اخلاق اسلامی

نویسنده : آیت الله دستغیب

منکرین هیچگونه برهانی ندارند

(إنه علی رجعه ی لقادر) کسانی که منکر معادند، تنها استبعاد محض است، هیچگونه برهانی بر نبودن معاد ندارند، صرف اشکال تراشی است. چنانکه نسبت به مبدأ تعالی چنین است (تنها نمی دانم، چطور و چگونه استخوان پوسیده دوباره زنده می شود، از کجا و این مشکل است) دلیل بر نبودن معاد نیست.
بزرگترین برهان برای معاد: (إنه علی رجعه ی لقادر)(70) است. کسی که از قطره ای نطفه این دستگاه عظیم را ایجاد کرده، از مشت خاکی نیز می تواند، بلکه به فرموده قرآن مجید: (و هو اهون علیه)؛ «بر او آسانتر است» رجوع آسانتر از ایجاد نخستین است. در آیه دیگری، نکته لطیف تر بیان می فرماید: «آری قادریم که (حتی خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم».(71)
«طنطاوی» مفسر مصری می نویسد: «تا قرن اخیر، نکته لطیف این آیه را نمی فهمیدند و از جمله اعجازهای قرآن است، متوجه نبودند که بند انگشت و دارای خطوط ویژه است، 5/4 میلیارد بشر فعلی، هر کس بند انگشتش با دیگران متفاوت است، لذا از مدتها قبل، ضرب انگشت به جای امضا مرسوم شد و سپس «اداره انگشت نگاری» برای کشف جرم و تشخیص مجرمین، معین گردید.

اختلاف چهره ها و حنجره ها

در یک وجب صورت نیز می بینید دو نفر وجود ندارد که از هر جهت یکی باشند، حتی دوقلوها هم مابه الامتیاز دارند. یا حنجره و صداها را می بینند یکی نیست، از طرز صدا، طرف شناخته می شود وگرنه با اشتباه شدن افراد، نظام عالم به هم می خورد، چه مظلومهایی که به جای ظالم گرفته و توبیخ می شدند و چه کلاهبرداریها که می شد! و خلاصه نمی شد زندگی اجتماعی برقرار گردد، لذا می بینید خالق حکیم، چگونه مراعات این جهات را در آفرینش کرده است.
این سرای نخستین را می بینید که قدرتش چه می کند، چرا یادآور عالم بعد نمی شوید(72) که ظهور قدرتش اتم و اکمل و اشرف است؟ عالمی که وسیعتر، بهتر و پایدارتر است.(73)
مبدأ و معاد، ضروری، بدیهی و مطابق با حکم عقل و وجدان است.

احترام به گور مرده ها نشانه قبول معاد است

در حالات «استالین» پس از مرگش نوشته اند، وقتی که در برخی از مسایل مشکله در می ماند و با مشورت هم حل نمی شد، بر سر قبر لنین می رفت و قدری می ماند تا مشکلش حل گردد، همین شخص مادی، وجدانش گواهی می دهد که مرده، نابود نشده وگرنه چرا بر سر قبرش می رود و از او مدد می طلبد؟ چرا دیگر قبر سرباز گمنام درست می کنند و ادای احترام می نمایند؟ چون وجدانش می گوید خدا دارد، معاد دارد، حیات پس از مرگ دارد، اگر هم وحی نبود، این معنای فطری بشر است.
مشکل اینجاست که چرا این معنای واضح و بدیهی را بیشتر افراد بشر، انکار می کنند؟!
پاسخ این مشکل را آیه ای در سوره قیامت برای ما مشخص فرموده: «این بشر می خواهد در شهوات فرو رود»(74)، لذا هر حقی را نادیده می گیرد، می خواهد ریاست بکند، لازمه اش این است که مسؤولیت را نادیده بگیرد وگرنه، اگر خودش را بنده مسؤول و مقهور بداند، نفس کشیدنش را به دست خدا بداند، آیا دیگر من - من می کند؟ خودبینی و خدابینی با هم تضاد دارند و جمع نمی شوند.
اگر کسی خودش را بنده عاجز خداوند دانست، ممکن نیست خودخواه، ریاست طلب و بخواهد بر دیگران مسلط باشد، لذا چون اراده فجور و شهوات دارد، حق را ولو ظاهر و آشکار هم که باشد پایمال می کند.