اشکالی عمده به فرضیه داروین
«داروین»، اصل انسان را از میمون دانسته و می گوید طبیعت به تدریج آن را کامل نموده، دمش را انداخته، آن را از حال خمیدگی، مستقیم نموده و پشمش را ساقط کرده و...خوب اگر این است پس دیگر نباید در دنیا میمونی باشد، چطور شد که یک میمون آدم شد و بقیه نشدند؟ اگر بنای طبیعت بر تکامل است، خوب چه فرقی است میان این میمونی که تکامل یافته و سایر میمونهایی که تکامل نیافته و انسان نشده است؟ آیا فقط یک میمون در عالم تکامل یافته و میمونهای دیگر تکامل نیافته اند؟
معلوم است که نمی خواهند تسلیم حق شوند و ادراک واقعیات کنند و حقایق را دریابند؛ برای اینکه قید «دین» به گردنشان نیاید، منکر بدیهیات می شوند.
فهم انسان زاییده ماده نیست
آدمی شعور دارد یا نه؟ هر انسانی می فهمد که شعور دارد، آیا سازنده تو شعور نداشته است؟ هر بشری از نطفه به وجود آمده آیا ماده به او شعور داده؟
ذات نایافته از هستی بخش - کی تواند که شود هستی بخش؟
خشک ابری که بود زآب تهی - ناید از وی صفت آب دهی
نطفه و ماده به تو شعور داده؟ آیا کسی می تواند چنین ادعایی بکند؟ چاره ای ندارد جز اینکه بگوید مبدئی که عین علم و حیات است به من شعور داده است همانطوری که خود بدن که حادث است نخست نبوده و سپس بوجود آمده، شعور و ادراک نیز حادث است، شعور هم، دهنده و عطا کننده دارد. این فهم و ادراک از کجا آمده؟ آیا می شود نسبت به ماده داد و گفت تکامل ماده و انتخاب احسن طبیعت است؟ آیا عقلت این حرف را می پسندد؟ ادراکی که بشر دارد می تواند کهکشانها و فلکیات را دریابد و احاطه به خیلی از جهات هستی پیدا کند که خود برهانی بر تجرد روح است.
احاطه علمی، نشانه تجرد روح است
جسم، هیچ وقت بر مثل خودش محیط نخواهد شد، این آدمی چیست که می تواند به تمام عالم احاطه پیدا کند، آیا این بدن می تواند محیط شود؟ چه نیرویی است که بواطن مواد و خواص آنها و کیفیت حرکت آنها را ادراک می کند؟ این ادراکات، بزرگترین شاهدی است بر تجرد روح، این برگ درخت از برگهای دیگر، بی اطلاع است، در بدن، این انگشت از انگشت دیگر، بی اطلاع است، ذرات بدن بر یکدیگر احاطه ندارند، معلوم می شود آدمی غیر از این بدن است. در ما قدرتی است که از سر تا پا را فرا گرفته و به همه اجزای بدن احاطه دارد، بلکه احاطه به همه جا دارد، البته بالقوه، آیا کسی می تواند علم خود را انکار بکند؟ این علم مادی است یعنی ماده به تو داده، یا آن کس که تو را آفریده است؟ ادراک، بزرگترین دلیل بر این است که انسان مادی نیست و روح آدمی مجرد است که به غیب و ماورای طبیعت نیز راه پیدا می کند البته اگر مانع را برطرف کند.
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند - بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت
بنابراین، باید از التفات به اصل آفرینش خود، پی به علم و قدرت بی نهایت خداوند، آفریننده خود و دیگران برد که روح و علم و سایر چیزها از شعاع علم اوست، پس خداوند قادر، می تواند دوباره همین بدن را بیافریند.