راه آشنایی با مبدأ و معاد
«مبدأ و معاد» دو اصل اعتقادی اسلام است، بر انسان واجب است که مبدأ و خدای خود و بعد معاد و بازگشت خویش را بشناسد.
در آیات فوق، تدبر در نطفه و ابتدای تکوین انسان، مبرهن و روشن می گردد. «فلینظر» انسان باید بنگرد از چه آفریده شده تا هم خدای خود و هم بازگشت خویش را بشناسد که از قطره آبی، چه ساختمان عجیبی تشکیل شده است که سرتاسر، حکمت و مصلحت است به قدری که یک رگ، بدون حکمت و یک استخوان زیادی، آفریده نشده است، آنچه لازمه این ساختمان است، خداوند در آن قرار داده است، لذا انسان می فهمد که آفریننده این بدن، قدرتش بی نهایت است و حد ندارد، به قدری تواناست که از یک قطره آبی در ظلمات ثلاث، چنین ساختمان عظیمی آفریده که هزاران سال علما در تشریح و کیفیت آفرینش و خواص آن تحقیق دارند و اعتراف می کنند که هنوز بسیاری از آنها را نفهمیده اند.
ماده بی شعور نمی تواند چیزی بیافریند
دیگر آنکه انسان پی به دانایی بی حد آفریننده می برد، «آیا آن کس که آفریده، نمی داند؟»(67) آیا کسی که ذره ای از ذرات آفریده اش بدون حکمت و مصلحت نیست، علم نداشته؟ کمونیستها که منکر خدا و عالم اعلا هستند، می گویند: هر چه هست تکامل ماده است، درباره حکمتهایی که سرتاسر عالم را فرا گرفته، چه می گویند؟ آیا می شود سازنده اش حکیم نباشد؟ خودتان که می گویید ماده شعور ندارد، آن وقت با این انتخاب احسن، چگونه جور می آید؟ این تناقض است، از یک طرف به بی شعوری طبیعت و ماده قایلید و از سوی دیگر می گویید انتخاب اصلح احسن، «انتخاب»، فعل اختیاری است و دلیل بر این است که شعور دارد لذا انتخاب می کند.
برای تسکین خاطر خودشان و انکار مبدأ و معاد چیزهایی می بافند، در حالی که هیچگونه علمی به این گفتارشان ندارند.(68)
اشکالی عمده به فرضیه داروین
«داروین»، اصل انسان را از میمون دانسته و می گوید طبیعت به تدریج آن را کامل نموده، دمش را انداخته، آن را از حال خمیدگی، مستقیم نموده و پشمش را ساقط کرده و...خوب اگر این است پس دیگر نباید در دنیا میمونی باشد، چطور شد که یک میمون آدم شد و بقیه نشدند؟ اگر بنای طبیعت بر تکامل است، خوب چه فرقی است میان این میمونی که تکامل یافته و سایر میمونهایی که تکامل نیافته و انسان نشده است؟ آیا فقط یک میمون در عالم تکامل یافته و میمونهای دیگر تکامل نیافته اند؟
معلوم است که نمی خواهند تسلیم حق شوند و ادراک واقعیات کنند و حقایق را دریابند؛ برای اینکه قید «دین» به گردنشان نیاید، منکر بدیهیات می شوند.