اخلاق اسلامی

نویسنده : آیت الله دستغیب

دانشمند باید متواضع باشد

مجتهد یا طبیب یا مهندس باید تواضعش را از دست ندهد، خودش را با آن عامی فرق نگذارد. همانطور که میلیونر نباید فرقی برای خودش با آن فقیر قایل شود، این یک میلیون مال، تو را بی نیاز نکرده است چه بی نیازی؟ اگر سرطان گرفت، آیا مال، او را نجات می دهد؟ آیا پولهایی که محمد رضا به خارج فرستاد، او را نافع شد؟
ناگفته نماند که این مطلب راجع به خود شخص است یعنی آقایی که مجتهد شد، نباید به خودش بنازد و به دیگران به چشم حقارت بنگرد و توقع اکرام و احترام داشته باشد اما وظیفه دیگران است که او را گرامی دارند. صاحب هر علمی را باید گرامی داشت مخصوصا علم دین که روایت مفصلی در این زمینه رسیده است و گرامی داشتنش او گرامی داشتن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است همانطوری که اهانت به عالم، اهانت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.

جلسه سیزدهم: توجه به سخنان علی(ع) چاره کبر

«کبر»، نخست باید معنای آن کبر و بعد سبب پیدایش آن و آنگاه بزرگی گناه کبر را دانست.
حقیقت کبر حالتی است که در نفس پیدا می شود و اثر آن این است که آدم خودش را بزرگ می بیند و برای خودش شأنی قایل می شود، واقع پوش می شود، واقعیت از ادراکش محو شده و به موهوم می پردازد. هر فردی به حسب واقعیت نیستی و عجز است، بدنهای همه از این خاک است و بعد هم خاک می شود و این نفسی هم که دارد در کمال عجز و نیاز است بزرگی برای مخلوقات (بالذات) نیست. ادامه حیات انسان، بیماری و سلامتیش، ثروت و تهیدستیش به دست خودش نیست.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه نهج البلاغه می فرماید: «شما آفریده شدگانید که خداوند شما را با توانایی آفریده است و بدون اراده و خواستتان، شما را تربیت می کند، مدت عمر هر چه باشد، دست تربیت خداوند با تو است و شما را در حال سکرات مرگ از این عالم برده و به عالم دیگر وارد می کنند».(142)
غرض عجز و نیستی و حقارت، ذات آدمی و واقعیت اوست، لذا در جمله دیگری حضرت می فرماید (نقل به مضمون): «در شگفتم از کسی که کبر می ورزد در حالی که اولش نطفه ناپاک و آخرش لاشه مردار و در این میان حامل قاذورات است».(143)
زیر پوست بدن ما هم اکنون خون کثیف است و در روده ها و معده هم معلوم است که چیست.

با پرورش کبر، خود میزان حق می شود

بسیاری از گناهانی که از بشر سر می زند، به واسطه «کبر» است که اگر اصلاح نشد، سبب می شود که تسلیم هیچ حقی نشود، رو به روی حق می ایستد، بلکه خودش را میزان حق می داند «من»، میزان حق می شود. هر چه مطابق رأی و راه و روش خود باشد حق می داند دیگر تعبد ندارد، مطیع اولیای خدا نمی شود، زیر بار اولی الامر نمی رود مثل کسانی که در برابر امیرالمؤمنین علیه السلام کبر می ورزیدند و بیعت نکرده یا پس از بیعت نافرمانی می کردند.
اینک ببینیم کبر به چه چیز تغذیه می شود، ظهور پیدا می کند و زیاد می شود.