موعود شناسی و پاسخ به شبهات‌

مشخصات کتاب

سرشناسه : رضوانی علی‌اصغر، ۱۳۴۱
عنوان و نام پدیدآور : موعود شناسی و پاسخ به شبهات / تالیف علی‌اصغر رضوانی.
مشخصات نشر : قم: مسجد مقدس جمکران -۱۳
مشخصات ظاهری : ج
شابک : ۵۵۰۰۰ ریال ج.۲ 978-964-973-052-3 ؛ ۳۴۰۰۰ ریال: چاپ اول: 964-973-052-4
وضعیت فهرست نویسی : برون‌سپاری.
یادداشت : فهرستنویسی بر اساس جلد دوم ، ۱۳۸۶.
یادداشت : کتابنامه.
مندرجات : ج.۲. امامت در حدیث
موضوع : امامت -- پرسشها و پاسخها
موضوع : امامت -- احادیث
موضوع : ولایت -- احادیث
شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)
رده بندی کنگره : BP۲۲۳/ر۶الف۵۸۴ ۱۳۰۰ی
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۴۵
شماره کتابشناسی ملی : ۱۰۴۱۸۲۸

پیشگفتار

بحث مهدویت از بحث‌های ریشه‌دار اسلام، به ویژه مذهب اثنی‌عشری است. این بحث که نشان دهنده عظمت اسلام و بقا و جاودانگی احکام آن است، نه تنها در اسلام که در همه ادیان مطرح شده و مسئله نجات و منجی از مسائل اساسی ادیان در طرح آرمان‌های دینی بوده است. البته در ادیان غیر الهی و فرق و مکاتب غیر دینی نیز، این مقوله تحت عنوان موعود، با معرفی منجی و نشان دادن ابعاد جامعه آرمانی موعود رخ نموده است.
بحث موعود از ریشه‌دارترین بحث‌ها در طول تاریخ زندگی بشر بوده است، به طوری که کتب مقدّس و مذهبی ادیان و نیز آثار قبل و بعد از اسلام به وضوح بر اصالت آن شهادت داده‌اند و بالاتر اینکه اگر در طول تاریخ، شبهاتی پیرامون آن مطرح شده، خود نشان دهنده ترسیخ این مسئله در بین جوامع مختلف بوده است. تمامی ادیان و مکاتب، اقدام به ترسیم ابعاد و شاخصه‌های این مسئله نموده‌اند؛ ولی در بیان و توضیح ابعاد مختلف موعود، بحث کامل صورت نگرفته و هر یک از زاویه خاصّی به آن نگریسته‌اند؛ و لیکن قدر مشترک تمام دیدگاه‌ها، شهادت به ظهور نیک‌مردی دارد که جامعه پوسیده را به حیات طیبه می‌خواند و ابر ظلم و جهالت را کنار زده تا خورشید علم و معرفت و عدل و احسان و در یک کلمه تمامی حقیقت آشکار شود و مردم در پرتو نور فروزان آن به تعادل و رشد و لقای پروردگار نایل آیند و زمین و زمان به تعادل و قوام دست یابد.
علمای اسلام با عنایت به چشمه لایزال وحی و کلام جاوید معصومین‌علیهم السلام تعریف جامعی از موعود و منجی و جامعه موعود و بیان اوصاف و شمایل آن قطب عالم امکان، ارائه کرده و با توجه به اسناد نقلی، تاریخی و گاه عقلی، معارف مهدویت را تبیین کرده‌اند و در طول تاریخ به سؤالاتی پیرامون موعود جواب داده و تاکنون با تحریر کتب و رسالات و مقالات متعدد، جهت تنویر افکار امت اسلام اقدامات لازم را انجام داده‌اند. با این حال، مسائلی هست که علت و مبنای تدوین این کتاب شده که در زیر به آن اشاره می‌شود.
1 - در طول تاریخ اسلام سؤالات و شبهات مختلفی درباره مهدویت مطرح شده و علمای اسلام در قالب‌های مختلف به آن جواب داده‌اند و لیکن جواب‌ها قبل از اینکه عقلی باشد، عمدتاً نقلی یا تاریخی بوده است. بر این اساس کتب حدیثی و تا حدودی تاریخی به منظور تبیین حقایق مهدویت تدوین گردیده است که از کتب حدیثی می‌توان به کتاب «الغیبه» شیخ طوسی و کتاب «کمال الدین» شیخ صدوق و از متأخرین به کتاب «المهدی» سید صدر الدین صدر و «نجم الثاقب» محدث نوری و از کتب تاریخی می‌توان به «موسوعة الامام المهدی» سید محمّد صدر اشاره کرد.
2 - از آنجا که در عصر حاضر، شبهات مطرح شده بیشتر جنبه کلامی دارد، بدیهی است که جوابِ به آنها می‌طلبد که مباحث با دلایل عقلی همراه باشد و سپس با استفاده از دلایل تاریخی و نقلی مسأله مهدویت به صورت شفاف بیان شود.
3 - البته عده‌ای در مقابل شبهات، اقدام به دادن جواب عقلی و کلامی و پاسخی جامع و کلامی نموده‌اند که خلأ مذکور را تا حدی پر می‌کند، ولی این کتاب‌ها نیز فاقد تمامی شبهات عصر حاضر می‌باشد که در این زمینه می‌توان به کتاب ارزشمند «بحث حول المهدی» تألیف متفکر بزرگ شهید سید محمّد باقر صدر اشاره کرد که در عین اختصار، مباحث کلامی متقن و مطلوبی را دربر دارد.
4 - بدیهی است که دشمنان اسلام در تهاجم فرهنگی از نقاط ضعف شروع می‌کنند و در بحث مهدویت سعی دارند از ناحیه‌ای به این بحث ضربه بزنند که خاکریزهای ما در آن نقطه محکم نیست و از آنجا که بعد از انقلاب اسلامی حملات دشمن به ساحت مقدّس اسلام بالأخص بحث مهدویت بیشتر شده، بر علما و اهل قلم فرض است که تلاش خود را در جهت تقویت بنیه‌های دینی بیش از هر زمان دیگر توسعه داده تا در مقابل یورش کلامی دشمن بتوانند از طریق بحث‌های عقلی و کلامی جواب دندان شکنی به آنها بدهند.
طرح حاضر براین اساس شکل گرفته و در آن سعی شده که مباحث مهدویت به صورت ریشه‌ای با دلایل نقلی، عقلی و تاریخی مورد نقد و بررسی قرار گیرد و تمامی دلایل و شبهات دشمن را که سعی دارد از آن ناحیه، هویت بحث را تضعیف کند، مخدوش نماید.
ویژگی طرح حاضر، بررسی مسائل مهدویت از دیدگاه کلامی است و سعی شده اصول اساسی این بحث به صورت شفاف با دلایل مختلف به ویژه دلیل عقلی، ارائه و قلمرو بحث طوری ترسیم شود که زمینه تمامی شبهات پیرامون مهدویت، از بین برود. البته برای سهولت دسترسی به مباحث و استفاده اهل علم و عموم از این مباحث، به صورت سؤال و پاسخ مطرح شده تا ره‌توشه‌ای برای کسانی که درصدد پاسخ به سؤالات در زمینه مهدویتند باشد.
امید است این حرکت مورد توجه امام زمان‌علیه السلام قرار گرفته و برای جویندگان حق و حقیقت سودمند باشد. از همه علما و اندیشمندان می‌خواهم تا کاستی‌ها را بر من ببخشایند و عیوب این نوشتار را متذکر شوند. در پایان از کلّیه کسانی که با اینجانب همکاری داشته و در آماده شدن این کتاب مرا یاری کرده‌اند خصوصاً حضرت حجّة الاسلام والمسلمین حسین احمدی مسؤول انتشارات مسجد مقدس جمکران که در مراحل مختلف مشوق این‌جانب بودند، کمال تشکر را دارم و پاداش همه آنان را از خداوند متعال خواستارم.
علی اصغر رضوانی کاشانی
شب بیست و سوم رمضان المبارک 1425

شک و شبهه

آیا ایجاد شک و شبهه در مسائل اعتقادی صحیح است؟

مسلّماً آنچه در ابتدا به نظر می‌رسد این است که شک در دین، بد بوده و نشانه سیاهی قلب است؛ زیرا هدف این است که انسان به یقین برسد. ایمان بایستی توأم با یقین باشد. ولی شک و شبهه در جایی که دالان و معبر خوبی برای رسیدن به ایمان و یقین باشد پسندیده است. ایمان چیزی است که انسان باید به آن دسترسی پیدا کند، امّا این ایمان از همان ابتدا در انسان وجود ندارد، زیرا تا شک نکند به یقین نمی‌رسد. قرآن می‌خواهد که در اعتقادات وراثتی انسان شک ایجاد کند تا او را به یقین برساند. لذا می‌فرماید: {أَوَلَوْ کانَ آبآؤُهُمْ لایَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلایَهْتَدُونَ}؛(1) «آیا بایست آنها تابع پدران باشند در صورتی که آنها بی‌عقل و نادان بودند.»
شهید مطهری می‌فرماید: «... اگر این تشکیکات وارد جامعه نشود خطر است. اگر وارد نشود کم کم مردم آن حالت دینی‌شان رو به تحجّر، و نه تحجّر که رو به عفونت می‌رود. درست مثل آب کاملاً صافی که آن را در حوض قرار می‌دهیم و اگر مدتی بماند می‌گندد. اگر در مردم یک حالت آرامشی باشد و بر معتقدات دینی و مذهبی تازیانه شک نخورد در آن صورت عوام پیشتاز آن معتقدات می‌شوند. وقتی عوام پیشتاز بشوند دائم از خودشان چیزی می‌سازند...».(2)
ولی برخی شک‌ها نوعی بیماری است، مانند وسوسه، شک کثیر الشک در نماز، وضو و سایر عبادات و طهارت و نجاست. این گونه شک‌ها و شبهه‌ها نوعی بیماری و مرض است. زیاد شک کردن نوعی بیماری است.

آیا خداوند ضمانت کرده شخص حقیقت جو را به حقیقت برساند؟

انسان‌ها در دوران زندگی خود معمولاً از نظر شک و شبهه دچار بحران می‌شوند، اینجا است که انسان وضع حسّاسی پیدا می‌کند، مخصوصاً هنگامی که با مجموعه‌ای از افکار و عقاید و آرای مخالف محیط خود و گاهی نیز با تبلیغات از راه‌های گوناگون مواجه گردد. لذا اگر واقعاً حقیقت جو باشد خداوند او را راهنمایی خواهد کرد. خداوند متعال می‌فرماید: {وَالَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا}؛(3) «و کسانی که در راه ما جهاد و کوشش کنند البته ما آنها را به راه‌هایمان هدایت خواهیم کرد.»
ولی این بدان معنا نیست که علما و دانشمندان هیچ وظیفه‌ای ندارند، بلکه وظیفه سنگینی بر دوش آنان است و باید به هر نحو ممکن توجیه‌گر عقلایی شک‌ها و شبهه‌ها باشند تا مردم خصوصاً نسل جوان به سر منزل یقین برسند.

وظیفه ما در برابر شبهات چیست؟

برخی معتقدند انسان در هر سنّ و معلوماتی که باشد بی هیچ قید و شرطی می‌تواند به هر سخنی گوش فرا دهد. اینان به آیه شریفه: {فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ}؛(4) تمسک می‌کنند. در صورتی که آیه شریفه در مورد اندیشمندان و صاحب‌نظرانی است که قدرت و توان تشخیص «قول احسن» را دارند نه هر کسی، در هر سن و سال و سطحی از معلومات می‌تواند این چنین باشد. چنان که در ادامه آیه شریفه می‌فرماید: {أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَأوُلئِکَ هُمْ أُولُوا الأَلْبابِ}؛(5) «آنان کسانی‌اند که خدا هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان مغز و عقل‌اند.»
بنابراین تا وقتی که انسان اعتقادهایش را از منابع موثّق و معتبر محکم نکرده و قدرت پاسخگویی به شبهات را ندارد، نباید در این وادی قدم بگذارد. انسان باید زمان شناس باشد، برای حال و آینده‌اش برنامه ریزی کند؛ نه اینکه بنشیند و هنگامی که با شبهات بنیان کن و تبلیغات مسموم روبه‌رو شد به فکر چاره‌ای بیفتد، بلکه مانند واکسنی که برای پیشگیری امراض به کودکان تزریق می‌کنند ما نیز با طرح شبهات و جواب آنها به طور فشرده اطلاعی از آنها داشته باشیم تا هنگام مواجهه با مخالفان خود را نباخته و توان جواب‌گویی را داشته باشیم.
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس»؛(6) «کسی که زمان شناس است شبهات بر او هجوم نخواهد آورد.»
امام علی‌علیه السلام فرمود: «من عرف الأیّام لم یغفل عن الاستعداد»؛(7) «هر کسی که روزگار خود را شناخته و زمان شناس باشد از آمادگی غافل نخواهد شد.»

آثار بحث از مهدویت‌

‏چه آثار و فوایدی بر بحث از مهدویت در این زمان مترتّب است؟
برخی بر این گمان‏اند که طرح و بررسی موضوع مهدویت در این زمان امری بی‏فایده است، زیرا این موضوع مربوط به آینده بشریت است و آینده و اتفاقات آن امری است مجمل و مبهم، امّا آنچه وظیفه ماست اینکه به تکالیف خود در عصر و زمان خود عمل کنیم؛ زیرا هر عصر و زمانی مقتضیات خود را می‏طلبد...(8) .
پاسخ: بحث از مهدویت در این عصر و زمان آثار و فوایدی دارد که به برخی از آنها اشاره می‏کنیم:
1 - آرمان قیام و انقلاب مهدی‏علیه السلام یک فلسفه بزرگ اجتماعی، اسلامی است. این آرمان بزرگ گذشته از اینکه الهام بخش ایده و راه‏گشای به سوی آینده است، آینه بسیار مناسبی است برای شناخت آرمان‏های اسلامی.(9)
2 - نوید به برپایی حکومتی جهانی و اسلامی ارکان و عناصر مختلفی دارد که برخی فلسفی و جهانی است و جزئی از جهان بینی اسلامی است، و برخی فرهنگی و تربیتی است، برخی سیاسی است و برخی اقتصادی و برخی اجتماعی است. و برخی انسانی یا انسانی، طبیعی می‏باشد.(10)
انسان می‏تواند با الگوپذیری از برنامه‏های جامع و فراگیر حضرت در عصر ظهور به آرمان‏های واقعی اسلام نزدیک شود.
3 - در طول تاریخ و در سطح جهان، انقلاب‏های گوناگونی از قبیل فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و ... صورت گرفته است، ولی اکثر این انقلاب‏ها یا در شروع موفق نبوده و یا اینکه در مواجهه با مشکلات فراوان و مقابله با دشمنان خود نتوانسته است دوام بیاورد... و تنها نگاه سبزی که شیعه به مهدویت دارد می‏تواند با ایجاد روحیه امید در جامعه، مردم را از ناامیدی و یأس برهاند. شیعه معتقد به امام زمانی زنده و حاضر و ناظر بر اعمال خود است که او را در مواقع حساس کمک کار خواهد بود. این اعتقاد از جهت روان‏شناسی آثار عمیقی را در روحیه شیعیان خواهد گذاشت.
4 - از آن جهت که وقت تشکیل حکومت امام زمان‏علیه السلام مشخص نیست و هر لحظه می‏تواند زمان ظهور باشد، لذا وظیفه داریم که نظری به مباحث مهدویت و ظهور کرده و خصوصیات عصر ظهور و وظایف خود در آن عصر را بدانیم.
5 - رسیدن به حکومت جهانی توحیدی در عصر ظهور، شرایطی دارد که برخی از آنها به دست خود بشر حاصل می‏گردد، از آن جمله رسیدن بشر به تکامل همه جانبه و رسیدن به مستوای عالی فکری است. لذا بر ماست که آرمان‏های اصیل اسلامی در عصر ظهور را بدانیم تا بتوانیم هر چه بهتر در نزدیک شدن آن سهیم بوده و زمینه ساز ظهور حضرت باشیم.
6 - بحث از مهدویت تنها بحث از اموری نیست که مربوط به آینده بشریّت باشد، بلکه بحث از امامت و مهدویت است، بحث از اینکه در هر زمانی باید امام معصومی موجود باشد، خواه حاضر و مشهور و خواه غایب و پنهان تا حجت‏ها و بینات خداوند باطل نگردد.
و لذا در روایات اسلامی از رسول خداصلی الله علیه وآله می‏خوانیم: «من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیّة»؛(11) «هر کس بمیرد و پیشوای زمان خود را نشناسد مرده است از نوع مردن زمان جاهلیت.»
بحث از مهدویت، بحث از غیبت و فلسفه آن و آثار و برکات وجود امام در این عصر غیبت است.
و لذا بحث از مهدویت از وظایف و تکالیف شیعه در عصر غیبت است.

فلسفه حکومت عدل جهانی‌

ضرورت برپایی حکومت عدل جهانی از راه فطرت چگونه قابل تبیین است؟

ایمان به حتمیّت ظهور منجی عالم در فکر عموم انسان‌ها وجود دارد، منشأ این فکر یک رشته اصول قوی و متین است که از سرشت و فطرت اصیل انسانی سرچشمه گرفته است؛ زیرا بشر فطرتاً طالب رسیدن به کمال در تمام زمینه‌های مربوط به خود است و او می‌داند که این کمال، تنها در سایه حکومت عدل توحیدی تحقق می‌یابد.
شهید صدررحمه الله می‌فرماید: «اعتقاد به مهدی‌علیه السلام تنها نشانه یک باور اسلامی با رنگ خاص دینی نیست، بلکه افزون بر آن، عنوانی است بر خواسته‌ها و آرزوهای همه انسان‌ها با کیش‌ها و مذاهب گوناگون، و نیز بازده الهام فطری مردم است که با همه اختلاف‌هایشان در عقیده و مذهب دریافته‌اند که برای انسانیّت در روی زمین، روز موعودی خواهد بود که با فرارسیدن آن، هدف نهایی و مقصد بزرگ رسالت‌های آسمانی تحقق می‌یابد...».(12)
برهان فطرت را با بیان‌های مختلف می‌توان تبیین نمود:
بیان اول
الف. انسان در درون خود میل به حکومت عدل جهانی توحیدی را احساس می‌کند.
ب. این حکومت باید موجود شود؛ زیرا میل و کشش درونی از امور ذات الاضافه است که بدون مضاف الیه امکان‌پذیر نیست.
ج. مصداق کامل آن حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام است.
نتیجه: حکومت عدل جهانی ضرورت دارد.
بیان دوم
الف. انسان با قطع امید از وضعیت موجود جهان احساس نوعی امید به حکومتی برتر دارد.
ب. وجود چنین امیدی دلیل بر تحقق آن در عالم خواهد بود.
نتیجه: حکومت عدل جهانی ضرورت دارد.
بیان سوم
الف. انسان فطرتاً از ظلم متنفّر است.
ب. انسان آنچه را که از او متنفّر است طبیعتاً نابودی آن را خوش دارد.
ج. بشر، خود به تنهایی قادر بر این عمل نیست.
نتیجه: برپایی حکومتی که در آن اثری از ظلم نباشد ضرورت دارد.

1- آیا عدالت‌خواهی فطری است؟

در بین صاحب‌نظران بحث است که آیا میل به عدالت با قطع نظر از منافع شخصی انسان، فطری است و در نهاد انسان وجود دارد یا خیر؟
اسلام معتقد است که در نهاد بشر عدالت خواهی وجود دارد، گرچه منافعش را نیز تأمین نکند. اگر بشر خوب تربیت شود به جایی می‌رسد که خودش واقعاً عدالت خواه می‌شود. برای اثبات این مطلب می‌توانیم مواردی را عرضه کنیم که افرادی عادل و عدالت خواه بوده‌اند در حالی که منافعشان هم ایجاب نمی‌کرده است ولی عدالت، ایده و هدف و آرزویشان بوده است، بلکه عدالت را در حدّ یک محبوب دوست داشته‌اند و خودشان را فدای راه عدالت کرده‌اند.
در مقابل، اکثر فیلسوفان اروپا معتقدند که در نهاد بشر چنین قوه و نیرویی اساساً وجود ندارد، و همین فکر است که دنیا را به آتش جنگ سوق داده و می‌دهد. آنان معتقدند که عدالت اختراع مردان زبون است؛ زیرا مردان ضعیف و زبون وقتی در مقابل افراد قوی قرار گرفتند چون زور نداشتند با آنها مبارز کنند کلمه عدالت را اختراع کردند که عدالت خوب است و انسان باید عادل باشد. و دلیلش هم این است که همین شخص طرفدار عدالت اگر خودش زورمند شود همان کاری را خواهد کرد که آن زورمند سابق می‌کرد.
«نیچه»، فیلسوف معروف آلمانی می‌نویسد: «چقدر زیاد اتفاق افتاده که من خندیده‌ام وقتی دیده‌ام ضُعفا دم از عدالت و عدالت خواهی می‌زنند. نگاه می‌کنم می‌بینم اینها که می‌گویند عدالت، چون چنگال ندارند. می‌گویم: ای بیچاره! تو اگر چنگال می‌داشتی هرگز چنین حرفی را نمی‌زدی».
این گروه خود نیز بر دو دسته‌اند: یک دسته می‌گوید: عدالت را به عنوان یک آرزو نباید به دنبالش رفت، بلکه باید به دنبال قوت و نیرو رفت. و گروهی دیگر معتقدند که به دنبال عدالت باید رفت از آن جهت که منافع فرد در آن است نه از جهت مطلوبیت ذاتی آن. برتراند راسل فکرش چنین است.
ولی از همه این اقوال که بگذریم هنگامی که به فطرت خود باز می‌گردیم درمی‌یابیم که موضوع عدالت خواهی از امور فطری بشر است.
فطری بودن عدالت‌خواهی را از چند راه می‌توان به اثبات رسانید:
1 - درون کاوی و مطالعه حالات روانی؛ زیرا گرایش‌های فطری از نهاد روح و جان انسان سرچشمه گرفته و از پدیده‌های روانی اوست.
2 - رجوع به آرای روان‌شناسان که به فعالیت‌های روانی و رفتارهایی که نمودار آنها است می‌پردازد.

آیا از راه براهین فلسفی می‌توان ضرورت حکومت عدل جهانی را به اثبات رساند؟

فلاسفه اسلامی «قسر دائم» و «قسر اکثری» را در عالم طبیعت محال و امری نشدنی می‌دانند.
مقصود از «قسر دائم» آن است که حقیقتی از حقایق هستی در دوره روزگارش از خواسته طبیعی خود محروم باشد. مثلاً آتش هیچ گاه حرارت نداشته باشد یا در جهان نیرویی باشد که از آغاز پیدایش آتش تا هنگامی که آتش در جهان وجود دارد از حرارت آتش جلوگیری کند. این امری محال است، که در فلسفه به اثبات رسیده است.
مقصود از «قسر اکثری» آن است که طبیعت در اکثر دوره عمرش از اقتضای ذاتی خود محروم باشد. این را هم فلاسفه محال می‌دانند. این نظریه فلسفی که به شکل قانون در جهان هستی جاری است به ما می‌گوید که روزگار ظلم و جور در بشر سپری خواهد شد و به جای آن روزگار عدل و داد خواهد آمد.
این نظریه فلسفی می‌گوید: قسر انسانیت در عمر او محال است، چنان که در بیشتر عمر او نیز محال خواهد بود. پس روزگاری خواهد آمد که روزگار انسانیّت باشد. و به یقین روزی خواهد آمد که بشر از اسارت و بردگی حیوان صفتان رهایی یابد و در سایه مهر انسان‌ها زیست کند و زندگی داشته باشد.

ضرورت حکومت عدل جهانی را از راه تکامل چگونه می‌توان تبیین کرد؟

انسان مانند یک نهال است که استعداد ویژه‌ای برای رسیدن به کمال در او وجود دارد و احتیاج او به عوامل بیرونی برای شکوفایی این استعداد است. انسان در اثر همه جانبه بودن تکاملش، تدریجاً از وابستگی‌اش به محیط طبیعی و اجتماعی کاسته و به نوعی وارستگی که مساوی است با وابستگی به عقیده و ایمان و ایدئولوژی افزوده می‌شود، و در آینده به آزادی کامل معنوی یعنی وابستگی کامل به عقیده و ایمان و مسلک و ایدئولوژی خواهد رسید.
برحسب این بینش از ویژگی‌های انسان، تضادّ درونی اوست میان جنبه‌های مادی و جنبه‌های معنوی. نبرد درونی انسان خواه ناخواه به نبرد میان گروه‌ها و انسان‌ها کشیده می‌شود، یعنی نبرد میان انسان کمال یافته از یک طرف و انسان منحطّ از طرفی دیگر.
نتیجه اینکه: بشر احتیاج دارد به نیرویی غیبی و رهبری الهی تا به کمک او عدل و توحید و کمال را در سرتاسر گیتی گسترش داده و نیروهای مخالف را نابود سازد.

آیا با دلیل عقلی می‌توان ضرورت تشکیل حکومت عدل جهانی را اثبات نمود؟

مطابق آیات و روایات، انسان عبث و بیهوده آفریده نشده است، بلکه هدف و غرضی خاص برای خلقت او در نظر گرفته شده که همان رسیدن انسان به کمال یعنی لقای الهی است که از راه یقین و عبودیت همه جانبه حاصل می‌گردد.
در علم کلام به اثبات رسیده که لطف بر خداوند واجب است. لذا از باب لطف باید خداوند هر امری را که در راستای اهداف خلقت است ایجاد کرده و موانع آن را نیز برطرف سازد. با مراجعه تاریخ گذشته پی می‌بریم که تاکنون این هدف عمومی در سطح کلّ جامعه بشری تحقق نیافته است. لذا به این نتیجه می‌رسیم که: به جهت تحقق هدف کلّی خلقت لازم است خداوند با زمینه سازی خاص که همان تشکیل حکومت عدل جهانی توحیدی است مردم را در پیاده کردن این هدف عمومی یاری دهد.

آیا واقعیّت‌های تاریخی می‌تواند ضرورت تشکیل حکومت عدل جهانی را به اثبات رساند؟

با مراجعه به تاریخ گذشته و حال پی می‌بریم که بشر در طول تاریخ خود گرفتار انواع عذاب‌ها و شقاوت‌ها و قتل و غارت‌ها بوده است، خصوصاً انسان‌های موحّد که به جرم پاسداری از حق و حقیقت و توحید، انواع عذاب‌ها را به جان خریده‌اند.
قرآن کریم در رابطه با قضیه اصحاب اُخدود که خندق بزرگی حفر کردند و در آن آتشی بس عظیم فراهم آوردند تا مؤمنان و موحدان را در آن زنده زنده بسوزانند سخن به میان آورده است.(13)
در صفحه‌ای از تاریخ می‌خوانیم فرعون مصر به مجرد دیدن رؤیایی در خواب چه جنایاتی در طول عمر خود انجام داد تا وجودش از گزند بلیّات محفوظ بماند.
باز در صفحه‌ای دیگر از تاریخ جنایات شخصی دیگر به نام «حجاج بن یوسف سقفی» را مشاهده می‌نماییم که در مدّت بیست سال حکومت بر عراق، چه جنایات هولناکی را انجام داد.(14)
در جنگ جهانی اوّل چه انسان‌های بی‌گناهی به قتل رسیدند که بنابر آمار رسمی تنها تعداد کشته شدگان این جنگ به بیست و دو میلیون نفر رسید. پس از مدت کوتاهی آتش جنگ جهانی دوم شعله ور شد و با کمال تأسّف آتش آن دامان هفتاد میلیون انسان را گرفت و به کام مرگ فرو برد.
در جریان اشغال الجزایر بیش از دو میلیون مسلمان توسط فرانسوی‌ها به شهادت رسیدند. در جنگ ویتنام نیز صدها هزار نفر از مردم بی‌گناه توسط آمریکایی‌ها قتل عام شدند.
و در نیم قرن گذشته مشاهده می‌کنیم که ملت فلسطین در زیر چکمه‌های اسرائیل غاصب صدها هزار کشته و زخمی و آواره از خود به جای گذاشته است.
حال با تأمّلی نسبت به آینده بشر و خصومت‌هایی که میان ملّت‌های مختلف پدید آمده و خصوصاً با در نظر گرفتن تسلیحات کشتار جمعی که کشورها برای نابودی یکدیگر فراهم آورده‌اند که می‌تواند ده‌ها بار کره زمین را به نابودی بکشاند، و بالأخص با طرح برخورد تمدن‌ها که از سوی برخی از روشنفکران آمریکایی همچون «ساموئل هانتینگتون» داده شده و امروز، سیاست‌مداران آمریکایی آن را دنبال می‌کنند، در می‌یابیم که چه خطر عظیمی جامعه بشری را تهدید می‌کند. حال آیا بشر، امیدی به آینده زندگی خود دارد؟ راه حل چیست؟
آیا بشر خود می‌تواند با طرح برنامه‌ای که ضمانت اجرایی نیز داشته باشد صلاح و سعادت را بر کلّ عالم حکم فرما سازد؟ قطعاً این چنین نیست و لذا تاکنون نتوانسته است چنین کاری بکند و بعدها نیز به تنهایی نمی‌تواند چنین کاری را انجام دهد. لذا ضرورت اقتضا می‌کند که مصلحی غیبی از جانب خداوند متعال برای هدایت و نجات بشر ظهور کرده و مردم را از این بلاها نجات بخشد و او کسی غیر از مهدی موعودعلیه السلام نیست.

آیا بشر احتیاج به امداد غیبی دارد؟

برخی معتقدند که بشر با پیشرفت علمی و تکنیک و تمدنی که در ظاهر پیدا کرده احتیاج به امدادهای غیبی ندارد.
ولی جواب این است که: منشأ انحرافات بشر تنها نادانی نیست تا با پیشرفت علم و تکنیک، انحرافات برطرف شود، بلکه عوامل دیگری نیز منشأ انحرافات بشر است که نه تنها در بشر امروزی باقی مانده بلکه بیشتر نیز شده است. این عوامل عبارتند از: غرایز و تمایلات مهار نشده، شهوت و غضب، افزون‌طلبی، جاه‌طلبی، لذت طلبی و بالاخره نفس پرستی و نفع پرستی که همه اینها در بشر امروز موجود است. علم در امروز به صورت بزرگ‌ترین دشمن بشر در آمده است. علم گرچه چراغ روشنایی است ولی استفاده از آن بستگی به موارد استعمال آن دارد. علم ابزاری برای هدف است نه تشخیص دهنده هدف.
ویل دورانت می‌گوید: «ما از نظر ماشین توانگر شده‌ایم و از نظر مقاصد فقیر».(15) انسان عصر علم با انسان ما قبل این عصر در اینکه اسیر و بنده خشم و شهوت خویش است هیچ فرقی نکرده است. علم نتوانسته است آزادی از هوای نفس را به او بدهد. علم نتوانسته است ماهیت هیتلرها را تغییر دهد، بلکه علم دست آنها را درازتر کرده و شمشیر را تبدیل به بمب اتم کرده است.
راسل می‌گوید: «زمان حاضر زمانی است که در آن حسّ حیرت توأم با ضعف و ناتوانی همه را فرا گرفته است. می‌بینیم به طرف جنگی پیش می‌رویم که تقریباً هیچ کس خواهان آن نیست. جنگی که همه می‌دانیم قسمت اعظم نوع بشر را به دیار نیستی خواهد فرستاد...».(16)
اگر انسان بر اساس علل مادّی و ظاهری قضاوت کند پی می‌برد که این بدبینی‌ها بجاست، فقط یک ایمان معنوی و ایمان به امدادهای غیبی لازم است که این بدبینی‌ها را زایل و تبدیل به خوش بینی کند و معتقد باشد که سعادت بشریت، رفاه و کمال او، زندگی انسانی و مقرون به عدل و آزادی و امن و خوشی بشر در آینده است و انتظار بشر را می‌کشد.
آری شخص تربیت شده در مکتب الهی می‌گوید: ممکن نیست که جهان به دست چند نفر دیوانه ویران شود. او می‌گوید: درست است که جهان بر سر پیچ خطر قرار گرفته است، ولی خداوند همان طور که در گذشته - البته در شعاع کمتری - این معجزه را نشان داده و بر سر پیچ خطر، بشر را یاری کرده و از آستین غیب، مصلح و منجی رسانده است، در این شرایط نیز چنان خواهد کرد که عقل‌ها در حیرت فرو رود ... .
شهید مطهری‌رحمه الله می‌فرماید: «... این اندیشه، بیش از هر چیز، مشتمل بر عنصر خوش بینی نسبت به جریان کلّی نظام طبیعت و سیر تکاملی تاریخ و اطمینان به آینده و طرد عنصر بدبینی نسبت به پایان کار بشریّت است...».(17)

چرا در عصر انبیای گذشته حکومت عدل جهانی تحقق نیافته است؟

این سؤال گاهی به طریق دیگری نیز مطرح می‌شود که چرا حکومت عدل جهانی در پایان تاریخ و آخرالزمان اجرا می‌گردد؟ آیا این امر اتفاقی است یا اینکه وجه و دلیلی دارد؟ می‌گوییم: تکامل فرد و در نتیجه ایجاد مجتمع کامل و نیز دولت و حکومت عدل در جامعه با دو عامل اساسی تحقق‌پذیر است:
1 - عامل خارجی: به این معنا که هر فرد از افراد جامعه، معنای عدل و کمالی را که هدف خلقت در اوست بداند و نیز راهی را برای رسیدن به آن بیابد، و از آنجا که فهم بشر قاصر از درک این امور است لذا بشر در طول تاریخ محتاج به انبیا برای هدایت و رسیدن به اهداف خود بوده است.
2 - عامل داخلی: که همان شعور بشر به این مسئولیّت و هدف بزرگ است. لذا برای رسیدن به هدف، تحقق این عامل داخلی در وجود انسان لازم است. این شعور به مسئولیّت تحقق نمی‌یابد مگر به اینکه:
الف. عقل، اهمیّت اطاعت خداوند و خضوع و خشوع نسبت به او را درک کند.
ب. بداند که اطاعت خدا ضامن حقیقی برای سعادت خود و جامعه و ایجاد عدل مطلق در جامعه خواهد بود.
ج. حقیقت عدل و قسط و آثار و برکات آن را بداند.
این عامل داخلی با انواعش از چند طریق قابل پیاده شدن است:
1 - اینکه این ایمان و اخلاص در افراد جامعه به صورت معجزه تحقق یابد.
این احتمال با قانون معجزات منافات دارد، زیرا معجزه طریق انحصاری است، در حالی که برای رسیدن به نتیجه و هدف راه‌های دیگر غیر از طریق معجزه وجود دارد. و نیز با اختیار انسان - که کمال او در گرو آن است - منافات دارد.
2 - بشر بدون جبر و با تجربه و ارشاد به سطحی عالی از فهم و شعور برسد تا بتواند آن هدف عالی را با رهبری الهی پیاده کند.
با ملاحظه حالات و خصوصیات بشر پی می‌بریم که هنوز انسان به آن سطح عالی از فهم و شعور برای رسیدن به این هدف کامل نرسیده است، زیرا بشر از ابتدای خلقت، دو شرط اساسی از شرایط تطبیق عدل کامل را نداشته است:
الف. شناخت عدل به صورت کامل.
ب. آمادگی برای فداکاری در راه تطبیق و پیاده کردن عدالت بعد از شناخت آن.
اگر بر فرض، بشر شرط اوّل را دارا باشد، هنوز آمادگی کامل برای شرط دوّم را پیدا نکرده است. و لذا حتی در عصر صحابه رسول اکرم که آن را بهترین عصر می‌دانند آن حضرت مشکلاتی با صحابه در زمینه فداکاری آنان در راه اسلام داشته است.
خداوند متعال در اعتراض به جماعتی از صحابه می‌فرماید: {یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَی الأَرْضِ أَ رَضِیتُمْ بِالحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الحَیاةِ الدُّنْیا فِی الآخِرَةِ إِلّا قَلِیلٌ}؛(18) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چرا هنگامی که به شما گفته می‌شود: به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید بر زمین سنگینی می‌کنید [و سستی به خرج می‌دهید]؟! آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده‌اید؟! با اینکه متاع زندگی دنیا، در برابر آخرت، جز اندکی نیست.»
حال به این نتیجه می‌رسیم که بشر تاکنون به شروط اساسی برای تشکیل حکومت جهانی دست نیافته و زمینه را برای ظهور فراهم نساخته است.
سید رضا صدررحمه الله می‌گوید: «روزی خواهد رسید که بشر قابلیت پیدا کند که دادگستری توانا و بینا بر او حکومت کند و قابلیّت پیدا کردن بشر برای چنین حکومت عبارت است از تکامل او. بشر تکامل نیافته شایستگی و لیاقت حکومت عدل را ندارد و آن را نمی‌پذیرد، و اگر با جبر و زور بر او تحمیل شود نقض غرض خواهد بود. جبر و زور ظلم است و ظلم نردبان عدل نخواهد بود. عدلی که به وسیله ظلم برقرار شود عدل نیست، هر چند نام عدل بر آن گذارند. بشر تکامل نیافته حاکم عدل را نمی‌پسندد و دوست می‌دارد که او برکنار شود. حضرت علی‌علیه السلام می‌فرماید: «این مردم از من ملول شده‌اند و من هم از آنها ملول هستم»، سپس در حقّ آنها نفرینی کرده، فرمود: «خدایا مرا از اینها بگیر». حکومت عدل بایستی با رضایت خلق برقرار شود، و آن وقتی است که بشر خواستار آن باشد. بشر وقتی خواستار حکومت عدل می‌شود که خوی حیوانی تحت فرمان خوی انسانی او قرار گیرد».(19)
در روایات نیز به جهتی دیگر اشاره شده است.
امام باقرعلیه السلام فرمود: «دولتنا آخر الدول ولن یبقی أهل البیت لهم دولة إلّا ملکوا قبلنا لئلّا یقولوا إذا رأوا سیرتنا إذا ملکنا سرنا مثل سیرة هؤلآء وهو قول اللَّه عزّوجلّ: {وَالعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ}»؛(20) «دولت و حکومت ما آخرین دولت‌ها و حکومت‌هاست. حکومت برای هیچ اهل بیتی باقی نمی‌ماند مگر اینکه قبل از ما به حکومت رسیده و آن را به نهایت رسانده است، به جهت آنکه هر گاه سیره ما را در حکومت مشاهده کردند نگویند: اگر ما نیز مالک و عهده‌دار حکومت بودیم این چنین حکومت می‌کردیم. اشاره به این معناست قول خداوند متعال که می‌فرماید: (و عاقبت برای پرهیزگاران است).»

چه ضرورتی در تحقق حکومت عدل جهانی در این دنیا است؟

برخی بعد از اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت عدل جهانی می‌گویند: چه ضرورتی برای تشکیل این عدالت در سطح گسترده در این دنیاست، اگر در عالم آخرت این عدالت در سطح گسترده پیاده شود - که حتماً هم چنین خواهد بود - غرض و هدف خلقت تأمین خواهد شد؟
در پاسخ این اشکال می‌گوییم:
1 - از آنجا که هدف از خلقت، عبادت و رسیدن به یقین و لقای خداوند معرفی شده است، لذا باید این حکومت در روی زمین و قبل از انقضای دنیا پیاده شود تا هدف غایی خلقت در برهه‌ای از زمان پیاده شود.
2 - بشر مخلوق در این دنیا گرایش فطری به این نوع حکومت دارد، لذا باید برای او در این عالم با مقدماتش فراهم گردد.
3 - از آنجا که قسر دائم و اکثری محال است، لذا انسان در این عالم طبیعت باید روزی را به خود ببیند که ظلم و تعدی از بین رفته و عدالت و انسانیت جای آن را در سطح گسترده گرفته است.
4 - تکامل انسان در این دنیا برای او ارزشمند است نه در عالمی دیگر، و از آنجا که انسان طبیعتاً و فطرتاً کمال خواه و کمال جو است باید زمینه لازم برای سیر کمالی او در سطح گسترده در این عالم فراهم گردد، که در عصر ظهور مهدی‌علیه السلام این خواسته عملی خواهد شد.

با توجه به علم و عقل و تجربه چه نیازی به امام است؟

ممکن است افرادی خیال کنند که در عصر علم و دانش، بشر چه نیازی به امام دارد؟ بشریّت روز به روز مستقل‌تر و کامل‌تر می‌شود و طبعاً نیازمندی‌اش به کمک‌های غیبی کمتر می‌گردد، عقل و علم تدریجاً این خلأها را پر می‌کنند... .
پاسخ: قطعاً خطراتی که در عصر علم و تکنیک برای بشریّت است به مراتب از خطرهای عصرهای پیشین بیشتر است. اشتباه است که خیال کنیم منشأ انحرافات بشر همیشه نادانی بوده است. انحرافات بشر بیشتر از ناحیه غرایز و تمایلات مهار نشده است، از ناحیه شهوت و غضب است. از ناحیه افزون‌طلبی، جاه‌طلبی، برتری طلبی، لذت طلبی و بالاخره نفس پرستی و نفع پرستی است. آیا در پرتو علم همه اینها اصلاح شده و روح عدالت و تقوا و رضا به حقّ خود و حد خود و عفاف و راستی و درستی جایگزین آن شده است؟ یا کار کاملاً برعکس است.
علم امروزه به صورت بزرگ‌ترین دشمن بشر درآمده است. چرا چنین شده است؟ جوابش این است که علم چراغ است، روشنایی است. استفاده از آن بستگی دارد که بشر این چراغ را در چه مواردی و برای چه هدفی به کار برد. بشر از علم همچون ابزاری برای هدف‌های خویش استفاده می‌کند، امّا هدف بشر چیست و چه باید باشد، علم قادر به بیان آن نیست! این کار دین است. علم، همه چیز را تحت تسلّط خود قرار می‌دهد مگر انسان و غرایز او را.
ویل دورانت درباره انسان عصر ماشین می‌گوید: «ما از نظر ماشین توانگر شده‌ایم و از نظر مقاصد فقیر».(21) انسان عصر علم و دانش با انسان ما قبل این عصر در اینکه اسیر و بنده خشم و شهوت خویش است هیچ فرقی نکرده است. علم نتوانسته است آزادی از هوای نفس را به او بدهد. علم نتوانسته است... .

جهانی شدن‌

جهانی شدن به چه معنایی است؟

به نظر می‌رسد با همه تعاریفی که از جهانی شدن ارائه شده ، تاکنون تعریف روشن و جامعی از آن ارائه نشده است. زیرا اوّلاً: این پدیده هنوز به حدّ تکامل نهایی خود نرسیده است. ثانیاً: هر کسی در مقام تعریف، بُعدی از ابعاد آن را بازگو کرده است.
در عین حال به برخی از تعاریف اشاره می‌کنیم:
1 - برخی جهانی شدن را فرایندی اجتماعی می‌دانند که در آن قید و بندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است از بین می‌رود.(22)
2 - برخی دیگر جهانی شدن را به معنای تشدید روابط اجتماعی در سرتاسر جهان می‌دانند که مکان‌های دور از هم را چنان به هم مرتبط می‌سازد که اتفاقات هر محل، زاده حوادثی است که کیلومترها دورتر به وقوع می‌پیوندد.(23)
3 - هاروی، جهانی شدن را در بردارنده دو مفهوم فشردگی زمان و مکان و کاهش فاصله‌ها تلقّی می‌کند.(24)

ریشه‌های تاریخی «جهانی شدن» از چه زمانی است؟

ریشه‌های تاریخی جهانی شدن را می‌توان به عمق تاریخ بشر مربوط دانست. طبق نظر جامعه‌شناسان و باستان شناسان، زندگی بشر از زندگی‌های محدود خانوادگی و انفرادی در جنگل‌ها و غارها و پناهگاه‌ها شروع شده و به تدریج به جمعیّت‌های عشیره‌ای و قبیله‌ای و اجتماعات محدود در کنار چشمه‌ها و رودخانه‌ها تبدیل شده، بعداً تبدیل به روستاها و واحدهای کوچک شده‌اند و سپس شهرها تشکیل شده و از شهرها به تدریج کشورها و دولت‌ها پدید آمده‌اند. بنابراین، در مجموع، زندگی بشر به سوی جهانی شدن در حرکت است. یعنی هر چه که به پیش می‌رویم تفرقه‌ها کم و تجمع‌ها زیاد می‌شود. البته این حرکت در قرون اخیر سرعت بیشتر به خود گرفته است، و با بهره‌گیری از وسایل جدید ارتباط جمعی حرکت به سوی جهانی شدن شتاب بیشتری خواهد گرفت.

غربی‌ها از «جهانی شدن» چه اهدافی را دنبال می‌کنند؟

به نظر می‌رسد با سه وجه مهم و اساسی و گاهی متمایز از هم روبه‌رو هستیم که به اشتباه یا تسامح به هر سه عنوان «جهانی شدن» اطلاق می‌گردد:
1 - فرایند طبیعی و تدریجی جهانی شدن.
2 - جهانی سازی غربی.
3 - جهانی سازی آمریکایی.
«جهانی شدن» گر چه یک روند و حرکت تدریجی، طبیعی و تکاملی را طی کرده و در عصر جدید به مراحل بالایی از بالندگی و شکوفایی علمی، اقتصادی و تکنولوژی دست یافته است، ولی همین روند طبیعی در حرکت رو به رشد و تکاملی خود شاهد دست اندازی و دخل و تصرّف قدرت‌های اقتصادی و سیاسی بزرگ بوده و در بعضی موارد در خدمت منافع و آمال آنها قرار گرفته است، که از آن به «جهانی کردن» تعبیر می‌شود. به عبارت روشن‌تر قدرت‌های پیشرفته غربی و صاحبان شرکت‌های بزرگ اقتصادی و تجاری و... این روند را در خدمت منافع خود گرفته و به نوعی خود را بر این فرایند طبیعی تحمیل کرده و حتی در مسیر حرکت آن انحراف ایجاد کرده‌اند.
پروژه «جهانی سازی» آمریکایی دقیقاً همان آمریکایی سازی و تحت سلطه قرار دادن کلّ جهان از سوی آمریکا است و امری کاملاً متمایز با روند «جهانی شدن» است. پس در حقیقت بین «جهانی شدن طبیعی» و «جهانی کردن غربی» با «جهانی‌سازی آمریکایی» فرق فاحشی است. «جهانی کردن اقتصاد» به دنبال تحوّل عمیق سرمایه‌داری و حاکمیت نظام سلطه و مبادله نامتوازن صورت می‌پذیرد. این پروژه، اوج پیروزی سرمایه‌داری جهانی و حاکم شدن رقابت بی‌قید و شرط در سراسر جهان است.
«جهانی سازی آمریکایی» در زمینه نظامی، سیاسی و حتّی اقتصادی پروژه‌ای است که ناشی از سیاست‌ها و استراتژی‌های کلان ایالات متحده آمریکا است. به عبارت دیگر جهانی سازی همان آمریکایی سازی است.

«جهانی شدن» چه جنبه‌های منفی دارد؟

«جهانی شدن» به رغم آنکه یک روند و حرکت تدریجی، طبیعی و تکاملی را طیّ کرده و در عصر جدید به مراحل بالایی از بالندگی و شکوفایی علمی، اقتصادی و تکنولوژی دست یافته است، ولی در عین حال آثار منفی نیز در پی داشته است، که می‌توان به برخی از آنها اشاره کرد:
1 - نبود رهبری واحد و تأثیرگذار در عرصه بین الملل و فزونی رقابت‌ها و ستیزه جویی‌ها.
2 - ترویج فساد، بی بند و باری، فحشا و فرهنگ منحط غربی و از بین رفتن آموزه‌های اخلاقی و معنوی در پرتو این فرآیند.
3 - به وجود آمدن نابرابری‌های اقتصادی در برخی از کشورها.
4 - افزوده شدن بر معضل بیکاری به جهت رشد سریع فنّ آوری و مکانیکی شدن بسیاری از امور زندگی.
5 - جهانی شدن جرایم و خلاف‌ها از قبیل قاچاق مواد مخدّر، قاچاق زنان و کودکان و... و نیز شیوع بیماری‌هایی از قبیل ایدز و... .
6 - تسلّط فرهنگ غربی بر دیگر فرهنگ‌ها به شکل تلاش برای مسخ کردن هویّت فرهنگی ملّت‌های دیگر و مطرح کردن فرهنگ غربی به عنوان جایگزین.

آیا در منابع دینی به «جهانی شدن» اشاره شده است؟

در قرآن کریم و روایات اسلامی به موضوع «جهانی شدن و جهانی سازی» اشاره شده است، هر چند معنا و مفهومی را که اسلام از این دو واژه ارائه می‌دهد با معنا و مفهوم غربی و غیر اسلامی آن متفاوت است. ولی در عین حال اگر «جهانی شدن» به صورت طبیعی خود پیش برود می‌تواند زمینه ساز حکومت جهانی باشد که اسلام آن را معرفی کرده است.
اینک به برخی از آیات و روایات در این باره اشاره می‌کنیم:
1 - {وَلَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ}؛(25) «و ما بعد از تورات، در زبور داوود هم نوشتیم که حتماً بندگان نیکوکار من ملک زمین را وارث و متصّرف خواهند شد.»
2 - {وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلِیُمَکِنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَلِیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً...}؛(26) «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند وعده می‌دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده پا برجا و ریشه‌دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدّل می‌کند...».
3 - {هَوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَدِینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ}؛(27) «او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان غالب سازد هرچند مشرکان کراهت داشته باشند.»
در روایت آمده که حضرت علی‌علیه السلام هنگام تلاوت این آیه از یاران خود پرسید: آیا این پیروزی حاصل شده است؟ گفتند: آری. حضرت فرمود: «نه، سوگند به کسی که جانم به دست اوست، این پیروزی آشکار نمی‌شود مگر زمانی که هیچ آبادی روی زمین نماند مگر آنکه صبح و شام بانگ لا اله الاّ اللَّه از آن به گوش رسد».(28)
امام باقرعلیه السلام فرمود: «همانا این پیروزی به هنگام قیام مهدی از آل محمّدعلیهم السلام خواهد بود، آن چنان که هیچ کس در جهان باقی نمی‌ماند مگر آنکه اقرار به رسالت محمّدصلی الله علیه وآله خواهد کرد».

«جهانی شدن» و «جهانی سازی» که اسلام معرفی می‌کند چه امتیازاتی دارد؟

همان گونه که اشاره شد، جهانی شدن و جهانی سازی و جهانی کردن که اسلام معرفی می‌کند با آنچه دیگران به تصویر کشیده و درصدد پیاده کردن آن هستند فرق اساسی دارد. آنچه را که اسلام تصویر می‌کند از امتیازات خاصی برخوردار است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - حکومت واحد جهانی اسلامی، تحت رهبری افراد صالح و وارسته و شخصیّت‌های برجسته دینی که معصوم از خطا و تالی تلو معصومند اداره می‌شود، و قانون خدا در آن جامعه حاکم است، ولی حکومت واحد جهانی پیشنهادی غرب، تحت نظر و اشراف قدرتمندان و زورمداران و ستمگران است.
2 - از دید اسلام، محور تمام امور در جامعه، خدا و احکام اوست، ولی در جهانی شدن و جهانی سازی غرب، محور، قوانین موضوعه بشری است.
3 - حکومت جهانی امام مهدی‌علیه السلام بر محور توسعه اخلاقی، اجتماعی، امنیّتی استوار است، در حالی که در حکومت جهانی غرب، معنویّت هیچ جایگاهی ندارد.
4 - توسعه علمی از ویژگی‌های حکومت جهانی امام مهدی‌علیه السلام است(29)، در حالی که در عصر جهانی شدن غربی، دانش پیشرفته در انحصار کشورهای خاصی است که این کشورها از انتقال آن به کشورهای دیگر جلوگیری می‌کنند.
5 - حکومت جهانی حضرت مهدی‌علیه السلام حکومتی است مبتنی بر آموزه‌های حیاتی و دینی، در حالی که جهانی شدن، پیامد و حاصل آگاهانه و ناآگاهانه پیشرفت‌های سیاسی، اقتصادی، فن آوری، در ارتباط با نظام سرمایه‌داری و سلطه‌طلبی است.
6 - حکومت واحد جهانی مهدی‌علیه السلام ولایی است و مشروعیّت خود را از خدا دارد که از ناحیه مردم نیز مورد پذیرش است، در حالی که جهانی شدن، مشروعیّت حکومت جهانی را از ناحیه مردم می‌داند، آن هم با هزاران فریب‌کاری که در گرفتن آرای مردم به کار می‌گیرد.
7 - حکومت واحد جهانی حضرت مهدی‌علیه السلام بر مبنای حاکمیّت عقل است، زیرا عقل انسان‌ها در عصر ظهور به کمال می‌رسد، در حالی که حکومت، بر اساس جهانی شدن، بر مبنای هواهای نفسانی و تمایلات حیوانی شکل می‌گیرد.
از امام باقرعلیه السلام روایت شده که فرمود: «إذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و کملت بها احلامهم»؛(30) «هنگامی که قائم ما قیام کند دستش را بر سر مردم می‌گذارد و عقول آنها را کامل و افکارشان را پرورش داده و تکمیل می‌کند.»
8 - در حکومت واحد جهانی حضرت مهدی‌علیه السلام به خاطر توسعه‌ای که در دانش و عقل بشر پیدا می‌شود، تمامی ظرفیت‌های اقتصادی طبیعت کشف می‌شود و سرمایه به حد وفور در اختیار مردم قرار می‌گیرد و سیستم توزیع نیز درست عمل می‌کند...(31) در حالی که در نظام‌های اقتصادی حاکم بر جهان، شکاف‌های اقتصادی وحشتناکی وجود دارد.
9 - طبق کلام امیرالمؤمنین‌علیه السلام در حکومت واحد جهانی حضرت مهدی‌علیه السلام مؤمنان به دور او اجتماع می‌کنند و از افراد فاسق و فاجر و کافر در آن حکومت اثری نیست(32)، در حالی که در جهانی سازی غربی ، مؤمنان واقعی جایگاهی ندارند و اطراف حاکمان و قدرتمندان را افراد هواپرست و لاابالی گرفته‌اند.
10 - در حکومت جهانی حضرت مهدی‌علیه السلام ستمگران و طاغوتیان و کارگزاران بد کیفر می‌شوند(33)، زیرا حکومت حضرت بر اساس عدل و قسط اداره می‌شود، ولی در عصر «جهانی سازی و جهانی شدن» درست قضیه به عکس است، به جنایتکاران لقب «مصلح» می‌دهند، و عدالت خواهان را «تروریست» می‌نامند.
11 - پدیده جهانی، هر چند به سرعت در حال گسترش و پیشروی در عرصه‌های مختلف جهانی است، ولی در عین حال امری مبهم، نارسا و پیچیده است. ژان ماری گینو در این باره می‌گوید: «وضعیت اجتماعات انسانی در تجربه جهانی شدن، با وضعیت شخص نابینایی قابل مقایسه است که ناگهان بینایی‌اش را به دست می‌آورد... رویارویی بی واسطه فرد با جهانی شدن دنیا سکر آور است...».(34) در حالی که تصویر حکومت جهانی حضرت مهدی‌علیه السلام به روشنی در روایات و احادیث بیان شده و ویژگی‌ها و ساختار کارآمد و جامع نگری این حکومت، با دقّت هر چه تمام‌تر، ترسیم و تبیین گشته است و هیچ گونه ابهام و کاستی در آن وجود ندارد.
12 - جهانی سازی غربی در حقیقت باعث تسلّط غرب و آمریکا در عرصه‌های سیاسی و اقتصادی است و به دنبال خود ناامنی و رفتارهای خصمانه به همراه دارد. چیزی که هیچ ملّتی حاضر به پذیرش آن نیست، در حالی که اساس و برنامه اصلی حضرت مهدی‌علیه السلام گسترش و برقراری صلح و امنیّت و آسایش و ریشه کنی ظلم و ستم، جنگ و خونریزی از جهان است. همان گونه که قرآن می‌فرماید، ترس مردم به امنیّت و آسایش مبدّل خواهد شد: {وَلَیُبَدِلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً (35)}.
13 - جهانی شدن از نظر فرهنگی و اجتماعی، ادعای نزدیکی فرهنگ‌ها و جوامع را دارد، امّا روشن است که - بر خلاف نظر مدعیان غربی - در جهان آینده یکپارچگی به وجود نخواهد آمد، و پس از تقابلی بنیادین، تمدن‌ها و فرهنگ‌هایی نوین سر برکشیده و چهره جهان را متحول خواهند ساخت. و در نتیجه برخورد و تضادّ تمدن‌ها و فرهنگ‌ها جهان را آبستن التهاب، تنش و ناامنی می‌کند، در حالی که در عصر ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام نشانی از اختلاف و کشمکش فرهنگی و سیاسی و حتّی سلطه‌جویی تمدّن‌ها و فرهنگ‌ها نخواهد بود، و مردم با گزینش و انتخاب خود، آیین و فرهنگ واحدی را پذیرا خواهند شد و در سایه آن با آرامش و آسودگی خاطر زندگی خواهند کرد.

نجات بخشی تطبیقی‌

آیا تاریخ بی‌هدف است؟

اسوالد اشپنگلر متفکّر آلمانی و صاحب اثر معروف (انحطاط تمدن غرب) تاریخ را همچون موجود زنده‌ای فرض می‌کند، و از تاریخ تفسیری ادواری دارد. از نظر وی هر دوره تاریخی حدود هزار سال است که با مرگ محتوم او دوره بعدی جایگزین آن می‌شود... .
مطابق نظر او سیر تاریخ روند تکاملی ندارد، بلکه تاریخ مجموعه‌ای از تمدن‌هاست که هر کدام پس از طلوع و طیّ مراحلی غروب خواهند کرد و آن گاه تمدّنی دیگر طلوع و پس از طی زمان به غروب خواهد گرایید، و این دور باطل همواره ادامه دارد. در واقع از دیدگاه او تاریخ جهان تصویری از تکوین و پیشرفت پایان ناپذیر حیات و مرگ تمدن‌هاست.(36)
از اشپنگلر سؤال می‌کنیم: دوره جدید از تاریخ آیا مثل دوره قبل است در فرهنگ و تمدن، و یا از ماقبل منحطتر است و یا کامل‌تر.
اگر مثل دوره قبل است، دوره جدید ادامه همان دوره قبل است، و در حقیقت دوره جدیدی وجود ندارد. و اگر منحطتر است که این خلاف واقع است. و اگر کامل‌تر است سؤال می‌کنیم که این کمال از درون او برخاسته است و یا از بیرون و عوامل خارجی در آن دخیل بوده است. اگر از درون آن برخاسته که همان نظر صحیح در باب تکامل تاریخ است. و اگر از برون و خارج به تکامل رسیده است این همان نظریه مادّیت تاریخ است.
از طرفی دیگر این نظریه بر خلاف واقعیت خارجی است؛ زیرا نوع بشر در تکامل معنوی و مادی است و در هر عصری از تجربیات عصر دیگر بهره گرفته و بر آن می‌افزاید و به جلو می‌رود.

مادّیون چه نظری راجع به پایان تاریخ دارند؟

از مادّیون چهار طرح و نظریه درباره آینده‌ای درخشان از تاریخ بشریت رسیده است که هر کدام با هدف رسیدن به سعادت بشر ترسیم شده است:
1 - تصویر آینده‌ای درخشان برای جامعه بشری از زاویه علم تکنیک جدید.
2 - تصویر آینده‌ای درخشان از زاویه جعل قانون.
3 - تصویر آینده‌ای درخشان با تک قطبی کردن عالم.
4 - تصویر آینده‌ای درخشان از زاویه «مادیّت تاریخی».

آیا بشر می‌تواند از راه تکنیک جدید به سعادت برسد؟

برخی معتقدند که تمدن مادی بشر تنها راه رسیدن جامعه به سعادت و رفاه است و لذا در آینده‌ای نه چندان دور با تجربیاتی که در این زمینه کسب کرده به مدینه فاضله و سعادت خود خواهد رسید.
پاسخ: در پیشرفت صنعتی و تکنیک بشر شکّی نیست، ولی این بدان معنا نیست که علم به تنهایی می‌تواند ضامن سعادت بشر و ایجاد عدل و داد گردد. علم و تکنیک تنها جنبه مادّیت و مدنیّت انسان را تأمین می‌کند. لذا اگر در اختیار یک نظام عادل و قانون سالم قرار گیرد سعادت آفرین است.
منشأ انحرافات بشر نادانی در زمینه مادی نیست تا با تمدّن و تکنیک برطرف شود بلکه عوامل دیگر دارد از قبیل:
1 - غرایز و تمایلات مهار نشده.
2 - شهوت و غضب.
3 - افزون‌طلبی.
4 - جاه‌طلبی.
5 - برتری طلبی.
6 - لذت طلبی.
7 - و بالاخره نفس پرستی و نفع پرستی که همه بشر امروز به آن مبتلایند: «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة». لذا علم، امروزه به صورت بزرگ‌ترین دشمن بشر درآمده است. علم چراغ روشنی است که استفاده از آن بستگی به موارد استعمال دارد. علم مانند چراغی است که روغن آن عقل است. علم ابزاری است برای هدف، نه تشخیص دهنده هدف.
ویل دورانت در مقدمه کتاب لذّات فلسفه درباره انسان عصر ماشین می‌گوید: «ما از نظر ماشین توانگر شده‌ایم و از نظر مقاصد فقیر».
لذا علم اگر در اختیار حکومت ظالم قرار گیرد آثار وخیمی دارد از آن جمله:
1 - در راستای نابودی بشر گام بر می‌دارد.
2 - تنها درصدد ایجاد رفاه طبقه مرفّه است.
3 - علم بدون عدالت ضامن زوال ظلم و تعدی از بشر نیست.

آیا سیطره نهایی جهان با لیبرالیسم است؟

برخی از متفکرین غربی، آینده سیطره بر جهان را در اختیار لیبرالیسم یعنی آزادی همه جانبه بشر می‌دانند و تنها راه نجات را در این فرضیه خلاصه می‌کنند. لیبرالیسم گرچه انواع مختلفی دارد از قبیل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ولی عمده نظر آنها در آزادی به معنای اول دور می‌زند.

نظر «فوکویاما» درباره پایان تاریخ چیست؟

نظر فوکویاما، نویسنده معاصر ژاپنی الاصل آمریکایی درباره پایان تاریخ، برگرفته از نظریه جریان حقیقی تاریخ هگل است. او می‌گوید:
الف . تاریخ دارای تکامل است.
ب . این تکامل هم معنوی و هم مادی است.
ج . با طیّ هر دو کمال، تاریخ به پایان می‌رسد.
د . کمال معنوی در سال 1806 در زمان شکست ناپلئون اتفاق افتاد.
ه . کمال مادی تاریخ به تأخیر افتاده و دوره کنونی که دوره لیبرالیسم است همان دوره پایان تاریخ هگل است که مایه سعادت بشر می‌باشد.(37)
پاسخ:
1 - این نظریه، بنیادگرایی حرکت‌های اسلامی را نادیده گرفته، که در این برهه از زمان ظهور کرده است.
2 - این فکر نژادپرستی بر اساس این باور است که آمریکا در سیاست خارجی و داخلی رمز و راز خوشبختی را کسب کرده است و می‌خواهد آن را به سراسر جهان تعمیم دهد که این خیالی بیش نیست.
3 - این استدلال بر اساس این است که بهترین‌ها کسانی‌اند که غالبند و این حرفی باطل است؛ زیرا چه بسا در تاریخ ظالمینی که غالب شدند.

تحلیل «مارشال مک لوهان» از سیطره لیبرالیسم چیست؟

او در پیش‌بینی آینده جهان و سیطره نهایی لیبرالیسم می‌گوید:
الف . انقلاب در عملیات و اطلاعات سبب شده که افراد کره زمین به راحتی به یکدیگر دسترسی داشته باشند.
ب . این امر طبیعتاً اقتضای تشکیل یک حکومت جهانی واحد را دارد.
ج . فرهنگ و ساختار اجتماعی این دهکده جهانی حکومت خود را معین می‌کند.
د . تفکر لیبرالیسم بیش از هر فکر دیگری فرصت بسط و عرضه پیدا کرده است.
ه . با بسط تفکر غالب، فرهنگ‌ها و تفکرات مختلف به نحو طبیعی داخل فرهنگ غالب حلّ خواهند شد.
نتیجه: فرهنگ غالب در پایان تاریخ همان فرهنگ دموکراسی لیبرال است.(38)
پاسخ: شکی در انقلاب عظیم اطلاعاتی نیست، ولی نکته اساسی در آن‌است که نظم و سعادت اجتماع بر اساس دسترسی افراد به یکدیگر حاصل نمی‌شود، بلکه دلایل و ریشه‌های متعدد و مهم دیگری دارد.
لیبرالیسم نیز به خاطر نداشتن بعضی از نیازهای واقعی حکومت جهانی واحد، نمی‌تواند داعی پرچمدار این نوع حکومت باشد. این را تقریباً همه متفکران دنیا قبول دارند که اگر یک مکتبی بخواهد جامعیت داشته باشد پیش از هر چیز احتیاج به یک جهان بینی دارد که واقعیت جهان و انسان را ترسیم کند. و اگر بخواهد دوام داشته باشد و منطبق با حقایق خارجی حرکت کند باید در مرتبه اول، جهان و انسان را آن جوری که هست بشناسد و ارزیابی درستی از آن داشته باشد.
مشکل مکتب لیبرالیسم همانند مارکسیسم این است که این دو مکتب با اصل فطرت انسان سازگار نبوده، بخش اصلی و اساسی انسان را نادیده گرفته‌اند و می‌خواهند از وسط شروع کنند.
امروز بحث کردن از اینکه غرب دچار اشکال واقعی است کار آسانی نیست، برای اینکه مظاهر قدرت و پیشرفت غربی‌ها چشم و گوش مردم را پر کرده است.
شاید در غرب موفق‌ترین ملت‌ها الآن آمریکا باشد که از لحاظ مادی از کشورهای دیگر پیشرفته‌تر است، آیا جامعه آمریکا واقعاً ایده‌آل است؟ جامعه آمریکا و عموماً جامعه غربی دارای اشکالات متعددی است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - پوچ گرایی
نخستین مسأله‌ای که کشورهای لیبرالیستی و حتی آمریکا به آن معترفند احساس روحیه پوچی در جامعه آمریکا است، یعنی اینها فکر می‌کنند: ما به کجا می‌رویم و به دنبال چه هستیم؟ از این خورد و خواب چه حاصل خواهد شد؟ و این به جهت بی‌توجهی به زیرساخت‌های جامعه و عدم ارزیابی صحیح از انسان و بی‌توجهی به معنویات است.
2 - بحران خانواده
خانواده که نخستین سلول اجتماعی می‌باشد، در غرب ضعیف‌ترین سلول پیکر جامعه بشری است. خانواده برای آنها بی‌مفهوم است، آنها روی فرد بیشتر حساب می‌کنند تا خانواده، و لذا انهدام این سلول در جامعه غربی باعث ازدیاد فرزندهای نامشروع شده و ارقام آن غیر قابل تصور است.
3 - اعتیاد
به دلیل همان پوچی و بی‌هویتی در جامعه غربی، نسل جوان گرفتار اعتیاد بسیار شدیدی شده است. اگر اعتیاد به مشروبات الکلی را ضمیمه کنیم که از بدترین اعتیاد است، این رقم سرسام‌آور می‌شود. اعتیادها درحال بی‌خانمان کردن غرب است.
4 - خشونت
روحیه خشونت و بی بند و باری نه تنها در جوانان بلکه در بچه‌ها هم بیداد می‌کند. هرروز خبرهای وحشتناکی از اعمال خشونت آمیز در آن جوامع خصوصاً آمریکا مشاهده می‌کنیم، اگر آن حوادث به دنیا نشان داده شود به عمق مشکل آنها پی خواهیم برد.
5 - ناامنی
ناامنی خصوصاً در آمریکا به گونه‌ای است که در اکثر شهرهای بزرگ از اول شب، انسان‌هایی که کمی برای خود شخصیت قائلند در خیابان‌ها حاضر نمی‌شوند.
6 - تبعیض
از لحاظ اجتماعی، در غرب خصوصاً آمریکا، مظاهر تبعیض نژادی بسیار فراوان است. اگر کسی کنار سیاه پوستان، سرخ پوستان، و مسلمانانی که از کشورهای مختلف به اروپا رفته‌اند بنشیند و درد دل آنها را بشنود، متوجه می‌شود که چه بلایی این کشورها را فراگرفته و چقدر آلوده‌اند.
7 - فقر
از لحاظ سطح برخورداری از نعمت‌ها و سطح استاندارد، در خصوص جامعه آمریکا چنان که خودشان می‌گویند سیزده یا چهارده درصد مردم زیر خط فقر زندگی می‌کنند. این رقم در یک جامعه 250 میلیونی حدود 30 تا 40 میلیون نفر را در بر می‌گیرد که زیر خطّ فقر هستند، حال چطور این جامعه می‌تواند ایده‌آل باشد.
8 - بی‌بند و باری جنسی
به دنبال تزلزل در خانواده و حالت پوچی و ناامیدی که در اکثریت مردم، خصوصاً جامعه آمریکا دیده می‌شود، بی بند و باری جنسی که محصول آن، بچه‌های نامشروع است، زیاد به چشم می‌خورد که آفتی فوق العاده کشنده برای غربی‌ها و در رأس آنها آمریکا است.
9 - ابتذال رسانه‌ای
مشکل بسیار جدّی آمریکا و غرب، رسانه‌های آنهاست که متأسفانه کشورهای دیگر نیز از آن تقلید می‌کنند. الآن رسانه‌های غربی بی بند و بار هستند. وضعیت به گونه‌ای است که همه احساس ناامنی می‌کنند و می‌ترسند که مسائل خصوصی و شخصی‌شان به صورت شایعه، دروغ و جنگ‌های روانی افشا گردد و حریم شخصی آنها شکسته شود.
10 - سیستم آموزشی نا کارآمد
سیستم آموزش آنها که می‌خواهند آن را به همه جهان صادر کنند سیستمی نا کارآمد است. بسیاری از کارهای مهم اینها را مهاجرانی با مزد کم انجام می‌دهند، و از آنها مانند ماشین کار می‌کشند.
11 - اقتصاد بیمار
از لحاظ اقتصادی فکر می‌شود که غرب بهشت دنیاست. آمریکا مقروض ترین کشور دنیا است. بدهی‌های داخلی و خارجی فراوانی دارد که ارقام آن سرسام آور است، اما سیستم آنها به گونه‌ای عمل می‌کند که این بدهکاری‌ها را می‌پوشاند.
12 - وابستگی به بازارهای دنیا
صنعت در آمریکا به گونه‌ای است که اگر بازار دنیا برایش ناامن شود، صنایع او از حرکت باز می‌ایستد.
حال با چنین وضعیتی در غرب به خصوص در آمریکا که مظهر لیبرالیسم است چگونه می‌توان آن را الگو برای جهان دانست؟

نظر «تافلر» درباره پایان تاریخ چیست؟

آلوین تافلر روزنامه‌نگار آمریکایی صاحب کتاب «موج سوّم» در رابطه با پیش‌بینی پایان تاریخ و سیطره نهایی لیبرالیسم می‌گوید:
الف. امروز روزگار «ترین‌ها» است، پر بیننده‌ترین فیلم یعنی بهترین فیلم و... .
ب. در قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم معیار برتری، قدرت سیاسی در صحنه جهانی بوده و به تدریج جای خود را به توان اقتصادی داده که وضعیت امروز است و در آینده نیز توان خود را به دانش می‌دهد، و لذا در آینده کشورهایی در صحنه جهانی صاحب قدرت خواهند بود که از توان بالایی در امر دانش و اطلاعات دارند.
ج. غرب در آینده محور عمده قدرت تکنیک و دانش بشری است.
د. دموکراسی لیبرال با همه اشکالاتی که داشته بهترین راه و رسم زندگی اجتماعی است.
نتیجه: آینده جهان از آن لیبرالیسم غربی است.
پاسخ:
1 - این نظریه پایان تاریخ نیست، بلکه تاریخ بعد است.
2 - در مقدمه اول، ملاک برتر بودن هر چیز را خواست انسان می‌داند در حالی که ملاک، حکم عقل و نقل است، نه حتّی مصالح زودگذر. خداوند متعال می‌فرماید: {عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ}؛(39) «چه بسا چیزی را کراهت دارید در حالی که خیر شما در آن است و چه بسا چیزی را دوست دارید که برای شما شرّ است.»
3 - او در مقدمه دوم خود توان نظامی را معیار قدرت سیاسی در صحنه جهانی می‌داند در حالی که سلطه سیاسی و استعمار مردم از طریق زورگویی جز اغتشاش و گسترش استبداد و ظلم چیزی به ارمغان نمی‌آورد.
4 - آیا رسیدن به محور عمده قدرت به هر قیمتی، با معیارهای عقلی و فطری و انسانی سازگاری دارد؟
5 - وظیفه نظریه‌پرداز سیاسی گمانه‌زنی برای آینده تاریخ نیست، بلکه باید با در نظر گرفتن مصالح کلّ جامعه برای بشر برنامه‌ریزی کرده و آینده بهتری را نوید دهد.
6 - آیا نظام سرمایه‌داری برای جوامع خود خوشبختی به ارمغان آورده، یا نظام طبقاتی فاحش ایجاد کرده است؟
و لذا تافلر می‌گوید: «فهرست مشکلاتی که جامعه ما (غرب) با آن مواجه است تمامی ندارد».(40)

دیدگاه «هانتینگتون» راجع به پایان تاریخ چیست؟

ساموئل هانتینگتون نظریه‌پرداز غربی در رابطه با پایان تاریخ می‌گوید:
الف . تقابل و درگیری عمده بین ملّت‌ها و گروه‌ها در آینده، فرهنگ‌ها و تمدن‌های مختلف است نه ایدئولوژی و اقتصاد.
ب . تمدّن‌های زنده جهان هشت تمدن است: تمدن غرب، کنفوسیوسی، ژاپنی، اسلامی، هندو، اسلاو، ارتدکس و تمدن آمریکای لاتین.
ج . برخورد تمدن‌ها اساسی است و تغییر ناپذیر.
د . خودآگاهی تمدّنی در حال افزایش است.
ه . رفتار غرب موجب رشد خودآگاهی تمدّنی دیگران گردیده است.
و . خصومت 1400 ساله اسلام و غرب در حال افزایش بوده و روابط میان تمدن اسلام و غرب آبستن حوادث خونین است.
ز . سرانجام تمدن اسلام و کنفوسیوسی در کنار هم رو در روی تمدن غرب قرار خواهد گرفت.
نتیجه: درگیری تمدن‌ها آخرین مرحله تکامل درگیری جهان بوده، تمدن غالب تمدن غرب است.(41)
پاسخ:
1 - ایشان تفسیری از تمدن ننموده است.
2 - دلیلی برای برخورد تمدن‌ها بیان نکرده است.
3 - ایشان بین فرهنگ و تمدن خلط کرده است، در حالی که این دو با یکدیگر متفاوتند. تمدّن جنبه علمی و عینی دارد و فرهنگ بیشتر جنبه ذهنی و معنوی. هنر، فلسفه و حکمت، ادبیات و اعتقادات مذهبی و غیر مذهبی در قلمرو فرهنگ هستند، ولی تمدن، بیشتر ناظر به سطح حوایج مادی انسان است در اجتماع. و نیز تمدن بیشتر جنبه اجتماعی دارد و فرهنگ جنبه فردی. تمدن، تأمین کننده پیشرفت انسان در هیئت اجتماع است، ولی فرهنگ، گذشته از این جنبه می‌تواند ناظر به تکامل فردی باشد. تمدن و فرهنگ با هم مرتبطند نه ملازم.
4 - ایشان بی آنکه تعریف روشنی از غرب ارائه دهد آن را موجودیتی یک پارچه با محورّیت آمریکا تصور می‌کند در حالی که خلاف واقع است. برژینسکی، فساد درونی نظام غربی را عامل تهدید کننده قدرت جهانی آمریکا می‌داند نه برخورد تمدن‌ها را.
5 - ایشان تضاد بین دو فرهنگ را تضادی ماهوی و برطرف نشدنی و ناشی از جبر تاریخی می‌داند و لذا ضرورت استراتژیک آماده شدن غرب را برای مصاف با کشورهایی که درصدد احیای تمدن اسلامی هستند توصیه می‌کند، در حالی که تنش‌ها بین این دو تمدّن از سیاست دولت‌های غربی سرچشمه گرفته نه تمدن مسیحی و اسلامی.
ویل دورانت می‌گوید: «هر چند محمدصلی الله علیه وآله پیروان دین مسیح را تقبیح می‌کند، با این همه نسبت به ایشان خوش‌بین است و خواستار ارتباط دوستانه بین آنها و پیروان خویش است».(42)
روبتسون می‌گوید: «تنها مسلمانان هستند که با عقیده محکمی که نسبت به دین خود دارند، یک روح سازگار و تسامحی نیز با ادیان دیگر در آنها وجود دارد».(43)
آدام متز می‌گوید: «کلیساها و صومعه‌ها در دوران حکومت اسلامی چنان می‌نمودند که گویی خارج از حکومت اسلامی به سر می‌برند و به نظر می‌رسید بخشی از سرزمین دیگری هستند، که این به نوبه خود موجب می‌شد چنان فضایی از تسامح برقرار گردد که اروپا در سده‌های میانه با آن آشنایی نداشت».(44)

آیا قوانین پیشرفته بشری می‌تواند کمال بشری را تأمین کند؟

برخی می‌گویند: بشر در طول تاریخ خود با تجربیاتی که کسب کرده می‌تواند به نقطه‌ای برسد که با قوانین پیشرفته‌ای که جعل می‌کند سعادت بشر را تأمین نماید؛ زیرا مشکلات را به خوبی شناخته و در راه حل‌هایی که برای آنها ارائه می‌کند می‌تواند به موفقیّت نهایی برسد.
پاسخ:
1 - بشر بدون کمک از وحی و عالم غیب نمی‌تواند مصالح واقعی و حقیقی خود را درک کند و در نتیجه نمی‌تواند راهکارهای اسلامی را برای خود ارائه دهد.
2 - مصالح گروهی یا شخصی در بسیاری از مواقع مانع تدوین قانون جامع است و این کار تنها از کسانی برمی‌آید که از مقام عصمت برخوردار باشند.
3 - از آن جهت که اختلاف سلیقه‌ها و برداشت‌ها وجود دارد، لذا رسیدن به وحدت قانونی امکان‌پذیر نیست.

آیا تک قطبی کردن جهان می‌تواند نجات‌بخش بشر باشد؟

برخی می‌گویند: تنها راه نجات بشر از ظلم و بی‌عدالتی و رسیدن به سعادت، تک قطبی کردن جهان و به اصطلاح نظم نوین جهانی است. و برخی از نظریه‌پردازان به جهت اقتدار تمام عیار و همه جانبه آمریکا این کار را تنها ساخته آمریکایی‌ها می‌دانند.
پاسخ: نظریه تک قطبی کردن جهان از گذشته‌های بسیار دور بین فلاسفه و دانشمندان عالم مطرح بوده است.
فیلسوف یونانی «زیو» 350 سال قبل از میلاد می‌گوید: «بر جمیع مردم عالم است که از یک نظام جهانی واحد پیروی کنند تا سعادت و نجات یابند». لذا اسکندر که معاصر زیو بود درصدد برآمد تا با اتّکا بر قدرت خویش این نظریه را به اجرا گذارد. بُلتاک نویسنده یونانی صد سال قبل از میلاد با طرح حکومت واحد جهانی می‌گوید: «بر مردم است که سعی نموده تا مجتمع واحدی را تشکیل دهند و از قانون واحدی پیروی کنند».
ولیام لوید (1838) از فیلسوفان متأخر آمریکایی می‌گوید: «هرگز بشر نمی‌تواند به دوستی و زندگی مسالمت‌آمیز برسد مگر آنکه حکومت واحد جهانی تأسیس نماید».(45)
دانتی، ادیب مشهور ایتالیایی می‌گوید: «لازم است تا کلّ مردم زمین نسبت به یک حکومت و حاکم خاضع باشند تا آرامش و صلح به جهان سایه افکند».(46)
راسل می‌گوید: «عالم در انتظار مصلحی است که تمام مردم را تحت یک پرچم و شعار درآورد».
جورج بوش پدر می‌گوید: «نظم نوین عبارت است از صلح و دموکراسی برای همه جهان تحت رهبری ایالات متحده».او نیز در سخنرانی خود در کنگره می‌گوید: «در میان ملت‌های جهان تنها آمریکاست که هم از ارزش‌های اخلاقی و هم از ابزار لازم برای پشتیبانی از نظم جهانی برخوردار است».
اشکال:
1 - در خود آمریکا نظریه پردازانی از قبیل کیسینجر و دیگران وجود دارند که اقتدار مطرح آمریکا را مردود می‌شمارند.
برژینسکی به گونه‌ای ناتوانی آمریکا را ترسیم کرده و می‌گوید: «هر چند آمریکا در حال حاضر داعیه پرستیژ جهانی دارد و کمتر کشوری می‌تواند داعیه رقابت با او را داشته باشد... امّا استمرار قدرت و موقعیت آمریکا در صحنه جهانی و داخلی از جنبه‌های زیادی آسیب‌پذیر است».
2 - زمینه پذیرش تک قطبی کردن جهان بسیار کم است خصوصاً آنکه وضعیت بسیار فاجعه آمیز اقتصادی آمریکا اجازه چنین بلند پروازی را به او نمی‌دهد.
3 - این نظریه غافل از آن است که هرگز ملت‌ها زیر بار سلطه بیگانگان نخواهند رفت.
گرچه ما اصل نظریه را ردّ نمی‌کنیم و معتقدیم که تنها راه نجات ملت‌ها در سایه وحدت حکومت جهانی است ولی آن را با تأییدات الهی و رهبری معصوم که همان امام زمان‌علیه السلام است امکان‌پذیر می‌دانیم.

مارکسیست‌ها تکامل تاریخ را با چه شیوه‌ای توجیه می‌کنند؟

مارکسیست‌ها تاریخ را جزئی از طبیعت و در نتیجه محکوم به سرنوشت طبیعت می‌دانند. مرحوم شهید مطهّری‌رحمه الله دیدگاه مارکسیست‌ها را در زمینه تکامل تاریخ چنین ترسیم می‌کند: «تاریخ یک جریان دائم و یک ارتباط میان انسان و طبیعت انسان و اجتماع و یک صف آرایی و جدال دائم میان گروه‌های در حال رشد انسانی و گروه‌های در حال زوال انسانی است که در نهایت امر یک جریان تند و انقلابی به سود نیروهای در حال رشد پایان می‌یابد، و بالاخره یک تکاپوی اضداد است که همواره هر حادثه به ضدّ خودش و او به ضدّ ضدّ تبدیل می‌گردد و تکامل رخ می‌دهد. اساس زندگی بشر و موتور به حرکت در آورنده تاریخ او کار تولیدی است... .
نزاع و کشمکش میان دو گروه که یکی جامد الفکر و وابسته به گذشته و دیگری روشنفکر و وابسته به آینده است... سخت در می‌گیرد و شدّت می‌یابد تا به اوج خود که نقطه انفجار است می‌رسد و جامعه با یک گام انقلابی به صورت دگرگونی نظام کهن و برقراری نظام جدید و به صورت پیروزی نیروهای نو و شکست کامل نیروهای کهنه تبدیل به ضدّ خود می‌گردد و مرحله‌ای از تاریخ آغاز می‌شود.
این مرحله از تاریخ نیز به نوبه خود سرنوشتی مشابه با مرحله قبلی دارد،... این مرحله نیز جای خود را به ضدّ و نفی کننده خود می‌دهد و مرحله جدیدتری آغاز می‌گردد و همین‌طور تاریخ - مانند خود طبیعت - همواره از میان اضداد عبور می‌کند.
این طرز تفکّر درباره طبیعت و تاریخ، تفکر دیالکتیکی نامیده می‌شود و چون در مورد تاریخ همه ارزش‌های اجتماعی را در طول تاریخ تابع و وابسته به ابزار تولید می‌داند ما این طرز تفکّر و این بینش را در مورد تاریخ «بینش ابزاری» می‌نامیم. و مقصودمان از بینش ابزاری طرز تفکر خاص درباره تحوّلات تاریخی است که از آن به مادّیت تاریخی (ماتریالیسم تاریخی) تعبیر می‌شود...».(47)
پاسخ: توجیه تکامل تاریخ با شیوه ابزاری و دیالکتیکی اشکالاتی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - تکامل را با ابزار تولید نمی‌توان توجیه کرد، زیرا تکامل ابزار تولید به نوبه خود معلول حسّ فطری کمال‌جویی و تنوع طلبی و گسترش خواهی و ناشی از ابتکار انسان است.
2 - نظریه ابزاری که تمام نهضت‌های مذهبی و اخلاقی و انسانی تاریخ را توجیه طبقاتی می‌کند، نوعی قلب و تحریف معنوی تاریخ و اهانت به مقام انسانیت تلقّی می‌شود.
3 - واقعیات تاریخی، پوچی این نظریه را روشن می‌کند، زیرا در یک قرن گذشته کشورهایی به سوسیالیسم گرویدند که مرحله کاپیتالیسم را طی نکرده بودند. و برعکس کشورهایی که کاپیتالیسم را به اوج خود رسانده‌اند در همان مرحله باقی مانده‌اند، پس جبری در کار نیست.
4 - نظریه ابزاری و دیالکتیک، ایجاد نابسامانی‌ها و تخریب‌ها به منظور ایجاد بن‌بست و بحران را تجویز می‌کند که این امر نامشروع است.
5 - طبق نظریه ابزاری، سیر تکاملی تاریخ جبری و لا یتخلّف است، یعنی هر جامعه در هر مرحله تاریخی لزوماً نسبت به مرحله قبل از خود کامل‌تر است، در حالی که این نظر باطل است، زیرا نظر به اینکه عامل اصلی این حرکت انسان است و انسان موجود مختار و آزاد و انتخاب‌گر است، تاریخ در حرکت خود نوسانات دارد، گاهی جلو می‌رود و گاهی به عقب برمی‌گردد و... تاریخ تمدّن‌های بشری جز یک سلسله تعلیم‌ها و سپس انحطاطها و انقراض‌ها نیست.
6 - سیر تکاملی بشرّیت به سوی آزادی از اسارت طبیعت مادی و به سوی هدفی و مسلکی بودن و حکومت و اصالت بیشتر از ایمان و ایدئولوژی بوده و هست.
سید محمد صدررحمه الله می‌گوید: «... حرکت دائماً به سوی تکامل نیست، بلکه گاهی حرکت به سقوط و نقض است همانند تحول آهن به خاک در نتیجه ارتباط آن با رطوبت... و گاهی نیز این حرکت به هیچ نتیجه‌ای منجرّ نمی‌شود، مثل باقی ماندن بعضی از جوامع اولیه که تاکنون هیچ نوع پیشرفتی نداشته‌اند...».(48)

بینش انسانی - فطری در تکامل تاریخ چیست؟

بینش انسانی - فطری، نقطه مقابل بینش ابزاری است، این بینش به انسان و ارزش‌های انسانی چه در فرد و چه در جامعه اصالت می‌دهد. این نظر معتقد است که بذر یک سلسله بینش‌ها و گرایش‌ها در نهان او نهفته است و نیاز انسان به عوامل بیرون نظیر نیاز یک نهال به خاک و آب و نور و حرارت است که به کمک آنها مقصد و راه و ثمره‌ای که بالقوه در او نهفته است به فعلیّت برساند و به همین علّت است که انسان باید پرورش داده شود نه اینکه ساخته شود.
برحسب این بینش، تاریخ مانند خود طبیعت به حکم سرشت خود متحوّل و متکامل است، حرکت به سوی کمال، لازمه ذات اجزای طبیعت و از آن جمله تاریخ است. انسان در اثر همه جانبه بودن تکاملش تدریجاً از وابستگی‌اش به محیط طبیعی و اجتماعی کاسته و به نوعی وارستگی که مساوی است با وابستگی به عقیده و ایمان و ایدئولوژی افزوده است و در آینده به آزادی کامل معنوی یعنی وابستگی کامل به عقیده و ایمان و مسلک و ایدئولوژی خواهد رسید. برحسب این بینش از ویژگی‌های انسان تضاد درونی فردی است میان جنبه‌های زمینی و خاکی و جنبه‌های آسمانی و ماورایی انسان، یعنی میان غرایز متمایل به پایین که هدفی جز یک امر فردی و محدود و موقت ندارد، و غرایز متمایل به بالا که می‌خواهد از حدود فردیّت خارج شود و همه بشر را در برگیرد و می‌خواهد شرافت‌های اخلاقی و مذهبی و علمی و عقلانی را مقصد قرار دهد.
در طول تاریخ گذشته و آینده، نبردهای انسان تدریجاً بیشتر جنبه ایدئولوژیک پیدا کرده و انسان تدریجاً از لحاظ ارزش‌های انسانی به مراحل کامل خود یعنی به مرحله انسان ایده‌آل و جامعه ایده‌آل نزدیک‌تر می‌شود تا آنجا که در نهایت امر حکومت و عدالت یعنی حکومت کامل ارزش‌های انسانی که در تعبیرات اسلامی از آن به (حکومت مهدی‌علیه السلام) تعبیر شده است مستقر خواهد شد و از حکومت نیروهای باطل و حیوان مآبانه و خودخواهانه و خودگرایانه اثری نخواهد بود.
بنابراین بینش، انسان موجودی است دارای سرشت الهی، مجهّز به فطرتی حق جو و حق طلب، حاکم بر خویشتن و آزاد از جبر طبیعت و محیط، و جبر سرشت و سرنوشت، برخلاف بینش مارکسیست‌ها که انسان را در ذات خود فاقد شخصیت انسانی می‌دانند که هیچ امر ماوراء حیوانی در سرشت او نهاده نشده است و هیچ اصالتی در ناحیه ادراکات و بینش‌ها و یا در ناحیه احساسات و گرایش‌ها ندارد. از این رو آنها انسان را موجودی مادی و محکوم به جبر، ابزار تولید و در اسارت شرایط مادی اقتصادی می‌دانند، که وجدانش، تمایلاتش، قضاوت و اندیشه‌اش، انتخابش جز انعکاس از شرایط طبیعی و اجتماعی محیط نیست.

رهبری در حکومت عدل جهانی چه اهمّیتی دارد؟

هر حکومت اصلاحی احتیاج به رهبری دارد که در پیشاپیش، قافله سالار آن حرکت بوده و از ابتدا تا انتها دنباله‌رو آن قیام و نهضت باشد، زیرا هر نوع قیام و حرکتی گرچه کوچک باشد بدون رهبری و توجیه او امکان وجود و ادامه حیات ندارد و نیز نمی‌تواند مصالح خود را چه در حال و چه در آینده حفظ نماید تا چه رسد به حرکت اصلاحی که قرار است در سطح اصلاح کلّ جامعه باشد. لذا به جهت توجیه نیروهای مستعدّ و اداره و کنترل آنها برای پیاده نمودن هدف بزرگ الهی که همان گسترش عدل و توحید در سراسر گیتی است احتیاج به شخصی است که از همه جهات قابلیّت برای به دست گرفتن آن حکومت را داشته باشد و او غیر از مهدی موعودعلیه السلام نیست.

برپا کننده عدل جهانی چه شرایطی باید داشته باشد؟

عقل می‌گوید: برپا کننده عدل جهانی باید دارای شرایط و صفاتی باشد تا بتواند موفّق به انجام وظیفه خطیر خود گردد:
1 - در دعوتش راستگو باشد.
2 - دارای نقشه‌ای صحیح و جامع باشد.
3 - دارای هیچ گونه نقطه ضعفی نباشد.
4 - از مقام عصمت برخوردار باشد.
5 - مورد تأیید خداوند باشد.
6 - دارای یارانی فداکار باشد.
فولتر، ادیب فرانسوی مشهور می‌گوید: «اگر بر انسان یک شخص صالح حکومت کند برای او گویا یک وطن است، ولی اگر حاکم بر انسان شخص غیر صالح باشد گویا او هیچ وطنی ندارد».(49)
متفکر ایرلندی مشهور (برنارد شو) در رابطه با خصوصیات لازم برای منجی بشر می‌گوید: «او انسانی است زنده و دارای نیرویی قوی در بدن او، و دارای عقل کامل و خارق العاده، از همه مردم عالی‌تر که می‌تواند مردم را به سوی خود جذب کند. عمر او طولانی بوده، بیشتر از سیصد سال ...»(50).

تکامل تاریخ از نظر قرآن چگونه است؟

با نظر و تأمل در قرآن کریم پی می‌بریم که توجیه آن بر اساس تکامل تاریخ به شیوه انسانی - فطری است. از منظر قرآن کریم از آغاز جهان همواره نبردی پیگیر و بی‌امان میان گروه حقّ و باطل بر پا بوده است. قرآن با اشاره به مبارزه افرادی از طراز ابراهیم و موسی و عیسی و محمّدعلیهم السلام و پیروان مؤمن آنها از سویی، و گروهی دیگر از طراز نمرود و فرعون و جبّاران یهود و ابو سفیان و امثالهم بر تکامل تاریخی فطری عملاً صحّه گذاشته که در این نبرد و ستیزها گاهی حقّ و گاهی باطل پیروز شده است، ولی البته این پیروزی و شکست‌ها بستگی به یک سلسله عوامل اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی داشته است.
از نظر قرآن، جهاد مستمّر پیش برنده‌ای که از فجر تاریخ وجود داشته و دارد ماهیّت معنوی و انسانی دارد، نه مادّی و طبقاتی.

از دیدگاه اسلام، آینده درخشان چه مشخصاتی دارد؟

از نظر اسلام آینده درخشان ویژگی‌هایی دارد که به آنها اشاره می‌کنیم:
1 - خوشبینی به آینده بشریت.
2 - گسترش عدالت.
3 - رابطه انسان با انسان.
4 - برقراری مساوات کامل میان انسان‌ها در زمینه قانون.
5 - بهره‌برداری از مواهب طبیعی و تقسیم بیت المال و... .
6 - بلوغ بشریّت به خردمندی کامل.
7 - عمران و آبادی در سطح عالم.
8 - برطرف شدن جنگ و خونریزی در سایه حکومت جهانی.
9 - آیین و روش جدید.
10 - گسترش توحید در کلّ جامعه.

آیا سیر تکاملی انسان‌ها آینده درخشانی را نوید می‌دهد؟

شکی نیست که در یک نظر ابتدایی قرائن گواهی می‌دهد که دنیا به سوی فاجعه پیش می‌رود، ولی اگر خوب بنگریم در افق‌های دوردست نشانه‌های ساحل نجات به چشم می‌خورد.
از آن روز که انسان خود را شناخته هیچ گاه زندگی یکنواخت نداشته، بلکه با الهام از انگیزه درونی، کوشش داشته که خود و جامعه خویش را به پیش براند. این نهاد بزرگ آرام نخواهد نشست و همچنان انسان را در مسیر تکامل‌ها به پیش می‌راند، و نیروهایش را برای غلبه بر مشکلات و نابسامانی‌ها و ناهنجاری‌های زندگی کنونی بسیج می‌کند. به سوی جامعه‌ای پیش می‌رود که تکاملات اخلاقی در کنار تکاملات مادی قرار گیرد. به سوی جامعه‌ای که در آن از جنگ و خونریزی‌های ویرانگر و ضدّ تکامل اثری نباشد. به سوی جامعه‌ای که تنها صلح و عدل حاکم بر مقدرات انسان باشد، و روح تجاوز طلبی و استعمار که مهم‌ترین سدّ راه تکامل مادی و معنوی اوست در آن مرده باشد.

آیا نظام آفرینش، نویدبخش آینده‌ای درخشان برای جامعه بشری است؟

جهان هستی مجموعه‌ای از نظام‌ها است. وجود قوانین منظّم و عمومی که در سرتاسر این جهان حکم فرماست دلیل بر یکپارچگی و به هم پیوستگی این نظام است. مسأله نظم و قانون و حساب در پهنه آفرینش یکی از اساسی‌ترین مسائل این عالم محسوب می‌شود.
آیا انسانی که جزئی از عالم است می‌تواند یک وضع استثنایی به خود بگیرد و به صورت وصله ناهمرنگی درآید؟
آیا جامعه انسانی می‌تواند با انتخاب هرج و مرج، ظلم و ستم، نابسامانی و ناهنجاری، خود را از مسیر رودخانه عظیم جهان آفرینش که همه در آن با برنامه و نظم پیش می‌روند کنار بکشد.
آیا مشاهده وضع عمومی جهان، ما را به این فکر نمی‌اندازد که بشریّت نیز خواه نا خواه باید در برابر نظام عالم هستی سر فرود آورد، و قوانین منظم و عادلانه‌ای را بپذیرد و به مسیر اصلی باز گردد و همرنگ این نظام شود؟!
نتیجه: نظام آفرینش دلیل دیگری بر پذیرش یک نظام صحیح اجتماعی در آینده در جهان انسانیت خواهد بود.

آیا قانون عکس‌العمل، نوید جامعه‌ای بهتر و متکامل را به ما می‌دهد؟

تنها در مباحث فیزیکی نیست که ما با قانونی به نام «قانون عکس العمل» روبه‌رو هستیم که اگر مثلاً جسمی با فشار معینی به دیوار برخورد کند با همان نیرو و فشار به عقب رانده می‌شود، بلکه در مسائل اجتماعی این قانون را محسوس‌تر می‌یابیم. آزمون‌های تاریخی به ما نشان می‌دهد که همواره تحول‌ها و انقلاب‌های وسیع، عکس العمل مستقیم فشارهای قبلی بوده است، و شاید هیچ انقلاب گسترده‌ای در جهان رخ نداده مگر آنکه پیش از آن فشار شدیدی در جهت مخالف وجود داشته است.
این قانون به ما می‌گوید: وضع کنونی جهان، آبستن انقلاب است. فشار جنگ‌ها و بیدادگری‌ها، تبعیض‌ها و بی‌عدالتی‌ها، توأم با ناکامی و سرخوردگی انسان‌ها از قوانین فعلی، سرانجام واکنش شدید خود را برای از بین بردن یا کاستن این فشارها آشکار خواهد ساخت.
سرانجام، این خواست‌های واپس زده انسانی در پرتو آگاهی روزافزون ملّت‌ها، چنان عقده اجتماعی تشکیل می‌دهد که از نهان‌گاه ضمیر باطن جامعه با یک جهش برق‌آسا خود را ظاهر خواهند ساخت، و سازمان نظام کنونی جوامع انسانی را بر هم می‌ریزند و طرح نوینی را ایجاد می‌کنند. طرحی که در آن نه از مسابقه کمرشکن تسلیحاتی خبری باشد و نه از این همه کشمکش‌های خسته کننده و پیکارهای خونین و استعمار و استبداد و ظلم و فساد و خفقان. و این بارقه دیگری است از آینده روشنی که جامعه جهانی در پیش رو دارد.

2- آیا الزام‌ها و ضرورت‌های اجتماعی، جامعه را به زندگی آمیخته با صلح و عدالت سوق می‌دهد؟

مقصود از «الزام اجتماعی» آن است که وضع زندگی اجتماعی بشر به چنان مرحله‌ای برسد که احساس نیاز به مطلبی کند و آن را به عنوان یک ضرورت بپذیرد. ولی مهم آن است که یک نیاز واقعی جامعه آن قدر آشکار گردد که ضرورت بودنش را همه یا حدّاقل متفکّران و رهبران جامعه بپذیرند، و این در درجه اوّل، بستگی به بالا رفتن سطح آگاهی و شعور اجتماعی مردم دارد، و سپس با آشکار شدن نتایج نامطلوب وضع موجود جامعه و عدم امکان ادامه راه، ارتباط پیدا می‌کند.
شاید بسیاری از مردم در قرون 17 و 18 با مشاهده پیشرفت‌های چشمگیر صنعتی، ترسیمی که از قرن بیستم داشتند، ترسیم یک بهشت برین بود، ولی باور نمی‌کردند که انسان صنعتی و ماشینی، زندگی مرفه‌تری نخواهد داشت، بلکه پا به پای پیشرفت تکنولوژی، نابسامانی‌های تازه و مشکلات جدیدتری پدید خواهد آمد. عفریت جنگ‌های جهانی سایه وحشتناک خود را بر کانون‌های ماشین و صنعت خواهند افکند. تازه می‌فهمند که چقدر زندگی آنها خطرناک شده است. کم‌کم می‌فهمند برای حفظ وضع موجود و پیروزی‌های بزرگ صنعتی و تمدّن، مقررات گذشته هرگز کافی نیستند، و باید تن به مقررات تازه‌ای داد.
زمانی فرا می‌رسد که وجود حکومت واحد جهانی برای پایان دادن به مسابقه کمرشکن تسلیحاتی و پایان دادن به کشمکش‌های روز افزون قدرت‌های بزرگ و کنار زدن دنیا از لب پرتگاه جنگ، به عنوان یک ضرورت و واقعیت اجتناب‌ناپذیر احساس می‌گردد که باید سرانجام این مرزهای ساختگی و دردسرساز برچیده شود و همه مردم جهان زیر یک پرچم و با یک قانون زندگی کنند.
بنابر قانون «الزام اجتماعی» عامل مؤثر دیگری وجود دارد که با کاربرد نیرومند خود، مردم جهان را خواه نا خواه به سوی یک زندگی آمیخته با صلح و عدالت پیش می‌برد و پایه‌های یک حکومت جهانی را براساس طرح تازه‌ای مستحکم می‌سازد.

آیا برای ایجاد تحوّل در جامعه احتیاج به اصلاحات تدریجی است یا انقلاب بنیادی؟

در مورد اینکه اصلاحات اجتماعی باید از چه راه انجام پذیرد عقیده واحدی وجود ندارد، بلکه جمعی طرفدار اصلاحات تدریجی هستند که به آنها «رفورمیست» می‌گویند. و گروهی دیگر «انقلابیون» هستند که هیچ دگرگونی اساسی را در وضع جوامع انسانی بدون انقلاب ممکن نمی‌دانند و برخی دیگر می‌گویند: درجه فساد در اجتماعات متفاوت است، آنجا که فساد به صورت همه‌گیر و همه جانبه در نیامده، اصلاحات تدریجی می‌تواند اساس برنامه‌های اصلاحی را تشکیل دهد، امّا آنجا که فساد همه جا را فرا گرفت و یا در بیشتر سازمان‌های اجتماعی نفوذ کرد، جز با یک انقلاب بنیادی نمی‌توان بر نابسامانی‌ها چیره گشت.
شواهد زیادی مؤیّد نظر سوم است:
1 - اصلاحات تدریجی همیشه بر شالوده‌ها و ضوابط و الگوهای سالم بنا می‌شود و در غیر این صورت باید به سراغ الگوها و ضوابط جدید رفت و مسائل زیربنایی را در مسیر دگرگونی قرار داد.
2 - اصلاحات تدریجی غالباً از طریق مسالمت‌آمیز صورت می‌گیرد، و این در صورتی اثر دارد که آمادگی فکری و زمینه اجتماعی وجود داشته باشد. ولی آنجا که این زمینه‌ها وجود ندارد باید از منطق انقلاب که منطق قدرت است استفاده کرد.
3 - در جامعه‌ای که فساد به ریشه‌ها نفوذ کرده، عناصر قدرتمند ضدّ اصلاح، تمام مراکز حسّاس اجتماع را در دست دارند و به آسانی می‌توانند هر طرح تدریجی را از کار بیندازند، مگر آنکه با یک حمله انقلابی غافلگیر شوند.
4 - نیروهای عظیم اصلاحی و انقلابی را معمولاً نمی‌توان برای مدّت زیادی پرحرارت و پرجوش نگاه داشت و اگر به موقع از آنها استفاده نشود ممکن است با گذشت زمان کارآیی خود را از دست بدهند.
5 - با مراجعه به تاریخ به دست می‌آید که اجتماعاتی که فساد در آنها بنیادی شده، خردمندان آن جوامع خصوصاً انبیا و اولیا و مردان اصلاح‌طلب همواره روش انقلابی را در پیش گرفته‌اند.
در مورد اصلاح وضع عمومی جهان و برچیده شدن نظام کنونی که بر اساس ظلم و تبعیض بنا شده و احتیاج به جانشین شدن یک نظام عادلانه است، به طور حتم پدید آمدن یک انقلاب و دگرگونی عظیم را می‌طلبد، انقلابی وسیع و در همه زمینه‌ها.

چه نوع آمادگی برای رسیدن به حکومت عدل جهانی لازم است؟

ما هر قدر خوشبین و امیدوار باشیم، باید بدانیم رسیدن به مرحله‌ای از تاریخ که در آن همه انسان‌ها زیر یک پرچم گرد آیند و کشمکش‌ها و بازی‌های خطرناک سیاسی و استعمارگری از بین برود، احتیاج به آمادگی‌های عمومی دارد، گرچه به جهت تحول‌ها و دگرگونی‌هایی که به سرعت در عصر اخیر پدید آمده نباید آن را دور بدانیم، ولی در هر حال برای اینکه دنیا چنان حکومتی را پذیرا گردد احتیاج به آمادگی‌هایی از قبیل موارد ذیل است:
1 - آمادگی فکری و فرهنگی: یعنی سطح افکار مردم جهان آن چنان بالا رود که بدانند مثلاً مسأله «نژاد» یا «مناطق مختلف جغرافیایی» مسأله قابل توجهی در زندگی بشر نیست، و... .
2 - آمادگی اجتماعی: زیرا مردم جهان باید از ظلم خسته شده و عدالت را از جان و دل طلب نمایند.
3 - آمادگی‌های تکنولوژی و ارتباطی: زیرا وجود صنایع پیشرفته نه تنها مزاحم یک حکومت عادلانه جهانی نخواهد بود، بلکه شاید بدون آن، وصول چنین هدفی محال باشد.
آری، اگر بنا بود همه کارها با «معجزه» صورت پذیرد، وجود چنین نظامی بدون وسایل پیشرفته صنعتی قابل تصور بود، ولی مگر اداره زندگی مردم جهان با معجزه ممکن است؟ معجزه استثنایی است منطقی در نظام جاری طبیعت برای اثبات حقانیت یک امر آسمانی، نه برای اداره همیشگی نظام جامعه، زیرا این کار تنها باید بر محور قوانین طبیعی صورت بگیرد.

انتظار فرج

حقیقت انتظار چیست؟

انتظار، کیفیتی روحی است که موجب به وجود آمدن حالت آمادگی است برای آنچه انتظار دارند، و ضدّ آن یأس و ناامیدی است. هر چه انتظار بیشتر باشد آمادگی بیشتر است. اگر انسان، مسافری داشته باشد که چشم به راه آمدن او است، هر چه زمان رسیدن او نزدیک‌تر گردد آمادگی برای آمدنش فزونی می‌یابد. حالت انتظار، گاهی به پایه‌ای می‌رسد که خواب را از چشم می‌گیرد، چنان که درجات انتظار از این نظر تفاوت می‌کند، همچنین از نظر حبّ و دوستی نسبت به آنچه را انتظار دارد تفاوت دارد. هر چه عشق به «منتظر» افزون باشد آمادگی برای فرا رسیدن محبوب افزون می‌گردد و دیر آمدن و فراق محبوب دردناک می‌گردد، تا بدانجا که انسان منتظر از خود بی‌خود می‌شود و دردها و سختی‌های دردآور و مشکلات سخت خود را در راه محبوب حس نمی‌کند.

انتظار چه ویژگی‌های خاصی دارد؟

انتظار، در درجه نخست ویژه حیات و زندگی است. ماهیّت زندگی انسان با انتظار و امید به آینده عجین شده است به گونه‌ای که بدون انتظار، زندگی مفهومی ندارد و شور و نشاط لازم برای تداوم آن در کار نیست. حیات حاضر و کنونی ظرف پویایی، تلاش و حرکت به سوی فردا و فرداهاست، و این چنین پویایی و حرکتی بدون عنصر «انتظار» ممکن نیست؛ زیرا احتمال معقول بقا و پایداری و امید به تداوم حیات است که به زندگی کنونی معنا و مفهوم می‌بخشد، و پویایی و نیروی لازم برای ادامه آن را تأمین می‌کند. از این رو است که ماهیّت زندگی با انتظار پیوستگی ناگسستنی دارد.
هر انسان زنده‌ای که در انتظارهای خویش، به تداوم حیات می‌اندیشد و بقای خویش را انتظار دارد، تمام حرکت و سکون خود را در راستای این انتظار و در جهت متناسب با تداوم حیات قرار می‌دهد.
و لذا در روایات اسلامی می‌بینیم که انتظار فرج از افضل اعمال امت پیامبر شمرده شده است. یعنی ویژگی انتظار در عمل در راه رسیدن به حیات است. شاید یکی از علل این گونه آموزش‌ها این بوده است که پیروان امام مهدی‌علیه السلام بکوشند تا خود را به امامشان نزدیک کنند و مانند او بیندیشند و امت با امام در انتظار به سر برند، زیرا امام نیز در انتظار ظهور خود به سر می‌برد.
در حالت انتظار، بهترین شیوه پیوند و همسویی و همدلی با امام نهفته است، و غفلت از انتظار و معنای صحیح آن باعث بی‌خبری و بی‌احساسی نسبت به سوزها و شورهای امام موعود است. شاید در دوران غیبت، انتظار راستین برای فرج، یعنی حضور امام در جامعه انسانی، نخستین راه بیعت و هم‌پیمانی با امام موعود باشد؛ زیرا انتظار حضور در متن جریان‌ها و حوادث پیش از ظهور است و مایه یادآوری هدف‌ها و آرمان‌های امام موعود و زمینه آگاهی و هوشیاری همیشگی است. و در حال انتظار نبودن به معنای غفلت و بی‌خبری و بی‌احساسی و بی‌تفاوتی نسبت به حوادث پیش از ظهور و اصل ظهور است.
جامعه منتظر، هر حادثه‌ای هر چند عظیم و ویرانگر، و هر عاملی هر چند بازدارنده و یأس آفرین، او را از تحقق هدف‌های مورد انتظار مأیوس نمی‌کند و در راه آن هدف‌ها از پویایی و تلاش باز نمی‌ایستد، و همواره به امام خود اقتدا می‌کند.
امامی که در برابر مشکلات شکننده و حوادث کوبنده قرن‌ها و عصرها استوار و نستوه ایستاده است و ذره‌ای در اصالت راه و کار خود تردید نکرده است.
حضرت مهدی‌علیه السلام فرمود: «... لأنّ اللَّه معنا ولا فاقة بنا إلی غیره، والحق معنا فلن یوحشنا من قعد عنّا»؛(51) «... چون خدا با ما است، نیازی به دیگری نیست، حقّانیت با ما می‌باشد و کناره‌گیری عده‌ای از ما هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد.»
آری! امام مهدی‌علیه السلام در چنین انتظاری به سر می‌برد و با چنین ایمانی در این شب یلدای زندگی، استوار و تزلزل ناپذیر ایستاده است و جامعه «منتظر» و امت چشم به راه نیز باید این ویژگی‌ها را در امام موعود و «منتظر» خویش، نیک بشناسد، و تا حدّ امکان مانند خود او در انتظار باشد.

عناصر تشکیل دهنده انتظار چیست؟

انتظار ظهور منجی هیچ گاه به حقیقت نمی‌پیوندد مگر در صورتی که سه عنصر اساسی در آن محقّق گردد:
1 - عنصر عقیدتی: شخص منتظر باید ایمان راسخی به حتمی بودن ظهور منجی و نجات‌بخشی او داشته باشد.
2 - عنصر نفسانی: زیرا شخص منتظر باید در حالت آمادگی دائمی به سر ببرد.
3 - عنصر عملی و سلوکی: شخص منتظر باید به قدر استطاعت خود در سلوک و رفتارش زمینه‌های اجتماعی و فردی را برای ظهور منجɠفراهم نماید.
با نبود هر یک از این سه عنصر اساسی، انتظار حقیقتاً معنا پیدا نمی‌کند.

چه نوع انتظاری راجح است؟

انتظار فرج بر دو گونه است:
1 - انتظاری که سازنده است، تحّرک بخش است، تعهّدآور است، عبادت بلکه با فضیلت‌ترین عبادات است.
از مجموعه آیات و روایات اسلامی استفاده می‌شود که ظهور مهدی موعودعلیه السلام حلقه‌ای است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پیروزی نهایی اهل حق منتهی می‌شود. سهیم بودن یک فرد در این سعادت موقوف به این است که آن فرد عملاً در گروه اهل حقّ باشد. امامان و رهبران معصوم الهی به طور روشن و صریح با ارائه تصویری مناسب از انتظار، روی برداشت درست و صحیح از مفهوم آن تکیه داشته‌اند و انتظار را از مقوله عمل به حساب آورده‌اند، و لذا پیامبرصلی الله علیه وآله می‌فرماید: «أفضل أعمال أُمّتی انتظار الفرج»؛(52) «افضل اعمال امت من انتظار فرج است.»
و نیز در روایتی دیگر از امام صادق‌علیه السلام می‌خوانیم: «أفضل الأعمال انتظار الفرج من اللَّه»؛(53) «بزرگ‌ترین اعمال انتظار فرج از خداست.»
اهمیت آمادگی و زمینه‌سازی را می‌توان در پیام امام صادق‌علیه السلام یافت که فرمود: «لیعدنّ أحدکم لخروج القآئم ولو سهماً»؛(54) «باید هرکدام از شما برای خروج قائم آمادگی پیدا کند اگرچه با تهیه کردن یک تیر باشد.»
2 - انتظاری که ویرانگر است، بازدارنده است، فلج کننده است و نوعی اباحی گری است. برداشت قشری مردم از مهدویت و قیام و انقلاب مهدی‌علیه السلام این است که صرفاً ماهیت انفجاری دارد. فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلم‌ها و تبعیض‌ها و اختناق‌ها و حق کشی‌ها ناشی می‌شود، آن گاه که صلاح به نقطه صفر برسد و حقّ و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد.
این نوع برداشت، از آن جهت که با اصلاحات مخالف است و فسادها و تباهی‌ها را به عنوان مقدمه یک انفجار مقدّس و موجّه می‌شمارد، باید «شبه دیالکتیکی» خوانده شود، با این تفاوت که در تفکر دیالکتیکی با اصلاحات از آن جهت مخالفت می‌شود و تشدید نابسامانی‌ها از آن جهت داده می‌شود که شکاف وسیع‌تر شود و مبارزه پیگیرتر و داغ‌تر گردد. ولی این تفکّر عامیانه فاقد این مزیّت است، فقط به فساد و تباهی فتوا می‌دهد که خود به خود منجرّ به نتیجه مطلوب بشود.
این نوع برداشت از ظهور و قیام مهدی موعود، و این نوع انتظار فرج که منجرّ به نوعی تعطیل در حدود و مقرّرات اسلامی می‌شود و نوعی اباحی‌گری باید شمرده شود به هیچ وجه با موازین اسلامی و قرآنی وفق نمی‌دهد.

انتظار، چه تأثیری در بعد اجتماعی دارد؟

انتظار در ابعاد گوناگون حیات انسانی آثار ژرف می‌گذارد، و بیشترین اثر گذاری آن در بعد تعهدها و مسئولیّت‌های اجتماعی و احساس دیگر خواهی و احسان دوستی عینیت می‌یابد؛ زیرا که در مفهوم انتظار، انسان‌گرایی نهفته است. انسان منتظر پیوندی ناگسستنی با هدف‌ها و آرمان‌های امام منتظَر و موعود خود دارد و در آن راستا گام بر می‌دارد و همسان و همسوی آن اهداف و آرمان‌ها حرکت می‌کند و همه جهت‌گیری‌ها و گرایش‌ها و گزینش‌هایش در آن چارچوب قرار می‌گیرد. امام موعود، غمگسار راستین غمزدگان و یار و یاور واقعی مظلومان و حامی حقیقی مستضعفان است.
پس جامعه منتظر و انسان‌های دارای خصلت انتظار باید در زمینه خواست‌ها و هدف‌های امامشان عمل کنند و به یاری انسان‌های مظلوم و محروم بشتابند و دل آزردگان را مرهم نهند و دشواری‌ها و مشکلات مردم را تا حدّ توان، طبق خواسته و رضای امامشان برطرف سازند. و اگر چنین شد در قلمرو جامعه منتظر، محروم و تهیدست و بیمار بی درمان و دلتنگ و افسرده و اندوهگین و گرفتار باقی نخواهد ماند.
شاید یکی از معانی برخی از احادیث درباره انتظار فرج که گفته‌اند: «انتظار فرج خود فرج است» همین معنا باشد که جامعه منتظر اگر انتظاری راستین و صادقانه داشته باشد دست کم در حوزه خود، مشکلات و نابسامانی‌های مردم را برطرف می‌کند و خواسته‌ها و آرمان‌های امام موعود را در محیط خویش تحقق می‌بخشد؛ لذا امام رضاعلیه السلام فرمود: «... انتظار الفرج من الفرج»؛(55) «... انتظار فرج جزء فرج است.»

عنصر انتظار چگونه در آمادگی نظامی منتظران تأثیر دارد؟

انتظار، نخست یک آرمان و عقیده است و سپس در عمل و عینیت آشکار می‌گردد و انسان منتظر به مرزبانی و پاسداری از حوزه جغرافیایی و فرهنگی و ایدئولوژی خود و همکیشان و هم‌مسلکان خویش می‌پردازد و همواره در موضع دیده‌بانی است و هوشیارانه و تیزنگرانه به افق‌های دور و نزدیک می‌نگرد و هر تحرّک و تحول و نقل و انتقالی را در اردوگاه‌های دشمن زیر نظر می‌گیرد و در سنگر دفاع ایدئولوژیکی و زمینی و جغرافیایی، دشمن را از پیشروی باز می‌دارد، و در صورت فراهم بودن زمینه به تهاجم نیز دست می‌یازد.
این است که جامعه منتظر همواره به آمادگی نظامی و دفاعی فرا خوانده شده است و تهیه ابزار جنگ و قدرت از هر مقوله و با هر کیفیت، تکلیف گشته است. فقها در کتاب جهاد بحثی را تحت عنوان «مرابطه» و «رباط» ذکر کرده‌اند، به این معنا که مؤمنان در مرزها اقامت گزینند و آمادگی کامل داشته باشند تا در هنگام حمله و تهاجم ناگهانی دشمن، دفاع کنند و کشور را نجات دهند.
معنای دیگر مرابطه و رباط، پیوند و رابطه با امام و در خدمت امام زیستن و مرزبان دستورها و خواسته‌های امام بودن است. به این معنا که جامعه مؤمنان با امام خویش ارتباط برقرار کنند و به ریسمان ولایت امام چنگ زنند و با او هم پیمان شوند و به یاری امام متعهد گردند. این قسم از «مرابطه» بر هر فرد واجب عینی است، نیابت بردار نیست، و پایه‌ای از پایه‌های ایمان است و عملی بدون آن پذیرفته نمی‌شود.(56)
امام صادق‌علیه السلام در تفسیر آیه: {یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (57)}، فرمود: «اصبروا علی المصآئب وصابروا علی الفرآئض ورابطوا علی الأئمّةعلیهم السلام»؛(58) «در برابر مشکلات شکیبایی ورزید و در انجام تکلیف‌ها و مسئولیت‌ها پایدار باشید، و با امامان رابطه برقرار کنید.»
و در روایتی دیگر از امام صادق‌علیه السلام آمده است که «رابطوا» به معنای حضور نزد امام است(59).

عنصر صبر در تحقّق انتظار تا چه مقدار مؤثّر است؟

روح و جوهر اصلی انتظار، مقاومت و صبر است. کسی که منتظر تحقق یافتن هدف آرمانی است باید تا فرا رسیدن زمان پیدایی هدف و شکل گرفتن آرمان، پایداری و شکیبایی کند و تاب و توان از دست ندهد، و هر ناملایمی را در آن با بردباری بپذیرد، و چون صبر و پایداری را از دست داد و بی‌شکیب گردید و تاب و توان بر زمین نهاد، انتظار نیز از دست داده است؛ زیرا که پایداری و صبر، تحقق‌بخش جوهر انتظار است. لذا در احادیث از انتظار فرج همراه با صبر سخن گفته‌اند.
امام رضاعلیه السلام فرمود: «ما أحسن الصبر وانتظار الفرج...»؛(60) «چه نیکو است شکیبایی و انتظار فرج.»
برای ظهور، وقت تعیین نشده است و همواره وقوع آن را «امری ناگهانی» توصیف کرده‌اند و لذا باید انتظار لحظه به لحظه باشد.

حقیقت انتظار فرج چیست؟

اندیشه پیروزی نهایی نیروی حقّ و صلح و عدالت، بر نیروی باطل و ستیز و ظلم، استقرار کامل و همه جانبه ارزش‌های انسانی، تشکیل مدینه فاضله و جامعه ایده‌آل و بالاخره اجرای این ایده عمومی و انسانی به وسیله شخصی مقدس و عالی‌قدر که در روایات اسلامی از او به عنوان «مهدی» نام برده شده است، اندیشه‌ای است که کم و بیش همه فِرق و مذاهب اسلامی - با اختلافاتی - بدان مؤمن و معتقدند.
این اندیشه بیش از هر چیز مشتمل بر عنصر خوشبینی نسبت به جریان کلّی نظام طبیعت و سیر تکامل تاریخ و اطمینان به آینده و طرد عنصر بدبینی نسبت به پایان کار بشر است (که طبق بسیاری از نظریه‌ها و فرضیه‌های غیر اسلامی، پایان نظام طبیعت، تاریک و ابتر است).
امید و آرزوی تحقق این نوید کلّی جهانی انسانی، در زبان روایات اسلامی «انتظار فرج» خوانده شده است.

آیا مکاتب فلسفی نیز انتظار فرج را امری ارزشی می‌دانند؟

انتظار ظهور منجی در آخرالزمان و نجات بشر از وضعیت موجود، اختصاص به اسلام و حتّی ادیان آسمانی ندارد، بلکه مکاتب فلسفی غیر دینی و مادّی نیز معتقد به این نظریه می‌باشند.
راسل می‌گوید: «انتظار منجی و اعتقاد به ظهور نجات‌بخش در آخر الزمان اختصاص به ادیان آسمانی ندارد، بلکه مکاتب غیر دینی و مادّی نیز در انتظار ظهور منجی برای جامعه بشریّت و گسترش دهنده عدل و داد به سر می‌برند».

آیا در کتاب مقدس یهود سخن از انتظار فرج به میان آمده است؟

شور و التهاب انتظار موعود آخرالزمان در تاریخ پرفراز و نشیب یهودیت موج می‌زند. در عهد قدیم از کتاب مقدس، سفر مزامیر داوود، مزمور 37 می‌خوانیم: «به جهت وجود اشرار و ظالمین مأیوس مشو؛ زیرا نسل ظالمین از روی زمین برچیده خواهد شد و منتظرین عدل الهی وارثان زمین خواهند شد. و کسانی که مورد لعن الهی واقع گردند بینشان تفرقه خواهد افتاد. و انسان‌های صالح کسانی هستند که وارثان زمین شده و تا پایان تاریخ در روی زمین زندگی خواهند کرد».(61)
تب و تاب انتظار دخالت اعجازآمیز خداوند در دوران سیطره والیان رومی بر فلسطین به اوج خود رسید، و به همین علّت هنگامی که یحیای تعمید دهنده ندا داد: «توبه کنید، زیرا ملکوت آسمان نزدیک است.»(62) توده‌های مردم پیام او را با جان و دل شنیدند، کلمات هیجان‌آور او دل‌های شنوندگان را تکان می‌داد و الهام‌بخش گروه‌های ستمدیده و بینوایی بود که همواره آتش شوق انتظار برای قیام «مسح شده خدا» در قلوبشان زبانه می‌کشید.

مقصود از انتظار مسیحا چیست؟

یهودیان در سراسر تاریخ محنت بار خود هر گونه خواری و شکنجه را به این امید بر خود هموار کرده‌اند که روزی «مسیحا» بیاید و آنان را از گرداب ذلّت و درد و رنج رهانده، فرمانروای جهان گرداند. هم اکنون صهیونیست‌های اشغالگر فلسطین، علاوه بر دعاهای مسیحایی مرسوم در پایان مراسم سالگرد بنیان گذاری رژیم اسرائیل غاصب (پنجم ماه ایّار عبری) پس از دمیدن در شیپور عبادت، این گونه دعا می‌کنند: «اراده خداوند، خدای ما چنین باد که به لطف او شاهد سپیده‌دم آزادی باشیم و نفخ صور مسیحا گوش ما را نوازش دهد».(63)
بسیار طبیعی است که قوم بنی‌اسرائیل با گذشته تیره و تار خود در انتظار آینده بهتری باشد. به همین علت که حضرت موسی‌علیه السلام به عنوان یک منجی میان ایشان برخاست آنان در پذیرفتن او درنگ نکردند. این آرمان در دوران ابتلا پا گرفت و هرگز از ایشان جدا نشد، و تنها با انتخاب داوود به پادشاهی بود که آرزوی قوم، برای قیام یک منجی کاملاً برآورده شد. داوود نمونه یک پادشاه یهودی و الگوی جاودانی شخص مسیحا گردید. و در واقع، برخی از انبیا و حکیمان هم او را مسیحا می‌دانستند.(64)
عصر داوود و سلیمان را می‌توان دوران شکوفا شدن آرمان مسیحایی در اذهان قوم یهود دانست. امید مسیحایی با دو نیم شدن حکومت بنی‌اسرائیل پس از حضرت سلیمان جدیّ‌تر شد.
انبیا نه تنها آتش شوق را در دل‌ها روشن نگه می‌داشتند، بلکه به توسعه دادن مفهوم مسیحا و دوران مسیحایی می‌پرداختند. آنان معتقد بودند که شخص مسیحا که خدا به وسیله او جهان را مبارک خواهد ساخت، در اذهان بیشتر انبیا حاضر بود.
اندیشه مسیحایی در پیشگویی‌های «إشَعیا» به طور وضوح آمده است. مسیحای آرامش آفرین و تسلّی بخش قوم یهود در یکی از پیشگویی‌های او تصویر شده است. او حکومت آرمانی عادلانه‌ای را پی می‌افکند که در آن زمان «جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد مثل آب‌هایی که دریا را می‌پوشاند» و آن، پس از گسترش دین بنی‌اسرائیل در سراسر گیتی است که همچون پرچم قوم‌ها برپا خواهد شد و امت‌ها آن را خواهند طلبید.(65)
و نیز می‌خوانیم: «و در ایّام آخر واقع خواهد شد که کوه خانه خداوند بر قلّه کوه‌ها ثابت خواهد شد و فوق تلّ‌ها برافراشته خواهد گردید و جمیع امت‌ها به سوی آن روان خواهند شد...».(66)
برخی از پیشگویی‌های «صَفنیا» حتی از پیشگویی‌های اشعیا جهان شمول‌ترند. از دید او عصر مسیحایی زمان اصلاح کلّی جهان است؛ زیرا که در آن زمان، زبان پاک به امت‌ها خواهد داد تا جمیع ایشان اسم یَهْوَه را بخوانند و به یک دل او را عبادت کنند. تصور تَلمود پیرامون شخص مسیحا به قرار زیر است: «یک انسان که نهالی از خاندان سلطنتی داوود است و قداست او تنها به سبب موهبت‌های طبیعی وی خواهد بود، امتّ‌های مشرک به دست او نابود خواهند گشت و بنی‌اسرائیل قوّت خواهد گرفت».(67)

مقصود از روایات مطلق در باب انتظار فرج چیست؟

در برخی از روایاتی که از طرق شیعه و اهل سنّت رسیده به صورت مطلق به انتظار فرج اشاره شده است بدون آنکه مقید به فرج حضرت مهدی‌علیه السلام در آن شده باشد. در حدیثی از رسول خداصلی الله علیه وآله می‌خوانیم: «أفضل العبادة انتظار الفرج»؛(68) «برترین عبادت، انتظار فرج است.»
و نیز از آن حضرت می‌خوانیم: «انتظار الفرج عبادة»؛(69) «انتظار فرج عبادت است.»
و همچنین در روایت دیگری از آن حضرت می‌خوانیم: «أفضل أعمال امّتی انتظار فرج اللَّه عزّوجلّ»؛(70) «افضل اعمال امّت من انتظار فرج خداوند عزّوجلّ است.»
شیخ صدوق به سندش از امام رضاعلیه السلام نقل می‌کند که فرمود: «ما أحسن الصبر وانتظار الفرج، أما سمعت قول اللَّه عزّوجلّ: {وَارْتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ (71)}، {فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ المُنْتَظِرِینَ (72)} فعلیکم بالصبر فإنّه إنّما یجی‌ء الفرج علی الیأس، فقد کان الذین من قبلکم أصبر منکم»؛(73) «چقدر نیکوست صبر و انتظار فرج، آیا نشنیده‌ای گفتار خداوند عزّوجلّ را که فرمود: (شما انتظار بکشید، من هم در انتظارم) و (پس شما منتظر باشید، من هم با شما انتظار می‌کشم) پس بر شما باد به صبر؛ زیرا فرج بعد از یأس و ناامیدی است. به راستی کسانی که قبل از شما زندگی می‌کردند از شما صبورتر بودند.»
مرحوم مجلسی از امام صادق‌علیه السلام نقل می‌کند که فرمود: «من دین الأئمّة الورع والعفّة والصلاح... وانتظار الفرج بالصبر»؛(74) «از دین ائمه پرهیزکاری، عفّت، رستگاری... و انتظار فرج به صبر است.»
ترمذی نیز به سندش از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «... وأفضل العبادة انتظار الفرج»؛(75) «... و برترین عبادت انتظار فرج است.»
در ظاهر مراد از انتظار فرج همان انتظار فرج حضرت مهدی‌علیه السلام است که در این روایات متعلق آن یعنی حضرت مهدی‌علیه السلام به جهت وضوح، بیان نشده است؟ چون در احادیث فریقین آن حضرت به عنوان نجات دهنده مردم از ظلم و بی‌عدالتی معرّفی شده است.
شیخ صدوق‌رحمه الله به سندش از امام صادق‌علیه السلام نقل می‌کند که فرمود: «طوبی لشیعة قآئمنا المنتظرین لظهوره فی غیبته»؛(76) «خوشا به حال شیعیان قائم ما، کسانی که منتظر ظهور او در عصر غیبت اویند.»
این معنا برای روایات مطلق با نظر اهل سنّت نیز موافقت دارد؛ زیرا آنان گرچه عموماً به ولادت مهدی موعودعلیه السلام اعتقادی ندارند ولی او را منجی بشریّت از ظلم و بی‌عدالتی می‌دانند که باید مستضعفین انتظار او را بکشند.
و نیز از جمله قرائنی که می‌تواند مصداق احادیث مطلق را مشخّص کرده و بر حضرت مهدی‌علیه السلام و قیام او تطبیق دهد مسأله لزوم تناسب بین حکم و موضوع است؛ زیرا انتظار فرجی که تا این حدّ مهم برشمرده شده و تا این حدّ مورد تأکید واقع شده است به طور حتم همان انتظار روز موعود است، از آن جهت که در آن روز وعده الهی به نصرت مظلومین در سرتاسر عالم تحقق می‌یابد و حکومت عدل توحیدی در روی کره زمین گسترش خواهد یافت. انتظار با آن آثار و برکاتی که دارد تنها در انتظار چنین فرجی قابل پیاده شدن است. و نیز چنین انتظاری است که می‌تواند از اساس دین شمرده شود، نه انتظار رفع هر گرفتاری ولو جزئی و با هر سبب باشد.

چه امتیازی در انتظار منجی موجود است؟

اهل سنّت گرچه اصل انتظار فرج مهدی‌علیه السلام را قبول دارند، ولی اعتقاد به ولادت او ندارند، ولی شیعه امامیه و برخی دیگر از مذاهب اسلامی و غیر اسلامی به انتظار ظهور شخصی به عنوان منجی نشسته‌اند که او موجود است و ناظر اعمال و رفتار و گرفتاری‌های مسلمانان است. این نوع انتظار به طور قطع و حتم، اثرات بیشتری در زنده نگه داشتن جامعه و ایجاد روح و امید بیشتر دارد؛ زیرا کسی که معتقد به اصل فرج است بدون آنکه نجات دهنده را در قید حیات و در کنار خود ببیند و او را احساس کند و ناظر اعمال خود بداند، چندان تأثیری در وجود او ندارد، بر خلاف کسی که معتقد است او زنده بوده و بر تمام احوالش ناظر است، و هنگام گرفتاری‌های شدید به فریاد او خواهد رسید. به طور حتم اعتقاد به چنین منجی و انتظار چنین شخصی تأثیر به سزایی در روحیه انسان منتظر دارد، تأثیری که قابل مقایسه با تأثیر نوع اوّل نیست.
لذا شیعه به جهت اعتقاد به این چنین انتظاری همیشه در طول تاریخ خود زنده بوده و هیچ گاه با این همه فشارها که بر او وارد شده امید خود را از دست نداده است.
شیعه همیشه خویش را در کنار منجی و مصلح خود احساس می‌کند و این نوع احساس آثار تربیتی و ایمانی بیشتری دارد.

آیا تأخیر در فرج موجب قساوت قلب می‌شود؟

آنچه که بر هر مؤمنی بلکه بر هر انسانی لازم است، اینکه هیچ گاه از تأخیر فرج و ظهور منجی ناامید نباشد، بلکه باید به ریسمان صبر چنگ زده تا به سر منزل مقصود رهنمون شود. و این تنها از راه ایمان قلبی به خداوند متعال و اینکه او خُلف نمی‌کند، میسّر است و نیز با سیر و بررسی سرگذشت امت‌های پیشین که چگونه بعد از هر عسر و گرفتاری شدید، خداوند آخر الأمر برای آنها یسر و فرجی حاصل نمود، به دست می‌آید. و همچنین با مراجعه به فطرت و میل درونی خود که چگونه به ظهور منجی بشریت متمایل است می‌تواند خود را از یأس و ناامیدی رهانیده و به ظهور منجی امیدوار باشد.
در ذیل آیه شریفه {وَلایَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ}؛(77) از امام صادق‌علیه السلام روایت شده که فرمود: «تأویل هذه الآیة جاء فی أهل زمان الغیبة وأیّامها دون غیرهم من أهل الأزمنة وإنّ اللَّه تعالی نهی الشیعة عن الشک فی حجة اللَّه تعالی، أو أن یظنّوا أنّ اللَّه تعالی یخلی أرضه منها طرفة عین»؛(78) «تأویل این آیه برای مردم عصر غیبت است، و روزهای زمان غیبت غیر از روزهای اهل زمان‌های دیگر است. خداوند متعال شیعیان را از شک در حجّت خود نهی کرده است و نیز نهی کرده از اینکه گمان کنند که خداوند زمین را یک چشم برهم زدن از حجت خالی می‌گرداند.»

آیا انتظار طولانی فرج، خسته کننده و ملالت‌آور است؟

انتظار اگر از قسم مثبت آن باشد که همراه با آمادگی کامل منتظر برای ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام است نه تنها ملالت‌آور نیست بلکه دائماً در انسان روحیه امید را شعله‌ور کرده و او را سرحال و زنده نگه می‌دارد. شخص منتظر دائماً در فکر آمدن محبوب خود است و این بهترین حالتی است که به او دست می‌دهد، او دائماً به عشق رسیدن محبوب خود شب را به روز و روز را به شب می‌رساند.
از طرفی دیگر، از آنجا که انتظار منجی حقیقی یعنی امام زمان‌علیه السلام در حقیقت یک نوع توسل و ارتباط باطن با او نیز هست لذا با این ارتباط هر لحظه فیوضاتی از ناحیه آن حضرت به انسان می‌رسد که او را از خستگی و ملالت بیرون می‌آورد.
بر انتظار موعود حقیقی آثار و برکاتی بسیار مترتّب است که در جای خود به آن اشاره می‌نماییم.

چه آثاری بر انتظار منجی مترتّب است؟

ضرورت و اهمیّت انتظار را می‌توان از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد:
1 - انتظار، دوره آماده‌سازی و زمینه‌سازی برای یک نهضت به شمار می‌آید و هر انقلاب و حرکتی که این دوره را پشت سر نگذاشته باشد ناقص و بی ثمر است.
2 - در اهمیّت انتظار همین بس که دشمنان، آن را مانع تسلّط خود بر مسلمانان برشمرده‌اند. میشل فوکر، کلر بریر در بحث مبارزه با تفکّر مهدی باوری، ابتدا قیام امام حسین‌علیه السلام و بعد انتظار امام زمان‌علیه السلام را دو عامل پایداری شیعه معرفی می‌کنند. در کنفرانس تل‌آویو نیز افرادی مثل برنارد لوییس، مایکل ام‌جی، جنشر، برونبرگ و مارتین کرامر بر این نکته تکیه فراوان داشتند. آنان در توصیف شیعه گفته‌اند: «شیعیان به نام امام حسین قیام می‌کنند و به اسم امام زمان قیامشان را حفظ می‌نمایند».(79)
ماربین، محقق آلمانی می‌گوید: «از جمله مسائل اجتماعی بسیار مهمّی که موجب امیدواری و رستگاری شیعه می‌باشد، اعتقاد به وجود حجت عصر و انتظار ظهور است».(80)
پتروشفسکی، تاریخدان و ایران‌شناس علوم شوروی سابق در این زمینه می‌نویسد: «چشم به راه مهدی بودن در عقاید عمومی مردمی که نهضت‌های قرن سیزدهم را در ایران بر پا داشتند، مقام بلندی را داشته است».(81)
3 - دوران انتظار، دوران هجوم فتنه‌ها و مشکلات و گرفتاری‌ها است و آنچه می‌تواند آرامش قلبی و قدرت روحی به شیعه منتظر بدهد، یاد منجی حیّ و حاضر است.
4 - پیراستن از خصایص ناپسند و آراستن خود به اخلاق نیکو از فواید دیگر انتظار است. امام صادق‌علیه السلام فرمود: «من سرّ أن یکون من أصحاب القآئم فلینتظر ولیعمل بالورع ومحاسن الأخلاق»؛(82) «... هر کس دوست دارد که از یاران حضرت قائم‌علیه السلام گردد باید که منتظر باشد و در عین حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو مشغول گردد.»
5 - از نتایج انتظار، تلاش فکری مؤمن منتظر و بصیرت و آگاهی اوست. فتنه‌ها علاوه بر آنکه غفلت می‌آورد، شبهه و تردید و تزلزل را نیز در افکار جامعه ایجاد می‌کند، و این منتظر واقعی است که چون به هوشیاری فکری رسیده، بیدار است و به شبهات پاسخ می‌گوید.
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «طوبی لمن تمسّک بأمرنا فی غیبة قآئمنا فلم یزغ قلبه بعد الهدایة...»؛(83) «خوشا به حال کسی که در زمان غیبت قائم ما به فرمان ما تمسک جوید که در نتیجه قلب او هرگز به طرف باطل متمایل نخواهد شد.»
6 - انتظار از آنجا که انسان را به عمل وا می‌دارد و در جامعه‌ای که حالت انتظار منجی الهی حاکم است، تحّرک و پویایی حکم فرماست و بشر را به زمینه‌سازی و اصلاح فردی و اجتماعی وا می‌دارد، عاملی ارزشمند برای حفظ و بقای شریعت است.
7 - انتظار از آن جهت که محّرک عمل است، زمینه‌ساز ظهور منجی عالم بشریّت خواهد بود.

ظهور منجی از دیدگاه ادیان‌

آیا ایمان به ظهور منجی نزد ادیان و ملل دیگر نیز وجود دارد؟

ایمان به ظهور منجی بشریت از وضع موجود و اقامه عدل و داد، فطری بشر است و لذا این عقیده در هر ملت و دینی وجود دارد.
محمّد امین زین الدین می‌گوید: «شکی نیست که اعتقاد به اصلاح جامعه از وضعیّت موجود، از ابتدای تاریخ بشر در ذهن مردم وجود داشته است و از عقاید اختصاصی دین اسلام نیست، زیرا در بین ادیان آسمانی قبل از ظهور اسلام مشاهده می‌کنیم که همگی خبر از وقوع این حقیقت داده‌اند و حتی صفات مصلح و راه‌کارهای اصلاحی او را نیز بیان کرده‌اند، گرچه نام او را مهدی و دعوت اصلاحی او را به نام مهدویت نگذاشته‌اند... این عقیده و فکر حتی به ادیان دیگر از قبیل زردشتی و برهمنی و... نیز سرایت کرده است...».(84)
در بین ادیان آسمانی و آیین‌های شبه دینی و ملت‌ها، می‌توان از اینها نام برد:
1 - یهود به بازگشت عزیر یا منحاس بن عازر بن هارون اعتقاد دارد .
2 - مسیحیت با ایمان به بازگشت عیسی‌علیه السلام.
3 - زردشت با ایمان به بازگشت بهرام شاه.
4 - هندوها با ایمان به بازگشت فیشنوا.
5 - مجوس با ایمان به بازگشت أوشیدر.
6 - بودایی‌ها در انتظار ظهور بودا.
و ... .(85)

از چه زمانی خطوط کلّی برای روز موعود جهانی ترسیم شده است؟

ترسیم خطوط کلّی برای روز موعود به شروع خلقت باز می‌گردد؛ زیرا این روز هدف و غرض اساسی برای خلقت است. برای توضیح این مطلب به نکاتی چند اشاره می‌کنیم:
1 - برای برپایی حکومت عدل جهانی دو شرط اساسی وجود دارد: یکی شناخت کامل عدل به معنای وسیعش و دیگری آمادگی برای فداکاری در راه پیاده کردن عدالت در سطح جهان، بعد از علم و شناخت عدل. بشر این دو شرط اساسی را از ابتدای خلقت نداشته است، بلکه انبیا متکفّل این دو امر مهم شده و درصدد تربیت بشر برای رسیدن به آن دو بوده‌اند. گرچه انبیا در شرط اوّل به موفقیّت رسیده و عدل را به معنای وسیع و همه جانبه‌اش برای مردم تبیین نموده‌اند ولی در طول تاریخ خود نتوانستند شرط دوم را به طور کامل محقق سازند، و این نه به جهت قصور در انجام وظیفه آنان بوده، بلکه به خاطر قصور یا تقصیر از جانب مردم بوده است.
2 - انبیا در طول تاریخ بعثت خود مردم را به هدف و غرض اساسی از خلقت بشر که همان رسیدن به حکومت عدل توحیدی است گوشزد می‌کرده‌اند. خداوند متعال می‌فرماید: {وَلَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ}؛(86) «در زبور بعد از ذکر [تورات نوشتیم بندگان شایسته‌ام وراث [حکومت زمین خواهند شد.»
و نیز می‌فرماید: {وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ}؛(87) «ما می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم.»
و نیز می‌فرماید: {هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَدِینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ}؛(88) «او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حقّ فرستاد تا او را بر همه ادیان غالب سازد هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.»
3 - برای هیچ یک از انبیا، شرایط اساسی و عمومی برای هدایت کلّ بشر و تشکیل حکومت عدل توحیدی در سطح جهان فراهم نشد، زیرا دو شرط اساسی برای تشکیل چنین حکومتی فراهم نگشت:
الف) انبیا گرچه مفهوم عدل کامل و به معنای وسیع آن را برای مردم تفهیم نمودند ولی بشر به آن درجه از فهم و شعور نرسیده است تا به حقیقت آن در سطح گسترده‌اش پی برده باشد. لذا هدف انبیای سابق بر حضرت موسی‌علیه السلام، ترسیخ و تثبیت عقیده مردم بوده، و تکالیف شرعی فرعی زیادی نداشته‌اند، تا اینکه از زمان حضرت موسی‌علیه السلام تا عصر بعثت رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله خصوصاً در شریعت اسلام شرایع به صورت تفصیل تبیین شده است.
ب) تاکنون هیچ امّتی به حدّی نرسیده است که بتواند در راه پیاده شدن حکومت عدل توحیدی جهانی فداکاری تام و تمام داشته باشد. حضرت نوح‌علیه السلام 950 سال قوم خود را به حقّ و حقیقت دعوت کرد ولی به جز اندکی به او ایمان نیاوردند. قوم حضرت ابراهیم‌علیه السلام به جای پذیرش دعوتش او را در آتش انداختند. قوم حضرت موسی‌علیه السلام درخواست او را برای مقابله با حاکمان ظالم فلسطین رد کرده و گفتند: {فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا ههُنا قاعِدُونَ}؛(89) «تو و خدایت بروید و با آنان بجنگید ما اینجا نشسته‌ایم.»
حواریون حضرت عیسی‌علیه السلام در قدرت خداوند شک نمودند و به عیسی خطاب کرده، گفتند: {یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مآئِدَةً مِنَ السَّمآءِ}؛(90) «ای عیسی بن مریم! آیا پروردگارت قدرت دارد که برای ما سفره‌ای غذا از آسمان نازل کند.»
نتیجه: گرچه خطوطی کلّی و اساسی روز موعود از ابتدای خلقت ترسیم شده است ولی هنوز شرایط تحقق و پیاده شدن آن فراهم نگشته است.

منجی در آیین هندو کیست؟

بشارت به ظهور منجی در کتاب‌های مقدس هندوها نیز به چشم می‌خورد. در کتاب «ماللهند» از کتاب‌های مقدس هندوها آمده است: «در اواخر دوره چهارم اهل زمین به فساد کشیده شده و اکثر آنها کافر می‌شوند آنان معصیت‌های بزرگ را انجام داده و حاکم آنها افراد پست خواهد بود. مردم در آن روز به گرگ‌ها شبیه‌اند که همدیگر را می‌درند و غارت می‌کنند. کاهنان و مردان دین فاسد می‌شوند و حقّ با دزدان می‌شود و افراد باتقوا و زاهد را تحقیر می‌کنند... در آن زمان «برهمن کلا» یعنی مردی شجاع و دین‌دار ظهور می‌کند و زمین را با شمشیر برنده‌اش از مفسدین و پلیدی‌ها پاک کرده و افراد پاک و طاهر را حفظ خواهد نمود».(91)
در کتاب «شاکمونی» آمده است: «حکومت و دولت جهانی به دست مردی از ذرّیه سیّد خلایق عالمیان «کشن» بزرگ ختم خواهد شد، او کسی است که بر کوه‌های شرق و غرب عالم حکومت خواهد کرد... و تمام ادیان الهی، یک دین خواهد شد، او که اسمش قائم و عارف باللَّه است، دین خدا را احیا خواهد نمود».(92)
و در کتاب «وشن جوک» از کتاب‌های هندوها آمده است: «و در آخر الزمان زمین به دست مردی خواهد افتاد که خداوند متعال را دوست دارد و او از خواص بندگان خداست. نام او «فرخنده و خجسته» است.(93)
و در کتاب «باسک» از کتاب‌های هندوها آمده است: «دوره آخر الزمان به حکومت حاکم عادلی ختم خواهد شد که رهبر ملائکه و جنّ و انس است. حق با اوست . او بر دریا و خشکی و کوه‌ها سیطره پیدا می‌کند واز آنچه در آسمان‌ها و زمین است خبر می‌دهد و کسی بزرگ‌تر از او متولد نشده است».(94)
در کتاب «أوپانیشاد» آمده است: «این مظهر (ویشنو) در آخرالزمان ظهور می‌کند در حالی که بر اسبی سفید سوار و به دست او شمشیری برهنه است، و به ماننده ستاره دنباله‌دار می‌درخشد و همه افراد پست را به هلاکت می‌رساند و زندگی نوینی را برپا کرده و طهارت و پاکی را بر می‌گرداند».(95)

منجی در آیین بودا کیست؟

مؤسس آیین بودا شخصی است به نام «سدهارتا جوتوما» معروف به «بودا»، او کسی بود که در نپال متولد شد و بودایی‌ها او را فرزند خدا می‌دانند و معتقدند که در آخر الزمان ظهور کرده، بشریّت را از وضع موجود و گرفتاری‌ها نجات خواهد داد. آنان می‌گویند: بودا با کامل کردن وظیفه خود با جسدش به آسمان رفته و بار دیگر به زمین باز می‌گردد تا صلح و برکت را به مردم بازگرداند.
بودایی‌ها دو مذهب بزرگ دارند: یکی مذهب شمالی که در حق بودا تا به حدّی غلو کرده او را خدای خود می‌دانند. و دیگری مذهب جنوبی که غلوّشان در حقّ بودا کمتر است. و عمدتاً در منطقه آسیای شرقی ساکنند.

موعود از دیدگاه زردشتیان کیست؟

در کتاب معروف زردشتیان به نام «زند» بعد از آنکه سخن از مقابله و مبارزه ابدی بین ایزدان و اهریمنان به میان می‌آورد، می‌گوید: «در این هنگام فتح و پیروزی و نصرت از ناحیه ایزدان واقع می‌شود و بعد از نصرت و یاری ایزدان و نابودی نسل اهریمنان عالم به سعادت اصلی خود می‌رسد و فرزندان آدم بر کرسی سعادت و برکت خواهند نشست».(96)
جاماسب در کتاب «جاماسبنامه» از زردشت نقل کرده که فرمود: «مردی از سرزمین تازیان از ذریه هاشم خروج خواهد کرد،او مردی بزرگ سر، با جسمی عظیم، ساقی طولانی، بر دین جدّش و با لشکری فراوان رو به ایران خواهد نمود، زمین را آباد کرده و آن را پر از عدل و داد خواهد نمود».(97)
در همان کتاب بعد از بشارت به نبوّت رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله می‌گوید: «و از ذریه دختر آن پیامبر که به (خورشید عالم و شاه زمان) معروف است، مردی به خلافت خواهد رسید که در دنیا به حکم یزدان حکم خواهد نمود، او آخرین خلیفه آن پیامبر در وسط عالم یعنی مکه است، و دولتش تا روز قیامت دوام خواهد داشت...».(98)
در کتاب «زند بهمن یسن» شرح کتاب «اوستا» کلام جاماسب را از قول استادش زردشت این چنین نقل می‌کند: «قبل از ظهور سوشیانس خلف وعده، دروغ، بی‌دینی و بی بند و باری در عالم گسترش می‌یابد، مردم از خداوند دور شده و ظلم و فساد عالم را فرا می‌گیرد. این امور، احوال عالم را دگرگون کرده و زمینه را برای ظهور منجی جهانی فراهم می‌آورد و علائمی که هنگام ظهور اتفاق می‌افتد عبارت است از حادثه عجیب و غریبی در آسمان ظاهر می‌شود که دلالت بر آمدن «خردشهر ایزد» دارد. ملائکه از طرف مشرق و مغرب به اذن او فرستاده می‌شوند تا خبرها و اعلان‌ها را به عالم برسانند...».(99)
و نیز در کتاب «زند بهمن یسن» می‌خوانیم: «... و بعد از آن، سوشیانس عالم را پاک خواهد نمود، آن گاه قیامت برپا خواهد شد».(100)
در همان کتاب در تفسیر کلمه سوشیانس آمده است: «سوشیانس آخرین کسی است که می‌آید و زردشت را در عالم نجات خواهد داد».(101)

منجی نزد یهود چه کسی است؟

با مراجعه به کتاب‌های مقدس یهود پی می‌بریم که اشارات و تصریحات فراوانی به مسأله موعود جهانی شده است. و از جمله کتاب‌هایی که در آنها به این موضوع اشاره شده: کتاب دانیال نبی، حجّی نبی، صفینای نبی، اشعیای نبی و زبور داوود است.
لذا در قرآن کریم می‌خوانیم: {وَلَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ}؛(102) «و به تحقیق در زبور بعد از ذکر نوشتیم که همانا زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.»
در زبور داوود می‌خوانیم: «بار خدایا! حکومت خود را به ملک ببخش و عدالتت را به فرزند مَلِک عطا فرما تا به نیکی بین مردم حکم کرده و بر افتادگان انصاف دهد ... تمام پادشاهان بر او خضوع کرده و همه ملت‌ها خدمت‌گذار او گردند ...».(103)

چرا حضرت مسیح‌علیه السلام تاکنون زنده مانده است؟

حکمت بقا و زنده ماندن حضرت مسیح‌علیه السلام تاکنون بر حسب آنچه که عقول ما درک می‌کند اموری است:
1 - در حضرت عیسی‌علیه السلام خصوصیاتی یافت می‌شود که در سایر انبیا نبوده است، از قبیل ولادت بدون پدر، زنده کردن مردگان، به آسمان‌ها رفتن و دیگر خصوصیات.
2 - زنده بودن و بقای او برهان و دلیل و شاهدی بر غیبت امام مهدی‌علیه السلام خواهد بود، زیرا بقای مسیح با عمری بیش از دو هزار سال، دلیلی بر امکان وجود و حیات حضرت مهدی‌علیه السلام در کمتر از این مقدار سال است، همان حکمتی که در روایات برای طول عمر حضرت خضر بیان شده است.
شیخ صدوق‌رحمه الله در «کمال الدین» به سند خود از امام صادق‌علیه السلام نقل می‌کند که فرمود: «... بلی، إنّ اللَّه تبارک وتعالی لمّا کان فی سابق علمه أن یقدّر من عمر القائم‌علیه السلام فی أیام غیبته ما یقدّر، وعلم ما یکون من إنکار عباده بمقدار ذلک العمر فی الطول، طوّل عمر العبد الصالح فی غیر سبب یوجب ذلک إلاّ لعلّة الاستدلال به علی عمر القائم‌علیه السلام ولیقطع بذلک حجة المعاندین لئلاّ یکون للناس علی اللَّه حجة»؛(104) «... آری، از آنجا که در علم سابق خداوند مقدّر شده بود که عمر قائم‌علیه السلام را در ایام غیبتش طولانی می‌گرداند و می‌دانست که این مقدار طول عمر را بندگانش انکار می‌کنند، لذا عمر بنده صالحش را تنها به جهت استدلال و شاهد آوردن عمر قائم‌علیه السلام طولانی کرد، و تا اینکه حجت و دلیل معاندین قطع گردد و برای مردم حجت و استدلالی بر خدا نباشد.»

حکمت مشارکت حضرت مسیح‌علیه السلام در تشکیل حکومت جهانی چیست؟

شرکت حضرت مسیح‌علیه السلام در تشکیل حکومت عدل توحیدی جهانی و مساعدت حضرت مهدی‌علیه السلام در این امر مهم جهاتی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - از آنجا که مسیحیان جماعت زیادی را از مردم عالم تشکیل می‌دهند، لذا با نزول او از آسمان و مشاهده معجزه از او، ایمان آورده و در حقیقت به جهت پیروی و اقتدای او به حضرت مهدی‌علیه السلام، مسیحیان نیز تسلیم حضرت مهدی می‌شوند.
2 - در نتیجه جهت اوّل، فتح و پیروزی حضرت بر عالم سریع‌تر و آسان‌تر خواهد شد، و لذا به جهت ایمان مسیحیان به امام مهدی‌علیه السلام بدون جنگ و خونریزی بخش عظیمی از عالم تحت اختیار حضرت قرار خواهد گرفت.

آیا حضرت عیسی‌علیه السلام به زمین باز می‌گردد؟

مطابق نصّ آیات قرآن و اناجیل، حضرت عیسی‌علیه السلام به آسمان‌ها رفت و در پایان تاریخ به زمین باز می‌گردد.
در انجیل یوحنّا می‌خوانیم: «از من شنیدید که به شما گفتم: من می‌روم و دوباره به سوی شما باز می‌گردم».(105)
در قرآن نیز به نزول حضرت عیسی‌علیه السلام اشاره شده است:
1 - خداوند متعال می‌فرماید: {وَیُکَلِّمُ النّاسَ فِی المَهْدِ وَکَهْلاً}؛(106) «و او [عیسی در گهواره و هنگام پیری با مردم سخن می‌گوید.»
می‌دانیم که حضرت عیسی‌علیه السلام هنگام سی سالگی به آسمان‌ها رفت، پس مقصود به پیری همان زمان نزول او از آسمان در آخر الزمان است.
2 - و نیز خداوند می‌فرماید: {وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الکِتابِ إِلّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ القِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً}؛(107) «و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه پیش از مرگش به او [مسیح ایمان می‌آورد و روز قیامت بر آنها گواه خواهد بود.»
ضمیر در «به» و «موته» به حضرت عیسی‌علیه السلام باز می‌گردد. از این آیه به خوبی استفاده می‌شود که حضرت عیسی در آخرالزمان از آسمان نزول کرده و مردم به او ایمان خواهند آورد.(108)
3. و نیز می‌فرماید: {وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها}؛(109) «و همانا عیسی نشانه روشنی برای قیامت است پس در آن شک نداشته باشید.»(110)
و نیز روایات شیعه و سنّی به نزول حضرت عیسی اشاره کرده است:
بخاری به سند خود از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «کیف انتم إذا نزل ابن مریم فیکم وامامکم منکم»؛(111) «شما را چه می‌شود هنگامی که فرزند مریم در میان شما فرود آمده در حالی که امام شما از بین شماست.»
شیخ صدوق‌رحمه الله به سندش از محمّد بن مسلم ثقفی نقل کرده که از امام باقرعلیه السلام شنیدم که می‌فرمود: «القآئم منّا منصور بالرعب... وینزل روح اللَّه عیسی بن مریم، فیصلّی خلفه»؛(112) «قائم از ماست که با رعب و وحشت [که در قلوب مردم می‌افتد] یاری خواهد شد ... و روح اللَّه عیسی بن مریم فرود آمده و پشت سر او به نماز خواهد ایستاد.»

حضرت عیسی‌علیه السلام در کجا فرود خواهد آمد؟

از روایات استفاده می‌شود که مکان نزول حضرت مسیح در آخرالزمان سرزمین دمشق است.
طبرانی به سند خود از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «ینزل عیسی بن مریم‌علیه السلام عند المنارة البیضاء شرقی دمشق»؛(113) «عیسی بن مریم کنار مناره سفید قسمت شرق در سرزمین دمشق فرود خواهد آمد.»
ابن کثیر می‌گوید: «مسیح دجال خروج می‌کند، آن گاه مسیح از آسمان بر زمین فرود می‌آید و محلّ فرود او کنار مناره سفید شرقی در دمشق هنگام نماز صبح است».(114)

منجی نزد مسیحیان کیست؟

حضرت مسیح‌علیه السلام مبعوث شد تا مردم را بشارت دهد. کلمه «انجیل» از لغت یونانی گرفته شده و به معنای «خبر خوش» و بشارت به رهایی آمده است. این بشارت همان قیام ملکوت خداوند و یا به تعبیر دیگری می‌توان از آن به حکومت توحیدی در سطح کره زمین یاد نمود.
در کتاب مقّدس می‌خوانیم: «بر من واجب است تا تمام شهرها را به ملکوت خدا بشارت دهم و برای این امر فرستاده شده‌ام».(115)
در انجیل متّی آمده است: «حضرت عیسی در جمیع شهرها و دهات سیر می‌کرد و در مجامع آنها مردم را تعلیم و به ملکوت بشارت می‌داد».(116)
در کلمات حضرت مسیح کلمه «فرزند انسان» زیاد به چشم می‌خورد، در انجیل متّی آمده است: «به حقّ می‌گویم که از میان حاضرین در این مکان کسانی هستند که مرگ را نمی‌چشند تا اینکه فرزند انسان را مشاهده نموده که در ملکوتش می‌آید».(117)
و نیز می‌خوانیم: «همان گونه که برق از مشرق طلوع کرده و همه را روشن می‌کند آمدن فرزند انسان نیز این چنین است».(118)
و نیز می‌خوانیم: «به همین جهت آماده باشید، در ساعتی که انتظار آن را نمی‌کشید فرزند انسان خواهد آمد».(119)
مقصود از «فرزند انسان» کیست؟ مسیحیان درصدد آن هستند که بر حضرت مسیح منطبق سازند، ولی از قرائن و شواهد موجود استفاده می‌شود که مقصود از «فرزند انسان» شخصی غیر از مسیح است که همان حضرت مهدی‌علیه السلام باشد:
الف) در انجیل یوحنا از حضرت مسیح می‌خوانیم: «من طالب مجد و عظمت خود نیستم در آنجا کسی است که آن را می‌طلبد و حکم می‌کند».(120)
ب) از عباراتی که در انجیل متّی آمده به خوبی استفاده می‌شود که «فرزند انسان» در آن عبارات غیر از حضرت مسیح است که در آخر الزمان به جهت پیاده کردن ملکوت خداوند ظهور کرده و عیسی بن مریم او را متابعت و مشایعت خواهد نمود.

ظهور منجی در اناجیل در چه وقتی معین شده است؟

از برخی عبارات اناجیل به دست می‌آید که وقت ملکوت آسمان‌ها که همان حکومت عدل جهانی توحیدی در روی زمین است، آخر الزمان معین شده است.
حضرت عیسی‌علیه السلام در مورد مقدمات برپایی ملکوت خداوند می‌گوید: «و زود است که خبر از جنگ‌ها و شایعات بشنوید، مبادا که فزع کنید؛ زیرا حدوث آنها حتمی است، ولی نهایت عالم نخواهد بود».(121)
و نیز می‌فرماید: «... آنکه تا نهایت باقی می‌ماند اوست کسی که خلاصی می‌یابد».(122)
و این مطلب موافق روایاتی است که از رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله رسیده و اشاره دارد به اینکه: «المهدیّ یخرج فی آخر الزمان»؛(123) «مهدی در آخرالزمان خروج خواهد نمود.»

وسعت حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام چقدر است؟

از عهد جدید استفاده می‌شود که حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام که از آن به ملکوت آسمان‌ها یا ملکوت خداوند برای فرزند انسان تعبیر شده تمام روی زمین را فرا خواهد گرفت، در انجیل لوقا آمده است: «در آینده مردمی از شرق و غرب و شمال و جنوب زمین آمده و بر سر سفره، در ملکوت خداوند خواهند نشست».(124)
و در انجیل مرقس می‌خوانیم: «و واجب است که قبل از آن به جمیع عالم بشارت داده شود».(125)
در احادیث اسلامی نیز به این موضوع اشاره شده است، امام باقرعلیه السلام می‌فرماید: «القائم منّا... یبلغ سلطانه المشرق والمغرب»؛(126) «قائم از ما... حکومت او مشرق و مغرب عالم را فرا خواهد گرفت.»
ابوداوود به سندش از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «ویهلک اللَّه فی زمانه الملل کلّها إلاّ الإسلام»؛(127) «خداوند در زمان او [مهدی‌علیه السلام اهل همه ملت‌ها به جز اسلام را هلاک خواهد نمود.»

اوصاف یاران منجی در اناجیل چیست؟

در اناجیل مسیحیان اوصافی برای یاران منجی بشریت ذکر شده که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - اطاعت: در انجیل مرقس آمده است: «به حقّ به شما می‌گویم: هرکس که همانند طفل، ملکوت خدا را نپذیرد در آن داخل نخواهد شد».(128) مثال به طفل اشاره به اطاعت مطلق است.
2. عمل به احکام: در انجیل متّی آمده است: «این گونه نیست که هر کسی یا ربّ یا ربّ بگوید داخل در ملکوت آسمان‌ها شود، بلکه هر کس به خواست پروردگار عمل کند در آسمان‌هاست».(129)
3. استضعاف: در انجیل لوقا آمده است: «خوشا به حال شما ای فقرا، زیرا برای شماست ملکوت خداوند. خوشا به حال شما ای گرسنگان در امروز، زیرا در آینده سیر خواهید شد. خوشا به حال شما ای گریه کنندگان، زیرا در آینده خندان خواهید شد. این در حالی است که در جای خود «ملکوت آسمان» به عصر ظهور تطبیق شده است».(130)

آیا در اناجیل به علائم ظهور منجی اشاره شده است؟

در انجیل متّی آمده است: «... و در آن هنگام که عیسی در باغ زیتون نشسته بود شاگردانش به نزد او آمده و با او خلوت کردند و از او سؤال نمودند: به ما بگو: در چه زمانی این امور تحقّق خواهد یافت و علامت و نشانه آمدن تو و پایان عالم چیست؟»(131) و نیز می‌خوانیم: «و زود است که خبر از جنگ‌هایی می‌شنوید... مبادا که فزع کنید زیرا وقوع آنها حتمی است».(132)
و نیز آمده است: «و هنگامی که فرزند انسان در مجد و عظمتش می‌آید و در حالی که ملائکه او را همراهی می‌کنند بر روی عرش عظمتش می‌نشیند و جمیع امتّ‌ها نزد او محشور خواهند شد...».(133)
در انجیل لوقا آمده است: «فریسیّون از او سؤال نمودند: چه زمانی ملکوت خداوند می‌آید؟ او در جواب فرمود: ملکوت خدا غیرمترقّبه می‌آید».(134)
و نیز می‌خوانیم: «و هنگامی که خبر از جنگ‌ها و فتنه‌ها شنیدید فزع نکنید زیرا این امور باید در ابتدا تحقق یابد ولی این پایان عالم نیست. آن گاه به آنان فرمود: زود باشد که امتی بر امتی و مملکتی بر مملکتی قیام کند و زلزله‌های شدید و گرسنگی‌ها و قحطی‌ها در مکان‌های زیادی به وقوع پیوندد و زود است که امور خوفناک و نشانه‌های بزرگی حادث گردد».(135)

هر یک از صاحبان ادیان، منجی را از دین خود می‌داند راه حلّ این اختلاف چیست؟

در تشخیص هویّت منجی عالم در پایان تاریخ نزد صاحبان ادیان اختلاف است، هر کسی بزرگی از دین خود را رهبر این نهضت می‌پندارد و او را احیاگر دین خود می‌داند.
اهمّ اسباب اختلاف عبارتند از:
1 - نصوص و بشارت‌های آسمانی از آن جهت که خبر غیبی است لذا هر کسی به جهت تعصب دینی که دارد آن را به رهبر و بزرگ دینی خود حمل می‌کند.
2 - علمای ادیان و دانشمندان مکاتب مختلف از آن جهت که به هوّیت و شخصیّت مهدی موعود آخرالزمان جاهلند، لذا منجی را بر رهبران خود حمل نمودند.
برای حلّ مشکل و تحدید هویّت منجی بشریّت مراحلی را باید طی نمود:
1 - تمییز بشارات و نصوص خاصه‌ای که در رابطه با منجی در کتاب‌های مقدس آسمانی اهل کتاب وارد شده است.
2 - بررسی صفات و خصوصیات منجی در کتاب‌های مقدس بدون تأثیرپذیری از پیش فرض‌ها.
3 - بررسی حقایق تاریخ و مقایسه آن با صفات و خصوصیاتی که در کتاب‌های مقدس درباره منجی آمده است تا مصداق واقعی و هویّت شخصی منجی، معین شود.
4 - معرفی حضرت مهدی‌علیه السلام به دیگران تا قدرت تطبیق برای آنان نیز فراهم گردد.
لذا مشاهده می‌کنیم که گروهی از مسیحیان با بررسی صفات و خصوصیات مصلح و منجی جهانی در کتاب‌های مقدس خود و تطبیق آنها بر منجی ترسیم شده در اسلام، به اسلام و تشیع گرویدند و مهدویت اسلامی را پذیرفتند، اینک به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - قاضی ساباطی مسیحی
او بعد از بررسی بشارت اشعیای نبی در شأن مصلح جهانی و مناقشه در تفسیر یهود و نصارا برای آن می‌گوید: «در نتیجه مقصود از این کلام همان مهدی موعود اسلامی است؛ زیرا در آنجا درباره منجی می‌گوید: او به مجرّد شنیدن، جزا نمی‌دهد. و این با اجماع مسلمین سازگاری دارد که می‌گویند: این صفت از خصوصیات مهدی موعود است».
و نیز می‌گوید: «عقیده امامیه در اینکه منجی، فرزند حسن عسکری است که در سال 255 از مادری به نام نرجس متولد شد و سپس غایب گشت و به اذن خداوند ظهور خواهد نمود، به واقع نزدیک‌تر است».(136)
2 - علامه محمد صادق فخر الاسلام
او که شخصی مسیحی بوده و پس از تحقیقات فراوان مسلمان شیعی شده است در کتابی به نام «انیس الاسلام» که در ردّ یهود و نصارا نوشته، در آنجا تمام بشارت‌ها به ظهور منجی را بر حضرت مهدی موعود اسلامی منطبق کرده است.
3 - علامه محمّد رضا رضایی
او نیز که شخصی یهودی بوده و اسلام را انتخاب کرده است در کتاب خود به نام «منقول رضایی» بشارات بر منجی را بر مهدی موعود منطبق کرده است.

چگونه با وجود تحریف در تورات و انجیل به آن دو استشهاد می‌شود؟

گاهی سؤال می‌شود که شما قائل به وجود تحریف در تورات و انجیل و دیگر کتب غیر از قرآن هستید چگونه در قضیه مهدویت و سایر موضوعات به آن استدلال می‌کنید؟
پاسخ:
1 - در موضوع مهدویت چنان آیات و روایات فراوانی وجود دارد که برای اثبات آن احتیاج به منابعی دیگر غیر قرآن نباشد.
2 - استناد و استشهاد به بشارات کتاب‌های آسمانی و غیر آسمانی دیگران از باب تأیید است نه اثبات.
3 - نقل بشارات از کتاب‌های مقدس دیگران به جهت تقارن بین ادیان و هدایت اهل ادیان به دین حق یعنی اسلام است.
4 - کسی ادعا نکرده که تمام آنچه که در کتاب‌های مقدس ادیان دیگر آمده تحریف شده است، بلکه آنچه مسلّم است اینکه بخشی از آنها مورد تحریف قرار گرفته است.
5 - در اثبات عدم تحریف در مواردی که به آنها استشهاد می‌شود همین بس که در مصادر اسلامی نیز به آن اشاره بلکه تصریح شده است.
6 - برخی از بشارات کتاب‌های مقدس ادیان دیگر با واقعیات تاریخی مطابقت داشته است، از قبیل اینکه: مصلح جهانی همان امام دوازدهم از ذریه اسماعیل و از نسل بهترین زنان است که ولادت او در وضع شدید و اختناق سیاسی به وقوع خواهد پیوست، و به همین جهت خداوند او را از ظالمان تا هنگام ظهور محفوظ خواهد داشت.

چرا قوانین ادیان آسمانی پیشین به نحو اکمل پیاده نشد؟

پیاده شدن عدل و داد و قوانین الهی در جامعه احتیاج به گذران دو مرحله دارد:
1 - مرحله تنظیم قوانین اجتماعی از ناحیه قانون‌گذاری که عالم و عادل است. این مرحله با ارسال رسل و انزال کتب انجام پذیرفت.
2 - مرحله تطبیق قوانین الهی، که با گذر از دو شرط قابل پیاده شدن در جامعه بشری است:
الف. رسیدن جامعه بشری به رشد و تکامل فکری، تا استطاعت درک آن قوانین را داشته باشد و نیز به آن ایمان آورد.
ب. تنفیذ کننده و پیاده کننده آن قوانین، عالم، مقتدر و معصوم باشد تا بتواند آن قوانین را در سطح عالم پیاده نماید.

چرا در عصر پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله حکومت جهانی توحیدی تحقق نیافت؟

بشر به مانند طفلی است که در ابتدای زندگی خود احتیاج به طیّ مدارس و مدارج علمی و عملی در سطوح مختلف دارد تا بتواند به رشد و تکامل نهایی خود برسد.
به همین جهت است که رهبران الهی بدون ایجاد شرایط و زمینه کافی برای رسیدن به آن هدف، آمادگی برای اجرای حکومت عدل جهانی را ندارند، و این به جهت نقص آنها نیست، بلکه مشکل از ناحیه نبودِ قابلیت محل است.

بعد از ظهور اسلام خطوط کلّی برای روز موعود چگونه ترسیم شد؟

پاسخ این سؤال را با ذکر مقدماتی خواهیم داد:
1 - اسلام کامل‌ترین طرح را برای تطبیق حکومت عدل جهانی توحیدی در پایان تاریخ داده است؛ زیرا اسلام آخرین شریعت آسمانی است. و از طرفی دیگر دعوت اسلام جهانی است. بشر قبل از اسلام از آنجا که فهم و درکش به این حدّ نرسیده بود که این طرح کامل را بفهمد و درک نماید لذا به دوره ظهور اسلام واگذار شد. موقعی پیامبر اسلام‌صلی الله علیه وآله طرح حکومت عدل جهانی را داده است که بشر به این سطح عقلی و فرهنگی رسیده بود تا این طرح جامع را احساس کرده و درک کند.
2 - پیامبر اسلام‌صلی الله علیه وآله و امامان معصوم‌علیهم السلام بعد از او و بسیاری از صحابه در اخبار، از این طرح و بشارت آن به مردم سهم بسزایی داشته‌اند؛ زیرا آنها حاملان اصلی این طرح هستند. این بزرگواران تمام سعی و تلاش خود را به کار گرفته و برای آمادگی ذهنی مردم از راه‌های مختلف این موضوع مهم را تثبیت نمودند، از قبیل:
الف. خبر دادن از تحقق هدف بزرگ خلقت هنگام تحقق حکومت عدل جهانی.
ب. تأکید بر اینکه رهبر این حکومت امامی معصوم از ذریه رسول خداصلی الله علیه وآله است.
ج. خبر از وقوع ظلم و بیدادی که قبل از ظهور در عالم گسترش خواهد یافت.
3 - خود امام مهدی‌علیه السلام نیز در آماده سازی مردم برای پذیرش این امر مهم سهم بسزایی داشته و با پیامبر و امامان قبل از خود تشریک مساعی کرده است، از قبیل:
الف. اقامه دلیل بر ولادت و وجودش با تکرار ملاقات‌ها با مردم.
ب. بیان طرح کامل برای غیبت و ظهورش.

دفاع از مهدویت‌

اول کسی که از مسلمانان در عقیده مهدویت تشکیک کرد چه کسی بود؟

در تاریخ آمده است، معاویه به جماعتی از بنی‌هاشم خطاب کرده گفت: «اینکه شما گمان می‌کنید پادشاهی هاشمی و مهدی قائم از آن شما است عقیده‌ای باطل است، بلکه مهدی همان عیسی بن مریم است. امر خلافت به دست ما است تا آن را به او تسلیم کنیم».(137)
ابن عباس از جمله کسانی بود که در آن جلسه حضور داشت، او در مقابل این تحریف تاریخی و بازی کردن با عقیده اسلامی سخت ایستاده، به معاویه گفت: «... امّا اینکه گفتی ما گمان داریم که برای ما حکومتی است که مهدی حاکم آن است، جواب آن این است که گمان، شرک است همان گونه که خداوند متعال می‌فرماید: {زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا (138)}، در حالی که همه شهادت می‌دهند که برای ما ملک و حکومتی است. اگر از عمر دنیا یک روز باقی باشد خداوند متعال کسی را از ما می‌فرستد تا زمین را پر از عدل و داد کند همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد.
و امّا اینکه می‌گویی: مهدی همان عیسی بن مریم است، عیسی کسی است که برای مقابله با دجّال فرستاده می‌شود، و هر گاه دجال او را ببیند نابود می‌شود، ولی امام از ما کسی است که عیسی بن مریم به او اقتدا کرده و نماز می‌خواند...».(139)

آیا کسی از علمای اهل سنّت، منکر احادیث مهدویت شده است؟

برخی از علمای اهل سنّت درصدد انکار و توجیه روایات مهدویت برآمده تا این موضوع مهم را در جامعه لوث کنند که از آن جمله می‌توان از افراد زیر نام برد:
1 - ابن خلدون؛ او گرچه موضوع مهدویت را مشهور بین کافه اهل اسلام در گذر زمان‌ها می‌داند ولی با تمسک به قاعده «جرح، مقدم بر تعدیل است»(140) درصدد ابطال روایات مهدویت برآمده است.(141)
2 - محمّد ابوزهره؛ او نیز خطّ ابن خلدون را ادامه داده و می‌گوید: علمای اهل سنّت در سندهای این احادیث خدشه کرده‌اند، و لذا این عقیده را نزد اهل سنّت ثابت نمی‌داند.(142)
3 - سعد محمّد حسن از شیوخ ازهر؛ او نیز به دنبال نقّادین احادیث مهدویت رفته و حرف‌های آنها را تکرار می‌کند.(143)
4 - محمّد فرید وجدی؛ او می‌گوید: «بسیاری از امامان حدیث، احادیث مهدویت را تضعیف نموده‌اند...».(144)
5 - احمد امین مصری؛ او نیز به کلام ابن خلدون رضایت داده است.(145)
6 - شیخ جبهان؛ او نیز از جمله کسانی است که گمان کرده احادیث مهدویت همگی باطل است.(146)
7 - شیخ سائح لیبیایی؛ او نیز از جمله کسانی است که احادیث مهدویت را نقد کرده است.(147)
پاسخ اجمالی: از آنجا که تکیه‌گاه کلام عموم مخالفین احادیث مهدویت، ابن خلدون است، لذا در نقد کلمات آنها به ردّ کلام ابن خلدون به صورت اجمالی بسنده می‌کنیم:
1 - ابن خلدون هنگام نقد احادیث مهدویت تنها به برخی از روایات می‌پردازد، در حالی که روایات دیگری وجود دارد که از صحت سند برخوردار است. لذا دکتر بستوی 46 روایت را با سند صحیح یا حسن در زمینه مهدویت در کتاب خود آورده است.(148)
2 - او تنها اسامی برخی از صحابه را نقل کرده که احادیث مهدویت را نقل کرده‌اند، در حالی که بیش از اینهاست، و لذا شیخ عبدالمحسن بن حمد العباد اسامی 26 نفر از صحابه را که ناقل احادیث مهدویتند نقل کرده است.(149)
3 - همو می‌گوید: «ابن خلدون شخصی موّرخ است نه رجالی و لذا به تضعیفات او توجهی نمی‌شود...».(150)
4 - اینکه ابن خلدون جرح را مقدم بر تعدیل می‌داند نزد اهل سنّت عمومیت ندارد؛ زیرا عوامل جرح نزد آنان مختلف است. برخی با کوچک‌ترین جهت راوی را جرح می‌کنند؛ لذا متخصصان فن شرط کرده‌اند که علت جرح باید تفسیر شود که به چه جهتی بوده است. از جمله کسانی که این قاعده را قبول ندارند ابن حجر عسقلانی، قاضی سبکی، خطیب بغدادی، نووی، سخاوی، سیوطی و سندی است.
دکتر عبدالحکیم بستوی می‌گوید: «حتی در صورتی که جرح در راوی به اثبات برسد، هر جرحی روایت را از اعتبار ساقط نمی‌کند، بلکه برخی از جرح‌ها است که شدید بوده و مستلزم ترک روایت است. و برخی تا این حدّ نیست، بلکه راوی متّصف به جرح با غیر خود از کسانی که دارای اعتبارند تقویت شده و روایتش قابل احتجاج است».(151)
5 - ابن خلدون احادیث را احصا نکرده و نمی‌داند که از حدّ تواتر گذشته است و لذا احتیاج به بررسی سندی ندارد.

چرا بخاری و مسلم احادیث مهدویت را در صحاح خود ذکر نکرده‌اند؟

از جمله اشکالات برخی بر قضیه مهدویت از سوی اهل سنّت آن است که بخاری و مسلم اشاره‌ای به احادیث مهدویت نکرده و آنها را در صحیح خود نقل نکرده‌اند، و این به نوبه خود می‌تواند سبب وهن و ضعف این احادیث باشد.
احمد امین مصری می‌گوید: «از افتخارات صحیح بخاری و مسلم آن است که این گونه احادیث در آن دو وارد نشده است، گرچه در غیر این دو کتاب از کتاب‌های حدیث وارد شده است».(152)
همین اشکال از ناحیه اشخاصی دیگر از متفکرین غرب‌زده اهل سنّت از قبیل شیخ محمد ابوزهره(153)، سعد محمّد حسن(154)، حسین سائح لیبیایی مغربی(155)، سید محمد رشید رضا(156) و شیخ بن محمود(157) وارد شده است.
پاسخ: این اشکال مورد توجه اهل سنّت واقع شده و شدیداً با آن به مقابله پرداخته‌اند.
«دکتر بستوی» می‌گوید: «اینان گمان می‌کنند که بخاری و مسلم احادیث مهدویت را به جهت ضعف در اسنادشان نقل نکرده‌اند. این گمانی باطل است، زیرا این دو به تمام احادیث صحیح احاطه نداشته و هرگز چنین ادعایی نکرده‌اند».(158)
بخاری می‌گوید: «آنچه را که در کتاب خود «الجامع الصحیح» آورده‌ام صحیح است ولی چه بسیار احادیث صحیح السندی که به جهت طولانی شدن کتابم نقل نکردم».(159)
مسلم بن حجاج قشیری می‌گوید: «من تمام احادیث صحیح نزد خود را در این کتاب «صحیح» نیاورده‌ام، بلکه درصدد آن بوده‌ام که تنها احادیثی را ذکر کنم که اجماعی است».(160)
حاکم نیشابوری می‌گوید: «بخاری و مسلم حکم به عدم صحت احادیثی که در دو کتابشان نیامده نکرده‌اند».(161)
ابن قیم جوزیه می‌گوید: «آیا بخاری گفته است که هر حدیثی را من در کتابم نیاورده‌ام باطل و غیر حجت و ضعیف است؟ چه بسیار احادیثی که بخاری به آنها در غیر کتاب «الجامع الصحیح» احتجاج نموده ولی در این کتاب نیاورده است. و چه بسیار احادیثی که در غیر این کتاب تصحیح نموده ولی در این کتاب نیاورده است».(162)
عبدالمحسن بن حمد العباد می‌گوید: «حدیث صحیح همان گونه که در صحیحین موجود است در غیر این دو از کتاب‌های حدیثی نیز وجود دارد، مثل: موطأ، صحیح ابن خزیمه، صحیح ابن حبّان، مستدرک حاکم، جامع ترمذی، سنن ابی داوود، سنن نسائی، سنن ابن ماجه، سنن دارقطنی، سنن بیهقی و دیگر کتب، و این امری در نهایت وضوح و آشکار است».(163)
دیگر اینکه چه کسی ادّعا کرده که بخاری و مسلم توجهی به احادیث مهدویت به طور عموم نداشته‌اند؟ این حرف باطل است، زیرا این دو به برخی از احادیث مربوط به خروج مهدی‌علیه السلام اشاره کرده‌اند. از قبیل:
الف) احادیث خروج دجال
بخاری و خصوصاً مسلم احادیث زیادی را در باب خروج دجال از طرق مختلف نقل کرده‌اند.(164)
ابن حجر عسقلانی با نقل کلامی از آبرّی در تواتر احادیث مهدی‌علیه السلام قصه دجال را به خروج حضرت مهدی‌علیه السلام ربط می‌دهد.(165)
ب) احادیث نزول عیسی بن مریم
بخاری به سند خود از ابوهریره نقل کرده که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «کیف انتم إذا نزل ابن مریم فیکم وامامکم منکم»؛(166) «شما را چه خواهد شد زمانی که فرزند مریم در میان شما فرود خواهد آمد در حالی که امام شما از میان شماست.»
مسلم نیز همین مضمون را نقل کرده است.(167)
مقصود از امام در این روایات کسی جز مهدی‌علیه السلام نخواهد بود، و لذا شارحین صحیح بخاری همگی متفق القول «امام» در این روایت را حضرت مهدی‌علیه السلام معرفی کرده‌اند.
ج) احادیث بخشش مال
مسلم به سند خود از جابر بن عبداللَّه انصاری نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «یکون فی آخر امّتی خلیفة یحثی المال حثیاً لا یعدّه عدداً»؛(168) «در پایان امتم خلیفه‌ای خواهد بود که مال فراوان می‌دهد بدون آنکه شماره کند.»
با رجوع به روایات دیگر پی خواهیم برد که مقصود از این خلیفه همان حضرت مهدی‌علیه السلام است.
ابن ابی شیبه به سندش از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «یخرج رجل من أهل بیتی عند انقطاع من الزمان وظهور من الفتن یکون عطاؤه حثیاً»؛(169) «مردی از اهل بیتم بعد از وقفه‌ای از زمان و ظهور فتنه‌ها خروج خواهد کرد که عطای او ریزان است.»
د) احادیث خسف بیداء
مسلم در «صحیح» به سند خود از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «یعوذ عائذ بالبیت فیبعث إلیه بعث فإذا کانوا ببیداء من الأرض خسف بهم»؛(170) «شخصی به خانه پناه می‌برد، لشکری به سوی او فرستاده می‌شود، آن لشکر به سرزمین بیداء که می‌رسد در آنجا به زمین فرو می‌رود.»
با مراجعه به سایر روایات پی می‌بریم که فرو رفتن زمین بیداء از علائم ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام است.(171)

آیا احادیث مهدویت متعارض است؟

سید رشید رضا و استاد سائح مغربی به جهت تشکیک و تضعیف احادیث مهدویت ادعای تعارض آن احادیث را نموده‌اند.
سید رشید رضا می‌گوید: «تعارض در احادیث مهدی اقوی و اظهر و جمع بین آنها دشوارتر است. آن گاه از باب مثال به اختلاف در اسم او و اینکه حسنی است یا حسینی، عباسی است یا علوی و دیگر جهات اشاره می‌کند».(172)
پاسخ: اوّلاً: اختلاف، مقتضای طبیعت تفصیل قضایای ثابت است، لذا استدلال به اختلاف تفاصیل یک قضیه بر عدم ثبوت آن، مغالطه‌ای بیش نیست، و در غیر این صورت نمی‌توان هیچ مسأله اعتقادی را اثبات نمود، زیرا تمام مسائل، مورد اختلاف واقع شده‌اند.
ثانیاً: در هر یک از مسائل مورد اختلاف، قول حق به اثبات رسیده است، و لذا در هیچ مسأله‌ای تردید وجود ندارد.

آیا احادیث مهدویت تنها از طرق شیعه بوده‌

و در سند همه آنها شیعه وجود دارد؟
برخی از اهل سنّت گمان کرده‌اند که احادیث مهدویت تماماً از جعل شیعه بوده یا لااقل در سندهای آن، کسانی وجود دارند که متهم به تشیّعند، و لذا مورد قبول آنها واقع نشده است.
دکتر بستوی بعد از نقل این اشکال در پاسخ به آن می‌گوید: «معیار در قبول روایت راوی عدالت و ضابط بودن اوست با قطع نظر از اینکه عقیده او چیست، مگر آنکه از اسلام خارج شده باشد. این روش بسیاری از علمای قدیم و جدید است. آن گاه از علی بن مدینی نقل می‌کند که اگر روایات اهل کوفه به جهت تشیع ترک شود کتاب‌ها ضایع شده و مذهب از هم خواهد پاشید».(173)
او همچنین می‌گوید: «در عین حال مدار در روایات مهدی بر کسانی که منسوب به تشیعند نیست. یعنی چه بسیار از کسانی که هیچ نسبت به تشیع ندارند ولی در عین حال این احادیث را نقل کرده‌اند. او در آخر بحث خود می‌گوید: «تا به اینجا به دست آمد که بیشتر روایات ثابت در امر مهدی در سندهایش فرد شیعی وجود ندارد، و روایاتی که این چنین است غالباً شواهدی از طرق دیگر دارد، لذا شبهه از این جهت زایل می‌گردد».(174)

آیا پدید آمدن مدعیان مهدویت از آثار سوء اعتقاد به مهدویت است؟

احمد امین می‌گوید: «از آثار سوء اعتقاد به مهدویت، انقلاب‌های پیاپی در طول تاریخ مسلمانان است. در هر عصری شخص یا اشخاصی پیدا شده و با یدک کشیدن نام مهدی منتظر، مردم را به سوی خود دعوت نموده و گروهی نیز دعوت آنها را پذیرفته‌اند، و از این جهت باعث مشکلات در جامعه اسلامی شده‌اند...».(175)
پاسخ: اوّلاً: شکی نیست که مشکلاتی از ناحیه مدعیان دروغین مهدویت در جامعه اسلامی پدید آمده است، ولی گناه آن به عهده علما بوده که درست حضرت را تعریف نکرده و علائم و شرایط ظهور را معین نکرده‌اند. و نیز گناه از مردم است که بدون تفحص از اصل قضیه، فریب این گونه افراد را خورده‌اند. وگرنه اصل قضیه مهدویت از برکات شایانی برخوردار است.
ثانیاً: راه مقابله با این گونه انحراف‌ها، انکار عقیده‌ای مسلّم نیست، وگرنه به جهت مقابله با مدعیان نبوت نیز باید با اصل نبوت انبیا مقابله کرد.
ثالثاً: گرچه مدعیان مهدویت چند روزی جولان داده و مردم را فریب داده‌اند، ولی به لطف خداوند و عنایات حضرت مهدی‌علیه السلام و کوشش فراوان علما، مکر و حیله آنها برملا شده و از جامعه طرد شده‌اند.

آیا اعتقاد به مهدویت انسان را از عمل باز می‌دارد؟

برخی می‌گویند: «از آثار سوء اعتقاد به مهدویت و انتظار ظهور مهدی‌علیه السلام در جامعه اسلامی آن است که مردم را مایل به توکل به خدا نموده و از عمل و مبارزه باز می‌دارد...».
پاسخ: معنای صحیح انتظار مهدی موعودعلیه السلام این نیست که مسلمانان دست بر روی دست گذاشته و به انتظار مهدی‌علیه السلام به سر برند، بدون آنکه به وظایف دینی خود عمل کرده و زمینه‌ساز ظهور او باشند.
و لذا در روایات اسلامی «انتظار فرج» از بهترین اعمال برشمرده شده است. معلوم می‌شود که انتظار جنبه عملی دارد و شخص منتظر خودش را از حیث عمل نیز آماده ظهور منجی می‌گرداند.

آیا اعتقاد به مهدویت در جامعه اسلامی نتیجه فشارهای سیاسی بوده است؟

برخی از مستشرقین و به تبع آنها برخی از روشنفکران غرب‌زده اسلامی معتقدند که اعتقاد به مهدویت در نتیجه فشارهای سیاسی بوده که بر مستضعفین جامعه اسلامی وارد شده است.
فان فلوتن می‌گوید: «جور و ستم دولت عباسیان از هنگام به حکومت رسیدن، کمتر از دولت امویان نبوده است. این جور و ستم‌ها به حدّی بود که مستضعفین و مظلومین را بر این وا داشت که خود را امیدوار کنند، لذا چاره‌ای جز این ندیدند که به عقیده به مهدی و انتظار ظهورش دل ببندند، تا بتوانند از شدّت تألّمات روحی خود بکاهند...».(176)
«دونالد سن» می‌گوید: «احتمال جدّی است که اختناق و فشارهای سیاسی که در مملکت اسلامی از طرف حاکمان بنی امیّه پدید آمده از اسباب ظهور نظریه مهدویت در آخرالزمان بوده است».(177)
احمد امین مصری می‌گوید: «عامل اساسی در پیدایش عقیده مهدویت نزد شیعه و اصرار بر آن، فشارهای سیاسی و مصائبی بود که بعد از شهادت امام علی علیه السلام و به حکومت رسیدن معاویه با آن روبه‌رو شدند. این مصائب با بیعت با حسن بن علی علیهما السلام و پس از آن شهادت حسین بن علی علیهما السلام و از هم پاشیدن حرکت‌های ضدّ اموی و قوت گرفتن حکومت امویان شدت گرفت. لذا درصدد برآمدند تا تاکتیک خود را تغییر داده از دعوت آشکار صرف نظر کرده، به دعوت سرّی برای ریشه‌کن کردن ظلم روی آورند...».(178)
محمّد عبدالکریم عتوم می‌گوید: «واقع آن است که عقیده به مهدی قبل از وقوع غیبت امام پدید آمده و پرورش پیدا کرد. و این به صورت دقیق بعد از واقعه کربلا و بعد از تفرّق شیعه توسط دولت اموی بوده است. این وضعیّت نابهنجار برای شیعه زمینه را برای پذیرش عقیده مهدویت فراهم ساخت تا آنان را از وضعیّت موجود نجات دهد. در نتیجه مهدویت آرزویی شیعی بود که اثری منفی در زندگی شیعیان داشت اگرچه آنان را از وضعیّت موجود نجات داد».(179)
پاسخ:
1 - گرچه در طول تاریخ، مستضعفین و مظلومان اعم از مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و غیر شیعه تحت فشارهای سیاسی بوده‌اند، ولی این به آن معنا نیست که این فشارها باعث شد تا مستضعفان اعتقاد به منجی و مهدی را از خود جعل کنند، بلکه خداوند متعال مطابق مصلحت و حکمتی که ملاحظه کرده موضوع منجی و ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام را به جهت اقامه عدل و عدالت در سطح گسترده مطرح کرده است.
2 - همان گونه که در جای خود بحث کرده‌ایم موضوع مهدویت مقتضای خواست فطری بشر بوده و عقل، قرآن و روایات نیز به طور صریح بر آن اتفاق کرده‌اند و نیز اجماع مسلمین به جز برخی اندک از روشنفکران غرب‌زده معتقد به مهدویت شده‌اند.
3 - مهدویت و انتظار ظهور مهدی موعودعلیه السلام در صورتی که معنا و مفهوم صحیح آن در نظر گرفته شود نه تنها آثار منفی به بار نخواهد آورد بلکه آثار مثبتی داشته، در ایجاد روحیه امید در جامعه و فراهم کردن زمینه مناسب برای ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام تأثیر بسزایی داشته و دارد.

آیا عقیده به منجی و مهدویت عقیده‌ای شرقی است؟

فان فلوتن می‌گوید: «روحیه شرقی به طور عموم، دنبال کردن اخبار غیبی است. آنان علاقه فراوانی به کشف پرده‌های غیبی از آینده مجهول دارند، لذا اعتقاد به خلاصی‌بخش یا به تعبیر آنها منقذ یا... با طبیعت شرقی انس دارد، و این در نتیجه تاریکی‌های جهل و استبداد است که پدید آمده است».(180)
پاسخ:
1 - این عقیده تنها از انسان‌های شرقی نیست، بلکه در بین همه ادیان و مکاتب و آیین‌های شبه دینی یافت می‌شود.
2 - این عقیده با فطرت انسان عجین است که در همه یکسان است.
3 - همان گونه که اشاره شد، این عقیده مطابق آیات قرآن و روایات متواتر و اجماع مسلمین، بلکه همه ادیان و مکاتب فلسفی و غیر فلسفی است.
فیلسوف انگلیسی «برتراند راسل» می‌گوید: «عالم در انتظار مصلحی است که تمام عالم را یکپارچه کرده و آنان را تحت یک پرچم و یک شعار درآورد».(181)
«پرفسور انشتاین» - صاحب نظریه نسبیّت - می‌گوید: «روزی که صلح و صفا تمام عالم را فراگیرد و مردم با دوستی و برادری با یکدیگر زندگی کنند چندان دور نیست».(182)

آیا عقیده به مهدویت از جوامع دیگر و از اصول غیر اسلامی وارد شده است؟

برخی عقیده مهدویت را عقیده‌ای غیر اسلامی می‌دانند که وارد جامعه اسلامی شده است.
جولد زیهر می‌گوید: «بازگشت عقیده به مهدی، از اصول و مبانی غیر اسلامی است و در حقیقت این عقیده اسطوره و از امور غیرواقعی است».(183)
سائح علی حسین، نویسنده لیبیایی می‌گوید: «عقیده و نظریه غیبت و بازگشت، عقیده‌ای است مشترک بین یهود و نصارا، و تأثرپذیری فکر شیعی از این دو مصدر بعید نیست...».(184)
دکتر عبدالرحمن بدوی می‌گوید: «کعب الاحبار کسی بود که عقیده به مهدی را در بین مسلمین منتشر ساخت».(185)
پاسخ:
1 - مطابق آنچه در قرآن و روایات متواتر اسلامی وارد شده، عقیده به ظهور مهدی موعود عقیده‌ای اصیل و اسلامی است که در ادیان دیگر نیز به آن اشاره شده است و لذا هرگز نمی‌توان آن را اسطوره و از عقاید ساختگی قرار داد.
2 - این عقیده اختصاص به شیعه ندارد بلکه صحابه به تبع آیات قرآن و روایات نبوی معتقد به این عقیده بوده و در طول تاریخ اسلام عموم علمای اسلامی اعم از شیعی و سنّی به این عقیده معتقد بوده‌اند.
3 - اشتراک این عقیده بین یهود و نصارا و مسلمین دلیل بر آن نیست که مسلمانان از ادیان دیگر گرفته‌اند، بلکه دلالت بر آن دارد که موضوع انتظار منجی حقیقی مقتضای فطرت بشر بوده و لذا در هر دین و آیینی به آن اشاره شده است.
4 - این کعب الاحبار نبوده که عقیده به مهدویت را در بین جامعه اسلامی منتشر ساخته است بلکه خدا و رسولان او خصوصاً پیامبر اسلام‌صلی الله علیه وآله و اهل بیت معصومش این عقیده را در جامعه منتشر ساخته‌اند.

آیا عقیده به مهدویت ناشی از پیاده نشدن حکومت جهانی اسلام بوده است؟

دکتر «سلمان بدور» - رئیس بخش فلسفه در دانشگاه اردن - درباره منشأ رواج پیدا کردن عقیده مهدویت در تاریخ مسلمین می‌گوید: «حکومت پیامبر اسلام‌صلی الله علیه وآله صورت مجسم مدینه فاضله‌ای بود که اسلام و ادیان و مکاتب نوید آن را داده بودند. آرزوی بسیاری از مسلمانان این بود که در همان عصر، این مدینه فاضله در سرتاسر عالم گسترش پیدا کند، ولی این آرزو تحقق نیافت، امّا هرگز از ذهن متفکّرین اسلامی خصوصاً جامعه شیعه امامی بیرون نرفت».(186)
پاسخ: گرچه اسلام در عصر رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله بر تمام عالم گسترش پیدا نکرد، ولی؛ اولاً: خبر اسلام و دعوت آن به گوش غالب بلاد اسلامی رسید و شخص رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله مردم عالم را به اسلام دعوت نمود.
ثانیاً: خود قرآن و شخص پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله خبر از تحقق اسلام در سطح گسترده و در تمام روی زمین داده است، نه اینکه مسلمانان بعد از یأس از فراگیری اسلام به این عقیده روی آورده باشند.
دکتر عبدالجبار شراره می‌گوید: «آنچه جای تعجب است اینکه برخی از مدعیان علم و معرفت از قدیم الایّام و در این زمان درصدد ایجاد تشکیک در جامعه اسلامی برآمده و موجبات تشویش افکار جامعه را فراهم کرده‌اند، و این تنها به جهت قصور فهم آنان از درک اسرار این عقیده (مهدویت) و مقاصد عالی آن است، و یا اینکه اسباب و اغراض دیگری دارند که ما از آن آگاهی نداریم. از جمله این افراد، مستشرقین و شاگردان آنانند از قبیل: «جولد زیهر»، «فلهاوزن»، «فان فلوتن»، «مک دونالد»، «برنارد لویس»، «مونتگری»، «وات و ماسینیون» و دیگران از کسانی که از افکار مستشرقین پیروی کرده‌اند، با وجود آنکه ادعای مسلمان بودن دارند. و خوشبختانه هیچ گونه دلیل بر مدعای خود ندارند، بلکه دلیل بر خلاف مدعای آنان دلالت دارد. و نیز برهان آشکار و قطعی بر صحت عقیده مهدویت قائم است، زیرا به طور متواتر ثابت شده که در آخرالزمان، مهدی‌علیه السلام ظهور خواهد کرد، همان گونه که جماعتی از اهل سنّت از قبیل برزنجی و شوکانی و دیگران بر تواتر آن تأکید دارند...».(187)

آیا عقیده مهدویت مورد اجماع مسلمین است؟

عقیده به مهدویت از عقایدی است که مسلمانان با اختلافات مذهبی که دارند بر آن اتفاق دارند، و هرگز به مذهب خاصی اختصاص ندارد، زیرا جمیع شیعه امامیه، زیدیه، مالکی‌ها، حنفی‌ها، شافعی‌ها، حنبلی‌ها و وهابیان بر این مسأله اتفاق نظر دارند که شخصی از عترت پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله قیام کرده و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، آن گونه که پر از ظلم و جور شده باشد.
جماعتی از علمای اهل سنّت تصریح کرده‌اند که این عقیده مورد اتفاق مسلمین است و حتی برخی از فقهای اهل سنّت به وجوب قتل منکر آن فتوا داده‌اند.
احمد امین مصری با آنکه منکر اصل مهدویت است، ولی این عقیده را از عقاید مسلّم اهل سنّت می‌شمارد که به آن ایمان دارند.(188)

آیا کسی از علمای اهل سنّت ادعای تواتر در احادیث مهدویت کرده است؟

گروهی از علمای اهل سنّت که در علم حدیث تخصّص دارند تصریح به تواتر احادیث در موضوع مهدویت نموده‌اند که از آن جمله می‌توان به افراد زیر اشاره نمود:
1 - ابن قیّم جوزیه.(189)
2 - جلال الدین سیوطی.(190)
3 - ابوالحسن محمّد بن حسین بن عاصم سحری.(191)
4 - علامه مناوی.(192)
5 - حافظ ابن حجر عسقلانی.(193)
6 - قاضی شوکانی.(194)
7 - ابن حجر هیتمی.(195)
8 - تفتازانی.(196)
9 - قرمانی دمشقی.(197)
10 - مبار کفوری.(198)
11 - احمد بن محمّد بن صدیق.(199)
12 - سفارینی حنبلی.(200)
13 - سید محمّد صدیق حسن.(201)
14 - ابوالخطیب محمّد شمس الحق عظیم آبادی.(202)
15 - شیخ ابوالحسین آبری.(203)
16 - برزنجی.(204)
17 - شیخ محمّد خضر حسین.(205)
18 - ابو الاعلی مودودی.(206)
19 - احمد زینی دحلان.(207)
20 - شیخ منصور علی ناصف.(208)
21 - شیخ ناصرالدین البانی.(209)

آیا می‌توان به مضمون حدیث غیر متواتر اعتقاد پیدا نمود؟

اهل سنّت، از آنجا که موضوع ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام را از جمله خبرهایی می‌دانند که پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله به آن بشارت داده است، لذا به جهت وجود روایات صحیح السند در این موضوع، اعتقاد و ایمان به آن را واجب می‌دانند، گر چه - بر فرض - روایات در حدّ تواتر نباشد.
حمود بن عبداللَّه تویجری می‌گوید: «هر چه به طریق صحیح از پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله به آن خبر داده شده، ایمان به آن بر هر مسلمانی واجب است، زیرا در راستای اعتراف و شهادت به رسالت اوست...». آن گاه تویجری از احمد بن حنبل و موفق ابومحمّد مقدسی نیز همین ادعا را نقل می‌کند.(210)
او در جای دیگر می‌گوید: «در ایمان به خبرهای غیبی تواتر شرط نیست... بلکه هر خبر غیبی که به سند صحیح از رسول خداصلی الله علیه وآله ثابت شده ایمان به آن واجب است، خواه آن خبر متواتر باشد یا واحد، و این قول اهل سنّت و جماعت است...». آن گاه برای مدعای خود به آیه نبأ تمسک کرده است.(211)
دکتر محمد احمد اسماعیل مقدّم می‌گوید: «هر حدیثی که به طور صحیح از رسول خداصلی الله علیه وآله رسیده ایمان به آن بر هر مسلمانی واجب است، و این از لوازم شهادت به نبوت و رسالت پیامبر اسلام است...».(212)

چه کسانی قائل به صحّت احادیث مهدویت شده‌اند؟

گروهی از علمای اهل سنّت به صحت یا حسن احادیث مهدی‌علیه السلام تصریح نموده و برخی نیز به تواتر آن اعتراف دارند. اینک به اسامی برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - ترمذی.(213)
2 - ابوجعفر عقیلی.(214)
3 - بربهاری.(215)
4 - محمد بن حسین آبری.(216)
5 - حاکم نیشابوری.(217)
6 - بیهقی.(218)
7 - بغوی.(219)
8 - ابن اثیر.(220)
9 - قرطبی.(221)
10 - ابن منظور.(222)
11 - ابن تیمیه.(223)
12 - جمال الدین مزّی.(224)
13 - ذهبی.(225)
14 - ابن قیم جوزیه.(226)
15 - ابن کثیر.(227)
16 - تفتازانی.(228)
17 - نورالدین هیثمی.(229)
18 - شیخ محمد جزری شافعی.(230)
19 - احمد بن ابی‌بکر بویصری.(231)
20 - ابن حجر عسقلانی.(232)
21 - سیوطی.(233)
22 - شیخ عبدالوهاب شعرانی.(234)
23 - ابن حجر هیتمی.(235)
24 - متقی هندی.(236)
25 - شیخ مرعی بن یوسف مقدسی حنبلی.(237)
26 - محمّد بن عبدالرسول برزنجی.(238)
27 - محمّد عبدالباقی زرقانی.(239)
28 - ابوالعلاء عراقی.(240)
29 - شیخ محمّد بن احمد سفارینی حنبلی.(241)
30 - سید محمد مرتضی زبیدی.(242)
31 - شیخ محمّد بن علی صبّان.(243)
32 - محمّد امین سویدی.(244)
33 - شوکانی.(245)
34 - محمّد بن حسن بن مؤمن شبلنجی.(246)
35 - احمد بن زینی دحلان.(247)
36 - شهاب‌الدین احمد بن اسماعیل حلوانی شافعی.(248)
37 - ابوالبرکات آلوسی حنفی.(249)
38 - محمد بلبسی شافعی.(250)
39 - ابوالطیب عظیم‌آبادی.(251)
40 - مبارکفوری.(252)
41 - شیخ منصور علی ناصف.(253)
42 - شیخ خضر حسین مصری.(254)
43 - ابو الاعلی مودودی.(255)
44 - ناصرالدین البانی.(256)
45 - شیخ عبدالمحسن بن حمد العباد.(257)
46 - شیخ حمود بن عبداللَّه تویجری.(258)
47 - شیخ عبدالعزیز بن عبداللَّه بن باز.(259)

چه کسانی از صحابه احادیث مهدویت را نقل کرده‌اند؟

راویان احادیث مهدویت از صحابه بسیارند که از آن جمله می‌توان به این افراد اشاره کرد:
امام امیرالمؤمنین‌علیه السلام، ابوامامه باهلی، صدیّ بن عجلان، ابوایوب انصاری، ابوسعید خدری، ابوسلمی، ابوالطفیل عامر بن واثله، ابولیلی، ابووائل، ابوهریره، انس بن مالک، ثوبان مولی رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله، جابر بن سمره، جابر بن عبداللَّه انصاری، جابر بن عبداللَّه صدفی، امام حسن بن علی‌علیهما السلام، امام حسین‌علیه السلام، سلمان فارسی، طلحة بن عبیداللَّه، عباس بن عبدالمطلب، عبدالرحمن بن عوف، عبدالرحمن بن حرث، عبداللَّه بن عباس، عبداللَّه بن عمر بن خطاب، عبداللَّه بن عمرو بن عاص، عبداللَّه بن مسعود، عثمان بن عفان، عثمان بن ابی‌العاص، علقمة بن عبداللَّه، علی الهلالی، عمار بن یاسر، عمر بن خطاب، عمران بن حصین، عمرو بن عاص، عمرو بن مرّه جهنی، عوف بن مالک، قتادة بن نعمان، قرّة بن ایاس مزنی، کعب بن علقمه، معاذ بن جبل، فاطمه زهراعلیها السلام، امّ سلمه، عایشه، ام حبیبه و دیگران.

حکم منکر حضرت مهدی‌علیه السلام و ظهور او، در نزد اهل سنّت چیست؟

برخی از علمای اهل سنّت ایمان به خروج حضرت مهدی‌علیه السلام را واجب دانسته و برخی دیگر منکر آن را کافر به حساب آورده‌اند:
احمد بن محمّد بن صدیق می‌گوید: «ایمان به خروج مهدی واجب، و اعتقاد به ظهور او به جهت تصدیق پیامبرصلی الله علیه وآله حتمی و ثابت است...».(260)
همین تعبیر از سفارینی حنبلی(261)، ناصرالدین البانی(262)، عبدالمحسن بن حمد العبّاد(263)، نیز رسیده است.
فقیه شافعی ابن حجر تصریح کرده که انکار مهدی اگر موجب انکار سنت از اصل و اساس گردد، سبب کفر می‌شود، و هر کس چنین کند قتلش واجب است. و اگر انکار، تنها به جهت عناد و دشمنی با ائمه اسلام است نه سنت، لازم است که او را تعزیر آشکار و اهانت نمود تا دست از این کار بردارد...».(264)
احمد بن محمد بن صدیق غماری ازهری در رابطه با احادیث مهدویت می‌گوید: «این احادیث متواترند و منکرین آنها بدعت‌گزار و گمراه به حساب می‌آیند».(265)

چه کسانی در طول تاریخ اسلام مهدویت را به شعر درآورده‌اند؟

یکی از علائم و قرائن قطعی بودن یک موضوع آن است که کار به جایی رسد که شعرا آن موضوع را به شعر در آورند. قضیه مهدویت از این قبیل است. شعرای اسلامی در طول تاریخ این قضیه را به شعر در آورده‌اند. اینک به اسامی برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - امام علی‌علیه السلام.(266)
2 - زید بن علی بن الحسین‌علیهم السلام.(267)
3 - امام صادق‌علیه السلام.(268)
4 - امام رضاعلیه السلام.(269)
5 - امام حسن عسکری‌علیه السلام.(270)
6 - ابن ابی الحدید معتزلی.(271)
7 - محیی الدین بن عربی.(272)
8 - محمّد بن طلحه شافعی.(273)
9 - صدرالدین قونوی.(274)
10 - شیخ عبدالرحمن بسطامی.(275)
11 - فضل بن روز بهان.(276)
12 - محمّد بن طولون (م 953 ه . ق).(277)
13 - کمیت بن زید اسدی.(278)

تألیف در قضیه مهدویت از چه زمانی بوده است؟

با مراجعه به کتب تراجم و رجال پی می‌بریم که تألیف درباره مهدویت حرکتی بنیادین بوده که نه تنها قبل از ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام در بین شیعه رواج داشته، بلکه حرکتی مقدّس نزد شیعه و سنّی بعد از وفات رسول خداصلی الله علیه وآله بوده است، و این به نوبه خود دلیل بر آن است که اصل قضیه از مسلّمات مسائل اسلامی است که مورد اتفاق بین مسلمین قرار گرفته است، و از مسائلی نبوده است که بعد از عصر حیرت پدید آمده باشد که جامعه شیعی بعد از شهادت امام حسن عسکری‌علیه السلام به آن مبتلا شده باشد.
به طور جزم می‌توان گفت که شروع حرکت تألیف در قضیه مهدویت به ظهور حرکت تدوین حدیث در تاریخ اسلامی یعنی اوایل قرن دوّم هجری باز می‌گردد؛ زیرا از کتب رجال استفاده می‌شود که شروع تألیف در این زمینه در جامعه شیعی در عصر امام صادق‌علیه السلام بوده است.
شیخ طوسی در کتاب «الفهرست» نقل می‌کند که علی بن یقطین بن موسی بغدادی اسدی کوفی الاصل، کتابی در ملاحم تألیف نموده است.

تألیفات درباره مهدویت با چه روش‌هایی بوده است؟

در موضوع مهدویت به روش‌های گوناگون و متنوعی علمای فریقین دست به تألیف و تصنیف زده‌اند از قبیل:
1 - روش روایی
زیرا جزئیات قضیه مهدویت از مصادیق بارز ایمان به غیب به حساب می‌آید. این روش به نوبه خود از خصوصیاتی برخوردار است: برخی تنها احادیثی را درباره مهدویت نقل کرده‌اند که تفسیر آیات قرآن به حساب می‌آمده و روایات تفسیری بوده‌اند. برخی نیز عموم احادیث مهدویت را در کتاب خود جمع‌آوری کرده‌اند. روش دوم نزد شیعه و اهل سنّت هر کدام به نوبه خود به شیوه‌ای خاص تدوین شده است.
نزد علمای شیعه امامیه تألیف موضوعی درباره مهدویت سه گونه بوده است:
الف. استناد به احادیثی که از طرق شیعه نقل شده است. همانند کتاب «کفایة المهتدی فی معرفة المهدی‌علیه السلام» و «بحارالأنوار».
ب. تقویت و تأیید روایات شیعه به روایاتی که از طرق اهل سنّت نقل شده‌است. همانند تألیف علی بن عیسی اربلی در «کشف الغمه» و سید بن طاووس در «الطرائف» و شیخ حرّ عاملی در «اثبات الهداة».
ج. استناد به روایات اهل سنّت برای قبولاندن موضوع مهدویت به آنان بدون توجه به روایات شیعی، همانند کتاب «المهدی» از سید صدرالدین صدر، و کتاب «المهدی الموعود المنتظر» از نجم‌الدین عسکری.
اهل سنّت نیز در این زمینه روش‌های مختلف حدیثی داشته‌اند از قبیل:
الف. اکتفا به احادیث از طرق خود، همانند کتاب «اخبار المهدی» از عباد بن یعقوب رواجنی (م 250 ه) و کتاب «جمع الاحادیث الوارده فی المهدی» از حافظ ابی‌بکر بن ابی خیثمه احمد بن زهیر نسائی (م 279 ه).
ب. نقل از مصادر شیعه و اهل بیت‌علیهم السلام، همانند کتاب «الملاحم» از نعیم بن حماد (م 228 ه) و کتاب «عقد الدرر فی اخبار المنتظر» از یوسف بن یحیی شافعی و کتاب «البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان» از متقی هندی.
ج. اثبات عقیده امامیه در مسأله مهدویت با استناد به روایات اهل بیت‌علیهم السلام، همانند کتاب «ینابیع الموده» از قندوزی، و کتاب «فرائد السمطین» از جوینی شافعی.
2 - روش برهانی و کلامی
در این روش مؤلّف درصدد عرضه کردن مباحث مهدویت به صورت استدلالی و برهانی است. این روش درصدد تثبیت ایمان به مهدویت و دفع شبهات در این موضوع است. کتاب‌های متعددی که شیخ مفید در این زمینه تألیف کرده همگی از این قبیل است. و نیز کتاب «المقنع فی الغیبة» از سید مرتضی و «بحث حول المهدی» از شهید سید محمّد باقر صدر را می‌توان از این قبیل به حساب آورد.
3 - روش مقارنی
از جمله تألیفاتی که در مورد موضوع مهدویت شاهد آن بوده و هستیم روش بحث مقارنی بین عقیده شیعه امامی و دیگر طوایف مسلمین است. این گونه بحث را در لابلای کتاب‌های شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی‌رحمهم الله به خوبی مشاهده می‌کنیم. و از جمله کتاب‌های مستقل در این زمینه کتاب «بیان الاشکال فیما حکی من امر المهدی من الأقوال» از ابو عبداللَّه حمیدان بن یحیی قاسمی حسنی از علمای قرن هفتم است. و نیز از کتاب «مع المهدی المنتظر فی دراسة منهجیة مقارنة بین الفکر الشیعی و السنی» از شیخ مهدی فتلاوی و کتاب «المهدی الموعود المنتظر عند علماء اهل السنة و الامامیة» از نجم الدین عسکری می‌توان نام برد.
4 - روش تحلیلی تاریخی
در این روش مؤلفان درصدد ترسیم قضیه مهدویت از ابعاد گوناگون تاریخی آن می‌باشند که می‌توان از بارزترین این نوع تألیف به کتاب‌های شهید سید محمّد صدر، «تاریخ الغیبة الصغری، تاریخ الغیبة الکبری و تاریخ ما بعد الظهور» اشاره کرد.
5 - روش مقارنی بین ادیان
برخی دیگر درصدد عرضه موضوع مهدویت در سطحی وسیع‌تر برآمده و این موضوع مهم را در محدوده ادیان الهی دینی و شبه دینی مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند، که از آن جمله می‌توان به کتاب «بشارات العهدین» از دکتر صادقی، و کتاب «المسیح الدجال» از سعید ایوب اشاره کرد.
6 - روش تحلیل فلسفه تاریخ
برخی دیگر از مؤلّفان مهدویت در این زمینه از زاویه فلسفه تاریخ و یا به تعبیر دیگر از دیدگاه تکامل تاریخ به موضوع مهدویت نگریسته‌اند، که از آن جمله به کتاب «قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ» اثر شهید مطهّری‌رحمه الله می‌توان اشاره کرد.

آیا پدید آمدن مدّعیان مهدویت بر حتمی بودن ظهور مهدی‌علیه السلام دلالت دارد؟

عقیده مهدویت به حدّی در جامعه اسلامی رسوخ کرده بود که حتّی برخی افراد از این عقیده مسلّم سوءاستفاده کرده و ادعای مهدویت نمودند، ولی خوشبختانه با گذشت زمان مفتضح شدند.
احمد امین مصری در کتاب «المهدیة فی الاسلام» درصدد برآمده که مدعیان مهدویت را از عوامل و اسباب طعن بر عقیده مهدویت و اصالت آن به حساب آورد، ولی صحیح عکس آن است؛ زیرا ادعای مهدویت در طول تاریخ از افراد، دلیل بر حقانیّت اصل این عقیده و رسوخ آن در میان جامعه است.
اگر این نظریه صحیح باشد که ادعا سبب بطلان یک حقیقت است، باید نبوّت انبیا را نیز انکار کنیم؛ زیرا در طول تاریخ انبیا افرادی پیدا شدند که به دروغ ادعای نبوت کردند.

چه کسانی ادعای مهدویت کرده یا در حقّ آنها ادّعای مهدویت شده است؟

این گونه افراد در طول تاریخ اسلام بسیار بوده‌اند که برخی از آنها عبارتند از:
1 - محمّد بن حنفیّه؛ که مختار در حق او ادعای مهدویت کرد.(279)
2 - موسی بن طلحه؛ که مردم در حق او ادعای مهدویت کردند.(280)
3 - ابوهاشم بن محمّد بن حنفیه؛ که گروهی معتقد به مهدویت او بودند.(281)
4 - عمر بن عبدالعزیز.(282)
5 - عبداللَّه بن معاویة بن عبداللَّه بن جعفر.(283)
6 - اسماعیل فرزند امام صادق‌علیه السلام؛ گروهی مرگ او را انکار کرده و قائل به مهدویت او شدند.(284)
7 - محمّد بن عبداللَّه بن حسن؛ او در سال صد هجری ادعای مهدویت نمود. بزرگان خط اعتزال مردم را به بیعت با او دعوت می‌نمودند.(285) ابوالفرج اصفهانی می‌گوید: «کسی شک نداشت که او مهدی است، و حتّی گروهی از بنی‌هاشم نیز با او بیعت کردند».(286)
8 - مهدی عباسی؛ منصور عباسی لقب فرزندش را مهدی گذاشت تا مردم را از این طریق اغفال کرده و به اعتقاد مهدویت با او بیعت کنند.(287)

آیا زیدیّه منکر مهدی‌علیه السلام هستند؟

احمد امین مصری در کتاب «ضحی الاسلام» ادّعا می‌کند که زیدیه به طور شدید مهدی‌علیه السلام را انکار می‌کنند.(288)
پاسخ: ادعای احمد امین به طور حتم باطل است، زیرا با مراجعه به کتاب‌های زیدیّه پی می‌بریم که آنها هم مانند سایر فِرَق اسلامی به ظهور و قیام حضرت مهدی‌علیه السلام اعتقاد کامل دارند.
مجد الدین بن محمّد بن منصور حسنی مؤیّدی از بزرگان علمای زیدیّه است که در کتاب «لوامع الانوار» بابی را تحت عنوان «اخبار المهدی» بیان کرده و احادیث بسیاری درباره آن حضرت‌علیه السلام آورده است.(289)
او در بخشی از کلمات خود می‌گوید: «امامان از آل محمّد که درودهای خداوند متعال بر آنها باد به حضرت مهدی بشارت می‌دادند و فرج او را از خداوند انتظار می‌کشیدند. اول امامان آخر امامان را به این موضوع وصیت می‌نمودند، و سابق آنان به کسانی که بعد از آنها می‌آمدند موضوع حضرت مهدی‌علیه السلام را ابلاغ می‌نمودند».(290)
او نیز بعد از نقل اخبار و روایات بسیار درباره حضرت مهدی‌علیه السلام می‌گوید: «روایات درباره مهدی و اینکه او از اهل بیت است به حدّ تواتر می‌باشد».(291)
و نیز می‌گوید: «خبرهای نبوی و بشارت‌های علوی به امام امّت و خاتمه امامان (مهدی)... بیش از آن است که شماره شود. و امر درباره او همان چیزی است که شارح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) در شرح کلام وصیّ (امام علی) صلوات اللَّه علیه «قد لبس للحکمة جنتها» گفته است. کلامی که نصّ آن این است. و به تحقیق اتّفاق تمام فرقه‌های مسلمانان بر این است که دنیا و تکلیف تمام نمی‌شود مگر بر او (ظهور او)».(292)
همین مضامین را امام زیدیّه، ابن حمزه، در کتاب «الشافی» نقل کرده است.(293)
از عبارات ابن حمزه استفاده می‌شود که او حتّی به ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام اعتقاد دارد، نه اینکه در آخرالزمان متولد می‌شود.(294)
و نیز قاضی حسین بن ناصر مهلا از علمای زیدیه در کتاب «مطمح الآمال» به اصل قضیه مهدویت تصریح کرده است. او می‌گوید: «درباره مهدی احادیثی است که به حد تواتر رسیده است».(295)

آیا اعتقاد به مهدویت مردم را از عمل خیر باز می‌دارد؟

قبل از هر چیز باید عقیده به مهدویت و انتظار مهدی موعودعلیه السلام را معنا کرد.
اگر مقصود از عقیده مهدویت آن باشد که انسان به انتظار ظهور کسی بنشیند که به سبب فراگیر شدن ظلم با ظهورش به تنهایی همه امور را اصلاح می‌کند و ما هیچ نقشی در ظهور او نداریم بلکه می‌توانیم با گسترش ظلم در ظهور او تعجیل کنیم، با این دیدگاه می‌توان گفت که اعتقاد به مهدویت انسان را از عمل خیر باز می‌دارد.
ولی اگر برداشت ما از اعتقاد به مهϙșʘʠعقیده به ظهور کسی است که ما می‌توانیم با زمینه سازی برای او در ظهورش تعجیل کنیم و اگر تأخیر در آن شده به جهت کوتاهی ما است، نه تنها این عقیده انسان را از عمل باز نمی‌دارد بلکه در عمل کردن به خیر نیز تشویق خواهد نمود، زیرا منتظران مصلح، خود افرادی صالح هستند. لذا در روایات اسلامی، انتظار فرج از مقوله عمل و از افضل اعمال امّت اسلامی به حساب آمده است.

موارد اتفاقی در قضیه مهدویت‌

آیا مذاهب اسلامی بر اصل ظهور امام زمان‌علیه السلام اتفاق نظر دارند؟

تمام مذاهب اسلامی بر اصل مسئله ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام از ذریّه پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله اتفاق نظر دارند. همه معتقدند که در آخر الزمان شخصی به نام مهدی‌علیه السلام ظهور کرده، زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.
الف. از علمای شیعه
شهید صدررحمه الله می‌فرماید: «به راستی اعتقاد به حضرت مهدی‌علیه السلام به عنوان پیشوای منتظر برای تغییر جهان به جهانی بهتر، در احادیث پیامبرصلی الله علیه وآله به طور عموم و در روایات اهل بیت‌علیهم السلام به طور خصوص آمده است و به حدی به این مسئله تأکید شده که جای هیچ شکی را برای انسان باقی نمی‌گذارد...».(296)
شیخ محمد رضا مظفر می‌فرماید: « مسئله بشارت به ظهور مهدی‌علیه السلام از اولاد فاطمه‌علیها السلام در آخر الزمان و اینکه زمین را از عدل و داد پر می‌کند بعد از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد، از مسائلی است که به طور متواتر از پیامبرصلی الله علیه وآله رسیده است و مسلمانان در کتاب‌های روایی خود آنها را نقل کرده اند».(297)
ب. از علمای اهل سنّت
ناصر الدین البانی می‌گوید: «اما مسئله مهدی، باید دانسته شود که درباره خروج او احادیث صحیح بسیاری وارد شده است...».(298)
شیخ عبدالمحسن بن حمد العباد می‌گوید: «همانا کثرت احادیث مهدی‌علیه السلام و تعدد طرق آنها و اثبات آنها در کتاب‌های اهل سنّت به حدی است که بسیار دشوار به نظر می‌رسد که بتوانیم بگوییم حقیقتی ندارند، مگر اینکه کسی جاهل بوده یا اهل جدل باشد، یا دقت در سندهای آنها نکرده باشد و بر کلام بزرگان اهل علم واقف نباشد...».(299)
شیخ عبدالعزیز بن عبداللَّه بن باز می‌گوید: «پس امر مهدی‌علیه السلام معلوم و احادیث در آن مستفیض بلکه متواتر و تقویت کننده یکدیگرند، و جماعتی از اهل علم ادعای تواتر آنها را نموده‌اند...».(300)

آیا مذاهب اسلامی بر وجوب اعتقاد به ظهور مهدی‌علیه السلام اتفاق نظر دارند؟

همه مذاهب اسلامی بر این امر اتفاق نظر دارند که خروج مهدی‌علیه السلام در آخر الزمان از امور غیبی است که باید به آن اعتقاد پیدا کرد.
الف. از علمای شیعه
شیخ صدوق می‌فرماید: «ایمان شخص مؤمن به امام زمان‌علیه السلام بدون علم به احوال آن حضرت صحیح نخواهد بود. زیرا ایمان کسی که به قضیه مهدویت اعتقاد دارد به او نفعی نمی‌رساند مگر در صورتی که عارف به شأن آن حضرت در زمان غیبت باشد».(301)
ب. از علمای اهل سنّت
ناصرالدین البانی می‌نویسد: «همانا عقیده به خروج حضرت مهدی‌علیه السلام عقیده‌ای است ثابت و متواتر از پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله که ایمان به آن واجب است، زیرا این عقیده از امور غیب است که ایمان به آن در قرآن کریم از صفات پرهیزکاران شمرده شده است...».(302)
عبدالمحسن بن حمد العباد می‌نویسد: «تصدیق و اعتقاد به قضیه مهدویت، داخل در ایمان به رسالت پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله است، زیرا از آثار ایمان به پیامبرصلی الله علیه وآله تصدیق او است در اموری که به آنها خبر داده و نیز داخل در ایمان به غیبی است که خداوند متعال مؤمنین را به جهت ایمان به آن مدح کرده است...».(303)

دیدگاه مذاهب اسلامی راجع به توسعه حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام چیست؟

یکی دیگر از موارد اعتقاد در قضیه مهدویت، موضوع فراگیر بودن دعوت و حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام است.
خداوند متعال می‌فرماید: {وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ...}؛(304) «خداوند به کسانی که از شما بندگان ایمان آورده و نیکوکار گردند وعده داده است که بر روی زمین خلافت دهد.»
احمد بن حنبل به سندش از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «تملأ الأرض ظلماً وجوراً ثمّ یخرج رجل من عترتی یملک سبعا أو تسعا فیملأ الأرض قسطا وعدلاً»؛(305) «زمین پر از ستم و ظلم می‌شود، در این هنگام شخصی از عترتم خروج می‌کند و در مدت هفت یا نه روز مالک کلّ زمین خواهد شد، و در این هنگام زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: «یملک القائم ثلاثمائة سنة ویزداد تسعاً کما لبث أهل الکهف فی کهفهم، یملأ الأرض عدلاً وقسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً فیفتح اللَّه له شرق الأرض وغربها»؛(306) «امام قائم‌علیه السلام 309 سال مالک زمین می‌شود و در آن حکومت می‌کند، همان مقدار که اهل کهف در غارشان درنگ کردند. زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، آن گونه که پر از ظلم و جور شده باشد. خداوند برای او شرق و غرب عالم را فتح خواهد نمود...».

دیدگاه مذاهب اسلامی درباره لقب منجی چیست؟

با ملاحظه روایاتی که از شیعه و سنی به دست ما رسیده، پی می‌بریم که همگی بر این اتفاق دارند که لقب منجی جهانی «مهدی» است.
حاکم نیشابوری به سند خود از ابن سعید خدری نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «المهدیّ منّا أهل البیت»؛(307) «مهدی از ما اهل بیت است.»
پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله فرمودند: «یخرج المهدی وعلی رأسه غمامة فیها مناد ینادی هذا المهدی خلیفة اللَّه فاتّبعوه»؛(308) «مهدی خروج می‌کند در حالی که بالای سر او ابری است، در میان آن ابر کسی است که ندا می‌کند: این مهدی خلیفه خدا است، او را پیروی کنید.»

مهدی موعودعلیه السلام از ذریّه چه کسی است؟

همه مسلمانان اتفاق نظر دارند که مهدی موعودعلیه السلام از ذریه پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله است.
سعید بن مسیّب می‌گوید: نزد ام سلمه بودم که سخن از مهدی‌علیه السلام به میان آمد ام سلمه فرمود: از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می‌فرمود: «المهدی من ولد فاطمة»؛(309) «مهدی از اولاد فاطمه است.»
ابوسعید خدری می‌گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «لاتقوم الساعة حتی تمتلئ الأرض ظلماً وعدواناً. قال: ثمّ یخرج رجل من عترتی (أو من أهل بیتی) یملأها قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وعدواناً»؛(310) «قیامت برپا نمی‌شود تا اینکه زمین پر از ظلم و جور شده باشد. فرمود: سپس مردی از عترتم یا از اهل بیتم [تردید از راوی است قیام می‌کند و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد همان گونه که پر از ظلم و جور شده است.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: «المهدیّ رجل من ولد فاطمه»؛(311) «مهدی مردی از اولاد فاطمه است.»

دیدگاه مذاهب اسلامی درباره نزول حضرت عیسی‌علیه السلام چیست؟

از روایات فریقین استفاده می‌شود که هنگام خروج حضرت مهدی‌علیه السلام حضرت عیسی‌علیه السلام از آسمان فرود آمده، در نماز به امام زمان‌علیه السلام اقتدا خواهد کرد.
بخاری به سند خود از ابوهریره نقل می‌کند که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کیف أنتم إذا نزل ابن مریم فیکم وإمامکم منکم»؛(312) «چگونه‌اید زمانی که فرزند مریم فرود آید در حالی که امام بر شما فردی از خودتان است.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: «القائم منصور بالرعب مؤیّد بالنصر، تطوی له الأرض وتظهر له الکنوز، ویبلغ سلطانه المشرق والمغرب، ویظهر اللَّه عزّوجلّ به دینه ولو کره المشرکون. فلا یبقی فی الأرض خراب إلاّ عمر، وینزل روح اللَّه عیسی بن مریم‌علیهما السلام فیصلّی خلفه»؛(313) «قائم توسط ترس یاری و به نصرت تأیید می‌شود. زمین برای او خواهد چرخید و گنج‌ها برای او ظاهر خواهد شد و سلطنتش مشرق و مغرب عالم را فرا خواهد گرفت. خداوند عزّوجلّ به واسطه او دینش را ظاهر می‌کند، هر چند که مشرکان بر آن کراهت داشته باشند. در آن هنگام در زمین جای خرابی نیست جز آنکه آباد شود و روح‌اللَّه عیسی بن مریم فرود می‌آید و پشت سر او اقامه نماز خواهد کرد.»

در چه مدّتی مقدمات ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام فراهم می‌گردد؟

اتفاق امت اسلامی است بر اینکه امر حضرت مهدی‌علیه السلام یک شبه از جانب خداوند اصلاح شده و ظهورش امضا خواهد شد.
احمد بن حنبل به سند خود از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل می‌کند که فرمود: «المهدیّ منّا أهل البیت، یصلحه اللَّه فی لیلة»؛(314) «مهدی از ما اهل بیت است. خداوند امر فرج او را در یک شب اصلاح خواهد کرد.»
شیخ صدوق به سند خود از امام حسین‌علیه السلام نقل می‌کند که فرمود: «فی التاسع من ولدی سنّة من یوسف وسنّة من موسی بن عمران‌علیهما السلام وهو قآئمنا أهل البیت، یصلح اللَّه تبارک وتعالی أمره فی لیلة واحدة»؛(315) «در نهمین فرزند از اولاد من سنتی از یوسف و سنتی از موسی بن عمران‌علیه السلام است و او قائم ما اهل بیت است. خداوند تبارک و تعالی امر او را در یک شب اصلاح خواهد کرد.»

دیدگاه مذاهب اسلامی درباره حکومت عدل‌گستر حضرت مهدی‌علیه السلام چیست؟

احادیث بسیار زیادی در متون اسلامی اعم از شیعه و سنی بر این امر اتفاق دارند که امام زمان‌علیه السلام بعد از ظهور خود زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد.
ابوسعید خدری از رسول خداصلی الله علیه وآله روایت کرده که فرمود: «لا تقوم الساعة حتی تمتلئ الأرض ظلماً وعدواناً. قال: ثمّ یخرج رجل من عترتی (أو من أهل بیتی) یملأها قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وعدواناً»؛(316) «قیامت برپا نمی‌شود تا اینکه زمین پر از ظلم و ستم گردد. سپس فرمود: آن گاه شخصی از عترتم یا از اهل بیتم [تردید از راوی است خروج کرده، زمین را از عدل پر خواهد کرد، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد.»
شیخ طوسی به سند خود از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «یظهر صاحبنا وهو من صلب هذا - وأومأ بیده إلی موسی بن جعفرعلیهما السلام - ویملأها عدلاً کما ملئت جوراً وظلماً»؛(317) «صاحب ما ظهور می‌کند، در حالی که از نسل این شخص است (حضرت با دست مبارک خود به موسی بن جعفرعلیه السلام اشاره کرد) آن گاه زمین را پر از عدل و داد می‌کند، همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد.»

ولادت امام مهدی علیه السلام‌

آیا کسی از علمای اهل سنّت به ولادت مهدی‌علیه السلام اعتراف کرده است؟

گروهی از علمای اهل سنّت به ولادت فرزندی برای امام حسن عسکری‌علیه السلام به نام مهدی‌علیه السلام اعتراف نموده‌اند. اینک اسامی برخی از آنها را ذکر می‌نماییم:
1 - علامه شمس‌الدین قاضی ابن خلکان شافعی.(318)
2 - علامه صلاح الدین خلیل بن أیبک صفدی.(319)
3 - ابن اثیر جزری.(320)
4 - علامه میرخواند.(321)
5 - علی بن حسین مسعودی.(322)
6 - محمّد فرید وجدی.(323)
7 - ابوالفداء اسماعیل بن علی شافعی.(324)
8 - سبط بن جوزی.(325)
9 - محمد بن طلحه شافعی.(326)
10 - شمس‌الدین محمّد بن طولون حنفی.(327)
11 - میرزا محمّد بن رستم بدخشی شافعی.(328)
12 - احمد بن حجر هیتمی شافعی.(329)
13 - محمّد بن یوسف گنجی شافعی.(330)
14 - عارف عبدالوهاب شعرانی حنفی.(331)
15 - محیی الدین عربی.(332)
16 - مؤمن بن حسن شبلنجی شافعی.(333)
17 - شیخ سلیمان قندوزی حنفی.(334)
18 - شیخ محمّد بن علی صبان شافعی.(335)
19 - صفی‌الدین عبدالمؤمن بغدادی.(336)
20 - زین‌الدین عمر بن وردی.(337)
21 - ابوالعباس احمدبن علی قلقشندی شافعی.(338)
22 - ابوعبداللَّه یاقوت حموی.(339)
23 - محمّد امین بغدادی معروف به سویدی.(340)
24 - ابن خلدون.(341)
25 - ابوالفتح محمّد بن عبدالکریم شهرستانی.(342)
26 - نورالدین ابن صبّاغ مالکی.(343)
27 - نورالدین عبدالرحمن جامی حنفی.(344)
28 - ملاّ علی قاری حنفی مکّی.(345)
29 - فضل بن روزبهان.(346)
30 - جمال الدین محمّد بن یوسف زرندی حنفی.(347)
31 - احمدامین مصری.(348)
32 - صدرالدین حموینی.(349)
33 - عطار نیشابوری.(350)
34 - جلال الدین بلخی رومی.(351)
35 - صدرالدین قونوی.(352)
36 - حسین بن محمّد دیاربکری مالکی.(353)
37 - احمد بن یوسف ابوالعباس قرمانی حنفی.(354)
38 - شمس الدین ذهبی شافعی.(355)
39 - فخر رازی شافعی.(356)
40 - شیخ عبداللَّه بن محمّد شبراوی مصری شافعی.(357)
41 - ابن عماد دمشقی حنبلی.(358)
42 - محمّد بن عبدالرسول برزنجی شافعی.(359)
43 - ابوالبرکات نعمان بن محمود آلوسی حنفی.(360)
و دیگران.

آیا کسی از اهل سنّت فرزند امام عسکری‌علیه السلام (مهدی) را همان منجی منتظر می‌داند؟

گر چه برخی از علمای اهل سنّت تنها به ولادت فرزندی به نام مهدی از امام حسن عسکری‌علیه السلام اشاره کرده‌اند و حیات او تا این زمان و منجی و موعود بودن او را به شیعه نسبت می‌دهند، ولی برخی از آنان تصریح به زنده بودن او تاکنون و نیز موعود و منجی بودن او دارند که می‌توان از میان آنها به افراد ذیل اشاره نمود:
1 - محمّد بن یوسف گنجی شافعی (متوفای 658ه ق) می‌گوید: «ابو محمّد حسن عسکری‌علیه السلام از خود فرزندی به جای گذاشت که همان امام منتظر است. صلوات اللَّه علیه».(361)
2 - عبدالوهاب شعرانی حنفی می‌گوید: «در آخر الزمان امید به خروج مهدی است. او از اولاد امام حسن عسکری‌علیه السلام است. ولادت او نیمه شعبان سال 255 هجری اتفاق افتاد. تا به حال زنده است تا با حضرت عیسی‌علیه السلام اجتماع کند. عمرش تا این زمان 706 سال است. این چنین شیخ حسن عراقی به من خبر داد».(362)
3 - نورالدین عبدالرحمن جامی حنفی؛ بعد از بیان تاریخ ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام می‌گوید: «او کسی است که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد».(363)
4 - قاضی بهلول بهجت افندی می‌گوید: «ولادت امام دوازدهم در پانزدهم ماه شعبان سال 255 هجری بود و اسم مادرش نرجس است. برای او دو غیبت است: یکی صغرا و دیگری کبرا. هر گاه خداوند به او اذن دهد ظهور کرده، آن گاه زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد».(364)
5 - صدر الدین حموینی؛ در ذیل حدیثی که او از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده آمده است: «...همانا دوازدهمین از فرزندانم غیبت می‌کند... تا اینکه خداوند متعال به او اذن خروج می‌دهد».(365)
6 - شیخ فریدالدین عطار نیشابوری؛ او در قصیده‌ای می‌گوید:
صد هزاران اولیا روی زمین
از خدا خواهند مهدی را یقین
یا الهی مهدی‌ام از غیب آر
تا جهان عدل گردد آشکار(366)
7 - جلال الدین رومی: او نیز در قصیده‌ای می‌گوید:
ای سرور مردان علی! مستان سلامت می‌کنند
وی صفدر مردان علی! مردان سلامت می‌کنند
تا اینکه بدین جا می‌رسد:
با میر دین هادی بگو با عسکری مهدی بگو
با آن ولی مهدی بگو: مستان سلامت می‌کنند(367)
8 - صدرالدین قونوی؛ او هنگام وفات در وصیّت خود به شاگردانش می‌گوید: «... هفتاد هزار بار ذکر «لا اله الا اللَّه» را در شب اوّل مرگم با حضور قلب بگویید و سلام مرا نیز به حضرت مهدی‌علیه السلام برسانید».(368)
9 - احمد بن یوسف ابوالعباس قرمانی حنفی؛ او می‌گوید: «محمّد حجّت، خلف صالح، عمرش هنگام وفات پدرش پنج سال بود. خداوند در آن سنّ به او حکمت آموخت، همان گونه که در کودکی به حضرت یحیی‌علیه السلام آموخت... علما اتفاق دارند بر اینکه مهدی همان قائم در آخرالزمان است...».(369)

مبنای مؤلّفان حدیثی مصادر مهدویت چه بوده است؟

برخی می‌گویند: معروف نزد قدما چنین بوده که هر روایتی در مسائل تاریخی و از آن جمله موضوع مهدویت را بدون بررسی سند آن نقل می‌کردند. ولی بعد از آن عصر، حرکت جدیدی پدید آمد و بین روایات تمییز داده شد، تا زمانی که حرکت اصولیین پدید آمد و اخبار را به دسته‌های مختلف از قبیل: صحیح، حسن، قوی و ضعیف تقسیم نمودند، ولی این پیشرفت و حرکت شامل روایت‌های تاریخی که از آن جمله روایات مهدویت است، نگردید...».(370)
پاسخ:
1 - آنچه از قدمای محدثین امامیه می‌دانیم آن است که آنان نهایت سعی و کوشش و احتیاط خود را در جمع و نقل احادیث در کتب خود داشته‌اند، که از آن جمله کلینی‌رحمه الله است. او نزد اهل فن حدیث، معروف به دقت نظر و احتیاط در نقل اخبار است. و نیز می‌دانیم که بزرگانی امثال شیخ طوسی‌رحمه الله چه اهتمام وافری به شناخت شیوخ روایی خود داشته‌اند. شخصی مثل شیخ صدوق‌رحمه الله عادتاً شیوخ خود را می‌شناخته و نیز از حالات آنان از ایمان و عدالت آگاهی داشته است، و از کسی که او را نمی‌شناخته روایت نقل نمی‌کرده است.
2 - ما اطمینان داریم که این بزرگان به صحت این گونه روایات که در باب امامت و مهدویت وارد شده اطمینان کامل داشته‌اند، و یا لااقلّ به جهت برخی قرائن معتبر که همراه آنها بوده و موجب جبران ضعف برخی از آنها می‌شده، آنها را با اطمینان کامل نقل می‌کردند. وگرنه جای این سؤال باقی است که امثال شیخ صدوق و طوسی و دیگران چه اهدافی غیر از احتجاج و استدلال به آنها، داشته‌اند. مگر این نیست که شیخ صدوق کتابش را برای رفع حیرت در امر حضرت مهدی‌علیه السلام نوشته است؟
3 - تمام یا بیشتر اصول و منابع اصلی احادیث مهدویت که در سه قرن اوّل نوشته شده به دست شیخ صدوق، طوسی و نعمانی رسیده و از خود به آن کتاب‌ها استناد داشته‌اند، و لذا به آن روایات استدلال می‌نمودند.
4 - گرچه تقسیم حدیث به چهار قسم از اصطلاحات متأخرین است ولی قدمای محدثین از آن جمله شیخ طوسی‌رحمه الله روش خاصی در قبول خبر داشته‌اند.
شیخ بهایی بعد از تقسیم حدیث به چهار قسم معروف، می‌گوید: «این اصطلاح نزد قدما معروف نبوده بلکه آنان حدیث صحیح را به حدیثی اطلاق می‌کردند که مقرون به قرائن مورد وثوق و اطمینان باشد. و این قرائن انواعی دارد:
الف . وجود حدیث در اصول 400 گانه حدیثی که نزد راویان مشهور بوده است.
ب . تکرار حدیث در یک یا دو اصل یا بیشتر از این اصول با سندهای متعدد و معتبر.
ج . وجود حدیث در اصلی که انتسابش به یکی از اصحاب ائمه ثابت و اجماع اصحاب بر صدق او بوده است.
د . وجود حدیث در یکی از کتبی که بر ائمه عرضه شده و آن حضرات، مصنّف آن کتب را تمجید نمودند، از قبیل کتاب: عبیداللَّه بن علی حلبی که بر امام صادق‌علیه السلام عرضه شد.(371)
ه . وجود حدیث در کتبی که نزد قدما مورد وثوق و اطمینان بوده است.(372)
5 - علمای رجال، مجهول را بر دو نوع تقسیم کرده‌اند:
الف . مجهول اصصلاحی: و آن به کسی اطلاق می‌شود که تصریح به جهالت او از سوی رجالیون شده باشد.
ب . مجهول لغوی: و آن به کسی اطلاق می‌شود که وضعیت او معلوم نیست و لذا در کتب رجال از او یادی به میان نیامده است. تنها قسم اول از جهالت است که موجب ضعف راوی است، و در مورد دوم احتیاج به بررسی دقیق دارد که سبب مطرح نشدن او در کتب رجال چیست؟ گاه ممکن است به جهت معروف بودنش درباره او سکوت کرده‌اند.(373)
6 - احتمالی نیز وجود دارد که بنای قدما بر تمسک به «اصالة الصدق و العدالة» باشد. یعنی اصل اولی بر صدق و عدالت راوی است مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. و مقصود به آن، همان اصل عدم و یا استصحاب عدم فسق است. به همین جهت است که ما احتیاجی به اثبات عدالت - خواه به معنای ملکه یا حسن ظاهر - نداریم؛ زیرا احراز آن مستلزم تعطیل امور و تضییع بسیاری از مصالح است. کمتر کسی است که بتوان عدالت او را به اثبات رسانید. این مطلب مورد تأیید عقلا نیز هست.
7 - برای اثبات اعتبار روایات نباید تنها اعتبار سندی را مطرح ساخت، بلکه باید به همه راه‌ها و اسباب اعتبار شخص توجه کرد و در نظر داشت که مبنای بسیاری از عالمان شیعه، بلکه اکثریت قریب به اتفاق آنان، حجیّت خبر موثوقٌ به است؛ یعنی خبری که از طرق مختلف به آن اطمینان و وثوق حاصل شود.

آیا روایات ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام ضعیف است؟

برخی می‌گویند: «... مؤلّفان در مورد ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام به هر روایتی تمسک کرده‌اند در حالی که خود به ضعف سند آنها پی برده‌اند...».(374)
پاسخ:
1 - احادیث مربوط به ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام به جهت وجود برخی از سندهای صحیح در میان آنها کافی است که سند روایات دیگر که از ضعف برخوردارند، تقویت کند، و این مسلکی است که مورد قبول محدثین شیعه و اهل سنّت واقع شده است.(375)
2 - احادیثی که درباره مسائل مسلّم اعتقادی و کلامی است از آن جهت که نزد شیعه ثابت بوده و به تأیید قطعی عقل نیز رسیده است، راویان آن مورد جرح و تعدیل قرار نگرفته‌اند، و به طور کلی احتیاجی به آن نبوده است، که از آن جمله می‌توان به احادیث مهدویت اشاره کرد.
3 - احادیث ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام که به دلالت مطابقی یا تضمنی یا التزامی دلالت بر ولادت حضرت دارد از حدّ لازم تواتر فراتر رفته است، لذا به جهت آنکه مفید یقین است احتیاج به بررسی سندی ندارد. خبر متواتر، نقل جماعت کثیری است که اتفاقشان بر دروغ، محال است. و می‌دانیم که در خبر متواتر لازم نیست که هر یک از راویان حدیث از ثقات و عدول باشند، بلکه می‌توان از راه تراکم احتمالات به یقین رسید.
4 - شخص متتبّع بعد از ملاحظه وضع سیاسی عصر امام عسکری‌علیه السلام و قبل و بعد از آن پی می‌برد که یکی از عوامل جهالت حال راویان احادیث ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام همان فشارهای سیاسی بوده که از طریق حاکمان ظلم و جور بر شیعیان وارد شده است، و لذا بسیاری از راویان، خود را با اسامی مستعار معرّفی می‌کردند تا شناخته نشوند، خصوصاً با در نظر گرفتن اینکه برخی از راویان از مناطق دور به سامرا می‌آمده و در مورد حضرت سؤال می‌کردند و برای دیگران نقل می‌نمودند.

چه عواملی در حصول تواتر و یقین به ولادت امام مهدی‌علیه السلام مؤثر است؟

از آنجا که اعتبار خبر متواتر به جهت حصول یقین است، در مورد موضوع ولادت امام مهدی‌علیه السلام عواملی چند در حصول یقین به این موضوع دخالت داشته است:
1 - احادیثی که به دلالت مطابقی بر ولادت امام مهدی‌علیه السلام و بشارت به آن حضرت دلالت دارد. که مجموع آنها به 214 حدیث می‌رسد.(376)
2 - روایاتی که در مورد سال ولادت حضرت رسیده است.(377)
3 - روایاتی که در رابطه با خصوصیات فردی امام زمان‌علیه السلام وارد شده است.(378)
4 - روایاتی که نصّ بر امامت آن حضرت دارد.(379)
5 - توقیعاتی که از ناحیه مقدسه صادر شده است که عدد آنها به ده‌ها توقیع می‌رسد، و در جای خود فهرستی از آنها را آورده‌ایم.
6 - تضییقات سیاسی که از ناحیه حکومت بنی‌العباس برای مواجهه و مقابله با حضرت و قتل ایشان گذاشته شده بود.
7 - وجود چهار سفیر در عصر غیبت صغرا و ارتباط مردم با حضرت از طریق آنها.
8 - وکلای ناحیه مقدّسه که در کشورها و شهرهای مختلف وجود داشته‌اند.
9 - عدّه زیادی که مشرّف به لقا و رؤیت حضرت مهدی‌علیه السلام شده‌اند.
10 - معجزاتی که از حضرت مهدی‌علیه السلام صادر شده و در کتاب‌ها مکتوب است.
11 - اعتراف علمای انساب به ولادت فرزند امام عسکری‌علیه السلام.
12 - اجماع و تبنّی شیعه بر ولادت و وجود امام مهدی‌علیه السلام.
13 - تصریح مورخان بر ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام.
14 - مدّعیان سفارت دروغین از طرف امام زمان‌علیه السلام.
15 - شهادت هر یک از معصومین‌علیهم السلام بر ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام.

آیا در بین احادیث ولادت حضرت، حدیث صحیح السند نیز وجود دارد؟

در بین احادیثی که دلالت بر ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام دارد پی به روایاتی می‌بریم که از سند صحیح یا حسن یا موثّقی برخوردار است. اینک به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - کلینی به سند صحیح اعلائی از محمّد بن عبداللَّه و محمّد بن یحیی از عبداللَّه بن جعفر حمیری نقل می‌کند که فرمود: «اجتمعت أنا والشیخ أبوعمرو رحمه الله عند أحمد بن إسحاق فغمزنی أحمد بن إسحاق أن أسأله عن الخلف، فقلت له: یا أباعمرو! إنّی أرید أن أسألک عن شی‌ء وما أنا بشآکٍّ فیما أرید أن أسألک عنه، فإنّ اعتقادی ودینی أنّ الأرض لا تخلو من حجّة إلّا إذا کان قبل یوم القیامة بأربعین یوماً فإذا کان ذلک رفعت الحجّة وأغلق باب التوبة... ولکنّی أحببت أن أزداد یقیناً. ثمّ قال: سل حاجتک؟ فقلت له: أنت رأیت الخلف من بعد أبی‌محمّد علیه السلام فقال: أی واللَّه ورقبته مثل ذا، وأومأ بیده...»؛(380) «من و شیخ ابوعمرو - عثمان بن سعید عَمْری - خدمت احمد ابن اسحاق بودیم. احمد بن اسحاق به من اشاره کرد تا از ابوعمرو درباره جانشین امام عسکری‌علیه السلام سؤال کنم. به ابوعمرو گفتم: از تو سؤالی می‌پرسم که درباره آن شک ندارم، زیرا اعتقادم این است که زمین هیچ گاه از حجت خالی نمی‌ماند مگر چهل روز قبل از برپایی قیامت، که چون آن روز فرا رسد حجت برداشته و راه توبه بسته خواهد شد... ولی من دوست دارم که بر یقینم افزوده شود... سپس گفت خواسته‌ات را سؤال کن، سؤالم این است که: آیا جانشین امام عسکری‌علیه السلام را دیده‌ای؟ ابوعمرو فرمود: آری به خدا سوگند، گردن او چنین بود، و با دست اشاره کرد...». شیخ صدوق‌رحمه الله نیز این حدیث را با سند صحیح نقل کرده است.(381)
2 - و نیز کلینی به سند صحیح از حسین بن علا نقل کرده که گفت: «قلت لأبی عبد اللَّه‌علیه السلام: تکون الأرض لیس فیها إمام؟ قال: لا.»؛(382) «به امام صادق‌علیه السلام عرض کردم: آیا ممکن است که زمین بدون امام باشد؟ حضرت فرمود: هرگز.»
3 - و نیز به سندی دیگر که آن هم صحیح است از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «إنّ الأرض لا تخلو إلاّ وفیها إمام»؛(383) «همانا زمین هرگز از وجود امام خالی نمی‌گردد.»
4 - و نیز به سند صحیح از حسن بن علی وشاء نقل می‌کند که از امام رضاعلیه السلام سؤال کردم: «هل تبقی الأرض بغیر إمام؟ قال: لا. قلت: إنّا نروی أنّها لا تبقی إلّا أن یسخط اللَّه عزّوجلّ علی العباد. قال: لا تبقی إذا لساخت»؛(384) «آیا زمین بدون امام باقی می‌ماند؟ حضرت فرمود: هرگز. عرض کردم: ما چنین روایت می‌کنیم که زمین از حجت خالی نمی‌ماند مگر آنکه خداوند بر بندگانش غضب کند؟ حضرت فرمود: زمین «بدون حجت» باقی نمی‌ماند، و در غیر این صورت مضطرب می‌شود.»
5 - و نیز به سند صحیح از ابی‌هاشم جعفری نقل می‌کند که‌گفت: «قلت لأبی محمّدعلیه السلام: جلالتک تمنعنی من مسألتک فتأذن لی أن أسألک؟ فقال: سل. قلت: یا سیّدی! هل لک ولد؟ فقال: نعم. فقلت: فإن بک حدث فأین أسال عنه. فقال: بالمدینة»؛(385) «به امام عسکری‌علیه السلام عرض کردم: جلالت شما مرا مانع شده تا مسأله‌ای را از شما سؤال کنم، آیا اجازه می‌دهید تا از شما بپرسم؟ حضرت فرمود: سؤال کن. عرض کردم: ای آقای من! آیا برای شما فرزندی هست؟ فرمود: آری. عرض کردم: اگر حادثه‌ای برای شما اتفاق افتاد، کجا از او سؤال کنم؟ فرمود: در مدینه.»
6 - و نیز به سند صحیح از محمّد بن علی بن بلال نقل کرده که فرمود: «خرج إلیّ من أبی‌محمّد قبل مضیّه بسنتین یخبرنی بالخلف من بعده ثمّ خرج إلیّ من قبل مضیّه بثلاثة أیّام یخبرنی بالخلف من بعده»؛(386) «دو سال قبل از شهادت امام حسن عسکری‌علیه السلام نامه‌ای از حضرت به دستم رسید که در آن خبر از جانشین آن حضرت داده بود. و نیز سه روز قبل از شهادتشان نامه‌ای دیگر رسید که باز خبر از جانشین بعد از خود دادند.»
7 - کلینی نیز به سند صحیح از زراره نقل می‌کند که از امام صادق‌علیه السلام شنیدم که فرمود: «إنّ للغلام غیبة قبل أن یقوم. قال قلت: ولِمَ؟ قال: یخاف وأومأ بیده إلی بطنه، ثمّ قال: یا زرارة! وهو المنتظر وهو الّذی یشکّ فی ولادته»؛(387) «همانا برای آن کودک قبل از قیام غیبتی است. عرض کردم: برای چه؟ فرمود: به جهت خوف، و اشاره به شکم مبارک کرد. آن گاه فرمود: ای زراره! و او همان منتظری است که در ولادت او شک می‌شود...».
8 - صدوق به سند تام از داوود بن قاسم جعفری نقل کرده که امام هادی‌علیه السلام می‌فرمود: «الخلف من بعدی الحسن، فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: ولِمَ جعلنی اللَّه فداک؟ فقال: إنّکم لا ترون شخصه ولا یحلّ لکم ذکره باسمه. فقلت: فکیف نذکره؟ فقال: قولوا الحجّة من آل محمّدعلیهم السلام»؛(388) «جانشین بعد من فرزندم حسن است. پس چگونه است شما را نسبت به جانشین از بعد این جانشین؟ عرض کردم: چگونه، خداوند مرا فدای تو گرداند؟ فرمود: زیرا شما شخص او را نمی‌بینید، و برای شما حلال نیست که نام او را ببرید. عرض کردم: پس چگونه نام او را ببریم؟ فرمود: بگویید: حجت از آل محمّدعلیهم السلام.»

آیا خبر ولادت امام مهدی‌علیه السلام تنها از طریق حکیمه نقل شده است؟

خیر، این چنین نیست، بلکه عدّه زیادی از اصحاب امام عسکری‌علیه السلام و دیگران از ولادت امام زمان‌علیه السلام خبر داده‌اند، و برخی نیز آن حضرت را در غیبت صغرا یا کبرا دیده‌اند. اینک به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - ابوالفضل حسین بن حسن علوی می‌گوید: «دخلت علی أبی‌محمد الحسن بن علی‌علیهما السلام بسرّ من رأی فهنّأته بولادة ابنه القآئم»؛(389) «بر امام عسکری‌علیه السلام در سامرا وارد شدم تا در ولادت صاحب‌الزمان‌علیه السلام به آن حضرت تهنیت بگویم.»
2 - احمد بن محمّد می‌گوید: «خرج عن أبی محمدعلیه السلام حین قتل الزبیری: هذا جزآء من افتری علی اللَّه تبارک وتعالی فی أولیائه زعم أنّه یقتلنی ولیس لی عقب، فکیف رأی قدرة اللَّه عزّوجلّ. وولد له وسمّاه م ح م د سنة ستّ و خمسین ومأتین»؛(390) «بعد از کشته شدن زبیری نامه‌ای از امام عسکری‌علیه السلام به دستم رسید که در آن نوشته شده بود: این جزای کسی است که بر خدا و اولیایش افترا ببندد، و گمان کند که می‌تواند بدون جانشین، مرا بکشد، و قدرت خدا را چگونه دیده است. آن گاه می‌گوید: فرزندی برای آن حضرت در سال 255 زاییده شد که اسم ایشان را «محمّد» گذاشت.»
3 - ابو هاشم جعفری می‌گوید: «قلت لأبی محمّدعلیه السلام: جلالتک تمنعنی من مسألتک، فتأذن لی أن أسألک. فقال: سل! قلت: یا سیّدی! هل لک ولد؟ فقال: نعم...»؛(391) «به امام عسکری‌علیه السلام عرض کردم: «جلالت شما مانع از سؤال کردن من است، آیا اجازه سؤال به من می‌دهید؟ حضرت فرمود: سؤال کن. عرض کردم: ای آقای من! آیا برای شما فرزندی است؟ فرمود: آری...».
4 - صدوق از نسیم، خادم امام عسکری‌علیه السلام نقل می‌کند: «قد دخلت علیه بعد مولده بلیلة فعطست عنده فقال لی: یرحمک اللَّه! قالت نسیم: فرحت بذلک، فقال لی: ألا أبشّرک فی العطاس؟! فقلت: بلی یا مولای! فقال: هو أمان من الموت ثلاثة أیّام»؛(392) «بر حضرت صاحب‌الزمان‌علیه السلام بعد از گذشت یک شب از ولادتش داخل شدم، نزد او عطسه کردم، حضرت فرمود: یرحمک اللَّه. من از این جمله خوشحال شدم. آن گاه فرمود: آیا می‌خواهی تو را در عطسه بشارت دهم؟ عرض کردم: بلی ای مولای من. فرمود: عطسه تا سه روز انسان را از مرگ در امان می‌دارد.»
5 - شیخ طوسی به سندش از نسیم و ماریه نقل کرده است: «لمّا خرج صاحب الزمان‌علیه السلام من بطن أمّه سقط جاثیاً علی رکبتیه، رافعاً سبابته نحو السمآء ثمّ عطس. فقال: الحمد للَّه ربّ العالمین وصلّی اللَّه علی محمّد و آله عبداً... زعمت الظلمة أنّ حجّة اللَّه داحضة ولو أذن لنا فی الکلام لزال الشکّ»؛(393) «هنگامی که صاحب‌الزمان‌علیه السلام از شکم مادرش بیرون آمد بر دو زانوی خود قرار گرفت، انگشت سبابه خود را به طرف آسمان اشاره کرد، سپس عطسه‌ای کرد و فرمود: «الحمد للَّه ربّ العالمین و صلّی اللَّه علی محمّد و آله عبداً داخراً غیر مستنکف و لامستکبر». آن گاه فرمود: ظالمان گمان کرده‌اند که حجّت خدا زایل خواهد شد، و اگر برای ما اذن در کلام داده شود به طور حتم شک زایل خواهد شد.»
6 - شیخ طوسی‌رحمه الله روایتی را از کامل بن ابراهیم مدنی و قصه ملاقات او با امام عسکری‌علیه السلام نقل کرده که در آن چنین آمده است: «فجاءت الریح فکشفت طرفه فإذا أنا بفتیً کأنّه فلقة قمر من أبنآء أربع سنین أو مثلها، فقال لی: یا کامل بن ابراهیم! فاقشعررت من ذلک وألهمت أن قلت: لبیک یا سیدی! فقال: جئت إلی ولیّ اللَّه وحجّته وبابه تسأله هل یدخل الجنّة إلّا من عرف معرفتک؟ وقال بمقالتک؟ فقلت: ای واللَّه»؛(394) «... بادی زد و پرده کنار رفت، ناگهان کودکی را به مانند پاره ماه با حدود چهار سال سن یا همین اندازه مشاهده کردم. به من فرمود: ای کامل بن ابراهیم! بدنم از این خطاب لرزید و الهام شدم که بگویم: لبیک ای آقای من! حضرت فرمود: تو نزد ولی خدا و حجت و باب او آمده‌ای تا از او سؤال کنی آیا به جز کسی که مثل معرفت تو را داشته و همانند تو می‌گوید داخل بهشت می‌شود؟ عرض کردم: آری...».
7 - عمرو اهوازی می‌گوید: «أرانی أبو محمدعلیه السلام ابنه وقال هذا صاحبکم بعدی»؛(395) «امام عسکری‌علیه السلام فرزند خود را به من نشان داد و فرمود: این صاحب شما بعد از من است.»
شیخ حرّ عاملی‌رحمه الله می‌گوید: «کلینی و دیگران به سندهایشان نقل کرده‌اند که جماعت زیادی امام زمان‌علیه السلام را بعد از ولادتش ملاقات کردند که از آن جمله عبارتند از: محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر، حکیمه دختر محمّد بن علیّ عموی پدرش، ابوعلی بن مطهر، خادم ابراهیم بن عبده، ابو عبداللَّه بن صالح، ابراهیم بن ادریس، جعفر بن علی عمویش، عمرو اهوازی، ظریف خادم، فارسی، مدائنی و دیگران».(396)
8 - معاویة بن حکیم و محمّد بن ایوب بن نوح و محمّد بن عثمان عَمْری می‌گویند: «عرض علینا أبومحمد الحسن بن علی‌علیهما السلام ونحن فی منزله وکنّا أربعین رجلاً. فقال: هذا إمامکم من بعدی وخلیفتی علیکم أطیعوه ولا تتفرّقوا من بعدی...»؛(397) «امام عسکری‌علیه السلام در منزل خود فرزندش را بر ما که چهل نفر بودیم عرضه داشت و فرمود: این امام شما بعد از من و جانشین من بر شماست، او را اطاعت کنید و بعد از من متفرّق نشوید...».

آیا رسول خداصلی الله علیه وآله از ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

آری ، از 107 حدیث شهادت به ولادت آن حضرت از ناحیه رسول خداصلی الله علیه وآله استفاده می‌شود. ابن عباس از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «إنّ اللَّه تبارک وتعالی أطلع إلی الأرض أطلاعه فاختارنی منها فجعلنی نبیّاً، ثم أطلع الثانیة فاختار منها علیّاً فجعله إماماً، ثم أمرنی أن اتّخذه أخاً وولیّاً ووصیّاً وخلیفةً ووزیراً، فعلیّ منّی وأنا من علیّ وهو زوج ابنتی وأبو سبطی الحسن والحسین. ألا وأنّ اللَّه تبارک وتعالی جعلنی وإیّاهم حججاً علی عباده وجعل من صلب الحسین أئمّة یقومون بأمری ویحفظون وصیّتی، التاسع منهم قآئم أهل بیتی ومهدیّ أمّتی، أشبه الناس بی شمائله وأقواله وأفعاله، یظهر بعد غیبة طویلة وحیرة مضلّة...»؛(398) «خداوند تبارک و تعالی توجّهی بر زمین کرد و مرا انتخاب نمود و من را نبی قرار داد سپس بار دوم توجهی کرد و علی را از روی زمین انتخاب نمود و او را امام قرار داد و مرا امر نمود که او را برادر و ولیّ و وصیّ و خلیفه و وزیر خود قرار دهم، پس علی از من و من از علی‌ام، او شوهر دختر من و پدر دو نوه‌ام حسن و حسین است. آگاه باشید! که خداوند تبارک و تعالی من و آنان را حجت‌هایی بر بندگانش قرار داده است. و از صلب حسین امامانی قرار داد که به امر من قیام کرده و وصیت مرا حفظ خواهند نمود. نهمین از آنها قائم اهل بیت من و مهدی امّت من است. شبیه‌ترین مردم به من در شمایل و اقوال و افعال است. بعد از غیبت طولانی و حیرت گمراه کننده ظهور می‌کند...».

آیا حضرت علی‌علیه السلام از ولادت امام مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

اصبغ بن نباته می‌گوید: «أتیت أمیر المؤمنین‌علیه السلام فوجدته متفکّراً ینکت فی الأرض، فقلت: یا أمیر المؤمنین! ما لی أراک متفکّراً تنکت فی الأرض، أ رغبةً منک فیها؟ فقال: لا واللَّه ما رغبتُ فیها ولا فی الدنیا یوماً قطّ، ولکنّی فکّرتُ فی مولودٍ یکون من ظهری الحادی عشر من ولدی، وهو المهدیّ الّذی یملأ الأرض عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً، تکون له غیبة وحیرة یضلّ فیها أقوام ویهتدی فیها آخرون...»؛(399) «خدمت امیرالمؤمنین‌علیه السلام رسیدم، دیدم که در فکر فرو رفته و با چوب دستی بر زمین می‌زند. عرض کردم: ای امیرالمؤمنین! چه شده که شما را متفکر می‌بینم و چوب در زمین فرو می‌برید، آیا در آن رغبتی پیدا کرده‌اید؟ حضرت فرمود: نه به خدا سوگند، من حتّی یک روز به زمین و دنیا رغبت ننمودم، ولی در مولودی فکر می‌کردم که از پشت من است، او یازدهمین فرد از اولاد من است. او مهدی‌ای است که زمین را پر از عدل خواهد کرد آن گونه که از جور و ظلم پر شده باشد. از برای او حیرت و غیبتی است که اقوامی در آن گمراه و گروهی نیز در آن هدایت می‌یابند...».

آیا امام حسن‌علیه السلام از ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

آری، در حدیثی از امام حسن مجتبی‌علیه السلام روایت شده که فرمود: «الأئمّة بعد رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله اثنی عشر من صلب أخی الحسین ومنهم مهدیّ هذه الأمّة»؛(400) «امامان بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله دوازده نفرند، (نه نفر از آنان) از صلب برادرم حسین است، و از آنان مهدی این امت است.»

آیا امام حسین‌علیه السلام از ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

صدوق‌رحمه الله به سندش از امام حسین‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «فی التاسع من ولدی سنّة من یوسف وسنّة من موسی بن عمران وهو قآئمنا أهل البیت یصلح اللَّه تبارک وتعالی أمره فی لیلة واحدة»؛(401) «در نهمین از فرزندانم سنّتی از یوسف و سنتی از موسی بن عمران‌علیه السلام است. او قائم ما اهل بیت است. خداوند متعال امر او را در یک شب اصلاح خواهد نمود.»
و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: «قآئم هذه الأمّة هو التاسع من ولدی وهو صاحب الغیبة وهو الّذی یقسم میراثه وهو حیّ»؛(402) «قائم این امت همان نهمین از فرزندان من است، و اوست صاحب غیبت. و اوست کسی که میراث او در حالی که زنده است تقسیم می‌شود.»
عبدالرحمن بن سلیط از امام حسین‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «ومنّا اثنی عشر مهدیّاً، أوّلهم أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب وآخرهم التاسع من ولدی وهو القآئم بالحقّ، یحیی اللَّه به الأرض بعد موتها...»؛(403) «از ما دوازده مهدی است که اول آنها امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و آخر آنها نهمین از فرزندانم می‌باشد، و اوست امام قائم به حق که خداوند زمین را به واسطه او بعد از هلاکتش زنده خواهد گردانید...».

آیا امام سجادعلیه السلام از ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

فرزند امام زین‌العابدین‌علیه السلام از حضرت سؤال کرد: «یا أبة! ولِمَ سمّیته الباقر؟ قال: فتبسّم وما رأیته یتبسّم قبل ذلک... ثم قال: یا بنیّ! إنّ الإمامة فی ولده إلی أن یقوم قآئمنا علیه السلام فیملأها قسطاً وعدلاً، کما ملئت ظلماً وجوراً وأنّه الإمام وأبو الأئمّة، معدن الحلم وموضع العلم یبقره بقراً واللَّه لهو أشبه الناس برسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله فقلت: فکم الأئمّة بعده؟ قال: سبعة ومنهم المهدیّ الّذی یقوم بالدین فی آخر الزمان»؛(404) «ای پدر! چرا برادرم را باقر نامیدی؟ ایشان تبسمی فرمودند که من پیش از آن چنین ندیده بودم سپس حضرت فرمود: «ای فرزندم! همانا امامت در اولاد او خواهد بود تا قائم ما قیام کند و زمین را پر از عدل و داد نماید، همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد و اوست امام، پدر امامان، معدن حلم و موضع علم، علم را خواهد شکافت. به خدا سوگند! هر آینه او شبیه‌ترین مردم به رسول خداصلی الله علیه وآله است. عرض کردم: امامان بعد از او چند نفرند؟ فرمود: «هفت نفر که از میان آنها مهدی است که در آخرالزمان به دین قیام خواهد کرد.»

آیا امام باقرعلیه السلام از ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

مسعودی در «اثبات الوصیة» به سند خود از علی بن ابی‌حمزه نقل کرده که فرمود: من با ابوبصیر بودم و با ما نیز یکی از موالیان امام باقرعلیه السلام بود. او برای ما نقل کرد که از امام باقرعلیه السلام شنیده که فرمود: «منّا اثنی عشر محدثاً، السابع من ولدی القآئم...»؛(405) «از ما دوازده محدّث است، هفتمین بعد از من قائم است...».

آیا امام صادق‌علیه السلام از ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

آری، صدوق به سندش در حدیث مفصّلی از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «... ستقع بالسادس من ولدی وهو الثانی عشر من الأئمّة الهداة بعد رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله، أوّلهم أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب وآخرهم القآئم بالحقّ بقیّة اللَّه فی الأرض وصاحب الزمان ...»؛(406) «... همانا زود است که ششمین فرزند من غایب شود، و او دوازدهمین نفر از امامان هدایت‌گر بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله است که اوّل آنها امیرالمؤمنین و آخر آنها قائم بحقّ بقیة اللَّه در روی زمین و صاحب‌الزمان است...».
و نیز به سند خود از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «من أقرّ بجمیع الأئمّة وجحد المهدیّ کان کمن أقرّ بجمیع الأنبیآء وجحد محمّداًصلی الله علیه وآله نبوّته. فقیل له: یابن رسول اللَّه! فمن المهدیّ من ولدک؟ قال: الخامس من ولد السابع یغیب عنکم شخصه ولا یحلّ لکم تسمیته»؛(407) «هر کس به جمیع ائمه اقرار کند ولی مهدی را انکار کند مثل کسی است که اقرار به جمیع انبیا کرده ولی محمّدصلی الله علیه وآله را انکار کرده است. به حضرت عرض شد: ای فرزند رسول خدا! چه کسی از فرزندان تو مهدی است؟ فرمود: پنجمین از اولاد هفتم، کسی که از شما غایب می‌شود و نام بردن او بر شما حلال نیست.»
و نیز در حدیثی از ابی‌بصیر نقل می‌کند که فرمود: به امام صادق‌علیه السلام عرض کردم: «ومن القآئم منکم أهل البیت؟ فقال: یا أبابصیر! هو الخامس من ولد ابنی موسی ذلک ابن سیّدة الإمآء یغیب غیبة یرتاب فیها المبطلون ثمّ یظهره اللَّه عزّوجلّ فیفتح علی یده مشارق الأرض ومغاربها...»؛(408) «ای فرزند رسول خدا! قائم از شما اهل بیت کیست؟ حضرت فرمود: ای ابابصیر! او پنجمین فرزند از اولاد فرزندم موسی است، او فرزند بهترین زنان است، غیبتی دارد که در آن اهل باطل شک خواهند کرد، آن گاه خداوند عزّوجلّ او را ظاهر کرده و به دست او مشرق‌ها و مغرب‌های زمین را فتح خواهد نمود...».

آیا امام کاظم‌علیه السلام از ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

یونس بن عبدالرحمن می‌گوید: بر حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام وارد شدم و عرض کردم: «یابن رسول اللَّه! أنت القآئم بالحقّ؟! قال: أنا القائم بالحقّ ولکنّ القآئم الّذی یطهّر الأرض من أعدآء اللَّه ویملأها عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً، هو الخامس من ولدی، له غیبة یطول أمدها...»؛(409) «ای فرزند رسول خدا! آیا شما قائم به حقّید؟ حضرت فرمود: من قائم به حقّم، ولی قائمی که زمین را از دشمنان خدا پاک می‌کند و آن را از عدل و داد پر می‌نماید آن طوری که از جور پر شده باشد، پنجمین نفر از اولاد من است، برای او غیبتی است که مدت آن طولانی خواهد بود...».
و نیز صدوق به سندش از حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام نقل کرده که فرمود: «إذا فقد الخامس من ولد السابع فاللَّه اللَّه فی أدیانکم...»؛(410) «هر گاه که پنجمین فرزند از فرزندان امام هفتم غایب شد خدا را خدا را در دین‌هایتان...».

آیا امام رضاعلیه السلام از ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

حسین بن خالد در حدیثی می‌گوید: به امام رضاعلیه السلام عرض شد: «... ومن القآئم منکم أهل البیت؟ قال: الرابع من ولدی ابن سیّدة الإمآء یطهّر اللَّه به الأرض من کلّ جور، ویقدّسها من کلّ ظلم، وهو الّذی یشکّ الناس فی ولادته وهو صاحب الغیبة قبل خروجه»؛(411) «قائم از شما اهل بیت کیست؟ حضرت فرمود: «چهارمین از اولادم، فرزند بهترین زنان، خداوند به واسطه او زمین را از هر گونه ظلم و جور پاک و مقدس خواهد کرد. و اوست است کسی که مردم در ولادتش او شک کنند، و او کسی است که قبل از خروجش غیبت خواهد نمود...».
دعبل خزاعی می‌گوید: قصیده‌ای را برای مولایم امام علی بن موسی الرضاعلیه السلام انشاد کردم. هنگامی که به این اشعار رسیدم:
خروج إمام لا محالة واقع
یقوم علی اسم اللَّه و البرکات
یمیّز فینا کلّ حقّ و باطل
و یجزی علی النّعمآء و النقمات
«خروج امام به طور حتم واقع خواهد شد. او که بر اسم خدا و برکات قیام خواهد کرد. در بین ما هر حق و باطلی را تمییز خواهد داد. و بر نعمت‌ها و مصیبت‌ها جزا خواهد داد.»
«بکی الرضاعلیه السلام بکاءاً شدیداً، ثمّ رفع رأسه إلیّ، فقال لی: یا خزاعی! نطق روح القدس علی لسانک بهذین البیتین فهل تدری من هذا الإمام ومتی یقوم؟ فقلت: لا یا مولای إلّا أنّی سمعت بخروج إمام منکم یطهّر الأرض من الفساد ویملأها عدلاً. فقال: یا دعبل! الإمام بعدی محمد ابنی، وبعد محمد ابنه علیّ، وبعد علیّ ابنه الحسن، وبعد الحسن ابنه الحجّة القآئم المنتظر فی غیبته المطاع فی ظهوره...»؛(412) «امام رضاعلیه السلام گریه شدیدی کرد، پس سرش را به سوی من بلند کرد آن‌گاه فرمود: ای خزاعی! روح القدس بر زبان تو به نطق درآمد، آیا می‌دانی که این امام کیست؟ و کی قیام می‌کند عرض کردم: خیر، ای مولای من جز آنکه شنیده‌ام که امامی از شما خروج خواهد کرد و زمین را از فساد پاک خواهد نمود و پر از عدل و داد خواهد نمود. حضرت فرمود: همانا امام بعد از من فرزندم محمّد است، و بعد از محمّد فرزندش علی، و بعد از علی فرزندش حسن، و بعد از حسن فرزندش حجت قائم است، او کسی است که در غیبتش منتظر و در هنگام ظهورش مطاع خواهد بود...».

آیا امام جوادعلیه السلام از ولادت امام مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

آری، در حدود 90 حدیث از امام جوادعلیه السلام اشاره به ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام شده است. صدوق به سندش از عبدالعظیم حسنی نقل کرده که فرمود: من بر محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب‌علیهم السلام وارد شدم و می‌خواستم تا از قائم سؤال کنم که آیا او مهدی است یا شخص دیگر؟ حضرت در ابتدا فرمود: «یا أباالقاسم! إنّ القآئم منّا هو المهدیّ الّذی یجب أن ینتظر فی غیبته ویطاع فی ظهوره وهو الثالث من ولدی»؛(413) «ای اباالقاسم! همانا قائم از ما مهدی است که واجب است در غیبت او به انتظار نشسته شود و در ظهورش اطاعت شود. و او سومین از اولاد من است.»
صدوق‌رحمه الله به سندش از صقر بن ابی دلف نقل کرده که از امام جوادعلیه السلام شنیدم که می‌فرمود: «الإمام بعدی اِبنی علیّ، أمره أمری وقوله قولی وطاعته طاعتی، والإمام بعده ابنه الحسن أمره أمر أبیه وقوله قول أبیه وطاعته طاعة أبیه. ثمّ سکت فقلت له: یابن رسول اللَّه! فمن الإمام بعد الحسن؟ فبکی‌علیه السلام بکآءً شدیداً، ثم قال: إنّ من بعد الحسن ابنه القآئم الحقّ المنتظر...»؛(414) «امام بعد از من فرزندم علی است، امر او امر من و قول او قول من و طاعت او طاعت من است. و امام بعد از او فرزندش حسن است. امر او امر پدرش، و قول او قول پدرش، و طاعت او طاعت پدرش می‌باشد. آن گاه ساکت شد. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! امام بعد از حسن کیست؟ امام گریه شدیدی کرد، سپس فرمود: همانا بعد از حسن فرزندش قائم به حقّ منتظر است...».

آیا امام هادی‌علیه السلام از ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

صقر بن ابی دلف می‌گوید: از امام هادی‌علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: «الإمام بعدی الحسن وبعد الحسن ابنه القآئم الّذی یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً»؛(415) «امام بعد از من حسن و بعد از حسن فرزندش قائم است، کسی که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد آن گونه که پر از ظلم و جور شده باشد.»
داوود بن قاسم جعفری می‌گوید: از امام ابوالحسن هادی‌علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: «الخلف من بعدی الحسن، فکیف بکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: ولِمَ؟ جعلنی اللَّه فداک! فقال: إنّکم لا ترون شخصه ولا یحلّ لکم ذکر اسمه...»؛(416) «جانشین بعد از من فرزندم حسن است. پس چگونه است شما را به جانشین بعد از او؟ عرض کردم: چطور؟ خداوند مرا فدای تو گرداند! فرمود: زیرا شما شخص او را نمی‌بینید و نام بردن اسم او بر شما حلال نیست...».

آیا امام عسکری‌علیه السلام از ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

آری، در روایات زیادی به این موضوع اشاره شده است:
موسی بن جعفر بن وهب بغدادی می‌گوید: از امام عسکری‌علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: «کأنّی بکم وقد اختلفتم بعدی فی الخلف منّی، أما أنّ المقرّ بالأئمّة بعد رسول اللَّه المنکر لولدی کمن أقرّ بجمیع أنبیآء اللَّه ورسله ثم أنکر بنبوّة محمّد رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله...»؛(417) «گویا شما را می‌بینم که بعد از من در جانشین من اختلاف خواهید نمود. آگاه باشید! همانا کسی که اقرار به امامان بعد از رسول خدا کند ولی منکر فرزندم باشد، همانند کسی است که اقرار به جمیع انبیا و رسولان داشته باشد ولی نبوت رسول خداصلی الله علیه وآله را انکار کند...».
عثمان بن سعید عَمْری می‌گوید: از امام عسکری‌علیه السلام سؤال شد در حالی که من نزد او بودم درباره روایتی که از آباء او نقل شده که زمین خالی از حجت خدا بر خلقش تا روز قیامت نخواهد بود. و همانا کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است؟ حضرت فرمود: «إنّ هذا حقّ کما أنّ النهار حقّ. فقیل له: یابن رسول اللَّه! فمن الحجّة والإمام بعدک؟ فقال: ابنی محمّد وهو الإمام والحجّة بعدی، من مات ولم یعرفه مات میتة جاهلیة...»؛(418) «این حق است، همان گونه که روز حق است. به حضرت عرض شد: ای فرزند رسول خدا! حجت و امام بعد از شما کیست؟ فرمود: فرزندم محمّد امام و حجّت بعد از من است. هرکس بمیرد در حالی که او را نشناخته باشد به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است...»
احمد بن اسحاق می‌گوید: از امام حسن عسکری‌علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: «الحمد للَّه الذی لم یخرجنی من الدنیا حتی أرانی الخلف من بعدی أشبه الناس برسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله خَلقاً وخُلقاً...»؛(419) «ستایش مخصوص خداوندی است که مرا از دنیا خارج نکرد تا اینکه جانشین بعد از مرا به من نشان داد. او شبیه‌ترین مردم به رسول خداصلی الله علیه وآله از حیث خلقت و اخلاق است...».

چرا هیچ یک از امامان‌علیهم السلام، هویت شخصی حضرت مهدی‌علیه السلام را بیان نکرده‌اند؟

اوّلاً: تا آنجا که ممکن بود هر یک از معصومین‌علیهم السلام از حضرت رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله گرفته تا امام عسکری‌علیه السلام درصدد تشخیص هویّت حضرت مهدی‌علیه السلام برآمده‌اند، همان گونه که از روایات ذکر شده استفاده شد.
ثانیاً: همان گونه که از بسیاری روایات استفاده می‌شود موقعیّت حضرت مهدی‌علیه السلام از جهت سیاسی بسیار خطیر بوده است، زیرا حاکمان ظلم و جور از آنجا که می‌دانستند او با ظلم و بی‌عدالتی در سطح گسترده مقابله می‌کند و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، لذا از ابتدا درصدد مقابله شدید با او برآمده بودند.
به همین جهت، اهل بیت عصمت و طهارت‌علیهم السلام نیز با احتیاط تمام با نشر قضیه ولادت حضرت برخورد می‌کردند، تا از طرفی زمینه سازی اعتقاد ولادت آن حضرت را بیان کرده باشند و از طرف دیگر کاری نکنند که جان آن حضرت در خطر افتد.

وضعیت سیاسی در عصر امام عسکری‌علیه السلام وولادت حضرت مهدی‌علیه السلام چگونه بوده است؟

امام عسکری‌علیه السلام در ماه ربیع الاول سال 232 هجری متولد شد. او معاصر با حکومت سه نفر از حاکمان بنی عباس؛ یعنی معتز، مهتدی و معتمد بوده است. معتمد عباسی تعصّب و کینه خاصی نسبت به اهل بیت‌علیهم السلام داشت. از جمله کارهای او این بود که بعد از شهادت امام عسکری‌علیه السلام دستور داد خانه حضرت را تفتیش کرده، تا از وجود فرزند حضرت آگاه شود، و این به جهت سعایتی بود که جعفر به دستگاه حاکم کرده بود.
داوود بن اسود می‌گوید: امام عسکری‌علیه السلام عصایی به من داد و فرمود: این را به عَمْری برسان. در بین راه عصا شکست، ناگهان مشاهده کردم که در میان آن نامه‌ای است. خدمت امام که رسیدم جریان را بازگو کردم. حضرت فرمود: «... وإذا سمعت لنا شاتماً فامض لسبیلک الّتی أمرت بها وإیّاک أن تجاوب من یشتمنا أو تعرفه من أنت، فأنا ببلد سوء ومصر سوء وامض فی طریقک فإنّ أخبارک وأحوالک ترد إلینا فاعلم ذلک»؛(420) «هر گاه مشاهده کردی که کسی ما را دشنام می‌دهد تو به دنبال مأموریتی که فرستاده شدی برو، و مبادا درصدد پاسخ او برآیی یا خودت را به او معرفی کنی، زیرا ما در بد شهری قرار داریم، تو به راه خودت ادامه بده، زیرا اخبار و احوال تو به ما می‌رسد، این را به خوبی بدان.»
و حتی مشاهده می‌کنیم که امام به اصحاب خود دستور می‌دهد تا هیچ کس به او سلام نکند و با دست به او اشاره ننماید؛ زیرا در غیر این صورت جانش در امان نخواهد بود.(421)
حضرت‌علیه السلام برای ملاقات با شیعیان خود مکانی را معین می‌کرد و می‌فرمود: «صیروا إلی موضع کذا وکذا وإلی دار فلان بن فلان. العشاء والعتمة فی لیلة کذا، فإنّکم تجدونی هناک...»؛(422) «در فلان مکان و فلان خانه، شب هنگام مراجعه کنید که مرا در آنجا خواهید یافت.»
محمّد بن عبدالعزیز بلخی می‌گوید: صبح هنگامی در خیابان گوسفند فروشان نشسته بودم که ناگهان مشاهده کردم امام عسکری‌علیه السلام از منزل خود خارج شده و به سوی خانه عمومی می‌رود. در دلم گفتم: اگر فریاد زنم که این مرد، حجت خداست، بر شما باد که او را بشناسید مرا خواهند کشت؟ هنگامی که حضرت به من نزدیک شد با انگشت سبّابه خود بر دهان خود اشاره فرمود که ساکت باش!. همان شب حضرت را ملاقات کردم، فرمود: «إنّه هو الکتمان أو القتل فاتّقِ اللَّه علی نفسک»؛(423) «یا باید کتمان کنی و یا اینکه به قتل خواهی رسید. بر خودت از خدا بترس.»
به همین جهت است که مرحوم مقدس اردبیلی می‌فرماید: «هرگاه حدیثی از «رجل» نقل شد، مقصود امام حسن عسکری‌علیه السلام است».(424)
این قضایا وضعیت بس دشوار سیاسی عصر امام عسکری‌علیه السلام و زمان ولادت امام زمان‌علیه السلام را می‌رساند. و به همین جهت است که ولادت آن حضرت در اختفای تام صورت پذیرفت.
در این بین امام عسکری‌علیه السلام دو وظیفه را دنبال می‌کرده است: یکی اینکه حضرت درصدد اثبات ولادت و وجود فرزندش بوده است و دیگر اینکه طوری باید فرزندش را معرفی کند که جانش در خطر نیفتد.

با وجود ضعف دولت عباسی، چگونه مسأله خوف بر جان حضرت مهدی‌علیه السلام توجیه می‌شود؟

برخی می‌گویند: در دولت عباسی از آنجا که اتراک در شؤون خلافت سیطره پیدا کرده بودند و عزل و نصب‌ها به دست آنها افتاده بود، لذا حکومت عباسیان به ضعف و سستی گراییده بود و نمی‌توانستند زمام حکومت را به دست داشته باشند، لذا موقعیّت سیاسی که در عصر غیبت امام زمان‌علیه السلام به وجود آمد توجیه‌گر خوف و تقیّه بر آن حضرت نبود تا امام عسکری‌علیه السلام او را مخفی بدارد.
پاسخ:
1 - اگر چه دولت عباسی در آن عصر نسبت به اوّل تأسیس آن از قوت آن چنانی برخوردار نبود ولی فی نفسه دولت مقتدری به حساب می‌آمد.
2 - از آنجا که کفر همگی یک ملت واحد است، لذا گرچه حکومت عباسی با معارضین داخلی از قبیل اتراک درگیر بودند ولی همگی بر این اتفاق داشتند که باید با اهل بیت‌علیهم السلام و علویین مقابله و مبارزه نمود.
3 - دولت بنی عباس گرچه مشغول مبارزه با معارضین داخلی بوده است ولی همان گونه که قبلاً اشاره شد هرگز از مبارزه با اهل بیت غافل نبودند.

وضع سیاسی بعد از شهادت امام عسکری‌علیه السلام چگونه بوده است؟

از آنجا که حاکمان ظلم و جور شنیده بودند که فرزند امام عسکری‌علیه السلام مهدی موعود، ذخیره الهی برای رفع ظلم و جور از عالم است، لذا درصدد برآمدند تا به هر نحو ممکن او را دستگیر کرده و به قتل برسانند. سه بار طرح ترور و قتل حضرت مهدی‌علیه السلام ریخته شد ولی در هیچ مرتبه آنان به این عمل شوم موفّق نشدند. یک بار توسط معتمد عباسی، چند روز بعد از شهادت امام عسکری‌علیه السلام، و دو بار دیگر توسط معتضد عباسی که بعد از معتمد حکومت را به دست گرفته بود. و خلفای دیگر بعد از آنکه از دستگیری و ترور حضرت مأیوس شدند، اقدامی بر ضدّ او انجام ندادند.
شیخ طوسی‌رحمه الله یکی از این موارد را در کتاب «الغیبة» از رشیق نقل کرده که می‌گوید: «معتضد عباسی، من و دو نفر دیگر را به جهت دستگیری هر کسی که در خانه امام عسکری‌علیه السلام است فرستاد، ما با دیدن معجزه‌ای نتوانستیم حضرت را دستگیر کنیم و لذا از تصمیم خود منصرف شدیم...».(425)

اولین مالک نرجس خاتون چه شخصی بوده است؟

در این موضوع سه نظریه و فرضیه وجود دارد:
فرضیه اول: اینکه حضرت نرجس خاتون در ملک امام هادی‌علیه السلام داخل شد و سپس آن حضرت او را به تزویج فرزندش امام عسکری‌علیه السلام درآورد که در روایتی به آن اشاره شده است.(426)
فرضیه دوم: آن است که مالک او از خانواده امام، حکیمه دختر امام هادی‌علیه السلام بوده است، که از ظاهر برخی روایات دیگر استفاده می‌شود.(427) زیرا حضرت هادی‌علیه السلام به خواهرش فرمود: «نرجس را به سوی فرزندم بفرست...».
فرضیه سوم: آن است که بین این دو قول جمع شود به اینکه در ابتدا امام هادی‌علیه السلام کسی را فرستاده تا برای او بخرد، و بعد از خرید به خواهرش بخشیده است. و این احتمال به جهت جمع بین روایات ترجیح دارد.

آیا ایمان به وجود امام زمان‌علیه السلام و ولادت او فرضیه‌ای فلسفی و ظنّی است؟

خیر، مسأله ایمان به وجود و ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام گرچه پشتوانه عقلی و فلسفی قطعی دارد، ولی ادلّه نقلی قرآنی و حدیثی نیز بر آن دلالت دارد.
نه تنها روایات فراوانی در حدّ تواتر بر ولادت حضرت دلالت دارد، بلکه احادیث صحیح السند نیز این موضوع را تأیید می‌نماید. و نیز ادله نقلی فراوانی در حدّ تواتر بر وجود حضرت دلالت دارد که در موضع خود به آنها اشاره خواهیم کرد.

آیا برخی از شیعیان بعد از شهادت امام عسکری‌علیه السلام قائل به توقّف شدند؟

احمد کاتب می‌گوید: «برخی از مورخین نقل کرده‌اند که بعضی از شیعیان قائل به توقف و انقطاع امامت شدند، آن گونه که بین رسل توقف بود. و از برخی روایات نیز استفاده می‌شود که ممکن است در صورتی که مردم مورد غضب الهی واقع شوند، امامت و امام مرتفع شده و منقطع گردد...».
پاسخ:
1 - همان گونه که از کتب تواریخ و ملل و نحل استفاده می‌شود اکثر جامعه شیعی در آن زمان، معتقد به ولادت امام زمان‌علیه السلام بودند.
2 - آن گونه که شیخ مفیدرحمه الله و دیگران اشاره کرده‌اند، گرچه بعد از وفات امام عسکری‌علیه السلام شیعیان در ابتدا به چهارده فرقه متفرق شدند ولی بعد از مدتی کوتاه با ارشادات علما و اصحاب، همگی بر اعتقاد به ولادت و وجود امام خود اتفاق نمودند.(428)
3 - در مورد روایتی که ادعا کرده دلالت بر تحقق فترت و انقطاع امامت دارد، با دقت در آن، خلاف آنچه ادعا شده استفاده می‌شود، زیرا در آن روایت از امام باقرعلیه السلام نقل است که فرمود: «إذا غضب اللَّه تبارک وتعالی علی خلقه نحّانا عن جوارهم»؛(429) «هر گاه خداوند تبارک و تعالی بر خلقش غضب کند ما را از جوارشان دور خواهد گرداند.» این حدیث به خوبی دلالت بر وجود و غیبت امام زمان‌علیه السلام دارد.
4 - اگر مجرد اختلاف، دلیل بر بطلان است، باید اختلاف در هر امری از جمله اصل امامت و خلافت و نبوت را نیز دلیل بر بطلان آن دانست، در حالی که هیچ کس چنین ادعایی نکرده است. آیا پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله خبر نداده که امتش بعد از او به 73 فرقه متفرق خواهند شد؟!

آیا ممکن است که ولادت و وجود شخصی را در خارج با دلیل فلسفی اثبات نمود؟

دلیل بر ولادت و وجود حضرت مهدی‌علیه السلام در حقیقت همان ادله نقلی متواتر و صحیح است که دلالت بر ولادت و وجود حضرت دارد، زیرا روایات صحیح السند در این باره شنیده شده و جماعت بسیاری نیز آن حضرت را مشاهده نمودند و شیعه نیز بر این امر تبانی و اتفاق داشتند.
قدمای از شیعه و متأخرین، مضافاً به این ادّله، بر ولادت و وجود حضرت به ادله عقلی و فلسفی به جهت تأیید این مسأله استدلال کرده‌اند، خصوصاً آنکه این ادله می‌تواند قرینه‌ای قطعی برای روایات در این موضوع باشد. حال چه اشکالی در این نوع استدلال وجود دارد؟

آیا اعتقاد به ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام و وجود او تا این زمان‌از ضروریات ایمان است؟

اعتقاد به ولادت و وجود امام مهدی‌علیه السلام بر اساس ایمان و اعتقاد به امامت در هر زمان، و ضرورت وجود حجت در هر زمان است. شیعه معتقد است که امامت از اصول دین است و زمین هیچ زمانی خالی از حجت نیست، کسی که چنین عقیده‌ای دارد معتقد به ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام است. زیرا مطابق نصّ پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله امامان بعد از ایشان دوازده نفرند که پیاپی تا روز قیامت خواهند بود. و از طرفی دیگر هر یک از امامان بر امام بعد از خود نصّ و تصریح نموده‌اند.
و از حیث تاریخ نیز جامعه شیعی، امامت امام مهدی‌علیه السلام را پذیرفته‌اند. از طرفی دیگر می‌دانیم که هر کس وظیفه دارد امام زمان خود را بشناسد و بیعت او را بر گردن داشته باشد. در نتیجه اعتقاد به ولادت و وجود امام زمان، حضرت مهدی‌علیه السلام ضروری است، گرچه به جهت شرایط و موانعی در غیبت به سر می‌برد.

چرا قرآن به طور رسمی به مسأله ولادت و وجود امام مهدی‌علیه السلام اشاره نکرده است؟

اولاً: قرآن به بسیاری از مسائل عقیدتی و عملی اشاره نکرده است، بلکه بیان آن را به پیامبرش واگذار نموده است، گرچه اصول معارف و احکام در قرآن کریم موجود است.
ثانیاً: از برخی از آیات قرآن به طور وضوح ولی کلّی استظهار می‌شود که باید در هر زمانی انسان کامل و معصومی به نام حجت خدا موجود باشد، که درباره هر یک از این آیات در جای خود بحث خواهیم کرد.

چه ضرورت دارد انسانی در گذشته دور برای آینده‌ای دورتر به دنیا آمده باشد؟

گاهی سؤال می‌شود اگر خداوند متعال اراده کرده که در پایان تاریخ بشر جهان را پر از عدل و داد کند، و این کار احتیاج به رهبری الهی دارد، چه ضرورتی است که او را قبل از تشکیل حکومت عدل جهانی خلق کند؟ چرا او را در همان زمان که احتیاج به اوست خلق نمی‌کند؟
پاسخ:
1 - از ادله عقلی و نقلی استفاده می‌شود که زمان، هیچ گاه نباید از حجت و ولیّ خدا خالی باشد، هم از جهت فیض تشریع و هم تکوین. این مطلب در جای خود به اثبات خواهد رسید.
2 - علم جدید این مطلب را بدون استثنا به اثبات رسانده که عالم بر اساس حرکت تدریجی پایه‌گذاری شده است. هر چیزی حرکت تدریجی خود را دارد، بدون آنکه این مطلب با قدرت خداوند تنافی داشته باشد. لذا خداوند متعال آسمان‌ها و زمین را در مدت شش روز آفرید نه در یک لحظه.
آیا خداوند عاجز بود که در یک لحظه آنها را بیافریند؟ هرگز. چرا باید نطفه انسان نه ماه در شکم مادر بماند و شرایط طبیعی خود را طیّ کند تا تبدیل به انسانی مستوی الخلقه گردد؟ آیا خداوند عاجز است که انسان را در یک لحظه ایجاد نماید؟ در مورد تشکیل حکومت عدل جهانی نیز همین حکم جاری است، خداوند امور آن زمان را از پیش تدارک می‌بیند.
3 - با فلسفه انتظار بیشتر هماهنگ است یعنی انتظار کسی که وجود دارد ولی غایب است بیشتر مؤثر است تا کسی که هنوز خلق نشده و در آینده پا به هستی وجود می‌گذارد.

آیا ممکن است با سرّی بودن ولادت حضرت، ادعای تواتر و اجماع در موضوع ولادت نمود؟

تواتر عبارت است از خبر دادن عدّه زیادی تا به آن حد که توافق آنها بر دروغ ممتنع باشد. و ولادت سرّی حضرت مهدی‌علیه السلام نمی‌تواند مانع از حصول خبر متواتر بر آن شود، زیرا هم اخبار زیادی از امام عسکری‌علیه السلام و دیگران بر ولادت حضرت وجود داشت، و همچنین عده فراوانی که توانستند حضرت را ملاقات نمایند.
اختلاف برخی از شیعیان نیز هرگز نمی‌تواند به این تواتر ضرری برساند؛ زیرا اصل این اختلاف به جهت سرّی بودن ولادت امری طبیعی است، خصوصاً آنکه تمام کسانی که در مسأله ولادت حضرت مخالف بودند - به تعبیر شیخ مفیدرحمه الله - با ارشادات علما و اصحاب و نیز با بررسی دقیق موضوع و دیدن معجزات از طرف حضرت، ولادت او را پذیرفتند.(430)

آیا اختلاف در امر ولادت حضرت سبب وهن درآن می‌شود؟

احمد کاتب درصدد آن است که از اختلافی که در مسأله ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام پدید آمد بهره برداری کرده و از آن برای سست جلوه دادن مسأله ولادت حضرت استفاده نماید.
پاسخ: اولاً: اختلاف در موضوع و قضیه‌ای هرگز مستلزم نبود آن موضوع نیست، بلکه بر وجود آن دلالت دارد، وگرنه هیچ قضیه‌ای را نمی‌توان به اثبات رسانید؛ زیرا در هر قضیه و موضوعی از جهات مختلف اختلاف شده است.
آیا امت اسلامی بعد از پیامبر مطابق احادیث، به 73 فرقه تقسیم نشدند؟ آیا این افتراق و تفرّق باعث می‌شود که اصل اسلام زیر سؤال رفته و در گزاره‌های دینی شک نماییم؟
ثانیاً: همان گونه که از وضعیت سیاسی آن زمان و مخفی بودن امر ولادت به جهت آن وضعیّت استفاده می‌شود، اختلاف امری طبیعی به نظر می‌رسد.
ثالثاً: مطابق نقل شیخ مفیدرحمه الله جامعه شیعی بعد از مدتی نه چندان دور به وحدت نظر در امر ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام رسیدند. او می‌گوید: «از این فرقه‌ها که ذکر شد در این زمان که سال 373 است به جز فرقه دوازده امامی که قائل به امامت فرزند امام حسن‌علیه السلام است، وجود ندارد...».(431)
جالب توجه اینکه، انکار برخی بر ولادت امام مهدی‌علیه السلام از دید اهل بیت‌علیهم السلام مخفی نمانده و لذا در روایاتی به آن اشاره کرده‌اند. شیخ صدوق‌رحمه الله به سند صحیح از امام موسی بن جعفرعلیهما السلام نقل کرده که فرمود: «صاحب هذا الأمر من یقول الناس لم یوجد بعد»؛(432) «صاحب این امر کسی است که [بعضی از] مردم می‌گویند: هنوز متولد نشده است.»

آیا بعد از وفات امام عسکری‌علیه السلام عصر حیرت بوده است؟

احمد کاتب می‌گوید: «بعد از وفات امام عسکری‌علیه السلام حیرت و شک و تردید در جامعه شیعه در امر امامت بعد از آن حضرت و ولادت فرزند او پدید آمد». او درصدد آن است که از این موضوع بهره‌برداری کرده و اثبات کند که موضوع ولادت حضرت اجماعی نبوده است.
پاسخ: اولاً: مسأله حیرت و تردید در بین عوام مردم همان گونه که تشریح شد امری طبیعی به نظر می‌رسید، زیرا جوّ خاص سیاسی و احتمال قتل حضرت اقتضا داشت که امر ولادت حضرت مستور باشد، و تنها عده‌ای خاص از اصحاب امام عسکری‌علیه السلام از آن مطلع گردند، و توسط آنها این موضوع منتشر شود.
ثانیاً: وجود حیرت و غموض در امر ولادت حضرت، دلیل بر وجود اوست نه عدم آن. یعنی ولادتی بوده ولی از آنجا که مخفی واقع شد، عده‌ای را در حیرت فرو برد.
ثالثاً: همان گونه که مکرّراً اشاره شد، گرچه در ابتدای غیبت برخی از عوام مردم در حیرت به سر می‌بردند، ولی بعد از مدتی نه چندان دور به واسطه کوشش فراوانی که بزرگان امامیه در روشن ساختن عموم مردم در امر ولادت و امامت حضرت مهدی‌علیه السلام داشتند، تمام جامعه شیعی از حیرت خارج شده و همگی به امامت آن حضرت معتقد شدند.

برای رفع حیرت از جامعه شیعی، علما و اصحاب چه کارهایی انجام دادند؟

شکی نیست که بعد از غیبت امام مهدی‌علیه السلام حیرت و شک جامعه شیعی را در سطح عوام مردم فرا گرفت، زیرا آنان امام خود را نمی‌دیدند، ولی با فداکاری و تبلیغ علما و اصحاب، این حیرت برداشته شد. از جمله کارهایی که در این مدت انجام گرفت تألیف کتاب‌هایی متناسب با وضع موجود در جهت رفع حیرت بود، که از آن جمله می‌توان به این کتاب‌ها اشاره نمود:
1 - کتاب «الغیبة» از محمّد بن ابراهیم نعمانی که بین سال 333 تا 342 هجری تألیف یافته است.
2 - کتاب «الامامة و التبصرة من الحیرة» از علی بن بابویه قمی (م 329ه).
3 - کتاب «اکمال الدین و اتمام النعمة» از محمّد بن علی بن بابویه (م 386ه).
4 - کتاب «الغیبة» از شیخ طوسی (م 460ه).
و دیگر کتاب‌ها.
علی بن بابویه در مورد کتاب خود می‌گوید: «... من در این کتاب اخباری را جمع نمودم که می‌تواند حیرت را برطرف سازد...».(433)

آیا در عصرهای مختلف،در جهت رفع حیرت در امر ولادت و وجود حضرت ع) کتاب

تألیف شده است؟
بزرگان جامعه شیعه به پیروی از پیشینیان در راستای اهداف آنان که همان تثبیت ایمان مردم به ولادت و وجود امام زمان‌علیه السلام بود قدم گذاشته و دست به تألیفات گوناگون در این زمینه زدند که از آن جمله می‌توان به این تألیفات اشاره نمود:
1 - ابو اسحاق ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی: «کتاب الغیبة».(434)
2 - ابو اسحاق ابراهیم بن الأنماطی کوفی اسدی: «کتاب الغیبة».(435)
3 - احمد بن حسین عبداللَّه مهرانی آبی: «ترتیب الأدلة فیما یلزم خصوم الامامیة دفعه عن الغیبة و الغائب».(436)
4 - ابوالعباس احمد بن علی رازی: «الشفاء و الجلاء عن الغیبة».(437)
5 - ابوالحسن احمد بن محمّد بن عمران بن موسی معروف به ابن الجندی: «الغیبة».(438)
6 - اشرف بن اعز معروف به تالج العُلی علوی حسینی: «الغیبة».(439)
7 - ابو محمّد حسن بن حمزه معروف به طبری: «الغیبة».(440)
8 - ابو محمّد حسن بن محمّد بن یحیی معروف به ابن اخی طاهر: «کتاب الغیبة و ذکر القائم».(441)
9 - ابوالحسن حنظلة بن زکریا تمیمی قزوینی: «کتاب الغیبة».(442)
10 - ابوالحسن سلامة بن محمّد بن اسماعیل: «کتاب الغیبة و کشف الحیرة».(443)
11 - ابوالفضل عباس بن هشام ناشری اسدی: «کتاب الغیبة».(444)
12 - ابوالعباس عبداللَّه بن جعفر بن حسین حمیری قمّی: «کتاب الغیبة و التوقیعات».(445)
13 - ابو محمّد عبدالوهاب مادرائی: «کتاب الغیبة».(446)
14 - شیخ مفید محمّد بن محمّد بن نعمان: او در زمینه امام زمان‌علیه السلام و موضوعات مربوط به آن حضرت تألیفات متعددی دارد از قبیل: «کتاب الغیبة»، «المسائل العشرة فی الغیبة»، «مختصر فی الغیبة»، «النقض علی الطلحی فی الغیبة»، «جواب الفارقیین فی الغیبة».
و نیز در برخی از کتب خود به طور ضمنی بحث فراوانی از مهدویت نموده است از قبیل: «الایضاح فی الامامة و الغیبة»، «الإرشاد فی معرفة حجج اللَّه علی العباد»، «العیون و المحاسن»، «الجوابات فی خروج الامام المهدی‌علیه السلام».
15 - ابوالقاسم علی بن حسین معروف به شریف مرتضی: «المقنع فی الغیبة».(447)
16 - علی بن محمد بن علی بن عمر بن ریاح: «کتاب الغیبة».(448)
17 - ابو عبداللَّه کاتب محمّد بن ابراهیم بن جعفر: «کتاب الغیبة».(449)
18 - ابوعلی کاتب اسکافی محمّد بن احمد بن جنید: «ازالة الران عن قلوب الاخوان فی الغیبة».(450)
19 - ابوعبداللَّه محمد بن احمد صفوانی: «کتاب الغیبة و کشف الحیرة».(451)
20 - محمد بن زید بن علی فارسی: «کتاب الغیبة».(452)
21 - ابوالفتح محمّد بن علی بن عثمان کراجکی: «البرهان علی طول عمر صاحب‌الزمان» و «الاستطراف فی ذکر ما ورد فی الغیبة فی الإنصاف».(453)
22 - ابوبکر محمّد بن قاسم بغدادی: «کتاب الغیبة».(454)
23 - ابوالنضر محمّد بن منصور عیاشی: «کتاب الغیبة».(455)
24 - ابوالفرج مظفّر بن علی بن حسین همدانی: «کتاب الغیبة».(456)
اینها اسامی کتاب‌هایی بود که تا آخر قرن سوم هجری درباره رفع حیرت به طور مستقل نوشته شده است.

آیا ممکن است گروهی، اخباری را در موضوع ولادت حضرت جعل کرده باشند؟

درباره روایات امام مهدی‌علیه السلام و ولادت و وجود آن حضرت ممکن است کسی بگوید: جماعتی این روایات را جعل کرده آن گاه شیعیان آنها را نقل کرده‌اند، در حالی که به جعل آن علم نداشته‌اند.
پاسخ:
1 - این احتمال در تمام اخبار متواتر وارد است و اگر این راه به اخبار باز شود، همه شرایع باطل شده و هیچ خبری قابل اثبات نیست.
2 - اگر امر چنین بود، باید در طول زمان برای دشمنان شیعه آشکار می‌گشت، و آنها از این طریق، شیعه را مورد هجوم قرار می‌دادند، در حالی که چنین هجومی را از آنها مشاهده نمی‌کنیم.

آیا با اجماعی که شیعه قبول ندارد می‌توان دلیل ولادت حضرت را اجماع قرار داد؟

اولاً: شیعه اجماع را در صورتی که کاشف از دلیل معتبر باشد قبول دارد، و آن را یکی از ادله استنباط می‌داند. حتی در مواردی هم می‌تواند انسان را به یقین به مفاد خبر مجمعین برساند و اجماعی که در جامعه شیعی وجود دارد از این قبیل اجماع است.
ثانیاً: شیعه بر وجود و ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام تنها به اجماع استدلال نمی‌کند، بلکه به ادله‌ای دیگر از قبیل عقل، قرآن و روایات صحیح السند نیز نظر دارد.

آیا اخبار مهدی‌علیه السلام غامض و پیچیده است؟

روایاتی که از اهل بیت‌علیهم السلام در مورد حضرت مهدی‌علیهم السلام و ولادت او رسیده، همگی حکایت از شخصی معیّن و محدود دارد که متولد خواهد شد، و پس از مدتی طولانی که در غیبت به سر می‌برد ظهور خواهد کرد. لذا مشاهده می‌کنیم که هر یک از امامان به این نکته اشاره کرده‌اند که او چندمین از فرزندانشان است. آنان به موضوع غیبت و انواع آن و مخفی بودن ولادت و حیرت مردم در آن نیز اشاره نموده‌اند. گرچه بخشی از ابهامات که جزئی است، مقتضای طبیعی وضع اختناق سیاسی آن عصر بوده است. آیا با این وضع می‌توان ادعا کرد که موضوع امام مهدی‌علیه السلام غامض بوده است؟

اگر موضوع مهدویت حضرت مهدی‌علیه السلام واضح بوده، چرا عده‌ای به مهدویت غیر او معتقد شدند؟

احمد کاتب می‌گوید: «اگر مهدویت حضرت مهدی‌علیه السلام واضح بوده، چرا قبل از ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام گروهی قائل به مهدویت امام علی‌علیه السلام یا فرزندش محمد بن حنفیه و نفس زکیّه و امام صادق‌علیه السلام و امام کاظم‌علیه السلام و سیّد محمّد فرزند امام هادی‌علیه السلام و حتی امام عسکری‌علیه السلام شدند؟»
پاسخ:
1 - اگر چه در برخی از احادیثی که از جانب رسول خداصلی الله علیه وآله و اهل بیت او درباره خروج مهدی‌علیه السلام وارد شده، تصریح شده که او قطعاً فرزند امام عسکری‌علیه السلام امام یازدهم است، ولی برخی هنگامی که ظلم و تجاوز را زیاد می‌دیدند و از طرفی همه اهل بیت را هدایت شده و هادی می‌دانستند، گاهی به امید اینکه یکی از اهل بیت، مهدی امت است به سراغ او می‌آمدند و ادعای مهدویت در حق او می‌کردند و جماعتی را نیز به دنبال خود می‌کشیدند. این افراد غالباً از انسان‌های ساده اندیش و جاهل بودند، و در برخی از موارد مسأله سیاسی نیز در این ادّعا دخالت داشته است.
2 - کسانی که چنین ادعایی داشته‌اند هرگز دوام نیاورده و بعد از مدت کوتاهی به جرگه عموم شیعیان پیوسته و یا منقرض شده‌اند.
3 - میزان در عقیده یک مذهب، نظر غالب افراد و علمای آن مذهب است. و می‌دانیم که عقیده به مهدویت حضرت مهدی‌علیه السلام فرزند امام عسکری‌علیه السلام عقیده قریب به اتفاق شیعیان به حساب می‌آید.
4 - در برخی از موارد که گروهی قائل به مهدویت غیر از حضرت مهدی‌علیه السلام شدند به جهت شبهه‌ای بوده که برای آنها پدید آمده است؛ زیرا موقعیّت آن عصر چنین حیرت و تردیدی را اقتضا داشته است، گرچه این حیرت نیز بعد از مدت کوتاهی برطرف گشت.

آیا امام عسکری‌علیه السلام قبل از شهادت خودبه مادرش وصیّت کرده است؟

شیخ مفیدرحمه الله می‌گوید: برخی موضوع وصیّت امام عسکری‌علیه السلام به مادرش در امر وقوف و صدقات را دلیل بر انکار ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام گرفته‌اند در حالی که هرگز چنین دلالتی ندارد؛ زیرا این کار به جهت اخفای ولادت و مستور نمودن امر حضرت از دستگاه حاکم بوده است. اگر در وصیّت نامه حضرت، نام مهدی ذکر می‌شد و صدقات و موقوفات به او نسبت داده می‌شد به طور حتم با غرض حضرت از محافظت فرزندش منافات داشت. خصوصاً آنکه وصیّت، احتیاج به شهادت شهودی از خواص دولت بنی‌عباس بود تا بر اصل وصیّت گواهی داده و بر آن امضا کنند. مگر در عصر امام صادق‌علیه السلام نبود که آن حضرت به جهت حفظ فرزندش موسی بن جعفرعلیه السلام از تعرّض دستگاه حکومت، تصریح به امامت و وصایت او در ملأ عام و در وصیت نامه‌اش نکرد، بلکه به پنج نفر وصیّت نمود که اوّل آنها منصور عباسی و بعد ربیع و قاضی وقت و کنیزش حمیده بربریه، و در آخر نام فرزندش موسی بن جعفر را ذکر کرد، تا از این طریق بتواند جان فرزندش را حفظ کند، گرچه امر امامت او را برای خواص از اصحاب و اولیای خود روشن ساخته بود تا با مرور زمان بر دیگران واضح سازند...».(457)

آیا نصّ متواتر بر امامت امام زمان‌علیه السلام از امام عسکری‌علیه السلام رسیده است؟

برای اثبات امامت امام زمان‌علیه السلام از راه‌های مختلف می‌توان وارد شد و به نتیجه قطعی و مطلوب در این مسأله رسید. این بحث در رابطه با امامت همه امامان مطرح است.
1 - همان‌گونه که اشاره شد از طریق امام عسکری‌علیه السلام نصوص متعدی صحیح السند در امر امامت فرزندش رسیده است.
2 - اگر چه در باب اصل امامت و اینکه زمین هرگز از حجت خالی نیست احتیاج به ادله قطعی و یقینی است ولی در بحث اینکه امام بعدی کیست از آن جهت که موضوع خارجی است خبر واحد صحیح السند کافی است.
3 - همان‌گونه که قبلاً نیز اشاره شد نصوص فراوان و در حدّ تواتر از پیامبرصلی الله علیه وآله و هر یک از امامان‌علیهم السلام در این رابطه وارد شده است.
4 - همان‌گونه که یکی از راه‌های اثبات نبوت، بلکه عمده‌ترین راه آن، اعجاز است در مورد اثبات امامت نیز از این راه می‌توانیم امامت هر یک از امامان را به اثبات برسانیم، زیرا نصّ خاص از جانب امام قبل بر امام بعد، موضوعیت ندارد بلکه نصّ، راهی برای اثبات امامت امام بعد است.
5 - بر فرض اینکه نصوص وارده درباره برخی از ائمه خبر واحد باشند ولی با قرائن خارجی، که این گونه روایات به همراه دارند ما را به قطع و اطمینان به مفاد آنها می‌رسانند، همانند اقبال شیعه و اجماع اصحاب امامیه بر امامت شخص خاص، با در نظر گرفتن این نکته که وضعیت خاص سیاسی و فشارهای شدیدی که از ناحیه حکام بنی امیه و بنی عباس بر شیعیان و پیروان اهل بیت و تابعان آنها وارد می‌شد، چنین وضعی را اقتضا داشته است.
6 - با بررسی تمام جوانب موضوع، اعم از روایاتی که از امام عسکری‌علیه السلام در باب امامت فرزندش امام مهدی‌علیه السلام رسیده و نیز روایاتی که از جانب پیامبرصلی الله علیه وآله و هر یک از امامان وارد شده و نیز معجزاتی که از حضرت مهدی‌علیه السلام صادر شده و قرائن خارجی دیگر، پی خواهیم برد که مسأله امامت حضرت مهدی‌علیه السلام از راه تواتر قابل اثبات است.

آیا بزرگان طایفه امامیه بعد از وفات امام عسکری‌علیه السلام بر ولادت حضرت اتفاق داشتند؟

آری، اصحاب و عموم طایفه شیعه امامیه بعد از وفات امام حسن عسکری‌علیه السلام در طول قرن‌ها بر ولادت امام زمان‌علیه السلام اتفاق داشته‌اند، اگر چه در ابتدا حیرت و شکی در ولادت و امامت آن حضرت در بین گروهی از شیعیان پدید آمد، ولی بعد از گذشت زمان نه چندان طولانی و به عنایت و تبلیغ بزرگان امامیه، همگی به راه مستقیم هدایت شده و به امامت امام عصرعلیه السلام اعتقاد پیدا نمودند، همان گونه که شیخ مفید در کتاب «الفصول المختاره» به آن اشاره کرده است.
او می‌گوید: «از این فرقه‌هایی که ذکر شد هیچ فرقه‌ای در زمان ما که سال 373 هجری است باقی نمانده است جز شیعه دوازده امامی که قائل به امامت فرزند امام حسن همنام رسول خداصلی الله علیه وآله بوده و همگی بر زنده بودن ایشان قطع داشته و معتقد به بقای آن حضرت تا زمانی که قیام به شمشیر کند، هستند...».(458)

مورخان شیعه در مورد تاریخ ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام چه گفته‌اند؟

مورخان شیعه در مورد تاریخ ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام به طور اتفاق آن را در سال 255 هجری دانسته‌اند. اینک به اسامی برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - کلینی‌رحمه الله.(459)
2 - شیخ مفیدرحمه الله.(460)
3 - اربلی‌رحمه الله.(461)
4 - شیخ طوسی‌رحمه الله.(462)
5 - کفعمی‌رحمه الله.(463)
6 - طبرسی‌رحمه الله.(464)
7 - علامه مجلسی‌رحمه الله.(465)
8 - شیخ بهائی‌رحمه الله.(466)

حکم کسی که ایمان به ولادت امام مهدی‌علیه السلام ندارد چیست؟

از آنجا که ولادت و وجود حضرت مهدی‌علیه السلام مبنای شیعه در طول تاریخ بوده و به تعبیری ضرورت مذهب به حساب می‌آمده است و لذا اجماع شیعه از عوام و خواص بر آن بوده است، بدین جهت کسی که منکر ولادت و وجود امام مهدی‌علیه السلام است، از تشیع و جامعه شیعی خارجی می‌شود، گرچه برای خود ادله‌ای وهمی ذکر کند، زیرا امر ضروری، خود بهترین دلیل بر اثبات آن است.
بلکه بالاتر از این، مطابق رأی متقدمین و متأخرین از علمای امامیه که امامت را از اصول دین می‌دانند، کسی که منکر امامت و وجود امام معصوم در برهه‌ای از زمان باشد از دین خارج است، گرچه در ظاهر حکم به اسلام او می‌شود، همان گونه که چنین حکمی درباره اهل سنّت صادق است.

چه کسانی هنگام ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام او را زیارت کرده‌اند؟

اسامی پنج نفر را در این مورد می‌توان نام برد:
1 - حکیمه دختر امام جوادعلیه السلام.(467)
2 - زن قابله.(468)
3و4 - نسیم و ماریه.(469)
5 - کنیز امام عسکری‌علیه السلام.(470)

چه کسانی درمدت پنج سال آخرحیات امام عسکری‌علیه السلام،امام زمان‌علیه السلام را دیده‌اند؟

در مورد این سؤال می‌توان به اسامی عده‌ای اشاره کرد:
1 - محمّد بن عثمان عَمْری با چهل نفر.(471)
2 - ابوهارون.(472)
3 - یعقوب بن منقوش.(473)
4 - عمرو اهوازی.(474)
5 - حکیمه دختر امام جوادعلیه السلام.(475)
6 - محمّد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر.(476)
7 - ابو نصر ظریف خادم.(477)
8 - ابوعلی بن مطهر.(478)
9 - عقید خادم و اسماعیل بن علی نوبختی.(479)
10 - نسیم، خادم امام عسکری‌علیه السلام.(480)
11 - اصحاب امام عسکری‌علیه السلام.(481)
12 - مردی از فارس.(482)
13 - ابوعمرو.(483)
14 - ابراهیم بن عبده نیشابوری و خادمش.(484)
15 - رشیق صاحب مادرای.(485)
16 - کامل بن ابراهیم مدنی.(486)
17 - احمد بن اسحاق قمّی.(487)

چه کسانی در عصر غیبت صغرا حضرت را ملاقات نموده‌اند؟

جماعت بسیاری در عصر غیبت صغرا به ملاقات حضرت شرفیاب شده‌اند که به اسامی برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - محمد بن عثمان عَمْری.(488)
2 - طریف و ابونصر.(489)
3 - ازدی.(490)
4 - ابراهیم بن ادریس.(491)
5 - ابی عبداللَّه بن صالح.(492)
6 - ابراهیم بن مهزیار.(493)
7 - محمّد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر.(494)
و دیگران.
مرحوم مجلسی در روایتی اسامی 265 نفر از کسانی که در عصر غیبت صغرا به ملاقات حضرت شرفیاب شده‌اند را نام برده است.(495)

آیا علمای انساب به ولادت فرزند امام عسکری‌علیه السلام اعتراف نموده‌اند؟

آری، گروهی از آنان معترفند که برای امام حسن عسکری‌علیه السلام فرزندی به نام محمّد و با القاب: حجّت و مهدی و... متولد شده است. اینک به اسامی برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - نسّابه سهل بن عبداللَّه بن داوود بن سلیمان بخاری، که معاصر عصر غیبت صغرا می‌زیسته است.(496)
2 - سیّد عمری، نسّابه مشهور در قرن پنجم هجری.(497)
3 - فخر رازی شافعی، نسّابه قرن پنجم.(498)
4 - نسّابه قرن ششم مروزی ازورقانی.(499)
5 - نسّابه جمال‌الدین احمد معروف به ابن عنبه.(500)
6 - نسّابه ابوالحسن محمّد حسینی یمانی صنعانی زیدی، نسّابه قرن یازدهم.(501)
7 - محمّد امین سویدی.(502)
8 - محمّد ویس حیدری سوری.(503)
9 - علامه نسّابه سید محمّد بن حسین بن عبداللَّه حسینی سمرقندی مدنی.(504)
10 - شریف انس کتبی حسنی در تعلیقه بر کتاب «تحفة المطالب».(505)
11 - علامه نسّابه سید محمّد بن احمد بن حمید الدین نجفی.(506)
12 - علامه نسّابه شریف انس کُتُبی حسنی.(507)

آیا جعفر عموی امام مهدی‌علیه السلام منکر ولادت ایشان بوده است؟

جعفر اگر چه انکار چنین مطلبی را داشته است، ولی از جهاتی نمی‌توان به انکار او توجه نمود:
1 - با ادله متقن ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام به اثبات رسیده است.
2 - اتفاق امت بر آن است که جعفر معصوم نبوده است، بلکه از جمله مردم عادی بوده که در او احتمال گمراهی و یا سهو و اشتباه رواست. همان گونه که برخی از فرزندان یعقوب به گمراهی کشیده شدند.
3 - از برخی اخبار استفاده می‌شود که جعفر به سبب انحراف و گمراهی که داشت، ادعای دروغین عدم ولادت فرزند برای امام عسکری‌علیه السلام نمود.
4 - نهایت چیزی را که از روی احتیاط می‌توان گفت اینکه: از آنجا که او کشش و قابلیّت و تحمّل خبر ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام را نداشته، امام عسکری‌علیه السلام فرزندش را به او نشان نداده است. و لذا از آن بی اطلاع بوده است.

چرا جعفر به «دروغگو» معروف شده است؟

در توقیعی که از ناحیه مقدسه صادر شد حضرت اشاره به جعفر کرده، می‌فرمایند: «... وقد ادّعی هذا المبطل المفتری علی اللَّه الکذب بما ادعاه، فلا أدری بأیّة حالة هیی له رجاء أن یتم دعواه، أبفقه فی دین اللَّه؟ فواللَّه ما یعرف حلالا من حرام ولا یفرق بین خطاء وصواب...»؛(508) «... به طور حتم این شخص مبطل و تهمت زننده به خدا است و در آنچه می‌گوید ادعای دروغ و کذب نموده است، نمی‌دانم که به کدامین حالت امید دارد که ادعای خود را تمام نماید؟ آیا به فهم در دین خدا؟ به خدا سوگند که او حلال را از حرام نمی‌شناسد و اشتباه و صحیح را تشخیص نمی‌دهد...».
از این توقیع استفاده می‌شود اول کسی که به جعفر لقب دروغگو داد خود حضرت بوده است و بعد از آن این عنوان بر او شهرت یافت. برخی نیز وجه توصیف او را به دروغگو به جهت تمییز بین او و امام جعفر صادق‌علیه السلام می‌دانند.

کارهای ناشایست جعفر چه بوده است؟

جعفر فرزند امام هادی‌علیه السلام پس از رحلت برادرش امام عسکری‌علیه السلام به یک سری اقداماتی روی آورد که در شأن او نبوده است. اینک به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - قصد نماز خواندن بر پیکر مطهّر برادرش امام عسکری‌علیه السلام.(509)
2 - ادعای امامت و رهبری، زیرا او به وزیر عباسی عبیداللَّه بن یحیی بن خاقان گفت: «مقام برادرم را به من بدهید، من سالانه مبلغ بیست هزار دینار بابت آن به شما می‌پردازم».(510)
3 - ادعای ارث، زیرا در اقدامی دیگر کوشید تا اموال امام‌علیه السلام را تصاحب نماید و ادعا کرد که برادرش ابو محمّدعلیه السلام فرزندی ندارد، و تنها وارث، برادر اوست. حکومت نیز اجازه داد تا بر اموال برادر تسلط یابد.(511)
4 - تحریک حکومت برای دستگیری امام مهدی‌علیه السلام.

چرا امام زمان‌علیه السلام عمویش جعفر را به برادران یوسف‌علیه السلام تشبیه کرد؟

امام زمان‌علیه السلام در ذیل توقیعی که به محمّد بن عثمان عَمْری‌رحمه الله صادر شد فرمود: «... وأمّا سبیل عمّی جعفر وولده فسبیل اِخوة یوسف‌علیه السلام...»؛(512) «امّا راه عمویم جعفر و اولادش همانند راه برادران یوسف است...».
برای نکته تشبیه به وجوهی می‌توان اشاره نمود:
1 - حکم جعفر عموی امام زمان‌علیه السلام را همانند اولاد انبیا، باید به آباء و اجدادشان واگذار نمود و درباره آنها سخنی نگفت.
2 - همان گونه که برادران یوسف از عمل ناشایست خود توبه کردند، او نیز چنین نموده است. و لذا برخی او را به جعفر توّاب لقب داده‌اند.
3 - فرزندان یعقوب گرچه گناه مرتکب شدند، ولی خداوند متعال به جهت کرامت یعقوب از آنان عفو نمود. همچنین در مورد جعفر، زیرا او فرزند امام، برادر امام، و عموی امام بود.
4 - ممکن است که تشبیه، ناظر به اثبات خطا و گناه برای جعفر باشد، همان گونه که اولاد یعقوب مرتکب گناه شدند، بدین معنا که هرگز نمی‌توان ادعا کرد اولاد انبیا و اوصیا همانند خود آنها از گناه معصومند، بلکه همان گونه که فرزندان یعقوب مرتکب گناه شدند، فرزند امام نیز ممکن است مرتکب گناه شود. در حقیقت، هدف امام از تمثیل رفع استبعاد از این جهت است.

چرا فرزندان برخی از پیامبران یا امامان نااهل شدند؟

اولاً: جعفر گرچه فرزند امام است ولی از ناحیه مادر ضمانت داده نشده است. آنچه مسلّم است اینکه امام معصوم باید در اصلاب شامخه و ارحام مطهره باشد، ولی نسبت به اولاد آنها چنین ادعایی نشده است و لذا مشاهده می‌کنیم که فرزندان برخی از انبیا و اوصیا نااهل و منحرف درآمدند.
ثانیاً: گاهی ابتلاءات و مشکلاتی در زندگی برخی از انبیا و امامان پدید می‌آمد تا کسی توهّم و خیال ربوبیّت آنها را نکند.

آیا انتقال امامت به دو برادر بعد از حسنین‌علیهما السلام جایز است؟

احمد کاتب می‌گوید: «قول به عدم جواز انتقال امامت به دو برادر بعد از حسن و حسین و وجوب استمرار آن در اعقاب، ضعیف است، و اجماعی بر آن در آن وقت نبوده است...».
پاسخ:
جمهور شیعه امامیه و مشهور بلکه متواتر نزد آنان قبل از ولادت امام مهدی‌علیه السلام، قول به عدم جواز انتقال امامت به دو برادر بعد از امام حسن و امام حسین‌علیهما السلام است.
اسماعیل بن علی نوبختی می‌گوید: «از اخبار متواتر از امامان صادق علم پیدا نمودیم که امامت بعد از حسن و حسین‌علیهما السلام تنها در اولاد امام خواهد بود نه در برادر یا اقوام».(513)
اشعری قمی(514) و علی بن حسن نوبختی(515) نیز همین اعتقاد را داشته‌اند.
از برخی روایات نیز این مطالب به خوبی استفاده می‌شود:
کلینی به سند صحیح از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «لا تعودُ الإمامة فی الأخوین بعد الحسن والحسین أبداً»؛(516) «بعد از حسن و حسین هرگز امامت در دو برادر نخواهد بود.»
و نیز به سند دیگر از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «لا تجتمع الإمامة فی أخوین بعد الحسن و الحسین إنّما هی فی الأعقاب وأعقاب الأعقاب.»؛(517) «امامت در دو برادر بعد از حسن و حسین جمع نخواهد شد. همانا امامت در نسل‌ها و نسل‌های نسل‌هاست.»
و نیز از اسماعیل بن بزیع نقل شده که از امام رضاعلیه السلام سؤال شد: «أنّه سُئل: أ تکون الإمامة فی عمٍّ أو خالٍ؟ فقال: لا. فقلتُ: ففی أخٍ، قال: لا...»؛(518) «آیا امامت در عمو یا دایی قرار خواهد گرفت؟ فرمود: خیر. عرض کردم: دو برادر چطور؟ فرمود: خیر...».

آیا شیعیان بعد از شهادت امام عسکری‌علیه السلام به جعفر تعزیت و تهنیت گفتند؟

احمد کاتب می‌گوید: «مطابق حدیث ابوالأدیان عموم شیعه که در ضمن آنها نایب اول وجود داشت به جعفر در سوگ امام عسکری‌علیه السلام تعزیت گفته و نیز به جهت امامت او، تهنیت گفتند.
پاسخ:
1 - با مراجعه به حدیث ابوالأدیان(519) پی می‌بریم که برداشت احمد کاتب به طور عموم صحیح نیست. بلکه آنچه در آن حدیث آمده این است که ابوالأدیان می‌گوید: «... وإذا أنا بجعفر بن علی أخیه بباب الدار والشیعة حوله یعزّونه ویهنّئونه...»؛ «... ناگهان جعفر بن علی برادر امام عسکری‌علیه السلام را کنار درب خانه دیدم در حالی که شیعیانی که دور او بودند به او تعزیت و تبریک می‌گفتند.» از این تعبیر استفاده می‌شود که برخی از شیعیان که هنوز امر امامت حضرت مهدی‌علیه السلام به جهت اختفای ولادت روشن نشده بود به گمان اینکه او امام است درصدد تهنیت او برآمدند.
2 - در این روایت اثری از نایب اول عثمان بن سعید که به جعفر تعزیت و تبریک بگوید وجود ندارد. و این نسبتی دروغ است که کاتب به نایب اول داده است.
3 - با مراجعه به مجموعه روایت ابوالأدیان استفاده می‌شود که جعفر در ادعای خود دروغ‌گو بوده است.
ابوالادیان می‌گوید: «فلمّا صرنا فی الدار إذا نحن بالحسن بن علی صلوات اللَّه علیه علی نعشه مکفّنا فتقدم جعفر بن علی لیصلّی علی أخیه، فلمّا همّ بالتکبیر خرج صبیّ بوجهه سمرة، بشعره قطط، بأسنانه تفلیج، فجبذ برداء جعفر بن علی وقال: تأخّر یا عمّ فأنا أحق بالصلاة علی أبی، فتأخر جعفر، وقد اربد وجهه واصفر فتقدّم الصبی وصلّی علیه ودفن إلی جانب قبر أبیه علیهما السلام ثمّ قال: یا بصری هات جوابات الکتب التی معک، فدفعتها إلیه»؛(520) «... هنگامی که به خانه حضرت رسیدم مشاهده کردم که نعش حسن بن علی‌علیهما السلام کفن پیچ است. جعفر جلو آمد تا بر جنازه برادرش نماز بگذارد، همین که خواست تکبیر نماز میّت بگوید، کودکی گندم‌گون، با موهایی فری، دندان‌هایی باز، از پشت پرده بیرون آمد و ردای جعفر بن علی را کشید و فرمود: «کنار برو ای عمو، زیرا من سزاوارترم که بر پدرم نماز گذارم». جعفر در حالی که رنگ صورتش تغییر کرده بود کنار رفت. این کودک جلو آمد و بر جنازه امام عسکری‌علیه السلام نماز گزارد و جنازه کنار قبر پدرش‌علیه السلام به خاک سپرده شد. آن گاه فرمود: ای بصری! جواب نامه‌هایی که با توست به من بده. من هم آنها را به حضرت دادم...».
و نیز ابوالادیان می‌گوید: «هنگامی که جعفر را چنین دیدم با خود گفتم: اگر این مرد امام است پس در حقیقت امامت باطل شده است، زیرا من او را آن گونه که می‌شناسم شخصی است که شرب نبیذ (مسکر) می‌کند و نیز با جوسق قمار کرده و با طنبور بازی می‌کند...».(521)

امامت در سنین کودکی

چه کسانی در امامت در سنین کودکی شک کرده‌اند؟

از جمله سؤال‌های مطرح در مورد امام زمان‌علیه السلام این است که آیا کسی می‌تواند در سنین کودکی به مقام امامت و خلافت برسد؟
ابن حجر هیتمی از علمای اهل سنّت می‌گوید: «آنچه در شریعت مطهّر ثابت شده این است که ولایت طفل صغیر صحیح نیست، پس چگونه شیعیان به خود اجازه داده و گمان بر امامت کسی دارند که عمر او هنگام رسیدن به امامت، بیش از پنج سال نبوده است».(522)
احمد کاتب می‌نویسد: «معقول نیست که خداوند طفل صغیری را به رهبری مسلمین منصوب کند».(523)

آیا قرآن مؤیّد امامت و نبوت کودک است؟

از نظر قرآن امامت، نبوت و ولایت در سنین کودکی نه تنها امری ممکن است بلکه از وقوع آن نیز خبر داده است.
الف. خداوند متعال خطاب به حضرت یحیی می‌فرماید: {یا یَحْیی خُذِ الکِتابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْناهُ الحُکْمَ صَبِیّاً}؛(524) «ای یحیی! تو کتاب آسمانی ما را به قوت فراگیر و به او در کودکی مقام نبوت دادیم.»
فخر رازی درباره حکمی که خداوند به حضرت یحیی‌علیه السلام داد می‌گوید: «مراد از حکم در آیه شریفه، همان نبوت است؛ زیرا خداوند متعال عقل او را در کودکی محکم و کامل کرد و به او وحی فرستاد، چرا که خداوند حضرت یحیی و عیسی را در کودکی به پیامبری برگزید، برخلاف حضرت موسی و محمّدصلی الله علیه وآله که آنان را در بزرگسالی به رسالت مبعوث نمود».(525)
ب. و نیز در مورد حضرت عیسی‌علیه السلام می‌فرماید: {فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی المَهْدِ صَبِیّاً * قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الکِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً}؛(526) «مریم [در پاسخ ملامت‌گران به طفل اشاره کرد. آنها گفتند: چگونه با طفل گهواره‌ای سخن گوییم؟ آن طفل گفت: همانا من بنده خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوت عطا فرمود...».
قندوزی حنفی بعد از ذکر ولادت امام مهدی‌علیه السلام می‌نویسد: «گفته‌اند که خداوند تبارک و تعالی او را در سنّ طفولیّت حکمت و فصل الخطاب عنایت نمود، و او را نشانه‌ای برای عالمیان قرار داد، همان گونه که در شأن حضرت یحیی‌علیه السلام فرمود: {یا یَحْیی خُذِ الکِتابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْناهُ الحُکْمَ صَبِیّاً}. و نیز در شأن حضرت عیسی‌علیه السلام فرمود: {قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی المَهْدِ صَبِیّاً * قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الکِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً}. خداوند، عمر حضرت مهدی‌علیه السلام را به مانند عمر حضرت خضر طولانی گردانید».(527)
قطب راوندی و دیگران با سند از یزید کناسی نقل کرده‌اند که از حضرت ابی‌جعفر علیهما السلام سؤال کردم: «أکان عیسی ابن مریم‌علیه السلام حین تکلّم فی المهد حجة للَّه علی أهل زمانه؟ فقال: کان یومئذ نبیاً حجة للَّه غیر مرسل أما تسمع لقوله حین قال: {إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا * وَ جَعَلَنی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا (528)} قلت: فکان یومئذ حجة للَّه علی زکریا فی تلک الحال وهو فی المهد؟ فقال: کان عیسی فی تلک الحال آیة للناس ورحمة من اللَّه لمریم حین تکلم فعبر عنها وکان نبیا حجة علی من سمع کلامه فی تلک الحال، ثم صمت فلم یتکلم حتی مضیت له سنتان وکان زکریا الحجة للَّه عزّوجلّ علی الناس بعد صمت عیسی بسنتین ثم مات زکریا فورثه ابنه یحیی الکتاب والحکمة وهو صبی صغیر، أما تسمع لقوله عزوجل: {یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا (529)} فلمّا بلغ عیسی‌علیه السلام سبع سنین تکلم بالنبوة والرسالة حین أوحی اللَّه تعالی إلیه، فکان عیسی الحجة علی یحیی وعلی الناس أجمعین ولیس تبقی الأرض یا اباخالد یوما واحدا بغیر حجة للَّه علی الناس منذ یوم خلق اللَّه آدم‌علیه السلام...»؛(530) «آیا عیسی‌علیه السلام هنگامی که در گهواره سخن گفت حجّت خدا بر اهل زمان خود بود؟ حضرت فرمود: «عیسی در آن روز پیامبر و حجّت غیر مرسل خدا بود. آیا نشنیده‌ای قول خدا را هنگامی که فرمود: «من بنده خدایم، او کتاب [آسمانی به من داده و مرا پیامبر قرار داده است. و مرا - هر جا که باشم - وجودی پربرکت قرار داده و تا زمانی که زنده‌ام، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است.» عرض کردم: پس در آن روز عیسی حجّت خدا بر زکریّا در آن حال بود، در حالی که در گهواره به سر می‌برد؟ حضرت فرمود: عیسی در آن حال نشانه‌ای برای مردم و رحمتی از جانب خدا برای مریم بود، آن هنگامی که سخن گفت و از او تعبیر کرد. (و نیز) پیامبر و حجت بود بر هر که کلام او را در آن حال شنید. سپس عیسی ساکت شد و تا دو سال با کسی سخن نگفت، و در این مدّت زکریاعلیه السلام حجّت بر مردم بود. پس از فوت او یحیی‌علیه السلام در سنین کودکی وارث کتاب و حکمت شد. آیا نشنیده‌ای قول خداوند عزّوجلّ را که فرمود: «ای یحیی! کتاب [خدا] را با قوّت بگیر! و ما فرمان نبوّت [و عقل کافی در کودکی به او دادیم.» عیسی وقتی به هفت سالگی رسید با اوّلین وحی که بر او نازل شد خبر از نبوت خود داد. در این هنگام او حجّت بر یحیی و تمام مردم شد. ای اباخالد! از هنگام خلقت آدم، حتّی یک روز نیز زمین خالی از حجّت خدا بر مردم نبوده است...».
کسی اشکال نکند که در مورد حضرت عیسی اگر چه قرآن لفظ ماضی را به کار برده ولی در حقیقت به معنای مضارع و زمان آینده است. زیرا در جواب می‌گوییم:
اولاً: این احتمال خلاف ظاهر لفظ ماضی است و حمل بر خلاف آن احتیاج به دلیل و قرینه دارد در حالی که قرینه‌ای در بین نیست.
ثانیاً: فرق است بین نبی و رسول، در مورد قصه حضرت عیسی تعبیر نبی آمده نه رسول، و لذا ممکن است که طفلی در سنین کودکی به مقام نبوت رسیده باشد گر چه به جهت طفولیت هنوز به مقام رسالت نرسیده است.

آیا از منظر تاریخ، امامت در کودک تجسّم یافته است؟

با مراجعه به تاریخ پی می‌بریم که مسأله امامت و رهبری کودک، واقع شده است و فلاسفه و حکما می‌گویند: قوی‌ترین دلیل بر امکان شئ، وقوع آن است.
پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله در سال سوّم هجرت، بعد از نزول آیه شریفه {وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ} علی بن ابی طالب را که نوجوانی بیش نبود به خلافت و وصایت منصوب کرد، و به قوم خود دستور داد که سخنان او را گوش فرا داده و از او اطاعت کنند.(531)
شیخ مفیدرحمه الله می‌نویسد: «عموم شیعه و اهل سنت بر این امر اتفاق دارند که رسول خداصلی الله علیه وآله حضرت علی‌علیه السلام را دعوت به وزارت و خلافت و وصایت کرد، در حالی که سنّ او کم بود، و از دیگر کودکان دعوت به عمل نیاورد...».(532)

آیا عقل، امامت کودک را تأیید می‌کند؟

برخی می‌گویند: امامت در سنین کودکی عقلاً محال است. در پاسخ می‌گوییم:
امر محال بر سه قسم است:
1 - محال ذاتی: که فی حدّ نفسه محال است بدون در نظر گرفتن امری دیگر، مثل اجتماع نقیضین یا ارتفاع نقیضین.
2 - محال وقوعی: که وقوع آن محال است، مثل وقوع معلول بدون علت.
3 - محال عادی: که وقوع آن طبق قوانین شناخته شده طبیعت محال است ولی نه ذاتاً محال است و نه مستلزم محال. همانند کارهایی که بر آن معجزه صدق می‌کند.
در مورد امامت در سنین کودکی می‌گوییم: این مسأله، محال ذاتی یا وقوعی نیست، زیرا خداوند متعال قادر است تا تمام شرایط رسالت و امامت را در کودک قرار دهد. عقل انسان این مطالب را بعید نمی‌داند. و نبوت حضرت یحیی و عیسی‌علیهما السلام بهترین شاهد صدق بر این مدعا است.
محمّد بن حسن صفّار به سند خود از علی بن اسباط نقل کرده که گفت: «رأیت اباجعفرعلیه السلام قد خرج علیّ فاحددت النظر إلیه وإلی رأسه وإلی رجله لأصف قامته لأصحابنا بمصر، فخرّ ساجداً. فقال انّ اللَّه احتجّ فی الامامة مثل ما احتجّ فی النبوة. قال اللَّه تعالی: {وَآتَیْناهُ الحُکْمَ صَبِیّاً (533)} وقال اللَّه: {فَلَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً}.(534) فقد یجوز ان یؤتی الحکمة وهو صبیّ ویجوز ان یؤتی وهو ابن اربعین سنة»؛(535) «اباجعفرعلیه السلام را در حالی که بر من وارد می‌شد مشاهده کردم. خوب به سر و پای مبارکش نظاره کردم تا بتوانم بر اصحاب خود در مصر آن حضرت را توصیف نمایم. ناگهان مشاهده کردم که حضرت به سجده افتاد و فرمود: «خداوند احتجاج نموده در امر امامت به آنچه در امر نبوت احتجاج کرده است، و می‌فرماید: {وَآتَیْناهُ الحُکْمَ صَبِیّاً} و نیز می‌فرماید: {فَلَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً}. پس گاهی ممکن است که خداوند به کسی حکمت عطا کند در حالی که کودکی بیش نیست، همان گونه که جایز است به کسی دیگر در سنین چهل سالگی حکمت عطا فرماید.»

آیا طفل در سنین کودکی می‌تواند رشد عقلی داشته باشد؟

دانشمندان می‌گویند: برای رشد عقلی سنّ معیّنی وجود ندارد، زیرا چه بسا شخصی رشید است امّا سن او بیش از پنج سال نیست؛ چون قوّه عاقله او به قدرت خداوند به حدّ کافی رشد کرده است. چه مانعی دارد که خداوند متعال سنّ رشد را در امام‌علیه السلام سنّ پنج سالگی قرار دهد؟
علامه حلّی می‌فرماید: «طبیعت کودکان با دوستی و محبت پدر و مادر و میل به آن در آمیخته است، لذا کناره‌گیری کودک از آنان و توجه به خداوند متعال دلیل بر قوّت کمال اوست».
او در ادامه می‌نویسد: «طبیعت کودکان با نظر و تأمّل در امور عقلی و تکالیف الهی ناسازگار و متناسب با بازی و لهو و لعب است، پس اگر کودکی با اموری که ناسازگار با طبع کودکانه است انس گرفته، دلیل رسیدن او به کمال است».(536)
صفوان بن یحیی می‌گوید: هنگامی که امام رضاعلیه السلام به امام جوادعلیه السلام اشاره کرد و او را به امامت منصوب نمود در حالی که سنّ او از سه سال تجاوز نمی‌کرد، به آن حضرت عرض کردم: فدایت گردم! فرزند شما سه سال بیشتر ندارد؟ حضرت فرمود: «... وما یضرّه من ذلک شی‌ء قد قام عیسی‌علیه السلام بالحجّة وهو ابن ثلاثة سنین»؛(537) «چه اشکالی دارد در حالی که عیسی‌علیه السلام نیز در سنین سه سالگی حجت خدا گشت.»
به امام جوادعلیه السلام عرض شد: مردم به جهت کمی سنّ شما امامت شما را انکار می‌کنند. حضرت پاسخ فرمود: «وما ینکرون من ذلک قول اللَّه عزّوجلّ؟ لقد قال اللَّه عزّوجلّ لنبیّه‌صلی الله علیه وآله: {قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلیَ اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی} فواللَّه ما تبعه إلّا علیّ‌علیه السلام وله تسع سنین وأنا ابن تسع سنین»؛(538) «چرا انکار می‌کنند، در حالی که خداوند به نبیّ خود فرمود: ای رسول ما! امت را بگو: طریقه من و پیروانم همین است که خلق را با بینایی و بصیرت به سوی خدا دعوت کنیم. پس به خدا سوگند! در آن هنگام او را متابعت نکرد مگر علی‌علیه السلام در حالی که نه سال بیشتر نداشت، و من نیز فرزند نه ساله هستم.»

آیا شیعیان به امامت امامان در سنین کودکی اطمینان داشتند؟

دانش آموختگان مدرسه اهل بیت‌علیهم السلام در طول تاریخ، فداکاری و جانفشانی‌های زیادی را در راه تثبیت عقیده خود در مسأله امامت داشته‌اند؛ زیرا داشتن چنین عقیده و فکری منشأ دشمنی و خصومت دستگاه خلفا با دوست‌داران اهل بیت بود. این امر منجرّ به درگیری نظام حاکم با اهل بیت‌علیهم السلام و یاران آنها بود، لذا عدّه زیادی را زندانی و گروهی را نیز می‌کشتند. و این نشان می‌دهد که اعتقاد به ولایت اهل بیت‌علیهم السلام حتی در سنین کودکی برای آنها چنان روشن و مسلّم شده بود که از جان و مال خود مایه می‌گذاشتند.

آیا اعتقاد به امامت و ولایت امامان در کودکی با تهدید و تحمیل بزرگان شیعه بوده است؟

این فرضیه به طور حتم باطل است؛ زیرا با ورع و قداست بزرگان طایفه امامیه سازگاری ندارد. هیچ گاه نمی‌توان باور کرد که آنان با تهدید و زور مردم را به اطاعت امامان دعوت کرده باشند. به ویژه آنکه آنان در طول مدت امامت اهل بیت‌علیهم السلام در شدیدترین وضع - به جهت پذیرش دعوت آنها - به سر می‌بردند.
پذیرش دعوت اهل بیت و دعوت به آنان، سود مادی و مقام ظاهری نداشته است تا توهّم طمع به آن امور باعث شود که چنین دعوتی را داشته باشند. پذیرفتنی نیست که علمای امامیه به نادرستی بر امامت شخصی در کودکی تبانی و اتفاق داشته باشند در حالی که این کار سبب ایجاد انواع محرومیّت‌ها برای آنان بود. این نیست مگر آنکه دعوت آنها ناشی از اعتقاد به امامت امامان در سنین کودکی بوده است.

آیا خلفا بر امامت امامان در سنین کودکی اذعان داشتند؟

خلفای معاصر، به فضایل اخلاقی و کمالات معنوی و علمی امامانی که در سن کودکی بودند اذعان داشتند و لذا آن را زنگ خطری برای خود و خلافت غاصبانه خویش می‌دانستند. بر این اساس، تمام توان خود را برای از بین بردن امامان و فضایلشان به کار می‌گرفتند.
با توجه به این مطلب به خوبی روشن می‌شود که مسأله امامت شخص - هر چند در سنین کودکی - امری ثابت بوده است؛ خصوصاً آنکه به طور مکرّر آنها را امتحان کرده، به فضل و کمالاتشان پی برده بودند.

آیا از امامان قبل، نصّی بر امامت امامان کودک بوده است؟

در مورد هر یک از امامان که در سنین کودکی به امامت رسیده‌اند از امام قبل خود به طور صریح و ضمنی بر امامت آنها اشاره شده است.
الف. نصّ بر امام جوادعلیه السلام
محمد بن ابی نصر می‌گوید: فرزند نجاشی به من گفت: امام بعد از صاحبت کیست؟ دوست دارم پاسخ آن را بدانم. محمّد بن ابی نصر می‌گوید: نزد امام رضاعلیه السلام رفتم و سؤال فرزند نجاشی را به امام عرض کردم. حضرت فرمود: «الإمام ابنی»؛(539) «امام، فرزند من است.»
ب. نصّ بر امام مهدی‌علیه السلام
محمّد بن علی بن بلال می‌گوید: «از ناحیه امام عسکری - دو سال قبل از وفاتش - نامه‌ای به دستم رسید که در آن، خبر از جانشین بعد از خود داده بود، و نیز سه روز قبل از وفاتش نامه‌ای دیگر برای من فرستاد و در آن از جانشین بعد از خود خبر داد».(540)
عمرو اهوازی می‌گوید: امام عسکری‌علیه السلام فرزند خود را به من نشان داد و فرمود: «هذا صاحبکم من بعدی»؛(541) «این صاحب و امام شما بعد از من است.»
حمدان قلانسی می‌گوید: «به عَمْری عرض کردم: آیا امام عسکری‌علیه السلام از دنیا رحلت نمود؟ فرمود: آری، ولی کسی را به جانشینی خود قرار داد که گردنش مثل این بود. اشاره به دست خود نمود».(542)

کودکی که ممنوع از تصرف در اموال است چگونه می‌تواند امام باشد؟

برخی می‌گویند: شما چگونه به امامت کودک اعتقاد دارید در حالی که خداوند می‌فرماید: {وَابْتَلُوا الیَتامی حَتّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أمْوالَهُمْ (543)} حال اگر خداوند کسی را که به حدّ بلوغ نرسیده از تصرّف در اموالش منع می‌کند پس چگونه ممکن است او را امام قرار دهد؛ زیرا امام، ولیّ بر خلق در تمام امور دین و دنیا است، و صحیح نیست که والی و سرپرست تمام اموال از قبیل صدقه‌ها و خمس‌ها و امین بر شریعت و احکام و... کسی باشد که ولایت بر درهمی از اموال خود را هم ندارد.
پاسخ: این اشکال از کسی صادر می‌شود که بصیرتی در دین ندارد؛ زیرا آیه‌ای را که مخالفان در این باب به آن اعتماد کرده‌اند خاص است و شامل امام معصوم نمی‌شود، به جهت آنکه خداوند با برهان عقلی و دلیل نقلی، امامت آنان را ثابت نموده است و این می‌رساند که امام، مخاطب آیه فوق نمی‌باشد و از زمره ایتام خارج است. هیچ اختلافی بین امت نیست که آیه فوق مربوط به کسانی است که عقلشان ناقص است و هیچ ربطی به آنان که عقلشان به عنایت الهی به حدّ کمال رسیده ندارد، اگر چه کودک باشند. لذا آیه شریفه شامل ائمه اهل بیت‌علیهم السلام نمی‌شود.(544)
پاسخ دیگری که می‌توان داد این است که: عنوان حقیقی و اصلی برای حکم به وجوب دفع مال به یتیمان، رشد عقلی است نه بلوغ، و اگر تعبیر به بلوغ در آیه به حد نکاح ذکر شده، به جهت عنوان مشیر به رشد عقلانی است، زیرا غالباً در این هنگام است که انسان رشید می‌شود و شاهد این مطلب اینکه: اگر کسی از حد بلوغ بگذرد و حتی به سنین بالایی از عمر خود برسد ولی رشید نشده باشد اموالش را به او نمی‌دهند. از اینجا معلوم می‌شود که ملاک رشد عقلانی است که در امام معصوم از ابتدای سنین کودکی وجود دارد.
از اینجا پاسخ پرسش‌های دیگر نیز درباره امامت کودک داده می‌شود، مثل اینکه طفل چگونه می‌تواند امام باشد در حالی که نمی‌تواند حتّی امام جماعت باشد؟ طفل چگونه می‌تواند امام باشد با آنکه معامله با او صحیح نیست؟ طفل چگونه می‌تواند امام باشد در حالی که عقد او باطل است؟ طفل چگونه می‌تواند امام باشد در حالی که گواهی او جز در موارد خاص مورد قبول نیست؟

طفل پنج ساله چگونه نمازش بر جنازه امام صحیح است؟

منشأ این اشکال و اشکالات مشابه این است که امام را با دیگران مقایسه کرده‌اند و برای او امتیاز خاص قائل نیستند. ولی اگر معتقد شویم که امام - اگر چه کودک باشد - کسی است که با معجزه و نصّ، امامتش ثابت شده و عقلش به عنایت الهی کامل گردیده است، دیگر او را با مردم عوام مقایسه نمی‌کنیم. و نیز پاسخ این سؤال داده می‌شود که چگونه ممکن است طفلی هدایت تکوینی و تشریعی و باطنی داشته باشد، در حالی که هر یک از آنها وظیفه بسیار سنگینی است که احتیاج به قابلیت‌های خاص دارد؟
پاسخ همان است که قبلاً اشاره شد، زیرا اگر خداوند به کسی مقام هدایت و امامت می‌دهد قابلیتش را نیز عنایت می‌کند و عقل او را به حدّ اعلای رشد و کمال می‌رساند، اگر چه اختیار خود نیز در رسیدن به کمال دخیل است، ولی همه به لطف و عنایت الهی است.

کودک چگونه می‌تواند امام باشد در حالی که تکلیف ندارد؟

گاهی سؤال می‌شود که کودک چگونه می‌تواند امام و رهبر باشد در حالی که تکلیف ندارد، زیرا به حدّ بلوغ نرسیده است، و چون بر اعمالش عقوبت مترتب نیست ممکن است لغزش‌هایی از او سر زند که با مقام و شأن امامت سازگاری ندارد.
پاسخ: بلوغ - در حقیقت - رسیدن به حدّ رشد عقلانی است، و علّت اینکه برای نوجوانان سنّ بلوغ را پانزده سال قرار داده‌اند برای این است که غالباً در این سنّ آنها به رشد عقلانی می‌رسند. ولی اگر افرادی در کودکی به طور یقین و قطع به حدّ اعلای کمال و رشد رسیدند - که باید هم رسیده باشند وگرنه امامت آنها بی معنا خواهد بود - قطعاً مورد تکلیف هستند، و از آنجا که عقل کاملی داشته و از مقام عصمت بهره‌مندند، هرگز کار ناشایست انجام نخواهند داد.
از اینجا پاسخ اشکال برخی از علمای اهل سنّت درباره ایمان و اسلام حضرت علی‌علیه السلام قبل از بلوغ نیز داده می‌شود، آنان می‌گویند: علی بن ابی طالب‌علیه السلام به حدّ بلوغ نرسیده بود، و لذا اسلامش ارزشی نداشت. اسلامی که بدون تعقل و فهم و شعور عقلانی باشد چه فایده‌ای دارد؟ در حالی که اسلام ابوبکر در سنین بالا بوده است و اسلام در این سنّ با تعقل و فکر همراه است و از این رو دارای ارزش خاصی است.
پاسخ: اگرچه امام علی‌علیه السلام قبل از بلوغ اسلام آورد ولی او از همان کودکی از کمال و عقلانیت کافی برخوردار بود. دوره کودکی حضرت، همراه با رسول خداصلی الله علیه وآله سپری شد. او اسلام را با بصیرت کامل پذیرفت. لذا حقیقتاً حضرت علی‌علیه السلام اوّلین مؤمن و مسلم است.
چه کسی می‌تواند به طور عموم و کلّی ادعا کند که هر کس سنش بیشتر است عقلش نیز بیشتر است؟ چه بسیار افراد بزرگسال که یک دهم عقل و رشد یک کودک را ندارند.
و لذا پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله خطاب به حضرت زهراعلیها السلام فرمود: «انّه لأوّل اصحابی اسلاماً»؛(545) «همانا او - علی‌علیه السلام - اوّل کسی است از اصحابم که به من ایمان آورده است.»
انس بن مالک می‌گوید: «اوّل کسی که به پیامبرصلی الله علیه وآله اسلام آورد علی بن ابی طالب‌علیه السلام بود».(546)
ابن اثیر می‌گوید: «پیامبرصلی الله علیه وآله روز دوشنبه مبعوث شد و علیّ‌علیه السلام در روز سه شنبه اسلام آورد».(547)
شیخ محمّد خضری می‌گوید: «علیّ‌علیه السلام اوّل کسی است که دعوت اسلام را پذیرفت».(548)
ابن ابی‌الحدید می‌گوید: «چه بگویم در حق کسی که از دیگران به هدایت سبقت گرفت، به خدا ایمان آورده و او را عبادت نمود در حالی که تمام افراد روی زمین سنگ را عبادت می‌کرده و منکر خالق بودند».(549)
و به همین خاطر بود که پیامبرصلی الله علیه وآله در سال سوّم بعثت بعد از نزول آیه شریفه {وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ} حضرت علی‌علیه السلام را که نوجوان بود به خلافت و وصایت برگزید و به قوم خود دستور داد که سخنان او را گوش فرا داده و از او اطاعت کنند.(550)

چرا خداوند امامت را در کودک قرار داد؟

برخی ممکن است سؤال کنند: چه ضرورتی دارد که کودک امام باشد در حالی که مورد شک و تردید عده‌ای قرار می‌گیرد؟
پاسخ: ممکن است عواملی چند در این انتخاب مؤثر باشد:
1 - امتحان مردم؛ زیرا با اثبات امامت طفل از راه معجزه و جهات دیگر، انسان مورد امتحان قرار می‌گیرد که چگونه در برابر حق تسلیم گردد، همان گونه که حضرت عبدالعظیم حسنی مورد امتحان قرار گرفت.
2 - برای اثبات اینکه امامت این شخص از جانب خداوند است؛ زیرا اگر امامان تنها در بزرگسالی به مقام امامت نایل می‌شدند، ممکن بود کسانی گمان کنند که مقامات و کمالات آنان همگی اکتسابی است ولی در طفل صغیر هیچ گاه این گمان برده نمی‌شود. و اگر طفلی فضایلی در حدّ امامت داشت شکّی نیست که از جانب خداوند است.
3 - برای اثبات اینکه مقام و منزلت بر اساس لیاقت است نه بزرگی سنّ، چنان که در جریان فرماندهی اسامة بن زید چنین بود، در حالی که عده‌ای از صحابه بر عزل او اصرار داشتند پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله به جهت لیاقت وی، اصرار بر فرماندهی او داشت.
4 - از آنجا که تا امام رضاعلیه السلام امامان را یکی پس از دیگری به شهادت می‌رساندند، سنت الهی بر این قرار گرفت که از امام جوادعلیه السلام امامت در سنین پایین قرار گیرد تا اینکه حاکمان جور و ظلم امامت آنان را باور نکرده و آنها را نکشند، تا اینکه نوبت به امام زمان‌علیه السلام رسید و چون امامان پیشین از امتحان سربلند بیرون آمده بودند، دشمنان فهمیدند که امامت در سنین کودکی نیز ممکن است، لذا قصد داشتند تا حضرت مهدی‌علیه السلام را از همان ابتدای ولادت به قتل برسانند، لذا خواست خداوند بر این تعلّق گرفت که او را از هنگام ولادت در پشت پرده غیبت نگه دارد.

آیا امامت کودک با قاعده لطف سازگاری دارد؟

برخی ممکن است اشکال کنند که امامت در سنین کودکی، با قاعده لطف سازگاری ندارد؛ زیرا لطفِ مقرّب آن است که خداوند هر عملی را که در راستای اهداف خلقت برای رسیدن انسان به کمال، مؤثر است انجام دهد وگرنه نقض غرض خلقت است، و لذا لطف بر خداوند لازم است. از این رو اعطای امامت به کودک از آنجا که مورد شک و تردید برخی از افراد قرار خواهد گرفت، خلاف قاعده لطف است.
پاسخ: گاهی لطف اقتضا می‌کند که امامت در سنین کودکی باشد، زیرا همان گونه که اشاره شد هم مردم با آن امتحان می‌شوند و هم گروهی به امامت او یقین پیدا می‌کنند. و در ضمن می‌فهمند که امامت به لیاقت است نه به سن. با وجود این امتیازات و از آنجا که بر هر فرد لازم است که تحقیق کند، دیگر هرگز جای شک و تردید باقی نمی‌ماند.

چرا امام زمان‌علیه السلام از همان کودکی در اختفا به سر بردند؟

برخی سؤال می‌کنند که چرا امام زمان‌علیه السلام از همان ابتدای کودکی در اختفا به سر بردند در حالی که وظیفه امام، حضور در میان مردم و ارشاد آنان است؟ و به تعبیر دیگر: چرا امام عسکری‌علیه السلام فرزند خود را از هنگام ولادت از مردم مخفی داشت؟
پاسخ: شکّی نیست که فشار سیاسی بر امام عسکری‌علیه السلام و کنترل آن حضرت برای دسترسی به فرزندش حضرت مهدی‌علیه السلام به حدّی شدید بود که به شیعیان و اصحاب خود سفارش نموده بود حتی کسی در ملأ عام بر او سلام نکند یا با دست به او اشاره ننماید؛ زیرا در این صورت در امان نخواهد بود.(551)
کار به جایی رسیده بود که امام عسکری‌علیه السلام برای ملاقات با اصحاب خود کسی را به سراغ آنها می‌فرستاد و می‌فرمود: «صیروا إلی موضع کذا وکذا، وإلی دار فلان بن فلان العشاء والعتمة فی لیلة کذا فانّکم تجدونی هناک»؛(552) «بعد از وقت عشا در فلان موضع و فلان خانه، در فلان شب جمع شوید که مرا در آنجا خواهید دید.»
با وجود همین فشارهای سیاسی بود که حضرت نظام وکالت را دنبال نمود تا هم بتواند به نیازهای مردم رسیدگی کند و هم از گرفتاری‌هایی که از ناحیه ملاقات‌ها برای مردم حاصل می‌شد، بکاهد.
در این موقعیت حسّاس، امام زمان‌علیه السلام متولّد شد. کسی که حجت خدا در روی زمین بعد از امام عسکری‌علیه السلام خواهد بود. او دوازدهمین امامی خواهد بود که رسول خداصلی الله علیه وآله وعده تولدش را داده که با ظهورش در آخرالزمان زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. کسی که به جهت قیام غیرمترقّبه‌اش نمی‌تواند بیعت کسی را بر گردن داشته باشد. آیا چنین امامی نباید از ابتدای ولادت و حتّی از هنگام به امامت رسیدن، از دید عموم مردم و خصوصاً سلاطین جور که درصدد قتل او بودند مخفی باشد؟ هر چند که در میان مردم است و با آنان زندگی می‌کند قطعاً باید این چنین باشد وگرنه برخلاف مصالح کلّی عالم خواهد بود.

آیا فضایل و کرامات امامان، ناشی از نبوغ فکری آنها بوده است؟

دانشمندان مادی که جهان‌بینی مادّی دارند و هستی را در چهارچوب ماده منحصر می‌دانند، هرگاه معجزات و امور خارق‌العادّه‌ای از کسی مشاهده می‌کنند، بر اثر ضعف ایمان و غرور علمی و غلبه مادیگری بر افکار آنها، درصدد توجیه مادی آن برمی‌آیند و این امور را به نابغه اشخاص مرتبط می‌سازند و هرگز به ارتباط غیبی این عالم ارزش و بهایی نمی‌دهند در حالی که این افراطگری از جهاتی قابل مناقشه است:
1 - افراد در این نظریه منکر اعتقاد به غیب می‌شوند و تنها به مادی‌گرایی صرف می‌اندیشند.
2 - بخشی از کرامات و معجزات امامان در سنین کودکی خبرهای غیبی بوده است که مطابق با واقع درآمده، در حالی که دیده نشده کسی با ادعای امامت در سنین کودکی با اتکای به نبوغ فکری خود خبر از غیب دهد. افراد نابغه هر مقدار که به مرتبه‌ای از نبوغ فکری برسند نمی‌توانند به طور قطع و یقین خبر از حوادث آینده دهند، تا چه رسد به اینکه کودک باشند.
3 - اگر این ادعا صحیح است چرا یکی از انبیا یا امامان، کرامات و معجزات علمی و غیبی و... را به نبوغ فکری خود نسبت نداده است؟ بلکه بر عکس تنها ادعایشان آن بود که ما تابع وحی و الهام الهی هستیم.
4 - اگر منشأ کرامات و فضایل امامان در سنین کودکی، نبوغ و زیرکی آنها بوده، چرا دیگران از مقابله با آنها عاجز ماندند و به عجز و ناتوانی خود اعتراف نمودند.

آیا اهل بیت‌علیهم السلام در زمینه‌سازی برای امامت کودک اقدامی انجام داده‌اند؟

با مراجعه به روایات پی می‌بریم که اهل بیت‌علیهم السلام برای هموار کردن و زمینه‌سازی برای امامت کودک، از هیچ نوع اقدام ممکن فروگذار نکردند که از آن جمله تذکّر به تحقق پیدا کردن امامت در سنین کودکی است.
مقدسی شافعی در کتاب «عقد الدرر» از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «یکون هذا الأمر فی اصغرنا سنّا»؛(553) «امر امامت و خلافت در اشخاصی خواهد بود که کمترین سنّ را در میان ما دارند.»

امام عسکری‌علیه السلام برای تثبیت امامت فرزندش چه تدابیری اندیشید؟

حضرت برای تثبیت امامت حضرت مهدی‌علیه السلام از راه‌های مختلف استفاده نمود:
1 - تعلیمات و بیانات
موسی بن جعفر بن وهب بغدادی می‌گوید: از امام عسکری‌علیه السلام شنیدم که فرمود: «کأنّی بکم وقد اختلفتم بعدی فی الخلف منّی، أما إنّ المقرّ بالأئمّة بعد رسول اللَّه المنکر لولدی کمن أقرّ بجمیع أنبیآء اللَّه ورسله ثمّ أنکر نبوّة محمّد رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله...»؛(554) «گویا شما را می‌بینم که در حقّ جانشین من اختلاف خواهید کرد. آگاه باشید! هر کس به امامان بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله اقرار کند ولی منکر فرزند من شود، همانند آن است که به جمیع انبیای خدا و رسولان او اقرار کرده ولی نبوت محمّد رسول خداصلی الله علیه وآله را انکار کرده است...».
احمد بن اسحاق می‌گوید: از امام عسکری‌علیه السلام شنیدم که فرمود: «الحمد للَّه الّذی لم یخرجنی من الدنیا حتّی أرانی الخلف من بعدی...»؛(555) «ستایش خداوندی را سزاست که قبل از آنکه از دنیا رحلت کنم، جانشین بعد از خودم را نشانم داد.»
در روز سوم ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام، پدرش امام عسکری‌علیه السلام او را بر اصحاب خود عرضه کرد و فرمود: «هذا صاحبکم من بعدی وخلیفتی علیکم وهو القآئم الّذی تمتدّ إلیه الأعناق بالانتظار...»؛(556) «این فرزند، صاحب و امام شما بعد از من و خلیفه من بر شما است. او قائمی است که مردم در انتظار او به سر خواهند برد...».
2 - نشان دادن به خواص
احمد بن اسحاق بن سعد اشعری می‌گوید: خدمت امام عسکری‌علیه السلام رسیدم تا از جانشین آن حضرت سؤال کنم. حضرت در ابتدا فرمود: ای احمد بن اسحاق! خداوند تبارک و تعالی هرگز زمین را از زمان خلقت حضرت آدم‌علیه السلام تا روز قیامت، از حجت بر خلق خالی نگذاشته و نخواهد گذاشت. به توسط حجّت است که بلا را از اهل زمین دفع می‌کند، و به واسطه اوست که باران نازل کرده و برکات زمین را بیرون می‌آورد.
آن گاه عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! امام و خلیفه بعد از شما کیست؟ حضرت فوراً از جا بلند شد و داخل اتاق گشته، در حالی که کودکی به مانند ماه پاره با حدود سه سال بر شانه خود داشت بر من وارد شد و فرمود: «یا أحمد بن إسحاق! لولا کرامتک علی اللَّه عزّوجلّ وعلی حججه، ما عرضت علیک ابنی هذا...»؛(557) «ای احمد بن اسحاق! اگر کرامت تو نزد خداوند عزّوجلّ و نزد حجت‌های خداوند نبود این فرزند را بر تو عرضه نمی‌کردم...».
شیخ صدوق از ابی‌غانم خادم نقل می‌کند: «ولد لأبی محمّدعلیه السلام ولد فسمّاه محمّداً فعرضه علی أصحابه به یوم الثالث وقال: هذا صاحبکم من بعدی وخلیفتی علیکم...»؛(558) «خداوند به امام عسکری‌علیه السلام فرزندی عنایت فرمود که نام او را «محمد» نهاد. در روز سوّم از ولادتش او را به اصحابش عرضه داشت و فرمود: این صاحب و امام شما و خلیفه بعد از من است...».
معاویة بن حکیم و محمّد بن ایّوب بن نوح و محمّد بن عثمان عَمْری می‌گویند: «عرض علینا أبومحمّد الحسن بن علی‌علیهم السلام ونحن فی منزله وکنّا أربعین رجلاً فقال: هذا إمامکم من بعدی وخلیفتی علیکم. أطیعوه ولا تتفرّقوا من بعدی فی أدیانکم فتهلکوا. أما إنّکم لا ترونه بعد یومکم هذا...»؛(559) «ما با چهل نفر در منزل امام عسکری‌علیه السلام بودیم که آن حضرت فرزند خود را بر ما عرضه کرده و فرمود: این امام و خلیفه شما بعد از من است، او را اطاعت کنید و بعد از من در ادیان خود متفرّق نشوید که هلاک خواهید شد. بدانید که بعد از این روز هرگز او را مشاهده نخواهید کرد...».
یعقوب بن منقوش می‌گوید: خدمت امام عسکری‌علیه السلام رسیدم در حالی که کنار اتاقی که بر درب آن پرده‌ای آویزان بود نشسته بودند. عرض کردم: ای آقای من! صاحب امر امامت - بعد از شما - کیست؟ فرمود: پرده را کنار بزن. کنار زدم، ناگهان کودکی با شمایلی خاص بر ما وارد شد و بر دامان امام عسکری‌علیه السلام نشست. حضرت فرمود: «هو صاحبکم وإمامکم بعدی...»؛(560) «این فرزند صاحب و امام شما بعد از من است...».

آیا حضرت مهدی‌علیه السلام برای اثبات امامتش در کودکی اقدامی انجام داده است؟

حضرت مهدی‌علیه السلام در راستای تثبیت امامت و رهبری خود نسبت به جامعه شیعی اقداماتی را انجام داد:
1 - اقامه معجزات و کرامات
در قضیه ابوالادیان - که قبلاً به آن اشاره شد - آمده است: «... کودک جلو آمد و بر حضرت عسکری‌علیه السلام نماز گزارد و بعد در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. کودک - حضرت مهدی‌علیه السلام - به من فرمود: ای بصری! جواب نامه‌هایی که با تو است نزد من آر. آنها را به حضرت تقدیم نمودم. در دلم گفتم: این دو نشانه از نشانه‌های امامت است که در این کودک مشاهده کردم. تنها باقی می‌ماند یک نشانه و آن اینکه از آنچه در همیان است خبر دهد... .
ابوالادیان می‌گوید: خادم خارج شد و فرمود: نزد شما نامه‌های فلان شخص و فلان شخص است، و در خورجین او هزار و ده دینار وجود دارد که از آن جمله دینارهایی زرکوب است. آن جماعت نیز نامه‌ها و مال را به او داده و گفتند: کسی که تو را برای گرفتن اینها فرستاده همان امام است...».(561)
2 - جواب مسائل
یکی دیگر از راه‌های اثبات امامت خود، پاسخ به سؤال‌هایی بود که توسط نوّاب اربعه به آن حضرت ارسال می‌شد و حضرت نیز جواب آنها را به صورت توقیع مرقوم می‌داشتند، همانند: جواب به مسائل احمد بن اسحاق اشعری، جواب به مسائل اسحاق بن یعقوب، جواب سؤال‌های حمیری، جواب به مسائل محمّد بن ابراهیم مهزیاری، جواب به مسائل ابی الحسین بن محمّد اسدی و دیگران.

ولایت امام مهدی علیه السلام‌

ولایت به چه معنایی است؟

ولایت در لغت به معنای قرب و نزدیکی است.
فیومی می‌گوید: «وَلْی مثل فَلْس به معنای قرب و نزدیکی است».(562)
در اقرب الموارد آمده است: «وَلْی عبارت است از قرار گرفتن فرد یا شئ دوم به دنبال فرد یا شئ اول بدون فاصله ...».(563)
راغب اصفهانی می‌گوید: «ولاء و توالی به معنای آن است که دو چیز و یا بیشتر طوری کنار هم قرار گیرند که بین آن دو، غیر از خود آنها چیز دیگری فاصله نبوده باشد».(564)
با توجّه به حالات اولیه انسان در کاربرد الفاظ و اینکه معمولاً کلمات را در آغاز برای بیان معانی مربوط به محسوسات به کار می‌برد، می‌توان گفت:
واژه « ولایت» در آغاز برای قرب و نزدیکی خاص در محسوسات «قرب حسی» به کار رفته است، آن گاه برای قرب معنوی استعاره آورده شده است. بر این اساس، هر گاه این واژه در امور معنوی به کار می‌رود بر نوعی از نسبت قرابت دلالت می‌کند و لازمه آن این است که ولیّ نسبت به آنچه بر آن دلالت دارد دارای حقّی است که دیگری ندارد و می‌تواند تصرّفاتی را بنماید که دیگری جز به اذن او نمی‌تواند. مثلاً ولیّ میّت می‌تواند در اموال او تصرف کند. این ولایت او ناشی از حق وراثت است. کسی که بر صغیر ولایت دارد حق تصرف در امور وی را دارد، و کسی که ولایت نصرت دارد می‌تواند در امور منصور «آن کسی که نصرتش را عهده دار است» تصرف کند. خداوند ولی امر بندگان خویش است یعنی امور دنیوی و اخروی آنها را تدبیر می‌کند و او ولیّ مؤمنان است، یعنی بر آنها ولایت خاص دارد.
بنابراین، حاصل معنای ولایت در همه موارد استعمال آن، گونه‌ای از قرابت است که منشأ تصرف و مالک بودن تدبیر است.(565)
به عبارت دیگر: ولایت، نوعی اقتراب و نزدیکی به چیزی است، به گونه‌ای که موانع و حجاب‌ها از میان برداشته می‌شود.(566)
حال اگر کسی با ریاضت‌های نفسانی و قابلیّت‌هایی که برای خود ایجاد کرده، و از طرفی دیگر مورد عنایات و الطاف الهی قرار گرفته و به مقام قرب تامّ الهی نایل شود، این چنین شخصی از جانب خداوند بر مردم ولایت دارد، ولایتی که لازمه آن این است که ولی نسبت به آنچه بر آن دلالت دارد، دارای حقّی است که دیگری ندارد و او می‌تواند تصرّفاتی بنماید که دیگری جز به اذن او نمی‌تواند. و همه اینها به اذن و اراده و مشیّت خداوند است.

معنای ولایت تکوینی امام چیست؟

مقصود از ولایت تکوینی آن است که فردی بر اثر پیمودن راه بندگی آن چنان قرب و کمال معنوی پیدا کند که به فرمان و اذن الهی بتواند در جهان تصرف نماید. «ولایت تکوینی» یک کمال روحی و معنوی است که در سایه عمل به تکالیف الهی و قوانین شرع در درون انسان پدید می‌آید و سرچشمه مجموعه‌ای از کارهای خارق‌العاده می‌گردد. این نوع ولایت بر خلاف «ولایت تشریعی» کمال و واقعیتی است اکتسابی، و راه کسب برخی از مراتب آن به روی همه باز است، و امام می‌تواند به بالاترین مراتب آن برسد.
ولی مقاماتی که در «ولایت تشریعی» بیان گردیده، همه موهبت خداوندی است که پس از تحصیل یک سلسله زمینه‌ها، چیزی جز خواست خداوند در آن دخالت ندارد.

ولایت تکوینی دارای چه نتایجی است؟

در مصباح الشریعه آمده است: «العبودیّة جوهرة کنهها الربوبیّة»؛(567) «بندگی و پیمودن قرب به خدا، گوهری است که نتیجه آن خداوندگاری و کسب قدرت و توانایی بیشتر است.»
قرب الهی آثار فراوانی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - تسلّط بر نفس
خداوند متعال می‌فرماید: {إِنَّ الصَّلوةَ تَنْهی عَنِ الفَحْشآءِ وَالمُنْکَرِ}؛(568) «نماز انسان را از منکرات و بدی‌ها باز می‌دارد.»
2 - بینش خاص
از مزایای قرب الهی این است که انسان در سایه صفا و روشنی دل، بینش خاصی پیدا می‌کند که با آن حق و باطل را به روشنی تشخیص می‌دهد و هرگز گمراه نمی‌شود.
قرآن می‌فرماید: {یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً}؛(569) «ای کسانی که ایمان آوردید، اگر پرهیزکار باشید خدا به شما نیرویی می‌بخشد که با آن، حق و باطل را به خوبی تشخیص می‌دهید.»
3 - نفی خواطر
پویندگان راه عبودیت به واسطه تکامل و قدرتی که در سایه بندگی می‌یابند، بر تمام اندیشه‌های پراکنده خود مسلّط می‌شوند و در حال عبادت آن چنان تمرکز فکری و حضور قلب دارند که از غیر خدا غافل می‌شوند و غرق جمال و کمال خدا می‌گردند.
ابوعلی سینا می‌گوید: «عبادت، نوعی ورزش برای قوای فکری است که بر اثر تکرار و عادت به حضور در محضر خدا، فکر را از توجه به مسائل مربوط به طبیعت و ماده، به سوی تصورات ملکوتی می‌کشاند. قوای فکری تسلیم باطن و فطرت خدا جوی انسان می‌گردد و مطیع او می‌شوند».(570)
4 - خَلع نفس
در جهان طبیعت، روح و بدن نیاز شدیدی به یکدیگر دارند. ولی گاهی روح، بر اثر کمال و قدرتی که از جانب قرب الهی پیدا می‌کند از استخدام بدن بی‌نیاز می‌شود و می‌تواند خود را از بدن خلع نماید.
5 - تصرف در جهان طبیعت
در پرتو عبادت و قرب الهی، نه تنها حوزه بدن تحت فرمان انسان قرار می‌گیرد، بلکه جهان طبیعت مطیع انسان می‌گردد و به اذن پروردگار در پرتو نیرو و قدرتی که از تقرب به خدا کسب نموده است در طبیعت تصرف می‌کند و مبدأ یک سلسله معجزه‌ها و کرامات می‌شود، و در حقیقت دارای قدرت بر تصرف و تسلط بر تکوین می‌شود.

آیا امام می‌تواند ولایت تکوینی داشته باشد؟

ولایت تکوینی امام معصوم همچون امام زمان‌علیه السلام را با چند مقدمه می‌توان به اثبات رساند:
الف . قرآن درباره آصف بن برخیا می‌گوید: {قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک فَلَمّا رَءآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی...}؛(571) «کسی که دانشی از کتاب [آسمانی داشت گفت: پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد. و هنگامی که [سلیمان آن [تخت را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: این از فضل پروردگار من است.»
ب . از برخی آیات دیگر استفاده می‌شود که خداوند و گروهی دیگر که عالم به کلّ کتابند بین پیامبر و مردم گواه می‌باشند.
خداوند متعال می‌فرماید: {قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الکِتابِ}؛(572) «بگو: کافی است که خداوند، و کسی که علم کتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشند.»
ج . و نیز در قرآن آمده است که تنها مطهرون هستند که حقیقت معارف قرآنی را مس کرده و به آن راه می‌یابند. {لایَمَسُّهُ إِلَّا المُطَهَّرُونَ}؛(573) «و جز پاکان نمی‌توانند به آن دست یابند.»
د . قرآن کریم «مطهرون» را خود مشخص کرده و مصداق آن را اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله که شامل خود حضرت نیز هست معرفی کرده است، آنجا که می‌فرماید: {إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً}؛(574) «همانا خدا چنین می‌خواهد که هر رجس و پلیدی را از شما خاندان نبوت دور سازد و شما را از هر عیبی پاک و منزه گرداند.»
ه . در تشخیص مصداق اهل بیت در این آیه باید به روایات مراجعه کرد، زیرا قرآن می‌فرماید: {وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ}؛(575) «و بر تو قرآن را فرستادیم تا بر امت آنچه فرستاده شد بیان کنی.»
و . با مراجعه به روایات فریقین از شیعه و سنی پی می‌بریم که مقصود از اهل بیت در آیه تطهیر، پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله، علی، فاطمه، حسن و حسین‌علیهم السلام می‌باشند.(576)
اگر چه حصر در آیه، اضافی است در مقابل همسران پیامبرصلی الله علیه وآله و سایر صحابه، تا آنها از شمول آیه خارج گردند. در نتیجه آیه تطهیر شامل بقیه اهل بیت‌علیهم السلام از دوازده امام نیز می‌شود.
نتیجه اینکه: اهل بیت عصمت و طهارت از ولایت تکوینی برخوردارند.
بریده بن معاویه می‌گوید: از امام باقرعلیه السلام درباره آیه {قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الکِتابِ} سؤال کردم؟ حضرت فرمود: «إیّانا عنی، وعلیّ أوّلنا وأفضلنا وخیرنا بعد النبیّ‌صلی الله علیه وآله»؛(577) «تنها ما را قصد کرده است، و علی‌علیه السلام اول و افضل و بهترین ما بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله است.»

آیا «ولایت تکوینی» به معنای تفویض است؟

برخی گمان کرده‌اند که «ولایت تکوینی امام» به معنای تفویض امر عالم به شخص امام است که این با عقیده توحید افعالی سازگاری ندارد. و قرآن نیز یهود را به جهت این عقیده شدیداً مورد سرزنش قرار داده است.(578)
برای جمع بین اعتقاد به «توحید افعالی» و اینکه در عالم وجود هیچ کاری بدون اراده و مشیت خداوند انجام نمی‌گیرد و اعتقاد به «ولایت تکوینی» امام باید گفت:
اولاً: هرگز تمام امور عالم به امام واگذار نشده است.
ثانیاً: در آن اموری نیز که امام تصرف تکوینی می‌کند همانند سایر امور، اراده و مشیّت خاص الهی نیز بر آن تعلّق گرفته است.

آیا «ولایت تکوینی» متعلق به خداوند است؟

برخی می‌گویند از آیات قرآن استفاده می‌شود که ولایت تنها متعلق به خداوند است.
قرآن کریم می‌فرماید: {أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیآءَ فَاللَّهُ هُوَ الوَلِیُّ وَهُوَ یُحْیِ المَوْتی وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ٍ قَدِیرٌ}؛(579) «آیا آنها غیر از خدا را ولیّ خود برگزیدند؟! در حالی که ولی فقط خداوند است و اوست که مردگان را زنده می‌کند و اوست که بر هر چیزی تواناست.»
و نیز در جای دیگر می‌فرماید: {وَما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا نَصِیرٍ}؛(580) «و برای شما به جز خدا، ولی و یاری کننده‌ای نیست.»
از جمع بین این آیات و آیات دیگر استفاده می‌شود که «ولایت» در اصل برای خداوند متعال است و دیگران به جهت قرب به خدا و به اذن او از این مقام بهره‌مند می‌شوند.
لذا در سوره مائده می‌خوانیم: {إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصِّلوةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکوةَ وَهُمْ راکِعُونَ}؛(581) «سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‌اند، همان‌ها که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند.»
و نیز در سوره تحریم می‌خوانیم: {وَإِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِیلُ وَصالِحُ المُؤْمِنِینَ وَالمَلآئِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ}؛(582) «و اگر بر ضد او [پیامبرعلیه السلام دست به دست هم دهید [کاری از پیش نخواهید برد] زیرا خداوند ولی اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند.»

اگر امام ولایت تکوینی دارد پس چرا در مواقع ضروری از آن استفاده نمی‌کند؟

برخی می‌گویند: اگر امام دارای ولایت تکوینی و حق تصرف در نظام تکوین است، چرا در مواقع ضرورت، در تقدیرات الهی تصرّف نمی‌کند تا بلا را از خود دور کرده، دشمنان خود را ریشه‌کن کند و تمام امکانات را برای خود جلب نماید؟
پاسخ: اولاً: قبل از هر چیز این نکته را باید ملتفت باشیم که چه بسا اموری را که گمان می‌کنیم برای ما ضرر دارد در حالی که خیر محض است، و نیز به عکس چه بسا اموری که گمان می‌کنیم برای ما خیر است در حالی که شر محض است. ما این را نمی‌دانیم، اگر چه علاّم الغیوب و هر که را که خداوند خواسته و او را از علم غیب مطلع ساخته است از آن اطلاع دارد. لذا نباید به ظاهر امر قضاوت کرد که چرا امام این مصیبت را از خود دور نکرد و این منفعت را برای خود تحصیل ننمود.
قرآن می‌فرماید: {کُتِبَ عَلَیْکُمْ القِتالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ}؛(583) «جهاد در راه خدا بر شما مقرر شد، در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرّ شما در آن است.»
و نیز می‌فرماید: {فَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثیراً}؛(584) «چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد و خداوند خیر فراوانی در آن قرار می‌دهد.»
ثانیاً: امام از آنجا که تسلیم تقدیرات الهی است در هر کاری دست به تصرف تکوینی نمی‌زند و خلاف اراده و تقدیر و مشیت الهی گام بر نداشته و اقدام عملی انجام نمی‌دهد.
ثالثاً: اراده حتمی اولی خداوند بر آن است که در این دار تکلیف هر کاری بر روال طبیعی و از روی اختیار انجام می‌گیرد و حتی الامکان از معجزه و خرق نظام طبیعت استفاده نشود.
رابعاً: هرگز انسان معصوم در نظام تکوین به جهت مصالح شخصی اقدام و تصرّفی بر خلاف مقدرات الهی انجام نمی‌دهد، و اگر معجزه و اعمال ولایتی کند به جهت مصالح نوعی بشر و عالم است که این هم مطابق اراده و خواست و مشیت خداوندی است.

وجود امام مهدی علیه السلام از دیدگاه عقل‌

برهان لطف چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

در تقریر برهان لطف بر وجود امام زمان‌علیه السلام ابتدا به مقدماتی اشاره می‌کنیم:
1 - به یک جهت لطف به دو قسم تقسیم می‌شود:
الف. لطف محصّل: لطفی که با آن، مکلّف به اختیار خویش طاعت را بر می‌گزیند.
ب. لطف مقرّب: لطفی که مکلف با آن، به انجام واجبات نزدیک‌تر و از ارتکاب محرمات دور می‌شود.
2 - متکلمان عدلیّه اعم از امامیه و معتزله، لطف را بر خداوند واجب می‌دانند، زیرا او بندگان خود را عبث و بیهوده نیافریده است، لذا هر چه را که در رسیدن آنها به هدف مؤثّر است باید انجام دهد که از آن جمله لطف است.
قاعده لطف مقرّب ایجاب می‌کند که در میان جامعه امامی باشد که محور حقّ بوده و جامعه را از خطای مطلق باز دارد. از همین رو است که می‌گوییم: اجماع حجّت است. قاعده لطف اقتضا می‌کند که رئیسی در میان مردم باشد، رئیسی که نمی‌تواند نسبت به جامعه بی‌تفاوت باشد، تا اگر همه جامعه به بیراهه رفتند آنها را هدایت کند و نگذارد که امت، اجتماع بر باطل کنند.
صفّار به سند خود از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «إنّ اللَّه جلّ وعزّ أجلّ وأعظم من أن یترک الأرض بغیر إمام»؛(585) «همانا خداوند عزّوجلّ جلیل‌تر و عظیم‌تر از آن است که زمین را بدون امام رها کند.»

الطاف وجود امام غایب‌

1 - حراست از دین خداوند در سطح کلّی؛
مرحوم شریف العلماء می‌فرماید: «به طور حتم وجود امام در زمان غیبت لطف است، و از جمله لطف آن حفظ شریعت و نفی اتفاق بر باطل و ارشاد مردم به حق است».(586)
2 - تربیت نفوس مستعد؛
برخلاف تصور برخی که گمان کرده‌اند رابطه امام با مردم در زمان غیبت به طور کلّی قطع می‌شود، ولی حق این است که این چنین نیست بلکه مطابق برخی روایات گروهی از افراد قابل و نفوس مستعدّ از نور وجود آن حضرت بهره‌مند می‌شوند.
3 - وجود امام، سبب بقای مذهب؛
جامعه‌شناسان و روانکاوان معتقدند که اعتقاد به وجود امام و رهبر هر چند غایب می‌تواند اثر عمیقی در جوامع دینی و غیر دینی داشته باشد. در جنگ احد برای تضعیف روحیه مردم شایعه قتل پیامبر را منتشر کردند.
4 - تأثیر وجود الگو در پیشرفت بشر؛
از امتیازات اساسی ادیان الهی آن است که اگر بشارت به امری می‌دهند در ابتدا برای آن الگویی معرفی می‌کنند تا مردم با توجه به او، خود را به کمال مطلق نزدیک کنند و می‌دانیم که بهترین الگو، امام و مقتدای کامل و زنده است.

اگر وجود امام لطف است، چرا در هر منطقه‌ای امامی وجود ندارد؟

اوّلاً: متکلمین در مباحث علم کلام اثبات کرده‌اند که در هر زمان بیش از یک امام نباید باشد، زیرا همان گونه که تعدد خدا صحیح نیست بلکه محال عقلی بوده و در نظام تکوین فساد ایجاد خواهد شد تعدد امام نیز محال است، به جهت اینکه امام حقّ سلطه داشته، و می‌تواند اعمال سلطه و تصرف کند و این با فرض تعدد منجر به فساد عالم خواهد شد.
ثانیاً: آن لطفی که برای امام عصرعلیه السلام در نظر گرفته‌اند و در جای خود به آن اشاره کرده‌ایم با وجود یک امام معصوم تحصیل خواهد شد، لذا احتیاج به افراد متعدد در هر منطقه‌ای نیست. آری آنچه که در هر منطقه به آن نیاز است وجود عالم به دین است.

برهان عنایت چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

یکی از براهینی که بر وجود امام زمان‌علیه السلام استدلال می‌شود برهان عنایت است.
عنایت در لغت به معنای اراده و قصد است و در اصطلاح، تعریفات گوناگونی برای آن شده است.
شیخ اشراق می‌گوید: «عنایت، احاطه حق تعالی به چگونگی نظام کلی و به آنچه که تمام این مجموعه بر آن است می‌باشد...».(587)
فخر رازی می‌گوید: «عنایت، یعنی علم خداوند به اینکه اشیا به چه حالتی باشند تا بر بهترین و کامل‌ترین وجه واقع شوند».(588)
صدر المتألهین می‌گوید: «نظام معقول که نزد حکما عنایت نام دارد، مصدر همین نظام موجود است، پس این عالم موجود، در نهایت خیر و فضیلت ممکن است».(589)
وجوب وجود امام را از طریق برهان عنایت به دو بیان می‌توان تقریر کرد:
1 - آفرینش هستی بهترین و نیکوترین نظام ممکن است. لازمه این گفتار، لزوم وجود امام در آفرینش است، وگرنه نظام، احسن نخواهد بود. لذا به همان دلیل و برهانی که تکلیف و بعثت ضرورت دارد، وجود مستمر امام نیز ضرورت دارد.
2 - خداوند برای کمال‌یابی هر موجودی که در این عالم رنگ هستی می‌گیرد همه نوع ابزار ضروری و غیرضروری را در اختیارش گذاشته تا به کمال برسد، چگونه ممکن است انسانی که در دامان همین طبیعت است از این قانون استثنا شده و ارتقای معنوی او نادیده گرفته شود؟

برهان فطرت بر وجود امام زمان‌علیه السلام را چگونه تقریر می‌کنید؟

این برهان را با ذکر مقدماتی تقریر خواهیم نمود:
1 - روان‌شناسان تمایلات غریزی و فطری انسان را به سه نوع تقسیم کرده‌اند:
الف. تمایلات شخصی از قبیل دوستی و... .
ب. تمایلات اجتماعی از قبیل همنوع دوستی.
ج. تمایلات عالی از قبیل حقیقت‌جویی و حسّ دینی و پرستش و رسیدن به کمال مطلق و... .
2 - برای رسیدن به کمال مطلق و معبود حقیقی، احتیاج به واسطه‌ای دارد که خود سفر کرده، تا بتواند انسان را دستگیری کند. تمایل به این واسطه نیز در وجود انسان احساس می‌شود.
3 - اگر تمایل و کشش به چیزی در انسان وجود دارد، باید آن چیز در خارج وجود داشته باشد، وگرنه وجودش در انسان لغو است. و به عبارت دیگر، کشش و عشق انسان به کامل مطلق و انسان کامل معصوم که واسطه او در عالم خلقت است، از امور ذات‌الاضافه است، و تحقّق این امور بدون تحقّق مضاف‌الیه امکان‌پذیر نیست. نتیجه اینکه وجود امام به عنوان واسطه وصول به کمال مطلق ضروری است.
حال اگر کسی سؤال کند که این کشش چگونه در انسان به وجود می‌آید؟ در جواب می‌گوییم هرگاه با عقل و فکر به این نتیجه رسیدیم که در عالم وجود، باید «واسطه فیض» موجود باشد که وجودش دارای آثار و برکات چندی است انسان فطرتاً به او گرایش پیدا می‌کند و به همین جهت است که باید همیشه این انسان کامل، وجود خارجی داشته باشد.

برهان واسطه در فیض چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

فلاسفه برای عالم، چهار مرحله ذکر کرده‌اند: عالم ربوبی، عالم عقل، عالم مثال، و عالم طبیعت. و نیز آنان به عقول ده‌گانه معتقدند که خداوند علت فاعلی و قریب عقل اول و عقل دوّم معلول عقل اوّل و همچنین... و در نهایت عقل دهم، علت فاعلی بر عالم مثال، و عالم مثال نیز علت عالم طبیعت و ماده است، زیرا عالم، عالم اسباب و مسبّبات است و خداوند این نظام را بر اساس آن بنا نهاده است.
حال اگر کسی سؤال کند که چرا خداوند مستقیماً و بدون واسطه، عالم طبیعت را ایجاد نکرده است؟ در جواب می‌گوییم به جهت آنکه بین عالم ربوبی و عالم مادّه سنخیّت وجود ندارد و لذا عوالم مختلف را به جهت برقراری سنخیّت بین عالم ربوبی و عالم ماده و طبیعت، آفرید. از میان موجودات عالم مادّه، تنها انسان است که با عالم مثال سنخیّت دارد، و برای ایجاد سنخیّت کامل، احتیاج به انسان کامل است، زیرا او واسطه فیض بر مجموعه انسان‌های دیگر است. و در این زمینه فرقی بین فیض تکوین و تشریع نیست.
به عبارت دیگر همان گونه که قانون سنخیّت بین علت و معلول و نیز نظام اسباب و مسببّات در عالم تکوین اقتضا می‌کند که بین عالم ربوبی و عالم طبیعت عوالم دیگری باشد تا فیض وجود از راه آنها کانالیزه شده و به عالم طبیعت برسد، در مورد فیض معنوی خداوند و تصرّفات او در قلوب انسان نیز با واسطه انجام خواهد گرفت که همان وجود امام معصوم کامل است. البته فیض تشریع نیز از این کانال به انسان می‌رسد.
از این بیان به خوبی معنای حدیث: «لولاک لما خلقت الأفلاک ولولا علیّ لما خلقتک ولولا فاطمة لما خلقتکما»؛ «[ای پیامبر! ]اگر تو نبودی هرگز افلاک را خلق نمی‌کردم، و اگر علی نبود هرگز تو را خلق نمی‌کردم، و اگر فاطمه نبود هرگز شما دو نفر را خلق نمی‌کردم.» روشن می‌شود؛ زیرا وجود این انسان‌های از همه جهت کامل، سبب فیض الهی بر عالم ماده و افلاکند، و حضرت زهراعلیها السلام نیز حلقه وصل بین عالم عقل و نبوت با عالم امامت و انسان کامل است.

برهان علت غایی چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

در علم کلام در مبحث افعال الهی به این نکته اشاره شده که افعال خداوند دارای هدف و غرض است، ولی هدف و غرض الهی همانند هدف انسان نیست؛ زیرا غایت افعال خداوند رسیدن به کمال نیست، خداوند کامل مطلق است و نقص ندارد تا بخواهد از طریق فعل خود آن را برطرف سازد، بلکه غایت افعال الهی به مخلوقات باز می‌گردد و به جهت استکمال مخلوقات است.
دلیل غایت‌مندی افعال خداوند آن است که فعل بدون هدف، عبث و لغو است و انجام چنین کاری از خداوند قبیح می‌باشد. قرآن کریم نیز در تأیید هدفمند بودن افعال خداوند می‌فرماید: {وَما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَالأَرْضَ وَما بَیْنَهُما لاعِبِینَ}؛(590) «و آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آن دو است به بازی نیافریدیم.»
حکما و فلاسفه الهی می‌گویند: «در قوس صعود از هیولی تا وجود محض، هر مرتبه عالی، غایت و ثمره برای مرتبه دانی و پایین‌تر است. و نیز به اثبات رسیده که نتیجه، علت فاعلیت فاعل است. بنابراین، هر گاه در عالم خلقت، انسانی نباشد خلقت حیوان و وجود او لغو است و...».
از طرفی دیگر می‌دانیم که هر فردی از افراد انسان ولو در صورت با افراد دیگر از انسان‌ها شبیه بوده، و همگی از افراد نوع واحد منطقی به حساب می‌آیند، ولی در واقع با یکدیگر اختلاف دارند. و لذا در روایتی از پیامبرصلی الله علیه وآله می‌خوانیم: «الناس معادن کمعادن الذهب والفضّة»؛(591) «جوهر انسان‌ها به مانند معادن طلا و نقره با یکدیگر متفاوت است.»
بنابر این، انسان به مانند درختی است که میوه آن وجود انسان کامل است، و او کسی غیر از حجّت معصوم خدا در روی زمین نیست. و لذا در روایات می‌خوانیم: «... لو بقیت الأرض بغیر إمام لساخت»؛(592) «اگر زمین بدون امام شود دگرگون خواهد شد.»
خلاصه اینکه انسان کامل - که از او به حجت خدا تعبیر می‌شود - از آن جهت که علت غایی وجود انسان و... است، وجودش همیشه ضروری است.

با برهان امکان اشرف چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام استدلال می‌شود؟

حکما می‌گویند: وجود، حیات، علم، قدرت، رحمت و سایر کمالات از مبدأ فیّاض بر موجودات پایین نمی‌رسد مگر آنکه در مرتبه سابق، بر موجود اشرف رسیده باشد، همانند چراغی که نزد ما روشن است، ابتدا مکانی که نزدیک به اوست روشن می‌شود، سپس دورتر از آن استفاده می‌کند و... .
در امور غیر حسّی از قبیل وجود و حیات و علم و قدرت و تمام کمالات که از ذات اقدس الهی تراوش نموده و بر ماهیّات امکانی تجلّی می‌یابد، در ابتدا ماهیّاتی بهره‌مند می‌شوند که در رتبه، اشرف و اقدم از سایر ماهیّات هستند.
علامه طباطبایی‌رحمه الله می‌گوید: «معنا و مفهوم قاعده امکان اشرف آن است که ممکن اشرف باید در مراتب وجود اقدم از ممکن اخسّ باشد، لذا باید ممکنی که اشرف از اوست قبل از او موجود باشد...».
ملاصدرا در استدلال بر این قاعده می‌گوید: «اگر ممکن اخسّ از طرف خداوند موجود شد باید قبل از او ممکن اشرف موجود باشد وگرنه در صورت تحقق، هم زمانی اشرف و اخسّ لازم می‌آید که دو چیز در یک مرتبه برای یک ذات از یک جهت از واجب لذاته صادر شود، که محال است. و در صورتی که موجود اشرف بعد از موجود اخس و به واسطه موجود شود لازم می‌آید که معلول، اشرف از علت و اقدم از او باشد، که این نیز محال است...».(593)
می‌دانیم که انسان، اشرف مخلوقات است، زیرا او اشرف از حیوان، و حیوان اشرف از گیاه و گیاه اشرف از جماد است. و به حکم قاعده امکان اشرف، محال است وجود از مبدأ فیاض به جماد برسد قبل از آنکه در رتبه سابق، به حیوان رسیده باشد، و همچنین به حیوان برسد قبل از آنکه در رتبه سابق به انسان رسیده باشد. و نیز محال است که وجود، حیات، علم، قدرت و جمال و جلال و... از مبدأ فیّاض بر افراد انسان برسد قبل از آنکه این کمالات به انسان کاملی که حجت خدا روی زمین است رسیده باشد.
بنابراین قاعده، مادامی که فردی از افراد بشر در خارج موجود است باید فردی به نام انسان کامل که از او به حجت خدا تعبیر می‌شود روی زمین موجود باشد.
کلینی به سندش از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «الحجّة قبل الخلق ومع الخلق وبعد الخلق»؛(594) «حجت، قبل از خلق و با خلق و بعد از خلق خواهد بود.»
و نیز می‌فرماید: «لو لم یبق فی الأرض إلّا اثنان، لکان أحدهما الحجّة»؛(595) «اگر در روی زمین جز دو نفر کسی نباشد حتماً یکی از آن دو امام خواهد بود.»

برهان مظهر جامع بر وجود امام زمان‌علیه السلام را چگونه تقریر می‌نمایید؟

ابن ترکه در «تمهید القواعد» بر ضرورت وجود امام حیّ در هر زمان، به دلیلی به نام «برهان مظهر جامع» تمسّک کرده است که ما آن را به طور خلاصه در ضمن مقدماتی این گونه تقریر می‌کنیم:
1 - انسان کامل دارای مقامی است که هیچ موجودی از موجودات جهانِ امکان هم وزن آن نیست.
2 - ذات واجب، به هیچ وصفی حتّی وصف اطلاق محدود نمی‌باشد، لذا اطلاق، وصف ذات نبوده بلکه عنوان آن می‌باشد. و امّا اوّلین تعیّن و ظهور او همان وحدت حقیقی است که دارای دو چهره واحدیت و احدیّت می‌باشد.
3 - هویّت مطلقه خداوند چون در مقام ظهور، احکام وحدت بر آن غلبه دارد، لذا کثرت نه تنها مقهور بلکه محو می‌گردد.
نتیجه: چون در وحدت ذاتی، مجالی برای اسمای تفصیلی نیست، زیرا که تفصیل نحوه‌ای از کثرت است و هر گونه کثرتی در آنجا مقهور است، و در مظاهر تفصیلی‌ای که در عالم خارج ظاهر می‌شوند و از اجزای عالم اکبر شمرده می‌شوند، احکام کثرت، غالب بر وحدت و احکام آن است، یعنی وحدت ذاتی در این مظاهر، ظهوری ندارد، پس فرمان الهی مقتضی صورتی اعتدالی است که در آن وحدت، ذاتی و یا کثرت امکانی بر یکدیگر غلبه نداشته باشد، تا آنکه بتواند برای حق، مظهری از جهت اسمای تفصیلیه و وحدت حقیقیه آن باشد. و آن صورت اعتدال که از عدالت کبرا برخوردار است همان انسان کامل است که احاطه بر جمیع مراتب مطلقه ذاتی و مقیّده کونی دارد، و از یک سو به واحدیّت که در دایره عالم الوهیّت و فوق آن است مرتبط است و از دیگر سو به عالم طبیعت وابسته است.(596)

برهان تجلّی اعظم چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

از جمله ادلّه عقلی که بر وجود امام زمان‌علیه السلام استدلال کرده‌اند برهان تجلّی اعظم است. و تقریر آن چنین است:
الف. تجلیّات که همان ظهورات است در قرآن و روایات به آن اشاره شده است، آنجا که خداوند می‌فرماید: {کُلُّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ}؛(597) «هر روز خداوند در شأنی است.»
ب. این تجلیات و ظهورات، انفطار موجودات از ذات واجب الوجود است که همگی به نحو قیام فعل به فاعل به او قائمند.
ج. اسمای الهی معرّف صفات جمالی و جلالی ذات اقدس حقّند، و این اسما به اعتبار جامعیّت برخی بر برخی دیگر، فضیلت و برتری دارند.
د. وجود اسم اعظم خداوند تجلّی اعظم لازم دارد که همان انسان کامل است که فردی از او شایسته‌تر نیست. و آن مظهر اَتَمّ و کعبه کلّ و مظهر اسم اعظم الهی در این زمان، خاتم اولیا حضرت مهدی‌علیه السلام است، و دیگر ابدال و اوتاد کُمّل و آحاد و افراد غیر کمّل به فراخور حظّ و نصیبشان از تحقّق به اسمای حُسنا و صفات علیای الهیه، به آن مرکز دایره کمال، قرب معنوی انسانی دارند.

برهان تقابل قطبین چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

این برهان را با دو مقدمه بیان می‌کنیم:
الف. خداوند متعال تجلیّات جمالی و جلالی دارد، و در الوهیّت و تجلیّات و صفات خود کامل است.
ب. به مقتضای تقابل بین قطبین و محاذات بین قطب الوهیّت و تجلّی تام، و بین قطب عبودیّت و متجلّی و مجلای تام و لزوم سنخیّت بین این دو، لازم است که در روی زمین انسان کامل در عبودیّت و متجلّیات الهی موجود باشد تا تجلّی اَتَمّ بدون مجلای اَتَمّ لازم نیاید. و این انسان کامل کسی غیر از حجت خدا و خلیفه و ولیّ او نیست که در اصطلاح فلسفه اشراقیون از او به «کلمه قدسیه الهیه» تعبیر شده و در فلسفه مشّائیون از او به «عقل دهم» تعبیر می‌شود. و اوست که چگونگی خضوع و عبادت مناسب با شأن و مرتبه خداوند را می‌داند و به آن عمل می‌کند، و چنین کسی جز حضرت حجة بن الحسن المهدی‌علیه السلام در این زمان نیست.

قانون عدم تبعیض در فیض چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

نبوّت و امامت فیض معنوی است. از دیدگاه کلیمیان با مرگ حضرت موسی‌علیه السلام این فیض و ارتباط بشر با عالم لاهوت قطع شد. و نیز پروتستان‌های مسیحی معتقدند که با به دار آویخته شدن حضرت مسیح‌علیه السلام ارتباط بشر با عالم لاهوت قطع شد.
اهل سنّت از فرقه‌های اسلامی نیز خود را از این فیض محروم کرده و معتقدند که با فوت پیامبرصلی الله علیه وآله این فیض قطع شده است. حال جای این سؤال است که چرا امت اسلامی بعد از پیامبر اسلام‌صلی الله علیه وآله از این فیض محروم باشد؟ مگر از امت‌های پیشین کمتر است؟ چرا خداوند متعال چنین فیضی - که همان ارتباط با عالم ربوبی توسط امام است - را به آنها نداده باشد؟
شیعه امامیه این مشکل را حلّ کرده و به این سؤال پاسخ داده است. امامیه می‌گوید: این فیض از طریق وحی و نبوت گر چه با فوت پیامبرصلی الله علیه وآله قطع شد ولی از طریق انسان کامل برقرار است که امروزه در وجود نازنین حضرت مهدی‌علیه السلام متبلور است.
پروفسور هانری کربن استاد دانشگاه سوربن پاریس می‌گوید: «به عقیده من مذهب تشیّع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی بین عالم انسانیّت و خداوند را به طور مداوم حفظ نموده و ولایت را به صورت زنده تا قیامت ثابت و مستمرّ نگاه داشته است...».(598)

برهان لزوم عقل بالفعل چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

فارابی برهانی را اقامه کرده که قابل انطباق بر وجود امام زمان‌علیه السلام است. او می‌گوید: «هر عضوی از اعضای مدینه فاضله را صلاحیّت آن نیست که ریاست مدینه فاضله را بر عهده گیرد. رئیس مدینه فاضله نمی‌تواند هر کسی باشد، زیرا ریاست به دو چیز است: یکی آنکه شخص از حیث سرشت و طبیعت آماده آن مقام باشد. دیگر آنکه ملکه و هیئت ارادی چنان کاری را داشته باشد. چنین انسانی، انسان کامل است که بالفعل هم عقل است و هم معقول... . این رئیس هم معلّم است و هم مرشد و هم مدبّر...».(599) فارابی برای برپایی اجتماع، وجود معلّم را که همان امام است ضروری می‌داند. و این یکی از عقاید شیعه است که باید امام بر اجتماع، اشراف کامل داشته باشد.
این فیلسوف بزرگ، امام را عقل بالفعل می‌داند، یعنی انسانی که همه امکانات عقلی، طبعی و کسبی در وجود او در مرتبه کمال و نهایی به فعلیّت رسیده و دائم‌الاتصال به عقل فعّال است، بلکه خود به گونه‌ای عقل فعّال است. فارابی چنین شخصی را شایسته آن می‌داند که در رأس جامعه قرار گیرد و معلّم و مربّی و امام و رئیس باشد. در نظر او این گونه رئیسی در جامعه به منزله قلب است در بدن انسان.(600)

آیا می‌توان از راه حساب احتمالات، وجود امام زمان‌علیه السلام را به اثبات رساند؟

مرحوم شهید صدررحمه الله در این باره می‌فرماید: «قضیّه مهدی‌علیه السلام حقیقتی است که امت اسلامی در طول قرن‌ها با آن زندگی نموده است، و خصوصاً در طول هفتاد سال سُفرا و نوّاب خاص حضرت‌علیه السلام در خلال معاشرتشان با مردم به آن تذکّر داده‌اند، در حالی که هیچ کس در این مدت حرف خلافی از آنها نشنیده است. آیا انسان می‌تواند باور کند که دروغی بتواند نه تنها در مدت هفتاد سال بلکه قرن‌ها دوام آورد، و یا چهار نفر به عنوان نایب آن حضرت‌علیه السلام بر او اتفاق داشته باشند بدون آنکه هیچ گونه شکّ و تردیدی برای کسی پدید آید، و بدون آنکه بین آن چهار نایب کمتر علاقه خاصی وجود داشته باشد تا مجوّز توافق بر کذب شود. از قدیم الایام گفته شده که ریسمان دروغ کوتاه است. و نیز منطق حیات و زندگانی ثابت می‌کند که از جهت علمی و به حساب احتمالات محال است که دروغی به این شکل بتواند دوام آورده و اطمینان تمام امت را جلب نماید».(601)

آیا ادله عقلی، وجود امام زمان معینی را اثبات می‌کند؟

در پاسخ باید گفت:
1 - ادلّه عقلی، تنها دلالت بر ضرورت و لزوم وجود امام کامل و قطب عالم امکان دارد، و بر امام زمان شخصی که همان مهدی موعودعلیه السلام است دلالتی ندارد، ولی این ادله نظریه شیعه امامیه را در اعتقاد به وجود امام کامل و معصوم، مورد تأیید قرار می‌دهد، و لذا این ادله تنها بر نظر شیعه انطباق دارد.
2 - استاد حسن‌زاده آملی می‌فرماید: «در این مقام دو نوع بحث لازم است: یکی کلّی و دیگری شخصی. مقصود از کلّی اینکه براهین قطعی عقلی، بر وجوب وجود حجّتی قائم به طور دائم قائمند، و به امتناع خلوّ عالم امکان از لزوم چنین واسطه فیض الهی حاکمند که «الامام اصله قائم و نسله دائم». و مراد از بحث شخصی اینکه برهان معرّف فرد نیست که جزئی نه کاسب است و نه مکتسب. لذا باید آن را از طریق دیگر شناخت، چنان که احادیث متظافر بلکه متواتر اهل عصمت و وحی، معرف شخص آن حضرتند».(602)
3 - عرفای اسلامی یکی از شرایط حتمی سلوک را، داشتن شیخ و استاد می‌دانند، و آن بر دو قسم است: استاد عام و استاد خاص.
استاد عام آن است که به طور خصوص مأمور به هدایت نباشد و رجوع به او از باب رجوع به اهل خبره بوده باشد.
و امّا استاد خاص آن است که به طور خصوص منصوص به ارشاد و هدایت است و سالک را در هیچ حالی از احوال از مرافقت و همراهی استاد خاص گریزی نیست.(603)
این مطلب حتی نزد عرفای اهل سنّت نیز ثابت است، زیرا آنها نیز به دو استاد یکی عام که از آن به قطب و مرشد و دیگری خاص که همان واسطه فیض الهی و قطب عالم وجود امکانی است، تعبیر می‌کنند. که اگر در عالم نباشد، عالم دگرگون می‌شود، زیرا ثبوت و وجود عالم وابسته به اوست. از این رو است که می‌بینیم عده‌ای از عرفای اهل سنّت با آنکه معتقد به استاد عام و مرشد و پیر مرادند به وجود امام مهدی‌علیه السلام به عنوان قطب عالم امکان که انسان، با گذشتن از حقیقت نوریه ولائیه او به مقام کمال مطلق می‌رسد اعتراف دارند از قبیل:
1 - عبدالوهاب شعرانی.(604)
2 - محیی‌الدین بن عربی.(605)
3 - جامی حنفی.(606)
4 - عطار نیشابوری.(607)
5 - ملای رومی.(608)
و دیگران.
به تعبیر دیگر: ادله‌ای که ذکر شد بیانگر ضرورت وجود امام معصومی است که نزد عرفا از او به قطب دایره امکان تعبیر می‌شود. و قطب، در عرفان در هر زمان یکی بیش نیست، و اجتماع قطبین محال است. و چون جامع جمیع نشآت و مصداق اسم شریف «یا من لایشغله شأن عن شأن» می‌باشد از خطا و سهو و نسیان مبرّاست چه رسد به گناه و عصیان. و چون حجاب اقرب است و متحقق به حقیقت محمدیّه، همه ماسوی از مشکات نور او اقتباس می‌کنند.(609)
لازم به ذکر است که این اصطلاحات از متون آیات و روایات استفاده شده است. واژه قطب می‌تواند یکی از این اصطلاحات باشد، امیرالمؤمنین‌علیه السلام در خطبه شقشقیّه برای خود تعبیر «قطب» را به کار برده است، آنجا که می‌فرماید: «أما واللَّه لقد تقمّصها ابن أبی‌قحافة وإنّه لیعلم أنّ محلّی منها محلّ القطب من الرحی»؛(610) «هان! به خدا قسم - ابوبکر - پسر ابی‌قحافه ردای خلافت را پوشید در حالی که می‌دانست جایگاه من در خلافت چون محور سنگ آسیا به آسیاست.»

چه فایده‌ای در وجود امامی است که حافظ شرع و ملّت نبوده و اجرای احکام الهی نمی‌کند؟

گاهی سؤال می‌شود: اگر قرار است که امام در پشت پرده غیبت باشد و بر کسی ظاهر نگردد و نیز متولی اقامه حدّ و تنفیذ حکم نگردد و مردم را به حقّ و جهاد با دشمن دعوت نکند، چه فایده‌ای در وجود اوست؟
پاسخ:
1 - غیبت امام به جهتی از ناحیه ما می‌باشد، و لذا در ظهور او نیز عملکرد ما دخیل است.
2 - در عصر غیبت هرگز حدود الهی و تنفیذ احکام و دعوت به حق و جهاد با دشمنان تعطیل نمی‌گردد، بلکه بنابر توکیل عام از جانب امام زمان‌علیه السلام این امور به فقها واگذار شده است.
3 - امام گرچه غایب است ولی نسبت به احکام کلّی جنبه نظارتی داشته و حافظ مجموعه شریعت است. و لذا در صورتی که اجماعی بر خلاف حق تشکیل شود دخالت کرده و القای خلاف می‌نماید.
4 - وجود امام آن گونه که در جای خود گفته شد واسطه فیض الهی و علت غایی خلقت است، و بدون او زمین مضطرب خواهد شد، و لذا او واسطه تکوین نیز می‌باشد.
5 - امام، گرچه از انظار عموم مردم غایب است ولی نسبت به نفوس قابل هدایت باطنی دارد، او هر نفسی را که قابل هدایت ببیند از راه باطن او را به حقّ و حقیقت رهنمون خواهد ساخت.

وجود امام مهدی علیه السلام از دیدگاه قرآن

از آیات سوره «قدر» چگونه وجود امام زمان‌علیه السلام استفاده می‌شود؟

از سوره قدر به خوبی استفاده می‌شود که ملائکه، شب قدر در هر سال به جهت هر کاری بر زمین فرود می‌آیند.
{إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ القَدْرِ * وَما أَدْریکَ ما لَیْلَةُ القَدْرِ * لَیْلَةُ القَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ المَلآئِکَةُ وَالرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ * سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الفَجْرِ}؛(611) «ما آن [قرآن را در شب قدر نازل کردیم. و تو چه می‌دانی شب قدر چیست؟! شب قدر بهتر از هزار ماه است. فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای [تقدیر] هر کاری نازل می‌شوند. شبی است سرشار از سلامت [و برکت و رحمت تا طلوع سپیده.»
در سوره دخان نیز به این موضوع اشاره شده است. آنجا که می‌فرماید: {حم * وَالکِتابِ المُبِینِ * إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إنّا کُنّا مُنْذِرِینَ * فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ}؛(612) «حم. سوگند به این کتاب روشنگر. که ما آن را در شبی پر برکت نازل کردیم. ما همواره انذار کننده بوده‌ایم. در آن شب هر امری بر اساس حکمت [الهی تدبیر و جدا می‌گردد.»
ماه رمضان تا روز قیامت تکرار می‌شود، و در نتیجه لیلة القدر نیز تا روز قیامت استمرار دارد. پس نزول ملائکه و روح نیز در هر شب قدر تکرار می‌شود. سؤال این است: ملائکه و روح که در هر سال، شب قدر بر زمین فرود می‌آیند، بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله بر چه کسی وارد می‌شوند؟ با تأمل و دقّت پی می‌بریم که در هر زمان باید امامی کامل و معصوم وجود داشته باشد تا محلّ نزول ملائکه و روح گردد. امام باقرعلیه السلام فرمود: «یا معشر الشیعة! خاصموا بسورة {إِنّا أَنْزَلْناهُ} تفلجوا، فواللَّه أنّها لحجّة اللَّه تبارک وتعالی علی الخلق بعد رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله وأنّها لسیّدة دینکم وأنّها لغایة علمنا. یا معشر الشیعة! خاصموا ب{حم * وَالکِتابِ المُبِینِ...} فإنّها لولاة الأمر خاصّة بعد رسول اللَّه...»؛(613) «ای جماعت شیعه! با خصم خود به سوره «انا انزلناه» محاجّه کنید که پیروز خواهید شد، پس سوگند به خدا که این سوره از برای حجت خداوند تبارک و تعالی بعد از رسول است. این سوره همانا مدرک دین شما و نهایت علم ما است. ای جماعت شیعه! با آیه «حم. و الکتاب المبین...» بحث کنید؛ زیرا این آیات اختصاص به والیان امر بعد رسول خدا دارد...».
و نیز فرمود: «وأیم اللَّه! إنّ من صدّق بلیلة القدر، لیعلم أنّها لنا خاصّة...»؛(614) «به خدا سوگند، همانا هر کس تصدیق کند لیلة القدر را، علم پیدا می‌کند که از برای ما است...».
امام امیرالمؤمنین‌علیه السلام به ابن‌عباس فرمود: «إنّ لیلة القدر فی کلّ سنة، وأنّه ینزل فی تلک اللیلة أمر السنة وأنّ لذلک الأمر ولاة بعد رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله فقلت: من هم؟ فقال: أنا وأحد عشر من ،صلبی أئمّة محدّثون...»؛(615) «همانا در هر سال لیلة القدر است، در آن شب امر یک سال نازل می‌شود. برای آن والیانی است بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله. ابن عباس می‌گوید عرض کردم: آنان چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: من و یازده نفر از صلب من که همگی امام و محدثند.»
رسول خداصلی الله علیه وآله به اصحاب خود فرمود: «آمنوا بلیلة القدر، إنّها تکون لعلیّ بن أبی طالب ولولده الأحد عشر من بعده»؛(616) «به لیلة القدر ایمان آوردید؛ زیرا برای علی بن ابی طالب و یازده فرزند بعد از اوست.»

از آیه «امام» چگونه وجود امام زمان‌علیه السلام استفاده می‌شود؟

خداوند متعال در سوره اسراء می‌فرماید: {یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتابَهُمْ وَلایُظْلَمُونَ فَتِیلاً}؛ (617) «روزی که هر گروهی را به توسط امامشان می‌خوانیم. کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود آن را با [شادی و سرور] می‌خوانند و به قدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی‌شود.»
مفاد آیه این است که از هر کس در روز قیامت، از امام به حق سؤال می‌شود، اگر معترف و معتقد به آن بوده رستگار خواهد شد، و نامه عملش را به دست راست او می‌دهند. لذا باید در هر زمانی امامی واجب الاطاعة وجود داشته باشد، امامی که بدون معرفت و متابعت از او فلاح و رستگاری هرگز در قیامت برای انسان نخواهد بود. و لذا در روایات می‌خوانیم که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «من مات لا یعرف إمامه مات میتة جاهلیّة»؛(618) «هر کس بمیرد در حالی که امامش را نشناخته، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.»
از آنجا که وظیفه هر شخصی متابعت از حق و حقیقت است، پس باید در هر زمانی امام به حق و حقیقت موجود باشد تا مردم با اراده و اختیار، او را به عنوان رهبر خود برگزینند و با پیروی از او از جمله اصحاب یمین گردند.
از آنجا که «لوح محفوظ» یکی است و اختصاص به طایفه‌ای دون طایفه‌ای دیگر ندارد لذا نمی‌توان لفظ «امامهم» در آیه را حمل بر «لوح محفوظ» نمود.
و نیز ممکن نیست که مقصود به کلمه «امام» در آیه، کتاب هر قوم باشد، زیرا آیه شامل همه انسان‌ها از اول خلقت تا آخر خلقت است، در حالی که اولین کتاب مشتمل بر شریعت، کتاب نوح است، و قبل از او کتابی این چنین بر مردم نازل نشده است.
سیوطی به سندش از رسول خداصلی الله علیه وآله در ذیل آیه فوق نقل کرده که فرمود: «یدعی کلّ قوم بإمام زمانهم وکتاب ربّهم وسنّة نبیّهم»؛(619) «هر قومی به امام زمانش و کتاب پروردگارش و سنت پیامبرش محشور خواهد شد.»
و نیز از ابن عباس نقل کرده که مقصود به امام در آیه شریفه فوق امام هدایت و امام ضلالت است.(620)
کلینی از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «لمّا نزلت هذه الآیة: {یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ} قال المسلمون: یا رسول اللَّه! ألست إمام الناس کلّهم أجمعین؟ قال: فقال رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله: أنا رسول اللَّه إلی الناس أجمعین ولکن سیکون من بعدی أئمّة علی الناس من اللَّه من أهل بیتی، یقومون فی الناس فیکذّبون»؛(621) «زمانی که آیه (یوم ندعو کلّ اُناسٍ بإمامهم) نازل شد، مسلمانان عرض کردند: ای رسول خدا! آیا شما امام همه مردم نیستی؟ حضرت فرمود: «من فرستاده خدا به سوی همه مردمم، ولی زود است که بعد از من امامانی از اهل بیتم بیایند، آنان در بین مردم قیام خواهند نمود ولی تکذیب می‌شوند...»
بشر بن غالب از امام صادق‌علیه السلام درباره آیه {یَوْمَ نَدْعُو...} سؤال کرد؟ حضرت فرمود: «إمام دعا إلی هدیً فأجابوه، وإمام دعا إلی ضلالة فأجابوا إلیها، هؤلآء فی الجنة وهؤلآء فی النار، وهو قوله عزّوجلّ: {فَرِیقٌ فِی الجَنِّةِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ}»؛(622) «امامی است که مردم را به هدایت دعوت کرده، و مردم نیز او را اجابت نموده‌اند. و امامی است که مردم را به ضلالت دعوت کرده و او را اجابت نموده‌اند. آنان در بهشت و اینان در دوزخند. و این است قول خداوند عزّوجلّ: (فریقٌ فی الجنّة و فریقٌ فی السّعیر).»

آیه «انذار» چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

خداوند متعال خطاب به پیامبرش کرده، می‌فرماید: {إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ}؛(623) «همانا تو بیم دهنده‌ای و برای هر قومی هدایت‌گری است.»
از آیه فوق به طور وضوح استفاده می‌شود که برای هر قومی در هر عصر و زمان هدایت کننده‌ای است به حقّ و حقیقت. و این مقتضای ربوبیت خداوند است. و نیز استفاده می‌شود که زمین هیچ گاه از هادی به حقّ خالی نمی‌گردد، خواه نبی باشد یا غیر نبی، زیرا اطلاق آیه حصر مصداق هادی در انبیا را نفی می‌کند، همان گونه که زمخشری در ذیل آیه شریفه فوق به آن اشاره کرده است، در غیر این صورت لازم می‌آید در عصرهایی که از نبی خالی است حجّت و هادی بشر وجود نداشته باشد.
طبری در تفسیر خود در ذیل آیه فوق از ابن عباس به سند صحیح نقل کرده: «لمّا نزلت {إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ} وضع‌صلی الله علیه وآله یده علی صدره، فقال: أنا المنذر ولکل قوم هاد، وأومأ بیده إلی منکب علیّ، فقال: أنت الهادی یا علیّ، بک یهتدی المهتدون بعدی»؛(624) «هنگامی که آیه {إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ} نازل شد، پیامبرصلی الله علیه وآله دست خود را بر سینه گذاشت و فرمود: من منذرم و برای هر قومی هادی است. آن گاه اشاره به شانه علی‌علیه السلام نمود و فرمود: تنها به واسطه تو است که هدایت شوندگان، بعد از من هدایت می‌گردند.»
حاکم نیشابوری به سند صحیح از امام علی‌علیه السلام در ذیل آیه فوق نقل کرده که فرمود: «رسول اللَّه المنذر و أنا الهادی»؛(625) «رسول خدا منذر و من هادی‌ام.»
کلینی به سند صحیح از امام باقرعلیه السلام در تفسیر آیه فوق نقل کرده که فرمود: «رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله المنذر ولکلّ زمان هادٍ یهدیهم إلی ما جآء به نبیّ اللَّه...»؛(626) «رسول خداصلی الله علیه وآله منذر و برای هر زمانی امام و هادی‌ای است که مردم را به آنچه پیامبر خداصلی الله علیه وآله آورده دعوت می‌کند...».
و نیز از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که در ذیل آیه فوق فرمود: «رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله المنذر وعلیّ الهادی، أما واللَّه ما ذهبت منّا وما زالت فینا إلی الساعة»؛(627) «رسول خداصلی الله علیه وآله منذر و علی هادی است. آگاه باش! به خدا سوگند که آیه از ما بیرون نخواهد رفت و دائماً در بین ما است تا روز قیامت.»

آیات «شهادت» چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

در آیات بسیاری اشاره شده که خداوند در میان هر امّتی کسی را به عنوان «شاهد» قرار داده تا در روز قیامت بر آنها احتجاج کند. اینک به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
الف) {فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنا بِکَ عَلی هؤُلآءِ شَهِیداً}؛(628) «چگونه است حال «در روز محشر» آن گاه که از هر طایفه‌ای گواهی آوریم و تو را «ای پیامبر» بر آنان گواه خواهیم.»
ب) {وَیَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُمَّ لایُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَلا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ}؛(629) «و آن روز را که ما از هر امّتی شاهدی برانگیزیم، آن گاه به کافران اجازه سخن داده نشود و توبه آنان نیز پذیرفته نگردد.»
ج) {وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلی هؤُلآءِ}؛(630) «روزی که ما در هر امّتی از میان خودشان گواهی بر آنان برانگیزیم و تو را «ای محمّد» بر این امت گواه آوریم.»
از این آیات به خوبی استفاده می‌شود که در هر زمان و برای هر امّتی خداوند افرادی معصوم از خطا و اشتباه قرار داده است تا در روز قیامت به اعمال آنان گواهی دهند. کسی که قرار است شاهد بر اعمال امّت باشد نباید در شهادتش اشتباه کند، و نیز باید احاطه علمی بر همه اعمال امت داشته باشد. اینان کسانی‌اند که در امر هدایت بشر حجت خدا در روی زمینند.
فخر رازی در ذیل آیه {وَنَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً}؛(631) «و[در آن روز] از هر امتی گواهی بر می‌گزینیم.» می‌گوید: «آنان شاهدانی هستند که در هر زمان بر مردم شهادت می‌دهند که از جمله آنها انبیا هستند».(632)
و نیز در ذیل آیه {یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً}؛(633)«روزی را که از هر امّتی گواهی بر آنان برمی‌انگیزیم.» می‌گوید: «هر جمعی که در دنیا به وجود می‌آید لازم است که کسی به عنوان شاهد در میان آنها وجود داشته باشد». شاهد در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله خود حضرت بود به دلیل آیه: {وَکَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدآءَ عَلَی النّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً}،(634) و نیز لازم است که در هر زمان بعد از رسول، شاهدی در میان امت باشد.
از اینجا به خوبی روشن می‌شود که هر عصری خالی از شاهد بر امت نیست، و آن شهید باید از خطا مصون باشد، وگرنه احتیاج به شاهد دیگری است و در نتیجه به بی‌نهایت منتهی خواهد شد که این باطل است».(635)

شاهد بر خلق در هر زمان دارای چه صفاتی باید باشد؟

از آیات قرآن استفاده می‌شود که شاهد بر امت «حجت معصوم» باید دارای صفاتی چند باشد:
1 - از جنس بشر باشد: {شَهِیداً مِنْ أَنْفُسِهِمْ}.
2 - در هر زمان یکی باشد، زیرا از صیغه مفرد استفاده شده است: {شَهِیداً}.
3 - دارای احاطه علمی باشد.
4 - دارای علم به کتاب باشد: خداوند متعال می‌فرماید: {وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الکِتابِ}؛(636) «و کافران بر تو اعتراض کنند که تو رسول خدا نیستی بگو تنها گواه بین من و شما خدا و کسانی که نزدشان علم کتاب است خواهد بود.»
ابوسعید خدری می‌گوید: از رسول خداصلی الله علیه وآله درباره این آیه سؤال کردم که مقصود به آن کیست؟ فرمود: آن برادرم علی بن ابی طالب است.(637)

آیه «نذیر» چگونه دلالت بر وجود امام زمان‌علیه السلام دارد؟

خداوند متعال می‌فرماید: {وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلّا خَلا فِیها نَذِیرٌ}؛(638) «و هر امّتی در گذشته انذار کننده‌ای داشته است.»
از آیه فوق به خوبی استفاده می‌شود که در هر زمانی باید در میان مردم حجت خدا و هادی علی الاطلاق موجود باشد.
امام باقرعلیه السلام فرمود: «ای گروه شیعه! خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: {وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلّا خَلا فِیها نَذِیرٌ}. عرض شد: ای اباجعفر! مگر نذیر بر این امت، محمّد نیست؟ حضرت فرمود: «... صدقت فهل کان نذیر وهو حیّ من البعثة فی أقطار الأرض...»؛(639) «آری راست می‌گویی، آیا محمّد در زمان حیاتش انذار کننده از زمان بعثت برای همه مناطق نبود؟...».
در تفسیر علی بن ابراهیم در ذیل آیه فوق می‌خوانیم: «...لکلّ زمان إمام...»؛(640) «...و برای هر زمانی امامی است.»

آیه «هدایت» چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

خداوند متعال می‌فرماید: {وَمِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ}؛(641) «و از جمله کسانی که آفریدیم فرقه‌ای به حقّ هدایت می‌یابند و به حق بر می‌گردند.»
فخر رازی در ذیل آیه فوق در تفسیرش از جبائی نقل کرده که: «این آیه دلالت دارد بر اینکه هیچ زمانی خالی از کسی که قیام و عمل به حق کرده و مردم را به آن هدایت کند نیست».(642)
میرزا محمّد مشهدی در تفسیر «کنز الدقائق» می‌گوید: «آیه دلالت دارد بر اینکه در هر قرنی یک نفر معصوم وجود دارد؛ زیرا مفاد آن این است که هادین و عادلین بعضی از خلقند نه تمام آنها، و هر کسی که معصوم نیست هادی و عادل کلّی نیست».(643)
عبداللَّه بن سنان می‌گوید از امام صادق‌علیه السلام درباره آیه {وَمِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ...} سؤال کردم؟ حضرت فرمود: «هم الأئمة»؛(644) «مقصود از آیه ائمّه است.»

آیه «صادقین» چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

خداوند متعال می‌فرماید: {یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ}؛(645) «ای مؤمنین! تقوا پیشه کرده و همراه با صادقین باشید.»
مقصود از «صادقین» در آیه برخی از مؤمنین است نه جمیع آنان، حال این بعض چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟
از خود آیه استفاده می‌شود که مقصود به صادقین کسانی هستند که صادق علی‌الاطلاق هستند، و لذا علی‌الاطلاق امر به اطاعت آنها شده است، تا افراد مطیع با اقتدا و هدایت از آنها به حقّ و حقیقت و سعادت نایل آیند. نتیجه اینکه: «صادقین» در آیه همان حاملان وحی و خلفای رسول و امینان شرع و حامیان دین و ائمه هدایت و چراغ‌های هدایتند، کسانی که خداوند رجس و پلیدی را از آنان دور کرده و از هر عیب و نقصی پاکشان کرده است. و اینان کسانی غیر از اهل بیت عصمت و طهارت پیامبرعلیهم السلام نیستند، که اوّل آنها امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب‌علیه السلام و آخر آنها مهدی‌علیه السلام است.
فخر رازی از آیه فوق استفاده عصمت کرده و می‌گوید: «از این آیه استفاده می‌شود که در هر زمان باید صادقین معصوم موجود باشند...».(646)
کلینی به سند خود از برید بن معاویه عجلی نقل کرده که از امام باقرعلیه السلام درباره آیه {اِتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ}سؤال کردم؟ حضرت فرمود: «إیّانا عنی»؛(647) «ما را قصد کرده است.»
و نیز به سند خود از امام رضاعلیه السلام در ذیل آیه فوق نقل کرده که فرمود: «الصادقون هم الأئمّة»؛(648) «صادقین همان ائمه‌اند...».
حاکم حسکانی حنفی به سند خود از عبداللَّه بن عمر در تفسیر آیه فوق نقل کرده که مقصود از آن، محمّد و اهل بیت اوست.(649)
سبط بن جوزی از قول علما در تفسیر آیه فوق نقل کرده که مقصود از آیه این است که با علی و اهل بیتش باشید.(650)

آیه «اولی الامر» چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

خداوند متعال می‌فرماید: {أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ}؛(651) «خدا و رسول و صاحبان امری را که از میان خود شماست اطاعت کنید.»
از آیه فوق به خوبی استفاده می‌شود که در هر عصر و زمانی باید امام معصومی در قید حیات باشد تا او را اطاعت نماییم، اطاعتی که همانند اطاعت خداوند است.
مقصود از «اولی الامر» در آیه فوق، همان صاحبان شأن و امر و نهی است، کسانی که امور مردم در اختیار آنان است و آنان غیر از معصومین کسانی دیگر نیستند، زیرا آیه دلالت بر وجوب اطاعت به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی دارد، و این مستلزم عصمت آنان است، وگرنه منجرّ به تناقض می‌شود، به جهت آنکه اطاعت خدا و رسول بدون هیچ قید و شرطی واجب است، حال اگر اولی الامر معصوم نباشند و در برخی از موارد اشتباه یا سهو و نسیان داشته باشند و در عین حال اطاعت آنها به طور مطلق واجب باشد، مستلزم تناقض در وجوب اطاعت است. نتیجه اینکه مقصود از «اولی الامر» در آیه، معصومین است که در هر زمان باید فردی از آنها باشد تا اطاعت گردد، و در این زمان کسی جز امام زمان‌علیه السلام نیست.
از جمله روایات متواتری که انطباق آیه فوق را بر اهل بیت‌علیهم السلام تأیید می‌کند، حدیث معروف «ثقلین» است؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه وآله در آن حدیث امر به اطاعت از کتاب و عترت و اهل بیت معصوم خود کرده که همان «اولوا الامر» در آیه فوق هستند، و در آن نیز امر به اطاعت مطلق کرده است.
و نیز آیه شریفه {إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ (652)}، و احادیث «دوازده خلیفه» نیز بر این برداشت از آیه فوق دلالت دارد. به همین جهت است که برخی از علمای اهل سنّت نیز قائل به نزول آیه فوق در شأن اهل بیت‌علیهم السلام شده‌اند از قبیل:
1 - ابن حیان اندلسی.(653)
2 - نیشابوری.(654)
3 - محمد صالح کشفی ترمذی.(655)
4 - قندوزی حنفی.(656)
5 - حموینی شافعی.(657)
6 - حاکم حسکانی.(658)
حاکم حسکانی به سندش از مجاهد در تفسیر آیه فوق نقل کرده که این آیه در شأن امیرالمؤمنین‌علیه السلام نازل شد هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله او را جانشین خود در مدینه قرار داد.

وجود امام مهدی علیه السلام در روایات شیعه

وجود امام مهدی‌علیه السلام را از روایات شیعه چگونه می‌توان به اثبات رسانید؟

وجود حضرت مهدی‌علیه السلام همانند ولادت آن حضرت را از راه‌های مختلف می‌توان به اثبات رسانید که یکی از آنها، راه تواتر است. این راه را با ذکر مقدماتی به اثبات می‌رسانیم:
مقدّمه اوّل
در منطق ارسطویی خبر متواتر به خبر جماعت کثیر با کیفیتی تفسیر شده که محال است بر کذب و دروغ توافق کرده باشند. از این تعریف استفاده می‌شود که خبر متواتر دو رکن دارد:
1 - اخبار جماعت بسیار.
2 - جماعت به حدّی باشد که اجتماعشان بر کذب محال باشد.
در مورد احادیثی که دلالت بر وجود امام مهدی‌علیه السلام دارد، رکن اوّل به حس و وجدان ثابت است، زیرا به گوش خود شنیده و به چشم خود اخبار بسیاری که دلالت بر وجود حضرت مهدی‌علیه السلام دارد دیده‌ایم.
در مورد رکن دوم نیز ادعای بداهت بر آن شده است، و لذا در منطق ارسطویی خبر متواتر، یکی از قضایای شش‌گانه بدیهی شمرده شده است.
مرحوم شهید صدررحمه الله معتقد است که سبب پدید آمدن یقین در قضیه متواتر و تجربی، حساب احتمالات است، نه آنچه منطق ارسطویی می‌گوید، که قضیه متواتر از بدیهیات اولیه همانند «کل اعظم از جزء» است. در مورد یک خبر اولین شخصی که شناخته شده نیست از آن خبر می‌دهد درصدی از احتمال مطابقت با واقع در آن است و همینطور نفر دوم و سوم و... تا به حدی خبرها می‌رسد که احتمال مطابقت با واقع به حدی قوی می‌شود که احتمال مخالفت با واقع، ضعیف یا معدوم می‌گردد و لذا انسان در مفاد آن خبر به یقین می‌رسد.
مقدّمه دوم
در مورد خبر متواتر لازم نیست که هر یک از خبردهندگان ثقه و عادل باشند بلکه همین که کذب و تعمّد آنها بر دروغ ثابت نشود کافی است در حصول علم و یقین به خبر از راه تواتر.
مقدّمه سوم
تواتر بر سه قسم است:
1 - تواتر لفظی: که محور مشترک در تمام خبرها لفظ خاصی است. همانند حدیث: «من فسّر القرآن برأیه فلیتبوّء مقعده من النار».
2 - تواتر معنوی: که محور مشترک تمام خبرها قضیه‌ای معنوی و محدود است، همانند حدیث کساء.
3 - تواتر اجمالی: که محور مشترک در تمام خبرها و لازمه التزامی قضیه است، همانند خبر از شجاعت امیرالمؤمنین‌علیه السلام، که گر چه قضایا مختلف است ولی همگی در یک لازمه مشترک هستند و آن شجاعت امام امیرالمؤمنین‌علیه السلام است. در مورد موضوع وجود و ولادت امام مهدی‌علیه السلام نیز می‌توانیم از این طریق به یقین برسیم. و لذا جای این نیست که روایات این موضوع مورد بررسی سندی قرار گیرد، زیرا با مراجعه به ابواب مختلف مناسب با موضوع می‌توان یقین به ولادت و وجود امام مهدی‌علیه السلام از راه حساب تراکم احتمالات پیدا کرد، به جهت اینکه همگی در یک خبر اشتراک نظر دارند که همان ولادت و وجود امام مهدی‌علیه السلام است.

ابواب حدیثی که دلالت بر وجود امام مهدی‌علیه السلام دارد کدام است؟

در مصادر حدیثی شیعه ابوابی به چشم می‌خورد با روایات فراوان که هر کدام دلالت صریح یا ضمنی یا التزامی بر ولادت و وجود امام مهدی‌علیه السلام دارد و تعداد زیادی از آنها صحیح السند است. اینک تنها به این ابواب به صورت فهرست‌وار اشاره می‌کنیم:
1 - حجت بر خلق تنها توسط امام قائم است. در ذیل این باب ده‌ها روایات وجود دارد که برخی از سندها صحیح است.(659)
2 - ائمه ارکان زمین هستند.(660)
3 - برای هر زمانی هدایت‌گری است.(661)
4 - ائمه والیان امر خدایند.(662)
5 - امام مایه حیات مردم است.(663)
6 - احادیث غیبت: ده‌ها روایت در مصادر حدیثی وجود دارد که دلالت بر اصل غیبت دارد و تعداد بسیاری از آنها صحیح السند است. روایاتی که کلینی و دیگران در کتاب‌های حدیثی خود نقل کرده‌اند.(664)
ابن فارس می‌گوید: «ماده (غیب) اصل صحیحی است که دلالت بر مستور بودن شئ از چشم‌ها دارد».(665)
فیومی می‌گوید: «ماده غیبت به معنای دور شدن شئ است...».(666)
7 - احادیثی که دلالت بر وجود دو غیبت برای حضرت مهدی‌علیه السلام دارد (ده حدیث).
8 - احادیثی که دلالت دارد بر اینکه غیبت او طولانی است (نود و یک حدیث).
9 - روایاتی که دلالت بر علّت غیبت دارد (هفت حدیث).
10 - روایاتی که دلالت بر فواید وجود او و انتفاع مردم در عصر غیبت از حضرت دارد (هفت حدیث).
11 - روایاتی که دلالت بر طول عمر او دارد (سیصد و هیجده حدیث).
12 - روایاتی که دلالت دارد بر اینکه او دائماً در سنّ جوانی است (هشت حدیث).
13 - روایاتی که بر فضیلت ایمان به آن حضرت در عصر غیبت دلالت دارد. (بیست و سه حدیث).

وجود امام مهدی علیه السلام در روایات فریقین

حدیث «ثقلین» چگونه دلالت بر وجود امام زمان‌علیه السلام دارد؟

پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله مطابق حدیثی فرمود: «إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللَّه حبل ممدود ما بین السمآء والأرض أو ما بین السمآء إلی الأرض، وعترتی أهل بیتی، وإنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض»؛(667) «همانا من دو جانشین را در میان شما می‌گذارم: کتاب خدا، ریسمان کشیده شد مابین آسمان و زمین یا مابین آسمان تا زمین، و عترتم اهل بیتم، و همانا این دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.»
در این حدیث پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله می‌فرماید: «کتاب و عترت تا قیامت از یکدیگر جدا نمی‌شوند»، مطابق این گفتار اگر زمانی عدلِ کتاب که همان عترت است در روی زمین نباشد لازم می‌آید که این دو از یکدیگر جدا شده باشند، و این با ظاهر حدیث مخالف است.
ابن حجر مکّی می‌گوید: «در احادیثی که سفارش به اهل بیت شده به این نکته اشاره دارد که تا روز قیامت زمین خالی از اهل بیتی که اهلیّت هدایت دارند نخواهد بود، همان گونه که کتاب عزیز چنین است. و لذا اهل بیت اَمان برای اهل زمین معرفی شده‌اند. و نیز در روایات آمده است: «در هر قوم و دسته‌ای عدولی از اهل بیت من است».(668)
حافظ سمهودی می‌گوید: از این حدیث «ثقلین» استفاده می‌شود که هر زمان باید فردی از اهل بیت که سزاوار تمسک به اوست تا روز قیامت موجود باشد، تا امر به تمسکی که در روایت به آنها شده معنا پیدا کند، همان گونه که کتاب عزیز چنین است، و لذا اهل بیت اَمان اهل زمین معرفی شده‌اند که هر گاه از روی زمین بروند زمین نیز نابود خواهد شد».(669)
همین معنا از علامه مناوی در شرح جامع الصغیر سیوطی رسیده است.(670) نتیجه اینکه از حدیث ثقلین که مورد اتفاق بین شیعه و سنی بوده و از احادیث متواتر است به خوبی استفاده می‌شود که در هر زمان، امام معصومی از عترت پیامبرصلی الله علیه وآله و اهل بیت معصوم او باید موجود باشد، امامی که اهلیّت برای اقتدا و تمسک را داشته باشد، کسی که خود به هدایت مطلق رسیده و از ضلالت به دور است و لذا می‌تواند دیگران را نیز به هدایت مطلق رسانده و از مطلق ضلالت و گمراهی دور کند. چنین شخصی در این زمان غیر از حضرت مهدی‌علیه السلام نیست.

چگونه احادیث وجوب معرفت امام بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

مطابق روایات شیعه و سنی، پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیّة»؛(671) «هرکس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.»
با کمترین تأمّل در این روایت و نظایر آن به مصداق واقعی امام در روایت پی خواهیم برد. این کدامین امام است که اگر به او معرفت پیدا نکنی به مرگ جاهلیت از دنیا رفته‌ای؟ مگر نه این است که باید بین حکم و موضوع تناسب باشد؟ چه تناسبی بین عدم معرفت امام و مرگ جاهلیت است؟ آیا اگر من طاغوتِ فاسق و فاجر زمان خود را نشناسم به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته‌ام؟ قطعاً چنین نیست، بلکه مراد همان امام معصوم در هر زمان است که از آن در روایت به «امام» تعبیر شده است که اگر او را نشناسم و اطاعت او را ننمایم به مرگ جاهلیت از دنیا رفته‌ام.

حدیث «امان» چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

مطابق روایات فریقین، اهل بیت پیامبرعلیهم السلام به عنوان امان اهل زمین معرفی شده‌اند. ابن حجر از پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «اهل بیت من امان برای اهل زمین هستند، پس هرگاه اهل بیتم هلاک شوند اهل زمین را آنچه خداوند وعده داده خواهد رسید».(672)
سمهودی بعد از نقل این حدیث می‌گوید: «محتمل است که مراد از اهل بیتی که امان امت هستند همان علمای از آنها باشند که مردم را هدایت می‌نمایند، آن گونه که مردم به ستارگان هدایت می‌یابند».(673)
این حدیث به خوبی دلالت بر این نکته دارد که باید در هر زمانی فردی از اهل بیت عصمت و طهارت که اهلیّت برای تمسک دارد موجود باشد و او غیر از معصوم نیست. و در این زمان غیر از مهدی موعود کسی دیگر نیست، پس باید موجود باشد وگرنه زمین و آنچه در آن است نابود خواهد شد.

حدیث «سفینه» چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

مطابق روایات فریقین پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله از اهل بیت خود، به کشتی نوح تعبیر کرده است.
ابن حجر مکی از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «مثل أهل بیتی کسفینة نوح، من رکبها نجی ؛(674) «همانا مثل اهل بیتم همانند کشتی نوح است، هر کس سوار بر آن شود نجات یافته است.»
این حدیث به طرق مختلف و تعبیرات گوناگون از رسول خداصلی الله علیه وآله رسیده است. با تأمل در معنای آن به خوبی استفاده می‌شود که لازم است در هر زمانی تا روز قیامت امام معصومی از اهل بیت عصمت و طهارت وجود داشته باشد تا برای امت اسلامی امکان داشته باشد که با سوار شدن بر کشتی نجات او از غرق شدن در منجلاب فساد و تباهی نجات یافته و به ساحل نجات و بهشت رضوان رهنمون شوند.

حدیث (عدم خلو زمان از امام قرشی) چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

بخاری و مسلم و دیگران به سندهای خود از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده‌اند که فرمود: «لا یزال هذا الأمر فی قریش ما بقی من الناس اثنان»؛(675) «این امر خلافت در قریش ثابت است مادامی که دو نفر از مردم باقی باشد.»
در این حدیث خبر از واقعیتی خارجی می‌دهد که واجب است تحقق یابد و وظیفه مسلمین است که خلافت رسول خداصلی الله علیه وآله را در هر زمان به دست یک نفر شایسته از قریش قرار دهند. مقصود از «هذا الامر» چیست؟ همان امری است که در آیه «اولی الامر» به آن اشاره شده است: {أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ (676)}. مطابق بیان فخر رازی و دیگران، مقصود از «اولی الامر» در این آیه معصومین هستند.(677)
پس باید در هر زمانی امام معصومی از قریش باشد مادامی که عمر دنیا به سر نیامده و از مردم روی زمین دو نفر باقی مانده است، و او در این زمان، غیر از حضرت مهدی‌علیه السلام نیست.
به بیان دیگر: مقصود از «الامر» در روایت و آیه، امر زعامت و ولایت و رهبری ظاهری و باطنی و هدایت مطلق مردم به حق و حقیقت است، شخصی که به تمام معنا دارای صفات و خصوصیات پیامبر است تا بتواند امر خلافت و جانشینی او را در تمام شؤونات به جز وحی ادامه دهد، چنین شخصی در هر زمان باید موجود باشد، و در این زمان کسی جز حضرت مهدی‌علیه السلام نیست.
ابن حجر عسقلانی می‌گوید: «نماز خواندن عیسی‌علیه السلام پشت سر مردی از این امت در آخرالزمان و نزدیک به برپایی قیامت، دلالت صحیح بر این قول دارد که: زمین هیچ گاه از حجتی که قائم باللَّه است خالی نخواهد بود».(678)

وجود امام مهدی علیه السلام در احادیث «دوازده خلیفه»

احادیث دوازده خلیفه چیست؟

از جمله احادیث متواتر و صحیح نزد شیعه و اهل سنّت احادیث دوازده خلیفه است. روایاتی که پیامبرصلی الله علیه وآله امامان و جانشینان بعد از خود را دوازده نفر تعیین کرده است.
جابر بن سمره از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «لا یزال الاسلام عزیزاً إلی اثنی عشر خلیفة ثمّ قال کلمة لم افهمها. فقلت لابی ما قال؟ فقال: کلّهم من قریش»؛(679) «دائماً اسلام عزیز است تا اینکه دوازده خلیفه بر آنها حاکم گردد. آن گاه کلمه‌ای گفت که من آن را نفهمیدم، به پدرم گفتم: پیامبرصلی الله علیه وآله چه فرمود: گفت: همه آنها از قریشند.»
این حدیث را با مضامین مختلف 36 نفر از صحابه نقل کرده‌اند، ولی عمده روایات از جابر بن سمره سوائی نقل شده است. و نیز تعداد بسیاری از علمای اهل سنّت آنها را در کتب خود آورده‌اند.

مقصود از دوازده خلیفه چه کسانی‌اند؟

این احادیث در حجة الوداع از جانب پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله ایراد شده است. همان حجّی که در آن حدیث ثقلین و حدیث غدیر از ناحیه پیامبر ذکر شده است.
روایات نیز همانند آیات قرآن یکدیگر را تفسیر می‌کنند. لذا با جمع بین این سه دسته روایات پی می‌بریم که دوازده امام از عترت و اهل بیت پیامبرعلیهم السلام بوده و اول آنها علی بن ابی طالب است. زیرا پیامبر مطابق حدیث ثقلین فرمود: «من دو شئ گران‌بها در میان شما می‌گذارم که با تمسک به آن دو هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم». و در روز غدیر خم نیز علی بن ابی طالب را به مقام خلافت و امامت بعد از خود مبعوث کرد.
و نیز در روایات دوازده خلیفه تعبیرات و صفاتی درباره آنها به کار رفته که بر غیر امامان معصوم، منطبق نخواهد بود از قبیل اینکه:
1 - اسلام به وجود آنها عزیز است.
2 - دین به وجود آنها قائم است.
3 - کسانی که درصدد خوار کردن آنها برآیند هیچ گونه ضرری به آنها وارد نخواهند کرد.
و نیز مطابق برخی از روایات که حموینی و قندوزی حنفی نقل کرده‌اند پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله اسامی هر یک از دوازده امام از ذریّه خود را ذکر کرده است.

آیا احادیث دوازده خلیفه دلالت بر حکومت ظاهری امامان معصوم دارد، در صورتی که در واقع چنین نبوده است؟

برخی می‌گویند: احادیث دوازده خلیفه دلالت بر خلافت و حکومت ظاهری دوازده خلیفه بعد از پیامبر دارد، در حالی که امامان شیعه به جز امام علی و امام حسن‌علیهما السلام حکومت ظاهری نداشته‌اند.
پاسخ: این احادیث در حقیقت، دلالت بر انشا و امر و نصب الهی دارد نه اخبار و اعلام، یعنی این دوازده نفر از آنجا که از شاخص‌های معنوی بالایی برخوردارند لذا از جانب خداوند به ولایت و خلافت منصوبند و مردم وظیفه دارند تا با آنها بیعت نمایند.
سید محمد تقی حکیم می‌گوید: «مقصود به بقای امر در بین آنها، بقای امامت و خلافت به استحقاق است. یعنی آنها مستحق امامت و خلافت هستند، نه اینکه هر کدام به سلطنت ظاهری خواهند رسید، زیرا خلیفه شرعی، مشروعیت سلطنت خود را از خداوند می‌گیرد و این سلطنت در حدود سلطنت تشریعی است نه تکوینی، زیرا این نوع از سلطنت است که مقتضای وظیفه امام به عنوان مشرّع است، و این معنا با غصب سلطنت ظاهری از آنها و تسلط دیگران منافاتی ندارد...».(680)

احادیث دوازده خلیفه در چه مکانی ایراد شده است؟

در رابطه با مکان ایراد این احادیث روایات اختلاف دارند: برخی نقل آن را در حجة الوداع روز عرفه در عرفات می‌دانند.(681) و برخی دیگر ایراد آن را در سرزمین منی معرفی کرده‌اند.(682) در برخی روایات نیز اشاره شده که در مسجد بوده است. و تعدادی از روایات نیز از ذکر مکان آن ساکتند. آیا پیامبرصلی الله علیه وآله در یک مکان این حدیث را بیان کرده است و یا در چند مکان؟
احتمال قوی آن است که پیامبرصلی الله علیه وآله در مکان‌های مختلف به این حدیث اشاره کرده است. ولی آنچه مسلّم است اینکه این احادیث در حجة الوداع یا بعد از پایان گرفتن آن ایراد شده است، حجة الوداعی که در آن پیامبر خبر از نزدیک شدن وفات خود داده است. نتیجه اینکه پیامبر وصیت به اوصیای معصوم بعد از خود نموده است.

چرا در احادیث دوازده خلیفه از اسامی آنها سؤال نشده است؟

رسم مسلمانان این بود که از همه نوع مسائل حتی در اثنای سخنرانی حضرت پیامبرصلی الله علیه وآله سؤال می‌کردند. این روایت خبر از امر مهمّی که همان خلفای بعد از پیامبر است می‌دهد، خلافتی که از مسائل بسیار مهم در جامعه اسلامی است. حال سؤال این است که چرا کسی از اسامی این دوازده خلیفه سؤالی نکرده است. آیا معقول است که هیچ یک از مسلمانان در حجة الوداع یا بازگشت از حج به مدینه از اسامی آنها سؤال نکرده باشد؟ هرگز! زیرا دأب صحابه این بود که از جزئیات مسائل سؤال می‌کردند. امّا چرا و چگونه در این روایات اسامی آنها ذکر نشده است؟
احتمالی که داده می‌شود این است که دست مخالفین اهل بیت بر این احادیث دراز شده و نگذاشته است که اسامی آنها به طور صریح به گوش مردم برسد. گر چه مطابق آنچه قبلاً بیان شد با جمع بین این احادیث و احادیث غدیر و ثقلین می‌توان پی برد که این دوازده خلیفه از عترت و اهل بیت پیامبرند و نیز اوّل آنها علی بن ابی طالب‌علیه السلام است. با این حال مطابق برخی روایات که حموینی در «فرائد السمطین» و قندوزی در «ینابیع المودة» آورده اسامی آنها نیز از ناحیه پیامبرصلی الله علیه وآله ذکر شده است.(683)

در برخی روایات اهل سنّت، ابوبکر وعمرهم جزء دوازده خلیفه معرفی شده‌اند، آن را چگونه توجیه می‌کنید؟

طبرانی به سند خود از عبداللَّه بن عمرو نقل می‌کند: از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می‌فرمود: «بعد از من دوازده خلیفه خواهد آمد: ابوبکر صدیق، او بعد از من بیش از مدتی کم درنگ نمی‌کند، و صاحب آسیاب خانه‌اش... عمر بن خطاب...».(684) پاسخ:
1 - حدیث از حیث سند اشکال دارد؛ زیرا از جمله رجال آن «عبداللَّه بن صالح» است که ذهبی احادیث او را منکر دانسته است. و نیز احمد بن حنبل می‌گوید: او در آخر عمر فاسد العقیده شد. و صالح بن محمد می‌گوید: به نظر من او در نقل حدیث دروغگوست. احمد بن صالح او را متهم دانسته و نسائی او را غیر ثقه می‌داند... .
و نیز در سند آن لیث بن سعد است که مورد اعتماد منصور عباسی بوده و سعی و کوشش فراوان در تضعیف ولای اهل بیت در مصر داشته است.
2 - در این حدیث هر یک از خلفای سه‌گانه خصوصاً عثمان با تعبیراتی ستوده شده‌اند که با واقعیّات خارجی سازگاری ندارد.
3 - با مراجعه به روایات دیگر پی می‌بریم که مقصود از حدیث، دوازده نفر از ذریه پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله می‌باشند.(685)

آیا احادیث دوازده خلیفه نزد شیعه ضعیف السند و غیر معتبر است؟

احمد کاتب می‌گوید: «روایاتی که اصحاب نظریه دوازده امامی نقل می‌کنند همگی از اخبار آحاد است و هیچ حجّت و دلیلی آنها را تأیید نمی‌کند و ادعای علم به صحت آنها نیز ممکن نیست. و در عین حال راویان آنها نیز مورد طعن واقع شده‌اند».(686)
پاسخ:
1 - روایاتی که دلالت بر دوازده امام بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله دارد از حدّ تواتر فراتر رفته است. و می‌دانیم که حدیث متواتر فی حدّ نفسه مفید یقین است و احتیاجی به بررسی سندی ندارد.
2 - اصحاب و رجال شیعه همگی این احادیث را مورد قبول قرار داده و بر عمل به آنها اتفاق کرده‌اند، و این خود دلیل بر صحّت این روایات و اعتماد اصحاب بر صدور آنها از امام است.
شهید صدررحمه الله می‌فرماید: «این روایات با کثرت احتیاط از جانب امامان در نقل آنها به جهت حفظ امام، به درجه بالایی از کثرت و انتشار رسیده است. و کثرت عددی در این روایات تنها اساس برای قبول آنها نیست، بلکه اضافه بر آن مزایا و قرائنی در اینها وجود دارد که دلیل بر صحت احادیث خواهد بود... مشاهده می‌کنیم بخاری که معاصر امام جواد و هادی و عسکری‌علیهم السلام است این حدیث را نقل کرده است، و این نکته مهمی است. این خود دلیل بر آن است که این حدیث از پیامبر ثابت شده است قبل از آنکه مضمون آن تحقّق یافته و فکر دوازده امام به کمال برسد».(687)
3 - با ملاحظه مجموعه روایات، به تعداد بی‌شماری از احادیث صحیح السند بر می‌خوریم که اگر به حدّ تواتر نباشد لااقل در حد استفاضه است.(688) خصوصاً آنکه کلینی در قبول روایات منهج روش خاصّی را دنبال می‌کرده است. او به روایاتی اخذ می‌کرده که قطع یا اطمینان به صدور آنها از معصومین داشته است. خبر صحیح نزد کلینی و دیگران از قدما، خبری بوده که قرائن داخلی و خارجی آن را تأیید می‌کرده است، و اعتماد آنها بر وثاقت اشخاص نبوده است، بلکه وثاقت تنها راهی برای صحت صدور روایت نزد او بوده است. از جمله قرائن نزد او بر قبول خبر، وجود حدیث در بسیاری از اصول چهارصدگانه حدیثی بوده که در عصر امامان تألیف شده است، و یا آنکه حدیث در کتاب معروفی بوده که مورد تأیید بزرگان از اصحاب قرار گرفته است.
و از جمله قرائن خارجی، وجود حدیث در کتاب‌هایی بوده که بر امامان عرضه شده و آن حضرات مؤلفین آنها را تمجید نموده‌اند، همانند کتاب سلیم که مورد تمجید امام صادق‌علیه السلام قرار گرفته است.
و نیز از جمله قرائن آن است که حدیث از کتاب‌هایی اخذ شده که نزد متقدمین مورد وثوق و اعتماد بوده است، شیخ کلینی این گونه روایات را هم مورد توجه قرار داده و قبول کرده است، و تنها به روایاتی که راویانش ثقه‌اند توجه نداشته است بلکه این قسم از روایات بخشی از احادیث او را تشکیل داده است.
4 - کاتب در تضعیف برخی روایات به تضعیفات ابن الغضائری استناد کرده، با آنکه اصل کتابش به اثبات نرسیده و نیز تضعیفاتش مورد قبول علما قرار نگرفته است. و نیز برخی را همچون علی بن ابراهیم و سهل بن زیاد تضعیف کرده که در جای خود توثیق شده‌اند.

احادیث دوازده خلیفه، چگونه بر وجود امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

می‌توان با این احادیث بر اثبات وجود امام زمان‌علیه السلام استدلال نمود؛ زیرا:
اولاً: در بسیاری از روایات کلمه «بعدی» به کار رفته است، که ظهور در اتصال و پیاپی آمدن دوازده امام بلافاصله بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله دارد.
ثانیاً: مطابق حدیث صحیح مسلم و دیگران، این دوازده نفر کسانی هستند که قیام و قوام دین به آنها بستگی دارد. و نیز اسلام به وجود آنها عزیز است. حال اگر دین پابرجاست و عزیز است به وجود این دوازده امام است، که یکی از آنها باقی مانده و حافظ دین و شریعت است.

احادیث دوازده خلیفه با حدیث «الخلافة بعدی ثلاثون عاماً» چگونه قابل جمع است؟

احمد بن حنبل در مسند خود از سفینه روایت کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خلافت سی سال خواهد بود، آن گاه بعد از آن سلطنت و پادشاهی است».(689)
برخی از علمای اهل سنّت این حدیث را مغایر با احادیث دوازده خلیفه دانسته‌اند، زیرا خلافت دوازده خلیفه در مدت سی سال نبوده است.
پاسخ:
1 - بین این دو روایت فرق است؛ زیرا اوصافی که برای دوازده خلیفه ذکر شده امثال: دوازده امام به حقّ، قیام دین به وجود آنها و دیگر تعبیرها، دلالت بر آمدن دوازده امام معصوم دارد، ولی در حدیث سفینه، اشاره به آمدن تعدادی خلیفه تا سی سال بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله دارد، گر چه در بین آنها شخص معصوم وجود نداشته باشد. و لذا مقصود به خلافت، معنای مجازی آن است، گر چه امیرالمؤمنین و امام حسن‌علیه السلام امام معصوم و به حق از آن دوازده نفرند.
2 - حدیث سفینه غیر معتبر و غیر مشهور است، همان گونه که ابن تیمیه آن را در «منهاج السنة» تضعیف کرده است.(690) راوی حدیث از سفینه، سعید بن جمهان است که در علم رجال تضعیف شده است.(691)

احادیث سیزده امام چگونه قابل توجیه است؟

ظاهر برخی از روایات اشاره به آمدن سیزده خلیفه بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله دارد، در توجیه این روایات می‌گوییم:
1 - هیچ یک از علمای شیعه چنین ادعایی نکرده که امامان بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله سیزده نفرند، جز هبة اللَّه بن احمد مفید عمری که نجاشی درباره او نقل می‌کند: «او هم صحبت و هم مجلس با ابوالحسین بن ابی‌شیبه علوی زیدی بوده و برای او کتابی تألیف کرده است. او امامان را سیزده نفر شمرده و زید بن علی بن حسین را به جهت خوشایندی ابن ابی شیبه زیدی جزء امامان به شمار آورده است.
2 - روایاتی که برخی از کج‌فهم‌ها امامت سیزده امام را از آنها فهمیده‌اند، برخی به جهت سوء تعبیر راویان حدیث است.
از آن جمله در روایت سلیم آمده است که پیامبرصلی الله علیه وآله به علی‌علیه السلام فرمود: تو و دوازده نفر از اولادت امامان بر حق می‌باشید. معلوم است که در تعبیر به دوازده امام حضرت امیرالمؤمنین‌علیه السلام نیز داخل بوده است، خصوصاً به قرینه روایات متواتری که در کتب شیعه و سنّی وجود داشته و اشاره، بلکه تصریح به آمدن دوازده خلیفه بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله دارد.
3 - در کتاب سلیم بن قیس هلالی بیش از بیست حدیث است که دلالت بر آمدن دوازده امام بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله دارد.
4 - کلینی و سلیم بن قیس که این گونه روایات را در کتب حدیثی خود آورده‌اند، از داعیان و مریدان دوازده امام هستند. و این خود دلالت بر اشتباه نسّاخ در نقل حدیث دارد. و لذا تمام کسانی که این گونه احادیث را نقل کرده‌اند در باب دوازده امام آورده‌اند.
5 - همه احادیثی که ظهور بدوی در سیزده امام دارد ضعف سندی دارد.

غیبت صغرا

مبدأ غیبت صغرا از چه زمانی به حساب می‌آید؟

در اینجا دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول اینکه: غیبت صغرا از زمان ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام بوده؛ زیرا ولادت حضرت در اختفا و پنهانی بوده است. ولی این نظریه مورد مناقشه واقع شده، زیرا بحث در غیبت امام است و در آن هنگام حضرت به مقام امامت نرسیده بود. خصوصاً آنکه جماعت زیادی از شیعیان، حضرت را در آن پنج سال قبل از شهادت حضرت عسکری‌علیه السلام مشاهده کرده‌اند.
نظریه دوم اینکه: غیبت حضرت از زمان شهادت پدرش امام عسکری‌علیه السلام بوده است. و به طور دقیق می‌توان گفت که بعد از نماز خواندن بر جنازه پدرش، در آن قضیه‌ای که ابوالادیان بصری نقل می‌کند.(692)

حکمت غیبت صغرا قبل از غیبت کبرا چه بوده است؟

غیبت صغرا نشانگر اولین مرحله از امامت حضرت مهدی‌علیه السلام است، که خداوند متعال تقدیر نمود تا در مدتی نه چندان دور از عموم مردم مخفی بماند و امور شیعه را توسط سفرا انجام دهد.
امّا اینکه چرا غیبت صغرا قبل از غیبت کبرا قرار گرفت ممکن است که جهت آن این باشد که عادت شیعیان در طول عمر امامت بر این بوده که هر زمان اراده می‌کردند خدمت امام خود رسیده و از محضر او استفاده می‌بردند، و با غیبت کلّی و تام و تمام هرگز انس نداشتند. لذا برای جا افتادن این موضوع ابتدا غیبت صغرا تحقق پیدا کرد که در آن تا اندازه‌ای ارتباط قطع شد. و مردم اگر چه در ابتدا به شک و تردید و تشویش خاطر افتادند ولی بعد از مدّتی نه چندان دور شک و تردیدها زایل شده و با مشاهده دلایل قطعی، به وجود حضرت مهدی‌علیه السلام یقین پیدا کردند. و بعد از مدتی نه چندان طولانی غیبت کبرا شروع شد.

امتیاز عصر غیبت صغرا بر غیبت کبرا چیست؟

بنا بر قولی شروع غیبت صغرا از زمان شهادت امام عسکری‌علیه السلام بوده است، که از همان زمان امام‌علیه السلام متولّی امر امامت می‌شوند. حضرت خلافت خود را با نصب وکیل اوّلش هنگام مقابله با جماعت قمّیین آغاز نمودند. عصر غیبت صغرا از امتیازات ویژه‌ای برخوردار است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - در این عصر امام مهدی‌علیه السلام متصدی امامت و خلافت شد.
2 - در این عصر امام‌علیه السلام استتار کامل نداشتند، بلکه به جهت مصالح کلّی با برخی از خواص یارانش ملاقات برقرار می‌کردند.
3 - در این عصر چهار سفیر وجود داشت که از طرف حضرت به طور خصوص مأمور به رسیدگی امور مردم بوده و رابط بین آنان و حضرت به شمار می‌آمدند.

آیا خداوند برای امامت حضرت مهدی‌علیه السلام زمینه‌سازی کرده است؟

آری، از جمله موضوعاتی که قبل از ولادت امام مهدی‌علیه السلام اتفاق افتاد که آن را می‌توان زمینه‌ساز امامت حضرت مهدی‌علیه السلام در کودکی دانست، ولادت امام جواد و امام هادی‌علیهما السلام است؛ زیرا امام جواد در هشت سالگی یا هفت سالگی،و امام هادی در سنّ شش سالگی به امامت رسیدند. و لذا بعد از آنکه شیعه به امامت این دو امام اعتقاد پیدا نمود، این مسأله زمینه‌ساز اعتقاد به امامت حضرت مهدی‌علیه السلام و رفع استبعاد از امامت او در سنین پنج سالگی شد.

برای غیبت امام مهدی‌علیه السلام چه زمینه‌سازی از جانب امامان انجام گرفت؟

موضوع غیبت امام تجربه جدیدی برای امّت بود، تجربه‌ای که به این مقدار از غیبت هرگز هیچ امّتی به چشم خود ندیده بود، لذا امّت و جامعه شیعی احتیاج مبرم به زمینه سازی برای ورود به آن داشت. به همین جهت اهل بیت‌علیهم السلام و حتی رسول خداصلی الله علیه وآله همگی به طور مکرّر به موضوع غیبت امام دوازدهم اشاره صریح داشته‌اند. همان گونه که غیبت صغرا قبل از شروع غیبت کبرا نیز به جهت زمینه‌سازی و ایجاد انس در بین مردم برای ورود به غیبت کبرا بوده است.

آیا رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله خبر از غیبت امام زمان‌علیه السلام داده است؟

آری، در بسیاری از روایات به این موضوع اشاره شده است؛ ابن عباس در حدیثی از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل می‌کند که فرمود: «... وجعل من صلب الحسین أئمّة یقومون بأمری ویحفظون وصیّتی التاسع منهم قآئم أهل بیتی ومهدیّ أمّتی أشبه الناس بی فی شمآئله وأقواله وأفعاله. یظهر بعد غیبة طویلة وحیرة مضلّة فیعلن أمر اللَّه ویظهر دین اللَّه جلّ وعزّ...»؛(693) «... و از صلب حسین امامانی قرار داد که به امر من قیام کرده و وصیت مرا حفظ خواهند نمود، نهمین از آنها قائم اهل بیت من و مهدی امت من است. او شبیه‌ترین مردم به من در شمایل و اقوال و افعال است. بعد از غیبتی طولانی و حیرتی گمراه کننده ظهور خواهد کرد، آن گاه امر خدا را اعلان کرده و دین او را ظاهر خواهد نمود...».
امام علی‌علیه السلام نیز از رسول خداصلی الله علیه وآله روایت کرده که فرمود: «ثمّ یغیب عنهم إمامهم ما شآء اللَّه ویکون له غیبتان إحداهما أطول من الأخری ..»؛(694) «... آن گاه امامشان از میان آنها تا هر زمان که خدا بخواهد غایب خواهد شد. و برای او دو غیبت مقرر شده که یکی از آن دو از دیگری طولانی‌تر است...».
جابر بن عبداللَّه انصاری از رسول خداصلی الله علیه وآله پرسید: «وللقآئم من ولدک غیبة؟ قال: إی وربّی. ثمّ قرأ هذه الآیة: {وَلَیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الکافِرِینَ (695)}»؛(696) «آیا برای قائم از اولاد تو غیبت است؟ فرمود: آری به خدا سوگند. آن گاه این آیه را قرائت نمود: {وَلَیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الکافِرِینَ}.»

آیا امام علی‌علیه السلام به غیبت حضرت مهدی‌علیه السلام اشاره کرده است؟

آری، در بسیاری از روایات به آن اشاره نموده است از جمله؛
صدوق در حدیثی به سند خود از امیرالمؤمنین‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «للقآئم منّا غیبة أمرها طویل کأنّی بالشیعة یجولون جولان النعم فی غیبته یطلبون المرعی فلا یجدونه ألا فمن ثبت منهم علی دینه ولم یقس قلبه لطول أمد غیبة إمامه فهو معی فی درجتی یوم القیامة...»؛(697) «برای قائم از ما غیبتی است که زمان و مدّت آن طولانی خواهد بود. گویا شیعه را می‌بینم که به مانند گوسفندان متحیّر و سرگردان به دنبال چراگاه می‌گردد ولی آن را نمی‌یابد. آگاه باشید! هرکس که در آن زمان بر دین خود ثابت قدم باشد و قلبش به جهت طولانی شدن مدت غیبت سخت نشود، او با من و در مرتبه من در روز قیامت خواهد بود.»

آیا امام حسن‌علیه السلام از غیبت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

شیخ صدوق‌رحمه الله به سند خود در حدیثی نقل می‌کند که امام حسن مجتبی‌علیه السلام بعد از مصالحه با معاویه و اعتراض برخی به آن حضرت در این جهت فرمود: «ویحکم ما تدرون ما عملت، واللَّه الّذی عملت خیر لشیعتی مما طلعت علیه الشمس أو غربت، ألا تعلمون أنّی إمامکم مفترض الطاعة علیکم وأحد سیّدی شباب أهل الجنّة بنصّ رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله علَیّ؟ قالوا: بلی. قال: أما علمتم أنّ الخضرعلیه السلام لمّا خرق السفینة وأقام الجدار وقتل الغلام کان ذلک سخطاً لموسی بن عمران علیهما السلام إذا خفی علیه وجه الحکمة فی ذلک وکان ذلک عند اللَّه تعالی ذکره حکمة وصواباً. أما علمتم أنّه ما منّا أحد إلّا ویقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه إلّا القآئم الّذی یصلّی روح اللَّه عیسی بن مریم‌علیهما السلام خلفه فإنّ اللَّه عزّوجلّ یخفی ولادته ویغیب شخصه لئلّا یکون لأحد فی عنقه بیعة. إذا خرج ذلک التاسع من ولد أخی الحسین بن سیّدة الإماء یطیل اللَّه عمره فی غیبته ثمّ یظهره بقدرته فی صورة شآبّ دون أربعین سنة ذلک لیعلم أنّ اللَّه علی کلّ شی‌ء قدیر.»؛(698) «وای بر شما! نمی‌دانید که من چه کردم؟ به خدا سوگند آنچه را من انجام دادم برای شیعیانم از آنچه خورشید بر او طلوع و غروب کرده بهتر است. آیا نمی‌دانید که من امام شما هستم که اطاعتم بر شما واجب است؟ آیا من یکی از دو آقای جوانان اهل بهشت به تصریح رسول خداصلی الله علیه وآله نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: آیا نمی‌دانید خضرعلیه السلام هنگامی که کشتی را سوراخ و دیوار را بر پا و غلام را کشت، مورد غضب موسی بن عمران قرار گرفت، به جهت آنکه حکمت آن را نمی‌دانست؟ ولی این امر نزد خداوند متعال مطابق حکمت و صواب بود. آیا نمی‌دانید که هر یک از ما بر گردن خود بیعت طاغوت زمان خود را داریم، جز قائمی که عیسی بن مریم‌علیهما السلام پشت سر او نماز می‌گزارد. خداوند عزّوجلّ ولادت او را مخفی خواهد نمود، و شخصش را غایب خواهد کرد تا آنکه بر گردن او از جانب هیچ کس هنگام خروج بیعت نباشد. او نهمین از اولاد برادرم حسین و فرزند بهترین زنان است. خداوند عمر او را در غیبتش طولانی خواهد گرداند، آن گاه او را به قدرت خود در صورت جوانی کمتر از چهل سال ظاهر خواهد نمود، تا دانسته شود که خداوند بر هر کاری قدرتمند است.»

آیا امام حسین‌علیه السلام از غیبت فرزندش مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

صدوق به سند خود از امام حسین‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «فی التاسع من ولدی سنّة من یوسف وسنّة من موسی بن عمران‌علیهما السلام وهو قآئمنا أهل البیت یصلح اللَّه تبارک وتعالی أمره فی لیلة واحدة»؛(699) «در نهمین از فرزندانم سنتی از یوسف و سنتی از موسی بن عمران است. و او قائم ما اهل بیت می‌باشد که خداوند تبارک و تعالی امر او را در یک شب اصلاح خواهد نمود.»
و نیز از امام حسین‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «قآئم هذه الأمّة هو التاسع من ولدی وهو صاحب الغیبة»؛(700) «...قائم این امت همان نهمین از اولاد من است، و او صاحب غیبت می‌باشد...».
و نیز فرمود: «... له غیبة یرتدّ فیها أقوام ویثبت علی الدین فیها آخرون...»؛(701) «... برای او غیبتی است که اقوامی در آن مرتد شده و گروهی دیگر بر دین ثابت خواهند بود...».

آیا امام سجادعلیه السلام از غیبت فرزندش مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

شیخ صدوق‌رحمه الله به سندش از امام زین العابدین‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «تمتدّ الغیبة بولیّ اللَّه الثانی عشر من أوصیآء رسول اللَّه و الأئمّة بعده‌علیهم السلام. یا أباخالد! إنّ أهل زمان غیبته القآئلین بإمامته والمنتظرین لظهوره أفضل من أهل کلّ زمان، لأنّ اللَّه تبارک وتعالی أعطاهم من العقول والأفهام والمعرفة ما صارت به الغیبة عندهم بمنزلة المشاهدة...»؛(702) «آن گاه غیبت به ولی خدای عزّوجلّ دوازدهمین از اوصیای رسول خدا و امامان بعد از او امتداد می‌یابد. ای ابا خالد! همانا اهل زمان غیبت او که به امامتش قائلند و منتظر ظهور او می‌باشند افضل از اهل هر زمان هستند، زیرا خداوند تبارک و تعالی به آنها چنان عقل و فهم و معرفتی داده که غیبت نزد آنان به منزله حضور و مشاهده است...».

آیا امام باقرعلیه السلام از غیبت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

صدوق‌رحمه الله به سند خود از امام باقرعلیه السلام روایت کرده که فرمود: «یأتی علی الناس زمان یغیب عنهم إمامهم. فیا طوبی للثابتین علی أمرنا فی ذلک الزمان. إنّ أدنی ما یکون لهم من الثواب أن ینادیهم البارئ جلّ جلاله فیقول عبادی وإمائی آمنتم بسرّی وصدقتم بغیبی، فأبشروا بحسن الثواب منّی...»؛(703) «زمانی بر مردم بیاید که امامشان از آنها غایب گردد. پس خوشا به حال کسانی که بر امر ما در آن زمان ثابت قدم باشند. همانا کمترین ثوابی که برای آنها در نظر گرفته شده این است که خداوند باری جلّ جلاله می‌فرماید: ای بنده‌ها و کنیزان من! به سرّ من ایمان آوردید، و غیب مرا تصدیق کردید، بشارت باد شما را به حسن ثواب از جانب من...».

آیا امام صادق‌علیه السلام از غیبت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

امام صادق‌علیه السلام در حدیثی فرمود: «الخامس من ولد السابع یغیب عنکم شخصه»؛(704) «پنجمین از اولاد هفتمین، کسی است که شخصش از شما غایب خواهد شد.»
و نیز فرمود: «أما واللَّه لیغیبنّ عنکم مهدیّکم حتی یقول الجاهل منکم ما للَّه فی آل محمد حاجة»؛(705) «آگاه باشید! به خدا سوگند! که مهدی شما از بین شما غایب خواهد شد تا اینکه جاهل از شما می‌گوید: خداوند احتیاجی به آل محمّد ندارد...».
و نیز فرمود: «إنّ الغیبة ستقع بالسادس من ولدی وهو الثانی عشر من الأئمّة الهداة بعد رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله، أوّلهم أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب وآخرهم القآئم بالحقّ بقیّة اللَّه فی الأرض ...»؛(706) «...همانا غیبت در ششمین از فرزندانم واقع خواهد شد. و او دوازدهمین از امامان هدایت بعد از رسول خداست که اول آنها امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، و آخر آنها قائم به حقّ، بقیة اللَّه در روی زمین است...».
و نیز فرمود: «إنّ للقآئم غیبة قبل أن یقوم»؛(707) «همانا برای قائم غیبتی قبل از قیام است.»

آیا امام کاظم‌علیه السلام از غیبت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

امام کاظم‌علیه السلام فرمود: «إذا فقد الخامس من ولد السابع فاللَّه اللَّه فی أدیانکم لا یزیلنّکم أحد عنها، یا بنیّ! إنّه لابدّ لصاحب هذا الأمر من غیبة...»؛(708) «هنگامی که پنجمین از اولاد هفتمین مفقود شد پس خدا را خدا را در ادیانتان، کسی شما را از آن جدا نکند، ای فرزندم! همانا به طور حتم برای صاحب این امر غیبتی است...».
یونس بن عبدالرحمن می‌گوید: من بر موسی بن جعفرعلیهما السلام وارد شدم و عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! آیا شما قائم به حق می‌باشید؟ فرمود: «أنا القآئم بالحقّ ولکنّ القآئم الّذی یطهّر الأرض من أعدآء اللَّه عزّوجلّ ویملأها عدلاً کما ملئت جوراً وظلماً هو الخامس من ولدی له غیبة یطول أمدها خوفاً علی نفسه...»؛(709) «من قائم به حقّم، ولی قائمی که زمین را از دشمنان خداوند عزّوجلّ پاک کرده و آن را پر از عدالت خواهد نمود آن گونه که پر از ظلم و جور شده باشد همان پنجمین نفر از اولاد من است. برای او غیبتی طولانی است زیرا بر جان او خطر است...».
و نیز در بیان قول خداوند متعال {وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَباطِنَةً (710)} فرمود: «النعمة الظاهرة الإمام الظاهر والباطنة الإمام الغآئب. فقلت له: ویکون فی الأئمّة من یغیب؟ قال: نعم، یغیب عن أبصار الناس شخصه ولا یغیب عن قلوب المؤمنین ذکره وهو الثانی عشر منّا...»؛(711) «نعمت ظاهر امام ظاهر و نعمت باطن امام غایب است. راوی می‌گوید: به حضرت عرض کردم: آیا در میان ائمه کسی غایب می‌شود؟ فرمود: آری شخصش از چشمان مردم غایب می‌گردد، ولی از قلوب مؤمنان غایب نمی‌گردد، و او دوازدهمین از ما می‌باشد...».

آیا امام رضاعلیه السلام از غیبت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

صدوق‌رحمه الله به سندش از امام رضاعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «الرابع من ولدی ابن سیّدة الإماء یطهّر اللَّه به الأرض من کلّ جور ویقدّسها من کلّ ظلم، وهو الّذی یشکّ الناس فی ولادته وهو صاحب الغیبة قبل خروجه...»؛(712) «... چهارمین از اولاد من، که فرزند بهترین زنان است، خداوند به واسطه او زمین را از هر ظلمی پاک و پیراسته خواهد نمود، و او کسی است که مردم در ولادتش شک خواهند کرد، و اوست صاحب غیبت قبل از خروجش...».
و نیز به دعبل فرمود: «... یا دعبل! الإمام بعدی محمد ابنی وبعد محمد ابنه علی وبعد علیّ ابنه الحسن وبعد الحسن ابنه الحجّة المنتظر فی غیبته...»؛(713) «... ای دعبل! امام بعد از من محمّد فرزند من است. و بعد از محمّد، فرزندش علی و بعد از علی، فرزندش حسن و بعد از حسن فرزندش حجّت قائم است. کسی که در غیبتش به انتظار او می‌نشیند...».

آیا امام جوادعلیه السلام از غیبت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

عبدالعظیم حسنی‌علیه السلام می‌گوید: من بر آقایم محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب‌علیهم السلام وارد شدم به قصد اینکه از او درباره قائم سؤال کنم که آیا او مهدی است یا دیگری، حضرت ابتدائاً فرمود: «... یا أباالقاسم! إنّ القآئم منّا هو المهدیّ الّذی یجب أن ینتظر فی غیبته ویطاع فی ظهوره وهو الثالث من ولدی...»؛(714) «ای اباالقاسم! همانا قائم از ما همان مهدی است که واجب است در غیبتش انتظار او را کشیده و هنگام ظهورش از او اطاعت شود، و او سومین از اولاد من است...».
صقر بن ابی‌دلف می‌گوید: به امام جوادعلیه السلام عرض کردم: چرا قائم را منتظر خوانند؟ فرمود: «... لأنّ له غیبة تکثر أیّامها ویطول أمدها فینتظر خروجه المخلصون وینکره المرتابون...»؛(715) «زیرا برای او غیبتی است که روزهایش زیاد و مدّتش طولانی خواهد بود. مخلصین در انتظار خروج او به سر خواهند برد، و شک‌کنندگان، او را انکار خواهند کرد...».

آیا امام هادی‌علیه السلام از غیبت حضرت مهدی‌علیه السلام خبر داده است؟

صدوق‌رحمه الله به سندش از ابی هاشم داوود بن قاسم جعفری نقل می‌کند که از ابوالحسن (امام هادی‌علیه السلام) شنیدم که می‌فرمود: «... ومن بعدی الحسن ابنی فکیف للنّاس بالخلف من بعده؟ قال: فقلت: وکیف ذاک یا مولای؟! قال: لأنّه لا یری شخصه ولا یحلّ ذکره باسمه...»؛(716) «جانشین بعد از من فرزندم حسن است، پس چگونه است شما را به خلف بعد از خلف؟ عرض کردم: چگونه، خداوند مرا فدایت گرداند؟ حضرت فرمود: زیرا شخصش دیده نمی‌شود و حلال نیست که نامش برده شود...».

آیا امام عسکری‌علیه السلام برای غیبت فرزندش مهدی‌علیه السلام زمینه‌سازی نموده است؟

فعّالیت‌های امام عسکری‌علیه السلام را در این زمینه می‌توان به چند دسته تقسیم نمود:
1 - تعلیمات و بیانات
امام عسکری‌علیه السلام در حدیث مبسوطی به احمد بن اسحاق فرمود: «... یا أحمد بن إسحاق! مثله فی هذه الأمّة مثل الخضرعلیه السلام ومثله مثل ذی القرنین، واللَّه لیغیبنّ غیبة لا ینجو فیها من الحرکة إلّا من ثبّته اللَّه عزّوجلّ علی القول بإمامته، ووفّقه فیها الدعآء بتعجیل فرجه...»؛(717) «... ای احمد بن اسحاق! مَثل او در این امّت مَثل خضرعلیه السلام و مثلش مثل ذی‌القرنین است. به خدا سوگند! هر آینه غیبتی خواهد نمود که تنها کسانی که خداوند آنان را بر قول به امامت او ثابت کرده، و به دعا بر تعجیل فرجش موفق ساخته، هلاک نخواهند شد...».
و نیز فرمود: «... أما أنّ لولدی غیبة یرتاب فیها النّاس إلّا من عصمه اللَّه عزّوجلّ»؛(718) «... آگاه باشید! همانا برای فرزندم غیبتی خواهد بود که در آن مردم شک خواهند کرد جز کسانی که خداوند عزّوجلّ آنها را حفظ کرده باشد.»
2 - کم کردن ارتباطات خود با شیعیان
مسعودی می‌گوید: «هنگامی که امر امامت به او رسید با خواص خود و غیر خواص از پشت پرده سخن می‌گفت، مگر در اوقاتی که او را به خانه سلطان می‌بردند».(719) لذا شیعیان حضرت برای ملاقات با او در راه می‌نشستند تا در آن اوقات حضرت را ملاقات کنند.(720)
3 - اتخاذ نظام وکالت
گر چه امام عسکری‌علیه السلام اولین کسی نبود که به نظام وکالت رو آورد، ولی در زمان آن حضرت برای زمینه سازی غیبت فرزندش مهدی‌علیه السلام آن را توسعه داد. و لذا در این راستا عثمان بن سعید و فرزندش را به عنوان وکیل مورد اعتماد و ثقه خود معرفی فرمود: «... وأشهدوا علی أنّ عثمان بن سعید العَمْری وکیلی وأنّ ابنه محمد وکیل ابنی مهدیّکم»؛(721) «و شهادت دهید بر اینکه عثمان بن سعید عَمْری وکیل من است و همانا فرزند او محمد وکیل فرزند من، مهدی شماست.»
و نیز از وکلای او محمّد بن احمد بن جعفر و جعفر بن صیقل است.(722)
4 - قربانی کردن برای فرزندش
صدوق به سندش از ابی‌جعفر عَمْری نقل کرده که فرمود: هنگامی که آقا متولد شد، ابومحمّد (عسکری) فرمود: «ابعثوا إلی أبی عمرو، فبعث إلیه فصار إلیه، فقال: اِشترِ عشرة آلاف رطل خبزاً وعشرة آلاف رطل لحماً وفرّقه - أحسبه قال: - علی بنی هاشم، وعقِّ عنه بکذا وکذا شاة»؛(723) «کسی را نزد ابوعمرو بفرستید. کسی را فرستادند. هنگامی که آمد، حضرت به او فرمود: «ده هزار پیمانه نان و ده هزار پیمانه گوشت بخر و به گمانم فرمود آن را بین بنی‌هاشم تقسیم کن. و از طرف او فلان تعداد گوسفند عقیقه کن.»
و نیز در نامه‌ای به خواصّ خود در قم دستور داد که از طرف فرزندش عقیقه کرده و به مردم گوشزد کنند که این عقیقه به مناسبت ولادت مولود جدید امام عسکری‌علیه السلام محمّد است. و نیز به خواص خود در بغداد و سامرا نیز چنین نوشت.
5 - ارائه دادن فرزند خود به خواص از شیعیان
امام عسکری‌علیه السلام برای تثبیت قلوب شیعیان نسبت به ولادت و امامت فرزندش مهدی‌علیه السلام او را به تعداد بسیاری از یارانش نشان داد. آنها نیز از آن فرزند معجزاتی مشاهده کردند که موجب یقین به امامت او شد، که از آن جمله می‌توان به احمد بن اسحاق اشعری اشاره نمود.(724)

امام مهدی‌علیه السلام برای اثبات وجود خود در عصر غیبت صغرا چه تدابیری اندیشید؟

حضرت‌علیه السلام با قطع نظر از زمینه‌سازی‌هایی که امامان قبل برای تثبیت مسأله ولادت و امامت و غیبت او داشتند، خود نیز به شخصه در این مسأله دخالت کرده و از راه‌های مختلف درصدد اثبات ولادت و امامت خود برآمدند.
اینک به برخی از این راه‌ها اشاره می‌کنیم:
1 - حضرت کاری کردند که گروهی از بزرگان شیعه بتوانند به ملاقاتش شرفیاب شوند.
2 - در مواقع ضروری اقدام به انجام کرامت و معجزه می‌نمود. این معجزات بعضاً توسط سفرا و در برخی موارد نیز توسّط خود حضرت انجام می‌گرفت.(725)
3 - آن حضرت شخصاً درصدد پاسخ به سؤال‌های مختلف مردم بر می‌آمد تا اعتقاد و یقینشان نسبت به او بیشتر گردد.
4 - خطّ خاصّ حضرت نیز از جمله قرائن و دلایلی بود که می‌توانست بر وجود امام عصرعلیه السلام دلالت کند؛ زیرا این خطّ در زمان پدرش امام عسکری‌علیه السلام بین مردم مأنوس بوده است، و لذا از جمله راه‌هایی بود که با رسیدن توقیعات از ناحیّه مقدّسه، شیعیان به وجود امام زمان خود یقین و اطمینان پیدا می‌نمودند.

امام زمان‌علیه السلام چه تدابیری برای اختفای خود از دشمنان داشته است؟

از آنجا که بعد از شهادت امام عسکری‌علیه السلام، حاکمان ظلم و جور نیز درصدد نابودی حضرت بودند، لذا حضرت تدابیری برای اختفای خود از آنها داشت. اینک به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - حضرت خود را جز به کسانی که مخلص و فدایی بودند، نشان نمی‌داد.
2 - بعد از آنکه شخصی به حضور حضرت شرفیاب می‌شد، به او سفارش زیاد می‌شد که این امر را کتمان بدارد و در خبر دادن به شیعیان نهایت احتیاط را داشته باشد.
3 - تحریم نام بردن از اسم مخصوص امام زمان‌علیه السلام یعنی «محمّد». از این رو مشاهده می‌کنیم که در آن عصر در مورد امام‌علیه السلام از تعبیراتی همچون: قائم، غریم، حجت، ناحیه، صاحب الزمان و دیگر تعبیرات مبهم استفاده می‌شد.(726)
4 - مخفی شدن از دستگاه خلافت و هر کس که از موالیان آن حضرت به شمار نمی‌آمد.
5 - تغییر دادن مکان و خانه حضرت از جایی به جایی دیگر به نحوی که نظرها را به خود جلب نکند، و نیز کسی به آن حضرت مشکوک نشود. و لذا روایاتی را که در تعیین مکان و خانه حضرت اختلاف دارند به همین معنا توجیه می‌کنیم.
6 - کیفیّت ارتباط وکیل یا سفیر به قدری مخفیانه بود که هیچ کس از آن اطّلاعی پیدا نمی‌کرد.
7 - حضرت وکالت یا سفارت خود را به کسانی واگذار می‌کرد که نهایت اخلاص و فداکاری را به حضرت داشتند، به حدّی که محال بود از مکان حضرت و خصوصّیات او اطلاع دهند. لذا هنگامی که به ابوسهل نوبختی گفتند: چرا سفارت به حسین بن روح واگذار شد نه به شما؟ در جواب گفت: «... او کسی است که اگر حجت در زیر عبایش باشد و بدنش را قطعه قطعه کنند تا عبایش را از روی او بردارد هرگز چنین نخواهد کرد».(727)

سفیران‌

سفیر اول امام مهدی‌علیه السلام چه کسی بوده و چه موقعیتی داشته است؟

سفیر اول امام مهدی‌علیه السلام ابوعمرو عثمان بن سعید عَمْری است. او به جهت شناخته نشدن، به شغل روغن فروشی روی آورد. در مصادر تاریخی سخن از سال ولادت و وفات او به میان نیامده است، و تنها اسم او برای اولین بار به عنوان وکیل خاص امام هادی‌علیه السلام برده شده است.
او بعد از شهادت امام هادی‌علیه السلام وکیل خاص از طرف امام عسکری‌علیه السلام شد. آن حضرت نیز او را در مناسبت‌های مختلف مورد مدح و ستایش خود قرار می‌داد. از جمله آنکه در حق او فرمود: «هذا أبوعمرو الثقة الأمین، ثقة الماضی وثقتی فی المحیی والممات، فما قاله لکم فعنّی یقوله، وما أدّی إلیکم فعنّی یؤدّیه»؛(728) «این ابوعمرو ثقه و امین است، مورد اطمینان گذشتگان و مورد اطمینان من در حیات و بعد از حیات من است، هر آنچه برای شما می‌گوید از من است و آنچه به شما می‌رساند از جانب من می‌باشد.»
در مجلسی که او با چهل نفر از شیعیان امام عسکری‌علیه السلام بودند، حضرت فرزند خود مهدی را به او نشان داد و بر امامت و غیبت او تصریح نمود، و درباره وکالت او فرمود: «هر آنچه عثمان (بن سعید) می‌گوید قبول کنید...».(729)
هنگام شهادت امام عسکری‌علیه السلام در سال 260 هجری، در تغسیل حضرت حاضر بود و تمام امور ایشان را به عهده داشت.(730)
ممکن است که این عمل را این گونه توجیه نماییم که او در ظاهر، عمل تغسیل را انجام داده تا امر بر حاکمان ظلم مشتبه گردد وگرنه مطابق برخی روایات، امر تغسیل و تکفین امام بر عهده امام است. عثمان بن سعید بعد از شهادت امام عسکری‌علیه السلام به تصریح آن حضرت و نصّ امام مهدی‌علیه السلام هنگام ورود قمّی‌ها به سامرّا، سفیر اوّل آن حضرت شد، و از آن موقع به انجام وظایف خود پرداخت، تا آنکه وقت وفاتش رسید. فرزندش ابوجعفر محمّد بن عثمان متولّی تجهیز او شد و در جانب غربی بغداد به خاک سپرده شد.(731)
بعد از وفات عثمان بن سعید از ناحیه مقدسه نامه‌ای صادر شد و حضرت در آن نامه با تسلیت به فرزندش محمّد، او را به سفارت خود منصوب گردانید.(732)
آیا روایتی که تصریح به سفارت عثمان بن سعید دارد، ضعیف السند نیست؟
احمد کاتب می‌گوید: روایتی که نصّ صریح در اعلام امام عسکری‌علیه السلام بر سفارت عثمان بن سعید از طرف امام مهدی‌علیه السلام است از حیث سند ضعیف می‌باشد؛ زیرا در سند آن، جعفر بن محمّد بن مالک فرازی است که نجاشی و ابن الغضائری او را تکذیب نموده‌اند.
پاسخ:
1 - جعفر بن محمّد بن مالک را شیخ طوسی‌رحمه الله توثیق نموده است. و تضعیف او از کتاب ابن الغضائری منشأ شده که این کتاب نزد مشهور علمای امامیه به اثبات نرسیده است.
2 - شیخ طوسی‌رحمه الله در کتاب «الغیبة» به سند اعلایی از بزرگان طایفه از احمد بن اسحاق قمّی مسأله توکیل نایب دوم و پدرش را روایت کرده است.(733)
3 - شیعه در مسأله امامت و سفارت دقت زیادی به کار برده و به مجرّد ادعای شخصی بر سفارت، حرف او را تصدیق نمی‌کرده است، و لذا با مدّعیان دروغین سفارت شدیداً به مقابله پرداخته است.
آیا موضوع غیبت امام زمان‌علیه السلام ساخته عثمان بن سعید است؟
برخی می‌گویند: موضوع غیبت امام زمان‌علیه السلام ساخته برخی از اصحاب خصوصاً عثمان بن سعید (نایب اول امام زمان‌علیه السلام) است.
پاسخ: اوّل کسی که به موضوع غیبت امام زمان‌علیه السلام اشاره کرد رسول گرامی اسلام‌صلی الله علیه وآله و سپس امیرالمؤمنین‌علیه السلام و سایر امامان بوده است. آنان غیبت او را پیش‌بینی کرده و وقوع آن را به مردم گوشزد کرده‌اند.
پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله فرمود: «سوگند به خدایی که مرا برای بشارت برانگیخت، قائم فرزندان من بر طبق عهدی که به او می‌رسد غایب می‌شود، به طوری که بیشتر مردم خواهند گفت: خداوند به آل محمّد نیازی ندارد و دیگران در اصل تولّد او شک می‌کنند، پس هرکس زمان غیبت را درک کرد باید دینش را نگهداری کند...».(734)
اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «آگاه باشید که آن جناب به طوری غایب می‌شود که شخص نادان خواهد گفت: خدا به آل محمّد احتیاجی ندارد».(735)
امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر خبر غیبت امام خود را شنیدید انکار نکنید».(736)
لذا موضوع غیبت امام زمان‌علیه السلام آن چنان بین شیعیان شایع و رایج بود که شعرا در شعرهایشان و مؤلّفان در کتاب‌ها به آن پرداخته‌اند. از جمله کسانی که قبل از ولادت امام زمان‌علیه السلام در مورد غیبت حضرت مهدی‌علیه السلام تألیف داشته‌اند عبارتند از:
1 - علی بن حسن بن محمّد طائی طاطری از اصحاب موسی بن جعفرعلیهما السلام.(737)
2 - علی بن عمر اعرج کوفی از اصحاب موسی بن جعفرعلیهما السلام.(738)
3 - ابراهیم بن صالح از اصحاب حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام.(739)
4 - حسن بن علی بن ابی‌حمزه، معاصر امام رضاعلیه السلام.(740)
5 - عباس بن هشام ناشری اسدی، از اصحاب امام رضاعلیه السلام.(741)
6 - علی بن حسن بن فضال از اصحاب امام هادی و عسکری‌علیهما السلام.(742)
7 - فضل بن شاذان نیشابوری از اصحاب آن دو امام‌علیهما السلام.(743)

سفیر دوم امام زمان‌علیه السلام چه کسی بوده و چه موقعیتی داشته است؟

ابوجعفر محمّد بن عثمان بن سعید عَمْری بعد از وفات پدرش همان گونه که امام عسکری‌علیه السلام تصریح نموده بود، به مقام سفارت نایل شد. آن حضرت به جماعت قمی‌ها فرمود: «اشهدوا علیّ أنّ عثمان بن سعید وکیلی، وأنّ ابنه محمّد وکیل ابنی مهدیّکم»؛(744) «شهادت دهید بر من که عثمان بن سعید وکیل من است. و نیز فرزند او محمّد وکیل فرزندم مهدی شماست.»
و نیز سفارت او با نصّ و تصریح پدرش به امضا رسید.(745)
او نزد شیعیان عصر خود مورد وثوق و معروف به امانت داری بود. و هیچ یک از امامیه در این مطلب شک نداشتند. چگونه شک کنند در حالی که امام عسکری‌علیه السلام در حق او و پدرش فرمود: «العمری وإبنه ثقتان»؛(746) «عَمْری و فرزندش مورد وثوقند...».
و نیز امام مهدی‌علیه السلام او را مورد تأیید خود قرار داد و فرمود: «لم یزل ثقتنا فی حیاة الأب رضی اللَّه عنه»؛(747) «تو در زمان حیات پدر دائماً مورد وثوق ما بودی...».
وی در حدود پنجاه سال به نحو احسن وظایف خود را به خوبی انجام داد تا آنکه در جمادی الاولی سال 305 یا 304 هجری به رحمت ایزدی پیوست.(748)
محمد بن عثمان بیشتر از دیگر سفیران در این پست و مقام به خدمت پرداخت. کتاب‌هایی در فقه تألیف کرده که از امام عسکری و حضرت مهدی‌علیهما السلام و پدرش عثمان بن سعید و از امام هادی‌علیه السلام اخذ نموده است.(749) او به ارشاد امام مهدی‌علیه السلام از زمان مرگش اطلاع داشته است، و لذا برای خود قبری را آماده نموده بود.(750) بعد از وفات در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد.

سفیر سوم امام زمان‌علیه السلام چه کسی بوده و چه موقعیتی داشته است؟

سفیر سوم، شیخ جلیل ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی است. او در ابتدای امر وکیل ابی جعفر محمّد بن عثمان عَمْری بود که بر املاک او نظارت داشت، تا آنکه وصیّت با نصّ به او منتهی شد و هیچ کس در این امر شک نداشت.(751)
برخی از شیعیان، مالی را برای ابوجعفر عَمْری به مقدار چهارصد دینار فرستادند تا به امام زمان‌علیه السلام برساند، ابوجعفر دستور داد تا آن را به حسین بن روح بدهند. او هنگامی که تردید و شک آن شخص را به جهت ثابت نشدن سفارتش دید، بار دیگر تأکید کرد که این مبلغ را به حسین بن روح برساند، زیرا این دستور امام زمان‌علیه السلام است.
بعد از آنکه وضع مزاجی ابوجعفر عَمْری بحرانی شد جماعتی از بزرگان شیعه از آن جمله ابوعلی بن همام، ابوعبداللَّه بن محمّد کاتب، ابوعبداللَّه باقطانی، ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی، ابوعبداللَّه بن وجناء و دیگر بزرگان، بر او وارد شدند و عرض کردند که اگر بر شما اتفاقی افتاد چه کسی جانشین شما خواهد بود؟ ابوجعفر عَمْری فرمود: این ابوالقاسم حسین بن روح، قائم مقام من و سفیر بین شما و صاحب امرعلیه السلام است. او وکیل و ثقه و امین است، پس در امورتان به او مراجعه نموده و در امور مهم بر او اعتماد نمایید، زیرا من به این مطلب امر شده‌ام تا بر شما ابلاغ نمایم.(752)
ابوجعفر بن احمد متیل می‌گوید: هنگام وفات محمّد بن عثمان عَمْری من بالای سر او نشسته بودم و از او سؤال می‌کردم و حسین بن روح نیز بر پایین پای او قرار داشت. محمّد بن عثمان روی به من نموده و فرمود: من امر شدم تا بر ابی القاسم بن روح وصیّت کنم. من با شنیدن این خبر از جای خود بلند شده، حسین بن علی روح را به جای خود بر بالای سر محمّد بن عثمان قرار دادم.(753)
جهت این تأکیدات از ناحیه محمّد بن عثمان بر وصایت حسین بن روح این بود که او چندان جایگاه ویژه‌ای در بین شیعیان به جهت ارتباط با امامان‌علیهم السلام نداشته است، اگر چه از نزدیکان خاص محمّد بن عثمان بوده است. و سرّ سفارت دادن به او، به جهت اخلاص و فداکاری او بوده است. وی بعد از وفات ابوجعفر عَمْری به مدت 21 سال سفارت را بر عهده داشت. اولین نامه‌ای را که از حضرت دریافت کرد مشتمل بر درود فراوان از جانب آن حضرت بر او بود.(754)
از آن زمان به وظیفه خود مشغول شد. و روش او التزام به تقیّه شدید و مضاعف بود، به حیثی که اظهار اعتقاد به مذهب اهل سنّت می‌نمود تا از این طریق بتواند به وظایف خود عمل کند. او در ایّام سفارتش شدیداً با انحرافات و ادعاهای انحرافی سفارت مبارزه می‌نمود، تا آنکه در سال 326 هجری رحلت نمود.

سفیر چهارم امام زمان‌علیه السلام چه کسی بوده و چه موقعیتی داشته است؟

سفیر چهارم، شیخ جلیل ابوالحسن علی بن محمّد سَمَری است. تاریخ ولادت او مشخص نیست، ولی برای اولین بار به عنوان یکی از اصحاب امام عسکری‌علیه السلام شناخته شده است،(755) که در بغداد با اشاره حسین بن روح از طرف امام زمان‌علیه السلام متصدّی امر سفارت شد.
در مورد سفارت او خبر معیّنی نرسیده، و تنها این مطلب را می‌توان با تسالم و اتفاقی که در بین شیعیان درباره سفارت او بوده کشف نمود، و این موضوع را می‌توان در نتیجه، کاشف از ابلاغی دانست که از طرف امام زمان‌علیه السلام به حسین بن روح شده است. او وظایف خود را در امر سفارت از هنگام وفات حسین بن روح به مدّت سه سال ادامه داد. وی گرچه همانند دیگران مورد وثوق و اطمینان بود، ولی همانند آن سه سفیر فعّالیّت گسترده‌ای نداشته است. و این امر بعید به نظر نمی‌رسد؛ زیرا در آن سال‌ها مملکت اسلامی پر از ظلم و جور و خونریزی‌ها و درگیری‌ها بوده است، اموری که با برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی منافات داشت. و این خود به تنهایی می‌تواند تأثیرگذار در انقطاع سفارت بعد از وفات او و عزم امام‌علیه السلام بر انقطاع و شروع غیبت کبرا نیز باشد. و لذا چند روز قبل از وفاتش توقیعی را از امام‌علیه السلام دریافت می‌کند که حضرت در آن، خبر از انتهای غیبت صغرا و عهد سفارت با مرگ او می‌دهد و او را از وصیّت کردن به سفارت برای بعد از خودش منع می‌نماید.(756)
راوی می‌گوید: بعد از شش روز از صدور این توقیع به خدمت علی بن محمّد رسیدیم در حالی که در حال احتضار بود. به او عرض شد: وصیّ تو کیست؟ فرمود: «برای خدا امری است که او رساننده آن است». این را گفت و از دار دنیا رحلت نمود.

نیابت چهار سفیر حضرت‌علیه السلام چگونه اثبات می‌گردد؟

1 - در مورد عثمان بن سعید می‌گوییم: او مورد وثوق امام عسکری‌علیه السلام بوده و امام مهدی‌علیه السلام نیز بر منصبش تصریح نموده است.
در مورد فرزندش محمّد بن عثمان نیز می‌گوییم: او منصوب از طریق پدرش بوده و غیر از آنکه مورد وثوق امام عسکری بوده، از طرف امام زمان‌علیه السلام نیز بر این امر نیابت خاصّه داشته است.
حسین بن روح نیز از طرف محمّد بن عثمان به این سمت منصوب شد، و او نیز علی بن محمّد سَمَری را بر این مقام منصوب کرد.
2 - راه دوّم برای اثبات نیابت این چهار بزرگوار این است که آنها خطّ امام را که معروف بود، به دیگران نشان داده، بازگو می‌کردند. خطّ حضرت در زمان پدرش امام عسکری‌علیه السلام نزد شیعیان معروف بود.
3 - کرامات فراوانی که به دست مبارک این بزرگواران انجام می‌گرفت، می‌توانست اثبات کننده سفارت آنها باشد. این کرامات در برخی موارد به دست آنها انجام می‌گرفت و برخی دیگر نیز منسوب به امام زمان‌علیه السلام بود که آنها به اطلاع شیعیان می‌رساندند، همان گونه که در قضیه معروف از ابوعلی بغدادی رسیده است.(757)
سید عبداللَّه شبّر می‌گوید: «شیعه هرگز گفتار نوّاب را نمی‌پذیرفت مگر در صورتی که معجزه‌ای از طرف امام عصرعلیه السلام بر دست آنها ظاهر می‌گشت که دلالت بر صدق گفتار و صحت نیابت آنها داشت».(758)

ارتباط نوّاب اربعه با شیعیان چگونه بوده است؟

شیعیان با نوّاب اربعه دو نوع ارتباط داشتند:
1 - ارتباط با واسطه و غیر مستقیم
ارتباط با واسطه یک اصل در سازمان سفارت بود، چرا که این سازمان به جهت ظلم عباسیان نمی‌توانست آشکارا و آزادانه فعالیت کند. بنابراین باید در ارتباط با مردم از راه‌های استتاری بهره می‌گرفت.
2 - ارتباط مستقیم و بی‌واسطه
این ارتباط در آغاز فعّالیت نواب اربعه، در دوره غیبت صغرا وجود نداشت، زیرا بنا بود که مسأله نیابت خاصه مخفی بماند، تا حاکمان جور بازتاب و واکنشی از خود نشان ندهند. ولی کم کم شیعیان به صورت پنهانی نام و نشانی سفیر را از وکلا و خواص گرفتند و توانستند با آنان مستقیماً تماس بگیرند. این کار عمدتاً از زمان سفارت دومین سفیر شروع شد و ادامه یافت. شیخ طوسی درباره این نوع ارتباط می‌نویسد: «عده‌ای از افراد مورد اعتماد نزد سفرای امام مهدی‌علیه السلام می‌رفتند و با دادن نامه و یا بیان داشتن خواسته‌های خود، پاسخ آن را از ناحیه مقدسه و توسط سفرا دریافت می‌کردند».(759)

وظایف و مسئولیت‌های نوّاب اربعه چه بوده است؟

وظایف و محور کلّی فعالیت‌های نواب اربعه بدین قرار است:
1 - زدودن شک و حیرت مردم درباره وجود امام مهدی‌علیه السلام
مهم‌ترین وظیفه‌ای که نواب اربعه به ویژه سفیر اول یعنی عثمان بن سعید عَمْری بر عهده داشت این بود که برای شیعیان ثابت کند، امام عسکری‌علیه السلام فرزندی دارد که اکنون امام است و او نایب خاص آن حضرت می‌باشد.
2 - حفظ امام مهدی‌علیه السلام از راه پنهان داشتن نام و مکان آن حضرت
امام مهدی‌علیه السلام در توقیعی به محمّد بن عثمان بن سعید عَمْری بیان داشت که از ذکر نام و نشان آن حضرت خودداری کند و در جهت پنهان داشتن نام و مکان آن حضرت بکوشد.(760)
ابوسهل نوبختی در جواب این سؤال که چرا تو سفیر ناحیه مقدسه نشدی؟ فرمود: «من نمی‌توانم مانند حسین بن روح سرّ نگهدار باشم».(761)
3 - سازماندهی و سرپرستی سازمان وکالت
از طریق این سازمان، شیعیان پرسش‌ها و شبهات دینی خود را با وکلا در میان می‌گذاشتند و آنان به واسطه سفیر از ناحیه مقدسه پاسخ را به شیعیان می‌رساندند، و نیز وجوه شرعی خود را به وکلا می‌دادند و وکلا آن را به مسئول سازمان تحویل می‌دادند.
4 - پاسخ‌گویی به پرسش‌های فقهی و مشکلات عقیدتی
آنان گاهی پرسش‌های فقهی و مسائل مستحدثه شیعیان را به عرض امام مهدی‌علیه السلام می‌رساندند و پاسخ آن را دریافت و به شیعیان ابلاغ می‌کردند.(762)
5 - اخذ و توزیع اموال متعلق به امام مهدی‌علیه السلام
امام مهدی‌علیه السلام در روز بعد از رحلت امام حسن عسکری‌علیه السلام و یا در همان روز، بعد از مراسم خاک سپاری امام عسکری‌علیه السلام به هیئت قمی‌ها دستور داد که از این به بعد، اموال متعلق به آن حضرت را به وکیلش در بغداد (ابوعمرو، عثمان بن سعید عَمْری) تحویل دهند.(763)
6 - مبارزه با غلات و مدعیان دروغین نیابت و بابیّت
در راستای همین وظیفه، در این دوره هفتاد ساله هر کسی که به دروغ ادعای بابیّت و وکالت نمود، مثل حلاج، شلمغانی و دیگران، با آنان به مبارزه برخاستند و از ناحیه مقدسه توقیعاتی به واسطه آنان صادر شد، و با روشن شدن ماهیّت آنان، شیعیان امامیه از این نوع انحرافات مصون ماندند و به سفارت نواب اربعه و وکالت بیشتر اعتماد نمودند.
7 - مبارزه با وکلای خائن
گاهی برخی از وکلا منحرف می‌شدند و از وظایف اصلی خود عدول می‌کردند. در این صورت مشکلاتی را برای سازمان مخفی وکالت به وجود می‌آوردند، و گاهی وجوه شرعی را نزد خود نگه می‌داشتند، در این صورت نواب اربعه هر کدام به نوبه خود مسئولیت داشتند تا با آن وکیل خائن مبارزه کنند.
8 - آماده سازی مردم برای پذیرش غیبت کبرا
این وظیفه بیش از همه بر دوش ابوالحسن علی بن محمّد سَمَری آخرین سفیر امام مهدی‌علیه السلام سنگینی داشت. از این رو امام مهدی‌علیه السلام از راه اعجاز به او کمک کرد و شش روز قبل از مرگش توقیعی صادر نمود و زمان دقیق وفات وی را بیان داشت تا اینکه حجت بر همگان تمام شود و اذهان، آماده پذیرش دوره دیگری از غیبت آن حضرت باشد.

ملاک و معیار انتصاب نوّاب اربعه چه بوده است؟

امامان معصوم‌علیهم السلام بر اساس حکمت رفتار می‌کردند و قطعاً در نصب‌ها یک سری معیارها و ملاک‌هایی را مد نظر داشتند از قبیل:
1 - تقیّه و رازداری در حدّ بالا
سفیر اوّل حضرت، عثمان بن سعید برای رعایت تقیه می‌کوشید تا خود را از بازرسی‌های رژیم عباسی دور نگه دارد. او بدین منظور در هیچ بحث و مجادله مذهبی یا سیاسی به صورت آشکار درگیر نمی‌شد.(764)
حسین بن روح نیز در راستای رعایت و حفظ تقیه، یکی از خدمتگزاران خود را تنها به این دلیل که معاویه را لعن نمود عزل و اخراج کرد.(765)
2 - صبر و استقامت بسیار عالی و ممتاز
عده‌ای از ابوسهل نوبختی پرسیدند: چرا تو نایب خاص حضرت نشدی؟ او در جواب گفت : «آنان (امامان‌علیهم السلام) بهتر از همه می‌دانند که چه کسی لایق این مقام است. من آدمی هستم که با دشمنان رفت و آمد دارم و با آنان مناظره می‌کنم. اگر آنچه را که ابوالقاسم حسین بن روح درباره امام مهدی‌علیه السلام می‌داند من می‌دانستم، شاید در بحث‌هایم با دشمنان، آن گاه که جدال و لجاجت آنان را می‌دیدم، می‌کوشیدم تا دلایل بنیادی را بر وجود امام ارائه دهم و در نتیجه محل اقامت او را برملا می‌ساختم. اما اگر ابوالقاسم حسین بن روح، امام را زیر عبای خود پنهان داشته باشد، و بدنش را با قیچی قطعه قطعه کنند تا امام مهدی‌علیه السلام را نشان دهد، هرگز عبای خود را کنار نمی‌زند و امام را نشان نمی‌دهد».(766)
3 - نسبت به دیگران فهمیده‌تر بودن
شیخ طوسی در کتاب «الغیبة» به فهم و درایت آنان اشاره کرده است.(767)
4 - حسّاس نبودن حکومت نسبت به آنان
امام مهدی‌علیه السلام در انتخاب نایبان خاص خود از افرادی استفاده می‌کرد که در دستگاه ظالمان عباسی نسبت به آنها حساسیتی نباشد، چون نیابت خاص، کاری بود بسیار مخفی و مبهم و مهم؛ و لذا هر یک از آنان دارای شغل بوده، کاسبی می‌کرده‌اند تا شناخته نشوند.

چه عواملی باعث شد برخی ادعای سفارت دروغین از طرف حضرت نمایند؟

هنوز مدّتی از عهد سفارت ناحیه مقدسه نگذشته بود که این دستگاه مقدس مبتلا به مصیبت مدعیان دروغین سفارت گشت. آنان از این ادعای دروغین خود اهدافی را دنبال می‌نمودند که عبارت بود از:
1 - از آنجا که ایمان ضعیفی داشتند با این ادعا درصدد انحراف مردم و جامعه شیعی بودند.
2 - طمع به دست آوردن اموال مردم و حقوق شرعیه، زیرا از آنجا که امام زمان‌علیه السلام در غیبت به سر می‌بردند اینها می‌توانستند در اموال تصرّف نمایند.
3 - گسترش موقعیت خود در جامعه، زیرا با این ادعا و انتساب خود به امام مهدی‌علیه السلام درصدد گسترش شهرت خود برمی‌آمدند.

مدعیان دروغین سفارت چه کسانی بوده‌اند؟

شروع تزویر در امر سفارت به عصر سفیر دوّم محمّد بن عثمان عَمْری باز می‌گردد؛ زیرا پدر او عثمان بن سعید به قدری معروف بود که هیچ کس جرأت معارضه با او را نداشت.
اول کسی که ادعای سفارت دروغین نمود ابومحمّد شریعی بود.(768) و بعد از او محمدبن نصیر نمیری(769) و احمد بن هلال کرخی(770) و ابوطاهر محمد بن علی بن بلال بلالی(771) و ابوبکر محمّد بن احمد بن عثمان بغدادی و اسحاق احمر(772) و مردی معروف به باقطانی(773).
برخی از آنان در ابتدا از مردان صالح بودند ولی به جهات مختلف راه انحراف را پیشه نمودند. سفیر دوم با تمام قدرت به مقابله با آنها پرداخت، و نیز از ناحیه مقدسه توقیعات و بیانات شدید در لعن و تبری از آنان صادر شد که دلالت بر دروغگویی و سوء باطن آنان داشت.
در زمان سفارت حسین بن روح - سفیر سوم - مصیبت در این زمینه بیشتر شد، زیرا شخصی به نام محمّد بن علی شلمغانی غزافری ادعای سفارت نمود و بیشترین تأثیر را در انحراف جامعه به جای گذاشت.(774) او گر چه در ابتدای امر، مردی مؤمن به نظر می‌رسید و وکیل حسین بن روح بود، ولی عاقبت به انحراف کشیده شد. آخرین کسی که ادعای دروغین سفارت داشت ابودلف کاتب بود که بر این ادعای خود تا بعد از وفات سمری - سفیر چهارم - باقی بود.

آیا امام زمان‌علیه السلام غیر از سفرا، وکیل نیز داشته است؟

از تاریخ به دست می‌آید که امام زمان‌علیه السلام به جز چهار سفیر معروف، وکلایی نیز داشته است که در اطراف ممالک و شهرهای اسلامی مشغول به انجام وظیفه بوده‌اند. ولی بین سفیران و وکیلان دو فرق اساسی وجود داشته است:
1 - سفیر با امام زمان‌علیه السلام به طور مستقیم مواجهه داشته و او را به طور شخصی می‌شناخته است، در حالی که وکلا این چنین نبوده‌اند، و ارتباطشان با حضرت از طریق سفیران انجام می‌گرفت.
2 - مسئولیّت سفیر، عمومی بود و شامل تمام شیعیان می‌شد، ولی مسئولیّت وکیل در محدوده منطقه خودش بود.

چه مصلحتی در وجود وکلای ناحیه مقدسه بوده است؟

در مورد سؤال فوق به دو مصلحت اساسی می‌توان اشاره کرد:
1 - کار وکیل، سهیم شدن در تسهیل کارهای گسترده‌ای بوده که بر عهده سفیر قرار گرفته بود. خصوصاً با در نظر گرفتن این مطلب که قرار بر سرّی بودن و کتمان کردن امور شیعیان در ارتباط با حضرت بود.
2 - عملکرد آنها در مخفی نمودن سفیر و کتمان اسم و شخص او تأثیر بسزایی داشته است.

سازمان وکالت چه وظایف و مسئولیت‌هایی را برعهده داشته است؟

با بررسی شواهد تاریخی چنین به دست می‌آید که سازمان وکالت از آغاز تا پایان فعالیت آن، کارکردهای گوناگونی را دارا بوده است که از آن جمله عبارت است از:
1 - دریافت، تحویل و توزیع وجوه شرعی.
2 - رسیدگی به اوقاف.
3 - راهنمایی و ارشاد شیعیان و مناظره با مخالفان.
4 - ایفای نقش سیاسی سازمان وکالت.
5 - ایفای نقش ارتباطی سازمان وکالت.
6 - کمک به نیازمندان و حلّ مشکلات شیعیان.

توقیعات‌

توقیع به چه معناست؟

توقیع در لسان روایات، مطابق با مفهومی است که عرف آن را به کار گرفته است، و آن عبارت است از کلمات کوتاه که بزرگان، ذیل نامه‌های رسیده و عریضه‌ها مکتوب می‌داشتند، و با آن خواسته سائل را برآورده می‌نمودند. در نتیجه توقیعات حضرت مهدی‌علیه السلام همان مطالبی بود که حضرت به خطّ مبارک خود در جواب سؤال‌ها و عریضه‌ها ذیل نامه‌ها مرقوم می‌داشتند و توسط یکی از سفرا به صاحبان نامه‌ها باز می‌گرداندند.
اگر چه به لحاظ معنای اصطلاحی، «توقیع» در معنا و مفهوم آن سؤال از مسأله‌ای نهفته است ولی در برخی موارد بر بیانات حضرت که به صورت ابتدایی صادر می‌شد - اگر چه از آن سؤال نشده بود - نیز توقیع اطلاق شده است.

نقش سفیر در توقیعات چه بوده است؟

اگر چه در صدور توقیعات حضرت مهدی‌علیه السلام جایگاه حضرت از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، زیرا اوست که ذیل نامه را به خطّ مبارکش تزیین کرده است، ولی نمی‌توان نقش سفیر را در پدید آمدن آن نادیده گرفت. این سفیر است که نامه را از سائل گرفته و به دست امام رسانده و در مدت اندک یا طولانی جواب آن را به سائل رسانده است، بلکه به تعبیری، سفیر واسطه در ایجاد توقیع نیز بوده است، زیرا اگر امام چنین سفیر امینی نمی‌داشت هرگز نامه رسیده را توقیع نمی‌فرمود.

در چه مدت زمانی توقیع از طرف حضرت صادر می‌شده است؟

از برخی روایات استفاده می‌شود که مدت زمان خروج توقیع در جواب سؤال معینی دو یا سه روز بوده است، همان گونه که راوی در برخی روایات می‌گوید: بعد از چند روز صاحب من گفت که به سوی ابوجعفر بازگردم تا از جواب سؤال‌ها بپرسم.(775) در روایتی دیگر آمده است: آن گاه سفیر بعد از سه روز، مرا از جواب حضرت خبر داد.(776)
در برخی موارد نیز جواب، شفاهی بوده است که سفیر از حضرت می‌گرفته و برای سائل می‌آورده است. مثل اینکه حسین بن روح نوبختی به عده‌ای می‌گوید: «شما امر شدید که به حائر روید».(777)
و در برخی از موارد نیز جواب سؤال کننده به جهت مصالحی داده نمی‌شد. از باب نمونه در موردی سائل از امام خواست که برای او دعا کند که خدا به او فرزندی دهد، ولی به جهت مصالحی جواب نیامد.(778)
و گاه کسی سؤالی را برای حضرت فرستاد که جواب نیامد، و بعد از چند روزی مشاهده شد که جزء قرامطه درآمده است.(779) گرچه در برخی از موارد نیز جواب سؤال‌ها ظرف چند ساعت داده شده است.(780) و در برخی دیگر از روایات می‌خوانیم که جواب آمد در حالی که هنوز مرکب بر روی کاغذ خشک نشده بود(781) و نیز در برخی روایات می‌خوانیم که به مجرّد خطور سؤال در ذهن شخص جواب بر روی کاغذ مکتوب بوده است،(782) ولی این موارد زیاد نبوده است.

آیا توقیعات به خطّ خود حضرت مهدی‌علیه السلام بوده است؟

از مجموعه روایات استفاده می‌شود که برخی توقیعات به خطّ خود حضرت بوده، و برخی نیز به خطّ سفرا با دستور امام‌علیه السلام بوده است.
اسحاق بن یعقوب می‌گوید: «توسط محمّد بن عثمان عَمْری مسائل مشکلی را به ناحیه مقدسه فرستادم و جوابش را به دست خطّ مبارک امام زمان‌علیه السلام دریافت داشتم».(783)
محمّد بن عثمان عَمْری می‌گوید: «از ناحیه مقدسه توقیعی صادر شد که خطّش را خوب می‌شناختم».(784)
شیخ صدوق‌رحمه الله می‌فرماید: «توقیعی که به خطّ امام زمان‌علیه السلام برای پدرم صادر شد اکنون نزد من موجود است».(785)
شیخ ابوعمرو عامری می‌گوید: «ابن ابی‌غانم قزوینی با جماعتی از شیعیان در موضوعی اختلاف و مشاجره نمودند و برای رفع نزاع، نامه‌ای به ناحیه مقدسه نوشته و جریان را به عرض رساندند. پس جواب نامه آنان به خطّ مبارک امام‌علیه السلام صادر شد».(786)
از این روایات معلوم می‌شود که توقیعات، قرائن و شواهد صدق به همراه داشته و یا اصحاب حضرت، دست خط او را می‌شناختند، و لذا مورد قبول آنان قرار می‌گرفته است. لیکن در مقابل، روایاتی وجود دارد که برخی توقیعات به خطّ حضرت نبوده بلکه به خطّ سفیران و به امر حضرت نوشته شده است.
ابو نصر هبة اللَّه می‌گوید: توقیعات صاحب الامرعلیه السلام به همان خطّی که در زمان امام حسن عسکری‌علیه السلام صادر می‌شد به وسیله عثمان بن سعید و محمّد بن عثمان برای شیعیان صادر می‌گشت.(787)

چه مقدار توقیع از ناحیه مقدسه صادر شده است؟

حدود هفتاد توقیع یا بیشتر در مصادر مهدویت موجود است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - توقیع به علی بن محمّد سَمَری.(788)
2 - توقیع به ابی جعفر عَمْری در سوگ پدرش.(789)
3 - توقیع به سعد بن عبداللَّه قمی.(790)
4 - توقیع به اسحاق بن یعقوب.(791)
5 - توقیع به محمّد بن عبداللَّه بن جعفر حمیری در جواب مسائلش.(792)
6 - توقیع دیگری به حمیری درباره زیارت حضرت.(793)
7 - توقیع به احمد بن خضر بن ابی صالح خجندی.(794)
8 - توقیع به حسن بن فضل یمانی.(795)
9 - توقیع به ابوعمرو و فرزندش ابوجعفر محمّد.(796)
10 - توقیع به محمّد بن ابراهیم مهزیاری.(797)
11 - توقیع در ردّ جعفر کذّاب.(798)
12 - توقیع به احمد بن حسن مادرایی.(799)
13 - توقیع درباره قصه احمد بن ابی روح.(800)
14 - توقیع به حاجز وشا.(801)
15 - توقیع به محمّد بن جعفر.(802)
16 - توقیع به محمّد بن صالح بعد از مرگ عبرتایی.(803)
17 - توقیع در جواب نامه سَمَری.(804)
18 - توقیع در جواب سؤال مردی از اهل فانیم.(805)
19 - توقیع در جواب نامه محمّد بن حسن مروزی.(806)
20 - توقیع در جواب نامه محمّد بن یوسف.(807)
21 - توقیع در جواب سؤال‌های محمّد بن جعفر اسدی.(808)
22 - توقیع در ردّ غلات به محمّد بن علی بن هلال کرخی.(809)
23 - توقیع به محمّد بن شاذان.(810)
24 - توقیع برای احمد بن حسن خازن.(811)
25 - توقیع برای علی بن محمّد بن اسحاق اشعری.(812)
26 - توقیع در خبر دادن از ضمیر عبیداللَّه بن سلیمان.(813)
27 - توقیع در جواب نامه ابن ابی غانم قزوینی.(814)
28 - توقیع در کیفیت تعلیم نماز.(815)
29 - توقیع در جواب آنچه محمّد بن شاذان برای حضرت فرستاد.(816)
30 - توقیع در جواب نامه محمّد بن یزداذ.(817)
31 - توقیع در جواب خواست قاسم بن علا.(818)
32 - توقیع در جواب نامه مردی از اهل ربض.(819)
33 - توقیع در جواب سائلی که از قم رسیده بود.(820)
34 - توقیع به حسن بن عبدالحمید.(821)
35 - توقیع در توثیق محمّد بن جعفر عربی.(822)
36 - توقیع در جواب سؤال ابوالحسن خضر بن محمّد.(823)
37 - توقیع اول به شیخ مفیدرحمه الله.(824)
38 - توقیع دوم به شیخ مفیدرحمه الله.(825)
39 - توقیع در جواب نامه علی بن بابویه.(826)
40 - توقیع در جواب نامه محمّد بن کشمر.(827)
41 - توقیع در جواب نامه جعفر بن حمدان.(828)
42 - توقیع در جواب نامه علی بن زیاد.(829)
43 - توقیع به حسن بن قاسم بن علاء.(830)
44 - توقیع به ابی‌القاسم بن ابی حلیس.(831)
45 - توقیع در جواب رقعه بلخی.(832)
46 - توقیع بر احمد بن حسن.(833)
47 - توقیع به محمّد بن همّام.(834)
و دیگر توقیعات.

غیبت کبرا

عصر غیبت کبرا چه خصوصیات ویژه‌ای دارد؟

عصر غیبت کبرا زمانی است که با انتهای غیبت صغرا شروع شده است. انتهایی که توسط اعلان امام زمان‌علیه السلام در سال 329 هجری صورت گرفت. حضرت در نامه‌ای به علی بن محمّد سَمَری از انتهای سفارت و شروع غیبت کبرا خبر داد.
عصر غیبت کبرا دارای شرایط و خصوصیاتی است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - مسلمانان در این عصر در ظاهر از رهبر و امام خود جدا شده‌اند، و او را نمی‌بینند و یا اگر می‌بینند او را نمی‌شناسند. و این حکم کلّی برای عموم شیعیان است، گر چه ممکن است برخی به جهت مصالحی، مشرف به لقای حضرت شوند.
2 - گسترش ظلم و ستم در روی زمین، نیز از ویژگی‌های عصر غیبت کبرا است. و با این ویژگی، بین این زمان و عصر حکومت اسلامی در زمان حیات پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله تمییز داده می‌شود.
3 - تأکید الهی بر امتحان امّت اسلامی در عصر غیبت کبرا؛ زیرا در این عصر مردم با مشکلات بیشتری روبه‌رو خواهند بود از قبیل:
الف. گسترش فساد و فحشا در جامعه اسلامی و جهان.
ب. انواع فشارهای سیاسی و مشکلات که در راه پذیرش حقّ و ایمان است.
ج. مواجهه انسان با انواع شبهات در وجود امام زمان‌علیه السلام.
در نتیجه مشاهده می‌کنیم که امامان‌علیهم السلام تأکید فراوانی بر این موضوع مهم داشته‌اند. همان گونه که از حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام روایت شده که فرمود: «إذا فقد الخامس من ولد السابع، فاللَّه اللَّه فی أدیانکم لا یزیلکم عنها أحد، یا بنیّ! إنّه لابدّ لصاحب هذا الأمر من غیبة حتّی یرجع عن هذا الأمر من کان یقول به، إنّما هی محنة من اللَّه عزّوجلّ امتحن اللَّه بها خلقه ...»؛(835) «هر گاه پنجمین از اولاد هفتمین مفقود شد، پس خدا را، خدا را در ادیانتان، مواظب باشید که معتقدات شما را زایل نکنند، ای فرزندم! به طور حتم برای صاحب این امر غیبتی است به حدّی که معتقدان به آن، از این امر رجوع می‌کنند، و این محنتی است که خداوند به واسطه آن خلقش را امتحان می‌کند...».

غیبت حضرت مهدی‌علیه السلام به چه کیفیتی است؟

در رابطه با کیفیت غیبت حضرت دو نظریه است:
1 - نظریه خفای شخص: یعنی اینکه وجود حضرت از دید مردم مخفی است. دلیل این نظریه روایاتی است که از طرق اهل بیت‌علیهم السلام رسیده است.
امام رضاعلیه السلام فرمود: «لا یری جسمه...»؛(836) «... جسم او دیده نمی‌شود...».
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «... الخامس من ولد السابع یغیب عنکم شخصه...»؛(837) «...پنجمین از اولاد هفتمین، شخصش از شما غایب خواهد شد...».
2 - نظریه خفای عنوان: به این معنا که مردم او را می‌بینند ولی هرگز به عنوان مهدی موعود به او آشنایی پیدا نمی‌کنند. دلیل بر این نظریه نیز روایت محمّد بن عثمان عَمْری است که فرمود: «واللَّه إنّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کلّ سنة فیری الناس ویعرفهم ویرونه ولا یعرفونه»؛(838) «به خدا سوگند! همانا صاحب این امر در موسم حجّ هر سال حاضر می‌شود، مردم را می‌بیند و آنها را نیز می‌شناسد، و نیز مردم او را می‌بینند ولی نمی‌شناسند.»

با توجه به فراگیری ظلم و فساد در عالم، چرا امام ظهور نمی‌کند؟

غالب احادیثی که اشاره به عملکرد حضرت مهدی‌علیه السلام بعد از ظهور دارد به این نحو است که خداوند به توسط حضرت، عالم را از عدل و داد پر می‌کند همان طوری که زمین پر از ظلم شده باشد که این در حقیقت تشبیه است نه شرطیّت و علیّت، یعنی ظلم و فساد علت ظهور باشد.
به تعبیر دیگر: فساد، هدف نیست، بلکه آمادگی، هدف است. بر خلاف آنچه برخی تصوّر می‌کنند آنچه برای تسریع ظهور مصلح جهانی لازم است، وجود ظلم و فساد در سراسر زمین نیست، بلکه یک آمادگی و تشنگی لازم است. البته نمی‌توان انکار کرد که افزایش ظلم و فساد یکی از علل آمادگی و تشنگی خواهد بود، زیرا هنگامی که مردم جهان ثمره تلخ و شوم تبعیض‌ها و بی‌عدالتی‌ها را بچشند، ناراحت می‌شوند و در جست‌وجوی یک طریق اصلاح و یافتن یک مصلح جهانی گام برمی‌دارند.
در نتیجه، باید گفت: هسته اصلی زمینه برای ظهور، آمادگی و آگاهی از عواقب وضع نابسامان امروز دنیا است، نه اینکه وجود ظلم و فساد هدف اصلی باشد.

چرا امام زمان‌علیه السلام خود را برای مؤمنان مورد وثوق ظاهر نمی‌سازد؟

اولاً: آن حضرت برای هر کس که بخواهد ظاهر شود ناگزیر می‌بایست برای معرفی خود معجزه‌ای اظهار نماید تا در صحت ادعایش یقین کنند. در این میان عده‌ای حقّه‌باز و ساحر پیدا می‌شوند و برای فریب مردم از راه سحر و جادو چنین می‌کنند، و خود را به عنوان امام زمان وانمود می‌نمایند.
ثانیاً: افراد حیله‌گر از این موضوع استفاده کرده و ادعای رؤیت می‌کردند، ولی به جهت سدّ این گونه انحرافات، ملاقات در حدّ گسترده ممنوع شد، گر چه خواصّی از افراد در موقعیت‌های مناسب و بنابر مصالح کلّی و جزئی به ملاقات حضرت شرفیاب می‌شوند.

مقصود از نیابت عامّه در عصر غیبت کبرا چیست؟

مقصود از نیابت عامه این است که امام‌علیه السلام ضابطه‌ای کلّی به دست می‌دهد تا در هر عصر، فرد شاخصی که آن ضابطه از همه جهات و در همه ابعاد بر او صدق می‌کند نایب امام شناخته شود و در جامعه، نماینده او گردد.
بنابراین، کسانی که در دوره غیبت صغرا نیابت داشتند و با اسم و رسم معرفی شده بودند «نایب خاص» نامیده می‌شوند.
بر اساس روایات وارده در این باب، مقام نیابت عامه به وسیله خود امامان‌علیهم السلام به ویژه حضرت حجت‌علیه السلام به فقیه جامع شرایط تفویض شده است، که از آن جمله می‌توان به این دو روایت اشاره کرد:
1 - عمر بن حنظله از امام صادق‌علیه السلام سؤال می‌کند که اگر در مشکلات و منازعاتی که معمولاً برای آنها به حاکم یا به قضات منصوب از طرف حاکم مراجعه می‌کنند، بین دو نفر شیعه رخ داد چه کنند؟ آیا می‌توانند به حاکم وقت و یا قضات منصوب از طرف آنان مراجعه نمایند و مشکلشان را حل نمایند؟
حضرت در پاسخ فرمود: مراجعه به آنها حرام است، زیرا رجوع به آنها رجوع به طاغوت است و خدای سبحان مراجعه به طاغوت را نهی کرده است.
او دوباره سؤال کرد: پس چه کنند، زیرا در صورت عدم مراجعه، حقشان ضایع می‌شود؟
حضرت با ذکر معیارهایی علمای واجد شرایط را برای آنها معرفی کرده، می‌فرماید: «ینظران (إلی) من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا ونظر فی حلالنا وحرامنا وعرف أحکامنا فلیرضوا به حکماً فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً، فإذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فإنّما استخفّ بحکم اللَّه وعلینا ردّ، والرآدّ علینا الرآدّ علی اللَّه وهو علی حدّ الشرک باللَّه...»؛(839) «در بین خودتان از فقهای شیعه کسی را انتخاب کنید که حدیث ما را روایت کرده و در حلال و حرام ما نظر نموده و احکام ما را شناخته است و مشکل خود را از طریق او حل نمایید، زیرا آنان از طرف من منصوبند و من نیز آنها را بر شما حاکم قرار دادم. اگر پس از مراجعه به آنان و بیان حکم، طرفین دعوا حکم را نپذیرند، ما را ردّ کرده‌اند و حکم خدا را سبک شمرده‌اند، و ردّ بر ما در حقیقت ردّ بر خداست و چنین شخصی در حدّ مشرک به خدا خواهد بود.»
2 - اسحاق بن یعقوب بعد از طرح مسائلی از حضرت مهدی‌علیه السلام جواب آنها را طلب می‌کند. امام در توقیعی که در ذیل آن نامه به وسیله نایب دوم خود محمّد بن عثمان عَمْری می‌فرستد، از جمله مسائلی که در آن اشاره کرده اینکه: «... أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فإنّهم حجّتی علیکم...»؛(840) «امّا در حوادثی که پیش می‌آید به راویان حدیث ما مراجعه کنید، زیرا آنان حجت من بر شمایند...».

چه کنیم تا مردم به سوی امام زمان‌علیه السلام جذب شوند؟

جذب مردم و میل آنها به امام زمان‌علیه السلام متوقّف بر معرفت آنها به آن حضرت است، زیرا هیچ کس به چیزی که برایش مجهول بوده و به آن علم ندارد توجه پیدا نمی‌کند. و لذا بر ما لازم است که امام زمان‌علیه السلام را به عموم مردم بشناسانیم، که خصوصیات عصر ایشان چیست؟ و انسان در زمان ظهور آن حضرت به چه برکاتی نایل خواهد شد؟ و چگونه ظلم و بی‌عدالتی در تمام سطوح جامعه با ظهور ایشان رخت خواهد بست و چگونه با ظهورش بشر از ظلمات به نور خواهد رسید.
اگر چه در عصر غیبت نیز مانند خورشید در پشت ابرها از آن حضرت بهره می‌بریم ولی این کجا و آن کجا؟ مردم با شنیدن این مسائل متوجه امام زمان‌علیه السلام شده و به حضرت میل پیدا می‌کنند.

راه رسیدن به لقای حضرت مهدی‌علیه السلام چیست؟

انسان از دو طریق می‌تواند به ملاقات حضرت شرفیاب شود:
1 - از راه تحصیل کمالات روحی؛ زیرا انسان از این راه، رذایل اخلاقی را از خود دور کرده، با عمل به دستورات شرع به درجه‌ای می‌رسد که قابلیت شرفیاب شدن به محضر آن حضرت را پیدا می‌کند.
2 - از راه عمل به برخی از دستورات وارده که در برخی روایات به آن اشاره شده است. از آن جمله ǙʙƙÙǠهر کس چهل شب در طول چهل هفته به مسجد سهله برود و با حضور قلب به حضرت توجه پیدا کرده، از خداوند طلب رؤیت ایشان را نماید به ملاقات آن حضرت شرفیاب می‌شود.

چرا با شنیدن نام «قائم» از جا بر می‌خیزیم؟

حاجی نوری می‌نویسد: در خبری از امام صادق‌علیه السلام نقل شده است: روزی در مجلس امام صادق‌علیه السلام نام مبارک حضرت مهدی‌علیه السلام برده شد، امام صادق‌علیه السلام به جهت تعظیم و احترام از جای برخاست.(841)
و نیز در روایت آمده که دعبل خزاعی بعد از آنکه ابیاتی راجع به حضرت مهدی‌علیه السلام نزد امام رضاعلیه السلام قرائت کرد، حضرت از جای برخاست...(842).
میرزای نوری می‌گوید: وقتی نام حضرت حجة بن الحسن‌علیه السلام در مجلس امام رضاعلیه السلام برده شد، آن حضرت از جای برخاست و دو دست مبارکش را روی سر گذاشت و فرمود: «اللّهمّ عجّل فرجه وسهّل مخرجه».(843)
از امام صادق‌علیه السلام سؤال شد: چرا هنگام شنیدن نام امام زمان‌علیه السلام از جای خود برمی‌خیزیم؟ حضرت فرمود: چون غیبت حضرت مهدی طولانی است. و امام از شدّت محبّتی که به دوستان خود دارد هر زمانی که شخصی او را یاد کند نگاهی به او می‌نماید و سزاوار است که یاد کننده به جهت احترام و تعظیم، از جای خود برخیزد. هنگامی که مولای خویش او را به نظر مهر و عطوفت نگاه می‌کند، پس از جای خود برخیزد و از خدای تبارک و تعالی تعجیل فرج ایشان را بخواهد.(844)

منظور از مهدویت نوعی و شخصی چیست؟

گاهی در تعبیرات از مهدویت شخصی و نوعی استفاده می‌شود، مثلاً گفته می‌شود: اهل سنّت مهدویت نوعی را قبول دارند و شیعه امامی مهدویت شخصی را، مقصود از این دو چیست؟
شیعه قائل به مهدویت شخصی است؛ یعنی معتقد است به اینکه مهدی موعودعلیه السلام شخصی است معیّن که متولد شده و تاکنون زنده است و در آینده ظهور خواهد کرد، و او کسی جز فرزند امام حسن عسکری‌علیه السلام نیست.
ولی اهل سنّت معتقد به مهدویت نوعی است؛ یعنی معتقد است که در آخرالزمان شخصی از ذریه پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله به نام مهدی متولد شده، و ظهور خواهد کرد. و اوست کسی که زمین را پر از عدل و داد خواهد نمود همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد، گرچه وجود خارجی ندارد.
تعبیر مهدی نوعی و شخصی کاربرد دیگری نیز دارد که نزد عرفا متداول است. برخی از عرفای اهل سنّت همچون مولوی معتقدند به اینکه در هر زمانی باید یک مهدی موجود باشد خواه از نسل علی و خواه از نسل عمر.
مقصود آنان از مهدی، همان قطب عالم امکان است، ولی شیعه قائل است که در هر زمان باید امام معصوم موجود باشد، زیرا بدون آن زمین مضطرب خواهد شد.

آیا در عصر غیبت کبرا نیز نامه‌ای از ناحیه مقدّسه صادر شده است؟

شیخ طبرسی‌رحمه الله در کتاب «الاحتجاج» دو نامه‌ای را که از ناحیه مقدسه حضرت مهدی‌علیه السلام برای شیخ مفیدرحمه الله فرستاده شده نقل کرده است. در این دو نامه اشاره به برخی مطالب صحیح و عالی شده و نیز از برخی مسائل به طور رمز و اشاره خبر داده است.(845)
نامه اوّل در اواخر ماه صفر سال 410 هجری سه سال قبل از وفات شیخ مفیدرحمه الله به دست او رسیده است. و نامه دوم در سال 412 هجری یعنی یک سال قبل از وفات شیخ به دست او رسیده است. و این در حقیقت بعد از گذشت هشتاد سال از وفات شیخ علی بن محمّد سمری سفیر چهارم است که همان انتهای غیبت صغرا و شروع غیبت کبرا در سال 329 هجری است.
فرستنده نامه اوّل می‌گوید: این نامه را از منطقه‌ای که متصل به حجاز است آورده است. و از این کلام استفاده می‌شود که امام در آن هنگام در نواحی حجاز ساکن بوده است، و این نامه را به توسط برخی از خواص به شیخ مفیدرحمه الله فرستاده‌اند.
نامه دوم نیز در اول ماه شوال سال 412 از ناحیه مقدسه برای شیخ فرستاده شد. و در روز پنجشنبه 23 ماه ذی حجه همان سال به دست شیخ رسیده است. یعنی سه ماه و هفت روز کم در بین راه در دست قاصد بوده است.
هر دو خطاب به املای حضرت مهدی‌علیه السلام و خطّ برخی از ثقات و معتمدین نزد امام زمان‌علیه السلام بوده همان گونه که از ظاهر رساله اولی و نصّ رساله دوم استفاده می‌شود. و آخر هر دو نامه مزیّن به چند سطری کم از خطّ خود امام است که شهادت و گواهی بر صحت نامه است. امام در آن کلمات به شیخ مفیدرحمه الله امر می‌کند تا این رساله را از هر کس مخفی بدارد، ولی نسخه‌ای از آن را بردارد تا موثقین از اصحابش بر آن مطلّع شده یا شفاهاً به اطلاع آنها برساند.(846)

سند دو توقیع صادر شده از امام مهدی‌علیه السلام بر شیخ مفیدرحمه الله چگونه قابل اثبات است؟

سند این دو توقیع را از جهاتی می‌توان مورد توجه قرار داده و برای اعتبار آن چاره‌ای اندیشید، گر چه شیخ طبرسی که تنها ناقل این دو توقیع است آنها را مرسلاً و بدون سند نقل کرده است.
1 - طبرسی این دو روایت را از مسلّمات به حساب آورده که این به نوبه خود دلالت بر اعتقاد به صحت سند نزد او دارد. و ممکن است که طبرسی به جهت شهرت و وضوح این دو توقیع، سند آنها را حذف کرده است، همان گونه که سند بسیاری از روایات را حذف کرده است.
2 - مضامین عالی که در این دو روایت است و نیز خبرهای صادقی که در آن دو به آنها اشاره شده نیز از جمله شواهد صدق این دو توقیع و انتساب به حضرت مهدی‌علیه السلام است.
و امری که موجب ازدیاد اطمینان به این دو توقیع است اینکه محدّث بحرانی بعد از آنکه اشعار منسوب به امام زمان‌علیه السلام در رثای شیخ مفید را نقل می‌کند که بر قبر او نوشته شده بود، می‌فرماید: «این اشعار از امام زمان‌علیه السلام نسبت به شیخ مفیدعلیه السلام بعید نیست، بعد از آنکه توقیعاتی از ناحیه حضرت‌علیه السلام برای شیخ فرستاده شد، توقیعاتی که مشتمل بر تعظیم و اجلال فراوانی بوده است...». آن گاه می‌گوید: «شیخ یحیی بن بطریق حلّی در رساله نهج العلوم الی نفی المعدوم معروف به «سؤال اهل حلب» دو طریق در تزکیه شیخ مفید ذکر کرده است:
الف) صحت نقل او از ائمه طاهرین‌علیهم السلام، آن طوری که در تصانیف او از مقنعه و دیگر کتب ذکر شده است.
ب) آنچه را که عموم شیعه روایت کرده و مورد قبول قرار داده است که صاحب الامر - صلوات اللَّه وسلامه علیه وعلی آبائه - دو نامه به او نوشته است به این نحو که در هر سال یک نامه، و عنوان نامه «به سوی برادر سدید...» است، و این بالاترین تعبیر در مدح و تزکیه و ثنای شیخ مفید در گفتار امام امت و جانشین ائمه است.
گفتار ابن بطریق دلالت دارد بر اینکه این دو توقیع مورد اجماع است. و نیز از کلام طبرسی در مقدمه «احتجاج» استفاده می‌شود که این دو توقیع از قسم احادیثی است که مورد اجماع علما بوده و لذا سند آن دو را ذکر نکرده است.
ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» در ترجمه شیخ مفید می‌گوید: «صاحب‌الزمان‌علیه السلام او را شیخ مفید نامید...».(847) ظاهراً مراد او همان چیزی است که در توقیع حضرت به شیخ مفید آمده است که فرمود: «للأخ السدید والولیّ الرشید، الشیخ المفید...».
3 - طبرسی در مقدمه کتاب «احتجاج» می‌گوید: «بیشتر روایاتی را که نقل می‌کنیم سند آنها را نمی‌آوریم یا به جهت وجود اجماع بر آن روایت است، و یا به جهت موافقت آن با دلیل عقل و یا شهرت آن در سیره‌ها و کتاب‌ها بین مخالف و موافق ...».(848)
این دو توقیع نیز از یکی از این سه احتمال خالی نیست.
4 - مصلحت عمومی نیز اقتضای صدور چنین نامه‌ها و توقیعاتی را در اوایل عصر غیبت کبرا داشته است.
یکی اینکه حضرت با این نامه‌ها به جماعت شیعیانش دستورات لازم را برساند.
و دیگر اینکه با فرستادن این نامه‌ها به دست علمای صالح امثال شیخ مفیدرحمه الله ریاست و زعامت او را تثبیت کرده، مردم را به اطاعت از او در عصر غیبت کبرا تشویق کند. همان گونه که در نامه خود به ابن بابویه خطاب به او فرمود: «یا شیخی! یا اباالحسن».

آیا این گونه غیبت در بین انبیا هم سابقه داشته است؟

غیبت و دوری حجّت خدا از بین مردم امری تازه و جدید نیست که در این امّت آن هم در آخرین وصیّ پیامبر خاتم‌صلی الله علیه وآله تحقق پیدا کرده باشد، بلکه سنتی الهی بوده که حتی در بین انبیا نیز پیدا شده است. اینک به اسامی برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - حضرت ادریس‌علیه السلام
مطابق برخی روایات، ادریس پیامبر به جهت مشاجره‌ای که بین او و جبّاران زمانش ایجاد شد، بیست سال از میان امتش غایب شد و در کوه‌ها و غارها به سر می‌برد. خداوند ملکی را موکّل بر او نموده بود تا هنگام غروب آفتاب افطاری او را حاضر کند...(849) .
2 - حضرت صالح‌علیه السلام
صدوق‌رحمه الله به سندش از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «إنّ صالحاعلیه السلام غاب عن قومه زمانا، وکان یوم غاب عنهم کهلا... فلمّا رجع إلی قومه لم یعرفوه بصورته...»؛(850) «همانا صالح‌علیه السلام مدتی از قومش غایب شد. هنگام غیبت پیرمردی بود... و وقتی که به قومش بازگشت کسی او را به چهره نمی‌شناخت...».
3 - حضرت ابراهیم‌علیه السلام
حضرت ابراهیم‌علیه السلام نیز بنابر نقل روایات، مدّتی از ابتدای ولادت تا سال‌های زیادی مخفی بود و امر خود را کتمان می‌کرد تا آنکه خداوند او را مأمور به ابلاغ رسالتش نمود.(851)
4 - حضرت موسی‌علیه السلام
صدوق نقل می‌کند: «... حضرت موسی‌علیه السلام از شهر مصر به مدین فرار کرده، در آنجا مدّت زیادی نزد حضرت شعیب‌علیه السلام اقامت نمود...».(852)
5 - حضرت شعیب‌علیه السلام
مجلسی به سندش از امام علی‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «إنّ شعیبا النبی‌علیه السلام دعا قومه إلی اللَّه حتی کبر سنّه، ودقّ عظمه، ثمّ غاب عنهم ما شاء اللَّه، ثمّ عاد إلیهم شابّا»؛(853) «شعیب پیغمبر قومش را به سوی خدا دعوت کرد تا پیر شد و استخوان‌هایش ضعیف شد. آن گاه تا مدّتی که خواستِ خدا بود از میان مردم غایب شد و سپس در حالی که جوان شده بود به سوی آنها بازگشت...».
6 - حضرت الیاس‌علیه السلام
قطب راوندی نقل می‌کند که حضرت الیاس‌علیه السلام از میان قومش هفت سال غایب شد، در آن مدّت در صحراها و بیابان‌ها متواری بود.(854)
7 - حضرت دانیال نبی‌علیه السلام
صدوق‌رحمه الله می‌گوید: «دانیال نبی 90 سال از میان قومش غایب و اسیر دست بخت النصر بود و پیروانش همگی در این مدّت انتظارش را می‌کشیدند».(855)
8 - حضرت عیسی‌علیه السلام
حضرت عیسی‌علیه السلام دو نوع غیبت داشته است: یکی در مدّت 12 سال در سرزمین‌های شام و مصر و دیگر از هنگامی که خواستند او را به دار آویزند، تا هم اکنون که بیش از دو هزار سال از عمر او می‌گذرد و هنوز زنده است. وی هنگام ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام برای تشکیل حکومت عدل جهانی ایشان را مساعدت خواهد نمود.

چه محذوری داشت اگر امام زمان‌علیه السلام در بین مردم ظاهر می‌بود؟

برخی ممکن است بگویند: چه اشکالی داشت اگر حضرت در بین مردم بود و از وجودش استفاده می‌کردند و او نیز در موقع مناسب قیام می‌نمود.
پاسخ: پیامبر اکرم و ائمه اطهارعلیهم السلام کراراً به مردم گوشزد کرده بودند که دستگاه ظلم و ستم به دست حضرت مهدی‌علیه السلام برچیده خواهد شد. از این جهت وجود حضرت، مورد توجه دو دسته قرار گرفت:
الف. مظلومین و ستم‌دیدگان عالم که تعدادشان زیاد بود. آنان به قصد اظهار تظلّم و امید حمایت، به دور وجود امام اجتماع می‌کردند و از او تقاضای نهضت و دفاع می‌نمودند، و لذا همیشه در اطراف حضرت گروه کثیری احاطه شده بود. در حالی که هنوز شرایط اساسی فراهم نشده است.
ب. زورگویان و ستمکاران خونخواری که بر ملّت‌های مظلوم تسلّط یافته و در راه رسیدن به منافع شخصی خویش از هیچ عملی فرو گذار نمی‌کردند و حاضر بودند که تمام مردم را فدای مطامع شخصی خود کنند. در نتیجه این گروه چون وجود حضرت را مانع و سدّ راه خود می‌دیدند درصدد نابودی حضرت بر می‌آمدند.

آیا خداوند نمی‌توانست حضرت مهدی‌علیه السلام را بدون غیبت حفظ نماید؟

در پاسخ می‌گوییم:
اولاً: اعجاز، در نظام طبیعت و تکوین خلاف اصل است، مگر آنکه ضرورتی اقتضا کند و در مورد حضرت مهدی‌علیه السلام اراده خداوند بر این تعلّق گرفته که محافظت حضرت از راه غیبت باشد.
ثانیاً: مصالح و مفاسد و تقدیرات الهی به تبع واقعیت‌های الهی تغییر پیدا می‌کند. خداوند متعال برای امت اسلامی یازده امام معصوم به جهت هدایتشان فرستاد، ولی یکی پس از دیگری آنان را به شهادت رساندند و با این عملکرد بد و کارنامه سوئی که از خود نشان دادند تقدیر خداوند بر این تعلّق گرفت که امام دوازدهم را تا مدّتی در پشت پرده غیبت قرار دهد تا محرومیّت غیبت امام را احساس کنند و با ظهور حضرتش قدر او را بدانند.
ثالثاً: مطابق آیات و روایات، یکی از سنّت‌های حتمی خداوند متعال مسأله امتحان امت‌هاست. امت اسلامی نیز از این قانون استثناپذیر نیست. و هر امّتی به نحوی امتحان خواهد شد. امتحان امت اسلامی در این عصر و زمان به غیبت امام زمان آنهاست، که آیا با این حالت بر دین و مذهب خود استقامت دارند یا خیر؟

آیا با حضور امام زمان‌علیه السلام در بین مردم ممکن نبود که ستمگران تسلیم او گردند؟

می‌دانیم که همه افراد در مقابل حقّ و عدالت تسلیم نمی‌شوند، بلکه از آغاز عالم تاکنون همیشه گروهی در بین بشر وجود داشته‌اند که دشمن حقّ و حقیقت بوده و برای پایمال کردن آن با تمام قوا کوشیده‌اند، و در راه نابود کردن آن از هیچ عملی فروگذار نکرده‌اند. حضرت مهدی‌علیه السلام نیز اگر غایب نمی‌شد قطعاً درصدد نابودی ایشان بر می‌آمدند و آن غلبه حق بر باطل، چون شرایطش فراهم نشده بود انجام نمی‌گرفت.

اگر امام ظاهر بود و با ظالمان زمان خود مصالحه کرده‌و پیمان عدم تعرّض می‌بست، چه می‌شد؟

کسانی که با مسأله مهدویت آشنایی دارند می‌دانند که برنامه حضرت با برنامه سایر امامان تفاوت اساسی دارد. امامان دیگر مأمور بودند که در ترویج دین تا سرحدّ امکان کوشش کنند، ولی مأمور به جنگ نبودند و لذا یک نوع بیعت و متارکه جنگ و پیمان عدم تعرض و صلحی بین آنان با حاکمان عصر خود، بسته بودند. ولی سیره حضرت مهدی‌علیه السلام از ابتدا با روش دیگر امامان فرق می‌کند. قرار بر این است که حضرت به مجرد ظهور، دست به مقابله با ظالمان زده و ظلم و بی‌عدالتی را از جامعه برکند و به جای آن عدل و قسط را برپا نماید. لذا باید بیعت هیچ کسی بر ذمّه او نباشد، زیرا هر لحظه احتمال ظهور است.
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «صاحب هذا الأمر تغیب ولادته عن هذا الخلق لئلّا یکون لأحد فی عنقه بیعة إذا خرج، ویصلح اللَّه عزّوجلّ أمره فی لیلة»؛(856) «ولادت صاحب‌الامر مخفی می‌شود تا وقتی که ظهور کند پیمان هیچ کس بر گردنش نباشد. خداوند امرش را در یک شب اصلاح می‌کند.»
علاوه بر این، ستمکاران چون در هر لحظه احتمال قیامش را می‌دادند لذا منافع خود را در خطر دیده، به پیمان خود با حضرت مطمئن نمی‌شدند و چاره‌ای جز قتل و کشتن او نمی‌دیدند.

فلسفه غیبت امام زمان‌علیه السلام چیست؟

یکی از سؤال‌هایی که در طول تاریخ عصر غیبت مطرح بوده و هست این است که چرا امام زمان‌علیه السلام غایب شد، و چرا ما با آن حضرت ارتباط نداریم؟
پاسخ: سؤال مورد نظر را با بیان مقدماتی که خود آنها ما را به نتیجه قطعی می‌رساند جواب خواهیم داد:
1 - خداوند متعال در قرآن کریمش و نیز پیامبر اسلام‌صلی الله علیه وآله خبر از پیروزی و غلبه دین اسلام بر جمیع ادیان در پایان تاریخ بشریّت داده است.
خداوند می‌فرماید: {هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَدِینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ}؛(857) «اوست خدایی که رسول خود را با دین حق به هدایت خلق فرستاد تا بر همه ادیان عالم تسلّط و برتری دهد، گر چه مشرکان کراهت داشته باشند.»
2 - مصالح بندگان با اختلاف حالات آنها متغیّر می‌شود. خداوند متعال امر تدبیر بندگان و مصلحت آنها را بر عهده گرفته است. عقلشان را کامل کرده و آنها را به انجام اعمال صالح وادار نموده است تا از این طریق به سعادت برسند. حال اگر مردم به دستورهای خداوند تمسک کرده و انجام وظیفه کنند، بر خداوند است که آنها را یاری کند و با اضافه کردن عنایت‌هایش بر بندگان، راه را بر آنها تسهیل و هموار نماید، ولی در صورتی که مخالف دستورهایش عمل کنند و مرتکب نافرمانی شوند، مصلحت بندگان تغییر می‌کند، و در نتیجه، موقعیّت و وضعیّت نیز تغییر خواهد کرد، خداوند توفیق را از آنان سلب خواهد نمود، و در این هنگام مستحقّ ملامت و سرزنش می‌شوند.
خداوند متعال امامان را یکی پس از دیگری به سوی مردم فرستاد ولی هنگامی که آنان را نافرمانی کرده و به طور وسیع خونشان را ریختند، قضیه برعکس شد و مصلحت بر این تعلق گرفت که امام مردم، غایب و مستور گردد.
3 - بی شک هر کار اجتماعی - بزرگ یا کوچک - احتیاج به آماده شدن شرایط مناسب دارد. لذا باید برای قیامی جهانی و فراگیر آمادگی خاصی صورت گیرد.
4 - بی‌تردید، دین غالب در عصر ظهور، احتیاج به رهبر و امامی غالب دارد که دارای شرایطی از قبیل: قدرت فوق‌العاده، علم جامع و عصمت باشد.
5 - مطابق روایات متواتر بین شیعه و سنّی پیامبرصلی الله علیه وآله امامان بعد از خود تا روز قیامت را دوازده نفر برشمرده است که بعد از او پیاپی خواهند آمد.(858)
6 - از مجموعه روایات و ادله عقلی استفاده می‌شود که بقای امام معصوم و حجّت خدا بر روی زمین تا روز قیامت امری ضروری است.
مرحوم کلینی به سند صحیح از ابی حمزه نقل می‌کند که از امام صادق‌علیه السلام سؤال کردم: آیا زمین بدون امام باقی می‌ماند؟ حضرت فرمود: «لو بقیت الأرض بغیر إمام لساخت»؛(859) «اگر زمین بدون امام باقی بماند دگرگون خواهد شد.»
7 - یکی از اسباب گوشه‌نشین شدن انبیا و رسل، خوف از قتل به جهت حفظ جان و به امید نشر شرایعشان بوده است. امام مهدی‌علیه السلام نیز با نبود اسباب عادی برای نصرت و یاری‌اش و خوف از کشته شدن، به امر خداوند مأمور به غیبت و دوری از مردم شدند.
امام صادق‌علیه السلام به زراره فرمود: «للقآئم غیبة قبل قیامه. قلت: ولِمَ؟ قال: یخاف علی نفسه الذبح»؛(860) «برای قائم غیبتی است قبل از قیامش. زراره می‌گوید: به حضرت عرض کردم: به چه جهت؟ فرمود: زیرا از قتل بر خود می‌ترسد.»
8 - یکی از اسباب و عوامل غیبت امام زمان‌علیه السلام که در روایات به آن اشاره شده، بیعت نکردن آن حضرت با حاکمان عصر خود است.
شیخ صدوق به سندش از امام صادق‌علیه السلام نقل می‌کند که فرمود: «یقوم القآئم‌علیه السلام ولیس لأحد فی عنقه بیعة»؛(861) «قائم‌علیه السلام قیام خواهد کرد در حالی که بیعت کسی بر گردن او نخواهد بود.»
9 - هدایت بر چند قسم است:
الف. هدایت فطری: که همان هدایت از راه فطرت است.
{فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ القَیِّمُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لایَعْلَمُونَ}؛(862) «پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن. این فطرتی است که خداوند، انسان‌ها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست، این است آیین استوار، ولی اکثر مردم نمی‌دانند.»
ب. هدایت تشریعی: که متفرّع بر حضور امام در میان جامعه است تا مردم را از نزدیک راهنمایی کند.
{کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ...}؛(863) «مردم [در آغاز] یک دسته بودند، [و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می‌کرد، با آنها نازل نمود، تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند...».
ج. هدایت تکوینی: که همان تصرف و تدبیر در نظام آفرینش است.
{قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَءآهُ مُسْتَقَرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ...}؛(864) «[امّا] کسی که دانشی از کتاب [آسمانی داشت گفت: "پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد". و هنگامی که [سلیمان آن [تخت را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: "این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می‌آورم یا کفران می‌کنم؟!"...».
د. هدایت باطنی: که شعبه‌ای است از ولایت تکوینی و به معنای ایصال به مطلوب است.
{وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَأَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الخَیْراتِ وَإِقامَ الصَّلوةِ وَإِیتآءَ الزَّکوةِ وَکانُوا لَنا عابِدِینَ}؛(865) «و آنان را پیشوای مردم ساختیم تا خلق را به امر ما هدایت کنند و هر کار نیکو را [از انواع عبادات و خیرات و خصوص اقامه نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم و آنها هم به عبادت ما پرداختند.»
با نظر و تأمّل در مجموع مقدمات فوق به این نتیجه خواهیم رسید که وجود نازنین امام زمان‌علیه السلام به عنوان دوازدهمین امام، باید برای روز موعود در پس پرده غیبت بوده، تا در آن هنگام به اذن خداوند برای هدایت بشر ظهور کند.

نظر فرقه «شیخیّه» درباره امام زمان‌علیه السلام چیست؟

یکی از مهمترین اندیشه‌های شیخیه به ریاست «شیخ احمد احسائی» اعتقاد به «بدن هورقلیایی» است که این بدن در شهر «جابلقا و جابرسا» قرار دارد. او به گمان خود، با این نظریه، سه مسئله مهم و عمیق فلسفی را تحلیل نموده است؛ یعنی معراج جسمانی رسول خداصلی الله علیه وآله و معاد جسمانی و حیات امام زمان‌علیه السلام را در طول بیش از ده قرن.
او معتقد است که امام زمان‌علیه السلام با بدنی غیر عنصری و تنها هورقلیایی در شهر جابلقا و جابرسا زندگی می‌کند.
شیخ احمد احسائی، امام زمان‌علیه السلام را زنده و در عالم «هورقلیا» می‌داند.(866)
وی می‌گوید: «هورقلیا ملک آخر است که دارای دو شهر جابرسا که در مغرب قرار دارد و جابلقا که در مشرق واقع است می‌باشد. پس حضرت قائم‌علیه السلام در دنیا در عالم مثال نیست، اما به گونه‌ای است که به صورت هیکل عنصری می‌باشد، با مثالش در مثال، و با جسدش در اجساد و با جسمش در اجسام و با نفس خود در نفوس و با روحش در ارواح است.(867)
او همچنین می‌گوید: «امام زمان‌علیه السلام در هنگام غیبت در عالم هورقلیا است و هر گاه بخواهد به «اقالیم سبعه» تشریف بیاورد، صورتی از صورت‌های اهل این اقالیم را می‌پوشد و کسی او را نمی‌شناسد. جسم و زمان و مکان ایشان لطیف تر از عالم اجسام بوده و از عالم مثال است.(868)

«جابُلقا و جابُرسا» چه شهرهایی است؟

عبدالکریم صفی پور می‌گوید: «جابلص شهری است به مغرب که بعد از آن انسانی نیست، و جابلق شهری است به مشرق برادر جابلص».(869)
خلف تبریزی می‌گوید: «در عالم مثال گفته‌اند: جابلقا و جابرسا دو شهری است در عالم مُثُل. و به اعتقاد محققان، منزل آخر سالک است در سعی وصول قید به اطلاق و مرکز به محیط. و سپس می‌گوید: جابلقا منزل اول سالک باشد.(870)
قطب الدین شیرازی، تفاوت جابلقا و جابرسا را چنین مطرح می‌کند: «جابرسا و جابلقا» نام دو شهر از شهرهای عالم «عناصر مثل» است.(871)
سید کاظم رشتی، مهم‌ترین شاگرد شیخ احمد احسائی گفته است: «جابلقا و جابرسا در سفر اول که سفر از خلق به حق است قرار دارد. این سفر (بلکه این شهر) دارای محله‌های متعددی است که محله نوزدهم آن «حظیره القدس» و محل پرندگان سبز و صور مثالیه است. جابرسا و جابلقا دو محله از این شهر می‌باشند که هر کدام از آنها دارای هفتاد هزار درب است و در کنار هر دربی، هفتاد هزار امت وجود دارد که به هفتاد هزار زبان با یکدیگر صحبت می‌کنند و هر زبانی با زبان دیگر هیچ مشابهتی ندارد».(872)

مقصود از بدن «هور قلیائی» چیست؟

در پاورقی کتاب «برهان قاطع» آمده است: «هورقلیا»، ظاهراً از کلمه عبری «هبل» به معنای هوای گرم، تنفس و بخار و «قرنئیم» به معنای درخشش و شعاع است. و کلمه مرکب به معنای تشعشع بخار است.(873)
شیخ احمد احسائی معتقد است که «هورقلیایی» لغتی سریانی و از زبان صابئین گرفته شده است.(874)
قطب الدین شیرازی می‌گوید: «جابُلقا» و «جابُرسا» نام دو شهر از شهرهای عالم «عناصر مثُل» و «هورقلیا» از جنس «افلاک مُثُل» است. پس هورقلیا بالاتر است.(875)
با توجه به آنچه گذشت روشن می‌شود که مراد از عالم «هورقلیایی» همان عالم مثال است، و چون «عالم مثال» بر دو قسم است: اول و آخر، گفته‌اند: این عالم دارای دو شهر است: جابلقا و جابرسا. عالم مثال، یا خیال منفصل، یا عالم برزخ بین عالم عقول و عالم ماده، چیزی است که عارفان و فیلسوفان اشراق به آن معتقدند ولی فلاسفه مشّاء آن را نپذیرفته‌اند.
اشراقیان، عالم مثال را دو مرحله می‌دانند:
1 - مثال در قوس نزول، که بین غیب مطلق و شهادت مطلق قرار دارد. این عالم را برزخ قبل از دنیا می‌دانند که به وسیله قاعده امکان اشرف اثبات می‌کنند. این مثال را «جابلقا» می‌نامند.
2 - مثال در قوس صعود، که بین دنیا و آخرت قرار دارد، و پس از افول و غروب نفس ناطقه از این بدن ظلمانی، وارد عالم برزخ شده و از آنجا به قیامت کبرا می‌رود. این مثال را «جابرسا» می‌نامند.
ولی شیخ احمد احسائی در جواب ملا محمد حسین اناری که از لفظ هورقلیا سؤال کرده بود، این چنین می‌گوید: «هورقلیا» به معنای ملک دیگر است که حد وسط بین عالم دنیا و ملکوت بوده و در اقلیم هشتم قرار دارد. و دارای افلاک و کواکبی مخصوص به خود است که به آنها جابرسا و جابلقا می‌گویند.(876)

چه اشکالاتی نسبت به اعتقاد شیخیه درباره کیفیت وجود امام زمان‌علیه السلام در عصر غیبت وجود دارد؟

عقیده و نظر «شیخیه» به سرکردگی شیخ احمد احسائی درباره کیفیت وجود امام زمان‌علیه السلام در عصر غیبت و کیفیت بدن او و مکان او، از اشکالات بسیاری برخوردار است. اینک به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - تحلیل این بدن هورقلیایی و اعتقاد به حیات امام زمان‌علیه السلام با بدن «هورقلیایی» در واقع به معنای انکار امام زمان‌علیه السلام در روی زمین است؛ زیرا اگر مراد آن است که حضرت مهدی‌علیه السلام در عالم مثال و برزخ، چه برزخ اول یا برزخ دوم زندگی می‌کند، یا آن چنان که قبر را آنان از عالم هورقلیا می‌دانند، پس آن حضرت حیات با بدن عنصری ندارد و حیات او مثل حیات مردگان در عالم برزخ است. و این با احادیث متواتر «عدم خلوّ زمین از حجت» سازگاری ندارد.
2 - این اعتقاد با ادلّه عقلی که قبلاً اشاره شد بر ضرورت وجود امام زمان‌علیه السلام در این عالم، مناسبت ندارد.
3 - «شیخ احمد احسائی»، عالم هورقلیا را حد وسط بین دنیا و ملکوت معرفی می‌کند در حالی که عالم ملکوت همان عالم مثال است.
4 - این سخن که حضرت مهدی‌علیه السلام با بدن هورقلیایی زندگی می‌کند، صرفاً یک ادعای بدون دلیل است و هیچ دلیل عقلی و نقلی بر آن اقامه نشده است.
5 - در قرن سیزدهم، گزاف گویی و به کار بردن واژه‌های نامأنوس و الفاظ مهمل، بسیار رایج شد و حتی عوام مردم اینها را نشانه علم و دانش می‌پنداشتند و بعید نیست که شیخ احمد احسائی و نیز سید کاظم رشتی به جهت خوشایند جاهلان و عوام به این واژه‌ها و کلمات روی آورده باشند.
نتیجه سخنان شیخ احمد، پیدایش مذاهب ضالّه بابیّت و بهائیّت و سرانجام بی‌دینی به اسم آیین پاک به وسیله کسروی بوده، و این میدان عمل و نتایج اسفبار سخنان شیخیه، خود محک و ملاک خوبی بر ضعف و سستی این سخنان است.

اینکه حضرت زهراعلیها السلام الگوی حضرت مهدی‌علیه السلام است، یعنی چه؟

امام زمان‌علیه السلام در توقیعی به خط مبارک خود، بعد از دعا برای عافیت شیعیان از ضلالت و فتنه‌ها و درخواست روح یقین و عاقبت به خیری آنها و تذکر به اموری چند می‌فرماید: «وفی ابنة رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله لی أسوة حسنة»؛(877) «فاطمه دختر رسول خداصلی الله علیه وآله برای من اسوه و الگویی نیکوست.»
در اینکه حضرت مهدی‌علیه السلام، کدام گفتار یا رفتار حضرت فاطمه‌علیها السلام را سرمشق خویش قرار داده‌اند، احتمالات فراوانی بیان شده است که در این جا به سه مورد آن اشاره می‌کنیم:
1 - حضرت زهراعلیها السلام تا پایان عمر شریفش با هیچ حاکم ظالمی بیعت نکرد. حضرت مهدی‌علیه السلام هم بیعت هیچ سلطان ستمگری را بر گردن ندارد.
2 - شأن صدور این نامه این است که برخی از شیعیان، امامت ایشان را نپذیرفتند. حضرت در جواب عملکرد آنها فرمود: «اگر می‌توانستم و مجاز بودم آن چنان می‌کردم که حق بر شما آشکار گردد به گونه‌ای که هیچ شکی بر شما باقی نماند، ولی مقتدای من حضرت زهراعلیها السلام است. ایشان با اینکه حق حکومت از حضرت علی‌علیه السلام سلب شد، هیچ گاه برای باز گرداندن خلافت، از اسباب غیر عادی استفاده نکرد، من نیز از ایشان پیروی می‌کنم و برای احقاق حقّم در این دوران، راه‌های غیر عادی را نمی‌پیمایم».
3 - حضرت در پاسخ نامه فرموده‌اند: «اگر علاقه و اشتیاق ما به هدایت و دستگیری از شما نبود به سبب ظلم‌هایی که دیده‌ایم، از شما مردمان روی گردان می‌شدیم». امام، با اشاره به حضرت زهراعلیها السلام می‌خواهد بفرماید: همان طوری که دشمنان به حضرت زهراعلیها السلام آزار و اذیت روا داشتند و سکوتی که مسلمانان پیشه کردند، هیچ کدام سبب نشد که ایشان از دعا برای مسلمانان دست بکشند، بلکه دیگران را بر خود مقدم می‌داشتند، من نیز این ظلم‌ها و انکارها را تحمل می‌کنم و از دل سوزی و دعا و راهنمایی و ... برای شما چیزی فرو نمی‌گذارم.

دعا برای تعجیل فرج چه تأثیری در فرج شیعیان دارد؟

امام زمان‌علیه السلام در جواب سؤال‌های اسحاق بن یعقوب می‌نویسد: «أکثروا الدعاء بتعجیل الفرج، فإنّ ذلک فرجکم»؛(878) «برای شتاب در گشایش حقیقی و کامل، بسیار دعا کنید؛ همانا فرج شما در آن است.»
می‌دانیم که فرج و گشایش شیعیان از تمام گرفتاری‌ها و فتنه‌ها در سایه ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام محقق می‌گردد، و تا زمانی که حضرت در غیبت به سر می‌برد شیعه تحت فشار و ظلم و تعدّی حاکمان ظلم و جور است.
از این حدیث استفاده می‌شود که زمان ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام متعلق «بداء» واقع می‌شود یعنی قابل تقدیم و تأخیر است، و یکی از عوامل تعجیل در فرج آن حضرت‌علیه السلام، دعا است. می‌دانیم که دعا بدون درخواست قلبی و زمینه سازی برای تحقق آن، مؤثر نخواهد بود. انسان باید با زبان و قلب بطلبد، و در عمل هم زمینه‌ساز خواسته خود باشد.

وجود امام زمان‌علیه السلام در رفع بلا چه تأثیری دارد؟

امام زمان‌علیه السلام در توقیع اول خود به شیخ مفیدرحمه الله می‌فرماید: «إنّا غیر مهملین لمراعاتکم، ولا ناسین لذکرکم، ولولا ذلک لنزل بکم الأوآء واصطلمکم الأعدآء»؛(879) «ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده‌ایم که اگر جز این بود، دشواری‌ها و مصیبت‌ها بر شما فرود می‌آمد و دشمنان، شما را ریشه‌کن می‌نمودند.»
شیعه به جهت پیروی از حق و حقیقت، دائماً مورد تعرّض حکّام جور و معاندان و مخالفان بوده است، لذا به کسی نیاز دارد که در سختی‌ها و گرفتاری‌ها او را یاری کند و از نابودی نجاتش دهد. حضرت در این توقیع به شیعیانش این بشارت را می‌دهد که با وجود غیبتم، شما را حمایت می‌کنم و هرگز نمی‌گذارم نقشه‌های دشمنان حق و حقیقت به ثمر نشیند و مذهب شیعه نابود شود.
و در حدیث دیگر حضرت می‌فرماید: «أنا خاتم الأوصیآء، وبی یدفع اللَّه عزّوجلّ البلآء عن أهلی وشیعتی»؛(880) «من خاتم اوصیایم. خداوند به سبب من بلا را از اهل و شیعیانم دفع می‌کند.»

حکم کسی که منکر امام زمان‌علیه السلام است چیست؟

امام زمان‌علیه السلام در بخشی از جواب‌های خود به پرسش‌های اسحاق بن یعقوب می‌فرماید: «لیس بین اللَّه عزّوجلّ وبین أحد قرابة، ومن أنکرنی فلیس منّی وسبیله سبیل ابن نوح»؛(881) «بین خداوند عزّوجلّ و هیچ کس قرابت و خویشاوندی نیست، هر کس مرا انکار کند از من نیست، و راهِ او راه فرزند نوح است.»
این حدیث را روایتی که شیعه و سنی در کتب روایی خود آورده‌اند، تأیید می‌کند؛ و آن اینکه پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «مثل اهل بیت من، مثل کشتی نوح است، هر کس سوار بر آن شود نجات می‌یابد و کسی که از آن تخلف کند غرق خواهد شد».(882)

وظیفه کلی ما در عصر غیبت نسبت به امام زمان‌علیه السلام چیست؟

امام زمان‌علیه السلام در بخشی از نامه‌ای که به شیخ مفیدرحمه الله ارسال داشته، نوشته‌اند: «فلیعمل کلّ امرء منکم بما یقرب به من محبّتنا ویتجنّب ما یدنیه من کراهتنا وسخطنا»؛(883) «پس هریک از شما باید کاری کند که وی را به محبّت و دوستی ما نزدیک سازد و از آنچه خوشایند ما نیست و باعث خشم و کراهت ما می‌شود دوری کند.»
روشن است که محبّت اهل بیت‌علیهم السلام جنبه شخصی و فردی ندارد، بلکه به ملاک خدایی است؛ زیرا هر گاه اهل بیت‌علیهم السلام مشاهده کنند که شیعیان و منتسبان به آنان کارهایی را انجام می‌دهند که مورد رضایت الهی است، و نیز از کارهایی که مورد سخط و غضب خداوند است اجتناب می‌کنند، خوشحال شده و به آنان می‌بالند.
در نتیجه بر ما است که اگر به دنبال جلب محبّت آقا امام زمان‌علیه السلام و دوری از سخط و غضب آن حضرت هستیم، کاری نکنیم که از ایشان دور شده و از عنایاتش محروم گردیم. و از طرف دیگر، سعی ما بر این باشد که اعمال و رفتاری را انجام دهیم که هر چه بیشتر ما را به ایشان نزدیک گرداند.

چه تناسبی بین خورشید پشت ابر و غیبت امام زمان‌علیه السلام وجود دارد؟

در روایتی از امام زمان‌علیه السلام در پاسخ به پرسش‌های اسحاق بن یعقوب چنین آمده است: «... وأمّا وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس إذا غیّبها عن الأبصار السحاب»؛(884) «... و اما کیفیت نفع بردن به وسیله من در زمان غیبتم به مانند نفع بردن به واسطه خورشید است هنگامی که ابرها او را از دیدگان مستور می‌نمایند.»
از این حدیث شریف وجوهی از شباهت‌ها بین خورشید در پشت ابر و امام زمان‌علیه السلام در عصر غیبت استفاده می‌شود که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - همان گونه که مردم، هر آن، انتظار خارج شدن خورشید از پس ابرها را دارند تا تمام و کامل از وجود و ظهورش استفاده ببرند، در ایام غیبت آن حضرت نیز مردم منتظر ظهور و خروج اویند و از ظهورش مأیوس نمی‌گردند.
2 - منکر وجود حضرت‌علیه السلام در عصر غیبت، همانند منکر وجود خورشید است هنگامی که در پشت ابرها از دیده‌ها پنهان گردد.
3 - همان گونه که ابر کاملاً خورشید را نمی‌پوشاند و نور خورشید به زمین و زمانیان می‌رسد، غیبت هم مانع کامل و تمامی برای بهره‌دهی حضرت نیست، مردم در زمان غیبت، حضرت را نمی‌بینند امّا از وجود او بهره می‌برند. توّسل یکی از راه‌های بهره بردن از آن امام است.
4 - همان گونه که در مناطقی که هوا غالباً ابری است، گاهی خورشید ابرها را می‌شکافد و خود را از لابلای آنها بیرون می‌آورد و به عدّه‌ای از مردم نشان می‌دهد، هر از چند گاهی نیز، عده‌ای به محضر امام زمان‌علیه السلام شرفیاب می‌شوند و از وجودش استفاده می‌برند و از این راه وجود آن حضرت برای مردم به اثبات می‌رسد.
5 - همان گونه که ابرها خورشید را نابود نمی‌کنند و تنها مانع رؤیت اویند، غیبت امام زمان‌علیه السلام هم تنها مانع رؤیت ایشان است.

آیا ما در عصر فترت قرار داریم؟

احمد کاتب می‌گوید: «برخی از شیعیان قائل به توقّف و انقطاع امامت و قول به فترت، همانند فترت بین انبیا شده‌اند و در ادعای خود به اخباری تمسّک کرده‌اند که دلالت بر امکان انقطاع امامت دارد، خصوصاً هنگامی که خداوند بر خلقش غضب کند. آنان می‌گویند: «نزد ما الآن همان وقت است».(885)
پاسخ:
اولاً: شیخ مفیدرحمه الله در «الفصول المختاره» بعد از آنکه به گروه‌های مختلف بعد از امام حسن عسکری‌علیه السلام اشاره کرده، می‌فرماید: ولی در زمانی که الآن ما در آن قرار داریم به جز شیعه دوازده امامی همگی منقرض شده و یا به این دسته گرویده‌اند.(886) ثانیاً: با مراجعه به روایاتی که مستمسک «احمد الکاتب» در انکار ولادت و وجود حضرت مهدی‌علیه السلام شده، پی می‌بریم که آن روایات نه تنها بر عدم ولادت دلالت ندارد بلکه بر وجود و ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام دلالتی صریح دارد. اینک نص روایت را مرور می‌کنیم:
محمد بن فرج می‌گوید: امام ابوجعفرعلیه السلام در نامه‌ای بر من چنین نوشت: «إذا غضب اللَّه تبارک وتعالی علی خلقه نحّانا عن جوارهم»؛(887) «هر گاه خداوند تبارک و تعالی بر خلقش غضب کند ما را از همجواری آنها دور خواهد کرد.»
این روایت به طور صریح دلالت بر ولادت و وجود حضرت مهدی‌علیه السلام دارد، لکن مستفاد آن این است که در عین وجود، از منظر شما غایب است.
ثالثاً: روایت از حیث سند ضعیف است، همان گونه که مرحوم مجلسی نیز به آن اشاره کرده است.
رابعاً: این روایت مخالف روایات دیگری است که متواتر بوده و دلالت بر خالی نبودن زمین از حجّت دارد.

حضرت مهدی‌علیه السلام در عصر غیبت چه کارهایی را انجام می‌دهند؟

در عصر غیبت کبرا، کارها و مشاغل حضرت مهدی‌علیه السلام بسیار حسّاس و مهمّ است، و اگر چه تصرف و بسط ید و حکومت ظاهری بر اوضاع ندارند، ولی مع ذلک ناظر بر اوضاع بوده و تصرفاتی می‌نمایند.
شؤون امامت و رهبری و زعامت را در حدّ امکان متصدی شده و وظایف خود را به نحو احسن انجام می‌دهند. عمر ایشان در راه اطاعت خدا می‌گذرد. تکالیف اجتماعی را، آنچه مقتضی و مصلحت باشد انجام می‌دهند؛ مانند هدایت اشخاص، یاری دادن مؤمنین بر مخالفین، حلّ مسائل مشکل، نصیحت و موعظه افراد، شفای امراض، هدایت گمشدگان و رساندن آنها به مقصد، تعلیم معارف، کمک مالی به نیازمندان، فریادرسی گرفتاران و... .
در نتیجه می‌توان یکی از تصرّفات اساسی حضرت را همین نظام دادن به جامعه شیعی و حوزه‌های آن در طول تاریخ دانست که با عدم سازماندهی ظاهری، مشاهده می‌کنیم که دست غیبی حضرت حافظ آن بوده و آن را تحت کنترل خود دارد.

آیا موضوع غیبت با وظیفه هدایت‌گری امام‌علیه السلام سازگاری دارد؟

با مراجعه به کتاب‌های کلامی و فلسفی و عرفانی به وجود دو تفسیر بر امامت پی می‌بریم:
1 - تعریف کلامی: مطابق این تعریف، امامت ریاستی است بر عموم توسط یکی از اشخاص در امور دین و دنیا.(888)
2 - تعریف فلسفی - عرفانی: مطابق این تعریف، امامت منصبی است الهی همانند نبوت، و بین این دو (امامت ونبوت) هیچ فرقی جز وحی نیست. امامت استمرار تمام وظایف نبوّت جز تحمّل وحی الهی است، و نیز نوعی تصرف است در باطن و نفوس افراد برای رساندن آنها به کمال مطلوب.
مطابق این تعریف، ریاست در امور دین و دنیا، شأنی از شؤون امامت به این معناست. و این همان معنایی است که شیعه دوازده امامی به آن ملتزم است، لذا امامت را به همین جهت جزء اصول دین به حساب آورده و آن را از نبوّت بالاتر می‌داند.
علامه طباطبایی‌رحمه الله می‌فرماید: «امامت حقیقتی ورای مقام اطاعت یا ریاست دین و دنیا یا وصایت و خلافت و جانشینی در روی زمین به معنای حکومت بین مردم است».(889)
عمق معنای امامت نزد ایشان به این است که امامت، هدایت باطنی بوده که همان ولایت بر مردم و کردار آنان است و این هدایت باطنی جز ایصال به مطلوب نیست.
متکلمین بر ضرورت معنایی که برای امامت ذکر کرده‌اند به ادلّه‌ای از قبیل: قاعده لطف، لزوم حفظ شریعت و تبیین دین خداوند استدلال کرده‌اند، که عمدتاً با حضور امام در بین مردم تأمین می‌شود.
حال اگر اشکال شود که این لطف چگونه با غیبت حضرت سازگاری دارد؟ در جواب باید بگوییم:
اولاً: امام زمان‌علیه السلام حافظ کلّی شریعت است و از اتّفاق بر باطل جلوگیری می‌کند.
ثانیاً: الطاف خداوند درجات مختلفی دارد که هنگام تزاحم، آنچه که لطف بیشتری دارد مقدّم می‌گردد. و لذا اگر چه با حضور امام، مردم به الطافی خواهند رسید و از حضور او بهره‌مند خواهند شد، ولی لطف غیبت او مهم‌تر است، همان گونه که در بحث فلسفه غیبت به آن اشاره کردیم.
در مورد تفسیر دوم برای امامت که همان تفسیر عرفا است، جای هیچ نوع اشکالی در مورد غیبت امام نیست؛ زیرا بنا بر آن تعریف، امامت حقیقتی است که امام به جهت قابلیّت‌هایی که پیدا کرده، می‌تواند در نفوس انسان‌ها تصرّف کرده و آنها را به سرمنزل مقصود برساند.
این معنا برای امامت، با غیبت او نیز سازگاری دارد، و امام در عصر غیبت نیز این تصرّفات را می‌تواند انجام دهد که در طول عصر غیبت چنین هدایت‌هایی را فراوان داشته است.(890)

با غیبت امام زمان‌علیه السلام چگونه می‌توان امام‌زمان خود را شناخت؟

مطابق روایاتی که در کتب فریقین آمده، پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیّة»؛(891) «هرکس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.» جای این سؤال باقی است که با وجود غیبت امام زمان‌علیه السلام چگونه می‌توان او را شناخت؟
در جواب می‌گوییم: مقصود از شناخت و معرفت حضرت، شناخت جسم و شکل و شمایل او نیست، بلکه مقصود معرفت به مقام و منزلت و جایگاهی است که حضرت مهدی‌علیه السلام نزد خداوند متعال در این عالم دارد. او کسی است که حافظ کلّی شریعت است. واسطه فیض تکوینی و تشریعی الهی است. او کسی است که به اذن و اراده الهی در «نفوس قابل» تصرف کرده و به حقّ و حقیقت رهنمون می‌کند. او کسی است که جامع جمیع علوم اولین و آخرین است. و او کسی است که... .
این معرفت نسبت به حضرت مهدی‌علیه السلام که امام زمان ما است بدون دیدن شکل و شمایل ایشان هم قابل تحصیل است.

به چه دلیل این زمان، آخرالزمان است؟

در روایات اسلامی برای دوره آخرالزمان علایم و نشانه‌هایی ذکر شده که با تحقق این علایم و نشانه‌ها، پی می‌بریم که هم اکنون در دوره آخرالزمان قرار داریم. اینک به برخی از این علایم و نشانه‌ها اشاره می‌کنیم:
1 - گسترش ترس و ناامنی
امام باقرعلیه السلام می‌فرماید: «لایقوم القائم الاّ علی خوف شدید...»؛(892) «حضرت قائم‌علیه السلام قیام نمی‌کند مگر در دورانی پر از بیم و هراس.»
و نیز فرمود: «مهدی‌علیه السلام هنگامی قیام می‌کند که زمام کارهای جامعه در دست ستمکاران باشد».(893)
2 - تهی شدن مساجد از هدایت
پیامبرصلی الله علیه وآله درباره وضعیّت مساجد در آخرالزمان می‌فرماید: «مساجدهم عامرة وهی خراب من الهوی»؛(894) «مسجدهای آن زمان آباد و زیباست، ولی از هدایت و ارشاد در آن خبری نیست.»
3 - سردی عواطف انسانی
رسول گرامی اسلام‌صلی الله علیه وآله در این باره می‌فرماید: «فلا الکبیر یرحم الصغیر ولا القوی یرحم الضعیف، و حینئذ یأذن اللَّه له بالخروج»؛(895) «در آن روزگار، بزرگترها به زیردستان و کوچکترها ترحّم نمی‌کنند و قوی بر ضعیف ترحّم نمی‌نماید. در آن هنگام خداوند به او [مهدی‌علیه السلام ]اذن قیام و ظهور می‌دهد.»
4 - گسترش فساد اخلاقی
رسول‌خداصلی الله علیه وآله می‌فرماید: «قیامت برپا نمی‌شود تا آنکه زنی را در روز روشن و به طور آشکار گرفته، در وسط راه به او تعدی می‌کنند و هیچ کس این کار را نکوهش نمی‌کند».
محمد بن مسلم می‌گوید: به امام باقرعلیه السلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ امام فرمود: «إذا تشبّه الرجال بالنساء، والنساء بالرجال، واکتفی الرجال بالرجال، والنساء بالنساء»؛(896) «هنگامی که مردها خود را شبیه زنان و زنان خود را شبیه مردان کنند. آن گاه که مردان به مردان اکتفا کرده و زنان به زنان اکتفا کنند.»
5 - آرزوی کمی فرزند
پیامبر اسلام‌صلی الله علیه وآله فرمود: «رستاخیز بر پا نمی‌شود تا آنکه که کسی پنج فرزند دارد آرزوی چهار فرزند کند. و آنکه چهار فرزند دارد می‌گوید: کاش سه فرزند داشتم، و صاحب سه فرزند آرزوی دو فرزند دارد. و آنکه دو فرزند دارد، آرزوی یک فرزند بنماید. و کسی که یک فرزند دارد آرزو کند که کاش فرزندی نداشت».(897)
6 - مرگ‌های ناگهانی
پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله فرمود: «قیامت برپا نمی‌گردد، تا اینکه مرگ سفید ظاهر شود. گفتند: ای رسول خدا! مرگ سفید چیست؟ فرمود: مرگ ناگهانی».(898)
7 - جنگ و کشتار
امام رضاعلیه السلام فرمود: «پیش از ظهور امام زمان‌علیه السلام کشتارهای پیاپی و بی‌وقفه رخ خواهد داد».(899)

چگونه ممکن است که امام در میان ما باشد ولی او را نشناسیم؟

درباره کیفیت خفای مهدی‌علیه السلام در عصر غیبت کبرا دو نظریه است:
یکی اینکه شخص حضرت مخفی است (خفای شخص)، به این معنا که حضرت مهدی‌علیه السلام از ما دور بوده و در مکانی زندگی می‌کنند که هیچ کس به آن دسترسی ندارد.
دیگر اینکه شخص حضرت از ما مخفی نیست، بلکه او در میان ما به سر می‌برد ولی عنوان او برای ما مخفی است (خفای عنوان)، به این معنا که او را می‌بینیم ولی به جا نمی‌آوریم و نمی‌توانیم تطبیق کنیم که این شخصی که ما تاکنون او را دیده‌ایم همان امام زمان است. فعلاً بحث در این جهت نداریم که قول حقّ کدام است، ولی بنا بر نظر «خفای عنوان» ممکن است که انسان اوصاف کسی را شنیده باشد و او را مکرّر مشاهده کرده باشد، ولی به جا نیاورده و تطبیق نکرده باشد. موضوع غیبت امام زمان‌علیه السلام نیز از همین قبیل است.

چه کنیم که ایمانمان به وجود حضرت مهدی‌علیه السلام بیشتر شود؟

برای تقویت ایمان به وجود حضرت مهدی‌علیه السلام از راه‌هایی می‌توان استفاده نمود:
1 - بررسی ادلّه عقلی که می‌تواند عقل و فکر انسان را نسبت به وجود حضرت مهدی‌علیه السلام تقویت نماید.
2 - بررسی آیات قرآنی و روایاتی که از آنها استفاده می‌شود که حضرت مهدی‌علیه السلام وجود دارد.
3 - مطالعه احوال کسانی که به محضر مقدّس حضرت بقیّة اللَّه الاعظم - ارواحنا له الفداء - مشرّف شده‌اند، که این می‌تواند نقش به سزایی در تقویت قلوب انسان نسبت به وجود حضرت‌علیه السلام داشته باشد.
4 - قرائت دعاهایی که در آن، خطاب به حضرت شده و با او نجوا دارد که می‌تواند تأثیر به سزایی در اعتقاد انسان به وجود حضرت‌علیه السلام داشته باشد.

امام زمان‌علیه السلام چگونه در عصر غیبت، مردم را هدایت می‌کند؟

1 - هدایت تشریعی: که به بیان احکام شرع و معارف الهی برای مردم است. این نوع هدایت غالباً با حضور امام در میان مردم تحصیل می‌گردد.
2 - هدایت باطنی: که همان دستگیری از راه باطن و هدایت انسان از راه درون است. این نوع هدایت از آن جهت که نوعی تکوینی است، احتیاج به حضور حضرت و ملاقات مردم با او ندارد، بلکه با غیبت حضرت نیز امکان پذیر است، و تمام کسانی که در آنها تحوّل و دگرگونی پیدا می‌شود و از راه درون به حقّ و حقیقت رهنمون می‌شوند با تصرّفاتی است که از ناحیه امام زمان‌علیه السلام و به اراده و مشیّت خداوند انجام می‌پذیرد.
3 - برخی از انواع هدایت‌ها نیز هست که حضرت مهدی‌علیه السلام در حقّ شیعیانش انجام می‌دهد که متوقّف بر حضور و ملاقات‌های مقطعی است، مثل هدایت گمشدگان و شفای بیماران و... .

جشن‌های میلاد چه آثاری دارد؟

برپایی مراسم و یادبود میلاد حضرت مهدی‌علیه السلام آثار و برکاتی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - هر ساله شیعیان در روزی خاص به یاد حضرت مهدی‌علیه السلام دور هم جمع شده با ابراز ارادتشان نسبت به حضرت یاد او را در دل‌ها زنده می‌کنند.
2 - برپایی جشن‌ها در روح و روان انسان اثر خاصی گذاشته و اعتقاد به وجود و ظهور حضرت را تثبیت خواهد کرد.
3 - در جشن‌هایی که برگزار می‌گردد کمالات و فضایل آن حضرت تشریح و توضیح داده می‌شود و در نتیجه مردم با تأسّی به حضرت به خدا نزدیک‌تر می‌شوند.
4 - در آن مجالس، با اطعام و پخش شیرینی دل مردم را خشنود کرده و به ثواب اطعام می‌رسند و گروهی از این ضعفا از این مجالس بهره مادی نیز می‌برند.
5 - این مراسم فرصت مناسبی است که مردم را به خدا و دستورات او دعوت نماییم.

چگونه می‌توان دیدار صالحان با امام مهدی‌علیه السلام را اثبات نمود؟

سؤال فوق در حقیقت از دو جزء تشکیل شده است:
1 - چگونه می‌توان ادعای کسانی که می‌گویند ما حضرت را ملاقات کرده‌ایم را به اثبات رساند؟
2 - از کجا معلوم در ملاقاتی که با حضرت داشته‌اند خود ایشان را دیده‌اند؟
در مورد سؤال اول می‌گوییم: هر کسی که مدّعی ملاقات است، ما حرف او را نمی‌پذیریم مگر آنکه برای ما قرائن معتبر بر صدق قول او وجود داشته باشد.
یکی اینکه او فردی صدّیق بوده و تاکنون هیچ گونه دروغ و عمل خلاف شرع و بی‌عدالتی از او دیده یا شنیده نشده است.
و دیگر اینکه: خبرهایی که می‌دهد همگی مطابق با واقع بوده و همراه با اخبار غیبی است.
در مورد سؤال دوم می‌گوییم: مدّعیان راستین ملاقات با حضرت خود شواهد و قرائنی را ذکر کرده‌اند و معجزه و خبرهای غیبی را شنیده‌اند که همراه با ادعای اثبات وجود حضرت بوده و لذا یقین به ملاقات با حضرت پیدا کرده، آن گاه خبر تشرّف خود را برای ما نقل کرده‌اند.

چگونه می‌توان عشق به امام زمان‌علیه السلام را در دل مردم زنده کرد؟

جذب مردم، خصوصاً جوانان به امام زمان‌علیه السلام و زنده کردن عشق حضرت در دل آنها که در اقتدا و پیروی از او بسیار مؤثر است راه‌هایی دارد:
1 - آنهایی را که می‌خواهند دلشان ظرف محبت و عشق به ولیّ خدا شود از عقاید باطل پاک کنیم، و نیز نفس آنها را از صفات رذیله بزداییم، زیرا دل پاک می‌خواهد تا قابلیّت و ظرفیّت عشق و محبّت به ولیّ اللَّه الاعظم را داشته باشد.
لذا بزرگان اخلاق در بحث سلوک اخلاقی گفته‌اند که سالک در مرحله اول باید تخلیه نفس کند و سپس خود را به محاسن اخلاقی متخلّق سازد.
2 - سعی کنیم تا حدّ امکان و آن قدری که از عهده ما برمی‌آید و طرف مقابل ظرفیّت و کشش دارد مقامات و کمالات و فضایل آقا امام زمان‌علیه السلام را برای او بازگو کنیم، برای او بگوییم که حضرت چه جایگاهی در عالم وجود دارد. چگونه از حالات مردم به اذن خدا مطّلع است. چگونه مظهر رحمانیّت خداوند است. چگونه به فکر شیعیان خود می‌باشد.
انسان ذاتاً و فطرتاً کمال دوست است و گرایش ذاتی به کمال و انسان کامل دارد. از طرفی اگر در انسان این عشق نسبت به کسی پیدا شد مطیع او می‌گردد، و از آن جهت که امام زمان‌علیه السلام مردم را به خدا دعوت می‌کند، لذا با ایجاد عشق و محبّت آن حضرت در قلوب مردم در حقیقت مردم به سوی خدا رهنمون می‌شوند.
می‌توان گفت که دعوت مردم به امام زمان‌علیه السلام و ایجاد عشق آن حضرت در قلوب آنها در حقیقت دعوت به سوی خدا و ایجاد عشق به خدا در قلوب مردم است.

آیا امام زمان‌علیه السلام به تمام نقاط جهان سر می‌زنند؟

اصولاً امام زمان‌علیه السلام از آن جهت که مظهر علم غیب خداوند است از همه جا و همه چیز اطّلاع دارد. و به عبارت دیگر امام زمان‌علیه السلام هر گاه که بخواهد همه چیز نزد او حاضر است. و به تمام موضوعات خارجی اطلاع داشته و از آنها آگاهی دارد.
از طرفی دیگر حضرت‌علیه السلام مطابق مصالح خاص و عامی که هست گاهی از طرف خداوند متعال مأمور به ملاقات و دستگیری از گرفتاری‌ها می‌شوند. گاهی احساس می‌کنند که باید به فلان مکان و نزد فلان شخص رفته و گرفتاری او را بر طرف سازند، و گاهی در فلان سرزمین حاضر شده تا از اهالی آن دفع بلا گردد، و گاهی شخص توجیه شده و هدایت گردد. لذا هر مکان و زمانی که مصلحت ببینند خود را در آنجا حاضر می‌کنند.

معنای «بقیة اللَّه» که از القاب حضرت است چیست؟

«بقیه» از بقای ضد فنا و نیستی است و در لغت به معنای ثبات و دوام آمده است. و «بقیة اللَّه» یعنی باقی مانده خدا که در روی زمین ثابت است.
در دعای ندبه می‌خوانیم: «أین بقیّة اللَّه التی لا تخلو من العترة الهادیة»؛ «کجاست باقی مانده خدا که از غیر عترت طاهره نیست.»
در مقصود از این کلمه دو احتمال است:
1 - اینکه مقصود از «بقیة اللَّه» عنوان کلّی بوده و اشاره به حجت خدا در روی زمین است که هرگز زمین از آن خالی نبوده و نخواهد بود و دائماً باید در آن ثابت باشد. و انطباق آن بر امام زمان‌علیه السلام از باب انطباق کلّی بر یک فرد آن در این زمان است.
2 - اینکه مقصود از «بقیة اللَّه» لقبی برای امام زمان‌علیه السلام باشد به اعتبار اینکه در روی زمین ثابت بوده و دوام وجودی دارد.
«ابن سکیت» می‌گوید: «این جمله در جایی گفته می‌شود که انسان کسی را مراعات کرده و به انتظار او نشسته است».(900) با در نظر گرفتن این معنا حضرت مهدی‌علیه السلام را «بقیة اللَّه» می‌گویند از آن جهت که تحت رعایت خداوند بوده و به او مقام و شأنی داده که مردم، انتظار فرج او را در کارهای خود داشته باشند.

چرا وقتی عدّه‌ای امام زمان‌علیه السلام را می‌بینند از ابتدا او را نمی‌شناسند؟

در پاسخ این سؤال می‌گوییم:
اولاً: این طور نیست که تمام کسانی که به ملاقات حضرت مشرّف شده‌اند در ابتدا حضرت را نشناخته‌اند، چه بسا افرادی که از همان ابتدا حضرت را شناخته و با او انس داشته‌اند، همانند سید بحرالعلوم و مقدس اردبیلی و... .
ثانیاً: هدف حضرت از ملاقات‌ها به طور عمده رفع گرفتاری از شیعیان است که این هدف با ملاقات ولو بدون شناخت، حاصل می‌شود.
ثالثاً: شناخته نشدن حضرت‌علیه السلام به جهت عدم انس است و معمولاً در ملاقات‌های اول بوده که حضرت را نمی‌شناختند، زیرا قبلاً او را ندیده بودند.
رابعاً: گاهی انسان به جهت شوق زیاد و یا بی‌توجّهی و یا توجه زیاد به کار خود است که از مخاطب خود غافل می‌شود و بعد از برآورده شدن حاجتش به فکر می‌افتد که این شخص چه کسی بود.
خامساً: شناخته نشدن حضرت در عصر غیبت کبرا طبق مقتضای اصل اوّلی است، زیرا غیبت حضرت کلّی است، و قرار است که به جهت مصالحی حضرت ناشناخته بمانند.

چرا برای امامان دیگر، غیبت مقرّر نگردیده است؟

برای امام زمان‌علیه السلام شرایط خاصی پیدا شد که هرگز برای امامان دیگر مقرّر نشده بود، این شرایط باعث شد که تنها امام زمان‌علیه السلام از دید مردم غایب باشند نه دیگر امامان. از جمله آن شرایط و ظرفیّت‌ها عبارتند از:
الف. حضرت مهدی‌علیه السلام آخرین امام از دوازده امامی است که پیامبرصلی الله علیه وآله از آمدن آنان خبر داده است. امامانی که هرگز نباید زمین از وجودشان خالی باشد.
ب. از آنجا که حضرت‌علیه السلام هر لحظه ممکن است به اذن خداوند مأمور به خروج و قیام شود لذا نمی‌تواند ظاهر باشد و تحت بیعت یکی از حاکمان ظلم و جور قرار گیرد.
ج. در صورت عدم غیبت امام زمان‌علیه السلام به طور حتم لازم می‌آمد که تنها باقی مانده از حجت‌های الهی تا روز قیامت، از طرف دشمنان کشته شود.
در نتیجه مصلحت الهی بر این تعلّق گرفت که حضرت در پشت پرده غیبت تا زمان معیّنی باقی بمانند.

چرا ما نمی‌توانیم خدمت امام خود برسیم؟

اولاً: ما باید ملاحظه کنیم که وظیفه ما در این عصر و زمان چیست و برای رسیدن به کمالی که هدف از خلقت ما قرار گرفته چه باید بکنیم؟
وظیفه ما جز عمل به دستورات و وظایفی که از ناحیه امامان معصوم‌علیهم السلام به ما ابلاغ شده و رسیده چیز دیگری نیست. اگر چه مجرّد ملاقات حضوری خود نیز شرفی خاص است.
ثانیاً: منشأ محرومیّت از ملاقات حضرت‌علیه السلام و غیبت ایشان خود ما بوده‌ایم. و خود ما نیز می‌توانیم با برداشتن موانع ظهور، در رفع این محرومیّت‌ها سهیم باشیم.
ثالثاً: برای هر امّتی، در هر عصر و زمانی یک نوع امتحان است، و مسأله غیبت امام زمان‌علیه السلام در این دوره برای جامعه شیعی یک نوع امتحان بزرگ محسوب می‌شود.
رابعاً: کسی نگفته ما نمی‌توانیم خدمت آقا امام زمان‌علیه السلام مشرّف شویم. این امر برای هر کس مقدور است، ولی مقداری سنخیّت لازم دارد، باید غبار و زنگار را از چشم و دل زدود تا قابلیّت لقای حضرت را پیدا کرد. و به طور کلّی احتیاج به دویدن نیست بلکه اگر خود را اصلاح کنیم آن حضرت خود به دیدارمان خواهد آمد.

با چه شرایطی می‌توان عاشق واقعی امام زمان‌علیه السلام بود؟

انسان که عاشق کسی می‌شود جهتی دارد، و ما که می‌خواهیم عاشق حضرت مهدی‌علیه السلام باشیم به طور حتم جهتی دارد. او را دوست داریم و به او عشق می‌ورزیم؛ زیرا او مظهر همه خوبی‌هاست او مظهر عدالت است. او مظهر عبودیّت برای خداوند است و... .
ما از آن جهت که خوبی‌ها را دوست داریم و عمل به آنها را نیز می‌پسندیم و امام مهدی‌علیه السلام را فردی کامل در عمل به خوبی‌ها می‌بینیم لذا او را دوست داریم. پس عاشق واقعی امام زمان‌علیه السلام در حقیقت عاشق واقعی تمام خوبی‌هاست. عاشق واقعی امام زمان‌علیه السلام در حقیقت عاشق عمل به خوبی‌هاست.
حال اگر در خودمان عشق به خوبی‌ها و عمل به آنها را می‌بینیم و این عشق ما را به انجام عمل به خوبی‌ها وا می‌دارد در حقیقت ما عاشق امام زمان‌علیه السلام هستیم و گرنه... .

علت تأخیر فرج حضرت مهدی‌علیه السلام چیست؟

علت تأخیر فرج آقا و مولای ما امام زمان‌علیه السلام به خود انسان‌ها باز می‌گردد، زیرا تشکیل حکومت عدل و توحیدی در سطح جهان، عمدتاً احتیاج به شرایط و آمادگی‌های لازم از طرف خود مردم دارد، از قبیل اینکه:
1 - مردم مفهوم عدل را بدانند.
2 - به حدّی برسند که از جان و دل خواهان عدل باشند.
3 - با عمل به دستورات شرع به حدّ بالای شعور فکری و فرهنگی برسند، گر چه در محدوده بخشی از مردم باشد. و لذا مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی در «شرح تجرید» غیبت حضرت را از ناحیه خود مردم می‌داند.
4 - پیشرفت بشر از ناحیه صنعت و تکنیک.
و در مجموع فراهم نشدن مجموع شرایط لازم برای ظهور، علت تأخیر ظهور حضرت است.
امام زمان‌علیه السلام در توقیعی که به شیخ مفیدرحمه الله می‌فرستد می‌فرماید: «ولو أنّ أشیاعنا - وفّقهم اللَّه لطاعته - علی اجتماع من القلوب فی الوفآء بالعهد علیهم، لما تأخّر عنهم الیُمن بلقآئنا، ولتعجّلت لهم السعادة بمشاهدتنا علی حقّ المعرفة منهم بنا، فما یحبسنا عنهم إلّا ما یتّصل بنا ممّا نکرهه ولا نؤثره منهم»؛(901) «اگر شیعیان ما - که خداوند توفیق طاعتشان دهد - در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل می‌شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمی‌افتاد، و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنها می‌گشت، دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما. علت مخفی شدن ما از آنها چیزی نیست جز آنچه که از کردار آنها به ما می‌رسد و ما توقّع انجام این کارها را از آنها نداریم.»

آیا حدیث «لو أدرکته لخدمته أیّام حیاتی» دلیل برتری امام زمان‌علیه السلام بر سایر ائمه است؟

از امام صادق‌علیه السلام نقل است که در ضمن سخنانی فرمود: «... اگر من زمان او - مهدی‌علیه السلام - را درک می‌کردم در طول زندگانی‌ام به او خدمت می‌کردم».
آیا این جمله دلالت بر برتری امام زمان‌علیه السلام بر دیگر امامان دارد؟
در پاسخ می‌گوییم: هرگز، زیرا از آنجا که در عصر ظهور، رهبر بالفعل و فعال مایشاء امام مهدی‌علیه السلام است و همگی وظیفه دارند که در راستای اهداف آن حضرت او را یاری دهند، لذا امام صادق‌علیه السلام چنین تعبیری را فرموده‌اند.

چرا اگر امام زمان خود را نشناسیم، به مرگ جاهلی از دنیا رفته‌ایم؟

اولاً: شکی نیست که معرفت، تأثیر به سزایی در عملکرد انسان دارد، و هر چه معرفت انسان به کسی یا عقیده‌ای بیشتر و راسخ‌تر باشد، تأثیر آن در ناحیه عمل بیشتر خواهد بود. و به طور کلّی انسان بدون معرفت نمی‌تواند در ناحیه عمل، حق مطلب را ادا کند. لذا علمای کلام از همین طریق و به ملاک لزوم شکر منعم قائل به وجوب معرفت خداوند شده‌اند. امام زمان‌علیه السلام حجت خدا بر روی زمین است و مطابق نصوصات، اطاعت او واجب است، لذا باید به او در حدّ امکان معرفت حاصل کنیم، وگرنه با مرگ جاهلی از دنیا رفته‌ایم.
ثانیاً: ما وظیفه داریم امام زمان خود را بشناسیم تا دنباله‌رو هر کسی نباشیم. چه کسی را الگوی خود قرار دهیم و دین را از چه کسی اخذ کنیم؟ آیا می‌توان از هر کسی که متاعی از دین را عرضه کرد به سراغش رفته، او را الگو و امام خود قرار دهیم؟
باید در مرحله اول خصوصیات امام را شناخته و مصداق آن را مشخص کنیم، آن گاه به دنبال ایشان رفته و آن حضرت را رهبر خود قرار دهیم. قطعاً باید چنین باشد وگرنه در هنگام مرگ، مرگی با جهالت خواهیم داشت.

وظیفه ما برای نزدیک شدن ظهور چیست؟

ظهور امام زمان‌علیه السلام وابسته به شرایط و مصالح خاصی است، ولی آنچه که مربوط به شیعیان حضرت می‌شود این است که؛
اولاً: خود را اصلاح نموده و با شرایط حکومت و عصر ظهور حضرت وفق دهیم.
ثانیاً: در جامعه، برای ظهور حضرت زمینه‌سازی کنیم و درصدد اصلاح مردم در حدّ توان خود برآییم تا شرایط فراهم شود و به دست توانای حضرت موانع کلّی برطرف شده و شرایط اساسی برای حکومت عدل جهانی ایجاد گردد. لذا فرموده‌اند: «منتظران مصلح خود افرادی صالحند».
ثالثاً: هرگز دعا و استغاثه به درگاه الهی را فراموش نکنیم که در ظهور حضرت - مطابق روایات - تأثیر به سزایی دارد.

آیا گناهان شیعیان، سبب تأخیر در ظهور می‌شود؟

از آن جهت که حضرت‌علیه السلام در هنگام ظهورش احتیاج به افرادی پاک و خالص از هر جهت دارد تا بتواند حکومت عدل توحیدی خود را پیاده کند، طبیعتاً گناهان می‌تواند سبب تأخیر در ظهور حضرت و فراهم نشدن یکی از شرایط اساسی ظهور باشد.
و از طرفی دیگر حضرت مهدی‌علیه السلام در عصری ظهور خواهد کرد که در سطح کلّی و نوعی، مردم از مستوای عالی فرهنگی برخوردار باشند که با ظهورش عقل‌ها کامل گردد، و این هدف در سایه عمل به دستورات شرع تحقق می‌یابد.

صدقه دادن به جهت سلامتی امام زمان‌علیه السلام چه حکمی دارد؟

اصل صدقه دادن دارای ارزش و ثواب بسیاری است و می‌تواند بلاها را از انسان دور کند. و اگر انسان از طرف امام زمان‌علیه السلام و به وکالت از آن حضرت‌علیه السلام صدقه دهد، هم برای انسان مؤثر است و هم برای حضرت.
برای انسان تأثیر دارد؛ زیرا هدیه به مؤمن، آن هم بالاترین مؤمن روی زمین ثواب دارد.
برای حضرت نیز تأثیر دارد؛ زیرا موجب می‌شود که خداوند به او برکات بیشتری دهد و بر عنایاتش بیفزاید، زیرا عنایات خداوند حدّ و حصری ندارد. و نیز موجب دفع بلا از وجود حضرت می‌گردد، زیرا خداوند متعال حضرت را از راه‌هایی که از آن جمله صدقه دادن است حفظ می‌نماید.
در مورد دعا برای سلامتی امام زمان‌علیه السلام نیز همین جواب را خواهیم داد.

چرا با وجود فساد در جهان حضرت ظهور نمی‌کنند؟

وجود فساد و یا گسترش آن در سطح کلّ جامعه بشری علت تامّه برای ظهور حضرت نیست. یکی از اهداف حضرت گسترش عدل و داد است، ولی برای ظهور حضرت احتیاج به فراهم شدن شرایط و مقدّماتی است که در جای خود به طور اجمال به آن اشاره کرده‌ایم که از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد:
الف. بالا رفتن سطح فکری جامعه.
ب. گسترش وسایل و امکانات ارتباط جمعی و تکنیک.
ج. فراهم شدن افرادی خاص و انسان‌هایی کامل برای همکاری با حضرت در گسترش عدل و توحید در جامعه.

آیا از وقت ظهور اطّلاع دادن صحیح است؟

به جهاتی نباید خبر از وقت ظهور داد:
1 - در هیچ روایتی به وقت دقیق و حتی غیر دقیق ظهور اشاره نشده است.
2 - از آنجا که زمان ظهور ممکن است به جهت شرایطی تغییر پیدا کند و به تعبیری متعلق «بداء» واقع شود و ما از آن اطلاعی نداشته باشیم، لذا نباید از زمان ظهور خبر دهیم، گر چه انسان ممکن است از راه‌های غیر عادی به یک پرده از قضایا علم حاصل نماید.
3 - گاهی با برخی از خبرها نسبت به ظهور که در خارج هم تحقق نیافته است مردم به اصل ظهور بدبین می‌شوند و اصل واقعه از دید آنان بی اعتبار می‌گردد.
4 - برخی از روایات، از توقیت و معین کردن وقت ظهور نهی نموده‌اند.

آیا عریضه نویسی به امام زمان‌علیه السلام مدرک معتبری دارد؟

در مورد جواز بلکه رجحان عریضه نویسی به امام زمان‌علیه السلام می‌توان به ادلّه‌ای تمسک کرد:
1 - عریضه‌نویسی از انواع توسّلات و استغاثه‌های به امام عصرعلیه السلام به شمار می‌آید، توسلی که اصل آن از مستحبات مسلّم در مصادر دینی به حساب می‌آید.
2 - عریضه‌نویسی از کارهای مسلّمی است که عمل و سیره بزرگان بر آن بوده و آثار و برکات شگفت‌انگیزی از آن برده شده است. محدّث نوری در کتاب «نجم الثاقب» قضایای عجیبی را در این رابطه نقل می‌کند.(902)
3 - کفعمی در «المصباح» و «البلد الأمین» کیفیّت و چگونگی عریضه‌نویسی را نقل کرده و این خود دلیل بر آن است که عریضه‌نویسی از مشروعیت برخوردار است.(903)
مرحوم مجلسی نیز فرموده است: «هنگام انداختن عریضه چنین خیال کند که نامه را به نایب خاص تسلیم می‌کند».(904)
شیخ‌الطائفه ابوجعفر طوسی‌رحمه الله در کتاب «مصباح المتهجّد» می‌گوید: «عریضه‌ای به سوی خداوند متعال می‌نویسی و آن را می‌پیچی، سپس عریضه دیگری به محضر والای حضرت بقیة اللَّه اروحنا فداه می‌نویسی...»(905)، آن گاه کیفیّت نوشتن هر یک از عریضه‌ها را بیان می‌دارد.

آیا قیام قبل از ظهور حجّت صحیح است؟

برخی معتقدند که قیام و انقلاب بر ضدّ هر حاکم ظالم و بی‌دین قبل از ظهور امام زمان‌علیه السلام حرام است. آنان به روایاتی در این باره استناد می‌کنند از قبیل آنکه امام صادق‌علیه السلام فرمود: «کلّ رایة ترفع قبل قیام القآئم فصاحبها طاغوت یعبد من دون اللَّه عزّوجلّ»؛(906) «هر پرچمی که قبل از قیام قائم بالا رود صاحب آن طاغوت بوده و غیر خداوند عزوجل را عبادت می‌کند.»
در توجیه این روایات می‌گوییم:
1 - این روایات با اصول کلّی شریعت و مبانی قطعی آن، که از جمله ادله امر به معروف و نهی از منکر و جهاد است منافات دارد، زیرا این سه، مراتبی دارد که یکی از آنها قیام است.
2 - غالب روایات، مشکل سندی از قبیل ارسال و ضعف راوی دارد. که در جای خود مورد بحث سندی و تضعیف قرار گرفته است.
3 - از برخی روایات نیز استفاده می‌شود که امام درصدد خبر از غیب است به این معنا که امام می‌فرماید: این گونه انقلاب‌ها به پیروزی نهایی نمی‌رسد گر چه ممکن است آثار مثبتی بر آن مترتب شود، نه آنکه امام درصدد تخطئه اصل انقلاب باشد، آن گونه که در مورد قیام زید شهید و مختار فرمودند.
4 - دعوت انقلابی و انقلاب کننده بر دو گونه است: یکی دعوت به حق که به هدف برپا داشتن حقّ و بازگرداندن زمام امور حکومت به دست اهل بیت‌علیهم السلام است که البته چنین حکومتی مورد تأیید امامان معصوم‌علیهم السلام است.
دیگری دعوت به باطل که به جهت مطرح کردن خود است. و مقصود از «کل رایة» گویا همین معنا است. بنابراین قیام‌هایی که درصدد دفاع از حریم شریعت و امامت اهل بیت‌علیهم السلام است تخصصاً از این روایات خارج می‌باشد. و لذا هنگامی که درباره وظیفه شیعیان در مقابل قیام مختار از امام زین‌العابدین‌علیه السلام سؤال شد، حضرت فرمود: «لو أنّ عبداً زنجیّاً تعصّب لنا أهل البیت، لوجب علی الناس مؤازرته»؛(907) «هرگاه برده‌ای زنگی برای یاری ما، پیشانی‌بند به به پیشانی بست - کنایه از اینکه قیام کرد - بر مردم کمک و یاری او واجب است.»
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «یخرج القائم حتی یخرج اثنا عشر من بنی هاشم کلهم یدعو إلی نفسه»؛(908) «قائم خروج نخواهد کرد تا آنکه قبل از آن دوازده نفر از بنی‌هاشم خروج کنند و همه آنها مردم را به خود دعوت می‌کنند.»

سرداب مقدّس‌

آیا امام زمان‌علیه السلام در عصر غیبت، در سرداب خانه خود مخفی و غایب شده است؟

اهل سنّت به جهت استهزای عقاید شیعه می‌گویند: شیعه قائل است که مهدی موعود بعد از تولّدش در سردابی مخفی شد و غیبت خود را از آنجا شروع کرده و تاکنون نیز در آن سرداب به سر می‌برد، و ظهورش نیز از همان سرداب خواهد بود. و لذا شیعیان هر روز از صبح تا غروب در آن سرداب به انتظار ظهورش می‌نشینند و اشک ماتم می‌ریزند.(909)
پاسخ: اولاً: سرداب عبارت است از طبقه پایین ساختمان خانه که در مناطق گرمسیر به جهت حفاظت از گرمای شدید می‌سازند، و این نوع ساختمان در غالب خانه‌های عراق مشاهده می‌شود، و سامرّا نیز از آن مستثنی نبوده است. امام هادی‌علیه السلام در خانه خود به جهت آسایش اهل بیتش و محافظت از گرما، چنین سردابی را ساخته بودند که بعد از شهادتش به ارث، منتقل به امام عسکری‌علیه السلام شد.
مطابق تاریخ، حضرت مهدی‌علیه السلام از زمان ولادت از دیدگان مردم خصوصاً حکّام مخفی بود. و بعد از شهادت پدرش بر جسد او نماز گزارد و رسماً غیبت خود را از آن خانه آغاز نمود. و از آنجا که سکونت حضرت و سایر اعضای خانواده در آن سرداب بوده است، لذا مکان غیبت را به آن سرداب مقدّس نسبت می‌دهند. این سرداب برای شیعیان اهل بیت‌علیهم السلام از آن جهت مقدّس شمرده شده است که امام زمان و پدر و جدّش‌علیهم السلام در آن سرداب به سر برده و عبادت به جای آورده‌اند و از همان مکان نیز حضرت مهدی‌علیه السلام غایب شده است. نسبت غیبت حضرت به سرداب همانند نسبت غیبت به تمام خانه و هر مکانی است که امام زمان در آن دیده شده و زندگی کرده است. و این نهایت جهل و نادانی است که کسی به شیعه نسبت دهد که آنان معتقدند که امام زمان‌علیه السلام در سرداب خانه خود غایب شده و تا هنگام خروج در آن باقی است!! زیرا مطابق روایات فراوان، امام زمان‌علیه السلام در سرزمین‌های مختلف بر موالیان خود وارد می‌شوند و در مناطق مختلف گردش می‌کنند.
حضرت در موسم‌های دینی همچون حجّ حاضر شده و اقامه شعائر دینی می‌نمایند و گواه بر زنده‌ها و مرده‌ها خواهند بود. لذا بهترین تعبیری که می‌توان درباره سرداب مقدس و زیارت مردم از آنجا داشت این است که حضرت مکان خاصّی ندارند، لذا شیعیان در محل‌های اختصاصی آن حضرت همچون مسجد سهله و مسجد جمکران و... دور هم جمع می‌شوند و به یاد آن حضرت ندبه کرده و از او درخواست ظهورش را می‌نمایند. و در حقیقت، سرداب مقدس از آن جهت که شروع غیبت از آنجا بوده جنبه رمزی داشته، در آنجا شیعیان گرد هم جمع می‌شوند و از خداوند طلب خروج او را می‌نمایند.
علامه امینی‌رحمه الله می‌فرماید: «... شیعه اعتقاد ندارد که غیبت امام در سرداب است و خودشان او را در سرداب مخفی کرده‌اند و از همان جا نیز ظهور خواهد کرد، بلکه اعتقاد شیعه - که با احادیث تأیید شده - آن است که او از مکه معظمه، مقابل خانه خدا ظهور خواهد کرد. هرگز کسی قائل نشده که سرداب مقدّس، آن نور را در خود مخفی کرده است. بلکه آن سرداب، خانه امامان در سامرّا بوده است. و این مسأله‌ای همگانی در خانه‌های عراق است که به جهت حفاظت از گرما می‌سازند. این سرداب به طور خصوص از آن جهت شرف پیدا نموده که به سه نفر از امامان دین منسوب است، خانه‌ای که خداوند متعال اذن داده که ارتفاع معنوی یافته و در آن اسم و ذکر خدا برده شود».(910)
ثانیاً: عقیده هر مذهب یا دینی را می‌توان از لابلای کتاب‌های علمای آن مذهب یا دین یافت. با مراجعه به کتاب‌های علمای شیعه، قبل از ولادت امام مهدی‌علیه السلام تا این زمان - که در دسترس همه است - پی خواهیم برد که هیچ یک از آنان حتّی نزد عوام از آنها چنین اعتقادی وجود ندارد که دشمنان شیعه به آنها نسبت می‌دهند.

مکان حضرت مهدی‌علیه السلام در عصر غیبت کبرا کجا است؟

از روایات بسیاری استفاده می‌شود که امام زمان‌علیه السلام نه تنها در سرداب مقدس مخفی نیست بلکه هیچ مکان معیّنی ندارد.
امام زمان‌علیه السلام در خطاب خود به ابراهیم بن مهزیار فرمود: «پدرم مرا وصیّت کرده که در سرزمین‌های مخفی و دور سکنی گزینم تا امرم از مردم مخفی بماند و محلّم از کیدهای اهل ضلالت و ارتداد و از حوادث امتّ‌های گمراه محفوظ بماند. لذا این سفارش، مرا به تپه‌های بلند کشانده است».(911)
آری، مطابق برخی از روایات، مکان خاصی برای حضرت وجود دارد که تنها خواص از شیعیانش از آن اطلاع دارند.
اسحاق بن عمار از امام صادق‌علیه السلام نقل می‌کند که فرمود: «للقآئم غیبتان: إحداهما قصیرة والأخری طویلة، الغیبة الأولی لا یعلم بمکانه فیها إلّا خاصّة شیعته، والأخری لا یعلم بمکانه فیها إلاّ خاصّة موالیه»؛(912) «برای قائم دو غیبت است: یکی کوتاه و دیگری طولانی. در غیبت کوتاه کسی غیر از خواص از شیعیانش از مکان او اطّلاع ندارند. و در غیبت طولانی نیز تنها خواص از دوستدارانش از مکان او آگاهند.»

آیا امام زمان‌علیه السلام از سرداب مقدس ظهور خواهد کرد؟

از جمله نسبت‌های ناروایی که به شیعه داده شده این است که آنان معتقدند امام مهدی‌علیه السلام در آخرالزمان از سرداب سامرّا خروج خواهد کرد. ولی با مراجعه به کتاب‌های حدیثی و کلامی شیعه پی خواهیم برد که این نسبت کذب و دروغ است. بلکه شیعه معتقد است که آن حضرت همانند جدش رسول خداصلی الله علیه وآله از مکه مکرّمه ظهور خواهند نمود.
فضل بن شاذان به سند خود از امام صادق‌علیه السلام و او از امیرالمؤمنین‌علیه السلام در حدیثی طولانی نقل کرده که فرمود: «هو التاسع من ولدک یا حسین! یظهر بین الرکنین...»؛(913) «...او نهمین از فرزندان توست ای حسین! که بین رکن و مقام ظهور خواهد کرد...».
شیخ صدوق‌رحمه الله نیز به سند خود از امام صادق‌علیه السلام نقل می‌کند که فرمود: «القآئم منّا منصور بالرعب، مؤیّد بالنصر... فعند ذلک خروج قآئمنا، فإذا خرج أسند ظهره إلی الکعبة، واجتمع إلیه ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلاً...»؛(914) «قائم از ما کسی است که به رعب و ترس یاری شده و به نصرت، تأیید می‌شود... در آن هنگام است خروج قائم ما. پس هنگامی که خروج کند بر کعبه تکیه زند، در آن هنگام سیصد و سیزده نفر دور او جمع می‌شوند...».

تکالیف عصر غیبت‌

مؤمنین چه تکالیفی در عصر غیبت نسبت به امام زمان‌علیه السلام دارند؟
در مورد حضرت مهدی‌علیه السلام و موقعیت او، شیعیان آن حضرت هر یک وظایف سنگینی بر عهده دارند، اینک به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - ایمان به حتمی بودن خروج مهدی‌علیه السلام
در روایات اهل سنّت می‌خوانیم که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «من أنکر خروج المهدیّ فقد کفر بما أنزل علی محمّد»؛(915) «هر کس منکر خروج مهدی شود به آنچه بر محمّدصلی الله علیه وآله نازل شده کفر ورزیده است.»
2 - صبوری و تمسّک به دین حق در فتنه‌ها
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «طوبی لمن تمسّک بأمرنا فی غیبة قآئمنا، فلم یزغ قلبه بعد الهدایة...»؛(916) «خوشا به حال کسی که در غیبت قائم ما متمسک به امر ما شده و قلب او بعد از هدایت منحرف نشود...».
3 - تمسّک به ولایت امام غایب
امام باقرعلیه السلام از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «طوبی لمن أدرک قائم أهل بیتی وهو یأتمّ به فی غیبته قبل قیامه و...»؛(917) «خوشا به حال کسی که قائم اهل بیت مرا درک کند و در غیبت او قبل از قیامش به او اقتدا کند و...».
4 - طلب معرفت امام زمان‌علیه السلام از خداوند متعال
کلینی‌رحمه الله به سند خود از ابوبصیر نقل کرده که امام باقرعلیه السلام به من فرمود: «هل عرفت إمامک؟ قال: قلت: إی واللَّه، قبل أن أخرج من الکوفة. فقال: حسبک إذاً»؛(918) «آیا امامت را شناخته‌ای؟ عرض کردم: آری به خدا سوگند قبل از آنکه از کوفه خارج شوم. فرمود: بس است تو را در این هنگام.»
5 - تجدید بیعت و ثبات بر اطاعت
در دعای عهد از امام صادق‌علیه السلام می‌خوانیم: «اللّهمّ إنّی أجدّد له فی صبیحة یومی هذا وما عِشت فی أیّامی عهداً وعقداً وبیعة له فی عنقی لا أحول عنها ولا أزول أبداً، اللّهمّ اجعلنی من أنصاره وأعوانه والذّابّین عنه...»؛(919) «بار خدایا! همانا من برای او [حضرت مهدی‌علیه السلام در این روزم عهد و پیمان و بیعتی را در گردنم تجدید می‌کنم، بیعتی که از آن بازنگشته و هرگز آن را زایل نمی‌سازم. بار خدایا! مرا از یاران و کمک‌کاران و مدافعین از آن حضرت قرار بده...».
در این دعا سخن از تجدید عهد با امام خود در هر روز است.
6 - مقابله با شبهات و اشکالات
امام صادق‌علیه السلام در حدیثی فرمود: «إیّاکم والشّک والارتیاب، انفوا عن نفوسکم الشکوک، وقد حذّرتم فاحذروا، ومن اللَّه أسئل توفیقکم وإرشادکم»؛(920) «... خود را از شک و تردید دور کنید و از شک‌ها بپرهیزید، شما بر حذر داده شدید پس حذر کنید، و من توفیق و ارشاد شما را از خداوند خواستارم.»
7 - کمک و یاری برادران مؤمن
امام صادق‌علیه السلام در حدیثی جمله {وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ} در سوره «العصر» را بر مواسات و هم‌یاری برادران دینی منطبق ساخته‌اند.(921)
در تفسیر امام عسکری‌علیه السلام آمده است: «هرکس متکفل یتیمی برای ما شود که محنت استتار ما او را وامانده کرده و از علوم ما که به دستش رسیده او را سرشار کند تا اینکه ارشاد شده و هدایت یابد، خداوند متعال در حقّ او می‌فرماید: «یا أیّها العبد الکریم المواسی! أنا أولی بالکرم منک، اجعلوا له یا ملآئکتی فی الجنان بعدد کلّ حرف علّمه ألف ألف قصر...»؛(922) «ای بنده کریم که یاری کننده‌ای! من از او در این کرم اولی‌ترم، ای ملائکه من برای او در بهشت به هر حرفی که تعلیم داده یک ملیون قصر دهید...».
8 - فریب نخوردن از مدعیان دروغین مهدویت
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «ولتعرفنّ اثنی عشر رایة مشتبهة، لا یدری أیّ من أیّ»؛(923) «... و به طور حتم دوازده پرچم و دعوت مشتبه بر پا خواهد شد که از همدیگر تشخیص داده نمی‌شود...».
9 - زیاد دعا کردن برای تعجیل فرج
حضرت مهدی‌علیه السلام در توقیعی که در جواب سؤال‌های اسحاق بن یعقوب فرستادند فرموده‌اند: «أکثروا الدعآء بتعجیل الفرج، فإنّ ذلک فرجکم»؛(924) «... زیاد برای تعجیل فرج دعا کنید؛ زیرا فرج شما در آن است.»
10 - اجتناب از جزع
کلینی‌رحمه الله به سندش از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «إنّما هلک الناس من استعجالهم لهذا الأمر، إنّ اللَّه لا یعجل لعجلة العباد. أنّ لهذا الأمر غایة ینتهی إلیها...»؛(925) «همانا مردم به جهت عجله کردن در این امر هلاک شدند، خداوند به خاطر عجله بندگان عجله نخواهد کرد، زیرا برای این امر نهایتی است...».
11 - وقت معین نکردن برای ظهور
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «إنّا أهل بیت لا نوقّت»؛(926) «... همانا ما اهل بیت وقت معین نمی‌کنیم...».
12 - دوست داشتن حضرت‌علیه السلام
در روایات فراوانی به دوستی اهل بیت عصمت و طهارت‌علیهم السلام و از آن جمله حضرت مهدی‌علیه السلام سفارش شده است، و این به نوبه خود می‌تواند در جلب توجه مردم به حضرت‌علیه السلام و پیروی از دستورات او و دیگر امامان تأثیر بسزایی داشته باشد.

حسب و نسب امام مهدی علیه السلام‌

مشخصات ظاهری حضرت چیست و آیا کسی می‌تواند خودش رابه صورت حضرت در آورد؟

امام زمان‌علیه السلام بعد از شهادت پدرش هنگامی که برای نماز بر جنازه او حاضر شد مردم او را مشاهده کردند در حالی که طفلی گندم‌گون بود، با موهای فری و بین دندان‌های جلو او باز بود.(927)
شیخ طوسی‌رحمه الله از برخی کسانی که حضرت را در خلال غیبت صغرا مشاهده کردند نقل می‌کند که آن حضرت جوانی زیبارو، با بویی معطّر، و هیبتی عظیم بود. راوی می‌گوید: «هنگامی که سخن می‌گفت، کسی را بهتر از او در سخن گفتن ندیدم».(928)
در روایتی دیگر می‌خوانیم که راوی گفت: «حضرت جوانی گندم‌گون بود و هرگز کسی را به مانند او در زیبایی و اعتدال قامت ندیدم».(929)
و در روایتی دیگر آمده است: «قد او نه طولانی است و نه کوتاه، بلکه معتدل القامه است. سر مبارکش گرد و پیشانی‌اش پهن است. بینی او کشیده و گونه‌های او صاف و بر گونه راستش خالی است».(930)
در مورد ذیل سؤال که آیا کسی می‌تواند خودش را به شکل و شمایل حضرت‌علیه السلام درآورد یا خیر؟ می‌گوییم: اگر چه به حسب ظاهری کسی بتواند خودش را به مانند حضرت در اوصافی که ذکر شد درآورد، ولی با علایم ظهور که در جای خود ثابت شده و نیز با اعجازی که حضرت از خود نشان می‌دهند هرگز کسی در امامت او شک نخواهد کرد. و این مقتضای لطف خداوند است. ولطف بر او واجب است، و لذا به طور حتم کاری خواهد کرد که وجود حضرت در عصر ظهور به کسی مشتبه نخواهد شد.

آیا نام بردن اسم حضرت (محمّد) جایز است؟

در مورد حکم نام بردن اسم شریف حضرت‌علیه السلام بیش از صد روایت وجود دارد که می‌توان آنها را به چهار دسته تقسیم کرد:
1 - روایاتی که به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی از ذکر نام حضرت نهی کرده است.(931)
2 - روایاتی که از ذکر نام شریف آن حضرت تا زمان ظهور نهی کرده است.(932)
3 - روایاتی که علت نهی از ذکر نام شریف آن حضرت را خوف و تقیه و علل دیگر دانسته است.(933)
4 - روایاتی که در آنها به اسم شریف حضرت چه از سوی امام یا راوی تصریح شده است.(934)
دسته اول و دوم بیانگر یک معناست. برخی با استناد این روایات به حرمت فتوا داده و ذکر نام شریف حضرت را تا زمان ظهور حرام دانسته‌اند، از آن جمله می‌توان از علامه مجلسی، شیخ صدوق، شیخ مفید، طبرسی، میرداماد، محدّث جزایری، محدّث نوری، میرزای شیرازی، میرزا محمّد تقی اصفهانی - رضوان اللَّه علیهم - نام برد.
و برخی نیز حرمت ذکر نام شریف آن حضرت را مقیّد به صورت خوف و تقیه دانسته‌اند که از آن جمله می‌توان از اربلی، شیخ حرّ عاملی، خواجه نصیرالدین طوسی و فیض کاشانی و دیگران - رضوان اللَّه علیهم - نام برد.
برخی نیز این حکم را به عصر غیبت صغرا اختصاص داده‌اند.
به نظر می‌رسد که حق با قول دوم باشد؛ یعنی حرمت مختص به صورت خوف و تقیه است به دلیل:
1 - در باب تلقین محتضر در حدیثی چنین آمده است: «تلقین کن به محتضر کلمات فرج و شهادتین و اسم هر یک از امامان را تا هنگام فوتش».(935) معلوم است که هنگام تلقین به اسم حضرت تصریح می‌شود.
2 - در مورد تلقین میّت نیز همین دستور آمده که نام هر یک از امامان را بر او ببر و تلقین کن، که از آن جمله نام امام زمان‌علیه السلام است.(936)
3 - محمّد بن ابراهیم کوفی می‌گوید: امام عسکری‌علیه السلام برای کسی که اسمش را برد به توسط من پولی فرستاد تا گوسفندی از طرف حضرت قربانی کند و فرمود: «این به جهت عقیقه برای فرزندم محمّدعلیه السلام است».(937)
4 - کنیه معروف حضرت عسکری‌علیه السلام ابومحمّد است و در این کنیه تصریح به اسم حضرت مهدی‌علیه السلام می‌باشد.
5 - از امام رضاعلیه السلام در مورد زیارت قبر امام حسین‌علیه السلام سؤال شد، حضرت فرمود: «... و بسیار بر محمّد و آل او درود می‌فرستی و نام هریک از آنها را می‌بری و به سوی خدا از دشمنانشان پناه می‌بری».(938)
محقق اربلی می‌گوید: «نظر من چنین است که منع از ذکر نام شریف حضرت به جهت تقیه در دوران خوف و تحت تعقیب بودن و سؤال از نام و محلّ ایشان بوده است، ولی الآن که خوف و تقیه‌ای نیست منع و حرمتی از ذکر نام شریفش وجود ندارد».(939)
6 - جابر بن عبداللَّه انصاری به امام باقرعلیه السلام می‌گوید: «وارد بر فاطمه زهراعلیها السلام شدم تا در ولادت امام حسن‌علیه السلام به حضرتش تهنیت بگویم، صحیفه‌ای از درّ سفید در دست مبارکش یافتم، سؤال کردم: ای بهترین زنان عالم! این صحیفه که در دستان شما می‌بینم چیست؟ حضرت فرمود: در آن اسامی امامان از فرزندانم هست... جابر می‌گوید: نگاه کردم و اسامی هر یک از امامان را در آن صحیفه مشاهده کردم...».(940)
7 - در احادیث زیادی از رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله وارد شده که حضرت مهدی همنام رسول خداست، و این تصریح ضمنی به نام مبارک امام زمان‌علیه السلام است.

آیا مهدی‌علیه السلام از اولاد و نسل عباس است؟

عباسیان برای تثبیت موقعیت سیاسی خود دست به جعل احادیث زده و از احادیث متواتر مهدویت به نفع خود استفاده کرده‌اند. اینک به نقد برخی از این احادیث می‌پردازیم:
1 - احمد بن حنبل به سندش از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «هر گاه مشاهده نمودید که پرچم‌های سیاه از طرف خراسان می‌آید به آنها ملحق شوید؛ زیرا در میان آنها خلیفه خدا مهدی است».(941)
این حدیث را ابن قیم جوزیه در کتاب خود «المنار المنیف» تضعیف کرده است، زیرا در سند آن علی بن زید وجود دارد که منفرداتش یعنی روایاتی که تنها او نقل کرده، قابل احتجاج نیست.(942)
2 - ابن ماجه در سُننش همین مضمون را نیز نقل کرده است.(943) ولی ابن قیّم نیز آن را به خاطر وجود یزید بن ابی‌زیاد در سلسله سند آن تضعیف نموده است. آن گاه می‌گوید: «این حدیث و حدیث قبلی بر فرض صحّت نمی‌تواند دلیل بر این باشد که متولّی سلطنت و حکومت جهانی مهدی از اولاد عباس است که در آخرالزمان خروج خواهد نمود...».(944)
خصوصاً آنکه مهدی عباسی در آخرالزمان نبوده و با او بین رکن و مقام بیعت نشده است، و دجال را نکشته و نیز حضرت عیسی‌علیه السلام برای مساعدت او از آسمان فرود نیامده است، خصوصیاتی که در روایات برای حضرت مهدی‌علیه السلام آمده است.
به تعبیر دیگر هیچ یک از علایم و خصوصیات حضرت مهدی موعودعلیه السلام بر او صادق نبوده است.
3 - عثمان بن عفان از رسول خداعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «مهدی از فرزندان عباس عموی من است».(945)
اولاً: ابن الجوزی پی به وضع این حدیث برده و لذا آن را در کتاب «الموضوعات» آورده است، کتابی که در آن احادیث جعلی جمع‌آوری شده است.
ثانیاً: این حدیث توسط سه نفر از صحابه: کعب الاحبار، عثمان بن عفّان و عبداللَّه بن عمر نقل شده است. سند حدیث کعب که ابن حماد آن را نقل کرده منقطع بوده و حکم این نوع حدیث، حکم حدیث مرسل است که نزد شیعه و سنی اعتباری ندارد مگر مراسیل برخی از افراد خاص. و حدیث عثمان بن عفان را که محب‌الدین طبری نقل کرده در سندش محمّد بن ولید واقع است که علمای رجال او را تضعیف نموده‌اند. و سند روایت عبداللَّه بن عمر نیز ضعیف است.

آیا مهدی، همان عیسی بن مریم است؟

از جمله ادلّه منکرین مهدویت و اعتقاد به ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام در آخر الزمان حدیث ابن ماجه است که به سندش از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «ولا مهدیّ إلّا عیسی بن مریم»؛(946) و مهدی جز عیسی بن مریم نیست.
پاسخ:
1 - بسیاری از صحابه که احادیث مهدویت را از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده‌اند مهدیّ را از ذرّیه رسول خداصلی الله علیه وآله می‌دانند.
2 - این حدیث مورد اعراض علمای حدیث و متکلّمین بوده و هیچ کسی به آن استناد نکرده است.
3 - خود ابن ماجه در سنن خود حدیث «المهدیّ حقّ وهو من ولد فاطمة» را نیز نقل کرده است.(947)
4 - ابن قیّم جوزیه این حدیث را در «المنار المنیف» نقل کرده و به طور مبسوط آن را تضعیف نموده است.(948) حاکم نیشابوری نیز که این حدیث را نقل کرده از روی تعجب بوده نه آنکه به جهت مطابقتش با شروط شیخین آن را نقل کرده باشد.(949)
ذهبی می‌گوید: «... حدیث (و لا مهدی الاّ عیسی بن مریم) خبری است منکر که ابن ماجه آن را نقل کرده است».(950)
قرطبی می‌گوید: «حدیث - و لا مهدی الاّ عیسی بن مریم - معارض با احادیث این باب است. آن گاه می‌گوید: احادیثی که نصّ بر خروج مهدی از عترت پیامبر و از اولاد فاطمه‌علیهم السلام است ثابت بوده و اصحّ از این حدیث است، پس حکم، مطابق احادیث خروج مهدی از اولاد فاطمه است نه احادیث دیگر».(951)
5 - این حدیث را طبرانی نیز با سند خود از ابی‌امامه نقل کرده ولی در متن آن جمله (و لا مهدی الاّ عیسی بن مریم) نیامده است.(952)
6 - روایات خروج مهدی از اولاد فاطمه‌علیهم السلام متواتر است، و همان گونه که در جای خود اشاره شد عده زیادی به تواتر آن تصریح کرده‌اند، ولی حدیث (و لامهدی الاّ عیسی بن مریم) بر فرض صحّت سند، خبر واحد است، و هنگام تعارض، خبر متواتر مقدم است. و نیز مشهور بین مسلمین در طول تاریخ اسلام، ظهور شخصی از اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله و از اولاد فاطمه‌علیهم السلام است، این شهرت می‌تواند مرجّح احادیث مهدویت اسلامی باشد.
ابوالفیض غماری نیز درصدد پاسخ به حدیث فوق برآمده و با هشت اشکال به آن پاسخ گفته است.(953)

به حدیث: «اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی» چگونه پاسخ می‌گویید؟

غالب علمای اهل سنّت معتقدند بر اینکه نام پدر حضرت مهدی‌علیه السلام عبداللَّه است، و این به جهت روایتی است که ابوداوود در سنن خود از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «اسمه اسمی واسم ابیه اسمی»؛(954) «نام مهدی همنام من و نام پدرش همنام پدر من است.» و این با اعتقاد علمای امامیه سازگاری ندارد؛ زیرا آنان امام زمان حضرت مهدی‌علیه السلام را فرزند امام حسن عسکری‌علیه السلام می‌دانند.
پاسخ:
1 - این مضمون در صحیح ترمذی و سنن ابن‌ماجه و کتاب‌های ابونعیم که در مورد امام زمان‌علیه السلام تألیف شده و نیز در مسند احمد بن حنبل آمده ولی هرگز این ذیل (اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی) در آنها وجود ندارد. و نیز در روایات اهل بیت‌علیهم السلام چنین تعبیری وجود ندارد.
2 - احتمال زیادی داده می‌شود که روایت فوق با ذیلش از مجعولات و موضوعات عبّاسیان باشد، زیرا شکی نیست که دولت عباسی برای تأیید سلطنت خود و تشویق مردم به بیعت با محمّد بن عباس ملقّب به مهدی عباسی، سومین خلیفه دولت عباسی دست به هر کاری از جمله جعل حدیث و نسبت آن به رسول خداصلی الله علیه وآله زدند.
منصور عباسی که عبداللَّه نام داشت فرزندش محمّد را به عنوان خلیفه و جانشین خود تعیین نمود و مردم را تشویق به بیعت با او کرد. او برای ترغیب بیشتر مردم به این کار لقب فرزندش را مهدی گذاشت، تا مردم به گمان اینکه او مهدی منتظر و موعود است با او بیعت کنند، ولی از آنجا که اسم خودش عبداللَّه بود دستور داد تا حدیثی جعل کرده و در آن اسم پدر مهدی امّت را عبداللَّه معرفی کنند.(955)

به حدیث: «المهدی من ولد الحسن» چگونه پاسخ می‌گویید؟

ابوداوود در سنن خود از ابی اسحاق نقل می‌کند که علی‌علیه السلام به فرزندش حسن‌علیه السلام نظر کرده و فرمود: «همانا این فرزندم آقاست همان گونه که پیامبر او را آقا نامید، و زود است که از صلب او مردی خروج کند که هم نام پیامبر شماست».(956)
پاسخ:
1 - در مقابل این حدیث ده‌ها روایت دیگر وجود دارد که دلالت دارد بر اینکه مهدی از اولاد و نسل امام حسین‌علیه السلام است.
2 - به یک معنا مهدی از ذریه امام حسن‌علیه السلام نیز هست، زیرا مادر امام باقرعلیه السلام فاطمه دختر امام حسن مجتبی‌علیه السلام است و لذا با جمع بین دو دسته روایات، حضرت مهدی‌علیه السلام هم حسنی و هم حسینی است. و در حدیثی پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «از این دو - حسن و حسین - مهدی امت است».(957)
3 - صاحب کتاب «عقد الدرر» همین حدیث را نقل کرده ولی در آن آمده که امام علی‌علیه السلام به فرزندش حسین‌علیه السلام نظر کرد... و نیز در صحیح ترمذی و سنن نسائی و سنن بیهقی این گونه آمده است.(958) خصوصاً که احتمال تصحیف و جابجایی نیز داده می‌شود.
4 - این نکته قابل توجه است که سادات حسنی به رهبری محمّد بن عبداللَّه حسنی که با او در منطقه ابواء بیعت شد بی‌تأثیر در پیدایش این گونه احادیث نبوده‌اند. و از آنجا که سادات حسنی درصدد شورش و قیام بر علیه دولت بنی‌امیه بوده‌اند احتیاج به پشتوانه معنوی داشتند، لذا از روایاتی که درباره ظهور مهدی منتظر وارد شده، بهره‌برداری سیاسی کرده و آن را بر عبداللَّه بن حسن منطبق کردند. آنان با جعل روایتی و نسبت آن به پیامبرصلی الله علیه وآله مهدی را از نسل امام حسن مجتبی‌علیه السلام معرفی کردند.(959)

ملاقات با امام مهدی علیه السلام در غیبت کبرا

آیا تشرف به لقای امام زمان‌علیه السلام در عصر غیبت کبرا ممکن است؟

آری، زیرا مقتضی موجود و مانع در این زمینه مفقود است:
الف. امّا وجود مقتضی رؤیت این است که در عصر غیبت کبرا مصلحت بر آن است که هر از چند مدّتی حضرت خودش را به برخی از مردم و بزرگانی که سخنشان مورد قبول است، نشان دهد تا مردم به وجود او اطمینان پیدا کرده و طولانی شدن غیبت، سبب انکار وجود حضرت نگردد، زیرا تنها دلیل و برهان - خصوصاً برای عوام مردم - موجب اطمینان و یقین به وجود امام زمان‌علیه السلام نیست. و لذا بزرگان دستور می‌دهند که قصه تشرف‌های بزرگان به خدمت امام زمان‌علیه السلام را برای مردم بازگو کنید که این به نوبه خود مردم را دلگرم کرده و به آنها روحیه و امید می‌دهد، و بر اعتقادشان نسبت به وجود حضرت می‌افزاید، زیرا قوی‌ترین دلیل بر امکان شئ، وقوع آن است.
ب. و نسبت به موانع، هیچ مانع و محذور شرعی و عقلی در تشرّف به ملاقات حضرت نیست. در مباحث بعد به برخی موانع می‌پردازیم.

چه کسانی از علما قائل به جواز و امکان تشرّف بوده‌اند؟

عموم علمای شیعه از قدما و متأخرین قائل به امکان رؤیت و تشرف به لقای حضرت مهدی‌علیه السلام در عصر غیبت کبرا بوده‌اند. اینک به برخی از کلمات آنها اشاره می‌کنیم:
1 - سید مرتضی‌رحمه الله
«ما قطع نداریم که دست کسی به امام نمی‌رسد و بشر نمی‌تواند او را ملاقات کند، این امری غیر معلوم است که راهی بر قطع به آن نیست». آن گاه می‌گوید: «اگر گفته شود که علت استتار امام، خوف از ظالمین و تقیه از معاندین است، در جواب می‌گوییم: این علت در حقّ اولیا و شیعیانش نیست، پس واجب است که برای آنها ظاهر گردد...».(960)
2 - شیخ طوسی‌رحمه الله
«ما تجویز می‌کنیم که بسیاری از اولیا و قائلین به امامت او به خدمتش رسیده و از او نفع ببرند».(961)
3 - سید بن طاووس‌رحمه الله
وی خطاب به فرزندش می‌گوید: «راه به سوی امامت باز است برای کسی که خداوند - جلّ شأنه - اراده کرده تا به او عنایت و نهایت احسان کند».(962)
و نیز در جایی دیگر می‌گوید: «گر چه امام الآن از جمیع شیعیان غایب است ولی ممتنع نیست که جماعتی از آنان به ملاقات حضرت مشرّف شده، از گفتار و کردار ایشان استفاده کنند و از دیگران کتمان نمایند...».(963)
4 - آخوند خراسانی‌رحمه الله
او در مبحث اجماع می‌گوید : «... گرچه احتمال تشرف برخی از افراد صالح و اوحدی به خدمتش، داده می‌شود، و احیاناً او را نیز می‌شناسند».(964)
5 - محقّق نائینی‌رحمه الله
او نیز در مبحث اجماع می‌گوید: «و امّا در زمان غیبت، عادتاً رؤیت حضرت ممکن نیست. آری، گاهی در زمان غیبت برای اوحدی و افراد صالح، تشرّف به خدمت حضرت و گرفتن حکم از ایشان امکان‌پذیر است».(965)

آیا رؤیت و ملاقات حضرت‌علیه السلام در عصر غیبت با حکمت غیبت منافات دارد؟

برخی می‌گویند: ملاقات در عصر غیبت با حکمت غیبت و مقتضای آنکه قطع رابطه به شکل عمومی است منافات دارد. غرض از غیبت این است که حضرت از عموم مردم غایب باشد و کسی از او اطلاع نداشته باشد.
پاسخ: حکمت و مقتضی غیبت نسبت به کلّ افراد است یعنی قرار نیست که همه بتوانند به خدمت حضرت شرفیاب شوند، و این منافات ندارد با اینکه برخی به جهت مصالحی خاص بتوانند شرفیاب حضور شوند.

در صورت امکان رؤیت در عصر غیبت کبرا، چه فرقی بین این غیبت با غیبت صغرا است؟

در دوره غیبت صغرا امام زمان‌علیه السلام به کلّی از دیده‌ها پنهان نبود، بلکه با وکلا و سفیران خاصّش در تماس بوده، و گاهی سفیران آن حضرت ملاقات برخی از افراد را با امام مهدی‌علیه السلام ترتیب می‌دادند.(966) ولی در عصر غیبت کبرا ملاقات‌ها به این نحو سازماندهی نشده است، بلکه در صورت ضرورت، خود حضرت به دیدار برخی آمده و از وجود حضرت بهره‌مند می‌شوند.

مطابق توقیع امام زمان‌علیه السلام به علی بن محمد سمری، آیا در عصر غیبت کبرا ملاقات حضرت ممنوع است؟

برخی در استدلال بر عدم امکان تشرف به ملاقات حضرت مهدی‌علیه السلام در عصر غیبت، به توقیع حضرت به علی بن محمّد سمری تمسّک کرده‌اند، زیرا در ذیل آن چنین آمده است: «ألا فمن ادّعی المشاهدة قبل خروج السفیانی والصیحة فهو کذّاب مفترٍ...»؛(967) «... آگاه باش! پس هر کس قبل از خروج سفیانی و صیحه، ادعای مشاهده کند پس او بسیار دروغگو و تهمت زننده است...».
پاسخ:
1 - کسی اطلاق این روایت را قبول نکرده و لذا جماعت بسیاری از علما و صلحا قضیه تشرف خود را بر دیگران نقل کرده‌اند.
2 – در توقیع، ادّعای مشاهده تکذیب شده و مشاهده عبارت است از دیدن با شناخت(968)، در حالی که می‌دانیم: غالب دیدارها با شناخت در مرحله اوّل همراه نبوده است.
3 - ممکن است که مقصود از ادعای مشاهده خصوصاً با وجود مدعیان دروغین نیابت و سفارت در عصر صدور این روایت، ادعای مشاهده و رؤیت و ملاقات با حضرت به عنوان نایب خاص باشد، که حضرت به طور اکید در عصر غیبت کبرا نیابت خاص را نفی می‌کند، خصوصاً به قرینه آنکه در توقیع شریف آمده است: «و زود است که در میان شیعیانم کسانی پیدا شوند که ادعای مشاهده نمایند...».
4 - شیخ طوسی‌رحمه الله با آنکه این توقیع را نقل کرده ولی خودش به عموم آن عمل نکرده و قائل به امکان رؤیت برای افراد صالح امّت است.
5 - ممکن است که مراد از مشاهده، دیداری باشد که بر آن آثار مترتب گردد. و در حقیقت، حضرت درصدد آن است که ترتّب اثر را از این ملاقات‌ها و سخن‌هایی که در آنها بوده برطرف نماید.
همان گونه که در روایتی می‌خوانیم: «اگر پنجاه نفر نزد تو قسم بر ضدّ کسی خوردند، ولی آن شخص خلاف آن را گفت، او را تصدیق کرده و آن پنجاه نفر را تکذیب کن» این به معنای عدم ترتّب اثر بر قسم پنجاه نفر است.
6 - روایت، بر فرض صحّت سند، مفید ظن است، در حالی که قضایای تشرفات به حدّی است که انسان را به یقین می‌رساند.
7 - ممکن است که مقصود از مشاهده در توقیع شریف، ادعای مشاهده اختیاری باشد، به این معنا که رؤیت در عصر غیبت کبرا اختیاری نیست، بلکه هر کس را که ما صلاح دانستیم او را به شرف لقای خود مفتخر می‌سازیم.
8 - توقیع، خبر مرسل است و لذا از حیث سند ضعیف می‌باشد.

آیا قبول امکان ملاقات در عصر غیبت، سبب رواج مدعیان دروغین و عوام‌فریبی نمی‌شود؟

اگر بر امکانِ موضوعی در خارج ادله قطعی وجود دارد، نمی‌تواند به جهت مشکلاتی که در برخی موارد پدید می‌آید آن را انکار کرد، بلکه این وظیفه علما است که مردم را ارشاد کرده، از افراد شیاد و حیله‌گر و عوام فریب بر حذر دارند. آیا می‌توان به مجرّد اینکه عده‌ای ادّعای دروغین نبوت کرده‌اند، اصل نبوت را انکار نمود؟

آیا می‌توان طبق قاعده سدّ ذرایع، ادعای ملاقات با حضرت را دروغ دانست؟

اهل سنّت معتقدند راه‌هایی که به حرام منجر می‌شود را باید به طور مطلق مسدود نمود. و به تعبیر دیگر، مقدمه حرام مطلقاً و به طور کلّی حرام است، این را قاعده سدّ ذرایع می‌گویند.
ولی در جای خود به اثبات رسیده که مقدمه حرام همیشه حرام نیست، بلکه برای کسی حرام و در مواردی حرام است که به طور حتم و قطع، امری منجر به حرام گردد.
در مورد ادّعای ملاقات، اگر در جایی این ادعا منجر به انحراف برخی گردد، نقل آن حرام است. ولی در عموم خبرها چنین نیست، بلکه نقل آنها باعث تقویت ایمان مردم به حضرت خواهد شد، اگر چه ممکن است برخی سوء استفاده کرده و هوس چنین ادعاهایی نمایند، ولی وظیفه علما است که در مقابل این گونه افراد ایستاده و مردم را از مقاصد شوم آنها مطلع سازند.

مطابق برخی از روایات، حضرت مهدی‌علیه السلام در عصر غیبت شناخته نمی‌شود، پس آیا رؤیت ممکن نیست؟

برخی برای استدلال بر عدم امکان رؤیت در عصر غیبت کبرا به روایات خاصی تمسک کرده‌اند از جمله آنکه در روایت آمده است: «و لکن حجت مردم را می‌شناسد ولی آنان او را نمی‌شناسند». و نیز در روایتی آمده است: «او مردم را می‌بیند ولی مردم او را نمی‌بینند».
پاسخ:
1 - نفی در این گونه روایات نسبت به عموم مردم است و لذا منافاتی با رؤیت و معرفت برخی از افراد ممتاز ندارد.
2 - روایت دوّم در مورد حجّ است و لذا عمومیت ندارد.
3 - مقصود از عدم رؤیت در روایت دوم به قرینه «لا یعرفونه» که در روایت اوّل آمده، نشناختن است، خصوصاً آنکه در روایت، حضرت مهدی‌علیه السلام به حضرت یوسف تشبیه شده است که مردم او را می‌دیدند ولی نمی‌شناختند.

آیا امتحان مردم در عصر غیبت با قول به ملاقات منافاتی ندارد؟

برخی می‌گویند: قرار است که شیعیان در عصر غیبت با ندیدن امامشان امتحان شوند و این با ادّعای ملاقات در این عصر منافات دارد.
پاسخ: امتحان شیعه به لحاظ عموم افراد جامعه شیعی است و لذا منافاتی با ملاقات برخی از بزرگان و اهل تقوا به جهت مصالح خاص ندارد.

چه کسانی به ملاقات حضرت در غیبت کبرا مشرّف شده‌اند؟

کسانی که در غیبت کبرا به لقای حضرت مشرف شده‌اند را نمی‌توان شمارش کرد، زیرا برخی از آنها ناشناخته مانده و کسانی هم که شناخته شده‌اند چندان زیاد هستند که شمارش آنها دشوار است، ولی از باب نمونه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - سید بن طاووس‌رحمه الله.(969)
2 - علامه حلّی‌رحمه الله.(970)
3 - شیخ قطیفی.(971)
4 - مقدس اردبیلی‌رحمه الله.(972)
5 - محمّد تقی مجلسی‌رحمه الله.(973)
6 - سید مهدی بحرالعلوم‌رحمه الله.(974)
7 - شیخ مفیدرحمه الله.(975)
8 - شیخ انصاری‌رحمه الله.(976)
9 - میرزای شیرازی‌رحمه الله.(977)
10 - شیخ حرّ عاملی‌رحمه الله.(978)
11 - اسماعیل هرقلی.(979)
و دیگران.(980)

کیفیت ملاقات مردم با حضرت مهدی‌علیه السلام چگونه است؟

در مورد کیفیّت ملاقات حضرت مهدی‌علیه السلام با افراد در صورت ضرورت احتمالاتی وجود دارد:
1 - کسی که به ملاقات حضرت شرفیاب شده از حضرت دور نبوده بلکه در بین جامعه‌ای زندگی می‌کرده است که امام زمان‌علیه السلام نیز در آن جامعه بوده است.
2 - ملاقات، به صورت اتفاقی بوده است، به این صورت که حضرت از محلّی عبور می‌کرده از قضا کسی گرفتار و حاجتمند بوده و با او ملاقات داشته است.
3 - اینکه امام‌علیه السلام هرگاه ملاحظه می‌کرد که شخصی گرفتار است و یا حاجتی دارد و رفع گرفتاری و حاجت او ضروری به نظر می‌رسید شخصاً از مکان خود به طریق طبیعی حرکت کرده و خود را به او می‌رسانده تا حاجت او را برآورده کند.
4 - احتمال دارد که ملاقات‌ها برای قضای حاجت، یا هدایت شخص یا گروه، یا دفع ظلم و غیره، از راه معجزه باشد، به اینکه حضرت با طیّ الأرض از مکان خود حرکت کرده و سریع خود را به مقصد می‌رساند. همه این احتمالات متصوّر است، به این معنا که حضرت از همه راه‌ها برای برآوردن حاجات استفاده می‌کند.

امام زمان‌علیه السلام چه اهداف کلّی و عمومی در ملاقات‌های خود دارد؟

در مورد اهداف ملاقات‌ها به چند هدف اساسی می‌توان اشاره نمود:
1 - نجات مسلمانان از ظلم برخی از حاکمان منحرف، که از آن جمله می‌توان به نجات مردم بحرین اشاره کرد.(981)
2 - نجات مسلمانان از دست دزدان و جنایتکاران.(982)
3 - توجه دادن مردم به عدم تحقق شرط ظهور و تأکید بر اینکه امّت به شعور و قابلیّتی نرسیده که بتواند عهده‌دار حکومت عدل جهانی گردد.(983)

امام زمان‌علیه السلام چه اهداف خاصی از ملاقات با مردم داشته است؟

اهداف خصوصی برای ملاقات‌ها فراوان است، ولی می‌توان به برخی از این اهداف اشاره نمود:
1 - هدایت شخص وامانده در راه و ملحق کردن او به قافله.
2 - یاری دادن یکی از دو طرف مباحثه که بر طریق حقّ بوده به جهت مصلحتی که اقتضا کرده است.
3 - حلّ برخی از مسائل که بر علما دشوار می‌شود، همان گونه که مقدّس اردبیلی برای حل مسائل دشوار خدمت حضرت مشرّف می‌شد.
4 - خبر دادن از برخی مسائل سیاسی مهم زمان قبل از آنکه به وقوع بپیوندد، به جهت حفظ مصالح شیعیان.
5 - بالا بردن سطح علمی و معیشتی شیعیان.
6 - مساعدت مالی به شیعیان گرفتار.
7 - شفای مریضانی که زمین‌گیر شده و پزشکان آنها را جواب کرده‌اند.
8 - تعلیم ادعیه و اذکار به جماعتی از مردم، همانند تعلیم دعای فرج.
9 - تحریص بر تلاوت ادعیه به جهت رفع گرفتاری‌ها.
و دیگر اهداف خاص.

آیا ممکن است کسی در ملاقاتش با حضرت مهدی‌علیه السلام او را بشناسد؟

مطابق قواعد عامّه در مورد غیبت حضرت مهدی‌علیه السلام که قرار است از دشمنان محفوظ باشد تا کسی او را به قتل نرساند، باید بر کسی شناخته شده نباشد جز افراد ممتاز از مردم که از اولیای آن حضرت به شمار می‌آیند، همان گونه که مطابق برخی از روایات، سی نفر همیشه در رکاب حضرت بوده و با حضرت به سر می‌برند.
همچنین از برخی روایات استفاده می‌شود که حضرت‌علیه السلام یا دیده نمی‌شوند و یا در صورت دیده شدن کسی او را نمی‌شناسد.
در روایتی از امام رضاعلیه السلام می‌خوانیم که فرمود: «لا یری جسمه»؛(984) «جسم او مشاهده نمی‌شود.»
و نیز از امام صادق‌علیه السلام روایت شده که فرمود: «الخامس من ولد السابع یغیب عنکم شخصه...»؛(985) «پنجمین از اولاد هفتمین [امام شخصش از شما غایب می‌گردد.»
و نیز روایت شده که فرمود: «یفقد الناس امامهم، فیشهد الموسم فیراهم ولایرونه»؛(986) «مردم امامشان را مفقود و گم می‌کنند، پس او در موسم [حج حاضر می‌شود و مردم را می‌بیند ولی آنان او را مشاهده نمی‌کنند.»
و نیز در خبر محمّد بن عثمان عَمْری می‌خوانیم که فرمود: «واللَّه انّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کلّ سنة یری الناس و یعرفهم و یرونه و لایعرفونه»؛(987) «به خدا سوگند! همانا صاحب این امر هر سال در موسم [حج حاضر می‌شود، مردم را می‌بیند و آنان را می‌شناسد و مردم نیز حضرت‌علیه السلام را می‌بینند ولی او را نمی‌شناسند.»

وظیفه ما نسبت به کسانی که مدّعی دائمی یا غالبی رؤیتند چیست؟

درباره سؤال فوق می‌گوییم:
اولاً: مسأله رؤیت این طور نیست که به اختیار انسان باشد و هر گاه که اراده ملاقات کند برای او حاصل گردد، بلکه وابسته به یک سری شرایط و مصالح خاصّی است که اگر آماده شود حضرت مقدّمات ملاقات را فراهم می‌سازد.
ثانیاً: اگر کسی مدّعی ملاقات دائمی است و این گونه خود را وانمود می‌کند که دائماً با حضرت ارتباط دارد و هر گاه که اراده کند می‌تواند خدمت حضرت برسد و واسطه بین مردم و ایشان باشد، او مطابق توقیعی که حضرت به علی بن محمّد سمری داشته‌اند کذّاب است. و لذا باید او را تکذیب کرد.
ثالثاً: باید مدّعی ملاقات را امتحان و آزمایش کرد، آیا از حیث عمل به موازین اسلامی پایبند است؟ آیا هدفش ریا و جذب مردم و انحراف در جامعه نیست؟ و... ؛ زیرا برای ملاقات خوبان باید در ابتدا انسان خود با آنان سنخیّت پیدا کند.

آیا اصرار و الحاح به جهت ملاقات با حضرت مطلوب است؟

آنچه که مطلوب است و وظیفه ما در عصر غیبت به حساب می‌آید این است که بکوشیم تا موانع ظهور حضرت را برطرف کرده، زمینه ظهور حضرت را فراهم نماییم. و نیز وظیفه داریم که به دستورات و وظایف خود عمل کنیم تا به قرب معنوی نسبت به حضرت نایل آییم.
آری اگر درخواست ملاقات با حضرت در عصر غیبت به جهت بهره‌مندی از وجود او و مورد عنایت خاص او قرار گرفتن است تا انسان به اطمینان قلب رسیده و با تصرّفی که از جانب ایشان می‌شود انسان به کمالات نزدیک شود، این ملاقات و اصرار بر آن مفید است، وگرنه این عصر غیبت است و قرار است که امام زمان‌علیه السلام از دیدگان مردم غایب باشد، تا چه مصلحتی اقتضا کند که در موردی ظهور کرده و کسی به ملاقات حضرت نایل شود. لذا باید صبر کرد و در این موقع حسّاس که عصر امتحان است به وظایف خود خوب عمل کنیم تا از امتحان سرافراز بیرون آییم.
آری، اگر چه از ظاهر برخی از ادعیه تقاضای ملاقات حضرت به دست می‌آید ولی می‌توان آن را حمل بر ملاقات در عصر ظهور کرد.

مسجد مقدّس جمکران‌

مستند ساختمان مسجد جمکران چیست؟

مستند مسجد جمکران قضیه‌ای است که مرحوم حاجی نوری در کتاب «نجم الثاقب» و «جنّة المأوی» و «الکلمة الطیّبة» و نیز میرزا محمّد تقی ارباب قمی در کتاب «تاریخ دارالایمان» و دیگران از کتاب «تاریخ قم» تألیف حسن بن محمد بن حسن قمی، به نقل از کتاب «مونس الحزین» محمّد بن بابویه معروف به شیخ صدوق نقل کرده‌اند.
این نقل مشتمل بر قضیّه‌ای از حسن بن مثله جمکرانی‌رحمه الله است که در آن اشاره به ملاقاتی شده که او در سال 293 هجری در بیداری با امام زمان‌علیه السلام داشته است. در این دیدار حضرت به او دستور می‌دهد که با عالم جلیل القدر سید ابی الحسن الرضا از علمای قم ارتباط پیدا کرده و با کمک او مسجدی را در این مکان موجود بنا نماید...(988) .
قابل توجه اینکه کتاب «انوار المشعشعین» از کتاب «تاریخ قم» و او نیز از کتاب «مونس الحزین» از امیرالمؤمنین‌علیه السلام، قضیه به اهتزاز در آمدن پرچم امام زمان‌علیه السلام از مسجد جمکران را نقل کرده است.

مدرک نماز خاصّ مستحبی در مسجد جمکران چیست؟

در قضیّه‌ای که حسن بن مثله جمکرانی نقل می‌کند، آمده است: حضرت فرمود: «... در این مکان هفت روز اقامت کن و در آن چهار رکعت نماز گزار، دو رکعت نماز تحیّت مسجد، در هر رکعت یک بار سوره حمد و هفت بار سوره اخلاص، و تسبیح رکوع و سجود را نیز هفت بار تکرار کن. و دو رکعت نیز نماز به نیّت نماز صاحب الزمان به جای آور، در رکعت اوّل سوره حمد، و هنگامی که به «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین» رسیدی این جمله را صدبار تکرار کن، و بعد از اکمال سوره حمد، یک بار سوره اخلاص را می‌خوانی، آن گاه ذکر رکوع و سجود را هر کدام هفت بار می‌گویی، و در رکعت دوم نیز همین عمل را تکرار می‌کنی.
بعد از اتمام نماز یک بار ذکر «لا إله الاّ اللَّه» می‌گویی و بعد از تسبیحات حضرت زهراعلیها السلام صد بار صلوات در سجده می‌فرستی. آن گاه فرمود: بر تو باد به مواظبت بر این نماز و هر کس در آن مسجد حاضر شود و این نماز را به جای آورد مثل آن است که در بیت العتیق (خانه خدا) نماز گزارده است».

آیا سند قضیه بنای مسجد جمکران معتبر است؟

در مورد بنای مسجد مقدس جمکران و خواندن نماز در آن، احتیاج به بررسی سند این قضیه نیست، زیرا مطابق احادیث صحیح السند که در مورد اعمال مستحب رسیده هرکس به گمان رسیدن به ثواب، عمل مستحبی را انجام دهد به او ثواب داده می‌شود گر چه آن حدیث واقعیت نداشته باشد.
کلینی به سند صحیح از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «هر کس چیزی از ثواب بر عملی بشنود و آن را انجام دهد، به او پاداش داده خواهد شد گر چه مطابق آنچه به او رسیده نباشد».
برقی به سند خود از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «هرکس از پیامبرصلی الله علیه وآله چیزی از ثواب به او برسد و مطابق آن عمل کند، پاداش آن به او داده می‌شود گر چه پیامبر آن را نفرموده باشد».

چرا در کتاب «تاریخ قم» که پنج باب دارد اثری از قضیه جمکران نیست؟

کتاب «تاریخ قم» که الآن در دسترس محقّقین است یک چهارم اصل کتاب می‌باشد؛ زیرا مطابق آنچه در کتاب آمده این کتاب مشتمل بر بیست باب بوده که تنها پنج باب آن به دست رسیده و چاپ شده است. و لذا احتمال قوی است که قضیه جمکران در آن بخشی از «تاریخ قم» بوده که مفقود شده است. و مرحوم محدّث نوری و مشایخ او بر اصل کتاب دسترسی پیدا نکرده‌اند. و لذا او این قضیه را از سید نعمت اللَّه جزایری نقل کرده که اصل نسخه «تاریخ قم» در دسترس او بوده است.

از آنجا که کتاب «مونس الحزین» کتاب معروفی از صدوق نیست لذا چگونه می‌توان قضیه را ثابت نمود؟

ما نیز انتساب این کتاب را به شیخ صدوق‌رحمه الله بعید می‌دانیم، ولی این، دلیل نمی‌شود که کتاب «مونس الحزین» وجود خارجی نداشته باشد، بلکه برای شخص دیگری است.
ابن شهر آشوب در «المناقب» این کتاب را به فتّال نیشابوری نسبت می‌دهد و می‌گوید: فتّال نیشابوری در کتاب مونس الحزین به سندش از عیسی بن حسن از صادق‌علیه السلام ... ، آن گاه با این سند معجزه‌ای از معجزات امام حسن مجتبی‌علیه السلام را نقل می‌کند.(989)
علامه مجلسی نیز این معجزه را از کتاب «المناقب» نقل کرده و در انتساب این کتاب به فتّال نیشابوری اعتراضی نکرده است.(990)
قبل از مرحوم مجلسی، سید محمد بن ابی طالب حسینی در کتاب «تسلیة المجالس» از کتاب «مونس الحزین» فتّال نیشابوری حدیث نقل کرده و در انتساب کتاب به او هیچ گونه تردیدی نکرده است.

چرا کتاب مونس الحزین به شیخ صدوق نسبت داده شده است؟

احتمال دارد که این قضیه به جهت تناسب با تاریخ قم در حاشیه این کتاب نوشته شده و سپس به مرور زمان از حاشیه داخل متن کتاب شده است. و از آنجا که فتّال نیشابوری در سال 508 به شهادت رسیده و دو قرن بعد از نویسنده کتاب تاریخ قم بوده که معاصر شیخ صدوق است، لذا این کتاب به شیخ صدوق نسبت داده شده است.
این کار بسیار زیاد اتفاق افتاده است که صاحب «قاموس الرجال» نمونه‌هایی از آن را نقل می‌کند. از آن جمله اینکه در کتاب «مقنعه» شیخ مفیدرحمه الله در مورد حدیث نماز استخاره ذات‌الرقاع آمده است. «و هذه الروایة شاذة».(991)
ولی مرحوم مجلسی بعد از نقل کلام «مقنعه» می‌گوید: «سید بن طاووس می‌گوید: نزد من نسخه‌ای قدیمی از کتاب «مقنعه» است که تاریخ آن منطبق بر عصر شیخ مفید است و در آن این جمله: «و هذه الروایة شاذة» وجود ندارد. لذا ممکن است که برخی از حاشیه نویسان آن را در حاشیه کتاب نوشته ولی به مرور زمان داخل در متن کتاب شده است.(992)
مؤید این مطلب اینکه در زمان قدیم چاپ نبوده و از روی هر کتاب استنساخ (رونویسی) می‌کرده‌اند و افرادی بودند که حرفه آنها رونویسی بوده است هر چند خودشان عالم به مباحث آن کتاب نبوده‌اند.

مسجد جمکران از چه اهمیّت ویژه‌ای برخوردار است؟

این مسجد از اهمیّت خاص برخوردار است:
1 - مسجد، در مکانی بنا شده که مطابق روایت حسن بن مثله جمکرانی از امام زمان‌علیه السلام، از مکان‌هایی است که خداوند متعال از قبل مورد توجه قرار داده است.
2 - مسجد به امر و دستور حضرت حجت‌علیه السلام بنا شده است، و همین جهت در شرافت و قداست آن کافی است.
3 - ثواب خاصی که برای نماز در آن مسجد ذکر شده است، زیرا حضرت فرمود: «هر کس آن دو نماز را در این مکان بخواند به مانند آن است که در بیت العتیق نماز به جای آورده است».
4 - مسجد مقدس جمکران محلّ اجتماع عشّاق و موالیان اهل بیت‌علیهم السلام خصوصاً امام زمان‌علیه السلام است و لذا از جاذبه خاصّی برخوردار می‌باشد. چه بسا کسانی که هر هفته از راه‌های دور به عشق حضرت مهدی‌علیه السلام به این مکان آمده و از فیوضات حضرت بهره‌مند می‌شوند. طبق آماری که داده شده برخی از شب‌ها تا حدود یک میلیون نیز در این مکان مقدس از عشّاق امام زمان جمع شده‌اند.
5 - این مکان از اماکن مقدس است که بسیاری از گرفتاران و بیماران صعب العلاج بلکه کسانی که محال بوده از راه طبیعی علاج شوند در این مکان مقدّس شفا یافته‌اند.
6 - این مکان مقدّس از جمله مکان‌هایی است که بسیاری از عشّاق و موالیان حضرت به لقای ایشان شرفیاب شده‌اند.
7 - این مکان از چنان قداست و احترامی برخوردار است که بزرگان علما در طول تاریخ آن با پای پیاده یا سواره برای توسل به حضرت و نماز گزاردن در آن، از راه‌های دور و نزدیک، مشرّف شده‌اند.

آیا چهل بار رفتن به جمکران برای قضای حاجت مدرکی دارد؟

در مورد سؤال فوق دلیل خاصی وجود ندارد بلکه از سه طریق می‌توان مشروعیّت آن را به اثبات رسانید:
1 - سیره متشرّعه از علما و صلحا و اتقیا بر مداومت رفتن چهل بار به مسجد جمکران است همان گونه که این عمل در مسجد سهله نیز انجام می‌شود.
2 - در روایات بسیاری به این مطلب اشاره شده که هرکس چهل روز خود را برای خدا خالص کند چشمه‌های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می‌گردد.(993)
3 - از مجموعه روایات استفاده می‌شود که عدد چهل در شکوفایی قابلیّت‌های مادّی و معنوی تأثیر بسزایی دارد، از آن جمله:
- تأثیر عدد چهل در رشد فرزند در رحم.
- تأثیر شراب خوردن در عدم قبولی نماز تا چهل روز.
- قبولی توبه بهلول نبّاش بعد از چهل روز.
- کناره‌گیری پیامبرصلی الله علیه وآله از خدیجه به جهت انعقاد نطفه حضرت زهراعلیه السلام به مدّت چهل روز.
- چهل روز دعای عهد را خواندن باعث می‌شود که انسان از یاران امام زمان‌علیه السلام باشد.
- امام زمان‌علیه السلام هم چهل روز تحت تربیت ملائکه بود.
- طینت حضرت آدم‌علیه السلام در چهل روز خمیر شد.
- حضرت موسی‌علیه السلام تا چهل روز با خداوند در کوه طور ملاقات داشت.
- پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله بعد از چهل سالگی به نبوّت مبعوث شد.
- عقل انسان تا چهل سال قابل رشد است.
- شهادت چهل مؤمن بر میّت موجب مغفرت او از جانب خداوند می‌شود.
- حفظ چهل حدیث انسان را در قیامت، فقیه محشور می‌کند.
- حدّ همسایه تا چهل خانه است.
- حریم مسجد تا چهل خانه است.
و سایر موارد.
از این احادیث و موارد دیگر استفاده می‌شود که عدد چهل در قابلیت بخشیدن و رساندن انسان به کمالات و شکوفا شدن او تأثیر بسزایی دارد، و لذا می‌توانیم از این موارد الغای خصوصیّت کرده، عدد چهل و چلّه‌گیری را در تمام موارد کارهای خیر تعمیم دهیم.
سیّد بحرالعلوم می‌گوید: «ما بالعیان مشاهده کرده‌ایم و به بیان دانسته‌ایم که برای این رقم از عدد «چهل» خاصیّت و تأثیر مخصوصی در ظهور استعدادها و تکمیل ملکات انسانی در طیّ منازل و پیمودن مراحل است».(994)

آیا شب چهارشنبه به مسجد جمکران رفتن مدرکی دارد؟

مطابق روایت حسن بن مثله جمکرانی، که خدمت حضرت مشرّف شد، ملاقات در شب سه‌شنبه بوده است. حضرت به او دستور می‌دهد که در میان گله جعفر کاشانی بزی است، بر تو است که آن را خریده و در این موضع ببری و آن را در شب آینده «شب چهارشنبه» ذبح کنی و گوشت آن را در روز چهارشنبه توزیع نمایی...(995) .
از تعبیر و دستور امام‌علیه السلام که فرمود: شب چهارشنبه بز را ذبح کن استفاده شده که این شب از ارزش خاصّی برخوردار است، و لذا مخلصین حضرت در این شب مبارک دور هم جمع می‌شوند و با استمداد از خداوند متعال و توسل به آن حضرت درصدد ذبح نفس اماره خویش برآمده و حاجات خود را از آن حضرت طلب می‌کنند.

آیا اگر کسی چهل شب چهارشنبه به جمکران مشرّف شود به زیارت آقا نایل می‌گردد؟

در مورد مسجد جمکران دلیل خاصّی نداریم که اگر کسی چهل شب چهارشنبه به مسجد جمکران برود به زیارت حضرت مهدی‌علیه السلام مشرّف می‌شود. ولی این مطلب را می‌توان از راه دیگری به اثبات رسانید، و آن اینکه: مطابق برخی از روایات عدد چهل اثری تکوینی در بروز استعدادها و به فعلیّت رسیدن آنها دارد. حال اگر کسی به نیّت تشرّف به محضر مبارک حضرت بقیة اللَّه الاعظم به این مکان مقدّس شرفیاب شود و جداً از خدا ملاقات را بخواهد. و از طرف دیگر خود را برای ملاقات با آن انسان کامل آماده کند و قابلیّت ملاقات را نیز با اعمال صالحه تحصیل نماید، امید است که به ملاقات آن حضرت شرفیاب گردد، همان گونه که افراد بسیاری به این نتیجه رسیده‌اند.

اگر امام زمان‌علیه السلام به همه جا احاطه دارد، پس چرا به جمکران می‌رویم؟

آری ما معتقدیم که امام زمان‌علیه السلام احاطه علمی دارد و هر کجا که مصلحت ببیند می‌رود، ولی مسجد جمکران از ویژگی خاصّی برخوردار است:
اولاً: مطابق روایت حسن بن مثله جمکرانی، این مکان مقدس به امر مبارک امام زمان‌علیه السلام ساخته شده و حضرت از مردم خواسته‌اند تا در این مکان حاضر شده و چهار رکعت نماز با طرز مخصوص آن بخوانند.
ثانیاً: این مکان مقدس در طول قرن‌ها محلّ اجتماع عشّاق و دلسوختگان حضرت است که از اطراف و بلاد مختلف به آن مکان می‌آیند، و لذا ما نیز می‌توانیم از برکات آن مکان مقدس بهره‌مند شده و از نفوس دیگران نیز استفاده نماییم. و لذا گفته‌اند که دست خدا با جماعت است.
ثالثاً: نفس حرکت به سوی محبوب از راه دور برای رسیدن به او آثار و برکات عجیبی دارد. از یک طرف باعث توجّه بیشتر او به انسان شده و از طرف دیگر انسان را در توجّه بیشتر به آن حضرت ترغیب می‌نماید.

مسجد سهله چه ارتباطی با حضرت مهدی‌علیه السلام دارد؟

مطابق برخی از روایات این مسجد اقامتگاه شخصی حضرت بقیة اللَّه - ارواحنا فداه - در دوران ظهور خواهد بود.
1 - روزی نزد امام صادق‌علیه السلام سخن از مسجد سهله به میان آمد، حضرت فرمود: «اما انّه منزل صاحبنا اذا قام بأهله»؛(996) «آگاه باشید! همانا آن مکان اقامتگاه صاحب ما است، هنگامی که با اهلش قیام کند.»
2 - و نیز از حضرت‌علیه السلام نقل شده که خطاب به ابوبصیر فرمود: «یا ابامحمّد! کأنّی اری نزول القائم‌علیه السلام فی مسجد السهلة بأهله وعیاله»؛(997) «ای ابامحمّد! گویا فرود آمدن قائم‌علیه السلام را با اهل و عیالش در مسجد سهله با چشم خود می‌بینم.»

در مورد حضور در مسجد سهله چه سفارشی شده است؟

مطابق برخی از روایات، حضور در این مسجد و نماز به جای آوردن در آن سفارش بسیار شده است:
1 - امام صادق‌علیه السلام خطاب به علاء بن رزین فرمود: «در نزدیکی شما مسجدی هست که شما آن را «مسجد سهله» نامیده و ما آن را «مسجد شری» می‌نامیم. آیا در آن مسجد نماز به جا می‌آوری؟ علاء گفت: آری، جانم به فدایت، من در آن جا نماز می‌خوانم. آن گاه حضرت فرمود: «ائته، فانّه لم یأته مکروب الاّ فرّج اللَّه کربته - او قال: قضی اللَّه حاجته...»؛(998) «آن جا برو؛ زیرا هرگز اندوهناکی به آن جا نمی‌رود جز این که خداوند اندوهش را می‌زداید. - یا فرمود: حاجتش را برآورده می‌کند -...».
2 - و نیز از حضرت صادق‌علیه السلام نقل شده که فرمود: «ما من مکروب یأتی مسجد السهلة فیصلّی فیه رکعتین بین العشائین و یدعو اللَّه تعالی الاّ فرّج اللَّه کربه»؛(999) «هیچ غم‌زده‌ای نیست که به مسجد سهله برود و در آن دو رکعت نماز بین مغرب و عشاء به جای آورد و خدا را بخواند، جز آن که خداوند غم‌هایش را زایل می‌گرداند.»
3 - و نیز فرمود: «اذا دخلت الکوفه، فأت مسجد السهلة، فصلّ فیه و اسأل اللَّه حاجتک لدینک و دیناک»؛(1000) «هر گاه وارد کوفه شدی به مسجد سهله برو و در آن جا نماز بگذار، آن گاه حاجت‌های مادّی و معنوی خود را از خداوند طلب کن.»

آیا در مورد حضور در مسجد سهله در شب چهارشنبه مدرکی وجود دارد؟

در مورد حضور در مسجد سهله در شب چهارشنبه، مدرکی از ناحیه اهل‌بیت‌علیه السلام به دست ما نرسیده است، جز این که سید بن طاووس فرموده: «اگر خواستی به مسجد سهله بروی، آن را در میان مغرب و عشای شب چهارشنبه قرار بده که این وقت از دیگر وقت‌ها برتر است».(1001)
محدّث نوری در این مورد می‌گوید: «امّا مستند چهل شب همان عمومات است».(1002)
مقصود ایشان از عمومات، روایاتی است که بر عدد چهل و عمل چله‌گیری آثار مترتّب کرده است.

ازدواج امام مهدی علیه السلام‌

آیا طبق قاعده، امام زمان‌علیه السلام ازدواج کرده است؟

مطابق نظریه «خفای شخص»، باید ملتزم به عدم ازدواج شد؛ زیرا طبق این نظریه او از همه افراد مخفی است، و ازدواج احتیاج به ارتباط با مردم دارد و این به نوبه خود با حکمت و فلسفه غیبت سازگاری ندارد. و مطابق نظریه «خفای عنوان»، می‌توان ملتزم به ازدواج حضرت شد، خصوصاً آنکه مطابق با سنّت اسلامی است. آنچه به نظر می‌رسد ترجیح قول اول است، به جهت:
1 - روایات بسیار بر خفای شخص.(1003)
2 - گر چه در روایت عَمْری اشاره شده که مردم حضرت را در موسم حج می‌بینند ولی نمی‌شناسند،(1004) امّا این روایت از امام نقل نشده و نیز اختصاص به موسم حج دارد.
3 - قرار است که حضرت در غیبت تام به سر برد.
4 - اگر ازدواج صورت گرفته بود باید در یک مورد هم که شده سفرا و وکلای ناحیه مقدّسه به آن اشاره می‌کردند.
5 - مسعودی از علی بن ابی حمزه نقل کرده که فرمود: ما به امام رضاعلیه السلام عرض کردیم: برای ما روایت شده که امام از دنیا نمی‌رود تا آنکه نسل خود را ببیند؟ امام رضاعلیه السلام به او فرمود: «آیا در خصوص این حدیث برای شما روایت نشده: «إلّا القآئم»؛ به جز قائم.(1005)

آیا قول به عدم ازدواج حضرت با سنّت محمدی‌صلی الله علیه وآله منافات دارد؟

در مورد سؤال فوق گر چه مطابق روایات نبوی نکاح از سنّت پیامبرصلی الله علیه وآله شمرده شده است، ولی گاهی مصلحت أهمّ که همان غیبت و استتار تامّ حضرت از عموم مردم است اقتضا دارد که امر ازدواج تحقّق پیدا نکند. می‌دانیم که در مورد تزاحم ملاکات، همیشه ملاک اهمّ بر ملاک مهمّ پیشی می‌گیرد. خصوصاً آنکه روایاتی وجود دارد که مفاد آن این است که در آخرالزمان در صورت امکان، عزوبت و زن نگرفتن ترجیح دارد.

در صورت قول به عدم ازدواج، به روایت مفضّل بن عمر چگونه پاسخ می‌دهید؟

کسانی که قائل به ازدواج حضرتند به روایت مفضل بن عمر تمسّک کرده‌اند. او از امام صادق‌علیه السلام روایت کرده که فرمود: «... از مکان او هیچ یک از اولاد و غیر اولادش اطلاع نمی‌یابد مگر مولایی که متولّی امر اوست».(1006)
پاسخ:
1 - این روایت را به همین مضمون نعمانی در کتاب «الغیبة» نقل کرده ولی به جای کلمه «ولد» کلمه «ولی» آورده است، به این شکل: «ولا یطّلع علی موضعه أحد من ولیّ ولا غیره»؛(1007) «و بر موضع او کسی از ولی و غیر ولی اطلاع نمی‌یابد.»
2 - در روایت نیامده که الأن امام زمان دارای همسر و فرزند است، و لذا از این جهت اجمال دارد، ممکن است که مراد فرزندانی باشند که در آستانه ظهور یا بعد از آن به دنیا می‌آیند.
3 - ممکن است که این گونه تعبیر از باب مبالغه در خفای شخص باشد، یعنی حتی در صورتی که حضرت فرزند می‌داشت کسی از جایگاه او اطّلاع نداشت.

آیا روایت احمد بن محمّد بن یحیی انباری بر ازدواج امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

برخی برای اثبات ازدواج و اولاد حضرت و مکان دائمی او به روایت احمد بن محمد بن یحیی انباری استدلال کرده‌اند. در این روایت که مفصّل است اشاره به پنج شهر شده که محل اقامت فرزندان و نسل امام زمان‌علیه السلام است.(1008)
پاسخ: روایت انباری را عده زیادی تضعیف نموده و به صورت جزم ردّ کرده‌اند، از آن جمله می‌توان به این افراد اشاره کرد:
1. آقا بزرگ تهرانی.(1009)
2. سید نعمت اللَّه جزایری.(1010)
3. شیخ محمّد تقی شوشتری.(1011)
شیخ آقا بزرگ تهرانی می‌گوید: «این حکایت تنها از طریق وجادت به دست ما رسیده و ما حکایت کننده قصّه را نمی‌شناسیم جز آنکه او مرد محترمی در آن مجلس بوده است. سند و متن آن مشتمل بر تناقضات و امور عجیب و غریب است که می‌توان آنها را انکار نمود... و غرض علما در نقل این حکایات مجرد انس گرفتن به یاد حبیب و ذکر دیار و شنیدن آثار اوست...».(1012)

آیا قصه جزیره خضرا دلالت بر ازدواج حضرت دارد؟

مرحوم مجلسی در «بحارالأنوار» از علی بن فاضل روایتی مفصّل نقل کرده و در آن اشاره به جزیره‌ای دارد که نسل حضرت در آن زندگی می‌کنند.
پاسخ:
1 - از عبارت مجلسی استفاده می‌شود که روایت اعتبار چندانی نزد او نداشته است. او می‌گوید: «چون در کتاب‌های معتبر به این حدیث دست نیافتم آن را در فصلی جداگانه آوردم».(1013)
2 - شیخ آقا بزرگ تهرانی نیز این داستان را تخیلی برشمرده است.(1014)
3 - در متن تناقضاتی وجود دارد.
4 - سخنان بی اساس در آن مشاهده می‌شود.
5 - در سند آن افرادی ناشناخته وجود دارد.(1015)

در برخی از روایات بر اهل و عیال حضرت اشاره شده، آیا این دلالت بر ازدواج دارد؟

محمّد بن مشهدی در مزار از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «گویا نزول قائم در مسجد سهله را با اهل و عیالش مشاهده می‌کنم».(1016)
پاسخ:
1 - دعاها و روایات قابل جمع با اولاد حضرت هنگام ظهور یا بعد از آن است.
سید جعفر مرتضی عاملی می‌گوید: «چه بسا مراد، اولاد حضرت بعد از ظهور باشد آن گونه که از سیاق کلام در اکثر روایات استفاده می‌شود.(1017)
2. تعبیر به آل بیت امام زمان‌علیه السلام که در برخی از ادعیه وارد شده با آباء و اجداد آن حضرت نیز سازگاری دارد.

آیا کنیه «اباصالح» دلالت بر ازدواج حضرت دارد؟

برخی ممکن است برای اثبات ازدواج و اولاد دار بودن حضرت مهدی‌علیه السلام به کنیه «اباصالح» استدلال کنند یعنی پدر صالح، که این، دلالت بر وجود فرزندی به نام صالح برای حضرت دارد.
پاسخ: اولاً: ممکن است که تکنّی حضرت به این کنیه به جهت آن باشد که امام زمان‌علیه السلام پدر و مجری اصلاح جامعه است، او تنها کسی است که به اذن و اراده الهی جامعه بشری را در سطح کره زمین اصلاح خواهد کرد. همان گونه که در روایتی پیامبرصلی الله علیه وآله درباره خود علی بن ابی طالب‌علیه السلام فرمود: «من و علی دو پدر این امّتیم». ثانیاً: کلمه «اَب» در لغت عرب تنها به معنای پدر نیست بلکه به معنای «صاحب» نیز آمده است. «اباصالح» یعنی کسی که صُلحایی در اختیار دارد.
ثالثاً: ممکن است که این کنیه از آیه {وَلَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ (1018)} گرفته شده باشد.

دعای ندبه

آیا دعای ندبه نزد علما معتبر است؟

روش عرف و عقلا در مسائل تاریخی، قبول هر خبری است که در کتب تاریخی معتبر یا مشهور نقل شده باشد. ولی علمای اسلام در قبول اخبار و روایاتی که مربوط به احکام شرع و معارف دینی است به این مقدار اکتفا نمی‌کنند، بلکه درصدد بحث و تحقیق برآمده و در سند احادیث و عدالت و وثاقت راویان حدیث بررسی کامل می‌کنند، و مادامی که اطمینان کامل و وثوق به احادیث پیدا نکنند به آن عمل نمی‌نمایند.
این دقت و تحقیق به جهت حصول اطمینان به صدور حدیث از معصوم در مورد تکالیف الزامی، اعم از وجوب و حرمت دو چندان می‌شود، ولی در مورد مستحبات احتیاج مبرم به این گونه بررسی نیست. مورد ادعیه از این قسم است، زیرا به جهت استحباب قرائت آن احتیاج مبرمی به بررسی سندی ندارد، بلکه قرائت آن به رجا و امید مطلوبیّت کافی است، و می‌توان از قوت متن و الفاظ و مضامین دعا پی به اعتبار آن برد؛ زیرا این مضامین در آیات و روایات معتبر نیز وارد شده است. خصوصاً آنکه مطابق اخبار «من بلغ» که دلالت بر تسامح در ادله سنن و مستحبات دارد، احتیاج چندانی به بررسی سند ادعیه مستحبّه نیست.

راه تشخیص روایت صحیح از غیر صحیح چیست؟

از آنجا که برخی از کذّابین از زمان پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله درصدد جعل و وضع حدیث و نسبت آن به پیامبر و اهل بیت‌علیهم السلام بوده‌اند، لذا جا دارد که میزانی را برای تمییز بین حدیث صحیح از غیرصحیح به دست دهیم. در این باره به چند میزان می‌توان اشاره نمود:
1 - موافقت با قرآن
امام صادق‌علیه السلام از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «إنّ علی کلّ حقّ حقیقة وعلی کلّ صواب نوراً، فما وافق کتاب اللَّه فخذوه وما خالف کتاب اللَّه فدعوه»؛(1019) «همانا بر هر حقّی حقیقتی و بر هر صوابی نوری است، پس آنچه موافق کتاب خداست اخذ کرده و آنچه مخالف کتاب خداست رها کنید.»
2 - موافقت با سایر کلمات معصومین‌علیهم السلام
حسن بن جهم می‌گوید: به امام رضاعلیه السلام عرض کردم: از جانب شما احادیث مختلف به ما می‌رسد؟ حضرت فرمود: «ما جآءک عنّا فقِس علی کتاب اللَّه عزّوجلّ وأحادیثنا، فإن کان یشبههما فهو منّا، وإن لم یکن یشبههما فلیس منّا»؛(1020) «آنچه از جانب ما به شما رسید بر کتاب خداوند عزّوجلّ و احادیث ما مقایسه کنید، اگر شبیه آن دو است از ما می‌باشد، وگرنه از ما نیست.»
3 - موافقت با عقل و عدم مخالفت با حکم آن
در حدیثی از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل است که فرمود: «هر گاه از من حدیثی به شما رسید آن را بر کتاب خدا و حجت عقولتان عرضه بدارید، اگر موافق این دو بود قبول کرده وگرنه آن را بر دیوار زنید».(1021)

نظر بزرگان علما درباره دعای ندبه چیست؟

شیخ مرتضی انصاری‌رحمه الله در کتاب «المکاسب» در بخش خیارات در ذیل حدیث «المؤمنون عند شروطهم» می‌گوید: بعید نیست که بگوییم عنوان «شرط» بر التزامات ابتدائی صادق نیست، بلکه متبادر عرفی از «شرط» همان التزامات تابع عقد است، همان گونه که از موارد استعمال این کلمه در مثل قول امام در دعای ندبه استفاده می‌شود، آنجا که در ابتدای دعا فرمود: «بعد أن شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیّة».(1022)
شیخ انصاری‌رحمه الله گویا این دعا را امر مفروغ عنه از حیث صحت گرفته و لذا به آن در مجال احکام شرعیه استدلال کرده است.
محشّین مکاسب شیخ بر او در این نکته هیچ اعتراضی نکرده و سند آن را نیز مورد منقاشه قرار نداده‌اند.
شیخ عبداللَّه مامقانی در حاشیه خود بر مکاسب می‌گوید: «وجه دلالت این جمله از دعا بر مقصود این است که: کلام امام به این بر می‌گردد که خداوند عزّوجلّ به بندگان خود فرمود: هر کس در این دنیا زهد پیشه کند من به او نعمت مقیم عطا خواهم کرد...».(1023)
ایروانی نیز می‌گوید: «امّا اطلاق شرط در دعای ندبه به اعتبار این است که در ضمن التزام "جزیل ما عنده"... آمده است...».(1024)

چه کسانی دعای ندبه را نقل کرده‌اند؟

دعای ندبه را عده‌ای از علما و محدثین نقل کرده‌اند از آن جمله:
1 - شیخ مشهدی در «المزار» از محمّد بن ابی قره و او از کتاب ابی جعفر محمد بن الحسین بن سفیان بزوفری نقل کرده و آن را به امام زمان‌علیه السلام نسبت داده است.(1025)
2 - سید بن طاووس در «مصباح الزائر» و «اقبال الاعمال» از بعض اصحاب ما از محمّد بن علی بن ابی قرّه به نقل از کتاب محمّد بن حسین بن سفیان بزوفری نقل کرده و آن را به امام زمان‌علیه السلام نسبت داده است.(1026)
3 - علامه مجلسی‌رحمه الله در کتاب «زاد المعاد» می‌گوید: «و امّا دعای ندبه که مشتمل بر عقاید حقّه و تأسّف بر غیبت قائم‌علیه السلام است، به سند معتبر از امام جعفر صادق‌علیه السلام نقل شده است...».(1027)
4 - قبل از این بزرگان، این دعا را شیخ جلیل ثقه ابوالفرج محمّد بن علی بن یعقوب بن اسحاق بن ابی قره قنانی که معاصر شیخ نجاشی و از اعلام قرن پنجم بوده، نقل کرده است. کسی که شیخ محمّد بن مشهدی در کتاب «المزار» از او زیاد نقل می‌کند.
5 - و نیز شیخ جلیل ثقه ابوجعفر محمّد بن حسین بن سفیان بزوفری در کتاب «الدعاء» نقل کرده است. او که از مشایخ شیخ مفیدرحمه الله به حساب می‌آید مورد تأیید خاص او قرار گرفته است. حاجی نوری در «خاتمة المستدرک» او را از مشایخ شیخ مفید برشمرده و به وثاقت و جلالت قدر او شهادت داده است.
مرحوم آیت‌اللَّه بروجردی می‌فرمود: «یکی از راه‌های شناخت رجال، شناخت شخصیت شاگردان آنان است. و هر گاه مشاهده شد که اشخاصی همچون شیخ مفیدرحمه الله از شخص معینی زیاد روایت نقل می‌کند و هرگز مذمّتی در حق او ندارد این به نوبه خود نشانه این است که آن شخص مورد وثوق و اطمینان است».

راوی دعای ندبه که معاصر امام نبوده چگونه دعا را نقل می‌کند؟

کسی ادعا نکرده که بزوفری این دعا را بدون واسطه از امام نقل کرده است. و آیا لازم است هرکسی که روایتی را از امام نقل می‌کند معاصر با امام باشد؟
ما اطمینان داریم که این دعا یا با سند در کتاب بزوفری روایت شده ولی دیگران که از آن کتاب نقل کرده‌اند از باب مسامحه آن سند را حذف کرده‌اند، و یا اینکه بزوفری از آنجا که دعا را معروف و مشهور دیده احتیاجی به ذکر سند ندیده است؛ زیرا همان گونه که در این زمان معروف و مشهور است، در عصرهای گذشته نیز چنین بوده است. خصوصاً آنکه متن آن با آیات قرآن و روایات دیگر سازگاری تمام دارد.
«محمّد بن مشهدی» راوی با واسطه دعای ندبه کیست؟
از کلمات آیت اللَّه خوئی‌رحمه الله به نقل از شیخ حرّ عاملی به دست می‌آید که مراد از محمّد بن مشهدی، محمّد بن علی بن جعفر است.(1028)
ولی مرحوم حاجی نوری در «خاتمه مستدرک» در این باره می‌گوید: «مراد از محمّد بن مشهدی، محمد بن جعفر بن علی بن جعفر مشهدی است که از وی به عنوان «حائری» نیز یاد شده است. ایشان یکی از راویان ابی الفضل شاذان بن جبرئیل قمی است. او همچنین با دو واسطه از شیخ مفید روایت نقل می‌کند».(1029)
به هر حال او هر که باشد شخصی قابل اعتماد و مورد وثوق و جلیل القدر است که توصیف و مدح وی در کتب رجال آمده است.
«محمّد بن علی بن ابی قرّه» راوی دیگر دعای ندبه کیست؟
او از جمله راویان صاحب کتاب و مورد اعتماد است. نجاشی درباره وی می‌گوید: «... او ثقه بوده و روایات فراوانی شنیده و کتاب‌های بسیاری تألیف کرده است. وی کسی بود که کتاب‌ها را ورق به ورق برای اصحاب امامیه می‌خواند و همواره در مجالس با ما بود».(1030)
از آنجا که نجاشی اجازه نقل کتاب‌های ابن ابی‌قرّه را از وی داشته است لذا می‌توان او را از مشایخ اجازه مرحوم نجاشی دانست.
ابن مشهدی دعای ندبه را چگونه از محمّد بن أبی قره نقل کرده است؟
از آنجا که محمّد بن جعفر مشهدی معاصر محمّد بن ابی‌قره نبوده است لذا می‌توان آن را این گونه توجیه کرد:
1 - شیخ مشهدی معمّر بوده و لذا محمّد بن ابی‌قره را درک کرده است.
2 - اگر چه خبر ارسال دارد ولی ابن مشهدی به نقلش از محمّد بن ابی‌قره یقین داشته است.
3 - ابن مشهدی دعا را از کتاب مزار ابن ابی‌قره نقل کرده است، زیرا مطابق نقل صاحب ریاض ابن ابی‌قره کتابی به نام «مزار» داشته است.

آیا درباره محمّد بن حسین بن سفیان بزوفری معروف به ابن مشهدی توثیقی رسیده است؟

او از شاگردان احمد بن ادریس به شمار آمده و از او روایت نقل کرده است. و از آنجا که شیخ مفید از او روایت نقل کرده می‌توان او را از مشایخ شیخ مفید دانست.
درباره وثاقت وی باید گفت: هر چند پیرامون بزوفری در کتب رجال توثیق خاصی وارد نشده است، ولی از آنجا که از مشایخ روایی شیخ مفید بوده و در موارد زیادی برای وی رضا و رحمت خداوند را طلب کرده است، می‌توان بدون تردید گفت: قواعد توثیق عام، شامل حال وی می‌گردد.

دعای ندبه از کدامین امام است؟

ظاهر این است که این دعا از جانب امام صادق‌علیه السلام انشا شده است، همان گونه که مرحوم مجلسی به آن حضرت نسبت می‌دهد. و اما اینکه در برخی از مصادر این گونه آمده که این دعا برای صاحب الزمان است، ممکن است این گونه توجیه کنیم که: این دعا، دعایی است که برای وجود مقدس امام زمان‌علیه السلام انشا شده است نه اینکه این دعا از طرف آن حضرت انشا شده باشد.
هر چند برخی خواسته‌اند احتمال اول را به خاطر ناسازگاری برخی از مضامین دعا، با صدور آن از جانب امام صادق‌علیه السلام مردود سازند، ولی برای اهل تحقیق روشن است که این اشکالات قابل توجیه است، زیرا نظیر چنین مضامینی در موارد دیگر از امام صادق‌علیه السلام و دیگر ائمه‌علیهم السلام نیز نقل شده است.(1031)
و نیز احتمال دارد که بزوفری از پدرش حسین بن علی بن سفیان که از علما و راویان بزرگ قرن چهارم که هم عصر و زمان غیبت صغرا بوده نقل کرده و او هم به وسیله نواب اربعه از راه مکاتبه و توقیع با امام زمان‌علیه السلام در ارتباط بوده و این دعا را در کتاب خود آورده و سپس به دست فرزندش ابوجعفر بزوفری رسیده است.

آیا دعای ندبه انشای برخی از علمای شیعه است؟

ممکن است برخی اشکال کنند که این دعا انشای برخی از علمای شیعه بوده است. ولی این احتمال از جهاتی باطل است:
1 - بزوفری در ادامه روایت این چنین آورده است: «ویستحبّ أن یدعی به فی الأعیاد الأربعة». ظاهر این کلمه می‌رساند که این دعا از جانب معصوم صادر شده است، زیرا محکوم کردن هریک از افعال و اذکار به هریک از احکام خمسه (وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه) از امور توقیفی است که فقط باید از جانب اولیای معصوم خداوند صورت پذیرد.
2 - اینکه برای قرائت این دعا زمان خاص (اعیاد اربعه) ذکر شده خود دلیل بر آن است که از جانب معصوم صادر شده است؛ زیرا در غیر این صورت نمی‌تواند از چنین ویژگی خاصی برخوردار باشد.
3 - رسم علما چنین بوده که هر گاه دعا یا زیارتی را خود انشا می‌کردند متذکر می‌شدند تا بر مردم مشتبه نگردد، از باب نمونه:
الف. شیخ صدوق در «من لایحضره الفقیه» زیارتی را برای فاطمه زهراعلیها السلام که از انشاهای خود اوست نقل کرده و می‌گوید: من آن را در سفر حج در مدینه در کنار قبر فاطمه زهراعلیها السلام قرائت کردم. ولی آن را به این صورت در اخبار نیافتم...».(1032)
ب. سید بن طاووس در «الاقبال» می‌گوید: «فصلی است درباره آنچه آن را ذکر می‌کنیم از دعایی که آن را انشا کردیم، آن را هنگام تناول طعام ذکر می‌کنیم».(1033)
ج. و نیز می‌فرماید: «و امّا آنچه هنگام رؤیت هلال شوّال گفته می‌شود ما آن را در کتاب «عمل الشعر» در ضمن دعایی که انشا کردیم آوردیم، و این دعا صلاحیت برای تمام ماه‌ها را دارد...».(1034)
و در موارد دیگر نیز در مورد ادعیه‌ای که خود انشا کرده چنین تعبیراتی آورده است.(1035)
4 - ابن مشهدی در «المزار» می‌گوید: «من در این کتاب خود از فنون زیارات، اخباری را جمع کردم که به واسطه راویان ثقه و مورد اعتماد به سادات متصل شده‌اند».(1036)
5 - در صورتی که جمله «انّه الدعاء لصاحب الامر» را به معنای انشا از امام زمان‌علیه السلام بدانیم می‌توانیم آن را از توقیعات حضرت به بزوفری بدانیم.

چه ارتباطی بین امام زمان‌علیه السلام با کوه رَضْوی و ذی طوی است؟

امام زمان‌علیه السلام در عصر غیبت کبرا مکان خاصی ندارد، نه در کوه رضوی مخفی است و نه در ذی طوی و نه در سرداب مقدس. آری برخی از فرقه‌های کیسانیه که منقرض شده‌اند معتقد بودند که محمد بن حنفیه در کوه رَضْوی مخفی است. پس چه ارتباطی با این دو کوه و امام زمان‌علیه السلام وجود دارد که در دعای ندبه به آن اشاره شده است؟
پاسخ: قبل از پاسخ اشکال باید بدانیم که رضوی و ذی طوی چه مکانی است؛
ذی طوی اسم مکانی است داخل حرم که حدود یک فرسخ تا مکه فاصله دارد، و از آنجا خانه‌های مکه پیداست.(1037)
و رَضْوی کوهی از کوه‌های مدینه منوّره است در نزدیکی ینبُع، که فاصله بین آن کوه تا مدینه چهل میل است. در مدح و فضیلت آن کوه روایاتی وارد شده است.
در جواب سؤال فوق می‌گوییم: آری ما معتقدیم که حضرت‌علیه السلام مکان معینی در عصر غیبت ندارد و روایات و ادعیه این مطلب را تأیید می‌کند، ولی این جمله به معنای آن نیست که حضرت در کوه رَضْوی یا در منطقه ذی‌طوی مخفی است، بلکه معنایی کنایی دارد به این معنا که برای حضرت هیچ مکان معینی نیست، و لذا این جمله هیچ ارتباطی با عقیده کیسانیه ندارد.
و امّا اینکه چرا این دو مکان به طور خصوص در این دعا ذکر شده، به جهت تقدّس و تبرّک این دو مکان است، و ثابت شده که حضرت‌علیه السلام در این دو مکان زیاد تردّد داشته‌اند.
و ممکن است که در ذکر این منطقه اشاره به این نکته باشد که حتّی این دو موضع که مورد اهتمام کیسانیه است تحت تصرّف امام مهدی‌علیه السلام و محلّ تردّد آن حضرت است. و یا اینکه مقصود از ذی طوی مکّه مکرّمه و رَضْوی مدینه منورّه باشد، آن گونه که در کتاب «اخبار مکّه» اشاره شده است.

چرا اسامی تمام امامان در این دعا ذکر نشده است؟

گاهی گفته می‌شود چرا اسامی تمام امامان در این دعا ذکر نشده است؟
پاسخ: تصریح نشدن به اسامی و عدد دوازده امام از قوّت متن آن نمی‌کاهد. در عین حال گر چه تصریح به نام هر یک از آنها نشده ولی به طور کلّی و اجمالی به مصائبی که آنها در راه هدایت خلق متحمّل شده‌اند اشاره کرده است. آنجا که می‌گوید: «لم یمتثل أمر رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله فی الهادین بعد الهادین...» یا آنجا که می‌فرماید: «فقتل من قتل وسُبی من سُبی وأُقصی من أُقصی».
این عبارات اشاره به مصائبی دارد که هر یک از امامان در راه هدایت خلق متحمّل شده‌اند.
و نیز در جایی دیگر می‌فرماید: «أین الحسن أین الحسین، أین أبنآء الحسین...».

آیا جمله «و عرجت بروحه» مخالف با معراج جسمانی است؟

برخی می‌گویند: جمله «وعرجت بروحه إلی سمآئک» که در دعای ندبه آمده مخالف با اجماع و آیات و روایاتی است که دلالت بر معراج جسمانی دارد، لذا از این جهت درصدد برآمده‌اند تا در انتساب این دعا به امام خدشه وارد کنند.
پاسخ:
صحیح در این جمله: «عرجت به إلی سمآئک» است نه «بروحه» و لذا دلالت بر معراج روحانی ندارد. شاهد این مطلب چند قرینه است:
1 - محدّث نوری‌رحمه الله در کتاب «تحیّة الزائر» می‌گوید: در نسخه‌ای که من از مزار محمّد بن مشهدی دارم: «عرجت به إلی سمآئک» ثبت شده است.(1038)
2 - شیخ عباس قمی‌رحمه الله نیز در کتاب «هدیة الزائر» عبارت استاد خود حاجی نوری را نقل کرده و آن را تأیید نموده است.
3 - الآن نیز نسخه‌ای خطّی و نفیس از کتاب مزار محمّد بن مشهدی موجود است که در آن «وعرجت به» ثبت شده است.
4 - جمله‌های دیگر در دعا نیز مؤیّد معراج جسمانی است از قبیل: «وأوطأته مشارقک ومغاربک» و «سخّرت له البراق».
5 - بر فرض صحّت نسخه «وعرجت بروحه» این جمله دلالت بر معاد روحانی فقط ندارد، از باب استخدام لفظ موضوع برای جزء و اراده کلّ، مقصود معراج جسمانی و روحانی است. از قبیل اینکه گفته می‌شود: «روحی لک الفدآء». مرحوم حاج میرزا ابوالفضل تهرانی می‌گوید: «گاهی کلمه روح را در معنای جسم با روح به کار می‌برند به جهت ارتباط بین حالّ و محلّ یا علاقه ملابست که بین آن دو است...».(1039)

چه تألیفاتی درباره دعای ندبه نوشته شده است؟

دانشمندان و محققان این دعای شریف را مورد توجه خود قرار داده و بر آن شروح و حواشی نوشته‌اند. اینک به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - «شرح دعای ندبه» از صدرالدین محمد حسنی مدرس یزدی.
2 - «عقد الجمان لندبة صاحب‌الزمان» از میرزا عبدالرحیم تبریزی.
3 - «وسیلة القربة فی شرح دعاء الندبة» از شیخ علی خوئی.
4 - «شرح دعای ندبه» از ملا حسن تربتی سبزواری.
5 - «النخبة فی شرح دعاء الندبة» از سید محمود مرعشی.
6 - «شرح یا ترجمه دعای ندبه» از سردار کابلی.
7 - «معالم القربة فی شرح دعاء الندبة» از محدث ارموی.
8 - «وظائف الشیعة فی شرح دعاء الندبة» از ادیب اصفهانی.
9 - «کشف الکربة» از محدث ارموی.
10 - «نوید بامداد پیروزی» از موسوی خرم آبادی.
11 - «شرح و ترجمه دعای ندبه» از محبّ الاسلام.
12 - «نصرة المسلمین» از عبدالرضا خان ابراهیمی.
13 - «فروغ الولایة» از آیت اللَّه صافی.
14 - «الکلمات النخبة» از عطائی اصفهانی.
15 - «رسالة حول دعاء الندبة» از محمّد تقی تستری.
16 - «رسالة حول دعاء الندبة» از میرجهانی اصفهانی.
17 - «سند دعاء الندبة» از سید یاسین الموسوی.
18 - «شرحی بر دعای ندبه» از علوی طالقانی.
و دیگر شروح و رساله‌ها در رابطه با دعای ندبه.

چه دعاهایی در عصر غیبت امام زمان‌علیه السلام درباره حضرت مستحب است؟

ادعیه درباره امام زمان‌علیه السلام بسیار است، که می‌توان به برخی از آنها فهرست‌وار اشاره نمود:
1 - دعایی از امام صادق‌علیه السلام.(1040)
2 - دعای غریق.(1041)
3 - دعای بعد از هر فریضه در ماه رمضان.
4 - دعای عهد صغیر.(1042)
5 - دعای عهد.(1043)
6 - دعا بعد از نماز ظهر.(1044)
7 - دعا بعد از نماز عصر.(1045)
8 - دعای شب نیمه شعبان.(1046)

در چه مکان‌هایی سفارش دعا برای امام زمان‌علیه السلام شده است؟

مطابق روایات در برخی از مکان‌های مقدس سفارش خاص به جهت دعا برای امام زمان‌علیه السلام شده است، از آن جمله:
1 - مسجد الحرام.(1047)
2 - سرداب مقدس.
3 - مقامات منسوب به حضرت از قبیل مسجد کوفه، مسجد سهله، مسجد صعصعه و مسجد جمکران.
4 - حرم امام حسین‌علیه السلام.(1048)
5 - حرم امام رضاعلیه السلام.(1049)
6 - حرم عسکریین‌علیهما السلام در سامرا.(1050)
7 - حرم هریک از امامان به طور عموم.(1051)
8 - عرفات در محل وقوف.(1052)

فلسفه توسّل به امام زمان‌علیه السلام چیست؟

توسل، وسیله و واسطه قرار دادن چیزی بین خود و مطلوب است. وسیله بر دو نوع است: گاهی از امور مادی است، مثل آب و غذا که وسیله رفع تشنگی و گرسنگی است. و زمانی نیز از امور معنوی است، مثل گناه‌کاری که خدا را به مقام و جاه یا حقیقت پیامبرصلی الله علیه وآله قسم می‌دهد تا از گناهش بگذرد. در هر دو صورت وسیله لازم است؛ زیرا خداوند متعال جهان آفرینش را به بهترین صورت آفریده است، آنجا که می‌فرماید: {اَلَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ}؛(1053) «آن خدایی که همه چیز را به بهترین صورت آفرید.»
جهان بر اساس نظم علت و معلول و اسباب و مسببات، برای هدایت و رشد و تکامل انسان‌ها آفریده شده است و نیازمندی‌های طبیعی بشر با عوامل و اسباب عادی برآورده می‌گردد. فیوضات معنوی خداوند همچون هدایت، مغفرت و آمرزش نیز بر اساس نظامی خاص بر انسان‌ها نازل می‌شود و اراده حکیمانه خداوند بر این تعلّق گرفته که امور از طریق اسباب خاص و علل معین به انسان‌ها برسد.
بنابراین، همان گونه که در عالم ماده نمی‌توان پرسید: چرا خداوند متعال زمین را با خورشید نورانی کرده و خود بی واسطه به چنین کاری دست نزده است؟ در عالم معنا نیز نمی‌توان گفت: چرا خداوند مغفرت خویش را به واسطه اولیای الهی شامل حال بندگان می‌کند.
شهید مطهری‌رحمه الله می‌فرماید: «فعل خداوند دارای نظام است. اگر کسی بخواهد به نظام آفرینش اعتنا نداشته باشد گمراه است. به همین جهت است که خدای متعال گناه‌کاران را ارشاد فرموده است که درِ خانه رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله بروند و علاوه بر اینکه خود طلب مغفرت کنند، از آن بزرگوار بخواهند که برای ایشان طلب مغفرت کند. قرآن کریم می‌فرماید: {وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً}؛(1054) «اگر ایشان هنگامی که [با ارتکاب گناه به خود ستم کردند، نزد تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌خواستند و پیامبر هم برای ایشان طلب مغفرت می‌کرد، خدا را توبه پذیر مهربان می‌یافتند.»(1055)
از همین رو می‌بینیم که در قرآن و سنت تأکید فراوانی بر وسیله و توسل شده است. خداوند متعال می‌فرماید: {یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الوَسِیلَةَ}؛(1056) «ای مؤمنین! تقوا پیشه کنید و برای رسیدن به او وسیله طلب نمایید.»
اثر و فایده دیگری که در توسل به اولیای الهی خصوصاً ذوات مقدسه اهل بیت‌علیهم السلام است اینکه مردم به جهت دریافت فیوضات الهی به واسطه آنان، نه تنها به مقام شامخ آنها از نبوت یا امامت یقین حاصل می‌کنند، بلکه از باب اینکه «الانسان عبید الاحسان» فرمان بردار دستورات آنها که همان دستورات خداوند است می‌شوند.

آیا دعا برای ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام با نهی از عجله در ظهور منافات دارد؟

در روایات فراوان به مسأله دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی‌علیه السلام اشاره شده است و در برخی روایات دیگر از عجله کردن و استعجال نهی شده است. از جمله: «هلک المستعجلون»؛ «کسانی که عجله کردند هلاک شدند.» آیا بین این دو دسته روایات اختلاف و تنافی وجود دارد؟ در جواب می‌گوییم: خیر؛ زیرا:
اولاً: استعجال در ظهور، اصرار زیاد بر فرج حضرت بدون تمهید مقدمات و شرایط و زمینه‌هاست، ولی دعا برای ظهور حضرت، با تمهید مقدمات و شروط است.
ثانیاً: نفس دعا برای تعجیل فرج در ظهور حضرت تأثیر به سزایی دارد، به این معنا که خود دعا می‌تواند به منزله جزء علت تامه در تسریع ظهور تأثیر به سزایی داشته باشد.

آیا اگر کسی چهل روز دعای عهد بخواند از یاران امام مهدی‌علیه السلام خواهد شد گرچه انسان بدی باشد؟

مطابق روایتی که از امام صادق‌علیه السلام نقل شده آمده است که: « هرکس چهل صبح دعای عهد را بخواند از یاوران «قائم» ما باشد، و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد خداوند او را از قبر بیرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد...».(1057)
در مورد سؤال فوق می‌گوییم:
اولاً: این آثار ممکن است مقیّد باشد به اینکه اعمال و رفتار دیگر نیز درست و مطابق موازین شرع باشد، زیرا انسان باید با حقیقت این دعا انس داشته باشد تا بتواند با خدای خود عهد کند.
ثانیاً: ممکن است که خواندن دعای عهد گرچه از شخصی باشد که انسان بدی است ولی خداوند متعال به برکت این دعا او را متحوّل می‌گرداند و با خواندن این دعا در چهل روز و عهد قلبی با حضرت مهدی‌علیه السلام چنان تحوّلی اساسی در وجود او ایجاد شود که به این قابلیّت برسد که بتواند از اصحاب حضرت شود.

طول عمر

آیا مسأله طول عمر امام زمان‌علیه السلام مورد اعتراض اهل سنّت واقع شده است؟

شیعه امامیه به تبع ادله قطعی، معتقد به امامت امام زمان‌علیه السلام از سال 255 هجری تاکنون است. این اعتقاد مستلزم آن است که امکان داشته باشد شخصی بیش از هزار سال عمر کرده باشد. این لازمه برای برخی از اهل سنّت گران آمده است. می‌گویند: چگونه ممکن است شخصی این مقدار عمر کند. اینان در حقیقت از آن جهت که اصل اعتقاد به امامت و مهدویت شیعه را قبول ندارند، مسأله طول عمر را بهانه قرار داده‌اند تا اصل عقیده به مهدویت شیعه را زیر سؤال ببرند.
سائح علی حسین مغربی می‌گوید: «اهل سنّت نظریه بقا و زنده ماندن مهدی‌علیه السلام بیش از هزار سال تا هر زمان که خدا بخواهد را مورد انتقاد قرار داده‌اند، و می‌گویند: عمری به این مقدار هرگز در بین بشر مرسوم نبوده و دلیلی نیز از شرع بر آن وجود ندارد».(1058)
همان گونه که دکتر احمد محمود صبحی اعتقاد به طول عمر امام زمان‌علیه السلام را از قوی‌ترین اعتراض‌ها متوجّه بر عقیده به حضرت مهدی‌علیه السلام نزد شیعه امامی قرار داده است. او می‌گوید: «زنده ماندن مهدی بیش از هزار سال جای تردید دارد، و این خود موجب سست کردن عقیده به مهدویت از ریشه و اساس است».(1059)

آیا خداوند می‌تواند عمر کسی را به این حدّ طولانی کند؟

در علم کلام به اثبات رسیده که خداوند قادر بر هر امری است همان گونه که عالم به هر چیزی است. هر امری که قابلیّت تعلق قدرت الهی را داشته باشد و محال ذاتی و وقوعی نباشد، گرچه بر خلاف عادت عمومی است. لذا محال نیست که خداوند به جهت مصالحی عمر شخصی را طولانی کرده و از آفات مرگ او را نگه دارد. طبیعت آتش، سوزاندن است ولی خداوند برای حضرت ابراهیم‌علیه السلام سرد و سلامت گردانید. و این همان اعجازی است که در علم کلام به آن اشاره شده است. علامه طباطبایی می‌فرماید: «کسی که روایات وارد شده از رسول اعظم و امامان اهل بیت‌علیهم السلام در خصوص امام غایب را مطالعه کرده باشد، به این نتیجه می‌رسد که نوع حیات آن حضرت با معجزه و خرق عادت است. و طبیعی است که خرق عادت امری محال نیست. و نمی‌توان خرق عادت را از طریق علم به طور مطلق نفی کرد. عوامل و اسبابی که در عالم تأثیر گذارند هرگز منحصر در حدود دید ما و شناخت ظاهری ما نیست. ما نمی‌توانیم عوامل دیگر را از ماوراء طبیعت نفی کنیم ... لذا ممکن است که عواملی در فرد یا افرادی از بشر وجود داشته باشد که بتواند انسان را بهره‌مند از عمر طولانی کند به حدّی که گاه به هزار یا هزاران سال برسد. بنابراین علم طبّ هرگز از کشف راز طول عمر انسان مطلع نشده است».(1060)
شهید صدررحمه الله می‌گوید: «... ما فرض می‌کنیم که عمر طولانی از حیث علمی ممکن نیست... نتیجه چیست؟ مقصود شما این است که بگویید: طولانی شدن عمر انسان تا چند قرن بر خلاف قوانین طبیعی است که علم با وسایل تجربی و پیشرفته به اثبات رسانده است. تازه به این نتیجه می‌رسیم که این حالت معجزه بوده که قانون طبیعی را در حالتی معین به جهاتی خاص معطّل گذاشته و خرق کرده است... .
این معجزه برای کسی که از نصوصات قرآن و سنّت استمداد جسته و استفاده می‌کند، چیز تازه یا غریبی نیست. و نیز عجیب‌تر از نقض قانون انتقال حرارت از جسم پرحرارت به جسم کم حرارت نیست، که در مورد حضرت ابراهیم‌علیه السلام نقض شده است تا جان او محفوظ بماند. خداوند متعال می‌فرماید: {قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاماً عَلی اِبْراهِیمَ}.(1061)
آن گاه نمونه‌هایی از معجزات و خوارق عادات به جهت مصالحی اهمّ را مثال می‌زند که اگر از مسأله طول عمر در حدّ اعجاز مهمّ‌تر نباشد در اهمیت کمتر نیست...».(1062)
لذا خداوند متعال درباره حضرت یونس (ذوالنون) می‌فرماید: {فَلَوْلا أَنَّهُ کانَ مِنَ المُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ}؛(1063) «اگر او از تسبیح گویان نبود به طور حتم در شکم ماهی تا روز قیامت باقی می‌ماند.»
پس ممکن است کسی عمری طولانی تا روز قیامت به طریق اعجاز داشته باشد.

آیا طول عمر به این حد، از حیث علمی امکان دارد؟

مقصود از امکان علمی آن است که ادعا کنیم برخی از امور که امکان علمی نداشته و نمی‌توان با وسایل مدرن و پیشرفته امروز آن را عملی ساخت، به لحاظ قوانین علمی هیچ گونه قاعده و قانونی که مانع وقوع و تحقق آن باشد وجود ندارد. در مورد طول عمر انسان نیز چنین است.
برنارد شو می‌گوید: «از اصول علمی ثابت نزد تمام علمای بیولوژی آن است که عمر انسان ممکن نیست که برای او حدّ ثابتی باشد، طول عمر مسأله‌ای است که حدّ نمی‌پذیرد».(1064)
وایزمن دانشمند معروف آلمانی می‌گوید: «هیچ تلازمی بین مرگ و قوانین طبیعی نیست؛ زیرا ما در عالم طبیعت، عمری می‌بینیم که بین یک لحظه تا خلود علی الدوام پایین و بالا می‌رود...».(1065)
فلوکر فیزیکدان معروف می‌گوید: «حدّ طبیعی عمر انسان 600 سال است».
روجر پیکن دانشمند انگلیسی آن را به 1000 سال رسانده است.(1066)
دکتر کیلور دهاوز آمریکایی می‌گوید: «علم طبّ می‌تواند قیدها و حدودی را که مانع از طول عمر انسان است با کمک دانش تغذیه از بین ببرد. ما امروز امیدواریم که بر خلاف عمر پدران و اجدادمان به چنین طول عمری دست یابیم».(1067)
پروفسور اتینگر می‌گوید: «نسل جدید همان گونه که به سفرهای فضایی ایمان آورد، در آینده‌ای نه چندان دور ایمان خواهد آورد که خلود انسان در حیات دنیوی امر بعیدی نیست؛ زیرا با پیشرفت تکنولوژی که امروز مشاهده می‌کنیم می‌توان عمر انسان را در قرن آینده به هزاران سال رساند».(1068)
دیمند وبرل از اساتید دانشگاه جونس هبکنس می‌گوید: «تمام اجزای اصلی انسان بدون استثنا با امتحان به اثبات رسیده که قابل خلود است، و یا حدّ اقلّ قابل عمری طولانی‌تر از این مقدار است...».(1069)

آیا طول عمر امکان عملی داشته است؟

فلاسفه و متکلمین می‌گویند: قوی‌ترین دلیل بر امکان شئ وقوع آن در خارج است. در مورد طول عمر همین قانون جاری است. بهترین دلیل بر امکان آن، رجوع به تاریخ گذشته است. چه بسیار افرادی که در طول تاریخ عمرهای بسیار طولانی داشته‌اند که طول عمر حضرت مهدی‌علیه السلام نیز یکی از آنها است.
خداوند متعال درباره حضرت نوح‌علیه السلام می‌فرماید: {وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلّا خَمْسِینَ عاماً}؛(1070) «و هر آینه ما نوح را به سوی قومش فرستادیم پس او در میان آنها هزار سال به جز پنجاه سال [نُه‌صد و پنجاه سال درنگ کرد.»
مطابق نظر مسلمانان و مسیحیان، حضرت مسیح‌علیه السلام تاکنون زنده بوده و در آخرالزمان از آسمان فرود خواهد آمد. و مطابق نظر اسلامی پشت سر امام زمان‌علیه السلام نماز به جای خواهد آورد.

آیا در روایات اهل سنّت به طول عمر اشخاص اشاره شده است؟

عجب است که اهل سنّت اعتقاد به ولادت و وجود امام مهدی‌علیه السلام را به جهت طول عمر آن حضرت قبول نمی‌کنند، در حالی که در صحیح‌ترین مصادر حدیثی خود روایاتی را آورده‌اند که در آن به قضایا و اشخاصی اشاره شده که عمرهای بسیار طولانی داشته و دارند. از آن جمله حدیث معروف به حدیث جسّاسه است که در «صحیح مسلم» به طور تفصیل از آن یاد شده است.
در آن حدیث به طور تفصیل اشاره به وجود شخصی به نام «دجّال» شده که با عمری بسیار طولانی غایب از دیدگان مردم در جزیره‌ای از دریا زندگی می‌کند و در برهه‌ای از زمان به نهضتی باطل دست خواهد زد.(1071)

آیا کسانی در امت‌های پیشین عمر طولانی داشته‌اند؟

آری، با مراجعه به تاریخ پی می‌بریم که کسانی عمرهای بسیار طولانی داشته‌اند از قبیل:
1 - خضر نبی که هزاران سال عمر کرده(1072) و هنوز زنده است.
2 - لقمان بن عاد که 3500 سال عمر داشته است.(1073)
3 - لقمان حکیم با 4000 سال یا بنابر نقلی دیگر هزار سال.
4 - نوح پیامبر با 2500 سال.
5 - شیث فرزند آدم با 912 سال.(1074)
6 - حضرت آدم‌علیه السلام با 930 سال.(1075)
7 - ادریس نبی با 862 سال.(1076)
8 - سلیمان نبی با 712 سال.(1077)
9 - سام پسر نوح با 600 سال.(1078)
و دیگران.

آیا طول عمر امکان فلسفی و منطقی دارد؟

مقصود از امکان فلسفی یا منطقی آن است که با مراجعه به عقل هیچ گونه مشکل عقلی و فلسفی که مخالف با نظریه طول عمر باشد وجود نداشته باشد.
شکی نیست که طولانی شدن عمر انسان به هزاران سال از جنبه عقلی و منطقی ممکن است و هیچ گونه اشکال عقلی ندارد و هیچ گاه مستلزم تناقض نخواهد شد، زیرا در مفهوم حیات و زندگی، مرگ سریع نهفته نشده است.
فخر رازی در توجیه طول عمر انسان در ذیل آیه شریفه: {فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّ خَمْسِینَ عاماً... (1079)}، می‌گوید: «برخی از اطبا گویند: عمر انسان بیش از 120 سال نمی‌شود، ولی آیه بر خلاف آن دلالت داشته و عقل نیز بیش از این را تأیید می‌کند؛ زیرا بقا بر ترکیبی که در انسان است ذاتاً ممکن است وگرنه باقی نمی‌ماند. دوام تأثیر مؤثر در او ممکن است؛ زیرا مؤثّر در وجود انسان اگر واجب‌الوجود است که دوام دارد، و اگر غیر واجب‌الوجود باشد برای او مؤثّری است، و بالاخره به واجب‌الوجود باز می‌گردد که دوام دارد. لذا ممکن است که تأثیر واجب‌الوجود دائمی شود که در نتیجه بقا ذاتاً ممکن می‌گردد، و چنانچه بقا نداشته باشد به جهت امر عارض است، و عارض هم ممکن العدم است. و اگر وجود عارض مانع واجب بود به همین مقدار عمر هم نمی‌توانست باقی بماند. نتیجه اینکه حرف برخی از اطبا که گفته‌اند: عمر انسان از 120 سال فراتر نمی‌رود، باطل است».(1080)
شیخ مجتبی قزوینی خراسانی در استدلال عقلی و فلسفی بر ضرورت وجود شخص طویل‌العمر در خارج می‌گوید: «طبق قواعد فلسفی و حِکَمی، هر طبیعتی که قابل زیاده و نقصان در عالم وجود است، باید فرد کامل آن طبیعت در خارج موجود گردد؛ زیرا هر طبیعتی طالب کمال نهایی خود است. مطابق این قاعده تعدادی از مسائل فلسفی پایه‌گذاری شده است که از جمله آنها وجود فرد کامل در بین بشر به اسم نبی یا حکیم است. و مطابق این قانون که با برهان به اثبات رسیده قابلیّت زندگی و عمر بیشتر دارای مراتب متعددی در خارج است. عمر 1000 سال یا 2000 سال را نمی‌توان نهایت مرتبه امکان زندگی به طور یقین دانست؛ بلکه ممکن است که بیش از این مقدار نیز باشد...».(1081)

علایم ظهور

چه آثاری در نقل علایم ظهور است؟

با تأملی در روایاتِ علایم ظهور و بررسی همه جانبه آن، پی به آثار و فواید نشر آنها در میان جامعه خواهیم برد. اینک به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد:
1 - آگاهی امّت از پرچم‌ها و دعوت‌های ضلال و گمراه کننده.
2 - بشارت به ظهور دعوت‌های حق و قیام‌هایی که در آن مردم را به حقّ دعوت می‌نمایند.
3 - اخبار غیبی از آن جهت که خرق عادت است از اهمّ دلایل نبوت و امامت به شمار می‌آید، و لذا نشر و تحقق آنها سبب زیاد شدن یقین در قلوب مسلمانان خواهد شد.
4 - از آن جهت که کفّار برای پذیرش اسلام به دنبال دلیل و برهان و معجزه‌اند، این گونه اخبار بعد از تحقّق قطعی آنها، حجّتی برای آنها خواهد بود.
5 – بعد از تحقق هر یک از علایم ظهور، اطمینان مردم به اصل ظهور بیشتر خواهد شد.
6 - تحقق یکایک علایم ظهور در خارج، منعکس کننده عزم جدّی خداوند متعال در نصرت اسلام و مسلمین بر کفّار در سطح کلّ کره زمین است.
7 - مسلمانان را برای آماده شدن و زمینه سازی ظهور تحریک کرده و به آنها آمادگی روحی، سیاسی و جهادی برای شرکت در حکومت آن حضرت را خواهد داد.
8 - از آنجا که انسان غریزه و میل به شنیدن اخبار غیبی دارد، با طرح این گونه اخبار واقعی و اسلامی، جلوی انحرافات فکری از ناحیه کاهنان و منجمان از این طریق گرفته می‌شود.
9 - بخش مهمّی از علایم ظهور از امور سیاسی اسلام به حساب می‌آید که باید مسئولین رده بالا در بررسی مسائل استراتژیک خود به آنها توجه نموده و برنامه‌های خود را در سطح کلان بر اساس آنها پی‌ریزی کنند.
10 - بحث از علایم ظهور، موضوعی نیست که اختصاص به شیعه یا مسلمانان داشته باشد، بلکه در هر دین و آیینی کم و بیش به علایم ظهور منجی بشریت، به هر اسم و نامی پرداخته شده است.
نویسنده آلمانی «هالسیل» در کتاب خود «خبر و سیاست» می‌گوید: ما مسیحیان ایمان داریم که تاریخ بشریت در آینده‌ای نه چندان دور در معرکه‌ای به نام «هرمجدّون» به پایان خواهد رسید. معرکه‌ای که در آن، مسیح بازگشته و بر تمام زنده‌ها و مردگان حکومت خواهد کرد».(1082)

چه فرقی بین علایم ظهور و شرایط ظهور است؟

علایم ظهور گر چه با شرایط ظهور، وجه اشتراکی دارند که همان تحقق هر یک قبل از ظهور امام مهدی‌علیه السلام است، ولی از جهاتی نیز با یکدیگر اختلاف دارند. اینک به برخی از اختلافات اشاره می‌کنیم:
1 - منوط شدن ظهور به شرایط و تعلیق بر آنها واقعی است، به این معنا که اگر شرایط مهیّا نباشد، مشروط که همان ظهور است در خارج تحقق نخواهد یافت، بر خلاف منوط شدن ظهور به علامات و تعلیق بر آنها، که واقعی نیست؛ زیرا علامات نسبت به ظهور، جنبه کاشفیّت دارد.
2 - علامات، حوادثی پراکنده‌اند که در طول عصر غیبت به صورت پراکنده انجام خواهد گرفت، بر خلاف شرایط که تا وقت ظهور به صورت متّصل و مستمر خواهد بود.
3 - انسان نسبت به شرایط ظهور، تکلیف دارد بر خلاف علایم ظهور.

آیا علایم ظهور با احادیث نفی توقیت منافات دارد؟

ممکن است که به ذهن کسی چنین خطور کند که نشر شرایط و علامات ظهور در جامعه با احادیث نهی از توقیت و معیّن کردن وقت ظهور منافات داشته باشد، پس چرا از آنها سخن به میان می‌آید؟
پاسخ: توقیت و تعیین وقت ظهور که در روایات از آن نهی شده شامل نقل علایم و شرایط ظهور نیست؛ زیرا مقصود از توقیت آن است که به طور دقیق، وقت خاصّی را برای ظهور معیّن کنیم، که روایات از آن نهی کرده است.
وقت معیّن کردن برای ظهور غیر از آنکه مشتمل بر نهی است دارای اشکالات دیگری نیز می‌باشد:
1 - ادعایی بدون دلیل است.
2 - اگر تاریخ ظهور معلوم باشد دشمنان درصدد مقابله و جلوگیری از آن برخواهند آمد. و لذا در روایات می‌خوانیم که ظهور حضرت‌علیه السلام به طور ناگهانی خواهد بود.
3 - با وقت معین نکردن، روحیه امید و حیات در جامعه دمیده خواهد شد، زیرا در هر لحظه احتمال داده می‌شود که ظهور حضرت فرا رسد.

آیا اعلان علایم و شرایط ظهور سبب اطلاع دشمنان از اسرار سیاسی است؟

برخی می‌گویند از آنجا که علایم ظهور و شرایط آن از اسرار سیاسی اسلام به حساب می‌آید نشر آنها در بین مردم به جهت اطلاع دشمنان بر آنها به صلاح اسلام و مسلمین نخواهد بود.
پاسخ: اگر خبر غیبی از ناحیه معصوم همچون پیامبر یا امامان‌علیهم السلام صورت گیرد، چون هرگز اشتباه و سهو و خطا ندارند، معلوم می‌شود که اراده حتمی الهی بر تحقّق آن صورت گرفته است، در این صورت، مقابله جبهه کفر هرگز تأثیری برای جلوگیری از تحقّق آن نخواهد داشت.

آیا علایم ظهور متعلّق بدا واقع می‌شود؟

از برخی روایات استفاده می‌شود که علایم ظهور بر دو قسم هستند: برخی حتمی‌اند که مورد بدا و تجدید نظر واقع نمی‌شوند، و برخی دیگر متعلق بدا واقع می‌گردند، ولی اصل ظهور امری حتمی است که خداوند متعال در آن جواب فطرت و خواسته درونی بشر را داده و وعده به تحقق آن داده است و خداوند هرگز خلف وعده نمی‌کند.
داوود بن ابی‌القاسم می‌گوید: «ما نزد ابی جعفر محمّد بن علی الرضاعلیهما السلام بودیم که سخن از خروج سفیانی به میان آمد و اینکه در روایت آمده که امر او حتمی است. به ابوجعفرعلیه السلام عرض کردم: آیا بدا در امر، حتمی خواهد شد؟ حضرت فرمود: آری. عرض کردم: ما می‌ترسیم که در امر قائم نیز بدا حاصل شود؟ فرمود: امر قائم از اموری است که وعده داده شده و خداوند در وعده خود تخلّف نخواهد کرد».(1083)
علایم حتمی که مورد بدا واقع نمی‌شود، نشانه‌هایی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - تصریح به حتمی بودن آن در روایات.
2 - تأکید به قسم.
3 - تأکید به «لابدّ».
4 - تأکید به «لام».
5 - تأکید به «انّ».
6 - تأکید به تکرار.
7 - تأکید به «سین و سوف».

چه راه صحیحی در بررسی علایم ظهور پیشنهاد می‌کنید؟

در مورد علایم ظهور سه مشکل اساسی وجود دارد که باید هر کدام مورد بررسی دقیق قرار گیرد:
1 - اثبات علامت به دلیل معتبر.
2 - خارج کردن علامت از قالب غموض و ابهام.
3 - کشف قواعد یقین برای اثبات یا نفی تحقق علامت در خارج.
برای اثبات صحت روایات علایم ظهور و تمییز آنها از روایات جعلی، اعتماد بر افراد ثقه و اطمینان به صدور روایات از معصوم کافی است، زیرا روایات علایم ظهور برخی متواتر یا مستفیض یا صحیح و معتبرند، و برخی دیگر گرچه ضعیف‌السند است ولی مؤیّدات و شواهدی بر صحت در روایات دیگر دارد که با سند صحیح وارد شده است.
و راه روشن شدن علامت ظهور به دو نوع امکان‌پذیر است:
الف. اصول علمی، که در مورد روایات فقهی نیز مورد استفاده واقع می‌گردد.
ب. مقدمات علمی، که مربوط به خصوص علایم ظهور است و مهم‌ترین آنها: تاریخ، جغرافیا، علم حساب و جمل و اصطلاحات مربوط به علایم ظهور است.
و برای کشف اثبات یا نفی علامتی در خارج می‌توان قواعدی را بیان داشت تا با اعمال آنها به حقیقت امر پی برد:
1 - اوصاف آن علامت را به صورت دقیق در نظر گرفته و بر خارج تطبیق نمود.
2 - با دلیل ثابت شود که آن علامت زمان سابق در خارج تحقق نیافته است.
3 - احتمال تحقق آن را در زمان آینده نفی کند.

آیا روایات علایم ظهور اشکال سندی و متنی دارد؟

برخی می‌گویند بحث از علایم ظهور بی‌فایده است؛ زیرا غالب روایاتش از ناحیه سند ضعیف بوده، و از جهت مضمون نیز معقول نیست، خصوصاً آنکه اموری که اتفاق می‌افتد تشابه زیادی با یکدیگر دارد.
پاسخ:
1 - بسیاری از اخبار علایم ظهور صحیح السند بلکه مستفیض یا متواتر است. مضافاً اینکه تعداد بی‌شماری از آنها مضمونی واضح و روشن دارند به درجه‌ای که در حکم نصّ صریح در موضوع خود است.
2 - وجود روایات ضعیف در تمام موضوعات دینی و خبرهای مختلف وجود دارد، این مسأله باعث نمی‌شود که انسان محقّق دست از بحث و بررسی آن بردارد، بلکه وظیفه دارد که با روشی صحیح به بررسی سندی آنها بپردازد.
3 - گر چه در تطبیق علایم ظهور اشتباهاتی صورت گرفته، ولی این امر باعث نمی‌شود که دست از بحث و تحقیق برداریم، بلکه وظیفه داریم تا با به کار گرفتن روشی علمی و معتبر به طریقی صحیح و معتبر برای تطبیق صحیح علایم در خارج دست یابیم.

مقصود از «نفس زکیه» که قبل از ظهور کشته خواهد شد کیست؟

در روایات شیعه به علامتی قبل از ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام به عنوان «قتل نفس زکیه» اشاره شده است که بعد از این جنایت، حضرت ظهور خواهند کرد.
از امام صادق‌علیه السلام نقل شده که فرمود: «لیس بین قیام قآئم آل محمّد وبین قتل النفس الزکیّة إلّا خمسة عشر لیلة»؛(1084) «بین قیام قائم‌علیه السلام و کشته شدن نفس زکیه بیش از پانزده شبانه روز فاصله نیست.»
شیخ مفیدرحمه الله می‌گوید: «از جمله علایم ظهور، کشته شدن نفس زکیه در پشت کوفه با هفتاد نفر از صالحین است».(1085)
از برخی روایات، وجود نفس زکیه دیگری نیز استفاده می‌شود که مأمور تبلیغ از طرف امام زمان‌علیه السلام است که بین رکن و مقام به شهادت خواهد رسید.(1086)
برخی ممکن است گمان کنند که نفس زکیه که در این روایات به شهادت آن اشاره شده همان محمد بن عبداللَّه بن حسن بن علی بن ابی طالب است که در زمان منصور عباسی قیام کرد تا حق اهل بیت‌علیهم السلام را از ظالمان بستاند. ولی شواهد و قرائن موجود برخلاف این احتمال را دلالت دارد:
1 - در برخی روایات اشاره به کشته شدن نفس زکیه بین رکن و مقام دارد، که محمّد بن عبداللَّه بن الحسن در آن نقطه به شهادت نرسیده است.
2 - مطابق برخی روایات بین ظهور حضرت و کشته شدن نفس زکیه پانزده شب فاصله است.
3 - کشته شدن محمد بن عبداللَّه بن الحسن قبل از ولادت حضرت مهدی‌علیه السلام بوده است و لذا نمی‌توان آن را از علایم ظهور دانست.
4 - محمد بن عبداللَّه نیّت خالص از عملکرد خود نداشته است، و لذا بنابر نقل «مقاتل الطالبیین» ادعای مهدویت نمود و پدرش نیز او را بعد از زوال دولت بنی امیه و قبل از تأسیس دولت بنی‌عباس، به عنوان مهدی معرفی کرد.(1087)
5 - در روایتی از امام صادق‌علیه السلام می‌خوانیم که فرمود: «بعد از کشته شدن نفس زکیه صاحب امر ظهور خواهد کرد».(1088) که در بعدیّت نزدیک ظهور دارد.

مسیح دجال کیست؟

لقب مسیح همان گونه که بر پیامبر خدا حضرت عیسی‌علیه السلام اطلاق می‌شود، بر دجال نیز اطلاق می‌گردد، ولی وقتی به صورت مطلق و بدون قید آورده شود همان حضرت عیسی‌علیه السلام مراد است. در ظاهر، مسیح دجال همان دجال معروف است. ولی در وجه تسمیه دجال به مسیح احتمالاتی داده شده است:
1 - چون با پرچم مسیحیت ظهور خواهد کرد.
2 - قیام او همه زمین را فرا می‌گیرد و گویا آن را مسح می‌کند.
3 - از آنجا که حضرت مسیح با او به مقابله می‌پردازد به او نیز مسیح اطلاق شده است.

سفیانی کیست؟

در روایات اهل بیت‌علیهم السلام سخن از خروج سفیانی به عنوان یکی از علایم حتمی ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام به میان آمده است:
شیخ طوسی‌رحمه الله به سندش از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «خروج سفیانی از علایم حتمی ظهور است».(1089)
از مجموعه روایات شیعه و اهل سنّت به دست می‌آید که سفیانی، شخصی از معاندین است که به قصد مقابله با امام زمان‌علیه السلام برمی‌خیزد و در سرزمینی به نام بیدا به امر خداوند با لشکریانش به زمین فرو خواهند رفت.
مسلم به سند خود از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «شخصی به خانه خدا پناه می‌برد، آن گاه لشکری به سوی او فرستاده می‌شود، هنگامی که به «بیدا» رسیدند به زمین فرو خواهند رفت».(1090)
نعمانی نیز به سند خود از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «برای قائم پنج علامت است، از آن جمله خسف بیدا را بر می‌شمارد».(1091)
نعمانی در جایی دیگر، از جمله علایم ظهور را خروج سفیانی و خسف بیدا می‌داند.(1092)

معرکه هرمجدّون چیست؟

برخی از دانشمندان، یکی از علایم ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام را وقوع معرکه جنگی در منطقه‌ای به نام هرمجدّون و به تعبیر روایات قرقیسیا می‌دانند. این قضیه حتّی در کتب اهل کتاب نیز به آن اشاره شده است.(1093)
اهل کتاب از یهود و نصارا این معرکه جنگی را بس عظیم و خطرناک می‌دانند که در پایان تاریخ بشر اتفاق خواهد افتاد.
«هرمجدون» کلمه‌ای است مشتق از «هَرْ» به معنای کوه، و «مجدّو» که اسم وادی یا کوه کوچکی در شمال فلسطین است. اهل کتاب را گمان بر این است که مساحت معرکه این جنگ از منطقه «مجدّو» در شمال فلسطین تا «ایدوم» در جنوب امتداد دارد که حدود دویست میل است.(1094)
آنان معتقدند که در این جنگ لشکری با حدود 400 ملیون نفر شرکت خواهند داشت.(1095) لشکری که از عراق، ایران، لیبی، سودان و قفقاز در جنوب روسیه تشکیل شده است.(1096)
دکتر عبدالکریم زبیدی می‌گوید: «... این حادثه همان حادثه بزرگی است که قبل از ظهور امام مهدی‌علیه السلام تحقق خواهد یافت، و در روایات از آن به معرکه «قرقیسیا» یاد شده است. در آن واقعه میلیون‌ها لشکر از آمریکا، اروپا، روسیه، ترکیه، مصر و دولت‌های مغرب عربی، و لشکریانی از شهرهای شام یعنی سوریه، اردن، لبنان، فلسطین و اسرائیل شرکت خواهند داشت. همگی در منطقه‌ای به نام قرقیسیا از بلاد شام با هم مواجهه خواهند داشت، و سفیانی در این هنگام خروج خواهد کرد...».(1097)
کلینی به سند خود از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که به میسّر فرمود: ای میسّر! چه مقدار بین شما و قرقیسیا فاصله است؟» عرض کرد: نزدیک شاطئ الفرات است. حضرت فرمود: «أما أنّه سیکون بها وقعة لم یکن مثلها منذ خلق اللَّه تبارک وتعالی السموات والأرض ولا یکون مثلها ما دامت السموات والارض. مأدبة للطیر تشبع منها سباع الأرض وطیور السمآء...»؛(1098) «آگاه باش که در آن مکان واقعه‌ای اتفاق خواهد افتاد که نظیر آن از زمان خلقت آسمان‌ها و زمین از جانب خداوند تبارک و تعالی اتفاق نیفتاده است و نخواهد افتاد. آنجا محلّ پذیرایی پرندگان خواهد بود. درندگان زمین و پرندگان آسمان از آن سیر خواهند شد.»
از مجموعه روایات در این باب به خوبی استفاده می‌شود که در این جنگ فرمانده عملیاتی این جنگ از جانب دشمنان اسلام، شخصی به نام سفیانی است. او کسی است که به کمک مراکز جاسوسی یهود و آمریکا در میان مردم تفرقه انداخته و مردم را بر ضدّ شیعیان اهل بیت تحریک خواهد کرد، و نیز بعد از پناه بردن امام زمان‌علیه السلام به کعبه با عده‌ای از یاران خود درصدد مقابله با حضرت برآمده که خود او با لشکریانش در منطقه‌ای به نام بیدا به زمین فرو خواهند رفت.
در همین جنگ است که بنیه یهود از هم پاشیده شده و بسیاری از آنها نابود خواهند شد.
بخاری به سندش از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «قیامت برپا نمی‌شود تا آنکه شما با یهود بجنگید، در آن هنگام به حدّی از آنان کشته خواهد شد که حتّی سنگی که یک یهودی در آن پناه گرفته می‌گوید: ای مسلمان! این یهودی است که در کنار من پناه گرفته، او را به قتل برسان».(1099)

مقصود از مسیحیّت صهیونیستی چیست؟

«مسیحیّت صهیونیستی» جریانی است سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی که امروزه با تمام قدرت و با تکیه بر پیشگویی‌های آخر الزمان بر اریکه قدرت (در آمریکا و برخی کشورهای غربی) تکیه زده‌اند.
این گروه با ادبیاتی کینه‌توزانه و خصومتی آشکار با فرهنگ شیعی و مهدوی و با اعلام قریب الوقوع بودن ظهور حضرت مسیح‌علیه السلام در اورشلیم سعی در بسیج تمامی قوا علیه کشورهای اسلامی دارد تا به زعم خود همه زمینه‌های لازم برای ظهور مقدس را فراهم سازد، و موانع بین راه را پیشاپیش از میان بردارد.
«مسیحیت صهیونیستی» با مراجعه به منابع توراتی و ایمان به پیشگویی‌های کتب محرَّف یهودیان، ظهور حضرت عیسی‌علیه السلام را مشروط به وقوع جنگی بزرگ، عالم‌گیر و هسته‌ای می‌شناسند و مرکز این جنگ خانمان‌سوز را هم «منطقه آرماگدون» واقع در فلسطین اشغالی اعلام می‌کنند. و حسب همین پیشگویی‌ها وقوع جنگ آرمگدون را هم مشروط به تشکیل اسرائیل بزرگ و تسلط یهودیان بر کلّ سرزمین فلسطین و حتّی فراتر از آن یعنی سوریه و عراق معرفی می‌کند.
پر واضح است که آنان تمامی حلقه‌های این زنجیر را به هم متصل کرده‌اند و آخرین حلقه را هم رفع موانع فراروی اسرائیل یعنی انهدام سرزمین‌های اسلامی و سرکوب هر گونه حرکت عدالت خواهانه مسلمین و شیعیان و به ویژه ایران اسلامی می‌دانند. چنان که حسب همین فرضیه وارد عراق شده و اندیشه سلطه بر سوریه، عربستان و ایران را در سر می‌پرورانند، و با تقویت تمام عیار اسرائیل مقدمات به اصطلاح جنگ مقدس را فراهم آورده‌اند.

مقصود از خسوف و کسوف که از علایم ظهور است چیست؟

در روایات علایم ظهور آمده که یکی از نشانه‌های ظهور، کسوف در اواسط ماه و خسوف در اوّل ماه برخلاف عادت است.(1100)
دارقطنی به سندش از امام محمّد باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «همانا برای مهدی ما دو نشانه است که از زمان خلقت آسمان‌ها و زمین این گونه نبوده است، یکی خسوف ماه در اوّĠشب رمضان و دیگری کسوف خورشید در نیمه ماه رمضان».(1101)
در کیفیّت حدوث این دو واقعه غیر عادی چند احتمال است:
1 - حدوث این دو به توسط جِرمی باشد که در فضا به طور ناگهانی پیدا می‌شود، اجرامی که امروزه از آنها به اجرام سرگردان در هوا یاد می‌شود، که گاه بین ماه و خورشید فاصله می‌شود و با آنها خسوف و کسوف ایجاد می‌گردد.
2 - تحقّق خسوف و کسوف به توسط جرمی باشد که از زمین جدا می‌شود؛ زیرا ممکن است که بشر با پیشرفت علمی و تکنیکی که دارد بتواند تکه‌هایی عظیم از کره زمین را جدا ساخته و آن را در هوا معلّق گرداند و در نتیجه باعث خسوف و کسوف گردد.
3 - تحقق این دو به نحو اعجاز و خرق قانون طبیعت باشد.

مقصود از صیحه و فزع آسمانی در علایم ظهور چیست؟

این دو علامت در روایات به عنوان علایم ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام معرفی شده است. از امام باقرعلیه السلام در حدیثی نقل شده: «وإنّ من علائم خروجه... صیحة من السماء فی شهر رمضان»؛(1102) «و همانا از علایم خروج مهدی... حدوث صیحه‌ای در ماه رمضان است.»
از امام صادق‌علیه السلام در حدیثی نقل شده: «... والفزعة فی شهر رمضان... هی آیة تخرج الفتاة من خدرها، وتوقظ النائم وتفزع الیقظان»؛(1103) «و فزعی در ماه رمضان حادث خواهد شد که زنان جوان را سراسیمه از پشت پرده‌ها بیرون می‌آورد و انسان خواب را بیدار و بیدار را به فزع وا می‌دارد.»
امام زمان‌علیه السلام در توقیع خود به علی بن محمّد سَمَری فرمود: «... آگاه باش، هر کس قبل از خروج سفیانی و صیحه، ادعای مشاهده کند او دروغگو و افترا زننده است».(1104)
در این روایات دو احتمال وجود دارد:
1 - اینکه مقصود از صیحه و فزع همان ندایی باشد که از جبرئیل بلند می‌شود و همه را به فزع می‌اندازد.
2 - احتمال دیگر این است که مقصود از آن دو عذاب دنیوی و جنگ‌های جهانی باشد که به توسط بشر قبل از ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام تحقق می‌یابد، مانند انفجارهای اتمی در سرتاسر عالم در یک زمان، به این نحو که اصل این گونه انفجارها در اروپا و آمریکا و روسیه و چین تحقق می‌یابد به نحوی که همه را به جزع و فزع وا می‌دارد، ولی مسلمین از آن در امانند و تنها صدایش به گوش آنان می‌رسد.

مقصود از ندای آسمانی در علایم ظهور چیست؟

در این مورد سه دسته روایت وجود دارد:
1 - روایاتی که دلالت بر وجود ندا به صورت اجمال دارد، و اینکه این ندا از علایم حتمی ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام است.(1105)
2 - دسته دوم روایاتی است که دلالت بر دو گونه ندا دارد: یکی ندای به حقّ که در ابتدا پدید می‌آید، و دیگری ندای به باطل که بعد از آن است.(1106)
3 - در برخی از روایات نیز اشاره شده که ندا به اسم قائم است.(1107)
با نظری به مجموع احادیث «صیحه و فزع و ندای آسمانی» پی می‌بریم که تمام آنها به یک معنای مشترک اشاره دارند، گر چه با تعبیرهای مختلف آمده‌اند و بر این ادّعا می‌توان شواهدی اقامه نمود:
الف. صیحه و ندا هر دو به جبرئیل نسبت داده شده است.
ب. وقت هر دو در یک زمان یعنی شب جمعه، بیست و سوم ماه رمضان معین شده است.
ج. آثار این دو یکسان بیان شده است.

مقصود از خروج دجال که از علایم ظهور به حساب آمده چیست؟

روایات بسیاری عمدتاً در مصادر حدیثی اهل سنّت درباره خروج دجال در آخرالزمان و قبل از برپایی حکومت امام مهدی‌علیه السلام وارد شده است.
بخاری به سندش از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «دجال خروج خواهد کرد تا اینکه در ناحیه‌ای از مدینه فرود می‌آید، و سه بار اعلان آماده باش جنگ می‌دهد، آن گاه به سوی او هر کافر و منافقی حرکت می‌کند».(1108)
در مصادر اهل سنّت برای دجال صفاتی ذکر شده است از قبیل:
1 - ادعای ربوبیت می‌کند.(1109)
2 - عمر طولانی دارد.(1110)
3 - همراه او آب و آتش است.(1111)
4 - کور را بینا کرده و برص را شفا می‌دهد.(1112)
5 - مرده را زنده می‌کند.(1113)
6 - کسی را می‌کشد، آن گاه او را زنده می‌کند.(1114)
7 - با او بهشت و آتش است.(1115)
8 - با او نهری از آب سفید و نهری از آتش است.(1116)
9 - خواسته او برآورده می‌شود.(1117)
درباره دجال با این اوصاف احتمالاتی وجود دارد:
الف. دجّال شخصی حقیقی است که کارهای خارق‌العاده‌ای را در قالب سحر و جادو انجام می‌دهد.
ب. مقصود به دجال همان ابلیس (شیطان) است.
ج. احتمال می‌رود که دجال همان سفیانی است که در روایات شیعه به خروج او در آخرالزمان تأکید فراوان شده است.
د. مقصود از دجال همان اسرائیل است.
در ابتدا این احتمال به نظر می‌رسد که احادیث دجال از جمله اسرائیلیاتی باشد که در احادیث اهل سنّت وارد شده است، زیرا:
اولاً: اثری از این احادیث در روایات اهل بیت‌علیهم السلام به چشم نمی‌خورد.
ثانیاً: غالب احادیث دجال از کعب الأحبار یهودی الاصل رسیده است. کسی که تمام افعال و اقوالش مشکوک به نظر می‌رسد.
ثالثاً: این اعتقاد که مسیح منتظر خروج می‌کند و دجال را به قتل می‌رساند در عقاید یهود مشاهده می‌شود.
در هر حال بر فرض صحّت این روایات احتمال تأویل این روایات و رمزی بودن و جنبه سمبلیک داشتن آنها زیاد است.
سید محمّد صدررحمه الله می‌فرماید: «دجال رمزی است از اوج تمدّن و تکنیک غرب که با اسلام و مبانی آن ستیز دارد. تمدّنی که درصدد به سلطه کشیدن هر انسانی است... ما به طور وضوح مشاهده می‌کنیم که چگونه تمدن و تکنیک غرب مادی‌گرا در این عصر بر تمام جوامع، حتّی مسلمانان تسلّط پیدا کرده است...».(1118)
از بیانات استاد محمّد طیّ(1119) و نویسنده مصری شیخ محمّد فهیم ابوعبیه در تعلیقه خود بر کتاب «نهایة البدایة و النهایة»(1120) نیز همین احتمال به دست می‌آید.

قرآن و ظهور موعود جهانی‌

آیه «وعد» چگونه بر ظهور موعود جهانی دلالت دارد؟

خداوند متعال می‌فرماید: {وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفَهُمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لایُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الفاسِقُونَ}؛(1121) «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند وعده می‌دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه‌دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیّت و آرامش مبدّل می‌کند، آنچنان که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. و کسانی که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقانند.»
آیه فوق مربوط به زمان ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام و عصر حکومت جهانی توحیدی است. و شواهد و قرائن آن عبارت است از:
1 - با آیات دیگر که ظهور در غلبه دین اسلام در آخرالزمان بر سایر ادیان دارد سازگاری و مناسبت دارد.
2 - کلمه «الأرض» که با الف و لام جنس آمده، بدون قرینه‌ای بر انصراف آن به سرزمین خاص و معین، حمل بر تمام روی زمین می‌شود.(1122)
3 - تبدیل خوف به امنیّت کامل تاکنون انجام نگرفته است و این تنها با حکومت گسترده مؤمنین بر روی زمین انجام می‌گیرد.
4 - با مراجعه به روایاتی که در ذیل آیه فوق رسیده، این معنا تأیید می‌گردد.
قرطبی در ذیل آیه از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «در آن روز بر روی زمین خانه‌ای نیست جز آنکه خداوند کلمه اسلام را در آن وارد خواهد ساخت».(1123)
سدیّ از ابن عباس نقل کرده که آیه در مورد آل محمّدعلیهم السلام نازل شده است.(1124)
از امام سجادعلیه السلام نقل شده که فرمود: «آیه، در شأن حضرت قائم‌علیه السلام است».(1125)
از امام صادق‌علیه السلام نیز نقل شده که فرمود: «آیه درباره قائم و اصحاب اوست».(1126)
5 - در زمان خلافت خلفای اربعه نیز امنیت کامل در سرتاسر جهان پدید نیامد، خصوصاً آنکه دو دشمن قدرتمند ایران و روم، اسلام را تهدید می‌کردند، و لذا در طول سی سال، جنگ‌های زیادی به وقوع پیوست.
فضل می‌گوید: «... به امام صادق‌علیه السلام عرض کردم: این نواصب گمان می‌کنند که آیه در شأن ابوبکر و عمر و عثمان و علی‌علیه السلام نازل شده است. حضرت فرمود: خداوند قلوب ناصبه را هدایت نمی‌کند، چه زمانی دین مرضیّ خدا و رسول تثبیت شده است و امر آن انتشار یافته و خوف و شک از قلوب و سینه‌های مردم در عهد یکی از آن سه خلیفه و در عهد علی‌علیه السلام با ارتداد مردم بیرون رفته است. چه فتنه‌هایی که در ایام آنها برانگیخته شد، و چه جنگ‌هایی به آنها نسبت داده شده است که بین آنان و کفار واقع شد».(1127)

آیه «ارسال رسول» چگونه بر ظهور امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

خداوند متعال می‌فرماید: {هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَدِینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ}؛(1128) «او کسی است که رسولش را با هدایت و دین حقّ فرستاد تا او را بر همه آیین‌ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.»
مقصود از هدایت در آیه، هدایت الهی است که رسول خود را بر آن مبعوث کرده و مراد از «دین حق» نیز همان دین اسلام است. و ضمیر در «لیظهره» به دین اسلام برمی‌گردد نه رسول خداصلی الله علیه وآله زیرا مرجعی نزدیک‌تر از کلمه رسول است. و نیز تناسب بین غالب که دین اسلام است با مغلوب که ادیان دیگر است برقرار می‌شود.
فخر رازی می‌گوید: «این بشارت از طرف خداوند است که باید در آینده تحقق یابد و طبق روایات در زمان حضرت عیسی و حضرت مهدی‌علیه السلام محقق می‌شود».(1129)
طبری می‌گوید: «در زمان نزول حضرت عیسی‌علیه السلام تمام ادیان باطل و نابود شده و تنها دین اسلام بر همه ادیان غالب خواهد شد».(1130)
از سعید بن جبیر روایت شده که آیه مربوط به مهدی‌علیه السلام از اولاد فاطمه‌علیها السلام است که خداوند او را بر همه ادیان غالب خواهد کرد.(1131)
ابوبصیر از امام صادق‌علیه السلام در تفسیر آیه فوق روایت کرده که فرمود: «به خدا سوگند، تأویل آیه هنوز تحقق نیافته و نخواهد یافت تا آنکه قائم خروج کند. و هنگامی که خروج کرد کافر به خدای عظیم در روی زمین باقی نمی‌ماند».(1132)

آیه «وراثت» چگونه بر ظهور امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

خداوند متعال می‌فرماید: {وَلَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ}؛(1133) «ما در زبور بعد از ذکر نوشتیم که بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد.»
مقصود از «زبور» در آیه، زبور داوود و مراد از «ذکر» تورات است. در زبور می‌خوانیم: «زیرا که شریران منقطع می‌شوند ولی متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد، و حال اندک است که شریر نیست می‌شود، هر چند مکانش را استفسار نمایی ناپدید خواهد شد، امّا متواضعان وارث زمین شده و از کثرت سلامتی متلذّذ خواهند شد».(1134)
و در آیه 29 از مزمور داوود آمده است: «صالحان، وارث زمین خواهند شد و در آن تا ابد سکونت خواهند داشت».
مقصود از کلمه «الارض» در آیه فوق، مطلق زمین دنیا و آخرت «بهشت» است؛ زیرا تخصیص آن به زمین دنیا بدون وجه است.(1135)
و مقصود از «عبادی الصالحون» معنای عامی است که شامل هر زمان و مکان و هر قومی خواهد شد، و مصداق اکمل و اتم آن - مطابق روایات - زمانی است که حضرت مهدی‌علیه السلام ظهور کرده و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. در آن زمان است که تمام کره زمین در اختیار بندگان صالح خداوند قرار خواهد گرفت.
ابن کثیر می‌گوید: «خداوند در آیه شریفه بشارت می‌دهد بر بندگان صالح خود که در دنیا و آخرت آنان را سعادتمند کرده و آنان را وارث زمین و بهشت گرداند».(1136)
آلوسی می‌گوید: «اگر بگوییم که این آیه مربوط به عصر مهدی و نزول عیسی است، به اقوال دیگر احتیاجی نیست».(1137)
و لذا در ذیل آیه روایاتی نقل شده که دلالت بر انطباق آیه بر عصر ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام دارد.
ثوبان از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «خداوند برای من زمین را جمع نمود. پس من مشرق‌ها و مغرب‌های آن را مشاهده کردم و امت من زود است که به آن خواهند رسید».(1138)
امام باقرعلیه السلام فرمود: «مقصود از «عبادی الصالحون» اصحاب مهدی‌علیه السلام در آخرالزمان است».(1139)

آیه «استضعاف» چگونه بر ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام دلالت دارد؟

خداوند متعال می‌فرماید: {وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ}؛(1140) «اراده ما بر این قرار گرفته که بر مستضعفین زمین منّت بگذاریم و آنها را پیشوایان و وارثین [روی زمین قرار] دهیم.»
مطابق سیاق آیه فوق، مفسران اهل سنّت و شیعه، شأن نزول آیه را مربوط به قوم بنی‌اسرائیل می‌دانند،(1141) آنان بودند که روی زمین به استضعاف کشیده شده و خداوند آنها را بر فرعونیان پیروز گرداند، ولی ظاهر آیه دلالت بر قانون کلّی و اراده و مشیّت همیشگی خداوند نسبت به مستضعفین تا روز قیامت دارد. خداوند اراده کرده که به حسب شرایط خاص، مستضعفین را بر مستکبرین عالم پیروز گرداند، که نمونه‌ای از آن، تحقق مشیت الهی نسبت به پیروزی بنی‌اسرائیل و زوال حکومت فرعونیان بود. نمونه کامل‌تر آن حکومت پیامبر اسلام بعد از ظهور اسلام است. و مطابق روایات اسلامی مصداق کامل‌تر از همه حکومت‌ها، حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام در عصر ظهور است، که خداوند حکومت او را که همان حکومت مستضعفین است در سرتاسر گیتی گسترش خواهد داد و کره زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. این معنا را می‌توان از قرائنی به دست آورد:
1 - اراده خداوند در آیه به صیغه مضارع «نرید» آمده که دلالت بر استمرار دارد.
2 - اراده حتمی الهی بر عنوان «مستضعفین» وارد شده، و مستضعفین بنی‌اسرائیل خصوصیّت ندارند.
3 - روایاتی که از طرق شیعه و سنی در ذیل آیه وارد شده دلالت بر عمومیّت این سنت الهی دارد:
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «همانا آیه مخصوص به صاحب امری است که در آخرالزمان ظهور کرده و جبّاران و فرعونیان را نابود خواهد کرد، او شرق و غرب زمین را مالک می‌شود پس زمین را پر از عدل می‌کند همان گونه که پر از ظلم شده باشد».(1142)
حضرت علی‌علیه السلام فرمود : «دنیا بعد از آنکه در برابر ما همچون شتر بد خلق چموشی و سرکشی کرد به سوی ما روی می‌آورد و در برابر ما رام می‌شود. آن گاه این آیه را تلاوت نمود: {وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ...}.(1143)

آیه «ارتداد» چگونه بر ظهور امام زمان‌علیه السلام دلالت دارد؟

خداوند متعال می‌فرماید: {یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی المُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلایَخافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشآءُ وَاللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ}؛(1144) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هر کس از شما از آیین خود بازگردد [به خدا زیانی نمی‌رساند ]خداوند جمعیتی را می‌آورد که آنها را دوست دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند، در برابر مؤمنان، متواضع و در برابر کافران، سرسخت و نیرومند، آنها در راه خدا جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی‌هراسند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد [و شایسته ببیند] می‌دهد، و [فضل خدا وسیع است، و خداوند داناست.»
آیه فوق اشاره به قانون استبدال دارد، یعنی تبدیل جامعه‌ای به جامعه‌ای دیگر به جهت آنکه جامعه قبل به وظایف خود عمل نکرده است. خلیفه رسول خدا را طرد کرده، و در جهاد کوتاهی نموده است. و نیز در تطبیق دین خدا در جامعه سهل انگاری نموده است.
با مراجعه به روایات پی می‌بریم که اهل بیت‌علیهم السلام آیه را بر اصحاب امام زمان‌علیه السلام تأویل نموده‌اند، از جمله؛ سلیمان بن هارون عجلی می‌گوید: از امام صادق‌علیه السلام شنیدم که فرمود: «همانا صاحب امر محفوظ است. اگر تمام مردم از بین بروند خداوند متعال اصحاب او را گرد او جمع می‌کند. آنها هستند که خداوند در موردشان فرمود: {یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ...}».(1145)

آیه «قتال» چگونه بر ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام دلالت دارد؟

خداوند متعال می‌فرماید: {وَقاتِلُوهُمْ حَتّی لاتَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ للَّهِ‌ِ...}؛(1146) «با آنان پیکار کنید تا فتنه برچیده شود و دین همه‌اش مخصوص خدا باشد.»
آیه فوق دلالت دارد بر اینکه باید شرک و کفر ریشه کن شود و دین همه‌اش مخصوص خدا باشد و هیچ مشرکی در روی زمین نماند جز آنکه کشته شده یا داخل در دین اسلام شود. این هدف هنوز تحقق نیافته است در حالی که باید تحقق یابد و فتنه از روی زمین برچیده شود و دین خالصِ برای خدا گردد.
مطابق روایات، این هدف در عصر ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام تحقق خواهد یافت. همان گونه که در آیه 33 از سوره توبه به آن اشاره شد.
آلوسی در ذیل آیه فوق می‌گوید: «مقصود آن است که همه ادیان باطل از بین برود، یعنی یا اهل ادیان از بین رفته و هلاک شوند و یا از ترس و جهات دیگر به دین اسلام بازگردند».(1147)
آن گاه می‌گوید: «گفته شده که تأویل آیه تاکنون محقق نشده است، و در هنگام ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام تأویل آن خواهد آمد، و در آن عصر هیچ مشرکی بر روی زمین باقی نخواهد ماند».(1148)
از امام صادق‌علیه السلام در مورد آیه فوق سؤال شد، حضرت فرمود: «لم یجی‌ء تأویل هذه الآیة ولو قد قام قآئمنا بعد سیری من یدرکه ما یکون من تأویل هذه الآیة ولیبلغنّ دین محمّدصلی الله علیه وآله ما بلغ اللیل حتی لا یکون مشرک علی ظهر الأرض...»؛(1149) «هنوز تأویل آیه نیامده است. و اگر قائم ما قیام کند زود است کسانی که او را درک می‌کنند تأویل این آیه را ببینند. البته دین محمّد به تمام نقاطی که شب پوشش آرام‌بخش خود را بر آن می‌افکند خواهد رسید تا اینکه در سراسر زمین، شرک و بت‌پرستی باقی نماند.»

ابتدای ظهور

از کجا که مهدی موعود ظهور نکرده باشد؟

مطابق مباحثی که قبلاً به آن اشاره شد ما به مهدی موعود شخصی معتقدیم نه نوعی، یعنی به ظهور شخصی به نام مهدی‌علیه السلام فرزند امام حسن عسکری‌علیه السلام با خصوصیات ظاهری و باطنی اعتقاد داریم، و لذا هیچ گاه در تطبیق آن اشتباه نخواهیم کرد، خصوصاً آنکه معجزه نیز مؤیّد و مثبت وجود او است. و امامان از اهل بیت‌علیهم السلام نیز هر کدام خصوصیات او را ذکر نموده‌اند.
البته ما منکر سوء استفاده از مفهوم عالی مهدویت نیستیم، چنان که از مقام منیع ربوبیّت و مقام نبوّت نیز سوء استفاده‌هایی شده است. وظیفه ما است که امام زمان‌علیه السلام را با تمام اوصاف مشخّص شده از طرف پیامبر و امامان‌علیهم السلام بشناسیم تا فریب مدّعیان دروغین مهدویت را نخوریم.

امام زمان‌علیه السلام چگونه از زمان مناسب ظهور خود آگاهی می‌یابد؟

این سؤال گاه از دیدگاه شخص غیر شیعی مطرح گشته و گاه نیز از شخص شیعه امامی مطرح می‌گردد. در صورتی که سؤال از شخص غیر امامی مطرح گردد دو گونه می‌توان به او پاسخ داد:
الف. اینکه این موضوع را باید همانند سایر مسائل اجتماعی بررسی کرد، به این معنا که هر گاه مصلحت اسلام و بشریّت اقتضای ظهور حضرت را داشته باشد، به طور حتم امام زمان‌علیه السلام ظهور خواهد کرد.
ب. اینکه امام‌علیه السلام از آنجا که از جانب خداوند متعال مورد تأیید است دستور ظهورش را مستقیماً از جانب او خواهد گرفت.
و در صورتی که سؤال از شخصی امامی است در جواب سؤال او چند طرح و نظر داده شده است:
1 - اینکه آن حضرت به زمان ظهور خود به جهت روایاتی که از آباء و اجدادش رسیده آگاهی دارد. این احتمال در ادله نقلی به آن اشاره نشده است.
2 - اینکه امام‌علیه السلام به طور اعجاز از زمان ظهورش آگاهی دارد به این نحو که خداوند هنگام رسیدن وقت ظهورش معجزه‌ای ایجاد خواهد کرد و با آن، حضرت به وظیفه‌اش که همان ظهور است التفات پیدا می‌کند. در روایات اشاره به این احتمال شده است:
راوندی مرسلاً از امام کاظم‌علیه السلام در حدیثی راجع به حضرت مهدی‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «... إذا حان وقت خروجه انتثر ذلک العلم من نفسه، وأنطقه اللَّه عزّوجلّ فناداه: أُخرج یا ولیّ اللَّه! فاقتل أعدآء اللَّه، وله سیف مغمّد إذا حان وقت خروجه اقتلع ذلک السیف من غمده وأنطقه اللَّه عزّوجلّ فناداه السیف: أُخرج یا ولیّ اللَّه! فلا یحلّ لک أن تقعد عن أعدآء اللَّه ...»؛(1150) «هر گاه وقت خروج حضرت رسید علم به خروج در نفس او منتشر خواهد شد. آن علم او را ندا داده که ای ولّی خدا! خروج کن و دشمنان خدا را به قتل برسان. و برای او شمشیری است، هنگامی که وقت خروج او فرا رسد از غلافش بیرون می‌آید و حضرت را ندا داده، می‌گوید: ای ولیّ خدا! خروج کن، که برای تو حلال نیست که از دشمنان خدا صرف نظر کنی.»
صدوق نیز از مفضّل بن عمر نقل کرده که از امام صادق‌علیه السلام درباره تفسیر جابر سؤال کردم؟ حضرت فرمود: «... إنّ منّا إماماً مستتراً، فإذا أراد اللَّه عزّوجلّ إظهار أمده نکت فی قلبه نکتة وأمر بأمر اللَّه عزّوجلّ»؛(1151) «همانا از ما امامی است پنهان، هر گاه خداوند اراده کند تا او را از پرده غیبت به در آورد، در قلب او علامتی می‌نهد، آن گاه به امر خدا سفارش خواهد کرد.»
در حدیثی از امام زمان‌علیه السلام رسیده که فرمود: «علمنا علی ثلاثة أوجه: ماضٍ وغابر وحادث، أمّا الماضی فتفسیر، وأمّا الغابر فموقوف، وأمّا الحادث فقذف فی القلوب ونقر فی الأسماع وهو أفضل علمنا...»؛(1152) «علم ما اهل بیت بر سه نوع است: علم به گذشته و آینده و حادث. علم گذشته، تفسیر است. علم آینده، موقوف است. و علم حادث، انداختن در قلوب و زمزمه در گوش‌هاست. این بخش بهترین علم ماست ...».
3 - اینکه حضرت مهدی‌علیه السلام با آن ذکاوت و خُبْرَوِیّتی که دارد وقت ظهور را دریابد.
احتمال دوّم مطابق روایات و عقل است.

حکمت معین نبودن وقت ظهور حضرت چیست؟

گاهی این سؤال در ذهن انسان خطور می‌کند که چرا وقت ظهور در منابع اسلامی معین نشده است؟ در جواب این سؤال می‌گوییم:
1 - کسی که منتظر شخص دوست‌داشتنی است و وقت آمدن او را نمی‌داند همیشه در حال انتظار است، همیشه آماده است، همیشه درصدد پیاده کردن دستورات او در خود و اجتماع است. ولی در صورتی که زمان رسیدن او را بداند خصوصاً آنکه بداند که بسیار دور است، مأیوس شده و هرگز خود را به این زودی آماده نمی‌کند.
2 - معین نبودن وقت ظهور، یک نوع امتحانی است برای مردم تا معلوم گردد آیا مردم با این همه سختی‌های مختلف، روحیه خود را از دست می‌دهند یا خیر؟
3 - گاه مصلحت در تقدیم و تأخیر زمان غیبت است که این معنا با معین بودن زمان ظهور سازگاری ندارد. و لذا در قصه حضرت موسی‌علیه السلام به جهت ادامه ملاقات او با خداوند از سی روز تا چهل روز، عده‌ای به انحراف کشیده شدند.
4 - در صورت معین بودن ظهور، دشمنان حضرت‌علیه السلام درصدد تدارک برآمده و با حضرت در همان زمان به مقابله برخواهند خواست. لذا در روایات اسلامی از عنصر «ناگهانی بودن ظهور» به عنوان عنصر اساسی در پیروزی حضرت یاد شده است.
امام صادق‌علیه السلام به ابن النعمان فرمود: «ای پسر نعمان! به راستی عالم نمی‌تواند به هر چه اطلاع دارد تو را آگاه سازد... پس عجله نکنید، به خدا سوگند! سه بار این امر - امر فرج - نزدیک شد ولی به جهت آنکه شما آن را فاش کردید خداوند آن را به تأخیر انداخت. به خدا سوگند! نزد شما سرّی نیست مگر آنکه دشمنان شما به آن از شما آگاه‌ترند».
5 - در صورت عدم تعیین وقت ظهور، حالت انقطاع و توجه و تضرّع خاصّی بر انسان‌ها حاکم خواهد شد، که چه بسا این امر سبب تعجیل در فرج امام زمان‌علیه السلام گردد. ولی اگر وقت ظهور به طور قطع مشخّص باشد دیگر از این اثر معنوی خبری نیست.
6 - از آنجا که وقت ظهور همانند علایم ظهور، متعلّق «بدا» واقع می‌شود، لذا نباید به طور دقیق وقت ظهور مشخص باشد تا مردم به کارهایی تشویق شوند که مؤثّر در ظهور امام زمان‌علیه السلام است.
7 - از آنجا که ممکن است ظهور حضرت به طول انجامد، لذا وقت آن معین نشده است تا مردم مأیوس نباشند و با احتمال ظهور حضرت در هر لحظه حالت انتظار مثبت را از دست ندهند.

آیا تعیین وقت ظهور صحیح است؟

تعیین تاریخ ظهور امام زمان‌علیه السلام به چند نحو متصور است:
1 - اینکه تاریخ و وقت ظهور حضرت را به طور دقیق و تفصیلی معین کنیم که در فلان سال، و فلان ماه و فلان روز خواهد بود. این احتمال باطل است، زیرا در هیچ روایتی به آن اشاره نشده است و مضافاً به اینکه در برخی از احادیث تعیین کننده وقت ظهور مورد لعن قرار گرفته است.
2 - اینکه موعد ظهور به نحو اجمال تعیین گردد، به اینکه بگوییم: هر گاه خداوند اراده کند آن حضرت ظهور خواهد کرد. این احتمال به طور حتم اشکالی نداشته و صحیح است.
3 - اینکه از طریق قواعد حساب و جفر، به طور اجمال یا تفصیل به زمان ظهور حضرت علم پیدا کرده و از آن خبر دهیم. این احتمال گر چه در برخی روایات به آن اشاره شده(1153) ولی از سند معتبری برخوردار نیست. خصوصاً آنکه تاریخ ظهور، ممکن است مورد بدا واقع شود.
4 - اینکه مطابق برخی از روایات به طور کلّی و اجمال به زمان ظهور آن حضرت اشاره گردد:
طبرسی از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که: «لا یخرج القآئم إلّا فی وتر من السنین، سنة إحدی أو ثلاث أو خمس أو سبع أو تسع»؛(1154) «قائم در سال وتر [فرد] ظهور خواهد کرد، سال یک یا سه یا پنج یا هفت یا نه.»
و نیز به سند خود از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «ینادی باسم القآئم فی لیلة ثلاث وعشرین من شهر رمضان ویقوم فی عاشورآء، وهو الّذی قتل فیه الحسین بن علی‌علیهما السلام...»؛(1155) «به اسم قائم در شب بیست و سوّم ماه رمضان ندا داده خواهد شد و در روز عاشورا قیام خواهد کرد، و آن روزی است که حسین بن علی در آن روز به شهادت رسید.»

آیا جمله «کما ملئت ظلماً وجوراً» با صالح بودن مردم منافات دارد؟

در مورد سؤال فوق می‌گوییم:
اولاً: در بیشتر روایات جمله «کما ملئت...» به کار رفته نه «بعد ما ملئت»، و این جمله در حقیقت تشبیه حکومت پر از عدل است به حکومتی پر از ظلم، یعنی چگونه حکومتی پر از ظلم می‌شود، همان گونه که حکومت حضرت پر از عدل خواهد بود.
ثانیاً: گسترش ظلم و تعدی و تجاوز، به نحو سببیت برای ظهور در این روایات ذکر نشده است، بلکه به عنوان شرط مقارن ظهور است.
ثالثاً: در این روایات خبر از واقعیتی خارجی هنگام ظهور می‌دهد، نه اینکه مردم را تشویق به ظلم کند تا با گسترش آن، حضرت ظهور کند، بلکه ما وظیفه داریم گسترش دهنده عدالت، یعنی همان چیزی باشیم که حضرت به جهت آن ظهور می‌کند و در این امر بزرگ سهیم شویم.

معنای ظهور امام زمان‌علیه السلام چیست؟

در اینکه معنای ظهور امام زمان‌علیه السلام چیست، سه احتمال داده شده که قابل جمع است:
1 - اینکه مقصود از ظهور، بروز و انکشاف بعد از محجوب بودن و استتار باشد. این معنا مختص فهم شیعی است که معتقد به غیبت برای امام زمان‌علیه السلام است.
2 - اینکه مقصود اعلان انقلاب و قیام به جهت پیاده کردن اسلام ناب و در سایه حکومت عدل باشد. این مفهوم با دیدگاه امامی و دیگران نیز سازگاری دارد.
3 - مقصود از ظهور، پیروزی و سیطره بر عالم است. این معنا بعد از آن حاصل می‌شود که حضرت از پرده غیبت به در آمده و امور او مرتّب گردد.

مراد از ظهور اصغر و اکبر چیست؟

همان گونه که برای تثبیت و جا افتادن غیبت کبرا، خداوند متعال برای امام زمان‌علیه السلام غیبت صغرا را مقدّر کرد تا زمینه برای غیبت کبرا فراهم گردد، در مورد ظهور حضرت نیز گفته شده که قبل از ظهور اکبر، خداوند برای ایجاد آمادگی برای آن، ظهور اصغری را پیش‌بینی کرده است.
به این معنا که خداوند مدّتی قبل از ظهور اکبر، سطح علمی مردم را در طبقات مختلف جامعه بالا می‌برد تا برای درک عصر حضرت مهدی‌علیه السلام قابلیت لازم را پیدا نمایند. این آمادگی از دو طریق حاصل می‌شود:
1 - بالا بردن شعور و آگاهی مردم نسبت به احتیاج داشتن حکومت جهانی توحیدی.
2 - بالا بردن سطح علمی مردم برای پذیرش چنین حکومتی.

چه عواملی زمینه‌ساز حکومت واحد جهانی است؟

ممکن است گفته شود با توجه به تشتّت آرا و اختلاف مذاهب و تنوع حکومت‌ها و ناسازگاری آنها نسبت به یکدیگر، تشکیل حکومت واحد جهانی ممکن به نظر نمی‌رسد؛ چگونه می‌توان همه میلت‌ها را تحت حکومت واحدی جمع کرد. پاسخ: نه تنها تشکیل حکومت واحد جهانی ممکن و میسور است، بلکه امری حتمی و لازم به نظر می‌رسد و علل و عوامل زیادی در زمینه سازی آن دخیل می‌باشند:
1 - خطر جنگ و خونریزی که همواره مانند کابوس وحشتناکی بر سر جوامع انسانی سایه افکنده، تنها با وحدت حکومت در سطح جهان و یکپارچگی همه امت‌ها برطرف می‌شود.
2 - به تصریح دانشمندان «تضاد منافع» ریشه اصلی و اوّلی برخوردهای خونین و پیکارهای سهمگین حکومت‌ها با یکدیگر است. حال اگر بدانیم که شعار حکومت حضرت، عدل و انصاف برای کلّ جامعه بشری است، همگی به سوی حکومت عدل جهانی سوق داده می‌شوند.
3 - یکی دیگر از عوامل تشکیل حکومت جهانی، تکامل عقول و ادراکات بشر است که به نوبه خود می‌تواند زمینه‌ساز حکومت جهانی گردد؛ زیرا بشر هم از ناحیه خود در راه حرکت به سوی کمال و ترقّی و تکامل عقلانی است و هم در هنگام ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام به کمال نهایی خود نایل می‌گردد، و لذا می‌توانند با یکدیگر تألّف کرده و به حکومت جهانی تن دهند، زیرا همه تعارض و تزاحم‌ها از ناحیه کم عقلی و جهل و کم‌خردی است.

ظرفیت کلّی برای ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام چیست؟

شکی نیست که هر کار اجتماعی احتیاج به آماده کردن ظرفیت‌های مناسب دارد. در مورد ظهور منجی کل بشری که پدیده اجتماعی عظیمی است احتیاج به تحقق مقدمات و شرایط خاصی است؛
1 - پیشرفت دینی در میان امت اسلامی و لو در طبقه خاصی از آنها.
2 - گسترش انحراف عمومی در بین مردم.
3 - گسترش ظلم و فساد در سطح عموم و در نتیجه دور شدن مردم از دین و متابعت از هوای نفس.
4 - پیشرفت بشر در صنعت و تکنولوژی.
5 - آماده شدن یاران خاص حضرت برای نصرت و یاری او.

امام زمان‌علیه السلام در ظاهر با چه سنّی ظهور می‌کنند؟

مطابق روایات شیعه و سنّی، امام زمان‌علیه السلام در حالی که ظاهر او جوان و به سنّ چهل سالگی است ظهور خواهند کرد. اینک به برخی از روایات اشاره می‌کنیم:
1 - ابن صباغ مالکی به سندش از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که در حدیثی فرمود: «مهدی از اولاد من با سن چهل سال است...».(1156)
2 - شیخ صدوق‌رحمه الله به سندش از اباصلت هروی نقل می‌کند که گفت: به امام رضاعلیه السلام عرض کردم: قائم شما هنگام خروج چه علامتی دارد؟ حضرت فرمود: «علامت او این است که او از حیث سنّ پیر است ولی در ظاهر جوان نشان داده می‌شود، به حدی که هر گاه کسی به او نظر می‌افکند گمان می‌کند که او سی ساله یا کمتر است. و از جمله علامات او آن است که به مرور ایام و شب‌ها پیر نمی‌شود تا آنکه مرگ او فرا رسد».(1157)
نعمانی به سندش از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «اگر قائم قیام کند مردم او را انکار خواهند کرد؛ زیرا در حالی که جوان رشیدی است به سوی آنها باز می‌گردد...».(1158)
ممکن است روایاتی که اشاره به سن چهل سالگی دارد مقصود آن باشد که جسد و جسم او در حدّ کمال است؛ زیرا بدن تا چهل سالگی به کمال رشد خود می‌رسد. گر چه برخی روایات نیز به سنّ 18 سالگی و 51 سالگی اشاره کرده است ولی روایت اوّل از محمّد بن حمیر نقل شده نه از یکی از معصومین‌علیهم السلام.
و روایت دوّم گر چه از پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله نقل شده ولی از صحت سند برخوردار نیست، خصوصاً آنکه هر دو روایت با روایات مستفیضی که دلالت بر ظاهر چهل سالگی دارد مخالف است.

خصوصیات جسمی امام زمان‌علیه السلام هنگام ظهور چگونه است؟

مطابق برخی از روایات سنّی و شیعی، امام زمان‌علیه السلام هنگام ظهور دارای صفات و خصوصیات جسمی خاص است از قبیل:
1 - أجلی الجبهه: یعنی پیشانی وسیع و عریض.(1159)
2 - اقنی الأنف: وسط بینی او برآمده ولی دو سوراخ آن تنگ است.(1160)
3 - کأنّ وجهه کوکب درّی: گویا صورت او همانند ستاره‌ای درخشان است.(1161)
4 - اللون لون عربی: با چهره‌ای گندم گون.(1162)
5 - افرق الثنایا: ما بین دندان‌های او باز است.(1163)
6 - اکحل العینین: مژه‌های او سیاه است.(1164)
7 - براق الثنایا: با دندان‌های سفید.(1165)
8 - أزج الحاجبین: با ابروانی کشیده و باریک.(1166)
9 - مربوع القامة: قامتش متوسط.(1167)
10 - الجسم جسم اسرائیلی: جسم او تنومند است.(1168)
11 - علی خدّه الایمن خال اسود: بر گونه راست او خالی سیاه است.(1169)

آیا علایم قریب برای ظهور، با اینکه حضرت به طور ناگهانی ظهور می‌کند منافات دارد؟

مطابق برخی از روایات، ظهور و قیام حضرت مهدی‌علیه السلام به طور ناگهانی خواهد بود، و این از عنایات خداوند در حق آن حضرت است تا دشمنان را غافلگیر کرده و جلو تدابیر آنها را گرفته و هر گونه اقدامی را بر ضد حضرت از آنها سلب کند.
طبرسی توقیعی را از ناحیه مقدسه به شیخ مفیدرحمه الله نقل کرده که در آخر آن چنین آمده است: «هر کس باید کاری کند که محبت ما را به خود جذب کرده و از کاری که کراهت و سخط ما را بر می‌انگیزد دوری کند. پس همانا امر ما یک دفعه و به طور ناگهانی اتفاق خواهد افتاد».(1170)
در توجیه اشکال فوق می‌گوییم:
علایم قریب برای ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام همانند ندای آسمانی و فرو رفتن زمین بیدا با اهلش و دیگر علایم، برای آگاهی مخلصین و مؤمنان است، تا از قرب ظهور آگاهی داشته باشند، و لذا ظهور برای آنها ناگهانی نخواهد بود. آری عنصر اتفاق و ظهور ناگهانی برای دشمنان حضرت مهدی‌علیه السلام است تا از این غفلتی که خداوند در آنها قرار می‌دهد حضرت بتواند به مقاصد عالی خود که همان سلطه بر ظالمان و گسترش عدل و داد است برسد.

خداوند متعال چه عنایتی به جهت پیروزی حضرت مهدی‌علیه السلام هنگام ظهور انجام خواهد داد؟

مطابق روایات، خداوند متعال هنگام ظهور امام زمان‌علیه السلام امدادهای غیبی را به کمک آن حضرت خواهد فرستاد که از آن جمله است:
1 - عنصر ناگهانی و غفلت دشمنان
مطابق روایات، حضرت هنگامی ظهور می‌کنند که دشمنان، همه از ظهور او غافلند. و در دانش نظامی این مطلب به خوبی روشن است که چقدر عنصر غفلت و ناگهانی هجوم در پیروزی بر دشمن تأثیر دارد.
امام زمان‌علیه السلام در توقیعی که به شیخ مفیدرحمه الله فرستاد فرمود: «... پس همانا امر ما به طور ناگهانی است...».(1171)
2 - ایجاد رعب و وحشت
یکی دیگر از راه‌های نفوذ بر دشمن که در علم نظامی از آن بهره‌گیری فراوان می‌شود ایجاد ترس و خوف و رعب در قلوب دشمن است، تا از این راه تسلیم گردند.
نعمانی به سند خود از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «أمر اللَّه عزّوجلّ أن لاتستعجل به حتّی یؤیده [اللَّه بثلاثة [أجناد]: الملائکة، والمؤمنین، والرعب»؛(1172) «خداوند عزّوجلّ امر نمود تا به آن عجله نکنی تا اینکه او - مهدی‌علیه السلام - را به سه لشکر تأیید نماید: ملائکه، مؤمنین و وحشت.»
3 - جذب تمام مسلمین
یکی دیگر از تأییدات الهی در حقّ حضرت آن است که به عنایت الهی از راهی قیام خود را شروع خواهد کرد که مورد اتفاق تمام مسلمانان است. از جمله آنکه:
الف. ظهور خود را از مسجدالحرام شروع خواهد کرد که مورد اتفاق تمام مسلمانان است.
ب. خطابه‌ای که در مسجدالحرام هنگام ظهورش می‌خواند به امور مشترک و اتفاقی بین مسلمانان اشاره دارد.
ج. قیام خود را با همان شعارهای رسول خداصلی الله علیه وآله شروع می‌کند.
د. مطالبه خون امام حسین‌علیه السلام می‌کند.
4 - تأیید از جانب ملائکه
از جمله تأییدات الهی نسبت به حضرت مهدی‌علیه السلام کمک فرستادن ملائکه برای یاری حضرت و قتال به همراه حضرت بر ضدّ ظالمان است.
گنجی شافعی به سند خود از علی بن ابی طالب‌علیه السلام در حدیثی در رابطه با مهدی‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «خداوند او را با سه هزار از ملائکه یاری خواهد کرد ...».(1173)
قندوزی حنفی از کتاب «اسعاف الراغبین» صبان نقل کرده که در روایات فراوان آمده است که هنگام ظهور حضرت بر بالای سر او فرشته‌ای ندا می‌دهد: «این خلیفه خداست او را متابعت و پیروی کنید... و همانا خداوند متعال او را با سه هزار فرشته یاری خواهد کرد...».(1174)
نعمانی به سند خود از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «خداوند متعال او - مهدی‌علیه السلام - را با سه لشکر یاری خواهد کرد: با ملائکه ...».(1175)
این تأیید به نوبه خود در توجه مردم به حضرت نقش به سزایی دارد، زیرا هنگامی که مخالفان مشاهده کنند که حضرت مشمول نصرت فرشتگان خداوند است ترس سراسر وجود آنها را فرا گرفته و پی به الهی بودن این قیام خواهند برد و در نتیجه طوعاً یا کرهاً خود را تسلیم حضرت می‌کنند.(1176)

اولین مکانی که حضرت در آنجا ظهور می‌کند کجاست؟

مطابق روایات شیعه و اهل سنّت اولین مکانی که حضرت در آنجا ظهور می‌کند بین رکن و مقام است.
سیوطی به سندش از رسول خداعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «مهدی از مدینه به سوی مکه خروج می‌کند، مردم از او می‌خواهند که از میانشان خروج کند آن گاه با او بین رکن و مقام بیعت می‌کنند در حالی که کراهت دارد...».(1177)
شیخ طوسی به سندش از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «گویا قائم را در روز عاشورا، روز شنبه، ایستاده بین رکن و مقام مشاهده می‌کنم...».(1178)
این اخبار به جهت کثرت و تظافر آنها قابل اثبات تاریخی است.

حضرت مهدی‌علیه السلام بعد از ظهور چه عملی انجام می‌دهند؟

مطابق روایات، بعد از ظهور، بین رکن و مقام خطبه‌ای خوانده، آن گاه مردم را به بیعت با خود دعوت می‌نماید:
نعمانی به سندش از جابر بن یزید جعفی از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که در حدیثی طولانی فرمود: «و قائم در آن روز در مکه است، تکیه بر بیت‌الحرام داده و به آن پناه می‌برد. آن گاه ندا می‌دهد: «یا أیّها الناس!...».(1179)
مجلسی به سندش از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «همانا او - امام زمان‌علیه السلام - به سوی مسجدالحرام به حرکت در می‌آید و در آنجا کنار مقام ابراهیم چهار رکعت نماز می‌گزارد و با تکیه بر حجرالأسود حمد خدا و ثنای او را به جای آورده و یادی نیز از پیامبر کرده و بر او درود می‌فرستد. آن گاه سخنی را آغاز خواهد کرد که هرگز کسی چنین سخن نگفته است ...».(1180)
نعمانی به سندش از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که در حدیثی فرمود: «گویا بر او نظر می‌کنم در حالی که بین رکن و مقام مردم با او بیعت می‌کنند ...».(1181)

اوّل کسی که با حضرت مهدی‌علیه السلام بیعت می‌کند چه کسی است؟

مطابق روایات، اول کسی که با حضرت مهدی‌علیه السلام بیعت می‌کند جبرئیل است.
ابان بن تغلب از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «همانا اول کسی که با قائم‌علیه السلام بیعت می‌کند جبرئیل است...».
طبرسی از ابی عبداللَّه علیه السلام نقل کرده که در حدیثی فرمود: «... پس خداوند عزّوجلّ جبرئیل را می‌فرستد تا نزد او آمده و سؤال کند، به او می‌گوید: به چه چیزی دعوت می‌کنی؟ قائم او را از ماهیت دعوت خبر می‌دهد. جبرئیل می‌گوید: پس من اوّل کسی هستم که با تو بیعت می‌کنم. آن گاه می‌گوید: کف دستت را بده، و آن را بر دست خود مسح می‌کند...».(1182)
در اینکه بیعت جبرئیل به چه معنا است، دو احتمال وجود دارد:
1 - معنای رمزی: به این معنا که مقصود از آن تأیید الهی برای حضرت است، زیرا جبرئیل بزرگ‌ترین نماینده الهی است. ولی این معنا در صورتی صحیح است که حمل بر معنای صریح و ظاهر آن ممکن نباشد، در حالی که چنین نیست.
2 - معنای رایج: به این معنا که مقصود به بیعت همان معنای رایج آن است که مردم با خلیفه و دیگران انجام می‌دهند. و فایده آن دو چیز است:
الف. توجه مردم به لزوم بیعت با حضرت.
ب. تأیید حرکت و قیام امام زمان‌علیه السلام.

آیا جبرئیل بعد از وفات رسول خداصلی الله علیه وآله عهد کرده که بر زمین نازل نشود؟

اربلی در «کشف الغمه» از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «جبرئیل نزد رسول خداصلی الله علیه وآله به جهت عیادت آمد و عرض کرد: سلام بر تو ای محمّد! این آخرین روزی است که به سوی دنیا فرود می‌آیم».(1183)
و نیز از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «هنگامی که وفات رسول خداصلی الله علیه وآله نزدیک شد... در آن هنگام جبرئیل گفت: ای محمّد! این آخرین نزول من به دنیا بود...».(1184)
پاسخ: اولاً: همه این روایات مقید به قیدی است و آن اینکه تا مادامی که مصلحتی در بین نباشد.
ثانیاً: مقصود جبرئیل آن بود که به جهت نزول وحی دیگر بعد از وفات پیامبر نازل نمی‌شود، زیرا شریعت با رحلت ایشان کامل خواهد شد.
ثالثاً: بر فرض تعارض، روایات نزول حضرت جبرئیل و بیعت با امام زمان‌علیه السلام از حیث تعداد بیشتر بوده و از حیث سند صحیح‌تر است.

مقصود از اصلاح امر حضرت مهدی‌علیه السلام در یک شب چیست؟

مطابق روایات شیعه و سنّی، خداوند متعال امر حضرت مهدی‌علیه السلام را در یک شب اصلاح خواهد کرد؛
ابوبصیر از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «خداوند عزّوجلّ امر او را در یک شب اصلاح خواهد نمود».
و نیز از امام حسین‌علیه السلام نقل است که فرمود: «قائم ما اهل بیت [کسی است که ]خداوند متعال امر او را در یک شب اصلاح و آماده خواهد نمود».
ابن ماجه از امام علی‌علیه السلام نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «مهدی از ما اهل بیت است که خداوند (امر) او را در یک شب اصلاح و آماده خواهد نمود».(1185)
مقصود به اصلاح امر حضرت در یک شب آن است که مقدمات نصر و پیروزی را در اسرع وقت، و در یک شب فراهم کرده و او را مأمور به ظهور خواهد نمود. و اولین اقدامی که برای او خواهد نمود اجتماع اصحاب خاص آن حضرت است.
ولی چیزی که باقی می‌ماند اینکه چگونه امر حضرت در یک شب اصلاح و آماده می‌شود در حالی که مطابق روایات، گروهی همانند جیش سفیانی و دجال و دیگران به مبارزه با او خواهند پرداخت.
پاسخ: اولاً: ممکن است مقصود از «یک شب» که در روایات آمده کنایه از سرعت اصلاح امر امام زمان‌علیه السلام باشد.
ثانیاً: ممکن است مقصود از اصلاح امر حضرت‌علیه السلام پیروزی در یک شب باشد.
ثالثاً: ممکن است مقصود از اصلاح امر حضرت، تنها مقدمه‌سازی برای اعلان ظهور باشد، گر چه پیروزی نهایی به طول انجامد.
رابعاً: از آنجا که معارضه با مخالفان به سرعت و با اعجاز انجام می‌گیرد، لذا تعبیر به یک شب شده است.

غلبه بر جهان با یاران اندک چگونه ممکن است؟

اگر چه در روایات به یاران محدود حضرت یعنی 313 نفر اشاره شده است، ولی پیروزی آنان بر مستکبران به رهبری حضرت مهدی‌علیه السلام از جهاتی دور از انتظار نیست زیرا:
1 - در روایات به یاران دیگری در حدود ده هزار نفر نیز اشاره شده که بدون تحقق آنها حضرت مهدی‌علیه السلام ظهور نخواهد کرد.
2 - غلبه حضرت بر جهان ممکن است از طریق اعجاز باشد، زیرا خداوند متعال ضمانت کرده تا گروه اندک را در صورت استقامت بر گروه زیاد پیروز گرداند.(1186)
3 - از طریق علل و اسباب عادی و ظاهری نیز حصول چنین فتح و پیروزی امری دور از انتظار نخواهد بود، زیرا حضرت در موقعی ظهور خواهند کرد که اوضاع و احوال اجتماعی، اخلاقی و سیاسی کاملاً مساعد باشد. در آن موقع همه ملل به جهت سرخوردگی از نظام‌های مختلف و قتل و غارت‌ها به تنگ آمده‌اند، و لذا در انتظار چنین حکومتی به سر می‌برند، و مردم به مجرّد شنیدن خبر ظهور به آن حضرت و حکومتش روی خوش نشان می‌دهند، و ایشان تنها با گروه خاصی درگیر خواهند شد.
4 - از آنجا که جهان به مانند دهکده‌ای کوچک درآمده و هر چه از عمر آن بگذرد این ارتباط تنگ‌تر خواهد شد، لذا با به دست گرفتن نقطه‌های کلیدی و با استعانت از خداوند متعال، حکومت جهانی حضرت تحقق خواهد یافت.

آیا پیروزی حضرت مهدی‌علیه السلام بر مخالفان و گسترش حکومتش همراه با اعجاز است؟

در مورد سؤال فوق سه احتمال وجود دارد:
1 - اینکه نصرت حضرت و پیاده کردن حکومت جهانی تماماً با اعجاز و قدرت خارق‌العاده الهی باشد. ولی این احتمال از جهاتی قابل مناقشه است:
الف. اگر اعجاز راه صحیحی برای دعوت الهی بود، حضرت می‌توانست در خلال غیبت صغرا از آن برای سیطره بر عالم استفاده کند.
ب. با اعجاز احتیاج به تعداد زیادی از اصحاب نیست.
ج. مطابق برخی روایات بین حضرت و مخالفینش جنگ و خونریزی شدیدی در خواهد گرفت، و در صورت اعجاز تام، احتیاج به این کارها نیست.
2 - اینکه خداوند متعال اراده کرده که حضرت مهدی‌علیه السلام به صورت عادی بر دشمنان خود غالب شده و حکومت عدل جهانی را گسترش دهد، بدون آنکه کوچک‌ترین کمکی از راه اعجاز در پیشبرد اهداف او بشود.
این احتمال نیز خالی از اشکال نیست زیرا مطابق روایات، حضرت مهدی‌علیه السلام مورد عنایت و تأیید خاص الهی در جهت ظهورش خواهد بود.
3 - با ردّ دو احتمال پیشین به این نتیجه می‌رسیم که نصرت حضرت به طور طبیعی و عادی خواهد بود، گر چه این نصرت همراه با تأییدات جزئی و خاصّی از جانب خداوند است، زیرا همان گونه که می‌دانیم بشر در عصر ظهور مورد ظلم و ستم فراوان است، و از طرفی از حیث فرهنگی و رشد عقلانی، عموم بشر به بالاترین سطح خود رسیده است، و لذا به دنبال چنین رهبری الهی می‌گردد که با لبیک به دعوتش از او پیروی نماید. هرگز ابرقدرت‌ها با همه امکاناتی که دارند نمی‌توانند در مقابل اراده ملت‌ها بایستند. اگر مردم همگی یکپارچه و یک صدا فریاد برآورند، دشمنانشان به زانو در خواهند آمد. مگر نبود که در صدر اسلام چگونه مردم فوج فوج داخل اسلام شده و دعوت پیامبر را پذیرفتند؟ در عصر ظهور نیز هنگامی که مردم دنیا از وسایل ارتباط جمعی خبر قیام مصلحی جهانی را بشنوند به او گرویده و از او حمایت خواهند کرد، و کسی نمی‌تواند در صورت اقبال مردم با اراده آنها مقابله کند. گر چه هر کجا که مانعی خاص پیدا شده خداوند متعال به کمک او آمده و از حضرت حمایت خواهد نمود.
و لذا در روایات آمده است که امام زمان‌علیه السلام با نصرت و ترسی که در دل دشمنان می‌افتد حمایت خواهد شد. این ممکن است که به صورت عادی باشد؛ زیرا با نصرت مردم که به عنایت خداوند و اقبال مردم است، چنان رعبی در دل دشمنان خواهد افتاد که همه امکانات خود را گذارده، فرار خواهند نمود.
امیر مؤمنان علی‌علیه السلام می‌فرماید: «هنگامی که حضرت مهدی‌علیه السلام ظهور می‌کند نام مبارکش بر سر زبان‌ها خواهد بود، و وجود مردم سرشار از عشق به مهدی است، به گونه‌ای که جز نام او هیچ نامی در یاد و زبان آنان نیست، و با دوستی او روح خود را سیراب می‌کنند».(1187)

آیا حضرت مهدی‌علیه السلام با شمشیر قیام خواهد کرد؟

برخی سؤال می‌کنند که مطابق برخی روایات، امام زمان‌علیه السلام با شمشیر قیام خواهد کرد و با آن به مقابله با مخالفان حق و حقیقت و ظالمان خواهد پرداخت. این مسأله قابل پذیرش نیست، زیرا چگونه ممکن است یک نفر با شمشیر در مقابل تسلیحات کشتار جمعی جدید و مخرّب که می‌تواند کلّ کره زمین را چندین بار نابود کند ایستاده و مقابله کند؟
اصل این مسأله در روایات به آن اشاره شده است. محمد بن مسلم از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «... وأمّا شبهه من جدّه المصطفی‌صلی الله علیه وآله فخروجه بالسیف وقتله أعداء اللَّه وأعداء رسوله‌صلی الله علیه وآله والجبّارین والطواغیت، وأنّه ینصر بالسیف والرعب...»؛(1188) «و امّا شباهت مهدی به جدّش مصطفی‌صلی الله علیه وآله به خروج با شمشیر و کشتن دشمنان خدا و دشمنان رسولش و جبّاران و طاغوت‌ها است. و همانا او به توسط شمشیر و ترس نصرت و یاری خواهد شد...».
ولی بحث در آن است که مقصود از شمشیر چیست؟ آیا شمشیر موضوعیّت و خصوصیّت دارد، یا اشاره به چیزی دیگر است؟
پاسخ:
اولاً: چه اشکالی دارد که شخصی با شمشیر ولی همراه با اعجاز الهی که حضرت را مساعدت می‌کند با دشمنان خود به مقابله پردازد؟
ثانیاً: به احتمال زیاد مقصود از شمشیر، قوّت و اسلحه است زیرا مسلمانان در آن عصر یعنی قبل از هزار سال اسلحه‌ای به جز شمشیر نداشته و هرگز به ذهن آنها چنین تسلیحاتی خطور نمی‌کرده است، لذا از «اسلحه» به شمشیر تعبیر شده است.
در این صورت دو احتمال وجود دارد:
الف. اینکه امام زمان‌علیه السلام نیز به قدرت و اعجاز الهی و یا از راه تسلط بر تسلیحات موجود بر ضد مخالفان و ظالمان استفاده می‌کند.
ب. احتمال دیگر آن است که امام زمان‌علیه السلام با تسلط بر مراکز تصمیم‌گیری و از کار انداختن وسایل جنگی آنها که با هسته‌های مرکزی ارتباط دارد، تمام آنها را از راه اعجاز یا طریق عادی از کار می‌اندازد.
ثالثاً: مطابق برخی روایات، شمشیرهای اصحاب حضرت از آهن است، ولی نه مثل این آهن‌هایی که در دسترس ما قرار دارد، بلکه به گونه‌ای است که اگر یکی از آنان با شمشیر خود بر کوه زند، آن را دو نیم می‌کند. و بنابر تعبیر دیگر، وسیله دفاعی آنان به گونه‌ای است که اسلحه دشمن هرگز بر آنها کارگر نیست.(1189)
لذا ممکن است اسلحه‌ای را که حضرت و یاورانش به کار می‌برند از وسایلی باشد که بتواند همه دستگاه‌های دشمنان را از کار بیندازد ولی در مقابل، هیچ دستگاهی بر آن کارگر نباشد، همان گونه که در این زمان، بشقاب پرنده‌ها و اشیای نورانی شناخته نشده را مشاهده می‌کنیم.
رابعاً: پیروزی عمده امام زمان‌علیه السلام و سیطره آن حضرت بر جهان از راه اقبال مردمی به سوی ایشان است. و دیگر از راه ترس و رعبی است که خداوند در قلوب مخالفان و ظالمان قرار می‌دهد تا تمام تسلیحات خود را بر زمین گذارده، فرار کرده یا تسلیم می‌شوند، خصوصاً آنکه در ابتدای ظهور، وقتی مقداری از معجزات حضرت را مشاهده کردند می‌فهمند که امر او الهی است و نمی‌توان با مرد الهی مقابله کرد، بدین جهت تسلیم حضرت می‌شوند و گروه اندکی نیز که به مخالفت و مقابله می‌پردازند نابود می‌شوند.
خامساً: از کجا که در زمان ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام، این اسلحه خطرناک در اختیار بشر باقی مانده باشد؛ زیرا ممکن است که در اثر حوادث و آشوب‌ها و جنگ‌های جهانی که پیش از ظهور آن حضرت اتفاق می‌افتد این اسلحه‌ها نابود شود.
سادساً: جنگ‌ها و کشتارهای بی‌رحمانه، نتیجه جهل و ضلالت و بی خردی بشر است. حال اگر در عصر ظهور، عقل مردم کامل شود، بر فرض که سلاح‌های خطرناک در اختیار داشته باشند آن را بر ضدّ یکدیگر به کار نمی‌گیرند؛ و نیروهایی که آن سلاح‌ها را در اختیار دارند پی به حقّانیت حضرت برده و یا با ایجاد رعب و وحشت که در دلشان قرار می‌گیرد از به کار بردن آن بر ضدّ حضرت خودداری می‌کنند.

کشتاری که در روایات مهدویت به آن اشاره شده به چه وقتی اشاره دارد؟

اخباری که در آنها، کشتار در حجم وسیعی را مطرح کرده‌اند بر دو قسم است:
الف. قسمتی از آنها مربوط به ملاحم و فتنه‌های قبل ظهور است و هیچ گونه ارتباطی به دوران ظهور ندارد و تنها ناظر به اوضاع نابسامان جهان پیش از ظهور است. بیشتر این روایات از روایات مرسه اهل سنت است.
ب. دسته‌ای دیگر از روایات مربوط به هنگامه ظهور و حکومت امام زمان‌علیه السلام است.
این نوع روایات نیز بر دو گونه‌اند:
1 - روایاتی که از طریق عامه و از نبویّات است و بیشتر آنها مشکل سندی دارد، به طوری که بعضی از آنها مرسل، و برخی دیگر به پیامبرصلی الله علیه وآله منتهی نمی‌شود، بلکه از افرادی مانند کعب‌الاحبار نقل شده که در زمان پیامبر مسلمان نبوده است.
عمده این روایات از اسرائیلیات است که با اغراض مختلفی وارد کتاب‌های روایی شده‌اند. عالمی از اهل سنّت مانند ابن‌کثیر، هنگامی که به روایات امثال کعب الاحبار می‌رسد می‌گوید: «خدا ما را از این همه اخبار دروغی که وارد تفسیرها و کتاب‌های روایی و... شده، بی‌نیاز کند...».(1190)
2 - روایاتی که از طرق اهل بیت‌علیهم السلام نقل شده و یا در کتاب‌های شیعه ذکر شده است. در این کتاب‌ها، اخبار منقول از اهل بیت‌علیهم السلام و برخی دیگر که نقل شده به آن حضرت منتهی نمی‌شود.

حجم کشتارها و خونریزی‌ها در هنگام قیام حضرت مهدی‌علیه السلام چه مقدار است؟

نمی‌توانیم ادعا کنیم که هنگام قیام امام زمان‌علیه السلام هیچ گونه قتل و کشتاری رخ نمی‌دهد؛ زیرا مسلّماً این واقعه عظیم بدون برطرف کردن خارها و دشمنان سر راه آن حضرت میسّر نخواهد شد.
و لذا در روایات مشاهده می‌کنیم که اهل بیت‌علیهم السلام بر اصل قتل و خونریزی هنگام ظهور و قیام حضرت اشاره کرده‌اند.
بشیر بن ابی اراکه نبّال می‌گوید: هنگامی که به مدینه وارد شدم به طرف منزل ابوجعفر امام باقرعلیه السلام رفتم... عرض کردم: مرجئه می‌گویند: هنگامی که قیام قائم روی دهد همه کارها برای او هموار خواهد شد و به اندازه یک ظرف حجامت هم خون نمی‌ریزد. حضرت فرمود: «... کلّا والّذی نفسی بیده حتّی نمسح وأنتم العرق والعلق...»؛(1191) «هرگز چنین نیست، سوگند به آن که جانم به دست اوست کار به اینجا می‌انجامد که ما و شما عرق و خون بسته شده را پاک خواهیم کرد.»
به این مضمون روایات دیگری نیز رسیده است. ولی از طرفی دیگر تاریخ گواهی می‌دهد که پیامبر اسلام‌صلی الله علیه وآله و امامان اهل بیت‌علیهم السلام سعی داشته‌اند امور را به طور عادی و از مسیر طبیعی آن انجام دهند، و حتّی‌الامکان دست به شمشیر نبرند، زیرا هدف آنان ارشاد و هدایت مردم است، جز آنکه گسترش عدل در جامعه اقتضای کشت و کشتاری گر چه در حدّ محدود را دارد، و قرار نیست که تمام امور از طریق معجزه حلّ شود، ولی اندیشه افراطی نیز در این مسأله صحیح نیست و هرگز دلیلی عقلی و عقلایی و نقلی بر گستردگی کشتارها در حدّی وسیع وجود ندارد، خصوصاً آنکه مطابق ادعای برخی، از هر نه نفر هفت نفر یا از هر هفت نفر پنج نفر کشته می‌شوند.!

مطابق روایات شیعه، قتل‌ها در چه وقتی خواهد بود؟

با توجه به احادیث اهل بیت‌علیهم السلام پی خواهیم برد که جهان اندکی قبل از ظهور شاهد جنگ‌های خونین خواهد بود. و لذا می‌توان گفت که مردم با مشاهده و مواجهه با این جنگ‌ها به استقبال مصلحی عالمی خواهند رفت، و حضرت نیز از این موقعیت استفاده کرده و با کمترین استقامتی از طرف مخالفین خود و ظالمین، عالم را فتح خواهد کرد.
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «لا یکون هذا الأمر حتّی یذهب ثلث الناس. فقیل له: إذا ذهب ثلث الناس فما یبقی؟ فقال‌علیه السلام: أما ترضون أن تکونوا الثلث الباقی؟»؛(1192) «این امر - قیام امام زمان‌علیه السلام - واقع نمی‌شود تا اینکه دو سوّم مردم از بین بروند. راوی می‌گوید: به حضرت عرض کردم: اگر دو سوّم مردم از بین بروند، چه کسی باقی می‌ماند؟ حضرت فرمود : «آیا راضی و خرسند نمی‌شوید که شما از یک سوم باقی مانده باشید.»
زراره می‌گوید: به امام صادق‌علیه السلام عرض کردم: آیا ندای آسمانی حقیقت دارد؟ فرمود: «إی واللَّه حتی یسمعه کلّ قوم بلسانهم. وقال‌علیه السلام: لا یکون هذا الأمر حتی یذهب تسعة أعشار الناس»؛(1193) «آری به خدا سوگند، چنان است که هر قومی با زبان خودشان آن را می‌شنوند. آن حضرت فرمود: «این امر محقّق نمی‌شود تا اینکه نُه دهم (910) مردم از میان بروند.»
سلیمان بن خالد می‌گوید: از امام صادق‌علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: «قدّم القائم موتتان: موت أحمر وموت أبیض حتی یذهب من کلّ سبعة خمسة: الموت الأحمر، السیف، والموت الأبیض: الطاعون»؛(1194) «قبل از قیام قائم دو نوع مرگ رخ می‌دهد، مرگ سرخ و مرگ سپید، تا اینکه از هر هفت نفر پنج نفر از بین برود. مرگ سرخ با شمشیر و مرگ سپید با طاعون است.»
با ملاحظه این احادیث و احادیث دیگر پی خواهیم برد که حجم وسیعی از کشتارها و خونریزی‌ها مربوط به دوران پیش از قیام حضرت مهدی‌علیه السلام و قبل از ندای آسمانی است.
گرچه برخی از روایات نیز از مجعولات و اسرائیلیات بوده و با اهداف و انگیزه‌های خاصّی مانند خدشه‌دار کردن چهره نهضت جهانی و حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام و یا توجیه کشتارها در فتوحات و... وارد کتاب‌های روایی شده و کشتارهای زیادی را به امام زمان‌علیه السلام نسبت داده است.
و نیز یک سری از آنها مرسل و مرفوعه است و مشکل سندی دارد. همانند روایتی را که فضل بن شاذان مرفوعاً از امام صادق‌علیه السلام نقل می‌کند که حضرت فرمود: «یقتل القآئم‌علیه السلام حتّی یبلغ السوق. فیقول له رجل من ولد أبیه...»؛(1195) «حضرت قائم‌علیه السلام آن قدر از انسان‌ها را می‌کشد که تا ساق پا را خون فرا می‌گیرد، تا آنکه شخصی از فرزندان پدرش به او اعتراض شدید می‌کند...».
البته همچنان که اشاره شد این حدیث مرفوعه بوده و مشکل سندی دارد. و از طرفی محتوا و دلالتش ناتمام است، زیرا ممکن است که «سوق» که در روایت آمده مقصود از آن نام شهر یا محلّی همانند «سوق الاهواز» باشد. خصوصاً آنکه در حدیث مذکور سخن از خون به میان نیامده است. لذا چنین به نظر می‌رسد که «سوق» محل و مکان مخصوص باشد.
و نیز برخی از روایات به جهات دیگری ضعف سند دارد: در روایتی از امام صادق‌علیه السلام نقل شده که فرمود: «... و به حدّی از ظالمان را خواهد کشت که جاهلان می‌گویند: اگر این مرد از ذریّه محمّد بود ترحم می‌کرد».
ولی این روایت از حیث سند مورد اشکال است؛ زیرا در سند آن احمد بن عثمان آدمی است که مجهول می‌باشد.(1196)
زرّ بن حبیش می‌گوید: از علی‌علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: «خداوند به واسطه مردی از ما فتنه‌ها و آشوب‌ها را برطرف می‌سازد و آنان - فتنه‌گران - را خوار و ذلیل می‌گرداند و بر آنان جز شمشیر وارد نمی‌کند. شمشیر بر دوش نهاده و هشت ماه به شدت مبارزه می‌کند تا اینکه می‌گویند: به خدا سوگند این از فرزندان فاطمه نیست، اگر از فرزندان فاطمه بود به ما رحم می‌کرد».(1197)
و از عیسی بن خشاب نقل شده که به امام حسین بن علی‌علیهما السلام عرض کردم: آیا شما صاحب این امر هستید؟ فرمود: «لا، ولکن صاحب الأمر الطرید الشرید الموتور بأبیه المکنّی بعمّه، یضع سیفه علی عاتقه ثمانیة أشهر»؛(1198) «خیر، ولی صاحب امر، رانده شده، دور افتاده، خونخواه پدرش و دارای کنیه عمویش می‌باشد. شمشیرش را هشت ماه بر دوش خود می‌نهد.»
و از ابوبصیر نقل شده که فرمود: شنیدم که امام باقرعلیه السلام می‌فرمود: «یضع السیف علی عاتقه ثمانیة أشهر هرجاً هرجاً حتّی یرضی اللَّه. فقلت: فکیف یعلم رضی اللَّه؟ قال: یلقی اللَّه فی قلبه الرحمة...»؛(1199) «... شمشیر را هشت ماه بر دوش خود می‌نهد و به شدّت مبارزه می‌کند تا اینکه خداوند راضی شود. عرض کردم: چگونه رضایت خدا را می‌داند؟ فرمود: خداوند در دل ایشان رحمت قرار می‌دهد.»
این روایات از حیث سند ضعیف هستند، زیرا در سند اول و دوم عمر بن قیس و عیسی بن خشاب وجود دارند که هردو مجعولند.
و در سند روایت سوّم ابن ابی حمزه واقع شده که او هم مورد تضعیف قرار گرفته است.
از طرفی دیگر ممکن است که مقصود از این احادیث، مدّت عملیات تهاجمی لشکریان حضرت باشد که در طول هشت ماه ادامه می‌یابد.
این نکته نیز قابل توجه است که کاری بس عظیم که حضرت انجام می‌دهد یعنی همان گسترش حکومت عدل جهانی در سطح کره روی زمین اقتضای چنین قتل و کشتاری گر چه در حدّی محدود را دارد، زیرا با قیام حضرت هرگز ستمگران ساکت نخواهند بود، ولی این کشتارها را در مقابل قیام‌ها و نهضت‌های دیگر که ملاحظه می‌کنیم چندان قابل توجه نیست.

با امکان هدایت بشراز راه دعوت اخلاقی وتربیت انسانی، چرا امام زمان‌علیه السلام از شمشیر استفاده می‌کند؟

از کارهای حتمی امام موعودعلیه السلام جنگی تمام عیار با تمام انسان‌های خون آشام است. در مسأله جنگ ممکن است چنین انگاشته شود که هدایت انسان و ساختن جامعه بشری با دعوت اخلاقی و تربیت درست، امکان‌پذیر است و نیازی به خونریزی و جنگ نیست؟
پاسخ: مطالعه تاریخ بشری - از روزی که تاریخی بر جای مانده است - به خوبی این واقعیت را آشکار می‌سازد که موانع راه رشد و تکامل انسان جز با قدرت و خونریزی از سر راه برداشته نمی‌شود، و تعالیم اخلاقی و اصول تربیتی هر چند تأثیرهای ژرف و گسترده داشته است لیکن این تأثیرها در برخی از افراد نجیب انسانی بوده است، و در طبقه سلطه طلب و دنیادار و استثمارگر که منابع اقتصادی، سیاسی و نظامی جامعه‌ها را در دست داشته و دارند، یا هیچ تأثیری نداشته و یا تأثیر آن تحوّل آفرین و دگرگون‌ساز نبوده است. برای تربیت و هدایت آنان باید عامل دیگری به کار می‌رفته است تا سدّ راه انسان‌ها نگردند و راه رشد را بر توده‌ها نبندند، تا همگان بتوانند بی هیچ گونه مانعی به راه رشد خویش ادامه دهند. از این رو مسأله جنگ و کاربرد نیرو به عنوان یک ضرورت برای دستیابی به هدف‌های انسانی مطرح می‌گردد. اسلام، با توجه به همین واقعیت‌ها جنگ را نه به عنوان هدف و آرمان بلکه به عنوان راه و وسیله برای تحقق توحید و عدل پذیرفته است.
در قرآن کریم آمده است: {وَقاتِلُوهُمْ حَتّی لاتَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ للَّهِ‌ِ...}؛(1200) «با آنان نبرد کنید تا دیگر فتنه‌ای نباشد و دین، همه‌اش برای خدا گردد...».
از این رو پیامبر اسلام که «رحمة للعالمین» است فرمود: «الخیر کلّه فی السیف وتحت ظلّ السیف، ولا یقیم الناس إلّا السیف، والسیوف مقالید الجنّة والنار»؛(1201) «تمام نیکی و خیر در شمشیر است و در زیر سایه شمشیر، و مردمان را جز شمشیر راست نمی‌کند. و شمشیرها کلیدهای بهشت و دوزخند.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: «... إنّ فی القائم من آل محمّد شبهاً من خمسة من الرسل... وأمّا شبهه من جدّه المصطفی فخروجه بالسیف وقتله أعداء اللَّه وأعداء رسوله والجبّارین والطواغیت، وأنّه ینصر بالسیف والرعب ...»؛(1202) «قائم آل محمدعلیهم السلام شباهت‌هایی با پنج تن از پیامبران دارد ... امّا شباهت او به جدّ خود رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله قیام با شمشیر است و کشتن دشمنان خدا و پیامبرش، و جبّاران و سرکشان، او با شمشیر و ترس [که در دل جباران افکنده می‌شود ]مدد می‌گردد.»

شیوه و رفتار امام زمان‌علیه السلام با ظالمان و دشمنان چگونه خواهد بود؟

مطابق برخی از روایات کسانی مورد غضب امام عصرعلیه السلام قرار می‌گیرند که حجت بر آنان تمام شده ولی عناد و سرکشی کرده و حجّت خدا را نمی‌پذیرند.
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «... در این هنگام قائم‌علیه السلام ظهور می‌کند و سبب نقمت خدا و خشم و غضب او بر بندگان می‌گردد؛ زیرا خداوند از بندگانش انتقام نمی‌گیرد مگر بعد از آنکه حجّتش را انکار کنند».

آیا بیشتر قتل‌ها که توسط حضرت انجام می‌گیرد از مسلمانان است؟

برخی می‌گویند: مستفاد از روایات آن است که بیشتر قتل‌ها در محدوده بلاد اسلامی و بین مسلمانان اتفاق خواهد افتاد، سؤال این است: چگونه چنین خواهد شد با آنکه می‌دانیم مشرک و کافر از حقّ دورترند تا مسلمان، و لذا آنها به کشته شدن سزاوارترند تا مسلمان.
پاسخ: اولاً: روایات دلالت ندارد بر اینکه کشتارها و قتل‌ها فقط در محدوده مسلمانان است و حضرت کسی از کفار را به قتل نمی‌رساند، بلکه ظاهر برخی از روایات عموم است که شامل هر معاندی که درصدد ایجاد مانع از برپایی حکومت حضرت است، می‌شود.
ثانیاً: گر چه اسامی برخی از جماعاتی که توسط حضرت و اصحابشان به قتل می‌رسند در روایات ذکر شده است، ولی این دلالت ندارد که قتل و کشتار در دسته‌ها و جماعات دیگر اتفاق نمی‌افتد و حضرت از کفار و مشرکان کسی را به قتل نمی‌رساند.
ثالثاً: بر فرض که روایات، ظهور در اختصاص کثرت قتل‌ها در مسلمین داشته باشد، این امری غیرمنتظره نیست، بلکه مطابق با قواعد کلّی است؛ زیرا مطابق برخی از روایات، بسیاری از بلاد کفر تسلیم حضرت خواهند شد، و کثرت قتل در بین مسلمین به جهت پاک‌سازی آنان از عناصر نامطلوب است. در میان امت اسلامی حجّت در تمام جوانب برای مردم تمام شده است لذا از هیچ کس عذری پذیرفته نمی‌شود.
توضیح این مطلب اینکه: یکی از مشکلاتی که امام مهدی‌علیه السلام با آن روبه‌رو می‌شود مشکل انحراف‌ها و برداشت‌ها و تفسیرهای نادرستی است که در راه و روش‌های دین خدا و اصول و فروع احکام الهی پدید آمده و قرن‌ها در ذهن جامعه اسلامی نفوذ و رسوخ کرده است. این موضوع، مانعی عظیم بر سر راه امام مهدی‌علیه السلام است. مانع کفر و بی‌دینی و بی‌اعتقادی در برابر این مانع امری ساده است. کفر به سلاحی مجهّز نیست و انسان بی اعتقاد حقّی را به نام اسلام واژگونه نیاموخته است، و برای او اصل یا اصولی را نادرست تفسیر نکرده است، و چیزی را به شکل انحرافی و نادرست به نام دین خدا در ذهن جای نداده است، و آیه یا حدیثی را به دلخواه خویش معنی نکرده است. ولی با مسلمان و مدّعی خداشناسی که تعالیم دین یا بخش‌هایی از آن را به گونه‌ای انحرافی آموخته و معنای بسیاری از احادیث و آیات قرآنی را واژگونه فهمیده است، و به اصول و مبانی و راه و روش‌هایی پای‌بند و معتقد است که در حقیقت ضدّ دین خدا و راه و روش پیامبران است، چگونه می‌توان روبه‌رو شد؟ بخشی از برنامه‌های کشتار گسترده و فراگیر امام مهدی‌علیه السلام در جامعه‌های اسلامی شاید به این علت باشد که مسلمانان با حربه اسلام انحرافی - که در حقیقت ضدّ اسلام است - به جنگ با امام بر می‌خیزند، و امام ناگزیر با قاطعیّت با آنان روبه‌رو می‌شود و کار آنان را یکسره می‌کند، البته در صورتی که از افکار و اندیشه‌های نادرست خویش دست بر ندارند.
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «... وإنّ القائم یخرجون علیه فیتأوّلون علیه کتاب اللَّه ویقاتلونه علیه»؛(1203) «لیکن قائم [در هنگام رستاخیز خویش با مردمی روبه‌رو می‌شود که رو در روی او می‌ایستند و آیه‌های کتاب خدا را در برابر او به نظر خود تأویل می‌کنند، و در همین راستا با او به نبرد بر می‌خیزند.»

آیا امام زمان‌علیه السلام بعد از ظهور با اعراب به جنگ برمی‌خیزد؟

مجلسی به سند خود از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «ما بقی بیننا وبین العرب إلّا الذبح، وأومأ بیده إلی حلقه»؛(1204) «بین ما و بین عرب چیزی به جز ذبح باقی نمی‌ماند. آن گاه حضرت به دست مبارک خود به حلقشان اشاره نمودند.»
پاسخ:
1 - ظاهر حدیث این است که عرب هر یک از ائمه اهل بیت‌علیهم السلام را به قتل خواهد رساند.
2 - احتمال دیگر اینکه امام صادق‌علیه السلام اشاره به جنایات و قتل و ذبحی است که منصور عباسی در عصر آن حضرت نسبت به بنی‌هاشم و ذریه پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله داشته است. و مطابق تاریخ تعداد زیادی از آنها را به قتل رسانید.

اینکه امام زمان‌علیه السلام هنگام ظهور بر عرب شدید است به چه معناست؟

در غالب روایاتی که در آن سخن از سنت جدید، قضاوت جدید، امر جدید و کتاب جدید به میان آمده این تعبیر به چشم می‌خورد: «علی العرب شدید»، معنای این جمله چیست؟
پاسخ: آنچه به ذهن می‌آید - و العلم عند اللَّه تعالی - اینکه: حضرت مهدی‌علیه السلام قیام خود را از مکه که سرزمین عرب است شروع خواهد کرد. حضرت با برنامه‌ای اصلاحی و توسعه همه جانبه، مقصد و مرام خویش را به پیش خواهد برد. طبیعی است که پیاده کردن این برنامه‌ها با مشکلات فراوانی همراه است، درگیری با سفیانی‌ها و دجّال‌ها و دیگر منحرفان که با برنامه‌های حضرت به مقابله برخواهند خاست، در همین منطقه خواهد بود. طبیعی است که با چنین شرایطی برنامه حضرت در عصر سختی پیاده خواهد شد. لذا عرب سختی‌های فراوانی از آن خواهد کشید، گرچه امام زمان‌علیه السلام از امکانات اعجازی نیز استفاده و بهره خواهند برد. شاهد این معنا اینکه در برخی از روایات ذیل جمله «علی العرب شدید» چنین آمده است: «ویل للعرب من شرّ قد اقترب»(1205) یعنی وای بر عرب از شرّی که بر او نزدیک شده است. و این ممکن است که به جهت اظهار ترحّم بر آنها باشد.

آیا امام زمان‌علیه السلام در مقابله خود با منحرفان، از منحرفان شیعه شروع می‌کند؟

مفضل بن عمر می‌گوید: از امام صادق‌علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: «اگر قائم ما قیام کند از دروغ‌گویان شیعه شروع کرده، آنها را به قتل خواهد رساند».(1206)
در توجیه این حدیث می‌گوییم:
اولاً: بعد از چشم‌پوشی از ضعف سند حدیث، می‌دانیم که کلمه «شیعه» فرقه امامیه، اسماعیلیه، زیدیه و دیگر فرقه‌های شیعی را شامل می‌شود، همان گونه که بر کسی که خود را به تشیّع نسبت داده ولی بعد از مدّتی از خطّ اهل بیت منحرف شده است اطلاق می‌گردد. ابوالخطاب، مغیرة بن سعید، احمد بن هلال عبرتایی، ابن ابی العزاقر و دیگر منحرفین که ادعای تشیّع داشتند، در حالی که اهل بیت‌علیهم السلام از آنها بی‌زار بودند از این دسته‌اند. لذا کشّی خبر فوق را تحت عنوان «ما روی فی محمّد بن ابی زینب» معروف به ابوالخطاب که فرقه خطابیه به او نسبت داده می‌شود، نقل کرده است. او کسی بود که احادیث زیادی از طرف امام در مورد لعن و نفرین او صادر شد و از خداوند طلب نمود که حرارت شمشیر را به او بچشاند.(1207)
در نتیجه: مقصود از کذابین شیعه، همین افراد و یا فرقه‌های دیگر شیعه، غیر از امامیه‌اند که با نسبت‌های ناروا و دروغ، گروهی را منحرف کرده‌اند و لذا امامان شیعه آنها را لعن کرده و حکم به کفر آنها نموده و از آنها تبرّی جسته‌اند. و هنگام ظهور نیز امام زمان‌علیه السلام در ابتدا آنها را نابود خواهد کرد.
ثانیاً: از آن جهت که حضرت مهدی‌علیه السلام مردم را دعوت به اسلام ناب محمّدی که در تشیّع اصیل متبلور است دعوت می‌کند، باید در مرتبه اوّل منحرفین از این راه اصیل را از بین برده، تا بتواند دیگران را به این راه وارد کند. کسانی که مقابله با آنها به مراتب سخت‌تر و دشوارتر از کفّار و صاحبان ادیان و مذاهب دیگر است.
در نتیجه: حدیث فوق هرگز ربطی به راویان حدیث اهل بیت‌علیهم السلام ندارد، آن‌هایی که علوم اهل بیت را اخذ کرده و با دقت تمام به دست آیندگان رساندند. آنان کسانی بودند که از طریق امامان شیعه مورد مدح و ستایش قرار گرفتند که می‌توان در رأس آنها از زراره، محمّد بن مسلم، برید عجلی، ابوبصیر نام برد.

وظایف حضرت عیسی‌علیه السلام بعد از نزول از آسمان چیست؟

ابوهریره در حدیثی از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل می‌کند که فرمود: «... او از آسمان فرود می‌آید... با مردم به جهت دعوت به اسلام جنگ خواهد کرد، صلیب را خرد کرده و خوک را می‌کشد و جزیه وضع می‌کند. خداوند در عصر او همه ملت‌ها به جز اسلام را نابود می‌گرداند و مسیح دجال را نیز به هلاکت می‌رساند. در روی زمین چهل سال درنگ می‌کند و بعد از وفات، مسلمانان بر او نماز می‌گزارند».(1208)
ممکن است که مقصود از کشتن خوک، کنایه از تحریم خوردن آن بر مسیحیان آن عصر باشد. و مقصود از وضع جزیه، کنایه از ابطال جمیع ادیان است.(1209)

حضرت عیسی‌علیه السلام بعد از نزول به چه شریعتی عمل می‌کند؟

از برخی روایات استفاده می‌شود که حضرت عیسی‌علیه السلام بعد از فرود آمدن از آسمان، به شریعت اسلام عمل می‌کند نه به شریعت خود.
سمره از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «عیسی بن مریم در حالی که تصدیق کننده به محمّدصلی الله علیه وآله و بر ملت او است نزول می‌کند، آن گاه دجال را به قتل می‌رساند...».(1210)
ابن حبّان در صحیح خود از ابوهریره نقل کرده که گفت: از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می‌فرمود: «... و هنگامی که سر از رکوع برمی‌دارد «سمع اللَّه لمن حمده» می‌گوید...».(1211)

منجی و رهبر در حکومت عدل توحیدی جهانی کیست؟

در مورد سؤال فوق سه احتمال وجود دارد:
1 - منجی و رهبر جهانی همان عیسی بن مریم است، و منظور از مهدی نیز اوست.
2 - منجی و رهبر، مهدی موعود اسلامی است، که از او به مسیح نیز تعبیر شده‌است.
3 - منجی و رهبر، حضرت مهدی است که حضرت عیسی نیز از جانب خداوند به مساعدت او می‌شتابد.
ادلّه احتمال اول
1 - لفظ مسیح که مقصود از آن، نجات بخش و منجی است لقب حضرت عیسی‌علیه السلام می‌باشد.
2 - در برخی از اناجیل و روایات اسلامی به طول عمر حضرت مسیح در آخرالزمان اشاره شده است.(1212)
3 - در برخی از روایات آمده: «ولا مهدیّ إلّا عیسی بن مریم»؛ «و مهدی به جز عیسی بن مریم نیست.»
پاسخ: اولاً: نامگذاری حضرت عیسی‌علیه السلام به مسیح بر استقلال او در برپایی حکومت عدل جهانی دلالت ندارد؛ زیرا نام «مسیح» را برخی از کاتبان اناجیل بر حضرت مسیح اطلاق نمودند و قرآن نیز به جهت شهرت آن بر آن حضرت اطلاق کرده است. و دیگر اینکه کافی است در لقب دادن حضرت عیسی به مسیح به جهت آنکه در تأسیس حکومت عدل جهانی مشارکت دارد.
ثانیاً: توافق اسلام و مسیحیت در بازگشت حضرت عیسی‌علیه السلام در آخرالزمان و طول عمر او دلالت بر استقلال ایشان در تشکیل حکومت و رهبری ندارد.
ثالثاً: در مورد حدیث «ولا مهدیّ إلّا عیسی بن مریم» که ابن ماجه آن را در سنن خود نقل کرده اشکالاتی وجود دارد:
الف. این حدیث معارض با روایات متواتری است که مهدی را از ذریه رسول خداصلی الله علیه وآله معرفی کرده است.
ب. این روایت از منفردات محمّد بن خالد جندی است و تنها اوست که آن را نقل کرده است در حالی که او کسی است که به تعبیر آبری، نزد اهل سنّت معروف نیست. و به تعبیر حاکم نیشابوری، مجهول بوده و نقل حدیثش به جهت تعجب است.(1213) لذا قرطبی می‌گوید: «احادیث نبوی که دلالت بر خروج مهدی‌علیه السلام از عترت پیامبرصلی الله علیه وآله و از اولاد فاطمه‌علیها السلام دارد اصحّ از این حدیث است و حکم، مطابق آن احادیث است».(1214) ابونعیم اصفهانی نیز حدیث را غریب می‌داند.(1215)
دلیل احتمال دوم
مسیح در لغت گر چه به معنای مسح شده است ولی این کلمه لقب کسی قرار گرفته که از جانب خداوند مسح شده و قابلیّت برای نجات عالم را دارد، و مطابق روایات این قابلیّت تنها برای حضرت مهدی‌علیه السلام است.
پاسخ:
اولاً: لقب دادن حضرت مهدی‌علیه السلام به «مسیح» به معنایی که ذکر شده گر چه امر معقولی است ولی در روایات به آن اشاره نشده است.
ثانیاً: از مجموعه احادیث استفاده می‌شود که حضرت مسیح با تشریک مساعی با حضرت مهدی‌علیه السلام امر حکومت جهانی را به پیش خواهند برد.
ادلّه احتمال سوم
از مجموعه قرائن و ادله به دست می‌آید که حکومت جهانی با رهبری حضرت مهدی‌علیه السلام و تشریک مساعی حضرت عیسی‌علیه السلام بر پا خواهد شد زیرا:
1 - امام مهدی‌علیه السلام وارث طرح کامل حکومت عدل جهانی توحیدی از رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله است.
2 - در روایات اسلامی آمده است که حضرت عیسی از امامت جماعت بر مسلمین امتناع کرده و امام مهدی‌علیه السلام را به عنوان امامت معرفی می‌کند.
3 - حکمت اقتضا می‌کند که رهبر حکومت جهانی از امت اسلام باشد.
4 - در عبارات اناجیل آمده است که حضرت عیسی به کمک شخصی به نام «فرزند انسان» از آسمان فرود آمده و با مساعدت او این حکومت بر پا خواهد شد.

زندگانی حضرت عیسی‌علیه السلام بعد از نزول چه مقدار است؟

از برخی روایات استفاده می‌شود، حضرت عیسی بعد از نزول به زمین چهل سال عمر می‌کند و در این مدت ازدواج کرده، بعد از رحلت مسلمانان بر او نماز می‌گزارند:
1 - ابوهریره در حدیثی از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «... او - مسیح - چهل سال در روی زمین مکث خواهد کرد و بعد از وفاتش مسلمانان بر او نماز می‌گزارند».(1216)
2- عبداللَّه بن عمر از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «عیسی بن مریم به زمین فرود می‌آید و ازدواج می‌کند و فرزنددار می‌شود».(1217)

اصحاب امام مهدی علیه السلام‌

عدد اصحاب خاص امام زمان‌علیه السلام بعد از ظهور چند نفر است؟

مطابق روایات مستفیض بلکه متواتر، عدد اصحاب امام زمان‌علیه السلام به تعداد لشکر پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله در غزوه بدر 313 نفر است.
قندوزی در تفسیر آیه {وَلَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ العَذابَ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ} از امام باقر و امام صادق‌علیهما السلام نقل کرده که فرمودند: «همانا امت معدوده 313 نفر از اصحاب مهدی در آخرالزمان است همانند عدد اهل بدر، که در یک ساعت اجتماع می‌کنند ...».(1218)
محمّد بن مسلم از امام باقرعلیه السلام روایت کرده که فرمود: «پس اول کسی که از طرف خدا با او بیعت می‌کند جبرئیل است. و نیز از مردم 313 نفر با او بیعت خواهند کرد ...».
و نیز از امام باقرعلیه السلام روایت کرده که فرمود: «قائم از ما با ترس یاری شده و با نصرت تأیید خواهد شد. تا آنکه فرمود: پس هنگامی که خروج می‌کند بر کعبه تکیه می‌دهد. و 313 نفر به دور او گرد آیند ...».(1219)

آیا امام زمان‌علیه السلام غیر از 313 نفر اصحاب دیگری نیز دارند؟

از روایات استفاده می‌شود که اصحاب امام زمان‌علیه السلام بعد از ظهور از ده هزار نفر کمتر نیست.
محمّد بن مسلم از امام باقرعلیه السلام نقل می‌کند که فرمود: «... هر گاه برای او حضرت مهدی‌علیه السلام - ده هزار مرد جمع شد، پس در روی زمین معبودی به جز خدا باقی نمی‌ماند ...».(1220)
در اینکه مقصود از این روایات و روایاتی که اصحاب حضرت را 313 نفر معین کرده چیست چند احتمال است:
1 - دو دسته کردن اصحاب حضرت به جهت اختلاف در درجات اخلاص آنها است، به این نحو که 313 نفر از آنها در کمال درجه اخلاص‌اند، و بقیه تا ده هزار نفر یا ده هزار نفر دیگر در مرتبه‌ای پایین‌ترند.
2 - اختلاف دو دسته در سرعت ملحق شدن آنها و رسیدن آنان به حضرت مهدی‌علیه السلام است، به این نحو که 313 نفر از دیگران زودتر به حضرت ملحق می‌شوند.
3 - اختلاف در سرعت ایمان و بیعت نمودن با حضرت است.
4 - اختلاف در دفاع نمودن از حضرت باشد به این معنا که 313 نفر اولین دسته‌ای است که حضرت را یاری خواهند نمود.
5 - اختلاف به لحاظ وظایف و کارهایی است که به جهت اختلاف درجات اصحاب به آنها محوّل خواهد شد. مثلاً 313 نفر از فرماندهان و رئیسانند، بر خلاف بقیه افراد.

اصحاب حضرت مهدی‌علیه السلام چگونه وارد مکه می‌شوند؟

در مورد سؤال فوق چند احتمال وجود دارد:
1 - اینکه این جماعت به طور اعجاز و با سرعت وارد مکه می‌شوند. این احتمال مطابق ظاهر برخی روایات و صریح برخی روایات دیگر است. در برخی روایات آمده که آنها در یک ساعت در جایی اجتماع می‌کنند: «یجتمعون واللَّه فی‌ساعة واحدة».(1221) ولی در برخی روایات تصریح به اعجازی بودن آن شده است.
در روایت ابن صباغ آمده است: «فیصیر إلیه أنصاره من أطراف الأرض تطوی لهم طیّاً حتّی یبایعوه»؛ «پس انصار او از اطراف زمین به خدمت او می‌رسند در حالی که زمین برای آنها می‌چرخد تا اینکه با او بیعت کنند.»
و در خبر طبرسی آمده است: «فتصیر شیعته من أطراف الأرض تطوی لهم طیّاً حتّی یبایعوه»؛ «پس شیعیان از اطراف زمین خدمت او می‌رسند در حالی که زمین برای آنها می‌چرخد، تا آنکه با او بیعت کنند.»
2 - احتمال دیگر اینکه مردم چند دسته شوند:
الف. برخی از راه طبیعی خدمت امام‌علیه السلام مشرّف می‌شوند.
ب. برخی نیز شب هنگام که در رختخواب خود آرمیده‌اند ناگهان خود را در مکه می‌یابند.
ج. برخی نیز بر ابر سوار در روز به خدمت حضرت مشرف می‌شوند.
3 - احتمال سوّم آن است که همگی با سفر عادی به خدمت حضرت مشرف می‌شوند؛ زیرا همان گونه که در روایات اشاره شده به اسم مهدی‌علیه السلام در ماه رمضان ندا داده می‌شود، و ظهور حضرت نیز در دهم محرم است. در فاصله این مدّت مخلصین، خود را به حضرت می‌رسانند.
از میان این احتمالات، احتمال سوّم ترجیح دارد؛ زیرا گرچه مطابق زمان صدور این روایات حرکت سریع به سوی مقصدی دور تنها با اعجاز متصور بوده، ولی در این عصر بلکه عصر ظهور، حرکت‌ها به حدّی سریع شده که اجتماع افرادی را از اطراف عالم در یک ساعت ممکن ساخته است. و لذا ممکن است که مقصود از سیر در سحاب و ابرها سفر با هواپیما، و پیچیده شدن زمین، سفر با ماشین و قطار سریع السیر باشد.

اصحاب امام زمان‌علیه السلام از چه کشورهایی هستند؟

مطابق روایات، اصحاب امام زمان‌علیه السلام از کشورها و شهرهای مختلف هستند که خدمت حضرت مشرّف می‌شوند:
شیخ طوسی‌رحمه الله به سندش از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «بین رکن و مقام سیصد و چند نفر به تعداد اهل بدر با قائم بیعت خواهند کرد، در میان آنها نجیبانی از اهل مصر، و شخصیت‌هایی از اهل شام، و اخیاری از اهل عراق است...».(1222)
و نیز از امام علی‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «درود بر طالقان، پس همانا برای خداوند در آن گنج‌هایی است که از طلا و نقره نیست، و لکن در آن مردانی است که خداوند شناخت تمام به آنها دارد، و آنان یاوران مهدی آخر الزمان‌اند». (1223)
و نیز ابن طاووس در کتاب «الملاحم و الفتن»(1224) اسامی بسیاری از اصحاب امام را با شهرهای آنان نقل کرده است.

آیا در میان اصحاب امام زمان‌علیه السلام عرب وجود ندارد؟

مرحوم مجلسی به سند خود از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «اتّقِ العرب فإنّ لهم خبر سوء، أما أنّه لم یخرج مع القآئم منهم واحد»؛(1225) «از عرب بپرهیز، زیرا برای آنها خبر ناگواری است. آگاه باش که هیچ کس از عرب با قائم خروج نخواهد کرد.»
پاسخ:
1 - مجلسی این روایت را از کتاب «الغیبة» شیخ طوسی نقل کرده است. ولی سند آن به جهت وجود موسی‌الآبار و اسباط بن سالم که مجهول الحالند و هیچ توثیقی ندارند، ضعیف است.
2 - با اغماض از سند این روایت، معارض با احادیث دیگری است که دلالت دارد بر اینکه برخی از انصار و اصحاب امام زمان‌علیه السلام از عرب است.
از جمله آن روایات اینکه شیخ طوسی به سندش از جابر جعفی از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «یبایع القآئم بین الرکن والمقام ثلاثمائة ونیّف عدّة أهل بدر، فیهم النجبآء من أهل مصر والأبدال من أهل الشام والأخیار من أهل العراق، فیقیم ما شآء اللَّه أن یقیم»؛(1226) «بین رکن و مقام سیصد و اندی به عدد اهل بدر با قائم بیعت خواهند کرد، در میان آنها نجیبانی از اهل مصر، و ابدالی از اهل شام، و اخیاری از اهل عراق وجود دارد، آن گاه دین را تا مقداری که خداوند بخواهد برپا خواهد داشت.»

آیا در میان اصحاب امام زمان‌علیه السلام زن نیز وجود دارد؟

از برخی روایات استفاده می‌شود که در میان اصحاب حضرت مهدی‌علیه السلام تعدادی زن نیز وجود دارد:
نعمانی از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «به خدا سوگند! سیصد و اندی خواهند آمد و پنجاه نفر زن نیز در میان آنان است».(1227)
مفضل بن عمر می‌گوید: امام صادق‌علیه السلام فرمود: «همراه حضرت قائم سیزده زن هستند. عرض کردم: آنان چه می‌کنند و چه نقشی خواهند داشت؟ حضرت فرمود: «زخمی‌ها را مداوا می‌کنند و از بیماران پرستاری می‌نمایند، همچنان که همراه رسول خداصلی الله علیه وآله بودند...».(1228)

آیا یاران زن حضرت از جمله 313 نفرند؟

مطابق برخی از روایات پنجاه نفری که از زنان در رکاب حضرت مهدی‌علیه السلام هستند از میان 313 نفر یاران خاص حضرتند:
جابر بن یزید جعفی ضمن حدیث مفصّلی از امام باقرعلیه السلام در بیان برخی نشانه‌های ظهور نقل کرده که فرمود: «ویجی‌ء واللَّه ثلاثمائة وبضعة عشر رجالاً فیهم خمسون امرأة یجتمعون بمکّة...»؛(1229) «به خدا سوگند! سیصد و بالاتر از ده نفر می‌آیند که پنجاه نفر از این عده زن هستند و در مکه کنار یکدیگر جمع خواهند شد...».
از کلمه «فیهم» که در روایت آمده استفاده می‌شود که این پنجاه زن از جمله 313 نفرند. و تعبیر به «رجلاً» به جهت تغلیب است. همان گونه که در آیه تطهیر ضمیر «کم» که برای جمع مخاطب مذکر است به کار رفته و به طور حتم حضرت زهراعلیها السلام نیز مشمول آیه است و اگر مقصود امام‌علیه السلام از وجود آن پنجاه زن، همراهی آنان با آن 313 نفر بود باید از تعبیر «معهم» استفاده می‌کرد، نه «فیهم».
و اگر اشکال شود که: پس چرا اسامی این پنجاه نفر در بین نام 313 نفر نیامده است؟ در جواب گوییم: با مراجعه به روایاتی که اسامی یاران خاص حضرت را ذکر کرده‌اند پی می‌بریم که نام همه 313 نفر نیامده است و لذا ممکن است بقیه آنان از زنان باشند که به جهت خاصی نام آنان برده نشده است.

اگر اسامی اصحاب حضرت از ابتدا مشخص شده، چگونه ما می‌توانیم خود را از اصحاب او قرار دهیم؟

گاهی سؤال می‌شود که اگر مطابق روایات، اسامی اصحاب خاص حضرت و شهرهای آنان مشخص شده است، انسان از اینکه بتواند جهاد نفسانی کند تا به این درجه برسد که از اصحاب خاص حضرت شود مأیوس می‌گردد.
پاسخ:
1 - روایاتی که تعداد اصحاب حضرت را مشخص کرده گرچه مستفیض است ولی روایتی که اسامی و شهرهای آنها را نقل کرده ضعیف السند است و لذا قابل اثبات نیست.
2 - مطابق روایت ابن طاووس، اسامی همه 313 نفر نیامده است، بلکه حدود 240 نفر از آنها را نام برده است. و لذا احتمال داده می‌شود که انسان در بین نفرات دیگر باشد.

آیا با امام زمان‌علیه السلام از روی اکراه بیعت می‌شود؟

در برخی روایات فریقین اشاره شده که حضرت با اکراه با مردم بیعت می‌کند و یا اینکه مردم با اکراه با او بیعت می‌کنند.
قتاده از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «مهدی از مدینه به سوی مکه خروج می‌کند، مردم از او می‌خواهند که از بینشان خروج کند، پس با او بین رکن و مقام در حالی که کراهت دارد بیعت می‌کنند...».(1230)
زراره از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «به اسم قائم ندا داده می‌شود، پس او می‌آید و پشت مقام قرار می‌گیرد. به او گفته می‌شود: به تحقیق به اسم تو ندا داده می‌شود، منتظر چه چیزی هستی؟ دست او گرفته شده، با او بیعت می‌شود. زراره می‌گوید: الحمد للَّه، ما می‌شنیدیم که قائم‌علیه السلام با کراهت بیعت می‌کند (می‌شود) و وجه استکراه او را نمی‌دانستیم، ولی دانستیم این استکراهی است که گناهی درآن نیست».(1231)
ممکن است مقصود به استکراهی که حضرت نسبت به بیعت مردم دارند این باشد که از آنجا که مظلومان از آن حضرت تقاضای رفع ظلم می‌کنند لذا حضرت از روی تواضع در ابتدا استکراهی از خود نشان می‌دهند.
خصوصاً آنکه این کار باید به اذن و اراده و مشیّت خداوند صورت پذیرد.

چه کسانی با حضرت مهدی‌علیه السلام بیعت خواهند کرد؟

کسانی که با حضرت بیعت خواهند کرد به ترتیب عبارت‌اند از:
1- جبرئیل امین‌علیه السلام.
2- اصحاب خاص حضرت.
3- اصحاب عام حضرت.
4- کسانی که در مکه حاضر بوده و به او و دعوتش اعتماد و اطمینان پیدا می‌کنند.

امام زمان‌علیه السلام با اصحاب خود بر سر چه اصولی پیمان می‌بندد؟

از برنامه‌ها و روش‌های امام مهدی‌علیه السلام پیمان‌گیری از یاران خویش است. پیمان و بیعت در جامعه اسلامی از آغاز تشکیل حاکمیت اسلام رسم شد، و پایه‌گذاری نخستین مرکزیّت و حکومت اسلامی به دست مبارک پیامبر اسلام‌صلی الله علیه وآله با آیین بیعت و پیمان گرفتن از یکایک مردم همراه بود.
امام مهدی‌علیه السلام نیز چون نیاکان خویش از یارانش بیعت می‌گیرد و با آنان پیمان می‌بندد. پیمان امام بر سر اصولی است که راه و رسم و شیوه و روش امام را در حکومت تبیین می‌کند.
امام علی‌علیه السلام می‌فرماید: «همانا قائم با یارانش پیمان می‌بندد و از آنان بیعت می‌گیرد که: مسلمانی را دشنام ندهند... حریمی را هتک نکنند، به خانه‌ای هجوم نبرند، کسی را به ناحق نزنند، طلا و نقره گنج نکنند، همچنین گندم و جو اندوخته نسازند. مال یتیمان را نخورند... لباس خزّ و حریر نپوشند. کمربند زرّین نبندند... در امور معاش به اندک بسنده کنند... لباس درشت بپوشند و صورت بر خاک بگذارند... و در راه خدا به جهادی شایسته دست یازند.
خود (امام) نیز متعهد می‌شود که از همان راهی که آنان می‌روند برود، و چون آنان لباس بپوشد، و بر مرکوبی مانند مرکوب آنان سوار شود و چنان باشد که آنان هستند. به اندک بسنده کند، و زمین را با یاری خدای دادگری پر کند پس از آنکه از ستم پر شده باشد... و صاحب و دربانی نگمارد».(1232)

اصحاب امام زمان‌علیه السلام در شجاعت چگونه‌اند؟

حاکم نیشابوری به سندش از محمّد بن حنفیه نقل می‌کند که گفت: ما نزد علی‌علیه السلام بودیم که شخصی از او درباره حضرت مهدی‌علیه السلام سؤال کرد؟ حضرت فرمود: «... یخرج فی آخر الزمان، إذا قال الرجل: اللَّه اللَّه قتل، فیجمع اللَّه تعالی له قوماً قزع کقزع السحاب، یؤلّف اللَّه بین قلوبهم لا یستوحشون إلی أحد ولا یفرحون بأحد یدخل فیهم...»؛(1233) «او در آخرالزمان خروج خواهد کرد، هنگامی که شخصی اعلان کند: خدا را خدا را! کشته شود. در آن هنگام خداوند برای او گروهی را جمع می‌کند که همانند ابرهای پراکنده متفرّق‌اند، قلب‌های آنها را هماهنگ می‌نماید. از کسی احساس وحشت نکرده و به کسی که داخل در جماعت آنها شود شاد نمی‌گردد ...».

آیا اصحاب حضرت مهدی‌علیه السلام از منطقه خاصی هستند؟

مطابق برخی از روایات، اصحاب حضرت از منطقه خاصّی نیستند بلکه در سرتاسر دنیا به سر می‌برند و خداوند متعال در وقتی بسیار اندک آنها را کنار بیت اللَّه الحرام جمع خواهد کرد.
سید بن طاووس در حدیثی از امام علی‌علیه السلام درباره اصحاب امام زمان‌علیه السلام نقل می‌کند که فرمود: «آنها 313 نفرند به عدد اصحاب بدر، خداوند آنها را از Ԙљ و غرب عالم در کنار بیت اللَّه الحرام جمع خواهد کرد ...».(1234)

اصحاب حضرت مهدی‌علیه السلام چه ویژگی‌هایی دارند؟

مطابق برخی از روایات، اصحاب حضرت‌علیه السلام از صفات و ویژگی‌هایی برخوردارند از قبیل:
1 - اخلاص
در روایتی امام جوادعلیه السلام به عبدالعظیم حسنی‌علیه السلام فرمود: «... و هنگامی که برای او این تعداد «313 نفر» از اهل اخلاص جمع شد خداوند امر او را ظاهر خواهد کرد ...».(1235)
2 - یقین و استقامت
از امام صادق‌علیه السلام در حدیثی نقل شده که فرمود: «... گویا قلب‌های آنها به مانند تکّه‌های آهن است، شکی در قلوب آنها راجع به خدا وجود ندارد. محکم‌تر از سنگ است ...».(1236)
3 - خداشناس واقعی
از امام علی‌علیه السلام در ضمن حدیثی نقل است که فرمود: «... ولکن در طالقان مردمانی مؤمن خواهند آمد که به خداوند معرفت واقعی دارند و آنان انصار مهدی در آخرالزمان می‌باشند».(1237)
4 - شیران روز و زاهدان شب
از امام صادق‌علیه السلام در حدیثی راجع به اصحاب قائم‌علیه السلام نقل است که فرمود: «گویا من نظر می‌کنم به قائم و اصحاب او در نجف کوفه... سجده‌ها به پیشانی‌های آنها اثر گذارده است، شیران در روز و راهبان در شب اند...».(1238)
5 - برخورداری از تأیید الهی
طبرسی در روایتی از امام علی‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «تا اینکه خداوند مردی را در آخرالزمان برمی‌انگیزاند... او را به ملائکه‌اش تأیید کرده و انصارش را حفظ خواهد نمود».(1239)

چگونه می‌توان با 313 نفر دنیا را تسخیر کرد؟

در مورد سؤال فوق می‌گوییم:
اولاً: مطابق برخی از روایات، حضرت دو نوع یار و یاور دارند: یکی یاران خاص الخاص که 313 نفرند و دیگری یاران خاص که ده هزار نفر می‌باشند.
این افراد انسان‌های عادی به حساب نمی‌آیند، بلکه کسانی هستند که قلب‌هایشان در راستای اهداف حضرت مهدی‌علیه السلام محکم بوده، راسخ قدم می‌باشند.
ثانیاً: غلبه حضرت با یارانش و برپایی حکومت عدل جهانی تنها از طریق امور عادی نیست تا بعید به نظر برسد، بلکه همان گونه که قبلاً اشاره شد با تأییداتی از جانب خداوند، از قبیل ایجاد رعب در قلوب دشمنان حضرت‌علیه السلام و تأییداتی از ملائکه خواهد بود.
ثالثاً: اراده حتمی خداوند بر پیروزی حضرت تعلّق گرفته است، و اراده او به هر نحو ممکن محقق خواهد شد.
لذا در قرآن کریم می‌خوانیم: {کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ}؛(1240) «چه بسیارند گروه اندکی که به اذن خداوند، بر گروه بسیاری چیرگی می‌یابند.»
رابعاً: از لحاظ اسباب و علل ظاهری هم اگر موضوع را بررسی کنیم، حصول چنین فتح و غلبه و تشکیل حکومت الهی، ممکن و عملی خواهد بود، زیرا حضرت در موقعی ظهور خواهد کرد که اوضاع و احوال اجتماعی و اخلاقی و سیاسی کاملاً مساعد باشد. نظیر رشد و توسعه سریع اسلام در قرن اوّل است، زیرا در آن عصر، فساد اوضاع اجتماعی و اداری کشورها به حدّی بود که مردم آمادگی پذیرش حکومت اسلامی را داشتند. این وضعیت در عصر ظهور حضرت نیز وجود دارد.

وزیران دولت حضرت مهدی‌علیه السلام غالباً از چه قشری هستند؟

مطابق برخی از روایات، وزیران دولت حضرت مهدی‌علیه السلام از قشر جوان هستند، گرچه تعداد قلیلی از پیرمردان نیز در میان آنها وجود دارد.
ابویحیی حکیم بن سعید می‌گوید: از علی‌علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: «إنّ أصحاب القآئم شباب لا کهول فیهم إلّا کالکحل فی العین، أو کالملح فی الزاد وأقلّ الزاد الملح»؛(1241) «همانا اصحاب قائم جوان‌اند و هرگز در میان آنها پیرمرد وجود ندارد مگر به مانند سرمه در چشم، یا همانند نمک در توشه، و کمترین توشه نمک است.»

بیشتر یاران حضرت از شرق هستند، چگونه با عقب ماندگی شرق می‌توان بر غرب پیروز شد؟

اولاً: از طرفی یاران حضرت باید از افراد مسلمان باشند و از طرف دیگر عمده ممالک و زیست‌گاه امت اسلامی در شرق است لذا بیشتر یاران حضرت از شرق هستند.
ثانیاً: حضرت مهدی‌علیه السلام از همه نوع پیشرفتی برای رفاه و تکامل انسان‌ها استفاده خواهد کرد ولی نه به دید استقلالی، بلکه از دنیا برای رسیدن به تعالی روحی بهره خواهد گرفت.
ثالثاً: مقصود از عقب افتادگی شرق نسبت به غرب چیست؟ اگر در تکنیک و مسائل دنیوی است که هدف اصلی حضرت تنها تکامل مادّی نیست. و اگر مقصود عقب افتادگی شرق در ناحیه عقل و فکر و شعور و پیشرفت فرهنگی است که این مطلب را ما قبول نداریم. چه کسی گفته است که غرب به لحاظ اخلاقی و فرهنگی بر شرق پیشی گرفته است.

کارگزاران دولت حضرت مهدی‌علیه السلام چه کسانی هستند؟

در حکومتی که رهبری آن به عهده حضرت مهدی‌علیه السلام است، کارگزاران و مسؤولان حکومت او نیز باید از بزرگان و نیکان امت باشند. از این رو در روایات، ترکیب دولت حضرت مهدی‌علیه السلام را از پیامبران، جانشینان آنان، تقواپیشگان و صالحان روزگار معرفی می‌کند.
در روایتی می‌خوانیم که حضرت عیسی‌علیه السلام به حضرت مهدی‌علیه السلام می‌گوید: «همانا من به عنوان وزیر فرستاده شده‌ام نه امیر و فرمانروا».(1242)
همچنین در روایتی آمده است که حضرت عیسی‌علیه السلام وزیر حضرت قائم‌علیه السلام و پرده‌دار و جانشین آن حضرت است.(1243)
و نیز در روایتی دیگر آمده است: «... آن گاه عیسی فرود می‌آید و مسئول دریافت اموال حضرت قائم‌علیه السلام می‌شود و اصحاب کهف نیز در پشت سر او خواهند بود».(1244) حضرت علی‌علیه السلام می‌فرماید: «... سپاهیان در پیشاپیش حضرت مهدی‌علیه السلام قرار می‌گیرند و قبیله هَمْدان وزیران او خواهند بود».(1245)
و نیز در روایتی می‌خوانیم: «مردان الهی با مهدی‌علیه السلام همراه هستند، مردانی که به دعوت او پاسخ گفته‌اند و او را یاری می‌کنند. آنان وزیران و دولت‌مردان اویند که بار سنگین مسئولیت‌های حکومت را بر دوش دارند».(1246)

آیا در میان این همه مسلمان و شیعه 313 نفر یار برای حضرت وجود ندارد؟

در پاسخ این سؤال می‌گوییم:
اولاً: در روایات مختلف برای یاران و اصحاب خاص حضرت مهدی‌علیه السلام صفات و خصوصیات ویژه‌ای ذکر شده که باید در 313 نفر موجود باشد، و ما به برخی از آن صفات قبلاً اشاره کردیم.
ثانیاً: همان گونه که در جای خود اشاره کرده‌ایم، از مجموعه احادیث استفاده می‌شود که حضرت دو دسته یار و یاور بعد از ظهور دارند: یکی یاوران خاص که 313 نفرند و دسته دیگر یاوران عام که ده هزار نفرند و باید این تعداد جمعیت نیز آماده شود.
ثالثاً: فراهم شدن 313 نفر از یاران خاص حضرت علت تامّه برای ظهور حضرت نیست، بلکه یکی از شرایط تحقق ظهور است، حضرت با کمک این تعداد افراد حکومت عدل گستر جهانی را پیاده خواهد کرد، امّا اینکه آیا فراهم شدن این تعداد نفر علت تامّه ظهور است؟ خیر، بلکه علل و عوامل و شرایط دیگری از جمله فراهم شدن زمینه لازم و مساعد برای حکومت حضرت نیز لازم است.

تاریخ بعد از ظهور

آیا در عصر ظهور، همه یک عقیده و مرام خواهند داشت؟

برای تشکیل جامعه واحد و امت واحده، یک موضوع ضروری است و آن جهان‌بینی واحد و اعتقاد واحد است.
در دوران ظهور و روزگار دولت عدل بنیاد مهدوی‌علیه السلام جهان‌بینی واحدی بر جهان حاکم می‌گردد و راه و روش و برنامه‌ها یکی است، و یک‌پارچگی و یگانگی واقعی در عقیده و مرام پدید می‌آید، و مردمان همه یکدل و یک زبان به سوی سعادت و صلاح حرکت می‌کنند.
امام مهدی‌علیه السلام که مصلحی حقیقی است و راه و روش او بر پایه قانون جاویدان حقّ و عدل استقرار دارد و با فطرت و سرشت انسان‌ها هماهنگ و سازگار است، وحدتی واقعی را بر اساس اصول توحید و ایدئولوژی اسلامی پی می‌ریزد و همه انسان‌ها را در زیر شعار یگانه و دین واحد گرد می‌آورد.
امام علی‌علیه السلام به مالک بن حمزه فرمود: «... در این زمان قائم ما قیام کند و همه را بر یک مرام و عقیده گرد آورد».(1247)
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «فواللَّه یا مفضّل! لیرفع عن الملل والأدیان الاختلاف ویکون الدین کلّه للَّه»؛(1248) «... به خدا سوگند ای مفضّل! [امام قائم از میان ملّت‌ها و آیین‌ها اختلاف را برمی‌دارد و یک دین بر همه حاکم می‌گردد.»

امام مهدی‌علیه السلام با کدام دین بر عالم حکومت می‌کند؟

دینی که خود امام مهدی‌علیه السلام به آن متدّین است و بعد از ظهور با آن بر مردم حکومت می‌کند دین اسلام است. این مدعا را با چند دلیل می‌توان به اثبات رساند:
1 - از آنجا که حضرت مهدی‌علیه السلام خاتم اوصیای پیامبر اسلام است، و قرار است به طور حتم او بر عالم حکومت کند، لذا به طور حتم دین حاکم در آن زمان، دین اسلام است.
2 - از آنجا که حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام مطابق روایات متواتره و صحیحه، حکومت عدل در تمام زمینه‌هاست، و عدل کامل نیز منحصر در اسلام است، نتیجه می‌گیریم نظامی را که حضرت مهدی‌علیه السلام با آن حکومت خواهد کرد، نظام اسلام خواهد بود.
3 - مطابق برخی از اخبار، حضرت مهدی‌علیه السلام بر امت اسلامی حکومت خواهد کرد، این روایات به نوبه خود دلالت دارد که حکم او اسلامی بوده و احکام اجرایی او اسلامی خواهد بود.
ترمذی به سند حسن از ابی سعید خدری از پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «همانا در میان امّت من مهدی است که خروج خواهد کرد...».(1249)
4 - برخی از روایات نیز به طور صریح دلالت دارد بر اینکه حضرت مهدی‌علیه السلام احکام اسلام و سنت رسول خداصلی الله علیه وآله را بعد از ظهور به اجرا خواهد گذاشت: طبرانی در «المعجم الاوسط» و نیز ابونعیم اصفهانی از ابی سعید خدری نقل کرده‌اند که گفت: از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می‌فرمود: مردی از اهل بیتم خروج می‌کند که به سنت من قیام می‌نماید...».(1250)
5 - روایاتی که به طور متواتر از رسول خداصلی الله علیه وآله و ائمه اهل بیت‌علیهم السلام وارد شده که امام مهدی‌علیه السلام زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. و عدل کامل تنها در دین خاتم و کامل متجلّی است که همان دین اسلام است. نتیجه اینکه دینی که حاکم در عصر ظهور است همان دین اسلام می‌باشد.

آیا در دولت حضرت مهدی‌علیه السلام جز مسلمان روی زمین باقی نمی‌ماند؟

از برخی روایات استفاده می‌شود که در عصر دولت حضرت مهدی‌علیه السلام جز مسلمان احدی روی زمین باقی نمی‌ماند.
ابن بکیر می‌گوید: از حضرت ابوالحسن‌علیه السلام تفسیر آیه شریفه {وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمواتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ} را سؤال کردم، فرمود: «أنزلت فی القآئم‌علیه السلام إذا خرج فی الیهود والنصاری والصابئین والزنادقه وأهل الردّة والکفّار فی شرق الأرض وغربها، فعرض علیهم الإسلام، فمن أسلم طوعاً أمره بالصلوة والزکوة وما یؤمر به المسلم ویجب للَّه علیه، ومن لم یسلم ضرب عنقه حتّی لا یبقی فی المشارق والمغارب أحد إلّا وحّد اللَّه»؛(1251) «آیه مذکور در شأن قائم نازل شده است، وقتی آن جناب ظاهر شود دین اسلام را بر یهود و نصارا و صابئین و کفار شرق و غرب عرضه می‌دارد، پس هر کس با میل و اختیار اسلام بیاورد او را به نماز و زکات و سایر واجبات امر می‌کند، و هر کس از قبول اسلام سرباز زند، گردنش را می‌زند، تا آنکه در شرق و غرب زمین جز موحد و خداپرست کسی باقی نمی‌ماند ...».
ولی با مراجعه به روایات دیگر پی خواهیم برد که یهود و نصارا تا روز قیامت باقی خواهند ماند:
ابوبصیر می‌گوید: به امام صادق‌علیه السلام عرض کردم که صاحب‌الامر با اهل ذمه، یهود و نصارا چه خواهد کرد؟ فرمود: «... یسالمهم کما سالمهم رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله، ویؤدّون الجزیة عن ید وهم صاغرون...»؛(1252) «مانند پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله با آنان مصالحه می‌کند، آنها هم با کمال تواضع و خواری جزیه می‌دهند.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: «صاحب امر، مهدی نامیده شده به جهت آنکه تورات و سایر کتاب‌های آسمانی را از غاری که در انطاکیه واقع شده خارج می‌کند و بین اهل تورات به تورات و اهل انجیل به انجیل و اهل زبور به زبور و اهل قرآن به قرآن حکم خواهد کرد».(1253)
از آنجا که این دسته روایات که دلالت بر بقای یهود و نصارا تا روز قیامت دارد با ظاهر آیات قرآن مطابق است، لذا آن را بر طایفه اول از روایات مقدم می‌داریم.
خداوند متعال می‌فرماید: {وَمِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ العَداوَةَ وَالبَغْضآءَ إِلی یَوْمِ القِیامَةِ}؛(1254) «و ما از کسانی که ادعای نصرانیت داشتند پیمان گرفتیم، پس قسمتی از پندهای ما را فراموش نمودند، ما هم دشمنی و کینه را تا قیامت در بینشان انداختیم.»
و نیز می‌فرماید: {إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی یَوْمِ القِیامَةِ}؛(1255) «یادآور زمانی را که خداوند فرمود: ای عیسی! همانا من تو را گرفته و به سوی خویش برآرم و از کفّار دورت نمایم و پیروانت را تا قیامت بالادست و مسلط بر کفار گردانم.»
از این آیات و آیات دیگر استفاده می‌شود که یهود و نصارا تا روز قیامت باقی خواهند ماند، هر چند ممکن است در اقلیت باشند و بدون آنکه صاحب اختیار و اقتدار گردند، در پناه دولت اسلامی جان و مال و آبرو و ناموس آنها محفوظ باشد.
در آیه اخیر دو نکته قابل توجه است:
1- اینکه مقصود به «توفّی در آیه اخذ به قوت و تمام است نه مرگ آن گونه که علامه طباطبایی‌رضی الله عنه از اهل لغت نقل کرده است.
2- مقصود از متابعین حضرت عیسی‌علیه السلام که بر کفار تفوق داده شده‌اند کسانی هستند که در زمان آن حضرت و بعد از ایشان در خط توحید بوده و بعد از ظهور اسلام از پیامبر آن یعنی حضرت محمدصلی الله علیه وآله پیروی کرده‌اند.

در عصر ظهور کدامین مذهب حاکم است؟

شکی نیست که اسلام آخرین دین بشر از جانب خداوند متعال است. لذا خداوند متعال پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله را به عنوان «خاتم النبیین» توصیف کرده، آن حضرت نیز تصریح به این نموده که بعد از خود پیامبری دیگر نخواهد بود. لکن سؤال این است که از بین مذاهب موجود کدامین مذهب از مذاهب اسلامی به اجرا در خواهد آمد؟
پاسخ: مطابق آیات و روایات فراوان دین حاکم در عصر ظهور دین اسلام است(1256)، ولی با ضمیمه کردن این آیات به آیه اکمال پی می‌بریم که مذهب رایج در عصر ظهور همان مذهب تشیع است.
خداوند متعال می‌فرماید: {اَلیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دِیناً}؛(1257) «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین [جاودان شما پذیرفتم.»
در آن روز چه اتفاق افتاده است که خداوند به سبب آن دین خود را بر مردم کامل کرده و نعمت را بر آنان تمام نموده است، و اسلام را همراه با آن پذیرفته است؟ کلید فهم این سؤال‌ها بررسی شأن نزول آیه و روشن شدن مصداق کلمه «الیوم» در آیه شریفه است.
با مراجعه به روایات و بیان مفسّرین در ذیل آیه فوق پی می‌بریم که شأن نزول آیه قضیه‌ای است که در غدیر خم، روز هیجدهم ذی حجه اتفاق افتاده است. در آن روز پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله دست حضرت علی‌علیه السلام را بلند کرده و او را به عنوان امام و خلیفه و جانشین بعد از خود معرّفی کرده است. پس دین مرضی خداوند در عصر ظهور که بر همه ادیان غالب خواهد شد، همان دینی است که در مذهب تشیع یعنی پیروی از امام علی‌علیه السلام و یازده امام معصوم از فرزندان او متبلور شده است.
لذا خداوند متعال در سوره نور می‌فرماید: {... وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ...}؛(1258) «و دینی را که برای آنها پسندیده است پیاده خواهد نمود.»
این دین پسندیده همان دینی است که در روز غدیر خم با خطّ ولایت مستدام است.

حضرت مهدی‌علیه السلام بعد از ظهور با انحرافات فکری چگونه برخورد خواهد کرد؟

یکی از مشکلاتی که امام مهدی‌علیه السلام با آن روبه‌رو می‌شود، مشکل انحراف‌ها و برداشت‌ها و تفسیرهای نادرستی است که در راه و روش‌های دین خدا و اصول و فروع احکام الهی پدید آمده و قرن‌ها در ذهن جامعه اسلامی نفوذ و رسوخ کرده است. این موضوع، مانع عظیمی بر سر راه امام مهدی‌علیه السلام است؛ زیرا کفر و کافر به سلاحی مجهّز نیست و انسان بی‌اعتقاد، حقّی را به نام اسلام واژگونه نیاموخته است و برای او اصل یا اصولی را نادرست تفسیر نکرده و چیزی را به شکل انحرافی و نادرست به نام دین خدا در ذهن مردم جای نداده است و آیه یا حدیثی را به رأی و دلخواه خویش معنی نکرده است... این کار آسانی است، لیکن با مسلمان و مدّعی خداشناسی که تعالیم دین یا بخش‌هایی از آن را به گونه‌ای انحرافی آموخته و معنای بسیاری از احادیث و آیات قرآنی را برعکس فهمیده است و... چگونه می‌توان روبه‌رو شد؟ و چه سان می‌توان به این طبقه فهماند که این افکار و اندیشه‌ها و تفسیر و تأویل‌ها که آنان و جامعه و پیشوایان و مبلّغان مذهبی ایشان به نام دین آموزش داده‌اند و سال‌ها بلکه قرن‌ها گفته و تکرار کرده‌اند دین خدا نیست؟ در این جا مشکلاتی روی می‌دهد که در مورد کافران و بی‌اعتقادان وجود ندارد؟ این جریان یکی از موانع بزرگ بر سر راه امام مهدی‌علیه السلام است، زیرا در این جریان امام تنها با توده‌های ناآگاه رو در رو نیست، بلکه عاملین اصلی توجیه‌ها و تأویل‌ها و انحراف‌ها و تحریف‌ها نیز پشت سر آنان قرار دارند و همواره به تحریک افکار و فتنه‌گری مشغول‌اند. عاملان اصلی برعکس تفسیر کردن قرآن و حدیث از سه جریان تشکیل می‌شوند:
1 - روحانیان دنیادار و وابسته.
2 . سرمایه‌داران و اشراف.
3 . حکومت‌های به ظاهر اسلامی.
شاید بخشی از برنامه‌های کشتار گسترده و فراگیر امام مهدی‌علیه السلام در جامعه‌های اسلامی در این ارتباط باشد و به این علت باشد که مسلمانان با حربه اسلام انحرافی - که در حقیقت ضدّ اسلام است - به جنگ با امام برمی‌خیزند، و امام ناگزیر با قاطعیّت با آنان روبه‌رو می‌شود، البته در صورتی که از افکار و اندیشه‌های نادرست خویش دست برندارند.
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «إنّ قآئمنا إذا قام استقبل من جهلة الناس أشدّ ممّا استقبله رسول اللَّه من جهّال الجاهلیّة. قلت: وکیف ذلک؟ قال: إنّ رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله أتی الناس وهم یعبدون الحجارة والصخور والعیدان والخشب المنحوتة، وأنّ قآئمنا إذا قام أتی الناس وکلّهم یتأوّل علیه کتاب اللَّه ویحتجّ علیه به ...»؛(1259) «آزاری که قائم به هنگام رستاخیز خویش از جاهلان آخرالزمان بیند بسی سخت‌تر است از آن همه آزار که پیامبرصلی الله علیه وآله از مردم جاهلیّت دید. راوی می‌گوید: گفتم این چگونه می‌شود؟ امام فرمود: پیامبر به میان مردم آمد در حالی که ایشان سنگ و صخره و چوب و تخته‌های تراشیده را می‌پرستیدند، و قائم ما که قیام کند مردمان همه از کتاب خدا برای وی دلیل می‌آورند و آیه‌های قرآن را تأویل و توجیه می‌کنند.»
مشکل امام زمان‌علیه السلام، مشکل توده‌های جاهل و نادانی است که در دوران عمر خود گرفتار بدآموزی‌های گسترده در تعالیم دین بوده‌اند و به رهبری و راهنمایی تزویرگران عالم‌نما از سر جهل رو در روی امام و منجی خویش می‌ایستند، و با تحریک مدعیان دروغین علم دین با امام بر حقّ به ستیز برمی‌خیزند، و درگیری با حربه تأویل قرآن خواهد بود.
کوشش امام و رسالت او تطبیق درست و دقیق تعالیم قرآن بر مسائل حیات بشری و مشخّص کردن حدّ و مرزهای واقعی احکام اسلام است.

آیا حکومت امام مهدی‌علیه السلام نژادی است؟

گر چه برخی ادیان محرّف و آیین‌های شبه دینی، معتقد به برتری برخی عناصر و انسان‌ها بر برخی دیگرند، لکن مطابق ادله‌ای که به آنها اشاره خواهیم کرد در حکومت و دولت حضرت مهدی‌علیه السلام نژادپرستی جایگاهی ندارد:
1 - دعوت حضرت بر اساس احکام اسلامی است، و می‌دانیم که اسلام به طور صریح نژادپرستی را نفی می‌کند، آنجا که می‌فرماید: {یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثی وَجَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَقَبآئِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقیکُمْ}؛(1260) «ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را از تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید [ولی گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.»
اسلام دین عموم مردم در عصر ظهور است و اختصاص به قوم و دسته خاصّی ندارد. خداوند می‌فرماید: {وَما أَرْسَلْناکَ إِلّا کآفَّةً لِلنّاسِ بَشِیراً وَنَذِیراً وَلکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لایَعْلَمُونَ}؛(1261) «ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا بشارت دهی و بترسانی، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند.»
اسلام ملاک‌های جدیدی را برای برتری جویی قرار داده است که هیچ ارتباطی با نژادپرستی و عنصریّت ندارد:
الف. علم: {قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لایَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلْبابِ}؛(1262) «بگو آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند یکسانند؟ تنها خردمندان متذکّر می‌شوند.»
ب. تقوا: {إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقیکُمْ}؛(1263) «همانا گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.»
ج. جهاد: {لایَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ المُؤْمِنِینَ غَیْرَ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجاهِدِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ المُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَی القاعِدِینَ دَرَجَةً...}؛(1264) «[هرگز] افراد با ایمانی که بدون بیماری و ناراحتی از جهاد بازنشستند، با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند یکسان نیستند. خداوند مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان [ترک‌کنندگان جهاد] برتری مهمّی بخشیده ...».
2 - دعوت حضرت مهدی‌علیه السلام و دولت او جهانی است، و این نوع دعوت با نژادپرستی سازگاری ندارد.
3 - مطابق برخی از روایات، دولت حضرت مهدی‌علیه السلام دولتی متعادل و مخالف با نژاد پرستی است:
الف. روایاتی که دلالت دارد بر اینکه حکم حضرت بر عرب شدید است.(1265) و اگر قرار بر حکومت نژادپرستی باشد این روایات متضافره بی‌معنا خواهد بود.
ب. روایاتی که دلالت دارد بر اینکه اصحاب خالص حضرت از نژادهای مختلف و از کشورهای مختلف هستند.
شیخ طوسی از ابی‌بصیر از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که درباره اصحاب قائم‌علیه السلام فرمود: «سیصد و سیزده نفر مرد به عدد اهل بدر از مکان‌های مختلف به سوی او می‌آیند».(1266)
4 - مطابق برخی از روایات، حضرت به سیره رسول خداصلی الله علیه وآله عمل خواهند نمود. و می‌دانیم که سیره رسول خداصلی الله علیه وآله نفی هر گونه نژادپرستی بوده است.

آیا نوع حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام همانند سایر حکومت‌ها است؟

می‌توان به طور جزم ادعا کرد که نوع حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام شبیه هیچ یک از حکومت‌های موجود در دنیا نیست زیرا:
اولاً: حضرت مهدی‌علیه السلام قرار است در عصر ظهورش اسلام را به تمام معنا به عنوان برنامه حکومتی عادل پیاده کند، و می‌دانیم که برنامه‌های اسلامی با هیچ یک از نظام‌های حکومتی جهان مطابقت و مشابهت کامل ندارد.
ثانیاً: اساس و بنیاد حکومت‌های رایج در دنیا بر ظلم و تعدّی استوار است، حتّی حکومت دموکراسی که بر اساس رأی اکثریّت استوار است، در آن ظلم به اقلیتی است که حاکم و حکومت او را نپذیرفته است، در حالی که امام زمان‌علیه السلام یکی از اهداف اصلی حکومتش برچیدن ظلم و بی‌عدالتی و گسترش عدل و داد در سطح کلّ جامعه است.
ثالثاً: همه نظام‌ها و قوانین موجود در جهان بر مادّیت و اسقاط عنصر الهی در امور استوار است، خواه به صراحت تصریح کرده باشند همانند مارکسیست‌ها یا ضمناً همانند هر حکومتی دیگر، در حالی که نظام حکومتی حضرت مهدی‌علیه السلام بر پایه معنویّت و ربط انسان به خدا و تربیت جسم و روح استوار است. لذا تمام قوانین حکومت حضرت، قوانین الهی خواهد بود.
رابعاً: حکومت امام زمان‌علیه السلام نوع حکومتی است که تمام خواسته‌های مادی و معنوی بشر را که در دوره‌های قبل و حکومت‌های پیشین برآورده نشده است تأمین خواهد کرد. و مردم را از یأس و ناامیدی که از ناکامی حکومت‌های پیشین پدید آمده برطرف می‌سازد. و لذا در روایات آمده است: «همانا دولت ما آخرین دولت است و برای هیچ اهل بیتی دولتی نیست جز آنکه قبل از ما مالک حکومت خواهند شد، تا اینکه وقتی که سیره ما را دیدند نگویند: اگر ما مالک شده بودیم به مثل همین روش عمل می‌کردیم. و آن است گفتار خداوند متعال: {وَالعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ}.(1267)

امام زمان‌علیه السلام در مقابله با ستمگران و اجرای حدود و احکام الهی چگونه رفتاری دارند؟

امام مهدی‌علیه السلام در راه و روش خویش سازش‌ناپذیر است و در اجرای حدود و احکام الهی و مبارزه با ستمگران قاطعیتی خدایی دارد. چشم پوشی و مسامحه‌ای در راه و روش او نیست. از ملامت ملامت‌گران نمی‌هراسد، از هیچ مقام و قدرتی نمی‌ترسد، و بدون هیچ گونه ملاحظه‌ای تبهکاران را کیفر می‌دهد.
قاطعیت، خصلت همه رهبران راستین الهی است و در امام مهدی‌علیه السلام این خصلت در حدّ اوج و کمال است. و معیار پاک‌سازی اجتماعات بشری همین است.
امام باقرعلیه السلام فرمود: «قائم قیام می‌کند... بر اعراب سختگیر است و راه و روش او شمشیر بوده و در راه اجرای برنامه‌های الهی از ملامت ملامت‌گران بیم نمی‌کند».(1268)
امام کاظم‌علیه السلام فرمود: «... خداوند برای دوازدهمین امام از خاندان ما هر دشواری را آسان می‌گرداند و به دست او هر جبّار سرسختی نابود می‌شود و هر شیطان سرکشی هلاک می‌گردد».(1269)

آیا در عصر ظهور، زندگی بشر سامان می‌یابد؟

در زیارت نامه‌ها و روایاتی که درباره حضرت مهدی‌علیه السلام و عصر ظهور رسیده به زندگی اصیل و درست انسان در پرتو فروغ جاودانه تعالیم امام مهدی‌علیه السلام اشاره رفته است.
در زیارتی درباره حضرت مهدی‌علیه السلام می‌خوانیم: «... السلام علی ربیع الأنام ونضرة الأیّام...»؛(1270) «سلام بر بهاران زندگی مردمان و طراوت روزگاران ...».
امام حسین‌علیه السلام فرمود: «منّا اثنی عشر مهدیّاً... وآخرهم التاسع من ولدی وهو القآئم بالحقّ، یحیی اللَّه به الأرض بعد موتها ...»؛(1271) «در خاندان ما دوازده مهدی است... آخر آنان نهمین فرزند من است که به حقّ قیام کند، و خداوند زمین مرده را به دست او زنده کند ...».
امام صادق‌علیه السلام در تفسیر آیه {اِعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها...} فرمود: «یعنی خداوند زمین را با عدل قائم در رستاخیز ظهور او زنده می‌گرداند، پس از آنکه از ستم فرمانروایان ضلالت مرده باشد...».(1272)

سرلوحه برنامه‌های حضرت مهدی‌علیه السلام چیست؟

گسترش عدالت در سراسر گیتی در رأس آرمان‌های انقلاب امام مهدی‌علیه السلام قرار دارد و از هدف‌های اساسی آن تحوّل عظیم جهانی است، چنان که این اصل از نخستین هدف‌ها و اصلی‌ترین برنامه‌های همه پیامبران بوده است، که در گذشته تاریخ، اجتماعات و مردمان را بدان فرا خوانده‌اند و در راه تحقق آن فداکاری‌های فراوان کرده اند. می‌توان گفت بیشترین درگیری و مبارزه پیامبران بر سر اجرای عدالت بوده است... .
امام زمان‌علیه السلام در برابر طبقات آگاه و عالمان و روشنفکرانی که بخواهند به گونه‌ای در برابر اجرای عدالت بایستند مقاومت می‌کند، و با کسانی که با توجیه کلام خدا و تأویل آیات قرآن کریم، قصد تضعیف مبانی انقلاب او را دارند درگیر می‌شود و آنان را از جلو راه انقلاب بر می‌دارد.
«عدل» به معنای رعایت دقیق حقّ و حقوق مردم و برابری همه آنها در برخورداری از حقوق و منافع مشروع و معقول خویش است، چنان که «ظلم» زیر پا نهادن حق و حقوق دیگران و نابرابری و تبعیض است. عدالت، زمینه حیات اجتماعی تنها در بخش ویژه‌ای از جامعه نیست، بلکه در همه ابعاد حیات فردی و اجتماعی، عامل اصلی حیات و زندگی انسان، اصل عدالت و عدل است. عدل حیات زندگی است و زندگی بی عدالت مرگی است که حیات پنداشته می‌شود.
امام حسین‌علیه السلام فرمود: «لو لم یبق من الدنیا إلّا یوم واحد لطوّل اللَّه عزّوجلّ ذلک الیوم حتّی یخرج رجل من وُلدی فیملأها عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً. کذلک سمعت رسول اللَّه یقول»؛(1273) «اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد خداوند آن روز را دراز گرداند تا مردی از فرزندان من قیام کند و زمین را از عدل و داد بیاکند، آن گونه که از ستم و بیداد آکنده باشد. این چنین از پیامبرصلی الله علیه وآله شنیدم.»
امام زمان در لحظات نخستین پس از تولد، دهان به سخن گشود و عرض کرد: «... اللّهمّ انجز لی ما وعدتنی وأتمم لی أمری وثبّت وطأتی واملأ الأرض بی عدلاً وقسطاً»؛(1274) « خداوندا! به آنچه بر من وعده دادی وفا کن، و امر مرا به کمال برسان، و گام‌های مرا استوار بدار، و زمین را به دست من آکنده از عدل و داد ساز.»
امام علی‌علیه السلام درباره عصر ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام می‌فرماید: «... لینزعنّ عنکم قضاة السوء ولیقبضن عنکم المراضین ولیعزلنّ عنکم أُمرآء الجور ولیطهرنّ الأرض من کلّ غاشٍ»؛(1275) «... امام مهدی‌علیه السلام قاضیان زشت‌کار را کنار می‌گذارد و دست سازشکاران را از سرتان کوتاه می‌کند و حکمرانان ستم‌پیشه را عزل می‌نماید، و زمین را از هر نادرست و خائنی پاک می‌سازد.»

چه عواملی در موفقیّت حضرت مهدی‌علیه السلام در گسترش عدل تأثیرگذار است؟

اگر بخواهیم راز و رمز موفّقیت آن حضرت را در پیاده کردن حکومت عدل در پهنه زندگی بشر ترسیم کنیم می‌توان گفت که در آن روز هم فاعلیّت فاعل تام است و هم قابلیّت محل، تکمیل شده است؛ زیرا در نظام امامت که عهده‌دار اجرای حقّ و عدالت است، شخص امام که در رأس آن قرار دارد نمونه و الگوی اعلا و نمایش عملی و تجسّم ظهور تمام برنامه‌های اسلامی و تعلیمات آن و نسخه سعادت‌بخش جامعه بشری است. در این نظام، هم قوانینی که اساس عمل است به عدل، حقّ و برقراری توازن و تعادل نظر دارد، و هم حاکم و نظام حکومت و قوه مجریه‌ای که اجرای این قوانین را بر عهده دارد از طریق عدل منحرف نمی‌شود.
عامل دیگر برای موفّقیت حضرت مهدی‌علیه السلام در گسترش عدل در جامعه، تکامل عقول بشر در آن عصر است. کسانی با عدل و داد درگیرند که عقلشان کامل نیست و وقتی مردم از لحاظ عقل ضعیف باشند زیر بار حکومت عدل نمی‌روند؛ زیرا طبق احادیث، عدل از جنود عقل به شمار می‌آید و جور از جنود و لشکریان جهل.(1276)
لذا در روایتی از امام باقرعلیه السلام می‌خوانیم: «إذا قام قآئمنا وضع اللَّه یده علی رؤوس العباد، فجمع بها عقولهم وکملت بها أحلامهم»؛(1277) «هنگامی که قائم ما قیام کند خداوند دستش را بر سر بندگانش می‌گذارد و بدین وسیله عقول آنها کامل و افکارشان را پرورش می‌دهد.»
بنابراین، عصر حضرت مهدی‌علیه السلام به جهت تکامل عقولشان و نیز عظمت نظام امامت، به سرعت تمام، پذیرای حکومت آن حضرت خواهند بود.

سیره عملی و روش شخصی حضرت مهدی‌علیه السلام بعد از ظهور چگونه است؟

امام مهدی‌علیه السلام مانند همه پیامبران و رهبران راستین و شایسته الهی بسیار ساده‌زیست است، لباس‌های درشت و کم‌بها می‌پوشد، خوراک خشک و ناگوار می‌خورد، و... ؛ زیرا رهبری جامعه انسانی چنین سیره و روشی را نیز لازم دارد و در فکر آسایش خلق بودن و لحظه‌ای برای آنان نیاسودن، شرط اصلی آن است.
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «ما تستعجلون بخروج القآئم، فواللَّه ما لباسه إلّا الغلیظ ولا طعامه إلّا الجشب»؛(1278) «به چه جهت درباره خروج قائم عجله دارید؟ به خدا سوگند! او جامه‌ای درشت می‌پوشد، و خوراک خشک و ناگوار می‌خورد ...».

وضعیت امنیت اجتماعی در عصر ظهور چگونه است؟

امنیت اجتماعی، امنیّت در بخش‌های گوناگون زندگی اجتماعی را شامل می‌شود. یعنی امنیت در بخش‌های اقتصادی، سیاسی، دفاعی، فرهنگی و غیره. امنیت اجتماعی زمینه همه فعالیت‌های درست و مفید اجتماعی و شرط لازم رشد و تکامل فرد و جامعه است.
امام مهدی‌علیه السلام پدید آورنده امنیّت اجتماعی است، امنیتی که بشریّت در تمام دوران تاریخ خود مانند آن را ندیده است.
امام صادق‌علیه السلام در تفسیر آیه {وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً... (1279)}، فرمود: این آیه درباره قائم و یارانش نازل شده است.

در عصر ظهور، رشد عقلی و تکامل علمی انسان چگونه است؟

نقش اصلی دعوت پیامبران در گسترش دانایی و آموزش و تجربه و تعلیم است و ایمان از شاخه‌های دانایی و شناخت به شمار می‌رود. پیامبران به انسان‌ها راه و رسم زندگی، هدف و نتیجه آن را می‌آموختند.
از سوی دیگر چون هدف از خلقت انسان، رشد و تکامل معرفت و شناخت اوست باید روزی این هدف تحقق یابد و روزگار دانش‌های راستین و پیروزی خرد بر مجهولات فرا رسد. از این رو در دوران ظهور که روزگار تحقق همه آرمان‌های انسانی و الهی است، شناخت انسان به تکامل نهایی می‌رسد، و در ابعاد گوناگون دانایی، از جهان‌شناسی، انسان‌شناسی و خداشناسی، عروج لازم را می‌یابد.
در دوران امام زمان‌علیه السلام، همه مسائل بشری به هدف اصلی و مرز نهایی می‌رسد، و بشریّت در تلاش اعصار و قرون خویش به محضر استاد و معلمی راه می‌یابد که نکته‌ای از دید ژرف‌نگر و حقیقت‌بین او پوشیده نیست و هدف او پرده‌برداری از حقایق و مجهولات است و تا سرحد امکان و توان انسان‌ها، آنان را به اوج تکامل علمی می‌رساند. این موضوع از مهم‌ترین برنامه‌ها و اقدام‌های حضرت مهدی‌علیه السلام است. و از این رهگذر دو محور اساسی تحقق می‌پذیرد:
1 - با گسترش شناخت و کشف اسرار کائنات، پایه‌های خداشناسی استوار می‌گردد.
2 - گسترش شناخت و دانایی، تشکیل جامعه انسانی و بسامان و مرفّه را ممکن می‌سازد.
پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله فرمود: «... تاسعهم قائمهم الذی یملأ اللَّه عزّوجلّ به الأرض نوراً بعد ظلمتها، وعدلاً بعد جورها، وعلماً بعد جهلها...»؛(1280) «نهمین از آنان قائم است که خداوند به دست او سرزمین تاریک [زندگی را نورانی و روشن می‌کند، و از عدل می‌آکند، پس از [دوران ]ظلم، و علم و دانایی را فراگیر می‌سازد پس از [دوران جهل و نادانی...».
امام باقرعلیه السلام فرمود: «إذا قام قآئمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم وأکمل به احلامهم»؛(1281) «قائم ما به هنگام رستاخیز خویش نیروهای عقلانی توده‌ها را تمرکز دهد و خردها و دریافت‌های خلق را به کمال رساند.»

عصر ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام از حیث رشد تربیتی چگونه است؟

تکامل تربیت و بلوغ روحی انسان از جمله برنامه‌های مهمّ قیام امام مهدی‌علیه السلام است. حضرت برنامه خود را از این نقطه زیربنایی آغاز می‌کند تا برنامه‌های دیگر او به شایستگی انجام یابد، و زمینه‌ها و شرایط و عوامل اصلی صلاح، شایستگی، بسامانی، رفاه، عدالت، دادگری، قانون شناسی، تعهدپذیری، مهر ورزی، محبّت، ایثار و فداکاری در سطح جامعه‌ها پدیدار گردد.
امام علی‌علیه السلام فرمود: «... ولو قد قام قآئمنا لذهبت الشحنآء من قلوب العباد...»؛(1282) «چون قائم ما قیام کند، کینه‌ها از دل‌ها بیرون رود.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: «إذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد... وأکمل به أخلاقهم»؛(1283) «هنگامی که قائم ما رستاخیز کند دستش را بر سر مردم می‌گذارد... و اخلاق آنان را تکامل بخشد.»

حضرت مهدی‌علیه السلام در تقسیم اموال چگونه رفتار خواهد کرد؟

از جمله برنامه‌های حضرت مهدی‌علیه السلام اجرای اصل مساوات است. این اصل در آیات قرآن و احادیث پیامبر اکرم و امامان معصوم‌علیهم السلام، فراوان مورد تأکید قرار گرفته و ابعاد و جوانب آن شکافته شده و تبیین گشته است.
درباره دوران ظهور و تحقّق اصل مساوات و گسترش برادری و برابری در سراسر اجتماعات، احادیثی رسیده است که از بیان و محتوای آنها می‌توان کشف کرد که در دوران امام زمان‌علیه السلام، مساوات اجتماعی در سطحی بسیار عالی عینیت می‌یابد که شاید چگونگی آن و فراگیری و عمق نفوذ آن در این روزگاران برای ما - با ذهنیّت‌های موجود - پذیرفتنی نباشد.
پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله فرمود: «أبشرّکم بالمهدیّ یبعث فی أمّتی... یرضی عنه ساکن السمآء وساکن الأرض یقسم المال صحاحاً. فقال له رجل: وما صحاحاً؟ قال: التسویة بین الناس»؛(1284) «به مهدی بشارتتان می‌دهم. او از میان امت من برانگیخته می‌شود... ساکنان آسمان و زمین از او خشنود خواهند بود. او مال را درست تقسیم می‌کند. مردی پرسید: درست چیست؟ فرمود: میان همه به طور مساوی.»

وضعیت مردم در عصر ظهور از حیث رفاه اقتصادی چگونه است؟

از برنامه‌ها و اقدام‌های امام مهدی‌علیه السلام پدید آوردن رفاه اقتصادی در سطح کلّ جامعه بشری است. بخش عظیم و مهمّی از مسائل عقب ماندگی و وابستگی و کمبود مواد غذایی به دو عامل بستگی دارد که با یکدیگر ارتباط دارند:
1 - نظام اقتصادی استعمارگر حاکم بر جهان.
2 - نظام سیاسی حاکم بر جامعه که همواره به زیان ملت‌های خود گام بر می‌دارند.
در رستاخیز ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام این بندها و دام‌ها از سر راه برداشته می‌شود، و عوامل سلطه بر فکر و فرهنگ و اقتصاد و سیاست جهانی و کشورها نابود می‌گردد.
احادیث درباره رفاه اقتصادی دوران ظهور بسیار است و شاید از جمله مسائلی باشد که بیشترین تأکید بر آن شده است، و شاید پس از اصل عدالت دومین موضوعی باشد که در آن دوران در جامعه‌ها پدید می‌آید. و این هر دو با یکدیگر پیوندی ناگسستنی دارند؛ زیرا که اجرای عدالت برای از میان بردن روابط ظالمانه و غاصبانه آکل و مأکول است تا اقویا حقّ ضعیفان را نخورند و آنان را محروم نسازند. بنابراین، رفاه اقتصادی برای همه، با اجرای اصل عدالت اجتماعی و برپایی قسط قرآنی امکان‌پذیر است، بلکه رفاه و بی‌نیازی، از میوه‌های درخت تناور عدل است، و امام با تحقق بخشیدن به اصول دادگری و عدالت اجتماعی، همگان را به زندگی درست و سازمان یافته می‌رساند.
امام صادق‌علیه السلام می‌فرماید: «إنّ قائمنا إذا قام أشرقت الأرض بنور ربّها،... ویطلب الرجل منکم من یصله بماله ویأخذ من زکاته لا یوجد أحد یقبل منه ذلک. استغنی الناس بما رزقهم اللَّه من فضله»؛(1285) «هنگام رستاخیز قائم ما، زمین با نور خدایی بدرخشد... و شما به جست‌وجوی اشخاصی بر می‌آیید که مال یا زکات بگیرند، و کسی را نمی‌یابید که از شما قبول کند، و مردمان همه به فضل الهی بی‌نیاز می‌گردند.»
پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله فرمود: «امّت من در زمان مهدی‌علیه السلام به نعمت‌هایی دست یابند که پیش از آن و در هیچ دوره‌ای دست نیافته بودند. در آن روزگار، آسمان باران فراوان دهد، و زمین روییدنی را در دل خود نگاه ندارد».(1286)
در حدیثی دیگر پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله فرمود: «... خداوند برای قائم‌علیه السلام گنج‌ها و معادن زمین را آشکار می‌سازد...».(1287)
امام باقرعلیه السلام فرمود: «... تطوی له الأرض... فلا یبقی فی الأرض خراب إلّا قد عمر... »؛(1288) «... زمین برای قائم ما در هم پیچیده می‌شود و... در زمین جای ناآبادی باقی نمی‌ماند...».
همچنین امام باقرعلیه السلام فرمود: «وتظهر له الکنوز...»؛(1289) «... برای قائم ما گنج‌ها آشکار می‌گردد ...».

کثرت اموال در عصر ظهور از چه راهی حاصل می‌شود؟

در مورد سؤال فوق چند احتمال وجود دارد:
1 - اینکه کثرت اموال در دست مردم از راه معجزه و به برکت وجود امام زمان‌علیه السلام در میان مردم باشد. این احتمال از جهاتی قابل مناقشه است:
اولاً: این نظریه خلاف قانون معجزات است، زیرا قرار نیست که همه کارها با معجزه صورت پذیرد. سعادت انسان که عصر ظهور زمینه‌ساز آن است در این است که از راه طبیعی به کمال خود برسد.
ثانیاً: سیاق روایات در این باب به تشکیل نظامی اقتصادی عادل اشاره دارد که بشر می‌تواند در پرتو آن درآمد کافی و وافر داشته باشد. و این معنا با اعجاز سازگاری ندارد.
2 - اینکه وفور مال و نعمت‌ها به جهت گسترش زراعت و کشاورزی و تجارت است، گر چه الطاف خداوند متعال نیز در توفیر این گونه نعمت‌ها مؤثر است.
3 - اینکه توفیر مال به جهت دسترسی و سیطره بر بانک‌های بزرگ در عالم باشد، به جهت آنکه بیشتر اموالی که در آنها نهفته‌اند، غصبی و حرام و نامشروع است، لذا حکومت عدل جهانی آنها را به طور مساوات بین مردم تقسیم می‌کند.

در عصر ظهور وضع مساجد چگونه خواهد بود؟

در دوران ظهور، دین و مذهب به سوی هدف اصلی هدایت می‌شود، و جهت‌گیری و حرکت مذهبی در راه سعادت و رفاه و تعالی انسان قرار می‌گیرد، و از قشری‌گری و سطحی‌نگری و تجمّل گرایی زاید - که کار مذاهب باطل یا منحرف است - دور می‌گردد. از این رو امام مهدی‌علیه السلام در آغاز رستاخیز خویش به پیرایش و آبادی‌ها از مظاهر تجمل گرایی‌ها و مصرف زدگی‌ها به ویژه در سازمان‌ها و مؤسسات مذهبی می‌پردازد. امام همه امکانات و نیروها را صرف هدف‌های اصلی مذهب می‌کند؛ یعنی برپایی عدالت و رفاه عمومی و نجات انسان‌ها از چنگال اهریمنی ظلم و محرومیت. برای تحقق این آرمان‌ها به ضرورت، تزیین معابد و مساجد و ظاهرسازی‌های بی‌محتوا و تشکیلات عریض و طویل به نام مذهب و دین ممنوع می‌گردد و همه مظاهر این گونه معابد ویران می‌شود و معابد به صورت ساده و بی‌آرایش و دور از هر گونه تزیین و تجمّل در می‌آید.
عمر بن جمیع از امام باقرعلیه السلام سؤال کرد: نماز گزاردن در مساجدی که نقش و نگار دارد (آیینه کاری، کاشی‌کاری و تزیینات دارد) چگونه است؟ امام فرمود: «أکره ذلک ولکن لا یضرّکم الیوم ولو قد قام العدل لرأیتم کیف یصنع فی ذلک»؛(1290) «این کار را خوش ندارم، و در این روزگار این موضوع ضرری برای شما ندارد، لیکن اگر عدالت حاکم گردد خواهید دید که در این امور چگونه عمل می‌کند.»

آیا حضرت مهدی‌علیه السلام بعد از ظهور، مسجد الحرام و مسجد النبی را تغییر خواهد داد؟

کلینی و مفید با سند خود از ابوبصیر و او نیز از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «إنّ القائم‌علیه السلام إذا قام ردّ البیت الحرام إلی أساسه ومسجد الرسول إلی أساسه ...»؛(1291) «هنگامی که قائم قیام کند مسجد الحرام را به اساس خود باز می‌گرداند و نیز مسجد نبوی را به اساس خود باز می‌گرداند ...».
پاسخ:
1 - شیخ مفید این روایت را مرسلاً از ابی‌بصیر نقل کرده و کلینی نیز با این سند آن را نقل نموده است: «احمد بن محمّد، عمّن حدّثه، عن محمّد بن الحسین، عن وهیب بن حفص، عن ابی‌بصیر...» و معلوم است که سند ارسال دارد؛ زیرا راوی از محمّد بن حسین مشخص نیست.
شیخ طوسی‌رحمه الله نیز در کتاب «الغیبة»(1292) حدیث فوق را نقل کرده ولی در سند آن علی بن ابی‌حمزه بطائنی است که از سردمداران واقفی‌ها و از دشمنان امام رضاعلیه السلام به حساب می‌آید. نتیجه اینکه: این روایت هیچ سند معتبری ندارد، که قابل احتجاج باشد.
2 - حضرت مهدی‌علیه السلام کسی است که مورد اعتماد شیعه و اهل سنّت است، و شیعه علاوه بر اعتماد، او را معصوم نیز می‌داند. او کسی است که مطابق روایات فریقین سیره‌ای پسندیده دارد و بعد از ظهورش زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. کسی که چنین اوصافی دارد هرگز شک و تردیدی در عملکرد او نخواهد شد، در صورتی که مسجد الحرام و مسجد النبی را برای مصالحی خراب کرده و به اساس آن بازگرداند.
3 - بر فرض صحت روایت ممکن است که توجیه آن این باشد: از آنجا که برخی از نواحی این دو مسجد به توسط سلاطین جور به جهت ریا و دیگر اهداف و یا با مال حرام و غصبی ساخته شده است، برای آنکه آثار ظالمین باقی نماند آنها را خراب می‌کند و به جای اصلی آن باز می‌گرداند.
4 - مطابق روایت صحیح مسلم، پیامبرصلی الله علیه وآله قصد داشت که کعبه را خراب کرده و از نو بنا کند، ولی به جهت آنکه مردم تازه مسلمان بودند از این کار صرف نظر کرد.
مسلم در صحیح خود از عبداللَّه بن زبیر از عایشه نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «یا عائشة! لولا أنّ قومک حدیثو عهد بشرکٍ لهدمتُ الکعبة فالزقتها بالأرض، وجعلت لها بابین: باباً شرقیاً وباباً غربیاً وزدت فیها ستّة أذرع من الحجر، فإنّ قریشاً اقتصرتها حیث بنت الکعبة».(1293) حدیث دیگری نیز مسلم در همین باب نقل کرده است، که برخی از سلاطین کعبه را خراب کرده، و دوباره بازسازی کردند.(1294)

آیا امام زمان‌علیه السلام بعد از ظهور، از ابوبکر و عمر انتقام خواهد گرفت؟

مجلسی به سندش از بشیر نبّال از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «هل تدری أوّل ما یبدء به القائم‌علیه السلام؟ قلت: لا. قال: یخرج هذین رطبین غضّین فیحرّقهما ...»؛(1295) «آیا می‌دانی که اولین کاری که قائم انجام می‌دهد چیست؟ بشیر گفت: خیر، حضرت فرمود: آن دو نفر را در حالی که تر و تازه هستند خارج کرده و هر دو را آتش خواهد زد ...».
پاسخ:
1 - مجلسی‌رحمه الله این حدیث را از کتاب فضل بن شاذان به سندش از بشیر نبّال نقل کرده است. ولی توثیقی در کتب رجال برای بشیر نبّال نرسیده، و لذا روایت از این جهت ضعیف السند بوده و قابل احتجاج نیست.
2 - بر فرض صحت سند روایت، همان گونه که اشاره شد مهم‌ترین کار امام مهدی‌علیه السلام اقامه حقّ و عدل است، و این عمل مصداق بارز آن به حساب می‌آید.
3 - در روایت تصریح نشده که مقصود از آن دو نفر کیست، لذا ممکن است که مقصود برخی از خلفای بنی امیّه یا بنی عباس باشند.
4 - در صورت صحت حدیث، از آنجا که امام مهدی‌علیه السلام معصوم بوده و عمل او عین عدل و حق است باید اهل سنّت نسبت به این دو خلیفه تجدید نظر کرده و با دید دیگری به آنان نظر کنند.
5 - مکانی که این دو در آن دفن شده‌اند حجره پیامبرصلی الله علیه وآله به حساب می‌آید، و هرگز حقّی نداشتند که در آن دفن شوند، و از آنجا که کار حضرت اقامه عدل است، لذا جسد آن دو را از آن مکان بیرون می‌آورد.

چرا امام زمان‌علیه السلام بعد از ظهور به حکم داوود عمل می‌کند؟

کلینی به سندش از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که خطاب به اباعبیده فرمود: «... یا أباعبیدة! إذا قام قآئم آل محمّدعلیه السلام حکم بحکم داوود وسلیمان لا یسأل البیّنه»؛(1296) «... ای اباعبیده! هر گاه که قائم آل محمدعلیهم السلام قیام کند به حکم داوود و سلیمان حکم خواهد کرد و لذا از دلیل و شاهد سؤال نمی‌کند.»
نعمانی از ابان بن تغلب نقل کرده که گفت: من با جعفر بن محمّدعلیهما السلام در مسجد کوفه بودیم که او دست مرا گرفته بود و فرمود: «ای ابان! زود است که خداوند سیصد و سیزده مرد را در این مسجد شما حاضر کند... آن گاه به منادی امر می‌کند که ندا دهد: این مهدی است که به حکم داوود و سلیمان قضاوت خواهد نمود؛ که در قضاوتش از بیّنه سؤال نمی‌کند».(1297)
پاسخ:
1 - ظاهر روایات آن است که امام زمان‌علیه السلام بعد از ظهور به علم خود در هر واقعه‌ای حکم می‌کند نه به بیّنه، بر خلاف آنچه که امامان سابق بر او انجام می‌دادند. شیخ مفیدرحمه الله در کتاب المسائل می‌گوید: «امام‌علیه السلام می‌تواند به علم خود حکم کند همان طوری که به ظاهر شهادت‌ها نیز می‌تواند چنین کند و هر گاه شهادت را باطل ببیند بر علم خود حکم خواهد کرد ...».(1298)
علامه مجلسی‌رحمه الله در «مرآة العقول» می‌فرماید: «و این اختلاف در سیره اهل بیت‌علیهم السلام از قبیل نسخ نیست تا کسی اشکال کند که بعد از پیامبر نسخی نیست، بلکه یا به اعتبار تقیه در برخی موارد است و یا به جهت اختلاف اوضاع و احوال در زمان‌ها است ...».(1299)
2 - از آنجا که وظیفه امام زمان‌علیه السلام بعد از ظهور پر کردن زمین از عدل و داد است، لذا طبیعی است که به واقع حکم نماید تا اینکه حقوق به صاحبان اصلی‌اش باز گردد، و مقتضای آن این است که حضرت به علم خود که از جانب خدا به او الهام شده حکم نماید، و این همان حکم داوود است.
3 - حکم حاکم به علمش، بدون اتکا بر بیّنه و قسم، نه تنها مورد اتفاق علمای شیعه است بلکه برخی از علمای اهل سنّت نیز آن را جایز شمرده‌اند.
ابن قدامه می‌گوید: «... از احمد بنابر نقلی شنیده شده که حکم حاکم به علمش جایز است، و این قول ابویوسف و ابوثور و رأی دوم شافعی و اختیار مزنی است، زیرا پیامبرصلی الله علیه وآله در موردی که ذکر می‌کند بدون بیّنه و اقرار و تنها با علم به گفتار مدعی حکم صادر کرد.
آن گاه می‌گوید: حاکم که به قول دو گواه حکم می‌کند به جهت غلبه بر ظن اوست، پس در مورد علم و قطع، اولی به جواز حکم است.
و دیگر اینکه حاکم می‌تواند در تعدیل و جرح شهود به علم خود عمل کند، پس در ثبوت حقّ به طریق اولی می‌تواند به علم خود حکم نماید».(1300)
نتیجه اینکه: هیچ استبعادی ندارد که حضرت مهدی‌علیه السلام در قضایا به علمی که از جانب خداوند به او الهام شده حکم نماید.

امام زمان‌علیه السلام «یأتی بدین جدید» یعنی چه؟

پاسخ: در بین برخی از مردم این مطلب زیاد مطرح می‌شود که حضرت مهدی‌علیه السلام هنگام ظهور، دین جدیدی را عرضه می‌کند، در حالی که ما می‌دانیم مطابق نصّ قرآن، پیامبر اسلام، خاتم انبیا و دین او نیز خاتم ادیان است.
با مراجعه به مصادر حدیثی پی خواهیم برد که چنین تعبیری در مجامع حدیثی وجود ندارد و تنها تعبیراتی می‌بینیم که ممکن است کسی از مجموعه آنها چنین استنباط کند که حضرت‌علیه السلام دین جدیدی را می‌آورد، لکن در جای خود هر یک از این تعبیرات را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
طبیعت هر نهضت و قیام و انقلابی، گرچه تجدید نظر کردن در برنامه‌های گذشته بوده و درصدد پیاده کردن امری جدید است، زیرا نوآوری از ارکان هر نهضت به شمار می‌آید، ولی این بدان معنی نیست که از اصول اوّلی شریعت دست برداشته شود؛ زیرا حضرت، محیی‌الشریعه است و درصدد احیای همان شریعت جدّ خود می‌باشد، گرچه ممکن است آن را با اسلوب جدیدی پیاده نماید.
این مطالب هنگامی بیشتر روشن می‌شود که به نکات زیر توجه شود:
1 - مطابق برخی روایات، بخشی از احکام به جهت نبود شرایط و مقتضیات در عصر معصومین بیان نشده و تنها علمش نزد اهل بیت‌علیهم السلام باقی مانده است، و در عصر ظهور، آن احکام بیان خواهد شد.
2 - بخشی از احکام به جهت ضایع شدن کتاب‌ها و احادیث تلف شده و به دست ما نرسیده است که قطعاً نزد امام زمان‌علیه السلام موجود است و در عصر ظهور آنها را بیان کرده و به اجرا خواهد گذاشت.
3 - در عصر غیبت به جهت دوری از امام معصوم، علما و فقها مأمور به اخذ وظیفه از ادله‌ای هستند که غالب آنها ظنّی است و در نتیجه، احکامی که استخراج می‌شود احکام ظاهری است نه واقعی، گر چه در عصر غیبت مأمور به عمل به آنها هستیم، ولی در عصر ظهور توسط امام زمان‌علیه السلام احکام واقعی عرضه می‌شود.
4 - در طول تاریخ اسلام برخی از احکام کمتر به آنها عمل شده و یا اصلاً در جامعه بیان نشده است همانند گرفتن جزیه با خفّت و خواری از اهل ذمّه در ممالک اسلامی، که به طور حتم این گونه احکام در عصر ظهور به اجرا در خواهد آمد.
5 - تا عصر ظهور دیدگاه و سطح فکر و تعقل مردم بسیار بالا رفته و آمادگی و قابلیت‌هایی فوق‌العاده در فهم معارف دینی خواهد یافت، که در نتیجه احتیاج به پاسخ‌گویی با انحای مختلف به این خواسته‌ها است.

امام زمان‌علیه السلام «یأتی بسلطان جدید» یعنی چه؟

از امام باقرعلیه السلام وارد شده که فرمود: «به خدا سوگند! گویا نظر می‌کنم به مهدی بین رکن و مقام که با مردم به... سلطان جدید از آسمان بیعت می‌کند».(1301)
پاسخ: در این عنوان احتمالاتی وجود دارد:
1 - اینکه مقصود از سلطان جدید، اسلوب و روش جدید در اداره حکومت و شؤون اجتماع باشد که بشریّت نظیر آن را در هیچ نوع از حکومت‌ها و دولت‌ها ندیده است؛ حکومتی در سطح کل جامعه بشری به تمام معنا اسلامی و مطابق با تمدن و پیشرفت بشری.
2 - اینکه مقصود سلطنتی است که نسبت به سلطنت‌ها و حکومت‌های سابق بر خود جدید است، ولی تجدید کننده حکومت و سلطنت رسول خداصلی الله علیه وآله در عصر خلافتشان می‌باشد.

امام زمان‌علیه السلام به «امر جدید» قیام می‌کند یعنی چه؟

امام باقر در روایتی می‌فرماید: «... هر گاه که مهدی خروج کند به امر جدید و... قیام خواهد نمود».(1302)
درباره این عنوان چند احتمال وجود دارد:
1 - مقصود از «امر جدید» طلب جدید است که شامل طلب فعل و طلب ترک می‌شود، یعنی مجموعه‌ای از احکام جدید یعنی از آنجا که حضرت به واقع حکم می‌کند، لذا در حقیقت به امر جدید قیام کرده است.
2 - مقصود از «امر جدید» روش و برنامه فکری و عقیدتی جدید با روش‌های نوین است که در برخی از روایات به آن اشاره شده است.
3 - مقصود از «امر جدید» امارت، خلافت و امامت باشد، همان گونه که در آیه «اولی الأمر» به آن اشاره شده است. و از آنجا که امارت و خلافت حضرت‌علیه السلام با سایر خلافت‌ها متفاوت است لذا نسبت به آنها جدید به حساب می‌آید.
امام زمان‌علیه السلام «یأتی بقضاء جدید» یعنی چه؟
در روایتی از امام باقرعلیه السلام روایت شده که فرمود: «... هر گاه قائم آل محمّد خروج کند به سنت جدید و قضاوت جدید قیام خواهد نمود».(1303)
در اینکه مقصود حضرت از قضاوت جدید در عصر ظهور به توسط حضرت چیست دو احتمال وجود دارد:
1 - مقصود، خطوط جدید با برنامه‌های بسیار متنوع و پیشرفته برای بشر در عصر ظهور است.
2 - مقصود داشتن اسلوب جدید در قضاوت و فصل خصومت بین مردم است، همان گونه که در روایات به آن اشاره شده که حضرت به حکم داوود عمل خواهد نمود و درخواست بیّنه و دو شاهد عادل نمی‌کند.
امام زمان‌علیه السلام «یأتی بسنة جدیدة» یعنی چه؟
در روایتی از امام باقرعلیه السلام می‌خوانیم که فرمود: «... هر گاه مهدی خروج کند به امر جدید و کتاب جدید و سنت جدید... قیام خواهد کرد».(1304)
با آنکه مطابق برخی روایات پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله فرمود: «سنت مهدی همانند سنت من است».(1305)
در پاسخ این سؤال می‌توان گفت: چون حضرت از طرفی به واقع حکم می‌کند، و نیز حکومت او در سطح گسترده و عالمی است، و بشر نیز در عصر ظهور به مستوای عالی فکری و پیشرفت عقلانی رسیده است، لذا روش حکومتی و اسلوب خاص او در حکومت‌داری با دیگر روش‌ها فرق می‌کند، گر چه نسبت به اصول و چهار چوب احکام اسلامی با سنت رسول خداصلی الله علیه وآله فرقی ندارد.
همچنین ممکن است مقصود آن باشد که سنت و روش حکومتی حضرت نسبت به روش‌های مردمی که قبل از حکومت حضرت بوده‌اند جدید به حساب می‌آید.

آیا امام مهدی‌علیه السلام قیام کننده به کتاب جدید است؟

ابوبصیر از امام صادق‌علیه السلام نقل می‌کند که فرمود: «... واللَّه لکأنّی أنظر إلیه بین الرکن والمقام یبایع الناس علی کتاب جدید ...»؛(1306) «به خدا سوگند! گویا نظر می‌کنم به مهدی در بین رکن و مقام که با مردم بر کتاب جدید بیعت می‌کند ...».
در این تعبیر احتمالاتی وجود دارد:
1 - مقصود، آوردن قرآن جدید باشد، که قطعاً این احتمال باطل است، زیرا امت اسلامی اتفاق دارند بر اینکه در قرآن نقصان و زیادتی ایجاد نشده و نخواهد شد.
2 - مقصود این باشد که حضرت‌علیه السلام قرآن را آن گونه که در عصر رسول خداصلی الله علیه وآله بوده می‌آورد. یعنی آن را با تقدیم و تأخیر در آیات می‌آورد، این احتمال با قول به اینکه قرآن به امر رسول خداصلی الله علیه وآله تدوین شده سازگاری ندارد.
3 - ممکن است که مراد همان قرآنی باشد که علی بن ابی طالب‌علیه السلام تدوین کرده است، قرآنی که متنش همین قرآن موجود است ولی با بیان شأن نزول، تفسیر برخی آیات، ذکر ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقیّد و برخی خصوصیات دیگر. این احتمال به واقع نزدیک‌تر است.
امام باقرعلیه السلام فرمود: «إذا قام قآئم آل محمّد ضرب فساطیط ویعلم الناس القرآن علی ما أنزل اللَّه عزّوجلّ فأصعب ما یکون علی من حفظه الیوم، لأنّه یخالف فیه التألیف»؛(1307) «هنگامی که قائم آل محمّد قیام کند خیمه‌هایی برپا می‌شود و مردم قرآن را آن گونه که خداوند عزّوجلّ نازل کرده فرا می‌گیرند، و این امر برای کسانی که قرآن را امروز حفظ کرده‌اند بسیار دشوار خواهد بود؛ زیرا با آنچه که الفت داشته و از قرآن مأنوس بوده‌اند مخالفت و مغایرت دارد.»
4 - ممکن است که مقصود از «کتاب جدید» معارف و مفاهیم بلند و والایی است که امام از آیات برداشت کرده و به مردم عرضه می‌کند، معانی‌ای که برای آنان تازگی دارد و گویا کتابی با مفاهیمی جدید آورده است.

حکمت مشارکت حضرت مسیح در حکومت عدل جهانی چیست؟

در مورد سؤال فوق حکمت‌هایی را می‌توان بیان داشت:
1 - از آنجا که مسیحیان به حضرت مسیح اعتقاد دارند و از طرفی دیگر جمعیّت زیادی را در جهان تشکیل می‌دهند، لذا با مشاهده حضرت مسیح و یقین پیدا کردن پاپ و کشیش‌ها به او تسلیم او شده و با تسلیم حضرت مسیح نسبت به حضرت مهدی‌علیه السلام عموم آنان نیز تسلیم حضرت خواهند شد.
و لذا مفسران آیه {وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الکِتابِ إِلّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ}؛(1308) «و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه پیش از مرگش به او - حضرت مسیح - ایمان می‌آورد.» را مربوط به عصر نزول حضرت مسیح از آسمان در آخرالزمان می‌دانند.
2 - به جهت آنکه زمینه پیروزی حضرت مهدی‌علیه السلام بر جهان و تسریع در آن فراهم گردد. و این از آثار حکمت اوّل است.
3 - حضرت مسیح‌علیه السلام به نوبه خود می‌تواند متکفل مسئولیتی در حکومت جهانی حضرت مهدی‌علیه السلام گردد.

با وجودی که حضرت عیسی ع)پیامبر است چرا ریاست حکومت جهانی برای حضرت مهدی‌علیه السلام است؟

در پاسخ سؤال فوق می‌توان چند جواب را ذکر کرد:
1 - حضرت مهدی‌علیه السلام وارث شرعی طرح کاملی است که پیامبر اسلام در این امت بر جای گذارده است و او آخرین وصی از اوصیای پیامبر آخرالزمان‌صلی الله علیه وآله است.
2 - حضرت مسیح پیامبر امّتی دیگر غیر از امت اسلامی است. امّتی که دینش نسخ شده و وظیفه مردم تا روز قیامت متابعت از دین اسلام و پیامبر جدید و اوصیای اوست.

حضرت مهدی‌علیه السلام با یهود و نصارا چگونه رفتار خواهد کرد؟

مطابق برخی از روایات، حضرت مهدی‌علیه السلام بین اهل تورات به توراتشان و بین اهل انجیل به انجیلشان و بین اهل زبور به زبورشان حکم خواهد کرد.
حال سؤال این است که اگر همه اهل عالم مسلمان هستند، چرا حکم بین تمام مردم در عصر ظهور یکسان نخواهد بود؟
در پاسخ سؤال اول می‌گوییم: کسانی که از اهل کتاب معاند نبوده و درصدد ستیز و جنگ و مقابله با حضرت و حکومت او برنیایند می‌توانند در ذمه اسلام و مسلمین بوده و با اعطای جزیه به زندگی خود ادامه دهند.
و در مورد سؤال دوم چند احتمال وجود دارد:
1 - مقصود تطبیق این کتب در آن قسمتی است که فرمان به دخول در اسلام و ایمان به پیامبر داده است. اموری که در نسخه‌هایی از انجیل که حضرت مهدی‌علیه السلام یا حضرت عیسی‌علیه السلام به آنها نشان می‌دهند موجود است.
2 - اینکه مقصود آن است که حضرت احکام این کتب را بر معتقدان به آنها که اسلام نیاورده‌اند ولی تحت ذمه اسلامند به اجرا خواهد گذاشت.

بین ظهور امام زمان‌علیه السلام و برپایی قیامت چه مقدار فاصله است؟

شیخ مفیدرحمه الله می‌فرماید: «بعد از دولت قائم‌علیه السلام برای هیچ کس دولتی نخواهد بود مگر آنچه در روایات اشاره شده که اولاد حضرت جانشین ایشان خواهند شد، ولی دلیل قطعی و ثابتی بر آن نیست. و اکثر روایات بر این دلالت دارند که مهدی‌علیه السلام این امت از دنیا رحلت نمی‌کند مگر چهل روز قبل از قیامت که در آن مدّت هرج و مرج خواهد شد و علامت خروج اموات و قیام ساعت حساب و جزا است...».(1309)
شیخ حرّ عاملی‌رحمه الله در شرح و توضیح کلام شیخ مفیدرحمه الله می‌نویسد: «شاید چهل روز ایّام رجعت باشد و این عدد اشاره به کمی دوران حضرتش باشد، چون مقدار زیاد را به هفتاد و مقدار کم را با عدد کمتر معرّفی می‌کنند. و یا اینکه هر روز از آن چهل روز برابر هزار سال باشد.
چنان که خداوند می‌فرماید: {وَإِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ}؛(1310) «یک روز نزد پروردگار مثل هزار سالی است که شما می‌شمارید.»
و شاید مراد از قیامت، قیامت صغرا باشد، و البته اطلاق قیامت بر رجعت مانعی ندارد، زیرا قیامت بر هر دو اطلاق می‌شود».(1311)

اگر حکومت حضرت، حکومت عدل جهانی است، پس چرا به شهادت می‌رسد؟

در مورد سؤال فوق می‌گوییم:
دلیل قطعی یا متواتری بر شهادت حضرت مهدی‌علیه السلام در دست نیست. آری، کسانی که قائل به شهادت حضرت شده‌اند به دو دلیل تمسّک کرده‌اند:
الف. روایات عام که دلالت دارد بر اینکه تمام امامان به مرگ غیر طبیعی از دنیا خواهند رفت.
از امام حسن‌علیه السلام نقل شده که فرمود: «ما منّا إلّا مسمومٌ أو مقتولٌ»؛(1312) «هیچ یک از ما امامان نیست جز آنکه مسموم یا شهید می‌شود.»
ب. روایات خاص که مربوط به شهادت امام زمان‌علیه السلام است، که مطابق روایتی، زنی به نام سعیده از طایفه بنی تمیم ایشان را به شهادت می‌رساند، به این نحو که از بالای بام، به هنگامی که حضرت در حال عبور است، سنگی به سوی ایشان پرتاب می‌کند و با آن، حضرت را به شهادت می‌رساند.(1313)
ولی در پاسخ می‌گوییم:
اولاً: مسأله شهادت حضرت مهدی‌علیه السلام با روایاتی که دلالت بر اصلاح عموم مردم در عصر ظهور دارد سازگاری ندارد.
ثانیاً: روایت عام را که دلالت بر مرگ غیر طبیعی عموم اهل بیت‌علیهم السلام دارد، می‌توان به مورد امام مهدی‌علیه السلام تخصیص زد.
ثالثاً: روایت شهادت حضرت مهدی‌علیه السلام به دست زن تمیمی از حیث سند تمام نیست.
رابعاً: روایاتی وجود دارد که حضرت مهدی‌علیه السلام به مرگ طبیعی از دنیا رحلت می‌کنند:
کلینی‌رحمه الله به سندش از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «... چون معرفت و ایمان به حضرتش در دل‌های مردم استقرار یافت، مرگ حضرت حجّت‌علیه السلام فرا می‌رسد. پس امام حسین‌علیه السلام متولّی غسل و کفن و حنوط و دفن ایشان خواهد شد».(1314)
زهری می‌گوید: «حضرت مهدی‌علیه السلام چهارده سال زندگی می‌کند سپس به مرگ طبیعی از دنیا رحلت می‌کند».(1315)
ارطاه می‌گوید: «به من خبر رسیده است که حضرت مهدی‌علیه السلام چهل سال زندگی می‌کند، سپس به مرگ طبیعی در بستر خود می‌میرد».(1316)

آیا در حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام تمام مردم اصلاح خواهند شد؟

مطابق برخی از روایات، اصلاحات حضرت مهدی‌علیه السلام فراگیر بوده و شامل همه افراد روی زمین خواهد شد.
از امام حسن مجتبی‌علیه السلام نقل شده که فرمود: «خداوند در آخرالزمان مردی را برمی‌انگیزاند که کسی از منحرفان و فاسدان نمی‌ماند مگر اینکه اصلاح گردد».(1317)
امام باقرعلیه السلام می‌فرماید: «هنگامی که حضرت قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان خدا می‌گذارد و خردهایشان را جمع کرده (تمرکز می‌بخشد و رشد می‌دهد)، اخلاقشان را کامل می‌کند».(1318)
رسول خداصلی الله علیه وآله به حضرت فاطمه‌علیها السلام می‌فرماید: «خداوند از نسل این دو (حسن و حسین‌علیهما السلام) شخصی را برمی‌انگیزد که دژهای گمراهی را می‌گشاید و دل‌های سیاه قفل خورده را تسخیر می‌نماید».(1319)

مقرّ حکومت امام مهدی‌علیه السلام بعد از ظهور کجاست؟

از برخی روایات استفاده می‌شود که مقرّ حکومت و به تعبیر دیگر پایتخت حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام کوفه خواهد بود.
ابوبصیر می‌گوید: امام صادق‌علیه السلام فرمود: «ای ابامحمّد! گویا می‌بینم که قائم آل محمّد با خانواده‌اش در مسجد سهله فرود آمده است. گفتم: آیا خانه او مسجد سهله است؟ فرمود: آری...».(1320)
امام صادق‌علیه السلام از مسجد سهله یاد کرد و فرمود: «آن خانه صاحب ما (حضرت مهدی‌علیه السلام) است، زمانی که با خاندانش در آنجا سکونت گزیند».(1321)
امام باقرعلیه السلام می‌فرماید: «مهدی‌علیه السلام قیام می‌کند و به سوی کوفه می‌رود و منزلش را آنجا قرار می‌دهد».(1322) و نیز آن حضرت می‌فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند و به کوفه برود، هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه در آن شهر در کنار مهدی‌علیه السلام سکونت می‌گزیند یا به آن شهر می‌آید».(1323)
حضرت علی‌علیه السلام در این باره می‌فرماید: «روزگاری فرا رسد که این جا (مسجد کوفه) نمازگاه و مصلای مهدی‌علیه السلام گردد».(1324)

اگر در عصر ظهور عقل‌ها کامل می‌گردد، دیگر چه احتیاجی به امام می‌باشد؟

اگر هنگام ظهور عقل‌ها کامل می‌گردد این طور نیست که از روی جبر و تکویناً باشد، بلکه به لحاظ اسباب طبیعی آن است که همان وجود امام عصر و حضور حضرت در میان مردم است؛ یعنی با وجود حضرت است که مردم از برکاتش استفاده کرده و به کمال عقلی خواهند رسید، وگرنه با نبود ایشان مردم به جاهلیت بازگشت خواهند کرد.

آثار و برکات ظهور حضرت چیست؟

امتیازات ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام بر چند نوع است:
1 - یک نوع امتیاز همانند امتیاز وجود پیامبر و بودن انسان در عصر ایشان و دیگر امامان است. اگر ما در عصر آن حضرات بودیم چه آثار و برکاتی بر ما مترتب می‌شد که الآن نیست، آن آثار و برکات بر انسانِ در عصر ظهور نیز مترتب می‌گردد.
2 - یک سری امتیازات دیگری است که مخصوص عصر ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام است. عصر ظهور حضرت عصری است که بهشت واقعی برای مردم در روی زمین تحقق یافته و عصر طلایی به حساب می‌آید، عصری که حتی برای پیامبرصلی الله علیه وآله نیز فراهم نشد، از همه جهت شرایط برای یک زندگی ایده‌آل فراهم است، عصری که در هیچ یک از نقاط عالم ظلم و تعدّی نخواهد بود... و این امتیاز و اثر بسیار عالی است که انسان می‌تواند کسب کند.

آیا امام زمان‌علیه السلام بعد از ظهور، تکنولوژی کنونی را گسترش می‌دهد؟

قبل از پاسخ به این سؤال باید دو نکته را در نظر بگیریم:
1 - هدف غایی از خلقت که مطابق برخی از آیات، عبودیت در تمام سطوح است تنها و به طور کامل در عصر ظهور حضرت تحقق می‌یابد.
2 - اسلام به هر دو جنبه انسان، یعنی مادی و روحی او توجّه دارد. ولی اصالت را با روح او قرار داده و اگر به امکانات و رفاهیات او توجه می‌کند به دید اصالتی نیست.
با توجه به این دو مقدمه به این نتیجه می‌رسیم که امام زمان‌علیه السلام هم از تکنیک روز استفاده می‌کند و هم در گسترش آن می‌کوشد ولی به مقدار ضرورت و در راستای اهداف خلقت بشر که همان پیاده شدن عبودیت مطلقه در تمام زندگی بشر است.

چه علاماتی در عصر ظهور حضرت اتفاق خواهد افتاد؟

دانشمندان اسلامی به تبع روایات، علامات ظهور را بر دو قسم بعید و قریب تقسیم کرده‌اند. این تقسیم به لحاظ فاصله زمانی بین وقوع علامت و تحقق روز موعود است. علامات بعید و دور علاماتی هستند که قبل از ظهور در فاصله زمانی طولانی تحقق می‌یابد. این نوع علامات بسیارند، و اکثر آنها در خارج تحقق پیدا کرده است. ولی علامت‌های قریب و نزدیک، هر علامتی است که متصل به عصر ظهور بوده و دلالت بر قرب ظهور دارد. این نوع علامت‌ها را به «علامات عصر ظهور» می‌شناسیم.
از علامات قریب که در عصر و سال ظهور به وقوع می‌پیوندند، می‌توان به فرو رفتن عدّه‌ای در سرزمین بیدا، صیحه آسمانی، قتل نفس زکیه و... اشاره کرد.

چگونه یک فرد می‌تواند عهده‌دار یک تحوّل بسیار بزرگ گردد؟

در پاسخ به این پرسش باید گفت: پیامبر اسلام‌صلی الله علیه وآله که سرآغاز تمدّن جدید قرار گرفت، خود مولود تمدّن گذشته نبوده است. بنابر این، انسان‌ها همیشه مولود شرایط تاریخی و مادی نمی‌باشند. هنگامی که رابطه پیوسته و تنگاتنگ انسان را با عالم غیب در نظر بگیریم این رابطه عمیق می‌تواند جهت دهنده انسان به سوی آینده‌ای جدید باشد و انسان‌ها را انعکاسی از واقعیت‌های پیرامون خود تلقی نکنیم.
امامِ منتظران نیز تجربه‌ای همسان با تجربه گرانقدر پیامبر عظیم الشأن اسلام‌صلی الله علیه وآله خواهد داشت، و یک فتح بزرگ جهانی و تمدّنی جدید را آغاز خواهد کرد. بدین ترتیب نقش عظیم یک شخصیت الهی در تغییر مسیر تاریخ آشکار خواهد شد.

اگر باید امام را امام دیگر غسل دهد، حضرت را چه کسی غسل خواهد داد؟

آری مطابق برخی از روایات، امام را تنها امام باید غسل دهد، از جمله امام رضاعلیه السلام فرمود: «إنّ الإمام لا یغسّله إلّا الإمام»؛(1325) «امام را جز امام غسل نمی‌دهد.»
بنابراین، قدر مسلّم آن است که یکی از امامان معصوم باید حضرت مهدی‌علیه السلام را بعد از رحلت غسل دهد. امّا کدام یک از آن بزرگواران مراسم تغسیل و خاک سپاری را انجام می‌دهد؟
از روایات استفاده می‌شود که امام حسین‌علیه السلام بعد از رجعت، عهده‌دار این امر خواهد شد.
از امام صادق‌علیه السلام نقل شده که فرمود: «... جآء الحجّة الموت فیکون الذی یلی غسله وکفنه وحنوطه وإیلاجه حفرته الحسین ولا یلی الوصیّ إلّا الوصیّ»؛(1326) «... مرگ حجت فرا می‌رسد پس متولّی غسل و کفن و حنوط و دفن او امام حسین‌علیه السلام است و کسی به جز وصی متولّی امور وصی نمی‌شود.»
و نیز مطابق روایتی دیگر فرمود: «فإذا استقرّت المعرفة فی قلوب المؤمنین أنّه الحسین‌علیه السلام جآء الحجّة الموت فیکون الذی یغسله ویکفنه ویحنطه ویلحده فی حفرته الحسین بن علی‌علیهما السلام ولا یلی الوصیّ إلّا الوصیّ»؛(1327) «... چون معرفت و ایمان به امام حسین‌علیه السلام در دل‌های مؤمنین استقرار یافت، مرگ حضرت حجّت فرا می‌رسد، پس امام حسین‌علیه السلام متولّی غسل و کفن و حنوط و دفن ایشان خواهد شد، و هرگز غیر از وصیّ، وصیّ را تجهیز و آماده برای خاک سپاری نمی‌کند».

مدّت حکومت عدل جهانی توحیدی‌

مقتضای قاعده عمومی در رابطه با مدت حکومت عدل توحیدی امام زمان‌علیه السلام چیست؟

مطابق قواعد عمومی، حدّ زمان لازم برای حکومت عدل جهانی توحیدی امام زمان‌علیه السلام باید وقت وسیعی باشد که بتواند اهداف عالی خلقت بشر در این دنیا در آن مدّت زمان تحقق یابد. این مطلب را با مقدماتی کوتاه تقریر می‌کنیم:
الف. هدف از خلقت ایجاد عبودیّت خالص در سطح کلّ جامعه است، عبودیت در سطح وسیعش به نحو استغراقی نه بدلی. خداوند متعال می‌فرماید: {وَما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالإِنْسَ إِلّا لِیَعْبُدُونِ}؛(1328) «من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند.»
ب. حضرت مهدی‌علیه السلام با برپایی حکومت جهانی‌اش در پیاده نمودن این هدف سهم عظیمی دارد.
ج. پیاده کردن این هدف عظیم احتیاج به زمان کافی دارد، زیرا اصل بر عدم معجزه است.
نتیجه: بقای امام و حکومت او در مدت کافی برای تطبیق هدف عالی خلقت انسان ضروری است، زیرا هدف خلقت بشر بر دو نوع است:
1 - هدف کلّی: برای مجموعه بشر که در نهایت باید به نحو عام استغراقی، تمام بشر به کمال برسند.
2 - هدف مقطعی: که برای بشر در هر برهه زمانی متصوّر است و آن به نحو عام بدلی برای برخی از افراد بشر تحقق یافته است.

مفاد روایات در مورد مدت حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام چیست؟

روایات در این زمینه بر دو دسته‌اند:
الف. روایاتی که دلالت دارند بر اینکه مدت بقای حکومت حضرت، ده سال یا کمتر است. این قول مشهور بین علما بوده، غالب روایاتش در مصادر اهل سنّت یافت می‌شود.
ب. برخی روایات دیگر دلالت دارد بر اینکه مدت حکومت حضرت بیش از ده سال است.
روایاتی از نوع اول
1 - ابوداوود به سندش از ابوسعید خدری از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «مهدی از من است... و هفت سال حکومت خواهد کرد».(1329)
2 - ترمذی به سند خود از ابوسعید خدری از پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «همانا در میان امّتم مهدی است که خروج خواهد کرد و در مدت پنج یا هفت یا نه سال حکومت خواهد نمود».(1330)
روایاتی از نوع دوم
1 - قندوزی حنفی از حذیفة بن یمان نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «مهدی مردی از اولاد من است... بیست سال حکومت خواهد نمود».(1331)
2 - سیوطی به سندش از امام علی‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «مهدی در مدت سی یا چهل سال متولّی امر مردم خواهد شد».(1332)
3 - شیخ طوسی به سندش از جابر از امام باقرعلیه السلام در حدیثی نقل می‌کند که به حضرت عرض کردم: چه مدت قیام حضرت در جهان طول خواهد کشید؟ حضرت فرمود : «نوزده سال».(1333)
4 - و نیز به سندش از ابن ابی یعفور نقل کرده که امام صادق‌علیه السلام فرمود: «حکومت قائم از ما نوزده سال و چند ماه خواهد بود».(1334)
5 - و نیز از عبدالکریم خثعمی نقل می‌کند که به امام صادق‌علیه السلام عرض کردم: مدت حکومت قائم‌علیه السلام چه مقدار است؟ حضرت فرمود: «هفت سال، خداوند روزها و شب‌ها را طولانی خواهد کرد به حدّی که یک سال از سال‌های او به مقدار ده سال از سال‌های شما است. لذا مدت حکومت آن حضرت هفتاد سال از سال‌های شما خواهد بود».(1335)
و نیز به سندش از ابی الجارود از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «همانا قائم سیصد و نه سال حکومت خواهد نمود همان گونه که اهل کهف در غارشان درنگ کردند، زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، آن گونه که پر از ظلم و جور شده باشد».(1336)

روایات مختلف در مورد مدت حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام را چگونه توجیه می‌کنید؟

با توجه به روایات موجود درباره مدت حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام سه قول وجود دارد:
1 - ترجیح روایات هفت سال در مدت حکومت حضرت
این قول شواهد و مؤیداتی نیز دارد:
الف. چون از شهرت در عمل برخوردار است.
ب. این روایات بنابر قول ابوالحسین آبرّی مستفیض یا متواتر است.(1337)
ج. قیام و حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام در مدت هفت سال فضیلتی برای آن حضرت است.
د. روایات هفت سال به روایتی تقیید می‌خورد که هر سال از آن هفت سال را برابر ده سال می‌داند که مجموع آن هفتاد سال می‌شود، که در نتیجه مدت معقولی برای برپایی حکومت عدل جهانی است.
و نیز ممکن است که روایت فوق را حمل بر مبالغه در طولانی بودن مدت حکومت حضرت نمود، زیرا عدد هفتاد به جهت مبالغه به کار می‌رود.
2 - حمل روایات به مرحله حیات و حکومت
احتمال دوم آن است که روایات مختلف را بر دو مرحله حمل کنیم:
الف. مرحله حیات امام زمان‌علیه السلام بعد از ظهور؛ که کمتر از ده سال است.
ب. مرحله حکومت عدل جهانی توحیدی؛ که بیش از ده سال به طول خواهد انجامید. خصوصاً آنکه با رجعت هر یک از امامان قبل از برپایی قیامت و بعد از ظهور حضرت، حکومت عدل جهانی توحیدی ادامه خواهد یافت.
3 - حمل بر مراحل شدّت و ضعف
ممکن است اختلاف مدت در حکومت حضرت را به مراحل قوت و ضعف حمل نمود.
سفارینی می‌گوید: «بر فرض صحت تمام روایات می‌توان همه را این گونه حمل کرد که حکومت حضرت از حیث ظهور و قوت متفاوت است، مدت بیشتر را حمل بر تمام مدت حکومت از اول زمان بیعت تا آخر حکومت حمل می‌کنیم. و مدت زمان کمتر را بر حدّ اقلّ ظهور و مدت حدّ وسط را نیز بر حدّ وسط ظهور و قوّت حمل می‌کنیم».(1338)
خلاصه کلام سفارینی این است که ایشان مراحل حکومت حضرت را بر سه بخش تقسیم می‌کند:
الف. مرحله ظهور و قوّت که در آن زمان، امور رتق و فتق می‌شود. (حدّ اقل).
ب. مرحله تثبیت و آرامش. (حدّ وسط).
ج. مرحله نهایی، و نهایت حکومت حضرت: (حدّ اکثر).

وسعت حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام چه مقدار است؟

مطابق برخی ادله، حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام بر کلّ کره زمین است زیرا:
1 - هدف از خلقت، مطابق برخی از آیات، رسیدن کلّ بشر به عبودیت کامل در تمام زمینه‌هاست.
2 - در برخی از آیات آمده است که حکومت حضرت تمام کره زمین را فرا خواهد گرفت.
3 - مطابق برخی روایات که به حدّ تواتر رسیده، حضرت مهدی‌علیه السلام تمام زمین را پر از عدل وداد خواهد کرد.
4 - در برخی از روایات حکومت مهدی‌علیه السلام تشبیه به حکومت ذوالقرنین در گستردگی آن شده است.
5 - همچنین در برخی روایات آمده است حضرت تمام مناطق روی زمین را فتح خواهد کرد.
نعمانی به سندش از ابی‌حمزه ثمالی نقل کرده که از امام باقرعلیه السلام شنیدم، فرمود: «... خداوند برای او - قائم آل محمّدعلیهم السلام - روم و چین و ترک و دیلم و سند و هند و کابل شاه و خزر... را فتح خواهد کرد...».(1339)
6 - مطابق برخی روایات همه مردم روی زمین موحّد شده و زمین آباد خواهد شد.(1340)

مطابق قواعد، مدت حیات بشریّت بعد از ظهور چه مقداری باید باشد؟

از آنجا که هدف خلقت انسان رسیدن به تکاملی است که لایق آن است، و عصر ظهور زمینه مساعدی برای رشد انسان برای رسیدن به کمال است، لذا بشریّت بعد از اجتماع شرایط تکامل در عصر ظهور استحقاق درجه‌ای جدید و عالی به جهت تطبیق عدل کامل در روی زمین را پیدا می‌کند، جز آنکه این شرایط و قابلیّت‌ها هنگامی به بار می‌نشیند و اثر مطلوب خود را می‌گذارد که بشر در عصر ظهور مدت کافی زندگی کند تا در سایه حکومت عدل گستر الهی به نهایت کمال انسانی برسد، و با عمری کوتاه هرگز به طور طبیعی نمی‌تواند کمال خود را به بار بنشاند، دلیل این مطلب این است که:
اولاً: هدف از خلقت بشر تنها تحقق و تشکیل حکومت عالمی نیست تا با وجود آن ولو در برهه‌ای از زمان مقصود حاصل شده باشد، بلکه هدف مهم و اعلی از تشکیل این نوع حکومت، پیاده شدن عبودیت به معنای وسیع و گسترده آن در تمام شؤونات جامعه است که این به نوبه خود اقتضای عمری طولانی برای بشر در عصر ظهور را دارد.
ثانیاً: بعید به نظر می‌رسد که زمان نتیجه‌گیری کوتاه‌تر از زمان مقدمات آن باشد. می‌دانیم که چه زمان‌های طولانی بشر خود را آماده روز موعود کرده و به انتظار آن به سر می‌برد، مدت زمانی که می‌توان به درازای عمر بشریّت به حساب آورد و چه فداکاری‌ها که برای تحقق این هدف به کار رفته است، حال می‌توان طیّ این همه مقدمات طولانی را به جهت رسیدن به مدّتی کوتاه در نتیجه‌گیری دانست؟

رجعت

رجعت به چه معنا می‌باشد؟

شیعه امامیه معتقد است که پس از ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام و تشکیل حکومت عدل الهی در سرتاسر جهان، گروهی از اولیای الهی و دوست داران خاندان رسالت، و برخی از معاندان و دشمنان خاندان وحی که از دنیا رفته‌اند، به دنیا باز می‌گردند. اولیای الهی و صالحان با دیدن حاکمیت حقّ و عدل در گستره گیتی شادمان می‌شوند. و نیز پرتویی از ثمرات ایمان و اعمال صالح خود را در دنیا مشاهده می‌نمایند. معاندان و دشمنان اهل بیت‌علیهم السلام نیز بخشی از جزای اعمال ناشایست خود را در این دنیا مشاهده کرده و به کیفر آن خواهند رسید.

سابقه اعتقاد به رجعت از چه زمانی است؟

اعتقاد به رجعت از مباحث ریشه‌داری است که اعتقاد به آن از خصوصیات مکتب اهل بیت‌علیهم السلام است. گر چه اصل این عقیده سرچشمه‌ای قرآنی داشته و در احادیث رسول خداصلی الله علیه وآله نیز به آن اشاره شده است. لذا با مراجعه به کتاب‌های تراجم اهل سنّت مشاهده می‌نماییم که از امامیه با این اعتقاد یاد می‌کنند. در بین اصحاب امامان نیز مشاهده شده که با مخالفان خود بر سر این عقیده مباحثات زیادی داشته‌اند. که از آن جمله به مباحثات مؤمن الطاق با ابوحنیفه می‌توان اشاره کرد.
به همین جهت در طول تاریخ اسلام، علمای شیعه سعی زیادی در راه تثبیت این عقیده داشته‌اند به حدّی که برخی در این باره کتاب تألیف کرده‌اند.
شیخ صدوق‌رحمه الله می‌فرماید: «قول صحیح آن است که رجعت در میان امت‌های پیشین بوده است، و پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: هر آنچه در بین امّت‌های پیشین اتفاق افتاده در این امّت نیز اتّفاق خواهد افتاد، پس واجب است که در این امّت نیز رجعت باشد».(1341)
شیخ مفیدرحمه الله می‌فرماید: «خداوند متعال گروهی از امّت محمّدصلی الله علیه وآله را بعد از وفاتشان و قبل از روز قیامت محشور خواهد نمود، و این عقیده مختصّ به آل محمّدعلیهم السلام است و قرآن نیز بر آن شاهد می‌باشد».(1342)
سید مرتضی می‌فرماید: «از اعتقادات شیعه آن است که خداوند متعال هنگام ظهور امام مهدی‌علیه السلام، گروهی از شیعیان را که از دنیا رفته‌اند باز می‌گرداند تا به ثواب یاری و نصرت آن حضرت نایل شده و دولت او را مشاهده نمایند. همچنین گروهی از دشمنان را باز می‌گرداند تا انتقامش را از آنان بستاند».(1343)

آیا رجعت از ضروریات تشیع است؟

اصل اعتقاد به رجعت مطابق رأی گروهی از علمای امامیه از ضروریات مذهب به حساب می‌آید؛
شیخ حرّ عاملی می‌فرماید: «همانا ثبوت رجعت نزد همه علمای معروف و مصنفین مشهور از ضروریات مذهب امامیه به حساب می‌آید، و حتی عامه نیز از این موضوع باخبرند».(1344)
مرحوم مجلسی می‌فرماید: «همانا اعتقاد به رجعت در همه عصرها مورد اجماع شیعه بوده، و این مسأله مانند خورشید در وسط روز معلوم است».(1345)
علامه طباطبایی‌رحمه الله می‌فرماید: «روایات رجعت از طریق اهل بیت‌علیهم السلام به تواتر معنوی به ما رسیده است».(1346)
گرچه در معنای «رجعت» بین علما اختلاف شده و برخی آن را به معنای رجعت دولت گرفته‌اند، امّا در اصل عقیده به رجعت اتفاق است، بلکه معنای معهود آن، که همان بازگشت به این دنیا در عصر ظهور است، معنای مشهور نزد علمای شیعه است.

چرا متکلمین بحث از رجعت را در علم کلام مطرح می‌کنند؟

عوامل مختلفی در بحث از رجعت در علم کلام وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1 - رجعت از امور اعتقادی است که در روایات بسیاری به آن اشاره شده است.
2 - رجعت با مسأله امامت ارتباط دارد؛ زیرا به این نکته اشاره دارد که امامان شیعه مورد ظلم و تعدی قرار گرفته‌اند و لذا در عصر حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام بازگشته و حکومت خواهند کرد.
3 - رجعت از آنجا که از علایم قیامت و مربوط به معاد است لذا در عقاید بحث می‌شود.
4 - رجعت زمینه‌ساز اعتقاد به معاد است، زیرا همان گونه که غیبت صغرا زمینه‌ساز غیبت کبرا و هموار کننده آن بود، قیامت صغرا نیز که همان رجعت است هموار کننده قیامت کبرا خواهد بود.
5 - رجعت با مسأله ثواب و عقاب نیز ارتباط دارد، زیرا در آن نشانه‌هایی است از عقاب و ثواب برای کسانی که در کمال کفر و یا ایمان به سر برده‌اند.

درباره رجعت چه دیدگاه‌هایی وجود دارد؟

در مورد رجعت در این دنیا دیدگاه‌هایی وجود دارد:
1 - رجعت همانند تمثّلاتی است برای ارواح مؤمنین و ائمه اهل بیت‌علیهم السلام که از دنیا رفته‌اند و دوباره روح آنان ظهور کرده، تصرفاتی در این عالم خواهند نمود.
این تفسیر گر چه به برخی از فلاسفه از قبیل: شاه‌آبادی و رفیعی قزوینی نسبت داده شده ولی با ظواهر ادله سازگاری ندارد.
2 - مقصود از رجعت، ظهور امام زمان‌علیه السلام و رجوع او به مردم به جهت اقامه توحید و عدل است. اصل این معنا گرچه صحیح است ولی اطلاق رجعت بر آن، خلاف ظاهر ادله است.
3 - مقصود از رجعت، رجوع عده‌ای از اموات به این دنیا به جهت مصالحی خاص در عصر حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام است. این قول رأی مشهور و موافق ظواهر ادله می‌باشد.

آیا دلیل عقلی بر ضرورت رجعت وجود دارد؟

برخی از بزرگان برای اثبات ضرورت رجعت به ادله‌ای عقلی تمسک کرده‌اند. اینک به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
دلیل اول: قسر دائم یا اکثری محال است
تقریر دلیل:
الف. روح و نفس ناطقه، علاقه تام به بدن عنصری دارد و لذا هر گاه بعد از مرگ توجه آن به بدن طبیعی به نحو کامل حاصل شود، زندگی جدید ممکن است.
ب. هر حقیقت، خاصیّت و اثری دارد، لذا پیامبر و امام دارای قوه تکمیل و تعلیم نسبت به جمیع بشر است تا روز قیامت.
ج. در حکمت به اثبات رسیده که قسر دائمی یا اکثری محال است، یعنی هر طبیعت و حقیقتی، محال است که در هیچ وقت یا در اکثر اوقات از خاصیتش محروم گردد.
نتیجه اینکه رجوع پیامبر و امامان‌علیهم السلام به دنیا از آنجا که در زمان حیاتشان نسبت به تعلیم عموم بشر به فعلیت نرسیده، ضروری است.
دلیل دوم: ضرورت تداوم راه مصلحان
تقریر دلیل:
الف. هر شخص انقلابی که درصدد برپایی نهضتی بزرگ در سطح جامعه است، احتیاج به جانشینانی دارد که اصول ترسیم شده از ناحیه او را تبیین و تطبیق نمایند، و لذا بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله دوازده امام‌علیهم السلام منصوب شدند.
ب. مطابق روایات شیعه و سنّی امامان بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله تا روز قیامت دوازده نفرند.
ج. امام دوازدهم، حضرت مهدی‌علیه السلام بزرگ‌ترین قیام کننده جهانی است که با هدف برپایی حکومت عدل توحیدی در سطح جهان قیام خواهد نمود.
د. این گونه قیام، نیاز به آمدن اشخاصی بعد از او دارد که ادامه دهنده راه او در زمینه تبیین و تطبیق منویات و اصول نهضت او باشند که همانند او از مقام عصمت برخوردارند.
نتیجه: ضرورت رجعت اهل بیت‌علیهم السلام.
دلیل سوم: فطری بودن رجعت
تقریر دلیل:
الف. ضرورت حکومت عدل عالمی، فطری بشر است.
ب. عمر حضرت بعد از ظهور عادی خواهد بود، زیرا اصل در عدم اعجاز است.
ج. مطابق قاعده و روایات، مدت حکومت عدل توحیدی طولانی خواهد بود.
د. باید کسانی باشند مثل خود حضرت که ادامه دهنده راه او هستند.
نتیجه: ضرورت رجعت.
غیر از این ادلّه عقلی، جهات دیگری وجود دارد که اعتقاد به رجعت را ضروری می‌سازد:
1 - وجود روایات فراوان در موضوع رجعت.
2 - رجعت، با مسأله امامت گره خورده و اشاره به مظلومیّت اهل بیت‌علیهم السلام دارد.
3 - رجعت، زمینه‌ساز اعتقاد به معاد است و اعتقاد مردم را به قیامت کبرا هموار می‌سازد.
4 - عقیده به رجعت، اثر ترتیبی در جامعه دارد، زیرا از آنجا که عصر ظهور به مانند بهشت روی زمین است که در آن انسان‌های بسیار خوب و بسیار بد رجعت می‌کنند، لذا این عقیده مشوّق انسان بر کار خوب است تا به این فضیلت یعنی زندگی در بهشت زمین در عصر ظهور با رجعت نایل آید.

آیا قرآن به رجعت کسانی به این دنیا اشاره نموده است؟

در قرآن به رجعت به معنای رجوع کسی به این دنیا در موارد زیادی اشاره شده است. اینک به برخی از نمونه‌های آن اشاره می‌کنیم:
1 - خداوند متعال می‌فرماید: {أَ لَمْ‌تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ المَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ}؛(1347) «آیا ندیدید کسانی را که از ترس مرگ از دیار خود بیرون رفتند که هزاران تن بودند، خداوند فرمود: بمیرید، همه مردند سپس آنان را زنده کرد.»
آیه اشاره به زنده شدن هفتاد هزار خانوار دارد که بر اثر طاعون از دنیا رفته بودند».(1348)
2 - خداوند می‌فرماید: {فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِی اللَّهُ المَوْتی وَیُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ}؛(1349) «پس دستور دادیم که پاره‌ای از اعضای آن گاو را بر بدن کشته بزنید تا ببینید که خداوند این گونه مردگان را زنده خواهد نمود و قدرت کامل خویش را آشکار خواهد ساخت، شاید شما به خرد درآیید.»
آیه مربوط به کشته بنی‌اسرائیل است که به قدرت خداوند زنده شد.(1350)
3 - خداوند می‌فرماید: {وَإِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ * ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ}؛(1351) «و به یاد آرید وقتی را که گفتید: ای موسی! ما به تو ایمان نمی‌آوریم مگر آنکه خدا را آشکارا ببینیم، پس صاعقه سوزان بر شما فرود آمد و آن را به چشم خود مشاهده کردید. سپس شما را بعد از مرگ برانگیختیم، باشد که خدا را شکر گزارید.»
آیه مربوط به برخی از قوم حضرت موسی‌علیه السلام است که تقاضای رؤیت خدا به چشم را کردند که این خواسته سبب نزول عذاب و مرگ آنان شد ولی خداوند بار دیگر آنها را زنده کرد.(1352)
4 - و نیز می‌فرماید: {أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَهِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ}؛(1353) «یا به مانند آن کسی که به دهکده‌ای گذر کرد که خراب و ویران شده بود، گفت: به حیرتم که خداوند چگونه این مردگان را دوباره زنده خواهد کرد، پس خداوند او را صد سال میراند و سپس زنده‌اش کرد.»
آیه مربوط به یکی از انبیای الهی است که پس از صد سال دوباره زنده شد.(1354)
5 - خداوند از حضرت عیسی‌علیه السلام حکایت کرده که فرمود: {وَأُحْیِی المَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ}؛(1355) «من مرده را به اذن خدا زنده می‌کنم.»
طبری می‌گوید: «حضرت عیسی‌علیه السلام مردگان را با دعایش زنده می‌کرد».(1356) مطابق روایات نبوی که هر آنچه در امت‌های پیشین اتفاق افتاده در این امت نیز واقع خواهد شد، مسأله رجوع به دنیا بعد از مرگ در این امت نیز امری واقع شدنی است.

چه آثاری بر اعتقاد به رجعت مترتب است؟

در اعتقاد به رجعت، آثار و فواید بسیاری مترتب است از آن جمله:
1 - از آن جهت که عصر ظهور به مانند بهشت روی زمین است، و از طرفی دیگر مفاد روایات، رجعت مخصوص انسان‌های بسیار خوب و بسیار بد به این دنیا است، لذا این اعتقاد، انسان را تشویق می‌کند تا بکوشد و مصداق انسان خوب گردد تا بتواند در عصر ظهور و حکومت حضرت مهدی‌علیه السلام به این فضیلت نایĠآید.
2 - از آنجا که انسان قبل از ظهور باید زمینه‌ساز ظهور مهدی‌علیه السلام باشد لذا بحث از رجعت اثر تربیتی و جنبه عملی دارد.

آیا رجعت با عقل و فلسفه سازگاری دارد؟

برخی معتقدند که رجعت با عقل و فلسفه ناسازگاری دارد:
1 - اشکال عقلی
ولی اللَّه دهلوی می‌گوید: رجوع معصیت‌کاران به جهاتی است:
الف. به جهت عذاب، که این ظلم است، زیرا عذاب آنها در آخرت است، و تکرار آن در دنیا ظلم به حساب می‌آید.
ب. به جهت اذیت و آزار اوست، که در قبر تحقق یافته و لذا دوباره با رجعت عبث و بیهوده است.
ج. به جهت اظهار خیانت آنها به مردم است، که این جهت در زمان و عصر آنها سزاوارتر است تا مردم آن عصر عبرت بگیرند.
د. با رجعت نیکان لازم می‌آید که به جهت دو بار مردن اذیت شوند.(1357)
پاسخ: اولاً: عذاب کافران و گناه‌کاران بعد از رجعت از جمله عقوبات آنها به حساب می‌آید که مصلحت اقتضا کرده بخشی از آن در این دنیا صورت پذیرد. پس محظور عقلی در بین نیست.
ثانیاً: اظهار خیانت گناه‌کاران نسبت به مردمی که در عصر آنها نبوده‌اند نیز مؤثر است، و اگر در عصر آنها این رجعت و عذاب صورت نگرفت به این جهت است که مردم به اجبار و الجاء نیفتند.
ثالثاً: مطابق روایات، مرگ و نزع روح نسبت به اولیای الهی خصوصاً انبیا و اوصیا همانند استشمام بوی خوش است.
2 - اشکال فلسفی
می‌گویند: مرگ بدون استکمال حیات و خروج از قوه به فعل حاصل نمی‌شود. و رجوع به دنیا بعد از مرگ در حقیقت رجوع به قوّه بعد از فعلیّت است که در فلسفه بطلان آن به اثبات رسیده است.
پاسخ: این اشکال در مرگ‌های طبیعی صادق است نه مرگ‌های اخترامی از قبیل قتل و مرض که حیات آنها در این موارد به فعلیت تامه نرسیده است.

آیا اعتقاد به رجعت برگرفته از یهود است؟

احمد امین مصری می‌گوید: «یهود در قول و اعتقاد به رجعت در تشیّع نیز تأثیر داشته است».(1358)
پاسخ:
1 - این گونه نیست که اسلام با یهودیت در همه امور مخالف باشد، و لذا پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله در توصیف قرآن خطاب به آنان می‌فرماید: {مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ}؛(1359) «این قرآن تصدیق کننده چیزی است که با شماست.»
و نیز قرآن می‌فرماید: {کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ...}؛(1360) «روزه بر شما مکتوب شد آن گونه که بر امت‌های پیشین نوشته و فرض شده است.»
2 - اعتقاد به رجعت به تبع روایاتی است که از طرق اهل بیت عصمت و طهارت‌علیهم السلام رسیده است، روایاتی که فوق حدّ تواتر است.

آیا تمام احادیث رجعت از طرق شیعه وارد شده است؟

برخی از اهل سنّت اشکال می‌کنند که احادیث رجعت تنها از طرق شیعه رسیده و لذا اعتباری ندارد.
پاسخ:
1 - روایات شیعه در باب رجعت از طریق اهل بیت عصمت و طهارت است که به نصّ قرآن و حدیث، کلامشان از عصمت برخوردار است، و لذا اعتقاد به آن حتی بر اهل سنّت نیز واجب است.
2 - سرّ عدم طرح این مسأله در کتب اهل سنّت شاید به این جهت باشد که «رجعت» تجلّی امامت امامان شیعه است، و در حقیقت اشاره به این نکته دارد که چون حقّ آنها غصب شده، لذا خداوند دوباره آنها را به دنیا ارجاع داده و به ولایت کامل خواهد رسانید.

آیا قول به رجعت مستلزم تناسخ باطل است؟

برخی می‌گویند: رجعت همان تناسخی است که در علم کلام به اتّفاق آراء بطلان آن به اثبات رسیده است، زیرا با رجعت، روح انسان به بدن باز می‌گردد.
پاسخ: این اشکال ناشی از سوء برداشت و عدم فهم دقیق معنای تناسخ است. تناسخ به معنای انتقال روح است در این دنیا از بدنی به بدن دیگر که مباین با بدن اول است و این عمل تا پایان عمر دنیا ادامه پیدا کند. در حالی که مورد رجعت در عصر و زمان خاصّی است که در مورد برخی از اموات اتّفاق خواهد افتاد و در آن وقت روح آنها به جسمشان منتقل خواهد شد، آن گونه که در قیامت خواهد بود.

آیا قرآن مخالف قول به رجعت است؟

دهلوی می‌گوید: مطابق برخی از آیات، رجعت انسان به این دنیا امکان‌پذیر نیست زیرا خداوند متعال درخواست کسانی را که تقاضای رجوع به دنیا را نموده‌اند ردّ کرده است آنجا که می‌فرماید: {... قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قآئِلُها وَمِنْ وَرآئِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ}؛(1361) «می‌گوید: پروردگار من! مرا باز گردانید. شاید در آنچه ترک کردم [و کوتاهی کردم عمل صالحی انجام دهم. [ولی به او می‌گویند:] چنین نیست! این سخنی است که او به زبان می‌گوید [و اگر باز گردد، کارش همچون گذشته است ، و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند.»
پاسخ:
1 - مورد بحث، رجعت گروهی خاص از مؤمنین و فاسقین است در حالی که آیه عموم و اطلاق دارد، لذا می‌توان اطلاق آن را به اخبار متواتر رجعت برخی از افراد، تقیید زد.
2 - ظهور آیه در تقاضای رجوع به دنیا قبل از مرگ و هنگام دیدن ملک الموت است نه بعد از مرگ، و مورد رجعت بعد از مرگ است.
3 - آیه ظهور در عدم تحقق رجعت به دنیا با طلب کافر دارد، و منافات ندارد که با امت‌های پیشین چنین اتّفاقی افتاده است.
4 - آیات بسیاری نص در تحقق رجعت در این دنیا دارد، و لذا بر فرض ظهور آیه مورد نظر در عدم رجوع باید ظهور آن را تأویل نمود، زیرا نصّ مقدّم بر ظاهر است.
5 - آیه اخصّ از مدّعی است، زیرا مربوط به درخواست رجعت از طرف کفّار است، در حالی که مورد بحث اعم است.

آیا رجعت عمومی و همگانی است؟

در پاسخ به این پرسش باید گفت: آنچه از روایات اهل بیت‌علیهم السلام استفاده می‌شود این است که:
1 - رجعت همانند معاد عمومی و همگانی نیست، بلکه مخصوص کسانی است که ایمان محض و خالص یا کفر محض و خالص دارند.
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «إنّ الرجعة لیست بعامّة وهی خاصّة لا یرجع إلّا من محض الإیمان محضاً أو محض الشرک محضاً»؛(1362) «رجعت عمومی نیست بلکه جنبه خصوصی دارد. تنها گروهی بازگشت می‌کنند که ایمان خالص یا شرک خالص دارند.»
2 - روایاتی که اشاره به بازگشت افراد به طور خصوص دارد.
از امام صادق‌علیه السلام نقل شده که فرمود: «نخستین کسی که زمین برای او شکافته می‌شود و به زمین باز می‌گردد، حسین بن علی‌علیهما السلام است».(1363)
و نیز از حضرت نقل شده که فرمود: «نخستین کسی که به دنیا رجعت می‌کند حسین بن علی‌علیهما السلام است، او به قدری حکومت می‌کند که از کثرت سنّ، ابروهایش روی دیدگانش می‌ریزد».(1364)

آیا در عصر ظهور بانوان نیز رجعت می‌کنند؟

در عصر ظهور، یک گروه از یاوران حضرت مهدی‌علیه السلام زنانی هستند که خداوند به برکت ظهور امام زمان‌علیه السلام آنها را زنده خواهد کرد و بار دیگر به دنیا رجعت نموده و در رکاب حضرت مهدی‌علیه السلام قرار خواهند گرفت. برخی با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخی دیگر فقط از آمدنشان سخن به میان آمده است.
در منابع معتبر اسلامی نام سیزده زن یاد می‌شود که به هنگام ظهور قائم آل محمدعلیهم السلام زنده خواهند شد و در لشکر امام زمان‌علیه السلام به مداوای مجروحان جنگی و سرپرستی بیماران خواهند پرداخت.(1365)

منابع و مآخذ

قسمت اول

آراء اهل المدینة الفاضلة، فارابی
اثبات الوصیة، مسعودی
اثبات الهداة، شیخ حرّ عاملی
احتجاج، طبرسی
اختیار معرفة الرجال، کشی
ارشاد، شیخ مفید
اشارات، ابن سینا
اصول کافی، کلینی محمد بن یعقوب
اعلام الوری، طبرسی
اقبال الاعمال، سیّدبن طاووس
اقرب الموارد
الاخبار الدخیلة، تستری
الارشاد، شیخ مفید
الاصول العامة للفقه المقارن، محمّدتقی حکیم
الامام المهدی عند اهل السنة، فقیه ایمانی
الامامة و التبصرة، والد صدوق
الایقاظ من الهجعة، شیخ حّر عاملی
البلد الامین، کفعمی
التشریف بالمنن
الحکمة المتعالیة، ملاصدرا
الذریعة، آغا بزرگ تهرانی
الرواشح، میرداماد
الزام الناصب، شیخ علی حائری یزدی
الشیعة، علامه طباطبائی
الطرائف، سیّدبن طاووس
الغیبه، نعمانی
الغیبة، شیخ طوسی
الفصول المختاره، شیخ مفید
الکنی و الالقاب، شیخ عباس قمی
اللالی المنتظمة و الدرر الثمینة
المرقات فی الشرح المشکاة
المزار، شیخ مفید
المسائل السرویة، شیخ مفید
المسائل العشرة، شیخ مفید
المقالات و الفرق، اشعری
المیزان، علامه طباطبایی
الیوم الموعود، سیّد محمّد صادق صدر
امالی، شیخ صدوق
انجیل لوقا
انجیل متی
انجیل مرقس
انوار النعمانیة، سیّدنعمت اللَّه جزایری
بحار الانوار، محمد تقی مجلسی
بحث حول المهدی، شهید محمد باقرصدر
بشارت العهدین، صادقی
بصائر الدرجات، محمّدبن حسن صفّار
تاریخ الغیبة الصغری، سیّد محمّد صادق صدر
تاریخ الغیبة الکبری، سیّد محمّد صادق صدر
تاریخ ما بعد الظهور، سیّدمحمّد صادق صدر
تحف العقول، ابن شعبه حرانی
تحّیه الزائر
تطور الفکر السیاسی، احمد کاتب
تفسیر، صافی
تفسیر، علی بن ابراهیم قمی
تفسیر، فخررازی
تفسیر کنز الدقایق، محمّدابن مشهدی
تفسیر، منسوب به امام عسکری‌علیه السلام
تمهمد القواعد، ابن ترکه
تنزیه الانبیاء، سیّدمرتضی
توحید، شیخ صدوق
جامع الرواة، اردبیلی
جنة المأوی، حاجی نوری
جامع البیان، طبرسی
حق الیقین، شبّر
حلیة الابرار، سیّد هاشم بحرانی
خرائج و جرائح، راوندی
دارالسلام، میثمی عراقی
دراسة فی علامات الظهور، جعفر مرتضی عاملی
دلائل الامامة، طبرسی
دلائل الصدق، شیخ محمّد حسن مظفر
رجال شیخ طوسی
رجال، علامه حلّی
رجال، نجاشی
رساله لب الالباب، علامه طهرانی
روح المعانی، آلوسی
روضة المتقین، محمّدتقی مجلسی
ریاض العلماء، تنکابنی
سبائک الذهب
سیر اعالم النبلاء، ذهبی
شرح اصول کافی، ملاصدرا
شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور، طهرانی
شواهد التنزیل، حکانی
صحیح، بن حبّان
عمدة الطالب فی‌انساب آل ابی‌طالب
عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق
غایة المرام، سیّد هاشم بحرانی
فجر الاسلام، احمد امین
فرائد فوائد الفکر
فرق الشیعه، نوبختی
فهرست طوسی
قصص رواندی، راوندی
کامل الزیارات، ابن قولویه
کشف المحجة، سیّد بن طاووس
کفایة الاصول، آخوند خراسانی
کلمات المحققین، شهید ثانی
کمال الدین، شیخ صدوق
مجالس المؤمنین، تستری
مجمع البحرین، طریحی
مجمع البیان، طبرسی
مصباح الزائر، سیّدبن طاووس
مصباح المتهجد، شیخ طوسی
معارج الوصول
معالم العلماء، شیخ حرّ عاملی
معجم مقاییس اللغه
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی
مفردات، راغب اصفهانی
مقدمه قیصری
مکیال المکارم، محمّد تقی اصفهانی
ملاحم، ابن طاووس‌

قسمت دوم

ملل و نحل، شهرستانی
منتخب الاثر، لطف اللَّه صافی
من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق
روضة الصفا، میرآخوند
مهج الدعوات، سیّد بن طاووس
نجم الثاقب، نوری
نهج البلاغه، سیّدرضی
نهج المسترشدین، علامه حلّی
نهج الولایه، حسن زاده آملی
وسائل الشعیه، شیخ حرّ عاملی
منابع اهل تسنن
ابراز الوهم المکنون من کلام، ابن خلدون
اتحاف الجماعة، تویجری
اخبار الدول و آثار الأول
اسعاف الراغبین
اسنی المطالب
الاتحاف بحب الاشراف
الاحتجاج بالاثر علی من انکر المهدی
الاذاعة
الاشاعة لاشراط الساعة
البحر محیط، ابن حیان
البدایة و النهایة، ابن اثیر
البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان،متقی هندی
التاج الجامع الاصول، ناصف
التذکره، قرطبی
الجامع الصغیر، سیوطی
الحاوی للفتاوی، سیوطی
الشجرة المبارکة فی انساب الطالبیه، فخر رازی
الصواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی
العبر فی خبر من غبر، ذهبی
العطر الوردی
الفتن و الملاحم
الفصل، ابن حزم
الفصول المهمة، ابن صباغ مالکی
الفصول المهمة، ابن صباغ مالکی
القطر الشهدی
القول المختصر
الکامل فی التاریخ، ابن اثیر
المصنف، ابن ابی شیبه
المعجم الکبیر، طبرانی
المغنی، ابن قدامه
المنتظم، ابن جوزی
المنار المنیف فی الصحیح والضعیف
المنهاج السنة، ابن تیمیه
المهدی المنتظر، دکتر عداب محمود محش
المهدی المنتظر فی‌الاحادیث الصحیحة،بستوی
المهدی و فقه اشراط الساعة
النهایة
النهایة فی الفتن و الملاحم، ابن کثیر
الوافی بالوفیات
الیواقیت و الجواهر، شعرانی
تاج العروس
تاریخ ابن خلدون
تاریخ الخمیس، دیار بکری
تاریخ طبری
تتمة المختصر فی اخبار البشر
تذکرة الخواص، سبط بن جوزی
تحفة الاحوذی
تفسیر، ابن کثیر
تفسیر المنار، رشید رضا
تلبیس ابلیس، ابن جوزی
تلخیص المستدرک، ذهبی
تهذیب التهذیب، ابن حجر
تهذیب الکمال، مزّی
حلیة الاولیاء، ابو نعیم اصفهانی
جواهر العقدین، سمهودی
درالمنثور، سیوطی
رشفة الصادی
زادالمعاد، ابن قیّم
سبائلک الذهب
سلسلة الاحادث الصحیحه، ناصر الدین البانی
سنن، ابن ماجه
سنن ابی داوود
سنن، ترمذی
سنن، دارقطنی
شرح احیاء المیت فی فضائل آل البیت
شرح المواهب اللدنیة
شرح مقاصد، تفتازانی
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید
شواهد النبوة، بیهقی
صحیح، بخاری
صحیح، مسلم
ضحی الاسلام، احمد امین
طبقات ابن سعد
عقدالدّرر، مقدسی شافعی
عقیدة اهل السنة و الاثر فی المهدی المنتظر، عبد المحسن بن حمد العباد
علامات الساعة
عون المعبود
فتح الباری، ابن حجر عسقلانی
فتوحات المکیة، محیی الدین عربی
فرائد المسمطین، حموینی
فردوس اخبار، دیلمی
فیض القدیر، مناوی
کفایة الطالب، گنجی شافعی
کشاف، زمخشری
کشف الغمة، اربلی
لسان العرب
لوامع الانوار
مجمع الزوائد، ابن حجر هیتمی
مجمع الزوائد، هیثمی
مراصد الاطلاع
مروج الذهب، مسعودی
مستدرک حاکم
مسند احمد
مصابیح السنة
مصباح المنیر، قیوّمی
مطلب السؤول
معجم البلدان، حموی
مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی
نظم المتناثر من الحدیث المتواتر
نور الابصار
نور الابصار، شبلنجی
نهایة الارب
وفیات الاعیان، ابن خلکان
ینابیع المودة، قندوزی‌

پی نوشت ها

1 تا 130

1) سوره بقره، آیه 170.
2) فصلنامه مطهّر، شماره صفر، ص 34و35.
3) سوره عنکبوت، آیه 69.
4) سوره زمر، آیه 17و18.
5) سوره زمر، آیه 18.
6) کافی، ج 1، ص 27، ح 29 ؛ تحف العقول، ص 356 ؛ بحار، ج 75، ص 269، ح 109.
7) کافی ج 8، ص 23، ح 4 ؛ أمالی، شیخ صدوق، ص 400، ح 9 ؛ توحید، ص 74، ح 27 ؛ تحف العقول، ص 98 ؛ بحار، ج 74، ص 287، ح 1.
8) المهدی المنتظر، دکتر عداب محمود محش، ص 214.
9) قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، شهید مطهری‌رحمه الله، ص 57.
10) همان.
11) شرح مقاصد، ج 5، ص 239.
12) بحث حول المهدی‌علیه السلام، ص 7و8.
13) سوره بروج، آیه 1-8.
14) مروج الذهب، ج 3، ص 166و167.
15) لذات فلسفه، بخش دعوت.
16) امیدهای نو، ص 2.
17) قیام و انقلاب مهدی‌علیه السلام، ص 5-7.
18) سوره توبه، آیه 38.
19) راه مهدی‌علیه السلام، ص 54.
20) الغیبة، طوسی، ص 472 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 332، ح 58.
21) لذات فلسفه، بخش دعوت.
22) کشورهای در حال توسعه و سازمان جهانی تجارت.
23) فصلنامه پژوهش و سنجش، شماره 25، ص 123.
24) جامعه‌شناسی سیاسی معاصر.
25) سوره انبیاء، آیه 105.
26) سوره نور، آیه 55.
27) سوره صف، آیه 9.
28) مجمع البیان، ذیل آیه.
29) بحارالأنوار، ج 52، ص 336.
30) بحارالأنوار، ج 52، ص 328، ح 47. و اصول کافی، ج 1 کتاب العقل و الجهل ح 21.
31) منتخب الاثر، ص 482 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 338، ح 83.
32) بحارالأنوار، ج 52، ص 342.
33) نهج البلاغه، خطبه 138.
34) آینده آزادی، ص 17.
35) سوره نور، آیه 55.
36) ر.ک: انحطاط تمدّن غرب، اسوالد اشپنگلر.
37) کاوش‌های نظری در سیاست خارجی، ص 182.
38) همان، ص 271.
39) سوره بقره، آیه 216.
40) به سوی تمدن جدید، آلوین و هایدی تافلر، ص 96و97.
41) برخورد تمدن‌ها، ص 22و23، با تلخیص.
42) تاریخ تمدن، ج 4، ص 329.
43) تمدن اسلام و غرب، ج 1، ص 141.
44) چندگونگی و آزادی در اسلام، ص 68.
45) اسلام و عقل، ص 210.
46) همان.
47) قیام و انقلاب مهدی‌علیه السلام از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص 18-21، با تلخیص.
48) الیوم الموعود، ص 83.
49) اسلام و عقل، ص 210.
50) برنارد شو، عباس محمود عقاد، ص 124و125.
51) الغیبة، طوسی، ص 285، ح 245 ؛ احتجاج، ج 2، ص 278 ؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 178، ح 9.
52) کمال الدین، ص 644، ح 3.
53) بحارالأنوار، ج 75، ص 208، ح 77.
54) بحارالأنوار، ج 52، ص 366، ح 146.
55) بحارالأنوار، ج 52، ص 131، ح 29.
56) مکیال المکارم، ج 2، ص 425.
57) سوره آل عمران، آیه 200.
58) تفسیر علی بن ابراهیم، ج 1، ص 129.
59) الغیبة، نعمانی، ص 199.
60) بحارالأنوار، ج 52، ص 129، ح 23.
61) کتاب مقدس، سفر مزامیر داوود.
62) متّی، 3/2.
63) انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 65.
64) هوشع، 3/5 ؛ إرمیا، 30/9 ؛ حزقیال، 37/24و25.
65) إشَعیا، 11/10 ؛ صَفَنیا، 3/9.
66) صَفَنیا، 2/2-4.
67) انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 65.
68) بحارالأنوار، ج 52، ص 125، ح 11 ؛ کمال الدین، ص 287، ح 6.
69) بحارالأنوار، ج 52، ص 122، ح 3 ؛ جامع الصغیر، ج 1، ص 416، ح 2717 ؛ کنزالعمال، ح 6509.
70) بحارالأنوار، ج 52، ص 122، ح 2.
71) سوره هود، آیه 93.
72) سوره اعراف، آیه 71.
73) کمال الدین، ص 645، ح 5.
74) بحارالأنوار، ج 52، ص 122، ح 1.
75) سنن ترمذی، ج 5، ص 225، ح 3642.
76) کمال الدین، ص 357، ح 54.
77) سوره حدید، آیه 16.
78) الغیبة، نعمانی، ص 24 ؛ المحجة، ص 219و220.
79) مجله بازتاب اندیشه، خرداد80، ص 193.
80) سیاست اسلام، اثر ماربین، ص 49و50.
81) نهضت سربداران خراسان، اثر پتروشفسکی.
82) بحارالأنوار، ج 52، ص 140، ح 50.
83) همان، ص 123، ح‌6.
84) مع الدکتور احمد امین فی حدیث المهدی و المهدیّه، ص 11.
85) الامامة و قیام القیامة، ص 270و271 ؛ العقیده و الشریعة فی الاسلام، ص 192.
86) سوره انبیاء، آیه 105.
87) سوره قصص، آیه 5.
88) سوره صف، آیه 9.
89) سوره مائده، آیه 24.
90) همان، آیه 112.
91) ماللهند، ص 321.
92) بشارت العهدین، ص 242 ؛ بشارة الظهور، ص 17.
93) همان، ص 272 ؛ بشارة الظهور، ص 18.
94) بشارة الظهور، ص 18.
95) اوپانیشاد، ص 737.
96) بشارات العهدین، ص 237و238 ؛ بشارة الظهور، ص 34.
97) بشارت العهدین، ص 243و244.
98) بشارت العهدین، ص 273 ؛ بشارة الظهور، ص 20.
99) جاماسب‌نامه، ص 25.
100) زند بهمن یسن، ص 19.
101) همان، ص 150.
102) سوره انبیاء، آیه 105.
103) کتاب مقدس، عهد قدیم، مزامیر، مزمور 72، ص 1210-1212، رقم 1-17.
104) کمال‌الدین، ص 357، ح 53 ؛ الغیبة، طوسی، ص 172، ح 129 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 222.
105) کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل یوحنّا، ص 339، رقم 28-30.
106) سوره آل عمران، آیه 46.
107) سوره نساء، آیه 159.
108) ر.ک: صحیح بخاری، ج 4، ص 143 ؛ درالمنثور، ج 2، ص 241 ؛ و... .
109) سوره زخرف، آیه 61.
110) جامع البیان، ج 25، ص 115 ؛ البحر المحیط، ج 9، ص 386.
111) صحیح بخاری، ج 4، ص 143.
112) کمال الدین، ص 331، ح 16.
113) المعجم الکبیر، ج 1، ص 217.
114) الفتن و الملاحم، ص 172.
115) کتاب مقدس، عهد جدید، ص 205، رقم 43.
116) انجیل متّی، 9/62/35.
117) کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل متّی، ص 82-84، رقم 13-28.
118) همان، ص 104، رقم 27.
119) همان، 24/105/44.
120) همان، انجیل یوحنّا، ص 317، رقم 50.
121) کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل متّی، ص 102، رقم 6.
122) همان، 24/103/13.
123) الغیبة، طوسی‌رحمه الله، ص 178.
124) انجیل لوقا، 13/242/29.
125) انجیل مرقس، 13/166/10.
126) کمال الدین، ص 330، ح 16.
127) سنن ابی‌داوود، ج 2، ص 319، ح 4324.
128) کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل مرقس، ص 157، رقم 15.
129) همان، انجیل متّی، 7/56/21.
130) همان، انجیل لوقا، ص 210، رقم 20و21.

131 تا 266

131) کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل متّی، اصحاح 24، ص 102، رقم 3.
132) انجیل متّی، 24/102/6.
133) کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل متّی، اصحاح 25، ص 107، رقم 31-34.
134) انجیل لوقا، 17/252/20.
135) انجیل لوقا، 21/265/9-11.
136) البراهین الساباطیة، ص 207و208.
137) بحارالأنوار، ج 33، ص 256.
138) سوره تغابن، آیه 7، «کافران پنداشته‌اند که هرگز برانگیخته نمی‌شوند».
139) بحارالأنوار، ج 33، ص 257.
140) مقصود از این قاعده این است که تضعیف یک راوی مقدم بر توثیق آن است.
141) تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 311-322.
142) الامام الصادق‌علیه السلام، ص 239.
143) المهدیة فی الاسلام، ص 69.
144) دائرة المعارف قرن عشرین، ج 10، ص 481.
145) المهدی و المهدویة، ص 108.
146) تبدید الظلام، ص 479و480.
147) تراثنا و موازین النقد، ص 187.
148) المهدی المنتظر فی الاحادیث الصحیحة.
149) عقیدة اهل السنة و الأثر فی المهدی المنتظر، ص 128.
150) همان.
151) المهدی المنتظر فی الاحادیث الصحیحة، ص 364و365.
152) المهدی و المهدویة، ص 41 ؛ ضحی الاسلام، ج 3، ص 277.
153) الامام الصادق‌علیه السلام، ص 238و239.
154) المهدیة فی الاسلام، ص 69.
155) تراثنا و موازین النقد، ص 185-187.
156) تفسیر المنار، ج 9، ص 499.
157) لا مهدیّ ینتظر بعد الرسول، ص 6.
158) المهدی المنتظر فی الاحادیث الصحیحة.
159) مقدمه ابن الصلاح، ص 21و22.
160) همان.
161) مستدرک حاکم، ج 1، ص 2.
162) زاد المعاد.
163) الامام المهدی عند اهل السنة، ج 2، ص 445، به نقل از او.
164) صحیح بخاری، ج 4، ص 143، کتاب الانبیاء، باب ما ذکر عن بنی‌اسرائیل ؛ صحیح مسلم با شرح نووی، ج 18، ص 58و85.
165) تهذیب التهذیب، ج 9، ص 125.
166) صحیح بخاری، ج 4، ص 143.
167) صحیح مسلم، ج 1، ص 94.
168) صحیح مسلم، ج 8، ص 185.
169) المصنّف، ابن ابی شیبه، ج 8، ص 678.
170) صحیح مسلم، ج 8، ص 167.
171) مستدرک حاکم، ج 4، ص 520.
172) تفسیر المنار، ج 9، ص 499-501 ؛ تراثنا و موازین النقد، ص 187.
173) المهدی المنتظر فی الاحادیث الصحیحة، ص 380.
174) همان.
175) ضحی الاسلام، ج 3، ص 244.
176) السیادة العربیه، ص 132.
177) عقیدة الشیعه، ص 231.
178) ضحی الاسلام، ج 3، ص 241.
179) النظریة السیاسیة المعاصرة للشیعة الامامیه، ص 86.
180) السیادة العربیه، ص 107.
181) تأثیر علم بر اجتماع، ص 56.
182) مفهوم نسبیت، ص 35.
183) العقیده و الشریعه، ص 218.
184) تراثنا و موازین النقد، ص 184.
185) مذاهب الاسلامیین، ج 2، ص 76و77.
186) دراسة عن الفرق فی تاریخ المسلمین، احمد محمّد جلّی، ص 222.
187) بحث حول المهدی، ص 16و17.
188) المهدی و المهدویة، ص 110.
189) المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف، ص 135-141.
190) الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 128.
191) همان.
192) فیض القدیر، ج 6، ص 362، ح 9245.
193) فتح الباری، ج 5، ص 362.
194) ابراز الوهم المکنون، ص 4، به نقل از رساله التوضیح شوکانی.
195) الصواعق المحرقة، ج 2، ص 211.
196) شرح مقاصد، ج 2، ص 62.
197) اخبار الدول و آثار الأول، ج 1، ص 463.
198) تحفة الاحوذی، ذیل حدیث 2331.
199) ابراز الوهم المکنون من کلام ابن‌خلدون، ص 433.
200) الاذاعة، ص 146.
201) همان، ص 125.
202) عون المعبود، ج 11، ص 243.
203) نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ص 225.
204) الإشاعة لأشراط الساعة، ص 139.
205) مجله التمدن الاسلامی، ج 16، شماره 35و36.
206) البیّنات، ص 116.
207) الفتوحات الاسلامیة، ص 299و300.
208) التاج الجامع للاصول، ج 5، ص 341.
209) مجله التمدن الاسلامی، شماره 22، ص 643.
210) اتحاف الجماعة، ج 1، ص 6.
211) همان، ص 7.
212) المهدی و فقه اشراط الساعة، ص 23و24.
213) سنن ترمذی، ج 3، ص 343.
214) الضعفاء الکبیر، ج 4، ص 380.
215) شرح السنه.
216) مناقب الشافعی.
217) المستدرک، ج 4، ص 465.
218) به نقل المنار المنیف، ص 130.
219) مصابیح السنة، ج 3، ص 493.
220) النهایة، ج 5، ص 220.
221) التذکرة، ج 2، ص 299.
222) لسان العرب، ج 25، ص 354.
223) المنهاج السنة، ج 4، ص 211.
224) تهذیب الکمال، ج 25، ص 150.
225) تلخیص المستدرک، ج 4، ص 463.
226) المنار المنیف، ص 130-135.
227) النهایة فی الفتن و الملاحم، ص 45-53.
228) شرح مقاصد، ج 5، ص 312.
229) مجمع الزوائد، ج 7، ص 314.
230) اسنی المطالب، ص 129.
231) مصباح الزجاجه، ج 3، ص 263.
232) تهذیب التهذیب، ج 9، ص 125.
233) الجامع الصغیر، ج 2، ص 522و553.
234) الیواقیت و الجواهر، ج 2، ص 561.
235) الصواع المحرقة، ص 163 ؛ القول المختصر، ص 26.
236) البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان.
237) فرائد فوائد الفکر، ص 60-68.
238) الاشاعة لأشراط الساعة، ص 139.
239) شرح المواهب اللدنیة.
240) شرح احیاء المیت فی فضائل آل‌البیت.
241) اللوامع.
242) تاج العروس، ج 2، ص 332.
243) اسعاف الراغبین، ص 145-161.
244) سبائک الذهب، ص 78.
245) به نقل از قنوجی در الاذاعة، ص 126.
246) نور الابصار، ص 185.
247) الفتوحات الاسلامیة، ج 2، ص 290.
248) القطر الشهدی، ص 68.
249) علامات الساعه.
250) العطر الوردی، ص 45.
251) نظم المتناثر، ص 225.
252) تحفة الاحوذی، ج 6، ص 393.
253) التاج الجامع للاصول، ج 5، ص 341.
254) مجله التمدن الاسلامی.
255) البینات، ص 116.
256) مجله التمدن الاسلامی.
257) عقیدة اهل السنة و الاثر فی المهدی المنتظر.
258) الاحتجاج بالاثر علی من انکر المهدی، ص 70.
259) الامام المهدی عند اهل‌السنة، ج 2، ص 432، به نقل از او.
260) ابراز الوهم المکنون، ص 433.
261) الاذاعة، ص 146.
262) مجله التمدن الاسلامی، شماره 22، ص 643.
263) مجله الجماعة الاسلامیة، شماره 3.
264) البرهان، ص 178.
265) المهدی المنتظر، ص 5.
266) ینابیع المودة، ج 3، ص 275.

267 تا 403

267) بحارالأنوار، ج 46، ص 202، ح 77.
268) همان، ج 51، ص 143، ح 3.
269) فرائد السمطین، ج 2، ص 337، ح 591 ؛ بحارالأنوار، ج 49، ص 239، ح 9.
270) بحارالأنوار، ج 50، ص 275.
271) شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 535.
272) ینابیع المودة، ص 416.
273) مطالب السؤول، ص 152.
274) ینابیع المودة، ج 3، ص 340 ؛ الزام الناصب، ص 95.
275) ینابیع المودة، ج 3، ص 337.
276) اللآلی المنتظمة و الدرر الثمینة، ص 79و80.
277) الائمة الاثنی عشر، ص 118.
278) تاریخ الادب العربی، ج 1، ص 697.
279) وفیات الاعیان، ج 4، ص 172.
280) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 162.
281) فرق الشیعه، ص 31.
282) البدایة و النهایة، ج 9، ص 225.
283) الفِصَل، ج 4، ص 36.
284) همان.
285) کافی، ج 5، ص 23، ح 1.
286) مقاتل الطالبیین، ص 158.
287) همان، ص 162.
288) ضحی الاسلام ج 3 ص 243
289) لوامع الانوار، ج 1، ص 58-64.
290) همان، ص 58.
291) همان.
292) همان.
293) کتاب الشافی، ج 1، ص 78.
294) همان، ص 79.
295) مطمح الآمال، ص 185
296) بحث حول المهدی، ص 103و104.
297) عقائد الامامیه، ص 77.
298) حول المهدی‌علیه السلام، البانی، مجله التمدن الاسلامی، سال 1371ه.
299) عقیدة اهل السنة و الأثر فی المهدی المنتظر، مجله جامعة اسلامیة، شماره 3.
300) همان.
301) کمال الدین، ج 1، ص 19.
302) مجله تمدن اسلامی، چاپ دمشق.
303) مجله الجماعة الاسلامیه، چاپ حجاز.
304) سوره نور، آیه 55.
305) مسند احمد، ج 3، ص 28.
306) بحارالأنوار، ج 52، ص 390، ح 212.
307) مستدرک حاکم، ج 4، ص 557.
308) بحارالأنوار، ج 51، ص 81.
309) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1368، ح 4086.
310) مسند احمد، ج 3، ص 36.
311) بحارالأنوار، ج 51، ص 43، ح 32.
312) صحیح بخاری، ج 4، ص 143.
313) بحارالأنوار، ج 52، ص 191، ح 24.
314) مسند احمد، ج 1، ص 84.
315) کمال الدین، ج 1، ص 317، ح 1.
316) مسند احمد، ج 3، ص 36.
317) الغیبة، طوسی، ص 42.
318) وفیات الاعیان، ج 4، ص 176.
319) الوافی بالوفیات، ج 3، ص 336.
320) الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 454.
321) روضة الصفا، ج 3، ص 59.
322) مروج الذهب، ج 4، ص 112.
323) دائرة المعارف، ج 6، ص 439.
324) المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 361.
325) تلبیس ابلیس، ص 118.
326) مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، ج 2، ص 152.
327) الشذرات الذهبیه، ص 117.
328) مفتاح النجا، ص 104.
329) صواعق المحرقه، ص 208.
330) کفایة الطالب، ص 312.
331) الیواقیت و الجواهر، ج 2، ص 127.
332) فتوحات مکیه، باب 366.
333) نورالابصار، ص 341.
334) ینابیع المودة، ج 3، ص 306.
335) اسعاف الراغبین در حاشیه نور الابصار، ص 154.
336) مراصد الاطلاع، ج 2، ص 685.
337) تتمة المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 319.
338) نهایة الارب، ص 118.
339) معجم البلدان، ج 3، ص 173.
340) سبائک الذهب، ص 78.
341) تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 361.
342) ملل و نحل، ج 1، ص 198.
343) الفصول المهمة، ص 273.
344) شواهد النبوة، ص 404.
345) المرقاة فی شرح المشکاة، ج 10، ص 336.
346) دلائل الصدق، ج 2، ص 370.
347) معارج الوصول.
348) ضحی الاسلام، ج 3، ص 210.
349) فرائد السمطین، ج 2، ص 132.
350) به نقل از ینابیع المودة، ج 3، ص 350.
351) همان.
352) همان.
353) تاریخ الخمیس، ج 2، ص 288.
354) اخبار الدول و آثار الأول، ج 1، ص 353.
355) العبر فی خبر من غبر، ج 1، ص 381.
356) الشجرة المبارکة فی انساب الطالبیه، ص 78و79.
357) الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 179.
358) شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج 3، ص 265.
359) الإشاعة لأشراط الساعة، ص 149.
360) غالیة الواعظ، ج 1، ص 78.
361) کفایة الطالب، ص 312.
362) الیواقیت و الجواهر، ج 2، ص 127.
363) شواهد النبوه، ص 404.
364) المحاکمة فی تاریخ آل محّمدصلی الله علیه وآله، ص 246.
365) فرائد السطمین، ج 2، ص 132.
366) ینابیع الموده، ج 3، ص 350و351.
367) همان، ج 3، ص 351.
368) همان، ص 340و341.
369) اخبار الدول و آثار الأول، ج 1، ص 353.
370) تطور الفکر السیاسی، ص 209.
371) رجال نجاشی، ص 230.
372) وسائل الشیعه، ج 30، ص 197و198.
373) الرواشح، میرداماد، ص 60و61.
374) تطور الفکر السیاسی، ص 208.
375) سلسلة الاحادیث الصحیحه، ناصرالدین البانی، ج 4، ص 358.
376) کمال الدین، ص 407-408و424-426و430-433و... .
377) بحارالأنوار، ج 51، ص 4و15و17و22.
378) کمال‌الدین، ص 475 ؛ الغیبة، طوسی، ص 253و255و263و266و271و298.
379) کمال الدین، ص 435.
380) کافی، ج 1، ص 329و330، با تلخیص.
381) کمال‌الدین، ص 441.
382) کافی، ج 1، ص 178، ح 1.
383) همان، ح 2.
384) همان، ص 179، ح 13.
385) همان، ص 328، ح 2.
386) همان، ح 1.
387) همان، ص 337، ح 5.
388) کمال الدین، ص 381، ح 5 ؛ کافی، ج 1، ص 328، ح 13.
389) بحارالأنوار، ج 51، ص 17، ح‌24.
390) همان، ص 4، ح 4.
391) کافی، ج 1، ص 328، ح 2.
392) کمال‌الدین، ص 430، ح 5.
393) الغیبة، طوسی، ص 245.
394) همان، ص 247.
395) الارشاد، ج 2، ص 348.
396) اثبات الهداة، ج 3، ص 442.
397) کمال الدین، ص 435.
398) کمال الدین، ص 257.
399) کافی ج 1، ص 338، ح 7 ؛ کمال الدین، ص 289.
400) بحارالأنوار، ج 36، ص 383، ح 1.
401) کمال‌الدین، ص 317 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 132و133.
402) همان.
403) همان.

404 تا 540

404) بحارالأنوار، ج 36، ص 388، ح 3.
405) اثبات الوصیة، ص 283 ؛ بحارالأنوار، ج 36، ص 395، ح 11.
406) کمال الدین، ص 33 ؛ بحارالأنوار، ج 42، ص 79، ح 8.
407) کمال الدین، ص 333، ح 1.
408) کمال الدین، ص 345، ح 31 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 146، ح 14.
409) اعلام الوری، ص 433.
410) کمال الدین، ص 359، ح 1.
411) بحارالأنوار، ج 52، ص 321، ح 29.
412) ینابیع الموده، ج 3، ص 309، ح 1 ؛ بحارالأنوار، ج 49، ص 237.
413) کمال الدین، ص 377، ح 1 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 156، ح 1.
414) اعلام الوری، ص 436 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 157، ح 5.
415) بحارالأنوار، ج 50، ص 239، ح 3.
416) کشف الغمة، ج 2، ص 406.
417) بحارالأنوار، ج 51، ص 160، ح 6.
418) بحارالأنوار، ج 51، ص 160، ح 7.
419) کمال‌الدین، ص 408، ح 7 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 161، ح 9.
420) بحارالأنوار، ج 50، ص 283، ح 6.
421) همان، ص 269.
422) همان، ص 304.
423) بحارالأنوار، ج 50، ص 289.
424) جامع الرواة، ج 2، ص 462.
425) الغیبة، طوسی، ص 248، با تلخیص.
426) بحارالأنوار، ج 51.
427) کمال الدین، ص 426و427.
428) ر.ک: الفصول المختاره، ص 325.
429) کافی، ج 1، ص 343، ح 31.
430) الفصول المختاره.
431) الفصول المختاره، ص 321 ؛ بحارالأنوار، ج 37، ص 23.
432) کمال‌الدین ص‌360 ، بحارالأنوار ج 51 ص 159 ح 3.
433) الامامة و التبصرة، ص 9.
434) رجال نجاشی، ص 19، رقم 21.
435) همان، ص 15، رقم 13.
436) معالم العلماء، ص 60، رقم 113.
437) رجال نجاشی، ص 97، رقم 240.
438) همان، ص 85، رقم 206.
439) الذریعة، ج 16، ص 75، رقم 375.
440) رجال نجاشی، ص 64، رقم 150.
441) همان، رقم 149.
442) همان، ص 147، رقم 380.
443) همان، ص 192، رقم 514.
444) همان، ص 380، رقم 741.
445) همان، ص 219، رقم 573.
446) همان، ص 247، رقم 652.
447) همان، ص 270و271، رقم 708.
448) همان، ص 259و260، رقم 679.
449) همان، ص 383، رقم 1043.
450) همان، ص 385، رقم 1047.
451) همان، ص 393، رقم 1050.
452) فهرست طوسی، ص 159، رقم 699.
453) الذریعة، ج 16، ص‌79و80.
454) الذریعة، ج 3، ص 92، رقم 292 ؛ رجال نجاشی، ص 381، رقم 1035.
455) رجال نجاشی، ص 350-353، رقم 944.
456) الذریعة، ج 16، ص 82، رقم 406.
457) المسائل العشرة، ص 69-72.
458) الفصول المختاره، ص 321.
459) کافی، ج 1، ص 514.
460) الارشاد، ج 2، ص 339و340.
461) کشف الغمه، ج 2، ص 445.
462) مصباح المتهجد، ص 842.
463) البلد الامین، ص 187.
464) اعلام الوری، ص 418.
465) بحارالأنوار، ج 51، ص 2.
466) توضیح المقاصد، ص 20و21.
467) کمال الدین، ص 424.
468) الغیبة، طوسی، ص 240-242.
469) کمال الدین، ص 430.
470) همان، ص 431.
471) کمال الدین، ص 435 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 25، ح 19.
472) همان، ص 434 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 25، ح 18.
473) همان، ص 436 ؛ بحارالأنوار ج 52، ص 25، ح 17.
474) الارشاد، ج 2، ص 353 ؛ کافی، ج 1، ص 332.
475) الارشاد، ج 2، ص 351.
476) همان.
477) همان، ص 354.
478) همان، ص 352.
479) الغیبة، طوسی، ص 271-273 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 16.
480) کمال الدین، ص 441.
481) کمال الدین، ص 431 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 5.
482) کافی، ج 1، ص 329، ح 6.
483) همان، ح 1.
484) همان، ص 331، ح 6.
485) الغیبة، طوسی، ص 248-250 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ح 36.
486) الغیبة، طوسی، ص 246.
487) کمال الدین، ص 384 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 23.
488) کمال الدین، ص 440.
489) همان، ص 441.
490) همان، ص 444.
491) ینابیع المودة، ج 3، ص 324.
492) همان، ص 229.
493) همان، ص 335.
494) الارشاد، ج 2، ص 351.
495) بحارالأنوار، ج 52، ص 1-77.
496) سرّ السلسلة العلویة، ص‌39و40.
497) المجدی فی انساب الطالبیین، ص 130.
498) الشجرة المبارکة فی انساب الطالبیة، ص‌78و79.
499) الفخری فی انساب الطالبیین، ص 8.
500) عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص 199.
501) روضة الألباب لمعرفة الأنساب، ص 105.
502) سبائک الذهب، ص 78.
503) الدرر البهیّة فی الانساب الحیدریة و الاویسیّة، ص 73.
504) تحفة المطالب بمعرفة من ینتسب الی عبداللَّه و ابی طالب، ص 54و55، چاپ ریاض.
505) همان، ص 55.
506) بحر الانساب، ص 39، چاپ ریاض.
507) الاصول فی ذریّة البضعة البتول، ص 97-100.
508) الغیبة، طوسی، ص 288-290 ؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 195، ح 21.
509) کمال الدین، ج 2، ص 475.
510) همان، ج 2، ص 379.
511) کافی، ج 1، ص 505.
512) بحارالأنوار، ج 53، ص 180، ح 10.
513) کمال الدین، ص 92.
514) المقالات و الفرق، ص 102.
515) فرق الشیعه، ص 110.
516) کافی، ج 1، ص 285، ح 1.
517) همان، ص 286، ح 4.
518) همان، ح 3.
519) کمال الدین، ص 475و476 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 67، ح 53.
520) کمال الدین، ص 475و476 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 67، ح 53.
521) همان.
522) صواعق المحرقه، ص 166.
523) تطوّر الفکر السیاسی، ص 102.
524) سوره مریم، آیه 12.
525) تفسیر فخر رازی، ج 11، ص 192.
526) سوره مریم، آیه 29و30.
527) ینابیع المودة، ص 454.
528) سوره مریم، آیه 30و31.
529) سوره مریم، آیه 12.
530) کافی، ج 1، ص 382، ح 1.
531) ر.ک: تاریخ طبری، ج 2، ص 62و63 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 40و41.
532) الفصول المختاره، ص 316.
533) سوره مریم، آیه 12.
534) سوره یوسف، آیه 22.
535) بصائر الدرجات، ص 258، ح 10.
536) کشف المراد، ص 388و389.
537) کافی، ج 1، ص 383، ح 2.
538) کافی، ج 1، ص 384، ح 8.
539) کافی، ج 1، ص 320، ح 5.
540) کافی، ج 1، ص 328، ح 1.

541 تا 670

541) همان، ح 3.
542) همان، ح 4.
543) سوره نساء، آیه 6، «و یتیمان را بیازمایید تا هنگامی که قابلیّت زناشویی پیدا کنند، آن‌گاه اگر در آنان کاردانی یافتید اموالشان را به آنان برگردانید».
544) ر.ک: الفصول المختاره، ص 149و150.
545) مسند احمد، ج 5، ص 662، ح 19796.
546) صواعق المحرقه، ص 118.
547) اسد الغابه، ج 4، ص 17.
548) تاریخ الأمم الاسلامیه، ج 1، ص 400.
549) شرح ابن ابی‌الحدید، ج 3، ص 260.
550) تاریخ طبری ج 2 ص 62 و 63 ، کامل ابن اثیر ج 2 ص 40 و 41.
551) بحارالأنوار، ج 50، ص 269، ح 34.
552) بحارالأنوار، ج 50، ص 304، ح 80.
553) عقد الدرر، ص 188، باب 6 ؛ الغیبة، نعمانی، ص 184 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 38، ح 15.
554) بحارالأنوار، ج 51، ص 160، ح 6.
555) کمال الدین، ص 408 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 161، ح 9.
556) کمال الدین، ص 431.
557) کمال الدین، ص 384و385، ح 1.
558) کمال الدین، ص 431، ح 8.
559) کمال الدین، ص 435، ح 2.
560) همان، ص 436و437، ح 5.
561) کمال الدین، ج 2، ص 502و503، ح 24.
562) مصباح المنیر، ماده ولی.
563) اقرب الموارد، ماده ولی.
564) مفردات راغب، ص 523.
565) المیزان، ج 6، ص 12.
566) المیزان، ج 5، ص 368.
567) مصباح الشریعه، ح 1.
568) سوره عنکبوت، آیه 45.
569) سوره انفال، آیه 29.
570) اشارات، ج 3، ص 370.
571) سوره نمل، آیه 40.
572) سوره رعد، آیه 43.
573) سوره واقعه، آیه 79.
574) سوره احزاب، آیه 33.
575) سوره نحل، آیه 44.
576) صحیح مسلم، ج 7، ص 130 ؛ صحیح ترمذی، ج 5، ص 656، کتاب المناقب.
577) کافی، ج 1، ص 229، ح 6.
578) سوره مائده، آیه 64.
579) سوره شوری، آیه 9.
580) سوره شوری، آیه 31.
581) سوره مائده، آیه 55.
582) سوره تحریم، آیه 4.
583) سوره بقره، آیه 216.
584) سوره نساء، آیه 19.
585) بصائر الدرجات، ص 485، باب 10، ح 3.
586) کشف القناع، ص 148.
587) اللمحات، سهروردی، ص 166.
588) المباحث المشرقیة، ج 2، ص 516.
589) الحکمة المتعالیة، ج 7، ص 111.
590) سوره دخان، آیه 38.
591) بحارالأنوار، ج 61، ص 65، ح 51.
592) کافی، ج 1، ص 179، ح 10.
593) نهایة الحکمة، ص 319و320.
594) کافی، ج 1، ص 177، ح 4.
595) همان، ص 179، ح 1.
596) تمهید القواعد، ص 172 ؛ تحریر تمهید القواعد، آیت اللَّه جوادی آملی، ص 548-555.
597) سوره الرحمن، آیه 31.
598) الشیعة، علامه طباطبایی‌رحمه الله، ص 15.
599) تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص 438.
600) ر.ک: آراء اهل المدینة الفاضلة، فارابی، ص 89.
601) بحث حول المهدی‌علیه السلام، ص 109و110.
602) نهج الولایه، ص 7و8.
603) رساله لب اللباب، ص 133و134.
604) الیواقیت و الجواهر، ج 2، ص 127.
605) فتوحات مکیه.
606) شواهد النبوة، ص 404.
607) ر.ک: ینابیع المودة، ج 3، ص 350و351.
608) همان.
609) ر.ک: مقدمه قیصری، فصل 12، رسالة فی التوحید و النبوة و الولایة.
610) نهج البلاغه، خطبه سوم.
611) سوره قدر، آیه 1-5.
612) سوره دخان، آیه 1-4.
613) کافی، ج 1، ص 249.
614) همان، ص 252و253، ح 9.
615) همان، ج 1، ص 247و248، ص 2.
616) کمال الدین، ج 1، ص 280و281، ح 3.
617) سوره اسراء، آیه 71.
618) کافی، ج 2، ص 19.
619) درالمنثور، ج 4، ص 194.
620) همان.
621) کافی، ج 1، ص 215.
622) بحارالأنوار، ج 44، ص 313 ؛ تفسیر کنزالدقائق، ج 5، ص 569.
623) سوره رعد، آیه 7.
624) جامع البیان، ج 13، ص 142.
625) مستدرک حاکم، ج 3، ص 129.
626) کافی، ج 1، ص 191.
627) همان، ص 192.
628) سوره نساء، آیه 41.
629) سوره نحل، آیه 84.
630) نحل، آیه 89.
631) سوره قصص، آیه 75.
632) تفسیر فخررازی، ج 25، ص 12و13.
633) سوره نحل، آیه 84.
634) سوره بقره، آیه 143، «همان گونه (که قبله شما، یک قبله میانه است) شما را نیز، امت میانه‌ای قرار دادیم (در حد اعتدال، میان افراط و تفریط) تا بر مردم گواه باشید، و پیامبر هم بر شما گواه است».
635) همان، ج 20، ص 98.
636) سوره رعد، آیه 43.
637) المیزان، ج 11، ص 388.
638) سوره فاطر، آیه 24.
639) کافی، ج 1، ص 249.
640) تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج 2، ص 209.
641) سوره اعراف، آیه 181.
642) تفسیر فخر رازی، ج 15، ص 72.
643) تفسیر کنز الدقائق، ج 3، ص 657.
644) کافی، ج 1، ص 414.
645) سوره توبه، آیه 119.
646) تفسیر فخررازی، ج 16، ص 220.
647) کافی، ج 1، ص 208.
648) همان.
649) شواهد التنزیل، ج 1، ص 345.
650) تذکرة الخواص، ص 16.
651) سوره نساء، آیه 59.
652) سوره رعد، آیه 7.
653) البحر المحیط، ج 3، ص 278.
654) حاشیه جامع البیان طبری، ج 5، ص 208.
655) المناقب المرتضوی، ص 56.
656) ینابیع المودة، ص 134.
657) فرائد السمطین، ج 1، ص 314.
658) شواهد التنزیل، ج 3، ص 1200.
659) کافی، ج 1، ص 177، ح 1و2و4و... ؛ کمال الدین، ج 1، ص 220 ؛ و... .
660) کافی، ج 1، ص 197، ح 2.
661) همان، ص 191و192، ح 1و2و3.
662) همان، ص 193، ح 6.
663) همان، ص 203، ح 2.
664) کافی، ج 1، ص 336، ح 4و8و10و15و18 ؛ کمال الدین، ج 2، ص 480 ؛ و... .
665) معجم مقاییس اللغه، ماده غیب.
666) مصباح المنیر، ماده غیب.
667) مسند احمد، ج 5، ص 181.
668) صواعق المحرقه، ص 90.
669) جواهر العقدین.
670) فیض القدیر، ج 3، ص 15.

671 تا 805

671) شرح المقاصد، ج 5، ص 239.
672) صواعق المحرقه، ص 150.
673) رشفة الصادی، ص 78.
674) صواعق المحرقه، ص 234.
675) صحیح بخاری، ج 9، ص 78 ؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 1452 ؛ مسند احمد، ج 2، ص 29.
676) سوره نساء، آیه 59.
677) تفسیر فخر رازی، ج 10، ص 144 ؛ تفسیر المیزان، ج 4، ص 387-401.
678) فتح الباری، ج 6، ص 385.
679) صحیح مسلم، ج 6، ص 3.
680) الاصول العامة للفقه المقارن، ص 173.
681) مسند احمد، ج 5، ص 93.
682) همان، ص 99.
683) فرائد السمطین، ج 2، ص 132، ح 431 ؛ ینابیع المودة، ج 3، ص 281.
684) المعجم الکبیر، ج 1، ص 7، ح 12.
685) فرائد السمطین، ج 2، ص 133، ح 431 ؛ ینابیع المودة، ج 3، ص 281.
686) برگرفته از ایمیلی که بر سایت جمکران فرستاده است.
687) بحث حول المهدی‌علیه السلام، ص‌65و66.
688) ر.ک: اصول کافی.
689) مسند احمد، ج 5، ص 220.
690) منهاج السنة، ج 2، ص 223.
691) تهذیب التهذیب، ج 4، ص 13.
692) کمال‌الدین، ص 474-476 ؛ بحارالأنوار، ج 50، ص 332.
693) کمال‌الدین، ص 256 ؛ بحارالأنوار، ج 36، ص 227، ح 3.
694) بحارالأنوار، ج 52، ص 380.
695) سوره آل عمران، آیه 141.
696) همان، ج 51، ص 73، ح 18 ؛ کمال‌الدین، ص 287.
697) کمال الدین، ص 303 ؛ اعلام الوری، ص 426 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 109، ح 1.
698) کمال الدین، ص 315 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 132، ح 1.
699) کمال الدین، ص 316 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 132و133، ح 2.
700) همان، ص 317 ؛ بحارالأنوار ح 3.
701) همان، بحارالانوار، ح 4.
702) کمال الدین، ص 319 ؛ بحارالأنوار، ج 36، ص 386.
703) کمال الدین، ص 330 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 145، ح 66.
704) کمال الدین، ص 338 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 143، ح 4.
705) همان، ص 341، بحارالأنوار، ص 145، ح 12.
706) همان، بحارالأنوار، ح 13.
707) همان، ص 342 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 146، ح 70.
708) کمال الدین، ص 359و360 ؛ کافی، ج 1، ص 336، ح 2.
709) همان، ص 361 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 151، ح 6.
710) سوره لقمان، آیه 20.
711) کمال الدین، ص 368 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 151، ح 2.
712) کمال الدین، ص 371 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 321، ح 29.
713) همان، ص 372 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 154، ح 4.
714) کمال الدین، ص 377 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 156، ح 1.
715) همان، ص 378 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 30، ح 4.
716) کمال الدین، ص 379و380 ؛ اعلام الوری، ص 437و438.
717) کمال‌الدین، ص 384 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 23و24، ح 16.
718) همان، ص 409 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 160، ح 6.
719) اثبات الوصیة، ص 286.
720) بحارالأنوار، ج 50، ص 290، ح 63 و ص 293، ح 67.
721) بحارالأنوار، ج 51، ص 344، ح 1.
722) همان، ج 50، ص 309و310، ح 9.
723) کمال الدین، ص 430 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 5، ح 9.
724) کمال الدین، ص 384 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 23و24، ح 16.
725) بحارالأنوار، ج 51، ص 325، ح 44.
726) الغیبة، طوسی، ص 364 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 351، ح 3.
727) الغیبة، طوسی، ص 391 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 358، ح 6.
728) الغیبة، طوسی، ص 354 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 344.
729) بحارالأنوار، ج 51، ص 346، ح 1.
730) الغیبة، طوسی، ص 356.
731) بحارالأنوار، ج 51، ص 350، ح 3.
732) الغیبة، طوسی، ص 361 ؛ کمال الدین، ص 510 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 348.
733) الغیبة، طوسی، ص 359و360.
734) اثباة الهداة، ج 6، ص 386.
735) همان، ص 393.
736) همان، ص 350.
737) رجال نجاشی، ص 193.
738) همان، ص 194.
739) همان، ص 28.
740) همان.
741) همان، ص 215.
742) همان، ص 195.
743) همان، ص 235.
744) الغیبة، طوسی، ص 355.
745) همان، ص 359.
746) همان، ص 360 ؛ کافی، ج 1، ص 329.
747) بحارالأنوار، ج 51، ص 349.
748) الغیبة، طوسی، ص 366.
749) همان، ص 363.
750) همان، ص 365.
751) همان، ص 372.
752) همان، ص 371.
753) همان، ص 370.
754) همان، ص 372.
755) رجال شیخ طوسی، ص 400.
756) کمال الدین، ص 516 ؛ اعلام الوری، ص 445.
757) کمال الدین، ص 502و518.
758) حقّ الیقین، ص 242.
759) الغیبة، طوسی، ص 257.
760) همان، ص 222.
761) همان، ص 240.
762) اعلام الوری، ص 452.
763) کمال الدین، ص 478.
764) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، دکتر جاسم حسین، ص 149.
765) الغیبة، طوسی، ص 237.
766) الغیبة، طوسی، ص 240 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 359.
767) همان، ص 236.
768) بحارالأنوار، ج 51، ص 367.
769) همان، ص 367.
770) همان، ص 368.
771) همان، ص 369.
772) همان، ص 301.
773) همان.
774) الغیبة، طوسی، ص 303.
775) بحارالانوار، ج 51، ص 321، ح 42.
776) الغیبة، طوسی، ص 320.
777) همان، ص 309.
778) همان، ص 320.
779) ارشاد مفید، ج 2، ص 359.
780) الغیبة، طوسی، ص 316.
781) همان، ص 410.
782) بحارالأنوار، ج 53، ص 183.
783) بحارالأنوار، ج 51، ص 349.
784) همان، ص 33.
785) انوار النعمانیه، ج 3، ص 24.
786) بحارالأنوار، ج 53، ص 178.
787) بحارالأنوار، ج 51، ص 346.
788) کمال الدین، ص 516.
789) همان، ص 510.
790) همان، ص 459-463.
791) همان، ص 483.
792) بحارالأنوار، ج 53، ص 151-170.
793) همان، ج 99، ص 81، ح 1.
794) کمال الدین، ص 509.
795) کافی، ج 1، ص 520.
796) کمال الدین، ص 510.
797) همان، ص 486.
798) الغیبة، طوسی، ص 287.
799) بحارالأنوار، ج 51، ص 303، ح 19.
800) همان، ج 51، ص 295.
801) کمال الدین، ص 493.
802) کافی، ج 1، ص 524.
803) بحارالأنوار، ج 51، ص 328.
804) دلائل الامامة، ص 286.
805) اثبات الهداة، ج 3، ص 699.

806 تا 940

806) الغیبة، طوسی، ص 415.
807) کافی، ج 1، ص 519.
808) کمال الدین، ص 520.
809) بحارالأنوار، ج 25، ص 266.
810) کمال الدین، ص 509.
811) کافی، ج 1، ص 523.
812) کمال الدین، ص 497.
813) کافی، ج 1، ص 525.
814) الغیبة، طوسی، ص 285.
815) بحارالأنوار، ج 52، ص 20-22.
816) جامع الرواة، ج 2، ص 63.
817) کمال الدین، ص 493.
818) کافی، ج 1، ص 519.
819) کمال الدین، ص 494.
820) الغیبة، طوسی، ص 373.
821) کافی، ج 1، ص 521.
822) الغیبة، طوسی، ص 415.
823) بحارالأنوار، ج 53، ص 197.
824) احتجاج، ج 2، ص 497.
825) همان، ج 2، ص 498.
826) رجال علامه، ص 94.
827) کمال الدین، ص 495.
828) بحارالأنوار، ج 53، ص 186.
829) کافی، ج 1، ص 524.
830) الغیبة، طوسی، ص 315.
831) کمال الدین، ص 493.
832) همان، ص 488.
833) بحارالأنوار، ج 51، ص 303.
834) همان، ج 53، ص 184.
835) کافی، ج 1، ص 336، ح 2.
836) کمال الدین، ص 370.
837) بحارالأنوار، ج 51، ص 32.
838) کمال الدین، ص 440.
839) اصول کافی، ج 1، ص 67، ح 10.
840) کمال‌الدین، ص 484 ؛ الغیبة، طوسی، ص 177.
841) نجم الثاقب، ص 444.
842) منتخب الأثر، ص 505.
843) همان.
844) همان.
845) احتجاج، ج 2، ص 597-602.
846) تاریخ الغیبة الکبری، ص 140و141.
847) معالم العلماء، ص 113، رقم 765.
848) مقدمه احتجاج، ص 14.
849) کمال الدین، ج 1، ص 130، ح 1 ؛ سعد السعود، ص 125.
850) کمال الدین، ص 136و137.
851) کمال الدین، ج 1، ص 138.
852) کمال الدین، ج 1، ص 145.
853) بحارالأنوار، ج 12، ص 385، ح 10.
854) قصص راوندی، ص 248.
855) کمال الدین، ج 1، ص 385، ح 10.
856) بحارالأنوار، ج 52، ص 96.
857) سوره توبه، آیه 33 ؛ سوره صف، آیه 9.
858) صحیح بخاری، ج 8، ص 127.
859) کافی، ج 1، ص 179، ح 10.
860) کمال‌الدین، ج 2، ص 481، ح 10.
861) کمال الدین، ص 480.
862) سوره روم، آیه 30.
863) سوره بقره، آیه 213.
864) سوره نمل، آیه 40.
865) سوره انبیاء، آیه 73.
866) ارشاد العوام، ج 2، ص 151.
867) جوامع الکلم، رساله دمشقیه، قسمت دوم.
868) جوامع الکلم، رساله رشیته، قسمت سوم، ص 100.
869) منتهی الارب، ج 1، ص 156.
870) برهان قاطع، ج 2، ص 552.
871) شرح حکمة الاشراق، ص 517و556.
872) شرح قصیده، ص 5.
873) برهان قاطع، ج 4، ص 2391.
874) جوامع الکلم، قسمت سوم، رساله 9، ص 1.
875) شرح حکمة الاشراق، ص 517و556.
876) جوامع الکلم، رساله 9، ص 1.
877) الغیبة، طوسی، ص 286، ح 245.
878) کمال الدین، ج 2، ص 485، ح 4.
879) احتجاج، ج 2، ص 323.
880) کمال الدین، ج 2، ص 441، ح 12.
881) کمال الدین، ص 484، ح 3.
882) مستدرک حاکم، ج 3، ص 151 ؛ بصائر الدرجات، ص 317، ح 4.
883) احتجاج، ج 2، ص 323و324.
884) بحارالأنوار، ج 53، ص 180، ح 10.
885) تطور الفکر السیاسی، ص 123.
886) الفصول المختاره، ص 259.
887) کافی، ج 1، ص 343، ح 32.
888) نهج المسترشدین، ص 62.
889) المیزان، ج 1، ص 271.
890) ر.ک: المیزان، ج 14، ص 304.
891) شرح مقاصد، ج 2، ص 275.
892) الغیبة، نعمانی، ص 235.
893) ملاحم، ابن طاووس، ص 77.
894) بحارالأنوار، ج 2، ص 190.
895) همان، ج 52، ص 380.
896) کمال الدین، ج 1، ص 331.
897) فردوس الاخبار، ج 5، ص 227.
898) الفائق، ج 1، ص 141.
899) الغیبة، نعمانی، ص 271.
900) معجم مقاییس اللغه، ص 128.
901) احتجاج، ج 2، ص 315.
902) نجم الثاقب، ص 421 ؛ جنّة المأوی، ص 248 ؛ دارالسلام، ج 2، ص 264.
903) المصباح، ص 531 ؛ البلد الأمین، ص 227.
904) بحارالأنوار، ج 94، ص 30.
905) همان، ص 27.
906) کافی، ج 8، ص 295، ح 452.
907) بحارالأنوار، ج 45، ص 365.
908) الغیبة، طوسی، ص 437.
909) سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 119 ؛ تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 199، فصل 27 ؛ المهدّیة فی الاسلام، ص 129و130 ؛ الصراع بین الاسلام و الوثنیة، ص 42.
910) الغدیر، ج 3، ص 308و309.
911) بحارالأنوار، ج 99، ص 108.
912) کافی، ج 1، ص 340، ح 19.
913) معجم احادیث الامام المهدی‌علیه السلام، ج 3، ص 23، ح 578.
914) کمال الدین، ص 331، ح 16 ؛ اعلام الوری، ج 2، ص 292.
915) فرائد السمطین، ج 2، ص 334، ح 585 و... .
916) کمال الدین، ص 358.
917) کمال‌الدین، ص 286 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 72، ح 14.
918) کافی، ج 1، ص 185، ح 12.
919) بحارالأنوار، ج 102، ص 111 ؛ مصباح الزائر، ص 235.
920) بحارالأنوار، ج 51، ص 146، ح 17.
921) کمال الدین، ص 656 ؛ بحارالأنوار، ج 24، ص 214، ح 1.
922) تفسیر منسوب به امام عسکری‌علیه السلام، ص 342 ؛ بحارالأنوار، ج 2، ص 4، ح 5.
923) کمال‌الدین، ص 347 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 281، ح 9.
924) کمال الدین، ص 483 ؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 180، ح 10.
925) کافی، ج 1، ص 369، ح 7.
926) بحارالأنوار، ج 52، ص 119، ح 48.
927) تاریخ الغیبة الصغری، ص 540.
928) الغیبة، طوسی، ص 152.
929) همان، ص 153.
930) همان، ص 156.
931) کافی، ج 1، ص 332.
932) کمال الدین، ص 214.
933) بحارالأنوار، ج 51، ص 31.
934) همان، ص 500.
935) کافی، ج 3، ص 134.
936) وسائل الشیعه، ج 3، ص 174.
937) همان، ج 21، ص 448.
938) همان، ج 14، ص 549.
939) کشف الغمة، ج 3، ص 310.
940) کمال الدین، ص 307.

941 تا 1075

941) مسند احمد، ج 5، ص 277.
942) المنار المنیف، ص 137، ذیل حدیث 338.
943) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1366، ح 4082.
944) المنار المنیف، ص 137و138.
945) کنز العمال، ج 14، ص 264، ح 38663.
946) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1340، ح 4039.
947) همان، ص 1368، ح 4086.
948) المنار المنیف، ص 130، ح 325.
949) مستدرک حاکم، ج 4، ص 441.
950) تهذیب التهذیب، ج 9، ص 125، رقم 202، ترجمه محمّد بن خالد جندی.
951) التذکرة، قرطبی، ج 2، ص 701.
952) المعجم الکبیر، ج 8، ص 214، ح 7757.
953) ابراز الوهم المکنون، ص 538.
954) سنن ابی‌داوود، ج 2، ص 309، ح 4282.
955) ر.ک: مجموعه آثار، شهید مطهری‌رحمه الله، ج 18، ص 173و174 ؛ الاغانی، ج 12، ص 81.
956) سنن ابن داوود، ج 2، ص 311، ح 4290.
957) مجمع الزوائد، ج 9، ص 165.
958) عقد الدرر، ص 45، باب 1.
959) ر.ک: مجموعه آثار، شهید مطهری‌رحمه الله، ج 18، ص 173.
960) تنزیه الانبیاء، ص 182-184.
961) کلمات المحققین، ص 533.
962) کشف المحجة، ص 143و154.
963) الطرائف، ص 185.
964) کفایة الاصول، ج 2، ص 291.
965) فرائد الاصول، ج 2، مبحث اجماع.
966) الغیبة، طوسی، ص 216.
967) بحارالأنوار، ج 52، ص 151.
968) مفردات راغب، ص 267.
969) مهج الدعوات، ص 296.
970) مجالس المؤمنین، ج 1، ص 573 ؛ جنة المأوی مطبوع با بحار، ج 53، ص 252 ؛ قصص العلماء ص 359.
971) ریاض العلماء، ج 1، ص 18 ؛ الکنی و الالقاب، ج 3، ص 61 ؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 55.
972) الانوار النعمانیة، ج 2، ص 303.
973) روضة المتقین، ج 5، ص 450 ؛ ج 14 ص 419و420.
974) بحارالأنوار، ج 53، ص 236و234.
975) بحارالأنوار، ج 53، ص 302 ؛ قصص العلماء، ص 399.
976) دارالسلام ؛ حیات و شخصیت شیخ انصاری، ص 106.
977) مذاکرات آیت اللَّه حائری، ص 30.
978) اثبات الهداة، ج 3، ص 710، باب 33.
979) کشف الغمه، ج 2، ص 493 ؛ تبصرة الولی، ص 234.
980) ر.ک: «جنة المأوی» و «نجم الثاقب» از حاجی نوری و دیگر کتب.
981) نجم الثاقب، ص 367.
982) همان، ص 370.
983) تاریخ الغیبة الکبری، ص 135و136.
984) کمال الدین، ص 370.
985) بحارالأنوار، ج 51، ص 32.
986) بحارالأنوار، ج 52، ص 151.
987) کمال الدین، ص 440.
988) بحارالأنوار، ج 53، ص 230.
989) المناقب، ج 4، ص 8.
990) بحارالأنوار، ج 33، ص 327.
991) المقعنة، ص 219.
992) بحارالأنوار، ج 88، ص 288.
993) کافی، ج 2، ص 16 ؛ عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ص 258.
994) رساله سیر و سلوک، ص 23.
995) بحارالأنوار، ج 53، ص 232.
996) کافی، جلد 3، ص 495.
997) بحارالأنوار، ج 100، ص 436.
998) بحارالأنوار، ج 100، ص 437.
999) وسائل الشیعه، ج 5، ص 266.
1000) بحارالأنوار، ج 100، ص 434.
1001) مصباح الزائر، ص 105.
1002) النجم الثاقب، ص 845.
1003) کمال الدین، ص 370 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 151 و ج 51، ص 32.
1004) کمال الدین، ص 440.
1005) اثبات الوصیة، ص 201.
1006) الغیبة، طوسی، ص 102.
1007) الغیبة، نعمانی، ص 17.
1008) بحارالأنوار، ج 53، ص 213-221.
1009) الذریعة، ج 5، ص 107و108 در حاشیه.
1010) الأنوار النعمانیّه، ج 2، ص 64و65.
1011) الأخبار الدخیلة، ج 1، ص 146-152.
1012) الذریعة، ج 5، ص 108.
1013) بحارالأنوار، ج 52، ص 159.
1014) الذریعه، ج 5، ص 108.
1015) ر.ک: دراسة فی علامات الظهور، جعفر مرتضی عاملی.
1016) نجم الثاقب، ص 225.
1017) دراسة فی علائم الظهور، ص 232.
1018) سوره انبیاء، آیه 105.
1019) کافی، ج 1، ص 69، ح 1.
1020) وسائل الشیعه، ج 27، ص 121، ح 33373.
1021) شرح اصول کافی، ج 2، ص 343، ح 1 ؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 3، ص 392.
1022) المکاسب، ج 5، ص 21.
1023) حاشیه مامقانی بر مکاسب، قسم خیارات، ص 12.
1024) حاشیه ایروانی بر مکاسب، ج 2، ص 5.
1025) المزار، ص 573، دعای 107.
1026) مصباح الزائر، ص 446 ؛ اقبال الاعمال، ص 295-299.
1027) زاد المعاد، ص 488.
1028) معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 259.
1029) مستدرک الوسائل، ج 3، ص 368.
1030) رجال نجاشی، ص 283.
1031) منتخب الاثر، ص 140.
1032) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 572-574 ؛ بحارالأنوار، ج 97، ص 196، ح 13.
1033) اقبال الاعمال، ص 115.
1034) همان، ص 305.
1035) مهج الدعوات، ص 302و336و348 ؛ امان الأخطار، ص 17.
1036) المزار، ص 16.
1037) مجمع البحرین.
1038) تحیه الزائر، ص 260.
1039) شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور، ص 108.
1040) کمال الدین، ص 342 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 146، ح 70.
1041) بحارالأنوار، ج 52، ص 148، ح 23.
1042) همان، ج 86، ص 61.
1043) البلد الامین، ص 82.
1044) همان، ص 13.
1045) بحارالأنوار، ج 53، ص 187، ح 18.
1046) مفاتیح الجنان، ص 166.
1047) کمال الدین، ص 440.
1048) کامل الزیارات، ص 230، ح 17.
1049) همان، ص 331.
1050) همان، ص 313.
1051) همان، ص 315.
1052) زاد المعاد.
1053) سوره سجده، آیه 7.
1054) سوره نساء، آیه 64.
1055) مجموعه آثار، ج 1، ص 264.
1056) سوره مائده، آیه 35.
1057) مفاتیح الجنان.
1058) تراثنا و موازین النقد، ص 203.
1059) نظریة الامامة لدی الشیعة الإثنی عشریة، ص 411.
1060) شیعه در اسلام، ص 198.
1061) سوره انبیاء، آیه 69.
1062) بحث حول المهدی‌علیه السلام، ص 77-80.
1063) سوره صافات، ص 143و144.
1064) عمر المهدی بین العلم و الأدیان، ص 6.
1065) همان.
1066) مجله دانشمند، سال 6، شماره 1، ص 43.
1067) راهی به سوی حیات نو، ص 14.
1068) مجله دانشمند، سال ششم، شماره 6.
1069) مجلّه المقتطف، جزء سوم از سال 59.
1070) ] . سوره عنکبوت، آیه 14.
1071) صحیح مسلم ،ج 8، ص 203-205، باب فی الدجال.
1072) المستطرف، ج 2، ص 33.
1073) اخبار الدول.
1074) کامل ابن اثیر، ج 1، ص 19.
1075) همان.

1076 تا 1210

1076) همان، ج 1، ص 21.
1077) المستطرف، ج 2، ص 33.
1078) کامل ابن اثیر، ج 1، ص 54.
1079) سوره عنکبوت، آیه 14.
1080) تفسیر فخر رازی، ج 25، ص 42.
1081) بیان القرآن، ج 5، ص 11و12.
1082) عمر أمّة الاسلام، ص 63.
1083) الغیبة، نعمانی، ص 303 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 250و251.
1084) کمال‌الدین، ص 649.
1085) ارشاد، ج 2، ص 368.
1086) بحارالأنوار، ج 52، ص 307، ح 81.
1087) مقاتل الطالبیین، ص 171.
1088) کافی، ج 8، ص 225.
1089) الغیبة، طوسی، ص 435.
1090) صحیح مسلم، ج 8، ص 167.
1091) الغیبة، نعمانی، ص 252.
1092) همان، ص 264.
1093) رؤیای یوحنّا، 16/13-16 ؛ سفر زکریا، 14/1-5 ؛ کتاب مقدس، ص 843.
1094) شبکه معلومات، ص 4.
1095) همان، ص 2.
1096) مجله الفکر الجدید، شماره 15و16.
1097) همان.
1098) کافی، ج 8، ص 245، ح 451.
1099) صحیح بخاری، ج 3، ص 232.
1100) ارشاد مفید، ص 368 ؛ اعلام الوری، ج 2، ص 285.
1101) سنن دارقطنی، ج 2، ص 51.
1102) کمال الدین، ص 328، ح 7.
1103) الغیبة، نعمانی، ص 252.
1104) احتجاج طبرسی، ج 2، ص 297.
1105) کمال الدین، ص 649.
1106) الغیبة، نعمانی، ص 254.
1107) کمال الدین، ص 328، ح 7.
1108) صحیح بخاری، ج 8، ص 102.
1109) سنن ابن‌ماجه، ج 2، ص 1360.
1110) صحیح مسلم، ج 8، ص 205.
1111) صحیح بخاری، ج 8، ص 103.
1112) مسند احمد، ج 5، ص 13.
1113) همان.
1114) مستدرک حاکم، ج 4، ص 537.
1115) مسند احمد، ج 5، ص 435.
1116) معجم الکبیر، ج 2، ص 56.
1117) صحیح مسلم، ج 8، ص 197.
1118) تاریخ ما بعد الظهور، ص 141و142.
1119) المهدی المنتظر بین الدین و الفکر البشری، ص 177.
1120) نهایة البدایة و النهایة، ج 1، ص 118.
1121) سوره نور، آیه 55.
1122) تفسیر ابن‌کثیر، ج 2، ص 614 ؛ جامع البیان، ذیل آیه.
1123) تفسیر قرطبی، ج 7، ص 429 ؛ درالمنثور، ذیل آیه.
1124) شواهد التنزیل، ج 1، ص 413.
1125) تفسیر صافی، ج 3، ص 444.
1126) الغیبة، نعمانی، ص 126.
1127) تفسیر کنز الدقائق، ج 9، ص 335.
1128) سوره توبه، آیه 33.
1129) تفسیر فخررازی، ج 12، ص 104.
1130) جامع البیان، ج 13، ص 109.
1131) الفصول المهمه، ص 300.
1132) تفسیر برهان، ج 3، ص 407.
1133) سوره انبیاء، آیه 105.
1134) مزمور، 37/9-11.
1135) المیزان، ج 14، ص 493.
1136) تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 524.
1137) روح المعانی، ج 17، ص 95.
1138) همان.
1139) مجمع البیان، ج 7، ص 66.
1140) سوره قصص، آیه 5.
1141) مجمع البیان، ج 7-8، ص 375 ؛ درّ المنثور، ج 6، ص 392.
1142) تفسیر برهان، ج 6، ص 58.
1143) شواهد التنزیل، ج 1، ص 438، ح 59 ؛ ینابیع المودة، ص 437.
1144) سوره مائده، آیه 54.
1145) تفسیر برهان، ج 2، ص 473.
1146) سوره انفال، آیه 39.
1147) روح المعانی، ج 9، ص 174.
1148) همان.
1149) تفسیر صافی، ج 2، ص 303.
1150) خرائج و جرائح، ج 3، ص 1167، ح 64 ؛ کمال الدین، ص 155 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 311، ح 4.
1151) کمال‌الدین، ص 349، ح 42 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 57، ح 49 ؛ کافی، ج 1، ص 343، ح 30.
1152) دلائل الامامه، ص 524، ح 495.
1153) بحارالأنوار، ج 52، ص 106، ح 13.
1154) اعلام الوری، ج 2، ص 286 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 291، ح 36.
1155) همان.
1156) الفصول المهّمة، ص 217.
1157) کمال الدین، ص 652، ح 12.
1158) الغیبة، نعمانی، ص 188.
1159) سنن ابی داوود، ج 2، ص 422.
1160) همان.
1161) الفصول المهمة، ص 317.
1162) البیان، ص 94.
1163) همان، ص 96.
1164) همان.
1165) همان.
1166) الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 147.
1167) الغیبة، نعمانی، ص 281 ؛ ارشاد مفید، ص 342.
1168) البیان، ص 94.
1169) الفصول المهمة، ص 317.
1170) احتجاج، ج 2، ص 324.
1171) احتجاج، ج 2، ص 324.
1172) الغیبة، نعمانی، ص 198.
1173) البیان، ص 96.
1174) ینابیع الموده، ص 563.
1175) الغیبة، نعمانی، ص 128.
1176) همان.
1177) الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 152.
1178) همان، ص 102.
1179) الغیبة، نعمانی، ص 150.
1180) بحارالأنوار، ج 13، ص 180.
1181) الغیبة، نعمانی، ص 139.
1182) احتجاج، ص 431.
1183) کشف الغمه، ج 1، ص 18و19.
1184) همان.
1185) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1376.
1186) سوره بقره، آیه 249.
1187) الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 68.
1188) بحارالأنوار، ج 51، ص 218.
1189) بصائر الدرجات، ص 141.
1190) تفسیر ابن‌کثیر، ج 4، ص 17.
1191) الغیبة، نعمانی، ص 283 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 356.
1192) کمال الدین، ج 2، ص 655و656، باب 57، ح 29.
1193) الغیبة، نعمانی، ص 274، باب 14، ح 54.
1194) کمال الدین، ج 2، ص 655، باب 57، ح 27.
1195) بحارالأنوار، ج 52، ص 387، باب 27، ح 203.
1196) مستدرک علم رجال الحدیث، ج 1، ص 365.
1197) کنز العمال، ج 1، ص 589.
1198) کمال الدین، ج 1، ص 318، باب 30، ح 5.
1199) الغیبة، نعمانی، ص 164.
1200) سوره بقره، آیه 193.
1201) وسائل الشیعة، ج 11، ص 5.
1202) کمال الدین، ج 1، ص 7.
1203) الغیبة، نعمانی، ص 297.
1204) بحارالأنوار، ج 52، ص 349.
1205) بحارالأنوار، ج 52، ص 294، ح 42.
1206) اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 589.
1207) همان، ص 591.
1208) سنن ابی‌داوود، ج 2، ص 319، ح 4324 ؛ کنزالعمال، ج 14، ص 333، ح 38843.
1209) المسیح المنتظر و نهایة العالم، ص 240.
1210) مسند احمد، ج 5، ص 13 ؛ المعجم الکبیر، ج 7، ص 221.

1211 تا 1365

1211) صحیح ابن حبّان، ج 5، ص 223.
1212) انجیل متّی، 28/19-20.
1213) المنار المنیف، ص 129.
1214) التذکرة، ج 2، ص 299.
1215) حلیة الاولیاء، ج 9، ص 161.
1216) مسند احمد، ج 2، ص 406 ؛ سنن ابی‌داوود، ج 2، ص 319.
1217) المنتظم، ج 2، ص 39.
1218) ینابیع الموده، ص 509، چاپ نجف.
1219) اعلام الوری، ص 433.
1220) همان.
1221) بحارالأنوار، ج 52، ص 288، باب 26.
1222) الغیبة، طوسی، ص 284.
1223) همان، ص 161 ؛ البیان، گنجی شافعی، ص 69 ؛ ینابیع المودة، ص 589.
1224) الملاحم و الفتن، ص 119.
1225) بحارالأنوار، ج 52، ص 333.
1226) الغیبة، طوسی، ص 284 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 334.
1227) الغیبة، نعمانی، ص 279.
1228) دلائل الامامه، ص 259 ؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 75.
1229) مجمع الزوائد، ج 7، ص 315 ؛ معجم الإمام مهدی‌علیه السلام، ج 1، ص 500.
1230) الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 152.
1231) الغیبة، نعمانی، ص 140.
1232) منتخب الأثر، ص 469.
1233) مستدرک حاکم، ج 4، ص 554.
1234) التشریف بالمنن، ص‌288-294.
1235) کمال الدین، ج 2، ص 377و378.
1236) بحارالأنوار، ج 52، ص 307، ح 82.
1237) همان، ج 51، ص 87، ح 83.
1238) همان، ج 52، ص 386.
1239) همان، ج 52، ص 280، ح 6.
1240) سوره بقره، آیه 249.
1241) الغیبة، طوسی، ص 284 ؛ الغیبة، نعمانی، ص 315.
1242) ملاحم، ابن طاووس، ص 83 ؛ الفتن، ابن حماد، ص 160.
1243) غایة المرام، ص 697 ؛ حلیة الابرار، ج 2، ص 620.
1244) همان.
1245) عقدالدرر، ص 97.
1246) وافی، ج 2، ص 114، به نقل از فتوحات مکیه ؛ نورالابصار، ص 187.
1247) الغیبة، نعمانی، ص 206.
1248) بحارالأنوار، ج 53، ص 4.
1249) الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 126.
1250) همان، ص 131.
1251) بحارالأنوار، ج 52، ص 340.
1252) بحارالأنوار، ج 52، ص 376و381.
1253) الغیبة، نعمانی، ص 125.
1254) سوره مائده، آیه 14.
1255) سوره آل عمران، آیه 55.
1256) سوره توبه، آیه 33.
1257) سوره مائده، آیه 3.
1258) سوره نور، آیه 55.
1259) الغیبة، نعمانی، ص 297.
1260) حجرات /13.
1261) سوره سباً، آیه 28.
1262) سوره زمر، آیه 9.
1263) سوره حجرات، آیه 13.
1264) سوره نساء، آیات 95و96.
1265) صحیح بخاری، ج 9، ص 60.
1266) الغیبة، طوسی، ص 284.
1267) اعلام الوری، ص 432.
1268) الغیبة، نعمانی، ص 233.
1269) کمال الدین، ج 2، ص 369.
1270) مفاتیح الجنان، ص 531.
1271) کمال الدین، ج 1، ص 317.
1272) الغیبة، نعمانی، ص 25.
1273) کمال الدین، ج 1، ص 318.
1274) همان، ج 2، ص 428 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 13.
1275) بحارالأنوار، ج 51، ص 120.
1276) کافی، ج 1، کتاب العقل و الجهل، ح 14.
1277) بحارالأنوار، ج 52، ص 328. و اصول کافی، ج 1 / کتاب العقل و الجهل، ح 21
1278) الغیبة، نعمانی، ص 233.
1279) سوره نور، آیه 55.
1280) کمال الدین، ج 1، ص 260.
1281) بحارالأنوار، ج 52، ص 336.
1282) منتخب الاثر، ص 474.
1283) بحارالأنوار، ج 52، ص 336.
1284) بحارالأنوار، ج 51، ص 81.
1285) بحارالأنوار، ج 52، ص 337.
1286) همان، ج 51، ص 82.
1287) اعلام الوری، ص 413.
1288) کمال الدین، ج 1، ص 331.
1289) کمال الدین ج 1، ص 331.
1290) کافی، ج 3، ص 368 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 374.
1291) کافی، ج 4، ص‌543 ؛ الارشاد، ص 364.
1292) الغیبة، ص 282.
1293) صحیح مسلم، ج 4، ص 98.
1294) همان.
1295) بحارالأنوار، ج 52، ص 386.
1296) کافی، ج 1، ص 397.
1297) الغیبة، نعمانی، ص 169.
1298) بحارالأنوار، ج 26، ص 177.
1299) مرآة العقول، ج 4، ص 301.
1300) المغنی، ج 11، ص 401.
1301) بحارالأنوار، ج 52، ص 230، ح 96.
1302) همان.
1303) همان، ص 348، ح 99.
1304) همان، ج 52، ص 230، ح 96.
1305) همان، ج 51، ص 73، ح 19.
1306) بحارالأنوار، ج 52، ص 294، ح 42.
1307) ارشاد مفید، ص 344.
1308) سوره نساء، آیه 159.
1309) ارشاد مفید، ج 2، ص 387.
1310) سوره حج، آیه 47.
1311) الإیقاظ من الهجعة، ص 365-371.
1312) بحارالأنوار، ج 27، ص 217.
1313) الزام الناصب، ص 190.
1314) کافی، ج 8، ص 206.
1315) البرهان، متقی هندی، ص 163 ؛ الفتن، ابن حمّاد، ص 104.
1316) البرهان، متقی هندی، ص 157 ؛ الفتن، ابن حمّاد، ص 99 ؛ عقدالدُرر، ص 147.
1317) اثبات الهداة، ج 3، ص 524.
1318) کافی، ج 1، ص 25.
1319) عقدالدرر، ص 152 ؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 448.
1320) کافی، ج 3، ص 495 ؛ کامل الزیارات، ص 30.
1321) کافی، ج 3، ص 495 ؛ التهذیب، ج 3، ص 252.
1322) بحارالأنوار، ج 52، ص 225.
1323) همان، ج 52، ص 385.
1324) اثبات الهداة، ج 3، ص 452.
1325) کافی، ج 1، ص 384.
1326) بحارالأنوار، ج 51، ص 56، ح 46.
1327) کافی، ج 8، ص 206 ؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 94، ح 103.
1328) سوره ذاریات، آیه 56.
1329) سنن ابی‌داوود، ج 2، ص 422.
1330) صحیح ترمذی، ج 3، ص 343.
1331) ینابیع المودة، ص 537.
1332) الحاوی للفتاوی، ص 155.
1333) الغیبة، طوسی، ص 286.
1334) همان، ص 181.
1335) همان، ص 432.
1336) همان، ص 283.
1337) صواعق المحرقه، ص 162.
1338) لوائح الانوار، ج 2، ص 79.
1339) الغیبة، نعمانی، ص 122و123.
1340) ینابیع الموده، ص 508.
1341) اعتقادات صدوق، ص 41و42.
1342) المسائل السرویة، ص 32 ؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 136.
1343) رسائل الشریف المرتضی، ج 1، ص 25.
1344) الایقاظ من الهجعة، ص 60.
1345) بحارالأنوار، ج 53، ص 123.
1346) المیزان، ج 2، ص 107.
1347) سوره بقره، آیه 243.
1348) درالمنثور، ج 1، ص 311 ؛ جامع البیان، ج 2، ص 797.
1349) سوره بقره، آیه 73.
1350) در المنثور، ج 1، ص 79 ؛ جامع البیان، ج 1، ص 509.
1351) سوره بقره، آیات 55و56.
1352) درّ المنثور، ج 1، ص 70 ؛ کشاف، ج 1، ص 27.
1353) سوره بقره، آیه 259.
1354) کشاف، ج 1، ص 295 ؛ درالمنثور، ج 1، ص 331 ؛ جامع البیان، ج 3، ص 40.
1355) سوره آل عمران، آیه 49.
1356) جامع البیان، ج 3، ص 375.
1357) تحفه اثنی عشریه، ص 484.
1358) فجر الاسلام، ص 33.
1359) سوره بقره، آیه 41.
1360) بقره، آیه 183.
1361) سوره مومنون، آیات 99و100.
1362) بحارالأنوار، ج 53، ص 39.
1363) الزام الناصب، ج 2، ص 360.
1364) بحارالأنوار، ج 53، ص 46.
1365) دلائل الإمامة، طبری، ص 314.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».