اخلاق در قرآن جلد اول
نویسنده : آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مترجم : تحقیق و نگارش:محمد حسین اسکندری
ویژگی ارزشی مفاهیم اخلاقی
در بخش نخست گفتیم: قرآن فوز، فلاح و سعادت را به عنوان نتیجه و هدف نهایی افعال اخلاقی و کسب صفات پسندیده، مطرح می کند و این سخن بدان معناست که عناوین فوق دارای مطلوبیت ذاتی هستند ولی خود آنها در زمره افعال اختیاری انسان قرار نمی گیرند؛ بلکه، بر یک سری از اعمال اختیاری مترتب می شوند و این سخن درستی است که دستیابی به فلاح و تحصیل کامیابی تنها و تنها از طریق انجام یک سری اعمال اختیاری ممکن است. بنابراین این تحصیل کامیابی به معنی انجام آن کارهاست و از این طریق برای ما مقدور و ممکن خواهد بود؛ ولی، مسلماً، ترتب فوز و فلاح بر این اعمال بخاطر یک رابطه ضروری و جبری است که در میان این افعال و آن نتایج و اهداف وجود دارد و از دیدگاه توحیدی، این مرحمت خداست که به انسان به خاطر انجام آن اعمال، به عنوان پاداش داده می شود. بنابراین فوز، فلاح و سعادت و عناوین دیگری از این قبیل جزء اعمال انسان نیستند و مستقیماً، در محدوده اختیار وی قرار نمی گیرند. چنانکه مطلوبیت عناوین فوق و ارزش آنها نیز اخلاقی نیست. و به دیگر سخن: ارزش دارای اصطلاحات و کاربردهای گوناگونی است که برخی از آنها به اخلاق مربوط می شود، نظیر ارزش و مطلوبیت نتیجه افعال اختیاری که صفت فعل اختیاری انسان نیست، بلکه صفت نتیجه فعل اختیاری وی خواهد بود و از آن نتیجه، انتزاع می شود. ارزش نامبرده - که به معنی مطلوبیت ذاتی نتیجه فعل است - گر چه بی ارتباط با اخلاق نیست؛ ولی، نمی توان آن را ارزش اخلاقی به حساب آورد. نظیر ارزش و مطلوبیت خود فعلی که به یک نتیجه مطلوب، منتهی می شود و می توان گفت: این کار اختیاری، ارزشمند است. زیرا این نوع ارزش از آنجا که مستقیماً، به فعل اختیاری انسان اطلاق می شود، در محدوده و متن اخلاق جای دارد و در اصطلاح به آن ارزش اخلاقی می گوییم.
از آنچه گذشت می توان دریافت: ارزش اخلاقی که به فعل یا صفت اخلاقی اطلاق می شود با ارزش نتیجه که در مورد نخست مطرح گردید تفاوت اساسی دارد؛ زیرا، ارزش نتیجه به معنی مطلوبیت ذاتی، و ارزش فعل به معنی مطلوبیت بالغیر است.
افعال اخلاقی پیوسته دارای مطلوبیت بالغیر هستند و همه ارج و ارزش آنها به خاطر نتیجه ای است که با انجام این افعال، عاید انسان می شود و از سنخ ارزش فلاح و فوز یعنی مطلوبیت ذاتی و خودبخودی نیست این ارزش، صفت فعل اختیاری است و بوسیله باید تبیین می شود در صورتی که ارزش نتیجه فعل یعنی فوز و فلاح از سنخ ارزشهای اختیاری نیست.
تذکر این نکته در اینجا لازم است که آنچه در بالا درباره ارزش مثبت گفتیم مو به مو درباره ارزشهای منفی نیز صادق است، یعنی همانطور که ارزش مثبت اخلاقی در مورد فعل، پیوسته یک مطلوبیت بالغیر و پرتوی از ارزش ذاتی و مطلوبیت خودبخودی نتیجه آن بود، ارزش منفی اخلاقی نیز اولاً صفت فعل اختیاری انسان است و ثانیاً پرتوی از ارزش منفی و مبغوضیت ذاتی نتیجه نا مطلوب آن فعل خواهد بود. پس هم مبغوضیت بالغیر است و هم برعکس ارزش منفی نتیجه، امری اختیاری خواهد بود و به وسیله نباید تبیین می شود.
از آنچه گذشت، نتیجه می گیریم که گرچه همه مفاهیم اخلاقی ارزشی هستند ولی هر مفهوم ارزشی نمی تواند اخلاقی باشد، مثل مفاهیم سعادت و فلاح یا شقاوت و خسارت. چنانکه هر قضیه ارزشی نیز از قضایای اخلاقی به حساب نمی آید. فی المثل قضیه انسان باید سعادتمند شود را نمی توان به عنوان یکی از قواعد یا قضایای اخلاقی مطرح نمود؛ زیرا، آنچه که در محدوده اخلاق از انسان طلب می شود، انجام یا ترک یک سری کارهای اختیاری است که سبب سعادت و کامیابی یا شقاوت و بدبختی انسان می شوند. خود سعادت و شقاوت اختیاری نیستند تا به طور مستقیم، مورد طلب و یا منع قرار گیرند. و اگر گاهی گفته می شود باید سعادتمند شد این باید بالعرض به نتیجه نسبت داده می شود نه حقیقتاً؛ زیرا، بالاصاله و بلاواسطه به فعلی که منتج سعادت است تعلق می گیرد و در شکل صحیح قضیه باید چنین بگوییم: باید کاری را انجام دهیم که آن کار ما را به سعادت برساند. سخن فوق مثل این است که در فقه گفته می شود: باید طاهر شد و منظور اصلی این است که باید وضو گرفت تا طهارت حاصل شود. یعنی باید، به عنوان محصل نتیجه، تعلق می گیرد و اسناد آن به خود نتیجه، یک اسناد مجازی بیش نیست.
از آنچه که درباره ارزش و تقسیم آن در ارتباط با اخلاق گفتیم می توان نتیجه گرفت که در این زمینه باید دقت کنیم و برای ارزش نتیجه و ارزش فعل، حساب جداگانه باز کنیم تا به گمان غلط، ارزش نتیجه را در زمره مفاهیم و ارزشهای اخلاقی بشمار نیاوریم؛ چرا که، تنها ارزش فعل، ارزش اخلاقی است و در زمره مفاهیم اخلاقی خواهد بود.
مفاهیم اخلاقی انتزاعی هستند
در فلسفه اخلاق توضیح دادیم که: قضایایی اخلاقی اخباری هستند و از موضوع و محمول تشکیل می شوند و موضوعات در قضایای اخلاقی، عناوینی انتزاعی هستند. مفاهیم ماهوی و عناوین اولیه، تنها در صورتی که یک عنوان انتزاعی واسطه شود، می توانند موضوع این قضایا و مشمول حکم آنها قرار گیرند. فی المثل: عدالت، یک ماهیت خارجی و واقعیت عینی نیست؛ بلکه، عنوانی است که از موضعگیری صحیح، بجا انجام دادن کار و رعایت کردن حقوق دیگران انتزاع می شود. چنانکه ظلم، تقوا، فجور، فسق، حق و باطل نیز هیچ کدام از واقعیتهای عینی نیستند؛ بلکه، ذهن ما با ملاحظه خاصی که روی مفاهیم اولیه دارد، این مفاهیم را انتزاع می کند. مفاهیم ماهوی که از اعیان خارجی مستقیماً، در ذهن ما منعکس می شوند نظیر: سخن گفتن، راه رفتن، غذا خوردن، سیلی زدن و غیره فقط و فقط در صورتی که مصادیق یکی از عناوین انتزاعی فوق باشند و صرفاً، به این لحاظ، جایگزین موضوع قضایای اخلاقی و مشمول حکم آنها می شوند و خودبخود نمی توان آنها را خوب یا بد شمرد.
محمولها در قضایای اخلاقی نیز پیوسته، مفاهیمی هستند نظیر: خیر و شر، حسن و قبح، خوب و بد، واجب و حرام و مفاهیم دیگری از این قبیل که آنها نیز جنبه ماهوی ندارند و از واقعیتهایی نیستند که مستقیماً، و بوسیله ادراکات حسی ما درک شوند؛ بلکه، از نوع معقولات ثانیه هستند که ذهن ما با تلاش خود، روی عناوین اولیه از تأثیر مثبت یا منفی ای که موضوع قضیه در وصول به اهداف اخلاقی دارد آنها را انتزاع می کند.
حتی عناوین حاکی از اهداف اخلاقی نظیر: مفاهیم فوز، فلاح، سعادت و کمال که مفاهیم خاص اخلاقی در پرتو مطلوبیت ذاتی آنها انتزاع می شوند خود نیز واقعیتهای عینی محسوس و مفاهیم ماهوی ندارند و از عناوین انتزاعی هستند.
فی المثل، سعید؛ یعنی: کسی واجد چیزی باشد که با نفس او ملایمت دارد، و سعادت از رابطه نفس با امر ملایم طبع انتزاع خواهد شد چنانکه فوز و فلاح نیز دقیقاً همین حالت را دارند و از مفاهیم انتزاعی هستند که منشا انتزاع آنها از یک سو نفس است و از سوی دیگر چیزی ملایم با طبع که عاید نفس می شود.
شی ء ملایم با نفس به دو شکل عاید آن می شود: گاهی بطور مستقیم و به شکل صفات یا حالاتی تکویناً در خود نفس تحقق پیدا می کنند و وجود آنها در نفس موجب سعادت آن خواهد شد. و گاهی دیگر اشیائی خارج از نفس هستند که ارتباط با آنها سبب سعادت و التذاذ نفس می شود فی المثل: محسوسات، اشیائی خارجی هستند که اثری در نفس بوجود می آورند و احساس برخی از آنها باعث لذت و سعادت نفس می شود.
گر چه نوع دوم از اشیاء ملایم با نفس و عوامل لذت و سعادت، خودبخود خارج از نفس و بی ارتباط با آن هستند ولی، بطور قطع لذتی که از آنها عاید می شود مستقیماً با خود نفس مربوط است و چیزی خارج از وجود نفس نیست. پس موجبات سعادت بهر شکل و کیفیتی باشند چیزی را برای خود نفس به وجود می آورند و به آن می افزایند که به زبان فلسفی کمال نفس نامیده می شود. یعنی، یک صفت وجودی که نفس واجد آن باشد در اصطلاح فلسفی اسمش کمال است. از این سخن، نتیجه می گیریم که سعادت و کمال، گر چه دو مفهومند و از دو حیثیت انتزاع می شوند؛ ولی، در واقع و مصداقاً متحد و غیر قابل انفکاک هستند؛ یعنی، اگر کمالی برای نفس حاصل شد انسان سعادتمند می شود و انسانی سعادتمند است که کامل باشد.
هدایت و ضلالت
پیوسته و در همه موارد، افعال و صفات اخلاقی یکی از دو حیثیت هدایت و ضلالت را واجدند. قطعاً، انسان در کارها و تلاشهایی که انجام می دهد در حقیقت و در نهایت امر، در پی تأمین سعادت خویش است و برای وصول به رستگاری کامیابی خود تلاش می کند هر چند که ممکن است در این زمینه اشتباه کند.
اکنون جای این پرسش است که انسانی که مرتکب اشتباه می شود، در کجا و کدام مرحله مرتکب اشتباه خواهد شد؟ در پاسخ به این پرسش می توان گفت: انسان ممکن است در مراحل مختلف حرکت خود تا هنگامی که به نهایت حرکت و آخرین هدف آن می رسد درگیر اشتباه شود. مثل اشتباه در شناخت اهداف اخلاقی و خطا در تشخیص مصداق سعادت و فلاح و اشتباه در تشخیص مسیری که انسان را به هدف اخلاقی صحیح و سعادت جاودانه می رساند و...
بر اساس گفتار فوق، گاهی چنین اتفاق می افتد که انسان هدف نهایی را به درستی و بدون اشتباه شناخته است؛ ولی، راه رسیدن به آن هدف را عوضی گرفته و در تشخیص مسیر دقیق برای حرکت به سوی آن هدف، دچار خطا گردیده است و در این صورت، گر چه در راهی منحرف گام بر می دارد ولی، انگیزه اصلی او در این حرکت، کششی است که به سوی آن هدف نهایی و مطلوب ذاتی و فلاح و سعادت خویش دارد. یعنی، در حقیقت، طی کننده این مسیر غلط نیز طالب سعادت خویش خواهد بود، ولی، در تشخیص راهی که برای تأمین آن برگزیده است اشتباه می کند و به جای اراده و انجام اعمال شایسته، مرتکب فسق و فجور و کارهای ناشایسته می شود. چنانکه بسیاری دیگر از افراد هم راه اصلی و مستقیم را به درستی شناخته و از آن مسیر صحیح به سوی سعادت جاودانی و فلاح و رستگاری خویش می شتابند و در چنین می شتابند و در چنین اشتباهی غوطه ور نیستند. ما با توجه به مسیر نادرست گروه نخست و مسیر درست گروه دوم، مفاهیم متقابل هدایت و ضلالت را از آن دو انتزاع می کنیم. قرآن درباره گروه نخست که مرتکب جرم می شوند، می فرماید:
الذین یستحبون الحیوة الدنیا علی الاخرة و یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجاً اولئک فی ضلال بعید(57).
[کسانی که زندگی دنیا را بر آخرت برگزینند و از راه خدا باز دارند و کجی را در آن کنند آنان در گمراهی دور بسر می برند.]
و درباره گروه دوم که به کارهای خوب و شایسته، خود را سرگرم می کنند راه درست را پیدا کرده و هدایت کرده و هدایت یافته اند، می فرماید:
اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون(58).
[آنان برایشان درودها و رحمتی است از پروردگارشان و آنان هدایت یافتگانند.]
از سخنان فوق، به این نتیجه می رسیم که هدایت و ضلالت از مفاهیم ویژه اخلاقی نیستند. بل، انسان به لحاظ اینکه کاری که انجام می دهد او را به هدف مورد نظرش می رساند، راه را پیدا کرده است و یا چون وی را به آن هدف نمی رساند، راه را گم کرده و مفاهیم هدایت و ضلالت از چنین رابطه ای انتزاع می شوند، حال هدف و منظور هر چه می خواهد باشد (اخلاقی باشد غیر اخلاقی) در انتزاع این دو مفهوم تأثیری ندارد. آری در صورتی که هدف مورد نظر انسان در کاری که انجام می دهد فلاح و سعادت جاودانی وی باشد هدایت و ضلالتی که از آن فعل انتزاع می شوند هدایت و ضلالتی اخلاقی خواهند بود.