اخلاق در قرآن جلد اول

نویسنده : آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مترجم : تحقیق و نگارش:محمد حسین اسکندری‏

نور و ظلمت

علاوه بر خیر و شر مفاهیم عام دیگری نیز در قرآن وجود دارند که در مورد افعال اختیاری و غیر آنها بکار می روند و در موارد آنها چنین توهمی می شود که گویی معیار ارزشهای اخلاقی هستند، و از آن جمله، مفاهیم نور، ظلمت، حق و باطل می باشند.
قرآن در بسیاری از آیات اظهار می دارد که مؤمنان و صالحان در نور هستند یا وارد نور می شوند و یا بر نور آنها افزوده می شود و بر عکس، کافران و طالحان در ظلمت هستند یا در ظلمت وارد می شوند و یا بر ظلمتشان افزوده می شود. و نیز در بعضی از آیات، مفهوم نور بر خداوند اطلاق شده است و می فرماید:
الله نور السموات والارض(66).
[خداوند نور آسمانها و زمین است.]
چنانکه در مواردی بر انوار متعارف نیز که عینی و خارجی هستند نور اطلاق شده و می فرماید:
هو الذی جعل الشمس ضیاء و القمر نوراً(67).
[اوست که خورشید را نور افشان و ماه را روشن گردانید.]
و همچنین ظلمت نیز در ظلمتهای مادی بکار رفته و مثلاً می فرماید:
یخلقکم فی بطون امهاتکم خلقا من بعد خلق فی ظلمات ثلاث(68).
[شما را در شکم مادرانتان می آفریند آفرینشی پس از آفریدن در تاریکیهای سه گانه.]
بنابراین، مفاهیم نور و ظلمت در هیچ یک از موارد فوق، اخلاقی نیست چون به عنوان صفت برای فعل اختیاری انسان، مورد استفاده قرار نگرفته است.
ما تا کنون در قرآن، هیچ موردی دیگری را نیز نیافته ایم که کار اختیاری و اخلاقی به مفاهیم نور یا ظلمت توصیف شده باشد. گرچه به مواردی از کاربرد نور و ظلمت بر می خوریم که می توان گفت: توصیف کننده نتایج افعال اختیاری انسان هستند؛ نظیر اینکه می گوید:
او من کان میتاً فاحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها(69).
[آیا آنکس که مرده بود و زنده اش کردیم و برای او نوری قرار دادیم که به کمک آن میان مردم راه می رود، مثل او مانند کسی است که در تاریکیهاست و از آن خارج نمی شود.]
و آیه دیگری که می فرماید:
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور(70).
[خداوند دوست کسانی است که ایمان دارند ایشان را از تاریکیها به سوی نور بیرون آورد]
و با توجه به اینکه مفاهیم نور و ظلمت در آیات فوق نیز به عنوان صفات برای نتایج اخلاقی بکار رفته اند، می توان گفت: هیچ گاه در قرآن به شکل صفات افعال اخلاقی و به عنوان مفاهیم ارزشی به معنای اخلاقی آن بکار نرفته اند.

حق و باطل

شاید دیده باشید کسان و یا نوشته هایی را بر این باور که معیار ارزش اخلاقی مثبت را حق و معیار ارزش اخلاق منفی را باطل معرفی کرده و گمان می کنند: از دیدگاه اسلام، کاری ارزشمند است که حق باشد و کاری بی ارزش است که باطل باشد؛ ولی، با دقت در آیات قرآن، می توان دریافت که مفاهیم حق و باطل از مفاهیم عام هستند و اختصاص به امور اخلاقی ندارند و ما قبلاً(71) توضیح دادیم که حق و باطل، مشترک لفظی هستند و آنچنان کاربردهای متفاوت و متعددی دارند که پیدا کردن یک مفهوم مشترک در میان آنها مشکل خواهد بود. و حداکثر تلاشها در این زمینه، صرفاً، به بیان مناسبت میان این مفاهیم گوناگون و علت این اشتراک لفظی منتهی خواهد شد نه بیشتر.
حق در قرآن گاهی در مورد ذات خدا بکار رفته است و گاهی نیز در افعال خداوند، چنانکه در مواردی نیز به مفهوم اعتباری محض مورد استفاده قرار گرفته و مثلاً، می فرماید:
و الذین فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم(72).
[و آن کسان که در میان اموال خود حقی مشخص، برای درخواست کننده و محروم، در نظر می گیرند.]
و یا نظیر: حق شفعه و حق خیار و سرانجام، در کنار موارد نامبرده، کاربرد دیگری نیز برای این واژه در زمینه افعال اختیاری وجود دارد: هر کاری اختیاری که دارای هدفی مناسب باشد کاری حق است چنانکه، اگر کاری فاقد هدف عقلایی باشد و به یک غایت مطلوبی منتهی نشود کاری باطل خواهد بود. بنابراین، افعال اخلاقی نیز که بخشی از افعال اختیاری انسان را تشکیل می دهند در زمره موارد متعدد و مصادیق گوناگون مفاهیم حق و باطل به شمار می روند.
ذالک بان الله هو الحق(73).
یا به اینکه خلقت آسمان و زمین حق است.
خلق السموات و الارض بالحق.
ولی، در حقیقت، نه این استدلال درست است و نه آن مدعا. استدلال درست نیست؛ زیرا، اگر دقت کنیم، متوجه می شویم که مفهوم حق و باطل در قلمرو اخلاق، ویژگی خود را دارد و با مفهوم آن در آنجا که با خدا یا به خلقت زمین و آسمان اطلاق شده است کاملاً، متفاوت می باشد و در حقیقت، این استدلال یک مغالطه بیش نیست. نیز کاربرد حق در قلمرو خلقت و تکوین هم، هیچ ربطی به کاربرد ارزشی و اخلاقی آن ندارد و نمی تواند معیار آن باشد. مدعا هم درست نیست چون حق و باطل نمی تواند ملاک و معیار اخلاق و ارزش اخلاقی باشند و مفاهیم حق و باطل که در مورد افعال اختیاری بکار می رود چیزی جز مفاهیم خوب و بد نیست و همانطور که نمی توان گفت: ملاک خوب بودن افعال، خوب بودن آنهاست یا ملاک بد بودن افعال، بد بودن آنهاست، همچنین نمی توان گفت: ملاک خوب بودن یا بد بودن افعال، حق بودن یا باطل بودن آنهاست.
سخن فوق نظیر گفتاری است که به زرتشت نسبت می دهند، می گویند: زرتشت توصیه کرده است به گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک. و این را از کلمات قصار و سخنان مهم وی به شمار می آورند. ولی، اصولاً، کار خوب یعنی، کاری که باید انجام داد و خودبخود متضمن لزوم انجام خویش است. بنابراین، توصیه به لزوم انجام کار خوب، متضمن مفهوم بیشتری نسبت به خود مفهوم خوب نخواهد بود.
مهم این است که ببینیم خوب یعنی چه، کار خوب چه کاری است و چه معیاری دارد؟ در زمینه این پرسش نمی توان گفت: معیار خوب بودن کار، حق بودن آن کار است؛ زیرا مجدداً، سئوال فوق به شکل دیگری مطرح می شود که حق یعنی چه؟ و با کمی دقت به این نتیجه می رسیم که واژه حق در زمینه افعال اخلاقی، مفهومی جز مفهوم خوب ندارد. پس هنگامی که می گوئیم: ملاک در افعال اخلاقی، حق بودن و باطل بودن آن است مثل این است که بگوئیم: ملاک کار اخلاقی، خوب بودن و بد بودن کار است. بنابراین، متضمن مفهوم زایدی نیست و چیزی را اثبات نمی کند.
بنابراین، حق و باطل به طور مطلق، دارای مفاهیمی عام هستند و نمی توانند معیار اخلاق و ملاک خیر و شر باشند و هنگامی که در مورد افعال اخلاقی بکار می روند، مساوی با خیر و شر هستند و چیز زائدی را اثبات نمی کنند.
البته، در صورتی که حق را تحلیل کنیم به چیزی که در وصول انسان به مطلوب نهایی وی تأثیر مثبت دارد، متضمن یک مفهوم زائد خواهد بود وقتی می گوئیم: کار باید حق باشد، بدین معناست که باید دارای نتیجه مطلوب باشد که این هم اگر دقت کنیم، مطلب جدیدی نیست؛ چرا که، در بخش نخست گفتیم: یکی از اصول موضوعه در هر نظام اخلاقی، داشتن هدف است و در همه قواعد اخلاقی، این اصل، مثل اصول موضوعه دیگر، ملحوظ خواهید بود. بنابراین، از مفهوم حق و باطل در زمینه کشف ملاک خیر و شر و حسن و قبح اخلاقی، نمی توانیم به نتیجه ای نایل شویم.

بر و فجور

مفهوم بر از مفاهیم مخصوص افعال اختیاری است و غیر آن بکار نمی رود در تعبیرات قرآنی عامترین مفهومها در زمینه افعال اخلاقی مفهوم بر است که در سوره بقره در چند مورد بکار رفته، نظیر آنجا که می فرماید:
لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من امن بالله و الیوم الاخر(74).
[نیکی آن نیست که صورتهایتان بسوی مشرق یا مغرب گردانید، نیک آن کس است که به خدا و روز جزا ایمان آورده است.]
و لیس البر بان تأتوا البیوت من ظهورها و لکن البر من اتقی و أتوا البیوت من ابوابها(75).
نیکی [آن نیست که به خانه ها از پشت آن در آیید بلکه نیک آن است که پرهیزکاری کند. و به خانه ها از درهای آن وارد شود.]
بر فقط در افعال اختیاری و اخلاقی و به معنای کار نیک، مورد استفاده قرار می گیرند. ولی با مفهوم نیک - که هم صفت برای کار اختیاری قرار می گیرد و هم برای اشیا و اشخاص - متفاوت است. هیچ گاه به یک شخص یا شی ء خارجی صفت بر اطلاق نمی شود در این گونه موارد معمولاً، از کلمات خوب و خیر و نیک استفاده می شود. بنابراین، بر مخصوص افعال نیک است نه مطلق امور نیک.
در برابر کلمه بر به دشواری می توان واژه ای را یافت که دقیقاً مقابل آن و شامل همه اضداد آن باشد و فی المثل مانند واژه بد در برابر واژه خوب به شمار آید. گاهی در مقابل کلمه بر مفهوم اثم بکار رفته است چنانکه خداوند می فرماید:
و تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان(76).
(و به نیکی و پرهیزگاری همدستی کنید و به بدکاری و تجاوز، همکاری نکنید.)
سیئه نیز متضمن مفهومی مخالف مفهوم بر است ولی بر خلاف مفهوم بر اختصاص به اعمال اختیاری ندارد و به نتایج اعمال و خود حوادث نیز گفته می شود چنانکه می فرماید:
ان تمسسکم حسنة تسؤهم و ان تصبکم سیئة یفرحوابها(77).
(هر گاه نیکی به شما رسد غمگینشان کند و اگر حادثه ای بد و ناگوار به شما رسد بدان دلشاد شوند.)
و در این آیه سیئه به حادثه ناگوار اطلاق گردیده است.
واژه دیگری که در قرآن کریم در برابر بر بکار رفته واژه فجور است. چنانکه در تعدادی از آیات کلمه فجار در مقابل واژه ابرار قرار گرفته است خداوند در آیه ای می فرماید:
کلا ان کتاب الابرار لفی علیین(78).
و در چند آیه قبل از این به عنوان مقابل آن فرموده است:
کلا ان کتاب الفجار لفی سجین(79).
فجار در این آیه نقطه مقابل ابرار در آیه قبل قرار گرفته است. و در موارد دیگری نیز از سوره های دهر، انفطار و... به همین شکل ابرار و فجار در مقابل هم قرار گرفته اند؛ ولی، از کاربردهای گوناگون کلمه فجور می توان دریافت که این کلمه نیز درست نقطه مقابل کلمه بر نیست و کاربرد محدودتری دارد و از سوی دیگر گاهی در مقابل واژه تقوا مورد استفاده قرار گرفته است. خداوند در قرآن مجید می فرماید:
ام نجعل المتقین کالفجار(80).
(آیا تقوا پیشگان را همانند بدکاران قرار می دهیم؟)
که فجار و متقین مقابل هم هستند.
یکی دیگر از کلماتی که احیاناً در برابر واژه بر مورد استفاده قرار می گیرد کلمه جرم است که این کلمه نیز تقریباً نظیر کلمات گذشته است و اینگونه نیست که دقیقاً نقطه مقابل کلمه بر باشد.
به طور کلی باید به این نکته - که به زبان شناسی مربوط است - توجه داشته باشیم که در لغت گاهی می شود که کلمه ای برای معنایی وضع شده؛ ولی، برای مفهومی که دقیقاً نقطه مقابل معنای نخست باشد، کلمه ای وضع نشده است. در این صورت، هر گاه بخواهند لفظی را در مقابل آن کلمه قرار دهند، این لفظ به تمام معنا ضد یا نقیض آن کلمه نیست، بلکه، از مصادیق نقیض آن خواهد بود و می توان گفت: در مورد کلمه بر نیز چنین وضعی وجود دارد؛ یعنی، مفهوم خاصی که دقیقاً مقابل بر باشد در زبان عربی وضع نشده و وجود ندارد؛ از این رو، ناگزیر از چند واژه دیگر در این زمینه استفاده می شود.
از آنچه گذشت، نتیجه می گیریم مفهوم بر یکی از عامترین مفاهیم ویژه اخلاقی است و مع الوصف، از این مفهوم نیز در زمینه کشف ملاکهای اخلاقی، نمی توانیم نتیجه ای بدست بیاوریم؛ زیرا، می فهمیم که بر یعنی کار خوب، ولی، از آن نمی توان فهمید. چه کاری خوب است و معیار خوب بودن را از جای دیگر و از حقایق دیگری باید کشف کنیم. کلمه بر در عربی دقیقاً معادل کلمه نیکی در فارسی است. در باره اینکه این کلمه از چه ریشه ای گرفته شده بعضی از بزرگان اهل لغت پی جوییهایی کرده اند و وجوهی ذکر نموده اند که عاری از تکلف نیست مثلاً گفته اند بر از ماده بر است که در مقابل بحر بکار می رود. بر یعنی بیابان یا زمین خشک وسیع، و این کلمه دلالت بر وسعت می کند. بنابراین بر دلالت بر توسع خیر و زیادی کارهای خوب می کند. ولی این سخن خالی از تکلف نیست، چرا که، اگر کاربرد کلمه بر بدین لحاظ بود قطعاً وسعت بحر بیش از بر بوده و کاربرد کلمه بحر در زمینه زیادی و کثرت خیلی شایعتر است. از سوی دیگر در کلمه بر وسعت و زیادی الزامی نیست و حتی یک معنای کلمه کمک نمی کند بلکه گمراه کننده هم هست. مفهوم بر چنانکه گفتم بمعنی نیکی بوده و از مفاهیم بسیار واضع است و بحث در اینکه آیا ریشه مشترکی با بر یا چیزی دیگر دارد یا نه برای ما مشکلی را حل نمی کند. مفهوم بر با سایر مفاهیمی که از ب و ر تشکیل شده حکم مشترک لفظی را دارد صفت آن بر یار بار و به معنای شخص نیک است و با بری که به معنای خشکی بکار می رود هیچ ربطی ندارد. این کلمه ای مشق است و آن کلمه ای جامد.
هر چیزی را که مردم خوب بدانند در عرف آنها بر است. البته، بعضی از مردم آداب و رسوم و مراسمی را هم که در یک جامعه معتبر است بر حساب می کردند، گو اینکه از یک سری ریشه های افسانه ای و حتی از خرافات سر چشمه گرفته باشند، قرآن بر این معنی تکیه می کند که بر قوامش به آداب و رسوم و یا چیزهایی که ریشه اش از خرافات باشد نیست، بلکه پایه عقلی و منطقی دارد. در جاهلیت میان اعراب، رسومی معمول بود و می گفتند اینها بر است؛ مثلاً، یکی از رسومشان این بود که در موقع حج به خانه های خود از در وارد نمی شدند و معتقد بودند بر )آن است که اگر کسی در موقع حج خواست به خانه برود به جای در از دیوار وارد شود که این یک رسم باطل جاهلی بود و هیچ ریشه منطقی نداشت. از این رو، قرآن در برابر آن ایستاده و می فرماید:
لیس البر بان تأتو البیوت من ظهورها و لکن البر من اتقی و اتو البیوت من ابوابها(81).
(نیکی آن نیست که به خانه ها از پشت (دیوار) آنها وارد شوید بلکه نیک آن کس است که تقوا کند و به خانه ها از درهای آنها وارد شود.)
و از اینجا معلوم می شود آنچه بعضی از جامعه شناسان پنداشته اند که اخلاق اموری صرفاً قراردادی است و هیچ واقعیتی ندارد؛ بلکه، از آداب اجتماعی سرچشمه می گیرد، از دیدگاه اسلام پندار درستی نیست. از این دیدگاه بر ریشه واقعی و منطقی و عقلایی دارد و اخلاق، صرف آداب و رسوم بی اساس نیست.بنابراین کارهای خرافاتی را گر چه در جامعه ای مرسوم باشد نمی توان و نباید بر به حساب آورد.
کلمه بر با مشتقاتش نظیر کلمه بر که صفت و بررة و ابرار که جمعهای آن هستند و نیز افعالی که از آن گرفته می شود در مجموع در قرآن بیست بار بکار رفته است. و نیز معمولاً، در مقابل ابرار کلمه فجار و در مقابل بر کلمه فجور قرار می گیرد.