اخلاق در قرآن جلد اول

نویسنده : آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مترجم : تحقیق و نگارش:محمد حسین اسکندری‏

حالت شکر و سپاس

از جمله شناخت های مربوط به صفات و افعال الهی معرفت به این حقیقت است که خداوند نعمتهای زیادی به انسان اعطا کرده است و اینکه وی می تواند این اعطاء و انعام را در دنیا ادامه بدهد و اینکه نیز او می تواند این نعمتهای دنیوی را بیفزاید و از اینها گذشته قادر است انسان را از نعمتهای دیگری برتر و بالاتر و بیشتر از این نعمتها در عالم آخرت برخوردار سازد و در مقابل، معرفت به این حقیقت که او می تواند این نعمتهای دنیوی را از وی بگیرد و اینکه قادر است در جهان ابدی او را از همه نعمتها محروم و به عذاب و رنج ابدی مبتلا سازد.
شناخت خداوند بلحاظ قدرت فوق و توجه به اینگونه افعال الهی می تواند در انسان حالات خاص روانی و رفتاری پدید آورد: حالت شکر و سپاس، نخستین حالتی است که با توجه به منعم بودن خدا و شناخت او به عنوان ولی نعمت در انسان بوجد می آید و یا بهتر است بگوئیم: اولین میلی است که پس از شناخت در انسان بیدار می شود. حالت شکرگزاری میلی است فطری که هر انسان، این حالت را نسبت به هر منعمی بلحاظ انعام وی در خود احساس می کند و هر کسی قادر است آن را در درون خود تجربه کند؛ یعنی، وقتی شخصی به شخص دیگر احسان، و نعمتی به وی اعطا می کند، شخص متنعم در مقابل منعم خویش احساس خاصی پیدا می کند که شکر و سپاس وی نسبت به او می شود به او احترام می گذارد، با زبان قدردانی می کند و در عمل سعیش براینست بگونه ای رفتار کند که متناسب با احسان او باشد. اینها همه مراتب شکر است اما منشأ همه، احساسی است که در دل وی پدید می آید.
اکنون، با توجه به این میل عمومی و فطرت نوعی انسان، می گوئیم: از آن جا که با شناخت و معرفت دقیق می توان دریافت که منعم اصلی انسان، خداوند است او به مخلوقات می دهد؛ طبعا، این احساس نسبت به خدای متعال باید در دل انسان، به صورت عمیقتر و کاملتر وجود داشته باشد؛ چرا که، نعمت های او بزرگ، عمیق و بی شمار است که و ان تعدوا نعمة الله لاتحصوها(478) (و اگر بخواهید نعمت های خدا را شمارش کنید نمی توانید آنها را به شمارش آورید،) مگر آنکه انسان سلامت فطرت خویش را از دست داده و روی آئینه دل وی را زنگارها و حجابها تیره و تاریک کرده باشد و به آسانی تحت تأثیر نعمت های الهی قرار نگیرد. اگر فطرت انسان دست نخورده و دل انسان سالم باقی مانده باشد، توجه به این همه نعمت کافیست که حالت شکرگزاری را در دل، و عبادت و خداپرستی را در رفتار وی ظاهر سازد.

عبادت و بندگی

در همین جا اشاره می کنیم به این حقیقت که: همان حالت خضوع که قبلاً، گفتیم از درک عظمت الهی و این حالت شکر و سپاس که گفتیم: از درک انعام خدا به انسان برایش حاصل می شود، نیرومندترین انگیزه انسان است در اینکه خدا را عبادت کند و بالاترین ارزشها را به پرستش وی می دهد. برای تأیید این سخن، روایاتی یادآوری می کنیم که عبادات را بر سه دسته تقسیم کرده اند: نخست، عبادتهائی که انگیزه انجام آنها ترس از عذاب و کیفر است، دوم، عبادتهائی که به امید تحصیل ثواب و پاداش انجام می شود و سوم هم آن عبادتهائی است که با این دو نوع، فرق اساسی دارد و با تعابیر مختلفی در روایات از انگیزه این نوع عبادت یاد شده است. در بعضی از روایات حب خدا به عنوان انگیزه قسم سوم مطرح شده در بعضی دیگر شکر خدا و در مواردی نیز بر اهلیت خداوند برای آنکه معبود انسان باشد و عبادت کردن او بخاطر آنکه شایستگی آنرا دارد تکیه شده است.(479)
شاید بتوان گفت: قسم سومش چون برای همه کاملاً شناخته شده نیست و عموم مردم با تعلقاتی که دارند آن حالات کمتر در دلشان پدید می آید و درست با آن آشنا نیستند، بصورتهای مختلفی ذکر شده و در هر مورد آنچه که با فهم شنونده مناسب تر بوده است مطرح شده؛ ولی، در حقیقت می توان گفت: خود آن هم بنوبه خود مراتب مختلفی دارد، بالاترین مرتبه اش همانست که با جمله وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک از آن، تعبیر و انگیزه اش تبیین شده است.
با شناخت عظمت الهی، یک حالت خضوع در انسان پدید می آید و آن منشا می شود تا در مقابل خدای متعال کرنش بکند و وقتی فهمید که شکل خاصی از عبادت مثل نماز مطلوب خداوند است، احساس خضوع خود را با خواندن نماز یا رفتن به رکوع و افتادن به سجده متبلور می کند اگر هیچ انگیزه دیگری هم نباشد معرفت خدا و شناخت عظمت الهی کافی است تا انسان را وادار به این عبادت کند. خدا خدا است و در برابر او جز بندگی کاری نمی توان کرد این عالیترین خواست فطری انسان است که در مقابل یک موجود عظیم و غنی و کامل مطلق بدون هیچ چشم داشتی خضوع کند و این بالاترین و خالصترین مراتب عبادت خواهد بود.
در مرتبه بعد، آن عبادتی ارزشمندتر است که انگیزه انجام آن، محبت و دوستی خدا باشد عاطفه و کششی نسبت به خدا را خشنود میسازد. در این عبارت هم ملاحظه می شود که جز خدا و محبت خدا چیز دیگری، یعنی، ثوابی یا عذابی، انگیزه دیگری در کار نیست.
در درجه سوم، آن عبادتی ارزشمندتر است که انگیزه آن شکرگزاری در برابر خدا باشد بخاطر نعمت هائی که در اختیار انسان قرار داده و می دهد؛ یعنی وقتی فکر می کند که نمی تواند نعمتهای خدا را جبران کند و بازاء نعمتهایش چیزی به او بدهد؛ چرا که، هر چه دارد در اصل، از آن او است، به این نتیجه می رسد که خضوع و ناتوانی و تذلل و کوچکی خود را با دست زدن به انجام کارهای عبادی ظاهر سازد.
این در واقع سه نوع انگیزه است، برای اقدام به عبادت و پرستش خدا که هر سه نوع از سطح انگیزه های عمومی و متعارف بالاتر است و افراد می بایست مرتبه کاملتری از معرفت و محبت خدا داشته باشند تا اینگونه بتوانند خدا را عبادت کنند.

خوف و رجاء

از جمله شناختهای انسان نسبت به خدای متعال، معرفت به این حقیقت است که خداوند می تواند همه نعمتهائی را که در این دنیا به وی داده است - مانند عمر و صحت و سلامتی و دوستان و آشنایان و اولاد و اموال و غیره - از وی باز پس گیرد و به عبارتی این نعمتها را از او سلب کند و نیز معرفت به اینکه وی قادر است در جهان ابدی او را از همه نعمتها محروم و به عذاب و رنج ابدی مبتلا و به دوری از بهشت و نعمتهایش و از همه بدتر به دوری از خدا و رحمت خدا گرفتار سازد؛ چنانکه، در مقابل هم او می تواند نعمتهائی را که داده است همچنان ادامه دهد و یا حتی بر این نعمتها در آینده از جهت کمی یا کیفی بیفزاید و نیز در آخرت از نعمتهای بیشتر و والاتر ما را برخوردار سازد.
توجه به این معنی و شناخت خداوند بلحاظ آنکه از چنین قدرتی برخوردار است و سعادت و شقاوت انسان در دنیا و آخرت بدست او است، دو حالت روانی و نفسانی خوف و رجاء را در ما بر می انگیزد.
بنابراین، خوف و رجاء هر دو به آینده انسان مربوط می شوند برخلاف شکر که در مقابل نعمتهائی است که قبلاً خدا به انسان داده است. چنانکه این دو حالت؛ یعنی، خوف و رجاء از جهت ریشه با هم نیز تفاوت دارند؛ چرا که، خوف حالتی است ناشی از شناخت خدا به این لحاظ که قادرست نعمتهای دنیوی را در آینده از ما سلب کند و از نعمتهای اخروی محروممان سازد و رجاء حالتی است ناشی از شناخت خدا به این لحاظ که قادر است در آینده نیز به اعطاء این نعمتهای دنیوی ادامه دهد، از نظر کمی و کیفی آنرا بیفزاید و ما را از نعمتهای بزرگ اخروی نیز برخوردار سازد.
خوف از محرومیت و امید به آینده بهتر در فطرت انسان ریشه دارند و دو عامل قوی و نیرومند هستند برای آن که انسان را وادار به تلاش و کوشش و خودسازی و اصلاح امور مادی و معنوی خویش سازند و بلحاظ همین نقش و اهمیتی که دارند، قرآن از بعد تربیتی روی آنها تأکید فراوان دارد و در بیدار کردن و جهت دهی صحیح آندو و با لحنهای مختلف و در مناسبت های گوناگون اهتمام می ورزد که لازمست در اینجا به بعضی از آیات اشاره کنیم: