ورع، ایمان را قوی و طمع را ضعیف می کند
از امام سجاد علیه السلام می پرسند: چه چیز ایمان را قوی و چه چیز ایمان را ضعیف می کند؟ حضرت می فرماید: «ورع، ایمان را قوی و طمع، ایمان را ضعیف می سازد».(87)
آدمی پیش خودش انتظار دارد که فلان شخص باید کار مرا اصلاح کند، باید به من قرض دهد، رفع نیاز مرا بنماید و نظایرش.
از همان اول انسان موحد باید مشکل گشا و کارساز را خدا بداند و بس. و اسباب را تا مقداری که خداوند اراده اش تعلق بگیرد مؤثر بداند. اگر خدا نخواهد، از هیچ سببی کاری برنمی آید. «موحد» کسی است که تمام خیرات را از خدا بداند «بیده الخیر»، مخلوق را مجاری خیر خدا بداند، اگر کسی نزد مخلوقی برود و همه نظرش به او باشد که کارش را اصلاح کند، خود این حال، شرک است. من اگر مسلمان و موحدم باید حالم این طور باشد: «خدایا! من به امید تو نزد این شخص می روم، اگر برای من مقدر فرموده باشی، به دست او این کار حل شود».
توقع را کم کنید تا خشمناک نشوید
نشانه اش که راستی حالش چنین می باشد و موحد است این است که اگر کارش انجام نشد، گله ندارد، ناراحت نیست، می گوید: خدا نخواست، صلاحم نبود و اگر کارش انجام شد، شکر خدا می کند و می گوید: پروردگارا! لطف فرمودی، کارم را به دست فلان شخص حل نمودی. البته منافاتی ندارد که از او هم سپاسگذاری کند؛ زیرا کسی که از مخلوق سپاسگذاری ننماید، از خالق نیز سپاسگذاری ننموده است.(88)
همانطور که عرض شد، اینان مجاری لطف و خیر خداوند هستند، لذا به عنوان سببی که خدا برای اصلاح کارها فراهم فرموده، تشکر از آنان نیز لازم است نه به عنوان مستقل که خودش را کار کن به حساب بیاورد و مشرک شود.
آدم وقتی از خلق، توقع داشت و برآورده نشد، خشم می کند، بغض و کینه پیدا می کند. از همان اول باید متوجه باشد که کار به دست او نبوده و نیست. اگر خدا می خواست یعنی صلاحش بود، به دست این و آن حل می شد، لذا با التفات به این معنا، هرگز خشم بیجا به افراد پیدا نمی کند چون توقعش را از آنها برداشته است.
خشم در برابر ستمگر و گناه آشکار
در برابر ستمگر، باید خشم کرد؛ مثلا همین صدام ملعون که به حریم مسلمین تجاوز کرده است، اگر جنایتی جز قتل مرحوم آیت الله صدر و خواهرش نداشت، کافی بود که همه مسلمین بر او خشمناک باشند تا چه رسد به اینکه دستش به خون هزاران مسلمان ایرانی و عراقی آلوده است.
همچنین متجاهرین به فسق، کسانی که آشکارا گناه می کنند؛ مخالفت امر خدا می نمایند.
خشم در برابر ظلم و گناه باید مقدارش نیز مناسب آن ظلم و گناه باشد. بعضی از گناهان از برخی دیگر شدیدتر و خشم در برابر آن نیز باید بیشتر باشد و انتقام از آن نیز به همین نسبت متفاوت است؛ مثلا پیدا بودن موی زن و کسی که جام شراب را آشکارا سر می کشد، با کسی که مظلومی را می کشد، یکنواخت نیست و به ترتیب، یکی از دیگری شدیدتر است.
در مقام انتقام هم مثلا کسی به شما سیلی زد، نمی توانی بیش از آن حد به او بزنی. یا مثلا یک فحش شنیدی، دو تا فحش هم به او بدهی. اگر او قذف کرد، نسبت ناشایست ناموسی به شما داد، شما حق ندارید برگردید او یا بستگانش را قذف کنید.(89)
البته در هر حال بهتر است و «در عفو لذتی است که در انتقام نیست».