سرشناسه : سلمانی کیاسری محمد، ۱۳۴۶ -
عنوان قراردادی : نقطههای آغاز در اخلاق عملی برگزیده عنوان و نام پدیدآور : اخلاق عملی [محمدرضا] مهدوی کنی تلخیص و تنظیم محمد سلمانی
مشخصات نشر : قم : مسجد مقدس جمکران ، ۱۳۸۵.
مشخصات ظاهری : ۲۵۵ ص.
شابک : ۱۳۰۰۰ ریال 978-964-9730-33-2 : ؛ ۲۰۰۰۰ ریال (چاپ دوم) ؛ ۲۵۰۰۰ ریال ( چاپ چهارم)
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : چاپ قبلی ثقلین ۱۳۸۲.
یادداشت : کتاب حاضر خلاصه کتاب " نقطههای آغاز در اخلاق عملی تالیف محمدرضا مهدوی کنی با حذف و اصلاحات است
یادداشت : چاپ دوم : تابستان ۱۳۸۶.
یادداشت : چاپ چهارم: ۱۳۸۹.
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس
موضوع : اخلاق موضوع : اخلاق اسلامی شناسه افزوده : مهدوی کنی محمدرضا، ۱۳۱۰ - . نقطههای آغاز در اخلاق عملی برگزیده شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)
رده بندی کنگره : BP۲۴۷/۸/م۸۷ن۷۰۱۵ ۱۳۸۵
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۶۱
شماره کتابشناسی ملی : م۸۵-۱۸۳۷۰
رویکرد جامعه اسلامی به رعایت اخلاق اسلامی و کسب مکارم اخلاق در ابعاد نظری و عملی در سالهای اخیر به نحو چشمگیری رشد داشته به گونهای که علمای اخلاق ملجأ و پناه انبوه جوانان و شیفتگان کمالات نفسانی و مدارج عرفانی و اخلاقی گردیدهاند.
کتاب پیش روی شما تلخیص کتاب اخلاق عملی حضرت آیت اللَّه مهدوی کنی میباشد که توسط حجّت الاسلام والمسلمین آقای سلمانی آماده گردیده است
در این تلخیص سعی بر آن شده است که موارد مورد ابتلاء در صعود و سقوط، به صورت دستهبندی ارائه گردد.
امید است مورد رضایت حضرت حقّ جل جلاله قرار گیرد.
مسؤول انتشارات
مسجد مقدّس جمکران
حسین احمدی قمی
کتابی را که در پیش روی دارید خلاصهای است از کتاب «نقطههای آغاز در اخلاق عملی» که به همت و اشراف فاضل ارجمند جناب آقای سلمانی کیاسری تنظیم و تدوین یافته است.
متن اصلی کتاب محتوی مباحث و منازل و مراحلی از سیر و سلوک اخلاقی بر مبنای کتاب و سنّت نبوی صلی الله علیه وآله وسلم میباشد که به عنوان درسهای عملی و اخلاقی برای دانشجویان و طلاب دانشگاه امام صادقعلیه السلام ایراد شده است که بحمد اللَّه والمنة مورد قبول فضلاء و دانشجویان و طلاب علوم دینی واقع شده است. اینک خلاصهای از آن با حذف پارهای از مطالب و اصلاحات جزئی در عبارات حضور شما ارائه میگردد.
از زحمات و کوشش جناب آقای سلمانی در این مورد سپاس و تقدیر میشود. امید است که مقبول درگاه خداوند متعال و اولیاء کرامش واقع شود و بضاعت مزجاتی برای ایشان و این حقیر در یوم المعاد باشد ان شاء اللَّه.
مزید توفیقات ایشان را از درگاه پروردگار منان مسئلت دارم و السلام علیه و علی جمیع اخواننا المؤمنین و آخر دعوانا ان الحمد للَّه رب العالمین.
دانشگاه امام صادقعلیه السلام = 17 ربیع المولود 1424
محمد رضا مهدوی کنی
از آنجا که دانشمندان علم اخلاق، هدف نهایی این علم را تهذیب نفس و خوشبختی و سعادت انسان میدانند و رسیدن به این هدف امکان ندارد جز از راه خودشناسی، از این رو، توجه شما را به اهمیت این موضوع از دیدگاه اسلام جلب میکنیم.
نفس انسان از بعد ملکوتیاش نفخه الهیه است که در سیر صعود، به مقام نفس مطمئنه و راضیه و مرضیه میرسد و تا آنجا بالا میرود که به مرتبه «قاب قوسین او ادنی» مشرّف میشود، چنان که قرآن میفرماید:
«ثُمَّ دَنی فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْأَدْنی»(1)
سپس نزدیک شد و بسیار نزدیک شد تا [در مقام تمثیل] فاصله او به اندازه دو کمان یا کمتر بود.(2)
و از بعد ناسوتیاش تا آنجا سقوط میکند که میفرماید:
«....أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ.....»(3)
آنها همچون چارپایانند بلکه گمراهتر.....
و آنقدر پست میگردد که میفرماید:
«ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ »(4)
سپس او را به پایینترین مرحله باز گرداندیم.
خلاصه، این مجموعه به ظاهر کوچک بحدّی بزرگ و وسیع است که جمیع عوالم وجود را در خود جمع کرده است.
نکته لازم
در اینجا ذکر این نکته لازم است که انسانها در وجدان ناخود آگاه خویش از این معرفت (خودشناسی) کما و بیش بهره مندند که فرمود:
«فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها »(5)
ولی اکثریت مردم در وجدان خود آگاه از آن غافلاند که:
«وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ »(6)
یعنی: بیشتر مردم آگاهی به وجدان و احساس فطری خویش ندارند، و به اصطلاح علم به علم ندارند. بدیهی است آنچه موضوع تکلیف و منشأ ثواب و عقاب است معرفت تفصیلی و آگاهانه است، و به عبارت دیگر، آنچه مهم است آگاهانه در این راه گام نهادن و خویشتن خویش را بازیافتن است تا از این راه خدا را بشناسی و به مسؤولیتهای انسانی و الهی راه یابی. آری، این گونه معرفت است که در آیات و روایات در تحصیل آن تأکید اکید و غفلت از آن موجب خسران ابدی شمرده شده است و تنها عبادت مقبول و مفید، عبادتی است که توأم با عرفان و آگاهی باشد و این عبادت است که به انسان و موجودات عاقل اختصاص دارد.
روایات خودشناسی
همان گونه که یاد آورد شدیم برای اهمیّت خودشناسی تعبیرات جالب و تکان دهندهای از ائمه معصومینعلیهم السلام رسیده است که برخی از آنها از نظرتان میگذرد.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«کسی که خود را شناخت، خدای خود را شناخته است».(7)
و حضرت علیعلیه السلام فرمود:
«برترین معرفت آن است که انسان نفس خود را بشناسد».(8)
در انجیل آمده است که خدای متعال فرمود:
«ای انسان! خود را بشناس تا خدای خویش را بشناسی»(9)
تو که از نفس خود زبون باشی
عارف کردگار چون باشی
ای شده در نهاد خود عاجز
کی شناسی خدای را، هرگز
در مورد این شناخت، هر کس راهی را برگزیده است. فیلسوفان با عصای استدلال و برهان فلسفی و عقلی به میدان شناخت گام نهاده و به مراحلی از معرفت راه یافتهاند، روان شناسان از طریق تجربه با ابعادی از آن آشنا شدهاند، عارفان از طریق ریاضت و مکاشفه حقایقی را کشف نمودهاند، زاهدان و عابدان از طریق زهد و عبادت مدارجی را طی کردهاند، مجاهدان و جانبازان از طریق جهاد و ایثار و فداکاری به مراتبی والا رسیدهاند، نیکوکاران از طریق خدمت به بندگان خدا در وادی تقرّب و معرفت گام نهادهاند و خلاصه هر کس از هر راهی به دنبال گمشدهاش میگردد که فرمود:
«وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً »(10)
...به هر کس که حکمت و معرفت دادند از خیر فراوانی برخوردار شده است...
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«حکمت و معرفت گمشده مؤمن است».(11)
از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم روایت شده است:
«داناترین شما نسبت به خدا کسی است که به نفس خود داناتر باشد».(12)
در حدیث دیگری از آن بزرگوار میخوانیم:
«آگاهترین شما نسبت به خدا کسی است که به نفس خود آگاهتر باشد».(13)
از این رو، امیرالمؤمنینعلیه السلام سرانجام کسانی را که در این وادی گام ننهند و به خودشناسی نپردازند هلاکت قطعی دانسته و میفرماید:
«آن کس که قدر خود را نشناخت هلاک خواهد شد».(14)
بنابراین، کسی که برای رسیدن به خودشناسی گامی بر ندارد و توجّهی به آن نداشته باشد برای خویش ارزشی قائل نشده است.
در جای دیگر امیرمؤمنان علیعلیه السلام برترین شناختها را شناخت نفس میداند.(15)
آنگاه شگفتی خود را از کسی که دنبال خودشناسی نمیرود چنین ابراز میدارد:
«در شگفتم از کسی که گمشدهاش را میجوید، در حالی که نفس خود را گم کرده و در جست و جوی آن نیست».(16)
و نیز میفرماید:
«شگفتا کسی که خود را نمیشناسد، چگونه پروردگار خویش را میشناسد!».(17)
تذکّر یعنی انسان باید همیشه متذکر اللَّه و به یاد خدا باشد و هیچگاه مسؤولیت و بندگی خویش را در برابر پروردگار متعال فراموش نکند، زیرا هر کس خدا را فراموش کند در نتیجه خود را فراموش کرده و از خود بیگانه شده و در وادی غفلت سرگردان خواهد شد. قرآن کریم میفرماید:
«وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»(18)
همانند کسانی که خدا را فراموش کردهاند مباشید که در نتیجه خدا شما را به خود فراموشی گرفتار خواهد کرد (یعنی گرفتار بیماری از خود بیگانگی میشوید).
و در جای دیگر میفرماید:
«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهِ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ»(19)
آنها که خدا را در همه حال یاد میکنند، چه در حال قیام و چه در حال نشستن و چه در حال خوابیدن و استراحت...
در روایات نیز بر مسأله ذکر بسیار تأکید شده است که در این مورد به فرازهایی از کلمات دُربار امیرالمؤمنینعلیه السلام اشاره میشود:
«دائماً به یاد خدا باشید که بهترین ذکرها است».(20)
و در جای دیگر میفرماید:
«خداوند یاد خویش را وسیله پاکی و صفای دلها قرار داده است».(21)
سپس میفرماید:
«به درستی که یاد خدا اهلی دارد که آن را به جای زرق و برق دنیا برگزیدهاند و هیچ تجارت و داد و ستدی آنها را از یاد او باز نمیدارد».(22)
و درباره یاران و خاندان رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«.... هنگامی که نام خدا برده میشد چنان چشم آنها اشکبار میشد که گریبانشان تر میشد و مانند بید که از شدت تند باد به خود میلرزد، میلرزیدند. تمام اینها به خاطر ترس از کیفر و امید به پاداش الهی بود».(23)
و نیز میفرماید:
«ذکر خدا ستون ایمان و نگاهدارنده از وسوسه شیطان است».(24)
تذکرّ و تفکّر در مراحل مختلف پا به پای یکدیگر پیش میروند. گاهی تذکر مقدّمه تفکّر است و گاه تفکّر زمینه ساز تذکّر. باید از جریاناتی که در اطراف انسان میگذرد برای کسب معلومات جدید و شناخت بیشتر استفاده کرد؛ باید فکر را به کار انداخت و از جمود و رکود بیرون آمد و از حالت ایستایی به پویایی رسید. تفکر اساس تعالی و تکامل مادّی و معنوی انسان است و او را از بسیاری موجودات متمایز میسازد. تفکّر انسان را از مرحله احساس به مرحله تعقّل میرساند و از مرتبه حیوانی به مقام انسانی سوق میدهد. تفکّر روح ماورایی انسان را بیدار میسازد و آن را به پرواز وا میدارد. خداوند متعال در وصف مؤمنان میفرماید:
«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً.....»(25)
آنان که در همه حال خدای را یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند و میگویند خدایا تو این عالم [با این عظمت را] بیهوده نیافریدهای... .
از این آیه برداشت میشود که ذکر بدون فکر و فکر بدون ذکر کار ساز نیست و در صورتی که هر دو با هم همراه شوند انسان را از حضیض حیوانی و درنده خویی به قلّه عرفان و خداجویی میرسانند.
پس - ای برادر! - بکوش تا همیشه به یاد خدا باشی و در عین حال فکرت را به کار بینداز و رحمت را برای پرواز و تعالی آماده ساز.
امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرماید:
«به وسیله تفکّر دل خود را بیدار کن»(26)
و نیز فرمود:
«خوشا به حال کسی که دلش را با فکر و زبانش را با ذکر مشغول کند».(27)
همچنین فرمود:
«هر کس در آنچه آموخته بیندیشد علمش را متقن کرده و میفهمد آنچه را که قبلاً نمیفهمیده است».(28)
و نیز فرمود:
«بیشترین عبادت ابوذر تفکّر و پند گرفتن از حوادث بود».(29)
امام هشتمعلیه السلام فرمود:
«عبادت آن نیست که انسان فراوان نماز گزارد و فراوان روزه بدارد بلکه عبادت تفکّر در امر خداوند عزّوجلّ است».(30)
ظاهراً مقصود آن است که حقیقت عبادت تنها تفکّر در آن جهتی است که بر خدا و امر و اراده او تعلّق داشته باشد. به عبارت دیگر، عبادت آن است که هر چیز از آن لحاظ که صنع الهی و مظهر اراده او و تجلّی اسماء و صفات اوست مورد توجه قرار گیرد و به قول عرفا جنبه «یلی الرّبی اشیاء» باید منظور نظر سالک باشد نه جنبه «یلی الخلقی»، و این گونه تفکّر پرستش واقعی است و به پیکره عبادت روح و جان میبخشد.
ترک محرّمات یعنی همان گونه که در تربیت و سالم سازی بدن از انجام بعضی امور و خوردن پارهای از خوردنیها باید پرهیز کرد، در تربیت و تهذیب نفس نیز از انجام برخی کارها و استفاده از بعضی غذاها باید اجتناب ورزید. قطب راوندی از امام باقرعلیه السلام نقل میکند که فرمود:
«شگفتا که مردم از ترس بیماری در خوردن غذا احتیاط و امساک میکنند ولی از بیم آتش دوزخ از گناه خود داری نمیکنند.»(31)
البته این خویشتن داری و پرهیز بر خلاف تمایلات نفس انسان است و در آغاز قدری دشوار به نظر میرسد لکن با ریاضت و مجاهدت، سرانجام، کارها آسان و راهها هموار خواهد شد، چنان که امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود:
«در ترک گناه با نفس خویش دست و پنجه نرم کنید تا کشاندن آن به سوی طاعات و عبادات بر شما آسان شود».(32)
این جنگ و گریز در خودسازی و تهذیب نفس نقش اساسی را ایفا میکند که در فرهنگ اسلامی از آن به «تقوا» تعبیر میشود و اساس تمام ارزشهای اسلامی و انسانی است و هیچ عمل و کوششی بدون آن ارزش ندارد و در پیشگاه خداوند متعال پذیرفته نیست، چنان که میفرماید:
«.....إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ »(33)
.... خداوند تنها از کسانی که دارای تقوا باشند میپذیرد.
بی تردید، هر عملی که نزد خدا مقبول نشود در اعتلای روح و صلاح و صفای آن هیچ گونه تأثیری نخواهد داشت، زیرا تنها کلام طیّب و عمل صالح به سوی او بالا میرود و تنها انسانهای پاک و صالح به خدا نزدیک میشوند، که فرمود:
«إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ »(34)
.... به سوی او [: خداوند تعالی سخنان پاکیزه صعود میکند و او عمل صالح را بالا میبرد... .
امام صادقعلیه السلام میفرماید:
«هیچ کوششی بدون ورع و پرهیزکاری سودمند نیست».(35)
امام باقرعلیه السلام میفرماید:
«سختترین عبادتها پرهیزکاری است».(36)
مفضّل بن عمر میگوید: در خدمت امام صادقعلیه السلام سخن از اعمال به میان آمد، عرض کردم من در مقام عمل بسیار ضعیف و سستم. حضرت فرمود:
«آرام باش و از خدا آمرزش بخواه».
یعنی این اندازه ناامید مباش. سپس فرمود:
«... بی گمان عمل اندکی که همراه با تقوا باشد بهتر است از عمل فراوانی که خالی از تقوا باشد...».(37)
مفضّل میگوید عرض کردم: چگونه ممکن است کسی دارای این همه عمل خوب باشد ولی تقوا نداشته باشد؟ فرمود: آری میشود، همانند افرادی که اطعام میکنند و با همسایگان مهربانند و در خانه آنها به روی مردم باز است، امّا در اولین برخورد با گناه عنان از دست میدهند و به نافرمانی و عصیان میپردازند. ولی کسانی هم هستند که توفیق انجام این گونه خدمات و نیکوکاری را ندارند، امّا در برخورد با گناه خویشتن دارند و خود را از آلودگی حفظ میکنند.(38)
نگه داشتن شکم و دامن از حرام
خداوند متعال میفرماید:
«فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ »(39)
آدمی باید به قوت و غذای خود [به چشم خرد و احتیاط] بنگرد.
امیرالمؤمنین به عثمان بن حنیف نوشت:
«... آنچه را که حلال بودنش برای تو روشن نبود از دهان بیرون بینداز...»(40)
بنابراین، مهمترین چیزی که مؤمن سالک باید از آغاز راه به آن توجه داشته باشد نگه داشتن شکم و حفظ دامن از آلودگی به حرام (از قبیل زنا و...) است، به ویژه در عنفوان جوانی که در اثر طغیان غریزه شهوت زمینه آلودگی فراهمتر است. پس باید مراقبت کرد تا چشم و دل هر دو پاک باقی بماند تا انسان با روحی سبک بال به آسمانها پرواز کند و سرانجام در خلوتگه راز با پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان همنشین گردد.(41)
اهل تقوا علاوه بر آن که از حرامهای بیّن پرهیز دارند از خوردن غذاهای شبهه ناک و نظرهای فتنهانگیز خودداری میکنند که به قول شاعر: «هر آنچه دیده بیند دل کند یاد».
کسانی که میخواهند در این وادی توفیق داشته باشند بایستی از مشاغل نامشروع و معاشرت با اشخاص ناباب و نادرست خودداری ورزند و در مشاغل مشروع نیز تمام حدود و دستورهای لازم الاجراء را رعایت کنند و در اموال عمومی و بیت المال حداکثر احتیاط را ملحوظ دارند و اگر کارمند دولت و خدمتگذار ملت اند، در انجام وظایف محوّله کوتاهی نکنند و حداکثر توان خود را در خدمت به مردم - به خصوص محرومان و مستضعفان - به کار گیرند و برای احتیاط قدری بیشتر از ساعات مقرر کار کنند که جبران مافات شود و به ویژه صاحب منصبان و (آنان که در پستهای کلیدی به کار اشتغال دارند) به تناسب مسؤولیت باید بیشتر احتیاط کنند.(42) ولی جای بسی تأسف است که به این مطلب بهای لازم داده نمیشود و چه بسیارند کسانی که در شعار داغ و پرخروشند، ولی در عمل بی تعهّد و خاموشند و حریم تقوا را رعایت نمیکنند و مخصوصاً در مورد شکم و دامن خود کنترلی ندارند، و همینها هستند که بیشتر از دیگران در معرض خطر و سقوط اند و به آرمانهای اسلام و انقلاب بیشتر ضربه میزنند. آلوده شدن شکم و دامن مقدمه آلودگی به گناهان دیگر است و بدین جهت در احادیث معصومانعلیهما السلام نسبت به کنترل آن دو، تأکید فراوان وارد شده و آن را برترین عبادت و بالاترین ریاضت به شمار آوردهاند.
ابوبصیر میگوید: شخصی حضور امام باقرعلیه السلام عرض کرد: من در مقام عمل ضعیف و ناتوانم و کمتر توفیق دارم که روزه [مستحبّی بگیرم لکن امیدوارم که به جز حلال چیزی نخورم. امام باقرعلیه السلام فرمود:
«کدام کوشش و ریاضت بالاتر از حفظ شکم و دامن از حرام است؟»(43)
و در حدیث دیگر نیز از آن حضرت آمده است:
«هیچ عبادتی نزد خدا به اندازه نگهداری شکم و دامن از حرام ارزش ندارد».(44)
گرچه تمام گناهان از آن جهت که تمرّد از دستور خداوند تعالی است بزرگ است(45) اما با توجه به خصوصیات ذاتی و تبعات مختلف و آثار گوناگونی که در آنها وجود دارد میتوان حدس زد که تمام گناهان با هم برابر نیستند: بعضی بسیار بزرگ، پارهای بسیار کوچک و برخی متوسط است. بدیهی است گناه قتل نفس به مراتب بزرگتر از گناه ضرب و شتم یک انسان، و گناه زنا بزرگتر از گناه نگاه کردن به نامحرم است. با پذیرش این نکته در اینجا دو سؤال مطرح میشود:
الف) با این که همه گناهان در مقام مقایسه با یکدیگر، شدت و ضعف دارند، آیا تقسیم گناه به کبیره و صغیره، مطلق است یا نسبی؟
ب) بر فرض که این تقسیم بندی (تقسیم مطلق) درست باشد، معیار کبیره و صغیره چیست و با چه ملاکی میتوان گناهان بزرگ را از گناهان کوچک تشخیص داد؟
در پاسخ سؤال نخست باید گفت هر چند گناهان در مقام مقایسه با یکدیگر شدت و ضعف دارند و تقسیم به کبیره و صغیره از این لحاظ نسبی است - یعنی ممکن است گناهی نسبت به گناه بالاتر صغیره و نسبت به گناه کوچکتر کبیره محسوب شود - امّا همان گونه که قبلاً گفتیم آیات قرآن و روایات معصومینعلیهم السلام، در یک جمع بندی کلی،گناهان را به دو دسته تقسیم نموده و برای تقسیم بندی معیار کلی ذکر کردهاند؛ یعنی در یک تقسیم بندی کلی گناهان به دو گروه کوچک و بزرگ تقسیم شده و هر گروه در جایگاه خاصی قرار گرفته است و از این نظر هیچ یک از گناهان کوچک در ردیف گناهان بزرگ و هیچ یک از گناهان بزرگ در ردیف گناهان کوچک قرار نمیگیرد. ولی باید دانست که گناهان از دو دیدگاه دیگر نیز قابل توصیفاند:
نخست آن که گناهان از آن جهت که مخالفت و تمرّد از دستورهای پروردگار محسوب میشود بسیار زشت و ناپسند است و هیچ گناهی از این لحاظ کوچک نیست و چنان چه کسی نافرمانی خدا را کوچک بشمارد مرتکب گناهی بس عظیم شده است، که فرمود:
«شدیدترین گناه آن است که صاحبش آن را کوچک بشمارد».(46)
و نیز فرمود:
«همه گناهان شدید و سخت است و سختتر از همه آن گناهی است که بر آن گوشت و خون روییده شود، زیرا گناهکار یا عذاب میشود یا مورد رحمت واقع میشود و تنها پاکان وارد بهشت میشوند (یعنی با گوشت و خون روییده شده از گناه نمیتوان وارد بهشت شد)».(47)
دوم آن که هر چند در یک جمع بندی کلی، گناهان به دو دسته کبیره و صغیره تقسیم شده است اما باید دانست که گناهان کبیره همه در یک درجه نیستند چنان که گناهان صغیره نیز با هم برابر نیستند.
ممکن است یک گناه صغیره نسبت به صغیره دیگر، کبیره و یک گناه کبیره نسبت به کبیره دیگر صغیره باشد و بر عکس؛ زیرا علاوه بر آن معیار کلی و مشترک، که گناهان را به دو دسته کبیره و صغیره تقسیم میکند، جهات دیگری نیز وجود دارد که در بزرگی و کوچکی گناه مؤثر است.
بهترین راه برای کسب فضایل اخلاقی، مخالفت با هوای نفس و ترک گناه است و اسلام علاوه بر این که از ارتکاب گناه و معصیت جلوگیری کرده حتی از فکر و اندیشه گناه نیز مردم را بر حذر داشته است؛ چرا که اندیشه گناه، پاکی و صفای قلب را از بین میبرد و انسان را به ارتکاب آن وا میدارد.
حضرت علیعلیه السلام فرمود:
«مَن کَثُرَ فِکْرُهُ فِی المَعاصی دَعَتْهُ إلَیْها»(48)
«کسی که در مورد گناهان زیاد فکر کند، گناهان او را به سوی خود میکشند».
و نیز فرمود:
«خَوْضُ النّاسِ فی شَیءٍ مُقَدِّمَةٌ الْکائِنِ»(49)
«فرو رفتن و تفکّر در مورد چیزی، سرآغاز وجود و پیدایش آن چیز است».
از جمله مباحث مهم و قابل توجه، بحث جرائم و آفات زبان است، زیرا بیش از آن اندازه که نعمت بیان و زبان مفید و ارزشمند است جرائم و آفات آن زیانبار و ناپسند است و همان گونه که هیچ عبادتی نزد خداوند برتر از سخن حق نیست هیچ گناهی نیز بالاتر از سخن باطل نمیباشد. در تعالیم آسمانی و کلمات حکیمان درباره آفات زبان مطالب بسیار ارزنده و جالبی دیده میشود که بررسی تمام آنها از حوصله بحث ما خارج است ولی در حدّ توان به قسمتی از آنها اشاره خواهیم کرد.
گرچه فلاسفه نطق را در انسان مظهر تعقّل و تفکّر میدانند و به این لحاظ آن را فصل ممیّز انسان میشمارند امّا بهتر است ما از مکتب وحی بیاموزیم و بیان را به جای نطق انتخاب کنیم زیرا در واژه بیان نکتهای وجود دارد که در نطق نیست. بیان یعنی آشکار کردن، و به سخن گفتن انسان از آن جهت بیان گفته میشود که آنچه در ضمیر و باطن انسان است به وسیله سخن آشکار میشود. اگر قوّه تعقّل و تفکّر نبود انسان نمیتوانست تمام خواستها و نیازهای خود را ابراز دارد و قادر نبود احساسات و تجربیات خود را جمع بندی کند و به صورت مطالب منظم و قابل درک برای دیگران اظهار نماید. پس، اساس و مبنای نطق و بیان در انسان قوّه عاقله اوست و این ارتباط و وابستگی بقدری شدید است که اندک اختلال در دستگاه قوّه عاقله، یعنی مغز انسان، در قوه نطق و بیان او اثر میگذارد. هر چه قوّه تفکّر منسجمتر باشد قدرت بیان بیشتر و کیفیت آن منظّمتر خواهد بود. پس بیان از دو جهت اهمیت دارد:
1. آن که مُظْهِرِ ما فی الضمیر است و انسان آن چه در درون دارد به وسیله بیان و زبان ابزار میکند و حیوانات قطعاً فاقد چنین قدرتی هستند.
2. آن که قوّه بیان مبیّن قوّه تفکّر و تعقّل در انسان است، و بی جهت نیست که خداوند متعال پس از تعلیم قرآن و آفرینش انسان، تعلیم بیان را گوشزد میکند و میفرماید:
«الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ»(50)
خداوند رحمان، قرآن را آموخت، انسان را آفرید و به او بیان را تعلیم داد.
و از امیرالمؤمنینعلیه السلام آمده است:
«بدانید زبان پارهای از آدمی است. هرگاه آدمی از گفتار سرباز زند زبان یارای سخن گفتن ندارد. و هر گاه انسان مایه گفتار داشته باشد زبان او را مهلت ندهد. به راستی ما [اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله] امیران سخنیم؛ عنان سخن در دست ما است، درخت کلام در ما ریشه دوانیده و شاخههای آن بر ما آویخته است. بدانید - خدا رحمتتان کند - شما در زمانی بسر میبرید که گوینده حق کمیاب، و زبان از راست گفتن کند، و انسانِ حق جو و حق طلب خوار و ذلیل است...».(51)
پس معلوم میشود که نعمت بیان پس از تعلیم قرآن و آفرینش انسان بالاترین نعمتها است. از این رو، انسان باید قدر این نعمت را بداند و خدا را بر آن سپاس گوید هر چند که نمیتوان نعمتهای خدا را شکر گذاری کرد، زیرا خداوند متعال نعمتهای زیادی به بندگان خود عطا فرموده که انسان از برشمردن آن عاجز است، چنان که قرآن میفرماید:
«... وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها...»(52)
اگر نعمتهای خدا را بشمارید هرگز حساب آن نتوانید کرد... .
نعمت زبان و بیان از ویژگی خاصی برخوردار است، لکن از این نکته نیز نباید غفلت کرد که زبان داری دو بُعد مثبت و منفی است و نمیتوان گفت چون زبان نعمت عظمای الهی است پس باید هر چه بیشتر آن را به کار انداخت و بدون حساب هر سخنی را بر زبان آورد بلکه باید در موارد ضروری و مفید از آن بهره برداری کرد.
حضرت علیعلیه السلام فرمود:
«... و در میان عبادات و طاعاتی که از اعضاء و جوارح انسان سر میزند عبادتی کم زحمتتر و کم مؤنهتر و در عین حال گرانبهاتر نزد خدا از سخن وجود ندارد البته در صورتی که کلام برای رضای خدا و به قصد بیان رحمت و گسترش نعمتهای او باشد، زیرا بر همه مشهود است که خداوند میان خود و پیامبرانش جهت کشف اسرار و بیان حقایق و اظهار علوم پنهانی خود چیزی را جز کلام واسطه قرار نداده و وحی و تفهیم مطالب به وسیله کلام صورت گرفته است، چنان که میان پیامبران و مردم نیز وسیلهای جز سخن برای ابلاغ رسالت وجود ندارد. از اینجا روشن میشود که سخن بهترین وسیله و ظریفترین عبادت است و همچنین هیچ گناهی نزد خداوند سنگینتر و به کیفر نزدیکتر و پیش مردم نکوهیدهتر و ناراحت کنندهتر از سخن نیست».(53)
اصولاً یکی از نشانههای انسان عاقل آن است که بی جا سخن نمیگوید، زیرا زبان نشان دهنده میزان عقل آدمی است، چنان که امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود:
«سخن بگویید تا شناخته شوید چرا که انسان در زیر زبان خود پنهان است».(54)
آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان
چونک بادی پرده را در هم کشید
سرّ صحن خانه شد بر ما پدید
کان در آن خانه گهر یا گندم است
گنج زر یا جمله مار و کژدم است
یا در او گنج است و ماری برکران
زانک نبود گنج زر بی پاسبان
بی تأمّل او سخن گفتی چنان
کز پس پانصد تأمّل دیگران(55)
و در جای دیگر فرمود:
آدمی در زیر زبان خود پنهان است.(56)
و به قول شاعر:
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
به هر حال، انسان عاقل و دوراندیش اول فکر میکند آن گاه سخن میگوید.
امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود:
«زبان عاقل در پشت قلب او جای دارد و قلب احمق پشت زبان اوست».(57)
مرحوم سیّد رضی هنگامی که این جمله را در نهج البلاغه نقل میکند میگوید: این جمله از کلمات شگفتانگیز و پر ارزش مولا امیرالمؤمنینعلیه السلام است و مقصود این است که انسان عاقل زبان خود را پیش از مشورت کردن و اندیشیدن به سخن نمیگشاید، ولی احمق قبل از این که فکر و اندیشه کند سخن میگوید.
بنابراین، گویی زبان عاقل دنباله رو قلب اوست ولی قلب احمق از زبانش پیروی میکند. همین مضمون در عبارت دیگری از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
«قلب احمق در دهان او و زبان عاقل در قلب اوست».(58)
و در جای دیگر آمده است:
«... زبان مؤمن در پس قلب او و قلب و عقل منافق پشت زبان اوست».
یعنی مؤمن هر گاه بخواهد سخنی بگوید نخست میاندیشد، اگر نیک بود میگوید و اگر ناپسند بود از گفتن آن خودداری میکند اما شخص دو رو و منافق آن چه بر زبانش جاری میشود میگوید و نمیداند کدام سخن به سود او و کدام سخن به زیانش تمام میشود. [سپس فرمود:] رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:
«ایمان هیچ بندهای درست نمیشود مگر این که قلبش درست شود و قلبش درست نمیشود تا آن که زبان او راست و مستقیم شود...».(59)
بسیارند کسانی که از سخن گفتن نادم و پشیمان اند اما به خاطر سکوت هیچگاه اظهار ندامت نمیکنند. لقمان به فرزندش فرمود: «فرزند عزیزم! چه بسا که من در اثر گفتار پشیمان شدهام امّا به خاطر سکوت افسوس نخوردهام».(60)
و شاعر عرب میگوید:
ما ان ندمت علی السکوت مرّة
و لقد ندمت علی الکلام مرارا
به خاطر سکوت یک بار هم دریغ نخوردم، اما به خاطر گفتهام بارها پشیمان شدهام.
در برخی از روایات آمده که سکوت و خاموشی از سخن گفتن بهتر است:
1. رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«نجات مؤمن در حفظ زبان اوست».(61)
2. و در جای دیگر فرمود:
«آن کس که سکوت کند نجات مییابد».(62)
3. امام صادقعلیه السلام فرمود:
«لقمان به فرزندش گفت: فرزند عزیزم! اگر گمان میکنی سخن گفتن از نقره است به درستی که سکوت از طلا است».(63)
4. رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«کسی که میخواهد سالم بماند باید سکوت کند».(64)
5. شخصی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رسید و گفت: درباره اسلام [و دستورهای آن مطالبی بفرمایید که بدان عمل کنم و نیازی نباشد که از دیگران در این باره بپرسم. پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«بگو به خدا ایمان آوردم و در این راه استوار باش».
دیگر بار پرسید از چه چیز خود را حفظ کنم؟ پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به زبان خود اشاره کرد، یعنی از زبانت بترس و آن را کنترل کن.(65)
البته باید تذکر داد که هدف اصلی از احادیث سکوت این نیست که انسان باید همیشه و در همه حال لب فرو بسته و زبان به سخن نگشاید و حتی در مقام احقاق حق خود و دیگران سکوت اختیار کند و به دفاع از خود بر نخیزد، بلکه مقصود جلوگیری از هرزه گویی و فضول کلام است، زیرا اگر روایات سکوت را این گونه تفسیر کنیم که انسان باید در هر حال حتی در برابر ستم ستمکاران و افساد مفسدان مهر سکوت بر لب زده و فریاد بر نیاورد چنین تفسیری بیتردید مخالف ضرورت شرع انور است که امر به معروف و نهی از منکر را از اهمّ واجبات شمرده و سکوت در برابر ظلم را گناهی بزرگ میداند. اگر در برابر مفاسد و مظالم بنابر سکوت باشد کیان اسلام به خطر میافتد. در این گونه موارد اسلام دستور میدهد که مهر سکوت را بشکنید و داد بزنید و فریاد برآورید و مردم را نیز علیه فساد و ستم بشورانید چرا که:
اگر بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است
در حقیقت، کسانی که در این گونه موارد سکوت میکنند اصل مسلّم قرآنی را نادیده انگاشتهاند و آن اصل امر به معروف و نهی از منکر است که از اهمّ فرایض به شمار میرود و در قرآن مجید و روایات اهل بیتعلیهم السلام تأکید زیادی بر آن شده است و از کسانی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند نکوهش شده و آنها را مستوجب غضب و خشم خداوند دانستهاند.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«خدای عزّوجلّ دشمن دارد بنده ضعیفی را که دین ندارد».
سؤال شد: مؤمن ضعیفی که دین ندارد کیست؟ فرمود:
«آن کس که نهی از منکر نمیکند».(66)
اگر قرار بود که انسان همیشه سکوت کند و از منکر و زشتی جلوگیری نکند، امام باقرعلیه السلام نمیفرمود:
«بدا به حال مردمی که امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه خود نمیدانند».(67)
زیرا بیتردید اگر امر به معروف و نهی از منکر اجرا نشود هیچ یک از واجبات به پا داشته نخواهد شد. امام باقرعلیه السلام فرمود:
«به پا داشتن دیگر فرایض و واجبات بستگی به امر به معروف و نهی از منکر دارد».(68)
و امیرمؤمنانعلیه السلام درباره امر به معروف و مبارزه با منکرات میفرماید:
«.. از همه اینها مهمتر سخنی است که برای دفاع از عدالت نزد پیشوای ستمگری گفته میشود».(69)
از آنچه گذشت نتیجه میگیریم که نعمت بیان با تمام ارزش و اهمیتی که دارد دارای دو بُعد مثبت و منفی است و در آغاز مرحله خودسازی بیشتر به بُعد منفی توجه شده است تا بُعد مثبت. آنگاه که انسان در این مرحله قدری پیش رفت و بر زبان خویش تسلط پیدا کرد، بحث سکوت مطرح نیست بلکه صمت مطرح میشود، چون سکوت مطلق را صمت نمیگویند، صمت به سکوت معنادار و کنترل شده اطلاق میشود، یعنی سکوت به مورد. پس آن چه مطلوب است سکوت مطلق نیست بلکه سکوت به مورد است، زیرا چنان که گفتیم در بسیاری از اوقات گفتار و اظهار عقیده و امر و نهی لازم و واجب است و در چنین مواردی سکوت حرام است (دقت کنید).
علمای اخلاق معتقدند کنترل زبان سخت دشوار است، چون برای بعضی افراد امکان دارد دست خود را کنترل کنند و سیلی به صورت کسی نزنند، پای خویش را کنترل کنند و به جای نامناسبی نروند و در مسیری که خلاف است گام برندارند و ... اما بسیاری از افراد قادر نیستند زبان خویش را کنترل کنند. به همین جهت، ائمه معصومینعلیهم السلام درباره حفظ و نگهداری زبان از گناه و معصیت به طور جدّی توصیه کردهاند، زیرا بسیاری از گناهان و خطاهایی که از انسان سر میزند به خاطر عدم کنترل زبان است.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«بیشتر اشتباهات انسان در زبان اوست».(70)
حضرت علیعلیه السلام فرمود:
«زبان درندهای است که اگر رهایش کنی هار میشود و انسان را میگزد».(71)
و در جای دیگر آن بزرگوار از زبان به عنوان اسب سرکش و چموش تعبیر کرده و میفرماید:
«... و مرد باید زبانش را حفظ کند زیرا این زبان سرکش صاحبش را به هلاکت میاندازد. به خدا سوگند، باور نمیکنم بندهای که زبانش را حفظ نکند، تقوایی به دست آورد که به او سود بخشد [یعنی هیچ کس بدون مهار کردن زبان نمیتواند در حدّ مطلوب تقوا داشته باشد] ».(72)
در مورد دیگر، امیرالمؤمنینعلیه السلام سرانجام کنترل نکردن زبان را آتش دوزخ دانسته و میفرماید:
«... آن کس که زیاد سخن میگوید زیاد اشتباه میکند و آن کس که زیاد اشتباه کند حیایش کم میشود و کسی که حیایش کم شد پارساییاش نقصان میگیرد و کسی که پارساییاش نقصان گیرد قلبش میمیرد و کسی که قلبش بمیرد داخل دوزخ میشود...»(73)
یکی از آفات زیان بار زبان که از گناهان بزرگ به شمار میرود غیبت است.
«غیبت» به کسر غین بر وزن زینت یعنی پشت سر دیگران بدگویی کردن و سخن ناخوشایند گفتن.
این تعریف با شمول و عمومی که دارا است شامل انواع غیبت، بهتان، تهمت، افک،(74) فحش و حتی ذکر عیوب آشکار میشود و حال آن که هر یک از اینها در اصطلاح تعریف خاصی داشته و از نظر شرعی دارای احکام ویژهای است و همه آنها از مصادیق غیبت مصطلح به شمار نمیآید. بنابراین، مفهوم غیبت در لغت مفهومی است اعم از غیبت مصطلح و در احادیث نیز گاهی به همین معنی (مفهوم عام) اطلاق شده است.(75)
شکی نیست که غیبت از گناهان کبیره است و مرتکب کبیره مستحقّ دوزخ است، چنان که در تفسیر آیه شریفه:
«إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً»(76)
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«گناهان کبیره گناهانی است که خداوند مجازات آتش برای آنها مقررّ داشته است».(77)
قرآن کریم در چند مورد شدیداً از غیبت نکوهش نموده و از آن نهی کرده است، از جمله:
«وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ »(78)
وای بر عیب جویان هرزه گوی.
«... وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ... ».(79)
... هیچ یک از شما از دیگری غیبت نکند. آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت مردار برادر خود را بخورد؟ [به یقین] همه شما از این کار کراهت دارید [پس بدانید که غیبت کردن مانند خوردن گوشت مرده برادر دینی است، از آن سخت بپرهیزید] ... .
از این دو آیه استفاده میشود که در غیبت انگیزه عیب جویی شرط است، زیرا در آیه اول از غیبت به عنوان عیب جویی و هرزه گویی مذمّت شده و در آیه دوم غیبت را با خوردن گوشت مردار برادر دینی تنظیر نموده و این تنظیر به خاطر آن است که غیبت ترور شخصیت دیگران است؛ گویی غیبت کننده به وسیله غیبت شخصیت آنها را له کرده و از صحنه بیرونشان میکند.
در اینجا غیبت کننده یا غیبت دو کار انجام میدهد: یکی آن که دیگری را بی آبرو میکند؛ دوم آن که بدین وسیله برای کسب وجاهت و آبروی خویش دست و پا میکند و در حقیقت ترور شخصیت دیگران را مایه حفظ آبروی خود میپندارد و به اصطلاح شخصیت خود را در گرو مردن دیگران و پایمال کردن آنها میبیند.
نکته دیگری که از این آیه استفاده میشود این است که غیبت تنها در مورد مسلمین حرام است زیرا دو عبارت «بَعْضُکُمْ بَعْضاً» و «لَحْمَ أخیه» اشاره به مؤمنان است و غیر مؤمنان را شامل نمیشود.
سومین نکتهای که ممکن است از آیه شریفه برداشت شود آن است که غیبت در صورتی موضوعیت پیدا میکند که طرف مقابل حضور نداشته باشد، زیرا علاوه بر آن که لغت غیبت نشانه عدم حضور است کلمه «مَیْتا» نیز به این معنی اشاره دارد، چون در آیه شخص مغتاب (غیبت شونده) مانند مرده فرض شده است؛ پس همان گونه که شخص مرده غایب است و نمیتواند از خود دفاع کند او نیز در اثر عدم حضور قادر به دفاع از آبرو و حیثیت خویش نیست.
نکته چهارم آن که همان طور که مرده دیگر زنده نمیشود آبروی از دست رفته نیز قابل برگشت نیست. واللَّه اعلم. چه بسیار افرادی که آزرده خاطر از دنیا رفتند و دیدارها به قیامت افتاد و آنگاه در پیشگاه خداوند متعال به محاکمه و دادخواهی بر خواهند خاست. نعوذ باللَّه من شرّ الشیطان و من غضب الرّحمن.
اصولاً خداوند اظهار بدیها را دوست ندارد چنان که میفرماید:
«لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً عَلِیماً»(80)
خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود بدیها را اظهار کند مگر آن کسی که مورد ستم واقع شده باشد. و خداوند شنوا و دانا است.
از این آیات استفاده میشود که خداوند دوست ندارد بدیهای دیگران آشکار شود و عیوب آنان فاش گردد و آبروی مردم از بین برود.
در روایات اسلامی نیز به طور جدّی از غیبت کردن نهی شده و آثار بدی برای آن بیان آمده است در این باره به طور مشروح به بحث میپردازیم، زیرا مردم کمتر به حرمت و گناه غیبت توجه دارند، مرحوم شهید ثانی میفرماید:
«بیشتر مردم برای اقامه نماز، روزه و بسیاری از عبادات و آنچه وسیله قرب مقام در نزد پروردگار میشود میکوشند و بسیاری از محرّمات از قبیل زنا، شرب خمر و... را مرتکب نمیشوند و با این همه، بیشتر اوقات خود را در مجالس لهو و خوشگذرانی و سخنان بیهوده و... تلف میکنند و آبروی برادران دینی خود را میبرند و آن را جزء گناهان به حساب نمیآورند؛ گویی از مؤاخذه خداوند متعال در ارتکاب این گونه اعمال بیمی ندارند».
خلاصه این که بسیاری از مردم مرتکب غیبت میشوند و گویا آن را گناه نمیدانند و از این نکته غافلند که کارهای دیگری که انجام میدهند و حسناتی که کسب میکنند با یک غیبت تمام آنها را از بین میبرند.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«در همی که انسان از ربا به دست میآورد گناهش نزد خدا از سی و شش زنا بزرگتر است و بالاترین ربا معامله کردن با آبروی مسلمان است».(81)
غیبت از زنا بدتر است
جابر بن عبداللَّه و ابی سعید خدری از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم نقل کردهاند که فرمود:
«از غیبت بپرهیزید که غیبت از زنا بدتر است، زیرا زنا کار ممکن است توبه کند و خدا توبه او را بپذیرد اما غیبت کننده مورد عفو قرار نخواهد گرفت مگر این که طرف از او راضی شود».(82)
همان گونه که قرآن مجید غیبت کردن را مانند خوردن گوشت برادر مؤمن میداند در روایات نیز به این مطلب اشاره و تأکید شده است:
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«دشنام دادن به مؤمن گناه و جنگیدن با او کفر و خوردن گوشت او [به وسیله غیبت معصیت است، و احترام مال مؤمن مانند احترام خون اوست».(83)
تأکید و تعبیر قرآن از غیبت به خوردن مردار انسان دلیل بر شدت و بزرگی این گناه است و این گونه تعبیر فقط درباره غیبت آمده است و چون طرف (غیبت شونده) حضور ندارد که از خود دفاع کند و در نتیجه آبرویش از میان میرود و شخصیتش در میان مردم له میشود، تشبیه به مرده شده است. زیرا اگر آبروی کسی در میان اجتماع بریزد هیچ چیز نمیتواند آن را جبران کندو در میان مردم برای همیشه سرافکنده است. از این رو، کسی که غیبت میکند مانند آن است که گوشت برادر مسلمان خود را با این که مرده است میخورد تا برای خود کسب حیثیت کند.
مرحوم طبرسی در شأن نزول آیه شریفه «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» مینویسد:
«این آیه درباره دو تن از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نازل شده است که از رفیق خود سلمان غیبت کردند. چون او را خدمت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرستادند تا برایشان غذا بیاورد، پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم او را نزد اسامة بن زید که مسؤول [بیت المال] بود فرستاد تا غذا بگیرد. اسامه گفت چیزی ندارم که به تو بدهم. هنگامی که سلمان نزد آن دو برگشت گفتند چرا غذا نیاوردی؟ گفت خدمت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم رسیدم، و ایشان مرا نزد اسامه فرستاد و او گفت الان چیزی ندارم، به این جهت نتوانستم چیزی تهیه کنم. آن دو نفر گفتند: اسامه بخل ورزید و غذا نداد، و درباره سلمان گفتند: اگر او را به سراغ چاه سمیحه(84) بفرستیم آب فروکش خواهد کرد و خشک خواهد شد. آنگه این دو نفر راه افتادند تا نزد اسامه بیایند و بررسی کنند که چرا اسامه به سلمان غذایی نداده است. پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: من آثار خوردن گوشت در دهان شما میبینم. گفتند:ما امروز گوشت نخوردهایم. فرمود: گوشت سلمان و اسامه را میخورید[: غیبت این دو را میکردید] . سپس این آیه نازل شد».(85)
روایات دیگری نیز رسیده که غیبت به منزله خوردن گوشت مسلمان مرده است.(86)
به هر حال، این تشبیه بی سابقه در قرآن و نیز تأکید روایات در توضیح مطلب، بیان کننده زشتی این عمل است که بدترین ظلم و ستم نسبت به برادر دینی است و در ننگین بودن این عمل همین بس که گرگ نسبت به گرگ این کار را انجام نمیدهد:
و لیس الذئب یاکل لحم ذئب
و یا کل بعضنا بعضا عیانا
گرگ [با آن درندگی گوشت گرگ را نمیخورد، ولی بعضی از ما به طور علنی [گوشت بعضی دیگر را [به وسیله غیبت میخورد.
غیبت اعمال نیک مؤمن را تباه میکند و از میان میبرد.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«غیبت کردن بر هر مسلمانی حرام است و همان گونه که آتش هیزم را میخورد، غیبت نیز کارهای نیک انسان را میخورد و از بین میبرد».(87)
و در روایات آمده که ثواب اعمال غیبت کننده در نامه عمل غیبت شونده نوشته میشود.
غیبت کننده از ولایت خدا بیرون است
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«هر کس به منظور عیب جویی و ریختن آبروی مؤمنی سخنی علیه او بگوید تا او را از چشم مردم بیندازد خداوند چنین کسی را از ولایت خودش بیرون و به ولایت شیطان میفرستد و شیطان او را نمیپذیرد».(88)
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
تأثیر غیبت در دین مسلمان از خوره در جسم او سریعتر است».(89)
و نیز فرمود:
«همان گونه که شبان برگ درختان را میریزد غیبت و سخن چینی نیز ایمان انسان را بی شاخ و برگ میکند».(90)
بی شک، کسی که مرتکب غیبت میشود در قیامت به عذاب سختی گرفتار خواهد شد.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«کسی که در دنیا گوشت برادر خود را بخورد و غیبتش را بکند روز قیامت او را پیش کسی که غیبتش را کرده است میبرند و به او میگویند همان گونه که در دنیا گوشت او را در حالی که زنده بود خوردی اکنون که مرده است نیز گوشت او را بخور. پس از گوشت مرده او میخورد و از ناراحتی روی در هم میکشد و فریاد میزند».(91)
و نیز از آن بزرگوار نقل شده است که فرمود:
«در شب معراج بر گروهی گذشتم که صورتهای خود را با ناخنهای خویش میخراشیدند. از جبرئیل پرسیدم اینها چه کسانی هستند؟ گفت: کسانی که پشت سر مردم بدگویی میکنند و حیثیت و آبروی آنان را از بین میبرند».(92)
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در ضمن حدیثی فرمود: مأمورانی که مراقب اعمال انسان هستند عمل بندهای را که مانند شعاع خورشید میدرخشد به آسمان بالا میبرند ولی فرشتهای که مأمور پذیرش و بالا بردن اعمال است میگوید:
«... این عمل را به صورت صاحبش بزنید زیرا من از طرف پروردگار مأموریت یافتهام که نگذارم عمل غیبت کنندگان از من بگذرد و به سوی پروردگارم برود».(93)
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«بهشت بر سه کس حرام است: سخن چین، کسی که غیبت میکند و کسی که دائم الخمر باشد».(94)
غیبت کننده در صورتی که توبه کند و توبهاش پذیرفته شود باز هم آخرین کسی است که وارد بهشت خواهد شد:
«خداوند به موسی بن عمران وحی فرستاد که غیبت کننده اگر توبه کند آخرین کسی است که داخل بهشت میشود، و اگر توبه نکند نخستین فردی است که داخل آتش میشود».(95)
در برخی از احادیث آمده است کسی که پشت سر افراد غیبت میکند و آبروی آنان را از بین میبرد و از شخصیت آنان میکاهد حلال زاده نیست، چرا که اگر از راه حلال نطفهای منعقد شود هرگز به این گناه آلوده نمیگردد.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«دروغ گفته کسی که گمان میکند از حلال متولد شده با این که گوشت مردم را به وسیله غیبت میخورد زیرا غیبت خورش سگهای جهنم است».(96)
شاید مقصود از حلال زاده نبودن این حدیث تغذیه و تولّد از غذاهای حرام است و احتمالاً این خصیصه مربوط به کسانی است که کارشان همواره غیبت کردن و آزردن دیگران است و فعل مضارع (وَ هُوَ یَأکُلُ...) که بر استمرار دلالت دارد مؤیّد این احتمال است. واللَّه اعلم.
در حدیث دیگری آمده است آن کس که پشت سر مسلمانی بدگویی کند ایمان ندارد. رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در خطابهای به مسلمانان فرمود:
ای گروهی که تنها با زبان ایمان آوردهاید ولی قلب تان ایمان نیاورده است! غیبت مسلمانان نکنید و در عیوب پنهانی شان به جست و جو نپردازید، زیرا کسی که در امور پنهانی برادر دینی خود جست و جو کند خداوند از اسرار او پرده بر میدارد و او را میان خانهاش رسوا میکند».(97)
برخی تصور میکنند غیبت منحصر به زبان است، حال آن که از هر راهی که انسان نقص و عیب دیگری را بفهماند مانند گفتن، نوشتن، اشاره،کنایه، رمز، تقلید در راه رفتن و... تمام اینها غیبت و حرام است، همان گونه که در روایات به این مطلب تصریح شده است.
عایشه میگوید:
«زنی نزد ما آمد و هنگامی که بیرون رفت با دست خود اشاره کردم که این زن کوتاه قد است. پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: غیبت او کردی».(98)
به هر حال، اگر کسی که نام شخص معینی را نبرد ولی به گونهای سخن بگوید که شنوندگان از روی قراین و شواهد بفهمند که منظور گوینده کیست، این نیز غیبت است.
پس، اگر کسی بخواهد در این گونه موارد گرفتار غیبت نشود باید شیوه رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم را در پیش گیرد که وقتی خلافی را میدید، مردم را نصیحت میکرد و با عنوان کلّی و به صورت جمع، بدون آن که اشاره به فرد معینی کند، میفرمود:
«چه شده است که گروهی چنین کارهایی انجام میدهند؟»(99)
از عایشه نیز نقل شده است:
«روش رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم این بود که وقتی به آن حضرت خبر میرسید که فلان شخص سخن ناروایی میگوید، برای این که به او لطمهای نزند نام وی را نمیبرد بلکه میفرمود: چرا کسانی چنین سخن میگویند؟».(100)
همان طور که غیبت کردن حرام است گوش فرا دادن به غیبت نیز گناه و حرام است و در این مسأله هیچ گونه اختلافی در میان فقها و علمای اخلاق نیست. مرحوم صاحب جواهر و مرحوم شیخ انصاری و حضرت امام خمینی - رضوان اللَّه علیه - فرمودهاند:
«گوش فرا دادن به غیبت حرام است و در حرمت آن هیچ گونه اختلافی نیست».(101)
در کتاب مفتاح الکرامه میگوید: «حرمت استماع غیبت بحدّی روشن است که اکثر فقها به وضوح آن بسنده کرده و از آن ذکری به میان نیاوردهاند».(102)
در این باره به احادیثی استناد شده که برخی از آنها را نقل میکنیم:
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«شنونده غیبت یکی از دو غیبت کننده است (یعنی مستمع غیبت مانند غیبت کننده است)».(103)
و در نقل دیگری از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم آمده است:
«کسی که به غیبت گوش فرا دهد یکی از دو غیبت کننده است».(104)
یعنی: در مجلس غیبت، دو غیبت کننده وجود دارند: گوینده و شنونده که هر دو شریک در گناه غیبت هستند.
از امام صادقعلیه السلام نیز نقل شده است:
«غیبت کردن مسلمان به منزله کفر و شنیدن آن و راضی بودن به غیبت به منزله شرک است».(105)
در مسأله غیبت چهار تکلیف وجود دارد:
1. حرمت غیبت
2. حرمت گوش کردن به آن
3. نهی از منکر
4. دفاع از حیثیت برادر مؤمن و حفظ آبروی او.
یعنی: در مورد غیبت علاوه بر لزوم نهی از منکر و جلوگیری از وقوع جرم (به طور مطلق) ردّ غیبت و دفاع از آبروی برادر دینی واجب است. به عبارت دیگر، هر چند گوش نکردن غیبت و بیاعتنایی به سخنان غیبت کننده به عنوان یکی از مصادیق نهی از منکر واجب است اما این مقدار کافی نیست بلکه بر هر فرد لازم است که از برادران دینی خود دفاع کند و در حفظ آبروی آنها بکوشد. یعنی بر هر مسلمانی لازم است انتقادها و عیبهایی را که به برادر دینیاش وارد میشود با توجیه صحیح و خداپسندانه دفع کند و زمینه رشد شایعه پراکنیها و اشاعه فحشاء را از بین ببرد تا دیگر کسی جرأت نکند بدون حساب و کتاب درباره مؤمنان به شایعه سازی بپردازد و حیثیت آنها در معرض تهمت و افترا و غیبت قرار دهد؛ زیرا خداوند عزیز و مهربان عزّت و عظمت و سربلندی مؤمنان را میخواهد و عواملی که این ارزشها را تهدید میکند دشمن میدارد و بدین جهت دستور داده است که مسلمانان با ایمان در برابر این گونه عوامل مخرّب بیتفاوت نباشند و با شکستن سکوت به هیچ کس اجازه ندهند که با شایعه سازی و اشاعه فحشاء و غیبت، محیط زیست اجتماعی را آلوده و حیثیت مؤمنان را لکهدار کند و با شایعات بی اساس، اعتماد عمومی را متزلزل سازد. بعضی گمان کردهاند که ردّ غیبت همان نهی از منکر است که همه ملزمند در تمام موارد گناه از وقوع جرم و تکرار گناه جلوگیری کنند؛ ولی چنان که گفته شد مسأله ردّ غیبت از مقوله دیگر و برتر از آنست یعنی تنها جلوگیری و نهی از غیبت کافی نیست بلکه باید کاری کرد تا آب رفته به جوی باز گردد و از شخص غیبت شده اعاده حیثیت شود.
نصرت دنیا و آخرت
«کسی که نزد او از برادر دینی اش غیبت شود و در صورت امکان به یاری او برخیزد خدای تعالی در دنیا و آخرت او را یاری خواهد کرد».(106)
عدد هزار ظاهراً کنایه از کثرت است.
دفع بلایا
او پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است:
«کسی که در مجلسی غیبت برادر خود را بشنود و در مقام ردّ آن برآید و از او دفاع کند خداوند هزار نوع از شرور دنیا و آخرت را از او دور خواهد ساخت».(107)
رفتن به بهشت
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«کسی که از آبروی برادر مسلمان خود دفاع کند بهشت بر او واجب میشود».(108)
خواری دنیا و آخرت
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم ضمن حدیثی فرمود:
«... کسی که در حضور او از برادر دینیاش غیبت میشود و او میتواند دفاع کند ولی یاریاش نکند خداوند او را در دنیا و آخرت به حال خود وا میگذارد [و او را خوار میکند] ».(109)
مرحوم شیخ صدوق در ضمن حدیثی از امام صادقعلیه السلام نقل میکند که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«کسی که بتواند غیبت برادر خود را رد کند و کوتاهی ورزد گناه او هفتاد برابر شخص غیبت کننده است».(110)
مرحوم شیخ انصاری پس از ذکر این روایت میفرماید:
«شاید علت افزایش گناه مستمع در این مورد به خاطر آن است که سکوت او موجب تجرّی و جرأت غیبت کننده میشود و در نتیجه او را در ارتکاب مجدّد غیبت و دیگر گناهان تشویق میکند».(111)
به نظر نویسنده علّت افزایش گناه مستمع در صورت سکوت و عدم ردّ غیبت - علاوه بر آن چه شیخ فرموده - آن است که سکوت او در این گونه موارد زمینه را برای شایعه پراکنیها و هتک حرمتها فراهم و اذهان مردم را نسبت به یکدیگر بدبین میسازد و باعث سلب اعتماد عمومی میشود و چه بسا اشخاص مفید و خدمتگزاری که در اثر این شایعات بی اساس مظلومانه از صحنه کنار رفتهاند و کسی از آنها دفاع نکرده است و در حقیقت عدم دفاع از کسانی که آماج تهمتها و غیبتها قرار میگیرند جامعه را به ناامیدی و خدمتگزاران صدیق را به سرخوردگی سوق میدهد. در چنین صورتی دیگر نهی از منکر به تنهایی نمیتواند حقوق این گونه مظلومان را استیفاء کند بلکه علاوه بر نهی از منکر مطالبی که در اثر غیبت و تهمت به شخص نسبت داده شده باید رد شود؛ یعنی با توجیه صحیح و دفاع درست و منطقی باید تصوّرات و خاطرات نادرست را از دلها زدود و بدبینیها را به خوش بینی تبدیل کرد و از شخص غیبت شده اعاده حیثیّت نمود.
حال که با بررسی و مطالعه آیات و روایات به بزرگی وزشتی این گناه پی بردیم و به عواقب و آثار شوم وناپسند آن واقف شدیم جا دارد که علل و عوامل این بیماری را جست و جو کنیم تا بتوانیم در معالجه آن اقدامی اساسی و ریشهای معمول داریم.
از قرآن مجید استفاده میشود که از مهمترین عوامل این گناه، سوء ظن و تجسس در احوال و اسرار مردم است. کسی که با سوء ظن با دیگران برخورد میکند و همواره در خصوصیات و اسرار مردم به جست و جو میپردازد قهراً به بیماری غیبت مبتلا میشود.
اگر بخواهیم دچار این بلای عظیم نشویم باید راهی را انتخاب کنیم که خداوند به ما نشان داده است آنجا که میفرماید:
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است و هرگز [در کار دیگران تجسّس نکنید...».(112)
اگر میخواهید غیبت نکنید باید سوء ظن نداشته باشید و چنان چه بخواهید گرفتار سوء ظن نشوید باید در امور مردم جست و جو نکنید؛ زیرا سوء ظن و تجسّس در یکدیگر تأثیر متقابل دارند: گاهی تجسّس باعث سوء ظن و گاهی سوء ظن منشأ تجسّس میشود. بنابراین باید از هر دو احتراز کرد. در روایات نیز از تجسّس نهی شده است که برای نمونه به یک حدیث بسنده میکنیم.
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در ضمن حدیثی فرمود:
«تحسّس و تجسّس نکنید و در صدد کشف عیوب مردم بر نیایید و نسبت به هم حسد و کینه نورزید و از یکدیگر روی بر نگردانید، و ای بندگان خدا با هم برادر باشید».(113)
پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«هرگاه به کسی بدگمان شدی آن را تصدیق مکن یعنی به صرف گمان چیزی را باور مدار».(114)
در این جا ذکر این نکته لازم است که تمام گمانهای بد، گناه و حرام نیست زیرا پارهای از گمانها به صورت خاطرات زودگذر در برخورد با حوادث بدون اختیار در ذهن انسان وارد میشود. این گونه خاطرات قهری را نمیتوان گناه دانست مگر آن که در پیدایش مقدمات آن اراده شخص دخالت داشته باشد و یا در مقام عمل به گمان خود ترتیب اثر دهد.
ترتیب اثر عملی عبارت است از این که انسان گمان خود را به عنوان واقعیت مسلّم تلقی کرده و آثار واقع را بر آن بار کند. مثلاً ظنّ خود را به صورت خبر قطعی بازگو نماید و یا دیگران را به صرف گمان، متهم و محکوم سازد. بدیهی است نتیجه این گونه برخورد جز تهمت و غیبت و هتک آبرو و تضییع حقوق افراد و جامعه چیز دیگری نمیتواند باشد. چه بسیار آبروها و استعدادها و لیاقتها که در اثر یک سوء ظن جزئی و بی اساس بر باد رفت و مردم را از نتایج سرمایههای اجتماعی و الهی محروم ساخت با این که همه میدانیم آبرو حیثیّت مسلمانان محترم است و چه بسا مطالب قطعی که بدون مجوّز شرعی نمیشود اظهار کرد چه برسد به مطالب ظنّی و حدسی که هیچ گونه سند شرعی و عقلایی ندارد.
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«خداوند خون و مال و آبروی مسلمان را محترم شمرده و سوء ظن به مسلمانان را تحریم فرموده است».(115)
از آن جا که بدگمانی اعتماد عمومی را متزلزل و دلها را آشفته میکند، شریعت مقدّسه برای خنثی کردن آن پادزهری به نام «اصالة الصحة» مقرّر داشته که در کلّیه مراحل زندگی باید به کار گرفته شود. یعنی انسان باید اعمال مؤمنان را حمل بر صحّت کرده و تا میتواند کار آنان را به خوبی توجیه و تحلیل کند مگر آن که تمام راهها برای توجیه بسته باشد.
حضرت علیعلیه السلام میفرماید:
«اعمال برادرت را بر بهترین وجه حمل کن مگر آن که حجت و دلیلی برای تو پیدا شود که راه توجیه را بر تو ببندد و هرگز نسبت به سخنی که از برادر مسلمانت صادر شده است بدگمان مباش در صورتی که میتوانی محمل نیکی برای آن بیابی».(116)
چنان که خصلت بدگمانی بسیار زشت و ناپسند است در مقابل، خوش گمانی از صفات نیک و از مکارم اخلاق مؤمن است. اخلاق اسلامی ما را به داشتن حسن ظن نسبت به دیگران ترغیب میکند و سلامت روح را با این حس تضمین مینماید و زندگی اجتماعی را بر این اساس استوار میسازد.
قرآن کریم در این باره میفرماید:
«لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبِینٌ »(117)
این آیه در قضیه افک که منافقان، عایشه همسر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را متهم کردند نازل شد. خداوند در برابر این شایعه، مسلمانان را خطاب قرار داده و میگوید:
«چرا آن هنگامی که آن بهتان را شنیدید مردان و زنان مؤمن نسبت به یکدیگر گمان نیک نبردند و نگفتند که این شایعه یک دروغپردازی آشکار است؟»
یعنی: به جای سوء ظن، میباید با حسن ظن و اعتماد عمومی نسبت به زنان و مردان مسلمان، شایعه سازان را محکوم میساختید و گفته آنان را صریحاً و قاطعانه تکذیب میکردید تا دیگر جایی برای شایعهپردازی باقی نماند و آبروی مسلمانان حفظ شود.
در اینجا مناسب است به پارهای از احادیث اشاره کنیم تا بهتر معلوم شود که سوء ظن تا چه اندازه خطرناک است و چه زیان هایی (اجتماعی، فردی و معنوی) به بار میآورد و شاید با توجه به این گونه مفاسد زیانبار، بیماریهای خود را بشناسیم و هر چه زودتر درصدد بهبود و اصلاح آن برآییم. (ان شاء اللَّه تعالی).
گوشه گیری
از زیانها فردی سوء ظن این است که شخص بدگمان به دلیل نگرانی و عدم اعتماد به مردم، همیشه در رنج و ناراحتی بسر میبرد و دیگر کسی را شایسته معاشرت نمییابد و در اثر این نگرانی و بدگمانی راهی و چارهای جز گوشه نشینی و دوری از مردم ندارند.
حضرت علیعلیه السلام فرمود:
«کسی که بدیین است از همه وحشت دارد».(118)
گمان بد، خود نوعی «غیبت قلبی» است. علمای اخلاق سوء ظن را از مصادیق غیبت قلب میدانند، به این معنی که اگر انسان در دل وضمیر خود نسبت به برادر مسلمانش بدبین شد در دل از او غیبت کرده است و همان گونه که در بحث «گناه و آثار سوء آن» یاد آور شدیم از دیدگاه دین مقدس اسلام، فکر گناه نیز ناپسند است.
امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود:
«کسی که زیاد درباره گناهان فکر کند گناهان او را به سوی خود میکشند».(119)
یعنی همان گونه که فکر گناه صفای روح انسان را از میان میبرد. سوء ظن نیز این گونه است، زیرا کسی که نسبت به برادران دینی خود بدگمان شد و به این بدبینی ترتیب اثر داد - یعنی در دل آن را پیگیری کرد و پرورش داد - سوء ظن او منتهی به غیبت قلبی میشود که علمای اخلاق از آن تعبیر به «عقد القلب» کردهاند و عقد قلب مقدمه غیبت زبانی، تهمت، سخن چینی، سعایت و بسیاری از گناهان دیگر میباشد.
از زیان بارترین نتایج سوء ظن این است که رشته الفت و مودّت مردم را از هم میگسلد و موجب تفرقه و جدایی میشود.
حضرت علیعلیه السلام فرمود:
«بر هر کس بدگمانی غلبه کند هر گونه صلح و صفا میان او و دوستانش از بین میرود».(120)
در حدیث دیگری از آن امام بزرگوار میخوانیم:
«بدگمانی نسبت به انسان نیکوکار [و بیگناه] بدترین گناه و زشتترین ستم است».(121)
نکته بسیار مهم در تفکیک موارد
هر چند از مطالب گذشته برداشت میشود که اساس زندگی اجتماعی بر اعتماد عمومی و حسن ظن استوار است ولی نباید فراموش کرد که حسن ظن در شرایطی درست است که در جامعه صلاح بر فساد غالب باشد؛ ولی در اجتماعی که اکثر افراد آن اهل فسادند - یعنی فساد بر صلاح غلبه دارد - خوش بینی و حمل بر صحت بیمورد است. در این گونه جوامع باید با احتیاط و دقت برخورد کرد و چنان چه بدون اتکا به محمل قابل قبول و معتبر، کارهای مردم را توجیه و تصحیح کنیم خود را فریب دادهایم. در این مورد از امیرمؤمنان و امام هادیعلیهما السلام بیاناتی داریم که میخوانید:
امیرالمؤمنینعلیه السلام فرموده است:
«هنگامی که صلاح و نیکی بر اوضاع زمانه و مردم حاکم باشد در چنین شرایطی اگر کسی گمان بد به دیگری ببرد که از او گناهی آشکار نشده است بی تردید به او ستم کرده است؛ اما هنگامی که فساد بر زمان واهل آن فراگیر شود هر کس به دیگری گمان خوب داشته باشد قطعاً خود را فریب داده است».(122)
و از امام هادیعلیه السلام نیز آمده است:
«هنگامی که عدالت بر جور و ستم غالب باشد حرام است به کسی سوء ظن ببری مگر آن که بدانی که فلان کار زشت را انجام داده است، و زمانی که جور و ستم بیش از عدل و داد باشد کسی حق ندارد به دیگری گمان خوب ببرد مگر در صورتی که خوبی وی کاملاً مشهود و آشکار باشد».(123)
البته باید دانست که در زمان غلبه فساد بر صلاح، گرچه خوش بینی ساده اندیشی است ولی بدگمانی نیز روا نمیباشد. به عبارت دیگر، در این گونه شرایط هر چند نمیتوان بدون دلیل به مردم اعتماد کرد ولی به صورت ظن و گمان نیز نمیتوان کسی را محکوم ساخت، که فرمود:
«... إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً».(124)
... مظنّه و گمان به هیچ وجه جای حق و حقیقت را نمیگیرد.
پس، در این گونه موارد بایستی با احتیاط و حزم گام برداشت چه در مقام قضاوت و داوری و چه در مقام اعتماد به مردم، و خلاصه بدون تحقیق و بررسی هیچ گونه اقدامی نفیاً و اثباتاً درست نیست.
امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرماید:
«داوری با استناد و اتکا به ظن و گمان از عدالت به دور است».(125)
برای درمان هر بیماری وجود سه عنصر اساسی لازم است:
1. احساس درد و ناراحتی
2. شناخت علل و عوامل بیماری
3. طریق درمان
اکنون با اعتراف به این که غیبت، از گناهان کبیره و از بیماریهای خطرناک اخلاقی است نخست باید عوامل به وجود آورنده این بیماری را شناخت تا ضمن مبارزه با علّت، معلول را از میان برداشت. بدیهی است بهترین راه برای از میان بردن معلول مبارزه با علت است. علل و عوامل غیبت فراوان است در این زمینه در کتابهای اخلاق مطالب گسترده و مفیدی دیده میشود که ما به تناسب بحث قسمتی از آن را به اضافه بعضی از توضیحات بازگو میکنیم.
قبل از ورود در بحث سه نکته مهم، که در واقع به منزله پشتوانه و ضمانت اجرای مباحث آینده است، اشاره میکنیم:
مهمترین عاملی که در مبارزه با عوامل فساد و بیماریهای روحی و نفسانی مؤثر و کارساز است عنصر ایمان است: ایمان به خدا و روز حساب. بدیهی است کسی که به خداوند متعال و روز جزا واقعاً ایمان داشته باشد کمتر مرتکب گناه کبیره به ویژه گناهانی مانند تهمت و غیبت میشود. چگونه ممکن است کسی به حساب و کتاب و پاداش معتقد باشد و از ارتکاب گناه پروا نداشته باشد؟ مگر آنان که به زبان اسلام آورده و قلباً مؤمن نیستند، چنان که خداوند متعال میفرماید:
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ... ».(126)
عربهای صحرانشین گفتند ما ایمان آوردهایم. به آنها بگو: شما ایمان نیاوردهاید ولی بگویید اسلام آوردهایم [یعنی ظاهراً تسلیم شدهاید] . اما هنوز ایمان در قلب شما وارد نشده است... .
و در جای دیگر میفرماید:
«... یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ...».(127)
... به زبان چیزهایی را میگویند که در دل به آن اعتقاد ندارند... .
امام صادقعلیه السلام میفرماید:
«اگر سلامت خود را میخواهی به یاد آفریدگار باش نه به یاد مخلوق و آفریده، تا یاد او برای تو مایه عبرت و مانع از غیبت باشد و به جای گناه، ثواب نصیبت شود».(128)
و امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرماید:
«ذکر خدا داروی بیماری دلها است».(129)
کسی که به عیوب خود واقف و معترف باشد هرگز درصدد عیب جویی دیگران بر نمیآید. خود خواهی و خودپسندی است که انسان را مغرور ساخته و به کنکاش در عیوب مردم وا میدارد. آری، انسانی که خود را سراپا عیب و نقص میبیند شرم دارد از این که دیگران را به خاطر همان عیوب سرزنش کند، چنان که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«خوشا به حال کسی که عیب خودش او را از عیوب مردم باز دارد».(130)
اما عوامل و انگیزههایی که شخص را به غیبت وا میدارند عبارتند از:
یکی از انگیزههای غیبت موافقت با دوستان و همنشینان است. برخی از مردم تصور میکنند حسن معاشرت و اخلاق خوب آن است که انسان به گونهای رفتار کند که هیچ کس از او آزرده نشود، و حال آن که این گونه برخورد نوعی نفاق و بی تفاوتی در برابر مسؤولیتها است. کسانی میخواهند تمام اقشار مردم از آنها راضی باشند و در دوران عمر خود هیچ دشمنی نداشته باشند در واقع افرادی چند چهره هستند که از فضایل انسانی و اخلاقی بهرهای نبرده و مزه ایمان و اخلاق را نچشیدهاند.
اقشار مردم از دیدگاه امیرمؤمنانعلیه السلام
حضرت علیعلیه السلام مردم را به سه گروه تقسیم میکند و میفرماید:
مردم سه گروهند:
1. علمای ربّانی
2. دانشجویانی که در راه نجات خویش دنبال تحصیل علم هستند.
3. احمقان بی سر و پایی که به دنبال هر صدایی میروند و با هر بادی میجنبند. اینان نور علم را فرا راه خویش قرار نداده و به ستون محکمی پناه نبردهاند... .(131)
خلاصه کلام، بسیاری از مردم از گروه سوم اند. اینان برای این که رضایت دوستان خویش را جلب کنند همرنگ جماعت میشوند و به عیب جویی از دیگران میپردازند تا دوستان را از خود راضی کنند هر چند جلب رضایت آنها موجب غضب و سخط پروردگار متعال باشد.
مرحوم فیض کاشانی رحمة اللَّه علیه در این باره میفرماید:
«ای کسی که برای جلب موافقت دیگران و هماهنگ شدن با آنان غیبت میکنی! بدان که اگر بخواهی رضای مخلوق را [به وسیله غیبت دیگران] جلب کنی خدا بر تو غضب میکند. و چگونه راضی میشوی و به خود میپسندی که دیگران را احترام کنی و رضایت آنان را به دست آوری ولی مولا و خدای خود را تحقیر کنی و به خاطر رضایت مردم رضای او را رها سازی و دستور او را نادیده بگیری؟ مگر این که [ادّعا کنی] خشم تو برای خدا است. ولی [بر فرض که چنین باشد] باز این سبب نمیشود که شخص مورد غضب خود را با بدی یاد کنی بلکه سزاوار است بر کسانی که غیبت میکنند غضب کنی، زیرا آنان به وسیله زشتترین و بدترین گناه [که همان غیبت است خدا را معصیت میکنند و موجبات سخط پروردگار را فراهم میآورند».(132)
بنابراین، کسانی که در هر محفل و مجلسی شرکت میکنند و از گفتن هر سخنی پروا ندارند، در آتش دوزخ معذّب خواهند بود و آنها که میخواهند از عذاب الهی نجات یابند باید از معاشرت با افراد ناباب و ستیزه جو که همواره از مؤمنان غیبت میکنند و (در واقع آیات و احکام خدا را نادیده گرفته و آن را به مسخره میگیرند) خود داری کنند؛ چرا که قرآن مجید میفرماید:
«... وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً».(133)
... بندگی خدای رحمان هنگامی که به مجالس لغو و هرزگی میگذرند با کرامت و بزرگواری از ان عبور میکنند.
یکی دیگر از عوامل غیبت، تنزیه نفس است؛ یعنی انسان در مقام تبرئه خود از نسبتهایی که به او داده شده است پای دیگران را به میان میکشد، چه آن که مستقلاً گناه را به دیگری نسبت دهد یا آن که وی را در آن شریک خود سازد. در هر حال، برای این که دامن خویش را از اتهام پاک کند نام دیگران را به میان میآورد و مستقلاً یا اشتراکاً آنها را گناه کار معرفی میکند. برای مثال میگوید این گناه، کار فلانی است، یا میگوید این گناه منحصر به من نیست، فلانی هم چنین کاری را انجام داده است.
این گونه برخورد ناشی از جهل و بیتقوایی است، زیرا جایز نیست برای تبرئه خویش دیگری را متهم ساخت یا از او غیبت کرد. بر فرض که عامل اصلی دیگری باشد، چه ضرورت دارد که سرّ او را فاش کنیم و آبروی او را بریزیم؟ بر فرض که انسان واقعاً مرتکب گناه و خیانت نشده باشد، در مقام تبرئه خود میتواند نسبتها و اتهامات وارده را از خود نفی کند نه این که پای دیگران را به میان بکشد.
از این رو مرحوم فیض میفرماید: کسی که به این انگیزه غیبت میکند باید بداند که خدا را به خشم میآورد و گناه کسی که خدا را به خشم آورد بسی سختتر و سنگینتر از گناه کسی است که مخلوق را به غضب آورد. آن کس که غیبت میکند به طور یقین موجبات خشم خدا را فراهم میسازد و با این همه نمیداند که آیا مردم از او راضی هستند یا نه. در نتیجه به توهّم این که مردم از او راضی شوند بار گناه را از دوش خود برداشته و بر دوش دیگری میگذارد و به حسب ظاهر در دنیا خود را خلاص میکند، اما در آخرت خویشتن را به هلاکت ابدی دچار میسازد و این نهایت درجه جهل و نادانی است، و تیرهبخت آن که به خاطر خشنودی دوستان آخرت خود را تباه کند.(134)
پس هیچگاه انسان نباید به بهانه این که دیگران فلان کار حرام را انجام داده اند کار زشت خویش را توجیه کند و بگوید من تنها نیستم که این معصیت را مرتکب شدهام. این گونه عذرها نزد خدا پذیرفته نیست.
برخی دیگر از مردم به خاطر مباهات و فخر فروشی دچار به غیبت میشوند؛ یعنی برای این که اظهار وجود کنند و فضل و کمال خود را به رخ دیگران بکشند دیگران را کوچک میشمارند و از آنان بدگویی میکنند و با گفتن جملاتی از این قبیل که فلان کس چیزی نمیداند و چنین و چنان است با این هدف و انگیزه که خود را از او بهتر معرفی کند، به گفتن عیوب وی میپردازد، ولی از این نکته غفلت دارد که این گونه برخورد علاوه بر این که نظر مردم را جلب نمیکند ممکن است عقیده آنها را نیز نسبت به او سست کند. این بیماری (خودستایی و فخر فروشی) عامل بسیاری از گناهان کبیره میتواند باشد که یکی از آنها غیبت است. از این رو قرآن کریم و ائمه معصومینعلیهم السلام شدیداً با آن برخورد کرده و آن را مورد نکوهش قرار دادهاند که به طور اختصار به چند مورد اشاره میکنیم.
خودستایی از نظر قرآن
قرآن کریم دستور میدهد هیچگاه انسان نباید خود را تزکیه و از دیگران بدگویی کند، زیرا هیچ کس از درون دیگران باخبر نیست، آنجا که میفرماید: «... فَلاَ تُزَکُّوا أَنفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَی .(135)
...خودستایی نکنید چرا که او پرهیزکاران را بهتر میشناسد.
و در جای دیگر میفرماید:
« أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُم بَلِ اللّهُ یُزَکِّیْ مَن یَشَاءُ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»(136)
آیا ندیدی آنهایی را که خودستایی میکنند؟ [این خودستاییها ارزش ندارد] بلکه خدا هر کس را که بخواهد میستاید و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد.
پس انسان باید از خودستایی وتزکیه نفس بپرهیزد و هیچگاه خود را از عیوب و نقایص پاک و منزّه نشمارد، که این، کار شیطان و شیوه متکبّران و نابخردان است.
خودستایی در روایات
در احادیث اسلامی نیز از خودستایی به طور جدّی مذمّت شده است که به چند مورد اشاره میکنیم.
حضرت علیعلیه السلام متّقین را این گونه توصیف میکند:
«... [پرهیزکاران از اعمال خویش به اندک خشنود نیستند و اعمال فراوان خود را زیاد نمیبینند. آنان خویشتن را متّهم میکنند و از کردار خود بیمناکند [که مبادا مورد قبول خداوند نباشد] . هرگاه یکی از آنها ستوده شود، از آنچه دربارهاش میگویند در هراس است و پیش خود میگوید: من از دیگران نسبت به خود داناترم و پروردگارم به اعمالم از من آگاهتر است. پروردگارا! مرا بهتر از آن چه آنها گمان میکنند قرار ده و گناهانی را که نمیدانند بیامرز!...».(137)
و در ضمن نامهای که به معاویة بن ابی سفیان نوشت، میفرماید:
«... اگر نه این بود که خداوند نهی کرده است از خودستایی فضایل فراوانی را [درباره خود] برمیشمردم که قلوب مؤمنان با آن سابقه آشنایی دارد و گوش شنوندگان با آن بیگانه نمیباشد...».(138)
از جمله عوامل غیبت حسد است و برای درمان آن انسان باید درباره عظمت این گناه قدری بیندیشد، چون کسی که به این انگیزه غیبت میکند در واقع مرتکب دو گناه شده و دو عذاب یک جا برای خود میخرد: یکی عذاب حسد و دیگری عذاب غیبت، که هر دو از گناهان کبیرهاند. انسان حسود به خاطر ا ین که خدا به دیگری نعمتی را ارزانی داشته است حسادت میورزد که این حسادت موجب عذاب روحی اوست و این عذاب در دنیا به پایان نمیرسد بلکه عذاب آخرت نیز بر او افزوده میگردد و در نتیجه در دنیا و آخرت زیانکار میشود؛ چون مقصود حسود از غیبت کردن این است که محسود را از بین ببرد ولی در حقیقت خود را فانی و نابود کرده است، برای این که حسنات و کارهای نیکی که انجام داده همه را به عنوان هدیه برای کسی میفرستد که از او غیبت کرده است.
عامل دیگر غیبت سخریّه و استهزاء است (که در این باره به تفصیل بحث خواهیم کرد. در کیفیت درمان این مرض روحی صاحب المحجّة البیضاء میفرماید: مقصود تو از استهزاء این است که دیگری را در نظر مردم خوار کنی و حال آن که خود را نزد خدا و فرشتگان و پیامبران ذلیل و خوار کردهای و اگر لحظهای درباره حسرت روز قیامت و به سرافکندگی و شرمساری روز محشر بیندیشی و رسوایی آن روز را به یادآوری که باید گناه کسانی را که مسخره کردهای بر دوش نهی و وزر و بال آنها را به گردنگیری و عذاب آنها را تحمل کنی و به سوی جهنّم رانده شوی (اگر در این باره تفکّر کنی) بیتردید این فکر تو را از مسخره کردن دیگران و خوار نمودن آنان باز میدارد.
هنگامی که کسی را مسخره میکنی تا دیگران بر او بخندند، اگر دقّت کنی پس از تأمّل درخواهی یافت که تو خود سزاوارتر از دیگرانی که مسخرهات کنند و به حالت بخندند و بدان که اگر امروز مسلمانی را نزد چند نفر مسخره میکنی روز قیامت در انظار همه مردم مسخره خواهی شد.
گاهی انسان به عنوان ترحّم ودلسوزی گرفتار غیبت میشود. البته دلسوزی برای کسی که به گناه آلوده شده در صورتی که برای خدا باشد بسیار پسندیده است، لکن چه بسا دلسوزی که از روی حسد و بدخواهی و تحقیر است به صورت دلسوزی و خیرخواهی اظهار میشود. در این گونه موارد شخص غیبت کننده حسّ حسادت و انتقام خود را به عنوان ترحّم اشباع میکند و ممکن است امر بر خود او نیز مشتبه شده باشد، اما اگر دقّت شود معلوم میگردد که انگیزه اصلی دلسوزی نیست. برای مثال میگوید بیچاره فلانی سخت گرفتار و آلوده شده است، خدا ان شاء اللَّه نجاتش دهد. در این موارد به صورت دعا و اظهارت محبّت مرتکب غیبت شده که خود نوعی ریا و نفاق است. در این جا محرّک اصلی در سخن گفتن، شیطان است که به بهانه دلسوزی انسان را وادار به غیبت میکند و در نتیجه اجر و پاداش او را از بین میبرد.
عوامل دیگری نیز برای غیبت وجود دارد که جهت رعایت اختصار از ذکر آنها صرف نظر میکنیم و در بحث گناهان بر بعضی از آنها اشارت خواهیم کرد.
کفّاره یعنی عملی که آثار جرم و گناه را از بین میبرد و زمینه آمرزش و عفو پروردگار را فراهم میسازد و طبیعی است که کفّاره هر گناه متناسب با آن گناه خواهد بود.
غیبت از گناهانی است که دارای دو اثر منفی است:
1. سرکشی و طغیان در برابر دستور الهی.
2. ناراحت کردن و آزرده خاطر ساختن یک یا چند نفر از بندگان خدا.
بنابراین، برای از بین بردن این آثار باید چارهای اندیشید وجریمهای متناسب پرداخت و از آن جهت که انسان از دستور خدا تخلّف و سرپیچی کرده است باید زمینه عفو و بخشش الهی را فراهم آورد و از آن نظر که تجاوز به حدود و حقوق مردم کرده است باید آنها را راضی کند، زیرا تا آنها راضی نشوند خداوند متعال نیز راضی نخواهد شد. و اکنون در این باره به طور مبسوط بحث میکنیم.
مرحوم فیض کاشانی درباره کفّاره غیبت و این که انسان چه باید بکند تا از گناهانی که مرتکب شده پاک شود میفرماید:
«کسی که غیبت کرده است باید با پشیمانی و ندامت توبه کند و برای کارهایی که انجام داده (غیبت هایی که کرده) تأسف بخورد تا از عهده حق اللَّه بیرون رود؛ سپس نزد کسی برود که غیبت او را کرده است و از وی حلّیت بطلبد و بدین طریق از زیر بار گناه غیبت او خارج شود».(139)
سپس میفرماید:
«کسی که میخواهد حلّیت بطلبد باید نسبت به کارهایی که انجام داده محزون و متأسف باشد و در واقع از کرده خود پشیمان گردد، نه این که مانند افراد ریاکار تنها اظهار ندامت کند؛ زیرا شخص دو رو و ریاکار برای این که خود را با ورع و متّقی جلوه دهد اظهار ندامت میکند در حالی که در باطن از کرده خود پشیمان نیست و در حقیقت کسی که این گونه توبه کند گناه دیگری [گناه ریا] بر گناهان خود افزوده است...». (140)
نکتهای مهم و ارزنده
نکته مهمی که قابل بررسی است و باید آن را یادآور شویم این است که هر انسانی مرتکب یک نوع گناه و معصیت میشود و هیچ کس نمیتواند ادعا کند که عمل خلافی مرتکب نشده است. پس تمام افراد بشر گناهکارند (جز معصومینعلیهم السلام).
ولی از سوی دیگر، خدای متعال راه توبه و برگشت را به روی انسانها گشوده است و آنان میتوانند با توبه و استغفار، گناهان گذشته خود را جبران کنند و پس از توبه و انابه به سوی پروردگار، دیگر بار راه تقوا و عبادت را پیش گیرند.
تهمت آن است که چیزی را دیگری انجام نداده و در او نیست به وی نسبت بدهی که گناهی از گناه غیبت بیشتر است.
قرآن مجید درباره بهتان تعبیر به گناه آشکار میکند و میفرماید:
« وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِیناً».(141)
و آنها که مردان و زنان با ایمان را بدون تقصیر و گناه آزار میدهند (و چیزی راکه انجام ندادهاند به آنها نسبت میدهند) متحمّل بهتان و گناه آشکاری شدهاند.
و در جای دیگر میفرماید:
« وَمَن یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِیناً»(142)
کسی که خود مرتکب گناهی شود و سپس آن را به شخص بی گناهی نسبت دهد قطعاً بار سنگینی تهمت و گناه آشکاری را بر دوش نهاده است. کسانی که به افراد پاکدامن تهمت میزنند ایمان ندارند.
چرا که امام صادقعلیه السلام فرمود:
«کسی که برادر مسلمان خود را متهم کند ایمان در دل او ذوب میشود، همان گونه که نمک در آب ذوب میشود».(143)
شخصی که تهمت میزند چندین گناه مرتکب میشود. از طرفی دروغ میگوید که نسبت ناروا به دیگری میدهد و از سوی دیگر غیبت آن شخص را میکند زیرا او را به چیزی که کراهت دارد و راضی نیست متّصف میکند و از سویی انسان پاک و بیگناهی را متهم ساخته و آبرویش را میبرد. با توجه به این جهات کسی که تهمت میزند بار گناهش بسیار سنگین میباشد. تهمت همانند تیری است که به صرف اصابت به هدف، آن را متلاشی میکند و شخصیت و آبروی متهم را بر باد میدهد و قلب او را برای همیشه جریحهدار میسازد. بنابراین، عذاب دردناکی در انتظار او خواهد بود.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«کسی که به مرد یا زن با ایمان بهتان بزند یا درباره او چیزی بگوید که در او نیست، خداوند در روز قیامت او را بر کوهی از آتش قرار میدهد تا از مسئولیت گفتارش بیرون آید».(144)
کسانی که با برادر دینی خود به ظاهر لاف دوستی میزنند واعتماد اورا به خود جلب میکنند ولی در باطن با او دشمن هستند و لغزشها و اشتباهات و نقاط ضعف وی را به طور دقیق نگاه میدارند تا در فرصت مناسب او را بیآبرو کنند، سرانجام، خود را به مرز کفر نزدیک میکنند.
امام باقرعلیه السلام فرمود:
«از چیزهایی که انسان را به مرز کفر نزدیک میکند این است که کسی با برادر دینی خود به نام دین در ظاهر طرح دوستی بریزد و لغزشهای او را یکی پس از دیگری به خاطر سپارد تا روزی او را رسوا کند».(145)
و نیز امام صادقعلیه السلام فرمود:
«دورترین حالات انسان از خدا این است که با کسی طرح دوستی بریزد و لغزشهای او را به خاطر بسپارد تا روزی او را رسوا سازد».(146)
کسانی که به جای انتقاد سالم و سازنده به فکر آشکار کردن عیوب مردم باشند تا از حیثیت و اعتبار آنان بکاهند، مرتکب گناهی بس عظیم شدهاند که به خاطر آن عذابی دردناک پیش رو خواهند داشت.
قرآن مجید در این باره میفرماید:
« إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ »(147)
کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت است، و خداوند میداند و شما نمیدانید.
بر هر انسان مسلمان به حکم وظیفه اسلامی، و اخلاقی واجب است چنانچه از برادر دینی خود اشتباه و خطایی را مشاهده کرد در پنهان به او تذکر دهد تا در صدد رفع آن گناه برآید و چارهای بیندیشد که از این پس گرد آن گناه نگردد، نه این که با دیدن یک خطا و اشتباه [و چه بسا به صرف این که از دیگران چیزی شنیده است] آبروی مسلمانی را ببرد و در نتیجه خود را نیز مستحقّ آتش دوزخ کند.
در اینجا نکته جالب توجه این است که قرآن مجید نمیگوید کسانی که فحشاء را در میان مؤمنان شایع میکنند اهل عذابند بلکه میفرماید کسانی که دوست دارند نسبتهای ناروا درباره مؤمنان شایع شود اهل عذابند. و این خود دلالت میکند بر این که آبروی مسلمان نزد خداوند بسیار محترم است و اجازه نمیدهد که هر چه درباره مؤمنان گفته و شنیده میشود برای دیگران بازگو گردد، زیرا اگر انسان با چشم خود ببیند کسی گناهی را انجام داده حق ندارد سرّ او را فاش کند، چه رسد به این که از دیگران شنیده و خود ندیده باشد (دقت کنید).
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«کسی که درباره انسان مؤمن هر چه را دیده یا شنیده باز گوید [آن را بین مردم شایع کند] جزو کسانی است که خدای متعال درباره آنان فرموده است»:
« إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشیعَ الْفَاحِشَةُ...».(148)
اکنون که بحث به اینجا رسید چگونه میتوان با توطئه (شایعه پردازان) مبارزه کرد و نقشههای شوم آنان را نقش بر آب ساخت؟ به نظر حقیر، بهترین راه، مبارزه منفی است. مبارزه منفی اشکال گوناگونی دارد که از میان آنها به دو راه اشاره میکنیم:
افراد عیب جو همانند مگس روی آلودگیها مینشینند و تنها روی جنبههای منفی انگشت میگذارند و جنبههای مثبت اشخاص را نادیده میگیرند، چنان که امام صادقعلیه السلام فرمود:
«افراد زبون و فرومایه مانند مگس روی ناپاکیها و آلودگیها مینشینند و دنبال کارهای زشت و عیوب مردم هستند و خوبیهای آنان را نادیده میگیرند، همان گونه که مگس دنبال نقاط فاسد بدن میگردد و مواضع صحیح و سالم را ترک میکند».(149)
بنابراین، باید از معاشرت و همنشینی با آنها خودداری کرد و گذشته از این که نباید آنان را به عنوان دوست برگزید بلکه باید این گونه افراد را در ردیف دشمنترین مردم نسبت به خود به حساب آورد زیرا ممکن است در اثر رفت و آمد نقطه ضعفی را مشاهده کنند و یک روز آبروی انسان را ببرند. از این رو امیر مؤمنانعلیه السلام فرمود:
«باید دشمنترین مردم نزد تو دورترین آنها از تو کسانی باشند که بیشتر در صدد یافتن خطاهای مردم هستند».(150)
راه دیگری که برای جلوگیری از اشاعه فحشاء وجود دارد بیاعتنایی به کسانی است که با شایعه پراکنی و عیب جویی از دیگران از قبح و زشتی گناهان میکاهند و آن را در نظر مردم بیاهمیّت جلوه میدهند. این قبیل افراد با ذکر عیوب دیگران جوّ جامعه را آلوده کرده و بدین وسیله برای تعمیم فساد و گسترش گناه زمینه سازی میکنند. پس اگر به سخن آنها ترتیب اثر داده نشود و در همه جا با بیاعتنایی مردم روبرو شوند ناگزیر دست از این کار زشت برداشته و پی کار خود میروند.
شخصی به نام محمد بن فضیل میگوید: خدمت امام هفتم حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم، درباره یکی از برادران دینی من کاری را نقل میکنند که من آن را ناخوش دارم ولی هنگامی که از خود او سؤال میکنم انکار میکند با این که گروهی از افراد موثق و مورد اعتماد این خبر را برای من نقل کردهاند. حضرت فرمود:
«ای محمد! گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن و اگر پنجاه نفر به عنوان شاهد قسم یاد کردند و درباره او چیزی به تو گفتند ولی خود او انکار کرد به گواهی آنان ترتیب اثر مده، سخن او را بپذیر و گفته آنها را قبول مکن. [سپس فرمود:] مبادا چیزی را که مایه عیب و ننگ و وسیله درهم کوبیدن شخصیت و شرف انسانی او میگردد منتشر کنی، زیرا در زمره کسانی قرار خواهی گرفت که خداوند درباره آنها فرموده است: «کسانی که دوست میدارند زشتیها در میان مؤمنان پخش شود برای آنها است عذابی دردناک در دنیا و آخرت»».(151)
و در حدیث دیگر امام باقرعلیه السلام فرمود:
«هر مؤمنی وظیفه دارد هفتاد گناه کبیره را بر برادر مؤمن خود بپوشاند».(152)
حضرت علیعلیه السلام میفرماید:
«ای مردم! آن کس که نسبت به برادر دینیاش از لحاظ دین و مذهب سابقه خوبی سراغ دارد دیگر نباید به سخنانی که این و آن درباره او میگویند گوش فرا دهد. آگاه باشید [زیان کلام از زیان تیر، سختتر و بیشتر است، زیرا] گاهی تیرانداز تیر میاندازد و تیرش به خطا میرود، اما کلام بیاثر نمیماند [اگر چه دروغ باشد و سخن باطل و نادرست فراوان گفته میشود] ولی سخنهای باطل نابود خواهد شد [و گناه آن برای گوینده باقی میماند] و خداوند شنوا و گواه است. بدانید میان حق و باطل بیش از چهار انگشت فاصله نیست.
از امامعلیه السلام درباره این سخن سؤال شد، حضرت انگشتانش را کنار هم گذاشت و میان گوش و چشم خود قرار داد، سپس فرمود: باطل آن است که بگویی شنیدم، و حق آن است که بگویی دیدم».(153)
خلاصه و نتیجه بحث
بیتردید، انسان نیاز دارد که عیبهای خویش را باز شناسد و در این راه میتواند از نظریات و انتقادات دیگران نیز بهره بگیرد و به کسانی که به خلوص و صفای باطن آنها اطمینان دارد مراجعه کند. از سوی دیگر، دوستانی که به قصد خیرخواهی، لغزشها و خطاهای دوست خود را یادآوری میکنند باید خیلی سرّی و خصوصی مراتب را به او تذکّر دهند، نه در انظار مردم. پس اگر کسی به نام عیب زدایی و نصیحت، گناهان و عیوب مؤمنان را در میان مردم افشا کند به مصداق آیه شریفه: « إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشیعَ الْفَاحِشَةُ...» جرء کسانی خواهد بود که اشاعه فحشاء را دوست میدارند و چنین کسانی در دنیا و آخرت به عذاب دردناک الهی دچار خواهند شد و در عظمت این گناه همین بس که خدای متعال در آخر آیه هشدار میدهد و میفرماید:
« وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»
خدا میداند [که آثار و عواقب ناگوار این گناه چیست و شما نمیدانید.
دیگر از محرّمات و آفتهای خطرناک زبان، دروغ گفتن است. دروغ از گناهان بزرگ و کلید گناهان و سرچشمه تمام بدیها و زشتیها است. مؤمن با فضیلت هیچگاه زبانش را به این خوی زشت عادت نمیدهد، چه آن که دروغ از انسان شخصیّتی کاذب و وارونه میسازد و اعتبار او را از بین میبرد و اعتماد عمومی را سست میکند؛ ولی چون دروغ کار آسانی است و مایه زیادی نمیخواهد، متأسفانه بعضی از مردم به گمان آن که زودتر به مقصد برسند به آن متوسّل میشوند و بدین منظور آسمان و ریسمان را به هم میبافند و چه بسا در یک روز دهها دروغ میگویند و نقطه اوج فاجعه آنجا است که این گونه افراد نسبت به بازتابهای منفی و عواقب شوم آن در زندگی فردی و اجتماعی نمیاندیشند و دروغ را به حساب زرنگی و زیرکی میگذارند و راستگویان را افرادی بیعرضه و بیسیاست میپندارند. ولی آنها از این نکته مهم غافلند که دروغپردازی برخلاف فطرت پاک و شخصیت والای انسان است و نمیدانند که دروغ، دشمنی و ستیزه جویی با خداوند متعال و برخلاف فلسفه آفرینش پروردگار است، زیرا او جهان را بر اساس صدق و راستی و حقیقت و درستی بنا نهاده است، چنان که میفرماید:
« وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ... »(154)
او کسی است که آسمانها و زمین را بحق آفرید... .
خلاصه کلام آن که بنای خلقت و آفرینش بر حقیقت و راستی استوار است لکن این انسان ظلوم و ستمکار است که حق را با باطل به هم آمیخته و آن را وارونه جلوه میدهد، و به فرموده مولی الموالی علیعلیه السلام:
«مردم قسمتی از حق و قسمتی از باطل را گرفته و درهم میآمیزند [و از این راه باطل را به خورد مردم میدهند] ».(155)
زیرا باطل محض را نمیشود به مردم ارائه داد، که طبع حقیقت جوی مردم خود به خود آن را دفع میکند. خداوند سبحان، چه با زبان تکوین و چه با زبان تشریع، با صداقت و راستی با بندگانش سخن میگوید و میفرماید:
« ...وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقاً وَعَدْلاً لاَمُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ...».(156)
... و کلام خدای تو در راستی و عدالت به حدّ کمال است و هیچ کس را یارای تغییر و تبدیل در آن نیست... .
و نیز میفرماید:
«... وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً».(157)
راستگوتر از خدا کیست؟
و از بندگانش جز راستی و درستی نمیپذیرد، که میفرماید:
«... هذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ...».(158)
... امروز [: روز قیامت روزی است که راستگویان از صداقت و درستی خود سود میبرند... .
و نیز میفرماید:
« یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» .(159)
آن روز [: روز قیامت مال و فرزند به حال کسی سود ندارد جز آن که با دلی پاک و قلبی سالم به پیشگاه خدا درآید.
در فضیلت صداقت و راستی همین بس که خداوند متعال در مقام ستایش از خویش، خود را با این کلمه تعریف میکند و میفرماید:
«... وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً؟».(160)
... از خدا راستگوتر کیست؟
و پیامبرانش را نیز با صداقت میستاید(161) و از مؤمنان میخواهد که با صادقان و راستگویان همراه و همگام باشند:
« یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ».(162)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! تقوای الهی پیشه سازید و با راستگویان همراه و همگام باشید.
در قرآن مجید دروغ و تزویر در ردیف شرک به خدا قرار گرفته است، چنان که میفرماید:
«... فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ».(163)
... از پلیدیها یعنی بتها اجتناب کنید و از سخن باطل و بیاساس [: دروغ] بپرهیزید.
قرآن مجید دروغگویان را مؤمن نمیداند و آنان را در ردیف کفّار و منکران آیات الهی قرار میدهد و میفرماید:
« إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ».(164)
تنها کسانی مطالب دروغ را به خدا میبندند که ایمان به آیات خدا ندارند و دروغگویان واقعی آنها هستند.
در مورد دیگر خدای متعال از دروغ به عنوان «فسق» نام میبرد و میفرماید:
« ... فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِی الْحَجِّ».(165)
... در حج آمیزش جنسی با زنان و گناه [: دروغ] و جدال نیست... .
چنان که میفرماید:
« ... إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ».(166)
... خداوند آن کس را که دروغگو و کفران کننده است هدایت نمیکند.
و نیز میفرماید:
« ... إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ».(167)
... خداوند کسی را که اسرافکار و دروغگو است هدایت نمیکند.
دروغگو از رحمت خدا به دور است
در آیه مباهله و آیات مربوط به لعان، دروغگویان مورد لعن الهی قرار گرفتهاند. در آیه مباهله میفرماید:
« ... فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ».(168)
... آنگاه لعنت خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم.
پس از ذکر آیاتی چند از قرآن مجید در نکوهش دروغ اینک به بیان پارهای از روایات میپردازیم:
رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«آیا شما را از بزرگترین گناهان خبر ندهم؟ بزرگترین گناه شرک به خدا و بد رفتاری نسبت به پدر و مادر و دروغ گفتن است».(169)
حضرت امام حسن عسکریعلیه السلام فرمود:
«تمام پلیدیها در خانهای نهاده شده و کلید آن دروغ است».(170)
امام باقرعلیه السلام فرمود:
«خداوند متعال برای شرّ و بدی قفل هایی قرار داده و کلید آن قفلها شراب است و دروغ از شراب هم بدتر است».(171)
امام باقرعلیه السلام فرمود:
«دروغ ویران کننده ایمان است».(172)
رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«از دروغ گفتن خودداری کنید زیرا انسان را روسیاه میکند».(173)
دروغ با ایمان سازگار نیست
امام رضاعلیه السلام روایت میکند که از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم سؤال شد: آیا انسان با ایمان ممکن است ترسو باشد؟ فرمود: آری. سؤال شد: امکان دارد بخیل باشد؟ فرمود: آری. گفتند: آیا ممکن است دروغگو باشد؟ فرمود: نه.(174)
امام سجادعلیه السلام در مقام نیایش میگوید:
«خدایا! شاید مرا در جایگاه دروغگویان یافتی که به حال خود رهایم کردی».(175)
دروغگو مستوجب لعن فرشتگان است
در حدیثی از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است که فرمود:
«هرگاه مؤمن بدون عذر دروغ بگوید هفتاد هزار فرشته او را لعنت میکنند و از قلبش بوی گندی بیرون میآید که تا به عرش میرسد؛ آنگاه نگهبانان عرش بر او لعن میفرستند».(176)
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«سه خصلت است که در هر کس باشد منافق است هر چند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند:
1. در امانت خیانت کند.
2. در سخن دروغ بگوید.
3. در وعده تخلّف کند».(177)
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«بدترین و بالاترین رباها دروغ است (زیرا در ربای اقتصادی سرمایه افراد از میان میرود لکن در دروغ اصل ایمان خدشهدار میشود)».(178)
ربا سود کاذب است و دروغ از آن بدتر است.
از مجموعه آن چه گذشت استفاده میشود که دروغ از افات زبان و خراب کننده ایمان است. دروغ در دنیا و آخرت انسان را از رحمت الهی محروم و در میان مردم بیاعتبار میکند. دروغ اعتماد عمومی را سلب و جامعه را به بیماری نفاق دچار میسازد و جالبترین نکته که در اخبار آمده آن است که: علت اصلی دروغ گویی، عقده حقارت و خودکم بینی انسان دروغگو است و این یکی از نکات روانی است که به عنوان روانشناسی اخلاقی در کلمات معصومینعلیهم السلام به آن اشاره شده است.
انسان علاوه بر آن که لازم است خود از دروغ گفتن بپرهیزد بایستی از همنشینی و دوستی با افراد دروغگو نیز خودداری کند. در این باره به چند حدیث توجه نمایید.
از امام صادقعلیه السلام نقل شده است که امیرالمؤمنین صلوات اللَّه علیه مکرر بالای منبر میفرمود:
«سزاوار است انسان مسلمان از دوستی با سه کس دوری کند:
1. پر روی بیباک و تبهکار
2. احمق
3. دروغگو».
سپس درباره دروغگو فرمود:
«زندگی کردن با دروغگو برای تو سزاوار نیست، چون سخنان تو را برای دیگران و سخنان دیگران را برای تو بازگو میکند و هرگاه داستانی را به پایان رساند داستان دیگری به آن میافزاید تا آنجا که اگر راست گوید کسی باور نکند. دروغگو میان مردم دشمنی و عداوت ایجاد میکند و در سینهها تخم کینه میافشاند. پس، تقوای الهی را پیشه کنید و مواظب خود باشید که با چه کسی طرح دوستی میریزید».(179)
امام باقرعلیه السلام فرمود:
«به چهار کس نزدیک نشو و با آنها معاشرت مکن:
1. احمق؛
2. بخیل؛
3. ترسو؛
4. دروغگو.
[آنگاه فرمود:] امّا دروغگو اگر راست هم بگوید انسان نمیتواند باور کند».(180)
و امیرمؤمنانعلیه السلام در ضمن حدیثی به امام مجتبیعلیه السلام فرمود:
«... از دوستی با دروغگو بر حذر باش زیرا او مانند سراب است که در نظرت دور را نزدیک و نزدیک را دور میسازد».(181)
یکی دیگر از آفات زبان و رذایل اخلاق که انسان را از راه خدا دور میسازد نمّامی و سخنچینی است. قرآن مجید در نکوهش سخنچینی میفرماید:
« وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ».(182)
وای بر هر عیب جوی سخن چین.
در مورد دیگر میفرماید:
« هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ».(183)
از کسانی که بسیار عیب جو و سخن چین هستند پیروی مکن.
و در آیه دیگر میفرماید:
« عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ».(184)
[سخن چین کینه توز و پرخور و خشن و بدنام است.
قرآن مجید از سخن چین به عنوان «زنیم» یعنی کسی که اصل و نسب روشنی ندارد نام میبرد و این دلیل بر عظمت این گناه است.
مرحوم فیض کاشانی نیز در المحجّة البیضاء(185) از عبداللَّه بن مبارک نقل میکند: زنیم کسی است که از زنا متولد شده و همه چیز را در همه جا بازگو میکند. سپس میگوید: عبداللَّه بن مبارک این تفسیر را از آیه شریفه « عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ» برداشت کرده است.
خلاصه این که اگر نطفه کسی از طریق مشروع بسته شود مرتکب چنین گناه بزرگی نمیشود.
در روایات اسلامی نیز در مذمّت سخن چینی تأکید زیادی شده است که برخی از آنها از نظرتان میگذرد.
حضرت علیعلیه السلام فرمود:
«عذاب قبر به خاطر سخن چینی و غیبت و دروغ است».(189)
در روایات متعددی به این مطلب تصریح شده است که سخن چین و کسی که برای برهم زدن وحدت مردم قدم برمی دارد و عامل تفرقه و جدایی میان مسلمین میشود اهل بهشت نیست.
رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«سخن چین وارد بهشت نمیشود».(190)
امام باقرعلیه السلام فرمود:
«بهشت بر غیبت کنندگان و سخن چینان حرام است».(191)
و در حدیث دیگری فرمود:
«بهشت بر قتّاتین یعنی کسانی که برای فساد میان مردم گام برمیدارند حرام است».(192)
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«چهار کس از رفتن به بهشت محرومند:
1. کاهن
2. منافق
3. دائم الخمر [آن که به خوردن شراب معتاد است
4. سخن چین».(193)
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«خدای عزّوجلّ میفرماید: بهشت را بر چند گروه حرام کردهام که یکی از آنها سخن چین است».(194)
به هر حال، گناه سخن چینی چندان سنگین است که اگر یک نمّام در میان گروهی زندگی کند رحمت خدا شامل حال آنان نخواهد شد. در این مورد توجه شما را به یک حدیث جلب میکنیم:
«در زمان حضرت موسی در میان بنی اسرائیل خشکسالی شدیدی روی داد. حضرت موسی برای دعای باران به همراه عدهای به صحرا بیرون رفت ولی هرچه دعا کرد اثری نبخشید و باران نیامد. حضرت در این باره مناجات کرد، از جانب پروردگار به او وحی شد: در میان شما یک نفر هست که زیاد سخن چینی میکند و به خاطر او دعای شما را مستجاب نمیکنم. حضرت موسی از خدا خواست او را معرفی کند تا وی را ا ز میان خویش بیرون کنند. خدای متعال فرمود: من شما را از نمّامی نهی میکنم، چگونه او را به شما معرفی کنم و خود مرتکب نمّامی شوم؟ حضرت موسی این مطلب را با قوم خود در میان گذارد، کسی که نمّام بود متنبّه شد و توبه کرد؛ آنگاه خداوند باران رحمت خود را بر آنها فرو فرستاد».(195)
نمّام شریرترین افراد است
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«آیا شما را به بدترین افرادتان آگاه نکنم؟ عرض کردند: چرا ای رسول خدا. فرمود: بدترین افراد آنهایی هستند که به سخن چینی میروند و در میان دوستان جدایی میافکنند و در جست و جوی عیب برای افراد صالح و پاکدامناند».(186)
امیر مؤمنانعلیه السلام فرمود:
«بدترین شما سخن چینانند که میان دوستان جدایی میافکنند و دنبال عیوب افراد پاکدامن میروند».(187)
و در ضمن حدیثی از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است که فرمود:
«... دشمنترین شما نزد خدا کسانی هستند که برای سخن چینی میان دوستان کوشش میکنند و جمعیتهای متشکّل را پراکنده میسازند و کارشان تفرقه افکنی میان انجمنها و عیب جویی از پاکان و نیکان است».(188)
اکنون این سؤال مطرح میشود که چه انگیزهای موجب ارتکاب این گناه میشود؟ در پاسخ این سؤال میتوان گفت که یکی از چند عامل زیر باعث ارتکاب سخن چینی میشود:
1. انسان به کسی که مطلبی از او نقل میکند نظر سوء داشته و در صدد بدنام کردن وی باشد.
2. طرح دوستی نسبت به کسی که نزد او سعایت میکند.
3. تفریح و سرگرمی.
4. هرزه گویی و مجلس آرایی و همنشینی با اهل باطل.
5. تفرقه افکنی و ایجاد تشویش و اضطراب در اذهان مردم.
بیتردید، به هر عنوانی که انسان مبتلا به سعایت و سخن چینی شود مرتکب گناه و معصیت بزرگی شده است که در روز قیامت گرفتار عذاب الهی خواهد شد. به این جهت باید مواظبت کرد که مبادا عمر انسان، این سرمایه گران بهای الهی، بیهوده تلف شود و زندگی با آلودگی به پایان رسد و سرانجام جز خسران و زیان چیز دیگری عاید انسان نشود، و انسان هنگامی که میخواهد این معصیت را انجام دهد باید با خود بیندیشد که در روز قیامت آنگاه که در دادگاه عدل الهی در حضور انبیاء و اولیاء برای رسیدگی به اعمال خود حاضر میشود چه جوابی خواهد داد؟ زیرا آنجا فرصت از دست رفته است و هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. انسان باید در دنیا به حساب خود برسد تا در آخرت مفتضح و رسوا نگردد. از این رو لازم است که مواظب زبان خود باشد و آن را کنترل کند و بیهوده سخن نگوید و در همین دنیا به حساب اعمال خود برسد تا در روز محشر سرافکنده و شرمسار نباشد.
دیگر از محرّمات سخریّه و استهزاء است. شک نیست که سخریّه و استهزاء یکی از آن عوامل است که بسیاری از اوقات انسانهای ضعیف الایمان را وادار به غیبت میکند. آری، هستند کسانی که به منظور بیاعتبار کردن دیگران از عامل تمسخر بهره میگیرند و برای مجلس آرایی و خنداندن حاضران از آبرو و حیثیت دیگران مایه میگذارند و با کارهایی از قبیل تقلید در راه رفتن، سخن گفتن، غذا خوردن و خلاصه به هر طریقی از اشاره و کنایه و... دیگران را به مسخره میگیرند و از این راه حس خودپسندی و انتقامجویی و هرزه گویی خویش را اشباع میکنند و حداقّل با خرج کردن آبروی دیگران مستمعان و دوستان خود را راضی میسازند و بدین جهت است که قرآن کریم از این عمل شدیداً نهی کرده و آن را به عنوان ظلم و ستم مورد توبیخ و تهدید قرار داده است و ا مر به توبه میکند و میفرماید:
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ یَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَی أَن یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَی أَن یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَلاَ تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلاَ تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الْاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیَمانِ وَمَن لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ».(196)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را استهزاء کنند، شاید آنها که مورد استهزاء واقع میشوند بهتر از مسخره کنندگان باشند. و همچنین زنان یکدیگر را مسخره نکند، زیرا ممکن است زنان مسخره شده از آنها که مسخره میکنند بهتر باشند. و مبادا از یکدیگر عیب جویی کنید و زنهار از این که یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند یاد کنید که پس از ایمان آوردن، نامی که نشان از فسق و فجور دارد بسیار زشت است و هر کس که از این رفتار توبه نکند ستم گر و ظالم است.
برخی از مفسّران در شأن نزول آیه فوق گفتهاند: این آیه درباره ثابت بن قیس بن شماس نازل شده است. ثابت گوشهایش سنگین بود و هنگامی که وارد مسجد میشد برای او راه باز میکردند تا نزدیک پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بنشیند و سخنان حضرت را بشنود. یک روز وارد مسجد شد در حالی که مردم از نماز صبح فارغ شده و هر کدام در جایی نشسته بودند. ثابت نیز طبق روش هر روز سعی میکرد نزدیک پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بنشیند؛ به این جهت جمعیت را میشکافت و میگفت جا بدهید، جا بدهید تا خدمت پیامبر بروم. سرانجام یکی از آنها گفت همین جا بنشین. او نیز همانجا نشست ولی از این که راهش ندادند تا نزدیک پیامبر بنشیند به شدت ناراحت شد. پس از این که هوا روشن شد ثابت از روی ناراحتی گفت: این مرد کیست؟ که مرا راه نداد. گفت: من فلان کس هستم. ثابت گفت: فرزند فلان زن؟! و نام مادر او را به گونهای یاد کرد که در آن دوران (دوران جاهلیت) این گونه تعبیر را مایه سرزنش و ملامت میدانستند. آن مرد شرمنده شد و از خجالت سر به زیر افکند، سپس این آیه نازل شد.(197)
ملاک و میزان و معیار ارزشها نزد خدای متعال تقوا و پاکدامنی است.(198) از این رو هیچ کس حق ندارد دیگری را کوچک بشمارد و با چشم حقارت به او بنگرد، چه بسا همین شخص پیش خدا آبرومند باشد.
بنده مؤمن نزد خداوند متعال بسیار عزیز و محترم است. خداوند بندگان مؤمن را دوست میدارد و عزت و سربلندی را از آن مؤمنان میداند، چنان که میفرماید:
«... وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ ...».(199)
... عزت و سرفرازی تنها از آن خدا و پیامبر و مؤمنان است... .
و به همین جهت در سوره حجرات آیه «لاَ یَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ...» فرمود هرکس مؤمنان را مسخره کند یا با القاب زشت از آنها یاد کند در زمره ستمکاران محسوب میشود. و در جای دیگر میفرماید:
« الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الْصَّدَقَاتِ وَالَّذِینَ لاَیَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ».(200)
آنان که از مؤمنان متعبّد و متعهّد به خاطر صدقاتی که در راه خدا میدهند انتقاد و عیب جویی میکنند و نیز افراد بی بضاعتی را که حداکثر توانشان را در طبق اخلاص نهادهاند به مسخره میگیرند، خداوند آنها را مسخره خواهد کرد و آنان عذابی دردناک در پیش دارند.
همچنین در احادیث اسلامی آمده است که احترام به مؤمن احترام به خدا است و اهانت به مؤمن اهانت به ذات اقدس الهی و موجب خشم خداوند سبحان است و در حدیث قدسی آمده است:
«خداوند به کسانی که مؤمنان را بیازارند اعلان جنگ میدهد».
از امام صادقعلیه السلام آمده است که خداوند عزّوجلّ فرمود:
«کسی که بنده مؤمن مرا خوار شمارد باید بداند که خداوند با او در جنگ است و کسی که بنده مؤمن مرا تعظیم و تکریم کند بی شک از غضب من در امان است»(201)
حرمت مؤمن از حرمت کعبه بیشتر است
ابن ابی الحدید در شرح این جمله از نهج البلاغه «اذا استولی الصلاح علی الزمان و اهله...».(202) روایتی را از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نقل میکند:
«... جابر روایت کرده است که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به کعبه نظر افکند و فرمود: آفرین بر تو، خانهای که بی اندازه بزرگی و بیش از اندازه دارای حرمتی! به خداوند سوگند که احترام مؤمن نزد خدا از تو بیشتر است، زیرا هر حرمت تو فقط از یک جهت است [که خونریزی در تو حرام است ، ولی مؤمن از سه جهت احترام دارد:
1. خون وی محترم است.
2. مال او حرمت دارد.
3. بدگمانی نسبت به او حرام است.»(203)
تذکّر لازم
چنان که قبلاً یاد آور شدیم آن چه بیش از هر چیز در پیشگاه خدای متعال اهمیت وارزش دارد تقوا است و سایر امور از قبیل پول و جاه و مقام و منصب و... دلیل بر عظمت و محبوبیت انسان نیست. ناز این رو نباید به هیچ مؤمنی با دیده حقارت و پستی نگریست، چرا که ما نمیدانیم اولیای خدا چه کسانی هستند، چون از باطن افراد جز پروردگار هیچ کس آگاه نیست، چنان که رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم نیز در ضمن یکی از سخنان خود فرمود:
«خدای عزّوجل سه چیز را در سه چیز مخفی کرده است:... ولیّ خود را در میان خلق خویش مخفی داشته است... بنابراین مبادا هیچ یک از شماها احدی از بندگان خدا را کوچک شمرد، زیرا نمیداند کدام یک از آنها ولیّ خدا است».(204)
همچنین حضرت علیعلیه السلام در ضمن حدیثی فرمود:
«خدای تبارک و تعالی چهار چیز را در چهار چیز پنهان نموده است:... ولیّ خود را در میان بندگان خویش پنهان داشته است. پس به هیچ بندهای از بندگان خدا با چشم حقارت نگاه مکن که شاید همان [کسی که به او بی اعتنا هستی] ولیّ خدا باشد و تو ندانی»(205)
نتیجه بحث
با توجه به مطالبی که گفته شد افراد متعهّد و مؤمن باید از این رفتار زشت و ناپسند از دو جهت دوری جویند:
- یک آن که هرزگی و مسخرگی بالطبع زشت است.
- دوم آن که موجب گناه کبیره دیگر - یعنی غیبت - نیز میشود.
پروردگارا! ما را از لغزشها محفوظ دار.
دیگر از محرّمات حسد است و حسد از عوامل غیبت است.
شخص حسود به مقتضای حسادتی که دارد همواره در صدد عیب جویی و تحقیر محسود است و از این راه حس خود خواهی خویش را اشباع میکند. کسی که با این انگیزه (حسد) غیبت میکند گرفتار سه عذاب میشود: عذاب روحی، عذابی به خاطر گناه حسادت وعذابی دیگر از جهت گناه غیبت .
راغب اصفهانی میگوید:
«حسد آرزوی زوال نعمت از کسی است که سزاوار داشتن آن نعمت است و شخص حسود علاوه بر آرزوی قلبی چه بسا کوشش در زوال آن نعمت میکند.»
در روایت آمده است که:
«مؤمن اهل غبطه است و منافق حسد میورزد».(206)
« أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمْ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُلْکاً عَظِیماً».(207)
آیا یهود حسد میورزند نسبت به مردم [: به پیامبر و خانوادهاش و یا به مسلمین از این که خداوند آنان را از فضل خویش برخوردار کرده است؟ به تحقیق ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنها حکومت و سلطنت عظیمی عطا کردیم.
« وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ الْحَقُّ ...».(208)
بسیاری از اهل کتاب از روی حسد [که در وجود آنها ریشه دوانده است] دوست دارند شما را بعد از اسلام و ایمان به حال کفر بازگردانند. پس از آن که حق کاملاً برای آنها روشن شده است....
« وَلاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ واَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً».(209)
مزیّت هایی را که در پرتو آن خداوند بعضی از شما را بر بعضی دیگر برتری داده است آرزو مکنید زیرا هرکس نتیجه سعی و کوشش خویش را مالک است. از برای مردان است بهرهای از آن چه کسب کردهاند و از برای زنان است بهرهای از آن چه کسب کردهاند. از فضل خدا بخواهید که خداوند به هر چیز دانا است.
گر چه این آیات در مقام نکوهش حاسدان است اما ضمناً میفهماند که حسد آرزوی زوال نعمت و فضل الهی است که به برخی از بندگانش ارزانی داشته در برابر غبطه که آرزوی داشتن آن نعمتها است نه زوال آن از دیگران. از این رو هر اندازه که حسد ناپسند است غبطه پسندیده و مطلوب است. در نکوهش حسد از نظر قرآن همین بس که خدای متعال رسولش را از شر حسود بر حذر میدارد که میفرماید:
«... وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ».(210)
به خدا پناه میبرم از شرّ حسود بدخواه آنگاه که حسد ورزد.
در احادیث معصومینعلیهما السلام خصوصیاتی برای حسد آمده که نمونههایی از آن را در ذیل خواهید خواند.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«ریشههای کفر سه چیز است: حرص، تکبّر و حسد».(211)
سپس درباره حسد فرمود:
اما حسد در داستان دو پسر آدم [هابیل و قابیل] است آنگاه که یکی دیگری را کشت.(212)
امام صادق علیه السلامدر ضمن حدیثی فرمود:
«حسد از تاریکی قلب و از انکار نعمتهای خدا نسبت به افراد سرچشمه میگیرد و این دو [تاریکی قلب و انکار فضل و رحمت خداوند متعال] دو بال کفر هستند.»(213)
در حدیث دیگری فرمود:
«حسد ایمان را میخورد همان گونه که آتش هیزم را از بین میبرد».(214)
و نیز فرمود:
«حسد ایمان را در قلب انسان آب میکند آن گونه که یخ و برف در آب ذوب میشود».(215)
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«مؤمن غبطه میخورد ولی رشک نمیبرد، منافق حسد میورزد و غبطه نمیخورد».(216)
و در حدیث دیگر امام صادقعلیه السلام فرمود:
«آفت دین سه چیز است: حسد، خود بینی، و به خود بالیدن [:فخر فروشی ».(217)
حسد گذشته از این که زیانهای معنوی دارد و دین و ایمان را تباه میکند از نظر جسمی نیز روی اعصاب انسان اثر منفی میگذارد.
امیر مؤمنانعلیه السلام فرمود:
«سلامت بدن از کمیِ رشک بردن است».(218)
علامّه شیخ محمد تقی شوشتری (دام افضاله) پس از نقل این جمله امیر مؤمنانعلیه السلام مینویسد:
«شش کس همیشه ناراحت اند که یکی از آنها حسود است».
آنگاه از قول اصمعی نقل میکند که گفت: «عرب صحرا نشینی را دیدم که صد و بیست سال از عمر او گذشته بود. پرسیدم چه چیز سبب شد که عمر تو این قدر طولانی شود؟ حسد را در کناری نهادم و عمرم به درازا کشید.»(219)
و نیز حضرت علیعلیه السلام در جای دیگر فرمود:
«جای شگفتی است که حسودان از سلامت خود غفلت دارند».(220)
به هر حال، حسد از بیماریهای خطرناک است که ریشه یابی و بررسی علل و انگیزههای روانی آن ضروری و مفید است(221) تا پس از پی بردن به عوامل این بیماری برای درمان آن چاره اندیشی کرد و این مرض مهلک را از خود دور کرد.(222)
در این جا تنها به ذکر یک نکته بسنده میکنیم که عقدهها و کمبودها به همراه تنبلی و کسالت از اسباب عمده حسادت است. بکوشید با سعی و تلاش کمبودها را جبران کنید و عقدهها را از دل بزدایید و ضمناً بدانید که در زندگی هر کسی را سهمی و نصیبی مقدّر است مقدر که با سعی و کوشش به آن خواهد رسید، چنان که فرمود: «وَ أنْ لَیْسَ لِلْإنْسانِ إلاّ ما سَعی». البته ممکن است در زندگانی اجتماعی موانعی از قبیل ظلم و ستم و حق کشی در سر راه انسان وجود داشته باشد که اینها را با حسد نمیتوان از میان برداشت و درمان این گونه بیماریهای اجتماعی راه دیگری دارد که در جای خود باید مورد بررسی قرار گیرد.
از جمله محرّماتی که سالک الی اللَّه بایستی از آن دوری کند غضب است که خود عامل دیگری برای غیبت به شمار میآید.
هنگامی که انسان از کسی ناراحت میشود برای این که شعلههای خشم و کینه خود را خاموش کند و خشم خویش را فرو نشاند مرتکب غیبت میشود به گمان این که اگر حیثت و آبروی خصم خود را بریزد دلش آرام خواهد گرفت، ولی غافل از این که غضب در این گونه موارد چه خطرها و زیانهایی به بار میآورد که دنیا و آخرت انسان را نابود میکند. اینک برخی از روایاتی را که درباره آثار سوء غضب رسیده است نقل میکنیم.
امیر المؤمنانعلیه السلام فرمود:
«خشم و غضب صاحبش را هلاک میکند و زشتیهایش را آشکار میسازد».(223)
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«غضب ایمان را فاسد میکند همان گونه که سرکه عسل را تباه میسازد».(224)
امام هشتمعلیه السلام فرمود:
غضب کلید هر بدی است».(225)
از آن جا که غضب کلید هر کار شرّ و ناروایی به شمار میرود اگر کسی خود را کنترل کند و خشمگین نشود از بسیاری از فتنهها و زیانها محفوظ میماند، چنان که در حدیثی آمده است: امام صادقعلیه السلام فرمود: مردی به پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم عرض کرد: «یارسول اللَّه! چیزی به من بیاموز». فرمود:
«برو و غضب مکن».
آن مرد گفت: همین [نصیحت مرا بس است. هنگامی که به طرف قبیله خود رفت جنگی بین قبیلهاش به پا شده بود که در برابر یکدیگر صف آرایی کرده و لباس جنگ پوشیده و آماده نبرد بودند. او نیز لباس جنگ پوشید و در صف جنگجویان قرار گرفت، ناگهان سخن پیامبر را به یاد آورد که به او فرمود: غضب مکن. سپس اسلحه را کنار گذاشت و نزد مردمی که دشمن قوم و قبیلهاش بودند آمد و گفت: ای مردم! هر گونه جرح یا قتل و یا ضربهای که برای شما حقی ایجاد کرده است و طایفه من باید غرامت آن را بپردازد، من آن را به عهده میگیرم و خون بهای آن را به شما میپردازم. آنان گفتند ما نیز چیزی از شما نمیخواهیم و ما به عفو و گذشت سزاوارتریم و با یکدیگر صلح کردند.(226)
خلاصه این که اگر انسان از کسی ناراحت میشود نباید به خاطر تشفّی دل خود غیبت کند و به ناروا او متهم کند که امام باقرعلیه السلام در ضمن حدیثی فرمود:
«چه چیزی از غضب سخت تر است؟ همانا مرد غضب میکند و در اثر آن مرتکب قتل نفسی که خدا حرام کرده است میشود و زن پاک دامن را متهم میسازد».(227)
همان گونه که در آثار سوء غضب گفتیم، خشم و غضب اگر کنترل نشود چه بسا جنایتها و گناهانی را موجب شود که جبران آن غیر ممکن است. آنگاه که آتش خشم شعله میکشد انسان خشمگین به هر چیز متوسل میشود تا خشم خویش را فرو نشاند و عقده دل بگشاید و این وسایل عبارت است از: دشنام، تهمت، غیبت، دروغ، افترا، توهین و تحقیر، ضرب و جرح و مانند آن. بدیهی است آن که با این گونه وسایل غضب خویش فرو نشاند آتش دوزخ را در وجود خود مشتعل ساخته است که در آن میسوزد و نابود میشود. او گمان میکند که طرف مقابل را ناراحت کرده و خود آسوده خاطر است، ولی امیرمؤمنانعلیه السلام میفرماید:
«غضب [همانند] آتش برافروخته شدهای است که هرکس آن را فرو نشاند[و بر غضب خود مسلط شود] آن آتش را خاموش ساخته است و کسی که غضب خود را آزاد بگذارد [و آن را مهار نکند] اول کسی که در شعله آن میسوزد خود اوست».(228)
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«کسی که خشمی را فرو برد با این که میتواند آن را به کار بندد خداوند دل او را از آرامش و ایمان در روز قیامت پر میکند».(229)
و فرمود:
«هیچ جرعهای را انسان فرو نمیبرد که در نظر خدا از فرو نشاندن خشم در راه خدا بزرگتر باشد».(230)
پس، هرگاه خشمگین شدی خدای قادر متعال را به یاد آر و شخصیت و کرامت انسانی خود و برادر دینیات را در برابر خود مجسم کن و بی درنگ از محل حادثه دور شو و حال خود دگرگون کن: چنان چه ایستادهای بر زمین بنشین و اگر نشستهای از جای بر خیز و چند گامی راه برو و استغفار کن و با ذکر خدا و لاحول گفتن قلبت را آرامش بخش و کمی بیندیش و از خداوند متعال کمک بخواه و به نماز و شکیبایی پناه ببر، که فرمود:
«... اسْتَعِینُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلواةِ ...».(231)
از نماز و صبر کمک بخواهید که خدا با صابران است.
آن گاه که انسان در اثر غفلت و نادانی و یا طغیان غرایز حیوانی و هوای نفسانی دچار گناه شد باید بیدرنگ خود را در معرض رحمت الهی قرار دهد و از او آمرزش بخواهد و با آب توبه و استغفار دل و جان خویش را شستشو دهد(232)، که سهل انگاری و امروز و فردا کردن در امر توبه خود گناه دیگر و دلیل بر طغیان مضاعف است.
از قرآن کریم استفاده میشود که توبه به دو شرط پذیرفته میشود:
- این که گناه در اثر جهل و نادانی واقع شده باشد نه با انگیزه کفر و طغیان.
-آن که انسان پس از ارتکاب جرم بلافاصله پشیمان شده و هر چه زودتر توبه کند. خداوند در این مورد میفرماید:
« إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً * وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُم الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً».(233)
تنها توبه کسانی نزد خدا شایسته پذیرفتن است که از روی نادانی مرتکب گناه میشوند و به زودی توبه میکنند، که خدا به سوی آنها بر میگردد
و مورد لطف خدا واقع میشوند
و خدا دانا و حکیم است .اما آنان که به اعمال ناشایسته تا دم مرگ ادامه میدهند و آنگاه توبه میکنند، و آنها که در حال کفر از دنیا میروند، توبه شان پذیرفته نخواهد شد و ما برای آنان عذاب دردناکی آماده کردهایم.
هان ای برادر وای خواهر مسلمان! تا دیر نشده توبه کن که وقت تنگ است. ببینید خداوند تعالی با چه لحنی با بندگان خود سخن میگوید:
« أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ؟...».(234)
آیا وقت آن نرسیده است که مؤمنان دلهایشان به یاد خدا خاشع گردد و خود در برابر قرآن خاضع شوند؟
سرانجام توبه نکردن و اصرار بر گناه
کسانی که از گناه پشیمان نیستند و در توبه کردن امروز و فردا میکنند سرانجام نافرجامی در پیش دارند.
از امام صادقعلیه السلام منقول است:
«پدرم [امام باقر] علیه السلام بارها میفرمود: هیچ چیز برای قلب زیانبارتر از گناه نیست ؛ چه آن که قلب با گناه میآمیزد و بر گناه اصرار میورزد تا آن که گناه بر قلب چیره میشود و سرانجام آن را وارونه میکند».(235)
امّا باید دانست که بهترین موقع برای استغفار و توبه نیمههای شب است، آنگاه که همه درها بسته و تمام دیدهها در خواب است، تنها درهای رحمت الهی به روی بندگانش باز است.
خداوند در وصف بندگان مؤمن میفرماید:
« الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ».(236)
آنان صابرند و صادقند و قانت اند و انفاق کنندگانند و در نیمههای شب به دعا و استغفار بر میخیزند.
و در جای دیگر میفرماید:
«کَانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ * وَ بِالْأَسْحَارِهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ».(237)
اهل تقوا ویژگی هایی دارند از جمله آن که شبها کم میخوابند و در سحرها به استغفار و دعا بر میخیزند.
در فرهنگ اسلام هر چیزی اندازهای دارد مگر گریه از خوف خدا، که امام صادقعلیه السلام فرمود:
«روز قیامت هر دیدهای گریان است مگر سه دیده: چشمی که از نظر کردن به حرام فرو افتد، چشمی که در طاعت خدا بیداری کشد، و چشمی که در دل شب از خوف خدا بگرید».(238)
و هرگاه در این باره توفیق رفیق نشد مناسب است این قسمت از دعای ابو حمزه را به یاد آری و با خدا زمزمه و مناجات کنی:
«بار پروردگارا! من هرگاه با خود گفتم که آماده اطاعت و عبادتم و در پیشگاه تو به نماز ایستادم، خواب را بر من فرو افکندی و حال راز و نیاز را از من باز گرفتی. ای خدا! چه شده است که هرچه با خود عهد کرده و گفتم از این پس سریره و باطن من خوب خواهد شد و به مجالس اهل توبه نزدیک میشوم، اما بلیّه و حادثهای پیش آمد که پای من لغزید و آن بلیّه میان من و خدمتت حایل گردید؟ ای سیّد! من شاید تو از درگاه لطفت مرا راندهای و از خدمت بندگیات دور ساختهای، یا شاید دیدهای که من حق بندگیات دور ساختهای، یا شاید دیدهای که من حق بندگی ات را سبک شمردهام بدین جهت مرا از درت دور کردی، یا این که دیدی من از تو رویگردانم بدین سبب بر من غضب فرمودی، یا آن که در مقام دروغگویانم یافتی آنگاه مرا از نظر عنایتت دور افکندی، یا شاید دیدی که من شکر گزاری از نعمت هایت نمیکنم پس مرا محروم کردی، یا شاید مرا در مجالس اهل علم نیافتی آنگاه به خواری و خذلانم انداختی، یا شاید مرا در میان اهل غفلت یافتی بدین جهت از رحمتت نا امیدم کردی، یا شاید دیدی با مجالس بطّالین (هرزه گویان) الفت گرفتهام پس مرا میان آنها واگذاشتی، یا شاید دوست نداشتی دعایم را بشنوی پس از درگاهت دورم کردی، یا شاید به جرم و گناهم مکافات کردی، یا شاید به خاطر بی شرمی و بی حیایی با حضرتت مجازاتم نمودی...».(239)
خلاصه کلام آن که با زمزمه این مناجات میتوان دردهای درونی و بیماری های قلبی و علل و اسباب دوری از خدا را شناخت و آنگاه به فکر درمان افتاد و خود را اصلاح کرد. «وفقنا اللَّه تعالی و ایاکم لمرضاته آمین».
از مهمترین نقاط آغاز برای سالکان راه، اداءِ فرایض و اهتمام به واجبات است به ویژه نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر.
اهتمام به فرایض، کاشف از روح انقیاد و موجب تقویت اساس تقوا و ایمان و اخلاق است. رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«به آن چه خدا واجب کرده عمل کن تا باتقواترین مردم باشی».(240)
ابوحمزه ثمالی از امام سجّادعلیه السلام نقل میکند که فرمود:
«هر کس عمل کند به آن چه خدا بر او واجب کرده از بهترین مردم است».(241)
و در حدیث دیگر فرمود:
«..هر کس به جای آورد آن چه را که خدا واجب کرده از عابدترین مردم است.»(242)
حضرت علیعلیه السلام فرمود:
«... هیچ عبادتی مانند ادای فرایض و واجبات نیست...».(243)
و در بعضی از کتابها، حدیث قدسی را با این عبارت آوردهاند:
«بنده من تقرّب نجوید به سوی من به چیزی محبوبتر و بهتر از آن چه من بر او واجب کردهام و به وسیله نوافل نیز به من نزدیک میشود...».(244)
یکی دیگر از نقاط آغاز، التزام به نوافل و مستحبات است. نوافل و سنن صالحه چندان مهم است که بعضی از فقها ترک جمیع سنن را از آن جهت که دلیل بر بیاعتنایی به آداب شرع مقدس است حرام دانستهاند.(245)
چند نکته مفید
الف. التزام و استمرار بر نوافل و مستحبات سه اثر مهم دارد:
1. گناهان انسان را محو میسازد، چنان چه خداوند متعال میفرماید:
نماز بگزار در آغاز و انجام روز و ساعاتی از شب. زیرا نیکیها بدیها را از میان میبرد... .(246)
و در حدیث آمده است که نماز مؤمن در شب گناهان روز او را از بین میبرد.(247) و در بعضی نقلها آمده است که نماز وِتْر گناهان را از بین میبرد.(248)
2. نواقص وکمبودهایی را که بر اثر غفلت یا قصور در فرایض و واجبات رخ داده است، جبران میکند. مثلاً نوافل یومیه - خصوصاً نوافل شب - نواقص نمازهای یومیه را مرتفع میسازد، روزههای مستحبّی نواقص روزههای ماه رمضان را برطرف میکند، صدقات مستحبّه کمبودهای واجبات مالی از قبیل زکات و خمس را رفع مینماید و... و احتمال دارد که اعمال مستحبه مطلقاً در رفع نواقص کلیه فرایض و واجبات مؤثر باشد. در این مورد به چند حدیث اشاره میشود.
از امام باقرعلیه السلام نقل شده است که فرمود:
نماز نافله برای آن قرار داده شده است که فساد و نقص فرایض را جبران کند.(249)
و در حدیث دیگر آمده است:
خداوند تبارک وتعالی نماز واجب را با نماز نافله کامل کرده است.(250)
ابو حمزه ثمالی میگوید که امامعلیه السلام فرمود: هیچ نمازی بدون حضور قلب قبول نیست. من عرض کردم: فدایت شوم، همه ما هلاک شدیم؟ فرمود: نه، زیرا خداوند متعال این گونه عبادات را به وسیله نافلهها کامل میگرداند.(251)
3. موجب تقرّب به خداوند سبحان میشود، چنان که میفرماید:
مؤمنان حقیقی شبها پهلو از بستر برمی دارند و خدای را با بیم و امید میخوانند و از آن چه روزیشان کردهایم انفاق میکنند. پس هیچ کس نمیداند به پاداش اعمالشان چه نعمتها به عنوان چشم روشنی برای آنها در عالم غیب آماده شده است.(252)
ونیز میفرماید:
پاسی از شب را برای ادای نافله بیدار باش، باشد که خدایت تو را به جایگاه پسندیدهای برگزیند.(253)
و در حدیث قدسی آمده است:
هیچ بندهای به عبادتی بهتر از فرایض و واجبات به من تقرّب نجسته است و او به وسیله نوافل به من تقرّب میجوید تا جایی که من او را دوست بدارم؛ آنگاه که دوستش داشتم من گوش شنوای او و دیده بینای او و زبان گویا و دست توانای او خواهم بود، اگر مرا بخواند پاسخش میدهم و چنان چه چیزی از من بخواهد ارزانیاش میدارم.(254)
در حدیث دیگر آمده است:
نماز نافله وسیله نزدیک شدن مؤمنان به خداوند است... .(255)
از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است:
بزرگان و اشراف امّت من دو گروهاند: حاملان [: حافظان] قرآن، و شب زنده داران.(256)
ب. نکته دوم آن که اعمال مستحبه ونوافل در صورتی مفید و موثر است که استمرار و تداوم داشته باشد، چنان که در احادیث آمده است: هر عملی نیکی را که شروع میکنید حداقل آن را تا یک سال ادامه دهید(257) که تأثیر عمل در تداوم آن است.
و در حدیث دیگری آمده است: مداومت بر کار خیر آثار خوبی از آن ناشی میشود از جمله: ترک کارهای زشت، پرهیز از لغزش وگناه، حصول یقین، حبّ نجات، طاعت خدای رحمان، تعظیم منطق و برهان، دوری از وسوسه شیطان و پذیرفتن عدل و گفتار حق. اینها چیزهایی است که شخص خردمند از تداوم بر کار خوب به دست میآورد.(258)
و در حدیث دیگر در اهمیت مداومت بر کار خیر از امام باقرعلیه السلام نقل شده است که آن حضرت همواره میفرمود: هنگامی که بر کار خوبی خود را عادت میدهم دوست دارم که بر آن مداومت داشته باشم. چنان چه نتوانم آن را در شب انجام دهم قضای آن را در روز به جا میآورم و اگر در روز از من فوت شود در شب آن را قضا میکنم. به راستی محبوبترین عمل نزد خدا عملی است که دوام داشته باشد.(259)
ج. مقصود از التزام به نوافل و مستحبات آن نیست که انسان تمام مستحبات را به جا آورد که چنین چیزی نه ممکن است و نه جایز، زیرا نه امکانات اجازه میدهد و نه سایر تکالیف و مسئولیتها برای انسان این همه وقت باقی میگذارد بلکه مقصود آن است که انسان در شرایط و امکانات فردی واجتماعی اعمالی را انتخاب کند و ملتزم به انجام آن باشد.
د. در شرع انور نسبت به پارهای از عبادات و مستحبات و خدمات و صدقات و سنن صالحه بیشتر تأکید شده و سیره و روش اولیای دین و ائمه معصومینعلیهم السلام بر التزام به این گونه سنن بوده است مانند: قرائت قرآن، تهجّد و شب زنده داری ومناجات و راز و نیاز در دل شب (آنگاه که چشمها همه در خواباند)، التزام به اول وقت در نمازهای واجب، به جا آوردن پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز که هفده رکعت آن واجب و بقیه مستحب است به ویژه نماز شب و دو رکعت نافله صبح و دو رکعت نافله عشاء (و تیره)(260) و همواره با وضو بودن، رعایت آداب و سنن و حضور قلب در عبادات، تعقیبات نماز، شرکت مداوم در نماز جمعه و جماعات، طولانی کردن قنوت و سجدههای نماز، و سه روز روزه در هر ماه، زیارت قبور اولیاء و شهدا خصوصاً پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم و ائمه معصومینعلیهم السلام، گریه و بکاء در عزای سیّد الشّهداءعلیه السلام و توسّل به آن حضرت و سایر معصومینعلیهم السلام، صله رحم و دستگیری از ارحام و مستمندان، اطعام طعام و افشای سلام به ویژه در مورد دوستداران اهل بیت عصمتعلیهم السلام، تداوم نسبت به برخی از اوراد و اذکار مأثوره مانند ذکر «لا اله الاّ اللَّه» و«استغفر اللَّه ربی و اتوب الیه» و صلوات بر محمد و آل محمدصلی الله علیه وآله وسلم و تسبیحات حضرت فاطمهعلیها السلام(261) بعد از هر نماز و در هنگام خواب. بعضی از بزرگان فرمودهاند صد بار ذکر «لا اله الاّ اللَّه» و هفتاد بار استغفار پس از نماز صبح به شرط توجه و حضور قلب بسیار مجرب است، حتی المقدور آن را ترک نکنید. و همچنین ده بار گفتن «لا اله الاّ اللَّه الملک الحقّ المبین» و هفت بار «لا حول و لا قوّة الاّ باللَّه العلی العظیم» پس از نماز صبح و نماز مغرب.
در احادیث آمده است که قرائت چهار آیه از آخر سوره حشر که از آیه شریفه «لَوْ أنْزَلْنا هذَا القُران» شروع شده و تا آخر سوره به پایان میرسد هر روز صبح بسیار خوب است و بهتر آن است که در سجده شکر خوانده شود. این بود قسمتی از مستحبّات که تداوم بر آن بسیار مجرّب و مفید است.
از اهمّ واجبات امانت داری، وفای به عهد و راستگویی است که بودش نشانه ایمان و نبودش علامت نفاق است و در اهمیت آن همین بس که خداوند متعال در قرآن مجید در مقام تعریف انبیاء، آنان را با صفت «رسول امین» یا «ناصح امین» و صادق الوعد توصیف و معرفی میکند.
قرآن مجید به مردم دستور میدهد که به پیروی از انبیاءعلیهم السلام امین باشند و در صورتی که امانتی به آنها داده شد در حفظ آن بکوشند و امانت را به صاحبانش بازگردانند:
« إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا ...».(262)
خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانشان برسانید... .
و آنگاه که قرآن مجید ویژگیها و خصوصیات مؤمنان را برمیشمارد، از ادای امانت و وفای به عهد و پیمان یاد میکند:
«وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ».(263)
آنها که امانتها و عهد خود را مراعات میکنند.
در روایات نیز به طور چشمگیری در این باره سفارش شده و احادیث فراوانی در تأکید بر این امر مهم رسیده است تا آنجا که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«کسی که در امانت خیانت کند از ما نیست».(264)
در روایت دیگری فرمود:
«کسی که امانت ندارد دین ندارد».(265)
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«تنها به رکوع و سجود طولانی مردم نگاه نکنید، زیرا ممکن است این کار برای آنان به صورت عادت درآمده باشد که اگر ترک آن کنند ناراحت شوند، ولی نگاه کنید به راست گویی و امانت داری آنها».(266)
و در حدیث دیگری از آن بزرگوار نقل شده است که فرمود:
«... به راستی علیعلیه السلام آن همه مقام را در نزد پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم پیدا نکرد مگر در اثر راستگویی و ادای امانت».(267)
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«نشانه مؤمن سه چیز است: راست گویی، وفای به عهد و امانت داری».(268)
ادای امانت از نظر اسلام چندان مهم است که اگر دشمن چیزی را به عنوان امانت به انسان بسپارد باید در حفظ آن کمال کوشش را مبذول دارد، زیرا هدف اسلام ایجاد جامعهای است که اعتماد عمومی بر آن حکم فرما باشد و اگر آن چه از دشمنان به امانت گرفتهایم به دلیل دشمن بودن به آنها پس ندهیم و یا به این بهانه که فلانی آدم خوبی نیست امانتش را باز نگردانیم هیچگاه جامعه مورد اعتمادی که منظور اسلام است پدید نمیآید. از این رو دین مقدس اسلام دستور میدهد که امانت را مطلقاً به صاحبش برگردانید گر چه او دشمن و یا بدکردار باشد. حال، توجه شما را به چند حدیث جلب میکنیم.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«سه چیز است که خداوند به هیچ کس اجازه مخالفت با آن را نداده است: ادای امانت در مورد هر کس خواه نیکوکار باشد یا بدکار، وفای به عهد درباره هرکس خواه نیکوکار باشد یا بدکار، و نیکی به پدر و مادر خواه نیکوکار باشد یا بدکار».(269)
و در حدیث دیگری فرمود:
«امانت را به صاحب آن برگردانید چه نیکوکار باشد یا بدکار. اگر قاتل علی [علیه السلام به عنوان امانت چیزی به من بسپارد امانتش را به او باز میگردانم. و فرمود: امانت را به صاحب آن برگردانید هرچند قاتل حسین بن علیعلیه السلام باشد».(270)
و نیز فرمود:
«اگر قاتل علیعلیه السلام امانتی را به من بسپارد یا از من نصیحت و خیرخواهی بخواهد و یا این که مرا طرف مشورت خود قرار دهد و من آن را بپذیرم بیتردید حق امانت را ادا میکنم».(271)
و نیز از آن بزرگوار نقل شده است که فرمود:
«خدای متعال هیچ پیامبری را مبعوث نکرد جز با راستگویی و ادای امانت، خواه صاحب امانت نیکوکار باشد یا بدکار».(272)
از آنجا که اخلاق اسلامی بر اساس تزکیه و تقویت بنیه معنوی و فضایل نفسانی و ارزشهای والای انسانی نهاده شده است، بدین جهت، در کلیه اعمال اعم از قلبی و بدنی - به ویژه عبادات - اصالت با نیّت است. نیّت تا آن درجه مؤثر است که چنان چه عملی غیر عبادی و مباح با صبغه الهی و قصد قربت انجام شود عنوان عبادت به خود میگیرد و دارای اجر و ثواب میشود. مثلاً اگر غذا خوردن یا استراحت را با این قصد انجام دهیم که با خوردن غذای خوب و استراحت کافی بتوانیم بهتر عبادت کنیم و یا بیشتر در خدمت مردم باشیم آن غذا خوردن و استراحت عبادت محسوب میشود و حال آن که این گونه اعمال ذاتاً عبادت نیست. پس، با این وضع میتوان گفت که نیّت، روح عمل و حقیقت آن است. به تعبیر دیگر، آن چه در اسلام اهمیت دارد جنبه باطنی و حقیقی عمل است که ارزش و قبولی اعمال به آن بستگی دارد. در این مورد توجه شما را به چند حدیث جلب میکنیم:
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«همانا اعمال وابسته به نیّت است و برای انسان همان است که قصد کرده و هدف قرار داده. هر کس به خاطر خدا و رسول هجرت کرده هجرتش به سوی خدا و رسول است و هر کس به خاطر زنی که با او ازدواج کند و یا به خاطر ثروتی که به چنگ آورد هجرت کرده است هجرتش به سوی همان خواهد بود».(273)
و نیز فرمود:
«نیّت مؤمن از عمل او بهتر و نیّت کافر از عمل او بدتر است، و هرکس مطابق نیتش کار میکند».(274)
امام چهارم حضرت علی بن السحینعلیه السلام فرمود:
«هیچ عملی بدون نیّت پذیرفته نمیشود».(275)
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم در حدیثی فرمود:
«در روز قیامت مردم طبق نیّات خود برانگیخته میشوند».(276)
تأثیر نیّت به اندازهای است که انسان به صرف هواداری از گروهی در ثواب و عقاب با آنها شریک میشود. هنگامی که خدای متعال امیرالمؤمنینعلیه السلام را در جنگ جمل پیروز ساخت یکی از یاران آن حضرت گفت: چه خوب بود برادرم همراه ما بود و پیروزی شما را بر دشمن میدید و در فضیلت این جهاد شرکت میکرد.
... امام علیه السلام پرسید: «آیا برادرت از هواداران ما است؟ آیا دلش با ما هست؟». عرض کرد: «آری». فرمود: «پس او هم در این معرکه با ما بوده است. [نه تنها او بلکه] آنان که در صلب پدران و رحِم مادران با ما هم عقیده و هماهنگ هستند نیز در این جنگ با ما شریکاند. بزودی گذشت زمان آنها را به دنیا خواهد آورد و دین و ایمان به وسیله آنان نیرو خواهد گرفت».(277)
چنان که از آیات و اخبار برمیآید، اخلاص اساس عبادت و حقیقت آن است و در واقع اخلاص روح عبودیت و بندگی است و عبادت جز با اخلاص مصداق و مفهومی ندارد و به همین جهت امام صادقعلیه السلام میفرماید:
«... نیّت برتر از عمل است و آگاه باشید که نیّت حقیقت عمل است».(278)
بنابراین، بهترین عمل آن است که خلوص آن بیشتر باشد.
اخلاص پاک کردن نیّت از شرک و ریا است (چنان که تزکیه و تهذیب نفس زدودن روح از صفات ناپسند و کدورتهای معنوی، و تطهیر پاک کردن ظواهر جسم و بدن از نجاسات و آلودگیهای ظاهری است) و چون اخلاص امری قلبی و وجدانی است آن را با ظاهر زیبا و حجم کار ارزیابی نتوان کرد.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«نماز قیام و قعود و نشستن و برخاستن نیست بلکه نماز اخلاص و خداخواهی توست».(279) یعنی: حقیقت نماز همانا اخلاص نمازگزار است و اخلاص آن است که نماز را تنها برای رضای خدا بجای آورد. و در حدیث دیگر از امام صادقعلیه السلام آمده است:
«... عمل خالص آن است که در آن جز از خداوند عزّوجل انتظار ستایش نداشته باشی».(280)
اشتباه نشود که مقصود از اخلاص عملی است که با اخلاص انجام شود نه تنها نیّت قلبی بدون عمل.
قرآن مجید در این باره میفرماید:
« وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ...».(281)
به آنها جز این دستور داده نشده که خدا را با اخلاص [: خالی از هرگونه شائبه شرک و ریا] پرستش کنند... .
و در آیه دیگر میفرماید:
« ... فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً».(282)
... هر کس امید لقای پروردگارش را دارد باید عمل صالح انجام دهد و کسی را در عبادت پروردگارش شریک نکند.
قسمت آخر آیه اشعار دارد بر این که عمل صالح آن است که در آن هیچ گونه شرک و ریا وجود نداشته باشد. پس اگر دیگران را در عبادت خدا شریک کنیم اخلاص از بین میرود و تنها جنبه صوری و ظاهری آن باقی میماند و موقعی که عمل محتوای واقعی خود را از دست داد، نتیجهای عاید انسان نخواهد شد.
نکتهای جالب و قابل توجّه
مُخْلَص به فتح «لام» به صورت اسم مفعول یعنی خالص شده. پروردگار عالم در مقام معرفی این دو پیامبر (موسی و یوسف) میفرماید آنها از مخلَصین (به فتح لام) یعنی خالص شدهها بودند و میان مخلَص (به فتح لام) و مخلِص (به کسر لام) فاصله زیادی وجود دارد، زیرا واژه مخلِص (به کسر لام) به کسانی که دارای اخلاص موسمی و گذرا هستند نیز اطلاق شده است. برای مثال درباره کسانی که در میان امواج دریا از وسایل مادّی ناامید شده و آنگاه خدای را میخوانند کلمه اخلاص آمده است، چنان که میفرماید:
«فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ».(283)
هنگامی که سوار بر کشتی شوند خداوند را با اخلاص میخوانند [و غیر او را فراموش میکنند] ، اما همین که خدا آنها را نجات داد و به ساحل رساند دوباره مشرک میشوند.
همچنین درباره گروهی دیگر از این افراد میفرماید:
«وَإِذَا غَشِیَهُم مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ».(284)
و هنگامی که موجی همچون ابرهای سیاه [در سفرهای دریایی آنها را بپوشاند [و بالای سر آنها قرار گیرد] خدا را با اخلاص میخوانند، اما همین که خداوند آنها را به خشکی نجات داد بعضی از آنان به راه میانه میروند [و به ایمان خود وفادار میمانند، در حالی که برخی دیگر فراموش میکنند و راه کفر در پیش میگیرند] . و آیات ما را هیچ کس جز پیمان شکنانِ کفران کننده انکار نمیکند.
و نیز در جای دیگر فرمود:
« هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّی إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ * فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَی أَنفُسِکُم مَتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ».(285)
او کسی است که شما را در خشکی و دریا سیرمی دهد تا آنگاه که در کشتی قرار گرفتید و بادهای موافق سرنشینان کشتی را [به سوی مقصد] حرکت داد و آنها خوشحال شدند، ناگهان طوفان شدیدی وزیدن گرفت و امواج از هر سو به سراغ آنها آمد و گمان کردند که در لابلای امواج فرو رفتهاند و هلاک خواهند شد. در این موقع خدا را از روی اخلاص میخوانند که اگر ما را نجات دهی به طور حتم از سپاسگذاران خواهیم بود. اما همین که خداوند آنها را رهایی بخشید [دوباره در زمین، بناحق، ستم میکنند. ای مردم! ستمهای شما به زیان خود شما است. بهره اندکی از زندگی دنیا [میبرید] ، سپس بازگشت شما به سوی ما است و ما شما را به آنچه انجام دادهاید آگاه خواهیم ساخت.
از این آیات استفاده میشود که کلمه مخلِص (به کسر لام) دارای مفهوم عامی است که شامل شاگردان کلاس اول مدرسه اخلاص نیز میشود و حتی مشرکان بت پرست و متّکی به مظاهر فریبنده دنیا را (که در اثر گرفتاری در امواج متلاطم دریا از تمام وسایل مادّی ناامید شده و به خدای یگانه روی میآورند) نیز در برمیگیرد و حال آن که ساعتی بعد که به ساحل میرسند خداوند یگانه را فراموش کرده و دوباره مشرک میشوند. و طبیعی است آنها که در مراحل نخستین راهند در برابر وساوس شیطانی و هواهای نفسانی آسیب پذیرند و آنها که بتوانند در برابر این خطرها ایستادگی نمایند و خود را از گناه حفظ کنند بسیار اندکند. ولی مخلَصین (به فتح لام) - یعنی خالص شدهها - کسانی هستند که مدارج اولیه کمال را بخوبی پیموده و به مقام عصمت نائل شده و از ولایت شیطان و نفس امّاره بیرون رفته و در وادی ولایة اللَّه گام برمیدارند. یوسف پیامبر از این گروه است، زیرا یوسف در آن موقعیت حساس و حالت بحرانی که برای او پیش آمده بود همچون کوه ایستاد و هرچه آن زن از او تمنای کامجویی کرد و تمام درها را محکم بست تا یوسف نتواند فرار کند، اما یوسف در جواب او گفت معاذاللَّه (به خدا پناه میبرم) و با قاطعیت هرچه تمامتر خواسته نامشروع او را رد کرد و برای این که خود را از شرّ او برهاند با سرعت به سوی در دوید و در بسته به روی او گشوده شد و خدا او را مشمول امدادهای غیبی خویش گردانید.
خلاصه این که دلی میتواند صفا و نورانیت پیدا کند که خواست پروردگار را بر هوای خویش مقدّم دارد و جز او هوایی دیگر در سر نپروراند. و به دیگر سخن، کسی میتواند در زمره مخلصین قرار گیرد که تمام اعمالش تنها برای خدا باشد، چنان که خاتم پیامبرانصلی الله علیه وآله وسلم به ابلاغ و اعلام این نکته مأمور بوده که فرمود:
«بگو نماز و تمام عبادات و زندگی و مرگ من همه برای خداوند پروردگار جهانیان است، که شریکی برای او نیست و به همین اخلاص کامل دستور یافتهام و من نخستین مسلمانم».(286)
در روایات و احادیث ائمه معصومین سلام اللَّه علیهم درباره اخلاص تأکید فراوانی دیده میشود، زیرا - چنان که گفته شد - مسئله اخلاص بسیار دقیق و ظریف است و قبولی اعمال بستگی به مقدار خلوص انسان دارد و هر چه اخلاص بیشتر و کاملتر باشد عمل ارزشمندتر است. اخلاص یک پدیده تصوّری و تخیّلی و تحمیلی نیست که با تصوّر و خیال و یا با بازی با الفاظ بتوان آن را ایجاد کرد بلکه یک واقعیت و حقیقت قلبی است که تنها با استمداد از عنایت الهی و ریاضت نفسانی حاصل میشود. چه بسا افرادی که به گمان خود مخلصاند ولی، در واقع، با اخلاص فاصله بسیار دارند و غرق در هوی پرستی و خودپرستی هستند.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: جبرئیل به من خبر داد که خداوند عزّوجلّ فرموده است:
«اخلاص سرّی از اسرار من است که آن را در دل بندگانی که دوستشان میدارم به امانت میسپارم».(287)
حضرت فاطمه زهرا سلام اللَّه علیها فرمود:
«هر کس که عبادت خالص خود را به سوی خدا بالا بفرستد خدای عزّوجلّ بالاترین مصلحت را برایش فرو میفرستد».(288)
از امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضاعلیه السلام نقل شده است که فرمود:
«امیرالمؤمنینعلیه السلام پیوسته میگفت: خوشا به حال کسی که عبادت و دعایش را برای خدا خالص کند و دلش را به آن چه میبیند مشغول ندارد و به خاطر آن چه گوشش میشنود خدا را فراموش نکند و برای آن چه به دیگران دادهاند اندوهگین نباشد».(289)
امام صادقعلیه السلام در تفسیر آیه شریفه « ... لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً...»(290) فرمود:
«مقصود خداوند از «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» کسی است که صحیحتر عمل میکند نه آن که بیشتر عمل میکند، و عمل صحیح آن است که با خداترسی و صدق نیّت همراه باشد. سپس فرمود: نگهداری عمل [از آلودگی] سختتر از خود عمل است...».(291)
البته، باید دانست که تحصیل اخلاص و تشخیص آن بسیار دشوار و دقیق است و سفر در این وادی ریاضت و کوشش فراوان لازم دارد، چنان که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«در امّت من شرک از راه رفتن مورچه بر سنگ خارا پوشیدهتر است».(292)
احادیثی که درباره اخلاص وارد شده به سه بخش تقسیم میشود:
بخش اوّل: نشانههای اخلاص؛
بخش دوّم: عوامل و اسباب اخلاص؛
بخش سوّم: آثار و فواید اخلاص.
در بخش اوّل، ابتدا روایات را یادآور شده و سپس به جمع بندی آنها میپردازیم:
1. رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«... علامت مخلص چهار چیز است: دلش پاک، اعضاء و جوارحش سالم، خیرش مبذول و شرّش مأمون است (یعنی مردم از خیرش بهرهمند و از شرّش در امانند)».(293)
2. امیر المؤمنینعلیه السلام فرمود:
«... کسی که نهان و آشکار و کردار و رفتار و گفتارش یکسان باشد، به راستی امانتش را ادا و عبادتش را خالص کرده است...».(294)
3. و فرمود:
«کمال اخلاص اجتناب از گناهان است».(295)
4. و فرمود:
«زهد شیوه مخلصان است».(296)
5. همچنین فرمود:
«عبادت خالص آن است که انسان به کسی جز خدا امیدی نداشته و جز گناهش از چیزی بیمناک نباشد».(297)
6. امام باقرعلیه السلام فرمود:
«هیچ عابدی خدا را آن چنان که شایسته اوست پرستش نمیکند مگر آن که امیدش از تمام خلق بریده شود. در این هنگام خداوند میفرماید: این بنده خالص من است. آنگاه او را با لطف و کرمش میپذیرد».(298)
7. امام صادقعلیه السلام فرمود:
«عمل خالص آن است که نخواهی کسی جز خدا تو را برای انجام آن ستایش کند».(299)
8. از امام صادقعلیه السلام نقل شده است:
«هیچ بندهای به حقیقتِ اخلاص نمیرسد مگر آن که دوست نداشته باشد که مردم او را بر کارهایی که برای خدا انجام داده ستایش کنند».(300)
9. در حدیث دیگر آمده است:
«از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم سؤال شد که نجات انسان در چیست؟ فرمود: نجات در آن است که عبادت را برای رضای مردم انجام ندهد».(301)
«یقین منشأ اخلاص است».(302)
«اخلاص عمل از یقین قوی و نیک اندیشی سرچشمه میگیرد».(303)
«خلوص انسان به اندازه قوت دین اوست».(304)
«اخلاص میوه علم و معرفت است».(305)
«سرآغاز اخلاص ناامیدی از ما سوی اللَّه است».(306)
«آرزوهایت را کم کن تا اعمالت خالص شود».(307)
نتیجه آن که اخلاص محصول یقین، قدرت ایمان، علم، قطع امید از مردم، کم کردن آرزوها و عبادت پروردگار است.
1. بصیرت و نورانیت دل
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«هیچ بندهای چهل روز متوالی قدم در وادی اخلاص ننهاد جز آن که چشمههای حکمت و معرفت از قلبش بر زبان او جاری میشود».(308)
2. حکمت و معرفت
حکمت و معرفت نیز یکی دیگر از آثار وفواید اخلاص است که این مطلب از روایت فوق به خوبی استفاده میشود.
3. خضوع تمام ما سوی اللَّه در برابر انسان مخلص
«بیتردید، هر چیز در برابر مؤمن خاشع و خاضع است وهمه چیز از او هیبت دارد. چنان چه بنده مخلص باشد خداوند ترس او را در دل همه چیز حتی حشرات زمین و پرندگان آسمان قرار میدهد».(309)
4. کفایت امر و درمانده نشدن در کارها
خداوند عزّ وجلّ فرمود:
«اگر بنده خود را دوستدار اخلاص و خداجوی بیابم اداره امور او را شخصاً به عهده میگیرم [و کار او را به دیگران واگذار نمیکنم ».(310)
5. سعادت و کامیابی
امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود:
«... اعمال خود را خالص کنید تا سعادتمند شوید».(311)
6. بالا رفتن اعمال و قبولی آن
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«ای مردم! اعمالتان را برای خدای متعال خالص کنید زیرا خدا عملی را میپذیرد که فقط برای او باشد».(312)
7. کمال عبادت
حضرت جواد الائمهعلیه السلام فرمود:
«برترین عبادتها اخلاص است».(313)
یعنی اصل عبادت اخلاص است و سایر اعمال در سایه اخلاص عنوان عبادت پیدا میکند و کامل میشود.
از روایاتی که گذشت معلوم میشود که اسلام به کیفیت عمل بیشتر اهمیت میدهد تا به کمیّت آن. به تعبیر دیگر، آن چه در پیشگاه خداوند ارزشمند است تنها خلوص نیّت است و زیاد بودن عمل موجب تقرّب نمیشود.
حال که بحث به اینجا رسید مناسب است بخشی از سیره معصومینعلیهم السلام را برای شما بازگو کنیم. امید است که همگان توفیق تأسّی داشته باشیم و به آن بزرگواران اقتدا کنیم.
آنگاه که امیرمؤمنانعلیه السلام در حال رکوع انگشتری به فقیر داد، آیه نازل شد که:
« إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ».(314)
ولیّ [: سرپرست و والی شما تنها خدا و پیامبر او و مؤمنانی هستند که نماز به پا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.
اگر این آیه درباره آن حضرت نازل شد به این علت بود که آن بزرگوار تنها برای رضای خدا و جلب محبت او این کار را انجام داد و حتی انتظار سپاسگذاری نداشت.
هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم تصمیم گرفت از مکه به مدینه مهاجرت کند و امیرمؤمنانعلیه السلام برای حفظ جان آن حضرت و به خاطر رضای خدا در بستر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم خوابید، آیه نازل شد که:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ».(315)
بعضی از مردم [با ایمان و و فداکار همچون علیعلیه السلام در لیلة المبیت به هنگام خفتن در جایگاه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم جان خود را در برابر جلب خشنودی خدا میفروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است [یا خداوند نسبت به چنین بندگانی رئوف و مهربان است .
سوره «هل اتی» که درباره اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نازل شده به خاطر خلوص آنان است. ابن عباس در این باره میگوید: امام حسن و امام حسینعلیهما السلام بیمار شدند. پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم به همراه جمعی از یارانش به عیادت آمدند و گفتند: ای ابوالحسن! چه خوب بود برای شفای فرزندانت نذری میکردی. سپس علیعلیه السلام و فاطمه زهراعلیها السلام و فضّه که خدمتگزار آنها بود، نذر کردند که اگر حسنینعلیهما السلام بهبودی یابند سه روز روزه بگیرند.(316)
پس از بهبودی حسنین آنان فوراً به نذر خود وفا کردند. حضرت علیعلیه السلام مقداری جو قرض کرد. فاطمه زهراعلیها السلام یک سوم آن را آرد کرد و به تعداد افراد خانواده، پنج قرص نان پخت کرد. هنگام افطار سائلی به در خانه آمد و گفت: السلام علیکم یا اهل بیت محمد (سلام بر شما ای خاندان محمد)! مستمندی از مستمندان مسلمین هستم، غذایی به من بدهید تا خداوند از غذاهای بهشتی به شما پاداش دهد. آنان همان نانی را که برای افطار خود در سفره داشتند به مسکین دادند و او را بر خود مقدّم داشتند و آن شب با آب روزه گشودند و گرسنه خوابیدند.
روز دوّم روزه گرفتند. هنگام افطار یتیمی در خانه آمد و تقاضای کمک کرد. آن روز هم ایثار کردند و غذای خود را به او دادند و با آب افطار کردند.
در سومین روزی که روزه گرفتند هنگام غروب آفتاب اسیری آمد و درخواست کمک کرد. آنها نیز همانند دو روز قبل غذای خود را به او دادند.
صبحگاهان حضرت علیعلیه السلام دست حسنینعلیهما السلام را گرفت و به خدمت پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم آورد. هنگامی که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم آنها را دید که از گرسنگی توان از دست دادهاند فرمود: برای من سخت گران است که شما را به این حال میبینم. آنگاه پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم از جا برخاست و با آنها وارد خانه فاطمهعلیها السلام شد. دید فاطمهعلیها السلام فاطمه در محراب عبادت ایستاده در حالی که از شدت گرسنگی شکمش به پشت چسبیده و چشمانش از ضعف به گودی فرو رفته است. پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم ناراحت شد، که در این حال، جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد! این سوره را بگیر. خداوند با وجود چنین خاندانی به تو تهنیت میگوید. سپس سوره «هل اتی» را بر آن حضرت خواند.(317)
و این همه به خاطر ایثار و اخلاص آنها بود که حتی تصور آن برای ما دشوار است. اهمیت عمل آنان را قرآن این گونه بیان میفرماید:
«وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلاَ شُکُوراً».(318)
و غذای [خود] را با وجود علاقه و نیاز [و یا لحبّ اللَّه به مسکین و یتیم و اسیر میدهند [و با زبان حال میگویند:] ما شما را برای خدا اطعام میکنیم و از شما انتظار هیچ گونه پاداش و سپاسی نداریم.
امام هفتمعلیه السلام دراینجا نکته دقیقی را متذکر میشوند:
«... امیر مؤمنان علیه السلام در هیچ جا نگفت که ما برای خدا به شما غذا میدهیم بلکه خداوند متعال نیّت قلبی آن حضرت را بدین گونه آشکار ساخت بیآن که امیرالمؤمنین چیزی بر زبان جاری کرده باشد».(319)
در پایان، مناسب است به منظور تکمیل بحث، گفتاری کوتاه درباره ریا داشته باشیم.
ریا عبارت از تظاهر و خودنمایی و اظهار عمل به انگیزه جلب توجه و ستایش مردم است.
در آیات و اخبار برای ریاکاران خصوصیاتی دیده میشود که از تجزیه و ترکیب و جمع بندی آنها میتوان علائم زیر را برداشت کرد:
1. منافق و دوچهره هستند؛
2. در انظار مردم با نشاط و شوق عبادت میکنند؛
3. در تنهایی بینشاط و بیحالاند؛
4. دوست دارند مردم در تمام کارها آنها را بستایند؛
5. هنگامی که آنها را ستایش کنند بر عمل میافزایند؛
6. چنان چه مدح و ثناشان نگویند از عمل میکاهند؛
7. اهل خدعه و فریباند؛
8. اعمال نیک خود را به رخ دیگران میکشند؛
9. بر دیگران منّت مینهند؛
10. چشم طمع بر خلق دوختهاند و بر خدا توکّل ندارند؛
11. در ظاهر ذکر خدا میگویند ولی در دل کمتر خدای را یاد میکنند؛
12. خودپسند و مغرورند؛
13. تن پرور و رفاه طلباند؛
حال، توجه شما را به چند آیه و حدیث جلب میکنیم:
اما آیات
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَی کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلاَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ...».(320)
ای مؤمنان! صدقات و کمکهای خود را با منّت و آزار باطل مسازید مانند کسی که مالش را برای خودنمایی انفاق میکند و در دل به خدا و روز رستاخیز ایمان ندارد... .
« إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَی الصَّلاَةِ قَامُوا کُسَالی یُرَاءُونَ النَّاسَ وَلاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلَّا قَلِیلاً».(321)
منافقان در مقابل خدا با خدعه و نیرنگ رفتار میکنند در حالی که خداوند نقشههای آنان را نقش برآب میسازد. آنها هنگامی که به نماز برمیخیزند از روی کسالت و بیحالی به عبادت میایستند؛ در برابر مردم تظاهر و خودنمایی میکنند ولی در باطن کمتر به یا خدا هستند.
« الَّذِینَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِینَ هُمْ یُرَآءُونَ * وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ».(322)
وای بر نمازگزارانی که از یاد خدا غافلاند؛ آنان که در عبادت جز ریا و خودنمایی انگیزهای ندارند.
« وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیَارِهِم بَطَراً وَرِئَاءَ النَّاسِ...».(323)
شما - ای مؤمنان! - همانند منافقان نباشید، که آنان نه برای جهاد در راه خدا بلکه از روی غرور و خودنمایی بیرون آمدند و در پنهان مردم را از راه خدا باز میدارند... .
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«... در تنهایی کسل و بی حال است، و در انظار مردم با نشاط و فعال، و در همه کارهایش به مدح و ثنای دیگران حساس و آزمند است و تمام کوشش او بر این است که میان مردم وجههای زیبا و نیکو داشته باشد».(324)
امیرمؤمنانعلیه السلام میفرماید:
«ریا کار سه نشانه دارد: در انظار مردم با حال و بانشاط مینماید و در تنهایی کسل و بی حال، و دوست میدارد که مردم تمام کارهای او را بستایند».(325)
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«تمام کارهای نیک مورد قبول خدا است جر عملی که از روی ریا باشد».(326)
در روایت دیگری از آن بزرگوار نقل شده است که فرمود:
«خدای عزّوجلّ میفرماید: من بهترین شریکم. [پس - ای بنده من! - دیگری را در عبادت من شریک مساز زیرا] هر کس در عملی که انجام میدهد دیگری را شریک سازد تمام اعمال او را نمیپذیرم جز عملی که خالص برای من باشد».(327)
و نیز فرمود:
«هر گونه ریایی شرک است، هر کس برای مردم کار کند پاداشش به عهده مردم است و هر کس برای خدا کار کند ثوابش بر خدا است».(328)
محمد بن عرفه میگوید: امام رضاعلیه السلام به من فرمود:
«وای بر تو ای پسر عرفه! کارها را به منظور خودنمایی و شهرت انجام ندهید، زیرا هر کس که برای غیر خدا کار کند خدا او را به کاری که انجام داده وامیگذارد...».(329)
ریا علاوه بر آن که عمل را فاسد میکند خود نیز از گناهان بزرگ است، زیرا ریا به منزله شرک است و شرک از گناهان کبیره محسوب میشود.
در حدیثی از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم آمده است که فرمود:
«بیتردید، ترسناکترین چیزی که از آن بر شما بیمناکم شرک اصغر است. پرسیدند: ای رسول خدا! شرک اصغر کدام است؟ فرمود: ریا. خداوند عزّوجل در روز رستاخیز هنگامی که جزای بندگانش را میدهد به ریاکاران میگوید بروید نزد کسانی که برای آنها عبادت میکردید و ببینید آیا پاداش اعمال خود را نزد آنها مییابید یا خیر؟».(330)
و در روایت دیگر پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«کسی که برای خودنمایی نماز بخواند و روزه بگیرد مشرک است».(331)
و نیز از آن حضرت آوردهاند:
«... روز قیامت به کسانی که اعمال خود را از روی تظاهر و ریا انجام دادهاند گفته میشود شما نماز خواندید و روزه گرفتهاید و صدقه دادید و جهاد کردید و قرآن خواندید برای این که کارهای شما در میان مردم بازگو شود، مردم هم کارهای شما را بازگو کردند. سپس فرمود: اینها اولین کسانی هستند که آتش دوزخ بر آنها شعلهور میشود».(332)
در حدیثی از امیرمؤمنانعلیه السلام آمده است:
«ریا شرک به خداوند است».(333)
از نقاط بسیار حساس در اخلاق اسلامی حسّ تعاون و تعاضد وخدمت به مردم به خصوص خدمت به مؤمنان و صالحان است. از مجموعه تعالیم اسلامی و سیره اولیاء علیهم صلوات اللَّه استفاده میشود که پس از ادای فرایض، بالاترین وسیله برای تقرّب به خداوند متعال این خصلت نیکو است. اولیای خداوند همواره در خدمت مردم بودند و شخصاً در رفع حوایج آنان اقدام میکردند.
از قرآن مجید استفاده میشود که آن چه به سود مردم باشد پایدار و جاوید خواهد بود و آن چه سودمند نباشد، مانند کف بر روی آب، به زودی از میان میرود و اثری از آن باقی نمیماند. خداوند متعال میفرماید:
« فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ».(334)
... اما کف به کناری میافتد و نابود میشود ولی آن چه به مردم سود میرساند [مثل آب یا فلز خالص در زمین میماند، خداوند متعال این چنین مثال میزند.
امام صادقعلیه السلام در تفسیر آیه شریفه «وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنتُ...»(335) که درباره حضرت عیسیعلیه السلام نازل شده میفرماید: مقصود از «جَعَلَنِی مُبَارَکاً»، «جَعَلَنِی نَفّاعاً»(336) میباشد، یعنی خداوند عیسی را برای مردم بسیار سودمند قرار داد. در حدیث دیگری آمده است: آنگاه که از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم پرسیدند: محبوبترین مردم کیست؟ فرمود: آن کس که وجودش برای مردم سودمندتر باشد.(337)
در حدیثی دیگر آمده است که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
مردم عائله و جیره خواران خداوندند. محبوبترین آنها نزد خدا کسی است که سودش به عائله خدا برسد و خانوادهای را خوشحال کند.(338)
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«هر کس هفت بار خانه خدا را طواف کند خداوند عزّوجل برای او ثواب شش هزار حسنه مینویسد و شش هزار گناه از نامه عمل او محو میکند و شش هزار درجه به او میدهد».
آنگاه اسحاق بن عمار اضافه میکند که امام فرمود: «خدا شش هزار حاجت او را برمیآورد» و سپس امام صادقعلیه السلام فرمود:
«برآوردن حاجت مؤمن برتر از ده طواف است».(339)
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«بندهای از بندگان خدا در اثر این که شاخه خاری را از سر راه مسلمین برداشت اهل بهشت شد».(340)
بعضی از مردم گمان میکنند که عبادت تنها به نماز خواندن و روزه گرفتن است و پارهای از اینان بحدّی در غفلت و نادانی و خودخواهی فرو رفتهاند که اگر در برابر دیدگانشان مردم از گرسنگی جان دهند هیچ متأثّر نمیشوند.
مکرر دیده شده که این گونه افراد حتی در مسافرتهای عبادی مانند زیارت و حج تمام اوقات خود را به زیارت ودعا و اعمال مستحبّه فردی میگذرانند و هیچ کمکی به همراهان و همسفران خود نمیکنند با این که میدانند در میان آنها افراد ضعیف و ناتوان فراوان وجود دارند که سخت به کمک و مساعدت نیازمندند. در هر حال، یکی از اسباب سلوک، حسن سلوک با مردم و حس خیرخواهی نسبت به بندگان خدا است و این احساس، انسان را از خودخواهی و خودبینی باز میدارد و به اخلاق الهی و ملکوتی متخلّق میسازد. خداوند تعالی میفرماید: همچنان که خداوند با فضل و رحمت با شما رفتار میکند شما نیز نسبت به یکدیگر دارای فضل و نیکی باشد: «وَلاَ تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ »(341) مبادا این رابطه فطری و الهی را فراموش کنید.
بنابراین، اگر مرجع حاجات مردم شدید خوشحال باشید که خدا شما را دوست میدارد، و چنان چه درِ خانه یا دفتر کارتان به روی مردم بسته شد و مردم به شما مراجعه نکردند یا نتوانستند مراجعه کنند، بدانید که از رحمت خدا محروم شدهاید و باید به جای خوشحالی، ناراحت و اندوهگین شوید.
حضرت امام جعفر صادقعلیه السلام فرمود:
«ای رفاعه! به خدا و محمد و علی [علیهما السلام ایمان نیاورده است کسی که هرگاه برادر مؤمن او برای رفع حاجتی نزد وی بیاید، با چهره باز با او برخورد نکند. اگر بتواند خود حاجت او را برآورد باید در این باره به سرعت اقدام کند و اگر نمیتواند، نزد دیگران برود تا حاجت او را برآورده سازد، و اگر کسی غیر از این باشد که برایت وصف کردم هیچ گونه ولایت و رابطهای بین ما و او نیست».(342)
رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«کسی که در هر صبحگاه به امور مسلمین همّت نگمارد و در اندیشه کارهای آنان نباشد از آنها نیست، و کسی که بشنود مردی فریاد میزند و کمک میطلبد و به او کمک نکند مسلمان نیست».(343)
از احادیث استفاده میشود که هر کس امکانات خدا داده را در رفع حوایج برادران دینی به کار نگیرد قهراً آن را در خدمت گناه و دشمنان خدا قرار خواهد داد.
در روایت دیگری امام صادقعلیه السلام فرمود:
«هر مؤمنی که برادر دینی خود را یاری ندهد با این که قدرت این کار را دارد خداوند او را به حال خود واگذارد و در دنیا و آخرت خوار و ذلیلش کند».(344)
در روایت دیگری آمده است کسی که از برآوردن حاجت برادر دینی خود دریغ ورزد به خدا و رسول خیانت کرده و اهل جهنم است.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«هر مؤمنی که دست رد برسینه برادر نیازمندش بزند با این که میتواند از پیش خود یا دیگران نیاز او را برآورد خداوند روز قیامت او را با روی سیاه و چشم کبود و دستهای به گردن بسته وا میدارد و سپس گفته میشود این است آن خیانتکاری که به خدا و پیامبرش خیانت کرده. آنگاه دستور میرسد که وی را به دوزخ ببرند».(345)
حضرت امام جعفر صادقعلیه السلام فرمود:
«کسی که یکی از خواستههای برادر دینی خود را برآورد خداوند عالم در روز قیامت صد هزار خواسته او را برمیآورد که نخستین آنها بهشت است و از جمله این پاداشها آن است که خویشان و آشنایان و برادران دینی او را نیز وارد بهشت میکند به شرط این که ناصبی نباشند».(346)
و نیز فرمود:
«روا ساختن حاجت مؤمن از آزاد ساختن هزار بنده و بار کردن هزار اسب در راه خدا [: فرستادن به جهاد] بهتر است».(347)
و در روایت دیگری فرمود:
«هر مسلمانی که حاجت مسلمان دیگر را برآورد خداوند متعال به او ندا میدهد که ثواب تو با من است و به کمتر از بهشت برای تو راضی نمیشوم».(348)
در حدیثی که امیرمؤمنانعلیه السلام از رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده است میخوانیم:
«کسی که حاجت برادر دینی خود را برآورد مانند کسی است که همه عمر خدا را عبادت کرده باشد».(349)
و فرمود:
«کسی که برای برآوردن حاجت برادر مؤمن خود کوشش کند مانند این است که نه هزار سال خدا را عبادت کرده باشد که روزها را به روزهداری و شب را به شب زنده داری بگذراند».(350)
دو تذکّر لازم
1. عرض حاجت نزد برادران دینی دلیل بر امید و اعتماد و اتکای به آنها است. انسان باید در برابر این احساس عملاً به گونهای برخورد کند که موجب تضعیف آن نشود بلکه آن را تأیید و تأکید نماید، همان گونه که امام صادقعلیه السلام فرمود:
«در اثبات اعتماد به برادر دینی همین بس که شخص حاجتش را نزد او آورد».(351)
2. در فرهنگ اسلامی از حوایج مردم تعبیر به نعمت و رحمت شده است. بنابراین، افرادی که در اثر تمکّن مالی یا موقعیت خاص اجتماعی در معرض هجوم امواج تقاضاها و حاجتها واقع میشوند باید بدانند که درهای رحمت الهی به روی آنان گشوده شده و هیچ کس از فراوانی نعمت خسته و ملول نمیشود. به این جهت حضرت امام حسینعلیه السلام فرمود:
«... از نعمتهای خدا این است که مردم حوایج خود را نزد شما میآورند، پس از نعمتهای خدا [که حاجت مردم است] ناراحت نشوید».(352)
سعی و کوشش برای اصلاح میان مردم یکی دیگر از نکتههای اخلاقی است که در قرآن کریم و روایات اهل بیتعلیهم السلام اهمیت فوق العادهای به آن داده شده است و اینک به برخی از آن آیات و روایات اشاره میکنیم.
قرآن مجید میفرماید:
« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ».(353)
مؤمنان برادر یکدیگرند. بنابراین میان دو برادر خود صلح برقرار سازید و تقوای الهی پیشه کنید تا مشمول رحمت او شوید.
و در جای دیگر میفرماید:
«وَالصُّلْحُ خَیْرٌ».(354)
صلح و آشتی بهتر است.
در روایات اسلامی به اندازهای به این موضوع (اصلاح ذات البین) اهمیت داده شده است که به عناوین مختلفی مردم را به این امر تشویق و ترغیب کردهاند. در بعضی از روایات به عنوان بهترین صدقه و در روایتی دیگر به عنوان بهترین عبادت و... از آن یاد کردهاند.
مرحوم فیض در ذیل آیهای که گذشت (حجرات / 10) از حضرت امام صادقعلیه السلام روایتی نقل میکند که فرمود:
«صدقه و بخششی را که خدا دوست میدارد اصلاح میان مردم در هنگامه فساد و اختلاف و نزدیک ساختن آنها به یکدیگر در روزگار دوری و جدایی است».(355)
و در روایت دیگری فرمود:
«ایجاد الفت و اصلاح و آشتی میان دو نفر نزد من محبوبتر است از این که دو دینار در راه خدا صدقه بدهم».(356)
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«بالاترین صدقه اصلاح میان مردم است».(357)
از نظر امیرمؤمنانعلیه السلام اصلاح بین مردم برترین عبادت است، که در آخرین وصایای خود آنگاه که در بستر شهادت بود به فرزندانش سفارش کرد و فرمود:
«... از جدّ شما [پیامبر] صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمود: اصلاح بین مردم از همه نماز و روزهها برتر است [و احتمالاً از نماز و روزههای معمولی ثوابش بیشتر است .(358)
با این که در قرآن و روایات از دروغ گفتن زیاد نکوهش شده و یکی از گناهان کبیره به شمار آمده است اما به خاطر اهمیت اصلاح بین مردم اگر کسی بتواند به این وسیله بین دو نفر که با یکدیگر نزاع دارند صفا و صمیمت ایجاد کند دروغ گفتن در این مورد جایز است.
امام صادقعلیه السلام در ضمن حدیثی به یکی از اصحاب خود فرمود:
«مصلح دروغگو نیست (همانا این صلح است نه دروغ)».(359)
در حدیثی از امام علیعلیه السلام میخوانیم که فرمود: پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«دروغ گفتن شایسته نیست جز در سه مورد... که یکی از آن موارد، صلح بین افراد است».(360)
یکی دیگر از مظاهر ایمان و مکارم اخلاق، توکل بر خدا و اعتماد به پروردگار متعال است. در قرآن کریم و روایات ائمه معصومینعلیهم السلام در ارتباط با توکل مطالب فوق العاده ارزشمندی آمده است که در این رساله به گوشهای از آن اشاره خواهیم کرد.
قرآن مجید در موارد متعددی توکل بر خدا را از ویژگیهای افراد با ایمان میداند و میفرماید:
«... وَعَلَی اللّهِ فَتَوَکَّلُوا إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ».(361)
... بر خدا توکل کنید اگر ا یمان دارید.
«... وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ».(362)
... افراد با ایمان باید تنها بر خدا توکل کنند.
« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ».(363)
مؤمنان تنها کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده شود دل هایشان بیمناک میگردد و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده میشود ایمانشان فزونی میگیرد و فقط بر پروردگارشان توکل دارند.
حال که به اهمیت توکل از نظر قرآن واقف شدید توجه شما را به معنای توکل جلب میکنیم.
پیامبر گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم تفسیر توکّل را از جبرئیل سؤال کرد، جبرئیل گفت:
«معنای توکّل این است که انسان یقین کند به این که سود و زیان و بخشش و حرمان به دست مردم نیست و باید از آنها ناامید بود و اگر بندهای به این مرتبه از معرفت برسد که جز برای خدا کاری انجام ندهد و جز او به کسی امیدوار نباشد و از غیر او نهراسد و غیر از خدا چشم طمع به کسی نداشته باشد، این همان توکل بر خدا است».(364)
شخصی به نام حسن به جهم میگوید: خدمت امام هشتمعلیه السلام رسیدم و عرض کردم: جانم به فدایت، حدّ و مرز توکّل چیست؟ فرمود:
«توکل آن است که با اتکای به خدا از هیچ کس نترسی...».(365)
در روایت دیگری علیّ بن سُوَیْد میگوید از امام هفتمعلیه السلام تفسیر آیه «وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»(366) را پرسیدم، فرمود:
«توکل دارای مراتب گوناگون است. از جمله درجات توکل آن است که در تمام امورت بر خدا توکل کنی و از آن چه خدا نسبت به تو انجام داده راضی باشی و بدانی که خدا جز خیر و فضیلت برای تو نمیخواهد و نیز بدانی که در تمام این امور اختیار با اوست. پس با واگذار کردن امور به او بر خدا توکل داشته باش».(367)
خلاصه این که انسان همه چیز را باید از خدا دانسته و خود را وابسته به قدرت لایزال او بداند و با این پیوند، همچون قطرهای که به دریا میپیوندند، خود را در امواج سهمگین بیندازد و از هیچ چیز نهراسد.
مرحوم استاد علامه طباطبایی میفرماید:
«حقیقت مطلب این است که نفوذ اراده و رسیدن به مقصود در عالم مادّه نیازمند به یک سلسله اسباب و عوامل طبیعی و یک سلسله عوامل روحی و نفسانی است. هنگامی که انسان وارد میدان عمل میشود و کلیه عوامل طبیعی مورد نیاز را آماده میکند، تنها چیزی که میان او و هدفش فاصله میاندازد همانا تعدادی از عوامل روحی (از قبیل سستی اراده و تصمیم، ترس، غم و اندوه، شتابزدگی و عدم تعادل، سفاهت و کم تجربگی و بدگمانی نسبت به تأثیر علل و اسباب و امثال آن) است.
در چنین وضعی اگر انسان بر خداوند سبحان توکل داشته باشد ارادهاش قوی و عزمش راسخ میگردد وموانع و مزاحمات روحی در برابر آن خنثی خواهد شد؛ زیرا انسان در مقام توکل، با مسبّب الاسباب (که غالب بر همه اسباب است) پیوند میخورد و با چنین پیوندی دیگر جایی برای نگرانی و تشویش خاطر باقی نمیماند و با قاطعیت با موانع دست و پنجه نرم میکند تا به مقصود برسد.
علاوه بر این، نکته دیگری که در مورد توکل موجود است بعد غیبی و ماورایی آن است؛ یعنی خداوند متعال شخص متوکّل را با امدادهای غیبی [«من حیث لا یحتسب» (از آنجا که به گمانش نمیرسد)] مدد میرساند که این امدادها از حوصله اسباب عادی وطبیعی فراتر و در ردیف مافوق علل مادّی قرار دارد و ظاهر آیه شریفه «وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (هر کس بر خدا توکل کند خدا او را کفایت کند) چنین امدادی را نوید میدهد».(368)
آثاری نیز که در احادیث معصومین علیه السلام درباره توکل آمده مؤیّد کلام استاد است. مثلاً امیرمؤمنانعلیه السلام میفرماید:
«هر کس بر خدا توکل کند سختیها برای ا و نرم و آسان و اسباب و وسیلهها برایش فراهم شود و در راحت و وسعت و کرامت جای گیرد [و زندگیش به راحتی و آسایش گذرد] ».(369)
و در جای دیگر میفرماید:
«هر کس بر خداوند سبحان توکل کند شبههها برایش روشن گردد و آن چه لازم دارد کفایت شود و از رنجها و گرفتاریها مصون بماند».(370)
این احادیث به موضوع عوامل روحی که در کلام استاد آمده اشاره دارد و با صراحت دلالت میکند بر این که شخص متوکل بر این گونه عوامل و مشکلات فائق و غالب آید. از این رو، طِیَرَه (فال بد) که یکی از خاطرات درونی و عوامل منفی است که در روحیه بسیاری از افراد بازتابهای منفی ایجاد میکند و مانع از فعالیت میگردد در نفوس انسانهای متوکل اثر نمیگذارد.
رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«طیره [: فال بد زدن شرک است و هیچ یک از ما نیست جز این که به آن مبتلا است اما خدا به وسیله توکل [شومیِ آن را از بین میبرد».(371)
با این که عالَم، عالم اسباب است و انسان برای ادامه زندگی خود چارهای ندارد جز این که با تسبیب اسباب و در ارتباط با مردم کارهای خود را انجام دهد، اما نکته اساسی و مهمی که وجود دارد این است که انسان در عین این که باید در زندگی خود دنبال وسیله و سبب برود، مسبب الاسباب را نباید فراموش کند بلکه باید وسایل و اسباب را پرتوی از ذات احدیت و ا راده او بداند، نه این که مخلوق را قادر و خالق را مقهور و مغلوب به حساب آورد، چرا که:
«... وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدْراً».(372)
... هر کس بر خداوند توکّل کند کفایت امرش را میکند. به درستی که خداوند فرمان خود را به انجام میرساند، و خدا برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.
از این رو، قرآن مجید در موارد متعددی مردم را به این مسئله توجه میدهد و میفرماید به دیگران اعتماد نکنید، در گرفتاریها و سختیها به خدا توجه کنید و به طور کلی امور خود را به خدا واگذارید و با اعتماد بر ا و دنبال فعالیت خویش بروید، چرا که تمام کارها به دست قدرت اوست:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ».(373)
ای مردم! همه شما نیازمندان به خدا هستید، تنها خداوند است که بینیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است.
«قُلْ أَغَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیّاً فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ؟...».(374)
بگو آیا غیر از خدا را ولیّ خود انتخاب کنم در حالی که او آفریننده آسمانها و زمین است؟... .
« وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِن یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».(375)
اگر خداوند زیانی به تو برساند هیچ کس جز او نمیتواند آن را برطرف سازد، و اگر خیری به تو برساند او بر همه چیز توانا است.
« وَإِن یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ».(376)
و اگر خداوند [برای امتحان یا کیفر گناه زیانی به تو برساند هیچ کس جز او آن را برطرف نمیسازد و اگر اراده خیری برای تو کند هیچ کس مانع فضل او نخواهد شد، آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد میرساند، و او غفور و رحیم است.
در روایات و احادیثی که از ائمه معصومینعلیهم السلام رسیده برای توکّل آثار خوبی برشمرده است که برخی از آنها را یادآور میشویم:
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«کسی که دوست دارد قویترین مردم باشد باید بر خدا توکّل کند».(377)
امام باقرعلیه السلام فرمود:
«کسی که بر خدا توکّل کند مغلوب نمیشود و کسی که به خدا پناهنده شود شکست نمیخورد».(378)
امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود:
«ریشه قوّت قلب توکّل بر خدا است».(379)
حضرت ابراهیم خلیل الرحمن و اعتماد بر خدا
یکی از بهترین نمونه و اسوه برای این نوع توکّل همانا حضرت ابراهیم خلیل الرحمنعلیه السلام است که در آن شرایط حساس به پروردگار خود اعتماد کرد آنگاه که بتپرستان تصمیم گرفتند او را در میان آتش بسوزانند و از بین ببرند.
قرآن کریم جریان را چینین بازگو میفرماید:
« قَالُوا حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ».(380)
گفتند: او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید اگر کاری از شما ساخته است.
برخی نوشتهاند:
«... یک ماه هیزم جمع آوری کردند و آنقدر هیزم روی هم ریختند که هنگام آتش زدن هیزمها بقدری شعله آتش شدید بود که حتی پرندگان قادر نبودند از آن منطقه عبور کنند زیرا پر و بال شان آتش میگرفت...».(381)
آنقدر برای جمع آوری هیزم کوشش میکردند و به آن اهمیت میدادند که مرحوم طبرسی مینویسد:
«... کسانی که بیمار بودند و به زنده بودن خود امید نداشتند وصیت میکردند که مقداری از مال آنان را صرف خریدن هیزم برای سوزانیدن ابراهیم کنند و حتی برخی از زنان که کارشان پشم ریسی بود [و با این زحمت برای خود مال تهیه میکردند] از درآمد آن هیزم تهیه میکردند».(382)
فخر رازی مینویسد:
«اگر زنی مریض میشد نذر میکرد چنان چه شفا یابد مقداری هیزم برای سوزانیدن ابراهیم تهیه کند».(383)
به هر حال، تا آن جا که توان داشتند هیزم روی هم انباشتند و آنگاه که هیزمها را آتش زدند و خواستند حضرت ابراهیم را در میان آتش بیفکنند، از شدت حرارت نمیتوانستند نزدیک آتش بروند تا این که شیطان منجنیقی برای آنان ساخت و ابراهیم را بر بالای آن نهادند و او را به درون آتش پرتاب کردند.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«هنگامی که ابراهیم را بالای منجنیق گذاشتند و میخواستند او را در آتش بیفکنند جبرئیل به ملاقاتش آمد و پس از سلام گفت: آیا نیازی داری که به تو کمک کنم؟ ابراهیم در جواب گفت: امّا به تو نه!.(384)
جبرئیل به حضرت ابراهیم پیشنهاد کرد [حال که از من کمک نمیطلبی] پس، از خدا نیازت را بخواه.(385)
و ابراهیم گفت: همین قدر که از حال من آگاه است کافی است».(386)
و سرانجام، برای این که کار خود را به خدا واگذاشت و به او اعتماد کرد آتش بر او گلستان شد که:
«وَ قُلْنَا یَانَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً عَلَی إِبْرَاهِیمَ».(387)
و ما گفتیم: ای آتش! سرد و سالم بر ابراهیم باش.
و آن چنان آتش سرد شد که:
«اگر خدای متعال به آتش نمیفرمود بر ابراهیم سالم باش وتنها میفرمود سرد باش، جان ابراهیم از سرما به خطر میافتاد».(388)
آری، کسی که تا این حد بر خدا توکل کند خداوند متعال نیز او را از گرفتاریها و سختیها نجات میدهد و آتش را تبدیل به گلستان میکند.
در میان این همه آداب اخلاقی و سنّتهای اجتماعی، آداب معاشرت و حسن برخورد با عامه مردم در اخلاق اسلامی جایگاه ویژهای دارد که با مطالعه در آیات و اخبار، اهمیّت مطلب کاملاً مشهود میشود ودر این میان، احترام به شخصیّت و کرامت انسان از ارزش والایی برخوردار است:
« وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً».(389)
ما بنی آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا [بر مرکبهای راهوار] حمل کردیم و از ا نواع روزیهای پاکیزه به آنها دادیم و بر بسیاری از خلق خود برتریشان بخشیدیم.
هرچند در اخلاق اسلامی به آداب و سننی که به طور مستقیم با تهذیب روح و تزکیه در ارتباط است بیشتر اهمیت دادهاند ولی با توجّه به این که اسلام دین زندگی است و زندگی مطلقاً وسیلهای است برای تعالی و تکامل روحی، و در نتیجه هیچ گوشهای از حیات انسان از حیات روحی او جدا نیست، بدین لحاظ به مسئله تهذیب و تزکیه از دیدگاه گستردهتر و شاملتر مینگرد و به عبارت دیگر اسلام در تعالیم اجتماعی نیز انسان را در فضای خالی و دور از واقعیتهای حیات انسانی رها نمیسازد. پس این تصور که بعد اجتماعی و بعد روحانی و نفسانی، از یکدیگر جدا هستند توهّمی بیش نیست، از این رو آداب زنگی و حسن سلوک با مردم از ویژگیهای یک مسلمان واقعی و دارای صبغه الهی و از وسایل تعالی و تزکیه جامعه اسلامی به شمار میرود. به عبارت روشنتر، هر حکمی در اسلام دارای دو بعد است: بعد معنوی و بعد اجتماعی. آداب و سنن اجتماعی نیز در عین آن که جنبه اجتماعی دارد از بعد معنوی و عاطفی هم برخوردار است. مثلاً یک مسلمان خوش اخلاق با آغاز به سلام، هم به دیگران احترام گذارده و هم با اظهار تواضع روح خود را از کبر و غرور صیقل میدهد و با یک تیر دوهدف را نشانه میگیرد: از طرفی پیوند اجتماعی را مستحکم کرده و از طرف دیگر بت خودخواهی را درهم میشکند. و به همین قیاس در تمام آداب و سنن میتوان هر دو بعد را منظور داشت، البته بشرطها و شروطها، و شرط و شروط آن است که انسان اسلام را به عنوان مکتب و مبنا برای کلیه شئون خویش بداند و با این دید به زندگی نگاه کند. ناگفته نماند که آداب و سنن اجتماعی در حقوق و اخلاق اسلامی چندان گسترده و وسیع است که ذکر تمام موارد آن نیاز به بحث وتفصیل دارد و این نوشتار را مجال آن نیست. بنابراین در اینجا تنها به ذکر چند مورد که از اهمیت بیشتری برخوردار است بسنده میکنیم.
صله رَحِم (رسیدگی به وضع خویشان و بستگان نسبی و پیوند مستمر با آنان) یکی دیگر از نشانههای اخلاق و سنن مرضیه اسلامی و انسانی حسن سلوک و خوش رفتاری با خویشاوندان است. در این جا پیرامون چند مطلب باید بحث شود:
پاسخ این است که انسان باید پیوند عاطفی خود را با خویشان نسبی (ارحام) استمرار بخشد و هیچگاه ارتباط و علاقه خود را با آنها قطع نکند و چون خویشاوندان انسان از جهت نیازهای انسانی و عاطفی متفاوتند در برابر هر نیاز، پاسخ متناسب بدهد: گاهی با یک تلفن رفع نیاز میشود و گاهی با هزینه میلیونها ریال هم رفع نیاز نمیگردد، تا نیاز چه و امکانات چه اندازه باشد، ولی آن چه مسلّم است قطع ارتباط با خویشاوندان نسبی به گونهای که پیوند خویشاوندی کاملاً قطع شود از گناهان کبیره است. بنابراین، صله رحم به معنای مهربانی و رسیدگی نسبت به خویشان و نزدیکان است که از حقوق بیشتری نسبت به دیگران برخوردارند. به همین جهت، در فقه به ارحام و خویشان نسبی توجه زیادی مبذول شده است (و در مواردی که انسان حقوق مالی به عهده دارد اگر میان بستگان وی افراد نیازمند وجود داشته باشند باید آنها را بر دیگران مقدّم بدارد) و از آن جا که این گونه امور از مسائل فطری و سنن اجتماعی است اسلام روی آن تأکید دارد تا آن جا که قرآن کمک به بستگان را جزء حقوق مالی ثروتمندان محسوب میدارد و آن جا که سخن از کمک به اقوام و خویشان به میان آمده آن را به عنوان یک حق واجب ذکر کرده است و میفرماید:
« وَاتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِیراً».(390)
و حق نزدیکان را بپردازد و [همچنین مستمند و وامانده در راه را، و هرگز اسراف و تبذیر مکن.
و در جای دیگر میفرماید:
«فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».(391)
حق نزدیکان و مسکینان و در راه ماندگان را ادا کن. این برای آنها که رضای خدا را میطلبند بهتر است و چنین کسانی رستگارانند.
و نیز در مورد دیگر از قرآن مجید نام ارحام بعد از نام خدا آمده است که فرمود:
« ... وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً».(392)
... از خدایی بترسید که [همگی به عظمت او معترفید و] وقتی چیزی از یکدیگر میخواهید نام او را میبرید، [و نیز] از خویشاوندان خود مبرید، زیرا خداوند مراقب شما است.(393)
این همه تأکید و تشدید نسبت به صله رحم در قرآن مجید و ذکر ارحام پس از نام خداوند متعال در آیه شریفه، کاشف از اهمیت صله رحم در دین مقدس اسلام است و این همه تأکید بیان کننده آن است که ترک این واجب عواقب سوء و سرانجام ناخوشی در پی خواهد داشت.
در روایات نیز نسبت به این سنّت مرضیه تأکید و ترغیب و تشویق بسیار دیده میشود که پارهای از آنها بدین شرح است:
شخصی به نام جمیل بن درّاج میگوید: از امام صادقعلیه السلام درباره ارحام در آیه « ... وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ» سؤال کردم، فرمود:
«آن ارحام مردم است که خداوند متعال به صله آن امر فرموده و آن را بزرگ داشته است. آیا نمیبینی که خدا آن [ارحام را در ردیف [نام خود قرار داده است؟».(394)
از جمله آثار مثبت صله رحم طولانی شدن عمر انسان است که توجّه شما را به چند حدیث جلب میکنیم:
امام هشتمعلیه السلام فرمود:
«چه بسا مردی که تنها سه سال از عمرش باقی مانده است امّا به خاطر صله رحم خداوند آن باقیمانده را سی سال میکند، و خدا آن چه را که میخواهد انجام میدهد».(395)
در روایت دیگری آمده است:
«امام باقر یا امام صادقعلیهما السلام (تردید از راوی ا ست) به شخصی به نام میسّر فرمود: گمان میکنم به خویشان خود نیکی میکنی؟ عرض کرد: آری، من در نوجوانی در بازار برای کسی کار میکردم و تنها دو درهم مزد میگرفتم؛ یک درهم را به عمّه و درهم دیگر را به خاله خود میدادم. آنگاه امامعلیه السلام فرمود: به خدا سوگند، دو بار مرگت نزدیک شد ولی به خاطر این صله رحم به تأخیر افتاد».(396)
اثر مثبت دیگری که صله رحم دارد زیاد شدن روزی انسان است.
امام سجادعلیه السلام در حدیثی از رسول گرامیصلی الله علیه وآله وسلم نقل میکند که فرمود:
«هر کس که خوش دارد خدا عمر او را دراز کند و روزیاش را توسعه دهد باید صله رحم کند...».(397)
در برخی از روایات یکی از آثار مثبت صله رحم، پاک شدن اعمال بیان شده است.
امام باقرعلیه السلام فرمود:
«صله ارحام اعمال را پاک میکند، بلا را دور میسازد، اموال را برکت میدهد، عمر را دراز میکند، روزی را وسعت میبخشد و انسان را در میان خانواده و بستگانش محبوب میسازد. پس از خدا پروا کند و به خویشاوندان خود بپیوندد».(398)
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«به حاضران امّت خودو غایبان آنان و کسانی که در پشت پدران و رحم مادران هستند سفارش میکنم که صله رحم کنند اگر چه به فاصله یک سال راه باشد، زیرا صله رحم جزء دین است».(399)
رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
صله رحم کن گرچه با جرعهای آب باشد، و بهترین راه برای خدمت خویشان و نزدیکان این است که آنان را اذیت نکنی و به آنها آزار نرسانی.(400)
و نیز فرمود:
«بین خود و خویشانتان تجدید محبت کنید اگر چه با سلام کردن باشد».(401)
امیرمؤمنان علیه السلام در این باره فرمود:
«صله ارحام کنید [: با ارحام خود بپیوندید] گر چه با سلام کردن باشد...».(402)
این بود شمهای از آثار صله رحم. حال به آثار قطع رحم میپردازیم.
قطع رحم و آثار سوء آن از نظر قرآن
بیشک، قطع رحم از گناهان کبیره است و موجب عذاب آخرت میشود و در قرآن مجید از آن شدیداً نهی شده است.
قرآن مجید کسانی را که قطع رحم میکنند سزاوار لعن خدا میداند و میفرماید:
« فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ * أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ... ».(403)
اگر رویگردان شوید آیا جز این انتظار میرود که در زمین فساد کنید و قطع رحم نمایید؟ آنها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته است... .
و درمورد دیگر میفرماید:
«وَالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ».(404)
آنان که پس از پیمان بستن، عهد خدا شکستند و هم آن چه را که خدا امر به پیوند آن کرده [مانند رحم بگسستند و در روی زمین فتنه و فساد برانگیختند لعن خدا بر ایشان باد و بد جایگاهی برای آنان آماده است.
قاطع رحم جزءِ فاسقان و زیانکاران است
در جای دیگر خداوند متعال کسانی را که عهد او را میشکنند و قطع رحم میکنند زیانکار میشمارد:
«الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُوْلئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ».(405)
[فاسقان آنها هستند که پیمان خدا را پس از بستن میشکنند و رشتهای را که خداوند امر به پیوند آن کرده میگسلند و در زمین فساد میکنند. اینها زیانکارانند.
در روایات نیز نسبت به قطع رحم بیانات تند و تهدیدآمیزی وارد شده است.
قطع رحم در ردیف شرک به خدا
مردی از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم سؤال کرد: مبغوضترین عمل در پیشگاه خداوند کدام است؟ فرمود: شرک به خدا. گفت پس از شرک به خدا؟ فرمود: قطع رحم... .(406)
در روایت دیگری آمده است کسی که قطع رحم کند مورد لعن خدا قرار میگیرد و از رحمت پروردگار دور میشود. حضرت سجّادعلیه السلام به فرزندش امام محمّد باقرعلیه السلام در ضمن وصایای خود فرمود:
«... [فرزندم!] از دوستی با افرادی که پیوند خویشاوندی را قطع نموده و نسبت به ارحام خود بدرفتاری میکنند برحذر باش، که من آنها را در سه جای از قرآن ملعون یافتم [سپس آیات 24 و 25 سوره محمّدصلی الله علیه وآله وسلم و آیه 25 سوره رعد و آیه 27 سوره بقره را تلاوت فرمود] ».(407)
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«سه گروهند که داخل بهشت نمیشوند: شرابخواران، ساحران، و قطع کنندگان رحم».(408)
از دیگر نکتههای اخلاقی و نشانههای اخلاق حسنه و حسن سلوک با مردم، عیادت بیمار است که در شرع مقدس اسلام در این باره اصرار فراوان شده است. عیادت بیمار از حقوقی است که مسلمانان بر یکدیگر دارند که لازم است نسبت به ادای آن خود را موظف بدانند.
حضرت علیعلیه السلام از قول رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نقل میکند که آن حضرت فرمود:
«هر مسلمانی نسبت به مسلمان دیگر سی حق دارد که باید آنها را انجام دهد و از این حقوق رهایی نخواهد یافت جز این که آنها را ادا کند و یا آن که برادر مسلمانش از او درگذرد.... و از جمله آنها این است که هنگام بیماری از او دیدن کند...».(409)
همچنین در حدیث دیگری آمده است که امام صادقعلیه السلام از پدران بزرگوار خود نقل کرده است که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«مؤمن نسبت به مؤمن هفت حق دارد که باید ادا کند....و یکی از آنها دیدار او در حال بیماری است».(410)
معاویه بن وهب میگوید که خدمت امام صادقعلیه السلام عرض کردم:
«وظیفه ما در معاشرت با یکدیگر چیست و در رفت و آمد با دیگران [یعنی اهل سنّت چگونه باید برخورد کرد؟ امام صادقعلیه السلام [ضمن بر شمردن وظایف آنان نسبت به یکدیگر] فرمود: یکی از آن وظایف دیدار بیماران آنها است».(411)
درباره ثواب عیادت بیمار نیز روایاتی رسیده است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره میکنیم.
امام هشتمعلیه السلام فرمود:
«هر مؤمنی که مؤمنی را در بیماریاش عیادت کند، اگر صبح باشد هفتاد هزار ملک او را تشییع [بدرقه و همراهی] کنند و چون نزد او بنشیند رحمت [خدا] او را فرا گیرد و فرشتگان تا شب برای او استغفار کنند، و اگر شب باشد همین اجر تا صبح برای او خواهد بود».(412)
مرحوم سیّد رضی نیز در این باره روایتی از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نقل میکند که فرمود:
«کسی که به عیادت بیمار میرود همواره در میان رحمت الهی گام بر میدارد تا بنشیند، آنگاه که نزد بیمار نشست غرق در رحمت خدا میگردد».(413)
از برخی روایات استفاده میشود که دعا بر بالین بیمار به اجابت نزدیکتر است زیرا لطف و عنایت خاص خداوند به همراه دلهای شکسته است و مؤمن بیمار از این فضیلت برخوردار میباشد:
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«روز قیامت خدای عزّوجلّ بندهای از بندگان خود را ملامت میکند و میفرماید: ای بنده من! چه چیز تو را بازداشت از عیادت من آن هنگام که بیمار شدم [: چرا به عیادت من نیامدی ؟ عرض میکند: خدایا! تو خالق جهانی، درد و ناراحتی و مرض درباره تو معنا ندارد، تو منزّهی از این که مریض شوی. میفرماید: برادر مؤمن تو بیمار شد و به عیادتش نرفتی. به عزّت و جلالم سوگند، اگر به دیدنش میرفتی مرا نزد او مییافتی و هر حاجتی داشتی بر میآوردم و این به خاطر احترامی است که بنده مؤمن نزد من دارد و من خدای رحمان و رحیمم».(414)
دیدار بیمار آدابی دارد که هنگام عیادت باید آنها را رعایت کرد و از جمله آن آداب، هدیه است که در این مورد به بیان یک روایت اکتفا میشود:
بعضی از دوستان امام صادقعلیه السلام به دیدن بیماری میرفتند. در بین راه به امام صادقعلیه السلام برخوردند، فرمود: کجا میروید؟
- عیادت مریض.
- آیا برای مریض هدیهای از قبیل سیب، به، اترج یا مقدار کمی عطر یا قطعهای از عود با خود میبرید؟
- نه .
- مگر نمیدانید هدیه بردن مایه آرامش خاطر بیمار میشود؟(415)
همچنین رسول گرامیصلی الله علیه وآله وسلم درباره بردن هدیه برای بیمار فرمود:
«هر کس بیماری را به آن چه دوست دارد اطعام کند خداوند متعال از میوههای بهشت به او خواهد داد».(416)
از نکتههای دیگری که باید هنگام عیادت بیمار رعایت شود کوتاه کردن زمان عیادت بیمار است مگر این که خود او بخواهد.
امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود:
«از دیدار کنندگان بیمار آن کس بیشتر اجر میبرد که کمتر نزد او بنشیند جز در صورتی که خود بیمار به ماندن مایل باشد».(417)
به خصوص گاهی از اوقات که انسان به عیادت بیمار میرود ممکن است روی جهل و نادانی و جهات دیگر چندان بیمار را خسته کند که عیادت او از خود مرض رنج آورتر باشد.
امام صادقعلیه السلام میفرماید:
«... دیدار نادان و احمق برای بیمار از خود مرض سختتر و دشوارتر است».(418)
نکته دیگری که در آداب عیادت بیمار باید رعایت شود کیفیت برخورد با اوست که باید همراه با اظهار محبت و ملاطفت باشد. در این باره نیز روایاتی رسیده است.
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«عیادت کامل آن است که عیادت کننده دست روی بدن بیمار گذاشته و حال او را بپرسد».(419)
امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود:
«عیادت کامل آن است که عیادت کننده یک دست خود را روی دستهای بیمار یا بر پیشانی او بگذارد».(420)
از نشانههای دیگر حس سلوک، خوشرویی با مردم است.
کسی که به اخلاق حسنه متخلّق است گرچه ناراحت و اندوهگین باشد ولی در برابر دیگران اظهار ناراحتی نمیکند که امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود:
«شادی مؤمن در چهرهاش نمایان و اندوه او در قلبش پنهان است...».(421)
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«... شما که نمیتوانید با اموال خود به همه مردم گشایش دهید، پس با چهره باز و رویی خوش با آنها برخورد کنید».(422)
حضرت امام محمد باقرعلیه السلام فرمود: مردی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رسید و عرض کرد: مرا نصیحت کن. از جمله وصایای پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم به او این بود که:
«برادرت را با چهره باز ملاقات کن و در برخورد با او گشاده رو باش».(423)
خوشرویی عامل کسب محبت و قرب به خدا
و نیز امام باقرعلیه السلام فرمود:
«خوشرویی و چهره گشاده وسیله کسب محبت [مردم و سبب نزدیک شدن به خدا است و ترشرویی سبب نفرت [مردم و دوری از خدا میگردد».(424)
بذله گویی و مزاح از مصادیق حسن سلوک است ولی باید توجه داشت که از جمله آفات زبان که مانند دیگر آفات آن آثار سوء و عواقب خطرناکی را به دنبال دارد مزاح و شوخی است. به همین جهت، در آداب دینی برای مزاح و شوخ طبعی حدّ مرزی مشخص شده است که اگر از آن حد تجاوز کند آثار نامطلوبی به بار خواهد آورد. بنابراین، انسان باید مالک زبان خود باشد و هنگام مزاح و شوخی بعد مثبت و منفی آن را در نظر بگیرد و حتی الامکان از بذله گویی بپرهیزد، که هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد. زیرا کسی زندگی خود را با شوخی و بذله گویی سپری کند و در مزاح کردن به حدّ افراط کشیده شود به تدریج در اثر عادت به مزاح در برخورد با مسائل با اهمیّت نیز جدّی نخواهد بود و کسی که در زندگی و در برابر وظایف خود احساس مسئولیت نکند نمیتواند به حال خود و اجتماع مفید باشد. بدیهی است کسی که روح شوخی و مزاح بر او غلبه کند حسّ واقع بینی را از دست میدهد و آن گونه که باید حقایق را درک نمیکند و دیگران نیز مطالب او را جدّی تلقّی نمیکنند. با توجّه به این مقدمه، اکنون چند سؤال مطرح میشود:
1. آیا مزاح مطلقاً ناپسند است؟
2. روش پیامبر و ائمه معصومینعلیهم السلام چگونه بوده است؟
3. آیا برای مزاح در تعالیم دینی بعد مثبتی هم دیده میشود؟
در پاسخ به این پرسشها باید گفت آن چه از مجموعه آثار رسیده از ائمه معصومینعلیهم السلام استفاده میشود این است که مزاح و شوخی تا حدّی مطلوب است، زیرا پیشوایان دینی ما به طور مطلق از مزاح نهی نکردهاند بلکه شوخ طبعی را به طور نسبی و در شرایط خاص ستودهاند و حتّی خود آن بزرگواران گاهی مزاح میکردند، چنان که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«من مزاح میکنم ولی سخنی جز حق نمیگویم».(425)
شخصی به نام معمّر بن خلاّد میگوید: از امام هشتم علی بن موسی الرضاعلیه السلام پرسیدم: قربانت شوم، اگر کسی در میان جمعیتی باشد که هنگام سخن گفتن با یکدیگر شوخی میکنند و میخندند وظیفه او چیست؟ فرمود: باکی نیست تا زمانی که... نباشد. و من گمان دارم که مقصود حضرت فحش بود. یعنی در صورتی که مزاح و شوخی توأم با فحش و ناسزا نباشد اشکال ندارد. سپس فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم این گونه بود که مرد اعرابی خدمت آن حضرت میرسید و برای ایشان هدیهای میآورد و همان جا میگفت بهای هدیهام را بپردازید و رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم میخندید. و هرگاه اندوهگین میشد میفرمود: آن مرد چادرنشین چه شد؟ ای کاش نزد ما میآمد.(426)
شخص دیگری میگوید که امام صادقعلیه السلام فرمود: هیچ مؤمنی نیست جز این که در او دعا به هست. عرض کردم: دُعا به چیست؟ فرمود: مزاح.(427)
امام باقرعلیه السلام فرمود:
«خداوند انسان شوخ طبع را دوست میدارد به شرط آن که از گناه و ناسزاگویی بپرهیزد».(428)
رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم و ائمه معصومینعلیهم السلام نیز مزاح میکردند (نمونهاش از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم گذشت) و مردم را نیز به آن ترغیب مینمودند، چنان که امام صادقعلیه السلام به شخصی فرمود:
«آیا با یکدیگر مزاح میکنید؟ آن مرد گفت: کم مزاح میکنیم. [امامعلیه السلام] فرمود: این طور نباشید زیرا شوخی نشانه خوش خلقی است و به وسیله شوخی برادر دینی خود را خوشحال میکنی. سپس فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم برای این که کسی را خوشحال کند با او مزاح میکرد».(429)
و حضرت علیعلیه السلام فرمود:
«رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم هرگاه یکی از اصحاب خود را اندوهگین میدید او را با شوخی و مزاح خوشحال میکرد».(430)
و در حدیث دیگری از امام صادقعلیه السلام آمده است:
«پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم مزاح میکرد ولی جز حق سخن نمیگفت».(431)
پس پیشوایان دینی ما نیز مزاح میکردند ولی تا حدی که به افراط نرسد.
از روایاتی که گذشت تا حدّی جنبه مثبت مزاح روشن شد، حال به احادیثی میپردازیم که جنبه منفی مزاح را بیان میکند.
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود:
«ای علی! از مزاح بپرهیز که شخصیت تو را از بین میبرد».(432)
حمران بن اعین میگوید: خدمت امام صادقعلیه السلام شرفیاب شدم و از حضرت تقاضا کردم مرا توصیه و سفارش کند. آن بزرگوار پس از سفارش به تقوا فرمود:
«... از شوخی بپرهیز زیرا بزرگی و عظمت شخص را از بین میبرد و موجب ریختن آبروی او میگردد».(433)
در حدیث دیگری نیز از آن امام میخوانیم که به شخصی فرمود:
«تو را به تقوا سفارش میکنم و توصیه میکنم که از مزاح بپرهیز زیرا ابهّت و سنگینی تو رااز بین میبرد».(434)
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«مزاح بیش از حد آبروی شخص را میبرد».(435)
اثر سوء دیگر مزاح این است که مردم بر انسان جرئت پیدا کرده و برای او ارزش و احترامی قائل نمیشوند. از این رو امام صادقعلیه السلام فرمود:
«شوخی مکن که روی مردم به تو باز میشود».(436)
شوخی عامل عداوت
یکی دیگر از آثار منفی مزاح این است که موجب عداوت و دشمنی میگردد. امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود:
«شوخی نکنید زیرا شوخی موجب کینه و دشمنی است و مزاح دشنام کوچک است».(437)
مزاح نور ایمان را میبرد
یکی دیگر از آثار سوء مزاح این است که نور ایمان را از چهره انسان زایل میکند. امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود:
«از مزاح کردن خودداری کن زیرا نور ایمان را میبرد و مروّت انسان را کم میکند».(438)
در روایت دیگری امیرمؤمنانعلیه السلام مزاح و شوخی را وسیله کم شدن عقل شمرده و میفرماید:
«هر شوخی که انسان میکند مقداری از عقل خود را با آن از دست میدهد».(439)
احترام به شئون مردم و حفظ حریم و شخصیّت دیگران نیز یکی دیگر از ویژگیهای انسان متخلّق به اخلاق حسنه و از آداب معاشرت است. به بیان دیگر، انسان نباید در حریم اختصاصی دیگران بدون رضایت و اجازه آنان وارد شود. ضمناً باید دانست که در این جا تنها مسأله حقوقی و فقهی مطرح نیست که مثلاً تصرف در ملک غیر بدون رضایت و اجازه او حرام است یا نه، بلکه یک مسأله اخلاقی و انسانی و اجتماعی مطرح است که در فضایی فراتر از محدوده حقوق مالی سیر میکند و در ارتباط با حیثیت و آبرو و آزادی اشخاص است که باید مصون از تعرّض باقی بماند و باید دانست عدم رعایت این دستور اخلاقی گناهش به مراتب سنگینتر از عدم رعایت آن حکم فقهی و حقوقی است.
در سوره نور که بیشتر آیاتش در ارتباط با حفظ شئون معنوی و حیثیت انسانی است در این باره دستورهای جالبی وجود دارد که به قسمتی از آن اشاره میکنیم:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهْلِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکی لَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ»(440)
ای کسانی که ایمان آوردید! در خانه هایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید. این برای شما بهتر است، شاید متذکر شوید. و اگر کسی در آن نیافتید، داخل نشوید تابه شما اجازه داده شود و اگر گفتند برگردید، باز گردید که برای شما پاکیزهتر است. و خداوند به آن چه انجام میدهید آگاه است.
در این آیات، خداوند متعال قسمتی از آداب معاشرت را که باید در اجتماع رعایت شود بیان فرموده است؛ چه بسا عدم رعایت این دستورهای اجتماعی به مسئله حفظ عفّت عمومی لطمه وارد میکند و سبب میشو که در زندگی خصوصی افراد کنجکاوی شود و این خود برخلاف اخلاق اسلامی است، چون دین مقدس اسلام تا بدان جا در این گونه مسائل دقت کرده است که اگر کسی بخواهد درِ خانه شخص دیگری را بکوبد باید در کناری بایستد، آنگاه در را بزند.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم به یکی از یاران خود به نام اباسعید هنگامی که خواست از آن حضرت اجازه ورود بگیرد و روبروی درِ خانه پیامبر ایستاده بود فرمود:
«هنگام اجازه گرفتن روبروی در نایست».(441)
و نیز نقل شده است:
«هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم درِ خانه کسی میآمد به علت این که در آن زمان مرسوم نبود در برابر درِ خانهها پرده آویزان کنند، روبروی در نمیایستاد بلکه در طرف راست یا چپ قرار میگرفت [که اگر کسی در منزل باشد دیده نشود] ، آنگاه میفرمود: السلام علیکم، و به این وسیله اجازه میگرفت تا وارد منزل شود».(442)
در روایتی آمده است که رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم هنگامی که میخواستند به منزل دختر خود حضرت فاطمه زهراعلیها السلام وارد شوند اول اجازه میگرفتند، آنگاه وارد منزل میشدند.
جابر بن عبداللَّه انصاری چنین میگوید: پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم برای دیدن فاطمه زهراعلیها السلام از منزل خارج شد. من نیز در خدمت آن بزرگوار بودم. هنگامی که خواست وارد منزل شود دست روی در گذاشت، در را کمی عقب زد و فرمود: «السلام علیکم». فاطمهعلیها السلام سلام پدر را پاسخ داد. بعد پیامبر فرمود: «اجازه هست وارد منزل شوم؟». عرض کرد: «آری ای رسول خدا!...».(443)
آن چه گذشت به ما میآموزد که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم که خود الگو و نمونه بود تا چه اندازه این نکات را رعایت میکرد. ما نیز که پیرو او هستیم باید از آن بزرگوار سرمشق بگیریم و از به کار بستن این ریزه کاریهای دقیق و حسّاس غفلت نکنیم. بنابراین هر کس میخواهد وارد منزل کسی شود و یا به حریم دیگران درآید باید اجازه بگیرد.
وظیفه اخلاقی فرزندان
در قرآن کریم وظیفه فرزندانی که با پدر و مادر در یک خانه زندگی میکنند بیان شده است که نباید به مکانی که پدر و مادر در آن جا استراحت میکنند بدون اجازه وارد شوند و این بیان کننده اهمیت بعد اخلاقی این مسأله از نظر اسلام است. زیرا با توجه به این که در قرآن کریم برای مسائل جزئی آیهای نازل نشده است امّا شخصیت پدر و مادر و نیز اهمیت مسائل زناشویی و رعایت حریم عفّت و اخلاق برای فرزندان، اقتضا میکرد که آیه خاصی در این مورد نازل شود، آن جا که میفرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلوةِ الْفَجْرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلی بَعْضٍ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکم آلایاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ».(444)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! باید بردگان شما و همچنین کودکانتان که به حدّ بلوغ نرسیدهاند در سه وقت از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز فجر، و در نیمروز هنگامی که لباسهای [معمولی خود را بیرون میآورید، و بعد از نماز عشاء. این سه وقت خصوصی برای شما است، اما بعد از این سه وقت گناهی بر شما و بر آنها نیست [که بدون اذن وارد شوند] و بر گرد یکدیگر طواف کنید [و با صفا و صمیمیت به یکدیگر خدمت نمایید] . خداوند این گونه آیات را برای شما تبیین میکند، و خداوند عالم و حکیم است. و هنگامی که اطفال شما به سنّ بلوغ برسند باید اجازه بگیرند، همان گونه که اشخاصی که پیش از آنها بودند[: کودکان نابالغ اجازه میگرفتند. خداوند این چنین آیاتش را برای شما تبیین میکند، و خدا عالم و حکیم است.
خلاصه این که رعایت این آداب نشانه اخلاق حسنه است و ضرورت دارد که پدران و مادران نیز این گونه مسائل را به فرزندان خود بیاموزند و از این نکات ریز و دقیق غفلت نکنند، زیرا چه بسا عدم توجه به این مسأله مهمی که بسیاری بدون توجه از کنار آن میگذرند در آینده مسیر زندگی فرزندان را تغییر دهد و در نتیجه آنها مبتلا به انحرافهای اخلاقی و ناراحتیهای روانی شوند و به طور کلی از هستی ساقط گردند.
عفو و اغماض (روح گذشت از تقصیر دیگران و نادیده گرفتن خطاهای آنان) یکی دیگر از مکارم و محاسن اخلاق و آداب معاشرت است، زیرا در زندگی اجتماعی کمتر کسی دیده میشود که حقی از او ضایع نشده و دیگران حرمت او از نشکسته باشند.
ادامه حیات اجتماعی مبتنی بر عفو و گذشت است، زیرا اگر همه مردم در استیفای حقوق خویش سخت گیر باشند و از کوچکترین لغزشی چشم پوشی نکنند زندگی بسیار تلخ خواهد شد و روح صفا و صمیمیت به کلی از میان جامعه رخت بر میبندد و همکاری و همیاری و تألّف میان آنها غیر ممکن میشود.
در موارد متعددی از قرآن مجید دستور داده شده که مردم این روش پسندیده (عفو) را برای خود انتخاب کنند و اگر از برادر دینی خویش لغزش و اشتباهی دیدند از خطای او درگذرند. قرآن در یک جا میفرماید:
«خُذْ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ».(445)
با آنها مدارا کن، عفو و گذشت را شیوه خود قرار ده و به نیکیها دعوت نما و از جاهلان روی بگردان [و با آنها ستیزه مکن .
در جای دیگر عفو و گذشت را از ویژگیهای پرهیزکاران میداند و میفرماید:
«الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الُْمحْسِنِینَ».(446)
[پرهیزکاران آنها هستند که در وسعت و پریشانی انفاق میکنند و خشم خود را فرو میبرند و از خطاهای مردم در میگذرند، و خدا نیکوکاران را دوست میدارد.
و نیز میفرماید:
«... وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».(447)
.... باید عفو کنید و لغزشهای دیگران را نادیده بگیرید. آیا دوست نمیدارید خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند غفور و رحیم است.
«... وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».(448)
... اگر عفو کنید و صرف نظر نمایید و ببخشید [خدا شما را میبخشد،] چرا که خداوند آمرزنده و مهربان است.
در این جا ذکر یک نکته ادبی خالی از فایده نیست و آن این که جمع میان عفو و صفح در آیات مذکوره و نظایر آن گرچه ممکن است از قبیل ذکر مترادفین و به منظور تأکید باشد اما راغب اصفهانی میگوید: هر چند عفو و صفح به یک معنی و هر دو در مورد گذشت و چشم پوشی از تقصیر دیگران است، ولی باید دانست که واژه صفح در افاده این معنی رساتر است. زیرا در صفح علاوه بر مفهوم گذشت، رو نیاوردن و روی گرداندن و گناه طرف را نادیده گرفتن نیز ملحوظ است. ممکن است کسی را پس از محکوم کردن به مجازات عفو کنند اما صفح آن است که روی بگردانی و گناه طرف را نادیده بگیری و اگر مجرم در مقام عذرخواهی برآمد طوری با او برخورد کنی که گویی اصلاً گناهی از او سرنزده است.
عفو به معنی پوشاندن است اما صفح به معنی روی گرداندن و نادیده گرفتن میباشد. در عفو با فرض گناه روی آن سرپوشی میگذارند و میگذرند امّا در صفح به طور کلی گناه را نادیده میانگارند.
خلاصه این که رتبه صفح از عفو بالاتر است و به گفته منطقیین بین عفو و صفح، عموم و خصوص مطلق است، بدین معنا که هر صفحی عفو هست ولی هر عفوی صفح نیست.
در برخی از روایات درباره نزول آیه «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ»(449) چنین میخوانیم:
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم درباره معنای این آیه از جبرئیل سؤال کرد [که چگونه با مردم رفتار کند] ، جبرئیل گفت: نمیدانم، باید از عالِم [یعنی از خداوند تعالی بپرسم.
مرتبه دیگر بر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نازل شد و گفت: ای محمد! خداوند دستور میدهداز آنها که به تو ستم روا داشتهاند درگذر و به آنهاکه تو را محروم ساختهاند عطا کن و با آنها که از تو بریدهاند بپیوند.(450)
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در ضمن حدیثی، عفو و اغماض را بهترین اخلاق دنیا و آخرت میشمارد و میفرماید:
«آیا شما را از بهترین اخلاق دنیا و آخرت آگاه نسازم؟: پیوند با کسی که با تو قطع رابطه نموده، احسان به کسی که تو را محروم ساخته و گذشت از کسی که به تو ظلم کرده است».(451)
در حدیث دیگری از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است که فرمود:
«عفو و بخشش را شیوه خود قرار دهید زیرا بخشش و گذشت جز بر عزّت انسان نیفزاید. پس نسبت به یکدیگر گذشت داشته باشید تا خدا شما را عزیز کند».(452)
در روایت دیگری از آن بزرگوار میخوانیم:
«هرگز مردی از ستمی که بر او رفته است در نمیگذرد جز این که خدا بر عزّتش بیفزاید».(453)
و در اهمیت عفو همین بس که از نیکوترین صفات پروردگار است و امام سجّادعلیه السلام در مقام ثنا و ستایش خداوند متعال او را با این صفات یاد میکند و میگوید:
«... این تویی که نام اقدس و اعلای خود را بخشاینده گذاشتهای، پس بر من ببخشای...».(454)
به هر حال، انسان باید از خطاهای دیگران چشم پوشی کند و اگر کسی از او عذر خواهی کرد باید عذر وی را بپذیرد و سرزنشش نکند.
عفو و اغماض در صورتی مصداق پیدا میکند که انسان قدرت انتقام داشته باشد. در غیر این صورت، سکوت انسان نه از مصادیق عفو، که از مصادیق کظم غیظ خواهد بود و کظم غیظ در این گونه موارد (که انسان از روی ناچاری سکوت میکند) منجر به حقد و کینه میشود که این هر دو، منشأ بسیاری از گناهان از قبیل سوء ظن، حسد، غیبت، تهمت، سخن چینی و... خواهد شد. در این گونه موارد باید به خدا پناه برد و در اثر توسل و توجّه، آثار سوء کظم غیظ را منتفی ساخت و به همین دلیل است که اسلام دستور میدهد به داد مظلومان برسید و از حقوق آنها در برابر ستمکاران دفاع کنید تا کینهها متراکم نشود و دلها از صفا و صمیمیّت و امید تهی نگردد. در این باره (اهمیت عفو و اغماض در هنگام قدرت) روایات فراوانی وجود دارد که به پارهای از آنها اشاره میشود.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«حضرت موسی عرض کرد: خدایا! کدام یک از بندگانت نزد تو محبوب ترند؟ فرمود: کسی که هنگام قدرت عفو کند».(455)
حضرت علیعلیه السلام فرمود:
«هنگامی که بر دشمن خود پیروز شدی عفو را شکرانه این پیروزی قرار ده».(456)
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«عفو هنگام قدرت روش فرستادگان الهی و اهل تقوا است».(457)
از آن جا که سیره پیامبران عفو و گذشت است، برای نمونه به گذشت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در فتح مکه (با آن قدرتی که داشت) اشاره میکنیم.
هنگامی که ابوسفیان و عبداللَّه ابن امیه (که با پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم به مخالفت برخاسته و آن بزرگوار را آزار میدادند) اظهار ندامت کردند، امیرمؤمنانعلیه السلام به آنها فرمود: بروید در مقابل پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بنشینید و همان جملهای را که برادران یوسف در مقام عذرخواهی از حضرت یوسف اظهار داشتند بر زبان جاری کنید، پیامبر شما را خواهد بخشید. آنان نیز خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم آمدند و گفتند:
«تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ »(458)
... به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برتری داد و ما سخت در اشتباه بودیم.
سپس از پیامبر تقاضای عفو کردند. حضرت این آیه را تلاوت کرد و از خطای آنها درگذشت:
«... لاتَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ».(459)
... امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست. خداوند شما را میبخشد و او ارحم الراحمین است.(460)
همچنین هنگامی که سپاهیان آن حضرت مکه را فتح کرده و خواستند وارد شهر شوند یکی از آنان به نام سعد بن عبّاده (که فرمانده سپاه بود) شعار میداد:
اَلْیُوْمُ یومُ المَلْحَمَةْ
ألْیَوْمُ تُسْتَحَلُّ الحُرُمَةْ
امروز روز جنگ و نبرد است، امروز زنها اسیر میشوند.
وقتی که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم از این شعار با خبر شد سخت برآشفت و به امیرمؤمنانعلیه السلام دستور داد پرچم را از دست سعد بن عبّاده بگیرد و او را از مقام فرماندهی عزل کرد.(461)
آنگاه رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«امروز روز جنگ نیست بلکه روز رحمت و بخشش است».(462)
وفای به عهد و پیمان که یکی از فرایض و از جمله آداب معاشرت و حسن سلوک با مردم به شمار میرود، باید همیشه مورد توجه سالک الی اللَّه باشد.
در قرآن مجید و روایات اسلامی به این امر فوق العاده اهمیت داده شده که برخی از آیات و روایات را یادآور میشویم.
قرآن مجید یکی از ویژگیها و خصوصیات افراد با ایمان را وفای به عهد میداند و میفرماید:
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ».(463)
مؤمنان آنها هستند که امانتها و عهد خود را مراعات میکنند.
نشانه نیکوکاران
در جای دیگر، قرآن مجید وفای به عهد را نشانه افراد نیکوکار دانسته و میفرماید:
«...وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا...».(464)
... نیکوکاران کسانی هستند که به عهد خود [هنگامی که عهد بستند] وفا میکنند... .
به هر حال، قرآن مجید درباره وفای به عهد زیاد سفارش کرده و میفرماید:
«... أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً».(465)
... به عهد [خود] وفا کنید که از عهد سؤال میشود.
در روایات نیز وفای به عهد و پیمان توصیه زیادی شده است که توجه شما را به پارهای از آن روایات جلب میکنیم.
رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«آن کس که به خدا و روز جزا ایمان دارد باید به وعده خود وفا کند».(466)
حضرت علیعلیه السلام فرمود:
«وفای به عهد از نشانههای مردم متدیّن است».(467)
در حدیث دیگری از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«کسی که پای بند به پیمان خود نباشد دین ندارد».(468)
در حدیثی از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است که فرمود:
«نشانه منافق سه چیز است: دروغگویی، پیمان شکنی، و خیانت در امانت».(469)
خلف وعده، موجب خشم خدا است
امیرمؤمنانعلیه السلام در فرمان خود به مالک اشتر فرمود:
«بپرهیز از این که به مردم وعده بدهی و تخلّف کنی.... زیرا [تخلف از وعده] موجب خشم خدا و مردم خواهد شد، چنان که میفرماید: نزد خدا بسیار خشم آور است که بگویید چیزی را که به آن عمل نمیکنید...».(470)
همان گونه که از آیات و روایات استفاده میشود مسأله وفای به عهد از مسائل مهم و اساسی به شمار میرود که در دین مقدس اسلام مورد کمال عنایت قرار گرفته است، زیرا اگر بنا باشد به این مسأله اساسی توجه نشود زندگی مردم متلاشی خواهد شد و در اثر بی نظمی و هرج و مرج مردم از یکدیگر سلب اعتماد خواهند کرد و در نتیجه زیربنای روابط اجتماعی سست میشود. از این رو اسلام آنقدر به وفای عهد اهمیت میدهد که حتی در مورد دشمن و کسی که از نظر اسلام عقیده و مسلک و هدف با انسان توافق ندارد وفای به عهد و پیمان را لازم میشمرد.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«سه چیز است که خداوند به هیچ کس اجازه تخلف از آن را نداده است: ادای امانت در مورد هر کس خواه نیکوکار باشد یا بدکار، و وفای به عهد درباره هر کس خواه نیکوکار باشد یا بدکار، و نیکی به پدر و مادر خواه نیکوکار باشد یا بدکار».(471)
امیرمؤمنانعلیه السلام به مالک اشتر فرمان داد که اگر به دشمن خود هم وعدهای دادهای باید به پیمان خود وفا کنی، آن جا که فرمود:
«اگر بین خود و دشمنت پیمانی بستی و یا تعهد کردی که به او پناه دهی، جامه وفا را بر عهد خود بپوشان و تعهدات خود را محترم بشمار و جان خود را سپر تعهّدات خویش قرار ده! زیرا هیچ یک از فرایض الهی مانند وفای به عهد و پیمان نیست که مردم جهان با تمام اختلافاتی که دارند نسبت به آن این چنین اتفاق نظر داشته باشند و حتّی مشرکان زمان جاهلیت آن را مراعات میکردند، چرا که عواقب پیمان شکنی را آزموده بودند. بنابراین، هرگز پیمان شکنی مکن و در عهد خود خیانت روا مدار و دشمنت را فریب مده، زیرا غیر از شخص جاهل و شقی، کسی گستاخی بر خداوند را روا نمیدارد. خداوند عهد و پیمانی را که با نام او منعقد میشود با رحمت خود مایه آسایش بندگان و حریم امنی برایشان قرار داده تا به آن پناه برند...».(472)
زهد عبارت است از عدم تمایل و رغبت نسبت به چیزی که در آن جاذبه میل و رغبت طبعاً وجود داشته باشد و انسان در اثر عواملی اختیاری نسبت به آن بیرغبتی نشان دهد و زیبایی و ارزشهای آن را ناچیز بشمارد. قرآن کریم آنگاه که برادران یوسف او را به عنوان برده و غلام به بهایی اندک و ثمنی بخس بفروختند میفرماید:
«... وَ کانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ».(473)
یعنی، آنها درباره برادرشان یوسف زهد ورزیدند که او را با قیمت ناچیزی مبادله کردند. آنها در اثر حسد نخواستند یوسف را در میان خود ببینند و پدر را سالها به فراقش مبتلا کردند.
این مفهوم در واژه زهد تعبیری عرفی و لغوی است که در گفتار معمولی به کار میرود. اما زهد به عنوان یک فضیلت اخلاقی و معنوی مفهوم والایی دارد که در لسان عرفا یکی از منازل عبودیت است. به تعبیر دیگر، زهد عبارت است از دل کندن از دنیا و حرکت به سوی منازل آخرت، و تفسیر این مفهوم دقیق و ظریف در یک جمله و یک کتاب نمیگنجد و به همین جهت در کلمات عرفا و علمای اخلاق درباره آن تعابیر گوناگون و متشابهی دیده میشود که هر کدام به بُعدی از ابعاد آن اشاره دارد، ولی با توجه به این که این واژه حاکی از یک معنی و مفهوم ظریف عرفان دینی است بهتر آن است که در تعریف آن از زبان وحی و پیشوایان مذهب و عرفان دینی الهام بگیریم و حدود و ثغور آن را در همان محدوده تبیین و تحدید نماییم.
قرآن کریم در دو جمله کوتاه تعریفی جامع و شامل آورده که مشتمل است بر یک دنیا حکمت و معرفت. میفرماید:
«لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ...».(474)
یعنی، اگر اقبال و ادبار دنیا و بود و نبودش نزد شما یکسان باشد به طوری که با از دست دادن آن متأثر و متأسف و اندوهگین نشوید و با به دست آوردنش خوشحالی و وابستگی در خود احساس نکنید، آنگاه به مقام زهد نائل شدهاید.
از این جمله کاملاً استفاده میگردد که زهد یک امر قلبی است که با این دو خصیصه (عدم تأسف نسبت به از دست رفتهها و عدم خوشحالی نسبت به دادهها) شناخته میشود. بنابراین، زاهد واقعی کسی است که مظاهر زیبا و فریبنده دنیا او فریفته و دلباخته نسازد و توجهش از مادّیات دنیا و به عنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته عبور کند و متوجه هدفهای والاتری گردد.
از اینجا میتوان حدس زد که زهد واقعی مشروط به سه شرط است:
- شرط اول: آن که در انسان بالطبع غریزه میل و رغبت وجود داشته باشد. بیماری که در اثر بیماری نسبت به غذا و میوه و سایر مأکولات و مشروبات مطبوع میلی در خود احساس نمیکند، این بیمیلی ربطی به زهد ندارد.
- شرط دوم: آن که امکان دسترسی به وسایل مادّی برای انسان وجود داشته باشد. پس اگر ترک دنیا به علت عجز و ناتوانی باشد این ترک نیز از مصادیق زهد به شمار نمیآید.
- شرط سوم: آن که وجود تمام جاذبهها و امکانات مادّی و شهوانی انسان به خاطر هدفهای عالیتر و مقاصدی والا نسبت به دنیا بیرغبت شده و خود را از وابستگی به مظاهر فریبنده و زیبای دنیا رها سازد. در چنین شرایطی زهد واقعاً مصداق پیدا میکند.
با این توضیح معلوم میشود که اساس زهد بر رها شدن از وابستگیها و علقههای مادی است نه فاقد بودن آن. بنابراین، چنان چه کسی بتواند خود را از این دلباختگی نسبت به دنیا رها سازد زاهد است.
خلاصه، زاهد واقعی کسی است که قلباً دنیا را طلاق داده باشد نه آن که دنیا او را به بازی نگرفته و از روی ناچاری و یا به منظور خودنمایی و تظاهر تارک دنیا شده باشد. به قول شاعر:
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
امیرالمؤمنینعلیه السلام در این باره سخن بسیار دارد که قسمتی از آنها در نهج البلاغه نقل شده است و اگر بخواهیم در کلمات آن حضرت سیری داشته باشیم و موضوع را در تمام ابعاد از دیدگاه حضرتش مورد برسی قرار دهیم باید رساله جداگانهای بنویسیم. پس در این جا به چند جمله و نکته اکتفا میکنیم و طالبان تفصیل را به نوشتههای اساتید فن به ویژه رساله سیری در نهج البلاغه نوشته مرحوم استاد شهید مطهریقدس سره ارجاع میدهیم.(475)
امیرالمؤمنینعلیه السلام در یک جا دنیا را مخاطب قرار میدهد و میگوید:
ای دنیا، ای دنیا! از من دور شو. آیا میخواهی خودت را به من عرضه کنی یا به من اظهار تمایل و رغبت نمایی؟ دیگر وقت آن نیست که تو پیش من خود آرایی کنی، هرگز [برو این دام بر مرغ دیگر نه / که عنقا را بلند است آشیانه . من هیچ گونه نیازی به تو ندارم و تو را سه طلاقه کردم که در آن رجوعی نیست. ایام زندگی تو کوتاه و ارزش تو ناچیز و امید به تو پست و حقیر است.(476)
و در جای دیگر میگوید:
اگر میخواستم، میتوانستم از عسل خالص و مغز گندم و لباس حریر استفاده کنم، اما دور است از من که هوای نفس بر من چیره شود و حرص و آز مرا به شکمبارگی وادار کند... من برای این آفریده نشدم که به خوردن غذاهای خوب و لذیذ مشغول شوم مانند چارپایی که آن را پروار بسته باشند که جز خوردن مقصد و مقصودی ندارد.(477)
امام صادقعلیه السلام میفرماید:
زهد آن نیست که مالت را ضایع، و حلال خدا را حرام کنی بلکه زهد در دنیا آن است که نسبت به آن چه خود داری وابستهتر از آن چه که در ید قدرت خداوند عزوجل است نباشی.(478)
یعنی، اگر تکیه گاهت تنها خداوند باشد و به چیزی جز او متکی نباشی زاهد هستی.
آثار زهد
زهد را آثار و نشانههایی است که عرفا و بزرگان سیر و سلوک هر یک به مقتضای ذوق و سلیقه خود آن را با آن آثار تعریف کردهاند، ولی بهتر است در این باره نیز به کلام پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم و اولیای دین و ائمه معصومینعلیهم السلام رجوع کنیم که پس از قرآن بهترین و زیباترین کلام و رساترین بیان، کلام رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و امیرالمؤمنین و رئیس الزاهدین علیعلیه السلام است.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم میفرماید:
هر کس در دنیا زهد پیشه کند خداوند حکمت و بصیرت را در قلبش وارد سازد و زبانش را به حکمت گویا نماید و درد و درمانش را به او بشناساند و او را از دنیا سالم به دارالسّلام [: بهشت برین بیرون برد.(479)
در این کلام، زهد با حکمت و شناخت و سلامت قلب درهم آمیخته و با آن اثار معرفی شده است.
از امیرالمؤمنینعلیه السلام نقل شده است که فرمود:
ای مردم! زهد کوتاه کردن آروزها و شکر و سپاس در هنگام نعمتها و پرهیزکاری از گناهان است. پس اگر نتوانستید همه این صفات را فراهم آورید مبادا حرام بر صبر شما چیره شود و هنگام نعمت، شکر خدا را فراموش کنید، که خداوند با دلایل واضح و کتابهای قاطع و دندان شکن حجت را بر شما تمام کرده و عذری برایتان باقی نگذاشته است.(480)
و در جای دیگر میفرماید:
به راستی زاهدان دلهایشان میگرید هر چند در ظاهر بخندند، و سخت اندوهناکند گرچه به ظاهر خوشحال باشند و با نفس خویش همیشه در ستیزند هر چند دیگران به حال آنها و نعمتهایی که خدا به آنها داده است رشک میبرند... .(481)
در این جا ذکر این نکته خالی از فایده نیست که طبق توضیح و تفسیری که برای زهد گفته شد با کنارهگیری و پرهیز از لذات مادّی ملازمت ندارد، اما بیرغبتی و بیمیلی نسبت به مظاهر دنیا بالطبع با قناعت و مناعت طبع و عفّت نفس همراه است. یعنی همان طور که قبلاً گفته شد ممکن است زهد با وجود مال و منال و مقام و منصب تحقّق پذیرد (چنان که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم و سلیمان و داوود و حضرت علی و خدیجهعلیهم السلام و بسیاری از اولیاء اللَّه با داشتن ملک و حکومت و با در اختیار داشتن مال و ثروت زاهدترین بندگان خدا بودهاند) ولی معمولاً روحیه زهد انسان را به حدّ کفاف و عفاف قانع میسازد و زاهدان به بیش از آن خود را گرفتار نمیکنند و اگر هم چیزی داشته باشند در مصرف قناعت ورزیده و شخصاً کمتر آن را مورد استفاده قرار میدهند بلکه آن را در راه خدا و رفع نیاز مردم به کار میگیرند و دیگران را بر خویش مقدم میدارند.
و در واقع، قناعت یکی از مراتب زهد است و پس از آن نوبت به مرتبه احسان و ایثار میرسد و آخرین منزل ترک ما سوی اللَّه است.
خداوندا! ما را به این مراتب و منازل هدایت فرما. آمین.
قناعت یکی دیگر از ویژگیهای افراد با ایمان و از امتیازات انسانهای با فضیلت است. افراد خودساخته و آراسته دارای روحیه قناعت و عزتاند و در پرتو این روحیه عالی هیچگاه چشم طمع به مال و منال دیگران ندوخته و برای کسب مال و مقام شخصیت والای خویش را خرد نمیکنند. افراد قانع در زندگی به مقدار ضرورت و کفاف بسنده کرده و به کمتر از آن نیز خشنودند. مهمترین بارزه صفت قناعت همان رضایت خاطر و روحیه بالای انسانهای قانع نسبت به مقدّرات عالم است.
قناعت از مکارم اخلاق و از خصایص پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم است. ما نیز به پیروی از آن بزرگوار که اسوه و الگوی ما است باید خود را به این صفت متّصف کنیم.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
خداوند امتیاز پیامبرش را به مکارم اخلاق داد، شما نیز خود را در این مورد بیازمایید. اگر این ویژگیها در شما بود خدا را سپاس گویید و از او بخواهید که آنها را زیادتر کند. این امتیازات عبارت است از: یقین، قناعت، صبر، شکر، رضا، حسن خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت و مردانگی.(482)
قناعت دارای دو مرتبه عالی و اعلی است. مرتبه نخست، راضی بودن به حدّ ضرورت و کفاف، و مرتبه دوم رضایت به کمتر از آن است.
راغب اصفهانی میگوید:
قناعت اکتفا به مقدار ناچیزی از وسایل زندگی در حدّ ضرورت و نیاز است.(483)
در حدیث از امام سجادعلیه السلام نقل شده است که فرمود:
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بر شترچرانی گذر کرد، کسی را فرستاد تا قدری شیر بگیرد. شتربان گفت: آن چه در پستان شترها است برای صبحانه قبیله و آن چه در ظرفها است برای شام آنها است و مورد نیاز خودمان میباشد.
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خدایا! مال و فرزندانش را زیاد کن. سپس به گوسفند چرانی برخورد کرد. کسی را فرستاد مقداری شیر از او بگیرد. چوپان گوسفندها را دوشید و هرچه در ظرف داشت در ظرف پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم ریخت و گوسفندی نیز برای آن بزرگوار فرستاد و گفت: آن چه شیر در نزد ما بود همین مقدار است و اگر بیش از این نیاز دارید میتوانیم برایتان آماده کنیم.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خدایا! او را به قدر کافی روزی ده. یکی از اصحاب عرض کرد: یا رسول اللَّه! برای کسی که جواب منفی داد دعایی کردی که همه ما آن دعا را دوست داریم ولی برای کسی که حاجت شما را برآورد، دعایی کردی که هیچ کدام از ما آن را دوست نداریم.
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: آن چه کم باشد و کفایت کند بهتر است از آن چه زیاد باشد و دل انسان را از یاد خدا باز دارد.
سپس فرمود: خدایا! به محمّد و آل محمّد به قدر کافی روزی عطا کن.(484)
و در ضمن حدیث دیگری فرمود:
... بیتردید مالی اندکی که نیاز انسان را برآورد بهتر از مال زیادی است که انسان را از یاد خدا باز دارد.(485)
و نیز فرمود:
بهترین روزی آن است که به اندازه کفایت باشد [و انسان بتواند واجبات خود را ادا کند و نیازی به مردم پیدا نکند] .(486)
و در حدیثی فرمود:
خوشا به حال کسی که مسلمان باشد و زندگیاش به قدر کفاف.(487)
حضرت علیعلیه السلام آنگاه که اوصاف یکی از یاران رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم (خبّاب ابن ارت) را بر میشمرد از جمله ویژگی های او را قناعت و راضی بودن به قدر کفاف را ذکر میکند و میفرماید:
خداوند رحمت کند خبّاب بن ارت را که از روی میل و رغبت اسلام آورد و به قصد طاعت هجرت کرد و به زندگی ساده قناعت نمود و از خدا خشنود بود و در تمام دوران زندگی خود جهاد میکرد... .(488)
سپس فرمود:
... خوشا به حال کسی که به یاد معاد و بازگشت باشد و برای روز حساب کار کند و در زندگی به اندازه کفایت و رفع نیاز قناعت نماید و از خدا راضی باشد.(489)
قناعت در بعد مثبت و منفی دارای آثار متفاوتی است. به عبارت واضحتر، چنان چه در انسان روحیه قناعت حکمفرما باشد به دنبال آن آثار بسیار خوبی مشاهده میشود، اما در بعد منفی - یعنی اگر به جای قناعت ضدّ آن یعنی روحیه حرص و طمع حاکم باشد - آثاری متضاد با آثار قناعت پدید میآید.
شک نیست که از دیدگاه قرآن و اسلام عزّت و بزرگی از آن مؤمنان است.
قرآن میفرماید:
... عزّت تنها از آن خدا و رسول او و مؤمنان است لکن منافقان نمیدانند.(490)
این عزت و سرفرازی برای مؤمن به اندازهای ارزشمند و مهم است که اجازه ندارد به هیچ وجه خود را نزد دیگران خوار و زبون کند.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
خداوند تمام امور مؤمن را به خودش واگذار کرده ولی به او اجازه نداده است که خود را ذلیل و خوار کند. مگر نمیبینی خداوند در این باره فرمود: «عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است»؟ بنابراین سزاوار است مؤمن همیشه با عزّت باشد و زیر با ذلت نرود.(491)
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
شایسته نیست که مؤمن خود را ذلیل کند.(492)
بی شک، یکی از چیزهایی که سبب عزّت و بزرگی انسان میشود و او را از ذلّت و خواری نجات میدهد قناعت است.
امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود:
هیچ کس از شخص قانع عزیزتر نیست.(493)
قناعت وسیله عزّت است.(494)
قناعت سبب عزّت و بینیازی از مردم است.(495)
قناعت پایدارترین عزّت است.(496)
به هر حال، کسی که میخواهد عزّت نفس خود را حفظ کند باید قناعت پیشه باشد و از آبروی خود پیش مردم نکاهد.
عزیز النفس من لزم القناعة
و لم یکشف لمخلوق قِناعَه(497)
بزرگوار کسی است که همواره قناعت کند و نزد مردم آبروی خود را نبرد.
تشنه جوی کریمان نشوی
که قناعت همه دریا باشد
مرد را پای قناعت به زمین
سر همّت به ثریا باشد(498)
رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
قناعت گنجی است که فانی نمیشود.(499)
و نیز فرمود:
قناعت مالی است که تمام نمیشود.(500)
حضرت علیعلیه السلام در این باره میفرماید:
«لا کَنْزَ أغْنی مِنَ الْقَناعَةِ».(501)
گنجی بینیاز کنندهتر از قناعت نیست.
مدان گنجی به از گنج قناعت
غنی مال است مزد این صناعت(502)
در قسمت دیگری از روایات میخوانیم که اگر کسی به آن چه خدا به او داده است قناعت کند از بینیازترین افراد است. (در حقیقت، آن چه مهم و ارزشمند است روح قناعت و بینیازی است نه مال و ثروت. چه بسا ثروتمندانی که گدا صفتند).
از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم آمده است:
بینیازی به فراوانی ثروت نیست، بینیازی تنها در روحیه بینیازی است.(503)
امام صادقعلیه السلام فرمود:
هر کس به آن چه خدا روزیش کرده قانع باشد از بی نیازترین مردم است.(504)
و نیز فرمود:
«أغْنَی الْغِنی ألْقَناعَةُ».(505)
برترین بی نیازیها قناعت است.
امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود:
«ألْقَناعَةُ رَأسُ الْغِنی .(506)
قناعت سرآمد بی نیازیها است.
کسی که به آن چه خدا برای او مقّدر کرده است راضی نباشد خواه ناخواه چشم طمع به مال دیگران خواهد داشت که در نتیجه، دست نیاز به سوی آنان دراز خواهد کرد و این خود موجب ذلّت و خواری او خواهد شد.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«ما أقْبَحَ بِالْمُؤمِنِ أنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةُ تُذِلُّهُ».(507)
چه زشت است برای مؤمن که میل و رغبتی در او باشد که او را خوار و ذلیل کند.
از نتایج آز و طمع نگرانی و تشویق خاطر است.
امام صادقعلیه السلام درباره نزول آیه:
هرگز چشم خود را به نعمتهای ادی که به گروه هایی از آنها دادهایم میفکن که اینها شکوفههای زندگی دنیا است و برای آن است که آنان را با آن بیازماییم و روزی پروردگارت پایدارتر است.(508)
میفرماید:
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم وقتی این آیه را شنید راست نشست و فرمود: هر کس به خدا دل نبندد حسرت دنیا او را از پای در میآورد، و هر کس چشم از مال و ثروت مردم برندارد حزنش طولانی شود و خشمش فرو ننشیند، و هر کس نعمت خدا را تنها در خوردنیها و نوشیدنیها ببیند عمرش کم و عذابش [: درد و رنجش نزدیک شود.(509)
قرآن مجید در جای دیگر به همین مضمون میفرماید:
هرگز چشم خود را به نعمتهایی که به گروه هایی از آنها [: کافران دادیم میفکن و به خاطر آن چه آنها دارند غمگین مباش و بال و پر خود را بر مؤمنان فرو آر [و آنها را زیر پوشش مهر و محبت خود قرار ده .(510)
بنابراین، انسان باید همیشه در زندگی اعتدال و میانهروی را از دست ندهد و قناعت را پیشه خود سازد، که در غیر این صورت، روی سعادت و خوشبختی را نخواهد دید.
امام سجّادعلیه السلام فرمود:
تمامی خیر و سعادت را در این دیدم که انسان به آن چه در دست مردم است چشم طمع نداشته باشد [زیرا طمع خواه ناخواه انسان را خوار و ذلیل میسازد] .(511)
امام صادقعلیه السلام فرمود:
شرف و سربلندی مؤمن، در شب زنده داری، و عزّت او در بی نیازی از مردم است.(512)
از امیرمؤمنان علیعلیه السلام پرسیدند منظور از «حیات طیّبه» در آیه شریفه:
«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً»(513)
چیست؟ فرمود: حیات طیّبه «قناعت» است.(514)
با این که انسان وظیفه دارد برای امرار معاش و به دست آوردن روزی حلال کار کند و زحمت بکشد اما از این نکته نیز نباید غفلت ورزد که با آن همه سعی و تلاش بیش از آن چه روزیاش باشد نصیبش نخواهد شد و آن چه خدای متعال برای انسان معین فرموده است هر کجا که باشد به او خواهد رسید.
امیرمؤمنانعلیه السلام در این باره میفرماید:
ای فرزند آدم! روزی دو گونه است: یکی آن که تو در جست و جوی آن هستی، و دیگر آن که تو را میجوید که اگر به دنبال آن نروی به سراغ تو میآید.... .(515)
و در وصایای خود به فرزندش امام حسن مجتبیعلیه السلام فرمود:
پسرم! بدان که روزی بر دو گونه است: یک نوع روزی است که به جست و جوی آن بر میخیزی، و روزی دیگری است که به سراغ تو خواهد آمد هر چند تو سراغ او نروی... .(516)
به هر حال، آن چه مسلّم است خدای متعال روزی انسان را ضمانت کرده است، که امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود:
«... قَدْ تَکَفَّلَ لَکُمْ بِالرّزْقِ».(517)
«... [خداوند] روزیهایتان را ضمانت کرده است.
خداوند تعالی در قرآن کریم فرموده است:
اگر اهالی شهرها و قریهها همگی با هم ایمان آورند و تقوا داشته باشند درهای رحمت و برکت را از آسمان و زمین به رویشان میگشاییم. امّا آنان حقایق را تکذیب کردند، ما نیز آنها را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.(518)
و نیز فرموده است:
«... وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ....».(519)
... و هر کس تقوا داشته باشد و حریم الهی را نگهداری کند خدا برای او راه گریزی قرار میدهد و از آن جا که گمان ندارد او را روزی میدهد... .
آیه اوّل در مورد تقوای گروهی و اجتماعی است، زیرا چنان چه بعضی پرهیزکار و بعضی گناهکار باشند نمیتوان گفت اهالی قریه اهل تقوا هستند. پس در صورتی که همگان پرهیزکار شوند مصداق برای کلام خدا پیدا میشود؛ آنگاه همه مشمول رحمت و برکت الهی میشوند. اما آیه دوم تقوای فردی را بیان میکند که تقوای فردی نیز منشأ گشایش کار خواهد بود.
عامل دوم استفغار است. امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود:
«... خداوند استغفار و توبه را وسیلهای برای فراوانی روزی و رحمت قرار داده است. خدای سبحان فرموده است: «از پروردگارتان طلب آمرزش کنید که او بسیار آمرزنده است، تا باران رحمتش را از آسمان پی در پی بر شما فرو فرستد(520)».(521)
تواضع یکی از این آداب و سنن و از ویژگیها و خصوصیات انسان متخلّق به اخلاق نیکو است. دین مقدس اسلام در این باره تأکید زیادی دارد که اینک به بیان برخی از آیات و روایات مربوط به این موضوع میپردازیم.
خدای متعال در آن جا که صفات و ویژگیهای بندگان خاص خود را بر میشمارد یکی از آن امتیازات را تواضع میداند و میفرماید:
«وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً».(522)
بندگان خداوند رحمان آنها هستند که آرام و بی تکبّر بر زمین راه میروند، و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند و دشنامشان به آنها سلام میگویند و با بیاعتنایی و بزرگواری میگذرند.
نخستین صفتی که خدای متعال بندگان خاص خود را به آن توصیف میکند، آرامی و وقار در راه رفتن و نداشتن ژست غرورآمیز است، زیرا شیوه راه رفتن حاکی از خصلتهای درونی انسان است. برخی از افراد چندان متکبّر و مغرورند که از شیوه راه رفتن آنها به خوبی میتوان به غرور و نخوتشان پی برد. از این رو خدای متعال در جای دیگر از قرآن مجید راه رفتن ار روی تکبّر را با فلسفه خاصی نهی کرده و میفرماید:
«وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً».(523)
در زمین از سر کبر و غرور گام بر مدار، چرا که تو (هر چند قوی باشی) هرگز نمیتوانی با پاهایت اعماق زمین را بشکافی و هرگز به سربلندی به کوهها نمیرسی.
و لقمان حکیم به فرزندش گفت:
«[پسرم!] با بی اعتنایی از مردم روی مگردان و مغرورانه بر زمین راه مرو، که خداوند هیچ متکبّر مغروری را دوست ندارد».(524)
حضرت علیعلیه السلام در توصیف اهل تقوا فرمود:
«... از جمله صفات برجسته پرهیزکاران این است که راه رفتن آنان از روی تواضع و فروتنی است...».(525)
رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم تواضع را وسیله سربلندی و عظمت مقام انسان میداند و میفرماید:
«... تواضع و فروتی وسیله سربلندی و سرافرازی است. تواضع کنید تا خدای متعال مقام شما را بلند گرداند...».(526)
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«حضرت لقمان به فرزندش فرمود: عزت از آنِ کسی است که برای خدا خضوع کند و افتخار و بزرگی برای کسی است که برای خدا تواضع کند...».(527)
تواضع نشانه کامل عقل
امام صادقعلیه السلام در ضمن حدیثی فرمود:
«کمال عقل در سه چیز است، یکی از آنها تواضع برای خدا است...».(528)
تواضع از برترین عبادات
امیرمؤمنانعلیه السلام در ضمن توصیههای خود به امام حسن مجتبیعلیه السلام فرمود:
«... و تواضع را شیوه خود قرار ده، چرا که از برترین عبادات است».(529)
امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود:
«نتیجه تواضع جلب محبت و علاقه مردم است».(530)
تواضع از صفات دوستان خدا است
پیامبر گرامیصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«چهار خصلت است که خدای متعال کرامت نمیکند آن را مگر به کسی که او را دوست میدارد،... یکی از آنها تواضع است».(531)
بعضی از مردم در مقام ادّعا خود را متواضع جلوه میدهند اما در مقام عمل میان گفتار و کردار آنها تفاوت فاحشی دیده میشود.
به گفته مرحوم شیخ بهایی:
آراسته ظاهریم و باطن نه چنان
القصّه چنان که مینماییم نهایم(532)
حال، به طور اجمال به بیان بعضی از علائم تواضع و ویژگیهای اهل تواضع میپردازیم، بدان امید که بتوانیم آن خصوصیات را سرمشق زندگی خویش قرار دهیم، چنان که امام سجادعلیه السلام در مقام مناجات با خدا عرض میکند:
«... خدایا! از تو میخواهم که مرا در برابر بندگانت به نشانه تواضع نرم خو کنی».(533)
یکی از نشانههای تواضع آغاز کردن به سلام است.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«نشانه تواضع این است که به هر کس برخورد کردی سلام کنی».(534)
امام حسن عسکریعلیه السلام فرمود:
«نشانه تواضع این است که به هر کس بگذری بر او سلام کنی».(535)
این سنّت بحدّی مهم است که قرآن مجید در موارد متعدد با صراحت به آن امر کرده و در روایات اهل بیتعلیهم السلام نیز درباره آن تأکید اکید آمده و پاداش زیادی برای آن در نظر گرفته شده و از ترک سلام نکوهش شده است. در این باره به چند حدیث اشاره میکنیم.
از امام صادقعلیه السلام نقل شده است که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرزندان عبدالمطّلب را دعوت کرد و فرمود:
«ای فرزندان عبدالمطّلب! آشکارا سلام کنید وصله رحم را انجام دهید، و هنگامی که مردم در خواب هستند شب زنده داری کنید و به عبادت خدا بپردازید و مردم را اطعام کنید و سخن خوب بگویید تا به سلامت وارد بهشت شوید».(536)
امام هفتمعلیه السلام نیز فرمود:
«مردم را طعام کنید، آشکارا سلام گویید و هنگامی که مردم در خواب هستند نماز بگزارید [: نماز شب تا به سلامت وارد بهشت شوید».(537)
رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم اهمیت زیادی به سلام کردن میداد. ابن شهر آشوب مینویسد:
«[پیامبر] به هر کس برخورد میکرد در سلام کردن بر او سبقت میجست».(538)
آن حضرت حتی بر کودکان و خردسالان نیز سلام میکرد تا پس از آن بزرگوار سلام کردن به عنوان یک سنّت زنده بماند و مردم سبقت در سلام را شیوه خود قرار دهند. از این رو فرمود:
«پنج خصلت را تا هنگام مرگ ترک نخواهم کرد... [که از جمله آنها] سلام کردن بر کودکان است تا پس از من روش عمومی باشد [و به عنوان سنّت اسلامی مردم به آن رفتار کنند] ».(539)
اکنون که رجحان و خوبیِ سلام کردن معلوم شد، بی تردید، مسابقه از یکدیگر پیشی گرفتن در این امر خیر نیز مطلوب و پسندیده است، چرا که قرآن مجید میفرماید:
«فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ».(540)
در انجام امور خیر از یکدیگر پیشی بگیرید.
همچنین در این باره توصیههای فراوانی شده است؛ زیرا در صورتی که سلام کردن و پاسخ دادن به آن توأم با محبت و صفا و صمیمیت باشد، علاوه بر آثار اجتماعی، نتیجههای معنوی و دینی نیز دارد. در این مورد به دو حدیث اشاره میکنیم:
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«کسی که آغاز به سلام میکند از نظر قرب و منزلت به خدا و پیامبر نزدیکتر است».(541)
حضرت علیعلیه السلام فرمود:
«سلام هفتاد ثواب دارد. شصت و نه حسنه آن مخصوص آغاز کننده و تنها یک ثواب به پاسخ دهنده سلام تعلق میگیرد».(542)
متأسفانه بعضی از افراد متکبّر و خودخواه و مغرور این سنّت اسلامی را نادیده گرفته و انتظار دارند که تمام مردم به آنها سلام کنند. خودخواهی و غرور برخی از آنان تا حدّی است که متوقعاند کسانی که نشستهاند به احترام آنها از جا برخیزند و به آنها سلام کنند. این گونه افراد با این انتظار بیمورد دو سنّت اسلامی را نادیده انگاشتهاند که یکی از آن دو سلام کردن ودیگری آداب سلام کردن است، چون در اسلام تمام این نکات به طور دقیق بیان شده است.
در احادیث معصومینعلیهم السلام در این باره دستورهای جالب و دقیقی دیده میشود.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«کوچک بر بزرگ، رهگذر بر نشسته و گروه اندک بر گروه انبوه باید سلام کنند».(543)
و نیز فرمود:
«سواره بر پیاده و پیاده بر نشسته سلام کنند و در برخورد دو گروه با یکدیگر، آنها که کمترند بر آنها که بیشترند سلام کنند و اگر شخصی به جمعیتی برخورد کرد بر آنان سلام کند».(544)
فخر رازی در تفسیر خود روایتی از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نقل میکند که بر اساس آن، کسانی که مرکبشان از مرکب دیگران از نظر قیمت بالاتر است باید بر آنها که مرکب ارزانتری دارند سلام کنند. و اینک متن روایت:
«سنّت [اسلام این است که سواره بر پیاده، اسب سوار بر الاغ سوار، کوچک بر بزرگ، عدّه کم بر جمعیت زیاد و ایستاده بر نشسته سلام کنند».(545)
فخر رازی پس از بیان این روایت میگوید:
«علت این که باید سواره بر پیاده سلام کند این است که سوار هیبت و ابهت بیشتری دارد، از این رو هنگامی که سلام میکند ترس مردم از میان میرود.
و علت این که آن کس که مرکب او گران قیمتتر است بر کسی که مرکب ارزانتری دارد باید سلام کند این است که این خود نوعی مبارزه با کبر است [که سرچشمه این تکبّر، ثروت است ».(546)
زیرا برخی تصور میکنند چون از ثروت زیاید برخوردارند باید دیگران با دیده احترام به آنها بنگرند. به این جهت میگوید این گونه افراد برای سلام کردن بر دیگران سزاوارترند، چرا که این خود وسیلهای برای درهم شکستن کبر و غرور آنها است.
دیگر از نشانههای تواضع، ترک جدال و مراء است.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«... تواضع نشانه هایی دارد....که یکی از آنها ترک مراء و جدال است هر چند حق با تو باشد، و تواضع سرچشمه خوبیها است».(547)
راغب اصفهانی در مفهوم لغوی آن میگوید:
«جدال عبارت است از بحث و گفت و گویی که به منظو کوبیدن طرف و غالب شدن بر او صورت میگیرد و علت این که به این گونه گفت و گو مجادله میگویند این است که دو نفر در برابر یکدیگر به بحث و مشاجره میپردازند تا هر کدام فکر خود را بر دیگری تحمیل کند. و ریشه کلمه «جدال» از «جدلت الحبل» (طناب را محکم تابیدم) گرفته شده است، چون کسی که چنین سخن میگوید میخواهد دیگری را با سخن و رأی خود بپیچاند تا در زمینه طرف مقابل با زور از افکار و عقاید خود دست بر دارد».(548)
و اما مفهوم اصطلاحی جدال آن است که انسان از مسلّمات طرف علیه او بهره برداری کند؛ یعنی در مقام استدلال از مقدماتی که طرف قبول دارد استفاده کند که این روش برای اقناع یا اسکات طرف مقابل مؤثر است و چنان چه کیفیت برخورد در این گونه استدلال، متین و خوب باشد همان جدال احسن است که قرآن آن را تحسین کرده است.
مجادله از موضوعاتی است که بسیاری از مردم به آن مبتلا هستند و در ابعاد مختلف آن میتوان سخن گفت، اما بارعایت اختصار تا آن جا که از اصل بحث خارج نشویم در این مورد گفت و گو میکنیم.
اسلام به طور کلی از جدال نهی نکرده است بلکه در مواردی از قرآن به پیامبر امر میکند که با مردم مجادله کند، زیرا بحث و گفت و گو در مسائل به خاطر ارشاد و راهنمایی مردم لازم و ضروری است و چه بسا افرادی که در اثر این گونه مجادله و مباحثه توانستهاند عدّه زیادی را به خیر و سعادت دعوت کنند و از گمراهی نجات دهند.
قرآن کریم میفرماید:
«ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ».(549)
با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها با طریقی که نیکوتر است استدلال و مناظره کن. پرودگار تو از هر کسی بهتر میداند چه کسانی از طریق او گمراه شدند و چه کسانی هدایت یافتهاند.
و در مورد دیگر میفرماید:
«وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»(550)
با اهل کتاب جز با روشی نیکوتر مجادله نکنید مگر کسانی که از آنها که مرتکب ظلم و ستم شدند، و به آنها بگویید ما به تمام آن چه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده ایمان داریم، معبود ما و شما یکی است و ما در برابر او تسلیم هستیم.
بنابراین، مجادله مطلقاً مذموم نیست و قرآن کریم از گفت و گو و بحثهای منطقی نهی نکرده بلکه بحث و جدالی مذموم و ناپسند است که سرکوبگرانه و همراه با فریاد و جنجال و خشونت باشد و سرانجام به هتک حرمت و ریختن آبروی مردم منتهی شود، وگرنه در صورتی که هدف از بحث و مجادله برتری جویی نباشد بهترین راه برای روشن شدن حقایق خواهد بود.
در روایات اسلامی مطالب زیادی پیرامون مناظرات پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم و ائمه معصومینعلیهم السلام با مخالفان آنان به چشم میخورد که با مراجعه به احتجاجهای آنان حقیقت مطلب روشن میشود. گذشته از این، ائمه معصومینعلیهم السلام به اصحاب و پیروان خود (کسانی که قدرت علمی داشتند) دستور میدادند که بروند و با مخالفان مناظره کنند و به بحث و گفت و گو بپردازند و این خود دلیلی بر این است که مجادله به طور کلی از نظر اسلام مذموم و ناپسند نیست.
اگر غرض از جدال خصومت و اظهار فضل و کمال باشد از دیدگاه قرآن جایز نیست، زیرا کسی که این گونه مجادله میکند خود را نساخته و تزکیه نکرده و علایق مادّی و دنیوی را از خود دور نکرده است و علت این که در موقع احرام حج و عمره جدال تحریم شده این است که با فلسفه احرام که فرو ریختن علایق مادّی و مفاخر دنیوی است منافات دارد.
قرآن میفرماید:
«... فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ...».(551)
... در حج آمیزش جنسی با زنان و گناه و جدال نیست.... .
بی شک، جدال به خاطر خصومت و تفوق جویی و برتریطلبی آثار سوئی دارد که چند مورد را یادآور میشویم:
یکی از آثار شوم جدال آن است که آبروی انسان میرود. به خصوص اگر طرف مقابل عیبجو و هتّاک باشد و در گفتههای خود ادب را رعایت نکند و آن چه بر زبانش جاری شود بگوید، سرانجام، کار به بیحرمتی و توهین میرسد.
امیرمؤمنانعلیه السلام میفرماید:
«کسی که به آبروی خود علاقهمند است مجادله و ستیزه جویی را ترک کند».(552)
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«با دو کس جدال مکن: با شخص عاقل بردبار، و با شخص نادان و کم عقل. زیرا اوّلی بر تو چیره میشود و دومی تو را میآزارد».(553)
امیرالمؤمنینعلیه السلام در روایتی به این جهت مردم را از مجادله نهی کرده که مجادله موجب عداوت و دشمنی است. فرمود:
«از مجادله و ستیزه جویی بپرهیزید، زیرا این دو دلهای برادران دینی را نسبت به یکدیگر مکدّر میکند و بذر نفاق را پرورش میدهد».(554)
با این که تواضع و فروتنی از صفات برجسته انسان است اما باید دانست که تواضع مطلقاً پسندیده نیست، زیرا ممکن است در برخی شرایط اظهار فروتنی آثار منفی داشته باشد. از این رو در آداب معاشرت به مواردی برخورد میکنیم که از تواضع نهی شده است که به چند مورد آن اشاره میشود.
یکی از صفات ناپسند تکبّر است که از گناهان کبیره شمرده شده. از این رو تواضع در برابر متکبّر پسندیده نیست، زیرا تواضع در برابر متکبّر نشانه اظهار محبّت نسبت به او و موجب تثبیت موقعیت اوست، در حالی که خداوند متعال متکبّران را دوست ندارد.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«خداوند متعال به حضرت داوود وحی کرد و فرمود: ای داود! همان گونه که نزدیکترین مردم به خدا متواضعند دورترین مردم از خدا متکبّران هستند».(555)
به این جهت دستور دادهاند که با متکبّر باید با تکبّر برخورد کنید تا از اوج قدرت غرور به زیر آید و در میان مردم کوچک و حقیر شود.
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«هرگاه متواضعات امّت مرا ببینید در مقابلشان تواضع کنید و زمانی که با متکبّران برخورد کردید بر آنها تکبّر کنید، که این رفتار موجب ذلّت و خواری متکبّران میشود».(556)
مورد دیگری که تواضع پسندیده نیست تواضع در برابر ثروتمندان به خاطر ثروت آنها است. اگر کسی در برابر ثروتمندی تنها به خاطر ثروت و مال او تواضع کند اساس ایمانش متزلزل میشود. بر عکس، تواضع ثروتمند نسبت به فقرا بسیار پسندیده و ممدوح است.
حضرت علیعلیه السلام در این باره میفرماید:
«چه خوب است تواضع و فروتنی ثروتمندان در برابر فقرا برای رسیدن به پاداش الهی، و از آن بهتر، بیاعتنایی و تکبّر مستمندان است در برابر اغنیا به خاطر تکیه به خدا».(557)
و نیز میفرماید:
«... کسی که نزد ثروتمندی برو و به خاطر ثروتش در برابر او تواضع کند دو سوم دینش از دست میرود».(558)
مورد دیگری که استثناء شده تواضع در مقابل کافران و معاندان است که مؤمنان نباید در برابر کافران(559) خود را کوچک بشمارند و در آنان به دیده احترام بنگرد، بلکه باید تنها در برابر مؤمنان متواضع باشند و در مقابل کافران سر سخت و متکبّر، چنان که قرآن میفرماید:
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمْ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً».(560)
محمد فرستاده خدا است و کسانی که با او هستند در برابر کافران سرسخت و شدید و در میان خود با یکدیگر مهربانند. آنها را میبینی که رکوع میکنند، به سجده میآیند و جویای فضل و خشنودی خدا هستند. نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است. این است وصفشان در تورات و انجیل، که همانند زراعتی هستند که جوانه بزند و آن جوانه محکم شود و بر پاهای خود بایستد و بقدری نمو و رشد کند که زارعان را به شگفتی وا دارد. این برای آن است که کافران را به خشم آورد. خداوند کسانی از آنها را که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است.
از مواردی که تواضع پسندیده نیست تواضع نسبت به کسانی است که متجاهر به فسق از قبیل میگساری و ربا خواری و ترک نماز و امثال آن باشند.
اسلام اجازه نمیدهد با این گونه اشخاص طوری رفتار کنیم که در گناه و عصیان جرأت پیدا کنند، از این رو حتی از سلام کردن به آنها نهی کرده است.(561)
1) نجم / 8 و 9.
2) این تعبیر از باب تشبیه معقول به محسوس به منظور مجسم کردن نهایت درجه نزدیکی است، و گرنه خداوند لامکان است و بعد مکانی برای او وجود ندارد.
3) اعراف /179.
4) تین / 5 .
5) روم / 30.
6) اعراف / 187 و موارد دیگر.
7) مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ». محجّة البیضاء: ج 1 / ص 68؛ الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال 1302، ص 94. این روایت به همین عبارت از حضرت علی علیه السلام در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید (چاپ مصر، ج 20 / 292) و فهرست غرر (ص 387، شماره 7946) با اندک تفاوتی نقل شده اسʮ بعضی در تفسیر این حدیث راه خطا پیموده و گفتهاند که گفتار رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در مسأله عرفان خدا از باب تعلیق بر محال است، یعنی مقصود پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم آن است: چنان که شناخت نفس ناممکن است عرفان خدا نیز امکان ندارد. اما با توجه به مضامینی که در این مورد مکرر نقل شده نادرستی این برداشت کاملاً روشن میشود. مثلاً جمله «إعْرِفْ نَفْسَکَ تَعْرِYҠرَبَّکَ» یا جمله «أعْرَفَکُمْ بِنَفْسِهِ أعْرَفُکُمْ بِرَبِّهِ» بطلان این مفهوم را به خوبی نشان میدهد.
8) أفْضَلُ الْمَعْرِفَةِ مَعْرِفَةُ الانِسانِ نَفْسَهُ». فهرست غرر: ص 387، شماره 2935.
9) إعْرِفْ نَفْسَکَ أیُّهَا الانِسانُ تَعْرِفْ رَبَّکَ. الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال 1302، ص 94.
10) بقره / 269.
11) الْحِکْمَةُ ضالَّةُ المُؤمِنِ. نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 77.
12) أعْرَفُکُمْ بِنَفسِهِ أعرفُکُم بِرَبِّهِ». الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال 1302، ص 94.
13) أعْلَمُکُم بِنَفْسِهِ، أعلَمُکُمْ بِرَبِّهِ». امالی سیّد مرتضی: ج 2 / ص 329.
14) هَلَکَ امْرُؤُلَمْ یَعْرِفْ قَدْرَهُ» نهج البلاغه صبحی صالح: حکمت 149.
15) أفْضَلُ الْمَعْرِفَةِ مَعْرِفَةُ الإنسانِ نَفْسَهُ». فهرست موضوعی غرر: ص 387.
16) عَجِبْتُ لِمَنْ یُنشِدُ ضالَّتهُ وَ قَدْ اَصَّلَّ نَفْسَهُ فَلا یَطْلُبُها» همان: ص 212.
17) عَجِبْتُ لِمَنْ یَجْهَلُ نَفْسَهُ، کَیفَ یَعرِفُ رَبَّهُ» همان: ص 387.
18) حشر / 19.
19) آل عمران /191.
20) أفیضُوا فی ذِکْرِ اللَّهِ فَإنَّهُ أحسَنُ الّذِکْرِ». نهج البلاغه صبحی صالح: خطبه 110.
21) إنّ اللَّهَ سُبْحانَهُ وَ تَعالی جَعَلَ الّذِکْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ». همان: خطبه 222.
22) وَ إنَّ لِلّذِکْرِ لَأهلاً أخَذُوُهُ مِنَ الدُّنیا بَدَلاً فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجارَةٌ وَ لابَیْعٌ عَنْهُ...». همان: خطبه 222.
23) إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْیُنُهُمْ حَتَّی تَبُلَّ جُیُوبَهُمْ وَ مَادُوا کَمَا یَمِیدُ الشَّجَرُ یَوْمَ الرَّیحِ الْعَاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ».
24) ذِکْرُ اللَّهِ دَعامَةُ الاْیمانِ وَ عِصْمَةٌ مِنَ الشَّیطانِ». غرر الحکم: ج 4 / ص 30.
25) آل عمران / 191.
26) نَبِّه بِالتَّفَکُّرِ قلبَکَ». بحار الانوار: ج 68 / ص 318، چاپ بیروت.
27) طوبی لِمَنْ شَغَلَ قَلْبَهُ بِالْفِکْرِ وَ لِسانَهُ بِالّذِکْرِ». غرر الحکم: ج 4 / ص 239.
28) مَنْ أکْثَرَ الْفِکْرَ تَعَلَّم أتْقَنَ عِلْمَهُ وَ فَهِمَ مالَمْ یَکُنْ یَفْهَمْ». همان: ج 5 / ص 379.
29) کانَ أکْثَرُ عِبادَةِ أبی ذَرّ رَحْمَة اللَّه عَلیه التَّفَکُّرِ وَ الْإعْتِبارَ». بحار الانوار، ج 68 / ص 323، چاپ بیروت.
30) لَیْسَ الْعِبادَةُ کَثْرَةَ الصَّلوةِ وَ الصَّوْمِ، إنَّمَا الْعِبادَةُ التَّفَکُّرُ فی أمْرِ اللَّهِ عزّوجلّ». همان: ص 322.
31) عَجَباً لِمَنْ یَحْتَمی عَن الطَّعامِ مَخافَةَ الدّاء کَیْفَ لایَحْتَمی عن الْمَعاصی خَشْیَةَ النّار». جامع احادیث الشیعه، ج 3 / ص 327.
32) غالِبُوا أنْفُسَکُمْ عَلی تَرْکِ المَعاصی یَسْهَلْ عَلَیْکُمْ مَقارَتُها إلَی الطّاعات». همان: ص 326؛ فهرست موضوعی غرر: ص 129، حدیث 6410.
33) مائده / 27.
34) فاطر / 10.
35) لایَنْفَعُ اجْتِهادٌ لاوَرَعَ فیهِ». اصول کافی: ج 2 / ص 77، باب الورع.
36) إنَّ أَشَدَّ الْعِبادَةِ الْوَرَعُ». همان.
37) إنَّ قَلیلَ الْعَمَلِ مَعَ التّقوی خَیْرٌ مِنْ کَثیرِ الْعَمَلِ بِلا تَقْوی...». اصول کافی، ج 2 / ص 76، باب الطاعة و التقوی، حدیث 7.
38) همان.
39) عبس / 24.
40) فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ...». نهج البلاغه صبحی صالح: نامه 45.
41) اشاره است به آیه «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ... » و کسی که خدا و پیامبر رااطاعت کند [در روز رستاخیز] همنشین کسانی خواهد بود که خدا بر آنها انعام کرده، از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان...» (نساء / 69).
42) در این مورد، نامه حضرت امیر به عثمان بن حنیف فرماندار بصره جالب توجه است، آنجا که میفرماید: «أمّا بَعْدُ یَا ابْنَ حُنَیْفٍ فَقَدْ بَلَغَنی أنَّ رَجُلاً مِنَ فِتْیَةِ أهْلِ الْبَصْرَةِ دَعاکَ إلی مَأْدَبَةٍ فَاُسْرَعْتَ إلَیْها تُسْتَطابُ لَکَ الْألْوانُ وَ تُنْقَلُ إلَیْکَ الجِفانُ وَ ما ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجیبُ إلی طَعامِ قَوْمِ عائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ، فَانُظُرْ إلی ما تَقْضِمُهُ مِن هذَا الْمَقْضَمِ، فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ ما أیْقَنْتَ بِطیبِ وَجْهِهِ فَنَلْ مِنْهُ، ألا وَ إنَّ لِکُلِ مَأمُومٍ إماماً یَقْتَدی بِهِ وَ یَسْتِفِیءُ بِنُورِ عِلْمِهِ، ألا وَ إنَّ إمامَکُمْ قدِ اکْتَفی مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ، ألا وَ إنَّکُمْ لاتَقْدِرُونَ عَلی ذلِکَ وَلکِنُ أعینُونی بِوَرَعٍ وَاجْتِهادٍ و عِفَّةٍ وَ سَدادٍ»، (نامه 45).
اما بعد ای پسر حنیف! به من گزارش داده شده که مردی از ثروتمندان اهل بصره تو را به میهمانیاش دعوت کرده، و تو به سرعت به سوی آن شتافتهای، در حالی که طعامهای رنگارنگ و ظرفهای بزرگ غذا یکی پس از دیگری پیش تو نهاده میشد. من گمان نمیکردم تو دعوت گروهی را بپذیری که نیازمندانشان مورد بی مهری قرار میگیرند و ثروتمندانشان دعوت میشوند. پس به آنچه میخوری بنگر [آیا حلال است یا حرام؟] ، آنگاه آنچه حلال بودنش برای تو مشتبه باشد از دهان بینداز و آنچه را که به پاکیزگی و حلیتش یقین داری تناول کن. آگاه باش که هر مأمومی امام و پیشوایی دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانشش بهره گیرد. بدان که امام شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است. البته شما توانایی آن را ندارید که چنین باشید، اما مرا با پرهیزکاری و تلاش و عفت و پاکدامنی و پیمودن راه صحیح یاری دهید.
43) أیُّ الْإجْتِهادِ أَفْضَلُ مِنْ عفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ؟». مرحوم طبرسی میگوید: تمام گناهان از آن جهت که مشتمل بر تمرّد از دستورهای الهی هستند کبیرهاند و کبیره و صغیره بودن گناه امری نسبی است. سپس میگوید: این از اعتقادات اصحاب ما امامیه است (مجمع البیان، ج 3 / ص 38).
44) ما عُبِدَاللَّهُ بِشَیءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ». اصول کافی: ج 2 / ص 79، باب الفقه، حدیث 4.
45) همان: حدیث 1. در این باره احادیث متعددی در کتاب کافی آمده است.
46) أشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَخَفَّ بِهِ صاحِبُهُ». نهج البلاغه صبحی صالح: حکمت 447.
47) ألذُّنُوبُ کُلُّها شَدیدَةٌ وَ أشَدُّها ما نَبَتَ عَلَیْهِ اللَّحْمُ وَ الدَّمُ لِأنَّهُ إمّا مَرْحُومٌ وَ إمّا مُعَذَّبٌ وَ الْجَنَّةُ لایَدْخُلُها إلّا طَیَّبٌ». اصول کافی: ج 2 / ص 270.
48) فهرست موضوعی غرر: ص 127.
49) همان: ص 314.
50) رحمن / 1 - 4.
51) ألا إنَّ اللِّسانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإنْسانِ، فَلا یُسْعِدُهُ القَوْلُ إذَا امْتَنَعَ وَ لایُمْهِلُهُ النُّطْقُ إذا اتَّسَعَ وَ إنّا لِأَمَراهُ الْکَلامِ وَ فینا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ وَاعْلَمُوا - رَحِمَکُمُ اللَّهُ - أنَّکُمْ فی زَمانٍ الْقاتِلُ فیهِ بِالحَقِّ قَلیلٌ، وَ اللِّسانُ عَنِ الّصدْقِ کَلیلٌ وَ اللّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلیلٌ...». نهج البلاغه فیض الاسلام: خطبه 224.
52) ابراهیم / 34؛ نحل / 18.
53) فَلَیْسَ عَلَی الْجَوارحِ عِبادَةٌ أخَفَّ مَؤُنَةً وَ أفْضَلُ مَنْزِلَةً وَ أعْظَمَ قَدْراً عِنْدَاللَّهِ مِنْ الْکَلامِ فی رِضَااللَّهِ وَ لِوَجْهِهِ وَ نَشْرِ الائِهِ وَ نَعْمائِهِ فی عِبادِهِ ألاتَری أنَّ اللَّهَ عَزّوَجَلَّ لَمْ یَجْعَلَ فیما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ رُسُلِهِ مَعْنیً یَکْشِفُ ما أسَرَّ إلَیْهَمْ مَنْ مَکْنُوناتِ عِلْمِهِ وَ مَخْزُوناتِ وَحیِهِ غَیْرَ الْکَلامِ وَ کَذلِکَ بَیْنَ الرُّسُلِ وَ الْاُمَمِ فَثَبَتَ بِهذا أنَّهُ أفْضَلُ الْوَسائِلِ وَ ألْطَفُ العِبادَةِ وَ کَذلِکَ لامَعْصِیةَ أثْقَلَ عَلَی الْعَبْدِ وَ أسْرَعَ عُقُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أشَدَّها مَلامَةً وَ أعْجَلَها سَأْمَةً عِنْدَ الخَلْقِ مِنْهُ». مصباح الشریعه: باب چهل و ششم.
54) تَکَلَّمُوا، تُعْرَفُوا فَإنَّ المَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ». نهج البلاغه صبحی صالح: حکمت 392؛ فیض الاسلام، حکمت 384.
55) مثنوی معنوی: دفتر دوم، ص 241.
56) ألْمَرءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ». نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 140.
57) لِسانُ الْعاقِلِ وَراءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأحْمَقَ وَراءَ لِسانِهِ». نهج البلاغه صبحی صالح: ص 476، شماره 40.
58) قَلْبُ الْأحْمَقِ فی فیهِ وَ لِسانُ الْعاقِلِ فی قَلْبِهِ». همان: ص 476، شماره 41.
59) وَ إنَّ لِسانَ الْمُؤمِنِ مِنْ وَراءِ قَلْبِهِ وَ إنَّ قَلبَ المنافِق مِنْ وَراءِ لِسانِهِ لِأنَّ الْمُؤْمِنَ إذا أرادَ أنْ یَتَکَلَّمَ بِکَلامٍ تَدَبَّرَهُ فِی نَفْسِهِ فَإنْ کانَ خَیْراً أبَداهُ وَ إنْ کانَ شَرّاً وراهُ وَ إنَّ الْمُنافِقَ یَتکَلَّمَ بِما أتی عَلی لِسانِهِ لایَدْری ماذا لَهُ وَ ماذا عَلَیْهِ وَ لَقَدْ قالَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله لایَسْتَقیمُ ایمانُ عَبْدٍ حَتّی یَسْتَقیمُ قَلبُهُ حَتّی یَسْتَقیمَ لِسانُهُ...». نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 175.
60) یا بُنَیَّ قَدْ نَدِمْتُ عَلَی الْکَلامِ وَ لَمْ أنْدَمْ عَلَی السُّکُوتِ». المحاسن و المساوی بیهقی: ج 1، ص 166.
61) نَجاةُ الْمُؤمِنِ فِی حِفْظِ لِسانِهِ». اصول کافی: ج 2 / ص 114، باب الصمت و حفظ اللسان، حدیث 9.
62) مَنْ صَمَت نَجی». الحقائق فی محاسن الاخلاق: چاپ اسلامیه، سال 1378 ه.ق، ص 65.
63) قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ یا بُنَّی! إنْ کُنْتَ زَعَمْتَ أنَّ الْکَلامَ مِنَ فِضَّةٍ فَإنَّ السُّکُوتَ مِنْ ذَهَبٍ». اصول کافی: ج 2 / ص 114؛ الحقائق فی محاسن الاخلاق: ص 66.
64) مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَسْلَمَ فَلْیَلْزَمِ الصَّمْتَ». محجّة البیضاء: ج 5 / ص 193.
65) أَخْبِرنی عَنِ الْإسْلامِ بِأمْرٍ لاأَسْئَلُ عَنْهُ أحَداً بَعْدَکَ، قالَ: قُلْ امَنْتُ بِاللَّهِ ثُمَّ اسْتَقِمْ؟ قُلْتُ فَما أتَّقی؟ فأوْمأَ بِیَدهِ إلی لِسانِهِ». همان: ص 192.
66) إنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَیُبْغِضُ الْمُؤمِنَ الضَّعیفَ الَّذی لادینَ لَهُ فَقیلَ وَ ما الْمُؤمِنُ الضَّعیفُ الَّذی لادینَ لَهُ قالَ: الَّذی لایَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ». وسائل الشیعه: ج 11 / ص 397.
67) وَیْلٌ لِقَوْمٍ لایَدینُونَ اللَّهَ بِالْأمْرِ وَ النَّهیِ عَنِ الْمُنْکَرِ». همان: ص 393.
68) إنَّ الْأمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةٌ عَظیمَةٌ بِما تُقامُ الْفَرائِضُ». همان: ص 395.
69) وَ أفْضَلُ مِنْ ذلِکَ کُلِّهِ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إمامٍ جائِرٍ». نهج البلاغه صبحی صالح: حکمت 374.
70) إنَّ أکْثَرَ خَطایَا ابْنِ ادَمَ فی لِسانِهِ». احیاء علوم الدین غزالی: ج 3 / ص 108؛ کنز العمال: ج 3 / ص 549، حدیث 7841.
71) أللِّسانُ سَبُعٌ إنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ». نهج البلاغه فیض الاسلام: حکمت 57.
72) وَلْیَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسانَهُ فَإنَّ هذا اللِّسانَ حَمُوحٌ بِصاحِبِهِ وَاللَّهِ ما أری عَبْداً یَتَّقی تَقْوی تَنْفَعُهُ حَتّی یَخْزُنَ لِسانَهُ...». همان: خطبه 175.
73) مَنْ کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطؤُهُ وَ مَنْ کَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَیاؤُهُ وَ مَنْ قَلَّ حَیاؤُهُ قَلَّ وَرَعَهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعَهُ ماتَ قَلْبَهُ وَ مَنْ ماتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النّارَ...». همان: حکمت 341.
74) بهتان و تهمت آن است که بر خلاف واقع چیزی به کسی نسبت داده شود و افک به دروغهای فاحش و به قول معروف دروغهای شاخدار و بزرگ میگویند، و در اصطلاح شرع دروغ بستن به خدا و پیامبر را افک گویند.
75) مانند حدیث عایشه که بیان عیب آشکار به عنوان غیبت مورد نکوهش قرار گرفته است.
76) نساء / 31: اگر از گناهان کبیرهای که از آن نهی شدهاید اجتناب کنید گناهان کوچک شما را میپوشانیم و در جایگاهی نیکو واردتان میسازیم.
77) ألْکَبائِرُ الَّتی أوْجَبَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْها النّارَ». اصول کافی: ج 2 / ص 276، باب الکبائر، حدیث 1.
78) همزه / 1.
79) حجرات / 12.
80) نساء / 148.
81) إنَّ الدِّرْهَمَ یُصبُهُ الرَّجُلُ مِنَ الرِّبا أعْظَمُ عنْدَاللَّهِ فِی الْخَطیئةِ مِنْ سِتَّ وَ ثَلاثینَ زَنْیَةً، یَزْنیهَا الرَّجُلُ وَ أرْبِیَ الرِّبا عِرْضُ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ». المحجة البیضاء: ج 5 / ص 253؛ الترغیب و الترهیب: ج 3 / ص 503؛ مکاشفة القلوب غزالی: ص 156؛ انوار نعمانیه: ص 259؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 72 / ص 222.
82) إیّاکُمْ وَ الْغِیْبَةَ فَانَّ الْغیَبةِ أشَّدُ مَنْ الزّنا إنَّ الرَّجُلَ قَدْیَزْنی فَیَتُوبُ فَیَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ إنَّ صاحِبَ ألْغیبَةِ لایَغْفَرُ لَهُ حَتّی یَغْفِرَ لَهُ صاحِبُهُ». کشف الریبه: ص 6؛ مکاسب محرمه: ص 40؛ الترغیب و الترهیب: ج 3/ ص 511، حدیث 24؛ وسائل الشیعه: ج 8 / ص 601؛ انوار نعمانیه: ص 259؛ جامع السعادات: ج 2 / ص 302؛ محجة البیضاء: ج 5 / ص 251؛ احیاء علوم الدین: چاپ بیروت، ج 3 / ص 141.
83) سِبابُ المُؤمِنِ فُسُوقٌ وَ قِتالُهُ کُفْرٌ وَ أکْلُ لَحْمِهِ مَعْصِیَةٌ وَ حُرْمَةُ مالِهِ کَحُرْمَةِ دَمِهِ». اصول کافی: ج 9 / ص 359؛ باب السباب، حدیث 2؛ وسائل الشیعه: ج 8 / ص 610، حدیث3.
84) سمیحه» چاه پر آبی بوده است.
85) نزل فی رجلین من اصحاب رسول اللَّهصلی الله علیه وآله وسلم اغتابا رفیقهما و هو سلمان بعثاه الی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله وسلم لیاتی لهما بطعام فبعثه الی اسامة بن زید و کان خازن رسول اللَّهصلی الله علیه وآله وسلم علی رحله فقال ما عندی شیء فعاد الیهما فقالا بخل اسامة و قالا لسلمان لو بعثناه الی بئر سمیحة لغار ماؤها ثم انطلقا یتجسسان عند اسامه ما امر لَهُمابه رسول اللَّهصلی الله علیه وآله وسلم مالی اری خضرة اللحم فی افواهکما قالا یا رسول اللَّه ما تناولنا یومنا هذا لحما قال ظللتم تأکلون لحم سلمان و اسامه فنزلت الآیه». مجمع البیان: چاپ بیروت، ج 9 / ص 135.
86) جهت اطلاع بیشتر در این مورد رک: معراج السعادة: ص 429؛ الترغیب و الترهیب: ج 3 / ص 506 و 507؛ احیاء علوم الدین: چاپ بیروت، ج 3 / ص 142؛ کشف الریبه: ص 3.
87) ألْغِیَبةُ حَرامٌ عَلی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ إنَّها لَتَأْکُلُ الْحَسَناتِ کَما تَأکُلُ النّارُ الحَطَبَ». المحّجة البیضاء: ج 5 / ص 255؛ کشف الریبه: ص 9؛ انوار نعمانیه: ص 259؛ جامع السعادات: ج 2 / ص 305.
88) مَنْ رَوی عَلی مُؤمِنِ رِوایَةً یُریدُ بِها شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرَوَّتْهِ لِیُسْقِطَهُ مِنْ أَعْیُنِ النّاسِ أخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وِلایَتِهِ إلی وِلایَةِ الشَیْطانِ فَلا یَقْبَلُهُ الشَّیْطانُ». وسائل الشیعه: ج 8 / ص 608؛ کشف الریبه: ص 11 با اندکی تفاوت.
89) ألْغِیْبَةُ أسْرَعُ فِی دینِ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ مِنَ الأکِلَةِ فی جَوْفِهِ». جامع السعادات: ج 2 / ص 304.
90) ألغیبَةُ و النَّمیمةُ یَحُتَّانِ الایمان کما یَعْضِدُ الرّاعی الشجرة». الترغیب و الترهیب: ج 3 / ص 514؛ حدیث 28.
91) مَنْ أکَلَ لَحْمَ أخیهِ فِی الدُّنْیا قُرِّبَ إلَیْهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَیُقالُ لَهُ مَیِّتاً کَما أکَلْتَهُ حَیّاً فَیَأکُلُهُ وَ یَکْلَحُ وَ یَضِجُّ». همان: ص 508، حدیث 17.
92) مَرَرْتُ لَیْلَةً اُسْرِیَ بی عَلی قَوْمٍ یَخْمِشُونَ وُجُوهَهُمْ بِاَظافیرِهمْ، فَقُلْتُ یا جَبْرَئیل مَنْ هؤُلاء؟ قالَ هؤُلاءِ الَّذینَ یَغْتابُونَ النّاسَ وَ یَقَعُونَ فی أعْراضِهِمْ». محجة البیضاء: ج 5 / ص 251؛ معراج السعادة: ص 407؛ الترغیب و الترهیب: ج 3 / ص 510، حدیث 20؛ مکاشفة القلوب: ص 155؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 72 / ص 222.
93) إضْرِبُوا هذَا الْعَمَلَ وَجْهَ صاحِبِه أنَا صاحِبُ الْغَیْبَةِ أمَرَنی رَبّی أنْ لا أدَعَ عَمَلَ مَنْ یَغْتابُ النّاسَ یَتَجاوَزُنی إلی رَبّی». کشف الریبة: ص 6.
94) تَحْرُمُ الْجَنَّةُ عَلی ثَلاثَةٍ: عَلَی النَّمّامِ وَ عَلَی الْمُغْتابِ وَ عَلی مُدْمِنِ الْخَمْرِ». وسائل الشیعة: ج 8 / ص 599.
95) أوْحَی اللَّهُ عَزَّوَجَلّ إلی مُوسَی بْنِ عِمْران أنَّ المُغْتابَ إذا تابَ فَهُوَا اخِرُ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَ إنْ لَمْ یَتُبْ فَهُوَ أوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ النّارَ». کشف الریبة: ص 11؛ مکاسب محرّمة: ص 40؛ الجواهر السنیة: ص 66، باب هفتم.
96) کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ وُلِدَ مِنْ حَلالٍ وَ هُوَ یَأکُلُ لُحُومَ النّاسِ بِالْغِیْبَةِ فَإنَّها إدامُ کِلابِ النّار». بحارأنوار: چاپ بیروت، ج 72 / ص 258؛ انوار نعمانیه: ص 259؛ مکاسب محرّمه: ص 40 با این تفاوت که «.. فَاجْتَنِبِ الْغَیْبَةَ فانَّها...» امالی صدوق: ص 174، حدیث 9، مجلس 37.
97) یا مَعْشَرَ مَنْ امَنَ بِلِسانِهِ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِقَلْبِهِ لاتَغْتابُوا الْمُسْلِمینَ وَ لاتَتَّبِعُوا عَوراتِهِمْ، فَإنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَةَ أخیهِ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوُرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّع اللَّهُ عَوْرَتَهُ یَفْضَحْهُ وَ لَوْ فی جَوْفِ بَیْتِهِ». احیاء علوم الدین: چاپ بیروت، ج 3 / ص 142؛ کشف الریبه: ص 7؛ تفسیر قرطبی: ج 16 / ص 333؛ تفسیر برهان: ج 4 / ص 209 با اندکی اختلاف.
98) دَخَلَتْ عَلَیْنا إمْرَأةٌ فَلَمَا وَلَّتْ أوْمأَتُ بِیَدی أنَّها قَصیرَةٌ فَقالَصلی الله علیه وآله وسلم: قَدِ اغْتَبْتِها». المحّجة البیضاء: ج 5 / ص 258.
99) ما بالٌ قَوْمٍ یَفْعَلُونَ کَذا وَ کَذا؟». احیاء العلوم: ج 3 / ص 145.
100) کانَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله وسلم إذا بَلَغَهُ عَنِ الرَّجُلِ شَیءُ لَمْ یَقُلْ ما بالُ فُلانٍ وَلکِنْ یَقُولُ ما بالٌ أقْوامٍ یَقُولُونَ حَتّی لایَفْضَحَ أحَداً؟». المستطرف: ج 1 / ص 116.
101) یحرم استماع الغیبة بلاخلاف» جواهر: ج 22 / ص 71؛ مکاسب محرّمه: ص 46؛ مکاسب محرّمه امام: ج 1 / ص 292.
102) مفتاح الکرامه: ج 4 /ص 67.
103) ألسّامِعُ للْغَیْبَةِ أحَدُ المُغْتابَیْنَ». مستدرک الوسائل: ج 2 / ص 108. در بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 72 / ص 226؛ و فهرست موضوعی غرر: ص 168، شماره 1607، از امیرالمؤمنینعلیه السلام این حدیث نقل شده است.
104) ألْمَسْتَمِعُ لِلْغِیْبَةِ أحَدُ الْمُغْتابَینَ». کشف الزّیبه شهید ثانی، الفصل الاول فی اقسام الغیبة.
105) مستدرک الوسائل: ج 2 / ص 108؛ در بحار الانوار: ج 72 / ص 226 آمده است: «المستمع احد المغتابین».
106) مَنِ اغْتیبَ عِنْدَهُ أَخُوهُ الْمُؤمِنُ وَ هُوَ یَسْتَطَیعُ نَصْرَهُ نَصَرَهُ اللَّهُ تَعالی فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ». مکاسب محرّمه: ص 46؛ ثواب الاعمال: ص 178 با اندکی اختلاف.
107) مَنْ رَدَّ عَنْ أخیهِ غَیْبَةً سَمِعَها فی مَجْلِسٍ رَدَّ اللَّهُ عَنْهُ أَلْفَ بابٍ مِنَ الشِّرِّ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ». مکاسب محرّمه: ص 46. در کتاب من لا یحضره الفقیه: (ج 4 / ص 8) آمده است: «الا و من تطول علی اخیه فی غیبة سمعها فیه....» (اگر کسی بر برادر دینیاش منّت بگذارد و از او دفاع کند...).
108) مَنْ رَدَّ عَنْ عَرْضِ أخیهِ الْمُسْلِمِ وَ جَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ البتة». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 72/ ص 261.
109) وَ مَنْ خَذَلَهُ وَ هُوَ یَسْتَطیعُ نَصْرَهُ ذَلَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الأخِرَةِ». مکاسب محرّمه: ص 46.
110) فَإنْ هُوَ لَمْ یَرُدَّها وَ هُوَ قادِرٌ عَلی رَدِّها کانَ عَلَیْهِ کَوِزْ مَنِ اغْتابَهُ سَبْعینَ مَرَّةً». من لا یحضره الفقیه: ج 4 / ص 9؛ مکاسب محرمه: ص 46.
111) و لعل وجه زیاده عقابه انه اذا لم یرده تجری المغتاب علی الغیبة فیصرّ علی هذه الغیبة و غیرها»، مکاسب محرمه شیخ انصاری.
112) یا ایُّها الَّذین آمَنوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إثْمٌ وَ لاتَجَسَّسُوا وَ لایَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً...» در این آیه روانشناسی اخلاقی کاملاً مورد توجه قرار گرفته و قرآن کریم چه بسیار دقیق و عمیق این موضوع را مورد بررسی قرار داده است که برای از بین بردن معلول بایستی علت را از میان برداشت، زیرا تا علت وجود داشته باشد معلول باقی خواهد بود.
113) وَلا تَحَسَّسُوا وَ لاتَجَسَّسُوا وَ لاتَناجَشوا وَ لا تَحاسَدُوا وَ لا تَناغَضُوا وَ لا تَدابَرُوا وَ کونُوا عَبادَاللَّهِ إخْواناً». تفسیر قرطبی: ج 16 / ص 331.
114) إذا ظَنَنْتَ فَلا تحقق». تفسیر قرطبی: ج 16 / ص 332.
115) إنَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنَ الْمُسْلِمِ دَمَهُ وَ ما عِرْضَهُ وَ أَنْ یُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السُّوءِ». محّجة البیضاء: ج 5 / ص 268؛ تفسیر قرطبی: ج 16 / ص 332.
116) ضَعْ أمْرَ أخیکَ عَلی اَحْسَنه حَتّی یَأتِیَکَ ما یَغْلِبُکَ مِنْهُ وَ لاتَظُنَّنَّ بِکَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أخیکَ سُوءً وَ أنْتَ تَجِدُلَها فِیِ الْخَیْرِ مَحْمِلاً». وسائل الشیعه: ج 8 / ص 614؛ اصول کافی: ج 2 / ص 362؛ باب التهمة و سوء الظن؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 72 / ص 196؛ امالی صدوق: ص 250، حدیث 8، مجلس 50.
117) نور /12.
118) مَنْ لَمْ یُحْسِنْ ظَنَّهُ إسْتَوْحَشَ مِنْ کُلِّ أحَدٍ». فهرست موضوعی غرر: ص 227، شماره 9084.
119) مَنْ کَثُرَ فِکْرُهُ فِی الْمَعاصی دَعَتْهُ إلَیْها». همان: ص 127، شماره 8561.
120) مَنْ غَلَبَ عَلَیْهِ سُوءُ الظَّنِّ لَمْ یَتْرُکْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلیْلٍ صُلْحاً». همان: ص 228، شماره 8950.
121) سُوءُ الظَّنِّ بِالْمُحْسِنِ شَرُّ الإثْمِ وَ أقْبَحُ الظُّلْمِ». همان: ص 227، شماره 5573.
122) إذَا اسْتَوْلَی الصَّلاحُ عَلَی الزَّمانِ وَ أَهْلِهِ ثُمَّ أساءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ، وَ اذَا اسْتَوْلَی الفَسادُ عَلَی الزَّمانِ وَ أهْلِهِ فَأحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ». نهج البلاغه صبحی صالح: حکمت 114.
123) إذا کانَ زَمانٌ الْعَدْلُ فیهِ أغْلَبُ مِنَ الْجَوْرِ فَحَرامٌ أنْ تَظُنَّ بِأحَدٍ سُوءً حَتّی یُعْلَمَ ذلِکَ مِنْهُ وَ إذا کانَ زَمانٌ الجَوْرُ فیهِ أغْلَبُ مِنَ الْعَدْلِ فَلَیْسَ لِأحَدٍ أنْ یَظُنَّ بِأحَدٍ خَیْراً حَتّی یَبْدوا ذلِکَ مِنْهُ». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 72 / ص 197.
124) نجم /28.
125) لَیْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضاءُ عَلَی الثِّقَةِ بِالظَّنِّ». نهج البلاغه فیض: حکمت 211.
126) حجرات /14.
127) آل عمران /167.
128) مصباح الشریعه: باب 49.
129) ذِکُرُ اللَّهِ دَواءُ أعْلالِ النُّفُوسِ». فهرست موضوعی غرر، ص 124، شماره 5169.
130) طُوبی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عَیَوبِ النّاسِ». محّجة البیضاء: ج 5 / ص 264.
131) ألنّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّانیٌّ وَ مُتَعَلِمٌ عَلی سَبیلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ أتْباعُ کُلِ ناعِقٍ، یَمیلُونَ مَعَ کُلِ ریحٍ لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَؤوا إلی رُکْنٍ وَ ثیقٍ...». نهج البلاغه صبحی صالح: حکمت 147.
132) و اما الموافقه فبان تعلم ان اللَّه یغضب علیک اذا طلبت سخطه فی رضی المخلوقین فکیف ترضی لنفسک ان توقر غیرک و تحقر مولاک فتترک رضاه لرضا هم الّا ان یکون غضبک للَّه و ذلک لا یوجب ان تذکر المغضوب علیه بسوء بل ینبغی ان تغضب للَّه علی رفقائک اذا ذکروه بالسوء فانهم عصوا ربک بافحش الذنوب و هی الغیبة» المحّجة البیضاء: ج 5 / صص 265 و 266.
133) فرقان /72.
134) المحجّة البیضاء: ج 5 / ص 266 با اندکی تصرف.
135) نجم / 32.
136) نساء / 49.
137) لایَرْضَوْنَ مِنْ أعْمالِهِمُ الْقَلیلَ وَ لایَسْتَکْثِرُونَ الَکثیرَ، فَهُمْ لِأنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَ مِنْ أعْمالِهِمْ مُشْفِقُونَ، إذا زُکِّیَ أحَدٌ مِنْهُمْ خافَ مَمّا یُقالُ لَهُ! فَیَقُولُ أنَا أعْلَمُ بِنَفْسی من غَیْری، وَ رَبّی أعْلَمُ بی مِنّی بِنَفْسی. أللّهُمَّ لاتُؤاخِذْنی بِما یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنی أفْضَلَ مِمّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْلی ما لایَعْلَمُون...». نهج البلاغه صبحی صالح: خطبه 193.
138) وَ لَوْلا ما نَهَی اللَّهُ عَنْهُ مِنْ تَزْکِیَّةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ لَذَکَرَ ذاکِرٌ فَضائِلَ جَمَّةً تَعْرِفُها قُلُوبُ الْمُؤْمِنینَ وَ لاتَمُجُّها اذانُ السّامِعینَ...». همان: نامه 28.
139) إعْلَمْ أنّ الْواجِبَ عَلَی الْمُغْتابِ أنْ یَندِمَ وَ یَتُوبَ وَ یَتَأسَّفَ عَلی ما فَعَلَهُ لِیَخْرُجَ بِهِ عَنْ حَقَّ اللَّهِ ثُمَّ یَستَحِلَّ المُغْتابَ لِیُحِلَّهُ فَیَخْرُجُ عَنْ مَظْلَمَتِهِ».
140) وَیَنْبَغی أنْ یَسْتَحِلَّهُ وَهُوَ حَزینٌ مُتَأسِفٌ،نادِمٌ علی ما فَعَلَهُ إذا الْمُرائی قد یَسْتَحِلُّ لِیُظْهِرَ مِنْ نَفْسِهِ الْوَرَعَ وَفِی الْباطِنِ لایَکونُ نادِماً فَیَکُونُ قَدْ قارَفَ مَعْصِیَةٌ اُخْری».المحجّة البیضاء:ج 5/ص273.
141) احزاب / 58.
142) نساء / 112.
143) إذا إتَّهَمَ أخاهُ انْماثَ الأیمانُ مِنْ قَلْبِهِ کَما یَنْماثُ الْمِلْحُ فِی الْماءِ». اصول کافی: ج 2 / ص 361، حدیث 1؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 72/ ص 198، حدیث 19.
144) مَنْ بَهَتَ مُؤْمِناً أَوْ مُؤْمِنَةً أَوْ قَالَ فِیهِ مَا لَیْسَ فِیهِ أَقَامَهُ اللَّهُ تَعَالَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی تَلٍّ مِنْ نَارٍ حَتَّی یَخْرُجَ مِمَّا قَالَهُ». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 72 / ص194، حدیث 5؛ عیون اخبار الرضا: چاپ نجف، ج 2 / ص32؛ سفینة البحار: ج 1 / ص111.
145) مِنْ أَقْرَبَ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ إِلَی الْکُفْرِ أَنْ یُواخِیَ الرَّجُلَ عَلَی الدِّینِ فَیُحْصِیَ عَلَیْهِ زَلاّتِهِ لِیُعَیِّرَهُ بِهَا یَوْماً ما». جامع السعادات: ج 2 / ص 279؛ اصول کافی: ج 2 / ص 355؛ محاسن برقی: ج 1 / ص 104 (با این تفاوت که در کافی و محاسن «لِیُعَنّفَهُ بِها یَوْماً» نقل شده است).
146) أَبْعَدُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ أَنْ یَکُونَ الرَّجُلُ یُوَاخِیَ الرَّجُلَ وَ هُوَ یَحْفَظُ عَلَیْهِ زَلَّاتِهِ لِیُعَیِّرَهُ بِهَا یَوْماً مَا». اصول کافی: ج 2 / ص 355، حدیث 7.
147) نور / 19.
148) مَنْ قَالَ فِی مُؤْمِنٍ مَا رَأَتْهُ عَتِنَاهُ وَ سَمِعَتْهُ أُذُناهُ فَهُوَ مِنَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ...».
149) الأَشرارُ یَتَّبِعُونَ مَساوِیَ النّاس وَ یَتْرُکُونَ مَحاسِنَهُمْ کَما یَتَّبعُ الذُّبابُ ألْمواضِعَ الْفاسِدةِ مِنَ الْجَسَدِ وَ یَتْرُکُ الصَّحیحَ». سفینة البحار: ج 2/ ص 295. این حدیث در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید (ج 20 / ص 269، حکمت 113) از حضرت علیعلیه السلام نقل شده است.
150) لِیَکُنْ أَبْغَضُ النّاسِ إلَیْکَ وَ أبْعَدَهُمْ مِنْکَ أطْلَبَهُمْ لِمَعایِبِ النّاسِ». فهرست غرر: ص 288، شماره 7378.
151) یَا مُحَمَّدُ کَذِّبْ سَمْعَکَ وَ بَصَرَکَ عَنْ أَخِیکَ فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَکَ خَمْسُونَ قَسَامَةً وَ قَالَ لَکَ قَوْلاً فَصَدِّقْهُ وَ کَذِّبْهُمْ وَ لا تُذِیعَنَّ عَلَیْهِ شَیْئاً تَشِینُهُ بِهِ وَ تَهْدِمُ بِهِ مُرُوءَتَهُ فَتَکُونَ مِنَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ». تفسیر برهان: ج / 3 ص 128.
152) یَجِبُ لِلْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤْمِنِ أَنْ یَسْتُرَ عَلَیْهِ سَبْعِینَ کَبِیرَةً». همان.
153) أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِیهِ وَثِیقَةَ دِینٍ وَ سَدَادَ طَرِیقٍ فَلَا یَسْمَعَنَّ فِیهِ أَقَاوِیلَ النَّاسِ أَمَا إِنَّهُ قَدْ یَرْمِی الرَّامِی وَ یُخْطِئُ السِّهَامَ وَ یُحِیلُ الْکَلَامُ وَ بَاطِلُ ذَلِکَ یَبُورُ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ وَ شَهِیدٌ أَمَا إِنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ إِلَّا أَرْبَعُ أَصَابِعَ فَسُئِلَ عَنْ مَعْنَی قَوْلِهِ هَذَا فَجَمَعَ أَصَابِعَهُ وَ وَضَعَهَا بَیْنَ أُذُنِهِ وَ عَیْنِهِ ثُمَّ قَالَ الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَیْتُ».
154) انعام / 73.
155) وَلکِنْ یُؤخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ فَیُمْزَجانِ...». نهج البلاغه صبحی صالح: خطبه 50.
156) انعام / 115.
157) نساء / 87.
158) مائده / 119.
159) شعراء / 88 و 89.
160) نساء / 122.
161) در این باره به بحث «وفای به عهد» مراجعه شود.
162) توبه / 119.
163) حج / 30.
164) نحل / 105.
165) بقره / 197.
166) زمر/ 3.
167) غافر/ 28.
168) آل عمران / 61.
169) ألا اُخْبِرُکُمْ بِاَکْبَرِ الْکَبائِرِ: الْاِشْراکُ بِاللَّهِ وَ عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ وَ قَوْلُ الزُّورِ اَیِ الْکَذِبُ». جامع السعادات: ج 2/ ص 322.
170) جُعِلَتِ الْخَبَائِثُ کُلُّهَا فِی بَیْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهَا الْکَذِبَ». همان: ص 323؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 69 / ص 236 با اندکی تفاوت.
171) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالاً وَ جَعَلَ مَفَاتِیحَ تِلْکَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ، وَ الْکَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَابِ». وسائل الشیعه: ج 8 / ص 572؛ اصول کافی: ج 2 / ص 339، حدیث 3.
172) إِنَّ الْکَذِبَ هُوَ خَرَابُ الْإِیمَانِ». همان: حدیث 44؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 69 / ص 247.
173) الْکَذِبَ یُسَوِّدُ الْوَجْهَ». مستدرک الوسائل: ج 2 / ص 100.
174) عن ابی الحسن الرضاعلیه السلام قال سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله وسلم یَکُونُ الْمُؤْمِنُ جَباناً؟ قَالَ نَعَمْ، قِیلَ وَ یَکُونُ بَخِیلاً؟ قَالَ نَعَمْ، قِیلَ یَکُونُ کَذَّاباً؟ قَالَ: لا». وسائل الشیعه: ج 8 / ص 573؛ جامع السعادات: ج 2 / ص 322.
175) أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْکَاذِبِینَ فَرَفَضْتَنِی». مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
176) الْمُؤْمِنَ إِذَا کَذِبَ مِنْ غَیْرِ عُذْرٍ لَعَنَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ خَرَجَ مِنْ قَلْبِهِ نَتِنٌ حَتّی یَبْلُغَ الْعَرْشَ فَیَلْعَنُهُ حَمَلَةُ الْعَرْشِ». مستدرک الوسائل: ج 2/ ص 100؛ سفینة البحار: ج 2 / ص 474؛ جامع السعادات: ج 2 / ص 322.
177) ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَهُوَ مُنَافِقٌ وَ إِنْ صَامَ وَ صَلَّی وَ زَعَمَ أنَّهُ مُسْلِمٌ إِذَا حَدَّثَ کَذِبَ، وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ، وَ إِذَا ائْتُمِنَ خَانَ». المحجّة البیضاء: ج 5 / ص 238؛ وسائل الشیعه: ج 11 / ص 269.
178) أَرْبَی الرِّبَا الْکَذِبُ». مستدرک الوسائل: ج 2 / ص 100؛ سفینة البحار: ج 2 / ص 473؛ من لا یحضره الفقیه: ج 4 / ص 272.
179) عَنْ أبی عَبْدِاللَّهِعلیه السلام قالَ: کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(صَلواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ) إِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ قَالَ: یَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِ أَنْ یَتَجَتنَّبَ مُؤاخَاةَ ثَلَاثَةٍ: الْمَاجِنِ الْفاجِرِ وَ الْأَحْمَقِ وَ الْکَذَّابِ... أَمَّا الْکَذَّابُ فَإِنَّهُ لایَهْنِئُکَ مَعَهُ عَیْشٌ، یَنْقُلُ حَدِیثَکَ وَ یَنْقُلُ إِلَیْکَ الْحَدِیثَ، کُلَّمَا أَفْنَی أُحْدُوثَةً مَطَّهَا (مَطَرَها) بِأُخْرَی مِثْلِها حَتَّی إِنَّهُ یُحَدِّثُ بِالصِّدْقِ فَمَا یُصَدَّقُ وَ یُفَرِّقُ بَیْنَ النَّاسِ بِالْعَدَاوَةِ فَیُنْبِتُ السَّخَائِمَ فِی الصُّدُورِ فَاتَّقُوا اللَّهَ عَزّوَجَلَّ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِکُمْ». اصول کافی: ج 2 / ص 639، حدیث 1.
180) لاتُقَارِنْ وَ لَا تُوَاخِ أَرْبَعَةً الْأَحْمَقَ وَ الْبَخِیلَ وَ الْجَبَانَ وَ الْکَذَّابَ... أَمَّا الْکَذَّابُ فَإِنَّهُ یَصْدِقُ وَ لایُصَدَّقُ». خصال صدوق: ج 1 / ص 226، حدیث 89.
181) إِیَّاکَ وَ مُصَادَقَةَ الْکَذَّابِ فَإِنَّهُ کَالسَّرَابِ یُقَرِّبُ عَلَیْکَ الْبَعِیدَ وَ یُبَعِّدُ عَلَیْکَ الْقَرِیبَ». نهج البلاغه صبحی صالح: حکمت 38.
182) همزه / 1.
183) قلم / 11.
184) قلم / 13.
185) محجّة البیضاء: ج 5 / ص 275.
186) أَ لَا أُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ؟ قَالُوا: بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَةِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّةِ الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَایِبَ». اصول کافی: ج2/ ص 369، حدیث 1؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 72 / ص 266.
187) شِرَارُکُمُ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَةِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّةِ الْمُبْتَغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَایِبَ». اصول کافی: ج 2 / ص 369؛ وسائل الشیعه: ج 8/ ص 617؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 72/ ص 268.
188) وَ إنَّ أَبْغَضَکُمْ إِلَی اللَّهِ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَةِ بَیْنَ الْأَحِبَّةِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الاَحْزابِ الْمُلْتَمِسُونَ لِلْبَرَاءِ الْعَثَرَاتِ». محجّة البیضاء: ج 5 / ص 275.
189) عَذَابُ الْقَبْرِ مِنَ النَّمِیمَةِ وَ الْغِیبَةِ وَ الْکَذِبِ». انوار نعمانیه: ص 259.
190) لایَدْخُلُ الْجَنَّةَ نَمَّامٌ». محجة البیضاء: ج 5 / ص 275؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 72 / ص 268.
191) ألْجَنَّةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَی المُغْتابینِ وِ الْمَشّائینَ بِالنَّمیمةِ». محجّة البیضاء: ج 5/ ص 276.
192) مُحَرَّمَةٌ الْجَنَّةُ عَلَی الْقَتَّاتِینَ الْمَشَّائِینَ بِالنَّمِیمَةِ».اصول کافی: ج 2/ ص 369.
193) أَرْبَعَةٌ لَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ الْکَاهِنُ وَ الْمُنَافِقُ وَ مُدْمِنُ الْخَمْرِ وَ الْقَتَّاتُ وَ هُوَ النَّمَّامُ». امالی صدوق: ص 330، مجلس 63.
194) یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَرَّمْتُ الْجَنَّةَ عَلَی الْمَنَّانِ وَ الْبَخِیلِ وَ الْقَتَّابِ وَ هُوَ النَّمَّام». همان: ص 351، مجلس 66.
195) إَنَّ مُوسَیعلیه السلام اسْتَسْقَی لِبَنِی إِسْرَائِیلَ حِینَ أَصَابَهُمْ قَحْطٌ فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَیْهِ لاأَسْتَجِیبُ لَکَ وَ لا لِمَنْ مَعَکَ وَ فِیکُمْ نَمَّامٌ قَدْ أَصَرَّ عَلَی النَّمِیمَةَ فَقَالَ مُوسَیعلیه السلام مَنْ هُوَ یا رَبِّ حَتَّی نُخْرِجَهُ مِنْ بَیْنِنَا فَقَالَ اللَّه یَا مُوسَی أَنْهَاکُمْ عَنِ النَّمِیمَةِ وَ أَکُونُ نَمَّاماً فَتَابُوا بِأَجْمَعِهِمْ فَسُقُوا». کشف الریبه: ص 42؛ محجّة البیضاء: ج 5 / ص 276؛ وسائل الشیعه: ج 8 / ص 619؛ الجواهر السنیة: ص 65 با اندکی تفاوت.
196) حجرات / 11.
197) مجمع البیان: چاپ بیروت، ج 9 / ص 135.
198) در قرآن کریم پنج معیار برای فضلیت و برتری میان افراد بشر ذکر شده است که عبارت است از:
الف. تقوا که فرمود: « إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ...» (حجرات / 13): بهترین شما با تقواترین شما است... .
ب. عقل و تعقّل (به کارگیری عقل) که خمیر مایه سایر ارزشها است و آیات فراوانی از قرآن کریم از اولوالألباب (خردمندان) به نیکی و بزرگی یاد میکند.
ج. جهاد در راه خدا، چنانکه میفرماید:
« لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَکُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَی وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرَاً عَظِیماً». (نساء/ 95).
افراد با ایمانی که بدون بیماری و ناراحتی از جهاد باز نشستند با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند یکسان نیستند. خداوند مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد کردند بر قاعدان برتری بخشیده و به هر یک از این دو دسته [به نسبت اعمال نیکشان] خداوند و عده پاداش نیک داده و مجاهدان را بر قاعدان برتری و پاداش عظیمی بخشیده است.
د . ایمان « وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا و...».
ه . علم و دانش. علم و ایمان دو معیار اساسی و دو رکن شجره طیّبه فضیلت و انسانیت است.
فران کریم در این باره میفرماید:
«... یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ...». (مجادله / 11).
خداوند به آنها که ایمان آورده و بهرهای از علم دارند درجات بزرگی ارزانی میدارد... .
ولی باید دانست که در میان تمام ارزشها تقوا از همه بالاتر است بلکه تقوا اساس و پایه تمام ارزشها است زیرا بدون تقوا نه علم کار ساز است و نه جهاد راهگشا و نه عقل راهنما و نه ایمان میتواند انسان را به سر منزل مقصود برساند. در زمینه تقوا است که عقل حقایق را درک میکند و علم حلّال مشکلات میشود. این همه تعریف و تشویق و ستایش از علم مشروط به آن است که هدف از تعلیم و تعلّم شناخت حقیقت و آگاهی به مسؤولیت و خدمت به بندگان خدا و تحصیل خشنودی پروردگار متعال باشد، وگرنه نتیجه علم همان خواهد شد که مولوی میگوید:
بدگهر را علم و فن آموختن
دادن تیغ است دست راهزن
تیغ دادن در کف زنگی مست
به که آید علم ناکس را به دست
علم و مال و منصب و جاه و قِران
فتنه آمد در کف بدگوهران
(مثنوی، دفتر چهارم، ص 693)
199) منافقون / 8.
200) توبه / 79.
201) عن ابی عبداللَّهعلیه السلام قالَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لِیَأْذَنْ بِحَرْبٍ مِنِّی، مَنْ اَذَلَّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ وَ لْیَأْمَنْ غَضَبِی مَنْ أَکْرَمَ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ». ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صدوق: ص 284؛ محاسن برقی: انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، ج 1 / ص 97.
202) ترجمه آن در بحث «سرچشمه غیبت» تحت عنوان «نکته بسیار مهم در تفکیک موارد» آمده است.
203) وَ الْخَبَرُ ما رَواهُ جابِرُ قالَ: نَظَرَ رَسُولُ اللَّهصلی الله علیه وآله وسلم إلَی الْکَعْبَةِ فَقالَ: مَرْحَبا بِکِ مِنْ بَیْتٍ! ما اَعْظَمَکَ وَ أعْظَمَ حُرْمَتَکِ وَ اللَّهَ إنَّ الْمُؤمِنَ أعْظَمُ حُرْمَةً مِنْکِ عِنْدَاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأنَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنْکِ واحِدَةً وَ مِنَ الْمُؤمِنِ ثَلاثَةً دَمَهُ وَ مالَهُ وَ أنْ یُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السُّوءِ». شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج 18 / ص 278.
204) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ کَتَمَ ثَلَاثَةً فِی ثَلَاثَةٍ:... وَ کَتَمَ وَلِیَّهُ فِی خَلْقِهِ... وَ لَا یَزْرَأَنَّ أَحَدُکُمْ بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لَا یَدْرِی أَیُّهُمْ وَلِیُّ اللَّهِ». بحار الانوار: چاپ بیروت، جلد 72 / ص 147.
205) إِنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی أَخْفَی أَرْبَعَةً فِی أَرْبَعَةٍ... وَ أَخْفَی وَلِیَّهُ فِی عِبَادِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عَبِیدِ اللَّهِ فَرُبَّمَا یَکُونُ وَلِیَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ». خصال صدوق: ج 1 / ص 198، حدیث 26.
206) الحسد تمنّی زوال نعمة من مستحق لها و ربما کان مع ذلک سعی فی زوالها»، و روی: «المؤمن یغبط و المنافق یحسد». مفردات راغب، مادّه «حسد».
207) نساء / 54.
208) بقره / 109.
209) نساء / 32
210) فلق / 5.
211) أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ: الْحِرْصُ وَ الِاسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَدُ». اصول کافی: ج 2 / ص 289، حدیث 1 ؛ امالی صدوق: ص 341، حدیث 7.
212) وَ أَمَّا الْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَیْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ». اصول کافی: ج 2 / ص 289: حدیث 1؛امالی صدوق: ص 341، حدیث 7.
213) الْحَسَدُ أَصْلُهُ مِنْ عُمَی الْقَلْبِ وَ الْجُحُودِ بِفَضْلِ اللَّهِ تَعَالَی وَ هُمَا جَنَاحَانِ لِلْکُفْرِ وَ بِالْحَسَدِ وَقَعَ ابْنُ آدَمَ فِی حَسْرَةِ الْأَبَدِ وَ هَلَکَ مَهْلَکًا لَا یَنْجُو مِنْهُ أَبَداً». مستدرک الوسائل: ج 2 / ص 327، باب 55.
214) إِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ». اصول کافی: ج 2 / ص 306؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 70 / ص 224.
215) الْحَسَدُ یُمِیتُ (یمیث) الْإِیمَانَ فِی الْقَلْبِ کَمَا یُمِیتُ الْمَاءُ الثَّلْجَ». مستدرک الوسائل: ج 2 / ص 327 و مستدرک: چاپ مؤسسه آل البیت، ج 12 / ص 18.
216) إِنَّ الْمُؤْمِنَ یَغْبِطُ وَ لَا یَحْسُدُ وَ الْمُنَافِقُ یَحْسُدُ وَ لَا یَغْبِطُ». اصول کافی: ج 2 / ص 307 ؛ انوار نعمانیه: ص 264.
217) افَةُ الدِّینِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْرُ». اصول کافی: ج 2 / ص 307 ؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 7 /ص 248.
218) صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ». نهج البلاغه فیض: حکمت 248 ؛ بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه: ج 10 / ص 29.
219) رایت اعرابیا قداتت له مائة و عشرون سنة فقلت له ما اطول عمرک فقال: ترکت الحسد فبقیت». بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغه: چاپ اول، چاپخانه مهر قم، سال 1398 ه . ق، ج 10 / ص 29.
220) الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسّادِ عَنْ سَلَامَةِ الْإَجْسَادِ». نهج البلاغه فیض الاسلام: حکمت 216.
221) برای بررسی انگیزههای حسد ر ک: المحّجه البیضاء: ج 5 / ص 335 ؛ مرآة العقول: ج 10 / 159؛احیاء علوم الدین: ج 3 / ص 192 ؛ کشف الریبه: ص 61 به بعد ؛ جامع السعادات: ج 2 / ص199.
222) برای درمان حسد نیز رک: کشف الریبه: ص 65 ؛ احیاء علوم الدین: ج 3 / ص 196 ؛ المحّجه البیضاء: ج 5 / ص 342 ؛مرآة العقول: ج 10 / ص 159 ؛ جامع السعادات: ج 2 / ص 206
223) ألْغَضَبُ یُرْدی صاحِبَهُ وَ یُبْدی مَعایِبَه». فهرست موضوعی غرر: ص 292.
224) الْغَضَبُ یُفْسِدُ الْإِیمَانَ کَمَا یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ». جامع سعادات: ج 1 / ص 288؛ اصول کافی: ج2 / ص 304.
225) الْغَضَبُ مِفْتَاحُ کُلِّ شَرٍّ». مشکوة الانوار: ص 307؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 70 / ص 274؛ اصول کافی: ج 2 / ص 303.
226) قَالَ رَجُلٌ لِلنَّبِیِصلی الله علیه وآله وسلم: یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِی قَالَ: اذْهَبْ وَ لَا تَغْضَبْ، فَقَالَ الرَّجُلُ قَدِ اکْتَفَیْتُ بِذَاکَ فَمَضی إِلی أَهْلِهِ فَإِذاً بَیْنَ قَوْمِهِ حَرْبٌ قَدْ قَامُوا صُفُوفاً وَ لَبِسُوا السِّلَاحَ، فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ لَبِسَ سِلَاحَهُ ثُمَّ قَامَ مَعَهُمْ، ثُمَّ ذَکَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله وسلم لَا تَغْضَبْ، فَرَمَی السِّلَاحَ ثُمَّ جَاءَ یَمْشِی إِلَی الْقَوْمِ الَّذِینَ هُمْ عَدُوُّ قَوْمِهِ، فَقَالَ: یَا هؤُلَاءِ مَا کَانَتْ لَکُمْ مِنْ جِرَاحَةٍ أَوْ قَتْلٍ أَوْ ضَرْبٍ لَیْسَ فِیهِ أَثَرٌ فَعَلَیَّ فِی مَالِی أَنَا أُوفِیکُمُوهُ، فَقَالَ الْقَوْمُ: فَمَا کَانَ فَهُوَ لَکُمْ نَحْنُ أَوْلَی بِذَلِکَ مِنْکُمْ، قَالَ فَاصْطَلَحَ الْقَوْمُ، وَ ذَهَبَ الْغَضَبُ». اصول کافی: ج 2 / ص 304 ؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 70 / ص 277.
227) أَیُّ شَیْءٍ أَشَدٌّ مِنَ الْغَضَبِ؟ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَغْضَبُ فَیَقْتُلُ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ وَ یَقْذِفُ الْمُحْصِنَةَ». جامع السعادات: چاپ نجف، ج 1 / ص 288 ؛ اصول کافی: ج 2 / ص 303.
228) الْغَضَبُ نَارٌ مُوقَدَةٌ مَنْ کَظَمَهُ أَطْفَأَها وَ مَنْ أَطْلَقَهُ کَانَ أَوَّلَ مُحْتَرِقٍ بِهَا». مستدرک الوسائل: ج 2 / ص 326 ؛ فهرست موضوعی غرر: ص 292.
229) مَنْ کَظَمَ غَیْظاً وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلی إمضائِهِ حَشَااللَّهُ قَلْبَهُ أمْناً وَ ایماناً یَوْمَ الْقِیامَةِ». اصول کافی: ج 2 / ص 110، حدیث 7.
230) ما مِنْ جُرعَةٍ یَتَجَرَّعُهَا الْإنْسانُ أعْظَمُ عِنْدَاللَّهِ مِنْ جُرْعَةِ غَیْظٍ فِی اللَّهِ». المجازات النبویه: ص 112.
231) بقره / 153.
232) برای توضیح بیشتر ر ک. بحث «کفاره غیبت».
233) نساء / 17 و 18.
234) حدید/ 16 .
235) کانَ أبی علیه السّلام یَقُولُ مَا مِنْ شَیْءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِیئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَیُوَاقِعُ الْخَطِیئَةَ فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّی تَغْلِبَ عَلَیْهِ فَیُصَیِّرَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ». اصول کافی: ج 2 / ص 268.
236) آل عمران / 17.
237) ذاریات / 17 و 18.
238) کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا ثَلَاثَةً عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَعَیْنٌ سَهَرَتْ فِی طَاعَةِ اللَّهِ وَعَیْنٌ بَکَتْ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ». اصول کافی: ج 2 / ص 482، باب البکاء، حدیث چهارم
239) أللّهمَّ إِنِّی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلواةِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نَاجَیْتُ أَلْقَیْتَ عَلَیَّ نُعَاساً إِذَا أَنَا صَلَّیْتُ وَ سَلَبْتَنِی مُنَاجَاتَکَ إِذَا أَنَا نَاجَیْتُ مَا لِی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِیرَتِی وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِی عَرَضَتْ لِی بَلِیَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِی وَ حَالَتْ بَیْنِی وَ بَیْنَ خِدْمَتِکَ سَیِّدِی لَعَلَّکَ عَنْ بَابِکَ طَرَدْتَنِی وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْکَاذِبِینَ [الْکَذّابینَ فَرَفَضْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی غَیْرَ شَاکِرٍ لِنَعْمَائِکَ فَحَرَمْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی فِی الْغَافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ ایَسْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی الِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِی فَبَاعَدْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِی وَ جَرِیرَتِی کَافَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّةِ حَیَائِی مِنْکَ جَازَیْتَنِی...». دعای ابوحمزه ثمالی. امام سجادعلیه السلام در این فقرات موجبات سلب توفیق را با زبان دعا و مناجات بیان میفرماید.
240) إعْمَلْ بِفَرَائِضِ اللَّهِ تَکُنْ أَتْقَی النَّاسِ». اصول کافی: ج 2 / ص 82 .
241) مَنْ عَمِلَ بِمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِ فَهُوَ مِنْ خَیْرِ النَّاسِ». همان: ص 81.
242) فَهُوَ مِنْ أَعْبَدِ النَّاسِ». جامع احادیث الشیعه: ج 14 / ص 98.
243) وَ لَا عِبَادَةَ کَأَدَاءِ الْفَرَائِضِ...». نهج البلاغه صبحی صالح: حکمت 113.
244) ما تَقَرَّبَ إلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُهُ عَلَیْهِ وَإنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إلَیَّ بِالنّافِلَةِ».کتاب لقاءاللَّه مرحوم حاج میرزا جوادملکی رحمه اللَّه،ص29؛الجواهرالسنیه:ص99؛جامع احادیث الشیعه:ج7/ص99 با اندکی تفاوت در عبارت.
245) مرحوم صاحب جواهر در کتاب قضا و شهادات (ج 41 / ص 30) در عدالت شاهد میفرماید: بعضی از فقها معتقدند که ترک جمیع سنن و مستحبّات در صورتی دلیل بر بیاعتنایی به سنن اسلامی باشد منافی و قادح عدالت است.
246) وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ...». هود/ 114.
247) جامع احادیث الشیعه: ج 7/ ص 107.
248) همان: صص 107 و 108. نماز وتر یک رکعت است که با آداب مخصوصه در پایان نوافل شب خوانده میشود. نوافل شب یازده رکعت است که هشت رکعت آن به نیّت نماز شب و دو رکعت به نیّت نماز شفع و یک رکعت به نیّت نماز وتر خوانده میشود وثواب و آثار فراوانی دارد.
249) إِنَّمَا جعِلَتِ النَّافِلَةُ لِیَتُمَّ بِهَا مَا یَفْسُدُ مِنَ الْفَرِیضَةِ». جامع احادیث الشیعه: ج 7 / صص 118. 116.
250) إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَتَمَّ صَلوةَ الْفَرِیضَةِ بِصَلوةِ النَّافِلَة». جامع احادیث الشیعه: ج 7 / صص118 - 116.
251) همان: ص 135.
252) تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ * فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ). سجده / 17 - 16.
253) وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحمُوداً». اسراء / 79.
254) مَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدٌ بِشَیْءٍ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّی أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ، وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ، وَ إِنْ سَئَلَنِی أَعْطَیْتُه...». جامع احادیث الشیعه: ج 7 / ص 99.
255) صَلواةُ النَّوَافِلِ قُرْبَانُ کُلِّ مُؤْمِنٍ...». همان: ص 100.
256) أَشْرَافُ أُمَّتِی حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَ أَصْحَابُ اللَّیْلِ». همان: ص 102.
257) اصول کافی: ج 2 / صص 82 و 83.
258) تحف العقول: ص 14.
259) مستدرک: ج 1 / ص 15.
260) مفسّران قرآن گفتهاند: آیه شریفه «وَقُرْانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْانَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً» (اسراء / 78) مربوط به نافله صبح میباشد که در نزد خدا مشهود ومقبول است.
261) تسبیحات حضرت زهرا سلام اللَّه علیها عبارت است از 34 بار اللَّه اکبر، 33 بار الحمدللَّه و 33 بار سبحان اللَّه.
262) نساء / 58.
263) مؤمنون / 8. توجّه به این نکته لازم است که ا مانت دارای ابعاد وسیع و گستردهای است که شامل امانتهای خدا (مانند ولایت و حکومت و...) و امانتهای پیامبران و همچنین امانتهای مردم میشود که به طور کلی انسان باید در تمام امانات چه مادّی و چه معنوی امانت دار باشد.
264) لَیْسَ مِنَّا مَنْ خَانَ بِالْأَمَانَةِ». مشکوة الانوار: ص 52.
265) لَا دینَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 73 / ص 116.
266) لَا تَنْظُرُوا إِلَی طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِکَ شَیْءٌ إعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِکَ وَ لَکِنِ انْظُرُوا إِلَی صِدْقِ حَدِیثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ». نورالثقلین: ج 1 / ص 496. همچنین در اصول کافی: ج 2 / ص 105؛ و عیون اخبار الرضا: ج 2/ ص 51، حدیثی به همین مضمون آمده است.
267) فَإِنَّ عَلِیّاً عَلیهِ السلام إِنَّمَا بَلَغَ مَا بَلَغَ بِهِ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلیهِ وَ اله بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ». اصول کافی: ج 2 / ص 105، باب الصدق واداء الامانة، حدیث 5.
268) سنن نسائی: ج 4، جزء 8 / ص 117.
269) ثَلَاثٌ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَحَدٍ فِیهِنَّ رُخْصَةً: أَدَاءُ الْأَمَانَةِ إِلَی الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أَوْ کافِرَیْنِ».بحارالانوار: چاپ بیروت، ج 72/ ص 92؛ اصول کافی: ج 2/ ص 129، باب البر بالوالدین، حدیث 15 با این تفاوت که «.. أوْ فاجِرَیْنِ».
270) أدُّوا الْأمانَةَ إلَی الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ فَلَوْ أنَّ قاتِلَ عَلَیّ إئتَمَنَنی عَلی أمانَةٍ لَأدَّیْتُها إلَیْهِ وَ قالَ: أدُّوا الْأمانَةَ وَ لَوْ إلی قاتِلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السّلام». اختصاص مفید: ص 241. در معانی الاخبار صدوق نیز حدیثی به این مضمون از امام زین العابدینعلیه السلام نقل شده است (ص 108 چاپ صدوق).
271) إنَّ ضارِبَ عَلِیٍّ بِالسَّیفِ وَ قاتِلَهُ لَوِ ائْتَمَنَنَی وَ اسْتَنْصَحَنی وَ اسْتَشارَتی ثُمَّ قَبِلْتُ ذلِک مِنْهُ لَأدَّیْتُ إلَیْهِ الْأمانَةَ». تفسیر نور الثقلین: ج 1 / ص 496. به همین مضمون احادیثی در امالی صدوق (ص 204 احادیث 4 و 5 و 6) نیز نقل است.
272) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَی الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ». اصول کافی: ج 2/ ص 105، باب الصدق و اداء الامانة، حدیث 1.
273) إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ و إنَّما لِکُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَی فَمَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَی لِدُنْیَا یُصِیبُهَا أَوِ امْرَأَةٍ یَتَزَوَّجُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَی مَا هَاجَرَ إِلَیْهِ». سنن ترمذی: چاپ بیروت، ج 4/ ص 179؛ کتاب فضائل الجهاد: باب 16، حدیث شماره 1647؛ سنن ابن ماجه: ج 2 / ص 1413، کتاب الزهد، باب النیّة، حدیث 4227؛ مسند احمد حنبل: ج 1/ صص 25 و43، صحیح بخاری: ج 1/ ص 1؛ منیة المرید: ص 42؛ صحیح مسلم: ج 2 / ص 103؛ الترغیب و الترهیب: چاپ بیروت، ج 1/ ص 56.
274) نِیَّةُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَ نِیَّةُ الْکَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ وَ کُلُّ عَامِلٍ یَعْمَلُ عَلَی نِیَّتِهِ». وسائل الشیعه: چاپ اسلامیه، ج 1 / ص 35؛ بحار الانوار: چاپ بیروت،ج 67 / ص 189؛ اصول کافی: چاپ اسلامیه، ج 2 / ص 84، حدیث 2؛ منیة المرید: چاپ خیام قم، سال 1402 ه . ق، ص 43.
275) لَا عَمَلَ إِلَّا بِنِیَّة». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 67/ صص 185 و 204 و 207؛ وسائل الشیعه: چاپ اسلامیه، ج 1 / ص33، احادیث 1 - 3 (و در ص 34 حدیث 9 نیز از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم این حدیث نقل شده است)؛ اصول کافی: ج 2/ ص 84 چاپ اسلامیه.
276) إِنَّمَا یُبْعَثُ النَّاسُ عَلَی نِیَّاتِهِمْ». سنن ابن ماجه: ج 2/ ص 1414؛ کتاب الزهد، حدیث 4229؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 67 / ص 249؛ منیة المرید: ص 43؛ الترغیب و الترهیب: ج 1/ ص 57.
277) فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: أَهَوَی أَخِیکَ مَعَنَا؟ فقَالَ: نَعَمْ قَالَ: فَقَدْ شَهِدَنَا، وَ لَقَدْ شَهِدَنَا! فِی عَسْکَرِنَا هَذَا قَوامٌ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ، سَیَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ، وَ یَقْوَی بِهِمُ الْإِیمَانُ». نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 12.
278) وَ النِّیَّةُ أَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ أَلا وَ إِنَّ النِّیَّةَ هِیَ الْعَمَلُ». اصول کافی: ج 2 / ص 16، حدیث 4.
279) لَیْسَتِ الصَّلاةُ قِیامَکَ وَ قُعُودَکَ إنَّمَا الصَّلواةُ إخْلاصُکَ وَ أنْ تُریدَ بِهَا اللَّهَ وَحْدَهُ». شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج 1 / ص 325.
280) وَ الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِی لَا تُرِیدُ أَنْ یَحْمَدَکَ عَلَیْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ». اصول کافی: ج /2 ص 16، حدیث 4.
281) بیّنه / 5. هر چند گفته میشود که این آیه و امثال آن مربوط به اصول دین و توحید عبادی و در مقام نفی شرک و بت پرستی است و ربطی به مسئله ریا ندارد ولی با توجّه به این که شخص ریاکار غیر خدا را در عبادت منظور میدارد، نوعی شرک در عمل او موجود است و بدین جهت در احادیث ریا را شرک خفی نامیدهاند.
282) کهف / 110.
283) عنکبوت / 65.
284) لقمان / 32.
285) یونس / 22 و 23.
286) قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * لَا شَرِیکَ لَهُ وِبِذلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ» انعام/ 162 و 163.
287) الْإِخْلَاصُ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِی اسْتَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ أَحْبَبْتُ مِنْ عِبَادِی». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 67 / ص 249، حدیث 24؛ منیة المرید: ص 43.
288) مَنْ أَصْعَدَ إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ خَالِصَ عِبَادَتِهِ أَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ». بحار الانوار: ج 67 / ص 249.
289) طُوبَی لِمَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ الْعِبَادَةَ وَ الدُّعَاءَ وَ لَمْ یَشْغَلْ قَلْبَهُ بِمَا تَرَی عَیْنَاهُ وَ لَمْ یَنْسَ ذِکْرَ اللَّهِ بِمَا تَسْمَعُ أُذُنَاهُ وَ لَمْ یَحْزُنْ صَدْرَهُ بِمَا أُعْطِیَ غَیْرُهُ؟». اصول کافی، ج 2 / ص 16، باب الاخلاص، حدیث 3.
290) ملک / 2: تا بیازمایدتان که کدام یک از شما در عمل نیکوتر است... .
291) لَیْسَ یَعْنِی أَکْثَرُکُمْ عَمَلًا وَلکِنْ أَصْوَبَکُمْ عَمَلًا وَ إِنَّمَا الْإِصَابَةُ خَشْیَةُ اللَّهِ وَ النِّیَّةُ الصَّادِقَ وَ الْخَشَیَةُ ثُمَّ قَالَ: الْإِبْقَاءُ عَلَی الْعَمَلِ حَتَّی یَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَل...». اصول کافی: ج 2 / ص16؛ تفسیر المیزان: ج 20 / ص 11؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 67 / ص 230؛ الاخلاق شبّر: ص 17 با اندکی تفاوت.
292) الشِّرْکُ أَخْفَی فِی أُمَّتِی مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَی الصَّفَا». مستدرک الوسائل: ج 1 / ص 12.
293) وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْمُخْلِصِ فَأَرْبَعَةٌ: یَسْلَمُ قَلْبُهُ وَ یَسْلَمُ جَوَارِحُهُ وَ بَذَلَ خَیْرَهُ وَ کَفَّ شَرَّه». تحف العقول: ص 16.
294) وَ مَنْ لَمْ یَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلَانِیَتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالَتُهُ فَقَدْ أَدَّی الْأَمَانَةَ وَ أَخْلَصَ الْعِبَادَة...». نهج البلاغه: نامه 26.
295) تَمَامُ الْإِخْلَاصِ تَجَنُّبُ الْمَعَاصِی». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 74 / ص 213.
296) ألزُّهْدُ سَجّیَّةُ الْمُخْلِصینَ». فهرست موضوعی غرر: ص 149.
297) ألْعِبادَةُ الْخالِصَةُ أنْ لایَرْجُو الرَّجُلُ إلّا رَبَّهَ وَ لا یَخافَ إلّا ذَنْبَهُ». همان: ص 229.
298) لَا یَکُونُ الْعَابِدُ عَابِداً لِلَّهِ حَقَّ عِبَادَتِهِ حَتَّی یَنْقَطِعَ عَنِ الْخَلْقِ کُلِّهِ إِلَیْهِ فَحِینَئِذٍ یَقُولُ هَذَا خَالِصٌ لِی فَیَتَقَبَّلُهُ بِکَرَمِهِ». مستدرک الوسائل: ج 1 / ص 10.
299) الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِی لَا تُرِیدُ أَنْ یَحْمَدَکَ عَلَیْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَل». اصول کافی: ج 2 / ص 16، حدیث4.
300) مَا بَلَغَ عَبْدٌ حَقِیقَةَ الْإِخْلَاصِ حَتَّی لَا یُحِبَّ أَنْ یُحْمَدَ عَلَی شَیْءٍ مِنْ عَمَلٍ لِلَّهِ». عدة الداعی: چاپ بیروت، ص 217؛ مشکوة الانوار: ص 11.
301) وَ قالَ صلّی اللَّه عَلیه وَ آله وَ سَلّم: وَ قُد سُئِلَ فیمَا النَّجاةُ؟ قال أنْ لا یَعْمَلَ الْعَبْدُ بِطاعَةِ اللَّهِ یُریدُ بِهَا النّاسَ». عدة الداعی: ص 228.
302) سَبَبُ الْإخْلاصِ ألْیَقینُ». فهرست موضوعی غرر: ص 433.
303) إخْلاصُ الْعَمَلِ مِنْ قُوَّةِ الْیَقینِ وَ صَلاحِ النِیَّةِ». همان: ص 92.
304) عَلی قَدْرِ قُوَّةِ الدّینِ یَکُونُ خُلُوصُ النِیَّةِ». همان: ص 93.
305) ثَمَرَةُ الْعِلْمِ إخْلاصُ الْعَمَلِ». همان: ص 92.
306) أوَّلُ الْإخْلاصُ الْیَأْسُ مِمّا فی أیْدِی النّاسِ». همان: ص 430.
307) قَلِّلِ الاْمالَ تَخْلُصْ لَکَ الْأعْمالُ». همان: ص 20.
308) مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِهِ». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 67 / ص 242؛ عیون اخبار الرضا: ج 2 / ص 68؛ این حدیث با اندکی تفاوت در عدّة الداعی: چاپ بیروت، ص 232 و بحارالانوار: ج 67 / ص 249 و الترغیب و الترهیب: ج 1 / ص 56 آمده است.
309) إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَخْشَعُ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ وَ یَهَابُهُ کُلُّ شَیْءٍ ثُمَّ قَالَ: إِذَا کَانَ مُخْلِصاً لِلَّهِ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ کُلَّ شَیْءٍ حَتَّی هَوَامَّ الْأَرْضِ وَ سِبَاعَهَا وَ طَیْرَ السَّمَاءِ». بحار الانوار: ج 67 / ص 248، حدیث 21.
310) قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا أَطَّلِعُ عَلَی قَلْبِ عَبْدٍ فَأَعْلَمُ مِنْهُ حُبَّ الْإِخْلَاصِ لِطَاعَتِی لِوَجْهِی وَ ابْتِغَاءِ مَرْضَاتِی إِلَّا تَوَلَّیْتُ تَقْوِیمَهُ وَ سِیَاسَتَهُ». همان: ج 82 / ص 136، حدیث 16؛ مصباح الشریعه، باب السجود.
311) أخْلِصُوا أعْمالَکُمْ تَسْعَدُوا». فهرست موضوعی غرر: ص 93.
312) أیُّهَا النّاسُ أخْلِصُوا أعْمالَکُمْ للَّهِ تَعالی فَإنَّ اللَّهَ لایَقْبَلُ الاّ ما خَلُصَ لَهُ». تفسیر قرطبی: ج 5 / ص 180 ذیل آیه 36، سوه نساء.
313) أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْإِخْلَاصُ». بحار الانوار، ج 67 / ص 249.
314) مائده / 55.
315) بقره / 207. در این آیه دو نکته جالب دیده میشود: اوّل آن که مخلصان واقعی کسانی هستند که تمام هستی خویش را با رضای خدا معامله میکنند و چیزی جز خشنودی او نمیخواهند، حتی از او تقاضای بهشت هم ندارند؛ دوّم آن که از جمله آخر آیه « وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ» استفاده میشود که لطف و رأفت الهی نسبت به بندگان اقتضا دارد که چنین انسانهای فداکار و ایثارگری همیشه در میان مردم باشند که برای نجات مردم از هیچ چیز دریغ ندارند. راستی آیا اگر اینها نبودند اثری از حق و حقیقت باقی میماند؟.
316) مرحوم بحرانی در تفسیر برهان مینویسد: امام حسن و امام حسینعلیهما السلام نیز با آنها نذر کردند که روزه بگیرند.
317) الغدیر: ج 3 / ص 11. این داستان در تفسیر برهان: ج 4/ ص412 و غایة المرام: صص 371 و 372 و امالی صدوق: چاپ بیروت، صص 212 - 215 به گونهای دیگر نقل شده است.
318) دهر / 8 و 9.
319) أَمَا إِنَّ عَلِیّاً لَمْ یَقُلْ فِی مَوْضِعٍ إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أنَّ فی قَلْبِهِ أَنَّ مَا أَطْعَمَ لِلَّهِ فَأَخْبَرَهُ بِمَا یَعْلَمُ مِنْ قَلْبِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْطِقَ بِهِ». تفسیر برهان: ج 4 / ص 412.
320) بقره / 264.
321) نساء / 142.
322) ماعون / 4-7.
323) انفال / 47.
324) أَمَّا عَلَامَةُ الْمُرَائِی فَأَرْبَعَةٌ: یَحْرِصُ فِی الْعَمَلِ لِلَّهِ إِذَا کَانَ عِنْدَهُ أَحَدٌ وَ یَکْسِلُ إِذَا کَانَ وَحْدَهَ وَ یَحْرِصُ فِی کُلِّ أَمْرِهِ عَلَی الْمَحْمَدَةِ وَ یُحْسِنُ سَمْتَهُ بِجُهْدِهِ». تحف العقول: چاپ بیروت، ص 17.
325) ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ لِلْمُرَائِی: یَنْشِطُ إِذَا رَأَیَ النَّاسَ وَ یَکْسَلُ إِذَا کَانَ وَحْدَهُ وَ یُحِبُّ أَنْ یُحْمَدَ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ». اصول کافی: ج 2 / ص295، حدیث 8.
326) کُلُّ الْبِرِّ مَقْبُولٌ إِلَّا مَا کَانَ رِئَاءً». تحف العقول: انتشارات بصیرتی، چاپ پنجم، ص 223.
327) قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ مَنْ أَشْرَکَ مَعِی غَیْرِی فِی عَمَلٍ عَمِلَهُ لَمْ أَقْبَلْهُ إِلَّا مَا کَانَ لِی خَالِصاً». اصول کافی: ج 2 / ص 295، باب الرئاء، حدیث 9؛ مستدرک الوسائل: ج 1 / ص 12.
328) کُلُّ رِیَاءٍ شِرْکٌ إِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَی النَّاسِ وَ مَنْ عَمِلَ لِلَّهِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَی اللَّهِ». اصول کافی: ج 2 / ص 293.
329) وَیْحَکَ یَا ابْنَ عَرَفَةَ: اعْمَلُوا لِغَیْرِ رِئَاءٍ وَ لَا سُمْعَةٍ، فَإِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِغَیْرِ اللَّهِ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَی مَا عَمِل...». همان: ص 294، حدیث 5.
330) إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمْ الشِّرْکُ الْأَصْغَرُ، قالوا وَ مَا الشِّرْکُ الْأَصْغَرُ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ الرِّئَاءُ، یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِذَا جَازَی الْعِبَادَ بِأَعْمَالِهِمُ: اذْهَبُوا إِلَی الَّذِینَ کُنْتُمْ تُرَاؤُنَ فِی الدُّنْیَا هَلْ تَجِدُونَ عِنْدَهُمْ ثَوَابَ أَعْمَالِکُمْ». عدة الداعی: ص 228.
331) مَنْ صَلَّی صَلوةً یُرَائی بِهَا فَقَدْ أَشْرَکَ وَ مَنْ صَامَ صَیاماً یُرَائی بِهِ فَقَدْ أَشْرَکَ». تفسیر قرطبی: ج 11 / ص 71 ذیل آیه 110 سوره کهف؛ عدة الداعی: چاپ بیروت، ص 217؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 67 / ص 222.
332) یُقالُ لِأهَلِ الرِّئاءِ صُمْتُمْ وَ صَلَّیْتُمْ وَ تَصَدَّقْتُمْ وَ جاهَدْتُمْ وَ قَرَأتُمْ لِیُقالَ ذلِکَ فَقَدْ قیلَ ذلِکَ ثُمَّ قالَ: إنَّ هؤُلاءِ اَوَّلُ مَنْ تُسْعَرُبِهِمُ النّارُ». تفسیر قرطبی: ج 9 / ص 14.
333) الرِّئَاءُ شِرْکٌ». عدّة الداعی، چاپ بیروت، ص 218.
334) رعد / 17.
335) مریم / 31.
336) اصول کافی: ج 2 / ص 165، حدیث 11؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 71 / ص 341.
337) اصول کافی: ج 2 / ص 164، حدیث 7.
338) الْخَلْقُ عِیَالُ اللَّهِ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَی اللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِیَالَ اللَّهِ وَ أَدْخَلَ عَلَی أَهْلِ بَیْتٍ سُرُوراً». همان: ص 164، حدیث 6.
339) مَنْ طَافَ بِالْبَیْتِ أُسْبُوعاً کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ سِتَّةَ الافِ حَسَنَةٍ وَ مَحَاعَنْهُ سِتَّةَ الافِ سَیَّةٍ وَ رَفَعَ لَهُ سِتَّةَ الافِ دَرَجَةٍ (وَ فی روایة إِسْحقُ بْنُ عَمَّارٍ وَ قَضَی لَهُ سِتَّةَ الافِ حَاجَةٍ) ثُمَّ قَالَ قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتَّی عَدَّ عَشْراً». بحار الانوار: ج 71 / ص 326، حدیث 95.
340) دَخَلَ عَبْدٌ الْجَنَّةَ بِغُصْنٍ مِنْ شَوْکٍ کَانَ عَلَی طَرِیقِ الْمُسْلِمِینَ فَأَمَاطَهُ عَنْهُ». سفینة البحار: ج 2/ ص 82.
341) بقره / 237.
342) یَا رُفَاعَةُ مَا آمَنَ بِاللَّهِ وَ لَا بِمُحَمَّدٍ وَ لَا بِعَلِیٍّ ص مَنْ أَتَاهُ أَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فِی حَاجَةٍ لَمْ یَضْحَکْ فِی وَجْهِهِ فَإِنْ کَانَتْ حَاجَتُهُ عِنْدَهُ سَارَعَ إِلَی قَضَائِهَا وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ، تَکَلَّفَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِهِ حَتَّی یَقْضِیَهَا لَهُ فَإِذَا کَانَ بِخِلَافِ مَا وَصَفْتُهُ فَلَا وَلَایَةَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ». بحار الانوار: ج 72، ص 94.
343) مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ». اصول کافی: ج 2 / ص 164، حدیث 5.
344) مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَخْذُلُ أَخَاهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی نُصْرَتِهِ إِلَّا خَذَلَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 71 / ص 312 و ج 72 / ص 17؛ امالی صدوق: چاپ بیروت، مجلس 73، ص 393، حدیث 16.
345) أَیُّمَا مُؤْمِنٍ مَنَعَ مُؤْمِناً شَیْئاً مِمَّا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ مِنْ عِنْدِ غَیْرِهِ أَقَامَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مُسْوَدّاً وَجْهُهُ مُزْرَقَةً عَیْنَاهُ مَغْلُولَةً یَدَاهُ إِلَی عُنُقِهِ فَیُقَالُ هَذَا الْخَائِنُ الَّذِی خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ثُمَّ یُؤْمَرُ بِهِ إِلَی النَّارِ». اصول کافی: ج 2 / ص 367؛ معراج السعاده: ج / ص 385؛ محاسن برقی: ج 1 / ص 100.
346) مَنْ قَضَی لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً قَضَی اللَّهُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِأَةَ أَلْفِ حَاجَةٍ مِنْ ذَلِکَ أَوَّلُهَا الْجَنَّةُ وَ مِنْ ذَلِکَ أَنْ یُدْخِلَ قَرَابَتَهُ وَ مَعَارِفَهُ وَ إِخْوَانَهُ الْجَنَّةَ بَعْدَ أَنْ لَا یَکُونُوا نُصَّاباً». اصول کافی: ج 2 / ص 193، حدیث 1 با اندکی تفاوت.
347) قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ وَ خَیْرٌ مِنْ حُمْلَانِ أَلْفِ فَرَسٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ». همان: حدیث 3؛ بحار الانوار: ج 71 / ص 324؛ اختصاص مفید: ص 26 با اندکی تفاوت.
348) مَا قَضَی مُسْلِمٌ لِمُسْلِمٍ حَاجَةً إِلَّا نَادَاهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلَیَّ ثَوَابُکَ وَ لَا أَرْضَی لَکَ بِدُونِ الْجَنَّةِ». قرب الاسناد: ص 19؛ اصول کافی: چاپ اسلامیه، ج 2 / ص 194، حدیث 7؛ بحارالانوار: چاپ بیروت، ج 71 / ص 285.
349) مَنْ قَضی لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً کَانَ کَمَنْ عبد اللَّهَ دَهْرَهُ». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 7 / ص 302، حدیث 4.
350) مَنْ سَعَی فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُؤمِنِ فَکَأَنَّمَا عَبَدَ اللَّهَ تِسْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَیْلَهُ». همان: ص 315.
351) کَفَی بِالْمَرْءِ اعْتِمَاداً عَلَی أَخِیهِ أَنْ یُنْزِلَ بِهِ حَاجَتَهُ». اصول کافی: ج 2 / ص 198، 131، حدیث 8.
352) إنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَیْکُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْکُمْ فَلا تَمَلُّوا النِّعَم». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 71 / ص 318.
353) حجرات / 10.
354) نساء / 128.
355) صَدَقَةٌ یُحِبُّهَا اللَّهُ إِصْلَاحُ بَیْنِ النَّاسِ إِذَا تَفَاسَدُوا وَ تَقَارُبٌ بَیْنِهِمْ إِذَا تَبَاعُدُوا». تفسیر صافی، چاپ اسلامیه، ج 2 / ص 592. در اصول کافی: ج 2 / ص 209 و مشکوة الانوار: ص 176 نیز این حدیث نقل شده است.
356) لَأَنْ أُصْلِحَ بَیْنَ اثْنَیْنِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِدِینَارَیْنِ». اصول کافی: ج 2 / ص 209.
357) أفْضَلُ الصَّدَقَهِ إصْلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ». کنزل العمال: ج 3 / ص 58، حدیث 5483.
358) فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُما صلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ یَقُولُ: صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَوةِ وَ الصِّیَامِ». نهج البلاغه صبحی صالح: ص 421. این حدیث در کنزل العمّال: ج 3 / ص 58 حدیث 5484 از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است.
359) إِنَّ الْمُصْلِحَ لَیْسَ بِکَذَّابٍ (إِنَّمَا هُوَ الصُّلْحُ لَیْسَ بِکَذِبٍ)». اصول کافی: ج 2 / ص 210، حدیث 7.
360) قالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَمَ: لایَصْلُحُ الْکَذِبُ إِلَّا فِی ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ... وَ کَذِبُ الرَّجُلِ یَمْشِی بَیْنَ الرَّجُلَیْنِ لِیُصْلِحَ بَیْنَهُمَا». اشعثیات: ص 171؛ الذریعة الی مکارم ا لشریعة: چاپ نجف، ص 98؛ المحاسن و المساوی بیهقی: ج 2 / ص 63.
361) مائده / 23؛ توبه / 51.
362) آل عمران / 122.
363) انفال / 2.
364) سَأَلَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنْ جَبْرَئِیلَ: مَا التَّوَکُّلُ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ فَقَالَ: الْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَا یَضُرُّ وَ لَا یَنْفَعُ وَ لَا یُعْطِی وَ لَا یَمْنَعُ وَ اسْتِعْمَالُ الْیَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ فَإِذَا کَانَ الْعَبْدُ کَذَلِکَ لَمْ یَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَی اللَّهِ وَ لَمْ یَرْجُ وَ لَمْ یَخَفْ سِوَی اللَّهِ وَ لَمْ یَطْمَعْ فِی أَحَدٍ سِوَی اللَّهِ فَهَذَا هُوَ التَّوَکُّلُ». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 68 / ص 138، حدیث 23.
365) فَقَالَ لِی أَنْ لَا تَخَافَ مَعَ اللَّهِ أَحَداً...». همان: ص 134.
366) طلاق / 3: و هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را کافی است.
367) اَلتَّوَکُّلَ عَلَی اللَّهِ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ تَتَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ فِی أُمُورِکَ کُلِّهَا فَمَا فَعَلَ بِکَ کُنْتَ عَنْهُ رَاضِیاً تَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یَأْلُوکَ خَیْراً وَ فَضْلًا وَ تَعْلَمُ أَنَّ الْحُکْمَ فِی ذَلِکَ لَهُ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ بِتَفْوِیضِ ذَلِکَ إِلَیْهِ وَثِقْ بِهِ فِیهَا وَ فِی غَیْرِهَا». اصول کافی: ج 2/ ص 65، حدیث 5. این روایت به همین مضمون در مشکوة الانوار (ص16) و بحار الانوار (چاپ بیروت، ج 75 / ص 336، حدیث 18) آمده است با این تفاوت که مرحوم مجلسی در دنباله روایت اضافه میکند که امام هشتمعلیه السلام فرمود:
«وَ مَنْ ذلِک الایمانُ بِغُیُوبِ اللَّهِ الَّتی لَمْ یُحِطْ عِلْمُکَ بِها فَوَکَّلْتَ عِلْمَها إلَیْهِ وَ إلی اُمَنائِهِ عَلَیْها وَ وَثِقْتَ بِهِ فیها وَ فی غَیْرِها».
از جمله درجات توکّل این است که به امور غیبی که علم تو به آن احاطه ندارد ایمان بیاوری و علم آن را به خداوند و خزینه داران علم الهی واگذاری، در این گونه موارد و جز آن به خدا اعتماد کن.
یعنی: اگر در زندگی به حوادث و جریاناتی برخورد کردی که نتوانستی آن را در محدوده اسباب و عوامل مادّی توجیه و تفسیر کنی علم آن را به خدا و اولیای او واگذار و با اعتماد بر خدا از وساوس شیطانی که موجب نگرانی و تشویش است خود را رهایی بخش. این قسمت حدیث بر جنبه غیبی و ماورایی توکّل دلالت دارد که شخص متوکّل از محدوده عوامل مادّی پا را فراتر مینهد و به عوامل غیبی که در سرنوشت انسان مؤثر است نیز ایمان دارد.
368) تفسیر المیزان: ج 4 / ص 67.
369) مَنْ تَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ ذَلَّتْ لَهُ الصِّعابُ وَ تَسَهَّلَتْ عَلَیْهِ الْأسْبابُ وَ تَبَوَّءَ الْخَفْضَ وَ الْکَرامَةَ». شرح غرر: ج 5 / ص 425.
370) مَنْ تَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ سُبْحانَهُ أضائَتْ لَهُ الشُّبَهاتُ وَ کُفِیَ الْمَوُناتُ وَ أمِنَ التَّبِعاتِ». فهرست غرر: ص 418، شماره 8985.
371) ألطِّیَرَةُ شِرْکٌ وَ ما مِنّا إلاَّ وَلکِنَّ اللَّهُ یُذْهِبُهُ بِالتَّوَکُّلِ». سنن ابن ماجه: ج 2 / ص 1170.
372) طلاق / 3.
373) فاطر / 15.
374) انعام / 14.
375) انعام / 17.
376) یونس / 107.
377) مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَکُونَ أَقْوَی النَّاسِ فَلْیَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 71 / ص 151؛ مستدرک الوسائل: ج 2 / ص 288.
378) مَنْ تَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ لَا یُغْلَبُ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ لَا یُهْزَمُ». مستدرک الوسائل: ج 2 / ص 288.
379) أصْلُ قُوَّةِ الْقَلْبِ التَّوَکُّلُ عَلَی اللَّهِ». فهرست غرر: ص 418، شماره 3082.
380) انبیاء / 68.
381) جمعوا الحطب شهراً ثم اوقدوها، و اشتعلت و اشتدت، حتّی أن کان الطائر لیمر بجنباتها فیحترق من شدّة وهجها...». تفسیر قرطبی: جزء 11 / ص 303.
382) حتّی ان الرّجل منهم لیمرض فیوصی بکذا و کذا من ماله فیشتری به حطب و حتّی ان المرأة فتشتری به حطباً». تفسیر مجمع البیان: چاپ صیدا، ج 4 / ص 54.
383) حتّی ان المرأة، لو مَرضت قالت: ان عافانی اللَّه لَأجْعَلَنَّ حطباً لابراهیم و نقلوا له الحطب علی الدّواب اربعین یوماً». تفسیر فخر رازی: ج 22 / ص 187.
384) لَمَّا أُجْلِسَ إِبْرَاهِیمُ فِی الْمَنْجَنِیقِ وَ أَرَادُوا أَنْ یَرْمُوا بِهِ فِی النَّارِ أَتَاهُ جَبْرائِیلُ عَلَیْهِ السَّلامُ فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا إِبْرَاهِیمُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ أَ لَکَ حَاجَةٌ فَقَالَ أَمَّا إِلَیْکَ فَلا». مجمع البیان: ج 4 / ص 55.
385) فَقَالَ جَبْرَئِیلُ فَاسْأَلْ رَبَّکَ». تفسیر قرطبی: جزء 11 / ص 303.
386) فَقَالَ: حَسْبِی مِنْ سُؤَالِی عِلْمُهُ بِحَالِی». بحار الانوار: ج 71 / ص 156.
387) انبیاء / 69.
388) لَوْ لَمْ یَقُلْ سَلاماً لَأهْلَکَهُ بَرْدُها». تفسیر تبیان: چاپ بیروت، ج 7 / ص 263.
389) اسراء / 70.
390) اسراء / 26.
391) روم / 38.
392) نساء / 1.
393) این ترجمه و تفسیر مبتنی بر عطف «و الأرحامَ» به «اللَّه» است که از لحاظ ادبی مفعول اتّقوا میباشد. یعنی هم از خدا پروا داشته باشید و هم از ارحام و حق هر دو را مراعات کنید.
394) فَقَالَ یَعْنیَ أَرْحَامَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ بِصِلَتِهَا وَ عَظَّمَهَا أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ جَعَلَهَا مَعَهُ». تفسیر برهان: ج 1 / ص 338، حدیث 1؛ تفسیر الثقلین: ج 1 / ص 437، شماره 25؛ تفسیر صافی: چاپ اسلامیه، ج 1 / ص 329.
395) یَکُونُ الرَّجُلُ یَصِلُ رَحِمَهُ فَیَکُونُ قَدْ بَقِیَ مِنْ عُمْرِهِ ثَلَاثَ سِنِینَ فَیُصَیِّرُهَا اللَّهُ ثَلَاثِینَ سَنَةً وَ یَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ». اصول کافی: ج 2 / ص 150، حدیث 3.
396) عَنْ أحَدِهِما قالَ: قالَ لی: یَا مُیَسِّرُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ وَصُولًا لِقَرابَیِکَ قُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ، لَقَدْ کُنْتُ فِی السُّوقِ وَ أَنَا غُلَامٌ وَ أُجْرَتِی دِرْهَمَانِ وَ کُنْتُ أُعْطِی وَاحِداً عَمَّتِی وَ وَاحِداً خَالَتِی، فَقَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ حَضَرَ أَجَلُکَ مَرَّتَیْنِ کُلَّ ذَلِکَ یُؤَخَّرُ». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 71 / ص 100.
397) مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَمُدَّ اللَّهُ فِی عُمْرِهِ وَ أَن یَبْسُطَ لَهُ فِی یرزْقِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ...». اصول کافی، ج 2 / ص 156، حدیث 29.
398) صِلَةُ الْأَرْحَامِ نُزَکِّی الْأَعْمَالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوَی وَ تُنْمِی الْأَمْوَالَ وَ تُنْسِئُ لَهُ فِی عُمُرِهِ وَ تُوَسِّعُ فِی رِزْقِهِ وَ تُحَبِّبُ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ فَلْیَتَّقِ اللَّهَ وَ لْیَصِلُ رَحِمَهُ». اصول کافی: ج 2 / ص 152، حدیث 13.
399) أُوصِی الشَّاهِدَ مِنْ أُمَّتِی وَ الْغَائِبَ مِنْهُمْ وَ مَنْ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَنْ یَصِلّ الرَّحِمَ وَ إِنْ کَانَتْ مِنْهُ عَلَی مَسِیرَةِ سَنَةٍ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنَ الدِّینِ». مشکوة الانوار: ص 165؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 71 / ص 105؛ اصول کافی: ج 2 / ص 151، حدیث 5؛ محجّة البیضاء: ج 3 / ص 430.
400) صِلْ رَحِمَکَ وَ لَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ وَ أَفْضَلُ مَا یُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الْأَذَی عَنْهُ». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 71 / ص 88؛ مشکوة الانوار: ص 166.
401) بِلُّوا أَرْحَامَکُمْ وَ لَوْ بِالسَّلَامِ». المجازات النبویّة: ص 80.
402) صِلُوا أَرْحَامَکُمْ وَ لَوْ بِالتَّسْلِیمِ...». اصول کافی: ج 2 / ص 155، حدیث 22. این حدیث از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در تحف العقول (ص 40) این گونه نقل شده است: «صِلُوا اَرْحامَکُمْ وَلَوْ بِالسَّلامِ».
403) محمّد / 22 و 23.
404) رعد / 25.
405) بقره / 27.
406) قالَ رَجُلٌ لِلنَّبِیِّ صَلّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم: أَیُّ الْأَعْمَالِ أَبْغَضُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ: الشِّرْکُ بِاللَّهِ قَالَ ثُمَّ مَا ذَا قالَ قَطِیعَةُ الرَّحِمِ...». سفینة البحار: ج 1 /ص 516.
407) وَ إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْقَاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإِنِّی وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ثَلَاثَةِ مَوَاضِعَ». اصول کافی: ج 2 / ص 641، حدیث 7.
408) ثَلَاثَةٌ لَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ مُدْمِنُ خَمْرٍ وَ مُدْمِنُ سِحْرٍ وَ قَاطِعُ رَحِم». خصال صدوق ج 1 / ص 177، حدیث 208.
409) لِلْمُسْلِمِ عَلَی أَخِیهِ ثَلَاثُونَ حَقّاً لَا بَرَاءَةَ لَهُ مِنْهَا إِلَّا بِالْأَدَاءِ أَوِ الْعَفْوِ یَغْفِرُ زَلَّتَهُ وَ یَرْحَمُ عَبْرَتَهُ... وَ یَعُودُ مَرْضَتَهُ...». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 71 / ص 236.
410) لِلْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤْمِنِ سَبْعَةٌ حُقُوقٍ وَاجِبَةٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ... وَ أَنْ یَعُودَهُ فِی مَرَضِهِ». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 71 / ص 222؛ امالی صدوق: ص 36، مجلس 9، حدیث 2.
411) کَیْفَ یَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَصْنَعَ فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ قَوْمِنَا وَ فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ خُلَطَائِنَا مِنَ النَّاسِ؟ قَالَ فَقَالَ:... وَ تَعُودُونَ مَرْضَاهُمْ». وسائل الشیعه: ج 8 / ص 398؛ محّجة البیضاء: ج 3 / ص 401، کتاب آداب الصحبة و المعاشرة.
412) أیُّما مُؤمنٍ عادَ أخاهُ فی مَرَضِهِ فَإنْ کانَ حینَ یُصْبحُ شَیَّعَهُ سَبْعُونَ ألْفَ مَلَکٍ فَإذا قَعَدَ عِنْدَهُ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَةُ وَ اسْتَغْفَرُوا لَهُ حَتّی یُمْسِیَ وَ إن کانَ مَساءً کانَ لَهُ مِثْلُ ذلِکَ حَتّی یُصْبحَ». مکارم الاخلاق: چاپ بیروت، ص 361.
413) مَنْ عَادَ مَرِیضاً لَمْ یَزَلْ یَخُوضُ الرَّحْمَةَ حَتَّی یَجْلِسَ فَإِذَا جَلَسَ اُغْتُمِسَ فِیهَا». المجازات النبویّه: ص 250.
414) یُعَیِّرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْداً مِنْ عِبَادِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیَقُولُ: عَبْدِی! مَا مَنَعَکَ إِذَا مَرِضْتُ أَنْ تَعُودَنِی فَیَقُولُ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ أَنْتَ رَبُّ الْعِبَادِ لَا تَأْلَمُ وَ لَا تَمْرَضُ فَیَقُولُ مَرِضَ أَخُوکَ الْمُؤْمِنُ فَلَمْ تَعُدْهُ، وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَوْ عُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِی عِنْدَهُ ثُمَّ لَتَکَفَّلْتُ بِحَوَائِجِکَ فَقَضَیْتُهَا لَکَ وَ ذَلِکَ مِنْ کَرَامَةِ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ وَ أَنَا الرَّحْمَنُ الرَّحِیم». سفینة البحار: ج 2 / صص 534 و 535؛ مکارم الاخلاق: چاپ بیروت، ص 360 با اندکی تفاوت.
415) عَنْ مَوْلی لِجَعْفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ قالَ: مَرِض بَعْضُ مَوَالِیهِ فَخَرَجْنَا إِلَیْهِ نَعُودُهُ وَ نَحْنُ عِدَّةٌ مِنْ مَوَالِی جَعْفَرٍ فَاسْتَقْبَلَنَا جَعْفَرٌ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ فَقَالَ لَنَا: أَیْنَ تُرِیدُونَ؟ فَقُلْنَا نُرِیدُ فُلَاناً نَعُودُهُ، فَقَالَ لَنَا: قِفُوا فَوَقَفْنَا فَقَالَ مَعَ أَحَدِکُمْ تُفَّاحَةٌ أَوْ سَفَرْجَلَةٌ أَوْ أُتْرُجَّةٌ أَوْ لُعْقَةٌ مِنْ طِیبٍ أَوْ قِطْعَةٌ مِنْ عُودِ بَخُورٍ؟ فَقُلْنَا مَا مَعَنَا شَیْءٌ مِنْ هَذَا فَقَالَ: أَ مَا تَعْلَمُونَ أَنَّ الْمَرِیضَ یَسْتَرِیحُ إِلَی کُلِّ مَا أُدْخِلَ بِهِ عَلَیْه».وسائل الشیعه: ج 2 / ص 643، باب 17؛ مکارم الاخلاق: چاپ بیروت، ص 361.
416) مَنْ أَطْعَمَ مَرِیضاً شَهْوَتَهُ أَطْعَمَهُ اللَّهُ مِنْ ثمَارِ الْجَنَّةِ». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 78 / ص 224؛ کنز العمال: ج 9 / ص 97، حدیث 25157.
417) إِنَّ مِنْ أَعْظَمِ الْعُوَّادِ أَجْراً عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَنْ إِذَا عَادَ أَخَاهُ خَفَّفَ الْجُلُوسَ إِلَّا أَنْ یَکُونَ الْمَرِیض یُحِبُّ ذَلِکَ وَ یُرِیدُهُ». وسائل الشیعه: ج 2 / ص 642؛ مکارم الاخلاق: چاپ بیروت، ص 360 با اندکی تفاوت.
418) فَإِنَّ عِیَادَةَ النَّوْکَی أَشَدُّ عَلَی الْمَرِیضِ مِنْ وَجَعِهِ». مکارم الاخلاق، ص 361.
419) تَمَامُ عِیَادَةِ الْمَرِیضِ أَنْ یَضَعَ یَدَهُ عَلَیْهِ وَ یَسْأَلَهُ کَیْفَ هُوَ». میزان الاعتدال ذهبی: ج 3 / ص 7.
420) مِنْ تَمَامِ الْعِیَادَةِ أَنْ یَضَعَ الْعَائِدُ إِحْدَی یَدَیْهِ عَلَی یَدَیِ الْمَریضِ أَوْ عَلَی جِبْهَتِهِ». مکارم الاخلاق: ص 360.
421) الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ...». نهج البلاغه فیض الاسلام: ص 1243، حکمت 325.
422) إِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِکُمْ فَالْقُوْهُمْ بِطَلَاقَةِ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ الْبِشْرِ ». مشکوة الانوار: ص 180؛ اصول کافی: ج 2 / ص 103، حدیث 1. این حدیث در عیون اخبار الرضا (ج 2 / ص 53)، امالی صدوق (ص 20، حدیث 9 و ص 362 حدیث 9) و بحار الانوار (ج 71 / ص 159، حدیث 13) با تفاوت «فسعوهم» نیز نقل شده است.
423) أَتَی رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّه عَلَیْه وَ آلِهِ وَ سَلَّم رَجُلٌ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِی فَکَانَ فِیمَا أَوْصَاهُ أَنْ قَالَ: الْقَ أَخَاکَ بِوَجْهٍ مُنْبَسِطٍ». اصول کافی: ج 2 / ص 103، حدیث 3.
424) الْبِشْرُ الْحَسَنُ وَ طَلَاقَةُ الْوَجْهِ مَکْسَبَةٌ لِلْمَحَبَّةِ وَ قُرْبَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عُبُوسُ الْوَجْهِ وَ سُوءُ الْبِشْرِ مَکْسَبَةٌ لِلْمَقْتِ وَ بُعْدٌ مِنَ اللَّهِ». مشکوة الانوار: ص 179.
425) إِنِّی لَأَمْزَحُ وَ لَا أَقُولُ إِلَّا حَقّاً. محّجة البیضاء، ج 5 / ص 232؛ الذریعة الی مکارم الشریعة، ص 157.
426) سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیْه السَّلامَ: فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ الرَّجُلُ یَکُونُ مَعَ الْقَوْمِ فَیَجْرِی بَیْنَهُمْ کَلَامٌ یَمْزَحُونَ وَ یَضْحَکُونَ فَقَالَ: لَا بَأْسَ مَا لَمْ یَکُنْ، فَظَنَنْتُ أَنَّهُ عَنیَ الْفُحْشَ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ کَانَ یَأْتِیهِ الْأَعْرَابِیُّ فَیأتی اِلَیْهِ الْهَدِیَّةَ ثُمَّ یَقُولُ مَکَانَهُ: أَعْطِنَا ثَمَنَ هَدِیَّتِنَا فَیَضْحَکُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ کَانَ إِذَا اغْتَمَّ یَقُولُ: مَا فَعَلَ الْأَعْرَابِیُّ لَیْتَهُ أَتَانَا».وسائل الشیعه: ج 8 / ص 477؛ اصول کافی: ج 2 / ص 663، حدیث 1. با این تفاوت که در کافی «فیهدی له الهدیة» آمده است.
427) مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِیهِ دُعَابَةٌ، قُلْتُ وَ مَا الدُّعَابَةُ؟ قَالَ الْمِزَاحُ». وسائل الشیعه: ج 8 / ص 477؛ اصول کافی: ج 2 / ص 663، حدیث 2.
428) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ الْمُدَاعِبَ فِی الْجَمَاعَةِ بِلَا رَفَثٍ». وسائل الشیعه: ج 8/ ص 478؛ اصول کافی: ج 2 / ص 663، حدیث 4.
429) کَیْفَ مُدَاعَبَةُ بَعْضِکُمْ بَعْضاً قُلْتُ قَلِیلٌ قَالَ فَلَا تَفْعَلُوا فَإِنَّ الْمُدَاعَبَةَ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ إِنَّکَ لَتُدْخِلُ بِهَا السُّرُورَ عَلَی أَخِیکَ وَ لَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله یُدَاعِبُ الرَّجُلَ یُرِیدُ أَنْ یَسُرَّهُ». اصول کافی: ج 2 / ص 633، حدیث 3؛ وسائل الشیعه: ج 8 / ص 478.
430) کَانَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله لَیَسُرُّ الرَّجُلَ مِنْ أَصْحَابِهِ إِذَا رَآهُ مَغْمُوماً بِالْمُدَاعَبَةِ». مستدرک الوسائل: ج 2 / ص 76.
431) کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یُدَاعِبُ وَ لَا یَقُولُ إِلَّا حَقّا». همان.
432) یَا عَلِیُّ لَا تَمْزَحُ فَیَذْهَبَ بَهَاؤُکَ». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 74 / ص 48.
433) وَ أُیَّاکَ مِزَاحَ فَإِنَّهُ یُذْهِبُ الرَّجُلِ وَ مَاءَ وَجْهِهِ». وسائل الشیعه: ج 8 / ص 478.
434) أوْصیکَ بِتَقْوَی اللَّهِ وَ ایَّاکَ وَ الْمِزاحَ فَإنَّهُ یَذْهَبُ بِالْبَهاءِ». مستدرک الوسائل، ج 2 / ص 77.
435) کَثْرَةُ الْمِزَاحِ تَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ». امالی صدوق: ص 223، حدیث 4.
436) لاتُمَازِحْ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْکَ». وسائل الشیعه: ج 8 / ص 481، احادیث 6 و 11؛ اصول کافی، ج 2 / ص 665. این روایت از حضرت امام حسن عسکریعلیه السلام نیز در بحار الانوار (چاپ بیروت، ج 75 / ص 370) نقل شده است.
437) إِیَّاکُمْ وَ الْمِزَاحَ فَإِنَّهُ یَجُرُّ السَّخِیمَةَ وَ یُورِثُ الضَّعِینَةَ وَ هُوَ السَّبُّ الْأَصْغَرُ». اصول کافی: ج 2 / ص 664، حدیث 12؛ وسائل الشیعه: ج 8 / ص 482. در تحف العقول (ص 283) از امام صادقعلیه السلام این حدیث نقل شده است.
438) إِیَّاکَ وَ الْمِزَاحَ فَإِنَّهُ یَذْهَبُ بِنُورِ إِیمَانِکَ وَ یَسْتَخِفُّ بِمُرُوءَتِکَ». اصول کافی: ج 2 / ص 665، حدیث 19.
439) مَا مَزَحَ امْرُؤُ مَزْحَةً إِلَّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً». نهج البلاغه صبحی صالح: حکمت 450.
440) نور / 27 و 28. سوره نور با ذکر حدّ زنا و قذف و لعان و تحریم شایعه پراکنی نسبت به مسلمانان و مسأله وجوب حجاب و نهی از چشم چرانی و نگاه به نامحرم و نهی از ورود در محدوده زندگی شخصی مردم و منع از اکراه کنیزکان بر زنا و فحشاء و آداب ورود و خروج فرزندان پدر و مادر شروع شده و به دستورهایی در مورد احترام به مقام رسالت و شئون رهبری ختم میشود و این همه اگرچه مشتمل بر احکام حقوقی و دستورهای فقهی است لکن وجهه بحث و انگیزه اساسی و اصلی آن چیزی فراتر از حقوق مالی و مدنی است که مربوط به حفظ شئون انسانیت انسان است.
441) لاتَسْتَأذِنْ وَ أنْتَ مُسْتَقْبِلُ الْبابَ. تفسیر فخررازی، ج 23 / ص 198.
442) انه علیه الصّلوة و السّلام کان اذا اتی باب قوم لم یستقبل الباب من تلقاء وجهه ولکن من رکنه الایمن او الایسر فیقول السّلام علیکم، و ذلک لان الدور لم یکن علیها حینئذٍ ستور» همان.
443) خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یُرِیدُ فَاطِمَةَ عَلَیْها السّلامُ وَ أَنَا مَعَهُ، فَلَمَّا انْتَهَیْتُ إِلَی الْبَابِ وَضَعَ یَدَهُ فَدَفَعَهُ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْها السّلامُ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ ءَاَدْخُلُ؟ قَالَتْ اُدْخُلْ یَا رَسُولَ اللَّهِ...». تفسیر نور الثقلین: ج 3 / ص 587. روایت مفصّل است و آن چه مورد نیاز بود آورده شد.
444) نور /58 و 59.
445) اعراف / 199.
446) آل عمران / 134.
447) نور /22.
448) تغابن /14.
449) اعراف /199: با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکیها دعوت نما و از جاهلان روی بگردان [و با آنها ستیزه مکن .
450) سَألَ رَسُول اللَّهِ صَلَّی اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم جَبْرائیلَ عَنْ ذلِکَ فَقالَ لا أَدْری حَتّی أسْألَ الْعالِمَ. ثُمَّ أتاهُ فَقالَ یا مُحمَّدُ! إنَّ یَأمُرُکَ أنْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ تُعْطِیَ مَنْ حَرَمَکَ وَ تَصِلَ مَنْ قَطَعَکَ». تفسیر مجمع البیان: چاپ صیدا، ج 2 / ص 512، ذیل آیه 199 سوره اعراف.
451) أَلا أَدُلُّکُمْ عَلَی خَیْرِ أَخْلاقِ الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ؟ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ تُعْطِی مَنْ حَرَمَکَ وَ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَکَ». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 68 / ص 399.
452) عَلَیْکُمْ بِالْعَفْوِ فَإِنَّ الْعَفْوَ لا یَزِیدُ الْعَبْدَ إِلاّ عِزّاً فَتَعَافَوْا یُعِزَّکُمُ اللَّهُ». اصول کافی: ج 2 / ص 108، حدیث 5؛ الحقائق فی محاسن الاخلاق: ص 75.
453) ما عَفا رَجُلٌ عَنْ مَظْلَمَةٍ قَطُّ الإّ زادَهُ اللَّهُ بِها عِزَّاً» تفسیر مجمع البیان: چاپ صیدا، ج 1 / ص 505، ذیل آیه 133 سوره آل عمران.
454) وَ أَنْتَ الَّذِی سَمَّیْتَ نَفْسَکَ بِالْعَفُوِّ فَاعْفُ عَنِّی...». صحیفه سجادیه: دعای 16.
455) قالَ مُوسی یا رَبِّ أیُّ عِبادِکَ أَعَزُّ عَلَیْکَ قالَ الَّذی إذا قَدَرَ عَفا». احیاء علوم الدین غزالی: چاپ بیروت، ج 3 / ص 182.
456) إِذَا قَدَرْتَ عَلَی عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ». نهج البلاغه صبحی صالح: چاپ بیروت، حکمت 11.
457) الْعَفْوُ عِنْدَ الْقُدْرَةِ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِینَ وَ الْمُتَّقِینَ». سفینة البحار: ج 2 / ص 207.
458) یوسف /91.
459) یوسف /92.
460) برای اطلاع بیشتر در این باره رک: بحارالانوار: چاپ بیروت، ج 21 / ص 132؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: چاپ مصر، ج 17 / صص 272-281؛ سیره ابن هشام: چاپ بیروت، ج 4 / ص 55؛ احیاء علوم الدین: ج 3 / ص 182.
461) سیره ابن هشام: ج 4 / ص 49. در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید (ج 17 / ص 272) و بحارالانوار (چاپ بیروت، ج 21 / صص 105 و 130) این شعر این گونه نقل شده است:
.... الیوم تسبی الحرمه.
....امروز زنها اسیر میشوند.
462) بَلِ الْیَوْمُ یَوْمُ الْمَرْحَمَةِ». شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج 17 / ص 272.
463) مؤمنون /8؛ معارج /32.
464) بقره /177.
465) اسراء /34.
466) مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ فَلْیَفِ إِذَا وَعَدَ». اصول کافی: ج 2 / ص 364؛ حدیث 2.
467) إنَّ الْوَفاءَ بِالْعَهْدِ مِنْ عَلاماتِ أَهْلِ الدّینِ». سفینة البحار: ج 2 / ص 675.
468) لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ». بحار الانوار، چاپ بیروت، ج 72 / ص 96.
469) آیَةُ الْمُنَافِقِ ثَلَاثٌ إِذَا حَدَّثَ کَذِبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِذَا ائْتُمِنَ خَانَ». المستطرف: ج 1 / ص 198.
470) وَ إِیَّاکَ... أَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَکَ بِخُلْفِکَ... وَاْخُلْفَ یُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ النَّاسِ قَالَ اللَّهُ تَعَالی «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لاتَفْعَلُونَ...». نهج البلاغه صبح صالح: نامه 53.
471) ثَلاثٌ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَحَدٍ فِیهِنَّ رُخْصَةً: أَدَاءُ الْأَمَانَةِ إِلَی الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أَوْ فَاجِرَیْن». اصول کافی: چاپ اسلامیه، ج 2 / ص 162، حدیث 15؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 72 / ص 92.
472) وَ إِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَةً أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ وَ ارْعΠذِمَّتَکَ بِالْأَمَانَةِ وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَیْتَ، فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ شَیْءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِمَاعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِیمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ وΠقَدْ لَزِمَ ذَلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِیمَا بَیْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِینَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ الْغَدْرِ فَلَا تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِکَ وَ لاتَخِیسَنَّ بِعَهْدِکَ وَ لَا تَخْتِلَنَّ عَدُوَّکَ فَإِنَّهُ لایَجْتَرِئُ عَلَی اللَّهِ إِلاَّ جَاهِلٌ شَقِیٌّ، وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ عَهْدَهُ وَ ذِمَّتَهُ أَمْناً أَفْضَاهُ بَیْنَ الْعِبَادِ بِرَحْمَتِهِ وَ حَرِیماً یَسْکُنُونَ إِلَی مَنَعَتِهِ...». نهج البلاغه صبحی صالح: نامه 53.
473) یوسف /20.
474) حدید /23.
475) مرحوم شهید مطهری در این رساله فՙęɠجالب و مشبّع درباره زهد اسلامی و رهبانیت مسیحی و وجوه اشتراک و افتراق آن دو به رشته تحریر آورده است با این عناوین و سر فصلها: سه اصل یا سه پایه زهد اسلامی، زاهد و راهب، زهد، ایثار و همدردی، زهد و آزادگی، زهدو معنویت، زهد و عشق و پرستش، عبارت بوعلی سینا، تضاد دنیا و آخرت، و زهد برداشت کم برای بازدهی زیاد.
476) یا دُنْیا یا دُنْیا الَیکِ عَنّی أبی تَعَرَّضْتِ أمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ لا حانَ حینُکَ، هَیْهات غُرّی غَیْری لا حاجَةَ لی فیکَ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلاثاً لا رَجْعَةَ فیها فَعَیْشُکِ قَصیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسیرٌ أَمَلُکِ حَقیرٌ». نهج البلاغه فیض الاسلام: حکمت 74.
477) وَ لَوْ شِئْتُ لاَ هْتَدَیْتُ الطَّریقَ إلی مُصَفّی هذا الْعَسَلِ وَ لُبابِ هذَا القَمْحِ وَ نَسائجِ هذَا الْقَزِّ وَ لِکنْ هَیْهاتَ أنْ یَغْلِبَنی هَوای وَ یَقُودَنی جَشَعی إِلی تَخَیُّرِ الأطعِمَةِ.... فَما خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنی أَکْلُ الطَّیِباتِ کَالْبَهیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّها عَلَفُها....» همان: نامه 45.
478) لَیْسَ الزُّهْدُ فِی الدُّنیا بِاِضاعَةِ الْمالِ وَ لاتَحْریمِ الْحَلال بَلِ الزُّهْدَ فِی الدُّنیا أنْ لا تَکُونَ بِما فی یَدِکَ أَوثَقَ مِنْکَ بِما عِنْدَاللَّه عَزَّوَجَلَّ». فروع کافی: ج 5 / ص 70.
479) مَنْ زَهَدَ فِی الدُّنیا أَدْخَلَ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فی قَلْبِهِ فَأَنْطَقَ بِها لِسانَهُ وَ عَرَّفَهُ داءَ الدُّنیا وَ دَوائَها وَ أَخْرَجَهُ مِنْها سالِماً الی دارِالسَّلامِ». محجة البیضاء: ج 7 / ص 353؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 74 / ص 80؛ اصول کافی: ج 2 / ص 128.
480) أَیُّهَا النّاسُ الزَّهادَةُ قِصَرُ الأَمَلِ وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ و التَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحارِمِ فَإنْ عَزَبَ ذلِکَ عَنْکُمْ فَلا یَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَکُمْ وَلا تَنْسَوْا عِنْدَ النّعَمِ شُکْرَکُمْ فَقَدْ أَعْذَرَ اللَّهُ الَیْکُمْ بِحُجَجٍ مُسْفِرَةٍ ظاهِرَةٍ وَ کُتُبٍ بارِزَهِ الْعُذرِ واضِحَةٍ». نهج البلاغه صبحی صالح: خطبه 81.
481) إنَّ الزّاهِدینَ فِی الدُّنیا تَبْکی قُلُوبُهُمْ وَ إنْ ضَحِکُوا وَ یَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إنْ فَرِحُوا وَ یَکْثُرُ مَقْتُهُمْ أنْفُسَهُمْ وَ إنِ اغْتَبِطُوا بِما رُزِقُوا...». همان: خطبه 113.
482) انَّ اللَّهَ خَصَّ رَسُولَهُ بِمَکارِمِ الاخْلاقِ فَامْتَحِنُوا أنْفُسَکُمْ فَانْ کانَتْ فیکُمْ فَاحْمَدوُا اللَّهَ وَ ارْغَبُوا اِلَیْهِ فِی الزِّیادَةِ مِنْها فَذَکَرَها عَشَرَةً الْیَقینَ وَ الْقَناعَةَ وَ الصَّبْرَ وَ الشُّکْرَ و الْحِلْمَ وَ حُسْنَ الخُلْقِ وَ السَّخاءَ وَ الْغیرَةَ وَ الشَّجاعَةَ وَ الْمُرُوَّةَ». وسائل الشیعه: ج 11 / ص 139؛ خصال صدوق: ج 2 / ص 198، حدیث 8؛ بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 66 / ص 368، حدیث 5؛ امالی صدوق: ص 184، حدیث 8، مجلس 39.
483) القناعة الاجتزاء بالیسیر من الاعراض المحتاج الیها». مفردات راغب: واژه «قنع».
484) مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ بِرَاعِی إِبِلٍ فَبَعَثَ یَسْتَسْقِیهِ فَقَالَ: أَمَّا مَا فِی ضُرُوعِهَا فَصَبُوحُ الْحَیِّ وَ أَمَّا مَا فِی آنِیَتِنَا فَغَبُوقُهُمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ وَ آلِهِ وَ سلَّمَ: اللَّهُمَّ أَکْثِرْ مَالَهُ وَ وَلَدَهُ، ثُمَّ مَرَّ بِرَاعِی غَنَمٍ فَبَعَثَ إِلَیْهِ یَسْتَسْقِیهِ فَحَلَبَ لَهُ مَا فِی ضُرُوعِهَا وَ أَکْفَأَ مَا فِی إِنَائِهِ فِی إِنَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ بَعَثَ إِلَیْهِ بِشَاةٍ وَ قَالَ: هَذَا مَا عِنْدَنَا وَ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ نَزِیدَکَ زِدْنَاکَ قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ الْکَفَافَ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ! دَعَوْتَ لِلَّذِی رَدَّکَ بِدُعَاءٍ عَامَّتُنَا نُحِبُّهُ وَ دَعَوْتَ لِلَّذِی أَسْعَفَکَ بِحَاجَتِکَ بِدُعَاءٍ کُلُّنَا نَکْرَهُهُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنَّ مَا قَلَّ وَ کَفَی خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ وَ أَلْهَی: اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْکَفَافَ». اصول کافی: ج 2 / ص 140، حدیث 4.
485) فَإنَّ ما قَلَّ وَ کَفی خَیْرٌ مِمّا کَثُرَ وَ اَلْهی». الترغیب و الترهیب: ج 2 / ص 537؛ امالی صدوق: ص 395، مجلس 74.
486) خَیْرُ الرّزْقِ ما یَکْفی». الترغیب و الترهیب: ج 2 / ص 537.
487) طوُبی لِمَنْ أسْلَمَ وَکانَ عَیْشُهُ کَفافاً». اصول کافی: ج 2 / ص 14، حدیث 2. این حدیث در مجمع البحرین (ماده «کفف») نیز با این عبارت نقل شده است: «طوبی لمن کان عیشه کفافاً».
488) یَرْحَمُ اللَّهُ خَبّابَ ابْنَ الْأرَتّ. فَلَقَدْ أسْلَمَ راغِباً وَ هاجَرَ طائِعاً، وَ قَنعَ بِالْکَفافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ وَ عاشَ مُجاهِداً...».
489) طُوبی لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسابِ وَ قَنعَ بِالْکَفافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ». نهج البلاغه فیض الاسلام: حکمت 41.
490) وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ». منافقون /8.
491) إنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی فَوَّضَ الَی الْمُؤمِنِ اُمُورَهُ کُلَّها وَ لَمْ یُفَوِّضْ إلَیْهِ أنْ یُذِلَّ نَفْسَهُ ألَمْ تَرَقَوْلَ اللَّهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی هیهُنا: وَ «للَّه الْعِزَّةُ وَ لِرسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنینَ» وَ الْمُؤمِنُ یَنْبَغی أنْ یَکُونَ عَزیزاً وَلا یَکُون ذَلیلاً». تفسیر برهان: ج 4 / ص 339؛ تفسیر المیزان: ج 19 / ص 332.
492) لا یَنْبَغی لِلْمُؤمِنِ أنْ یُذِلَّ نَفْسَهُ». الذریعة الی مکارم الشریعة: ص 170.
493) لا أعَزُّ مِنْ قانعٍ». فهرست غرر: ص 330، شماره 10592.
494) ألْقَناعَة عِزٌّ. همان: شماره 66.
495) ألْقَناعَةُ عِزٌّ وَ غِنی». همان: شماره 689.
496) ألْقَناعَةُ أبقی عِزٍّ». همان: شماره 618.
497) کشکول شیخ بهایی: ج 2 / ص 67.
498) کلیات دیوان مرحوم استاد شهریار: ج 5 / ص 331.
499) ألْقَناعَةُ کَنْزٌّ لا یَفْنی . مشکوة الانوار: ص 132.
500) ألْقَناعَة مالٌ لایَنْفَدُ». همان.
501) نهج البلاغه صبحی صالح: حکمت 371.
502) دیوان ناصر خسرو: ص 560.
503) لَیْسَ الْغِنی عَنْ کَثْرَةِ الْعَرضِ انَّمَا الْغِنی غِنَی النَّفْسِ». محجّة البیضاء: ج 6 / ص 51.
504) مَنْ قَنعَ بِما رَزَقَهُ اللَّهُ فَهُوَ مِنْ أغْنَی النّاسِ». اصول کافی: ج 2 / ص 139، حدیث 9.
505) مشکوة الانوار: ص 130.
506) فهرست غرر: ص 326، شماره 1106.
507) اصول کافی: ج 2 / ص 320، حدیث 1.
508) وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقَی». طه /131.
509) اسْتَوی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلهِ وَ سَلَّم جالِساً ثُمَّ قالَ مَنْ یَتَعَزَّ بِعَزاءِ اللَّهِ تَقطَّعَتْ نَفْسُهُ عَلیَ الدُّنیا حَسَراتٍ وَ مَنْ أتْبَعَ بَصَرَهُ ما فی أیْدِی النّاسِ طالَ هَمُّهُ وَ لَمْ یَشْفَ غَیْظُهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْ اَنَّ للَّهِ عَلَیْهِ نِعْمَةً الاّ فی مَطعَمٍ وَ مَشْربٍ قَصُرَ أجَلُهُ وَ دَنا عَذابُهُ». تفسیر صافی: چاپ اسلامیه، ج 2 / ص 83.
510) لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ». حجر /88.
511) رَأَیْتُ الْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمّا فی أیْدِی النّاس». اصول کافی: ج 2 / ص 148، حدیث 3.
512) شَرَفُ الْمُؤمِنِ قِیامُ الَّیْلِ وَ عِزُّهُ اسْتِغْناؤهُ عَنِ النّاسِ». اصول کافی: ج 2 / ص 148.
513) نحل /97: هر کس [از زن و مرد] که عمل صالح و شایستهای انجام دهد اگر مؤمن باشد ما او را به زندگی پاک و طیّب زنده خواهیم کرد.
514) نهج البلاغه فیض الاسلام: حکمت 221.
515) یَا ابْنَ آدَمَ اَلرّزْقُ رِزْقانِ رِزْقُ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقُ یَطْلُبُکَ فَانْ لَمْ تَأتِهِ أتاکَ...». نهج البلاغه صبحی صالح: حکمت 379.
516) وَ اعْلَمُ یا بُنَیَّ أنَّ الرّزْقُ رِزْقانِ رِزْقٌ تَطلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ فَإنْ أَنْتَ لَمْ تَأتِهِ أتاکَ...». همان، نامه 31.
517) نهج البلاغه صبحی صالح: خطبه 114.
518) وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ». اعراف /96.
519) طلاق /2 و 3.
520) نوح / 10 و 11.
521) وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ الاِسْتِغْفارَ سَبَباً لِدُروُرِ الرّزْقِ وَ رَحْمَةِ الْخَلْقِ فَقالَ سُبْحانَهُ: «اسْتَغفِروا رَبَّکُمْ اِنَّهُ کانَ غَفّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً». نهج البلاغه فیض الاسلام: خطبه 143.
522) فرقان /63.
523) اسراء /37.
524) وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لاتَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ». لقمان /18.
525) وَ مَشْیُهُمُ التَّواضُعُ...». نهج البلاغه صبحی صالح: چاپ بیروت، خطبه 193.
526) إِنَّ التَّوَاضُعَ یَزِیدُ صَاحِبَهُ رِفْعَةً فَتَوَاضَعُوا یَرْفَعْکُمُ اللَّهُ...». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 72 / ص 119؛ امالی طوسی:ص 9؛ اصول کافی: ج 2 / ص 121، حدیث 1.
527) قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ لا عِزَّ اِلاّ لِمَنْ تَذَلَّل للَّهِ وَ لا رِفْعَةَ اِلاّ لِمَنْ تَواضَعَ للَّهِ...». مکشوة الانوار: چاپ نجف، ص 226.
528) کَمَالُ الْعَقْلِ فِی ثَلَاثٍ التَّوَاضُعِ لِلَّهِ...». مستدرک الوسائل: ج 2 / ص 305.
529) وَ التَّوَاضُعُ فَإِنَّهُ مِنْ أَفْضَلِ الْعِبَادَةِ». امالی طوسی: ص 5.
530) ثَمَرَةُ التَّواضُعِ الْمَحَبَّةُ». دارالسلام محدّث نوری: چاپ سنگی، 1305 ه.ق، ج 2، ص 172.
531) أرْبَعٌ لا یُعْطُیهِنَّ اللَّهُ إلاّ مَنْ یُحِبُّهُ، اَلصَّمْتُ وَ هُوَ أوَّلُ الْعِبادَةِ وَ التَّوَکُّلُ عَلَی اللَّهِ وَ التَّواضُعُ، وَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا». جامع السعادات: ج 1 / ص 35؛ احیاء علوم الدین غزالی: چاپ بیروت، ج 3 / ص 341.
532) کلیّات شیخ بهایی: ص 88.
533) وَ الْیُنْ جَانِبِی لَهُمْ تَوَاضُعاً». صحیفه سجادیه: دعای 26.
534) مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَی مَنْ لَقِیتَ». اصول کافی: ج 2 / ص 226، حدیث 12.
535) مِنَ التَّوَاضُعِ السَّلَامُ عَلَی کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِه». تحف العقول: ص 366.
536) یَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَفْشُوا السَّلامَ وَ صِلُوا الْأَرْحَامَ وَ تَهَجَّدُوا وَ النَّاسُ نِیَامٌ، وَ أطْعِمُوا الطَّعامَ وَ أطیبوا تَدْخُلُوا الْجَنَّةِ بِسَلامٍ». محاسن برقی: ص 87.
537) أَطْعِمُوا الطَّعَامَ وَ أَفْشُوا السَّلامَ وَ صِلُّوا وَ النَّاسُ نِیَامٌ وَادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِسَلامٍ». اختصاص مفید: ص 353.
538) وَ یَبْدَءُ مَنْ لَقِیَهُ بِالسَّلامِ». مناقب آل ابی طالب: ج 1 / ص 147.
539) خَمْسٌ لا أدعُهُنَّ حتی المَمات وَ التسلیم علی الصبیانِ لِتکُونَ سُنَّةً من بعدی». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 16 / ص 220؛ خصال صدوق: ج 1 / ص 246، حدیث 11؛ امالی صدوق: مجلس 17، ص 68، با اندکی تفاوت.
540) مائده /48.
541) الْبَادِی بِالسَّلَامِ أَوْلَی بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ». اصول کافی: ج 2 / ص 645، حدیث 8؛ تفسیر نور الثقلین: ج 1 / ص 526.
542) لِلسَّلَامِ سَبْعُونَ حَسَنَةً تِسْعٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِئِ وَ وَاحِدَةٌ لِلرَّادِّ». بحار الانوار: چاپ بیروت، ج 73 / ص 11.
543) یُسَلِّمُ الصَّغِیرُ عَلَی الْکَبِیرِ وَ الْمَارُّ عَلَی الْقَاعِدِ وَ الْقَلِیلُ عَلَی الْکَثِیرِ». اصول کافی: ج 2 / ص 646، حدیث 1؛ تفسیر نور الثقلین: ج 1 / ص 526.
544) یُسَلِّمُ الرَّاکِبُ عَلَی الْمَاشِی وَ الْمَاشِی عَلَی الْقَاعِدِ وَ إِذَا لَقِیَتْ جَمَاعَةٌ جَمَاعَةً سَلَّمَ الْأَقَلُّ عَلَی الْأَکْثَرِ وَ إِذَا لَقِیَ وَاحِدٌ جَمَاعَةً سَلَّمَ الْوَاحِدُ عَلَی الْجَمَاعَةِ». اصول کافی: ج 2 / ص 647، حدیث 3؛ تفسیر برهان: ج 1 / ص 400.
545) ألسُنَّةُ أنْ یُسَلِّمُ الرّاکِبُ عَلَی الّماشی وَ راکِبُ الْفَرَسِ عَلی راکِبِ الْحِمارِ وَ الصَّغیرُ عَلَی الْکَبیرِ وَ الْاَقَلُّ عَلَی الْأکْثَرِ وَ الْقائِمُ عَلیَ الْقاعِدِ». تفسیر کبیر: چاپ جدید، ج 10 / ص 213. در این مورد رک: تفسیر صافی: چاپ اسلامیه، ج 1 / ص 376؛ تفسیر برهان: ج 1 / ص 400؛ تفسیر نور الثقلین: ج 1 / ص 526؛ تفسیر المیزان: ج 5 / ص 33.
546) و اقول: امّا الاوّل فلوجهین: احدهما: ان الراکب اکثر هیبةً فسلامه یفید زوال الخوف: و الثانی: ان التّکبّر به الیق، فاُمر بالابتداء بالتسلیم کسراً لذلک التّکبّر». تفسیر فخر رازی: ج 10 / ص 213.
547) التَّوَاضُعُ... وَ أَنْ تَتْرُکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحِقّاً وَ رَأْسُ الْخَیْرِ التَّوَاضُعُ». بحار الانوار: ج 72 / ص 123.
548) الجدال المفاوضة علی سبیل المنازعة و المغالبة واصله من جدلت الحبل ای احکمت قتله» مفردات راغب، ماده «جدل».
549) نحل /125.
550) عنکبوت /46.
551) بقره /197.
552) مَنْ ضَنَّ بِعِرْضِهِ فَلْیَدَعِ الْمِرَاءَ». نهج البلاغه فیض الاسلام: حکمت 354.
553) لا تُمَارِیَنَّ حَلِیماً وَ لا سَفِیهاً فَإِنَّ الْحَلِیمَ یَغْلِبُکَ وَ السَّفِیهَ یُؤْذِیکَ». جامع السعادات: ج 2 / ص 285؛ اصول کافی: ج 2 / ص 310 با اندکی تفاوت.
554) إِیَّاکُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ، فَإِنَّهُمَا یُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَی الْإِخْوَانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفَاقَ».اصول کافی: ج /2 ص 300، حدیث 1.
555) أَوْحَی اللَّهُ إِلَی دَاوُدَ یَا دَاوُدُ کَمَا أَنَّ أَقْرَبَ النَّاسِ إلَی اللَّهِ الْمُتَوَاضِعُونَ کَذَلِکَ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْمُتَکَبِّرُونَ». الجواهر السنیه: ص 69؛ اصول کافی: ج 2 / ص 123، حدیث 11 با این تفاوت که «أقْرَبُ النّاسِ مِنَ اللَّهِ...».
556) إذا رَأیْتُمُ المُتَواضِعینَ مِنْ اُمَّتی فَتَواضَعُوا لَهُم وَ إذا رَأَیْتُمُ الْمُتَکَبِّرینَ فَتَکَبَّرُوا عَلیْهِمُ فَإنَّ ذلِکَ لَهُمْ مَذَلَّةٌ وَ صِغارٌ». جامع السعادات: چاپ بیروت، ج 1 / ص 363؛ احیاء علوم الدین غزالی: چاپ بیروت، ج 3 / ص 341.
557) ما أحْسَنَ تَواضُعَ الْأغْنِیاء لِلْفُقَراءِ طَلَباً لِما عِنْداللَّهِ وَ أحْسَنُ مِنْهُ تیهُ الْفُقَراءِ عَلیَ الْأغْنِیاءِ اِتّکالاً عَلَی اللَّه». بحارالانوار: ج 72 / ص 123؛ نهج البلاغه صبحی صالح: حکمت 406.
558) وَ مَنْ أتی غَنِیّاً فَتَواضَعَ لَهُ لِغِناهُ ذَهَبَ ثُلْثادیِنِهِ». نهج البلاغه فیض الاسلام: حکمت 219.
559) ناگفته نماند که مقصود از کفّار در این جا کسانی هستند که در مقام عناد و لجاج و محاربه با اسلام و مسلمین باشند و علیه اسلام تبلیغ و کارشکنی کنند؛ امّا کسانی که با مسلمین رفتار مسالمتآمیز دارند اظهار محبت و نیکی نسبت به آنها مانعی ندارد، چنان که خداوند میفرماید:
«لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنْ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ». (ممتحنه /8).
خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمیکند، چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.
560) فتح / 29.
561) برای اطلاع بیشتر در این مورد رک: تفسیر نورالثقلین: ج 1 / صص 526 و 527؛ وسائل الشیعه: ج 8 / صص 431 و 432، باب 28.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».