ضرورت حفظ جمهوری
اسلامی
فایل Word پاسخ مشروح
حضرت امام خمینی قدس الله
نفسه الزکیه فرمودند:
«امروز ما مواجه با همه قدرتها
هستيم و آنها در خارج و داخل دارند طرحريزى مىكنند؛ براى اينكه اين انقلاب را
بشكنند و اين نهضت اسلامى و جمهورى اسلامى را شكست بدهند و نابود كنند. و اين يك
تكليف الهى است براى همه كه اهمّ تكليفهايى است كه خدا دارد؛ يعنى،
حفظ جمهورى اسلامى از
حفظ يك نفر ـ و لو امام عصر باشد ـ اهميتش بيشتر است؛
براى اينكه امام عصر هم خودش را فدا
مىكند براى اسلام.»(1)
برخی در
این سخن حضرت امام خمینی رحمتاللهعلیه اشکال
میکنند که:
1ـ چرا حفظ اسلام از
حفظ امام معصوم مهمتر است؟
2ـ چرا حکومت
اسلامی را مساوی اسلام گرفتید که حفظش از امام معصوم واجبتر
باشد؟
3ـ جمهوری
اسلامی دارای اشکالاتی در تحقق عدالت اجتماعی و عمل به
احکام اسلام است، پس چطور میتواند، حفظ آن مساوی حفظ اسلام باشد؟
در پاسخ نیاز است تا مطلب به
صورت اقناعی و مشروح توضیح داده شود؛ اما برخی افراد کمتر اهل
مطالعه هستند، به همین دلیل ابتدا «پاسخ اجمالی» و سپس «پاسخ
مشروح» را آوردهایم.
پاسخ اجمالی:
1ـ خداوند میفرماید: «من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند (و از
اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند)!» (سوره ذاريات، آیه 56)
به همین دلیل برای
تحقق هدف وسایلی لازم است که ایجاد قسط و عدل در جامعه
مهمترین این وسایل است:
خداوند میفرماید: «ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب
(آسمانى) و ميزان (شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام
به عدالت كنند.» (حديد: 25)
یعنی همة انبیاء
مامور به اینکار بودند و قطعی است که ایجاد عدالت در جامعه
بدون تشکیل حکومت دینی میسر نخواهد بود. از این رو
هر کدام از انبیاء در حد توان در تشکیل حکومت دینی
کوشیدهاند.
پیامبر اسلام حضرت محمد
صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز اولین اقدامش پس از حضور در
مدینه تشکیل حکومت اسلامی بود.
از طرفی اگر ائمه
علیهمالسلام ادعایی در حکومت نداشتند، خلفاء جور نیز
کاری به کار آنها نداشته و آنان را به شهادت نمیرساندند. همچنین
امام عصر ارواحنالترابمقدمهالفدا نیز قیام میکنند تا حکومت
اسلامی تشکیل دهند.
2ـ آنچه براي حضرت امام خمینی
قدساللهنفسهالزکیه بسيار با اهميت بوده، حفظ اسلام بود و چون سرنوشت
اسلام ناب در جهان امروز را به نوعي با سرنوشت نظام جمهوري اسلامي گره خورده ميديدند،
حفظ نظام را اوجب واجبات بر شمردند.
بر اين اساس فرمودند: «حفظ اسلام يک
فريضه الهي است بالاتر از تمام فرايض يعني هيچ فريضهاي در اسلام بالاتر از حفظ
خود اسلام نيست. اگر حفظ اسلام جزء فريضههاي بزرگ است و بزرگترين فريضه است بر
همة ما و شما و همة ملت و همة روحانيون حفظ اين جمهوري اسلامي از اعظم فرايض است.»(2)
مقام معظم رهبري مدظلهالعالی هم
هدف امام خمینی رحمتاللهعلیه را اينگونه ترسيم نمودند:
«فكر اسلام ناب، فكر هميشگى امام
بزرگوار ما بود؛ مخصوص دوران جمهورى اسلامى نبود؛ منتها تحقق اسلام ناب، جز با
حاكميت اسلام و تشكيل نظام اسلامى امكانپذير نبود. اگر نظام سياسى كشور بر پاية شريعت
اسلامى و تفكر اسلامى نباشد، امكان ندارد كه اسلام بتواند با ستمگران عالم، با
زورگويان عالم، با زورگويان يك جامعه، مبارزة واقعى و حقيقى بكند. لذا امام حراست
و صيانت از جمهورى اسلامى را اوجب واجبات مىدانست.»(3)
3ـ از آنجا که بدون تشکیل
حکومت دینی؛ هدف خلقت محقق نخواهد شد، همة انبیاء و
اولیاء و امامان معصوم شیعه علیهمالسلام حاضر بودند برای
حفظ آن جان خود را فدا کنند. زیرا تحقق دین منوط به حفظ حکومت بود.
بر این اساس حضرت زهرا
سلاماللهعلیها در دفاع از حق حکومت امیرالمؤمنین علی
علیهالسلام بهپا خواست و در این راه به شهادت رسید.
همچنان که امام علی و امام حسن
مجتبی علیهاالسلام برای حفظ حکومت با معاندین نبرد
کردند.
نکته مهم این است که اگر امام حسن مجتبی،
امیرالمؤمنین و بقیه ائمه علیهمالسلام، میدانستند
که با شهادت آنان حکومت اسلامی تشکیل خواهد شد، قطعاً در راه
تشکیل حکومت دریغی از شهادت نداشتند.
4ـ خداوند تبارک و تعالی در
باره ياران خدا كه وعده يارى به آنها داده شده است میفرماید:
«همان
كسانى كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم، نماز را برپا مىدارند، و زكات
مىدهند، و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند، و پايان همه كارها از آن خداست!»
(حج: 41)
یعنی اقامة نماز (نه
خواندن نماز) و احیاء فروع دین مثل زکات و امر به معروف و نهی
از منکر، نیاز به داشتن قدرت دارد.
برای همین، امام خمینی
رحمتاللهعلیه فرمودند: «حکومت که شعبهای از ولایت مطلقه رسول
الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است یکی از احکام اولیه
اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حجّ است.»(4)
امام صادق علیهالسلام نیز
بقای اسلام را به این میدانند که اموال عمومی در دست
صالحان باشد، که مشخص است این محقق نمیشود الا به تشکیل حکومت
اسلامی.»(5)
5ـ حاکم اسلامی مجری
اسلام است، و حیات دنیوی مجری آن با اصل اسلام
برابری نمیکند و اصل اسلام، که یک نظام منسجم است، ارجحیّت
بر برخی اجزاء و حیات دنیوی مجریانش دارد و حکومت
اسلامی، نمود بیرونی این نظام منسجم فکری است. برای
همین حفظ نظام اسلام، بر هر امر دیگری اولویّت دارد.
6ـ البته باید توجّه شود که فدا
شدن امام، فدا شدن امامت نیست. و اسلام، قائم به شخص امام
نیست؛ بلکه قائم به اصل امامت است.
7ـ اگر چه جمهوری اسلامی در
بسط عدالت اجتماعی و اقامه احکام الهی به همه اهدافش نرسیده
است، اما در این مسیر در حرکت است.
نگاه دینی و راحتی
انجام مناسک و تشویق به عبادت و اخلاق اسلامی از نمونههای
اندکی است که میتوان نام برد.
بعد از انقلاب اسلامی شاهد رشد
بسیار زیاد رو کردن مردم جهان به استکبار ستیزی و موج
بیداری اسلامی، حتی برای غیر مسلمانان
هستیم.
از طرفی میبینیم
که در جهان آیین شیعه رو به رشد بوده و مردم جهان با مفهوم
انتظار هر چه بیشتر از قبل آشنا میشوند.
پیشرفتهای علمی
کشور (با وجود تمام دشمنیهای استکبار جهانی و خیانت
مزدوران و دنیا طلبان) هر روز بیش از پیش بوده و با سرعتی
زیاد در حال رشد است.
همه اینها نشان دهنده
این است که نظام اسلامی با وجود همه کاستیها در جهت هدف
اصلی که زمینهسازی ظهور است در حال حرکت است.
امام باقر عليهالسلام فرمود:
«گویا گروهی را میبینم
كه از مشرق قیام كردهاند و حق را طلب میكنند كه به آنها داده
نمیشود و دوباره طلب میكنند باز هم به آنها داده نمیشود
وقتی وضع را چنین دیدند اسلحه به دست گرفته و نبرد میكنند
و دشمنانشان به خواستههای آنها تن میدهند، ولی آنها قبول
نمیكنند تا اینكه خودشان به حكومت برسند و دولت تشكیل دهند و
آن حكومت را به كسی مگر به صاحب شما (یعنی امام زمان عجلاللهتعاليفرجهالشريف)
واگذار نمیكنند و كشتههای آنها شهیدند. بدانید كه
اگر من آن زمان را درك میكردم جان خود را برای صاحب این امر
نگاه میداشتم.» (6)
1ـ
صحيفه امام ؛ ج15 ص 365
2ـ صحيفه امام، ج15، ص329
3ـ 14 / 3 / 89
4ـ صحيفه امام، ج20 ص 452
5ـ الكافي (ط - الإسلامية)
ج4 ص25
6ـ کتاب الغیبة،
للنعمانی ص27
پاسخ مشروح
بسم الله الرحمن الرحیم
ضرورت حفظ جمهوری
اسلامی
حضرت امام
خمینی قدس الله نفسه الزکیه فرمودند:
«امروز ما
مواجه با همه قدرتها هستيم و آنها در خارج و داخل دارند طرحريزى مىكنند؛ براى
اينكه اين انقلاب را بشكنند و اين نهضت اسلامى و جمهورى اسلامى را شكست بدهند و
نابود كنند. و اين يك تكليف الهى است براى همه كه اهمّ تكليفهايى است كه خدا
دارد؛ يعنى، حفظ جمهورى اسلامى از حفظ يك نفر ـ و
لو امام عصر باشد ـ اهميتش بيشتر است؛ براى اينكه امام عصر هم خودش را
فدا مىكند براى اسلام. همة انبيا از صدر عالَم تا حالا كه آمدند، براى كلمه حق و
براى دين خدا مجاهده كردند و خودشان را فدا كردند. پيامبر اكرم آن همه مشقات را
كشيد و اهل بيت معظم او آن همه زحمات را متكفّل شدند و جانبازىها را كردند؛ همه
براى حفظ اسلام است. اسلام يك وديعه الهى است پيش ملتها كه اين وديعه الهى
براى تربيت خود افراد و براى خدمت به خود افراد هست و حفظ اين بر همه كس واجب عينى
است؛ يعنى، همه مكلف هستيم حفظ كنيم تا آن وقتى كه يك عدهاى قائم بشوند براى حفظ
او، كه آن وقت تكليف از ديگران برداشته مىشود.»[1]
1ـ
تشکیل حکومت دینی، هدف همة انبیاء و اولیاء
دین
مجموعهای از قوانین و دستورات الهی است، که با انجام آن به هدف
نهایی که نزدیکی به خداوند متعال و عبادت و بندگی
اوست، خواهیم رسید:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ
وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»
(سوره ذاريات، آیه 56)
«من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند (و از
اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند)!»
به
همین دلیل برای تحقق هدف وسایلی لازم است که
ایجاد قسط و عدل در جامعه مهمترین این وسایل است:
«لَقَدْ أَرْسَلْنا
رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ
النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حديد:
25)
«ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب
(آسمانى) و ميزان (شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام
به عدالت كنند.»
یعنی
همة انبیاء مامور به اینکار بودند و قطعی است که ایجاد
عدالت در جامعه بدون تشکیل حکومت دینی میسر نخواهد بود.
از این رو هر کدام از انبیاء در حد توان در تشکیل حکومت
دینی کوشیدهاند.
حضرت داود
و سلیمان نمونههای بارز آن هستند که به حکومت آنان در قرآن اشاره شده
است.
پیامبر
اسلام حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز اولین
اقدامش پس از حضور در مدینه تشکیل حکومت اسلامی بود.
بعد از
ایشان نیز همة اهل بیت علیهمالسلام در صدد تشکیل
حکومت دینی بودند و خود را محق حکومت بر جامعه میدانستند.
مبارزات
امام حسن و امام حسین علیهاالسلام نمونه بروز و ظهور یافته آن
است.
از
طرفی اگر ائمه علیهمالسلام ادعایی در حکومت نداشتند،
خلفاء جور نیز کاری به کار آنها نداشته و آنان را به شهادت
نمیرساندند.
به عنوان
مثال روزی هارون الرشيد به امام کاظم عليهالسّلام پيشنهاد كرد كه فدك را پس
بگيرد. امام عليهالسّلام امتناع ميورزيد تا اصرار زياد كرده. حضرت فرمود: «من فدك را نمىگيرم مگر تمام آن
را با مرزى كه معين ميكنم بدهى.»
هارون گفت:
«حدود فدك كجا است.»
امام
علیهالسلام فرمود: «اگر حدود آن را معين كنم نخواهى داد.»
هارون گفت: «ترا قسم ميدهم بهحق
جدّت كه حدود آن را معين كنى.»
حضرت موسی بن جعفر
علیهالسلام فرمود: «حد اول آن عدن است»،
چهره هارون الرشید درهم
كشيده شد و گفت: «ادامهاش را بگو.»
امام فرمود: «حد دوم سمرقند
است.»
رنگ صورت هارون الرشید
برگشت، امام ادامه داد: «حد سوم آفريقا
است.» چهره هارون الرشید سياه شد، باز گفت: «حد ديگر را بگو.»
امام فرمود: «حد چهارم سيف
البحر است كه هم مرز با جزائر و ارمنيه است.»
هارون گفت:
«ديگر براى ما چيزى باقى نماند پس بيا جاى من بنشين.»
حضرت موسى
بن جعفر علیهالسلام فرمود: «من گفتم اگر مرز آن را تعيين كنم نخواهى داد.»
از آن موقع
هارون الرشید تصميم گرفت امام کاظم علیهالسلام را به شهادت برساند.[2]
همچنین
امام عصر ارواحنالترابمقدمهالفدا نیز قیام میکنند تا حکومت
اسلامی تشکیل دهند که در آن عدل و داد برقرار باشد.
2ـ
حکومت ابزار اجرای دین است و حفظ آن از اوجب واجبات
حضرت علي عليه
السلام فرمودند: «سوگند به خدايي که دانه را شکافت و
جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت کنندگان نبود و ياران حجت را بر من تمام نميکردند
و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود که برابر شکم بارگي ستمگران و
گرسنگي مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهايش ميساختم
و آخر حکومت را به کاسه اول آن سيراب ميکردم آنگاه ميديديد که دنياي شما نزد من
از آب بيني بزغالهاي بيارزشتر است.»[3]
هم چنين
فرمودند: «خدايا تو ميداني که جنگ و درگيري ما براي
بهدست آوردن قدرت و حکومت و دنيا و ثروت نبود، بلکه ميخواستيم نشانههاي حق و
دين تو را به جايگاه خويش بازگردانيم و در سرزمينهاي تو اصلاح را ظاهر کنيم تا
بندگان ستمديدهات در امن و امان زندگي کنند و قوانين و مقررات فراموش شده تو بار
ديگر اجرا گردد.»[4]
اين فرمایشات
بيانگر اين است که در اسلام، حکومت ارزشي مستقل و جداي از دين احکام و اهداف آن
نداشته و ابزار حفظ اسلام و ارزشهاي آن و تحقق احکام ديني است. با توجه به اين
نکته حضرت امام خمینی قدساللهنفسهالزکیه حراست و صيانت از
نظام جمهوري اسلامي را از آنجا که صيانت از اسلام ميدانستند، اوجب واجبات بر
شمردند. در واقع آنچه براي ايشان بسيار با اهميت بوده و نقش اساسي و محوري داشت،
حفظ اسلام بود و چون حراست و صيانت از اسلام را در شرايط کنوني و عصر حاضر تنها از
طريق حراست از نظام جمهوري اسلامي امکانپذير ميدانستند و سرنوشت اسلام ناب در
جهان امروز را به نوعي با سرنوشت نظام جمهوري اسلامي گره خورده ميديدند، حفظ نظام
را اوجب واجبات بر شمردند.
بر اين
اساس فرمودند:
«حفظ
اسلام يک فريضه الهي است بالاتر از تمام فرايض يعني هيچ فريضهاي در اسلام بالاتر
از حفظ خود اسلام نيست. اگر حفظ اسلام جزء فريضههاي بزرگ است و بزرگترين فريضه
است بر همة ما و شما و همة ملت و همة روحانيون حفظ اين جمهوري اسلامي از اعظم
فرايض است.»[5]
و در وصيت
نامه الهي، سياسي، خويش فرمودند:
«اينک
که به توفيق و تأييد خداوند، جمهوري اسلامي با دست تواناي ملت متعهد پايهريزي شده
و آنچه در اين حکومت اسلامي مطرح است، اسلام و احکام مترقي آن است، بر ملّت عظيمالشأن
ايران است که در تحقق محتواي آن به جميع ابعاد و حفظ و حراست آن بکوشند که حفظ
اسلام در رأس تمام واجبات است که انبياء عظام از آدم تا خاتم النبيين ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم
ـ در راه آن کوشش و فداکاري جان فرسا نمودهاند و هيچ مانعي آنان را از اين فريضة
بزرگ باز نداشته و همچنين پس از آنان اصحاب متعهد و ائمه ـ عليهمالسلام ـ با
کوششهاي توانفرسا تا حد نثار خون خود در حفظ آن کوشيدهاند و امروز بر ملت ايران
خصوصاً و بر جميع مسلمانان عموماً واجب است اين امانت الهي را که در ايران بهطور
رسمي اعلام شده و در مدتي کوتاه نتايج عظيمي به بار آورده با تمام توان حفظ نموده
و در راه ايجاد مقتضيات بقاء آن و رفع موانع و مشکلات آن کوشش نمايند».[6]
ايشان به
گونهاي سرنوشت نظام جمهوري اسلامي را با سرنوشت اسلام در عصر کنوني آميخته ميدانستند
که فرمودند: «اينجانب نصيحت متواضعانه برادرانه ميکنم که تحت تأثير اينگونه
شايعهسازيها قرار نگيرند و براي خداوند منان و حفظ اسلام اين جمهوري را تقويت
نمايند و بدانند که اگر اين جمهوري اسلامي شکست بخورد، اسلام براي هميشه منزوي
خواهد شد.»[7]
بنابراين
هدف نهايي و مقصد عالي ايشان حفظ اسلام بود و حفظ نظام جمهوري اسلامي را در اين
راستا اوجب واجبات ميدانستند بر اين اساس، مقام معظم رهبري مدظلهالعالی هدف
امام خمینی رحمتاللهعلیه را اينگونه ترسيم نمودند:
«فكر
اسلام ناب، فكر هميشگى امام بزرگوار ما بود؛ مخصوص دوران جمهورى اسلامى نبود؛
منتها تحقق اسلام ناب، جز با حاكميت اسلام و تشكيل نظام اسلامى امكانپذير نبود.
اگر نظام سياسى كشور بر پاية شريعت اسلامى و تفكر اسلامى نباشد، امكان ندارد كه
اسلام بتواند با ستمگران عالم، با زورگويان عالم، با زورگويان يك جامعه، مبارزة
واقعى و حقيقى بكند. لذا امام حراست و صيانت از جمهورى اسلامى را اوجب واجبات
مىدانست. اوجب واجبات، نه از اوجب واجبات. واجبترين واجبها، صيانت از جمهورى
اسلامى است؛ چون صيانت اسلام ـ به معناى حقيقى كلمه ـ وابستة به صيانت از نظام
سياسى اسلامى است. بدون نظام سياسى، امكان ندارد. امام جمهورى اسلامى را مظهر
حاكميت اسلام مىدانست. براى همين، امام جمهورى اسلامى را دنبال كرد، در راهش آن
همه تلاش كرد و با آن شدت و حدت و اقتدار پاى جمهورى اسلامى ايستاد. امام كه دنبال
قدرت شخصى نبود؛ امام دنبال اين نبود كه خودش بتواند قدرتى پيدا كند. مسئلة امام،
مسئلة اسلام بود؛ لذا پاى جمهورى اسلامى ايستاد.»[8]
3ـ
حفظ حکومت دینی، مهمتر از حفظ جان امام معصوم؟!
از آنجا
که بدون تشکیل حکومت دینی؛ هدف خلقت محقق نخواهد شد، همة
انبیاء و اولیاء و امامان معصوم شیعه علیهمالسلام حاضر
بودند برای حفظ آن جان خود را فدا کنند. زیرا تحقق دین منوط به
حفظ حکومت بود.
بر
این اساس حضرت زهرا سلاماللهعلیها در دفاع از حق حکومت
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بهپا خواست و در این
راه به شهادت رسید.
همچنان که
امام علی و امام حسن مجتبی علیهاالسلام برای حفظ حکومت
با معاندین نبرد کردند.
باید
دقت کرد هدف نهایی امامان معصوم علیهمالسلام حفظ اسلام بود و
تشکیل حکومت اسلامی عالیترین راهکار در این مسیر
بود، به طوری که اگر زمینه برای تحقق این هدف فراهم میشد
اقدام به تشکیل حکومت میکردند اما در صورت فراهم نشدن شرایط،
هر چند حکومت نداشتند، اما به هر نحو ممکن برای حفظ اسلام تلاش میکردند
که این کار، گاه از طریق صلح، گاه از طریق شهادتطلبی، در
برخی مواقع از طریق اقدامات فرهنگی و علمی و گاه از طریق
سکوت اجباری تا فراهم شدن شرایط صورت میگرفت.
اين
منافاتي با صلح امام حسن مجتبی علیهالسلام و سيره حکومتي امام علي
عليهالسلام (در سکوت 25 ساله) ندارد زيرا اين دو امام بزرگوار نيز به منظور حفظ
اسلام و تعاليم روح بخش آن دست به چنين اقداماتي زدند در مرحله نخست تلاش نمودند
تا حکومت اسلامي را بر پا نمايند و در مرحله بعد پس از آن که زمينه و شرايط را
براي تحقق اين هدف فراهم نيافتند به منظور حفظ احکام نوراني اسلام بر اساس تکليف
خويش عمل نمودند. بنابراين در نهايت هدف نهايي و مقصد اصلي تمام امامان معصوم
عليهمالسلام حفظ اسلام بود، اگر شرايط براي تشکيل حکومت فراهم ميشد اقدام به
تشکيل حکومت مينمودند امّا در صورت فراهم نشدن شرايط، تلاش نهايي ايشان حفظ اسلام
در هر صورت بود. روشن است که در صورتي که شرايط و زمينه براي تشکيل حکومت اسلامي
فراهم باشد، حفظ اسلام و احکام نوراني آن ايجاب ميکند که با تشکيل و برپايي حکومت
و نظام سياسي در مسير آن گام برداشت امّا اگر تشکيل حکومت امکانپذير نبود، وظيفه
و مسئوليت نهايي که همان حفظ اسلام بود ايجاب ميکند تا حد امکان در راستاي اين
هدف تلاش نمايند.
نکته
مهم این است که اگر امام حسن مجتبی،
امیرالمؤمنین و بقیه ائمه علیهمالسلام، میدانستند
که با شهادت آنان حکومت اسلامی تشکیل خواهد شد، قطعاً در راه
تشکیل حکومت دریغی از شهادت نداشتند.
4ـ
قدرت برای اقامه دین (حکومت مقدم بر بقیه احکام است)
خداوند
تبارک و تعالی در باره ياران خدا كه وعده يارى به آنها داده شده است میفرماید:
«الَّذينَ إِنْ
مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا
بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» (حج: 41)
«همان كسانى كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم، نماز
را برپا مىدارند، و زكات مىدهند، و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند، و پايان
همه كارها از آن خداست!»
یعنی
به عبارتی اقامة نماز (نه خواندن نماز) و احیاء فروع دین مثل
زکات و امر به معروف و نهی از منکر، نیاز به داشتن قدرت دارد.
برای
همین، امام خمینی رحمتاللهعلیه فرمودند: «حکومت که
شعبهای از ولایت مطلقه[9] رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است یکی از احکام اولیه اسلام است؛ و
مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حجّ است.»[10]
امام صادق علیهالسلام
نیز بقای اسلام را به این میدانند که اموال عمومی
در دست صالحان باشد، که مشخص است این محقق نمی شود الا به تشکیل
حکومت اسلامی. ایشان می فرمایند:
«از جمله عوامل بقاي مسلمين و اسلام آن است كه اموال در دست
كساني قرار گيرد كه حق (راه صحيح استفاده و مصرف) را بشناسند و آنها را براي
كارهاي نيك و سودمند به مصرف برسانند و از اسباب نابودي اسلام و مسلمانان آن است
كه مالها در دست كساني باشد كه راه درست مصرف آنها را ندانند و آنها را در راه
هاي نيك و سودمند به مصرف نرسانند.»[11]
به
عبارتی طبق این حدیث «حکومت دینی» علت بقای
اسلام است.
5ـ
توضیحی دیگر درباره ترجیح حفظ حکومت اسلامی بر جان
امام معصوم
همانطور که
گفته شد، حفظ اسلام اوجب واجبات است و چون انجام این واجب در سایه
تشکیل حکومت محقق میگردد، حفظ حکومت اسلامی از اوجب واجبات
خواهد بود.
به عبارت
دیگر، تحقق کامل دین فقط در سایه حکومت دینی انجام
میشود، و برای همین اگر امکان تشکیل حکومت به وجود
بیاید، حفظ آن مهمترین اعمال میشود و برای آن
باید جانفشانی صورت گیرد.
حفظ جان
افراد و حتّی حفظ جان حاکم اسلامی ـ که رسول خدا و ائمه
علیهمالسلام نیز از مصادیق حاکم اسلامیاند ـ جزء احکام
فرعیّه اسلام میباشند. اینکه در روایت آمده، نماز عمود
اسلام است؛ یعنی کار عمود (ستون) ، حفاظت از کلّ بناست، و حاکم اسلامی هم مجری اسلام است، برای
همین نه ستون اسلام با خود اسلام برابری میکند نه حیات
دنیوی مجری آن. بلکه اصل اسلام، که یک نظام منسجم باشد،
ارجحیّت بر برخی اجزاء و حیات دنیوی مجریانش
دارد و حکومت اسلامی، نمود بیرونی این نظام منسجم فکری
است. برای همین حفظ نظام اسلام، بر هر امر دیگری اولویّت
دارد.
بر همین
اساس است که حضرت علی علیهالسلام در لیلة المبیت، جای
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خوابید. چون در آن موقعیّت،
حفظ جان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم عین حفظ اسلام بود؛ بهخصوص
که حضرتش برای تشکیل حکومت اسلامی راهی مدینه بود و
حفظ اسلام بر حفظ جان علی علیهالسلام ارجحیّت دارد.
باز بر همین
اساس است که امام حسین علیهالسلام، با علم به این که خودش و
خاندان و یارانش شهید خواهند شد و اهلش به اسارت خواهند رفت، دست به قیام
بر ضدّ یزید زد. چون اصل اسلام را در حیطه عمل، در خطر میدید.
شاهد این ادّعا آن است که وقتی مروان به حضرتش پیشنهاد نمود که
با یزید بیعت کند ، فرمودند: «ما
از آنِ خداییم و به سوی او باز میگردیم پس به
اسلام باید والسّلام گفت (با اسلام باید وداع نمود)؛ چون امّت به حاکمی
چون یزید مبتلا گشته است.»[12]
البته باید
توجّه شود که امام حسین علیهالسلام، جان خودش را فدای اسلام میکند
نه امامت خودش را. امامت، اصل اسلام میباشد
و همانگونه که همه چیز باید فدای اسلام شود، همه چیز باید
فدای امامت نیز بشود. امّا امامت قائم به فرد نیست تا با فدا
شدن آن فرد، امامت نیز فدا گردد. امام حسین علیهالسلام شخص خود
را فدای اسلام نمود، امّا امامتش به امام سجّاد علیهالسلام منتقل
گشت.
امروز نیز
اگر امر دائر باشد بین حفظ نظام اسلامی و حفظ شخص ولیّفقیه
یا حفظ شخص امام زمان ارواحنالترابمقدمهالفدا، حفظ نظام اسلامی،
واجبتر است. چرا که با حفظ نظام اسلامی، ولایت نیز حفظ میگردد؛
امّا نه در وجود شخص خاصّی. برای همین رسول خدا
صلیاللهعلیهوآلهوسلم از دنیا رفت و جای او را امیرمومنان
علیهالسلام گرفت و با رفتن او، اسلام نرفت و به همین ترتیب
ائمه علیهمالسلام یک به یک به دیار باقی شتافتند و
هیچگاه جایشان خالی نماند.[13]
با رفتن
شخص امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف نیز خداوند متعال، زمین
را خالی از حجّت نمیگذارد. برای همین طبق روایات،
آنگاه که حضرتش ظهور کرده، مدّتی حکومت نموده و رحلت فرمودند، امام حسین
علیهالسلام رجعت نموده و حکومت میکنند.[14] برای همین اسلام، قائم به شخص امام نیست؛
بلکه قائم به اصل امامت است.
حقیقت
امر این است که امروز و در زمان غیبت معصوم، اسلام در قالب جمهوری
اسلامی ایران و نظریّه ولایت فقیه نمودار گشته و در
حال به اجرا در آمدن است؛ اگر چه هنوز بسیار فاصله داریم با آن روز که
موانع برطرف شوند و اسلام، تمام و کمال به اجرا درآید. ولی به هر حال،
امروز اسلام با این نظام شناخته میشود برای همین شکست این
نظام و آسیب دیدن ولایت فقیه ـ نه شخص ولیّ فقیه
ـ مساوی است با شکست اسلام. اگر خدای ناکرده این نظام برافتد،
صدها سال طول میکشد تا اسلام راستین بتواند دوباره سر بلند شود. بر
همین مبنا بود که امام خمینی رحمتاللهعلیه فرمودند:
«حضرات
آقایان توجه داشته باشند که مصلحت نظام از امور مهمّهای است که گاهی
غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز میگردد.»[15]
6ـ
حفظ نظام اسلامی در هر برهه از زمان به یک شکل بوده است
امام على علیهالسلام
پس از پیامبر شایستهترین فرد عالى براى اداره امور جامعه
اسلامى بود و در حوزه اسلام به جز پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم
هیچ کس از نظر فضیلت، تقوا، بینش فقهى، قضائى، جهاد و کوشش در
راه خدا و سایر صفات عالى انسانى به پای امام على علیهالسلام نمىرسید.
به دلیل همین شایستگیها، آن حضرت بارها به دستور خدا و
توسط پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم به عنوان رهبر آینده
مسلمانان معرفى شده بود که از همة آنها مهمتر جریان «غدیر» است. از
این نظر انتظار مىرفت که پس از درگذشت پیامبر، بلافاصله على
علیهالسلام زمام امور را در دست گیرد و رهبرى مسلمین را ادامه
دهد. اما عملا چنین نشد و مسیر خلافت اسلامى پس از پیامبر منحرف
گردید و امام على علیهالسلام از صحنه سیاسى و مرکز تصمیم گیرى
در ادامه امور جامعه بدور ماند.
امام على علیهالسلام
این انحراف را تحمل نکرد و سکوت در
برابر آن را ناروا شمرد و بارها با استدلالها و احتجاجهاى متین خود، خلیفه
و هواداران او را مورد انتقاد و اعتراض قرار داد و چون یاوری
برای احقاق حق خود نداشت، سکوت اختیار نمود.
امام علی
علیهالسلام در خطبه «شقشقیّه» میفرماید:
«من رداى خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن درپیچیدم
(و کنار رفتم)، در حالى که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا
با دست تنها (بدون یاور) بپاخیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا
در این محیط پرخفقان و ظلمتى که پدید آوردهاند، صبر کنم؟ محیطى
که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا واپسین
دم زندگى به رنج وامىدارد. (عاقبت) دیدم بردبارى و صبر، به عقل و خرد نزدیکتر
است برای همین شکیبایى ورزیدم، ولى به کسى مىماندم
که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مىدیدم میراثم را
به غارت مىبرند.»[16]
امیرالمومنین
علیهالسلام برای بقای اسلام و حفظ نظام اسلامی و عدم هرج
و مرج در جامعه اسلامی، 25 سال سکوت اختیار کرد ولی در دوران
حکومت خودش حفظ نظام را در مقابله با معاویه و طاغوت دانست.
یکى
از نخستین اقدامات امام على علیهالسلام پس از بیعت مردم براى
آغاز اصلاحات، برکنار کردن کارگزاران عثمان بود ولی سیاستمداران علاقهمند
به امام علیهالسلام، بر کنارى معاویه و ابو موسى اشعرى را به مصلحت
نمىدانستند.
روی
این جهت سرانجام با توضیحات بسیار و وساطتهاى مالک اشتر، امام
علیهالسلام با ابقاى ابو موسى موافقت کرد؛ امّا در مورد معاویه، هر
چه براى قانع کردن حضرت على علیهالسلام تلاش کردند، نتیجهاى نداشت
و ایشان، ابقاى او بر حکومت شام را حتى براى یک لحظه روا ندانست.
حال
سؤال این است آیا از نظر سیاسى بهتر نبود امام على علیهالسلام
معاویه را در آغاز حکومت خود، ابقاء مىکرد تا حاکمیتش استقرار یابد
و معاویه، همراه اهل شام با او بیعت کند و بعد، او را عزل مىکرد تا
جنگ صفّینْ پیش نمیآمد و حکومت اسلامى به رهبرى او تداوم مییافت؟
در پاسخ به
این سوال باید گفت:
اول: امیرمومنان
علیهالسلام، شرایط آن روز را مىدانست که معاویه به هیچ
وجه با وی بیعت نمىکند، گرچه او را بر حکومت شام ابقا نماید؛ از
طرفی هم این احتمال میرفت که معاویه، حکم امام على علیهالسلام
بر ابقای خویش را، براى شامیان بخوانَد و موقعیت خود را
نزد آنان، محکم سازد و در ذهن آنان جاى دهد که:«اگر او شایسته حکومت نبود،
على علیهالسلام او را ابقا نمىکرد». آنگاه در بیعت با امام به
مخالفت میپرداخت و از آن، سر باز میزد و در مخالفت و سرکشى، قوىتر
مىشد.
امام حسن مجتبی
علیهالسلام هم بهخاطر عدم حضور و همراهی مردم و سرداران سپاه و بهخاطر
حفظ و بقای اسلام و نظام اسلامی مجبور به صلح با معاویه شد.
امام مجتبی
علیهالسلام فرمود: «سوگند به خدا، من حکومت و
خلافت را تسلیم معاویه نکردم، مگر بدان سبب که یارانی برای
نبرد با او نیافتم. چنانچه همراهانی میداشتم، شب و روز با وی
(معاویه) جنگ میکردم و (آنقدر) به نبرد علیه او ادامه میدادم
تا خداوند بین ما حکم کند».
امام حسن
مجتبی علیهالسلام میدانستند چنانچه جنگ شروع شود، معاویه
همة دوستان اهل بیت علیهالسلام را خواهد کشت. از این رو
فرمود: «من ترسیدم ریشة مسلمانان از روی
زمین کنده شود، خواستم، برای پاسداری و حفاظت از دین،
نگاهبانی باقی بماند».[17] و در جای
دیگر فرمود: «حفاظت شیعه از نابودی
و کشته شدن، مرا ناگزیر به مصالحه ساخت. پس مناسب دیدم جنگ را به روزی
دیگر واگذارم. تکلیف انسان بر اساس اوامر الهی هر روز به گونهای
است و باید آن را انجام دهد.» [18]
امام حسین
علیهالسلام نیز با هدف احیاى دین خدا قیام و حرکت
خویش را آغاز کرد؛ تا در مرحله نخست ـ اگر ممکن است ـ با تشکیل حکومت
اسلامى و در غیر این صورت، با شهادت خود و یارانش به مقصود بزرگ
خود برسد.
به هر حال،
مىبایست دین از دست رفته و سنّت فراموش شده رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
را زنده کرد و چه کسى سزاوارتر از فرزند رسول خداست که پیش گام چنین
حرکتى شود.
حضرت در
نامهاى به جمعى از بزرگان بصره به بدعتهاى موجود در جامعه اشاره کرده، و هدفش را
از قیام بر ضدّ حکومت یزید، احیاى سنّت و مبارزه با بدعتها
معرّفى کرده و مى فرماید:
«من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش فرا مىخوانم؛ چرا
که (این گروه) سنّت پیامبر را از بین برده و بدعت در دین
را احیا کردند. اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید،
شما را به راه راست هدایت مىکنم.»[19]
«اطاعت از
فرمان» که در متن آمده اشاره به تشکیل حکومت است.
7ـ
زمینه سازی ظهور امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف[20]
حضرت امام
خمینی رحمتاللهعلیه فرمودهاند:
«مسؤولان
ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران نقطه شروع
انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ است كه خداوند بر
همهي مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسائل
اقتصادي و مادي اگر لحظهاي مسؤولين را از وظيفهاي كه بر عهده دارند منصرف كند،
خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و
توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايند، ولي اين بدان معنا نيست كه آنها
را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است منصرف كند.»[21]
اگر چه جمهوری
اسلامی در بسط عدالت اجتماعی و اقامه احکام الهی به همه اهدافش
نرسیده است، اما در این مسیر در حرکت است.
نگاه
دینی و راحتی انجام مناسک و تشویق به عبادت و اخلاق
اسلامی از نمونههای اندکی است که میتوان نام برد.
بعد از
انقلاب اسلامی شاهد رشد بسیار زیاد رو کردن مردم جهان به
استکبار ستیزی و موج بیداری اسلامی، حتی
برای غیر مسلمانان هستیم.
از
طرفی میبینیم که در جهان آیین شیعه رو
به رشد بوده و مردم جهان با مفهوم انتظار هر چه بیشتر از قبل آشنا
میشوند.
پیشرفتهای
علمی کشور (با وجود تمام دشمنیهای استکبار جهانی و
خیانت مزدوران و دنیا طلبان) هر روز بیش از پیش بوده و با
سرعتی زیاد در حال رشد است. [22]
همه
اینها نشان دهنده این است که نظام اسلامی با وجود همه
کاستیها در جهت هدف اصلی که زمینهسازی ظهور است در حال
حرکت است و انشاءالله با یاری مردم و مدد اهل بیت
علیهمالسلام و عنایات ویژه الهی؛ موانع برطرف شده و شاهد
زمینهسازیهای خیلی بهتر و بیشتر
خواهیم بود.
امام باقر
عليهالسلام فرمود:
«گویا گروهی را میبینم كه از مشرق
قیام كردهاند و حق را طلب میكنند كه به آنها داده نمیشود
و دوباره طلب میكنند باز هم به آنها داده نمیشود وقتی وضع
را چنین دیدند اسلحه به دست گرفته و نبرد میكنند و دشمنانشان
به خواستههای آنها تن میدهند، ولی آنها قبول نمیكنند
تا اینكه خودشان به حكومت برسند و دولت تشكیل دهند و آن حكومت را به
كسی مگر به صاحب شما (یعنی امام زمان عجلاللهتعاليفرجهالشريف)
واگذار نمیكنند و كشتههای آنها شهیدند. بدانید كه
اگر من آن زمان را درك میكردم جان خود را برای صاحب این امر
نگاه میداشتم.» [23]
(دقت بفرمایید
که ظاهر روایت این طور بر میآید که امر به رهبر قیام
بر میگردد یعنی امام معصوم جان خود را برای رهبر قیام
کنار میگذاشت).
[1]ـ صحيفه امام ؛ ج15 ص 365
[2]ـ بحار الأنوار (ط -
بيروت)، ج48، ص: 144
متن
عربی: ِ أَنَّ هَارُونَ الرَّشِيدَ كَانَ يَقُولُ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ
خُذْ فَدَكاً حَتَّى أَرُدَّهَا إِلَيْكَ فَيَأْبَى حَتَّى أَلَحَّ عَلَيْهِ
فَقَالَ ع لَا آخُذُهَا إِلَّا بِحُدُودِهَا قَالَ وَ مَا حُدُودُهَا قَالَ إِنْ
حَدَّدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا قَالَ بِحَقِّ جَدِّكَ إِلَّا فَعَلْتُ قَالَ أَمَّا
الْحَدُّ الْأَوَّلُ فَعَدَنُ فَتَغَيَّرَ وَجْهُ الرَّشِيدِ وَ قَالَ إِيهاً
قَالَ وَ الْحَدُّ الثَّانِي سَمَرْقَنْدُ فَارْبَدَّ وَجْهُهُ قَالَ وَ الْحَدُّ
الثَّالِثُ إِفْرِيقِيَةُ فَاسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ قَالَ هِيهِ قَالَ وَ الرَّابِعُ
سِيفُ الْبَحْرِ مِمَّا يَلِي الْجُزُرَ وَ إِرْمِينِيَةُ قَالَ الرَّشِيدُ فَلَمْ
يَبْقَ لَنَا شَيْءٌ فَتَحَوَّلَ إِلَى مَجْلِسِي قَالَ مُوسَى قَدْ أَعْلَمْتُكَ
أَنَّنِي إِنْ حَدَّدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا فَعِنْدَ ذَلِكَ عَزَمَ عَلَى
قَتْلِهِ.
[3]ـ نهج البلاغة (للصبحي
صالح) ص 50 ـ خطبه شقشقیه (3)
متن
عربی: «أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا
حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ
اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا
سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا
بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ
عَفْطَةِ عَنْزٍ»
[4]ـ نهج البلاغة (للصبحي
صالح) ص 189 ـ خطبه 131
متن
عربی: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ
مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ
الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ
الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ
الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ»
[5]ـ صحيفه امام، ج15، ص329
[6]ـ وصيت نامه الهي، سياسي
امام خميني رحمتاللهعلیه، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1377ش، ص18
و 19
[7]ـ وصيت نامه الهي، سياسي
امام خميني (ره)، همان، ص95
[8]ـ پايگاه اطلاع رساني دفتر
مقام معظم رهبري، نماز جمعه تهران، 14 / 3 / 89
[9]ـ تبین دقیق
این موضوع را در مقاله «درس فشرده ولایت فقیه» به نشانی
زیر ببینید.
http://abbasdavudi.ir/post/Dars_Velayat_Faghih
[10]ـ صحيفه امام، ج20 ص 452 ـ
نامه به آیت الله خامنهاى مدظلهالعالی (تعيين حدود اختيارات حكومت اسلامى)
[11]ـ الكافي (ط - الإسلامية)
ج4 ص25
متن
عربی: إِنَّ مِنْ بَقَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَ بَقَاءِ الْإِسْلَامِ أَنْ
تَصِيرَ الْأَمْوَالُ عِنْدَ مَنْ يَعْرِفُ فِيهَا الْحَقَّ وَ يَصْنَعُ فِيهَا
الْمَعْرُوفَ فَإِنَّ مِنْ فَنَاءِ الْإِسْلَامِ وَ فَنَاءِ الْمُسْلِمِينَ أَنْ
تَصِيرَ الْأَمْوَالُ فِي أَيْدِي مَنْ لَا يَعْرِفُ فِيهَا الْحَقَّ وَ لَا
يَصْنَعُ فِيهَا الْمَعْرُوفَ.
[12]ـ بحار
الأنوار،ج۴۴،ص۳۲۶
متن
عربی: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ
السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ»
[13]ـ در جنگ احد
شایعهای درست شد که پیامبر اسلام
صلیاللهعلیهوآلهوسلم از دنیا رفته است، به همین
دلیل برخی افراد سسن ایمان دست از جنگ کشیدند؛ خداوند در
این باره میفرماید: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ
خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى
أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً
وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرينَ ـ محمد (ص) فرستاده خداست و پیش از او،
فرستادگان دیگری نیز بودند. آیا اگر او بمیرد یا
کشته شود، شما به عقب بر میگردید؟! و اسلام را رها کرده، به دوران
جاهلیت و کفر بازگشت خواهید نمود؟! و هرکس به عقب باز گردد، هرگز به
خدا ضرری نمیزند؛ و خداوند به زودی شاکران [و استقامت کنندگان]
را پاداش خواهد داد.» (سوره آلعمران آیه 144)
«انس
بن نضر» چند نفر از صحابه را دید که دست از جهاد کشیدهاند، گفت: «چرا
نشستهاید؟!» گفتند: «محمد (ص) کشته شده است.» گفت: «یا قَوْمُ اِن
کان مُحَمَّدٌ قَدْ قُتِلَ فَاِنَّ رَب محَمَّدٍ لَمْ یقْتَلْ... وَ مَا
تَصْنَعُونَ بِالْحَیَاةِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ (ص) فَقَاتَلُوا عَلَی
مَا قَاتَلَ علَیْهِ رَسولُ اللهِ (ص) وَ مُوتُوا عَلَی مَا ماتَ
رَسولُ الله(ص) ـ ای مردم اگر محمد (ص) کشته شده، خدای محمد کشته نشده
است، پس از پیامبر زندگی را برای چه میخواهید؟ پیکار
کنید و در راه همان هدفی که پیامبر کشته شده کشته شوید.» (بحار
الأنوار؛ ط – بيروت؛ ج20 ص 27 )
[14]ـ الكافي (ط - الإسلامية)،
ج8، ص 206
متن
عربی:250- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ
الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْبَطَلِ عَنْ أَبِي
عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى- وَ قَضَيْنا إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ فِي
الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ قَالَ قَتْلُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ
طَعْنُ الْحَسَنِ ع- وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً قَالَ قَتْلُ الْحُسَيْنِ
ع- فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما فَإِذَا جَاءَ نَصْرُ دَمِ الْحُسَيْنِ ع
بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ
الدِّيارِ قَوْمٌ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع فَلَا يَدَعُونَ
وَتْراً لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا قَتَلُوهُ
وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولًا خُرُوجُ الْقَائِمِ ع- ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ
الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ خُرُوجُ الْحُسَيْنِ ع فِي سَبْعِينَ مِنْ أَصْحَابِهِ
عَلَيْهِمُ الْبَيْضُ الْمُذَهَّبُ لِكُلِّ بَيْضَةٍ وَجْهَانِ الْمُؤَدُّونَ إِلَى النَّاسِ أَنَّ هَذَا
الْحُسَيْنَ قَدْ خَرَجَ حَتَّى لَا يَشُكَّ الْمُؤْمِنُونَ فِيهِ وَ أَنَّهُ
لَيْسَ بِدَجَّالٍ وَ لَا شَيْطَانٍ وَ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ بَيْنَ
أَظْهُرِهِمْ- فَإِذَا اسْتَقَرَّتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ
أَنَّهُ الْحُسَيْنُ ع جَاءَ الْحُجَّةَ الْمَوْتُ فَيَكُونُ الَّذِي يُغَسِّلُهُ
وَ يُكَفِّنُهُ وَ يُحَنِّطُهُ وَ يَلْحَدُهُ فِي حُفْرَتِهِ- الْحُسَيْنَ بْنَ
عَلِيٍّ ع - وَ لَا يَلِي الْوَصِيَّ إِلَّا الْوَصِيُّ.
[15]ـ صحیفه امام
،ج۲۰،ص۱۷۶
[16]ـ نهج البلاغة (للصبحي
صالح) ص 48 ، خطبه ۳
متن
عربی: «فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ
طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى
طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ
يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ
عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا
أَرَى تُرَاثِي نَهْبا»
[17]ـ باقر شریف قرشی،
حیاة الامام الحسن (ع)، ج 2، ص 280؛ ابن عساکر، ترجمه الامام الحسن (ع)، ص
203؛
متن
عربی: « «مالک بن ضمره» درباره صلح به امام اعتراض کرد. امام در پاسخ او
فرمودند: «یَا مَالِکُ! لَاتَقُلْ ذَلِکَ، إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُ
النَّاسَ تَرَکُوا ذَلِکَ اِلَّا أَهْلَهُ، خَشِیتُ أَنْ تَجْتَثُّوا عَنْ
وَجْهِ الْاَرْضِ، فَأَرَدْتُ أَنْ یَکُونَ لِلدِّینِ فِی الْاَرْضِ
نَاعِیٌ»
[18]ـ الأخبار الطوال، همان، ص
220؛ مناقب آل أبي طالب(عليهمالسلام)، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على،
علامه، قم، 1379 ق، چاپ اول، ج 4، ص 35.
متن
عربی: «فَصَالَحْتُ بَقْیاً عَلَی شِیعَتِنَا خَاصَّةً
مِنَ الْقَتْلِ فَرَأَیْتُ دَفْعَ هَذِهِ الْحُرُوبِ إِلَی یَوْمَ
مَّا، فَإِنَّ اللّهَ کُلُّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»
[19]ـ بحارالانوار، ج 44، ص 340
متن
عربی: وَ اَنَا اَدْعُوکُمْ اِلى کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ(صلى
الله علیه وآله) فَاِنَّ السُّنَّهَ قَدْ اُمِیتَتْ وَ اِنَّ
الْبِدْعَهَ قَدْ اُحْیِیَتْ، وَ اِنِ اسْتَمِعُوا قَوْلی وَ
تُطِیعُوا اَمْرِی، اَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ»
[20]ـ برای اطلاعات
بیشتر و دقیقتر در این زمینه، مقاله «قیامی
از مشرق» را در نشانی زیر مطالعه بفرمایید: (در خصوص
اتصال انقلاب اسلامی به انقلاب امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
http://abbasdavudi.ir/post/Ghiyami_Az_Mashergh#_edn6
[21]ـ صحيفه نور ج21 ص108 ـ
2/1/68
[22]ـ برای اطلاعات
بیشتر و دقیقتر در این زمینه، مقاله «ملاکهای
ارزیابی حکومت» را در نشانی زیر مطالعه
بفرمایید:
http://abbasdavudi.ir/post/Melak_arzyabi_Hokumat
[23]ـ کتاب الغیبة،
للنعمانی ص273
متن
عربی: «كَأَنِّي بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ يَطْلُبُونَ الْحَقَّ
فَلَا يُعْطَوْنَهُ ثُمَّ يَطْلُبُونَهُ فَلَا يُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا
ذَلِكَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ
فَلَا يَقْبَلُونَهُ حَتَّى يَقُومُوا وَ لَا يَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى
صَاحِبِكُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ
لَاسْتَبْقَيْتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْر»