اخلاق در قرآن جلد اول
نویسنده : آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مترجم : تحقیق و نگارش:محمد حسین اسکندری
رابطه علم و ایمان
البته علم و ایمان لازمه عقلی طرفینی ندارند؛ بلکه علم مقدمه و علت ناقصه ایمان است که بدون وجود آن، ایمان که معلول است تحقق پیدا نمی کند؛ از این جاست که خداوند در قرآن می فرماید:
انما یخشی الله من عباده العلماء(223).
(فقط از میان بندگان خدا، علما خشیت خدا دارند.)
چرا که، خشیت خدا از آثار ایمان به خداست و ایمان به او بدون علم و شناخت، غیر قابل تحقق خواهد بود. پس وجود علم در وجود خشیت مؤثر است البته، نه به شکل علت تامه چرا که، ممکن است با موانع برخورد کند؛ بلکه اقتضای خشیت در آن وجود دارد.
اکنون، سوال این است که آیا پس از مراجعه به این ادله و حصول یقین نسبت به موارد و متعلقات ایمان آیا حصول ایمان بطور جبری و صد در صد حاصل می شود؟ در پاسخ به این پرسش قبلاً گفتیم که علم مقدمه و علت ناقصه ایمان است و در اینجا می گوییم: ایمان پس از علم و یقین به متعلقات آن به طور جبر برای انسان حاصل نمی گردد؛ بلکه، حتی در این صورت هم هنوز در دایره اختیار انسان قرار دارد و انسان در این مرحله نیز با اختیار خود می تواند ایمان بیاورد و می تواند ایمان نیاورد و ممکن است، آنچه از این حقایق را که ذهن قبول کرده، دل نیز آن را بپذیرد، و عملاً به آن ملتزم شود یا نپذیرد و ملتزم نشود.
بسیاری از بزرگان فلسفه بر این باور بوده اند که اگر انسان علم به چیزی پیدا کرد حتماً ایمان هم می آورد و ملتزم به آن می شود و هر نقصی در عمل به نقص در علم باز می گردد، می گویند: فی المثل اگر انسان فهمید در جایی آتش هست و آتش هم می سوزاند، دیگر ممکن نیست به آن دست بزند؛ چرا که، علم دارد و اگر جایی یقین دارد که سیم برق لخت است و دست زدن به آن مرگ می انجامد، هیچ گاه به آن دست نمی زند؛ چرا که، یقین دارد. پس آنجا که انسان برخلاف علم خود عمل می کند؛ در واقع می توان از آن کشف کرد که علم او ضعیف است؛ چرا که، اگر روشن و قطعی بود صد در صد به آن عمل می نمود.
در ارتباط با این نقطه نظر باید بگوییم: همچنان که در بالا گذشت، حقیقت این است که ایمان، پذیرش و التزام عملی به آن، اختیاری انسان است و جبرا مترتب بر علم نخواهد شد و علم شرط کافی و علت تامه ایمان نیست. شاید کسی بگوید: چگونه ممکن است انسان به چیزی علم داشته باشد و به مقتضای آن عمل نکند؟ در پاسخ می گوییم: سر اینکه انسانی علم به چیزی دارد ولی، ملتزم به آن نمی شود و دل به آن نمی دهد این است که دل او جداگانه بوجود می آیند. علم به ذهن مربوط می شود که موضوع و محمول قضایا را با هم می سنجد و رابطه آن دو را کشف می کند و ربطی به دل ندارد. کار دل پس از کار ذهن و تحصیل علم، شروع می شود که تصمیم بگیرد به این معلوم ذهن ملتزم گردد. اما انسان هنگامی می تواند، چنین تصمیمی بگیرد که دلش در اختیار او باشد؛ چرا که بعضی از انسانها قبل از اینکه علم پیدا کنند، دلشان در جای دیگر گرو رفته است و این سخنی است مورد تأیید خدای متعال که می گوید:
ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب(224).
(حقاً در این هلاک پیشینیان یادآوری هست برای آنکس که دارای دل باشد.)
چون بعضیها دلی برایشان نمانده است و قبل از آنکه ایمان بیاورند دل را به چیزهای دیگری داده اند که قبل از معرفت حق برایشان مطرح بوده است چیزهایی از لذایذ حیوانی و خواسته های غرایز که دل انسان با آنها انس گرفته و توجهش آنچنان به آنها معطوف گشته که جایی برای مسائل دیگر باقی نمانده است و تو گویی دیگر دل ندارد از این رو، ایمانی برای او پیدا نمی شود. بنابراین، وقتی انسان می تواند از علم استفاده کند که دل داشته باشد و به تعبیر قرآن کان له قلب. یعنی تمایلات حیوانی آنچنان بر او مسلط نشده باشد که جایی برای انگیزه های دیگر باقی نمانده باشد. اگر ما بخواهیم به آنچنان می دانیم حق است مؤمن و ملتزم شویم، چیزهایی را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبی باز دارد باید از خود دور کنیم، در این صورت آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقی می شویم که حقانیت آنها را دریافته ایم. و در فصل بعد در این زمینه به تفصیل سخن خواهیم گفت.
خداوند در قرآن کسانی را نام می برد که عالم بوده؛ ولی، ایمان نداشته اند. مثل شیطان، فرعون و فرعونیان که درباره آنها فرموده است:
و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا(225).
(و بخاطر ستم و برتری جویی، بدان انکار ورزیدند حال آنکه خودهاشان به آن یقین داشتند.)
پس اگر راه صحیح کسب علم را پیمودیم، به حق رسیدیم و یقین به آن پیدا کردیم تازه نوبت آن است که به آن ایمان بیاوریم.
شرایط ایمان
اکنون که می رویم تا شرایط مساعد را برای حاصل شدن ایمان فراهم آوریم، نخست چنانکه قبلاً گفتیم لازم است علم صحیح را کسب کنیم ولی علم به تنهایی برای تحصیل ایمان، کافی نیست؛ بلکه، علاوه بر آن، شرایط روانی ما نیز باید برای پذیرش حق، مساعد باشد؛ چون اعمال اختیاری انسان در واقع از دو مایه سرچشمه می گیرد: یکی شناخت و بینش، و دوم گرایش یا میل که این دو از دو مقوله متفاوت هستند.
بنابراین، برماست که برای فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش داشته باشیم: نخست: در زمینه تقویت شناخت خویش، و دوم در زمینه انگیزش میل فطری خویش به آوردن ایمان و انجام کارهای شایسته.
البته، بین شناخت و میل نیز یک نحو ترتب وجود دارد؛ چرا که، بر انگیخته شدن امیال مسبوق به نوعی شناخت است؛ از این رو، حکما گفته اند: علم علت شوق می شود. منظور از این جمله حکماء آن نیست که علم، علت تامه شوق می شود؛ چرا که، شوق از مقوله دیگری است و خود،مستقلی در نفس دارد؛ بلکه، منظور این است که شوق از مقوله دیگری است و خود، منشا مستقلی در نفس دارد؛ بلکه، منظور این است که شوق بدون علم، حاصل نمی شود؛ چرا که، انسان تا چیزی را نشناسد، نمی تواند به آن شوق پیدا کند. پس در واقع، علم، متمم علت شوق است؛ زیرا، اصل انگیزه فطری نسبت به متعلق شوق و میلهایی بالقوه چه نسبت به لذایذ مادی و چه نسبت به امور معنوی و حتی نسبت به لقاءالله تعالی در سرنوشت و نهاد انسان وجود دارد. منتها شکوفا شدن و برانگیخته شدنش مشروط به علم است. پس در واقع، علم دو نقش را بازی می کند: نخست آنکه حقیقت را برای ما روشن می کند پس از علم و آگاهی، مصداق خود را پیدا می کند و بدین ترتیب علم به شکوفایی آن میلها و تأثیر عملی آنها کمک خواهد کرد.
راه تحصیل علم
اکنون پس از آنکه معلوم شد که علم، شرط ایمان است، این سوال مطرح می شود که راه تحصیل علم نسبت به متعلقات ایمان - توحید، نبوت و معاد- چیست؟ در پاسخ می گوییم: در این زمینه لازم است انسان تلاش کند تا برایش علم قطعی و برهانی حاصل شود و این مشروط بر آن است که انسان از حال غفلت خارج شود، بخواهد حق را بشناسد و در جستجوی یافتن حق باشد. در این صورت، قادر است از براهین استفاده و در زمینه شناخت حق، فکر و اندیشه خویش را بکار گیرد. بنابراین، کلید علم و بینش، فکر و اندیشه است. برای شناخت حق و حقیقت درباره خدا، صفات خدا، نبوت و معاد ببندیشیم و با استفاده از براهین یقینی به نتیجه قطعی برسیم که این راه طبیعی تحصیل علم است.
پرسش دیگری که لازم است در اینجا جواب داده شود این است که آیا در قرآن به این موضوع توجه شده است؟ در پاسخ به این پرسش می گوییم: آری در این زمینه آیات فراوانی در قرآن آمده که به نمونه هایی از آنها اشاره می کنیم.
در یک سری از آیات، خداوند مردم را ترغیب می کند درباره توحید، نبوت و معاد بیندیشند تا حق را بشناسند و از این رهگذر بر ایمان به آنها دست یابند.
درباره توحید قبلاً به هنگام بررسی آیات خداشناسی و جهان شناسی گفتیم: یکی از نکات که برای بیان آیات در خود قرآن به آن اشاره شده، این است که انسان باید به آنها توجه و درباره آنها فکر کند تا خدا و یگانگی خدا را بشناسد.
به عنوان نمونه خداوند در یک آیه می گوید:
ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحیا به الارض بعد موتها و بث فیها من کل دابة و تصریف الریاح و السحاب المسخر بین السماء و الارض الایات لقوم یعقلون(226).
(حقاً در آفرینش آسمانها و زمین و پی هم در آمدن شب و روز و کشتی که به نفع مردم در دریا شناور است و آبی که خداوند از آسمانها فرو فرستاد پس زمین را بعد از مرگش به وسیله آن زنده و سرسبز ساخته و از هر جانداری در آن پراکنده است و هدایت کردن بادها و ابرهای تسخیر شدن بین آسمان و زمین، نشانه هایی است برای کسانی که بیندیشند.)
و در آیه دیگری می گوید:
ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب، الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار(227).
(در آفرینش آسمانها و زمین و در پی در پی آمدن شب و روز نشانه هایی است برای صاحبان خرد کسانی که خدا را ایستاد و نشسته و به پهلو (خفته) یاد می کنند و در خلقت آسمانها و زمین می اندیشند و (می گویند) پروردگارا این را بیهوده نیافریده ای منزهی تو پس ما را از عذاب آتش جهنم نگهدار.)
و در انتهای آیه ای در این زمینه می فرماید:
کذلک نفصل الایات لقوم یتفکرون(228).
(بدین گونه این آیه ها را بر آنان که می اندیشند شرح می دهیم.)
و نیز در آخر یکی دیگر از آیات خداشناسی و توحید می گوید:
یفصل الایات لعلکم بلقاء ربکم توقنون(229).
(شرح آیات می دهد باشد تا شما به لقاء پروردگارتان (قیامت) یقین بیاورید.)
و در انتهای آیه بعد از آن نیز که باز هم درباره خداشناسی و توحید است آمده است که:
ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون(230).
(در این آنچه در آیه آمده) برای قومی که بیندیشند نشانه هایی (از خداشناسی و توحید وجود دارد.)
البته، در بیشتر آیات فوق صرفا، خداشناسی و توحید تکیه شده؛ ولی، در بعضی از آنها علاوه بر این، معاد نیز مورد توجه قرار گرفته است(231). ولی به طور کلی همه آنها انسان را ترغیب و بر این نکته تأکید می کنند که اندیشه خویش بکار گیرد تا در زمینه توحید و دیگر صفات و اسماء خداوند و نیز درباره معاد، به شناخت قطعی و آرامش بخش نایل آید.
در زمینه اندیشه درباره نبوت نیز مثل توحید و معاد برخی از آیات قرآن تأکید می کنند که باز هم به نمونه هایی از آنها اشاره می کنیم: نظیر اینکه می فرماید:
ثم تتفکروا ما بصاحبکم من جنة ان هو الا نذیر لکم بین یدی عذاب شدید(232).
(سپس بیندیشید که همدم شما جنون ندارد نیست او جز بیم رسانی برای شما قبل از وقوع عذابی سخت.)
گر چه برخی از جملات آیه معنای عامی دارد ولی هدف اصلی آن ترغیب مردم است برای اندیشیدن درباره نبوت. در صدر آیه می فرماید من یک توصیه به شما دادم فکر کنید ببینید آیا این پیامبر هست یا نه؟ البته، در مقدمه آیه آمده است که:
ان تقوموا لله مثنی و فرادی ثم تتفکروا(233).
(که برای خدا دو نفری و یک نفر بپا خیزید سپس بیندیشید؛)
ولی، این یک مطلب جداگانه نیست؛ چرا که اگر دو مطلب جدای از هم باشد دیگر توصیه واحد نیست در صورتی که در خود آیه آمده است که:
اعظکم بواحدة.
(شما را به یک چیز نصیحت می کنم.)
و اگر ان تقومو الله یک مطلب باشد و تتفکروا مطلبی دیگر جدای از آن، دیگر این دو جمله یک موعظه نخواهد بود. بنابراین، نتیجه می گیریم که یکی از این دو جمله مقدمه جمله دیگر است؛ یعنی، اصل تفکر است که در جمله:
ثم تتفکروا ما بصاحبکم من جنة.
آمده و جمله:
ان تقوموا لله مثنی و فرادی.
بیانگر مقدمه اندیشمندان است که دو تا دو تا یکی یکی بیندیشید.
در آیه بعد می گوید:
قل ما سالتکم من اجر فهو لکم(234).
(بگو آن اجری را که از شما درخواست کردم به نفع خود شماست.)
که این هم درباره پیامبر است تا خوب در اطراف و جوانب زندگی وی بیندیشند و بدانند او که چهل سال با کمال عقل و درایت و زیرکی در بین مردم زیسته است، از این نسبت ناروای جنون که بعضی از مشرکین به وی می دادند بسیار دور است و نیز طمع در مال و مطامع دنیوی وی را وادار به این دعوت نکرده؛ زیرا، جز آنچه را که به نفع مردم است چیزی برای خود از مردم نخواسته و مزد و اجرتی در مقابل اینهمه تلاش، درخواست ننموده است پس اینکه برخی به وی ایمان نمی آوردند یا به لحاظ آن است که فکر می کنند او دیوانه است، ولی، او کاملاً دارای استقامت فکر است و جنونی ندارد و یا بر این باورند که دنبال مال و مقام است که این هم درست نیست و یا در اینکه آنچه می گوید کلام خدا باشد در شک و تردید هستند؛ ولی، با دقت و مطالعه زمینه ای برای این شک و تردید نیز باقی نمی ماند و خداوند برای آنکه آنان را وادار به اندیشه و دقت بیشتر کند درباره آنان چنین می گوید که:
و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله(235).
(و اگر از آنچه بر بنده خویش فرو فرستادیم در تردید هستید پس یک سوره همانند آن بیاورید.)
و اگر توان آوردن آن را در خود نمی بینید بیندیشید که آیا به او باید ایمان آورد یا نه؟ آیا او در واقع پیامبر نیست؟
مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه در ذیل آیه مورد بحث می گوید: جمله نخست آیه که فرموده است:
ان تقوموا لله مثنی و فرادی ثم تتفکروا.
در واقع، این حقیقت را گوشزد می کند که تفکر لازمست در جوی آرام و دور از جو سازیهای سیاسی اجتماعی منحرف کننده انجام شود تا به نتیجه مطلوب برسد و راه درست فکری پیموده شود؛ چرا که، امواج اجتماعی سیاسی قادرند انسان را بدون آنکه بر افکار خود اتکاء کند و حق را بشناسد به این سو و آن سو بکشند و او را گمراه سازند. آیه فوق با توجه به این حقیقت، مخاطبین را فرمان می دهد که خود را از جو اجتماعی دور سازید و دو نفری و یا به تنهایی به تفکر و اندیشه بپردازید و از آنجا که دو نفر می توانند با کمک فکری به یکدیگر فکر بهتری داشته و به نتیجه مطلوبتری برسند، بدون آنکه تحت تأثیر جو اجتماعی هم قرار گرفته باشند، مثنی را بر فرادا مقدم داشته است. چنانکه نظیر این آیه در یادآوری نکته مورد بحث، آیه دیگری است که در آن، چنین آمده است:
اولم یتفکروا فی انفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق(236).
(آیا با خود نیندیشیده اند؟ خداوند آسمانها و زمین و آنچه را در بین آن دو است نیافریده مگر به حق.)
منظور آیه این است که در جای خلوت و پیش خود فکر کنید و اندیشه خویش بدست دیگران نسپارید که آن فکر نیست؛ چرا که، حقیقت فکر حقیقی درونی است یعنی کاری است مربوط به مغز و روح شما. در فکر و اندیشه، هدف ما این است که رابطه مقدمات برهان با نتیجه ای که از آن می گیریم درک شود و مسیر درستی برای تشخیص حق روشن گردد و به قول معروف نباید دهان بین باشیم و ببینیم دیگران چه می گویند و بدون دقت، سربسته آن را بپذیریم که این فکر نیست؛ بلکه، تقلید است.
در زمینه ترغیب به تفکر و تأمل درباره نبوت علاوه بر آیه فوق خداوند در یک آیه دیگر نیز می فرماید:
اولم یتفکروا ما بصاحبهم من جنة ان هو الا نذیر مبین(237).
(آیا نیندیشیده اند به همدم آنان (پیامبر) جنونی نیست، نیست او جز بیم دهنده ای آشکار.)
از این آیات و نظایر آنها بر می آید که: اندیشیدن درباره نبوت و شناختن پیامبر خدا مورد توجه و ترغیب قرآن کریم است که در غیر این صورت و با اتکا به جو پر سر و صدای جامعه و نگاه کردن به دهان دیگران نمی توان حق را شناخت.
همچنین، نظیر آیات فوق، آیاتی از قرآن نیز انسان را بر اندیشه در حول و حوش معاد ترغیب می کنند. خداوند در یکی از آیات می فرماید:
اولم یتفکروا فی انفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجل مسمی و ان کثیرا من الناس بلقاء ربهم لکافرون(238).
(آیا با خود نیندیشیده اند که خداوند آسمانها و زمین و آن چه در بین آنهاست نیافریده است مگر به حق و (با عمر و) مدت معین و بسیاری از مردم معاد و لقاء پروردگار خویش را کافر و منکرند.)
آری، نظام جهان حق است، در کار خداوند عبث و لهو و لعب وجود ندارد پس ناگزیر باید سرانجامی متناسب با خلقت خود داشته باشد.
در آیه دیگری می گوید:
و یتفکرون فی خلق السموات و الارض.
و در نهایت چنین نتیجه می گیرد که:
ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار(239).
(اولوالاباب کسانی هستند که)؛.. و می اندیشند در آفرینش آسمانها و زمین (و در نتیجه می گویند) پروردگارا این را باطل و بی هدف نیافریده ای تو (از انجام کار باطل) منزه و پاکی پس ما را از عذاب آتش حفظ کن.)
یعنی: پس از فکر کردن و اندیشه می یابند که معادی و جهان پس از مرگی هست و از آن می هراسند و می گویند: ما را از عذاب آتش حفظ کن.
بنابراین، قرآن درباره این اصول و سایر معتقداتی که باید بوسیله عقل ثابت شود مستقلا تأکید دارد و بر تفکر و اندیشیدن درباره آنها اصرار می ورزد و ما به این نتیجه می رسیم که علم، چنانکه قبلاً توضیح داده ایم، مقدمه ایمان است و کلید علم، تفکر صحیح خواهد بود.