أسرار الإمام المهدي (مكن الله له في الأرض)

اسرار امام مهدي (مكن الله له في الأرض)

 

 

 المتشابهات (الجزء الرابع)

متشابهات (جلد چهارم)

 

 

سید احمد الحسن

 

 

 

 

تحقيق اللجنة العلمية لأنصار الإمام المهدي(ع)

گردآوری و تنظیم: هیأت علمی انصار امام مهدی(ع)

 

 

                      

                                                                                                                                                   

 

نام کتاب

نویسنده

مترجم

نوبت انتشار عربی

تاریخ انتشار عربی

نوبت انتشار ترجمه

تاریخ انتشار ترجمه

کد کتاب

ویرایش ترجمه

دوزبانه‌سازی

متشابهات(جلد 4)

احمد الحسن(ع)

گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(علیه السلام)

دوم

1431ق – 2010م

دوم

1395

4/2/107

دوم

امیر فهیمی انصاری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

لمعرفة المزيد حول دعوة السيد أحمد الحسن(ع)  يمكنكم الدخول إلى الموقع التالي:

 

www.almahdyoon.org

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمد الحسن(ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید.

www.almahdyoon.co

www.almahdyoon.co/ir

 

 


فهرست

تقدیم. 6

پیش‌گفتار 13

پرسش ١٢٢: معنای سخن امام حسین (علیه السلام)(چه بسیار اندوه شدیدی که دل در آن ناتوان گردد). 32

پرسش ١٢٣: چرا امام حسین (علیه السلام)طفل شیر خوارش عبد الله را همراهش برد؟  33

پرسش ۱۲۴: معنای آیه‌ی ﴿وَجَعَلْنَا الليْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ الليْلِ....﴾ 36

پرسش ۱۲۵: چرا قابیل هابیل را کشت؟. 39

پرسش ۱۲۶: معنای آیه‌ی ﴿وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا﴾ . 42

پرسش ۱۲۷: معنای توصیف خداوند سبحان به )الجواد الواسع(. 43

پرسش ۱۲۸: معنای آیه‌ی ﴿قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي....﴾. 47

پرسش ۱۲۹: حق تعالی می‌فرماید ﴿أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ....﴾. 53

پرسش ۱۳۰: معنای فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام): (ای دنیا! غیر از من را بفریب....) و طلاق چیست؟. 56

پرسش ۱۳۱: حق تعالی می‌فرماید: ﴿وَاللهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ....﴾. 58

پرسش ۱۳۲: حق تعالی می‌فرماید: ﴿فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ﴾. 61

پرسش ۱۳۳: حق تعالی می‌فرماید ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ....﴾ . 62

پرسش ۱۳۴: حق تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾... 66

پرسش ۱۳۵: چرا زمینه‌سازی برای امام مهدی (علیه السلام)در عراق قرار دارد؟. 71

پرسش ۱۳۶: معنای فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام)در دعای صباح چیست؟ (عقل من مغلوب است). 72

پرسش ۱۳۷: معنای این حدیث چیست؟ فاطمه (علیها السلام) همان شب قدر است. 73

پرسش ۱۳۸: آیه‌ی ﴿ شما را از يک نفْس بيافريد....﴾ 76

پرسش ۱۳۹: حق تعالی می‌فرماید ﴿ پس بار ديگر نظر کن........﴾ 77

پرسش ۱۴۰: مقصود از سگ اصحاب کهف چیست یا کیست؟. 79

پرسش ۱۴۱: حق تعالی می‌فرماید: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ﴾. 81

پرسش ۱۴۲: آیه‌ی ﴿وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلهِ الَّذي صَدَقَنا وَعْدَهُ....﴾. 83

پرسش ۱۴۳: آیهی ﴿فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ﴾. 85

پرسش ۱۴۴:یمانی کیست؟ و ویژگی‌هایش کدام است؟. 88

پرسش ۱۴۵:آیه‌ی ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ﴾. 104

پرسش ۱۴۶: حق تعالی می‌فرماید: ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ماذا أُجِبْتُمْ﴾. 118

پرسش ۱۴۷:آیا تمام قرآن از طریق جبرئیل (علیه السلام)نازل شده است؟. 119

پرسش ۱۴۸: دلیل قرآنی بر حرمت امامت زن. 124

پرسش ۱۴۹: حق تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ﴾. 125

پرسش ۱۵۰: آیه‌ی ﴿قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ﴾. 132

پرسش ۱۵۱: سؤال از آیه‌ی ﴿قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلَّا تَتَّبِعَنِ...﴾. 136

پرسش ۱۵۲: آیه‌ی ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي....﴾. 139

پرسش ۱۵۳: آیا بر ابلیس به خاطر سجده نکردن گناهی وارد است؟. 142

پرسش ۱۵۴: پاداش ابلیس (لعنه الله) که مدتی طولانی خدا را عبادت می‌کرد، چیست؟  144

پرسش ۱۵۵: حق تعالی می‌فرماید: ﴿وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ﴾... . 145

پرسش ۱۵۶: آیه‌ی ﴿فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾. 153

پرسش ۱۵۷: چگونه علم معصوم زیاد می‌شود؟. 157

پرسش ۱۵۸: آیه‌ی ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا﴾. 159

پرسش ۱۵۹: تفسیر سوره‌ی عصر از نگاهی دیگر. 163

پرسش ۱۶۰: آیه‌ی ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ﴾... 165

پرسش ۱۶1: آیه‌ی (و وَإِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ). 171

پرسش ۱۶۲: آیه‌ی (وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ). 173

پرسش ۱۶۳: آیه‌ی ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ....﴾ 174

پرسش ۱۶۴: آیه‌ی ﴿فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ﴾ . 179

پرسش ۱۶۵: آیه‌ی ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا....﴾ 188

پرسش ۱۶۶: آیه‌ی ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ....﴾ (و حق خويشاوندان را ادا کن....). 193

پرسش ۱۶۷: درباره‌ی آیه‌ی ﴿وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا....﴾. 196

پرسش ۱۶۸: آیه‌ی ﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ﴾. 199

پرسش ۱۶۹: تاریکی‌های سه‌گانه‌ی یاد شده در قرآن کدام است؟. 202

پرسش ۱۷۰: معنای «ترس او را پس از نگرانی به ایمنی بدل کن تا تو را بندگی کند و شریکت قرار ندهد». 205

پرسش ۱۷۱: آیه‌ی ﴿وَهُوَ اللهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ﴾. 209

پرسش ۱۷۲: معنی «ن» در قرآن کریم و «ب» در بسمله چیست؟. 212

پرسش ۱۷۳: چرا  عمر با محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) دشمنی ورزید نه ابلیس (لعنه الله)؟!. 213

پرسش ۱۷۴: چگونه زنده ماندن یونس(علیه السلام)در شکم ماهی را اثبات می‌کنید؟. 216

پرسش ۱۷۵: آیه‌ی ﴿قُلْ أَإِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‏ يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً﴾  233

پرسش ۱۷۶: آیه‌ی ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ﴾. 247

پرسش ۱۷۷: چهکسی ابلیس لعنت الله علیه را می‌کُشد؟. 249

پرسش ۱۷۸: هدف از آفرینش انسان چیست؟. 253

پرسش ۱۷۹: داستان حضرت عیسی(علیه السلام)  چیست و چگونه بر آنان مشتبه شد؟  257

پرسش ۱۸۰: تفسیر این فرمایش ائمه (علیهم السلام) چیست؟ «امر ما سرّی است در سرّ....»  269

پرسش ۱۸۱: آیه‌ی ﴿وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ....﴾. 281

پرسش ۱۸۲: چرا سگ با اینکه باوفاترین حیوانات است در عین حال نجس‌ترین آنها هم می‌باشد؟  286

 


 

 

 

قَالَ أَمِيْرُ المُؤمِنِينَ عَلِيِّ بنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) :

( أيُّهَا النَّاسُ ، خُذُوْهَا عَنْ خَاتَم ِالنَّبِيّينَ (صلی الله علیه و آله و سلم)، إنّهُ يَمُوْتُ مَنْ مَاتَ مِنّا وَلَيْسَ بِمَيّتٍ ، وَيَبْلَى مَنْ بُلِيَ مِنّا وَلَيْسَ بِبَالٍ ، فَلا تَقُوْلُوْا بِمَا لا تَعْرِفُوْنَ ، فَإنَّ أَكْثَرَ الحَقِّ فِيْمَا تُنْكِرُوْنَ ، وَاعْذِرُوْا مَنْ لا حُجَّةَ لَكُمْ عَلَيْهِ )

امیر المؤمنین علی بن ابی‌ طالب (علیه السلام)می‌فرماید:

(ای مردم! این حقیقت را از زبان خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله و سلم) بیاموزید: هر که از ما می‌میرد، در حقیقت نمرده و هر که از ما کُهنه شود در حقیقت کهنه نشده است. پس آنچه را که نمی‌دانید نگویید؛ چرا که بیش‌تر حق در آن چیزی است که شما نمی‌شناسید و بر آن کس که حجتی ندارید معذور بدارید).


 

بسم الله الرحمن الرحیم

الإهـــــداء

إلى البداية والنهاية، الألف والياء

إلى الخاتم لما سبق إلى الفاتح لما استقبل

إلى محمد بن عبد الله (صلی الله علیه و آله و سلم)  متمثلاً بهذه الأبيات:

هـذه آمـنةُ بنتِ وهـبْ     *     أقبلت تحملُ لاهـوتَ الأبدْ

فاسجدوا ذلاً له فيمن سجدْ     *      فله الأملاك خـرّتْ سجداً

إذ تجلى نـوره في آدمِ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تقدیم

به ابتدا و انتها، الف و یا

به ختم کننده‌ی آنچه گذشت و به گشاینده‌ی آنچه در پیشِ رو است.

به محمد بن عبد الله (صلی الله علیه و آله و سلم) که این ابیات تمثیلی از او است:

این است آمنه، بنت وهب

روی آورده در حالی که حامل لاهوت ابدی است

 با فروتنی بر آن که سجده شد، سجده گزارید

که همه‌ی فرمان‌روایان بر او به سجده درافتادند

آن هنگام که نورش در آدم تجلّی یافت.([1])

إلى أبي الأئمة وخليل النبوة والمخصوص بالإخوة

إلى يعسوب الدين والإيمان وكلمة الرحمن

إلى ميزان الأعمال ومقلب الأحوال وسيف ذي الجلال وساقي السلسبيل الزلال

إلى صالح المؤمنين ووارث علم النبيين والحاكم يوم الدين

به پدر امامان، خلیل نبوّت و اختصاص یافته به برادری

به آقا و سرور دین و ایمان و کلمه‌ی رحمان

به میزان اعمال، دگرگون‌کننده‌ی احوال، شمشیر ذوالجلال و نوشاننده‌ی سلسبیل گوارا

به اصلاح‌گر مؤمنان، وارث علم پیامبران و حاکم روز دین

إلى شجرة التقوى وسامع السر والنجوى

إلى حجة الله البالغة ونعمته السابغة ونقمته الدامغة

إلى الصراط الواضح والنجم اللائح والإمام الناصح علي بن أبي طالب (علیه السلام)

إلى السر المكنون المخزون

إلى باب التوحيد فاطمة بنت محمد (علیها السلام)

به درخت تقوا، و شنوای سِرّ و نجوا

به حجّت بالغه‌ی خداوند، و نعمت تامّ او، و کیفر کوبنده‌اش

به صراط آشکار، ستاره‌ی درخشان و امام نیک سیرت، علی بن ابی طالب (ع)

 به سرّ پنهانِ ذخیره شده

به دروازه‌ی توحید، فاطمه، دخت محمد (علیها السلام)

إلى حدود الصراط المستقيم الحسن والحسين 

إلى القرآن الناطق والكتاب المبين والأئمة المرسلين المُكَذَّبين المظلومين من آل طه ويس . . .

علي بن الحسين، ومحمد بن علي

وجعفر بن محمد، وموسى بن جعفر

وعلي بن موسى، ومحمد بن علي

وعلي بن محمد، والحسن بن علي

إلى بقية الله في أرضه .. أبي ونور عيني الإمام المهدي (علیه السلام)

روحي فداك

به کرانه‌های صراط مستقیم، حسن و حسین

به قرآن ناطق، کتاب روشن و امامان فرستاده شده‌ی تکذیب شده‌ی ستم شده از آل طه و یس....

علی بن الحسین و محمد بن علی

و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر

و علی بن موسی و محمد بن علی

و علی بن محمد و حسن بن علی

به بقیه الله در زمین.... پدرم و نور چشمم، امام مهدی (علیه السلام)

که جانم فدایت باد....

أبتاه قل على العداة معيني

أبتاه هذا السامري وعجله عُبـِدا ومال الناس عن هارون

أبتاه عبيدك يدّعون أنهم ورثوك ، ويدّعون انك ورثّتهم بأمر السماء ، أمر السماء والدين

ويدّعون أنهم الولاة وخلفاؤك دوني

أبتاه لم يبقوا من الإسلام إلا اسمه ورسم من القرآن ……

پدرم! در برابر دشمنان، یاورانم اندک‌اند.

پدرم! این سامری و گوساله‌اش بندگی می‌شوند و مردم از هارون روی برتافته‌اند.

پدرم! بندگانت مدعی وارث بودن تواَند و ادعا می‌کنند تو امر آسمان را به آنان به ارث گذارده‌ای؛ امر آسمان و دین را! و ادعا می‌کنند آنان والیان و جانشینان تو به جای من هستند.

پدرم! از اسلام جز اسمش و از قرآن جز رسمی بر جای نمانده است....

وحتى الاسم والرسم لم يسلما فما عاد عندهم مَنْ كَسَرَ ضلع الزهراء وأسقَطَ جنينها وضَرَبَها بالسوط ابن صهاك الملعون

ولم يعد عندهم هذا اللعين يمثل الجبت والطاغوت وأصل كل فرعون

وعندهم حديث آبائك مشكوك وعقولهم (نكراؤهم وشيطنتهم) تمّت فمنها يؤخذ الدين

وعندهم جدك الأكبر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  عبثاً أوصى بالأئمة والمهديين من بعده، وعبثاً (وحاشاه) سماني باسمي في الوصية وقال أول المهديين وأول المؤمنين

و حتی اسم و رسم نیز سالم نمانده است. در نظر آنان، آن کس که پهلوی زهرا (علیها السلام)  را شکست، فرزندش را سِقط کرد و او را تازیانه زد، آن پسر صهاک، ملعون به حساب نمی‌آید.

و این ملعون، در نظر آنان تمثیل جبت و طاغوت و اصل و ریشه‌ی تمام فرعونیان به شمار نمی‌رود.

و در نظر آنان، حدیث پدرانت مشکوک و عقل‌های‌شان (شیطنت و پلیدی‌های‌‌شان) کامل است و دین از اینها برداشت می‌شود.

و در نظر آنان، جدّ بزرگت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از خود بیهوده به ائمه و مهدیین وصیت نمود و بی‌جهت (که هرگز چنین نیست) مرا در وصیّت نام برد و فرمود اولین مهدیین و اولین مؤمنان.

وعندهم بجدك المصطفى محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  سيد الكونين يتمثل الشيطان بالرؤيا وبالكشف اليقين

لم تعد لمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  والأئمة حرمة عندهم ولا القرآن ولا العلم والحكمة ولا لله سبحانه المستخار عن علمٍ مكنونٍ ومخزون

نكسوا حتى أمسى عندهم أقوال آبائك : اسألوا الآتي عن العظائم وما بين دفتي الكتاب المبين

ليس حجة، بل كل ما قال محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  والأئمة من آبائك وما قلت روحي فداك خفيف في ميزانهم قولكم وترجح عندهم كفة عقلهم (نكرائهم وشيطنتهم) وكفّة كل رجس عتل زنيم

أبتاه (إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي) فهل سأحمل خشبتي مرة أخرى

و در نظر آنان، شیطان در رؤیا و مکاشفه به یقین می‌تواند به صورت جدّ برگزیده‌ات محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) آقا و سید هر دو جهان، متمثّل شود.

در نظر آنان، نه برای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، نه برای ائمه و نه برای قرآن، علم و حکمت و نه برای خداوند سبحان حرمتی باقی نمانده است که از او طلب خیر و استخاره از علم پوشیده‌ی ذخیره‌شده گردد.

 آنچنان واژگونه شدند که دیگر سخن پدرانت برایشان حجّت نیست: اینکه از کسی که می‌آید از امور بزرگ و عظیم در محتوای کتاب مبین سوال کنید، حجّت نیست و حتی هر آنچه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه از پدرانت فرموده‌اند و هر آنچه شما که جانم فدایت باد فرموده‌ای، در ترازوی نظرشان سبک و کم‌ارزش است و در نزد آنان، کفه‌ی ترازوی عقلشان (شیطنت و پلیدی‌ها) و کفه‌ی ترازوی هر ناپاک عیب‌جوی متکبّر بی‌اصل و نسب، رجحان و برتری دارد.

پدرم! ﴿ اين قوم مرا زبون يافتند و نزديک بود مرا بکشند ؛ پس آیا بار دیگر صلیبم را به دوش خواهم کشید؟

وأنا المعروف في السماء نجمة الصبح ودرع الأنبياء والحصن الحصين

وأنا الأسد الذي كر مع الكرار في بدر وأحد وحنين

وأنا حبيب الرسول وبرعمه الطبين بأمور الدين

وأنا ص ونهر من الجنة تلقى فيه أعمال العباد

وأنا الحجر والركن اليمين

این در حالی است که من در آسمان معروف به ستاره‌ی صبح، زره انبیا و قلعه‌ی نفوذناپذیر هستم!

من همان شیری هستم که همراه علی (علیه السلام)در بدر و احد و حنین غرّید،

و من همان حبیب رسول و شکوفه‌ی شفابخش او به امور دینم،

و من «ص» و نهری از بهشتم که اعمال بندگان در آن افکنده می‌شود،

و من همان حَجَر و رکن یمانی هستم.

أبتاه إليك أشكو

وإنما شكواي إلى الحق اليقين والقادر الناصر المبين

قلَّ يا أبتاه على الحق ناصري، وعدوي الباطل لا يعدّ الناصر والمعين

كما قل ناصر جدك أمير المؤمنين، وزرافات تنصر ابن صهاك اللعين

وكما قل ناصر جدك الحسين وسبعون ألفاً ينصرون ابن الزناة يزيد بن ميسون

جوّزوا الشورى وسقيفة الطغاة التي غرست قصباتها في صدر الحسين

پدرم! به تو شکایت می‌کنم،

و شکایت من جز به درگاه حقّ یقین و قادرِ یاور آشکار نیست.

پدرم! یارانم در راه حق، اندک‌اند و یاوران دشمن باطلم در شماره نمی‌گنجند.

همانگونه که یاران جدت امیر المؤمنین (علیه السلام)اندک بودند در حالی که جمعیت‌های فراوان، فرزند صهاک لعین را یاری می‌دادند.

همانگونه که یاران جدت حسین (علیه السلام)اندک بودند در حالی که هفتاد هزار نفر آن فرزند زنا، یزید بن میسون را یاری دادند.

مجوّز شورا و سقیفه‌ی طاغیان و سرکشانی که ثمره‌اش سینه‌ی حسین (علیه السلام)را شکافت، صادر کردند.

أبتاه أقسم عليك بنرجس العسكري ابنة الوصي شمعون

أمك وأمي الطاهرة الزكية سيدة الحصون

وأنت لا ترد لها يداً مدت إليك يا ابن البتول سيدة نساء العالمين

أبتاه أغثني وفرج الكرب يا غياث المستغيثين

أبتاه نصرك الموعود فقد طالت مع العداة سنين

پدرم! تو را به نرجس عسکری دختر شمعون وصی سوگند می‌دهم،

مادر تو و مادر من که بانویی زکیه و طاهره و به دور از گناه بود.

در حالی که تو دستی را که به سویت دراز شود، رد نمی‌کنی، ای پسر بتول، سرور زنان دو عالم!

پدرم! به فریادم برس و سختی را بگشای، ای فریادرس یاری‌خواهان!

پدرم! پیروزی تو موعود است و سال‌ها با دشمنان به درازا کشید.

أبتاه قد مررت بكل طغاة الأرض مع نوح وإبراهيم وموسى الكليم

وعيسى ومحمد وعلي ومع الحسين

أبتاه لكني لم أرَ طغاة كطغاة اليوم مستكبرين مجون

أبتاه إن تنصر فنصرك منقذي

وإن قلت اصبر فصبر جميل والله معين

ابنكم

أحمد الحسن

پدرم! با همه‌ی سرکشان زمین همراه با نوح، ابراهیم و موسی کلیم

و همراه با عیسی، محمد و علی و همراه با حسین بوده‌ام،

ولی ای پدرم! سرکشانی همچون سرکشان هواپرست و گستاخ امروز، هرگز نیافتم.

پدرم! اگر یاریم کنی، یاریت نجاتم دهد

و اگر بفرمایی صبر، پس صبری زیبا، و خداوند یاریگر است.

 فرزند شما

احمد الحسن

 


تقديــم(پیشگفتار)

پیش‌گفتار

 

الحمد لله الواحد الأحد الفرد الصمد الذي لم يلد ولم يولد ولم يولد ولم يكن له كفواً أحد.

سپاس خدای واحدِ اَحد یگانه‌ی بی‌نیازی که نه زاده است و زاده شده و نه هیچ کس همتای او است.

الحمد لله الذي خلق الخلق وأرسل لهم الرسل، وجعل العلم بكتب السماء دليلاً عليهم يعرفهم به من خلصت نيته وشحذ لمعرفة الحق همته.

سپاس خدایی که مخلوقات را آفرید و برای آنها پیامبران را فرستاد، و عِلم را در کتاب‌های آسمانی دلیل و نشانه‌ای بر آنها قرار داد، تا هر کس که نیّت خالص داشته باشد و همّتش را در جهت شناخت حق به کار برده باشد، با آن، ایشان را بشناسد.

الحمد لله الذي جعل علم الكتاب مختصاً بمن أذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً، وجعل لمن ينتحل مقامهم جهنم يصلاها ملوماً مخذولاً.

سپاس خدایی را که عِلمِ کتاب را ویژه‌ی کسانی که پلیدی را از آنها دور نموده و چنان که باید پاکیزه‌شان داشته است قرار داد و برای کسی که مقاماتشان را به خود نسبت دهد، جهنم را قرار داده است؛ که نکوهیده و خوار به آن داخل شود.

الحمد لله الذي جعل محمداً وآل محمد لنا وسيلة لرضاه، ولم يجعل في غيرهم سبيلاً للنجاة، الحمد لله الذي جعل ولايتهم حسنة لا تضر معها سيئة، وجعل نكرانهم سيئة لا تنفع معها حسنة.

سپاس خدایی را که محمد و آل محمد را وسیله‌ای برای کسب رضایتش قرار داد و در غیر از آنها راه نجاتی قرار نداد. سپاس خدایی را که ولایت آنها را همان کار نیکی قرار داده است که با داشتن آن، گناه، زیانی نمی‌رساند و انکارِ آنها را همان گناهی قرار داده است که با وجود آن، کار نیک، سودی نمی‌بخشد.

الحمد لله الذي جعلهم ترجماناً للكتاب، وجعله من غيرهم مغلقاً بلا باب، فهم عدل القرآن وترجمانه، خلفاء الرسول وآذانه، كهف الورى شموس الدجى ليوث الوغى، من حاد عنهم خف ميزانه.

سپاس خدایی را که آنها را ترجمانِ کتاب (قرآن) قرار داد و کتاب را برای غیر از آنها بسته و بدون درب نمود؛ پس آنها عِدل و ترجمان قرآن هستند، جانشینان پیامبر و دعوت‌کنندگان به سویش، پناهگاه بندگان، خورشیدهای تاریکی‌ها و مردان کارزارها؛ هر کس از آنها فاصله گیرد، ترازوی اعمالش سبک خواهد شد.

اللهم فصلِّ عليهم كلما طلعت شمس وغربت، وكلما هبَّت ريح وسكنت، اللهم صلِّ عليهم بعدد رمال البر وقطرات المطر وعدد أوراق الشجر وما يحويه البر والبحر، اللهم صلِّ عليهم بعدد أنفاس الخلائق، من ناطق وغير ناطق، صلاة دائمة نامية زاكية يصعد أولها، ولا ينفد آخرها، وأجعلها ذخراً لنا يوم نلقاك، يوم لا ينفع مال ولا بنون إلا من أتاك بولايتهم والكفر بولاية غيرهم اللهم اجعل كل صلواتك على جدهم المصطفى أولاً وعليهم ثانياً، ولا تفارق بيننا وبينهم دائماً أبداً برحمتك يا أرحم الراحمين.

بارپروردگارا! بر آنها درود فرست تا هر زمان که آفتاب طلوع و غروب کند، و هر جا که باد بوزد و ساکن گردد. بارپروردگارا! بر آنها درود فرست به شمارِ شن‌زارهای خشکی و قطرات باران و به عددِ برگ‌های درختان و هر آنچه خشکی و دریا دربر گرفته است. بارپروردگارا! به تعداد جان‌های خلایق، چه ناطق و چه غیرناطق، بر آنها درود فرست؛ درودی دایمی و فزاینده که آغازش، ادامه‌دار باشد و انجامش، پایان نپذیرد، و آن را ذخیره‌ای برای ما قرار ده، در آن روز که تو را ملاقات می‌کنیم؛ روزی که نه مال سودی می‌دهد و نه فرزندان، مگر کسی که با ولایت آنها و کفر به ولایت غیر آنها نزد تو بیاید. بارپروردگارا! همه‌ی صلوات خود را در وهله‌ی اول بر جدّشان مصطفی و پس از آن بر ایشان قرار ده، و هرگز و هیچ زمان بین ما و آنها جدایی مَیَفکن؛ ای مهربان‌ترینِ مهربانان!

قال الله تعالی: ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ﴾([2]).

خدای عزّوجل می‌فرماید: ﴿او همان کسی است که اين کتاب را بر تو نازل کرد بعضی از آيه‌هایش محکماتند، اين آيه‌ها ام الکتاب می‌باشند، و بعضی آيه‌ها، متشابهاتند. آنها که در دلشان ميل به باطل است، به سبب فتنه‌جويی و ميل به تأويل، از متشابهات پيروی می‌کنند، در حالی که تأويل آن را جز خداوند نمی‌داند، و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند می‌گويند: ما به آن ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ما است، و جز خردمندان پند نمی‌گيرند([3]) .

وقد نص الرسول محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)  وآل بيته(علیهم السلام)  على أن متشابه القرآن لا يعلمه إلا الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) والأئمة من ذريته (علیهم السلام)، ولا يعرف إلا عن طريقهم وبابهم (علیهم السلام).

حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت ایشان(علیهم السلام) به صراحت بیان داشته‌اند که متشابه قرآن را کسی جز پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه از نسل آن حضرت(علیهم السلام) نمی‌داند و متشابه قرآن دانسته نمی‌شود مگر از طریق و از باب آنها(علیهم السلام).

عن أبي جعفر (علیه السلام): (نحن الراسخون في العلم، ونحن نعلم تأويله)([4]).

از ابو جعفر(علیه السلام)روایت شده است: (ما راسخان در علم هستیم و ما تأویل آن را می‌دانیم).([5])

وعن أبي عبد الله (علیه السلام)، قال: (الراسخون في العلم: أمير المؤمنين (علیه السلام) والأئمة من ولده (علیهم السلام))([6]).

از ابا عبد الله(علیه السلام)روایت شده است که فرمود: (راسخان در علم، امیر المؤمنین(علیه السلام)و ائمه از فرزندان ایشان(علیهم السلام) می‌باشند).([7])

وعن أبي جعفر في قوله: ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾([8])، قال: (هم الأئمة المعصومون (علیهم السلام))([9]).

از ابو جعفر در مورد این سخن خداوند متعال ﴿ و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند ([10])  روایت شده است که فرمود: (آنها، ائمه‌ی معصوم(علیهم السلام) می‌باشند).([11])

والأحاديث كثيرة جداً في هذا الباب، ومنها يتبين أن تفسير أو تأويل متشابه القرآن علم قد خُص به الأئمة من أوصياء الرسول (علیهم السلام) إلى يوم القيامة، ولا يوجد عند غيرهم أبداً إلا أن يكون مأخوذاً عنهم (علیهم السلام).

احادیث در این باب بسیار زیاد است و از آنها روشن می‌شود که تفسیر یا تأویل متشابهِ قرآن، علمی است که به ائمه از اوصیای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تا روز قیامت اختصاص داده شده است و به هیچ وجه نزد غیر آنها پیدا نخواهد شد؛ مگر اینکه از آنها(علیهم السلام) گرفته شده باشد.

بل إن القرآن كله محكم عند الأئمة (علیهم السلام) فلا يوجد متشابه عندهم (علیهم السلام)؛ لأن المتشابه ما تشابه على صاحبه، وأهل البيت (علیهم السلام) لا يشتبه عليهم القرآن فهم ترجمانه بعد الرسول محمد (صلی الله علیه و آله و سلم).

قرآن در نظر ائمه(علیهم السلام) به طور کامل، محکم است و برای آنها متشابهی وجود ندارد؛ چرا که متشابه، چیزی است که برای صاحبش مشتبه می‌شود و حال آنکه قرآن بر اهل بیت(علیهم السلام) مشتبه نیست؛ چرا که اینان(علیهم السلام)، ترجمان قرآن پس از حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشند.

عن هرول بن حمزة، عن أبي عبد الله (علیه السلام)، قال: سمعته يقول: ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾([12])، قال: هم الأئمة خاصة)([13]).

از هرولة بن حمزه از ابو عبد الله(علیه السلام)روایت شده است: شنیدم می‌فرماید: ﴿ بلکه قرآن، آياتی است روشن که در سينه‌ی اهل دانش جای دارد و آيات ما را جز ستمکاران انکار نمی‌کنند ([14])  و فرمود: (آنها، به طور خاص، ائمه می‌باشند).([15])

وعن بريد بن معاوية، عن أبي جعفر (علیه السلام) قال: قلت له: قول الله: ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ أنتم هم؟ قال: (من عسى أن يكونوا غيرنا؟!) ([16]).

از برید بن معاویه از ابو جعفر(علیه السلام)روایت شده است: به او عرض کردم: در خصوص این سخت خداوند: ﴿ بلکه قرآن، آياتی است روشن که در سينه‌ی اهل دانش جای دارد و آيات ما را جز ستمکاران انکار نمی‌کنند ([17]) ، آیا شما، آنها هستید؟ فرمود: (چه کسی غیر از ما می‌تواند باشد؟!).([18])

إذن، فالقرآن كله آيات بينات عند الأئمة (علیهم السلام) لا يوجد فيه متشابه، ولذلك انحصر تفسير القرآن في الأئمة (علیهم السلام)؛ لأن غيرهم لا يعرف ما تشابه من القرآن ولا يفقه تأويله، وفاقد الشيء لا يعطيه. وقد نبه الأئمة (علیهم السلام) على هذه الحقيقة مرات عديدة في رواياتهم، وحذروا عن تفسير القرآن بالرأي، ونبهوا كذلك على أن كلام الله تعالى لا يشبه كلام البشر فلا يمكن قياسه عليه، ولنطلع على بعض كلامهم (علیهم السلام) في هذا الموضوع لتتضح المسألة:

بنابراین برای ائمه(علیهم السلام) قرآن به طور کامل آیاتِ بیّنات است و در آن، متشابه یافت نمی‌شود و از همین رو تفسیر قرآن، به ائمه(علیهم السلام) منحصر و محدود شده است؛ چرا که غیرِ آنها متشابه قرآن را نمی‌شناسد و تأویلش را درک نمی‌کند و (فاقد چیزی نمی‌تواند دهنده‌ی آن باشد). ائمه(علیهم السلام) بارها از این حقیقت در روایاتشان پرده برداشته‌اند و از تفسیر قرآن به رأی و نظرِ شخصی برحذر داشته و بیان فرموده‌اند که کلام خداوند متعال به کلام بشر شبیه نیست و نمی‌توان برای فهم آن از قیاس استفاده نمود. برای روشن شدن بیش‌تر مسأله در این خصوص به برخی از کلام ایشان(علیهم السلام) مراجعه می‌نماییم:

عن الصادق (علیه السلام)، قال: (إن الله بعث محمداً، فختم به الأنبياء، فلا نبي بعده، وأنزل عليه كتاباً، فختم به الكتب، فلا كتاب بعده - إلى أن قال: فجعله النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) علماً باقياً في أوصيائه، فتركهم الناس، وهم الشهداء على أهل كل زمان حتى عاندوا من أظهر ولاية ولاة الأمر، وطلب علومهم، وذلك أنهم ضربوا القرآن بعضه ببعض واحتجوا بالمنسوخ وهم يظنون أنه الناسخ، واحتجوا بالخاص وهم يقدرون أنه العام، واحتجوا بأول الآية، وتركوا السنة في تأويلها، ولم ينظروا إلى ما يفتح الكلام، وإلى ما يختمه، ولم يعرفوا موارده ومصادره، إذ لم يأخذوه عن أهله، فضلوا وأضلوا).

از امام صادق(علیه السلام)روایت شده است که فرمود: (خداوند حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را به پیامبری مبعوث فرمود و رسالت را با او خاتمه داد، پس هیچ پیامبری پس او نیست. کتاب را بر او نازل کرد و کتاب‌های آسمانی را به وسیله‌ی آن پایان داد و کتابی پس از آن نیست ـ‌تا اینکه فرمود‌ـ پیامبر را به وسیله‌ی جانشینانش پرچمی برافراشته قرار داد و آنها را برای مردم منصوب نمود. آنان گواهان بر اهل هر زمانی هستند تا اینکه افرادی که خود را برای ولایت مردم معرفی نمودند، در برابر آنها ایستادند و علوم آنها را خواستار شدند؛ به این صورت که این مدعیان، از برخی آیات قرآن علیه برخی دیگر استفاده نمودند؛ با منسوخ قرآن احتجاج کردند و پنداشتند که ناسخ است و با خاصّ قرآن احتجاج کردند و به نظرشان آمد که عام قرآن است. با اول آیه احتجاج نمودند و سنّت پیامبر در تأویل آن را ترک گفتند و نمی‌نگرند که چه چیزی سخن را می‌گشاید و چه چیز آن را خاتمه می‌دهد و موارد و منابع آن را نمی‌دانند، اگر آن را از اهلش اقتباس نکنند. پس خود، گمراه شدند و گمراه نمودند).

ثم ذكر (علیه السلام) كلاماً طويلاً في تقسيم القرآن إلى أقسام وفنون ووجوه، تزيد على مائة وعشرة، إلى أن قال (علیه السلام): (وهذا دليل واضح على أن كلام الباري سبحانه لا يشبه كلام الخلق، كما لا تشبه أفعاله أفعالهم، ولهذه العلة وأشباهها لا يبلغ أحد كنه معنى حقيقة تفسير كتاب الله تعالى إلا نبيه وأوصياؤه (علیهم السلام) ... إلى أن قال: ثم سألوه (علیه السلام) عن تفسير المحكم من كتاب الله، فقال: أما المحكم الذي لم ينسخه شيء فقوله عز وجل: ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ﴾([19]) الآية. وإنما هلك الناس في المتشابه لأنهم لم يقفوا على معناه ولم يعرفوا حقيقته، فوضعوا له تأويلاً من عند أنفسهم بآرائهم، واستغنوا بذلك عن مسألة الأوصياء، ونبذوا قول رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وراء ظهروهم ... الحديث)([20]).

سپس ایشان(علیه السلام)سخنی طولانی در تقسیم ‌بندی قرآن به تقسیمات و فنون و وجوه مختلف بیان فرمود که بالغ بر یکصد و ده نکته می‌شود؛ تا اینکه فرمودند: (و این دلیل آشکاری است بر اینکه کلام باری‌تعالی شبیه کلام مخلوقات نیست همان‌طور که کارهای خداوند شبیه  اعمال بندگان نیست.  به همین دلیل و دلایل مشابه آن است که جوهر و معنی حقیقی تفسیر کلامِ خداوند را کسی نمی‌داند مگر پیامبرش و اوصیای او(علیهم السلام)،....) تا اینکه می‌گوید: از ایشان(علیه السلام)از تفسیر محکم کتاب خداوند سوال کردند. فرمود: (اما محکم، چیزی است که هیچ چیز دیگری آن را نسخ نمی‌کند، مصداق این سخن خداوند عزّوجل که: ﴿ او همان کسی است که اين کتاب را بر تو نازل کرد. بعضی از آيه‌هایش محکماتند، اين آيه‌ها امّ الکتاب می‌باشند، و بعضی آيه‌ها، متشابهاتند)([21]) مردم فقط در متشابه هلاک شدند؛ چرا که بر معنای آن توقف ننمودند و حقیقتش را درک نکردند، پس بر اساس نظر شخصی‌شان، تأویلی برایش قرار دادند و به این ترتیب از سؤال نمودن از جانشینان پیامبر، خود را بی‌نیاز دیدند و سخن پیامبرشان را پشت سر افکندند.... تا انتهای حدیث).([22])

عن جابر بن يزيد، قال: سألت أبا جعفر (علیه السلام) عن شيء من التفسير، فأجابني ثم سألته عنه ثانية فأجابني بجواب آخر، فقلت: كنت أجبتني في هذه المسألة بجواب غير هذا، فقال: (يا جابر، إن للقرآن بطناً [وللبطن بطناً] وله ظهر، وللظهر ظهر، يا جابر وليس شيء أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن، وإنّ الآية يكون أولها في شيء وآخرها في شيء، وهو كلام متصل متصرف على وجوه)([23]).

جابر بن یزید می‌گوید: از امام باقر(علیه السلام)از تفسیر چیزی سؤال نمودم. ایشان(علیه السلام)پاسخ را دادند. سپس از ایشان(علیه السلام)دوباره همان را سؤال نمودم و پاسخ دیگری فرمودند. عرض کردم در این مورد پاسخی غیر از این به بنده فرموده بودی! ایشان(علیه السلام)فرمودند: (ای جابر! قرآن باطنی دارد (و باطنش نیز باطنی) و همچنین قرآن ظاهری دارد و برای ظاهرش نیز ظاهری. ای جابر! هیچ چیز دیگری چون تفسیر قرآن دورتر از عقل‌های مردمان نیست؛  ابتدای آیه‌ای از قرآن در خصوص چیزی است و انتهایش در خصوص دیگری، و قرآن، کلامی است متصل و حالت‌های مختلفی دارد).([24])

عن المعلى بن خنيس، قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام) في رسالة: (فأما ما سألت عن القرآن، فذلك أيضا من خطراتك المتفاوتة المختلفة، لأن القرآن ليس على ما ذكرت وكل ما سمعت فمعناه [على] غير ما ذهبت إليه، وإنما القرآن أمثال لقوم يعلمون دون غيرهم، ولقوم يتلونه حق تلاوته، وهم الذين يؤمنون به ويعرفونه، وأما غيرهم فما أشد إشكاله عليهم وأبعده من مذاهب قلوبهم، ولذلك قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): [إنه] ليس شيء أبعد من قلوب الرجال من تفسير القرآن، وفي ذلك تحير الخلائق أجمعون إلا من شاء الله، وإنما أراد الله بتعميته في ذلك أن ينتهوا إلى بابه وصراطه وأن يعبدوه وينتهوا في قوله إلى طاعة القوام بكتابه، والناطقين عن أمره، وأن يستنبطوا ما احتاجوا إليه من ذلك عنهم، لا عن أنفسهم، ثم قال: ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾. فأما عن غيرهم فليس يعلم ذلك أبداً، ولا يوجد، وقد علمت أنه لا يستقيم أن يكون الخلق كلهم ولاة الأمر؛ لأنهم لا يجدون من يأتمرون عليه ومن يبلغونه أمر الله ونهيه، فجعل الله الولاة خواص ليقتدى بهم، فافهم ذلك إن شاء الله، وإياك وإياك وتلاوة القرآن برأيك، فان الناس غير مشتركين في علمه، كاشتراكهم فيما سواه من الأمور، ولا قادرين على تأويله، إلا من حده وبابه الذي جعله الله له فافهم إن شاء الله، واطلب الأمر من مكانه تجده إن شاء الله)([25]).

معلی بن خنیس می‌گوید: امام صادق(علیه السلام)در نامه‌ای  فرمود: (و اما آنچه در مورد قرآن سؤال کردی، این نیز از ذهنیات ناهماهنگ و ناسازگار تو است؛ زیرا قرآن آن گونه که گفتی نیست و معنای هر آنچه شنیده‌ای، بر خلاف رأی و نظر تو است. جز این نیست که قرآن مَثَل‌هایی برای اهل دانش است و نه غیر آنها؛ برای گروهی که قرآن را چنانکه شایسته‌اش است تلاوت می‌کنند؛ آنها کسانی هستند که به قرآن ایمان می‌آورند و آن را می‌شناسند. اما بر غیر آنان، قرآن سخت و مشکل و از دسترس دل‌های‌شان به دور است. از همین رو است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند: به راستی که هیچ چیزی نسبت به تفسیر قرآن دورتر از دل‌های این قبیل اشخاص نیست. در این خصوص، همه‌ی مردم جز آنکه خداوند بخواهد، سرگردانند  و جز این نیست که خدا با پوشاندن مطالب قرآن خواسته است تا مردم به باب و راه او برسند و او را بپرستند و از راه قرآن به فرمان‌برداری از برپادارندگان کتاب (قرآن) و گویندگان فرمان او برسند و آنچه از قرآن که به فهمش نیازمندند را از آنان جویا شوند نه از خود. سپس فرمود: ﴿ و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند . ولی از غیر آنان، هرگز آن را نمی‌فهمند و چنین چیزی یافت نمی‌شود. حال فهمیدی اینکه همه‌ی مردم اولیای امر باشند، شدنی نیست؛ چرا که در این صورت کسی باقی نمی‌ماند که آنها بر او امارت داشته باشند و امر و نهی خداوند را به او برسانند. پس خداوند اولیا را خواص قرار داد تا دیگران به آنها اقتدا کنند؛ این را درک کن، ان شاء الله، و تو را هشدار می‌دهم و هشدار می‌دهم از اینکه قرآن را با رأی و نظر خودت بخوانی چرا که مردم در دانش آن مانند سایر موارد، مشترک و همگون نیستند و بر تأویل آن توانایی ندارند، مگر از مرز و راهی که خدا برای آن قرار داده است. پس بفهم، ان شاء الله و امور را از جایگاه خودشان طلب کن، ان شاء الله).([26])

وقد بيّن الأئمة (علیهم السلام) تكليف الأمة تجاه القرآن، وما عليهم وما لهم:

ائمه(علیهم السلام) تکلیف امّت در برابر قرآن و آنچه بر عهده‌شان است و آنچه متعلّق به آنها است را بیان فرموده‌اند:

عن سعد بن طريف، عن أبي جعفر (علیه السلام) - في حديث كلامه مع عمرو بن عبيد - قال: (وأما قوله: ﴿وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى﴾([27])، فإنما على الناس أن يقرؤوا القرآن كما انزل، فإذا احتاجوا إلى تفسيره فالاهتداء بنا وإلينا يا عمرو!)([28]).

سعد بن طریف از امام باقر(علیه السلام)در کلامی که با عمرو بن عبید داشت، نقل می‌کند که امام(علیه السلام)فرمود: (در خصوص این فرموده‌ی خداوند: ﴿ که هر کس خشم من به او رسد، در آتش افتد ([29]) .  بر مردم است که قرآن را آن گونه که نازل شده است قرائت کنند و ای عمرو، اگر نیاز به تفسیر آن داشتند، هدایت از طریق ما و به سوی ما است).([30])

عن علي (علیه السلام)، قال: (اتقوا الله ولا تفتوا الناس بما لا تعلمون - إلى أن قال: - قالوا: فما نصنع بما قد خبرنا به في المصحف؟ فقال: يسأل عن ذلك علماء آل محمد (علیهم السلام))([31]).

امام علی(علیه السلام)فرمودند: (از خدا بترسید و مردم را به آنچه نمی‌دانید فتوا ندهید).... تا اینکه گفتند: در مورد آنچه در مصحف به ما خبر رسیده است چه کنیم؟ فرمود: (در این خصوص از علمای آل محمد(علیهم السلام) پرسیده می‌شود).([32])

وعن أبي بصير، عن أبي عبد الله (علیه السلام)، قال: ( من فسر القرآن برأيه، إن أصاب لم يؤجر، وإن أخطأ خرّ أبعد من السماء)([33]).

از ابو بصیر از امام صادق(علیه السلام)روایت شده است که فرمود: (هرکس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، اگر درست تفسیر نماید پاداشی نمی‌گیرد و اگر اشتباه نماید از آسمان‌ها بسیار فرو افتاده است).([34])

وعن موسى بن عقبة أن معاوية أمر الحسين (علیه السلام) أن يصعد المنبر فيخطب، فحمد الله وأثنى عليه، ثم قال: ( نحن حزب الله الغالبون، وعترة نبيه الأقربون، أحد الثقلين اللذين جعلنا رسول الله ثاني كتاب الله، فيه تفصيل لكل شيء، لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه، والمعول علينا في تفسيره، لا نتظنى تأويله، بل نتبع حقائقه، فأطيعونا، فان طاعتنا مفروضة إذ كانت بطاعة الله ورسوله مقرونة، قال الله: ﴿أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ﴾([35])، وقال: ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ ... الحديث)([36]).

موسی بن عقبه می‌گوید: معاویه به امام حسین(علیه السلام)دستور داد بالای منبر رود و خطبه بخواند. امام(علیه السلام)خداوند را حمد و ثنا نمود و سپس فرمود: (ما حزب پیروز پروردگار هستیم و عترت نزدیک پیامبر او و یکی از دو ثقلی هستیم که پیامبر آن را یاور قرآن معرفی نمود؛ قرآنی که شرح هر چیزی در آن وجود دارد، باطل در آن راه ندارد، نه از پشت سر و نه از پیش رویش. تفسیر آن به ما محوّل شده است و در تأویل آن شک و تردید نداریم، بلکه حقایقِ آن را دنبال می‌کنیم. پس، از ما اطاعت کنید؛ چرا که اطاعت از ما واجب است؛ زیرا با اطاعت از خداوند و رسولش قرین گشته است. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ ای کسانی که ايمان آورده‌ايد، از خدا اطاعت کنيد و از رسول و اولو الامرتان فرمان بريد و چون در امری اختلاف کرديد، به خدا و پيامبر رجوع کنيد ([37]) ، و همچنین ﴿ و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند... .([38])

وكذلك نلاحظ كيف منع الأئمة (علیهم السلام) بعض الذين كانوا يفتون الناس ويفسرون القرآن برأيهم أمثال أبي حنيفة:

همچنین ملاحظه می‌کنیم که چگونه ائمه (علیهم السلام) افرادی چون ابوحنیفه که مردم را فتوا می‌دادند و قرآن را به رأی خویش تفسیر می‌کردند، منع نموده‌اند:

عن شعيب بن أنس، عن بعض أصحاب أبي عبد الله (علیه السلام)، قال: (كنت عند أبي عبد الله (علیه السلام) إذ دخل عليه غلام كندة فاستفتاه في مسألة فأفتاه فيها، فعرفت الغلام والمسألة فقدمت الكوفة فدخلت على أبي حنيفة، فإذا ذاك الغلام بعينه يستفتيه في تلك المسألة بعينها فأفتاه فيها بخلاف ما أفتاه أبو عبد الله (علیه السلام)، فقمت إليه فقلت: ويلك يا أبا حنيفة إني كنت العام حاجاً فأتيت أبا عبد الله (علیه السلام) مسلماً عليه فوجدت هذا الغلام يستفتيه في هذه المسألة بعينها فأفتاه بخلاف ما أفتيته. فقال: وما يعلم جعفر بن محمد أنا أعلم منه، أنا لقيت الرجال وسمعت من أفواههم، وجعفر بن محمد صحفي، فقلت في نفسي: والله لأحجن ولو حبواً، قال: فكنت في طلب حجة فجاءتني حجة فحججت فأتيت أبا عبد الله (علیه السلام) فحكيت له الكلام فضحك ثم قال: عليه لعنة الله أما في قوله: إني رجل صحفي فقد صدق، قرأت صحف إبراهيم وموسى، فقلت له: ومن له بمثل تلك الصحف؟

شعیب بن أنس از برخی یاران امام صادق(علیه السلام)نقل می‌کند: (نزد امام صادق(علیه السلام)بودم هنگامی که جوانی از اهل کِنده براو وارد شد و از او درباره‌ی مسئله‌ای سؤال کرد و امام (علیه السلام)به او جواب داد. جوان و مسئله را شناختم. به سوی کوفه حرکت کردم و بر ابوحنیفه وارد شدم. همان جوان را دیدم که در مورد همان مسئله از او سؤال می‌نمود. او جواب را خلاف جواب حضرت امام صادق (علیه السلام)به او داد. از جا برخاستم و به او گفتم: وای بر تو ای اباحنیفه! من  سال گذشته در حج بودم و نزد امام صادق(علیه السلام)رفتم تا به او سلامی کنم و همین جوان را دیدم که همین مسئله را از او سؤال می‌نمود و او بر خلاف آنچه تو به او جواب دادی، پاسخش را داد. ابوحنیفه گفت: جعفر بن محمد چه می‌داند؟! من از او داناترم. من ناقلان حدیث را ملاقات کردم و از زبان آنها شنیدم ولی جعفر بن محمد را کتاب‌هایی است. پیش خود گفتم: به خدا سوگند به حج می‌روم حتی اگر سینه‌خیز باشد. در پِی حج بودم که موقعیتی پیش آمد و به حج و نزد امام صادق(علیه السلام)رفتم و ماجرا را برایش تعریف نمودم. ایشان خندیدند و فرمود: (لعنت خدا بر او باد! ولی در مورد این سخنِ او که من مردی هستم که کتاب‌هایی دارم، راست گفته است؛ من کتاب‌های ابراهیم و موسی را خوانده‌ام) به ایشان عرض کردم: و چه کسی مثل این کتاب‌ها را دارد؟

قال: فما لبثت أن طرق الباب طارق وكان عنده جماعة من أصحابه، فقال للغلام: انظر من ذا؟ فرجع الغلام، فقال: أبو حنيفة. قال: أدخله، فدخل فسلّم على أبي عبد الله (علیه السلام)، فردّ (علیه السلام)، ثم قال: أصلحك الله أتأذن لي في القعود فأقبل على أصحابه يحدثهم ولم يلتفت إليه. ثم قال الثانية والثالثة فلم يلتفت إليه، فجلس أبو حنيفة من غير إذنه، فلما علم أنه قد جلس التفت إليه فقال: أين أبو حنيفة ؟ فقال: هو ذا أصلحك الله، فقال: أنت فقيه أهل العراق؟ قال: نعم. قال: فبما تفتيهم؟ قال: بكتاب الله وسنة نبيه. قال: يا أبا حنيفة تعرف كتاب الله حق معرفته، وتعرف الناسخ والمنسوخ؟

او ادامه می‌دهد: کسی درِ خانه را کوبید و در این حین، گروهی از یارانش نزدش بودند. به غلامش فرمود: (ببین چه کسی پشت در است؟) غلام برگشت و عرض کرد: ابو حنیفه است. فرمود: (او را وارد کن). او  وارد  شد و سلام کرد  و حضرت جواب سلام او را داد. سپس گفت: خدا تو را به صلاح آورد، اجازه می‌دهید بنده بنشینم؟ امام(علیه السلام)رو به اصحابش نمود و با آنها صحبت می‌کرد و به او توجّهی نمی‌نمود. سپس دوباره و سه باره عرض کرد و امام(علیه السلام)توجّهی به او نمی‌کرد. ابو حنیفه بدون اجازه نشست. وقتی امام(علیه السلام)فهمید که ابو حنیفه نشسته است رو به سوی او برگرداند و فرمود: (ابوحنیفه کجا است؟) او گفت: من خودم هستم خدا تو را عاقبت به خیر کند. امام(علیه السلام)فرمود: (آیا تو فقیه اهل عراق هستی؟)

قال: نعم، قال: يا أبا حنيفة ولقد ادعيت علماً ويلك ما جعل الله ذلك إلا عند أهل الكتاب الذين أنزل عليهم ويلك ولا هو إلا عند الخاص من ذرية نبينا (صلی الله علیه و آله و سلم)، وما ورثك الله من كتابه حرفاً، فإن كنت كما تقول - ولست كما تقول - فأخبرني عن قول الله عز وجل: ﴿سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّاماً آمِنِينَ﴾([39]) أين ذلك من الأرض؟ قال: أحسبه ما بين مكة والمدينة، فالتفت أبو عبد الله (علیه السلام) إلى أصحابه فقال: تعلمون أن الناس يقطع عليهم بين المدينة ومكة فتؤخذ أموالهم ولا يأمنون على أنفسهم ويقتلون؟ قالوا: نعم. قال: فسكت أبو حنيفة، فقال: يا أبا حنيفة أخبرني عن قول الله عز وجل: ﴿َمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِناً﴾([40])، أين ذلك من الأرض؟ قال: الكعبة. قال: أفتعلم أن الحجاج بن يوسف حين وضع المنجنيق على ابن الزبير في الكعبة فقتله كان آمنا فيها؟ قال: فسكت، ثم قال: يا أبا حنيفة إذا ورد عليك شيء ليس في كتاب الله، ولم تأت به الآثار والسنة كيف تصنع؟ فقال: أصلحك الله أقيس وأعمل فيه برأيي. قال: يا أبا حنيفة إن أول من قاس إبليس الملعون، قاس على ربنا تبارك وتعالى فقال: أنا خير منه خلقتني من نار وخلقته من طين. فسكت أبو حنيفة. فقال: يا أبا حنيفة أيما أرجس البول أو الجنابة؟ فقال: البول. فقال: الناس يغتسلون من الجنابة ولا يغتسلون من البول، فسكت. فقال: يا أبا حنيفة أيما أفضل الصلاة أم الصوم؟ قال الصلاة. فقال: فما بال الحائض تقضي صومها ولا تقضي صلاتها؟ فسكت ..... الحديث)([41]).

گفت: آری. امام(علیه السلام)فرمود: (بر اساس چه چیزی به آنها فتوا می‌دهی؟) گفت: با کتاب خداوند و سنّت پیامبرش. امام(علیه السلام)فرمود: (ای اباحنیفه! آیا قرآن را آن گونه که باید، می‌شناسی و ناسخ و منسوخش را می‌دانی؟). گفت: آری. امام(علیه السلام)فرمود: (ای ابا حنیفه! ادعای علمی را نمودی. وای بر تو! خداوند این علم را نزد کسی جز اهل کتاب که خداوند آن را بر آنها نازل کرد قرار نداد. وای برتو! و این علم جز نزد افراد خاصی از فرزندان پیامبر ما(صلی الله علیه و آله و سلم)، نزد کس دیگری نیست و خداوند حرفی از کتابش را به تو ارث نداده است. اگر این گونه هستی که ادعا می‌کنی ـ‌که هرگز نیستی‌ـ از این سخن خداوند عزّوجل ﴿ در آن راه‌ها ايمن از گزند، شب‌ها و روزها سفر کنيد)([42]) مرا خبر ده که کدام قسمت از زمین است؟ گفت: من آن را سرزمین مابین مکه و مدینه به شمار می‌آورم. امام(علیه السلام)رو به اصحابش نمود و فرمود: (شما می‌دانید که راه را بر مردم در بین مکه و مدینه قطع می‌کنند و دارایی آنها برده می‌شود و حتی امنیّت جانی هم ندارند و کشته می‌شوند). اصحاب گفتند: این گونه است. ابو حنیفه ساکت شد. امام(علیه السلام)فرمود: (ای ابا حنیفه! در مورد این سخن خداوند عزّوجل ﴿ هر که به آن داخل شود، ايمن است)([43])  مرا باخبر نما که کدام نقطه از زمین است؟). گفت: کعبه است. امام(علیه السلام)فرمود: (می‌دانی هنگامی حجاج بن یوسف منجنیق را به سمت ابن زبیر قرار داد و او را در کعبه به قتل رسانید؛ آیا او در آنجا ایمن بود؟) ابو حنیفه ساکت ماند. سپس امام(علیه السلام)فرمود: (ای ابا حنیفه! اگر بر تو چیزی وارد شود که در کتاب خدا نباشد و همچنین در سنّت و اخبار درباره‌‌اش نیامده باشد، چه می‌کنی‌؟) گفت: خدا تو را عاقبت بخیر کند قیاس می‌نمایم و به رأی و نظر خود عمل می‌کنم. امام(علیه السلام)فرمود: (ای ابا حنیفه! اولین کسی که قیاس نمود ابلیس ملعون بود که در برابر خداوند متعال قیاس کرد و گفت: ﴿ من از او بهترم. مرا از آتش آفریدی و او را از گل ، ابو حنیفه ساکت شد. سپس امام(علیه السلام)فرمود: (ای ابا حنیفه! کدام یک پلیدتر است: ادرار یا جنابت؟) گفت: ادرار. امام(علیه السلام)فرمود: (مردم از جنابت غسل می‌کنند و از ادرار خیر). ابوحنیفه ساکت شد. امام(علیه السلام)فرمودند: (کدام یک برتر است: نماز یا روزه؟) گفت: نماز. امام(علیه السلام)فرمود: (پس چرا زن حائض روزه‌اش را قضا می‌کند و نمازش را خیر؟) ابو حنیفه ساکت ماند.... تا پایان حدیث.([44])

وعن زيد الشحام، قال: (دخل قتادة بن دعامة على أبي جعفر (علیه السلام) فقال: يا قتادة أنت فقيه أهل البصرة؟ فقال: هكذا يزعمون، فقال أبو جعفر (علیه السلام): بلغني أنك تفسر القرآن؟ فقال له قتادة: نعم فقال له أبو جعفر (علیه السلام): فإن كنت تفسره بعلم فأنت أنت، وأنا أسألك .. إلى أن قال أبو جعفر (علیه السلام): ويحك يا قتادة! إن كنت إنما فسرت القرآن من تلقاء نفسك فقد هلكت وأهلكت، وإن كنت قد فسرته من الرجال، فقد هلكت وأهلكت ويحك يا قتادة! إنما يعرف القرآن من خوطب به)([45]).

از زید شحام روایت شده است که گفت: قتادة بن دعامه بر امام باقر(علیه السلام)وارد شد. امام(علیه السلام)فرمود: (ای قتاده! آیا تو فقیه اهل بصره هستی؟) قتاده عرض کرد: اینچنین می‌پندارند. امام باقر(علیه السلام)فرمود: (شنیده‌ام قرآن تفسیر می‌کنی؟) قتاده گفت: بله. امام(علیه السلام)فرمود: (اگر تو آن را با علم تفسیر می‌کنی پس تو، همانی و من از تو می‌پرسم؟) .... تا  اینکه امام(علیه السلام)فرمود: (وای بر تو ای قتاده! اگر تو قرآن را فقط با نظر خودت تفسیر نمودی، خود هلاک شدی و دیگران را به هلاکت افکندی، و اگر آن را از ناقلان حدیث تفسیر نمودی خود را هلاک کردی و دیگران را به هلاکت رساندی. ای وای بر تو ای قتاده! قرآن را فقط کسی می‌داند که بر او نازل شده است).([46])

عن عبد الرحمن السلمي أن علياً (علیه السلام) مر على قاض، فقال: (أتعرف الناسخ من المنسوخ؟ قال: لا، فقال: هلكت وأهلكت تأويل كل حرف من القرآن على وجوه)([47]).

عبد الرحمن سلمی نقل می‌کند که امام علی(علیه السلام)بر یک قاضی گذر  کرد. به او  فرمود: (آیا ناسخ را از منسوخ می‌شناسی؟) عرض کرد: خیر. امام(علیه السلام)فرمودند: (هلاک شدی و دیگران را به هلاکت افکندی. تأویل هر حرف قرآن بر صورت‌های مختلف است).([48])

عن أبي الصلت الهروي، عن الرضا (علیه السلام) - في حديث - أنه قال لابن الجهم: (اتق الله، ولا تؤوّل كتاب الله برأيك، فانّ الله يقول: ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾)([49]).

ابو صلت هروی از امام رضا(علیه السلام)نقل می‌کند که در حدیثی به ابن جهم فرمود: (تقوای الهی پیشه کن و کتاب خدا را به رأی خود تأویل ننما که خداوند می‌فرماید: ﴿ تأویل آن را جز خدای نمی‌داند و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند .([50])

ومن هذه القصص وما سبقها من روايات ينتج اليقين بألّا يمكن لأحد أن يفتي الناس أو يفسر القرآن برأيه إن لم يكن من الذين يعلمون محكم القرآن من متشابهه وناسخه من منسوخه، وإنّ هذا العلم خاص بالذرية المعصومة وهم خلفاء الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) إلى يوم القيامة الأئمة والمهديون (علیهم السلام).

از این داستان‌ها و روایاتی که پیش از آن گذشت، این یقین حاصل می‌شود که اگر کسی جزو کسانی که محکم قرآن را از متشابهِ آن و ناسخ آن را از منسوخش می‌دانند نباشد، نمی‌تواند برای مردم فتوا دهد یا قرآن را به رأی خویش تفسیر نماید، و این علم، مختص ذریه‌ی معصوم است؛ همان جانشینان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تا روز قیامت، ائمه و مهدیین(علیهم السلام).

وإنّ من حكمة اختصاص علم متشابه القرآن بالحجج المعصومين هو معرفة المعصوم والاضطرار إلى طاعته لعدم وجود باب إلى معرفة القرآن غيره، ولئّلا يدعي الإمامة كل من هب ودب؛ لأنّ من يفعل ذلك سيجد نفسه في بحار من الأمواج المتلاطمة، وسيظهر تناقضه واضطرابه في تفسير القرآن كنار على علم لمن لهم قلوب يفقهون بها.

از جمله حکمت‌های اختصاص داشتن علم متشابه قرآن به حجّت‌های معصوم، شناختن معصوم و ضرورت به فرمان‌برداری از او است؛ از آن رو که غیر از او باب دیگری برای شناخت قرآن نمی‌باشد و نیز به آن جهت که هر کسی که قال و قیلی دارد، ادعای امامت نکند؛ چرا که هر کس چنین کند، خود را میان دریاهایی از امواج پر تلاطم خواهد یافت و تناقض و آشفتگی او در تفسیر قرآن چون آتشی برای کسی که قلبی برای فهمیدن دارد، آشکار خواهد شد.

عن أمير المؤمنين (علیه السلام) في احتجاجه على زنديق سأله عن آيات متشابهة من القرآن، فأجابه - إلى أن قال (علیه السلام) -: (وقد جعل الله للعلم أهلاً وفرض على العباد طاعتهم بقوله: ﴿أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ﴾، وبقوله: ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾، وبقوله: ﴿اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ﴾([51])، وبقوله: ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾، وبقوله: ﴿وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا﴾([52])، والبيوت هي بيوت العلم التي استودعها الأنبياء، وأبوابها أوصياؤهم، فكل عمل من أعمال الخير يجري على غير أيدي الأوصياء وعهودهم، وحدودهم وشرائعهم، وسننهم، ومعالم دينهم مردود غير مقبول، وأهله بمحل كفر وإن شملهم صفة الإيمان، ثم إن الله قسم كلامه ثلاثة أقسام : فجعل قسماً منه يعرفه العالم والجاهل، وقسماً لا يعرفه إلا من صفا ذهنه ولطف حسه وصح تمييزه ممن شرح الله صدره للإسلام، وقسماً لا يعلمه إلا الله وملائكته والراسخون في العلم. وإنما فعل ذلك لئلا يدعي أهل الباطل المستولين على ميراث رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) من علم الكتاب ما لم يجعله الله لهم، وليقودهم الاضطرار إلى الائتمام بمن ولي أمرهم فاستكبروا عن طاعته .. الحديث)([53]).

در احتجاج امیر المؤمنین(علیه السلام)بر کافری آمده است که از او در مورد آیات متشابهی از قرآن سؤال کرد و امام(علیه السلام)پاسخش را داد تا اینکه فرمود: (خداوند برای عِلم، اهلی قرار داد و با این سخن خود اطاعت از آنها را بر بندگان واجب فرمود: ﴿ از خداوند اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و همچنین از اولو الامرتان)، و با این سخن خود: ﴿و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند ، و همچنین ﴿ از خدا بترسید و همراه با راست‌گویان باشید ، و همچنین با این آیه ﴿ در حالی که تأويل آن را جز خداوند نمی‌داند و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند ، و با این سخن ﴿ و از درها به خانه‌ها درآييد ، و منظور از خانه‌ها، خانه‌های علم است که به اوصیا سپرده شد و درهای آن نیز اوصیا‌ی آنها می‌باشند؛ بنابراین هر عملی که از مسیری غیر از این برگزیدگان و ولایت و حدود و شرایع و سنّت‌ها و مَعالم دین آنها انجام نشود، مردود و غیر قابل قابل قبول است و اهل آن در جایگاه کفر می‌باشند حتی اگر صفت ایمان بر آنها اطلاق گردد.... سپس خداوند کلام خود را به سه دسته تقسیم نمود: قسمتی از آن را طوری قرار داد که عالِم و جاهل از آن اطلاع دارند، و قسمتی دیگر از آن را جز کسی که ذهن خود را پاک کرده و حسّش را لطیف و انتخابش را صحیح نگه داشته باشد، همان کسانی که خداوند سینه‌شان را برای قبول کردن اسلام گشود، درک نمی‌کند و قسمتی دیگر که غیر از خدا و ملائکه و استواران در علم، کسی دیگر از آن اطلاع ندارد. خداوند متعال فقط به این جهت این تقسیمات را ایجاد نمود تا اهل باطلی که بر میراث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مسلّط شدند نتوانند ادعای چنین عِلمی را نمایند؛ خداوند این علم را در آنها قرار نداد، تا مجبور شوند به سوی ولیّ امرشان که با تکبّر از اطاعتش روی‌گردان شدند، رو کنند....).([54])

بل روي أن هناك تأويلاً للقرآن في كل زمان، ولا يعرف هذا التأويل إلا الإمام الحجة المنصب من الله تعالى:

روایت شده است که برای قرآن در هر زمان، تأویلی است و کسی این تأویل را نمی‌داند مگر امام حجّت منصوب شده از جانب خداوند متعال:

عن إسحاق بن عمار، قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) يقول: (إن للقرآن تأويلاً، فمنه ما قد جاء ومنه ما لم يجيء، فإذا وقع التأويل في زمان إمام من الأئمة عرفه إمام ذلك الزمان)([55]).

اسحاق بن عمّار می‌گوید از امام صادق(علیه السلام)شنیدم که می‌فرمود: (قرآن را تأویلی است که برخی از آن آمده و برخی از تأویل آن هنوز محقق نگشته است، پس هرگاه تأویل آن در زمان هر امامی محقق شود امام آن زمان، آن تأویل را می‌داند).([56])

وبهذا يتبين أن تأويل القرآن ومعرفة المحكم من المتشابه مختص بالإمام المعصوم من أوصياء الرسول محمد (علیهم السلام)، ولا يمكن أن يعرف عن غيره أبداً.

از اینجا معلوم می‌شود که تأویل قرآن و شناخت محکم از متشابه، ویژه‌ی امام معصوم از اوصیای حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است و امکان ندارد کسی غیر از او آن را بداند.

ويتبين أيضاً من الرواية السابقـة أنّ تأويل القرآن في عصر الظهور لا يعرفه إلا الإمـام المهدي (علیه السلام) أو من اتصل به اتصالاً مباشراً وتحمل ذلك العلم منه (علیه السلام)، وبهذا نعرف أن الإمام المهدي (علیه السلام) أو من اتصل به يعرف عن طريق إفحامه لجميع العلماء في معرفة علم متشابه القرآن وإحكامه، كما اثبت أجداده إمامتهم عن طريق ذلك العلم الخاص بهم (علیهم السلام).

همچنین، از این روایت معلوم می‌گردد که تأویل قرآن در عصر ظهور را فقط امام مهدی(صلی الله علیه و آله و سلم) یا کسی که به طور مستقیم با او در ارتباط است و این علم را از آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) به دست آورده است می‌داند و به این ترتیب درمی‌یابیم که امام مهدی(صلی الله علیه و آله و سلم) یا کسی که مرتبط با او است، از طریق به خاموشی کشاندن تمام علما در معرفت و شناخت علم متشابه قرآن و استوار ساختن آن، شناخته می‌شود؛ همان گونه که اجداد او امامت‌شان را از طریق همین علم که خاص و ویژه‌ی آنها است، به اثبات رسانیدند.

فعلى المتصدين والذين يدعون المرجعية مناقشة السيد أحمد الحسن في هذا العلم المقدس، فإن عجزوا عن ذلك أو لم يستجيبوا لذلك يثبت حق السيد أحمد الحسن، وإنه وصي ورسول الإمام المهدي (علیه السلام)؛ لأن هذا العلم لا يكون إلا عند أوصياء الرسول محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) كما صرحت به الروايات المتواترة.

والحمد لله رب العالمين، والصلاة والسلام على محمد وآله الأئمة والمهديين.

الشيخ ناظـم العقـيلي

   1429 هـ . ق         

پس بر متصدیان و کسانی که ادعای مرجعیّت دارند لازم است با سید احمدالحسن در خصوص این علم مقدس به بحث بپردازند. اگر آنها از این عمل ناتوان باشند یا این دعوت را اجابت نکنند، حقانیت سید احمدالحسن اثبات می‌شود؛ اینکه او وصی و فرستاده‌ی امام مهدی(علیه السلام)است؛ چرا که همانطور که روایات متواتر تصریح کرده‌اند، این علم فقط نزد اوصیای حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) یافت می‌شود.

والحمد لله رب العالمین، و الصلاة و السلام علی محمد و آله الائمة و المهدیین.

شیخ ناظم العقیلی

1429 هـ.ق


پرسش ١٢٢: معنای سخن امام حسین (علیه السلام)(چه بسیار اندوه شدیدی که دل در آن ناتوان گردد).

سؤال/ ١٢٢: ما معنى كلام الحسين (علیه السلام): (كم من كرب يضعف فيه الفؤاد) ([57]) ؟

سخن امام حسین (علیه السلام)که فرمود: «كَمْ مِنْ كَرْبٍ يَضْعُفُ فيهِ الْفُؤادُ»([58]) (چه بسیار اندوه شدیدی که دل در آن ناتوان گردد) به چه معنا است؟

الجواب:

بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

الحسين (علیه السلام) في هذا الكلام الذي يناجي به الله سبحانه وتعالى، ويشكو إليه حزنه العميق -فالكرب هو: هم النفس وحزنها - يبيّن عظيم مصابه، بأن يرى بعينيه الباطل يقتل الحق، ويظهر عليه في تلك اللحظات، وتلك المصيبة التي لا يقوى فؤاد إنسان على الاستقلال بها والقيام بها، وهو يمتلئ بذلك الحزن العميق، إلا أن يسدده الله سبحانه ويقويه بحوله وقوته.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

امام حسین (علیه السلام)در این سخن که با خداوند سبحان و متعال مناجات و راز و نیاز می‌کند و از اندوه عمیقش به درگاه او شِکوِه می‌کند ـ‌«کرب» یعنی؛ هم و غمّ نفس و اندوه آن‌ مصیبت‌های عظیمش را بیان می‌دارد. اینکه با چشمان خود می‌بیند باطل حق را می‌کشد و در آن لحظات، بر آن پیروز می‌گردد، و این مصیبتی است که قلب انسان نمی‌تواند آن را تاب آورد و در مقابلش مقاومت کند، در حالی که آن حضرت مالامال از این اندوه عمیق است مگر اینکه خدای سبحان او را توفیق دهد و با نیرو و توانش، تقویتش نماید.

فالحسين (علیه السلام) كأنه يقول لله سبحانه وتعالى: إلهي لا طاقة لي على حمل هذا الكرب العظيم إلا بحولك وقوتك، فكأنّ الحسين (علیه السلام) يقول: (لا قوة إلا بالله).

گویی امام حسین (علیه السلام)به خداوند سبحان و متعال می‌گوید: خدای من! من طاقت تحمّل این اندوه بزرگ را ندارم مگر با حول و قوّت تو؛ و گویی امام حسین (علیه السلام)می‌فرماید: لا قوّة الّا بالله (هیچ نیرویی نیست مگر از جانب خداوند).

******

پرسش ١٢٣: چرا امام حسین (علیه السلام)طفل شیر خوارش عبد الله را همراهش برد؟

سؤال/ ١٢٣: لماذا أخرج الحسين (علیه السلام) طفله عبد الله الرضيع (علیه السلام) إلى جيش يزيد (لعنه الله) ليطلب له الماء؟ وهل كان يعلم (علیه السلام) أنهم سوف يقتلونه؟

چرا امام حسین (علیه السلام)طفل شیر خوارش، عبد الله را به سمت لشکر یزید لعنه الله برد تا برایش آب درخواست کند؟ و آیا آن حضرت می‌دانست او را به قتل خواهند رسانید؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

الحسين (علیه السلام) أخرج رضيعه ليطلب له الماء، وكان يعلم أنه يقتل.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

 امام حسین (علیه السلام)فرزند شیرخوارش را برد تا برایش درخواست آب کند در حالی که آن حضرت می‌دانست او کشته می‌شود.

واعلم أنّ للباطل جولة وللحق دولة ([59])، ولكي تتم جولة الباطل فلابد لجند الشيطان (لعنه الله) أن يخوضوا في كل هاوية مظلمة، ولابد لهم أن يستفرغوا ما في جعبتهم وهم يخوضون المعركة مع جند الله.

و بدان که باطل را جولانی است و حق را دولتی([60])، و برای اینکه جولان باطل به نهایت خود برسد، لشکر شیطان که خداوند لعنتش کند باید در هر ورطه‌ی تاریکی فرو روند و باید در نبرد با لشکر خدا، هر آنچه را که در چنته دارند و هر آنچه را که در آن غوطه‌ور شده‌اند از خود بروز دهند.

واعلم أنّ مصاب الحسين (علیه السلام) قد خفّف عنكم الكثير الكثير مما لا طاقة لكم على حمله من ظلم الظالمين، لتنالوا رضا الله سبحانه، ويدخلكم جنات تجري من تحتها الأنهار.

و بدان که مصیبت‌های امام حسین (علیه السلام)، از شدت ظلم‌های بسیار بسیار زیاد ظالمان که شما را یارای تحمّل‌شان نیست، کاسته است تا به رضای خدای سبحان دست یابید و شما را در بهشت‌هایی که نهرها از زیر آن جاری است داخل نماید.

لقد فدى الحسين (علیه السلام) دماءكم بدمه الشريف المقدس، وفدى نساءكم وأعراضكم بخير نساء العالمين من الأولين والآخرين بعد أمها فاطمة (علیها السلام)، وهي زينب (علیها السلام)، وفدى أبناءكم بالرضيع.

امام حسین (علیه السلام)خون شریفِ مقدس خود را فدای خون‌های شما کرد و برترین زنان عالم از اولین و آخرین پس از مادرش حضرت فاطمه (علیها السلام)، که زینب (علیها السلام) است را فدای زنان و ناموس‌های شما گردانید و شیرخوارش را فدای فرزندان شما نمود.

والإمام المهدي (علیه السلام) وأنا العبد الفقير المسكين أكثر خلق الله رقابنا مثقلة بفضل الحسين (علیه السلام)، ودين الحسين (علیه السلام) قد أثقل ظهري ، ولا طاقة لي بوفائه إلا أن يوفيه الله عني.

بارِ فضل حسین (علیه السلام)بیش‌تر از همه‌ی خلق خدا بر دوش امام مهدی (علیه السلام)و منِ بنده‌ی فقیر و مسکین سنگینی می‌کند، و دین حسین (علیه السلام)بر پشتم سنگینی می‌کند و تاب و توان ادای آن را ندارم مگر اینکه خداوند خودش یاریم فرماید.

واعلم أنّ الإمام المهدي (علیه السلام) عندما يقول للحسين (علیه السلام): (لأبكينك بدل الدموع دماً)([61])، يقولها على الحقيقة لا المبالغة، وهذا لأنّ الحسين (علیه السلام) فدى قضية الإمام المهدي (علیه السلام) بدمه الشريف وبنفسه المقدسة، فجعل نفسه فداء لقضية الإمام المهدي (علیه السلام)، فهو ذبيح الله، أي كما أنك عندما تبني بيتاً تفدي له كبشاً، كذلك الله سبحانه وتعالى لما بنى عرشه وسماواته وأرضه جعل فداءها الحسين (علیه السلام).

بدان، هنگامی که امام مهدی (علیه السلام)درباره‌ی امام حسین (علیه السلام)می‌فرماید: «بر تو به جای اشک خون می‌گریم»([62]) حقیقتاً می‌فرماید نه از روی مبالغه، این امر بدین خاطر است که امام حسین (علیه السلام)خون شریف خود و نفْس مقدسش را فدای قضیه‌ی امام مهدی (علیه السلام)گردانید و خودش را فدای قضیه‌ی امام مهدی (علیه السلام)نمود. آن حضرت ذبیح الله است؛ یعنی همان‌طور که شما وقتی خانه‌ای می‌سازی یک گوسفند قربانی‌اش می‌کنی، خداوند سبحان و متعال نیز هنگامی که عرش خود و آسمان‌هایش و زمینش را بر پا نمود، حسین (علیه السلام)را فدای آن‌ها کرد.

وقضية الإمام المهدي (علیه السلام) هي قضية الله وخاتمة الإنذار الإلهي، وهي قضية عرش الله سبحانه وملكه وحاكميته في أرضه، قال تعالى: ﴿وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ﴾ ([63]) أي بالحسين (علیه السلام)، والمفدى هو الإمام المهدي (علیه السلام)، فسلام على ذبيح السلام والحق والعدل.

قضیه‌ی امام مهدی (علیه السلام)همان قضیه‌ی خداوند و سرمنزل اِنذار الهی است، و همان قضیه‌ی عرش خدای سبحان و مُلک او و حاکمیت او در زمینش می‌باشد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و او را به فدیه‌ای (قربانی) بزرگ بازخريديم)([64]) ؛ یعنی با امام حسین (علیه السلام)و کسی که فدیه برایش انجام شده، امام مهدی (علیه السلام)است؛ پس سلام بر قربانی صلح و حق و عدالت باد.

واعلم أنّ علياً الأكبر (علیه السلام) ذبيح الإسلام، كما أنّ الحسين (علیه السلام) ذبيح الله، والحمد لله وحده.

و بدان که علی اکبر (علیه السلام)ذبیح اسلام است همان‌طور که امام حسین (علیه السلام)ذبیح الله است. و الحمد لله وحده.

******

پرسش ۱۲۴: معنای آیه‌ی ﴿وَجَعَلْنَا الليْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ الليْلِ....

سؤال/ ١٢٤: ما معنى قوله تعالى: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسابَ وَكُلَّ شَيْ‏ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِيلاً﴾([65]) ؟

معنای این سخن خداوند متعال چیست: ﴿شب و روز را دو آيت از آيات خدا قرار داديم. آيت شب را تاريک گردانيديم و آيت روز را روشن تا به طلب رزقی که پروردگارتان مقرّر داشته است برخيزيد و شمار سال‌ها و حساب را بدانيد و ما هر چيزی را به تفصيل بيان کرده‌ايم([66]) ؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

عن أبي بصير عنه (علیه السلام): ﴿فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ﴾، قال: (هو السواد الذي في القمر)([67]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

ابو بصیر از امام(علیه السلام): ﴿ آيت شب را تاريک گردانيديم   فرمود: «همان سیاهی در ماه است».([68])

وكذلك عن أمير المؤمنين (علیه السلام) عندما سُئل عن السواد الذي في القمر، قال (علیه السلام): (هو قوله تعالى: ﴿فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ﴾) ([69]). آية الليل هي القمر، وآية النهار هي الشمس.

همچنین از امیرالمؤمنین (علیه السلام)هنگامی که از سیاهی که در ماه است پرسیده شده، روایت شده است که فرمود: «همان سخن حق تعالی است که می‌فرماید: ﴿ آيت شب را تاريک گردانيديم ».([70]) منظور از نشانه شب، ماه و نشانه روز، خورشید می‌باشد.

والقمر كوكب مظلم يأخذ نوره من الشمس، والشمس نجم مضيء. وفي وجود آيتي الشمس والقمر والليل والنهار المترتب على غياب أحداهما وبزوغ الأخرى دليل واضح على التنظيم التفصيلي الدقيق ﴿وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِيلاً﴾.

ماه، سیاره‌ای است که نورش را از خورشید می‌گیرد و خورشید ستاره‌ای است درخشان. در وجود داشتن دو آیه و نشانه‌ی خورشید و ماه، و شب و روز که حاصل‌شان نهان شدن یکی و برآمدن دیگری است، دلیلی روشن بر یک سامانه‌ی دقیقِ منظم می‌باشد ﴿و ما هر چيزی را به تفصيل بيان کرده‌ايم﴾.

وفي باطن الآية: فإنّ الشمس هو الحجة على الخلق، والقمر وصيه، فرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هو الشمس، وعلي (علیه السلام) هو القمر، وهكذا في كل زمان الشمس الحجة على الخلق، والقمر الوصي الذي يأخذ من الحجة على الخلق. والليل هو الظلام والظلم ودولة الظالمين، والنهار هو النور والعدل ودولة الحق ([71]).

در باطن آیه: خورشید همان حجّت بر خلق است و ماه وصیّ او می‌باشد. بنابراین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خورشید است و امام علی (علیه السلام)ماه. به همین ترتیب در هر زمان خورشید عبارت است از حجّت بر خلق و ماه، وصیّ او که از حجّت بر خلق بر می‌گیرد. شب همان تاریکی، ستم و دولت ستمگران است، و روز نیز عدل و دولت حق می‌باشد.([72])

﴿فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْل﴾: آية الليل هو القمر، وهو الوصي والحجة على الخلق أيضاً، ومحوه أي إنّ الظلم والظلام يغطي حقه ويمنعه إياه، ولا يجري شيء إلا بأمر الله سبحانه وتعالى، ولذلك نسب هذا الأمر إليه سبحانه وتعالى، فلو شاء سبحانه أظهر آية الليل وهو القمر والوصي، كما هو الحال في زمن الإمام المهدي (علیه السلام).

﴿ آیت شب را تاریک گردانیدیم : نشانه شب، همان ماه است و او وصی و حجّت بر خلق نیز می‌باشد، و تاریک گردانیدن او یعنی ستم و تاریکی، حق او را می‌پوشاند و از او باز می‌دارد، و از آنجا که هیچ امری جز به امر خداوند سبحان و متعال جاری نمی‌گردد، این امر به او سبحان و متعال نسبت داده شده، و اگر خداوند سبحان می‌خواست نشانه شب را ظاهر می‌گردانید که او همان ماه و وصی است؛ کما اینکه اکنون در زمان امام مهدی (علیه السلام)همین گونه می‌باشد.

﴿وَجَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً﴾: وهي الشمس والحجة على الخلق عندما يظهر أمره على رؤوس الأشهاد، وتطأطأ له الرؤوس، وتنصاع لحقه الناس.

﴿ و آیت روز را روشن گردانیدیم : منظور، خورشید و حجّت بر خلق می‌باشد، آنگاه که امرش را برای همگان آشکار می‌سازد و سرها در برابرش فرود می‌آید و مردمان در برابر حقش تسلیم و مطیع می‌شوند.

﴿لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ ﴾: فضل الله سبحانه وتعالى هو الفضل الأخروي، وهو الفضل الحقيقي. فلتبتغوا فضلاً من ربكم: أي بالعمل الصالح مع الإمام الحجة (علیه السلام) والجهاد بين يديه. ومن فضل الله العلم والمعرفة بالله سبحانه وتعالى وبأنبيائه ورسله وبكتبه وقصص الأمم السالفة وحساب يوم القيامة، وعلم كل شيء فصَّله الله في كتابه تفصيلاً.

﴿ تا به طلب رزقی که پروردگارتان مقرّر داشته است برخیزید : فضل خداوند سبحان و متعال فضل اخروی است و این همان فضل حقیقی می‌باشد. بنابراین ﴿لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ یعنی با عمل صالح همراه با امام حجت (علیه السلام)و جهاد پیش روی آن حضرت. و از جمله فضل خداوند، علم و معرفت به خداوند سبحان و متعال و پیامبرانش و فرستادگانش و کتبش و داستان‌های امّت‌های پیشین و حساب روز قیامت، و نیز علم هر چیزی که خداوند آن را در کتابش به تفصیل بیان داشته است، می‌باشد.

******

پرسش ۱۲۵: چرا قابیل هابیل را کشت؟

سؤال/ ۱۲۵: لماذا قتل قابيلُ هابيلَ؟ وهل صحيح أن آدم أراد تزويج كل منهما توأم الآخر فأبى قابيل؟ فأمرهم آدم بتقريب القربان للتأكد من هذا الأمر؟!

چرا قابیل هابیل را کشت؟ و آیا صحیح است که آدم (علیه السلام)می‌خواست هر یک را به ازدواج همزاد دیگری در آورد ولی قابیل رد کرد و نپذیرفت؟ و آدم (علیه السلام)برای تاکید بر این موضوع، به آن‌ها دستور داد قربانی پیش آورند؟!

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

في هذه المسألة لغط كثير، والحقيقة أن الله سبحانه وتعالى حرّم زواج المحارم في أمّ الكتاب([73])، وكل الشرائع والكتب السماوية فيها هذا التحريم، وفي شريعة آدم كذلك، فمسألة زواج ولد آدم (علیه السلام) هي كالتالي: ولدت حواء لآدم (علیه السلام) قابيل ثم هابيل، وتزوج قابيل امرأة خلقها الله سبحانه له وكانت طالحة، وهابيل تزوج امرأة خلقها الله له وكانت صالحة. وهاتان الزوجتان خلقهما الله كما خلق آدم وحواء من قبل، أي إن الله خلق زوجتين لقابيل وهابيل بقدرته سبحانه وتعالى.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

سخنان ناروای بسیاری در این خصوص به میان آمد و حقیقت آن است که خداوند سبحان و متعال ازدواج با محارم را در امّ الکتاب حرام نموده([74]) و این تحریم در تمام شرایع و کتاب‌های آسمانی وجود داشته است، و از جمله در شریعت آدم. موضوع ازدواج فرزندان آدم (علیه السلام)به این شرح می‌باشد: حوّا برای حضرت آدم(ع)، قابیل و سپس هابیل را به دنیا آورد. قابیل با زنی که خدای سبحان خلق کرده بود ازدواج کرد و آن زن، نابکار بود. هابیل هم با زنی که خدای سبحان آفرید ازدواج کرد و آن زن، نیکوکار بود. این دو زن را خداوند آفرید همان‌طور که پیش از آن، آدم و حوا را آفریده بود؛ یعنی خداوند سبحان و متعال با قدرت خود، برای قابیل و هابیل دو همسر آفرید.

ثم إن الله أمر آدم أن يُعيِّن وصيه هابيل (علیه السلام)، فلما علم قابيل اعترض على أمر التعيين، فأخبره آدم أن الأمر من الله وليس منه. وأمرهم بتقريب قربان إلى الله، فقرب هابيل كبشاً سميناً وقرب قابيل سنابل تالفة، فتُقبل قربان هابيل وأكلته النار. فتسعَّر الحقد في نفس قابيل على هابيل، ووسوس له الشيطان (لعنه الله) قتل أخيه، وطوَّعت له نفسه الأمارة بالسوء قتل أخيه ، فقتل قابيلُ هابيلَ حسداً، لأنه وصي آدم فتحقق وعد إبليس (لعنه الله) بالغواية، فأغوى قابيلَ وأصابه بدائه وهو (الأنا) والتكبر ومن لوازمها مرض الحسد .

سپس خداوند به آدم (علیه السلام)دستور داد هابیل (علیه السلام)را به عنوان وصی‌اش تعیین کند. وقتی قابیل فهمید، بر این فرمان تعیین (وصی) اعتراض کرد، و آدم به او خبر داد که این فرمان از سوی خداوند است و نه از جانب خودش و آدم (علیه السلام)آن دو را به پیشکش کردن قربانی در راه خدا فرمان داد. هابیل قوچ فربه‌ای آورد و قابیل خوشه‌هایی تلف شده. قربانی هابیل پذیرفته شد و آتش آن را بلعید. آتشِ کینه‌ی هابیل در نفس قابیل شعله کشید و شیطان لعنه الله او را بر کشتن برادرش وسوسه کرد و نفس امّاره‌اش او را به کشتن برادر ترغيب نمود. قابیل از روی حسادت هابیل را به قتل رسانید؛ چرا که او وصیّ آدم بود و به این ترتیب وعده‌ی ابلیس لعنه الله بر گمراه کردن، محقّق شد؛ قابیل را اغوا نمود و او را به درد خود که همان منیّت و تکبّر است و مرض حسادت از ملزوماتش می‌باشد، مبتلا ساخت.

أما بقية الذرية، فإن زوجة هابيل كانت حاملاً فولدت ذكراً، وولد لآدم (علیه السلام) بعد ذلك شيث ويافث، فولدت زوجة شيث ذكراً وأنثى، وولدت زوجة يافث أنثى، فتزوج ابن هابيل ابنة شيث، وتزوج ابن شيث ابنة يافث.

اما در مورد سایر فرزندان، همسر هابیل باردار بود و پسری به دنیا آورد. پس از آن برای آدم، شیث و یافث متولد شدند. همسر شیث، یک پسر و یک دختر به دنیا آورد و همسر یافث یک دختر. پسر هابیل با دختر شیث ازدواج کرد و پسر شیث، دختر یافث را به همسری گرفت.

والأنبياء (علیهم السلام) من ذرية هؤلاء، وهذا هو فصل الخطاب، ولا يُكثِر الكلام في هذا الأمر بعد هذا البيان إلا كذاب على الله ورسوله.

پیامبران (علیهم السلام) از نسل اینها هستند و این فصل الخطاب و سخن نهایی است و هر کس پس از این بیان، به سخن‌سرایی بپردازد، بر خدا و فرستاده‌اش دروغ بسته است.

******

پرسش ۱۲۶: معنای آیه‌ی ﴿وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا .

سؤال/ ۱۲۶: ما معنى قوله تعالى: ﴿وَكَانَ الإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً﴾([75]) ؟

معنای آیه‌ی ﴿ و انسان بيش از هر چیز به جدل برمی‌خيزد ([76])  چیست؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

الإنسان أوسع المخلوقات قدرة على معرفة أسماء الله سبحانه وتعالى، ففطرة الإنسان هي الفطرة الأوسع والأعظم، وكما ورد في الحديث: (إن الله خلق آدم على صورته)([77])، أي إن الإنسان مفطور على التحلي بأسماء الله سبحانه، حتى يصبح هو وجه الله سبحانه في خلقه ، وأسماءه الحسنى في الخلق.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

در میان آفریده‌های خدا، انسان بیش از همه می‌تواند به شناخت اسماء الله سبحان و متعال برسد و فطرت انسان وسیع‌ترین و بزرگ‌ترین فطرت‌ها می‌باشد و همان گونه که در حدیث نیز وارد شده است: (إن الله خلق آدم علی صورته)([78]) (خدا آدم را بر صورت خود آفرید)؛ یعنی انسان بر آراسته شدن به اسماء خداوند سبحان سرشته شده است، تا آنجا که او خود به وجه خداوند سبحان در میان خلق و نیز اسم‌های نیکوی او در خلق تبدیل گردد.

فالجدل في الآية يعني: الكلام بالحق والاحتجاج به على أهل الباطل، والإنسان هو: (علي بن أبي طالب (علیه السلام))([79]).

بنابراین ﴿جَدَل در این آیه، یعنی سخن گفتن به حق و احتجاج با آن علیه اهل باطل، و ﴿انسان نیز علی بن ابی طالب (علیه السلام)می‌باشد.([80])

أما الإنسان إذا انتكس فإنه يجادل بالباطل، ولكن مجادلة أهل الباطل سفيهة واهنة إذا ما عُرضِتْ على العقل السليم الذي يزن الأمور بعيداً عن الهوى والتعصب والتزمت.

اما هرگاه انسان واژگونه شود، به باطل سخن می‌گوید؛ در حالی که سخن گفتن اهل باطل اگر بر عقل سلیمی که امور را به دور از هوای نفس و تعصب در کفه‌ی ترازو قرار می‌دهد عرضه شود، جز سفاهت و نادانیِ سست و ناپایدار نخواهد بود.

******

پرسش ۱۲۷: معنای توصیف خداوند سبحان به )الجواد الواسع(  

سؤال/ ۱۲۷: ما معنى ما ورد في الدعاء بوصف الله سبحانه وتعالى بالجواد الواسع([81]) ؟ وهل صحيح بحسب ما يقول بعض العلماء إن الجواد الواسع هو لأن خزائنه لا تنفد وخزائن خلقه تنفد؟!

اینکه در دعا در توصیف خداوند سبحان و متعال )الجواد الواسع( (بخشنده‌ی نعمت‌های بی‌کران و فراگیر) آمده به چه معنا است؟ و آیا بنا بر آنچه برخی علما می‌گویند، این درست است که )الجواد الواسع( از آن رو است که گنجینه‌های او را پایانی نیست ولی گنجینه‌های خلق را نهایتی است؟!

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

خزائنه سبحانه وتعالى لا تنفد، لكن من هو الأعظم والأوسع جوداً الذي عنده دينار واحد فينفقه، أم الذي عنده أموال لا تعد ولا تحصى فينفق منها، ومهما أنفق منها فهي لا تنفد؟!

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

گنجینه‌های خداوند سبحان و متعال تمام نمی‌شود، ولی کدام یک جود و بخشش بیش‌تر و بزرگتری دارد: کسی که یک دینار دارد و آن را انفاق می‌کند، یا کسی که اموال بی حد و حصری دارد و از آنها می‌بخشد و هر چه ببخشد باز هم تمام نمی‌شود؟!

من المؤكد أن الذي عنده دينار واحد هو الأوسع جوداً؛ لأنه أنفق كل ما عنده، أما الآخر فهو ينفق من خزائن لا تنفد، فمهما أنفق فهو لا ينفق كل ما عنده، فلا يكون جواداً واسعاً، إلا إذا أعطى خزائنه التي لا تنفد، أي إنه يعطي نفسه، أي إنه يجود بنفسه، والجود بالنفس غاية الجود، وهذا يفسره حديث: (الصوم لي وأنا أُجزى به) ([82])، أي إن جزاء الصوم عن الأنا -أي ترك الأنا - هو الله سبحانه، ومعنى هذا أن يكون العبد لسان الله ويد الله . . . . . ([83])، أي أن يستكمل العبد درجات الإيمان العشر، فيكون منا أهل البيت ، قال تعالى: ﴿فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ ([84])، أي إنه يكون ممن أهلـه حاضرو المسجد الحـرام، أي من أهل بيت محمـد(صلی الله علیه و آله و سلم) كسلمان الفارسي (علیه السلام) ([85]).

به طور قطع و یقین جود و کرم آن کس که فقط یک دینار دارد، بیش‌تر و وسیعتر است؛ چرا که او تمام آنچه را که دارد می‌بخشد، ولی دیگری از گنجینه‌هایی که تمام نشدنی است انفاق می‌کند و هر قدر هم که انفاق کند، همه‌ی دارایی‌اش را انفاق نکرده است و از همین رو او بخشاینده‌ی بی‌کران نمی‌باشد، مگر اینکه گنجینه‌های بی‌انتهایش را ببخشد؛ یعنی خودش را عطا کند و به عبارت دیگر او نفْس خودش را ببخشاید، و جود و بخشیدن نفس، نهایت جود و کرم است و این موضوع را حدیث )الصوم لی و انا أُجزی به(([86]) (روزه برای من است و من خودم پاداش آن هستم) تفسیر می‌کند؛ یعنی پاداش روزه گرفتن از منیّت ـ‌یعنی ترک گفتن من‌ـ خداوند سبحان می‌باشد و معنای این جمله آن است که بنده، زبان خدا و دست خدا می‌شود....([87]) یعنی بنده درجات ده‌گانه‌ی ایمان را به کمال می‌رساند و او از ما اهل بیت(علیهم السلام) می‌گردد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ سه روز در حج روزه بدارد و هفت روز چون از حج بازگردد، تا ده روز کامل شود و اين حکم برای کسی است که از مردم مکه نباشد ([88]) ؛ یعنی او از مردم مکه نباشد؛ یعنی از اهل بیت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)؛ همانند سلمان فارسی(علیهم السلام).

فالجواد الواسع هو الذي يجود بنفسه، فالله سبحانه وتعالى يجازي عباده المخلصين الذين أعرضوا عن الأنا بعد إعراضهم عن الدنيا وزخرفها، وبعد طاعتهم له سبحانه وتعالى في كل صغيرة وكبيرة، بأن يجعلهم مثله في أرضه ، فقولهم قوله، وفعلهم فعله ، وهذا ما ورد عنهم (علیهم السلام) إن قلوبنا أوعية لمشيئة الله، فإذا شاء الله شئنا ([89])، وإنّ روح ولي الله تصعد إلى الله سبحانه، فيخاطبه الله سبحانه فيقول له: أنا حي لا أموت، وقد جعلتك حياً لا تموت ([90]).

پس (جواد واسع) آن کسی است که خودش را بذل و بخشش می‌کند. بنابراین خداوند سبحان و متعال به آن دسته از بندگان مخلصش که پس از اعراض و روی گردانیدن از دنیا و زینت‌هایش، از من و منیّت روی گردانیدند و پس از آنکه در هر کوچک و بزرگی خداوند سبحان و متعال را اطاعت نمودند، پاداش می‌دهد به اینکه آنها را مَثَل خویش در زمینش می‌گرداند و در آن هنگام، گفتار آنها گفتار او و کردار آنها کردار او می‌باشد. این مطلب در روایتی از اهل بیت(علیهم السلام) که دل‌های ما ظرفی برای خواست و مشیّت خداوند است، و اگر خدا بخواهد ما می‌خواهیم،([91]) آمده است. روح ولیّ خدا به سوی خداوند سبحان بالا می‌رود‌ و خداوند متعال او را مخاطب قرار داده، به او می‌گوید: من زنده‌ای هستم که نمی‌میرم، و تو را زنده‌ای نموده‌ام که نمی‌میری.([92])

قال تعالى: ﴿وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّه﴾([93]). فيكون العبد ممن شاء الله أن لا يصعق ولا يموت إلا الموتة الأولى، وهي نوع ارتقاء وليست موتاً حقيقياً، إنما الموت الحقيقي هو موت الروح لا الجسد: ﴿لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَى﴾([94]). هذه هي حقيقة الجواد الواسع، أسأل الله أن يجعلكم ويجعلني ممن عرفوا الجواد الواسع حقيقة لا لفظاً ومعنى.

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و در صور دميده شود؛ پس هر که در آسمان‌ها و هر که در زمين است جز آنها که او بخواهد، بيهوش می‌شوند([95])؛ پس بنده جزو کسانی می‌شود که خدا خواسته بیهوش نشود و نمیرد، مگر به مرگ نخستین که در واقع نوعی ارتقا است و مرگ واقعی نمی‌باشد و مرگ واقعی، مرگ روح است نه جسد:﴿ در آنجا طعم مرگ را نمی‌چشند، مگر همان مرگ نخستين.﴾([96])  این است حقیقتِ (جواد واسع). از خداوند مسئلت دارم که شما و مرا جزو کسانی که جواد واسع را حقیقتاً ‌و نه فقط در الفاظ و معنا‌ دریافته‌اند، قرار دهد.

******

پرسش ۱۲۸: معنای آیه‌ی ﴿قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي....

سؤال/ ۱۲۸: ما معنى قول إبراهيم (علیه السلام): ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ في قوله تعالى: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾([97])؟ وهل صحيح أنّ إبراهيم (علیه السلام) قالها لأنه كان يحمل همَّ ذريته، كما يقول بعض العلماء؟

در آیه‌ی ﴿و چون پروردگار ابراهيم او را به کلماتی بيازمود و ابراهيم آن کارها را به تمامی به انجام رسانيد، خدا گفت: من تو را پيشوای مردم گردانيدم. گفت: فرزندانم را هم؟ گفت: پيمان من ستم‌کاران را دربرنگيرد)([98])  معنای فرموده حضرت ابراهیم(علیه السلام)﴿ و از فرزندان من چیست؟ و آیا طبق آنچه برخی علما می‌گویند درست است که حضرت ابراهیم(علیه السلام)از آن جهت این مطلب را بر زبان آورد که نگران فرزندان خود بود؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

عندما حمل إبراهيم (علیه السلام) وهو شاب الفأس وكسَّر الأصنام، وألقاه النمرود وعلماء الضلالة في النار، كافأه الله سبحانه وتعالى بدون أن يطلب هو (علیه السلام)، بأن جعل الأنبياء اللاحقين بعده من ذريته. ثم إن إبراهيم (علیه السلام) استمر بدعوته الإلهية، فلما امتحنه الله سبحانه وتعالى بالكلمات ونجح إبراهيم (علیه السلام) بالامتحان والابتلاء خاطبه تعالى فقال له: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً﴾.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

وقتی حضرت ابراهیم(علیهم السلام) در سن جوانی تبر را برداشت و بت‌ها را شکست، و نمرود و علمای گمراه او را در آتش افکندند، خداوند سبحان و متعال بدون اینکه ابراهیم(علیه السلام)تقاضا کند او را پاداش داد به این صورت که انبیای پس از او را از نسلش قرار داد. سپس ابراهیم(علیه السلام)دعوت الهی خود را ادامه داد، و هنگامی که خداوند سبحان و متعال او را با کلماتی بیازمود و ابراهیم(علیه السلام)در امتحان و ابتلا پیروز شد، حق تعالی خطاب به او فرمود: ﴿ من تو را پیشوای مردم گردانیدم).

ومرتبة الإمامة الإلهية مرتبة عالية، لم ينلها كل الأنبياء والمرسلين (علیهم السلام)، وهنا سأل إبراهيم (علیه السلام) الله سبحانه وتعالى هذا السؤال: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾، أي وهل أنّ الأنبياء الذين بشرتني بهم فيما مضى هم (أئمة) أيضاً ؟ فقال تعالى: ﴿لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾، أي الظالمين من الأنبياء(علیهم السلام). وظلم الأنبياء ليس كظلم غيرهم وإنما هو من نوع (حسنات الأبرار سيئات المقربين)([99])، أي إتيانهم بالعمل ليس على الوجه الأمثل بسبب التمايز بالمعرفة بينهم (علیهم السلام) فكل منهم (علیهم السلام) يعبده سبحانه بحسب معرفته ولذا تتفاوت عبادتهم، فتكون سجدة من محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) أفضل من عبادة الثقلين، وضربة من علي (علیه السلام) بـ (عبادة الثقلين)([100]).

جایگاه امامتِ الهی، جایگاهی بس رفیع است که همه‌ی انبیا و فرستادگان به آن دست نیافتند. در اینجا ابراهیم(علیه السلام)از خداوند سبحان و متعال این تقاضا را درخواست نمود: ﴿ و از فرزندان من؟ ؛ یعنی آیا در پیامبرانی که پیش‌تر مرا به آن‌ها بشارت داده‌ای نیز (امام) یافت می‌شود؟ حق تعالی می‌فرماید: ﴿ عهد من ستم‌کاران را دربرنمی‌گیرد)؛ یعنی ستم‌کاران از پیامبران(علیه السلام)و ستم پیامبران مانند ستم سایرین نیست بلکه از جنس (حسنات الأبرار، سیّئات المقرّبین)([101]) (کارهای نیک خوبان، گناه مقرّبان است) می‌باشد؛ یعنی عملکرد آنان به جهت یکسان نبودن میزان معرفت و شناخت‌شان(علیهم السلام)،  همانندِ یکدیگر نیست. هر کدام از آنها(علیهم السلام) خداوند سبحان را بر حسب میزان معرفت و شناختش عبادت می‌کند؛ بنابراین عبادت آنان با یکدیگر متفاوت می‌باشد. از همین رو به عنوان مثال سجده‌ی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) از عبادت ثقلین (جن و انس) برتر است و یا ضربه‌ای از علی(علیه السلام)با عبادت ثقلین (جن و انس) برابری می‌کند.([102])

وهذا التمايز بيِّن بينهم (علیهم السلام)، وذكره تعالى: ﴿تلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ﴾([103]).

و این تمایز میان آنها(علیهم السلام) موضوعی است آشکار و حق تعالی از آن یاد کرده است: ﴿بعضی از اين فرستادگان را بر بعضی ديگر برتری داديم. خدا با بعضی سخن گفت و بعضی را به درجاتی برافراشت و به عيسی بن مريم معجزه‌ها داديم و او را با روح القدس ياری کرديم و اگر خدا می‌خواست مردمی که پس از آنها بودند، پس از آنکه حجت‌ها بر آنان آشکار شده بود، با يکديگر قتال نمی‌کردند؛ ولی آنان اختلاف کردند: پاره‌ای مؤمن بودند و پاره‌ای کافر شدند و اگر خدا می‌خواست با هم قتال نمی‌کردند؛ ولی خدا هر چه خواهد می‌کند. ([104])

فنفس العمل لو كُلف به يونس النبي (علیه السلام) وكُلف به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) لم يكن إتيان يونس به في نفس مستوى إتيان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، فهذا التقصير من يونس (علیه السلام) في الإتيان بالعمل نسبةً إلى ما يأتي به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هو ظلم من يونس (علیه السلام)؛ لأن هذا التقصير منعه من نيل رتبة عظيمة فُطِرَ كإنسان لينالها، وبالتالي فإنّ هناك مرتبة من هذا النوع من الظلم يجب أن يتجاوزها الأنبياء والمرسلون من ذرية إبراهيم (علیه السلام) لينالوا مرتبة الإمامة، ولهذا قال تعالى: ﴿لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ أي لا ينال الإمامة كل الأنبياء من ذريتك يا إبراهيم، إنما ينالها الأنبياء والمرسلون من ذريتك الذين يتجاوزون هذا الظلم، فيرتقون إلى هذه المرتبة ﴿وَأَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونََ * إِلَّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾([105]).

بنابراین اگر یونس پیامبر(علیه السلام)و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به انجام یک کار مکلّف شوند، انجام دادن آن عمل توسط یونس(علیه السلام)به مانند انجام آن کار توسط حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نیست و این کوتاهی یونس(علیه السلام)در انجام آن عمل نسبت به آنچه حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) انجام می‌دهد ظلمی است از سوی یونس(علیه السلام)؛ چرا که این کوتاهی، او را از دست‌یابی به جایگاه عظیمی که انسان برای رسیدن به آن سرشته شده است، بازمی‌دارد. به این ترتیب مرتبه‌ای از این نوع ستم‌کاری وجود دارد که انبیا و فرستادگان(علیهم السلام)  از نسل ابراهیم(علیه السلام)باید از آن گذر کنند تا به مرتبه‌ی امامت نائل گردند و از همین رو حق تعالی می‌فرماید: ﴿ پیمان من ستم‌کاران را دربرنگیرد ؛ یعنی ای ابراهیم! تمام پیامبران از نسل تو به مقام امامت نائل نمی‌شوند بلکه فقط کسانی از انبیا و فرستادگان از فرزندان تو به آن می‌رسند که از این ظلم گذر کنند و به این مرتبه ارتقا یابند: ﴿عصايت را بيفکن. چون ديدش که همانند ماری می‌جنبد، گريزان بازگشت و به عقب ننگريست. ای موسی، مترس که فرستادگان نبايد در حضور من بترسند * مگر کسی که ستمی کرده باشد و سپس پس از بدکاری، نيکوکار شود؛ چرا که من آمرزنده‌ی مهربانم.([106])

وقد أشار تعالى في القرآن لبعض الأئمة من ذرية إبراهيم (علیه السلام):

ومنهم: موسى (علیه السلام)، قال تعالى: ﴿وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى﴾([107])، أي خالية من الظلم، فالإنسان يأخذ ويعطي باليد، واليد البيضاء تشير إلى عدالة الإنسان التامة مع الناس ومع الله سبحانه وتعالى، فموسى (علیه السلام) طهر نفسه من الظلم بمرتبة عالية، كما في الآية: ﴿إِلَّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾.

حق تعالی در قرآن به برخی ائمه از نسل ابراهیم(علیه السلام)اشاره می‌فرماید:

از جمله‌ی آنها حضرت موسی(علیه السلام)است. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ دست خويش در بغل کن، بی‌هيچ عيبی، سفيد بيرون آيد، اين هم آيتی ديگر([108]) ؛ یعنی خالی از هر گونه ظلم و ستم. انسان با دست می‌گیرد و می‌دهد، و دست سفید به عدالت تمام و کمال انسان با مردم و با خداوند سبحان و متعال اشاره دارد. بنابراین موسی(علیه السلام)خودش را از ظلم و ستم در مرتبه‌ای عالی، پاک و طاهر نموده است، همان طور که در این آیه اشاره می‌شود: ﴿ مگر کسی که ستمی کرده باشد و سپس پس از بدکاری، نيکوکار شود؛ چرا که من آمرزنده‌ی مهربانم.([109])

ومنهم: عيسى (علیه السلام)، قال تعالى مخبراً عن عيسى (علیه السلام): ﴿وَالسَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾ ([110])، أي إنّ عيسى (علیه السلام) نال مرتبة الإمامة، فهو يعطي الأمان لنفسه وللناس.

و از جمله‌ی آنها حضرت عیسی(علیه السلام)است. حق تعالی از حضرت عیسی(علیهم السلام) چنین خبر داده است: ﴿ سلام بر من، روزی که زاده شدم و روزی که می‌ميرم و روزی که ديگر بار زنده برانگيخته می‌شوم)([111]) ؛ یعنی عیسی(علیه السلام)به جایگاه امامت دست یافته است، و او به خودش و مردم امان می‌بخشد.

وأشار تعالى إلى من لم ينل مرتبة الإمامة منهم كيحيى (علیه السلام)، قال تعالى: ﴿وَسَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً﴾([112])، أي إنه لم يصل إلى مرتبة الإمامة لكي يعطي للناس ولنفسه الأمان، وإنما هو مهَّدَ الطريق لعيسى (علیه السلام) ووجّه الناس إليه (علیه السلام).

و خداوند متعال به کسانی از آنها که به مرتبه‌ی امامت دست نیافتند اشاره کرده است؛ مانند حضرت یحیی(علیه السلام). حق تعالی می‌فرماید: ﴿ سلام بر او، روزی که زاده شد و روزی که می‌ميرد و روزی که ديگر بار زنده برانگيخته می‌شود ([113]) ؛ یعنی او به جایگاه امامت دست نیافته تا به مردم و خودش امان بخشد، بلکه او فقط راه را برای حضرت عیسی(علیه السلام)آماده و مردم را به سوی او راهنمایی نمود.

أما قول بعضهم: إن إبراهيم (علیه السلام) كان يحمل همَّ ذريته ، فإذا كانوا يقصدون أنه (علیه السلام) أراد لهم الإمامة (علیهم السلام) فهذا لا؛ لأنّ إبراهيم (علیه السلام) لم يكن حريصاً على دنيا ولا على آخرة، إنما كان حريصاً على رضا الله سبحانه وتعالى. ودعاء الأنبياء وإبراهيم (علیه السلام) لذريتهم إنما هو للصالحين منهم بعد علم الأنبياء (علیهم السلام) بصلاحهم، ومن قبل إبراهيم (علیه السلام) نوح (علیه السلام) فإنه لعن ابنه بعد أن لعنه الله سبحانه، وبعد أن علم أنه ضال عن الصراط المستقيم ومن أهل الجحيم.

اما این سخن برخی که می‌گویند حضرت ابراهیم(علیه السلام)نگران فرزندان خود بود، اگر مقصودشان این است که آن حضرت(علیه السلام)امامت را برای آنها(علیه السلام)می‌خواسته، اینچنین نیست؛ چرا که ابراهیم(علیه السلام)نه بر دنیا حریص بود و نه بر آخرت، بلکه فقط بر رضایت خداوند سبحان و متعال حرص داشت، و دعای پیامبران و حضرت ابراهیم(علیه السلام)برای فرزندانشان، فقط برای فرزندان صالح‌شان بوده آن هم پس از آگاهی یافتن از صلاحیت آنها. پیش از ابراهیم(علیه السلام)، نوح (علیه السلام)بود که پس از آنکه خداوند پسرش را لعنت نمود و پس از آنکه دانست او از راه راست منحرف شده و از اهل آتش است، او هم فرزندش را لعنت کرد.

فلم يكن إبراهيم (علیه السلام) أو الأنبياء يحملون همَّ ذريتهم لأنهم أولادهم، وإلا لكانوا بذلك على درجة كبيرة من حب الأنا والانحراف عن الصراط المستقيم، (حاشاهم من ذلك) وهم خيرة الله من خلقه، إنما كان إبراهيم والأنبياء (علیهم السلام) يحملون همَّ الصالحين من ذريتهم؛ لأنهم علموا بصلاحهم، ولأنهم علموا أن هؤلاء الأبناء الصالحين سوف يخلفونهم بالدعوة إلى الله سبحانه وتعالى، وتحمل العناء والمشقة والأذى من الناس في سبيل نشر التوحيد وكلمة الله سبحانه وتعالى في أرضه.

این چنین نبوده که حضرت ابراهیم (علیه السلام)یا پیامبران(علیهم السلام) نگران فرزندان خود باشند به این جهت که آنها فرزندان‌شان می‌باشند که اگر چنین بود، آنها گرفتار درجه‌ی بالایی از خودپسندی و انحراف از صراط مستقیم می‌بودند (که هرگز چنین نمی‌باشد!) و حال آنکه آنها برترین خلق خدا می‌باشند. حضرت ابراهیم و پیامبران(علیهم السلام) فقط نگرانیِ فرزندان صالح خود را در دل داشتند؛ چرا که از صلاح آنها باخبر بودند و می‌دانستند که این فرزندان صالح، جانشینان آنها در دعوت به سوی خداوند سبحان و متعال و کشیدن بار رنج و سختی و آزار از سوی مردم در راه گسترش توحید و کلمه‌ی خداوند سبحان و متعال در زمینش خواهند بود.

فكان إبراهيم (علیه السلام) والأنبياء (علیهم السلام) يحملون همَّ الصالحين من ذريتهم؛ لأنهم أولياء الله سبحانه، لا لأنهم أولادهم. والفرق شاسع بين الأمرين، كالفرق بين حب الله سبحانه، وحب الدنيا في قلب الصالح والطالح.

بنابراین ابراهیم(علیه السلام)و انبیا(علیهم السلام) نگران فرزندان صالح خود بودند؛ چرا که آنها اولیای خداوند سبحان بودند و نه از این رو که فرزندان‌شان می‌باشند. بین این دو تفاوتی بسیار زیاد وجود دارد؛ مانند تفاوت میان حبّ خدای سبحان و حبّ دنیا در قلب نیکوکار و بدکردار.

******

پرسش ۱۲۹: حق تعالی می‌فرماید ﴿أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ.....

سؤال/ ۱۲۹: قال تعالى: ﴿أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ * فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ * ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ * وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ﴾([114]). من هم المقربون؟ ومن هم الأولون؟ ومن هم الآخرون؟ ولماذا من الأولين ثلة ومن الآخرين قليل؟!

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ اينان مقرّبان‌اند * در بهشت‌های پر نعمت * گروهی از پيشينيان * و اندکی از آن‌ها که از پِی آمده‌اند.﴾([115]) مقرّبان چه کسانی هستند؟ پیشینیان کیان‌اند؟ کسانی که از پِی آمده‌اند چطور؟ و چرا از پشینیان، گروهی، و از آخِرین اندک؟!

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

المقربون: هم سبعون ألفاً شيعة علي بن أبي طالب (علیه السلام)، أو: الإنسان الكامل المذكور في القرآن، وهؤلاء فيهم بعض الأنبياء والمرسلين والأئمة (علیهم السلام)([116])، وقليل من أمة محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) كسلمان ومالك الأشتر والثلاثمائة وثلاثة عشر أصحاب الإمام المهدي (علیه السلام)([117]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

مقرّبان عبارت‌اند از هفتاد هزار شیعه‌ی علی بن ابی طالب (علیه السلام)، یا انسان کاملِ یاد شده در قرآن و در میان آن‌ها برخی انبیا و فرستادگان و ائمه (علیهم السلام)([118]) و شماری اندک از امّت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند سلمان و مالک اشتر و سیصد و سیزده یار امام مهدی (علیه السلام)وجود دارد.([119])

والأولون: هم الأمم السالفة وفيهم كثير من الأنبياء والمرسلين، وهم (۱۲۴) ألف نبي، فيهم كثير من المقربين.

پیشینیان عبارت‌اند از امّت‌های پیشین و در میان آن‌ها تعداد زیادی از انبیاء و فرستادگان می‌باشند و آن‌ها ۱۲۴ هزار پیامبرند؛ در آن‌ها بسیاری از مقرّبان جای می‌گیرند.

والآخرون: هم أمة محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، وفيهم جماعة من المقربين أقل بكثير من العدد الموجود في الأمم السالفة، والذين معظمهم أنبياء ومرسلون.

پسینیان (آخِرون) عبارت‌اند از امّت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و در میان آن‌ها گروهی از مقرّبان هستند ولی تعداد آن‌ها بسیار کمتر از امّت‌های پیشین می‌باشد که بخش عمده‌ی آن‌ها را انبیا و فرستادگان تشکیل می‌دهند.

والمقربون من الأمم السالفة وهم أنبياء ومرسلون عددهم إذا قيس إلى عدد بني آدم فهم جماعة قليلة، ولذلك عبر عنهم بالثلة، فهم عشرات الآلاف نسبة إلى مليارات البشر.

اگر تعداد مقرّبان از امّت‌های پیشین که همان انبیا و فرستادگان می‌باشند با تعداد فرزندان آدم قیاس شود، اندک‌شمار می‌باشند و از همین رو از آن‌ها با عبارت ﴿ثُلّةٌ (جماعت اندک) تعبیر شده است، این عده، ده‌ها هزار نفر در مقایسه با میلیاردها انسان می‌باشند!

أما المقربون من أمة محمد(علیهم السلام)، فعددهم نسبة إلى هذه الثلة من الأمم السالفة قليل، فهم مئات نسبةً إلى المقربين من الأمم السالفة وهم عشرات الآلاف، ونسبةً إلى بني آدم وهم مليارات.

اما تعداد مقرّبان از امّت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به این جماعت اندک از امّت‌های پیشین، اندک است؛ اینان صدها نفر نسبت به مقرّبان از امّت‌های پیشین که به ده‌ها هزار نفر در برابر میلیاردها نفر از نوع بشر می‌رسیدند، می‌باشند!

 وأيضاً المقربون هم شيعة رسول الله محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، وفي هذه الحالة يدخل فيهم قائدهم وسيدهم علي (علیه السلام)، فيكون هو وخاصته القليل من الآخرين.

و نیز مقرّبان، شیعیان پیامبر خدا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند که در این حالت، رهبر و سرورشان حضرت علی (علیه السلام)در میان آن‌ها است. آن حضرت به همراه این گروه شیعه‌ی خاصّش همان ﴿قَلِيلٌ مِّنَ الْآخِرِينَ می‌باشند.

******

پرسش ۱۳۰: معنای فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام): (ای دنیا! غیر از من را بفریب....) و طلاق چیست؟

سؤال/ ۱۳۰: ما معنى قول أمير المؤمنين (علیه السلام) للدنيا: (يا دنيا غرّي غيري إليَّ تعرضت أم إليَّ تشوفت هيهات هيهات قد بنتك ثلاثاً لا رجعة فيها) إرشاد القلوب ([120])، هل أن أمير المؤمنين (علیه السلام) طلق الدنيا كالطلاق العادي أي أنه تركها، ثم عاد لها، ثم تركها، وهكذا ثلاث؟

معنای این فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام)که به دنیا فرمود: «یا دنیا! غُرّي غَیري. إليَّ تعرّضت أم إليَّ تشوّفت؟ هیهات هیهات قد بنتک ثلاثاً لا رجعة فیها» (ای دنیا! غیر از من را بفریب. آیا برای من خودنمایی می‌کنی؟ یا شیفته‌ی من شده‌ای؟ هیهات! هیهات! تو را سه طلاقه کردم که در آن هیچ بازگشتی نباشد) (ارشاد القلوب)([121]) چیست؟ آیا امیرالمؤمنین(علیه السلام)دنیا را مانند طلاق عادی طلاق داد یعنی آن را رها کرد سپس به سوی آن بازگشت و دوباره آن را ترک گفت؟ و این عمل را سه بار تکرار نمود؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

هذا المعنى الذي ذكرته يعني أنه رغب فيها بعد تركها غير صحيح، ولكنه (علیه السلام) رفضها في الطفولة وفي الشباب وفي الكبر، قال تعالى: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ يَكُونُ حُطَاماً وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ﴾([122]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

این معنایی که شما ذکر کرده‌ای یعنی اینکه حضرت پس از رها کردن دنیا به سوی آن رغبت یافت، صحیح نیست؛ بلکه آن حضرت(علیه السلام)در زمان طفولیت، جوانی و پیری از دنیا روی‌گردان بوده است. حق تعالی می‌فرماید: ﴿بدانيد که زندگی اين جهانی، فقط بازيچه‌ای است و بيهودگی و آرايش و فخر فروشی، و افزون‌جويی در اموال و اولاد همانند بارانی به وقت است که روييدني‌هايش کافران را به شگفت افکند سپس پژمرده می‌شود و بينی که زرد گشته و خاک شده است و در آخرت نصيب گروهی، عذابی سخت است و نصيب گروهی، آمرزشی از سوی خداوند و خوشنودی او، و زندگانی این دنيا جز متاعی فريبنده نيست.([123])

وعلي (علیه السلام) دخل الإسلام في طفولته ولم يُعرف عنه اللعب، بل عُرف بالجد والجهاد في الدفاع عن محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) والإسلام منذ صباه. ثم إنه قضى شبابه يمسح العلق والعرق في سبيل الله، فمن معركة إلى معركة يكاد لا يداوي جراحه، ثم إنه في الكبر لم يهتم لقليل الدنيا ولا لكثيرها.

حضرت علی(علیه السلام)در طفولیتش به اسلام گروید و آن حضرت به بازی دیده نشد بلکه از همان اوان کودکی، به تلاش و جهاد در راه دفاع از حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و اسلام شناخته شد. سپس جوانی‌اش را صرف جهاد در راه خدا کرد و از معرکه‌ای به معرکه‌ای دیگر رهسپار می شد به طوی که زخم‌هایش را بهبودی در کار نبود. سپس در کهن‌سالی برای کم و زیاد دنیا اهمیتی قائل نبود.

فها هو علي (علیه السلام) في طفولته لم يلعب ولم يلهُ، وفي شبابه لم يعرف الزينة والاهتمام بالمظهر، وفي كبر سنه لم يجمع شيئاً من تراث الدنيا، فقد بانها ثلاثاً كما قال علي (علیه السلام). وأيضاً: بانها ثلاثاً بكل وجوده الملكي الجسماني، والملكوتي في السموات الست، والعقلي في السماء السابعة.

آری این علی(علیه السلام)است که در کودکی به بازی و سرگرمی مشغول نشد. در جوانیش به دنبال زیور و زینت و ظاهر نبود و در کهن‌سالی چیزی از میراث دنیا نیندوخت. او(علیه السلام)از دنیا همان گونه که خودش(علیه السلام)می‌فرماید سه مرتبه برید و دوری کرد. همچنین او(علیه السلام)سه مرتبه دنیا با تمام وجودش طلاق داد: با وجود ملکی جسمانی‌اش، با وجود ملکوتی‌اش در آسمان‌های شش‌گانه و  با وجود عقلانی‌اش در آسمان هفتم.

******

پرسش ۱۳۱: حق تعالی می‌فرماید: ﴿وَاللهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ....

سؤال/ ۱۳۱: ما معنى قوله تعالى: ﴿وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ﴾([124]).

معنای این آیه چیست؟ ﴿ و خدا بر کار خويش غالب است، ولی بيشتر مردم نمی‌دانند.﴾([125])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

أي إنّ الله سبحانه وتعالى المهيمن على الأمر والموجه له كيف يشاء، فهو سبحانه وتعالى يوجه الكون الجسماني والروحاني إلى الغاية التي يشاؤها سبحانه وتعالى، وإلى الغرض الذي خلق لأجله الخلق. فمثلاً قصة  نبي الله يوسف (علیه السلام) وما جرى عليه من ابتلاء فقد أُلقي في البئر، ثم بيع ووقع في ذل العبودية، ثم اُتهم بالفاحشة وهُتكت سمعته ، ثم أُلقي في السجن وفي النهاية أصبح عزيز مصر. وكان سبباً لاستيطان بني إسرائيل في مصر، وما تبع هذا الاستيطان من بعث موسى (علیه السلام) (قائم آل إبراهيم) في مصر ومواجهته لفرعون مصر.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

یعنی خداوند سبحان و متعال بر امر مُهَیمِن و مسلّط است و هر طور بخواهدآن را جهت می دهد. او سبحانه و تعالی عالم جسمانی و روحانی را به سوی غایتی که خود او سبحان و متعال می‌خواهد و به سوی غرضی که خلق را به خاطر آن آفریده است، سوق می‌دهد. به عنوان مثال در قصه‌ی پیامبر خدا یوسف (علیه السلام)و آنچه بر او رفت، او (علیه السلام)در چاه انداخته، سپس فروخته شد و به حقارتِ بندگی مبتلا گشت، سپس به بی‌عفتی و هتک حرمت متهم گردید، پس از آن به زندان افکنده و در نهایت، عزیز مصر شد و سببی برای سکنی گزیدن بنی اسرائیل در مصر و هر آنچه به دنبال این سکنی گزیدن از بعثت موسی(علیه السلام)(قائم آل ابراهیم) در مصر و روبه‌رو شدنش با فرعون مصر صورت پذیرفت، گردید.

وفي كل الأحداث والابتلاءات التي حصلت ليوسف (علیه السلام) فإن الله غالب على الأمر ومهيمن عليه ولو شاء لما حصلت، ولكنه شاء أن تحصل، ومعظمها بسبب الشيطان أو وسوسته ، ولكن الله سبحانه وتعالى جعل مكر الشيطان ينقلب عليه ﴿وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ﴾([126])، ﴿إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفاً﴾([127]).

در همه‌ی این حوادث و ابتلاءهایی که برای حضرت یوسف(علیه السلام)پیش آمد، خدا بر کار، غالب و مسلّط بود و اگر نمی‌خواست این اتفاقات رخ نمی‌داد؛ ولی او(علیه السلام)خواست که اتفاق افتد و بخش عمده‌ای از این حوادث به سبب شیطان یا وسوسه‌ی او صورت گرفت، ولی خداوند سبحان و متعال مکر شیطان را به سوی خودش بازمی‌گرداند ﴿ و مکرشان نيز از ميان برود(([128]) ، ﴿ که مکر شيطان ناچيز است).([129])

وبُدِّل سوء حال يوسف (علیه السلام) إلى أحسن حال، فمن السجن وذل العبودية إلى الحرية والملك، فهو سبحانه مبدل السيئات بالحسنات.

وضعیت ناگوار یوسف (علیه السلام)به بهترین حال تبدیل شد و او(علیه السلام)از زندان و حقارت بندگی به آزادی و پادشاهی رسید. باری! خداوند سبحان تبدیل کننده‌ی سیئات به حسنات می‌باشد.

فالمسيرة العامة وإن كانت فيها مداخلات كثيرة للشيطان وجنده من الإنس والجن، ولكن الله سبحانه وتعالى يجعل نتيجتها ومحصلتها ما يريده هو سبحانه وتعالى ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾([130])، ومن تيقن أن الله غالب على أمره لا يهتم لنزول البلاء، إلا أن يتوجه بالشكر لله سبحانه وتعالى.

هر چند در مسیر عام، دخالت‌های فراوانی از سوی شیطان و لشکریانش از انس و جن وجود دارد ولی خداوند سبحان و متعال نتیجه و حاصل آن را بر اساس خواست و اراده‌ی خودش قرار می‌دهد ﴿ و سرانجام نيک از آنِ پرهيزگاران است)[131]( و هر کس یقین کند که خدا بر امرش غالب است دیگر نگران نازل شدن بلا نخواهد بود تا آنجا که با شکرگزاری به درگاه خداوند سبحان و متعال روی می‌آورد.

وإن شئت ثنَّيتُ لك بأيوب (علیه السلام) وعظيم بلائه، فهو لم يواجه البلاء إلا بالشكر والامتنان لله سبحانه وتعالى، فكانت عاقبته خير الدنيا والآخرة: ﴿ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ﴾([132]).

 اگر بخواهی برای شما مثال دومی از حضرت ایوب (علیه السلام)و گرفتاری عظیم او را می‌زنم. آن حضرت با بلا روبه‌رو نشد مگر با شکر و امتنان از خداوند سبحان و متعال، پس عاقبتش خیر دنیا و آخرت گردید: ﴿ پايت را بر زمين بکوب، اين آبی است برای شست و شو و اين آبی است سرد برای آشاميدن).([133])

والعاقبة للمتقين، فيجب أن تكون هذه الآية: ﴿وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ﴾([134]) شعاراً يعلقه أهل اليقين في أعناقهم.

فرجام نیکو از آنِ پرهیزگاران است و این آیه ﴿ و خدا بر کار خويش غالب است، ولی بيشتر مردم نمی دانند)([135])  باید شعاری باشد که اهل یقین آن بر گردن‌های خویش بیاویزند.

******

پرسش ۱۳۲: حق تعالی می‌فرماید: ﴿فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ

سؤال/ ۱۳۲: قول سليمان (علیه السلام): ﴿رُدُّوهَا عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ﴾([136])، فما هو طلب النبي؟ بعضهم يقول: رد الشمس، وبعضهم يقول: رد الخيل وقتلها.

حضرت سلیمان (علیه السلام)در این سخن ﴿ آن را نزد من بازگردانيد. پس شروع به دست کشیدن بر ساق‌ها و گردن‌ها نمود([137])  چه چیزی درخواست کرده است؟ برخی می‌گویند درخواست او بازگردانیدن خورشید بوده است و برخی آن را بازگردانیدن و کشتن اسب‌ها دانسته‌اند.

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

إنما سليمان (علیه السلام) طلب من الملائكة الموكلين بالشمس أن يردوها إلى كبد السماء بعد غيابها، بأمر من الله سبحانه وتعالى، ليصلي العصر بعد فواتها، بسبب انشغاله بإعداد الخيل للجهاد([138]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

حضرت سلیمان(علیه السلام)از فرشتگان موکّل بر خورشید درخواست کرد که خورشید را به امری از خداوند سبحان و متعال پس از پنهان شدنش، به وسط آسمان بازگردانند تا او نماز عصر را پس از قضا شدنش به جا آورد؛ زیرا او به مهیاسازی اسب‌ها برای جهاد مشغول شده بود.([139])

پرسش ۱۳۳: حق تعالی می‌فرماید ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ.... .

سؤال/ ۱۳۳: ما معنى قوله تعالى: ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثم أنابَ * قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ([140]).

معنای این سخن حق تعالی چیست؟ ﴿ ما سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدی را افکنديم و او روی به خدا آورد * گفت: ای پروردگار من! مرا بيامرز و مرا ملکی عطا کن که پس از من کسی سزاوار آن نباشد که تو بسیار بخشاينده‌ای).([141])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

أي امتحنا سليمان، وهذا الامتحان في المفاضلة بين عبادتين هما الجهاد والصلاة، فقدَّم سليمان (علیه السلام) الجهاد على الصلاة حتى فات وقتها، فتوجه إلى الملائكة فردوا الشمس بإذن الله، فصلى سليمان (علیه السلام) صلاة العصر بعد أن فاتته وغابت الشمس؛ لأنه كان مشغولاً بالتهيئة للجهاد في سبيل الله([142]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

یعنی ما سلیمان را مورد امتحان قرار دادیم و این آزمایش در تعیین برتری دادن میان دو عبادت، یعنی جهاد و نماز بود. سلیمان (علیه السلام)جهاد را بر نماز مقدّم داشت تا آنکه وقت نماز از دست رفت. پس به فرشتگان رو کرد و آنها به اذن خدا خورشید را بازگردانیدند و سلیمان (علیه السلام)پس از آنکه زمان نماز عصر گذشته بود و خورشید پنهان شده بود، نماز عصر را به جای آورد؛ چرا که وی مشغول آماده شدن برای جهاد در راه خدا بود.([143])

ثم إن الله سبحانه وتعالى أنزل على سليمان (علیه السلام) مَلَك الفرقان ﴿وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَداً﴾ ليعرّفه الفاضل من المفضول، والمقدم من المؤخر. وهذا المَلَك هو (كتاب كُتب فيه الحق الذي يريده الله سبحانه وتعالى). فعَلِم سليمان (علیه السلام) بعد نزول الفرقان عليه أنه أخطأ بتقديم الجهاد على الصلاة ﴿ثم أنابَ﴾، وطلب المغفرة من الله سبحانه ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ .

سپس خداوند سبحان و متعال فرشته‌ی فرقان را بر سلیمان (علیه السلام)فرو فرستاد ﴿ و بر تخت او جسدی را افکندیم   تا فاضل (برتر) را از مفضول (آنکه برتری داده شده) و مقدّم را از مؤخّر باز شناسد. این فرشته «کتابی بود که در آن، حقّی که خداوند سبحان و متعال اراده کرده است نوشته شده بود». بنابراین حضرت سلیمان (علیه السلام)پس از نازل شدن فرقان بر او، دانست که با مقدّم شمردن جهاد بر نماز خطا کرده است ﴿ثُمَّ أَنَابَ (و او روی به خدا آورد) و از خداوند سبحان درخواست آمرزش کرد: ﴿ گفت: ای پروردگار من! مرا بيامرز و مرا ملکی عطا کن که پس از من کسی سزاوار آن نباشد که تو بسیار بخشاينده‌ای).

وطلب سليمان أن يكون مُلك بني إسرائيل في ذريته، وكان المُلك في بني إسرائيل بعد داود (علیه السلام) قريناً مع النبوة، فطلب سليمان (علیه السلام) أن يكون من يتحمل نصرة دين الله هم من ذريته ليكون له قدم في نصرة دين الله معهم، وخصوصاً مع قائم آل يعقوب وهو عيسی (علیه السلام)، فطلب سليمان أن يكون من ذريته، وبالفعل فإن مريم (علیها السلام) أم عيسی (علیه السلام) هي من ذرية سليمان، ومُلك عيسى (علیه السلام) هو أعظم مُلك في بني إسرائيل، وكانوا موعودين به وينتظرونه.

سلیمان (علیه السلام)درخواست کرد که پادشاهی بنی اسراییل در فرزندان او باشد و پادشاهی در بنی اسراییل پس از داوود (علیه السلام)همراه با نبوّت بود. بنابراین سلیمان (علیه السلام)خواست کسانی که بار یاری دین خدا را بر دوش می‌کشند از نسل او باشند تا گامی برای او در یاری دادن دین خدا به همراه ایشان باشد، به خصوص همراه با قائم آل یعقوب یعنی عیسی(علیه السلام). سلیمان (علیه السلام)خواست که او (عیسی (علیه السلام)) از فرزندانش باشد و در عمل، مریم (علیها السلام) ـ‌مادر عیسی(علیه السلام)از فرزندان سلیمان است و مُلک و پادشاهی عیسی (علیه السلام)بزرگ‌ترین مُلک و پادشاهی در بنی اسراییل می‌باشد؛ مُلکی که به آن وعده داده شده بودند و منتظرش بودند.

فقول سليمان: ﴿وَهَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي﴾: أي مُلك اليهود، أي أن يكون من ذريته وخصوصاً عيسى (علیه السلام)؛ لأن مُلك عيسى (علیه السلام) ليس مثله مُلك في اليهود، فهو قائم آل يعقوب المنتظر. فطلب سليمان أن يكون مَلِك اليهود عيسى من ذريته، فلا ينبغي أن يكون في ذرية أحد غيره مثل عيسى (علیه السلام) مَلِك اليهود؛ لأنه لا نظير له في بني إسرائيل.

پس این سخن سلیمان (علیه السلام): ﴿ و مرا ملکی عطا کن که پس از من کسی سزاوار آن نباشد که تو بسیار بخشاينده‌ای) یعنی پادشاهی یهود؛ یعنی اینکه از فرزندانش باشد و به طور خاص، حضرت عیسی(علیه السلام)؛ چرا که همانندی برای پادشاهی عیسی (علیه السلام)در یهود، وجود ندارد. او همان قائم آل یعقوب (علیه السلام)است که منتظرش بودند. پس سلیمان (علیه السلام)خواست که پادشاه یهود یعنی عیسی (علیه السلام)از فرزندانش باشد؛ بنابراین شایسته نیست در فرزندان شخص دیگری غیر از سلیمان (علیه السلام)، همانند عیسی (علیه السلام)که پادشاه حقیقی یهود است، وجود داشته باشد؛ چرا که عیسی (علیه السلام)همتا و مشابهی در بنی اسراییل ندارد.

وربما يفهم بعض من غفل عن الحقيقة أن مُلك الله سبحانه وتعالى هو المتحقق في هذه الحياة الدنيا، وهذا باطل؛ لأن مُلك فرعون ونمرود وأمثالهم إنما هو مُلك الشيطان وحاكميته ([144])، فمُلك الله يهبه الله لمن يشاء من عباده الصالحين، وليس ضرورياً أن يحكم، بل هو في الغالب على طول مسيرة هذه الإنسانية المتمردة على خالقها لم يحكم من عيَّنه الله مَلِكاً، قال تعالى: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً﴾([145])، مع أن معظم من آتاهم الله المُلك من آل إبراهيم لم يملكوا على هذه الأرض، بل ربما قتل بعضهم وقهر وظلم من الطغاة أشد الظلم.

چه بسا برخی غافلان از حقیقت چنین گمان کنند که پادشاهی خداوند سبحان و متعال در این دنیا محقق شود، و این باطل است؛ چرا که پادشاهی فرعون و نمرود و امثال آنان جز پادشاهی شیطان و حاکمیت نیست.([146]) پس خداوند، پادشاهی‌اش را به هر کدام از بندگان صالحش که بخواهد عطا می‌کند و لازم نیست که آن شخص حتماً حُکم بِرانَد بلکه آنچه در طول مسیر انسانیّت سرکش و متمرّد بر آفریدگارش رخ داده، غالباً کسی که خداوند به عنوان پادشاه منصوب کرده، حکم نرانده است. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ يا بر مردم به خاطر نعمتی که خداوند از فضل خويش به آنان ارزانی داشته است، حسد می‌برند؟ در حالی که ما به خاندان ابراهيم، کتاب و حکمت داديم و فرمان‌روايی بزرگ ارزانی‌شان داشتيم)([147]) ؛ با اینکه بیشتر  کسانی که از آل ابراهیم مُلک و پادشاهی از طرف خداوند به آنها داده شد بر روی این زمین، حکمرانی نکردند بلکه شاید برخی از آنان کشته شدند و از طرف سرکشان مورد خشم و ستم قرار گرفتند.

فالمُلك الذي أراده سليمان (علیه السلام) هو مُلك يهبه الله سبحانه وتعالى له، ثم إنه يكون أعظم وأفضل مُلك يهبه الله لليهود من بني إسرائيل، وهو بهذا طلب أن يكون مَلِك اليهود المنتظر من ذريته وهو عيسى (علیه السلام) وإن لم يحكم عيسى ولم يَملُك، ولكنه المَلِك المعيَّن من الله، وشاء الله له الرفع حتى ينـزل مع الإمام المهدي (علیه السلام)، ويحكم ويَملُك في دولة الإمام المهدي (علیه السلام).

بنابراین، آن پادشاهی که مورد نظر سلیمان (علیه السلام)بود، مُلکی بود که خداوند سبحان و متعال به او بخشید و آن، بزرگ‌ترین و برترین پادشاهی یهود در بنی ‌اسراییل بود و او به این ترتیب درخواست کرد که پادشاه مورد انتظار یهود یعنی عیسی (علیه السلام)از فرزندان او باشد؛ هر چند که عیسی (علیه السلام)حکم نراند و پادشاه نشد، ولی او پادشاه تعیین شده از سوی خدا بود و خداوند اراده فرمود که او رفع نماید تا همراه با امام مهدی (علیه السلام)بازگردد و در حکومت امام مهدی (علیه السلام)پادشاهی و حکومت کند.

******

پرسش ۱۳۴: حق تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَةُ...

سؤال/ ۱۳۴: قال تعالى: ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾([148]).

هل يفهم من هذه الآية بأن الملائكة قِسم من تنـزلها يكون في الرؤيا لتبشير للمؤمنين؟

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ بر آنان که گفتند: پروردگار ما الله است، و سپس پايداری ورزيدند، فرشتگان فرود می‌آيند که مترسيد و غمگين مباشيد، شما را به بهشتی که وعده داده بودند بشارت است).([149])

آیا از این آیه چنین فهمیده می‌شود که گروهی از فرشتگان هستند که نازل می‌شوند تا بشارتی برای مؤمنان در رؤیا باشند؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

نعم هذا أكيد، فالملائكة يبشرونهم بالرؤيا الصالحة بصلاح طريقهم واستقامة وحسن عاقبتهم؛ لأنهم على ولاية الله سائرون، ولولي الله متابعون.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

بله، به طور قطع همین‌طور است. فرشتگان با رؤیای صالحه آنها را به درستی راه و روش و استقامت‌ورزی و حُسن عاقبت‌شان بشارت می‌دهند؛ چرا که آنها بر مسیر ولایت خدا گام برمی‌دارند و ولیّ خدا را پیروی می‌کنند.

وفي هذه الآية: ﴿لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾([150])، قال الرسول(صلی الله علیه و آله و سلم): (الرؤيا الصالحة)([151]).

و در مورد این آیه: ﴿ بشارت است ایشان را در زندگانی این دنیا).([152])  پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «رؤیای صالحه است».([153])

في الحديث عن جابر عن أبي جعفر (علیه السلام)، قال: قال رجل لرسول الله  في قول الله عز وجل: ﴿لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾، قال: (هي الرؤيا الحسنة يرى المؤمن فيبشر بها في دنياه)([154]).

در حدیث از جابر از ابو جعفر (علیه السلام)آمده است که آن حضرت فرمود: مردی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره‌ی این سخن خداوند عزّ و جل ﴿ بشارت است ایشان را در زندگانی این دنیا سوال کرد. فرمود: «این رؤیای حسنه است که مؤمن می‌بیند و با آن به او در دنیایش بشارت داده می‌شود».([155])

ولو تدبرت كلام الله قبل هذه الآية وبعدها: ﴿أَلا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ * وَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾([156]). وفي هذه الآيات:

و اگر در سخن خدا پیش و پس از این آیه تدبّر کنی: ﴿آگاه باشيد که بر دوستان خدا بيمی نيست و غمگين نمی‌شوند * کسانی را که ايمان آوردند و پرهيزگاری می‌کردند * بشارت است ايشان را در دنيا و آخرت. کلمات خدا را تبدیلی نیست. اين است کاميابی بزرگ * سخن آنان تو را محزون نسازد. عزت به تمامی از آنِ خداوند است، او که شنوای دانا است.([157]) و همچنین در این آیات:

إن هؤلاء الذين قال عنهم تعالى: ﴿لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ أي يرون رؤيا تبشرهم بصلاح اعتقادهم وحسن عاقبتهم وصفهم تعالى بأنهم أولياء الله المتقون في الآيات قبلها: ﴿أَلا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ﴾، أي إنّ الذين يرون المبشرات هم أولياء الله المتقون.

این کسانی که حق تعالی درباره‌شان می‌فرماید: ﴿ بشارت است ایشان را در زندگانی این دنیا   یعنی رؤیایی می‌بینند که آنها را به درست بودن عقیده و حُسن عاقبت‌شان بشارت می‌دهد، در آیات پیشین حق تعالی آنها را به اولیای تقواپیشه‌ی خداوند توصیف فرموده است ﴿ آگاه باشيد که بر دوستان خدا بيمی نيست و غمگين نمی‌شوند * کسانی را که ايمان آوردند و پرهيزگاری می‌کردند ؛ یعنی کسانی که مبشِّرات (بشارت دهنده‌ها) را می‌بینند، اولیای باتقوای خدا هستند.

 إن هذه الرؤى المبشرة - بحسن عاقبتهم - التي يراها المؤمنون وصفها تعالى بأنها كلامه سبحانه وتعالى، وهي حق لا تتبدل، وهي (من الغيب) الذي يُطلع عليه الله أولياءه المتقين ﴿لا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾.

حق تعالی این رؤیاهای بشارت‌دهنده به حسن عاقبت‌شان‌ را که مؤمنان می‌بینند، کلام خودش به شمار می‌آورد و این حقّی است که تغییر و تبدیلی در آن نیست، و این «از جمله امور غیبی» است که خداوند، اولیای باتقوای خودش را بر آن آگاه می‌سازد ﴿ کلمات خدا را تبدیلی نیست. اين است کاميابی بزرگ).

 إن الله سبحانه وتعالى بيَّن أن الذين يعادون الأنبياء لا يصدقون بكلام الله في الرؤيا، وأمر سبحانه الرسول والمؤمنين أن لا يحزنوا لتكذيب هؤلاء الرؤيا، ﴿وَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾؛ لأن هؤلاء لا يكذبون الرسول والمؤمنين فحسب، بل هم يكذبون الله؛ لأنهم يجحدون آياته: ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ﴾([158]).

خداوند سبحان و متعال، روشن ساخته است کسانی که با انبیا دشمنی می‌کنند، کلام خدا در عالم رؤیا را تصدیق نمی‌کنند و او سبحانه به فرستاده و مؤمنان دستور داده که از تکذیب رؤیا توسط این عده اندوهناک نشوند ﴿ سخن آنان تو را محزون نسازد. عزت به تمامی از آنِ خداوند است، او که شنوای دانا است ؛ چرا که این افراد تنها پیامبر و مؤمنان را تکذیب نمی‌کنند بلکه آنها خداوند را تکذیب می‌کنند؛ چرا که آنها منکر آیات خدا می‌باشند: ﴿ می‌دانيم که سخنشان تو را اندوهگين می‌سازد، ولی اينان تنها تو را تکذيب نمی‌کنند بلکه اين ستمکاران، سخن خداوند را انکار می‌کنند).([159])

فالرؤيا آيات الله، وكلمات الله، وهي الميزان الحق الذي يعرف به الإنسان أنه على جادة الحق، وعلى الصراط المستقيم، والذين يجحدون بالرؤيا هم أعداء الله المكذبون للأنبياء والأوصياء (علیهم السلام)، ﴿ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ﴾.

بنابراین رؤیا، آیات خدا و کلمات خدا است و میزانِ حقّی است که انسان با آن در می یابد در مسیر حق گام برمی‌دارد و بر صراط مستقیم می‌باشد؛ و کسانی که رؤیا را انکار می‌کنند، دشمنان خدایند که انبیا و اوصیا (علیهم السلام) را تکذیب می‌نمایند:(ولی اينان تنها تو را تکذيب نمی‌کنند بلکه اين ستمکاران، سخن خداوند را انکار می‌کنند )

والقانون الإلهي من الآيات المتقدمة أن أولياء الله الذين أمنوا وكانوا يتقون لهم البشرى في الحياة الدنيا، أي إنهم لابد أن يرون أو يُرى لهم ما يبشرهم باستقامة طريقهم وعقيدتهم، فالذين لا يرون ولا يُرى لهم ما يبشرهم باستقامة طريقهم ليسوا من أولياء الله، بل ولا من الذين آمنوا، ولا من المتقين.

قانون الهی، در آیات پیشین این است که اولیای خدا که ایمان آورده‌اند و تقوا پیشه کرده‌اند، در این دنیا بشارتی از برای آنان است؛ یعنی آنها حتماً باید ببینند یا به آنها نشان داده شود آنچه را که درستی راه و عقیده‌شان را به آنها بشارت می‌دهد. کسانی که چیزی را که بشارت‌دهنده‌ی آنها به درستی راه‌شان است نمی‌بینند یا به آنها نشان داده نمی‌شود، در زمره‌ی اولیای خداوند نیستند، و حتی جزو کسانی که ایمان آورده‌اند نیز نمی‌باشند و در زمره‌ی متّقین نیز به شمار نمی‌روند.

والآن إذا انتقلنا إلى آية أخرى تُبيّن فائدة الصيام: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾([160])، أي إنّ الصيام كُتب عليكم رجاء أن تكونوا متقين، والمتقي يعلم تقواه من الله سبحانه بالميزان الإلهي الحق وهو: (كلمات الله وآيات الله) التي يجحد بها الظالمون، وهي الرؤيا المبشرة كما عرفنا من الآيات المتقدمة.

حال اگر به سراغ آیه‌ی دیگری برویم که فایده‌ی روزه گرفتن را بیان می‌کند: ﴿ ای کسانی که ايمان آورده‌ايد، روزه داشتن بر شما مقرّر شد، همچنان که بر کسانی که پيش از شما بوده‌اند مقرّر شده بود، تا پرهيزگار شويد ([161]) ؛ یعنی روزه داشتن بر شما مقرّر شده است به این امید که پرهیزگار شوید. فرد باتقوا از سوی خدای سبحان با میزان الهیِ حق که همان «کلمات خدا و آیات خدا» است و ظالمان اینها را انکار می‌کنند، از تقوای خود باخبر می‌شود و این همان رؤیای بشارت دهنده‌ای است که از آیات پیشین دریافتیم.

إذن، فالذي لا يَرى ولا يُرى له المبشرات باستقامة طريقه ليس من المتقين، بل ولا من الصائمين بحسب هذه الآية، وكم من صائم ليس له من صيامه إلا الجوع والعطش ([162])، وهؤلاء الذين ينكرون الرؤيا أرواحهم منكرة لوجود الله، ﴿فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ﴾.

بنابراین، کسی که بشارت‌دهنده‌هایی بر اینکه بر راه مستقیم گام برمی‌دارد، نبیند و برای او نبینند، در زمره‌ی متقین نیست و حتی طبق این آیه، جزو روزه‌داران هم محسوب نمی‌شود، و چه بسیارند روزه‌دارانی که از روزه جز گرسنگی و تشنگی بهره‌ای نمی‌برند([163]) و کسانی که رؤیا را انکار می‌کنند، ارواح‌شان منکر وجود خداوند است: ﴿ ولی اينان تنها تو را تکذيب نمی‌کنند بلکه اين ستمکاران، سخن خداوند را انکار می‌کنند).

******

پرسش ۱۳۵: چرا زمینه‌سازی برای امام مهدی (علیه السلام)در عراق قرار دارد؟

سؤال/ ۱۳۵: لماذا التمهيد للإمام المهدي (علیه السلام) وعلامات قيامه ودولته إذا استتب له الأمر في آخر الأمر في العراق؟

چرا زمینه‌سازی برای امام مهدی (علیه السلام)و نشانه‌های قیام او و دولت آن حضرت هنگامی که امور در نهایت استقرار یابد، در عراق قرار دارد؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

لأن مركز الكون الجسماني هو ضريح علي بن أبي طالب (علیه السلام)، وهو في العراق.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

زیرا مرکز عالم جسمانی ضریح علی بن ابی‌ طالب (ع)، در عراق قرار دارد.

 ******

پرسش ۱۳۶: معنای فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام)در دعای صباح چیست؟ (عقل من مغلوب است).

سؤال/ ۱۳۶: ما معنى قول أمير المؤمنين (علیه السلام) في دعاء الصباح: (عقلي مغلوب) ([164]) ؟

معنای این فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام)«عقلی مغلوب» (عقل من مغلوب است) در دعای صباح چیست؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

من جهة الأنا والظلمة، فلو لم يكن فيه هذا الحال لكان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، وكان في مرتبة ﴿إنا فتحنا لك فتحاً مبيناً﴾([165])، وهي مرتبة محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، فكما ذكرتُ سابقاً في سورة الفاتحة ([166])، وفي المتشابهات ([167]) أن محمداً (صلی الله علیه و آله و سلم) فُتح له وكُشف له غطاء اللاهوت، فهو في حالة خفقٍ بين الفناء فلا يبقى إلا الله الواحد القهار، وبين العودة إلى الأنا والشخصية.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

از جهت من (أنا) و ظلمت می‌باشد، و اگر این حالت در او نبود، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌شد و در جایگاه ﴿ ما برای تو پيروزی نمايانی را مقدّر کرده‌ايم([168])  قرار می‌گرفت، که جایگاه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد. همان‌طور که پیش‌تر در سوره‌ی فاتحه([169]) و در کتاب متشابهات([170]) بیان داشتم، برای حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فتح و گشایش حاصل شد و پرده‌ی لاهوت برای آن حضرت برداشته شد و او در این حالت در فنا که جز خداوند واحد قهار باقی نمی‌ماند و در بازگشت به من و شخصیت، به نوسان درآمد.

وعلي (علیه السلام) لم يُكشف له هذا الغطاء، وقد ذكر هذا هو (علیه السلام) عندما قال: (لو كُشف لي الغطاء لما ازددت يقيناً)([171])، أي الذي كشف لمحمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، وإلا فهو كُشف له الغطاء دون مرتبة محمد(صلی الله علیه و آله و سلم).

این حجاب و پوشش برای حضرت علی (علیه السلام)برداشته نشد و آن حضرت این موضوع را هنگامی که فرمود: «اگر پرده از جلوی روی من برداشته شود، چیزی بر یقینم افزوده نگردد»،([172]) بیان داشته است که مراد، آن حجابی است که برای حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مکشوف گردید وگرنه برای آن حضرت (علیه السلام)نیز در جایگاهی پایین‌تر از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) حجاب گشوده شده است.

******

پرسش ۱۳۷: معنای این حدیث چیست؟ فاطمه (علیها السلام) همان شب قدر است.

سؤال/ ۱۳۷: ورد في تفسير سورة القدر أن فاطمة (علیها السلام) هي ليلة القدر ([173])، فما معنى هذا الحديث عنهم (علیهم السلام)؟

در تفسیر سوره‌ی قدر وارد شده که شب قدر، حضرت فاطمه (علیها السلام) است.([174]) معنای این حدیث از معصومین (علیهم السلام) چیست؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

قدمتُ في سورة الفاتحة ([175])، وفي المتشابهات ([176]) فيما سبق أن فاطمة (علیها السلام)  هي باطن باب المدينة ، وظاهر الباب هو علي (علیه السلام)، والمدينة محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)  ، في مقابل الأسماء الثلاثة: (الرحيم، الرحمن، الله)، فهم صلوات الله عليهم أركان الهدى الثلاثة وتجلي أركان الاسم الأعظم الثلاثة: الله، الرحمن، الرحيم.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

در کتاب تفسیر سوره‌ی فاتحه([177]) و در متشابهات([178]) در آنچه گذشت بیان داشتم که حضرت فاطمه (علیها السلام) باطن و درون دروازه‌ی شهر است و بیرون آن، حضرت علی (علیه السلام) و شهر، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد؛ در مقابلِ اسم‌های سه‌گانه‌ی: الرحیم، الرحمن و الله. آنها که سلام و صلوات خداوند بر آنها باد، ارکان سه‌گانه‌ی هدایت و تجلّی ارکان سه‌گانه‌ی اسم اعظم‌اند: الله، الرحمن و الرحیم.

والعلم كلّه في المدينة، فإذا أُريد إنزاله فمن الباب، وفي باطن الباب أولاً، ثم من ظاهر الباب إلى الخلق ([179])، وباطن الباب فاطمة صلوات الله عليها فالنـزول فيها، وهي وعاء العلم الباطن، وفيها نزل العلم وما في المدينة (رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)  أو القرآن)، وكما بيَّنت سابقاً في المتشابهات، فراجع ([180]).

و علم، جملگی در شهر است؛ پس هرگاه فرود آمدن آن خواسته شود، باید از باب و دروازه صورت گیرد، و در ابتدا از باطن دروازه و سپس از ظاهر آن به سمت خلق نازل شود.([181]) باطن دروازه، حضرت فاطمه که صلوات خدا بر او باد است، پس نازل شدن در او می‌باشد و آن حضرت، ظرف علم باطن است و علم و آنچه در شهر است (پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یا قرآن) در او نازل شده است، همان‌طور که پیش‌تر در متشابهات بیان نموده‌ام، به آن مراجعه نمایید.([182])

فالقرآن ينزل في ليلة القدر، والقرآن ينزل في فاطمة، وليلة القدر هي فاطمة وكما قالوا (علیهم السلام): (نحن حجج الله وفاطمة حجة الله علينا) ([183])، وكما قال (صلی الله علیه و آله و سلم): (فاطمة أم أبيها) ([184])، والأم وعاء، وفاطمة (أو باطن الباب) هي الوعاء الذي ينزل فيه القرآن، والقرآن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم).

قرآن، در شب قدر نازل می‌شود و قرآن در فاطمه (علیها السلام) نازل می‌شود و شب قدر همان فاطمه (علیها السلام) است و همان‌طور که معصومین (علیهم السلام) فرموده‌اند «ما حجت‌های خداییم و فاطمه (علیها السلام) حجّت خدا بر ما است»([185]) و همان‌گونه که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «فاطمه، مادرِ پدرش است»([186]) و مادر، ظرف است و فاطمه (یا باطن دروازه) همان ظرفی است که قرآن در آن نازل می‌شود و قرآن، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد.

وهذا هو المعنى الباطن الثاني لهذا الحديث، عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عن الله في الحديث القدسي: (لولاك لما خلقت الأفلاك، ولولا علي لما خلقتك، ولولا فاطمة لما خلقتكما)([187]).

و این معنای دوم باطن برای این حدیث است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث قدسی از قول خداوند می‌فرماید: (لولاک لما خلقت الافلاک، و لو لا علی لما خلقتک، و لو لا فاطمه لما خلقتکما)([188]) (اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی‌کردیم و اگر علی نبود، تو را و اگر فاطمه نبود، شما دو تن را).

وفاطمة (علیها السلام) هي وعاء نزول القرآن، فهي باطن باب المدينة الذي يفاض منه على الخلق، فوجودها ضرورة وبفقدانها لا يستقيم نظام الخلق لأنها ركن من الأركان الثلاثة، فهي وعاء نزول القرآن.

و فاطمه (علیها السلام)همان ظرف نزول قرآن است و آن حضرت، باطن دروازه‌ی شهری است که از آن بر خلق افاضه می‌شود. بنابراین وجود آن حضرت ضروری است و با نبودن ایشان نظام آفرینش راست نمی‌گردد؛ چرا که او یکی از ارکان سه‌گانه است، پس او ظرف نزول قرآن می‌باشد.

******

پرسش ۱۳۸: آیه‌ی ﴿ شما را از يک نفْس بيافريد....

سؤال/ ۱۳۸: ما معنى قوله تعالى: ﴿خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِـدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَـامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً﴾([189]).

معنای این آیه چیست: ﴿شما را از يک نفْس بيافريد و از آن يک نفس همسرش را و از آن دو، مردان و زنان بسيار پديد آورد و بترسيد از آن خدايی که با سوگند به نام او از يکديگر چيزی می‌خواهيد و زنهار از خويشاوندان مَبُريد؛ هر آينه خدا مراقب شما است.﴾([190])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

خلق الله سبحانه وتعالى محمداً (صلی الله علیه و آله و سلم)، ثم خلق منه علياً وفاطمة، نوراً ظاهره علي وباطنه فاطمة ثم خلق الخلق منهما.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

خداوند سبحان و متعال حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را آفرید، سپس از او، علی و فاطمه (علیهم السلام) را آفرید، نوری که ظاهرش علی و باطنش فاطمه است، سپس خلق را از آن دو بیافرید.

******

پرسش ۱۳۹: حق تعالی می‌فرماید ﴿ پس بار ديگر نظر کن........﴾

سؤال/ ۱۳۹: ما المراد من قوله تعالى: ﴿فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ﴾([191]) ؟

مراد از این سخن حق تعالی چیست؟ ﴿ پس بار ديگر نظر کن. آيا شکاف‌هایی می‌بينی؟([192]) .

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

الفطور هي الأبواب التي تُفتح في السماء للملائكة عند ظهور القائم (علیه السلام)، قال تعالى: ﴿وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَكَانَتْ أَبْوَاباً﴾([193])، ونزول ملائكة السماء لنصرة الحق، ودين الله سبحانه وتعالى. وفي نهاية سورة المُلك: ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾([194])، أي في الغيبة يرتفع عنكم العِلم، فلا يبقى في حوزتكم إلا الجهل([195])، فيأتيكم داعي الحق بالعلم الإلهي. وهو الماء المعين([196]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

﴿فُطُورٍ (شکاف‌ها) دروازه‌هایی است که در آسمان، هنگام ظهور قائم (علیه السلام) برای فرشتگان گشوده می‌شود. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و آسمان شکافته شود؛ پس درهایی باشد([197])  و فرود آمدن فرشتگان آسمان، برای یاری دین حق و دین خداوند سبحان و متعال می‌باشد؛ و در انتهای سوره‌ی مُلک آمده است: ﴿ بگو: اگر آبتان در زمين فرو رود، چه کسی شما را آب روان خواهد داد؟([198]) ؛ یعنی در زمان غیبت، عِلم از شما برداشته می‌شود و در حوزه‌های شما چیزی جز جهل بر جای نمی‌ماند،([199]) سپس دعوت کننده به حق با علم الهی به سوی شما می‌آید و او همان آب روان می‌باشد.([200])

******

پرسش ۱۴۰: مقصود از سگ اصحاب کهف چیست یا کیست؟

سؤال/ ۱۴۰: هل من الممكن أن أعرف ما أو من المقصود بكلب أصحاب الكهف؟ وإن كان كلباً عادياً فلماذا أُورد ذكره أكثر من مرة في هذه القصة، أحياناً بصيغة الجمع: ﴿سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلا تُمَارِ ([201]) فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً وَلا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾([202]) ؟ أرجو التوضيح.

آیا ممکن است بدانم مقصود از سگ اصحاب کهف، چیست یا کیست؟ و اگر یک سگ عادی بوده چرا در این داستان چند بار و بعضاً با صیغه‌ی جمع از او نام برده شده است؟ ﴿خواهند گفت: سه تن بودند و چهارمي آنها، سگشان بود و می‌گويند: پنج تن بودند و ششمي آنها، سگشان بود. تير به تاريکی می‌افکنند و می‌گويند: هفت تن بودند و هشتمي‌شان سگشان بود. بگو: پروردگار من به تعداد آنها داناتر است و شمارِ ايشان را جز اندک کسان، نمی‌دانند. ([203]) پس تو درباره‌ی آنها جز به ظاهر مجادله مکن و در این خصوص از کسی نظر مخواه).([204])  خواهش می‌کنم توضیح دهید.

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

كان مع أصحاب الكهف (علیهم السلام) كلب اعتيادي أيضاً، ولكن الأمر المهم لم يكن هذا الكلب، بل من يُسيِّر هذا الكلب ويسيطر عليه، وهو من الجن واسمه قطمير ([205])، وللجنّ هذه القدرة من العروض على الحيوان كالقط والكلب وتسييره.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

همراه با اصحاب کهف (علیهم السلام) یک سگ عادی نیز بود ولی مهم، خود این سگ نیست بلکه مهم آن کسی است که او را می‌رانده و بر او تسلّط داشته است؛ او یکی از جنّیان به نام قطمیر بود.([206]) جن، این توانایی را دارد که بر حیواناتی مانند گربه و سگ عارض شود و آنها را براند و بر آنها تسلط یابد.

وأراد هذا الجن (قطمير) أن يلفت انتباههم من خلال هذا الكلب إلى وجوده، وقدرته على مساعدتهم بعد إيمانه بدعوتهم.

این جن (قطمیر) می‌خواست از طریق این سگ، توجّه آنها را به خودش و تواناییش بر یاری رسانیدن به آنها پس از ایمان آوردن به دعوت‌شان، جلب نماید.

وقطمير من الجن الذين لهم قدرة على ملء القلوب رعباً وزلزلة قلوب الشجعان، قال تعالى: ﴿ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾([207]). والذي كان يملأ قلب من يقترب منهم رعباً هو هذا الجن قطمير الذي كان يتولّى حراستهم، وقطمير  هو أحد أنصار القائم (علیه السلام).

قطمیر از جمله جنّیانی است که می‌توانند دل‌ها را مالامال از ترس کنند و قلب‌های شجاعان را به لرزه درآورند. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و سگشان بر درگاه غار، دو دستش را دراز کرده بود. اگر از حال ایشان آگاه می‌شدی گريزان بازمی‌گشتی و از آنها سخت می‌ترسيدی([208]) ، و کسی که باعث می‌شد دل هر کس که به آنها نزدیک شود مالامال از ترس گردد، همین قطمیرِ بود که مسئول حراست و مراقبت از آنها شد و این جن (قطمیر) یکی از یاران قائم (علیه السلام)می‌باشد.

******

پرسش ۱۴۱: حق تعالی می‌فرماید: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ

سؤال/ ۱۴۱: ما معنى قوله تعالى: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ﴾([209]) ؟

این سخن خدای متعال که می‌فرماید: ﴿ پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب([210]) ، به چه معنا است؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

هما الحمرة المشرقية، والحمرة المغربية. تشير الحمرة المشرقية إلى دم علي (علیه السلام)، والحمرة المغربية إلى دم الحسين (علیه السلام)، هذا في الأئمة (علیهم السلام).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

منظور از این دو، حُمره‌ی (سُرخی) مشرق و سرخی مغرب است. سرخی مشرق به خون حضرت علی (علیه السلام)اشاره دارد و سرخی مغربی به خون امام حسین (علیه السلام)؛ این در خصوص ائمه (علیهم السلام) می‌باشد.

أما في المهديين فتشير الحمرة المشرقية إلى دم أحد المهديين نظير علي (علیه السلام)، والحمرة المغربية تشير إلى دم أحد المهديين (علیهم السلام) أيضاً نظير الحسين (علیه السلام)([211]).

اما در مورد مهدییّن (علیهم السلام)، سرخی مشرق به خون یکی از مهدییّن که نظیر حضرت علی (علیه السلام)است اشاره دارد و سرخی مغرب نیز به خون یکی از مهدیّین (علیهم السلام) که نظیر امام حسین (علیه السلام)است دلالت می‌نماید.([212])

فهم مشرقان ومغربان، مشرق في الأئمة ومشرق في المهديين، ومغرب في الأئمة ومغرب في المهديين.

پس اینها، دو مشرق و دو مغرب می‌باشند؛ یک مشرق در ائمه و یک مشرق در مهدیّین، یک مغرب در ائمه و یک مغرب در مهدیّین.

******

پرسش ۱۴۲: آیه‌ی ﴿وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلهِ الَّذي صَدَقَنا وَعْدَهُ....

سؤال/ ۱۴۲: قال تعالى: ﴿وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ﴾([213]). هل الأرض المذكورة في هذه الآية هي أرض الجنة؟

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و می‌گويند: سپاس خدايی را که هر وعده که به ما داد، راست گردانید؛ آن زمين را به ميراث به ما داد و اکنون در هر جای بهشت که بخواهيم مکان می‌گيريم. عمل کنندگان را چه نیکو مزدی است)([214])  آیا منظور از زمین در این آیه، همان زمین بهشت است؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

الأرض: هي هذه الأرض، والذين ورثوها هم: خلفاء الله في أرضه، وهم الأوصياء والأنبياء والمرسلون (علیهم السلام)، ومن تابعهم وارتقى معهم إلى مقاماتهم العالية في كل السماوات الستة الملكوتية والسابعة الكلية.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

زمین، همین زمین است و کسانی که آن را به میراث می‌برند جانشینان خدا در زمینش می‌باشند که عبارتند از اوصیا، انبیا و فرستادگان (علیهم السلام) و پیروان آنها و کسانی که با ایشان به مقامات عالیشان در تمام آسمان‌های شش‌گانه‌ی ملکوتی و آسمان هفتم کلی ارتقا می‌یابند.

والله هو مالك الأرض، ولذلك قالوا أورثنا الأرض، أي استخلفنا فيها، فجعلنا خلفاءه في أرضه.

خداوند مالک زمین است و از همین رو، آنها گفتند زمین را به میراث به ما داد؛ یعنی ما را در آن جانشین گردانید و جانشینان و خلفای خویش در زمینش قرار داد.

أما الجنة، فهي في هذه الآية يُراد بها: الجنات الملكوتية، والجنة النورية في السماء السابعة. فهم (علیهم السلام) لهم مقعد صدق في كل جنة ملكوتية، وفي الجنة النورية، ولذلك قالوا: نتبوأ من الجنة حيث نشاء، فالآية تذكر نعمتين هما:

اما منظور از بهشت ذکر شده در این آیه، بهشت‌های ملکوتی و بهشت نوری در آسمان هفتم می‌باشد. بنابراین آنها(علیهم السلام) را در هر بهشت ملکوتی و در هر بهشت نوری، جایگاه صدق است و از همین رو گفته‌اند: در هر جای بهشت که بخواهیم مکان می‌گیریم. بنابراین آیه به دو نعمت اشاره دارد که عبارت‌اند از:

وراثة الأرض وكونهم خلفاء الله في أرضه .

والنعمة الثانية : هي أن لهم مقاماً في كل الجنات يتبوؤون منها حيث يشاؤون.

· به میراث بردن زمین و اینکه آنها جانشینان خداوند در زمینش هستند.

· و نعمت دوم اینکه آنها را در تمام بهشت‌ها مقامی است که در هر کجا بخواهند منزل می‌گیرند.

والنعمتان مترابطتان؛ لأنه لا يكون خليفة الله في أرضه حتى يتم عقله ([215])، ولا يتم عقله حتى يرتقي إلى السماء السابعة الكلية (سماء العقل).

این دو نعمت، به هم پیوسته و مرتبط هستند؛ چرا که کسی خلیفه و جانشین خدا در زمینش نمی‌شود مگر پس از آنکه عقلش کامل گردد، و عقل او کامل نمی‌گردد([216]) مگر آنکه به آسمان هفتم کلی (آسمان عقل) ارتقا یابد.

والوراثة تكون من سابق، والجنة لا سكان سابقين غادروها ليرثها الإنسان عنهم، ولكن الأرض التي نحن عليها لها سكان سابقون سبقوا بني آدم، وكذلك كل وصي وخليفة لله في أرضه، سبقه خليفة لله في أرضه فورثها عنه.

میراث بردن، از گذشته نشأت می‌گیرد در حالی که بهشت ساکنان پیشینی نداشته که آن را ترک گفته باشند تا انسانی بهشت را از آنها به میراث برد، ولی زمینی که ما بر آن هستیم؛ پیش‌تر ساکنانی از بنی آدم داشته و به این ترتیب پیش از هر وصی و خلیفه‌ی خدا در زمینش، خلیفه و جانشین خدا در زمینش بوده که آن را از او به ارث برده است.

ويبقى أن نفهم أن التبوّء من الجنة حيث يشاؤون سابق على وراثة الأرض، كما أنه لاحق لها حيث إنهم لا يكونون خلفاء الله في أرضه ويرثون الأرض إلا إذا كانوا يتبوؤون من الجنة حيث يشاؤون، أي إنّ لهم وجوداً في كل سماء، حتى السماء السابعة الكلية (سماء العقل)، فلا يبعث نبي حتى يتم عقله، أي يكون له مقام في السماء السابعة أو الجنة النورية.

در اینجا لازم است درک کنیم که سکونت دل‌خواه در هر جای بهشت، پیش از ارث بردن زمین می‌باشد، همان طور که همراه با آن نیز هست؛ چرا که آنها خلفای خدا در زمینش نخواهند بود و زمین را ارث نخواند برد؛ مگر پس از آنکه در هر کجای بهشت که بخواهند مکان گیرند؛ یعنی آنها را وجودی در هر آسمانی باشد، حتی در آسمان هفتم کلی (آسمان عقل). پس هیچ پیامبری مبعوث نمی‌گردد مگر پس از آنکه عقلش کامل گردد؛ یعنی او را مقامی در آسمان هفتم یا بهشت نوری باشد.

******

پرسش ۱۴۳: آیه‌ی ﴿فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ

سؤال/ ۱۴۳: ما معنى قوله تعالى: ﴿فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَكَانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهَانِ﴾([217]) ؟

معنای این سخن حق تعالی چیست؟ ﴿ آنگاه که آسمان شکافته شود، چون روغن گداخته گلگون گردد).([218])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

أي إذا فتح كتاب (الجفر الأحمر)([219])، أي فتحه الله للقائم (علیه السلام). وقد بيَّن الله سبحانه وتعالى أن السماء هي سجل، حيث قال تعالى: ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ﴾([220]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

یعنی هنگامی که کتاب (جفر سرخ) گشوده شود،([221])یعنی خداوند آن را برای قائم(علیه السلام)بگشاید، و خداوند سبحان و متعال بیان فرمودند که آسمان، مانند طومار (سجلّ) است، آنگاه که حق تعالی می‌فرماید: ﴿ روزی که آسمان را چون طومار نوشته‌ها در هم پیچیم و چنانکه نخستين بار بيافريديم، بازش گردانیم. اين وعده‌ای است که برآوردنش بر عهده‌ی ما است و ما چنان خواهيم کرد.(([222])

فإذا انشقت السماء أو فُتحت يقرأ فيها القائم (علیه السلام) إرادة الله ومشيئته في القضاء على المنحرفين، وأحكام القيامة الصغرى التي يكون القائم (علیه السلام) هو الحاكم فيها، قال تعالى: ﴿فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلا جَانٌّ﴾([223])، ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ﴾([224])، فإنّ القائم لا يحتاج إلى البينة ([225])، بل يحكم بما يقرأ في صفحة السماء التي انشقت، ليخرج منها حكم الله سبحانه ([226]).

هرگاه آسمان شکافته یا گشوده گردد، قائم(علیه السلام)اراده و مشیت الهی بر نابودی منحرفین و نیز احکام قیامت صغری را که قائم(علیه السلام)حاکم در آن می‌باشد، می‌خواند. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ پس در آن روز از گناه هيچ جن و هیچ آدمي پرسیده نشود ([227]) ، و﴿ مجرمان به نشان چهره‌هاشان شناخته، و از موی جلو سر و پاهايشان گرفته می‌شوند([228]) قائم(علیه السلام)نیازمند شاهد و بینه نیست([229]) بلکه براساس آنچه در صفحه‌ی شکافته شده‌ی آسمان می‌خواند حکم می‌راند تا حکم خداوند سبحان را از آن خارج کند.([230])

******

پرسش ۱۴۴:یمانی کیست؟ و ویژگی‌هایش کدام است؟

سؤال/  ۱۴۴: السيد أحمد الحسن وصي ورسول الإمام المهدي (علیه السلام):

من هو اليماني ؟ وهل هناك حدود لهذه الشخصية يعرف بها صاحبها ؟ وهل هو من اليمن ؟

وهل هو معصوم بحيث لا يدخل الناس في باطل ولا يخرجهم من حق، وكما ورد في الرواية عن الباقر (علیه السلام): ( إن رايته راية هدى، ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه، فمن فعل ذلك فهو من أهل النار، لأنه يدعو إلى الحق وإلى طريق مستقيم) ؟

سید احمدالحسن، وصی و فرستاده‌ی امام مهدی(علیه السلام)!

یمانی کیست؟ و آیا این شخصیت ویژگی‌ها و اوصافی دارد که با آن شناخته شود؟ و آیا او اهل یمن است؟

آیا او همان‌طور که در روایتی از امام باقر(علیه السلام)وارد شده که آن حضرت فرمودند: (پرچم او، پرچم هدایت است و بر هیچ مسلمانی حلال نیست که از او روی برگرداند، و کسی که چنین کند اهل آتش است؛ چرا که او به حق و به راه مستقیم دعوت می‌کند). معصوم است به گونه‌ای که مردم را وارد باطل نکند و از حق خارج نسازد؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

يجب أولاً معرفة أن مكة من تهامة، وتهامة من اليمن، فمحمد وآل محمد (علیهم السلام) كلهم يمانية، فمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم) يماني ([231])، وعلي (علیه السلام) يماني والإمام المهدي (علیه السلام) يماني، والمهديون الإثنا عشر يمانية، والمهدي الأول يماني، وهذا ما كان يعرفه العلماء العاملون الأوائل (رحمهم الله)، ﴿فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾([232]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله  رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

اولاً باید دانست که مکّه از تهامه است و تهامه از یمن؛ بنابراین محمد و آل محمد(علیهم السلام) جملگی یمانی هستند: حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) یمانی است،([233]) علی(علیه السلام)یمانی است، امام مهدی(علیه السلام)یمانی است، مهدیّین دوازده‌گانه (علیهم السلام) یمانی‌اند و مهدی اول  (علیه السلام)یمانی است. این نکته‌ای است که علمای عامل پیشین می‌دانسته‌اند: ﴿ آنگاه پس از آنان جانشینانی بر جای ماندند که نماز را تباه ساختند و از هوس‌ها پیروی کردند، و به زودی گمراهی را خواهند دید).([234])

وقد سمّى العلامة المجلسی (رحمه الله) في البحار كلام أهل البيت (علیهم السلام) بـ (الحكمة اليمانية)([235])، بل ورد هذا عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ([236])، كما وسمّى عبد المطلب (علیه السلام) البيت الحرام بـ (الكعبة اليمانية) ([237]).

علامه مجلسی(رحمه الله) در بِحار، سخن اهل بیت(علیهم السلام) را «حکمت یمانیه» نامیده است([238]) و حتی گفته این موضوع از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است؛([239]) همان‌طور که عبد المطلب(علیه السلام)بیت الحرام را «کعبه‌ی یمانیه» نام نهاده است.([240])

أما بالنسبة لحدود شخصية اليماني:

اما در خصوص اوصاف و ویژگی‌های شخصیت یمانی:

فقد ورد في الرواية عن الباقر (علیه السلام): ( وليس في الرايات راية أهدى من راية اليماني، هي راية هدى؛ لأنه يدعو إلى صاحبكم، فإذا خرج اليماني حرم بيع السلاح على الناس وكل مسلم، وإذا خرج اليماني فانهض إليه، فإن رايته راية هدى، ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه، فمن فعل ذلك فهو من أهل النار؛ لأنه يدعو إلى الحق وإلى طريق مستقيم) ([241]). وفيها:

در روایت از امام باقر(علیه السلام)آمده است: (در میان پرچم‌ها پرچمی هدایت کننده‌تر از پرچم یمانی نیست، پرچم هدایت، همان است زیرا به سوی صاحبتان دعوت می‌کند. هنگامی که یمانی خروج کرد، فروختن سلاح را بر مردم و بر هر مسلمانی تحریم می‌نماید. چون یمانی خروج کرد، به سوی او بشتاب، زیرا پرچم او پرچم هدایت است و بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او سرپیچی کند؛ هر کس چنین کند، اهل آتش (جهنم) است؛ چرا که او به حقّ و راه مستقیم فرامی‌خواند)([242]) که در این حدیث:

أولاً: (لا يحل لمسلم أن يلتوي عليه فمن فعل ذلك فهو من أهل النار): وهذا يعني أن اليماني صاحب ولاية إلهية، فلا يكون شخص حجة على الناس، بحيث إن إعراضهم عنه يدخلهم جهنم وإن صلوا وصاموا ([243])، إلا إذا كان من خلفاء الله في أرضه، وهم أصحاب الولاية الإلهية من الأنبياء والمرسلين والأئمة والمهديين.

اول: (بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او سرپیچی کند؛ هر کس چنین کند، اهل آتش (جهنم) است): و این به آن معنا است که یمانی صاحب ولایت الهی است. آری کسی بر مردم حجّت نیست به گونه‌ای که سرپیچی از او آنها را وارد جهنم سازد حتی اگر نماز بخوانند و روزه بگیرند([244])‌ مگر اینکه آن شخص از جانشینان خداوند بر زمینش باشد؛ و اینان صاحبان ولایت الهی ،انبیا، فرستادگان، ائمه و مهدیّین می‌باشند.

ثانياً: (أنه يدعو إلى الحق وإلى طريق مستقيم): والدعوة إلى الحق والطريق المستقيم، أو الصراط المستقيم تعني: أن هذا الشخص لا يخطأ فيُدخل الناس في باطل أو يخرجهم من حق، أي إنه معصوم منصوص العصمة، وبهذا المعنى يصبح لهذا القيد أو الحد فائدة في تحديد شخصية اليماني.

دوم: (او به حقّ و راه مستقیم فرامی‌خواند): دعوت و فراخواندن به حق و راه مستقیم یا صراط مستقیم به آن معنا است که این شخص دچار خطا نمی‌شود تا مردم را به باطل بکشاند یا آنها را از حق خارج سازد؛ به عبارت دیگر او معصومی است که بر عصمتش نص  و تصریح وارد شده، و به این معنا، چنین قید یا محدودیتی، شاخصی برای مشخص نمودن شخصیت یمانی مشخص می‌نماید.

أما افتراض أي معنى آخر لهذا الكلام (يدعو إلى الحق وإلى طريق مستقيم)، فإنه يجعل هذا الكلام منهم (علیهم السلام) بلا فائدة، فلا يكون قيداً ولا حداً لشخصية اليماني، وحاشاهم (علیهم السلام) من ذلك.

اما فرض گرفتن هر معنای دیگری برای این سخن (او به حقّ و راه مستقیم فرامی‌خواند) این گفته‌ی معصومین(علیهم السلام) را عبث و بی‌فایده می‌سازد و درنتیجه قید و حدی برای شخصیت یمانی بر جای نمی‌گذارد و این بسی از ساحت این حضرات معصوم(علیهم السلام) به دور است!

النتيجة مما تقدم في أولاً وثانياً:

از آنچه در دو مورد اول و دوم ارائه شد به این نتیجه می رسیم که:

إن اليماني حجة من حجج الله في أرضه ومعصوم منصوص العصمة، وقد ثبت بالروايات المتواترة والنصوص القطعية الدلالة أن الحجج بعد الرسول محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هم الأئمة الإثنا عشر (علیهم السلام) وبعدهم المهديون الإثنا عشر، ولا حجة لله في الأرض معصوم غيرهم، وبهم تمام النعمة وكمال الدين وختم رسالات السماء، وقد مضى منهم (علیهم السلام) أحد عشر إماماً، وبقي الإمام المهدي (علیه السلام) والاثنا عشر مهدياً، واليماني يدعو إلى الإمام المهدي (علیه السلام) فلابد أن يكون اليماني أول المهديين؛ لأن الأحد عشر مهدياً بعده هم من ولده: ﴿ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾([245])، ويأتون متأخرين عن زمن ظهور الإمام المهدي (علیه السلام)، بل هم في دولة العدل الإلهي، والثابت أن أول المهديين هو الموجود في زمن ظهور الإمام المهدي (علیه السلام) وهو أول المؤمنين بالإمام المهدي (علیه السلام) في بداية ظهوره وتحركه، لتهيئة القاعدة للقيام، كما ورد في وصية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم). ومن هنا ينحصر شخص اليماني بالمهدي الأول من الإثني عشر مهدياً.

یمانی(علیه السلام)، حجتی از حجت‌های خدا در زمینش است، معصوم بوده و بر عصمتش نص و تصریح وارد شده است، و با روایات متواتر و متون قطعی الدلاله ثابت شده که حجت‌های پس از پیامبر خدا حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، دوازده امام (علیهم السلام) و پس از آنها دوازده مهدی(علیهم السلام) هستند و بر زمین غیر از آنها هیچ معصوم و حجّت خدایی وجود ندارد؛ با آنها نعمت کامل می‌گردد؛ دین، کمال می‌یابد و رسالت‌های آسمان دوازده مهدی (علیهم السلام) باقی مانده‌اند. یمانی(علیه السلام)به امام مهدی (علیه السلام)فرا می‌خواند؛ پس ناگزیر یمانی(علیه السلام)، اولینِ مهدیّین(علیهم السلام) است؛ چرا که یازده مهدیِ (علیهم السلام) پس از او (علیه السلام)از فرزندان او(علیه السلام)می‌باشند: ﴿ فرزندانی، برخی از نسل برخی ديگر پديد آمده، و خداوند شنوا و دانا است ([246]) ، و آنها (علیهم السلام) پس از زمان ظهور امام مهدی(علیه السلام)می‌آیند و در دولت عدل الهی حاضر خواهند بود. ثابت شده است که نخستین مهدیّین(علیه السلام)، در زمان ظهور امام مهدی(علیه السلام)وجود دارد و او نخستینِ مؤمنان به امام مهدی(علیه السلام)در سرآغاز ظهور و حرکت امام می‌باشد تا مقدّمات پایگاه قیام را فراهم سازد ـ‌همان گونه که در وصیت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است‌ـ و از اینجا شخصیت یمانی (علیه السلام)منحصر و محدود می‌گردد به اینکه مهدی اول (علیه السلام)از مهدیّین دوازده‌گانه (علیهم السلام) می‌باشد.

والمهدي الأول بيَّنت روايات أهل البيت (علیهم السلام) اسمه وصفاته ومسكنه بالتفصيل، فاسمه أحمد وكنيته عبد الله - أي إسرائيل - أي إنّ الناس يقولون عنه إسرائيلي قهراً عليهم، ورغم أنوفهم.

روایت‌های اهل بیت(علیهم السلام)، نام، ویژگی‌ها و محل سکونت مهدی اول(علیه السلام)را به تفصیل بیان داشته‌اند، و اینکه اسم او احمد و کنیه‌اش عبدالله ـ‌یعنی اسرائیل‌ـ است؛ یعنی مردم به ناچار و بر خلاف میلشان، او را اسرائیلی می‌نامند.

وقال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): (أسمي أحمد وأنا عبد الله أسمي إسرائيل فما أمره فقد أمرني وما عناه فقد عناني)([247]).

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: (نامم احمد است و من بنده‌ی خدا هستم. اسمم اسرائیل است؛ هر چه به او امر فرمود، مرا نیز امر کرد و هر چه او به او نمایاند، مرا نیز نمایانید) .

والمهدي الأول هو أول الثلاث مائة وثلاثة عشر، وهو: (من البصرة) و (في خده الأيمن أثر) و (في رأسه حزاز) و (جسمه كجسم موسى بن عمران (علیه السلام)) ، و (في ظهره ختم النبوة) و (فيه وصية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)) و (هو أعلم الخلق بعد الأئمة بالقرآن والتوراة والإنجيل) و (عند أول ظهوره يكون شاباً)، قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): ( ثم ذكر شاباً، فقال: إذا رأيتموه فبايعوه فانه خليفة المهدي)([248]).

مهدی اول، نخستین نفر از سیصد و سیزده تن است و او(علیه السلام)از بصره می‌باشد، در گونه‌ی راستش نشانه‌ای است، در سرش شوره دارد، بدنش مانند بدن موسی بن عمران (علیه السلام)می‌باشد و در پشتش ختم نبوّت است، وصیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد او(علیه السلام)است، او (علیه السلام)پس از ائمه(علیهم السلام)  داناترین مردم به قرآن، تورات و انجیل است، و در ابتدای ظهورش جوان می‌باشد. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموند: (... سپس در مورد جوانی سخن راند و فرمود: هنگامی که او را دیدید با او بیعت کنید زیرا او خلیفه‌ی مهدی است).([249])

عن أبي عبد الله (علیه السلام) عن آبائه عن أمير المؤمنين (علیه السلام) قال : (قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) في الليلة التي كانت فيها وفاته لعلي (علیه السلام) يا أبا الحسن أحضر صحيفة ودواة فأملى رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وصيته حتى انتهى إلى هذا الموضع فقال: يا علي انه سيكون بعدي اثنا عشر إماماً ومن بعدهم اثنا عشر مهدياً، فأنت يا علي أول الإثني عشر إمام، وساق الحديث إلى أن قال: وليسلمها الحسن (علیه السلام) إلى ابنه م ح م د المستحفظ من آل محمد (علیهم السلام) فذلك اثنا عشر إماماً. ثم يكون من بعده اثنا عشر مهدياً فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المهديين، له ثلاثة أسامي: اسم كاسمي واسم أبي وهو عبد الله و أحمد، والاسم الثالث المهدي، وهو أول المؤمنين )([250]).

از ابو عبد الله(علیه السلام)از پدرانش(علیهم السلام) از امیر المؤمنین(علیه السلام)نقل شده است که فرمودند: (پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در شبی كه وفاتش بود به علي(علیه السلام)فرمودند: يا اباالحسن، صحيفه و دواتی حاضر كن. پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) وصيّتش را املا فرمود تا به اين جا رسيد كه فرمود: يا علی(علیه السلام)پس از من دوازده امام (علیهم السلام) خواهند بود و پس از آنها دوازده مهدی، و تو ای علی، نخستينِ دوازده امامی و حدیث را ادامه می‌دهد تا اینکه می‌فرمایند: حسن خلافت را به پسرش م ح م د  که حافظ دین آل محمد (علیهم السلام) است بسپارد. اینان، دوازده امامند و پس از آنان دوازده مهدی هستند. پس هرگاه وفات مهدی رسد، باید امر خلافت را به پسرش، اولین مقرّبین (اولین مهدیین) بسپارد که برای او سه نام است: اسمی مانند اسم من و اسم پدرم عبد الله و احمد و اسم سوم مهدی است که او، اولین مؤمنان است).([251])

وعن الصادق (علیه السلام) أنه قال: (إن منا بعد القائم اثنا عشر مهدياً من ولد الحسين (علیه السلام))([252]).

از امام صادق(علیه السلام)روایت شده است كه فرموند: (از نسل ما بعد از قائم دوازده مهدی از فرزندان حسین(علیه السلام)خواهند بود).([253])

وعن الصادق (علیه السلام) قال: (إن منا بعد القائم أحد عشر مهدياً من ولد الحسين (علیه السلام))([254]).

از امام صادق(علیه السلام)روایت شده است كه فرموند: (از نسل ما بعد از قائم یازده مهدی از فرزندان حسین(علیه السلام)خواهند بود).([255])

وفي هذه الرواية القائم هو المهدي الأول وليس الإمام المهدي (علیه السلام)؛ لأن الإمام (علیه السلام) بعده إثنا عشر مهدياً.

در این روایت قائم (علیه السلام)همان مهدی اوّل است نه امام مهدی(علیه السلام)چون بعد از امام مهدی(علیه السلام)دوازده مهدی (علیهم السلام) خواهند بود.

وقال الباقر (علیه السلام) في وصف المهدي الأول: ( ذاك المشرب حمرة، الغائر العينين المشرف الحاجبين العريض ما بين المنكبين برأسه حزاز و بوجهه أثر رحم الله موسى)([256]).

امام باقر(علیه السلام)در وصف مهدی اول (علیه السلام)فرموده است: (.... داراى قرمزى صورت، چشم‌هاى گود، ابروهاى برجسته، فراخ و پهنى ميان دو شانه، در سرش شوره و درصورتش اثرى است، رحمت خدا بر موسی باد).([257])

وعن أمير المؤمنين (علیه السلام) في خبر طويل: ( فقال (علیه السلام): ألا وإن أولهم من البصرة وآخرهم من الأبدال ) ([258]).

و از امیرمؤمنان(علیه السلام)در خبری طولانی روایت شده است: (.... فرمود: آگاه باش كه اوّلین آنها از بصره و آخرین آنها از ابدال است....).([259])

وعن الصادق (علیه السلام) في خبر طويل سمى به أصحاب القائم (علیه السلام): (.. ومن البصرة .. أحمد ..) ([260]).

 و از امام صادق(علیه السلام)در خبری طولانی كه اصحاب قائم(علیه السلام)را نام برده است، روایت شده است: (.... و از بصره.... احمد....).([261])

وعن الإمام الباقر (علیه السلام) أنه قال: (... له - أي للقائم - اسمان اسم يخفى واسم يعلن، فأما الذي يخفى فأحمد، وأما الذي يعلن فمحمد)([262]). وأحمد هو اسم المهدي الأول ومحمد اسم الإمام المهدي (علیه السلام) كما تبين من وصية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم).

و از امام باقر(علیه السلام)روایت شده است كه فرمود: (او ـ‌یعنی قائم‌ـ دو اسم دارد، اسمی مخفی و اسمی آشكار؛ اما اسمی كه پنهان می‌ماند احمد و اسمی كه آشكار می‌شود محمّد است)([263])، و احمد، اسم مهدی اوّل و محمّد اسم امام مهدی(علیه السلام)است، همان طور كه از وصیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آشكار شده است.

وعن الباقر (علیه السلام): (إن لله تعالى كنزاً بالطالقان ليس بذهب ولا فضة، اثنا عشر ألفاً بخراسان شعارهم: " أحمد أحمد "، يقودهم شاب من بني هاشم على بغلة شهباء، عليه عصابة حمراء، كأني أنظر إليه عابر الفرات، فإذا سمعتم بذلك فسارعوا إليه ولو حبواً على الثلج)([264])، وأحمد هو اسم المهدي الأول.

از امام باقر(علیه السلام)روایت شده است كه فرمود: (خداوند متعال گنجی در طالقان دارد كه نه از طلا است و نه از نقره؛ ‌دوازه هزار در خراسان که شعارشان «احمد احمد» است و رهبرى آنها را جوانى از بنى هاشم که سوار بر قاطرى خاکستری است و پيشانى‌بند قرمز رنگ دارد، بر عهده دارد. گویی به او مى‌نگرم كه فرات را مى‌گذرد و اگر شنيديد، به سوى او بشتابيد حتى اگر سینه خيز بر يخ و برف باشد)([265])، و احمد، اسم مهدی اول می‌باشد.

وفي كتاب الملاحم والفتن: (قال أمير الغضب ليس من ذي ولا ذهو لكنهم يسمعون صوتاً ما قاله إنس ولا جان بايعوا فلاناً باسمه ليس من ذي ولا ذهو ولكنه خليفة يماني)([266]).

در کتاب ملاحم و الفتن: (گفت امیر غضب، نه از این است و نه از آن، اما صدایی می‌شنوند که نه انسانی گفته است و نه جنّی، که با فلانی بیعت کنید، به اسمش که نه از این است و نه از آن، لیکن او خلیفه‌ی مهدی است).([267])

وفي الملاحم والفتن للسيد بن طاووس الحسني: (فيجتمعون وينظرون لمن يبايعونه فبيناهم كذلك إذا سمعوا صوتاً ما قال إنس ولا جان بايعوا فلاناً باسمه ليس من ذي ولا ذه ولكنه خليفة يماني)([268]). 

و در کتاب ملاحم و الفتن سید بن طاووس حسنی آمده است: (پس گِرد می‌آیند و چشم انتظار کسی می‌شوند که بیعتش کنند. پس در این بین ناگاه صدایی می‌شنوند که نه انسانی گفته است و نه جنّی، که بیعت کنید با فلانی، به اسمش که نه از این است و نه از آن، لیکن او خلیفه‌ی یمانی است).([269])

وروى الشيخ علي الكوراني في كتاب معجم أحاديث الإمام المهدي (علیه السلام): (ما المهدي إلا من قريش ، وما الخلافة إلا فيهم غير أن له أصلاً ونسباً في اليمن)([270])، وبما أن المهدي الأول من ذرية الإمام المهدي (علیه السلام) فلابد أن يكون مقطوع النسب؛ لأن ذرية الإمام المهدي (علیه السلام) مجهولون، وهذه الصفات هي صفات اليماني المنصور وصفات المهدي الأول؛ لأنه شخص واحد كما تبين مما سبق.

شیخ علی کورانی در کتاب معجم احادیث امام مهدی(علیه السلام)روایت کرده است: (مهدی نیست مگر از قریش و خلافتی نیست مگر در قریش، به جز آنکه او اصل و نسبی در یمن دارد)([271]) و از آنجا که مهدی اول(علیه السلام)از فرزندان امام مهدی(علیه السلام)است، به ناچار مقطوع النسب می‌باشد (نسبی ناشناخته و مبهم داشته باشد)؛ چرا که فرزندان امام مهدی(علیه السلام)گمنامند و اینها صفات یمانی منصور و صفات مهدی اول می‌باشد؛ زیرا اینها (در واقع) یک نفر هستند، همان طور که این مطلب پیش‌تر روشن گردید.

وإن أردتَ المزيد فأقول: إن اليماني ممهد في زمن الظهور المقدس ومن الثلاث مائة وثلاث عشر ويسلم الراية للإمام المهدي، والمهدي الأول أيضاً موجود في زمن الظهور المقدس، وأول مؤمن بالإمام المهدي (علیه السلام) في بداية ظهوره وقبل قيامه، فلابد أن يكون أحدهما حجة على الآخر، وبما أن الأئمة والمهديين حجج الله على جميع الخلق والمهدي الأول منهم فهو حجة على اليماني إذا لم يكونا شخصاً واحداً، وبالتالي يكون المهدي الأول هو قائد ثورة التمهيد فيصبح دور اليماني ثانوياً بل مساعداً للقائد، وهذا غير صحيح لأن اليماني هو الممهد الرئيسی وقائد حركة الظهور المقدس، فتحتم أن يكون المهدي الأول هو اليماني واليماني هو المهدي الأول.

و اگر بیشتر بخواهی اضافه می‌کنم که یمانی، بسترساز در زمان ظهور مقدس و جزو سیصد و سیزده نفر می‌باشد و پرچم را به امام مهدی(علیه السلام)تسلیم می‌کند، و مهدی اول (علیه السلام)نیز در زمان ظهور مقدس موجود است و نخستین مؤمن به امام مهدی(علیه السلام)در سرآغاز ظهور و پیش از قیام آن حضرت (علیه السلام)می‌باشد. بنابراین ناگزیر باید یکی از آنها بر دیگری حجّت باشد و از آنجا که ائمه(علیهم السلام) و مهدیّین (علیهم السلام) حجت‌های خدا بر جمیع خلق هستند و مهدی اول (علیه السلام)از آنها است، لذا او حجّت بر یمانی است؛ اگر این دو یکی نباشند. در نتیجه مهدی اول(علیه السلام)، فرمانده انقلابِ زمینه‌سازیِ ظهور است و از همین رو نقش یمانی، ثانوی و حتی دستیار فرمانده می‌باشد و این درست نیست چرا که یمانی، بسترساز اصلی و فرمانده حرکت ظهور مقدس می‌باشد و به ناچار لازم می‌آید که مهدی اول همان یمانی، و یمانی همان مهدی اول(علیه السلام)باشد.

وبهذا يكون اليماني: (اسمه أحمد، ومن البصرة، وفي خده الأيمن أثر، وفي بداية ظهوره يكون شاباً، وفي رأسه حزاز، وأعلم الناس بالقرآن وبالتوراة والإنجيل بعد الأئمة، ومقطوع النسب، ويلقب بالمهدي، وهو إمام مفترض الطاعة من الله، ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه فمن فعل ذلك فهو من أهل النار، ويدعو إلى الحق وإلى طريق مستقيم ويدعو إلى الإمام المهدي (علیه السلام) و و )، وكل ما ورد من أوصاف المهدي الأول في روايات محمد وآل محمد (علیهم السلام) ، فراجع الروايات في كتاب غيبة النعماني وغيبة الطوسي وإكمال الدين والبحار ([272])، وغيرها من كتب الحديث.

بر این اساس یمانی چنین است: (نامش احمد است، از بصره است، در گونه‌ی راستش نشانه و اثری است، در ابتدای ظهورش جوان است، در سرش شوره، پس از ائمه داناترین مردم به قرآن، تورات و انجیل است، مقطوع النسب می‌باشد، مُلقّب به مهدی است، او امام واجب الاطاعت از سوی خداوند است، بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او روی برگرداند و اگر کسی چنین کند از اهل آتش است، او به حق و راه مستقیم دعوت می‌کند و به سوی امام مهدی(علیه السلام)فرا می‌خواند و.... و....) و دارای تمام اوصاف و ویژگی‌های مهدی اول که در روایات محمد و آل محمد(علیهم السلام) آمده است. به روایات کتاب‌های غیبت نعمانی، غیبت طوسی، اکمال الدین، بحار([273]) و دیگر کتب حدیث مراجعه نمایید.

ويبقى أن كل أتباع اليماني من الثلاث مائة والثلاثة عشر أصحاب الإمام (علیه السلام) هم يمانيون؛ باعتبار انتسابهم لقائدِهم اليماني، ومنهم يماني صنعاء ويماني العراق.

مطلب دیگری که باقی مانده این است که تمام پیروان یمانی از سیصد و سیزده صحابی امام(علیه السلام)یمانی هستند؛ از این جهت که آنها به فرمانده‌ی یمانی‌شان منتسب می‌باشند؛ از جمله‌ی ایشان یمانی صنعا و یمانی عراق می‌باشد.

﴿كَلاَّ وَالْقَمَرِ * وَاللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ * وَالصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ * إِنَّها لإَِحْدَى الْكُبَرِ * نَذِيراً لِلْبَشَرِ * لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ * كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ * إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمِينِ * فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِينَ * ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ * قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ * وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ * وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ * وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ * حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ * فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ * فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ * كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ * فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ * بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً * كَلاَّ بَلْ لا يَخافُونَ الآْخِرَةَ * كَلاَّ إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ * فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ * وَما يَذْكُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ﴾([274]).

﴿آری، سوگند به ماه * و سوگند به شب، چون روی در رفتن آرد * و سوگند به صبح، چون پرده برافکند * که اين يکی از حادثه‌های بزرگ است * ترساننده‌ای برای آدميان است * برای هر کس از شما که خواهد پيش افتد يا از پِی رود * هر کس در گرو عملی است که انجام داده است * مگر اصحاب یمین * که در بهشت‌ها می‌پرسند * از گناهکاران * که چه چيز شما را به جهنم کشانيد؟ * گويند: ما از نمازگزاران نبوديم، * و مسکین را طعام نمی‌دادیم، * و با آنان که سخن باطل می‌گفتند هم‌آواز می‌شديم، * و روز دین را دروغ می‌انگاشتيم، * تا یقینمان فرا رسيد * پس شفاعت شفاعت‌کنندگان سودشان نبخشيد * آنها را چه شده است که از اين پند، روی می‌گردانند؟ * گویا خرانِ وحشی‌اند * که از شير می‌گريزند * بلکه هر يک از ايشان می‌خواهد نامه‌هايی گشاده به او داده شود * به هیچ وجه، بلکه آنها از آخرت نمی‌ترسند * آری، که آن، اندرزی است * هر که خواهد، از آن پند گیرد * و پند نمی‌گيرند مگر اينکه خدا بخواهد؛ او شايسته‌ی آن است که از او بترسند، و او سزاوار مغفرت و آمرزش است.([275])

﴿والقمر﴾: الوصي. ﴿والليل﴾: دولة الظالمين. ﴿والصبح﴾: فجر الإمـام المهدي (علیه السلام)، وبداية ظهوره بوصيه كبداية شروق الشمس، لأنه هو الشمس.

﴿وَ الْقَمَرِ وصی، ﴿وَ الليْلِ دولت ستمگران است و ﴿وَ الصُّبْحِسپیده دم امام مهدی (علیه السلام)و آغاز ظهور آن حضرت از طریق وصی‌اش می‌باشد؛ همانند ابتدای برآمدن خورشید؛ چرا که آن حضرت، خودِ خورشید است.

﴿إِنَّها لإَِحْدَى الْكُبَرِ﴾: أي القيامة الصغرى. والوقعات الإلهية الكبرى ثلاث هي: القيامة الصغرى، والرجعة، والقيامة الكبرى ([276]).

﴿ که اين يکی از حادثه‌های بزرگ است): یعنی قیامت صغری. ایام بزرگ الهی سه تا هستندکه عبارت‌اند از: قیامت صغری، رجعت و قیامت کبری.([277])

﴿نَذِيراً لِلْبَشَرِ﴾: أي منذر، وهو الوصي والمهدي الأول (اليماني)، يرسله الإمام المهدي (علیه السلام) بشيراً ونذيراً بين يدي عذاب شديد، ليتقدم من شاء أن يتقدم، ويتأخر من شاء أن يتأخر عن ركب الإمام المهدي (علیه السلام)([278]).

﴿ ترساننده‌ای برای آدميان است : یعنی بیم دهنده است و او، وصی و مهدی اول (یمانی) می‌باشد که امام مهدی(علیه السلام)او را برای بشارت و بیم دادن و ترسانیدن پیش از عذاب شدید می‌فرستد تا هر که خواهد پیشی جوید، پیشی جوید و هر که خواهد از همراهی با امام مهدی(علیه السلام)بازایستد، بازایستد.([279])

﴿كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾: وهذا واضح فكل إنسان يحاسب على عمله، ﴿إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمِينِ﴾، وهؤلاء مستثنون من الحساب وهم: المقربون وهم أصحاب اليماني الثلاث مائة وثلاثة عشر أصحاب الإمام المهدي (علیه السلام)، يدخلون الجنة بغير حساب، قال تعالى: ﴿فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ * فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾([280])، ﴿فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِينَ * ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ * قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ﴾، أي لم نك من الموالين لولي الله، وخليفته ووصي الإمام المهدي (علیه السلام) والمهدي الأول (اليماني الموعود)([281])، فاليماني (لا يحل لمسلم أن يلتوي عليه فمن فعل ذلك فهو من أهل النار). 

﴿ هر کس در گرو عملی است که انجام داده است : و این واضح است که هر انسانی بر عملش محاسبه می‌گردد ﴿ مگر اصحاب یمین ، و اینها که از حساب مستثنی هستند عبارتند از: مقرّبان، که سیصد و سیزده یار یمانیِ اصحاب امام مهدی(علیه السلام)می‌باشند که بی‌حساب وارد بهشت می‌شوند. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ اما اگر از مقرّبان باشد * برای او است آسايش و روزی و بهشت پر نعمت([282]) ، ﴿ که در بهشت‌ها می‌پرسند * از گناهکاران * که چه چيز شما را به جهنم کشانيد؟ * گويند: ما از نمازگزاران نبوديم ؛ یعنی ما از پیروان ولیّ خدا و خلیفه‌ی او و وصی امام مهدی(علیه السلام)و مهدی اول (یمانی موعود)([283]) نبودیم. پس در خصوص یمانی: (بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او سرپیچی کند؛ هر کس چنین کند، اهل آتش (جهنم) است).

فحسبي الله ونعم الوكيل:

خداوند مرا بس است و او نیکو حمایتگری است:

لقد ابتلي أمير المؤمنين علي (علیه السلام) بمعاوية بن هند (لعنه الله)، وجاءه بقوم لا يفرقون بين الناقـة والجمل ، وقد ابتليت اليوم كما ابتلي أبي علي بن أبي طالب (علیه السلام)، ولكن بسبعين معاوية (لعنه الله)، ويتبعهم قوم لا يفرقون بين الناقة والجمل، والله المستعان على ما يصفون.

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)به معاویه بن هند (لعنه الله) مبتلا شد و آن ملعون با جماعتی که فرق بین ناقه و شتر را نمی‌دانستند سراغ آن حضرت آمد، و امروز من مانند پدرم علی بن ابی‌طالب(علیه السلام)گرفتار شده‌ام ولی به هفتاد معاویه (لعنه الله) با قومی که فرق میان ناقه و شتر را نمی‌دانند از آنها پیروی می‌کنند و خداوند کسی است که در این مورد باید از او یاری خواست.

والله ما أبقى رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ، وآبائي الأئمة (صلی الله علیه و آله و سلم)  شيئاً من أمري إلا بيَّنوه ، فوصفوني بدقة، وسموني، وبيَّنوا مسكني، فلم يبقَ لبس في أمري، ولا شبهة في حالي بعد هذا البيان، وأمري أبين من شمس في رابعة النهار ، وإني أول المهديين واليماني الموعود.

به خدا سوگند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و پدرانم ائمه(علیهم السلام) چیزی از موضوع مرا باقی نگذاشته‌اند مگر آنکه آن را بیان نموده باشند: آنها مرا با بیان جزئیات توصیف کرده‌اند، مرا نام برده‌اند، محل سکونتم را مشخص ساخته‌اند؛ و پس از این بیانات، دیگر در موضوع من پوشیدگی، و در حالت و وضعیت من شک و شبهه‌ای باقی نمانده است. امر من از روز روشن هم واضح‌تر است: من اولین مهدیّین و یمانی موعود هستم.

******

پرسش ۱۴۵:آیه‌ی ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ

سؤال/ ۱۴۵: قال تعالى: ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآياتِنَا لا يُوقِنُونَ﴾([284]). ما المعنى المراد من هذه الآية؟

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ چون سخن بر ایشان محقق گردد، برايشان جنبنده‌ای از زمين بيرون می‌آوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمی‌آوردند).([285]) معنای مورد نظر از این آیه چیست؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

قال رجل لأبي عبد اللّه (علیه السلام): بلغني أن العامة يقرؤون هذه الآية هكذا: (تَكلمهم) أي تجرحهم، فقال (علیه السلام): (كلمهم الله في نار جهنم ما نزلت إلا تُكلمهم من الكلام)([286]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

مردی به امام صادق(علیه السلام)عرض کرد: به من رسیده است که عامه، این آیه را به صورت «تَکلمهم» قرائت می‌کنند یعنی «تجرحهم» (آنها را مجروح می‌سازد). حضرت(علیه السلام)فرمود: (خداوند با آنان در آتش جهنم سخن بگوید! این آیه نازل نشده مگر به صورت «تُكَلِّمُهُمْ» یعنی از کلام).([287])

وعن الرضا (علیه السلام) في قوله تعـالى: ﴿أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ﴾، قال (علیه السلام): (علي (علیه السلام))([288]).

و امام رضا(علیه السلام)در تفسیر آیه‌ی ﴿ برایشان جنبده‌ای از زمین بیرون می آوریم که با آنان سخن بگوید ، فرمود: «حضرت علی(علیه السلام)است».([289])

فالدابة في هذه الآية إنسان، وتوجد روايات بيَّنت أنه علي بن أبي طالب (علیه السلام)، وهذا في الرجعة، فعلي (علیه السلام) هو دابة الأرض([290]) في الرجعة يكلم الناس، ويبين المؤمن من الكافر بآيات الله سبحانه. وقبل الرجعة قيام القائم (علیه السلام)، وأيضاً له (دابة تكلم الناس)([291])، وتبين لهم ضعف إيمانهم بآيات الله الحقة في ملكوت السماوات، وهي الرؤيا والكشف في اليقظة، وتبين لهم أن الناس على طول مسيرة الإنسانية على هذه الأرض أكثرهم لا يوقنون بآيات الله الملكوتية ولا يؤمنون بالرؤيا، والكشف في ملكوت السماوات، لأنهم قصروا نظرهم على هذه الأرض، وعلى المادة، وهي مبلغهم من العلم لا يعدونها إلى سواها، ﴿ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى﴾([292]).

جنبنده، در این آیه انسان است؛ و روایاتی وجود دارد که بیان می‌دارد او علی بن ابی‌طالب (علیه السلام)است و این امر در رجعت  صورت می گیرد. حضرت علی (علیه السلام)جنبنده‌ی زمین است([293]) که در رجعت با مردم سخن می‌گوید و مؤمن را از کافر به آیات الهی جدا می‌نماید. پیش از رجعت، قیام قائم(علیه السلام)قرار دارد و آن حضرت نیز ﴿ جنبنده‌ای که با مردم سخن می‌گوید)([294]) ، می‌باشد و با رؤیا و مکاشفه در بیداری، ضعف ایمان آنها به آیات حق الهی در ملکوت آسمان‌ها را به آنها می‌نمایاند و برایشان تبیین می‌نماید که مردم در طول مسیر انسانیت بر این زمین، غالباً به آیات ملکوتی خداوند یقین ندارند و به رؤیا و مکاشفه در ملکوت آسمان‌ها ایمان نمی‌آورند؛ چرا که آنها نگاه خود را به این زمین و به ماده محدود کرده‌اند و این منتهای دانش آنها بوده است که سراغ ماسوای آن نمی‌روند: ﴿ مُنتَهای دانش آنها همين است. پروردگار تو به آن کس که از طريق او گمراه می‌شود يا به راه هدايت می‌افتد داناتر است.﴾([295])

وفي الجانب الآخر الأنبياء والأوصياء والرسل وأصحابهم يؤمنون بآيات الله، ويؤمنون بالرؤيا والكشف في ملكوت السماوات، وإنها طريقٌ لوحي الله سبحانه وتعالى، وما كانوا أنبياء لولا إيمانهم هذا، ولذا مدحهم الله سبحانه وتعالى فقال: ﴿وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾([296]).

در سوی دیگر، انبیا، اوصیا، رسولان(علیهم السلام) و یاران و اصحاب آنها به آیات خدا ایمان می‌آورند. آنها به رؤیا و مکاشفه در ملکوت آسمان‌ها ایمان دارند و این خود یکی از راه‌های وحی خداوند سبحان و متعال می‌باشد که اگر آنها به این طریق ایمان نداشتند، پیامبر نمی‌بودند و از همین رو خداوند سبحان و متعال آنها را ستوده و فرموده است: ﴿ ما ندايش داديم: ای ابراهيم! * رؤیا را تصدیق کردی و ما اینچنین نيکوکاران را پاداش می‌دهيم).([297])

وقال: ﴿وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ﴾([298]).

می‌فرماید: ﴿ و مريم دختر عمران را که شرمگاه خويش را از زنا نگه داشت و ما از روح خود در آن دميديم و او کلمات پروردگارش و کتاب‌هايش را تصديق کرد و او از فرمان‌برداران بود).([299])

وقال تعالى عن الرؤيا: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ﴾([300]). فمدح إبراهيم (علیه السلام)؛ لأنه صدق بالرؤيا، ومدح مريم كذلك ؛ لأنها صدقت بالرؤيا، ومدح يوسف؛ لأنه صدق بالرؤيا وأوّلها، قال تعالى: ﴿يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ﴾([301]).

حق تعالی درباره‌ی رؤیا می‌فرمایند: ﴿ با اين قرآن که به تو وحی کرده‌ايم، بهترين داستان را برايت حکايت می‌کنيم، که تو پیش از اين از بی‌خبران بودی.﴾([302])

بنابراین خداوند، حضرت ابراهیم (علیه السلام)را از آن رو که رؤیا را تصدیق کرده، می‌ستاید و مریم (علیها السلام) را نیز به همین دلیل مدح می‌گوید؛ چرا که او رؤیا را تصدیق کرده است. همچنین یوسف (علیه السلام)را ستوده؛ چون رؤیا را تصدیق و تأویل کرده است. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ ای يوسف(علیه السلام)، ای مرد راست‌گوی! برای ما تعبير کن که هفت گاو فَربه را هفت گاو لاغر می‌خورند، و هفت خوشه‌ی سبز باشد و هفت خوشه‌ی خشک دیگر، که من نزد مردم بازگردم، باشد که آگاه گردند).﴾[303])

واليوم تجد كثيراً من الناس ينكرون حقيقة الرؤيا، وإنها وحي من الله سبحانه وتعالى، وذلك لأن نفوسهم الخبيثة منكرة وغير مؤمنة بالله سبحانه وتعالى، ولكنهم لا يعلمون. فهم كافرون بالله في عالم الذر، وكافرون بالولاية الإلهية، ولم يقرّوا لولي من أولياء الله قط في قلوبهم، وإنما جعلهم الله يقرون بألسنتهم ببعض الحق ليدفع الله بهم عن أوليائه([304]).

ولی امروز میبینم که بیشتر مردم حقیقت رؤیا را و اینکه وحی از جانب خداوند سبحان و متعال است، منکر می شوند و این از آن رو است که نفس خبیث آنها، خداوند سبحان و متعال را انکار می‌کند و به او ایمان ندارد ولی آنها خود، نمی‌دانند. آنها در عالم ذَرّ، به خدا و به ولایت الهی کافر شدند و در دل‌های خود هرگز به هیچ ولیی از اولیای الهی اذعان و اعتراف ننمودند و فقط خداوند کاری کرده که آنها با زبان خود به بخشی از حق اقرار نمایند تا خداوند به این وسیله، از اولیای خود دفع شر نماید.([305])

والرؤيا طريق يكلم الله به عباده([306]) جميعهم وأنبياءه ورسله، أولياءه وأعداءه، المؤمن والكافر. فقد أوحى الله لفرعون مصر الكافر رؤيا استفاد منها يوسف (علیه السلام) في بناء اقتصاد الدولة: ﴿وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّؤْيا تَعْبُرُونَ﴾([307]).

رؤیا، راهی است که خداوند با آن، با همه‌ی بندگانش([308]) و با پیامبران و فرستادگانش، و با دوستان و دشمنانش، چه مؤمن و چه کافر سخن می‌گوید. خداوند به فرعون مصر که کافر بود، رؤیایی وحی کرد که حضرت یوسف(علیه السلام)با استفاده از آن، اقتصاد حکومت را بنیان نهاد: ﴿ پادشاه گفت: در خواب هفت گاو فربه را ديده‌ام که آنها را هفت گاو لاغر می‌خورند و هفت خوشه‌ی سبز ديدم و هفت خوشه‌ی خشک دیگر. ای خاصگان من، خواب مرا تعبير کنيد، اگر تعبير خواب می‌دانيد!.﴾([309])

وقد أوحي الله لمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رؤيا عرَّفه بها ما يحصل لأهل بيته من بعده، وتسلّط بني أمية (لعنهم الله) على أمته: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَاناً كَبِيراً﴾([310]).

خدا به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) رؤیایی وحی فرمود که حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) بوسیله آن دانست پس از او چه بر سر اهل بیتش می‌رود و به تسلّط بنی امیه که لعنت خدا بر آنها باد، بر امّتش پِی برد: ﴿و آنگاه که تو را گفتيم: پروردگارت بر همه‌ی مردم احاطه دارد و آنچه در خواب به تو نشان داديم و آن درخت ملعون که در قرآن آمده است چيزی جز آزمايشی برای مردم نبود. ما مردم را می‌ترسانيم ولی تنها به کفر و سرکشي‌شان افزوده می‌گردد).([311])

وقد عرض الله سبحانه وتعالى نفسه شاهداً للكفار بنبوة محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  إن طلبوا شهادته . وكيف يشهد الله سبحانه وتعالى للكفار إلا بالرؤيا، قال تعالى: ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾([312]).

خداوند سبحان و متعال خود را به عنوان شاهد نبوّت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) برای کفّار عرضه نمود، اگر آنها از او گواهی طلب کنند. حال خداوند سبحان و متعال جز از طریق رؤیا برای کفّار گواهی می‌دهد؟ حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و کافران می‌گويند تو پيامبر نيستی. بگو: خدا و آن کس که علم کتاب نزد او است، برای شهادت ميان من و شما کافی است).([313])

قال تعالى: ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ﴾، فالقول الذي يقع هو خروج القائم (علیه السلام) وهو القيامة الصغرى([314])، ﴿ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآياتِنَا لا يُوقِنُونَ﴾([315])، والدابة: هو المهدي الأول([316]) الذي يقوم قبل القائم (علیه السلام) ويكلم الناس ويبكتهم، ويبيّن لهم كفرهم بآيات الله الملكوتية (الرؤيا والكشف) وركونهم إلى المادة والشهوات، وإعراضهم عن ملكوت السموات.

حق تعالی میفرماید: (چون سخن بر ایشان محقق گردد)، سخن (فرمانی) که مقرّر می‌گردد، خروج قائم(علیه السلام)که همان قیامت صغری می‌باشد([317]) ﴿ برايشان جنبنده‌ای از زمين بيرون می‌آوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمی‌آوردند([318]) ؛ جنبنده، مهدی اول است([319]) که پیش از قائمg، قیام می‌کند با مردم سخن می‌گوید و آنها را توبیخ می‌کند و کفر آنها به آیات ملکوتی خداوند (رؤیا و مکاشفه) و تمایلشان به ماده و شهوات و روی‌گردانی آنها از ملکوت آسمان‌ها را برایشان آشکار می‌سازد.

قال تعالى: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾([320]).

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ آيات و نشانه‌های خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نمایان خواهیم ساخت تا برايشان آشکار شود که او حق است. آيا اينکه پروردگار تو بر هر چیزی گواه است، کافی نيست؟).﴾[321])

ورد في الروايات عنهم (علیهم السلام): (أنه الحق) أي: قيام القائم، والآيات التي يرونها في الآفاق، وفي أنفسهم هي كما ورد عنهم (علیهم السلام) ؛ في الآفاق: (الفتن والقذف من السماء) ، وفي أنفسهم: (المسخ)([322]).

در روایات از معصومین(علیهم السلام) وارد شده که ﴿ او حق است یعنی قیام قائم و آیاتی که در آفاق و در وجود خودشان می‌بینند طبق آنچه از معصومین(علیهم السلام) وارد شده‌ در آفاق، «فتنه‌ها و بلا از آسمان است» و در وجود خودشان «مسخ» می‌باش.([323])

وأيضاً الآيات في الآفاق الملكوتية أي في آفاق السماوات، وفي أنفسهم بـ (الرؤيا والكشف)، فيريهم الله آياته الملكوتية حتى يتبيّن لهم أنه الحق، أي خروج القائم، وإنّ الذي يكلمهم هو: (المهدي الأول من المهديين الإثني عشر)، وهذا الآيات هي من العلامات التي ترافق المهدي الأول، وتبيّن للناس أنه الحق من ربهم.

همچنین نشانه‌هایی در آفاق ملکوتی یعنی در آفاق آسمان‌ها و در خودشان «رؤیا و مکاشفه» است؛ خداوند آیات ملکوتی خود را به آنها می‌نمایاند تا برایشان آشکار شود که او یعنی خروج قائم حق است و کسی که با آنها سخن می‌گوید: «مهدی اول از مهدیّین دوازده‌گانه» می‌باشد و این آیات و نشانه‌ها از علامت‌هایی است که با مهدی اول  همراه است و برای مردم آشکار می‌سازد که او حقّی از جانب پروردگارشان است.

فهذه الآيات في الآفاق وفي الأنفس هي نفسها التي تتكلم عنها دابة الأرض، وتبكِّت الناس؛ لأنهم لا يؤمنون بها، وهي الآيات في ملكوت السماوات، وهي الرؤيا والكشف.

این آیات در آفاق و در نفْس‌ها، همان‌هایی است که جنبنده‌ی زمین درباره‌ی آنها با مردم سخن می‌گوید و آنها را سرزنش می‌نماید؛ چرا که آنها به آن ایمان نمی‌آورند و اینها  همان نشانها در ملکوت آسمان‌ها هستند  که رؤیا و مکاشفه می‌باشند.

ولابد هنا أن نعرج قليلاً على الرؤيا لنعرف مدى أهميتها عند الله سبحانه وتعالى في القرآن، وعند الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) ، وعند آل بيته(علیهم السلام).

در اینجا باید قدری درموضوع رؤیا تأمّل کنیم تا به اهمیت بسیار آن در نظر خداوند سبحان و متعال در قرآن، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت آن حضرت  پِی ببریم.

ففي القرآن: الله سبحانه وتعالى يسمي الرؤيا (أحسن القصص)([324])، ويقص علينا رؤيا يوسف([325]) ويبيّن تحققها في أرض الواقع.

· در قرآن: خداوند سبحان و متعال، رؤیا را ﴿ برترین سرگذشت‌ها([326]) نام می‌نهد و رؤیای حضرت یوسف(علیه السلام)را بازگو می‌کند([327]) و تحقق آن را در زمین و در عالم واقع بیان می‌دارد.

ويقص علينا رؤيا السجين([328]) وتحققها في أرض الواقع المعاش، ويقص رؤيا فرعون الكافر([329]) واعتماد يوسف (علیه السلام) وهو نبي عليها وتأسيسه اقتصاد الدولة بناءً على هذه الرؤيا، ومن ثَّم تحققها في الواقع المعاش. ويقص علينا القرآن حال بلقيس ملكة سبأ، فهي تعرف أن سليمان نبي كريم بالرؤيا، فتصدق الرؤيا وتؤمن في النهاية: ﴿قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ﴾([330])، فمن أين عرفت أنه كتاب كريم إلا من الله وبالرؤيا. وهكذا كل أنبياء الله ورسله وأوليائه سبحانه وتعالى، لا تفارقهم الرؤيا، آية عظيمة من آيات الله، وطريق يكلمهم الله سبحانه به، فالرؤيا طلائع الوحي الإلهي.

همچنین رؤیای زندانیان([331]) و تحقق یافتن آن در زندگی واقعی روزمره را برای ما و نیز رؤیای فرعون کافر([332]) و اعتماد یوسف پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  بر این رؤیا رادر حالی که او یک پیامبر است‌ و اینکه اقتصاد حکومت را بر مبنای این رؤیا بنیان‌گذاری می‌کند بازگو می‌نماید، و بر این اساس تحقق یافتن آن در زندگی روزمره را تبیین می‌نماید. قرآن همچنین وضعیت بلقیس ملکه‌ی سبا را حکایت می‌نماید و اینکه او از طریق رؤیا درمی‌یابد که سلیمان پیامبری بزرگوار است و رؤیا را باور داشته و در پایان ایمان می‌آورد: ﴿ آن زن گفت: ای بزرگان، نامه‌ای گران‌قدر به سوی من افکنده شده).([333])

جز از طریق خدا و به وسیله‌ی رؤیا او از کجا دانست که این نامه‌ای گران‌مایه است؟ به این ترتیب هیچ گاه رؤیا از تمامی انبیای الهی، فرستادگان و اولیای خداوند سبحان و متعال جدا نبوده است. رؤیا نشانه‌ای عظیم از آیات خدا و راهی است که خداوند سبحان به وسیله‌ی آن با آنها سخن می‌گوید؛ آری، رؤیا سرآغاز وحی الهی است.

أما الرسول: فقد اهتم بالرؤيا أشد الاهتمام، حتى إنه كان كل يوم بعد صلاة الفجر يلتفت على أصحابه فيسألهم: (هل من مبشرات، هل من رؤيا)([334]). وفي يوم لا يخبره أحد من أصحابه برؤيا فيقول لهم: آنفاً كان عندي جبرائيل يقول: كيف نأتيهم ونريهم رؤيا والتفث في أظفارهم؟!

· اما پیامبر: برای رؤیا اهمیت بسیار زیادی قائل بود به گونه‌ای که هر روز پس از نماز صبح رو به اصحابش می‌کرد و از آنها می پرسید: )هل من مبشّرات؟ هل من رؤیا؟)([335]) (آیا بشارت‌دهنده‌هایی دارید؟ آیا رؤیایی دیده‌اید؟) و روزی که کسی از یارانش خبری از رؤیا به ایشان نمی‌داد، خطاب به آنها می‌فرمود: هم اکنون جبرئیل نزد من بود و می‌گفت: چگونه سراغ آنها برویم و به آنها رؤیا نشان دهیم، در حالی که چرک و آلودگی در ناخن‌های آنها است؟!

وقال (صلی الله علیه و آله و سلم): (من رآني فقد رآني فإن الشيطان لا يتمثل بي، ولا بأحد من أوصيائي)([336]). وقال، وقال، وقال في الرؤيا، راجع (دار السلام)([337]) وهو أربع مجلدات مليئة بالروايات التي تخص الرؤيا.

پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: (هر کس مرا در خواب ببیند مرا دیده است زیرا شیطان نه به شکل من و نه به صورت یا یکی از اوصیای من متمثّل نمی‌گردد)([338]) و درباره‌ی رؤیا می‌فرمود و می‌فرمود و می‌فرمود.... به کتاب دارالسلام که چهار جلد است و مملو از روایات مربوط به رؤیا است مراجعه نمایید.([339])

كما أقر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) الرؤيا كطريق هداية وإيمان، فأقر إيمان خالد بن سعيد بن العاص الأموي لرؤيا رآها به (صلی الله علیه و آله و سلم)([340])، وأقرّ رؤيا يهودي رأى نبي الله موسى (علیه السلام) وأخبره أن الحق مع محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)([341]). وأقر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أن الرؤيا حق من الله وكلام تكلم به الرب سبحانه عند عبده([342]).

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رؤیا را به عنوان راه هدایت و ایمان تأیید فرموده است. آن حضرت ایمان خالد بن سعید بن العاص اموی را به خاطر رؤیایی که درباره‌ی آن حضرت دیده بود،([343]) و رؤیای یک یهودی که پیامبر خدا موسی(علیه السلام)را در خواب دیده بود و به او خبر داده بود که حق با حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است تأیید نمود([344]) و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تأیید فرمود که رؤیا حقی از جانب خداوند است و کلامی است که پروردگار سبحان به وسیله‌ی آن با بنده‌اش سخن می‌گوید.([345])

أما أهل البيت (علیهم السلام)  فقد ورد عنهم: (من رآنا فقد رآنا فان الشيطان لا يتمثل بنا)([346]). وورد عنهم(علیهم السلام): إن الرؤيا في آخر الليل لا تكذب ولا تختلف([347])، وإنّ الرؤيا في آخر الزمان لا تكذب([348])، وفي آخر الزمان يبقى رأي المؤمن ورؤياه([349]).

· اما اهل بیت(علیهم السلام)از آنها روایت شده:(هر کس ما را در خواب ببیند ما را دیده زیرا شیطان شبیه ما نمی‌شود).([350]) از آنها روایت شده است که رؤیا در آخر شب تکذیب نمی‌شود و محقق می‌گردد؛([351]) و اینکه در آخرالزمان رؤیا تکذیب نمی‌شود؛([352]) و در آخرالزمان دیدن مؤمن و رؤیایش باقی می‌ماند.([353])

وأقرّ الإمام الحسين (علیه السلام) إيمان وهب النصراني لرؤيا رآها بعيسى (علیه السلام)، وأقر الإمام الرضا (علیه السلام) إيمان بعض الواقفية لرؤيا رآها، فقد آتاه أبو الحسن الرضا (علیه السلام) في الرؤيا، وقال له: والله لترجعن إلى الحق ([354]).

امام حسین(علیه السلام)ایمان وهب نصرانی را به خاطر رؤیایی که درباره‌ی حضرت عیسی(علیه السلام) دیده بود تأیید فرمود. امام رضا(علیه السلام)نیز ایمان یکی از واقفیّه را به خاطر رؤیایی که دیده بود پذیرفت. آن شخص در خواب دید که امام رضا(علیه السلام) آمده و فرمود: به خدا سوگند تو به سوی حق بازخواهی گشت.([355])

وإذا أردنا التفصيل فإن الأمر يطول، ولكن ماذا تفعل لمن ينكر عليك الشمس في رابعة النهار وكيف تحتج على من يقول هذا منتصف الليل عند الزوال. وما لنا إلا أن نقول: إنا لله وإنا إليه راجعون، ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم، وسيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.

اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم، مطلب به درازا می‌کشد؛ ولی با کسی که خورشید را در وسط روز انکار می‌کند چه می‌توان کرد و برای کسی که در هنگام ظهر می‌گوید اکنون نیمه شب است چطور می‌توان استدلال نمود؟! چاره‌ای نداریم جز آنکه بگوییم: (إنا لله وإنا إليه راجعون، و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم، وسیعلم الذین ظلموا آل محمد ای منقلب ینقلبون) (همه از خداییم و به سوی خدا بازمی‌گردیم، و هیچ حرکت و هیچ نیرویی نیست مگر توسط خداوند والای بزرگوار، و کسانی که در حق آل محمد ستم کردند، به زودی خواهند دانست که به چه بازگشت‌گاهی بازخواند گشت).

قال تعالى: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ * أَلا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ﴾([356]).

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ آيات و نشانه‌های خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نمایان خواهیم ساخت تا برايشان آشکار شود که او حق است. آيا اينکه پروردگار تو بر هر چیزی گواه است، کافی نيست؟ * بدانید که آنها از ديدار پروردگارشان در ترديدند. بدانید که او بر هر چيزی احاطه دارد).([357])

فهذا إنكارهم للرؤيا وهي من الآيات الأنفسية، إنما لسبب أنهم في مرية من لقاء ربهم. والحمد لله وحده.

اینکه آنها رؤیا را که یکی از آیات و نشانه‌های انفُسی (درونی) است انکار می‌کنند، فقط به این سبب است که از دیدار پروردگارشان در تردید می‌باشند؛ و الحمد لله وحده.

******

پرسش ۱۴۶: حق تعالی می‌فرماید: ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ماذا أُجِبْتُمْ

سؤال/ ۱۴۶: ما معنى قوله تعالى: ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لا عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ﴾([358]) ؟

معنای این سخن حق تعالی چیست: ﴿ روزی که خدا فرستادگان را گِرد آورد و بپرسد که دعوت شما را چگونه پاسخ دادند؟ گويند: ما را هيچ دانشی نيست، که دانا به غيب تو هستی).([359])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

عن بريد الكناسي، قال: سألت أبا جعفر (علیه السلام) عن قول الله عز وجل: ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لا عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ﴾، فقال (علیه السلام): (إن لهذا تأويلاً يقول ماذا أجبتم في أوصياءكم الذين خلفتموهم على أممكم، قال: فيقولون لا علم لنا بما فعلوا من بعدنا)([360]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

از برید بن کناسی روایت شده است: از ابا جعفر(علیه السلام)درباره‌ی سخن خداوند عزّوجل ﴿روزی که خدا فرستادگان را گرد آورد و بپرسد که دعوت شما را چگونه پاسخ دادند؟ گويند: ما را هيچ دانشی نيست، که دانا به غيب تو هستی سوال کردم. ایشان(علیه السلام)پاسخ داد: (این آیه را تأویلی است؛ می‌فرماید چگونه اوصیای شما که پس از خود باقی گذاشتید را اجابت کردند؟ پاسخ می‌دهند ما بر آنچه پس از ما انجام دادند، علمی نداریم).([361])

******

پرسش ۱۴۷:آیا تمام قرآن از طریق جبرئیل (علیه السلام)نازل شده است؟

سؤال/ ۱۴۷: يقول السيد كمال الحيدري: (إن عدداً من الآيات القرآنية لم تنـزل على الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم)  عن طريق جبرائيل (علیه السلام)، لعدم استطاعة جبرائيل (علیه السلام) أن يتحمل ثقل هذه الآيات الكريمة، وقد أخذها الرسول الأعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)  مباشرة من الله سبحانه وتعالى في المعراج عندما تركه جبرائيل (علیه السلام) عند سدرة المنتهى).

فهل هذا صحيح جزاكم الله خيراً؟ أبو مريم.

سید کمال حیدری می‌گوید: «برخی از آیات قرآن، از طریق جبرئیل(علیه السلام)بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل نشده است؛ زیرا جبرئیل(علیه السلام) طاقت تحمّل سنگینی این آیات کریم را نداشته و پیامبر اعظم این آیات را به طور مستقیم از خداوند سبحان و متعال در معراج هنگامی که جبرئیل(علیه السلام)آن حضرت را در سدرة المنتهی ترک کرد گرفته است».

آیا این مطلب صحیح است؟! خداوند پاداش نیکو به شما عطا فرماید!

  ابو مریم.

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

القرآن هو الحجاب الذي يخفق بين الله سبحانه وتعالى وبين محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، وفي مرتبة معرفة محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  للقرآن يكون محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  هو هذا الحجاب، فيكون هو القرآن، فيخفق بين فناء في الذات الإلهية فلا يبقى إلا الله الواحد القهار، وبين عودة الأنا والإنسانية، فيكون محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  المخلوق الأول ﴿قُلْ إِنْ كَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ﴾([362])، وفي هذه المرتبة لا يعرف القرآن إلا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، ولا يعرفه حتى أفضل الخلق من بعده، وهم علي وفاطمة والأئمة (صلی الله علیه و آله و سلم)  والمهديون والأنبياء والمرسلون فضلاً عن ملائكة الله المقربين، وجبرائيل (علیه السلام) منهم.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

قرآن، همان حجابی است که میان خداوند سبحان و متعال و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در نوسان است و در مرتبه‌ی شناخت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به قرآن، آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) خودش حجاب می‌شود و او خود، قرآن می‌باشد و میان فنا در ذات الهی که چیزی باقی نمی‌ماند جز خدای واحد قهّار‌ و حالت بازگشت به من و انسانیّت، در نوسان است. پس حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مخلوق اول می‌باشد: ﴿ بگو: اگر خدای رحمان را فرزندی می‌بود، من نخستين پرستندگان می‌بودم).([363])در این جایگاه و مرتبه کسی جز حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن را نمی‌شناسد حتی برترین خلق پس از او یعنی علی(علیه السلام)، فاطمه (علیها السلام) و ائمه(علیهم السلام)، مهدیّین(علیهم السلام)، پیامبران(علیهم السلام) و مرسلین! چه برسد به فرشتگان مقرّب الهی که جبرئیل(علیه السلام)از جمله‌ی آنها می‌باشد.

فجبرائيل (علیه السلام) ليس له طاقة على معرفة أو تحصيل آيات القرآن في هذه المرتبة بل وحتى دون هذه المرتبة، حتى تصل النوبة في التنـزل والتجلي إليه وإلى ملائكة الله المقربين (علیه السلام)، فيعلمون من القرآن ما شاء الله لهم أن يعلموا، لما أظهره وجلاّه في عوالمهم (علیهم السلام)، وهو في تلك العوالم نور كلي في السماء السابعة، ومثال تفصيلي في السماوات الستة.

بنابراین جبرئیل (علیه السلام)در این جایگاه و حتی در پایین‌تر از آن، تاب و تحمّل شناخت یا به دست آوردن آیات قرآنی را ندارد؛ تا اینکه نوبت به نازل کردن و تجلّی آیات به او و فرشتگان مقرّب الهی برسد؛ که در این صورت آنچه خداوند در عوالمشان از آنچه آشکار و ظاهر نموده، برای آنها اراده فرموده تا بدانند، از قرآن خواهند دانست؛ که در این عوالم، قرآن، نور کلی در آسمان هفتم و مثال تفصیلی در آسمان‌های شش‌گانه می‌باشد.

والقرآن الذي بين أيدينا هو ألفاظ تقرب ذلك النور، والمثال بالمعنى الذي تدل عليه هذه الألفاظ، والأرواح الكافرة وغير الموقنة لا تستطيع أن تنطق بحرف واحد من القرآن.

قرآنی که در دسترس ما هست، الفاظی است که نزدیک آن نور می‌باشد و مثالی است از معنایی که این الفاظ بر آن دلالت دارد، و ارواح کافر و فاقد یقین نمی‌توانند حتی به یک حرف از قرآن تکلّم کنند.

بلى، ألسنة بعض الناس تصوت بهذه الحروف القرآنية في هذا العالم وإن كانوا كافرين في الحقيقة، ولكن أرواحهم غير قادرة على النطق به، وكذلك الجن الكافر غير قادرين حتى على التصويت بحروفه في هذا العالم؛ لأن أجسادهم لطيفة وقريبة من أرواحهم، قال تعالى: ﴿وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ * وَمَا يَنْبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ * إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ﴾([364]).

آری، زبان برخی مردمان این حروف قرآنی را در این عالم ادا می‌کند هر چند در حقیقت کافر باشند ولی ارواح آنها قادر به نطق و سخن گفتن به این الفاظ قرآن نیست. به همین صورت جنّیان کافر حتی نمی‌توانند در این عالم به حروف قرآن آواز دهند؛ چرا که اجساد آنها لطیف و نزدیک به ارواح شان می‌باشد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و اين قرآن را شياطين نازل نکرده‌اند * آنان نه در خورِ اين کارند و نه توان آن دارند * شياطين از شنيدن (وحی) معزول داشته شده‌اند).([365])

 وقال تعالى: ﴿لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾([366])، أي إنّ أرواحهم لا تنطق بحروفه.

و نیز می‌فرماید: ﴿ که جز پاکان بر آن دست نیازند یعنی ارواح آنها به حروف قرآن گویا نیست.

أما جبرائيل (علیه السلام) فقادر بقدرة الله سبحانه وتعالى أن ينطق بحروف القرآن، وينقلها لمحمد(صلی الله علیه و آله و سلم) في هذا العالم، أي لروح محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  المدبرة لجسد محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  في هذا العالم.

اما جبرئیل(علیه السلام)به قدرت خداوند سبحان و متعال این توانایی را دارد که به حروف قرآن نطق کند و آنها را در این عالم به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) منتقل نماید؛ یعنی به روح حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) که در این عالم بدن آن حضرت را تدبیر می‌کند.

أما حقيقة القرآن التي بيّنتها في بداية الكلام فجبرائيل (علیه السلام) غير قادر على تحمّلها، بل إن محمداً (صلی الله علیه و آله و سلم)  يأخذها من الله سبحانه وتعالى.

اما در مورد حقیقتِ قرآن که در ابتدای سخن به آن اشاره نمودم، جبرئیل(علیه السلام) قادر به تحمّل آن نیست؛ بلکه این حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است که آن را از خداوند سبحان و متعال برمی‌گیرد.

بقي أن تعرف أن جبرائيل (علیه السلام) ينقل القرآن من محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  في الملأ الأعلى إلى محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  في هذا العالم، فالذي يتلقّى القرآن من الله سبحانه وتعالى هو محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  فقط، بل هو المتلقي لجميع الكتب السماوية والرسالات من الله، وجبرائيل (علیه السلام) يأخذ عنه وينقل.

آنچه باقی می‌ماند این است که بدانی جبرئیل (علیه السلام)قرآن را از حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در ملأ اعلی به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در این عالم منتقل می‌کند؛ پس کسی که قرآن را از خداوند سبحان و متعال دریافت می‌دارد فقط حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است و حتی آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) تمام کتاب‌های آسمانی و رسالت‌ها را از خدا دریافت می‌کند و جبرئیل(علیه السلام)از آن حضرت دریافت و منتقل می‌نماید.

ولتتوضح لك الصورة أكثر أضرب هذا المثال: مثل جبرائيل (علیه السلام) كالخلية العصبية التي تنقل الإشارات النورية الكهربائية من الدماغ إلى باقي أعضاء جسم الإنسان كالأرجل، ومحمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  هو جسم الإنسان. فمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  هو الخلق، وهو الكون، وهو كل العوالم المخلوقة، فمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  هو الألف والياء، وهو الأول والآخر، وهو الظاهر والباطن في الخلق، وتعالى الله سبحانه رب العالمين.

برای اینکه مطلب برای شما بیش‌تر روشن شود مثالی می زنم: مَثَل جبرئیل(علیه السلام)مانند یک سلول عصبی است که سیگنال‌های نوری و الکترونیکی را از مغز به دیگر اعضای بدن انسان مانند پاها می‌رساند و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) همانند بدن انسان می‌باشد. پس آن حضرت همان خلق، و همان هستی، و او تمام عوالم مخلوق می‌باشد. حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) الف و یا است، او اول و آخر است و او ظاهر و باطن در خلق است؛ و تعالی الله سبحانه رب العالمین.

أرجو أن تكون قد عرفت مما تقدم: أنّ جبرائيل (علیه السلام) ينقل القـرآن من الله سبحانه إلى محمـد (صلی الله علیه و آله و سلم)  بواسطة محمد، وإن جبرائيل (علیه السلام) لم ينقل حقيقة القرآن التامة عند محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  من الله لمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، بل إن محمداً (صلی الله علیه و آله و سلم)  أخذها من الله سبحانه وتعالى. وأنّ جبرائيل نقل كل القرآن الموجود بين أيديكم من الله لمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، ولا توجد آية في القرآن إلا وجبرائيل (علیه السلام) ناقلها لمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم). وفي القرآن آية دالة على أن ناقله كله هو جبرائيل (علیه السلام)، قال تعالى: ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ * مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ * وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ * وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ * وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ * وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ * فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ * إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ﴾([367])، ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ﴾ ، أي إنّ القرآن، والرسول الكريم هو جبرائيل (علیه السلام).

امیدوارم از آنچه گذشت دریافته باشی که: جبرئیل(علیه السلام)به واسطه‌ی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن را از خداوند سبحان به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) منتقل می‌سازد و جبرئیل(علیه السلام)حقیقت تمام و کمال قرآنِ نزد حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را از خداوند به آن حضرت نمی‌برد؛ بلکه محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را از خداوند سبحان و متعال دریافت کرده است؛ و اینکه جبرئیل(علیه السلام)تمام قرآن موجود در دسترس شما را از خدا برای حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نموده است و در قرآن آیه‌ای وجود ندارد مگر آنکه جبرئیل آن را برای حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده باشد. در قرآن آیه‌ای هست که نشان می‌دهد ناقل تمام آن جبرئیل(علیه السلام)می‌باشد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿که اين سخنِ فرستاده‌ای بزرگوار است * نيرومند، در نزد خداوند عرش، صاحب مکانت * مُطاع و امين است * و يار شما ديوانه نيست * هر آينه او را در افق روشن ديده است * و آنچه را از غيب به او گويند دريغ نمی‌دارد * و آن سخن، سخن شيطان رجيم نيست * پس به کجا می‌رويد؟ * اين کتاب چیزی نیست جز پندی برای جهانيان).([368])  ﴿ که اين سخن فرستاده‌ای بزرگوار است ؛ یعنی قرآن، و فرستاده‌ی بزرگوار، جبرئیل(علیه السلام)می‌باشد.

******

پرسش ۱۴۸: دلیل قرآنی بر حرمت امامت زن.

سؤال/ ۱۴۸: ما هو الدليل القرآني الذي ينص على حرمة إمامة المرأة، سواء كان المصلون رجالاً، أم نساءً، أم مختلط؟

دلیل قرآنی که حرمت امامت زن را تصریح می‌کند چیست؟ خواه نمازگزاران مرد، زن یا مختلط باشند.

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

تجوز إمامة المرأة للمصلين إذا كانوا نساء فقط، أما إمامة المرأة للمصلين إذا كانوا رجالاً فلا تجوز ، وكذلك إذا كان المأمومون رجالاً ونساء، قال تعالى: ﴿وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾([369])، والدرجة هي: (الإمامة العامة)، وكذلك الخاصة في الصلاة سواء كانت صلاة جمعة أو جماعة أو عيد أو آيات أو غيرها.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

امامت زن فقط هنگامی جایز است که نمازگزاران فقط زن باشند، و امامت زن برای نمازگزارن مرد جایز نیست؛ و به همین صورت اگر مأموم‌ها زن و مرد باشند. حق تعالی می‌فرماید: (مردان را بر زنان مرتبتی است ([370]) ؛ «مرتبت» یعنی «امامت عامّه» و نیز خاصّه در نماز؛ خواه نماز جمعه، جماعت ، عید، آیات و یا سایر موارد باشد.

******

پرسش ۱۴۹: حق تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ

سؤال/ ۱۴۹: ما معنى الآيات: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيراً * إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلا يَهْتَدُونَ سَبِيلاً * فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوّاً غَفُوراً﴾([371]) ؟

معنای این آیات چیست؟ ﴿کسانی هستند که فرشتگان جانشان را می‌ستانند در حالی که بر خويشتن ستم کرده بودند، از آنها می‌پرسند: در چه کاری بوديد؟ گويند: ما در روی زمين مردمی بوديم مستضعف و زبون‌گشته. گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنيد؟ مأوی و جایگاه اينان جهنم است و چه بد سرانجامی است * مگر مردان و زنان و کودکان ناتوانی که هيچ چاره‌ای نيابند و به هيچ جا راه نبرند * باشد که خدا عفوشان کند که خداوند عفو کننده و آمرزنده است).([372])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيراً﴾([373]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

﴿کسانی هستند که فرشتگان جانشان را می‌ستانند در حالی که بر خويشتن ستم کرده بودند، از آنها می‌پرسند: در چه کاری بوديد؟ گويند: ما در روی زمين مردمی بوديم مستضعف و زبون‌گشته. گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنيد؟ مأوی و جایگاه اينان جهنم است و چه بد سرانجامی است).([374])

﴿ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ﴾؛ لعدم العمل مع ولي الله، فهؤلاء يظهرون الإيمان بولي الله ويدعون الإيمان بالولاية، ولكنهم يقصرون بالعمل بدون عذر حقيقي، إلا النفاق الذي استبطنته قلوبهم، ويقولون إنهم ﴿مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ﴾، ولكن استضعافهم غير حقيقي، وإنما جعلوا أنفسهم مستضعفين بحب الدنيا والركون إليها، وحب الحياة والخوف من الموت، فلو كان إيمانهم حقيقياً لأقدموا على العمل مع ولي الله وإن تعرضوا للمخاطر.

﴿ در حالی که بر خويشتن ستم کرده بودند : به دلیل عمل نکردن همراه با ولیّ خدا. اینها ایمان به ولیّ خدا را اظهار می‌کنند و ادعای ایمان به ولایت دارند ولی بدون عذر واقعی، در عمل کوتاهی می‌ورزند و این فقط به خاطر نفاقی است که دل‌هاشان در خود نهفته دارند و آنها اینگونه می‌گویند که ما ﴿ ما در روی زمين مردمی مستضعف و زبون‌گشته   هستیم؛ ولی استضعاف آنها واقعی نیست، بلکه آنها با حُب دنیا و تمایل به آن، و نیز حُب زندگی و ترس از مرگ، خود را زبون و مستضعف نموده‌اند؛ چرا که اگر ایمان آنها واقعی می‌بود، اقدام به عمل همراه با ولیّ خدا می‌کردند؛ حتی اگر در معرض خطرات قرار می‌گرفتند.

﴿أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً﴾: ولي الله هو أرض الله الواسعة ([375]) وعلمه واسع. ﴿فَتُهَاجِرُوا فِيهَا﴾: فتهاجروا إلى الله في ولي الله.

﴿ زمين خدا پهناور است : ولیّ خدا و دانش فراگیر او همان زمین پهناور خداوند است.([376]) ﴿ که در آن مهاجرت کنيد : تا به سوی خدا در ولیّ خدا مهاجرت کنید.

﴿إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلا يَهْتَدُونَ سَبِيلاً﴾ أي لا يستطيعون الاحتيال للخلاص من السجن الدنيوي، ولا يهتدون إلى طريقٍ للعمل مع ولي الله، وهؤلاء غلبتهم الظروف. فالرجل المعوق أو المرأة أو الصبي لا يستطيعون مواكبة مسيرة العمل، بسبب ظروفهم الخاصة، فهم يؤمنون بولي الله، ولكنهم يتركون العمل ونصرة ولي الله. وهؤلاء أيضاً عذرهم غير مقبول؛ لأن بإمكان كل منهم العمل بما يستطيع، أما إلقاء الحبل على الغارب فهو تقصير مع ولي الله، وبالتالي تقصير فيما أمرهم به الله.

﴿ مگر مردان و زنان و کودکان ناتوانی که هيچ چاره‌ای نيابند و به هيچ جا راه نبرند : یعنی کسانی که توانایی آن را ندارند که برای خلاص شدن از زندان دنیوی چاره‌ای بیندیشند و به هیچ راهی برای سعی و تلاش همراه با ولیّ خدا هدایت نمی‌شوند؛ اینان گرفتار شرایط شده‌اند. مَردِ از کار افتاده یا زن یا کودک به دلیل شرایط ویژه‌‌ای که دارند نمی‌توانند در مسیر عمل گام بردارند. آنها به ولیّ خدا ایمان می‌آورند اما کار با ولیّ خدا و یاری رسانیدن به او را ترک می‌گویند. عذر اینها نیز پذیرفتنی نیست؛ چرا که هر یک از آنها می‌تواند به مقداری که در توان دارد انجام وظیفه نماید، اما اینکه کسی «افسار را بر پشت کوهان بیندازد» (یعنی کار و تلاش را رها کند)، کوتاهی با ولیّ خداوند و در نتیجه کوتاهی در آنچه خداوند به آن امر فرموده است، می‌باشد.

﴿فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوّاً غَفُوراً:

﴿فَأُولَئِكَ عَسَی ﴾: فهم مستحقون للعقاب، والعفو والمغفرة لمن لم يشرك منهم، فهم على الولاية ولكنهم لا يعملون، فالمغفرة لمن يقصر في العمل، وأما ترك الولاية لولي الله أو تولي غيره فهي شرك والشرك لا يغتفر.

﴿ باشد که خدا عفوشان کند که خداوند عفو کننده و آمرزنده است).

﴿ باشد که....): آنها مستحق عقاب هستند و عفو و آمرزش از برای کسانی از آنها است که مشرک نگشته‌اند. آنها بر ولایت‌اند ولی وظیفه‌شان را به انجام نرسانیده‌اند. پس آمرزش برای کسی است که در انجام وظیفه کوتاهی کرده است. اما ترک گفتن ولایت ولیّ خدا یا پذیرفتن ولایت غیرِ او، شرک است و شرک آمرزیده نمی‌شود.

﴿وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَماً كَثِيراً وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْـرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً﴾([377]).

﴿وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ: ولي الله هو سبيل الله ([378])، فمن يهاجر فيه إلى الله يجد سعة وعطاءً عظيماً، ويعطيه الله كما أعطى الأنبياء والمرسلين(علیهم السلام)، كمالك الأشتر كان على بعد مئات الكيلو مترات عن علي بن أبي طالب (علیه السلام)، ثم يجلس في الليل يبكي فيسأله أصحابه، فيقول: أبكي لأني أسمع مناجاة علي (علیه السلام)، فقد فُتح لمالك في ملكوت السماوات كما فُتح للأنبياء والمرسلين.

﴿آن کس که در راه خدا مهاجرت کند، روی زمين برخورداری‌های بسيار و گشايش‌ها خواهد يافت و هر کس که از خانه‌ی خويش بيرون آيد تا به سوی خدا و رسولش مهاجرت کند و آنگاه مرگ او را دريابد، مزدش بر عهده‌ی خداوند است، و خداوند آمرزنده و مهربان است).([379])

﴿ آن کس که در راه خدا مهاجرت کند): ولیّ خدا همان سبیل خدا است؛ کسی که با او به سوی خدا مهاجرت کند، گشایش و عطایی عظیم می‌یابد، و خداوند به او همچون پیامبران(علیهم السلام) و فرستادگان عطا می‌فرماید؛ همانند مالک اشتر که صدها کیلومتر دورتر از علی بن ابی طالب(علیه السلام)بود ولی شبانگاه می‌نشست و گریه می‌کرد یارانش از او علت را می‌پرسیدند و او می‌گفت: می‌گریم زیرا مناجات علی(علیه السلام)را می‌شنوم. آری، برای مالک در ملکوت آسمان‌ها گشوده شد، همان طور که برای انبیا و مرسلین گشوده شده بود.

﴿وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ﴾ بيته: جسمه، أي من يخرج من جسمه، فالموت نوعان:

﴿ و هر کس که از خانه‌ی خويش بيرون آيد): خانه‌اش یعنی جسمش؛ یعنی کسی که از جسمش خارج شود. مرگ بر دو نوع است:

1- (نوع مذموم) وهو جعل الجسد تابوتاً للروح بإتباع الهوى وعبادة الأنا وحب الدنيا وموالاة عدو الله ومعادة ولي الله وتقمص مقامه كما يفعل العلماء غير العاملين، قال أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (علیه السلام): (وآخر قد تسمى عالماً وليس به، فاقتبس جهائل من جهال، وأضاليل من ضلال. ونصب للناس شركاً من حبائل غرور وقول زور، قد حمل الكتاب على آرائه، وعطف الحق على أهوائه، يؤمن من العظائم، ويهون كبير الجرائم، يقول أقف عند الشبهات وفيها وقع، وأعتزل البدع وبينها اضطجع، فالصورة صورة إنسان والقلب قلب حيوان، لا يعرف باب الهدى فيتبعه، ولا باب العمى فيصد عنه، فذلك ميت الأحياء. فأين تذهبون، وأنى تؤفكون، والأعلام قائمة، والآيات واضحة، والمنار منصوبة. فأين يتاه بكم، بل كيف تعمهون وبينكم عترة نبيكم وهم أزمة الحق، وأعلام الدين، وألسنة الصدق، فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن، وردوهم ورود الهيم العطاش.

1- نوع ناپسند و مذمومِ مرگ؛ مرگی است که در آن، با پیروی از هوا و هوس، پرستش من، عشق به دنیا، دوستی با دشمن خدا و دشمنی با ولیّ خدا و به خود بستن مقام او ـ‌همان گونه که علمای بی‌عمل چنین می‌کنند بدن را تابوت روح می‌گرداند. امیر المؤمنین علی بن ابی‌ طالب(علیه السلام)می‌فرماید:

و ديگرى كه او را عالِم (دانشمند) نامند امّا از دانش بى‌‏بهره است، دسته‌ای از نادانى‌ها را از جمعى نادان فرا گرفته، و مطالب گمراه كننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته، دام‏‌هايى از طناب‏‌هاى غرور و گفته‏‌هاى دروغين بر سر راه مردم افكنده، قرآن را بر اميال و خواسته‌‏هاى خود تطبيق مى‌دهد، و حق را به هوس‏هاى خود تفسير مى‌‏كند.مردم را از گناهان بزرگ ايمن مى‌سازد، و جرایم بزرگ را سبُک جلوه مى‌دهد. ادّعا مى‌‏كند از ارتكاب به شُبهات پرهيز دارد امّا در آنها غوطه مى‌‏خورد. مى‌گويد از بدعت‏ها دورم، ولى در آنها غرقه گشته است. چهره‌ی ظاهر او چهره‌ی انسان، و قلبش قلب حيوان درنده است، راه هدايت را نمى‌شناسد كه از آن سو برود، و راه خطا و باطل را نمى‌‏داند كه از آن بپرهيزد، پس مرده‌اى است در ميان زندگان. به كجا مى‌رويد؟! چرا از حق منحرف مى‌‏شويد؟! پرچم‌‏هاى حق برافراشته و نشانه‌‏هاى آن آشكار است. با اينكه چراغ‌هاى هدايت روشنگر راهند، همچون گمراهان به كجا مى‌رويد؟! چرا سرگردانيد در حالى كه عترت پيامبر شما در ميان شما است؟! در حالی که آنها زمامداران حق و يقين‌اند! پيشوايان دين، زبان‏هاى راستى و راستگويان‌اند! پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد و همانند تشنگانى كه به سوى آب شتابانند، به سويشان هجوم بريد.

أيها الناس خذوها عن خاتم النبيين(صلی الله علیه و آله و سلم)  إنه يموت من مات منا وليس بميت، ويبلى من بلي منا وليس ببال، فلا تقولوا بما لا تعرفون، فإن أكثر الحق فيما تنكرون، واعذروا من لا حجة لكم عليه، وأنا هو. ألم أعمل فيكم بالثقل الأكبر، وأترك فيكم الثقل الأصغر، وركزت فيكم راية الإيمان، ووقفتكم على حدود الحلال والحرام، وألبستكم العافية من عدلي، وفرشتكم المعروف من قولي وفعلي، وأريتكم كرائم الأخلاق من نفسي، فلا تستعملوا الرأي فيما لا يدرك قعره البصر، ولا تتغلغل إليه الفكر (منها) حتى يظن الظان أن الدنيا معقولة على بني أمية تمنحهم درها، وتوردهم صفوها، ولا يرفع عن هذه الأمة سوطها ولا سيفها، وكذب الظان لذلك، بل هي مجة من لذيذ العيش يتطعمونها برهة ثم يلفظونها جملة)([380]).

ای مردم از خاتم النبیین(صلی الله علیه و آله و سلم) عبرت گیرید و بدانید که می‌میرد آنکه از ما بمیرد اما مرده نیست، و فرسوده خواهد شد آنکه از ما فرسوده شود در حالی که فرسوده نیست، پس آنچه را نمی‌دانید بر زبان نرانید؛ چرا که بیشتر حق در آن چیزی است که شما نمی‌شناسید و بر آنکه حجتی ندارید معذور بدارید و آن شخص، من هستم. مگر من در ميان شما براساس ثِقل اكبر (قرآن) عمل نكردم و ثِقل اصغر (عترت پیامبر) را در ميان شما باقى نگذاردم؟! مگر من پرچم ايمان را در بين شما استوار نساختم و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهيتان ندادم؟! مگر پيراهن عافيت را با عدل خود بر اندام شما نپوشانیدم و نيكى‌‏ها را با اعمال و گفتار خود در ميان شما رواج ندادم و ملكات اخلاق انسانى را به شما نشان ندادم؟! پس وهم و گمان خود را در آنجا كه چشم دل ژرفایش را مشاهده نمى‌كند، و فكرتان توانايى تاختن در آن را ندارد، به كار نگيريد، تا آنكه برخى از شما گمان مى‌‏برند كه دنيا به كام بنى اميّه شد، و همه‌ی خوبى‏ ها را افزون به آنها سپرده و آنها را از سرچشمه‌ی خود سيراب كرده، و تازيانه و شمشيرشان از سر اين امّت كنار نخواهد رفت. كسانى كه چنين مى‌انديشند دروغ‌گویند؛ چرا که سهم بنى اميّه تنها جرعه‏اى از زندگى لذّت بخش است كه مدّتى آن را مى‏مكند سپس همه‌ی آنچه را كه نوشيدند بيرون مى ‏ريزند.([381])

2- (نوع ممدوح) وهو الارتقاء بالروح عن الجسد، قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): (من أراد أن ينظر إلى ميت يسير على الأرض فلينظر إلى علي بن أبي طالب (علیه السلام))، وقال (علیه السلام): (إنما كنت جاراً جاوركم بدني أياماً)([382])، أي إنّ روحه معلقة بالملأ الأعلى، بل إن من يموت بهذا الموت الممدوح حيٌ وإن مات بدنه، وقد مرَّ في كلام أمير المؤمنين (علیه السلام) قول الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم): (أيها الناس خذوها عن خاتم النبيين (صلی الله علیه و آله و سلم)  إنه يموت من مات منا وليس بميت ويبلى من بلي منا وليس ببال فلا تقولوا بما لا تعرفون. فإن أكثر الحق فيما تنكرون واعذروا من لا حجة لكم عليه).

2- نوع ممدوح و پسندیده‌ی مرگ؛ که همان ارتقای روح از جسد می‌باشد. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: )هر کس بخواهد به مرده‌ای که بر زمین راه می‌روند بنگرد، به علی بن ابی طالب (علیه السلام)نگاه کند) حضرت علی(علیه السلام)نیز فرمود: )إنّما کنت جاراً جاورکم بدني اياماً)([383]) (من فقط همسایه‌ای بودم، که چند روزی بدنم در کنار شما زیست)؛ یعنی روح او به ملأ اعلی تعلّق داشت. آری کسی که با این مرگِ پسندیده می‌میرد، زنده است حتی اگر جسمش مرده باشد. سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در کلام امیر المؤمنین(علیه السلام)چنین می‌گوید: «ای مردم از خاتم النبیین(صلی الله علیه و آله و سلم) عبرت گیرید و بدانید که می‌میرد آنکه از ما بمیرد اما مرده نیست، و فرسوده خواهد شد آنکه از ما فرسوده شود در حالی که فرسوده نیست، پس آنچه را نمی‌دانید بر زبان نرانید؛ چرا که بیش‌تر حق در آن چیزی است که شما نمی‌شناسید و بر آنکه حجتی ندارید معذور بدارید».

﴿ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ﴾: أي إنّ روحه هاجرت إلى الله وتركت جسمه، هاجرت في أرض الله الواسعة، وهاجرت في سبيل الله، أو قل  هاجرت في ولي الله إلى الله.

﴿ آنگاه مرگ او را دريابد) : یعنی روح او به سوی خدا مهاجرت کند و بدنش را ترک نماید؛ روح او در زمین پهناور خدا مهاجرت نماید و در راه خدا هجرت کند یا می‌توان گفت: با ولیّ خدا به سوی خدا مهاجرت کرده است.

﴿فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ﴾؛ لأنه هاجر إلى الله، فأجره على من هاجر له.

﴿ مزدش بر عهده‌ی خداوند است ؛ چرا که او به سوی خدا هجرت کرده، پس پاداشش با کسی است که به سویش مهاجرت کرده است.

******

پرسش ۱۵۰: آیه‌ی ﴿قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ

سؤال/ ۱۵۰: قال تعالى: ﴿قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾([384]). وقال تعالى: ﴿يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾([385]).

فالآية الأولى تعد بمغفرة جميع الذنوب ، والثانية ببعض الذنوب ، فكيف الجمع بين الاثنين ؟

خدای متعال می‌فرماید:(بگو: ای بندگان من که به زيان خويش اسراف کرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد زيرا خدا همه‌ی گناهان را می‌آمرزد؛ او آمرزنده و مهربان است([386]) ، و نیز می‌فرماید:﴿ ای قوم ما، اين دعوت‌کننده‌ی به خدا را پاسخ گوييد و به او ايمان بياوريد تا خدا از گناهانتان بيامرزد و شما را از عذابی دردآور در امان دارد).([387]) آیه‌ی اول وعده‌ی غفران همه‌ی گناهان را می‌دهد و دومی، برخی گناهان را. چطور می‌توان این دو آیه را با یکدیگر جمع کرد؟

الجواب : بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

الذنوب بينكم وبين العباد لا تغتفر، إلا بإعادة الحقوق إلى أصحابها، وتحصيل براءة الذمة منهم، هذا قانون عام ﴿يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ﴾، أي يغفر الله الذنوب التي بينكم وبينه، أما الذنوب مع العباد فلابد من تحصيل براءة الذمة، وإعادة الحقوق لأصحابها، وفي دعاء يوم الاثنين للإمام زين العابدين (علیه السلام): ( وأسألك في مظالم عبادك عندي، فأيما عبد من عبيدك، أو أمَة من إمائك كانت له قبلي مظلمة ظلمتها إياه في نفسه أو في عرضه أو في ماله أو في أهله وولده، أو غيبة اغتبته بها، أو تحامل عليه بميل أو هوى، أو أنفة أو حمية أو رياء أو عصبية غائباً كان أو شاهداً، وحياً كان أو ميتاً، فقصرت يدي، وضاق وسعي عن ردها إليه، والتحلل منه. فأسألك يا من يملك الحاجات وهي مستجيبة لمشيئته، ومسرعة إلى إرادته أن تصلي على محمد وآل محمد، وأن ترضيه عني بما شئت، وتهب لي من عندك رحمة إنه لا تنقصك المغفرة، ولا تضرك الموهبة يا أرحم الراحمين)([388]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

گناهانی که بین شما و بندگان است بخشیده نمی‌شود مگر با اعاده‌ی حقوق به صاحبان آنها و بری کردن ذمّه از ایشان. این یک قانون کلّی است که: (خدا از گناهان‌تان بیامرزد) ؛ یعنی خداوند گناهانی را که بین خودتان و او است می‌بخشد، اما برای بخشش گناه مربوط به بندگان، چاره‌ای جز به دست آوردن برائت ذمّه و اعاده‌ی حقوق به صاحبان آنها نیست. در دعای روز دوشنبه که منسوب به امام زین العابدین(علیه السلام)است آمده:

.... وَأَسْأَلُكَ فِي مَظالِمِ عِبادِكَ عِنْدِي، فَأَيُّما عَبْد مِنْ عَبِيدِكَ، أَوْ أَمَة مِنْ إمآئِكَ، كَانَتْ لَهُ قِبَلِي مَظْلَمَةٌ ظَلَمْتُها إيَّاهُ فِي نَفْسِهِ، أَوْ فِي عِرْضِهِ، أَوْ فِي مالِهِ، أَوْ فِي أَهْلِهِ وَوَلَدِهِ، أَوْ غَيْبَةٌ اغْتَبْتَهُ بِها، أَوْ تَحامُلٌ عَلَيْهِ بِمَيْل أَوْ هَوَىً، أَوْ أَنَفَة، أَوْ حَمِيَّة، أَوْ رِيآء، أَوْ عَصَبِيَّة غائِباً كانَ أَوْ شاهِداً، وَحَيّاً كانَ أَوْ مَيِّتاً، فَقَصُرَتْ يَدِي، وَضاقَ وُسْعِي عَنْ رَدِّها إلَيْهِ، وَالتَّحَلُّلِ مِنْهُ. فَأَسْأَلُكَ يا مَنْ يَمْلِكُ الْحاجاتِ، وَهِيَ مُسْتَجِيبَةٌ لِمَشِيَّتِهِ، وَمُسْرِعَةٌ إلى إرادَتِهِ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَأَنْ تُرْضِيَهُ عَنِّي بِما شِئْتَ، وَتَهَبَ لِي مِنْ عِنْدِكَ رَحْمَةً، إنَّهُ لا تَنْقُصُكَ الْمَغْفِرَةُ، وَلا تَضُرُّكَ المَوْهِبَةُ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.([389])

... و ادای حقوق بندگانت را که بر عهده دارم از تو درخواست می‌نمایم، پس هر بنده‌ای از بندگانت و هر کنیزی از کنیزانت که او را نزد من حقی پایمال شده باشد که در آن به جان یا آبرو یا مال یا خانواده‌اش یا فرزندش ستم روا داشته‌ام یا غیبتی از او کرده‌ام یا به میل خود یا خواهش دل یا تکبّر یا غضب یا خودنمایی یا تعصّب بر او باری نهاده‌ام، این بنده یا کنیزت غایب باشد یا حاضر، زنده باشد یا مرده، و دستم کوتاه شده و وسعم نمی‌رسد از پرداخت آن حق یا طلب حلالیّت از او، از تو می‌خواهم ای کسی که رفع نیازها در اختیار او است، و آن حاجات در مقابل مشیّت او اجابت‌پذیر و به جانب اراده‌اش شتابانند که بر محمد و خاندان محمد درود فرستی و آن بنده را که بر او ستمی کرده‌ام هر گونه که خواهی از من راضی گردانی و از جانب خود مرا رحمت عطا فرمایی، چرا که آمرزیدن از تو نکاهد و بخشیدن به تو زیان نرساند، ای مهربان‌ترین مهربانان!

أي يغفر لكم بينكم وبين العباد بالدعاء والتوسل إليه سبحانه، بأن يكون هو الذي يعيد الحقوق إلى أصحابها (إذا ضاق وسعي وقصرت يدي)، وهذا هو القانون الخاص (وبه يصبح غفران الذنوب جميعاً).

یعنی خدای سبحان گناهانی که بین شما و بندگان است را با دعا و توسّل به درگاه او می‌آمرزد، به این صورت که او حقوق را به صاحبان آنها برمی‌گرداند (اگر وسعم نرسد و دستم کوتاه شده باشد) و این یک قانون ویژه و خاص است: (و با او همه‌ی گناهان آمرزیده می‌شود).

وهناك طريق لغفران الذنوب جميعاً يسير، قال تعالى: ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾([390])، وعن أهل البيت (علیهم السلام)  هي: (في صلة الإمام)([391])، وعنهم (علیهم السلام)  هي: (في صلة الرحم، والرحم رحم آل محمد خاصة)([392]). فصلة الإمام يعبر عنها الله سبحانه وتعالى بأنها قرض له سبحانه وتعالى وهو الذي يسدده، وصلة الإمام تكون بصور: منها: الصلة بالمال، والصلة بالعمل معه والجهاد بين يديه باللسان والسنان لإثبات حقه (علیه السلام).

در اینجا راه آسانی برای بخشایش همه‌ی گناهان وجود دارد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ کيست که به خدا قرض نیکو دهد تا خدا بر آن چند برابر بيفزايد؟ خدا تنگدستی دهد و توانگری بخشد و شما به سوی او بازمی‌گرديد).([393])

از اهل بیت(علیهم السلام) روایت شده است که این آیه (درباره صله‌ی امام) است و همچنین از آنها(علیهم السلام) روایت شده است که: (درباره صله‌ی رحم است و منظور از رحم، به طور خاص رَحِم آل محمد می‌باشد). خدای سبحان از صله‌ی امام به عنوان قرض دادن به خودش یاد کرده و این خداوند است که این بدهی را می‌پردازد.

وأكيد أن العمل مع الإمام أفضل من إعطاء المال له؛ لأن العمل يرهق جسد الإنسان، وربما كان فيه هلاك جسده إذا جاهد بين يدي الإمام باللسان والسنان.

صله‌ی امام صورت‌های مختلفی دارد، از جمله: صله‌ی با مال، صله‌ی با کار کردن به همراه او، و صله‌ی جهاد در پیشگاه او با زبان و شمشیر (گفتار و عمل) برای اثبات حق امام(علیه السلام).

فكم هي الرحمة عظيمة إذا كان الحجة بين أظهر الناس، حيث فُتح هذا الباب العظيم، وهو أن يكون الإنسان بصلة الإمام (علیه السلام) قد أقرض الله، فيقف يوم القيامة بين يدي الله فيوفيه الله هذا القرض، وهذا العبد لو جاء بعدد رمال البر ذنوباً لغُفرت له؛ لأن له قرضاً عند الله ديان يوم الدين، وهو يعطي الكثير بالقليل، وعطاؤه بلا حساب، فيسدد الله جميع ديون هذا العبد، وذنوبه مع العباد، ويدخله الجنة بغير حساب.

تأکید می‌کنم که کار کردن با امام برتر از دادن مال به او است زیرا کار کردن، جسم آدمی را به مشقّت می‌اندازد و اگر در پیشگاه امام با زبان و شمشیر جهاد کند، چه بسا به از بین رفتن جسمش منجر شود.

بنابراین چه رحمت عظیمی است که حجّت بین مردم (ظاهر) باشد؛ چرا که باب عظیمی گشوده می‌شود؛ بابی که انسان با صله‌ی امام(علیه السلام)، به خداوند قرض می‌دهد و روز قیامت در پیشگاه خدا می‌ایستد و خداوند این قرض را تمام و کمال به او بازمی‌گرداند و اگر این بنده به تعداد شن‌های بیابان با خود گناه آورده باشد، برای او بخشیده می‌شود؛ از برای او نزد خداوندِ  دیّان یوم الدّین، قرضی است و خدا در مقابل اندک و ناچیز، بسیار عطا می‌نماید (یعطی الکثیر بالقلیل) و عطای او بی‌شمار است. خداوند تمام بدهی‌های این بنده و تمام حقوقی که از بندگان بر گردن او بوده است را تسویه می‌کند و بی‌حساب به بهشت واردش می‌نماید.

******

پرسش ۱۵۱: سؤال از آیه‌ی ﴿قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلَّا تَتَّبِعَنِ...﴾

سؤال/ ۱۵۱: قال تعالى: ﴿قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي﴾([394]). وفي سورة الأعراف: ﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾([395]).

السؤال: هل خالف هارون (علیه السلام) أمر موسى (علیه السلام) حتى جعل موسى يرجع غضباناً على أخيه ويعامله بهذه القسوة؟

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ گفت: ای هارون! چه چیزی مانعت شد هنگامی که ديدی گمراه می‌شوند، * چرا از من پیروی نکردی؟ آيا از فرمان من سرپيچی کرده بودی؟)([396])، و در سوره‌ی اعراف:﴿ چون موسی خشمگين و اندوهناک نزد قوم خود بازگشت، گفت: در غيبت من، چه بد جانشينانی بوديد؛ چرا بر فرمان پروردگار خود پيشی گرفتيد؟! و الواح را بر زمين افکند و سرِ برادرش را گرفت و به سوی خود کشيد. هارون گفت: ای پسر مادرم، اين قوم مرا زبون يافتند و نزديک بود مرا بکشند، مرا دشمن‌کام مکن و در شمارِ ستم‌کارانم مياور!).([397])

سوال: آیا هارون(علیه السلام)با فرمان موسی(علیه السلام) مخالفت کرده بود که موسی(علیه السلام)اینگونه با خشم به سراغ برادرش می‌رود و با چنین خشونتی با او برخورد می‌کند؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

هارون (علیه السلام) نبي ووصي موسى (علیه السلام)، وكلاهما معصوم. فأما غضب موسى (علیه السلام) فكان على قومه الذين ضلوا واتبعوا السامري، ولم يكن غاضباً على من بقي على الحق مع هارون (علیه السلام)، أما الآية: ﴿وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ﴾([398])، والآية: ﴿قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي * قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي﴾([399]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

هارون(علیه السلام)پیامبر و وصیّ حضرت موسی(علیه السلام)بود و هر دو معصوم بودند. موسی(علیه السلام)بر قوم خود که گمراه و پیرو سامری شدند خشم گرفته بود و بر کسانی که با هارون(علیه السلام)بر حق استوار مانده بودند خشمگین نشد. اما آیه‌ی ﴿ و سرِ برادرش را گرفت و به سوی خود کشيد ([400]) ، و آیه‌ی ﴿گفت: ای هارون! چه چیزی مانعت شد هنگامی که ديدی گمراه می‌شوند، * چرا از من پیروی نکردی؟ آيا از فرمان من سرپيچی کرده بودی؟ * گفت: ای پسر مادرم! نه ريش مرا بگیر و نه سرم را! ترسيدم بگويی: ميان بنی اسرائيل جدايی افکندی و گفتار مرا رعايت نکردی).([401])

فالرأس في كلتي الآيتين يعني الأفكار، واللحية تعني الدين والتقوى. فأخذ موسى (علیه السلام) برأس ولحية هارون يعني مناقشته، وسؤاله عن طريقته في معالجة هذه الفتنة، وأراد موسى (علیه السلام) أن يبيّن لبني إسرائيل أن معالجة هارون (علیه السلام) للفتنة في تلك المرحلة صحيحة؛ لأنه استخدم التقية: ﴿إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي﴾ حتى يرجع موسى (علیه السلام)، فيكون الحل باستئصال جذور الفتنة، والقضاء على السامري إمام الضلالة.

(سَر) در هر دو آیه یعنی افکار و اندیشه‌ها، و (ریش) هم به معنای دین و تقوا می‌باشد. پس گرفتن سر و ریش هارون توسط موسی(علیه السلام)یعنی بحث و مناقشه با او و خواستن راه حل برای درمان و رویارویی با این فتنه است. حضرت موسی(علیه السلام)می‌خواست به بنی اسرائیل نشان دهد که رفتار و برخورد هارون(علیه السلام)با این فتنه در آن مرحله درست بوده است؛ چرا که او تقیّه را به کار گرفته بود ﴿ اين قوم مرا زبون يافتند و نزديک بود مرا بکشند ، تا موسی(علیه السلام)بازگردد. بنابراین راه حل عبارت بود از ریشه کن کردن فتنه و نابود ساختن سامریِ پیشوای گمراهی.

وطبعاً، التقية هنا ليست تراجعاً سلبياً عن المواجهة، بل تراجع ايجابي حيث قدَّر هارون أن عودة موسى (علیه السلام) قريبة جداً، لن تجوز الأيام، كما أن مواجهة الضالين مع وجود موسى (علیه السلام) ستكون بخسائر أقل؛ لأن كثيراً من أتباع السامري سيتركون ضلالتهم، لأنهم يعتقدون بموسى (علیه السلام)، ﴿إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائيل﴾ .

طبیعتاً تقیه در اینجا، عقب نشینی منفی از رویارویی نیست بلکه عقب نشینی ایجابی می‌باشد؛ چرا که هارون برآورد کرده بود که بازگشت موسی(علیه السلام)بسیار نزدیک است و از چند روز فراتر نمی‌رود. علاوه بر این، رویارویی با گمراهان در حضور موسی(علیه السلام)خسارت‌های کمتری به دنبال دارد؛ زیرا در آن صورت بسیاری از پیروان سامری دست از گمراهی خویش می‌کشیدند؛ چون آنها به موسی(علیه السلام)اعتقاد داشتند: ﴿ ترسيدم که بگويی: ميان بنی اسرائيل جدايی افکندی ﴾ .

ومع هذا البيان على رؤوس الأشهاد من موسى (علیه السلام) عندما ناقش هارون (علیه السلام)، فإن اليهود يتهمون إلى اليوم هارون (علیه السلام)، بأنه سبب عبادة القوم للعجل، وفي التوراة الموجودة نصوص محرفة تشير إلى هذا المعنى الباطل([402]).

با وجود تمام این دلایلی که از موسی(علیه السلام)هنگامی که با هارون(علیه السلام)بحث می‌کند در برابر دیدگان قرار دارد، یهود تا به امروز هارون(علیه السلام)را به اینکه باعث گوساله‌پرست شدن قوم شد، متهم می‌کنند و در توراتی که در دسترس قرار دارد متن‌های تحریف شده‌ای وجود دارد که به این معنای باطل اشاره می‌نماید.([403])

******

پرسش ۱۵۲: آیه‌ی ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي....  

سؤال/ ۱۵۲: قال تعالى: ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى﴾([404])، وقال تعالى: ﴿وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾([405])، ما الفرق بين الآيتين؟

حق تعالی می‌فرماید:(و هر کس که از ياد من روی گرداند، زندگيش تنگ شود و در روز قيامت نابينا محشورش سازيم)([406]) ، و نیز می‌فرماید: ﴿ و هر که در اين دنيا نابينا باشد، در آخرت نيز نابينا و گمراه‌تر است )([407])، این دو آیه با یکدیگر چه فرقی دارند؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

العمى في كلتي الآيتين: عمى البصيرة، وليس عمى البصر.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم  

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

کور بودن در هر دو آیه، کوری بصیرت است و نه کوری چشم.

وقوله تعالى: ﴿وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾، أي من كان ملتفتاً إلى هذا العالم الجسماني وغافلاً عن ملكوت الله سبحانه وتعالى، فلا يصدّق ولا يعتقد بآيات الله الملكوتية كالرؤيا والكشف، بل ولا يعمل للارتقاء بروحه في ملكوت السماوات، فمبلغه من العلم هذه الحياة الدنيا، فهو أعمى البصيرة؛ لأنه لا يرى الحق وإن كان كالشمس في رابعة النهار.

آیه‌ی ﴿ و هر که در اين دنيا نابينا باشد، در آخرت نيز نابينا و گمراه‌تر است ، یعنی کسی که  نظرش به این عالم جسمانی باشد و از ملکوت خداوند سبحان و متعال غافل باشد، نشانه‌های ملکوتی خدا از قبیل رؤیا و مکاشفه را تصدیق نمی‌کند و به آنها متعقد نمی‌باشد و حتی برای ارتقای روحش در ملکوت آسمان‌ها تلاشی نخواهد کرد. منتهای دانش چنین کسی همین زندگی دنیوی است؛ پس او از بصیرت نابینا است؛ چرا که حق را نمی‌بیند حتی اگر به سان خورشید در وسط روز باشد!

أما قوله تعالى: ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى﴾، فهي فيمن كان قد ارتقى في ملكوت السماوات، وهو يرى ما لا يرى الناس، أي إنّ بصيرته مفتوحة، ولكن عندما بُعث ولي الله لم يؤمن به حسداً، كما هو حال (بلعم بن باعوراء)، فقد كان يرى ما تحت العرش، ولكنه لم يؤمن بموسى (علیه السلام) حسداً له، ومال إلى الظالمين، قال تعالى: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾ ([408])، والآيات التي بعد هذه الآية تبين هذا المعنى: ﴿قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيراً * قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى﴾([409]).

اما این سخن حق تعالی ﴿ و هر کس که از ياد من روی گرداند، زندگيش تنگ شود و در روز قيامت نابينا محشورش سازيم ، درباره‌ی کسی است که به ملکوت آسمان‌ها صعود کرده و چیزهایی می‌بیند که مردم نمی‌بینند؛ یعنی بصیرتش گشوده است ولی هنگامی که ولیّ خدا مبعوث شود، از روی حسادت به او ایمان نمی‌آورد، همان طور که بلعم بن باعورا اینگونه بود. او تحت عرش را می‌دید ولی از روی حسادت، به حضرت موسی(علیه السلام)ایمان نیاورد و به سوی ستمگران متمایل شد. حق تعالی می‌فرماید:(خبر آن مرد را برايشان بخوان که آيات خويش را به او عطا کرده بوديم و او از آن علم عاری گشت و شيطان در پِی‌اش افتاد و در زمره‌ی گمراهان درآمد)([410]) ، و آیاتی که پس از این آیه وجود دارند، این معنا را روشن می‌سازد: ﴿ گويد: ای پروردگار من! چرا مرا نابينا محشور کردی و حال آنکه من بينا بودم؟! * گويد: همچنان که آیات و نشانه‌های ما بر تو آمد و تو فراموش‌شان کردی، به همین صورت امروز، فراموش می‌شوی).([411])

******

پرسش ۱۵۳: آیا بر ابلیس به خاطر سجده نکردن گناهی وارد است؟

سؤال/ ۱۵۳: لو كان ذنب إبليس (لعنه الله) عدم السجود لآدم (علیه السلام)، فإن الآية تشير إلى الملائكة وليس الجن، فهل نستطيع أن نقول إنها حجة له، والأمر بالسجود للملائكة، وليس الجن؟

اگر گناه ابلیس (لعنه الله) سجده نکردن بر حضرت آدم (علیه السلام)بود، خطاب آیه به فرشتگان است و نه جن! آیا می‌توانیم بگوییم که آن آیه، حجّت و دلیلی برای او می‌باشد و فرمان سجده کردن خطاب به فرشتگان بوده و نه جن؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

إبليس (لعنه الله) من الجن بحسب أصله ([412])، وهو من الملائكة نتيجة ارتقائه في تلك المرحلة التي أمر بها الملائكة بالسجود، فالأمر للملائكة يشمله باعتبار أنه من الملائكة في تلك المرحلة.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

ابلیس (لعنه الله) بر حسب اصل وجودش از جن است([413]) ولی او در نتیجه‌ی ارتقا یافتن به آن مرحله‌ای که فرمان سجده‌گزاری به فرشتگان رسید، جزو فرشتگان محسوب می‌شد؛ بنابراین فرمان به فرشتگان او را هم شامل می‌شد به این اعتبار که او در آن مرحله در شمارِ فرشتگان بوده است.

فالجن خُلقوا مكلفين فإن أطاعوا الله ارتقوا إلى مرتبة الملائكة فيصبحون ملائكة، والأنس فطرتهم أعظم؛ حيث إنهم إذا أطاعوا الله سبحانه وتعالى يرتقون حتى يكون الإنسان وجه الله ويد الله ([414])، كما هو حال خلفاء الله في أرضه (علیهم السلام)  ([415])، فالإنسان إذا أطاع الله يرتقي في مرتبة أعلى من مرتبة الملائكة (علیهم السلام).

جنّیان، مکلّف آفریده شده‌اند؛ اگر خدا را اطاعت کنند به جایگاه فرشتگان ارتقا می‌یابند و از جمله‌ی فرشتگان می‌گردند. فطرت انسان‌ها برتر از آنها است؛ زیرا اگر خداوند سبحان و متعال را اطاعت کنند تا آنجا ارتقا پیدا می‌کنند که انسان وجه الله و ید الله می‌شود،([416]) همان طور که وضعیت خلفا و جانشینان خداوند در زمینش اینگونه است.([417]) پس انسان اگر خدا را اطاعت کند، به مرتبه‌ای والاتر از مرتبه‌ی فرشتگان ارتقا می‌یابد.

******

پرسش ۱۵۴: پاداش ابلیس (لعنه الله) که مدتی طولانی خدا را عبادت می‌کرد، چیست؟

سؤال/ ۱۵۴: من مبدأ العدالة إذا كان أجير مذنب يُعطى أجرة على عمله ويعاقب على ذنبه، فإبليس لعنه الله عَبَدَ الله وقتاً طويلاً، وعن أمير المؤمنين في نهج البلاغة إن إبليس صلى ركعتين في ستة آلاف سنة وأذنب([418])، فهل ذهبت عبادته أدراج الرياح، ولم يأخذ أي جزاء عنها؟

بر مبنای عدالتورزی، اگر اجیر گنهکار باشد به مقدار کارش به او مزد داده و به خاطر گناهش عِتاب می‌شود. ابلیس (لعنه الله) مدت زمانی طولانی خدا را عبادت کرد و از امیر المؤمنین در نهج البلاغه آمده است که ابلیس دو رکعت نماز در شش هزار سال خواند و سپس گناه کرد.([419]) آیا عبادت او بر باد رفت و هیچ پاداشی نصیب او نمی‌شود؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

لقد أعطي أجره ﴿قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ([420])، فهذا الإنظار له وإعطاؤه الحول والقوة كل هذه المدة الطويلة أَوَ ليس أجراً كافياً ؟! هذا إذا كان الأجير أعطى شيئاً هو له، أما إذا كان العامل يعمل بحول الله وقوته فهو ليس أجيراً، ولا يستحق بحسب العدالة أي جزاء، فهل يستحق من يعطيك مالك أجراً ؟!

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

به او پاداش داده شد ﴿ گفت: ای پروردگار من! مرا تا روزی که دوباره زنده می‌شوند مهلت ده ([421]) . آیا این مهلت دادن به او و توان و نیرویی که در این مدت طولانی به وی داده شده است، پاداشی مکفی نیست؟! در ضمن این در صورتی است که اجیر چیزی را بدهد که مال خودش باشد ولی اگر کارگزار با حول و قوّه‌ی الهی عمل کند دیگر اجیر نیست و براساس عدالت مستحق دریافت هیچ پاداشی نمی‌باشد. آیا کسی که مال ترا به خودت بدهد، شایسته‌ی پاداشی است؟!

******

پرسش ۱۵۵: حق تعالی می‌فرماید: ﴿وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ... .

سؤال/ ۱۵۵: ما معنى قوله تعالى: ﴿وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ * وَطُورِ سِينِينَ * وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ * لَقَدْ خَلَقْنَا الْأِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ* فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ * أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ﴾([422])؟

معنای این فرمایش حق تعالی چیست؟ )سوگند به انجير و زيتون * سوگند به طور سینین * سوگند به اين شهر ايمن * که ما آدمی را در نيکوترین اعتدال بيافريديم * سپس او را فروتر از همه‌ی فروتران گردانيديم * مگر آنان که ايمان آورده‌اند و کارهای شايسته کرده‌اند که پاداشی بی‌پايان دارند * پس چيست که با اين حال تو را به تکذيب روز دین  وامی‌دارد؟ * آيا خداوند برترین حکم‌کنندگان نيست؟).([423])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

﴿وَالتِّينِ﴾: فاطمة (علیها السلام). ﴿وَالزَّيْتُونِ﴾: علي (علیه السلام)، وهو الذي يكاد يضيء ولو لم تمسسه نار، ﴿يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ﴾([424]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

﴿وَالتِّينِ حضرت فاطمه(علیها السلام) و ﴿وَالزَّيْتُونِ حضرت علی  (علیه السلام)است؛ و او همان است که نزدیک است روغنش روشنی بخشد هر چند آتش به آن نرسیده باشد: ﴿ روغنش نزدیک است روشنی بخشد هر چند آتشی به آن نرسيده باشد.([425])

﴿وَطُورِ سِينِينَ﴾: وادي السلام في النجف، حيث إنّ طور سيناء نقلته الملائكة إلى هذا المكان.

 ﴿وَطُورِ سِينِينَ وادی السلام در نجف است؛ چرا که فرشتگان طور سینا را به این مکان منتقل کرده‌اند.

﴿وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ﴾: رسول الله محمد(صلی الله علیه و آله و سلم).

﴿وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ پیامبر خدا حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است.

﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْأِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ﴾: المخلوق الأول هو حقيقة الإنسان إذا ارتقى إلى أعلى عليين، والمخلوق الثاني هو حقيقة الإنسان إذا أزرى بنفسه إلى أسفل سافلين. والأول هو العقل أو محمد (علیهم السلام) ، أما الثاني فهو الجهل أو الثاني ، وكلاهما إنسان، ولذا قال تعالى: ﴿خَلَقْنَا الْأِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ﴾، أي خلقنا الإنسان، فجعلنا أعلى مراتب الارتقاء للإنسان، وأسفل مراتب التدني أيضاً للإنسان.

﴿ که ما آدمی را در نيکوترین اعتدال بيافريديم * سپس او را فروتر از همه‌ی فروتران گردانيديم : مخلوق اول عبارت است از حقیقت انسان، آنگاه که به بالاترین مرتبه‌ی علیین ارتقا یابد. مخلوق دوم عبارت است از حقیقت انسان، هنگامی که خویشتن را به اسفل السافلین (فروترینِ فروتران) تنزل درجه دهد. اولی، همان عقل یا حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است و دومی جهل یا همان دومی است که هر دو انسان می‌باشند و از همین رو حق تعالی می‌فرماید: ﴿ که ما آدمی را در نيکوترین اعتدال بيافريديم * سپس او را فروتر از همه‌ی فروتران گردانيديم ؛ یعنی ما انسان را بیافریدیم و بالاترین درجه‌ی ارتقا و همچنین پایین‌ترین مراتب سقوط را برای او قرار دادیم.

قال أبو عبد الله (علیه السلام): (إن الله عز وجل خلق العقل، وهو أول خلق من الروحانيين عن يمين العرش من نوره، فقال له: أدبر فأدبر، ثم قال له: أقبل فأقبل، فقال الله تبارك وتعالى: خلقتك خلقاً عظيماً وكرمتك على جميع خلقي. قال: ثم خلق الجهل من البحر الأجاج ظلمانياً فقال له: أدبر فأدبر، ثم قال له: أقبل، فلم يقبل، فقال له: استكبرت فلعنه)([426]).

ابو عبد الله(علیه السلام)می‌فرماید: (خداوند عزّ و جل عقل را آفرید، و او اولین مخلوق از روحانیون از سمت راست عرش از نورش بود. به او فرمود: برو؛ و او پشت کرد. سپس فرمود: پیش آی؛ پس او پیش آمد. خداوند تبارک و تعالی فرمود: تو را بر خُلقی عظیم آفریدم و بر تمامی مخلوقاتم برتری دادم. می‌فرماید: سپس جهل را از دریای شور تشنگی پدید آورد و به او فرمود: برو؛ پس او پشت کرد. سپس به او فرمود: پیش آی؛ و او پیش نیامد. پس به او فرمود: تکبّر کردی؛ و لعنتش نمود).([427])

 فالذي علَّم الملائكة المقربين هو (العقل الأول)، وهو محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) وهو إنسان ([428])، والذي أردى إبليس (لعنه الله)، وأغواه أيضاً إنسان وهو الثاني أو الجهل، فهذا قول إبليس (لعنه الله): ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾([429])، أي بالذي أغويتني به.

کسی که فرشتگان مقرّب را تعلیم داد عقل اول بود که او همان حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) یا انسان می‌باشد([430])؛ و آن کس که سقوط کرد ابلیس لعنه الله بود؛ و به علاوه یک انسان او را به گمراهی کشاند که او همان دومی یا جهل بود. این سخن ابلیس لعنه الله است که می‌گوید: ﴿ گفت: ای پروردگار من، با آنچه مرا گمراه نمودی، در زمين برایشان بيارايم و همگان را گمراه کنم ([431]) ؛ یعنی با کسی که مرا به وسیله‌ی او گمراه ساختی.

﴿فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ * أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ.

﴿ پس چيست که با اين حال تو را به تکذيب روز دین  وامی‌دارد؟ * آيا خداوند برترین حکم‌کنندگان نيست؟ :

بقي أن التين والزيتون في زمن الإمام المهدي (علیه السلام) لهما مصاديق أخرى، والبلد الأمين هو الإمام المهدي (علیه السلام)، قال تعالى: ﴿وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآكِلِينَ﴾([432]).

نکته‌ی آخر اینکه انجیر و زیتون در زمان امام مهدی(علیه السلام)، مصادیق دیگری دارند و شهر امن، امام مهدی(علیه السلام)است. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و درختی است که در طور سينا می‌رويد، روغن می‌دهد و آن روغن، نان خورشی برای خورندگان است).([433])

وقال تعالى: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَلا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾([434]).

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿خداوند نور آسمان‌ها و زمين است. مَثَل نور او چون چراغدانی است که در آن، چراغی باشد، آن چراغ درون آبگينه‌ای و آن آبگينه چون ستاره‌ای درخشنده از روغن درخت پر برکت زيتونی که نه خاوری است و نه باختری افروخته باشد، روغنش نزدیک است روشنی بخشد هر چند آتشی به آن نرسيده باشد، نوری افزون بر نور ديگر. خدا هر کس را که بخواهد به آن نور راه می‌نمايد و برای مردم مثل‌ها می‌آورد، زيرا بر هر چيزی آگاه است.﴾([435])

فالزيتون، والشجرة التي تخرج من طور سيناء، والتي تنبت بالدهن، والزيتونة اللاشرقية ولا غربية، كلها تشير إلى شخص واحد هو المهدي الأول في زمن ظهور الإمام المهدي (علیه السلام)، فهو الزيتون في السورة التي نحن بصددها، وهو الشجرة التي تخرج من طور سيناء (أي النجف)، كما روي عن أمير المؤمنين والصادق(علیه السلام)([436]).

زیتون و درختی که در طور سینا می‌روید، و در روغن می‌رویَد، و آن زیتون که نه شرقی است و نه غربی، همگی به یک شخص اشاره دارد و او همان مهدی اول در زمان ظهور امام مهدی(علیه السلام)است. او همان زیتون در این سوره‌ای است که ما در صدد شرح و بیانش هستیم؛ او درختی است که در طور سینا (یعنی نجف) می‌روید همانگونه که از امیر المؤمنین(علیه السلام)و از امام صادق(علیه السلام)روایت شده است.([437])

فقد نقلت الملائكة الطور بعد حادثة رفعه ولم يعاد إلى مكانه ﴿وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾([438])، ظنوا أنه واقع بهم، فهو لم يعد إلى مكانه، ولم يقع بهم، بل نُقل.

فرشتگان، طور سینا را پس از رفع شدنش، منتقل کردند و طور سینا به جای نخستینش بازگردانیده نشد: ﴿و آنگاه که کوه را بر فراز سرشان چون سايبانی نگه داشتيم و می‌پنداشتند اکنون بر سرشان خواهد افتاد، آنچه را که به شما داده‌ايم با نيرومندی بگيريد و هر چه را که در آن آمده است به ياد داريد، باشد که پرهيزگار شويد([439]) . آنها گمان کردند بر سرشان خواهد افتاد ولی به جای خودش بازگردانیده نشد و بر سر آنها نیفتاد بلکه به جای دیگری منتقل شد.

وغذاؤها الدهن ﴿تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ﴾ أي العلم الثقيل على الناس، ولا يحتمله الناس (سرٌّ في سرّ)، (وصعب مستصعب) كما ورد عنهم (علیهم السلام) ، عن أبي عبد الله (علیه السلام) قال: (إن أمرنا سر في سر، وسر مستسر، وسر لا يفيد إلا سر، وسر على سر، وسر مقنع بسر )([440]).

و غذای آن روغن است (تَنبُتُ بِالدُّهْنِ)؛ یعنی علمی که بر مردم سخت و سنگین است و مردم آن را تاب نیاورند که طبق روایات معصومین(علیهم السلام) (سرّی است در سرّ) و (صعب است و مُستَصعَب). ابو عبد الله(علیه السلام)فرمود: (امر ما سرّی است در سرّ، و سرّ پنهان شده، و سرّی است که خبر نمی‌دهد مگر از سرّ، و سرّی است بر سرّ و سرّی است پوشیده شده با سرّ).([441])

وقال أبو جعفر (علیه السلام): (إن أمرنا هذا مسـتور مقنع بالميثاق، من هتكه أذله الله)([442]).

ابو جعفر امام باقر(علیه السلام)فرمود: (این امر ما مستوری است که در میثاق پوشیده است، هر کس آن را فاش کند خداوند او را خوار و ذلیل می‌فرماید).([443])

وقال أبو عبد الله (علیه السلام): (إن أمرنا هذا مستور مقنع بالميثاق، ومن هتكه أذله الله)([444]).

ابو عبد الله(علیه السلام)فرمود: (امر ما مستوری است پوشیده شده در میثاق که هر کس آن را فاش کند خداوند او را خوار و ذلیل می‌فرماید).([445])

قال أبو عبد الله (علیه السلام): (إن أمرنا هو الحق، وحق الحق. وهو الظاهر، وباطن الباطن. وهو السر، وسر السر، وسر المستسر، وسر مقنع بالسر)([446]).

ابو عبد الله(علیه السلام)فرمود: «امر ما همان حق است و حقِّ حق است؛ ظاهر است و باطنِ باطن است؛ سرّ است و سرِّ سرّ است و سرِّ پنهان شده است و سرِّ پوشیده شده با سرّ است).([447])

وهو الزيتونة لا شرقية ولا غربية، يكاد زيتها يضيء، فهو من المهديين، ويحسب من الأئمة (علیهم السلام)  تارة أخرى، وقد وردت روايات عنهم (علیهم السلام)  تعد الأئمة اثني عشر من ولد علي وفاطمة، أي إنهم (علیهم السلام)  عدّوا المهدي الأول من الأئمة (علیهم السلام)  في كلامهم (علیهم السلام) ، وإليك بعض الروايات:

و او همان زیتونی است که نه خاوری می‌باشد و نه باختری، نزدیک است روغنش روشنی بخشد؛ او از زمره‌ی مهدیّین است و گاهی اوقات جزو ائمه(علیه السلام)به شمار می‌رود‌. برخی روایات وارد شده از معصومین(علیهم السلام)، تعداد دوازده امام از فرزندان علی و فاطمه برمی‌شمارد؛ یعنی آنها در فرمایشات خود، مهدی اول را نیز جزو ائمه(علیهم السلام) به شمار آورده‌اند. برخی از این روایات تقدیم شما:

قال أبو جعفر (علیه السلام): (الاثنا عشر الإمام من آل محمد (علیهم السلام)  كلهم محدث من رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)  ومن ولد علي ورسول الله وعلي (علیه السلام) هما الوالدان)([448]).

ابو جعفر(علیه السلام)می‌فرماید: (دوازده امام از آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، همگی مُحَدّث (فرشتگان با آنها سخن می‌گویند) از فرزندان رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و از فرزندان علی(علیه السلام)هستند، و رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و علی(علیه السلام)پدران آنها هستند).([449])

وعن أبي جعفر (علیه السلام) ، عن جابر بن عبد الله الأنصاري، قال: (دخلت على فاطمة (علیها السلام)  وبين يديها لوح فيه أسماء الأوصياء من ولدها، فعددت اثني عشر آخرهم القائم (علیه السلام)، ثلاثة منهم محمد وثلاثة منهم علي)([450]).  

از امام باقر(علیه السلام)از قول جابر بن عبدالله انصاری روایت شده است که فرمود: (مَحضر فاطمه(علیها السلام) وارد شدم در حالی که بین دستانش لوحی بود که در آن نام‌های اوصیا از فرزندان او بود. (آن را) شمردم. دوازده نفر بودند. آخرین آنها قائم(علیه السلام)بود. سه نفر آنها محمد و سه نفر آنها علی بود).([451])

وعن أبي جعفر (علیه السلام)، قال : (إن الله أرسل محمداً (صلی الله علیه و آله و سلم)  إلى الجن والإنس، وجعل من بعده اثني عشر وصياً، منهم من سبق ومنهم من بقي، وكل وصي جرت به سنة. والأوصياء الذين من بعد محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  على سنة أوصياء عيسی وكانوا اثني عشر، وكان أمير المؤمنين (علیه السلام) على سنة المسيح)([452]).

 امام باقر(علیه السلام)فرمود: (خدا، محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را به سوی جن و انسان فرستاد و بعد از او دوازده وصی قرار داد، بعضی از آنها قبلاً بودند و بعضی از آنها بعداً می‌آیند، هر وصی، سنّتی دارد؛ اوصیای بعد از محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بر سنّت اوصیای عیسی(علیه السلام)هستند، و دوازده نفر بودند و امیرالمؤمنین(علیه السلام)بر سنّت مسیح(علیه السلام)است).([453])

 وعن زرارة، قال: سمعت أبا جعفر (علیه السلام) يقول: (نحن اثنا عشر إماماً، منهم حسن وحسين ، ثم الأئمة من ولد الحسين (علیه السلام))([454]).

از زراره روایت شده است: شنیدم ابا جعفر(علیه السلام)می‌فرماید: (ما دوازده امام هستیم؛ از آنها حسن و حسین، سپس امامان از فرزندان حسین(علیه السلام)می‌باشند).([455])

وعن أبي جعفر (علیه السلام)، قال: (قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): إني واثني عشر من ولدي وأنت يا علي زر الأرض، يعني أوتادها وجبالها، بنا أوتد الله الأرض أن تسيخ بأهلها، فإذا ذهب الاثنا عشر من ولدي ساخت الأرض بأهلها ولم ينظروا) ([456]).

امام باقر(علیه السلام)فرمود: رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: (من و دوازده نفر از فرزندان من و تو ای علی، (زِرّ) زمین هستیم؛ یعنی میخ‌ها و کوه‌های آن. به واسطه‌ی ما خدا زمین را نگه داشته است که اهالی خود را در آن فرو نبرد. وقتی دوازده نفر از فرزندان من رفتند، زمین اهل خود را فرو می‌برد و به آنها فرصت داده نمی‌شود).([457])

وعن أبي جعفر (علیه السلام)، قال: (قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من ولدي اثنا عشر نقيباً، نجباء، محدثون، مفهّمون، آخرهم القائم بالحق، يملأها عدلاً كما ملئت جوراً)([458]).

امام باقر(علیه السلام)فرمود: رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: (از فرزندان من، دوازده نَقیب (نماینده) هستند که برگزیده‌ی مُحدّث فهیم هستند. آخرین آنها قائم (به حق) است. زمین را پر از عدل می‌کند همان طور که از ستم پر شده است).([459])

پرسش ۱۵۶: آیه‌ی ﴿فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا.

سؤال/ ۱۵۶: قال تعالى: ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ﴾([460])، الآية تشعر بجواز الطواف، والمتعارف عن أعمال الحج أن الطواف واجب؟

حق تعالی می‌فرماید: ﴿صفا، و مروه از شعاير خدا است؛ پس کسی که حج خانه را به جای می‌آورد يا عمره می‌گزارند، بر او گناهی نیست که میان آن دو سعی به جا آورد. پس هر که کار نيکی را به رغبت انجام دهد بداند که خدا شکر پذيرنده‌ای دانا است([461]) . از این آیه جایز بودن طواف فهمیده می‌شود و حال آنکه متعارف در اعمال حج، واجب بودن طواف می‌باشد؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

المقصود بالحج هو: حج بيت الله الحقيقي، وهم محمد وآل محمد(علیهم السلام) ، فمن حج بيت الله وأتم العشر، (مقامات الإيمان والحج)، وحج بيت الله، وأصبح (منا أهل البيت) فله أن يأكل من ثمار شجرة علم آل محمد(علیهم السلام). وهذا الجواز مقابل للمنع الذي منع به آدم (علیه السلام)، ﴿وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلا مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ([462])، وهي شجرة علم آل محمد(علیهم السلام) ، وليست الآية بحسب ظاهرها.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

مقصود از حج، حج گزاردن خانه‌ی حقیقی خداوند است که همان محمد و آل محمد(علیهم السلام) می‌باشد. کسی که حج خانه‌ی خدا گزارد و ده‌گانه را تمام کند (مقام‌های ایمان و حج) و حج خانه‌ی خدا گزارد و در زمره‌ی (از ما اهل بیت است) گردد، می‌تواند از میوه‌ی درخت علم آل محمد(علیهم السلام) بخورد و این اجازه، در برابر ممنوعیتی است که حضرت آدم(علیه السلام)از آن ممنوع شد: ﴿ و گفتيم: ای آدم! خود و همسرت در بهشت جای گيريد و هر چه خواهيد  و هر جا که خواهيد از ثمرات آن به خوشی بخوريد و به اين درخت نزديک مشويد که به زمره‌ی ستمکاران درآييد([463]) ؛  این درخت، درخت علم آل محمد(علیه السلام)است و معنای حقیقی آیه مطابق ظاهر آن نیست.

والصفا: علي (علیه السلام)، والمروة: فاطمة(علیها السلام)([464]).

(صفا) حضرت علی(علیه السلام)است و (مروه) حضرت فاطمه(علیها السلام).([465])

ولا ﴿جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ﴾: أي لا جناح عليه أن يأخذ منهما، فهما باب مدينة العلم (محمد (صلی الله علیه و آله و سلم))، والأخذ منهما يكون بالأخذ من الأئمة والمهديين (علیهم السلام) ، ولابد للإنسان من السعي للوصول إلى الحج الحقيقي واستكمال درجات الإيمان العشرة، وبالتالي يكون بمرتبة: (منا أهل البيت)، فيكون له أن يأخذ من ثمار الشجرة المباركة.

﴿ بر او گناهی نیست که میان آن دو سعی به جا آورد ؛ یعنی مانعی ندارد که از این دو (علم) برگیرد؛ چرا که اینها دروازه‌ی شهر علم (حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)) هستند و دریافت از آنها، از طریق دریافت از ائمه و مهدیّین(علیهم السلام) صورت می‌گیرد. انسان باید بکوشد تا به حج حقیقی برسد و درجات ده‌گانه‌ی ایمان را کامل کند و به دنبال آن، به جایگاه (از ما اهل بیت) نائل گردد؛ که در آن صورت می‌تواند از ثمرات این درخت مبارک، برگیرد.

أما في هذا العالم الجسماني فهذه الحالة الجسمانية وهي الذهاب إلى الكعبة وقصدها، فإنما تشير إلى الانصياع لهذا الأمر الإلهي، فهي واجبة؛ لأنها تمثل الائتمار بأمر الله.

اما در این عالم جسمانی، این حالت جسمانی که عبارت است از رفتن به سوی کعبه و آهنگ آن کردن، صرفاً اشاره دارد به گردن نهادن به این امر الهی، که واجب می‌باشد؛ چرا که تبلور فرمان‌برداریِ امر خداوند می‌باشد. 

أما الوصول الحقيقي في العوالم العلوية فهو إن تحقق - بفضل الله وسعي الإنسان - فهو الخير كله، وإن لم يتحقق فالإنسان بفضل إجابته دعاء (أقبل) ([466]) فإنه يتقلب في جنات الله سبحانه وتعالى؛ لأنه سعى، ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ ([467])، فالسعي واجب على الإنسان ومن بدايات السعي هو الحج في هذا العالم الجسماني.

اما رسیدن حقیقی در عوالم بالا اگر به فضل خداوند و با سعی و کوشش انسان محقق شود تمامیِ خیر است، و اگر محقق نشود انسان به فضل پاسخ‌گویی‌اش به ندای (پیش آی)([468]) در بهشت‌های خداوند سبحان و متعال متنعم می شود؛ چرا که او سعی و تلاش کرده است ﴿ و اينکه برای انسان، جز آنچه خود تلاش کرده است، نيست ([469]) . سعی و تلاش بر انسان واجب است و از ابتدایی‌ترین سعی‌ها، حج در این عالم جسمانی می‌باشد.

ويبقى أنّ الإنسان يأخذ بقدر سعيه وبفضل الله عليه، فإن وصل وحج بيت الله الحقيقي، وكان ممن أكمل مراتب الإيمان العشرة، وكان منا أهل البيت بالحقيقة، جاز له قطف ثمار الشجرة والأكل منها، كما أنّ الذي يحج الكعبة يجوز له السعي بين الصفا والمروة، بل هي واجبة باعتبار ما قلت إنها مقدمات إجابة دعاء الله سبحانه عبده بالإقبال عليه سبحانه ([470]).

مطلبی که باقی می‌ماند این است که انسان به مقدار تلاش خود و به اندازه‌ی فضل خداوند بر او، توشه برمی‌گیرد. اگر برسد و خانه‌ی حقیقی خداوند را حج گزارد، و جزو کسانی باشد که به مراتب ده‌گانه‌ی ایمان نایل شده باشد، و (از ما اهل بیت) گردد، می‌تواند از درخت علم آل محمد (علیهم السلام) میوه‌ها بچیند و از آنها بخورد؛ همان طور که هر کس حج کعبه را به جا می‌آورد، مجاز است بین صفا و مروه سعی کند؛ با توجّه به آنچه گفتم، واجب می‌باشد؛ چرا که از مقدّمات اجابت ندای خداوند سبحان به بنده‌اش برای رو کردن به سوی او سبحان می‌باشد.([471])

******

پرسش ۱۵۷: چگونه علم معصوم زیاد می‌شود؟

سؤال/ ۱۵۷:كيف يستزيد المعصوم من العلم كما هو وارد عنهم (علیهم السلام)؟

وهل هو يجهل ثم يعلم؟

چگونه همان طور که از ائمه(علیهم السلام) روایت شده است، علم معصوم بیش‌تر می‌شود؟

 آیا او نمی‌داند و سپس دانا می‌شود؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

إذا كان المراد أنه يجهل بمعنى لا يعلم ثم يعلم فلا، وهذا خطأ، لكنه يدرك ما أودع في عقله التام بالله سبحانه وتعالى، حيث إنه (علیه السلام) محجوب بالجسد عند نزوله إلى عالم الأجسام في هذه الدنيا للامتحان، أي كما أنه محتاج إلى الله سبحانه وتعالى ليوصل قطرة الدم التي أودعها الله في قلبه إلى أطراف جسمه، كذلك هو محتاج لله ومفتقر إلى الله سبحانه وتعالى ليوصل له العلم الذي أودعه في عقله التام إلى نفسه في هذا العالم ، أي إنه يعلم ويزداد علماً مما أودع في عقله التام ، أي وجوده في بيت الله (المقامات العشرة، عشرة الإيمان)، أي إنه يزداد علماً من علمه المكنون المخزون في قلبه أو عقله التام، (وليس العلم في السماء ولا في الأرض، ولكنه في الصدور فاستفهم الله يفهمك)([472]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

اگر مراد از (نمی‌داند) آن باشد که وی نمی‌داند سپس می‌داند، خیر، این اشتباه است؛ بلکه او به وسیله‌ی خداوند سبحان و متعال از آنچه در عقل کاملش به ودیعه نهاده شده است، درک می‌کند؛ چرا که او(علیهم السلام) هنگام فرود آمدنش به این عالم جسمانی در این دنیا برای امتحان و آزمایش، به وسیله‌ی جسد در حجاب قرار گرفته است؛ به عبارت دیگر، همان طور که او برای رسیدن قطره‌ی خونی که در قلبش نهاده شده به اعضای بدنش به خداوند سبحان و متعال محتاج می‌باشد، به همین صورت او محتاج به خداوند و فقیر درگاه خداوند سبحان و متعال برای رسیدن علمی است که در عقل کاملش به ودیعه نهاده شده به نفسش در این عالم می‌باشد؛ یعنی او می‌فهمد و علمش از آنچه در عقل کاملش به ودیعه نهاده شده است، زیاد می‌شود؛ به دیگر سخن، از وجودش در خانه‌ی خدا (مقامات ده‌گانه، ده مرتبه‌ی ایمان)؛ یعنی زیاد شدن علم او از علمی که پوشیده‌ی نگه‌داری شده در قلب یا همان عقل کاملش می‌باشد. علم نه در آسمان است و نه در زمین، بلکه در سینه‌ها است، پس از خدا بخواهید تا شما را بفهماند.([473])

فـ (الجامعة) و (الجفر) و (مصحف فاطمة) كلها علم وليست هي العلم، بل العلم هو ما يحدث في كل ساعة، وهو من المعصوم وإلى المعصوم ([474])، ﴿ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾([475]).

(جامعه)، (جفر) و (مصحف فاطمه) همگی علم‌اند ولی علم محسوب نمی‌شوند؛ بلکه علم آن چیزی است که در هر ساعت تازه می‌شود و از معصوم و به معصوم است:([476]) ﴿.... و تقوای الهی پیشه کنید تا خدا شما را تعليم دهد و او نسبت به همه چيز داناست.﴾([477])

******

پرسش ۱۵۸: آیه‌ی ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا

سؤال/ ۱۵۸: ما معنى قوله تعالى: ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾([478]) ؟  

معنای این سخن حق تعالی چیست؟ ﴿و چنين است که شما را امّتی میانه قرار دادیم تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد، و آن قبله‌ای را که بر آن بودی فقط به این جهت قرار دادیم که کسی که از پيامبر پيروی می‌کند را از کسانی که بر پاشنه‌ی خود و بر عقیده‌ی خود بازمی‌گردند، بازشناسیم، هر چند اين سخت، گران است مگر بر آنان که خداوند هدايتشان کرده باشد. خداوند بر آن نیست که ایمان شما را تباه کند. خداوند بر مردمان مهربان و بخشاينده است).([479])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

هم الأمة المحمدية الحقيقية، وهم الثلاث مائة والثلاث عشر، والوسط هو الصراط المستقيم وهو المهدي الأول؛ لأنه وسط بين الأئمة والمهديين، فالأمة الوسط هم أتباع المهدي الأول، وأنصار الإمام المهدي (علیه السلام)، وهم أيضاً (خير أمة أخرجت للناس)، بل و (خير أئمة)؛ لأنهم قادة، قال تعالى: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ﴾([480]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

آنها امّت حقیقی محمّدی هستند؛ همان سیصد و سیزده نفر هستند؛ و (میانه)  همان صراط مستقیم است،همان مهدی اول می‌باشد؛ چرا که او در میانه‌ی ائمه و مهدیّین قرار دارد. امّت میانه، پیروان مهدی اول و یاران امام مهدی(علیه السلام)می‌باشند. اینها همچنین ﴿ بهترین امّتی که در میان مردم پدید آمده است   می‌باشند، و حتی (خیر ائمة) (برترین پیشوایان) هستند؛ زیرا آنها جلودار می‌باشند. حق تعالی می‌فرماید: ﴿شما بهترين امّتی هستيد که برای مردم پديد آمده‌اید، که امر به معروف می‌کنید و نهی از منکر، و به خدا ايمان داريد. اگر اهل کتاب ايمان می‌آوردند برايشان بهتر بود. برخی از ايشان مؤمن‌اند ولی بيشترين آنها فاسق و نافرمان‌اند.﴾([481])

قال تعالى: ﴿حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ﴾([482])، والصلاة هي (الولاية)([483])، أي حافظوا على الولاية، والصلاة الوسطى أي الولاية بين الأئمة والمهديين، أي ولاية المهدي الأول في بداية ظهور الإمام المهدي (علیه السلام)؛ لأن المهدي الأول من المهديين، وأيضاً يعد من الأئمة، كما في الروايات عنهم (علیهم السلام)  التي تعد الأئمة من ولد علي وفاطمة عليهما السلام اثني عشر.

و نیز می‌فرماید: ﴿ نمازها و نماز ميانه را پاس بداريد و خاضعانه برای خدا به پا خیزید([484]) ؛ نماز همان (ولایت) است؛([485]) یعنی ولایت را پاس بدارید. نماز میانه یعنی ولایت میان ائمه و مهدیّین؛ یعنی ولایت مهدی اول در آغاز ظهور امام مهدی(علیه السلام)؛ زیرا مهدی اول، از مهدیّین است و او از ائمه نیز محسوب می‌گردد؛ همان گونه که در روایات ائمه(علیهم السلام)، تعداد ائمه دوازده نفر از فرزندان علی و فاطمه(علیها السلام) شمرده شده‌اند.

عن أَبي جعفر (علیه السلام)، قَال: (قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)  إِنِّي واثْنَيْ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي وَأَنْتَ يَا عَلِيُّ زِرُّ الْأَرْضِ يَعْنِي أَوْتَادَهَا وَجِبَالَهَا بِنَا أَوْتَدَ اللَّهُ الْأَرْضَ أَنْ تَسِيخَ بِأَهْلِهَا، فَإِذَا ذَهَبَ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ وُلْدِي سَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا وَلَمْ يُنْظَرُوا) ([486]).

امام باقر(علیه السلام)فرمود: رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: (من و دوازده نفر از فرزندان من و تو ای علی، (زِرّ) زمین هستیم؛ یعنی میخ‌ها و کوه‌های آن. به واسطه‌ی ما خدا زمین را نگه داشته است که اهالی خود را در آن فرو نبرد. وقتی دوازده نفر از فرزندان من رفتند، زمین اهل خود را فرو می‌برد و به آنها فرصت داده نمی‌شود).([487])

عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) يَقُولُ: (الِاثْنَا عَشَرَ الْإِمَامَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ كُلُّهُمْ مُحَدَّثٌ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)  وَوُلْدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) فَرَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)  وَعَلِيٌّ (علیه السلام) هُمَا الْوَالِدَانِ)([488]).

ابو جعفر(علیه السلام)می‌فرماید: (دوازده امام از آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، همگی مُحَدّث (فرشتگان با آنها سخن می‌گویند) از فرزندان رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و از فرزندان علی(علیه السلام)هستند، و رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و علی(علیه السلام)پدران آنها هستند).([489])

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام)، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ، قَالَ: (دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ (علیها السلام)  وَبَيْنَ يَدَيْهَا لَوْحٌ فِيهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِهَا، فَعَدَدْتُ اثْنَيْ عَشَرَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ (علیه السلام)، ثَلَاثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَثَلَاثَةٌ مِنْهُمْ عَلِيٌّ)([490]).

از امام باقر(علیه السلام)از قول جابر بن عبدالله انصاری روایت شده است که فرمود: (مَحضر فاطمه(علیها السلام) وارد شدم در حالی که بین دستانش لوحی بود که در آن نام‌های اوصیا از فرزندان او بود. (آن را) شمردم. دوازده نفربودند. آخرین آنها قائم(علیه السلام)بود. سه نفر آنها محمد و سه نفر آنها علی بود).([491])

عن أمير المؤمنين (علیه السلام): (إن لهذه الأمة اثني عشر إمام هدى من ذرية نبيها وهم مني) ([492]).

از امیر المؤمنین(علیه السلام)روایت شده است: (این امّت دوازده امام هدایت‌گر دارد که از فرزندان پیامبرشان هستند و آنها از من می‌باشند).([493])

وقال تعالى: ﴿زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَلا غَرْبِيَّة﴾: أي (زيتون وسط)، وهو (المهدي الأول ) ، فهو الوسط بين الأئمة والمهديين (علیهم السلام). وهو أيضاً شجرة الزيتون التي تخرج من طور سيناء ﴿وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآكِلِينَ﴾([494]).

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ زیتونی که نه خاوری است و نه باختری)، یعنی (زیتون میانه) و او (مهدی اول) است که در میان ائمه و مهدیّین(علیهم السلام) قرار دارد. همچنین او درخت زیتونی است که در طور سینا می‌روید: ﴿ و درختی است که در طور سينا می‌رويد، روغن می‌دهد و آن روغن، نان خورشی برای خورندگان است).([495])

******

پرسش ۱۵۹: تفسیر سوره‌ی عصر از نگاهی دیگر.

سؤال/ ۱۵۹: في (المتشابهات) في تفسير سورة العصر، قلت: (إن الإنسان علي بن أبي طالب (علیه السلام)، وهو في خسر نسبةً إلى رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم))، ولكن كيف يستثني الذين آمنوا، وهذا يشعر أنهم أفضل من علي (علیه السلام) بحسب ما بينت أنت ؟!

در کتاب متشابهات در تفسیر سوره‌ی عصر شما فرموده‌ای: (انسان، علی بن ابی‌طالب(علیه السلام)است و او در قیاس با پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در زیان و خسران می‌باشد). حال چگونه کسانی که ایمان آورده‌اند استثنا می‌شوند، در حالی که از آنچه شما بیان داشته‌ای، چنین برداشت می‌شود که آنها از علی(علیه السلام)برتر می‌باشند؟!

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

القرآن كلّه في الفاتحة، والفاتحة في البسملة، والبسملة في الباء والباء في النقطة ([496]). أي أنّ القرآن كلما ارتقينا إلى الله سبحانه وتعالى قل تفصيله؛ لقلة الجزئيات والمتنافيات كلما ارتقت العوالم الملكوتية، حتى تصل إلى النور والكليات فيكون القرآن نوراً كلياً.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

قرآن جملگی در فاتحه است و فاتحه در بسمله، و بسمله در (با) و (با) در نقطه؛([497]) یعنی هر چه بیشتر به سوی خداوند سبحان و متعال ارتقا یابیم، تفصیل قرآن کمتر می‌شود؛ و این به جهت کم شدن جزئیات و ناسازگاری‌ها می‌باشد، که هر چه در عوالم ملکوتی بیشتر ارتقا یابی تا آنکه به نور و کلیات برسی و قرآن نوری کلی گردد.

وما بينتُه عن سورة (والعصر) هو في مرتبة عالية من القرآن، حيث لا وجود لغير محمد وعلي وفاطمة (علیها السلام)  - وعلي وفاطمة عليهما السلام نور واحد - فلا وجود لغيرهم، فيكون تمام السورة في ذلك العالم هو: ﴿وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْأِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ﴾([498])، هذه هي سورة العصر في ذلك العالم العلوي، فلا وجود لبقية السورة في ذلك العالم، وهو: ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾([499]) ليكون لهذا الاعتراض وجه.

آنچه در تفسیر سوره‌ی والعصر بیان داشتم، در مرتبه‌ی عالی از قرآن بود؛ یعنی در جایی که غیر از محمد، علی و فاطمه(علیها السلام) وجود دیگری در کار نیست؛ علی و فاطمه(علیها السلام) نور یکسان هستند، پس غیر از آنها وجود دیگری نیست. پس تمام سوره در آن عالم چنین می‌شود: ﴿ سوگند به اين زمان، * که انسان در خسران است)([500]) ؛ این سوره‌ی عصر در آن عالم عُلوی (بالا) می‌باشد، و در آن عالم، باقیِ سوره که عبارت است از ﴿ مگر آنها که ايمان آوردند و کارهای شايسته کردند و يکديگر را به حق سفارش کردند و يکديگر را به صبر سفارش کردند) ([501]) ، هیچ موجودیتی ندارد، تا به این ترتیب محلی برای چنین اعتراضی وجود داشته باشد.

أما في هذا العالم، فالإنسان هو جنس الإنسان، أي إنّ الإنسان بسبب وجوده في العالم الجسماني في خسر وتسافل، إلا إذا آمن بولي الله في زمانه وعمل معه ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾.

اما در این عالم، منظور از انسان، جنس انسان می‌باشد؛ یعنی انسان به سبب وجودش در عالم جسمانی، در خسران و پَستی است مگر آنگاه که به ولیّ خدا در زمانش ایمان آورد و به همراه او عمل نماید: ﴿ مگر آنها که ايمان آوردند و کارهای شايسته کردند و يکديگر را به حق سفارش کردند و يکديگر را به صبر سفارش کردند).

*******

پرسش ۱۶۰: آیه‌ی ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ...

سؤال/ ۱۶۰: ما معنى قوله تعالى: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْأِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً([502]) ؟

معنای این سخن حق تعالی چیست؟ ﴿ ما اين امانت را بر آسمان‌ها، زمين و کوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمّل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن را بر دوش گرفت؛ به راستی او ستمکاری نادان بود).([503])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

الأمانة هي: الإمامة وولاية ولي الله، قال تعالى: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعاً بَصِيراً﴾ ([504]). أي الإمامة يؤديها الإمام إلى الإمام الذي يليه([505]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

امانت، امامت و ولایت ولیّ خدا است. حق تعالی می‌فرماید: (خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانشان بازگردانيد و چون در ميان مردم به داوری نشينيد به عدل داوری کنيد. خدا شما را چه نيکو پند می‌دهد. هر آينه او شنوای بينا است)([506]) ؛ یعنی امامت، که امامی به امام پس از می سپارد.([507])

أما الناس فأمانتهم هي ولايتهم لولي الله، فالناس يؤدون الولاية إلى ولي الله في كل زمان، فإذا رجع ولي الله إلى الله لا تنقطع الولايـة، بل على الناس أن يتولوا الولي الذي بعده، فلا تخلو أرض الله من حجة ولو خليت لساخت بأهلها([508]).

اما در مورد مردم، امانتِ مردم عبارت است از ولایت و فرمان‌برداری آنها از ولیّ خدا. بنابراین مردم باید در هر زمان ولایت را به ولیّ خدا بدهند، و اگر ولیّ خدا به سوی خدا رجوع کند ولایت قطع نمی‌شود بلکه بر مردم است که ولایت ولیّ پس از او را بپذیرند. زمین خدا از حجّت خالی نمی‌شود که اگر خالی شود، زمین اهلش را فرو می‌برد.([509])

والإنسان: جنس الإنسان، والمنافق الأول والثاني ، والظلوم هو: (الأول) ، والجهول هو: (الثاني) حيث هو الجهل (المخلوق الثاني) الذي خلق بعد العقل ([510]).

بنابراین انسان، جنس انسان است، و منافق، اولی است و دومی، و ﴿ظَلُومًا (ستمکار) یعنی اولی و ﴿جَهُولًا (نادان) یعنی دومی؛ زیرا او به (مخلوق دوم) که پس از عقل آفریده شد جهالت ورزید.([511])

أما السماوات والأرض والجبال: أي سكانها من الملائكة والأرواح الصالحة.

اما آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها یعنی ساکنان آنها از فرشتگان و ارواح نیکوکار.

فالأمانة هي: الولاية لله والإمامة، والولاية لولي الله إمامة أيضاً إذا كانت تامة، قال تعالى في الحديث القدسي: (من تقرب إليّ بالفرائض - أي ولاية ولي الله - أصبح عيني ويدي و...)([512])، أي كـ (ولي الله) أتم الإيمان، كسلمان منا أهل البيت؛ لأنه أتم العشر درجات (درجات الإيمان)([513])، ﴿ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ﴾([514]).

پس امانت یعنی؛ ولایت مخصوص خدا و امامت است و ولایت برای ولیّ خدا  اگر تامّه باشد نیز امامت است،. حق تعالی در حدیث قدسی می‌فرماید: (کسی که با انجام فرایض به من نزدیکی جوید ـ‌یعنی ولایت ولیّ خدا‌ـ چشم من، دست من و .... می‌شود([515]) یعنی مانند (ولیّ خدا) دارای تمام مراتب ایمان شده است؛ همچون سلمان، از ما اهل بیت می‌شود؛ چرا که او به درجات ده‌گانه (درجات ایمان) دست یافته است؛([516]) (سه روز در حج و هفت روز چون از حج بازگردید([517])

بقي أن أمانة كل إنسان مرتبطة بصاحب الأمانة، وهو كما عبر عنه (علیه السلام): بأنه مَلَك ابتلع كتاب العهد والميثاق([518])، وهو الحجر الأسود في الركن العراقي في الكعبة. وهو في الحقيقة إنسان، وهو المهدي الأول واليماني، وهو صاحب الأمان، ولذلك فهو الفاتح لدولة العدل الإلهي والممهد الرئيسي  لها، والحاكم الأول بعد قائدها الإمام المهدي (علیه السلام). وكل إنسان يحج بيت الله لابد له من المرور على الحجر، والركن اليماني، وبينهما باب الكعبة، أو كما سمي الملك الذي ابتلع كتاب العهد والميثاق، ولابد له أن يتعاهده ويجدد العهد مع الله من خلاله.

یک چیزی که باید اشاره کرد این است که امانت هر انسانی، با صاحب امانت مرتبط است، همان طور که امام(علیه السلام)از آن چنین تعبیر کرده که او فر شته ای است که کتاب عقد و میثاق را بلعیده،([519]) و او حجرالاسود در رکن عراقی در کعبه است. او در حقیقت، انسان است، او مهدی اول و یمانی است، او صاحب امان است، و از همین رو او گشاینده‌ی دولت عدل الهی و زمینه‌ساز اصلی آن، و نخستین حاکم پس از فرمانده آن امام مهدی(علیه السلام)می‌باشد. هر کسی که حج خانه‌ی خدا می‌گزارد باید بر این سنگ و بر رکن یمانی گذر کند که بین این دو، درب کعبه است؛ یا آن طور که نامیده شده، فرشته‌ای است که کتاب عهد و میثاق را بلعیده و ناگزیر این شخص باید با او عهد ببندد و عهد با خداوند را از طریق آن تجدید نماید.

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): (استلموا الركن، فإنه يمين الله في خلقه، يصافح بها خلقه، مصافحة العبد أو الدخيل، ويشهد لمن استلمه بالموافاة)([520])، ومراده (صلی الله علیه و آله و سلم)  بالركن: الحجر الأسود؛ لأنه موضوع فيه، وإنما شُبِه باليمين؛ لأنه واسطة بين الله وبين عباده في النَيل والوصول والتحبب والرضا كاليمين حين التصافح.

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: (رکن را استلام (ببوسید و لمس) کنید چون او دست خدا بین بندگانش است که با آن با مخلوقاتش مصافحه می‌کند، مانند مصافحه‌ای که با بنده‌ی خود و یا با پناهنده‌ی خود می‌کند، و آن سنگ نسبت به کسانی که او را لمس می‌کنند و می‌بوسند در روز قیامت شهادت به برخورد و ملاقات و وفای به عهد و میثاق می‌دهد)([521]) و منظور آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) از رکن، حجرالاسود است زیرا این سنگ در آن کار گذاشته شده است و از آن رو به ﴿یَمین (دست) تشبیه شده که واسطه‌ی بین خدا و بندگانش در نیل و وصول و دوستی ورزیدن و خشنود گشتن است؛ همانند دست دادن در مصافحه کردن.

وقال الصادق (علیه السلام): (إن الله تبارك وتعالى لما أخذ مواثيق العباد أمر الحجر فالتقمها، فلذلك يقال: أمانتي أديتها، وميثاقي تعاهدته لتشهد لي بالموافاة)([522]).

امام صادق(علیه السلام)می‌فرماید: (خداوند تبارک و تعالی هنگامی که عهدهای بندگان را گرفت به سنگ دستور داد و او آنها را بلعید و از همین رو گفته می‌شود امانتم را ادا کردم و به عهد و میثاقم وفا نمودم تا برایم به وفا کردن گواهی دهی).([523])

وقال (علیه السلام): (الركن اليماني باب من أبواب الجنة، لم يغلقه الله منذ فتحه)([524]).

امام صادق(علیه السلام)می‌فرماید: (الركن اليماني باب من أبواب الجنة لم يغلقه الله منذ فتحه)([525]) (رکن یمانی دروازه‌ای از دروازه‌های بهشت است که خدا از روزی که آن را گشود، نبست).

وقال (علیه السلام) : (الركن اليماني بابنا الذي يُدخل منه الجنة، وفيه نهر من الجنة تلقى فيه أعمال العباد)([526]).

همچنین امام صادق(علیه السلام)فرمود: (الركن اليماني بابنا الذي ندخل منه الجنة، وفيه ﻧﻬر من الجنة تلقى فيه أعمال العباد)([527]) (رکن یمانی دروازه‌ی ما است که از آن وارد بهشت می‌شویم و در آن رودی از بهشت است که اعمال بندگان در آن ریخته می‌شود).

وعن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): ( فأقول أمتي يا رب أمتي، فيقال يا محمد أدخل أمتك من لا حساب عليهم - أي المقربين أصحاب اليماني - من الباب الأيمن من أبواب الجنة وهم شركاء الناس فيما سوى ذلك من الأبواب )([528]).

از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است: (.... می‌گویم: امّت من، پروردگارم، امّت من! گفته می‌شود: ای محمد! امّت تو را بی هیچ حسابی بر آنها وارد کردم ـ‌یعنی نزدیکان یاران یمانی‌ـ از دروازه‌ی ایمن از دروازه‌های بهشت که آنها در آنچه سایرین از درهای دیگر دارند نیز شریک می‌باشند....).([529])

فالحجر والركن اليماني يشيران إلى اليماني صاحب الأمانة والذي ابتلع الأمانة، وهي الميثاق الإلهي، والبيت (الكعبة) يشير إلى آل محمد (علیهم السلام)  ﴿رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ﴾([530]).

پس حجر و رکن یمانی به یمانی صاحب امانت‌ و آن کسی که امانت را بلعیده است اشاره دارد، و آن امانت همان میثاق الهی است. خانه (کعبه) نیز به آل محمد(علیه السلام)اشاره می‌کند: ﴿رحمت و برکات خدا بر شما ای اهل اين خانه! او ستودنی و باشکوه است).([531])

پرسش ۱۶1: آیه‌ی (و وَإِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ)

سؤال/ 161: قال تعالى: ﴿وَإِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ([532] الآية تذم من لا يسجد عند قراءة القرآن، فهل يجب السجود مع قراءة القرآن؟

حق تعالی می­فرماید (وَإِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ)( و آنگاه كه قرآن بر آنان خوانده شود، سجده نمى‌كنند؟)[533] آیه، کسی که هنگام تلاوت قرآن سجده نمی کند را نکوهش می کند، آیا سجده در هنگام تلاوت قرآن واجب است؟

الجواب:

بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

القرآن هو (الإمام الحجة على الخلق في كل زمان)([534])، وقراءته هي قراءة صفحته على الناس في هذه الحياة الدنيا، فيجب على الناس طاعته والخضوع لأمره، وهذا هو السجود الذي رفضه إبليس (لعنه الله)، ويرفضه كل مصاب بداء إبليس (لعنه الله).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله  رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

قرآن،همان (امامی  حجت بر خلق در هر زمان است)([535])، و خواندن آن یعنی خواندن صفحه وجودش بر مردم در این دنیاست، پس مردم باید از او اطاعت کنند و تسلیم فرمان او باشند و این سجده همانی است،که شیطان (لعنه الله) آن را پس زد و هر که به بیماری شیطان (لعنه الله) مبتلا باشد، نیز آن را پس می­زند.

فإعراض الناس عن القرآن الناطق، وهو الإمام وحجة الله في زمانهم (علیه السلام) ، وترك طاعته هو ترك السجود ، وهو نظير ترك إبليس (لعنه الله) السجود لآدم: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلاً﴾([536]).

بنابراین رویگردانی مردم از قرآن ناطق است، که او امام وحجت خدا در زمان خودشان است، و ترک اطاعت از او  همان ترک سجود است، و آن مانند رویگردانی ابلیس از سجده برای آدم است: (و وقتی که به فرشتگان فرمان دادیم که بر آدم همه سجده کنید، و آنها تمام سر به سجده فرود آوردند جز شیطان که از جنس جن بود بدین جهت از طاعت خدای خود سرپیچید، پس آیا (شما فرزندان آدم) مرا فراموش کرده و شیطان و فرزندانش را دوست خود می‌گیرید در صورتی که آنها شما را سخت دشمنند؟ ظالمان را (که به جای خدا شیطان را به طاعت برگزیدند) بسیار بد بدلی است).([537])

******

پرسش ۱۶۲: آیه‌ی (وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ)

سؤال/ ۱۶۲: قال تعالى: ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الْأِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً([538])، هل الإنسان مذموم في هذه الآية؟

حق تعالی می‌فرماید: (وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا)([539])(در اين قرآن برای مردم هر گونه داستانی بيان کردهايم، و انسان بيش از هر چیز به جدل برمی‌خيزد). آیا در این آیه انسان مذمّت شده است؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

﴿وَكَانَ الْأِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً: أي بحثاً لمعرفة الحقيقة باعتبار فطرته، فهو مفطور لمعرفة كل الأسماء الإلهية، وفطرته تؤهله للمعرفة، قال تعالى: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ([540]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله  رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

﴿ و انسان بيش از هر چیز به جدل برمی‌خيزد):یعنی جست‌وجو و تحقیق برای شناخت حقیقت به اعتبار فطرتش؛ چرا که انسان بر شناخت و معرفت تمام اسماء الهی سرشته شده است و فطرتش او را برای کسب شناخت و معرفت شایسته می‌گرداند. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و تمام نام‌ها را به آدم بياموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گوييد مرا به نام‌های اين چيزها خبر دهيد).([541])

******

پرسش ۱۶۳: آیه‌ی ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ....

سؤال/ ۱۶۳: ما معنى قوله تعالى: ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ([542]) ؟

معنای این آیه چیست: پس پروردگارش آن دختر را به نيکی پذيرفت، و به وجهی پسنديده پرورشش داد و زکريا را به سرپرستی او گماشت. هر وقت که زکريا به محراب نزد او می رفت، پيش او روزی می‌يافت؛ می‌گفت: ای مريم! اينها برای تو از کجا می‌رسد؟ مريم می‌گفت‌: از جانب خدا؛ زيرا او هر کس را که بخواهد بی‌حساب روزی می‌دهد).([543])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

﴿وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾: أي علم وحكمة ومعرفة، فالمحراب والصلاة مورد معراج المؤمن وفيض الله عليه، والرزق الدنيوي مكانه غير المحراب المعد للصلاة، والأكل كذلك. فالإنسان لا يأكل وهو واقف يصلي في المحراب، وإن كان الرزق الدنيوي أيضاً ينـزل على مريم، ولكن المراد بالآية هو الرزق الحقيقي وهو العلم والحكمة والمعرفة، ولذلك: ﴿هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾([544])، وعلل هذا الدعاء بـ ﴿إِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً﴾([545]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

﴿ پيش او روزی می‌يافت : یعنی علم و حکمت و معرفت، محراب و نماز خاستگاه معراج مؤمن و فیض خدا بر او است و جایگاه رزق و روزی دنیوی، در جایی از غیرِ محرابی است که برای نماز تاسیس شده باشد؛ و به همین صورت خوردن؛ هنگامی که انسان می‌ایستد و در محراب نماز می‌گزارد چیزی نمی‌خورد. هرچند رزق و روزی دنیوی نیز بر مریم (علیها السلام) فرود می‌آمده است ولی منظور آیه، رزق حقیقی است که علم و حکمت و معرفت می‌باشد و از همین رو: ﴿ در آنجا زکريا پروردگارش را ندا داد و گفت: ای پروردگار من! مرا ازجانب خود فرزندی پاکيزه عطا فرما، که تو شنونده‌ی دعا هستی([546]) ، و علت این دعا را نیز چنین بیان می‌نماید: ﴿ من پس از مرگ خويش، از نزدیکان بيمناکم و زنم نازا است. مرا از جانب خود فرزندی عطا فرما.﴾([547])

﴿الْمَوَالِيَ﴾: أي علماء بني إسرائيل، خاف منهم على عيسی (علیه السلام)؛ لأنه كان يعلم بأمره، فزكريا (علیه السلام) هو الحجة على مريم (علیها السلام)، وأراد زكريا (علیه السلام) ذرية طيبة ترث آل يعقوب حقيقة، أي ميراث الحكمة والنبوة والنصرة لولي الله عيسى (علیه السلام) فرزقه الله يحيى. فكفالة زكريا لمريم (علیها السلام) لشأنها، فإن الله كفّله شأنها ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا﴾، وأهم ما في شأنها هو أنها أمٌ لعيسى (علیه السلام)، نبي من أولي العزم مصلح للديانة الإلهية.

 ﴿الْمَوَالِيَ یعنی علمای بنی اسرائیل و از آنها بر حضرت عیسی(علیه السلام)بیم داشت؛ زیرا از امر او آگاه بود. حضرت زکریا(علیه السلام)حجّت بر مریم (علیها السلام) بود و زکریا(علیه السلام)نسل پاکیزه‌ای که میراث واقعی آل یعقوب یعنی میراث حکمت و نبوّت، و یاری و نصرت برای ولیّ خدا عیسی(علیه السلام)را به ارث بَرَد خواستار شده بود، و خداوند نیز یحیی(علیه السلام)را روزی او گردانید. اینکه زکریا کفالت مریم (علیها السلام) را برعهده داشت به خاطر شأن و منزلت مریم بوده؛ چرا که خداوند زکریا(علیه السلام)را متکفّل شأن مریم (علیها السلام) گردانید ﴿ و زکریا را به سرپرستی او گماشت و مهم‌ترین شأن و جایگاه مریم(علیها السلام) آن بود که وی مادر حضرت عیسی(علیه السلام)پیامبر اولو العزمِ اصلاحگر دین الهی بود.

كما أنّ يحيى الذي هو إجابة دعاء زكريا (علیه السلام) كان أهم ما فيه هو إجابة دعاء زكريا، وذلك أنه أصبح الناصر لعيسى (علیه السلام)، ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيّاً مِنَ الصَّالِحِينَ﴾([548])، والمصدق هو يحيى (علیه السلام)، وكلمة الله والسيد الحصور هو عيسى (علیه السلام)، فهو سيد من أولي العزم، ومَلِك بني إسرائيل، وحصور لا يأتي النساء ولا الدنيا.

همان‌طور که مهم‌ترین شاخصه در مورد یحیایی که نتیجه‌ی اجابت دعای زکریا(علیه السلام)بود‌، اجابت شدن دعای زکریا بود و این یعنی اینکه او یار و یاور حضرت عیسی(علیه السلام)شد: ﴿ پس همچنان که در محراب به نماز ايستاده بود فرشتگان، ندايش دادند: خداوند تو را به يحيی بشارت می‌دهد که کلمه‌ای از خداوند را تصديق می‌کند که او آقا و خویشتن‌دار است و پيامبری از شايستگان.([549]) ﴿ تصدیق کننده)   همان یحیی(علیه السلام) است و کلمه‌ی خداوند و آقای خویشتن‌دار، عیسی(علیه السلام)است که او سید و آقایی از اولوالعزم‌ها و پادشاه بنی اسرائیل بود. «حَصُورًا» (خویشتن‌دار) یعنی نه به سراغ زنان می‌رود و نه دنیا.

والآن لننظر في دعاء زكريا، وهو طلب الولد: ﴿وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً﴾([550]).

اکنون به دعای زکریا(علیه السلام)که درخواست فرزند بود می‌نگریم: (من پس از مرگ خويش، از نزدیکان، بيمناکم و زنم نازا است. مرا از جانب خود فرزندی عطا فرما * که ميراث‌بر من و ميراث‌بر خاندان يعقوب(علیه السلام)باشد و او را، ای پروردگار من، شايسته و پسنديده قرار بده).([551])

۱- ﴿وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائي﴾: أي علماء بني إسرائيل خفتهم على عيسى (علیه السلام) السيد ومَلِك بني إسرائيل، وكلمة الله. وهنا طلب زكريا (علیه السلام) من الله، فـ (هب لي ولداً) يتم كفالتي لأمر مريم (علیها السلام)  بعد موتي فقد بلغت من الكبر والعمر حتى شاب رأسي، فالمتوقع أن أكون ميتاً عند بعث عيسى (علیه السلام).

۲- ﴿يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ ﴾: في نصرة عيسى (علیه السلام)، فعيسى (علیه السلام) (قائم آل يعقوب)، فنصرة يحيى (علیه السلام) له نيابة عن زكريا (علیه السلام)، وكفالته نيابة عن آل يعقوب الصالحين من الأنبياء والمرسلين والأولياء.

۳- ﴿واجعله رب رضياً﴾: أي راضياً بالبلاء والامتحان، وتعرضه للقتل في نصرة عيسى (علیه السلام). فقد وجّه يحيى (علیه السلام) تلاميذه والناس لنصرة عيسى (علیه السلام) قبل أن يُبعث عيسى (علیه السلام) وقُتل واستشهد في بداية بعث عيسى.

1- ﴿ من پس از مرگ خويش، از نزدیکان بيمناکم : یعنی علمای بنی اسرائیل، که زکریا(علیه السلام)از آنها بر عیسی(علیه السلام)که سیّد و پادشاه بنی اسرائیل و کلمة الله بود بیم داشت. در اینجا زکریا(علیه السلام)از خدا می‌خواهد (به من فرزندی عطا فرما) تا کفالت و سرپرستی مریم (علیها السلام) پس از مرگم را ادامه دهد؛ زیرا من به سن پیری و کهنسالی رسیده‌ام تا حدی که موهایم سفید شده است و انتظار می‌رود‌ که هنگام بعثت عیسی(علیه السلام)مرده باشم.

2- ﴿ که ميراث‌بر من و ميراث‌بر خاندان يعقوب باشد : در یاری و نصرت عیسی(علیه السلام)؛ چرا که عیسی(علیه السلام)«قائم آل یعقوب» بود. یاری و نصرت یحیی(علیه السلام)برای او، به نیابت از زکریا(علیه السلام)بود، و سرپرستی‌اش به نیابت از صالحین و شایستکان آل یعقوب از انبیا، مرسلین و اولیا خواهد بود.

3- ﴿ و او را، ای پروردگار من، شايسته و پسنديده قرار بده : یعنی او را به بلا و امتحان و در معرض کشته شدن در راه یاری و نصرت عیسی(علیه السلام)خوشنود و راضی نما. یحیی(علیه السلام)پیش از آنکه عیسی(علیه السلام)مبعوث شود شاگردانش و مردم را به یاری و نصرت عیسی(علیه السلام)فرامی‌خواند. یحیی(علیه السلام)در ابتدای بعثت عیسی(علیه السلام)کشته و شهید شد.

فزكريا (علیه السلام):﴿قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً﴾ ([552]): أي لولا فضلك لا يكون لي غلام .....، ﴿قَالَ كَذَلِكَ﴾([553]): أي فضل ربك عليك.

زکریا(علیه السلام)﴿ گفت: ای پروردگار من! مرا از کجا پسری باشد، حال آنکه زنم نازا است و من خود در پيری به سال‌خوردگی رسيده‌ام([554]) ؛ یعنی اگر فضل تو نباشد، مرا پسری نخواهد بود.... (گفت اینچنین)([555]) ؛ یعنی فضل پروردگارت بر تو.

ومريم (علیها السلام) ﴿قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ كَذَلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾([556]).

و مریم (علیها السلام) (مريم گفت: ای پروردگار من! چگونه مرا فرزندی باشد، در حالی که بشری مرا لمس نکرده است؟ گفت: بدين‌سان که خدا هر چه بخواهد می‌آفريند؛ چون اراده‌ی چيزی کند به محض اینکه به او گويد موجود شو، موجود می‌شود).([557])

﴿قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ﴾: أي لولا فضلك لا يكون لي ولد، ﴿ قَالَ كَذَلِكِ ﴾: أي فضل ربكِ عليكِ.

﴿ مريم گفت: ای پروردگار من! چگونه مرا فرزندی باشد :یعنی اگر فضل تو نباشد مرا پسری نخواهد بود ﴿.... گفت: بدين‌سان...): یعنی فضل پروردگارت بر تو.

﴿وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْأِنْجِيلَ﴾([558]): وهذا هو الفضل والرزق.

﴿ و خداوند به او کتاب و حکمت و تورات و انجيل می‌آموزد([559]) : و این همان فضل و رزق و روزی است.

﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾([560])، فالفضل بغير حساب والحمد لله.

﴿ هر وقت که زکريا(علیه السلام)به محراب نزد او(علیها السلام) می رفت پيش او(علیها السلام) روزی می‌يافت؛ می‌گفت: ای مريم(علیها السلام)! اينها برای تو از کجا می‌رسد؟ مريم(علیها السلام) می‌گفت‌: از جانب خدا؛ زيرا او هر کس را که بخواهد بی‌حساب روزی می‌دهد ([561]) ؛ آری فضل، بی‌حساب است. و الحمد لله.

******

پرسش ۱۶۴: آیه‌ی ﴿فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ .

سؤال/ ۱۶۴:  ما معنى قوله تعالى: ﴿فَلا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ﴾([562]) ؟

معنای این گفته‌ی حق تعالی چیست؟ ﴿ پس سوگند به جایگاه‌های ستارگان ([563]) .

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

النجوم هم: آل محمد (علیهم السلام) ([564])، قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): (إن أهل بيتي أمان لأهل الأرض كما أن النجوم أمان لأهل السماء)([565]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد‌لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

ستارگان، آل محمد (علیهم السلام) هستند.([566]) پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  فرمود: «اهل بیت من امان اهل زمین‌اند همان‌گونه که ستارگان امان اهل آسمان هستند».([567])

أما مواقع النجوم في السماء ففيها آية من آيات الله سبحانه وتعالى، فالنجوم السبعة الدالة على نجمة الجدي في السماء يمثلون آل محمد (علیهم السلام)، فالثلاثة الأولى تمثل: (محمداً وعلياً وفاطمة (علیها السلام))، أما الأربعة البقية فهي دالة بحسب ترتيبها ؛ الاثنان الأقرب إلى الثلاثة هما (الحسن والحسين عليهما السلام)، والاثنان الأخريان أحدهما تدل على (الأئمة الثمانية)، والأخرى تدل على الإمام المهدي (علیه السلام)، وهما الأقرب إلى نجمة الجدي.

اما جایگاه‌های ستارگان در آسمان، نشانه‌ای از نشانه‌های خداوند سبحان و متعال را در بر‌دارند. ستارگان هفت‌گانه که بر ستاره‌ی جدی (ستاره‌ی قطبی) در آسمان دلالت دارند، تمثیلی از آل محمد (علیهم السلام) می‌باشند: سه تای اول به‌سان محمد، علی و فاطمه (علیهم السلام) است و چهار ستاره دیگر بر‌حسب ترتیب خود، دلالت دارند. دو تای نزدیک‌تر به سه تای اول عبارت‌اند از حسن و حسین C و از دوتای دیگر، یکی‌شان بر ائمه‌ی هشت‌گانه(علیهم السلام)  دلالت دارد و دیگری بر امام مهدی(علیه السلام)  و این دو به ستاره‌ی قطبی (جدی) نزدیک‌ترند.

وكل هذه النجوم هي دالة على الجدي في السماء. والجدي هو دليل القبلة، فبه يستدل الناس على القبلة في الليل المظلم ، والقبلة هي جهة السجود إلى الله سبحانه وتعالى، فنجمة الجدي هي الدالة على الإمام المهدي (علیه السلام)، أي المعرِّفة به ([568])، وهذا شأن النجوم في السماء.

تمامی این ستارگان بر ستاره‌ی قطبی (جدی) در آسمان اشاره دارند و جدی اشاره‌گر قبله است و در شبِ تار مردم از آن برای یافتن قبله راهنمایی می‌گیرند. قبله جهت سجده گزاردن به سوی خداوند سبحان و متعال است و ستاره‌ی قطبی نیز بر امام مهدی (علیه السلام) دلالت دارد؛ یعنی آن حضرت را می شناساند؛([569]) و این است شأن و جایگاه ستارگان در آسمان.

ونجمة الجدي هي النجمة الوحيدة الثابتة في السماء، وهي لا تتحرك؛ لأنها واقعة على محور دوران الأرض.

 

 

 

 

 

 

 


ستاره‌ی قطبی تنها ستاره‌ی پایدار در آسمان است و حرکتی ندارد؛ چرا که بر محور چرخش زمین قرار گرفته است.

 

قال تعالى: ﴿وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ * إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ * تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ * أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ([570])، أي إنّ هذا القسم قسم بنجمة الجدي، وهو المهدي الأول الدال على الإمام المهدي، والنجوم الدالة عليها هم: محمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين والأئمة والإمام المهدي (علیه السلام)([571])، وهم (علیهم السلام) النجوم الدالة على نجمة الجدي أو المهدي الأول، ذلك أنهم عرَّفُوا الناس به من خلال كلامهم والروايات التي وردت عنهم، وكذلك من خلال الرؤى التي يراها المؤمنون بهم (علیهم السلام)([572])، وهم يشيرون إلى إتباع المهدي الأول؛ لأنه نجمة الجدي الدالة على القبلة، أي إنه الدليل إلى الإمام المهدي (علیه السلام)، قال تعالى: ﴿وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ﴾([573]).

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و اگر بدانيد اين سوگندی است بزرگ * هر آينه، اين قرآنی است گرامی‌قدر * در کتابی مکنون * که جز پاکان بر آن دست نیازند * نازل شده از جانب پروردگار جهانيان است * آيا اين سخن را سبک و دروغ می‌شمارید؟....([574]) ؛ یعنی این سوگند، سوگند به ستاره‌ی جدی (قطبی) است. او مهدی اول است که بر امام مهدی(علیه السلام)  دلالت و راهنمایی می‌کند و ستارگانِ دلالت کننده بر آن عبارت‌اند از: محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین، ائمه و امام مهدی (علیهم السلام)؛([575]) آن‌ها ستارگان راهنمایی کننده به ستاره‌ی جدی یا مهدی اول هستند؛ چرا‌که از طریق سخنان‌شان و روایاتی که از آن‌ها وارد شده است، او را به مردم معرفی کرده‌اند همچنین از طریق رؤیاهایی که مؤمنان این معصومین (علیهم السلام) را می‌بینند و آن‌ها را به پیروی از مهدی اول دعوت می‌کنند؛([576]) چرا‌که او همان ستاره‌ی قطبی است که بر قبله دلالت دارد؛ یعنی وی راهنما به سوی امام مهدی (علیه السلام) می‌باشد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و اگر بدانيد اين سوگندی است بزرگ ﴾.([577])

وفي آية أخرى: ﴿ عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ النَّبَأِ الْعَظِيمِ ﴾([578])، أي هو المهدي الأول واليماني .

و در آیه‌ای دیگر: ﴿ از چه می‌پرسند؟ * از آن خبر بزرگ ﴾([579]) ؛ یعنی مهدی اول و یمانی.

﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ﴾: أي إنه القرآن الناطق؛ لأن أول المهديين ﴿لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾: لا يعرف شيئاً من حقيقته إلا المطهرون، وهم الثلاث مائة وثلاثة عشر أصحاب الإمام المهدي (علیه السلام).

﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ﴾ یعنی او قرآن ناطق است؛ زیرا نخستینِ مهدیین می‌باشد ﴿ جز پاکان بر آن دست نیازند ﴾ : کسی به جز پاکان که همانا سیصد و سیزده نفر اصحاب امام مهدی (علیه السلام) می‌باشند چیزی از حقیقت او نمی‌داند.

﴿أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ﴾: أي بهذا الحديث أنتم شاكون.

﴿ آيا اين سخن را سبک و دروغ می‌شمارید؟ : یعنی شما از این سخن در شک و تردید هستید.

وقال تعالى: ﴿وَالْفَجْرِ * وَلَيَالٍ عَشْرٍ * وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ * وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ * هَلْ فِي ذَلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ﴾ ([580]).

و حق تعالی می‌فرماید: ﴿ سوگند به سپيده‌ی صبح، * و سوگند به شب‌های ده‌گانه، * و سوگند به شفع (جُفت) و وتر (تک)، * و سوگند به شب چون روی به رفتن نهد * آيا در این خصوص سوگندی برای خردمند وجود دارد؟﴾.([581])

 

﴿وَالْفَجْرِ﴾: هو الإمام المهدي (علیه السلام)، ﴿وَلَيَالٍ عَشْرٍ﴾: هم الأئمة (علیهم السلام)، عبر عنهم الليالي لأنهم عاشوا في دولة الظالمين.

﴿وَالفَجرِ﴾: امام مهدی (علیه السلام) است. ﴿وَلَيَالٍ عَشْرٍ﴾ (شب‌های ده‌گانه): ائمه (علیهم السلام) هستند، که از آن‌ها به شب‌ها تعبیر کرده چون در دولت ستمکاران زندگی کرده‌اند.

﴿وَالشَّفْعِ وَالْوَتْر﴾: الشفع علي وفاطمة عليهما السلام، والوتر هو رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، عبر عن علي وفاطمة عليهما السلام بالشفع؛ لأنهما نور واحد، وعبر عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بالوتر؛ لأنه لا نظير له في الخلق ([582]).

﴿وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ﴾: «شفع» علی و فاطمه C است و «وتر» رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم). از علی و فاطمه (علیها السلام) به شفع تعبیر کرده؛ چرا‌که این دو بزرگوار، نوری یکسان هستند، و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  به وتر؛ چرا‌که آن حضرت  در میان خلق بی نظیر و بی همتاست.([583])

﴿وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ: أي إذا انقضت دولة الظالمين والظلم والظلام المرافق لها، كأنها ليل يمضي ويذهب عند بزوغ فجر الإمام المهدي (علیه السلام).

﴿ و سوگند به شب چون روی به رفتن نهد ﴾ : یعنی هنگامی‌که دولت ستمگران و ظلم و تاریکیِ همراه آن از بین برود؛ گویی شبی است که به هنگام برآمدن صبح امام مهدی(علیه السلام) ، می‌رود‌ و به پایان می‌رسد.

﴿هَلْ فِي ذَلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ﴾: قسم هو المهدي الأول، أي هل في ذلك دلالة وبيان كافٍ في معرفة المهدي الأول.

﴿ آيا در این خصوص سوگندی برای خردمند وجود دارد؟﴾ : سوگند همان مهدی اول است؛ یعنی آیا در آن زمان دلالت و بیان کافی در معرفت مهدی اول وجود دارد؟

﴿ أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ * الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلادِ * وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ * وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ * الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ * فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ * فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ * إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ ﴾ ([584])، أي إنّ (روح المهدي الأول) هي من جند الله، وكانت مع علي بن أبي طالب (علیه السلام) عندما أنزل جند الله من الملائكة العذاب بعاد وثمود وفرعون، الذين طغوا في البلاد([585]).

﴿آيا نديدی که پروردگار تو با قوم عاد چه کرد؟ * با ارم که ستون‌ها داشت؟ * که همانند آن در هيچ شهری آفريده نشده بود * و قوم ثمود که در آن وادی سنگ می‌بريدند، * و قوم فرعون، آن دارنده‌ی ميخ‌ها، * آن‌ها که در سرزمین‌ها طغيان کردند، * و در آن‌ها به فساد درافزودند * و پروردگار تو تازيانه‌ی عذاب را بر سرشان فرود آورد * زيرا پروردگار تو سخت در کمين است﴾([586]) ؛ یعنی «روح مهدی اول» جزو لشکر خداوند است و همراه با علی بن ابی ‌طالب(علیه السلام)  بوده، زمانی‌که لشکر خدا از فرشتگان عذاب را بر عاد، ثمود و فرعون که در سرزمین‌ها طغیان کردند، فروفرستاد.([587])

وملائكة الله وجنود الله يأتمرون بأمر المهدي الأول، كما أنه يأتمر بأمر الإمام المهدي (علیه السلام)، حتى يصل الأمر إلى علي (علیه السلام)، وهكذا علي (علیه السلام) يأتمر بأمر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، ومحمد بأمر الله.

فرشتگان خدا و لشکریان خدا از مهدی اول فرمان می‌برند، همان‌گونه که وی از امام مهدی (علیه السلام) فرمان می‌برد تا این‌که امر به حضرت علی (علیه السلام) برسد و به همین صورت، علی (علیه السلام) از حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)  فرمان می‌برد و محمد نیز فرمانبر فرمان خداوند است.

فالذي أنزل العذاب بالأمم المتمردة هو الله سبحانه وتعالى، وهو محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، وهو علي (علیه السلام) وهو الإمام المهدي (علیه السلام) ، وهو المهدي الأول ، وهم ملائكة الله الذين يأتمرون بأمر جند الله سبحانه وتعالى.

کسی‌که عذاب را بر امّت‌های سرکش نازل کرد، خداوند سبحان و متعال است، و او حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است که عذاب را نازل کرد، و او حضرت علی (علیه السلام) است که عذاب را نازل کرد، و او امام مهدی (علیه السلام) است که عذاب را نازل کرد ... و او مهدی اول است که عذاب را نازل کرد.... و آن‌ها فرشتگان خدایند که امر لشکر خداوند سبحان و متعال را به اجرا می‌رسانند.

******

پرسش ۱۶۵: آیه‌ی ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا....

سؤال/ ۱۶۵: قوله تعالى: ﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُوماً مَدْحُوراً * وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً﴾([588]).

معنای این آیه﴿هر‌کس که خواهان اين جهان زودگذر باشد هرچه بخواهیم برای کسی‌که بخواهیم ارزانی‌اش داريم، آن‌گاه جهنم را جايگاه او سازيم تا نکوهيده و مردود به آن دراُفتد * و هر‌که قصد آخرت نماید و در طلب آن سعی و تلاشش را در آن به کار بندد در‌حالی‌که مؤمن باشد، آنان کسانی هستند که از سعی و تلاش‌شان سپاس‌گزاری خواهد شد﴾.([589])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

الدنيا والآخرة طريقان مختلفان، هذا إلى المشرق، وهذا إلى المغرب. فمن توجه إلى أحدهما جعل الأخرى في ظهره، فلا يجتمعان في عين إنسان، ولا يجتمعان في قلب إنسان. لا يجتمع حب الدنيا وحب الآخرة في قلب إنسان([590]). كيف، والله لا تساوي الدنيا عنده جناح بعوضة، ولو كانت لها قيمة عنده لما كان لكافر فيها شربة الماء ([591]). كيف، والله لم ينظر إلى عالم الأجسام منذ خلقه([592]) ؟ كيف وكيف ...

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

دنیا و آخرت دو مسیر متفاوتند؛ این، رو به مشرق دارد و آن، رو به مغرب. کسی‌که به یکی روی آورد، دیگری را پشت سر خود نهاده است؛ و این‌دو در چشم انسان و در قلب انسان با هم جمع نمی‌گردند. حب و دوستی دنیا و حب آخرت در قلب انسان جمع نمی‌شوند؛([593]) و چگونه باهم جمع شوند حال آن‌که به خدا سوگند دنیا در نظر خداوند به اندازه‌ی بال پشه‌ای ارزش ندارد که اگر برای او قدر و قیمتی داشت، کافر در آن جرعه آبی نمی‌نوشید؛([594]) و چگونه چنین باشد حال آن‌که خداوند از وقتی که عالم اجسام را آفریده به آن نگاه نینداخته است؟([595]) و چگونه.... و چگونه....

﴿فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ([596]).

﴿ زنهار زندگی دنيا شما را نفريبد، و آن فريبنده، به خدا مغرورتان نگرداند﴾.([597])

﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾: أي الدنيا، ﴿عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ﴾: أي أعطاه الله فيها إذا أراد الله، ويعطي الله ما يريد إعطاءه لمن يريد إعطاءه، فربما يطلب الإنسان الدنيا ويخسر الآخرة، ولكنه لا يحصل على شيء من الدنيا، فيخسر الدنيا والآخرة.

﴿ هر‌کس‌ که خواهان اين جهان زودگذر باشد ﴾ ، یعنی دنیا ﴿ هر‌چه بخواهیم برای کسی‌که بخواهیم ارزانی‌اش داريم ﴾ ، یعنی اگر خداوند اراده کند در آن او را بهره‌مند می‌سازد و آن‌چه را که اراده کند ببخشد، به کسی‌که بخواهد می‌بخشد؛ اما چه بسا انسان دنیا را بطلبد و آخرت را از کف بدهد ولی چیزی از دنیا هم به دست نیاورد و درنتیجه خسران دنیا و آخرت را نصیب خود کند.

ثم تكون نتيجة طالب الدنيا في الآخرة خسارة عظيمة، ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُوماً مَدْحُوراً﴾([598]). 

به این ترتیب نتیجه‌ی خواستن دنیا در برابر آخرت، زیانی بس عظیم خواهد بود: ﴿ آن‌گاه جهنم را جايگاه او سازيم تا نکوهيده و مردود به آن دراُفتد﴾.([599])

﴿وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾: إرادة الدنيا لا تحتاج إلى شيء فقط النية والإعراض عن الآخرة، أما إرادة الآخرة فتحتاج إلى الإيمان بولي الله الأعظم والحجة في كل زمان، وتحتاج إلى السعي مع ولي الله والحجة على الناس في كل زمان، وهذا السعي هو من القرض الذي قال عنه تعالى: ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ﴾([600]).

﴿ و هر‌که قصد آخرت نماید و در طلب آن سعی و تلاشش را در آن به کار بندد در حالی‌که مؤمن باشد ﴾ : دنیاخواهی به چیزی جز نیّت و روی‌گردانی از آخرت نیاز ندارد. ولی آخرت‌خواهی به ایمان به بزرگ‌ترین ولیّ خداوند و حجّت خدا در هر زمان نیاز دارد و مستلزم کار و تلاش همراه با ولیّ خدا و حجّت بر مردم در هر زمان است و این کار و تلاش از جمله‌ی همان قرضی است که خدای متعال درباره‌اش می‌فرماید: ﴿ کيست که خدا را قرضی نیکو دهد تا برای او دو چندانش کند و او را پاداش نيکو باشد؟﴾.([601])

ويقرض الله: أي يصل الإمام بصلة ([602])، إما مادية في أموال، أو يسعى بجهده مع ولي الله، ويجاهد مع ولي الله بلسانه ويده، والصلة الأخيرة أفضل قطعاً من الأولى.

به خدا قرض دهد یعنی به امام صله‌ای دهد،([603]) یا مادی که در اموال است؛ یا این‌که در راه ولیّ خداوند، تلاش و کوشش کند و با زبان و دستش، با ولیّ خداوند تلاش کند. صله‌ی دوم، قطعاً از اولی برتر است.

وهؤلاء الذي يسعون مع ولي الله بعد الإيمان به؛ لأن الإيمان به هو الإيمان بالله سبحانه وتعالى ﴿سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً﴾، والذي يشكرهم هو الله سبحانه وتعالى؛ لأنهم أقرضوه هو سبحانه وتعالى، فقد جعل سبحانه هذا الأمر (السعي مع الإمام) قرضاً لله وعلى الله سداده، فيكون سداد الله هو شكر هؤلاء؛ لأنهم عباد شاكرون، فقد شكروا نعمة الله عليهم بولي الله وسعوا معه إلى الله، ﴿وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾([604]).

این کسانی‌که همراه با ولیّ خدا سعی و تلاش می‌کنند، پس از ایمان آوردن به او می‌باشد؛ چرا که ایمان آوردن به او، ایمان به خداوند سبحان و متعال می‌باشد، ﴿ از سعی و تلاش‌شان سپاس‌گزاری خواهد شد ﴾ ، و کسی‌که از آن‌ها سپاس‌گزاری می‌کند خود خداوند سبحان و متعال است؛ زیرا آن‌ها به خداوند سبحان و متعال قرض داده‌اند و خداوند خود این (کار و تلاش همراه با امام) را قرضی به خدا در نظر گرفته و بازپرداخت آن نیز بر عهده‌ی خداوند است و پرداخت خداوند همان سپاس‌گزاری از این‌ها می‌باشد؛ زیرا آن‌ها بندگانی هستند شاکر، که نعمت ولیّ خداوند بر خودشان را شکر گزارده‌اند و به همراه او به سوی خداوند، سعی و تلاش نموده‌اند ﴿ و اندکی از بندگان من سپاس‌گزارند ﴾ .([605])

وشكر الله لعبد هو نعمة ما بعدها نعمة؛ لأنها خاصة بآل محمد(علیهم السلام) فمن شكره الله كان منهم، (سلمان منا أهل البيت) ([606]). انظر ماذا قال تعالى في سورتهم وهي (هل أتى): ﴿إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاءً وَكَانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً ﴾ ([607])، وهؤلاء الذين سعيهم مشكور في سورة (هل أتى) هم: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) وعلي وفاطمة والحسن والحسين والأئمة والمهديون (علیهم السلام)، فمن سعى سعيهم ووالاهم وجاهد معهم بماله وقلبه ولسانه ويده كان منهم، ﴿فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً﴾ ([608])، أي منا أهل البيت.

سپاس‌گزاری خداوند از بنده، نعمتی است که بالاتر از آن نعمتی  وجود ندارد؛ زیرا نعمتی است که به آل محمد  (علیهم السلام)اختصاص داده شده و کسی‌که خداوند سپاس‌گزارش باشد، در زمره‌ی آن‌ها(علیهم السلام)  خواهد بود «سلمان از ما اهل بیت است».([609]) بنگر خداوند متعال در سوره‌ی مربوط به آن‌ها (هل اتی) چه فرموده است: ﴿ اين پاداش شما است و از سعی و کوششتان سپاس‌گزاری شده است ﴾([610]) ، و این‌ها که در سوره‌ی «هل اتی» از سعی و کوششان قدردانی شده است حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی، فاطمه، حسن، حسین، ائمه و مهدیّین  (علیهم السلام)هستند. لذا، کسی‌که همانند سعی آن‌ها سعی و تلاش کند و از آن‌ها پیروی کند و با مال و قلب و زبان و دستش همراه با آن‌ها جهاد کند، از آن‌ها است: ﴿ آنان کسانی هستند که از سعی و تلاش‌شان سپاس‌گزاری خواهد شد ﴾([611]) .

******

پرسش ۱۶۶: آیه‌ی ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ....﴾ (و حق خويشاوندان را ادا کن....)

سؤال/ ۱۶۶: قال تعالى: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً * إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً﴾ ([612]). ما معنى هذه الآية؟ وكيف يكون التبذير؟ وهو ربما من صغائر الذنوب بهذه الخطورة ويجعل الإنسان أخاً للشيطان مع أن كبائر الذنوب لم يعبر عنها بهكذا تعبير: ﴿كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ﴾ ؟!

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و حق خويشاوندان و مسکينان و در راه ماندگان را ادا کن و هيچ اسراف‌کاری مکن * که اسراف‌کاران برادران شياطين هستند و شيطان نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است ﴾([613]) . معنای این آیه چیست؟ تبذیر و اسراف‌کاری چگونه می‌باشد؟ و چه بسا تبذیر جزو گناهان کوچک باشد ولی به آن این‌چنین اهمیت داده شده است که انسان را برادر شیطان می‌گرداند و حال آن‌که از گناهان کبیره به ﴿كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ﴾ تعبیر نشده است؟!

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

في الآية التي قبلها قال تعالى: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً﴾ . وذو القربى: آل محمد (علیهم السلام)([614])، قال تعالى: ﴿قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾([615])، وهم مساكين الله، فلا يوجد إنسان يتذلل ويتمسكن بين يدي الله مثلهم، فهم مساكين الله.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد‌لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

در آیه‌ای که پیش از آن آمده است خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ و حق خويشاوندان و مسکينان و در راه ماندگان را ادا کن و هيچ اسراف‌کاری مکن : ذی القربی، آل محمد (علیهم السلام) هستند.([616]) حق تعالی می‌فرماید: ﴿ بگو: بر اين رسالت مزدی از شما طلب نمی‌کنم مگر دوست داشتن خويشاوندان ﴾([617]) ، و این‌ها مسکینان خدایند و هیچ انسانی به مانند آن‌ها در پیشگاه خدا اظهار حقارت و مسکنت نمی‌کند؛ بنابراین این‌ها، مسکینان خداوند هستند.

وابن السبيل أيضاً هي في آل محمد(علیهم السلام)، فابن السبيل أي سبيل الله، أي طريق الله، فهم أي آل محمد أبناء سبيل الله، وحقهم عند كل إنسان هو كل ما يملك من مال وقوة بدنية، وكل ما وهبه الله له فهو حقهم(علیهم السلام)، أي أن يسعى معهم ، بعد إيمانه بهم، لأنه يسعى بماله وجسده و و وكلها حقهم (علیهم السلام) الذي خوَّله الله به، وجعله أمانة عنده، ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً﴾([618])؛ لأنه لولا محمد وآل محمد لما خلق الله الخلق ، فهم الأدلاء على الله.

﴿ابْنَ السَّبِيلِ﴾ (در راه مانده) نیز آل محمد(علیهم السلام)  می‌باشد. منظور از ﴿ابْنَ السَّبِيلِ﴾ راه و سبیل خدا یعنی طریق الهی می‌باشد؛ بنابراین آن‌ها یعنی آل محمد ماندگان در راه خدایند و حق آن‌ها بر هر انسانی، هر‌چه در تملکش باشد از مال و توان بدنی می‌باشد، و نیز هر‌چه که خداوند به او بخشیده، حق آن‌ها(علیهم السلام)  است؛ یعنی این‌که پس از ایمان آوردن به آن‌ها همراه با آنان تلاش و کوشش کند؛ چرا‌که او با مال و بدن و.... و.... خود تلاش می‌کند و این‌ها همه حق آل محمد (علیهم السلام) است که خداوند به او واگذار کرده و آن را امانتی نزد او قرار داده است: ﴿ ما اين امانت را بر آسمان‌ها، زمين و کوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمّل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن را بر دوش گرفت؛ به راستی او ستمکاری نادان بود ([619]) ؛ چرا‌که اگر محمد و آل محمد (علیهم السلام) نبودند، خداوند خلق را نمی‌آفرید؛ لذا آنان راهنمایان به سوی خدا می‌باشند.

﴿وَلا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً﴾: أي لا تُضعْ حقهم الذي بينته فيما سبق، فتبذل جهدك وسعيك مع عدوهم، أو من يخالفهم، فتكون كمن يرمي نعمة الله في المزبلة والنجاسة، لأن أعداءهم ومخالفيهم هم المزبلة والنجاسة والبالوعة، فتكون بذلك نظير عدوهم اللعين (الشيطان) وأخاً له، بما ضيعت من حقوقهم التي خولك الله التصرف بها وتكون بذلك قد خنت الأمانة التي ائتمنك الله عليها.

﴿ و هیچ اسراف نکن ﴾ : یعنی حق آن‌ها را که پیش‌تر بیان کردم ضایع مگردان و به یاری دشمنان آن‌ها یا کسی‌که سر ناسازگاری با آن‌ها دارد بپردازی که در این صورت، همانند کسی خواهی بود که نعمت خداوند را در زباله‌دانی و نجاست افکنده است چرا‌که دشمنان آن‌ها و مخالفانشان، همان زباله‌دانی و نجاست می‌باشند که به این ترتیب، همانند دشمن لعین آن‌ها (شیطان) و برادر او خواهی شد بدین دلیل که حقوق آن‌ها که خداوند اجازه تصرف در آن‌ها را به تو داده ضایع کردی و به این ترتیب به امانتی که خداوند به تو سپرده خیانت کردی.

﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً﴾([620])، هذا هو معنى الآية، أي الذين يبذرون حقوق آل محمد (علیهم السلام)([621])، ومن التبذير أيضاً إعطاء أسرارهم (علیهم السلام) وجواهر كلامهم (علیهم السلام) لعدوهم ومخالفهم الذي لا ترجى هدايته.

﴿ همانا اسراف‌کاران برادران شياطين هستند و شيطان نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است ﴾([622]) . این معنای آیه است؛ یعنی کسانی‌که در حقوق آل محمد(علیهم السلام) اسراف و تبذیر می‌کنند،([623])و از جمله مصداق‌های تبذیر حق آن‌ها، افشای اسرار آن‌ها و گوهرهای سخنان آن‌ها (علیهم السلام) برای آن دسته از دشمنان و مخالفین آن‌ها است که امیدی بر هدایت آن‌ها نمی‌باشد.

******

پرسش ۱۶۷: درباره‌ی آیه‌ی ﴿وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا....

سؤال/ ۱۶۷: بسم الله الرحمن الرحيم  والصلاة والسلام على محمد وآل محمد

سيدي اليماني السلام عليكم ورحمة الله وبركاته

أرجو الإجابة على أسئلتي فإني سائل، وأنتم آل محمد معدن الكرم، وإذا صدق السائل هلك المسؤول:

بسم الله الرحمن الرحیم و سلام و صلوات بر محمد و آل محمد!

اقای من یمانی سلام علیکم و رحمت خدا و برکاتش بر شما باد

امیدوارم به سوالم پاسخ دهید که من درخواست کننده هستم و شما آل محمد معدن جود و کرم؛ که اگر درخواست کننده راست گوید، سوال شونده هلاک خواهد شد.

قال تعالى: ﴿وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَبِّكُمْ وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا بَلَى وَلَكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَ﴾([624]). وقال تعالى: ﴿وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾([625]).

حق تعالی می‌فرماید:﴿و کافران گروه گروه به جهنم رانده شوند و چون به جهنم رسند درهايش گشوده گردد و نگهبانان آتش گويند: آيا فرستادگانی از خود شما بر شما مبعوث نشدند تا آيات پروردگارتان را برايتان بخوانند و شما را از ديدار در چنين روزی بترسانند؟ می‌گويند: بلی ولی بر کافران کلمه‌ی عذاب محقق شده بود﴾([626]) ، و نیز می‌فرماید: ﴿ و آنان را که از پروردگارشان ترسيده بودند گروه گروه به بهشت برده می‌شوند و چون به بهشت برسند درهايش گشوده گردد و نگاهبانان بهشت گويندشان: سلام برشما! گوارایتان باد! جاودانه به اندرون آیید﴾.([627])

والتساؤل هنا عن الفرق بين قوله تعالى (فتحت أبوابها) عند ذكر حالة دخول الكافرين إلى جهنم في الآية (71)، وبين قوله تعالى: (وفتحت أبوابها) عند ذكر حالة دخول المتقين إلى الجنة في الآية (73)، فلِمَ ذكر حرف الواو في الثانية، ولمْ يذكره في الأولى؟

پرسشی که در این‌جا پیش می‌آید درباره‌ی تفاوت میان این سخن حق تعالی ﴿فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ به هنگام بیان وضعیت داخل شدن کافرین در جهنم در آیه‌ی 71 با گفتار ﴿وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ به هنگام بیان وضعیت داخل شدن تقواپیشگان به بهشت در آیه‌ی 73 می‌باشد؛ چرا در آیه‌ی دوم حرف «واو» آمده است ولی در آیه‌ی نخست خیر؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

النار عقاب، والعقاب لا تفاضل فيه، فهو امتهان، قال تعالى: ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْأِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ ([628]). فبمجرد مجيء وحضور أهل النار المستحقين لها كعقوبة لهم على سوء أعمالهم تفتح أبوابها لهم جميعاً، فلا فضل لفوج منهم مثلاً ليسلم مفاتيح النار، وحتى لو تسلمها أحدهم فهي ليست كرامة له لأنه واردها.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد‌لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

آتش عذاب است و در عذاب هیچ برتری و فزونی جستنی در کار نیست و تنها کوچکی و حقارت می‌باشد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿گويد: به ميان امّت‌هايی از جن و انس که پيش از شما بوده‌اند، در آتش داخل شويد. هر امّتی که به آتش داخل شود امّت همکيش خود را لعنت کند تا چون همگی در آن‌جا گرد آيند، گروه‌هايی که پيرو بوده‌اند درباره‌ی گروه‌هايی که پيشوا بوده‌اند گويند: پروردگارا! اينان ما را گمراه کردند، دو چندان در آتش عذابشان کن. گويد: عذاب همه دو چندان است، ولی شما نمی‌دانيد﴾.([629])  پس اهل آتش که به خاطر اعمال بدشان مستحق آن شده‌اند‌ به محض این‌که بیایند و حضور یابند، تمام درهای جهنم برای آن‌ها گشوده می‌گردد و بر هیچ گروهی از آن‌ها هیچ فضل و برتری وجود ندارد که مثلاً کلیدهای آتش را تحویل گیرد، و حتی اگر یکی از آن‌ها کلیدها را دریافت دارد، بزرگواری و کرامتی برای او نیست؛ چرا‌که او در آتش وارد می‌شود.

أما الجنة فهي الثواب، وفي عرصات يوم القيامة يُكافأ فوج من بني آدم - زمرة كما في السورة - بأن يسلم مفاتيح الجنة ويكون هذا الفوج (أو الزمرة) أول الداخلين إلى الجنة، وهم الذين يفتحون باب الجنة، وبهم تفتح الجنة، فيحاسب أصحاب الجنة في القيامة لبيان فضل أهل الفضل منهم. فالواو أفادت (التراخي والمهلة)، حتى يسلم هؤلاء الفوج (الزمرة) مفاتيح الجنة، وهم أصحاب القائم (علیه السلام).

اما بهشت پاداش است و در عرصه‌های روز قیامت گروهی از فرزندان آدم ‌مطابق آن‌چه که در سوره آمده است پاداش می‌گیرند‌. این دسته یا گروه اولین کسانی خواهند بود که وارد بهشت می شوند و آن‌ها هستند که درب‌های بهشت را می‌گشایند و با آن‌ها بهشت گشوده می‌گردد. بنابراین اهل بهشت به این جهت مورد حساب و کتاب قرار می‌گیرند تا فضیلت و برتری اهل فضیلت از میان آن‌ها مشخص گردد. بنابراین «واو» عقب انداختن و مهلت دادن را می‌رساند تا این‌که این دسته (گروه) کلیدهای بهشت را دریافت دارند و این‌ها، اصحاب قائم (علیه السلام) می‌باشند.

أما أصحاب النار فلا داعٍ للتراخي والمهلة معهم، فهم يدخلون النار بغير حساب؛ لأن أسماءهم غير مكتوبة في سجل الحياة، بل هم أموات لا يكلمهم الله ولا يحاسبهم فكفى بالنار مكلم لهم ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُولَئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾([630])، وقال تعالى: ﴿قَالَ اخْسَؤُوا فِيهَا وَلا تُكَلِّمُونِ﴾([631]).

اما دلیلی برای به عقب انداختن و مهلت دادن به اهل آتش نمی‌باشد و آن‌ها بی‌حساب به آتش داخل می‌شوند؛ چرا‌که اسامی آن‌ها در سجل حیات ثبت نشده است؛ بلکه آن‌ها مردگانی هستند که خداوند با آنان سخن نمی‌گوید و آن‌ها را محاسبه نمی‌نماید و همین بس که آتش با آن‌ها سخن می‌گوید: ﴿کسانی‌که عهد خدا و سوگندهای خود را به بهايی اندک می‌فروشند در آخرت نصيبی ندارند و خداوند در روز قيامت نه با آنان سخن می‌گويد و نه به آنان می‌نگرد و نه آنان را پاکيزه می‌سازد، و برايشان عذابی است دردآور([632]) ﴿گويد: در آتش گم شويد و با من سخن مگوييد).

پرسش ۱۶۸: آیه‌ی ﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ

سؤال/ ۱۶۸: مولانا المفدى السيد أحمد الحسن (حفظه الله):

أنا أحد الأنصار وقد سألني أحد المسلمين عن معنى الآية: ﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ﴾([633])، فلو كانت النصارى والمسيح يعبدون عيسى بن مريم (علیه السلام)، فهل يعني أن عيسى (علیه السلام) يدخل في جهنم هو وأمه العذراء (سلام الله عليهما)، أم هناك تفسير آخر ؟!

آقا و سید گرامی ما، سید احمد‌الحسن که خداوند حفظش کند!

من یکی از انصار هستم و یکی از مسلمانان از معنای آیه‌ی﴿ شما و آن چيزهايی که سوای الله می‌پرستيديد هيزم‌های جهنم هستید که به آن وارد می‌شوید ﴾([634]) ، از من سوال کرده است. اگر نصاری و مسیحیان عیسی بن مریم(علیه السلام) را بپرستند، آیا این به آن معنا است که حضرت عیسی (علیه السلام) و مادرش عذرا(علیها السلام)  وارد جهنم می‌شوند؟ یا این‌که آیه تفسیر دیگری دارد؟!

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى﴾([635]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد‌لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

﴿ اين‌ها چيزی نيستند جز نام‌هايی که خود و پدرانتان به آن‌ها داده‌ايد و خداوند هيچ دليلی بر آن‌ها نفرستاده است. تنها از پِیِ گمان و هوای نفس خويش می‌روند و حال آن‌که از جانب پروردگارشان هدایت آمده است ﴾.([636])

إن حقيقة عبودية هؤلاء هي أنهم يعبدون الأنا والأهواء النفسية، فمعنى الآية: إنهم وأهواءهم حطب جهنم، فقد سَعَّر الأنا والهوى جهنم في داخلهم، فكان حطبها، وسيُسعِّرون هم جهنم ويكونون حطبها. كما أنه على طول المسيرة الإنسانية يحارب الدين بالدين، أي يحارب العلماء غير العاملين وأتباعهم ومقلدوهم - أي الذين يعبدونهم - الأنبياء والأوصياء ومن يؤمن بهم ، قال تعالى: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾([637])، أي اتبعوا علماءهم وحاربوا الأنبياء والأوصياء (علیهم السلام)، فأمسى هؤلاء الأتباع يعبدون علماءهم غير العاملين من دون الله.

حقیقت بندگی این افراد آن است که انانیّت(خود خواهی) و هواها و خواست‌های نفسانی را می‌پرستند؛ بنابراین معنای آیه چنین می‌باشد: آن‌ها و هواهای‌شان هیزم جهنم‌اند و «مَن» (انا) و خواست نفس، جهنم را در درون‌شان شعله‌ور ساخته است و درنتیجه هیزم آن هستند و آن‌ها خود، جهنم را شعله‌ور خواهند کرد و هیزمش خواهند شد. کما این‌که در طول مسیر حرکت انسانی، دین به جنگ دین رفته است؛ یعنی علمای بی‌عمل و پیروان و مقلّدان آن‌ها ‌یعنی کسانی‌که آن‌ها را می‌پرستند‌ با انبیا و اوصیا و کسانی‌که به ایشان ایمان آورده‌اند می‌جنگند. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ آن‌ها اَحبار و راهبان خويش را به جای الله به خدايی گرفتند ﴾([638]) ؛ یعنی از علمای خود پیروی کردند و با انبیا و اوصیا (علیهم السلام) جنگیدند. به این ترتیب این پیروان، در واقع علمای بی‌عمل خود را به جای خداوند به پرستش گرفتند.

ورد عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) في قوله تعالى: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ ورُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾، فَقَالَ: (أَمَا واللَّهِ مَا دَعَوْهُمْ إِلَى عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ ولَوْ دَعَوْهُمْ مَا أَجَابُوهُمْ ولَكِنْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً وحَرَّمُوا عَلَيْهِمْ حَلالاً فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ)([639]).

از ابو‌عبدالله (علیه السلام) درباره‌ی این گفتار حق تعالی ﴿ آن‌ها اَحبار و راهبان خويش را به جای الله به خدايی گرفتند ﴾ ، روایت شده است که فرمود: «به خدا سوگند که آن‌ها ایشان را به عبادت خودشان فرانخواندند که اگر چنین می‌کردند پاسخشان نمی‌گفتند؛ اما حرامی را بر آن‌ها حلال و حلالی را بر آن‌ها حرام نمودند و درنتیجه آن‌ها را به گونه‌ای که خود آگاه نبودند عبادت کردند».([640])

******

پرسش ۱۶۹: تاریکی‌های سه‌گانه‌ی یاد شده در قرآن کدام است؟

سؤال/ ۱۶۹: ما هي الظلمات الثلاث في قوله تعالى: ﴿خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ﴾([641]). 

در این سخن حق تعالی تاریکی‌های سه‌گانه کدام است؟ ﴿ شما را از يک نفْس بيافريد و سپس جفتش را از آن قرار داد و برايتان از چهارپايان هشت جفت بيافريد. شما را در شکم مادرانتان طیّ خلقتی پس از خلقتی دیگر در درون تاريکي‌های سه‌گانه آفرينش بخشيد. اين است خدای يکتا پروردگار شما. فرمان‌روايی از آن او است. خدايی جز او نيست. پس چگونه روي گردانیده می‌شوید؟﴾.([642])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

 هي: ظلمة الذر، وظلمة الدنيا، وظلمة الرجعة، وهي عوالم قوس النـزول.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد‌لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

 این تاریکی‌ها عبارتند از تاریکی عالم ذر، تاریکی دنیا و تاریکی رجعت که عوالم قوس نزول می‌باشند.

وعوالم قوس الصعود هي الأنوار الثلاثة وهي: قبل الفناء، والفناء، والعودة بعد الفناء. وهي مراتب محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) الثلاثة قبل فتح الحجاب، وبعد فتح الحجاب، وبعد عودة الحجاب. فهو يخفق بين الفناء في الذات الإلهية فلا يبقى إلا الله الواحد القهار، وبين عودته إلى الأنا والشخصية.

عوالم قوس صعود انوار سه‌گانه‌ی پیش از فنا، فنا شدن و بازگشت پس از فنا؛ و این‌ها مراتب سه‌گانه‌ی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از کشف حجاب، پس از کشف حجاب و پس از بازگشت حجاب می‌باشند. آن حضرت بین فنا شدن در ذات الهی که چیزی باقی نمی‌ماند مگر خداوند واحد قهار، و بازگشتش به من و شخصیت، نوسان می‌کند.

وهذه المراتب الستة في قوس الصعود والنزول تمثل كل الوجود، وتجلي النور في الظلمة وظهور الموجودات بالنور في الظلمات، وهي واو النزول. و واو الصعود تشير إلى الستة أيام والست مراتب.

 

(   ) واو النـزول.

( و ) واو الصعود.

این مراتب شش‌گانه در قوس صعود و نزول، بیان‌گر کل وجود، و تجلّی نور در تاریکی و ظهور موجودات توسط نور در تاریکی‌ها که همان «واو» نزول است، می‌باشند؛ و «واو» صعود اشاره دارد به شش روز و شش مرتبه.

« »: واو نزول.

«و»: واو صعود.

والدائرة في رأس الواو تدل على الحيرة في قوس الصعود وهي الحيرة في النور؛ لعدم إدراك ومعرفة النور التام الذي لا ظلمة فيه، وهو الله سبحانه وتعالى معرفة تامة وكاملة، فتكون مراتب قوس الصعود هي: قبل الفتح، وبعد الفتح والفناء، والثالثة هي العودة إلى الأنا والشخصية بعد الفناء.

دایره‌ای که در سر «واو» قرار دارد بر حیرت در قوس صعود دلالت می‌نماید و این، حیرت و سرگردانی در نور است؛ به دلیل عدم ادراک و شناخت نور تامی که هیچ ظلمتی در آن نیست، و او خدای سبحان معرفت و شناخت تام و کامل می‌باشد. بنابراین مراتب قوس صعود عبارت است از: پیش از کشف حجاب، پس از فتح و فنا، و سومی بازگشت به من و شخصیت پس از فنا است.

أما الحيرة في الظلمة لأنها في أدنى مراتبها لا تُدرك ولا يُحصَّل منها شيء، بل هي ظلمة وعدم ليس لها حظ من الوجود إلا قابليتها للوجود، وهذه هي حقيقة المادة  ظلمة وعدم لا يُحصَّل منها شيء، ولا يُعرف منها شيء ، لولا تجلي الصورة الملكوتية فيها وإظهارها لها.

اما حیرت و سرگردانی در ظلمت از آن‌جا که در پایین‌ترین مراتب آن است، درک نمی‌شود و چیزی از آن حاصل نمی‌گردد؛ بلکه ظلمت و عدمی است که بهره‌ای از وجود نبرده جز قابلیتش برای موجود بودن نبرده است؛ و این، همان حقیقت ماده است و اگر تجلّی صورت ملکوتی در آن و ظاهر شدنش برای آن نباشد، ظلمت و عدمی است که هیچ‌چیزی از آن حاصل نمی‌شود، ، چیزی از آن دانسته نمی‌گردد.

فتكون مراتب قوس النزول هي: عالم الذر، ثم النزول إلى ظلمة المادة، ثم الصعود في قيامة القائم حتى الوصول إلى الرجعة، وهي المرتبة الثالثة، وهذه هي صورة قوس النـزول والصعود:

محمد عند الفتح

محمد قبل الفتح

محمد بعد العودة

الى الانا والشخصية

قوس الصعود

قوس النزول

عالم الاجسام

الذي نعيش فيه

عالم الذر

الذي كنا فيه

عالم الرجعة الآتي

 

 

 

 


بنابراین مراتب قوس نزول عبارت‌اند از: عالم ذر، سپس نزول به ظلمت ماده، سپس صعود در قیامت قائم تا رسیدن به رجعت، و این مرحله‌ی سوم است. تصویر قوس نزول و صعود به صورت زیر می‌باشد:

وباجتماعهما وتداخلهما يتحصَّل كل الوجود من بدايته إلى نهايته، وهو محمد(صلی الله علیه و آله و سلم).             

قوس الصعود

قوس النزول

 

 



و با گرد آمدن و آمیخته شدن این دو با هم، تمام وجود از ابتدا تا انتها حاصل می‌گردد؛ که همان حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)  می‌باشد.

******

پرسش ۱۷۰: معنای «ترس او را پس از نگرانی به ایمنی بدل کن تا تو را بندگی کند و شریکت قرار ندهد».

سؤال/ ۱۷۰: ما معنى هذه الفقرة من دعاء الافتتاح الذي ورد عن الإمام المهدي (علیه السلام): (أبدله من بعد خوفه أمناً يعبدك لا يشرك بك شيئاً)([643])؟

معنای این قسمت از دعای افتتاح که از امام مهدی (علیه السلام) وارد شده است چیست؟ « ترس او را پس از نگرانی به ایمنی بدل کن تا تو را بندگی کند و برای تو شریکی قرار ندهد ».([644])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

أي: أن يُفتح له الفتح المبين فتنتهي الأنا، فلا يبقى إلا الله الواحد القهار.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد‌لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

یعنی برای آن حضرت فتح مبین رخ دهد و منیّت به پایان برسد و جز خداوند یگانه‌ی قهار باقی نماند.

فبالنسبة لرسول الله محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) قد أتضح فَتحُهُ، أما بالنسبة لأمير المؤمنين (علیه السلام) ففتحه بفتح الحجاب مع رسول الله محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) في الآنِ الذي يفتح فيه لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، فيكون كذلك أمير المؤمنين علي (علیه السلام) أيضاً في آنٍ لا يبقى إلا الله الواحد القهار، ولا يبقى علي (علیه السلام)، ويعود في آنٍ آخر إلى الأنا والشخصية.

در خصوص پیامبر خدا حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، فتح آن حضرت روشن شد. در خصوص امیر‌المؤمنین(علیه السلام)، فتح آن حضرت با فتح حجاب همراه با پیامبر خدا حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)  است در همان لحظه‌ای که فتح برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  اتفاق می‌افتد، و به این ترتیب برای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نیز در لحظه‌ای جز خدای واحد قهار باقی نمی‌ماند، و علی (علیه السلام) باقی نمی‌ماند، و در آنی دیگر به من و شخصیت بازمی‌گردد.

ولكن الفرق أنّ الذي فُتح لأمير المؤمنين (علیه السلام) هما حجابان ، والحجاب الأول منهما فتح لرسول الله بالحقيقة، والثاني لعلي (علیه السلام)، وهكذا إلى الإمام المهدي (علیه السلام). وفي نهاية الغيبة الصغرى فتح له فلم يعد خائفاً، ولم يعد له شرك بمعنى وجود الأنا؛ لحصول الفتح له (علیه السلام).

اما تفاوت در این است که آن‌چه برای امیر‌المؤمنین (علیه السلام) فتح می‌شود، دو حجاب است: حجاب اول، فتح حقیقی برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و دومی برای حضرت علی (علیه السلام) است؛ و به همین ترتیب برای امام مهدی (علیه السلام). در پایان غیبت صغری برای آن حضرت حجاب برداشته شد و آن حضرت دیگر ترسان نمی‌گردد و به دلیل وقوع فتح برای ایشان، شرک به معنای «وجودِ من» برای آن حضرت رخ نمی‌دهد.

أما في زمن الظهور فالذي يحتاج له الفتح هو المهدي الأول، وهو الخائف المبدل من بعد خوفه أمناً ، والمطلوب له أن: (يعبدك لا يشرك بك شيئاً)، أي أن ترفع عن صفحة وجوده الأنا في آنات أي أن يفتح له.

اما در زمان ظهور، آن‌ کسی‌که به فتح نیازمند است مهدی اول می‌باشد؛ او ترسانی است که پس از ترسش، به امنیّت تبدیل می‌گردد، و آن‌چه که برای وی خواسته شده است این است که « تو را بندگی کند و برای تو شریکی قرار ندهد » ؛ یعنی در لحظاتی از صفحه‌ی وجود «من» ارتقا یابد؛ یعنی فتح و گشایش برایش حاصل شود.

وروح القدس الأعظم كان مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، فلما فتح له انتقل من الرسول إلى أمير المؤمنين (علیه السلام)؛ لأن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) استغنى بالتسديد الآتي من الفتح عن تسديد روح القدس الأعظم.

روح القدس اعظم با پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  بود و هنگامی‌که حجاب بر آن حضرت گشوده شد، از پیامبر به امیرالمؤمنین (علیه السلام) انتقال یافت؛ چرا‌که دیگر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  با تسدید (توفیق) برآمده از فتح، از تسدید روح القدس اعظم بی‌نیاز گشت.

وهكذا الإمام المهدي (علیه السلام) يستغني في زمن الظهور عن روح القدس الأعظم؛ لأنه فتح له في زمن الغيبة الصغرى، فينتقل روح القدس الأعظم إلى المهدي الأول، فكما يصدق أنفسنا وأنفسكم على رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وعلي (علیه السلام)، كذلك يصدق هنا على الإمام المهدي (علیه السلام) والمهدي الأول (علیه السلام)، من جهة الرداء الذي لبسه رسول الله وأمير المؤمنين وهو روح القدس الأعظم. وإلا فلا تساوٍ بينهما إلا من هذه الجهة، فرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أفضل من علي (علیه السلام).

امام مهدی (علیه السلام) نیز در زمان ظهور از روح القدس اعظم بی‌نیاز می‌باشد؛ چرا‌که حجاب از آن حضرت در زمان غیبت صغری برداشته شده است؛ بنابراین روح القدس اعظم به مهدی اول انتقال می‌یابد و همان‌طور که عبارت «أنفسنا  و أنفسکم» (ما و شما) بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  و حضرت علی (علیه السلام) صدق می‌کند، در این زمان نیز بر امام مهدی (علیه السلام) و مهدی اول(علیه السلام)  صدق می‌نماید. این مقارنه از نظر ردایی که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  و امیر‌المؤمنین (علیه السلام) پوشیدند که همان روح القدس اعظم می‌باشد، وگرنه بین آن‌ها رابطه‌ی تساوی برقرار نیست، مگر از این نظر؛ و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  برتر از حضرت علی (علیه السلام) می‌باشد.

وكذلك الإمام المهدي (علیه السلام) أفضل من المهدي الأول، وتساويهم من هذه الجهة جهة الرداء، وهو روح القدس الأعظم الذي تردى به المهدي الأول؛ لأنه يحتاج إلى التسديد، ولم يحصل له الفتح . بينما الإمام المهدي (علیه السلام) حصل له الفتح، فتسديده من الفتح؛ لأنه في آنات لا يبقى إلا الله الواحد القهار.

 به همین ترتیب امام مهدی (علیه السلام) نیز برتر از مهدی اول است و برابری آن‌ها در این خصوص، از جهت پوشیدن ردا می‌باشد؛ یعنی روح القدس اعظم که مهدی اول آن را به تن کرد؛ چرا‌که او به تسدید (توفیق و یاری) نیازمند است و فتح برای او حاصل نگشته است؛ در‌حالی که فتح برای امام مهدی (علیه السلام) رخ داده و تسدید آن حضرت از طریق فتح می‌باشد؛ زیرا او در لحظاتی است که در آن جز خدای واحد قهار باقی نمی‌ماند.

أما المهدي الأول فلم يحصل له الفتح، لهذا يسدد بروح القدس الأعظم، ويُدعى له بـ (أن يعبدك لا يشرك بك شيئاً)، أي حتى الأنا الموجودة بين جنبيه لا يراها فلا يرى ولا يعرف إلا الله، فالعبادة هي المعرفة.

اما برای مهدی اول فتح حاصل نگشته و به همین دلیل او با روح القدس اعظم تسدید می‌یابد و برایش این‌گونه دعا می‌شود «أن یعبدک لایشرک بک شیئاً» (تا تو را بندگی کند و برای تو شریکی قرار ندهد)؛ یعنی تا آن‌جا که منیّت موجود در خود را نبیند و چیزی نبیند و چیزی نشناسد مگر خداوند را؛ که عبادت، همان معرفت و شناخت می‌باشد.

يعبدك: أي يعرفك، ولا يشرك بك: لا يعرف غيرك حتى نفسه، أي يحصل له الفتح المبين.

«یعبدک» یا تو را بشناسد و «لایشرک بک» یعنی غیر از تو کسی را نشناسد حتی خودش را؛ یعنی فتح مبین برای او حاصل گردد.

وأيضاً أصحاب القائم غير المهدي الأول يسددون بروح القدس، ولكن روح قدس دون روح القدس الأعظم، وكلٌ بحسبه. فلذلك فهم يُعصمون: (عهدك في كفك)([645])، (ويضع الله يده على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم وكملت به أحلامهم)([646]).

همچنین اصحاب قائم غیر از مهدی اول‌، هر‌یک به فراخور وضعیت خود، بوسیله روح القدس تسدید می‌یابند ولی روح قدس پایین‌تر از روح القدس اعظم است. از همین‌رو، آن‌ها نیز معصوم‌اند: «عهدک في کفک»([647]) (عهدت در دستت است)، «و خداوند دستش را بر سر بندگان قرار می‌دهد. با آن عقل‌هایشان را جمع می‌کند و رؤیاها و آرزوهایشان را با آن کامل می‌گرداند».([648])

******

پرسش ۱۷۱: آیه‌ی ﴿وَهُوَ اللهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ

سؤال/ ۱۷۱: ما معنى قوله تعالى: ﴿وَهُوَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾([649]).

معنای این سخن حق تعالی چیست؟ ﴿ او است خدایی که معبودی جز او نيست. ستايش خاص او است، چه در اين جهان و چه در جهان ديگر و فرمان، فرمان او است و همگان به او بازگردانیده می‌شويد). ([650])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

أي إنّ الحمد الحقيقي لله سبحانه وتعالى، وهو الثناء عليه بشكل أكمل وأتم بحسب المعرفة بمرتبة عالية: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْأِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾([651])، أي يعرفون، وهذه المعرفة العالية والتي تمثل الغرض من الخلق تتحقق في الأولى وهي السماء الأولى (سماء الرجعة)، وقبلها هي (سماء الذر)، وبدايتها أي (بداية الأولى) في ظهور الإمام المهدي (علیه السلام)، حيث تبدأ مرحلة الأولى ومقدمات تمهيد لعالم الرجعة.

 پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

یعنی ستایش حقیقی، تنها برای خداوند سبحان و متعال است. همان ستایش و ثنای بر او به کامل‌ترین و تمام‌ترین شکل بر اساس شناخت و معرفت به مرتبه‌ی عالی می‌باشد: ﴿ جن و انس را جز برای پرستش خود نيافريده‌ام([652]) ؛ یعنی «لیعرفونِ» (تا مرا بشناسند) و این شناخت و معرفت عالی که تبلور غَرَض آفرینش می‌باشد در اولی که آسمان اول (آسمان رجعت) است محقق گشته و نیز پیش از آن (آسمان ذر) و آغاز آن یعنی «بدایة اولی» (آغاز نخست) در ظهور امام مهدی(علیه السلام)؛ که در آن، مرحله‌ی نخستین و مقدّمات زمینه‌سازی برای عالم رجعت آغاز می‌گردد.

﴿وله الحكم﴾: أي الحاكمية لله بحكم الإمام المهدي (علیه السلام)، والمهديين (علیهم السلام)  ثم الرجعة، والحكم للأنبياء والمرسلين والأئمة والأوصياء.

﴿وَلَهُ الْحُكْمُ: یعنی با حکومت‌داری امام مهدی (علیه السلام) و مهدیین (علیهم السلام) و سپس رجعت. حاکمیت تنها برای خداوند است، و حکومت‌داری مختص انبیا، فرستادگان، ائمه و اوصیاست.

﴿وإليه ترجعون﴾: إلى الله سبحانه وتعالى في الرجعة، أي ليجازي الصالحين بصلاحهم، والظالمين بظلمهم في الرجعة (من محض الإيمان محضاً ومن محض الكفر محضاً)([653]) كما ورد عنهم (علیهم السلام) ، فيكال لكل ظالم كيله، ويكال لكل صالح كيله، فينتقم الله للأنبياء والمرسلين والأئمة من الظالمين الذين محضوا الكفر محضاً.

﴿ و به سوی او بازگردانیده می‌شوید : به سوی خداوند سبحان و متعال در رجعت باز می‌گردید یعنی در رجعت، صالحین را به صلاح‌شان پاداش دهد و ظالمین را به ظلمشان کیفر فرماید؛ همان‌طور که از ائمه (علیهم السلام) روایت شده است: «آن کسی که ایمان خالص داشته باشد و آن کس که کفر خالص داشته باشد»؛([654]) بنابراین، هر ظالمی پیمانه‌اش را دریافت می‌کند و هر صالح و نیکوکاری نیز پیمانه‌اش را می‌گیرد و خداوند انتقام انبیا، فرستادگان و امامان را از ظالمانی که کفر محض دارند، می‌گیرد.

﴿وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾([655])، ولنذيقنهم من العذاب الأدنى (في الرجعة). أما الآخرة فالحمد فيها أكمل وأتم وأعظم؛ لأنها كشف تام للحقائق وكل بحسبه، ﴿لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾([656]).

﴿ و عذاب دنيا را پيش از آن عذاب بزرگ‌تر به ايشان بچشانيم، باشد که بازگردند([657]) : از عذاب دنیا (در رجعت) به آنها می‌چشانیم، اما در آخرت، سپاس و ستایش به کامل‌ترین و تمام‌ترین و عظیم‌ترین شکل می‌باشد؛ چرا که در آنجا پرده‌برداری تام و تمام از حقایق به فراخور وضعیت و جایگاه هر شخص صورت می‌گیرد: ﴿ تو از اين غافل بودی. ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است).([658])  

﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾([659])، أي رفع (الأنا) من الصدور، وكلٌ بحسبه يغترف من رحمة الله بحسب وعائه، ويكال له بمكياله الذي صنعه بأعماله الصالحة.

﴿و هر گونه کينه‌ای را از دلشان برمی‌کنيم. نهرها در زير پايشان جاری است. گويند: حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که ما را به اين راه راهبری نمود و اگر ما را راهبری نکرده بود، راه خويش نمی‌يافتيم، فرستادگان پروردگارمان به حق آمدند؛ و آنگاه ايشان را ندا دهند که به پاداش کارهايی که می‌کرديد اين بهشت را به میراث برده‌اید([660]) ؛ یعنی برداشته شدن «من» از سینه‌ها؛ هر یک به فراخور ظرفیش، از رحمت خداوند بر می‌گیرد‌ و به پیمانه‌ای که با اعمال نیکویش ساخته است، پیمانه می‌شود.

******

پرسش ۱۷۲: معنی «ن» در قرآن کریم و «ب» در بسمله چیست؟

سؤال/ ۱۷۲: ما معنى (ن) في ﴿نْ وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ﴾([661])، وما معنى الـ (ب) في ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾([662])؟ 

معنای «ن» در آیه‌ی ﴿ نون. سوگند به قلم و آنچه می‌نويسند ([663]) ، و معنای «ب» در آیه‌ی ﴿بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ([664]) چیست؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

لكل حرف شكل ومعنى، وشكل النون والباء هو (وعاء)، والنون وعاء ينزل فيه الفيض؛ لأنّ النقطة فوقه، والباء وعاء يفيض منه النور؛ لأنّ النقطة تحته، والباء ونقطتها علي (علیه السلام)، والنون ونقطتها محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)([665]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

هر حرف، شکل و معنایی دارد. شکل نون و «ب»، «ظرف» می‌باشد. نون ظرفی است که فیض در آن نازل می‌شود؛ چرا که نقطه بالای آن است، و «ب» ظرفی است که از آن نور افاضه می‌شود؛ زیرا نقطه زیر آن است. «ب» و نقطه‌ی آن حضرت علی (علیه السلام)است و نون و نقطه‌ی آن حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم).([666])

أما المعنى: فالنون نور الله، فالنور نازل فيها، وهي تحتويه. أما الباء فهي بهاء الله ([667])، أي النور يشع منها، فالنور يفيض من الله إلى محمد، ومن محمد إلى علي، ومن علي إلى الناس ([668]).

اما معنی: نون، نور خداوند است و نور در آن نازل می‌شود و نون آن را در بر می‌گیرد. «باء» بهاء الله (عظمت و جلال خداوند) است؛([669]) یعنی نور از آن تشعشع می‌یابد. پس نور از خدا به سوی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) افاضه می‌شود و از محمد به علی (علیه السلام)و از علی به مردم می‌رسد.([670])

******

پرسش ۱۷۳: چرا  عمر با محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) دشمنی ورزید نه ابلیس (لعنه الله)؟!

سؤال/ ۱۷۳: لماذا عادى محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)  وعلي (علیه السلام) عمر وليس إبليس (لعنه الله) كبقية الأنبياء والمرسلين (علیهم السلام) ؟

چرا عمر با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام)دشمنی ورزید نه ابلیس (لعنه الله)که با  بقیه انبیا و مرسلین عداوت ورزید؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

لأن إبليس (لعنه الله) كان يصعد إلى السماء في يوم للشكوى، وطرح أمره واحتياجه على (الله في الخلق) وهو محمد ، وعلي (علیه السلام) بابه، الله الرحمن الرحيم في الخلق.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

زیرا ابلیس که خداوند لعنتش کند، روزی برای شکایت به آسمان صعود می‌کرد و امر و احتیاجش را بر خدای در میان خلق، محمد و علی (علیهم السلام)  دروازه‌ی او ؛ الله الرحمن الرحیمن در خلق است عرضه ‌نمود.

فلما نزل محمد (علیهم السلام)  وعلي (علیه السلام) إلى الأرض (باب الله)، مُنع إبليس من السماء؛ لأن محمداً وعلياً نزلا إلى الأرض وجعل على السماء حرس شديد، ﴿وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَصَداً﴾ ([671])([672])، فإبليس (لعنة الله) لا يواجه محمداً وعلياً عليهما السلام ولذا واجههما معلم إبليس الذي أغواه، ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾([673])، أي بالذي أغواني وهو الثاني.

وقتی حضرت محمد  و حضرت علی (علیه السلام) (دروازه‌ی خدا) به زمین فرود آمدند، ابلیس از آسمان منع شد؛ زیرا محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)  و علی (علیه السلام) به زمین فرود آمده بودند و آسمان از نگهبانان و پاسداران توانا پُر شده بود: ﴿ما در آن جاي‌ها که می‌توان گوش فرا داد می‌نشستيم، اما اکنون هر که استراق سمع کند، شهابی را در کمين خود يابد)([674]) ([675] پس ابلیس لعنه الله علیه با محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)  و علی (علیه السلام) رویارو نشد و معلم و استاد ابلیس که او را گمراه نمود با آن دو رویارو شد: (گفت: ای پروردگار من، با آنچه مرا گمراه نمودی، در زمين برایشان بيارايم و همگان را گمراه کنم ([676]) ؛ یعنی به وسیله‌ی آن کسی که مرا گمراه نمود که همان دومی می‌باشد.

وإبليس لما رأى عمرو بن حريث وما فعله مع الضب ([677]) مَدَحَ علياً (علیه السلام)، فإبليس (لعنه الله) لم يواجه محمداً  وعلياً (علیه السلام)، بل الذي واجههم معلمه وهو (الجهل والظلمة)؛ لأن محمداً هو (العقل الأول) والثاني (عمر) هو (الجهل).

ابلیس وقتی عمرو بن حریث را دید که با سوسمار بیعت می‌کند، حضرت علی (علیه السلام)را مدح و ثنا گفت.([678]) بنابراین ابلیس (لعنه الله) با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام)رویارو نشد بلکه آن کس که با آنها رویارو شد، معلم او بود و او همان «جهل و ظلمت» می‌باشد؛ چرا که محمد «عقل اول» است و دومی (عمر) «جهل».

قال أبو عبد الله (علیه السلام): (إن الله عز وجل خلق العقل وهو أول خلق من الروحانيين عن يمين العرش من نوره، فقال له: أدبر فأدبر، ثم قال له: أقبل فأقبل، فقال الله تبارك وتعالى: خلقتك خلقاً عظيماً وكرمتك على جميع خلقي، قال: ثم خلق الجهل من البحر الأجاج ظلمانياً، فقال له: أدبر فأدبر، ثم قال له: أقبل فلم يقبل، فقال له: استكبرت، فلعنه)([679]).

ابو عبد الله (علیه السلام)می‌فرماید: «خداوند بلند مرتبه عقل را آفرید. او اولین مخلوقی از روحانیون بود که از سمت راست عرش از نورش بیافرید. به او فرمود: پیش آی، پیش آمد و سپس فرمود: برو، رفت. خداوند تبارک و تعالی فرمود: تو را بر خُلقی عظیم خلق کردم و بر جمیع خلایقم برتری دارم. سپس جهل را در دریای شور تشنگی بیافرید. به او فرمود: پشت کن، رفت. سپس فرمود: بازگرد، و بازنگشت. به او فرمود: تکبّر کردی؟ و لعنتش نمود».([680])

******

پرسش ۱۷۴: چگونه زنده ماندن یونس(علیه السلام)در شکم ماهی را اثبات می‌کنید؟

سؤال/ ۱۷۴: كيف تفسر بطريقة علمية مكوث النبي يونس (علیه السلام) في بطن الحوت مع فقدان الغذاء والهواء والشمس؟ وكيف كانت عبادته؟ وما هو التسبيح الذي بفضله خرج من بطن الحوت؟

چگونه زنده ماندن یونس(علیه السلام)در شکم ماهی را بدون غذا، هوا و خورشید به روش علمی اثبات می‌کنید؟ عبادتش چگونه بود؟ و تسبیحی که به فضل آن از شکم ماهی بیرون آمد چه بود؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

 قال تعالى: ﴿فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ * لَوْلا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ﴾([681]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ در برابر فرمان پروردگارت صبر پیشه کن و چون صاحب ماهی مباش که با دلی پر اندوه ندا درداد * اگر نعمتی از جانب پروردگارش او را در بر نگرفته بود، با پریشان‌حالی به صحرا، عریان و بی سرپناه می‌افتاد.([682])

وقال تعالى: ﴿فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ * فَلَوْلا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِيمٌ * وَأَنْبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ﴾([683]).

و همچنین می‌فرماید: ﴿پس ماهی ببلعيدش در حالی که او سرزنش‌گر خویشتن بود * پس اگر نه از تسبيح‌گويان می‌بود، * تا روزی که برانگیخته می‌شوند در شکم ماهی می‌ماند * پس او را در حالی که بيمار بود به خشکی، عریان و بی‌سرپناه افکنديم، * و بر فراز سرش درختی از یقطین رويانيديم.([684]) ([685])

إن يونس (علیه السلام) مات في بطن الحوت، وروحه نظرت الى ظلمات جهنم، ونظر إلى طبقاتها السفلية.

والشجر: الدين.

یونس(علیه السلام)در شکم ماهی مُرد و روحش به ظلمات جهنم نگریست و همچنین به طبقات پایین آن نگاه کرد.

منظور از درخت در اینجا، دین می‌باشد.

فبعد أن بلع الحوت يونس (علیه السلام) قبضت روحه، ونُزل بها إلى جهنم ليراها، حتى رأى جهنم وظلماتها ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا﴾، ورأى قارون (لعنه الله) وحادَثَهُ، وهذه جهنم التي رآها هي جهنم النامية بإعمال الظالمين حتى يكتمل سعيرها، وتأجج نارها بأعمال الظالمين، كما أن الجنة نامية تكتمل بأعمال الصالحين من الأنبياء والأوصياء والمرسلين والصالحين.

پس از آنکه ماهی یونس را بلعید، قبض روح شد و به جهنم فرستاده شد تا آن را ببیند؛ تا اینکه جهنم و تاریکی‌های آن را مشاهده نمود: ﴿ تاريکي‌هايی برفراز يکديگر، آن گونه که اگر دست خود بيرون آرد، آن را نتواند ديد ، و در آنجا قارون (لعنه الله) را دید و با او سخن گفت. این جهنمی که او دید، جهنمی در حال گسترش با عملکرد ستمگران بود تا آنکه آتشش کامل شود و با اعمال و کردار ظالمین، آتشش زبانه کشد. همان گونه که بهشتِ در حال گسترش با اعمال و کردار صالحان از انبیا و و اوصیا و فرستادگان و صالحین، رو به کمال می‌رود.

فجهنم النامية بأعمال بني آدم الظالمين قال عنها تعالى: ﴿وَإِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ﴾([686])، أي وصلت إلى قمة تسعّرها، وتمام تسعّرها في يوم القيامة بأعمال الظالمين.

دوزخ با کردار فرزندان ستمگر آدم گسترش می‌یابد. حق تعالی در این خصوص می‌فرماید: ﴿ و چون جهنم افروخته گردد([687]) ؛ یعنی به نهایت شعله‌ور شدنش برسد و تمامی شعله‌ور شدن آن در روز قیامت با کردار و اعمال ظالمان می‌باشد.

وقال تعالى: ﴿وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ﴾([688])، أي وصلت إلى تمام كمالها بأعمال بني آدم الصالحين، وهذا المعنى ورد عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، فمن قال: سبحان الله، والحمد لله، ولا اله إلا الله، والله أكبر غرست له شجرة في الجنة، قالوا: إذاً يكثر غرسنا يا رسول الله، قال: نعم، ولكن إياكم أن ترسلوا عليها نيراناً فتحرقوها([689]).

و حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و چون بهشت را پيش آورند([690]) ؛ یعنی با اعمال و کردار فرزندان نیکوکار آدم، به تمامی کمال خود برسد. چنین معنایی از رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شده است که هر که بگوید: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر، درختی در بهشت برایش کاشته می‌شود. گفتد: آیا درختان ما در بهشت افزوده می‌شود؟ فرمود: آری، ولی مبادا آتشی بر آن بفرستید تا آنها را بسوزاند.([691])

فالناس هم من يبني الجنة وجهنم ولكلٌ أهلها. وهذه جهنم هي الحوت الحقيقي الذي ابتلع يونس (علیه السلام)، والسجن الذي سجن فيه ، والقبر الذي اُرتهن به وسار به، ولذا قال تعالى هذين القولين، والظاهر - لمن يجهل الحقيقة - أنهما متناقضان، وهما:

﴿لَوْلا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ﴾.

﴿فَلَوْلا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُون﴾.

بنابراین، این مردم هستند که دوزخ و بهشت را می‌سازند و هر کدام، اهل خود را دارد. این جهنم، همان ماهیِ حقیقی است که یونس(علیه السلام)را بلعید و همان زندانی است که او در آن اسیر شد، و همان گوری است که در آن گرفتار و به سویش روانه شد. از همین رو حق تعالی این دو گفتاری که در ظاهر از نظر نادان و جاهل متناقض می‌باشد را بیان می‌فرماید:

﴿ اگر نعمتی از جانب پروردگارش او را در بر نگرفته بود، با پریشان‌حالی به صحرا، عریان و بی سرپناه می‌افتاد ٌ .  

﴿ پس اگر نه از تسبيح‌گويان می‌بود، * تا روزی که برانگیخته می‌شوند در شکم ماهی می‌ماند.

فالمؤكد أنّ الله سبحانه وتعالى لابد أن يقضي أمراً واحداً كعقوبة توعدها لنبي الله يونس (علیه السلام)، فأما النبذ في العراء وهو مذموم، وأما أن يلبث في بطنه إلى يوم يبعثون، وإلا لكان هناك تناقض في القرآن؛ لأنه سبحانه وتعالى حكيم وتصدر منه الحكمة التامة، وهي واحدة لا تتعدد. وإن شاء بعضهم التأويل يميناً أو شمالاً بدون علم من آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  فهذا أمر يخصه، ولكني أُبيِّن الحقيقة وهي أن يُنبَذ جسده بالعراء ، وروحه تلبث في طبقات جهنم إلى يوم يبعثون، وكما بيَّنتُ هذه (هي جهنم النامية لا التامة) التي تسير الدنيا نحوها سيراً حثيثاً ، كسيرها نحو الجنة، ومن هنا يتبين أن لا تناقض بين الآيات.

تأکید می‌کنم که خداوند سبحان و متعال لاجَرَم باید یکی از دو کار را برای عقوبتی که به نبی خدا یونس وعده داده بود، به انجام می‌رساند: یا با پریشان حالی افتادن در بیابان عریان و بی سرپناه، و یا اینکه تا روز برانگیخته شدن در شکم ماهی بماند؛ که در غیر این صورت در قرآن تناقض وجود خواهد داشت؛ چرا که خداوند سبحان و متعال، حکیم است و از او حکمت تمام و کمال صادر می‌شود و این، حکمتی است یگانه که تعددی در آن راه ندارد. اگر برخی بخواهند بدون علم محمد و آل محمد(علیهم السلام) با کلنجار رفتن، این آیات را تأویل و تفسیر کنند، این مسأله‌ای است که با آن روبه‌رو خواهند شد؛ اما من حقیقت را آشکار می‌کنم: اینکه جسد او در بیابان عریان و بی‌سرپناه بیفتد و روحش در طبقات جهنم تا روز برانگیخته شدن، باقی بماند؛ و همان‌طور که بیان نمودم این جهنمی است در حال گسترش یافتن و نه جهنم کامل شده؛ جهنمی که دنیا به سرعت به سوی آن می‌شتابد، همان طور که به سوی بهشت در حرکت می‌باشد و به این صورت مشخص می‌شود که تناقضی در آیات وجود ندارد.

ثم إن اللبث في بطن الحوت إلى يوم القيامة الكبرى - أي مقدماتها وهو الهلاك الملكوتي لأهل الأرض - كجسد مادي خارج عن العادة، فلا يكون إلا بالمعجزة؛ لأنه يتطلب بقاء جسد يونـس (علیه السلام) تاماً في بطن الحوت، وبقاء جسد الحوت تاماً أيضاً حياً أو ميتاً، ولا معنى لهذه المعجزة؛ لعدم ترتب فائدة عليها، والله حكيم ولا عبثية أو لعب في أفعاله سبحانه وتعالى عما يشركون، فما بالك إذا عرفت أنه قال: ﴿لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾، والبعث بعد مقدمات القيامة الكبرى، أي بعد فناء كل الموجودات على هذه الأرض، وبعد أن تبدل هذه الأرض بأخرى.

باقی ماندن در شکم ماهی تا روز قیامت کبری یعنی مقدمات آن، که همان هلاکت ملکوتی ساکنان زمین می‌باشد‌ به عنوان یک جسد مادی، مساله‌ای خارج از عرف می‌باشد و چنین چیزی مگر با معجزه امکان‌پذیر نیست؛ چرا که نیازمند باقی ماندن جسد یونس(علیه السلام)به صورتی کامل و دست‌نخورده در شکم ماهی  و همچنین بقای بدن ماهی چه مرده و چه زنده به صورتی سالم و دست نخورده می باشد؛ این معجزه‌ای بی‌معنی است؛ چرا که هیچ گونه فایده‌ای در بر نخواهد داشت؛ در حالی که خداوند حکیم است و هیچ بیهودگی یا بازی در اعمال او وجود ندارد و از آنچه بدو شرک می ورزند پاک ومنزه است . ترا چه می شود اگر دریابی که او فرمود: ﴿ تا روزی که برانگیخته می‌شوند در شکم ماهی می‌ماند ، برانگیخته شدن پس از مقدّمات قیامت کبری یعنی از بین رفتن همه‌ی موجودات بر روی این زمین و پس از تبدیل این زمین به غیر آن می‌باشد.

فيتحصل أن بقاء يونس في بطن الحوت كجسد مادي إلى يوم يبعثون أمر غير صحيح؛ لأن قبله كما قلتُ فناء وتبدّل الأرض، ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ﴾([692])، ﴿وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ﴾([693]).

پس این نتیجه به دست آمد که باقی ماندن یونس(علیه السلام) بعنوان جسد مادی در شکم ماهی تا روز برانگیخته شدن، نادرست است؛ چرا که همان طور که قبلاً بیان کردم، لازمه‌ی آن از بین رفتن و تبدیل شدن زمین می‌باشد: ﴿ آن روز که این زمين به زمينی جز اين تبدیل شود و همچنین آسمان‌ها و همه در پيشگاه خدای واحد قهار پا به عرصه نهند)([694]) ، ﴿ و چون درياها سوزان و برافروخته گردند.﴾([695])

ويبقى أن تقول أو تتأول: كيف يهدد أو يتوعد الله سبحانه يونس (علیه السلام)، وهو نبي؟

می‌توانی بپرسی یا تأویل نمایی که چگونه خداوند سبحان یونس(علیه السلام)را تهدید می‌کند یا وعده می‌دهد در حالی که او یک پیامبر است؟!

والحقيقة أنه لم يتوعده أو يهدده، بل ربّاه وأنعم عليه لما أراه جهنم ومصيره (علیه السلام) إذا خالف الله سبحانه وتعالى وأعرض عن الرسالة، ولم يتحمل ولاية علي بن أبي طالب (علیه السلام)([696])، فيونس كآدم (علیه السلام) ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾([697])، وبهذا التأديب عرف يونس (علیه السلام) وازداد علماً ومعرفة بحق علي (علیه السلام) ومقامه ، باعتباره قائد جند الله فاستغاث بالله وتوسل إلى الله بحق علي (علیه السلام)، فأذن الله لعلي (علیه السلام) أن ينجيه من غم جهنم وهمها، فكان موته كأنه رؤيا رآها، ثم ألقي بالعراء كما نُزع عن آدم (علیه السلام) لباس التقوى، فبدا ليونس (علیه السلام) سوءته ﴿بِالْعَرَاءِ﴾ عارياً من لباس التقوى، فسبح الله واستغفر واعترف بحق علي (علیه السلام) ومقامه الذي لم يتحمله.

در حقیقت خداوند نه او را تهدید کرد و نه وعده داد؛ بلکه پس از آنکه یونس(علیه السلام)با خداوند سبحان و متعال مخالفت نمود و از رسالت روی گردانید و نتوانست بار ولایت علی ابن ابی طالب(علیه السلام)را بر دوش کِشد،([698]) با نشان دادن دوزخ به او و بردن او به درون آن، او را پرورش داد و بر او منّت نهاد. در این مورد یونس(علیه السلام)همانند آدم(علیه السلام)می‌باشد: ﴿ و ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم؛ ولی فراموش کرد و او را استوار و ثابت‌قدم نيافتيم ([699])  و با این تادیب ، یونس(علیه السلام)دانست و بر علم و معرفتش نسبت به حضرت علی(علیه السلام)و مقامش افزوده شد؛ اینکه علی(علیه السلام)رهبر سربازان خداوند است. پس یونس(علیه السلام)به درگاه خداوند استغاثه کرد و به حق علی(علیه السلام)به خداوند متوسّل شد. خداوند به علی(علیه السلام)اجازه داد تا او را از اندوه و ترس دوزخ نجات دهد و مرگش مانند رؤیایی بود که دیده باشد. سپس به بیابان، عریان و بی سرپناه افکنده شد همان گونه که لباس تقوا از آدم(علیه السلام)برداشته شد. عیب و زشتی یونس(علیه السلام)برایش با عریانی (بالعراء) یعنی عاری از لباس تقوا آشکار شد. یونس(علیه السلام)تسبیح خدا گفت و از او درخواست بخشش نمود و به حق علی(علیه السلام)و مقامش که پیش از آن تحمّلش نکرده بود، اعتراف نمود.

ولا تستغرب من عدم تحمّل يونس (علیه السلام)، فلعلك أنت أيضاً لا تتحمل مقام أمير المؤمنـين علي (علیه السلام) لو حدثتك به، فالمطلوب من نبي الله يونس (علیه السلام) الاعتراف بأمر عظيم([700])، (لا يتحمله إلا نبي مرسل، أو ملك مقرب، أو مؤمن امتحن الله قلبه للإيمان)([701]).

از اینکه یونس(علیه السلام)نتوانست تحمّل کند شگفت‌زده نشوید؛ چه بسا اگر مقام و جایگاه امیر المؤمنین علی(علیه السلام)برای شما بازگو شود، شاید شما هم تحمّل نکنی! آنچه از یونس(علیه السلام)پیامبر خدا انتظار می‌رفت این بود که به این امر عظیم اعتراف نماید:([702]) (آن را کسی جز نبیّ فرستاده‌شده یا فرشته‌ی مقرّب یا مؤمنی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده باشد، طاقت تحمّلش نیست).([703])

ثم كان هذا الاعتراف من يونس (علیه السلام) بالحق والاستغفار والتسبيح سبباً لعودة لباس التقوى وهو الخضار والدين، ﴿وَأَنْبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ﴾، تنبت عليه كأنها قطعة منه، وهي لباس التقوى الملازم للمتقين. كما أن آدم (علیه السلام) سُترت عورته بورق الجنة، وهو أيضاً الخضار والدين ولباس التقوى ﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾([704]).

به علاوه این اعتراف یونس(علیه السلام)به حق و تقاضای بخشش و تسبیحش وسیله‌ای شد تا لباس تقوا به او بازگردد؛ یعنی همان سبزی و دین ﴿ و بر او درختی از یقطین رویانیدیم ؛ بر او رویید، گویی پاره‌ای از خود او بود، و این همان لباس تقوا است که ملازم و همراه متقین می‌باشد؛ همان طور که عورت آدم(علیه السلام)با برگ درخت بهشت پوشیده شد و این برگ نیز همان سبز بودن، دین و لباس تقوا می‌باشد: ﴿ ای فرزندان آدم! برای شما جامه‌ای فرستاديم تا شرمگاهتان را بپوشاند و زينتی برایتان است، و جامه‌ی پرهيزگاری؛ این از هر جامه‌ای بهتر است. اين يکی از آيات خداوند است، باشد که پند گيرند).([705])

﴿فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِيمٌ﴾: وسقم يونس (علیه السلام) كان بسبب نزع لباس التقوى عنه بعد أن أعرض وأَبِقَ، والآبق هو العبد الذي تمرد أو هرب من سيده.

شجرة اليقطين من أشجار الجنة، أي أشجار الدين والتقوى.

﴿ پس او را به خشکی، عریان و بی‌سرپناه انداختیم در حالی که بیمار بود : بیماری یونس(علیه السلام)به دلیل زدوده شدن لباس تقوا از او پس از روی‌گردانی و گریختنش بود؛ وی مصداق بنده‌ای بود که از آقا و مولایش سرپیچی می‌کند یا می‌گریزد.

درخت یقطین از درختان بهشت است و به معنی درخت دین و تقوا می‌باشد.

وبقي أن تعرف: إن يونس (علیه السلام) مات وهو طفل صغير، وأحياه نبي الله إيليا (إلياس) بإذن الله سبحانه وتعالى، وقد تمدد نبي الله إيليا عليه وهو طفل ميت، حتى انتقلت حرارة جسم نبي الله إيليا (علیه السلام) إلى جسم نبي الله يونس (علیه السلام) وهو طفل صغير ميت، وتوسل إلى الله سبحانه، فأحياه الله سبحانه وتعالى ([706]).

آنچه باقی می‌ماند این است که بدانیم یونس(علیه السلام)در حالی که طفلی کوچک بود، مُرد و او را پیامبر خدا ایلیا (الیاس)(علیه السلام)به اذن خداوند سبحان و متعال زنده کرد. یونس(علیه السلام)کودکی مرده بود پیامبر خدا ایلیا(علیه السلام)روی او دراز کشید و گرمای بدن ایلیا(علیه السلام)به بدن پیامبر خدا یونس(علیه السلام)منتقل شد در حالی که یونس(علیه السلام)، طفلی کوچک و مرده بود و ایلیا(علیه السلام)به خداوند سبحان متوسّل شد و خداوند سبحان و متعال او را زنده کرد.([707])

وفي هذه الحادثة (آية للمتوسمين) لِمَا حدث بعد ذلك ليونس (علیه السلام)، فقد مات في بطن الحوت وأحياه علي (علیه السلام) (إيليا) بعد أن سرت حرارة علم علي (علیه السلام) إليه، وعرف حق علي (علیه السلام). وفي العراء وهو سقيم نبتت عليه شجرة اليقطين، وهي إيليا وعلي، والدين والجنة ولباس التقوى.

در این رویداد و آنچه پس از آن برای یونس(علیه السلام)اتفاق افتاد، نشانه‌ای برای خردمندان وجود دارد؛ او در شکم ماهی می‌میرد و پس از آنکه حرارت علم علی(علیه السلام)به او منتقل شد و حق علی(علیه السلام)را شناخت، علی(علیه السلام)(ایلیا) او را زنده نمود؛ در عریانی و در حالی که بیمار بود درخت یقطین بر او رویید؛ این درخت، همان ایلیا، علی، دین، بهشت و لباس تقوا بود.

أما إذا سألت عن ما يدل على موت يونس في بطن الحوت، فهو قوله تعالى: ﴿إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾، أي إنه ميت، فالذي يلبث إلى يوم يبعثون يلبث ميتاً كما تبين مما سبق.

اما اگر بپرسی چه چیز ما را به این نتیجه می‌رساند که یونس(علیه السلام)در شکم ماهی مرده بود؛ پاسخ، سخن حق تعالی است ﴿ تا روزی که برانگیخته می‌شوند ؛ یعنی او مرده بود؛ چرا که کسی که تا روز برانگیخته شدن باقی می‌ماند، همان طور که پیش‌تر بیان شد، مرده است.

وأيضاً قول الإمام علي (علیه السلام) عندما سأله بعض اليهود عن سجن طاف أقطار الأرض بصاحبه، فقال (علیه السلام): (يا يهودي أما السجن الذي طاف أقطار الأرض بصاحبه فإنه الحوت الذي حبس يونس في بطنه، فدخل في بحر القلزم، ثم خرج إلى بحر مصر، ثم دخل إلى بحر طبرستان، ثم خرج في دجلة الغوراء.

همچنین سخن امام علی(علیه السلام)در پاسخ به یک یهودی که از ایشان در مورد زندانی که با همراهش گوشه و کنارهای زمین را درنوردید، پرسیده بود که ایشان(علیه السلام)می‌فرماید: (ای یهودی! اما زندانی که همراهش را به نواحی مختلف زمین برد، آن ماهی بود که یونس(علیه السلام)در آن حبس شد. این ماهی به دریای قلزم وارد شد و از آنجا به دریای مصر رفت و سپس به دریای طبرستان وارد شد و سپس از دجله‌ای بسیار عمیق خارج شد.

قال: ثم مرت به تحت الأرض حتى لحقت بقارون، وكان قارون هلك في أيام موسى (علیه السلام) ووكل الله به ملكاً يدخل في الأرض كل يوم قامة رجل، وكان يونس في بطن الحوت يسبح الله ويستغفره، فسمع قارون صوته فقال للملك الموكل به: أنظرني فإني أسمع كلام آدمي، فأوحى الله إلى الملك الموكل به أنظره، فأنظره، ثم قال قارون: من أنت؟ قال يونس: أنا المذنب الخاطئ يونس بن متى، قال: فما فعل الشديد الغضب لله موسى بن عمران؟ قال: هيهات هلك، قال: فما فعل الرؤوف الرحيم على قومه هارون بن عمران؟ قال: هلك، قال: فما فعلت كلثم بنت عمران التي كانت سميت لي؟ قال: هيهات ما بقي من آل عمران أحد، فقال قارون: وا أسفاه على آل عمران، فشكر الله له ذلك، فأمر الله الملك الموكل به أن يرفع عنه العذاب أيام الدنيا فرفع عنه، فلما رأى يونس ذلك نادى في الظلمات: "أن لا إله إلا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين"، فاستجاب الله له وأمر الحوت فلفظه)([708]).

فرمود: سپس به زیر زمین رفت تا به قارون رسید و قارون پیش از این در زمان موسی(علیه السلام)مرده بود و خداوند مَلَکی را بر او مامور کرده بود که هر روز او را به اندازه‌ی قامت یک مرد داخل زمین فرو ببرد. یونس(علیه السلام)در شکم ماهی در حال تسبیح خدا و استغفار بود. قارون صدایش را شنید و به فرشته‌ی گماشته شده بر خودش گفت: به من مهلت بده که صدای انسانی را می‌شنوم. خداوند به این فرشته وحی فرمود که به قارون مهلتی دهد، و او نیز مهلتش داد. قارون به یونس(علیه السلام)گفت: تو کیستی؟ یونس(علیه السلام)گفت: من گنهکار خطاکار یونس بن متی هستم. قارون گفت: موسی(علیه السلام)که برای خدا بسیار خشم می‌گرفت، چه شد؟ یونس گفت؟ هیهات، هلاک شد! قارون گفت: آن هارون که مهربان رئوف بر قومش بود چه شد؟ یونس گفت: هلاک شد. قارون گفت: کلثوم دختر عمران که نامزد من بود چه شد؟ یونس گفت: هیهات که از آل عمران احدی باقی نمانده است. پس قارون گفت: وا اسفا بر آل عمران! و خداوند به خاطر این ترحم بر آل‌عمران از او سپاس‌گزاری کرد و به فرشته‌ی گماشته بر او امر فرمود که عذاب را در ایام دنیا از او بردارد، و او نیز چنین کرد. چون یونس(علیه السلام)اینگونه دید در تاریکی‌ها ندا داد: "أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ" (که هیچ معبودی جز تو وجود ندارد. پاک و منزهی تو؛ که به راستی من از ستم‌کاران بودم). خداوند اجابتش فرمود و به ماهی دستور داد تا او را بیرون بیندازد).([709])

وعن أبي عبد الله صلوات الله عليه قال: (خرج يونس (علیه السلام) مغاضباً من قومه لما رأى من معاصيهم حتى ركب مع قوم في سفينة في اليم، فعرض لهم حوت ليغرقهم، فساهموا ثلاث مرات، فقال يونس: إياي أراد فاقذفوني، ولما أخذت السمكة يونس أوحى الله تعالى جل وعلا إليها أني لم أجعله لك رزقاً فلا تكسر له عظماً، ولا تأكل له لحماً.

از ابو عبد الله امام صادق(علیه السلام)روایت شده است که فرمود: (یونس(علیه السلام)هنگامی که گناهان قومش را دید، با عصبانیت از قومش بیرون آمد تا آنکه با عده‌ای در کشتی سوار شد. یک ماهی به آنان حمله کرد تا غرقشان کند. سه بار قرعه انداختند. یونس(علیه السلام)گفت: ماهی فقط مرا می‌خواهد؛ مرا در آب بیندازید. همین که ماهی یونس(علیه السلام)را گرفت، خدای عزیز و جلیل به او وحی فرمود که من او را روزی تو قرار ندادم؛ پس استخوانی از او را نشکن و گوشتی از او را نخور.

قال: فطافت به البحار، فنادى في الظلمات: "أن لا إله إلا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين".

ماهی یونس را در دریاها چرخاند. یونس(علیه السلام)در تاریکی‌ها ندا داد:  " که هیچ معبودی جز تو وجود ندارد. پاک و منزهی تو؛ که به راستی من از ستم‌کاران بودم".  

وقال: لما صارت السمكة في البحر الذي فيه قارون سمع قارون صوتاً لم يسمعه، فقال للملك الموكل به: ما هذا الصوت؟ قال: هو يونس النبي (علیه السلام) في بطن الحوت، قال: فتأذن لي أن أكلمه ؟ قال: نعم، قال: يا يونس ما فعل هارون؟ قال: مات، فبكى قارون، قال: ما فعل موسى؟ قال: مات، فبكى قارون، فأوحى الله تعالى جلت عظمته إلى الملك الموكل به: أن خفف العذاب على قارون لرقته على قرابته)([710]).

هنگامی که ماهی به دریایی رسید که قارون در آن بود، قارون صدایی شنید که پیش‌تر نشنیده بود. به فرشته‌ی گماشته بر خودش گفت: این صدای چیست؟ فرشته گفت: صدای یونس پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در شکم ماهی است. قارون گفت: به من اجازه می‌دهی با او سخن گویم؟ فرشته گفت: بله. قارون گفت: ای یونس! هارون چه شد؟ یونس گفت: مُرد؛ و قارون گریست. قارون گفت: موسی چه شد؟ یونس گفت: مُرد؛ و قارون گریست. پس خداوند تعالی که عظمتش بسیار بزرگ است، به فرشته‌ی گماشته بر او وحی کرد: به خاطر رقّت قلب قارون بر نزدیکانش، عذاب او را کم کن).([711])

فقد نزل يونس (علیه السلام) إلى قارون وحادثه، وقارون ميت معذب.

یونس(علیه السلام)با قارون دیدار و گفت‌وگو کرد، در حالی که قارون مرده و در عذاب بود.

وأيضاً قوله تعالى: ﴿وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾([712])، وهي ظلمات جهنم النامية بأعمال الظالمين.

همچنین این سخن حق تعالی: ﴿ و ذوالنون را، آنگاه که خشمناک بِرَفت و می‌دانست که هرگز بر او تنگ نمی‌گيريم، در تاريکی‌ها ندا داد: هيچ معبودی جز تو نيست، تو منزّهی و به راستی من، از ستمکاران بودم ([713]) ؛ منظور همان تاریکی‌های جهنمی است که با اعمال و کردار ظالمان در حال گسترش است .

وقوله تعالى: ﴿فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ * فَلَوْلا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِيمٌ * وَأَنْبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ * وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ﴾([714])، أي اعتبرها سبحانه وتعالى حالة إرسال جديدة؛ وذلك لأنه بعث بعد موته، فكانت حالة إرسال جديدة، وإلا فلو لم يكن ميتاً لكانت عودة من غيبته وإكمال رسالته.

﴿پس ماهی ببلعيدش در حالی که او سرزنش‌گر خویشتن بود * پس اگر نه از تسبيح‌گويان می‌بود، * تا روزی که برانگیخته می‌شوند در شکم ماهی می‌ماند * پس او را در حالی که بيمار بود به خشکی، عریان و بی‌سرپناه افکنديم، * و بر فراز سرش درختی از یقطین رويانيديم * و او را به رسالت بر صد هزار نفر و بيش‌تر فرستاديم([715]) ؛ یعنی خداوند سبحان و متعال آن را ارسال جدیدی قلمداد می کند؛ چرا که یونس(علیه السلام)پس از مرگش مبعوث می‌شود وگرنه اگر نمرده بود بازگشت از غیبتش و تکمیل کردن رسالتش تلقّی می‌گردید.

ويونس (علیه السلام) بقي ثمانية وعشرين يوماً في بطن الحوت، عن علي بن أبي طالب (علیه السلام): (...  وأما ثمانية وعشرون فمكث يونس في بطن الحوت ...)([716]).

یونس(علیه السلام)بیست و هشت روز در شکم ماهی می‌ماند. از علی بن ابی طالب(علیه السلام)روایت شده است: (.... و یونس بیست و هشت روز در شکم ماهی بماند....).([717])

وفي سورة القلم: ﴿نْ وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ * مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ﴾([718])، والمجنون هو من حجب عقله وخفي وضاع، فكلمة (جُنَّ) معناها: الخفاء والستر، وهنا تعني: ما أنت بنعمة ربك بخفي أو ضائع، بل أنت بَيِّن معروف كالشمس.

و در سوره‌ی قلم: ﴿ نون. سوگند به قلم و آنچه می‌نويسند * که تو، به فضل پروردگارت، ديوانه نيستی ([719]) : مجنون کسی است که عقلش پوشیده و پنهان و ضایع و تباه شده باشد؛ کلمه‌ی ﴿جُنَّ به معنی پنهان و پوشش می‌باشد؛ و در اینجا چنین معنایی می‌دهد: تو به فضل و لطف پروردگارت پوشیده و ضایع و تباه شده نیستی بلکه آشکاری شناخته شده همانند خورشید می‌باشی.

وفي الآية: ﴿وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾. وذا النون: أي صاحب النون، والنون في مرتبةٍ: (محمد)، وفي مرتبةٍ: (علي)، كما بينته في المتشابهات، فراجع.([720])

و در آیه‌ی ﴿ و ذوالنون را، آنگاه که خشمناک بِرَفت و می‌دانست که هرگز بر او تنگ نمی‌گيريم، در تاريکی‌ها ندا داد: هيچ معبودی جز تو نيست، تو منزّهی و به راستی من، از ستمکاران بودم : ﴿ذَا النُّونِ : یعنی یار و همراه (نون) و نون در مرتبه‌ای به معنی محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و در مرتبه‌ای دیگر به معنی علی(علیه السلام)می‌باشد؛ همان گونه که در کتاب متشابهات توضیح دادم.([721])

 

وهنا في هذه الآية هو علي (علیه السلام) وعبر عن يونس بأنه ذا النون أو صاحب علي (علیه السلام)؛ لأن أصل قضية يونس (علیه السلام) هو عدم تحمله لمقام علي (علیه السلام) ومكانته (التي لا يتحملها إلا نبي مرسل أو ملك مقرب أو مؤمن امتحن الله قلبه للإيمان)([722])، والإيمان هنا هو الإمام (علیه السلام) أي: مؤمن امتحن الله قلبه للإمام (علیه السلام)، ويونس (علیه السلام) نبي مرسل، فلم يتحملها في البداية، ولكنه تحملها بعد ما حصل له ما حصل من تربية الله، وتعليمه له سبحانه وتعالى.

در اینجا نون، علی(علیه السلام)است و از یونس(علیه السلام)تعبیر به یار و همراه علی(علیه السلام)می‌شود؛ چرا که اصل و ریشه‌ی ماجرای یونس(علیه السلام)عدم تحمّل کردن مقام علی(علیه السلام)و جایگاه آن حضرت می‌باشد: (آن را کسی جز نبیّ فرستاده‌شده یا فرشته‌ی مقرّب یا مؤمنی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده باشد، طاقت تحمّلش نیست)([723]) و در اینجا ایمان یعنی امام(علیه السلام)؛ یعنی مؤمنی که خداوند قلبش را برای امام آزموده است. یونس(علیه السلام)پیامبر فرستاده شده است با این حال در ابتدا مقام علی(علیه السلام)را تاب نیاورد ولی پس از آنکه آنچه از تربیت الهی و آموزش خداوند سبحان و متعال به دست می‌آید، برایش حاصل شد، آن را پذیرفت و بر دوش کشید.

فالذي ابتلعه في هذا العالم الجسماني حوت (أو نون بحري)، وهو أكبر الدواب على هذه الأرض، والذي ابتلعه في عالم الأرواح هو (نون العلم)، أو علي بن أبي طالب (علیه السلام)، فعرفـه واعترف بمقامه وهو نعمة الله ﴿لَوْلا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ﴾،﴿مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ﴾([724]).

آن که در عالم جسمانی او را بلعید، ماهی بود (نون دریایی) که بزرگ‌ترین موجودات در زمین می‌باشد و آن که او را در عالم ارواح بلعید (نون علم) یا علی بن ابی طالب(علیه السلام)بود؛ او را شناخت و به مقامش اعتراف کرد و او همان (نعمت خداوند) بود: ﴿ اگر نعمتی از جانب پروردگارش او را در بر نگرفته بود، با پریشان‌حالی به صحرا، عریان و بی سرپناه می‌افتاد ، ﴿ که تو، به فضل پروردگارت، ديوانه نيستی .([725])

والحوت البحري الذي ابتلع يونس (علیه السلام) هو نوع من الحيتان يتغذى على الرخويات الموجودة في أعماق المحيطات، حيث لا يوجد أي نوع من الحيتان غير هذا النوع من الحيتان يصل إلى هذه الأعماق المظلمة، بل لحد الآن لم يصل الإنسان إلى هذه الأعماق، وعلماء الأحياء يتعرفون على رخويات الأعماق من خلال هذا الحوت، وهنا يتميز هذا الحوت انه ينـزل إلى الأعماق المظلمة الحالكة الظلمة ﴿فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ﴾، وأيضاً غذاؤه الرخويات، فجهازه الهضمي يلطف بالجسم الصلب كـ (جسم الإنسان)، فلا يتهشم جسم يونس (علیه السلام) بسبب ابتلاعه من الحوت.

آن ماهی دریا که یونس(علیه السلام)را بلعید، از انواع ماهیانی است که از نرمتنان اعماق دریاها تغذیه می‌کند و هیچ ماهی دیگری نمی‌تواند به این عمق تاریک و ظلمانی دریا نفوذ کند و حتی تا امروز هم هیچ انسانی نتوانسته است به چنین عمقی نفوذ نماید و زیست‌شناسان، از طریق این ماهی‌ها به وجود نرمتنان اعماق دریا پِی برده‌اند. وجه تمایز این نوع ماهی، پایین رفتن به اعماق تاریک سیاه ظلمت می‌باشد: ﴿ و در تاریکی‌ها ندا داد). همچنین غذای این ماهی، نرم‌تنان می‌باشد؛ بنابراین دستگاه گوارشی آن، جسم سخت (مانند جسم انسان) را هضم نمی‌کند و از همین رو جسم یونس(علیه السلام)پس از بلعیده شدن، از بین نرفت.

******

پرسش ۱۷۵: آیه‌ی ﴿قُلْ أَإِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‏ يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً

سؤال/ ۱۷۵: قال تعالى: ﴿قُلْ أَإِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَاداً ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ * وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ * ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ * فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ([726])، لماذا مدة خلق الأرض وأرزاقها أربعة أيام، بينما خلق السماوات في يومين مع أنّ السماوات أعظم؟

حق تعالی می‌فرماید: ﴿بگو: آيا این شما هستید که به آن کس که زمين را در دو روز آفريده است کفر می‌ورزید و برای او همتايانی قرار می‌دهيد؟ او پروردگار جهانيان است * و در زمين از فراز آن، کوه‌ها پديد آورد و آن را پر برکت ساخت و رزق و روزی‌هایش را در چهار روز معين نمود، درست و متناسب برای همه‌ی خواهندگان * سپس به آسمان پرداخت در حالی که آن، دودی بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمان‌بردار آمديم * آنگاه هفت آسمان را در دو روز پديد آورد و در هر آسمانی، کارش را به آن وحی نمود و آسمان این دنیا را با چراغ‌ها بياراستيم و محفوظش بداشتيم. اين است تدبير آن پيروزمند دانا([727]) . چرا مدت زمان آفرینش زمین و تعیین رزق‌های آن، چهار روز به طول انجامید ولی آفرینش آسمان‌ها دو روز با اینکه آسمان‌ها بزرگ‌تر و عظیم‌تر می‌باشند؟!

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

قال تعالى: ﴿قُلْ أَإِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَاداً ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ بگو: آيا این شما هستید که به آن کس که زمين را در دو روز آفريده است کفر می‌ورزید و برای او همتايانی قرار می‌دهيد؟ او پروردگار جهانيان است :

خَلق الأرض في يوم، وخَلَق أرزاقها في يوم، فالأرض بما فيها من جمادات في يوم، وما على الأرض من أحياء (نباتات وحيوانات) في يوم.

زمین را در یک روز آفرید و روزی‌هایش را در یک روز؛ زمین با آنچه از جمادات در آن وجود دارد را در یک روز و آنچه از موجودات زنده (گیاهان و حیوانات) بر روی زمین است را نیز در یک روز خلق نمود.

وقال تعالى: ﴿وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ﴾.

و حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و در زمين از فراز آن، کوه‌ها پديد آورد و آن را پر برکت ساخت و رزق و روزی‌هایش را در چهار روز معين نمود، درست و متناسب برای همه‌ی خواهندگان).

   ﴿جَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ﴾: وهي الجبال، وهي من ضمن اليوم الأول في العالم الجسماني، أي إنها (الجبال)، تجلت فيها (في الأرض)، من فوقها ( أي من السماء)، وإلا فإن الظاهر على سطح الأرض، أي فوقها من الجبال أقل بكثير من الغائر في باطن الأرض، فأكثر من ثلثي الجبل غائر في باطن الأرض، ولذا عبر عنها (رواسي)، أي هي سبب إرساء الأرض، فكأنها أوتاد للأرض تثبتها ﴿وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً﴾([728])، أي تثبت سطح الأرض وتمنعه عن الحركة مع حركة باطن الأرض المستمرة، قال تعالى: ﴿وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ﴾([729])، أي هي متحركة ولكنها مع حركة الأرض فتمنع سطح الأرض عن الاختلال والانفصال عن باطن الأرض، فتكون حركة الأرض متزنة.

﴿ و در آن کوه‌ها قرار داد : منظور، کوه‌ها است و آنها ضمن روز اول در این عامل جسمانی می‌باشند؛ یعنی اینها (کوه‌ها) از بالای آن (یعنی از آسمان) در آن (در زمین) متجلّی گشت. وگرنه آنچه که از کوه‌ها بر سطح زمین ظاهر است یعنی قسمت بالای کوه‌ها، بسیار کم‌تر از آن چیزی است که در درون زمین فرو رفته است. بیش از دو سوم کوه، در دل زمین فرو رفته است و از همین رو از آنها به «رواسی» (لنگرها) تعبیر کرده است؛ یعنی باعث استوار شدن زمین می‌گردد و گویی میخ‌هایی برای زمین است که آن را تثبیت می‌نماید: ﴿ و کوه‌ها را همچون ميخ‌هايی؟([730]) ؛ یعنی سطح زمین را ثابت نگه داشته و آن را از اینکه با حرکت مستمر و دایمی درون زمین در جنبش باشد، بازمی‌دارد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و کوه‌ها را بينی؛ پنداری که جامدند، حال آنکه چون ابر می‌روند. کار خداوند است که هر چيزی را به کمال پديد آورده است. هر آينه او به هر چه می‌کنید آگاه است ؛ یعنی کوه‌ها در حرکت‌اند ولی همراه با حرکت زمین، و درنتیجه مانع از آن می‌شوند که سطح زمین دچار اختلال شود و از درونِ آن جدا گردد؛ از همین رو حرکت زمین موزون و متعادل است.

﴿وَبَارَكَ فِيهَا﴾: وهو الماء، البركة النازلة من السماء، وهي من ضمن اليوم الأول في العالم الجسماني، ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُون﴾([731]).

﴿ و آن را پُربرکت ساخت): منظور، آب است: برکت نازل شده از آسمان، که ضمنِ روز اول در این عالم جسمانی بوده است. ﴿ اگر مردم شهرها ايمان آورده و پرهيزگاری پيشه کرده بودند، برکاتی از آسمان و زمين را به رويشان می‌گشوديم، ولی(فرستادگان) را تکذیب کردند؛ ما نيز به کيفر کردارشان مؤاخذه‌شان کرديم.﴾([732])

﴿وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ﴾: في العالم الجسماني يومان فقط: يوم الأرض والماء، ويوم الأحياء (النبات والحيوان).

﴿ و رزق و روزی‌هایش را در چهار روز معين نمود، درست و متناسب برای همه‌ی خواهندگان): به این عالم جسمانی فقط دو روز اختصاص داشته است: روز زمین و آب، و روز جان‌داران (گیاه و حیوان).

وقوله تعالى: ﴿أربعة أيام﴾؛ لأن الرواسي وهي  في العالم الجسماني، إنما هي ظهور للسماء الكلية، وهي رواسي الكون.

و این سخن حق تعالی ﴿ چهار روز   از آن جهت است که کوه‌ها در عالم جسمانی، صرفاً ظهوری برای آسمان کلی است، که آنها کوه‌ها و لنگرهای هستی می‌باشند.

وقوله تعالى: ﴿من فوقها﴾ أي إنّ السماء تجلت فيها.

و این سخن حق تعالی ﴿ از بالایش   یعنی آسمان که (زمین) در آن تجلّی یافت.

﴿وَبَارَكَ فِيهَا﴾: والبركة في العالم الجسماني هي: الماء، وإنما هو ظهور لبركة السماوات الستة، والبركة هي العلم في السماء.

﴿ و آن را پُربرکت ساخت): برکت در عالم جسمانی، آب است، و ظهوری برای برکت آسمان‌های شش گانه می‌باشد؛ و برکت در آسمان، علم است.

فهذان الأمران: ﴿وجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا﴾ و ﴿وَبَارَكَ فِيهَا﴾ إنما هما يومان للسماء السابعة الكلية، والسماوات الستة المثالية.

بنابراین این دو مقوله: ﴿ و در زمين از فراز آن، کوه‌ها پديد آورد   و ﴿ و آن را پر برکت ساخت : دو روز برای آسمان هفتم کلی، و آسمان‌های شش‌گانه‌ی مثالی به شمار می‌روند.

﴿ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ * فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ﴾([733]).

﴿سپس به آسمان پرداخت در حالی که آن، دودی بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمان‌بردار آمديم * آنگاه هفت آسمان را در دو روز پديد آورد و در هر آسمانی، کارش را به آن وحی نمود و آسمان این دنیا را با چراغ‌ها بياراستيم و محفوظش بداشتيم. اين است تدبير آن پيروزمند دانا.([734])

﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ﴾: وهي السماء السابعة الكلية، والسماوات الست المثالية دونها، والسماء الجسمانية (الأرض بمعناها الأوسع، حيث تشمل الشموس والكواكب).

﴿ آنگاه هفت آسمان را در دو روز پديد آورد):  منظور، آسمان هفتم کلی و آسمان‌های شش‌گانه‌ی مثالی پایین‌تر از آن و نیز آسمان جسمانی می‌باشد (زمین به معنای وسیع‌ترش که شامل تمامی اجرام و ستارگان می‌باشد).

خلق السابعة في يوم، والملكوت في يوم، وسماء الأجسام في يوم، وأوحى في كل سماء أمرها في يوم.

  آسمان هفتم را در یک روز، ملکوت را در یک روز، و آسمان اجسام را در یک روز آفرید و امر هر آسمان را در یک روز به آن وحی نمود.

في يوم أوحى أمر السماء السابعة، وفي يوم أوحى أمر السماوات الملكوتية، وفي يوم أوحى أمر الملك.

در یک روز امر آسمان هفتم، در یک روز امر آسمان‌های ملکوتی و در یک روز امر مُلک را وحی نمود.

أي إنها (السماوات والأرضين) تمت في يومين: يوم للخلق، ويوم للأمر.

یعنی اینها (آسمان‌ها و زمین‌ها) در دو روز پایان یافت: یک روز برای آفرینش، و یک روز برای امر.

﴿وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً﴾: وهذا تابع إلى يوم الأرض الأول؛ لأن السماء الدنيا تنقسم إلى سمائين هما: (السماء الأولى المثالية) و (السماء الدنيا الجسمانية)، فهما سماء واحدة من جهة؛ لارتباط السماء الأولى بالعالم الجسماني، ارتباط تدبير مباشر. وسماءان؛ لأن الأولى: ملكوت الأجسام، فكلاهما يعبر عنه بالسماء الدنيا؛ لأن السماء الأولى ملكوت الأجسام، وهما مشتبكان تماماً.

﴿ و آسمان این دنیا را با چراغ‌ها بياراستيم و محفوظش بداشتيم): این، به دنبال روز اول زمین بود؛ زیرا آسمان دنیا به دو آسمان تقسیم می‌شود که عبارتند از: «آسمان مثالی نخست» و «آسمان جسمانی دنیا». این دو از یک نظر یک آسمان به جهت ارتباط آسمان اول با عالم جسمانی؛ ارتباط تدبیریِ مستقیم می‌باشد به شمار می‌روند. اما دو آسمان نیز به شمار می‌روند؛ چرا که اولی، ملکوت اجسام است. از هر دوی اینها به آسمان دنیا تعبیر می‌شود؛ زیرا آسمان اول، ملکوت اجسام است و این دو به طور کامل با هم درآمیخته می‌باشند.

فالأنفس في السماء الأولى، وهي تدبر الأجسام في السماء الدنيا، فهل ترى انفصالاً بين نفس الإنسان وجسمه! وفي نفس الوقت أقول: ألا ترى الاختلاف بين نفس الإنسان وجسمه!

اَنفُس در آسمان اول هستند و این اَنفُس، جسم‌ها را در آسمان دنیا تدبیر می‌کنند؛ پس آیا بین نفْس انسان و جسمش جدایی و انفصالی می‌یابی؟! و در عین حال می‌گویم: آیا بین نفس انسان و جسمش تفاوتی مشاهده می‌کنی؟!

ومما تقدم تعلم أن الأيام ستة، وهي:

السماء السابعة خلقت في يوم، وقوتها (أمرها) في يوم.

والسماوات الستة خلقت في يوم، وقوتها (أمرها) في يوم.

والأرض (ومعها العالم الجسماني) في يوم، وقوتها في يوم.

از آنچه گذشت درمی‌یابیم که روزها، شش تا هستند و عبارت‌اند از:

· آسمان هفتم در یک روز آفریده شد، و روزیِ آن (امر آن) در یک روز.

· آسمان‌های شش‌گانه در یک روز آفریده شد، و روزیِ آن (امر آن) در یک روز.

· زمین (و به همراهش عالم جسمانی) در یک روز آفریده شد، و روزیِ آن در یک روز.

أو خُلق النور وأمره في يومين، وخُلق المثال (الملكوت) وأمره في يومين، وخلق الملك (الأجسام) وأرزاقها في يومين، ولابد من أن تترتب من العالي إلى السافل؛ لأن الملكوت تجلٍّ وظهور للنور وهكذا

یا نور و امرش در دو روز آفریده شد، مثال (ملکوت) و امرش در دو روز آفریده شد، و مُلک (اجسام) و روزی‌هایش در دو روز آفریده شد؛ و الزاماً ترتیب آفرینش‌ها از بالا به پایین می‌باشد؛ چرا که ملکوت، تجلّی و ظهور نور است و به همین ترتیب....

ويجب ملاحظة أنّ السماء الأولى هي نهاية السماء الدنيا، أي إنّ السماء الدنيا تبدأ في هذا العالم الجسماني، وتنتهي في أول العالم الملكوتي الروحاني، أي إنّ نهايتها حلقة وصل، ونهايتها أو حلقة الوصل هي السماء الأولى، في الزيارة الجامعة: ( وحجج الله على أهل الدنيا والآخرة والأولى )([735]).

لازم است دقت شود که آسمان اول، حدّ نهایی آسمان دنیا است؛ یعنی آسمان دنیا در این عالم جسمانی آغاز می‌شود و به نخستین عالم ملکوتی روحانی خاتمه می‌یابد. یعنی نهایت آن حلقه وصل است و پایان آن یا حلقه وصل، آسمان اول می‌باشد. در زیارت جامعه آمده است: «.... و حجت‌های خدا بر اهل دنیا و آخرت و اولی....».([736])

وفي القرآن: ﴿وَهُوَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ([737]). وقال تعالى: ﴿ وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلا تَذَكَّرُونَ([738]).

و در قرآن آمده است: ﴿ او است خدایی که معبودی جز او نيست. ستايش خاص او است، چه در اين جهان و چه در جهان ديگر و فرمان فرمان او است و همگان به او بازگردانده می‌شويد ([739])  و نیز حق تعالی می‌فرماید: ﴿ شما از پیدایش نخست آگاهيد؛ چرا به يادش نمی‌آوريد؟.([740])

وفي الأولى عالما: الذر والرجعة، وفيها الأنفس، فالله سبحانه وتعالى لم ينظر إلى عالم الأجسام منذ أن خلقه كما قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ([741])، إنما محط الاهتمام يبدأ من نهاية عالم الأجسام، وهي نهاية السماء الدنيا، وهذه النهاية هي السماء الأولى.

در اولی، دو عالم وجود دارد: ذر و رجعت و در آن انفس قرار دارند. همان‌طور که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است خداوند سبحان و متعال از هنگامی که عالم اجسام را آفرید به آن ننگریسته است.([742]) منزلگاه کار و عمل مجدّانه از پایان عالم اجسام که پایان آسمان دنیا است، آغاز می‌شود، و این پایان، آسمان اول می‌باشد.

وقال تعالى: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ﴾([743]). السبع طرائق هي: (السماوات السبع) من السماء الأولى إلى السماء السابعة، وليست السماء الدنيا الجسمانية منها؛ لأنها ليست فوقنا بل نحن فيها، فهي محيطة بنا وهي (تحتنا وفوقنا وعن كل جهات الأرض)، ﴿يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾([744])، وسيتبين لك فيما يأتي لِمَ أوردتُ هذه الآية في هذا الموضع.

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و بر فراز سرتان هفت راه بيافريديم، و از اين خلقت، غافل نبوده‌اي ([745]) . هفت راه، آسمان‌های هفتگانه است، از آسمان اول تا آسمان هفتم، و آسمان جسمانی دنیا جزو آنها نیست؛ چرا که این آسمان بالای ما قرار ندارد بلکه ما درون آن هستیم و بر ما احاطه (زیر ما و بالای ما و از هر جهت زمین) احاطه دارد. ﴿ از تو به شتاب عذاب می‌طلبند، حال آنکه جهنم بر کافران احاطه دار).([746]) در بخش بعدی برای شما تبیین خواهد شد که چرا این آیه را اینجا آورده‌ام.

وهذا يعني أن السماوات إذا عُدَّتْ بهذا التفصيل تكون ثمانياً، وليست سبعاً، وإنما لم تُعد الدنيا الجسمانية؛ لأنها جزء من السماء الدنيا بما فيها من سماء أولى وسماء جسمانية، فإذا ذكرت الأولى أو الدنيا فهي من ضمنها؛ لأنها جزء منها أو تابعة لها.

اگر آسمان‌ها را با این تفصیل بشماریم در این صورت، هشت تا خواهند بود و نه هفت تا! اصولاً دنیای جسمانی جزو آن به حساب نمی‌رود؛ زیرا جزئی از آسمان دنیا با آنچه که در آن است از آسمان اول و آسمان جسمانی، می‌باشد. بنابراین اگر اولی یا دنیا نام برده شود، در ضمن آن قرار می‌گیرد؛ چرا که جزئی از آن و پیرو و تابع آن می‌باشد.

والسماء الجسمانية مرة تُعد هي (الأرض)، ومرة تُعد هي (السماء الدنيا)؛ لأنها الجانب المرئي منها. وفي السماء الجسمانية الأرض بل كل الأرضين السبع، وفي السابعة (جهنم)، كما أن الجنة في السماء الثانية، أما في الأولى فتوجد (الجنة الأرضية) وهي جنة آدم؛ لأن الأولى كما بينتُ إنما هي جزء من السماء الدنيا، وهي ملكوتها.

آسمان جسمانی یک بار «زمین» به شمار می‌رود‌ و یک بار «آسمان دنیا»؛ زیرا قسمت مرئی آن می‌باشد. در آسمان جسمانی، زمین و حتی تمام زمین‌های هفت‌گانه قرار دارد و در هفتمین زمین «جهنم» قرار دارد. همان طور که بهشت در آسمان دوم است، اما در آسمان اول «بهشت زمینی» یافت می‌شود که همان بهشت آدم می‌باشد؛ زیرا آسمان اول ـ همان‌طور که پیش‌تر بیان داشتم‌ـ بخشی از آسمان دنیا است که ملکوت آن نیز می‌باشد.

عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن الحسين بن ميسر، قال: سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن جنة آدم (علیه السلام)، فقال: (جنة من جنان الدنيا تطلع فيها الشمس والقمر ولو كانت من جنان الآخرة ما خرج منها أبداً) ([747]).

از علی بن ابراهیم از پدرش از احمد بن محمد بن ابو نصر از حسین بن میسر روایت شده است: از ابا عبد الله (علیه السلام)درباره‌ی بهشت آدم (علیه السلام)سوال کردم، فرمود: «بهشتی از بهشت‌های دنیا که در آن خورشید و ماه طلوع می‌کنند که اگر از بهشت‌های آخرت بود، به هیچ وجه از آن خارج نمی‌شدند».([748])

﴿وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً﴾: والمصابيح هم الأنبياء والمرسلون والأوصياء (علیهم السلام)  يحفظون الذين يتبعونهم من وسوسة الشياطين بالتعاليم والأخلاق الإلهية التي يُعلِّمونها الناس. وظهورهم في السماء الجسمانية بالكواكب والشموس المضيئة، فما أكثر الظلام في السماء، وما أقل النجوم نسبة إلى الجزء المظلم، كما أن في الأرض ما أقل الأنبياء، وما أكثر من خالفهم وحاربهم وتخلف عنهم ولم ينصرهم. فقليل دائماً هم الأنبياء والأوصياء وأنصارهم، كـ (قلة النجوم في السماء الجسمانية).

﴿ و آسمان این دنیا را با چراغ‌ها بياراستيم و محفوظش بداشتيم : چراغ‌ها، انبیا، فرستادگان و اوصیا (علیهم السلام) هستند که پیروانشان را با تعالیم و اخلاق الهی که به مردم می‌آموزند، از وسوسه‌ی شیطان حفظ می‌کنند و ظهور آنها در آسمان جسمانی، در قالب ستارگان و خورشیدهای درخشان می‌باشد. چه بسیار است تاریکی در آسمان و چه اندک است ستارگان در قیاس با بخش تاریک؛ همانگونه که در زمین چه پیامبران اندکند و کسانی که با آنها مخالفت ورزیدند، جنگ کردند، از آنها روی‌گردان شدند و یاریشان ننمودند بسیارند! همواره پیامبران، اوصیا و انصار آنها درست مانند کم بودن ستارگان در آسمان جسمانی اندکند.

وفي نهاية حركة الفَلك الأعظم (أقصد قوس النـزول)، وبداية صعوده إلى جهة الآخرة، سيبدأ هذا العالم الجسماني بالتحول إلى جحيم ويستعر، فالذين اختاروا زخرف الأرض عقوبتهم إعادتهم إلى ما اختاروه، وعصوا الله من أجله، أو قل إبقاؤهم فيه؛ لأنه سيكون جهنم المستعرة بإعمالهم وأفعالهم وظلمهم.

در نهایتِ حرکتِ فلکِ اعظم (منظورم قوس نزول است) و آغاز بالا رفتن آن به سمتی دیگر، تبدیل شدن این عالم جسمانی به جحیم آغاز خواهد شد و این عالم شعله‌ور می‌گردد. مجازات کسانی که زخرف و زر و زیور دنیا را برگزیدند و به خاطر آن خداوند را عصیان نمودند، بازگشت آنها به چیزی است که خود انتخاب کرده‌اند، یا همان باقی ماندن آنها در آن می‌باشد؛ چرا که جهنم با عملکرد، کردار و ظلم و ستم آنها مشتعل خواهد شد.

والآن تبين لك مناسبة الآية السابقة: ﴿يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾.

اکنون مناسبت آیه‌ی پیشین برای شما روشن شده است: ﴿ از تو به شتاب عذاب می‌طلبند، حال آنکه جهنم بر کافران احاطه دارد).

وعند بداية صعود (قوس النزول) يبدأ (عالم الرجعة)، وهو عالم آخر وامتحان آخر لمن محض الإيمان ولمن محض الكفر، وعالم الرجعة يبدأ مع نهاية ملك المهدي الثاني عشر (علیه السلام)، وهو القائم الذي يخرج عليه الحسين (علیه السلام)([749]).

در ابتدای صعود (قوس نزول)، «عالم رجعت» آغاز می‌شود، که عالمی دیگر و امتحانی دیگر برای کسانی که ایمان خالص و کسانی که کفر خالص داشته‌اند خواهد بود. عالم رجعت با پایان زمامداری مهدی دوازدهم (علیه السلام)آغاز می‌شود؛ او همان قائمی است که حسین (علیه السلام)بر او خروج می‌کند.([750])

أما قوله تعالى: ﴿ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ * فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ، والتي يظن من يقرؤها أن (ثم) تدل على البَعدية: أي ثم بعد أن خلق الأرض وقدر فيها أقواتها استوى إلى السماء

و اما این سخن حق تعالی: ﴿سپس به آسمان پرداخت در حالی که آن، دودی بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمان‌بردار آمديم * آنگاه هفت آسمان را در دو روز پديد آورد و در هر آسمانی، کارش را به آن وحی نمود و آسمان این دنیا را با چراغ‌ها بياراستيم و محفوظش بداشتيم. اين است تدبير آن پيروزمند دانا ؛ ممکن است کسی که آن را می‌خواند گمان برد که «ثمّ» بر پس از آن دلالت دارد؛ یعنی: اینکه زمین را آفرید و روزی‌هایش را در آن معیّن نمود... سپس به آسمان پرداخت...

وهي في الحقيقة لا تدل على ذلك، بل معنى (ثم) هنا هو (التوبيخ) بالعطف على مجمل الكلام، وليس على خلق الأرض بالخصوص، أي إنّ العطف على معنى التوبيخ في الآيات المتقدمة، ﴿قُلْ أَإِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ ﴾، فمعناها هنا: (ثم أليس هو الذي استوى إلى السماء فكيف تكفرون به).

ولی در حقیقت بر چنین مطلبی دلالت ندارد ؛ بلکه «ثمّ» در اینجا به مفهوم «توبیخ و سرزنش» با عطف به مضمون کلی آیه می‌باشد و به طور خاص بر آفرینش زمین دلالت ندارد؛ یعنی معطوف به مفهوم توبیخ در آیات پیشین می‌باشد: ﴿ بگو: آيا این شما هستید که به آن کس که زمين را در دو روز آفريده است کفر می‌ورزید.... . پس معنای آیه در اینجا چنین است: سپس آیا او همان نیست که به آسمان پرداخت.... پس چگونه به او کافر می‌شوید؟!

ولاحظ أن في هذه الآية الأخيرة ذكر السماء والأرض، قال تعالى: ﴿ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾، فإذا كانت الأرض خلقت قبل ذلك، فما معنى أن يخلقها مرة أخرى ﴿ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾؟! بل المراد هنا توضيح الصورة بشكل آخر ومن جهة أخرى، حيث في الآيات السابقة ﴿قُلْ أَإِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ ﴾، تفصيل وذكر للنعم التي أسبغها سبحانه وتعالى، وفي هذه الآيات ﴿ ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ ﴾ بيان لكيفية الخلق أي بيان لهذه الآية: ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾.

ملاحظه نمایید که در این آیه‌ی اخیر، از آسمان و زمین سخن به میان آمده است. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ سپس به آسمان پرداخت در حالی که آن، دودی بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد . اگر زمین پیش از آن خلق شده بود، معنای اینکه آن را دوباره بیافریند چیست ﴿ خواه يا ناخواه بياييد ؟! بلکه در اینجا منظور، توضیح مطلب به شکلی دیگر و از جهتی دیگر است؛ چرا که در آیات پیشین ﴿ بگو: آيا این شما هستید که به آن کس که زمين را در دو روز آفريده است کفر می‌ورزید.... نعمت‌هایی را که خداوند سبحان و متعال تمام کرده به تفصیل بیان داشته است و در این آیات ﴿ سپس به آسمان پرداخت.... بیانی برای چگونگی و کیفیت آفرینش وجود دارد؛ یا بیانی برای این آیه ﴿ چون بخواهد چیزی را بیافریند، فرمانش این است که می‌گوید: موجود شو، پس موجود می‌شود).

وهذه المراحل، أي خلق السماء السابعة، ثم السماوات الست، ثم عالم الأجسام، لابد أن يترتب بهذا التسلسل؛ لأنها تعتمد على بعضها، فلا يمكن خلق الست قبل السابعة، لأنها (أي السماوات الست) إنما خلقت من السابعة، ولا يمكن خلق الأجسام دون خلق السماوات الست؛ لأنها خلقت من السماوات الست، بل من الأولى بالخصوص المشتبكة معها (أي مع الأجسام ) ، والأولى هي عالم الذر وهي عالم الرجعة، فمنها دخلنا إلى عالم الأجسام بعد خلقنا في الذر، وسنخرج من عالم الأجسام إليها في عالم الرجعة، وهذا هو قوس النـزول، له ثلاثة أركان، كما أن لقوس الصعود ثلاثة أركان، وبذلك تكون ستة، هي: (درع داود)، ودرع الأنبياء ودرع الأوصياء.

این مراحل، یعنی آفرینش آسمان هفتم، سپس آسمان‌های شش‌گانه، سپس عالم اجسام حتماً باید با همین ترتیب و تسلسل صورت گرفته باشد؛ چرا که برخی بر برخی تکیه دارند. آفرینش آسمان‌های شش‌گانه پیش از هفتمی امکان‌پذیر نیست؛ چرا که آنها (یعنی آسمان‌های شش‌گانه) از آسمان هفتم خلق شده‌اند؛ و خلقت اجسام بدون خلقت آسمان‌های شش‌گانه ناممکن است؛ زیرا آنها از آسمان‌های شش‌گانه خلقت یافته‌اند و حتی در مورد آسمان اولی (نخستین) به طور خاص، با آن (یعنی با اجسام) در هم تنیده می‌باشد و آسمان اول، عالم ذر و عالم رجعت می‌باشد. پس از خلق شدنمان در عالم ذر از آن به عالم اجسام داخل شدیم و از عالم اجسام به آن در عالم رجعت (بازگشت) خارج خواهیم شد؛ این قوس نزول است که سه رکن دارد همان طور که قوس صعود سه رکن دارد و به این ترتیب شش (رکن) حاصل می‌شود که همان «زره داوود»، زره انبیا و زره اوصیا می‌باشد.

أما الأيام الستة للخلق: فهي ليست أياماً بمعنى مدة زمنية، بل هي مراحل، أي في ست مراحل، وهي ضرورية ولابد منها، فلابد في المرحلة الأولى من خلق النور وأمره، ثم الملكوت وأمره، ثم الأجسام وأقواتها؛ لاعتماد كل مرحلة على المرحلة التي سبقتها. فهذه المراحل الستة حتمية، أي لابد من اليوم الأول (المرحلة الأولى) أن تُخلق السماء السابعة، وفي اليوم الثاني (المرحلة الثانية) يـُخلق أمرها؛ لأن أمرها منها خُلق، فلابد أن يتأخر عنها مرحلة ، ثم يُخلق منها ومن أمرها المثال (الملكوت) السماوات الست إلى الأولى (وهي نهاية السماء الدنيا)، ثم يخلق في الملكوت أمره؛ لأنه منه خلق ، ففي اليوم الثالث الملكوت، وفي الرابع أمره لاعتماد الملكوت على خلق السابعة (اليوم الأول) وأمرها (اليوم الثاني)، فيتحتم خلق الملكوت في المرحلة الثالثة ، ثم أمره في الرابعة؛ لاعتماده عليه ولأنه خلق منه.

اما شش روز آفرینش، به معنای روزهای زمان‌دار زمینی نیست؛ بلکه نشان دهنده‌ی مراحل و به معنای شش مرحله می‌باشد. این مراحل ضروری است و چاره‌ای از آن نمی‌باشد. در مرحله‌ی نخست خلقت نور و امر آن گریزناپذیر است؛ و سپس ملکوت و امر آن، سپس اجسام و روزی‌هایش؛ چرا که هر مرحله متکی به مرحله‌ی پیشینش می‌باشد. بنابراین، این مراحل شش‌گانه حتمی است؛ یعنی حتماً باید روز اول (مرحله‌ی نخست) می‌بوده تا آسمان هفتم خلق شود، و در روز دوم (مرحله‌ی دوم) امر آن خلقت می‌یافته؛ چرا که امرش از آن خلق گشته است و حتماً باید یک مرحله پس از آن بیاید. سپس از آن (آسمان هفتم) و از امرش، مثال (ملکوت) آسمان‌های شش گانه آفریده شد تا آسمان اول (که پایان آسمان دنیا است) و پس از آن در ملکوت، امرش آفریده شد؛ زیرا از آن خلقت یافته است. بنابراین در روز سوم ملکوت و در روز چهارم امر آن آفریده شد؛ زیرا ملکوت بر خلقت آسمان هفتم (روز اول) و امر آن (روز دوم) متکی است. پس به طور حتم خلقت ملکوت در مرحله‌ی سوم و سپس خلق امر آن در چهارمین مرحله بوده است؛ چرا که به آن متکی است و از آن خلق شده است.

وهكذا اليوم الخامس والسادس، أي خلق عالم الأجسام أو الكون الجسماني، أو الأرض (بمعناها الأوسع) حيث تشمل الأرض التي نحن عليها وكل الكواكب والشموس، ثم يخلق فيه قوته؛ لأنه منه خلق. فالنبات من الأرض خلق وعليها ينبت، والحيوان من الأرض خلق وعليها يعيش ويقتات.

روز پنجم و ششم هم به همین ترتیب می‌باشد؛ یعنی خلقت عالم اجسام یا کیهان جسمانی یا زمین (به معنای وسیعش) که زمینی که ما بر آن هستیم و همچنین تمام ستارگان و خورشیدها را شامل می‌شود. سپس در آن روزیش خلق می‌شود؛ چرا که از آن خلقت یافته است. گیاه از زمین خلق شد و بر آن می‌روید و حیوان از زمین خلق شده است و بر آن زندگی می‌کند و می‌خورد.

وهذه الستة أيام أو الست مراحل حتمية ويحتاجها الخلق بترتيبها، فالداني يحتاج العالي ويفتقر إليه، فالأجسام (الملك) أو عالم الشهادة يفتقر إلى الملكوت، والملكوت يحتاج ويفتقر إلى النور (السابعة الكلية)، أي بعبارة أخرى : إنها جميعاً خلقت في يومين، كما قال تعالى: ﴿ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ * فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾.

این شش روز یا شش مرحله حتمی است و خلقت به ترتیب، به آنها نیاز دارد. پایین دست به بالا دست نیازمند و محتاج است. بنابراین اجسام (مُلک) یا عالم شهادت نیازمند ملکوت، و ملکوت به نور (آسمان کلی) محتاج و نیازمند می‌باشد. یا به عبارت دیگر: همه‌ی آن در دو روز خلق شده، همان طور که خدای متعال فرموده است:(سپس به آسمان پرداخت در حالی که آن، دودی بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمان‌بردار آمديم * آنگاه هفت آسمان را در دو روز پديد آورد و در هر آسمانی، کارش را به آن وحی نمود)

لأن خلق السماء السابعة وأمرها في يومين، والبقية منها، بل هي تجليها وظهورها، وما يُقضى في السابعة يحصل في الملكوت، وما يحصل في الملكوت يحصل في الملك، والرؤيا التي تراها وتحصل في الأجسام ما هي إلا أمر حصل في الملكوت، وبعد ذلك حصل في هذا العالم الجسماني.

چرا که آسمان هفتم و امر آن در دو روز خلق شد و بقیه از آن خلقت یافتند بلکه تجلّی و ظهور آن می‌باشند و آنچه در آسمان هفتم حکم رانده شود، در ملکوت حاصل می‌شود و آنچه در ملکوت حاصل شود، در مُلک نتیجه می‌دهد. رؤیایی که شما می‌بینید و در عالم اجسام به دست می‌آید چیزی نیست جز آنچه در ملکوت حاصل شده و پس از آن در این عالم جسمانی به دست می‌آید.

******

پرسش ۱۷۶: آیه‌ی ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ

سؤال/ ۱۷۶: قال تعالى: ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾([751]). ﴿الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾([752]).

هل يوجد فرق بين دفع الله في الآية الأولى، ودفع الله في الآية الثانية؟

حق تعالی می‌فرماید: ﴿پس به خواست خدا ايشان را شکست دادند و داود جالوت را بکشت و خداوند به او پادشاهی و حکمت داد، و از آن‌چه می‌خواست به او بياموخت، و اگر خدا بعضی از مردم را به وسيله‌ی بعضی ديگر دفع نمی‌کرد، زمين تباه می‌شد، ولی خداوند صاحب فضل و کرم بر جهانيان است﴾([753])  و ﴿آن‌هايی که به ناحق از ديارشان رانده شدند جز این نبود که می‌گفتند: پروردگار ما خداوند است؛ و اگر خداوند بعضی را به وسيله‌ی بعضی ديگر دفع نکرده بود، دِيرها، کليساها، کِنِشت‌ها و مسجدهايی که نام خدا به فراوانی در آن برده می‌شود ويران می‌گرديد و خدا هر‌کس را که ياريَش کند، ياری می‌کند، و خدا توانای پيروزمند است).)[754])

آیا بین دفع کردن خداوند در آیه‌ی اول و دفع کردن خداوند در آیه‌ی دوم تفاوتی وجود دارد؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

الدفع الأول هو: دفع بالمؤمنين عن المؤمنين، أي قيام بعض المؤمنين بالواجب أدى إلى رفع العقوبة عن المجتمع الإيماني، وبالتالي دفعت العقوبة عن المتقاعسين بالعاملين، كما هو حال دفع الله سبحانه بالثلاث مئة وثلاثة عشر من أصحاب طالوت عن بقية جيشه: ﴿وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ فكان سبب النصر هؤلاء المؤمنين ([755]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

دفع کردن اول دفع از مؤمنان به وسیله‌ی مؤمنان است؛ یعنی قیام گروهی از مؤمنان به جهاد واجب که به رفع عقوبت از جامعه‌ی ایمانی می‌انجامد و به دنبال آن، عقوبت از مسامحه‌کاران برداشته می‌شود؛ همان‌گونه که خداوند سبحان به واسطه‌ی سیصد و سیزده نفر از یاران طالوت، عذاب را از بقیه‌ی سپاهش دفع نمود: ﴿ و داود جالوت را بکشت ﴾ ؛ پس این عده سبب پیروزی آن مؤمنان شدند.

أما الدفع الثاني: فهو دفع الكافرين بالمؤمنين بالجهاد والقتال في سبيل الله.

دفع کردن دوم، دفع کافرین به وسیله‌ی مؤمنان از طریق جهاد و قتال در راه خداوند می‌باشد.

وعلى الأول (الدفع الأول) وباعتبار أنه كرم إلهي، تصلح الأرض؛ لأنه نصر المؤمنين مع عدم استحقاقهم كمجتمع، إنما المستحق هم (القلة)، فبهم دُفع عن الفاشلين والمتقاعسين، ولولا هذا الدفع لهُزم المؤمنون؛ لأن المجتمع يستحق الهزيمة، وهذه الهزيمة تسبب فساد الأرض وتسلط المفسدين، وأذى المجتمع الإيماني.

با اولین مورد (دفع اول) به این اعتبار که لطف و کَرَمی الهی است، زمین اصلاح می‌شود؛ چرا‌که یاری رسانیدن مؤمنان با وجود عدم لیاقت آن‌ها به عنوان یک جامعه می‌باشد؛ تنها عده‌ی اندکی (قلیل) از آن‌ها لایق می‌باشند و به وسیله‌ی آن‌ها عذاب و زیان از مسامحه‌گران و سست‌عنصران دفع می‌گردد؛ که اگر چنین دفع کردنی نبود مؤمنان شکست می‌خوردند و این شکست و هزیمت باعث فاسد شدن زمین و تسلّط مفسدان و آزار و اذیت جامعه‌ی ایمانی می‌گردید.

وعلى الثاني (الدفع الثاني) فإنه لولا هذا الدفع لانهار المجتمع الإيماني، والدين الإلهي، ﴿وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِـعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً﴾، وبالنتيجة لولا الجهاد لانتهى الدين الإلهي على هذه الأرض.

در مورد دوم (دفع دوم)، اگر این نوع از دفع کردن نبود، جامعه‌ی ایمانی و دین الهی منهدم می‌گشت: ﴿و اگر خداوند بعضی را به وسيله‌ی بعضی ديگر دفع نکرده بود، دِيرها، کليساها، کِنِشت‌ها و مسجدهايی که نام خدا به فراوانی در آن برده می‌شود ويران می‌گرديد و خدا هر‌کس را که ياريَش کند، ياری می‌کند، و خدا توانای پيروزمند است﴾  و در نتیجه اگر جهاد نبود، دین الهی بر روی این زمین به پایان می‌رسید و محو و نابود می‌گردید.

******

پرسش ۱۷۷: چه‌کسی ابلیس لعنت الله علیه را می‌کُشد؟

سؤال/ ۱۷۷: في رواية أن القائم يقتل إبليس (لعنه الله)، وفي رواية أن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)  يقتل إبليس (لعنه الله) فما هو الصحيح؟

در روایتی است که قائم، ابلیس (لعنه الله) را می‌کُشد، و در روایتی دیگر آمده که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  ابلیس (لعنه الله) را می‌کشد. کدام‌یک صحیح است؟

فعن وهب بن جميع مولى إسحاق بن عمار، قال: سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن قول إبليس: ﴿رب فأنظرني إلى يوم يبعثون * قال فانك من المنظرين إلى يوم الوقت المعلوم﴾، قال له وهب: جعلت فداك أي يوم هو؟ قال: (يا وهب أتحسب أنه يوم يبعث الله فيه الناس؟ إن الله أنظره إلى يوم يبعث فيه قائمنا، فإذا بعث الله قائمنا كان في مسجد الكوفة، وجاء إبليس حتى يجثو بين يديه على ركبتيه فيقول: يا ويله من هذا اليوم فيأخذ بناصيته فيضرب عنقه، فذلك يوم الوقت المعلوم)([756]).

از وهب بن جمیع غلام اسحاق بن عمار روایت شده است: از اباعبدالله (علیه السلام) از سخن ابلیس ﴿قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْني‏ إِلي‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ * قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرينَ * إِلي‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ (گفت: ای پروردگار من! مرا تا روزی که از نو زنده شوند مهلت ده * گفت: تو از مهلت‌يافتگانی، * تا آن روز معينِ معلوم) پرسیدم، وهب به ایشان عرض کرد: فدایت گردم! منظور کدام روز است؟ فرمود: «ای وهب! آیا گمان می‌کنی آن روز، روزی است که مردم برانگیخته می‌شوند؟ خداوند تا روزی که قائم ما در آن برانگیخته می‌شود به او فرصت داده است. پس هرگاه خدا قائم ما را برانگیزد، او در مسجد کوفه است. ابلیس می‌آید تا در برابر او زانو می‌زند و می‌گوید: ای وای از این روزگار! از این روز! حضرت، موی پیشانی او را می‌گیرد و گردنش را می‌زند؛ این روز، روز وقت معلوم است».([757])

وعن عبد الكريم بن عمرو الخثعمي، قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) يقول: (إن إبليس قال: أنظرني إلى يوم يبعثون فأبى الله ذلك عليه فقال إنك من المنظرين إلى يوم الوقت المعلوم فإذا كان يوم الوقت المعلوم، ظهر إبليس لعنه الله في جميع أشياعه منذ خلق الله آدم إلى يوم الوقت المعلوم وهي آخر كرة يكرها أمير المؤمنين (علیه السلام) فقلت: وإنها لكرات؟ قال: نعم، إنها لكرات وكرات ما من إمام في قرن إلا ويكر معه البر والفاجر في دهره حتى يديل الله المؤمن من الكافر. فإذا كان يوم الوقت المعلوم كر أمير المؤمنين (علیه السلام) في أصحابه وجاء إبليس في أصحابه، ويكون ميقاتهم في أرض من أراضي الفرات يقال له: الروحا قريب من كوفتكم، فيقتتلون قتالا لم يقتتل مثله منذ خلق الله عز وجل العالمين فكأني أنظر إلى أصحاب علي أمير المؤمنين (علیه السلام) قد رجعوا إلى خلفهم القهقرى مئة قدم وكأني أنظر إليهم وقد وقعت بعض أرجلهم في الفرات. فعند ذلك يهبط الجبار عز وجل في ظلل من الغمام، والملائكة، وقضي الأمر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أمامه بيده حربة من نور فإذا نظر إليه إبليس رجع القهقرى ناكصا على عقبيه فيقولون له أصحابه: أين تريد وقد ظفرت؟ فيقول: إني أرى ما لا ترون إني أخاف الله رب العالمين، فيلحقه النبي (صلی الله علیه و آله و سلم)  فيطعنه طعنة بين كتفيه فيكون هلاكه وهلاك جميع أشياعه، فعند ذلك يعبد الله عز وجل ولا يشرك به شيئا ويملك أمير المؤمنين (علیه السلام) أربعا وأربعين ألف سنة حتى يلد الرجل من شيعة علي (علیه السلام) ألف ولد من صلبه ذكرا وعند ذلك تظهر الجنتان المدهامتان عند مسجد الكوفة وما حوله له بما شاء الله)([758]).

از عبدالکریم بن عمرو خثعمی نقل شده است: از امام صادق (علیه السلام)شنیدم که می‌فرمود: «ابلیس به خداوند عرض کرد: ﴿ مرا تا روزی که برانگیخته می‌شوند، مهلت ده ﴾ . خدای سبحان خواسته‌ی او را نپذیرفت و فرمود: ﴿ تو از مهلت‌داده‌شدگانی * تا روز وقت معلوم ﴾ . زمانی‌که روز وقت معلوم فرا رسد ابلیس لعنت الله علیه با تمام هوادارانش از زمان آفرینش حضرت آدم تا آن روز پدیدار می‌شود، آن‌هنگام آخرین رجعتی است که امیر‌المؤمنین(علیه السلام) انجام می‌دهد. به آن حضرت عرض کردم: رجعت چندین‌بار صورت می‌گیرد؟ فرمود: آری، رجعت چندین و چندین بار است. هیچ امام و پیشوایی در هیچ قرنی نیست مگر این‌که افراد مؤمن و نیکوکار و انسان‌های تبهکار زمان خودش با او رجعت می‌کنند، تا خداوند به وسیله‌ی مؤمن از کافر انتقام بگیرد. آن زمان که روز معلوم فرا برسد، امیرالمؤمنین با یاران خود رجعت دارد و ابلیس و هوادارانش نیز می‌آیند، و میعادگاه آنان در زمینی از زمین‌های فرات است به نام «روحا» که نزدیک کوفه‌ی شما قرار دارد. آنان با یکدیگر چنان نبردی می‌کنند که از زمانی که خداوند جهانیان را آفریده، بی‌سابقه است. گویی به یاران امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) می‌نگرم که صد گام به عقب برمی‌گردند و عقب‌نشینی می‌کنند و گویی می‌بینم که قسمتی از پاهای آنان داخل فرات شده است. در این‌ هنگام جبّار عزّوجل ﴿فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَ الْمَلَائِكَةُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ﴾ (با فرشتگان در زیر سایبانی از ابر نزدشان بیاید و کار یکسره شود) فرود می‌آید و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  سلاحی از نور در دست دارد. هنگامی‌که ابلیس به آن حضرت می‌نگرد به عقب برمی‌گردد و عقب می‌نشیند. یارانش به او می‌گویند کجا می‌خواهی بروی و حال آن‌که تو پیروز شده‌ای؟ ابلیس می‌گوید: ﴿إِنِّی أَری‌ ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللهَ رَبَّ الْعالَمِینَ﴾ (من چیزی را می‌بینم که شما نمی‌بینید. من از خدا پروردگار جهانیان بیم دارم). رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  با او درگیر می‌شود و حربه‌ای میان دو کتف او فرود می‌آورد که هلاکت ابلیس و هلاکت تمام هواداران او را در پی خواهد داشت. در این زمان، فقط خدای عزّوجل عبادت می‌شود و به او شرک ورزیده نمی‌شود و امیر‌المؤمنین(علیه السلام) مدت چهل و چهار هزار سال حکومت می‌کند تا آن‌جا که از هر مرد شیعه و پیرو علی(علیه السلام) هزار فرزند پسر به وجود می‌آید، و در این هنگام دو باغ سرسبز سیاه‌فام (الجنتان مدهامتان) در کنار مسجد کوفه و اطرافش آن‌گونه که خدا بخواهد پدیدار می‌گردد».([759])

الجواب :

بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

  القتلة الأولى: في ظهور القائم (علیه السلام)، والقيامة الصغرى في هذه الدنيا، حيث يقتله القائم في مسجد الكوفة عند ظهور الحق، ويلقيه في هاوية الجحيم.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

اولین قتل، هنگام ظهور حضرت قائم (علیه السلام) و قیامت صغری در این دنیا صورت می‌گیرد، که به هنگام ظهور حق، حضرت قائم او را در مسجد کوفه می‌کُشد و در هاویه‌ی جحیم می‌افکند.

والقتلة الثانية: في الرجعة (في الأولى) التي تبدأ بعد انقضاء ملك المهدي الثاني عشر حيث يرجع عليه الحسين بن علي (علیه السلام)، ويرجع علي بن أبي طالب (علیه السلام) وكل من محض الإيمان محضاً وكل من محض الكفر محضاً ويرجع إبليس (لعنه الله) أيضاً لأنه ممن محض الكفر محضاً ويقتله رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)  كما في الرواية الثانية.

دومین قتل، در رجعت (در اولی) است که پس از به پایان رسیدن زمان حکومت مهدی دوازدهم که در آن زمان حسین بن علی(علیه السلام)  و علی بن ابی‌طالب(علیه السلام)  و هر‌کس که ایمان خالص و هر‌کس که کفر خالص داشته باشد، رجعت می‌کند، صورت می‌گیرد. ابلیس (لعنه الله) نیز در آن زمان رجعت می‌کند زیرا وی جزو کسانی است که کفر خالص دارند، و همان‌طور که در روایت دوم آمده، پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  او را می‌کُشد.

******

پرسش ۱۷۸: هدف از آفرینش انسان چیست؟

سؤال/ ۱۷۸: ما الهدف من خلق الإنسان؟

هدف از آفرینش انسان چیست؟

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

خلق الله سبحانه وتعالى آدم (علیه السلام) خليفة في أرضه، هذا أمر أقرته جميع الأديان الإلهية، كما أنه سبحانه وتعالى أسجد جميع ملائكته لآدم (علیه السلام)، والسجود علامة الخضوع والتذلل والانصياع للأمر الصادر من المسجود له، ولم يكن الأمر فقط طاعة لأمر الله سبحانه وتعالى، وإلا لكانت الخصوصيات عبثية وحاشا الله سبحانه وتعالى من العبث، فكون المسجود له آدم خصوصية يجب أن تلحظ بدقة، كما أن أفضلية آدم (علیه السلام) على الملائكة وجهة أفضليته (علیه السلام) أيضاً مسألة يجب أن تلحظ لمعرفة الهدف من خلق الإنسان.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

خداوند سبحان و متعال آدم(علیه السلام)  را به عنوان خلیفه و جانشین خود بر زمین آفرید و این مقوله‌ای است که تمام ادیان الهی بر آن صحّه گذاشته‌اند. همان‌طور که خداوند سبحان و متعال تمام فرشتگانش را به سجده گزاردن بر حضرت آدم(علیه السلام)  فرمان داد، و سجود نشانه‌ی خضوع و تذلّل و گردن نهادن به فرمان کسی است که بر او سجده گزارده شده است. این فرمان فقط تبعیّت از فرمان خداوند سبحان و متعال نبوده است؛ چرا‌که در این صورت سجده گزاردن بر آدم(علیه السلام)  کاری عبث می‌بود در حالی‌که ساحت خداوند سبحان و متعال از بیهوده‌کاری بسی به دور است! این‌که آدم (علیه السلام) مورد سجده‌گزاری بوده است، ویژگی خاصّی دارد که باید به آن دقت نمود؛ مانند برتر بودن حضرت آدم (علیه السلام) بر فرشتگان، و علّت برتر بودن او (علیه السلام) نیز موضوعی است که باید دقت شود تا بتوان هدف از خلقت انسان را درک کرد.

المسألة الأولى: مسألة خلافة الله في أرضه، وهنا مسألة يجب أن نعرفها وننطلق منها، هي أن المستخلف يجب أن يكون مؤهلاً لأداء الغرض الذي استخلف لأجله، فالسؤال هو: ما هو الغرض من هذه الخلافة ؟

مسئله‌ی نخست، موضوع خلافت و جانشینی خداوند در زمین می‌باشد. در این‌جا نکته‌ای وجود دارد که باید بدانیم و آن را محور قرار دهیم: این‌که کسی که به جانشینی گمارده می‌شود (مستخلَف) باید شایستگی آن را داشته باشد که غرض از به جانشینی گمارده شدنش را برآورده نماید. حال، پرسشی مطرح می‌شود: این غرض چیست؟

والجواب: إن الغرض هو القيام بمقام الله سبحانه وتعالى في إدارة الأرض بما فيها من عباد الله سبحانه وتعالى من إنس وملائكة وجن، وما فيها من جسمانية وملكوت علوي وسفلي. فإذا كان هذا هو الغرض فما هي المؤهلات؟

و پاسخ: غرض و هدف ،قائم مقامیِ خداوند سبحان و متعال در مدیریت زمین و آن‌چه از بندگان خداوند سبحان و متعال در آن است از انس و فرشتگان و جن، و آن‌چه از جسمانیت و ملکوت عُلوی (بالایی) و سُفلی (پایینی) در آن است. اگر غرض این باشد، شرایط و شایستگی‌های مورد نیاز آن کدام است؟

ولمعرفة هذه المؤهلات أضرب هذا المثال، فأنت إذا كان لديك مصنع تجيد إدارته من كل حيثية وجهة، فهو يحتاج إلى معرفة كيفية الإدارة والأعطال وإصلاحها، ويحتاج إلى شخصية قادرة على التعامل مع العمال في المصنع، والآن إذا أردت أن تضع في مكانك شخصاً يخلفك في المصنع، فأنت تختار صاحب الكفاءة والشخصية المؤهلة للتعامل مع العمال في المصنع، وإذا كنت صاحب شخصية مثالية فإنك ستختار شخصاً ذا شخصية مثالية أيضاً، أو يقرب من ذلك لكي تكون حالة المصنع في حال إدارتك له وفي حال إدارة خليفتك واحدة.

برای درک کردن این شایستگی‌ها مثالی می‌زنم: اگر شما کارگاهی داشته باشید و بخواهید کسی را بیابی که از هر حیث و نظر آن را اداره نماید، این شخص باید چگونگی اداره کردن، از کار افتادن‌ها و رفع ایرادها را بداند، همچنین باید شخصیتی داشته باشد که او را قادر به تعامل با کارگران در کارگاه نماید. اکنون اگر شما بخواهید شخصی را به جانشینی خودتان درکارگاه بگمارید شما کسی که دارای چنین شایستگی و شخصیتی که او را شایسته‌ی تعامل با کارگران کارگاه نماید، اختیار می‌کنید، و اگر شما دارای خصوصیت خاصی باشی شخصی را انتخاب می‌کنی که همان خصوصیت یا نزدیک به آن را نیز داشته باشد تا وضعیت اداره کردن کارگاه توسط خود شما همانند وضعیت آن در حالت اداره کردن آن‌جا توسط جانشین شما باشد.

ومن هنا فإن الله سبحانه وتعالى عندما يستخلف خليفة عنه في أرضه فإنه يجعل خليفته يتصف بصفاته سبحانه وتعالى، لأنه القادر على كل شيء، فيكون خليفته صورة له ووجهه في خلقه، وأسماءه الحسنى، قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): (إن الله خلق آدم على صورته)([760]).

به این ترتیب خداوند سبحان و متعال هنگامی‌که خلیفه و جانشینی را از جانب خود بر زمین برمی‌گمارد، او را متّصف و آراسته به صفات خودش سبحان و متعال می‌نماید؛ چرا‌که او بر هر چیزی توانا است. پس خلیفه و جانشین او  وجه او در میان خلقش و نیز اسم‌های حُسنای او می‌شود. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  می‌فرماید: ﴿ خداوند آدم را بر صورت خود آفرید ([761]) .

وليكون الخليفة كذلك يجب أن يكون فانياً في أسماء الله سبحانه وتعالى وصفاته، فيكون أمره أمر الله، وفعله فعل الله، وإرادته إرادة الله سبحانه وتعالى، كما في الحديث القدسي: (لا يزال عبدي يتقرب إليَّ بالفرائض - أي بالولاية لي - حتى يكون يدي وعيني وسمعي) ([762]) أي حتى يكون أنا في الخلق.

 برای این‌که خلیفه و جانشین این‌گونه باشد، باید در اسما و صفات خداوند سبحان و متعال فنا گردد تا فرمان او فرمان خدا و عملکرد او، عملکرد خدا و اراده‌ی او، اراده‌ی خداوند سبحان و متعال باشد، همان‌طور که در حدیث قدسی آمده است: «بنده‌ام همچنان با انجام واجبات به من نزدیک می‌شود ـ‌یعنی با ولایت من‌ـ تا آن‌جا که دست من، چشم من و گوش من می‌شود»؛([763]) یعنی تا آن‌جا که «من» در میان خلق شود.

وكما في الحديث: (إن روح المقرب تصعد إلى الله فيخاطبه الله سبحانه وتعالى فيقول: أنا حي لا أموت وقد جعلتك حياً لا تموت، أنا أقول للشيء كن فيكون وقد جعلتك تقول للشيء كن فيكون)([764]).

همان‌طور که در حدیث آمده است: «روح مقرّب به سوی خداوند بالا می‌رود. خداوند سبحان و متعال او را خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید: من زنده‌ای هستم که نمی‌میرم و تو را زنده‌ای گردانیدم که نمی‌میری، من به چیزی می‌گویم باش، می‌شود و تو را به گونه‌ای گردانیدم که به چیزی بگویی باش، می‌شود».([765])

والآن، نعود إلى الغرض من الخلافة فأقول: إذا كان الخليفة صورة لمن استخلفه، وقائماً بمقامه في أرضه، وإذا كان صاحب الأرض غائباً، أي غائب عن الإدراك والتحصيل وإلا فهو الشاهد الغائب، وإذا كان خليفته هو صورة له، فتكون معرفة الخليفة هي معرفة من استخلفه الممكنة، لأنه صورة له، وهذا هو الغرض الحقيقي من الخلافة، المستبطن للغرض الأول وهو قيام الخليفة بمقام المستخلف، وهو المعرفة والعلم الحقيقي، فبالأنبياء والرسل عُرف الله، قال تعالى: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْأِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾([766])، أي ليعرفون.

اکنون به هدف اصلی از جانشینی بازمی‌گردیم و می‌گویم: اگر خلیفه و جانشین بازتاب کسی باشد که او را به جانشینی گمارده است و قائم به مقام او در زمینش باشد و اگر صاحب زمین، غایب باشد یعنی غیبت از درک شدن و در دسترس بودن، وگرنه او شاهد غایب می‌باشد‌ و اگر خلیفه و جانشین او وجهی برای او باشد، بنابراین شناخت و معرفت جانشین تنها راه امکان‌پذیر برای شناخت و معرفت گمارنده‌ی او می‌باشد؛ چرا که او وجهی برای او است و این همان غرض حقیقی از جانشینی می‌باشد که در پس غرض نخستین نهفته است و آن، قائم شدن خلیفه و جانشین به مقام گمارنده (مستخلِف) است و این، همان شناخت و معرفت و علم حقیقی می‌باشد. به وسیله‌ی پیامبران و فرستادگان، خداوند شناخته شد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ جن و انس را جز برای پرستش خود نيافريده‌ام ([767]) ؛ یعنی تا مرا بشناسند.

وقال تعالى: ﴿قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِم ([768])، فعلََّمَ آدم خليفة الله الملائكة وعرَّفهم بالأسماء الإلهية، فالملائكة خُلِقوا من أسماء الله سبحانه، وفي الزيارة الجامعة: (السلام على محال معرفة الله) ([769]).

و نیز می‌فرماید: ﴿ گفت: ای آدم! آن‌ها را از نام‌هایشان آگاه کن([770]) . بنابراین آدمِ خلیفه‌ی خداوند به فرشتگان آموخت و نام‌های الهی را به آن‌ها شناساند، و فرشتگان از نام‌های خدای سبحان آفریده شده‌اند. در زیارت جامعه آمده است: «السلام على محال معرفة الله»([771]) (سلام بر جایگاه‌های شناخت و معرفت خداوند).

******

پرسش ۱۷۹: داستان حضرت عیسی(علیه السلام)  چیست و چگونه بر آنان مشتبه شد؟

سؤال/ ۱۷۹: ما هي قصة عيسى (علیه السلام)؟ وكيف شبه لهم بقوله تعالى: ﴿وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِيناً([772]) ؟

داستان حضرت عیسی(علیه السلام)  چیست و چگونه طبق فرمایش حق تعالی بر آنان مشتبه شد؟ ﴿و نيز به آن سبب که گفتند: ما مسيح پسر مريم فرستاده‌ی خدا را کشتيم؛ و حال آن‌که آنان مسيح را نکشتند و بر دار نکردند بلکه امر بر ايشان مشتبه شد. هر آينه آنان‌که درباره‌ی او اختلاف می‌کردند، خود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند جز آن‌که تنها پيرو گمان خود بودند و عيسی را به يقين نکشته بودند﴾.([773])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

عيسى (علیه السلام) في الليلة التي رفع فيها واعد حوارييه، فحضروا عنده إلا يهوذا الذي دل علماء اليهود على عيسی (علیه السلام)، فقد ذهب إلى المرجع الأعلى لليهود، وقايضه على تسليم عيسى (علیه السلام) لهم.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

حضرت عیسی(علیه السلام)  در شبی که مرفوع شد، با حواریون خود وعده‌ی دیدار گذاشت. همه به جز یهودا که علمای یهود را به مکان عیسی(علیه السلام)  هدایت کرد در پیشگاه او حاضر شدند. یهودا به سراغ مرجع اعلای یهود رفت و بر سر تسلیم کردن عیسی(علیه السلام) به آنان، با او معامله نمود.

وكان بعد منتصف الليل أن نام الحواريون، وبقي عيسى (علیه السلام)، فرفعه الله، وأنزل (شبيهه الذي صلب وقتل)، فكان درعاً له وفداءً، وهذا الشبيه هو من الأوصياء من آل محمد(علیهم السلام) ، صُلب وقُتل وتَحمل العذاب لأجل قضية الإمام المهدي (علیه السلام).

پس از نیمه شب که حواریون خوابیدند و حضرت عیسی   (علیه السلام)باقی ماند، خداوند او را مرفوع نمود (بالا برد) و شبیه او را که به دار آویخته و کشته شد، فرو فرستاد. او سپر و فداییِ عیسی (علیه السلام) شد و این شبیه، از اوصیا از آل محمد(علیهم السلام)  می‌باشد؛ او به خاطر قضیه‌ی امام مهدی (علیه السلام)، مصلوب و کشته شد و عذاب را به جان خرید.

وعيسى (علیه السلام) لم يصلب ولم يقتل، بل رُفع فنجاه الله من أيدي اليهود وعلمائهم الضالين المضلين (لعنهم الله)، قال تعالى: ﴿وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ﴾.  

حضرت عیسی(علیه السلام)  مصلوب و کشته نشد؛ بلکه رفع شد و خداوند او را از دست یهود و علمای گمراه و گمراه‌کننده‌شان که خداوند لعنتشان کند،  نجات داد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿و نيز به آن سبب که گفتند: ما مسيح پسر مريم فرستاده‌ی خدا را کشتيم؛ و حال آن‌که آنان مسيح را نکشتند و بر دار نکردند بلکه امر بر ايشان مشتبه شد. هر آينه آنان‌که درباره‌ی او اختلاف می‌کردند، خود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند جز آن‌که تنها پيرو گمان خود بودند و عيسی را به يقين نکشته بودند﴾.

وفي الرواية في تفسير علي بن إبراهيم عن أبي جعفر (علیه السلام)، قال: (إن عيسی (علیه السلام) وعد أصحابه ليلة رفعه الله إليه فاجتمعوا عند المساء، وهم اثنا عشر رجلا فأدخلهم بيتاً ثم خرج عليهم من عين في زاوية البيت وهو ينفض رأسه من الماء، فقال إن الله رافعي إليه الساعة ومطهري من اليهود فأيكم يلقي عليه شبحي فيقتل ويصلب ويكون معي في درجتي قال شاب منهم أنا يا روح الله قال فأنت هُوَ ذا ...

در روایتی در تفسیر علی بن ابراهیم از ابو‌جعفر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «عیسی (علیه السلام) در شبی که خداوند او را به سوی خودش بالا برد، شب‌ هنگام یارانش را وعده گذاشت؛ در حالی‌که آن‌ها دوازده مرد بودند. آن‌ها را به خانه‌ای داخل کرد. سپس در کُنج خانه چشمه‌ای برای آن‌ها خارج کرد در حالی‌که بر سرش آب می‌ریخت و فرمود: خداوند در این ساعت مرا به سوی خودش بالا می‌برد و از یهود پاکم می‌گرداند. کدامین شما شبح من بر وی خواهد افتاد، کشته و به صلیب کشیده می‌شود و با من هم‌درجه می‌گردد؟ جوانی از بینشان گفت: من، ای روح خدا. فرمود: تو همانی....

ثم قال (علیه السلام): إن اليهود جاءت في طلب عيسى (علیه السلام) من ليلتهم وأخذوا الشاب الذي ألقي عليه شبح عيسى (علیه السلام) فقتل و صلب) ([774]).

سپس امام (علیه السلام) فرمود: یهود در همان شب در طلب عیسی (علیه السلام) آمدند.... و آن جوان که شبح عیسی(علیه السلام)  بر وی افتاده بود را گرفتند، کشتند و به صلیب کشیدند».([775])

فالإمام الباقر (علیه السلام) يقول: (اجتمع اثنا عشر)، بينما الذين جاؤوا من الحواريين هم (أحد عشر)، فيهوذا لم يأتِ، بل ذهب إلى علماء اليهود ليُسلِّم عيسى (علیه السلام)، وهذا من المتواترات التي لا تنكر، فالثاني عشر الذي جاء أو قل الذي نزل من السماء، هو الوصي من آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، الذي صُلِبَ وقُتِلَ، بعد أن شُبِهَ بصورة عيسى (علیه السلام).

امام باقر (علیه السلام) می‌فرماید: «دوازده نفر گرد آمدند» در حالی‌که آن تعداد از حواریون که آمده بودند «یازده تن» بودند و یهودا نیامده بود بلکه به نزد علمای یهود رفته بود تا عیسی (علیه السلام) را تسلیم آن‌ها کند؛ این از موارد متواتر است و قابل انکار نمی‌باشد. نفر دوازدهمی که آمد یا می‌توان گفت از آسمان نازل شد، یکی از اوصیا از آل محمد (علیهم السلام) بود که پس از آن‌که شبیه عیسی (علیه السلام) گردید، به صلیب کشانده و کشته شد.

وكانت آخر كلمات هذا الوصي عند صلبه هي: (إيليا، إيليا لما شبقتني)، وفي إنجيل متى: ( صرخ يسوع بصوت عظيم إيلي إيلي لما شبقتني أي إلهي، إلهي لماذا تركتني. فقوم من الواقفين هناك لمّا سمعوا، قالوا: إنه ينادي إيليا وأما الباقون فقالوا أترك لنرى هل يأتي إيليا يخلصه. فصرخ يسوع أيضاً بصوت عظيم وأسلم الروح.

آخرین کلماتی که این وصی هنگام به صلیب کشانده شدنش بر زبان می‌راند «ایلیا، ایلیا، چرا ترکم نمودی» می‌باشد. در انجیل متی آمده است: «46 یسوع به آواز بلند صدا زده گفت: ايلی ايلی لما شَبَقْتنی؛ يعنی الهی الهی چرا مرا ترک کردی؟ 47  برخی حاضران وقتی شنیدند گفتند او الیاس را می‌خواند.... 49 و ديگران گفتند: بگذار تا ببينيم آيا الياس می‌آيد تا او را برهاند 50 یسوع باز به آواز بلند صيحه زده، روح را تسليم نمود.

وإذا حجاب الهيكل قد انشق إلى اثنين من فوق إلى أسفل. والأرض تزلزلت والصخور تشققت )([776]) انتهى.

51 كه ناگاه پرده‌ی هيكل از سر تا پا پاره شد و زمين متزلزل و سنگ‌ها شكافته گرديد....».([777])

والحقيقة أن ترجمة الكلمات التي قالها هكذا: (يا علي يا علي لماذا أنزلتني)، والنصارى يترجمونها هكذا (إلهي، إلهي لماذا تركتني) كما تبين لك من النص السابق من الإنجيل.

در حقیقت ترجمه‌ی کلماتی که بر زبان آورد چنین می‌باشد: «ای علی! ای علی! چرا مرا فرو فرستادی؟» همان‌طور‌که از متن پیشین از انجیل چنین دریافت می‌شود  مسیحیان آن را به «الهی! الهی! چرا مرا ترک کردی؟» ترجمه می‌کنند،

والإنزال أو الإلقاء في الأرض من السماء قريب من الترك.

و فرو‌ فرستادن یا انداختن از آسمان به زمین، نزدیک به «ترک کردن» می‌باشد.

ولم يقل هذا الوصي هذه الكلمات جهلاً منه بسبب الإنزال، أو اعتراضاً على أمر الله سبحانه وتعالى، بل هي سؤال يستبطن جوابه، وجهه إلى الناس: أي افهموا واعرفوا لماذا نزلتُ ولماذا صلبتُ، ولماذا قُتلتُ، لكي لا تفشلوا في الامتحان مرة أخرى، إذا أُعيد نفس السؤال، فإذا رأيتم الرومان (أو أشباههم) يحتلون الأرض، وعلماء اليهود (أو أشباههم) يداهنونهم، فسأكون في تلك الأرض فهذه سنة الله التي تتكرر، فخذوا عبرتكم وانصروني إذا جئت ولا تشاركوا مرة أخرى في صلبي وقتلي.

این وصی این کلمات را به دلیل جهلش نسبت به علت فرو فرستاده شدنش یا از روی اعتراض بر فرمان خداوند سبحان و متعال بر زبان نراند، بلکه این پرسشی است که پاسخ را در بطن خود نهان دارد و خطابش به مردم می‌باشد؛ یعنی بدانید و آگاه باشید که چرا من فرو فرستاده شدم، چرا به دار آویخته شدم و چرا کشته شدم تا مبادا یک‌بار دیگر که همین سؤال تکرار شد، در امتحان شکست بخورید؛ آن‌گاه که دیدید رومیان (یا همانندهای آنان) زمین را به اشغال خود درآورند و علمای یهود (یا همانندهای آنان) با آن‌ها سازش می‌کنند و من بر این زمین خواهم بود و این سنّت الهی است که تکرار می‌شود، عبرت گیرید و مرا وقتی آمدم یاری کنید و بار دیگر در به دار آویختن و به قتل رسانیدنم مشارکت نکنید!

كان يريد أن يقول في جواب السؤال البيَّن لكل عاقل نقي الفطرة: صُلبتُ وتحملتُ العذاب وإهانات علماء اليهود، وقُتلتُ لأجل القيامة الصغرى، قيامة الإمام المهدي (علیه السلام)، ودولة الحق والعدل الإلهي على هذه الأرض.

او می‌خواهد با این پرسش که برای هر عاقل پاک‌سرشتی پاسخش روشن است، بگوید: من به صلیب کشیده شدم و آزار و اهانت‌های علمای یهود را تحمّل کردم و به خاطر قیامت صغری، قیامت امام مهدی (علیه السلام) و دولت حق و عدل الهی بر روی این زمین کشته شدم.

وهذا الوصي عندما سأله علماء اليهود والحاكم الروماني: هل أنت مَلِك اليهود؟ كان يجيب أنت قلت، أو هم يقولون، أو أنتم تقولون، ولم يقل نعم، جواب غريب على من يجهل الحقيقة، ولكنه الآن توضح.

و هنگامی‌که علمای یهود و حاکم رومی از این وصی می‌پرسد: آیا تو پادشاه یهود هستی؟ در پاسخ می‌گوید: تو این‌طور گفتی، یا آن‌ها می‌گویند، یا شما می‌گویید. او نمی‌گوید آری؛ که برای کسی‌که حقیقت را نداند پاسخی است غریب و شگفت‌آور؛ اما اکنون آشکار و واضح گردید.

فلم يقل: نعم، لأنه ليس هو مَلِك اليهود، بل عيسى (علیه السلام) الذي رفعه الله، وهو الشبيه الذي نزل ليُصلب ويُقتل بدلاً عن عيسى (علیه السلام).

او نگفت آری؛ زیرا او پادشاه یهود نبود بلکه پادشاه یهود، عیسی(علیه السلام)  بود که خداوند او را بالا برد و او  همان شبیهی است که فرود آمد تا به جای عیسی(علیه السلام)  مصلوب و به قتل رسیده شود.

وهذا نص جوابه - بعد أن الُقِيَ عليه القبض - من الإنجيل:

(فأجاب رئيس الكهنة وقال له استحلفك بالله الحي أن تقول لنا هل أنت المسيح، قال له يسوع: أنت قلت )([778])، ( فوقف يسوع أمام الوالي فسأله الوالي قائلاً  أأنت مَلِك اليهود فقال له يسوع: أنت تقول )([779])، ( فسأله بيلاطس أنت ملك اليهود فأجاب وقال له أنت تقول ) ([780])، ( فقال الجميع أفأنت المسيح فقال لهم انتم تقولون إني أنا هو )([781])، (33 ثم دخل بيلاطس أيضاً إلى دار الولاية ودعا يسوع، وقال له أنت ملك اليهود. 34 أجابه يسوع أمن ذاتك تقول هذا أم آخرون قالوا لك عني. 35 أجابه بيلاطس ألعلي أنا يهودي. أمتك ورؤساء الكهنة أسلموك إلي. ماذا فعلت. 36 أجاب يسوع مملكتي ليست من هذا العالم. لو كانت مملكتي من هذا العالم لكان خدامي يجاهدون لكي لا أُسَلَّم إلى اليهود. ولكن الآن ليست مملكتي من هنا. 37 فقال له بيلاطس أفأنت إذا مَلِك. أجاب يسوع أنت تقول إني ملك. لهذا قد ولدت أنا، ولهذا قد أتيت إلى العالم لأشهد للحق )([782]).

این متن پاسخ او از انجیل پس از آن‌که دستگیر شد‌ می‌باشد:

«63 .... رئيس كهنه روی به وی كرده، گفت: تو را به خدای حیّ قسم می‌دهم ما را بگو كه آیا تو مسيح هستی؟ 64 یسوع به وی گفت: تو می‌گویی....»،([783]) «11 عيسی در حضور والی ايستاده بود. پس والی از او پرسيده، گفت: آيا تو پادشاه يهود هستی؟ عيسی به او گفت: تو می‌گويی!....»،([784]) «.... 2 پیلاطس از او پرسید: تو پادشاه یهود هستی؟ او پاسخ داد و به او گفت: تو می‌گویی....»،([785]) «.... همگان گفتند: آیا تو مسیح هستی؟ مسیح به آن‌ها گفت: شما می‌گویید که من او هستم....»،([786]) «.... 33 پس پيلاطس دوباره ديوان‌خانه شد و عيسی را طلبيده، به او گفت: آيا تو پادشاه يهود هستی؟34  عيسی به او جواب داد: آيا تو اين را از خود می‌گويی يا ديگران درباره‌ی من به تو گفتند؟35  پيلاطس جواب داد: مگر من يهودی هستم؟ امّت تو و رؤسای كهنه تو را به من تسليم كردند. چه كرده‌ای؟36  عيسی پاسخ داد: پادشاهیِ من متعلّق به این دنیا نیست. اگر پادشاهیِ من از اين جهان می‌بود، خادمان من می‌جنگیدند تا به يهود تسليم نشوم. ولی اكنون پادشاهی من از اين جهان نيست. 37 پيلاطس به او گفت: مگر تو پادشاه هستی؟ عيسی جواب داد: تو می‌گويی كه پادشاه هستم. برای این من متوّلد شدم و به این جهت به این جهان آمدم تا به راستی شهادت دهم....».([787])

وفي هذا النص الأخير بيَّنَ الوصي أنه ليس من أهل الأرض في ذلك الزمان، بل نزل إليها لإنجاز مهمة وهي فداء عيسی (علیه السلام)، حيث ترى أن هذا الوصي يقول: (مملكتي ليست من هذا العالم)، (ولكن الآن ليست مملكتي من هنا)، (ولهذا قد أتيت إلى العالم لأشهد للحق).

در این متن اخیر، وصی روشن می‌سازد که از اهل زمین در آن زمان نیست بلکه برای انجام مأموریتی در آن فرود آمده است و آن، فدا شدن برای حضرت عیسی (علیه السلام) می‌باشد، و شما می‌بینی که این وصی می‌گوید: «پادشاهیِ من متعلّق به این دنیا نیست»، «ولی اكنون پادشاهی من از اين جهان نيست» و «و به این جهت به این جهان آمدم تا به راستی شهادت دهم».

عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): (قال ينـزل عيسی ابن مريم (علیه السلام) عند انفجار الصبح مابين مهرودين وهما ثوبان أصفران من الزعفران، أبيض الجسم، أصهب الرأس، أفرق الشعر، كأن رأسه يقطر دهناً، بيده حربة، يكسر الصليب ويقتل الخنزير ويهلك الدجال ويقبض أموال القائم ويمشي خلفه أهل الكهف، وهو الوزير الأيمن للقائم وحاجبه ونائبه، ويبسط في المغرب والمشرق الأمن من كرامة الحجة بن الحسن (علیه السلام)) ([788]).

از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  روایت است: «عیسی (علیه السلام) در هنگام شکافته شدن صبح میان دو جامه‌ی زرد فرود می‌آید؛ دو لباس زرد رنگ از زعفران؛ بدنش سفید، موی سرخ و بور و فرق وسطش باز شده و بر سرش روغن زده است. نیزه‌ای در دست دارد که صلیب را می‌شکند، خوک را می‌کشد و دجّال را به هلاکت می‌رساند و اموال قائم را باز‌می‌ستاند. پشت سر او اصحاب کهف قرار دارند. او وزیر و دست راست قائم و پرده‌دار و نایب او است و از کرامت حجّت بن الحسن (علیه السلام) در شرق و غرب عالم امنیّت را برقرار می‌سازد».([789])

وعن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (علیه السلام): ( ويعود دار الملك إلى الزوراء وتصير الأمور شورى من غلب على شيء فعله، فعند ذلك خروج السفياني فيركب في الأرض تسعة أشهر يسومهم سوء العذاب فويل لمصر وويل للزوراء وويل للكوفة والويل لواسط كأني انظر إلى واسط وما فيها مخبر يخبر وعند ذلك خروج السفياني ويقل الطعام ويقحط الناس ويقل المطر فلا أرض تنبت ولا سماء تنـزل، ثم يخرج المهدي الهادي المهتدي الذي يأخذ الراية من يد عيسى بن مريم )([790]).

از امیر‌المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «.... و حکومت به زورا بازمی‌گردد و امور، شورایی می‌شود و هر‌که بر هر‌چه غالب شود، همان کند. در آن‌هنگام سفیانی خارج می‌شود و نُه ماه در زمین سوار می‌شود و آن‌ها را عذابی دردناک می‌چشاند. پس وای بر مصر، وای بر زورا، وای بر کوفه و وای بر واسط! گویا من به واسط و آن‌چه در آن است، می‌نگرم؛ در آن، خبر دهنده‌ای خبر می‌دهد. آری در آن هنگام سفیانی خروج می‌کند، غذا کم می‌شود، مردم دچار قحطی می‌شوند، باران کم می‌بارد، گیاهی در زمین نمی‌روید و آسمان نمی‌بارد. سپس مهدیِ هدایت‌گرِ هدایت شده خارج می‌شود؛ کسی‌که پرچم را از دست عیسی بن مریم(علیه السلام)  می‌ستاند....».([791])

وتوجد أحاديث كثيرة تدل على أن عيسى (علیه السلام) لم يصلب ولم يقتل، بل الذي صلب وقتل هو شبيه عيسى (علیه السلام).

احادیث بسیاری یافت می‌شود که نشان می‌دهد عیسی (علیه السلام) به صلیب کشیده و کشته نشد بلکه کسی‌که بر صلیب رفت و کشته شد، شبیه عیسی(علیه السلام)  می‌باشد.

 عن أبي عبد الله (علیه السلام)، قال: (رفع عيسى ابن مـريم (علیه السلام) بمدرعة من صوف من غزل مريم (علیها السلام)  ومن خياطة مريم، فلما انتهى إلى السماء نودي يا عيسى بن مريم ألق عنك زينة الدنيا)([792]).

از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «عیسی (علیه السلام) با لباسی از پشم که مریم (علیها السلام) ریسیده و دوخته بود صعود کرد. آن‌گاه که به آسمان رسید ندا آمد: ای عیسی بن مریم! زینت دنیا را بیَفکن».([793])

وعن الرضا (علیه السلام)، قال: (ما شُبِهَ أمر أحد من أنبياء الله وحججه (علیهم السلام)  للناس إلا أمر عيسی بن مريم (علیه السلام) وحده، لأنه رفع من الأرض حياً وقُبض روحه بين السماء والأرض ثم رفع إلى السماء وردّ إليه روحه وذلك قوله عز وجل: ﴿إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرافِعُكَ إِلَيَّ ([794])) ([795]).

امام رضا (علیه السلام) می‌فرماید: «امر هیچ‌کدام از انبیای الهی و حجت‌هایش برای مردم شبهه‌آور نشد مگر امر عیسی بن مریم(علیه السلام) ؛ چرا‌که او زنده به آسمان رفت و روحش بین زمین و آسمان قبض شد. سپس به آسمان بالا رفت و روحش به او بازگشت و این، سخن خداوند عزّوجل می‌باشد: ﴿ آن‌گاه که خداوند گفت: ای عيسی! من تو را برگرفته، به سوی خود بالا می‌برم ﴾([796]) ».([797])

وعن النبي (ص)، قال: (عيسى (علیه السلام) لم يمت وإنه راجعٌ إليكم قبل يوم القيامة)([798]).

از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که فرمود: «عیسی (علیه السلام) نمرد و پیش از قیامت به سوی شما باز‌می‌گردد».([799])

والتَفِتْ إلى أن عيسى نبي مرسل وقد طلب من الله سبحانه وتعالى أن يُعفى ويُصرف عنه الصلب والعذاب والقتل، والله سبحانه وتعالى لا يرد دعاء نبي مرسل، فالله استجاب له ورفعه وأُنزل الوصي الذي صُلب وقُتل بدلاً عنه، وفي الإنجيل عدة نصوص فيها دعاء عيسى (علیه السلام) بأن يُصرف عنه الصلب والقتل.

توجّه داشته باشید که عیسی(علیه السلام)  پیامبر مرسَل (فرستاده شده) است و از خداوند سبحان و متعال درخواست می‌نماید که معاف شود و به دار آویخته شدن و عذاب و قتل از او برداشته شود. خداوند سبحان و متعال دعای پیامبر مرسَل را هرگز رد نمی‌کند. بنابراین خداوند دعایش را مستجاب نمود، او را بالا برد و به جای او، آن وصی که مصلوب و مقتول شد را فرو فرستاد. در انجیل متن‌های مختلفی وجود دارد که در آن‌ها عیسی (علیه السلام) دعا می‌کند که به صلیب کشیده شدن و قتل از او برداشته شود.

وهي: ( ثم تقدم قليلاً وخر على وجهه وكان يصلي قائلاً يا أبتاه إن أمكن فلتعبر عني هذه الكأس )([800]).

از جمله‌ی آن‌ها:

«.... 39 سپس قدری پیش رفته، به روی زمین درافتاده و دعا می‌کرد، در حالی‌که می‌گفت: ای پدر، اگر ممکن باشد  این پیاله را از من بگذران....». ([801])

 (ثم تقدم قليلاً وخر على الأرض وكان يصلي لكي تعبر عنه الساعة إن أمكن * وقال يا أبا الآب كل شئ مستطاع لك فاجز عني هذه الكأس ) ([802]).

«... 35 و قدری پيش‌تر رفته، به روی زمين افتاد و دعا كرد تا اگر ممكن باشد آن ساعت از او بگذرد 36 پس گفت: ای پدرِ پدران، هر چيزی برای تو امکان‌پذیر است. اين پياله را از من بگذران....». ([803])

 ( وانفصل عنهم نحو رمية حجر وجثا على ركبتيه وصلى * قائلاً يا أبتاه إن شئت أن تُجز عني هذه الكأس )([804]).

«.... 41 و از ايشان به مسافت پرتاب سنگی دور شده، به زانو درآمد و دعا کرده 42  گفت: ای پدر، اگر تو بخواهی اين پياله را از من بگردان....».([805])

وفي التوراة / سفر إشعيا ، وفي الإنجيل أعمال الرسل / الإصحاح الثامن هذا النص: ( مثل شاة سيق إلى الذبح، ومثل خروف صامت أمام الذي يجزره هكذا لم يفتح فاه ).

در تورات سفر اشعیا و در اعمال رسولان اصحاح هشتم چنین متنی دیده می‌شود: «.... همانند برّه‌ای به سوی قربان‌گاه و همانند گوسفندی ساکت و آرام در حضور کسی‌که ذبحش می‌کند، این‌گونه دهانش را نمی‌گشاید....».

وكل الأنبياء والأوصياء المرسلين تكلموا، لم يذهب أحد منهم صامتاً إلى الذبح، بل هم أُرسلوا ليتكلموا ويُبكتوا ويعظوا الناس، وعيسى (علیه السلام) بالخصوص كم بَكَّتَ العلماء والناس، وكم وعظهم فلا يَصدِقُ عليه أنه ذهب إلى الذبح صامتاً.

این در حالی است که تمامی انبیا و اوصیا سخن می‌گفتند و هیچ‌یک از آن‌ها ساکت و خاموش به قربان‌گاه نرفت؛ آن‌ها فرستاده شدند تا سخن بگویند و مردم را هشدار دهند و موعظه کنند؛ مخصوصاً حضرت عیسی (علیه السلام) چه بسیار علما و مردم را هشدار و اندرز داد؛ بنابراین این‌که وی خاموش به قربانگاه رفت بر او صدق نمی‌کند!

بل هذا الذي ذهب إلى الذبح صامتاً هو الوصي: (شبيه عيسى) الذي صُلب وقُتل دون أن يتكلم، أو يطلب من الله أن يُصرف عنه العذاب والصلب والقتل، ودون أن يتكلم مع الناس. بل إذا ألحّوا عليه وسألوه بإلحاح من أنت، هل أنت المسيح، لم يكن يجيبهم إلا بكلمة، أنت قلت.

آن‌کس که ساکت و خاموش به قربان‌گاه رفت، شخص وصی یعنی شبیه عیسی بود که بدون این‌که سخنی بگوید یا از خدا بخواهد آزار و به صلیب کشیده شدن و قتل را از او دور کند، بر دار رفت و کشته شد. او با مردم سخن نگفت و هنگامی‌که به او اصرار کردند و مصرّانه از او پرسیدند تو کیستی، و آیا تو مسیح هستی، فقط با یک عبارت پاسخ آن‌ها را داد: تو می‌گویی!

وهكذا ذهب إلى العذاب والصلب والقتل صامتاً راضياً بأمر الله، منفذاً لما أُنزل له، وهو أن يُصلب ويُقتل بدلاً من عيسى (علیه السلام).

و به این ترتیب او ساکت و خاموش و راضی به امر خدا، به سوی عذاب و به صلیب کشیده شدن و کشته شدن رفت تا فرمانی را که برای آن فرود آمده بود به انجام برساند؛ این‌که به جای حضرت عیسی(علیه السلام) بر دار و کشته شود.

ولأنه أصلاً لم يكن وقته قد حان ليُرسل ويُبلغ الناس ويتكلم معهم، ذهب هكذا مثل شاة سيق إلى الذبح، مثل خروف صامت أمام الذي يجزره هكذا لم يفتح فاه.

چرا که اساساً هنوز وقت آن نرسیده بود که او ارسال شود و مردم را تبلیغ نماید و با ایشان سخن بگوید؛ «.... همانند برّه‌ای به سوی قربان‌گاه و همانند گوسفندی ساکت و آرام در حضور کسی‌که ذبحش می‌کند، این‌گونه دهانش را نمی‌گشاید....»

أرجو أن يستفيد كل مؤمن يريد معرفة الحقيقة من هذا الموقف، فهذا الإنسان نزل إلى الأرض، وصُلب وقُتل ولا أحد يعرف، لم يطلب أن يُذكر أو أن يُعرف، نزل صامتاً، وصلب صامتاً، وقُتل صامتاً، وصعد الى ربه صامتاً، هكذا إن أردتم أن تكونوا فكونوا.

امیدوارم هر مؤمنی که در پِی درک و شناخت حقیقت است، از این مطلب بهره‌مند گردد. این انسان به زمین فرود آمد، به صلیب کشانده شد، کشته شد در حالی‌که هیچ‌کس نمی‌دانست، او نخواست که از او یاد شود یا شناخته گردد. ساکت و خاموش پایین آمد، خاموش بر دار رفت، خاموش کشته شد و خاموش به سوی پروردگارش بالا رفت. اگر می‌خواهید این‌گونه عمل کنید، چنین باشید.

******

پرسش ۱۸۰: تفسیر این فرمایش ائمه (علیهم السلام) چیست؟ «امر ما سرّی است در سرّ....»

سؤال/ ١٨٠: السلام على من آمن واهتدى

بسم الله الرحمن الرحيم .. السلام عليكم ورحمة الله وبركاته

أما بعد .. فقد بلغني انك تدعي الرؤية والمشاهدة والسفارة لـ (بقية الله) في الأرض، واني أعرض لك أمر فإن أجبت فقد أصبت، وإن لم توفق في الجواب، فاعلم أنّ الله مطلع عليك، وأنك طلبت أمراً عظيماً، وكلّفت نفسك أمراً عظيماً.

اعلم أنه بلغنا عن محمد بن الحسن الصفار عن الصادق (علیه السلام): (إن أمرنا الحق وحق الحق، وهو الظاهر وباطن الظاهر وباطن الباطن، وهو السر وسر السر وسر المستسر وسر مقنع بالسر)، وعنه(علیه السلام): (أمرنا سر مستسر وسر لا يفيده الا سر وسر على سر وسر مقنع بسر)، فما معنى الحديثين؟ وما تأويلهما؟ وأين موضوعهما في كتاب الله؟

أوضح حجتك وأثبت صدق دعواك، والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته.

سلام بر آن‌کس‌ که ایمان آورد و هدایت یافت.

بسم الله الرحمن الرحیم... السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

اما بعد... به من خبر رسیده است که تو مدعی رؤیت و مشاهده و سفارت بقیة الله در زمین هستی، و من مسئله ای را بر تو عرضه می‌کنم که اگر به آن پاسخ دهی، رستگار هستی و اگر جواب ندادی بدان‌که خداوند بر تو آگاه است و تو امری عظیم طلب کرده و خود را گرفتار امری بس عظیم نموده‌ای!

بدان‌که از محمد بن حسن صفّار از امام صادق(علیه السلام)  به ما رسیده است که آن حضرت فرمود: «امر ما همان حق است و حقِّ حق است؛ ظاهر است و باطنِ باطن است؛ سرّ است و سرِّ سرّ است و سرِّ پنهان شده است و سرِّ پوشیده شده با سرّ است» و همچنین از ایشان (علیهم السلام) روایت شده است: «امر ما سرّی است در سرّ، و سرّ پنهان شده، و سرّی است که از آن خبر نمی‌دهد مگر سرّ، و سرّی است بر سرّ، و سرّی است پوشیده شده با سرّ». معنای این دو حدیث چیست؟ و تأویل آن‌ها چیست؟ و موضوع آن‌ها در کتاب خدا کجاست؟

حجت و برهانت را آشکار و راستی ادعایت را ثابت کن! و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين ، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

حقيقة هذين الحديثين عظيمة، ولا يحتملها إلا أهلها: (وهم آل محمد) (علیهم السلام) ، ولكني أبيّن لك شيئاً منها، لعل الله يكتب لك الهداية ومعرفة الحق وأهله من هذا البيان.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

حقیقت این دو حدیث عظیم است و جز اهلش که آل محمد (علیهم السلام) هستند، کس دیگری آن را تحمّل نمی‌کند؛ ولی من گوشه‌ای از آن را برای شما آشکار می‌سازم تا شاید خدا از این بیان، هدایت، شناخت و معرفتِ حق و اهل آن را برای شما مقدّر گرداند.

عن أبي عبد الله (علیه السلام) قال: (العلم سبعة وعشرون حرفاً فجميع ما جاءت به الرسل حرفان فلم يعرف الناس حتى اليوم غير الحرفين فإذا قام قائمنا أخرج الخمسة والعشرين حرفاً فبثها في الناس و ضم إليها الحرفين حتى يبثها سبعة وعشرين حرفاً)([806]).

از ابو‌عبدالله (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «علم بیست و هفت حرف است و همه‌ی آن‌چه پیامبران آورده‌اند تنها دو حرف است و مردم تا امروز جز آن دو حرف را نمی‌شناسند. هنگامی‌که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون می‌آورد و آن را بین مردم نشر می‌دهد، و آن دو حرف را نیز ضمیمه می‌کند و بیست و هفت حرف را منتشر می‌سازد».([807])

الحقيقة أن العلم الممكن للإنسان معرفته هو (ثمانية وعشرون حرفاً) يُنشر منها (سبعة وعشرون) كما في الرواية، أما الباقي فهو ما اختص به آل محمد(علیهم السلام) ، وهو سرهم المستسر المقنع بالسر، أي بالسبعة والعشرين، وهي العلم الذي لا يتحمله إلا نبي مرسل أو ملك مقرب أو مؤمن امتحن الله قلبه للإيمان.

واقعیت آن است علمی که انسان توانایی درک و شناختش را دارد «بیست و هشت حرف» است که «بیست و هفت» حرف آن منتشر می‌شود، همان‌گونه که در روایت آمده است؛ بقیه آن مختص آل محمد(علیهم السلام)  می‌باشد و آن سرّ  آن‌ها است که پوشیده با سرّ است؛ یعنی بیست و هفت حرف؛ همان علمی که جز پیامبر مرسَل یا فرشته‌ی مقرّب یا مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده باشد، کس دیگری تاب آن را ندارد.

أما الحرف الباقي من (الثمانية والعشرين)، فلا يتحمله نبي مرسل ولا ملك مقرب ولا مؤمن امتحن الله قلبه للإيمان. عن أبي بصير، قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام): (يا أبا محمد إن عندنا والله سراً من سر الله، وعلماً من علم الله، والله ما يحتمله ملك مقرب ولا نبي مرسل ولا مؤمن امتحن الله قلبه للإيمان، والله ما كلف الله ذلك أحداً غيرنا ولا استعبد بذلك أحداً غيرنا وإن عندنا سراً من سر الله وعلماً من علم الله، أمرنا الله بتبليغه، فبلغنا عن الله عز وجل ما أمرنا بتبليغه، فلم نجد له موضعاً ولا أهلاً ولا حمالة يحتملونه حتى خلق الله لذلك أقواماً ، خلقوا من طينة خلق منها محمد وآله وذريته (علیهم السلام)  ومن نور خلق الله منه محمداً وذريته وصنعهم بفضل رحمته التي صنع منها محمداً وذريته، فبلغنا عن الله ما امرنا بتبليغه، فقبلوه واحتملوا ذلك [فبلغهم ذلك عنا فقبلوه واحتملوه] وبلغهم ذكرنا فمالت قلوبهم إلى معرفتنا وحديثنا، فلولا أنهم خلقوا من هذا لما كانوا كذلك، لا والله ما احتملوه.

اما حرف باقی مانده از بیست و هشت حرف را حتی پیامبر مرسَل یا فرشته‌ی مقرّب یا مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده است نیز تاب و تحمّل نمی‌آورد. از ابو بصیر از ابو‌عبد‌الله (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «ای ابا‌محمد! به خدا قسم نزد ما سرّی از اسرار خدا و علمی از علم خدا وجود دارد که نه ملک مقرّب و نه نبیّ مرسل و نه مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده است، تاب آن را ندارد. به خدا قسم که خداوند به غیر از ما کسی را به آن مکلّف ننموده و هیچ‌کس با آن به جز ما خداوند را عبادت نکرده است.

در نزد ما رازی است از رازهای خدا و علمی از علم خدا که خداوند ما را به تبلیغش امر فرموده است و ما آن را از جانب خدای عزّوجل تبلیغ کردیم و برایش محلی و اهلی و مردمی که یارای تحمّلش را داشته باشند نیافتیم، تا این‌که خداوند برای پذیرش آن، اقوامی را از همان طینت و نوری که محمد و آل و ذریه‌ی او(علیهم السلام) را آفرید، خلق کرد و آن‌ها را از فضل و رحمت خود پدید آورد چنان‌که محمد و ذریه‌ی او را پدید آورد. پس چون ما آن‌چه را از جانب خدا به تبلیغش مأمور بودیم تبلیغ کردیم، آن‌ها پذیرفتند و تحمّل کردند (تبلیغ ما به آن‌ها رسید، ایشان هم پذیرفتند و تحمّل کردند)، و یاد ما به آن‌ها رسید پس دل‌های ایشان به معرفت ما و به حدیث ما متمایل گشت؛ اگر آن‌ها از آن طینت و نور خلق نمی‌شدند، اینچنین نبودند، نه به خدا آن را تحمّل نمی‌کردند.

ثم قال: إن الله خلق أقواماً لجهنم والنار، فأمرنا أن نبلغهم كما بلغناهم واشمأزوا من ذلك ونفرت قلوبهم وردوه علينا ولم يحتملوه وكذبوا به وقالوا ساحر كذاب، فطبع الله على قلوبهم وأنساهم ذلك، ثم أطلق الله لسانهم ببعض الحق، فهم ينطقون به وقلوبهم منكرة ، ليكون ذلك دفعاً عن أوليائه وأهل طاعته ولولا ذلك ما عُبِد الله في أرضه، فأمرنا بالكف عنهم والستر والكتمان، فاكتموا عمن أمر الله بالكف عنه واستروا عمن أمر الله بالستر والكتمان عنه.

سپس فرمود: خداوند مردمی را برای دوزخ و آتش آفرید و به ما دستور داد به آن‌ها تبلیغ کنیم و ما هم تبلیغ کردیم ولی آن‌ها چهره در هم کشیدند و دلشان نفرت پیدا کرد و آن را به ما برگردانیدند و تحمّل نکردند و تکذیب نمودند و گفتند: جادوگر و دروغ‌گو است. خدا هم بر دل‌هاشان مُهر نهاد، و آن را از یادشان برد. سپس خداوند زبانشان را به قسمتی از بیان حق گویا ساخت که به زبان می‌گویند و به دل باور ندارند، تا همان سخن، دفاعی باشد از دوستان و فرمان‌برداران خدا و اگر چنین نبود، کسی در روی زمین خدا را عبادت نمی‌کرد. ما مأمور شده‌ایم که از آن‌ها دست برداریم و حقایق را پوشیده و پنهان داریم. شما هم از آن‌کس که خدا به دست برداشتن از او امر فرموده است، پنهان دارید و از آن‌کس که به کتمان و پوشیدگی از او دستور داده است، پوشیده دارید.

قال: ثم رفع يده وبكى وقال (علیه السلام): (اللهم إن هؤلاء لشرذمة قليلون فاجعل محيانا محياهم ومماتنا مماتهم ولا تسلط عليهم عدواً لك فتفجعنا بهم، فانك إن أفجعتنا بهم لم تعبد أبداً في أرضك وصلى الله على محمد وآله وسلم تسليماً)([808]).

راوی گفت: سپس حضرت(علیه السلام) دست‌های خود را در حالی‌که گریه می‌کرد (به دعا) بلند نمود و فرمود: بارخدایا! ایشان مردمانی اندک و ناچیزند، پس زندگی ما را زندگی آن‌ها و مرگ ما را مرگ آن‌ها قرار ده و دشمنت را بر آن‌ها مسلّط نفرما که ما را به آن‌ها مصیبت‌زده کنی؛ زیرا اگر ما را به غم و اندوه آن‌ها مبتلا سازی هرگز در روی زمینت عبادت نخواهی شد و درود خدا بر محمد و آل او، و سلام تامّ خداوند بر آنان باد».([809])

وهذه الثمانية والعشرون حرفاً هي على عدد منازل القمر، أربعة عشر قمراً (هم محمد وآل محمد) في أول هذه الأمة: (محمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين وعلي ومحمد وجعفر وموسى وعلي ومحمد وعلي والحسن ومحمد (علیهم السلام))، وأربعة عشر هلالاً هم آل محمد في آخر هذه الأمة (وهم المهديون الاثنا عشر من ولد الإمام المهدي (علیه السلام)) ولأولهم: (مقاما: الرسالة والولاية)، أي منزلين من منازل القمر (الأهلة) فيكون من الأقمار ومن الأهلة، ولهذا عُدَّ في بعض الروايات من الأئمة.

این بیست و هشت حرف به تعداد منزل‌های قمر می‌باشد؛ یعنی چهارده قمر (همان محمد و آل محمد) در اوّل این امّت که عبارت‌اند از: «محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین، علی، محمد، جعفر، موسی، علی، محمد، علی، حسن و محمد (علیهم السلام)» و چهارده هلال که آل محمد در آخر این امّت هستند و آن‌ها مهدیّین دوازده‌گانه از نسل امام مهدی (علیه السلام) می‌باشند که برای اولین آن‌ها دو مقام وجود دارد: رسالت و ولایت؛ یعنی دو منزل از منزل‌های ماه (اهلّه) و به این ترتیب، هم جزو قمرها می‌باشد و هم جزو هلال‌ها، و از همین‌رو در برخی روایات جزو ائمه شمرده شده است.

قال أبو جعفر (علیه السلام): (الاثنا عشر الإمام من آل محمد (علیهم السلام)  كلهم مُحَدث من رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ومن ولد علي، ورسول الله وعلي عليهما السلام هما الوالدان)([810]).

ابو‌جعفر(علیه السلام) می‌فرماید: «دوازده امام از آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، همگی مُحَدّث (فرشتگان با آن‌ها سخن می‌گوید) از فرزندان رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و از فرزندان علی(علیه السلام)هستند، و رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و علی(علیه السلام)پدران آن‌ها هستند».([811])

وعن أبي جعفر (علیه السلام) عن جابر بن عبد الله الأنصاري، قال: (دخلت على فاطمة عليها السلام وبين يديها لوح فيه أسماء الأوصياء من ولدها، فعددت اثني عشر أخرهم القائم  (علیه السلام) ثلاثة منهم محمد وثلاثة منهم علي)([812]).

از امام باقر(علیه السلام)از قول جابر بن عبدالله انصاری روایت شده است که فرمود: «مَحضر فاطمه (علیها السلام) وارد شدم در حالی‌که بین دستانش لوحی بود که در آن نام‌های اوصیا از فرزندان او بود. (آن را) شمردم. دوازده نفر بودند. آخرین آن‌ها قائم(علیه السلام) بود. سه نفر آن‌ها محمد و سه نفر آن‌ها علی بود».([813])

وعن أبي جعفر (علیه السلام)، قال: (إن الله أرسل محمداً (صلی الله علیه و آله و سلم)  إلى الجن والإنس وجعل من بعده اثني عشر وصياً، منهم من سبق ومنهم من بقي وكل وصي جرت به سنة، والأوصياء الذين من بعد محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  على سنة أوصياء عيسى، وكانوا اثني عشر، وكان أمير المؤمنين (علیه السلام) على سنة المسيح)([814]).

امام باقر(علیه السلام)فرمود: «خدا، محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را به سوی جن و انسان فرستاد و بعد از او دوازده وصی قرار داد، بعضی از آن‌ها قبلاً بودند و بعضی از آن‌ها بعداً می‌آیند، هر وصی، سنّتی دارد؛ اوصیای بعد از محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بر سنّت اوصیای عیسی (علیه السلام)هستند، و دوازده نفر بودند و امیرالمؤمنین (علیه السلام)بر سنّت مسیح(علیه السلام) است».([815])

 عن زرارة، قال: سمعت أبا جعفر (علیه السلام) يقول: (نحن اثنا عشر إماماً منهم حسن وحسين ثم الأئمة من ولد الحسين (علیه السلام))([816]).

از زراره روایت شده است: شنیدم ابا‌جعفر (علیه السلام) می‌فرماید: «ما دوازده امام هستیم؛ از آن‌ها حسن و حسین، سپس امامان از فرزندان حسین (علیه السلام) می‌باشند».([817])

وعن أبي جعفر (علیه السلام)، قال: (قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): إني واثني عشر من ولدي وأنت يا علي زر الأرض يعني أوتادها وجبالها، بنا أوتد الله الأرض أن تسيخ بأهلها، فإذا ذهب الاثنا عشر من ولدي ساخت الأرض بأهلها ولم ينظروا)([818]).

امام باقر (علیه السلام)فرمود: رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «من و دوازده نفر از فرزندانم و تو ای علی، «زِرّ» زمین هستیم؛ یعنی میخ‌ها و کوه‌های آن. به واسطه‌ی ما خدا زمین را نگه داشته است که اهالی خود را در آن فرو نبرد. وقتی دوازده نفر از فرزندان من رفتند، زمین اهل خود را فرو می‌برد و به آن‌ها فرصت داده نمی‌شود».([819])

وعن أبي جعفر (علیه السلام)، قال: (قال رسول الله : من ولدي اثنا عشر نقيباً، نجباء، محدثون، مفهمون، أخرهم القائم بالحق يملأها عدلاً كما ملئت جوراً)([820]).

امام باقر(علیه السلام) فرمود: رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)  فرمود: «از فرزندان من، دوازده نَقیب (نماینده) هستند که برگزیده‌ی مُحدّث فهیم هستند. آخرین آن‌ها قائم (به حق) است. زمین را پر از عدل می‌کند همان‌طور که از ستم پر شده است».([821])

ويبقى منزل ستجد تفصيله في تفسير سورة التوحيد عندما يحين وقتها، وتنشر إن شاء الله. فهذه ثمانية وعشرون منـزلاً على عدد حروف العلم، وعلى عدد محمد وآل محمد.

از منازل قمر منزلی باقی می‌ماند که تفصیلش را در تفسیر سوره‌ی توحید هنگامی‌که زمان آن فرا رسد‌ خواهی یافت و منتشر خواهد شد ان‌شاءالله.([822]) این بیست و هشت منزل به تعداد حروف علم و به تعداد محمد و آل محمد (علیهم السلام) می‌باشند.

أما ما تبقى من الشهر فهو يوم أو يوم وبعض يوم، يغيب فيه القمر (فالشهر تسعة وعشرون أو ثلاثون)، ويوم أو يوم وبعض يوم أي حرف أو حرف وبعض الحرف بحسب مقام الولي، فهو لمحمد  يوم فقط ولعلي وفاطمة عليهما السلام يوم وبعض يوم وللحسن والحسين يزداد بعض اليوم وهكذا للائمة والمهديين.

اما آن‌چه از ماه باقی می‌ماند، یک روز، یا یک روز و بخشی از یک روز است که در آن «ماه» (قمر) پنهان می‌شود (ماه بیست و نه یا سی روز است)، و یک روز، یا یک روز و بخشی از یک روز یعنی یک حرف، یا یک حرف و بخشی از یک حرف؛ براساس مقام ولیّ. برای حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فقط یک روز است، برای علی و فاطمه (علیها السلام)  یک روز و برخی از یک روز، برای حسن و حسین بخشی از یک روز اضافه می‌گردد، و به همین ترتیب برای ائمه و مهدیّین (علیهم السلام).

وهذا اليوم يوم الغيبة هو الاسم المكنون المخزون، الذي لم يخرج منه سبحانه إلى خلقه، وهو سره سبحانه وتعالى. لا يعلمه إلا هو سبحانه وتعالى.

این روز، روز غیبت است و آن، اسمِ پوشیده شده‌ی ذخیره شده‌ (مکنون مخزون) می‌باشد که خدای سبحان آن را به سوی خلقش خارج ننموده و سرّ او سبحان و متعال می‌باشد و کسی جز او سبحان و متعال آن را نمی‌داند.

أما بعض اليوم فهو: (الحجاب الذي يخفق)، وفتح لمحمد  فلم يعد له إلا يوم (حرف) الغيبة، أو حرف من الاسم الأعظم، وهو المكنون المخزون عنده سبحانه وتعالى، أو الاسم الأعظم الأعظم الأعظم.

اما بخشی از روز یعنی «حجابی که در نوسان است» و فتح برای حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)  چیزی جز روز (حرف) غیبت برای آن حضرت به شمار نمی‌رود، یا حرفی از اسم اعظم که نزد خداوند سبحان و متعال پوشیده‌ی ذخیره شده (مکنون مخزون) می‌باشد؛ یا اسم اعظم اعظم اعظم.

وفي الحديث عن الصادق (علیه السلام): (فأوقفه جبرائيل موقفاً فقال له مكانك يا محمد - أي هذا هو مقامك، فجبرائيل لا يستطيع الوصول إلى مقام النبي فأشار له بالعروج إلى مقامه (صلی الله علیه و آله و سلم)  - فلقد وقفت موقفاً ما وقفه ملك قط ولا نبي، إن ربك يصلي. فقال: يا جبرائيل وكيف يصلي. قال: يقول سبوح قدوس أنا رب الملائكة والروح سبقت رحمتي غضبي. فقال: اللهم عفوك عفوك، قال (علیه السلام) وكان كما قال الله قاب قوسين أو أدنى قيل: وما قاب قوسين أو أدنى؟ قال (علیه السلام): ما بين أسّتها إلى رأسها. قال (علیه السلام): وكان بينهما حجاب يتلألأ ويخفق، ولا أعلمه إلا وقد قال (علیه السلام): زبرجد فنظر في مثل سم الإبرة إلى ما شاء الله من نور العظمة، فقال الله تبارك وتعالى )([823]).

در حدیث از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است: «جبرئیل او را در موقفی متوقف نمود و گفت: بر جای خود (باش) ای محمد ـ‌یعنی این مقام تو است و جبرئیل نمی‌توانست به مقام پیامبر دست یابد، بنابراین اشاره می‌کند که به مقامش عروج نماید‌ـ در جایگاهی ایستاده‌ای که هیچ فرشته و پیامبری در آن نَایستاده است. پروردگارت ندا می‌دهد. فرمود: ای جبرئیل، چگونه ندا می‌دهد؟ جبرئیل گفت: او می‌فرماید: سبوح قدوس، منم پروردگار فرشتگان و روح، رحمتم بر خشمم پیشی گرفته است. آن‌گاه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: خداوندا عفو و رحمتت را خواستارم. فرمود: و همان‌طور که خدا فرموده است ﴿فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى﴾ (تا به قدر دو کمان، یا نزدیک‌تر) گفته شد: مراد از «قاب قوسین او ادنی» چیست؟ فرمود:  میان دو طرف کمان تا سر آن. و فرمود میان این دو حجابی می‌درخشید و خاموش می‌شد. این مطلب را نفهمیدم جز این‌که فرمود: زبرجدی است. پیامبر گویی به اراده‌ی خدا از میان چیزی شبیه سوراخ سوزن، به نور عظمت (الهی) نگریست. آن‌گاه خداوند فرمود....».([824])

وهذا هو الفتح المبين لمحمد  قال تعالى: ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطاً مُسْتَقِيماً﴾ ([825])، فالحجاب يخفق وفي آنٍ لا يبقى إلا الله الواحد القهار، وهذا هو غفران الذنب الباقي مع بقاء محمد  لأنه الأنا والشخصية (اقرأ تفسير الفاتحة والمتشابهات لتتوضح لك مسألة الفتح المبين).

و این همان فتح مبین برای حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ ما برای تو پيروزی نمايانی را مقدر کرده‌ايم * تا خدا گناه تو را آن‌چه پيش از اين بوده و آن‌چه پس از اين باشد برایت بيامرزد و نعمت خود را بر تو تمام کند و تو را به صراط مستقيم راه نمايد ﴾([826]) . حجاب، در نوسان بود و در یک لحظه، چیزی باقی نمی‌ماند جز خدای یگانه‌ی قهار و این همان بخشش گناه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که با بقای او پا‌بر‌جا است؛ چرا‌که همان «من» و هویّت و وجود می‌باشد (برای روشن‌تر شدن بیش‌تر مساله‌ی فتح مبین به کتاب‌های تفسیر سوره‌ی فاتحه و متشابهات مراجعه نمایید).

إذن، عند الفتح لا يبقى إلا الله، لا يبقى إلا نور لا ظلمة فيه؛ لأن الظلمة هي الذنب المغفور لمحمد ، أي المرفوع عن صفحة وجوده ، وبهذا لا يبقى لمحمد ، إلا الكنه والحقيقة أو (الاسم الأعظم الأعظم الأعظم) أو الاسم المكنون المخزون عنده سبحانه أو يوم الغيبة أو الحرف. ويبقى لآل محمد يوم وبعض يوم؛ لأن هذا الحجاب لم يكشف لهم، قال أمير المؤمنين (علیه السلام): (لو كشف لي الغطاء لما ازددت يقيناً )([827]). وبالنسبة لآل محمد(علیهم السلام)  بعض اليوم يزداد ويقل بحسب المقام والمرتبة.

بنابراین هنگام فتح جز خداوند باقی نمی‌ماند، و جز نوری که در آن هیچ ظلمتی نیست باقی نمی‌ماند؛ زیرا ظلمت، همان گناه بخشیده شده‌ی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)  است؛ یعنی برداشته شده از صفحه‌ی وجودی آن حضرت، و به این ترتیب برای حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی جز کُنه و حقیقت یا «اسم اعظم اعظم اعظم» یا اسم مکنون مخزون نزد خدای سبحان یا همان روز غیبت یا حرف، باقی نمی‌ماند. برای آل محمد یک روز و بخشی از یک روز باقی می‌ماند؛ زیرا این حجاب برای آن‌ها برداشته نشده است. امیر‌المؤمنین(علیه السلام)  می‌فرماید: «اگر پرده برایم برداشته شود، چیزی بر یقینم افزوده نمی‌گردد»([828]) و برای آل محمد (علیهم السلام) بخشی از یک روز، بر حسب مقام و مرتبت آن‌ها، افزوده یا کم می‌گردد.

واعلم أن غيبة الإمام المهدي (علیه السلام) تكون بحسب مقامه، أي يوم وبعض يوم، أي ألف سنة وبعض الألف سنة: ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ﴾([829]). 

و بدان‌که غیبت امام مهدی (علیه السلام) بر‌حسب مقام او می‌باشد؛ یعنی یک روز و بخشی از یک روز؛ یعنی هزار سال و بخشی از هزار سال: ﴿ کار را از آسمان تا زمين تدبیر می‌کند؛ سپس در روزی که مقدار آن هزار سال است ـ‌چنان‌که شما می‌شماريد‌ـ به سوی او بالا می‌رود ﴾.([830])

واعلم أيضاً أن المهديين هم علامات الساعة وميقاتها، فبآخرهم يختم هذا العالم الجسماني، ويبدأ عالم الرجعة ثم القيامة: ﴿يَسْأَلونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾([831]).

 همچنین بدان‌که نشانه‌های قیامت (ساعت) و وعده‌گاه‌های آن (مواقیت) مهدیّین هستند و با آخرین آن‌ها این عالم جسمانی خاتمه می‌یابد، و عالم رجعت و سپس قیامت آغاز می‌گردد: ﴿از تو درباره‌ی هلال‌ها می‌پرسند، بگو: آن‌ها میقات‌ها و وعده‌گاه‌هایی برای مردم و حج‌اند؛ و نیکو آن نیست که از پشت خانه‌ها به آن‌ها داخل شويد، نیکو آن است که کسی پروا کند و از درها به خانه‌ها درآييد و از خدا بترسيد، باشد که رستگار شويد﴾.([832])

وحديث السر من (جوامع الكلمفهو كلمات يسيرة اُريدَ بها معانٍ كثيرة، والسر هم آل محمد ؛ لأنهم  محجوبون عن الخلق فلا يعرفهم تمام المعرفة إلا الله سبحانه وتعالى، فهم أول سر حقيقي في مراتب الصعود، وهم السر في الخلق.

حدیث سِرّ از جمله‌ی سخنان جامع (جوامع الکِلَم) است؛ یعنی کلماتی اندک که معانی بسیاری از آن قصد شده است. سرّ همان آل محمد  (علیهم السلام)است؛ زیرا آن‌ها از خلق محجوب‌اند و کسی آن‌ها را به طور کامل نمی‌شناسد مگر خداوند سبحان و متعال. پس آن‌ها نخستین سِرِّ حقیقی در مراتب صعودند و آن‌ها سِر در میان خلق می‌باشند.

أما سر السر فهو الذات الإلهية أو الله أو الأسماء الحسنى. أما سر سر السر - وهو لم يذكر في الحديث؛ لأنه محجوب عنهم ، وليس أمرهم - فهو الاسم الأعظم الأعظم الأعظم: (هو) أو الكنه والحقيقة.

و اما سرِّ سِر، ذات الهی یا الله یا اسماء الحسنی است. سرِّ سرِّ سِر که در حدیث نیامده زیرا از ائمه  (علیهم السلام)هم محجوب بوده است و امر آن‌ها نیست‌ـ  اسم اعظم اعظم اعظم می‌باشد: «هو» یا کُنه و حقیقت.

فهم السر، وأمرهم (علمهم ومعرفتهم) متعلق بسر السر (الله)، وهم أيضاً سر مقنع بالسر، وهذا القناع أو السر الأخير ليس سراً حقيقياً في الخلق، بل هو سر نسبة لسائر الخلق، أما بالنسبة لمحمد وآل محمد وهم من الخلق فهو ليس بسر، بل هو قناعهم، والحجاب بينهم وبين الخلق، وهذا السر هو: الأنبياء والمرسلون والملائكة المقربون والمؤمنون الممتحنون، فقد تبين أنهم (علیهم السلام)  سر في سر وسر مستسر، وسر لا يفيده إلا سر: (أي لا يعرفه إلا سر، وهم الأنبياء والمرسلون والملائكة المقربون والمؤمنون الممتحنون).

پس آن‌ها سِرّ هستند و امر آن‌ها (علم و معرفت‌شان) متعلّق به سرِّ سِر (الله) است. آن‌ها همچنین سرِّ پوشیده با سِر هستند و این پوشیدگی یا سرِّ اخیر، سرِّی حقیقی در خلق نمی‌باشد بلکه نسبت به سایر خلایق سِر محسوب می‌شود، اما برای محمد و آل محمد(علیهم السلام)  که آن‌ها نیز جزو خلق‌اند‌ سِرّ به حساب نمی‌آید؛ بلکه پوشش آن‌ها و حجاب میان ایشان و خلق می‌باشد و این سِر عبارت است از: انبیا، فرستادگان، فرشتگان مقرّب و مؤمنان آزموده شده. روشن شد که ائمه(علیهم السلام) سِرّی هستند در سِر، و سِرّ پوشیده شده (مستتر)، و سرّی است که از آن خبر نمی‌دهد مگر سرّ: یعنی جز سرّ آن را نمی‌شناسد، و آن‌ها انبیا، فرستادگان، فرشتگان مقرّب و مؤمنان آزموده شده می‌باشند.

وسر مقنع بسر، (أي سر محتجب بسر، وهم الأنبياء والمرسلون والملائكة المقربون والمؤمنون الممتحنون).

و سرِّ پوشیده شده با سِرّ یعنی سِرّی که با سِرّ پنهان گشته است، و آن‌ها انبیا، فرستادگان، فرشتگان مقرّب و مؤمنان آزموده شده می‌باشند.

أما موضعهما في كتاب الله، فقد قال تعالى: ﴿أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا([833]). والحمد لله وحده.

و اما جایگاه آن‌ها در کتاب خدا، حق تعالی می‌فرماید: ﴿ آيا در قرآن تدبرّ نمی‌کنند، يا بر  قفل‌ بر دل‌هایشان است؟﴾.([834]) 

و الحمد‌لله وحده.

******

پرسش ۱۸۱: آیه‌ی ﴿وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ....﴾

سؤال/ ۱۸۱: ما معنى قوله تعالى: ﴿وَنَادَيْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً﴾([835])، ﴿فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾([836]) ؟

معنای سخن حق تعالی چیست؟ ﴿ و او را از جانب راست کوه طور صدا زدیم و او را برای مناجات با خود، نزدیک کردیم.﴾([837])  و ﴿ چون به آتش رسید از کناره‌ی راست آن وادی در آن جایگاه مبارک از آن درخت ندا داده شد: ای موسی! منم خدای يکتا، پروردگار جهانيان ﴾.([838])

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

الشجرة هي: (الشجرة المباركة في القرآن)، وهي شجرة آل محمد(علیهم السلام) ، وفروعها الأئمة والمهديون: ﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ﴾([839]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

درخت همان «درخت مبارک در قرآن» که درخت آل محمد (علیهم السلام) می‌باشد و شاخه‌هایش ائمه و مهدیّین هستند: ﴿ آيا نديده‌ای خداوند چگونه مَثَلی زده است؟ سخنی پاک چون درختی پاک است که اصلش (ريشه‌اش) استوار و فرعش (تنه و شاخه‌هايش) در آسمان است ﴾.([840])

والطور الأيمن، والوادي الأيمن هو: اليماني (المهدي الأول من المهديين)، والبقعة المباركة هو: الحسين (علیه السلام)، فالكلام من الطور الوادي الأيمن، أي اليماني (المهدي الأول)، والوادي الأيمن الطور الأيمن من البقعة المباركة أي من الحسين، فالمهدي الأول (اليماني) من ولد الحسين؛ لأنه من ذرية الإمام المهدي (علیه السلام)، والبقعة المباركة من الشجرة (أي محمد وعلي عليهما السلام)، فالحسين من  محمد وعلي عليهما السلام.

طور اَیمن و وادی اَیمن عبارت است از یمانی (مهدی اول از مهدیّین)، جایگاه مبارک: امام حسین(علیه السلام)  است. سخن از طور وادی ایمن یعنی یمانی (مهدی اول)، و وادی ایمن طور ایمن از جایگاه مبارک یعنی از حسین، که مهدی اول (یمانی) از فرزندان حسین است؛ زیرا او از ذریه‌ی امام مهدی (علیه السلام)  می‌باشد، و جایگاه مبارک از آن درخت یعنی از محمد و علی(علیهما السلام) ، که حسین(علیه السلام)  از محمد و علی (علیهما السلام) است.

عن الصادق (علیه السلام): (﴿شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ الذي ذكره الله تعالى فِي كتابه هو الفرات ﴿والْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ هي كربلاء، والشجرة هي محمد) ([841]).

از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است: «منظور از ﴿شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ﴾ (از کناره‌ی راست آن وادی) که خداوند در قرآن از آن یادی به میان آورده، فرات است و ﴿الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ﴾ (بارگاه مبارککربلا و «الشَّجَرَةِ» (درخت) محمد می‌باشد».([842])

والفرات نهر من الجنة، واليماني أيضاً نهر من الجنة، تلقى فيه أعمال العباد كما ورد عن الصادق (علیه السلام): (الركن اليماني بابنا الذي يُدخل منه الجنة، وفيه نهر من الجنة تلقى فيه أعمال العباد)([843]).

 فرات، نهری است از بهشت و یمانی هم نهری است از بهشت که اعمال بندگان در آن قرار می‌گیرد، همان‌طور که از امام صادق(علیه السلام)  روایت شده است که فرمود: «رکن یمانی درب ما است که از آن داخل بهشت شوند و در آن نهری است از بهشت که اعمال بندگان در آن افکنده می‌شود».([844])

وكربلاء هي الحسين (علیه السلام)، والشجرة هي محمد وعلي عليهما السلام؛ لأنهما أبوا العترة. فالمُكلم المباشر هو المهدي الأول (اليماني): ﴿وَنَادَيْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً﴾.

کربلا، حسین (علیه السلام) است، و درخت، محمد و علی (علیهما السلام) است؛ چرا که آن‌ها پدران عترت‌اند و آن‌کس که به طور مستقیم با موسی (علیه السلام) سخن گفت، مهدی اول (یمانی) بود: ﴿وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا﴾ (و او را از جانب راست کوه طور صدا زدیم و او را برای مناجات با خود، نزدیک کردیم).

وقائد المكلم هو علي بن أبي طالب (علیه السلام) ﴿مِنَ الشَّجَرَةِ﴾؛ لأن الشجرة كلها علي بن أبي طالب (علیه السلام)، فهو أبو العترة، أما أصل الشجرة فهو محمد (صلی الله علیه و آله و سلم).

پیشوای سخن گوینده، علی بن ابی ‌طالب (علیه السلام) ﴿مِنَ الشَّجَرَةِ﴾ (از درخت) بود؛ زیرا تمامیِ درخت علی بن ابی ‌طالب (علیه السلام) بود؛ چرا که او پدر عترت است، و اما اصل درخت، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد.

فمكلم موسى هو الله، ومكلم موسى هو محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، وهو علي (علیه السلام)، ومكلم موسى هو المهدي الأول (اليماني).  

بنابراین کسی‌که با موسی سخن گفت خداوند بود، و سخن‌گوی موسی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، و حضرت علی (علیه السلام) است، و متکلم با موسی، مهدی اول (یمانی) بود.

وقد سماه أمير المؤمنين (علیه السلام) مكلم موسى، وبيَّن علامات ظهوره: (إذا صاح الناقوس، وكبس الكابوس، وتكلم الجاموس (الجاموس هو الجامد، والمراد هنا: الصامت الساكت ([845])) فعند ذلك عجائب وأي عجائب إذا أنارت النار ببصرى، وظهرت الراية العثمانية بوادي سوداء، واضطربت البصرة وغلب بعضهم بعضا، وصبا كل قوم إلى قوم، وتحركت عساكر خراسان، ونبع شعيب بن صالح التميمي من بطن الطالقان، وبويع لسعيد السوسي بخوزستان، وعقدت الراية لعماليق كردان، وتغلبت العرب على بلاد الأرمن والسقلاب، وأذعن هرقل بقسطنطينة لبطارقة سينان، فتوقعوا ظهور مُكلِم موسى من الشجرة على الطور (وعلى الطور أي في النجف؛ لأن الطور نقل إلى وادي السلام كما روي عنهم (علیهم السلام))، فيظهر هذا ظاهر مكشوف، ومعاين موصوف . . . ثم بكى صلوات الله عليه وقال: واها للأمم )([846]).

امیر‌المؤمنین (علیه السلام) او را متکلم با موسی نام برده و نشانه‌های ظهورش را برشمرده است: «هنگامی‌که ناقوس به صدا درآید و سایه‌ی شوم کابوس بر همه‌جا سنگینی کند و جاموس سخن بگوید (جاموس، جامد و بی‌جان است و در این‌جا منظور، ساکت و بی‌صدا می‌باشد) در چنین زمانی، شگفتی‌ها پدید خواهد آمد و چه شگفتی‌هایی! وقتی که آتش شهر بصره را روشن کند و پرچم‌های عثمانی در وادی سودا ظاهر گردد، بصره آشوب شود و بعضی بر بعضی دیگر پیروز گردند و هر قومی بر قوم دیگر بتازد و لشکریان خراسان به جنبش درآیند و شعیب بن صالح تمیمی از مرکز طالقان قیام کند و در خوزستان با سعید سوسی بیعت شود و پرچمی برای استقلال کردها برافراشته گردد و عرب‌ها بر بلاد ارمنی‌ها و سیکلوب‌ها غالب شوند و هِرقل در قسطنطنیه در برابر فرمانده‌ی سفیان تسلیم گردد، آن‌گاه منتظر ظهور کسی باشید که در طور سینا از درخت با موسی سخن گفت (و بر طور یعنی نجف؛ زیرا همان‌گونه که از معصومین(علیهم السلام)  روایت شده، طور به وادی السلام منتقل شده است) او به گونه‌ای نمایان و آشکار ظاهر می‌گردد که بیننده او را توصیف کند.... سپس امیرالمؤمنین که سلام و صلوات خداوند بر او باد گریست و فرمود: افسوس بر امّت‌ها....».([847])

وهذا موجود في القرآن، فالله يتوفى الأنفس، وأيضاً عزرائيل، وأيضاً جند عزرائيل. 

چنین معنایی در قرآن آمده است که خداوند ، و همچنین عزرائیل، و نیز لشکر عزرائیل جان‌ها را می ستانند:

﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾([848]).

﴿وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ﴾([849]).

﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾([850]).

﴿وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ﴾([851]).

﴿ خدا جان‌ها را به هنگام مردنشان می‌گيرد ﴾.([852])

﴿ خدا شما را بيافريد، سپس می‌ميراند ﴾.([853])

﴿ بگو: فرشته‌ی مرگ که موکّل بر شما است، شما را می‌ميراند سپس به سوی پروردگارتان بازگردانیده می‌شوید ﴾.([854])

﴿ و اگر ببينی آن‌زمان را که فرشتگان جان کافران را می‌ستانند، و بر صورت و پشتشان می‌زنند و می‌گويند: عذاب سوزان را بچشيد ﴾.([855])

وفي كل الأحوال إذا توفى الأنفس الملائكة، أو ملك الموت، فالمتوفي الحقيقي هو الله، وكذلك الحال هنا فإذا كان مكلم موسى هو علي (علیه السلام)، أو المهدي الأول، فالمكلم الحقيقي لموسى هو الله سبحانه.

در همه‌ی این احوال اگر فرشتگان یا ملک الموت جان‌ها را بستاند، ستاننده‌ی حقیقی همان خداوند است. در این‌جا نیز وضعیت به همین‌گونه است؛ اگر‌چه سخنگوی موسی حضرت علی  (علیه السلام)یا مهدی اول است ولی سخنگوی حقیقی، خدای سبحان می‌باشد.

*****

پرسش ۱۸۲: چرا سگ با این‌که باوفاترین حیوانات است در عین حال نجس‌ترین آن‌ها هم می‌باشد؟

سؤال/ ۱۸۲: لماذا الكلب أنجس وأوفى حيوان في نفس الوقت بينما النجاسة لا تلائم الوفاء؟

چرا سگ با این‌که باوفاترین حیوانات است در عین حال نجس‌ترین آن‌ها هم می‌باشد، و حال آن‌که نجاست با وفاداری سازگاری و تناسبی ندارد؟!

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

 لما خلق الله آدم (علیه السلام) وضعه في باب الجـنة أربعين سنة تطأه الملائكـة قبل أن ينفخ فيه الروح ([856])، ليكون ذليلاً في نفسه، فلما مرَّ عليه إبليس (لعنه الله) وكان مع الملائكة بصق عليه، فوقع بصاق إبليس (لعنه الله) على بطن آدم (علیه السلام)، فأمر الله الملائكة برفع الطينة التي وقعت عليها بصقة إبليس (لعنه الله) فأصبح موضعها شبيه بالحفرة وهو السرة، والموجودة الآن في بطن الإنسان. وخلق الله من تلك الطينة ([857]) التي عليها بصاق إبليس (لعنه الله) الكلب.

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

وقتی خداوند حضرت آدم (علیه السلام) را آفرید، پیش از آن‌که روح در او بدمد، او را چهل سال بر دروازه‌ی بهشت قرار داد و فرشتگان او را لگدکوب می‌کردند تا در نفس خود خوار و ذلیل باشد.([858]) هنگامی‌که ابلیس (لعنه الله) همراه با فرشتگان بر او گذر کرد بر او آب دهان انداخت و آب دهان ابلیس (لعنه الله) بر شکم آدم (علیه السلام) افتاد. خداوند به فرشتگان امر کرد آن گلی را که آب دهان ابلیس (لعنه الله) بر آن افتاده بود بردارند، و جایی حفره مانند ایجاد شد که ناف است و اکنون در شکم انسان موجود می‌باشد. خداوند از آن گل که آب دهان ابلیس (لعنه الله) بر آن بود، سگ را بیافرید.([859])

فالكلب مخلوق من طينة نبي وهو آدم (علیه السلام)، ومن بصاق إبليس (لعنه الله)، ولذا فهو أنجس حيوان ؛ لأنه خلق من بصاق إبليس (لعنه الله)، وأوفى حيوان؛ لأنه خلق من طينة نبي. فاجتمع في الكلب وفاء الأنبياء، ونجاسة الشيطان إبليس (لعنه الله)، فسبحان المؤلف بين النور والديجور، هذا بالنسبة لنفس الكلب. أما جسده الجسماني فقد خلق أيضاً من بزاق إبليس (لعنه الله)، ومن الطين بعد نزول آدم إلى هذه الأرض ([860]).

أحمد الحسن

13  رجب  1426 هـ. ق

بنابراین سگ از گل پیامبر یعنی حضرت آدم(علیه السلام)  و از آب دهان ابلیس (لعنه الله) خلق شده است؛ بنابراین او نجس‌ترین حیوان است؛ چرا که از آب دهان ابلیس (لعنه الله) آفریده شده و باوفاترین حیوان است؛ چرا‌که از گل پیامبر آفریده شده است. از این‌رو در سگ، وفای انبیا و نجاست ابلیس شیطان (لعنه الله) جمع شده است. پاک و منزّه است آن خدای سبحان که نور و تاریکی را به هم پیوند داد؛ این در خصوص بُعد نفسانی سگ می‌باشد. اما جسد جسمانی آن نیز از بزاق ابلیس (لعنه الله) خلق شد و همچنین از گل، پس از فرود آمدن آدم به این زمین.([861])

احمد‌الحسن

وصی و فرستاده‌ی امام مهدی(علیه السلام)

13 رجب 1426 هـ.ق.([862])

 



[1] - هذه   آمـنةُ   بنتِ   وهبْ           أقبلت تحملُ لاهوتَ الأبدْ

     فاسجدوا ذلاً له فیمن سجدْ         فله الأملاک خرّتْ  سجداً

           إذ تجلّی نوره في آدمِ

[2]- آل عمران : 7.

[3]- آل عمران: 7.

[4]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص198.

[5]- وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 198.

[6]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص179.

[7] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 179.

[8]- النساء : 83.

[9]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص200.

[10] - نسا: 83.

[11] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 200.

[12]- العنكبوت : 49.

[13]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص180.

[14]- عنکبوت: 49.

[15] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 180.

[16]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص198.

[17] - عنکبوت: 49.

[18] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 198.

[19]- آل عمران : 7.

[20]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص200.

[21]- آل عمران: 7.

[22] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 200.

[23]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص192.

[24] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 192.

[25]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص190.

[26]- وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 190.

[27]- طه : 83.

[28]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص202.

[29] - طه: 81.

[30] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 200.

[31]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص186.

[32] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 186.

[33]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج18 ص149.

[34] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 18 ص 149.

[35]- النساء : 59.

[36]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص195.

 

[37]- نساء: 59.

[38]- وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 195.

[39]- سبأ : 18.

[40]- آل عمران : 97.

[41]- بحار الأنوار : ج2 ص292.

[42]- سبأ: 18.

[43]- آل عمران: 97.

[44]- بحار الانوار: ج 2 ص 292.

[45]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص185.

[46]- وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 185.

[47]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص202.

[48] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 202.

[49]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص187.

[50] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 194.

[51]- التوبة : 119.

[52]- البقرة : 189.

[53]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص194.

[54] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 72 ص 194.

[55]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص196.

[56] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 196.

[57]- بحار الأنوار : ج45 ص4.

[58]- بحار الانوار: ج 45 ص 4.

[59]- قال أمير المؤمنين (علیه السلام) : (للباطل جولة)، وقال: (للحق دولة) عيون الحكم والمواعظ : ص403.

[60]- امیر المؤمنین می‌فرماید: «باطل را جولانی است» و همچنین می‌فرماید: «حق، دولتی دارد». عیون الحکم و المواعظ: ص 403.

[61]- مكيال المكارم : ج1 ص153 ، المزار للمشهداني : ص501، من كلام للإمام المهدي (علیه السلام) .

[62]- مکیال المکارم: ج 1 ص 153؛  مزار مشهدانی: ص 501، از سخنان امام مهدی.

[63]- الصافات : 107 .

[64] - صافات: 107.

[65]- الإسراء : 12.

[66] - إسراء: 12.

[67]- تفسير العياشي : ج2 ص283.

[68] - تفسیر عیاشی: ج 2 ص 283.

[69]- تفسير العياشي : ج2 ص283.

[70] - تفسیر عیاشی: ج 2 ص 283.

[71]- عن أبي بصير عن أبي عبد الله (علیه السلام) قال: سألته عن قول الله: (والشمس وضحاها) قال: الشمس رسول الله (ص) أوضح الله به للناس دينهم، قلت: (والقمر إذا تلاها) قال: ذاك أمير المؤمنين (علیه السلام)، قلت: (والنهار إذا جلاها) قال: ذاك الإمام من ذرية فاطمة (ع)، يسأل رسول الله (ص)  فيجلي لمـن سأله ، فحكى الله سبحانه عنه فقال: (والنهار إذا جلاهـا). قلت: (والليل إذا يغشاها) قال: ذاك أئمة الجور الذين استبدوا بالأمر دون آل رسول الله (ص)  وجلسوا مجلساً كان آل رسول الله (ص)  أولى به منهم، فغشوا دين رسول الله (ص)  بالظلم والجور، وهو قوله: (والليل إذا يغشاها)، قال: يغشي ظلمة الليل ضوء النهار ...) بحار الأنوار : ج24 ص70.

[72]- ابو‌بصیر می‌گوید از ابو ‌عبد الله امام جعفر صادق (ع) درباره‌ی این سخن خدا ﴿سوگند به آفتاب و روشنی‌ آن﴾ سؤال کردم. حضرت فرمود: «خورشید، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است که خدا به وسیله‌ی آن، برای مردم دین‌شان را روشن ساخت ....». عرض کردم: ﴿و سوگند به ماه چون از پی آن بر آید﴾. حضرت فرمود: «آن، امیرالمؤمنین(ع) است». عرض کردم: ﴿و سوگند به روز چون آن را روشن کند). فرمود: «منظور، امام از فرزندان فاطمه است، که از رسول الله می‌پرسد و او برای هر که از او بپرسد، آشکار می‌شود؛ پس خداوند سبحان درباره‌ی او چنین حکایت می‌کند ﴿و سوگند به شب چون فرو پوشدش). فرمود: «آنان پیشوایان جور هستند که به جای آل محمد(علیهم السلام) بر مسند حکومت نشستند و بر آن صندلی که آل محمد(علیهم السلام) برایش شایسته‌تر بودند، جای گرفتند. پس با ظلم و ستم دین رسول خدا را پوشانیدند و این سخن حق تعالی است که می‌فرماید ﴿وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا یعنی تاریکی شب، روشنایی روز را می‌پوشاند....». بحار الانوار: ج 24 ص 70.

[73]- روى زرارة عن أبي عبد الله (علیه السلام): (أن آدم (علیه السلام) ولد له شيث وأن اسمه هبة الله، وهو أول وصي أوصي إليه من الآدميين في الأرض، ثم ولد له بعد شيث يافث ، فلما أدركا الله عز وجل أن يبلغ بالنسل ما ترون وأن يكون ما قد جرى به القلم من تحريم ما حرم الله عز وجل من الأخوات على الاخوة أنزل بعد العصر في يوم خميس حوراء من الجنة اسمها نزلة، فأمر الله عز وجل آدم أن يزوجها من شيث فزوجها منه، ثم أنزل بعد العصر من الغد حوراء من الجنة واسمها منزلة فأمر الله عز وجل آدم أن يزوجها من يافث فزوجها منه، فولد لشيث غلام وولد ليافث جارية فأمر الله عز وجل آدم حين أدركا أن يزوج ابنة يافث من ابن شيث ففعل ، فولد الصفوة من النبيين والمرسلين من نسلهما، ومعاذ الله أن يكون ذلك على ما قالوا من أمر الاخوة والأخوات) من لا يحضره الفقيه : ج3 ص381 ح4337.

[74] - زراره از ابو عبد الله روایت می‌کند که فرمود: «شیث که هبة الله نامیده شد، برای آدم متولد شد و او اولین وصی از آدمیان بر این زمین بود که بر او وصیت شد. آنگاه يافث پس از شيث برایش به دنيا آمد، و چون اين دو به حدّ بلوغ رسيدند، خداوند عزّوجلّ خواست كه نسل بشر در دنيا فزونى يابد چنان كه مى‏بينيد، و نيز قلم تقدير جارى شود كه بعضى بر بعض ديگر حرام باشند از خواهران بر برادران. پس از عصر روز پنج‌شنبه حوریه‌ای را از بهشت بنام نزله فرو فرستاد. پس خداوند عزّ و جلّ آدم را فرمود تا وى را به شيث ترويج نمايد و آدم وى را به زوجيّت دایمى شيث درآورد، و پس از عصر فرداى آن روز حوریه‌ی ديگرى از بهشت بنام منزله فرو فرستاد، و امر فرمود كه آدم او را به زوجيّت يافث درآورد و آدم اين فرمان را به انجام رسانید. شيث داراى فرزند پسرى شد و يافث نيز داراى فرزند دخترى گرديد. چون اين دو فرزند به حدّ بلوغ رسيدند خداوند عزّوجلّ امر فرمود تا آدم، دختر يافث را به عقد نكاح پسر شيث درآورد و آدم اين فرمان را نيز اجرا كرد. پس خالصان و پاكان از انبيا و فرستادگان از نسل اين دو فرزند مي‌باشند، و پناه بر خدا از آن كه گفته‏اند از برادران و خواهران می‌باشند». من لا یحضره الفقیه: ج 3 ص 381 ح 4337.

[75]- الكهف : 54.

[76] - کهف: 54.

[77]- الكافي : ج1 ص134 ح4.

[78] - کافی: ج 1 ص 134 ح 4.

[79]- ينقل ابن شهراشوب عن النبي (ص): (... وكان الانسان: يعني علي بن أبي طالب، أكثر شئ جدلاً: يعني متكلماً بالحق والصدق) مناقب آل أبي طالب : ج1 ص324.

[80]- ابن شهر آشوب از پیامبر روایت می‌کند: «.... Pوَكَانَ الْإِنْسَانُO (یعنی علی بن ابی طالب)، Pأَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًاO، یعنی سخن‌گو به حق و درستی». مناقب آل ابی طالب: ج 1 ص 324.

[81]- إقبال الاعمال لابن طاووس : ج2 ص74.

[82]- الكافي : ج4 ص63 ح6 . وتقدم شرح الحديث في المتشابهات : ج1 / سؤال رقم (13) .

[83]- عن حماد بن بشير قال : سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) يقول: قال رسول الله (ص): (قال الله عز وجل: من أهان لي ولياً فقد أرصد لمحاربتي وما تقرب إليَّ عبد بشيء أحب إليَّ مما افترضت عليه وإنه ليتقرب إليَّ بالنافلة حتى أحبه، فإذا أحببته كنت سمعه الذي يسمع به وبصره الذي يبصر به ولسانه الذي ينطق به ويده التي يبطش بها، إن دعاني أجبته وإن سألني أعطيته، وما ترددت عن شيء أنا فاعله كترددي عن موت المؤمن يكره الموت وأكره مساءته ) الكافي : ج2 ص352 ، فالحديث يشير إلى أن التقرب بما افترض الله أعظم من التقرب بالنوافل .

[84]- البقرة : 196.

[85]- سبق الكلام في هذه النقطة بشرح تفصيلي في المتشابهات : ج3 / سؤال حول سر الأربعين برقم (93) .

[86]- کافی: ج 4 ص 63 ح 6 و شرح حدیث در کتاب متشابهات ج 1 پرسش شماره‌ی 13 آمده است.

[87]- از حماد بن بشیر روایت شده است که گفت: شنیدم ابا عبد الله می‌فرماید: (رسول خدا فرمود: خداوند عزّ و جل فرمود: هر کس به یک دوست من اهانت کند، به جنگ با من برخاسته است و هيچ يک از بندگانم به من تقرّب نجويد مگر با عملى كه نزد من محبوب‌تر باشد از آنچه بر او واجب كرده‏ام، و به درستى كه به وسيله‌ی نماز نافله به من تقرّب جويد تا آنجا كه من دوستش بدارم، و چون دوستش بدارم آنگاه گوش او شوم كه با آن بشنود، و چشمش شوم كه با آن ببيند، و زبانش گردم كه با آن بگويد، و دستش شوم كه با آن برگيرد، اگر بخواندم اجابتش كنم، و اگر خواهشى از من كند به او بدهم و آنچه درباره‌اش اقدام می‌کنم مانند اقدامم در مرگ مؤمن در حالی که مرگ را نمی‌پسندد، به دلیل آن است که می‌خواهم به این وسیله از سختی و امور ناپسند دور بماند). کافی: ج 2 ص 352 و 353 ، و حدیث اشاره می‌کند به اینکه تقرّب جستن به وسیله‌ی آنچه خداوند واجب دانسته برتر از تقرّب جستن به وسیله‌ی نوافل می‌باشد.

[88]- بقره: 196.

[89]- جاء في الحديث عن الإمام المهدي (علیه السلام): (يا كامل بن إبراهيم . . . وجئت تسأله عن مقالة المفوضة ، كذبوا عليهم لعنة الله، بل قلوبنا أوعية لمشيئة الله، فإذا شاء الله شئنا، والله عز وجل يقول: وما تشاءون إلا أن يشاء الله) دلائل الإمامة للطبري : ص506.

[90]- ورد في الحديث القدسي : (يا ابن آدم أنا غني لا أفتقر، أطعني فيما أمرتك أجعلك غنياً لا تفتقر. يا ابن آدم أنا حي لا أموت، أطعني فيما أمرتك أجعلك حياً لا تموت. يا ابن آدم أنا أقول للشيء كن فيكون، أطعني فيما أمرتك أجعلك تقول للشيء كن فيكون) بحار الأنوار : ج90 ص376.

[91]- در روایت از امام مهدی آمده است: (ای کامل بن ابراهیم.....آمده‏اى از عقاید مفوّضه سؤال کنى؟ مفوّضه در عقیده که لعنت خدا بر آنها باد، دروغ گفتند؛ بلکه دل‌هاى ما ظرف‌هایى براى خواست و مشیّت خداوند است. پس هر وقت خداوند چیزى را بخواهد، ما مى‌خواهیم چنان که خود فرموده است: ﴿وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللهُ (نمى‌خواهید چیزى مگر اینکه خداوند بخواهد). دلایل الامامت طبری: ص 506.

[92]- در حدیث قدسی آمده است: (اى فرزند آدم! من بى‌نيازى هستم كه نيازمند نمى‌شوم؛ مرا در آنچه به آن امر كرده‌ام اطاعت كن تا تو را بى‌نيازى كنم كه نيازمند نشوى. اى فرزند آدم! من زنده‌اى هستم كه نمى‌ميرم، مرا در آنچه امر كرده‌ام اطاعت كن تا تو را زنده‌اى قرار دهم كه فنا نشوى. اى فرزند آدم! من چون چيزى را بخواهم، به آن مى‌گويم: باش! پس موجود مى‌شود؛ مرا در آنچه امر كرده‌ام اطاعت كن تا تو را چنين سازم كه هر چه را بخواهى، بگويى: باش! پس موجود شود). بحار الانوار: ج 90 ص 376.

[93]- الزمر : 68.

[94]- الدخان : 56.

[95]- زمر: 68.

[96]- دخان: 56.

[97]- البقرة : 124.

[98]- بقره: 124.

[99]- الجواهر السنية للحر العاملي : ص83.

[100]- قال (ص): (لضربة علي لعمرو يوم الخندق تعدل عبادة الثقلين) عوالي اللئالي لابن أبي جمهور : ج4 ص86.

[101]- جواهر السنیة حر عاملی: ص 83.

[102]- پیامبر می‌فرماید: (ضربت علی بر عمرو در روز خندق با عبادت جن و انس برابری می‌کند). عوالی اللئالی ابن ابی جمهور: ج 4 ص 86.

[103]- البقرة : 253.

[104]- بقره: 253.

[105]- النمل : 10 – 11.

[106]- نمل: 10 - 11.

[107]- طـه : 22.

[108]- طه: 22.

[109]- نمل: 10 - 11.

[110]- مريم : 33.

[111] - مریم: 33.

[112]- مريم : 15.

[113] - مریم: 15.

[114]- الواقعة : 11 – 14.

[115] - واقعه: 11 الی 14.

[116]- ومن الأحاديث لهذا قول الإمام الصادق (علیه السلام) : (وإن من شيعته لإبراهيم)، قال: (إبراهيم من شيعة علي، وإن كان الأنبياء من شيعته) مشارق أنوار اليقين للحافظ رجب البرسي : ص 288.

[117]- والظاهر هؤلاء السبعون ألفاً هم الذين يدخلون الجنة بلا حساب في الرواية الآتية :

عن عبد الرحمن بن كثير عن أبي عبد الله (علیه السلام) قال: سمعته يقول لأبي حمزة الثمالي: (يا أبا حمزة هل شهدت عمي ليلة خرج؟ قال: نعم، قال: فهل صلى في مسجد سهيل؟ قال: وأين مسجد سهيل؟ لعلك تعني مسجد السهلة؟ قال: نعم، قال: أما انه لو صلى فيه ركعتين ثم استجار بالله لأجاره سنة. فقال أبو حمزة: بأبي أنت وأمي هذا مسجد السهلة؟ قال: نعم فيه بيت إبراهيم الذي كان يخرج منه إلى العمالقة، وفيه بيت إدريس الذي كان يخيط فيه، وفيه صخرة خضراء فيها صورة جميع النبيين (ع)، وتحت الصخرة الطينة التي خلق الله منها النبيين، وفيه المعراج وهو الفارق موضع منه وهو ممر الناس وهو من كوفان، وفيه ينفخ في الصور، واليه المحشر ويحشر من جانبه سبعون ألفاً يدخلون الجنة بغير حساب) تهذيب الأحكام : ج6 ص37- 38.

 وعن رسول الله(ص): (يدخل الجنة سبعون ألفا من أمتي لا حساب عليهم ثم التفت إلى علي، فقال: هم شيعتك وأنت إمامهم) روضة الواعظين للنيسابوري : ص297.

[118]- از جمله‌ی احادیث این سخن امام صادق می‌باشد: «و از شیعیان او، ابراهیم می‌باشد» فرمود: «ابراهیم از شیعیان علی بود هر چند انبیا از شیعیان او (ابراهیم) بودند». مشارق انوار یقین ـ حافظ رجب برسی: ص 288.

[119]- در روایتی که در ادامه می‌آید ظاهراً این هفتاد هزار نفر کسانی هستند که بی‌حساب وارد بهشت می‌شوند:

از عبد الرحمن بن کثیر از ابو عبد الله روایت شده است: شنیدم به ابو حمزه‌ی ثمالی می‌فرماید: «ای ابا حمزه! آیا عموی مرا دیدی که شبی خارج شد؟» ابو حمزه عرض کرد: بله. امام فرمود: «آیا در مسجد سهیل نماز گزارد؟» ابو حمزه گفت: مسجد سهیل کجاست؟ شاید منظورتان مسجد سهله است؟ امام فرمود: «بله» و فرمود: «اگر کسی در آن دو رکعت نماز بخواند و به خدا پناه ببرد خدا یکسال پناهش می‌دهد». ابو حمزه عرض کرد: پدر و مادرم به فدایتان! آیا همین مسجد سهله؟ فرمود: «آری! در آن، خانه‌ی ابراهیم است که از آن به سمت عمالقه خارج شد و در آن خانه‌ی ادریس بود که در آن خیاطی می‌کرد و در آن صخره‌ی خضرا است که در آن، صورت‌ همه پیامبران(علیهم السلام) وجود دارد و زیر آن صخره، خاکی است که خدا همه‌ی انبیا را از آن آفرید و معراج در آن است و محل جدایی، قسمتی از آن است و این مسجد محل عبور مردم و در کوفه می‌باشد، در آن در صور دمیده می‌شود و محشر به سوی آن است و از کنار آن هفتاد هزار نفر بدون حساب وارد بهشت می‌شوند». تهذیب الاحکام: ج 6 ص 37 و 38.

[120]- هكذا أخرجه السائل ، وانظر القول في : مناقب آل أبي طالب : ج1 ص370، ذخائر العقبى : ص100.

[121]- پرسش‌کننده این گونه پرسیده است. همچنین می‌توانید این سخن را در مناقب ابن ابی طالب: ج 1 ص 370 و ذخایر العقبی: ص 100 ملاحظه کنید.

[122]- الحديد :20.

[123] - حدید: 20.

[124]- يوسف : 21.

[125] - یوسف: 21.

[126]- فاطر : 10.

[127]- النساء : 76.

[128] - فاطر: 10.

[129] - نسا: 76.

[130]- الأعراف : 128.

[131] - اعراف: 128.

[132]- ص : 42.

[133] - ص: 42.

[134]- يوسف : 21.

[135] - یوسف: 21.

[136]- ص : 33.

[137] - ص: 33.

[138]- الطبرسي، قال: قال ابن عباس: (سألت علياً (علیه السلام) عن هذه الآية، فقال: ما بلغك فيها، يا بن عباس؟ قلت: سمعت كعباً يقول: اشتغل سليمان بعرض الأفراس حتى فاتته الصلاة، فقال: ردوها علي - يعني الأفراس، وكانت أربعة عشر فرساً - فضرب سوقها وأعناقها بالسيف، فقتلها فسلبه الله ملكه أربعة عشر يوماً، لأنه ظلم الخيل بقتلها. فقال علي (علیه السلام) : كذب كعب، لكن اشتغل سليمان بعرض الأفراس ذات يوم، لأنه أراد جهاد العدو، حتى توارت الشمس بالحجاب، فقال، بأمر الله تعالى للملائكة الموكلين بالشمس: ردوها علي. فردت، فصلى العصر في وقتها. وإن أنبياء الله لا يظلمون، ولا يأمرون بالظلم ، لأنهم معصومون مطهرون ) مجمع البيان : ج8 ص359.

وعن الصادق (علیه السلام) أنه قال: (إن سليمان بن داود (علیه السلام) عرض عليه ذات يوم بالعشي الخيل فاشتغل بالنظر إليها حتى توارت الشمس بالحجاب فقال للملائكة: ردوا الشمس علي حتى أصلي صلاتي في وقتها فردوها، فقام فمسح ساقيه وعنقه، وأمر أصحابه الذين فاتتهم الصلاة معه بمثل ذلك، وكان ذلك وضوءهم للصلاة، ثم قام فصلى فلما فرغ غابت الشمس وطلعت النجوم، ذلك قول الله عز وجل: ووهبنا لداود سليمان نعم العبد إنه أواب إذ عرض عليه بالعشي الصافنات الجياد فقال إني أحببت حب الخير عن ذكر ربي حتى توارت بالحجاب ردوها علي فطفق مسحا بالسوق والأعناق) من لا يحضره الفقيه : ج1 ص202 – 203.

[139]- طبرسی: از علی در خصوص این آیه سوال کردم، فرمود: «ای ابن عباس! در این مورد چه چیزی به تو رسیده است؟» عرض کردم: شنیدم که کعب می‌گوید: سلیمان به آماده‌سازی اسبان مشغول شد تا آنجا که نمازش فوت گردید. پس گفت: آنها را به من بازگردانید ‌یعنی اسب‌ها را، و چهل اسب بود‌ و با شمشیر پاها و گردن‌هایشان را برید. آنها را کشت و خداوند سلطنتش را چهل روز از او گرفت؛ چرا که با کشتن اسب‌ها به آنها ظلم کرده بود. علی فرمود: «کعب دروغ گفته است. سلیمان در آن روز به آماده‌سازی اسب‌ها مشغول شد چرا که می‌خواست با دشمن پیکار کند، تا آنجا که خورشید در حجاب پنهان گردید. پس سلیمان به امر خداوند متعال به ملائکه‌ی موکل بر خورشید گفت: آن را به من بازگردانید. خورشید بازگشت و نماز عصر را در وقتش به جا آورد. انبیا ظلم نمی‌کنند و فرمان به ظلم و ستم نیز نمی‌دهند چرا که آنها معصوم و پاک می‌باشند». مجمع البیان: ج 8 ص 359.

از امام صادق روایت شده است که فرمود: «عصر هنگامی گلّه‌ای از اسب‌ها بر سلیمان بن داوود عرضه شد و او به کار آنها مشغول شد تا آنجا که خورشید در حجاب پنهان گردید. به ملائکه گفت: خورشید را به من بازگردانید تا نمازم را در وقتش به جا آورم. به او بازگردانیده شد. برخاست و به ساق‌هایش و گردنش دست کشید و به یارانش که همراهش بودند و نمازشان فوت شده بود نیز به چنین چیزی فرمان داد. این عمل، وضوی آنها برای نمازشان بود. سپس برخاست و نماز خواند. هنگامی که فارغ شد، خورشید غایب شد و ستارگان بیرون آمدند. این سخن خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿وَ وَهَبْنَا لِدَاوُدَ سُلَيْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ * إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشى الصَّافِنَاتُ الجِيَادُ * فَقَالَ اِنّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الخَيرِ عَن ذِکرِ رَبی حَتىَ‏ تَوَارَتْ بِالحِجَابِ * رُدُّوهَا علی فَطَفِقَ مَسْحَا بِالسُّوقِ وَ الْأَعْنَاقِ (و سليمان را به داوود عطا کرديم. چه بنده‌ی نيکويی بود و همواره روی به خدا داشت * آنگاه که به هنگام عصر اسبان تيزرو را که ايستاده بودند به او عرضه کردند * گفت: من دوستی اين اسبان را بر ياد پروردگارم برگزيدم تا خورشید در پرده پوشيده شد * آن را نزد من بازگردانيد. پس شروع به دست کشیدن بر ساق‌ها و گردن‌ها نمود)». من لا یحضره الفقیه: ج 1 ص 202 و 203.

[140]- ص : 34 – 35.

[141]- ص: 34 و 35.

[142]- توجد آراء كثيرة - كما هي عادة المفسرين في أغلب آيات القرآن الكريم - يذكرها المفسرون في افتتان سليمان (علیه السلام) وامتحانه، وفيم كان ذلك؟ فبين من جعل فتنته (علیه السلام) المرض، إلى من جعله أولد ولداً جسداً بلا روح وألقي على سريره، وثالث جعل فتنته طوافه على نسائه السبعين في ليلة واحدة كما يرويه أبو هريرة، ورابع - كالواحدي - قال بتصور شيطاناً بصورته (علیه السلام) . . . إلى غير ذلك. ولا عجب منهم - أعني من يدعي علم تفسير القرآن من الفريقين بلا فرق - بعد أن كان الرأي هو المنهج السائد عندهم وإن لم يسموه بذلك، هذا وهم يتلون قوله تعالى: (وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ) آل عمران : 7، وأيهم يزعم أنه من الراسخين ؟!

[143]- در مورد ابتلا و آزمون سلیمان و اینکه در چه خصوصی بوده است، همان‌طور که معمول مفسران در مورد اغلب آیات قرآن کریم می‌باشد، نظرات بسیاری وجود دارد. از بیماری تا به دنیا آمدن جسد فرزندی بدون روح برای او  و افتادن آن بر تختش دیده می‌شود، و دیگری ابتلای او را هفتاد مرتبه طواف او گرد زنانش در یک شب آن گونه که ابو هریره روایت می‌کند، می‌داند. نفر چهارم ـ‌همانند واحدی‌ـ قایل به تصور شیطانی به صورت او می‌باشد و .... سایر موارد. از ایشان تعجبی نیست ـ‌منظورم از کسانی است که از هر دو گروه ادعای تفسیر قرآن را دارند، بی هیچ تفاوتی‌ـ پس از اینکه این نظر روش استوار از نظر ایشان می‌باشد حتی اگر آنگونه نامیده نشوند. این گونه است در حالی که آنها این سخن حق تعالی را قرائت می‌کنند: ﴿وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ (در حالی که تأويل آن را جز خداوند نمی‌داند، و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند) (آل عمران: 7). حال به گمان آنها چه کسی از استواران در علم می‌باشد؟!

[144]- للمزيد أنظر كلام السيد أحمد الحسن (علیه السلام) حول حاكمية الله في كتابه : (حاكمية الله لا حاكمية الناس).

[145]- النساء : 54، وفي هذه الآية روى الكليني عن أبي عبد الله (علیه السلام) قوله: ( نحن قوم فرض الله عز وجل طاعتنا، لنا الأنفال، ولنا صفوا المال، ونحن الراسخون في العلم، ونحن المحسودون الذين قال الله: " أم يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله ") الكافي : ج1 ص186 ح6.

[146]- جهت کسب اطلاعات بیشتر به سخن سید احمدالحسن در خصوص حاکمیت خداوند در کتابش «حاکمیت خدا نه حاکمیت مردم» مراجعه نمایید.

[147]- نسا: 54؛ و در خصوص این آیه کلینی از ابو عبد الله روایت می‌کند که فرمود: «ما همان گروهی هستیم که خداوند عزّ و جل طاعت‌مان را واجب گردانیده است. انفال برای ما است، پاک شده‌ی اموال برای ما است. ما استواران در علم هستیم و ما همان مورد حسادت قرار گرفتگانی هستیم که خداوند می‌فرماید: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ (يا بر مردم به خاطر نعمتی که خداوند از فضل خويش به آنان ارزانی داشته است، حسد می‌برند؟)». کافی: ج 1 ص 186 ح 6.

[148]- فصلت : 30.

[149]- فصلت: 30.

[150]- يونس : 64.

[151]- عن عبادة بن الصامت، قال: سألت رسول الله (ص)  عن قوله تعالى: (لهم البشرى في الحياة الدنيا)، قال: (هي الرؤيا الصالحة يراها المؤمن أو يرى له ) بحار الأنوار : ج58 ص180.

[152] - یونس: 64.

[153]- از عبادت بن صامت روایت شده است: از رسول خدا درباره‌ی این سخن حق تعالی ﴿لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا (بشارت است ایشان را در زندگانی این دنیا) سوال کردم. فرمود: «منظور رؤیای صالحه است که مؤمن می‌بیند یا برایش دیده می‌شود». بحار الانوار: ج 58 ص 180.

[154]- الكافي : ج8 ص90، الأحلام والحجة على أهل ذلك الزمان .

[155]- کافی: ج 8 ص 90، رؤیاها و حجّت برای اهل آن زمان.

[156]- يونس : 62 – 65.

[157]- یونس: 62 تا 65.

[158]- الأنعام : 33.

[159]- انعام: 33.

[160]- البقرة : 183.

[161]- بقره: 183.

[162]- أنظر حديث رسول الله (ص)  حيث يقول (ص): (رُبَّ صائم حظه من صيامه الجوع والعطش، ورُبَّ قائم حظه من قيامه السهر) وسائل الشيعة : ج1 ص72.

[163]- به حدیث رسول خدا بنگرید که می‌فرماید: «چه بسا بهره‌ی روزه‌دار از روزه‌اش، جز گرسنگی و تشنگی و چه بسا بهره‌ی شب‌زنده‌داری جز بی‌خوابی نباشد». وسایل الشیعه: ج 1 ص 72.

[164]- دعاء الصباح / مفاتيح الجنان.

[165]- الفتح : 1.

[166]- أسرار الإمام المهدي - شيء من تفسير سورة الفاتحة : مراتب أسماء الله تعالى / المرتبة الثالثة.

[167]- أسرار الإمام المهدي (المتشابهات) : ج2 / سؤال (28) حول الحجب النورانية والظلمانية وموارد أخرى ، فراجع.

[168]- فتح: 1.

[169]- اسرار امام مهدی ـ گزیده‌ای از تفسیر سوره‌ی فاتحه: مراتب اسم‌های خداوند متعال: مرتبه‌ی سوم.

[170]- اسرار امام مهدی ـ متشابهات: ج 2 پرسش 28 درباره‌ی حجاب‌های نورانی و ظلمانی و سایر موارد.

[171]- المناقب لابن شهر اشوب : ج1 ص317، المناقب للخوارزمي : ص375.

[172]- مناقب ابن شهر آشوب: ج 1 ص 317 ؛  مناقب خوارزمی: ص 375.

[173]- عن أبي عبد الله (علیه السلام) أنه قال: ( "إنا أنزلناه في ليلة القدر" الليلة: فاطمة، والقدر: الله، فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد أدرك ليلة القدر، وإنما سميت فاطمة لأن الخلق فطموا عن معرفتها) بحار الأنوار: ج43 ص65، عن تفسير فرات الكوفي.

[174]- از ابا عبد الله روایت شده است که فرمود: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ: لَیْلَةِ: فاطمه و الْقَدْرِ: الله؛ پس اگر کسی فاطمه را آن گونه گه حقّ شناختنش است بشناسد، شب قدر را درک کرده، و او فقط به این دلیل فاطمه نامیده شده است که خلق، شناخت و معرفتش را ترک گفته‌اند». بحار الانوار: ج 43 ص 65 از تفسیر فرات کوفی.

[175]- شيء من تفسير الفاتحة / اضاءة على أسمائه سبحانه .

[176]- المتشابهات : ج1 / سؤال رقم (8) وموارد أخرى أيضاً .

[177]- گزیده‌ای از تفسیر سوره‌ی فاتحه: روشنگری از اسم‌های او سبحان.

[178]- متشابهات: ج 1 پرسش 8 و همچنین سایر موارد.

[179]- عن هاشم بن أبي عمارة الجنبي، قال: سمعت أمير المؤمنين (علیه السلام) يقول: (أنا عين الله، وأنا يد الله، وأنا جنب الله، وأنا باب الله) الكافي : ج1 ص 145.

[180]- هنا يسوق السيد (علیه السلام) معنى جديداً للحديث الشريف، والمعنى الأول لحديث: (لولاك لما خلقت الأفلاك …) تقدم ذكره في المتشابهات : ج1 / سؤال رقم (8) .

[181]- از هاشم بن ابو عماره‌ی جنبی روایت شده است: شنیدم امیرالمؤمنین می‌فرماید: «من چشم خدا هستم، و من دست خدا هستم، و من جنب خدا هستم، و من دروازه‌ی خدا هستم». کافی: ج 1 ص 145.

[182]- در اینجا سید احمدالحسن (علیه السلام) معنایی جدید برای حدیث شریف و معنای اول حدیث «اگر تو نبودی، افلاک را خلق نمی‌کردم....» که در کتاب متشابهات: ج 1 پرسش شماره‌ی 8 بیان شد، مطرح می‌فرماید.

[183]- الأسرار الفاطمية للشيخ محمد فاضل المسعودي : ص69، نقلاً عن تفسير ( أطيب البيان ) .

[184]- كشف الغمة في معرفة الأئمة : ص90.

[185]- اسرار فاطمیه ـ شیخ محمد فاضل مسعودی: ص 69 نقل شده از تفسیر أطیب البیان.

[186]- کشف الغمة فی معرفت الائمه: ص 90.

[187]- مستدرك سفينة البحار: ج3 ص169، عن كتاب (ضياء العالمين) للشيخ أبي الحسن جد الشيخ محمد حسن صاحب الجواهر.

[188]- مستدرک سفینة البحار: ج 3 ص 169 از کتاب «ضیاء العالمین» از شیخ ابو الحسن جد شیخ محمد حسن صاحب جواهر.

[189]- النساء : 1.

[190]- نسا: 1.

[191]- الملك : 3.

[192]- ملک: 3.

[193]- النبأ : 19.

[194]- الملك : 30.

[195]- فقد ورد أن العلم يأزر أي يفقد ويختفي بين الناس؛ لجحودهم حق الإمام المهدي (علیه السلام) ووصيه، فعن أمير المؤمنين (علیه السلام) قوله: (اللهم إنه لا بد لك من حجج في أرضك، حجة بعد حجة على خلقك، يهدونهم إلى دينك، ويعلمونهم علمك كيلا يتفرق أتباع أوليائك ... ولهذا يأزر العلم إذا لم يوجد له حملة يحفظونه ويروونه، كما سمعوه من العلماء، ويصدقون عليهم فيه، اللهم فإني لأعلم أن العلم لا يأزر كله ولا ينقطع مواده وإنك لا تخلي أرضك من حجة لك على خلقك، ظاهر ليس بالمطاع، أو خائف مغمور كيلا تبطل حجتك ولا يضل أولياؤك بعد إذ هديتهم بل أين هم؟ وكم هم؟ أولئك الأقلون عدداً، الأعظمون عند الله قدراً ) الكافي : ج1 ص339.

وعن أيوب بن نوح، عن أبي الحسن الثالث (علیه السلام)، قال: (إذا رفع علمكم من بين أظهركم فتوقعوا الفرج من تحت أقدامكم) الكافي : ج1 ص 341. والكثير من الأحاديث في هذا الشأن، فراجع.

[196]- عن علي بن جعفر، عن أخيه موسى بن جعفر (علیه السلام) في قول الله عز وجل: " قل أرأيتم إن أصبح ماؤكم غوراً فمن يأتيكم بماء معين "، قال: (إذا غاب عنكم إمامكم فمن يأتيكم بامام جديد) الكافي : ج1 ص340 ح14.

[197] - نبأ: 19.

[198] - ملک: 30.

[199] - روایت شده است که علم، در هم ‌پیچیده می‌شود؛ یعنی به جهت انکار حق امام مهدی و وصیّش توسط مردم، پنهان و بین آنها مخفی می‌گردد. از امیرالمؤمنین روایت شده است: «خداوندا! باید در زمینت حجّت‌هایی داشته باشی، حجّتی پس از حجّتی بر مخلوقاتت که آنها را به دینت راهبری کنند و علم تو را به آنها بیاموزند تا در پیروی از اولیای تو پراکنده نگردند... از همین رو، علم در هم پیچیده می‌شود اگر نگهدارنده‌ای که حفظش کند و روایتش کند یافت نگردد آن گونه که از عالمان می شنوند و ایشان را در آن (علم) تصدیق می‌کنند. بارالها! من آگاهم که به طور قطع، تمامی علم پنهان نگردد و تمامی مواد و مباحثش قطع نگردد و اینکه تو زمینت را از حجّت خود بر خلقت خالی نمی‌گردانی؛ که آن حجت، یا ظاهر است و فرمانش نبرند یا بیمناک و پنهان از خلق تا حجّت تو باطل نگردد و اولیایت پس از آنکه راه را به آنها نمودی، گمراه نشوند. حال، آنان کیان‌اند و چه تعدادند؟ آنان دارای کم‌ترین شماره و بزرگ‌ترین مقام نزد خداوند هستند». کافی: ج 1 ص 339.

از ایوب بن نوح از ابو الحسن سوم روایت شده است که فرمود: «آنگاه که علم از پیش روی‌تان برداشته گردد، انتظار فرج و گشایش را از زیر پاهایتان داشته باشید». کافی: ج 1 ص 341. روایت‌ها در این خصوص بسیار است که می‌توانید به آنها مراجعه نمایید.

[200]- از علی بن جعفر از برادرش موسی بن جعفر درباره‌ی این سخن خداوند عزّ و جل Pقُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينٍO (بگو: اگر آبتان در زمين فرو رود، چه کسی شما را آب روان خواهد داد؟) روایت شده است که فرمود: «آنگاه که امام‌تان از شما پنهان گردد، چه کسی امامی جدید خواهد آورد؟». کافی: ج 1 ص 340 ح 14.

[201]- المِراء : هو من أوسع الأمراض المتفشية في الحوزة العلمية، وهو أقرب للجدل، مرض يصيب من تعلم كلمتين ويظن أنه الملك العلام ، والجميع شاهد على هذا ويعرف هذا المرض عندهم ، والمِراء هو أن ينطق بالكلام من غير ضرس قاطع ولا حجة تامة، بل وحتى لو كانت لديه نسب صواب أو حق فإنّ المِراء منهي عنه، وقد ورد عن رسول الله (ص)  كلمته :  (ثلاث من لقي الله بهن دخل الجنة من أي باب شاء: من حسن خلقه، وخشي الله في المغيب والمحضر، وترك المراء وان كان محقاً) وسائل الشيعة : ج8 ص567، فهم في هذا يقعون في الشرك ؛ لأن انتصارهم لأنفسهم لا لله.

[202]- الكهف : 22.

[203] - «مِراء» (جدال و نزاع و لجاجت): شایع‌ترین بیماری مُسری در حوزه‌ی علمیه می‌باشد و نزدیک‌ترین به جَدَل. کسی به این بیماری دچار می‌شود که تنها دو کلمه آموخته است و گمان می‌کند دانای کل می‌باشد. همگان شاهد چنین پدیده‌ای هستند و از این بیماری در آنها آگاهند. «مِراء» سخن گفتن بدون هیچ قطعیت و حجّت و برهان کامل می‌باشد که در این صورت حتی اگر گوینده بخشی از حق و درستی را داشته باشد، مِراء و جدل آن را از او صلب می‌کند. از رسول خدا روایت شده است: «سه گروه هستند که هنگام ملاقات خداوند از هر دری که بخواهند وارد بهشت می‌شوند: کسی که خلقش را نیکو گرداند، و کسی که در پنهان و آشکار از خداوند بترسد، و کسی که از مِراء و جدل پرهیز کند حتی اگر حق با او باشد». وسایل الشیعه: ج 8 ص 567؛ که چنین عملی آنها را در ورطه‌ی شرک در می‌افکند؛ چرا که آنها خویشتن را یاری می‌دهند نه خداوند را!

[204]- کهف: 22.

[205]- في قصص الأنبياء للجزائري - ص499: (سأل يهودي أمير المؤمنين (علیه السلام): يا علي ما اسم الكلب وما لونه؟ فقال له علي (علیه السلام): لا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم، أما لون الكلب فكان أبلق بسواد، وأما اسم الكلب فقطمير).

[206]- در قصص انبیای جزایری ـ ص 499 آمده است: یک یهودی از امیرالمؤمنین پرسید: ای علی، اسم آن سگ و رنگش چه بود؟ علی به او فرمود: «هیچ حول و قوه‌ای نیست مگر به خداوند بلند مرتبه‌ی بزرگوار. اما رنگ سگ، ابلقِ سیاه، و اسم سگ، قطمیر بود».

[207]- الكهف : 18.

[208]- کهف: 18.

[209]- الرحمن : 17.

[210]- الرحمن: 17.

[211]- عن أبي بصير ، قال : سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن قول الله: (رب المشرقين ورب المغربين)، قال: (المشرقين رسول الله (ص)  وأمير المؤمنين (علیه السلام) والمغربين الحسن والحسين، وفي أمثالهما تجري) تفسير القمي : ج2 ص344.

[212]- از ابو بصیر نقل شده است: از اباعبد الله در خصوص این سخن خداوند متعال ﴿رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ (پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب) سوال کردم. فرمود: «منظور از مشرقین، رسول خدا و امیرالمؤمنین و مغربین، امام حسن و امام حسین (ع) می‌باشد، و در نظایر آنها نیز جاری و ساری است». تفسیر قمی: ج 2 ص 344.

[213]- الزمر : 74.

[214] - زمر: 74.

[215]- قال رسول الله (ص)  : ( ما قسم الله للعباد شيئاً أفضل من العقل ، فنوم العاقل أفضل من سهر الجاهل ، وإقامة العاقل أفضل من شخوص الجاهل ولا بعث الله نبياً ولا رسولاً حتى يستكمل العقل ، ويكون عقله أفضل من جميع عقول أمته ) الكافي : ج1 ص12.

[216] - رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: «خداوند چیزی برتر از عقل بین بندگان تقسیم نفرمود؛ پس خواب عاقل، برتر از شب‌زنده‌داری جاهل و اقامت عاقل برتر از حرکت جاهل است و خداوند هیچ نبی و هیچ فرستاده‌ای را مبعوث نکرد مگر پس از کامل شدن عقلش و اینکه عقل او برتر از تمامی عقل‌های امّتش گردد». کافی: ج 1 ص 12.

[217]- الرحمن : 37.

[218]- الرحمن:37

[219]- وهو الكتاب المختص بالقائم (علیه السلام) دون باقي الأئمة (ع) ، وفيه الكثير من رواياتهم (ع) ، ومنها : ما رواه رفيد عن الإمام الصادق (علیه السلام) قال : ( يا رفيد كيف أنت إذا رأيت أصحاب القائم قد ضربوا فساطيطهم في مسجد الكوفة ، ثم أخرج المثال الجديد ، على العرب شديد . قال : قلت : جعلت فداك ما هو ؟ قال : الذبح . قلت : بأي شئ يسير فيهم بما سار علي بن أبي طالب (علیه السلام) في أهل السواد ؟ قال : لا يا رفيد ، إن علياً سار بما في الجفر الأبيض ، وهو الكف ، وهو يعلم أنه سيظهر على شيعته من بعده وإن القائم يسير بما في الجفر الأحمر وهو الذبح ، وهو يعلم أنه لا يظهر على شيعته ) بحار الأنوار : ج25 ص318.

[220]- الأنبياء : 104.

[221]- این کتاب مختص قائم می‌باشد نه سایر ائمه(علیهم السلام) و در این خصوص روایات بسیاری از ایشان(علیهم السلام) وجود دارد؛ از جمله آنچه رفید از امام صادق روایت می‌کند که فرموند: «ای رفید، چه حالی خواهی داشت اگر ببینی اصحاب قائم خیمه‌های بزرگ خود را در مسجد کوفه نصب می‌کنند. سپس آن حضرت چیزی جدید را خارج می‌کند که بر عرب شدید خواهد بود». پرسیدم: آن چیز جدید چیست؟ فرمود: «قتل و کشتار». عرض کردم: به چه سیرتی با آنها رفتار می‌کند؟ آیا به همان روشی که علی ابن ابی طالب با اهل عراق انجام داد؟ فرمود: «خیر، ای رفید، علی ابن ابی طالب به سیره‌ی جفر سفید عمل نمود که دست نگه داشتن بود چرا که او می‌دانست بعد از او بر شیعه مسلّط خواهند شد اما قائم به روش جفر سرخ که همان قتل و کشتار می‌باشد عمل می‌کند چرا که می‌داند پس از او بر شیعیانش مسلّط نخواهند شد». بحار الانوار: ج 25 ص 318.

[222]- انبیا: 104.

[223]- الرحمن : 39.

[224]- الرحمن : 41.

[225]- عن الباقر (علیه السلام): (يقضي القائم بقضايا ينكرها بعض أصحابه ممن ضرب قدامه بالسيف وهو قضاء آدم (علیه السلام) فيقدمهم فيضرب أعناقهم، ثم يقضي الثانية فينكرها قوم آخرون ممن قد ضرب قدامه بالسيف وهو قضاء داود (علیه السلام) فيقدمهم فيضرب أعناقهم، ثم يقضي الثالثة فينكرها قوم آخرون ممن قد ضرب قدامه بالسيف وهو قضاء إبراهيم (علیه السلام) فيقدمهم فيضرب أعناقهم، ثم يقضي الرابعة وهو قضاء محمد (ص)  فلا ينكرها أحد عليه) بحار الأنوار : ج52 ص389. ومن الواضح أن داود (علیه السلام) كان يحكم بلا بينة.

[226]- عن معاوية الدهني عن أبي عبد الله (علیه السلام): ( في قول الله عز وجل: يعرف المجرمون بسيماهم فيؤخذ بالنواصي والاقدام، فقال: يا معاوية ما يقولون في هذا؟ قال: قلت: يزعمون أن الله تبارك وتعالى يعرف المجرمون بسيماهم يوم القيامة فيأمر بهم فيؤخذ بنواصيهم وأقدامهم ويلقون في النار. قال: فقال لي: وكيف يحتاج الجبار تبارك وتعالى إلى معرفة خلق أنشأهم وهو خلقهم؟ قال: فقلت: فما ذاك جعلت فداك؟ قال: ذلك لو قام قائمنا إعطاء الله السيما فيأمر بالكافر فيؤخذ بنواصيهم و اقدامهم ثم يخبط بالسيف خبطاً) بصائر الدرجات : ص376، بحار الأنوار: ج52 ص320 - 321.

وعن أبي عبد الله (علیه السلام)، قال: (إذا قام قائم آل محمد حكم بين الناس بحكم داود، لا يحتاج إلى بينة، يلهمه الله تعالى فيحكم بعلمه، ويخبر كل قوم بما استبطنوه، ويعرف وليه من عدوه بالتوسم، قال الله تعالى: إن في ذلك لآيات للمتوسمين) إعلام الورى بأعلام الهدى : ج2 ص292 – 293.

[227]-الرحمن: 39.

[228]-الرحمن: 41.

[229]-از امام باقر روایت شده است که فرمودند: «قائم(ع) به گونه‌ای قضاوت می‌کند که برخی از یارانش که در کنارش جنگیده‌اند، آن را نمی‌پسندند و آن، قضاوت آدم است. پس به سمت آنان می‌رود و گردنشان را می‌زند. سپس برای بار دوم قضاوت می‌کند و گروهی دیگر از آنان که در صفش جهاد کردند، آن را نمی‌پسندند و آن قضات داوود است پس به سمتشان می‌رود و گردن‌هایشان را می‌زند. سپس برای بار سوم قضاوت می‌کند که قضاوت ابراهیم است، باز گروهی از آنان که با شمشیر در راه او جنگیده بودند، قضاوتش را نمی‌پسندند پس به آنان رو می‌کند و همه را گردن می‌زند. سپس برای بار چهارم قضاوت می‌کند که قضاوت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)  است که کسی بر او اعتراض نمی‌کند». بحار الانوار:ج52 ص389.

[230]-از معاویه‌ی دهنی از ابا عبد الله(ع) روایت شده است: در خصوص این سخن خداوند عزّ و جل ﴿يُعْرَفُ ٱلْمُجْرِمُونَ بِسِيمَهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَٱلْأَقْدَامِ (مجرمان به نشان چهره‌هاشان شناخته، و از موی جلو سر و پاهايشان گرفته می‌شوند) فرمودند: «ای معاویه! در این مورد چه می‌گویند؟». معاویه می‌گوید: عرض کردم: گمان می‌کنند خداوند تبارک و تعالی مجرمان را در روز قیامت با چهره‌هاشان می‌شناسد، پس آنان از موی پیشانی و پا گرفته و در آتش افکنده می‌شوند. امام به من فرمودند: «و چگونه خداوند جبار تبارک و تعالی نیازمند شناخت آن خلقی می‌باشد که خودش آنها را آفریده است؟» عرض کردم: فدایتان گردم! در مورد چیست؟ فرمود: «آنگاه که قائم(ع) ما قیام کند، خداوند همه‌ی چهره‌ها را می‌نمایاند. پس کافر را با موی پیشانی و پا می‌گیرد و سپس با شمشیر سخت بر او می‌زند». بصائر الدرجات: ص 376؛  بحار الانوار:  ج 52 ص320 و 321.

از امام صادق روایت شده است: «آنگاه که قائم آل محمد (علیهم السلام) قیام کند، میان مردم به حکم داوود حکم می‌راند و نیاز به دلیل و بیّنه ندارد. خداوند به او الهام می‌کند و او به الهامش حکم می‌راند، و هر قوم را به آنچه درونشان است، آگاه می‌سازد و با نشانه‌ها دوست و دشمنش را می‌شناسد. حق تعالی می‌فرمایند: ﴿إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمين (در اين، عبرت‌ها است برای هوشیاران)». إعلام الوری بإعلام المهدی: ج 2 ص 292 و 293.

[231]- عن رسول الله(ص): (... ان خير الرجال أهل اليمن، والايمان يمان وأنا يماني ...) بحار الأنوار: ج 57 ص232، الأصول الستة عشر : ص81.

[232]- مريم : 59.

[233]-از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم): «.... برترین مردمان از اهل یمن‌اند؛ ایمان یمانی است و من یمانی هستم....». بحار الانوار: ج 57 ص 232؛  اصول شانزده‌گانه: ص 81.

[234]- مریم: 59.

[235]- راجع مقدمة بحار الأنوار : ج1 ص1.

[236]- قال رسول الله (ص)  : ( الايمان يماني والحكمة يمانية ) الكافي : ج8 ص70 ح27.

[237]- راجع بحار الأنوار : ج22، 51، 75. وأيضاً وصف الله تعالى الكعبة بأنها يمانية في مناجاته لعيسى (علیه السلام) في وصف الرسول محمد (ص)  إذ جاء فيها: (... يا عيسى دينه الحنيفية وقبلته يمانية وهو من حزبي وأنا معه ...) الكافي : ج8 ص139.

[238]- مراجعه کنید به مقدّمه‌ی بحار الانوار: ج 1 ص 1.

[239]- رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «ایمان، یمانی است و حکمت، یمانی است». کافی: ج 8 ص 70 ح 27.

[240]- رجوع نمایید به بحار الانوار: ج 22، 51 و 75. همچنین خداوند متعال در مناجاتش با عیسی در توصیف حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، کعبه را کعبه‌ی یمانی توصیف می‌فرماید، آنجا که می‌فرماید: «.... ای عیسی! دینش حنفی و قبله‌اش یمانی است. او از حزب من است و من با او هستم....». کافی: ج 8 ص 139.

[241]- غيبة النعماني : ص264.

[242] - غیبت نعمانی: ص 264.

[243]- وهذا مستفاد من إطلاق حديث الإمام الباقر (علیه السلام) في رواية اليماني؛ بمعنى أنه (علیه السلام) قد بيّن أنّ النار مصير كل من التوى على اليماني سواء كان الملتوي يصلي ويصوم و . . و . . أو لا.

وأيضاً جاءت روايات تنص على أن لا يكون أحد من أهل النار إلا إذا أنكر إماماً منصباً من الله تعالى، منها:

عن أبي جعفر (علیه السلام) قال : قال الله تبارك وتعالى: (لأعذبن كل رعية في الاسلام دانت بولاية كل إمام جائر ليس من الله، وإن كانت الرعية في أعمالها برة تقية، ولأعفون عن كل رعية في الاسلام دانت بولاية كل إمام عادل من الله وإن كانت الرعية في أنفسها ظالمة مسيئة) الكافي : ج1 ص376.

وعن أبي عبد الله (علیه السلام) قال: (إن الله لا يستحيي أن يعذب أمة دانت بإمام ليس من الله وإن كانت في أعمالها برة تقية وإن الله ليستحيي أن يعذب أمة دانت بإمام من الله وإن كانت في أعمالها ظالمة مسيئة) الكافي : ج1 ص376.

[244]- و چنین مفهومی از تطبیق دادن حدیث امام باقر در روایت یمانی برداشت می‌شود؛ اینکه ایشان بیان می‌فرمایند آتش، مقصد هر کسی است که از یمانی سرپیچی کند؛ فرقی نمی‌کند که این نافرمان، نماز بخواند، روزه بگیرد، .... یا خیر!

همچنین روایات تاکید می‌کنند هیچ کس از اهل آتش نمی‌شود مگر اینکه امامی منصوب از سوی خداوند متعال را انکار نماید؛ از جمله:

از ابا جعفر روایت شده است که فرمود: «به طور قطع هر کسی را که در اسلام به ولایت پیشوای ستمگری که از جانب خدا نباشد گردن نهند، عذاب خواهم نمود؛ هرچند آن فرد در کارهای خویش نیک و پرهیزگار باشد، و از هر کسی که در قلمرو اسلام به حاکمیت هر امام عادلی که از جانب خداوند باشد تن دهد قطعاً درمی‌گذرم؛ هر چند آن فرد در کارهای خویش ستمکار و گنهکار باشد». کافی: ج 1 ص 376.

و از ابا عبد الله روایت شده است که فرمود: «خداوند از عذاب کردن امّتی که به پیشوایی که از جانب خداوند نباشد، گردن نهد، حیا نمی‌کند هر چند در اعمالشان نیک و پرهیزگار باشند و خداوند از عذاب کردن امّتی که به امام منصوب از سوی خدا گردن نهد، حیا می‌کند هر چند در اعمالشان ستمکار و گنهکار باشند». کافی: ج 1 ص 376.

[245]- آل عمران : 34.

[246] - آل عمران: 34.

[247]- تفسير العياشي : ج1 ص44، البرهان : ج1 ص95، بحار الأنوار : ج7 ص178.

[248]- بشارة الإسلام : ص30. وفي إمتاع الأسماع للمقريزي : ج12 ص296، قال: (وفي رواية: فإذا رأيتموهم فبايعوهم ولو حبوا على الثلج، فإنه خليفة المهدي).

[249] - بشارت الاسلام: ص 30؛ در إمتاع أسماع ـ مقریزی: ج 12 ص 296 در روایت آمده است: «پس هنگامی که او را دیدید، با او بیعت کنید حتی اگر سینه‌خیز بر روی برف و یخ باشد که او خلیفه‌ی مهدی است».

[250]- بحار الأنوار : ج53 ص147، الغيبة للطوسي : ص150، غاية المرام : ج2 ص241.

[251] - بحار الانوار: ج 53 ص 147 ؛ غیبت طوسی: ص 150؛ غایة المرام: ج 2 ص 241.

[252]- بحار الأنوار : ج53 ص148، البرهان : ج3 ص310، الغيبة للطوسي : ص385.

[253] - بحار الانوار: ج 53 ص 148؛  برهان: ج 3 ص 310 ؛ غیبت طوسی: ص 385.

[254]- بحار الأنوار : ج53 ص145.

[255] - بحار الانوار: ج 53 ص 145.

[256]- غيبة النعماني : ص215.

[257] - غیبت نعمانی: ص 215.

[258]- بشارة الإسلام : ص148.

[259] - بشارت الاسلام: ص 148.

[260]- بشارة الإسلام : ص181.

[261] - بشارت الاسلام: ص 181.

[262]- كمال الدين وتمام النعمة : ج2 ص653 ب57.

[263] - کمال الدین و تمام النعمت: ج 2 ص 653 ب 57.

[264]- منتخب الأنوار المضيئة : ص343.

[265] - منتخب الانوار المضیئه: ص 343.

[266]- الملاحم والفتن للسيد ابن طاووس الحسني : ص27.

[267] - ملاحم و الفتن سید بن طاووس حسنی: ص 27.

[268]- الملاحم والفتن : ص80.

[269] - ملاحم و الفتن: ص 80.

[270]- معجم أحاديث الإمام المهدي (علیه السلام) : ج1 ص299.

[271] - معجم احادیث امام مهدی: ج 1 ص 299.

[272]-  بحار الأنوار : ج52 ج53.

[273] - بحار الانوار: ج 52 و ج 53.

[274]- المدثر : 32 – 56.

[275] - مدثر: 32 تا 56.

[276]- قال الإمام الصادق (علیه السلام): (أيام الله ثلاثة: يوم يقوم القائم (علیه السلام) ويوم الكرة ويوم القيامة) مختصر بصائر الدرجات: ص18.

[277] - امام صادق می‌فرمایند: «ایام الله (روزهای خدا) سه تا هستند: روز قیام قائم، روز بازگشت (رجعت) و روز قیامت». مختصر بصائر الدرجات: ص 18.

[278]- عن الإمام الصادق (علیه السلام) في تفسير بعض الآيات القرآنية قال: ( ... وقوله : وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ .. لِمَن شَاء مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ، قال: اليوم قبل خروج القائم من شاء قبل الحق وتقدم إليه ومن شاء تأخر عنه .......) بحار الأنوار: ج24 ص325 – 326.

[279] - از امام صادق در تفسیر برخی آیات قرآنی: .... و درباره‌ی این سخن حق تعالی ﴿وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ.... لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ فرمود: «روز پیش از خروج قائم؛ هر که بخواهد حق را قبول کند و به سوی او رود و هر که بخواهد از او بازایستد....». بحار الانوار: ج 24 ص 325 و 326.

[280]- الواقعة : 88 – 89.

[281]- عن محمد بن الفضيل، عن أبي الحسن الماضي (علیه السلام): (قلت: " إنها لاحدى الكبر "، قال: الولاية، قلت: " لمن شاء منكم أن يتقدم أو يتأخر" ؟ قال: من تقدم إلى ولايتنا أخّر عن سقر ومن تأخر عنا تقدم إلى سقر، " إلا أصحاب اليمين " قال: هم والله شيعتنا، قلت: " لم نك من المصلين" ؟ قال: إنا لم نتول وصي محمد والأوصياء من بعده ..) الكافي : ج1 ص432 ح91.

[282] - واقعه: 88 و 89.

[283] - از محمد بن فضیل از ابو الحسن دوم: عرض کردم: ﴿إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ (که اين يکی از حادثه‌های بزرگ است). فرمود: «ولایت». عرض کردم: ﴿نَذِيراً لِلْبَشَرِ * لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ (ترساننده‌ای برای آدميان است * برای هر کس از شما که خواهد پيش افتد يا از پِی رود). فرمود: «کسی که به سمت ولایت ما بیاید از آتش بازمی‌ایستد و کسی که از ولایت ما بازایستد به سمت آتش می‌رود»، ﴿إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ فرمود: «به خدا سوگند آنها شیعیان ما هستند». عرض کردم: «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ؟» (ما از نمازگزاران نبوديم؟). فرمود: «ما پیرو وصی محمد و اوصیای پس از او نبودیم....». کافی: ج 1 ص 432 ح 91.

[284]- النمل : 82.

[285]- نمل: 82.

[286]-  بحار الأنوار : ج53 ص53.

[287]- بحار الانوار: ج 53 ص 53.

[288]- العديد من الروايات تشير إلى أن دابة الأرض هو علي بن أبي طالب (علیه السلام) وفي الرجعة، فراجع للوقوف على هذه الروايات : بحار الأنوار ج53 ص53، ومدينة المعاجز للبحراني : ج3 ص90، وما بعدها وغير ذلك.

[289]- روایات بسیاری وجود دارد که اشاره می‌کنند که منظور از «دابة الارض» علی بن ابی طالب و در رجعت می‌باشد. به این روایات مراجعه نمایید: بحار الانوار ج 53 ص 53 و مدینة المعاجز بحرانی: ج 3 ص 90 و پس از آن و سایر موارد.

[290]- روايات آل بيت العصمة تشير إلى أن علياً هو دابة الله خاصة، بينما يشترك معه المهدي الأول (علیه السلام) في لقب دابة الأرض. ومن الروايات حديث أبي بصير عن أبي عبد الله (علیه السلام)، قال: (انتهى رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) إلى أمير المؤمنين (علیه السلام) وهو نائم في المسجد قد جمع رملاً ووضع رأسه عليه، فحركه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برجله ثم قال: يا دابة الله ، فقال رجل من أصحابه: يا رسول الله أيسمى بعضنا بعضا بهذا الاسم ؟ فقال: لا والله ما هو إلا له خاصة، وهو الدابة التي ذكر الله تعالى في كتابه: وإذا وقع القول عليهم أخرجنا لهم دابة من الأرض تكلمهم إن الناس كانوا بآياتنا لا يوقنون) مختصر بصائر الدرجات : ص43، فانتبه لحديث الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فقد ذكر أولاً دابة الله الخاصة بعلي (علیه السلام) ثم ذكر (دابة الأرض) في الآية القرآنية، وما هذا العطف إلا لتغايرهما .

[291] - وقد فصل الأستاذ أحمد حطاب القول في هذه المسألة في كتاب (طالع المشرق ودابة الأرض)، فراجع.

[292]- النجم : 30.

[293]- روایت‌های اهل بیت عصمت اشاره می‌کنند که علی به طور خاص جنبنده‌ی خداوند است، و مهدی اول در این لقب با او شریک می‌باشد. از جمله‌ی روایات حدیث ابو بصیر از ابا عبد الله امام صادق می‌باشد که فرمود: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به امیر المؤمنین رسید در حالی که او در مسجد خوابیده بود و مقداری شن جمع کرده، سرش را روی آن نهاده بود. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با پایش او را تکان داد و سپس فرموند: ای جنبنده‌ی خدا! یکی از یارانش عرض کرد: ای رسول خدا! آیا برخی از ما نیز به این اسم نام برده می‌شویم؟ فرموند: نه به خدا سوگند. این نام فقط مخصوص او(علیه السلام) است. او همان جنبنده‌ی زمین است که خداوند متعال در کتابش ذکر فرموده است: ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ (چون سخن بر ایشان محقق گردد، برايشان جنبنده‌ای از زمين بيرون می‌آوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمی‌آوردند). مختصر بصائر الدرجات: ص 43. در این سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دقت کنید که ابتدا جنبنده‌ی خداوند را مخصوص علی ذکر می‌فرمایند و سپس جنبنده‌ی زمین را در آیه بیان می‌دارد و این عطف صرفاً برای متفاوت بودن این دو می‌باشد.

[294]- استاد احمد حطاب سخن در باب این مسأله را در کتاب «طلوع کننده‌ی مشرق و جنبنده‌ی زمین» به طور مبسوط بیان کرده‌اند.

[295] - نجم: 30.

[296]- الصافات : 104 –  105.

[297] - صافات: 104 و 105.

[298]- التحريم : 12.

[299] - تحریم: 12.

[300]- يوسف : 3.

[301]- يوسف : 46.

[302] - یوسف: 3.

[303] - یوسف: 46.

[304]- انظر الحديث الوارد عن الإمام الصادق (علیه السلام) (… ثم قال (علیه السلام) : إن الله خلق أقواماً لجهنم والنار، فأمرنا أن نبلغهم كما بلغناهم واشمأزوا من ذلك ونفرت قلوبهم وردوه علينا ولم يحتملوه وكذبوا به وقالوا ساحر كذاب، فطبع الله على قلوبهم وأنساهم ذلك، ثم أطلق الله لسانهم ببعض الحق، فهم ينطقون به وقلوبهم منكرة، ليكون ذلك دفعاً عن أوليائه وأهل طاعته ولولا ذلك ما عُبـِد الله في أرضه، فأمرنا بالكف عنهم والستر والكتمان، فاكتموا عمن أمر الله بالكف عنه واستروا عمن أمر الله بالستر والكتمان عنه) الكافي : ج1 ص402.

[305] - به حدیث وارد شده از امام صادق توجّه نمایید: .... سپس فرمود: «خداوند گروه‌هایی را برای جهنم و آتش آفرید. به ما امر فرمود آنها را تبلیغ کنیم و ما چنین کردیم و آنها از آن بیزار شدند و قلب‌هاشان روی‌گردان گردید و آن را به ما بازگردانیدند، تحمّلش نکردند و تکذیبش نمودند و گفتند ساحر دروغ‌گو. پس خداوند بر قلب‌هایشان مُهر زد و از یادشان بزدود. سپس خداوند زبان آنها را به پاره‌ای از حق باز نمود؛ از این رو با زبان اقرار می‌کنند در حالی که قلب‌هایشان منکر آن است تا به این ترتیب از اولیایش و اهل اطاعتش دفع شرّی نماید  که اگر چنین نبود، خداوند در زمینش عبادت نمی‌شد. پس به ما امر فرمود از آنها دست برداریم و پوشیده بداریم و مخفی نماییم؛ پس شما هم از هر که خداوند فرمان به مخفی کردن از او داده است، مخفی نمایید و از هر که فرمان به پوشیده و مخفی شدن از او داده، پوشیده بدارید». کافی: ج 1 ص 402.

[306]- عن أمير المؤمنين (علیه السلام) قال: (رؤيا المؤمن تجري مجرى كلام تكلم به الرب عنده) بحار الأنوار : ج58 ص210.

[307]- يوسف : 43.

[308]- از امیرالمؤمنین روایت شده است: «رؤیای مؤمن همچون کلامی است که خداوند در نزد او سخن گفته است». بحار الانوار: ج 58 ص 210.

[309] - یوسف: 43.

[310]- الإسراء : 60، وروى سليم بن قيس عن أمير المؤمنين (علیه السلام) وهو يخاطب معاوية لعنه الله: (. . ونزل فيكم قول الله عز وجل: (وما جعلنا الرؤيا التي أريناك إلا فتنة للناس والشجرة الملعونة في القرآن)، وذلك حين رآى رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)اثني عشر إماماً من أئمة الضلالة على منبره يردون الناس على أدبارهم القهقرى، رجلان من حيين مختلفين من قريش وعشرة من بني أمية، أول العشرة صاحبك الذي تطلب بدمه وأنت وابنك وسبعة من ولد الحكم بن أبي العاص، أولهم مروان، وقد لعنه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وطرده وما ولد حين استمع لنساء رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)) كتاب سليم بن قيس : ص308، تحقيق محمد باقر الانصاري.

[311] - إسراء 60. سلیم بن قیس از امیرالمؤمنین در حالی که آن حضرت، معاویه (لعنه الله) را مخاطب قرار می‌دهد، روایت می‌کند: «.... و این سخن خداوند عزّوجل در مورد شما نازل شد: Pوَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِO (و آنچه در خواب به تو نشان داديم و آن درخت ملعون که در قرآن آمده است چيزی جز آزمايشی برای مردم نبود) و این هنگامی بود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دید که دوازده پیشوا از امامان گمراهی بر منبرش خواهان بازگردانیدن مردم به پیشینیان می‌باشند؛ دو مرد از دو طایفه‌ی مختلف از قریش و ده تا از بنی امیه. اولین آن ده نفر همان دوست تو است که ادعای خون‌خواهی‌اش را داری و همچنین تو و فرزندت و هفت تا از فرزندان حکم بن ابی العاص که اولینشان مروان است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) او و فرزندانش را لعنت کرد و طرد نمود آنگاه که پشت درب زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) استراق سمع می‌کردند». کتاب سلیم بن قیس: ص 308، تحقیق محمد باقر انصاری.

[312]- الرعد : 43.

[313]- رعد: 43.

[314]- عن أمير المؤمنين (علیه السلام) في قوله تعالى: (إذا وقع القول عليهم أخرجنا لهم دابة من الأرض تكلمهم أن الناس كانوا بآياتنا لا يوقنون)، قال: ( وما يتدبرونها حق تدبرها، ألا أخبركم بآخر ملك بني فلان، قلنا بلى يا أمير المؤمنين، قال: قتل نفس حرام في يوم حرام في بلد حرام من قوم من قريش، والذي فلق الحبة وبرأ النسمة ما لهم ملك بعده غير خمس عشرة يوم ) غيبة النعماني : ص259 ، وهنا ربط أمير المؤمنين (علیه السلام) بين القول الذي يقع والدابة التي تخرج وبين خروج القائم (علیه السلام) بعد مقتل النفس الزكية بخمسة عشر يوماً.

[315]- النمل : 82 .

[316]- لا شك أنّ دابة الارض التي تكلم الناس في الرجعة هو أمير المؤمنين (علیه السلام)، وفي ذلك روايات كثيرة تقدم بعضها في إجابة السؤال (145)، ولكن هناك دابة للارض أيضاً تخرج في آخر الزمان وتكلم الناس وتبكتهم على تكذيبهم بآيات الله وتسمهم لتميز المؤمن من الكافر، قال أمير المؤمنين (علیه السلام): (خروج دابة الارض من عند الصفا معها خاتم سليمان وعصا موسى يضع الخاتم على وجه كل مؤمن فينطبع فيه هذا مؤمن حقاً، ويضعه على وجه كل كافر فينطبع فيه هذا كافر حقا.. ثم ترفع الدابة رأسها فيراها من بين الخافقين بإذن الله بعد طلوع الشمس من مغربها فعند ذلك ترفع التوبة فلا توبة تقبل ولا عمل يرفع ولا ينفع نفساً إيمانها لم تكن آمنت من قبل أو كسبت في إيمانها ) التفسير الصافي : ج4 ص75، وواضح أن هذا عند ظهور القائم (علیه السلام) وليس في الرجعة، والدابة هنا هو اليماني والمهدي الاول (علیه السلام) .

[317]- از امیرالمؤمنین درباره‌ی سخن حق تعالی Pوَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَO (چون سخن بر ایشان محقق گردد، برايشان جنبنده‌ای از زمين بيرون می‌آوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمی‌آوردند) روایت شده است که می‌فرماید: «و آن را آن گونه که شایسته‌اش است تدبّر نمی‌کنند. آیا شما را به آخر سلطنت بنی فلان با خبر نکنم؟». عرض کردیم: آری ای امیرالمؤمنین. فرمود: «نفْسی که کشتنش حرام است در روزی حرام در سرزمینی حرام از قریش به قتل می‌رسد، و سوگند به آن که دانه را شکافت و جان را بیافرید آنها پس از آن سلطنتی نخواند داشت مگر پانزده روز». غیبت نعمانی: ص 259. در اینجا امیر المؤمنین میان سخنی که واقع خواهد شد و جنبنده‌ای که خارج می‌شود، و خروج قائم پس از زمان قتل نفس زکیه، پانزده روز ارتباط برقرار می‌نماید.

[318]- نمل: 82.

[319]- تردیدی نیست جنبنده‌ی زمین که در رجعت با مردم سخن می‌گوید، امیر المؤمنین است و در این خصوص روایت‌های بسیاری وجود دارد که در پاسخ پرسش 145 برخی از آنها ارایه گردید ولی در اینجا جنبنده‌ی زمینی نیز وجود دارد که در آخرالزمان خارج می‌شود، با مردم سخن می‌گوید و آنها را بر تکذیب آیات الهی توبیخ می‌کند و آنها را برای تمییز مؤمن از کافر نشان‌دار می‌کند. امیر المؤمنین می‌فرماید: «خارج شدن جنبنده‌ی زمین از سوی صفا است که همراهش انگشتری سلیمان و عصای موسی می‌باشد که بر صورت هر مؤمنی مُهر می‌نهد که در آن نوشته شده مؤمن حقیقی و بر پیشانی هر کافری می‌نهد که در آن حک شده کافر حقیقی.... سپس جنبنده سرش را بلند می‌کند و به اذن خداوند پس از طلوع کردن خورشید از مغربش از بین رایت‌ها می‌نگرد. در آن هنگام توبه برداشته می‌شود؛ پس توبه‌ای پذیرفته نگردد و عملی بالا نرود و ایمان هیچ کسی که از پیش ایمان نیاورده باشد یا خیری از ایمانش نبرده باشد، سودی نبخشد». تفسیر صافی: ج 4 ص 75. واضح است که این رخداد هنگام ظهور قائم است و نه در رجعت و جنبده در اینجا یمانی و مهدی اول می‌باشد.

[320]- فصلت : 53.

[321]- فصلت: 53.

[322]- عن الإمام الصادق (علیه السلام) قال: (نريهم في أنفسهم: المسخ، ونريهم في الآفاق: انتقاض الآفاق عليهم فيرون قدرة الله عز وجل في أنفسهم وفي الآفاق. قيل: حتى يتبين لهم أنه الحق، قال: خروج القائم (علیه السلام) هو الحق من عند الله عز وجل يراه الخلق لابد منه. وفي رواية: خسف ومسخ وقذف، سئل حتى يتبين، قال : دع ذا ذاك قيام القائم (علیه السلام)) تفسير الصافي: ج4 ص364 - 365، نقلاً عن الكافي.

[323]- از امام صادق روایت شده است که فرمود:  «در وجود خودشان نشانشان می‌دهیم یعنی مسخ شدن و در آفاق نشانشان می‌دهیم یعنی دگرگون شدن آفاق بر آنان؛ که به این ترتیب، قدرت خدای عزیز و جلیل را بر خود و آفاق می‌بینند». گفته شد: ﴿حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ (تا برايشان آشکار شود که او حق است). فرمود: «خروج قائم، حقی است از طرف خداوند عزیز و جلیل که مردم به ناچار آن را خواهند دید» و در روایت از خسف، مسخ و بلا تا آشکار شود پرسیده شد. فرمود: «این را رها کنید تا هنگام قیام قائم». تفسیر صافی: ج 4 ص 364 و 365 نقل شده از کافی.

[324]- قال تعالى : (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَـذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ) يوسف :3.

[325]- قال تعالى : (إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ) يوسف : 4.

[326]- حق تعالی می‌فرماید: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ (با اين قرآن که به تو وحی کرده‌ايم، بهترين داستان‌ها را برايت حکايت می‌کنيم، که تو پیش از اين از بی‌خبران بودی) (یوسف: 3).

[327]- حق تعالی می‌فرماید: ﴿إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ(آنگاه که يوسف به پدرش گفت: ای پدر، در خواب يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديدم، ديدم که سجده‌ام می‌کنند) (یوسف: 4).

[328]- قال تعالى : (وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانَ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْراً وَقَالَ الآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ) يوسف : 36.

[329]- قال تعالى : (وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِن كُنتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ) يوسف : 43.

[330]- النمل : 29.

[331] - ﴿وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَراني‏ أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَراني‏ أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسي‏ خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنينَ (دو جوان نيز با او به زندان افتادند. يکی از آن دو گفت: در خواب، خود را ديدم که انگور می‌فشارم. ديگری گفت: خود را ديدم که نان بر سر نهاده، می‌برم و پرندگان از آن می‌خورند؛ ما را از تعبير آن آگاه کن، که از نيکوکارانت می‌بينيم) (یوسف: 36).

[332]- Pوَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّي أَري‏ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُوني‏ في‏ رُءْيايَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَO (پادشاه گفت: در خواب هفت گاو فربه را ديده‌ام که آنها را هفت گاو لاغر می‌خورند و هفت خوشه‌ی سبز ديدم و هفت خوشه‌ی خشک دیگر. ای خاصگان من، مرا از خوابم آگاه کنید، اگر تعبير خواب می‌دانيد) (یوسف: 43).

[333] - نمل: 29.

[334]- انظر : الكافي : ج8 ص90، بحار الأنوار : ج68 ص177.

[335] - کافی: ج 8 ص 90  ؛  بحار الانوار: ج 68 ص 177.

[336] - بحار الأنوار : ج30 ص132، دار السلام : ج1 ص59.

[337] - كتاب في أربعة أجزاء، تأليف الشيخ المحدث : الميرزا حسين النوري صاحب مستدرك الوسائل .

[338] - بحار الانوار: ج 30 ص 132  ؛  دارالسلام: ج 1 ص 59.

[339] - کتابی در چهار جلد تألیف شیخ محدث میرزا حسین نوری صاحب مستدرک الوسایل.

[340]- روى ابن سعد : (عن محمد بن عبد الله بن عمرو بن عثمان، قال: كان إسلام خالد بن سعيد قديماً وكن أول إخوته أسلم وكان بدء إسلامه أنه رأى في النوم أنه واقف على شفير النار فذكر من سعتها ما الله به أعلم ويرى في النوم كأن أباه يدفعه فيها ويرى رسول الله آخذا بحقويه لئلا يقع ففزع من نومه فقال أحلف بالله إن هذه لرؤيا حق . .) الطبقات : ج4 ص94.

[341]- عن جابر بن عبد الله الأنصاري، قال: (دخل جندل بن جنادة اليهودي من خيبر على رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، فقال يا محمد أخبرني عما ليس لله، وعما ليس عند الله، وعما لا يعلمه الله، فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): أما ما ليس لله فليس لله شريك، وأما ما ليس عند الله فليس عند الله ظلم للعباد، وأما ما لا يعلمه الله فذلك قولكم يا معشر اليهود: عزير بن الله والله لا يعلم أن له ولداً، فقال جندل: أشهد أن لا إله إلا الله وأنك رسول الله حقاً. ثم قال: يا رسول الله إني رأيت البارحة في النوم موسى بن عمران (علیه السلام) فقال لي: يا جندل أسلم على يد محمد واستمسك بالأوصياء من بعده: فقد أسلمت ورزقني الله ذلك ...) بحار الأنوار: ج36 ص 304 – 305.

[342]- تقدم الحديث عن الامام علي بن أبي طالب (علیه السلام)، انظر: بحار الأنوار : ج58 ص210.

[343] - ابن سعد روایت می‌کند: از محمد بن عبد الله بن عمرو بن عثمان که گفت: «اسلام خالد بن سعید دیرینه‌ی بسیار دارد و در بین برادرانش اولین کسی بود که اسلام آورد و آغاز اسلام آوردنش به این ترتیب بود در رؤیا دید که در کناره‌ی پرتگاه آتش ایستاده و وسعت و فراخی آن را که تنها خداوند می‌داند به یاد آورد و در خواب دید که پدرش او را به داخل آن می‌برد و رسول خدا را دید که از کمربندش گرفته تا در آتش نیفتد. از خواب پرید و به خدا سوگند یاد کرد که این رؤیا، حق است....». طبقات: ج 4 ص 94.

[344] - جابر بن عبد الله انصاری روایت می‌کند: جندل بن جناده‌ی یهودی در خیبر بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد. گفت: ای محمد! مرا باخبر کن از چیزی که برای خدا نیست و آنچه نزد خدا نمی‌باشد و از چیزی که خداوند آن را نمی‌داند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اما در مورد چیزی که برای خدا نیست، خداوند شریکی ندارد ، و در مورد چیزی که نزد خدا نیست، ظلم به بندگان است و آنچه خداوند آن را نمی‌داند، این سخن شما ای قوم یهود است که عُزیر فرزند خداوند است در حالی که خداوند خود نمی‌داند که فرزندی دارد!». جندل گفت: شهادت می‌دهم خدایی جز الله نیست و تو ای محمد، به حق فرستاده‌ی خداوند هستی. سپس عرض کرد: ای رسول خدا! دیشب موسی بن عمران را در خواب دیدم که به من فرمود: ای جندل! به دست محمد تسلیم شو و به اوصیای پس از او تمسّک جو. من تسلیم شدم و خداوند آن را روزی‌ام گردانید....». بحار الانوار: ج 36 ص 304 و 305.

[345] - حدیثی از امام علی بن ابی طالب ارایه گردید. به بحار الانوار ج 58 ص 210 مراجعه نمایید.

[346]- روى الشيخ الصدوق عن أبي الحسن علي بن موسى الرضا (علیه السلام) أنه (قال له رجل من أهل خراسان: يا ابن رسول الله رأيت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) في المنام كأنه يقول لي: كيف أنتم إذا دفن في أرضكم بضعتي، واستحفظتم وديعتي، وغيب في ثراكم نجمي، فقال له الرضا (علیه السلام): أنا المدفون في أرضكم، أنا بضعة من نبيكم، وأنا الوديعة والنجم، ألا فمن زارني وهو يعرف ما أوجب الله عز وجل من حقي وطاعتي فأنا وآبائي شفعاؤه يوم القيامة، ومن كنا شفعاؤه نجى ولو كان عليه مثل وزر الثقلين الجن والإنس، ولقد حدثني أبي، عن جدي، عن أبيه (ع) أنّ رسول الله (ص) قال: من رآني في منامه فقد رآني لان الشيطان لا يتمثل في صورتي ولا في صورة أحد من أوصيائي ولا في صورة واحدة من شيعتهم وإن الرؤيا الصادقة جزء من سبعين جزءاً من النبوة) من لا يحضره الفقيه : ج2 ص584.

[347]- روى الكليني عن أبي عبد الله (علیه السلام) أنه قال: (أما الصادقة إذا رآها بعد الثلثين من الليل ومع حلول الملائكة وذلك قبل السحر فهي صادقة لا تختلف إن شاء الله . .) الكافي : ج8 ص91 ح62.

[348]- انظر : شرح أصول الكافي للمازندراني : ج11 ص476.

[349]- عن الإمام الصادق (علیه السلام) قال: (رأي ورؤيا المؤمن في آخر الزمان على سبعين جزء من أجزاء النبوة) دار السلام : ج1 ص18.

[350] - شیخ صدوق از ابو الحسن علی بن موسی الرضا روایت می‌کند: مردی از اهل خراسان به ایشان عرض کرد: ای پسر رسول خدا! رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دیدم، گویی به من می‌فرمود: «چگونه‌اید آنگاه که پاره‌ی تن من در زمین شما دفن، امانت من در زمین شما سپرده و ستاره‌ی من در زمین شما مخفی می‌شود؟» امام رضا به او فرمود: «من در سرزمین شما دفن می‌شوم. من پاره‌ی تن نبی شما و من همان امانت و ستاره هستم. بدانید هر که مرا زیارت کند در حالی که به حق من و اطاعتم که خدا واجب فرموده است، اگاه باشد، در روز قیامت من و پدرانم، شفیع او خواهیم بود و هر که ما شفیعش باشیم، نجات یافته است؛ حتی اگر بار گناه انس و جن را بر دوش داشته باشد. پدرم از جدم از پدرش نقل کرد که رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر که مرا در خواب ببیند خود مرا دیده است زیرا شیطان نمی‌تواند به صورت من و یکی از اوصیای من و یکی از شیعیان من متمثّل گردد و رؤیای صادقه جزیی از هفتاد جزء نبوّت است». من لا یحضره الفقیه: ج 2 ص 584.

[351] - کلینی از ابا عبد الله روایت می‌کند: «اما رؤیای صادقه، اگر پس از سپری شدن دو سوم شب و همراه حلول ملائکه که پیش از سحر می‌باشد دیده شود، راست هستند و به خواست خدا تحقق می‌یابند....». کافی: ج 8 ص91ح62.

به اصول کافی مازندرانی: ج 11 ص 476.

[353] - از امام صادق روایت شده است: «دیدن و رؤیای مؤمن در آخرالزمان بر هفتاد جزء از اجزای نبوّت است». دار السلام: ج 1 ص 18.

[354]- عن الحسن بن علي الوشا، قال: (كنا عند رجل بمرو وكان معنا رجل واقفي فقلت له: اتق الله قد كنت مثلك ثم نور الله قلبي فصم الأربعاء والخميس والجمعة، واغتسل وصل ركعتين، وسل الله أن يريك في منامك ما تستدل على هذا الأمر، فرجعت إلى البيت وقد سبقني كتاب أبي الحسن يأمرني فيه أن أدعو إلى هذا الأمر ذلك الرجل، فانطلقت إليه، وأخبرته وقلت: احمد الله واستخر مائة مرة، وقلت له: إني وجدت كتاب أبي الحسن قد سبقني إلى الدار أن أقول لك ما كنا فيه، وإني لأرجو أن ينور الله قلبك، فافعل ما قلت لك من الصوم والدعاء، فأتاني يوم السبت في السحر فقال لي: أشهد أنه الإمام المفترض الطاعة، قلت: وكيف ذلك؟ قال: أتاني أبو الحسن البارحة في النوم فقال: يا إبراهيم والله لترجعن إلى الحق وزعم أنه لم يطلع عليه إلا الله) بحار الأنوار: ج 49 ص 53 – 54.

[355] - از حسن بن علی وشا روایت شده است: نزد مردی در مرو بودیم و همراه ما مردی واقفی نیز بود. به او گفتم: تقوای الهی پیشه کن. من نیز همانند تو بودم؛ سپس نور الهی بر قلبم تابید. چهارشنبه و پنج‌شنبه و جمعه را روزه بگیر، غسل کن و دو رکعت نماز بگذار و از خداوند بخواه در خوابت تو را بر این موضوع راهنمایی کند. به خانه بازگشتم و پیش از من نامه‌ای از ابو الحسن(علیها السلام) که در آن به من امر فرموده بود که این مرد را به این موضوع فراخوانم رسیده بود. به سوی او رفتم و او را باخبر ساختم و گفتم: خدا را ستایش و صد بار طلب خیر می‌نمایم؛ و به او گفتم: نامه‌ای پیش از من از ابو الحسن(علیه السلام) به خانه‌ام رسید که من تو را از محتوایش آگاه سازم و امیدوارم خداوند قلبت را نورانی نماید. آنچه از روزه و دعا به تو گفتم را به جای آور. سحرگاه روز شنبه سراغ من آمد و به من گفت: گواهی می‌دهم که او امام واجب الاطاعت است. گفتم: و چگونه چنین شد؟ گفت: دیشب ابو الحسن(علیه السلام) در خواب به سراغم آمد و گفت: ای ابراهیم! به خدا سوگند به سوی حق بازخواهی گشت؛ در حالی که قطعاً کسی جز خداوند از آن آگاه نبود». بحار الانوار: ج 49 ص 53 و 54.

[356]- فصلت : 53 – 54.

[357] - فصلت: 53 و 54.

[358]- المائدة : 109.

[359] - مائده: 109.

[360]- الكافي : ج 8 ص338 ح535.

[361] - کافی: ج 8 ص 338 ح 535.

[362]- الزخرف : 81.

[363]- زخرف: 81.

[364]- الشعراء : 210 – 212.

[365]- شعرا: 210 تا 212.

[366]- الواقعة : 79.

[367]- التكوير : 19 – 27.

[368]- تکویر: 19 تا 27.

[369]- البقرة : 228.

[370] - بقره: 228.

[371]- النساء : 97 – 99.

[372] - نسا: 97 تا 99.

[373]- النساء : 97.

[374] - نسا: 97.

[375]- من خطبة أمير المؤمنين (علیه السلام) في وجوب الهجرة وشرائطها: (والهجرة قائمة على حدها الأول ما كان لله في أهل الأرض حاجة من مستتر الأمة ومعلنها . لا يقع اسم الهجرة على أحد إلا بمعرفة الحجة في الأرض، فمن عرفها وأقر بها فهو مهاجر . .) نهج البلاغة / خطبة : 189.

[376] - بخشی از خطبه‌ی امیر المؤمنین در واجب بودن هجرت و شرایط آن: «واجب بودن هجرت بر همان اساس اوليّه‏اش باقى است. البته خدا را به مردم روى زمين از آنان كه ايمانشان را پنهان دارند يا آشكار نمايند نيازى نيست. نام هجرت بر احدى واقع نمى‏شود مگر با شناخت حجّت خدا در زمين؛ كسى كه حجّت الهى را شناخت و به او اقرار كرد مهاجر است....». نهج البلاغه: خطبه 189.

[377]- النساء : 100.

[378]- عن محمد بن الفضيل، عن أبي الحسن الماضي (علیه السلام) في قوله تعالى : " اتخذوا أيمانهم جنة فصدوا عن سبيل الله "، قال (علیه السلام) : (. . . والسبيل هو الوصي، إنهم ساء ما كانوا يعملون . .) الكافي : ج1 ص432 - 433 ح91.

[379]- نسا: 100.

[380]- نهج البلاغة / خطبة 87.

[381] - نهج البلاغه: خطبه‌ی 87.

[382]- الكافي : ج1 ص299 ح6.

[383]- کافی: ج 1 ص 299 ح 6.

[384]- الزمر : 53.

[385]- الاحقاف : 13.

[386] - زمر: 53.

[387]- احقاف: 31.

[388]- الصحيفة السجادية / دعاؤه (علیه السلام) يوم الاثنين .

[389]- صحیفه‌ی سجادیه.

[390]- البقرة : 245.

[391]- انظر : الكافي : ج1 ص537، باب صلة الامام (علیه السلام) .

[392]- بحار الأنوار : ج24 ص279 ح6.

[393]- بقره: 245.

[394]- طـه : 92 – 93.

[395]- الأعراف : 150.

[396]- طه: 92 و 93.

[397] - اعراف: 150.

[398]- الأعراف : 150.

[399]- طـه : 92 – 94.

[400]- اعراف: 150.

[401] - طه: 92 تا 94.

[402]- فقد جاء في العهد القديم، سفر الخروج، الفصل 32: (1 ولما رأى الشعب أن موسى قد طالت إقامته على الجبل، اجتمعوا حول هارون، وقالوا له: هيا، اصنع لنا إلها يتقدمنا في مسيرنا ، لأننا لا ندري ماذا أصاب هذا الرجل موسى الذي أخرجنا من ديار مصر. 2 فأجابهم هارون: انزعوا أقراط الذهب التي في آذان نسائكم وبناتكم وبنيكم، وأعطوني إياها. 3 فنزعوها من آذانهم، وجاءوا بها إليه. 4 فأخذها منهم وصهرها وصاغ عجلا. عندئذ قالوا: هذه آلهتك يا إسرائيل التي أخرجتك من ديار مصر. 5 وعندما شاهد هارون ذلك شيد مذبحا أمام العجل وأعلن: غدا هو عيد للرب . 6 فبكر الشعب في اليوم الثاني واصعدوا محرقات وقدموا قرابين سلام . ثم احتفلوا فأكلوا وشربوا، ومن ثم قاموا للهو والمجون) وحاشا نبي الله الأمين هارون (علیه السلام) من هكذا كلام ما أنزل الله به من سلطان، ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم.

[403] - در عهد قدیم سِفر خروج فصل 32 آمده است: (1 و چون قوم ديدند اقامت موسی بر کوه به درازا انجامید، گرد هارون جمع شده، وی را گفتند: برخيز و برای ما خدايانی بساز كه پيش روی ما بخرامند، زيرا اين مرد ـ‌موسی‌ـ كه ما را از سرزمين مصر بيرون آورد، نمی‌دانيم او را چه شده است. 2 هارون به ايشان گفت: گوشواره‌های طلا را كه درگوش زنان، پسران و دختران شما است، بيرون كرده، نزد من بياوريد. 3 پس تمامیِ قوم گوشواره‌های زرين را كه در گوش‌های ايشان بود بيرون كرده، نزد هارون آوردند 4 و آنها را از دست ايشان گرفته، ذوب کرد و از آن، گوساله‌ی ريخته شده ساخت، و ايشان گفتند: ای اسرائيل اينان خدايان تو می‌باشند، كه تو را از زمين مصر بيرون آوردند. 5 و چون هارون اين را بديد، مذبحي پيش آن گوساله بنا كرد و ندا در داده، گفت: فردا عيد پروردگار می‌باشد. 6 و بامدادان روز بعد برخاسته، قربانی‌های سوختنی گذاردند، و هدايای سلامتی آوردند. سپس قوم برای خوردن و نوشيدن نشستند، و به جهت لعب بر پا شدند)؛ و از ساحت پیامبرِ امینِ خدا هارون چنین سخنانی که خداوند هیچ گواهی برایشان نازل نکرده است، بسی به دور است؛ و لا حول و لا قوّة الا بالله العلیّ العظیم.

[404]- طـه : 124.

[405]- الإسراء : 72.

[406] - طه: 124.

[407] - إسراء: 72.

[408]- الأعراف : 175، عن الحسين بن خالد، عن أبي الحسن الرضا (علیه السلام): (أنه أعطي بلعم بن باعورا الاسم الأعظم، وكان يدعو به فيستجيب له فمال إلى فرعون ، فلما مر فرعون في طلب موسى وأصحابه قال فرعون لبلعم: ادع الله على موسى وأصحابه ليحبسه علينا، فركب حمارته ليمر في طلب موسى فامتنعت عليه حمارته، فأقبل يضربها فأنطقها الله عز وجل فقالت: ويلك على ماذا تضربني؟ أتريد أن أجئ معك لتدعو على نبي الله وقوم مؤمنين؟ فلم يزل يضربها حتى قتلها، وانسلخ الاسم من لسانه، وهو قوله: " فانسلخ منها فأتبعه الشيطان فكان من الغاوين * ولو شئنا لرفعناه بها ولكنه أخلد إلى الأرض واتبع هواه فمثله كمثل الكلب إن تحمل عليه يلهث أو تتركه يلهث " وهو مثل ضربه. فقال الرضا (علیه السلام): فلا يدخل الجنة من البهائم إلا ثلاثة: حمارة بلعم، وكلب أصحاب الكهف، والذئب، وكان سبب الذئب أنه بعث ملك ظالم رجلا شرطياً ليحشر قوماً من المؤمنين ويعذبهم، وكان للشرطي ابن يحبه، فجاء ذئب فأكل ابنه فحزن الشرطي عليه، فأدخل الله ذلك الذئب الجنة لما أحزن الشرطي) بحار الأنوار: ج13 ص377.

[409]- طـه : 125 – 126.

[410] - اعراف: 175. از حسین بن خالد از ابو الحسن امام رضا روایت شده است که فرمود: (به بلعم بن باعورا، اسم اعظم داده شد. با آن دعا می‌کرد و مستجاب می‌شد؛ اما به سمت فرعون تمایل پیدا کرد. وقتی فرعون به دنبال موسی و یارانش افتاد، فرعون به بلعم گفت: خدا را دعا کن تا موسی و یارانش محبوس شوند تا به آنها برسیم. بلعم بن باعورا خرش را سوار شد تا به دنبال موسی برود. خرش از راه رفتن امتناع ورزید. شروع به شلاق زدنش نمود. خداوند عزّوجل زبان حمار را گشود و او گفت: وای بر تو! چرا مرا می‌زنی؟ می‌خواهی با تو بیایم تا پیامبر خدا و قوم مؤمنان را نفرین کنی؟! او را آن قدر کتک زد تا خر بمُرد. آنگاه اسم اعظم از زبانش گرفته شد. این سخن خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنْ الْغَاوِينَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ (و او از آن علم عاری گشت و شيطان در پی‌اش افتاد و در زمره‌ی گمراهان درآمد* اگر خواسته بوديم به سبب آن علم که به او داده بوديم به آسمانش می‌برديم، ولی او در زمين بماند و از پی هوای خويش رفت. مَثَل او چون مثل آن سگ است که اگر به او حمله کنی زبان از دهان بيرون آرد و اگر رهايش کنی باز هم زبان از دهان بيرون آرد) و او مصداق همین مثل است). بحار الانوار: ج 13 ص 377.

[411] - طه: 125 و 126.

[412]- قال تعالى : (وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ . .) الكهف : 50، عن جميل بن دراج ، عن أبي عبد الله (علیه السلام) قال : سألته عن إبليس أكان من الملائكة ؟ وهل كان يلي من أمر السماء شيئاً ؟ قال: ( لم يكن من الملائكة، ولم يكن يلي من السماء شيئاً، كان من الجن وكان مع الملائكة ، وكانت الملائكة تراه أنه منها، وكان الله يعلم أنه ليس منها، فلما أمر بالسجود كان منه الذي كان) بحار الأنوار : ج11 ص119.

[413] - حق تعالی می‌فرماید: Pوَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ....O (و آنگاه که به فرشتگان گفتيم آدم را سجده کنيد، همه جز ابليس که ازجن بود و از فرمان پروردگارش سربرتافت سجده کردند....) (کهف: 50). از جميل بن درّاج نقل شده است: از ابو عبد الله پرسيدم: آیا ابليس از ملائكه است؟ و آیا او از امر و اخبار آسمان چيزى می‌داند؟ فرمود: (از ملائكه نیست و از اخبار آسمان چيزى نمى‌داند. او از جنّیان و همراه با ملائکه بود. ملائکه او را از خود مى‌ديدند در حالی که خداوند مى‌داند كه او در زمره‌ی آنها نمی‌باشد. وقتى امر به سجده شد، آنچه اتفاق افتاد، از او سر زد). بحار الانوار: ج 11 ص 119.

[414]- عن أبي جعفر (علیه السلام) قال: (لما أسري بالنبي (ص) قال : يا رب ما حال المؤمن عندك؟ قال: ... وما يتقرب إلي عبد من عبادي بشئ أحب إلي مما افترضت عليه وإنه ليتقرب إلي بالنافلة حتى أحبه فإذا أحببته كنت إذا سمعه الذي يسمع به وبصره الذي يبصر به ولسانه الذي ينطق به ويده التي يبطش بها، إن دعاني أجبته وإن سألني أعطيته) الكافي : ج2 ص352 – 353، باب من آذى المسلمين واحتقرهم، ح7 و 8.

[415]- عن عبد المزاحم بن كثير، عن أبي عبد الله (علیه السلام)، قال: (كان أمير المؤمنين (علیه السلام) يقول : أنا علم الله وأنا قلب الله الواعي ولسان الله الناطق وعين الله الناظر وأنا جنب الله وأنا يد الله) بصائر الدرجات للصفار : ص84.

عن محمد بن حمران عن أسود بن سعيد قال: كنت عند أبي جعفر (علیه السلام) فأنشأ يقول ابتداء منه من غير أن أسأله: (نحن حجة الله، ونحن باب الله، ونحن لسان الله، ونحن وجه الله، ونحن عين الله في خلقه، ونحن ولاة أمر الله في عباده) الكافي : ج1 ص145.

[416] - از ابا جعفر روایت شده است که فرمود: (هنگامی که رسول خدا به معراج برده شده عرض کرد: ای پروردگار! حال مؤمن نزد تو چگونه است؟ فرمود:.... و هيچ يک از بندگانم بمن تقرّب نجويد مگر با عملى كه نزد من محبوب‌تر باشد از آنچه بر او واجب كرده‏ام، و به درستى كه به وسيله‌ی نماز نافله بمن تقرّب جويد تا آنجا كه من دوستش دارم، و چون دوستش بدارم آنگاه گوش او شوم كه با آن بشنود، و چشمش شوم كه با آن ببيند، و زبانش گردم كه با آن بگويد، و دستش شوم كه با آن برگيرد، اگر بخواندم اجابتش كنم، و اگر خواهشى از من كند به او بدهم). کافی: ج 2 ص 352 و 353 ، باب کسی که مسلمانان را اذیت کند و حقیر شمارد، ح 7 و 8

[417] - از عبد المزاحم بن کثیر از ابو عبد الله روایت شده است که فرمود: (امیر المؤمنین می‌فرمود: من علم خدا و من قلب بیدار خدا و زبان گویای خدا و چشم بینای خدا هستم و من جنب خدا و دست او هستم). بصائر الدرجات صفار: ص 84.

از محمد بن حمران بن اسود بن سعید روایت شده است: نزد ابو جعفر بودم که بدون اینکه کسی از او سوال کند شروع به صحبت کردن نمود: (ما حجّت خدا، و ما باب خدا، و ما زبان خدا، و ما وجه خدا، و ما چشم خدا در خلقش هستیم، و ما والیان امر خداوند در میان بندگانش می‌باشیم). کافی: ج 1 ص 145.

[418]- قال أمير المؤمنين (علیه السلام): (. . فاعتبروا بما كان من فعل الله بإبليس إذا أحبط عمله الطويل وجهده الجهيد، وكان قد عبد الله ستة آلاف سنة لا يدرى أمن سني الدنيا أم سني الآخرة عن كبر ساعة واحدة . .) نهج البلاغة / خطبة 194.

[419]- امیر المؤمنین می‌فرماید: (.... پس عبرت گيريد از آنچه خداوند با ابليس كرد: كار طولانى، تلاش سخت و بندگى شش هزار ساله‏اش را كه روشن نيست بر حسب سال‌هاى اين جهان برآورد شده است يا سالهاى جهان ديگر، در برابر ساعتى تکبّر ورزیدن، پوچ ساخت). نهج البلاغه: خطبه 194.

[420]- الحجر : 36.

[421] - حجر: 36.

[422]- التين : 1 – 8.

[423]- تین: 1 تا 8.

[424]- النور : 35.

[425] - نور: 35.

[426]-  بحار الأنوار : ج1 ص97.

[427] - بحار الانوار: ج 1 ص 97.

[428]- عن سلمان (رضي الله عنه)، قال : قال لي رسول الله (ص): (... يا سلمان، خلقني الله من صفوة نوره، ودعاني فأطعته، وخلق من نوري علياً، ودعاه فأطاعه، وخلق من نور علي فاطمة، ودعاها فأطاعته، وخلق مني ومن علي وفاطمة: الحسن، ودعاه فأطاعه، وخلق مني ومن علي وفاطمة: الحسين، فدعاه فأطاعه ...) دلائل الامامة لمحمد بن جرير الطبري (الشيعي) : ص 448.

[429]- الحجر : 39.

[430] - از سلمان روایت شده است: رسول خدا به من فرمود: (.... ای سلمان! خداوند مرا از برگزیده‌ی نورش بیافرید، مرا خواند پس اطاعتش کردم، و علی را از نور من آفرید، او را خواند و اطاعتش نمود، و فاطمه را از نور علی آفرید، او را خواند و اطاعتش نمود، و از نور من، علی و فاطمه، حسن را آفرید، او را خواند و اطاعتش نمود، و از نور من، علی و فاطمه، حسین را آفرید، او را خواند و اطاعتش نمود....). دلایل الائمه محمد بن جریر طبری (شیعه): ص 448.

[431] - حجر: 39.

[432]- المؤمنون : 20.

[433] - مؤمنون: 20.

[434]- النور : 35.

[435] - نور: 35.

[436]-  في بحار الأنوار: ج 31 ص219، عن إرشاد القلوب : عن أبي عبد الله (علیه السلام) أنه قال: (الغري قطعة من الجبل الذي كلم الله عليه موسى تكليماً). وفي بحار الأنوار: ج75 ص205 أيضاً عن أبي جعفر (علیه السلام)، قال: (كان في وصية أمير المؤمنين (علیه السلام) أن أخرجوني إلى الظهر، فإذا تصوبت أقدامكم واستقبلتكم ريح فادفنوني وهو أول طور سيناء، ففعلوا ذلك).

[437] - در بحار الانوار: ج 31 ص 219 به نقل از ارشاد القلوب از ابو عبد الله روایت شده است که فرمود: (غری، قطعه‌ای از کوهی است که خدا در آن با موسی سخن گفت) و همچنین در بحار الانوار: ج 75 ص 205 از ابو جعفر روایت شده است که فرمود: (در وصیت امیر المؤمنین چنین بود که مرا ظهر هنگام خارج کنید. هنگامی که پاهایتان حرکت نکرد و بادی بر شما وزید، مرا به خاک بسپارید که آنجا ابتدای طور سینا می‌باشد؛ و چنین کردند).

[438]- الأعراف :171.

[439] - اعراف: 171.

[440]- بصائر الدرجات / محمد بن الحسن الصفار : ص48.

[441] - بصائر الدرجات: ص 48.

[442]- بصائر الدرجات : ص 48.

[443] - بصائر الدرجات: ص 48.

[444]- بصائر الدرجات : ص 48.

[445] - بصائر الدرجات: ص 48.

[446]- بصائر الدرجات : ص 48.

[447] - بصائر الدرجات ـ محمد بن حسن صفار: ص 48.

[448]- الكافي : ج1 ص531 ح7.

[449] - کافی: ج 1 ص 531 ح 7.

[450]- الكافي : ج1 ص532 ح9.

[451] - کافی: ج 1 ص 532 ح 9.

[452]- الكافي : ج1 ص532 ح10.

[453] - کافی: ج 1 ص 532 ح 10.

[454]- الكافي : ج1 ص533 ح16.

[455] - کافی: ج 1 ص 533 ح 16.

[456]- الكافي : ج1 ص534 ح17.

[457] - کافی: ج 1 ص 534 ح 17.

[458]- الكافي : ج1 ص534 ح18.

[459] - کافی: ج 1 ص 534 ح 18.

[460]- البقرة : 158.

[461] - بقره: 158.

[462]- البقرة : 35.

[463]- بقره: 35.

[464]- مما ورد أن دابة الأرض - وهي إنسان كما توضح في مواضع متعددة من المتشابهات - تخرج بين الصفا والمروة أي علي وفاطمة عليهما السلام، فعن علي بن مهزيار عند لقائه بالإمام المهدي (علیه السلام): (. . . فقلت يا سيدي متى يكون هذا الأمر؟ فقال: إذا حيل بينكم وبين سبيل الكعبة، واجتمع الشمس والقمر واستدار بهما الكواكب والنجوم، فقلت: متى يا بن رسول الله؟ فقال لي: في سنة كذا وكذا تخرج دابة الارض من بين الصفا والمروة، ومعه عصا موسى وخاتم سليمان، يسوق الناس إلى المحشر) غيبة الطوسي: ح228. ومعنى ذلك: أن هذا الإنسان يكون من علي وفاطمة عليهما السلام ويخرج منهما وكذا بينهما، فهو منهما لأنهما أبواه، وكذا يخرج بينهما في هذا العالم؛ لأن البصرة - التي ينتسب لها أول المهديين - تقع بين النجف حيث أمير المؤمنين (علیه السلام) والمدينة المنورة حيث موضع فاطمة عليها السلام، فيكون خروج دابة الأرض والمهدي الأول بين الصفا والمروة، والله أعلم وأحكم.

[465] - از آنچه پیش‌تر ارایه شد مشخص شد که دابة الارض (جنبنده‌ی زمین) ـ‌که همان طور که در موارد متعدد در متشابهات توضیح داده شد یک انسان می‌باشد‌ـ از بین صفا و مروه یعنی علی و فاطمه خارج می‌شود. از علی بن مهزیار هنگام دیدارش با امام مهدی روایت شده است:  .... عرض کردم: آقای من! این امر چه هنگام خواهد بود؟ فرمود: (آنگاه که میان شما و راه کعبه جدایی افتد، و خورشید و ماه با هم جمع گردند و کواکب و ستارگان به آنان بپیوندند). پس گفتم: ای فرزند رسول خدا! آن، چه هنگام خواهد بود؟ به من فرمود: (در سال فلان و فلان جنبنده‌ی زمین از بین صفا و مروه برمی‌خیزد در حالی که عصای موسی و انگشتری سلیمان با او است و مردم را به سوی محشر سوق می‌دهد) (غیبت طوسی: ح 228)؛ و معنای آن چنین است که این انسان از علی و فاطمه می‌باشد و از آنها و همچنین از میان آنها خارج می‌شود. پس او از آنها می‌باشد چرا که آنها والدینش هستند و به همین صورت، در این عالم نیز از میان آنها خارج می‌شود؛ چرا که بصره ـ‌که مهدی اول به آن منتسب می‌باشد‌ـ میان مکان امیر المؤمنین یعنی نجف و مکان حضرت فاطمه یعنی مدینه‌ی منوّره می‌باشد؛ پس خارج شدن دابة الارض یا همان مهدی اول از میان صفا و مروه می‌باشد؛ والله اعلم و احکم.

[466]- إشارة الى حديث خلق العقل والجهل .

[467]- النجم : 39.

[468]- اشاره‌ای به حدیث خلقت عقل و جهل.

[469]- نجم: 39.

[470]- والحديث معروف : (إن الله عز وجل خلق العقل وهو أول خلق من الروحانيين عن يمين العرش من نوره فقال له : أدبر فأدبر، ثم قال له: أقبل فأقبل، فقال الله تبارك وتعالى: خلقتك خلقا عظيماً وكرمتك على جميع خلقي ، قال : ثم خلق الجهل من البحر الأجاج ظلمانياً فقال له: أدبر فأدبر، ثم قال له: أقبل فلم يقبل فقال له: استكبرت، فلعنه ) أصول الكافي : ج1 ص31.

[471]- حدیث معروف (خداوند عزّوجل عقل را آفرید، و او اولین مخلوق از روحانیون از سمت راست عرش از نورش بود. به او فرمود: برو؛ و او پشت کرد. سپس فرمود: پیش آی؛ پس او پیش آمد. خداوند تبارک و تعالی فرمود: تو را بر خُلقی عظیم آفریدم و برای تمامی مخلوقاتم برتری دادم. می‌فرماید: سپس جهل را از دریای شور تشنگی پدید آورد و به او فرمود: برو؛ پس او پشت کرد. سپس به او فرمود: پیش آی؛ و او پیش نیامد. پس به او فرمود: تکبّر کردی؛ و لعنتش نمود). اصول کافی: ج 1 ص 31.

[472]- روي عن أمير المؤمنين (علیه السلام): (ليس العلم في السماء فينزل إليكم، ولا في تخوم الأرض فيخرج لكم، ولكن العلم مجبول في قلوبكم، تأدبوا بآداب الروحانيين يظهر لكم) العلم والحكمة في الكتاب والسنة لمحمد الريشهري : ص36، جامع الشتات للخواجوئي : ص215.

[473] - از امیر المؤمنین(ع) روایت شده است: (علم در آسمان نیست که به سوی شما فرود آید، و در اعماق زمین نیست تا برایتان خارج شود؛ بلکه علم در قلب‌های خودتان است، به اخلاق روحانیّون آراسته گردید تا بر شما ظاهر شود). علم و حکمت در کتاب و سنّت ـ محمد ریشهری: ص 36 ؛  جامع الشتات ـ خاجویی: ص 215.

[474]- وهذا ما ورد في الحديث الشريف، عن أبي بصير قال: (دخلت على أبي عبد الله (علیه السلام) فقلت له: جعلت فداك إن شيعتك يتحدثون أن رسول الله (ص) علم علياً (علیه السلام) باباً يفتح له منه ألف باب؟ قال: فقال: يا أبا محمد علم رسول الله (ص) عليا (علیه السلام) ألف باب يفتح من كل باب ألف باب، قال: قلت: هذا والله العلم. قال: فنكت ساعة في الأرض، ثم قال: إنه لعلم وما هو بذاك. قال: ثم قال: يا أبا محمد وإن عندنا الجامعة وما يدريهم ما الجامعة؟ قال: قلت: جعلت فداك وما الجامعة ... قال: إنه لعلم وليس بذاك. ثم سكت ساعة، ثم قال: وإن عندنا الجفر وما يدريهم ما الجفر ... قال: إنه لعلم وليس بذاك. ثم سكت ساعة ثم قال: وإن عندنا لمصحف فاطمة وما يدريهم ما مصحف فاطمة عليها السلام؟ ... إنه لعلم وما هو بذاك. ثم سكت ساعة ثم قال: إن عندنا علم ما كان وعلم ما هو كائن إلى أن تقوم الساعة .. إنه لعلم وليس بذاك. قلت: جعلت فداك فأي شيء العلم؟ قال: ما يحدث بالليل والنهار، الأمر من بعد الأمر، والشيء بعد الشيء إلى يوم القيامة) الكافي : ج1 ص238.

[475]- البقرة : 282.

[476] - در حدیث شریف از ابو بصیر روایت شده است: بر ابو عبد الله(ع) وارد شدم. به ایشان عرض کردم: فدایت گردم! شیعیان شما چنین می‌گویند رسول خدا بابی به علی آموخت که از آن هزار باب باز می‌شود؟ فرمود: (ای ابا محمد! رسول خدا به علی بابی آموخت که به هزار باب باز می‌شود و هر باب به هزار باب دیگر). عرض کردم: به خدا سوگند که این، علم است! ایشان ساعتی بر زمین چشم دوخت و سپس فرمود: (علم است و علم محسوب نمی‌گردد). سپس فرمود: (ای ابا محمد! نزد ما جامعه است و آیا می‌دانند جامعه چیست؟) عرض کردم: فدایتان گردم! جامعه چیست؟ .... فرمود: (آن علم است و علم محسوب نمی‌گردد). سپس ساعتی سکوت کرد و فرمود: (نزد ما جفر است و آیا می‌دانند جفر چیست؟).... فرمود: (علم است و علم محسوب نمی‌شود). سپس ساعتی سکوت کرد و فرمود: (نزد ما مصحف فاطمه است و آیا می‌دانند مصحف فاطمه چیست؟.... علم است و علم محسوب نمی‌گردد). ساعتی سکوت نمود و سپس فرمود: (نزد ما علم آنچه گذشت و علم آنچه واقع خواهد شد تا برپایی ساعت می‌باشد.... این علم است و علم محسوب نمی‌گردد). عرض کردم: فدایت شوم! چه چیزی علم می‌باشد؟ فرمود: (آنچه در شب و روز تازه می‌شود و اتفاق می‌افتد، امری پس از امر و هر چیز پس از چیز دیگر، تا روز قیامت). کافی: ج 1 ص 238.

[477] - بقره: 282.

[478]- البقرة : 143.

[479] - بقره: 143.

[480]- آل عمران : 110.

[481] - آل عمران: 110.

[482]- البقرة : 238.

[483]- عن داود بن كثير قال : قلت لأبي عبد الله (علیه السلام): أنتم الصلاة في كتاب الله عز وجل وأنتم الزكاة وأنتم الحج؟ فقال: (... يا داود نحن الصلاة في كتاب الله عز وجل، ونحن الزكاة  ونحن الصيام ونحن الحج ونحن الشهر الحرام ونحن البلد الحرام ونحن كعبة الله ونحن قبلة الله ونحن وجه الله قال الله تعالى: فأينما تولوا فثم وجه الله ...) بحار الأنوار: ج24 ص303.

[484] - بقره: 238.

[485] - از داوود بن کثیر روایت شده است: به ابو عبد الله عرض کردم: آیا شما نماز در کتاب خداود عزّوجل هستید؟ و آیا شما زکات و حج می‌باشید؟ فرمود: (... ای داوود! ما همان نماز در کتاب خداوند عزّوجل هستیم، ما زکات هستیم، ما روزه هستیم، ما حج هستیم، ما ماه حرام هستیم، ما سرزمین حرام هستیم، ما کعبه‌ی خدا و قبله‌ی خدا و وجه خدا هستیم. حق تعالی می‌فرماید: ﴿فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ (به هر سو نظر کنید، وجه خدا همان جا است)....). بحار الانوار: ج 24 ص 303.

[486]- الكافي : ج1 ص535 ح17.

[487] - کافی: ج 1 ص 535 ح 17.

[488]- الكافي : ج1 ص534 ح7.

[489] - کافی: ج 1 ص 534 ح 7.

[490]- الكافي : ج1 ص533 ح9.

[491] - کافی: ج 1 ص 533 ح 9.

[492]- غيبة الطوسي : ص154.

[493] - غیبت طوسی: ص 154.

[494]- المؤمنون : 20.

[495] - مؤمنون: 20.

[496]- عن أمير المؤمنين (علیه السلام): (إن علوم الكون كلها في القرآن، وعلوم القرآن كلها في السبع المثاني، وعلوم السبع المثاني في البسملة، وعلوم البسملة في النقطة، وأنا تلك النقطة) الأربعون حديثاً للشيخ إبراهيم الخوئي : ص231.

[497] - حدیثی از امیر المؤمنین روایت شده است: (علوم هستی، جملگی در قرآن است و تمام علوم قرآن در سبع مثانی (فاتحه) و علوم سبع مثانی در بسمله و علوم بسمله در نقطه است و من آن نقطه هستم). چهل حدیث شیخ ابراهیم خویی: ص 231.

[498]- العصر : 1 – 2.

[499]- العصر : 3.

[500] - عصر: 1 و 2.

[501] - عصر: 3.

[502]- الأحزاب : 72.

[503] - احزاب: 72.

[504]- النساء : 58.

[505]- وبهذا نطق آل البيت (ع) في أحاديثهم، ومنها: عن أبي بصير عن أبي عبد الله (علیه السلام) في قول الله عز وجل: (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَإِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ) ، قال: (هي الوصية يدفعها الرجل منا إلى الرجل ) الغيبة للنعماني : ص52.

[506] - نسا: 58.

[507] - اهل بیت(علیهم السلام) در احادیثشان در این خصوص سخن رانده‌اند؛ از جمله: از ابو بصیر از ابو عبدالله درباره‌ی سخن خداوند عزّوجل ﴿إِنَّ اللهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا (خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانشان بازگردانيد و چون در ميان مردم به داوری نشينيد به عدل داوری کنيد. خدا شما را چه نيکو پند می‌دهد. هر آينه او شنوای بينا است) روایت شده است که فرمود: (منظور، وصیت است که هر مردی از ما به مردی دیگر می‌دهد). غیبت نعمانی: ص 52.

[508]- عن أبي حمزة قال: (قلت لأبي عبد الله (علیه السلام): أتبقى الأرض بغير إمام ؟ قال: لو بقيت الأرض بغير إمام لساخت) الكافي: ج1 ص179 ح10.

[509] - از ابو حمزه: به ابا عبد الله عرض کردم: آیا زمین بدون امام باقی می‌ماند؟ فرمود: (اگر زمین بدون امام باقی بماند، فرومی‌ریزد). کافی: ج 1 ص 179 ح 10.

[510]- عن جابر عن أبي جعفر (علیه السلام): في قول الله تبارك وتعالى: (انا عرضنا الأمانة على السماوات والأرض والجبال فأبين ان يحملنها وأشفقن)، قال: (الولاية أبين ان يحملنها كفرا بها وعنادا وحملها الانسان والانسان الذي حملها أبو فلان ) بصائر الدرجات للصفار: ص96.

 وعن أبي بصير، قال: (سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن قول الله عز وجل : إنا عرضنا الأمانة على السماوات والأرض والجبال فأبين أن يحملنها وأشفقن منها وحملها الانسان إنه كان ظلوماً جهولاً، قال: الأمانة: الولاية، والانسان: أبو الشرور المنافق) معاني الأخبار: ص110.

وعن الحسين بن خالد، قال: (سألت أبا الحسن علي بن موسى الرضا (علیه السلام) عن قول الله عز وجل: إنا عرضنا الأمانة على السماوات والأرض والجبال فأبين أن يحملنها - الآية - فقال: الأمانة: الولاية، من ادعاها بغير حق كفر) معاني الأخبار: ص110.

[511] - از جابر از ابو جعفر درباره‌ی این سخن خداوند تبارک و تعالی ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ (ما اين امانت را بر آسمان‌ها، زمين و کوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمّل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند) روایت شده است که فرمود: (منظور ولایت است که آنها از ترس کفر و عناد به آن، از برداشتنش سر باز زدند و انسان آن را بر دوش کشید، و انسانی که آن را بر دوش کشید ابو فلان بود). بصائر الدرجات صفار: ص 96.

از ابو بصیر روایت شده است: از ابا عبد الله درباره‌ی سخن خداوند عزّوجل ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (ما اين امانت را بر آسمان‌ها، زمين و کوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمّل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن را بر دوش گرفت؛ به راستی او ستمکاری نادان بود) سوال کردم. ایشان فرمود: (امانت، ولایت است و انسان، ابو شرور منافق می‌باشد). معانی الاخبار: ص 110.

از حسین بن خالد: از ابا الحسن علی بن موسی الرضا درباره‌ی سخن خداوند عزّوجل ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا (ما اين امانت را بر آسمان‌ها، زمين و کوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمّل آن سرباز زدند) ـ‌تا انتهاـ فرمود: (امانت یعنی ولایت؛ هر که به ناحق ادعایش کند، کفر ورزیده است). معانی الاخبار: ص 110.

[512]- وقد مر تفصيل ذلك في المتشابهات : ج3 / جواب سؤال (100) ، فراجع.

[513]- عن عبد العزيز القراطيسي قال: قال لي أبو عبد الله (علیه السلام) : (يا عبد العزيز إن الايمان عشر درجات بمنزلة السلم يصعد منه مرقاة بعد المرقاة، فلا تقولن صاحب الواحد لصاحب الاثنين: لست على شئ حتى ينتهي إلى العاشرة، ولا تسقط من هو دونك فيسقطك الذي هو فوقك، فإذا رأيت من هو أسفل منك فارفعه إليك برفق، ولا تحملن عليه ما لا يطيق فتكسره فإنه من كسر مؤمنا فعليه جبره وكان المقداد في الثامنة، وأبو ذر في التاسعة، وسلمان في العاشرة) الخصال للشيخ الصدوق : ص447 - 448.

[514]- البقرة : 196.

تفصیل بیشتر در کتاب متشابهات جلد 3 پاسخ پرسش 100 آمده است.

[516] - از عبد العزیز قراطیسی نقل شده است: ابو عبدالله به من فرمود: (ای عبد العزیز! ایمان ده درجه دارد که مانند نردبان است که پله پله باید از آن بالا رفت. فردی که دو پله بالا رفته نباید به کسی که در پله‌ی اول است بگوید تو بهره‌ای نداری، تا اینکه به دهمین پله برسد. کسی که پایین‌تر از خودت است را ساقط نکن تا بالاتر از تو، تو را ساقط نکند و اگر کسی را در درجه‌ای پایین‌تر از خودت دیدی، او را با محبت بالا بکش و بر او بیش از توانش تحمیل مکن که می‌شکند و اگر کسی مؤمنی را بشکند، شکسته‌بندی‌اش بر او واجب می‌گردد. مقداد در پله‌ی هشتم، ابوذر در پله‌ی نهم و سلمان در پله‌ی دهم بود). خصال شیخ صدوق: ص 447 و 448.

[517] - بقره: 196.

[518]- عن الحلبي، قال: قلت لأبي عبد الله (علیه السلام): (لم جعل استلام الحجر؟ فقال: إن الله عز وجل حيث أخذ ميثاق بني آدم دعا الحجر [من] الجنة فأمره فالتقم الميثاق فهو يشهد لمن وافاه بالموافاة) الكافي : ج4 ص184، وغيره.

[519] - از حلبی روایت شده است: به ابو عبد الله عرض کردم: چرا استلام (لمس و بوسیدن) حجر الاسود قرار داده شد؟ فرمود: (خداوند عزّوجل آن هنگام که عهد و میثاق را از بنی آدم گرفت، سنگ را از بهشت فراخواند و به او امر فرمود. آن سنگ میثاق را بلعید؛ پس او برای کسی که به عهد وفا کرده باشد، شهادت خواهد داد). کافی: ج 4 ص 184 و سایر منابع.

[520]- المحاسن للبرقي : ج1 ص65.

[521] - المحاسن: ج 1 ص 65.

[522]- وسائل الشيعة (آل البيت) - الحر العاملي : ج13 ص314.

[523] - وسایل الشیعه (آل البیت) ـ حر عاملی: ج 13 ص 314.

[524]- الكافي : ج4 ص409 ح13.

[525] - کافی: ج 4 ص 409 ح 13.

[526]- جامع السعادات : ج3 ص314.

[527] - جامع السعادات: ج 3 ص 314.

[528]- صحيح البخاري : ج5 ص227، صحيح مسلم : ج1 ص128.

[529] - صحیح بخاری: ج 5 ص 227  ؛  صحیح مسلم: ج 1 ص 128.

[530]- هود : 73.

[531] - هود: 73.

[532]- الانشقاق : 21.

[533] - الانشقاق : 21.

[534]- قال الإمام علي (علیه السلام) : (أنا القرآن الناطق) ينابيع المودة لذوي القربى: ج1 ص214.

وعنه (ع) قال: (هذا كتاب الله الصامت، وأنا كتاب الله الناطق) وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص34.

وعنه (ع) قال: (وهذا كتاب الله الصامت وانا المعبر عنه، فخذوا بكتاب الله الناطق وذروا الحكم بكتاب الله الصامت إذ لا معبر عنه غيري) العمدة لابن البطريق : ص330.

وعن عبد الرحمن بن كثير الهاشمي عن أبي عبد الله (ع) قال: ( قال الذي عنده علم من الكتاب انا اتيك به قبل ان يرتد إليك طرفك، قال: ففرج أبو عبد الله (ع) بين أصابعه فوضعها على صدره ثم قال: والله عندنا علم الكتاب كله ) بصائر الدرجات للصفار: ص232 – 233.

[535] - امام علی (ع) فرمود: (من قرآن ناطق هستم). ينابيع المودة لذوي القربى: ج1 ص214.

و از او (ع) فرمود: (این کتاب صامت خداست و من کتاب ناطق خدا هستم). وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص34.

و از او(ع) فرمود: (و این کتاب صامت خداست و من بیان کننده آن هستم، پس کتاب ناطق خدا را بگیرید و قضاوت را با کتاب صامت خدا واگذار کنید، زمانی که  جز من بیان کننده ی آن وجود ندارد). کتاب "العمده: ابن البطریق: ص 330.

و از عبدالرحمن بن کثیر هاشمی از اباعبدالله (ع) فرمود: «کسی که علمی از کتاب دارد، گفت: آن را برای شما می‌آورم قبل از اینکه پلک بزنید. گفت: پس ابوعبدالله – امام صادق (ع)- انگشتان خود واکرد و بر سینه خود گذاشت و سپس فرمود:به خدا سوگند ما علم کل کتاب را داریم. "بصائر الدرجات" الصفار: ص 232-233.

[536]- الكهف : 50.

[537] - الکهف: 50.

[538]- الكهف : 54.

[539] - کهف: 54.

[540]- البقرة : 31.

[541] - بقره: 31.

[542]- آل عمران : 37.

[543] - آل عمران: 37.

[544]- آل عمران : 38.

[545]- مريم : 5.

[546]- آل عمران: 38.

[547]- مریم: 5.

[548]- آل عمران : 39.

[549] - آل عمران: 39.

[550]- مريم : 5 – 6.

[551] - مریم: 5 و 6.

[552]- مريم : 8.

[553]- مريم : 9.

[554] - مریم: 8.

[555] - مریم: 9.

[556]- آل عمران : 47.

[557] - آل عمران: 47.

[558]- آل عمران : 48.

[559] - آل عمران: 48.

[560]- آل عمران : 37.

[561] - آل عمران: 37.

[562]- الواقعة : 75.

[563]- واقعه: 75.

[564]- عن المفضل بن عمر الجعفي، قال: (سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) يقول في قول الله عز وجل: (فلا أقسم بمواقع النجوم وإنه لقسم لو تعلمون عظيم ] يعني به اليمين بالبراءة من الأئمة (ع) يحلف بها الرجل يقول : إن ذلك عند الله عظيم ) من لا يحضره الفقيه : ج3 ص377، ح 4326. وعن أبي جعفر (علیه السلام)، قال: (إنما نحن كنجوم السماء كلما غاب نجم طلع نجم، حتى إذا أشرتم بأصابعكم وملتم بأعناقكم، غيب الله عنكم نجمكم، فاستوت بنو عبد المطلب ، فلم يعرف أي من أي ، فإذا طلع نجمكم فاحمدوا ربكم) الكافي : ج1 ص338 باب في الغيبة، ح8.

[565]- الامالي للشيخ الصدوق : ص738.

[566]- از مفضّل از عمر جعفی: شنیدم اباعبدالله امام صادق درباره‌ی این سخن خداوند عزّوجل ﴿فَلاأُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ  * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ﴾ (پس سوگند به جایگاه‌های ستارگان * و اگر بدانيد اين سوگندی است بزرگ) فرمود: «این آیه می‌فرماید: اگر کسی سوگند بیزاری از ائمه بخورد، در نظر خداوند بسی عظیم است». من لایحضره الفقیه: ج 3 ص 377 ح 4326؛ و از اباجعفر روایت شده است که فرمود: «ما همانند ستارگان آسمان هستیم؛ وقتی یکی از ما مخفی شود، ستاره‌ای دیگر نمایان می‌گردد تا آن‌که با انگشتان‌تان اشاره کنید و با گردن‌هایتان متمایل شوید و در آن‌هنگام خداوند ستاره‌ی شما را مخفی می‌کند. پس فرزندان عبد‌المطلب مسلّط شوند و هیچ یک از دیگری بازشناخته نشود. پس هرگاه ستاره‌تان نمایان شد، پروردگارتان را سپاس گویید». کافی ج 1 ص 338 باب در غیبت ح 8.

[567]- امالی شیخ صدوق: ص 738.

[568] - فالمهدي الأول هو من يشير ويدل الناس إلى الإمام المهدي بشكل خاص والأئمة (ع) بشكل عام ويعرفهم حق الأئمة (ع)، وهذا ما نطقت به رواياتهم (ع)، فورد ذكر الإمام الصادق (علیه السلام) للمهديين ووصفهم بـأنهم (قوم من شيعتنا يدعون الناس إلى موالاتنا ومعرفة حقنا) كمال الدين وتمام النعمة : ص358 ح56، وفي الحديث الآخر: (فاسألوه عن تلك العظائم التي يجيب فيها مثله) غيبة النعماني : ص179، أو الحديث الآخر الوارد عنهم (ع) بقولهم: (ولا يسأل عن شيء بين صدفيها إلا أجاب) المصدر المتقدم : ص250.

[569]- مهدی اول همان کسی است که به صورتی خاص به امام مهدی اشاره و مردم را به او راهنمایی می‌کند و ائمه به طور عام؛ و مهدی اول حق ائمه(علیهم السلام) را به آنان می‌شناساند و این در روایاتشان(علیهم السلام) ذکر شده است. گفته‌ی امام صادق در مورد مهدیین آمده و این‌که آن‌ها «گروهی از شیعیانمان هستند که مردم را به پیروی از ما و شناخت حق ما راهنمایی می‌کنند» توصیف شده‌اند (کمال الدین و تمام النعمة: ص 358 ح 56) و در حدیثی دیگر: «پس، از او از بزرگ‌ترین اموری که کسی مگر شبیه به او نمی‌تواند آن‌ها را پاسخ گوید، بپرسید» (غیبت نعمانی: ص 179) یا در حدیثی دیگر که از آن‌ها(علیهم السلام) وارد شده است: «و از هیچ‌چیزی که بین دو کفه‌ی صدف قرار دارد (هر چیز غامضی ـ مترجم) پرسیده نمی‌شود مگر این‌که پاسخ گوید» (غیبت نعمانی: ص 250).

[570]- الواقعة : 76 – 81.

[571]- أما بالنسبة لارتباط النجوم بآل البيت (ع) فقد تم تفصيل القول فيها في كتاب (المهدي والمهديين في القرآن والسنة) وأما أن الأئمة (ع) يشيرون إلى المهدي الأول في عالم الشهادة فعن طريق رواياتهم التي وصفته أدق الوصف، فراجع كتاب (البلاغ المبين) و (النور المبين)، من إصدارات أنصار الإمام المهدي (علیه السلام).

[572]- من هذه الأحاديث قول الإمام الصادق (علیه السلام) حين خرجت الرايات السود من خرسان، إذ قال: (اجلسوا في بيوتكم فإذا رأيتمونا قد اجتمعنا على رجل فانهدوا إلينا بالسلاح) الغيبة للنعماني: ص203، والأئمة (ع) في زمن القائم متوفون بأجمعهم إلا الإمام القائم (علیه السلام) فلا يمكن اجتماعهم إلا في الرؤيا أو الكشف عند أهل البصائر، والكثير من الروايات غيرها، راجع كتاب (فصل الخطاب في حجية رؤيا أولي الألباب) للأستاذ أحمد حطاب، من إصدارات أنصار الإمام المهدي.

[573]- ولعل في الرواية الاتية اشارة الى المهدي الأول بأنه هو النجم الذي على الأمة أن تصبر حتى يظهر لهم :

عن أبان بن تغلب، قال: قال لي أبو عبد الله (علیه السلام): (يأتي على الناس زمان يصيبهم فيه سبطة  يأرز العلم فيها بين المسجدين كما تأرز الحية في جحرها، يعني بين مكة والمدينة، فبينما هم كذلك إذ أطلع الله عز وجل لهم نجمهم، قال: قلت: وما السبطة ؟ قال: الفترة والغيبة لإمامكم، قال: قلت: فكيف نصنع فيما بين ذلك ؟ فقال: كونوا على ما أنتم عليه حتى يطلع الله لكم نجمكم) كمال الدين وتمام النعمة : ص349.

وهو أيضاً الذي يشير اليه كلام الإمام علي (علیه السلام) ووصفه بأنه (طالع المشرق) : (... واعلموا أنكم إن اتبعتم طالع المشرق سلك بكم مناهج الرسول  فتداويتم من العمى والصم والبكم وكفيتم مؤونة الطلب والتعسف ونبذتم الثقل الفادح عن الأعناق ولا يبعد الله إلا من أبى وظلم واعتسف وأخذ ما ليس له، وسيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون) الكافي : ج 8 ص63 - 66.

[574]- واقعه: 76 تا 81.

[575]- تفصیل چگونگی ارتباط داشتن ستارگان به اهل‌بیت(علیهم السلام) در کتاب «مهدی و مهدیین در قرآن و سنّت» آمده است. ائمه(علیهم السلام) در عالم شهادت به مهدی اول اشاره می‌کنند؛ از طریق روایاتشان که او را با دقیق‌ترین توصیف وصف می‌کنند. می‌توانید به کتاب‌های «بلاغ مبین» و «نور مبین» از انتشارات انصار امام مهدی مراجعه نمایید.

[576]- از جمله‌ی این احادیث گفتار امام صادق برای هنگامی است که پرچم‌های سیاه از خراسان برمی‌خیزند که می‌فرماید: «در خانه‌هاتان بنشینید و هنگامی‌که دیدید ما بر مردی گرد آمده‌ایم، با سلاح به سوی ما بشتابید» (غیبت نعمانی: ص 203). ائمه(علیهم السلام) در زمان قائم به غیر از امام قائم وفات یافته‌اند تا گرد آیند و گرد آمدن آن‌ها ناممکن می‌باشد مگر در رؤیا یا از طریق مکاشفه برای اهل بصیرت. روایات بسیار دیگری نیز وجود دارد. به کتاب «سخن نهایی در حجت بودن رؤیای صاحبان خِرَد» نوشته‌ی استاد احمد حطاب از انتشارت انصار امام مهدی مراجعه نمایید.

[577]- در روایات پیش‌رو، اشاره‌ای به این‌که مهدی اول همان ستاره‌ای است که امّت باید صبر پیشه کنند تا ظاهر شود، می‌باشد:

از ابان بن تغلب که گفت: ابوعبدالله به من فرمود: «زمانى بر مردم خواهد آمد كه در آن برهه‌اى وجود خواهد داشت كه علم مانند مارى كه به لانه خود پناه مى‌برد، به گوشه اى پناه می‌برد؛ یعنی بین مکه و مدینه، و در آن‌هنگام است كه ستاره‌اى بر مردم طلوع خواهد كرد». عرض كردم: منظور از برهه‌ای از زمان چيست؟ فرمود : «فترت و غیبت امامتان». عرض كردم: در این حین چه بايد بكنيم؟ فرمود: «بر آن‌چه هستيد باقى بمانید تا خداوند ستاره‌ی شما را ظاهر گرداند». کمال الدین و تمام النعمة: ص 349.

همچنین او کسی است که گفتار امام علی در وصفش با عبارت «طلوع‌کننده‌ی مشرقی» به او اشاره می‌نماید: «.... بدانید اگر از طلوع کننده‌ی (قیام‌گر) مشرق پیروی کنید، او شما را به آیین پیامبر درمی‌آورد و از کوری، کری و گنگی نجات می‌دهد و از رنج طلب و خودکامگی آسوده می‌شوید و بار سنگین را از شانه‌هاتان بر زمین می‌نهید. خداوند کسی را از رحمت خود دور نمی‌سازد مگر آن‌که از پذیرش حق سر‌باز زند و ظلم پیشه نماید و زور بگوید و آن‌چه را که از آنِ او نیست به ناحق بستاند؛ و کسانی‌که ستم کرده‌اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشت‌گاه برخواهند گشت». کافی: ج 8 ص 63 تا 66.

[578]- النبأ : 1 – 2 .

[579]- نبأ: 1 و 2.

[580]- الفجر : 1 – 5.

[581]- فجر: 1 تا 5.

[582]- عن جابر عن أبي عبد الله (علیه السلام) قال قوله تعالى : (والفجر) هو القائم و (الليالي العشر) الأئمة عليهم السلام من الحسن إلى الحسن، و (الشفع) أمير المؤمنين وفاطمة عليهما السلام، و (الوتر) هو الله وحده لا شريك له (والليل إذا يسر) هي دولة حبتر . فهي تسري إلى قيام القائم (علیه السلام)) بحار الأنوار: ج 24 ص 78.

[583]- از جابر از ابوعبدالله روایت شده است: «سخن حق تعالی: والفجر، منظور قائم است و شب‌ها، امامان ده‌گانه(علیهم السلام) از حسن تا حسین  و شفع، امیر‌المؤمنین و فاطمه و وتر، منظور خداوند است که شریکی ندارد و ﴿والیل اذا یسر حکومت حبتر می‌باشد که تا زمان قیام قائم ادامه می‌یابد». بحار الانوار: ج 24 ص 78.

[584]- الفجر : 6 – 14.

[585]- جاء في خطبة لأمير المؤمنين (علیه السلام) تسمى التطنجية : ( ... ولو علمتم ما كان بين آدم ونوح من عجائب اصطنعتها، وأمم أهلكتها: فحق عليهم القول، فبئس ما كانوا يفعلون. أنا صاحب الطوفان الأول، أنا صاحب الطوفان الثاني، أنا صاحب سيل العرم، أنا صاحب الأسرار المكنونات، أنا صاحب عاد والجنات، أنا صاحب ثمود والآيات، أنا مدمرها، أنا مزلزلها، أنا مرجعها، أنا مهلكها، أنا مدبرها، أنا بأبيها، أنا داحيها، أنا مميتها، أنا محييها ...) مشارق أنوار اليقين: ص263 - 264.

وعن الرسول (ص)  أنه قال : ( يا علي كنت مع الأنبياء سراً ومعي جهراً ) نفحات الأزهار للميلاني : ج5 ص111.

وعن سلمان المحمدي وأبي ذر الغفاري (علیه السلام) عن أمير المؤمنين (علیه السلام) في حديث طويل جاء فيه : (...  أنا حملت نوحاً في السفينة، أنا صاحب يونس في بطن الحوت، وأنا الذي حاورت موسى في البحر، وأهلكت القرون الأولى، أعطيت علم الأنبياء والأوصياء، وفصل الخطاب، وبي تمت نبوة محمد، أنا أجريت الأنهار والبحار، وفجرت الأرض عيوناً، أنا كأب الدنيا لوجهها، أنا عذاب يوم الظلة، أنا الخضر معلم موسى، أنا معلم داود وسليمان، أنا ذو القرنين، أنا الذي دفعت سمكها بإذن الله عز وجل، أنا دحوت أرضها، أنا عذاب يوم الظلة، أنا المنادي من مكان بعيد، أنا دابة الأرض ...) مشارق أنوار اليقين : ص 257.

[586]- فجر: 6 تا 14.

[587]- در خطبه‌ای از امیر‌المؤمنین که به تطنجیه معروف است، آمده: «.... اگر بدانید بین آدم و نوح چه عجایبی به انجام رسانیدم و امّت‌ها که هلاک کردم؛ عذاب به حق بر آنان تعلّق گرفت و چه بد اعمالی انجام دادند! من صاحب طوفان اول و صاحب طوفان دوم هستم، من صاحب سیل ارم هستم، من صاحب اسرار سَر به مُهر هستم، همراه قوم عاد و آن باغ‌ها، همراه قوم ثمود و آن آیات، من آن‌ها را ویران کردم، زلزله ایجاد کردم، من بازگرداننده‌شان هستم، نابود‌کننده‌شان و تدبیر کننده‌شان، من بنا‌کننده‌شان هستم، گستراننده‌شان، میراننده‌شان و زنده‌کننده‌شان هستم....». مشارق انوار الیقین: ص 263 و 264.

از رسول خدا روایت شده است: «ای علی! تو در نهان با انبیا بودی و آشکارا با من». نفحات الازهار میلانی: ج 5 ص 111.

از سلمان محمدی و ابوذر غفاری از امیر‌المؤمنین در حدیثی طولانی روایت شده است: «.... من نوح را در کشتی حمل کردم، من همراه یونس در شکم ماهی بودم، و من همان کسی هستم که با موسی در دریا سخن گفت، کسی‌که سرزمین‌های پیشین را هلاک نمود. به من علم انبیا و اوصیا داده شده و فصل الخطاب. با من نبوّت محمد تکمیل می‌شود. من دریاها را جاری ساختم، و چشمه‌های زمین را شکافتم. من دنیا را بر رویش افکندم. من عذاب روز قیامت هستم. من خضر معلم موسی هستم. من تعلیم دهنده‌ی داوود و سلیمان هستم. من ذو‌القرنینم. من همان کسی هستم که به اذن خداوند عزّوجل سدش را برداشت. من زمین را گسترانیدم. من عذاب روز قیامت هستم. من همان منادی از مکانی دور هستم. من جنبنده‌ی زمین هستم....». مشارق انوار الیقین: ص 257.

[588] - الإسراء : 18 – 19.

[589]- إسراء: 18 و 19.

[590] - قال رسول الله (ص): (الدنيا والآخرة ضرتان بقدر ما تقرب من أحدهما تبعد عن الأخرى) عوالي اللئالي : ج1 ص278 ح106، وقال علي (علیه السلام): (إن الدنيا والآخرة عدوان متفاوتان وسبيلان مختلفان، فمن أحب الدنيا وتولاها أبغض الآخرة وعاداها. وهما بمنزلة المشرق والمغرب وماش بينهما، كلما قرب من واحد بعد من الآخر، وهما بعد ضرتان ) نهج البلاغة/ الحكم القصار (103) .

[591]- قال الإمام الصادق (علیه السلام) في نصيحة لأحد أصحابه جاء فيها : (يا فضيل ابن يسار، لو عدلت الدنيا عند الله عز وجل جناح بعوضة ما سقى عدوه منها شربة ماء) الكافي : ج 2 ص246 ح5.

[592]- في تفسير الفاتحة للملا صدر المتألهين ، قال رسول الله (ص): (إن الله لم ينظر إلى الأجسام منذ خلقها)، وفي الجامع الصغير للسيوطي: ج1 ص273 ح1780، قال رسول الله (ص): (إنّ الله تعالى لم يخلق خلقاً هو أبغض إليه من الدنيا، وما نظر إليها منذ خلقها بغضاً لها).

[593]- رسول خدا می‌فرماید: «دنیا و آخرت بر‌خلاف یکدیگر هستند؛ هر اندازه به یکی نزدیک‌تر شود، از دیگری دور خواهد شد». عوالی اللئالی: ج 1 ص 278 ح 106؛ و علی می‌فرماید: «دنیا و آخرت دو دشمن آشتى‏ناپذیر و دو راه مختلف‌اند؛ پس کسى‌که دنیا را دوست بدارد و به آن عشق ورزد آخرت را دشمن داشته، با آن عداوت مى‏کند. این‌دو همچون مشرق و مغرب‌اند: پوینده‌ی این دو راه، هر‌گاه به یکى از دو‌طرف نزدیک شود از دیگرى دور گردد، و آن‌دو همانند هَوو می‌باشند». نهج البلاغه: حمت 103.

[594]- در نصیحتی که امام صادق به یکی از یارانش می‌فرماید آمده است: «ای فضیل بن یسار! اگر دنیا در نظر خداوند عزّوجل به اندازه‌ی بال پشه‌ای ارزش و قیمت داشت، دشمن او جرعه آبی از آن نمی‌نوشید». کافی: ج 2 ص 246 ح 5.

[595]- در تفسیر سوره‌ی فاتحه ملا صدرا المتألهین آمده است: رسول خدا می‌فرماید: «خداوند از زمانی‌که عالم جسدها را خلق کرد به آن نگاه نینداخته است» و در جامع الصغیر سیوطی ج 1 ص 273 ح 1780 روایت شده است که رسول خدا فرمود: «خداوند متعال خلقتی که بیش از دنیا به او دشمنی کرده باشد، نیافریده است و از زمانی‌که با انزجار آن را آفرید به آن ننگریسته».

[596]- فاطر : 5.

[597]- فاطر: 5.

[598]- الإسراء : 18.

[599]- اسراء: 18.

[600]- الحديد : 11.

[601]- حدید: 11.

[602]- انظر: الكافي : ج1 ص537، باب صلة الامام، وفيه سبعة أحاديث منها:

عن الخيبري ويونس بن ظبيان قالا: سمعنا أبا عبد الله (علیه السلام) يقول: (ما من شئ أحب إلى الله من إخراج الدراهم إلى الامام وإن الله ليجعل له الدرهم في الجنة مثل جبل أحد، ثم قال : إن الله تعالى يقول في كتابه: من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له أضعافا كثيرة، قال: هو والله في صلة الامام خاصة).

وعن إسحاق بن عمار، عن أبي إبراهيم (علیه السلام) قال: (سألته عن قول الله عز وجل: من ذا الذي يقرض الله قرضاً حسناً فيضاعفه له وله أجر كريم، قال: نزلت في صلة الامام).

[603]- به کافی ج 1 ص 537 باب صله به امام که در آن هفت حدیث وجود دارد مراجعه نمایید؛ از جمله: «هیچ‌چیز نزد خداوند دوست داشتنی‌تر از دادن درهم به امام نیست که خداوند آن درهم را در بهشت برای او چون کوه احد می‌نماید». سپس فرمود: «خداوند متعال در کتابش می‌فرماید: ﴿مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ﴾ (کيست که خدا را قرضی نیکو دهد تا برای او دو چندانش کند و او را پاداش نيکو باشد؟)» فرمود: «به خدا سوگند منظور، به طور خاص صله به امام می‌باشد».

از اسحاق بن عمار از ابا ابراهیم روایت شده است: از این سخن خداوند عزّوجل سوال کردم ﴿مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ﴾ (کيست که خدا را قرضی نیکو دهد تا برای او دو چندانش کند و او را پاداش نيکو باشد؟) فرمود: «درباره‌ی صله به امام نازل شده است».

[604]- سـبأ : 13.

[605]- سبأ: 13.

[606]- عيون أخبار الرضا (علیه السلام) : ج1 ص70 ح282.

[607]- الإنسان : 22.

[608]- الإسراء : 19.

[609]- عیون اخبار الرضا: ج 1 ص 70 ح 282.

[610]- انسان: 22.

[611]- إسراء: 19.

[612]- الإسراء : 26 – 27.

[613]- إسراء: 26 و 27.

[614]- روى الشيخ الصدوق في أماليه عند مجئ سبايا الامام الحسين (علیه السلام) الى الشام وسبهم من قبل شيخ من أهل الشام، قال: (.. قال له علي بن الحسين عليهما السلام : (أما قرأت كتاب الله عز وجل ؟ قال: نعم. قال: أما قرأت هذه الآية ( قل لا أسئلكم عليه أجرا إلا المودة في القربى) ؟ قال : بلى. قال: فنحن أولئك. ثم قال: أما قرأت (وآت ذا القربى حقه) ؟ قال: بلى. قال : فنحن هم ..) الامالي : ص230.

[615]- الشورى : 23.

[616]- شیخ صدوق در امالی هنگام وارد شدن فرزندان امام حسین به شام و سبّ و دشنام داده شدن به آن‌ها توسط شامیان روایت می‌کند: .... علی بن الحسین به او فرمود: «آیا کتاب خداوند عزّوجل را نخوانده‌‌ای؟!» گفت: چرا، خوانده‌ام. فرمود: «آیا این آیه را نخوانده‌ای؟! ﴿قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ (بگو: بر اين رسالت مزدی از شما طلب نمی‌کنم مگر دوست داشتن خويشاوندان گفت: خوانده‌ام. فرمود: «ما همان‌ها هستیم». سپس فرمود: آیا نخوانده‌ای (وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ) (و حق خويشاوندان را ادا کن» گفت: آری. فرمود: «ما همان‌هاییم....». امالی: ص 230.

[617]- شوری: 23.

[618]- الأحزاب : 72.

[619]- احزاب: 72.

[620]- الإسراء : 27.

[621]- عن إسحاق بن عمار، عن أبي عبد الله (علیه السلام) في قول الله: (ولا تبذر تبذيراً)، قال: (لا تبذروا ولاية علي (علیه السلام)) المحاسن للبرقي : ج1 ص257، بحار الأنوار: ج 25 ص 284.

وعن جميل عن إسحاق بن عمار في قوله: (ولا تبذر تبذيراً) قال: (لا تبذر في ولاية علي (علیه السلام)) تفسير العياشي: ج2 ص288 ح57.

[622]- إسراء: 27.

[623]- از اسحاق بن عمار از ابوعبدالله که درباره‌ی این سخن خداوند ﴿وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا﴾ (و هيچ اسراف‌کاری مکن) فرمود: «ولایت علی را ضایع مکن». محاسن برقی: ج 1 ص 257؛  بحار الانوار: ج 25 ص 284.

از جمیل بن اسحاق درباره‌ی ﴿وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا﴾ (و هيچ اسراف‌کاری مکن) روایت شده است: «در ولایت علی اسراف‌کاری نکن». تفسیر عیاشی: ج 2 ص 288 ح 57.

[624]- الزمر : 71.

[625]- الزمر : 73.

[626]- زمر: 71.

[627]- زمر: 73.

[628]- الأعراف : 38.

[629]- اعراف: 38.

[630]- آل عمران : 77.

[631]- المؤمنون : 108.

[632]- مؤمنون: 108.

[633]- الأنبياء : 98.

[634]- انبیا: 98.

[635]- النجم : 23.

[636]- نجم: 23.

[637]- التوبة :31.

[638]- توبه: 31.

[639]- إنما جعل الله تعالى في القرآن لينتفع بها الناس وليأخذوا منها عبرة ولهذا أيضاً نبه الرسول (ص)  على أن ما كان في الأمم السابقة سيحصل في هذه الأمة حذو النعل بالنعل، وبعد هذه الآية الكريمة والحديث الشريف ليسأل الإنسان نفسه هل هو من الذين تنطبق عليه هذه الآية والحديث؟ ليسأل هل اتبع علماءه بدليل؟ وما هو الدليل على إتباعهم؟ ثم هل هم من الذين يصح إتباعهم؟ أم من جملة مصاديق حديث رسول الله (ص): (فقهاء آخر الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء منهم خرجت الفتنة واليهم تعود). وهل هؤلاء من الذين وصفهم أهل البيت (ع) بأنهم أول من يحارب الإمام المهدي (علیه السلام) ويقولون له: (ارجع يابن فاطمة فالدين بخير)، فما زلنا نستلم الحقوق (أموال الإمام) فلا حاجة لقدومك، أو من جملة مصاديق قوله تعالى: (وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً) الفرقان :30، هؤلاء الذين قالوا إن القرآن والاستدلال به ليس بحجة، أم من الذين طعنوا في حديث أهل البيت (ع) وقالوا إن حديثهم ليس بحجة وغير ذلك الكثير الكثير من الذي يفضحه الواقع المعاش.

[640]- جز این نیست که خداوند متعال آن‌چه در قرآن است را برای این قرار داده که مردم بهره‌مند گردند و از آن عبرت گیرند و از همین‌رو رسول خدا خبر می‌دهد که آن‌چه در امّت‌های پیشین واقع گشته است، قدم به قدم در این امّت نیز حاصل خواهد شد. پس، از این آیه‌ی کریم و حدیث شریف انسان باید از خود بپرسد که آیا او جزو کسانی است که مصداق این آیه می‌باشند؟ یا از زمره‌ی مصادیق حدیث رسول خدا که: «فقهای آخرالزمان شرورترین فقهایی هستند که آسمان بر آن‌ها سایه افکنده است؛ فتنه از آن‌ها خارج می‌شود و به آن‌ها بازمی‌گردد» و آیا اینان از جمله کسانی هستند که اهل‌بیت(علیهم السلام) آن‌ها را به این‌که اولین کسانی‌که با امام مهدی به نبرد برمی‌خیزند، می‌باشند و به او می‌گویند: «بازگرد ای فرزند فاطمه که دین به سلامت است» که ما حقوق (اموال امام) را تسلیم نمی‌کنیم؛ پس دلیلی بر آمدن تو وجود ندارد؛ یا از جمله مصادیق این سخن حق تعالی می‌باشند: ﴿وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا﴾ (فرستاده گفت: ای پروردگار من! قوم من قرآن را ترک گفتند) (فرقان: 30). این کسانی‌که می‌گویند قرآن و استدلال به آن دلیل نمی‌باشد؛ یا از جمله‌ی کسانی‌که بر حدیث اهل‌بیت (علیهم السلام) طعنه می‌زنند و می‌گویند حدیث آن‌ها حجّت نیست و بسیار بسیار کسان دیگری که در زندگی روزمره به آن هتک حرمت می‌کنند.

[641]- الزمر : 6.

[642]- زمر: 6.

[643]- دعاء الافتتاح / مفاتيح الجنان.

[644]- دعای افتتاح: مفاتیح الجنان.

[645]- عن دلائل الإمامة للطبري (الشيعي) : ص467، والغيبة للنعماني : ص319، عن الباقر (علیه السلام) قال : (إذا قام القائم بعث في أقاليم الأرض، في كل إقليم رجلاً، يقول: عهدك في كفك فإذا ورد عليك أمر لا تفهمه ولا تعرف القضاء فيه فانظر إلى كفك واعمل بما فيها).

[646]- عن أبي جعفر (علیه السلام)، قال: (إذا قام قائمنا وضع الله يده على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم وكملت به أحلامهم) الكافي : ج1 ص25 ح21.

[647]- دلایل الامامة طبری (شیعی): ص 467 و غیبت نعمانی: ص 319. از امام باقر که فرمود: «هنگامی‌که قائم به پا خیزد، برای هر منطقه‌ای از زمین کسی را ارسال می‌کند و می‌گوید: عهد تو در دستت است؛ پس اگر موضوعی بر تو ارائه شد که آن را نفهمیدی و قضاوت در مورد آن را ندانستی به کف دستت نگاه کن و به آن عمل نما».

[648]- از ابو‌جعفر که فرمود: «هنگامی‌که قائم ما به پا خیزد دستش را بر سر بندگان قرار می‌دهد، عقل‌هایشان را جمع می‌کند و رؤیاها و آرزوهایشان را با آن کامل می‌گرداند».

[649]- القصص : 70.

[650]- قصص: 70.

[651]- الذريات:56.

[652]- ذاریات: 56.

[653]- مختصر بصائر الدرجات - الحسن بن سليمان الصفار : ص24.

[654] - مختصر بصائر الدرجات ـ حسن بن سلیمان صفار: ص 24.

[655]- السجدة : 21.

[656]- قّ : 22.

[657] - سجده: 21.

[658] - ق: 22.

[659]- الأعراف : 43.

[660] - اعراف: 43.

[661]- القلم : 1.

[662]- الفاتحة : 1.

[663] - قلم: 1.

[664] - فاتحه: 1.

[665]- قال الإمام الصادق (علیه السلام): (نْ، اسم لرسول الله (ص)، والقلم اسم لأمير المؤمنين (علیه السلام)) مستدرك سفينة البحار للشيخ علي النمازي : ج8 ص582 – 583.

[666] - امام صادق می‌فرماید: «نون، اسمی برای رسول خدا و قلم اسمی برای امیر المؤمنین است». مستدرک سفینة البحار شیخ علی نمازی: ج 8 ص 582 و 583.

[667]- عن عبد الله بن سنان، قال: (سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن تفسير بسم الله الرحمن الرحيم، قال : الباء بهاء الله والسين سناء الله والميم مجد الله) الكافي : ج1 ص114.

[668]- وتجد تفصيلاً لهذين الحرفين في كلام السيد حولهما في: أسرار الإمام المهدي - المتشابهات : ج1/ سؤال رقم (6) حول معنى أنّ القرآن كله في نقطة الباء.

[669] - از عبد الله بن سنان: از ابا عبد الله از تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم پرسیدم، فرمود: «باء، بهاء خدا، سین، سنای خدا و میم، مجد خداوند است». کافی: ج 1 ص 114.

[670] - تفصیل بیش‌تر درباره‌ی این دو حرف را می‌توانید در کتاب اسرار امام مهدی (ع)  ـ متشابهات: ج 1 پرسش 6 درباره‌ی معنی اینکه تمام قرآن در نقطه‌ی باء است می‌توانید بیابید.

[671]- الجـن : 9.

[672]- أنظر : بحار الأنوار للمجلسي : ج10 ص45: في حديث طويل عن أمير المؤمنين (علیه السلام) يذكر فيه مناقب الرسول (ص) قال: (ولقد رأيت الملائكة ليلة ولد (ص) تصعد و تنزل وتسبح وتقدس وتضطرب النجوم وتتساقط علامة لميلاده، ولقد هم إبليس بالظعن في السماء لما رأى من الأعاجيب في تلك الليلة، وكان له مقعد في السماء الثالثة والشياطين يسترقون السمع، فلما رأوا العجائب أرادوا أن يسترقوا السمع فإذا هم قد حجبوا عن السماوات كلها; ورموا بالشهب جلالة لنبوة  محمد (ص)) وفيه أحاديث أخرى فراجع .

[673]- الحجر : 39.

[674] - جن: 9.

[675] - به بحار الانوار مجلسی ج 10 ص 45 مراجعه نمایید: در حدیثی طولانی از امیر المؤمنین که در آن مناقب رسول خدا را ذکر می‌کند، می‌فرماید: «شب ولادت آن حضرت ملائکه میان زمین و آسمان در حرکت بودند و خدای را تسبیح و تقدیس می‌کردند و اجرام آسمانی و ستارگان در اضطراب بودند و ستارگان سقوط می‌کردند و اینها علامت و نشانه‌های ولادت آن حضرت بود. ابلیس که آن امور عجیب را دیده بود تلاش کرد به آسمان برود در حالی که او پیش‌تر جایگاهی در آسمان سوم داشت و شیاطین استراق سمع می‌کردند. وقتی که آن عجایب را دیدند می‌خواستند استراق سمع کنند اما این بار از تمام آسمان‌ها مطرود و به وسیله‌ی شهاب‌ها رانده شدند و این به جهت جلالت و شکوه نبوّت پیامبر اکرم بود» و احادیث دیگری نیز در آن وجود دارد.

[676] - حجر: 39.

[677]- ما فعله عمرو بن حريث مع الضب روته عدة أحاديث، هذا منها: عن أبي حمزة، عن علي بن الحسين، عن أبيه، قال: (لما أراد علي عليه السلام يسير إلى النهروان استنفر أهل الكوفة ، وأمرهم أن يعسكروا بالمدائن، فتأخر عنه شبث بن ربعي وعمرو بن حريث والأشعث بن قيس وجرير ابن عبد الله [البجلي]، وقالوا: ائذن لنا أياما نتخلف عنك في بعض حوائجنا ونلحق بك. فقال لهم: قد فعلتموها، سوءة لكم من مشائخ، فوالله مالكم من حاجة تتخلفون عليها ، وإني لأعلم ما في قلوبكم وسأبين لكم تريدون أن تثبطوا عني الناس، وكأني بكم بالخورنق وقد بسطتم سفركم للطعام إذ يمر بكم ضب ، فتأمرون صبيانكم فيصيدونه، فتخلعوني وتبايعونه) الخرائج والجرائح للراوندي : ج2 ص225 ح70.

[678] - درباره‌ی آنچه عمرو بن حریث با سوسمار انجام داد احادیثی وجود دارد، از جمله: از ابو حمزه از علی بن الحسین از پدرش روایت شده است که فرمود: «هنگامی که علی خواست به سمت نهروان حرکت کند، از اهل کوفه یاری خواست و به آنان دستور داد که در مدائن اردو بزنند. شبث بن ربعی و عمرو بن حریث و اشعث بن قیس و جریر بن عبدالله کوتاهی کردند و گفتند به ما چند روز فرصت بده تا برخی نیازهای خود را برآورده سازیم و بعد به تو ملحق شویم. به آنها فرمود: به خدا سوگند به دلیل دشمنی با بزرگان سپاه نیامدید و به خدا سوگند شما نیاز و احتیاجی ندارید تا به خاطر آن از جنگ شانه خالی کنید، و می‌دانم آنچه را که در سینه دارید و برایتان آشکار می‌کنم؛ شما می‌خواهید مردم را از دورم پراکنده سازید و گویا در خورنق با شما بودم آنگاه که برای غذا خوردن سفره پهن کردید که سوسماری بر شما گذر کرد. به کودکانتان گفتید او را صید کنند. مرا وانهادید و با او بیعت کردید». خرایج و جرایح راوندی: ج 2 ص 225 ح 70.

[679]- بحار الأنوار : ج1 ص110.

[680] - بحار الانوار: ج 1 ص 110.

[681]- القلم : 48 – 49.

[682] - قلم: 48 و 49.

[683]- الصافات : 142 – 146.

[684] - صافات: 142 تا 146.

[685] - یقطین: نوعی گیاه بی‌ساقه شبیه کدو (مترجم).

[686]- التكوير : 12.

[687] - تکویر: 12.

[688]- التكوير : 13.

[689]- عن أبي عبد الله الصادق ، عن أبيه، عن جده (ع) ، قال: (قال رسول الله (ص): من قال " سبحان الله " غرس الله له بها شجرة في الجنة، ومن قال " الحمد لله " غرس الله لها بها شجرة في الجنة، ومن قال " لا إله إلا الله " له غرس الله له بها شجرة في الجنة، ومن قال " الله أكبر " غرس الله له بها شجرة في الجنة. فقال رجل من قريش: يا رسول الله ، إن شجرنا في الجنة لكثير. قال: نعم، ولكن إياكم أن ترسلوا عليها نيرانا فتحرقوها، وذلك أن الله عز وجل يقول: " يا أيها الذين امنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول ولا تبطلوا أعمالكم ") أمالي الشيخ الصدوق : ص705.

[690] - تکویر: 13.

[691] - از ابا عبد الله امام صادق(ع)  روایت شده است که فرمود: (رسول خدا(ص) فرمود: کسی که بگوید (سبحان الله) خداوند به وسیله‌ی آن برایش درختی در بهشت می‌کارد. کسی که بگوید (الحمد لله) خداوند به وسیله‌ی آن برایش درختی در بهشت می‌کارد. کسی که بگوید (لا اله الا الله) خداوند به وسیله‌ی آن برایش درختی در بهشت می‌کارد. کسی که بگوید (الله اکبر) خداوند به وسیله‌ی آن برایش درختی در بهشت می‌کارد. یکی از مردان قریش گفت: ای پیامبر خدا! پس به راستی که درختان ما در بهشت بسیارند! فرمود: آری! اما شما را بر حذر می‌دارم از اینکه آتشی بر آن بفرستید تا آنها را بسوزاند که این همان سخن خداوند عزّوجل است که می‌فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ (ای کسانی که ایمان آورده‌اید خدا را اطاعت کنيد و فرستاده را اطاعت کنيد و کرده‌های خويش را تباه مسازيد). امالی شیخ صدوق: ص 705.

[692]- إبراهيم : 48.

[693]- التكوير : 6.

[694] - ابراهیم: 48.

[695] - تکویر: 6.

[696]- عن حبة العرني ، قال : قال أمير المؤمنين (علیه السلام) : ( إن الله عرض ولايتي على أهل السماوات وعلى أهل الأرض أقر بها من أقر وأنكرها من أنكر أنكرها يونس ، فحبسه الله في بطن الحوت حتى أقر بها ) بصائر الدرجات : ص95.

وعن الثمالي قال: (دخل عبد الله بن عمر على زين العابدين (علیه السلام) وقال له: يا بن الحسين الذي تقول ان يونس بن متى، انما ألقى من الحوت ما ألقى لأنه عرضت عليه ولاية جدي فتوقف عندها، قال: ثكلتك أمك، قال : فأرني آية ذلك إن كنت من الصادقين، فأمر بشد عينيه بعصابة وعيني بعصابة، ثم أمر بعد ساعة بفتح أعيننا، فإذا نحن على شاطئ البحر تضرب أمواجه. فقال ابن عمر: يا سيدي دمي في رقبتك، الله الله في نفسي، فقال: هبه وأر به إن كنت من الصادقين. ثم قال : يا أيها الحوت، قال: فأطلع الحوت رأسه من البحر. مثل الجبل العظيم وهو يقول : لبيك لبيك يا ولي الله، فقال: من أنت؟ قال: أنا حوت يونس يا سيدي، قال: أنبئينا بالخبر، فقالت: يا سيدي ان الله تعالى لم يبعث نبيا من آدم إلى أن صار جدك محمد (ص) إلا وقد عرض عليه ولايتكم، فمن قبلها من الأنبياء سلم وتخلص، ومن توقف عليها وتتعتع في حملها لقي ما لقي آدم من الخطيئة، وما لقي نوح (علیه السلام) من الغرق، وما لقي إبراهيم من النار، وما لقي يوسف من الجب، وما لقي أيوب من البلاء، وما لقي داود من الخطيئة إلى أن بعث الله يونس (علیه السلام) فأوحى الله إليه: أن يا يونس تول أمير المؤمنين علياً والأئمة الراشدين من صلبه. في كلام له: قال فكيف أتولى من لم أره ولم اعرفه، وذهب مغتاضا فأوحى الله تعالى إلي: ان التقمي يونس ولا توهني له عظما فمكث في بطني أربعين صباحا يطوف معي البحار في ظلمات ثلاث ينادي: (أن لا إله الا أنت سبحانك اني كنت من الظالمين) قد قبلت ولاية علي والأئمة الراشدين من ولده. فلما آمن بولايتكم، أمرني ربي فقذفته على ساحل البحر. فقال زين العابدين (علیه السلام): ارجع أيتها الحوت إلى وكرك، واستوى الماء) مناقب آل أبي طالب لابن شهر آشوب ج3 ص281، قصص الأنبياء للجزائري : ص 493.

[697]- طـه : 115، عن جابر عن أبي جعفر (علیه السلام) في قول الله عز وجل: (ولقد عهدنا إلى آدم من قبل فنسي ولم نجد له عزماً)، قال: (عهد إليه في محمد والأئمة من بعده فترك ولم يكن له عزم فيهم انهم هكذا وإنما سمى أولوا العزم أولوا العزم لأنه عهد إليهم في محمد والأوصياء من بعده والمهدى وسيرته فاجمع عزمهم ان ذلك كذلك والاقرار به) بصائر الدرجات : ص90.

وعن أبي جعفر (علیه السلام)، قال : ( ... ثم أخذ الميثاق على النبيين، فقال: ألست بربكم وأن هذا محمد رسولي، وأن هذا علي أمير المؤمنين؟ قالوا: بلى فثبتت لهم النبوة وأخذ الميثاق على اولي العزم أنني ربكم ومحمد رسولي وعلي أمير المؤمنين وأوصياؤه من بعده ولاة أمري وخزان علمي  وأن المهدي أنتصر به لديني واظهر به دولتي وأنتقم به من أعدائي واعبد به طوعا وكرها، قالوا: أقررنا يا رب وشهدنا، ولم يجحد آدم ولم يقر فثبتت العزيمة لهؤلاء الخسمة في المهدي ولم يكن لآدم عزم على الاقرار به وهو قوله عز وجل : ولقد عهدنا إلى آدم من قبل فنسي ولم نجد له عزماً، قال : إنما هو : فترك ...) الكافي ج2 ص8.

[698]- حبه‌ی عرنی می‌گوید: امیرالمؤمنین(ع)  فرمود: (خداوند ولایت مرا بر اهل آسمان‌ها و اهل زمین عرضه نمود؛ آن که پذیرفت به آن اقرار نمود و آن کس که نپذیرفت انکارش نمود. یونس آن را انکار کرد و خداوند او را در شکم ماهی حبس فرمود تا به آن اقرار نمود). بصائر الدرجات: ص 95.

و ثمالی روایت می‌کند: عبد الله بن عمر بر امام علی زین العابدین(ع)  وارد شد و به او گفت: ای پسر حسین که می‌گویی یونس بن متی (ع)  فقط به این دلیل در شکم ماهی گرفتار شد که ولایت جدم به او عرضه شد و او آن را نپذیرفت. فرمود: (درست است. مادرت به عزایت بنشیند). ادامه داد: اگر راست می‌گویی به من ثابت کن و نشانه‌ای نشانم بده. در این هنگام امام دستور دادند چشمان من (راوی) و ابن عمر را با پارچه‌ای محکم بستند. پس از مدتی فرمان به باز کردن پارچه داد. ما به ناگاه خود را در كنار ساحلی یافتیم که امواجش خروشان بود. ابن عمر خطاب به امام گفت: ای آقای من! خون من به گردن شما خواهد بود. شما را به خدا سوگند می‌دهم به جانم آسیبی نرسانید. حضرت فرمود: (آرام بگیر و نظاره کن اگر راست مى‏گویى). سپس فریاد زد: (اى ماهیِ یونس!) نهنگى سر خود را مانند كوهى عظیم از آب بیرون آورد، در حالى كه مى‏گفت: لبیك لبیك اى ولىّ خدا! حضرت فرمود: (تو كیستى؟) گفت: اى مولاى من! من نهنگ یونس(ع)  هستم. حضرت فرمود: (ما را از اخبار مطّلع كن). نهنگ گفت: اى مولاى من! خداوند متعال هیچ پیامبرى از آدم تا برسد به جد تو محمد(ص) را مبعوث نفرمود، جز اینكه ولایت شما را بر او عرضه كرد، پس هر یک از انبیا كه آن را پذیرفت در سلامت و خلاصى واقع مى‏شد و هر كس در پذیرش آن‏ توقّف و درنگ مى‏نمود به بلا و آزمایشى مبتلا مى‏گردید، همانند خطای آدم، غرق شدن نوح(ع) ، در آتش افتادن ابراهیم، در چاه افتادن یوسف، به بلا دچار شدن ایوب، به خطا افتادن داوود تا اینکه یونس(ع)   مبعوث شد و خداوند به او وحى كرد: اى یونس! ولایت امیر المؤمنین على و ائمه‌ی راشدین از نسل او را بپذیر. یونس چنین پاسخ گفت: چگونه ولایت كسى را كه او را نمى‏شناسم و ندیده‏ام بپذیرم و با حالت غضب به راه افتاد. آنگاه خداوند تعالى به من وحى فرمود تا یونس را ببلعم و استخوان او را خرد نکنم. او چهل روز در شكم من دریاها را سِیر مى‏كرد و از میان ظلمات سه‏گانه ندا مى‏كرد: ﴿أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (هیچ معبودى جز تو نیست، منزّهى تو، به راستی که من از ستمكاران بودم) و ولایت علی و ائمه‌ی راشدین از فرزندانش را پذیرفت. وقتی به ولایت شما ایمان آورد، پروردگارم به من فرمان داد تا او را به ساحل دریا بیاندازم. آنگاه حضرت زین العابدین(ع)  فرمود: (اى ماهى! به خانه‌ات بازگرد) و پس از رفتن او آب آرام گرفت. مناقب آل ابی طالب ابن شهر آشوب: ج 3 ص 281 ؛  قصص الانبیا جزایری: ص 493.

[699] - طه : 115. از جابر از ابو جعفر(ع)  درباره‌ی سخن خداوند عزّوجل ﴿وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلي آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (و ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم؛ ولی فراموش کرد و او را استوار و ثابت‌قدم نيافتيم) روایت شده است که فرمود:  (از او نسبت به محمد(ص) و ائمه‌ی پس از او(ص)  عهد گرفته شد كه فراموش كرد و عزم و استواری در اینکه آنها چنین هستند، نداشت؛ و اولو العزم فقط به این جهت اولو العزم ناميده شدند که خداوند عهد محمد(ص) و اوصيای پس از او(علیهم السلام) و مهدى(ع)  و روش و سیرت او را گرفت و تمام عزم و تلاش‌شان را در این خصوص و اقرار به آن جمع نمودند). بصائر الدرجات: ص 90.

از ابو جعفر(ع)  روایت شده است که فرمود: (.... سپس از پیامبران عهد و پیمان گرفت و فرمود: آیا من پرودگار شما نیستم؟ و آیا این محمد، فرستاده‌ی من و علی امیر مؤمنین نیست؟ گفتند: بلی؛ پس نبوّت برای آنها ثابت گردید. سپس عهد و میثاق بر الولوالعزم گرفته شد که من پروردگار شما هستم و محمد، فرستاده‌ی من و علی امیر المؤمنین و اوصیای پس از او والیان امر من و خزاین علم من و اینکه با مهدی دینم را پیروز می‌گردانم و دولت و حکومتم را آشکار می‌سازم و با او از دشمنانم انتقام خواهم گرفت و با او عبادت خواهم شد، چه با اکراه و چه با رضایت. همه گفتند: اقرار کردیم ای پروردگار و شهادت می‌دهیم. آدم(ع)  نه اقرار کرد و نه انکار نمود. بنابراین، عزمی برای این پنج تن درباره‌‌ی مهدی(ع)  تثبیت گردید در حالی که آدم(ع)  عزم و استواری در چنین اقرار و اعترافی نداشت؛ که این همان سخن خداوند تبارک و تعالی است که می‌فرماید: ﴿وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلي آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (و ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم؛ ولی فراموش کرد و او را استوار و ثابت‌قدم نيافتيم). او آن را ترک گفت....). کافی: ج 2 ص 8.

[700]- عن أبي عبد الله (علیه السلام): (إن النبي (ص)  يقول: ما ينبغي لاحد أن يقول: أنا خير من يونس ابن متى (علیه السلام)) بحار الأنوار: ج14 ص392.

[701]- الكافي : ج1 ص401 ح1.

[702] - از ابو عبد الله(ع) روایت شده است: (پیامبر(ص)  می‌فرماید: شایسته نیست که کسی بگوید: من از یونس بن متی(ع) برترم). بحار الانوار: ج 14 ص 392.

[703] - کافی: ج 1 ص 401 ح 1.

[704]- الأعراف : 26.

[705] - اعراف: 26.

[706]- عن ابن عباس قال: (... ثم إن الياس نزل واستخفى عند أم يونس بن متى ستة أشهر، ويونس مولود، ثم عاد إلى مكانه، فلم يلبث إلا يسيراً حتى مات ابنها حين فطمته ، فعظم مصابها فخرجت في طلب الياس ورقت الجبال حتى وجدت الياس، فقالت: اني فجعت بموت ابني وألهمني الله تعالى الاستشفاع بك إليه ليحيى لي ابني فاني تركته بحاله ولم أدفنه وأخفيت مكانه فقال لها ومتى مات ابنك؟ قالت: اليوم سبعة أيام. فانطلق الياس وسار سبعة أيام أخرى، حتى انتهى إلى منزلها، فدعا الله سبحانه حتى أحيى الله بقدرته يونس (علیه السلام)، فلما عاش انصرف الياس. ولما صار أربعين سنة، أرسله الله إلى قومه ، كما قال: وأرسلناه إلى مائة الف أو يزيدون ...) قصص الأنبياء للجزائري : ص 359 – 361، بحار الأنوار: ج13 ص393 – 396.

[707] - از ابن عباس روایت شده است: .... الیاس پایین آمده، در منزل مادر یونس بن متی (ع)  شش ماه پنهان شد. یونس آن روز طفلی شیرخوار بود. سپس الیاس از خانه‌ی مزبور بیرون شده به کوه رفت. مدت کوتاهی نگذشته بود که وقتی مادر یونس او را از شیر می‌گرفت، یونس فوت کرد. این مصیبت بر مادر یونس گران آمد؛ در جست‌وجوی الیاس از خانه بیرون شد و از کوه‌ها بالا رفت تا الیاس را یافت. به او گفت: من به مصیبت مرگ فرزندم گرفتار شدم و خداوند متعال در قلب من چنین انداخت که به وسیله‌ی تو از او شفاعت بخواهم تا فرزندم زنده گردد. من او را به حال خودش رها کردم و دفنش ننمودم و پنهانش ساختم. ایلیا گفت: فرزندت کِی مُرد؟ گفت: امروز هفت روز می‌شود. الیاس به راه افتاد و هفت روز دیگر نیز در حرکت بود تا به خانه‌ی مادر یونس رسید. خداوند سبحان را دعا نمود تا اینکه خداوند با قدرت خودش یونس(ع)  را شفا داد و هنگامی که به زندگی بازگشت، الیاس نیز برگشت. هنگامی که یونس به چهل سالگی رسید، خداوند او را به سوی قومش فرستاد؛ همان گونه که می‌فرماید: ﴿وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ.... (و او را به سوی یکصد هزار یا بیش‌تر ارسال نمودیم....). قصص الانبیا جزایری: ص 359 تا 361؛  بحار الانوار: ج 13 ص 393 تا 396.

[708]- بحار الأنوار: ج 41 ص382.

[709] - بحار الانوار: ج 41 ص 382.

[710]- بحار الأنوار : ج41 ص391.

[711] - بحار الانوار: ج 41 ص 391.

[712]- الأنبياء : 87.

[713] - انبیا: 87.

[714]- الصافات : 142 – 147.

[715] - صافات: 142 تا 146.

[716]- بحار الأنوار : ج10 ص87 .

[717] - بحار الانوار: ج 10 ص 87.

[718]- القلم : 1 – 2.

[719] - قلم: 1 و 2.

[720]- انظر : المتشابهات ج1 / سؤال رقم (6) ، القرآن كله في النقطة.

[721] - به کتاب متشابهات جلد 1 پرسش 6: قرآن جملگی در نقطه است، مراجعه نمایید.

[722]- الكافي : ج1 ص401 ح1.

[723] - کافی: ج 1 ص 401 ح 1.

[724]- عن إبراهيم بن عباس الصولي، قال: كنا يوما بين يدي علي بن موسى عليهما السلام فقال لي: ليس في الدنيا نعيم حقيقي فقال له بعض الفقهاء ممن يحضره: فيقول الله عز وجل (ثم لتسألن يومئذ عن النعيم) أما هذا النعيم في الدنيا وهو الماء البارد، فقال له الرضا (علیه السلام) وعلا صوته: كذا فسرتموه أنتم وجعلتموه على ضروب، فقالت طائفة: هو الماء البارد وقال غيرهم: هو الطعام الطيب، وقال آخرون: هو النوم الطيب، قال الرضا (علیه السلام): ولقد حدثني أبي عن أبيه أبي عبد الله الصادق عليه السلام أن أقوالكم هذه ذكرت عنده في قول الله تعالى: (ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم)، فغضب (علیه السلام) وقال: إن الله عز وجل لا يسأل عباده عما تفضل عليهم به ولا يمن بذلك عليهم والامتنان بالانعام مستقبح من المخلوقين فكيف يضاف إلى الخالق عز وجل ما لا يرضي المخلوق به ؟! ولكن النعيم حبنا أهل البيت وموالاتنا يسأل الله عباده عنه بعد التوحيد والنبوة لأن العبد إذا وفا بذلك أداه إلى نعيم الجنة الذي لا يزول ...) عيون أخبار الرضا (علیه السلام): ج1 ص136- 137.

[725]- از ابراهیم بن عباس صولی روایت شده است: روزی در محضر علی بن موسی(ع)  بودیم. به من فرمود: (در دنیا هیچ نعمت حقیقی وجود ندارد). برخی از فقهایی که در محضر ایشان بودند گفتند: خداوند می‌فرماید: ﴿ثمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ (که در آن روز شما را از نعمت‌ها بازخواست می‌کنند) و این نعمت در دنیا، آب خنک وگوارا می‌باشد. امام رضا (ع)  با صدای بلند به او فرمود: (شما اینگونه تفسیرش می‌کنید و به گمانتان درست است! گروهی می‌گویند: منظور از نعمت آب سرد است، و گروهی دیگر می‌گویند: منظور غذای پاکیزه است، و گروهی دیگر می‌گویند: خواب راحت است....). امام رضا(ع)  ادامه داد: (پدرم از پدرش امام صادق(ع)  نقل کرد که همین سخنان شما درباره‌ی آیه‌ی ﴿ثمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ (که در آن روز شما را از نعمت‌ها بازخواست می‌کنند) در حضور ایشان مطرح شد. امام صادق(ع)  خشمگین شد و فرمود: خدای عزیز و جلیل از بندگانش درباره‌ی آنچه به آنان تفضّل فرمود، بازخواست نمی‌کند و به خاطر آن بر ایشان منّت نمی‌گذارد. منّت گذاشتن به نعمت‌ها از طرف مخلوقات ناپسند و قبیح شمرده می‌شود؛ حال چگونه چنین صفتی شامل خالق عزیز و جلیل شود، در حالی که او آن را در مورد مخلوقات نمی‌پسندد؟! اما منظور از این نعمت، حب و دوست داشتن ما اهل بیت و پیروی از ما می‌باشد که خداوند از آن ـ‌پس از توحید و نبوّت‌ـ بازخواست می‌کند؛ چرا که بندگان با ادای این نعمت، از طرف خدا شایسته‌ی رفتن به نعمت بی پایان بهشت می‌گردند....). عیون اخبار الرضا(ع): ج 1 ص 136 و 137.

[726]- فصلت : 9 – 12.

[727]- فصلت: 9 تا 12.

[728]- النبأ : 7.

[729]- النمل : 88.

[730] - نبأ: 7.

[731]- الأعراف : 96.

[732] - اعراف: 96.

[733]- فصلت : 11 – 12.

[734] - فصلت: 11 - 12.

[735]- مفاتيح الجنان : ص620.

[736] - مفاتیح الجنان: ص 620.

[737]- القصص : 70.

[738]- الواقعة : 62.

[739] - قصص: 70.

[740] - واقعه: 62.

[741]- في تفسير الفاتحة للملا صدرا: قال رسول الله (ص): (إن الله لم ينظر إلى الأجسام منذ خلقها).

[742] - در تفسیر سوره‌ی فاتحه ملا صدرا آمده است: رسول خدا می‌فرماید: «خداوند از زمانی که عالم جسدها را خلق کرد به آن نگاه نینداخته است».

[743]- المؤمنون : 17.

[744]- العنكبوت : 54.

[745] - مؤمنون: 17.

[746] - عنکبوت: 54.

[747]- الكافي : ج3 ص247.

[748] - کافی: ج 3 ص 247.

[749]- والحديث الذي يشير إليه السيد (علیه السلام) هو هذا : (دخل علي بن أبي حمزة البطائني على أبي الحسن الرضا (علیه السلام) فقال له: (أنت إمام؟ قال: نعم. فقال له: أني سمعت جدك جعفر بن محمد (علیه السلام) يقول: لا يكون الإمام إلا وله عقب. فقال: أنسيت يا شيخ أو تناسيت ؟! ليس هكذا قال جعفر (علیه السلام) ، إنما قال جعفر (علیه السلام): لا يكون الإمام إلا وله عقب، إلا الإمام الذي يخرج عليه الحسين بن علي (علیه السلام) فانه لا عقب له. فقال له: صدقت جعلت فداك، هكذا سمعت جدك يقول) بحار الانوار : ج25 ص251.

[750]- این حدیثی است که سید احمدالحسن به آن اشاره می‌فرماید: علی بن ابو حمزه‌ی بطائنی بر امام علی بن موسی الرضا وارد شد و به او عرض کرد: آیا شما امام هستید؟ امام فرمود: «آری». به او گفت: از جدتان جعفر بن محمد شنیدم که می‌فرمود: امامی نیست مگر اینکه پشتی داشته باشد. امام فرمود: «شیخ! فراموش کرده‌ای یا خودت را به فراموشی زده‌ای؟! جعفر چنین نفرمود، بلکه فرمود: امامی نیست مگر اینکه پشتی داشته باشد؛ به جز آن امامی که علی بن الحسین بر او خروج می‌کند؛ که او پشت و عقبی ندارد». به ایشان عرض کرد: راست گفتی فدایت شوم! این چنین شنیدم که جدتان می‌فرمود. بحار الانوار: ج 25 ص 251.

[751]- البقرة : 251.

[752]- الحج : 40.

[753]- بقره: 251

[754]- حج: 40.

[755]- عن أبي عبد الله (علیه السلام)، قال: ( إن الله (تعالی) يدفع بمن يصلي من شيعتنا عمن لا يصلي من شيعتنا ولو أجمعوا على ترك الصلاة لهلكوا، وإن الله ليدفع بمن يزكي من شيعتنا عمن لا يزكي ولو أجمعوا على ترك الزكاة لهلكوا، وإن الله ليدفع بمن يحج من شيعتنا عمن لا يحج ولو أجمعوا على ترك الحج لهلكوا وهو قول الله عز وجل: ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض ولكن الله ذو فضل على العالمين، فوالله ما نزلت إلا فيكم ولا عنى بها غيركم) الكافي: ج2 ص451.

عن أبي جعفر (علیه السلام)، قال: (إن الله ليدفع بالمؤمن الواحد عن القرية الفناء) الكافي : ج2 ص247.

[756]- بحار الأنوار : ج60 ص254.

[757]- بحار الانوار: ج 60 ص 254.

[758]- بحار الأنوار ج 35 ص42.

[759] - بحار الانوار: ج 35 ص 42.

[760]- أصول الكافي : ج1 : ص134.

[761]- اصول کافی: ج 1 ص 134.

[762]- سبقت الإشارة منه (علیه السلام) إلى هذا الحديث القدسي والتفصيل في المتشابهات : ج3 / سؤال رقم (100) ، وغيره أيضاً.

[763]- پیش‌تر اشاره‌ای از ایشان به این حدیث قدسی و تفصیل آن در متشابهات: ج 3 پرسش شماره‌ی 100 و همچنین سایر موارد، ارایه گردید.

[764]-  بحار الأنوار : ج90 ص376، وقد تقدمت الإشارة إلى هذا الحديث القدسي في إجابة سؤال رقم (127) .

[765]- بحار الانوار: ج 90 ص 376، و همچنین اشاره‌ای به این حدیث قدسی در پاسخ پرسش شماره‌ی 127 گردید.

[766]- الذريات : 56.

[767]- ذاریات: 56.

[768]- البقرة : 33.

[769]- الزيارة الجامعة / مفاتيح الجنان.

[770]- بقره: 33.

[771]- زیارت جامعه ـ مفاتیح الجنان.

[772]- النساء : 157.

[773]- نسا: 157.

[774]- تفسير القمي : ج1 ص103، بحار الأنوار : ج14 ص336 – 337، قصص الأنبياء للجزائري : ص473.

[775]- تفسیر قمی: ج 1 ص 103؛  بحار الانوار: ج 14 ص 336 و 337؛  قصص الانبیا جزایری: ص 473.

[776]- إنجيل متى : إصحاح /27.

[777]- انجیل متی: اصحاح 27.

[778]- إنجيل متى : إصحاح /26.

[779]- إنجيل متى : إصحاح /27 .

[780]- إنجيل مرقس : إصحاح /15.

[781]- إنجيل لوقا : إصحاح /22 .

[782]- إنجيل يوحنا : إصحاح /18 .

[783]- انجیل متی: اصحاح 26.

[784]- انجیل متی: 27.

[785]- انجیل مرقس: 15.

[786]- انجیل لوقا: اصحاح 22.

[787]- انجیل یوحنا: 18.

[788]- غاية المرام - السيد هاشم البحراني : ج7 ص93.

[789]- غایت المرام ـ سید هاشم بحرانی: ج 7 ص 93.

[790]- الملاحم والفتن - السيد بن طاووس الحسني : ص134.

[791]- ملاحم و الفتن ـ سید بن طاووس حسنی: ص 134.

[792]- بحار الأنوار : ج14 ص338.

[793]- بحار الانوار: ج 14 ص 338.

[794]- آل عمران : 55.

[795]- قصص الأنبياء للجزائري : ص474 ، نقلاً عن عيون الأخبار . 

[796]- آل عمران: 55.

[797]- قصص الانبیا جزایری: ص 474 نقل شده از عیون اخبار.

[798]- بحار الأنوار : ج14 ص344.

[799]- بحار الانوار: ج 14 ص 344.

[800]- متى : 26.

[801]- متی: 26.

[802]- مرقس : 14.

[803]- مرقس: 14.

[804]- لوقا : 22.

[805]- لوقا: 22.

[806]-  بحار الأنوار : ج52 ص336.

[807] - بحار الانوار: ج 52 ص 336.

[808]- الكافي : ج1 ص402 ح5.

[809] - کافی ـ شیخ کلینی: ج 1 ص 402.

[810]- الكافي : ج1 ص531 ح7.

[811]- کافی: ج 1 ص 531 ح 7.

[812]- الكافي : ج1 ص532 ح9.

[813]- کافی: ج 1 ص 532 ح 9.

[814]- الكافي : ج1 ص532 ح10.

[815]- کافی: ج 1 ص 532 ح 10.

[816]- الكافي : ج1 ص533 ح16.

[817]- کافی: ج 1 ص 533 ح 16.

[818]- الكافي : ج1 ص534 ح17.

[819]- کافی: ج 1 ص 534 ح 17.

[820]- الكافي : ج1 ص534 ح18.

[821]- کافی: ج 1 ص 534 ح 18.

[822]- کتاب «تفسیر سوره‌ی توحید» هم‌اکنون منتشر و به فارسی نیز ترجمه شده است، می‌توانید مراجعه نمایید (مترجم).

[823]- أنظر شرح هذا الحديث الشريف في: (أسرار الإمام المهدي / شيء من تفسير الفاتحة) .

[824] - برای شرح این حدیث شریف به کتاب گزیده‌ای از تفسیر سوره‌ی فاتحه ـ اسرار امام مهدی مراجعه نمایید.

[825]- الفتح : 1 – 2.

[826]- فتح: 1 و 2.

[827]- المناقب لابن شهر اشوب : ج1 ص317.

[828]- مناقب ابن شهر آشوب: ج 1 ص 317.

[829]- السجدة : 5.

[830]- سجده: 5.

[831]- البقرة : 189.

[832]- بقره: 189.

[833]- محمد : 24.

[834]- محمد: 24.

[835]- مريم : 52.

[836]- القصص : 30.

[837]- مریم: 52.

[838]- قصص: 30.

[839]- إبراهيم : 24. عن سلام بن المستنير، قال: سئلت أبا جعفر (علیه السلام) عن قول الله تعالى: (كشجرة طيبة أصلها ثابت وفرعها في السماء تؤتي أكلها كل حين باذن ربها)، فقال: (الشجرة رسول الله نسبه ثابت في بني هاشم وفرع الشجرة على وعنصر الشجرة فاطمة وأغصانها الأئمة ورقها الشيعة وان الرجل منهم ليموت فتسقط منها ورقة وان المولد منهم ليولد فتورق ورقة. قال قلت له: جعلت فداك قوله تعالى: (تؤتى اكلها كل حين باذن ربها) قال: هو ما يخرج من الامام من الحلال والحرام في كل سنة إلى شيعته) بصائر الدرجات : ص79 ح2.

[840]- ابراهیم: 24. از سلام بن مستتیر روایت شده است: از ابا‌‌جعفر درباره‌ی سخت خداوند عزّوجل ﴿کَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ * تُؤْتي‏ أُکُلَها کُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها﴾ (چون درختی پاک است که اصلش (ريشه‌اش) استوار و فرعش (تنه و شاخه‌هايش) در آسمان است * که به اذن پروردگارش هر زمان ميوه‌اش را می‌دهد) سوال کردم، فرمود: «درخت، رسول خدا است که نَسَبش در بنی هاشم ثابت است، که تنه‌اش علی، ریشه‌اش فاطمه و شاخه‌هایش ائمه و برگ‌هایش شیعیان هستند که هرگاه یکی از آن‌ها بمیرد یکی از برگ‌هایش می‌افتد و با تولد یکی از آن‌ها بر درخت یک برگ می‌روید». به ایشان عرض کردم: فدایتان گردم! این سخن حق تعالی ﴿تُؤْتي‏ أُکُلَها کُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها﴾ (که به اذن پروردگارش هر زمان ميوه‌اش را می‌دهد)؟ فرمود: «منظور آن‌چه در هر سال در خصوص حلال و حرام از امام صادر می‌شود می‌باشد». بصائر الدرجات: ص 79 ح 2.

[841]- بحار الأنوار : ج13 ص49.

[842]- بحار الانوار: ج 13 ص 49.

[843]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج13 ص339.

[844]- وسایل الشیعه (آل البیت): ج 13 ص 339.

[845]- وفي هذا المعنى ما جاء عن رسول الله (ص) مع سلمان: (.. وإن هذا لكائن يا رسول الله؟ قال(ص): إي والذي نفسي بيده ، يا سلمان عندها يتكلم الرويبضة، فقال: وما الرويبضة يا رسول الله فداك أبي وأمي؟ قال (ص): يتكلم في أمر العامة من لم يكن يتكلم، فلم يلبثوا إلا قليلا حتى تخور الأرض خورة، فلا يظن كل قوم إلا أنها خارت في ناحيتهم فيمكثون ما شاء الله ثم ينكتون في مكثهم فتلقي لهم الأرض أفلاذ كبدها - قال : ذهب وفضة - ثم أومأ بيده إلى الأساطين فقال: مثل هذا، فيومئذ لا ينفع ذهب ولا فضة، فهذا معنى قوله: فقد جاء أشراطها) بحار الأنوار : ج6 ص309.

[846]- معجم أحاديث الإمام المهدي (علیه السلام) : ج3 ص27.

[847]- معجم احادیث امام مهدی: ج 3 ص 27.

[848]- الزمر : 42.

[849]- النحل : 70.

[850]- السجدة : 11.

[851]- الأنفال : 50.

[852]- زمر: 42.

[853]- نحل: 70.

[854]- سجده: 11.

[855]- انفال: 50.

[856]- قال أبو جعفر: (وجدناه هذا في كتاب أمير المؤمنين (علیه السلام)، فخلق الله آدم فبقي أربعين سنة مصوراً فكان يمر به إبليس اللعين فيقول لأمرٍ ما خلقت، فقال العالم (علیه السلام): فقال إبليس لئن امرني الله بالسجود لهذا لأعصينه، قال: ثم نفخ فيه . . ) تفسير القمي : ج1 ص41.

[857]- وهذه الطينة هي المرفوعة التي ذكرها السيد أحمد الحسن (علیه السلام) في المتشابهات حيث قال: (إن آدم (علیه السلام) خلق من طين، أي من هذه الأرض، ولكنه لم يبقَ على هذه الأرض فقط ، وإنما رفع إلى أقصى السماء الدنيا، أي السماء الأولى، أو قل إلى باب السماء الثانية …… وهذا الرفع لطينة آدم يلزم إشراق طينته (علیه السلام) بنور ربها ولطافتها) المتشابهات : ج1 / إجابة سؤال رقم (3)، حول نبي الله آدم (علیه السلام).

[858]- ابو جعفر می‌فرماید: «در کتاب امیر المؤمنین این‌گونه یافتیم؛ خداوند آدم را خلق کرد و چهل سال تصویر شده باقی ماند. ابلیس لعین بر او عبور می‌کرد و می‌گفت: تو برای چه خلق شدی؟ عالِم فرمود: ابلیس ادامه داد اگر خداوند مرا فرمان به سجده بر این موجود کند، سرپیچی خواهم نمود. فرمود: سپس در او دمید.». تفسیرقمی:ج 1ص41.

[859]- منظور از این گِل، گل مرفوعی (بالا برده شده) است که سید احمدالحسن در کتاب متشابهات از آن یاد می‌کند؛ آن‌جا که می‌فرماید: «این‌که آدم از گل آفریده شد یعنی از این زمین، ولی صرفاً بر روی همین زمین باقی نماند بلکه به منتهی الیه آسمان دنیا بالا برده شد، یعنی به آسمان اول، یا می‌توان گفت تا دربِ آسمان دوم ....لازمه‌ی این رفع شدن گلِ آدم، اشراق و نورانی شدن گل آن حضرت به نور و لطافت پروردگارش می‌باشد». متشابهات: ج 1 پاسخ پرسش 3 درباره‌ی پیامبر خدا آدم.

[860]- عن أمير المؤمنين (علیه السلام): (إن النبي (ص) سئل مما خلق الله عز وجل الكلب؟ قال خلقه من بزاق إبليس، قال: وكيف ذلك يا رسول الله؟ قال: لما أهبط الله عز وجل آدم وحوا إلى الأرض اهبطهما كالفرخين المرتعشين فغدا إبليس الملعون إلى السباع وكانوا قبل آدم في الأرض، فقال لهم: إن طيرين قد وقعا من السماء لم ير الراؤون أعظم منهما تعالوا فكلوهما، فتعاوت السباع معه وجعل إبليس يحثهم ويصيح بهم ويعدهم بقرب المسافة فوقع من فيه من عجلة كلامه بزاق فخلق الله عز وجل من ذلك البزاق كلبين أحدهما ذكر والأخر أنثى فقاما حول آدم وحوا الكلبة بجدة والكلب بالهند فلم يتركوا السباع أن يقربوهم ومن ذلك اليوم صار الكلب عدو السبع والسبع عدو الكلب) قصص الأنبياء- الجزائري : ص57.

[861]- از امیر‌المؤمنین(ع) روایت شده است: «از پیامبر(ص) پرسیده شد که خداوند عزّوجل سگ را چگونه آفرید؟ ایشان فرمود: از آب دهان ابلیس. از ایشان پرسید: چگونه ای پیامبر خدا؟ ایشان فرمود: همین‌که خداوند آدم و حوا را به زمین فرستاد، مانند دو جوجه‌ی لرزان بودند. پس ابلیس به سمت درندگانی که پیش از آدم (علیهم السلام) بر روی زمین بودند رفت و به آنان گفت: دو پرنده از آسمان به زمین آمدند که هیچ بیننده‌ای بزرگ‌تر از آن‌ها را ندیده است، بیایید و آن‌ها را بخورید. درندگان همراه او آمدند و ابلیس آ‌ن‌ها را تحریک و بر آن‌ها فریاد می‌زد و به آن‌ها وعده می داد که مقصد نزدیک است. به خاطر عجله در سخن گفتنش آب دهانش سرازیر شد. خداوند از آن آب دهان، دو سگ را آفرید؛ یکی مونث و دیگری مذکر. آن دو سگ دور آدم و حوا می‌گشتند، یکی در جده و دیگری در هند و اجازه نمی‌دادند درندگان به آن‌ها نزدیک شوند و از آن زمان، سگ، دشمن درنده و درنده، دشمن سگ شد». قصص الانبیا ـ جزایری: ص 57.

[862]- 27 مهرماه 1384 هـ.ش. (مترجم).