اخلاق اسلامی

نویسنده : آیت الله دستغیب

گودی وسط پا برای راحتی کارهای پا

حدیثی در جلد چهاردهم بحارالانوار است که یک نفر حکیم هندی که موحد و مسلمان نبود به مدینه آمد و خدمت حضرت امام صادق علیه السلام رسید. در اثنای صحبت، حضرت عنوان فرمود که چرا وسط پاها فرو رفتگی دارد؟ قبلا حکیم مدعی بود همه چیز را می داند اما از این سؤال حضرت، فرو ماند و عرض کرد نمی دانم خودتان بفرمایید.
خلاصه فرمایش امام آن است که فرمود: اگر همه سطح پا یکسان بود، راه رفتن مشکل می نمود ولی چون وسط آن مقداری گود است لذا راه رفتن آسان است. مثالی هم می زند و می فرماید: سنگی که روی زمین افتاده است اگر بخواهند آن را بلند کنند زحمت دارد ولی اگر گوشه ای از این سنگ برآمدگی داشته باشد، بلند کردن آن با اهرم آسان است به قسمی که از عهده یک نفر هم برمی آید. خداوند کف پا را برآمده قرار داد تا مردم به سهولت بتوانند راه بروند و حرکت کنند.

آیا آنکه آفریده نمی داند؟

(ألا یعلم من خلق...)(31) آیا آفریننده این بدن علم ندارد؟ آیا ماده است؟ آیا وجدانت می پذیرد؟!
می گوید ما همه جا که رفتیم و حتی به کرات دیگر نیز که رفته اند خدا را ندیده اند، هر جا گشته اند او را ندیده اند. خودت باید بفهمی، و عقلت را قاضی قرار دهی. بینایی تو و دیگران تا چه حد است؟ چشم حیوانی که در تمام حیوانات مشترک است، ماده بین و جسم بین است آن هم جسم مرکب و کثیف را می تواند ببیند و جسم لطیف مثل هوا را نمی تواند ببیند، پس چطور هر چه را ندیدی، منکر می شوی؟ هوایی که بر کره خاک، محیط است و جسم مرکب است ولی از بس لطیف است، چشم آنرا نمی بیند ولی حس می شود، تنفس می شود و توقع نداشته باش آن را ببینی. یا لیوان تمیز و پر از آب صاف، از لیوان خالی تشخیص داده نمی شود. خلاصه در دیدن، مقتضی ها و عدم موانع متعدد شرط است آیا می توانی منکر قوه برق شوی؟ در حالی که آن را نمی بینی؟ آیا نفس خودت را نمی بینی؟ هیچ وقت عقل نمی گوید هر که و هر چه را ندیدم، پس وجود ندارد.

برهان ساده برای معاد

(انه علی رجعه ی لقادر)(32) نسبت به معاد هم پس از تفکر در این دستگاه عظیم حاصل می گردد، آیا کسی که این دستگاه عظیم را آفرید، غرضی نداشت؟
این همه نکات حکمت و علم که در این مخلوقات بکار رفته برای چیست؟ مثلا آفرینش انسان برای همین دو روزه زندگی دنیاست که بخورد، بخوابد، تولید مثل کند و دفع نماید، شهوترانی و خشم بورزد و بمیرد و تمام شود؟ این کاری بیهوده است:
«آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما بازگشت نمی کنید؟!».(33)
راستی اگر معاد نباشد، دستگاه آفرینش، لغو و بیهوده خواهد بود، بخورد و خالی کند که هر کدام غایت برای دیگری شود: بخورد که خالی کند و خالی کند که بخورد، این دور است و غیر عقلایی.
اگر وحی هم نبود، آدمی طبق عقلش حکم می کرد که باید سرای و عوالم دیگری باشد تا انسان برای آنجا آفریده شده باشد وگرنه خود این عالم، منزل و مقصد اصلی برای بشر نخواهد بود، آن هم با این همه ناملایمات و ناراحتیهایی که در آن است؛ انواع بیماریها و گرفتاریها، ابتلا به حسد حاسدین و شر اشرار، پس باید عالم دیگری باشد که آنجا سعادت و خوشی مطلق باشد اینجا وطن حیوان است و وطن انسان، آخرت می باشد.
می پرسند چگونه می شود انسان پس از خاک شدن و تحولات گوناگون، دوباره زنده شود؟ پاسخش را در آیه تلاوت شده، ذکر می فرماید: (إنه علی رجعه ی لقادر)؛ «به درستی که خداوند بر بازگرداندنش تواناست و دوباره آن را پدید می آورد».
آنچه در عالم خاک وجود دارد، نمونه ای است از اصل قدرت و علم خداوندی: «نیست چیزی مگر اینکه نزد ما خزینه های آن است و ما فرو نفرستادیم آن را مگر به مقدار معلوم و معین».(34) «خزینه» در عالم غیب است. قطراتی از آن در این عالم ماده نشر پیدا می کند؛ مثلا یکی از خزاین غیبی الهی «بوی خوش» است که ذره ای از آن در این عالم ماده پخش شده است، انواع ریاحین و گلها و عطریات از آن جمله است. اصل خزینه، بوی محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم می باشد که اصل بهشت است، بوهای خوش دنیوی در محدوده معین و مشخصی است که از آن حد تجاوز نمی کند، از حیث مدت هم محدود و تا زمان معینی معطر است، اما بوی بهشت بنابر روایتی که از حضرت صادق علیه السلام رسیده است، می فرماید: «تا دو هزار سال راه، بوی بهشت به مشام می رسد»، چه خزینه ای است؟!
ضمنا بقیه روایت هم نافع است، می فرماید: «مع الوصف، کسی که قاطع رحم و عاق والدین شد، بوی بهشت را هم نمی شنود (یعنی تا چه رسد به اینکه به بهشت درآید و از نعمتهای آن برخوردار گردد).»