پیغمبر(ص) هرگز خشم شخصی نداشت
افراط در خشم به حسب مورد و کیفیت است. اما افراط در «مورد» آن است که آدمی خشم بیجا کند در جایی که عقل و شرع اجازه خشم نمی دهد، در مجلس قبل گفتم مثل اینکه در برابر امور غیر اختیاری، خشمگین شود، خلاف عقل و شرع است، همچنین در مورد خلاف توقعهایی که واقع می شود، اصلا چرا توقع داشته باشی که وقتی بر خلاف میلت واقع می شود، عصبانی شوی؟
در حالات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین رسیده است(108) هیچ وقت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خشم نفسانی نداشت و برای جهات شخصی خودش اگر خلاف میلی می دید، خشمگین نمی شد، همیشه خشمش الهی بود، برای خدا بود و در برابر کفر، فساد و گناه خشمگین می شد نه خلاف میلهای شخصی خودش.
معامله علی(ع) با دشنام دهنده و عمروبن عبدود
روش امامان ما علیهم السلام نیز چنین بوده است، این شعر مشهور که منسوب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام است شنیده اید:
ولقد امر علی اللئیم یسبنی - فمضیت ثمة قلت لا یعنینی
«بر شخص پستی گذشتم که مرا دشنام می داد، من رد شدم و گفتم مرا اراده نکرده (و با من نبوده) است».
همه شنیده اید که در جنگ با «عمروبن عبدود» آب دهان به صورت مبارکش انداخت، حضرت او را در آن وقت نکشت بلکه مقداری حرکت کرد و بعد سرش را جدا کرد، پس از آنکه از حضرت، علتش را پرسیدند فرمود: «ترسیدم اگر همان وقت سرش را ببرم روی خشم نفسانی باشد که باطل است، اگر کافری را می کشم باید برای خدا بکشم».
پیغامی از یک شهید
یک ماه قبل، جنازه شهیدی را به شیراز آوردند، برادرش عازم جبهه جنگ شد، در شبی که فردایش برادرش می خواست حرکت کند، برادر شهیدش را در خواب می بیند و می گوید فردا که می خواهی به جبهه بروی به قصد انتقام نرو.
مطلب چقدر دقیق است! از این پیغام شهید استفاده می شود که اولا شهدا زنده اند، همان خبر قرآن که: «شهدا زندگانند و نزد پروردگارشان روزی می خورند»،(109) دیگرآنکه احاطه دارند، جریانات این عالم را می فهمند و آگاهند.
یکی دیگر از شهدا، شب پس از دفنش، برادرش او را در خواب می بیند و به شهید می گوید: خوب، تو که مرده ای، می گوید: نه، من نمرده ام. برادر می گوید: خودمان امروز تو را دفن کردیم، شهید پاسخ می دهد بلکه شما مرده اید نه من، شما اشتباه می کنید، ما زنده ایم.
این عین واقع است، سفارشی که به برادرش کرد مبنی بر اینکه فردا به قصد انتقام نرو، چون اگر به این قصد برود که بعثی ها برادرم را کشته اند، پس من هم بروم چند نفر از آنان را بکشم، برای خدا نرفته بلکه باید برای خدا برود برای دفاع از اسلام و مسلمین برود، نه برای انتقام گرفتن.
باید مؤمن (... أشداء علی الکفار ...)(110) باشد یعنی به جهت کفر کافران با آنان سخت و ناراحت باشد نه به جهت اینکه به من صدمه ای زدند، این خشم نفسانی است نه رحمانی.