خلاف توقع موجب خشم بیجا می شود
منشأ بسیاری دیگر از خشمهای ناپسند، خلاف توقعهایی است که با آن مواجه می شویم. برای مثال عرض می کنم: فلان شخص توقع دارد که از رفیقش هزار تومان وام بگیرد، وقتی از او مطالبه می کند، پاسخ رد می شنود عصبانی شده و خشمگین می گردد، بغض او را در دل می گیرد؛ اینجاست که انسان خطرناک می شود.
در روایتی که از حضرت صادق علیه السلام نقل شده، حضرت به شیعیانش سفارش می فرماید که تا می توانند از کسی حاجتی نطلبند، علتش هم معلوم است. وقتی از طرف چیزی خواست و به او نداد، ناراحت می شود و حالت انفعال نفسی آن خشم، و بعد خدای نکرده بغض و کینه است. در حالی که وظیفه این است که اگر طرف به شما چیزی نداد، حمل بر صحت کنید، ممکن است نداشته باشد، شاید خودش نیاز داشته، اصلا مگر من طلبکارش بودم؛ حق واجب بر او داشته ام؟ خلاصه توقع خودش را کم نماید. شاید به من اطمینان نداشته که مالش را به من بسپارد.
ورع، ایمان را قوی و طمع را ضعیف می کند
از امام سجاد علیه السلام می پرسند: چه چیز ایمان را قوی و چه چیز ایمان را ضعیف می کند؟ حضرت می فرماید: «ورع، ایمان را قوی و طمع، ایمان را ضعیف می سازد».(87)
آدمی پیش خودش انتظار دارد که فلان شخص باید کار مرا اصلاح کند، باید به من قرض دهد، رفع نیاز مرا بنماید و نظایرش.
از همان اول انسان موحد باید مشکل گشا و کارساز را خدا بداند و بس. و اسباب را تا مقداری که خداوند اراده اش تعلق بگیرد مؤثر بداند. اگر خدا نخواهد، از هیچ سببی کاری برنمی آید. «موحد» کسی است که تمام خیرات را از خدا بداند «بیده الخیر»، مخلوق را مجاری خیر خدا بداند، اگر کسی نزد مخلوقی برود و همه نظرش به او باشد که کارش را اصلاح کند، خود این حال، شرک است. من اگر مسلمان و موحدم باید حالم این طور باشد: «خدایا! من به امید تو نزد این شخص می روم، اگر برای من مقدر فرموده باشی، به دست او این کار حل شود».
توقع را کم کنید تا خشمناک نشوید
نشانه اش که راستی حالش چنین می باشد و موحد است این است که اگر کارش انجام نشد، گله ندارد، ناراحت نیست، می گوید: خدا نخواست، صلاحم نبود و اگر کارش انجام شد، شکر خدا می کند و می گوید: پروردگارا! لطف فرمودی، کارم را به دست فلان شخص حل نمودی. البته منافاتی ندارد که از او هم سپاسگذاری کند؛ زیرا کسی که از مخلوق سپاسگذاری ننماید، از خالق نیز سپاسگذاری ننموده است.(88)
همانطور که عرض شد، اینان مجاری لطف و خیر خداوند هستند، لذا به عنوان سببی که خدا برای اصلاح کارها فراهم فرموده، تشکر از آنان نیز لازم است نه به عنوان مستقل که خودش را کار کن به حساب بیاورد و مشرک شود.
آدم وقتی از خلق، توقع داشت و برآورده نشد، خشم می کند، بغض و کینه پیدا می کند. از همان اول باید متوجه باشد که کار به دست او نبوده و نیست. اگر خدا می خواست یعنی صلاحش بود، به دست این و آن حل می شد، لذا با التفات به این معنا، هرگز خشم بیجا به افراد پیدا نمی کند چون توقعش را از آنها برداشته است.