اخلاق در قرآن جلد اول

نویسنده : آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مترجم : تحقیق و نگارش:محمد حسین اسکندری‏

احسان، عدل و ظلم

دیگر از مفاهیمی که تقریباً به صورت عام بکار می روند، مفهوم احسان است و می توان گفت: تمام افعال خیر، مجموعاً، تحت دو عنوان عدل و احسان قرار می گیرند.
خداوند می فرماید:
ان الله یامر بالعدل و الاحسان(117).
(خداوند به عدالت و احسان فرمان می دهد.)
احسان دارای دو مفهوم است: گاهی معنی بخشش به دیگران را افاده می کند و گاهی نیز در یک مفهوم عام و به معنی انجام هر کار نیک به کار می رود. و در این صورت، شامل تمام کارهای مثبت و ارزشمند اخلاقی می شود.
عدل و ظلم، دو واژه هستند که در اصل لغت، برای دو مفهوم دقیقاً متقابل، وضع شده اند؛ ولی، در کاربرد شایع و متعارف، مفهوم یکی از آن دو، در ارتباط با مفهوم اصلی لغوی و معنای نخستین آن، ویژگی و خصوصیت بیشتری پیدا کرده است؛ از این رو، اگر در قرآن کریم، موارد استفاده از کلمات عدل و ظلم را بررسی کنیم، این حقیقت را می یابیم که این تقابل دقیق مفهومی، میان آن دو رعایت نشده و چنین نیست که هر جا ظلم نباشد، واژه عدل بتواند مورد استفاده قرار گیرد. خداوند در آیات بسیاری ظالمان را با تعابیر گوناگون مذمت کرده است. با تعابیری نظیر:
و الله لا یحب الظالمین(118).
(خداوند، ستمگران را دوست نمی دارد.)
یا
و الله لا یهدی القوم الظالمین(119).
(خداوند، گروه ستمکاران را هدایت نخواهد کرد.)
و یا
لا ینال عهدی الظالمین(120).
(پیمان من به ستمکاران نمی رسد.)
در صورتی که در جملاتی مقابل جملات فوق هیچگاه واژه عادلین بکار نرفته و متعارف نیست و مثلاً، جمله ای نظیر و الله یحب العادلین یا یهدی القوم العادلین و نظایر آنها را نداریم. با اینکه در اصل لغت، مفهوم عدل درست نقطه مقابل مفهوم ظلم قرار می گیرد. البته ان الله یحب المقسطین(121) داریم.
در مواردی نیز عکس موارد فوق از مفهوم عدل استفاده شده؛ ولی، هیچ گاه در نقطه مقابل آن موارد، مفهوم ظلم بکار نرفته است. بررسی ناقصی که در مورد کاربرد عدل انجام گرفته است، چنین نتیجه می دهد که در قرآن، عدل پیوسته در عدالت اجتماعی به کار رفته و در آیاتی نظیر آیه:
و امرت لاعدل بینکم(122).
(و فرمان یافته ام که میان شما عدالت کنم.)
و آیه
ان الله یامر بالعدل و الاحسان(123).
(خداوند به عدالت و نیکی فرمان می دهد.)
و آیه
اعدلوا هو اقرب للتقوی(124).
(عدالت کنید که به پرهیزگاری نزدیکتر است.)
یا
و اذا قلتم فاعدلوا(125).
(و چون سخن گویید دادگر باشید)
یا
و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل(126).
(و چون میان مردم حکم کردید، به عدالت حکم کنید.)
و
و لا یجر منکم شناءن قوم علی الا تعدلوا، اعدلوا هو اقرب للتقوی(127).
(دشمنی قومی شما را وادار به بی عدالتی نکند، عدالت کنید که پرهیزکاری نزدیکتر است.)
و تقریباً همه مواردی که عدل در قرآن بکار رفته است، می توان گفت: منظور عدل اجتماعی است، در حالیکه مفهوم ظلم چنین نیست و در موارد غیر اجتماعی نیز بکار رفته است: نظیر اینکه خداوند می فرماید:
ان الشرک لظلم عظیم(128).
(شرک ستمی بزرگ است.)
که ظلم در زمینه اعتقاد و عمل فرد بکار رفته است. و در جای دیگر می فرماید:
ربنا ظلمناً انفسنا(129).
(پروردگارا، ما به خود ظلم کردیم.)
یعنی، مرتکب گناه شدیم و باز هم ظلم در محدوده خصوصی زندگی فرد بکار رفته است. در صورتی که در چنین مواردی زمینه عقاید و رفتار شخصی و محدوده خصوصی زندگی هیچ گاه مفهوم عدل مورد استفاده قرار نمی گیرد و هیچ گاه نمی گوئیم: ان التوحید لعدل عظیم یا نمی گوئیم ربنا عدلنا انفسنا و یا در مورد عبادت یا هر کار خوب دیگری، نمی توان گفت: اینها عدل به نفس است؛ گر چه این گونه بکار بردن کلمه عدل از نظر صحیح و بلامانع است.
ماده عدل احیاناً، در یک مفهوم مذموم و تقریباً به معنای شرک نیز به کار رفته است و در آیات متعددی خداوند به عنوان نوعی مذمت می فرماید:
بربهم یعدلون(130).
(با پروردگار خویش غیر او را برابر می کنند (و برای پروردگار یگانه خویش، شریک و عدل قرار می دهند.)
واژه قسط نیز گاهی مفهومی دارد مقابل مفهوم ظلم و ظاهراً، با مفهوم عدل - علی رغم فرقهایی که خواسته اند میان این دو واژه بگذارند - مترادف هستند. بنابراین، قسط در یک معنایش مساوی عدل است؛ ولی، در مواردی نیز ضد عدل و به معنای ظلم به کار رفته است نظیر اینکه می فرماید:
و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطباً(131).
[و اما ستمگران پس هیزم جهنم هستند.]
و به اصطلاح ادبی از اضداد به شمار می رود.

کوتاه سخن

آنکه بر عامترین مفهوم قرآنی و صرفاً اخلاقی است که بار ارزشی مثبت دارد و در مقابل آن، واژگان فجور، اثم، فحشا و جرم بکار می روند. چنانکه عدل و قسط نیز دو مفهوم مترادف هستند و در مقابل آن دو، از مفاهیم ظلم، طغیان و عدوان استفاده می شود. همچنین در مقابل تقوا معمولاً، فسق و فجور و گاهی ظلم کاربرد دارند. و در آیات قرآن در مقابل متقین گاهی فجار و گاهی ظالمین قرار داده شده اند. این پراکندگی مفاهیم در برابر یکدیگر همانطور که گفتیم: به خاطر آن است که این واژه ها دقیقاً، در مقابل هم نیستند. و آن چه در مقابل این مفاهیم بکار می رود، در حقیقت، مصادیق نقیض آنها هستند و لفظی که دقیقاً، با آن مفاهیم، تقابل داشته باشد یا وجود ندارند یا اگر وجود دارد شایع نیست.

تفاوت نظام اخلاقی اسلام با دیگر نظامها

گفتیم: هر نظام اخلاقی بر سه اصل موضوعی بنا می شود:
1. انسان، مختار است.
2. در افعال اختیاری خود هدفی را دنبال می کند که دارای مطلوبیت ذاتی است.
3. یگانه راه وصول به آن هدف انجام افعال اخلاقی خواهد بود؛ یعنی، در حقیقت، این افعال اختیاری هستند که موجب سعادت یا شقاوت انسان می شوند و جز از این طریق، کسی به سعادت یا شقاوت نمی رسد.
البته، باید یادآوری کنیم که بسیاری از نظامهای اخلاقی توجه تفصیلی به این اصول نداشته و آنها را به عنوان اصول موضوعه خود مطرح نکرده اند؛ ولی، ما با تجزیه و تحلیل به این نتیجه می رسیم که این سه اصل هر چند بطور ارتکازی و اجمالی، مورد قبول و پذیرش هر یک از نظامهای اخلاقی خواهد بود.
نظام اخلاقی اسلام نیز در پذیرش اصول فوق با دیگر نظامها هماهنگی دارد و بر اساس اعتراف به اصول نامبرده پی ریزی شده است و در این زمینه با دیگر نظامها تفاوتی ندارد.
تا کنون، این پرسش مطرح می شود که بنابراین، چه تفاوت اساسی بین نظام اخلاقی اسلام با سایر نظامهای اخلاقی وجود خواهد داشت؟ در پاسخ به این سوال باید بگوییم: نظام اخلاقی اسلام با دیگر نظامهای اخلاقی تفاوتهایی نیز دارد که در اینجا سه تفاوت اساسی را به ترتیب مورد بررسی قرار می دهیم: