اخلاق در قرآن جلد اول
نویسنده : آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مترجم : تحقیق و نگارش:محمد حسین اسکندری
هدایت و ضلالت
پیوسته و در همه موارد، افعال و صفات اخلاقی یکی از دو حیثیت هدایت و ضلالت را واجدند. قطعاً، انسان در کارها و تلاشهایی که انجام می دهد در حقیقت و در نهایت امر، در پی تأمین سعادت خویش است و برای وصول به رستگاری کامیابی خود تلاش می کند هر چند که ممکن است در این زمینه اشتباه کند.
اکنون جای این پرسش است که انسانی که مرتکب اشتباه می شود، در کجا و کدام مرحله مرتکب اشتباه خواهد شد؟ در پاسخ به این پرسش می توان گفت: انسان ممکن است در مراحل مختلف حرکت خود تا هنگامی که به نهایت حرکت و آخرین هدف آن می رسد درگیر اشتباه شود. مثل اشتباه در شناخت اهداف اخلاقی و خطا در تشخیص مصداق سعادت و فلاح و اشتباه در تشخیص مسیری که انسان را به هدف اخلاقی صحیح و سعادت جاودانه می رساند و...
بر اساس گفتار فوق، گاهی چنین اتفاق می افتد که انسان هدف نهایی را به درستی و بدون اشتباه شناخته است؛ ولی، راه رسیدن به آن هدف را عوضی گرفته و در تشخیص مسیر دقیق برای حرکت به سوی آن هدف، دچار خطا گردیده است و در این صورت، گر چه در راهی منحرف گام بر می دارد ولی، انگیزه اصلی او در این حرکت، کششی است که به سوی آن هدف نهایی و مطلوب ذاتی و فلاح و سعادت خویش دارد. یعنی، در حقیقت، طی کننده این مسیر غلط نیز طالب سعادت خویش خواهد بود، ولی، در تشخیص راهی که برای تأمین آن برگزیده است اشتباه می کند و به جای اراده و انجام اعمال شایسته، مرتکب فسق و فجور و کارهای ناشایسته می شود. چنانکه بسیاری دیگر از افراد هم راه اصلی و مستقیم را به درستی شناخته و از آن مسیر صحیح به سوی سعادت جاودانی و فلاح و رستگاری خویش می شتابند و در چنین می شتابند و در چنین اشتباهی غوطه ور نیستند. ما با توجه به مسیر نادرست گروه نخست و مسیر درست گروه دوم، مفاهیم متقابل هدایت و ضلالت را از آن دو انتزاع می کنیم. قرآن درباره گروه نخست که مرتکب جرم می شوند، می فرماید:
الذین یستحبون الحیوة الدنیا علی الاخرة و یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجاً اولئک فی ضلال بعید(57).
[کسانی که زندگی دنیا را بر آخرت برگزینند و از راه خدا باز دارند و کجی را در آن کنند آنان در گمراهی دور بسر می برند.]
و درباره گروه دوم که به کارهای خوب و شایسته، خود را سرگرم می کنند راه درست را پیدا کرده و هدایت کرده و هدایت یافته اند، می فرماید:
اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون(58).
[آنان برایشان درودها و رحمتی است از پروردگارشان و آنان هدایت یافتگانند.]
از سخنان فوق، به این نتیجه می رسیم که هدایت و ضلالت از مفاهیم ویژه اخلاقی نیستند. بل، انسان به لحاظ اینکه کاری که انجام می دهد او را به هدف مورد نظرش می رساند، راه را پیدا کرده است و یا چون وی را به آن هدف نمی رساند، راه را گم کرده و مفاهیم هدایت و ضلالت از چنین رابطه ای انتزاع می شوند، حال هدف و منظور هر چه می خواهد باشد (اخلاقی باشد غیر اخلاقی) در انتزاع این دو مفهوم تأثیری ندارد. آری در صورتی که هدف مورد نظر انسان در کاری که انجام می دهد فلاح و سعادت جاودانی وی باشد هدایت و ضلالتی که از آن فعل انتزاع می شوند هدایت و ضلالتی اخلاقی خواهند بود.
معروف و منکر
گاهی حیثیت شناخت کار اخلاقی مورد توجه انسان قرار می گیرد و این توجه موجب پیدایش دو حیثیت معروف و منکر می شود. به این معنی که به یک سری از کارهای اخلاقی، به لحاظ اینکه خوب هستند، عقل و عقلاء با این گونه کارها مانوس بوده، آنها را می شناسند و خوبی آنها را درک می کنند، مفهوم معروف اطلاق می شود؛ زیرا، عقل کارهایی را می خواهد و دنبال می کند که وی را به سعادت برساند. برعکس، کارهایی را که در تأمین سعادت انسان و تحصیل رستگاری وی، نقش منفی دارند، مورد توجه و خواسته عقل نیستند و بدین لحاظ به این نوع کارها منکر گفته می شود، یعنی: ما ینکره العقل فهو منکر.
بر اساس مطالب فوق می توان گفت: معروف و منکر)) نیز در مورد افعال اخلاقی بکار می روند؛ ولی بالاصاله، دو حیثیت اخلاقی نیستند و بر حسب معانی لغویشان، از مفاهیم ارزشی به حساب نمی آیند.
اطاعت و عصیان
در نظامهای اخلاقی مربوط به ادیان؛ بویژه اخلاق اسلامی، بیشتر این حقیقت مورد توجه قرار می گیرد که ارزشهای مثبت و افعال خوب مورد امر خداوند و در مقابل آن، کارهای زشت و منفی، مورد نهی خداوند هستند. در این صورت، ممکن است مکلف کارهای خوب را انجام دهد و کارهای زشت و ناپسند را ترک کند و این بدان معناست که فرمانهای خداوند را بکار بسته و به دستورات او گردن نهاده است و افعال و رفتارش با آنها هماهنگی دارد. و نیز ممکن است بر عکس، کار خوبی را ترک یا کار زشتی را انجام دهد و این هم بدان معناست که به دستورات خداوند گردن ننهاده و کارهای وی با آنها هماهنگ نیست. و ما از این موافقت و هماهنگی یا مخالفت و ناهماهنگی، مفاهیم اطاعت و عصیان را انتزاع می کنیم.
از مطالب فوق، می توان دریافت که اطاعت و عصیان نیز دو حیثیت اخلاقی نیستند و بالاصاله از مفاهیم اخلاقی و ارزشی شمرده نمی شوند؛ بلکه، به لحاظ موافقت یا مخالفت اعمال ما با او امر و نواهی خداوند، از آن اعمال انتزاع می شوند؛ ولی، از آنجا که در نظام اخلاقی اسلام، کارهای خوب اخلاقی، مورد امر خداوند و کارهای زشت اخلاقی، مورد نهی خداوند قرار می گیرند، اطاعت و عصیان نیز بالعرض و مع الواسطه در زمره مفاهیم ارزشی مثبت و منفی اخلاقی قرار دارند. اطاعت مساوی با انجام کار خوب و عصیان مساوی با ارتکاب کار زشت خواهد بود.
در قرآن، اطاعت و عصیان در مقابل یکدیگر بکار برده شده اند، نظیر اینکه می فرماید:
تلک حدود الله و من یطع الله و رسوله یدخله جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذلک الفوز العظیم و من یعص الله و رسوله و یتعد حدوده، یدخله ناراً خالداً فیها و له عذاب مهین(59).
[این است مرزهای خداوند و آن کس که خداوند و پیامبرش را پیروی کند او را به باغهایی که جویبارها در زیر آن جاری می شود، وارد خواهد کرد و این کامیابی بزرگی است و آن کس را که خدا و پیامبرش را نافرمانی و به مرزهایش تجاوز کند در آتشی که در آن جاودان ماند وارد خواهد کرد و برای اوست عذابی ذلت بار.]
در مورد تمام افعال اخلاقی یعنی افعالی که مورد ستایش و سرزنش و مدح و ذم قرار می گیرند و موجب نتایج خوب و بد می شوند به لحاظ فوق یکی از دو مفهوم اطاعت و عصیان صادق است.
بنابراین، مفاهیم اطاعت و عصیان نیز اصالة اخلاقی نیستند؛ ولی، مصادیق تمام افعال اخلاقی، یا مفهوم اطاعت بر آنها صدق می کند یا مفهوم عصیان، و غیر مستقیم از مفاهیم اخلاقی به شمار می روند.