| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مرحوم اقدسى در توصيف اين شب غمانگيز فرموده:
1 - خطبه خواندن حضرت ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) و برداشتن بيعت را از اصحاب و ياران. مرحوم مجلسى در كتاب بحارالانوار از مسعودى در مروج الذهب نقل مىكند كه وقتى امام (عليه السلام) به سرزمين كربلاء وارد شدند عدد مجموع اردو هزار و صد نفر سواره و پياده بود. مرحوم مفيد در ارشاد فرموده عصر روز تاسوعا قريب غروب آفتاب امام امر فرمودند كرسى از ساج در ميان صحراء گذاردند سپس اصحاب و اهل بيت را جمع نموده و در ميان آن جمع قرار گرفته و فرمود: اثنى على الله احسن الثناء و احمده على السراء و الضراء، اللهم انى احمدك على ان كرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن و فقهتنا فى الدين و جعلت لنا اسماعا و ابصارا و افئدة فاجعلنا من الشاكرين. سپاس و ستايش مىكنم ايزد پاك را به بهترين سپاس و او را در آشكار و نهان حمد مىنمايم، بار خدايا تو را شكر مىكنم كه از روز نخست ما را عزيز آفريده و به پيغمبرت ما را گرامى داشته و قرآن را به ما آموختى و در دين فقيهان نموده و گوش شنوا و چشم بينا و قلبى واسع به ما عطاء كردى پس ما را از كسانى قرار بده كه شاكر اين نعمتهايت باشيم. اما بعد: فانى لا اعلم اصحابا اوفى و لا خيرا من اصحابى و لا اهل بيت ابر و لا اوصل من اهل بيتى فجزاكم الله عنى خيرا لا و انى لا اظن يوما لنا من هولاء، الا و انى قد اذنت لكم فانطلقوا جميعا فى حل ليس عليكم منى ذمام. پس از حمد و ستايش يزدان پاك، من اصحابى را باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و اهل بيتى را نيكوتر و اصيلتر از اهل بيت خود سراغ ندارم پس خدا از طرف من به شما پاداش و اجر نيكو عطاء فرمايد، اى ياران گمان نمىكنم از دست اين قوم غير از فردا روز ديگرى را داشته باشيم، بدانيد من به شما اذن دادم و بيعت خويش را از عهده شما برداشتم، پس راه خود را پيش گيريد و به هر كجا كه مىخواهيد برويد. هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملاثم ليأخذ كل رجل منكم بيد رجل من اهل بيتى ثم تفرقوا فى وادكم و مداينكم حتى يفرج الله. الان شب است و تاريكى آن شما را پنهان داشته لذا تاريكى را براى خود شتر و مركب قرار داده هر يك از شما دست يكى از اهل بيت مرا بگيريد و متفرق شده و به شهرها و ديار خود رويد تا خدا در كار شما فرج عطا فرمايد مرا با اين لشگر واگذاريد. فان القوم انما يطلبونى ولو قد اصابونى فى الهواء عن طلب غيرى. اى ياران اين گروه غير از من طالب ديگرى نيستند و من از دست ايشان جان بدر نخواهم برد و اگر در هوا هم بروم مرا خواهند گرفت و خونم را خواهند ريخت. اظهار وفادارى حضرت قمر بنى هاشم (سلام الله عليه) به امام (عليه السلام) سخن امام (عليه السلام) كه به اينجا رسيد اصحاب و ياران آن حضرت گريستند و اول كسى كه ايستاد و در جواب آن جناب اظهار ثبات و ايستادگى نمود حضرت ابوالفضل قمر بنى هاشم بود آن بزرگوار با برادرها و برادرزادهها و بنى اعمام از كلمات غمانگيز و حاكى از غربت امام (عليه السلام) سخت متاثر و دلتنگ شده لذا از زبان خود و ساير شهزادگان محضر مبارك برادر عرضه داشت:اى مولا و اى سرور ما به ذات پاك ايزد متعال ما اين كار را نخواهيم نمود كه شما را به دست دشمن سپرده و خود جان بدر ببريم، خدا آن روز را نياورد كه ما در دنيا زنده باشيم و شما نباشيد، قدمهاى ما بريده باد اگر از در آستانه تو قدم برداريم و چشمانمان كور باد اگر بغير از جمال تو بنگريم. و پس از قمر بنى هاشم (سلام الله عليه) ساير برادرها و برادرزادهها و خواهرزادهها زمين ادب بوسيده و عرضه داشتند: ما به جان و دل مطيع و فرمانبردار آنچه ابوالفضل العباس به عرض اقدس همايونى رساند مىباشيم. امام (عليه السلام) تمام سخنان ايشان را شنيده و در حقشان دعاء فرمودند، سپس روى مبارك به اولاد عقيل كرده و فرمودند: يا بنى عقيل حسبكم من القتل بمسلم فاذهبوا انتم فقد اذنت لكم. اى فرزندان عقيل كشته شدن مسلم شما را بس بوده و داغ او شما را كافى است به شما اذن دادم كه به آن اكتفاء كرده و راه وطن را پيش گيريد و برويد. اظهار وفادارى عبدالله بن مسلم بن عقيل به امام (عليه السلام) عبدالله كه پسر بزرگتر جناب مسلم بن عقيل (سلام الله عليه) بود پيش آمد و عرضه داشت:سبحان الله فما يقول الناس، يقولون انا تركنا شيخنا و سيدنا و بنى عمومتنا خيرالاعمام و لم نرم معهم بسهم و لم نطعن معهم برمح و لم نضرب معهم بسيف ولا ندرى ما صنعوا، لا والله ما نفعل ولكن نفديك بانفسنا و اموالنا و اهلينا و نقاتل معك حتى نرد موردك فقبح الله العيش بعدك. اى نور ديده رسالت معاذالله كه اين عمل از ما سر بزند كه تو را تنها بگذاريم و برويم، مردم به ما چه خواهند گفت، بگويند:
اظهار وفادارى نمودن مسلم بن عوسجه به امام (عليه السلام) سپس اولين نفر از بين اصحاب جناب مسلم بن عوسجه بود كه از جاى برخاست و دست ادب بسينه گذارد:
اى فرزند رسول خدا، آيا ما جان نثاران دست از دامن تو برداريم و تو را در ميان اين گروه اشرار بگذاريم پس به چه رو نزد خداى متعال عذر بياوريم. فرد
قسم به ذات پاك پروردگار دست از دامنت بر نمىداريم تا با نيزه سينه دشمنان تو را ريش ريش نكنيم و با شمشير بدنهاى اعداء تو را چاك چاك ننمائيم و تا دستههاى تيغ در دست ما است با اين ناكسان مقاتله خواهيم كرد. ول لم يكن معى سلاح اقاتلهم به لقذفتهم بالحجارة. اى سرور اگر سلاح جنگ من از بين برود و چيزى نداشته باشم كه با اين از خدا بى خبران بجنگم همانا با سنگ با آنها نبرد مىنمايم. فرد
اما والله لو قد علمت انى اقتل ثم احيى ثم اقتل ثم احرق ثم اذرى يفعل ذلك بى سبعين مرة ما افارقك حتى القى حمامى دونك. قسم به ذات پروردگار اگر بدانم كه در راه محبت تو كشته شده سپس زنده گشته پس از آن كشته شده و جسدم را سوزانده سپس خاكسترم را به باد فنا مىدهند همچنين تا هفتاد بار باز دست از يارى و محبت تو بر نداشته تا مرگ را در نزد تو چشيده و ملاقات كنم. شعر
اى مولاى من چرا چنين نكنم و حال آنكه جان سپردن يك دم زدن بيش نيست و بعد در خدمت تو حيات ابد و عيش سرمد است. اظهار وفادارى زهير بن قين به امام (عليه السلام) سپس زهير بن قين به پا خاست و عرض كرد:والله لوددت انى قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتى اقتل هكذا الف مرة و ان الله عزوجل يدفع بذلك القتل عن نفسك و عن انفس هولاء الفتيان من اهل بيتك. قسم به خدا اگر در راه محبت تو كشته شوم بعد زنده شده سپس كشته شده و بهمين ترتيب تا هزار مرتبه دست از چاكرى تو بر ندارم، خدا تو و اين جوانان فاطمى و نوباوگان علوى را سالم بدارد. فرد
مرحوم سيد در لهوف مىفرمايد: بعد از مسلم بن عوسجه سعيد بن عبدالله الحنفى به پاخاست و در مقام اظهار وفادارى عرضه داشت: لا والله يابن رسول الله لا نخليك ابدا حتى يعلم الله انا قد حفظنا فيك وصية رسول محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) ولو علمت انى اقتل فيك ثم احيى ثم اخرج حيا ثم اذرى يفعل ذلك بى سبعين مرة ما فارقتك حتى القى حجمامى دونك و كيف لا افعل ذلك و انما هى قتله واحدة ثم انال الكرامة التى لا انقضاء لها ابدا. نه به خدا قسم اى فرزند رسول خدا هرگز ما تو را تنها نگذاشته و رها نخواهيم كرد تا خداوند بداند كه ما سفارش پيغمبرش را درباره تو نگه داشتيم و اگر من مىدانستم كه در راه تو كشته مىشوم و سپس زنده شده و سپس ذرات وجودم را به باد فنا مىدهند و هفتاد بار با من چنين مىشد هرگز از تو جدا نمىشدم تا آنكه در ركاب سعادت مآب تو كشته شوم و اكنون چرا چنين نكنم با اينكه يك كشته شدن بيش نيست و به دنبالش زندگانى جاودان مىباشد. اظهار وفادارى بشيربن عمرو خضرمى به امام (عليه السلام) بعد از زهير بشير بن عمرو خضرمى(63) كه از جمله خواص اصحاب امام بود از جا برخاست و محضر مبارك امام (عليه السلام) عرضه داشت:اكلتنى السباع حيا ان فارقتك و اسئل عنك و اخذلك مع قلة الاعوان لا يكون هذا ابدا. درندگان صحرا بدن مرا بدرند اگر من از تو جدا شوم و ترا خار بگذارم با آنكه در اين صحرا بى يار و هوادارى دشمن تو را احاطه كرده. شعر
مرحوم سيد در لهوف مىفرمايد: در همين اثناء به بشير بن عمر (محمد بن بشير حضرمى) خبر رسيد كه فرزندت در سر حد رى اسير اشرار گرديده و در زير غل و زنجير او را به حبس بردند. وى از اين خبر متاثر و پژمرده شد و فرمود: گرفتارى او و خودم را به حساب خداوند منظور مىدارم اگر چه خوش نداشتم كه من زنده بوده و او اسير گردد. امام (عليه السلام) كه سخن او را شنيد فرمود: رحمك الله انت فى حل من بيعتى فاعمل فى فكاك ابنك، رحمت خدا بر تو، من بيعت خود را از تو برداشتم، برو در آزاد كردن فرزندت سعى نما. عرض كرد: درندگان بيابان مرا زنده زنده بخورند اگر از تو جدا شوم. امام (عليه السلام) او را دعاء فرمود و سپس فرمان داد پنج دست لباس قيمتى كه هر دست هزار اشرفى قيمت داشت آوردند و به وى مرحمت فرمود كه او آنها را به فرزند ديگرش دهد تا در آزادى برادرش اقدام نمايد. 2 - بيرون رفتن جمعى از بى وفايان از اردوى كيوان شكوه. شب عاشوراء كه فرا رسيد امام (عليه السلام) در جمع ياران و اصحاب بعد از خطبه به منظور امتحان و آزمايش آن جمع فرمودند: ما خانواده رسالت اهل مكر و خدعه نيستيم همگان بدانيد فردا من كشته خواهم شد و هر كس هم كه با من باشد او نيز كشته خواهد گرديد اكنون تا فرصت هست هر كس كه مىخواهد برود از ظلمت شب استفاده كند و برود. گروهى كه از وفاء بهرهاى نداشتند بار و بنه خود را جمع كرده و هم آن شب از اردوى كيوان شكوه آن حضرت بيرون رفتند و آنانكه بايد مىماندند، ماندند. در كتاب نورالعيون اين واقعه از زبان عليا مخدره سكينه خاتون به اين شرح نقل شده است: سكينه خاتون مىفرمايد: شب عاشوراء كه فرا رسيد، شبى مهتابى بود و من در خيمه نشسته بودم و از پشت صداى گريه به گوشم رسيد چنان سوز آن صدا در من اثر كرد كه هوش از سرم پريد و بى اختيار اشگم جارى شد و بغض راه گلويم را گرفت، سعى كردم خودم را حفظ كرده و با صداى بلند گريه نكنم و اشگهايم را پاك كرده تا خواهران و ساير مخدرات مطلع نشوند، بارى با خاطرى افسرده و صورتى پژمرده از خيمه بيرون آمدم به اثر آن صدا روانه شدم آمدم تا به جائى رسيدم كه پدرم در ميان جمع اصحاب و يارانش نشسته بود و صداى گريه از پدر بزرگوارم بود، شنيدم كه مىفرمود: اى ياران و اى اصحاب من بدانيد كه من آگاهم و مىدانم شما براى چه در اين سفر با من همراهى كرديد، شما مىدانستيد كه من به سوى قومى مىروم كه با دل و زبان با من بيعت كرده و مرا به اميرى خود دعوت كردند اما طولى نكشيد كه اين علم شما تغيير كرد و ديديد كه دوستى اين قوم به دشمنى مبدل شد و شيطان سينه پر كينه ايشان را شكافت چيزى به غير از مكر و غدر نيافت پس بر ايشان مستولى شد و عهد و پيمان سابق را از ميان برد و خدا را از خاطرشان محو ساخت. اى ياران آگاه باشيد اين قوم مكار و غدار الان هيچ خيال و قصدى ندارند مگر كشتن من و هر كه از من حمايت بكند خون او را هم مىريزند و پس از كشتن من قصدشان دريدن پرده حرمت من و اسير كردن اهل بيت من مىباشد. مىترسم كه شما اين مطالب را ندانيد و اگر هم بدانيد حيا و خجالت مانع از رفتن شما شود، مكر و خدعه در پيش ما اهل بيت حرام است لذا بدينوسيله من شما را آگاه مىكنم كه دشمن در كمين جان شما مىباشد كسى كه يارى ما را خوش ندارد در اين شب كه تاريكى حجاب بين او و دشمن است و راه بدون خطر مىباشد و فرصت از دست نرفته و وقت هنوز باقى است راه خود را گرفته و برود و كسى كه به جان و روان يارى ما مىكند و دفع بليات از ما مىنمايد فردا در بهشت الهى همراه ما بوده و از غضب خدا آسوده مىباشد، جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خبر داده كه: حسين من غريب و وحيد و عطشان در زمين گرم كربلاء شهيد مىشود، هر كه او را يارى كند ما را يارى كرده و يارى پسرم قائم آل محمد را نموده و هر كه به زبان خود يارى ما كند با ما محشور خواهد شد. سكينه خاتون سلام الله عليها مىفرمايد: هنوز سخن پدرم تمام نشده بود كه ديدم بى وفايان ده تا ده تا و بيست تا بيست تا از اردوى پدرم خارج شده و متفرق گشتند تا جائى كه تعداد هفتاد و چند نفر بيشتر باقى نماندند بعد از تفرق لشگر نگاهى به پدر مظلوم خود كردم، ديدم سر را بزير انداخته مبادا مردم در رفتن خجالت بكشند از آن همه بى وفائى و بى حيائى مردم و آن غربت غير قابل توصيف پدر بى اختيار گريه راه گلويم را فشرد و درد در دلم پيچيد نزديك بود روح از كالبدم خارج شود. فرد
بار خدايا اين اشخاصى كه از ما چشم بسته و دل نازك امامشان را شكستند در روى زمين مگذار بمانند خدايا فقر را تا لب گور بر ايشان مسلط فرما و از شفاعت جد ما بى نصيبشان نما. سپس به خيمه خود برگشته ولى آرام و قرار نداشتم، اشگ لاينقطع به صورتم مىريخت و مجال هر كارى را از من گرفته بود، در اين اثناء عمهام كلثوم نظرش به من افتاد و با آن حال مرا ديد از جا جست و جلو آمد و گفت: دخترم تو را چه مىشود، چرا اشگ مىريزى؟! از پرسش عمهام احوالم پريشانتر شد از اول تا آخر آنچه ديده و شنيده بودم را براى عمهام بيان كردم، از شنيدن اين خبر ناله از دل بركشيد و فرياد زد: وا جداه، وا علياه، وا حسناه، وا حسيناه، وا قلة ناصراه، اين الخلاص من الاعداء. اى جد بزرگوار، و اى على بن ابيطالب و اى حسن بن على و اى حسين بن على، امان از كم ياورى، كجا ما از چنگال اين دشمنان جان سالم بدر مىبريم؟! اى كاش اين قوم از ما فداء و قربانى قبول مىكردند و ما زن و بچه را مثل گوسفند سر مىبريدند و دست از سلطان مظلوم و غريب بى ياور بى مىداشتند. تمام زنان و بانوان حرم به ناله و افغان در آمدند غلغلهاى به پا شد. صداى شيون مخدرات كه به سمع مبارك امام (عليه السلام) رسيد رو بخيمه آورده ولى از شد ناراحتى و اندوه دامن لباس آن حضرت روى زمين كشيده مىشد چون به در خيمه رسيدند فرمودند: فما هذا البكاء اى بانوان اين گريه شما از چيست؟ عمهام پيش رفت و دامن آن جناب را گرفت و عرضه داشت: يا اخى ردنا الى حرم جدنا رسول الله. برادرم ما را به حرم جدمان رسول خدا برگردان و از اين غم و اندوه نجات بده. امام (عليه السلام) فرمودند: ليس لى الى ذلك سبيل اين كار براى من ممكن نيست. عمهام عرضه داست: برادر شايد اين خيرگى و بى حيائى اين گروه بخاطر آن است كه شما و پدر و جدتان را نمىشناسند از اينرو به نظر مىرسد كه اظهار حسب و نسب فرموده جد و پدر و مادر و برادر خود را معرفى بفرمائيد. حضرت فرمودند: خواهر جان از حسب و نسب خود آنها را آگاه كردهام ولى موثر نبوده تنها قصد و غرضى كه دارند كشتن من است. و لا بدان ترانى على الثرى طريحا جديلا. اى خواهر ناچارى از اينكه ببينى بدنم روى خاك افتاده و لباسهايم را برده و بدنم را از ضرب تير و نيزه و شمشير پاره پاره كردهاند. خواهرم اين خبر را جد و پدرم به من دادهاند، هرگز در خبر پيغمبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خلف نيست از اينرو اوصيكم بتقوى الله رب البرية و الصبر على البلية و كضم نزول الرزية خواهرم شما را به تقوى و صبر بر بلا و حلم در مقام ابتلاء سفارش و وصيت مىكنم. 3 - نشان دادن حضرت منازل و درجات هر يك از اصحاب را در بهشت. ديگر از وقايع امشب آن است كه وقتى امام (عليه السلام) بيعت خود را از اصحاب خود برداشتند و فرمودند تا فرصت باقى است از تاريكى شب استفاده كرده از اينجا بگريزيد و بدنبال اين سخن گروهى از بى وفايان اردوى كيوان شكوه و ملازمت ركاب سلطان دنيا و آخرت را ترك كرده و از اردو بيرون آمده و رفتند و در مقابل اصحاب با وفا و جان نثاران آن حضرت باقى مانده و هر كدام به شرحى كه گذشت اظهار ثبات و وفادارى به ساحت مقدس امام (عليه السلام) كردند حضرت به ايشان فرمودند: بدانيد هر كس با من باشد فردا كشته خواهد شد و اين امرى است قطعى و حتمى. همه اصحاب عرضه داشتند: الحمدلله شرفنا بالقتل معك حمد بى حد و شكر بى قياس خداوندى را كه ما را در ركاب شما به شرف شهادت مفتخر مىسازد. امام (عليه السلام) وقتى ثبات قدم اهل بيت و اصحاب و انصار خود را مشاهده نمود فرمود: اكنون سرهاى خود را بالا كرده و مقام و منزل خود را بنگريد. اصحاب و انصار سر به آسمان بلند كرده منازل و قصور و حوريان را ديدند و از آن ساعت به بعد ثانيه شمارى مىكردند كه زودتر از اين عالم فانى به سراى باقى بروند لذا آن شب را تا صبح از اشتياق فردا خواب و آرام نداشته بلكه هر ساعتى را سالى مىپنداشتند.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|