اخلاق در قرآن جلد اول
نویسنده : آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مترجم : تحقیق و نگارش:محمد حسین اسکندری
مفهوم دیگر رجاء
در بعضی از آیات، احتمال این هست که رجاء تنها بمعنای امید به وقوع یک امر مطلوب نباشد؛ بکله، منظور مطلق توقع و انتظار چیزی است که ممکن است بنفع و یا بضرر انسان تمام شود. در همه آیاتی که رجاء یوم الاخر و حتی رجاء لقاء آمده احتمالا، رجاء به همین معنای مطلق انتظار بکار رفته است؛ نظیر واژه ظن که در بعضی از آیات آمده است یظنون انهم ملاقوا ربهم این جمله این معنا را می دهد که باور دارند به اینکه روز قیامتی در کار است و با دقت در آیاتی که در آن ها لقاء الله یا لقاء رب بکار رفته نیز می توان همین مطلب را استفاده کرد. البته، لقاء به معنی عرفانیش مورد قبول است و ما نمی خواهیم آن معنا را انکار کنیم؛ بکله، می خواهیم بگوئیم که لقاء در قرآن، اعم از این لقاء ویژه مؤمنین است بلکه ملاقاتی است که شامل کافران هم می شود. فی المثل در آیه یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه(543) (ای انسان تو در تلاش به سوی پروردگارت هستی پس او را ملاقات خواهی کرد)، این ملاقات اختصاص به مؤمن ندارد؛ بلکه، آیه صراحت دارد که مربوط به هر انسانی خواهد بود و خطاب به انسان است نه مؤمن. حتی می توان گفت: از آنجا که آیه در مقام انذار است ظهورش در لقاء غیر مؤمن قوی تر است.
بنابراین، رجاء نسبت به لقاء الله یا لقاء یوم الاخر احتمالا بمعنی صرف انتظار و یا حتی صرف وقوع و تحقق قیامت است؛ همراه با همه نعمتها و نقمت های آن: خواه شخص در آن روز متنعم باشد یا در نقمت و عذاب افتد و لزوما بمعنای رجاء سعادت نیست؛ بلکه، از آنجا که ایمان دارند قیامتی تحقق خواهد یافت، انتظار وقوعش را می کشند؛ ولی، انتظارشان ممکن است با خوف از عذاب یا امید به رحمت توام باشد. و اینکه بعضی از مفسرین در مواردی رجاء را بمعنی خوف گرفته اند احتمالا، نکته اش همین است که رجاء اعم است از توقع خیر یا شر، و در مقابل، آنانکه منکر قیامتند انتظار هیچیک از خیر و شر آنرا نمی کشند. البته، در بسیاری از موارد قرائن نشان می دهد که رجاء در مفهوم مقابل خوف بکار رفته و بیانگر یک شق از انتظار است که به تنعم و لذت منتهی می شود چنانکه خوف بیانگر شق دیگر انتظار است که به نقمت و عذاب منتهی خواهد شد.
این دو عدل انتظار بمنزله دو عامل حرکت انسانند که یا امید، وی را در مسیر اصلاح می کشاند و یا ترس، ولی، این روشن است که ترس از قیامت یا امید به قیامت در فرض ایمان به تحقق و اعتقاد به وقوع آن در روان انسان، حاصل می شوند و خداوند در تربیت مؤمنین بر این دو عامل نیرومند حرکت تأکید می کند. و اگر در بعضی از آیات رجاء به روز قیامت یا لقاء، ظهور در مطلق انتظار دارد و بدین معنا بکار رفته است که شخص اعتقاد به تحقق آن دارد و انتظارش را می کشد بلحاظ همین رابطه نزدیک میان اعتقاد و علم به تحقق قیامت از یک سو، و امید به لذائذ یا خوف از رنجهای آن از سوی دیگر، می باشد. این رابطه آنچنان نزدیک و شدید است که احیاناً رجاء بر اصل اعتقاد بوقوع و انتظار تحقق اطلاق شده. که البته، این گونه اطلاق، در آیاتی مثل بل کانوا لایرجون نشورا(544) یا مثل لایرجون ایام الله(545) که رجاء را نفی کرده اند آشکارتر است و لایرجون در این موارد مفهوم لا ینتظرون را دارد؛ چرا که، کم هستند افرادی که اعتقاد به تحقق قیامت داشته باشند؛ ولی، خوف و امیدی نداشته باشند و اکثرا کسانی که امید ندارند. بلحاظ اینستکه اصولا اعتقادی به تحقق آن ندارند تا نسبت به آن خوف و امیدی احساس کنند و این کثرت تا حدی است و این رابطه بی اعتقادی با نبودن امید یا رجاء آنچنان قوی و نزدیک است که می توان گفت: کسی که امید به قیامت ندارد اصولا اعتقادی به تحقق آن ندارد و یا حتی می توان امید نداشتن را در انتظار نداشتن و اعتقاد نداشتن به کار برد و احتمالا، در آیات نیز به همین لحاظ در این معنا بکار رفته است.
چند نکته
1 - با توجه به آنچه گذشت، خوف و رجاء دو حالت نفسانی هستند که در هر دو، توجه به آینده ملحوظ است و منشأ پیدایش این دو حالت در انسان می شود با این تفاوت که در یکی انسان، توجه می کند به اینکه ممکن است در آینده متالم و مبتلا و گرفتار به بلاها و عذابهایی شود و از این رو، احساس ناراحت کننده خوف و هراس در روح و جانش وی را به ترک یا انجام کارهائی و امیدارد؛ و در دیگری توجه می کند به اینکه می تواند در آینده متمتع و متنعم و بهره مند از نعمتهائی شود و از این رو، احساس خوش آیندی در دل او زنده می شود و او را به تلاش و حرکت وا می دارد. و البته، همانطور که گفتیم: گاهی نیز، بخاطر رابطه شدید این حالت با اعتقاد و انتظار، در مطلق انتظار، کاربرد دارد.
2 - از آنجا که انسان معتقد و مؤمن چنین می اندیشد که خداوند می تواند در آینده ما را از نعمتهائی بهره مند سازد و نیز می تواند ما را حتی از نعمتهای موجود هم محروم کند این اندیشه، منشأ خوف وی از خدا و امید او بخدا می گردد و در حد کاملتر به اینجا می رسد که تنها این خدا است که می تواند در آینده وی را بهره مند یا بی بهره سازد و این اندیشه سبب می شود تا تنها و تنها از خدا بترسد و تنها دل به او ببندد که این از جمله صفات بارز و برجسته انسان عارف وارسته خداشناس خواهد بود.
3 - خوف و رجاء جزء صفات ضروری است که انسان مصمم به حرکت در مسیر کمال و وارستگی باید واجد آندو باشد و نبود هر کدام در واقع، نقصی در خصائل انسانی و روانی به شمار می آید که تأثیر ناخوشایند خود را بر رفتار وی و نهایتا بر سعادت و معنویت وی خواهد نهاد.
در واقع، خوف و رجاء بمنزله نیروی اجرائی و یا دو بال پرواز و حرکت است که عامل مستقیم تلاشها و جدیتها و رفتارهای انسان می باشد؛ یعنی، می توان گفت: بطور کلی همه رفتارهای انسان - آثار و جلوه های این دو نیروی گرایشی روانی است اعم از کارهای مادی و معنوی و دنیائی و آخرتی - البته، توجه به این نکته لازم است که متعلق خوف و رجاء یکسان نیست و تناسب درجات متنوع شناخت، عمیقا، متفاوت خواهد بود؛ ولی، آنچه که در این نوشتار، مورد بحث قرار گرفته است، خوف از خدا و قیامت و رجاء نسبت به خدا و قیامت می باشد که هر چه شناخت انسان نسبت به خدا و قیامت عمیقتر باشد خوف و رجاء وی بیشتر خواهد بود. چنانکه خداوند می فرماید: انما یخشی الله من عباده العلماء (تنها علماء از میان بندگان خدا از وی خشیت کنند)، یا چنانکه از معصوم نقل شده من کان بالله اعرف کان من الله اخوف(546) (آنکس که بخدا داناتر باشد از او ترسان تر و پر هراس تر باشد.)
از این رو است که آیات و روایات روی این دو حالت تأکید فراوان کرده اند مثل آیه:
تتجا فی جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ینفقون(547).
(از بسترها کنار کشند و با بیم و امید پروردگار خویش بخوانند و از آنچه روزیشان کرده ایم انفاق کنند،)
و روایات هم در این زمینه فراوانست؛ چرا که، این خوف و رجاء است که آشکار و نهان انسان را وادار به تلاش و حرکت و جدیت می کند.
4 - خوف و رجاء باید متعادل باشند. در روایاتی آمده است که اگر خوف و رجاء مؤمن را با هم مقایسه کنند، این دو حالت بطور مساوی در دل او وجود دارد و هیچیک بر دیگری نمی چربد و در آیاتی نیز این دو حالت را در کنار هم و با هم آورده و می گوید:
یحذر الاخرة و یرجور رحمة ربه(548) (از آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش دل بسته است،) یدعون ربهم خوفا و طمعا(549). (می خوانند پروردگارشان را با ترس و امید.)
و در روایتی نیز از امام صادق (علیه السلام) آمده است که:
کان ابی (علیه السلام) یقول: انه لیس من عبد مؤمن الا (و) فی قلبه نوران: نور خیفة و نور رجاء، لووزن هذا لم یزد علی هذا و لووزن هذا لم یزد علی هذا(550).
(پدرم که بر او درود باد می گفت: که هیچ بنده مؤمنی نیست جز آنکه در دل او دو نور وجود دارد: یکی نور خوف و هراس و آن دیگر رجاء و امید که هرگاه این را وزن کنند بر آن دیگری نچربد و هرگاه آن دیگری را وزن کنند بر این نچربد.)
5 - خوف و رجاء دو حالت وجودی هستند و هیچیک به معنی نفی دیگری نیست تا دقیقاً، نقطه مقابل آن به شمار آید؛ یعنی، خوف به معنی نبود رجاء و رجاء به معنی نبود خوف نیست؛ بلکه، هر یک از این دو، نقطه مقابل خاص خود را دارد و چنانکه در روایات آمده است نقطه مقابل خوف امن و تجری است و نقطه مقابل رجاء یاس و ناامیدی یا قنوط است که این هر دو از گناهان بزرگ به شمار می روند. مایوس شدن از رحمت خدا که به معنی از دست دادن رجاء است گناه است چنانکه احساس امنیت کامل از عذاب خدا که به معنی نترسیدن و نداشتن خوف از خدا و قیامت است نیز گناه خواهد بود.
البته، نباید غفلت کرد! که گر چه این دو حالت خوف و رجاء از جهت مفهومی نقطه مقابل یکدیگر به صورت متناقضین، که یکی بمعنای نفی دیگری باشد، نیستند؛ ولی، بطور قطع در یکدیگر تأثیر و تأثر دارند و اگر خوف انسان از حال اعتدال و مقدار لازم تجاوز کند مسلما، امید انسان ضعیف می شود و از مقدار لازم، نقصان خواهد یافت چنانکه بر عکس اگر امید و رجاء انسان از حد خود بگذرد حالت خوف در انسان به احساس امنیت و تجری نسبت بخدا و احکام خدا مبدل می شود از اینجاست که در روایت از امام صادق (علیه السلام) آمده که:
ارج الله رجاء لا یجرئک علی معاصیه و خف الله خوفا لا یویسک من رحمته(551).
(امید به خدا بند در حدی که ترا بر نافرمانیش گستاخ نکند و از خدا در هراس باش در حدی که ترا از رحمت او نومید نکند.)
از این رابطه و تأثیر و تأثر، می توان نتیجه گرفت که گر چه خوف و رجاء دقیقاً مقابل هم نیستند؛ ولی، هر یک از آندو با مقابل آن دیگری نوعی ملازمه دارد.
خشوع
واژه نامبرده، کم و بیش، متلازم با خوف و خشیت است. خشوع بمعنی دلشکستگی است و حالت انعطاف پذیری دل را نشان می دهد در برابر قساوت که حالت سنگدلی و عدم تأثر دل را گویند.
خداوند در قرآن می فرماید:
الم یان للذین امنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله و ما نزل من الحق و لایکونوا کالذین اوتوا الکتاب من قبل فطال علیهم الامد فقست قلوبهم و کثیر منهم فاسقون(552).
(آیا هنگام آن نشده، برای کسانیکه ایمان دارند، که دلهاشان در برابر یاد خدا و آنچه که از حق فرود آمده بشکند و متأثر شود و نباشند چون کسانیکه قبلاً کتاب به ایشان داده شد پس مدتها بدین منوال گذشت پس دلهاشان سخت و سنگ شد و بسیاری از ایشان فاسق و نابکارند.)
این آیه مؤمنین را ترغیب می کند که خشوع و دلشکستگی را کسب کنند و سنگ دل و غیر قالب انعطاف نباشند و در برابر کلمات خدا، آیات الهی، کتب آسمانی و حق و حقیقت، متواضع و خاضع باشند و تحت تأثیر آنها همه زندگی و اعمال و رفتار خود را شکل صحیح دهند. و مذمت می کند از کسانی که به عنوان قسی القلب از آنها یاد کرده است که کتب آسمانی تورات بر آنان فرود آمد؛ ولی، تأثیری بر زندگی آنان نگذشت و بجای آنکه از غفلت بیرون شوند و به حق گرایش یابند روز به روز دلشان سخت تر شد و به فسق و فجور مبادرت ورزیدند. و از مؤمنین می خواهد که سعی کنند تا دلهاشان در برابر حق و نام خدا خاضع باشد و به سرنوشت بنی اسرائیل گرفتار نشوند.
برخوردی که آیه فوق با خشوع و قساوت قلب می کند بیانگر این حقیقت است که تحصیل خشوع تا حدی اختیاری است؛ یعنی، انسان قادر است با تمهید مقدمات و دست زدن بکارهائی خاص، این حالت خشوع را در دلش پدید آورد؛ چنانکه، نقطه مقابل آن، قساوت نیز از طریق مقدماتی اختیاری در دل ایجاد می شود و بدین لحاظ است که قسی القلب مورد مذمت و نکوهش قرار می گیرد.
بنابراین، در اصل فطرت انسان مایه اصلی خشوع مثل سایر احساسات و عواطف وجود دارد و قابل اینست که تضعیف یا تقویت شود و بر ما است که هر گاه در این مایه فطری ضعف حاصل شد به تقویت آن بپردازیم.
قرآن خشوع را جزو و صفات بارز و برجسته انسان شایسته به شمار می آورد و در مقام مدح از افراد یا گروهها بر این صفت بعنوان یک نقطه امتیاز دست می گذارد چنانکه در مدح انبیاء می فرماید:
انهم کانوا یسارعون فی الخیرات و یدعوننا رغبا و رهبا و کانوا لنا خاشعین(553).
(آنان در انجام کارهای خیر شتاب می کردند و با بیم و امید ما را می خواندند و در برابر ما خاشع بودند.)
در آیه دیگر پس از آنکه خاشعین و خاشعات را به عنوان گروهی که دارای این صفت برجسته اند، در بین گروههای دیگری که دارای صفات برجسته دیگرند نام می برد به عنوان پاداش این صفات نیک در انتهای آیه می فرماید: عدالله لهم مغفرة و اجرا عظیما(554) (خداوند (بپاداش این صفات برجسته) برایشان آماده کرده است مغفرت و بخشش و اجری بزرگ) و در مورد نمازگزاران به عنوان یک رمز استقامت و تحمل بر صفت خشوعشان تکیه می کند و می فرماید:
و استعینوا بالصبر و الصلوة و انها لکبیرة الا علی الخاشعین الذین یظنون انهم ملاقوا ربهم و انهم الیه راجعون(555).
(و با گرفتن روزه و خواندن نماز از خدا کمک خواهید و آن نماز سنگین و گران خواهد بود جز بر خاشعان.)
جالب توجه است که در این آیه دقیقاً، بر نکته مورد بحث ما انگشت می نهد و رابطه خشوع را با معرفت و شناخت مبدء و معاد و شناخت برخی از افعال الهی، مورد توجه قرار می دهد به این بیان که حالت خشوع از آن کسانیست که گمان دارند پروردگارشان را ملاقات می کنند و بسوی او باز می گردند.
و در آیه دیگری خشوع در نماز را به عنوان آیت و نشانه بارز ایمان که فلاح و رستگاری است مطرح می سازد و می گوید: قد افلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون(556) (حقاً که مؤمنان رستگار شدند آنکسانیکه آنان در نمازشان خاشعند.)
در یک مورد مفصلتر به علائم و نشانه ها و نقطه مقابل صفت خشوع پرداخته و می گوید:
افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه فویل للقاسیة قلوبهم من ذکر الله اولئک فی ضلال مبین الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله ذالک هدی الله یهدی به من یشاء(557).
(آیا پس آنکس که خداوند سینه اش را باز و فکرش را روشن کرده است برای پذیرش اسلام پس او در پرتو نوری از پروردگارش قرار گرفته است با شخص کافر تنگ دل که از پذیرش حق دوری می کند یکسانست؟ پس وای بر آنان که دلهاشان در برابر یاد و نام خدا قاسی و سخت است و تحت تأثیر قرار نمی گیرد آنان در گمراهی آشکارند خداوند بهترین حدیث، کتکابی همگون و جفت جفت فرود آورد از آن لرزه بر اندام آنانکه از پروردگارشان خشیت دارند افتد سپس پوستها و دلهاشان در برابر خدا نرم شود این است هدایت خدا که بدان هر که را خواهد هدایت بخشد.)
خداوند به کسانی سینه باز و دلهای آماده پذیرش اسلام داده است و در پرتو نوری از سوی پروردگار خود قرار دارند، موی بر بدنشان از شنیدن آیات خدا راست شود، دلها و اندامشان در برابر یاد خدا نرم شود اینها همگی آثار و مشخصات و خصلتهائی است که از خشوع دل حکایت دارند و در مقابل نیز از القاسیة قلوبهم من ذکر الله سخن بمیان آورده است که در واقع، هیچیک از این خصلتها را ندارند و به هیچ وجه تحت تأثیر حق قرار نمی گیرند و این نشانه گمراهی آشکار ایشان است.
آری این یک حالت خاص و یک کیفیت ویژه ای است در سیستم عصبی انسان که وقتی دفعتا، در برابر موجودی عظیم قرار می گیرد در یک لحظه موی بر بدنش راست گردد، سپس بدنبال آن، دل انسان و به تبع دل، پوست بدن نرم می شود و در برابر خدا در خود، لینت و خشوع و فرو افتادگی احساس می کند و این نشانه هدایت یافتن انسانست، چنانکه در بعضی دیگر از آیات روی علائم دیگری چون به خاک افتادن و گریه کردن تحت تأثیر استماع آیات الهی نام می برد و می گوید:
و اذا تتلی علیهم ایات الرحمان خروا سجدا و بکیا(558).
(و هر گاه که آیات ما بر آنان خوانده شود با گریه و سجده کنان بخاک افتند.)
یا می گوید:
ویخرون للاذقان یبکون و یزیدهم خشوعا(559).
(با چانه بخاک در افتند و گریه کنند و خشوعشان را بیفزاید.)
چنانکه در دو آیه قبل نیز می گوید:
ان الذین اوتوا العلم من قبله اذا یتلی علیهم یخرون للاذقان سجدا(560).
(آنانکه قبل از این علم و معرفت به آنان داده شد هنگامی که بر آنان تلاوت شود با صورت به سجده افتند.)
و باز هم لازم است به این نکته توجه دهیم که در این آیه به رابطه ای اشاره می کند که در میان خشوع با همه علائم و آثار و علم و معرفت وجود دارد و این حالت همانند حالات مشابه، از معرفت بوجود آید، که الذین اوتوالعلم، و آنانکه صاحب معرفتند در دل خشوع یابند و در برابر خدا به خاک افتند.