اخلاق اسلامی

نویسنده : آیت الله دستغیب

هارون و مأمون، امامان را می شناختند

گویند از مأمون پرسیدند: چگونه به حضرت رضا علیه السلام علاقه مند شدی؟ گفت از پدرم این معنا را گرفتم؛ وقتی با پدرم وارد مدینه شدیم، بزرگان به دیدار پدرم آمدند، روزی آقای نحیفی وارد شد، دیدم پدرم پیش رفت و او را در بر گرفت و بالای دست خود نشانید، با کمال ادب با او سخن می گفت و... شب از پدرم پرسیدم این شخص چه کسی بود که آنگونه در برابرش خاضع شدی؟ گفت: او موسی بن جعفر علیه السلام بود. پرسیدم «موسی بن جعفر» کیست؟ گفت: آن کس که بر من و بر تو امام است. گفتم پس تو بر حق نیستی؟ گفت: نه، خلافت حق اوست.
«مأمون» گوید: جسورانه به پدرم گفتم اگر چنین است پس چرا نسبت به او خیال زندان و تبعید داری؟ گفت: «الملک عقیم»، یعنی سلطنت حتی فرزند هم نمی شناسد، اگر مزاحمش بود، او را می کشد و یا چشم پسرش را در می آورد همانطور که این حکایت درباره بعضی از شاهان مثل «نادر» نقل شده است.
غرض آنکه بشر این قدر پست می شود که هر حقی هر چند مانند آفتاب روشن باشد، کنار می زند؛ چون علو می خواهد، برتری می خواهد لذا باید گفت: «فریاد از ریاست».

دنیا دوستی ریشه گناهان

فراموش نمی کنیم هنگامی که در سال گذشته امام امت، حکم ریاست جمهوری را می خواست تنفیذ فرماید تا رئیس جمهور بتواند قانونا و شرعا عهده دار این مقام گردد، فرمود: «حب الدنیا رأس کل خطیئة؛ دوستی دنیا ریشه هر گناهی است».(75)
این اعلان خطر است برای همه، چنین است دوستی دنیا، بلایی به سر بشر می آورد که حاضر است هر حقی را پایمال کند و هر مزاحمی را می خواهد از پیش پا بردارد، این خودخواهی، خودپسندی و خودپرستی، خطرناک است، پس معلوم شد چرا بسیاری از مردم، حق را با این روشنی، انکار می کنند.

آیا منافقین امام را نشناخته اند؟

هم اکنون هر آدم با انصافی نسبت به امام امت چه احساسی دارد، جز احساس خیرخواهی مردم و خدمت به خلق، چه دارد؟ غمخوار مستضعفین می باشد و مکرر امتحان خودش را داده است، حالا این گروهها این معنا را نفهمیده اند؟ آیا می شود چنین احتمال داد؟ یقینا خوب هم فهمیده اند اما حق به این آشکاری و چنین رهبری را رها کرده و به چه افرادی روی آورده و می آورند؟ زیرا از هوای خود صرفنظر نمی کنند.