اخلاق در قرآن جلد اول
نویسنده : آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مترجم : تحقیق و نگارش:محمد حسین اسکندری
رابطه خداشناسی با ایمان
می توان گفت: خداشناسی حصولی که از راه به کار گرفتن مفاهیم و تجزیه و تحلیل ذهنی و استدلال عقلی حاصل می شود عبارت است از مجموعه ای
از قضایا در زمینه مسائل مربوط به خداشناسی که به صورت علمی، فلسفی و کلامی مطرح می شوند. قضایایی که موضوع و محمولی دارند که باید تعریف شوند و نسبتهایی دارند که با اقامه برهان می توانند مورد تأیید و تصدیق انسان قرار گیرند. یعنی، همانطور که درباره یک مسئله ریاضی می اندیشیم و راه حل آن را پیدا می کنیم، دقیقاً، درباره مسائل و معضلات مربوط به خداشناسی باید بیندیشیم و با کمک سرانگشتان اندیشه به حل این معضلات و باز کردن گره های مبهم آن بپردازیم. گر چه از بعد دیگر خداشناسی با علوم ریاضی متفاوتند چرا که، علوم ریاضی در اعمال و رفتار انسان و جریان تکامل انسانی و اخلاقی وی نقشی ندارد و اکثرا مورد غفلت قرار می گیرد مگر از نظر شغلی و حرفه ای روزانه با این علم ممارست داشته باشد مثل مهندسی که غالباً سر و کارش با هندسه است و یا حسابداری که عملا و به مقتضای شغل و حرفه ای که دارند روزانه ناگزیر از به کار گرفتن قواعد هندسی و فرمولهای ریاضی خواهند بود و این علم در آنان زنده و فعال است، بر خلاف بسیاری از افراد که بسیاری از مسائل ریاضی را حل کرده و قادر به حل آنها هستند مع الوصف، از آنجا که در زندگی ایشان علوم ریاضی نقش زیادی ندارد اکثرا از آن غفلت می کنند.
خداشناسی علمی است که در تکامل اخلاقی، انسانی و معنوی ما مؤثر است؛ به لحاظ تأثیر به کارگیری زیاد و تکرار توجه به آن در زنده بودن و مؤثر و فعال بودنش نیز دقیقاً مثل ریاضیات و هندسه خواهد بود. اگر ما قضایای فلسفی و کلامی مربوط به خداشناسی و ادله و براهین آن را یکبار بخوانیم و ببینیم و حتی حلاجی کنیم و در واقع از راه ادله و براهین قاطع ت وجود خدا بر ایمان به روشنی هم ثابت شود ولی پس از بایگانی آن در ذهن عملا از آن غفلت کنیم در واقع مسائل الهی را حل کرده ایم ولی این شناخت زنده نیست و نمی تواند تأثیر چشمگیری در زندگی و تکامل ما داشته باشد مگر آنکه روزانه و بطور مکرر به آن توجه و در فرصتهای مناسب به آن مراجعه نموده سعی کنیم آن معلومات را در ذهن آگاه خود حاضر سازیم که طبعا، در این صورت، خداشناسی در ما زنده و فعال است و در زندگی عملی و نظم رفتاری و تکامل معنوی و اخلاقی و تعالی انسانی ما نقش ایفا می کند و به کارها و تلاشهای روزانه ما جهت می دهد و این همان خداشناسی است که قرآن روی آن اصرار می ورزد. آنجا که می گوید:
قد افلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون و الذین هم عن اللغو معرضون و الذین هم للزکاة فاعلون و الذین هم لفروجهم حافظون(396).
(حقاً مؤمنان رستگار شدند کسانی که آنان در نمازشان خشوع کننده اند و کسانی که آنان از کارها و گفتارهای لغو بی هدف اعراض کننده اند و کسانی که آنان برای پرداخت و ادای زکاة فعال هستند و کسانی که آنان برای عورتهایشان نگهبانند تا به انحراف جنسی نیفتند.)
آری این گونه آیات که در قرآن فراوان به چشم می خورد در واقع روی زنده بودن و تأثیر عملی ایمان که از زنده بودن و فعال بودن خداشناسی حاصل آید اصرار می ورزند.
بنابراین، معرفت و شناخت به دو لحاظ و از دو کانال می تواند در تکامل ایمان تأثیر بگذارد: نخست، از جهت کیفی، یعنی هر چه شناخت انسان قطعی تر و محکمتر و روشنتر و از تردید و تزلزل و شک و ابهام، خالی تر باشد و به اصطلاح بحد یقین برسد و مرتبه یقینش افزایش یابد به همان میزان از ایمان قوی تر و باور والاتر و التزام عملی وسیعتر و عمیقتر برخوردار خواهد بود.
دوم آنکه هر چه نسبت به شناختی که پیدا کرده است بیشتر توجه کند و مکرر به آن مراجعه نموده و سعی کند در زندگی عملی و روز مره خویش تأثیرش دهد، بطور طبیعی، این گونه شناخت به دست فراموشی سپرده نشود و وجود ایمان زنده و فعال و مؤثری را در درون ما نگهبانی خواهد کرد. بنابراین، مراتب علم و تکرار توجه نسبت به آن در رشد و استحکام و بقاء و حیوة و بالندگی ایمان، تأثیر فراوان خواهد داشت. و از همین جا پی می بریم که چرا قرآن به ویژه بر فضیلت علم و معرفت تکیه می کند. زیرا آیات کریمه ای که درباره فضیلت علم آمده، به وضوح می توان گفت: کاملترین و روشنترین مصداق آن، علم به ذات خداوند و افعال و صفات او خواهد بود و این شناخت، قدر متیقن از مصداق علم در آیات مطلق است بگذریم از آیاتی که منحصراً، ظهور در همین نوع علم دارند. و نیز می توان گفت: ملاک فضیلت و معیار برتری آن نیز تأثیری است که بر ایمان، و از آن رهگذر، بر رفتار و از سیر رفتار و سعادت دنیوی و جاودانی انسان دارد و منشاء حیات و زندگی شایسته و درست مادی و معنوی و فردی و اجتماعی انسان می شود که خداوند در این زمینه می فرماید:
یا ایها الذین آمنوا استجیبو الله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم(397).
(ای کسانی که ایمان آوردید اجابت کنید خدا و رسول را به هنگامی که می خوانند شما را به چیزی که شما را زنده می کند.)
راه خداشناسی
اکنون پس از آنکه مفهوم خداشناسی و رابطه اش با ایمان و ارزش والایی که دارد روشن شد این پرسش مطرح است که انسان چگونه می تواند به شناخت خداوند، این معرفت ارزشمند یابد؟
در پاسخ به سوال فوق می گوییم: قضایای علمی دوگونه اند: یک دسته قضایای هستند که صرفا، تصور موضوع و محمول و نسبت آن قضیه برای نفس انسانی کافی است که به تصدیق آن نایل آید؛ و لی، هرگاه قضیه ای بدیهی نباشد و به اصطلاح، نظری و اکتسابی باشد، تصورات نامبرده به تنهایی نمی توانند منشأ تصدیق نفس شوند؛ بلکه، راه منطقی فراهم آوردن تصدیق آن است که در کنار تصور موضوع و محمول و نسبت قضیه برای اثبات آن، برهان اقامه کنیم. البته، راه تحصیل شناخت برای ما منحصر به برهان عقلی نیست و به تناسب موضوعات متنوعی که مورد شناخت انسان هستند احیاناً از راههای گوناگون دیگری مثل تجربه در موضوعات علمی، و نقل در موضوعات تاریخی، و گفتار معصومین در موضوعات فقهی و غیره استفاده می کند و هر یک از اینها به نوبه خود در موضوع متناسب خود شناخت ایجاد می کنند؛ ولی، در موضوع خداشناسی یک راه بیشتر وجود ندارد که همان که همان برهان عقلی خواهد بود. وقتی که موضوع شناخت خداست معنا ندارد که در چنین موضوعی به نقل دیگران و یا حتی به نقل از پیامبر یا امام معصوم تکیه کنیم، چنانکه از راه تجربه حسی نیز تحصیل این معرفت امکان پذیر نیست. بنابر این، تنها راهی که برای شناخت خدا وجود دارد برهان عقلی خواهد بود. بدیهی است نه شناخت حضوری که از راه استدلال و برهان عقلی حاصل نمی شود و راه وصول به آن عبارت است از تمرکز توجه و جهاد با نفس و عبادت خدای متعال.
در زمینه خداشناسی حصولی براهین روشن و اطمینان بخشی وجود دارد. که ما در اینجا به بیان آنها نمی پردازیم و برای اطلاع از آنها می توان به علوم مربوطه مثل علم کلام و فلسفه رجوع کرد. تنها چیزی که در این زمینه باید یاد آوری کنیم این است که براهین خداشناسی غالباً بر مقدمات و اصول و پیش فرضهایی مبتنی می شوند که درک واقعی آن براهین به درک این مقدمات وابسته بوده و درک آن مقدمات با ممارست و موانست با منطق و کلام و فلسفه عملی و ممکن خواهد بود. از این رو، القاء این مطالب و طرح این براهین برای افراد معمولی و بی اطلاع از علوم نامبرده نه تنها بی فایده است که احیاناً ممکن است زیانبار نیز باشد و شبهاتی را در ذهنشان به وجود آورد که جواب آن را بزودی نفهمند. پس لازم است در تعلیم، سطح درک متعلم را در نظر گرفته، مطالب مورد نظر را با رعایت تناسب ظرفیت ادراک و سطح فهم او به وی آموزش دهیم واز القاء شبهات پیچیده که پاسخگویی به آن مشکل است خودداری کنیم تا مبادا به جای هدایت، موجب گمراهی وی گردیم.
می توان گفت: بهترین روش برای خداشناسی و تحصیل معارف الهی روش اولیاء و انبیاء و از همه بهتر روش قرآن کتاب آسمانی و بیان پروردگار است که می توان در زمینه ترویج خداشناسی برای عموم از این روشها استفاده کرد. البته، منظور ما این نیست که از ارزش مباحث کلامی و فلسفی بکاهیم، بلکه، می خواهیم بگوییم: طرح این گونه مباحث برای قشر خاصی از مردم که ذهنشان ورزیده است و با فلسفه و کلام آشنایی دارند مفید خواهد بود نه برای عموم مردم و یا در جایی ضرورت پیدا می کند که دیگران شبهاتی القاء کرده باشند. ولی در تعلیم ابتدایی افراد متعارف، راه خداشناسی متوقف بر طرح مطالب پیچیده فلسفی و درک اصطلاحات مشکل آن نیست تا اگر از درک آنها عاجز بودند از شناختن خداوند نیز مایوس شوند. نتیجه می گیریم که راه خداشناسی اقامه برهان عقلی است و قرآن نیز در زمینه خداشناسی و مسائل اعتقادی برای اقناع عقول و اندیشه های مردم به اقامه برهان می پردازد.
انگیزه های خداشناسی
اکنون سوال دیگری در این نقطه از بحث، قابل طرح و بررسی خواهد بود درباره اینکه چه عوامل و انگیزه هایی هستند که شخص را وادار به این می کنند تا در مسیر خداشناسی قدم بردارد و معرفت او را جویا شود؟ پاسخ به این سوال از نقطه نظر علم اخلاق از اهمیت والایی برخوردار است زیرا انسان با شناختن چنین عوامل و انگیزه هایی می تواند از رهگذر تقویت آنها خودش یا دیگران را در زمینه خداشناسی به تلاش بیشتری وا دارد و یا با شناساندن و تأیید و تحریک آنها شخص را وادار کند تا بطور خودکار، دنبال کسب معرفت برود. بنابر این، برای یک معلم اخلاق و مربی، شناختن این انگیزه ها ضروری به نظر می رسد چنانکه شناخت راههای تقویت و تحریک آنها نیز لازم است. از این رو، در اینجا ما نیز تا آنجا که مجال داشته باشیم برای پاسخگویی به سوال فوق به بررسی برخی از این عوامل و انگیزه ها می پردازیم.
الف - از جمله انگیزه هایی که در زمینه مطلق علوم و همه معارف و شناختهای انسان تأثیر مثبت دارد عبارت است از فطرت حقیقت طلبی. آفریدگار متعال، انسان را به گونه ای آفریده است که فطرتا و از درون خود طالب شناخت حقایق است و پیوسته در جستجوی این گمشده خویش به طرح سوالات و حل مسائل در زمینه های متنوع و موضوعات گوناگون می پردازد. و از همین جاست که در زمینه معارف و علوم تاکنون پیشرفت چشمگیری کرده است و فلسفه و علوم مختلف و رشته های گوناگون تخصصی را که روز به روز انشعاب بیشتری می یابند به وجود آورده و از این رهگذر به اختراعات و اکتشافات و ترقی و تعالی در زندگی دست یافته است.
حقیقت جویی یک میل فطری و جبری است که در درون هر انسانی ریشه دارد و احیاناً از آن به غریزه کنجکاوی تعبیر می شود. این گرایش، به هر نامی که از آن یاد کنیم، در واقع جزئی از حقیقت انسان است و در سرشت و نهاد انسان و اعماق هستی وی ریشه دارد که هر گاه از آن غفلت کنیم در واقع از بخشی از انسانیت و پاره ای از وجود خویش غفلت کرده ایم. بنابراین، انسانیت و کمال انسانی انسان این اقتضا را دارد تا به جستجوی حقایق و درک آنها بپردازد و اگر در این کار کوتاهی کند در واقع به انسانیت او لطمه خورده است و تا حد حیوانیت و پایین تر، سقوط خواهد کرد.
بنابراین ما می توانیم، با ایجاد پیوند میان حقیقت جویی و کمال جویی در انسان که از آن عامتر و وسیعتر و عمیقتر خواهد بود و یا بهتر است بگوییم: با آگاهی دادن و تنبه نسبت به این پیوند واقعی که در بین این دو گرایش وجود دارد، افراد را در این زمینه وادار به تلاش و فعالیت بیشتری کنیم؛ چرا که، هیچ انسانی مایل نیست ناقص باشد و یا در قعر حیوانیت سقوط کند و از انسانیت و کمال انسانی دور شود. و اگر متوجه شود، کوتاه آمدن در درک حقایق به این معنا خواهد بود، سعی و تلاش خود را، تا آنجا که برایش میسر باشد، برای پیشگیری از سقوط، بیشتر خواهد کرد، به طرح سوالاتی می پردازد و آماده پاسخ جویی یا پاسخگویی به مسائلی می شود که طبعا، یکی از مهمترین آنها این سوال ریشه دار خواهد بود که: آیا جهان آفریننده ای دارد یا نه؟ و اگر دارد صفات و افعال او چه هستند؟
البته، این غریزه در همه افراد کارآیی لازم را ندارد؛ بلکه، قشر محدودی از اجتماع هستند که این انگیزه در ایشان قوی است و صرفا به تحریک فطری و به منظور حقیقت جویی، دنبال علم و معرفت و درک حقیقت می روند. غالب کسانی که به دنبال کسب معارف و از جمله توحید و خداشناسی و مسائل مربوطه می روند دست کم، باید در آنان انگیزه های دیگری نیز به این انگیزه حقیقت جویی ضمیمه شود و آن را تقویت کند تا بتوانند در این مسیر قدم بردارند و کم هستند کسانی که همت بلند دارند و می خواهند حقایق را و در راس همه، آفریننده هستی را صرفا، بخاطر درک حقیقت و بالا بردن معرفت خویش جستجو قرار دهند.
شاید بتوان گفت: این که در قرآن، در موارد بسیار فراوانی بر حق و حقیقت تکیه می کند تأییدی بر این سخن ماست و خود این اهتمام، دلیل بر این است که قرآن وجود این گرایش را در انسان پذیرفته است و تکیه بر آن را به عنوان یک عامل مؤثر تربیتی قبول دارد. از این رو، به آیاتی بر می خوریم نظیر آیه:
الحق من ربک فلا تکونن من الممترین(398).
(تو که به دنبال حق می گردی حق از پروردگار توست پس نباید از شک کنندگان (و مردد و دو دل) باشی.)
و آیه:
فهدی الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه(399).
(پس خداوند هدایت کرد کسانی را که ایمان آورده اند، در زمینه آنچه را که در آن اختلاف می کردند از حق.)
این آیه نشان می دهد که همه طالب حقند ولی بر سر اینکه حق چیست و یا کدام است اختلاف می کنند و یا آیه:
تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق(400).
(می بینی چشمانشان را که جاری می شود از اشک از جهت آنچه را که شناختند از حق.)
یا آیه:
و ما لنا لا نومن بالله و ما جائنا من الحق(401).
(و چه بیماری برای ماست که ایمان نمی آوریم به خدا و آنچه به سوی ما آمد از حق.)
و آیه:
افمن یهدی الی الحق ان یتبع امن لایهدی الا ان یهدی(402).
(آیا آن کس که هدایت به سوی حق می کند شایسته است که پیروی شود یا آن کس که هدایت نکند جز آنکه نخست خودش هدایت شود.)
و یا آیه:
قالوا اجئتنا بالحق ام انت من اللاعبین(403).
(گفتند: آیا حق را برای آورده ای یا آنکه تو از بیهوده کاران هستی).
آیات فوق وجود چنین گرایشی را در انسان مفروض گرفته است و در زمینه وجود چنین گرایشی از این طریق بطور متنوع درباره حق سخن می گوید؛ زیرا، اگر چنین گرایشی در انسان نباشد؛ اصولا، این گونه تأکید بر حق بی معنی خواهد بود. و از رهگذر وجود این گرایش با تعیین مصداق حق آن را جهت می دهد به سوی اهداف خاص خود. به عبارت دیگر قرآن کریم اصل فطرت گرایش به حق را در انسان پذیرفته است و پس از پذیرش، از دو راه آن را تقویت و تأیید و هدایت می کند یکی از راه دست گذاردن روی این گرایش تنبه و توجه دادن انسان بوجود آن و تحریک و برانگیختن آن، و دوم از راه تعیین مصداق و شناساندن حق که باعث روشن تر شدن و مشخص تر شدن متعلق این گرایش و جهت آن و نهایتا حرکت و فعالیت انسان به سوی شناخت و معرفت حقایق و نیز بزرگترین و بالاترین آنها که وجود خدای متعال می باشد.
ب - انگیزه دیگری که در انسان وجود دارد و به تناسب این بحث می توان روی آن دست گذارد، حب ذات است که در نقش یک عامل درونی نیرومند، انسان را وا می دارد تا کمالات خویش را دنبال کند و فضیلت و شرافت انسانی را در خویش محفوظ بدارد. از دیدگاه فلسفه و علم النفس، یکی از فروع حب ذات یا خود خواهی و خود دوستی که گاهی نیز از آن به کرامت خودخواهی تعبیر می شود، این است که انسان به شدت خواهان آن است که انسانیتش حفظ شود و با حیوانات فرق داشته باشد. و از آن جا که زندگی و کرامت انسانی و مقام انسانیت - بر خلاف زندگی حیوانی مبتنی بر قوانین کور و سیر غریزی که در آن تعقل و گزینش عقلانی را جایی نیست و یا بسیار ضعیف است - کاملاً وابسته به این است که زندگی انسان بر پایه های عقلانی استوار و رفتارش برگزینش عقلانی متکی باشد و در چارچوب ایدئولوژی و جهان بینی و قالبها و استانداردهای معقول و منطقی، ظاهر شود.
بنابر این، در زندگی انسانی، رفتار انسان در قالبهایی ارزشی و عقلانی ظاهر می شود که آنها نیز به نوبه خود، مبتنی بر شناختها و بینشهای عقلانی و در راس همه آنها خداشناسی خواهد بود. و به عبارتی اگر انسان خدا را نشناسد، در واقع، جهان بینی صحیح و عقلانی ندارد و با فقدان جهان بینی معقول، از داشتن ایدئولوژی درست محروم خواهد بود که در این صورت، رفتار صحیح و انسانی از وی صادر نمی شود.
در این زمینه به آیات قرآن بر می خوریم که به طرز ظریف و در عین حال، روشنی بر این حقیقت تکیه می کند و کسانی را که فاقد معارف باشند و بر اساس قوانین و اصول عقلانی و منطقی، زندگی خویش را پی ریزی نکرده باشند تا حد حیوانات و حتی حدی پست تر و گمراه تر از حیوانات تنزل می دهد آنجا که می گوید:
و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون(404).
(و محققاً، آفریدیم برای جهنم بسیاری از جن و انس را برایشان دلهایی است که با آنها نمی فهمند و برایشان چشمهایی است که با آن ها نمی بینند و برایشان گوشهایی است که با آنها نمی شوند، آنان همانند چهارپایانند؛ بلکه آنان از چهارپایان گمراه ترند آنان همان غفلت زدگان هستند.)
در اینجا حقیقتی را یادآوری می کنیم که آیات قرآن در دو مورد به این حقیقت پرداخته است در مورد نخست می گوید:
ان شرالدواب عندالله الذین کفروا فهم لا یومنون(405).
(که بدترین جانوران در پیشگاه خداوند کسانیند که کفر ورزیدند پس آنان ایمان نمی آورند.)
و در مورد دوم می گوید:
ان شرالدواب عندالله الصم البکم الذین لا یعقلون(406).
(که بدترین جانوران در پیشگاه خداوند انسان کر و لال است کسانی که نمی اندیشند.)
اکنون، اگر، این دو آیه را با هم تطبیق کنیم، نتیجه خواهیم گرفت که نبود ایمان معلول یک نوع کوری باطنی و نداشتن علم صحیح و به کار نبردن عقل است. بنابر این، راه کسب ایمان درست به کار گرفتن عقل و خرد است که از رهگذر آن به معرفت صحیحی دست یابیم تا زمینه پیدایش ایمان در ما فراهم شود.
در واقع آیاتی که همانند آیات فوق این گونه روی ادراکات انسانی تکیه می کنند که فقدان آن را با فقدان انسانیت همراه و همسو می دانند و از این رهگذر می کوشند تا ایشان را وادار به تلاش در مسیر به کار گرفتن اندیشه و اکتساب معارف حقه کنند نظیر آیه:
ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا(407).
(آیا باور داری که بیشتر آنان می شنوند یا می اندیشند نیستند آنان جز همانند چهارپایان بلکه آنان گمراه ترند.)
در واقع این گونه آیات را می توان گفت: روی همین انگیزه کرامت خواهی انسان تأکید دارند و بر این اساس که این گرایش در نهاد انسان ریشه دارد به عنوان یک عامل تربیتی از آن در مسیر رشد و تعالی انسان استفاده می کنند. و بدین منظور که میل به کمال و کرامت خواهی را در انسان هم تحریک و تقویت و هم به سوی مقصد صحیح آن هدایت کنند، نیندیشیدن و به طرز صحیح استفاده نکردن از قوای ادراکی، نعمتهای بزرگی که خداوند در اختیار بشر قرار داده است، را به عنوان سقوط در مقام پست حیوانی مطرح می سازند.
ج - سومین انگیزه ای که در این زمینه می توان روی آن دست گذارد و در تحصیل معرفت می تواند مؤثر باشد عبارت است از فطرت حق شناسی و بجای آوردن سپاس و شکر منعم. هر انسانی دارای فطرت سالم، هنگامی که مورد احسان شخصی قرار گرفت، خود را مدیون شخصی می داند که به وی احسان کرده است و پیوسته در این فکر است که بخاطر این احسان، به نحوی از وی سپاسگزاری کند. چنین تمایلی در اعماق فطرت انسان ریشه دارد و در مواقع مناسب آثار خود را ظرهر می سازد مگر آنکه عواملی مانع از تأثیر این گرایش شوند و یا انحرافی در فطرت انسان در اثر برخی از کار و کردارها به وجود آمده باشد.
از آنجا که انسان در این عالم به تناسب سطح فکر و اندیشه اش، این حقیقت را درک می کند که از نعم فراوانی برخوردار است و هر چه از اندیشه عمیقتر و دقت فراوانتر برخوردار باشد و بهتر بتواند ظرافتها و نعمتهای دقیقتر و ظریفتر را درک کند بیشتر و وسیعتر و عمیقتر خویش را غرق در نعمتها می بیند و طبعا، این سوال برایش طرح می شود که این نعمتها از آن کیست؟ و من مورد احسان چه شخصی قرار گرفته ام؟ و در اینجاست که فطرت حق شناسی نیز جزء نیرومندترین عواملی است که وی را در این زمینه وادار به تلاش و جستجو می کند تا منعم خویش باز شناسد و شکر و سپاس نعم وی را بجای آورد. و یا اگر برایش ممکن باشد حتی به نحوی این احسانها و انعامها را جبران کند. او در واقع این کار را وظیفه انسانی خودش تلقی می کند و کوتاهی در آن برایش با ناراحتی درونی و عذاب وجدان و پشیمانی همراه خواهد بود. درست مثل کسی که از طریق بانک مبلغ گزافی برایش حواله شود ولی صاحب پول و امضاء کننده حواله را نشناسد. که فطرتا تا آن جا که برایش مقدور باشد سعی در شناخت وی خواهد کرد و این حس حق شناسی او را آرام نمی گذارد تا یا وی را بیابد و به نحوی این لطف او را جبران کند و یا از رفتن وی مایوس گردد.
در واقع، این یک گرایش فطری و غیر اکتسابی است که خداوند در نهاد انسان قرار داده و بخشی از حقیقت انسان خواهد بود آن چنان که گویی کمبود و نقصی در خویش احساس می کند و در تلاش است تا آن برطرف سازد و انسانیت خویش را کامل کند.
قرآن وجود این گرایش فطری را نیز در نهاد انسان مفروض می داند و به عنوان یک عامل به تقویت و هدایت آن می پردازد. در آن آیه که می فرماید:
هل جزاء الاحسان الا الاحسان(408).
(آیا پاداش احسان چیزی جز احسان است؟)
در واقع این از آن نوع پرسشهایی است که پاسخ آن را قرآن از اعماق وجدان انسان طلب می کند و آن را بدین منظور طرح می کند تا فطرت انسان را بیدار و این تمایل فطری حق شناسی را در وی هشیار کند. از این گذشته اگر درباره آیات فراوانی که نعمتهای خداوند را یاد آوری می کنند و نعمتها را یک به یک به خداوند نسبت می دهند، کمی دقت کنیم توجه پیدا خواهیم کرد که همه این آیات در واقع، این هدف را دنبال می کنند که از فطرت حق شناسی انسان به عنوان یک عامل تربیتی استفاده کننده و با هشیار کردن و تحریک کردن و جهت دادن آن شخصیت انسان را پرورش داده و به کمال برسانند و به عنوان نمونه به یک آیه اشاره می کنیم که می فرماید:
و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض لیقولن خلقهن العزیز العلیم الذی جعل لکم الارض مهدا و جعل لکم فیها سبلا لعلکم تهتدون والذی نزل من السماء بقدر فانشرنا به بلدة میتا کذلک تخرجون والذی خلق الازواج کلها و جعل لکم من الفلک و الانعام ما ترکبون لتستووا علی ظهوره ثم تذکروا نعمة ربکم اذا استویتم علیه و تقولوا سبحان الذی سخرلنا هذا و ما کنا له مقرنین و انا الی ربنا لمنقلبون(409).
(و هر گاه از آنان بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفرید البته خواهند گفت: خداوند مقتدر دانا آفریدشان آن کس که برایتان زمین را گهواره قرار داد برایتان در آن راههایی باشد که هدایت یابید و آن کس که فرود آورد از آسمان آب به اندازه سپس زنده کردیم به وسیله آن دیار مرده ای را این گونه زنده و خارج می شوید و آن کس که آفرید جفتها همه شان را و قرار داد برای شما از کشتی و چارپایان چیزی که سوار می شوید تا استقرار یابید بر پشتهاشان سپس یاد آوری کنید نعمت پروردگارتان را هنگامی که بر آن استقرار یافتید و بگویید: منزه و بی عیب است آن کس که رام کرد برایمان این را و اگر خداوند چنین نکرده بود ما خودمان بر انجام آن توانمند نبودیم و ما به سوی پروردگارمان بازگشت کننده ایم.)
آری این نعمت ها را خداوند به شما داده است زمین را او برایتان گهواره قرار داد تا بیاسائید راهها را او برایتان ترسیم کرد تا هدایت یابید کشتی و چارپا را او در اختیارتان گذاشت تا سوار شوید سپس به یاد نعمتهای خدا بیفتید و سپاس او به جای آرید و تسبیح او گویید و به سوی پروردگار خویش راه یابید.
د - انگیزه دیگری که می تواند انسان را وادار به تلاش در مسیر شناخت حق کند تمایل به تقرب و نزدیک شدن به یک مقام بلند مرتبه و یک موجود کامل قدرتمند است. انسان در این اندیشه است که اگر خدایی بر جهان هستی حاکم باشد می تواند با هدایت او راه کمال خویش باز یابد و با اطاعت دستوراتش به وی نزدیک شود و در جوار رحمتش قرار گیرد و این به نوبه خود، انگیزه می شود برای اینکه به جستجو پردازد تا او را بشناسد. و این در واقع جزء خواستهای فطری انسان است و از حب ذات و حب کمال وی منشعب می شود.
تمایل به نزدیک شدن به یک شخص قدرتمند و دارای مقام و منزلت و ایجاد ارتباط با وی را در زندگی روزمره و حرکات و رفتار و گفتار معمولی افراد می توان با کمی دقت بخوبی احساس کرد. بسیار اتفاق می افتد و برخورد می کنیم به افرادی که فی المثل با طرح یک داستان در واقع می خواهند صریحا یا تلویحا، ارتباطشان را با یک شخصیت اظهار کنند و به عنوان یک مسئله مهم و مطلوب و یک امتیاز جالب که واجد آن هستند آن را به رخ دیگران بکشند و به آن افتخار و خودنمایی کنند.
بنابر این، تمایل به نزدیک شدن به موجود کامل، فطری انسان است حال اگر یک موجود، فوق همه موجودات و کامل مطلق باشد، قطعا، تقرب به او با تقرب به موجودات دیگر به هیچ وجه قابل قیاس نخواهد بود. چرا که، اگر بخواهیم مفهوم کمال مطلق را در مبدا متعال و آفریننده هستی باز شناسیم متوجه خواهیم شد آن چنان کمالی است که اگر همه بزرگان عالم را از سلاطین و زمامداران حق و باطل تا علماء و دانشمندان بزرگ و کلیه جمالها و ثروتها را در نظر بگیرم در مقایسه با آن کمال مطلق الهی چیزی به حساب نمی آیند و همچون قطره کوچکی است در کنار دریای عظیم. و با توجه به این حقیقت چگونه می توان نزدیک شدن به چنین مقامی عظیم را با نزدیک شدن به این شخصیتهای انسانی ظاهری که بندگان اویند مقایسته کرد و به جاری تعبد و تقرب به وی به دیگران پیوست.
این اندیشه ژرف انگیزه عمیقی را در انسان زنده و تحریک می کند و احیاناً، به صورت یک عطش شدید سیراب نشدنی، انسان را به دنبال آن کمال مطلق به جستجو وا می دارد تا از رهگذر عرفان وی از این آب زلال و گوارا بیاشامد و به نسبت معرفتی که یافته است از آن بکاهد. و پس از شناخت به عبادت و پرستش وی همت گمارد تا در پیشگاه او منزلت یابد و با نزدیک شدن به او در جوار رحمتش قرار گیرد.
بدیهی است ذکر این مثال ساده برای کسانی مفید است که هنوز در ابتدای راهند؛ ولی، آنان که راه را طی کرده و به مراحلی از تقرب و تعالی رسیده اند؛ طبعا، از چنین مثالهایی بی نیاز خواهند بود.
آنچه تاکنون نام بردیم اصیلترین انگیزه هایی بودند در انسان که در این زمینه مؤثرند هر چند که در اینجا لازم است یاد آوری کنیم که باعثیت و انگیزندگی این انگیزه ها در مردم معمولی و در عامه مردم زیاد قوی نیست و انگیزه حقیقت طلبی یا حق شناسی یا کرامت خواهی و یا تقرب به موجود متعالی به تنهایی در اکثریت مردم نمی توانند نقش زیادی داشته و آنان را وادار به حرکت در میدان خداشناسی کنند. بجز تعداد کمی از مردم و قلیلی از انسانهای برتر که تحت تأثیر این ارزشها و انگیزه های متعالی انسانی قرار دارند و صرفا بخاطر حقیقت طلبی و حق شناسی و کرامت خواهی و صرفا برای تقرب یافتن و منزلت پیدا کردن در پیشگاه خداوند رب انسانها به تلاش و جستجو می پردازند و به دنبال خداشناسی و پرستش وی می روند. البته انگیزه های دیگری را می توان نام برد که چون فهم آنها آسانتر اثرشان محسوستر و منفعت آنها نقدتر است، در سطحی وسیعتر و قشری عمیقتر از مردم می توانند مؤثر و محرک باشند؛ چرا که نفع و ضرر و یا لذت و الم آنها برای همه محسوس و قابل درک خواهد بود و می توانند عامه مردم را تحت تأثیر خود به حرکت و تلاش وادارند. و ما در اینجا تعدادی از آنها را نام می بریم:
ه - یکی از انگیزه های نوع دوم انگیزه منفعت طلبی است انسانها معمولاً به دنبال کسب منافع مادی و دفع ضررها در تلاشند و همه حرکتها و تلاشها و گفتار و رفتار خویش را بر این اساس تنظیم می کنند.
اکنون اگر انسان که عمیقا تحت تأثیر چنین انگیزه ای قرار دارد احتمال دهد که می تواند با اطاعت خداوند به منافعی دست یابد، همین احتمال کافی است که او را به تلاش و کوشش وادار خواهد کرد تا خدا را بشناسد و به اطاعت او بپردازد. و دقیقاً، همانطور که احتمال دست یابی به منفعت، انسان را وا می دارد تا با رنج فراوان و زحمت بسیار کرات آسمانی را کشف کند به امید وصول به نتایج و منافعی که احتمالا، از آن عاید انسان می شود، در مورد خداشناسی نیز این احتمال روشن تر و کاملتر تأثیر خود را می نهد و انسان را در زمینه خداشناسی وادار به تحقیق و جستجو می کند.
ولی، سوال این است که این احتمال از کجا و چگونه در ذهن انسان به وجود می آید؟ پاسخ این است که آمدن انبیاء و آوردن کتب آسمانی با همه وعده هایی که همراه دارند، کافی است که چنین احتمالی را در ذهن انسانها به وجود آورد که شاید در واقع خدایی باشد و سر رشته کارها به دست او باشد و شاید اطاعت خداوند، منافعی را در مال و بدن انسان و یا در امور اجتماعی به دنبال داشته باشد، سلامتی انسان را بیفزاید، جنایت و تجاوز و سرقت را در جامعه کم کند، امنیت و آرامش و آسایش انسانها را در جامعه افزایش دهد و آن چنان که خداوند در قرآن فرموده است:
و لو ان اهل القری امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض(410).
(و اگر مردم بلاد ایمان آورند و تقوا پیشه کنند باز می کنیم بر روی آنان برکاتی را از آسمان و زمین.)
آری اینها و نظایر این شایدها و احتمالها کافی است برای اینکه انگیزه منفعت طلبی در انسان - که پیوسته به دنبال همین شایدها و احتمالها انسان را تحریک می کند - وی را وادار به تلاش و جستجو در خداشناسی کند تا به تحقیق و اندیشه، بحث و بررسی، مطالعه و مذاکره و تعلیم و تعلم بپردازد و این عطش درونی را اشباع سازد؛ چرا که، انسان از آنجا که قویا حس گراست و تحت تأثیر عمیق ادراکات حسی و لذایذ ظاهری و مادی قرار می گیرد قطعا توجه به این منافع مادی این جهانی بیش از توجه به جنبه های معنوی آن جهانی وی را تحت تأثیر قرار می دهد و از این رو، در زمینه تربیتی نیز از این عوامل به نحو شایسته ای می توان استفاده کرد.
و - دومین انگیزه ای که در سطح عمومی می تواند در این زمینه تأثیر عمیق داشته باشد عبارتست از انگیزه رنج گریزی یا دفع الم که در واقع می توان گفت: همراه انگیزه منفعت طلبی که قبل از این نام بردیم دو رویه یک سکه به حساب می آیند و همانند آن، سیمایی از حس گرایی انسان شمرده می شوند.
انسان برای ایجاد امنیت از درد و رنجها و عذابهای دنیوی و فرار از درندگان بیماریها و جنگها و خطرهای فراوانی که در این جهان مادی در کمین ویند؛ دائما، در اندیشه و برنامه ریزی و تلاش است. و این انگیزه در وی آن چنان قوی است که بیشترین نیروها و تلاشها و فرصتها و سرمایه های انسانی را به خود اختصاص می دهد. تا جایی که می توان گفت: یکی از عوامل مهم مسابقات تسلیحاتی قدرتها و ابرقدرتها و صرف نیروها و استعدادهای مهم انسانی در ساختن سلاحهای ویرانگر اتمی، شیمیایی و بیولوژک و یا دست زدن به اعمال دیکتاتوری و زیر پاگذاردن کرامت انسانی همین انگیزه ترس از دشمن مقابل و خطرها و رنجها و زیانهایی است که ممکن است - در صورت کوتاه آمدن در این زمینه ها - متوجه او شود و امنیت او را تهدید می کند.
بنابراین، این یک عامل قوی و یکی از ابعاد نیرومند انسانی است که در زمینه های تربیتی و جهت دهی تکاملی انسان، به خوبی می توان بر آن تکیه کرد و حتی بیش از انگیزه های متعالی انسانی که قبلاً نامشان را بردیم در مورد عامه مردم و بیشتر انسانها با ادراک ظاهری و سطحی و مادی این جهانی سروکار دارند و از ادراکات بالاتر غافلند، می توان و بهتر است بگوییم: لازم است از این انگیزه های سطحی محسوستر استفاده کرد.
قرآن وجود این دو انگیزه منفعت طلبی و رنج گریزی را در انسان پذیرفته است و در حد وسیعی از وجود آن دو، برای پرورش و تربیت انسان در سطوح مختلف و موارد گوناگون استفاده می کند و بویژه در ابعاد اجتماعی بیشتر انگیزه دفع الم و رنج گریزی را مورد توجه قرار می دهد و از آنجا که آیاتی از این نوع در قرآن فراوانند نمی توان به بررسی تفصیلی آنها پرداخت ولی بطور نمونه می توان تعدادی از آیات را مورد توجه قرار داد مثل آیه:
الزانیة و الزانی فاجلد واکل واحد منهما ماة جلدة و لا تاخذکم رافة فی دین الله ان کنتم تومنون بالله و الیوم الاخر و لیشهد عذابهما طائفة من المومنین(411).
(زن و مرد زناکننده را پس بزنید به هر یک از آن دو صد تازیانه و نگیرد شما را نسبت به آن دو رافت و ترحمی در دین خدا اگر ایمان به خدا و روز جزا آورده اید و باید نظاره کنند عذاب آن دو را گروهی از مؤمنان.)
که در این آیه از همین انگیزه رنج گریزی بهره گرفته و از سه عامل رنج برای تربیت و پرورش مسلمانها و پاک کردن جامعه اسلامی و مبارزه با فساد استفاده می کند یکی رنج شلاق خوردن دوم رنج از بی توجهی و ترحم نکردن دیگران به آنها سوم رنج آبروریزی که با مشاهده تعدادی از مؤمنین برای شخص زناکار فراهم خواهد شد. و آیه:
و اطیعوا الله و رسوله و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم و اصبروا ان الله مع الصابرین(412).
(و فرمان برید خدا و رسولش را و با هم نزاع نکنید که پراکنده شوید و آبرویتان برود و صبر داشته باشید که خداوند با صبر کنندگان است.)
و مثل آیه:
لقد کان لسباء فی مسکنهم آیه جنتان عن یمین و شمال کلوا من رزق ربکم و اشکرواله بلدة طیبة و رب غفور فاعرضوا فارسلنا علیهم سیل العرم و بدلنا هم بجنتیهم جنتین ذواتی اکل خمط و اثل و شی ء من سدر قلیل ذلک جزینا هم بما کفروا و هل نجازی الا الکفور(413).
(برای قوم سبا در جایگاهشان سرزمین شام آیتی بود دو باغ از طرف راست و چپ که به آنها گفتیم بخورید از روزی پروردگارتان و شکر وی بجا آرید که شهری پاکیزه و پروردگاری بخشنده دارید پس آنان از شکر گزاری نعمتهای خداوند روی گرداندند، سپس ما هم فرستادیم بر آنان سیلی ویرانگر و جایگزینشان کردیم دو باغ سرسبز و خرمشان را دو باغ دیگر که دارای میوه و خوراکی بدبو و بدمزه و درخت بی ثمر و مقدار کمی درخت سدر، این گونه پاداششان دادیم در مقابل کفر ورزیدنشان و آیا این گونه پاداش می دهیم جز کفر ورز را.)
و مثل آیه:
امنتم من فی السماء ان یخسف بکم الارض فاذا هی تمور ام امنتم من فی السماء ان یرسل علیکم حاصبا فستعلون کیف نذیر(414).
(آیا ایمنید و باکی ندارید از آنکه در آسمان است از اینکه شما را در زمین فرو برد به هنگامی که به موج و حرکت و اضطراب افتد یا ایمنید از قهر آنکه در آسمان است از اینکه بر سر شما سنگ فرو ریزد پس بزودی می فهمید که بیم دهنده چگونه است.)
و در آیه:
یا ایها الذین آمنوا اذکروا نعمة الله علیکم اذ جائتکم جنود فارسنا علیهم ریحا و جنود الم تروها و کان الله بما تعملون بصیرا(415).
(ای آنان که ایمان آورده اید به یاد آورید نعمت خدا را بر خودتان هنگامی که لشگری از دشمن به سوی شما آمد پس فرستادیم بر آنان طوفانی و لشگریانی که شما آنان را ندید و خداوند به آنچه می کنید بیناست.)
و در یک آیه به صورت یک قانون کلی و یک سنت می گوید:
ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم(416).
(این که با فرعونیان این گونه عمل کردیم بر این اساس است که خدا نعمتی را که بر قومی اعطا کرده است تغییر نمی داده است تا آنکه آنان خود تغییر دهند آنچه در نفس ها و روانهایشان است.)
این آیات و بسیاری دیگر، دو انگیزه مورد بحث ما یعنی جلب نفع و ضرر را در انسان مفروض دانسته و از وجود آن دو به منظور هدایت انسان در مسیر رشد و کمال در زمینه های مختلف اجتماعی و فردی استفاده می کنند. و سخن ما در این نوشته آن است که از این دو انگیزه وسیع و در عین حال عمیق و مؤثر در اکثریت افراد می توان در مسیر وادار کردن ایشان به تلاش و فعالیت فکری و ادراکی استفاده کرد و با برانگیختن و هدایت آن دو، آنان را در راه خداشناسی و معرفت پیش برد. انسان اگر بداند و یا حتی احتمال دهد کسی هست که نفع و ضرر انسان به دست اوست می تواند وی را غرق نعمت و یا گرفتار بلا و رنج و مصیبت کند به تلاش و جستجو بر می خیزد تا وی را بشناسد و پس از شناخت جوری رفتار کند که از لطف و فضل و نعم او برخوردار گردد و از خشم و غضب و ضررهایی که ممکن است از طرف او متوجه انسان شود برکنار بماند.
قرآن بویژه در همین رابطه خطاب می کند که:
و لاتدع من دون الله مالا ینفعک و لا یضرک فان فعلت فانک اذا من الظالمین و ان یمسسک الله بضر فلا کاشف له الا هو و ان یردک بخیر فلا راد لفضله یصیب به من یشاء من عباده و هو الغفور الرحیم(417).
(و غیر از خدا مخوان به خدایی آنچه را که به تو نفع و ضرری نمی رساند که اگر چنین کردی پس در این صورت تو از ستمکاران خواهی بود و اگر خداوند زیانی به تو رساند هیچ شخصی که خنثی کننده آن یا جبران کننده آن باشد نیست مگر خود او و هرگاه خوبی ترا خواهد پس هیچکس منع کننده فضل و انعام او نیست و آن فضل را به هر که از بندگانش که بخواهد می رساند.)
و از زبان ابراهیم با بیانی لطیف بر این امر تکیه می کند آنجا که ابراهیم می گوید:
الذی خلقنی فهو و الذی یطعمنی و یسقین و اذا مرضت فهو یشفین و الذی یمیتنی ثم یحیین و الذی اطمع ان یغفرلی خطیئتی یوم الدین(418).
(ابراهیم خطاب به بت پرستان می گوید: این بتهایی که می پرستید نفع و ضرری ندارند و همه آنها دشمنان من هستند بجز پروردگار جهان کسی که مرا بیافرید سپس هدایتم کرد و کسی که مرا غذا و آب می دهد و گرسنگی و عطشم را برطرف می کند و هنگامی که بیمار شوم اوست که شفایم می دهد و کسی که مرا می میراند و سپس زنده می کند و کسی که بدو دلبسته ام تا خطاهایم را در روز جزا بر من ببخشاید.)
ز - از جمله عوامل و انگیزه های مادی که در این زمینه مؤثر است و می تواند به کار آید میل به آسایش و آرامش روانی است. انسان در پرتو اعتقاد و ایمان به خداوند آن چنان است که گویی تکیه گاهی محکم و یار و یاور و حامی و پشتیبانی بسیار دلسوز و نیرومند برای خود پیدا کرده است و این باعث احساس آرامش خاطر و اطمینان نفس وی می شود.
یکی از مسائل مهمی که در دنیای انسانها مطرح بوده و روز بروز بیشتر طرح می شود، رنجهای روانی انسانهاست. تحقیقات و مطالعات زیادی در زمینه روان شناسی شده برای اینکه راه برطرف کردن و مبارزه با پریشانی و اضطرابهای روحی را کشف کنند تا از این رهگذر خدمتی به انسان و جامعه انسانی شده باشد. و ما می دانیم که اعتقاد به خدا و انس گرفتن با وی، بهترین آرامش روحی را برای شخص مؤمن را به ارمغان می آورد و این خود انگیزه مهمی می تواند باشد برای انسانهایی که به دنبال این گمشده یعنی آرامش روانی در تلاش و جستجو هستند، در این مسیر گام بردارند و خدای آرامش بخش را - که می فرماید:
الا بذکر الله تطمئن القلوب(419).
(توجه کن که با یاد خدا دلها آرامش یابند.)
- جستجو کنند و در شناخت و معرفت وی همت ورزند.
اکنون، اگر فرض کنیم که انسان که این همه درگیر رنج و پریشانی و اضطراب است و تمایل شدیدی به آرامش دارد و برای فراهم کردن آن این همه حاضر است تلاش کند و هزینه های فراوانی را متحمل شود - گر چه ایمان و اعتقادی هم به این حقیقت نداشته باشد همین که احتمال دهد از این طریق هم می توان به آرامش دست یافت و با آلام و رنجهایی که باعث فرسایش انسان و خستگی روان وی می شود مبارزه کرد، طبیعی است که همین احتمال باعث جدیت و تلاش وی در مسیر خداشناسی خواهد شد. کسانی که این حقیقت آن چنان برایشان ارزشمند است که آماده اند همه دار و ندار خود را و کسانی که ثروتمندند حاضرند هم ثروت کلان خود را برای تحصیل آن هزینه کنند، طبیعی است که اگر حتی احتمال ضعیفی بدهند که برای یافتن آن باید از این راه بروند تلاش خود را به این سو هدایت خواهند کرد. البته، ما که در یک جامعه مسلمان زندگی می کنیم و خود نیز از نعمت ایمان و در پرتو لطف الهی از آسایش نسبی برخوردار هستیم، شاید نتوانیم آن چنان که شایسته است مفهوم این سخن را درک کنیم؛ ولی افراد و جوامعی که از نعمت ایمان بی بهره اند زندگی را پوچ می دانند احساس خلاء می کنند، تکیه گاهی برای خود نمی بینند، آینده را تاریک و مبهم تصور می کنند از اضطراب و وحشت و دلهره رنج خواهند برد و هر چند تمام نعمتهای مادی برایشان فراهم باشد آن چنان که شایسته است از آرامش برخوردار نیستند و در برابر حوادث کوچک نیز به سختی استقامت می کنند و در مقابل آنان، شخص مؤمن و خداشناس در برابر حوادث استوار است و خویشتن را از دست نمی دهد و آن چنان که در روایت آمده است:
المومن کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف.
(مؤمن چون کوه استوار است که طوفانها وی را از جا نمی کنند و متزلزل نمی سازند.)
بنابر این، انسانی که هنوز به معرفت الهی دست نیافته؛ ولی، به سختی به دنبال تحصیل آرامش روحی است، دست کم، وقتی احتمال داد پرستش و یاد خدا ما به آرامش دل باشد به عنوان یک وسیله احتمالی درصدد کسب معرفت خدا بر خواهد آمد.
ح - عامل دیگر کسب منافع و مصالح بشری است. تمام جوامع بشری از فسادها و تباهیهایی که جوامع بشری درگیر آنند و می رود تا بعضی از جوامع را در لجن فرو برد رنج می برند و مصلحان و اندیشمندان در این اندیشه اند تا برای رهایی از فساد و سقوط راهی پیدا کنند. اکنون، اگر احتمال بدهند خدایی هست که می تواند راه رهایی را به انسان بیاموزد، این در واقع گمشده انسانی است که قطعا برای پیدا کردنش به دنبال او خواهند رفت. و این نیز یک انگیزه نیرومندی است که انسان را در زمینه خداشناسی وادار به تلاش می کند و افراد به نسبتی که دردهای اجتماعی را درک کنند به همان میزان در این میدان تلاش خواهند کرد.
البته، در جوامع الهی و اسلامی نیز احیاناً، چنین نابسامانیها و مشکلاتی وجود دارد ولی، اولاً، این نابسامانیها در مقایسه با بدبختیهایی که گریبانگیر جوامع از خدا بی خبر است قابل ذکر نیستند و ثانیاً نابسامانیهای جوامع اسلامی نیز از ضعف ایمان و درست و دقیق عمل نکردن به دستورات خدا به وجود آمده و به میزانی که این نقاط ضعف برطرف و دقت در عمل بیشتر شود آن نابسامانیها نیز برطرف خواهد شد.
در خاتمه از این بحث به این نتیجه رسیدیم که انگیزه های مختلفی در انسان می توانند منشأ خداشناسی او شوند که اصول کلی آنها عبارتند از: انگیزه های حقیقت طلبی، کمال طلبی، حب ذاتی، حق شناسی، جلب نفع و دفع ضرر که بعضی از آن ها دارای شقوق مختلفی نیز هستند. و ما می توانیم با تحریک و تقویت و جهت دهی به آنها در زمینه تربیت و پرورش انسان و رشد و تعالی وی تلاش مفیدی داشته باشیم و معرفت و خداشناسی را در او ایجاد کرده و به رشد و کمال آن کمک کنیم.