آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله دانش سیاسی » بهار و تابستان 1386 - شماره 5 (از صفحه 5 تا 38)
عنوان مقاله: عدالت از دیدگاه امام علی (ع) (34 صفحه)
نویسنده : درخشه،جلال
چکیده :
یکی از پرسش‌های پایدار و درعین‌حال پیچیده در تاریخ تفکر سیاسی‌ بشر،پرسش عدالت است؛به نحوی که همهء اندیشمندان سیاسی در باب آن بحث‌ کرده‌اند.اما اینکه عدالت یا امر عادلانه چیست و یا به چه نوع تصمیمی،تصمیم‌ عادلانه اطلاق می‌شود،همواره با پاسخ‌های متفاوتی همراه شده است.در عین حال، عدالت به عنوان مقوله‌ای فراتاریخی،مسئلهء پایای ادیان الهی و به ویژه اندیشهء اسلامی نیز است.در اندیشهء اسلامی عدالت به‌خودی‌خود از چنان اهمیتی‌ برخوردار است که در قرآن کریم و نیز در سنت در باب آن بحث‌های فراوانی وارد شده و به دنبال آن به عنوان یکی از پرمناقشه‌ترین مفاهیم دینی همواره مورد واکاوی اندیشمندان مسلمان،اعم از فیلسوف و متکلم و فقیه،بوده است.در مقالهء حاضر مقولهء عدالت از دیدگاه امیر المؤمنین امام علی(ع)بررسی می‌شود؛به ویژه‌ اینکه ایشان،تنها امام معصومی است که در طول تاریخ اسلام در رأس قدرت‌ سیاسی قرار گرفته و جامعهء اسلامی را با همهء حوادث سیاسی پیچیده و شکاف‌های‌ گستردهء آن،رهبری کرده است.
کلمات کلیدی :
امام علی(ع)،عدالت،تقوا،حکمت،انصاف،نفی تبعیض.
دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 5)

عدالت ‌ ‌‌‌از‌ دیـدگاه امام علی(ع)

دکتر جلال درخشه*

چکیده:

یکی از پرسش‌های پایدار و درعین‌حال پیچیده در تاریخ‌ تفکر‌ سیاسی‌ بشر،پرسش‌ عدالت است؛به نحوی کـه هـمهء انـدیشمندان سیاسی در باب آن بحث‌ کرده‌اند.اما اینکه عدالت یا امر‌ عادلانه چیست و یا به چه نوع تصمیمی،تصمیم‌ عادلانه اطـلاق می‌شود،همواره با پاسخ‌های متفاوتی‌ همراه شده است.در عین‌ حال، عدالت‌ به عنوان مقوله‌ای فـراتاریخی،مسئلهء پایای ادیان الهی و بـه ویـژه اندیشهء اسلامی نیز است.در اندیشهء اسلامی عدالت به‌خودی‌خود از چنان اهمیتی‌ برخوردار است که در قرآن کریم و نیز در سنت در باب‌ آن بحث‌های فراوانی وارد شده و به دنبال آن به عنوان یکی از پرمناقشه‌ترین مفاهیم دینی همواره مورد واکاوی اندیشمندان مـسلمان،اعم از فیلسوف و متکلم و فقیه،بوده است.در مقالهء حاضر مقولهء عدالت از دیدگاه‌ امیر‌ المؤمنین امام علی(ع)بررسی می‌شود؛به ویژه‌ اینکه ایشان،تنها امام معصومی است که در طول تاریخ اسلام در رأس قدرت‌ سیاسی قرار گرفته و جامعهء اسلامی را با همهء حوادث سـیاسی پیـچیده و شکاف‌های‌ گستردهء‌ آن،رهبری‌ کرده است.

کلیدواژه:
امام علی(ع)،عدالت،تقوا،حکمت،انصاف،نفی تبعیض.

(*).استادیار رشته علوم سیاسی در دانشگاه امام صادق(ع)

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 6)

جستارگشایی

بی‌تردید یکی از پایدارترین و درعین‌حال پیچیده‌ترین پرسش‌ها در تاریخ اندیشه‌ بشری پرسش عدالت است.اهمیت این مسئله به اندازه‌ای بنیادین‌ به‌ شمار می‌آید که‌ هیچ متفکر سـیاسی از طـرف و توضیح آن غفلت نورزیده است.چنان‌که تاریخ تحولات‌ حیات بشری نیز،تاریخ کشاکش بر سر بود و نبود عدالت است.با بررسی سیر تاریخ‌ تمدن جهانی،این‌ نکته‌ به‌ خوبی هویداست که شکل‌گیری و فروپاشی‌ حکومت‌ها عموما‌ در ارتباط بـا عـدالت‌خواهی از سویی،و ستم‌پیشگی حکومت‌ها از سوی دیگر بوده است.ازاین‌رو،در تاریخ تفکر سیاسی،کتاب«جمهوریت»افلاطون،یکی از برجسته‌ترین آثار سیاسی،با پرسش عدالت آغاز‌ شده‌ است(افلاطون‌ 7631،ص 133).

عدالت را باید یکی از ویژگی‌های طبع‌ بشر‌ قلمداد کرد که در نهاد هر انسانی‌ کشش‌های مـشخصی از آن وجـود دارد؛بـه صورتی که ستم‌پیشگان نیز از ایـنکه بـه‌ آنـان‌ ستم‌پیشه‌ اطلاق‌ شود،گریزان‌اند و همواره سعی می‌کنند اعمال خویش را در قالبی‌ عدالت‌گرایانه‌ توضیح و توجیه کنند.عدالت ظاهری ساده ولی محتوایی پیچیده دارد و از لحاظ مفهومی از مقولات تجریدی به شـمار‌ مـی‌اید؛ولی‌ بـاید‌ اذعان کرد که انسان‌ بماهو انسان قطعا فهم مـشترکی در رابـطه با‌ آن‌ را دارد.

این مسئله به ویژه وقتی اهمیت می‌یابد که مقولهء عدالت متوجه مسائل این جهانی‌ انسان‌ها شود.موضوع‌ نابرابری‌ در‌ ظرفیت‌های مـادی و ایـن جـهانی چون ثروت،قدرت‌ و موقعیت‌های اجتماعی و سیاسی،علی‌رغم وجود‌ شباهت‌ها‌ و نه همسانی اسـتعدادهای‌ افراد،یکی از واقعیات تردیدناپذیر همهء جوامع انسانی در تاریخ گذشته تا به‌ حال‌ بوده‌ است.چنان‌که‌ واقعیت‌ها نشان می‌دهد،نمی‌توان نابرابری‌های موجود را با تـوجه بـه‌ نابرابری اسـتعدادهای انسانی در چارچوب یک‌ رابطهء‌ معناداری در جوامع بشری توضیح‌ داد.عدالت در معنای کلی آن درواقـع،توضیح دهـندهء همهء مباحثی‌ است‌ که‌ چه در رابطه‌ با دفاع با رد چنین نابرابری‌هایی صورت پذیرفته است.

اما این پرسش که‌ عـدالت‌ و یـا امـر عادلانه چیست و یا به چه نوع تصمیمی عادلانه‌ اطلاق می‌شود،در‌ تاریخ‌ گذشته‌ تـا بـه امـروز با پاسخ‌های متفاوتی همراه شده است.در فلسفهء یونان باستان عدالت را فضیلت و عموما‌ در چارچوب تعادل در سـطوح مختلف‌

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 7)

(انسان-اجتماع)توضیح مـی‌داده‌اند.بنابراین،جامعهء عـادل،جامعهء متعادل به شمار می‌آمد؛ یعنی‌ به‌ همان‌ نحوی که انسان دارای قوای متفاوتی است و این قـوا بـاید هرکدام‌ کار ویژه‌های خود را‌ انجام‌ دهند‌ تا فرد متعادل باشد،جامعهء عادل نیز به شـکل‌ سلسله مـراتبی خـود،که مبین انجام‌ کار‌ ویژه‌های هر قشری است،توضیح داده می‌شد (فاستر،0731،صص 14-17؛عنایت،7731،صص 94-35 و 501-901).

اما تغییرات بعدی در غرب مانع آنـ‌ شـد‌ که چنین درکی از عدالت بازتاب مهمی در اندیشه‌های سیاسی داشته باشد.در عصر‌ جدید‌ و ویـژه از قـرن هـفدهم میلادی و با توسعهء‌ مقولهء‌ قرارداد اجتماعی،عدالت نیز در چارچوبی نفع‌طلبانه توضیح‌ داده‌ شد. عدالت در این معنا دوراندیشی عـقل انـسان برای حفظ منافع مادی فردی قلمداد‌ گردید که‌ نیازمند شناسایی منافع دیگران نـیز‌ اسـت.عدالت‌ در ایـن‌ معنا‌ هم‌ به نفع فرد و هم‌ دیگران محسوب‌ می‌گردید؛بنابراین،اساس‌ عدالت قراردادی تلقی شد که هرکس‌ می‌توانست دربـارهء عـادلانه بـودن امری با دیگری‌ به‌ توافق برسد.

اما در این میان نگاه‌ دیگری نیز به تـدریج‌ مـطرح‌ گردید و آن عدالت به‌ منزلهء بی‌طرفی،یعنی‌ نادیده انگاشتن نفع فردی،بود.نگاهی که غایت‌گرایانه و اخلاقی بود و در مقابل نگرش ابزاری‌ یـا‌ قـراردادی قرار می‌گرفت.در این نگاه‌ باید‌ وضعیتی‌ پیشین‌ فرض می‌شد که‌ در‌ آن عدالت معنا دارد‌ و بـرای آن اصـولی وجود دارد و انسان‌ها نه از روی نفع شخصی بلکه از رویـ‌ عـقل‌ و بـه عنوان مخرج مشترک عقلی‌ آن‌ را می‌پذیرند که‌ در‌ ورایـ‌ مـنافع شخصی قابل توضیح‌ است.

اما از سوی دیگر،مقولهء عدالت به عنوان عنصری فراتاریخی،پرسش پایای ادیان‌ الهی و بـه‌ویژه انـدیشهء اسلامی‌ نیز‌ است.در اندیشهء اسـلامی عـدالت به خـودی‌ خـود دارای‌ جـایگاه‌ بنیادینی‌ است،به‌نحوی‌ که هم در‌ قرآن‌ کـریم و هـم سنت دربارهء آن‌ بحث‌هایی فراوان وارد شده و به دنبال آن به عنوان یکی‌ از‌ پرمناقشه‌ترین‌ مـفاهیم دیـنی، همواره مورد مداقه و واکاوی اندیشمندان‌ مسلمان‌ اعـم‌ از‌ فقیه‌ و فیلسوف و متکلم بـوده‌ است.قرآن کـریم در کنار کار ویژه دعوت مـردم بـه پیروی از خداوند توسط پیامبران و تزکیه و تعلیم انسان‌ها،موضوع استقرار عدالت در اجتماع و تشکیل‌ جامعه‌ای کـه مـردم‌ را به سوی اقامهء عدل وادارد،بـیان داشـته اسـت.در این راستا هـدف انـبیاء آن است که‌

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 8)

ایمان به خدا را چـنان مـیان مردم زنده‌کننده و اخلاق دینی را در تاروپود‌ فرد‌ و جامعه‌ روان سازند که مردم به سوی عدالت برخیزند.1

به‌علاوه اسـلام در پاسـخ به پرسش‌هایی چون اینکه کدام فـعل انـسانی عادلانه اسـت، راه‌حلی جـاودانه و در چـارچوب ضوابط فطری ارائه کرده؛زیرا‌ بـا‌ عنایت به ماهیت‌ قانون‌گذاری در اسلام که براساس فطرت الهی شکل گرفته است،عدالت مفهومی الهی‌ دارد که در آن مـصالح و مـنافع انسان‌ها نه به‌ صورت‌ مقطعی بـلکه هـمیشگی مـورد تـوجه‌ قرار‌ مـی‌گیرد.چارچوبی‌ که معیارهای آن بـراساس نـهاد الهی انسان ارائه شده و در اجرای چنین مقرراتی تقوا و عدالت شراط قرار داده شده است.

در این میان،مبانی فکری‌ شیعه،عدالت‌ را بـه‌عنوان یـکی از‌ اصـول‌ دینی و مذهبی‌ خود قرار داده و فرهنگ تاریخی و اعتقادی شـیعه هـمواره آن را جـزء جـدایی‌ناپذیر خـود قلمداد کـرده است و نه تنها رسالت انبیای الهی و پیامبر اسلام(ص)و ائمه اطهار(ع)را در‌ چارچوب‌ عدالت گستری توضیح می‌دهد بلکه شهر آرمانی خویش را نیز که با ظهور حضرت حجت(عج)محقق خواهد شد،صرفا در پرتـو مقولهء عدالت ترسیم می‌کند.2

با این توضیح،موضوع عدالت را باید در تاریخ اندیشه‌های‌ سیاسی‌ و عقیدتی‌ مسلمانان،همپای‌ مسائل مربوط به جبر و تفویض موردتوجه قرار داد؛چرا که میان‌ عدل و اختیار و جبریت و نفی‌ عدالت به لحاظ عقلی رابطهء مـستقیمی وجـود دارد.چه‌ آنکه صرفا در اثر‌ اختیار‌ است‌ که بحث انجام یا عدم انجام وظیفهء فردی از سویی و پاداش یا کیفر از سوی دیگر معنادار ‌‌می‌شود.چنان‌که‌ این پرسش‌گری در تاریخ فکری‌ مسلمانان منجر به شکل‌گیری دو نحلهء اعـتزالی‌ها و اشـعری‌ها‌ گردید.بازتاب‌ فوری‌ اندیشهء‌ اعتزال مشتمل بر پذیرش مستقلات عقلی و مسئولیت و اختیار انسان و ممکن‌ بودن عدالت و استقرار آن در جامعهء بشری بود(مطهری،بی‌تا-الف،صص 31-62).

با عنایت به آنچه در باب جایگاه‌ تـاریخی-فکری عـدالت اشاره گردید،نوشتار حاضر‌ کوشش‌ خواهد کـرد ایـن مقوله را از زاویه دید امام علی(ع)به عنوان‌ برجسته‌ترین متفکر و بیان‌کنندهء اندیشهء اسلامی پس از رسول خدا(ص)بررسی و واکاوی کند.شکی نیست که عدالت به عنوان مسئله‌ای همه جانبه در‌ سیاست‌گذاری‌ حکومتی بـرای نـخستین‌بار در تاریخ پس از گسترش اسلام در سـایر تمدن‌ها،در

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 9)

حکومت امـیر المؤمنین(ع)بنیان‌گذاری گردید و به دلیل نگرش جامع نسبت به آن به‌ عنوان اصلی اساسی در ابعاد مختلف بروز و توسعه‌ یافت.امام(ع)از سویی ایمان‌ داشت که عدالت اصلی حاکم بر همهء هستی است؛ازاین‌رو؛باید پایهء جامعهء انسانی‌ نیز بـر هـمین مبنا استوار گردد و از سوی دیگر،به دلیل تشکیل حکومت،کوشش کرد به‌ آنچه دربارهء عدالت‌ ایمان‌ دارد،در جامعه‌ای مملو از شکاف‌های مختلف و گسل‌های‌ شکننده و علی‌رغم مدت کوتاه حکومت خود به آن جنبهء عملی دهد.

1.معنا و مفهوم عدل

واژهء عدل و در زبان تـازی دارای مـعانی‌ متعددی‌ از جـمله استقامت در نفس،حکم به حق، استواری و تساوی میان اشیاء،امر میانه(بین افراط و تفریط)،پاک،فدیه،و امثال آن‌ آمده است(ابن منظور،3631،صص 034-734؛معلوف،7631،صص 194-294).البته‌ بین عـدل به فتح عین و عدل به کسر‌ عین‌ تفاوت‌ معنا وجود دارد؛زیـرا عـدل(به فـتح‌ عین)،به‌ معنای‌ درک‌ با بصیرت به‌کار می‌رود،مانند احکام دینی و عدل به کسر عین‌ یعنی آنچه با حواس درک‌شدنی اسـت،چون ‌ ‌اشـیای قابل شمارش و امثال‌ آن.چنان‌که‌ به‌ معنای‌ تقسیم مساوی یک چیز نیز آمده است(راغب اصـفهانی،بی‌تا،ص‌ 523).دهـخدا نیز‌ بـرای واژهء عدل معانی متفاوتی ذکر می‌کند،از جمله:داد،قسط،نصفت‌[انصاف‌] امری بین افراط و تفریط،مساوات و مکافات نیکی به نیکی و بـدی‌ به‌ بدی،داوری‌ به‌ حق و غیرو(دهخدا،1431،صص 121-421).در برابر واژهء عدل،واژهء ظلم و جور‌ به‌ کار برده می‌شود کـه عموما به معنای انـحراف از حـق و نادیده گرفتن حق دیگران است.

در کنار واژهء‌ عدالت،واژهء‌ قسط‌ نیز وجود دارد که در بسیاری از موارد همراه و هم‌معنا به‌ کار‌ می‌رود و این واژه در لغت به معنای داد و عدل،بهره،نصیب و امثال آن‌ به کار می‌رود.در‌ قرآن‌ کریم‌ نیز یـکی از اهداف ارسال پیامبران اقامهء قسط،یعنی‌ پایداری و گسترش عدالت اعلام‌ شده‌ است(حدید:52).درحالی‌که‌ به معنای بیداد کردن و ستم کردن نیز به کار می‌رود.چنان‌که از جملهء مخالفان حضرت‌ علی(ع)در حکومت،قاسطین‌ بودند‌ که به معنای بیدادگران است.

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 10)

راغب اصفهانی در این زمـینه مـی‌نویسد:قسط بهره‌ای است که از‌ روی‌ عدل باشد و واژه قسط،معنای دیگری نیز دارد و آن عبارت است از اینه‌ کسی‌ بهره‌ و قسمت و نصیب دیگری را بگیرد که این جور و ستم است.چنان‌که در قرآن‌ آمده‌ است:

«و اما القاسطون فکانوا الجهنم حطبا»

،که قاسطون در ایـنجا هـمان ستمگران هستند(راغب‌ اصفهانی،بی‌تا،ص 304).

معادل واژهء‌ عدل‌ در ادبیات یونانی یعنی ẓdikaisouneẒ معنایی بسیار وسیع‌تر از عدل در زبان پارسی امروزی و نیز‌ ẓjusticeẒ‌ در زبان انگلیسی دارد و درواقع،حاوی‌ مفهومی کاملا اخلاقی(گرچه در زبان فقهی و شرعی‌ اسلام‌ نیز عادل به معنای‌ پرهیزکار و پاکـدامن اسـت،مثل اینکه می‌گوییم شاهد عادل).یونانیان چه صفت دادرسی‌ بیطرف و چه‌ خویشتن‌داری‌ و پاکدامنی فردی هردو را مصداق عدل می‌دانستند؛یعنی‌ عدل در آن واحد را‌ به‌ دو معنای درستکاری شخصی و تقوای اجتماعی می‌گرفتند (عنایت،7731،ص 05).

عدالت به لحاظ مفهومی نیز در تعابیر مـختلف‌ قـابل‌ تـوضیح است:یکی از این‌ تعابیر،هماهنگی و توازن در اشیاء اسـت کـه در مـقابل‌ آن‌ ناهماهنگی و عدم تناسب قرار می‌گیرد.تعبیر دیگر مساوات‌ و نفی‌ تبعیض است که درواقع همان نبود تفاوت‌ بین‌ افراد‌ است.همچنین در تعبیر دیگر عبارت اسـت از لحـاظ شـایستگی‌ها و استحقاق‌ها که‌ در معنای‌ رعایت‌ حقوق افراد و اعطای حـق‌ آنـان‌ به کار‌ برده‌ می‌شود3و‌ ستم در مقابل‌ این تعبیر از عدالت،یعنی‌ پایمال‌ کردن و تجاوز به حقوق دیگران است.چنان‌که در تعبیر چهارم،یعنی لحاظ اسـتعداد و اسـتحقاق‌ در بـهره‌گیری از فیض الهی است‌ که در اینجا انسان‌ها باهم‌ برابر‌ نیستند و عـدل،یعنی امتناع نکردن‌ از‌ فیض‌رسانی به کسی که‌ استعداد و استحقاق آن را دارد(مطهری،بی‌تا-الف،صص 95-76).

در فقه شیعه نیز‌ برای‌ عدالت معنای خاصی درنظر گرفته‌ مـی‌شود‌ کـه‌ مـی‌توان آن را عدالت‌ فقهی‌ و اخلاقی تعبیر کرد.تعریف‌ فقهی‌ عدالت عبارت از:ملکهء نفسانی اسـت‌ که سـبب ملازمت تقواست‌[تقوایی‌]که دربرگیرندهء اقامهء واجبات و ترک گناهان‌ کبیره‌ به‌صورت‌ مطلق(چه بر گناهان کبیره اصرار شود،چه‌ بر‌ آن اصـول‌ نـشود)و‌ پرهـیز‌ از گناهان صغیره در صورتی‌ که به آن اصرار شود و نیز ملازمت با مروت(جوانمردی)

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 11)

است که عـبارت اسـت از پیـروی‌ و انجام عادات نیکو و همچنین،دوری و پرهیز‌ از عادات‌ زشت‌ و آنچه از مباحات‌ نفرت‌انگیز‌ است و خساست نفس و پسـتی هـمت را مـی‌اورد(الجبعی العاملی،8931،صص 297-397).در ظاهر این معنای عدل،همان‌ تقوای محض است.در‌ هر‌ حال‌ عدالت را باید پذیرش حق و اجـرای‌ آنـ‌ دانست‌ که‌ بالطبع‌ با‌ ملازمت‌ تقوای الهی میسر می‌گردد.

2.اهمیت و مفهوم عدالت از دیدگاه امام علی(ع)

2-1اهمیت عدالت

بحث و بررسی در بـاب عـدالت از دیـدگاه امام علی(ع)مستلزم توجه به دو موضوع که‌ یکی خاستگاه‌ اندیشهء ایشان و دیگری شرایط سیاسی و اجتماعی حـاکم بـر جامعهء اسلامی پس از رحلت رسول خدا(ص)است.شکی نیست که مقولهء عدالت در نگرش‌ امام خاستگاهی جز وحی و سـیرهء انـبیای الهـی و پیامبر‌ اکرم(ص)ندارد و او که‌ ادامه‌دهندهء رسالت پیامبر0ص)است،همواره کوشش می‌کند تا چون پیامبر،رسالت او را که هدایت جامعه به سـوی قـسط و عدالت است،جامهء عمل بپوشاند.

ازاین‌رو،نگاه امام علی(ع)به مقولهء عدالت ریشه در‌ جهان‌بینی‌ الهی دارد. بنابراین،نباید عـدالت را از دیـدگاه امـام(ع)قراردادی و یا مبتنی بر رسوم و سنن و یا قواعد و پذیره‌های اجتماعی تلقی کرد بلکه مقوله‌ای‌ است‌ که ذات هـستی حـامل آنـ‌ بوده‌ و‌ بر سراسر وجود جاری و ساری است.توجه گسترده و بنیادین امام به عـدالت را مـی‌توان در گفتارهای گوناگون ایشان جستجو کرد که بخش اساسی آن‌ متوجه‌ تعاملات‌ انسانی و اجتماعی می‌گردد.

امام،عدالت را‌ موجب پایانی انسان(خلق)،نظام‌بخش حـکومت،مترادف انـصاف، فضیلت انسان،فضیلت فرمانروا،برترین ویژگی نیکو،غنی‌ترین ثروت،سامان‌دهندهء شهروندان،زیبایی حاکمان،تدام بخش قدرت،زیبایی سیاست،سامان‌بخش و نجات‌دهندهء دولت،برترین سـیاست‌ها،رفع کـنندهء اختلافات و عامل همبستگی(الامدی‌ التمیمی،7041 ق،ج 1،صص 31،51،12،23،73،04،14،84،28،201،721،923، 533،833)،رأس ایمان و هـمسان بـا احـسان،بالاترین‌ مرتبهء‌ ایمان(محمدی الری شهری،

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 12)

2631،ج 6،ص 18)و امثال آن دانسته است که جـملگی نـه تنها نشانهء اهمیت عدالت‌ برای یک حیات معقول انسانی است بلکه درواقع،به ضرورت وجـودی آن بـه عنوان‌ ارزش ذاتی برای‌ جامعهء‌ انـسانی اشـاره‌ می‌کند.

این ارزش آن‌چنان اسـت کـه امـام آن را در کنار جهاد و صبر و یقین به عـنوان‌ یـکی‌ از ستون‌های چهارگانهء ایمان قلمداد می‌کند(نهج البلاغه،1531،ص 9901)و در ذیل‌ مقولهء عدل‌ آن‌ در‌ چهارشاخهء«دقت در فهمیدن درسـت،رسیدن بـه حقیقت دانایی، حکم نیکو،استوار داشتن بردباری»توضیح مـی‌دهد.سپس اضافه می‌کند که«پس هـرکه‌ فهمید،حقیقت دانـایی را ‌‌دریافت؛و‌ هرکه حقیقت دانایی را دریـافت،از روی قـواعد دین حکم نیکو صادر کرد؛و هرکه بردبار‌ بود،در‌ کار‌ خود کوتاهی نکرد»(نهج البلاغه، 1531،ص 9901)(در ایـن مـعنا امام عدالت را فهم و دانایی و حـکم‌ بـر دانـایی و بردباری‌ در اجرای آن مـی‌داند کـه همان اجرای حقیقت دیـن است).

برای دریـافت شفاف‌تر مفهوم عدل‌ از‌ دیدگاه امام ضروری است در دیگر سخنان‌ و نیز عملکرد حکومتی حضرت عـلی(ع)جستجو کـرد و آنان را با واکاری بیشتر و مدققانه‌تر هـمراه سـازیم؛به‌ویژه اینکه در نـگاه امـام عـلی(ع)عدالت مقوله‌ای قابل‌ حصول،ملموس و عینی‌ تـلقی می‌شود،چنان‌که خود در خصوص حکومتش می‌فرماید: «آنان که در حکومت من بسر بردند(و اکنون به معاویه پیوستند)،عدل را شـناختند و دیـدند و شنیدند و دانستند.مردمی که نزد ما هـستند،در حـق بـرابرند پسـ‌ فـرار‌ کردند تا اینکه سـودی را بـه خود اختصاص دهند»(نهج البلاغه،1531،ص 2701،نامهء شمارهء 07).در این کلام حکومت خویش را حکومتی عادلانه معرفی می‌کند که نـتیجهء عدالت‌گستری آن بـرای مـردم عینی و ملموس بوده است.

2-2.مفهوم عدالت

امام علی(ع)در بسیاری از خطبه‌ها و نـامه‌ها و حـکمت‌های خـویش عـدالت را بـه انـحای‌ مختلف مطرح و مورد توجه جدی قرار داده‌اند؛ولی برای ارائهء طرحی روشن از مفهوم‌ عدل از دیدگاه امام‌ ضروری‌ است آن را در چارچوب‌های ذیل بررسی کنیم:

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 13)

2-2-1.عدالت به مثابه تقوا

یکی از احادیث مهم امام در باب عدالت مشعر بـه کانونی بودن عدالت برای سیاست‌ است؛آنجا که می‌فرماید(الامدی التمیمی،7041 ق،ص‌ 872):«ملاک‌ السیاسة‌ العدل» (یعنی معیار و ملاک سیاست‌ عدالت‌ است).به‌نظر‌ می‌رسد امام در این کلام کوتاه ولی‌ پیچیده و پرمعنا یکی از مهم‌ترین مباحث را دربارهء عدالت در حـوزهء سـیاست و اجتماع‌ مطرح‌ ساخته‌اند.چنان‌که‌ پیشتر‌ اشاره گردید،هستهء مرکزی بحث فلسفهء سیاسی،مقولهء عدالت است و امام‌ نیز در این حدیث،سنجهء سیاست را در عدالت توضیح می‌دهد. بدیهی است که فهم مفهوم عدالت در اینجا مستلزم فهم‌ مقولهء‌ سیاست‌ از دیدگاه‌ امام(ع)است.

برای سـیاست،حساس‌ترین حـوزهء فعالیت انسان در جامعه،تعاریف متعددی در دانش‌ سیاسی ارائه شده است که معروف‌ترین آن عبارت از حکومت بر انسان‌ها،مبارزه‌ برای قدرت و حفظ آن،توزیع اقتدار مآبانهء‌ ارزش‌ها‌ و غیره(عالم،5731،صص 92- 03).موریس دو ورژه تـصویری ژانـوسی از سیاست ارائه کرده و معتقد‌ است جـوهرهء سیاست،طبیعت و مـعنای حقیقی آن این است که همیشه و همه‌جا ذوجنبتین است‌ (دو ورژه 8531،ص‌ 9).پرواضح‌ است‌ که در قلمرو سیاست عنصر حکومت کردن و مدیریت جامعهء بشری عنصری اساسی‌ به‌ شـمار‌ مـی‌اید؛مقوله‌ای که به تعبیر رابـرت دال‌ امـری اجتناب‌ناپذیر برای زندگی بشر است و انسان‌ها در‌ هر‌ لحظه‌ از زمان و به نوعی با مسائل آن درگیرند(دال،2631،ص 1).

در عین حال باید پذیرفت که‌ سیاست‌ را می‌توان در چارچوب هدفه‌های آن نیز توضیح داد.در این معنا،سیاست می‌تواند وسیله‌ای برای‌ رستگاری‌ و صـلاح انـسان و یا برعکس،خود به عنوان هدفی مقدس تلقی شود.بدیهی است در این راستا‌ سیاستی‌ که‌ جامعه را به سوی صلاح و رستگاری پیش ببرد،سیاستی است که برای پیامبران‌ خداوند و‌ اولیای‌ او همواره ثابت است و در این راستا اصـلی‌ترین کـار ویژه پیـامبر اسلام(ص)نیز در حوزهء سیاست‌ هدایت‌ جامعه به سوی مصالح عالی آن‌ها بوده است؛چنان‌که در

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 14)

زیارت جامعهء کبیره مروی‌ از‌ امام‌ هـادی(ع)در مورد ائمه معصوم(ع)نیز همین معنا و با عنوان«ماسة العباد»(قمی،87317ص 109)به کار بـرده شـده است.

بنابراین،هدف سـیاست‌ از‌ دیدگاه‌ دینی تنظیم روابط انسان‌ها در چارچوب هدایت‌ الهی و حق و عدالت است‌ که‌ درواقع،دریافتی اخلاق‌گرایانه را در سیاست بیان‌ می‌دارد.در این دیـدگاه ‌ ‌نـه سیاست به خودی خود هدف است و نه‌ قدرت بلکه اهدافی‌ عالی چون عدالت و سـعادت،هدایت و خـیر بـرتر برای انسان‌ و جامعهء انسانی ترسیم‌ می‌گردد و وظیفهء سیاست در‌ راستای‌ بسترسازی‌ و آماده کردن شرایط برای وصول بـه‌ چنین‌ ارزش‌های‌ بنیادینی توضیح داده می‌شود.

بدون شک رویکرد امام علی(ع)به سیاست رویکردی اینچنین است؛زیرا امام‌ علی(ع)سیاستی‌ را‌ مـوردتوجه قرار می‌دهد که در‌ آنـ‌ رسـتگاری و پرهیزگاری‌ توسعه‌ یافته‌ و بنیان آن بر عدالت باشد.براین‌ اساس‌ در نگاه او هستهء اصلی سیاست عدالت‌ است.سیاستی که فضیلت‌گرایانه به انسان و تعاملات‌ انسانی در جامعه می‌نگرد و نه‌ سیاستی‌ که عبارت از تشخیص‌ هدف‌ و تحصیل هرنوع وسیله برای‌ وصول‌ بـه آن باشد. هدف فرزند ابی طالب(ع)در سیاست و حکومت فراتر از دستیابی به‌ قدرت‌ سیاسی بود. ازاین‌رو،او با پایبندی عمیق‌ به‌ اصول‌ و ارزش‌های اخلاقی‌ تنها‌ به اجرای صحیح و پایدار‌ تعالیم‌ و دستورات الهی اسلام می‌اندیشید(درخشه،2831،ص 01)و سیاست را در مـعنای فـریب‌کاری و ستم پیشگی آن‌ هیچ‌گاه‌ نپذیرفت و این همان نقطهء کانونی، عدالت‌ اسلامی‌ است.

تعریف سیات‌ از‌ دیدگاه‌ امام علی(ع)را می‌توان در‌ این کلام او به خوبی یافت، آنجا که می‌فرماید:

«به خداوند سوگند معاویه از من زیرک‌تر نیست،ولی‌ حیله‌گر‌ و ستم‌پیشه‌ است و اگـر نـبود،بی‌زاری،من به‌ فریب‌کاری،بی‌شک‌ از‌ زیرک‌ترین‌ انسان‌ها بودم»(نهج‌ البلاغه،1531،ص 746،کلام 191).

هرچند ما‌ در توضیح این حدیث در پی تبیین ساختار زبانی کلام امام علی(ع) نیستیم،یادآوری یک نکته ضروری است‌ که‌ این‌ جملات امام به لحاظ ادبی با تأکیدهای چـندگانه‌ای‌ هـمراه‌ است‌ که‌ معنا‌ و مفهوم کلام را متفاوت می‌سازد.در میان‌

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 15)

اعراب معاویه به عنوان یکی از زیرکان پنجگانهء عرب معروف بود که از هیچ راهی برای‌ تصاحب قدرت و حفظ آن فروگذار نبود.امام‌ در اینجا به خداوند سوگند مـی‌خورد کـه‌ معاویه از او زیـرک‌تر نیست،با این حال،آنچه که امـام را از بـه کـارگیری چنین‌ هوشمندی باز می‌داشت،پرهیزکاری الهی و دوری او از ستم‌پیشگی و فریبکاری‌ بود؛ چرا‌ که سیاست در دیدگاه امام،همان درستی و راستی بود و اگر چنین است که است، سیاست همان تـقوا و عـدالت است.

نگرش زاهـدانهء امام علی(ع)به قدرت سیاسی و حکومت،روش‌های سیاسی وی‌ را‌ کـاملا‌ جـنبهء اخلاقی و انسانی بخشیده است و ازاین‌روست که در نظر او هیچ‌ مصلحتی بالاتر از سیاست عدالت‌گستر و حق‌طلبانه نیست.رویکردی که مبین نگاه‌ توحیدی‌ است‌ و صرفا در جـهان‌بینی الهـی‌ قـابل‌ توضیح است.

بدون تردید امام از روش‌ها و ابزارهای تحصیل قدرت و تداوم حکومت خـود به‌ خوبی آگاهی داشت و او نیز می‌توانست از این روش‌ها‌ برای‌ بسط قدرت خویش بهره‌ جوید،ولی‌ چنین‌ نکرد.ازاین‌رو باید چنین نتیجه گـرفت کـه سـیاست‌ورزی علی بن‌ ابی طالب(ع)به خودی خود هدف تلقی نمی‌شود بلکه وسیله‌ای بـرای رسـیدن به هدف‌ اجرا و گسترش عدالت و خوبی‌ها در جامعه بوده است.این‌ نوع‌ نگرش که ملاک و معیار آن عدالت است،از اخـلاقی‌ترین بـرداشت‌ها درمـورد سیاست حکایت دارد که‌ جز با اخلاقی راستین و به دور از ستم‌پیشگی و فریباری قابل دست‌یافتنی نـیست.در این رویـکر،سیاست هـمان اخلاق‌ و تقوا و برجسته‌ترین عنصر اخلاق نیز همان‌ عدالت‌خواهی است.بنابراین،علت اینکه امام علی(ع)هستهء اصلی سیاست را در عـدالت تـوضیح مـی‌دهد و ملاک‌ سیاست را در عدالت می‌جوید،ریشه در نگاه اخلاقی‌ ایشان در این خصوص‌ دارد.امام‌ حتی‌ در بیان صفات متقین نـیز ایـن معنا را ذکر می‌کند و می‌فرماید:«متقی خویش را به عدل ملتزم ساخته‌ و ‌‌اولین‌ گام عدالت او،آن اسـت کـه‌ هوا و خـواهش نفس را از خود دور کرده،حق‌ را‌ بیان‌ می‌کند و براساس آن رفتار می‌نماید»(نهج البلاغه،1531،ص 112،خ 68).به عبارت دیگر امام تقوای الهـی را شـروع عدالت‌ قلمداد کرده است و سیاست را در قالب آن معنادار می‌داند.بنابراین،یکی‌

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 16)

از معانی عدالت‌ در نگاه امام علی(ع)همان‌ تـقوای‌ الهـی و دوری از فـریبکاری و ستم‌پیشگی است.

2-2-2-.عدالت به مثابه حکمت

شاخص دیگری که می‌توان برای توضیح مفهوم عدالت از دیدگاه امام علی(ع)اشاره‌ کرد،باید در پاسخ امـام بـه یک پرسش،ملاحظه کرد؛از ایشان سؤال شد‌ که از میان‌ عدالت و بخشش کدام برتر و ارزشـمندتر اسـت و امـام در پاسخ فرمودند:

«عدل چیزها را در جای خود می‌دهد و بخشش آن‌ها را از جای خود بیرون‌ می‌نهد و عدل‌ قانون‌ و مدیری عام(برای هـمگان)است و بـخشش تـنها یکی‌ را بهره می‌دهد که به او بخشش شده باشد(نصیب ویژه‌ای است)،پس عدل‌ ارجمندتر و بـرتر اسـت»(نهج البلاغه،1531،ص 0921،حکمت شماره 924).

آنچه امام در این حدیث‌ بیان‌ فرموده است،می‌توان هم در چارچوب فلسفی آن و هم در معنای اجتماعی و اقـتصادی آن تـوضیح داد.در نگاهی فلسفی این تعریف از عدالت مترادف حکمت قلمداد شده و بدین ترتیب کـار‌ عـادلانه،کار‌ حکیمانه تلقی‌ می‌گردد؛زیرا در این معنا عدالت،یعنی هرچیزی را بـه جـای خـود نهادن(وضع الشی‌ء فی موضعه)و یا هر کاری را بـه وجـه شایسته انجام دادن،است.

استاد مرتضی مطهری در توضیح این حدیث‌ ضمن‌ اشاره‌ به اینکه عدالت و بـخشش هـردو‌ ویژگی‌ انسانی‌ هستند،تأکید می‌کند:اگر تـنها بـا معیارهای اخـلاقی و فـردی بـسنجیم،بخشش بیش از عدالت معرف و نشانهء کمال نـفس و رقـاء روح انسانی‌ است،ولی امام‌ علی(ع)چنین‌ نظری‌ را ندارند و معتقدند که عدل از بخشش‌ بالاتر است‌ و برای آن دو دلیـل ذکـر می‌کنند:یکی اینکه جریان‌ها را در مجرای طبیعی خـود قرار می‌دهد،اما جود جریان‌ها را از‌ مـجرای‌ طـبیعی‌ خود خارج می‌سازد؛زیرا مفهوم‌ عدالت ایـن اسـت که استحقاق‌های طبیعی و واقعی درنظر گرفته شود و به هرکس‌ مطابق آنچه برحسب کار و اسـتعداد،لیاقت دارد،داده شـود(مطهری،بی‌تا-ب، صص 111-211).

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 17)

ازاین‌رو،امام عدالت را از‌ بخشش‌ برتر‌ می‌داند؛زیرا آن اصـل کـه مـی‌تواند تعادل‌ جامعهء انسانی را حـفظ کـند و آرامش‌ را در درون آن‌جاری سازد،عدالت اسـت.این‌ معنای عـدالت،معنای گسترده و کلی است که شامل عدالت اجتماعی و اخلاقی‌ نیز می‌شود.بدیهی‌ است چنین تعادلی در اجتماع بـدون رعـایت اصل نفی تبعیض و رعایت‌ صلاحیت‌ها‌ و استحقاق‌ها‌ و اعـطای حـق هرکسی مـیسر نیست.

امام در جـای دیـگر عادل و عاقل را و بالمآل‌ عـقلانیت‌ و عدالت را همسان می‌داند و در وصف عاقل می‌فرماید:«هو الذی یضع الشی مواضعه»(نهج البلاغه،1531، ص‌ 1911،حکمت‌ 722)؛یعنی عاقل کسی اسـت کـه هرچیز را در جای خود قرار دهد. بر ایـن‌ مـبنا‌ تـفاوتی‌ بـین عـدالت و عقلانیت از نگاه امـام(ع)وجود نـدارد،اما نه آن عقلی‌ که نفع شخصی را‌ تشخیص‌ دهد بلکه عقلی که حاوی اصول عدالت است و منطبق با عقل حـاکم بـر‌ هـستی‌ است.مثال‌ اصل حرمت ظلم که عقل آن را مـی‌پذیرد،در ایـن زمـینه‌ گویاست کـه درواقـع هـمان عدل است.

2-2-3.عدالت به‌ مثابه انصاف

برداشت دیگری که می‌توان در باب مفهوم عدالت از دیدگاه امیر‌ المؤمنین(ع)دریافت، انصاف‌ است.ایشان‌ در کلامی در ذیل آیهء

«ان اللّه یأمر بالعدل و الاحسان»

،می‌فرماید: عدل انصاف است و احسان‌ بخشش،(نهج‌ البلاغه،1531،ص‌ 8811،حکمت 322)؛ چنان‌که درباره انصاف نـیز می‌فرماید:انصاف زدایندهء اختلافات و پراکندگی‌ها و موجب همبستگی‌ است(الامدی‌ التمیمی،7041 ق،ج 1،ص 28).

دراین‌نگاه در ظاهر امام عدل را در چارچوب تعاملات اجتماعی،رعایت حال‌ دیگران قلمداد می‌کنند.اما‌ در‌ جایی دیگر ایشان انصاف را پرهیزگاری می‌دانند و می‌فرماید:«بر خواهش نفس خویش مسلط‌ بـاش‌ و بـر نفس خویش بخل ورز(از آنچه‌ برایت‌ روا‌ نیست،بخل‌ بورز)؛زیرا بخل به نفس انصاف و عدل‌ است.(نهج‌ البلاغه، 1531،ص 499،نامه شماره 35)و بلافاصله آن را در قلمرو حکومت به شهروندان‌ تسری می‌دهد‌ و می‌افزاید:«مهربانی و خوش‌رفتاری را با‌ شهروندان‌ در دل‌ خود‌ جای‌ ده(نهج‌ البلاغه،1531،صص 299-399)و بـا خـدا به انصاف‌ رفتار‌ کن(دستورات خدا

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 18)

را اجرا کن و از نواهی او بپرهیز)و از جانب خود‌ و خویشاوندان نزدیک و هر شهروندی که به‌ او علاقه داری و دربارهء‌ مردم انصاف را از دست‌ مده‌ که اگـر انـجام‌ ندهی،ستمکار باشی»(نهج البلاغه 1531،ص 599).در اینجا نیز انـصاف هـم به معنای‌ پرهیزکاری‌ و هم رعایت حال مردم و اجرای‌ دستورات‌ خدا در حق‌ آنان‌ قلمداد شده‌ است.بنابراین،می‌توان نتیجه گرفت‌ که‌ امام در هرسه زمینهء رابطهء انسان با خود (انسان)و بـا دیـگران و با خدای خود‌ مـوضوع‌ انـصاف را مطرح کرده و عمل‌ مقابل‌ آن را ظلم‌ قلمداد‌ می‌کند.

همچنین می‌توان معنای انصاف را‌ در سفارش امیر المؤمنین(ع)به فرزندش‌ دریافت؛آنجا که می‌فرماید:«ای پسرکم در آنچه بین تو و دیگری است،خود‌ را‌ ترازو قرار بده،پس برای دیگری بپسند آنچه‌ برای‌ خود‌ مـی‌پسندی‌ و آنـچه برای خود نمی‌خواهی،برای‌ دیگری‌ هم نخواه و ستم مکن،چنان‌که نمی‌خواهی به تو ستم شود و نیکی کن،چنان‌که می‌خواهی به تو نیکی‌ شود‌ و زشت دار برای خود،آنچه که از دیگری زشت‌ می‌داری‌ و از‌ مردم‌ خشنود‌ باشد،به آنـچه کـه تو بـرای خود خشنود می‌شود و آنچه نمی‌دانی نگو،گرچه دانسته تو اندک باشد و نگو آنچه دوست نداری‌ برای تو گفته شود»(نهج البـلاغه،15317ص 129،وصیت شماره 13).درواقع،در‌ اینجا امام(ع)خویشتن انسانی را سنجه و ترازوی انصاف و رعایت آن می‌داند کـه نـشان‌ می‌دهد نـهاد انسانی همهء انسان‌ها می‌تواند داوری امر عدالت را انجام داده و گسترهء عمل‌ آن نه تنها در‌ سطح‌ فردی بلکه در سطوح اجتماعی،سیاسی و اقـتصادی ‌ ‌نـیز تعمیم دهد.

2-2-4.عدالت به مثابه نفی تبعیض

بدون تردید یکی از ملموس‌ترین جنبه‌های عدالت،عدالت در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی اسـت کـه مـی‌توان از آن‌ به‌ عدالت اجتماعی نیز تعبیر کرد و درواقع،نتایج‌ عملی بحث عدالت،در این حوزه مشخص می‌شود.به هـمین دلیل در قلمرو فلسفهء سیاسی نیز در باب اینکه چه‌ امری‌ عادلانه است،بیشترین بحث‌ها به تـبیین‌ عادلانه‌ بودن‌ در حوزه‌های سـیاسی و اقـتصادی اختصاص می‌یابد.با بررسی سیرهء امام علی(ع) ملاحظه می‌شود،بخش مهمی از بحث‌های امام به‌ویژه در دورهء حکومت خویش‌

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 19)

معطوف به این حوزه‌ و اجرایی کردن عدالت الهی‌ بوده‌ است و ازاین‌روست که‌ حکومت امام بی‌نظیرترین نمونهء حکومت عادله در تاریخ بـشر است.

عدالت در این جنبهء خود دربرگیرندهء ظلم ستیزی،رعایت مساوات بین انسان‌ها به‌ ویژه در حقوق مادی و مالی حکومت،رعایت‌ عدالت‌ قضایی،نفی برتری جویی‌های‌ قومی و قبیله‌ای و به دنبال آن زیاده‌خواهی و امثال آن است که توجه اساسی‌ امیر المؤمنین(ع)را به خود جـلب کـرده است.این مبنا به ویژه به عنوان هویت بنیادین‌ برنامهء‌ سیاسی‌ حکومت امام‌ علی(ع)در خطبهء شقشقیه چنین بیان شده است:«اگر بیعت‌کنندگان نبودند و به واسطهء یاران حجت بر من تمام نمی‌شد‌ و اگر نبود مـیثاق خـدا با علما مبنی بر اینکه شکمبارگی ستمکار‌ را‌ برنتابند‌ و به کمک گرسنگان بشتابند،این‌ کار را[حکومت‌]را رها می‌کردم»(نهج البلاغه،1531،ص 25،خ سوم).امام در این‌ کلام تعبیر«کظه ظالم»به کار برده‌اند ‌‌که‌ درواقع،همام مرفهان شکمباره و یا به تعبیر قرآنی آن مـترفان‌اند و مـسلما این معنا‌ در‌ نگاه‌ امام مشعر به عدم پذیرش یک جامعهء طبقاتی به جهت اقتصادی است.

در شهر ایمانی علی ابن‌ ابی طالب(ع)عنایت تمام به امور محرومان،گویای این‌ واقعیت است که ایشان سعی کـردند فـضای‌ فـراخناکی برای ترمیم آسیب‌های‌ این‌ چـنینی‌ در جـامعه ایـجاد کنند.البته پرواضح است عدالت در این معنا،برابری مطلق انسان‌ها نیست،اما بدون تردید و با عنایت به شرایط خاص حاکم بر جامعهء اسلامی پس از رحلت رسـول اکـرم(ص)،ذاتا مـعنای نفی تبعیض‌ را در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی و قضایی و رعایت حـق شـهروندان را با خود دارد.به‌ویژه در جایی که رابطهء شهروندان و حکومت مطرح می‌شود؛چنان‌که امام در این زمینه می‌فرماید:«بدان که شهروندان چند دسته‌اند‌ که‌ کـار بـعضی بـه سامان نمی‌رسد،مگر به بعض دیگر و گروهی را از گروهی‌ دیگر بی‌نیازی نیست»(نهج البـلاغه،1531،ص 4001،نامهء 35).

امام در این کلام تعاون انسانی را برای رفع نیاز زندگی اجتماعی،مورد تأیید‌ قرار می‌دهد‌ و تفاوت ظرفیت‌ها و به دنبال آن استحقاق‌ها را مـی‌پذیرد،اما ایـن بـدان معنا نیست که انسان‌ها در قبال اصول و ضوابط حاکم بر یک جامعهء سـیاسی بـا تفاوت‌ نگریسته شوند بلکه‌ همهء‌ آن‌ها در برابر قانون یکسان‌اند و به عبارت دیگر،هر انسانی‌

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 20)

باید در نظام اجتماعی احساس کند کـه بـه انـدازهء استعداد و فعالیت‌های خود،حقوقش‌ رعایت شده و بر او ستمی نرفته است.این‌ استحقاق‌ نمی‌تواند‌ پایه‌ای چـون قـومیت و قـبیله و نژاد‌ و به دنبال آن امتیازات تصنعی اجتماعی باشد.بدیهی است اجرای چنین‌ عدالتی به تعبیر امام ثـبات دولتـ‌ها را حـاصل می‌گردد(الامدی التمیمی،7041 ق،ج 1، ص‌ 923)و‌ اصلاح‌ خلق خدا(الامدی التمیمی،7041 ق،ج 2،ص 51)،محقق می‌شود. عدالتی که‌ امام‌ آن را نـه تـنها برای دوست بلکه برای دشمن نیز درخواست می‌کند (الامدی التمیمی،7041 ق،ج 1،ص 531).بدین جهت اسـت کـه‌ او‌ بـخشش‌ بدون‌ استحقاق را ظلم قلمداد کرده و آن را مصداق اسراف‌ و تبذیر می‌شمارد(نهج البلاغه، 15317ص 093،خ 62).

امام در این راستا و با عنایت بـه وجـود شکاف‌های اقتصادی و اجتماعی‌ پیشین‌ در جامعهء‌ مسلمانان و شکل‌گیری یک جامعهء طبقاتی،توجه ویژه‌ای را به طـبقات پایـین، یعنی‌ کـسانی‌ که هیچ دست‌آویزی برای ادامه حیاتی معقول و آبرومند ندارند،مبذول‌ می‌دارد و می‌فرماید:

«[ای مالک‌]تو را و خدای‌ تو،تو‌ را‌ و خدای تو(از خـدا بـترس)دربارهء طبقات پایین جامعه،یعنی بیچارگان و درماندگان که هیچ‌ دستاویزی‌ در جامعه‌ ندارد....برای رضای خدا آنـچه از حـق خـود درباری ایشان به تو امر فرموده و به‌ جای‌ آور‌ و قسمتی از بیت المال که در دست داری و قسمتی از غلات و بـهره‌هایی‌ کـه‌ از زمـین‌های غنیمت اسلام به دست آورده،در هر شهری برای ایشان مقرر دار؛زیرا دورترین‌ ایـشان‌ هـمان‌ نصیب و بهره است‌ که نزدیک‌ترین آن‌ها داراست»(نهج البلاغه،1531،ص 9101،نامهء 35).

رعایت حقوق افراد و رفع‌ محرومیت‌ از افراد جامعه جزء جـدایی‌ناپذیر مـفهوم‌ عدالت علوی است؛چه آنکه او«برترین بندگان خدا را‌ امام‌ عادلی‌ می‌داند که هدایت‌ شده اسـت و هـدایت می‌کند و بدترین مردم را رهبر ستمکاری می‌داند کـه‌ گـمراه‌ شـده‌ است و گمراه می‌کند(نهج البلاغه،1531،ص 625،خ 361)و بدین ترتیب عدالت و هـدایت را‌ از‌ سـویی‌ و ستمکاری و گمراهی را از سوی دیگر،باهم همراه می‌سازد.چه‌

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 21)

آنکه او به برابری انسان‌ها در‌ حق‌ و عدالت ایمان دارد و تصریح مـی‌دارد:«بدانید کـه‌ مردم نزد ما در حق و عدالت‌ بـرابرند»(نهج البـلاغه،1531،ص 2701،نامه شـماره 07).

این نـگرش امـام به شکل گسترده‌تری در نامهء ایشان بـه کـارگزارانش نیز‌ مورد‌ تأکید واقع شده است:«و برای شهروندان بالت را فروآور و رؤیت ر اگشاده‌ کـن‌ و پهـلویت را نرم(مهربان باش)و در نگریستن،به گوشهء‌ چشم‌ و خـیره نگاه کردن و اشاره و سـلام‌ کردن‌ یـکسان‌ رفتار کن تا بزرگان در سـتم کـردن تو طمع نورزند و زیردستان در‌ دادگری‌ تو‌ نومید نشوند(نهج البلاغه،ص 679،نامه شماره‌ 63)و‌ چنین رویکردی‌ را‌ حـتی‌ بـه‌ غیر مسلمانان نیز گسترش داده و در‌ نامهء خـود بـه مـالک اشتر چنین سـفارش می‌کند:

«ای مـالک...مهربانی و خوش‌رفتاری و نیکویی‌ را با مـردم در دل خـود‌ جای‌ ده،مبادا نسبت به آنان‌ چون‌ جانور درنده‌ای باشی که خوردن‌ آنان‌ را غنیمت‌ شمری که آنـان دو دسـته‌اند یا در کیش با تو برادرند و یـا‌ در آفـرینش مانند تو»(نهج البـلاغه،1531،صص 299-399،نـامه‌ شـماره‌ 35).

از این جهت است‌ کـه‌ به مالک تأکید می‌کند:«از‌ انحصارطلبی‌ و به خود اختصاص‌ دادن آنچه که همهء مردم در آن برابرند،بپرهیز(نهج البلاغه،1531،ص 1301،نـامهء شماره 35).مـعنای‌ این‌ سخن امام این است کـه امـوری‌ کـه‌ هـمهء مـردم‌ در‌ آن‌ یکسان‌اند و حـقوقی بـرابر دارند،نباید‌ توسط حاکمان به خود منحصر گردد؛زیرا نزد امام هر انسانی‌ در آفرینش مانند دیگری است،و فـارغ‌ از‌ هـر شـرط و قیدی انسان‌ها در‌ حقوق،باهم‌ یکسان‌ می‌باشند.از‌ این‌ روست‌ کـه امـام اجـرای‌ حـق‌ را بـرای افـراد دور و نزدیک یکسان‌ قلمداد می‌کند و می‌فرماید:حق را برای آنکه شایسته است از‌ نزدیک‌ و دور(خویش و بیگانه)اجرا کن(نهج البلاغه،1531،ص 6201،نامهء شماره 35).بنابراین،در‌ نظام‌ اندیشهء‌ امیر‌ المؤمنین(ع)مفهوم‌ عدالت‌ و حق کاملا درهم تنیده و باهم معنادار مـی‌شود و یکی از اصلی‌ترین وجود آن احقاق حق انسان‌ها و نفی تبعیض بین آن‌ها در آنچه که‌ مساوی‌اند،است.

نتیجهء بحث‌هایی که در‌ باب مفهوم عدالت گذشت،نشان می‌دهد که عدالت در عرصه‌های مختلف قابل توضیح است و معانی که از نگاه امام عـلی(ع)می‌توان دریـافت، همه مکمل و توضیح دهندهء یکدیگرند.

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 22)

3.امام علی(ع)و عدالت گستری در حکومت

شرایط حاکم‌ بر جامعهء اسلامی در دورهء خلیفهء سوم،آشکارا ضرورت تغییرات بنیادین‌ سیاسی و اقتصادی را در افکار عمومی پدید آورد و بدین ترتیب تمایلات گستردهء عدالت‌گرایانه مردم به سوی رهبری امـام عـلی(ع)متوجه‌ گردید؛زیرا‌ مردم حل‌ مشکلات به جای مانده از قبل و بازسازی فضای گسیختهء جامعهء اسلامی را در رهبری‌ امام علی(ع)در صحنهء سیاسی جامعه دیدند تا بدین‌ وسیله‌ شرایط لازم بـرای بـازگشت‌ به اصول‌ و ایستارهای اسلامی فراهم گـردد.البته بـودند افرادی که گمان می‌کردند ضمن‌ همراهی با امام،می‌توانند در نظام جدید منافع مالی و سیاسی ناعادلانه خود را تأمین‌ کنند،ولی عملکرد‌ امام‌ نشان داد که وامدار‌ هیچکس‌ نیست و هرگز اصـول عـدالت را فدای منافع و مصالح فـردی و قـومی نخواهد کرد.

پرواضح است که اصلاح شرایط حاکم بر جامعه به عنوان میراث گذشته مستلزم‌ غلبه بر چالش‌ها و خلأهای‌ متعددی‌ بود که امام از آن آگاهی داشت،ازاین‌رو،امام در مقابل درخواست مردم بر سر پذیرش حکومت فـرمود:مرا رهـا کنید و سراغ دیگری‌ بروید،ما به رویارویی شرایطی می‌رویم که چهره‌ها و رنگ‌های گوناگون دارد،به‌ نحوی‌ که‌ قلب‌ها بر‌ آن استوار نمی‌گردد و قلب‌ها به آن قرار نمی‌گیرد(نهج البلاغه، 1531،ص 172،خ 19).

این بیان امام،آشکارا نشان می‌دهد که‌ او با واقع‌نگری نـسبت بـه آینده از سـویی،و اهدافی که او قصد‌ اجرای‌ آن‌ را دارد از سوی دیگر،موضوع حکومت را تحلیل می‌کند و می‌داند این‌جامعه تحمل پذیرش سیاست‌های عدالت‌گرایانه وی را ‌‌ندارد؛زیرا‌ بـیش‌ از دو دههء اجرای سیاست‌های تبعیض‌آمیز به ویژه در توزیع بیت المال و اتخاذ روش‌های‌ قـوم‌گرایانه،فرهنگ‌ جـامعه تـحت تأثیر قرار گرفته و علایق مادی مترفان و اشراف عرب را افزایش داده بود،به‌ نحوی که رویکرد عدالت‌گرایانه برای آن‌ها دشـوار و ‌ ‌تـحمل ناپذیر بود.

اما امام در نهایت،رهبری‌ جامعه را پذیرفت و اصلی‌ترین‌ هدف چنین پذیرشی‌ نیز،در گسترش عدالت برپایهء اصـول اسـاسی و بـه تعبیر امام(ع)«عدم رضایت از برخورداری مفرطانهء ستمکاران و گرسنگی رنج‌آور ستمدیدگان(نهج البلاغه،1531،

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 23)

ص 15،خ 3)توضیح می‌دهد.بنابراین،حکومت نزد امام به عـنوان نهاد قدرت،نه به‌ معنای‌ سلطه‌طلبی و برتری‌طلبی و استبداد بلکه به عنوان نهادی قلمداد می‌گردید کـه‌ ارزش آن در احقاق حق و عدالت‌گستری بـود.این نـگاه را می‌توان در سراسر حکومت امام ملاحظه کرد؛چه آنکه حکومت به‌خودی‌خود برای‌ هیچ‌ مطلوبیتی‌ جز احیای ارزش‌های الهی نداشت.

بنابراین،باید اذعان داشت که هدف امام در حکومت اجرای پایدار ارزش‌های‌ الهی و خدمت صادقانه به مردم در جهت استقرار عدالت بـوده است.اما هیچ‌گاه‌ خواستار منزلت و شکوه‌ این‌ جهان نبود تا آن را از طریق حکومت پیگیری کند؛از این‌ رو،حکومت برای او حتی از عطسهء بزی نیز خوارتر بود(نهج البلاغه،1531،ص 25، خ 3).ازاین‌روست که وقتی به امام گزارش دادند‌ عثمان‌ ابن حـنیف،فرماندار امـام در بصره،در مهمانی یکی از اهالی این شهر شرکت کرده است،امام طی نامهء سرزنش‌آمیزی به وی چنین نوشت:

«ای پسر حنیف!به من اطلاع دادند که یکی از جوانان بصره‌ تو‌ را‌ به عروسی‌ دعوت کرده است و تو‌ به‌ سـوی آن شـتابان رفته‌ای و خورش‌های رنگارنگ‌ گوارا برایت خواسته و کاسه‌های بزرگ به سویت آورده می‌شد و گمان‌ نداشتم تو به مهمانی‌ کسانی‌ بروی‌ که نیازمندانشان را برانند و توانگرانشان را دعوت کنند.پس‌ به‌ آنچه دندان می‌نهی نظر کن و چـیزهایی کـه بر تو آشکار نیست،مخور و آنچه را که به پاکی راه‌های‌ به‌ دست‌ آوردن آن دانایی‌ بخور....آگاه باشید که پیشوای شما از دنیایش به‌ دو جامهء دریده و از خوراکی‌هایش به دو قرص نان بسنده کرده است»(نهج البلاغه،1531، ص 669،نـامه 54).

امام سـپس اضـافه می‌کند:

«اگر می‌خواستم‌ غذای‌ خویش را از عسل پاکـیزه و مـغز گـندم قرار دهم و لباس‌های‌ خود‌ را از حریر و پارچه‌های گران‌قیمت برگزینم،برای من‌ امکان‌پذیر بود.ولی دور باد که هوا و هوس بر‌ من‌ چیره‌ گردد و من چنین‌ راهی را انـتخاب کـنم و حـال آنکه شاید در‌ حجاز‌ و یمامه کسی باشد که نان‌

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 24)

نداشته بـاشد و بـا شکم گرسنه سر بر زمین گذارد.دورباد‌ که‌ من‌ با شکم‌ سیر بخوابم و در اطراف من شکم‌های گرسنه باشد و به اینکه مـرا امیر‌ المـؤمنین‌ گـویند،قناعت ورزم،ولی در فقر آن‌ها همراه نباشم و به خوردن‌ غذاهای لذیذ بپردازم.»(نهج البـلاغه،1531،ص‌ 079).

بدون تردید‌ درک چنین رفتاری بسیار پیچیده است.درحالی‌که امام علی(ع)در رأس قدرت سیاسی قرار دارد و امکان‌ بهره‌برداری‌ از همهء امتیازات آن را در اختیار دارد،ولی با پرهـیزکاری و دنـیاگریزی زنـدگی می‌کند‌ و فرماندارانش‌ را نیز به پرهیزکاری‌ و دوری از ستم سفارش می‌کند و حکومت را صرفا امـانتی در‌ دسـت‌ برای احقاق حق‌ قلمداد می‌کند؛چنانکه به یکی از فرماندارانش می‌فرماید:عمل(حکمرانی)تو طعمهء تو نیست بلکه‌ آن‌ امانت‌ و سیره‌ای در گردن تـست و خـواسته‌اند تـو نگهبان آن باشی برای‌ کسی که از تو‌ بالاتر‌ است(نهج‌ البلاغه،1531،ص 938،ص نامه شماره 5).

خطوط اصلی سـیاست‌های امـام عـلی(ع)را در زمامداری می‌توان‌ در‌ اولین خطبهء امام علی(ع)پس از پذیرش حکومت به خوبی ملاحظه کرد.ایشان در این خطبه‌ برنامه‌های اصـلی حـکومت خـویش‌ را‌ برمبنای عدالت اجتماعی و اقتصادی و احیای‌ ارزش‌های دینی و اخلاقی توضیح می‌دهد.این‌ خطبه‌ که در شرح نهج البـلاغه ابـن ابی‌ الحدید‌ وارد‌ شده،حاوی نکات بسیار مهم و ارزشمند برای‌ یک‌ حکومت دینی‌ است؛ایشان در این خـطبه ضـمن تـجزیه و تحلیل روند تاریخی گذشته،خود را‌ همچون‌ سایر‌ شهروندان قلمداد می‌کند و می‌فرماید:

«من مردی‌ از شما‌ هستم.برای‌ من‌ است آنـچه بـرای شماست.بر من است‌ آنچه‌ بر‌ شماست....بدانید که شما را بر روش پیامبرتان پیش خواهم راند و آنـچه بـر‌ آنـ‌ امر شده‌ام،اجرا خواهم کرد....موضع من پس‌ از وفات رسول‌ خدا(ص)همچون موضع‌ من‌ در زمان حیات اوست....بدانید کسانی‌ کـه‌ دنـیا آن‌ها را درخود فروبرده است و زمین‌هایی را تصاحب کرده‌اند و نهرهایی را ایجاد‌ کرده‌اند‌ و بر اسب‌های نـیکو سـوار‌ گـشته‌اند‌ و کنیزکانی لطیف را‌ دربر گرفته‌اند‌ و این‌ها برایشان ننگ‌ و عار گشته؛چون از آنچه در آن غرق‌ گشته‌اند،جلوگیری کنم و به حقوق خودشان کـه مـی‌دانند‌ چیست،بازگردانم،

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 25)

باعث خـشم آن‌ها می‌شود.دراین‌حال نگویید که پسر‌ ابی‌ طالب ما‌ را‌ از حقوق‌ خود محروم سـاخته اسـت....بدانید‌ هرکس از مهاجران و انصار از اصحاب رسول خدا(ص)به جهت همنشینی با رسول خدا(ص)خود را برتر از‌ دیگران‌ بداند،باید متوجه بـاشد کـه فضیلت و برتری‌ فردا‌ نزد خداست‌ و اجرا و پاداش‌ وی‌ نیز نزد خدا خواهد بـود.هر آنـ‌کس که دعوت‌ خدا و رسولش(ص)را اجابت نموده و آیین مـا را‌ تـصدیق‌ کـرده‌ و دین ما را پذیرفته است و رو‌ به‌ سوی‌ قـبلهء‌ مـا‌ آورده‌ است،بدون شک حقوق اسلام و حدود آن بر او جاری خواهد شد.پس تمام همهء بـندگان خـدایید و مال‌ خداست و میان شما به‌طور مـساوی تـقسیم می‌شود.هیچ‌کس بـر دیـگری در ایـن‌ خصوص برتری نخواهد داشت»(ابن ابی الحـدید،5831 قـ،ج 7، صص 63-73).

براین‌اساس ملاحظه می‌شود امام در حکومت خویش بر چند اصل اساسی از جمله 1.قـاطعیت در اجـرای عدالت،2.لغو هرگونه امتیاز حاصل از برتری جـویی‌های‌ اجتماعی‌ و قومی،3.عدم تغییر موضع امـام قـبل و بعد از رحلت پیامبر(ص)،و در مجموع،احیای سـنت‌ها و ارزشـ‌ها الهی و اخلاقی تأکید می‌ورزد.این اصول درواقع، همان دیدگاه‌های بنیادینی بود که بر سراسر حـکومت امـام‌ علی(ع)حاکمیت‌ یافت.

ابن ابی الحدید در ذیل خـطبهء مـزبور مـی‌نویسد که سخنرانی امـام بـاعث ایجاد کینه‌ در دل برخی از افـراد نـسبت به ایشان شد؛چرا که‌ آن‌ها‌ کراهت داشتند بیت المال به‌ صورت‌ مساوی‌ بین افراد جـامعه تـقسیم شود.وی ادامه می‌دهد:چون فردا شد،مردم‌ جهت گـرفتن سـهمشان از بیت المـال آمـدند.علی بـن ابی طالب(ع)به عبد اللّه بـن ابی رافع‌ فرمود:از مهاجران‌ شروع‌ کن و اسامی آن‌ها‌ را‌ بخوان،هرکدام که حاضرند،سه دینار بده و سپس انصار نیز بـه هـمین سبک عمل کن و هرکس که حـاضر اسـت،چه سـرخ‌ باشد و چـه سـیاه،همه را بر همین روش عـمل نما.

ابن ابـی الحدید‌ ادامه‌ می‌دهد که سهل بن حنیف گفت:ای امیر المؤمنین!این دیروز غلام من بوده است و امروز او را آزاد کـرده‌ام؛حضرت فـرمودند:به او نـیز چون تو می‌دهیم و به هرکدام از آن‌ها سه دیـنار‌ داد‌ و هـیچ‌کس‌ را بـر دیـگری بـرتری نبخشید.از

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 26)

اینجا بـود که طلحه و زبیر،عبد اللّه عمر،سعید بن العامر،مروان بن الحکم و چند تن از قریشیان از این روش حضرت خوششان نیامد و قسمت‌ خود‌ را‌ نپذیرفتند(ابن ابی الحدید،5831 ق،ج 7،صص 63-73)؛چرا که اشرافیت عرب بـه سرکردگی بنی امیه‌ به هیچ‌وجه تاب تحمل اجرای ‌‌چنین‌ سیاستی را نداشتند و انتظار آنان این بود که‌ علی(ع)در بدو امر از عدالت‌ سخن‌ نراند‌ و به آن عمل نکند.شدت دلبستگی آنان به‌ امتیازات پیشین به‌نحوی بود کـه فـراموش کرده بودند‌ به اسلامی گردن نهادند که در آن‌ مسلمانان باهم تفاوتی ندارند.

امام همچنین سیاست‌های مالی‌ پیش از خود را‌ به‌ چالش کشید و ارادهء خود را در اجرای عدالت چنین بیان داشت:«به خدا سوگند زمین‌های بـیت المـال که به ناروا تقسیم‌ شده و مهر زنان و دستمایه خرید کنیزان قرار داده شده باشد،آن‌ها‌ را به بیت المال بر می‌گردانم»(نهج البلاغه،1531،ص 66،خ 51).امام علی(ع)معتقد بود که این امـتیاز بخشی‌ها تـبعیضی آشکار است که نمی‌تواند در حـکومت او اسـتمرار یابد،اصلی که در کلام دیگر امام(ع)چنین بیان شده است:

«خدایا تو‌ می‌دانی‌ آنچه ما انجام دادیم،نه به خاطر تلاش در کسب قدرت‌ بوده و میل به سلطنت و نه به خـاطر رسـیدن به مطالع ناچیز دنـیوی اسـت بلکه‌ هدف ما این بود که نشانه‌های‌ دین‌ تو برپا داریم و در شهرهای تو اصلاح و آسایش را برقرار نماییم تا بندگان ستم‌کشیده تو در امن و آسودگی بوده و احکام تو که معطل مانده جاری گـردد»(نهج البـلاغه،1531،ص‌ 704،کلام‌ 131).

همان‌گونه که کلام دیگری به هنگام وصله کردن کفش پاره خود خطاب به ابن عباس می‌فرماید:

«سوگند به خدا این کفش نزد من از حکومت بر شما دوست‌داشتنی‌تر است مگر اینکه‌ حقی‌ را‌ برقرار دارم یا بـاطلی را‌ بـراندازم»(نهج‌ البلاغه، 1531،ص‌ 111،خ 33).

این سـخنان امام به خوبی اصل بنیادین حاکم بر جریان حکومت وی را که پایبندی‌ عمیق به اجرای عدالت و حق‌ است،هویدا‌ مـی‌سازد‌ و در چارچوب چنین نگرشی است‌

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 27)

که امام علی(ع)در‌ میثاق‌ خود به مالک اشتر تـوصیه مـی‌کند کـه همواره دریافت خود را قدرت سیاسی اصلاح کند4(نهج البلاغه،1531،ص 339،نامه 35).

ازاین‌رو،باید تصریح کرد‌ عدالت‌ به‌ عنوان یکی از پرسش‌های پایـدار ‌ ‌و جـاودانه‌ فلسفهء سیاسی از جمله‌ بنیادی‌ترین اصول سیاسی و حکومتی امام علی(ع)را تشکیل‌ می‌دهد که بدون فهم آن نـمی‌توان درک درسـتی از دولت ایـشان(ع)ارائه‌ کرد.با‌ این‌ حال،نباید‌ عدالت را در اندیشه و سیرهء امام علی(ع)صرفا یک امر اخلاقی‌ به‌ شمار آورد بلکه باید آن را پایـه‌ای‌ترین اصل مدیریت سیاسی و اجتماعی ساختار قدرت‌ سیاسی وی قلمداد کرد.به‌ تعبیر‌ جرج‌ جرداق:

«عدالت درنظر وی مذهب و شـیوه‌ای نیست که از دیگران آمـوخته بـاشد- هرچند‌ که‌ پس‌ از وی این شیوه خود مکتبی شد-و برنامه‌ای نیست که‌ سیاسیت فرمانروایی آن را ایجاب‌ کرده‌ باشد-اگرچه‌ جزء تجزیه‌ناپذیر آن به‌ شمار می‌رفت-ولو اینکه او این راه را رفت و در دل‌های‌ همهء‌ پاکان جهان‌ برای همیشه جای گرفت-بلکه عدالت در مکتب اخـلاقی و معنوی او اصلی‌ است‌ که‌ با‌ اصول دیگری پیوند دارد و سرشتی است که ممکن نیست او خود را برضد آن‌ وادارد....و‌ چنان است که گویی این عدالت‌خواهی،ماده‌ تشکیل‌دهندهء ساختمان جسمانی اوست،خونی است که در قلب‌ و عروقش‌ می‌جوشد‌ و جانی است کـه زنـدگی تنش بدان بسته است»(حرداق،5731، ج 6،ص 46).

بدون تردید اجرای خطمشی عدالت‌گرایانه‌ و ظلم‌ستیزی امام در حکومت برای‌ میراث‌خوران حکومت‌های قبلی خوشایند نبود.آن‌ها انتظار داشتند امام‌ علی(ع)نیز برای‌ آن‌ها‌ سهم بیشتری قائل شود،درحالی‌که وی جهت سیاسی حکومت خویش را بـرخلاف چـنین توقعاتی برنامه‌ریزی کرده بود.امام(ع)معتقد‌ بود‌ چنین‌ برتری‌جویی‌هایی‌ با اصول اساسی دین تطبیق نمی‌کند.اتخاذ چنین سیاست‌های‌ عدالت‌جویانه‌ای توسط امیر المؤمنین(ع)باعث گردید‌ که‌ مخالف‌های جدی با وی در طول حکومت انجام پذیرد،اما امام علی(ع)بدون هـیچ تـردید و مسامحه‌ای به همان‌ نحو

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 28)

که تأکید کرده بود،به دنبال شکل‌دهی به تغییرات بنیادین و انقلابی در جامعه‌ بود؛چنان‌ که‌ بر این نکته در یکی از سخنان‌ خود‌ چنین‌ تأکید می‌ورزد:

«قسم به آن کسی که پیغمبر‌ را‌ به حق فـرستاد،محققا وضـع کـنونی درهم‌ ریخته خواهد شد و آزمایش خـواهید شـد،آزمایش‌شدنی سـخت،و‌ غربال‌ خواهید‌ شد،غربال شدنی بزرگ،و برهم‌زده می‌شوید،غربال‌ شدنی‌ بزرگ، و برهم‌زده‌ می‌شوید،چون‌ به‌هم‌خوردن‌ آنچه در دیگ جوشان است تا اینکه‌ پایین‌نشینان‌ شما به بالا بـیاید و بـالانشینانتان بـه پایین کشیده شوند» (نهج البلاغه،1531،ص 66،ص‌ 61).

ازاین‌رو،باید بر این نـکته تـأکید کرد که‌ در رهیافت حکومتی امام‌ علی(ع)ارزش‌ عدالت،ارزش‌ کانونی و فراگیر است و دولت‌ اسلامی وظیفه دارد که عدالت را در قلمروهای گوناگون بگستراند؛زیرا که بـدون عـدالت پایـداری‌ اخلاقی‌ جامعه زایل‌ می‌شود و جامعه را‌ به‌ سوی‌ فساد پیش می‌راند.ازاین‌جهت‌ اسـت‌ که امام اجرای‌ عدالت اسلامی‌ را‌ مهم‌ترین اهداف حکومت خود قرار داد و تمام برنامه‌های خود را در جهت این هدف‌ سامان‌ بخشید تـا شـرایط دریـافت مهم‌ترین هدف‌ تشکیل‌ حکومت‌ فراهم گردد.امام(ع)در‌ نامهء‌ خود‌ به مالک اشتر در‌ خـصوص ایـن سیاست می‌فرماید:

«باید برایت پسندیده‌ترین کارها میانه‌روترینشان در حق،عام‌ترینشان در عدالت و فراگیرترینشان برای خرسندی‌ شهروندان‌ باشد»(نهج البلاغه، 1531،ص 699،ج 35).

چنان‌که می‌فرماید:

«همانا آنچه‌ بیش‌ از‌ هـمه‌ چـشم‌ فـرمانروایان به آن‌ روشن‌ می‌گردد،برقراری‌ عدالت در جامعه و گسترش دوستی بین شهروندان است»(نهج البلاغه، 1531،ص 6001،نـامه 35).

امام عـلی(ع)بر ایـن نکته آگاهی‌ کامل‌ داشت‌ جامعه‌ای که براساس عدالت اداره‌ نشود و ستم‌کاری‌ و تبعیض‌ جهت‌دهندهء‌ اهداف‌ حـکومتی‌ بـاشد،جامعه‌ای بـادوام و ارزشمند و هدایت‌پیشه نخواهد بود؛چرا که سوق دادن انسان به سوی عدالت از جمله‌ یکی از اهداف بزرگ انـبیای الهـی است و سایر ارزش‌ها هنگامی پایدار‌ خواهند بود که‌

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 29)

عدالت پایدار باشد.این نگاه امام(ع)برخلاف نگرش فـرمانروایان سـتمکار اسـت که برای‌ حفظ و تثبیت قدرت سیاسی و موقعیت اجتماعی و اقتصادی خود ستمکاری را پیشه‌ خود می‌سازند؛زیرا هدف نـهایی آنـ‌ها‌ قدرت‌ و حکومت است،لیکن امام(ع)در تحقق‌ هدف بلند عدالت در همهء زمینه‌های آن(اقتصادی،سیاسی و اجتماعی)هیچ مسامحه و سـازش را روا نـداشت و بـه صراحت نقد خویش را متوجه آنچه پیش از حکومت‌ او وجود‌ داشت،بیان کرد.به تعبیر جرج جرداق،«داستان علی(ع)در مـوضوع عـدالت از یادگارهای پرارزشی است که مقام انسانیت و روح انسانی را شرف می‌بخشد»(جرداق، 5731،ج 1،ص 711).

رفتار امام‌ علی(ع)با‌ بـرادر خـود عـقیل در این‌ رابطه‌ شگفت‌انگیز و جالب توجه‌ است.امام خود جریان درخواست برادرش را چنین شرح می‌دهد:«سوگند به خدا عـقیل‌ را در فـقر و پریـشانی گسترده دیدم که یک صاع(یک‌ من)گندم‌ بیت المال شما را‌ از‌ من‌ درخواست کرد و کـودکانش را در پریـشانی دیدم با موهای غبارآلوده و رنگ‌های تیره: مانند آنکه رخسارشان با نیل سیاه شده بود و عقیل برای درخـواست خـود تأکید کرده، سخن خود را‌ تکرار‌ می‌کرد و من به گفتارش گوش می‌دادم و گمان مـی‌کرد دیـن خود را فروخته و از روش خویش دست برداشته،دنبال او می‌روم.پس آهـن پارهـ‌ای را سـرخ‌ کرده،نزدیک تنش بردم تا عبرت بگیرد‌ و از درد‌ آن،ناله و شـیون کـرد؛مانند ناله بیمار، و نزدیک بود از اثر آن بسوزد،به او گفتم:ای عقیل مادران در‌ سوگ تو بگریند،آیا آهن‌پاره‌ای کـه آدمـی آن را بازی خود سرخ کرده،ناله‌ مـی‌کنی‌ و مـرا به سـوی آتـشی کـه‌ خداوند قهار آن را برای خشم افروخته،می‌کشانی(نهج البلاغه،1531،ص 317،خ 512).

علی بـن ابـی طالب(ع)در ‌‌دوره‌ حکومت خود نیز ضوابط و احکام دین و اصول‌ اخلاقی را سرلوحهء سیاست‌های اجـرایی‌ خـویش‌ قرار‌ داد و بدون مسامحه‌کاری سیاسی‌ به‌گونه‌ای رفتار کـرد که الگوی راستین یـک حـکومت دینی اسلامی را‌ برای همیشه در تـاریخ بـه یادگار گذاشت.او هیچ‌گاه عدالت‌گرایی و ارزش‌های اخلاقی را در‌ مذبحهء سیاست و حکومت نبرد.امام‌ علی(ع)هنگامی‌ که حکومت خـویش را آغـاز کرد،به‌ خوبی به این مهم عـنایت داشـت کـه در حکومتش باید سـاختارها و پذیـره‌های پیشین‌ حاکم بر جامعه و مـردم را درهـم‌بشکند و جامعه را به سوی یک‌ اجتماع اسلامی پیش‌

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 30)

برد.او همواره حکومت را برای هدف‌های مقدس و الهی آن می‌خواست و نـه‌ ارزش‌های مـادی آن.

حکومتی که امام(ع)بر آن فرمانروایی می‌کرد،حکومتی بود کـه بـاید با مـوازین شـرع‌ منطبق بـاشد و کوچکترین‌ خللی‌ در آن پیش نـیاید و حتی برای تشکیل آن نیز هیچ‌ گونه ناروا و ناحقی صورت نپذیرد و در جریان آن نیز اصول شرعی معیار و مـلاک‌ باشد.ازاین‌رو،امام(ع)در طـول حکومت خویش با‌ هر‌ عملی کـه مـخالف بـا اصـول و اخـلاق اسلامی بود،مخالفت کـرد؛چرا کـه هدف نهایی امام رشد و هدایت و لزوم‌ تربیت اسلامی مردم و تشکیل یک جامعهء فاضلهء اسلامی بود؛موضوعی که بـرای‌ امـام‌ یک‌ مـسئولیت تلقی می‌گردید.

در اینجا برای روشن‌تر شدن عدالت‌گرایی امـام بـه چـند نـمونه دیـگر از رویـکردهای‌ ایشان اشاره می‌کنیم.امام علی(ع)معتقد بود که برتری‌بخشی‌ها و تبعیض‌های آشکار با موازین اسلام در تعارض است.ازاین‌رو،از‌ روز‌ نخست‌ حکومت خویش با آنان‌ مخالفت ورزید.روش‌ عمل‌ ایشان‌ را می‌توان در این فضیه تاریخی مشاهده کرد.وقتی‌ عده‌ای از اصـحاب آن حضرت از وی سؤال کردند چرا عطا و بخشش‌ها را‌ میان‌ مردم‌ بالسویه‌ تقسیم می‌کند و از وی خواستند همچون معاویه‌ اشراف‌ عرب را بر موالی و عجم‌ها برتری بخشد،امام(ع)با آنان به شدت مخالفت کرد و فرمود:

«آیا به من امر می کـنید‌ پیـروزی‌ را‌ از طریق ستمگری تحصیل کنم.سوگند به‌ خداوند چنین نخواهم کرد....سوگند به‌ خداوند اگر مال ار آن خود خودم بود، بالسویه تقسیم می کردم،حال آنکه این‌ها مال خود حرام است»(نهج البلاغه، 1531،صص‌ 983-093،خ‌ 621؛)

امام سپس با سـکوتی عـبرت‌آموز در زمینهء سیاست مالی خود فرمود:

«بدانید همانا‌ بخشش‌ مال به ناحق و به غیرمستحق تبذیر و نارواست و باعث می‌گردد که وی در ظاهر بلندمرتبه‌ گردد‌ و در آخرت او را پایین آورد، در بین مـردم او را گـرامی داشته‌ و نزد‌ خدایش خوار نـماید»(نهج البلاغه، 1531،983-093).

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 31)

این سـیاست عملی امام علی(ع)باعث گردید اشراف کوفه کوفه به معاویه‌ گرایش‌ یابند؛ چرا‌ که امام از بیت المال به سبب وابستگی به طبقهء اشراف به کسی بـیش‌ از‌ حـقش‌ نمی‌داد،درحالی‌که معاویه برای جلب دیـگران بـه سوی خود بخشش‌های گسترده‌ای‌ می‌کرد و طبقهء اشراف‌ را‌ بر‌ دیگران ترجیح می‌داد.نمونهء دیگر رفتار امام(ع)با طلحه و زبیر است.با به دست گرفتن قدرت سیاسی‌ توسط‌ امام علی(ع)و اصرار شدید در پیمودن راه رسول خدا(ص)طلحه و زبـیر جـزء نخستین کسانی‌ بودند‌ که‌ با امام(ع) بیعت کردند.آن‌ها این بیعت را هزینه مقاصد خود قرار دادند تا بتوانند در حکومت‌ علی(ع)منافع‌ خویش‌ را تضمین شده قلمداد کنند و بعد نیز نزد امام آمدند و درخواست‌ کردند‌ که‌ مـسئولیت حـکومت بصره و کـوفه به آن‌ها واگذار گردد و گفتند که با علی به‌ شرطی‌ بیعت‌ کرده‌اند‌ که در امر خلافت آن‌ها را شریک سـازد.امام از نیات آن‌ها کاملا آگاه‌ بود‌ و ازاین‌رو به آن‌ها پاسخ منفی داد.

درعین‌حال،امام از ابن عـباس نـیز دربـارهء درخواست آن‌ها سؤال کرد‌ و ابن عباس‌ پاسخ داد:این دو ولایت و حکومت را دوست دارند،زبیر را در‌ بصره‌ و طلحه را در کوفه به عنوان فـرماندار‌ ‌ ‌مـنصوب‌ نما،امام‌ لبخندی زد و به وی فرمود:

«وای بر‌ تو،در‌ این شهر این‌ها دارای نفوذ هستند و اموال دارند و چـون بـر گردن مـردم‌ مسلط‌ گشتند،سفیهان(نابخردان)را به طمع مال به‌ سوی‌ خویش‌ جلب می‌کنند‌ و حقوق‌ ضعفا را پایمال می‌نمایند و به‌ زورمـندان‌ قدرت‌ و تسلط می‌دهند»(ابن قتیبه الدینوری،4631 ق،ص 25).

اما امام علی(ع)با هر دو(طلحه و زبیر)صحبت‌ کرد و به آنـان فرمود:

«...قسم به‌ خداوند من در خـلافت‌ رغـبتی‌ نداشتم و حکومت را با‌ زیرکی‌ و نیرنگ به دست نیاوردم....چون خلافت به من رسید،ملاحظه کردم کتاب‌ خدا و قانونی که‌ برای‌ ما وضع نموده و ما‌ را‌ به‌ قضاوت برطبق آن‌ امر کرده،پس‌ آن را متابعت نمودم‌ و نیز ملاحظه کـردم آنچه را پیامبر سنت خود قرار داده،در آن‌ها به رسول خدا اقتدا‌ کردم....اما‌ دربارهء آنچه یادآوری‌ نمودید که چرا در‌ تقسیم‌ بیت المال‌ بالسویه‌ رفتار‌ نمودم،در این امر نیز‌ به‌ رأی خود و هوای نفس حکم نـکردم بـلکه من و شما آنچه که پیامبر آورده‌

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 32)

است،چنین دریافته‌ایم‌ که رسول خدا(ص)از کار آن‌ها فارغ‌ شده‌ است. بنابراین،در‌ تقسیم‌ اموال‌ که خداوند کار‌ تقسیم‌ آن را به پایان رسانیده و حکمش را گذرانیده است،نیازی به مشورت با شـما نـبود»(نهج البلاغه، 15317ص 656،خ‌ 691).

وقتی طلحه‌ و زبیر تصمیم گرفتند جهت وصول به‌ مطامع‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ خویش‌ به‌ ظاهر به حج عمره روند،امام(ع)به آن‌ها اجازه داد و چون ابن عباس از امام‌ پرسید که چرا با وجود ایـنکه بـرای شما توطئه این‌ها آشکار است،اجازه خروج از‌ مدینه‌ را دادید،ایشان فرمودند:

«ابن عباس تو مرا امر می‌کنی شروع به ستم‌پیشگی کنم و قبل از اینکه به‌ نیکی همت گمارم،مرتکب گناه شوم....هرگز سوگند به خداوند که از آنـچه‌ او درمـورد حـکومت و عدالت‌ از من پیمان گرفته،عدول نـخواهم کرد...»

(العکبری(شیخ مـفید)،بی‌تا،ص 98).

نمونهء دیـگر برخورد امام علی(ع)با خوارج پس از جنگ صفین نیز یکی از موارد بارز عدالت‌گرایانه و اخلاق‌مدارانهء ایشان در قبال دشمنان خود‌ بود.امام‌ در این بحران‌ تا منتها درجهء مـمکن از آزادی بـا خـوارج رفتار کرد و درحالی‌که می‌توانست با آنان به‌ سختی بـرخورد کـند،ولی هیچ‌گاه مرزهای اخلاقی‌ و دینی و عدالت را نادیده‌ نگرفت‌ و در بدو امر با آنان با خشونت رفتار نکرد.آنان را به زندان نیفکند و حـتی سـهمیهء آنـان را از بیت المال قطع نکرد.ایشان در این‌ خصوص‌ می‌فرماید:

«ما حقوق آن‌ها را‌ قطع‌ نـمی‌کنیم و مانع از ورودشان به مسجد نمی‌شویم و تا مادامی که عمل حرامی را مرتکب نشده‌اند و خونی را نریخته‌اند،مزاحم‌ آن‌ها نمی‌شویم»(المحمودی،9731،ج 2،ص 933).

اما وقتی آنان از در جنگ بـا امـام‌ درآمـدند،ایشان‌ نیز با آنان جنگید و معتقد بود که‌ خوارج در دامن شیطان گرفتار آمـدند و شـیطان راه‌های خود را برای ایشان گسترده‌ است(نهج البلاغه،1531،خ 021،721و 081).درعین‌حال پس از جنگ نهروان، دربارهء باقی ماندهء‌ آنان‌ فرمود که‌ پس از من خـوارج را نـکشید؛زیرا آن کـسی که حق را

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 33)

طلب کرده و به خطا رفته است،همچون‌ کسی نیست که به دنـبال بـاطل رفـته و آن را یافته است(نهج‌ البلاغه،15317ص‌ 051،خ‌ 06).

اما زیباترین برخورد امام علی(ع)را می‌توان با قاتل خود ملاحظه کـرد؛درحالی‌ که دروازهـ‌های ابـدیت به روی وی گشوده ‌‌می‌شد،خطاب‌ به فرزندانش درمورد قاتل‌ خود فرمود:

«ای فرزندان عبد المطلب،نیابم شما را که در خون‌ مـسلمانان‌ فـرو‌ روید و بهانه آورید که امیر المؤمنین کشته شده است و بدانید که در برابر مـن‌ جـز قاتل مـن نباید کشته شود.بنگرید اگر من از ضربت او از دنیا رفتم،یک‌ ضربت‌ به او بزنید»(نهج البلاغه،1531،ص‌ 879،نامه‌ شماره 74؛مـجلسی، 3891،ج 24،ص 933).

و ادامـه می‌دهد:

«او را طعام کنید و آشامیدنی بدهید و از حیث اسارت با او به نیکی رفتار کنید.اگر من سلامت خـود را بـازیافتن کـه اختیار او به دست‌ خود من است، اگر خواستم او را می‌بخشم و اگر خواستم قصاص می‌کنم و اگر کشته شـدم، پس او را بـکشید»(مجلسی،3891،ج 24،ص 933).

بدین ترتیب،امام علی(ع)در واپسین لحظات حیات این جهانی خویش نیز عدالت،آزادگی،دینداری و شرافت‌ را برای تـاریخ بـرجای گـذاشت.بی‌شک او بازتاب‌ وجدان عدالت‌خواه بشر در طول تاریخ بود.

جمع‌بندی

عدالت یکی از پایدارترین و درعین‌حال،پیچیده‌ترین پرسش‌های تاریخ اندیشهء بشری‌ است.پرسشی که هیچ انـدیشمند سـیاسی از طـرح و توضیح‌ آن‌ غفلت نورزیده است. جایگاه این مقوله برای بشر وقتی اهمیت بـیشتری مـی‌یابد که قلمرو بررسی آن متوجه‌ تعاملات و زندگی اجتماعی انسان‌ها شود؛زیرا از جنبه‌های مهم بحث عدالت،موضوع‌ برابری یا نابرابری انسان‌ها‌ در‌ ظـرفیت‌های مـادی و این جهانی چون ثروت،موقعیت‌های‌ اجتماعی و سیاسی اما با وجود شباهت‌ها و نه همسانی اسـتعدادهای افـراد است.

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 34)

عدالت درواقع،در یک معنای کلی آن توضیح دهندهء هـمهء مـباحثی اسـت‌ که‌ چه‌ در رابطه با دفاع یا رد‌ چـنین‌ نـابرابری‌هایی‌ در تاریخ بشر صورت پذیرفته است؛اما این‌ پرسش همچنان باقی است که عدالت چیست و امـر عـادلانه کدام است؟در این میان‌ اسلامی،دینی الهـی،در‌ چـارچوب‌ قواعد‌ و ضـوابط فـطری مـقولهء عدالت را مطرح ساخته‌ و بر‌ روی عدالت گـسرتی بـه‌عنوان یکی از اهداف بنیادین رسالت پیامبران در کنار تهذیب‌ و هدایت انسان‌ها تأکید ورزیده است.

نوشتار حـاضر‌ کـوششی‌ بود‌ در جهت واکاویمقوله عدالت از دیدگاه امـام‌ علی(ع)که بی‌شک کلام و عملکرد حـکومتی آن حـضرت بازتاب وجدان تاریخی بشر در جـهت کـشش‌های همیشگی‌اش در رابطه با عدالت است،به ویژه اینکه‌ حکومت‌ امام‌ تنها‌ موردی در تاریخ اسلام اسـت کـه امام معصوم قدرت سیاسی را‌ در‌ دسـت گـرفته‌ و جـامعهء اسلامی را رهبری کـرده اسـت.محققا شکل‌گیری دولت علوی،جهان زیست‌ نوین سـیاسی و مـعنوی را‌ نه‌ تنها‌ برای جامعهء اسلامی بلکه برای تاریخ بشریت به وجود آورد و شرایط لازم‌ را‌ بـرای‌ بـازیابی کارویژه‌های یک دولت عدالت‌خواه در میان‌ مسلمانان فراهم کـرد،آن هـم در شرایطی کـه جـامعهء‌ مـسلمانان‌ بیش‌ از دو دهه تجربهء یأس‌آوری را پشـت‌سر گذرانده بود.

در این راستا حکومت امیر المؤمنین(ع)را باید‌ برجسته‌ترین‌ الگوی حکومتی اسلامی‌ پس از پیامبر(ص)قلمداد کرد که بـا تـعریفی متفاوت از سیاست همهء‌ تلاش‌ خود‌ را مـصروف عـدالت‌گستری و مـحقق سـاختن حـق در جامعهء اسلامی کـرد.بدون تـردید عدالت به عنوان مسئله‌ای‌ همه‌جانبه‌ و فراگیر در سیاست‌گذاری و مدیریت حکومتی، برای نخستین‌بار در تاریخ پس از گسترش‌ اسلام‌ در‌ سایر تمدن‌ها و فرهنگ‌ها در دولت امـیر المـؤمنین(ع)پایه‌گذاری گـردید و به دلیل نگرش جامع و اهتمام‌ راسخ‌ امـام‌ نسبت بـه آنـ،اصلی اسـاسی،در ابـعاد مـختلف بروز و توسعه یافت.امام(ع)با عنایت به‌ ایمان‌ خود‌ به‌ اینکه عدالت،اصلی حاکم بر همهء هستی است،جامعهء انسانی و حکومت‌ خویش را نیز بر همین مبنا‌ استوار‌ ساخت‌ و در درون حکومت خود،کوشش کرد به‌ آنچه در بـاب عدالت ایمان دارد،جنبهء‌ عملی‌ دهد.عدالت در نگرش اما(ع)خاستگاهی‌

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 35)

جز وحی و سیرهء پیامبر(ص)نداشت،بنابراین عدالت در نگاه او،ریشه در جهان‌بینی‌ الهی دارد.

عدالت نزد‌ امام(ع)امری‌ چندبعدی است و هرچند می‌توان از آن براساس کلام و عمل امام علی(ع)برداشت‌های‌ متعددی‌ از جمله تقوا،حکمت،انصاف،و احقاق حق و نـفی تـبعیض‌ و ستم‌ توضیح داد،همهء آن‌ها در یک نظام پیوستهء‌ باهم‌ معنادار می‌شود و درواقع ملکمل یکدیگرند.ضمن اینکه باید تأکید کرد اساسی‌ترین بعد عملی عدالت‌ نزد امام‌ قلمرو و تعاملات انسانی به‌ویژه‌ مسائل‌ مربوط بـه‌ امـور‌ اقتصاد‌ جامعه قلمداد می‌گردد.علی بن ابی طالب(ع)،امیر المؤمنین،برجسته‌ترین‌ مبین‌ اندیشهء اسلامی با اعتقادی راسخ به امر عدالت،کانونی‌ترین رکن حکومت و مهم‌ترین سنجه‌ ارزیابی‌ قدرت‌ سیاسی،آن را نیز اجـرا کـرد.هدف امام‌ از حکومت و سیاست‌ شکل‌دهی‌ بـه‌ ساختار قـدرتی بود که در‌ رهگذر‌ آن حقی احقاق شود و ستمی رفع گردد و روابط اجتماعی،سیاسی،اقتصادی و قضائی برمبنای‌ عدالت‌ معنادار شود.امام با رویکرد دین‌مدارانه قدرت‌ سیاسی‌ را‌ به خودی خود‌ هدف‌ قـرار نـداد بلکه آن‌ را‌ برای هـدف‌های‌ والایی چـون عدالت و خیر برتر خواست.ازاین‌رو با اعتقادی عمیق و پایبندی عملی‌ به‌ اصول‌ و ارزش‌های دینی،عدالت را میزان اصلی‌ ارزیابی‌ سیاست و حکومت‌ قرارداد و‌ حکومت بر مردم را‌ صرفا به دلیل رفع ستم ستم‌دیدگان پذیرفت.

یادداشت‌ها

(1).اشاره به آیه:

«لقد ارسـلنا رسـلنا بالبینات و انزلنا‌ معهم‌ الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و‌ انزلنا‌ الحدید‌ فیه‌ بأس‌ شدید و منافع‌ للناس...»

(حدید:52).

(2).اشاره به حدیث:«یملاء اللّه الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما وجورا»(مجلسی،3891، ج 5،ص 48).

(3).همین معنا در‌ حدیثی‌ از‌ امام موسی کاظم(ع)وارد شده اسـت کـه می‌فرماید:«ان‌ اللّهـ‌ لم‌ یترک‌ شیئا‌ من‌ صنوف‌ الاموال و قد قسمه واعطی کل ذی حق حقه،الخاصه و العامه و الفقراء و المساکین و کل صنف مـن صنوف الناس(محمد بن یعقوب(کلینی)756317ص 245).

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 36)

(4).«و لا تقولن انی مومر‌ امر فاطاع فان ذالک ادغـال فـی القـلب و منهکه فی الدین و تقرب من‌ الغیر».

کتابنامه

-قرآن کریم.

-نهج البلاغه(فیض الاسلام)،تهران،1531 ش(2931 ق).بی‌نا.

-ابن ابی الحدید،عبد المجید بن هبة اللّه(5831 ق).شرح نهج البلاغه.ج 1 و 7.بـه‌ ‌ ‌تـحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم.بیروت:دار احیاء الکتب العربیه.چاپ دوّم.

-ابن اسحاق،محمد بن یعقوب(5631).الاصول من الکافی.جلد اول.تهران:دار المـکتب‌ الاسلامیه.چاپ چهارم.

-ابن المـسعودی،ابو الحـسن علی بن الحسین(4891).مروج الذهب و معادن الجواهر.قاهره: بی‌نا.چاپ چهارم.

-ابن قتیبه الدینوری،ابو محمد‌ عبد‌ اللّه(4631 ش).الامامة و السیاسة،قم:منشورات الرضی.

-ابن منظور،ابی الفـضل جمال الدین محمد بن مکرم(3631 ش).لسان العرب.المجلد السادس. قم:نشر ادب الحوزه.

-افلاطون(7631).دورهء آثار افلاطون.ج 2.ترجمه محمد حـسن لطفی،تهران:انتشارات‌ خوارزمی،چاپ‌ دوم.

-الامدی التمیمی،عبد الواحد(7041 قـ).غرر الحـکم و درر‌ الکلم.بیروت:مؤسسه الاعلمی‌ للمطبوعات(5891 م).

-الجبعی العاملی،زین الدین(شهید ثانی)(8931 ه.ق).الروضة البهیة فی شرح المعة الدمشقیة. الجزء اول.قم:منشورات مکتبه الداوری.

-جرداق،جرج(5731).امام علی(ع)؛صوت عدالت انسانیت.ج 1 و 6.ترجمه سید هادی‌ خسروشاهی.تهران:نشر خرّم.

-حسین،طه(3631).انقلاب بزرگ(الفتنه‌ الکبری).ترجمه سید جعفر شهیدی.تهران: انتشارات‌ علمی.چاپ‌ دوم.

-دال،رابرت(2631).تجزیه و تحلیل جدید علم سیاست.ترجمه حسین ظفریان.تهران:نشر مترجم.

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 37)

-درخشه،جلال(2831).مواضع سـیاسی حضرت علی(ع)در قبال مخالفین.تهران:نشر بین الملل.چاپ دوّم.

-دوورژه،موریس(8531).اصول علم سیاست.ترجمه ابو الفضل قاضی.تهران:کتاب‌های جیبی‌ چاپ پنجم.

-دهخدا،علی اکبر(1431).لغت‌نامه.ج 03.تهران:شرکت چاپ افست گلشن.

-الراغب الاصفهانی،ابو القاسم الحسین‌ بن‌ محمد(بی‌تا)المفردات فی غریب القران.به تحقیق‌ سید محمد گیلانی.بیروت:دار المعرفه.

-عالم،عبد الرحمن(5731).بنیادهای علم سیاست.تهران:نشر نی.

-عنایت،حمید(7731).بنیاد فلسفه سـیاسی در غـرب.تهران:انتشارات زمستان.

-فاستر،ب.مایکل(0731).خداوندان اندیشه سیاسی.ج 1.تهران:انتشارات امیرکبیر.

-قمی،عباس(8731).مفاتیح الجنان.مشهد:انتشارات آستان قدس رضوی.چاپ اول.

-مجلسی،محمد باقر(3891 م).بحار الانوار.ج 83،24‌ و 15.بیروت:دار احیاء‌ التراث العربی، چاپ سوم.

-المحمودی،محمد باقر(7931 ق).نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه.بیروت:دار التعارف. للمطبوعات،چاپ اوّل(7791 م).

-معلوف،لوئیس(7631).المنجد فی اللغه.تهران:معراج(افست).چاپ سوم.

-محمدی الری‌ شهری(2631).میزان الحکمه.المجلد السادس.قم:مکتب الاعلام الاسـلامی‌ (4041 ق).

-مطهری،مرتضی(بی‌تا-الف).عدل الهـی.قم:انتشارات صدرا.

-همو(بی‌تا-ب).سیری در نهج البلاغه.قم:انتشارات‌ صدرا.

دانش سیاسی » شماره 5 (صفحه 38)

پایان مقاله