اخلاق در قرآن جلد اول

نویسنده : آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مترجم : تحقیق و نگارش:محمد حسین اسکندری‏

متعلق ایمان چیست؟

اکنون این پرسش مطرح می شود که متعلق ایمان چیست؟ و ایمان به چه چیزهایی منشأ ارزش اخلاقی خواهد بود؟ از آنجا که در بسیاری از آیات، ایمان یا مؤمن بطور مطلق آمده و متعلق آن ذکر نشده است مثل اینکه می فرماید:
الذین آمنوا و عملوا الصالحات.
و می فرماید:
من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة(180).
(هر کس از زن و مرد کار شایسته ای انجام دهد در حالی که مؤمن باشد پس حتماً به او زندگی پاک و پاکیزه ای می بخشیم.)
یا می فرماید:
و اتقوا الله ان کنتم مؤمنین.
(تقوای خدا پیشه کنید، اگر مؤمنان هستید.)
آری از آنجا که در چنین آیاتی ایمان بطور مطلق آمده و کسانی از اینگونه آیات سوء استفاده می کنند، بنابراین لازم است برای پیش گیری از آن، این پرسش را پاسخگو باشیم.
برای کسانی که با قرآن کریم آشنایی دارند، جواب این سوال روشن است ولی چون اشخاص مغرض و منحرف حتی برای نیل به مقصد خویش در روشنترین مسائل و محکمترین آیات نیز تشکیک و آن را به میل خود تاویل می کنند، بر ما لازم است که متعلق ایمان را به استناد خود قرآن روشن کنیم.
بعضی گفته اند: منظور از ایمانی که در قرآن روی آن تکیه می شود، ایمان به هدف است و هر کس ایمان به هدف خود داشته باشد، مصداق این آیات خواهد بود. و اگر از ایشان بپرسید هدف چیست؟ می گویند: برقراری جامعه بی طبقه و یا حتی آنرا جامعه بی طبقه توحیدی نامیده اند. در حقیقت، انگیزه ایشان از اینگونه تفسیر و نامگذاری آن است که انسان ایمان پیدا کند و معتقد شود که چنین جامعه بی طبقه ای تشکیل خواهد شد و برای آنکه راه اینگونه تشکیکات شیطانی مسدود شود، لازم است متعلق ایمان را از خود قرآن کریم تعیین کنیم.
هنگامی که در این زمینه قرآن را مورد مطالعه قرار می دهیم، می بینیم که در بسیاری از آیات با تعابیر گوناگون ایمان بالله ذکر شده است نظیر اینکه می فرماید:
من اسلم وجهه لله(181).
یا
و من یسلم وجهه الی الله(182).
یا می فرماید:
ان الذین قالو ربنا الله(183).
یا می فرماید:
و من یؤمن بالله.
که در اینجا تصریح به کلمه ایمان شده و متعلق آن نیز (الله) ذکر شده است. چنین آیاتی به خوبی می توانند مفسر آیات مطلق و بیانگر متعلق ایمان در قرآن باشند. و بنابراین، ایمان بالله قطعاً از مصادیق و متعلقات ایمان خواهد بود که در لسان قرآن به طور مطلق ذکر شده و مطلوب و ارزشمند است.
در موارد بسیاری دیگر از قرآن ایمان بالله و بالیوم الاخر. تواماً ذکر شده است:
من امن بالله و الیوم الاخر(184).
و در بعضی موارد ایمان به آنچه بر پیامبر نازل شده است مطرح گردیده:
و امنوا بما نزل علی محمد و هو الحق من ربهم(185).
و در بعضی آیات ایمان بالله و رسله. ذکر شده:
الذین امنوا بالله و رسله(186).
در دو آیه، غیر از ایمان بالله و رسله چیزهای دیگری هم به عنوان متعلق ایمان آورده شده و می توان گفت: به لحاظ ذکر متعلقات ایمان از همه آیات جامعترند، در یکی از این دو آیه می فرماید:
و لکن البر من امن بالله و الیوم الاخر و الملائکة و الکتاب و النبیین(187).
(نیک آن کس است که به خدا و روز جزا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و پیغمبران ایمان دارد.)
و در آیه دوم می فرماید:
امن الرسول بما انزل الیه من ربه و المؤمنون کل امن بالله و ملائکته و کتبه و رسله(188).
(پیغمبر به آنچه از پروردگارش به او نزول یافته ایمان دارد و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبران وی ایمان دارند.)
از مجموع این آیات استفاده می شود که می توان متعلقهای ایمان را در همان توحید، نبوت و معاد که بزرگان علما به عنوان اصول عقاید دسته بندی کرده اند، فرموله کرد. کتب و رسل یا رسول خاص و نبیین همگی در اصل نبوت منظور گردیده اند. ملائکه نیز بدین لحاظ که واسطه در وحی و نزول کتاب بر پیامبران هستند ناگزیر متعلق ایمان خواهند بود. بنابراین، می توان گفت: منظور از ایمان در قرآن کریم ایمان به سه اصل است که اساسی ترین آنها ایمان بالله خواهد بود که اگر جامع و کامل باشد، ایمان به دو اصل دیگر را نیز تأمین می کند؛ زیرا، از آنجا که خداوند رب انسان است و به مقتضای ربوبیت خود باید او را هدایت کند و هدایت خداوند نسبت به انسان بوسیله وحی انجام می گیرد؛ ایمان بالله، متضمن ایمان به نبوت خواهد بود. پس ایمان به نبوت از ایمان به توحید بر می خیزد؛ چنانکه مقتضای عدل خداوند نیز این است که بین مؤمن و کافر، متقی و فاسق فرق بگذارد و هر کدام از آن دو به پاداش مناسب یا مجازات متناسب با اعمال و رفتار زشت یا زیبای خویش برسند و قطعاً اعطاء پاداش نیکوکاران و کیفر بزهکاران جز در قیامت ممکن نیست و بنابراین، ایمان به خدا و عدل او خود به خود متضمن ایمان به معاد خواهد بود.

کفر، شرک و نفاق

در مقابل آیات فوق، آیات زیادی نیز متعلقات و موارد کفر را که موجب هلاکت انسان و حبط اعمال می شود بیان کرده اند، نظیر کفر بالله و رسوله،(189) کفر به آخرت و انکار معاد(190).
در مواردی شرک را به عنوان اساس ارزش منفی معرفی کرده که لازمه اش کفر به توحید خواهد بود زیرا اعتقاد به شرک با انکار توحید همراه است.(191)
در بسیاری از آیات، تکذیب آیات الله به عنوان کفر یا تفسیری برای کفر مطرح شده است که در واقع به انکار نبوت باز می گردد.(192)
در بعض موارد کفر به آیات الله و کفر به قیامت تواماً ذکر شده است(193) می توان گفت: جامعترین آیه ای که موارد کفر را ذکر کرده است، در مقابل آیاتی که جامعترین موارد ایمان را ذکر کرده بود و ما در بالا به آنها اشاره کردیم، آیه 136 سوره نساء است که می فرماید:
و من یکفر بالله و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر فقد ضل ضلالا بعیداً(194).
(و هر کس خداوند و فرشتگان و کتابها و فرستادگان او و روز جزا را منکر شود در گمراهی دوری افتاده است.)
که می توان گفت: همه اینها در یک حقیقت مشترکند و خداوند بر اساس آن حقیقت مشترک در یک جمله این چنین فرموده است که:
و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه(195).
(و هر که غیر از اسلام دین دیگری را جوید هرگز از وی قبول نخواهد شد.)
در واقع می توان گفت: نفاق چیزی جز کفر باطنی و ایمان ظاهری نیست و از آنجا که سعادت و شقاوت انسان در گرو حقایق باطنی است، منافقین که در باطنشان کفر وجود دارد در زمره کفار به شمار می روند و حتی به یک لحاظ از کفار بدترند، زیرا؛ نقاب بر چهره زده و در پشت اسلام ظاهری سنگر گرفته برای مردم شناخته نمی شوند و ضررشان بر جامعه اسلامی بیشتر است. از این رو، آیات زیادی دلالت می کنند بر اینکه منافقین اهل عذاب هستند، بلکه بدترین عذابها را دارند نظیر:
ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار(196).
(منافقان در پایینترین و پست ترین درجات آتشند.)
ان الله جامع المنافقین و الکافرین فی جهنم جمیعاً(197).
و
(خداوند منافقان و کافران همگی را در جهنم جای می دهد.)
با توجه به نکته فوق، نفاق چیزی جدای از کفر به شمار نمی آید و در حقیقت آنچه هست یا کفر است یا ایمان. چون در واقع، به وجود آورنده ارزش اخلاقی، همان واقعیتهای نفسانی است که در دو حقیقت نامبرده خلاصه می شود و از اینجاست که منافقان هم در زمره کفار بحساب می آیند.
ممکن است گفته شود شرط لازم برای سعادت، شهادت به توحید و نبوت است و به مقتضای روایات زیادی هر کس شهادتین را به زبان جاری کرد مسلمان است، و بعضی گفته اند: حتی اگر ایمان به مفاد آنها هم نداشته باشد همان شهادت به توحید و رسالت کافی است.
پاسخ ما به سخن فوق این است که گوینده، احکام ظاهری را با مسائل معنوی و ابعاد واقعی اشتباه گرفته است در صورتی که این دو، کاملاً از هم جدا هستند روایاتی که می گویند اگر کسی شهادتین را به زبان جاری کرد مالش محترم است، می توان با او ازدواج کرد؛ از مسلمان ارث می برد و در یک جمله، مسلمان است و حکم مسلمان را دارد و احکام ظاهری اسلام بر او جاری می شود؛ این روایات در مقام بیان یک حکم فقهی ظاهری است که فقط به منظور تأمین مصالح مسلمین در این جهان وضع شده است و ارتباطی با جنبه های معنوی و سعادت جاودانی انسان ندارد. البته، در همین جا هم اگر کسی پس از اجرای شهادتین، ضروریات دین را انکار کند مرتد می شود که از کفر اولیه اش هم بدتر و قتلش واجب است. و این حکم نیز به خاطر رعایت مصالح جامعه اسلامی خواهد بود. برای آنکه افراد وارد در جرگه مسلمانان شوند اگر از اول سخت گیری شود که حتماً باید معتقداتشان را ثابت و محکم و به همه آنها اعتراف و به همه دستورات اسلام عمل کنند تا مسلمانان به حساب بیایند، این به نفع اسلام نبوده است؛ از این رو، به خاطر تأمین مصالح جامعه اسلامی گفتن شهادتین اماره ای قرار داده شده برای اینکه گوینده، همه محتوای اسلام را پذیرفته است. زیرا، اقرار به رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به این معناست که محتوای رسالت وی را نیز تصدیق کرده است؛ ولی، همانطور که گفتیم: اینها احکامی ظاهری است صرفاً به منظور رعایت مصالح دنیوی مردم. و از این رو اگر کسی علاوه بر شهادتین حتی به یک یک احکام اسلام اقرار و به تمام دستورات آن عمل کند ولی، در دل خود ایمانی به رسل و کتب و ملائکه نداشته باشد، بدون شک از هر سعادتی محروم خواهد بود گر چه در ظاهر، حکم اسلام بر او جاری می شود و در طهارت و بردن ارث و مسئله ازدواج و حفظ حرمت و مال و جان و ناموس و آبرو، حکم مسلمان را دارد؛ چرا که، اینها احکام فقهی اجتماعی و متضمن مصالح جامعه است و با سعادت و شقاوت حقیقی و اخروی که در اینجا مورد بحث قرار گرفته است ارتباطی ندارد. آری چنین شخصی را که در ظاهر ادعای ایمان دارد و به دستورات اسلام نیز عمل می کند ولی در واقع، ایمان ندارد در اصطلاح دین منافق گویند و همواست که فی الدرک الاسفل من النار در پست ترین مراحل آتش جایگزین خواهد بود. پس ملاک سعادت ابدی انسان ایمان قلبی اوست و گفتن لفظ شهادتین تأثیری در آن ندارد. قرآن در این زمینه می فرماید:
قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم(198)....
(اعراب گفتند ما ایمان آوردیم بگو: ایمان نیاورده اید بگویید: اسلام آورده ایم و هنوز ایمان در دلهای شما وارد نشده است.)
آری به اعتراف قرآن اینان از آثار مسلمانی بهره مندند ولی از ثمرات ایمان، محروم.

ایمان باید مطلق باشد

ایمان نسبت به همه متعلقاتی که در گذشته برای آن بیان کردیم نظیر: خداوند، ملائکه کتب، رسل، روز جزا و غیره باید مطلق باشد. بنابراین، اگر کسی بگوید: من به نبوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، ایمان دارم و به نبوت سایر انبیا ایمان ندارم، یا بگوید: همه پیامبران را قبول دارم ولی فلان حکمی که یکی از پیامبران آورده قبول ندارم، برای مؤمن بودنش کافی نیست و او کافر خواهد بود. از دیدگاه قرآن، ایمان نسبت به جمیع انبیا و نسبت به جمیع ما انزل الله و همچنین نسبت به جمیع محتویات رسالت هر یک از پیامبران باید مطلق باشد و تجزیه پذیر نیست. و اگر کسی در ایمان به اینگونه موارد، تبعیض قائل شود، این ایمان برایش مفید نیست و در وصول وی به سعادت اخرویش تأثیری ندارد. خداوند در این زمینه در قرآن مجید می فرماید:
افتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم الا خزی فی الحیوة الدنیا و یوم القیامة یردون الی اشد العذاب و ماالله بغافل عما تعملون(199).
(آیا به بخشی از کتاب ایمان می آورید و به بخشی از آن کفر می ورزید، پس پاداش کسانی از شما که این کار را انجام دهند نیست مگر خواری در زندگی دنیا و روز باز پسین به سخت ترین عذاب باز می گردند و خداوند از آنچه انجام دهید غافل نیست.)
نیز می فرماید:
ان الذین یکفرون بالله و رسله و یریدون ان یفرقوا بین الله و رسله و یقولون نومن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا اولئک هم الکافرون حقاً و اعتدنا للکافرین عذاباً مهیناً(200).
(حتماً کسانی که به خداوند و فرستادگان او کفر می ورزند و می خواهند میان خداوند و فرستادگان وی جدایی افکنند و می گویند: به بعضی ایمان آوریم و به بعضی کفر ورزیم و می خواهند میان آن راهی انتخاب کنند، آنان بحق، کافران هستند و ما برای کافران عذابی خفت انگیز آماده کرده ایم.)
اما اینکه اگر کسی در ایمان خود تبعیضی باشد چرا گرفتار شدیدترین عذاب خواهد شد، شاید بدین علت است کسی که هنوز نبوت و رسالت انبیا را نپذیرفته منشأ آن قصور یا تقصیر در تشخیص رسالت وی باشد؛ ولی، آن کس که رسالت یک پیامبر و صحت یک کتاب آسمانی برایش ثابت شد اگر بخشی از آن را بعد انکار کند، طبعاً عامل آن جحود و عناد خواهد بود و بدیهی است که به شدیدترین عذاب گرفتار شوند؛ چرا که، حقیقت، بطور کامل برایشان روشن شده است. بهرحال آنکه موجب سعادت می شود ایمان مطلق است که هیچ نوع تبعیضی در آن نسبت به انبیا و محتوای رسالتشان نباشد، آنچنان که خداوند می فرماید:
و المؤمنون کل امن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لا نفرق بین احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعنا.
(و مؤمنان همگی به خداوند و فرشتگان و کتابها و فرستادگان او ایمان آورند که میان هیچ یک از رسولان وی فرق نگذاریم و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم).
البته، سخن فوق بدین معنی نیست که شریعت هر پیامبری را در هر زمانی بتوان اجرا کرد و هیچ یک از پیامبران، چنین ادعایی نداشته اند؛ بلکه، منظور این است که پیامبری و رسالت او را از جانب خداوند تصدیق می کنند و به بهانه آنکه پیامبر اسلام از اعراب بوده از تصدیق رسالت وی طفره نروند. بنابراین، خداوند در میان طوائف انسان در طول تاریخ از هر طایفه ای پیامبرانی را فرستاده و اگر معلوم شود کسی فرستاده خداوند است، باید مورد تصدیق و پذیرش قرار گیرد.
خداوند در این زمینه در وصف پرهیزکاران می فرماید:
والذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک(201).
(و (پرهیزکاران) آن کسانند که به آنچه به سوی تو فرود آمده و آنچه که بر انبیا قبل از تو نازل شده به همه ایمان بیاورند.)
گر چه در حال حاضر نمی توان به شریعت حضرت موسی و حضرت عیسی (علیه السلام) عمل کرد، اما ایمان به اینکه از طرف خدا هستند هم اکنون نیز لازم است.
باید به این نکته نیز توجه شود: منظور ما این نیست که تورات و انجیل تحریف شده فعلی را که خدا بداند و به آن دو ایمان داشته باشد؛ متن واقعی تورات و انجیل که خداوند بر این دو پیامبر بزرگ فرو فرستاده و اکنون برای ما مجهول است، حق بوده و باید مورد اعتقاد و ایمان مؤمنین قرار بگیرد.
بنابراین، همانطور که در بالا گفتیم، اگر کسی مسلمان باشد و به همه احکام اسلام عمل کند، اما در دلش حتی فقط به یک حکم ایمان نداشته باشد، وی در باطن خویش کافر است و مستحق شدیدترین عذاب خواهد بود و به همین دلیل ما معتقدیم کسانی که ولایت امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه را انکار کرده اند. گر چه در ظاهر هم مسلمان هستند و احکام اسلامی بر آنان جاری می شود، اگر عالما عامدا دست به این کار زده باشند، کافرند چون در واقع، حکم خدا و ما انزل الله را انکار کرده اند. پس ایمان باید نسبت به جمیع ما انزل الله، مطلق و بدون تقیید باشد.