اخلاق اسلامی

نویسنده : آیت الله دستغیب

فراموشی بدترین بلاها

اهل معرفت فرموده اند: بدترین بلاها «نسیان ذات» است، این که آدمی خود را گم کند و فراموش نماید که کیست(23) و چیست، کجا بود و کجا هست و کجا خواهد رفت؟ همه اش سرگرم اموری باشد که خارج از ذاتش هست و ربطی به حقیقتش ندارد، سرگرم به مال دنیا و جاه و انواع سرگرمیها شود، تمام دنیا سرگرمی است، مال و جاه و ریاست و شهوتش، زرق و برقش آدمی را سرگرم می کند، مشغولش می کند تا از کار دیگر بازش دارد و به فکر خودش نمی افتد، به اوضاع دنیا، شهرت، تقدم و جلو افتادنها سرگرم می شود. به یک بارک الله و آفرین هر کاری می کند. دیده اید بسیاری از دخترهای شانزده - هفده ساله چگونه با یک تبلیغ تو خالی گروهکها حاضراند روزنامه بفروشند و شبها اعلامیه هایشان را در خانه ها بیندازند یا بعضی از پسرها را چگونه با یک جملات فریبنده ای فریب می دهند.

خضوع، تنها برای خدا

آدم در برابر هیچ موجودی غیر از خداوند نباید خضوع کند سجده و خضوع باید تنها برای خدا باشد. همه از جهت بنده خدا و نیازمند به خدا بودن یکسانند: «ای مردم! شما همه نیازمند به خدا هستید و خدا بی نیاز است».(24)
هیچ طبقه ای بر دیگر طبقات برتری ندارد، میزان برتری نزد خدا، تقواست؛ معنا ندارد فردی تابع و اسیر فرد دیگری گردد آن هم صرف هواپرستی، ذلتی از این بالاتر می شود؟

آزادی در پرهیزگاری است

امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: «فان تقوی الله... عتق من کل ملکة».(25)
هر کس راه تقوا را پیش گرفت، آزاد است و محکوم نفسش نیست. غیر اهل تقوا برای خواسته نفسش ذلیل و خاضع می گردد.
به فرموده شیخ بهائی - اعلی الله مقامه - اگر پرده عقب رود، می بینید که انسان پیش روی سگی سجده می کند، برای سگی خضوع می کند، همان سگ نفس.
می خواهد رئیس شود چقدر باید زیر بار ذلت برود. محمد رضای معدوم را فراموش نکرده اید به فرموده امام امت، عکسش را با رئیس جمهور آمریکا دیدم که چگونه به حالت ذلت در برابر او ایستاده است چون ذلیل سلطنت است و می بیند بدون وابستگی به آمریکا، نمی تواند سوار باشد لذا زیر بار هر گونه ذلت و اطاعت از اجنبی می رود.
اگر کسی از زیر بار ذلت نفسش آزاد شود، راستی که زندگی مال اوست. همان تعبیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: «المحیی محیاکم و الممات مماتکم»(26)؛ زندگی، زندگی شماست و مردن هم مردن شما، ای کسانی که چیزی شما را ذلیل نمی کند، نه مال، نه جاه و نه شهوات، آزادید. اسیر چیزی نشدید، تنها در یک جا سر فرود آوردید و آن هم «الله» است. چقدر خوب سروده حافظ شیرازی:
خیال خواجگیم بود، بندگی تو کردم - هواس سلطنتم بود، خدمت تو گزیدم
خواجه مطلق، عبدالله است، هر کس بنده خدا شد، سلطان حقیقی و بزرگ واقعی است. زندگی، زندگی اوست و دیگران به صورت زنده و مرده حقیقی اند.
ظاهرش چون گور کافر پر حلل - باطنش قهر خدا عزوجل