اخلاق در قرآن جلد اول
نویسنده : آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مترجم : تحقیق و نگارش:محمد حسین اسکندری
شیطان و هوای نفس
اکنون که معلوم شد شیطان چیست؟ و کارش چگونه است؟ سوال دیگری درباره آن مطرح می شود که آیا شیطان، مستقل از نفس و هوای نفسانی کار می کند و انسان را منحرف می سازد و از کار خیر بار می دارد یا از همان مسیر؟
پاسخ سوال فوق این است که از بررسی آیات مربوطه می توان یافت که شیطان از کانال هواهای نفسانی در انسان، نفوذ می کند و کار و تلاش وی را تأیید می کند یا تغییر می دهد. کارهای زشت را در نظر انسان تزیین و وی را در انجام آن تثبیت می کند و در مقابل، نیز او را می ترساند و از انجام کارهای خیر بازش می دارد و مسیرش را تغییر می دهد فی المثل، او را در جمع ثروت که مورد خواسته اش می باشد و نسبت به آن خودش حرص می ورزد، به وسیله تزیین و فریب، تأیید و تثبیت می کند.
در آیات قرآن آمده است که شیطان در روز قیامت به کسانی که فریب او را خورده اند و در آنجا وی را لعن و نفرین می کنند می گوید: اینقدر مرا لعن نکنید چرا که من بر شما تسلطی نداشتم و تنها وعده می دادم و خلاف وعده ام عمل می کردم و اینکه شما این وضع مرا می دیدید باز هم به دنبال من می آمدید:
و قال الشیطان لما قضی الامر ان الله وعدکم الحق و وعدتکم فاخلفتکم و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسکم(314).
(شیطان به هنگامی که کار از کار گذشت، گفت: خداوند به شما وعده حق داد و من به شما وعده دادم و خلف وعده کردم و برای من تسلطی بر شما نبود مگر آنکه شما را می خواندم پس شما مرا اجابت کردید پس مرا سرزنش نکنید و خودتان را سرزنش کنید.)
پس در واقع وقتی شیطان هوای نفس را تأیید می کند نقش کمک و معد را دارد. اگر هوای نفس نمی داشتیم، شیطان توان نداشت آن را در ما ایجاد کند و چون داریم هنگامی که در نفس خویش خواسته ای داشته باشیم و دنبالش برویم شیطان همان را تزیین و تأیید می کند تا ما بیشتر به آن جذب شویم. و نتیجه کار شیطان، غفلت از خدا، دوری از یاد خدا، جذب شدن به دنیا و جلب توجه بیش از حد به مادیات است.
انسان وقتی تحت تأثیر وسوسه های شیطان، توجهش به مادیات و لذایذ دنیا جلب شد از خدا غافل می شود و در دل او جایی برای او باقی نمی ماند در قرآن در این زمینه آمده است که:
ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه(315).
(خداوند برای هیچ کس، دو دل در درونش قرار نداده است.)
کسانی که دنبال شیطان می روند و حلقه عبودیت و بردگی وی را گردن می نهند کم کم شیطان بر آنان مسلط می شود و عامل این تسلط سوء اختیار خود ایشان است چنانکه، خداوند در این زمینه می فرماید:
انما سلطانه علی الذین یتولونه و الذین هم به مشرکون(316).
(تنها تسلط وی شیطان بر کسانی است که ولایت او را می پذیرند و آنانکه بوسیله او نسبت به خدا مشرک باشند.)
و نیز می گوید:
انا جعلنا الشیاطین اولیاء للذین لایومنون(317).
(ما شیاطین را دوستان کسانی قرار داده ایم که ایمان نمی آورند.)
یعنی، ایشان به اختیار خود ایمان نمی آورند و بدین وسیله زمینه را فراهم می کنند تا شیطان بر آنان مسلط شود. و نیز در آیه دیگری می گوید:
و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهوله قرین(318).
(و آنکه از یاد خدا چشم پوشد برای او شیطانی را برانگیزیم پس او برایش همدم باشد.)
بنابراین، نخست او است که از خدا غافل می شود؛ ولی، پس از غفلتش از خدا، این شیطان است که قرین و همدم و همراه او خواهد شد. افساری بر گردنش می اندازد و به هر جا که خاطر خواه او است می کشاندش. پس این سوء اختیار خود انسان است که باعث این اوضاع و احوال ناراحت کننده می شود.
بنابراین، نتیجه می گیریم که گر چه شیطان موجودی است مستقل از هوای نفس اما مستقل از هوای نفس نمی تواند کاری بر ضد انسان انجام دهد؛ بلکه، همان هواها و خواسته های نفسانی ما را تأیید می کند؛ یعنی، در برابر هوای نفس استقلال وجودی دارد؛ ولی، استقلال عملی ندارد.
در خاتمه این مقال با توجه به آنچه در این زمینه گفتیم می توان به این نتیجه کلی رسید که: آنچه ما را از وصول به ارزشهای اخلاقی باز می دارد در یک عنوان کلی هوای نفسانی است که موضوع یا متعلقش زندگی دنیاست و به وسیله شیطان، تأیید و تزیین می گردد.
اخلاق در قرآن
تا کنون، کلیات و مبادی علم اخلاق را از دیدگاه قرآن بررسی کردیم و اکنون وقت آن رسیده است که به بررسی مباحث اصلی علم اخلاق و تفصیل فروع و جزئیات آن در قرآن بپردازیم؛ ولی، قبل از ورود در این بحث ناگزیر از این خواهیم بود که مباحث و موضوعات اخلاقی را به شکلی دسته بندی کنیم و در چارچوب یک طرح کلی از نقطه ای این بحث را آغاز کنیم که تا ممکن است یک ترتیب طبیعی و تسلسل منطقی بین مطالب وجود داشته باشد. البته در خود قرآن کریم در ارتباط با مسائل اخلاقی، یک طرح و تقسیم بندی آشکار و یک نقطه شروع خاصی وجود ندارد و حداقل اینکه ما تا آنجا که می توانیم از ظواهر آیات استفاده کنیم، به چنین چیزی بر نخورده ایم. بنابراین، در بررسی مسائل اخلاقی ناگزیریم از اینکه خود روش خاصی برگزینیم تا ابتدا و انتهای بحث برایمان روشن باشد.
دسته بندی مسائل اخلاقی
فلاسفه اخلاق تا کنون، به پیروی از ارسطو، اخلاق را به ملکات راسخه در نفس که در اثر تکرار عمل حاصل می شود تفسیر کرده اند. و از آن جا که منشا اعمال و رفتار انسان قوی نفسانی اوست، هماهنگ با تنوع و تعدد قوای نفسانی، فصول اخلاق را به اقسام متنوعی تقسیم کرده اند آنان می گویند: قوایی که در پیدایش افعال و به دنبال آنها ملکات انسان مؤثر هستند سه دسته اند: 1 - قوه عقلیه 2 - قوه شهویه 3 - قوه غضبیه. و هر یک از این قوای سه گانه، رفتارها و کردارهای ویژه ای طلب می کنند. و نیز به ترتیب اولویت این قوا، به بررسی اعمال و رفتار انسان می پردازند. و علمای اخلاق اسلامی هم غالباً به پیروی از ارسطو کم و بیش همین تقسیم بندی را رعایت کرده اند.
اکنون، در ارتباط با تقسیم فوق دو سوال قابل طرح است که دقت در آنها در جای مناسب خود قابل ملاحظه خواهد بود: نخست آنکه آیا تقسیم قوای نفس به این سه قوه درست است و آیا می توان قوای نفس را در این سه خلاصه کرد؟ دوم آنکه تقسیم اخلاق و رفتار و ملکات اخلاقی بر اساس تنوع قوای نفسانی آیا می تواند مطلوب باشد و یا اینکه بهتر است روش دیگری برای تقسیم آنها پیدا کنیم؟
می توان گفت: هر دو مطلب فوق تا حدی قابل مناقشه است و ما می توانیم در این زمینه تقسیمات دیگری ارائه کنیم که مبتنی بر تنوع قوای نفس نباشد و یا تقسیماتی که مبتنی بر قوای نفس باشد؛ ولی، قوای نفس را در این سه قوه منحصر نکنیم و تعداد بیشتری از قوای نفس و تنوع ظریفتری از آنها را اساس کار خود و ریشه تقسیم رفتارها و ملکات اخلاقی قرار دهیم چنانکه به یاری خدا بزودی مطرح خواهیم کرد.
از نظر ما موضوع علم اخلاق اعم از ملکات نفسانی است که فلاسفه اخلاق تاکنون به عنوان موضوع علم اخلاق بر آن تأکید داشته اند و چنانکه قبل از این گفته ایم: موضوع اخلاق اعم از ملکات اخلاقی است و همه کارهای ارزشی انسان را که متصف به خوب و بد می شوند و می توانند برای نفس انسانی کمالی را فراهم آورند یا موجب پیدایش رذیلت و نقصی در نفس شوند در بر می گیرد و همگی آنها در قلمرو اخلاق قرار می گیرند.
چنانکه به نظر ما قرآن کریم و روایات نیز این سخن را تأیید می کنند. بنابراین می توان گفت: موضوع اخلاق، موضوع وسیعی است که شامل ملکات و حالات نفسانی و افعالی می شود که رنگ ارزشی داشته باشند.
اکنون، پس از روشن شدن حد و مرز موضوع اخلاق، می توانیم به عنوان طرح بررسی و روش مطالعاتی آن، تقسیمات گوناگونی را، بر اساس تنوع قوای نفس یا به صورت دیگری، ارائه دهیم تا در سیر مطالعاتی و تحقیق، نقاط ورود و خروج و تسلسل منطقی مباحث را روشن کند.
ما هم می توانیم مسائل اخلاقی را به تناسب تنوع قوای نفس تقسیم بندی کنیم و هم به تناسب تنوع متعلقات افعال اخلاقی. و به عبارتی هم می توانیم تقسیم را از مبدا فعل شروع کرده و افعال اخلاقی را به تناسب مبادی گوناگون نفسانی آنها به گروههای گوناگون تقسیم و در رده های مختلف قرار دهیم. چنانکه پیروان ارسطو عمل کرده اند با این تفاوت که تقسیم دیگری از قوای نفسانی مورد نظر، خواهد بود که به یاری خدا ارائه خواهیم داد و هم ممکن است که تقسیم را از متعلق و طرف رابطه شروع کرده و موضوعات اخلاقی را بر اساس تنوع متعلقات افعال اخلاقی رده بندی و منظم سازیم.
در مورد تقسیم به تناسب متعلقات می گوییم: متعلق افعال اختیاری یا خود فاعل است یا دیگران هستند و یا اینکه با خدای متعال ارتباط پیدا می کند که می توان به تناسب هر یک، نام متناسبی نیز بر آن اطلاق کرد. نخستین قسم را اخلاق فردی بخش دوم را اخلاق اجتماعی و بخش سومش را اخلاق الهی نام می گذاریم. و این تقسیمی دلنشین تر از تقسیم گذشته خواهد بود.
در تقسیم به تناسب مبادی نفسانی افعال همانطور که در بالا گفتیم: می توان مبادی نفسانی افعال و به عبارتی قوای نفس را به صورتهای دیگری تقسیم کرد و ما در اینجا یک تقسیم را به این صورت مطرح می کنیم که افعال انسان: 1 - گاهی منشأ غریزی دارد؛ یعنی، فعل و انفعالات بدنی مستقیماانگیزش آنها می شود مثل: خوردن یا روابط جنسی و نظایر آنها که منشاشان میل به خوردن یا میل جنسی است و این تمایلات به سبب فعل و انفعالات فیزیولوژیک تحقق می یابند.2 - گاهی دیگر منشأ افعال، تأثرات روحی انسان نظیر حالات ترس و وحشت و اضطراب هستند که در روان شناسی با عنوان انفعالات نام برده می شوند. 3 - برخی دیگر کارهایی هستند که از تمایلات عالی انسانی و به اصطلاح تمایلات فطری نظیر: حقیقت جویی، کمال طلبی، میل به فضایل اخلاقی و پرستش، منشأ می یابند یعنی تمایلاتی که منشأ بدنی و عضوی ندارند، برخاسته از عوامل مادی و فیزلوژیک نیستند و مبدا و منشأ بدنی و عضوی ندارند، برخاسته از عوامل مادی و فیزلوژیک نیستند و مبدا و غایت مادی ندارند.4 - در مواردی نیز رفتارهای انسانی منشأ احساسی و عاطفی دارند که این خود به دو نوع تقسیم می شود: یکی رفتارهایی است که عواطف مثبت انسان مثل انس و محبت آنها را برانگیخته است، و دوم رفتارهایی که منشاشان عواطف منفی انسان نظیر حسد و کینه و نفرت خواهد