اخلاق اسلامی

نویسنده : آیت الله دستغیب

طبیبی که پسرش را اشتباها کشت

طبیب هنگام طبابتش اگر حافظه اش نگه داشته شود، می تواند از آنچه خوانده بهره ببرد و نسخه بدهد، اما اگر خدا نخواهد چطور؟
در سی سال قبل یا بیشتر، طبیبی پسرش تب کرد، به خیال طبیب، فرزندش مالاریا گرفته است. معالجه کرد در حالی که پسرش تب حصبه داشت و مداوایش با مالاریا منافات داشت. پس از چند روز، جوان مرد. هیچ کس از پدر مهربانتر نمی شود آن وقت پدر برای فرزند جوان عزیز خودش چگونه سعی می کند تا تشخیص صحیح بدهد و دوای درست تجویز کند اما تمامش از خداست.
طبیبی متدین داشتیم به رحمت خدا رفت برای من تعریف می کرد: بعضی دواها را می دهم در حالی که صد در صد یقین دارم که مؤثر است لیکن بعد می بینم اثر مثبت نداشته و بعضی اوقات برخی داروها که احتمال تأثیر می دهد می بینم صد در صد مؤثر بوده است. معلوم می شود اثر هم از خداست. پس طبیب هم مانند مجتهد نیازش به جمیع شؤونش باقی است لذا نباید علم موجب کبر شود و خودش را بی نیاز ببیند (...إن الإنسن لیطغی أن رءاه استغنی...).(141)
«انسان هر وقت خودش را بی نیاز دید طغیان می کند و سرکشی می نماید»، یعنی به خیال خودش نه واقع «ان راه» این گونه تصور می کند که بی نیاز شده است. این تصور واهی باید جلوگیری شود.

دانشمند باید متواضع باشد

مجتهد یا طبیب یا مهندس باید تواضعش را از دست ندهد، خودش را با آن عامی فرق نگذارد. همانطور که میلیونر نباید فرقی برای خودش با آن فقیر قایل شود، این یک میلیون مال، تو را بی نیاز نکرده است چه بی نیازی؟ اگر سرطان گرفت، آیا مال، او را نجات می دهد؟ آیا پولهایی که محمد رضا به خارج فرستاد، او را نافع شد؟
ناگفته نماند که این مطلب راجع به خود شخص است یعنی آقایی که مجتهد شد، نباید به خودش بنازد و به دیگران به چشم حقارت بنگرد و توقع اکرام و احترام داشته باشد اما وظیفه دیگران است که او را گرامی دارند. صاحب هر علمی را باید گرامی داشت مخصوصا علم دین که روایت مفصلی در این زمینه رسیده است و گرامی داشتنش او گرامی داشتن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است همانطوری که اهانت به عالم، اهانت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.

جلسه سیزدهم: توجه به سخنان علی(ع) چاره کبر

«کبر»، نخست باید معنای آن کبر و بعد سبب پیدایش آن و آنگاه بزرگی گناه کبر را دانست.
حقیقت کبر حالتی است که در نفس پیدا می شود و اثر آن این است که آدم خودش را بزرگ می بیند و برای خودش شأنی قایل می شود، واقع پوش می شود، واقعیت از ادراکش محو شده و به موهوم می پردازد. هر فردی به حسب واقعیت نیستی و عجز است، بدنهای همه از این خاک است و بعد هم خاک می شود و این نفسی هم که دارد در کمال عجز و نیاز است بزرگی برای مخلوقات (بالذات) نیست. ادامه حیات انسان، بیماری و سلامتیش، ثروت و تهیدستیش به دست خودش نیست.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه نهج البلاغه می فرماید: «شما آفریده شدگانید که خداوند شما را با توانایی آفریده است و بدون اراده و خواستتان، شما را تربیت می کند، مدت عمر هر چه باشد، دست تربیت خداوند با تو است و شما را در حال سکرات مرگ از این عالم برده و به عالم دیگر وارد می کنند».(142)
غرض عجز و نیستی و حقارت، ذات آدمی و واقعیت اوست، لذا در جمله دیگری حضرت می فرماید (نقل به مضمون): «در شگفتم از کسی که کبر می ورزد در حالی که اولش نطفه ناپاک و آخرش لاشه مردار و در این میان حامل قاذورات است».(143)
زیر پوست بدن ما هم اکنون خون کثیف است و در روده ها و معده هم معلوم است که چیست.