اخلاق اسلامی

نویسنده : آیت الله دستغیب

برهان ساده برای معاد

(انه علی رجعه ی لقادر)(32) نسبت به معاد هم پس از تفکر در این دستگاه عظیم حاصل می گردد، آیا کسی که این دستگاه عظیم را آفرید، غرضی نداشت؟
این همه نکات حکمت و علم که در این مخلوقات بکار رفته برای چیست؟ مثلا آفرینش انسان برای همین دو روزه زندگی دنیاست که بخورد، بخوابد، تولید مثل کند و دفع نماید، شهوترانی و خشم بورزد و بمیرد و تمام شود؟ این کاری بیهوده است:
«آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما بازگشت نمی کنید؟!».(33)
راستی اگر معاد نباشد، دستگاه آفرینش، لغو و بیهوده خواهد بود، بخورد و خالی کند که هر کدام غایت برای دیگری شود: بخورد که خالی کند و خالی کند که بخورد، این دور است و غیر عقلایی.
اگر وحی هم نبود، آدمی طبق عقلش حکم می کرد که باید سرای و عوالم دیگری باشد تا انسان برای آنجا آفریده شده باشد وگرنه خود این عالم، منزل و مقصد اصلی برای بشر نخواهد بود، آن هم با این همه ناملایمات و ناراحتیهایی که در آن است؛ انواع بیماریها و گرفتاریها، ابتلا به حسد حاسدین و شر اشرار، پس باید عالم دیگری باشد که آنجا سعادت و خوشی مطلق باشد اینجا وطن حیوان است و وطن انسان، آخرت می باشد.
می پرسند چگونه می شود انسان پس از خاک شدن و تحولات گوناگون، دوباره زنده شود؟ پاسخش را در آیه تلاوت شده، ذکر می فرماید: (إنه علی رجعه ی لقادر)؛ «به درستی که خداوند بر بازگرداندنش تواناست و دوباره آن را پدید می آورد».
آنچه در عالم خاک وجود دارد، نمونه ای است از اصل قدرت و علم خداوندی: «نیست چیزی مگر اینکه نزد ما خزینه های آن است و ما فرو نفرستادیم آن را مگر به مقدار معلوم و معین».(34) «خزینه» در عالم غیب است. قطراتی از آن در این عالم ماده نشر پیدا می کند؛ مثلا یکی از خزاین غیبی الهی «بوی خوش» است که ذره ای از آن در این عالم ماده پخش شده است، انواع ریاحین و گلها و عطریات از آن جمله است. اصل خزینه، بوی محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم می باشد که اصل بهشت است، بوهای خوش دنیوی در محدوده معین و مشخصی است که از آن حد تجاوز نمی کند، از حیث مدت هم محدود و تا زمان معینی معطر است، اما بوی بهشت بنابر روایتی که از حضرت صادق علیه السلام رسیده است، می فرماید: «تا دو هزار سال راه، بوی بهشت به مشام می رسد»، چه خزینه ای است؟!
ضمنا بقیه روایت هم نافع است، می فرماید: «مع الوصف، کسی که قاطع رحم و عاق والدین شد، بوی بهشت را هم نمی شنود (یعنی تا چه رسد به اینکه به بهشت درآید و از نعمتهای آن برخوردار گردد).»

پرهیزگاران از نعمتهای جاودانی بهره مندند

خدای تعالی نعمتهای باقی را برای اهل تقوا آماده فرموده است(35)(36)، به شرطی که به زمین نچسبیده و پیروی هوا را رها کرده باشند(37) فردای قیامت، پنهانیها آشکار می شود(38)،آنچه سرش بود به صورت در می آید، غلبه معنا بر صورت است. صورت در عالم ماده مستور است اما در قیامت شکل باطنی آشکار می شود. راستی بشر معجون عجیبی است، از هر موجودی نمونه ای در او هست که می تواند آن را تکمیل نماید: از درندگی مانند گرگ و پلنگ و از شکم خوارگی، مثل گوسفند و غیره از شهوترانی همچون خوک و از حقه بازی، مانند روباه، از طرف دیگر خیرخواهی و کمک رسانی که در ملائکه است در انسان نیز وجود دارد و انسان در مدتی که در این دنیاست می تواند هر کدام از این جهات را تکمیل کند.

تا کدام جنبه را تقویت کند

اگر انسان در زندگی، همتش شکم بود، گوسفند کامل می شود و از اینجا می رود: نه معرفتی دارد و نه کمالی، باطنش بهیمه و انعام است همانطوری که می تواند خشم و سبعیت و درندگی را تکمیل نماید یا در شهوترانی از خوک نیز بگذرد و یا اگر ریاست طلبی و علو بخواهد، پلنگی می شود که در تکبر نمونه است. می گویند اگر پلنگ در کوه یا دامنه آن باشد و انسانی یا حیوانی بالای سرش حرکت کند، حمله می کند و او را می درد چون حاضر نیست. بالای سرش دیگری را ببیند. اما اگر پایین پایش باشد، و گرسنه نباشد، خطرناک نیست. آدمی در ریاست طلبی و علو، کارش به جایی می رسد که برای جلوگیری از پیشرفت رقیبش، حاضر است به طرف مقابل، هر گونه صدمه آبرویی یا بدنی بزند تا او عقب مانده و خودش پیش برود. حتی مدرس هم اگر علو بخواهد و بر شاگردانش برتری جویی داشته باشد، او نیز همین طور است.
خلاصه از هر موجودی نمونه ای در بشر قرار داده شده، اگر انسان توانست خودش را کنترل کند و نخواست خود را جلو بیندازد و طالب شهرت نبود، امید رستگاری برایش هست. به قدری نفس آدمی پست است که گاهی برای یک آفرین و بارک الله، خودش را در چه مهلکه هایی می اندازد برای اینکه بگوید او این کار را کرده است.