دیگران برای تو و تو برای خدا هستی
انسان مادیگرا صریحا می گوید همانطور که حیوانات آزادند، بشر نیز باید آزاد باشد! چقدر در شناسایی خویش تنزل کرده است! که خود را با حیوان یکی می پندارند در حالی که چهارپایان برای بشر آفریده شده اند.(43) بلکه خداوند آنچه در زمین است، برای بشر آفریده و مسخر او گردانیده است.(44) مرتبه انسان فوق ماده و مادیات و طبیعت است. تمام مواد برای بشر، و بشر هم برای خداست(45) و برای رسیدن به ملکوت علیا و مقامات عالیه ای که برایش تدارک شده است، نعمتهایی که از حقیقتش کسی آگاه نیست.(46)
برای تهذیب نفس، نخست باید به یقین دانست که انسان غیر این بدن است تا وقتی انسان نفهمیده که نفس ناطقه ای دارد و آن نیز از عالم مجردات است؛ چگونه در صدد شناختن عیبها سپس مداوای آنها برمی آید؟! لذا برای تجرد نفس، بیاناتی به زبان ساده عرض می شود.
چرا بدن مرده احساس ندارد؟
آنکه ادراک دارد، روح و نفس ناطقه است، این گوشت و پوست و رگ و استخوان، مرکب و آلت برای «روح» هستند، چشم و گوش و زبان، وسیله دیدن و شنیدن و گفتن روح هستند، نه اینکه از خود این اعضا کاری برآید وگرنه چرا موقعی که شخص می میرد، بدنش احساس ندارد. اگر این زبان گوشتی، نطق داشت، زبان الاغ و شتر که چند برابر زبان بشر است، پس باید نطق آنها بیشتر باشد، پس خود این زبان گوشتی، چیزی نیست که قدرت بیان داشته باشد بلکه تنها یک وسیله است.
«چشم»، جز مختصر پیه، چیزی نیست که اشیاء را تشخیص بدهد، یا گوش جز ماده، چیزی نیست که شنوایی داشته باشد، بلکه «نفس» است که می گوید، می بیند، می شنود، می چشد و می بوید و این زبان و چشم و گوش فقط وسیله اند.
احاطه علمی دلیل بر تجرد نفس
آدمی باید این معنا را دریابد که «من» محیط بر این بدن، خود بدن نیست؛ زیرا ماده علم ندارد، هیچ جزئی از اجزای عالم ماده احاطه و اطلاع ندارد؛ برگهای درخت از یکدیگر اطلاعی ندارند، انگشت دست از سایر انگشتها بی خبر است و خلاصه هیچ جزء مادی به سایر اجزای ماده، احاطه ندارد؛ چون همه در عرض هم هستند و از این جهت مساویند، لیکن «من» از سر تا پایم آگاهی دارم، اگر سوزنی به کف پایم فرود رود فورا می فهمم. «من» کیستم که اگر کوچکترین چیزی به بدنم تماس پیدا کند آگاه می شوم. آنکه می خوابد و بیدار می شود، اگر جایی از بدنش زخم شود، در مقام علاجش برمی آید و همچنین بدن را اداره می کند؛ پس «من»، غیر از این بدن هستم.