::حدیث معراج (سخنان خداوند و پیامبر در سفر معراج) به نقل از بحارالانوار و ارشاد القلوب .:. »برترین اعمال رُوِيَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ أَنَّ النَّبِيَّ ص سَأَلَ رَبَّهُ سُبْحَانَهُ لَيْلَةَ الْمِعْرَاجِ فَقَالَ يَا رَبِّ أَيُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی لَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَفْضَلَ عِنْدِي مِنَ التَّوَكُّلِ عَلَيَّ وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ از امير مؤمنان (ع) روايت شده است كه: پيامبر اكرم (ص) در شب معراج از پروردگارش پرسيد: پروردگارا! برترين و شريفترين كارها كدام است؟خداوند عزّوجلّ در پاسخ فرمود: هيچ عملی نزد من بالاتر از توكل بر من و راضی بودن به آنچه كه من قسمت كرده ام، نيست »بخش ابتدایی حدیث معراج، ارشاد القلوب، ج ‏۱، ص ۱۹۹ .:. »شايستگان محبّت خداوند يَا مُحَمَّدُ وَجَبَتْ مَحَبَّتِي لِلْمُتَحَابِّينَ فِيَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِي لِلْمُتَعَاطِفِينَ فِيَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِي لِلْمُتَوَاصِلِينَ فِيَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِي لِلْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيَّ وَ لَيْسَ لِمَحَبَّتِي عَلَمٌ وَ لَا غَايَةٌ وَ لَا نِهَايَةٌ ای محمد! واجب شد محبّت من بر كسانی كه به خاطر من محبّت می كنند، و به خاطر من عطوفت و مهربانی می كنند، و به خاطر من با ديگران می پيوندند، و واجب شد بر آنان که بر من توكّل می كنند. و برای محبت من نه نشانه [ی خاصی] است و نه پايان و نهايتی »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏۷۴، ص: ۲۱ .:. »شايستگان محبّت خداوند وَ كُلَّمَا رَفَعْتُ لَهُمْ عَلَماً وَضَعْتُ لَهُمْ عَلَماً أُولَئِكَ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَی‏ الْمَخْلُوقِينَ بِنَظَرِي إِلَيْهِمْ وَ لَمْ يَرْفَعُوا الْحَوَائِجَ إِلَی الْخَلْقِ بُطُونُهُمْ خَفِيفَةٌ مِنْ أَكْلِ الْحَرَامِ نَعِيمُهُمْ فِي الدُّنْيَا ذِكْرِي وَ مَحَبَّتِي وَ رِضَائِي عَنْهُمْ و هرگاه كه يك نشانه را از سر راه محبوبان خويش بر دارم نشانه ديگری را قرار خواهم داد. اينان كسانی هستند كه به مردم آنگونه می نگرند كه من نگاه می كنم و دست نياز به سوی خلق دراز نمی كنند. شكم آنها از مال حرام خالی است. خوشی و كامرانی آنها در دنيا ذكر و محبّت و رضايت من از ايشان است »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏۷۴، ص: ۲۱ .:. »پارساترين مردمان یا أَحْمَدُ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَكُونَ أَوْرَعَ النَّاسِ فَازْهَدْ فِي الدُّنْيَا وَ ارْغَبْ فِي الْآخِرَةِ فَقَالَ إِلَهِي كَيْفَ أَزْهَدُ فِي الدُّنْيَا فَقَالَ خُذْ مِنَ الدُّنْيَا حَفْناً مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّبَاسِ وَ لَا تَدَّخِرْ لِغَدٍ وَ دُمْ عَلَی ذِكْرِي فَقَالَ يَا رَبِّ كَيْفَ‏ أَدُومُ عَلَی ذِكْرِكَ فَقَالَ بِالْخَلْوَةِ عَنِ النَّاسِ وَ بُغْضِكَ الْحُلْوَ وَ الْحَامِضَ وَ فَرَاغِ بَطْنِكَ وَ بَيْتِكَ مِنَ الدُّنْيَا ای احمد! اگر دوست داری كه پارساترين مردمان باشی، نسبت به دنيا زهد پيشه كن و نسبت به آخرت رغبت داشته باش. پیامبر ص فرمود: خداوندا! چگونه نسبت به دنيا زهد بورزم؟ خداوند فرمود: از خوراك و آشاميدنی و پوشاك دنيا به اندازه خيلی كم استفاده كن و برای فردا چيزی ذخيره مكن و همواره به ياد من باش.پيامبر ص پرسيد: خدایا چگونه همواره به ياد تو باشم؟خداوند فرمود: با دوری از مردم و كينه نسبت به ترش و شيرين و خالی نگهداشتن شكم و خانه از دنيا »بخشی از حدیث معراج، ارشاد القلوب، ج ‏۱، ص ۱۹۹ .:. »دوری از خوی بچگانه يا أحْمَدُ! اِحْذَرْ أنْ تَكُونَ مِثْلَ الصَّبِيِّ إذا نَظَرَ إلَی الاْخْضَرِ وَالاْصْفَرِ أحَبَّهُ وَإذا أُعْطِيَ شَيْئاً مِنَ الْحُلْوِ وَالْحامِضِ اِغْتَرَّ بِهِ ای احمد! بپرهيز از اينكه مانند بچّه باشی كه هرگاه به سبز و زرد نظر می افكند، به آنها دل می بندد و يا ترش و شيرين در اختيارش قرار می گيرد، نسبت به آن فريفته می شود. »بخشی از حدیث معراج، ارشاد القلوب، ج ‏۱، ص ۲۰۰ .:. »عوامل تقرب به پروردگار فَقالَ: يارَبِّ! دُلَّنِي عَلی عَمَل أتَقَرَّبُ بِهِ إِلَيْكَ. قالَ: اجْعَلْ لَيْلَكَ نَهاراً وَنَهارَكَ لَيْلاً.قالَ: يارَبِّ! كَيْفَ ذلِكَ؟ قَالَ: اجْعَلْ نَوْمَكَ صَلاةً وَطَعامَكَ الْجُوعَ پيامبرص عرض كرد: خداوندا! مرا به عملی راهنمايی كن كه با آن به تو تقرّب جويم؟ خداوند فرمود: شب خود را روز و روز خود را شب قرار بده. عرض كرد: چگونه چنين كنم؟ فرمود: خوابت را نماز و غذايت را گرسنگی قرار بده. »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏ ۷۴، ص: ۲۲ .:. »ضمانت بهشت يا أحْمد! وَعِزَّتي وَجَلالِي ما مِنْ عَبْد ضَمِنَ لِي بِأَرْبَعِ خِصال إِلاّ أدْخَلْتُهُ الْجَنّةَ، يَطْوِي لِساَنهُ فَلا يَفْتَحُهُ إِلاّ بِما يَعْنِيهِ وَ يَحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ الْوَسْواسِ وَ يَحْفَظُ عِلْمي وَ نَظَري إِلَيْهِ وَ تَكُونُ قُرَّةُ عَيْنَيْهِ الْجُوعُ. ای احمد! به عزّت و جلالم سوگند هر بنده ای كه چهار صفت را برای من ضمانت كند، او را به بهشت وارد می‌كنم: زبانش را در كام بپيچد و حرف نزند مگر به سخن مفید و قلب خود را از وسوسه های اهريمنی حفظ كند و همواره بيانديشد كه من به او آگاه و بر كارهايش ناظر هستم. و گرسنگی، نور چشمانش باشد »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏ ۷۴، ص: ۲۲ .:. »گرسنگی، سكوت، خلوت يا أحْمَد! لَوْ ذُقْتَ حَلاوَةَ الْجُوعِ وَالصَّمْتِ وَالخَلْوَةِ وَما وَرِثُوا مِنْها. قالَ: يا رَبِّ! ما مِيراثُ الجُوعِ؟ قالَ: الْحِكْمةُ وَ حِفْظُ الْقَلْبِ وَ التَّقَرُّبُ إلَيَّ وَ الْحُزْنُ الدّائِمُ وَ خِفَّةُ الْمَؤُنَةِ بَيْنَ النّاسِ وَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ لا يُبالِي عاشَ بِيُسْر أمْ بِعُسْر ای احمد! ای كاش می‌دانستی كه «گرسنگی» و «سكوت» و «خلوت [با خدا]» چه لذّت و آثاری دارند! عرض كرد: خداوندا! گرسنگی چه اثراتی دارد؟ فرمود: حكمت، حفظ قلب، تقرّب به من، حزن هميشگی، كم خرج بودن بين مردم، حق گويی و بی اعتنايی به سختی يا آسانی زندگی »بخشی از حدیث معراج، ارشاد القلوب، ج ‏۱، ص ۲۰۰ .:. »گرسنگی و سجود مقدمه تقرّب يا أحْمَدُ! هَلْ تَدْرِي بِأَيِّ وَقْت يَتَقَرَّبُ الْعَبْدُ إلَيَّ؟ قالَ: لا يا رَبِّ. قالَ: إذا كانَ جائِعاً أوْ ساجِداً ای احمد! آيا می دانی چه هنگامی بنده به من نزديك می شود؟عرض كرد: خير، ای پروردگار من!فرمود: وقتی كه گرسنه يا در حال سجده باشد »بخشی از حدیث معراج، ارشاد القلوب، ج ‏۱، ص ۲۰۰ .:. »تعجّب از سه گروه يَا أَحْمَدُ! عَجِبْتُ مِنْ ثَلَاثَةِ عَبِيدٍ عَبْدٍ دَخَلَ فِي الصَّلَاةِ وَ هُوَ يَعْلَمُ إِلَی مَنْ يَرْفَعُ يَدَيْهِ وَ قُدَّامَ مَنْ هُوَ وَ هُوَ يَنْعُسُ وَ عَجِبْتُ مِنْ عَبْدٍ لَهُ قُوتُ يَوْمٍ مِنَ الْحَشِيشِ أَوْ غَيْرِهِ وَ هُوَ يَهْتَمُّ لِغَدٍ وَ عَجِبْتُ مِنْ عَبْدٍ لَا يَدْرِي أَنِّي رَاضٍ عَنْهُ أَوْ سَاخِطٌ عَلَيْهِ وَ هُوَ يَضْحَكُ ای احمد! از سه بنده خود تعجب می كنم: بنده ای كه به نماز ايستاده و می داند كه دستهای خود را به جانب چه كسی دراز كرده و در پيشگاه چه كسی ايستاده و در عين حال خواب آلود است و در عجبم از بنده ای كه روزىِ امروز خود را از سبزی مختصر یا غیر آن دارد ولی نگران فرداست و در عجبم از بنده‌ای كه نمی داند آيا من از او راضی هستم يا بر او غضبناكم، ولی خندان است »بخشی از حدیث معراج، ارشاد القلوب، ج ‏۱، ص ۲۰۰ .:. »اوصاف و مقام اوليای خداوند يا أحْمَدُ! إنَّ فِي الْجَنَّةِ قَصْراً مِنْ لُؤْلُؤ فَوْقَ لُؤْلُؤ وَ دُرَّة فَوْقَ دُرَّة لَيْسَ فِيها قَصْمٌ وَلا وَصْلٌ، فِيهَا الْخَواصُّ، أنْظُرُ إلَيْهِمْ كُلَّ يَوْم سَبْعِينَ مَرَّةً فَأُكَلِّمَهُمْ كُلَّما نَظَرْتُ إلَيْهِمْ، وَأزِيدُ فِي مُلْكِهِمْ سَبْعِينَ ضِعْفاً ای احمد! در بهشت قصری است از لؤلؤ بر فراز لؤلؤ، و مرواريد بزرگ درخشان روی مرواريد كه در آنها قطع و وصلی وجود ندارد (يكپارچه است) در اين كاخ، دوستان خاصّ من هستند كه هر روز هفتاد بار (به لطف و مهر) به آنان نظر می افكنم و هربار با آنها سخن می گويم و هفتاد بار بر قلمرو و مقامشان می افزايم »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۳ .:. »اوصاف و مقام اوليای خداوند وَ إذا تَلَذَّذَ أهْلُ الْجَنَّةِ بِالطَّعامِ وَ الشَّرابِ تَلَذَّذُوا أُولـئِكَ بِذِكْرِي وَ كَلامِي وَ حَدِيثِي قالَ: يا رَبِّ! ما عَلامَةُ أُولـئِكَ؟ قالَ: مَسْجُونُونَ قَدْ سَجَنُوا ألْسِنَتَهُمْ مِنْ فُضُولِ الْكَلامِ وَ بُطُونَهُمْ مِنْ فُضُولِ الطَّعامِ و آنگاه كه اهل بهشت از خوردن و آشاميدن لذّت می برند اينان [دوستان خاص من] از ذكر و سخن و گفتار من لذّت می برند. عرض كرد: خداوندا! نشانه های اينها چيست؟ فرمود: زندانيانی هستند كه زبان های خود را از حرفهای غير ضروری و شكمهای خود را از غذای غير لازم، محفوظ و حبس كرده اند. »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۳ .:. »اوصاف درويشان راستين ::يَا أَحْمَدُ إِنَّ الْمَحَبَّةَ لِلَّهِ هِيَ الْمَحَبَّةُ لِلْفُقَرَاءِ وَ التَّقَرُّبُ إِلَيْهِمْ قَالَ وَ مَنِ الْفُقَرَاءُ قَالَ الَّذِينَ رَضُوا بِالْقَلِيلِ وَ صَبَرُوا عَلَی الْجُوعِ وَ شَكَرُوا عَلَی الرَّخَاءِ وَ لَمْ يَشْكُوا جُوعَهُمْ وَ لَا ظَمَأَهُمْ وَ لَمْ يَكْذِبُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ لَمْ يَغْضَبُوا عَلَی رَبِّهِمْ وَ لَمْ يَغْتَمُّوا عَلَی مَا فَاتَهُمْ وَ لَمْ يَفْرَحُوا بِمَا آتَاهُمْ یا أَحْمَدُ مَحَبَّتِي مَحَبَّةُ الْفُقَرَاءِ فَأَدْنِ الْفُقَرَاءَ وَ قَرِّبْ مَجْلِسَهُمْ مِنْكَ وَ أَبْعِدِ الْأَغْنِيَاءَ وَ أَبْعِدْ مَجْلِسَهُمْ عَنْكَ فَإِنَّ الْفُقَرَاءَ أَحِبَّائِي (فارسی)ای احمد! محبّت من در گرو محبّت درويشان و تقرّب به ايشان است. عرض كرد: درويشان كيانند؟ فرمود: آنانكه به كم، راضی و بر گرسنگی، صابر و در نعمت، شاكر هستند؛ از گرسنگی و تشنگی خود شكايتی ندارند و هرگز دروغ بر زبان خود جاری نمی كنند و نسبت به پروردگارشان غضب نمی نمايند و برای چيزی كه از دستشان رفت، غمگين نيستند و نسبت به چيزی كه به دست می آورند، فرحناك و شادمان نمی باشند.ای احمد! محبّت من در گرو محبّت درويشان است، پس به آنها نزديك شو و همنشينی با آنان را اختيار كن و از ثروتمندان و مجلسشان فاصله بگير، چراكه درويشان دوستان من هستند »بخشی از حدیث معراج، ارشاد القلوب، ج ‏۱، ص ۲۰۰ .:. »پرهیز از مشتهیات نفس يَا أَحْمَدُ لَا تَزَيَّنْ بِلَيِّنِ اللِّبَاسِ وَ طَيِّبِ الطَّعَامِ وَ لَيِّنِ الْوِطَاءِ فَإِنَّ النَّفْسَ مَأْوَی كُلِّ شَرٍّ وَ رَفِيقُ كُلِّ سُوءٍ تَجُرُّهَا إِلَی طَاعَةِ اللَّهِ وَ تَجُرُّكَ إِلَی مَعْصِيَتِهِ وَ تُخَالِفُكَ فِي طَاعَتِهِ وَ تُطِيعُكَ فِيمَا تكره [يَكْرَهُ‏] وَ تَطْغَی إِذَا شَبِعَتْ وَ تَشْكُو إِذَا جَاعَتْ... (فارسی)ای احمد! با لباس جذّاب و غذای لذيذ و بستر نرم، خود آرايی مكن چرا كه نفس، خاستگاه هر بدی و رفيق هر نادرستی است؛ تو او را به اطاعت خدا می خوانی و او تو را به نافرمانی می كشاند؛ در طاعت خدا با تو مخالفت می كند و در نافرمانی خدا با تو همراهی می كند. هرگاه كه سير شود، طغيان كند و هرگاه كه گرسنه شود، فرياد و فغان سر دهد... »بخشی از حدیث معراج، ارشاد القلوب، ج ‏۱، ص ۲۰۱ .:. »نفس، رفیق شیطان وَ تَغْضَبُ إِذَا افْتَقَرَتْ وَ تَتَكَبَّرُ إِذَا اسْتَغْنَتْ وَ تَنْسَی إِذَا كَبِرَتْ وَ تَغْفُلُ إِذَا آمَنَتْ وَ هِيَ قَرِينَةُ الشَّيْطَانِ... و [نفْس] هرگاه كه بینوا شود، غضب می كند و هرگاه كه بی نياز شود، تكبّر ورزد. هرگاه كه بزرگ شود، فراموشكار شود و هرگاه كه در امنيّت باشد، غفلت ورزد و او قرین شیطان است... »بخشی از حدیث معراج، ارشاد القلوب، ج ‏۱، ص ۲۰۱ .:. »نفس، چونان شترمرغ! وَ مَثَلُ النَّفْسِ كَمَثَلِ النَّعَامَةِ تَأْكُلُ الْكَثِيرَ وَ إِذَا حُمِلَ عَلَيْهَا لَا تَطِيرُ وَ كَمَثَلِ الدِّفْلَی لَوْنُهُ حَسَنٌ وَ طَعْمُهُ مُرٌّ و مَثَـل نفس آدمی، مثل شتر مرغ است كه فراوان می خورد ولی وقتی كه بر آن سوار می شوند (بار می گذارند) نمی پرد. و مانند خرزهره است كه رنگش زيبا ولی مزّه اش تلخ است »بخشی از حدیث معراج، ارشاد القلوب، ج ‏۱، ص ۲۰۱ .:. »اوصاف دنيا زدگان يَا أَحْمَدُ أَبْغِضِ الدُّنْيَا وَ أَهْلَهَا وَ أَحِبَّ الْآخِرَةَ وَ أَهْلَهَا قَالَ يَا رَبِّ وَ مَنْ أَهْلُ الدُّنْيَا وَ مَنْ أَهْلُ الْآخِرَةِ قَالَ أَهْلُ الدُّنْيَا مَنْ كَثُرَ أَكْلُهُ وَ ضَحِكُهُ وَ نَوْمُهُ وَ غَضَبُهُ قَلِيلُ الرِّضَا لَا يَعْتَذِرُ إِلَی مَنْ أَسَاءَ إِلَيْهِ وَ لَا يَقْبَلُ عُذْرَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَيْهِ ای احمد! دنيا و اهل آن را دشمن بدار و آخرت و اهل آن را دوست بدار.عرض كرد: ای خدای من! اهل دنيا و اهل آخرت چه كسانی هستند؟ فرمود: اهل دنيا كسی است كه خوردن و خنديدن و خواب و غضبش زياد و رضايت او كم است. اگر به كسی بدی كرد از او پوزش نمی طلبد و عذر كسی را كه از او عذر خواهی می‌كند نمی پذيرد... »بخشی از حدیث معراج، ارشاد القلوب، ج ‏۱، ص ۲۰۱ .:. »اوصاف دنيا زدگان [أَهْلُ الدُّنْيَا] كَسْلَانُ عِنْدَ الطَّاعَةِ شُجَاعٌ عِنْدَ الْمَعْصِيَةِ أَمَلُهُ بَعِيدٌ وَ أَجَلُهُ قَرِيبٌ لَا يُحَاسِبُ نَفْسَهُ قَلِيلُ الْمَنْفَعَةِ كَثِيرُ الْكَلَامِ قَلِيلُ الْخَوْفِ كَثِيرُ الْفَرَحِ عِنْدَ الطَّعَامِ [اهل دنیا] هنگام عبادت، كسل و هنگام معصيت، شجاع است. آرزويش دور و دراز است حال آنکه مرگش نزديك است. به حساب خود نمی پردازد. نفعش کم است و حرفش زياد. [از خدا] کم می‌ترسد و هنگام به غذا، بسيار شادمان می شود... »بخشی از حدیث معراج، ارشاد القلوب، ج ‏۱، ص ۲۰۱ .:. »اوصاف دنيا زدگان وَ إِنَّ أَهْلَ الدُّنْيَا لَا يَشْكُرُونَ عِنْدَ الرَّخَاءِ وَ لَا يَصْبِرُونَ عِنْدَ الْبَلَاءِ كَثِيرُ النَّاسِ عِنْدَهُمْ قَلِيلٌ يَحْمَدُونَ أَنْفُسَهُمْ بِمَا لَا يَفْعَلُونَ وَ يَدَّعُونَ بِمَا لَيْسَ لَهُمْ وَ يَتَكَلَّمُونَ بِمَا يَتَمَنَّوْنَ وَ يَذْكُرُونَ مَسَاوِئَ النَّاسِ وَ يُخْفُونَ حَسَنَاتِهِمْ ... و همانا اهل دنيا هنگام نعمت، شكر نمی‌کنند و هنگام بلا، صبر ندارند. کارهای بسیار مردم نزد ایشان کم است، [و در مقابل] به كارهايی كه انجام نداده اند خودستايی می‌كنند و چيزی را ادّعا می كنند كه واجد آن نيستند و از روی هوی و هوس سخن می گويند؛ عيوب ديگران را بازگو و خوبیهایشان را مخفی می‌كنند... »بخشی از حدیث معراج، ارشاد القلوب، ج ‏۱، ص ۲۰۱ .:. »اوصاف دنيا زدگان فَقَالَ يَا رَبِّ كُلُّ هَذَا الْعَيْبِ فِي أَهْلِ الدُّنْيَا قَالَ يَا أَحْمَدُ إِنَّ عَيْبَ أَهْلِ الدُّنْيَا كَثِيرٌ فِيهِمُ الْجَهْلُ وَ الْحُمْقُ لَا يَتَوَاضَعُونَ لِمَنْ يَتَعَلَّمُونَ مِنْهُ وَ هُمْ عِنْدَ أَنْفُسِهِمْ عُقَلَاءُ وَ عِنْدَ الْعَارِفِينَ حُمَقَاءُ عرض كرد: خدایا آيا اهل دنيا اين همه عيب دارند؟ فرمود: ای احمد! اهل دنيا عيب فراوان دارند. جاهلند، احمقند، در مقابل استاد خود تواضع نمی كنند و خود را عاقل می پندارند در حالی كه نزد اهل معرفت احمق هستند »بخشی از حدیث معراج، ارشاد القلوب، ج ‏۱، ص ۲۰۱ .:. »اوصاف اهل آخرت يَا أَحْمَدُ إِنَّ أَهْلَ الْخَيْرِ وَ أَهْلَ الْآخِرَةِ رَقِيقَةٌ وُجُوهُهُمْ كَثِيرٌ حَيَاؤُهُمْ قَلِيلٌ حُمْقُهُمْ كَثِيرٌ نَفْعُهُمْ قَلِيلٌ مَكْرُهُمْ النَّاسُ مِنْهُمْ فِي رَاحَةٍ وَ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي تَعَبٍ كَلَامُهُمْ مَوْزُونٌ مُحَاسِبِينَ لِأَنْفُسِهِمْ مُتْعِبِينَ لَهَا تَنَامُ أَعْيُنُهُمْ وَ لَا تَنَامُ قُلُوبُهُمْ أَعْيُنُهُمْ بَاكِيَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ ذَاكِرَةٌ... ای احمد! اهل خير و آخرت چهره هایشان آرام است. حياءشان زياد و حماقتشان كم است، نفعشان بسیار و مکرشان اندك است. مردم از دست آنها در رفاهند ولی خودشان از دست خويش در رنجند. كلامشان سنجيده است. به حساب خود می پردازند. خود را به زحمت می افكنند. چشمهايشان می خوابد ولی قلبشان نمی خوابد. چشمانشان گريان و قلبهايشان به ياد خداست... »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۴ .:. »اوصاف اهل خیر و آخرت [أَهْلَ الْخَيْرِ وَ أَهْلَ الْآخِرَةِ] إِذَا كُتِبَ النَّاسُ مِنَ الْغَافِلِينَ كُتِبُوا مِنَ الذَّاكِرِينَ فِي أَوَّلِ النِّعْمَةِ يَحْمَدُونَ وَ فِي آخِرِهَا يَشْكُرُونَ دُعَاؤُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَرْفُوعٌ وَ كَلَامُهُمْ مَسْمُوعٌ تَفْرَحُ الْمَلَائِكَةُ بِهِمْ يَدُورُ دُعَاؤُهُمْ تَحْتَ الْحُجُبِ يُحِبُّ الرَّبُّ أَنْ يَسْمَعَ كَلَامَهُمْ كَمَا تُحِبُّ الْوَالِدَةُ وَلَدَهَا... [اهل خیر و آخرت] هنگامی كه مردمان در غفلت به سر می برند آنها در ذكر و ياد حق هستند. در آغاز نعمت، ستايش الهی و در پايان آن شكر خدا را به جای می آورند. دعايشان نزد خدا مقبول و سخن ايشان نزد پروردگار شنیدنی است؛ وجود آنها مايه مباهات و خشنودی فرشتگان است. دعای آنها زير حجابها می چرخد (مانعی برای دعایشان نیست). خداوند دوست دارد كلام آنان را بشنود آنگونه كه مادر دوست دارد به كلام فرزند خود گوش دهد... »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۴ .:. »اوصاف اهل خیر و آخرت [أَهْلَ الْخَيْرِ وَ أَهْلَ الْآخِرَةِ] وَ لَا يَشْغَلُهُمْ عَنِ اللَّهِ شَيْ‏ءٌ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ لَا يُرِيدُونَ كَثْرَةَ الطَّعَامِ وَ لَا كَثْرَةَ الْكَلَامِ وَ لَا كَثْرَةَ اللِّبَاسِ النَّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتَى وَ اللَّهُ عِنْدَهُمْ حَيٌّ قَيُّومٌ كَرِيمٌ يَدْعُونَ الْمُدْبِرِينَ كَرَماً وَ يُرِيدُونَ الْمُقْبِلِينَ تَلَطُّفاً قَدْ صَارَتِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَهُمْ وَاحِدَةً [اهل خیر و آخرت] از خداوند لحظه ای غافل نمی شوند و پر خوری و پرگوئی و پوشيدن لباسهای متنوع و زياد را دوست ندارند. مردم نزد آنها مردگانند و خداوند، زنده و قیوم و كريم. آنهايی را كه از ايشان رخ برتافتند با بزرگواری فرا می خوانند و آنان را كه به اينان روی آورده اند با مهربانی می پذيرند. دنيا و آخرت نزد آنها يكسان است »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۴ .:. »اوصاف اهل خیر و آخرت [فی اوصاف أَهْلَ الْخَيْرِ وَ أَهْلَ الْآخِرَةِ] يَمُوتُ النَّاسُ مَرَّةً وَ يَمُوتُ أَحَدُهُمْ فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً مِنْ مُجَاهَدَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ مُخَالَفَةِ هَوَاهُمْ وَ الشَّيْطَانُ الَّذِي يَجْرِي فِي عُرُوقِهِمْ وَ لَوْ تَحَرَّكَتْ رِيحٌ لَزَعْزَعَتْهُمْ وَ إِنْ قَامُوا بَيْنَ يَدَيَّ كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ لَا أَرَى فِي قَلْبِهِمْ شُغُلًا لِمَخْلُوقٍ مردم تنها یک بار می میرند و [اهل خیر و آخرت] هر روز ۷۰ بار از جهت مجاهده نفس و مخالفت با هوا و هوس و مخالفت با شیطانی که در رگهایشان جاریست، می میرند. [آنقدر از نظر جسمی ضعیفند که] اگر بادی بوزد سخت تکان می‌خورند اما وقتى در برابر من به عبادت مى‌ايستند، چونان سدى آهنين خسته نمى شوند. لحظه‌اى دلشان به آفريده‌اى مشغول نمى‌گردد. »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۴ .:. »پاداش اهل خیر و آخرت [فی أَهْلَ الْخَيْرِ وَ أَهْلَ الْآخِرَةِ] فَوَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأُحْيِيَنَّهُمْ حَيَاةً طَيِّبَةً إِذَا فَارَقَتْ أَرْوَاحُهُمْ مِنْ جَسَدِهِمْ، لَا أُسَلِّطُ عَلَيْهِمْ مَلَكَ الْمَوْتِ وَ لَا يَلِي قَبْضَ رُوحِهِمْ غَيْرِي وَ لَأَفْتَحَنَّ لِرُوحِهِمْ أَبْوَابَ السَّمَاءِ كُلَّهَا وَ لَأَرْفَعَنَّ الْحُجُبَ كُلَّهَا دُونِي وَ لَآمُرَنَّ الْجِنَانَ فَلْتُزَيَّنَنَّ وَ الْحُورَ الْعِينَ فَلْتُزَفَّنَّ وَ الْمَلَائِكَةَ فَلْتُصَلِّيَنَ‏ به عزت و جلالم سوگند به آنها [اهل خیر و آخرت] حیات طیبه می‌بخشم؛ هنگام جداشدن روح از بدنشان، فرشته مرگ را پيش آنها نمى‌فرستم، بلكه خود عهده دار قبض روحشان مى‌گردم و همه درهاى آسمان را در برابر روح آنها مى‌گشايم و تمام حجابها و پرده ها از بين من و آنها به كنار مى‌رود و فرمان مى‌دهم بهشتها به خود زينت گيرند و حورالعين خود را براى هم آغوشى بيارايند (مانند عروس در شب زفاف) و فرشتگان بر آنها درود و سلام بفرستند »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۴ .:. »پاداش اهل خیر و آخرت [فی أَهْلَ الْخَيْرِ وَ أَهْلَ الْآخِرَةِ فی الجنّة] وَ [لَآمُرَنَّ] الْأَشْجَارَ فَلْتُثْمِرَنَّ وَ ثِمَارَ الْجَنَّةِ فَلْتُدْلِيَنَّ وَ لَآمُرَنَّ رِيحاً مِنَ الرِّيَاحِ الَّتِي تَحْتَ الْعَرْشِ فَلْتَحْمِلَنَّ جِبَالًا مِنَ الْكَافُورِ وَ الْمِسْكِ الْأَذْفَرِ فَلْتَصِيرَنَّ وَقُوداً مِنْ غَيْرِ النَّارِ فَلْتَدْخُلَنَّ بِهِ وَ لَا يَكُونُ بَيْنِي وَ بَيْنَ رُوحِهِ سِتْرٌ [برای اهل آخرت در بهشت] به درختان فرمان مى‌دهم به بار بنشينند و به ميوه هاى بهشت كه فرو ريزند و فرمان مى‌دهم بادى از طرف عرش وزيدن گيرد و كوههاى كافور و مُشك خوش بو را به حركت آورد، تا بدون آتشى بر افروخته گردند؛ آنگاه او را وارد بهشت مى‌كنند و بين من و او پرده‌اى وجود ندارد... »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۵ .:. »پاداش اهل خیر و آخرت فَأَقُولُ لَهُ [اهل الخیر و الاخرة] عِنْدَ قَبْضِ رُوحِهِ مَرْحَباً وَ أَهْلًا بِقُدُومِكَ عَلَيَّ اصْعَدْ بِالْكَرَامَةِ وَ الْبُشْرَى وَ الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ «وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ خالِدِينَ فِيها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ» فَلَوْ رَأَيْتَ الْمَلَائِكَةَ كَيْفَ يَأْخُذُ بِهَا وَاحِدٌ وَ يُعْطِيهَا الْآخَرُ و من هنگام قبض روحش به او مى‌گويم: مبارك و ميمون باد ورودت بر ما، با كرامت به سوى ما بيا و بشارت باد بر تو رحمت و رضوان خداوند و بهشتهايى كه داراى نعمتهاى پايدار است و در آن جاودانه خواهند بود، همانا نزد خدا پاداشى بس عظيم است؛ اى پيامبر، كاش مى‌ديدى ملائكه چگونه اين روح را دست به دست مى‌دهند. »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۵ .:. »اوصاف اهل خیر و آخرت يَا أَحْمَدُ إِنَّ أَهْلَ الْآخِرَةِ لَا يَهْنَؤُهُمُ الطَّعَامُ مُنْذُ عَرَفُوا رَبَّهُمْ وَ لَا يَشْغَلُهُمْ مُصِيبَةٌ مُنْذُ عَرَفُوا سَيِّئَاتِهِمْ يَبْكُونَ عَلَى خَطَايَاهُمْ يَتْعَبُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ لَا يُرِيحُونَهَا وَ إِنَّ رَاحَةَ أَهْلِ الْجَنَّةِ فِي الْمَوْتِ وَ الْآخِرَةُ مُسْتَرَاحُ الْعَابِدِينَ ای احمد، همانا اهل آخرت از طعام لذت نمی برند چون خدایشان را شناخته اند و مصیبتها آنها را مشغول نمی‌کند چون گناهانشان را شناخته اند؛ بر خطاهایشان گریه می‌کنند، نفسشان را به زحمت می‌اندازند و آن را راحت نمی‌گذارند چرا که راحتی اهل بهشت در مرگ است و آخرت محل استراحت عابدان است »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۵ .:. »اوصاف اهل خیر و آخرت [اهل الاخرة] مُونِسُهُمْ دُمُوعُهُمُ الَّتِي تَفِيضُ عَلَى خُدُودِهِمْ وَ جُلُوسُهُمْ مَعَ الْمَلَائِكَةِ الَّذِينَ عَنْ أَيْمَانِهِمْ وَ عَنْ شَمَائِلِهِمْ وَ مُنَاجَاتُهُمْ مَعَ الْجَلِيلِ الَّذِي فَوْقَ عَرْشِهِ وَ إِنَّ أَهْلَ الْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ فِي أَجْوَافِهِمْ قَدْ قَرِحَتْ يَقُولُونَ مَتَى نَسْتَرِيحُ مِنْ دَارِ الْفَنَاءِ إِلَى دَارِ الْبَقَاءِ [اهل آخرت] مونسشان اشکهاییست که بر چهره‌هاشان می‌ریزد و همنشین‌شان با ملائکه‌ی راست و چپشان است و مناجاتشان با خداوند جلیل است که عرش او گسترده است. و همانا اهل آخرت قلبهایشان شکسته است، می گویند کی از این دار فنا راحت می‌شویم و به خانه‌ی بقاء می‌رویم! »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۵ .:. »پاداش زاهدان يَا أَحْمَدُ هَلْ تَعْرِفُ مَا لِلزَّاهِدِينَ عِنْدِي فِي الْآخِرَةِ؟ قَالَ لَا يَا رَبِّ قَالَ يُبْعَثُ الْخَلْقُ وَ يُنَاقَشُونَ بِالْحِسَابِ وَ هُمْ مِنْ ذَلِكَ آمِنُونَ إِنَّ أَدْنَى مَا أُعْطِي لِلزَّاهِدِينَ فِي الْآخِرَةِ أَنْ أُعْطِيَهُمْ مَفَاتِيحَ الْجِنَانِ كُلَّهَا حَتَّى يَفْتَحُوا أَيَّ بَابٍ شَاءُوا وَ لَا أَحْجُبُ عَنْهُمْ وَجْهِي... ای احمد! آيا می دانی كه پاداش زاهدان نزد من چيست؟ عرض كرد: خير، ای پروردگار من. فرمود: مردم محشور می شوند و در حساب آنها مناقشه و دقّت می شود ولی آنان از اين امر در امان هستند. همانا كمترين چيزی كه در آخرت به زاهدان می دهم آن است كه تمام كليدهای بهشت را عطايشان می‌كنم تا از هر دری كه خواستند وارد بهشت شوند. و ميان جمال خودم و آنان پرده ای قرار نمی دهم... »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۵ .:. »پاداش زاهدان [لِلزَّاهِدِين] وَ لَأُنْعِمَنَّهُمْ بِأَلْوَانِ التَّلَذُّذِ مِنْ كَلَامِي وَ لَأُجْلِسَنَّهُمْ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ وَ أُذَكِّرَنَّهُمْ مَا صَنَعُوا وَ تَعِبُوا فِي دَارِ الدُّنْيَا وَ أَفْتَحُ لَهُمْ أَرْبَعَةَ أَبْوَابٍ بَابٌ تَدْخُلُ عَلَيْهِمُ الْهَدَايَا مِنْهُ بُكْرَةً وَ عَشِيّاً مِنْ عِنْدِي وَ بَابٌ يَنْظُرُونَ مِنْهُ إِلَيَّ كَيْفَ شَاءُوا بِلَا صُعُوبَةٍ وَ بَابٌ يَطَّلِعُونَ مِنْهُ إِلَى النَّارِ فَيَنْظُرُونَ مِنْهُ إِلَى الظَّالِمِينَ كَيْفَ يُعَذَّبُونَ وَ بَابٌ تَدْخُلُ عَلَيْهِمْ مِنْهُ الْوَصَائِفُ وَ الْحُورُ الْعِينُ لذّتهای گوناگون گفتگوی با خودم را به آنان می چشانم و آنها را در جايگاه صادقان می نشانم و كارهای دنيا و رنجهايی را كه كشيده اند به يادشان می آورم و چهار در به رويشان می گشايم; از يك در هدايای من هر صبح و شام به آنها می رسد، از در ديگر به من هرگونه كه بخواهند و بدون هر مانعی نگاه می كنند و از يك در به آتش دوزخ و ظالمانی كه عذاب می شوند می نگرند و از در ديگر نيز دختران نوجوان و حورالعين بر آنان وارد می شوند. »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۵ .:. »اوصاف زاهدان ::قَالَ يَا رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ الزَّاهِدُونَ الَّذِينَ وَصَفْتَهُمْ قَالَ الزَّاهِدُ هُوَ الَّذِي لَيْسَ لَهُ بَيْتٌ يَخْرَبُ فَيَغْتَمَّ بِخَرَابِهِ وَ لَا لَه‏ وَلَدٌ يَمُوتُ فَيَحْزَنَ لِمَوْتِهِ وَ لَا لَهُ شَيْ‏ءٌ يَذْهَبُ فَيَحْزَنَ لِذَهَابِهِ وَ لَا يَعْرِفُهُ إِنْسَانٌ لِيَشْغَلَهُ عَنِ اللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ لَا لَهُ فَضْلُ طَعَامٍ لِيُسْأَلَ عَنْهُ وَ لَا لَهُ ثَوْبٌ لَيِّنٌ ::پيامبر (ص) عرض كرد: خداوندا! اين زاهدان كه توصيفشان كردی چه كسانی هستند؟ فرمود: زاهد آن كسی است كه خانه ای ندارد كه اگر خراب شد، غم بخورد. فرزندی ندارد كه اگر مُرد، محزون شود و هيچ چيز ندارد كه اگر از دست رفت، غصه بخورد و هيچكس را نمی شناسد كه او را لحظه ای از ياد خدا غافل كند. غذای اضافی ندارد كه از او بطلبند و لباس نرم نمی پوشد »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۶ .:. »اوصاف زاهدان يَا أَحْمَدُ وُجُوهُ الزَّاهِدِينَ مُصْفَرَّةٌ مِنْ تَعَبِ اللَّيْلِ وَ صَوْمِ النَّهَارِ وَ أَلْسِنَتُهُمْ كِلَالٌ إِلَّا مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَى قُلُوبُهُمْ فِي صُدُورِهُمْ مَطْعُونَةٌ مِنْ كَثْرَةِ مَا يُخَالِفُونَ أَهْوَاءَهُمْ قَدْ ضَمَّرُوا أَنْفُسَهُمْ مِنْ كَثْرَةِ صَمْتِهِمْ قَدْ أُعْطُوا الْمَجْهُودَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ لَا مِنْ خَوْفِ نَارٍ وَ لَا مِنْ شَوْقِ جَنَّةٍ وَ لَكِنْ يَنْظُرُونَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى أَهْلٌ لِلْعِبَادَةِ كَأَنَّمَا يَنْظُرُونَ إِلَى مَنْ فَوْقَهَا ای احمد! چهره اهل زهد، از شب زنده داری و روزه، زرد و زبان آنها از شدّت ذكر خداوند، خسته شده است. از کثرت مخالفت با هوا، قلبهاشان در سينه هاشان، مجروح شده است. از مداومت بر سکوت لاغر شده‌اند. هرچه در توان دارند (در عبادت) كوشش می كنند ولی نه به خاطر ترس از جهنم يا شوق بهشت، بلكه در ملكوت آسمان و زمين می نگرند و می يابند كه خداوند سبحان شايسته عبادت است »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۶ .:. »اوصاف زاهدان قَالَ يَا رَبِّ هَلْ تُعْطِي لِأَحَدٍ مِنْ أُمَّتِي هَذَا قَالَ يَا أَحْمَدُ هَذِهِ دَرَجَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ مِنْ أُمَّتِكَ وَ أُمَّةِ غَيْرِكَ وَ أَقْوَامٌ مِنَ الشُّهَدَاءِ قَالَ يَا رَبِّ أَيُّ الزُّهَّادِ أَكْثَرُ زُهَّادُ أُمَّتِي أَمْ زُهَّادُ بَنِي إِسْرَائِيلَ قَالَ إِنَّ زُهَّادَ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي زُهَّادِ أُمَّتِكَ كَشَعْرَةٍ سَوْدَاءَ فِي بَقَرَةٍ بَيْضَاءَ فَقَالَ يَا رَبِّ كَيْفَ يَكُونُ ذَلِكَ وَ عَدَدُ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَكْثَرُ مِنْ أُمَّتِي قَالَ لِأَنَّهُمْ شَكُّوا بَعْدَ الْيَقِينِ وَ جَحَدُوا بَعْدَ الْإِقْرَارِ پیامبر (ص) فرمود: خدایا آیا به احدی از امت من مقام زهد [که توصیف کردی] داده‌ای؟ فرمود: ای احمد، این درجه انبیاء و صدیقین از امت تو امتهای دیگر است و نیز درجه برخی از شهداء. پیامبر (ص) پرسید خداوندا! آيا زاهدان امّت من بيشترند يا زُهّاد بنی اسرائيل؟ فرمود: مقدار زاهدان بنی اسرائيل در مقام مقايسه با زُهّاد امّت تو، به اندازه يك موی سياه در بدن يك گاو سفيد است. عرض كرد: چگونه چنين است در حالی كه تعداد بنی اسرائيل بيشتر از تعداد امّت من است؟ فرمود: چون آنها پس از يقين، شك كردند و بعد از اقرار به حقيقت، آن را انكار كردند. »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۶ .:. ::»اوصاف زاهدان ::قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَحَمِدْتُ اللَّهَ لِلزَّاهِدِينَ كَثِيراً وَ شَكَرْتُهُ وَ دَعَوْتُ لَهُمْ فَقُلْتُ اللَّهُمَّ احْفَظْهُمْ وَ ارْحَمْهُمْ وَ احْفَظْ عَلَيْهِمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَيْتَ لَهُمْ ::اللَّهُمَّ ارْزُقْهُمْ إِيمَانَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِي لَيْسَ بَعْدَهُ شَكٌّ وَ زَيْغٌ وَ وَرَعاً لَيْسَ بَعْدَهُ رَغْبَةٌ وَ خَوْفاً لَيْسَ بَعْدَهُ غَفْلَةٌ وَ عِلْماً لَيْسَ بَعْدَهُ جَهْلٌ وَ عَقْلًا لَيْسَ بَعْدَهُ حُمْقٌ ::وَ قُرْباً لَيْسَ بَعْدَهُ بُعْدٌ وَ خُشُوعاً لَيْسَ بَعْدَهُ قَسَاوَةٌ وَ ذِكْراً لَيْسَ بَعْدَهُ نِسْيَانٌ وَ كَرَماً لَيْسَ بَعْدَهُ هَوَانٌ وَ صَبْراً لَيْسَ بَعْدَهُ ضَجَرٌ وَ حِلْماً لَيْسَ بَعْدَهُ عَجَلَةٌ ::وَ امْلَأْ قُلُوبَهُمْ حَيَاءً مِنْكَ حَتَّى يَسْتَحْيُوا مِنْكَ كُلَّ وَقْتٍ وَ تُبَصِّرُهُمْ بِآفَاتِ الدُّنْيَا وَ آفَاتِ أَنْفُسِهِمْ وَ وَسَاوِسِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّكَ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ ::پيامبر اكرم (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمودند: من شكر و حمد خدای تعالی را بجا آوردم و دعا كردم كه خداوند آنها را حفظ و رحمت فرمايد و دینشان را که از آن راضی است حفظ کند... ::»بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۶ .:. »تشبیه تقوی يَا أَحْمَدُ عَلَيْكَ بِالْوَرَعِ فَإِنَّ الْوَرَعَ رَأْسُ الدِّينِ وَ وَسَطُ الدِّينِ وَ آخِرُ الدِّينِ إِنَّ الْوَرَعَ يُقَرِّبُ الْعَبْدَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى- يَا أَحْمَدُ إِنَّ الْوَرَعَ كَالشُّنُوفِ بَيْنَ الْحُلِيِّ وَ الْخُبْزِ بَيْنَ الطَّعَامِ إِنَّ الْوَرَع‏ رَأْسُ الْإِيمَانِ وَ عِمَادُ الدِّينِ ای احمد! بر تو باد به ورع، كه صدر و ساقه و ذيل دين، ورع است و به وسيله آن، بنده می تواند به خداوند تعالی تقرّب يابد.ای احمد! همانا ورع مانند گوشواره در میان زیورآلات و مثل نان در میان طعام است. همانا ورع اساس ایمان و ستون دین است. »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۶ .:. »تشبیه تقوی إِنَّ الْوَرَعَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ السَّفِينَةِ كَمَا أَنَّ الْبَحْرَ لَا يَنْجُو إِلَّا مَنْ كَانَ فِيهَا كَذَلِكَ لَا يَنْجُو الزَّاهِدُونَ إِلَّا بِالْوَرَعِ يَا أَحْمَدُ مَا عَرَفَنِي عَبْدٌ وَ خَشَعَ لِي إِلَّا خَشَعَ لَهُ كُلُّ شَيْ‏ءٍ همانا ورع مثل كشتی است؛ همان گونه كه از دريا جز با كشتی نمی‌توان نجات يافت زاهدان نيز جز با ورع نمی توانند نجات يابند. ای احمد! هيچكس نيست كه مرا بشناسد و در مقابل من خشوع كند مگر آنكه همه چیز در برابر او خشوع می‌کند. »بخشی از حدیث معراج، ارشاد القلوب إلى الصواب، ج‏ ۱، ص: ۲۰۳ .:. »تشبیه تقوی يَا أَحْمَدُ الْوَرَعُ يَفْتَحُ عَلَى الْعَبْدِ أَبْوَابَ الْعِبَادَةِ فَتَكَرَّمَ بِهِ عِنْدَ الْخَلْقِ وَ يَصِلُ بِهِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ای احمد! ورع درهای عبادت را به روی بنده می گشايد؛ در نتيجه، بنده، نزد خلق گرامی می‌شود و به وسيله آن به قرب خدای عزّوجلّ می رسد »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۷ .:. »ارزش سكوت يَا أَحْمَدُ عَلَيْكَ بِالصَّمْتِ فَإِنَّ أَعْمَرَ الْقُلُوبِ قُلُوبُ الصَّالِحِينَ وَ الصَّامِتِينَ وَ إِنَّ أَخْرَبَ الْقُلُوبِ قُلُوبُ الْمُتَكَلِّمِينَ بِمَا لَا يَعْنِيهِمْ ای احمد! بر تو باد سكوت؛ چرا كه آبادترين قلوب، قلوب صالحان و ساكتان و خرابترين دلها، دلهای بيهوده گويان است. »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۷ .:. »اجزای عبادت يَا أَحْمَدُ إِنَّ الْعِبَادَةَ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا طَلَبُ الْحَلَالِ فَإِذَا طَيَّبْتَ مَطْعَمَكَ وَ مَشْرَبَكَ فَأَنْتَ فِي حِفْظِي وَ كَنَفِي ای احمد! عبادت، ده بخش است، نُه بخش آن، كسب حلال است، پس اگر خوردنی و آشاميدنی خود را از راه حلال تهيّه كردی، در حفظ و حمايت من خواهی بود. »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۷ .:. »اجزای عبادت و آثار روزه قَالَ يَا رَبِّ مَا أَوَّلُ الْعِبَادَةِ قَالَ أَوَّلُ الْعِبَادَةِ الصَّمْتُ وَ الصَّوْمُ قَالَ يَا رَبِّ وَ مَا مِيرَاثُ الصَّوْمِ قَالَ الصَّوْمُ يُورِثُ الحِكْمَةَ وَ الحِكْمَةُ تُورِثُ الْمَعْرِفَةَ وَ الْمَعْرِفَةُ تُورِثُ الْيَقِينَ فَإِذَا اسْتَيْقَنَ الْعَبْدُ لَا يُبَالِي كَيْفَ أَصْبَحَ بِعُسْرٍ أَمْ بِيُسْرٍ پيامبر (ص) پرسيد: خداوندا! برترين و اولين عبادت چيست؟ فرمود: آغاز عبادت، روزه و سكوت است. عرض كرد: پروردگارا! اثر روزه چيست؟ فرمود: روزه باعث پديد آمدن حكمت است و حكمت موجب شناخت و شناخت موجب يقين است، پس هرگاه كه بنده به مقام يقين رسيد، در بند سختی يا آسانی زندگی نيست »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۷ .:. »توصيف بنده در وقت مرگ و پس از آن وَ إِذَا كَانَ الْعَبْدُ فِي حَالَةِ الْمَوْتِ يَقُومُ عَلَى رَأْسِهِ مَلَائِكَةٌ بِيَدِ كُلِّ مَلَكٍ كَأْسٌ مِنْ مَاءِ الْكَوْثَرِ وَ كَأْسٌ مِنَ الْخَمْرِ يَسْقُونَ رُوحَهُ حَتَّى تَذْهَبَ سَكْرَتُهُ وَ مَرَارَتُهُ وَ يُبَشِّرُونَهُ بِالْبِشَارَةِ الْعُظْمَى وَ يَقُولُونَ لَهُ طِبْتَ وَ طَابَ مَثْوَاكَ إِنَّكَ تَقْدَمُ عَلَى الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ الْحَبِيبِ الْقَرِيبِ وقتی كه بنده من در حال سكرات مرگ باشد، فرشتگان بالای سر او می ايستند در حالی كه به دست هر كدام از آنها جامی از آب كوثر و جامی از شراب بهشتی است، به روح او می نوشانند تا سكرات موت و سختی آن از بين برود، و او را به بشارتی بزرگ مژده می دهند و می گويند: خوش آمدی و مقدمت مبارك باد! تو بر خدای عزيز كريم و حبيب نزديك وارد می شوی. »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۷ .:. »توصيف بنده در وقت مرگ و پس از آن [الْعَبْدُ فِي حَالَةِ الْمَوْتِ] فَتَطِيرُ الرُّوحُ مِنْ أَيْدِي الْمَلَائِكَةِ فَتَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ لَا يَبْقَى حِجَابٌ وَ لَا سِتْرٌ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهَا مُشْتَاقٌ وَ تَجْلِسُ عَلَى عَيْنٍ عِنْدَ الْعَرْشِ ثُمَّ يُقَالُ لَهَا كَيْفَ تَرَكْتِ الدُّنْيَا- فَتَقُولُ إِلَهِي وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَا عِلْمَ لِي بِالدُّنْيَا أَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِي خَائِفَةٌ مِنْكَ پس روح او از جوار فرشتگان پرواز می كند و به پيشگاه پرودگار در كمتر از يك چشم به هم زدن صعود می كند و ديگر بين او و بين پروردگار، پرده و حجابی نيست. خداوند عزّ و جلّ مشتاق ديدار اوست و او را لب چشمه‌ای در كنار عرش می نشاند. سپس به او می گويد: دنيا را چگونه رها كردی؟ جواب می دهد: خدايا! به عزّت و جلالت كه من نسبت به دنيا شناختی ندارم.من از آغاز تولّد از تو انديشناك بودم. »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۷ .:. »توصيف بنده پس از مرگ فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى صَدَقْتَ عَبْدِي كُنْتَ بِجَسَدِكَ فِي الدُّنْيَا وَ رُوحُكَ مَعِي فَأَنْتَ بِعَيْنِي سِرُّكَ وَ عَلَانِيَتُكَ سَلْ أُعْطِكَ وَ تَمَنَّ عَلَيَّ فَأُكْرِمْكَ هَذِهِ جَنَّتِي فَتَجَنَّحْ فِيهَا وَ هَذَا جِوَارِي فَاسْكُنْهُ فَتَقُولُ الرُّوحُ إِلَهِي عَرَّفْتَنِي نَفْسَكَ فَاسْتَغْنَيْتُ بِهَا عَنْ جَمِيعِ خَلْقِكَ خداوند می فرمايد: راست گفتی ای بنده من.تو جسمت در دنيا، ولی روحت با من بود. همه اسرار و كارهای آشكار تو در نظر من بود. هرچه می خواهی درخواست كن تا به تو بدهم، تمنّا كن تا برآورده سازم. اين بهشت من است، پس در آن پر و بال بگشا.و اين جوار من است پس در آن ساكن شو. پس روح عرض می كند: خداوندا! تو بودی كه خودت را به من شناساندی، پس من از همه خلايق به وسيله اين معرفت و شناخت بی نياز شدم »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۷ .:. »توصيف بنده پس از مرگ وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَوْ كَانَ رِضَاكَ فِي أَنْ أُقْطَعَ إِرْباً إِرْباً وَ أُقْتَلَ سَبْعِينَ قَتْلَةً بِأَشَدِّ مَا يُقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَكَانَ رِضَاكَ أَحَبَّ إِلَيَّ إِلَهِي كَيْفَ أُعْجَبُ بِنَفْسِي وَ أَنَا ذَلِيلٌ إِنْ لَم‏ تُكْرِمْنِي وَ أَنَا مَغْلُوبٌ إِنْ لَمْ تَنْصُرْنِي وَ أَنَا ضَعِيفٌ إِنْ لَمْ تُقَوِّنِي وَ أَنَا مَيِّتٌ إِنْ لَمْ تُحْيِنِي بِذِكْرِكَ وَ لَوْ لَا سَتْرُكَ لَافْتَضَحْتُ أَوَّلَ مَرَّةٍ عَصَيْتُكَ‏ قسم به عزّت و جلالت كه اگر رضايت تو در آن باشد كه قطعه قطعه شوم و هفتاد بار به فجيعترين صورت كشته شوم، رضای تو برای من پسنديده است. خداوندا! من چگونه به خود مغرور باشم، در حالی كه اگر تو مرا گرامی نداری، ذليلم و اگر تو مرا ياری نفرمايی، مغلوب و شكست خورده ام. اگر تو مرا تقويت نكنی، ضعيف و ناتوانم و اگر مرا با ياد خودت زنده نگردانی، مُرده‌ام و اگر پرده پوشی تو نبود، اوّلين باری كه من گناه كردم، رسوا می شدم »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۷ .:. »توصيف بنده پس از مرگ إِلَهِي كَيْفَ لَا أَطْلُبُ رِضَاكَ وَ قَدْ أَكْمَلْتَ عَقْلِي حَتَّى عَرَفْتُكَ وَ عَرَفْتُ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ وَ الْأَمْرَ مِنَ النَّهْيِ وَ الْعِلْمَ مِنَ الْجَهْلِ وَ النُّورَ مِنَ الظُّلْمَةِ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا أَحْجُبُ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فِي وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ كَذَلِكَ أَفْعَلُ بِأَحِبَّائِي خداوندا! چگونه رضايت تو را طلب نكنم در حالی كه عقل مرا كامل كردی تا تو را بشناسم و حق را از باطل و امر را از نهی و علم را از جهل و نور را از ظلمت تشخيص بدهم. آنگاه خدای عزّوجلّ می فرمايد: قسم به عزت و جلالم كه بين تو و خود هيچ پرده و مانعی در هيچ زمانی ايجاد نمی‌كنم. اينگونه با دوستانم رفتار می كنم. »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۸ .:. »حيات گوارا يَا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِي أَيُّ عَيْشٍ أَهْنَأُ وَ أَيُّ حَيَاةٍ أَبْقَى قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ أَمَّا الْعَيْشُ الْهَنِي‏ءُ فَهُوَ الَّذِي لَا يَفْتُرُ صَاحِبُهُ‏ عَنْ ذِكْرِي وَ لَا يَنْسَى نِعْمَتِي وَ لَا يَجْهَلُ حَقِّي يَطْلُبُ رِضَايَ فِي لَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ ای احمد! آيا می دانی زندگی گوارا و حيات جاويد چيست؟ عرض كرد: نمی دانم ای خدای من. فرمود: زندگی گوارا آن است كه صاحب آن از ياد من غافل نگشته، نعمت من را فراموش نكرده و نسبت به حق من جاهل نباشد. روز و شب در پی كسب رضايت من است »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۸ .:. »حيات جاويد وَ أَمَّا الْحَيَاةُ الْبَاقِيَةُ فَهِيَ الَّتِي يَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَيْهِ الدُّنْيَا وَ تَصْغُرَ فِي عَيْنِهِ وَ تَعْظُمَ الْآخِرَةُ عِنْدَهُ وَ يُؤْثِرَ هَوَايَ عَلَى هَوَاهُ وَ يَبْتَغِيَ مَرْضَاتِي وَ يُعَظِّمَ حَقَّ عَظَمَتِي وَ يَذْكُرَ عِلْمِي بِهِ و اما حيات جاودان آن است كه برای خود به گونه ای عمل می كند كه دنيا در نظرش بی ارزش و در چشمش كوچك و آخرت بزرگ و با عظمت است و خواسته من را بر خواسته خويش مقدم می دارد و در طلب رضای من است. و حق مرا بزرگ می شمارد و همواره توّجه دارد كه من نسبت به او آگاه هستم »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۸ .:. »حيات جاويد وَ يُرَاقِبَنِي بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ كُلِّ سَيِّئَةٍ أَوْ مَعْصِيَةٍ وَ يُنَقِّيَ قَلْبَهُ عَنْ كُلِّ مَا أَكْرَهُ وَ يُبْغِضَ الشَّيْطَانَ وَ وَسَاوِسَهُ وَ لَا يَجْعَلَ لِإِبْلِيسَ عَلَى قَلْبِهِ سُلْطَاناً وَ سَبِيلًا و [مومن] شب و روز، هر وقت می خواهد گناه و معصيتی بكند، می داند كه من مواظب او هستم و قلب خود را از هرچه كه نمی پسندم پاك می كند و نسبت به شيطان و وسوسه های او كينه می ورزد. و برای ابليس راه سلطه و نفوذی در دل خويش باقی نمی گذارد »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۸ .:. »حيات جاويد فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ أَسْكَنْتُ قَلْبَهُ حُبّاً حَتَّى أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِي وَ فَرَاغَهُ وَ اشْتِغَالَهُ وَ هَمَّهُ وَ حَدِيثَهُ مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِي أَنْعَمْتُ بِهَا عَلَى أَهْلِ مَحَبَّتِي مِنْ خَلْقِي وَ أَفْتَحُ عَيْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعِهِ حَتَّى يَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ يَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَى جَلَالِي وَ عَظَمَتِي وقتی كه چنين حالات و روحياتی پيدا كرد، در قلب او عشق و محبّتی می گذارم كه قلب و فراغت و اشتغال و تلاش او منحصراً برای من باشد و سخن او را همواره ذكر نعمتهايی كه بر اهل محبّت خويش ارزانی داشته ام قرار می دهم، و چشم قلب او را می گشايم تا با گوش جانش بشنود و با چشم قلبش جلال و عظمت من را ببيند »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۸ .:. »حيات جاويد ::وَ أُضِيقُ عَلَيْهِ الدُّنْيَا وَ أُبْغِضُ الدُّنْيَا وَ أُبْغِضُ إِلَيْهِ مَا فِيهَا مِنَ اللَّذَّاتِ وَ أُحَذِّرُهُ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا كَمَا يُحَذِّرُ الرَّاعِي غَنَمَهُ مِنْ مَرَاتِعِ الْهَلَكَةِ فَإِذَا كَانَ هَكَذَا يَفِرُّ مِنَ النَّاسِ فِرَاراً وَ يَنْقُلُ مِنْ دَارِ الْفَنَاءِ إِلَى دَارِ الْبَقَاءِ وَ مِنْ دَارِ الشَّيْطَانِ إِلَى دَارِ الرَّحْمَنِ يَا أَحْمَدُ وَ لَأُزَيِّنَنَّهُ بِالْهَيْبَةِ وَ الْعَظَمَةِ فَهَذَا هُوَ الْعَيْشُ الْهَنِي‏ءُ وَ الْحَيَاةُ الْبَاقِيَةُ وَ هَذَا مَقَامُ الرَّاضِينَ (فارسی)و دنيا را بر او [مومن] تنگ می گردانم و نسبت به لذّتهای دنيايی در او كينه ای به وجود می آورم. و از دنيا او را به گونه ای بر حذر می دارم كه شبان، گوسفندان خود را از چريدن در چراگاه های خطرناك و هلاكت آفرين بر حذر می دارد. پس وقتی كه چنين شد به شدّت از مردم فرار می كند، و از دنيای فانی به سرای باقی و از عالم شيطنت به سرزمين رحمت منتقل می شود. ای احمد! و من چنين كسی را لباس هيبت و عظمت می پوشانم و اين است زندگی گوارا و حيات ابدی، و اين است مقام اهل رضا »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۸ .:. »پاداش طالبان رضای حق فَمَنْ عَمِلَ بِرِضَايَ أُلْزِمُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ أُعَرِّفُهُ شُكْراً لَا يُخَالِطُهُ الْجَهْلُ وَ ذِكْراً لَا يُخَالِطُهُ النِّسْيَانُ وَ مَحَبَّةً لَا يُؤْثِرُ عَلَى مَحَبَّتِي مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقِينَ فَإِذَا أَحَبَّنِي أَحْبَبْتُهُ وَ أَفْتَحُ عَيْنَ قَلْبِهِ إِلَى جَلَالِي هركس كه عمل به رضای من كند، سه خصلت به او می بخشم كه همواره با آنها به سر می برد: به او شكرگزاری خالی از جهل را می‌آموزم و به او ذكر و ياد خالی از فراموشی می‌آموزم و به او محبتی می‌دهم كه هرگز محبّت ديگران را بر محبّت من مقدّم ندارد، پس وقتی كه به من عشق ورزيد، من نيز به او عشق می ورزم و چشم دل او را به جلای خويش می گشايم »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۸ .:. »پاداش طالبان رضای حق وَ لَا أُخْفِي عَلَيْهِ خَاصَّةَ خَلْقِي وَ أُنَاجِيهِ فِي ظُلَمِ اللَّيْلِ وَ نُورِ النَّهَارِ حَتَّى يَنْقَطِعَ حَدِيثُهُ مَعَ الْمَخْلُوقِينَ‏ وَ مُجَالَسَتُهُ مَعَهُمْ وَ أُسْمِعُهُ كَلَامِي وَ كَلَامَ مَلَائِكَتِي وَ أُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذِي سَتَرْتُهُ عَنْ خَلْقِي وَ أُلْبِسُهُ الْحَيَاءَ حَتَّى يَسْتَحْيِيَ مِنْهُ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ پس دوستان خاص خود را از او [مومن] مخفی نمی كنم و در شب تار و روز روشن با او به مناجات می پردازم تا حدی كه از گفتگو و همنشينی با ديگران خودداری نمايد و سخن خودم و فرشتگانم را به گوش او می رسانم و او را بر اسراری كه ديگران را از آن محروم كرده ام، آگاه می گردانم و به او جامه حيا می پوشانم به گونه ای كه همه از او شرم و حيا داشته باشند »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۹ .:. »پاداش طالبان رضای حق وَ يَمْشِي عَلَى الْأَرْضِ مَغْفُوراً لَهُ وَ أَجْعَلُ قَلْبَهُ وَاعِياً وَ بَصِيراً وَ لَا أُخْفِي عَلَيْهِ شَيْئاً مِنْ جَنَّةٍ وَ لَا نَارٍ وَ أُعَرِّفُهُ مَا يَمُرُّ عَلَى النَّاسِ فِي يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنَ الْهَوْلِ وَ الشِّدَّةِ وَ مَا أُحَاسِبُ الْأَغْنِيَاءَ وَ الْفُقَرَاءَ وَ الْجُهَّالَ وَ الْعُلَمَاءَ [مومن] بر روی زمين راه می رود در حالی كه گناهش آمرزيده است و قلب او را آگاه و بصير می گردانم و چيزی را از بهشت و جهنم از او مخفی نمی كنم و آنچه را كه بر مردم در رستاخيز می گذرد در همين دنيا به او نشان می دهم كه چه صحنه های هولناك و وحشتناكی وجود دارد و چگونه ثروتمندان و فقرا و دانشمندان و نادانان را محاكمه و محاسبه می كنم »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۹ .:. »پاداش طالبان رضای حق وَ أُنَوِّمُهُ فِي قَبْرِهِ وَ أُنْزِلُ عَلَيْهِ مُنْكَراً وَ نَكِيراً حَتَّى يَسْأَلَاهُ وَ لَا يَرَى غَمْرَةَ الْمَوْتِ وَ ظُلْمَةَ الْقَبْرِ وَ اللَّحْدِ وَ هَوْلَ الْمُطَّلَعِ‏ ثُمَّ أَنْصِبُ لَهُ مِيزَانَهُ وَ أَنْشُرُ دِيوَانَهُ ثُمَّ أَضَعُ كِتَابَهُ فِي يَمِينِهِ فَيَقْرَؤُهُ مَنْشُوراً ثُمَّ لَا أَجْعَلُ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ تَرْجُمَاناً فَهَذِهِ صِفَاتُ الْمُحِبِّينَ و قبر او [مومن] را نورانی كرده و نکیر و منکر را می فرستم تا از او سؤال كنند و او ناراحتی مرگ و تاريكی قبر و لحد و وحشت عالم برزخ را نمی بيند، تا آنگاه كه برای سنجش اعمال او ميزان را نصب و نامه عملش را باز کرده و به دست راستش می دهم تا آن را بخواند. سپس بين خود و او هيچ مترجمی قرار نمی دهم؛ اين صفات عاشقان من است »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۹ .:. »وحدت در اراده و زبان يَا أَحْمَدُ اجْعَلْ هَمَّكَ هَمّاً وَاحِداً فَاجْعَلْ لِسَانَكَ لِسَاناً وَاحِداً وَ اجْعَلْ بَدَنَكَ حَيّاً لَا تَغْفُلُ عَنِّي مَنْ يَغْفُلُ عَنِّي لَا أُبَالِي بِأَيِّ وَادٍ هَلَكَ ای احمد! اراده خود را يك اراده قرار بده؛ در نتيجه زبانت را يك زبان قرار بده، و بدنت را زنده بدار، هرگز از من غافل نشو، که برایم مهم نیست غافل در كدام وادی هلاك شود. »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۹ .:. »ضرورت استفاده از عقل يَا أَحْمَدُ اسْتَعْمِلْ عَقْلَكَ قَبْلَ أَنْ يَذْهَبَ فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ لَا يُخْطِئُ وَ لَا يَطْغَى ای احمد! عقل خود را قبل از آنكه از دست برود به كار انداز. هركس كه از عقل خود استفاده كند اشتباه و طغيان نمی كند »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۹ .:. »دليل برتری پيامبر اسلام بر ساير پيامبران يَا أَحْمَدُ أَلَمْ تَدْرِ لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ فَضَّلْتُكَ عَلَى سَائِرِ الْأَنْبِيَاءِ قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ بِالْيَقِينِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ سَخَاوَةِ النَّفْسِ وَ رَحْمَةِ الْخَلْقِ وَ كَذَلِكَ أَوْتَادُ الْأَرْضِ لَمْ يَكُونُوا أَوْتَاداً إِلَّا بِهَذَا ای احمد! آيا می دانی كه چرا تو را بر ساير پيامبران برتری و فضيلت دادم؟ عرض كرد: خير، نمی دانم ای خدای من. فرمود: بواسطه يقين و خوش اخلاقی و سخاوت و مهربانی با مردم. و همچنين برگزيدگان و اوتاد زمين هم كه اوتاد زمين شدند به خاطر همين صفات و ويژگي هاست »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۹ .:. »آثار كم خوری و كم حرفی يَا أَحْمَدُ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا أَجَاعَ بَطْنَهُ وَ حَفِظَ لِسَانَهُ عَلَّمْتُهُ الحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانَ كَافِراً تَكُونُ حِكْمَتُهُ حُجَّةً عَلَيْهِ وَ وَبَالًا وَ إِنْ كَانَ مُؤْمِناً تَكُونُ حِكْمَتُهُ لَهُ نُوراً وَ بُرْهَاناً وَ شِفَاءً وَ رَحْمَةً فَيَعْلَمُ مَا لَمْ يَكُنْ يَعْلَمُ وَ يُبْصِرُ مَا لَمْ يَكُنْ يُبْصِرُ فَأَوَّلُ مَا أُبَصِّرُهُ عُيُوبُ نَفْسِهِ حَتَّى يَشْتَغِلَ عَنْ عُيُوبِ غَيْرِهِ وَ أُبَصِّرُهُ دَقَائِقَ الْعِلْمِ حَتَّى لَا يَدْخُلَ عَلَيْهِ الشَّيْطَانُ ای احمد! وقتی كه بنده، شكمش گرسنه و زبانش محفوظ باشد به او حكمت می آموزم پس اگر كافر باشد اين حكمت به ضرر او و حجّتی عليه خود او خواهد بود و اگر مؤمن باشد حكمت او نور و برهان و شفا و رحمت است؛ پس آنچه تاكنون نمی دانسته، می داند و آنچه تاكنون نمی ديده، می بيند. پس نخستين چيزی را كه می بيند عيوب خويش است تا آنجا که دیگر به عيب ديگران نمی‌پردازد، و ريزه‌كاريها و دقائق علمی را به او می نمايانم تا شیطان در او وارد نگردد »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۹ .:. »لزوم حفظ زبان يَا أَحْمَدُ! لَيْسَ شَيْ‏ءٌ مِنَ الْعِبَادَةِ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنَ الصَّمْتِ وَ الصَّوْمِ فَمَنْ صَامَ وَ لَمْ يَحْفَظْ لِسَانَهُ كَانَ كَمَنْ قَامَ وَ لَمْ يَقْرَأْ فِي صَلَاتِهِ فَأُعْطِيهِ أَجْرَ الْقِيَامِ وَ لَمْ أُعْطِهِ أَجْرَ الْعَابِدِينَ‏ ای احمد! هيچ عبادتی نزد من از سكوت و روزه محبوبتر نيست. پس هر كه روزه بگيرد و زبان خود را حفظ نكند مثل كسی است كه به نماز بايستد ولی چيزی نخواند. پس فقط پاداش بپاخاستن او را می دهم ولی پاداش عبادت كنندگان را به وی نخواهم داد. »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۲۹ .:. »اوصاف عابدان يَا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِي مَتَى تَكُونُ الْعَبْدُ عَابِداً قَالَ لَا يَا رَبِّ قَالَ إِذَا اجْتَمَعَ فِيهِ سَبْعُ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ صَمْتٌ يَكُفُّهُ عَمَّا لَا يَعْنِيهِ وَ خَوْفٌ يَزْدَادُ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ بُكَائِهِ وَ حَيَاءٌ يَسْتَحْيِي مِنِّي فِي الْخَلَاءِ وَ أَكْلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ يُبْغِضُ الدُّنْيَا لِبُغْضِي لَهَا وَ يُحِبُّ الْأَخْيَارَ لِحُبِّي إِيَّاهُمْ ای احمد! آيا می دانی كه چه هنگام بنده، عابد محسوب می شود؟ عرض كرد: خير ای پروردگار من. فرمود: وقتی كه هفت خصلت در او جمع گردد: ۱ - تقوايی كه او را از محرّمات حفظ كند ۲ - سكوتی كه او را از حرف بيهوده مهار كند ۳ - ترسی كه هر روز به واسطه گريه‌اش افزون گردد ۴ - حيايی كه در خلوت از من شرم بنمايد ۵ - خوردن به اندازه ای كه رفع نياز او شود ۶ - كينه نسبت به دنيا به جهت آن كه من نسبت به آن كينه دارم و ۷ - عشق به خوبان به دليل آن كه من به آنها عشق می ورزم »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۳۰ .:. »اوصاف عاشقان حق يَا أَحْمَدُ لَيْسَ كُلُّ مَنْ قَالَ أُحِبُّ اللَّهَ أَحَبَّنِي حَتَّى يَأْخُذَ قُوتاً وَ يَلْبَسَ دُوناً وَ يَنَامَ سُجُوداً وَ يُطِيلَ قِيَاماً وَ يَلْزَمَ صَمْتاً وَ يَتَوَكَّلَ عَلَيَّ وَ يَبْكِيَ كَثِيراً وَ يُقِلَّ ضِحْكاً وَ يُخَالِفَ هَوَاهُ وَ يَتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَيْتاً وَ الْعِلْمَ صَاحِباً وَ الزُّهْدَ جَلِيساً وَ الْعُلَمَاءَ أَحِبَّاءَ وَ الْفُقَرَاءَ رُفَقَاءَ ای احمد! هركس كه ادّعای عشق و محبّت من بكند اين طور نيست كه عاشق من باشد. كسی عاشق من است كه: غذايش اندك، لباسش خشن و خوابش در حال سجده و نمازش طولانی باشد و همواره سكوت پيشه كند و بر من توكّل بنمايد و گريه زياد و خنده كم بكند و با هوس مخالفت كند و مسجد را به عنوان خانه خود و دانش را رفيق و زهد را همنشین و علما را دوستان و فقرا را رفقایش انتخاب كند... »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۳۰ .:. »اوصاف عاشقان حق وَ يَطْلُبَ رِضَايَ وَ يَفِرَّ مِنَ الْعَاصِينَ فِرَاراً وَ يَشْغَلَ بِذِكْرِي اشْتِغَالًا وَ يُكْثِرَ التَّسْبِيحَ دَائِماً وَ يَكُونَ بِالْوَعْدِ صَادِقاً وَ بِالْعَهْدِ وَافِياً وَ يَكُونَ قَلْبُهُ طَاهِراً وَ فِي الصَّلَاةِ زَاكِياً وَ فِي الْفَرَائِضِ مُجْتَهِداً وَ فِيمَا عِنْدِي فِي الثَّوَابِ رَاغِباً وَ مِنْ عَذَابِي رَاهِباً وَ لِأَحِبَّائِي قَرِيناً وَ جَلِيساً و [مدعی عشق خدا باید] در طلب رضای من باشد و از تبهكاران دوری گزيند و به ياد و ذكر من مشغول و همواره در حال تسبيح و تقديس من باشد، در پيمان خود صادق و به عهد خود وفادار باشد، قلبش پاك و در نماز ملتهب و برافروخته و در انجام واجبات كوشا و نسبت به پاداشی كه نزد من است راغب و مايل و از عذاب من هراسناك و با عاشقان من نزديك و همنشين باشد »بخشی از حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۳۰ .:. »تأثير دنيا دوستی يَا أَحْمَدُ لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلَاةَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ يَصُومُ صِيَامَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ يَطْوِي مِنَ الطَّعَامِ مِثْلَ الْمَلَائِكَةِ وَ لَبِسَ لِبَاسَ الْعَارِي ثُمَّ أَرَى فِي قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْيَا ذَرَّةً أَوْ سَعَتِهَا أَوْ رِئَاسَتِهَا أَوْ حُلِيِّهَا أَوْ زِينَتِهَا- لَا يُجَاوِرُنِي فِي دَارِي وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِي وَ عَلَيْكَ سَلَامِي وَ رَحْمَتِي‏ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ ای احمد! اگر كسی به اندازه اهل آسمان و زمين نماز بخواند و به اندازه اهل آسمان و زمين روزه بگيرد و مانند فرشتگان چيزی نخورد و مانند برهنگان لباس نپوشد، ولی من ذرّه ای از محبّت دنيا يا گسترش آن یا رياست آن يا زخارف و تشريفات دنيايی را در دل او بيابم، او را از همنشينی خودم محروم می كنم و محبّتم را از قلبش بيرون می نمايم و سلام و رحمتم من بر تو باد، و ستايش مخصوص پروردگار عالميان است »بخشی پایانی حدیث معراج، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏۷۴، ص: ۳۰