اخلاق اسلامی

نویسنده : آیت الله دستغیب

ناخن، برای دفع فضولات و تکیه انگشت

برای نمونه به یکی از دو مورد از اعضا که کمتر به آن توجه داریم، اشاره می نمایم: از جمله اجزای بدن، «ناخن» است که فضولات و زیادتهای غذایی است که مصرف می شود چیزهایی که به درد کار بدن نمی خورد و جزء بدن نمی شود، به صورت مدفوع و موهای بدن و بخش دیگر به صورت ناخن، دفع می گردد. حکمتش چیست؟ این صورت ناخن و این استحکامش برای چیست؟ چندین حکمت برایش ذکر شده، این ناخن با این استحکامش تکیه ای است برای سر انگشت.
همانطور که می دانید، انسان توسط انگشتان دستش خیلی از کارها را انجام می دهد، چیزهایی را که برمی دارد و می گذارد و کم و بیش سنگین است، نیاز به تکیه دارد، فشار به انگشتها می آید، اگر ناخن نباشد و تکیه نداشته باشد، انسان نمی تواند چیز سنگین را بردارد لذا وقتی ناخن خودتان را از بیخ می گیرید، در برداشتن چیزهای سنگین احساس ناراحتی می کنید، حالا ملاحظه کنید این ناخن که یک عضو پیش پا افتاده ای است و مرتبا آن را دور می اندازیم، چقدر خاصیت در آن نهفته است؟!

گودی وسط پا برای راحتی کارهای پا

حدیثی در جلد چهاردهم بحارالانوار است که یک نفر حکیم هندی که موحد و مسلمان نبود به مدینه آمد و خدمت حضرت امام صادق علیه السلام رسید. در اثنای صحبت، حضرت عنوان فرمود که چرا وسط پاها فرو رفتگی دارد؟ قبلا حکیم مدعی بود همه چیز را می داند اما از این سؤال حضرت، فرو ماند و عرض کرد نمی دانم خودتان بفرمایید.
خلاصه فرمایش امام آن است که فرمود: اگر همه سطح پا یکسان بود، راه رفتن مشکل می نمود ولی چون وسط آن مقداری گود است لذا راه رفتن آسان است. مثالی هم می زند و می فرماید: سنگی که روی زمین افتاده است اگر بخواهند آن را بلند کنند زحمت دارد ولی اگر گوشه ای از این سنگ برآمدگی داشته باشد، بلند کردن آن با اهرم آسان است به قسمی که از عهده یک نفر هم برمی آید. خداوند کف پا را برآمده قرار داد تا مردم به سهولت بتوانند راه بروند و حرکت کنند.

آیا آنکه آفریده نمی داند؟

(ألا یعلم من خلق...)(31) آیا آفریننده این بدن علم ندارد؟ آیا ماده است؟ آیا وجدانت می پذیرد؟!
می گوید ما همه جا که رفتیم و حتی به کرات دیگر نیز که رفته اند خدا را ندیده اند، هر جا گشته اند او را ندیده اند. خودت باید بفهمی، و عقلت را قاضی قرار دهی. بینایی تو و دیگران تا چه حد است؟ چشم حیوانی که در تمام حیوانات مشترک است، ماده بین و جسم بین است آن هم جسم مرکب و کثیف را می تواند ببیند و جسم لطیف مثل هوا را نمی تواند ببیند، پس چطور هر چه را ندیدی، منکر می شوی؟ هوایی که بر کره خاک، محیط است و جسم مرکب است ولی از بس لطیف است، چشم آنرا نمی بیند ولی حس می شود، تنفس می شود و توقع نداشته باش آن را ببینی. یا لیوان تمیز و پر از آب صاف، از لیوان خالی تشخیص داده نمی شود. خلاصه در دیدن، مقتضی ها و عدم موانع متعدد شرط است آیا می توانی منکر قوه برق شوی؟ در حالی که آن را نمی بینی؟ آیا نفس خودت را نمی بینی؟ هیچ وقت عقل نمی گوید هر که و هر چه را ندیدم، پس وجود ندارد.