اخلاق در قرآن جلد اول
نویسنده : آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مترجم : تحقیق و نگارش:محمد حسین اسکندری
راه وصول به سعادت
همچنین، در راههایی که انسان را به سعادت می رساند، دو بعد وجود دارد: نخست، بعد کلی: و دوم بعد مصادیق و جزئیات. در بعد کلی، می گوییم: هر چیزی که ما را به سعادت برساند خوب است، و این یک قضیه بدیهی اخلاقی خواهد بود. در این قضیه کلیه، اسلام با نظامهای اخلاقی دیگر اختلافی ندارد و این قضیه بدیهی را هماهنگ با همه نظامهای دیگر تأیید می کند.
در بعد دوم سوال این است که چه چیزی ما را به سعادت می رساند و مصادیق جزئی و مشخص این موضوع کلی کدامند؟ این سوال،دیگری برای بروز اختلاف است و نظامهای اخلاقی برای آن، پاسخهای متفاوتی تهیه دیده اند. نظام اخلاقی مکتب اسلام نیز در این زمینه با دیگر مکاتب اخلاقی اختلاف نظر دارد و دیدگاه ویژه خود را ارائه می دهد.
از آنجا که انسان موجودی است پیچیده و دارای ابعاد گوناگون که همه آنها در هم فعل و انفعال و تأثیر و تأثر و ارتباط کامل دارند، بسیار اتفاق می افتد که در تشخیص راه وصول به سعادت، اشتباه کند و در ارزیابی تأثیر مثبت و منفی کاری که انجام می دهد گرفتار خطا شود.
در ارزیابی کارها و تأثیری که در سرنوشت ما دارند لازم است به همه ابعاد وجودی انسان، توجه شود. این اشتباه خواهد بود اگر گمان کنیم در یکی از شؤون فی المثل زندگی خانوادگی. خود خطی یا روشی داشته باشیم مستقل و بی ارتباط با شؤون و ابعاد دیگر هستی و حیاتمان نظیر زندگی فردی یا اجتماعی و یا اخروی؛ زیرا، بطور قطع، روش زندگی خانوادگی ما در سرنوشت حیات فردی، اجتماعی و زندگی اخروی مان نیز تأثیر چشمگیر خواهد داشت. چنانکه هر یک از دیگر ابعاد نیز نسبت به بقیه، چنین تأثیری دارند.
از سخن فوق، به این نتیجه می رسیم که هر گاه بخواهیم ببینیم کاری خوب است یا بد باید تأثیر مستقیم و یا غیر مستقیم آن را در مجموع زندگی انسان و با توجه به همه ابعاد آن، ارزیابی و درباره آن، قضاوت کنیم و بدیهی است که اینگونه محاسبه و ارزیابی و تشخیص تأثیر مثبت یا منفی یک کار در ابعاد مختلف زندگی انسان و بشکل مجموعی، کاری بس مشکل خواهد بود.
البته، می توان گفت: در یک سطح ساده، درک احکام عملی، روشن، قابل تجربه و همه کس فهم است؛ ولی، باید توجه داشته باشیم که این یک درک ساده و مسامحه آمیز خواهد بود نه یک درک عمیق، دقیق و همه جانبه فلسفی. فی المثل یکی از بدیهی و بالفطره؛ ولی، مبهم، مجمل و کلی، آن را پذیرفته و در زمره و اضحات و بدیهیات اخلاقی به شمارش می آورند؛ ولی، خوب که دقت می کنیم در همین قضیه بدیهی، نقاط ابهامی وجود دارد و احیاناً، بجایی می رسیم که در خوبی آن تردید و حتی بالاتر اینکه به بدی راستگویی و خوبی دروغگویی علم پیدا می کنیم. و این بدان معناست که خوبی نمی تواند صفت ذاتی صدق باشد؛ زیرا، صفت ذاتی هیچ گاه، نمی تواند از موصوف خود جدا شود یا مورد تردید قرار گیرد. پس حسن واقعاً، صفت ذاتی صدق نیست تا عقل آن را بطور بدیهی درک کند. اینگونه استثنائات نشان می دهد اینکه مردم درباره خوبی صدق ادعای بداهت دارند آنچنان دقیق نیست و موضوع را آنطور که باید نفهمیده اند و اینگونه قضایا، مشهوراتی هستند که با نوعی تسامح و ساده انگاری در میان مردم رواج دارند چنانکه، یک سری از اعمال دیگر، نظیر ظلم، دروغ و غیره را که همه می فهمند بد است، در این موارد نیز رابطه ای نزدیک درک می شود و فرمولهایش ساده است؛ ولی، اینها نیز نظیر آنچه گذشت از قضایای مشهوره و غیر برهانی هستند و اگر بخواهیم برهانی شوند؛ لازم است دقیقاً، اطراف و جوانب این قضایا را بررسی و شرایط، حوزه ها و قیودش را مشخص کنیم(135).
ما با بینش محدودی که داریم نمی توانیم رابطه کارهایی را که انجام می دهیم با سعادت نهایی خود به معنای وسیع کلمه که همه ابعاد وجودیمان به مطلوب نهایی برسند درک کنیم. معمولاً، گوشه ای از آن را درک می کنیم و زوایای بسیاری از آن از نظر مخفی می ماند و چنانکه در ضرب المثل گفته اند: حفظت شیئا و غابت عنک اشیاء.
بسیاری از قضاوتهای مردم درباره خوبی یا بدی کارها، چنین وضعی دارند که یک بعد و یک جهتش را حساب می کنند و در واقع، ابعاد و روابط دیگری هم دارد که باید مورد توجه قرار گرفته و در قضاوت نهایی به حساب بیایند؛ ولی، مردم از آنها غافلند. در صورتی که همه این ابعاد می بایستی مورد توجه قرار بگیرند و حتی اگر کاری از هر جهت و در همه ابعاد مادی و دنیوی برای ما مفید باشد، باز هم این کافی نیست برای آنکه بگوییم. آن کار خوب است بلکه، علاوه بر این باید برای آخرت، نیز مفید باشد تا بتوانیم به درستی چنین قضاوتی داشته باشیم.حال آنکه محاسبه آن برای ما میسور نیست و نمی دانیم چه رابطه ای بین زندگی این دنیا و دنیای دیگر وجود دارد.
آنچه گفته شد در مورد بدیهیات اخلاقی بود و مسلماً، در قضایای نظری که فرمولهای پیچیده ای دارند، وضع مشکلتر، روابط پیچیده تر، احاطه ما کمتر و قضاوت ما از حقیقت دورتر خواهد بود؛ از این رو، مکتب اسلام به بدیهیات اخلاقی که معروف هستند و مردم آنها را می فهمند، توجه می کند؛ ولی، در عین حال به آنها اکتفا نمی کند. از دیدگاه اسلام، باید مصادیق دقیق افعال اخلاقی، خوبی و بدی آنها و حدود و شرایط و قیودشان را وحی تعیین کند و این از ویژگیهای نظام اخلاقی اسلام است که در این زمینه بر وحی تکیه می کند.
نظامهای غیر اسلامی بر این باورند که قضایای اخلاقی یا بدیهی هستند و یا از طریق تجربه، بدون آنکه نیازی به وحی داشته باشیم می توان آنها را کشف کرد یا ارزشهای اخلاقی را طبق سلیقه مردم تعیین کرد یا تغییر داد. بنابر این، استناد به وحی در زمینه کشف مسائل اخلاقی از ویژگیها و امتیازات نظام اخلاقی اسلام خواهد بود.
انسان در نظام اخلاقی اسلام
نظام اخلاقی اسلام، مبتنی بر نوعی جهان بینی است که وجود خداوند را به عنوان مبدا و آفریننده موجودات و انسان را به عنوان موجودی وابسته و نیازمند به او معرفی می کند. انسان در این بینش فقر محض است و نسبت به خداوند وجودی رابطی بیش ندارد. خداوند در قرآن می فرماید:
یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید(136).
(ای مردم شما نیازمندان به خدا هستید و فقط خداوند بی نیاز و ستوده است.)
طبیعی است این نظام برای آنکه سیرش مبتنی بر حقایق و هماهنگ با واقعیتها و برکنار از اوهام و تخیلات باشد ناگزیر است رابطه عبودیت و ربوبیت فوق را مورد توجه قرار دهد و بر اساس این اصل و با ملاحظه آن برنامه ریزی کند.
البته، باید توجه داشت آنچه در بالا گفتیم از ویژگیهای انسان نیست؛ بلکه، تمام موجودات بدون استثنا نسبت به خداوند از چنین موقعیتی برخوردار بوده به تمام معنی وابسته و از اعماق هستی نیازمند به خداوند هستند؛ ولی، از آنجا که ما درباره نظام اخلاقی بحث می کنیم؛ صرفاً، از وابستگی انسان یاد کردیم.
با توجه به این وابستگی عمومی به این نتیجه روشن دست پیدا می کنیم که هر گاه انسان در اشیاء دخالت و تصرف می کند و از آنها بهره مند می شود باید بداند که در ملک خداوند تصرف کرده است. البته ما منکر این نیستیم که انسان بیک لحاظ و در یک مرتبه در ملک خود تصرف می کند؛ حال یا در ملک تکوینی خود مثل اعضای بدنش و یا در ملک تشریعی و اعتباری خود مثل اشیاء خارجی که بر اساس قرار و قانون، ملک او شمرده می شوند؛ ولی، از این حقیقت نباید غافل شد که همه اینها نهایتاً و در یک مرحله عالیتر مربوط به خداوند بوده و مالک حقیقی همه اشیاء، او است.
حفظ این رابطه، نتیجه دیگری نیز بدنبال دارد و ما را بر آن می دارد تا حتی اگر کاری را فرض کنیم که به نفع زندگی دنیوی انسان نباشد و خود بخود در سعادت اخروی وی نیز تأثیری نداشته باشد؛ ولی، مع الوصف همین کار غیر مفید و بی خاصیت، مورد امر خداوند قرار گیرد که باید آن را انجام دهی ما را بر آن می دارد که حتی اطاعت امر خداوند را در چنین مواردی نیز لازم بدانیم.
انسان با حالت انقیاد کامل و بدون هیچ گونه اعتراضی باید در برابر او امر و نواهی خداوند تسلیم محض باشد؛ زیرا، اعتقاد به ربوبیت تکوینی و تشریعی خداوند چنین اقتضایی دارد که انسان در مقام عمل، گوش به فرمان او بوده و مراقب باشد تا چه کاری از وی خواهد و چه کاری را منع می کند.
این حقیقت، واضح است که او امر و نواهی خداوند، تابع مصالح و مفاسد هستند. و مصالح و مفاسد نیز صرف نظر از او امر و نواهی خداوند، واقعیت دارند و ما این حقایق را انکار نمی کنیم؛ سخن ما این است که حتی اگر هم تابع مصالح و مفاسد نمی بودند، اطاعت آنها بر انسان واجب بود و او در چنین فرضی نیز در برابر خداوند باید چنین توطین نفسی داشته باشد.
اکنون، اگر سوال شود که آیا سخن فوق، یک تئوری محض است یا واقعیت دارد و تا کنون چنین فرمانی از جانب خداوند صادر گردیده است؟ در پاسخ باید بگوییم: صدور چنین امری از جانب خداوند آنچنان هم دور از باور نیست و به عنوان نمونه می توان از فرمان خداوند به حضرت ابراهیم (علیه السلام) بر ذبح فرزندش حضرت اسماعیل (علیه السلام) نام برد؛ زیرا، کشتن فرزند خود بخود نه سعادت دنیا و نتیجه می دهد. و نه سعادت آخرت را که با هیچیک از آن دو رابطه تکوینی ندارد و اگر خداوند چنین فرمان نداده بود اقدام به ذبح اسماعیل موجب سعادت آخرت نمی شد و حضرت ابراهیم هرگز، چنین کاری را تجویز نمی کرد و انجام نمی داد؛ مع الوصف، خداوند درباره حضرت اسماعیل (علیه السلام) که در آن زمان حاکمیت شرک، از جمله معدود موحدین و عزیزترین بنده خدا پس از ابراهیم در روی زمین بود چنین فرمان می دهد و حضرت ابراهیم (علیه السلام) نیز بدون کوچکترین اعتراض و با انقیاد کامل به اجراء این فرمان تن می دهد و خود حضرت اسماعیل (علیه السلام) پدر را به اجراء آن ترغیب می کند که به گفته قرآن:
یا ابت افعل ما تومر(137).
(پدرم! آنچه بدان مأمور گشته ای انجام بده.)
در هیچ نظام اخلاقی غیر الهی، چنین چیزی قابل توجیه نیست. اما از آنجا که حقیقت دیگری هم وجود دارد یعنی، همه چیز رابطه وابستگی به خداوند دارد و مملوک خداوند است در نظامهای الهی هر کاری که او می گوید باید انجام داد خواه مصلحتی برای فرد یا جامعه در بر داشته باشد و خواه نداشته باشد. همه اینها ملک خداوند است و مکلف، حق ندارد چون و چرا کند.
رابطه عبودیت انسان نسبت به ربوبیت خداوند می تواند به تمام کارهای انسان رنگ بزند و چنانکه بعد از این توضیح می دهیم، رنگی جالبتر و مؤثرتر از هر چیز دیگر در وصول انسان به سعادت خویش که خداوند درباره آن می فرماید:
صبغة الله و من احسن من الله صبغة(138).
(رنگ خدایی است و چه کسی در رنگ آمیزی توحیدی از خدا بهتر است.)
می توان گفت: در حقیقت، این موضوع سبب شد بعضی از اندیشمندان مسلمان، چنین گمان کنند که اساس ارزشهای اخلاقی در اسلام، چیزی جز امر و نهی خداوند نیست. خوب آن است که خداوند به آن، امر می کند و خوبی آن به لحاظ همین امر است و بد آنکه خداوند از آن نهی می کند و سرچشمه بدی آن همان نهی می باشد. آنان گفتند: کار خود بخود، نه خوب است و نه بد بی تفاوت و خنثی است هیچ مطلوبیت یا مبغوضیتی ندارد، حسن و قبح، ذاتی افعال نیست بلکه تابع و امر و نهی خداوند خواهد بود.
باید بگوییم: این هم اشتباه بزرگی بود که این گروه مرتکب شدند؛ زیرا، چنین نیست که خوبی و بدی افعال در بست از طرف امر و نهی خداوند بیاید و ذاتاً، عاری از خوبی و بدی باشند. حقیقت این است که حیثیت امر و نهی نیز حیثیتی است جدای از حیثیت ذاتی افعال که چون مورد امر یا نهی خداوند قرار گرفتند، علاوه بر ارزش ذاتی خود، زمینه چنین ارزش مثبت یا منفی را نیز برای انسان بوجود می آورند. یعنی ارزش بندگی، اطاعت و انقیاد نسبت به خداوند و فرامین او و یا بی بند و باری، مخالفت و تجری نسبت به او خواه، مصلحت و مفسده ای هم در متعلق امر و نهی لحاظ شده باشد نظیر اکثر قریب به اتفاق احکام و فرامین الهی یا نشده باشد نظیر نمونه ای که یادآوری گردید.
آیات قرآن خود شاهدی بر مدعای ما هستند و از ارزش ذاتی افعال پرده برداشته اند.
خداوند می فرماید:
ان الله یامر بالعدل و الاحسان(139).
(محققاً خداوند به عدالت و نیکی کردن فرمان می دهد.)
و می فرماید:
قل ان الله لا یامر بالفحشاء(140).
(بگو محققاً خداوند به انجام کار زشت فرمان نمی دهد.)
از آیات فوق به خوبی می توان دریافت که: عدل و احسان، متعلق فرمان خداوند هستند و قبل از اینکه به آنها امر شود به صورت خصیصه ذاتی یک سری از افعال انسان وجود و واقعیت دارند و این افعال به لحاظ همین ویژگی ذاتی، مورد امر خداوند قرار می گیرند نه آنکه چون خداوند امر کرده است خصیصه عدل و احسان به آن افعال داده می شود.
چنانکه فحشا نیز به صورت خصیصه ذاتی برای یک سری از افعال دیگر وجود دارد و از این جهت، خداوند به انجام چنین کارهایی فرمان نمی دهد. بنابراین، عدل و احسان یا فحشا، بدون توجه به هیچ امر و نهی، دارای مصادیق خارجی و چنانکه قبلاً، توضیح دادیم، انتزاعی هستند.
اساس ارزش اخلاقی در اسلام
در بخشهای گذشته، ارزش اخلاقی را توضیح دادیم. اکنون این پرسش مطرح می شود که آیا منشأ ارزش اخلاقی از دیدگاه مکتب اسلام چیست؟ به روشنی می توان گفت: حل این مساله از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است و ما در این بخش به پاسخ آن می پردازیم: