اخلاق در قرآن جلد اول

نویسنده : آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مترجم : تحقیق و نگارش:محمد حسین اسکندری‏

منشا ارزش از دیدگاه قرآن

آیات زیادی دلالت دارند بر این که ایمان، منشأ ارزش یا سعادت است؛ ولی، لسان آنها تا اندازه ای با هم تفاوت دارند و می توان گفت در اکثر موارد؛ یعنی، بیش از پنجاه آیه ایمان و عمل صالح تواماً و همراه هم ذکر شده اند و می فرماید:
الذین آمنوا و عملوا الصالحات
(کسانی که ایمان دارند و کارهای شایسته می کنند.)
در آیات دیگر در بعضی موارد فقط ایمان ذکر شده است و در بعضی موارد فقط عمل و منشأ این شبهه می شوند که ایمان به تنهایی کافی است گر چه عملی بر آن مترتب نشود. چنانکه اطلاق بعضی از آیات اقتضاء می کند. یا عمل به تنهایی کافی است هر چند منشأش ایمان نباشد چنانکه ظاهر بدوی بعض آیات دیگری اقتضا دارد.

دسته بندی آیات

در قرآن آیاتی دلالت دارند بر اینکه ایمان به تنهایی یا عمل به تنهایی کافی است چنانکه، در آیات دیگری هم ایمان و عمل هر دو با هم ذکر شده اند و ما در اینجا به نمونه هایی از هر گروه از آیات نامبرده استشهاد می کنیم.
آن دو گروه از آیات که ایمان و عمل صالح را با هم مطرح می کنند، دارای مضامین و لسانهای مختلفی هستند؛ در یک مضمون می فرماید:
و الذین آمنوا و عملوا الصالحات سندخلهم جنات تجری من تحتهاالانهار خالدین فیها ابدا(162).
(و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند به بهشتها خواهیم برد که در آن جویها روان است همیشه در آن جاودان بمانند.)
در مضمون دیگری می فرماید:
و من یعمل من الصالحات من ذکر او انثی و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنة و لا یظلمون نقیرا.
(و هر کس از زن و مرد، کارهای شایسته کند در حالی که مؤمن باشد آنان وارد بهشت شوند و بقدر پوسته هسته خرمایی ستم نبینند.)
که نخست روی انجام عمل صالح انگشت گذارده است و سپس ایمان را به عنوان شرط آن ذکر می کند و این سری آیات - که ایمان را به عنوان شرط یادآوری می کنند- فراوان هستند.در مضمون سومی ایمان را با تقوا همراه آورده و می فرماید:
و لو انهم آمنوا و اتقوا لمثوبة من عند الله خیر لو کانوا یعلمون(163).
(و اگر آنان ایمان آورده پرهیزگار شده بودند پاداشی که از پیش خدا می یافتند بهتر بود اگر می دانستند.)
که در این گونه آیات، تقوا بر عمل صالح منطبق می گردد.
در آیات بسیاری فقط تقوا ذکر شده نظیر:
ولدار الاخرة خیر و لنعم دار المتقین(164).
و یا
و ازلفت الجنة للمتقین غیر بعید(165).
چنانکه، در بعضی دیگر از آیات، ایمان به تنهایی شرط سعادت و دخول در بهشت معرفی می شود که در یکی از روشنترین آنها می فرماید:
وعدالله المومنین و المؤمنات جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و مساکن طیبة فی جنات عدن و رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم(166).
[خدا به مردان و زنان مؤمن بهشتها وعده داده که جویها در زیر آن روان است و در آن باغها جاودانند و نیز مسکنهای پاکیزه در بهشتهای جاودان، و خشنودی خداوند (از همه) بهتر است این همان کامیابی بزرگ است ].
این آیه صرفاً، روی ایمان تکیه کرده و همه نعمتهای بزرگ خداوند حتی رضوان الهی را به عنوان پاداش آن ذکر می کند بنابراین، اطلاق دارد و اعم است از اینکه عمل صالحی انجام داده باشد یا نه.
در بعضی آیات صرفاً، روی کار خوب تکیه شده نظیر:
للذین احسنوا الحسنی و زیادة و لا یرهق وجوههم قتر و لا ذلة اولئک اصحاب الجنة هم فیها خالدون(167).
[برای کسانی که کار نیک کرده اند همان نیکی و زیاده بر آن هست (آثار) خواری و ذلت بر چهره هاشان ننشیند آنان اهل بهشت و خود در آن جاودانند.]
ظاهر این آیه آن است که هر کس کار خوبی انجام دهد به پاداش ارزشمند آن می رسد؛ ولی، این ظاهر، قابل تأویل است و می توان گفت: منظور آیه کار خوبی است که همراه با ایمان باشد بویژه، با توجه به اینکه قبلاً گفتیم، ارزش کار اخلاقی در گرو نیت است و نیت مطلوب بدون ایمان به وجود نمی آید. بنابراین، می توان گفت: حسنی در قرآن کاری است که ناشی از ایمان و مسبوق به آن باشد.
در بعضی آیات اطاعت خدا و رسول به عنوان ملاک سعادت مطرح شده اند. نظیر:
تلک حدود الله و من یطع الله و رسوله یدخله جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذلک الفوز العظیم(168).
[این حدود خدا است و هر کس خدا و پیامبر را فرمان برد او را به بهشتها در آرد که در آن جویها روان است تا در آن جاودان بماند و این رستگاری بزرگی است.]
در این آیه نیز گر چه فقط روی اطاعت تکیه شده؛ ولی، باید توجه داشت که اطاعت از خدا و رسول به نوبه خود مبتنی بر ایمان به خدا و رسول او است و از آن نشات می گیرد و ایمان به نبوت زیربنای این عمل اخلاقی است. در این رابطه قبلاً، نکته ای را اظهار کرده بودیم که گاهی اطاعت از خداوند به عنوان موضوع ارزش اخلاقی مطرح می شود و گفته بودیم که: این نکته، مبتنی بر دو حقیقت خواهد بود: نخست اینکه امر خداوند کاشف از حسن ذاتی فعل است. دوم، اینکه اطاعت از خداوند به لحاظ رابطه عبودیت ما و ربوبیت او که از مسائل مهم اخلاق اسلامی است خودبخود موضوعیت دارد.
همچنین در برابر آیات فوق، آیات فراوان دیگری نیز دلالت بر این دارند که کفر به خداوند و انبیاء و قیامت، موجب خسران و عذاب ابدی است ولی چون ذکر آنها به طول می انجامد در اینجا از آوردن آنها صرف نظر می کنیم. و نیز آیاتی اطاعت شیطان و عناوینی مثل ظلم، طغیان و امثال اینها را به عنوان عوامل فساد، مطرح می کنند و دلالت بر این دارند که عمل سیئه، ظلم، طغیان و موجب دخول در جهنم می شود. بسیاری از این عناوین خود نمایانگر این حقیقتند که چون برخاسته از کفر یا ملازم با آن و یا ناشی از بی ایمانی است، موجب عذاب ابدی می شوند. بهر حال اگر کفر را جحود؛ یعنی، انکار عمدی فرض کنیم از روی بی ایمانی مرتکب گناه شده؛ ولی، اگر گناه وی از ضعف ایمان ناشی شده باشد این آیات متعرضش نیست.
از جمله آیاتی نیز که بخصوص بر اهمیت ایمان به عنوان شرط ارزش اخلاقی تأکید و بر این دلالت دارند که اعمال کفار هیچ ارزش ندارد نظیر:
ان الذین کفروا لن تغنی عنهم اموالهم و لا اولادهم من الله شیئا و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون مثل ما ینفقون فی هذه الحیوة الدنیا کمثل ریح فیها صر اصابت حرث قوم ظلموا انفسهم فاهلکته و ما ظلمهم الله و لکن انفسهم یظلمون(169).
[کسانی که کافرند اموال و اولادشان آنان را از خداوند بی نیاز نمی کند آنان اهل جهنمند و در آن جاودانند. حکایت آنچه را که در زندگی این جهان انفاق می کنند؛ حکایت بادی است که در آن سرما باشد و به کشت کسانی که به خود ستم کرده اند رسیده پس آن را نابود سازد و خدا به آنان ستم نکرده این خودشان هستند که به خویش ستم روا می دارند].
و
مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لا یقدرون مما کسبوا علی شی ء ذلک هو الضلال البعید(170).
[حکایت کسانی که به پروردگارشان کافرند اعمالشان چون خاکستری است که در روزی طوفانی باد سخت بر آن وزد از کارهایی که کرده اند چیزی دستگیرشان نمی شود.]
و
و الذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الظمان ماء حتی اذا جائه لم یجده شیئاً(171).
(و کسانی که کافرند اعمالشان چون سرابی است در بیابان که تشنه، آن را آب پندارد چون به سوی آن رود چیزی نیابد.)
و قدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثوراً(172).
و
(و به سراغ کارهایی که انجام داده اند آمدیم پس آن را غباری پراکنده ساختیم.)
و یا مثل آیه ای که درباره ریا گذشت:
کالذی ینفق ماله رئاءالناس و لا یؤمن بالله و الیوم الاخر فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلداً لا یقدرون علی شی ء مما کسبوا(173).
(مانند کسی که مال خود به ریای مردم انفاق کند و به خداوند و روز جزا ایمان نداشته باشد پس حکایت او مثل سنگی خاره است که خاکی روی آن بوده پس رگباری بدان رسیده و آن را صاف بجای گذاشته، ریاکاران از آنچه کرده اند چیزی دستگیرشان نمی شود.)
از آیات فوق نتیجه می گیریم: کار هر چند خوب بوده و حسن فعلی داشته باشد، هنگامی موجب سعادت انسان می شود که حسن فاعلی داشته، آن نیت خالص و ایمان باشد.

جمع میان آیات

اکنون، برای جمع این آیات یا باید آنها را به هم تخصیص بدهیم به این صورت که ایمان و عمل بشرط اینکه توأم باشند مفید هستند و یا تخصیصهای دیگری بدهیم و مثلاً بگوییم: ایمان در صورتی که با عمل باشد مفید است و یا بر عکس، عملی که منشأ آن ایمان باشد مفید خواهد بود نه عمل منهای ایمان؛ ولی، اگر در آیات مذکور دقت می کنیم متوجه خواهیم شد در آبی از اینگونه تخصیصها هستند. وقتی دقت می کنیم متوجه خواهیم شد در مواردی که ایمان با عمل آمده؛ ایمان مقتضی عمل است و در شرایط عادی، ایمان بدون عمل ممکن نیست؛ زیرا، گفتیم: حقیقت ایمان فقط دانستن نیست؛ بلکه، علاوه بر آن لازم است انسان خود را تسلیم خداوند کند و تصمیم بر التزام به لوازم آن علم داشته باشد. به دلیل اینکه ایمان اختیاری است ولی علم اختیاری نیست. آری، ایمان در صورتی تحقق پیدا می کند که انسان اختیاراً قلب خود را آماده کند. خدا را به خدایی بپذیرد و به لوازم خدایی او ملتزم باشد و بنابراین، چنین فرضی درست نیست که انسان ایمان داشته باشد و عمل نکند؛ زیرا، عمل میوه و ثمره ایمان است و در صورتی که شرایط خارجی آن پیدا شد و تکلیف متوجه انسان گردید باید تحقق پیدا کند. فی المثل، لازمه ایمان خواندان نماز است ولی به شرط اینکه وقت نماز فرا رسد و حکم خداوند به وجوب نماز متوجه مکلف شود. در این صورت مقتضای ایمان آن است که انسان با خواندن نماز وظیفه عبودیت خویش را در برابر خداوند به انجام رساند.
بر این اساس، مواردی را می توان فرض کرد که ایمان از عمل تخلف پیدا کند، مواردی که ایمان وجود دارد ولی، عملی از انسان مؤمن صادر نمی شود به لحاظ اینکه شرایط زمانی و مکانی و غیره برای انجام عمل محقق نشده؛ نظیر آنکه کسی پیش از ظهر ایمان بیاورد و هنوز ظهر نشده و هنگام نماز نرسیده بمیرد. اینکه این شخص، عملی انجام نداده بدین علت است که جای عمل باز نشده، وقتش فرا نرسیده و زمینه آن فراهم نشده نه آنکه ایمان وی نتوانسته تأثیر کند و به عملش وا دارد، مثل شخص مؤمنی که قبل از فرا رسیدن موسم حج بمیرد در این صورت، حج را ترک کرده است ولی داعی بر ترک آن نداشته تا مخالف با ایمان باشد؛ بلکه، وقت آن نرسیده بود و عمرش کفایت نداد.
در چنین مواردی که شخص هیچ عملی انجام داده ولی ایمان دارد بدون آنکه بداند لحظات آخر عمر را است ایمان بیاورد و پس از ایمان فی المثل، سکته ای بر وی عارض شود و بی هیچ عمل و عبادتی بمیرد باید بگوییم چنین ایمانی گرچه منشأ عمل صالحی نشده، موجب سعادت انسان می شود و آیات قرآن به ضمیمه روایات دلالت دارند بر اینکه چنین کسی اهل جهنم نیست و اطلاقات آیاتی که می فرمایند: مؤمنین وارد بهشت خواهند شد شامل این شخص هم می شود.
بنابراین، در جمع میان آیات مربوط به ایمان می توان گفت: آیاتی که به دنبال ایمان، عمل را ذکر می کنند ناظر به شرایط عادی هستند، به کسانی که ایمان دارند و شرایط عمل کردن به مقتضای ایمان، نظیر: قدرت، فرصت، استطاعت و غیره نیز بر ایشان فراهم است و عمل هم می کنند و آیاتی که فقط ایمان را مطرح کرده اند تخلف پیدا می کند و بدون عمل موجب سعادت انسان می شود؛ کسانی که ایمان می آورند ولی فرصت پیدا نمی کنند و عمرشان برای عمل کردن کفاف نمی دهد یا فرصت پیدا می کنند، ولی، قدرت ندارند و یا فرصت و قدرت دارند، ولی در تقیه بسر می برند و عملی را که به مقتضای ایمان باید انجام دهند به خاطر تقیه ترک می کنند که خداوند در این زمینه می فرماید:
الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان(174).
(مگر آن کس که مجبور شده و دلش به ایمان قرار و آرامش دارد.)
مؤمنانی میان عده ای از مشرکان گرفتار شده برای آنکه ایمان خود را پنهان کنند در ظاهر اعمال لازم را انجام نمی دهند ولی، این ضرری به سعادت انسان نمی زند، زیرا، ترک این عمل از بی ایمانی نیست؛ بلکه، ایمان او سبب ترک این عمل شده و اقتضا دارد اعمالی را که برای او ضرر جانی دارند، انجام ندهد. بنابراین، اگر در چنین حالتی بمیرد یا به دست مشرکین به شهادت برسد ایمان او قطعاً موجب سعادت وی می شود. نتیجه می گیریم: ترک عمل در صورتی مضر است که شرایط و زمینه های انجام آن فراهم باشد؛ مع الوصف، انسان از انجام آن سرپیچی کند که در این صورت گناهکار است.