سرشناسه : رضوانی علیاصغر، ۱۳۴۱ -
عنوان و نام پدیدآور : فلسفه عزاداری/ تالیف علیاصغر رضوانی.
مشخصات نشر : قم: مسجد مقدس جمکران ۱۳۸۷.
مشخصات ظاهری : ۲۲۸ ص.
شابک : ۲۰۰۰۰ ریال : 978-964-973-193-3
وضعیت فهرست نویسی : فاپا (برونسپاری)
یادداشت : چاپ دوم: ۱۳۹۰ (فیپا).
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع : حسینبن علی (ع)، امام سوم، ۴ - ۶۱ق -- سوگواریها
موضوع : سوگواریهای اسلامی
موضوع : گریه -- جنبههای مذهبی -- اسلام
موضوع : واقعه کربلا، ۶۱ق -- نظر اهل سنت
موضوع : واقعه کربلا، ۶۱ق -- نظر خاورشناسان
شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)
رده بندی کنگره : BP۲۶۰/ر۶ف۸ ۱۳۸۷
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۷۴
شماره کتابشناسی ملی : ۱۷۱۲۴۹۶
یکی از سؤالها یا اعتراضاتی که بعضی اوقات توسط برخی افراد مطرح میشود این است که چرا در سوگ اولیای الهی عزاداری میکنیم؟ و چرا در سوگ آنها میگرییم و مراسم برپا میکنیم؟ چرا به سینه میزنیم و مرثیه میخوانیم؟ و چرا در مورد گذشتهها تجدید خاطره میکنیم؟ آیا آنها به عزاداری ما احتیاج دارند یا ما به عزاداری برای آنها محتاجیم؟
آنان این عمل را بدعت میدانند و میگویند: هیچ دلیل و مدرکی برای آنها وجود ندارد و لذا جزء سنت به حساب نمیآید و باید ترک شود.
ابن تیمیه میگوید: «و من حماقاتهم اقامة المآتم و النیاحة علی من قد قتل من سنین عدیدة. و من المعلوم انّ المقتول و غیره من الموتی اذا فعل مثل ذلک بهم عقب موتهم کان ذلک ممّا حرّمه اللَّه و رسوله... و هؤلاء یأتون من لطم الخدود و شق الجیوب...»؛(1) «از جمله حماقتهای آنان برپایی مراسم عزاداری و نوحهخوانی بر کسی است که سالهای پیش کشته شده است. و معلوم است که مقتول و غیر او از مردگان اگر بعد از مرگشان این کارها برایشان انجام شود اینها از جمله چیزهایی است که خدا و رسولش حرام کرده است... ولی آنها این گونه کارها از قبیل به صورت زدن و گریبان چاک دادن را انجام میدهند...».
او نیز میگوید: «و کذلک حدیث عاشوراء... و اقبح من ذلک و اعظم ما تفعله الرافضة من اتخاذه مأتماً یقرأ فیه المصرع و ینشد فیه قصائد النیاحة...»؛(2) «و نیز از حدیث عاشورا... و قبیحتر و بزرگتر از آن کاری است که رافضه انجام میدهند و آن روز را ماتم گرفته و مقتل خوانده و قصیدههایی برای نوحه انشاء میکنند...».
ما در این کتاب به بررسی و پاسخ به این موضوع از نظر عقل و دیدگاه عقلا و قرآن و روایات و سیره صحابه و بزرگان میپردازیم.
علی اصغر رضوانی
از دستورات اکید شرع مقدس اسلام، برپایی شعائر دینی است. امری که تعظیم آن از تقوای قلب شمرده شده است. در اصل این حکم هیچ اختلافی وجود ندارد، ولی اختلاف در آن است که آیا تطبیق این حکم بر مصادیق آن به شرع واگذار شده است یا آن که این تطبیق میتواند به واسطه عرف متشرعه و عقلا باشد. در این مبحث به این موضوع میپردازیم.
1 - خلیل بن احمد فراهیدی میگوید: «شَعَرْتُه، یعنی تعقل کردم و آن را فهمیدم...».(3)
2 - جوهری میگوید: «شعائر، اعمال حجّ است، و هر چه که علم برای اطاعت خداوند متعال باشد جزء شعائر است... و شعار قوم در جنگ: علامت آنان است تا برخی، برخی دیگر را بشناسند... واَشْعَرتُه فَشَعر، یعنی فهماندم او را، او نیز فهمید».(4)
3 - فیروزآبادی میگوید: «اَشْعَره الأمر، یعنی امر را به او اعلام کرد... و شعار حجّ عبارت است از مناسک و علامات حجّ...».(5)
4 - ابن فارس میگوید: «اشعار به معنای اعلام از طریق حسّ است. و مشاعر به معنای معالم و مفرد آن مشعر است، به معنای مواضعی که به توسط علاماتی معلوم شده است».(6)
5 - قرطبی میگوید: «هر چیزی که برای خداوند متعال است و در آن امری است که نشانگر اعلام و اشعار میباشد، به آن شعار یا شعائر میگویند. و شعار یعنی علامت و اشعرت یعنی اعلام کردم، و شعیره به معنای علامت، و شعائر خدا به معنای عَلَمهای دین خداست».(7)
از مجموع این کلمات استفاده میشود که لفظ «شعائر» هم در موارد اعلام حسّی به کار میرود که در آن جنبه اعلامی دارد، و هم مطابق استعمال قرآنی در جنبه اعلام دینی و نشر دین و گسترش نور خداوند به کار میرود.
در این کلمه جنبه دیگری نیز وجود دارد که همان بُعد إعلا و سرافرازی است. این بُعد گرچه در ماهیت کلمه «شعائر» یافت نمیشود، ولی در ماهیّت متعلّق شعائر وجود دارد.
نتیجه این که: شعائر همان نُسک و اعمال حجّ من حیث هو نیست، آری نُسک و اعمال حجّ را مشاعر گویند؛ زیرا در آنها جنبه اعلامی وجود دارد. و به تعبیر دیگر شعائر، دین خدا نیستند، بلکه شعائر اشاره به جنبه اعلای دین خدا دارد.
شعائر دینی که مورد اعتراض برخی از فرقههای اسلامی قرار گرفته است، دارای انواع گوناگون و مختلفی است:
1 - برپایی یادبود و جشنهای بزرگ میلاد بزرگان دین؛ همانند پیامبرصلی الله علیه وآله و امامان از اهل بیتعلیهم السلام امری که وهابیان آن را از امور مستحدثه برشمرده و حکم به بدعت و ضلالت آن نمودهاند.
2 - اهتمام به روزهایی که در اسلام به یادماندنی بوده، در آن حوادث مهمّی اتّفاق افتاده است؛ مثل: روز مبعث، روز جنگ بدر، خندق، روز فتح مکه، شب معراج، شب هجرت، روز مباهله و روز غدیر و...
3 - درجهای بالاتر از این موارد، به اینکه قبور اولیای دین را آباد کرده و بر روی آنها گنبد و مناره بنا کنیم، تا در حقیقت اعلان و اشعاری بر وجود امام و رهبری الهی و دعوت به اقتدا به کیش و آیین او باشد.
4 - اهتمام به مکانهای جغرافیایی، مکانهایی که در آنجا وقایع مهمّی اتّفاق افتاده است؛ مثل محل غدیر خم، غار حرا، موضع غزوه بدر و مساجدی که پیامبرصلی الله علیه وآله در آنها نماز به جا آورده است. به این که در آن مکانها حاضر شده و از آنها تبرّک جوییم.
5 - برپایی شعائر حسینیعلیه السلام و اقامه مجالس عزا و روضه خوانی در یادبود اولیای الهی و ذکر مصایب آنان.
6 - خواندن دعاها و ذکرهای دسته جمعی و به صورت مشترک، به نیّت برپایی شعائر دینی.
کسانی که قائل به جواز و رجحان برپایی شعائر دینی هستند، به انواعی از ادلّه تمسّک کردهاند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
الف) آیات شعائر
در آیات بسیاری سخن از شعائر الهی به میان آمده است؛ از قبیل:
1 - «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ لَا الْهَدْیَ وَ لَا الْقَلائِدَ وَ لا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ»؛(8) «ای کسانی که ایمان آوردهاید! شعائر و حدود الهی [و مراسم حج را محترم شمرید و مخالفت با آنها] را حلال ندانید؛ و نه ماه حرام، و نه قربانیهای بی نشان و نشاندار را، و نه آنها را که به قصد خانه خدا برای به دست آوردن فضل پروردگار و خشنودی او میآیند.»
در این آیه دو احتمال داده شده است: یکی آن که حکم ایجابی باشد و در حقیقت خداوند مؤمنین را امر به تعظیم شعائر الهی نموده است. و دیگر اینکه حکم تحریمی باشد و در صدد نهی از سستی کردن در برپایی شعائر الهی و مصادیقی که در این آیه ذکر شده است.
2 - «ذَلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ»؛(9) «این است [مناسک حج ؛ و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دلهاست.»
این آیه از واضحترین آیات برای اثبات رجحان برپایی مراسم است؛ زیرا به طور صریح دلالت بر محبوبیّت و رجحان تعظیم شعائر الهی به طور عموم دارد.
3 - «وَ الْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ»؛(10) «و شترهای چاق و فربه را [در مراسم حج برای شما از شعائر الهی قرار دادیم؛ در آنها برای شما خیر و برکت است.»
در این آیه «من» تبعیضیه به کار رفته است که دلالت دارد بر اینکه شترهای قربانی در ایام حج نیز از جمله شعائر الهی به حساب میآید.
4 - «إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتِ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاجُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا»؛(11) «صفا و مروه از شعائر [و نشانههای ]خداست؛ بنابراین، کسانی که حجّ خانه خدا و یا عمره انجام میدهند، مانعی نیست که بر آن دو طواف کنند؛ [و سعی صفا و مروه انجام دهند. و هرگز اعمال بی رویه مشرکان، که بتهایی بر این دو کوه نصب کرده بودند، از موقعیّت این دو مکان مقدّس نمیکاهد].»
5 - «فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ»؛(12) «و هنگامی که از عرفات کوچ کردید خدا را نزد مشعرالحرام یاد کنید.»
این آیه نیز درصدد بیان شعائر دینی با لفظ مشعر شده است.
ب) آیات مشابه
نوعی دیگر از آیات است که اشاره به شعائر دینی کرده، ولی لفظی غیر از لفظ «شعائر» در آن به کار رفته است.
1 - «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالاً وَ عَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ * لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَی مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَ أَطْعِمُوا الْبَآئِسَ الْفَقِیرَ * ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ * ذَلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ»؛(13) «و مردم را دعوت عمومی به حج کن، تا پیاده و سواره بر مرکبهای لاغر از هر راه دوری به سوی تو بیایند. تا شاهد منافع گوناگون خویش [در این برنامه حیات بخش باشند]؛ و در ایام معینی نام خدا را، بر چارپایانی که به آنان داده است، [به هنگام قربانی کردن ببرند؛ پس از گوشت آنها بخورید و بینوای فقیر را اطعام نمایید. سپس باید آلودگیهایش را برطرف سازند؛ و به نذرهای خود وفا کنند، و بر گرد خانه گرامی کعبه طواف کنند. [مناسک حج این است؛ و هر کس برنامههای الهی را بزرگ دارد، نزد پروردگارش برای او بهتر است.»
علما و مفسرین ذیل آیه فوق را که اشاره به تعظیم حرمتهای الهی شده، داخل در برپایی شعائر الهی کردهاند؛ زیرا مطابق قاعده همان گونه که میتوان استدلال به ادلهای کرد که عنوان خاصی در آن وارد شده، همچنین میتوان به عناوینی استدلال کرد که مشابه و مشترک با آن عنوان خاص میباشد، و این در صورتی است که حکم بر یک عنوان نوعی یا جنسی کلی وارد شده که دارای افراد گوناگون است، وگرنه منجر به قیاس باطل خواهد شد.
2 - «یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یَأْبَی اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»؛(14) «آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند، هرچند کافران ناخشنود باشند.»
از آن جا که این آیه در سیاق آیات جهاد و دعوت به توحید و نشر و تبلیغ دین آمده، لذا مقصود از دین خدا که دشمنان اسلام در صدد خاموش کردن آن برآمدند همان «شعائر» الهی است، که در آیه دیگر «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ» به آن اشاره شده است.
3 - «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ»؛(15) «[این چراغ پرفروغ در خانه هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن بالا رود [تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد] به خانههایی که نام خدا در آنها برده میشود، و صبح و شام در آنها تسبیح او میگویند...».
این آیه با ملاحظه آیات قبل آن، از جمله آیه «نور» دلالت دارد که مقصود از «فِی بُیُوتٍ...» خانههایی است که در آنها نور خداست، و مراکزی است که مصدر و منبع پرتوافکنی نور دین و محلّ هدایت و شریعت است.
خداوند متعال اراده کرده این خانههای نوری ترفیع و تکریم شود. و نیز سزاوار است که به طور مداوم محلّ ذکر خدا و عبادت و طاعت حضرت حق باشد.
از این آیه به خوبی استفاده میشود که خداوند اراده کرده تا هر محلی که متکفّل بیان احکام دین اسلام و تعالیم آسمانی است که از آن به نور خدا تعبیر شده، تعظیم و تکریم شود. و نیز استفاده میشود که «شعائر» اختصاص به بابی خاص ندارد؛ یعنی مختص به مناسک حجّ یا عبادات معهود نیست، بلکه شامل هر چیزی میشود که در آن نشر احکام دین است، و نیز هر موضوعی را که در آن بیان و تبلیغ معارف اسلامی است در بر میگیرد.
4 - «وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَی وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»؛(16) «و خداوند گفتار [و هدف کافران را پایین قرار داد [و آنان را با شکست مواجه ساخت و سخن خدا [و آیین او ]بالا [و پیروز] است و خداوند عزیز و حکیم است.»
توجیه این آیه بدین قرار است که از این آیه استفاده میشود، هرچه بازگشتش به اعلای کلمة اللَّه و نابودی کلمة الکفر است از اغراض شرع و از مقاصد دین به حساب میآید.
5 - «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»؛(17) «و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است.»
در این آیه مبارکه اشاره به بُعد دیگری از حقیقت «شعائر» شده است، و آن جنبه ازدیاد سربلندی و عزّت اسلام و مسلمین است. و بُعد دیگر آن که قاعده شعائر دینی بر آن دلالت دارد جنبه اعلای کلمة اللَّه و اعزاز کلمه مسلمین است.
شارع مقدس هنگامی که در وجود معنای معیّنی تصرف نمیکند، معنای آن این است که شارع، عرف و عقلا و متشرّعه را اجازه داده تا هر مصداق از آن معنا را میتوانند در خارج پیاده کنند.
در مورد عنوان «شعائر دینی» که شارع مقدّس ترغیب به تعظیم آن نموده است، از همین قرار است. برای روشن شدن بیشتر موضوع به سه نکته اشاره میکنیم:
الف) عناوینی که در لسان شرع وارد شده و دلیلی بر نقل آن از معنای لغوی به معنای جدید نیست، باید آن عناوین را بر معنای لغوی اوّلی خود باقی گذاشت.
ب) در مورد کیفیت موضوعات در خارج، اگر شارع تصرفی کرده و به کیفیتی خاص تصریح نموده است، آن را اخذ میکنیم وگرنه به همان معنای عرفی آن اخذ مینماییم.
ج) وجود اشیا بر دو نحو است: یکی وجود تکوینی و دیگری وجود اعتباری؛ مثلاً عناوین اغلب معاملات؛ از قبیل بیع، اجاره و... وجودشان اعتباری است.
در مورد کلمه «شعائر» که به خدا یا دین اسلام اضافه میشود نیز مطلب از این قرار است؛ زیرا معنای حقیقی و اصلی که در کلمه «شعائر» اخذ شده همان اعلام و انتشار است. و از آن جا که شارع مصداق خاصی برای آن به طور خصوص تعیین نکرده است لذا آن را در زمینه اوّل و دوّم بر حال خود باقی میگذاریم؛ یعنی باقی بر معنای عرفی نموده و درباره کیفیت وجود آن در خارج به عرف متشرعه واگذار میکنیم.
و از طرفی دیگر، از آن جا که «شعائر دینی» علامت و نشانهای بر امور دیگر است، گرچه فی حدّ نفسه از امور تکوینی به حساب میآیند، لذا دلالت آنها بر معانی اعلامی اعتباری است نه تکوینی.
در نتیجه: این امر اعتباری که شارع در بیان مصداق آن در خارج دخالتی نکرده به عرف متشرعه واگذار میشود.
نتیجه این که: هر موردی را که شارع مقدّس به عنوان شعائر دینی معیّن کرده است آن را اخذ کرده و آن را یکی از مصادیق شعائر دینی میپنداریم. ولی به مرور زمان مصادیقی پیدا میشود که عرف متشرعه و عقلا آن را از مصادیق حتمی شعائر دینی به حساب میآورند، و در عمل به آن هیچ محذوری نمیبینند، آنها نیز به طور قطع داخل در عموم ادله تعظیم شعائر الهی خواهد بود.
در رابطه با برپایی مراسم عزاداری امام حسینعلیه السلام از ناحیه مخالفین؛ همانند وهابیان شبهات و اشکالاتی وارد شده است که در این مبحث به آنها میپردازیم:
1 - ضرورت جعل از جانب شارع!!
میگویند: هر شعاری که قرار است از جانب دین برپا شود باید از جانب شارع، جعل و تشریع شده باشد وگرنه بدعت و ضلالت و افتراء بر خداوند است.
پاسخ
با بیاناتی که قبلاً به آنها اشاره شد، دیگر جایی برای این اشکال باقی نمیماند، زیرا:
اولاً: جعل و تشریع شارع بر دو نوع است: جعل خاص و جعل عام، به جعل خاص تمسّک کرده و در موارد جعل عام و کلی هر مصداقی را که شارع مشخص کرده، به آن اخذ میکنیم و در مواردی که شارع از آنها اسمی نبرده، ولی عرف متشرعه آن را پذیرفته است به آنها نیز عمل مینماییم.
ثانیاً: در بحث اصول اشاره شده که شارع اگر امر به فعل کلّی کند؛ مثل امر به نماز، و در به جا آوردن آن قیدی نیاورد، انسان مخیّر است که مصداق آن را به هر نحوی که مانع شرعی ندارد انجام دهد. مثلاً نماز را در هر زمان و مکانی که محذور شرعی ندارد انجام دهد. در مورد تعظیم شعائر دینی نیز حکم از این قرار است.
2 - لزوم تفویض شریعت
میگویند: اگر شارع مقدّس امر شعائر را به عرف متشرعه واگذار کند در نتیجه لازم میآید که امر شریعت به آنان تفویض شده باشد، و این نوع تفویض باطل است.
پاسخ
تطبیق کلّی بر مصداق جدید، تفویض در دین به حساب نمیآید. آن وقتی تفویض است که اصل حکم کلّی نیز از ناحیه عرف به دست آمده و به او تفویض شده باشد.
به بیانی دیگر، عناوین ثانوی بر دو قسم اند:
الف) عناوین ثانوی در ناحیه حکم؛ که ملاکشان ثانوی است و لذا حکمشان نیز ثانوی است؛ از قبیل عنوان ضرر، حرج، نسیان، اکراه، اضطرار و...
ب) عناوین ثانوی در ناحیه موضوع؛ که عبارت است از حالاتی که بر موضوع عارض میشود نه حکم. این حالات عارضی ملاکشان ثانوی نیست بلکه ملاک و حکم آنها اوّلی است، و تنها موضوعش ثانوی است؛ از قبیل: مصادیق احترام به پدر و مادر و میهمان که ملاک و حکم آنها اوّلی است، ولی موضوع آنها ثانوی است یعنی بر موضوع حکم حالتهای گوناگون عارض میشود. در این مورد خاص میگوییم: احترام، حکم اوّلی است که عقل و شرع بر آن حاکم است، ولی مصادیق جدید و حادث از احترام که در بین مردم مرسوم است، حالات جدیدی است که در موضوع حکم پدید میآید که امر آن به عرف واگذار شده مادامی که منع شرعی خاص بر آن مترتب نشود.
3 - لزوم تحلیل حرام و تحریم حلال!!
میگویند: اگر شارع مقدس امر شعائر و رسوم دینی را به عرف واگذار کند، منجر به تحلیل حرام و تحریم حلال خواهد شد؛ زیرا عرف به جهت آن که معصوم نیست گاهی چیزی را که حرام است حلال دانسته و گاهی بالعکس کاری را که حلال است حرام میپندارد.
پاسخ
تحلیل حرام و تحریم حلال اگر به این معنا است که مکلّف و متشرعه فعل مصداقی خارجی را بدون هیچ دلیل و مدرکی حلال و مصداقی را نیز حرام کند، این کار منجر به تحریم حلال و تحلیل حرام میشود، و در این صورت اعتراض فوق وارد است، ولی اگر این عمل با استناد به دلیل شرعی ولو عام باشد هیچ اشکالی بر آن مترتب نیست؛ زیرا محلِّل و محرِّم، مدرک و دلیل شرعی است، و کار انسان مکلف تطبیق بر مصادیق است.
4 - بازی با ثوابت شریعت!!
و نیز میگویند: اگر جعل شعائر و برپایی آنها به عرف واگذار شود منجرّ به عبث کاری و بازی با ثوابت شریعت میشود، زیرا موقعیتها مختلف است.
پاسخ
در مورد این اشکال میگوییم: محذوری را که اشکال کننده از آن خوف دارد توسعه شریعت و گسترش آن است، این امری است که خود آیات قرآن به آن اشاره دارد.
خداوند متعال میفرماید: «... وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»؛ «خداوند اراده کرده که نور خود و دین و شریعتش را گسترش داده و منتشر سازد.» و نیز میفرماید: «... وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا»؛ «خداوند اراده سرافرازی دین و آیین خود را نموده است.»، و برپایی مصادیق الهی از قبیل توسعه در اعلای کلمة اللَّه و تتمیم نور الهی است که خداوند به نحو کلّی آن را اراده کرده است. و اگر مقصود از توسعه دین و شریعت، تغییر و تحوّل حتی در ثوابت آن دو است، این امر شکّی در بطلانش نیست، و میدانیم که تطبیق عنوان کلّی شعائر دینی بر موضوعات جدید و مصادیق مختلف از قسم توسعه دین در ثوابت آن نیست.
5 - تعمیم به تمام موارد
میگویند: اگر قرار باشد که برپایی شعائر به مردم واگذار شود چه فرقی بین ابواب و موارد مختلف است؟ چرا در ابواب دیگر؛ مثل نماز، روزه، حجّ، زکات، خمس و ابواب دیگر، عرف و متشرعه حقّ دخالت نداشته باشند و هرکس یا گروهی برای خود شرط و قیدی در آنها نگذارند و آن حقیقت را با قیود و شرایط خاص به خود به عنوان شعار دینی معرّفی کنند؟
پاسخ
فرقی است بین قاعده توقیفی بودن امور و بین بحث اصولی از حقیقت شرعیه و حقیقت لغویه؛ در موردی که عنوان حقیقت شرعی است قاعده توقیفی بودن امور به تمام معنا جاری میشود، به خلاف مواردی که شارع در عناوین و معانی آنها تصرّفی نداشته و معنای لفظ را بر حقیقت لغوی آن باقی گذارده است، که در این موارد شارع مقدس هنگام تشریع و تقنین حکم، عنوان و معنا را بر اطلاق و کلیّت خود باقی گذارده است؛ مثلاً در مورد امر شارع به نیکی به پدر و مادر، حقیقت شرعی از خود به جای نگذاشته است، و برای این تکلیف خصوصیات و جزئیّات معیّن نکرده است، لذا آنچه بر انسان واجب است انجام هر کاری است که آن عنوان نیکی به پدر و مادر تحقّق پیدا کند، زیرا شارع این عنوان را تحدید نکرده و بر معنای لغوی آن باقی گذارده است.
بر خلاف آن مواردی که شارع از خود حقیقت شرعی به جای گذارده است؛ مانند نماز، حجّ، اعتکاف، روزه و دیگر موضوعات عبادی، که در این موارد ما نمیتوانیم از خود قیود و شرایطی اضافه کنیم، بلکه در اجزا و شرایط تا روز قیامت باید تابع شرع باشیم، گرچه در خصوصیاتی که از ماهیّت عمل خارج است، خود را مختار میبینیم، مثل آن که نماز را در کدام مکان بخوانیم، مگر آن که منع شرعی خاص رسیده باشد که در اصول از آن به تخییر عقلی تعبیر میشود.
6 - هتک حرمت مبانی اسلام و ارکان شریعت!!
میگویند: در صورتی که امر شرایع دین به مردم واگذار شود، باعث هتک حرمت و اسائه ادب به مبانی اسلام و ارکان شریعت خواهد شد و نیز با مضامین شامخ و تعالیم عالی اسلام سازگاری ندارد.
پاسخ
هتک در لغت به معنای پاره کردن ستر و امر پوشیده را گویند.(18) و در مورد دین مقصود به آن کشف نقاط ضعف مسلمین است.
در مورد اشکال فوق میگوییم: واگذاری شریعت در امور و تکالیف توقیفی به مردم موجب هتک حرمت دین و شریعت و استهزا و اسائه ادب به مبانی اسلام و ارکان شریعت خواهد بود، ولی در عناوینی که حقیقت شرعی از ناحیه شارع ندارد، امر مصداق و تطبیق کلّی آن بر افراد خارجی به دست متشرعه و عرف مردم واگذار شده است.
7 - ضرری بودن برخی از شعائر!!
میگویند: اقامه برخی از شعائر منجرّ به ضرر بر اسلام یا مسلمین خواهد شد، خصوصاً شعائر حسینیعلیه السلام که برپایی آن همراه با تحمّل ضررهای فراوانی است. و مطابق دستورات شرع مقدس دفع ضرر به هر درجهای که باشد واجب است.
پاسخ
در مورد شعائر دینی که عنوان کلّی آن از عناوین توقیفی نیست بلکه از قبیل احترام به پدر و مادر غیر توقیفی است تا حدّی بر مصادیق خارجی آن تطبیق میکنیم که منجرّ به حرمت نشود، زیرا ما به طور کلّی ادعا نمیکنیم که هر عنوان غیر توقیفی را میتوان در هر مصداقی پیاده کرد، بلکه تنها بر مصداقی میتوان پیاده کرد که محقّق عنوان کلّی باشد. و به تعبیر دیگر شارع آن مصداق را به خصوصه تحریم نکرده باشد، بلکه تصریح به حلّیّت آن داشته یا داخل در اصالة الحلیة باشد.
8 - به استهزا کشانده شدن شریعت!!
برخی میگویند: تفویض مصادیق شریعت به دست عرف منجر میشود که مردم عناوین کلّی را بر مصادیقی پیاده کنند که شریعت به استهزا کشیده شود. و از آن جا که حفظ کیان و آبروی شریعت واجب است، در نتیجه امر تطبیق شریعت را باید به دست خود شارع در تمام موارد واگذار کرد.
پاسخ
استهزا؛ چه از ناحیه فرقههای دیگر اسلامی یا از ملتها و ادیان دیگر بر چند قسم است:
الف) استهزای باطل و غیر حق:
این نوع استهزا هیچ گونه تأثیری نداشته و مانعیّتی ندارد؛ مثل این که مردم مذاهب یا ادیان دیگر اعمال عبادی ما را به استهزا بگیرند. این نوع استهزا کاشف از نقص و عیبی در مؤمنین یا در خود دین نیست.
ب) استهزای عرفی:
این نوع استهزا نتیجه اختلاف عرفها و محیطهاست. شعارهای هر قومی به جهت دلالت بر معنای بلندی وضع شده است، ولی ممکن است قومی دیگر از آنها معنای دیگری را برداشت کنند، ولی این اختلاف برداشت باعث نمیشود که آن معانی را در قومی که اختراع کرده منع نماییم.
ج) استهزای به جهات واقعی:
برخی از استهزاها جهات واقعی دارند، و لذا موجب هتک حرمت و استهزای واقعی شریعت و دین است. و از آن جا که این دو عنوان از مصادیق و اصناف حسن و قبح عقلی است و عقل آن را درک میکند، لذا اگر در موردی تطبیق عنوان کلّی بر مصداق منجرّ به استهزای واقعی شد آن را تحریم میکنیم.
با مراجعه به عقل و دیدگاه عقلا پی میبریم که عزاداری در سوگ اولیا خصوصاً سرور و سالار شهیدان مورد تأیید عقل و نظر عقلا است. اینک این موضوع را از این زاویه مورد بررسی قرار میدهیم.
با مراجعه به عقل سلیم پی میبریم که برپایی مراسم عزای اولیای الهی، خصوصاً سرور و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام موافق با عقل میباشد، زیرا احیا و تکریم آنان در حقیقت تکریم شخصیت عظیم و شعارهای آنان است و هر امّتی که بزرگان خود را تکریم نکند محکوم به شکست و نابودی است. بزرگانند که تاریخ امّتها را ترسیم کرده و آن را میسازند.
شیخ عبداللَّه علائلی که از علمای اهل سنت لبنان است درباره امام حسینعلیه السلام مینویسد: «شیعه هر سال خاطره عاشورا را به جهات تربیتی و دینی تجدید میکند، و این زنده یادی است بسیار مهم و سازنده که با نمایش جانبازی دلاوران کربلا، روح شهامت و فداکاری به انسانها میدهد و آنها را ضدّ قدرتهای ستمگر بسیج میکند. از این رو ما معتقدیم که تنها با آموزش و پیگیری نهضت حسینعلیه السلام است که میتوانیم در راه مبارزه با استعمارگران غرب و شرق و حکومتهای دست نشانده آنان موفق گردیم».(19)
نویسنده انگلیسی «توماس کارلایل» بعد از آنکه شاهد یکی از عزاداریهای عاشورا بود درباره آن میگوید: «لم یکن هناک ایّ نوع من الوحشیة او الهمجیة و لم ینعدم الضبط بین الناس، فشعرت فی تلک اللحظة و خلال تلک الشعائر و مازلت اشعر بانّی توصلت الی جمیع ما هو حسن و ممتلیء بالحیویة فی الاسلام، و ایقنت بانّ الورع الکامن فی اولئک الناس و الحماسة المتدفقة منهم بوسعهما هزّ العالم هزاً فیما لو وُجّها توجیهاً صالحاً و انتهجا السبل القویمة. و لاغرو فلهؤلاء الناس واقعیة فطریة فی شؤون الدین»؛(20) «در آنجا هیچ گونه وحشیگری یا تهاجم نبود و یک لحظه انضباط مردم بر هم نمیخورد. من در آن لحظه و در بین شعارها فهمیدم و تا کنون هم میفهمم که به تمام آنچه زیبا و نیکوست و پر از زندگی است در اسلام رسیدم و یقین پیدا کردم که تقوا و ورعی که در نهان مردم نهفته و حماسهای که از آنان جوشش دارد در صورتی که درست توجیه شود و راه محکم و صحیح خود را بپیماید میتواند عالم را تکان داده و در جهان تأثیرگذار باشد.»
او نیز میگوید: «بهترین درسی که از تراژدی کربلا میگیریم این است که حسینعلیه السلام و یارانش با همه وجودشان ایمانی استوار به خداوند بزرگ داشتند. اینان با عمل خود به جهانیان ثابت کردند آنجا که حق با باطل روبهرو میشود جمعیت زیاد مهم نیست؛ زیرا پیروزی حسینعلیه السلام با وجود اقلیتی که داشت باعث شگفتی همه دانایان جهان شد؛ چون نتیجه کار، پیروزی حسینعلیه السلام بود».(21)
خانم ماربین فیلسوف معروف آلمانی میگوید: «مجالس حسینی که در استانبول تشکیل میشود را مشاهده کردهام که مردم در آن جلسات به یکدیگر میگویند: همانا حسینی که امام و هدایتگر ماست، همان کسی که پیروی و اطاعت از او بر ما واجب است، نخواست که پیرو یزید شود و لذا جان و مال و اولاد و عیال خود را به جهت حفظ شرف و حسب و عظمت مقامش تقدیم نمود و در عوض از خود یاد نیکی در دنیا و شفاعت و قرب و منزلت از خدای متعال را در آخرت به جای گذاشت و این در حالی است که دشمنان او خسران را در دنیا و آخرت برجای گذاردند... آنگاه دیدم و فهمیدم که آنان به حقیقت میدانند و به یکدیگر اعلام میدارند و میگویند: اگر پیرو حسینعلیه السلام هستید و اهل شرف میباشید و دارای روحیه بزرگمنشی هستید و افتخار را طالب میباشید، پس شما نیز باید پیرو افرادی همچون یزید نباشید، و بر شما سزاست که مرگ با عزت را بر زندگی همراه با خواری ترجیح دهید تا جاودانه شده و به سعادت آخرت نایل آیید...
آری شیعه تمام انواع سعادت و شرف را درک میکند. و هر کدام از آنان به دنبال عزت و افتخار هم نوعان و همکیشان خوداند و این همان حقیقت پیشرفت در بین ملتهای ترقیخواه میباشد و این همان تعلیمات حقوقی است... و این حقیقت مفاهیم دیپلماسی ماست. ما مردم اروپا به مجرد این که وضعیت و حرکات مذاهب دیگر را با اصول خود در تنافی و تضاد میبینیم آنها را به جنون و وحشیگری نسبت میدهیم، غافل از آنکه اگر مقصود و اهداف آنها را دنبال کنیم پی به سیاستی عقلایی میبریم ...».(22)
«فردریک جمس» که یک شرقشناس است درباره درسی که از قیام امام حسینعلیه السلام گرفته میگوید: «درس امام حسینعلیه السلام و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی عدالت و ترحم و محبت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و همچنین هر گاه کسی برای این صفات ابدی مقاومت کند و بشر در راه آن استوار نماید، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند».(23)
برخی از شعارهای حسینی
ما در اینجا به برخی از شعارهای ماندگار حسینی اشاره میکنیم؛
1 - «انّی لا أری الموت إلاّ سعادة، و الحیاة مع الظالمین إلاّ برماً»؛(24) «من در چنین شرایطی مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و نکبت نمیدانم.»
2 - «لیس الموت فی سبیل العزّ إلاّ حیاة خالدة، و لیست الحیاة مع الذلّ إلاّ الموت الذی لاحیاة معه»؛ «مرگ در راه عزت جز زندگانی جاویدان نیست. و زندگانی با ذلّت جز مرگ نیست.»
3 - «ألا و إنّ الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین، بین السلّة و الذلّة و هیهات منّا الذلّة ...»؛ «آگاه باشید که زنازاده، پسر زنا زاده [ابن زیاد] مرا بین دو چیز مخیّر ساخته است. یا با شمشیر کشیده آماده جنگ شوم و یا لباس ذلت بپوشم و با یزید بیعت کنم، ولی ذلت از ما بسیار دور است.»
4 - « «إِنَّا للَّهِِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» و علی الاسلام السلام إذ قد بلیت الأمة براع مثل یزید»؛(25) «ما برای خدا و به سوی او رجوع خواهیم کرد. هنگامی که امت به رهبری مانند یزید مبتلا است باید با اسلام وداع کرد.»
5 - «... إنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً، و إنّما خرجت لطلب الاصلاح فی أمة جدّیصلی الله علیه وآله، أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدّی و ابی علی بن ابی طالبعلیه السلام ...»؛(26) «من به جهت طغیانگری و ایجاد تفرقه بین مسلمین و فساد و ظلم قیام نکردم، بلکه برای اصلاح در امّت جدّ خود خروج نمودم، میخواهم امرِ به معروف و نهی از منکر کرده و به سیره جد و پدرم علی بن ابی طالب عمل کنم.»
یکی از راههای اساسی و مهمّ در توجیه مسائل عقیدتی و سیاسی و اجتماعی برای عموم مردم، راه تحریک عاطفه در وجود انسان است. انسان از این جهت، بیشتر تأثیرپذیر است تا جنبه عقلی و جوانب دیگر. به تعبیری دیگر، این روش مؤثرتر از دیگر روشها است. گرچه راه عقل و تعقل را نیز نباید فراموش کرد و همراه احساس عقلگرایی را نیز باید در مردم زنده نمود؛ زیرا تنها مکتب و مذهبی دوام دارد که برگرفته از عقل و احساس باشد. حال با توجه به قضیه شهادت اولیای الهی خصوصاً سرور و سالار شهیدان، تذکر و توجه دادن مردم به آن واقعه سبب تحریک احساسات مردم خواهد شد و از این طریق میتوانیم آن بزرگواران را به عنوان الگو معرفی کرده، شعارها و دستورهایشان را - که همان شعارها و دستورهای خداوند است - به مردم برسانیم.
این مطلب با در نظر گرفتن مدح پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله در مورد آن حضرت بیشتر مشخص میشود؛ آنجا که فرمود: «حسین منّی و أنا من حسین، أحبّ اللَّه من أحبّ حسیناً»؛(27) «حسین از من و من از حسینم، خداوند دوست میدارد هر کس که حسین را دوست بدارد.»
هم چنین پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل الجنّة»؛(28) حسن و حسین سرور و سید جوانان اهل بهشتند.»
نویسنده مسیحی «انطوان بارا» در این باره میگوید: «لم تحظ ملحمة انسانیة فی التاریخین القدیم و الحدیث بمثل ما حظیت به ملحمة الاستشهاد فی کربلاء من اعجاب و درس و تعاطف»؛(29) «هیچ حماسه انسانی در تاریخ قدیم و جدید به مقداری که حماسه شهادت حسینعلیه السلام در کربلا بهرهمند شد از اعجاب و درس و عاطفه بهرهمند نشده است.»
او نیز در ادامه واقعه کربلا را این گونه توصیف میکند: «الأولی و الرائدة و الوحیدة و الخالدة فی تاریخ الانسانیة مذ وجدت و حتی تنقضی الدهور؛ اذ هی خالدة خلود الانسان الذی قامت من اجله»؛(30) «این حماسه برترین و پیشتازترین و یگانه و ماندگار در تاریخ انسانیت است از روزی که تحقق یافت و تا نهایت روزگار؛ زیرا این حماسه تا انسانی وجود دارد، زنده است، انسانی که آن حماسه به جهت او پدید آمد.»
او نیز میگوید: «و احتل قبر الحسین الشهید کعَلَم لایندرس، اثره فی الضمائر قبل الأرض و لم یزده کروز اللیالی و الأیام الاّ رسوخ رسمه، و ما زادته اجتهادات ائمة الکفر و اشیاع الضلال الاّ بروزاً و ثباتاً، فازداد اثره علواً.
و لنجل عیوننا الآن اذا کنّا فی شک من تمام هذه المعجزات التی اجترحها شهادة سیدالشهداء... لنجعلها فی کل البقاع و الأصقاع باحثین عن ایّ اثر لیزید او معاویة او شمر، فلایمکن ان نعثر علی ایّ اثر لهؤلاء، فقد اندرست آثارهم و انمحی ذکرهم، و اذا ذکروا فلأجل لعنهم و الدعاء لهم بنار حامیة لاتنطفئ...
الحسین منارة هدی و فوق کلّ یمّ... الحسین طوق نجاة و فی کلّ مظلمة... الحسین قبس من نور و حق و أمام کل طاغیة... الحسین ثورة لاتُبقی و لاتَذر، هوعلیه السلام ملء الأبصار و الأسماع، أمل للحائرین و المظلومین، و یلسم للمجروحین المحزونین و شفاء لکلّ علة اجتماعیة و اخلاقیة.
و لنر الآن أین اولئک الظالمون و أین قبورهم و کیف یذکرون... و لنر الآن کیف یُکرم المؤمنون علی اختلاف أدیانهم الحسینعلیه السلام و کیف یستلهمون ثورته فی قیامهم و قعودهم، فی صغائر امورهم الدنیویة و کبائرها، فنمجد اللَّه الذی کان رفوقا بعباده؛ اذ أعد لهم طوق خلاصهم و رفع أمام بصائرهم الکلیلة منارة الفضیلة و الحق بشخص الحسین الشهید.
و انّها لعبرة و درس علوی لبنی البشر کی لا یعموا بصائرهم و یصموا آذانهم عن دعوات الحق التی یرسل لها تعالی اربابها لحکمة فوق مستوی إدراکهم.
و نهضة الحسینعلیه السلام هی السفینة التی عناها الرسول الکریم؛ فمن یرکبها ینجو و من یتخلف عن رکوبها یغرق.
فما اجدر بالبشریة و هی تجتاز فی هذا العصر المظلم اخلاقیاً و اجتماعیاً و سُلطویّاً، درب آلامها، لأن تتوجه نحو منارة الحسین کیلا تضل و تتمسک بأطواق مبادئه کیلا تغرق، و تسترشد بصرخته کی تبعد عنها وحوش الضلالة و ثعابین الظلم و الإذلال.
و ما أحرانا الآن اکثر من ایّ وقت مضی، لأن نستدفئ بحرارة قتل الحسین المنبعثة من قلوبنا حارة لاتبرد أبداً، و هی حارة تستوطن قلوبنا و لاداعی للبحث عنها بعیداً عن صدورنا، فهی جزء من حرارة قلوبنا اذ کنّا مؤمنین. و لنا فی قوله الرسول الکریم: "انّ لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لاتبرد ابداً" دافعاً لإدراک حقیقة جوهریة لطالما تغافلنا عنها، و هی انّ حرارة قتل الحسین قد احتلت قلوبنا و امتزجت فی دموعنا...»؛(31) «قبر حسین شهید به مانند عَلَمی که از بین نمیرود اثر خود را در نهانها قبل از موجودیّت کره زمین گذاشته و در گذر شبانهروز نه تنها چیزی از آن کم نشده بلکه حقیقت آن در مردم رسوخ پیدا کرده است. و کوششهای رؤسای کفر و پیروان ضلالت راه به جایی نبرده و تنها بر ظهور و ثبات قبر حسینعلیه السلام افزوده و روز به روز بلندمرتبهتر شده است.
چه خوب است که امروز چشمهای خود را باز کنیم اگر در تمام این معجزاتی که شهادت سید الشهدا از خود به یادگار گذاشته شک داریم، آری چشمهای خود را باز کنیم و در هر کوی و نقطهای جستجو نماییم که آیا اثری از یزید و یا معاویه و یا شمر وجود دارد، هر چه تفحّص کنیم هیچ گونه اثری از آنان نمییابیم، آری، آثار آنان مندرس شده و یاد آنان محو گشته است، و اگر هم یادی از آنها میشود به جهت لعن و نفرین بر آنها با آتش افروختهای است که هرگز خاموش نمیشود...
حسینعلیه السلام مناره هدایت و بالاتر از هر اقیانوسی است... حسینعلیه السلام حلقه نجات و در برابر هر ظلمی وجود دارد... حسینعلیه السلام مشعلی از نور و حق و مقابل هر طاغوتی است... حسینعلیه السلام نهضتی است که نه چیزی را باقی میگذارد و نه چیزی را رها میکند. او چشمها و گوشها را پر کرده و امید کسانی است که متحیّر شده و مظلومند، و کمک کار مجروحین محزون و شفای هر درد اجتماعی و اخلاقی است.
خوب است که الآن مشاهده کنیم، کجایند آن کسانی که ظلم کردند و قبرهایشان کجاست و چگونه یاد میشوند؟...
و نیز چه خوب است الآن ببینیم که چگونه مؤمنان با اختلاف در ادیان، حسینعلیه السلام را تکریم میکنند، و چگونه از نهضت او در قیام و صلحشان و در کوچکترین و بزرگترین امور دنیوی خود از او الهام میگیرند. و ما خدا را به جهت مهربانی که به بندگانش دارد تمجید میکنیم؛ چرا که برای مردم راه خلاصی را آماده کرده و در مقابل چشمهای تارشان نور فضیلت و حق را در شخصیت حسین شهیدعلیه السلام بلند نموده است.
آری، نهضت حسینعلیه السلام منشأ عبرت و درس علوی برای نوع بشر است تا چشمهای خود را نبسته و درِ گوشهای خود را از دعوتهای حق که خداوند افرادی را برای آن به جهت بالا بردن سطح درک بشر فرستاده، نگیرند...
نهضت حسینعلیه السلام همان کشتی است که رسول کریم آن را قصد کرده است؛ پس هر کس آن را سوار شود نجات یافته و هر کس از سوار شدن بر آن کوتاهی کند غرق خواهد شد.
چه بسیار سزاوار است برای بشریتی که در این عصر تاریکی در مورد مسایل اخلاقی و اجتماعی و حکومتی مصیبتها کشیده، به نورانیّت حسینعلیه السلام رو کند تا گمراه نگردد و به حلقههای مبادی او تمسک کند تا غرق نگردد و از شعارهای او بهرهمند شود تا درندگان ضلالت و ظالمان و گمراهان از او دور گردند. و چه قدر الآن برای ما بیش از هر وقت دیگر لازم و سزاوار است تا حرارت شهادت حسینعلیه السلام که در قلب هایمان برافروخته را شعلهور کنیم، حرارتی که هرگز سرد و خاموش نخواهد شد، حرارتی که بسیار گرم بوده و در قلبهای ما سکنی خواهد گزید و جهتی ندارد که دور از سینههای خود آن را جستجو کنیم، چرا که ما مؤمنیم. و گفتار رسول کریم "همانا شهادت حسینعلیه السلام حرارتی در قلوب مؤمنین قرار میدهد که هرگز خاموش نمیشود" برای ما انگیزهای است برای درک حقیقتی اساسی که مدتها از آن غافل بودهایم و آن این که حرارت شهادت حسین قلب ما را فتح کرده و در اشکهای ما ممزوج شده است ...».
دکتر «ژوزف» فرانسوی در تحقیقی تحت عنوان «شیعه و ترقیّات محیّرالعقول» مینویسد: «... و از جمله امور طبیعی که مؤیّد فرقه شیعه شده و توانسته است در قلب دیگر فرقهها تأثیر گذارد، مسأله اظهار مظلومیت بزرگان دینشان است. و این مسأله از امور طبیعی به شمار میآید، زیرا طبع هر کس به نصرت و یاری مظلوم کشش دارد و دوست دارد ضعیف بر قوی غلبه یابد و طبیعتهای بشری متمایل به ضعیف است...
این مصنّفان اروپایی که تفصیل مقاتله حسینعلیه السلام و اصحابش و کشته شدن او را مینویسند با وجود آن که به آنان اعتقاد ندارند، ولی به ظلم و تعدّی و بی رحمی قاتلین آن حضرت و یارانش اذعان دارند و نام قاتلین آن حضرت را به بدی یاد میکنند. این امور طبیعی در مقابلش هیچ چیز نمیتواند بایستد. و این نکته از مؤیّدات برای فرقه شیعه به شمار میآید...».(32)
خانم «ماربین» فیلسوف آلمانی میگوید: «برخی از نویسندگان ما به جهت بیاطلاعی از کمیّت و کیفیت این شعار مترقیانه یعنی عزاداری حسینی... بدون هیچ اطلاعی قلمفرسایی کرده و این عزاداری حسینی را از جنون شیعه میدانند، ولی در این مسأله دقت نکرده که چگونه این عزاداری شؤون اسلام را تغییر داده است...
صد سال پیش شیعیان علی و حسینعلیهما السلام در هند انگشتشمار بودند در حالی که امروزه سومین جمعیت بزرگ هند به شمار میروند و این نسبت در سایر کشورها هم وجود دارد...
و چون این تبلیغات را با تبلیغات مسیحیان مقایسه کنیم با آن همه اموال و کوشش فراوانی که در این راه دارند یک دهم از پیشرفت شیعه را ندارند، با آنکه مبشّران مسیحی مصیبتهای مسیح را ذکر میکنند که تأثیر بسزایی در بین مردم دارد ولی نمیتوانند به مانند روش شیعیان حسینعلیه السلام ترویج نمایند. و شاید به این جهت باشد که مصیبتهای مسیح به درجه مصیبتهای حسینعلیه السلام در قلبهای مردم تأثیرگذار نباشد و اگر تاریخنگاران ما پی به حقیقت شعار و عادات این اقوام بیگانه ببرند آنان را به جنون نسبت نمیدهند...
من به چشم خود پی به صیانت و حفظ قانون محمّدی و پیشرفت مسلمین و رونق اسلام به سبب کشته شدن حسینعلیه السلام و پدید آمدن این وقایع به واسطه عزاداری حسینی میبرم، که چگونه در بین این قوم حقیقت سیاست تجلّی پیدا کرده است که عبارت باشد از دوری و تنفر از ظلم و جور، و این صفت نزد حکمای سیاسی شریفترین شعار و بهترین سعادت و زیباترین بهره پسندیده در انسان است، و مادامی که این ملکه برای آنان وجود دارد هرگز زیر بار خواری و ذلّت نمیروند... سزاوار است با دقت نظر کنیم که چه نکات دقیقی به روح زندگی میوزد که آنان در مجالس عزای حسینی به زبان جاری میسازند و چه معانی را فرامی گیرند».(33)
«بولس سلامه» شاعر مسیحی میگوید: «اذا کان التشیع حباً لعلی و اهل البیت الطیبین الاکرمین و ثورة علی الظلم و توجعاً لما حلّ بالحسین و ما نزل باولاده من النکبات فی مطاوی التاریخ، فانّنی شیعی»؛(34) «اگر تشیع به معنای محبت علی و اهل بیت پاک و کریم و انقلاب بر ضد ظلم و اظهار همدردی با مصایب حسین و آنچه بر اولاد او از گرفتاریهاست که در طول تاریخ بر آنان وارد شده، پس به طور حتم من شیعه هستم.»
او نیز میگوید: «حقاً ان البیان لیسفّ و ان شعری لحصاة فی ساحلک یا امیر الکلام، ولکنّها حصاة مخضوبة بدم الحسین الغالی، فتقبّل هذه الملحمة، و انظر من رفارف الخلد الی عاجز شرّف قلمه بذکرک»؛(35) «به حق میگویم که بیان نارساست و همانا شعر من همانند هستهای است در کنار ساحل تو ای امیر کلام، ولکنّ این هسته با خون ارزشمند حسین ارزشمندعلیه السلام خضاب شده است، پس این اشعار را از من بپذیر و از طبقات بهشت خلد به عاجزی نگاه کن که قلمش به یاد تو شرف پیدا کرده است.»
«ادوارد براون گرانویل» که خاورشناسی انگلیسی است درباره واقعه عاشورا میگوید: «آیا اقلیتی پیدا میشود که وقتی درباره کربلا سخن میشنود آغشته با حزن و درد نگردد؟ حتی غیر مسلمانان نیز نمیتوانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی تحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند».(36)
از آن جا که روح ملکوتی امام حسینعلیه السلام و سایر اولیای الهی در این جلسات حاضرند لذا انسان و حتی اطفال نیز با شرکت در این مجالس میتوانند از فیوضات آن بهرهمند شوند.
از یکی از بزرگان نقل شده که میفرمود: «... قنداقه نوزادان را تا چند ماهگی در مجالس علم و محافل ذکر و حسینیّه و محلّهای عزاداری که اسم سیدالشهدا در آن برده میشود ببرید، چرا که نفس طفل همچون مغناطیس است و علوم و اوراد و اذکار و قدّوسیت روح امام حسینعلیه السلام را جذب میکند. طفل گر چه زبان ندارد، ولی ادراک میکند، و روحش در دوران کودکی اگر در محلّ یا محالّ معصیت برده شود آن جرم و گناه او را آلوده میکند، و اگر در محلهای ذکر و عبادت و علم برده شود آن پاکی و صفا را به خود میگیرد. شما اطفال خود را در کنار اطاق روضهخوانی یا اتاق ذکری که دارید قرار بدهید، علمای سابق این طور عمل مینمودند؛ زیرا آثاری را که طفل در این زمان اخذ مینماید تا آخر عمر در او ثابت میماند و جزء غرایز و صفات فطری او میگردد، زیرا که نفس بچه در این زمان قابلیّت محضه است، گر چه این معنای مهم و این سرّ خطیر را عامّه مردم ادراک نمیکنند».
گرچه مردم در جلساتی که به نام سیدالشهداعلیه السلام بر پا میشود به عشق حضرت شرکت میکنند، ولی در ضمن با گوش دادن و فراگیری معارف اسلامی و مسائل دینی خود؛ اعم از اعتقادات و احکام و اخلاقیات، به فیض عظمای دیگر نایل شده و از این طریق به کمال و سعادت خواهند رسید. همان هدفی که امام حسینعلیه السلام به خاطر آن به شهادت رسید.
یکی از کشیشان مسیحی میگوید: «لو کان الحسین لنا لرفعنا له فی کل بلد بیرقاً و لنصبنا له فی کلّ قریة منبراً و لدعونا الناس الی المسیحیة باسم الحسین»؛(37) «اگر حسین برای ما بود برای او در هر شهری بیرقی نصب میکردیم و در هر قریهای منبر میگذاشتیم و مردم را به اسم او به مسیحیت دعوت مینمودیم.»
«شیخ زهیر الحسّون» میگوید: «من از کتابخانه واتیکان در رم دیدن کردم. در بخش اختصاصی کتابهای اسلامی، بیش از هزار کتاب چاپ شده و خطّی درباره امام حسینعلیه السلام یافتم. از مدیر کتابخانه در این باره سؤال کردم، او در جواب من گفت: «بزرگان واتیکان در این مدت اخیر مشاهده کردهاند که تشیّع در سطح عالم انتشار پیدا کرده و افراد بسیاری در عالم، مذهب اهل بیتعلیهم السلام را در آغوش گرفتهاند. آنان پس از بررسی در عظمت این حادثه پی بردهاند که سبب آن، انتشار مظلومیت امام حسینعلیه السلام در مجالس حسینی و برپایی دستههای عزاداری از جانب شیعیان است. لذا آنان به نمایندگان واتیکان در سرتاسر عالم دستور دادند تا هر چه کتاب چاپ شده یا خطّی را که درباره امام حسینعلیه السلام تألیف شده جمع آوری کنند، تا از آنها در نشر و گسترش مسیحیت از طریق نشر مظلومیت مسیح استفاده نمایند؛ زیرا مسیحیان معتقدند که مسیح همانند حسینعلیه السلام به دار آویخته شده و مظلومانه کشته شده است».(38)
گریه در سوگ اولیا خصوصاً امام حسینعلیه السلام گرچه آثار جانبی بسیاری دارد ولی نباید از آثار ذاتی آن نیز غافل بود زیرا گریه در سوگ اولیا همانند آب پاک و مطهری است که میتواند دلهای آلوده ما را پاک کرده و انسان را به تکامل برساند و باصفا و نورانی گرداند. گریه بر اولیا گریه عشق است و عشق کشش داشته و انسان را به معشوق میرساند همانگونه که بسیاری از افراد از این راه به کمال و سعادت رسیدند.
حبّ و بغض دو امر متناقض است که بر خاطر انسان عارض شده و از آن دو به میل و بی میلی نفس به چیزی تعبیر میشود.
از ادله عقلی و نقلی استفاده میشود که محبّت برخی افراد بر انسان واجب است:
1 - خداوند
خداوند متعال در رأس کسانی است که محبّت او اصالتاً به جهت دارا بودن همه صفات کمال و جمال، و این که همه موجودات به او وابستهاند، واجب است.
خداوند متعال میفرماید: «قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَأَبْناؤُکُمْ وَإِخْوانُکُمْ وَأَزْواجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَتِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَمَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ»؛(39) «[ای رسول بگو امّت را کهای مردم! اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خویشاوندان خود را و اموالی که جمع آوردهاید و مال التجارهای که از کسادی آن بیمناکید و منازلی که به آن دل خوش داشتهاید بیش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست میدارید، پس منتظر باشید تا امر نافذ خدا جاری گردد و خدا فاسقان و بدکاران را هدایت نخواهد کرد.»
2 - رسول خداصلی الله علیه وآله
از جمله کسانی را که به خاطر خدا باید دوست بداریم رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله است، زیرا او واسطه فیض تشریع و تکوین است. از همین رو در آیه فوق در کنار نام خداوند از حضرت یاد شده و امر به محبّت او شده است.
از پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «احبّوا اللَّه لما یغذوکم و أحبّونی بحبّ اللَّه ...»؛(40) «خداوند را از آن جهت دوست بدارید که شما را روزی میدهد و مرا به خاطر خدا دوست بدارید.»
از طرف دیگر، مناقب و فضایل و کمالات آن حضرت از جمله عواملی است که انسان را جذب آن حضرت کرده و محبّتش را در دل میآورد.
3 - آل بیت پیامبرعلیهم السلام
در قرآن و روایات اسلامی - اعم از شیعی و سنّی - بر مودّت و محبّت اهلبیت پیامبرعلیهم السلام تأکید فراوان شده است؛ و این تنها بدان جهت نیست که آنان ذریه پیامبرصلی الله علیه وآله و از نسل اویند، بلکه از آن جهت است که آنان دارای فضایل و کمالات، و به عبارت دیگر جامع همه صفات کمال و جمالند؛ به تعبیر دقیقتر، مظهر صفات جمال و جلال الهی اند. لذا در حقیقت، دوستداشتن آنان با آن جامعیت، محبت به خوبیهایی است که در آنان به نحو کامل تجلّی نموده، و منبع همه این خوبیها خداوند متعال است. پس در حقیقت محبت و اظهار عشق و ارادات قلبی به اهلبیتعلیهم السلام، محبت و اظهار ارادت به خداوند متعال است و از آن جا که محبّت، نیرویی است که انسان را به سوی محبوب سوق میدهد، پس از جنبه تربیتی، محبت به خوبان، انسان را به خوبیها سوق میدهد.
با مراجعه به کتابهای لغت و اصطلاح علما، و نیز کتابهای حدیثی پی میبریم که مراد از اهلبیت پیامبرصلی الله علیه وآله افراد خاصی هستند و اهلبیت، شامل تمام وابستگان نسبی و سببی ایشان نمیشود؛
ابن منظور افریقی در لسانالعرب میگوید: «اهل انسان نزدیکترین مردم است به انسان، و کسانی که آنان را به نسب یا دین جمع میکند».(41)
در قرآن و روایات، اهلبیت در مورد افراد خاصی به کار رفته که همان رسول خداصلی الله علیه وآله و امام علیّ و فاطمه زهرا و حسن و حسینعلیهم السلام است. و بقیه ذریه پاک و معصوم پیامبرصلی الله علیه وآله نیز به آنان ملحقند، که همان نُه امام معصوم از فرزندان امام حسینعلیهم السلام هستند.
امسلمه میگوید: هنگامی که آیه «اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد، حضرت، علی و فاطمه و حسن و حسینعلیهم السلام را احضار کرده و فرمود: «اینان اهلبیت منند.»(42)
و امام حسینعلیه السلام فرمود: «انّا اهلبیت النبوة»؛(43) «ما اهلبیت نبوّتیم.»
مسلم به سند خود از عایشه نقل میکند: «خرج النبیصلی الله علیه وآله غداة و علیه مرط مرجّل من شعر اسود، فجاء الحسن بن علی فادخله ثم جاء الحسین فدخل معه، ثم جاءت فاطمة فادخلها، ثم جاء علیّ فادخله ثم قال: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» »؛(44) «هنگام صبح پیامبرصلی الله علیه وآله از منزل خارج شد، در حالی که بر دوش او پارچهای بافته شده از موی سیاه به نام "کسا" بود، حسن بن علی بر او وارد شد او را داخل آن کسا نمود. آنگاه حسینعلیه السلام وارد شد او را نیز داخل آن کرد. سپس فاطمهعلیها السلام آمد او را نیز داخل کسا کرد، بعد علیعلیه السلام وارد شد او را نیز داخل نمود. آنگاه این آیه را قرائت نمود: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» .»
احمد بن حنبل میگوید: «لمّا نزلت هذه الآیة «نَدْعُ أَبْنَآءَنا وَأَبْنَآءَکُمْ»، دعا رسول اللَّهصلی الله علیه وآله علیاً و فاطمة و حسناً و حسیناً رضوان اللَّه علیهم اجمعین فقال: اللّهم هؤلاء اهلی»؛(45) «هنگامی که آیه مباهله بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد، حضرت؛ علی و فاطمه و حسن و حسینعلیهم السلام را خواست، آنگاه عرض کرد: بار خدایا! اینان اهل بیت من هستند.»
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «قُلْ لا اَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ؛(46) «[ای رسول ما به امت بگو من از شما هیچ اجری برای رسالت نمیخواهم جز این که مودّت و محبّت مرا در حقّ خویشاوندانم منظور دارید.»
این آیه معروف به آیه مودّت است که در اغلب کتابهای تفسیر و حدیث و تاریخ، نزول آن را در حق اهلبیتعلیهم السلام میدانند.
سیوطی در تفسیر این آیه به اسناد خود از ابن عباس نقل میکند: هنگامی که این آیه: «قُلْ لا اَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد، صحابه عرض کردند: ای رسول خدا! خویشاوندان تو کیانند که مودت آنان بر ما واجب است؟ حضرتصلی الله علیه وآله فرمود: «علی و فاطمه و دو فرزندان آنها».(47)
در خطبهای که امام حسنعلیه السلام بعد از شهادت امیرالمؤمنینعلیه السلام ایراد کردند، بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: «... و أنا من أهل البیت الذی افترض اللَّه مودّتهم علی کلّ مسلم، فقال تبارک و تعالی: «قُلْ لا اَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً»فاقتراف الحسنة مودّتنا أهلالبیت»؛ «... و من از أهلبیتی هستم که خداوند مودّت آنان را بر هر مسلمانی واجب نموده است، پس خداوند تبارک و تعالی فرمود: «قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ...»، پس انجام کار نیک مودت ما اهلبیت است.»
امام صادقعلیه السلام به ابوجعفر احول فرمود: «ما یقول أهل البصرة فی هذه الآیة: «قُلْ لا اَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ؟ قلت: جعلت فداک إنهم یقولون: إنها لاقارب رسول اللَّهصلی الله علیه وآله، فقال: کذبوا إنّما نزلت فینا خاصّة فی أهل البیت فی علیّ و فاطمة و الحسن و الحسین أصحاب الکساءعلیهم السلام»؛(48) «چه میگویند اهل بصره در این آیه: «قُلْ لا اَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُربی ؟» عرض کردم: فدایت گردم، آنان میگویند: این آیه در شأن خویشاوندان رسول خداصلی الله علیه وآله است. حضرت فرمود: دروغ میگویند، تنها در حق ما اهلبیت، علی و فاطمه و حسن و حسین، اصحاب کسا نازل شده است.»
میدانیم که حصر در این روایات، اضافی است نه حقیقی، و لذا شامل بقیه امامان نیز میشود.
در روایات فریقین همانند قرآن کریم به طور صریح بر محبّت اهلبیتعلیهم السلام تأکید شده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - وادار نمودن بر دوستی اهلبیتعلیهم السلام؛
رسولاللَّهصلی الله علیه وآله میفرمایند: «ادّبوا أولادکم علی ثلاث خصال: حبّ نبیّکم، وحبّ أهل بیته، و قراءة القرآن»؛(49) «اولاد خود را بر سه خصلت تربیت کنید: دوستی پیامبرتان، دوستی اهل بیتش، و قرائت قرآن.»
2 - دوستی اهلبیت دوستی رسول خداست؛
رسولخداصلی الله علیه وآله فرمود: «أحبّوا اللَّه لما یغذوکم من نعمه، وأحبّونی لحبّ اللَّه، و أحبّوا أهلبیتی لحبّی»؛(50) «خدا را دوست بدارید به جهت آن که از نعمتهایش به شما روزی میدهد. و مرا به جهت دوستی خدا دوست بدارید، و اهلبیتم را نیز به جهت دوستی من دوست بدارید.»
زید بن ارقم میگوید: در خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله بودم که دیدم فاطمه زهراعلیها السلام داخل حجره پیامبرصلی الله علیه وآله شد، در حالی که دو فرزندش حسن و حسین با او بودند، و علیعلیه السلام نیز پشت سر آنان وارد شد، پیامبرصلی الله علیه وآله به آنان نظر کرده، فرمود: «من أحبّ هؤلاء فقد أحبّنی، و من ابغضهم فقد أبغضنی»؛(51) «هر کس اینان را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس که اینان را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.»
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «من عرف حقّنا و أحبّنا فقد أحبّ اللَّه تبارک و تعالی»؛(52) «هر کس حق ما را شناخته و ما را دوست بدارد در حقیقت خداوند تبارک و تعالی را دوست داشته است.»
3 - حبّ اهلبیت اساس ایمان است؛
رسولخداصلی الله علیه وآله فرمود: «أساس الإسلام حبّی و حبّ أهل بیتی»؛(53) «اساس اسلام، دوستی من و اهلبیت من است.»
همچنین فرمود: «لکلّ شیء أساس، و أساس الإسلام حبّنا أهل البیت»؛(54) «برای هر چیزی اساسی است و پایه اسلام حبّ ما اهلبیت است.»
4 - حبّ اهلبیتعلیهم السلام عبادت است؛
رسولخداصلی الله علیه وآله فرمود: «حبّ آل محمّد یوماً خیر من عبادة سنة، و من مات علیه دخل الجنّة»؛(55) «یک روز دوستی آل محمّد، بهتر از یک سال عبادت است، و کسی که بر آن دوستی بمیرد داخل بهشت میشود.»
5 - دوستی اهلبیتعلیهم السلام نشانه ایمان است؛
رسولخداصلی الله علیه وآله فرمود: «لا یؤمن عبد حتّی أکون أحبّ إلیه من نفسه، و أهلی أحبّ إلیه من أهله، و عترتی أحبّ إلیه من عترته، و ذاتی أحبّ إلیه من ذاته»؛(56) «هیچ بندهای ایمان کامل پیدا نمیکند، مگر در صورتی که من دوستداشتنیتر نزد او از خودش باشم، و نیز اهلبیتم از اهلش محبوبتر، و عترتم از عترتش دوست داشتنیتر و ذاتم از ذاتش محبوبتر باشد.»
6 - دوستی اهلبیت نشانه پاکی ولادت؛
پیامبرصلی الله علیه وآله اشاره به علیعلیه السلام کرد و فرمود: «أیّها الناس! إمتحنوا أولادکم بحبّه، فإنّ علیّاً لایدعو إلی ضلالة، و لا یبعد عن هدی، فمن أحبّه فهو منکم، و من أبغضه فلیس منکم»؛(57) «ای مردم! اولاد خود را به دوستی علی امتحان نمایید، زیرا او شما را به گمراهی دعوت نمیکند و از هدایت دور نمیسازد. پس هر یک از اولاد شما که علی را دوست بدارد از شماست، و هر کدام که او را دشمن بدارد از شما نیست.»
امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود: در وصیّتی که پیامبرصلی الله علیه وآله به اباذر کرده آمده است: «یا أباذر! من أحبّنا أهل البیت فلیحمداللَّه علی أوّل النعم. قال: یا رسول اللَّه! و ما أوّل النعم؟ قال: طیب الولادة، انّه لا یحبّنا إلّا من طاب مولده»؛(58) «ای اباذر! هر کس ما اهلبیت را دوست دارد باید بر اوّلین نعمت، خداوند را ستایش نماید. ابوذر عرض کرد: ای رسول خدا! اولین نعمت چیست؟ فرمود: نیکی ولادت، زیرا دوست ندارد ما را مگر کسی که ولادتش پاک است.»
7 - سؤال از دوستی اهلبیت در روز قیامت؛
رسولخداصلی الله علیه وآله فرمود: أوّل مایُسأل عنه العبد حبّنا أهل البیت»؛(59) «اولین چیزی که در روز قیامت از بنده سؤال میشود، دوستی ما اهلبیت است.»
و نیز فرمود: «لا تزول قدما عبدٍ یوم القیمة حتّی یُسأل عن أربع: عن عمره فیما أفناه، و عن جسده فیما أبلاه، وعن ماله فیما أنفقه ومن أین کسبه، وعن حبّنا أهلالبیت»؛(60) «روز قیامت بنده قدم از قدم بر نمی دارد تا آن که از چهار چیز سؤال شود: از عمرش که در چه راهی صرف کرده، و از بدنش که در چه راهی بهکار گرفته، و از مالش که در چه راهی خرج کرده و از کجا به دست آورده است، و از دوستی ما اهلبیت.»
روایاتی که تاکنون ذکر شد، اشاره به دوستی مجموعه اهلبیتعلیهم السلام داشت؛ دستهای دیگر از روایات، اشاره و تأکید به دوستی و محبّت برخی از اهلبیت دارد که به تعدادی از آنها نیز اشاره میکنیم:
1 - دوستی امام علیعلیه السلام؛
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «برائة من النار حبّ علیّ»؛(61) «تنها راه دوری از آتش جهنم، دوستی علیعلیه السلام است.»
و نیز فرمود: «یا علی! طوبی لمن احبّک و صدق فیک، و ویل لمن أبغضک و کذب فیک»؛(62) «ای علی! خوشا به حال کسی که تو را دوست داشته و در حق تو صادق باشد، و وای بر کسی که تو را دشمن داشته و در حقّ تو دروغگو باشد.»
امسلمه از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل میکند که فرمود: «لا یحبّ علیاً منافق، و لا یبغضه مؤمن»؛(63) «منافق، علیعلیه السلام را دوست ندارد و مؤمن او را دشمن ندارد.»
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «والذی فلق الحبة و برأ النسمة، إنّه لعهد النّبی الأمّی إلیّ انّه لا یحبّنی إلّا مؤمن، و لا یبغضنی إلّا منافق»؛(64) «قسم به کسی که دانه را شکافت، و انسان را آفرید، هر آینه عهدی است از پیامبر امّی به من که دوست ندارد مرا مگر مؤمن، و دشمن ندارد مرا مگر منافق.»
2 - دوستی فاطمه زهراعلیها السلام؛
از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «فاطمة بضعة منّی، من أغضبها فقد أغضبنی»؛(65) «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را به غضب آورد، مرا خشمگین کرده است.»
جمیع بن عمیر تیمی میگوید: «دخلت مع عمتی علی عائشة فسئلت: أی الناس کان أحب إلی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله؟ قالت: فاطمة، فقیل: من الرجال، قالت: زوجها»؛(66) «با عمهام بر عایشه وارد شدیم، او سؤال کرد: کدامین شخص از زنان نزد رسول خداصلی الله علیه وآله محبوبتر بوده است؟ عایشه گفت: فاطمه. سؤال شد: از مردان؟ گفت: همسرش.»
3 - دوستی امام حسن و امام حسینعلیهما السلام؛
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «هذان ابنای الحسن و الحسین، أللّهم إنّی أُحبّهما، أللّهم فأحبّهما و أحبّ من یُحبّهما»؛(67) «اینان دو فرزندان من هستند، بار خدایا! من آنان را دوست میدارم. بار خدایا! تو نیز آنان و هر کس که آنان را دوست دارد، دوست بدار.»
و نیز فرمود: «الحسن و الحسین ریحانتای»؛(68) «حسن و حسین دو دسته گل من هستند.»
انسان کسی را که دوست دارد این دوستی تنها حالتی نیست که در نفس باقی بماند بلکه همانگونه که اشاره شد، اقبال نفس را در پی دارد و این اقبال نفس منشأ ظهور و بروز در زندگی انسان است. و اگر محبت در موردی رجحان پیدا کرد به تبع آن مظاهر و بروزات آن نیز راجح میگردد و ادله استحباب شامل آنها نیز میشود، مگر در مواردی که اظهار ارادتی مورد نهی قرار گیرد؛ مثل به هلاکت انداختن خود به جهت محبوب که این مورد از دلیل استحباب خارج میشود. اینک به برخی مظاهر حب اشاره میکنیم:
1 - اطاعت و انقیاد.
2 - زیارت محبوب.
3 - تکریم و تعظیم محبوب.
4 - برآورده کردن حاجتهای محبوب.
5 - دفاع از محبوب به انحای مختلف.
6 - حزن و اندوه در فراق محبوب.
7 - حفظ آثار محبوب.
8 - احترام به فرزندان و نسل محبوب.
9 - بوسیدن آن چه به او مرتبط است.
10 - برپایی مراسم جشن و مولودی خوانی در میلاد محبوب.
نتیجه این که اقامه عزاداری از لوازم و مظاهر حبّ اهل بیتعلیهم السلام است.
بخاری به سند خود از عایشه نقل میکند: «لمّا جاء النبیصلی الله علیه وآله خبر قتل بن حارثة و جعفر و ابن رواحة جلس یعرف فیه الحزن...»؛(69) «هنگامی که خبر شهادت زید بن حارثه و جعفر و عبداللَّه بن رواحه به پیامبرصلی الله علیه وآله رسید، حضرت در حالی که آثار حزن در صورتش نمایان بود وارد مسجد شد و در آنجا نشست.»
ابن هشام نقل میکند: «لمّا رجع النبیصلی الله علیه وآله الی المدینة سمع البکاء و النواح علی القتلی، فذرفت عیناهصلی الله علیه وآله و بکی، ثم قال: لکن حمزة لابواکی له، فجاء نساء قال بنی عبدالاشهل لمّا سمعوا ذلک، فبکین علی عمّ رسول اللَّهصلی الله علیه وآله و نحن علی باب المسجد...»؛(70) «هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله به مدینه بازگشت صدای گریه و نوحه را بر کشته شدگان شنید. آن گاه چشمان پیامبرصلی الله علیه وآله پر از اشک شد و فرمود: ولی حمزه گریه کنندهای ندارد. با شنیدن این سخن، زنان بنی اشهل آمدند و بر عموی رسول خداصلی الله علیه وآله گریستند.»
گاهی گفته میشود که برپایی مراسم عزا با وحدت مسلمانان سازگاری ندارد؛ زیرا این مراسم در برگیرنده اعتراض و لعن بر برخی از خلفای مسلمانان است، و لذا به جهت ایجاد وحدت در بین مسلمین ترک آن لازم و ضروری است.
پاسخ
اولاً: قضیه امام حسینعلیه السلام نه تنها به مصلحت شیعه است بلکه به مصلحت مسلمانان و عموم آزادی خواهان عالم میباشد، لذا با برپایی مراسم یادبود حضرت اباعبداللَّه الحسینعلیه السلام و با ایجاد روحیه شهادتطلبی در راه تثبیت آزادی و ایمان میتوان جوامع بشری را از یوغ اسارت و بردگی دیگران رهایی بخشید.
ثانیاً: در ذکر مصیبت امام حسینعلیه السلام چندان سخنی از صحابه به میان نمیآید. مگر نه این است که عموم صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله، حضرت امام حسینعلیه السلام را دوست میداشتند و او را احترام مینمودند؟ و حتی برخی از آنان در کربلا در رکاب امامشان به شهادت رسیدند که از میان آنها میتوان به حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، بریربن خضیر همدانی، عروه غفاری و دیگران اشاره کرد.
یادبود عاشورای حسینی هرگز بین مسلمانان ایجاد اختلاف نکرده و نخواهد کرد. آری، یادبود حسینی میتواند بین مسلمانان و منافقان دغلکاری امثال یزید و ابن زیاد و عمر بن سعد و طرفداران آنان تفرقه بیندازد.
از برخی روایات شیعه و سنّی استفاده میشود که سینه زدن در سوگ امام حسینعلیه السلام گر چه موجب قرمز شدن سینه شود، اشکالی نداشته، بلکه امری راجح است.
الف) روایات شیعه
با مراجعه و تأمّل در روایات شیعه استفاده میشود که اهل بیتعلیهم السلام انواع عزاداری مشروع از قبیل سینهزنی را اجازه دادهاند. اینک به برخی از این روایات اشاره میکنیم:
1 - شیخ طوسی از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «لاشی فی اللطم علی الخدود سوی الاستغفار و التوبة، و قد شققن الجیوب و لطمن الخدود الفاطمیّات علی الحسین بن علیعلیهما السلام و علی مثله تلطم الخدود و تشقّ الجیوب»؛(71) «چیزی در زدن بر صورت به جز استغفار و توبه نیست، زیرا زنان فاطمی در سوگ حسین بن علیعلیهما السلام گریبان چاک داده و لطمه به صورت زدند. و بر مثل حسین باید لطمه به صورت زده و گریبان چاک داد.»
2 - در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: «فلمّا رأین النساء جوادک مخزیّاً... برزن من الخدور ناشرات الشعور، علی الخدود لاطمات و بالعویل ناحیات»؛(72)
«زنان چون اسب زخم خورده تو را دیدند... از پشت پردهها بیرون آمدند در حالی که موهای خود را پریشان کرده و لطمه بر صورت میزدند و با صدای بلند نوحه میکردند.»
3 - و نیز در آن زیارت میخوانیم که امام زمانعلیه السلام خطاب به امام حسینعلیه السلام عرض میکند: «و لأندبنّک صباحاً و مساءاً، و لأبکینّ علیک بدل الدموع دماً»؛(73) «من صبح و عصر بر تو ندبه میکنم و به جای اشکها بر تو خون میگریم.»
موضوع خون گریستن بالاتر از سینه زدن است و لذا به طریق اولی حکم رجحان سینهزنی از آن استفاده میشود.
4 - از امام رضاعلیه السلام روایت شده که فرمود: «انّ یوم الحسین اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذلّ عزیزنا بأرض کرب و بلا، و اورثنا الکرب و البلاء الی یوم الانقضاء...»؛(74) «همانا روز حسینعلیه السلام پلکهای ما را زخم کرده و اشکان ما را ریزان نموده و عزیز ما را در سرزمین کرب و بلا ذلیل کرده است. و غصه و بلا را تا روز قیامت برای ما به ارث گذارده است.»
5 - شیخ مفیدرحمه الله نقل میکند: چون زینبعلیها السلام اشعار برادرش حسینعلیه السلام را شنید که میگوید: «یا دهر افٍّ لک من خلیل...» سیلی به صورت زد و دست برد و گریبان چاک داد و بیهوش شد.(75)
6 - سیدبن طاووس نقل کرده: «چون اسیران در بازگشتشان به مدینه به کربلا رسیدند، جابر بن عبداللَّه انصاری را همراه جماعتی از بنی هاشم و مردانی از آل رسول مشاهده کردند که برای زیارت قبر حسینعلیه السلام آمدهاند. همگی در یک وقت به هم رسیدند و شروع به گریه و حزن کرده و بر خود میزدند و چنان عزاداری بر پا کردند که جگرها را میسوزاند. زنان آن سرزمین نیز با آنان همنوا شده و چند روز عزاداری بر پا کردند.(76)
7 - ابن قولویه نقل کرده که حورالعین در اعلی علیین بر حسین به سینه و صورت زد.(77)
ب) روایات اهل سنت
اهل سنّت نیز روایاتی را نقل کردهاند که دلالت بر رجحان سینهزنی در سوگ اولیای الهی خصوصاً سالار شهیدان امام حسینعلیه السلام دارد. اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - ابن کثیر نقل کرده که چون اسیران را بر بدن امام حسینعلیه السلام و اصحابش مرور دادند زنان شیون کشیده، به صورت خود زدند، و زینب صدا بلند کرد: «یا محمّداه...».(78)
این در حالی است که هرگز امام سجادعلیه السلام که همراهشان بود به عمل آنان اعتراض نکرد.
2 - زمانی که امام حسینعلیه السلام در کربلا چنین رجز خواند:
یا دهر افّ لک من خلیل
کم لک بالإشراق و الاصیل
صدا به گوش زینبعلیها السلام رسید. در این هنگام پیراهن خود را چاک داده، بر صورت خود زد و سربرهنه از خیمه بیرون آمد و فریاد برآورد: واثکلاه، واحزناه.(79)
3 - از جمله ادله عدم حرمت بر سینه و صورت زدن در سوگ انبیا و اوصیا و فرزندان انبیا، خصوصاً کسانی که بر روی زمین هیچ کس مثل آنان نبوده است، روایتی است که احمد و دیگران به سند صحیح از عایشه نقل کردهاند که گفت: «... رسول خداصلی الله علیه وآله قبض روح شد[در حالی که سر او در دامن من قرار داشت(80)]، آنگاه سر او را بر بالشتی قرار دادم. در این هنگام من با زنان برخواسته و به خود زده و من به صورت خود میزدم...».(81)
محمّد سلیم اسد درباره سند این حدیث میگوید: «این سند صحیح است».(82)
4 - سبط بن جوزی میگوید: «و لمّا قتل الحسینعلیه السلام لم یزل ابن عباس یبکی علیه حتی ذهب بصره»؛(83) «چون حسینعلیه السلام کشته شد، ابن عباس مرتّب بر او میگریست تا این که چشمانش کور شد.»
5 - جرجی زیدان میگوید: «لا شک انّ ابن زیاد ارتکب بقتل الحسین جریمة کبری لمیحدث أفظع منها فی تاریخ العالم، و لاغرو اذا تظلّم الشیعة لقتل الحسین و بکوه فی کل عام، و مزقوا جیوبهم و قرعوا صدروهم اسفاً علیه؛ لانّه قتل مظلوماً»؛(84) «شکی نیست که ابن زیاد با کشتن حسینعلیه السلام جرم بزرگی را مرتکب شد که فجیعتر از آن در تاریخ عالم واقع نشده است. و لذا باکی نیست بر شیعه که به جهت کشته شدن حسینعلیه السلام اظهار تظلم کرده، بر او در هر سال بگرید، و گریبان چاک دهد، و با اظهار تأسّف بر او به سینههای خود زند؛ زیرا او مظلومانه کشته شد.»
6 - مجرد زدن انسان به خودش در مصیبتی که به او وارد شده، دلیلی بر حرمت آن نیست؛ زیرا احمد بن حنبل به سند خود از ابو هریره نقل کرده که شخصی اعرابی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و شروع به زدن به صورت خود کرد و موی خود را میکند و میگفت: من خودم را هلاک شده میبینم. رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: چه چیز تو را هلاک نموده است؟! او گفت من در ماه رمضان با همسر خود جماع کردم! حضرت به او فرمود: آیا میتوانی یک بنده آزاد کنی؟(85)
در این حدیث مشاهده میکنیم که پیامبرصلی الله علیه وآله بر این کار او اعتراض نکرد و او را از زدن به صورت و کندن مو نهی ننمود.
7 - ابن عباس قضیه طلاق پیامبرصلی الله علیه وآله و همسران خود را نقل میکند که در آن آمده است: عمر گفت: من بر حفصه وارد شدم در حالی که ایستاده بود و به خود میزد، و همچنین همسران پیامبر نیز ایستاده و به خود میزدند. من به حفصه گفتم: آیا رسول خداصلی الله علیه وآله تو را طلاق داده است؟...(86)
بررسی ادله مخالفین
مخالفان سینهزنی به ادلهای چند از روایات فریقین تمسّک کردهاند:
الف) روایات اهل سنّت
بخاری به سند خود از عبداللَّه نقل کرده که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «لیس منّا من لطم الخدود و شقّ الجیوب و دعا بدعوی الجاهلیة»؛(87) «از ما نیست کسی که به صورت سیلی زده، یقهها چاک دهد و مدّعی دعوای جاهلیّت باشد.»
برخی به این حدیث تمسّک کرده و از سینهزنی و نوحهسرایی در سوگ اولیای الهی حتی سالار شهیدان اباعبداللَّه الحسینعلیه السلام منع کردهاند.
پاسخ
این حدیث ناظر به موردی است که کسی این افعال را به عنوان اعتراض به قضای الهی در مقابل مرگ عزیزش انجام دهد. و این نکتهای است که بسیاری از شارحان صحیح بخاری؛ از قبیل: عسقلانی، ملا علی قاری، کرمانی، قسطلانی به آن اشاره کردهاند.(88)
کرمانی مینویسد: «فان قلت: اللطم و الشق لایخرج فاعلهما من هذه الامة فما معنی النفی؟ قلت: هو للتغلیظ، اللهم الا ان یفسر دعوی الجاهلیة بما یوجب الکفر نحو تحلیل الحرام او عدم التسلیم لقضاء اللَّه، فحینئذ یکون النفی حقیقة»؛(89) «اگر کسی بگوید: گریبان چاک کردن و به صورت زدن باعث نمیشود که فاعل این دو کار از این امت خارج گردد، پس این نفی چه معنایی دارد؟ در جواب میگوییم: این به جهت شدت و تغلیظ است، مگر آن که ادعای مطالب جاهلیت را به گونهای تفسیر کنیم که موجب کفر شود، مانند تحلیل حرام یا عدم تسلیم در برابر قضای الهی، که در این صورت نفی، حقیقی است.»
مناوی در ذیل این حدیث مینویسد: «این تعبیر دلالت بر عدم رضایت دارد، و سبب آن چیزی است که این اعمال متضمن آن است که از آن جمله راضی نبودن به قضای الهی است».(90)
نتیجه این که: این حدیث هرگز ناظر بر سینهزنی در روز عاشورا و در عزای امام حسینعلیه السلام و دیگر اولیای الهی نیست، عملی که به جهت تعظیم دین و شعائر آن و اظهار محبت نسبت به اهل بیت پیامبرعلیهم السلام انجام میگیرد.
ب) روایات اهل بیتعلیهم السلام
در منابع شیعی روایاتی وجود دارد که به ظاهر از نوحهسرایی و سینهزنی نهی کرده است؛
1 - جابر بن عبداللَّه انصاری میگوید: از امام باقرعلیه السلام درباره (جزع) سؤال کردم؟ حضرت فرمود: «اشدّ الجزع، الصراخ بالویل و لطم الوجه و الصدر و جزّ الشعر من النواصی. و من اقام النواحة فقد ترک الصبر و اخذ فی غیر طریقه»؛(91) «شدیدترین مرتبه جزع عبارت است از فریاد همراه وای گفتن، زدن به صورت و سینه و کندن مو از جلوی سر، و هرکس نوحهگری بر پا کند به طور حتم صبر را رها کرده و در راه غیر صبر قرار گرفته است.»
2 - از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «نهی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله عن الرنة عند المصیبة و نهی عن النیاحة و الاستماع الیها»؛(92) «رسول خداصلی الله علیه وآله از فریاد برآوردن هنگام مصیبت نهی کرده است. و نیز از نوحهسرایی و گوش دادن به آن نیز نهی نموده است.»
3 - عمرو بن ابی مقدام میگوید: از امام باقرعلیه السلام شنیدم که درباره آیه «وَ لایَعْصینَکَ فی مَعْرُوفٍ».(93) فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله به دخترش فاطمهعلیها السلام فرمود: «اذا أنا متّ فلاتخمشی علیّ وجهاً و لاتُرخی علیّ شعراً و لاتنادی بالویل و لاتقیمنّ علیّ نائحة»؛(94) «هر گاه من از دنیا رفتم صورت خود را خراش مده، و موی خود را پریشان مساز و برای من نوحهگری نکن.»
پاسخ
اولاً: این دسته از روایات، اصلِ برپایی مجالس عزا را نهی نمیکند، بلکه از هر عملی که با قضا و قدر الهی منافات داشته باشد جلوگیری میکند است؛ زیرا برخی در فراق از دست رفته خود شکوه و اعتراض نموده، مقدّرات الهی را زیر سؤال میبرند، ولی اگر در نوحه سرایی و مرثیه خوانی برای میّت تنها ذکر فضایل و خوبیهای او گفته شود اشکالی ندارد.
ثانیاً: این روایات مربوط به مواردی است که بر نوحهگری و مرثیهسرایی اثری عقلایی مترتب نگردد، در حالی که عزاداری برای اولیای الهی دارای آثاری عقلایی است. و ما به اثبات رساندیم که میتوانیم موضوع عزاداری را داخل در ادله عام کنیم. خصوصاً آن که ثابت شد که سیره رسول خداصلی الله علیه وآله و اهل بیت عصمت و طهارت و صحابه و تابعین و مسلمانان در طول تاریخ بر برپایی مراسم عزا و مرثیهسرایی و نوحهگری در سوگ اولیای الهی، خصوصاً امام حسینعلیه السلام بوده است.
ثالثاً: در برخی از روایات تصریح به جواز بلکه رجحان نوحهگری و جزع در سوگ امام حسینعلیه السلام شده است:
1 - در روایتی از امام صادقعلیه السلام نقل است که فرمود: «کلّ الجزع و البکاء مکروه سوی الجزع و البکاء علی الحسینعلیه السلام»؛(95) «هر جزع و گریهای مکروه است به جز جزع و گریه بر امام حسینعلیه السلام.»
2 - امام رضاعلیه السلام به پسر شبیب فرمود: «... انّ یوم الحسینعلیه السلام اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذلّ عزیزنا بأرض کرب و بلا و اورثنا الکرب و البلاء الی یوم الانقضاء...»؛(96) «همانا روز حسینعلیه السلام پلکهای ما را زخم کرده و اشکهای ما را جاری ساخته و عزیز ما را در زمین کرب و بلا ذلیل کرده است. و تا روز انقضاء [دنیا] غصه و بلا را برای ما به ارث گذارده است.»
3 - امام صادقعلیه السلام به عبداللَّه بن حماد فرمود: «بلغنی انّ قوماً یأتونه من نواحی الکوفة و ناساً من غیرهم و نساء یندبنه، و ذلک فی النصف من شعبان، فمن بین قاری یقرأ و قاصّ یقصّ و نادب یندب، و قائل یقول المراثی. فقلت له: نعم جعلت فداک، قد شهدت بعض ما تصف. فقال: الحمد للَّه الذی جعل فی الناس من یفد الینا و یمدحنا و یرثی لنا و جعل عدوّنا من یطعن علیهم من قرابتنا و غیرهم یهدرونهم و یقبحون ما یصنعون»؛(97) «به من خبر رسیده که گروههایی از اطراف کوفه و نقاط دیگر و نیز گروهی از خانمها در نیمه شعبان، کنار تربت پاک حسین بن علیعلیه السلام اجتماع نموده، بر او نوحهسرایی کرده و قرآن تلاوت میکنند و گروهی به نقل تاریخ و برخی دیگر به مرثیهسرایی میپردازند.
حماد عرض کرد: من خود شاهد چنین مراسمی بودهام. امام فرمود: خدارا سپاس که برخی از مردم را علاقهمند ما قرار داده تا به مدح و ستایش ما پرداخته و برای ما سوگواری کنند، دشمنان ما را مورد سرزنش قرار داده، کارهای زشت و ناپسند آنان را آشکار نمایند.»
4 - ابن قولویه از مسمع کردین روایت کرده که امام صادقعلیه السلام به من فرمود: «... أفما تذکر ما صنع به؟ قلت: بلی، قال: فتجزع؟ قلت: ای و اللَّه، و استعبر لذلک حتی یری اهلی اثر ذلک علیّ، فامتنع من الطعام حتی یستبین ذلک فی وجهی. قال: رحم اللَّه دمعتک، اما انک من الذین یعدّون من اهل الجزع لنا و الذین یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا...»؛(98) «... آیا مصایب کربلا را به یاد میآوری؟ عرض کردم: آری. فرمود: آیا جزع و اظهار ناراحتی میکنی؟ گفتم: آری، سوگند به خدا! که گریه میکنم. حضرت فرمود: خدا گریهات را بپذیرد. آگاه باش! که تو از کسانی هستی که برای مصایب ما اظهار ناراحتی و جزع میکنند. تو از کسانی هستی که در خوشحالی ما خوشحال و در اندوه و حزن ما اندوهناکند...».
شکی نیست که پوشیدن لباس مشکی خصوصاً در حال نماز نزد مشهور امامیه کراهت دارد، بلکه ادعای اجماع بر آن نیز شده است. ولی بحث این است که آیا این کراهت ذاتی است، یعنی به لحاظ این که لباس مشکی است مکروه است یا به جهت اینکه شعار بنی عباس بوده(99) یا چون لباس اهل جهنم است،(100) مکروه میباشد؟
از ظاهر برخی ادله استفاده میشود که کراهت آن ذاتی نیست و لذا در صورتی که عنوان دیگری به خود گیرد؛ مثل این که شعار حزن بر اولیای الهی شود نه تنها کراهت سابق را از دست میدهد بلکه داخل در عنوان احیای شعائر الهی شده، مستحب نیز میگردد. خصوصاً آن که با مراجعه اخبار و تواریخ پی میبریم که اهل بیتعلیهم السلام هنگام عزا در مصیبت فقدان یکی از بزرگان، لباس مشکی را میپوشیده،یا پوشیدن آن را امضا کردهاند. اینک به نمونههایی که در کتب شیعه و سنی آمده اشاره میکنیم:
الف) روایات شیعه
1 - برقی به سندش از فرزند امام زین العابدینعلیه السلام نقل میکند که فرمود: «لمّا قتل جدی الحسینعلیه السلام لبسن نساء بنی هاشم فی مأتمه ثیاب السواد و لم یغیّرنّها فی حرّ و لا برد، و کان ابی علی بن الحسینعلیهما السلام یعمل لهم الطعام فی المأتم»؛(101) «چون جدم حسینعلیه السلام کشته شد، زنان بنی هاشم در ماتم او لباس سیاه پوشیدند و آن را در گرما و سرما تغییر ندادند. و پدرم علی بن الحسینعلیهما السلام برای آنان در هنگام عزاداری غذا آماده میکرد.»
2 - ابن قولویه به سندش نقل کرده که: «انّ ملکاً من ملائکة الفردوس نزل علی البحر و نشر اجنحته علیها ثم صاح صیحة و قال: یا اهل البحار! البسوا اثواب الحزن؛ فانّ فرخ الرسول مذبوح، ثم حمل من تربته فی اجنحته الی السموات فلم یلق ملکاً فیها الاّ شمّها و صار عنده لها اثر...»؛(102) «فرشتهای از فرشتههای فردوس بر دریا فرود آمد و بالهای خود را بر آن گستراند. آن گاه صیحهای زد و گفت: ای اهل دریاها! لباسهای حزن به تن کنید؛ زیرا فرزند رسول خدا ذبح شده است. آن گاه قدری از تربت او را بر بالهای خود گذارده و به سوی آسمانها برد. و هیچ فرشتهای را ملاقات نکرد جز آن که آن را استشمام نمود و اثری از آن نزد او ماند.»
ب) روایات عامّه
1 - ابن ابی الحدید از مدائنی نقل میکند: «انّ امیرالمؤمنینعلیه السلام توفّی و قد ترک خلفاً، فان احببتم خرج الیکم و ان کرهتم فلا احد علی احد. فبکی الناس و قالوا: بل یخرج الینا. فخرج الحسنعلیه السلام فخطبهم فقال:... و کان خرج الیهم و علیه ثیاب سود...»؛(103) «چون علیعلیه السلام وفات یافت، عبداللَّه بن عباس بن عبدالمطلب نزد مردم آمد و گفت: همانا امیرالمؤمنینعلیه السلام وفات یافت، او کسی را به عنوان جانشین خود قرار داده است، اگر دوست دارید نزد شما میآید و اگر کراهت دارید کسی بر دیگری اصراری ندارد؟ مردم گریستند و گفتند: بلکه به سوی ما بیاید. حسنعلیه السلام در حالی که لباس مشکی به تن داشت نزد آنان آمد و خطبهای ایراد فرمود...».
2 - ابی مخنف روایت کرده که نعمان بن بشیر خبر شهادت امام حسینعلیه السلام را به اهل مدینه ابلاغ نمود... در مدینه زنی نبود جز آن که از پشت پرده بیرون آمد و لباس مشکی پوشیده، مشغول عزاداری شد.(104)
3 - عمادالدین ادریس قرشی از ابی نعیم اصفهانی به سندش از امّسلمه نقل کرده که: «انّها لمّا بلغها مقتل الامام الحسین بن علیّعلیهما السلام اضربت قبة سوداء فی مسجد رسول اللَّهصلی الله علیه وآله و لبست السواد»؛(105) «چون خبر کشته شدن امام حسینعلیه السلام به او رسید خیمهای سیاه در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله زد و لباس مشکی به تن نمود.»
بررسی روایات نهی از لباس مشکی پوشیدن
در برخی از روایات از پوشیدن لباس مشکی نهی شده است.(106)
پاسخ
این روایات بر فرض تمام بودن سند آنها ناظر به پوشیدن لباس مشکی در عزای امام حسینعلیه السلام نیست و به تعبیری دیگر این مورد از ادله نهی مستثنی است؛ زیرا این ادله ناظر به تشبه افراد به جباران و حاکمان بنیعباس است که لباس مشکی را لباس رسمی خود کرده و مردم را بر پوشیدن آن مجبور میساختند. و در تاریخ ثبت شده که عباسیان شعار خود را در حرکتهای سیاسی، با پرچمهای سیاه همراه ساختند؛ تا بر احادیثی تطبیق کنند که از پیامبرصلی الله علیه وآله رسیده و در آنها سخن از ظهور این پرچمها از ناحیه مشرق شده است. آنان لباسهای سیاه میپوشیدند تا به مردم نشان دهند که ما عزادار شهدای کربلا و دیگر شهدای از اهل بیت هستیم. و لذا روایاتی که از پوشیدن لباس سیاه نهی کرده ناظر به تشبه به عباسیان است و شامل پوشیدن آن در عزای امام حسینعلیه السلام بعد از انقراض دولت بنیعباس، خصوصاً در این عصر و زمان نمیشود.
برخی سؤال میکنند: چرا در سوگ اولیای الهی سوگواری و مرثیه سرایی میکنیم؟ آیا در میان امّتهای پیشین این چنین اعمالی بوده است؟ آیا پیامبرصلی الله علیه وآله و اهلبیتش چنین کاری را در سوگ بزرگان انجام میدادند؟ آیا صحابه و تابعین و به تعبیر دیگر سلف صالح، چنین عملی انجام میدادند؟
با مراجعه به تاریخ پی میبریم که مرثیهسرایی به نثر، در سوگ اولیای الهی سنتی متداول از صدر اسلام تا کنون بوده است. اینک به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
با مراجعه به تاریخ پی میبریم که پیامبرصلی الله علیه وآله و صحابه در سوگ اموات خصوصاً اولیای الهی مرثیهسرایی میکردند. اینک به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
1 - مرثیهسرایی رسول خداصلی الله علیه وآله
حلبی از ابن مسعود نقل میکند: «ما رسول خداصلی الله علیه وآله را گریان بر کسی همانند حمزه ندیدیم. جنازه او را به طرف قبله نمود. آنگاه بر بالین جنازه او ایستاد. سپس صیحهای زد که نزدیک بود بیهوش شود. در این هنگام فرمود: ای عموی رسول خدا! و ای شیر خدا و شیر رسول او، ای حمزه، ای انجام دهنده خیرات، ای حمزه، ای برطرف کننده غصهها، ای مدافع، ای محافظ رسول خدا!»(107)
2 - مرثیهسرایی فاطمه زهراعلیها السلام
انس بن مالک میگوید: «چون از دفن رسول خداصلی الله علیه وآله فارغ شدیم، فاطمهعلیها السلام رو به من کرده، فرمود: ای انس! چگونه توانستید خاک بر صورت رسول خدا بریزید؟ آنگاه شروع به گریه کرده، ندا سر داد: ای پدرم که دعوت پروردگارت را اجابت نمودی؟! ای پدرم که به قرب پروردگارت رفتی؟! ای پدرم که ندای پروردگارت را پاسخ دادی؟!...».(108)
3 - مرثیهسرایی عایشه
ابن عبدربّه میگوید: عایشه بر سر قبر ابوبکر ایستاد و گفت: «... بزرگ ترین حوادث بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله مصیبت فقدان تو است».(109)
4 - مرثیهسرایی امام حسنعلیه السلام
طبری به سند خود از خالد بن جابر نقل میکند که از امام حسنعلیه السلام شنیدم که بعد از کشته شدن امام علیعلیه السلام در ضمن خطبهای فرمود: «لقد قتلتم اللیلة رجلاً فی لیلة فیها نزل القران، و فیها رفع عیسی بن مریمعلیه السلام و فیها قتل یوشع بن نون فتی موسیعلیهما السلام، واللَّه ما سبقه احد کان قبله، ولایدرکه احد یکون بعده. واللَّه ان کان رسول اللَّهصلی الله علیه وآله لیبعثه فی السریّة، و جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره، واللَّه ماترک صفراء ولابیضاء الاّ ثمانمائة او سبعمائة ارصدها لخادمه»؛(110) «شما امشب مردی را کشتید که در آن شب قرآن نازل شد. و در آن شب عیسی بن مریمعلیه السلام به آسمان رفته و یوشع بن نون جوانمرد موسیعلیهما السلام کشته شد. به خدا سوگند! قبل از او کسی بر او سبقت نگرفته و بعد از او هیچ کس او را درک نخواهد کرد. به خدا سوگند! رسول خداصلی الله علیه وآله او را در سریه [جنگی میفرستاد، در حالی که جبرئیل در طرف راست او و میکائیل در طرف چپ او بود. به خدا سوگند! هیچ زردی و سفیدی [طلا و نقرهای باقی نگذاشت به جز هشتصد و یا هفتصد درهم که برای خادمش کنار گذارده بود.»
5 - مرثیهسرایی زنان بنیهاشم
حاکم نیشابوری به سندش از امبکر بن مسور نقل میکند که گفت: چون حسن بن علی از دنیا رحلت نمود. زنان بنی هاشم برای او یک ماه نوحهسرایی کردند.(111)
با مراجعه به مصادر حدیثی و تاریخی پی میبریم که پیامبرصلی الله علیه وآله و اهل بیتعلیهم السلام و صحابه و تابعین در زمان حیات خود اقامه عزا برای امام حسینعلیه السلام داشته و در سوگ او مرثیهسرایی کردهاند. اینک به مواردی در این باره اشاره میکنیم:
حاکم نیشابوری به سند صحیح از امالفضل نقل میکند که: «انّها دخلت علی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله فقالت: یا رسول اللَّه! انّی رأیت حلماً منکراً اللیلة، قال: و ما هو؟ قالت: انّه شدید، قال: و ما هو؟ قالت: رأیت کأنّ قطعة من جسدک قطعت و وضعت فی حجری. فقال رسول اللَّهصلی الله علیه وآله: رأیت خیراً، تلد فاطمة - ان شاء اللَّه - غلاماً فیکون فی حجرک، فولدت فاطمة الحسین، فکان فی حجره، ثم حانت منّی التفاتة فاذا عینا رسول اللَّهصلی الله علیه وآله تهریقان من الدموع. قالت: فقلت: یا نبی اللَّه! بابی انت و امی مالک؟ قال: اتانی جبرئیلعلیه السلام فاخبرنی انّ امّتی سیقتل ابنی هذا. فقلت: هذا؟ فقال: نعم، و اتانی بتربة من تربته حمراء»؛ «روزی بر رسول خداصلی الله علیه وآله وارد شد و عرض کرد: ای رسول خدا! شب گذشته خواب بدی دیدم. حضرت فرمود: آن خواب چیست؟ عرض کردم، خواب بدی است. حضرت فرمود: چیست؟ عرض کردم: در عالم رؤیا دیدم گویا قسمتی از بدن شما جدا شده و در دامان من قرار گرفت. پیامبر فرمود: خواب خوبی دیدهای. فاطمه (دخترم) اگر خدا بخواهد پسری به دنیا خواهد آورد که در دامان تو بزرگ خواهد شد.
ام الفضل میگوید: فاطمهعلیها السلام حسینعلیه السلام را به دنیا آورد و او در دامان من بود، همان گونه که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود، تا آن که بر رسول خداصلی الله علیه وآله وارد شدم و حسینعلیه السلام را در دامنش گذاردم. به حضرت توجه کردم، ناگهان دیدم که اشک از چشمانش سرازیر شد. عرض کردم: ای پیامبر خدا! پدر و مادرم به فدایت، چه شده که شما را گریان میبینم؟ حضرت فرمود: جبرئیل بر من نازل شد و خبر داد که امتم به زودɠاو را به شهادت میرسانند. عرض کردم: این فرزند را؟ حضرت فرمود: آری. آن گاه قسمتی از تربت خونین آن حضرت را به من داد.»
این حدیث را عدهای از علمای اهل سنت نقل کردهاند، از قبیل:
- حاکم نیشابوری.(112)
- خطیب خوارزمی.(113)
- ابن صباغ مالکی.(114)
- ابن حجر مکّی.(115)
- بیهقی.(116)
- متقی هندی.(117)
خوارزمی حنفی میگوید: «و لمّا اتی علی الحسین من ولادته سنة کاملة هبط علی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله، اثنا عشر ملکاً محمّرة وجوههم قد نشروا اجنحتهم و هم یقولون: یا محمد! سینزل بولدک الحسین ما نزل بهابیل من قابیل و سیعطی مثل اجر هابیل و یحمل علی قاتله مثل وزر قابیل. قال: لم یبق فی السماء ملک الاّ و نزل علی النبیّ یعزّیه بالحسین و یخبره بثواب ما یعطی و یعرض علیه تربته، و النبیّ یقول: اللّهم اخذل من خذله و اقتل من قتله و لاتمتعه بما طلبه.
و لمّا اتت علی الحسین من مولوده سنتان کاملتان خرج النبیّ فی سفر، فلمّا کان فی بعض الطریق وقف فاسترجع و دمعت عیناه، فسئل عن ذلک فقال: هذا جبرئیل یخبرنی عن ارض بشاطئ الفرات یقال لها: کربلاء، یقتل فیها ولدی الحسین بن فاطمة. فقیل: من یقتله یا رسول اللَّهصلی الله علیه وآله؟ فقال: رجل یقال له یزید، لا بارک اللَّه فی نفسه. و کانّی انظر الی منصرفه و مدفنه بها و قد اهدی رأسه... ثم رجع النبی من سفره ذلک مغموماً، فصعد المنبر فخطب و وعظ... اللّهم و قد اخبرنی جبرئیل بانّ ولدی هذا مقتول مخذول...»؛(118) «چون از ولادت امام حسینعلیه السلام یک سال کامل گذشت دوازده ملک در حالی که صورتهایشان قرمز بود و بالهای خود را گسترده بودند بر رسول خداصلی الله علیه وآله فرود آمده، گفتند: ای محمد! زود است که بر فرزندت حسین آنچه از طرف قابیل بر هابیل وارد شد، بیاید و زود است که همانند اجر هابیل به او داده شود، و بر قاتل او همانند عذاب قابیل داده خواهد شد. آن روز در آسمان ملکی نبود جز آن که بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده و به او در مصیبت حسینعلیه السلام تسلیت گفت، و از ثوابی که به او داده میشود خبر داد، و نیز تربت امام حسینعلیه السلام را بر پیامبرصلی الله علیه وآله عرضه کرد. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: بار خدایا! هر کس او را خوار کند او را خوارگردان، و هر کس او را میکشد به قتل رسان، و به آنچه را دنبال میکند او را بهرهمند مساز.
هنگامی که دو سال کامل از ولادت امام حسینعلیه السلام گذشت پیامبرصلی الله علیه وآله به سفر رفت. در بین راه توقف نمود و کلمه استرجاع «إِنَّا للَّهِِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» را بر زبان جاری ساخت و چشمانش پر از اشک شد. از علت آن سؤال شد؟ حضرت فرمود: این جبرئیل است که مرا از سرزمینی در شطّ فرات به نام کربلا خبر میدهد که فرزندم حسین پسر فاطمه در آن جا به قتل خواهد رسید. عرض شد: چه کسی او را به قتل میرساند؟ فرمود: مردی به نام یزید، خداوند او را مبارک نگرداند. و گویا نظر میکنم به بازگشت و مدفنش در کربلا در حالی که سرش را هدیه میبرند ... پیامبرصلی الله علیه وآله در حالی که محزون بود از سفر خود بازگشت. بر بالای منبر رفت و خطبه خواند و مردم را موعظه نمود ... آن گاه عرض کرد: بار خدایا! مرا جبرئیل خبر داده که این فرزندم کشته و خوار خواهد شد ...».
احمد بن حنبل به سند صحیح از انس بن مالک نقل کرده که گفت: «انّ ملک المطر استأذن ربّه ان یأتی النبیصلی الله علیه وآله فاذن له فقال له یا ام سلمه: املکی علینا الباب لایدخل علینا احد. قالت: و جاء الحسین لیدخل فمنعته فوثب فدخل فجعل یقعد علی ظهر النبیصلی الله علیه وآله و علی منکبه و علی عاتقه. قال: فقال الملک للنبیصلی الله علیه وآله: اتحبّه؟ قال: نعم. قال: اما انّ امّتک ستقتله، و ان شئت اریتک المکان الذی یقتل فیه. فضرب بیده فجاء بطینة حمراء، فاخذتها امسلمة فصرّتها فی خمارها. قال: قالت ثابت: بلغنا انّها کربلاء»؛(119) «فرشته باران از پروردگارش اذن گرفت تا خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله وارد شود، خداوند به او اجازه داد. حضرت به امسلمه فرمود: مواظب باش تا کسی بر من وارد نشود. ام سلمه میگوید: حسینعلیه السلام آمد که داخل شود من او را مانع شدم. حضرت فرار کرد و داخل اتاق رسول خدا شد و از شانه و گردن پیامبر خداصلی الله علیه وآله بالا رفت. آن فرشته به پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کرد: آیا او را دوست داری؟ حضرت فرمود: آری. فرشته عرض کرد: آگاه باش! همانا امت تو او را به زودی خواهند کشت. و اگر میخواهی مکانی را که در آن جا به قتل میرسد به تو نشان دهم. فرشته دستی زد و از خاک قرمز آن مکان آورد. امسلمه آن را برداشته و در مقنعهاش گذارد. ثابت گفت که به ما خبر رسیده که این خاک کربلاست.»
ابن عساکر به سند صحیح از عایشه نقل کرده که گفت: «بینا رسول اللَّهصلی الله علیه وآله راقد اذ جاء الحسین یحبوا الیه فنحیته عنه ثم قمت لبعض امری فدنا منه، فاستیقظ یبکی. فقلت: ما یبکیک؟ قال: انّ جبرئیل ارانی التربة التی یقتل علیها الحسین. فاشتدّ غضب اللَّه علی من یسفک دمه، و بسط یده فاذا فیها قبضة من بطحاء. فقال: یا عائشة! والذی نفسه بیده انّه لیحزننی، فمن هذا من امّتی یقتل حسیناً بعدی؟»؛(120) «در آن هنگام که رسول خداصلی الله علیه وآله در خواب بود ناگهان حسینعلیه السلام وارد شد و به طرف حضرت حرکت کرد. من او را از حضرت دور کردم. سپس به دنبال برخی از کارهایم رفتم. حسینعلیه السلام نزدیک پیامبرصلی الله علیه وآله آمد. حضرت در حالی که گریان بود از خواب بیدار شد. به او عرض کردم: چه چیز شما را به گریه درآورده است؟ حضرت فرمود: جبرئیل تربتی را که حسین در آن کشته میشود به من نشان داد. غضب خدا بر کسی که خون او را بر زمین ریزد شدید خواهد شد. آنگاه دست خود را گسترده و ناگاه قبضهای از بطحاء آورد و فرمود: ای عایشه! قسم به کسی که جانم به دست اوست این امر مرا محزون میکند. این چه کسی است از امتم که بعد از من حسین را به قتل میرساند؟!».
احمد بن حنبل به سند صحیح از ابن عباس نقل کرده که گفت: «رأیت النبیصلی الله علیه وآله فیما یری النائم بنصف النهار و هو قائم اشعث اغبر، بیده قارورة فیها دم. فقلت: بابی انت و امّی یا رسول اللَّه! ما هذا؟ قال: هذا دم الحسین و اصحابه، لم ازل التقطه منذ الیوم، فاحصینا ذلک الیوم فوجدوه قتل فی ذلک الیوم»؛(121) «پیامبرصلی الله علیه وآله را در نیمه روز در عالم رؤیا در حالی که ایستاده و پریشان حال و غبارآلود و در دستانش شیشهای پر از خون بود دیدم. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت! این چیست؟ حضرت فرمود: این خون حسین و اصحاب اوست، امروز آن را برداشتم. ابن عباس میگوید: ما آن روز را حساب کردیم همان روزی بود که حسینعلیه السلام به شهادت رسید.»
ترمذی و حاکم به سند صحیح از سلمی نقل کرده که گفت: «دخلت علی امسلمه و هی تبکی فقلت: ما یبکیک؟ قالت: رأیت رسول اللَّهصلی الله علیه وآله - تعنی فی المنام - و علی رأسه و لحیته التراب. فقلت: مالک یا رسول اللَّه! قال: شهدت قتل الحسین آنفاً»؛(122) «بر امسلمه وارد شدم در حالی که گریان بود. عرض کردم: چه چیز تو را به گریه در آورده است؟ گفت: رسول خداصلی الله علیه وآله را در عالم خواب مشاهده کردم در حالی که بر سر و محاسنش خاک نشسته بود. عرض کردم: شما را چه شده ای رسول خداصلی الله علیه وآله؟ حضرت فرمود: لحظهای قبل شاهد کشته شدن حسینم بودم.»
الف) احمد بن حنبل به سند صحیح از نجیّ نقل کرده که او با علیعلیه السلام حرکت نمود. چون به نینوا - که راهشان به صفین بود - رسیدند، حضرت علیعلیه السلام در کنار شط فرات ندا داد: صبر کن ای اباعبداللَّه! عرض کردم: جریان چیست؟ حضرت فرمود: روزی بر رسول خدا وارد شدم در حالی که دو چشمش اشک ریزان بود، عرض کردم: ای پیامبر خدا! آیا شما را کسی به غضب درآورده است؟ چه شده که چشمانتان گریان است؟ حضرت فرمود: آری، مدتی پیش از این جبرئیل از نزد من خارج شد و مرا خبر داد که حسین در کنار شطّ فرات کشته خواهد شد. آن گاه فرمود: آیا میخواهی از تربت او به تو نشان دهم؟ حضرت فرمود: من گفتم: آری. آن گاه دست خود را دراز کرد و قبضهای از خاک برداشت و به من عطا نمود، من نتوانستم اشک چشمان خود را نگه دارم لذا اشکانم جاری شد.(123)
ب) نصر بن مزاحم به سندش نقل کرده که علیعلیه السلام به سرزمین کربلا وارد شد و در آنجا توقفی نمود. به او عرض شد: ای امیرالمؤمنین! اینجا کربلا است. حضرت فرمود: دارای گرفتاری و بلا است آن گاه با دستش اشاره به مکانی کرد و فرمود: آن جا محلّ ریختن خونهای آنان است.(124)
ج) حافظ طبرانی به سند صحیح از شیبان که عثمانی بود نقل کرده که گفت: علیعلیه السلام هنگامی که به کربلا رسید برافروخته شد و فرمود: «در این مکان شهدایی هستند که برای آنان همانندی نیست به جز شهدای بدر».(125)
ابن عبدربّه نقل میکند: امام صادقعلیه السلام بر کنار قبر جدش حسینعلیه السلام ایستاد و گفت: «اشهد انّک قد اقمت الصلاة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و اطعت اللَّه و رسوله، و عبدته مخلصاً و جاهدت فی سبیله صابراً محتسباً حتی اتاک الیقین، فلعن اللَّه امة قتلتک ولعن اللَّه امة ظلمتک، ولعن اللَّه امة سمعت بذلک فرضیت به»؛(126) «گواهی میدهم که همانا تو نماز را به پا داشته و زکات را پرداختی و به معروف امر کرده و از منکر نهی کردی و خدا و رسولش را اطاعت کرده و او را با اخلاص عبادت نمودی. و در راه او جهاد کرده در حالی که صبور بوده و همه را به حساب خدا گذاردی تا آن که تو را یقین(شهادت) فرا رسید. پس خدا لعنت کند امتی که تو را به قتل رساند. و خدا لعنت کند امتی را که به تو ظلم کرد. و خدا لعنت کند امتی را که کشته شدنت را شنید و به آن رضایت داد.»
ابوالفرج اصفهانی درباره امالبنین میگوید: «کانت ام البنین ام هؤلاء الاربعة الاخوة القتلی، تخرج الی البقیع فتندب بنیها اشجی ندبة و احرقها، فیجتمع الناس الیها یسمعون منها. فکان مروان یجیئ فیمن یجیئ لذلک، فلایزال یسمع ندبتها و یبکی»؛(127) «امالبنین مادر چهار برادر بود که همگی به قتل رسیده بودند. او به قبرستان بقیع میآمد و بر فرزندانش دلخراشترین و جانسوزترین ندبهها را میخواند. مردم به دور او جمع شده، به ندبههای او گوش فرا مینمودند. از جمله کسانی که به بقیع میآمد مروان بود، او همیشه به ندبههای امالبنین گوش فرا میداد و گریه میکرد.»
ابوالفرج اصفهانی و دیگران از حمید نقل کردهاند که هنگام خروج علی بن الحسین اکبر برای جنگ به میدان، گفت: «و کانّی انظر الی امرأة خرجت مسرعة کانّها الشمس الطالعة، تنادی: یا حبیباه، یا ابن اخاه. فسألت عنها فقالوا: هذه زینب بنت علی بن ابی طالب، ثم جاءت حتّی انکبّت علیه، فجاءها الحسین فاخذ بیدها الی الفسطاط...»؛(128) «نظر کردم به زنی که با سرعت از خیمه بیرون آمد گویا خورشید طلوع کرده است، او صدا میزد: ای دوست من! ای فرزند برادر من! درباره او سؤال کردم، گفتند: او زینب دختر علی بن ابی طالب است. آن گاه آمد و خود را بر روی جنازه علی اکبرعلیه السلام انداخت. حسینعلیه السلام آمد و دست او را گرفت و به خیمه برد.»
طبری و دیگران نقل کردهاند: «چون روز یازدهم محرّم فرا رسید ابن سعد دستور داد تا قافله را از کربلا حرکت دهند. همسران امام حسینعلیه السلام و فرزندان و خواهران و دختران حضرت با زینب در آن قافله بودند. آنان را همانند اسیران ترک و روم حرکت دادند. زنان گفتند: شما را به حق خدا ما را بر قتلگاه حسینعلیه السلام عبور دهید. اسیران را بر بدن حسین و اصحابش در حالی که بر روی زمین افتاده بودند عبور دادند. چون نگاه زنان به کشتهها افتاد صیحه و شیون کرده و بر صورت خود زدند.
راوی میگوید: به خدا سوگند! زینب را فراموش نمیکنم که برای حسینعلیه السلام ندبه میکرد و با صوت حزین و دل شکسته ندا میداد: «یا محمّداه، صلّی علیک ملیک السماء، هذا حسینک مرمّل بالدماء، مقطّع الاعضاء، و بناتک سبایا، الی اللَّه المشتکی، و الی محمد المصطفی و الی علی المرتضی و الی فاطمة الزهراء، و الی حمزة سیدالشهداء. یا محمّداه، هذا حسین بالعری، تسفی علیه ریح الصبا، قتیل اولاد البغایا، واحزناه، واکرباه علیک یا اباعبداللَّه، الیوم مات جدی رسول اللَّه، یا اصحاب محمّد! هولاء ذریّة المصطفی یساقون سوق السبایا»؛ «ای محمد! که فرشتگان آسمان بر تو درود فرستادهاند، این حسین توست که در خون غوطهور است. اعضایش قطع شده و دخترانش به اسارت رفتهاند. به سوی خدا و محمّد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهدا شکایت میکنم. ای محمد! این حسین است در این بیابان که باد صبا بر او میوزد. او کشته شده به دست اولاد زنا است. امان از حزن تو و مصیبت بر تو ای اباعبداللَّه! امروز جدم رسول خدا رحلت نمود. ای اصحاب محمد! اینان ذریّه مصطفی میباشند که همانند اسیران میبرند.»
راوی میگوید: به خدا سوگند! در آن هنگام زینب هر دشمن و دوستی را به گریه درآورد.(129)
ابن عباس خطاب به یزید میگوید: «انّک تسألنی نصرتک و تحثنی علی ودّک و قد قتلت حسیناً و فتیان عبدالمطلب مصابیح الهدی و نجوم الاعلام، غادرتهم خیولک بأمرک فی صعید واحد، مرمّلین بالدّماء، مسلوبین بالعراء، مقتولین بالظّماء...»؛(130) «تو از من میخواهی که یاریات کنم و مرا بر دوستی با خود وادار میکنی در حالی که تو بودی که حسین و جوانان عبدالمطلّب که چراغهای هدایت و ستارگان راهنما بودند به قتل رساندی، و لشکریان به دستور و فرمان تو در یک سرزمین آنها را غارت کرده، خونهایشان را بر زمین ریختند، و لباسهای آنان را ربودند و لب تشنه سرهایشان را از بدن جدا ساختند ...».
ابن حجر و دیگران نقل کردهاند: هنگامی که سر امام حسینعلیه السلام را نزد ابن زیاد در کوفه گذاردند، او شروع به زدن با چوب دستی بر دندانهای امام حسینعلیه السلام نمود. زید بن ارقم در آنجا حاضر بود، به ابن زیاد گفت: «ارفع قضیبک، فواللَّه! لطالما رأیت رسول اللَّهصلی الله علیه وآله یقبّل ما بین هاتین الشفتین، ثم جعل زید یبکی»؛(131) «چوب دستی خود را بردار، به خدا سوگند! مدت زیادی رسول خداصلی الله علیه وآله را مشاهده کردم که ما بین این دو لبها را میبوسید. آنگاه شروع به گریه کرد.»
سبط بن جوزی از زهری نقل میکند: «لمّا بلغ الحسن البصری قتل الحسین بکی حتی اختلج صدغاه، ثم قال: اذلّ امّة قتلت ابن بنت نبیّها، و اللَّه لیردن رأس الحسین الی جسده، ثم لینتقمنّ له جدّه و ابوه من ابن مرجانة»؛(132) «چون خبر کشته شدن حسین به حسن بصری رسید چندان گریست که هر دو گونهاش مرطوب شد. آن گاه گفت: خوار باد امتی که فرزند دختر پیامبرش را به قتل رسانده است. به خدا سوگند! سر حسین به جسدش بازمی گردد، آن گاه جد و پدرش از پسر مرجانه انتقام او را خواهند گرفت.»
شکی نیست که شعر تأثیر بسزایی بر روح و روان و عواطف انسان دارد، و لذا اگر ما مطالب را در قالب شعر قرار دهیم اثر بیشتری در قلوب و نفوس مردم خواهد داشت.
واقعه کربلا که به خودی خود محرّک احساسات و عواطف مسلمانان است اگر در قالب شعر درآید میتواند تأثیر بسزایی در تحریک عواطف و احساسات مردم داشته باشد تا از این راه مردم به امام حسینعلیه السلام و اهداف او نزدیکتر شوند. اینک این مسأله را به لحاظ حکم شرعی مورد بررسی قرار میدهیم:
برای اثبات این مطلب میتوان به ادلهای چند تمسک نمود:
اصل اوّلی در تمام اشیاء اباحه است، این امر در مورد مرثیهسرایی نیز جاری است، مادامی که دلیلی بر خلاف آن نباشد. و از آن جا که این امر مورد نهی واقع نشده بلکه دلیل بر رجحان آن وجود دارد لذا داخل در اصل اوّلی اباحه و جواز است.
کسی که قرار است برای او مرثیه خوانده شود در صورتی که از اولیای الهی بوده و از رهبران جامعه به حساب میآید، میتوانیم با مرثیهسرایی احساسات مردم را به او جذب کرده در نتیجه مردم را به طرف او سوق میدهیم که این عمل به نوبه خود تشویق مردم به متابعت و پیروی از آن شخص خواهد بود، لذا میتوان گفت که مرثیهسرایی از مصادیق بارز تعظیم شعائر الهی است. خداوند متعال میفرماید: «وَمَن یُعَظِّمْ شَعئِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ»؛(133) «و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دلهاست.»
طبری به سندش از حضرت علیعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «چون فرزند آدم برادرش را به قتل رسانید حضرت برای او گریست و چنین مرثیهسرایی کرد:
تغیّرت البلاد و من علیها
فلون الارض مغبّر قبیح
تغیّر کلّ ذی طعم و لون
و قلّ بشاشة الوجه الملیح(134)
جماعت بسیاری از صحابه و دیگران در سوگ رسول خداصلی الله علیه وآله با شعر مرثیهسرایی کردند:
الف) مرثیهسرایی حضرت زهراعلیها السلام؛
ابن عبدربه نقل میکند: فاطمه بر بالای قبر پدرش ایستاد و عرض کرد:
فقدناک فقد الارض وابلها
و غاب مذ غبت عنّا الوحی و الکتب
فلیت قبلک کان الموت صادفنا
لمّا نعیت و حالت دونک الکثب(135)
ب) مرثیه دختر عبدالمطلّب:
ألا یا رسول اللَّه کنت رجاءنا
و کنت بنا برّاً و لم تک جافیاً
و کنت رحیماً هادیاً و معلّماً
لیبک علیک الیوم من کان باکیاً(136)
ج) مرثیه حسّان بن ثابت:
و مالک لاتبکین ذاالنعمة التی
علی الناس منها سائغ یتغمّد
فجودی علیه بالمدموع و أعولی
لفقد الذی لامثله الدهر یوجد
و ما فقد الماضون مثل محمّد
و لا مثله حتّی القیمة یفقد
د) مرثیه ابوسفیان بن حارث؛
ابن اسحاق میگوید: ابوسفیان بن حارث در سوگ پیامبرصلی الله علیه وآله بسیار گریست و در رثای او چنین گفت:
أرّقت فبات لیلی لایزول
و لیل اخی المصیبة فیه طویل
فاسعدنی البکاء و ذاک فیما
اصیب المسلمون به قلیل
لقد عظمت مصیبتنا و جلت
عشیة قیل: قد قبض الرسول(137)
ه) مرثیه ابوذؤیب هذلی:
کسفت لمصرعه النجوم و بدرها
و تزعزعت آطام بطن الأبطح
و تزعزعت اجبال یثرب کلّها
و نخیلها لحلول خطب مفدح(138)
و) مرثیه ابی الهیثم بن تیّهان:
لقد جدعت آذاننا و انوفنا
غداة فجئنا بالنبیّ محمّد(139)
ز) مرثیه امرعله قشیریه:
یا دار فاطمة المعمور ساحتها
هیجت لی حزناً حییت من دار(140)
ح) مرثیه عامر بن طفیل:
بکت الارض و السماء علی النو
ر الذی کان للعباد سراجاً
من هدینا به الی سبل الح
ق و کنّا لانعرف المنهاجا(141)
ط) مرثیه سواد بن قارب:
بکت علیه ارضنا و سماؤنا
و تصدّعت وجداً به الاکباد
لو قیل: تفدون النبیّ محمداً
بذلت له الاموال و الاولاد
صحابه در سوگ بسیاری از افراد در حضور پیامبرصلی الله علیه وآله مرثیهسرایی کردند و حضرت نه تنها آنان را از این کار نهی نفرمود بلکه آنان را نیز بر این کار تشویق کرد.
الف) مرثیه برای حمزة بن عبدالمطلّب؛
صفیه دختر عبدالمطلب میگوید:
أسائلة اصحاب أحد مخافة
بنات ابی من اعجم و خبیر
فقال الخبیر انّ حمزة قد ثوی
وزیر رسول اللَّه خیر وزیر
دعاه الی الحقّ ذوالعرش دعوة
الی جنّة یحیا بها و سرور(142)
کعب بن مالک در سوگ حمزه میگوید:
صفیّة قومی و لاتعجزی
و بکّی النساء علی حمزة
و لاتسأمی ان تطیلی البکا
علی اسداللَّه فی الهزّة
فقد کان عزّاً لأیتامنا
و لیث الملاحم فی البزّة
یرید بذاک الرضا احمد
و رضوان ذی العرش و العزّة(143)
ب) مرثیه برای عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب؛
چون عبیده در بدر به شهادت رسید، کعب بن مالک انصاری گریهکنان در سوگ او گفت:
ایا عین جودی و لاتبخلی
بدمعک حقاً و لاتنزری
علی سیّد هدّنا هُلَله
کریم المشاهد و العنصر(144)
ج) مرثیه برای جعفر بن ابی طالب و شهدای موته؛
حسّان بن ثابت میگوید:
فلایُبعدن اللَّه قتلی تتابعوا
بمؤتة منهم ذوالجناحین جعفر
و زید و عبداللَّه فیمن تتابعوا
جمیعاً و اصحاب المنیّة تخطر(145)
کعب بن مالک انصاری میگوید:
نام العیون و دمع عینک یهمل
سحّاً کما و کفّ الطباب المخضّل
فی لیلة وردت علیّ همومها
طوراً أحن و تارة أتململ
صبروا بمؤتة للإله نفوسهم
حذر الردی و مخافة ان ینکلوا
اذ یهتدون بجعفر و لوائه
قدّام اوّلهم فنعم الاوّل(146)
د) مرثیه کشته شدگان روز رجیع؛
جماعتی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمده و از ایشان خواستند تا گروهی را برای تعلیم احکام اسلام به منطقه آنها بفرستد. پیامبرصلی الله علیه وآله شش نفر از اصحاب خود را به سوی آنها فرستاد.
هنگامی که به چشمه رجیع که آبی برای قبیله هذیل بود رسیدند. با کمک گرفتن از قبیله هذیل بر این شش نفر حمله کردند. آنان در ابتدا گفتند: ما نمیخواهیم شما را بکشیم بلکه میخواهیم شما را به اهل مکه تسلیم کنیم تا جایزه بگیریم. برخی از آن شش نفر با آنها جنگیدند تا کشته شدند ولی خبیب و همراه او خود را تسلیم کردند. در بین راه همراه او خواست که بر آنان شمشیر بکشد که او را نیز با سنگ به شهادت رساندند. و در آخر هم خبیب را به اهل مکه تسلیم نمودند و اهل مکه او را به دار آویختند. حسان درباره آنان میگوید:
صلّی الإله علی الذین تتابعوا
یوم الرجیع فاکرموا و اثیبوا
رأس السریة مرثد و امیرهم
و ابن البکیر امامهم و خُبیب(147)
و نیز در سوگ آنان گریهکنان میگوید:
ما بال عینک لاترقأ مدامعها
سحّاً علی الصدر مثل الؤلؤ القلق
علی خُبیب فتی الفتیان قد علموا
لافشل حتّی تلقاه و لانزق(148)
ه) مرثیه نعم در سوگ همسرش؛
او که از شهیدان احد بود همسرش در سوگ او میگوید:
یا عین جودی بفیض غیر ابساس
علی کریم من الفتیان لبّاس(149)
و) مرثیه برای سعد بن معاذ؛
مردی از انصار در مورد سعد که از مجروحان جنگ خندق بود میگوید:
و ما اهتزّ عرش اللَّه من موت هلک
سمعنا به الاّ لسعد ابی عمرو(150)
حسّان بن ثابت گریان در مصیبت سعد میگوید:
لقد سجمت من دمع عینی عبرة
و حقّ لعینی ان تفیض علی سعد
قتیل ثوی فی معرک فجعت به
عیون ذواری الدمع دائمة الوجد(151)
ز) مرثیه برای شهدای چاه معونه؛
ابو برّاء به رسول خداصلی الله علیه وآله عرض کرد: اگر کسانی از اصحابت را به اهل نجد بفرستی، امید میرود که آنان دعوت تو را بپذیرند. پیامبرصلی الله علیه وآله جماعتی را به نجد فرستاد، آنان حرکت کرده و در کنار چاه «معونه» فرود آمدند. نامه رسول خداصلی الله علیه وآله را به عامر بن طفیل دادند ولی او در آن نظر نکرد، و هم فرستاده را به قتل رسانید و هم با کمک قبایل دیگر، آن عده از مسلمانان که به نجد فرستاده شده بودند را کشتند.
عبداللَّه بن رواحه بر نافع بن بدیل بن ورقاء خزاعی از شهدای این واقعه گریسته، میگوید:
رحم اللَّه نافع بن بدیل
رحمة المبتغی ثواب الجهاد
صابر صادق وفیّ اذا ما
اکثر القوم قال قول السداد(152)
حسان بن ثابت گریهکنان درباره آنان میگوید:
علی قتلی معونة فاستهلّی
بدمع العین سحاً غیر نزر(153)
ح) مرثیه برای عثمان بن مظعون؛
چون عثمان بن مظعون از دنیا رحلت کرد، همسرش درباره او چنین گفت:
یا عین جودی بدمع غیر ممنون
علی رزیّة عثمان بن مظعون
علی امرئ کان فی رضوان خالقه
طوبی له من فقید الشخص مدفون(154)
ط) مرثیه برای ولید بن ولید بن مغیره؛
ام سلمه همسر پیامبرصلی الله علیه وآله گریهکنان برای ولید میگوید:
یا عین فابکی للولید بن الولید بن مغیرة
قد کان غیثاً فی السنین و رحمة فینا و میره(155)
ی) مرثیه برای زید بن عمر بن خطاب؛
ایاس بن بکیر در مرثیه او که در جنگ بنی عدی کشته شد، میگوید؛
ألا یا لیت امّی لم تلدنی
و لم اک فی الغزاة لدی البقیع
و لم أر مصرع بن الخیر زید
و هدّته هنا لک من صریع(156)
ک) مرثیه حضرت علیعلیه السلام در سوگ فاطمهعلیها السلام؛
امیرالمؤمنینعلیه السلام بر بالای قبر فاطمهعلیها السلام ایستاده و در حالی که غصهها و بغضها گلوگیرش شده بود نتوانست جلوی اشک ناشی از قلب سوزان خود را بگیرد، در این هنگام است که میگوید:
لکل اجتماع من خلیلبین فرقة
و کلّ الذی دون الممات قلیل
و انّ افتقادی واحداً بعد واحد
دلیل علی أن لایدوم خلیل(157)
ابوالفرج اصفهانی میگوید: «کانت الشعراء لاتقدم علی رثاء الحسینعلیه السلام مخافة من بنیامیة و خشیة منهم»؛(158) «شعرا به جهت ترس بنی امیه و هراس از آنان اقدام به مرثیهسرایی برای امام حسینعلیه السلام نمیکردند.»
ولی در عین حال گروهی در سوگ امام حسینعلیه السلام شعر سرودند: سبط بن جوزی از سدّی نقل میکند که گفت: «انّ اوّل من رثی الحسینعلیه السلام عقبة بن عمرو العبسی»؛(159) «اوّل کسی که در سوگ حسین مرثیه سرایی کرد عقبة بن عمرو عبسی بود.»
با مرور کتب تاریخی پی میبریم که شعرایی بودهاند که درباره مصیبت امام حسین علیه السلام شعر سرودهاند اینک به برخی از آنان اشاره میکنیم:
1 - سلیمان بن قتّه
او که یکی از مردان قبیله بنی تمیم بن مرّة بن کعب بن لؤی و از طرفداران بنی هاشم بوده و از تابعین به حساب میآمد در مرثیه امام حسینعلیه السلام شعری دارد که اوّل آن چنین است:
مررت علی ابیات آل محمّد
فلم أرها کعهدها یوم حلّت(160)
2 - ابوالرجح خزاعی
مرزبانی میگوید: ابوالرجح خزاعی بر فاطمه دختر حسین بن علیعلیه السلام وارد شد و برای او مرثیهای درباره حسینعلیه السلام قرائت کرد که مطلع آن چنین است:
أجالت علی عینی سجائب عبرة
فلم تصحّ بعد الدمع حتیّ ارمعلّت
تبکی علی آل النبیّ محّمد
ما اکثرت فی الدمع لا بل اقلّت(161)
3 - زینب دختر امیرالمؤمنینعلیهما السلام
چون سر مبارک امام حسینعلیه السلام و اسرا به مدینه رسید، همه اهل مدینه ضجّهزنان و گریه کنان از خانهها بیرون ریختند. در این هنگام زینب دختر علی بن ابی طالبعلیهم السلام صیحهکنان فریاد میزد: وا حسیناه، وا اخوتاه، وا أهلاه، وا محمّداه. آن گاه فرمود:
ماذا تقولون اذ قال النبیّ لکم
ماذا فعلتم و انتم آخر الأمم
بأهل بیتی و اولادی أما لکم
عهد أما أنتم توفون بالذمم
ذریّتی و بنو عمّی بمضیعة
منهم أساری و منهم ضرّجوا بدم
ما کان هذا جزائی اذ نصحت لکم
ان تخلفونی بسوء فی ذوی رحمی(162)
4 - جعفر بن عفان
او که از اصحاب امام صادقعلیه السلام است، در مرثیه امام حسینعلیه السلام چنین میگوید:
لیبک علی الاسلام من کان باکیاً
فقد ضیّعت احکامه و استحلّت
غداة حسین للرماح ذریة
و قد نهلت منه السیوف و علّت
و غودر فی الصحراء لحماً مبدّداً
علیه عناق الطیر باقت و ظلت
فما نصرته امّة السوء اذ دعا
لقد طاشت الاحلام منها و ضلّت(163)
5 - محمد بن ادریس شافعی
محمّد بن عزّالدین یوسف بن حسن زرندی - شیخ حدیث در مسجد پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله - از ابوالقاسم فضل بن محمد مستملی و او از قاضی ابوبکر سهل بن محمد و او از ابوالقاسم بکران بن طیّب نقل کرده که به او خبر رسیده که شافعی این اشعار را میخوانده است:
تأوّب همیّ و الفؤاد کئیب
و أرّق عینی و الرقاد غریب
و ممّا نفی نومی و شیّب لُمّتی
تصاریف ایّام لهنّ خطوب
تزلزلت الدنیا لآل محمدّ
و کادت لهم صمّ الجبال تذوب
و غارت نجوم و اقشعرّت ذوائب
و هتّک استار و شقّ جیوب
فللنصل إعوال و للرّمح رنّة
و للخیل من بعد الصّهیل نحیب
فمن مبلغ عنیّ الحسین رسالةً
و ان کرهتها انفس و قلوب
قتیل بلاجرم کأنّ قصیصه
صبیغ بماء الأُرجوان خضیب
یُصلّی علی المختار من آل هاشم
و یُغزی بنوه انّ ذا لعجیب
لئن کان ذنبی حبّ آل محمّد
فذلک ذنب لست عنه اتوب
هم شفعائی یوم حشری و موقفی
و حبّهم للشافعیّ ذنوب(164)
6 - امیر عضدالدین
زرندی از امیر عضدالدین محمد بن علی بن احمد بن علی بن عبداللَّه وزیر نقل کرده که در مرثیه حسین بن علیعلیه السلام و اهل بیتشعلیهم السلام ابیاتی همانند آب زلال بلکه رقیقتر از آن سروده است که بخشی از آن چنین است:
بدت کربلا ملأی من الکرب و البلا
فقوما معی فی ارضها و قفا نبکی
بها قتلوا سبط النبیّ محمدٍ
و باعوا هذاک الرّشد بالمال و المُلک
و ضاعت دماءٌ بالعراق عزیزةٌ
مکرّمةٌ اذ کان راماً من المسک
فیاویل اقوام طغاة تعرّضوا
لتلک الدماء الفاطمیّات بالسفک(165)
7 - جدّ سبط بن جوزی
سبط بن جوزی از جدّش اشعاری را در مصیبت امام حسینعلیه السلام نقل کرده که بخشی از آن چنین است:
و لمّا رأوا بعض الحیاة مذلّة
علیهم و عزّ الموت غیر محرّم
أبوا أن یذوقوا العیش و الذلّ واقع
علیه و ماتوا میتة لم تذمم(166)
8 - رباب همسر امام حسینعلیه السلام
ابوالفرج اصفهانی از هشام کلبی نقل کرده که گفت: از رباب بعد از شهادت امام حسینعلیه السلام خواستگاری شد ولی او امتناع نمود و فرمود: من بعد از فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله با کسی ازدواج نخواهم کرد. آن گاه این ابیات را در سوگ امام حسینعلیه السلام سرود:
انّ الذی کان یستضاء به
بکربلاء قتیل غیر مدفون
سبط النبیّ جزاک اللَّه صالحة
عنّا و جنّبت خسران الموازین
قد کنت لی جبلاً صعباً ألوذ به
و کنت تصحبنا بالرحم و الدین
من للیتامی و من للسائلین و من
یغنی و یؤوی الیه کل مسکین
و اللَّه لا ابتغی صِهراً بصهرکم
حتیّ اغیّب بین الرمل و الطین(167)
9 - عبیداللَّه بن حرّ جعفی
ابن اثیر مینویسد: «چون معاویه از دنیا رفت و حسین بن علیعلیه السلام به قتل رسید، عبیداللَّه بن حرّ جعفی از جمله کسانی بود که در قتل امام شرکت نکرده و عمداً خود را مخفی کرده بود. چون حسینعلیه السلام کشته شد، ابن زیاد شروع به جست و جوی اشراف از اهل کوفه نمود ولی عبیداللَّه بن حرّ را ندید، تا این که خود عبیداللَّه بن حرّ بر ابن زیاد وارد شد. پسر زیاد به او گفت: کجا بودی؟ او گفت: مریض بودم.
ابن زیاد گفت: مرض قلب یا مرض بدن؟ او گفت: قلبم مریض نبوده است، ولی بدنم مریض بود و خداوند بر من منّت گذارده و آن را عافیت بخشید. ابن زیاد گفت: دروغ گفتی، ولی تو با دشمنان ما بودی.
او گفت: اگر من با آنها بودم مرا نیز یافته بودی.
ابن زیاد از عبیداللَّه بن حر غافل شد، و لذا او از دارالاماره بیرون آمده و سوار بر اسب شد و گریخت. ابن زیاد درباره او سؤال کرد، گفتند: او سوار بر اسبش شده است. ابن زیاد گفت: او را نزد من آورید.
مأموران پشت سر او رفتند و گفتند: امر امیر را اطاعت کن. گفت: به او خبر دهید هرگز با میل خود نزد او نخواهم آمد. آن گاه اسبش را به حرکت درآورده و بر منزل احمد بن زیاد طائی وارد شد. اصحابش دور او را گرفتند.
آن گاه از خانه خارج شد و خود را به کربلا رسانید. نظر بر قتلگاه حسینعلیه السلام و کشتهشدگان همراهش انداخت و بر آنان استغفار نمود. سپس به طرف مداین آمد. وی در سوگ شهیدان به خون خفته، در قصیدهای میگوید:
یقول امیر غادر و ابن غادر
ألا کنت قلت الحسین بن فاطمه
و نفسی علی خذلانه و اعتزاله
و بیعة هذا الناکث العهد لائمه
فیا ندمی ان لا اکون نصرته
ألا کلّ نفس لاتسدد نادمه
و إنی لأنی ام أکن حماته
لذو حسرة ما ان تفارق لازمه
سقی اللَّه ارواح الذین تآزروا
علی نصره سقیاً من الغیث دائمه
وقفت علی اجداثهم و محالهم
فکاد الحشا ینقض و العین ساجمه(168)
با مطالعه آیات قرآن کریم و روایات، حقایق آشکار و نهان فراوانی برای ما درباره گریه و اشک ریختن روشن میشود، اینک به برخی از آیات و روایات در این زمینه اشاره میکنیم:
الف) آیات قرآن
1 - گریه نشانه درک حقایق
خداوند متعال میفرماید: «وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدِّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّهِدِینَ»؛(169) «و هر گاه آیاتی را که بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده بشنوند، میبینی که اشک از چشمان آنان جاری میشود، به خاطر حقیقتی که دریافتهاند. آنان میگویند: پروردگارا! ایمان آوردیم، پس نام ما را با گواهان بنویس.»
این آیه مربوط به نجاشی زمامدار حبشه است که در آغاز بعثت پیامبر گرامی اسلامصلی الله علیه وآله و مهاجرت مسلمین از مکه به سوی حبشه پذیرای مسلمانان مهاجر شد.
2 - گریه مجازات
خداوند متعال میفرماید: «فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ»؛(170) «پس آنان باید کمتر بخندند و بسیار بگریند، این جزای کارهایی است که انجام میدادند.»
این آیه مربوط به منافقین عصر پیامبرصلی الله علیه وآله است که به بهانه گرما یا سرمای هوا از شرکت در جهاد خودداری میکردند و مردم را نیز از شرکت در جهاد بازمی داشتند.
3 - اشک برای خدا، نشانه خردمندی
خداوند میفرماید: «وَ یَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً * وَ یَخِرّوُنَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً»؛(171) «میگویند: منزه است پروردگار ما که وعده هایش یقیناً انجام شدنی است. آنان به زمین میافتند و گریه میکنند و[ تلاوت آیات الهی همواره بر خشوع آنان میافزاید.»
4 - اشک برای خدا، سیره انبیای الهی
خداوند میفرماید: «... إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیّاً»؛(172) «آنان [پیامبران الهی و هدایت یافتگان ]کسانی بودند که وقتی آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده میشد به خاک میافتادند در حالی که سجده میکردند و گریان بودند.»
5 - اشک ندامت، راه چاره گمراهان
خداوند میفرماید: «أَزِفَتِ الْازِفَةُ * لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ * أَفَمِنْ هذَا الْحَدیثِ تَعْجَبُونَ * وَ تَضْحَکُونَ وَ لاتَبْکُونَ»؛(173) «آنچه باید نزدیک شود [قیامت ، نزدیک شده است و هیچ کس جز خدا نمیتواند سختیهای آن را بر طرف سازد. آیا از این سخن تعجب میکنید و میخندید و گریان نمیشوید.»
ب) روایات
در روایات اسلامی نیز برای گریه و اشک ارزش خاصی بیان شده است:
1 - اشک، نشانه لطف خداوند
امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود: «بکاء العیون و خشیة القلوب من رحمة اللَّه»؛(174) «اشک چشمها و ترس دلها [از خدا] از رحمت خداوند به شمار میرود.»
2 - اشک، اوّلین هدیه خدا به انسان
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «انّما هی رحمة یجعلها فی قلوب عباده»؛(175) «همانا اشک رحمتی است که خداوند آن را در وجود بندگانش قرار میدهد.»
3 - اشک، عامل نورانیّت دل
امیرالمؤمنین علیعلیه السلام فرمود: «البکاء من خشیة اللَّه ینیر القلب و یعصم من معاودة الذنب»؛(176) «گریه کردن از خوف خدا، قلب را نورانی و از بازگشت به ارتکاب گناه بازمیدارد.»
4 - نرم شدن دل به واسطه اشک
پیامبرصلی الله علیه وآله در وصیت خود به امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود: «یا علیّ! اربع خصال من الشقاء: جمود العین و قساوة القلب و بُعد الامل و حبّ البقاء»؛(177) «ای علی! چهار ویژگی از بدبختی و شقاوت است: خشکی چشم، سختی دل، آرزوی دراز، دوست داشتن بقا.»
5 - اشک، عامل رهایی از عذاب
امام حسینعلیه السلام فرمود: «البکاء من خشیة اللَّه نجاة من النار»؛(178) «گریستن از خوف خدا موجب رهایی از دوزخ است.»
6 - اشک، و پاداش عظیم الهی
رسول اکرمصلی الله علیه وآله فرمود: «ما من عمل الاّ و له وزن و ثواب الاّ الدمعة، فانّها تطفی غضب الرّب»؛(179) «هر کار و عمل نیکی به اندازه معیّنی دارای پاداش و ثواب است، مگر اشک، پس همانا اشک چشم آتش خشم الهی را فرو مینشاند.»
7 - اشک چشم، معادل خون شهید
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «... و ما من قطرة احبّ الی اللَّه من قطرتین: قطرة دم فی سبیل اللَّه، و قطرة دمع فی سواد اللیل من خشیة اللَّه»؛(180) «...هیچ قطرهای نزد خدا محبوبتر از دو قطره نیست: قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، و قطره اشکی که در تاریکی شب از بیم خدا از دیده جاری گردد.»
علما و دانشمندان برای گریستن آثار و تأثیراتی ذکر کردهاند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - تصفیه باطن
کسانی که در مسیر عبودیّت حقّ از اشک و آه بهره میبرند به نتایج معنوی فراوانی دسترسی پیدا میکنند؛ زیرا اشکی که برای خدا یا در اندوه اولیای الهی از چشمهسار دیدگان جاری میشود، از آن جهت که حالتی روحانی و الهی در آن حاکم است از نورانیّت و معنویّت فوقالعادهای برخوردار میباشد. لذا حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام در دعای کمیل به خداوند متعال عرض میکند: «یا الهی و ربّی و سیدی و مولای، لأیّ الأمور الیک اشکوا و لما منها اضجّ و أبکی»؛ «ای پرودگار و آقا و مولای من! برای کدامین از امور خود شکوه به سوی تو آورم و برای کدامین از آنها گریه و زاری نمایم.»
و در جایی دیگر عرض میکند: «و لأبکینّ علیک بکاء الفاقدین»؛ «و البته من از دوری تو همانند گریه عزیز گم کرده گریه میکنم.»
و در فراز آخر دعا میگوید: «ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء»؛ «رحمکن به کسیکه سرمایهاش امیدواری واسلحهاش گریه و زاری است.»
2 - اشک، سلاح خودسازی
اشک و گریه سلاحی است قوی و بُرّنده که میتواند در راه خودسازی کمک شایانی به ما داشته باشد. لذا حضرت علیعلیه السلام در دعای کمیل میفرماید: «ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء». در جنگ با دشمن درونی، یعنی جبهه جهاد اکبر، اسلحه انسان آه است نه آهن، گریه است نه شمشیر. کسانی هستند که در مجلس عزای حسین بن علیعلیه السلام نشستهاند، اما آن هنر و درک را ندارند تا اشک بریزند، و بر فرض هم که درک داشته باشند نرمش دل در آنان نیست، چه این که تحصیل نرمش دل، کار هر کسی نیست که نصیب او گردد.
از دیدگاه علمای اخلاق ریشه بسیاری از جنایتها قساوت قلب است. انسان وقتی به قساوت قلب و سخت دلی مبتلا شد، بسیاری از مواهب فطری را از دست میدهد، به طوری که نه از آلام دیگران متأثر میشود و نه دلش در مهر کسی میتپد، و نه رغبتی به راز و نیاز با خدا دارد و نه تمایل به محبّت با مردم در خود احساس میکند. بدیهی است که بهترین وسیله پیشگیری یا مداوا در این زمینه، اشک و گریه است.
4 - اشک، راهی برای رسیدن به عشق
عشق در لغت به معنای «دلدادگی» و «خاطرخواهی» است. محدّث قمی میگوید: «عشق عبارت است از زیاده روی در محبّت».(181)
به طور قطع در بین ابزار و وسایلی که برای وصول به عشق حقیقی - که همان عشق به محبوب عالم یعنی خدا است - ، نیاز میباشد پس از شناخت و معرفت، اشک و گریه است. بنابراین اگر انسان، مشتاق رسیدن به حقیقت باشد ولی از اشک و گریه مدد نگیرد هرگز تحوّل معنوی وسیع و مؤثّر در او پدید نمیآید.
زبان مترجمان عقل است ولی ترجمان عشق، چشم است. آنجا که اشکی از روی احساس و درد میریزد عشق حضور دارد، ولی آن جا که زبان با گردش منظم خود جملههای منطقی میسازد، عقل حاضر است. بنابراین، همان طور که استدلالات منطقی و کوبنده میتواند همبستگی گوینده را با اهداف رهبران آن مکتب آشکار سازد، قطره اشک نیز میتواند اعلان جنگ عاطفی بر ضدّ دشمنان مکتب محسوب گردد.
شکسپیر، دانشمند، نویسنده و شاعر انگلیسی میگوید: «اندیشهها، رؤیاها، آهها، آرزوها و اشکها از ملازمات جداییناپذیر عشق هستند».
و در جملهای دیگر میگوید: «عشقی که با اشکهای چشم شست و شو داده شود، همیشه پاکیزه و تمیز و زیبا خواهد ماند».(182)
ویکتور هوگو، نویسنده معروف غربی میگوید: «خوشبخت کسی است که خدا به او دلی بخشیده که شایسته عشق و سوز و گداز است».(183)
5 - تأثیر گریستن در سلامتی انسان
به عقیده دانشمندان علوم تجربی و محقّقان علوم پزشکی، برای اشک خواص طبّی مختلفی است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - همراه اشک آنزیمی خارج میشود که چشم و اطراف آن را ضدّ عفونی میکند.
2 - مطابق آزمایشات به عمل آمده، آنان که بیشتر گریه میکنند کمتر به زخمهای معده و اثنی عشر دچار میشوند.
3 - دانشمندان معتقدند که گریستن، در کاهش آلام درونی، و فشارهای روحی و روانی تأثیر بسیار عجیبی دارد.
4 - با اشک و گریه میتوان برخی از بیماریها را تشخیص داد، چون اشک چشم مایه صاف شده از خون بدن است و لذا به کمک آن میتوان گونههای مختلفی از سرطان را شناسایی کرد.
گریه در سوگ اولیای الهی خصوصاً بر سالار شهیدان اباعبداللَّه الحسینعلیه السلام موافق با عقل سلیم بوده و دارای آثار و فواید بسیاری است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - گریه بر اهل بیتعلیهم السلام خصوصاً امام حسینعلیه السلام از مظاهر محبّت به آنان است که خداوند متعال به آن امر نموده و عقل نیز آن را تأیید میکند.
2 - این اشک از مصادق تعظیم شعائر الهی است، زیرا با این عمل در حقیقت شعارهای آنان را به پا میداریم.
3 - گریه بر امام حسینعلیه السلام در حقیقت توبه و انابه به سوی خداوند و رجوع به تمام خوبیها است، زیرا گریه بر امام حسینعلیه السلام جهت شخصی ندارد، بلکه به این دلیل است که او فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله و دارای تمام خوبیهاست که در راه احیای دین الهی مظلومانه به شهادت رسیده است. پس گریه برای چنین افرادی انابه و بازگشت و ارتباط با خوبی هاست. در روایات اسلامی آمده است: هر کس بر امام حسینعلیه السلام گریه کند یا بگریاند یا خود را گریان نشان دهد (تباکی کند) بهشت بر او واجب میگردد، زیرا این گونه گریه با این گرایش در حقیقت توبه و انابه و رجوع به خداوند متعال است.
4 - انسان تا به باطن خود رجوع نکند و از آن طریق با ولیّ خدا خصوصاً امام حسینعلیه السلام ارتباط پیدا نکند، دلش نمیشکند و اشکش جاری نمیگردد. پس گریه بر امام حسینعلیه السلام در حقیقت ارتباط از راه باطن بین وجودی محدود با وجودی بیکران و نامحدود است. پر واضح است که با این ارتباط، انسان محدود نیز نامحدود خواهد شد. همان گونه که اگر آب محدود در برکهای باشد و آن را به دریای بیکران متصل و مرتبط نسازیم، در مدت اندکی آب گندیده و یا به دلیل شدّت گرمی هوا، نابود خواهد شد، مگر آن که آن را به دریای بیکران متصل نماییم که در این صورت به مانند دریا عاصم و مصون از هر نوع میکروب و تعفّن و نابودی خواهد شد.
5 - گریه بر مظلوم، انسان را احساسی کرده، و مدافع مظلوم خواهد نمود، خصوصاً کسی که معصوم بوده و امام و وصیّ و جانشین صاحب شریعت باشد، که در این هنگام انسان مدافع شریعت خواهد شد. هم چنین با دیدن هر مظلومی به فکر دفاع از او بر خواهد آمد و این مطلبی است که روانشناسان نیز به آن اشاره کردهاند. از همین رو میبینیم که شیعیان به سبب بهره برداری از این اکسیر اعظم که همان گریه بر سیدالشهداءعلیه السلام و مظلومیّت اوست همواره در طول تاریخ حامی و پشت و پناه مظلومان بودهاند.
6 - گریه بر ولیّ خدا خصوصاً امام حسینعلیه السلام آرام بخش قلبهای سوختهای است که به جهت مصایبی که بر آن حضرتعلیه السلام وارد شده، آتش از آن شعلهور شده و قطرههای اشک، مرحمی بر دل آنان خواهد بود.
7 - اشک، خصوصاً برای اولیای الهی سبب رقّت قلب شده و قساوت را از انسان دور میکند و زمینه را برای ورود انوار خداوند در دل انسان فراهم میسازد، زیرا اشکِ توجیه شده صیقلی کننده زنگار دل است.
8 - اشک بر امام حسینعلیه السلام در حقیقت مبارزه منفی و عملی با حاکمان جائر است، یعنی با این عمل وانمود میکنند که از رفتار آنان بیزارند، همان گونه که حضرت زهراعلیها السلام بعد از وفات پدرش رسول خداصلی الله علیه وآله و بعد از واقعه «سقیفه» گریههای فراوانی کرد، تا به مردم بفهماند که برای چه دختر رسول خدا ناراحت است و میگرید؟ با آن که اهل بیتعلیهم السلام الگوی صبر و مظهر بردباری و استقامت و شکیباییاند.
9 - اشک بر اهل بیتعلیهم السلام خصوصاً سرور شهیدان اعلامِ ادامه دادن و زنده نگه داشتن راه آن بزرگواران است؛ هم چنین اعلام این مطلب است که ما در طول تاریخ مخالف یزید و یزیدیان بوده و موافق و پیرو حسینعلیه السلام و حسینیان زمان و شعارهایشان هستیم.
گریستن در سوگ اولیای الهی داخل در اصل اباحه است. و این اصل پابرجاست مادامی که دلیلی بر خلاف آن یعنی حرمت وجود نداشته باشد. و در مباحث آینده به این مطلب اشاره خواهیم کرد که هیچ دلیلی بر حرمت یا کراهت گریستن در سوگ اولیای الهی وجود ندارد، بلکه میتوان بر استحباب و رجحان آن اقامه دلیل نمود. اینک به نمونههایی از گریستن در سوگ اولیای الهی اشاره میکنیم:
طبری به سندش از علی بن ابی طالبعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «لمّا قتل ابن آدم اخاه بکاه آدم ...»؛(184) «چون فرزند آدم را برادرش به قتل رسانید، آدم بر او گریست...».
طبری در تفسیر آیه «تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهلِکِینَ»،(185) به سندش از حسن بصری نقل کرده که گفت: «کان منذ خرج یوسف من عند یعقوب الی یوم رجع ثمانون سنة، لم یفارق الحزن قلبه، یبکی حتی ذهب بصره، قال الحسن: واللَّه ما علی الارض یومئذ خلیفة اکرم علی اللَّه من یعقوبعلیه السلام»؛(186) «از زمانی که حضرت یوسف از نزد یعقوب خارج شد تا روزی که بازگشت، هشتاد سال طول کشید. در این هنگام حزن از دل یعقوب مفارقت نکرد. آن قدر گریست تا اینکه چشمانش کور شد. حسن بصری میگوید: به خدا سوگند! در آن روز روی زمین مخلوقی کریمتر بر خدا از یعقوب نبود.»
ابن هشام میگوید: «لمّا رجع النبیصلی الله علیه وآله الی المدینة سمع البکاء و النواح علی القتلی، فذرفت عیناه و بکی ثم قال: "لکن حمزة لا بواکی له". فجاء نساء بنی عبدالاشهل لمّا سمعوا ذلک، فبکین علی عمّ رسول اللَّهصلی الله علیه وآله»؛(187) «چون پیامبرصلی الله علیه وآله از احد بازگشت، صدای گریه و ناله بر کشتگان به گوشش رسید، چشمان حضرت پر از اشک شد و گریست. سپس فرمود: "ولی حمزه گریه کنندهای ندارد." زنان بنی عبدالأشهل چون این ندا را شنیدند، شروع به گریه بر عموی رسول خداصلی الله علیه وآله کردند.»
او نیز از ابن مسعود نقل کرده که گفت: «ما رأینا رسول اللَّه باکیاً اشدّ من بکائه علی حمزه، وضعه فی القبلة، ثم وقف علی جنازته و انتحب ای شهق حتی بلغ به الغشی»؛(188) «ما گریه رسول خداصلی الله علیه وآله را به مانند گریستن پیامبرصلی الله علیه وآله برحمزه ندیدیم. حضرت او را به طرف قبله نمود، آن گاه بر بالین جنازه او ایستاد و صیحهای زد که نزدیک بود بیهوش شود.»
ابن ابی شیبه به سندش از ابن مسعود نقل کرده که گفت: روزی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله بودیم، ناگهان جماعتی از بنی هاشم آمدند، چون حضرت آنان را مشاهده کرد چشمانش گریان شده، رنگش تغییر کرد. به او عرض کردم: ما در صورت شما چیزی مشاهده میکنیم که برای شما ناراحت کننده است؟ حضرت فرمود: «انّا اهل بیت اختار اللَّه لنا الآخرة علی الدنیا، و انّ أهل بیتی سیلقون بلاء»؛(189) «همانا ما اهل بیتی هستیم که خداوند برای ما آخرت را بر دنیا انتخاب کرده است. و همانا زود است که اهلبیتم را بلا فرا رسد.»
امایمن میگوید: «انا رأیت رسول اللَّهصلی الله علیه وآله یمشی تحت سریره - ای عبدالمطلب - و هو یبکی»؛(190) «رسول خداصلی الله علیه وآله را مشاهده کردم که زیر تابوت عبدالمطلّب در حالی که میگریست حرکت میکرد.»
بخاری نقل میکند: «انّ النبیصلی الله علیه وآله نعی زیداً و جعفراً و ابن رواحة للناس قبل ان یأتیهم خبرهم و قال: "اخذ الرایة، ثم اخذ جعفر فاصیب، ثم اخذ ابن رواحة فاصیب"، و عیناه تذرفان»؛(191) «خبر شهادت زید و جعفر و ابن رواحه را قبل از آن که به مردم برسد خود پیامبرصلی الله علیه وآله به آنان داد و فرمود: پرچم را زید گرفت، و بر زمین افتاد، سپس جعفر گرفت او نیز بر زمین افتاد، آنگاه ابن رواحه گرفتواونیزبرزمینافتاد.اینهارامیگفتدرحالیکهچشمانشگریانبود.»
چون جعفر و اصحابش به شهادت رسیدند، رسول خداصلی الله علیه وآله وارد خانه او شد و فرزندان جعفر را طلبید. آنان را بویید و چشمانش گریان شد. همسرش اسماء به حضرت عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! چه چیز شما را به گریه درآورده است؟ آیا خبری از جعفر و اصحابش به شما رسیده است؟ حضرت فرمود: آری، امروز آنان به شهادت رسیدند. اسماء میگوید: من بلند شدم و گریستم و زنان را نیز بر دور خود جمع کردم. در این هنگام فاطمهعلیها السلام داخل شد در حالی که گریه میکرد و میفرمود: واعمّاه.
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «علی مثل جعفر فلتبک البواکی»؛(192) «بر مثل جعفر باید گریه کنندگان بگریند.»
ابوهریره میگوید: «زار النبیصلی الله علیه وآله قبر امّه فبکی و ابکی من حوله»؛(193) «پیامبرصلی الله علیه وآله به زیارت قبر مادرش رفت و گریست و هر کسی را که در اطراف او بود نیز به گریه درآورد.»
روایت شده که پیامبرصلی الله علیه وآله بر فاطمه مادر حضرت علیعلیه السلام نماز خوانده، او را در قبر گذارد و گریست. و فرمود: «جزاک اللَّه من امّ خیراً، فلقد کنت خیر امّ»؛(194) «خداوند تو را به جهت مادری - که در حق من کردی - جزای خیر دهد. به طور حتم تو خوب مادری بودی.»
حاکم به سندش از عایشه نقل میکند که: «انّ النبیّصلی الله علیه وآله قبّل عثمان بن مظعون و هو میّت و هو یبکی»؛(195) «پیامبرصلی الله علیه وآله عثمان بن مظعون را در حالی که مرده بود بوسید و گریه کرد.»
ابن مسعود و ثابت بن زید و قرظة بن کعب میگویند: «رخّص لنا فی البکاء»؛(196) «پیامبرصلی الله علیه وآله ما را به گریه هنگام مصیبت رخصت داد.»
حاکم نیشابوری به سندش از ابو هریره نقل میکند که گفت: پیامبرصلی الله علیه وآله به دنبال جنازهای در حال حرکت بود و عمر بن خطاب نیز همراه او حرکت میکرد. عمر صدای گریه زنان را شنید، و آنان را از این کار بازداشت. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «یا عمر! دعهنّ، فانّ العین دامعة، والنفس مصابة و العهد قریب»؛(197) «ای عمر! آنان را رها کن، زیرا چشم اشکبار و نفس مصیبت دیده و عهد نزدیک است.»
ابن صبّاغ مالکی از جعفر بن محمّدعلیهما السلام نقل میکند که فرمود: «چون فاطمهعلیها السلام رحلت نمود، علیعلیه السلام هر روز به زیارت او میآمد. حضرت صادقعلیه السلام فرمود: علیعلیه السلام روزی آمد و خود را بر روی قبر حضرت زهراعلیها السلام افکند و گریست و این اشعار را انشاء نمود:
ما لی مررت علی القبور مسلّماً
قبر الحبیب فلم یردّ جوابی
یا قبر مالک لاتجیب منادیاً
أمللت بعدی خلّة الأحباب(198)
«مرا چه شده که بر قبور گذر میکنم و بر قبر دوست و حبیبم سلام میدهم ولی جوابم را نمیدهد.
ای قبر! تو را چه شده که جواب ندا دهنده را نمیدهی؟ آیا بعد از من از معاشرت با دوستان ملول و خسته شدهای؟».
ابن قتیبه میگوید: «چون عمار به قتل رسید، حضرت علیعلیه السلام به عدی فرمود: «یا عدی! قتل عمار بن یاسر؟»؛ «ای عدی! آیا عمار بن یاسر کشته شد؟» عدی عرض کرد: آری. آن گاه حضرت گریست و فرمود: «رحمک اللَّه یا عمار!استوجب الحیاة و الرزق الکریم...»؛(199) «خدا رحمت کند تو را ای عمار! او مستوجب زندگانی و رزق کریم بود.»
سبط بن جوزی میگوید: «قتل فی ذلک الیوم ایضاً هاشم بن عتبة بن ابی وقاص، فبکی علی علیهما و صلّی علیهما، و جعل عماراً ممّا یلیه، و هاشم بن عتبة ممّا یلی القبلة و لم یغسلهما»؛(200) «در آن روز یعنی صفین، هاشم بن عتبة بن ابی وقاص نیز کشته شد. حضرت بر هر دو گریست و بر آنان نماز گزارد. و عمار را به طرف خود و هاشم بن عتبه را به طرف قبله نمود، و آن دو را غسل نداد.»
سبط بن جوزی میگوید: «و بلغ علیاً قتل محمّد فبکی و تأسّف علیه و لعن قاتله»؛(201) «خبر کشته شدن محمد بن ابوبکر به علیعلیه السلام رسید و گریست و بر او اظهار تأسف نمود و بر قاتلش لعنت فرستاد.»
سبط بن جوزی میگوید: «ثمّ انّها اعتزلت القوم و لم تزل تندب رسول اللَّهصلی الله علیه وآله و تبکی حتّی لحقت به»؛(202) «آن گاه فاطمه از مردم کناره گرفت و دائماً بر رسول خداصلی الله علیه وآله ندبه میکرد و میگریست تا به آن حضرت ملحق شد.»
یعقوبی میگوید: «و لمّا توفیت خدیجة جعلت فاطمة تتعلق برسول اللَّهصلی الله علیه وآله و هی تبکی و تقول: این امّی؟»؛(203) «چون خدیجه رحلت نمود فاطمه در حالی که میگریست خود را به رسول خداصلی الله علیه وآله رسانید و گفت: کجاست مادرم؟ کجاست مادرم؟».
ابن شبّه به سندش از ابن عباس نقل کرده که گفت: «لما ماتت رقیة بنت رسول اللَّهصلی الله علیه وآله قال رسول اللَّهصلی الله علیه وآله: الحقنی بسلفنا الخیر عثمان بن مظعون... فبکت فاطمة علی شفیر القبر، فجعل النبیصلی الله علیه وآله، یمسح الدموع عن عینیها بطرف ثوبه»؛(204) «چون رقیه دختر رسول خداصلی الله علیه وآله رحلت کرد، حضرتصلی الله علیه وآله فرمود: "به سلف خیر ما عثمان بن مظعون ملحق باد..." در این هنگام بود که فاطمه کنار قبر گریست و پیامبرصلی الله علیه وآله اشکهای او را با گوشه لباسش از چشمانش پاک کرد.»
ابن اثیر نقل میکند: رسول خداصلی الله علیه وآله بر اسماء وارد شد و خبر شهادت جعفر را به او داد و بر او به این مصیبت تسلیت گفت. فاطمهعلیها السلام وارد شد و شروع به گریه کرد.(205)
ابن ابی الحدید میگوید: «انّ الحسن بن علیعلیه السلام خطب فی صبیحة اللیلة التی قبض فیها امیرالمؤمنین علیعلیه السلام، فحمد اللَّه و اثنی علیه و صلّی علی النبیّصلی الله علیه وآله ثم قال: لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون و لم یدرکه الاخرون لقد کان یجاهد مع رسول اللَّه فیقیه بنفسه، و کان رسول اللَّهصلی الله علیه وآله یوجهه برایته فیکتنفه جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن شماله، فلا یرجع حتی یفتح اللَّه علی یدیه. و لقد توفی اللیلة التی عرج فیها بعیسی بن مریم، و فیها قبض یوشع بن نون، و ما خلف صفراء و لا بیضاء الاّ سبعمائة درهم فضلت من عطائه، و اراد ان یبتاع بها خادماً لاهله، ثم خنقه البکاء فبکی و بکی الناس معه...»؛(206) «حسن بن علی در صبح آن شبی که امیرالمؤمنینعلیه السلام در آن شب رحلت نمود، خطبهای ایراد کرد و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: در این شب مردی رحلت نمود که پیشینیان بر او سبقت نگرفته و آیندگان نیز او را درک نخواهند کرد. او همیشه همراه رسول خداصلی الله علیه وآله جهاد میکرد و با جان خود از او دفاع مینمود. رسول خداصلی الله علیه وآله او را با پرچمش راهنمایی میکرد. جبرئیل در طرف راست او و میکائیل در طرف چپ او بودند، و از جنگ باز نمیگشت تا خداوند پیروزی را بر دستان او قرار میداد. او در شبی وفات یافت که عیسی بن مریم به آسمان عروج نمود، و یوشع بن نون وفات یافت. و هیچ زردی و سفیدی (طلا و نقرهای) را بر جای نگذاشت جز هفتصد درهم از زیادی اموالش که میخواست با آن خادمی برای خانوادهاش تهیه کند. آن گاه بغض گلوی او را فشرد و گریست و مردم نیز با او گریستند...».
قندوزی حنفی نقل میکند: «فضربه رجل منهم بعمود من حدید علی رأسه الشریف ففلق هامته فوقع علی الارض و هو یقول: یااباعبداللَّه! یا حسین! علیک منّی السلام. فقال الامام: واعباساه، وامهجة قلباه و حمل علیهم و کشفهم عنه و نزل الیه و حمله علی جواده فادخله الخیمة و بکی بکاءاً شدیداً و قال: جزاک اللَّه عنّی خیر الجزاء...»؛(207) «... مردی با عمودی از آهن بر سر شریف عباسعلیه السلام کوبید که فرقش را شکافت و بر زمین افتاد و فریاد برآورد: ای اباعبداللَّه! ای حسین! سلام من بر تو باد. امام فرمود: وای بر عباسم، وای بر خون دلم. آن گاه بر لشکر حمله کرده، آنان را کنار زد. از اسب پیاده شد و او را بر آن سوار کرد و داخل خیمه نمود و بسیار گریست و فرمود: خداوند به جهت من تو را بهترین جزا عنایت فرماید...».
احمد بن اعثم کوفی مینویسد: «و بلغ الحسین بن علی بانّ مسلم بن عقیل قد قتل؛ و ذلک انّه قدم علیه رجل من اهل الکوفة فقال له الحسینعلیه السلام: من این اقبلت؟ قال: من الکوفة، و ما خرجت حتی نظرت مسلم بن عقیل و هانی بن عروة المذحجی رحمهما اللَّه قتیلین، مصلوبین، منکسین، فی سوق القصابین، و قد وجه برأسیهما الی یزید بن معاویة. قال: فاستعبر الحسینعلیه السلام باکیاً ثم قال: «إِنَّا للَّهِِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» »؛(208) «به حسین بن علی خبر رسید که مسلم بن عقیل کشته شده است. به این طریق که مردی از اهل کوفه بر امام حسینعلیه السلام وارد شد. حضرت به او فرمود: از کجا آمدهای؟ گفت: از کوفه. من از کوفه بیرون نیامدم تا این که بر مسلم بن عقیل و هانی بن عروه مذحجی نظر کردم که هر دو کشته شده و به دار آویخته و در بازار قصابان بر روی زمین کشیده میشدند. و سر آن دو را برای یزید بن معاویه فرستادند.
حضرت آهی کشید و گریست. آن گاه فرمود: «إِنَّا للَّهِِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» .»
سبط بن جوزی از هشام بن محمّد نقل میکند: «چون امام حسینعلیه السلام مشاهده کرد که لشکر عمر بن سعد اصرار بر کشتن او دارد، قرآن را برداشت و بر روی سر گذاشت و ندا داد: بین من و بین شما کتاب خدا و جدّم رسول خداصلی الله علیه وآله حاکم باشد. ای قوم! به چه جرمی خون مرا حلال میشمارید؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا گفتار جدّم در حقّ من و برادرم که فرمود: «حسن و حسین دو جوانان بزرگوار بهشتند» به شما نرسیده است؟ اگر مرا تصدیق نمیکنید از جابر و زید بن ارقم و ابوسعید خدری سؤال کنید. آیا جعفر طیّار عموی من نیست؟
در این هنگام طفلی که به جهت عطش، بی تابی میکرد توجه او را به خود جلب نمود. صدا زد: ای قوم! اگر به من رحم نمیکنید لااقل به این طفل رحم کنید. مردی از میان قوم تیری بر او زد و او را ذبح نمود. حسینعلیه السلام شروع به گریه کرد و گفت: «اللهم احکم بیننا و بین قوم دعونا لینصرونا فقتلونا. فنودی من الهواء: دعه یا حسین! فانّ له مرضعاً فی الجنّة»؛(209) «بار خدایا! بین ما و بین قومی حکم کن که ما را دعوت کردند تا یاریمان کنند ولی در عوض ما را به قتل رساندند. از آسمان ندایی داده شد: ای حسین! او را رها کن؛ زیرا برای او شیردهندهای در بهشت است.»
چون خبر کشته شدن قیس به امام حسینعلیه السلام رسید حضرت آهی کشید و گریست. آن گاه فرمود: «اللهم اجعل لنا و لشیعتنا منزلاً کریماً عندک و اجمع بیننا و ایّاهم فی مستقرّ رحمتک، انّک علی کلّ شیء قدیر»؛(210) «بار خدایا! برای ما و شیعیان ما منزل کریمی نزد خود قرار ده، و بین ما و بین آنان در مستقرّ رحمتت جمع کن، زیرا تو بر هر کاری توانایی.»
قندوزی حنفی نقل میکند: «... حرّ بر اهل کوفه حملهور شد و از میان آنان پنجاه نفر را کشت و سپس کشته شد، سرش را از تن جدا کرده، به طرف امام پرتاب نمودند. حضرت سر او را به دامن گذاشت و در حالی که میگریست خون را از روی صورتش پاک میکرد و میفرمود: «واللَّه ما اخطأت أمّک اذ سمّتک حرّاً فانّک حرّ فی الدنیا و سعید فی الآخرة»؛(211) «به خدا سوگند! مادرت اشتباه نکرد زمانی که تو را حرّ نامید، زیرا تو حرّ در دنیا و با سعادت در آخرتی.»
ابوذؤیب هُذلی میگوید: «قدمت المدینة و لاهلها ضجیج بالبکاء کضجیج الحجیج اهلوا بالاحرام. فقلت: مه؟ قالوا: قبض رسول اللَّهصلی الله علیه وآله»؛(212) «وارد مدینه شدم، صدای ضجّه و گریه بلند بود همانگونه که حاجیان از احرام خارج میشوند. گفتم: چه خبر شده است؟ گفتند: رسول خداصلی الله علیه وآله از دنیا رحلت کرده است.»
ابن عساکر به سندش از ابن ابی نجیح از پدرش نقل کرده که گفت: «بکی علی الحسن بن علی بمکة و المدینة سبعاً النساء و الصبیان و الرجال»؛(213) «اهل مکه و مدینه، اعم از زن و مرد و کودک، به مدّت هفت روز بر حسن بن علیعلیهما السلام گریستند.»
ابن عساکر به سندش از مساور مولی بنی سعد نقل کرده که گفت: «رأیت اباهریرة قائماً علی باب مسجد رسول اللَّهصلی الله علیه وآله یوم مات الحسن بن علی و یبکی و ینادی باعلی صوته: یا ایها الناس! مات الیوم حبّ رسول اللَّهصلی الله علیه وآله فابکوا»؛(214) «ابوهریره را مشاهده کردم در حالی که بر درِ مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله روز رحلت حسن بن علیعلیهما السلام ایستاده و میگرید و با صدای بلند ندا میدهد: ای مردم! امروز محبوب رسول خداصلی الله علیه وآله رحلت نمود. او با این کلمات همه را به گریه انداخت.»
حاکم به سندش از مسلمة بن محارب نقل میکند: «مات الحسن بن علی سنة خمسین لخمس خلون من ربیع الاول و هو ابن ست و اربعین سنة، و صلّی علیه سعید بن العاص، و کان یبکی علیه»؛(215) «حسن بن علی در حالی که پنجاه و پنج روز از ربیع الاول گذشته بود و چهل و شش سال داشت رحلت نمود. و سعید بن عاص در حالی که میگریست بر او درود فرستاد.»
ابن عبدربّه و دیگران نقل کردهاند: «و لمّا دفن - الحسن بن علی - قام اخوه محمد بن الحنفیة علی قبره باکیاً و قال: رحمک اللَّه یا ابامحمد»؛(216) «چون حسن بن علی دفن شد برادرش محمد بن حنفیه گریان بر بالای قبر او ایستاد و عرض کرد: خداوند تو را رحمت کند ای ابامحمد!».
جزری نقل میکند: بلال در عالم رؤیا پیامبر را خواب دید در حالی که به او فرمود: «ماهذه الجفوة یا بلال؟ اما اَن لک اَن تزورنا؟»؛ «این چه جفایی است ای بلال! آیا وقت آن نرسیده که به زیارت ما بیایی؟». بلال در حالی که محزون بود بیدار شد و سوار بر مرکب شده، به سوی مدینه آمد و مستقیماً به طرف قبر پیامبرصلی الله علیه وآله رفت و شروع به گریه کرد و خود را به قبر حضرت مالید. حسن و حسینعلیهما السلام آمدند. بلال آن دو را میبوسید و به خود میچسباند. آن دو به بلال فرمودند: ما میخواهیم تو هنگام سحر اذان بگویی. بلال بالای بام مسجد رفت. چون گفت: «اللَّه اکبر، اللَّه اکبر». مدینه از گریه مردم بر خود لرزید. چون گفت: اشهد أن لا اله الاّ اللَّه، شیون اهل مدینه بیشتر شد. چون گفت: اشهد انّ محمّداً رسول اللَّه، زنان از خانهها بیرون ریختند، و روزی به مانند آن روز دیده نشد که این گونه مردان و زنان گریسته باشند.(217)
با مراجعه به تاریخ و حدیث پی میبریم که پیامبر و اهل بیت ایشانعلیهم السلام و صحابه و تابعین و بزرگان امت، در سوگ مصیبت امام حسینعلیه السلام گریستهاند. اینک به نمونههایی که در کتب اهل سنت به آن تصریح شده، اشاره میکنیم:
1 - گریه رسول خداصلی الله علیه وآله در سوگ امام حسینعلیه السلام
عایشه میگوید: «دخل الحسین بن علیعلیه السلام علی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله و هو یوحی الیه، فبرک علی ظهره و هو منکبّ، و لعب علی ظهره. فقال جبرئیل: یا محمد! ان امتک ستفتن بعدک و یقتل ابنک هذا بعدک. و مدّ یده فاتاه بتربة بیضاء و قال: فی هذه الارض یقتل ابنک اسمها الطفّ. فلمّا ذهب جبرئیل خرج رسول اللَّهصلی الله علیه وآله الی اصحابه و التربة فی یده، و فیهم ابوبکر و عمر و علی و حذیفة و عمار و ابوذر و هو یبکی فقالوا: ما یبکیک یا رسول اللَّه! فقال: اخبرنی جبرئیل ان ابنی الحسین یقتل بعدی بارض الطف و جاءنی بهذه التربة فاخبرنی انّ فیها مضجعه»؛(218) حسین بن علیعلیه السلام در حالی که بر رسول خداصلی الله علیه وآله وحی نازل شده بود وارد شد و از کمر او بالا رفت و بر پشت او بازی نمود. جبرئیل به حضرت عرض کرد: ای محمّد! همانا زود است که امتت بعد از تو فتنه کنند و این فرزندت را به قتل برسانند. آن گاه دست دراز کرد و مشتی از تربت را به او داد و گفت: در این سرزمین است که فرزندت کشته خواهد شد، سرزمینی که اسم آن "طفّ" است. چون جبرئیل رفت، رسول خداصلی الله علیه وآله در حالی که آن تربت در دستش بود بر اصحابش وارد شد. در میان آنان ابوبکر، عمر، علی، حذیفه، عمار و ابوذر بودند. حضرت شروع به گریه کرد. عرض کردند: چه چیز شما را به گریه درآورده است ای رسول خداصلی الله علیه وآله؟! حضرت فرمود: جبرئیل مرا خبر داد که همانا فرزندم حسین بعد از من در سرزمین طفّ کشته خواهد شد. و برای من این تربت را آورد و خبر داد که در آن جا محلّ دفن او خواهد بود.»
2 - گریه امام علیعلیه السلام در سوگ امام حسینعلیه السلام
ابن عساکر از نجی نقل میکند که من با علیعلیه السلام حرکت کردیم. چون به نینوا که در راه صفین بود رسید، حضرت ندا داد: «اصبر یا اباعبداللَّه! اصبر یا اباعبداللَّه بشطّ الفرات. قلت: و ما ذاک؟ قال: دخلت علی النبیصلی الله علیه وآله ذات یوم و عیناه تفیضان، قلت: یا نبیّ اللَّه! اغضبک احد، ما شأن عینیک تفیضان؟ قال: بل قام من عندی جبرئیل قبل امد فحدّثنی انّ الحسین یقتل بشطّ الفرات. قال: فقال: هل لک الی ان اشمّک من تربته؟ قال: فقلت: نعم، فمدّ یده فقبض قبضة منه تراب فاعطانیها فلم املک عینیّ ان فاضتا»؛(219) «صبر کن ای اباعبداللَّه! صبر کن ای اباعبداللَّه در شطّ فرات. راوی میگوید: عرض کردم: برای چه؟ حضرت فرمود: روزی بر پیامبر وارد شدم در حالی که دو چشمش گریان بود. عرض کردم: ای پیامبر خداصلی الله علیه وآله! آیا کسی تو را به غضب درآورده است؟ چه شده که چشمانتان اشکبار است؟ حضرت فرمود: لحظاتی قبل جبرئیل اینجا بود و مرا خبر داد که حسینعلیه السلام در کنار شطّ فرات به قتل خواهد رسید. نجی میگوید: حضرت به من فرمود: آیا میخواهی از تربتش به تو دهم تا استشمام نمایی؟ عرض کردم: آری. آن گاه دست خود را دراز کرده و مشتی از خاک برداشت و به من عطا نمود. من نتوانستم جلوی خود را بگیرم، لذا اشکم جاری شد.»
3 - گریه امام سجادعلیه السلام در سوگ امام حسینعلیه السلام
ابن عساکر به سندش از جعفر بن محمّد نقل کرده که: «سئل علی بن الحسین عن کثرة بکائه فقال: لاتلومونی، فان یعقوبعلیه السلام فقدسبطاً من ولده فبکی حتی ابیضت عیناه من الحزن و لم یعلم انه مات، و قد نظرت الی اربعة عشر رجلاً من اهل بیتی یذبحون فی غداة واحدة أفترون حزنهم یذهب من قلبی ابداً»؛(220) «از علی بن حسین بن علی بن ابی طالبعلیهم السلام در مورد کثرت گریستنش سؤال شد؟ حضرت فرمود: مرا ملامت نکنید؛ زیرا یعقوب یکی از فرزندانش مفقود شد، آن قدر گریست تا این که دو چشمش سفید شد در حالی که میدانست او نمرده است. ولی من به چهارده نفر از اهل بیتم نظر کردم که در صبح یک روز همگی ذبح شدند، آیا شما میخواهید که حزن آنان از قلبم بیرون رود؟»
4 - گریه امام صادقعلیه السلام در سوگ امام حسینعلیه السلام
ابوالفرج اصفهانی به سندش از اسماعیل تمیمی نقل کرده که گفت: من نزد ابوعبداللَّه جعفر بن محمّدعلیهما السلام بودم که خادم برای سید حمیری - شاعر - از حضرت اجازه ورود گرفت. حضرت دستور داد که وارد شود. اهل بیت خود را پشت پرده قرار داد. سید حمیری وارد شد و سلام کرد و در گوشهای نشست. حضرت از او خواست تا شعر بخواند. حمیری این اشعار را در سوگ امام حسینعلیه السلام سرود:
أمرر علی جدث الحسین
فقل لأعظمه الزکیّه
آأعظماً لازلت من
و طفاء ساکبة رویّة
و اذا مررت بقبره
فأطل به وقف المطیّة
و ابک المطهّر للمطهّر
و المطهّرة النقیة
کبکاء معولة أتت
یوماً لواحدها المنیّة
حمیری میگوید: مشاهده کردم که اشکهای جعفر بن محمّد برگونههایش سرازیر بود، و صدای شیون از خانه حضرت بلند شد، به حدّی که امام دستور به خودداری دادند. آنان نیز ساکت شدند... .(221)
5 - گریه ابن عباس در سوگ امام حسینعلیه السلام
سبط بن جوزی نقل کرده است: چون حسینعلیه السلام کشته شد، دائماً ابن عباس بر او میگریست تا این که چشمش کور شد.(222)
6 - گریه انس بن مالک در سوگ امام حسینعلیه السلام
قندوزی حنفی میگوید: «چون سر مبارک حسین بن علیعلیهما السلام را بر ابن زیاد وارد کردند، آن را در تشتی قرار داد و با چوب دستیاش شروع به زدن به دندانهای آن حضرت نمود و میگفت: مثل این دندانها را ندیدم. اَنَس نزد او بود، شروع به گریه کرد و گفت: حسینعلیه السلام شبیهترین مردم به رسول خداصلی الله علیه وآله است.(223)
7 - گریه زید بن ارقم در سوگ امام حسینعلیه السلام
ابن ابی الدنیا روایت کرده که زید بن ارقم نزد ابن زیاد بود، به او گفت: چوبت را بردار، به خدا سوگند! به دفعات دیدهام که رسول خداصلی الله علیه وآله ما بین این دو لب را میبوسید. آن گاه شروع به گریه کرد.(224)
8 - گریه امسلمه در سوگ امام حسینعلیه السلام
چون خبر کشته شدن امام حسینعلیه السلام به امسلمه رسید، گفت: «أو قد فعلوها؟ ملأ اللَّه قبورهم ناراً، ثم بکت حتی غشی علیها»؛(225) «آیا این کار را کردند؟! خداوند قبرهایشان را از آتش پرکند. آن گاه آن قدر گریست تا اینکه غش کرد.»
9 - گریه حسن بصری در سوگ امام حسینعلیه السلام
زهری میگوید: «لمّا بلغ الحسن البصری قتل الحسین بکی حتی اختلج صدغاه ثم قال: و اذلّ امة قتلت ابن بنت نبیّها...»؛(226) «چون خبر قتل حسینعلیه السلام به حسن بصری رسید، گریست، به حدّی که دو گونههایش پر از اشک شد. آن گاه گفت: ذلیل باد قومی که فرزند دختر پیامبرشان را به قتل رسانده است!...».
10 - گریه ربیع بن خُثیم در سوگ امام حسینعلیه السلام
از جمله تابعین که در سوگ مصیبت امام حسینعلیه السلام گریست ربیع بن خثیم است. سبط بن جوزی نقل میکند: «لمّا بلغ الربیع بن خثیم قتل الحسین بکی و قال: لقد قتلوا فتیة لو رآهم رسول اللَّهصلی الله علیه وآله لاحبّهم، اطعمهم بیده، و اجلسهم علی فخذه»؛(227) «چون خبر کشته شدن حسینعلیه السلام به ربیع رسید گریست و گفت: آنان جوانانی را کشتند که هر گاه رسول خداصلی الله علیه وآله آنان را میدید دوست میداشت و به دستان خود آنان را طعام میداد و بر زانوی خود مینشاند.»
11 - گریه اهل کوفه در سوگ امام حسینعلیه السلام
چون مرکب اُسرا به کوفه رسید، مردم همگی به دیدن زنان خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله آمدند. و از هر طرف صدای آه و شیون و سر و صدا و مرثیهسرایی بلند بود. زنان کوفه ندبه کنان در حالی که گریبان چاک میدادند، با همراهی مردان بر اسیران میگریستند...(228).
12 - گریه توّابین در سوگ امام حسینعلیه السلام
عایشه بنت الشاطی میگوید: «سال شصت و پنج هجری داخل نشده بود که صیحه توابین به «یالثارات الحسینعلیه السلام» زمین را زیر پای بنی امیه به لرزه درآورد، و اهل کوفه با اسلحههای خود به طرف قبر حسینعلیه السلام به راه افتادند، در حالی که این آیه را تلاوت میکردند: «فَتُوبُوا إِلَی بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُم»(229). چون نزد قبر رسیدند، همگی صیحهای زدند. و مردم را گریانتر از آن روز ندیدند. آنان یک شبانه روز در آن جا اقامت کرده و تضرّع نمودند...».(230)
کسانی که از اهل سنت منکر جواز و رجحان گریستن بر اموات هستند، به ادلهای چند تمسک کردهاند که آنها را مورد بحث و بررسی قرار میدهیم:
1 - روایات و نهی از گریستن بر میّت
مسلم و دیگران از عبداللَّه نقل کردهاند که گفت: حفصه بر عمر گریست. عمر به او گفت: آرام باش، ای دخترکم! آیا نمیدانی که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «انّ المیّت یعذّب ببکاء اهله علیه»؛(231) «گریه خانواده میت، او را عذاب میدهد.»
و نیز از ابن عمر نقل شده که چون عمر نیزه خورد بیهوش شد. بر او صدا به شیون بلند نمودند. چون به هوش آمد، گفت: آیا نمیدانید که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «انّ المیت لیعذب ببکاء الحیّ»؛(232) «همانا مرده، بر گریه زنده عذاب میشود.»
پاسخ
اوّلاً: این احادیث با احادیثی که قبلاً ذکر شد و همه دلالت بر جواز یا رجحان گریه دارد، معارض است.
ثانیاً: از احادیث دیگر استفاده میشود که عمر بن خطاب در تطبیق این حدیث نبوی بر موردش اشتباه کرده است، زیرا صهیب میگوید: «من بعد از شنیدن این حدیث از عمر، نزد عایشه رفتم و آن چه از عمر شنیده بودم برای او بازگو کردم. عایشه گفت: نه به خدا سوگند! رسول خداصلی الله علیه وآله هرگز نفرمود که میّت به گریه کسی عذاب میشود، بلکه فرمود: «انّ الکافر یزیده اللَّه ببکاء اهله عذاباً، وانّ اللَّه لهو اضحک و أبکی، و لاتزر وازرة وزر اخری»؛(233) «همانا خداوند عذاب کافر را به سبب گریه اهلش زیاد میکند. و همانا خداوند میخنداند و میگریاند، هیچ کسی بار دیگری را حمل نمیکند.»
هشام بن عروه از پدرش نقل میکند که نزد عایشه قول ابن عمر نقل شد که میت به گریه اهلش بر او عذاب میشود، عایشه گفت: خدا رحمت کند اباعبدالرحمن را، او چیزی را شنیده ولی حفظ نکرده است. روزی جنازه مرد یهودی را از کنار رسول خداصلی الله علیه وآله عبور دادند در حالی که اهلش بر او میگریستند. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «انتم تبکون و انّه لیعذب»؛(234) «شما گریه میکنید و او عذاب میشود.»
ثالثاً: قبلاً به روایتی اشاره کردیم که عمر نزد پیامبرصلی الله علیه وآله از گریه زنان بر میّت منع کرد، ولی رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «دعهنّ یا عمر! فانّ العین دامعة و القلب مصاب و العهد قریب»؛ «ای عمر! آنان را رها کن، زیرا چشم اشک ریزان و قلب مصیبتدیده و عهد قریب است.»
رابعاً: این روایت با ظاهر آیات قرآن سازگاری ندارد؛ زیرا خداوند میفرماید: «وَ لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری ؛(235) «هیچ گناهکاری بار گناه دیگری را بر دوش نمیکشد.»
2 - نهی عمر از گریه بر میّت
گاهی میگویند عمر بن خطاب از گریستن بر اموات نهی میکرده است، لذا نهی او دلیل بر عدم جواز است.
پاسخ
اوّلاً: نهی او در مقابل نصوصی است که دلالت بر جواز بلکه رجحان دارد.
ثانیاً: سنّت عمر نزد ما اعتباری ندارد.
ثالثاً: نهی او همان گونه که در روایات به آن اشاره شده، مورد مخالفت پیامبرصلی الله علیه وآله قرار گرفته است.
رابعاً: چگونه عمر از گریستن بر اموات نهی کرده در حالی که خودش بر نعمان بن مقرن(236)، زید بن خطاب(237) و خالد بن ولید(238)، گریسته است. و نیز امر به گریه بر خالد بن ولید نموده است.(239)
تورات، و نهی گریه بر اموات
با تأملی در کتب یهود پی میبریم که نهی از گریه در سوگ مردگان، ریشه در تورات دارد، و عمر از آن جا که با اهل کتاب خصوصاً یهود ارتباط داشته و کتابهای آنان را قرائت میکرده است لذا این حکم را در اسلام به اجرا گذاشته است.
در کتب یهود میخوانیم: «ای فرزند! از تو شهوت دو چشمانت را با یک ضربت میگیرم، پس نوحه و گریه مکن و اشکانت را جاری مساز. آرام گرفته و ساکت باش، و نوحه بر اموات نخوان».(240)
3 - اختصاص روایات گریستن به عصر ظالمان
محمّد باقر بهبودی در تعلیقه خود بر کتاب «بحارالأنوار» ذیل روایات فضیلت گریه بر امام حسینعلیه السلام میگوید: «توهّم الجهال انّ لهذه الأحادیث اطلاقاً یشمل کل ظرف و زمان، فانکرها بعض اشدّ الإنکار... و الحق انّ هذه الاحادیث - بین صحاح و حسان و ضعاف - مستفیضة بل متواترة لا تتطرق الیها ید الجرح و التأویل، لکنّها صدرت حینما کان ذکر الحسین و البکاء علیه و زیارته و رثائه و انشاد الشعر فیه انکاراً للمنکر و مجاهدة فی سبیل اللَّه، و محاربة مع اعداء اللَّه: بنی امیة الظالمة الغشوم و هدماً لأساسهم و تقبیحاً و تنفیراً من سیرتهم الکافرة بالقرآن و الرسول...
و امّا فی زمان لا محاربة بین اهل البیت و اعدائهم کزماننا هذا فلا یصدق علی ذکر الحسین و البکاء علیه عنوان الجهاد... فحیث لا جهاد فی البکاء علیه فلا وعد بالجنة، و حیث لا عذاب و لا نکال و لا خوف نفس فلا ثواب کذا و کذا. فلیبک الفسقة الفجرة انّهم مأخوذون بسییء اعمالهم انّ اللَّه لا یخدع من جنّته...»؛(241) «و حق این است که در این احادیث روایت صحیح و حسن و ضعیف وجود دارد ولی در عین حال مستفیض بلکه متواتر است که دست جرح و تأویل در آنها راه ندارد ولی این روایات هنگامی صادر شده که ذکر حسین و گریه بر او زیارت و مرثیهخوانی و قرائت شعر درباره او انکار منکر و مجاهده در راه خدا و جنگ با دشمنان خدا بنیامیه ظالم و غاصب به حساب میآمده و موجب هدم اساس و بنیان آنها و تقبیح و تنفیر از روش کفرآمیز آنها نسبت به قرآن و رسول به حساب میآمده است...
و امّا در زمانی که بین اهل بیت و دشمنانشان جنگی نبوده مثل این زمان، دیگر بر ذکر حسین و گریه بر او عنوان جهاد صادق نیست... و چون جهادی بر گریه بر او نیست پس وعدهای به بهشت نمیباشد، و هنگامی که عذاب و گرفتاری و ترس بر جان نیست پس ثوابهایی هم که در روایات آمده، نیست. پس باید افراد فاسق فاجر بگریند، آنان به جهت اعمال بدشان مؤاخذه میشوند زیرا خداوند در بهشتش فریب نمیخورد...».
پاسخ
اولاً: روایاتی که در مورد ثواب گریه بر مصیبت امام حسینعلیه السلام وارد شده مطلق است و شامل هر زمان و مکان و هر حالتی است.
امام رضاعلیه السلام به ابن شبیب فرمود: «یابن شبیب! ان سرّک ان تکون معنا فی الدرجات العُلی من الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا و علیک بولایتنا؛ فلو انّ رجلاً تولّی حجراً لحشره اللَّه معه یوم القیمة»؛(242) «ای پسر شبیب! اگر دوست داری که با ما در درجات عالی بهشت باشی در حزن ما محزون و در شادی ما شاد باش. و بر تو باد به ولایت ما؛ زیرا اگر کسی سنگی را دوست بدارد خداوند او را در روز قیامت با همان سنگ محشور میکند.»
مسمع بن عبدالملک از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «رحم اللَّه دمعتک، اما انّک من الذین یعدون من اهل الجزع لنا، و الذین یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا»؛(243) «خداوند به جهت اشکانت بر تو رحمت فرستد. آگاه باش! همانا تو جزء کسانی هستی که برای ما جزع میکند و کسانی که در شادی ما شاد و در حزن ما اندوهناکند.»
ثانیاً: اگر این گونه روایات مخصوص زمان بنیامیه است که گریه در حکم جهاد بوده است، الان نیز وارثان بنیامیه از پیروان مدرسه شام در بین وهابیان وجود دارند که با اهل بیتعلیهم السلام دشمناند و لااقل نمیخواهند که از آن بزرگواران یاد و ذکری برده شود و لذا از این جهت در این زمان گریه در سوگ اهل بیتعلیهم السلام جهاد به حساب میآید.
ثالثاً: پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در عصر و زمانی برای امام حسینعلیه السلام گریه کرده است که هنوز بنیامیه به حکومت نرسیده بود تا گریه در حکم جهاد بر ضدّ آنان به شمار آید.
حاکم نیشابوری به سندش از امالفضل دختر حارث نقل کرده که گفت: «انّها دخلت علی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله فقالت: یا رسول اللَّه! انّی رأیت حلماً منکراً اللیلة. قال: و ما هو؟ قالت: انّه شدید. قال: و ماهو؟ قالت: رأیت کأنّ قطعة من جسدک قطعت و وضعت فی حجری. فقال رسول اللَّهصلی الله علیه وآله: رأیت خیراً؛ تلد فاطمة - ان شاء اللَّه - غلاماً فیکون فی حجرک. فولدت فاطمة الحسین، فکان فی حجری، کما قال رسول اللَّهصلی الله علیه وآله. فدخلتُ یوماً الی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله، فوضعته فی حجره، ثم حانت منّی التفاتة فاذا عیناً رسول اللَّهصلی الله علیه وآله تهریقان من الدموع. فقلت: یا نبیّ اللَّه! بأبی انت و امّی، ما لک؟ قال: أتانی جبرئیل علیه الصلاة و السلام، فأخبرنی انّ امّتی ستقتل ابنی هذا. فقلت: هذا؟ فقال: نعم، و اتانی بتربة من تربته حمراء»؛(244) «روزی بر رسول خداصلی الله علیه وآله وارد شده، عرض کردم: ای رسول خدا! شب گذشته خواب بدی دیدم. حضرت فرمود: آن خواب چیست؟ عرض کردم، خواب بدی است. حضرت فرمود: چیست؟ عرض کردم: در عالم رؤیا دیدم گویا قسمتی از بدن شما جدا شده و در دامان من قرار گرفت. پیامبر فرمود: خواب خوبی دیدهای. فاطمه (دخترم) اگر خدا بخواهد پسری به دنیا خواهد آورد که در دامان تو بزرگ خواهد شد.
امالفضل میگوید: فاطمهعلیها السلام حسینعلیه السلام را به دنیا آورد و او در دامان من بود، همان گونه که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود، تا آن که بر رسول خداصلی الله علیه وآله وارد شدم و حسینعلیه السلام را در دامنش گذاردم. به حضرت توجه کردم، ناگهان دیدم که اشک از چشمانش سرازیر شد. عرض کردم: ای پیامبر خدا! پدر و مادرم به فدایت، چه شده که شما را گریان میبینم؟ حضرت فرمود: جبرئیل بر من نازل شد و خبر داد که امتم به زودی او را به شهادت میرسانند. عرض کردم: این فرزند را؟ حضرت فرمود: آری. آن گاه قسمتی از تربت خونین آن حضرت را به من داد.»
رابعاً: همچنین مطابق برخی از روایات، بسیاری از صحابه قبل از برپایی دولت بنیامیه در سوگ امام حسینعلیه السلام گریستند که به طور حتم نمیتوان آن را حمل بر مسائل سیاسی نمود.
ابن عساکر از نجی نقل میکند که من با علیعلیه السلام حرکت کردیم. چون به نینوا که در راه صفین بود رسید، حضرت ندا داد: صبر کن ای اباعبداللَّه! صبر کن ای اباعبداللَّه در شطّ فرات. راوی میگوید: عرض کردم: برای چه؟ حضرت فرمود: روزی بر پیامبر وارد شدم در حالی که دو چشمش گریان بود. عرض کردم: ای پیامبر خدا! آیا کسی تو را به غضب درآورده است؟ چه شده که چشمانتان اشکبار است؟ حضرت فرمود: لحظاتی قبل جبرئیل اینجا بود و مرا خبر داد که حسینعلیه السلام در کنار شطّ فرات به قتل خواهد رسید.
نجی میگوید: حضرت به من فرمود: آیا میخواهی از تربتش به تو دهم تا استشمام نمایی؟ عرض کردم: آری. آن گاه دست خود را دراز کرده و مشتی از خاک برداشت و به من عطا نمود. من نتوانستم جلوی خود را بگیرم، لذا اشکانم جاری شد.(245)
سبط بن جوزی نقل کرده است: چون حسینعلیه السلام کشته شد، دائماً ابن عباس بر او میگریست تا این که چشمش کور شد.(246)
قندوزی حنفی میگوید: «چون سر مبارک حسین بن علیعلیهما السلام را بر ابن زیاد وارد کردند، آن را در تشتی قرار داد و با چوب دستیاش شروع به زدن به دندانهای آن حضرت نمود و میگفت: مثل این دندانها را ندیدم. اَنَس نزد او بود، شروع به گریه کرد و گفت: حسینعلیه السلام شبیهترین مردم به رسول خداصلی الله علیه وآله است.(247)
ابن ابی الدنیا روایت کرده که زید بن ارقم نزد ابن زیاد بود، به او گفت: چوبت را بردار، به خدا سوگند! به دفعات دیدهام که رسول خداصلی الله علیه وآله ما بین این دو لب را میبوسید. آن گاه شروع به گریه کرد.(248)
چون خبر کشته شدن امام حسینعلیه السلام به امسلمه رسید، گفت: آیا این کار را کردند؟! خداوند قبرهایشان را از آتش پرکند. آن گاه آن قدر گریست تا این که غش کرد.(249)
خامساً: مطابق برخی از روایات امام زمانعلیه السلام خبر از گریه خود در مصیبت امام حسینعلیه السلام داده است آنجا که میفرماید: «و لأبکینّ علیک بدل الدموع دماً»؛(250) «و به تحقیق که برای تو به جای اشک خون گریه میکنم.»
سادساً: مگر امام رضاعلیه السلام که در عصر خلفای عباسی زندگی میکرده به گریه زیاد خود در مصیبت جدش امام حسینعلیه السلام اشاره نکرده است؟ آنجا که میفرماید: «انّ یوم الحسین اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذلّ عزیزنا بأرض کرب و بلا، و اورثنا الکرب و البلاء الی یوم الانقضاء...»؛(251) «همانا روز حسینعلیه السلام پلکهای ما را زخم کرده و اشکان ما را ریزان نموده و عزیز ما را در سرزمین کرب و بلا ذلیل کرده است. و غصه و بلا را تا روز قیامت برای ما به ارث گذارده است...».
«جزع» نقیض صبر و به معنای اظهار حزن و درد و مصیبت است.
ابن منظور میگوید: «و الجزع نقیض الصبر»؛(252) «و جزع نقیض صبر است.»
در «اقرب الموارد» در تفسیر «جزع» آمده است: «لم یصبر فاظهر الحزن»؛(253) «او صبر نکرده و اظهار حزن نموده است.»
در «المنجد» نیز به همین معنا تفسیر شده است.
اظهار حزن دارای انواع و اقسامی است:
1 - بلند کردن صدا به همراه گریه که به آن نوحهسرایی میگویند.
2 - گریه همراه شیون که به آن عویل میگویند.
3 - گریه همراه با شمردن محاسن شخص از دنیا رفته که به آن ندبه میگویند.
4 - گاهی هم با قول است مثل گفتن واویلا و... .
5 - گاهی هم همراه با عمل است به اینکه دستش را بر پیشانی یا صورت و یا سینهاش میزند و جزع میکند.
در هر حال هر کردار و گفتاری که از آثار غلبه حزن و اظهار آن باشد از مصادیق جزع است و این مطلبی است که در روایات نیز به آن اشاره شده است.
جابر میگوید: به امام باقرعلیه السلام عرض کردم: جزع چیست؟ حضرت فرمود: «اشدّ الجزع الصراخ بالویل و العویل و لطم الوجه و الصدر و جزّ الشعر من النواصی...»؛(254) «شدیدترین جزع فریاد به واویلا و زدن به صورت و سینه و کندن مو از جلوی سر است...».
جزع در سوگ امام حسینعلیه السلام از دیدگاه اهل بیتعلیهم السلام
معاویة بن وهب از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «کلّ الجزع و البکاء مکروه سوی الجزع و البکاء علی الحسینعلیه السلام»؛(255) «تمام انواع جزع و گریه مکروه است به جز جزع و گریه بر حسینعلیه السلام.»
علیّ بن حمزه از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «انّ البکاء و الجزع مکروه للعبد فی کل ما جزع ما خلا البکاء و الجزع علی الحسین بن علیّعلیهما السلام، فانّه فیه مأجور»؛(256) «همانا گریه و جزع برای انسان در هر چه جزع میشود مکروه است به جز گریه و جزع بر حسین بن علیعلیهما السلام که در این مورد ثواب دارد.»
خالد بن سدیر از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «... و لقد شققن الجیوب و لطمن الخدود الفاطمیات علی الحسین بن علیعلیهما السلام، و علی مثله تلطم الخدود و تشقّ الجیوب»؛(257) «... و همانا زنان فاطمی گریبان را برای حسین بن علیعلیهما السلام چاک داده و بر صورت زدند، و بر مثل او باید بر صورتها زد و گریبانها چاک داد.»
مسمع بن عبداللَّه کردین بصری میگوید: امام صادقعلیه السلام به من فرمود: «اما تذکر ما صُنع به - الحسینعلیه السلام - ؟ قلت: نعم. قال: فتجزع؟ فقلت: ای واللَّه، واستعبر لذلک، حتی یری اهلی اثر ذلک علیّ، فامتنع عن الطعام حتی یستبین ذلک فی وجهی. قال: رحم اللَّه دمعتک، اما انّک من الذین یُعدّون من اهل الجزع لنا و الذین یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یخافون لخوفنا و یأمنون اذا أمنّا»؛(258) «آیا آنچه را که بر حسینعلیه السلام وارد شده یاد میکنی؟ عرض کردم: آری به خدا سوگند و از آن اندوهناک میشوم به حدّی که اهل بیتم اثر آن را در من مشاهده می کنند و لذا از غذا دست میکشم و اثر این کار در صورتم نمایان میشود. حضرت فرمود: رحمت خدا بر اشکانت، آگاه باش! تو از کسانی به حساب میآیی که برای ما جزع میکنند و کسانی که در شادی ما شاد و در حزن ما محزونند و به خوف ما خائف و هنگامی که ما در امن و امانیم در امانند.»
معاویة بن وهب میگوید: «استأذنت علی ابی عبداللَّهعلیه السلام فقیل لی: ادخل فدخلت فوجدته فی مصلاه فی بیته، فجلست حتی قضی صلاته، فسمعته و هو یناجی ربّه و هو یقول: اللّهمّ یا من خصّنا بالکرامة...»؛(259) «از ابوعبداللَّه اجازه گرفتم تا بر او وارد شوم، اجازه ورود داده شد. من وارد شدم و حضرت را در حجره در محرابش مشاهده کردم. نشستم تا نمازشان تمام شود از او شنیدم که در مناجات با پروردگارش عرضه میداشت: بارخدایا! ای کسی که ما را به کرامت اختصاص دادی... بر آن چشمهایی که به جهت رحمت بر ما اشکشان جاری شده رحم کن. و نیز بر آن قلبهایی که جزع کرده و برای ما سوخته است رحمت فرست و آن فریادها و شیونهایی را که برای ما زده شده مشمول رحمت خود فرما.»
امام سجادعلیه السلام به «زائده» میفرماید: «... فانّه لمّا اصابنا بالطفّ ما اصابنا و قتل ابیعلیه السلام و قتل من کان معه من ولده و اخوته و سائر اهله و حملت حرمه و نساؤه علی الأقتاب، یراد بنا الکوفة، فجعلتُ انظر الیهم صرعی و لم یواروا، فعظم ذلک فی صدری و اشتدّ لما اری منهم قلقی، فکادت نفسی تخرج، و تبیّنت ذلک منّی عمّتی زینب الکبری بنت علیّعلیها السلام فقالت: مالی اراک تجود بنفسک یا بقیة جدّی و ابی و اخوتی؟ فقلت: و کیف لا اجزع و اهلع و قد اری سیّدی و اخوتی و عمومتی و ولد عمّی و اهلی مصرّعین بدمائهم، مرمّلین بالعری، مسلّبین، لا یکفنون و لایوارون...»؛(260) «... چون آن مصیبت بزرگ بر ما در کربلا وارد شد و پدرم و کسانی که از اولاد و برادران و سایر اهل بیتش به شهادت رسیدند و اهل حرم و زنانش بر شتران به اسارت برده شدند تا آنها را به کوفه وارد کنند، من به جنازهها نظر میکردم که بر روی زمین افتاده و دفن نشده بودند. این موضوع بر سینهام سنگینی کرد و چون آنان را این گونه دیدم امر برایم گران آمد و نزدیک بود که جان از تنم خارج شود. عمهام زینب دختر علیعلیهما السلام چون این حالت را از من مشاهده کرد عرضه داشت: تو را چه شده که با جان خود بازی میکنی ای باقیمانده جد و پدر و برادرانم؟ من گفتم: چگونه جزع و فزع نکنم در حالی که آقا و برادران و عموها و پسرعموها و اهل بیتم را میبینم که به خون غلطیده و در سرزمین کربلا به خاک افتادهاند و لباسهای آنها را به غارت برده و کسی نیست که آنها را کفن کند و دفن نماید...».
معنای عدم کراهت جزع در سوگ امام حسینعلیه السلام
شیخ یوسف بحرانی در شرح روایت معاویة بن وهب از امام صادقعلیه السلام که فرمود: همه انواع جزع و گریه مکروه است مگر جزع و گریه در شهادت امام حسینعلیه السلام میفرماید: «فالظاهر انّ المراد بالکراهة هنا عدم ترتب الصواب و الأجر علیه مجازاً، لا الکراهة الموجبة للذمّ، و ذلک فانّه لیس فی شیء من افراد البکاء مایوجب الثواب الجزیل و الأجر الجمیل مثل البکاء علیه و البکاء علی آبائه و ابنائه: و قصاری البکاء علی غیرهم انّ سبیله سبیل المباحات»؛(261) «پس ظاهر آن است که مراد به کراهت در آنجا مجازاً عدم ترتّب ثواب و اجر بر گریه باشد، نه کراهتی که موجب مذمت گردد و جهت آن این است که در هیچ نوع گریه چیزی که موجب ثواب ارزشمند و اجر زیبا شود نیست، همانند گریه بر امام حسینعلیه السلام و گریه بر پدر و اجداد و فرزندان اوعلیهم السلام که چنین ثواب و اجری دارد. و نهایت حکمی که مترتب بر گریه بر دیگران میشود آن است که مباح باشد.»
برخی به خاطر وضعیّت خاصی که قلبشان دارد کمتر میتوانند گریه کنند. اینان اگر تباکی هم کنند به ثواب و ارزش گریه خواهند رسید.
در حدیثی از پیامبرصلی الله علیه وآله روایت شده که آن حضرت آخر سوره زمر «فَسیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً» را بر جماعتی از انصار تلاوت کرد. همگی به جز جوانی از آنان گریستند. جوان عرض کرد: از چشم من قطرهای بیرون نیامد، ولی تباکی کردم. حضرت فرمود: «من تباکی فله الجنّة»؛(262) «هر کس تباکی کند برای او بهشت است.»
جریر از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «انّی قارئ علیکم «ألْهکُمُ التَّکَاثُرْ» من بکی فله الجنّة و من تباکی فله الجنّة»؛(263) «همانا من بر شما سوره «أَلْهکُمُ التَّکَاثُرْ» را میخوانم، هر کس گریست بهشت بر او واجب میشود و هر کس تباکی هم کرد نیز بر او بهشت واجب است.»
شیخ محمّد عبده میگوید: «تباکی آن است که انسان خود را با زحمت به گریه وادارد، ولی بدون ریا».(264)
میر سید شریف جرجانی میگوید: «اصل در تباکی قول پیامبرصلی الله علیه وآله است که فرمود: «ان لم تبکوا فتباکوا»؛ «اگر گریه نمیکنید پس تباکی کنید.» مقصود از این جمله تباکی از کسی است که مستعدّ گریه است، نه تباکی غافل و کسی که از روی لهو این چنین میکند».(265)
از روایات اهل بیتعلیهم السلام استفاده میشود که تباکی با توجه نیز مطلوبیت دارد.
امام صادقعلیه السلام فرمود: «من تباکی فله الجنّة»؛(266) «هر کس تباکی کند برای او بهشت است.»
و نیز فرمود: «... و من أنشد فی الحسین شعراً فتباکی فله الجنة»؛(267) «... و هر کس درباره حسینعلیه السلام شعری بخواند و تباکی کند بهشت بر او واجب است.»
بیشترین و مهمترین تأثیری که مراسم عزاداری بر شرکت کنندگان دارد تأثیرات روانی است و بیشتر شرکت کنندگان نیز در پی همین نوع تأثیرات هستند. لذا برخی میگویند: عزاداری و گسترش این مراسم در طول سال و به مناسبتهای مختلف باعث میشود که جامعه از شادیها دور باشد و بیشتر احساس غمگینی کند و در نتیجه باعث افزایش افسردگی در جامعه شود.
گریه دارای یک ظاهر است و یک باطن. ظاهر آن یک امر فیزیولوژیک است؛ یعنی باید تأثیرات روانی از طریق محرّکهای بیرونی یا درونی مثل تفکّر شکل گیرد، سپس این تأثرات وارد چرخه فیزیولوژی مغز و اعصاب شود. در این هنگام بخش خاصی از مغز فعّال شده و غدد اشکی چشم را فرمان فعالیت میدهد، و در نهایت قطرات اشک جریان پیدا میکند که ما آن را گریه مینامیم. باطن گریه همان تأثّرات درونی است. نگاه روانشناختی و داوری ما در باب پیامدهای گریه نیز دایرمدار تأثرات عاطفی است. اگر در روایات آمده است که گریه کردن و گریاندن و حالت گریه به خود گرفتن در مراسم عزای حسینی منشأ اثر دنیوی و اخروی است، به تأثرات درونی نظر دارد وگرنه به صورت مصنوعی و یا با مواد شیمیایی هم میتوان، چشمانی گریان داشت. باطن گریه بر چهار نوع تقسیم میشود که یک نوع آن معطوف به خود و نیازهای سرکوب شده خود است و میتواند با افسردگی همبستگی مثبت داشته باشد کنش و واکنش ورا اجتماعی فرد را مختل سازد، امّا سه نوع دیگر، امیدبخش است و حرکت آفرین و رابطه معکوس با افسردگی دارد؛ نوع اوّل ناشی از مرگ واقعی است، امّا سه نوع دیگر سوگ واقعی نیستند اگر چه در مراسم سوگواری انجام میپذیرد. این چهار نوع عبارتند از:
1 - گریه ناشی از ارتباط و علاقه
این گریه به هنگام غم و مصیبت و داغ دیدگی حاصل میشود و اختیاری نیست، و معمولاً بیاراده جاری میگردد. این گریه به اصطلاح روان شناسان و روان درمانگران، تخلیه روانی - هیجانی است و به خود فرد و نیازهای سرکوفته شده او بازمیگردد.
2 - گریه ناشی از عقیده
این نوع گریه مثل اشکی است که هنگام مناجات از انسان جاری میشود. که ناظر به حال و آینده است. این نوع گریه ریشه در اعتقادات دارد و مربوط به ترسهای دنیوی و زندگی روزمرّه نیست.
3 - گریه ناشی از کمال خواهی
برخی از گریهها ناشی از فضیلتطلبی و کمال خواهی است، مثل گریهای که در فقدان معلّم و مربّی اخلاق و پیامبر و امام و... رخ میدهد. این نوع از آن جهت است که ما در عمق وجودمان کمال و رشد را تحسین میکنیم و از بودن آن کمالات، ذوقزده میشویم و از فقدان آنها ناراحت میگردیم. گاهی در مراسم عزاداری گریههایی از این نوع وجود دارد.
4 - گریه بر مظلوم
مثل این که بر رسول خداصلی الله علیه وآله و امامان مخصوصاً سالار شهیدان و مصایبی که بر آنان وارد شده میگرییم.
واقعه کربلا نه تنها منشأ تأثیر در قلوب عموم بشریّت شده است، بلکه باعث شده تا کسانی که داخل در آیین آن حضرت نبودهاند را به سوی آن رهنمون سازد و از دین و آیین معاویه خارج کرده و به سوی آن حضرت سوق دهد.
اینک به برخی از کسانی که با خواندن یا شنیدن واقعه عاشورا تحوّل مذهبی در آنان پیدا شده و موجب استبصارشان شده اشاره میکنیم:
او در نامهای به یکی از خطبای حسینی مینویسد: «ذات یوم کنت ابحث عن إذاعة القاهرة و فی یدی مذیاع صغیر و انا جالس وحدی فی غرفتی، کنت أعیش حینها خارج مصر، و کان الشوق الیها یغمز قلبی و یستولی علی مشاعری و لم تکن الفضائیات قد ظهرت بعد.
و فجأة تناهی الی اذنی صوت رخیم عذب، فاوقفت مؤشر المذیاع، کان الأداء مختلفاً تماماً عن کل اداء سمعته من قبل، فازدادت دهشتی. کان الرجل یتحدث عن الامام الحسینعلیه السلام و عن الکارثة المریعة التی وقعت فی کربلاء، لا ادری فی ایّ شهر من الشهور کنّا، و ربّما کنّا فی شهر محرم.
فی تلک الأیام لم اکن قد عرفت بعدُ البکاء علی الحسینعلیه السلام و معنی هذا البکاء و لکنّنی وجدت نفسی قد غمرها حزن شدید، فاجهشت بالبکاء، و فاضت الدموع من عیونی بغزارة و حرارة دون ارادة، و رحت ابکی بمرارة و حرقة لم اعهدها من قبل، الی ان انتهی الحدیث الذی استولی علی جوانحی قادماً عبر الأثیر، و قد تجسدت أمامی مصیبة اهل البیت الأطهارعلیهم السلام اعلن المذیع بانّ الإذاعة هی اذاعة طهران، و لکنّه لم یذکر اسم المتحدث، و لعلّه بالطبع کان قد ذکره فی البدایة، فشعرت بالأسف الشدید؛ لأنّنی کنت فی شدة الشوق لمعرفة صاحب هذا الصوت القادم من خلف الحجب و الأستار...
و کان ان انفتحت امام بصیرتی آفاق جدیدة واسعة علی قتیل العبرات الامام الحسینعلیه السلام»؛(268) «یک روز در حالی که در دستانم رادیوی کوچکی بود به دنبال موج قاهره بودم. تنها در اتاقم نشسته بودم، در همان حال که موج را میچرخاندم ناگهان صدایی گوارا و دلانگیز به گوشم خورد، موج رادیو را بر آن نگه داشتم. این صدا با تمام صداهایی که قبلاً شنیده بودم فرق میکرد. کم کم توجّهام را به خودش جلب کرد. دقت کردم، فهمیدم شخصی درباره امام حسینعلیه السلام و از حادثه تلخی که در کربلا به وقوع پیوست سخن میگوید. نمیدانم در چه ماهی از ماههای سال بود، گمانم در ماه محرّم بود.
آن ایام من هنوز مسأله گریه بر امام حسینعلیه السلام را نمیدانستم. ولی با شنیدن بخشی از واقعه کربلا از آن خطیب در دلم حزنی شدید احساس نمودم. در آن هنگام زار زار گریستم و اشکانم از دیدگانم بدون اراده و با شدّت و حرارت، جوشش داشت. من چنان گریهای تلخ و با سوزش داشتم که هرگز در طول عمرم مثل آن را یاد ندارم، این حالت در وجود من تا آخر کلام خطیب ادامه داشت، حالتی که تمام وجود مرا در برگرفته و در آن تأثیر گذاشت و مصیبت اهل بیت اطهارعلیهم السلام را در جلوی من مجسم ساخت. رادیو اعلام کرد که این صدا صدای تهران است، ولی اسم سخنران را ذکر نکرد و گویا نام او را از ابتدا برده بود. من در خود تأسف شدیدی احساس کردم؛ زیرا اشتیاق زیادی داشتم که صاحب این صدا را از پشت این حجابها و پردهها بشناسم...
بعد از این زمان بود که افقهای جدید و گسترده در پیش چشمانم نسبت به کشته شده اشکها، امام حسینعلیه السلام باز شد.»
او بعد از آن واقعه، تشیّع را انتخاب کرده و با سفر به ایران یکی از مجریان تلویزیون میشود.
او در کتاب خود «منهج فی الانتماء المذهبی» قصه استبصار خود را چنین بازگو میکند: «نعم، هکذا کانت البدایة، مع الحسین مصباح الهدی کانت البدایة، و مع الحسین سفینة النجاة کان الشروع. بدایة لم اقصدها انا و انّما هی التی قصدتنی فوفّقنی اللَّه لحسن استقبالها و اخذ بیدی الی عتباتها...
ذلک کان یوم ملک علیّ مسامعی صوت شجیّ، ربّما کان قد طرقها من قبل کثیراً فأغضتْ عنه و مالت بطرفها و اسدلت دونه ستأئرها و أعصت علیه، حتی دعانی هذه المرة و انا فی خلوة او شبهها، فاهتزت له مشاعری و منحته کل احساسی و عواطفی من حیث ادری و لا ادری... فجذبنی الیه، تتبادلنی امواجه الهادرة، و السنة لهیبه المتطایرة، حتی ذابت کبریائی بین یدیه و انصاع له عتویّ علیه، فرحت معه اعیش الأحداث و اذوب فیها، اسیر مع الراحلین و احطّ اذا حطّوا، و اتابع الخطی حتی النهایة. تلک کانت قصة مقتل الامام الحسینعلیه السلام بصوت الشیخ عبدالزهراء الکعبی؛ فی العاشر من محرّم الحرام من سنة 1402 للهجرة. فاصغیت عنده ایّما اصغاء لنداءات الامام الحسینعلیه السلام و ترتعد جوارحی مع الدمعة و العبرة و شیء فی دمی کأنّه الثورة، و هتاف فی جوارحی: لبیک یا سیدی یابن رسول اللَّه! و تنطلق فی ذهنی اسألة لا تکاد تنتهی و کانّه نور کان محجوباً، فانبعث یشقّ الفضاء الرحیب دفعة واحدة. انطلاقة یؤمها الحسین، بقیة المصطفی، و رأس الأمّة و علم الدین. انطلاقة الاسلام کلّه تنبعث من جدید و رسول اللَّه یقودها من جدید، بشخص ریحانته و سبطه الحسینعلیه السلام.
و هذه نداءات الاسلام یبثّها اینما حلّ و الجمیع یعرفها و لا یعرف للاسلام معنی فی سواها.
و مصارع ابناء الرسول!...»؛(269) «آری این چنین بود شروع آن، با حسینعلیه السلام چراغ هدایت، شروع آن بود. و با حسینعلیه السلام کشتی نجات شروع شد. شروعی که من آن را قصد نکرده بودم، بلکه او مرا قصد نمود، و خداوند مرا به حسن استقبال از آن موفّق گردانید و دست مرا گرفته و به عتبههای آن رسانید... و آن، روزی بود که صدایی حزین به گوشم خورد. چه بسا آن صدا قبل از آن نیز بارها به گوشم رسیده بود ولی از آن بی توجّه گذر کرده بودم و بر روی آن پردهها انداختم، او نیز به من بی توجّهی کرد. ولی این بار مرا به خود دعوت نمود در حالی که من در جای خلوتی یا شبیه آن بودم. به جهت آن صدا تمام مشاعر و حواسّ من به لرزه درآمد و من نیز تمام احساس و عواطفم را بی اختیار در اختیار او قرار دادم... .
آن صدا مرا به سوی خود جذب کرد... و امواج متلاطم و زبانههای شعله پراکندهاش هر لحظه بر من اصابت مینمود. تا به حدّی که کبریای وجودم را نزد خود ذوب نمود و تمام وجودم را سراسر گوش کرده و به خود متوجّه ساخت. من با آن صوت به حرکت درآمدم و با وقایعی که نقل میکرد زندگی کرده، در آنها ذوب میشدم... و با آن قافله سیر مینمودم، و هر کجا که فرود میآمدند، من نیز فرود میآمدم و به دنبال آنان تا به آخر، گامهای خود را برداشته و راه را پیمودم.
آن واقعه، قصه مقتل امام حسینعلیه السلام با صدای شیخ عبدالزهرا کعبی؛ در روز دهم از ماه محرّم الحرام سال 1402 هجری بود. من به تمام نداهای امام حسینعلیه السلام گوش میدادم و تمام جوارحم از آن میلرزید، و این حالت همراه با اشک و عبرت بود، و چیزی در خونم... گویا انقلاب و ندایی در جوارحم... که لبیک یا سیدی، یابن رسول اللَّه!...
در ذهنم سؤالهایی بیپایان بود، و گویا نوری که از قبل محجوب و مستور بوده است. این نور برافروخت و یک دفعه تمام فضا را شکافت. فروزشی که پیروی و اقتداء به حسینعلیه السلام را در بر داشت، حسینی که یادگار مصطفی و بزرگ امّت و از رهبران دین بود.
فروزشی از اسلام به تمام معنا که از نو برانگیخت و پیامبر خداصلی الله علیه وآله آن را به توسّط شخص ریحانه و سبطش حسینعلیه السلام از نو رهبری نمود.
این نداهای اسلام است که هر کجا فرود آید پراکنده میشود و همه آنها را میشناسند! و برای اسلام معنایی به جز آن شناخته نمیشود.
آری، مکانهای بر زمین خوردن فرزندان رسول خدا!...».
او در کتاب خود «لقد شیّعنی الحسینعلیه السلام» مینویسد: «قال لی احد المقربین یوماً: من الذی شیّعک و ایّ الکتب اعتمدتها؟ قلت له: امّا بالنسبة لمن شیّعنی، فانّه جدّی الحسین و مأساته الألیمة. و امّا عن الکتب فقد شیّعنی صحیح البخاری و الصحاح الأخری.
قال: کیف ذلک؟ قلت له: اقرأها و لا تدع تناقضاً الّا احصیته و لا رطانة الّا وقفت عندها ملیاً... اذ ذاک ستجد بُغیتک! انّ الأمّة التی قتلتِ الحسینعلیه السلام و سبت اهله الطاهرین لا یمکننی الثقة بها مطلقاً، و لا یمکننی ان أووّل هذه الأحداث لصالح الفکر السائد، مثلما لا استطیع تأویل الدم الطاهر بالماء الطبیعی. هذه الدماء التی سالت لیست میاه نهریّة، انّما هی دماء اشرف من اوصی بهم النبیّصلی الله علیه وآله فی هذه الأمة، أفقدتنی الأمة الثقة فی نفسها، و مهما قالوا فانّهم لن یقنعونی بانّ دم الحسینعلیه السلام لم یُرَق بید مسلمین حکموا الأمة الاسلامیة، و کان تعامل ائمة السنة و الجماعة معهم تعاملاً حسناً. الامة التی لم ترع ابناء الرسولصلی الله علیه وآله بعده لا یمکن ان ترع سنّته بعده، قل ما شئت. قل: انّ المسلمین فی العهد الأول اجتهدوا فی قتل اهل البیتعلیهم السلام و قل: انّ هذه الأفکار التی وردت فی کتب الشیعة دخیلة و لا حقیقة لها فی التاریخ الاسلامی، لکن هل یستطیع واحد من المسلمین من المحیط الی المحیط ان یدّعی انّ الحسینعلیه السلام لم یَمت شهیداً مظلوماً بأمر من امیرالمؤمنین یزید بن معاویة و بفتوی رسمیة من شریح القاضی و سیوف الجیش الأموی الحاقد، فی بیعة ترعرع فیها فکر العامة و علی إثر حدث فرید من نوعه فی تاریخ الاسلام هو حدث تحویل الخلافة الی مُلک عضوض، حیث یُنصب یزید بن معاویة غصباً علی المسلمین... کلّا و الف کلّا، فلا احد یستطیع ذلک؛ لانّ التاریخ أبی الّا ان یبقی امیناً لقضایا المستضعفین و لو کره المفسدون»؛(270) «یک نفر از نزدیکانم به من گفت: چه کسی تو را شیعه نمود، و به چه کتابهایی اعتماد نمودی؟ من در جواب او گفتم: امّا نسبت به این سؤال که چه کسی مرا شیعه نمود باید بگویم: آن شخص جدّم حسینعلیه السلام و فاجعه ناگواری بود که بر او اتفاق افتاد. و امّا نسبت به این سؤال که به چه کتابی در این باره اعتماد کردم، باید بگویم که مرا صحیح بخاری و صحاح دیگر اهل سنت، شیعه نمودند. او سؤال کرد: این چگونه ممکن است؟ به او گفتم: صحاح را مطالعه کن، و از تناقضات آن مگذر جز آن که آنها را شماره نمایی. و نیز از کلامی مگذر جز آن که در آن تأمّل نمایی... در این هنگام به آرزوی خود خواهی رسید.
به طور حتم امّتی که حسینعلیه السلام را به قتل رساند و اهل بیت طاهرین او را به اسارت برد هرگز قابل اعتماد نیست. و هرگز برای فکر آزاد و بی تعصّب امکان ندارد تا این حوادث را توجیه کند، همان گونه که من نمیتوانم خون پاک را با آب طبیعی تأویل نمایم. این خونهایی که جاری شد آبهای نهر نبود، بلکه خونهای شریفترین کسانی بود که پیامبرصلی الله علیه وآله بر آنان در این امّت وصیّت نموده بود. این امّت خود باعث شدند که اعتبارشان را از دست بدهند، و هر چه بگویند نمیتوانند مرا قانع کنند که چگونه خون حسینعلیه السلام به دست افرادی بر زمین ریخته شد که بر امّت اسلامی حکمرانی میکردهاند و علمای اهل سنت و جماعت با آنان رفتار خوبی داشتند!
امّتی که رعایت حال فرزندان پیامبرش را بعد از او ندارد هرگز نمیتواند مراعات سنّتش را بعد از او کند، هر چه میخواهی در توجیه این عمل بگو، بگو که مسلمانان در عهد اوّل در کشتن اهل بیتعلیهم السلام اجتهاد کردند! و بگو: این افکار که در کتب شیعه وجود دارد همگی ساختگی است و در تاریخ اسلام حقیقتی ندارد، ولی آیا یک نفر از مسلمانان از این طرف اقیانوس تا آن طرف اقیانوس میتواند انکار کند که امام حسینعلیه السلام مظلومانه به امر یزید بن معاویه و به فتوای رسمی از شریح قاضی و شمشیرهای لشکر اموی کینهتوز کشته شد جامعهای که در آن فکر عامه رشد کرده و در پی حادثهای منحصر به فرد از نوع خود در تاریخ اسلام به وقوع پیوست، حادثهای که عبارت از تحویل خلافت به پادشاهی و سلطنت بود. که بعد از آن یزید بن معاویه به طور غاصبانه بر مسلمانان منصوب شد...
هرگز، و هزار هرگز... هیچ کس جرأت و توان ندارد که این موضوع را انکار یا توجیه نماید؛ زیرا سنّت تاریخ آن است که نسبت به وقایع و قضایایی که بر مستضعفین وارد شده کوتاهی نکند، گرچه مفسدین کراهت داشته باشند.»
او نیز میگوید: «کان الحسینعلیه السلام یرید ان ینتشل الأمة من جمودها، و یحرّکها للثورة ضدّ الکیان الأموی الجاثم علی السلطة، و لابدّ من تضحیة، و لابدّ من دم شریف یُراق؛ لیُحدثَ فی نفوس القوم الذین خذلوا قضیته و مازالوا یخذلون»؛(271) «خواست امام حسینعلیه السلام این بود تا امّت را از جمودی که پیدا کرده برهاند و او را برای انقلابی بر ضدّ کیان اموی که بر سلطه تکیه زده تحریک نماید. و این کار احتیاج به جانفشانی و فداکاری داشت، و احتیاج به خونی بود که ریخته شود، تا انقلابی را در نفوس مردم پدید آورد...».
وی اضافه میکند: «کان الامام الحسینعلیه السلام یحرص علی کرامة الأمة و مصلحتها، و یحول دون یزید و اذلالها... لقد خُذل الحسینعلیه السلام و هو فی امسّ الحاجة الی من ینصره»؛(272) «امام حسینعلیه السلام حریص بر کرامت امت و مصلحت آنان بود و در مقابل یزید و گمراهیهای او میایستاد... آری حسینعلیه السلام خوار شد در حالی که احتیاج شدید به کسانی داشت تا او را یاری کنند».
او بعد از تبیین واقعه عاشورا به صورت اختصار به این نتیجه میرسدکه «لقد شیّعنی الحسینعلیه السلام» حسینعلیه السلام مرا شیعه نمود. و سپس میگوید: «... و لعمری، انّه المشهد الذی لا یزال صداه یتحرّک فی اقدس قداساتی، یُمنّینی بالأحزان فی کلّ حرکة أتحرّکها. ما ان خلصت من قراءة مذبحة کربلاء بتفاصیلها المأساویة حتی قامت کربلاء فی نفسی و فکری، و من هنا بدأتْ نقطة الثورة، الثورة علی کل مفاهیمی و مسلّماتی الموروثة، ثورة الحسینعلیه السلام داخل روحی و عقلی...
لقد جاء اهل الشام و الکوفة بالسیف، و جاء الحسینعلیه السلام بالدم و انتصر الدم علی السیف، بل و انتصر علی التاریخ البلاطوی، فکان الحسینعلیه السلام نوراً لم تغطّه ظُلَم التحریف.
و نحن ننعی هذه المأساة و نعلم انّ الامام الحسینعلیه السلام قد مضی علی حقّ، و انّ قطرة من نعیمه قد أَنْسَتْهم کلّ معاناته، الّا انّنا نبکی اولئک المغفّلین الذین اتخذوا من قاتلی الحسینعلیه السلام و انصارهم و خاذلیه قدوة لهم و اسوة و نماذج من الورع یقتدی بها. و ما اکثر الطبول التی قُرعت و المزامیر التی عُزفت مدحاً لشخصیات تاریخیة کانت من بین اولئک الذین اشترکوا فی احتراز رأس الحسینعلیه السلام و نهب متاعه بخسّة!
الذین قتلوا الحسینعلیه السلام و هم یعلمون انّه خیر من امیرهم و سید العرب و المسلمین، و ماقتلوه الّا طمعاً فی الحطام الذی أمناهم به یزید، الیسوا قادرین علی تحریف الاسلام و اختلاق الأحادیث بحثاً عن نفس الحطام؟
لقد شیّعنی الحسینعلیه السلام من خلال المأساة التی شاهدها هو و اهل البیتعلیهم السلام، شیّعنی بدمائه العبیطة، و هی تنساب علی الرمل الأصفر بارض الطفوف وبصراخ الأطفال و نواح النساء. یومها نادیت و قد انسکبت من عینی دمعة حزینة و رقیقة، قلت و القلب تمزّقه الأحزان:
و یَرثی ربابک دنیا الشجون
و دمع النواح و فیض الرسا
و ایّ شیء صنع الأعداء بموته سوی ان حفروا قبورهم و دقّوا نعوشهم بالمسامیر لیدخلوا مقبرة التاریخ صاغرین، و مازلت اراه - اباعبداللَّه - کبیراً فی عین التاریخ، لقد نوّر الحیاة بدمه الزکیّ العطر؛
سطعت بریقاً کوَمْض الشموس
و شاع سناک کبرق السماء
و ما إن أقرأ عن تفاصیل کربلاء حتی تأخذنی الجذبة بعیداً، ثم تعود انفاسی الی انفاسی، و الحسینعلیه السلام الفاه لدیها قد تربع بدمائه الطاهرة.
فیالیتنی کنت معه، فأفوز فوزاً عظیماً. و فی تلک هناک من یَفهمنی و قد لا یفهمنی من لا یری للجریمة التاریخیة وقعاً فی نفسه و فی مجرّبات الأحداث التی تلحقها.
فکربلاء مدخلی الی التاریخ، الی الحقیقة، الی الاسلام، فکیف لا أُجذب الیها جذبة صوفی رقیق القلب، او جذبة ادیب مرهف الشعور، و تلک هی المحطّة التی اردت ان أُنهی بها کلامی عن مجمل معاناة آل البیتعلیهم السلام و ظروف الجریمة التاریخیة ضدّ نسل النبیّصلی الله علیه وآله»؛(273) «... به جان خودم سوگند! این مشهد کسی است که همیشه فریاد او در مقدّسترین مقدسات من به صدا درآمده و در حرکت است. و در تمام حالات و حرکاتم مرا محزون نموده است.
من از قرائت کشتار کربلا با تفاصیل جانکاهش خلاصی نیافتم جز آن که کربلا در نفس و فکرم قیام نمود. و از این جا نقطه انقلاب شروع شد، انقلابی بر ضدّ تمام مفاهیم و مسلّمات به ارث گذاشته برای من از گذشتگان، آری، انقلاب حسینعلیه السلام داخل روح و عقلم... .
اهل شام و کوفه با شمشیر آمدند، ولی امام حسینعلیه السلام با خون خود آمد، و خون بر شمشیر پیروز شد، بلکه بر تاریخ انحراف پیروز گشت، لذا حسینعلیه السلام نوری است که تاریکیهای تحریف، او را نخواهد پوشانید. ما این مصیبت و فاجعه را گرامی میداریم و میدانیم که امام حسینعلیه السلام به حق کشته شد و تنها قطرهای از خون او تمام آنان را به بوته فراموشی تاریخ سپرد، ولی ما بر افراد غافلی میگرییم که قاتلان و خوارکنندگان حسینعلیه السلام و انصار او را الگو و رهبر خود قرار داده، و نمونهای از ورع پنداشتهاند و به آنان اقتدا مینمایند... کسانی که حسینعلیه السلام را به شهادت رساندند در حالی که میدانستند او از امیرشان بهتر است، او سیّد عرب و مسلمانان است. آنان حسینعلیه السلام را نکشتند جز به خاطر هدایایی که یزید بشارتش را به آنان داده بود. آیا آنان قدرت بر تحریف اسلام و جعل احادیث را به جهت رسیدن به هدایای یزید نداشتند؟
آری، این حسینعلیه السلام بود که مرا از لابهلای این مصیبتی که او و اهل بیتش به آن مبتلا شدند، شیعه نمود. مرا با خونهای تازهاش شیعه نمود. خونهای تازهای که بر روی سنگ ریزههای زرد در سرزمین طف (کربلا) بر زمین ریخت. او مرا با صدای اطفال و نوحههای زنان شیعه نمود. من به یاد آن روز فریاد برآوردم در حالی که از دیدگانم اشکی همراه با حزن و رقّت قلب جاری بود. و با قلبی که اندوهها آن را پاره مینمود گفتم:
و یَرثی ربابک دنیا السّجون
و دمع النواح و فیض الدما
«و مرثیه سرایی میکند رباب تو از دنیایی که زندان مؤمن است در حالی که اشکِ نوحه گرانهاش ریزان و خونش در جوشش میباشد».
با مرگ حسینعلیه السلام دشمنان او چه کردند، جز آن که گورهای خود را کنده و نعشهای خود را با لگد خورد کردند تا با خواری و ذلّت در مقبره تاریخ دفن شوند. ای اباعبداللَّه! من همیشه تو را در چشم تاریخ بزرگ میبینم. حیات زندگی به خون پاک و معطّر تو نورانی شد.
سطعتَ بریقاً کوَمْضِ الشموس
و شاعَ سناک کبر السما
«نور تو ساطع شد در برابر شعاع اندک خورشیدها و شعاع نور تو پهنه گسترده آسمان را فراگرفت».
من هر گاه تفاصیل کربلا را قرائت میکنم از دور جذبهای مرا به سوی خود میبرد، آن گاه نفسهایم به تپش درمی آید و حسین را در کنار خود مییابم که به خون پاکش غوطه ور است. ای کاش من با او بودم و به فوز عظیم نائل میگشتم!. و در آن جذبه و کشش محو میشدم!. آری در آن جا کسی است که آنچه را که من فهمیدم میفهمد، و ممکن است کسی باشد که آن چه من فهمیدم نفهمد و آن واقعه عظیم تاریخی در نفس او اثری نگذارد...
آری، کربلا محلّ و زمان ورود من به تاریخ است، ورود به حقیقت و ورود به اسلام است. چگونه همانند جذبه صوفی رقیق القلب به این حقیقت جذب نشوم، یا همانند جذبه ادیبی که شعورش به هیجان آمده است فانی نگردم. آری این واقعهای است که بر آن فرود آمدم و به طور مختصر و اجمال از مصایب آل بیتعلیهم السلام و جرم تاریخ بر ضدّ نسل پیامبرصلی الله علیه وآله سخن گفتم و الآن میخواهم کلامم را به پایان رسانم.»
او در کتاب خود «ثمّ اهدیت» مینویسد: «جاء صدیقی منعم و سافرنا الی کربلاء، و هناک عشنا محنة سیّدنا الحسینعلیه السلام کمایعیشها شیعته، و علمت وقتئذ بانّ سیدنا الحسینعلیه السلام لم یمت، فالناس یتزاحمون و یتراصّون حول ضریحه کالفراشات و یبکون بحرقة و لهفة لم اشهد مثیلاً، فکانّ الحسینعلیه السلام استشهد الآن.
و سمعت الخطباء هناک یثیرون شعور الناس بسردهم لحادثة کربلاء فی نواح و نحیب و لا یکاد السامع لهم ان یمسک نفسه و یتماسک حتی ینهار.
فقد بکیت و اطلقت لنفسی عنانها و کأنّها کانت مکبوتة و احسست براحة نفسیة کبیرة ما کنت اعرفها قبل ذلک الیوم، و کانّی کنت فی صفوف اعداء الحسینعلیه السلام و انقلبت فجأة الی اصحابه و اتباعه الذین یفدونه بارواحهم.
و کان الخطیب یستعرض قصة الحرّ و هو احد القادة المکلّفین بقتال الحسینعلیه السلام و لکنّه وقف فی المعرکة یرتعش کالسعفة، و لمّا سأله بعض اصحابه: اخائف انت من الموت؟ اجابه الحرّ: لا واللَّه، و لکنّنی اخیّر نفسی بین الجنّة و النار. ثم همز جواده و انطلق الی الحسینعلیه السلام قائلاً: هل من توبة یابن رسول اللَّه؟صلی الله علیه وآله
ولم اتمالک عندسماع هذا ان سقطت علی الأرض باکیاً، و کأنّی أمثّل دور الحرّ، و اطلب من الحسینعلیه السلام: هل من توبة یابن رسول اللَّه؟ سامحنی یابن رسول اللَّه.
و کان صوت الخطیب مؤثراً، و ارتفعت اصوات الناس بالبکاء و النحیب. عند ذلک سمع صدیقی صیاحی و انکبّ علیّ معانقاً، باکیاً، و ضمّنی الی صدره، کما تضمّ الأم ولدها و هو یردّد: یا حسین، یا حسین. کانت دقائق و لحظات عرفت فیها البکاء الحقیقی، و احسست و کأنّ دموعی غسلت قلبی و کلّ جسدی من الداخل»؛(274) «... دوستم منعم آمد و با هم به کربلا مسافرت کردیم و در آن جا به مصیبت سرورمان حسین - مانند شیعیان - پی بردم و تازه فهمیدم که حضرت حسینعلیه السلام نمرده است. مردم ازدحام میکردند و گرداگرد آرامگاهش پروانهوار میچرخیدند و با سوز و گدازی که نظیرش هرگز ندیده بودم، گریه میکردند و بیتابی مینمودند که گویی هماکنون حسینعلیه السلام به شهادت رسیده است. و سخنرانان را میشنیدم که با بازگو کردن فاجعه کربلا احساسات مردم را برمیانگیختند و آنان را به ناله و شیون و سوگ وا میداشتند و هیچ شنوندهای نمیتواند این داستان را بشنود و تحمل کند، بلکه بیاختیار از حال میرود. من هم گریستم و گریستم و آن قدر گریستم که گویی سالها غصّه در گلویم مانده بود، و اکنون منفجر میشود.
پس از آن شیون، احساس آرامشی کردم که پیش از آن روز چنان چیزی ندیده بودم. تو گویی در صف دشمنان حسینعلیه السلام بودهام و اکنون در یک چشم بر هم زدن منقلب شده بودم و در گروه یاران و پیروان آن حضرت که جان خود را نثارش کردند، قرار میگرفتم. و چه جالب که در همان لحظات، سخنران، داستان حرّ را بررسی میکرد. حرّ یکی از سران سپاه مخالف بود که به جنگ با حسینعلیه السلام آمده بود، ولی یکباره در میدان نبرد بر خود لرزید و وقتی اصحابش از او سؤال کردند که تو را چه شده است؟ نکند که از مرگ میهراسی؟ او در پاسخ گفت: به خدا سوگند! هرگز از مرگ هراسی ندارم ولی خود را مخیّر میبینم که بهشت را برگزینم یا دوزخ را. او ناگهان اسب خود را به سوی حسینعلیه السلام حرکت داد و به دیدار او شتافت و گریهکنان عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا! آیا راه توبه برایم هست؟».
درست در همین لحظه بود که دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و شیونکنان خود را بر زمین افکندم، و گویا نقش حر را پیاده میکردم و از حسینعلیه السلام میخواستم که «ای فرزند رسول خدا، آیا توبهای برایم هست؟ یابن رسول اللَّه! از من درگذر و مرا ببخش». صدای واعظ چنان تأثیری در شنوندگان گذاشته بود که گریه و شیون مردم بلند شد. دوستم که صدای فریادم را شنید، با گریه مرا در بغل گرفت و معانقه کرد. همانگونه که مادری فرزندش را دربر میگیرد و تکرار میکرد: «یا حسین! یا حسین!». لحظاتی بود که در آنان گریه واقعی را درک کرده بودم، و احساس میکردم که اشکهایم قلبم را شست و شو میدهند و تمام بدنم را از درون تطهیر میکنند.»
او که مسیحی و از اهالی ویرجینیای آمریکا بوده درباره علت مسلمان شدنش میگوید: «من با عشق به امام حسینعلیه السلام جلو رفتم و مسلمان شدم. امام حسینعلیه السلام را انتخاب کردم چون تمام حقایق را در ایشان خلاصه میدیدم. در حدیث نبوی داریم که حضرت رسولصلی الله علیه وآله فرمودند: من از حسین هستم و حسین از من است؛ یعنی در واقع تمام دین اسلام در ایشان خلاصه میشود. منظورم این است که تمام مشکلات را میتوان با علاقه به امام حسینعلیه السلام حل کرد...».(275)
او که در سفری به مناسبت سالگرد وفات امام خمینیرحمه الله به ایران آمده بود میگوید: «از جمله برنامههای من زیارت ضریح امام خمینی به مناسبت سالگرد وفات او بود. صبح آن روز به زیارت ضریح او رفتم و با انبوهی از جمعیّت که کمتر از سه میلیون نفر مرد و زن نبود مواجه شدم که ضریح او را همانند حلقهای در بغل گرفته و دستهای خود را به سوی آسمان بلند کرده و با هم شعارهایی به فارسی میدهند. به مترجم خود گفتم: برای من به طور دقیق ترجمه کن که این جمعیّت چه میگوید؟ او گفت: آنان میگویند: ما همانند اشخاصی نیستیم که امام خود را تنها گذاردند، ما با تو هستیم ای امام!.
من از گریه منفجر شدم، و فهمیدم امامی که او را تنها گذاشتند تا لشکر خلافت با او مقاتله کند همان امام حسینعلیه السلام است!! در آن روز به ذهن و قلبم خطور کرد که به فکر تألیفی در رابطه با واقعه کربلا برآیم. و به این نتیجه رسیدم که مطّلع کردن مردم از جزئیات واقعه کربلا ضرورت دارد. و لذا بخشی از وقتم را برای این موضوع نذر کردم و شروع به خواندن و جمع مطالب و بایگانی کردن آنها نمودم تا در نتیجه در این زمینه دست به تألیف بزنم... .
هنگامی که مشغول تألیف کتابم در این باره بودم، موقعیتهایی بود که به طور مطلق از همه ایام بیشتر محزون بودم. از اتفاقاتی که افتاده بود متأثّر میشدم، و به دفعات زیاد در طول روز میگریستم. و چه انسانی است که بر بخشهای مختلف واقعه کربلا نگرید...».(276)
او از جمله مستبصرینی است که بعد از انتخاب تشیّع کتابهایی در دفاع از این مذهب تألیف کرده است.
او که از اساتید سابق دانشگاه الازهر است نیز پس از مطالعات فراوان در رابطه با شیعه امامیه، پی به حقّانیت این فرقه برده و در سفری که به ایران داشت در سخنرانی خود برای مردم اهواز میگوید: «عشق من به امام حسینعلیه السلام سبب شد که از تمامی موقعیّتهایی که داشتم دست بردارم».
او همچنین در قسمت دیگری از سخنانش میگوید: «اگر از من سؤال کنند: امام حسینعلیه السلام را در شرق میتوان یافت یا غرب؟ من جواب میدهم که امام حسینعلیه السلام را میتوان در قلب من دید. و خداوند توفیق تشرّف به ساحت امام حسینعلیه السلام را به من داده است».(277)
او که استاد ادبیات عرب در مصر و از نویسندگان به نام عرب به حساب میآید درباره امام حسینعلیه السلام میگوید: «باور کنید هنوز آدم را فرزندی به هم نرسیده است که بتواند به کاری همانند حسینعلیه السلام روی آورد».(278)
او نیز میگوید: «همه مسلمانان او را یکتا مایه رستگاری و تنها حافظ عواطف انسانی میدیدهاند».(279)
او نیز میگوید: «سرزمین کربلا حرمی است که مسلمانان برای عبرت و یاد آوری به زیارت آن میآیند و غیر مسلمین برای مشاهده و بازدید، ولی اگر بنا باشد که حقّ این سرزمین ادا شود باید آن را زیارت گاه هر انسانی قرار داد که برای نوع خود نصیبی از قداست و بهرهای از فضیلت قائل است، زیرا ما به یاد نداریم که قطعهای از زمین به مانند کربلا این چنین دارای فضیلت و منقبت باشد. این نیست مگر به جهت آن که این سرزمین با اسم کربلا و منزلگاه حسینعلیه السلام مقرون و عجین شده است».(280)
او که نویسنده مصری است درباره قیام امام حسینعلیه السلام مینویسد: «قیام امام حسینعلیه السلام بر ضد یزید واجب بود؛ زیرا هنگامی که حکومت عدل برای پیاده کردن دستورات اسلام وجود داشته و حکومت ستم کار آن دستورات را تعطیل کرده باشد بر همه مسلمین واجب است به حکومت عدل کمک کرده و ستمکار را از کار برکنار کنند. از این جهت قیام امام حسینعلیه السلام فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله بر ضدّ پیشوای ظلم و ستم که امور مسلمین را به دست گرفته بود یعنی یزید بن معاویه که خداوند او و کمک کارانش را خوار کند، واجب و از بلند همّتی او بود».(281)
او که از علمای مصر به حساب میآید درباره واقعه عاشورا میگوید: «داستان حسینی، عشق آزادگان را به فداکاری در راه خدا برمیانگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمار میآورد، چندانکه برای شتاب به قربانگاه بر یکدیگر پیشی جویند».(282)
او که نویسنده مصری است درباره امام حسینعلیه السلام مینویسد: «حسینعلیه السلام نمیتوانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن دهد؛ زیرا در آن صورت بر فسق و فجور مهر تأیید میگذاشت و ارکان ظلم و طغیان را محکم میساخت و بر فرمانروایی باطل تمکین مینمود. امام حسینعلیه السلام به این کارها راضی نمیشد گرچه اهل و عیالش به اسارت روند و خود و یارانش کشته شوند».(283)
او نیز میگوید: «علاوه بر این، حسینعلیه السلام زندگی را از دریچه چشم حقیقتبین خود بررسی نموده و قضاوت میکرد. افرادی که حبّ ریاست چشم باطنشان را کور و گوششان را کر نموده نمیتوانند عقیده و راه حسینعلیه السلام را درک نموده و در راه آن قدم بگذارند. در این نبرد آشتیناپذیر، حتی اهل و عیال امام حسینعلیه السلام را به عنوان خارجی به اسیری بردند، اما امروز دنیا به حسینعلیه السلام درود میفرستد و نام جاویدان او با احترام ذکر میشود، اما نام یزید و جیره خواران و غلامان حلقه به گوش او با ننگ و انزجار همیشگی قرین شده است».(284)
او که مفتی شهر موصل بوده درباره فاجعه کربلا میگوید: «فاجعه کربلا در تاریخ بشر نادرهای است، همچنان که مسببین آن نیز نادره روزگارند... حسین بن علیعلیه السلام سنت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنابر فرمان خداوند در قرآن و به زبان پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وظیفه خویش دید، و بدین سبب نیز نزد پروردگار سرور شهیدان محسوب شد و در طول تاریخ پیشوای اصلاح طلبان به حساب آمد و در حقیقت به آنچه خواسته بود بلکه بالاتر از آن دست یافت».(285)
او که از علمای اهل سنت لبنان است درباره امام حسینعلیه السلام مینویسد: «برای همه متفکران مسلمان آن روزگار ثابت شده بود که یزید با توجه به اخلاق خاص و تربیت مشخص آنچنانی، وسیلهای است و برای هیچ مسلمانی سکوت در آن موقعیت هرگز جایز نبوده و وظیفه آنان مخالفت و اعتراض آشکار بود. در این صورت قیام حسینعلیه السلام در حقیقت اعلام نامزدی خود برای حکومت نبود، بلکه ذاتاً و بیش از هر چیز، اعتراض به ولایت یزید به شمار میرفت. گواه این ادعا گفتار حسینعلیه السلام به ولید است که چون از او خواست بیعت کند گفت: یزید فاسقی است که فسقش برای خدا آشکار میباشد».(286)
او نیز میگوید: «هر کس در زندگی دو روز دارد؛ روز زنده شدن و روز مردن، ولی تو ای حسین تنها یک روز داشتی؛ روز زنده شدن و حیات؛ زیرا هرگز نمردی و تو جان شیرین خود را بر سر عقیده پاک و هدف بزرگ و آرمان مقدس خویش دادی. به همین دلیل تا حق و حقیقت و اسلام در جهان زنده است تو هم زندهای».(287)
او که از نویسندگان مصری است درباره حضرت زینبعلیها السلام میگوید: «زینب خواهر حسین بن علیعلیه السلام لذت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنی امیه تلخ کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت، و در همه حوادث سیاسی پس از عاشورا همچون قیام مختار و عبداللَّه بن زبیر و سقوط دولت امویان و برپایی حکومت عباسیان و محکم شدن مذهب تشیع، زینبعلیها السلام قهرمان کربلا نقش بسزایی داشت».(288)
وی که از نویسندگان و ادیبان و شاعران مصری است درباره امام حسینعلیه السلام میگوید: «حسینعلیه السلام شهید راه دین و آزادگی است نه تنها شیعه باید به نام حسینعلیه السلام ببالد بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند».(289)
او که رئیس اداره مسجد سیده نفیسه در مصر است درباره امام حسینعلیه السلام میگوید: «امام حسینعلیه السلام قصد کربلا کرد تا از یک سو دست به قیام بزند و از سوی دیگر از بیعت با یزید خودداری نماید، هر چند که برای او روشن بود که این قیام و امتناع به قتل او منجر خواهد شد؛ زیرا اگر او با یزید بیعت میکرد یزید درصدد به وجود آوردن تغییرات اساسی در دین اسلام برمیآمد و بدعتهای زیادی را بنا مینهاد. به همین دلیل است که گفتهاند: حسین، خود و خانواده و فرزندانش را فدای جدش کرد و ارکان حکومت بنیامیه هم جز با قتل او متزلزل نمیشد».(290)
او که نویسنده مصری است درباره امام حسینعلیه السلام میگوید: «اگر حسینعلیه السلام با یزید فاسق بی شخصیت که شارب خمر و نابکار بود و جایگاه خلافت را به مجلس ساز و آواز و حلقه شراب تبدیل کرده و به گردن سگها و میمونها طلا آویزان نموده بود در حالی که صدها هزار مسلمان گرسنه و محروم بودند، به عنوان خلیفه رسول خداصلی الله علیه وآله بیعت میکرد، این عمل او مهر تایید و رضایتی بود بر تمام کارهایی که یزید مرتکب میشد و حتی سکوت او به عنوان رضایتش به حساب میآمد؛ زیرا حسینعلیه السلام در شبه جزیرة العرب شخص منحصر به فرد بود».(291)
او که نویسنده مصری است درباره امام حسینعلیه السلام و واقعه عاشورا میگوید: «چه کسی میتوانست بهتر از اباعبداللَّه الحسینعلیه السلام رهبری آزادگان را برعهده گیرد؟... بهترین فرزند از بهترین پدر... برجستهترین وارث از خانواده فداکاری و قهرمانی و بخشش... بنابراین، روزی باید فرارسد که حسینعلیه السلام به وظیفه خود جامه عمل بپوشاند و این روز جز عاشورا کدامین روز میتواند باشد؟ پس روز عاشورا روز فداکاری است. اگر امروز روز فداکاری نباشد پس چه روز، روز فداکاری است؟!».(292)
او نیز میگوید: «حقیقت قضیه برای هر فردی روشن بود که حسینعلیه السلام با بصیرت کامل، تنها به جنگ شخصی مانند یزید نمیرفت بلکه هدفش مبارزه با فکر یزید بود، همانگونه که پدر بزرگوارش با فکر معاویه سر جنگ داشت».(293)
او نیز درباره امام حسینعلیه السلام میگوید: «به عقیده ما، همه عوامل شورش بر ضدّ گمراهیها در نهاد او موجود بود... این تصمیم مولود ادراک صحیح او بود... او میدانست که برای نگهداری دین مبین اسلام، احتیاج به فداکاری و شاید قربانی شدن دارد. او این تصمیم را برای این نگرفت که مردم کوفه از او دعوت کرده بودند تا با وی بیعت کنند و حتی نمایندگانی برای این منظور به سوی حضرتش فرستاده بودند... البته مردم کوفه میخواستند بر ضد یزید شورش کنند و تحت رهبری حسینعلیه السلام با حکومت وی مبارزه نمایند. آری... حسینعلیه السلام نمیتوانست اجازه دهد که دین خدا و دنیای مردم بازیچه دست یزید باشد. او خود را برای مقاومت و مبارزه با حکومت پلیدان آماده میکرد تا ضربت قاطع خود را بزند... خواه مردم کوفه او را دعوت کرده یا نکرده باشند، او مسئولیت خود را به خوبی میدانست و به ندای وجدان گوش میداد... و هیچ نیروی خارجی هم نبود که او را تشویق و تحریک کند؛ زیرا احتیاج به تشویق و حتی تایید خارجی هم نداشت...».(294)
او نیز میگوید: «درس بزرگ کربلا در واقع "فداکاری" در راه عقیده است که باید برای همیشه سرمشق مسلمانان باشد و مورد ستایش قرار گیرد».(295)
او که استاد و رئیس دانشکده شریعت دانشگاه الازهر مصر است میگوید: «حسینعلیه السلام شهید نمونه و برجسته مجاهدان راه خدا مشاهده کرد که بال و پر حق شکسته و باطل از هر سو راه را بر آن بسته است. خود را دید که شاخ درخت نبوت پسر آن امام شیر دلی است که هرگز از بیم ذلت سر به زیر نینداخت.
خود را دید که برطرف کردن این حزن و اندوه و از میان بردن این تاریکیها به او حواله داده شده و از او خواسته شده است. صدایی از اعماق وجودش او را ندا میداد: تو ای پسر پیامبر! برای رفع این شداید هستی.
خداوند به واسطه جدّ تو تاریکیها را برطرف و حق را ظاهر و باطل را نابود ساخت تا بر او نازل شد «إِذَا جَآءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ» و مردم گروه گروه در دین خدا داخل شدند. پدر تو همان شمشیر برنده و قاطعی بود که در نیام نرفت تا گردنهای مشرکان را ذلیل توحید کرد.
برخیز ای اباعبداللَّه مانند پدر و جدت جهاد کن و از دین خدا حمایت نما و ستمکاران را دفع نما و زمین را از پلیدی ظلم و ستم پاک ساز...
چه کسی برای نجات امت قیام میکند اگر تو قیام نکنی ای پسر علی و فاطمه. گویی حسینعلیه السلام این صدا را از اعماق وجودش میشنید که به این ندا صدا میداد و شب و روز بر او اصرار میورزید. پس حسینعلیه السلام چارهای جز پاسخ به این ندا و اجابت این صدا نداشت، و به کسانی که او را از قیام باز داشته و میترساندند التفاتی نفرمود و شدت و قساوت دشمن و جسارت و بیاعتنایی او به احترام خاندان نبوت او را از جهاد در راه خدا باز نداشت؛ زیرا او مجاهدی بود که به امر خدا قیام کرد و برای او تفاوتی نداشت که به ظاهر مغلوب باشد یا منصور؛ چون هر دو صورت برایش شرافت بود «هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ». پس او در راه خدا و حق شهید شد و قاتلانش به لعنت خدا و تمام ملائکه و مردم گرفتار شدند و او به بزرگترین درجات در نزد خدایش رستگار شد. «مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصّالِحِینَ» ».(296)
او که یکی از شخصیتهای مصری است در سخنرانی خود در حسینیه ایرانیها میگوید: «حسینعلیه السلام در این کار به واجب دینی و سیاسی خود قیام کرد و اینگونه مجالس عزاداری، روح شهامت را در مردم پرورش میدهد و مایه قوت اراده آنها در راه حق و حقیقت میگردد».(297)
او که رئیس پارلمان مسلمانان انگلستان است با الهام از قیام حسینی میگوید: «نزد اهل تشیع، نخستین گام مؤثر در جهت صحیح، همان اوایل تاریخ آنان برداشته شد و در قالب ردّ و نفی هرگونه سازش با نظامهای موجود متجلی گردید و ریشههای آن به ردّ حاکمیت یزید از سوی امام حسینعلیه السلام و متعاقب آن شهادت ایشان در کربلا بازمیگردد. و باید اذعان کرد که در میان اهل تسنن این مرحله اصلاحی هنوز آغاز نشده است».(298)
او که نویسندهای مصری است در مقالهای که در روزنامه «الجمهوریه» مصر به نام «ثار اللَّه» منتشر کرده مینویسد: «حسین کشته شد ولی کلام او رسالتی بزرگ گردید. سرش بریده شد ولی برای همیشه رمز شهادت ماند. خونش به زمین ریخت ولی در عصر خویش و همه عصرها فریادی شد که در گوش مؤمنان و مبارزان فریاد برآورد... که چشمان خود را باز کنید و به اشراری که شما را محاصره کردهاند بنگرید و عوامل ضعف و تردید و پستی را از درون خویش ریشه کن سازید».(299)
او که پس از استقلال پاکستان نخستین رئیس حکومت آن کشور گردید درباره امام حسینعلیه السلام میگوید: «نظیر حسینعلیه السلام در شجاعت و شهامت در سراسر جهان وجود نتوان یافت. به اعتقاد من همه مسلمانان و همه جهانیان باید از این شهید راه خداوند و فدایی بینظیر حق و حقیقت سرمشق و عبرت بگیرند».(300)
او که رئیس جمهور پاکستان بود درباره امام حسینعلیه السلام میگوید: «زندگی مبارک امام حسینعلیه السلام برای ما راه هدایت است و با پیروی از این راه میتوانیم توطئههای دشمنان را خنثی کنیم».(301)
او که زمانی نخست وزیر پاکستان بود میگوید: «مسلمانان فلسطین، کشمیر و بوسنی باید به سیره امام حسینعلیه السلام عمل نمایند».(302)
یکی از مهمترین مسائل عقیدتی که فکر اسلامی و مسیحی با هم به نقطه اشتراک و به یک نتیجه رسیده و بر آن تأکید فراوان دارند، مسأله حق و اجابت دعوت و ندای رسالت و فداکاری در راه آن همراه با ایمان و عقیده است. منبع و مصدر این دو خط یکی است و سیر تاریخی آن فرقی ندارد؛ زیرا رسالت آسمانی آن از ناحیه خداست که به جهت مکارم اخلاق برای بشر فرستاده شده است تا آنان را از جهالت و ظلم برهاند. و از جمله این رسالتها رسالت حضرت مسیحعلیه السلام و رسالت پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله است که جهان را به حرکت درآورده و تأثیر بهسزایی گذاشته است. و باید که چنین باشد، چرا که این دو هدیهای آسمانی برای نجات بشر است، جامعه و اجتماع همیشه به چنین منبع صافی و خالص محتاج است تا به تمام انواع اخلاق نیک و فضیلت و کرامت و زندگانی گوارا رسیده و از این راه به اهداف عالی خود نایل گردد، و امام حسینعلیه السلام در دین اسلام و رسالت پیامبرش شخصیتی است که ادامه دهنده رسالت جدّش محمّد مصطفیصلی الله علیه وآله بوده که با نهضت و فداکاریاش مسیر امت را که به انحراف کشیده شده بود اصلاح نموده، همانگونه که حضرت مسیحعلیه السلام با رهبری خود کلمه حق را در جامعه آن روز قوم بنیاسرائیل پیاده کرد و با فداکاری و جانفشانی که از خود نشان داد باعث شد تا جهل و ظلم را از آن جامعه بزداید، و لذا تمام مشکلاتی را که دید به جهت کرامت رسالت آسمانی بود، برخی میخواستند تا نور خورشید و حق را با حیلههای مختلف خاموش کنند که خداوند نخواست و لذا نتوانستند به اهداف شوم خود نایل آیند. و این گونه بود وضعیت حضرت مسیحعلیه السلام.
امام حسینعلیه السلام نیز با راه و مسیر فداکاری که در پیش گرفت با شمشیر مصافحه کرده و با نیزه معانقه نمود و در راه عقیده هر چه را که داشت فدا کرد و از این راه بهرهها برد و به اهداف عالی خود که همان اهداف اسلامی است نایل گشت.
او میگوید: «اذن کان الحسینعلیه السلام هو رجل المرحلة الثانیة للإسلام بعد المرحلة الأولی التی بدأها جده الرسول، و کانت مهمّته کبیرة تتصدّی لإعادة مسیرة العقیدة الی الصراط المستقیم. و لِمَ لا؟ ألیسعلیه السلام هو خامس أهل البیت الذین صرح القرآن الکریم بطهارتهم... و من کان اجدر منه لأن یکون رجل الاستمراریة و اعادة التقویم للإسلام الذی قیل فیه: بدؤه محمّدی و بقاؤه حسینی»؛(303) «در این هنگام حسینعلیه السلام همان مرد مرحله دوم برای اسلام بعد از مرحله اول است، مرحلهای که جدش رسول آن را شروع کرده است و حسینعلیه السلام وظیفه و تکلیف بزرگی را به دوش دارد که همان بازگرداندن عقیده به راه مستقیم است. و چرا چنین نباشد؟ آیا او پنجمین نفر از اهل بیتی نیست که قرآن کریم به طهارت آنها تصریح دارد... و چه کسی از او سزاوارتر برای این که مرد استمرار و ادامه دهنده اهداف محمّدیصلی الله علیه وآله و بازگرداننده استحکام به اسلام باشد، اسلامی که درباره آن گفته شده که شروعش محمّدی و بقائش حسینی است.»
او نیز میگوید: «... غدا حبّ الحسین الثائر واجبا علینا کبشر... و غدا حبّ الحسین الشهید جزءاً من نفثات ضمائرنا، فقد جاءت صیحتهعلیه السلام نبراساً لبنی الانسان فی کلّ عصر و مصر و تحت أیة عقیدة انضوی... اذ انّ اهداف الأدیان هی المحبة و التمسک بالفضائل و الدعوة الی التآخی البشری لتعظیم علاقة الفرد بربّه اولاً و بأخیه ثانیاً»؛(304) «... دوست داشتن این حسینعلیه السلام انقلابی برای ما به عنوان یکی از افراد بشر واجب شده... و نیز محبت حسینعلیه السلام شهید جزئی از حالات درونی ماست که ظهور و بروز دارد. به طور حتم صدای او حقیقت ارزندهای برای نوع انسانها در هر عصر و مکان و تحت هر عقیدهای پیچیده است...؛ زیرا اهداف ادیان همان محبت و تمسک به فضائل و دعوت به برادری در سطح جهان به جهت تعظیم علاقه فرد با پروردگارش در مرتبه اول و به برادران همنوعش در مرتبه بعد میباشد.»
او نیز میگوید: «فقد کان الحسینعلیه السلام شمعة الاسلام... اضاءت ممثّلة ضمیر الأدیان الی ابد الدهور»؛(305) «به طور حتم حسینعلیه السلام همانند مشعلی نورانی برای اسلام بود که به عنوان نماینده نهاد همه ادیان تا پایان روزگار است.»
او نیز میگوید: «لقد شکلت الحرکة المنعطف الروحی، الخطیر الأثر فی مسیر العقیدة الاسلامیة و التی لولاها لکان الاسلام مذهباً باهتاً یرکن فی ظاهر الرؤوس لاعقیدة راسخة فی أعماق الصدور و ایماناً یترع فی وجدان کلّ مسلم»؛(306) «به طور حتم حرکت عاطفی و روحی اثر ارزشمندی را در مسیر عقیده اسلامی ترسیم کرده و از خود به جای گذاشته است، حرکتی که اگر نبود، اسلام مذهبی صِرف به حساب میآمد که تنها در ظاهر سرها قرار میگرفت نه عقیدهای راسخ در اعماق سینهها و ایمانی که در وجدان هر مسلمانی قرار گیرد».
او نیز میگوید: «فأیّة ملحمة هی استمدت وقود احداثها من عترة النبیّ و آل بیته الأخیار... و ایّة انتفاضة رمت الی حفظ کیان امة محمّد وصون عقیدة المسلم و حمایة السنة المقدسة و ذبّ اذی المنتهکین عنها؟ ملحمة ظلت فی خاطر المسلم رمز الکرامة الدینیة، شاهد من خلالها صفحة جدیدة من مسیرة عقیدته، صفحة بیضاء عاریة من اشکال العبودیة و الرقّ و الزّیف، مسطّرة بأحرف مضیئة تهدی وجدانه الی السبل القویمة التی یتوجب علیه السیر فی مسالکها لیبلغ نقطة الأمان الجدیرة به کانسان»؛(307) «پس کدامین حماسه است که مقدمات و چارچوب حوادثش از عترت پیامبر و اهل بیت برگزیدهاش نشأت گرفته و استمداد کرده است... و کدامین انقلابی است که هدفش حفظ کیان امّت محمّدصلی الله علیه وآله و نگهداری عقیده مسلمان و حمایت از سنت مقدس و مقابله آن از آزار کسانی باشد که هتک حرمت میکنند؟ حماسهای که در خاطره مسلمان به عنوان رمز کرامت دینی به حساب میآید و از لابهلای آن صفحه جدیدی از مسیر عقیدهاش را مشاهده کرده است، صفحهای سفید و خالی از شکلهای بندگی و بردگی و انحراف، حماسهای که با حروف روشن نوشته شده و هر مسلمانی را به راههای محکم هدایت میکند، راههایی که با سیر در آنها به طور حتم او را به نقطه امان و آرامشی که مستحق انسان است میرساند.»
او نیز درباره نهضت حسینی میگوید: «کانت ثورة ضعیفة بترکیبها المادیة، الّا انّ لها صلابة الصخر و المبدأ بترکیبتها الروحیة و الرمزیة، و کانعلیه السلام یعلم بانّه بالغ بها النصر و الاستمرار للعقیدة مالم یکن لیبلغه بایثار السلامة من مذبحة کربلاء. و الحسینعلیه السلام عند ما ثار لم یثر لأجل نوال کرسی الحکم؛ اذ لم تکن منطلقاته من قاعدة فردیة او زمنیة، بل کانت اهدافها تتعداه الی الأعقاب و الأجیال القادمة»؛(308) «نهضت او به لحاظ ترکیب مادی ضعیف به نظر میرسید جز آنکه به لحاظ ترکیب روحی و رمزی دارای صلابتی محکم و ریشهای بود. او میدانست که تنها از این راه است که به نصرت و پیگیری عقیده خواهد رسید، هدفی که هرگز با سالم بیرون آمدن از معرکه کربلا تحقق نخواهد یافت. و حسینعلیه السلام هنگامی که نهضت خود را شروع کرد هدفش رسیدن به تاج و تخت خلافت نبود؛ زیرا هدف او فردی یا مربوط به زمان خاص نبود، بلکه اهداف او از شخص خاص و زمان گذشته و برای آیندگان و نسلهای دیگر بود.»
او نیز در توجیه حرکت امام حسینعلیه السلام میگوید: «و حرکة الحسینعلیه السلام کان لها هدفان لا ثالث لهما؛ الأول: احداث رجّة عنیفة فی کیان الأمة الاسلامیة، و هذا هدف مبدئی و لیس مرحلی او نهایی، و الثانی: وضع الأسس النهائیة و المبادئ الضروریة لحفظ کیان العقیدة الی الأبد محاذراً بها ان تزل او تضعف او تضمحلّ علی ید افراد او سلاطین، و هذا هو هدفها الجوهری و الرئیسی و الأساسی»؛(309) «و حرکت حسینعلیه السلام دارای دو هدف بود و هدف سومی نداشت؛ هدف اول ایجاد حرکت تندی در میان امت اسلامی بود، و این هدفی ابتدایی و نه مرحلهای یا نهایی به حساب میآمد. و دومین هدف او قرار دادن اساسهای نهایی و مبادی ضروری برای حفظ کیان عقیده به حساب میآمد تا به واسطه آن از لغزش یا ضعف یا اضمحلال کیان عقیده به دست افراد یا سلاطین جلوگیری شود، و این همان هدف ریشهای و رئیسی و اساسی نهضت او بود.»
او نیز میگوید: «و قولة الرسول: حسین منّی و أنا من حسین، اللّهم احبّه فانّی احبّه، فیها شهادة و تکلیف؛ شهادة بانّ النبیّصلی الله علیه وآله قد عهد برایة الاسلام الذی انزل علیه الی سبطه الحسین الذی هو بضعة منه. و تکلیف للإبن الذی أحبّه و طلب من ربّه ان یحبّه بالاستشهاد صوناً للعقیدة و دفاعاً عن روح الدین من العبث و الاستهتار الذین کادا یؤدیان الی اضمحلاله فکانت هذه الشهادة و هذا التکلیف هما العنوان الضخم و الرموز الخالد لنهضة الابن فی سبیل الحفاظ علی عقیدة الجدّ، حتی استحق عن جداره مغزی قول "الاسلام بدؤه محمّدی و بقاؤه حسینی"»؛(310) «این که رسول فرمود: "حسین از من و من از حسینم، بار خدایا! او را دوست بدار زیرا که من او را دوست دارم" در آن گواهی و تکلیف است؛ گواهی است بر اینکه پیامبرصلی الله علیه وآله پرچم اسلامی که بر او نازل شده را به دست نوهاش حسین، پارهای از وجودش سپرده است. و تکلیفی است بر عهده فرزندی که او را دوست دارد و از پروردگارش میخواهد تا او را دوست بدارد با شهادت در راه حفظ عقیده و دفاع از روح دین از بیهودگی و انحراف، دو امری که موجب نابودی آن میشود. لذا این گواهی و این تکلیف دو عنوان مهم و رمز جاویدان در نهضت فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله در راه عقیده جدّش میباشد؛ و به همین جهت است که او مستحق کلامی پرمغز است که: "اسلام شروعش محمّدی و بقائش حسینی است".»
او نیز میگوید: «سید شباب اهل الجنة... اتمّ حجة اللَّه فی خلقه و فی دینه الحنیف و ابرز مظلومیة آل محمّد و اعاد دین النبیّ الذی بشّر به الی صراطه المستقیم، فافنی ذاته و اهله فی هذا السبیل»؛(311) «سرور جوانان بهشتی... کسی که در خلق خدا و در دین توحیدی حجت را تمام نموده و مظلومیت آل محمّد را ابراز و دین پیامبر را که به آن بشارت داده شده بود به راه مستقیم بازگرداند، و جان و اهلش را در این راه گذاشت.»
او نیز میگوید: «فها هو شهید المسیحیة عیسیعلیه السلام یمرّ بأرض کربلا فیُنبئ عن قتل الحسین و یلعن قاتلیه و یصف ارض الطفّ بالبقعة کثیرة الخیر و یوصی من ادرک ایامه بالقتال معه، فیصبح کالشهید مع الأنبیاء مقبلاً غیر مدبر...
و نبیّ کعیسی ایّده اللَّه بمعجزات خارقة... هل یستطیع علیه الوصول الی کربلاء بطرفة عین؟ و ماهو غیر المعقول فی زیارة شهید المسیحیة الی مسقط رأس شهادة الحسینعلیه السلام الذی سیأتی بعد قرون لیتمّم شهادة الحق و العدل ...»؛(312) «آری او شهید مسیحیت عیسیعلیه السلام است که از سرزمین کربلا گذر میکند و خبر از شهادت حسینعلیه السلام میدهد و قاتلانش را لعن مینماید و سرزمین طفّ (کربلا) را به زمینی که دارای خیر بسیار است توصیف میکند، و به کسانی که روزگار او را درک میکنند سفارش میکند تا به دفاع از او بجنگنند و از این طریق به مانند شهید همراه انبیا شوند که حمله میکرده نه آن که فرار میکردهاند...
و پیامبری همچون مسیح که خداوند او را به معجزات خارقالعاده تأیید کرده... آیا میتوانسته که با یک چشم بر هم زدن خودش را به کربلا برساند؟ آری، امری غیرمعقول به نظر نمیرسد که شهید مسیحیت به زیارت محلّ شهادت حسینعلیه السلام رفته باشد، آن شخصیتی که بعد از قرنها از او خواهد آمد تا شهادت حق و عدالت را تکمیل نماید ...».
او نیز درباره علت قیام حسینی میگوید: «و ثورة الحسینعلیه السلام لیست ولیدة ساعتها بل هی فی سِفر الوصایا الإلهیة نُقشت علیه قبل نزول الرسالة المحمّدیة، و علم ذلک عند ربّ الأکوان و باعث الرسالات؛ اذ کان یعلم تعالی بما ستتعرض له هذه الرسالة من اهتزاز بعد نزولها علی محمّدصلی الله علیه وآله، فهیأ لها الحسین قبل ان یکون»؛(313) «و نهضت حسینعلیه السلام خلق الساعه و مولود همان وقت نبود، بلکه آن نهضت در کتاب وصایای الهی قبل از نزول رسالت محمّدی نقش بسته و در علم پروردگار عالم و مبعوث کننده رسالتها ثابت بود؛ زیرا خداوند متعال میدانست که زود است این رسالت بعد از نزولش بر محمّدصلی الله علیه وآله به لرزه درآید، و لذا حسینعلیه السلام را قبل از آن که آفریده شود، برای آن آماده کرد.»
او نیز میگوید: «فاذا قیل فی الاسلام: بدؤه محمّدی و بقاؤه حسینی فالأجدر ان یقال ایضاً: ثورة الحسین بدؤها حسینی و استمرارها زینبی»؛(314) «هر گاه گفته میشود که اسلام شروعش محمّدی و بقائش حسینی است پس سزاوار است که گفته شود: نهضت حسین شروعش حسینی و استمرارش زینبی است.»
او نیز میگوید: «فالحسین البضعة الرسولیة قام بمهمة لاتقلّ خطراً و أهمیة عن مهمة جدّه، فأبقی علی الاسلام کما بشّر به جده الکریم، و اودع فی صدور المسلمین ودیعة ثمینة تنبههم فی نومهم و قعودهم بوجوب الحفاظ علیها کأندر و اغلی مایملکون»؛(315) «حسینعلیه السلام پاره تن رسولصلی الله علیه وآله به کار مهمی قیام کرد که خطر و اهمیت آن، از کار مهمّ جدّش کمتر نبود و مایه بقای اسلام شد همانگونه که جدّ کریمش به آن بشارت داده بود، و در سینههای مسلمانان ودیعه گرانبهایی را گذاشت که آنان را از خواب و بی تحرکی بیدار نمود و به بهترین وجه ممکن آنها را بر وظایفشان آگاه کرد.»
او نیز میگوید: «صارت کربلاء بعد مقتل الحسین و عترة آل البیت و صحبه الأطهار... الأرض ذات الثری الطاهر و الذریات القدسیة بعد ان کانت صحراء خواء ترتع فی فلاتها العسلان و الذئاب، صارت ملجأ للمعذبین المظلومین بعد ان عُذب و ظلم فوق أرضها البررة الأخیار، فسبحان اللَّه کیف یجعل من ارض العذاب و الظلم ملاذاً للمعذبین و المظلومین»؛(316) «کربلا بعد از شهادت حسین و عترت آل بیت و اصحاب پاک او... سرزمینی دارای افرادی پاک و ذریه مقدس شد بعد از آنکه صحرایی خشک بود و درندهها و گرگها در آن میچریدند، ولی بعدها پناه افراد معذب و مظلوم شد بعد از آنکه بر روی زمین آن افرادی نیک و اهل خیر عذاب دیده و مورد ظلم واقع شدند. منزه است آن خدایی که زمین عذاب و ظلم را محلّ پناه کسانی قرار میدهد که در عذاب واقع شده و به آنها ظلم شده است.»
او نیز میگوید: «فالدماء الزکیة التی أهرقت فوق ثری کربلاء منذ أربعة عشر قرناً سجلت للبشریة مجدها، و الشهادة التی اقدم علیها الحسین علّمت الانسان کیف یکون مظلوماً حتی ینتصر»؛(317) «خونهای پاک و پاکیزهای که روی زمین کربلا قبل از چهارده قرن ریخته شد باعث مجد بشریت شد، و شهادتی که حسینعلیه السلام بر آن اقدام نمود به انسان آموخت که چگونه مظلوم باشد تا پیروز شود.»
او در آخر کتابش درباره امام حسینعلیه السلام این دو بیت شعر را میآورد:
و لا تطلبوا رأس الحسین
بشرق ارض او بغرب
و دعوا الجمیع و عرّجوا
نحوی فمشهده بقلبی
«سر حسینعلیه السلام را در شرق یا غرب عالم جستجو نکنید، همه را رها نمایید و به سوی من روانه شوید؛ زیرا که مشهد حسینعلیه السلام در قلب من است.»
مستشرق آلمانی «کارل بروکلمان» میگوید: «الحق انّ میتة الشهداء التی ماتها الحسین قد عجلت فی التطور الدینی لحزب علیّ و جعلت من ضریح الحسین فی کربلاء اقدس محجة»؛(318) «حق آن است که مرگ شهدا که با رهبری حسینعلیه السلام بود در سرعت بخشیدن به پیشرفت حزب علیعلیه السلام تأثیر بسزایی گذاشت و از ضریح حسینعلیه السلام در کربلا مقدسترین حجت پدید آمد.»
نویسنده و مورّخ انگلیسی «ولیم لوفتس» میگوید: «انّ الحسین بن علیّ قدّم ابلغ شهادة فی تاریخ الانسانیة و ارتفع بمأساته الی قمة البطولة الفذة»؛(319) «همانا حسین بن علیعلیه السلام بهترین شهادت و جانفشانی را در تاریخ انسانیت تقدیم کرد و با مصیبتهایی که متحمل شد به قلّه جوانمردی صعود نمود و نمونه شد.»
مستشرق انگلیسی «دکتر، ج، هوکار» میگوید: «دلّت صنوف الزوار التی ترحل الی مشهد الحسین فی کربلاء و العواطف التی ماتزال تؤججها فی العاشر من محرم فی العالم الاسلامی بأسره... کل هذه المظاهر استمرت لتدلّ علی انّ الموت ینفع القدیسین اکثر من ایام حیاتهم مجتمعة»؛(320) «دستههای زائران که به سوی مشهد حسینعلیه السلام به کربلا میروند و عواطفی که در طول تاریخ این نهضت در روز عاشورا از محرم در تمام عالم اسلامی بلند است... تمام این مظاهر استمرار پیدا کرده تا اینکه نشان دهد که مرگ بیش از این زندگی به افراد مقدس نفع میدهد.»
مستشرق آمریکایی «گوستاو گروینیام» درباره واقعه کربلا میگوید: «انّ وقعة کربلاء ذات اهمیة کونیة، فلقد أثرت الصورة المحزنة لمقتل الحسین؛ ذلک الرجل النبیل الشجاع فی المسلمین تأثیراً لم تبلغه أیة شخصیة مسلمة أخری»؛(321) «همانا واقعه کربلا دارای اهمیت حیاتی است و به طور حتم آن صورت حزنانگیز مقتل حسین، آن مرد نمونه و شجاع، در بین مسلمانان تأثیری گذاشته که هیچ شخصیت مسلمان دیگر چنین تأثیری را از خود به جای نگذاشته است.»
خانم ماربین، فیلسوف آلمانی میگوید: «طلب الحسینعلیه السلام من اولاده و اخوته و بنی اخوته و بنی اعمامه و خواص صحبه، الانصراف و ترکه وحیداً الی رغبته فی فضح بنی امیة... و فی هذا دلالة علی حسن سیاسته و قوة قلبه و تضحیة نفسه و اهله فی سبیل الوصول الی المقصد الذی کانت العنایة الإلهیة تعدّه له»؛(322) «حسینعلیه السلام از اولاد و برادران و فرزندان برادر و فرزندان عموها و خواص اصحابش خواست تا برگردند و او را در راهی که در پیش گرفته که همان مفتضح کردن بنیامیه است تنها گذارند... و این روش دلالت بر حسن سیاست و قوت قلب و جانفشانی او و اهل بیتش در راه رسیدن به مقصد و هدفی دارد که عنایت الهی برای او آماده کرده است.»
او نیز درباره علت آوردن امام حسینعلیه السلام حضرت علی اصغرعلیه السلام را به میدان نبرد میگوید: «عمل الحسین فی آخر ساعات حیاته عملاً حیّر عقول الفلاسفة و لم یصرف نظره عن ذلک المقصد العالی مع تلک المصائب المحزنة و الهموم المتراکمة و کثرة العطش و الجراحات، و هو قصة عبداللَّه الرضیع، فلمّا کان الحسین یعلم انّ بنیامیة لا یرحمون له صغیراً... رفع طفله الصغیر علی یده أمام القوم تعظیماً للمصیبة و طلب الماء له فلم یجیبوه الاّ بالسهم. و یغلب علی الظنّ انّ غرض الحسین من هذا العمل تفهیم العالم بشدة عداوة بنیامیة لبنیهاشم، و لایظنّ احد انّ یزید کان مجبوراً علی تلک الأعمال المفجعة لأجل الدفاع عن نفسه؛ لانّ قتل الطفل الرضیع فی تلک الحال و بتلک الکیفیة... لیس هو الاّ توحش و عداوة و سبعیة منافیة لقواعد کل دین و شریعة، و هذه کانت کافیة لافتضاحهم و اتهامهم بالسعی بعصبیة جاهلیة الی ابادة آل محمّد ...»؛(323) «حسینعلیه السلام در آخرین لحظات زندگیاش کاری کرد که عقلهای فلاسفه را به حیرت واداشت و با آن همه مصیبتهای حزنانگیز و گرفتاریهای متراکم و عطش فراوان و جراحاتی که داشت، هرگز نظر خود را از آن هدف بلند باز نداشت، و آن قصه عبداللَّه شیرخوار است. چون حسینعلیه السلام میدانست که بنیامیه به هیچ کودکی رحم نمیکنند... لذا طفل کوچک خود را بر دست گرفت و به جهت بزرگ نشان دادن مصیبت جلو قوم دشمن (بنیامیه) آورد و برای او تقاضای آب کرد ولی آنها جوابش را تنها با تیر دادند. و گمانم این است که غرض حسینعلیه السلام از این کار این است که به جهانیان بفهماند بنیامیه تا چه مقدار با بنیهاشم دشمنی دارند. و هیچ کس گمان نمیکند که یزید بر این گونه اعمال دلخراش به جهت دفاع از خود مجبور بوده است؛ زیرا کشتن طفل شیرخوار در آن حال و با آن کیفیت... جز وحشیگری و دشمنی و درندهخویی نبوده و با قواعد هر دین و شریعتی منافات دارد و این به تنهایی برای مفتضح کردن و اتهام آنان به کوشش در راه تعصبات جاهلیت با کوچ دادن آل محمّد کافی است.»
او نیز میگوید: «اقدام یزید علی قتل الحسین اعظم خطأ سیاسی صدر من بنیامیة، فجعلهم نسیاً منسیاً و لم یبق منهم اثر و لاخیر»؛(324) «اقدام یزید به کشتن حسین بزرگترین اشتباه سیاسی بود که از بنیامیه سرزد، و لذا این کار آنها را به بوته فراموشی سپرد و از آنان اثر و خبری باقی نگذارد.»
او نیز درباره امام حسینعلیه السلام و عزاداری برای او میگوید: «پیروان علیعلیه السلام یعنی شیعه درباره حسینعلیه السلام بیش از آنچه مسیحیان درباره مسیحعلیه السلام عقیده دارند، معتقدند؛ زیرا همان گونه که ما میگوییم مسیح متحمّل مشقّتهای بسیاری شد تا عفو و گذشتی از گناهان باشد، همچنین شیعه این مطلب را درباره حسینعلیه السلام میگوید و معتقد است که او در قیامت شافع مطلق میباشد ...».(325)
او نیز میگوید: «تاریخ سراغ ندارد یک روحانی یا صاحب دینی را که به جهت رسیدن به اهداف بلندش در آینده جان خود را از روی علم و عمد بدهد... ولی واقعه حسین از روی علم و حکمت و سیاست بوده و لذا برای آن نظیری در تاریخ جهان نیست. همانا حسینعلیه السلام از سالهای پیش همیشه آماده کشته شدن بود و تمام توجه او به یک مطلب عالی و جدّی بود و تاریخ به یاد ندارد که کسی غیر از حسینعلیه السلام جانش را برای تأیید دین از روی علم و عمد بدهد ...».(326)
او نیز میگوید: «و هجوم این بلاهای پیاپی در تاریخ مختص به حسینعلیه السلام است، به جهت بزرگی مصائب حسین و کشته شدن و اتفاقی که حزنانگیز است و اسارت زنان و دختران او بود که یک مرتبه اهداف بنیامیه منکشف شد و کارهای زشت آنها ظاهر گشت و سیاست و ریشه انقلاب در بین مسلمانان آشکار شد و لذا مخالفت و سرکشی بر ضد یزید و بنیامیه همه جا را فرا گرفت و مردم فهمیدند که آنان درصدد نابودی اسلام میباشند ...».(327)
او نیز میگوید: «همانگونه که مصیبتهای حسینعلیه السلام از تمام مصیبتهای پیشینیان بزرگتر بود همچنین انقلابهایی که بعد از قیام عاشورا به وجود آمد دارای مزیّتی بر انقلابهای گذشتگان بوده و مدت و آثار آنها بیشتر بوده است، و لذا از این جهت مظلومیت آل محمّدعلیهم السلام نشانهای در تمام جهان شد».
او میگوید: «لا شک انّ ابن زیاد ارتکب بقتل الحسین جریمة کبری لمیحدث أفظع منها فی تاریخ العالم، و لاغرو اذا تظلّم الشیعة لقتل الحسین و بکوه فی کل عام، و مزقوا جیوبهم و قرعوا صدروهم اسفاً علیه؛ لانّه قتل مظلوماً»؛(328) «شکی نیست که ابن زیاد با کشتن حسینعلیه السلام جرم بزرگی را مرتکب شد که فجیعتر از آن در تاریخ عالم واقع نشده است. و لذا باکی نیست بر شیعه که به جهت کشته شدن حسینعلیه السلام اظهار ظلم کرده، بر او در هر سال بگرید، و گریبان چاک دهد، و با اظهار تأسّف بر او به سینههای خود زند؛ زیرا او مظلومانه کشته شد.»
او که دانشمند و خاورشناس آمریکایی است درباره امام حسینعلیه السلام میگوید: «برای امام حسینعلیه السلام ممکن بود خود را با تسلیم شدن در مقابل اراده یزید نجات دهد، اما مسئولیت پیشوایی و ریاست نهضت هرگز اجازه نمیداد یزید را به خلافت بشناسد و برای رهایی مسلمانان از چنگال قهار ظلم و ستم امویان در کمال شهامت و آزادگی همه گونه مشقت و مصیبت را پذیرفت. آری روان تابناک حسینعلیه السلام سرمدی و جاوید است.
ای قهرمان بزرگ و ای نمونه شهامت و ای شهسوار آزاده، ای حسین! درود بر تو باد، این روح توست که در زیر آفتاب سوزان خشک و گرم عربستان فنا ناپذیر و تا ابدیت برپاست. ای پهلوان و ای بزرگ قهرمان من حسین، سلام همه جهانیان نثار روان تو باد».(329)
او نیز میگوید: «کشته شدن حسینعلیه السلام سرگذشتی است که به علت ناگواری و هولناکی آن واقعه، دوست ندارم سخن را در موردش طولانی کنم؛ زیرا در اسلام کاری زشتتر از آن به وقوع نپیوسته است. اگر چه کشته شدن امیرمؤمنانعلیه السلام مصیبت بسیار بزرگی به شمار میآمد، لیکن سرگذشت حسینعلیه السلام کشتار فجیع و مثله کردن و اسارت را در برداشت که از شنیدن آن بدن انسان به لرزه میافتد... زیرا که از مشهورترین مصیبتها است...».(330)
او درباره قیام امام حسینعلیه السلام میگوید: «میدانیم که حسینعلیه السلام خود را برای کشته شدن آماده کرده بود و او که عزم داشت خویش را فدا نماید چرا توقف نکرد تا به قتلش برسانند و چرا دائم اسب میتاخت و شمشیر میزد؟ مگر نمیدانست که اگر به جای دو دست ده دست داشته باشد و با هر ده دست شمشیر بزند نخواهد توانست از سپاهی که حداقل شماره سوارانش چهار هزار تن بود جان سالم بدر برد؟
جواب این ایراد این است که حسینعلیه السلام دست روی دست گذاشتن و توقف برای کشته شدن را دور از مردانگی و جهاد در راه پر نشیب خود میدانست. در نظر حسینعلیه السلام در یک جا توقف کردن و گردن به قضا دادن تا این که دیگران نزدیک شوند و او را به قتل برسانند خودکشی محسوب میشود».(331)
او که شاعری مسیحی و لبنانی است درباره امام علی و امام حسینعلیهما السلام میگوید: «... لم یجتمع لواحد منهم ما اجتمع لعلیّ من البطولة و العلم و الصلاح، و لم یقم فی وجه الظالمین اشجع من الحسین؛ فقد عاش الاب للحقّ و جرّد سیفه للذیاد عنه منذ یوم بدر، و استشهد الابن فی سبیل الحریة یوم کربلاء، و لا غرو فالاوّل ربیب محمّد و الثانی فلذة منه»؛(332) «... برای هیچ یک از جوانمردان تاریخ آنچه از شجاعت و علم و صلاح برای علیعلیه السلام جمع شده، فراهم نشده است، و در مقابل ظالمین کسی شجاعتر از حسینعلیه السلام نایستاده است؛ آن پدر به جهت حق زندگی کرد و به جهت دفاع از آن از روز بدر شمشیر کشید، و این پسر در راه آزادی روز کربلا به شهادت رسید، و هیچ بعید به نظر نمیرسد؛ چرا که اولی (علیعلیه السلام) تربیت شده محمد و دومی (حسینعلیه السلام) پاره تن و جگر گوشه اوست.»
او که نویسنده و روزنامهنگار سرشناس مسیحی است درباره واقعه عاشورا مینویسد: «وقتی یزید مردم را تشویق به قتل حسین و مأمور به خونریزی میکرد آنها میگفتند: چه مقدار پول میدهی؟ اما انصار حسین به او گفتند: ما با تو هستیم، اگر هفتاد بار کشته شویم باز میخواهیم که در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم».(333)
او نیز میگوید: «حوادثی که حسینعلیه السلام به خود دید ثابت میکند که در مقیاس اخلاقی چون آسمان بلند است، همانگونه که حوادثی که یزید به وجود آورد ثابت میکند از نظر و مقیاس اخلاقی بسیار پست است».(334)
او که یک مستشرق است درباره عظمت مصیبت امام حسینعلیه السلام میگوید: «گرچه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح مردم را متاثر میسازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسینعلیه السلام یافت میشود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسینعلیه السلام مانند پر کاهی است در مقابل کوه عظیم پیکر».(335)
او که خاورشناس و ژنرال انگلیسی است درباره امام حسینعلیه السلام مینویسد: «حقیقتاً آن شجاعت و دلاوری که این عده قلیل از خود بروز دادند به درجهای بوده است که در تمام این قرون متمادی هر کسی که آن را شنید بیاختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. این عده مردم دلیر غیرتمند مانند مدافعان ترموپیل، نامی بلند و غیر قابل زوال برای خود تا ابد به جای گذاشتند».(336)
مجله «لواء الاسلام» که در قاهره منتشر میشود نقل میکند: «لقد حدثنا انّ کبار الرجال من الاقطار الشقیقة من غیر الشیعیین انّه التقی بمستر روزفلت الصغیر، فدار الحدیث بینهما علی الحرب و ویلاتها، و اخذ یشرح له ادب الحرب فی الاسلام و یقارنها بوحشیة الحروب بین الدول الغربیة. فقال له روزفلت: مهما بلغ المحاربون من الوحشیة و الاعتداء فانّنا لم یسمع عنّا انّنا قتلنا ابن نبی ننسب الیه و لا جرّدنا النبی و آله من ثیابهم و اخذناهم سبایا غیر مکرمین. قال محدّثنا: فوجمت و لم اتکلم»؛(337) «به ما خبر رسیده که بزرگان غیر شیعی از کشورهای دوست هنگامی با «مستر روزولت کوچک» ملاقات کردند و بین او و آنها درباره جنگ و آثار آن سخن به میان آمد. علمای سنی مذهب شروع به شرح آداب جنگ از دیدگاه اسلام کرده و با وحشیگریهای دولتهای غربی در جنگ مقایسه مینمودند. روزولت به نماینده آنان گفت: وحشیگری و تجاوز جنگجویان ما به هر مقداری که برسد ولی از ما شنیده نشده که هرگز فرزند پیامبری را به قتل برسانیم که خود را به او منسوب میکنیم، و نیز لباس از تن پیامبر و آل او درنیاوردیم و آنان را به زور به اسیری نبردیم. سخنگوی ما میگوید: ما ساکت شده و هیچ سخنی نگفتیم.»
1) منهاج السنة، ج 1، ص 52.
2) همان، ج 8، ص 151.
3) کتاب العین ج 1 ص 251
4) صحاح اللغة، ج 2، ص 699.
5) قاموس المحیط، ج 2، ص 60.
6) معجم مقاییس اللغة، ج 3، ص 193و194.
7) تفسیر قرطبی، ج 12، ص 56.
8) سوره مائده، آیه 2.
9) سوره حج، آیه 32.
10) همان، آیه 36.
11) سوره بقره، آیه 158.
12) همان، آیه 198.
13) سوره حج، آیات 27-30.
14) سوره توبه، آیه 32.
15) سوره نور، آیه 36.
16) سوره توبه، آیه 40.
17) سوره نساء، آیه 141.
18) صحاح اللغة، ماده هتک.
19) برترین هدف در برترین نهاد، ص 121؛ علائلی، ص 88.
20) الابطال، ص 388، به نقل از او.
21) مجموعه گلزار بیپایان، ج 3، ص 316.
22) ذخیرة الدارین 170-182.
23) درسی که حسینعلیه السلام به انسانها آموخت، ص 443، به نقل از او.
24) تاریخ دمشق، ج 14، ص 218.
25) مقتل خوارزمی، ج 1، ص 184.
26) بحارالأنوار، ج 44، ص 328.
27) سنن ابن ماجه، ج 1، ص 51، فضائل اصحاب رسول اللَّهصلی الله علیه وآله.
28) صحیح ترمذی، ج 5، ص 617 ؛ مسند احمد، ج 3، ص 369.
29) الحسین فی الفکر المسیحی، ص 10.
30) همان.
31) همان، ص 186-189.
32) اقناع اللائم، سید امین، ص 356.
33) ذخیرة الدارین، ص 170-182.
34) عید الغدیر، بولس سلامه، ص 22.
35) عید الغدیر، ص 22.
36) فرهنگ عاشورا، ص 280.
37) الحسین فی الفکر المسیحی، ص 82، به نقل از او.
38) ادب الطف، ج 1، ص 19.
39) سوره توبه، آیه 24.
40) مستدرک حاکم، ج 3، ص 194.
41) لسان العرب، ج 11، ص 27-28، ماده اهل ؛ مفردات راغب، ماده اهل.
42) مستدرک حاکم، ج 3، ص 158، ح 4705 ؛ السنن الکبری، ج 7، ص 63.
43) مقتل الامام حسینعلیه السلام، خوارزمی، ج 1، ص 184.
44) صحیح مسلم، ج 4، ص 1883، ح 2424، کتاب فضائل الصحابة.
45) مسند احمد، ج 1، ص 185.
46) سوره شوری، آیه 23.
47) دُرالمنثور، ج 6، ص 7؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 172؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 168؛ کشاف، ج 4، ص 219.
48) کافی، ج 8، ص 80، ح 66 ؛ قرب الاسناد، ص 128.
49) کنزالعمال، ج 16، ص 456، ح 45409 ؛ فیض القدیر، ج 1، ص 225، ح 331.
50) سنن ترمذی، ج 5، ص 664، ح 3789 ؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 150.
51) امام حسینعلیه السلام از تاریخ دمشق، ج 91، ص 126.
52) کافی، ج 8، ص 112، ح 98.
53) کنز العمال، ج 12، ص 105، ح 34206 ؛ در المنثور، ج 6، ص 7.
54) المحاسن، ج 1، ص 247، ح 461.
55) نورالابصار، ص 127 ؛ کافی، ج 2، ص 46، ح 3.
56) المعجم الکبیر، ج 7، ص 86، ح 6416 ؛ امالی صدوق، ص 274، ح 9.
57) ترجمه امام علیعلیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 225، ح 730.
58) امالی صدوق، ص 455.
59) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 2، ص 62، ح 258.
60) المعجم الکبیر، ج 11، ص 102، ح 11177.
61) مستدرک حاکم، ج 2، ص 241.
62) همان، ج 3، ص 135.
63) سنن ترمذی، ج 5، ص 635، ح 3717 ؛ جامع الاصول، ج 8، ص 656، ح 6499.
64) صحیح مسلم، ج 1، ص 86، ح 131 ؛ سنن ترمذی، ج 5، ص 643.
65) صحیح بخاری، ج 5، ص 92 ؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1902.
66) سنن ترمذی، ج 5، ص 362، ح 3965.
67) صحیح بخاری، ج 5، ص 100-101، ح 235 ؛ سنن ترمذی، ج 5، ص 656 ؛ مسند احمد، ج 2، ص 446.
68) صحیح بخاری، ج 5 ص 102، ح 241 ؛ سنن ترمذی، ح 5، ص 657، ح 3770 ؛ مسند احمد، ج 2، ص 85.
69) ارشاد الساری، ج 2، ص 393.
70) السیرة النبویة، ج 3، ص 105.
71) تهذیب الاحکام، ج 8، ص 325.
72) کامل الزیارات، ص 260و261.
73) همان.
74) بحارالانوار، ج 44، ص 284.
75) الارشاد، شیخ مفیدرحمه الله، ص 232.
76) لهوف، ص 112و113 ؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 146.
77) کامل الزیارات، ص 80 ؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 201.
78) البدایة والنهایة، ج 8، ص 210 ؛ مقتل الحسینعلیه السلام، خوارزمی، ج 2، ص 39.
79) تاریخ طبری، ج 4، ص 319 ؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 59 ؛ ارشاد مفید، ج 2، ص 94.
80) ما نظر اهل سنت را در خصوص این موضوع که بر دامن عایشه بوده صحیح نمیدانیم).
81) مسند احمد، ج 6، ص 274.
82) حاشیه مسند ابی یعلی، ج 5، ص 63.
83) تذکرة الخواص، ص 152.
84) تاریخ النیاحة، ج 2، ص 30، به نقل از جرجی زیدان.
85) مسند احمد، ج 2، ص 516.
86) کنز العمّال، ج 2، ص 534.
87) صحیح بخاری، ح 1220.
88) فتح الباری، ج 3، ص 195 ؛ شرح کرمانی بر صحیح بخاری، ج 7، ص 88 ؛ ارشاد الساری، ج 2، ص 406 ؛ عمدةالقاری، ج 8، ص 87.
89) شرح کرمانی بر صحیح بخاری، ج 7، ص 88.
90) فیض القدیر، ج 5، ص 493.
91) وسائل الشیعه، ج 2، ص 915، باب کراهة الصراخ بالویل و العویل.
92) همان.
93) سوره ممتحنه، آیه 12.
94) وسائل الشیعه، ج 2، ص 915.
95) بحارالأنوار، ج 44، ص 289.
96) همان، ص 285.
97) کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 539، باب 108.
98) بحارالأنوار، ج 44، ص 289.
99) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 252.
100) وسائل الشیعة، ج 3، ص 281، باب 20، ابواب لباس مصلّی، ح 3.
101) بحارالأنوار، ج 45، ص 188 ؛ وسائل الشیعة، ج 2، ص 890.
102) کامل الزیارات، ص 67 و 68 ؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 221 و 222.
103) شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 22.
104) مقتل ابی مخنف، ص 222و223.
105) عیون الاخبار و فنون الآثار، ص 109.
106) من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 251.
107) السیرة الحلبیة، ج 1، ص 461.
108) عقدالفرید، ج 2، ص 31 ؛ مسند احمد، ج 3، ص 197.
109) عقدالفرید، ج 2، ص 37.
110) تاریخ طبری، ج 5، ص 157.
111) مستدرک حاکم، ج 3، ص 173.
112) مستدرک حاکم، ج 3، ص 176.
113) مقتل خوارزمی، ج 1، ص 158و159.
114) الفصول المهمة، ص 154.
115) الصواعق المحرقه، ص 115.
116) الخصائص الکبری، ج 2، ص 125.
117) کنزالعمال، ج 6، ص 223.
118) مقتل الحسینعلیه السلام، خوارزمی، ج 1، ص 163.
119) مسند احمد، ج 3، ص 242و265.
120) ترجمه امام علیعلیه السلام از تاریخ ابن عساکر، رقم 229.
121) مسند احمد، ج 1، ص 283 ؛ مستدرک حاکم، ج 4، ص 397.
122) مستدرک حاکم، ج 4، ص 19 ؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج 4، ص 340.
123) مسند احمد، ج 2، ص 60و61.
124) وقعه صفین، ص 158 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 278.
125) مقتل خوارزمی، ص 162، به نقل از طبرانی.
126) العقد الفرید، ج 2، ص 8.
127) مقاتل الطالبیین، ص 85.
128) مقاتل الطالبیین، ص 115 ؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 33 ؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 256.
129) تاریخ طبری، ج5، ص465؛ کامل ابن اثیر، ج4، ص32؛ البدایة و النهایة، ج8، ص189.
130) کامل ابن اثیر، ج4، ص50؛ مجمع الزوائد، ج7، ص25؛ انساب الاشراف، ج4، ص18.
131) صواعق المحرقه، ص 118 ؛ تذکرة الخواص، ص 231 ؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 349.
132) تذکرة الخواص، ص 240.
133) سوره حج، آیه 32.
134) تاریخ طبری، ج 1، ص 37 ؛ کامل ابن اثیر، ج 1، ص 43.
135) العقد الفرید، ج 3، ص 218.
136) الاستیعاب در حاشیه الاصابة، ج 4، ص 312.
137) الاستیعاب، ج 4، ص 134.
138) همان، ج 4، ص 98.
139) الاصابة، ج 4، ص 186.
140) همان، ص 276.
141) همان، ج 3، ص 54.
142) سیره ابن هشام، ج 3، ص 167.
143) همان، ص 158.
144) همان، ص 25.
145) همان، ج 4، ص 384و385.
146) همان، ص 386.
147) همان، ج 3، ص 183.
148) همان، ص 177.
149) همان، ص 168.
150) همان، ج 4، ص 54.
151) همان، ص 296.
152) همان، ج 3، ص 188.
153) همان، ص 189.
154) الاستیعاب، ج 3، ص 630.
155) همان.
156) همان، ج 1، ص 102.
157) العقد الفرید، ج 2، ص 9.
158) مقاتل الطالبیین، ص 90.
159) تذکرة الخواص، ص 286.
160) کامل ابن اثیر، ج 4، ص 91 ؛ مقاتل الطالبیین، ص 91.
161) معجم الشعراء، ص 232.
162) تاریخ طبری، ج5، ص293؛ البدایة و النهایة، ج8، ص198؛ تذکرةالخواص، ص275.
163) مقتل خوارزمی، ج 2، ص 144.
164) معارج الوصول، زرندی، ص 80 ؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 126.
165) همان، ص 81.
166) تذکرة الخواص، ص 373.
167) الأغانی، ج 16، ص 141و142.
168) کامل ابن اثیر، ج 4، ص 288.
169) سوره مائده، آیه 83.
170) سوره توبه، آیه 82.
171) سوره اسراء، آیات 108 و 109.
172) سوره مریم، آیه 58.
173) سوره نجم، آیات 57-60.
174) مکارم الأخلاق، طبرسی، ص 317 ؛ بحارالأنوار، ج 90، ص 336.
175) بحارالأنوار، ج 79، ص 91، ح 43.
176) مستدرک الوسائل، ج 11، ص 245، ح 36.
177) من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 360 ؛ بحارالأنوار، ج 70، ص 164، ح 21.
178) مستدرک الوسائل، ج 11، ص 245، ح 35.
179) همان، ج 11، ص 240.
180) امالی، شیخ مفید، ص 11، ح 8.
181) سفینة البحار، ج 1، ص 197.
182) چکیده اندیشهها، ص 250.
183) همان.
184) تاریخ طبری، ج 1، ص 37.
185) سوره یوسف، آیه 85.
186) تفسیر طبری، ج 13، ص 32.
187) السیرة الحلبیّة، ج 3، ص 105.
188) همان، ج 2، ص 323.
189) المصنّف، ج 8، ص 697.
190) تذکرة الخواص، ص 7.
191) صحیح بخاری، ج 2، ص 240، کتاب فضائل الصحابه، باب مناقب خالد.
192) کامل ابن اثیر، ج 2، ص 90.
193) صحیح مسلم، ج 2، ص 671، کتاب الجنائز، باب 36، ح 108.
194) ذخائر العقبی، ص 56.
195) مستدرک حاکم، ج 1، ص 361.
196) المصنّف، ج 3، ص 268.
197) مستدرک حاکم، ج1، ص381؛ سنن نسائی، ج4، ص190؛ مسند احمد، ج2، ص 333.
198) الفصول المهمة، ص 130.
199) الامامة و السیاسة، ج 1، ص 110.
200) تذکرة الخواص، ص 94.
201) همان، ص 107.
202) همان، ص 318.
203) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 35.
204) تاریخ المدینة المنوّرة، ج 1، ص 103.
205) کامل ابن اثیر، ج 2، ص 90.
206) شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 11.
207) ینابیع المودة، ص 409.
208) الفتوح، ج 5، ص 110.
209) تذکرة الخواص، ص 252.
210) الفتوح، ج 5، ص 145.
211) ینابیع المودة، ص 414.
212) کنز العمال، ج 7، ص 265 ؛ حیاة الصحابة، ج 2، ص 371.
213) تاریخ دمشق، ترجمه امام حسنعلیه السلام، ص 235.
214) سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 277 ؛ تاریخ دمشق، ترجمه امام حسنعلیه السلام، ص 229.
215) مستدرک حاکم، ج 3، ص 173.
216) عقد الفرید، ج 2، ص 8 ؛ تذکرة الخواص، ص 213.
217) اسدالغابة، ج 1، ص 208.
218) تاریخ ابن کثیر، ج 11، صص 29 و 30؛ تذکرة الحفّاظ، ج 2، ص 164؛ کامل ابن اثیر، ج 5، ص 364؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 176؛ مسند احمد، ج 3، ص 342.
219) تاریخ دمشق، امام حسینعلیه السلام، ص 238 ؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 300 ؛ مسند احمد، ج 1، ص 85 ؛ المعجم الکبیر، ج 2، ص 105.
220) تاریخ دمشق، ترجمه زین العابدینعلیه السلام، ص 56 ؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 138.
221) الاغانی، ج 7، ص 240.
222) تذکرة الخواص، ص 152.
223) ینابیع المودة، ص 389، به نقل از ترمذی.
224) اسدالغابة، ج2، ص21؛ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص315؛ کامل ابن اثیر، ج3، ص434.
225) صواعق المحرقه، ص 196.
226) تذکرةالخواص، ص265؛انسابالاشراف، ج3، ص227؛المعجمالکبیر، ج3، ص127.
227) تذکرة الخواص، ص 268.
228) موسوعة آل النبیصلی الله علیه وآله، دکتر عایشه بنت الشاطی، ص 734.
229) سوره بقره، آیه 54، پس توبه کنید؛ و به سوی خالق خود باز گردید و خود را (یکدیگر را) به قتل برسانید، این کار برای شما در پیشگاه پروردگارتان بهتر است.
230) موسوعة آل النبیصلی الله علیه وآله، ص 764 ؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 451.
231) صحیح مسلم، ج 2، ص 639، کتاب الجنائز، باب المیت یعذب ببکاء اهله علیه.
232) همان.
233) صحیح بخاری، کتاب الجنائز، ج 1، ص 155؛ صحیح مسلم، کتاب الجنائز، باب 9، ح 22 و 23.
234) صحیح مسلم، کتاب الجنائز، باب 9، حدیث 25 ؛ صحیح بخاری، ج 1، ص 156.
235) سوره فاطر، آیه 18.
236) المصنّف، ج 3، ص 344.
237) العقد الفرید، ج 3، ص 191.
238) کنز العمال، ج 15، ص 731.
239) المصنّف، ج 7، ص 175.
240) سِفر حزقیال، اصحاح 24، فقره 16-18.
241) بحارالأنوار، ج 44، ص 293-296.
242) وسائل الشیعة، ج 10، ص 393، ح 5، باب 64 از ابواب مزار.
243) وسائل الشیعة، ج 10، ص 393، باب 66 از ابواب المزار، ح 16.
244) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 194.
245) تاریخ دمشق، امام حسینعلیه السلام، ص 238 ؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 300 ؛ مسند احمد، ج 1، ص 58 ؛ المعجم الکبیر، ج 2، ص 105.
246) تذکرة الخواص، ص 152.
247) ینابیع المودة، ص 389، به نقل از ترمذی.
248) اسدالغابة، ج 2، ص 21؛ سیراعلام النبلاء، ج3، ص315؛ کامل ابن اثیر، ج3، ص434.
249) صواعق المحرقه، ص 196.
250) کامل الزیارات، ص 260و261.
251) بحارالأنوار، ج 44، ص 284.
252) لسان العرب، ج 1، ص 184.
253) اقرب الموارد، ج 1، ص 120.
254) وسائل الشیعة، ج 2، ص 915، ح 1، باب 83، از ابواب دفن.
255) امالی طوسی، ص 162، ح 20، مجلس 6.
256) کامل الزیارت، ص 201، ح 2، باب 32.
257) وسائل الشیعة، ج 15، ص 583، ح 1، باب 31، از ابواب کفارات.
258) کامل الزیارات، ص 203-206، ح 7، باب 32.
259) کامل الزیارات، ص 228، ح 2، باب 40.
260) کامل الزیارات، ص 260 - 266.
261) الحدائق الناضرة، ج 4، ص 164.
262) کنزالعمال ج 1 ص 147
263) همان، ص 148.
264) تفسیر المنار، ج 8، ص 301.
265) التعریفات، ص 48.
266) امالی صدوق، ص 86، مجلس 29.
267) بحارالأنوار، ج 44، ص 282.
268) دور المنبر الحسینی فی التوعیة الاسلامیة، دکتر مقدسی، ص 112و113.
269) منهج فی الانتماء المذهبی، صائب عبدالحمید، ص 31و32.
270) لقد شیّعنی الحسینعلیه السلام، ادریس مغربی، ص 63-65.
271) همان، ص 297.
272) همان، ص 303.
273) لقد شیّعنی الحسینعلیه السلام، ص 313-315.
274) آنگاه هدایت شدم، ص 96-98.
275) روزنامه جمهوری اسلامی، شنبه، 18 فروردین، 1380، ص 8.
276) کربلاء، الثورة و المأساة، احمد حسʙƠیعقوب، ص 7و8.
277) به نقل از روزنامه جمهورɠاسلامی، شماره 6771.
278) ابوالشهداء، ص 118.
279) همان، ص 64.
280) ابوالشهدا، ص 145.
281) المنار، ج 1، ص 267.
282) فرهنگ عاشورا، ص 283، به نقل از او.
283) همان.
284) حسینعلیه السلام، پیشوای انسانها، ص 99، به نقل از او.
285) فرهنگ عاشورا، ص 282، به نقل از او.
286) برترین هدف در برترین نهاد، علائلی، ص 88.
287) همان.
288) فرهنگ عاشورا، ص 281، به نقل از او.
289) فرهنگ عاشورا، به نقل از او، ص 283.
290) ابوالشهداء، الحسین بن علیعلیه السلام، توفیق ابوعلم، ص 119.
291) الثائر الاول فی الاسلام، ص 79.
292) فرزندان پیامبرصلی الله علیه وآله در کربلا، خالد محمد خالد، ص 108-110.
293) همان، ص 41.
294) همان، ص 104.
295) همان، ص 35.
296) چهره درخشان حسین بن علیعلیه السلام، ص 112، به نقل از او.
297) فرهنگ عاشورا، ص 283، به نقل از او.
298) عاشورا در سرزمینهای قاره اروپا، ج 3، ص 21.
299) روزنامه الجمهوریه، تاریخ 18/12/1972.
300) مجموعه گلزار بیپایان، ج 3، ص 376.
301) روزنامهجنگ، پاکستان، بهنقل ازعاشورا درسرزمینهای ایران وشبه قاره هند، ص25.
302) همان.
303) الحسینعلیه السلام، فی الفکر المسیحی، انطوان بارا، صص 453 و 454.
304) الحسین فی الفکر المسیحی، ص 66.
305) همان، ص 65.
306) همان، ص 452.
307) الحسین فی الفکر المسیحی، ص 452و453.
308) همان.
309) همان، ص 454.
310) همان، ص 455.
311) همان، ص 455.
312) الحسین فی الفکر المسیحی، ص 97.
313) الحسین فی الفکر المسیحی، ص 101 و 102.
314) همان، ص 128.
315) همان، ص 303 و 304.
316) همان، ص 312.
317) همان، ص 332.
318) الحسین فی الفکر المسیحی، ص 74، به نقل از او.
319) همان، ص 75.
320) الحسین فی الفکر المسیحی، ص 77، به نقل از او.
321) الحسین فی الفکر المسیحی، ص 174، به نقل از او.
322) الحسین فی الفکر المسیحی، ص 250 به نقل از او.
323) الحسین فی الفکر المسیحی، ص 257، به نقل از او.
324) الحسین فی الفکر المسیحی، ص 275و276، به نقل از او.
325) سیاست حسینی، ماربین، دکتر ژوزف، ص 58.
326) همان.
327) همان.
328) تاریخ النیاحة، ج 2، ص 30، به نقل از جرجی زیدان.
329) مجموعه گلزار بیپایان، ج 3، ص 375.
330) تاریخ فخری، ص 5.
331) امام حسینعلیه السلام و اسیران، ص 444.
332) عید الغدیر، بولس سلامه، ص 18 .
333) فرهنگ عاشورا، ص 281.
334) امام علیعلیه السلام، صوت عدالت انسانی، ج 5، ص 49.
335) فرهنگ عاشورا، ص 280، به نقل از او.
336) فرهنگ عاشورا، ص 282.
337) مجله لواء الاسلام، قاهره، شماره هشتم، ربیع الثانی، 1367 ه ، ص 67.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».