اخلاق در قرآن جلد اول

نویسنده : آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مترجم : تحقیق و نگارش:محمد حسین اسکندری‏

هوای نفس، مانع ایمان است

چنانکه گفتیم: پس از فراهم آمدن شناخت، ممکن است گرایشهای نفسانی انحرافی ما را از ایمان آوردن باز دارند و به خاطر وجود این آفات نفسانی با آنکه شناخت پیدا کرده ایم زیر بار نرویم و نسبت به آن، التزام عملی پیدا نکنیم.
شاید برای کسانی این سوال طرح شود که چگونه می شود انسان چیزی را بفهمد؛ ولی، به آن ترتیب اثر ندهد و تن به زیر بار لوازم آن ندهد؟ در پاسخ می گوییم: این واقعیتی است که به آسانی می توان آنرا در حرکات و رفتار انسان یافت. فی المثل، خیلی اتفاق می افتد که انسان در یک مباحثه و گفتگو با دوست خویش می فهمد حق با وی است؛ ولی، مع الوصف، انگیزه بر رد آن دارد چنانکه در مرحله بالاتری در برابر پیامبران و ائمه نیز احیاناً، انسانهایی می فهمند راست می گویند، مع الوصف، جاه طلبی، غرور، عصبیت و دیگر هواهای نفسانی، مانع می شوند که آنان زیر بار سخن حق ایشان بروند و از حق پیروی کنند. پس این یک واقعیت قطعی است که انسان با انگیزه های درونی و امراض نفسانی خویش و با وسوسه های شیطانی درگیر است و اینها ممکن است احیاناً، وی را از دادن ترتیب اثر و التزام به حقایقی که شناخته است باز دارند و چون انسان نسبت به نفس خویش بصیر است، خود او بیش از همه نسبت به بیماری خویش آگاه است؛ چرا که، آشکارا می بیند که مطلب را فهمیده و از نظر ذهنی برایش روشن شده که چنین نسبتی بین موضوع و محمول برقرار و چنین قضیه ای است اما دلش نمی خواهد آن را بپذیرد. قرآن درباره اینان می گوید:
الذین فی قلوبهم مرض یا الذین فی قلوبهم زیغ.
و زیغ عبارتست از انحراف از تعادل.

مبارزه با هوای نفس

اکنون، با توجه به مطالب بالا آیا باید بگوییم: ایمان فقط مال کسانی است که علم به حقایق فوق پیدا کنند و درگیر امراض نفسانی هم نباشند؛ چرا که، تنها در این صورت ایمان آوردن امکان پذیر است و اگر کسانی آلوده به هواها و بیماریهای نفسانی باشند ایمان با مانع مواجه شده و نمی تواند در دل انسان وارد شود؟
در پاسخ به سوال فوق باید گفت: از راه مبارزه با امراض نفسانی و برطرف کردن موانع می توان زمینه ورود ایمان را در دلهایی نیز که درگیر چنین بیماریها و موانعی هستند فراهم آورد.
اما در اینجا سوال دیگری طرح می شود که چگونه می توان با این امراض مبارزه کرد و اینگونه موانع را برطرف ساخت؟ ممکن است کسانی اینگونه بیماریها را دست کم بگیرند و با ساده انگاری به نوعی در برابر آنها توصیه به مقاومت کنند. اما به نظر ما در این زمینه، چنین توصیه هایی کارساز نیست و نمی تواند نسخه مفید و مؤثری باشد برای شخص مبتلایی که با عجز و ناتوانی به دام انگیزه های نیرومند و در چنگال پرقدرت هوای نفسانی افتاده است برای علاج این بیماری، لازم است در نفس انسان، یک عامل تکوینی مؤثر و نیرومند ایجاد شود، تا بتواند در برابر آن به مقاومت پردازد. باید در مقابل آن انگیزه های شیطانی از راه اندیشه درست، انگیزه های رحمانی را ایجاد و یا دقیقتر بگوییم بیدار و هشیار کرد، چرا که انگیزه ها به طور کلی اعم از شیطانی یا رحمانی، فطری انسان هستند و در سرنوشت وی جای دارند؛ با این تفاوت که در بسیاری از موارد، عوامل و شرایط خارجی موجب می شوند تعدادی از آنها شکوفا، زنده و فعال و احیاناً در نهایت، یک تاز میدان نفس انسان شوند و اکنون که ما می خواهیم آنها را از تاخت و تاز باز داریم. در جایگاه اصلی خود قرار دهیم تا از گلیم خویش پا را درازتر نکنند، لازم است در برابر آنها نیروی دیگری ایجاد و انگیزه دیگری را تقویت کنیم در حدی که بتواند بر آنها غالب شود. در مناجات شعبانیه چنین آمده است:
الهی لم یکن لی حول فانتقل به عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک.
(خداوندا توانی در من نیست تا بدان از عصیان و سرپیچی تو روی گردانم، مگر به هنگامی که برای محبت خود بیدار و هشیارم کرده باشی.)
پس آنگاه که هواهای نفسانی غالب می شود و مرا به سوی معصیت می کشاند تنها چیزی که می تواند مرا از آن باز دارد محبت خداست که باید در دل انسان بیدار شود.
بنابراین، راه مبارزه با هواهای نفسانی این است که کششهای دیگری در مقابل آنها باشد و تقویت شود و بر آنها پیروز گردد و گر نه تا وقتی که این هواها یکه تاز میدان نفس ما هستند کاری نمی توان کرد؛ بلکه، در برابر آنها مغلوب می شویم و مقاومت کردن میسور نیست. البته، این میلهای مدافع، در اصل در فطرت ما هستند ولی خفته اند و بی اثر که لازم است آنها را فعال و در برابر میلهای مهاجم و هواهای نفسانی بسیجشان کنیم.
اکنون، پرسش دیگری به ذهن می آید که: چه عاملی می تواند آن میلهای خفته را در ما فعال و بیدار سازد؟ در پاسخ می گوییم: فکر و ادراک، که حکما گفته اند: ادراک عامل شوق است؛ چرا که، آن میل نهفته به وسیله درک و شعور، زنده و برانگیخته می شود و بر ما لازم است بدین وسیله به تقویت آن بپردازیم.
در اینجا لازم است یاد آوری کنیم: علاوه بر فکر درباره اصول نامبرده - توحید، نبوت و معاد- فکر دیگری هم لازم است تا انگیزه عملی متناسب با این افکار و هماهنگ با این اصول نیز در ما زنده شود.
فکر درباره اصول، ما را به این نتایج رساند که فهمیدیم خدا هست، روز قیامت هست و پیامبران و نیز پیامبر اسلام حقند و قرآن کتاب خداست؛ ولی، درک این حقایق، به تنهایی کافی نیست برای اینکه شوق به اطاعت از خدا و ایمان و التزام عملی در ما بوجود آید و ناگزیریم از اینکه علاوه بر اصول نامبرده درباره چیزی بیندیشیم که با شوق، سنخیت و تناسب دارد و می تواند در تحریک و برانگیختن آن مؤثر باشد.
در توضیح سخن فوق می گوییم: ریشه همه فعالیتهای انسان، خوف و رجا است. البته هدف انسانها و گمشده ای که برای یافتن آن تلاش می کنند و نیز برداشتی که از خیرات و شرور دارند با هم بطور کامل یکسان نیست: یکی نعمتهای دنیوی را منظور می دارد دیگری خیرات و نعم بهشتی را و کسانی هم نعمتها و خیراتی بالاتر از آنها چون رضوان الهی و قرب و جوار حق را می شناسند و برای وصول به آنها تلاش می کنند؛ ولی، در این که یگانه عامل حرکت انسان برای وصول به هر یک از این سه نوع هدف و رسیدن به این گمشده ها خوف و رجا است، تفاوتی میان دارندگان این اهداف مختلف وجود ندارد.
بنابراین، برای وادار شدن به کار و تلاش و حرکت، باید فکری کنیم که ترس و امید را در ما بر انگیزد: فکر کنیم درباره اینکه اگر ایمان بیاوریم چه می شود، چه ثمرات و نتایجی دارد و اگر نیاوریم چه؟
پس در زمینه انجام هر کار اختیاری و از آن جمله ایمان آوردن اگر درست بیندیشیم و درک کنیم که آن کار چه منافعی برای ما در بر دارد شوق دستیابی به آن در ما تحریک می شود؛ چنانکه، اگر دریافتیم که آثار تلخ و نتایج زیانباری بر آن کار مترتب می گردد. ترس از آن نتایج در ما بر انگیخته شده و ما را بر آن می دارد تا از آن کار دوری کنیم و دقیقاً سر وجود این همه وعد و وعید در آیات قرآن همین نکته ای است که گفتیم و صدور آنها مبتنی بر اصول روانشناسانه قرآنی است که در هر صفحه از آن به یک وعد یا وعید و انذار یا تبشیر صریحاً یا تلویحاً برخورد می کنیم. وجود آنها برای این است که انگیزه خیر در ما برانگیخته شود، به آثار اعمال خیر توجه پیدا کنیم و شوق به انجام در ما زنده شود.
بنابر این، پس از پیدا کردن علم و اعتقاد، لازم است در آثار ایمان بیندیشیم تا توجه به آثار و نتایج خوب آن در نقش یک انگیزه نیرومند ما را به تحصیل اختیاری ایمان وا دارد و نیز به آثار نامطلوب کفر بیندیشیم تا ما را از آن باز دارد و از اینجاست که قرآن نیز تأکید فراوان دارد تا در این باره هر چه بیشتر بیندیشیم.

ب - دنیا

درباره دنیا، در قرآن کریم، بحثهای فراوان و گوناگونی وجود دارد که هر یک به بخش ویژه ای از بخشهای مختلف معارف مربوط می شود. ما در گذشته به بیان بخشهایی از آنها پرداخته ایم که مقایسه دنیا با آخرت، بیان حقیقت دنیا که مقدمه ای است برای آخرت و پلی است برای آن و اینکه نعمتهای دنیا آزمایشی است برای آخرت، بیان حقیقت دنیا که مقدمه ای است برای آخرت و پلی است برای آن و اینکه نعمتهای دنیا آزمایشی است برای انسان و بحثهایی از این قبیل، از آن جمله بوده است.بحثهای دیگری نیز بر محور دنیا و آخرت وجود دارد که بیشتر به سنتهای الهی مربوط می شود. نظیر بحث اینکه درباره اینکه چه رابطه ای میان دنیا و آخرت برقرار است؟ آیا آن دو قابل جمع هستند و به عبارتی آیا ممکن است که انسانی هم سعادت دنیا را داشته باشد و هم سعادت آخرت را؟ هم از نعمتهای بی شمار دنیا بهره مند باشد و هم به سعادت آخرت نایل آید؟ و متقابلاً، آیا می شود که یک انسان هم در دنیا بدبخت و شقاوتمند باشد و هم در آخرت؟ و یا آنکه نعمتها و نقمتها و سعادتهای دنیوی و اخروی قابل جمع نیستند یعنی اگر در دنیا متنعم باشد در آخرت محروم است اگر در دنیا محروم باشد در آخرت در ناز و نعمت خواهد بود؟