اخلاق در قرآن جلد اول
نویسنده : آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مترجم : تحقیق و نگارش:محمد حسین اسکندری
چند نکته
1 - با توجه به آنچه گذشت، خوف و رجاء دو حالت نفسانی هستند که در هر دو، توجه به آینده ملحوظ است و منشأ پیدایش این دو حالت در انسان می شود با این تفاوت که در یکی انسان، توجه می کند به اینکه ممکن است در آینده متالم و مبتلا و گرفتار به بلاها و عذابهایی شود و از این رو، احساس ناراحت کننده خوف و هراس در روح و جانش وی را به ترک یا انجام کارهائی و امیدارد؛ و در دیگری توجه می کند به اینکه می تواند در آینده متمتع و متنعم و بهره مند از نعمتهائی شود و از این رو، احساس خوش آیندی در دل او زنده می شود و او را به تلاش و حرکت وا می دارد. و البته، همانطور که گفتیم: گاهی نیز، بخاطر رابطه شدید این حالت با اعتقاد و انتظار، در مطلق انتظار، کاربرد دارد.
2 - از آنجا که انسان معتقد و مؤمن چنین می اندیشد که خداوند می تواند در آینده ما را از نعمتهائی بهره مند سازد و نیز می تواند ما را حتی از نعمتهای موجود هم محروم کند این اندیشه، منشأ خوف وی از خدا و امید او بخدا می گردد و در حد کاملتر به اینجا می رسد که تنها این خدا است که می تواند در آینده وی را بهره مند یا بی بهره سازد و این اندیشه سبب می شود تا تنها و تنها از خدا بترسد و تنها دل به او ببندد که این از جمله صفات بارز و برجسته انسان عارف وارسته خداشناس خواهد بود.
3 - خوف و رجاء جزء صفات ضروری است که انسان مصمم به حرکت در مسیر کمال و وارستگی باید واجد آندو باشد و نبود هر کدام در واقع، نقصی در خصائل انسانی و روانی به شمار می آید که تأثیر ناخوشایند خود را بر رفتار وی و نهایتا بر سعادت و معنویت وی خواهد نهاد.
در واقع، خوف و رجاء بمنزله نیروی اجرائی و یا دو بال پرواز و حرکت است که عامل مستقیم تلاشها و جدیتها و رفتارهای انسان می باشد؛ یعنی، می توان گفت: بطور کلی همه رفتارهای انسان - آثار و جلوه های این دو نیروی گرایشی روانی است اعم از کارهای مادی و معنوی و دنیائی و آخرتی - البته، توجه به این نکته لازم است که متعلق خوف و رجاء یکسان نیست و تناسب درجات متنوع شناخت، عمیقا، متفاوت خواهد بود؛ ولی، آنچه که در این نوشتار، مورد بحث قرار گرفته است، خوف از خدا و قیامت و رجاء نسبت به خدا و قیامت می باشد که هر چه شناخت انسان نسبت به خدا و قیامت عمیقتر باشد خوف و رجاء وی بیشتر خواهد بود. چنانکه خداوند می فرماید: انما یخشی الله من عباده العلماء (تنها علماء از میان بندگان خدا از وی خشیت کنند)، یا چنانکه از معصوم نقل شده من کان بالله اعرف کان من الله اخوف(546) (آنکس که بخدا داناتر باشد از او ترسان تر و پر هراس تر باشد.)
از این رو است که آیات و روایات روی این دو حالت تأکید فراوان کرده اند مثل آیه:
تتجا فی جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ینفقون(547).
(از بسترها کنار کشند و با بیم و امید پروردگار خویش بخوانند و از آنچه روزیشان کرده ایم انفاق کنند،)
و روایات هم در این زمینه فراوانست؛ چرا که، این خوف و رجاء است که آشکار و نهان انسان را وادار به تلاش و حرکت و جدیت می کند.
4 - خوف و رجاء باید متعادل باشند. در روایاتی آمده است که اگر خوف و رجاء مؤمن را با هم مقایسه کنند، این دو حالت بطور مساوی در دل او وجود دارد و هیچیک بر دیگری نمی چربد و در آیاتی نیز این دو حالت را در کنار هم و با هم آورده و می گوید:
یحذر الاخرة و یرجور رحمة ربه(548) (از آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش دل بسته است،) یدعون ربهم خوفا و طمعا(549). (می خوانند پروردگارشان را با ترس و امید.)
و در روایتی نیز از امام صادق (علیه السلام) آمده است که:
کان ابی (علیه السلام) یقول: انه لیس من عبد مؤمن الا (و) فی قلبه نوران: نور خیفة و نور رجاء، لووزن هذا لم یزد علی هذا و لووزن هذا لم یزد علی هذا(550).
(پدرم که بر او درود باد می گفت: که هیچ بنده مؤمنی نیست جز آنکه در دل او دو نور وجود دارد: یکی نور خوف و هراس و آن دیگر رجاء و امید که هرگاه این را وزن کنند بر آن دیگری نچربد و هرگاه آن دیگری را وزن کنند بر این نچربد.)
5 - خوف و رجاء دو حالت وجودی هستند و هیچیک به معنی نفی دیگری نیست تا دقیقاً، نقطه مقابل آن به شمار آید؛ یعنی، خوف به معنی نبود رجاء و رجاء به معنی نبود خوف نیست؛ بلکه، هر یک از این دو، نقطه مقابل خاص خود را دارد و چنانکه در روایات آمده است نقطه مقابل خوف امن و تجری است و نقطه مقابل رجاء یاس و ناامیدی یا قنوط است که این هر دو از گناهان بزرگ به شمار می روند. مایوس شدن از رحمت خدا که به معنی از دست دادن رجاء است گناه است چنانکه احساس امنیت کامل از عذاب خدا که به معنی نترسیدن و نداشتن خوف از خدا و قیامت است نیز گناه خواهد بود.
البته، نباید غفلت کرد! که گر چه این دو حالت خوف و رجاء از جهت مفهومی نقطه مقابل یکدیگر به صورت متناقضین، که یکی بمعنای نفی دیگری باشد، نیستند؛ ولی، بطور قطع در یکدیگر تأثیر و تأثر دارند و اگر خوف انسان از حال اعتدال و مقدار لازم تجاوز کند مسلما، امید انسان ضعیف می شود و از مقدار لازم، نقصان خواهد یافت چنانکه بر عکس اگر امید و رجاء انسان از حد خود بگذرد حالت خوف در انسان به احساس امنیت و تجری نسبت بخدا و احکام خدا مبدل می شود از اینجاست که در روایت از امام صادق (علیه السلام) آمده که:
ارج الله رجاء لا یجرئک علی معاصیه و خف الله خوفا لا یویسک من رحمته(551).
(امید به خدا بند در حدی که ترا بر نافرمانیش گستاخ نکند و از خدا در هراس باش در حدی که ترا از رحمت او نومید نکند.)
از این رابطه و تأثیر و تأثر، می توان نتیجه گرفت که گر چه خوف و رجاء دقیقاً مقابل هم نیستند؛ ولی، هر یک از آندو با مقابل آن دیگری نوعی ملازمه دارد.
خشوع
واژه نامبرده، کم و بیش، متلازم با خوف و خشیت است. خشوع بمعنی دلشکستگی است و حالت انعطاف پذیری دل را نشان می دهد در برابر قساوت که حالت سنگدلی و عدم تأثر دل را گویند.
خداوند در قرآن می فرماید:
الم یان للذین امنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله و ما نزل من الحق و لایکونوا کالذین اوتوا الکتاب من قبل فطال علیهم الامد فقست قلوبهم و کثیر منهم فاسقون(552).
(آیا هنگام آن نشده، برای کسانیکه ایمان دارند، که دلهاشان در برابر یاد خدا و آنچه که از حق فرود آمده بشکند و متأثر شود و نباشند چون کسانیکه قبلاً کتاب به ایشان داده شد پس مدتها بدین منوال گذشت پس دلهاشان سخت و سنگ شد و بسیاری از ایشان فاسق و نابکارند.)
این آیه مؤمنین را ترغیب می کند که خشوع و دلشکستگی را کسب کنند و سنگ دل و غیر قالب انعطاف نباشند و در برابر کلمات خدا، آیات الهی، کتب آسمانی و حق و حقیقت، متواضع و خاضع باشند و تحت تأثیر آنها همه زندگی و اعمال و رفتار خود را شکل صحیح دهند. و مذمت می کند از کسانی که به عنوان قسی القلب از آنها یاد کرده است که کتب آسمانی تورات بر آنان فرود آمد؛ ولی، تأثیری بر زندگی آنان نگذشت و بجای آنکه از غفلت بیرون شوند و به حق گرایش یابند روز به روز دلشان سخت تر شد و به فسق و فجور مبادرت ورزیدند. و از مؤمنین می خواهد که سعی کنند تا دلهاشان در برابر حق و نام خدا خاضع باشد و به سرنوشت بنی اسرائیل گرفتار نشوند.
برخوردی که آیه فوق با خشوع و قساوت قلب می کند بیانگر این حقیقت است که تحصیل خشوع تا حدی اختیاری است؛ یعنی، انسان قادر است با تمهید مقدمات و دست زدن بکارهائی خاص، این حالت خشوع را در دلش پدید آورد؛ چنانکه، نقطه مقابل آن، قساوت نیز از طریق مقدماتی اختیاری در دل ایجاد می شود و بدین لحاظ است که قسی القلب مورد مذمت و نکوهش قرار می گیرد.
بنابراین، در اصل فطرت انسان مایه اصلی خشوع مثل سایر احساسات و عواطف وجود دارد و قابل اینست که تضعیف یا تقویت شود و بر ما است که هر گاه در این مایه فطری ضعف حاصل شد به تقویت آن بپردازیم.
قرآن خشوع را جزو و صفات بارز و برجسته انسان شایسته به شمار می آورد و در مقام مدح از افراد یا گروهها بر این صفت بعنوان یک نقطه امتیاز دست می گذارد چنانکه در مدح انبیاء می فرماید:
انهم کانوا یسارعون فی الخیرات و یدعوننا رغبا و رهبا و کانوا لنا خاشعین(553).
(آنان در انجام کارهای خیر شتاب می کردند و با بیم و امید ما را می خواندند و در برابر ما خاشع بودند.)
در آیه دیگر پس از آنکه خاشعین و خاشعات را به عنوان گروهی که دارای این صفت برجسته اند، در بین گروههای دیگری که دارای صفات برجسته دیگرند نام می برد به عنوان پاداش این صفات نیک در انتهای آیه می فرماید: عدالله لهم مغفرة و اجرا عظیما(554) (خداوند (بپاداش این صفات برجسته) برایشان آماده کرده است مغفرت و بخشش و اجری بزرگ) و در مورد نمازگزاران به عنوان یک رمز استقامت و تحمل بر صفت خشوعشان تکیه می کند و می فرماید:
و استعینوا بالصبر و الصلوة و انها لکبیرة الا علی الخاشعین الذین یظنون انهم ملاقوا ربهم و انهم الیه راجعون(555).
(و با گرفتن روزه و خواندن نماز از خدا کمک خواهید و آن نماز سنگین و گران خواهد بود جز بر خاشعان.)
جالب توجه است که در این آیه دقیقاً، بر نکته مورد بحث ما انگشت می نهد و رابطه خشوع را با معرفت و شناخت مبدء و معاد و شناخت برخی از افعال الهی، مورد توجه قرار می دهد به این بیان که حالت خشوع از آن کسانیست که گمان دارند پروردگارشان را ملاقات می کنند و بسوی او باز می گردند.
و در آیه دیگری خشوع در نماز را به عنوان آیت و نشانه بارز ایمان که فلاح و رستگاری است مطرح می سازد و می گوید: قد افلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون(556) (حقاً که مؤمنان رستگار شدند آنکسانیکه آنان در نمازشان خاشعند.)
در یک مورد مفصلتر به علائم و نشانه ها و نقطه مقابل صفت خشوع پرداخته و می گوید:
افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه فویل للقاسیة قلوبهم من ذکر الله اولئک فی ضلال مبین الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله ذالک هدی الله یهدی به من یشاء(557).
(آیا پس آنکس که خداوند سینه اش را باز و فکرش را روشن کرده است برای پذیرش اسلام پس او در پرتو نوری از پروردگارش قرار گرفته است با شخص کافر تنگ دل که از پذیرش حق دوری می کند یکسانست؟ پس وای بر آنان که دلهاشان در برابر یاد و نام خدا قاسی و سخت است و تحت تأثیر قرار نمی گیرد آنان در گمراهی آشکارند خداوند بهترین حدیث، کتکابی همگون و جفت جفت فرود آورد از آن لرزه بر اندام آنانکه از پروردگارشان خشیت دارند افتد سپس پوستها و دلهاشان در برابر خدا نرم شود این است هدایت خدا که بدان هر که را خواهد هدایت بخشد.)
خداوند به کسانی سینه باز و دلهای آماده پذیرش اسلام داده است و در پرتو نوری از سوی پروردگار خود قرار دارند، موی بر بدنشان از شنیدن آیات خدا راست شود، دلها و اندامشان در برابر یاد خدا نرم شود اینها همگی آثار و مشخصات و خصلتهائی است که از خشوع دل حکایت دارند و در مقابل نیز از القاسیة قلوبهم من ذکر الله سخن بمیان آورده است که در واقع، هیچیک از این خصلتها را ندارند و به هیچ وجه تحت تأثیر حق قرار نمی گیرند و این نشانه گمراهی آشکار ایشان است.
آری این یک حالت خاص و یک کیفیت ویژه ای است در سیستم عصبی انسان که وقتی دفعتا، در برابر موجودی عظیم قرار می گیرد در یک لحظه موی بر بدنش راست گردد، سپس بدنبال آن، دل انسان و به تبع دل، پوست بدن نرم می شود و در برابر خدا در خود، لینت و خشوع و فرو افتادگی احساس می کند و این نشانه هدایت یافتن انسانست، چنانکه در بعضی دیگر از آیات روی علائم دیگری چون به خاک افتادن و گریه کردن تحت تأثیر استماع آیات الهی نام می برد و می گوید:
و اذا تتلی علیهم ایات الرحمان خروا سجدا و بکیا(558).
(و هر گاه که آیات ما بر آنان خوانده شود با گریه و سجده کنان بخاک افتند.)
یا می گوید:
ویخرون للاذقان یبکون و یزیدهم خشوعا(559).
(با چانه بخاک در افتند و گریه کنند و خشوعشان را بیفزاید.)
چنانکه در دو آیه قبل نیز می گوید:
ان الذین اوتوا العلم من قبله اذا یتلی علیهم یخرون للاذقان سجدا(560).
(آنانکه قبل از این علم و معرفت به آنان داده شد هنگامی که بر آنان تلاوت شود با صورت به سجده افتند.)
و باز هم لازم است به این نکته توجه دهیم که در این آیه به رابطه ای اشاره می کند که در میان خشوع با همه علائم و آثار و علم و معرفت وجود دارد و این حالت همانند حالات مشابه، از معرفت بوجود آید، که الذین اوتوالعلم، و آنانکه صاحب معرفتند در دل خشوع یابند و در برابر خدا به خاک افتند.
تضرع و استکانت
آیاتی از قرآن کریم حالاتی بنام تضرع و استکانت را یادآوری کرده است. تضرع و استکانت اشاره به حالتی دارند که در پی خوف و خشیت بوجود می آید. تضرع در لغت به معنی کوچکی کردن و تذلل و اثرش گریه و زاری نمودن است؛ ولی، هم اکنون، در عرف ما، تضرع را بمعنی گریه و زاری که در واقع اثر تضرع است بکار می برند؛ ولی، همانطور که گفتیم: تضرع در واقع، یک حالت قلبی است، نه یک عمل عضوی، حالت احساس کوچکی و درماندگی است که منشأ گریه و زاری کردن شخص متضرع می شود؛ ولی، آیا منشأ پیدایش خود این حالت در قلب انسان چیست؟ در پاسخ می توان گفت: عاملی که انسان را متوجه ضعف و حقارت و واماندگی خویش در برابر حوادث و مشکلات زندگی می کند سبب پیدایش چنین حالتی در دل وی خواهد شد. آری گرفتار، محرومیت، فقر و مرض، سیل و زلزله و امثال آنها هستند که انسان را به خود می آورد و از غرور و غفلت خارج می سازد و از قرآن می توان دریافت که خدای متعال وقتی انبیاء را برای قومی می فرستاد مردم را به گرفتاری و بلا مبتلا می کرد بدین منظور که حالت تضرع یابند و دین خدا را بپذیرند و بدنبال انبیاء به راه حق و حقیقت هدایت یابند؛ چنانکه می فرماید:
و لقد ارسلنا الی امم من قبلک فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم یتضرعون فلولا اذ جاءهم باسنا تضرعوا و لکن قست قلوبهم و زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون(561).
(محققاً پیامبرانی را فرستادیم بسوی امت هائی پیش از تو پس آنان را به بلا و مصیبت گرفتار ساختیم شاید در برابر خداوند و عظمت او احساس حقارت و کوچکی کنند پس چرا هنگامیکه بلای ما به سوی شان آمد تضرع و زاری نکردند و توبه ننمودند تا تجات پیدا کنند، که اگر تضرع کرده بودند نجات می یافتند و لیکن دلهاشان سخت و سنگین شد و شیطان آنچه را که از اعمال زشت می کردند در نظرشان زیبا جلوه داد.)
و در آیه دیگری می گوید:
و ما ارسلنا فی قریة من نبی الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم یضرعون(562).
(و در هیچ شهری پیامبری را نفرستادیم جز آنکه اهل آنرا به بلا گرفتار ساختیم باشد که (بخدا باز گردند و در برابر او) تضرع و زاری کنند.)
در یک آیه دیگر دیگر این حقیقت را به زبان دیگری اظهار می دارد و می گوید:
و لقد اخذناهم بالعذاب فما استکانوا لربهم و ما یتضرعون(563).
(و حقاً آنان را به عذاب گرفتیم پس (مع الوصف) در برابر پروردگارشان احساس کوچکی و زاری نکردند.)
این آیه نیز بر همان حقیقت که در آیات قبل آمده بود تأکید می کند یعنی خداوند امت ها را گرفتار میسازد تا بسوی وی تضرع کنند لکن مع الوصف، همه افراد در برابر این بلاها و اینگونه گرفتاریها عکس العمل یکسان نداشتند و بعضی بخاطر سنگ دلی تحت تأثیر این عوامل قرار نمی گرفتند در صورتیکه انتظار می رفت وقتی گرفتار شدند بخود آمده از خواب غفلت بیدار شوند، از جهل و تاریکی برون آیند و حقیقت وجود خود را، در درون این جهان هستی عظیم، دریابند و کوچکی و ناچیزی خویش را در برابر آفریدگار توانا، که بر سراسر این هستی عظیم تسلط دارد و همه هر چه دارند از آن اوست و از آن سرچشمه فیاض بایشان افاضه شده، احساس کنند و در برابر او سر تعظیم و بندگی فرود آورند.
اکنون این سوال مطرح است که چرا بعضی از آدمیان، سخت دل می شوند و تحت تأثیر این عوامل هشدار دهنده و بیدارگر، بخود؛ نمی آیند و عظمت هستی و کوچکی خود را در نمی یابند و با تضرع و لابه و انابه بسوی پروردگار خود و آفریدگار هستی باز نمی گردند؟ و با اینکه گرفتاریها و مشکلات اقتضا دارد که در چنین اوضاع و احوالی بخود آیند چه عاملی انسانها را از تضرع و بازگشت بخدا حتی در زمینه وجود گرفتاریها و مصائب باز میدارد؟
در پاسخ این پرسش، قبلاً گفته ایم که: دلبستگی به دنیا و تعلق به مادیات، انسان را نسبت به مسائل معنوی سخت دل و غیر قابل انعطاف می سازد این کاملاً، طبیعی است که وقتی انسان توجهات خود را بر چیزی متمرکز ساخت و به اصطلاح به آن دل داد، نسبت به آنچه که با آن چیز تضاد و تزاحم دارد بی تفاوت و کم توجه می شود و به همین دلیل است که وقتی انسان به شخصی علاقه شدید پیدا می کند، کمتر به اشخاص دیگر توجه پیدا خواهد کرد.
کسانیکه به دنیا و امور مادی علاقه زیاد دارند و به این امور دل بسته اند از آنجا ارزشهای معنوی و عالم آخرت و انس با خدا از سنخ دیگری است و ربطی با لذائذ مادی دنیوی ندارد؛ طبعا، توجه این دنیاداران نسبت به آن ارزشهای معنوی کم خواهد شد. و این امر نه تنها در عواطف و احساسات بلکه، نسبت به دیگر ابعاد روحی، روانی و رفتاری تأثیر خود را می گذارد. فی المثل، کسانیکه پر می خورند و پر می خوابند، زمینه حالات لطیف روحی در آنها می میرد؛ یعنی، نه تنها انسان را از خدا دور می کند بکله، نسبت به احساسات لطیف انسانی هم آدمی را ضعیف خواهد کرد خواه این احساسات ظریف مربوط به دنیا باشد یا آخرت.
قرآن در جائی بلحاظ این خصیصه مدح نصارا کرده می گوید:
و لتجدن اقربهم مودة للذین امنوا الذین قالوا انا نصاری ذالک بان منهم قسیسین و رهبانا و انهم لا یستکبرون و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق(564).
(و نزدیک ترین مردم از نظر دوستی و مودت نسبت به مؤمنان کسانی را خواهی یافت که گفتند، ما نصاری هستیم و این بدان جهت است که در میانشان کشیشها و دیرنشینان هستند و آنان استکبار و سرکشی نمی ورزند و به هنگامی که آیات نازل شده بر پیامبر را شنیدند می بینی که از چشمانشان اشک جاری می شود بخاطر آنچه که از حق شناختند.)
آن حالتی که در کشیشها و دیرنشینان مسیحی است که از دنیا کناره می گیرند و به لذتهای مادی، دل نمی بندند سبب می شود تا احساسات و عواطفشان زنده بماند و رئوف و مهربان باشند. و در مقابل مسیحیان، قوم یهود را بیشتر به این عنوان مطرح می سازد که همه اش در فکر مادیات بودند چنانکه می فرماید:
و اذ قلتم یا موسی لن نصیر علی طعام واحد فادع لنا ربک یخرج لنا مما تنبت الارض من بقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها قال اتستبد الذی هو ادنی بالذی هو خیر(565).
(و بهنگام که گفتید: ای موسی ما هرگز بر یک نوع غذا صبر نمی کنیم پس از پروردگارت طلب کن تا از آنچه که زمین می رویاند برایمان خارج سازد از سبزیجات، خیار، سیر، عدس، و پیاز آن، موسی گفت: آیا در عوض آنچه که بهتر است چیز بدتر و پست تری را طلب می کنید.)
آری لن نصبر علی طعام واحد نشانگر روح یهود است و با چنین خصیصه ای دیگر حالی برای اشک، شوق، گریه و... باقی نمی ماند و احساسات و عواطف ظریف حتی آن بخش مربوط به دنیا در چنین انسانی خواهد مرد و تنها لذت شکم و دامن بر وی حکومت خواهد کرد.
بنابراین، قساوت قلب دای دو عامل خواهد بود: یک عامل مادی که بیشتر با بدن ارتباط دارد، یعنی، شکم بارگی و شهوترانی؛ و دیگر عامل روانی که عبارتست از تعلق دل به آنچه که با احساسات معنوی و امور اخروی تعارض و تزاحم دارد. عامل نخست بطور کلی احساس و عاطفه را در انسان ضعیف می کند و عامل دوم مسیر احساسات و عواطف را از سوی خدا و آخرت و معنویات به سوی امور مادی و دنیوی و زودگذر، منحرف می سازد.
در نتیجه، در مورد قساوت که یکی از بیماریهای خطرناک دل انسانی است برای پیشگیری و علاج، لازمست روی این دو عامل تکیه کنیم: هم سعی کنیم تا بدن بیش از حد از تمتعات مادی و لذائذ جسمانی برخوردار نباشد، و هم سعی کنیم که دلبستگی زیاد به مادیات و امور مزاحم با معنویات پیدا نکنیم و اینگونه تعلقات قلبی را از صفحه دل بزدائیم.
...................) Anotates (.................
1) کهف/1.
2) فرقان،/1.
3) مائده/16.
4) و هو الدلیل یدل علی خیر سبیل.
5) من جعله امامه قاده الی الجنة و من جعله خلفه ساقه الی النار.
6) و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی. نحل/89.
7) جعله ریا لعطش العلماء و ربیعا لقلوب الفقهاء علی (علیه السلام) در نهج البلاغه/خ 193.
8) نور لا تطفأ مصابیحه و سراج لا یخبو توقده و بحر لا یدرک قعره علی (علیه السلام) در نهج البلاغه/193.
9) و ینابیع العلم و بحوره... و علما لمن وعی علی 7 نهج البلاغه/خ 193.
10) لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) اصول کافی 2/598 .
11) لا ینقضی عجائبه ولا یشبه منه العلماء علی (علیه السلام) درتفسیر عیاشی.
12) نحل/44.
13) یوسف/2.
14) ص/29.
15) قصص/56.
16) حجرات/7.
17) محمد/12.
18) اعلی/17.
19) هود/108 - 105.
20) طه/64.
21) اعلی/14.
22) شمس/9.
23) مؤمنون/1.
24) جمعه/10.
25) آل عمران/130.
26) طه/14.
27) عنکبوت/45.
28) انفال/45.
29) بروج/11.
30) انعام/16.
31) مائده/119.
32) احزاب/71.
33) توبه/21 - 20.
34) زلزال/8-7.
35) نساء/123
36) حج/77.
37) یونس/52.
38) توبه/95.
39) اسراء/7.
40) انعام/104.
41) نمل/92.
42) نمل/40.
43) فاطر/18.
44) فصلت/46.
45) زمر/7.
46) فاطر/18.
47) انعام/164.
48) انعام/160.
49) بقره/261.
50) یونس/52.
51) نجم/39.
52) زلزل/آیات آخر.
53) انفال/29.
54) ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم (نساء/31).
55) و من یومن بالله و یعمل صالحاً یکفر عنه سیئاته (تغابن/9).
56) نجم/38.
57) ابراهیم/3.
58) بقره/157.
59) نساء/14-13.
60) عادیات/8.
61) بقره/272.
62) طه/73.
63) اعلی/17.
64) نساء/77.
65) نساء/59.
66) نور/35.
67) یونس/5.
68) زمر/6.
69) انعام/122.
70) حدید/28.
71) در بررسی حکمت الهی و هدف دار بودن افعال الهی دربحث خداشناسی.
72) معارج/25 - 24.
73) حج/6.
74) بقره/177.
75) بقره/189.
76) مائده/2.
77) آل عمران/120.
78) مطففین/18.
79) مطففین/7.
80) ص/28.
81) بقره/189.
82) بقره/2.
83) بقره/5.
84) قمر/55 - 54.
85) هود/49.
86) نساء/77.
87) نباء/31.
88) آل عمران/28.
89) قد اخملتهم التقیه و شملتهم الذلة (نهج البلاغه، خطبه 32).
90) بقره/48. 123.
91) بقره/281.
92) زمر/24.
93) بقره/24.
94) آل عمران/131.
95) انفال/25.
96) مطففین/18.
97) مطففین/7.
98) انفطار/14 - 13.
99) ص/28.
100) شمس/8.
101) بقره/189.
102) بقره/177.
103) مائده/2.
104) حجرات/13.
105) بقره/153.
106) آل عمران/146.
107) بقره/156 - 155
108) انسان/24.
109) فصلت/30.
110) شورا/15.
111) مریم/65.
112) طه/132.
113) زمر/9.
114) اعراف/176 - 175.
115) جاثیه/17.
116) بقره/247.
117) نحل/90.
118) آل عمران/57.
119) بقره/258.
120) بقره/124.
121) مائده/42.
122) شورا/15.
123) نحل/90.
124) مائده/8.
125) انعام/152.
126) نساء/58.
127) مائده/8.
128) لقمان./13.
129) اعراف/23.
130) انعام/1.
131) جن/15.
132) رجوع کنید به صفحات 32 29 همین کتاب.
133) قمر/55 - 54.
134) نازعات/44 - 42.
135) این موضوع به تفصیل در کتاب دروس فلسفه اخلاق مورد بحث قرارگرفته است و طالب تفصیل می تواند به آنجا مراجعه کند.
136) فاطر/15.
137) صافات/102.
138) بقره/138.
139) نحل/90.
140) اعراف/28.
141) مائده/15 و 16.
142) بقره/207.
143) بقره/284.
144) بقره/225.
145) حشر/8.
146) ممتحنه/1.
147) بقره/264.
148) بقره/264.
149) بقره/246.
150) بقره/265.
151) بقره/272.
152) نساء/38.
153) روم/38.
154) روم/39.
155) انسان/8 - 9.
156) لیل/21 - 17.
157) رعد/22.
158) بحار، ج 70، ص 212، ح 38، چ بیروت.
159) بقره، 264.
160) نمل/14.
161) حجرات/14.
162) نساء/57 و 122.
163) بقره/103.
164) نحل/30.
165) ق/1.3.
166) توبه 72.
167) یونس/26.
168) نساء/13.
169) آل عمران/117 - 116.
170) ابراهیم/18.
171) نور/39.
172) فرقان/23.
173) بقره 264.
174) نحل/106.
175) شوری/37.
176) نساء/13.
177) انعام/54.
178) توبه/106.
179) بحار، ج 69، چ بیروت، ص 23، ح 6.
180) نحل/97.
181) بقره/112.
182) لقمان/22.
183) احقاف/13 و فصلت/30.
184) بقره/62 و مائده/69.
185) محمد/2.
186) حدید/21 - 19.
187) بقره/177.
188) بقره/285.
189) فتح/13 و من لم یومن بالله و رسوله فانا اعتدنا للکافرین سعیرا.
190) نظیر آیات 27 و 29 و 31 انعام،و147 اعراف، و 7و 8 یونس، و 11فرقان،و 4 نمل و 8 سبا.
191) نظیر آیات 116 نساء و 113 توبه و 39 اسراء و 31 حج و 66 زمر.
192) نظیر آیات 4 آل عمران، 56 نساء 10 و 86 مائده و 49 انعام و 36 و40اعراف و 57 حج السلام علیک یا 63 زمر
193) نظیر آیات 23 عنکبوت و 16 روم
194) نساء/136.
195) آل عمران/85.
196) نساء/85.
197) نساء/140.
198) حجرات/14.
199) بقره/85.
200) نساء/151 - 150.
201) بقره/4.
202) فتح/4.
203) یوسف/106.
204) توبه/54.
205) آل عمران/188.
206) نساء/165.
207) ص/26.
208) بقره/232.
209) احزاب/21.
210) نمل/5-4.
211) زمر/45.
212) انعام/113 - 112.
213) توبه/77.
214) روم/10.
215) اعراف/179.
216) روم/7.
217) نمل/66.
218) نساء/143.
219) یوسف/106.
220) یونس/36.
221) انعام/116.
222) اسراء/36.
223) فاطر/28.
224) ق/37.
225) نمل/14.
226) بقره/164.
227) آل عمران/190 - 191.
228) یونس/24.
229) رعد/2.
230) رعد/3.
231) مثل آیه 2 از سوره رعد.
232) سبا/44.
233) سبا/46.
234) سبا/47.
235) بقره/23.
236) روم/8.
237) اعراف/184.
238) روم/8.
239) آل عمران/191.
240) اعراف/176.
241) یوسف/111.
242) آل عمران/137.
243) نحل/36.
244) فاطر/44.
245) روم/42.
246) مؤمن/21.
247) مؤمن/82 و محمد/10.
248) انعام/11.
249) حج/46.
250) محمد/12.
251) حجر/3.
252) حج، 46.
253) مائده 105.
254) روم/41.
255) شوری/30.
256) اعراف/96.
257) نور. 55.
258) اعراف/128.
259) اعراف/176.
260) اعراف/175.
261) کهف/28.
262) طه/16.
263) فرقان/43.
264) جاثیه/23.
265) قصص/50.
266) قصص/50.
267) محمد/16.
268) نجم/23.
269) مائده/70.
270) قمر/3-2.
271) نازعات/41-40.
272) مؤمنون/71.
273) نساء/27
274) مریم/59.
275) مائده/105.
276) فجر/28-27.
277) قیامت/2.
278) یوسف/53.
279) مائده/116.
280) یوسف / 53.
281) شمس/8.
282) قیامت/2.
283) اعراف/176.
284) بقره/87.
285) نحل/122.
286) آل عمران/148.
287) بقره/130.
288) حج/11.
289) بقره/114.
290) رعد/34.
291) آل عمران/178.
292) انبیاء/35.
293) انعام/32.
294) حدید/20.
295) انفال/67.
296) مؤمنون/96.
297) فصلت/34.
298) آل عمران/185.
299) انعام/130. 70.
300) طه/50.
301) اعراف/32.
302) ان هی الا حیاتنا الدنیا ونحیی و ما یهلکنا الا الدهر.
303) نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 81 ما اصف من داراولها عناءوآخرها فناء فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب من استغنی فیها فتن و من افتقر فیها حزن و من ساعاها فاتته ومن فقد عنها واتته و من ابصربها بصرته و من ابصر الیها اعمته.
304) نجم/42.
305) یونس/8 و 7.
306) آل عمران/151.
307) انفال/6 - 7.
308) یس/61 و 60.
309) اعراف/27.
310) طه/120.
311) نحل/63.
312) نمل/24.
313) نسا/120.
314) ابراهیم/22.
315) احزاب/33.
316) نحل/100.
317) اعراف/27.
318) زخرف/36.
319) اعراف/179.
320) انعام/25 و جمله جعلنا علی قلوبهم اکنه ان یفقهوه در آیه 46اسراء و 57 کهف نیز آمده است.
321) حج/46.
322) محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) /24.
323) اسراء، آیه 36 و نیز ر.ک: نحل، 78، مؤمنون، 78، سجده، 9،احقاف،26، ملک، 23.
324) اعراف/179.
325) نجم/11 - 13.
326) حج/46.
327) مطففین/14.
328) جاثیه/23.
329) اعراف/101.
330) محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)/24.
331) انعام/25.
332) توبه/45.
333) توبه/110.
334) بقره/88.
335) بقره/97.
336) شعرا/193 و 194.
337) انفال/2.
338) مؤمنون/60.
339) ال عمران/151 و با تفاوت کمی انفال/12.
340) نازعات/8.
341) قصص/10.
342) آل عمران/156.
343) توبه/15.
344) زمر/22.
345) بقره/74.
346) مائده/13.
347) آل عمران/159.
348) حدید/16.
349) زمر/23.
350) حدید/27.
351) حج/54.
352) کهف/28.
353) بقره 284.
354) ق/37.
355) رعد. 28.
356) احزاب/5.
357) بقره/225.
358) ق/33.
359) نحل/106.
360) رعد/28.
361) بقره/260.
362) مثل آیات 26 ال عمران و 113 مائده و...
363) فتح/4.
364) فرقان/32.
365) هود/120.
366) حجرات/14.
367) مجادله/22.
368) حج/32.
369) حجرات/3.
370) احزاب/32.
371) توبه/117 و فاما الذین فی قلوبهم زیغ آل عمران/3 فلمازاغوا ازاغ الله قلوبهم صف/5.
372) زمر/45.
373) تحریم/4.
374) انعام/113.
375) انبیاء/3.
376) توبه/8.
377) نحل/22.
378) توبه/77.
379) نجم/11.
380) فتح/26.
381) سبا/23.
382) احزاب/53.
383) مائده/41.
384) حجرات/3.
385) صافات/84.
386) بقره/10.
387) ابراهیم/37.
388) آل عمران/. 103.
389) انفال/63.
390) انفال/24.
391) قصص/10.
392) حج/46.
393) نحل/78.
394) قیامت/23.
395) انعام/75.
396) مؤمنون/5-1.
397) انفال/24.
398) بقره/147.
399) بقره/213.
400) مائده/83.
401) مائده/83.
402) یونس/35.
403) انبیاء.55.
404) اعراف/179.
405) انفال/55.
406) انفال/22.
407) فرقان/44.
408) رحمان/60.
409) زخرف/14-9.
410) اعراف/89.
411) نور/2.
412) انفال/46.
413) سباء/17-15.
414) ملک/17-16.
415) احزاب/9.
416) انفال/53.
417) یونس/107-106.
418) شعراء/82-78.
419) رعد/28.
420) ملک/10.
421) اعراف/179.
422) بقره/55.
423) فرقان/21.
424) مؤمنون/34-33.
425) مؤمنون/47-45.
426) یس/79-77.
427) زخرف/24-21.
428) انبیاء/54-51.
429) شعراء/74-69.
430) ملک/10.
431) شمس/8-7.
432) اعراف/173-172.
433) اعراف/141-138.
434) یونس/66.
435) یونس/36-35.
436) ص/28-27.
437) نجم/28-27.
438) نجم/23-21.
439) انعام/116.
440) اعراف/179.
441) محمد/12.
442) تکاتر/1.
443) حجر/3.
444) بقره/200.
445) هود/16 و نظایر این آیه در اسراء/18 و شورا/20.
446) مدئر/29-11.
447) مریم/81.
448) نسا/139.
449) عنکبوت/26-25.
450) مؤمنون/48-45.
451) فاطر/28.
452) بحار الانوار/ج 70، ص 393، ح 64.
453) زمر/22و 23.
454) انعام/42و43.
455) بقره/74.
456) ق/33.
457) توبه/92.
458) مائده/82و 83.
459) منافقون/4 کانهم خشب مسندة
460) حج/34.
461) حج/35.
462) حج/54.
463) هود/23.
464) مائده/54.
465) نازعات/17 و 20.
466) نازعات/21 و 24.
467) نازعات/25 و 26.
468) بقره/165.
469) توبه/24.
470) آل عمران/32 و 31.
471) احزاب/4.
472) دعای سیدالشهداء (علیه السلام) در روز عرفه.
473) بقره/165.
474) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 10، ص 224، روایت 1.
475) زمر/45.
476) محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 69، کتاب الایمان و الکفر، باب 34.
477) بقره/94 تا 98.
478) ابراهیم/34.
479) در روایتی از معصوم چنین آمده است: ان قوما عبدواالله رغبة فتلک عبادة التجار و ان قوما، عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبید و ان قوما عبدوه شکرا فتلک عبادة الاحرار.بحارالانوار، ج 78، ص 69.
در روایت دیگری از امام صادق آمده است: ان العبادة ثلاثة قوم عبدوا الله عزوجل خوفا فتلک عبادة العبید و قوم عبدوا الله تبارک و تعالی طلب الثواب فتلک عبادة الاجرار و قوم عبدوا الله عزوجل حبا له فتلک عبادة الاحرار و هی افضل العبادة. بحار الانوار، ج 70، ص 255
480) بینه/7 و 8.
481) توبه/18.
482) رعد/21 تا 24.
483) ملک/12.
484) نازعات/40.
485) انبیاء/49 و 48.
486) یس/11.
487) طه/1 تا 3.
488) نازعات/45.
489) فاطر/18.
490) اعلی/11و 9.
491) مؤمنون/57 تا 61.
492) احزاب/37.
493) احزاب/39.
494) مائده/3.
495) مائده/44.
496) بقره/150.
497) توبه/13.
498) نازعات/26 و 25.
499) طه/77.
500) ابراهیم/14.
501) نازعات/40 و 41.
502) رحمن/46.
503) رحمن/46.
504) مؤمن/33 و 32.
505) اعراف/59.
506) هود/26.
507) هود/3.
508) هود/84.
509) رعد/21.
510) نحل/50.
511) نور/37.
512) انسان/7.
513) انسان/10.
514) آل عمران/175.
515) بقره/40.
516) نحل/51.
517) اعراف/154.
518) انبیاء/90.
519) انبیاء/28.
520) مؤمنون/57.
521) انبیاء/49.
522) شورا/18.
523) معارج/27.
524) معارج/26.
525) انفال/2.
526) حج/35.
527) مؤمنون/60.
528) احزاب/21.
529) ممتحنه/6.
530) کهف/6.
531) عنکبوت/5.
532) یونس/7 و 8.
533) یونس/11.
534) یونس/15.
535) فرقان/21.
536) عنکبوت/36.
537) احزاب/21.
538) زمر/9.
539) بقره/218.
540) نساء/104.
541) فاطر/30 و 29.
542) نباء/27.
543) انشقاق/6.
544) فرقان/40.
545) جاثیه/14.
546) فاطر/29.
547) سجده/16.
548) زمر/9.
549) سجده/16.
550) سجده/16.
551) بحارالانوار، ج 70، ص 384، ح 39.
552) حدید/16.
553) انبیاء/90.
554) احزاب/35.
555) بقره/46.
556) مؤمنون/3و 2.
557) زمر/23 و 22.
558) مریم/58.
559) اسراء/109.
560) اسراء/107.
561) انعام/43 و 42.
562) اعراف/94.
563) مؤمنون/76.
564) مائده/83 و 82.
565) بقره/61.