اخلاق در قرآن جلد اول

نویسنده : آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مترجم : تحقیق و نگارش:محمد حسین اسکندری‏

معرفت خدا چیست؟

معرفت و شناخت انسان از خدای متعال دو گونه است: شناخت حضوری و شناخت حصولی. شناخت حضوری انسان نسبت به خدا نیز به دو صورت کلی تقسیم می شود: نخست درک فطری یا خداشناسی فطری که در زیر همین عنوان قبلاً بررسی شده و در آنجا گفتیم که آیه میثاق و آیه فطرت به همین خداشناسی فطری و درک حضوری ضعیف و نیمه آگاهانه نظر دارند. علم حضوری در شکل فطری آن اکتسابی نیست و از محدوده اختیار و اراده انسان خارج خواهد بود و طبعا در حیطه علم اخلاق قرار نمی گیرد. درک فطری در غالب انسانها صرف استعداد و در حیطه علم اخلاق قرار نمی گیرد. درک فطری در غالب انسانها صرف استعداد و مایه ای است که واجد آن می تواند با تلاش خود، آن را از استعداد به فعلیت و از حالت ابهام به مرحله درک حضوری آگاهانه برساند.
نوع دوم آن علم حضوری است که انسان با فعلیت خویش بدان نایل می شود و پس از طی مراحل تکامل لیاقت پیدا می کند که این علم حضوری روشن و آگاهانه از مبدا فیض به او اضافه شود. این علم حضوری نیز تشکیکی است و به نوبه خود مراحلی دارد که آخرین مرحله آن همان هدف نهایی آفرینش و غایت قصوای کمال انسانی است و اصولا منظور از آفرینش انسان وصول به این نقطه بوده است. بنابر این، فعالیتهای اخلاقی هم باید به نوبه خود متوجه آن هدف بوده و در طریق وصول به این نقطه از کمال انسانی واقع شوند. آیات قرآن و روایات نیز با تعابیر مختلف نظیر رویت، شهود و غیره به این حقیقت اشاره می کنند و دلالت دارند بر اینکه اولیاء خدا در جهان دیگر به آن نایل می شوند و با نیل به آن، در واقع، سعادت ابدی خویش را دریافته اند. نظیر اینکه می فرماید:
وجوه یومئذ ناصرة الی ربها ناظرة(394).
(رخساری در آن روز برافروخته استو با چشم دل به سوی جمال پروردگارش نظر کننده است.)
و یا می فرماید:
و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض لیکون من الموقنین(395).
(و همچنین نشان دادیم به ابراهیم باطن و ملکوت آسمان ها و زمین را تا از اهل یقین باشد.)
طبیعی است که این مرحله نهایی و درک روشن حضوری نیز مستقیما در اختیار، نیست و چیزی است که خداوند به لطف و کرم خود به بندگان خالص و انسانهای شایسته افاضه و اعطا می کند البته مقدمات وصول به این مقام و افاضه این کمال در اختیار ما خواهد بود؛ زیرا، وصول به این درک حضوری و تعالی انسانی، نتیجه افعال اختیاری اوست که هرگاه با به طرز صحیح رهبری شود به آنجا منتهی خواهد شد و در واقع، افاضه این کمال، پاداش بخشی از افعال اختیاری ماست کارهایی که به طرز صحیح و شایسته انجام شده است که این پاداش به صورت تام و کامل در جهان دیگر به انسان داده می شود گر چه مراتب نازلتر این درک حضوری به صورت حال یا ملکه احیاناً در همین جهان نیز برای اولیاء خدا ممکن است فراهم گردد.
باید توجه داشته باشیم که در بحث از معرفت و خداشناسی، در این مقال، هیچ یک از دو ادراک حضوری نامبرده فوق؛ یعنی، ادراک فطری مبهم و ادراک حضوری روشن، نمی توانند مورد نظر ما باشند؛ چرا که، گفتیم هیچ یک از دو ادراک حضوری اختیاری ما نیستند و نخستین ادراک حضوری فطری اصولا اکتسابی نیست و دومین ادراک نیز گر چه اکتسابی است ولی مستقیما مورد اراده ما نیست و بی مقدمه، حاصل نمی شود، البته به عنوان عالیترین هدف برای رفتارهای اختیاری، مطرح می شود.
بنابر این، آنچه که با این نوشته تناسب دارد و مورد نظر می تواند باشد دو چیز دیگر است: نخست آن ادراکات حصولی و استدلالی و تحلیلی عقلی است که نسبت به خدای متعال و صفات و افعال او می توانیم کسب کنیم.
دوم آن نوع کارهای اختیاری شایسته ای است که در نزدیک شدن انسان به آن مرحله کمال نهایی و ادراک حضوری آگاهانه می توانند مؤثر باشند.
بر این اساس می توان گفت: موضوع مورد نظر ما در این بحث عبارت است از خداشناسی حصولی به معنی عام کلمه که تصدیق به اصل وجود خدای متعال و صفت توحید و سایر اسماء و صفات و افعال الهی را که در قرآن کریم و روایات معصومین (علیه السلام) آمده و از راه عقل قابل اثبات است و شناخته می شود، همه و همه را در بر دارد تا جایی که هدایت به وسیله انبیاء و حساب و پاداش و کیفر در جهان آخرت را نیز که در زمره افعال الهی به شمار می روند شامل می شود و همه اینها در حوزه خداشناسی قرار می گیرد.

ارزش خداشناسی

اکنون در این بحث اخلاقی هدف ما این است که خداشناسی را با این محتوا و در این محدوده ارزیابی کنیم و سوال ما این است که این خداشناسی از دیدگاه اخلاق از چه ارزشی برخوردار است؟
در پاسخ به این پرسش می گوییم: با توجه به اینکه ریشه تمام ارزشهای اخلاقی ایمان به خداست و از دیدگاه اسلام تا کاری به انگیزه ایمان انجام نگیرد ارزشمند نخواهد بود و با توجه به اینکه ایمان متوقف بر معرفت و شناخت است تا آنجا که نقص و کمال معرفت بالطبع در نقص و کمال ایمان دقیقاً مؤثر است و هر چه شناخت انسان زنده تر و عمیقتر باشد ایمان وی نیز به همان نسبت می تواند زنده تر و عمیقتر گردد، نتیجه طبیعی این دو مقدمه آن است که علم و معرفت نسبت به متعلق ایمان در زمره اصول و ریشه های ارزشهای اخلاقی شمرده شود و همانطور که ایمان یک حقیقت تشکیکی دارای شدت و ضعف است ولی هر چه زنده تر و قوی تر باشد انسان را وادار به حرکت و تلاش بیشتر و نظم رفتاری دقیقتر کرده و نهایتا در ارتباط با فوز و فلاح و سعادت ابدی انسان ارزشهای والاتری می آفریند علم و معرفت نیز به همان نسبت دارای شدت و ضعف است و هر چه کاملتر باشد از طریق تأثیر در ایمان، ارزش والاتری می آفریند و تأثیر عمیقتری در وصول انسان به سعادت جاودانیش و رسیدن به اصیلترین ارزش و کمال در زندگانیش را دارد. در نتیجه انسان برای رسیدن به سعادت والاتر باید ایمانش را قوی تر کند و برای تقویت بیشتر ایمان لازم است هر چه بیشتر بر شناخت و معرفت خویش بیفزاید البته به عنوان شرط لازم در کنار شرایط دیگر.

رابطه خداشناسی با ایمان

می توان گفت: خداشناسی حصولی که از راه به کار گرفتن مفاهیم و تجزیه و تحلیل ذهنی و استدلال عقلی حاصل می شود عبارت است از مجموعه ای
از قضایا در زمینه مسائل مربوط به خداشناسی که به صورت علمی، فلسفی و کلامی مطرح می شوند. قضایایی که موضوع و محمولی دارند که باید تعریف شوند و نسبتهایی دارند که با اقامه برهان می توانند مورد تأیید و تصدیق انسان قرار گیرند. یعنی، همانطور که درباره یک مسئله ریاضی می اندیشیم و راه حل آن را پیدا می کنیم، دقیقاً، درباره مسائل و معضلات مربوط به خداشناسی باید بیندیشیم و با کمک سرانگشتان اندیشه به حل این معضلات و باز کردن گره های مبهم آن بپردازیم. گر چه از بعد دیگر خداشناسی با علوم ریاضی متفاوتند چرا که، علوم ریاضی در اعمال و رفتار انسان و جریان تکامل انسانی و اخلاقی وی نقشی ندارد و اکثرا مورد غفلت قرار می گیرد مگر از نظر شغلی و حرفه ای روزانه با این علم ممارست داشته باشد مثل مهندسی که غالباً سر و کارش با هندسه است و یا حسابداری که عملا و به مقتضای شغل و حرفه ای که دارند روزانه ناگزیر از به کار گرفتن قواعد هندسی و فرمولهای ریاضی خواهند بود و این علم در آنان زنده و فعال است، بر خلاف بسیاری از افراد که بسیاری از مسائل ریاضی را حل کرده و قادر به حل آنها هستند مع الوصف، از آنجا که در زندگی ایشان علوم ریاضی نقش زیادی ندارد اکثرا از آن غفلت می کنند.
خداشناسی علمی است که در تکامل اخلاقی، انسانی و معنوی ما مؤثر است؛ به لحاظ تأثیر به کارگیری زیاد و تکرار توجه به آن در زنده بودن و مؤثر و فعال بودنش نیز دقیقاً مثل ریاضیات و هندسه خواهد بود. اگر ما قضایای فلسفی و کلامی مربوط به خداشناسی و ادله و براهین آن را یکبار بخوانیم و ببینیم و حتی حلاجی کنیم و در واقع از راه ادله و براهین قاطع ت وجود خدا بر ایمان به روشنی هم ثابت شود ولی پس از بایگانی آن در ذهن عملا از آن غفلت کنیم در واقع مسائل الهی را حل کرده ایم ولی این شناخت زنده نیست و نمی تواند تأثیر چشمگیری در زندگی و تکامل ما داشته باشد مگر آنکه روزانه و بطور مکرر به آن توجه و در فرصتهای مناسب به آن مراجعه نموده سعی کنیم آن معلومات را در ذهن آگاه خود حاضر سازیم که طبعا، در این صورت، خداشناسی در ما زنده و فعال است و در زندگی عملی و نظم رفتاری و تکامل معنوی و اخلاقی و تعالی انسانی ما نقش ایفا می کند و به کارها و تلاشهای روزانه ما جهت می دهد و این همان خداشناسی است که قرآن روی آن اصرار می ورزد. آنجا که می گوید:
قد افلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون و الذین هم عن اللغو معرضون و الذین هم للزکاة فاعلون و الذین هم لفروجهم حافظون(396).
(حقاً مؤمنان رستگار شدند کسانی که آنان در نمازشان خشوع کننده اند و کسانی که آنان از کارها و گفتارهای لغو بی هدف اعراض کننده اند و کسانی که آنان برای پرداخت و ادای زکاة فعال هستند و کسانی که آنان برای عورتهایشان نگهبانند تا به انحراف جنسی نیفتند.)
آری این گونه آیات که در قرآن فراوان به چشم می خورد در واقع روی زنده بودن و تأثیر عملی ایمان که از زنده بودن و فعال بودن خداشناسی حاصل آید اصرار می ورزند.
بنابراین، معرفت و شناخت به دو لحاظ و از دو کانال می تواند در تکامل ایمان تأثیر بگذارد: نخست، از جهت کیفی، یعنی هر چه شناخت انسان قطعی تر و محکمتر و روشنتر و از تردید و تزلزل و شک و ابهام، خالی تر باشد و به اصطلاح بحد یقین برسد و مرتبه یقینش افزایش یابد به همان میزان از ایمان قوی تر و باور والاتر و التزام عملی وسیعتر و عمیقتر برخوردار خواهد بود.
دوم آنکه هر چه نسبت به شناختی که پیدا کرده است بیشتر توجه کند و مکرر به آن مراجعه نموده و سعی کند در زندگی عملی و روز مره خویش تأثیرش دهد، بطور طبیعی، این گونه شناخت به دست فراموشی سپرده نشود و وجود ایمان زنده و فعال و مؤثری را در درون ما نگهبانی خواهد کرد. بنابراین، مراتب علم و تکرار توجه نسبت به آن در رشد و استحکام و بقاء و حیوة و بالندگی ایمان، تأثیر فراوان خواهد داشت. و از همین جا پی می بریم که چرا قرآن به ویژه بر فضیلت علم و معرفت تکیه می کند. زیرا آیات کریمه ای که درباره فضیلت علم آمده، به وضوح می توان گفت: کاملترین و روشنترین مصداق آن، علم به ذات خداوند و افعال و صفات او خواهد بود و این شناخت، قدر متیقن از مصداق علم در آیات مطلق است بگذریم از آیاتی که منحصراً، ظهور در همین نوع علم دارند. و نیز می توان گفت: ملاک فضیلت و معیار برتری آن نیز تأثیری است که بر ایمان، و از آن رهگذر، بر رفتار و از سیر رفتار و سعادت دنیوی و جاودانی انسان دارد و منشاء حیات و زندگی شایسته و درست مادی و معنوی و فردی و اجتماعی انسان می شود که خداوند در این زمینه می فرماید:
یا ایها الذین آمنوا استجیبو الله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم(397).
(ای کسانی که ایمان آوردید اجابت کنید خدا و رسول را به هنگامی که می خوانند شما را به چیزی که شما را زنده می کند.)