سرشناسه : رضوانی علیاصغر، ۱۳۴۱
عنوان و نام پدیدآور : اصول عقاید از دیدگاه اهل بیت علیهمالسلام/علیاصغر رضوانی.
مشخصات نشر : قم: مسجد مقدس جمکران ۱۳۸۷.
مشخصات ظاهری : ۳۳۶ص.
شابک : ۳۰۰۰۰ ریال چاپ دوم 978-964-973-148-3:
یادداشت : چاپ دوم: ۱۳۸۸(فیپا).
شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)
شماره کتابشناسی ملی : ۱۵۱۹۴۱۱
یکی از راههای نشر تشیع، معرفی اهل بیتعلیهم السلام به عنوان رهبران این مذهب است. اهل بیتعلیهم السلام با قطع نظر از مرجعیت سیاسی و حاکمیتی که در جامعه اسلامی از سوی خداوند متعال داشتند، در تمام زمینهها و ابعاد از خود میراث فرهنگی ارزشمندی بر جای گذاشتهاند که از آن جمله با مراجعه به روایات و دعاهایی که از آنها رسیده میتوان پی به وجود منابعی عظیم از معارف توحیدی و عرفانی در این زمینه از آنان برد. و نیز در زمینه مسائل سیاسی، اجتماعی، روانشناسی و روانکاوی، حقوق بینالملل، مسائل اقتصادی، نظام خانواده و دیگر مسائل آثار بسیار ارزشمندی را از خود به جای گذاردهاند که میتوان با مطرح کردن آنها نه تنها در میان جوامع اسلامی بلکه در بین پیروان سایر ادیان، انسانها را به سوی اهل بیتعلیهم السلام و مذهب تشیع ترغیب نمود. انسانهای معقول همیشه به دنبال بهترینها هستند، اگر به کم قانع اند، بدین جهت است که بهتر را ندیدهاند. ما معتقدیم که بهترین معارف، برنامهها و قوانین در تمام زمینهها در مکتب اهل بیتعلیهم السلام آمده و برای سعادت بشر ترسیم شده است، و لذا اگر ما که از پیروان اهل بیتعلیهم السلام هستیم کوتاهی نکرده و آن گونه که شایسته مقام آنان است معارف و برنامه سعادت آفرین آنها را ترسیم کنیم به طور حتم همه امتها را به سوی اهل بیتعلیهم السلام و تشیع هدایت خواهیم نمود.
امام رضاعلیه السلام فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیا أَمْرَنَا. فَقُلْتُ لَهُ: وَ کَیفَ یحْیی أَمْرَکُمْ؟ قَالَ: یتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ یعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلامِنَا لاَتَّبَعُونَا»؛(1) «خدا رحمت کند بندهای را که امر ما را احیا کند. راوی میگوید: به حضرت عرض کردم: چگونه احیا میکند امر شما را؟ حضرت فرمود: علوم ما را فرا میگیرد آنگاه به مردم تعلیم میدهد، زیرا مردم در صورتی که محاسن کلام ما را یاد گیرند به طور حتم از ما متابعت خواهند کرد.»
ابن ابی الحدید در شرح خطبه 84 میگوید: «واعلم أنّ التوحید و العدل و المباحث الشریفة الإلهیة ما عرقت إلا من کلام هذا الرجل و أنّ کلام غیره من أکابر الصحابة لم یتضمن شیئاً من ذلک أصلاً و لا کانوا یتصورونه و لو تصوروه لذکروه. و هذه الفضیلة عندی أعظم فضائلهعلیه السلام»؛(2) «بدان که توحید و عدل و مباحث شریف مربوط به الهیات شناخته نشد مگر از سخنان این مرد (حضرت علیعلیه السلام)، و سخنان غیر او از اصحاب به هیچ وجه متضمّن چیزی از این قبیل مباحث نیست، و اصلاً آنان تصور این مطالب را نمیکردند، و اگر تصور کرده بودند ذکر میکردند، و نزد من این فضیلت از همه فضایل آن حضرت مهمتر است».
او در ذیل خطبه 164 مینویسد: «واعلم أنّ هذا الفن هو الّذی بان به امیرالمؤمنینعلیه السلام عن العرب فی زمانه قاطبة و استحق به التقدم و الفضل علیهم اجمعین... و معلوم أنّ هذا الرجل انفرد بهذا الفن، و هو أشرف العلوم؛ لأنّ معلومه أشرف المعلومات. و لم ینقل عن أحد من العرب غیره فی هذا الفن حرف واحد و لا کانت أذهانهم تصل إلی هذا و لا یفهمونه بهذا الفن، فهو منفرد فیه و بغیره من الفنون. و هی العلوم الشرعیة مشارک لهم و راجح علیهم فکان أکمل منهم...»؛(3) «بدان که این فن - توحید و الهیات - فنی است که امیرالمؤمنینعلیه السلام بدان وسیله از همه مردم عرب زمانش ممتاز گشته و به سبب آن از همه آنها استحقاق تقدم و برتری یافته است... و معلوم است که این مرد متخصص در این فن است، فنی که اشرف علوم به حساب میآید؛ زیرا معلوم آن - که خدا است - اشرف معلومات است. و از هیچ یک از عرب در این فن به غیر از حضرت علیعلیه السلام حتی یک حرف هم نقل نشده است، و اصلاً اذهان آنها به این مطالب نمیرسید و آن را نمیفهمیدند. پس او تنها کسی است که در این فن وارد شده و با دیگران در فنون و علوم شرعی دیگر نیز شریک شده و بر آنان رجحان پیدا کرده است، و لذا از دیگران کاملتر است...».
او همچنین در شرح خطبه 90 معروف به خطبه «اشباح» میگوید: «فثبت أنّ هذه الأمور الدقیقة فی مثل هذه العبارة الفصیحة لم تحصل إلا لعلی وحده، و أقسم أنّ هذا الکلام إذا تأمله اللبیب اقشعر جلده و رجف قلبه و استشعر عظمة اللَّه العظیم فی روعه و خلده، و هام نحوه و غلب الوجد علیه، و کاد أن یخرج من مسکه شوقاً و أن یفارق هیکله صبابة و وجداً»؛(4) «پس ثابت گردید که این امور دقیق در مثل این عبارت فصیح حاصل نمیشود جز برای علی، و سوگند میخورم که این کلام را هنگامی که انسان خردمند میاندیشد پوست بدن و قلبش میلرزد و با تمام وجود، عظمت خدا را در روح و جانش احساس مینماید و به سوی او متوجه میشود، و به گونهای به او حالت وجد و سرور دست میدهد که نزدیک است به جهت شدت اشتیاق، روح از کالبدش مفارقت نماید».
ثقة الاسلام کلینیرحمه الله بعد از ذکر حدیثی از امیرالمؤمنینعلیه السلام در باب توحید مینویسد: «و هذه الخطبة من مشهورات خطبهعلیه السلام حتّی لقد ابتذلها العامة، و هی کافیة لمن طلب علم التوحید اذا تدبّرها و فهم ما فیها. فلو اجتمع ألسنة الجنّ و الإنس لیس فیها لسان نبی علی ان یبینوا التوحید بمثل ما اتی به - بأبی و أمّی - ما قدروا علیه، و لو لا ابانتهعلیه السلام ما علم الناس کیف یسلکون سبیل التوحید»؛(5) «این خطبه از خطبههای مشهور آن حضرت است که همه آن را میشناسند، و هر کسی که طالب علم توحید است هنگامی که در آن تدبر کند و حقیقت آن را بفهمد، این خطبه او را کفایت میکند. و اگر زبانهای جن و انس غیر از زبان پیامبران جمع شوند تا درباره حقیقت توحید آنگونه که حضرت علیعلیه السلام - پدر و مادرم به فدایش باد - در این خطبه سخن گفته سخن بگویند، هرگز بر آن قدرت نخواهند داشت. و اگر او در این راه کشف حقایق نکرده بود، مردم نمیدانستند که در طریق توحید چگونه حرکت کنند و در این راه چگونه سخن بگویند».
امام علیعلیه السلام فرمود: «واعلم انّ الراسخین فی العلم هم الذین اغناهم عن اقتحام السّدد المضروبة دون الغیوب، الإقرار بجملة ما جهلوا تفسیره من الغیب المحجوب فمدح اللَّه تعالی اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علماً و سمّی ترکهم التعمّق فیما لم یکلّفهم البحث عن کنهه رسوخاً، فاقتصر علی ذلک، و لا تقدّر عظمة اللَّه سبحانه علی قدر عقلک فتکون من الهالکین»؛(6) «و بدان کسانی در علم دین استوارند که اعتراف به نادانی، بینیازشان کرده است تا با اندیشه پا در میان گذارند، و فهم آنچه را در پس پردههای غیب نهان است آسان انگارند، لاجرم به نادانی خود در فهم آن معانی پوشیده اقرار کنند و خدا این اعتراف آنان را به ناتوانی در رسیدن به آنچه نمیدانند ستوده است، و ژرف ننگریستن آنان را در فهم آنچه بدان تکلیف ندارند، راسخ بودن در علم فرموده است. پس بدین بس کن، و بزرگی خدای سبحان را به اندازه عقلت اندازه مگیر که از هلاک شوندگان خواهی بود».
ما در این کتاب بر آنیم که دیدگاه اهل بیتعلیهم السلام را درباره اصول اعتقادات بیان نماییم و از آن ذوات مقدسه خواستاریم که ما را در تحقق این هدف یاری نمایند.
علی اصغر رضوانی
بخشی از میراث فرهنگی و روایات اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام مربوط به اعتقادات و اصول دین است. در اینجا از این جهت بحث است که آیا میتوان مباحث اعتقادی را که مبنایی عقلانی و عقلایی دارد با روایت به اثبات رسانید؟ و آیا میتوان به قرائت این گونه روایات و اعتقاد به مضمون آنها اکتفا کرد؟ این سؤال را در اینجا مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.
اهل بیت عصمت و طهارت نه تنها یک دوره کامل از مسائل اعتقادی را برای امت اسلامی به ارث گذاشتهاند؛بلکه به ذکر و بیان اعتقاد اکتفا نکرده و به طور غالب برای هر یک از ریز مسائل اعتقادی، اقامه برهان و دلیل نمودهاند و حتی در برخی موارد ادله متعددی برای هر یک از موضوعات اعتقادی ذکر کرده و آن را تبیین نمودهاند.
لذا همان طور که ما یک دوره کتاب اعتقادی را درس گرفته و از بیان اعتقادات و ذکر ادله از طرف آن استفاده کرده و خود نیز به آن اذعان مینماییم، همین کار را میتوان در محدوده روایات اهل بیتعلیهم السلام انجام داد، با این تفاوت که آنها عقل کل و عقل بالفعل بوده و از هر گونه اشتباهی در امانند. چرا ما نباید یک دوره اعتقادات را از طریق روایات اهل بیتعلیهم السلام که همراه با استدلال بیان کردهاند فرابگیریم؟!
آری، تنها مطلبی که باقی میماند این است که سند این گونه روایات چگونه است؟ طبیعتاً این روایات همانند روایات فقهی قبل از عمل و اعتقاد به آنها احتیاج به بحث و بررسی سندی دارد، و لذا باید برای اثبات انتساب این روایات و اطلاع از صحت و سقم آنها راههایی را پیمود. ما میتوانیم از دو طریق به صحت مضمون این روایات و انتساب آنها به اهل بیتعلیهم السلام پی ببریم:
1 - اینکه مضمون آنها را با عقل قطعی نظری یا نصوصات قرآن مطابقت نماییم و در صورت آگاهی از مطابقت با آنها به مضمون این گونه روایات اعتقاد پیدا کنیم.
2 - در میان روایات اعتقادی، اخبار متواتر یا محفوف به قرینه قطعی وجود دارد، و بدون تردید، این اخبار حجت بوده و صدورش از جانب معصوم محرز است.
از مهمترین مسائل علم اصول، مسأله حجیت خبر واحد است. ولی بحثی که در این مسأله مطرح بوده و هست اینکه: آیا حجّیت خبر واحد تنها در دایره فروع فقهی بوده یا به امور اعتقادی نیز سرایت میکند؟
تردیدی نیست که حجیت خبر واحد، متقوّم به رکن اساسی وجود اثر شرعی برای مدلول خبر است؛ زیرا به روشنی معلوم است که اگر مدلولش اثری نداشته باشد تعبد به آن و جعل حجیت برای آن، فایده و معنایی نخواهد داشت. لذا گفته شده که اِخبار از وقایع تاریخی و تکوینی و امور اعتقادی، از آنجا که اثر شرعی ندارند، جعل حجیت برای آنها هیچ معنایی نخواهد داشت.
به بیان دیگر، حجیتی که برای خبر واحد یا هر دلیل ظنّی دیگر ثابت میشود، معنایش «وجوب ترتیب اثر عملی» بر مدلول خبر در حال جهل به واقع است، همانگونه که در صورت یقین به واقع بر همان مدلول واقعی اثر بار میشود. و اینچنین معنایی امکان ندارد مگر در جایی که مؤدّای خبر، حکم شرعی یا موضوع دارای حکم شرعی باشد.
برخی معتقدند: علم حاصل از نظر و استدلال معتبر است.(7)
برخی نیز میگویند: علم معتبر است؛ هر چند که از تقلید به دست آید.(8)
ظاهر کلام شیخ بهایی در کتاب «الزبدة الفقهیة»(9) کفایت مطلق ظنّ است و محقق قمی در «قوانین الاصول» به علامه مجلسی و ملامحسن فیض کاشانی نسبت داده که معتقدند در اعتقادات، مطلق ظن کافی است.(10)
و برخی نیز معتقدند: ظنّی که برگرفته از اخبار آحاد باشد کافی است.(11)
برخی دیگر جزم و حتی ظنّ حاصل از تقلید را کافی میدانند، گرچه پیجویی استدلال مستقلاً واجب است، ولی در صورت مخالفت مورد عفو است.(12)
تمام علمای اصول که پرونده این بحث را گشودهاند، مسائل اعتقادی را - که مطلوب نخستین در آنها اعتقاد قلبی و تدین ظاهری است - دو قسم کردهاند:
1 - اصول دین و برخی از عقاید اصلی و مهم؛
2 - سایر تفاصیل معارف.
فرق این دو آن است که در قسم اول، اعتقاد و تدین به آن واجب و باید در آن تحصیل علم نمود؛ یعنی مشروط به حصول علم نیست، بلکه تحصیل علم از مقدمات واجب مطلق است. ولی در قسم دوم، اعتقاد و تدین به آن مورد، مشروط به حصول علم است؛ یعنی اگر نسبت به آن عقیده علم پیدا کردی التزام به آن مورد واجب میشود.
گرچه در برخی آیات قرآن، تقلید دیگران در مسائل اعتقادی مذمّت شده است؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید: « قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَینا عَلَیهِ آباءَنا»؛(13) «میگویند: نه، ما از آنچه پدران خود رابر آن یافتیم، پیروی میکنیم.»
ولی در آیات دیگر امر به تعقّل و تدبّر شده است، آنجا که میفرماید: « أَفَلَمْ یدَّبَّرُوا الْقَوْلَ»؛(14) «آیا آنها در این گفتار نیندیشیدند.»
و نیز میفرماید: « إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ»؛(15) «اینها نشانههایی است برای گروهی که عقل خود را به کار میگیرند.»
مراد از تقلید مذموم در این نوع آیات، هر گونه تبعیت بدون دلیل از غیر است، امّا تعقّل و تدبّر که اعتبارش ذاتی است و نیز تبعیت از غیر به پشتوانه دلیل، که اعتبارش را نیز از همان دلیل میگیرد، در مقابل تقلید مذموم قرار دارد. لذا غیر از شیوه تعقّل فردی، تبعیتی داریم که ممدوح است و آن تقلید و تبعیت از حجّت خداست که به دلیل تکیهاش بر دلیل و برهان، قولش معتبر است، و در حقیقت نوعی دلیل اجمالی است.
در قرآن کریم این روش نیز مورد تأیید واقع شده است، آنجا که میفرماید: « وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ»؛(16) «من از آیین پدرانم، ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی میکنم.»
و نیز میفرماید: « مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ»؛(17) «از آیین پدرتان ابراهیم، پیروی کنید، خدا شما را در کتابهای پیشین و در این کتاب آسمانی [مسلمان نامید.»
اصرار قرآن بر مذمت تقلیدِ بدون دلیل به این جهت است که این امر خلاف طبیعت و غریزه انسانی است. انسان همانگونه که در موارد تمکّن از شناخت تفصیلی، پیگیری دلیل و علل امور در فطرتش نهفته است، در جایی هم که قدرت شناخت تفصیلی علل را ندارد به دلیل اجمالی پناه میبرد که همان رجوع به اهل خبره است، و رجوع به عالم یکی از موارد همین توجه به دلیل اجمالی است.
حتی از برخی آیات قرآن استفاده میشود که لازم نیست حتماً از دلیل معتبر، علم و یقین تحصیل کرد، بلکه باید به دلیل معتبر ترتیب اثر داد؛ گرچه آن دلیل در حدّ ظن یا احتمال باشد.
خداوند متعال میفرماید: « الَّذِینَ یظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ»؛(18) «آنها کسانی هستند که میدانند دیدار کننده پروردگار خویشند و به سوی او باز میگردند.»
و نیز میفرماید: « مَنْ کانَ یرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ»؛(19) «کسی که امید به دیدار خدا [رستاخیز] دارد باید در اطاعت فرمان او باشد.»
در این آیات تعبیر به گمان و امید شده است. در علم اصول مطرح است که گاهی به دلیل درجه اهمیت محتمل، نفس احتمال منجِز خواهد بود.
برخی از بزرگان علم اصول با نفی اعتبار ظن در مسائل اعتقادی درصدد آن نیستند که اعتبار دلیل نقلی را نفی کنند و میدان را تنها برای دلیل عقلی باز نمایند، بلکه مقصودشان لزوم تحصیل درجهای قوی از جزم و اذعان است، هر چند مستندش خبر واحد محفوف به قرائن باشد؛ لذا بحث آنان در درجه جزمی است که از دلیل حاصل میشود.
از طرفی میدانیم که جزم در اصطلاح، علمی است که از حالت شک و تردید خارج شده و به ثبوت و استواری نزدیک باشد. و به عبارت دیگر: علمی است که از حالت تردید و بیطرفی، به یک طرف قضیه تمایل پیدا کرده باشد. بنابراین، در جزم، احتمال خلاف بسیار است، ولی یقین همان جزم مضاعف میباشد. یعنی جزم به طرفِ «هستِ» قضیه و دیگری جزم به طرف «سلبِ» قضیه.
طبق این بیان استناد به روایات اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام و تقلید از آنان در این زمینه در صورتی که مفید جزم باشد خالی از اشکال است.
شیخ طوسیرحمه الله در کتاب «عدّة الاصول» میفرماید: «ادله عقلی و شرعی از کتاب و سنت و غیره دلالت بر بطلان تقلید در اصول (دین) دارد. و این کافی در انکار است، ولی کسی که مقلّد در پذیرش حق در اصول دیانات است، گرچه در تقلیدش خطاکار میباشد ولی به این کارش مؤاخذه نمیشود و از او عفو میگردد، زیرا من نیافتم کسی از (علمای) طایفه "امامیه" و نه هیچ یک از ائمه را که موالات شخصی که قول آنان را شنیده و همانند آنها اعتقاد پیدا کرده را قطع کنند، گرچه اعتقادشان مستند به حجتی از عقل و شرع نباشد».(20)
برخی میگویند: در تعبّد شرعی به امور اعتقادی همچون اثبات وجود خداوند متعال و صفات او و دیگر مسایل عقلی و اعتقادی، از طریق روایات، محذور عقلی همچون دور لازم میآید؛ زیرا اثبات وجود خداوند متعال و صفات او و ...، فرع امامت و مرجعیت دینی و عصمت و حجیت سنّت اهل بیتعلیهم السلام است، و این حجیت متوقف براثبات وجود خداوند و برخی از صفات او همچون حکمت میباشد، که لازمه آن دور محال است.
پاسخ
فرایند اعتقاد و باور بر سه پایه استوار است؛
الف - فحص معلومات برای کشف مجهول.
ب - ادراک مجهول به عنوان نتیجه فحص در مقدمات معلوم.
ج - اذعان و تسلیم به آنچه ادراک نموده است.
اذعان به عنوان یک فعل و کارکرد نفس، همان حکمی است که نفس در مورد قضایا صادر میکند و از فعالیتهای عقل عملی است که عبارت است از فعالیت نفس برای درآمیختن ادراک محمول و موضوع.
این حکم و اذعان، همان ایمان و تسلیم و باور است و چیزی غیر از ادراک میباشد؛ زیرا ادراک متعلق اذعان و از مقوله انفعال است نه خود آن، به خلاف اذعان که از مقوله فعل میباشد. و لذا پس از فحص درمعلومات، نفس برای ادراک نتیجه آماده میگردد و پس از ادراک، نوبت به اذعان و حکم به اتحاد موضوع و محمول میرسد.
هرکدام از دو مرحله ادراک و اذعان، موانعی دارند که از حصول آنها جلوگیری میکنند؛ ادراک - هرچند که سلیم و صحیح باشد - باز به تنهایی نمیتواند حکم نفس و اذعان و باور را به دنبال آورد؛ چرا که گاهی نفس مبتلا به حجابهایی است که از تحقق ایمان و باور جلوگیری میکند. و از آنجا که ایمان مترتب بر ادراک است، لذا با توجّه به نوع و درجه ادراک، نوع و درجه ایمان هم فرق میکند.
با توجّه به این نکته، از آنجا که انسان مکلّف به ایمان و اذعان و باور داشتن نسبت به معارف دینی است، لذا در تصویر تشریع در آن و تکلیف شرعی از طریق روایات به آن نه تنها هیچ محظور عقلی وجود ندارد، بلکه اثر مهمّی بر آن مترتب است؛ چرا که نفس را ترغیب به قبول و باور مینماید و حجابهای اذعان را پاره میکند، و هچگونه دوری هم در آن نیست؛ زیرا کسی که به کمک عقلش فحص نموده و وجود خدای متعال را درک کرده است، اگر بداند که همان خالق، در آیات و روایات، تشریعاً اراده کرده که انسان به او اذعان و ایمان آورده و تسلیم قلبی پیدا کند، براین کار تشویق میشود و نفسش آرام گشته و موانع را بهتر کنار میزند.
و لذا در روایتی از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «لیس للَّه علی خلقه ان یعرفوا قبل ان یعرّفهم و للخلق علی اللَّه ان یعرّفهم، وللَّه علی الخلق اذا عرّفهم ان یقبلوه»؛(21) «خداوند قبل از آن که خودش را به مردم معرفی کند بر آنان حق معرفت ندارد، ولی هنگامی که مردم را نسبت به معرفت خود آگاه کرد، بر آنان است که او را قبول نمایند».
از این حدیث استفاده میشود که خداوند متعال، نفوس را بعد از ادراک به ایمان و اذعان و قبول نفس مکلف کرده است.
در آیات و روایات، تأکید فراوانی بر ایمان به توحید، نبوت، امامت و معاد و تفاصیل آنها شده است، و لذا نمیتوان به جانب ادراکی اعتقاد اکتفا نمود.
خداوند متعال میفرماید: «فَامِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ....»؛(22) « به خدا و رسولان او ایمان بیاورید!...» و نیز میفرماید: «آمِنُوا بِما أَنزَلَ اللَّهُ»؛(23)«به آنچه خداوند نازل فرموده، ایمان بیاورید!». و میفرماید: «رَّبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً ینادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ»؛(24) «پروردگارا! ما صدای منادی (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت میکرد که: «به پروردگار خود، ایمان بیاورید!».
و در حدیثی از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «... الایمان باللَّه الذی لااله الّا هو أعلی الأعمال درجة و اشرفها منزلة و اسناها حظاً... إنّ اللَّه تبارک و تعالی فرض الإیمان علی جوارح ابن آدم و قسّمه علیها... فأمّا ما فرض علی القلب من الإیمان ؛ فالاقرار والمعرفة و العقد و الرضا و التسلیم؛ بأن لااله اللَّه وحده لاشریک له الهاً واحداً لم یتخذ صاحبة ولا ولداً، و انّ محمداً عبده و رسوله - صلی الله علیه وآله - و الإقرار بماجاء من عند اللَّه من نبی او کتاب. فذلک ما فرض اللَّه علی القلب من الاقرار و المعرفة و هو عمله، و هو قول اللَّه عزوجل: «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ وَلکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً» فذلک ما فرض اللَّه عزوجل علی القلب من الاقرار و المعرفة و هو عمله و هو رأس الایمان»؛(25) «ایمان به خدایی که به جز او خدایی نیست برترین عمل از اعمال از حیث درجه و شریفترین اعمال از حدیث منزلت و پربهاترین عمل از حیث بهرهمندی است... همانا خداوند تبارک و تعالی ایمان را بر جوارح فرزند آدم واجب کرده و بر آن تقسیم نموده است... امّا آنچه را که از ایمان بر قلب واجب کرده عبارت است از اقرار و معرفت و عقد قلبی و رضایت و تسلیم، به اینکه معبودی جز او نیست، او تنهایی است که شریک و همتایی ندارد و برای خود همدم و فرزندی انتخاب نکرده است، و این که محمد بنده و فرستاده اوست. و اقرار به آنچه او از جانب خدا از خبرها و قرآن آورده است. این آن چیزی است که خداوند از اقرار و معرفت بر قلب فرض کرده و آن عمل قلب است. و آن قول خداوند عزوجل است که فرمود: (مگر کسی که مکره شده در حالی که قلبش مطمئن به ایمان است، ولی کسی که به کفر شرح صدر یافته)... پس آن امور، چیزهایی هستند که خدای عزوجل بر قلب واجب نموده که عبارت است از اقرار و معرفت که عمل قلبی است و آن رأس ایمان است».
از اطلاق برخی از ادله حجیت خبر واحد استفاده میشود که شامل روایات اعتقادی نیز میشود، اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم؛
1 - عبدالعزیز بن مهتدی و حسن بن علی بن یقطین به امام رضاعلیه السلام عرض کردند: «لا اکاد اصل الیک اسألک عن کل ما احتاج الیه من معالم دینی، أفیونس بن عبدالرحمن ثقة آخذ عنه ما احتاج الیه من معالم دینی؟ فقالعلیه السلام: نعم»؛(26) «من همیشه نمیتوانم خدمت شما برسم تا از هرآنچه از معالم دینم احتیاج دارم بپرسم، آیا یونس بن عبدالرحمن مورد اطمینان شماست تا هرآنچه از معالم دینم را میخواهم از او اخذ نمایم؟ حضرت فرمود: آری».
2 - علی بن سوید میگوید: حضرت کاظمعلیه السلام از زندان نامهای به این مضمون برایم نوشت: «وامّا ما ذکرت - یا علی - ممّن تأخذ معالم دینک؟ لاتأخذّن معالم دینک عن غیر شیعتنا... »؛(27) «و امّا آنچه ذکر کردی - ای علی - که از چه کسی معالم دینت را اخذ نمایی؟ معالم دینت را از غیر شیعیان ما اخذ مکن...».
3 - از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «امّا اذا قامت علیه الحجة ممّن یثق به فی علمنا فلم یثق به فهو کافر»؛(28) «هرگاه کسی حجت برایش از ناحیه کسی که در علم ما مورد وثوق است، پیدا شد ولی اطمینان به او پیدا نکرد، او کافر است».
کسانی که حجیت خبر ثقه در باب اعتقادات را قبول ندارند به چند دلیل استدلال کردهاند؛
1 - مطابق برخی از آیات، از پیروی ظنّ و گمان در امور اعتقادی نهی شده است؛
خداوند متعالی میفرماید: «وَلَا تَقْفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»؛(29) «از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن»
و نیز میفرماید: «إِنَّ الظَّنَّ لَا یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیاً»؛(30) «گمان، هرگز انسان را از حقّ بینیاز نمیسازد»
پاسخ:
اولاً: گرچه برخی از مفسران، آیات فوق را بر نهی از عمل به ظن و گمان در مسائل اعتقادی حمل نمودهاند، ولی ممکن است که معنای آیات فوق، نهی از ظن منافی با دلیل قطعی باشد؛ همچون ادله ظنی که مخالفان انبیاء در برابر معجزات آنان ارائه میکردند.
ثانیاً: در مقابل این آیات نهی کننده از پیروی گمان و ظنّ، آیات دیگری است که به مدح از پیروی گمان پرداخته است؛
خداوند متعال میفرماید: «وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَواةِ وَإِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ * الَّذِینَ یظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیهِ رَاجِعُونَ»؛(31) «از صبر و نماز یاری جوئید؛ (و با استقامت و مهار هوسهای درونی و توجه به پروردگار، نیرو بگیرید؛) و این کار، جز برای خاشعان، گران است. آنها کسانی هستند که میدانند دیدارکننده پروردگار خویشند، و به سوی او بازمیگردند.»
وجه جمع بین این دو دسته از آیات این است که ذم و نهی از پیروی گمان در جایی است که امکان تحصیل یقین موجود است، ولی در جایی که امکان تحصیل آن وجود ندارد و راهی جز همین ظن نیست و محتمل نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است، عقل انسان حکم به لزوم پیروی از این گمان مینماید.
2 - گفته شده که در اعتقادات جزم و یقین لازم است، و با گمان و احتمال نمیتوان به یقین رسید.
پاسخ:
اولاً در جای خود ثابت شده که مراتب جزم و یقین مختلف است و لذا تحقق آن حتی در موارد احتمال به خلاف نیز ممکن است.
ثانیاً: همانگونه که اشاره شد، رجوع به آیات و روایات اعتقادی به جهت رسیدن به ایمان و اطمینان قلبی است، گرچه از طریق عقلی، انسان به ادراک شعوری رسیده است.
ثالثاً: در تفاصیل مسائل اعتقادی، غالباً تحصیل یقین و جزم ممکن نیست، و اگر دلیل ظنّی هم یافت شود نتیجهای جز گمان نخواهد داشت.
با مراجعه به روایات اهل بیتعلیهم السلام پی به وجود منابعی در راستای معرفتشناسی میبریم. اینک به یکایک از آنها اشاره مینماییم؛
از امیرالمؤمنینعلیه السلام نقل است که فرمود: «کَفَی بِإِتْقَانِ الصُّنْعِ لَهَا آیةً وَ بِمَرْکَبِ [بِمُرَکَّبِ الطَّبْعِ عَلَیهَا دَلالَةً وَ بِحُدُوثِ الْفَطْرِ [الْفِطَرِ] عَلَیهَا قِدْمَةً وَ بِإِحْکَامِ الصَّنْعَةِ لَهَا عِبْرَةً»؛(32) «متقن بودن خلقت عالم برای اثبات خداوند کافی است، و طبع مرکب از اجناس بر او راهنماست، و حدوث و ایجاد دلالت بر قدیم بودن او دارد و مستحکم بودن خلقت او منشأ عبرت گرفتن است».
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «لا غِنَی کَالْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ کَالْجَهْلِ»؛(33) «بی نیازی همچون عقل و تهیدستی همچون جهل نیست».
2 - و نیز فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یحَاسِبُ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِی دَارِ الدُّنْیا»؛(34) «همانا خدای تبارک و تعالی مردم را در دار دنیا به مقداری که عقل داده محاسبه خواهد کرد».
3 - امام باقرعلیه السلام فرمود: «لا مُصِیبَةَ کَعَدَمِ الْعَقْلِ»؛(35) «مصیبتی همچون نبود عقل نیست».
4 - امام صادقعلیه السلام میفرماید: «إِنَّ الثَّوَابَ عَلَی قَدْرِ الْعَقْلِ»؛(36) «همانا ثواب به مقدار عقل است».
5 - و نیز میفرماید: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یزِیلَ مِنْ عَبْدٍ نِعْمَةً کَانَ أَوَّلُ مَا یغَیرُ مِنْهُ عَقْلَهُ»؛(37) «هرگاه که خداوند اراده کند تا نعمت را از بندهای ببرد اوّل تغییری که در او ایجاد میکند ازاله عقل است».
6 - امام کاظمعلیه السلام خطاب به هشام فرمود: «یا هِشَامُ مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَی عِبَادِهِ إِلاّ لِیعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجَابَةً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَکْمَلُهُمْ عَقْلاً أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»؛(38) «ای هشام! خداوند انبیا و رسولانش را نفرستاد مگر به جهت اینکه خدا را به عقلشان درک نمایند، پس بهتر اجابت کننده کسی است که بهترین معرفت به خدا را داشته باشد، و داناترین مردم به امر خدا کسی است که عقل بهتری داشته باشد، و عاقلترین مردم رفیعترین درجه را در دنیا و آخرت دارند».
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ الدَّهْرَ یجْرِی بِالْبَاقِینَ کَجَرْیهِ بِالْمَاضِینَ»؛(39) «ای بندگان خدا! همانا روزگار به بقیه چنان خواهد کرده که به گذشتگان کرده است».
2 - امام علیعلیه السلام خطاب به فرزندش امام حسنعلیه السلام فرمود: «أَی بُنَی إِنِّی وَ إِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِی فَقَدْ نَظَرْتُ فِی أَعْمَالِهِمْ وَ فَکَّرْتُ فِی أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِی آثَارِهِمْ حَتَّی عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ بَلْ کَأَنِّی بِمَا انْتَهَی إِلَی مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَی آخِرِهِمْ»؛(40) «پسرکم! هرچند من به اندازه همه آنان که پیشی از من بودهاند نزیستهام، امّا در کارهاشان نگریستهام و در سرگذشتهاشان اندیشیده و در آنچه از آنان مانده رفته و دیدهام تا چون یکی از ایشان گردیدهام بلکه با آگاهی که از کارهاشان به دست آوردهام گویی چنان است که با نخستین تا پسینشان به سر بردهام».
3 - و نیز حضرتعلیه السلام فرمود: «وَ الْیقِینُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَی تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِکْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْاَوَّلِینَ»؛(41) «و یقین بر چهار شعبه است: بر بینایی زیرکانه و دریافت عالمانه و پنده گرفتن از گذشت زمان و رفتن به روش پیشینیان».
4 - و نیز فرمود: «وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الدُّنْیا عَلَی سَبِیلِ مَنْ قَدْ مَضَی قَبْلَکُمْ مِمَّنْ کَانَ أَطْوَلَ مِنْکُمْ أَعْمَاراً وَ أَعْمَرَ دِیاراً وَ أَبْعَدَ آثَاراً أَصْبَحَتْ أَصْوَاتُهُمْ هَامِدَةً وَ رِیاحُهُمْ رَاکِدَةً وَ أَجْسَادُهُمْ بَالِیةً وَ دِیارُهُمْ خَالِیةً وَ آثَارُهُمْ عَافِیةً فَاسْتَبْدَلُوا بِالْقُصُورِ الْمَشَیدَةِ وَ النَّمَارِقِ الْمُمَهَّدَةِ، الصُّخُورَ وَ الْأَحْجَارَ الْمُسَنَّدَةَ وَ الْقُبُورَ اللاَّطِئَةَ الْمُلْحَدَةَ الَّتِی قَدْ بُنِی عَلَی الْخَرَابِ فِنَاؤُهَا وَ شُیدَ بِالتُّرَابِ بِنَاؤُهَا»؛(42) «و بندگان خدا! بدانید که شما و آنچه در آیند به راه آنان که پیش از شما بودند روانید که زندگیشان از شما درازتر بود، و خانههاشان بسازتر و یادگارهاشان دیریازتر. کنون آواهاشان نهفته شد و بادهاشان فرو خفته. تنهاشان فرسوده گردید، خانههاشان تهی و نشانههاشان ناپدید. کاخهای افراشته و بالشهای انباشته را به جا نهادند وزیر خرسنگها و درون گورها به هم چسبیده فتادند، جایی که آستانهاش را ویرانی پایه است و استواری بنایش را خاک، مایه».
5 - و نیز فرمود: «وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْقُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبْرَةً أَینَ الْعَمَالِقَةُ وَ أَبْنَاءُ الْعَمَالِقَةِ أَینَ الْفَرَاعِنَةُ وَ أَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَةِ أَینَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذِینَ قَتَلُوا النَّبِیینَ وَ أَطْفَئُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِینَ وَ أَحْیوْا سُنَنَ الْجَبَّارِینَ أَینَ الَّذِینَ سَارُوا بِالْجُیوشِ وَ هَزَمُوا بِالْأُلُوفِ وَ عَسْکَرُوا الْعَسَاکِرَ وَ مَدَّنُوا الْمَدَائِنَ»؛(43) «همانا در روزگاران گذشته برای شمایند است، کجایند عملاقیان و فرزندان عملاقیان؟ کجایند فرعونیان و فرزندان فرعونیان؟ کجایند مردمی که در شهرهای رسّ بودند؟ پیامبران را کشتند و سنّت فرستادگان خدا را میراندند، و سیرت جباران را زنده کردند. کجایند آنان که با سپاهیان به راه افتادند و هزاران تن را شکست دادند، سپاهها به راه انداختند و شهرها ساختند».
امام علیعلیه السلام میفرماید: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذَکِّرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ»؛(44) «خداوند پیامبرانش را در میان آنها مبعوث ساخت، و پی در پی رسولان خود را به سوی آنان فرستاد، تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه نمایند و نعمتهای فراموش شده را به یاد آنها آورند.»
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیهِ الْکِتَابَ نُوراً لاَ تُطْفَأُ مَصَابِیحُهُ وَ سِرَاجاً لاَ یخْبُؤ تَوَقُّدُهُ وَ بَحْراً لا یدْرَکُ قَعْرُهُ وَ مِنْهَاجاً لاَ یضِلُّ نَهْجُهُ وَ شُعَاعاً لاَ یظْلِمُ ضَوْءُهُ وَ فُرْقَاناً لاَ یخْمَدُ بُرْهَانُهُ وَ تِبْیاناً لاَ تُهْدَمُ أَرْکَانُهُ وَ شِفَاءً لاَ تُخْشَی أَسْقَامُهُ وَ عِزّاً لاَ تُهْزَمُ أَنْصَارُهُ وَ حَقّاً لاَ تُخْذَلُ أَعْوَانُهُ فَهُوَ مَعْدِنُ الْإِیمَانِ وَ بُحْبُوحَتُهُ وَ ینَابِیعُ الْعِلْمِ وَ بُحُورُهُ وَ رِیاضُ الْعَدْلِ وَ غُدْرَانُهُ وَ أَثَافِی الْإِسْلامِ وَ بُنْیانُهُ»؛(45) «پس فرو فرستاد بر او قرآن را، نوری که چراغهای آن فرو نمیرد و چراغی که افروختگیاش کاهش نپذیرد، و دریایی که ژرفای آن کس نداند، و راهی که پیمودنش رهرو را به گمراهی نگشاند، و پرتوی که فروغ آن تیرگی نگیرد و فرقانی که نور برهانش خاموش نشود، و تبیانی که ارکانش ویرانی نپذیرد و بهبودیای که در آن بیم بیماری نباشد، و ارجمندیای که یارانش را شکست و ناپایداری نباشد، و حقی که یاورانش را زیان و خواری نباشد. پس قرآن معدن ایمان است و میان جای آن و چشمه سار دانش است و دریاهای آن و باغستانِ دادست و آبگیرهای آن، و بنیاد اسلام است و بنیاد استوار آن».
2 - از امام رضاعلیه السلام نقل شده که مردی از امام صادقعلیه السلام پرسید: چرا قرآن با افزایش نشر و مطالعه، چیزی جز طراوت پیدا نمیکند؟ امام فرمود: «لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یجْعَلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِی کُلِّ زَمَانٍ جَدِیدٌ وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ»؛(46) «آگاه باش! همانا برای بنده چهار چشم است، دو چشم است که با آنها امر دین و دنیای خود را مشاهده میکند، و دو چشم دیگر است که به واسطه آنها امر آخرتش را میبیند، هرگاه که خداوند اراده خیر به بندهاش را داشت دو چشمی را که در قلبش قرار دارد را بینا میگرداند تا با آنها غیب و امر آخرتش را مشاهد کند».
1 - امام سجادعلیه السلام فرمود: «أَلا إِنَّ لِلْعَبْدِ أَرْبَعَ أَعْینٍ عَینَانِ یبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ دِینِهِ وَ دُنْیاهُ وَ عَینَانِ یبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ آخِرَتِهِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیراً فَتَحَ لَهُ الْعَینَینِ اللَّتَینِ فِی قَلْبِهِ فَأَبْصَرَ بِهِمَا الْغَیبَ وَ أَمْرَ آخِرَتِهِ»؛(47) «برای ابراهیمعلیه السلام آسمانهای هفتگانه شکافته شد تا آنکه بالای عرش را مشاهده نمود. و نیز زمین برای او مرتفع شد تا آنکه آنچه در هوا بود دید. و برای محمّدصلی الله علیه وآله نیز همین امور تکرار شد».
2 - امام صادقعلیه السلام میفرماید: «کُشِطَ لِإِبْرَاهِیمَعلیه السلام السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ حَتَّی نَظَرَ إِلَی مَا فَوْقَ الْعَرْشِ وَ کُشِطَ لَهُ الْأَرْضُ حَتَّی رَأَی مَا فِی الْهَوَاءِ وَ فُعِلَ بِمُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله مِثْلُ ذَلِکَ...»؛(48)
3 - در حدیثی از ابوالحسن امام علی بن موسی الرضاعلیه السلام آمده است که یکی از یارانش سؤال کرد: آیا پیامبر خداصلی الله علیه وآله پروردگار خویش را مشاهده کرد؟ حضرت فرمود: «نَعَمْ، بِقَلْبِهِ رَآهُ. أَمَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یقُولُ: « ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی (49) لَمْ یرَهُ بِالْبَصَرِ وَ لَکِنْ رَآهُ بِالْفُؤَادِ»؛(50) «بلی به دلش او را دیده است. آیا نشنیدی قول خداوند عزّوجلّ را که فرمود: "نسبت به دروغ ندارد دل آنچه را دیده است". خداوند را به چشم ندیده، و لکن او را به دل مشاهده کرده است.»
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «آفة العقل الهوی»؛(51) «آفت عقل آدمی، هواپرستی است.»
2 - و نیز فرمود: «الهوی آفة الالباب»؛(52) «هواپرستی آفت عقلها است.»
امام علیعلیه السلام میفرماید: «فَارْفُضِ الدُّنْیا فَإِنَّ حُبَّ الدُّنْیا یعْمِی وَ یصِمُّ وَ یبْکِمُ وَ یذِلُّ الرِّقَابَ فَتَدَارَکْ مَا بَقِی مِنْ عُمُرِکَ وَ لاَ تَقُلْ غَداً أَوْ بَعْدَ غَدٍ فَإِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ بِإِقَامَتِهِمْ عَلَی الْأَمَانِی وَ التَّسْوِیفِ»؛(53) «دنیا را رها کن که حبّ دنیا چشم را کور و گوش را کر و زبان را لال و گردنها را به زیر میآورد. در باقیمانده عمرت، گذشته را جبران کن و نگو فردا و پس فردا؛ زیرا کسانی که پیش از شما بودند به خاطر تکیه بر آرزوها و امروز و فردا کردن هلاک شدند.»
1 - امام علیعلیه السلام خطاب به گروهی از منحرفان فرمود: «بَینَکُمْ وَ بَینَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ»؛(54) «میان شما و موعظه حجابی است از غرور.»
2 - و نیز از حضرت نقل شده که فرمود: «شرّ آفات العقل الکبر»؛(55) «بدترین آفت عقل انسانی تکبّر است.»
3 - از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «مَا دَخَلَ قَلْبَ امْرِئٍ شَیءٌ مِنَ الْکِبْرِ إِلاَّ نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ مِثْلَ مَا دَخَلَهُ مِنْ ذَلِکَ قَلَّ ذَلِکَ أَوْ کَثُرَ»؛(56) «در قلب هیچ کس چیزی از کبر داخل نمیشود مگر اینکه به همان اندازه از عقلش میکاهد، کم باشد یا زیاد.»
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «الحُمْقُ مِنْ ثِمارِ الْجَهْلِ»؛(57) «حماقت از میوههای جهالت است.»
1 - از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «اللَّجُوجُ لارَأی لَهُ»؛(58) «فرد لجوج، نظر صائبی ندارد.»
2 - و نیز نقل شده که فرموده است: «اللِّجاجُ یفْسِدُ الرَّأْی»؛(59) «لجاجت، نظر صائب را از میان برمیدارد.»
3 - و نیز نقل شده که: «لَیسَ لِلَّجُوجِ تَدْبِیرٌ»؛(60) «لجوج تدبیری ندارد.»
4 - و نیز فرمود: «مَنْ لَجَّ وَ تَمَادَی فَهُوَ الرَّاکِسُ الَّذِی رَانَ اللَّهُ عَلَی قَلْبِهِ وَ صَارَتْ دَائِرَةُ السَّوْءِ عَلَی رَأْسِهِ»؛(61) «کسی که [در امور باطل لجاجت و پافشاری کند همانند پیمانشکنی است که خدا بر قلبش زنگار نهاده و حکومت خودکامگان بر سر او سایه انداخته است.»
1 - از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَینْسِی الْآخِرَةَ»؛(62) «خطرناکترین چیزی که از آن بر شما میترسم دو چیز است: پیروی از هوای نفس و درازی آرزوها؛ امّا پیروی از هوای نفس مانع حق میشود، و امّا درازی آرزوها آخرت را به فراموشی میسپارد.»
2 - و نیز از ایشان نقل است: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَمَلَ یسْهِی الْعَقْلَ وَ ینْسِی الذِّکْرَ...»؛(63) «بدانید آرزوهای دراز، عقل را گمراه میسازد و یاد خدا را به فراموشی میسپارد...».
امام علیعلیه السلام درباره گروهی از بیماردلان میفرماید: «قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْیا قَلْبَهُ وَ وَلِهَتْ عَلَیهَا نَفْسُهُ فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا»؛(64) «شهوترانیها عقل او را دریده و دنیا قلبش را میرانده و نفس او عاشقانه به دنیا کشیده شده و او برده دنیا است.»
1 - از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «مَنْ غَرَسَ اَشْجارَ التُّقی جَنی ثِمارَ الْهُدی ؛(65) «آن کس که درختهای تقوا را بنشاند میوههای هدایت را خواهد چید.»
2 - و نیز نقل است: «لِلْمَتَّقِی هُدًی فِی رَشادٍ وَ تَحَرّجٌ عَنْ فسادٍ»؛(66) «برای پرهیزکار، هدایت توأم با رشد و پرهیز از فساد است.»
3 - و نیز نقل است: «أَینَ الْعُقُولُ الْمُسْتَصْبِحَةُ بِمَصَابِیحِ الْهُدَی وَ الْأَبْصَارُ اللّامِحَةُ إِلَی مَنَارِ التَّقْوَی»؛(67) «کجایند آن عقلها که از چراغ هدایت روشنی میگیرند؟ و کجایند چشمهایی که با نور تقوا مینگرند؟»
1 - از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی جَعَلَ الْحَقَّ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ»؛(68) «از حدس و گمان افراد باایمان برحذر باشید؛ چرا که خداوند حق را بر زبان آنها قرار داده است.»
2 - و نیز نقل شده: «وَ بِالصَّالِحَاتِ یسْتَدَلُّ عَلَی الْإِیمَانِ وَ بِالْإِیمَانِ یعْمَرُ الْعِلْمُ»؛(69) «به وسیله اعمال صالح میتوان به وجود ایمان پی برد و به وسیله ایمان، کاخ علم و معرفت آباد میشود.»
3 - و از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «فَمَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلاَّ وَ لَهُ فِرَاسَةٌ ینْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَلَی قَدْرِ إِیمَانِهِ»؛(70) «هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه هوشیاری و هوشمندی ویژهای دارد و به مقدار ایمانش با نور خدا مینگرد.»
4 - امام صادقعلیه السلام میفرماید: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ ینْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ»؛(71) «مؤمن با نور خدا مینگرد و حقایق را میبیند.»
1 - از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «مَنْ عَرَفَ اخْتِلافَ النَّاسِ فَلَیسَ بِمُسْتَضْعَفٍ»؛(72) «کسی که آشنا به اختلاف مردم باشد مستضعف نیست».
2 - در حدیثی از امام کاظمعلیه السلام در تفسیر «ضعفاء» نقل شده که فرمود: «الضَّعِیفُ مَنْ لَمْ تُرْفَعْ إِلَیهِ حُجَّةٌ وَ لَمْ یعْرِفِ الاِخْتِلافَ فَإِذَا عَرَفَ الاِخْتِلافَ فَلَیسَ بِمُسْتَضْعَفٍ»؛(73) «ضعیف کسی است که حجت بر او اقامه نشده و از اختلاف آگاهی نداشته باشد، و لذا اگر کسی آگاه از اختلاف مردم باشد مستضعف نیست».
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «اَلاِنْسانُ عَبِیدُ الْاِحْسانِ»؛(74) «انسان بنده نیکی است».
2 - و نیز نقل شده که فرمود: «بِالْاِحْسانِ تُمَلَّکُ الْقُلُوبُ»؛(75) «به نیکی قلبها به دست میآید».
3 - و نیز نقل شده که فرمود: «وَ أَفْضِلْ عَلَی مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَمِیرَهُ»؛(76) «به هر کس که میخواهی نیکی کن تا امیر شوی».
4 - و نیز فرمود: «لَوْ لَمْ یتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَی مَعْصِیتِهِ لَکَانَ یجِبُ أَلاّ یعْصَی شُکْراً لِنِعَمِهِ»؛(77) «اگر - بر فرض - خداوند بر معصیتش وعده عذاب نداده بود سزاوار بود که به جهت شکر نعمتهایش نشود».
5 - و نیز فرمود: «وَ لَوْ فَکَّرُوا فِی عَظِیمِ الْقُدْرَةِ وَ جَسِیمِ النِّعْمَةِ لَرَجَعُوا إِلَی الطَّرِیقِ وَ خَافُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ وَ لَکِنِ الْقُلُوبُ عَلِیلَةٌ وَ الْبَصَائِرُ مَدْخُولَةٌ»؛(78) «اگر در عظمت قدرت خداوند و بزرگی نعمت او اندیشه میکردند به راه باز میگشتند و از آتش دوزخ میترسیدند، اما دلها بیمار و چشمها معیوب است.»
6 - امام سجادعلیه السلام فرمود: «وَ الْحَمْدُ للَّهِِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَی مَا أَبْلاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ ، وَ أَسْبَغَ عَلَیهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ فَلَمْ یحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ فَلَمْ یشْکُرُوهُ. وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیةِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ « إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً» »؛(79) «حمد و ستایش برای خداوندی است که اگر طریق شناخت حمدش را در برابر نعمتهای پی در پی و فراوان او از بندگانش بازمیداشت تا از نعمتهایش استفاده کنند ولی حمد او را بجای نیاورند از رزق او بهره گیرند و شکرش را ادا نکنند، در این صورت انسانها از حدود انسانیت به سر حدّ چهارپایان سقوط میکردند و مصداق سخنی میشدند که خداوند در کتابش فرمود: "آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراهتر".»
زراره میگوید: از امام باقرعلیه السلام درباره تفسیر قول خداوند عزّوجلّ « فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها»،(80) سؤال کردم، فرمود: «فَطَرَهُمْ عَلَی مَعْرِفَةِ أَنَّهُ رَبُّهُمْ وَ لَوْ لا ذَلِکَ لَمْ یعْلَمُوا إِذَا سُئِلُوا مَنْ رَبُّهُمْ وَ مَنْ رَازِقُهُمْ»؛(81) «آنان را بر معرفت به این که او پروردگار آنان است خلق نمود، وگرنه هنگامی که از آنها سؤال میشد نمیدانستند که پروردگارشان کیست و روزی دهنده آنها چه کسی میباشد.»
با مراجعه به روایات اهل بیتعلیهم السلام پی میبریم که آن بزرگواران براهین و راههای مختلفی را برای اثبات وجود خداوند متعال بیان کرده و ارائه دادهاند. اینک به برخی از این راهها اشاره میکنیم:
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «اَلْحَمْدُ للَّهِِ الَّذِی لا تُدْرِکُهُ الشَّوَاهِدُ وَ لا تَحْوِیهِ الْمَشَاهِدُ وَ لا تَرَاهُ النَّوَاظِرُ وَ لا تَحْجُبُهُ السَّوَاتِرُ»؛(82) «ستایش مخصوص خداوندی است که حواس، وی را درک نکنند، و مکانها وی را در بر نگیرند، و دیدهها او را نبینند، و پوششها وی را مستور نسازند.»
2 - و نیز میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَیسَ بَینَهُ وَ بَینَ خَلْقِهِ حِجَابٌ لِأَنَّهُ مَعَهُمْ أَینَ ما کانُوا»؛(83) «همانا بین خداوند عزّوجلّ و بندگانش حجابی نخواهد بود، زیرا او با مردم است هر جا که باشند.»
3 - و نیز میفرماید: «إِلَهِی إِنْ حَمِدْتُکَ فَبِمَوَاهِبِکَ وَ إِنْ مَجَّدْتُکَ فَبِمُرَادِکَ ... فَأَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی ظَهَرْتَ بِهِ لِخَاصَّةِ أَوْلِیائِکَ فَوَحَّدُوکَ وَ عَرَفُوکَ فَعَبَدُوکَ بِحَقِیقَتِکَ أَنْ تُعَرِّفَنِی نَفْسَکَ لِأُقِرَّ لَکَ بِرُبُوبِیتِکَ عَلَی حَقِیقَةِ الْإِیمَانِ بِکَ وَ لا تَجْعَلْنِی یا إِلَهِی مِمَّنْ یعْبُدُ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَی وَ الْحَظْنِی بِلَحْظَةٍ مِنْ لَحَظَاتِکَ تَنَوَّرْ بِهَا قَلْبِی بِمَعْرِفَتِکَ خَاصَّةً وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِیائِکَ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»؛(84) «بار خدایا اگر تو را ستایش گویم به خاطر بخشایندگی توست و اگر تو را تعظیم کنم آن به مقصود توست، ... پس تو را میخوانم به آن اسمت که به توسط آن برای اولیایت ظهور و تجلّی کردی پس به یگانگی تو اعتراف نمودند، و تو را شناختند آنگاه عبادت نمودند، تو را به حقیقتت سوگند که خود را به من بشناسانی تا با حقیقت ایمانت اقرار به ربوبیتت نمایم، و قرار مده مرا ای خدای من از کسانی که عبادت کننده اسماند نه معنا، و مرا ملاحظه نما به یک لحظه از لحظاتت تا به توسط آن قلبم به معرفتت به طور خصوص و معرفت اولیایت نورانی گردد، همانا تو بر هر چیزی قادری.»
4 - و نیز در مناجاتش در ماه شعبان میفرماید: «إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیاءِ نَظَرِهَا إِلَیکَ حَتَّی تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ»؛(85) «ای خدای من آن چنان کن که تمام توجهم به سوی تو باشد، و دیدههای دل ما را به نوری که به آن نور تو را مشاهده کند روشن ساز، تا این که دیده بصیرت ما حجابهای نور را بردرد و به نور عظمت واصل گردد، و جانهای ما به مقام قدس عزّتت بپیوند.»
5 - و در قسمتی دیگر از مناجاتش در ماه شعبان میفرماید: «وَ أَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّکَ الْأَبْهَجِ فَأَکُونَ لَکَ عَارِفاً وَ عَنْ سِوَاکَ مُنْحَرِفاً»؛(86) «ای خدا مرا به نور مقام عزّتت که بهجت و نشاطش از هر لذّت بالاتر است بپیوند تا آنکه شناسای تو باشم، و از غیر تو روی بگردانم.»
6 - امام حسینعلیه السلام نیز در مناجات عرفه میفرماید: «إِلَهِی تَرَدُّدِی فِی الْآثَارِ یوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ فَاجْمَعْنِی عَلَیکَ بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنِی إِلَیکَ کَیفَ یسْتَدَلُّ عَلَیکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیکَ أَیکُونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیسَ لَکَ حَتَّی یکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ مَتَی غِبْتَ حَتَّی تَحْتَاجَ إِلَی دَلِیلٍ یدُلُّ عَلَیکَ وَ مَتَی بَعُدْتَ حَتَّی تَکُونَ الْآثَارُ هِی الَّتِی تُوصِلُ إِلَیکَ عَمِیتْ عَینٌ لا تَرَاکَ عَلَیهَا رَقِیباً»؛(87) «خدایا تفکر من در آثار تو، مایه دوری از دیدار توست، پس کردار مرا با خودت بهوسیله خدمتی که مرا به تو رساند جمع کن، چگونه دلیل آرند به وجودت چیزی را که خودش از نظر هستی نیازمند توست، آیا تواند چیز دیگری پدیدارتر از خود تو باشد، تا او ظهور تو گردد. کی نهانی تا نیازمند برهان باشی که بر تو دلالت کند. و کی دوری تا بوسیله آثار به تو رسند. کور باد آن چشمی که تو را دیدهبان خود نبیند.»
7 - و در قسمتی دیگر از مناجات عرفه میفرماید: «إِلَهِی اطْلُبْنِی بِرَحْمَتِکَ حَتَّی أَصِلَ إِلَیکَ وَ اجْذِبْنِی بِمَنِّکَ حَتَّی أُقْبِلَ إِلَیکَ»؛(88) «خدایا با مهر خودت مرا بطلب تا به تو برسم، و به سوی خود جذبم نما به فضل خودت، تا روی به درگاهت کنم.»
8 - و نیز در قسمتی دیگر از مناجات عرفه میفرماید: «کَیفَ تَخْفَی وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ أَمْ کَیفَ تَغِیبُ وَ أَنْتَ الرَّقِیبُ الْحَاضِرُ»؛(89) «چگونه پنهانی با اینکه آشکاری، یا چگونه غایبی با آنکه تو تنها همه را نگهبانی.»
9 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «جَاءَ حِبْرٌ إِلَی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَعلیه السلام فَقَالَ: یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! هَلْ رَأَیتَ رَبَّکَ حِینَ عَبَدْتَهُ؟ فَقَالَ: وَیلَکَ مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ. قَالَ: وَ کَیفَ رَأَیتَهُ؟ قَالَ: وَیلَکَ لا تُدْرِکُهُ الْعُیونُ فِی مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ»؛(90) «عالمی خدمت امیرالمؤمنین - صلوات اللَّه علیه - رسید و گفت: ای امیرمؤمنان پروردگارت را هنگام پرستش دیدهای؟ فرمود: وای بر تو، من آن نیستم که پروردگاری را که ندیدهام بپرستم. عرض کرد: چگونه او را دیدهای؟ فرمود: وای بر تو، دیدگان هنگام نظر افکندن او را درک نکنند ولی دلها با حقایق ایمان او را دیدهاند.»
10 - در «مصباح الشریعه» که منسوب به امام صادقعلیه السلام است، میخوانیم: «الْعَارِفُ شَخْصُهُ مَعَ الْخَلْقِ وَ قَلْبُهُ مَعَ اللَّهِ لَوْ سَهَا قَلْبُهُ عَنِ اللَّهِ طَرْفَةَ عَینٍ لَمَاتَ شَوْقاً إِلَیهِ»؛(91) «عارف وجودش با خلق و قلبش با خداست، اگر یک چشم بهم زدن قلبش از خدا غافل شود از شوق خواهد مرد.»
11 - از ابوبصیر نقل شده که به امام صادقعلیه السلام عرض کردم: خبر بده مرا از خداوند عزّوجلّ، آیا مؤمنین او را در روز قیامت میبینند؟ حضرت در جواب فرمود: «نَعَمْ، وَ قَدْ رَأَوْهُ قَبْلَ یوْمِ الْقِیامَةِ. فَقُلْتُ: مَتَی؟ قَالَ: حِینَ قَالَ لَهُمْ: « أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی .(92) ثُمَّ سَکَتَ سَاعَةً، ثُمَّ قَالَ: وَ إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ لَیرَوْنَهُ فِی الدُّنْیا قَبْلَ یوْمِ الْقِیامَةِ أَلَسْتَ تَرَاهُ فِی وَقْتِکَ هَذَا؟ قَالَ أَبُوبَصِیرٍ: فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأُحَدِّثُ بِهَذَا عَنْکَ؟ فَقَالَ: لا، فَإِنَّکَ إِذَا حَدَّثْتَ بِهِ فَأَنْکَرَهُ مُنْکِرٌ جَاهِلٌ بِمَعْنَی مَا تَقُولُهُ ثُمَّ قَدَّرَ أَنَّ ذَلِکَ تَشْبِیهٌ وَ کُفْرٌ وَ لَیسَتِ الرُّؤْیةُ بِالْقَلْبِ کَالرُّؤْیةِ بِالْعَینِ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یصِفُهُ الْمُشَبِّهُونَ وَ الْمُلْحِدُونَ»؛(93) «بلی، قبل از روز قیامت او را دیدهاند. عرض کردم: چه موقعی؟ فرمود: هنگامی که به آنان فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بلی. آنگاه لحظهای ساکت شد و سپس فرمود: و همانا مؤمنین او را در دنیا قبل از روز قیامت خواهند دید. آیا تو الآن خدا را نمیبینی؟ ابوبصیر میگوید: به حضرت عرض کردم: فدایت گردم آیا این مطلب را از طرف شما برای دیگران نقل کنم؟ فرمود: خیر، زیرا اگر چنین کنی و منکر جاهلی آن را به معنایی که به آن معتقدی انکار کند، و سپس فرض کند که این تشبیه است کافر میشود. و نیست دیدن به قلب همانند دیدن به چشم. دور است خداوند از آنچه تشبیه کنندگان و کافران او را توصیف کنند.»
12 - از محمد بن فضیل روایت شده که گفت: از امام رضاعلیه السلام سؤال نمودم: آیا رسول خداصلی الله علیه وآله پروردگارش را دیده است؟ فرمود: «نَعَمْ، بِقَلْبِهِ رَآهُ. أَمَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یقُولُ: « ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی (94) لَمْ یرَهُ بِالْبَصَرِ وَ لَکِنْ رَآهُ بِالْفُؤَادِ»؛(95) «بلی به دلش او را دیده است. آیا نشنیدی قول خداوند عزّوجلّ را که فرمود: "نسبت به دروغ ندارد دل آنچه را دیده است". خداوند را به چشم ندیده، و لکن او را به دل مشاهده کرده است.»
امیرالمؤمنینعلیه السلام از پیامبرصلی الله علیه وآله در حدیث معراج نقل میکند که خداوند در توصیف آثار معرفتش میفرماید: «... وَ أَفْتَحُ عَینَ قَلْبِهِ إِلَی جَلالِی وَ لا أُخْفِی عَلَیهِ خَاصَّةَ خَلْقِی وَ أُنَاجِیهِ فِی ظُلَمِ اللَّیلِ وَ نُورِ النَّهَارِ حَتَّی ینْقَطِعَ حَدِیثُهُ مَعَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مُجَالَسَتُهُ مَعَهُمْ وَ أُسْمِعُهُ کَلامِی وَ کَلامَ مَلائِکَتِی وَ أُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذِی سَتَرْتُهُ عَنْ خَلْقِی وَ أُلْبِسُهُ الْحَیاءَ حَتَّی یسْتَحْیی مِنْهُ الْخَلْقُ کُلُّهُمْ وَ یمْشِی عَلَی الْأَرْضِ مَغْفُوراً لَهُ وَ أَجْعَلُ قَلْبَهُ وَاعِیاً وَ بَصِیراً وَ لا أُخْفِی عَلَیهِ شَیئاً مِنْ جَنَّةٍ وَ لا نَارٍ وَ أُعَرِّفُهُ مَا یمُرُّ عَلَی النَّاسِ فِی یوْمِ الْقِیامَةِ مِنَ الْهَوْلِ وَ الشِدَّةِ وَ مَا أُحَاسِبُ الْأَغْنِیاءَ وَ الْفُقَرَاءَ وَ الْجُهَّالَ وَ الْعُلَمَاءَ وَ أُنَوِّمُهُ فِی قَبْرِهِ ... وَ لا یرَی غَمْرَةَ الْمَوْتِ وَ ظُلْمَةَ الْقَبْرِ وَ اللَّحْدِ وَ هَوْلَ الْمُطَّلَعِ ...»؛(96) «... و دیدگان قلبش را به عظمت خودم باز خواهم نمود، خواص خلقم را بر او مخفی نمیکنم پس با او در تاریکیها و روشنایی روز نجوا میکنم تا به حدّی که گفتارش با مردم، و همنشینی با آنان قطع میشود و کلام خود و کلام فرشتگانم را به او میشنوانم و سرّی را که از خلق خود پنهان کردهام به او میشناسانم و لباس حیا را به قامت او میکنم تا تمام خلق از او حیا نمایند و روی زمین راه میرود در حالی که آمرزیده شده است و قلب او را باظرفیت و بینا میگردانم و چیزی از بهشت و دوزخ را بر او مخفی نمیکنم و آنچه را که بر مردم در قیامت از هول و شدت میگذرد به او میشناسانم، و نیز آنچه را که به آن اغنیا و فقرا، نادانان و علما را محاسبه میکنم به او میشناسانم و قبرش را نور افشان میکنم ... ، و اندوه مرگ و تاریکی قبر و لحد، و حول و هراس روز قیامت را مشاهده نمیکند.»
با مراجعه به ادعیه و روایات اهل بیتعلیهم السلام پی میبریم که لقای الهی و معرفت شهودی برای انسان راهی امکانپذیر است.
1 - امام سجادعلیه السلام در مناجات مریدین میفرماید: «إِلَهِی فَاسْلُکَ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَیکَ وَ سَیرْنَا فِی أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَیکَ ... فَأَنْتَ لا غَیرُکَ مُرَادِی وَ لَکَ لا لِسِوَاکَ سَهَرِی وَ سُهَادِی وَ لِقَاؤُکَ قُرَّةُ عَینِی وَ وَصْلُکَ مُنَی نَفْسِی وَ إِلَیکَ شَوْقِی وَ فِی مَحَبَّتِکَ وَلَهِی وَ إِلَی هَوَاکَ صَبَابَتِی وَ رِضَاکَ بُغْیتِی وَ رُؤْیتُکَ حَاجَتِی»؛(97) «خدایا ما را به راهی ببر که به درگاهت رسیم، و از نزدیکترین راه ما را برای ورود بر خودت ببر ... پس تو، نه دیگری مقصود منی، و برای تو، نه دیگری شب زندهداری و بیخوابی من است، و ملاقات تو روشنی چشم من است، و وصالت آرزوی دلم است، و شوقم به سوی تو است، و شیفته دوستی در هوای تو است دلدادگیام، و خشنودی تو است مقصودم، و دیدار تو است حاجتم.»
2 - و نیز در مناجات محبّین میفرماید: «إِلَهِی فَاجْعَلْنَا مِمَّنِ اصْطَفَیتَهُ لِقُرْبِکَ وَ وَلایتِکَ وَ أَخْلَصْتَهُ لِوُدِّکَ وَ مَحَبَّتِکَ وَ شَوَّقْتَهُ إِلَی لِقَائِکَ وَ رَضَّیتَهُ بِقَضَائِکَ وَ مَنَحْتَهُ بِالنَّظَرِ إِلَی وَجْهِکَ وَ حَبَوْتَهُ بِرِضَاکَ وَ أَعَذْتَهُ مِنْ هَجْرِکَ وَ قِلاک وَ بَوَّأْتَهُ مَقْعَدَ الصِّدْقِ فِی جِوَارِکَ وَ خَصَصْتَهُ بِمَعْرِفَتِکَ وَ أَهَّلْتَهُ لِعِبَادَتِکَ وَ هَیمْتَهُ لِإِرَادَتِکَ وَ اجْتَبَیتَهُ لِمُشَاهَدَتِکَ»؛(98) «خدایا ما را از کسانی مقرّر دار که او را برای قرب و ولایت خود برگزیدی، و خالصش کردی برای مهر و دوستی خودت، و تشویقش کردی برای ملاقات خود، و راضی کردی او را به قضای خود، و به او بخشیدی نظر به سوی خود را، و مژدگانیاش بخشیدی به رضایت خود، و پناهش دادی از هجران و نخواهیت، و جای گزینش کردی در جایگاه راستی در جوار خود، و اختصاصش دادی به شناخت خود، و اهلش کردی برای پرستش خود، و دلش بردی به خواست و اراده خود، و او را برای مشاهده جلوه خودت برگزیدی.»
3 - و نیز در مناجات مفتقرین میفرماید: «وَ غُلَّتِی لا یبَرِّدُهَا إِلاَّ وَصْلُکَ وَ لَوْعَتِی لا یطْفِئُهَا إِلاَّ لِقَاؤُکَ وَ شَوْقِی إِلَیکَ لا یبُلُّهُ إِلاَّ النَّظَرُ إِلَی وَجْهِکَ»؛(99) «و سوز سینهام را جز وصال تو خنک نکند، و آتش دلم را جز ملاقات تو خاموش نکند، و اشتیاقم جز نظر به جلوه تو سیراب نشود.»
4 - و نیز در مناجات عارفین میفرماید: «إِلَهِی فَاجْعَلْنَا مِنَ الَّذِینَ تَوَشَّحَتْ [تَرَسَّخَتْ أَشْجَارُ الشَّوْقِ إِلَیکَ فِی حَدَائِقِ صُدُورِهِمْ وَ أَخَذَتْ لَوْعَةُ مَحَبَّتِکَ بِمَجَامِعِ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ إِلَی أَوْکَارِ الْأَفْکَارِ یأْوُونَ وَ فِی رِیاضِ الْقُرْبِ وَ الْمُکَاشَفَةِ یرْتَعُونَ وَ مِنْ حِیاضِ الْمَحَبَّةِ بِکَأْسِ الْمُلاطَفَةِ یکْرَعُونَ وَ شَرَائِعِ الْمُصَافَاةِ یرِدُونَ قَدْ کُشِفَ الْغِطَاءُ عَنْ أَبْصَارِهِمْ ... وَ قَرَّتْ بِالنَّظَرِ إِلَی مَحْبُوبِهِمْ أَعْینُهُمْ»؛(100) «خدایا ما را از آنان بگردان که درخت اشتیاق تو در بستانهای سینه آنها ریشه کرده، و سوز محبت تو سراسر دلشان را در بر گرفته، پس آنان در آشیانههای افکار جا گیرند، و در گلزارهای قرب و مکاشفه بگردند، و از حوضهای محبت و دوستی با جام لطف جرعه سرکشند، و در نهرهای صدق وصفا در آیند. به تحقیق پرده از دیدههای ایشان برداشته شده است، ... و چشمشان به دیدار محبوب خود روشن است.»
در روایات اهل بیتعلیهم السلام اشاره به معرفتی شده که نه تنها میتوان آن را از راههای معرفت شهودی، بلکه از بهترین راههای شناخت خداوند به حساب آورد. این معرفت که از آن به معرفت نفس تعبیر شده در روایات بسیاری به آن اشاره شده است.
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، عَرَفَ رَبَّهُ»؛(101) «هر کس خود را بشناسد خدای خود را شناخته است.»
2 - و نیز میفرماید: «اَفْضَلُ الْمَعْرِفَةِ مَعْرِفَةُ الْاِنْسانِ نَفْسَهُ»؛(102) «بهترین معرفت آن است که انسان خود را بشناسد.»
3 - و نیز میفرماید: «اَلْمَعْرِفَةُ بِالنَّفْسِ اَنْفَعُ الْمَعْرِفَتَینِ»؛(103) «معرفت به نفس نافعترین معرفت است.»
از برخی روایات اهل بیتعلیهم السلام استفاده میشود که بهترین راه شناخت خداوند آن است که او را به خودش بشناسیم، نه از راه مخلوقاتش؛ زیرا که این راه برای انسان معرفت حقیقی تحصیل نمیکند. اینک به برخی از این روایات اشاره میکنیم:
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «هُوَ الدَّالُّ بِالدَّلِیلِ عَلَیهِ وَ الْمُؤَدِّی بِالْمَعْرِفَةِ إِلَیهِ»؛(104) «او - خدا - کسی است که با راهنما مردم را به سوی خود راهنمایی میکند. و مردم را با نیروی معرفت به سوی خود میکشاند.»
2 - و نیز میفرماید: «مارَأَیتُ شَیئاً إِلاّ وَ رَأَیتُ اللَّهَ قَبْلَهُ»؛(105) «هیچ چیز را ندیدم مگر آنکه خداوند را قبل از آن دیدم.»
3 - جاثلیق از امام علیعلیه السلام سؤال کرد: خبر ده مرا که آیا خدا را به محمّد شناختهای یا محمّد را به خداوند عزّوجلّ؟ امام علیعلیه السلام در جواب فرمود: «مَا عَرَفْتُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِمُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله وَ لَکِنْ عَرَفْتُ مُحَمَّداً بِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ حِینَ خَلَقَهُ وَ أَحْدَثَ فِیهِ الْحُدُودَ مِنْ طُولٍ وَ عَرْضٍ فَعَرَفْتُ أَنَّهُ مُدَبَّرٌ مَصْنُوعٌ بِاسْتِدلالٍ وَ إِلْهَامٍ مِنْهُ وَ إِرَادَةٍ کَمَا أَلْهَمَ الْمَلائِکَةَ طَاعَتَهُ وَ عَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ بِلا شِبْهٍ وَ لا کَیفٍ»؛(106) «من خدا را به محمد نشناختهام، ولی محمّد را به خدای عزّوجلّ شناختم آن هنگامی که او را خلق نمود و در او حدودی از طول و عرض ایجاد کرد. آنگاه فهمیدم که او تدبیر شده و مصنوع است به استدلال و الهام و اراده از جانب خداوند، همانگونه که به ملائکه خود طاعتش را الهام کرد، و خودش را بدون تشبیه و کیفیت به آنها شناساند.»
4 - در دعای عرفه میخوانیم: «کَیفَ یسْتَدَلُّ عَلَیکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیکَ أَیکُونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیسَ لَکَ حَتَّی یکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ؟!»؛(107) «چگونه به وسیله موجوداتی که در وجودشان به تو نیازمندند بر هستی تو استدلال شود؟ آیا غیر تو ظهوری دارد که تو نداری تا بتواند تو را ظاهر کند؟!»
5 - و نیز در همان دعا آمده است: «مَتَی غِبْتَ حَتَّی تَحْتَاجَ إِلَی دَلِیلٍ یدُلُّ عَلَیکَ وَ مَتَی بَعُدْتَ حَتَّی تَکُونَ الْآثَارُ هِی الَّتِی تُوصِلُ إِلَیکَ عَمِیتْ عَینٌ لا تَرَاکَ عَلَیهَا رَقِیباً»؛(108) «کی پنهان شدی تا نیاز به دلیلی داشته باشی که تو را معرفی کند؟ و کی از ما دور شدی تا آثارت ما را به تو رساند؟ کور باد چشمی که تو را مراقب و حاضر نزد خویش نبیند!!»
6 - امام سجادعلیه السلام در دعای ابوحمزه ثمالی میفرماید: «بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیکَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَیکَ وَ لَوْ لا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ»؛(109) «به خودت شناختم تو را. و تو راهنمایی کردی مرا بر وجودت و دعوت نمودی بر خودت، و اگر تو نبودی نمیدانستم که تو کیستی.»
7 - از یکی از شاگردان امام صادقعلیه السلام نقل شده است که به حضرت عرض کرد: در مناظره با گروهی گفتم: «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلالُهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یعْرَفَ بِخَلْقِهِ بَلِ الْعِبَادُ یعْرَفُونَ بِاللَّهِ»؛ «خداوند برتر و والاتر از آن است که به وسیله خلقتش شناخته شود، بلکه بندگان به وسیله او شناخته میشوند.» امام صادقعلیه السلام به عنوان تصدیق این سخن فرمود: «رَحِمَکَ اللَّهُ»؛(110) «خداوند تو را رحمت کند.»
8 - از امام صادقعلیه السلام روایت شده است که: امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود: «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ وَ أُولِی الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ»؛(111) «خدا را به خودش بشناسید، و رسول را به رسالتش، و صاحبان فرمان را به امر به معروف و دادگری و نیکوکاری.»
9 - و نیز امام صادقعلیه السلام در حدیثی دیگر میفرماید: «مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یعْرِفُ اللَّهَ بِحِجَابٍ أَوْ بِصُورَةٍ أَوْ بِمِثَالٍ فَهُوَ مُشْرِکٌ لِأَنَّ الْحِجَابَ وَ الْمِثَالَ وَ الصُّورَةَ غَیرُهُ وَ إِنَّمَا هُوَ وَاحِدٌ مُوَحَّدٌ فَکَیفَ یوَحِّدُ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ عَرَفَهُ بِغَیرِهِ إِنَّمَا عَرَفَ اللَّهَ مَنْ عَرَفَهُ بِاللَّهِ فَمَنْ لَمْ یعْرِفْهُ بِهِ فَلَیسَ یعْرِفُهُ إِنَّمَا یعْرِفُ غَیرَهُ لَیسَ بَینَ الْخَالِقِ وَ الْمَخْلُوقِ شَیءٌ وَ اللَّهُ خَالِقُ الْأَشْیاءِ لا مِنْ شَیءٍ یسَمَّی بِأَسْمَائِهِ فَهُوَ غَیرُ أَسْمَائِهِ وَ الْأَسْمَاءُ غَیرُهُ وَ الْمَوْصُوفُ غَیرُ الْوَاصِفِ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یؤْمِنُ بِمَا لا یعْرِفُ فَهُوَ ضَالٌّ عَنِ الْمَعْرِفَةِ لا یدْرِکُ مَخْلُوقٌ شَیئاً إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لا تُدْرَکُ مَعْرِفَةُ اللَّهِ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ اللَّهُ خِلْوٌ مِنْ خَلْقِهِ وَ خَلْقُهُ خِلْوٌ مِنْهُ»؛(112) «هر کس گمان کند که خدا را با حجاب یا صورت یا مثال میشناسد مشرک است، زیرا حجاب و صورت و مثال غیر اوست. و همانا او واحد و موحَّد است. پس چگونه به توحید میرسد کسی که گمان کرده خدا را به غیر شناخته است؟ تنها خدا را کسی شناخته که او را به خودش شناخته است. پس هر کس او را به خودش نشناسد او را نشناخته، بلکه دیگری را شناخته است. بین خالق و مخلوق چیزی نیست و خداوند خالق اشیا از عدم و نیستی است. او به اسمائش خوانده میشود پس او غیر اسمائش و اسمائش غیر اوست، و توصیف شده، غیر توصیف کننده است. پس هر کس گمان کند که به کسی که نمیشناسد ایمان آورده او از معرفت گمراه است. مخلوق چیزی را درک نمیکند مگر به خدا. و خدا جدا از خلقش و خلق نیز از خدا جدا میباشد.»
10 - منصور بن حازم میگوید: به امام صادقعلیه السلام عرض کردم: «إِنِّی نَاظَرْتُ قَوْماً فَقُلْتُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ أَکْرَمُ وَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ یعْرَفَ بِخَلْقِهِ بَلِ الْعِبَادُ یعْرَفُونَ بِاللَّهِ. فَقَالَ: رَحِمَکَ اللَّهُ»؛(113) «با مردمی مناظره کردم و به آنها گفتم: خدای متعال بزرگوارتر و ارجمندتر و گرامیتر است از این که به سبب مخلوقاتش شناخته شود، بلکه بندگان به سبب خدا شناخته شوند. فرمود: خدایت رحمت کند.»
از روایات اهل بیتعلیهم السلام استفاده میشود که یک نوع معرفت فطری است که در عموم انسانها وجود دارد؛ چه عالم و چه جاهل، چه مؤمن و چه کافر:
1 - امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرماید: «اَلْحَمْدُ للَّهِِ الْمُلْهِمِ عِبَادَهُ حَمْدَهُ وَ فَاطِرِهِمْ عَلَی مَعْرِفَةِ رُبُوبِیتِهِ»؛(114) «ستایش مخصوص خدایی است که ستایشش را به بندگان خود الهام فرمود و شناسایی ربوبیتش را سرشت ایشان ساخت.»
2 - و نیز میفرماید: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذَکِّرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ»؛(115) «خداوند پیامبرانش را در میان آنها مبعوث ساخت، و پی در پی رسولان خود را به سوی آنان فرستاد، تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه نمایند و نعمتهای فراموش شده را به یاد آنها آورند.»
3 - امام سجادعلیه السلام در دعای ابوحمزه ثمالی میفرماید: «أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیکَ قَرِیبُ الْمَسَافَةِ وَ أَنَّکَ لا تَحْجُبُ عَنْ خَلْقِکَ وَ لَکِنْ تَحْجُبُهُمُ الْأَعْمَالُ السَّیئَةُ دُونَکَ»؛(116) «هر که به درگاهت کوچ کند راهش نزدیک است، و تو محجوب نشوی از خلقت جز آنکه اعمال آنها پرده حجاب آنان در برابرت شود.»
4 - زراره میگوید: از امام باقرعلیه السلام درباره تفسیر سخن خداوند « حُنَفاءَ للَّهِِ غَیرَ مُشْرِکینَ بِهِ»،(117) سؤال کردم، فرمود: «الْحَنِیفِیةُ مِنَ الْفِطْرَةِ الَّتِی فَطَرَ اللَّهُ النَّاسَ عَلَیهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ قَالَ فَطَرَهُمْ عَلَی الْمَعْرِفَةِ بِهِ. قَالَ زُرَارَةُ: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: « وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی (118) - الْآیةَ؟ قَالَ: أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّیتَهُ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ وَ أَرَاهُمْ نَفْسَهُ وَ لَوْ لا ذَلِکَ لَمْ یعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّهُ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله کُلُّ مَوْلُودٍ یولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ یعْنِی الْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَالِقُهُ کَذَلِکَ قَوْلُهُ: « وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللَّهُ»(119) »؛(120) «مراد میل فطرت به حق است، که مردم را بر آن فطرت آفرید، هیچ تبدیل و تغییری برای خلق خدا نیست. آنگاه امامعلیه السلام فرمود: خلق را بر معرفت خود خلق نمود. زراره میگوید: سؤال کردم از امامعلیه السلام درباره تفسیر قول خداوند عزّوجلّ: "و به خاطر بیاور زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم ذریه آنها را برگرفت، و آنها را گواه بر خویشتن ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم" تا آخر آیه. آنگاه امامعلیه السلام فرمود: خداوند ذریه آدم را تا روز قیامت از پشت او خارج کرد، پس خارج شدند به مانند ذرّهای، آنگاه خود را به آنها معرفی کرده و نشان داد. و اگر چنین نبود هرگز احدی خدای خود را نمیشناخت. آنگاه از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرد که فرمود: هر مولودی بر فطرت متولد میشود؛ یعنی بر معرفت به این که خداوند عزّوجلّ خالق اوست. همچنین است قول خداوند: "و هر گاه از آنان سؤال کنی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ مسلماً میگویند: خدا".»
5 - و در روایتی دیگر زراره میگوید: از امام باقرعلیه السلام درباره تفسیر قول خداوند عزّوجلّ « فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها»،(121) سؤال کردم، فرمود: «فَطَرَهُمْ عَلَی مَعْرِفَةِ أَنَّهُ رَبُّهُمْ وَ لَوْ لا ذَلِکَ لَمْ یعْلَمُوا إِذَا سُئِلُوا مَنْ رَبُّهُمْ وَ مَنْ رَازِقُهُمْ»؛(122) «آنان را بر معرفت به این که او پروردگار آنان است خلق نمود، وگرنه هنگامی که از آنها سؤال میشد، نمیدانستند که پروردگارشان کیست و روزی دهنده آنها کیست.»
6 - امام صادقعلیه السلام در توصیف خداوند میفرماید: «مَعْرُوفٌ عِنْدَ کُلِّ جَاهِلٍ»؛(123) «او نزد هر جاهلی شناخته شده است.»
7 - ونیز میفرماید: «أَنْتَ لِدَاعِیکَ بِمَوْضِعِ الْإِجَابَةِ وَ الصَّارِخَ إِلَیکَ وَلِی الْإِغَاثَةِ وَ الْقَاصِدَ إِلَیکَ قَرِیبُ الْمَسَافَةِ ... وَ أَنْتَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلاَّ أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ السَّیئَةُ دُونَکَ»؛(124) «تو کسی هستی که در موضع اجابت از دعوت کنندگان خود هستی، و کسانی که تو را صدا میزنند نجات دهنده هستی، راه کسی که قصد سفر به سوی تو دارد کوتاه است، ... تو از مخلوقاتت پنهان نیستی مگر آنکه اعمال زشت آنها پرده حجاب آنان در برابرت شود.»
8 - ابوبصیر میگوید: از امام صادقعلیه السلام از معرفت خدا سؤال شد که آیا اکتسابی است؟ حضرت فرمود: «لا، فقیل له: فمن صنع اللَّه عزّوجلّ و من عطائه هی؟ قال: نعم، و لیس للعباد فیها صنع»؛(125) «خیر. سپس عرض شد: آیا از جانب خداوند و از عطای اوست؟ فرمود: بلی. و برای بندگان در آن سهمی نیست.»
9 - زراره میگوید: از امام صادقعلیه السلام درباره تفسیر قول خداوند عزّوجلّ « وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی ،(126) سؤال کردم، فرمود: «ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ فِی قُلُوبِهِمْ وَ نَسَوُا الْمَوْقِفَ وَ سَیذْکُرُونَهُ یوْماً وَ لَوْ لا ذَلِکَ لَمْ یدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ لا مَنْ رَازِقُهُ»؛(127) «معرفت خداوند در قلوب مردم ثابت شد و به آن میثاق انس گرفتند و زود است که بعداً او را یاد نمایند، و اگر چنین نبود کسی نمیدانست خالق و رازقش کیست.»
10 - امام رضاعلیه السلام در پاسخ به سؤال مردی که سؤال کرد: چرا از مردم پنهان است؟ فرمود: «إِنَّ الْحِجَابَ عَنِ الْخَلْقِ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِمْ فَأَمَّا هُوَ فَلا یخْفَی عَلَیهِ خَافِیةٌ فِی آنَاءِ اللَّیلِ وَ النَّهَارِ»؛(128) «همانا دلیل پنهان شدن او از خلق زیاد بودن گناهان آنان است. امّا برای خدا هیچ چیز در ساعات شب و روز مخفی نمیماند.»
از این روایات استفاده میشود که خداوند متعال از کسی محجوب نیست مگر به وجود خود آن کس، و توجه به خود و اشیا به صورت استقلال، مانع از التفات به مشاهده پروردگار است. پس این حجاب حقیقتاً حجاب نیست؛ یعنی در حقیقت علم موجود است، ولی علم به علم نیست.
از ابوحمزه ثمالی روایت شده است که گفت: به امام سجادعلیه السلام عرض کردم: به چه دلیل خداوند عزّوجلّ از بندگان خود پنهان است؟ فرمود: «لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بَنَاهُمْ بُنْیةً عَلَی الْجَهْلِ»؛(129) «زیرا خداوند متعال آنها را به گونهای آفریده است که از او غافل میشوند.»
از برخی روایات استفاده میشود که خداوند متعال ذات خود را در عالمی سابق به نام عالم «ذر» به خلق معرّفی کرده و از آنان پیمان و میثاق بر ربوبیتش اخذ نموده و معرفتش را بر آنان فطری نموده است. به همین جهت مردم در باب معرفت، تنها محتاج به تذکّر انبیا و اوصیا به ذات مقدس خالق متعال و کمالات او میباشند. آری دل هر شخص منصف، شهادت و گواهی بر وجود خالق متعال میدهد و همین گواهی دل و فطرت در خداشناسی بهترین دلیل و حجت است. اینک به ذکر برخی از این روایات میپردازیم:
1 - و نیز میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمَّا أَخْرَجَ ذُرِّیةَ آدَمَعلیه السلام مِنْ ظَهْرِهِ لِیأْخُذَ عَلَیهِمُ الْمِیثَاقَ بِالرُّبُوبِیةِ لَهُ وَ بِالنُّبُوَّةِ لِکُلِّ نَبِی فَکَانَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ لَهُ عَلَیهِمُ الْمِیثَاقَ بِنُبُوَّتِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِصلی الله علیه وآله ثُمَّ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِآدَمَ انْظُرْ مَا ذَا تَرَی قَالَ فَنَظَرَ آدَمُعلیه السلام إِلَی ذُرِّیتِهِ وَ هُمْ ذَرٌّ قَدْ مَلَئُوا السَّمَاءَ قَالَ آدَمُعلیه السلام یا رَبِّ مَا أَکْثَرَ ذُرِّیتِی وَ لِأَمْرٍ مَا خَلَقْتَهُمْ فَمَا تُرِیدُ مِنْهُمْ بِأَخْذِکَ الْمِیثَاقَ عَلَیهِمْ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یعْبُدُونَنِی لا یشْرِکُونَ بِی شَیئاً وَ یؤْمِنُونَ بِرُسُلِی وَ یتَّبِعُونَهُمْ»؛(130) «همانا خداوند عزّوجلّ هنگامی که ذریه حضرت آدمعلیه السلام را از پشتش بیرون کشید تا از آنها میثاق به ربوبیتش و نیز به نبوت هر پیامبری بگیرد، اول کسی که برای او میثاق به نبوت گرفت محمد بن عبداللَّهصلی الله علیه وآله بود. آنگاه خداوند عزّوجلّ به آدمعلیه السلام فرمود: نگاه کن چه میبینی؟ حضرت فرمود: آدم به ذریه خود نظر کرد در حالی که ذرّاتی بودند که آسمان را پر کرده بودند. آدمعلیه السلام عرض کرد: ای پروردگارم! چه بسیارند ذریه من، و برای چه آنان را خلق نمودی؟ و چه هدفی از آنها داشتی که بر آنها میثاق گرفتی؟ خداوند متعال فرمود: تا این که مرا عبادت کرده و هیچ نوع شرکی به من نورزند، و به رسولانم ایمان آورده و آنان را متابعت نمایند.»
2 - امام صادقعلیه السلام فرمود: برخی از قریش به رسول خداصلی الله علیه وآله عرض کردند: به چه جهت انبیا بر تو سبقت گرفتهاند و تو آخر آنها و خاتم آنها هستی؟ ایشان در پاسخ فرمود: «إِنِّی کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَبِّی وَ أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ حِینَ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیینَ « وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی فَکُنْتُ أَنَا أَوَّلَ نَبِی قَالَ بَلَی فَسَبَقْتُهُمْ بِالْإِقْرَارِ بِاللَّهِ»؛(131) «همانا من اولین کسی بودم که به پروردگارم ایمان آوردم، و اولین کسی بودم که جواب مثبت دادم، آن هنگامی که خداوند از انبیا میثاق اخذ کرده و آنها را شاهد به خودشان گرفته که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بلی، پس من سابق بر انبیایم در اقرار به خداوند.»
3 - از ابوبصیر نقل شده که به امام صادقعلیه السلام عرض کردم: خبر بده مرا از خداوند عزّوجلّ که آیا مؤمنین او را در روز قیامت میبینند؟ حضرت در جواب فرمود: «نَعَمْ وَ قَدْ رَأَوْهُ قَبْلَ یوْمِ الْقِیامَةِ. فَقُلْتُ: مَتَی؟ قَالَ: حِینَ قَالَ لَهُمْ: « أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی .»؛(132) «بلی، قبل از روز قیامت او را دیدهاند. عرض کردم: چه موقعی؟ فرمود: هنگامی که به آنان فرمود: "آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بلی".»
4 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «مَا مِنْ مولد [مَوْلُودٍ] وُلِدَ إِلاَّ عَلَی الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ یهَوِّدَانِهِ وَ ینَصِّرَانِهِ وَ یمَجِّسَانِهِ»؛(133) «هیچ مولودی نیست جز آنکه بر فطرت [توحید] آفریده میشود، امّا پدر و مادرش او را یهودی و نصرانی و مجوسی میکنند.»
از قرائن وجود معرفت فطری آن است که انسان هنگام مواجهه با حوادث مهیب به آن التفات پیدا کرده و این معرفت در وجودش زنده میشود:
مردی به امام صادقعلیه السلام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! مرا بر خداوند راهنمایی کن که او کیست؟ زیرا اهل مجادله بر من جدل کرده و مرا متحیر نمودهاند. حضرت فرمود: «یا عَبْدَاللَّهِ هَلْ رَکِبْتَ سَفِینَةً قَطُّ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَهَلْ کُسِرَ بِکَ حَیثُ لا سَفِینَةَ تُنْجِیکَ وَ لا سِبَاحَةَ تُغْنِیکَ. قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَهَلْ تَعَلَّقَ قَلْبُکَ هُنَالِکَ أَنَّ شَیئاً مِنَ الْأَشْیاءِ قَادِرٌ عَلَی أَنْ یخَلِّصَکَ مِنْ وَرْطَتِکَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ الصَّادِقُعلیه السلام: فَذَلِکَ الشَّیءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَی الْإِنْجَاءِ حَیثُ لا مُنْجِی وَ عَلَی الْإِغَاثَةِ حَیثُ لا مُغِیثَ»؛(134) «آیا تا کنون سوار بر کشتی شدهای؟ عرض کرد: بلی. حضرت فرمود: آیا تا کنون اتفاق افتاده که کشتی تو شکسته شود در آن وقتی که هیچ کشتی دیگری نیست تا تو را نجات دهد، و هیچ شناگری نیست تا تو را بینیاز کند؟ عرض کرد: بلی. حضرت فرمود: آیا در آن هنگام قلبت به موجودی از موجودات عالم تعلّق گرفته است که او قادر است تا تو را از این موقعیت حساس خلاصی دهد؟ عرض کرد: بلی. آنگاه امام صادقعلیه السلام فرمود: آن موجود همان خداوند قادر بر نجات است هنگامی که نجات دهندهای غیر از او نیست. و قادر کمک نمودن است آنجایی که کمک کنندهای غیر از او نیست.»
گر چه خداوند متعال خود را از راه فطرت و آیات به مردم معرفی کرده است، و نیز خود را در عالم سابق (ذر) به آنان معرفی نموده؛ ولی چون بشر اگر به حال خود واگذاشته شود؛ یعنی مذکِّر و داعی و بشیر و نذیر که انبیا باشند بر آنان مبعوث نشوند از معرفت فطری غافل میمانند، و در زمینه معرفی حق متعال به آیات و نشانهها نیز یا رأساً نظر و تفکّر در آیات نمینمایند تا منتهی به شناخت خداوند گردد، و یا بر تقدیر توجه و تفکر و منتهی شدن امر به شناخت خداوند، ممکن است موجب اذعان و تصدیق و ایمان به او نگردد و یا بر تقدیر ایمان و تصدیق، گاه به اوهام و افکار خود به تشبیه و تشریک ذات مقدّسش بیفتد ... لذا خداوند متعال انبیا را مبعوث فرمود تا بشر را به ذات مقدّسش رهنمون کنند.
1 - امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرماید: «لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَیهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّیاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذَکِّرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ وَ یحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»؛(135) «چون که اکثر مردم پیمان خدا را تبدیل کرده بودند و حق او را نمیشناختند، و همتا و شریکان برای او قرار داده بودند، و شیاطین آنها را از معرفت خدا باز داشته و از عبادت و اطاعتش آنها را جدا نموده بودند، پیامبرانش را در میان آنها مبعوث ساخت، و پی در پی رسولان خود را به سوی آنان فرستاد، تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه نمایند و نعمتهای فراموش شده را به یاد آنها آورند و با ابلاغ دستورات خدا، حجت را بر آنها تمام کنند، و گنجهای پنهانی عقلها را آشکار سازند.»
2 - و نیز میفرماید: «فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله بِالْحَقِّ لِیخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَی عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیطَانِ إِلَی طَاعَتِهِ بِقُرْآنٍ قَدْ بَینَهُ وَ أَحْکَمَهُ لِیعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِیقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِیثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْکَرُوهُ»؛(136) «خداوند محمدصلی الله علیه وآله را به حق مبعوث ساخت تا بندگانش را از پرستش بتها خارج، و به عبادت خود دعوت کند، و آنها را از زیر بار طاعت شیاطین، آزاد ساخته و به اطاعت خود سوق دهد، این دعوت را بوسیله قرآنی که آن را بیان روشن و استوار گردانید، آغاز نمود، تا بندگانی که خدای را نمیشناختند پروردگار خویش را بشناسند، و همانها که وی را انکار میکردند اقرار به او نمایند، و تا وجود او را پس از انکار اثبات کنند.»
عقل در روایات عبارت است از نوری که خداوند سبحان بر ارواح انسان افاضه کرده و او ظاهر بذاته و مظهر لغیره است. او حجتی الهی است که ذاتاً معصوم است و ممتنع از خطا، او قوام حجّیت هر حجتی است، و او ملاک تکلیف و ثواب و عقاب است و تمیز بین حق از باطل و شر از خیر به واسطه اوست و ... . اینک به بررسی برخی از روایات که بر دلیل عقلی برای اثبات وجود خداوند اشاره شده میپردازیم.
1 - امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرماید: «بِصُنْعِ اللَّهِ یسْتَدَلُّ عَلَیهِ وَ بِالْعُقُولِ تُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُهُ وَ بِالتَّفَکُّرِ تَثْبُتُ حُجَّتُهُ»؛(137) «به مخلوق خداوند بر وجود او استدلال میشود، و بهوسیله عقول به معرفت او اعتقاد پیدا میشود، و با تفکر حجت او ثابت میگردد.»
2 - و نیز میفرماید: «بِالْعُقُولِ یعْتَقَدُ التَّصْدِیقُ بِاللَّهِ وَ بِالْإِقْرَارِ یکْمُلُ الْإِیمَانُ»؛(138) «بهوسیله عقلها اعتقاد به وجود خداوند پیدا میشود، و به اقرار به وجود خدا ایمان کامل میگردد.»
3 - امام باقرعلیه السلام میفرماید: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: أَقْبِلْ، فَأَقْبَلَ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ: وَ عِزَّتِی وَ جَلالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَی مِنْکَ وَ لا أَکْمَلْتُکَ إِلاَّ فِیمَنْ أُحِبُّ، أَمَا إِنِّی إِیاکَ آمُرُ وَ إِیاکَ أَنْهَی وَ إِیاکَ أُعَاقِبُ وَ إِیاکَ أُثِیبُ»؛(139) «چون خدا عقل را آفرید از او بازپرسی کرد، به او گفت: پیش آی، پیش آمد، گفت: باز گرد، بازگشت. آنگاه فرمود: به عزت و جلالم سوگند مخلوقی که از تو به پیشم محبوبتر باشد نیافریدم و تو را تنها به کسانی که دوستشان دارم کامل دادم، همانا امر و نهی و کیفر و پاداشم متوجه تو است.»
4 - امام صادقعلیه السلام میفرماید: «إِنَّ أَوَّلَ الْأُمُورِ وَ مَبْدَأَهَا وَ قُوَّتَهَا وَ عِمَارَتَهَا الَّتِی لا ینْتَفَعُ بِشَیءٍ إِلاَّ بِهِ الْعَقْلُ الَّذِی جَعَلَهُ اللَّهُ زِینَةً لِخَلْقِهِ وَ نُوراً لَهُمْ فَبِالْعَقْلِ عَرَفَ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ الْمُدَبِّرُ لَهُمْ وَ أَنَّهُمُ الْمُدَبَّرُونَ وَ أَنَّهُ الْبَاقِی وَ هُمُ الْفَانُونَ وَ اسْتَدَلُّوا بِعُقُولِهِمْ عَلَی مَا رَأَوْا مِنْ خَلْقِهِ مِنْ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ وَ شَمْسِهِ وَ قَمَرِهِ وَ لَیلِهِ وَ نَهَارِهِ وَ بِأَنَّ لَهُ وَ لَهُمْ خَالِقاً وَ مُدَبِّراً لَمْ یزَلْ وَ لا یزُولُ وَ عَرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِیحِ وَ أَنَّ الظُّلْمَةَ فِی الْجَهْلِ وَ أَنَّ النُّورَ فِی الْعِلْمِ فَهَذَا مَا دَلَّهُمْ عَلَیهِ الْعَقْلُ»؛(140) «آغاز و نخست هر چیز و نیرو و آبادانی آن که هر سودی تنها به آن مربوط است، عقل است که آن را خدا زینت و نوری برای خلقش قرار داده، پس با عقل، بندگان خالق خود بشناسند و دانند که آنها مخلوقاند و او مدبّر و ایشان تحت تدبیر او هستند و این که خالقشان پایدار و آنها فانی میباشند و بوسیله عقول خویش از دیدن آسمان و زمین و خورشید و ماه و شب و روز استدلال کردند که او و اینها خالق سرپرستی دارند نا آغاز و بیانتها و با عقل تشخیص زشت و زیبا دادند و دانستند در نادانی، تاریکی و در علم، نور است.این است آنچه عقل به آنها راهنما گشته است.»
5 - و نیز میفرماید: «مَنْ کَانَ عَاقِلاً کَانَ لَهُ دِینٌ وَ مَنْ کَانَ لَهُ دِینٌ دَخَلَ الْجَنَّةَ»؛(141) «هر که عاقل است دین دارد و کسی که دین دارد به بهشت میرود.»
6 - امام موسی بن جعفرعلیهما السلام میفرماید: «یا هِشَامُ إِنَّ للَّهِِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَینِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً؛ فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّةُعلیهم السلام وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»؛(142) «ای هشام، خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان، حجت آشکار رسولان و پیامبران و اماماناند و حجت پنهان عقل مردم است.»
7 - امام رضاعلیه السلام در پاسخ به سؤال ابن سکّیت هنگامی که پرسید: پس در این زمان حجت خدا بر مردم چیست؟ فرمود: «الْعَقْلُ، یعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَی اللَّهِ فَیصَدِّقُهُ وَ الْکَاذِبُ عَلَی اللَّهِ فَیکَذِّبُهُ»؛(143) «عقل است که به وسیله آن، امام راستگو را میشناسد و تصدیقش میکند و دروغگو را میشناسد و تکذیبش مینماید.»
از این روایات و غیر اینها به طور وضوح استفاده میشود که خداوند متعال عقول را بر معرفت خودش خلق کرده و خودش را به آنها شناسانده است، و لذا هر کسی که دارای عقل بوده و موقعیت آن را نیز بداند قطعاً به خداوند سبحان عارف خواهد بود، ولی این را باید بدانیم که عقل دارای مراتب است و در نتیجه معرفت خدا نیز دارای مراتب است، هر کس که بیشتر از نور عقل استفاده کند معرفتش به خداوند بیشتر خواهد بود.
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ الفِکْرُ»؛(144) «برترین عبادت، فکر کردن است.»
2 - و نیز میفرماید: «التَّفَکُّرُ فِی آلاءِ اللَّهِ نِعْمَ الْعِبادَةُ»؛(145) «بهترین عبادت، تفکر در نعمتهای خداوند است.»
3 - و نیز میفرماید: «اَلْفِکْرَةُ مِرآةٌ صافِیةٌ»؛(146) «فکر آینهای صاف است.»
4 - و نیز میفرماید: «اَلْفِکْرَةُ جَلاءُ الْعُقُولِ»؛(147) «فکر جلای عقول است.»
5 - و نیز میفرماید: «اَلْفِکْرَةُ أَحَدُ الْهِدایتَینِ»؛(148) «فکر یکی از دو هدایت [هدایت فطری و هدایت فکری است.»
6 - و نیز میفرماید: «اَلتَّفَکُرُ فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ عِبادَةُ الْمُخْلِصینَ»؛(149) «تفکر در ملکوت آسمانها و زمین، عبادت مخلصین است.»
7 - و نیز میفرماید: «طُوبی لِمَنْ شَغَلَ قَلْبُهُ بِالْفِکْرِ وَ لِسانُهُ بِالذِّکْرِ»؛(150) «خوشا به حال کسی که قلبش مشغول به فکر و زبانش مشغول به ذکر خداوند باشد.»
8 - و نیز میفرماید: «مَنْ طالَتْ فِکْرَتُهُ حَسُنَتْ بَصِیرَتُهُ»؛(151) «کسی که فکرش طولانی باشد بصیرتش نیکو خواهد گشت.»
9 - امام کاظمعلیه السلام میفرماید: «إِنَّ لِکُلِّ شَیءٍ دَلِیلاً وَ دَلِیلُ الْعَقْلِ التَّفَکُّرُ وَ دَلِیلُ التَّفَکُّرِ الصَّمْتُ»؛(152) «همانا برای هر چیز راهنمایی است و راهنمای عقل اندیشیدن و راهنمای اندیشیدن سکوت است.»
10 - امام رضاعلیه السلام میفرماید: «لَیسَ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّلاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَکُّرُ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ»؛(153) «عبادت به کثرت نماز و روزه نیست. همانا عبادت تفکر در امر خداوند عزّوجلّ است.»
تفکّћ̠که به معرفت خداوند منجر خواهد شد راههای مختلفی دارد که از آن جمله است:
الف) راه حدوث.
ب) راه فقر و حاجت (امکان).
ج) راه نظم و هدفمند بودن عالم.
د) راه هدایت و ره یابی
ه) راه اضطرار و تسخیر.
و) راه فسخ و نقض.
ز) راه محدودیت.
قوام این راه بر دو اصل استوار است:
اول: این که انسان و آنچه مورد مشاهده اوست، حادث است.
دوم: این که هر امر حادثی احتیاج به علت محدثه دارد.
روایاتی که از طرق اهل بیتعلیهم السلام در این مورد وارد شده بر دو دسته است:
1 - روایاتی که ناظر به حدوث عالم بوده و نیز دلالت بر وجود و قِدم حضرت حق سبحانه و تعالی دارد.
2 - روایاتی که دلالت بر حدوث عالم دارد.
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «الْحَمْدُ للَّهِِ الدَّالِّ عَلَی وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ وَ بِمُحْدَثِ خَلْقِهِ عَلَی أَزَلِیتِهِ»؛(154) «ستایش مخصوص خداوندی است که آفرینش مخلوقش، دلیل وجود اوست، و حادث بودن آنها دلیل ازلیت وی.»
2 - و نیز میفرماید: «الْحَمْدُ للَّهِِ ... الدَّالِّ عَلَی قِدَمِهِ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ وَ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ عَلَی وُجُودِهِ»؛(155) «ستایش مخصوص خداوندی است که ... با حدوث آفرینش، ازلیت خود را آشکار ساخته، و با اسرار خلقت، وجود خود را نشان داده است.»
3 - و نیز میفرماید: «هَلْ یکُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَیرِ بَانٍ أَوْ جِنَایةٌ مِنْ غَیرِ جَانٍ»؛(156) «آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده، و حتی جنایتی بدون جنایتگر پدید آید؟!»
4 - امام صادقعلیه السلام در جواب سؤال زندیقی که پرسیده بود: دلیل بر وجود خدا چیست؟ فرمود: «وُجُودُ الْأَفَاعِیلِ دَلَّتْ عَلَی أَنَّ صَانِعاً صَنَعَهَا أَلا تَرَی أَنَّکَ إِذَا نَظَرْتَ إِلَی بِنَاءٍ مُشَیدٍ مَبْنِی عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ بَانِیاً وَ إِنْ کُنْتَ لَمْ تَرَ الْبَانِی وَ لَمْ تُشَاهِدْهُ»؛(157) «وجود ساختهها دلالت دارد بر این که سازندهای آنها را ساخته، مگر نمیدانی که چون ساختمان افراشته و استواری بینی یقین کنی که بنّایی داشته اگر چه تو آن بنّا را ندیده و مشاهده نکرده باشی.»
5 - و نیز میفرماید: «فَلَمْ یکُنْ بُدٌّ مِنْ إِثْبَاتِ الصَّانِعِ لِوُجُودِ الْمَصْنُوعِینَ وَ الِاضْطِرَارِ إِلَیهِمْ أَنَّهُمْ مَصْنُوعُونَ»؛(158) «چارهای نیست جز اثبات صانع، به جهت وجود مصنوعین و آفریدگان، و ناگزیری آنها از اعتراف به این که آنها مصنوعاند.»
6 - و نیز میفرماید: «إِنَّ الْأَشْیاءَ تَدُلُّ عَلَی حُدُوثِهِا مِنْ دَوَرَانِ الْفَلَکِ بِمَا فِیهِ وَ هِی سَبْعَةُ أَفْلاکٍ وَ تَحَرُّکُ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَیهَا وَ انْقِلابُ الْأَزْمِنَةِ وَ اخْتِلافُ الْوَقْتِ وَ الْحَوَادِثُ الَّتِی تَحْدُثُ فِی الْعَالَمِ مِنْ زِیادَةٍ وَ نُقْصَانٍ وَ مَوْتٍ وَ بَلًی وَ اضْطِرَارِ النَّفْسِ إِلَی الْإِقْرَارِ بِأَنَّ لَهَا صَانِعاً وَ مُدَبِّراً أَمَا تَرَی الْحُلْوَ یصِیرُ حَامِضاً وَ الْعَذْبَ مُرّاً وَ الْجَدِیدَ بَالِیاً وَ کُلٌّ إِلَی تَغَیرٍ وَ فَنَاءٍ»؛(159) «همانا دوران هفت فلک با آنچه در اوست دلالت بر حدوث اشیا دارد. و تحرّک زمین و هر کس که بر روی آن است، و دگرگونی زمانها، و اختلاف وقت و حوادثی که در عالم حادث میگردد: از زیاده و نقصان، و مرگ و پوسیدگی، و اضطرار نفس [(تمام اینها دلالت دارد] بر این که برای اشیا، صانع و مدبّری است. آیا نمیبینی شیرینی را که ترش گشته، و گوارا را که تلخ گردیده، و نو که کهنه میگردد، و هر چیزی به سوی تغیر و فانی شدن است؟»
حکما و متکلمین برای حدوث اقسامی ذکر کردهاند که مشهورترین آنها دو تا است:
1 - حدوث زمانی: یعنی وجود شیء مسبوق به عدم باشد در زمان.
2 حدوث ذاتی: یعنی وجود شیء مسبوق به عدم باشد در ذات.
لکن از آنجا که متبادر از حدوث در اذهان، حدوث زمانی است؛ لذا عمده احتجاجات امامان شیعهعلیهم السلام بر محور حدوث زمانی است.
1 - امام رضاعلیه السلام در جواب سؤال شخصی که بر ایشان وارد شد و پرسید: ای فرزند رسول خدا دلیل بر حدوث عالم چیست؟ فرمود: «أَنْتَ لَمْ تَکُنْ ثُمَّ کُنْتَ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّکَ لَمْ تُکَوِّنْ نَفْسَکَ وَ لا کَوَّنَکَ مَنْ هُوَ مِثْلُکَ»؛(160) «تو نبودی آنگاه موجود شدی. و هر آینه دانستهای که تو خودت را ایجاد ننمودی، و نیز کسی نظیر تو در موجود شدنت تأثیر نداشته است.»
2 - از هشام بن حکم نقل شده است که گفت: ابو شاکر دیصانی بر امام صادقعلیه السلام وارد شد و به ایشان عرض کرد: ای دریای بیکران و موّاج علم! دلیل بر حدوث عالم چیست؟ امامعلیه السلام فرمود: «یسْتَدَلُّ عَلَیهِ بِأَقْرَبِ الْأَشْیاءِ. قَالَ: وَ مَا هُوَ؟ قَالَ: فَدَعَا الصَّادِقُعلیه السلام بِبَیضَةٍ فَوَضَعَهَا عَلَی رَاحَتِهِ ثُمَّ قَالَ: هَذَا حِصْنٌ مَلْمُومٌ دَاخِلُهُ غِرْقِئٌ رَقِیقٌ تُطِیفُ بِهِ فِضَّةٌ سَائِلَةٌ وَ ذَهَبَةٌ مَائِعَةٌ ثُمَّ تَنْفَلِقُ عَنْ مِثْلِ الطَّاوُسِ أَدَخَلَهَا شَیءٌ. قَالَ: لا. قَالَ: فَهَذَا الدَّلِیلُ عَلَی حُدُوثِ الْعَالَمِ قَالَ أَخْبَرْتَ فَأَوْجَزْتَ وَ قُلْتَ فَأَحْسَنْتَ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّا لا نَقْبَلُ إِلاَّ مَا أَدْرَکْنَاهُ بِأَبْصَارِنَا أَوْ سَمِعْنَاهُ بِآذَانِنَا أَوْ لَمَسْنَاهُ بِأَکُفِّنَا أَوْ شَمِمْنَاهُ بِمَنَاخِرِنَا أَوْ ذُقْنَاهُ بِأَفْوَاهِنَا أَوْ تُصُوِّرَ فِی الْقُلُوبِ بَیاناً وَ اسْتَنْبَطَتْهُ الرِّوَایاتُ إِیقَاناً فَقَالَ الصَّادِقُعلیه السلام: ذَکَرْتَ الْحَوَاسَّ الْخَمْسَ وَ هِی لا تَنْفَعُ شَیئاً بِغَیرِ دَلِیلٍ کَمَا لا تُقْطَعُ الظُّلْمَةُ بِغَیرِ مِصْبَاحٍ»؛(161) «از نزدیکترین راهها بر آن استدلال میکنیم. ابو شاکر عرض کرد: نزدیکترین راه کدام است. آنگاه امام صادقعلیه السلام تخم پرندهای خواست و آن را در کف دست مبارک خود گذاشت و فرمود: این حصاری است جمع شده که داخل آن پوستی است نازک و لطیف و متصل به آن سفیدی تخم مرغ است که همانند نقره روان است. و ذرهای است مایع که همانند طلا است. سپس از آن تخم، پرندهای همانند طاووس سر برمیآورد. آیا چیزی داخل آن تخم شده است؟ ابو شاکر عرض کرد: نه. حضرتعلیه السلام فرمود: این دلیل بر حدوث عالم است. ابو شاکر عرض کرد: خبر دادی به صورت اختصار، و گفتی در نهایت حسن، و لکن میدانی که ما قبول نمیکنیم مگر آنچه را به چشمان خود درک کرده و یا به گوشان خود شنیده و یا به بینیهایمان استشمام نموده و یا به دهانهایمان آن را چشیده و یا به دستمان لمس کرده و یا بیان آن را در قلوبمان تصور کرده باشیم. امام صادقعلیه السلام فرمود: تو یادی از حواس پنجگانه کردی، اینها بدون دلیل نفعی نمیرسانند، همان گونه که ظلمت و تاریکی بدون چراغ پایان نمییابد.»
در این روایت با این که ظاهر سؤال متوجه حدوث عالم است، ولی غرض سائل در حقیقت از محدِث عالم است.
سائل بعد از تنبه از وضوح مسأله این چنین عذر میآورد که: طبیعت انسان او را دعوت میکند که چیزی را قبول نکند مگر به یکی از سه راه:
1 - ادراک به حواس پنجگانه.
2 - معرفت قلبی به صورت بدیهی.
3 - رسیدن به آن با فکر و تأمل.
امامعلیه السلام در جواب او از قیاس به ادراک حسی میفرماید: حس به تنهایی مفید نیست، بلکه احتیاج به مبادی عقلی قطعی دارد.
3 - ابن ابی العوجاء به امام صادقعلیه السلام عرض کرد: دلیل بر حدوث اجسام چیست؟ امامعلیه السلام فرمود: «إِنِّی مَا وَجَدْتُ شَیئاً صَغِیراً وَ لا کَبِیراً إِلاَّ وَ إِذَا ضُمَّ إِلَیهِ مِثْلُهُ صَارَ أَکْبَرَ وَ فِی ذَلِکَ زَوَالٌ وَ انْتِقَالٌ عَنِ الْحَالَةِ الْأُولَی وَ لَوْ کَانَ قَدِیماً مَا زَالَ وَ لا حَالَ لِأَنَّ الَّذِی یزُولُ وَ یحُولُ یجُوزُ أَنْ یوجَدَ وَ یبْطَلَ فَیکُونُ بِوُجُودِهِ بَعْدَ عَدَمِهِ دُخُولٌ فِی الْحَدَثِ وَ فِی کَوْنِهِ فِی الْأَزَلِ دُخُولُهُ فِی الْعَدَمِ وَ لَنْ تَجْتَمِعَ صِفَةُ الْأَزَلِ وَ الْعَدَمِ وَ الْحُدُوثِ وَ الْقِدَمِ فِی شَیءٍ وَاحِدٍ»؛(162) «من هیچ چیز کوچک و بزرگ را نمیبینم مگر این که چون چیزی مانندش به آن ضمیمه شود بزرگتر شود، همین است نابود شدن و انتقال از حالت اول. و اگر قدیم بود نابود و متغیر گشتنی نبود، زیرا آنچه نابود و متغیر شود ممکن است که یافت شده و از میان برود پس با بود شدنش بعد از نابودی، داخل در حدوث شود و با بودنش در ازل داخل در عدم گردد، و صفت ازل و عدم و حدوث و قدم در یک چیز جمع نمیشود.»
در روایات اهل بیتعلیهم السلام به قانون علیت و اینکه هر معلولی احتیاج به علتی دارد اشاره شده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود: «وَ هَلْ یکُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَیرِ بَانٍ أَوْ جِنَایةٌ مِنْ غَیرِ جَانٍ»؛(163) «و آیا بنایی بدون بنّا یا جنایتی بدون جانی خواهد بود؟»
2 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «أَبَی اللَّهُ أَنْ یجْرِی الْأَشْیاءَ إِلاَّ بِالْأَسْبَابِ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِکُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِکُلِّ شَرْحٍ مِفْتَاحاً وَ جَعَلَ لِکُلِّ مِفْتَاحٍ عَلَماً وَ جَعَلَ لِکُلِّ عَلَمٍ بَاباً نَاطِقاً مَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْکَرَهُ أَنْکَرَ اللَّهَ»؛(164) «سنت خداوند بر این تعلق گرفته که هر چیزی را از راه سبب جاری سازد، پس برای هر چیزی سببی قرار داده، و برای هر سببی شرحی، و برای هر شرحی کلیدی، و برای هر کلیدی علمی، و برای هر علمی بابی گویا قرار داد. هر کس که آن را شناخت خدا را شناخته، و هر کس که آن را انکار کند خدا را انکار کرده است.»
3 - ابن ابی العوجاء به امام صادقعلیه السلام عرض کرد: من سؤالی دارم؟ حضرت به او فرمود: از هر چه میخواهی سؤال کن. ابن ابی العوجاء گفت: دلیل بر حدوث اجسام چیست؟ امامعلیه السلام فرمود: «إِنِّی مَا وَجَدْتُ شَیئاً صَغِیراً وَ لا کَبِیراً إِلاَّ وَ إِذَا ضُمَّ إِلَیهِ مِثْلُهُ صَارَ أَکْبَرَ وَ فِی ذَلِکَ زَوَالٌ وَ انْتِقَالٌ عَنِ الْحَالَةِ الْأُولَی وَ لَوْ کَانَ قَدِیماً مَا زَالَ وَ لا حَالَ لِأَنَّ الَّذِی یزُولُ وَ یحُولُ یجُوزُ أَنْ یوجَدَ وَ یبْطَلَ فَیکُونُ بِوُجُودِهِ بَعْدَ عَدَمِهِ دُخُولٌ فِی الْحَدَثِ وَ فِی کَوْنِهِ فِی الْأَزَلِ دُخُولُهُ فِی الْعَدَمِ وَ لَنْ تَجْتَمِعَ صِفَةُ الْأَزَلِ وَ الْعَدَمِ وَ الْحُدُوثِ وَ الْقِدَمِ فِی شَیءٍ وَاحِدٍ»؛(165) «من هیچ موجود کوچک یا بزرگی را نیافتم مگر اینکه هنگامی که همانندش به آن ضمیمه شود بزرگتر خواهد شد، و به این ترتیب از حالت نخستین به حالت دیگری منتقل میشود. و اگر این وجود، قدیم و ازلی بود هرگز زوال و انتقالی نداشت؛ زیرا چیزی که زوال و انتقال دارد جایز است موجود و معدوم شود. پس با وجودش بعد از عدم، داخل در حادث شده و با بودنش در ازل، قدیم محسوب میشود، در حالی که هرگز وصف ازلیت یا حدوث و قدم یا عدم در شیء واحد جمع نمیشود.»
یکی از براهین اثبات وجود خداوند که در فلسفه و کلام مطرح است، برهان امکان (فقر و حاجت) است. در روایات اهل بیتعلیهم السلام نیز به این برهان اشاره شده است. اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - از امام علیعلیه السلام سؤال شد که دلیل بر اثبات صانع چیست؟ فرمود: «ثَلاثَةُ أَشْیاءَ تَحْوِیلُ الْحَالِ وَ ضَعْفُ الْأَرْکَانِ وَ نَقْضُ الْهِمَّةِ»؛(166) «سه چیز است: تحویل حال، و ضعف ارکان و نقض همت.»
در این حدیث اشاره به سه برهان عقلی شده است:
الف) برهان حدوث، آنجا که فرمود: «تحویل الحال».
ب) برهان فقر و حاجت، آنجا که فرمود: «ضعف الارکان».
ج) برهان فسخ عزائم، آنجا که فرمود: «نقض الهمة».
2 - و نیز میفرماید: «وَ أَرَانَا مِنْ مَلَکُوتِ قُدْرَتِهِ وَ عَجَائِبِ مَا نَطَقَتْ بِهِ آثَارُ حِکْمَتِهِ وَ اعْتِرَافِ الْحَاجَةِ مِنَ الْخَلْقِ إِلَی أَنْ یقِیمَهَا بِمِسَاکِ قُوَّتِهِ مَا دَلَّنَا بِاضْطِرَارِ قِیامِ الْحُجَّةِ لَهُ عَلَی مَعْرِفَتِهِ»؛(167) «و آن قدر از ملکوت قدرت خود و شگفتیهای آثار رحمتش را که با زبان گویا گواهی بر وجود آفریدگار توانا میدهند، به ما نشان داده که ما را بیاختیار به معرفت و شناساییاش دعوت میکند.»
3 - در دعای عرفه از امام حسینعلیه السلام میخوانیم: «... کَیفَ یسْتَدَلُّ عَلَیکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیکَ أَیکُونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیسَ لَکَ حَتَّی یکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ»؛(168) «چگونه با موجوداتی که در اصل وجود خود به ذات پاک تو نیازمندند بر وجود تو استدلال شود؟ آیا غیر تو از تو ظاهرتر است که معرِّف وجود تو باشد.»
و در جای دیگر در این دعا میخوانیم: «إِلَهِی أَنَا الْفَقِیرُ فِی غِنَای فَکَیفَ لا أَکُونُ فَقِیراً فِی فَقْرِی»؛(169) «خدایا! من در حال غنا، فقیرم، چگونه در حالت فقر فقیر نباشم.»
4 - مردی از زنادقه خدمت امام رضاعلیه السلام آمد وقتی که جمعی در حضورش بودند، ... آن مرد گفت: خدایت رحمت کند، به من بفهمان که خدا چگونه و در کجاست؟ فرمود: «وَیلَکَ إِنَّ الَّذِی ذَهَبْتَ إِلَیهِ غَلَطٌ هُوَ أَینَ الْأَینَ بِلا أَینٍ وَ کَیفَ الْکَیفَ بِلا کَیفٍ فَلا یعْرَفُ بِالْکَیفُوفِیةِ وَ لا بِأَینُونِیةٍ وَ لا یدْرَکُ بِحَاسَّةٍ وَ لا یقَاسُ بِشَیءٍ. فَقَالَ الرَّجُلُ: فَإِذاً إِنَّهُ لا شَیءَ إِذَا لَمْ یدْرَکْ بِحَاسَّةٍ مِنَ الْحَوَاسِّ. فَقَالَ أَبُوالْحَسَنِعلیه السلام: وَیلَکَ لَمَّا عَجَزَتْ حَوَاسُّکَ عَنْ إِدْرَاکِهِ أَنْکَرْتَ رُبُوبِیتَهُ وَ نَحْنُ إِذَا عَجَزَتْ حَوَاسُّنَا عَنْ إِدْرَاکِهِ أَیقَنَّا أَنَّهُ رَبُّنَا بِخِلافِ شَیءٍ مِنَ الْأَشْیاءِ»؛(170) «وای بر تو این راه که رفتهای غلط است، او مکان را در مکان قرار داد بدون این که برای او مکانی باشد و چگونگی را چگونگی قرار داد بدون این که برای او چگونگی باشد، پس خدا به چگونگی و مکان گرفتن شناخته نشود و به هیچ حسی درک نشود و با چیزی سنجیده نگردد. آن مرد گفت: در صورتی که او به هیچ حسی ادراک نشود پس چیزی نیست. امامعلیه السلام فرمود: وای بر تو که چون حواست از ادراک او عاجز گشت منکر ربوبیتش شدی، ولی ما چون حواسمان از ادراکش عاجز گشت یقین کردیم او پروردگار ماست که بر خلاف همه چیزهاست.»
خلاصه حدیث:
الف) موجود بر دو قسم است: مادی و مشهود به حس، و مجرّد غایب که به عقل درک میشود.
ب) خداوند متعال موجود مطلق است که از چیزی مخفی نیست و چیزی هم از او مخفی نمیماند، زیرا او نور محض است و تنها حجاب از او ذنوب خلق است. و لذا کسی که مطهر از پلیدی و گناه باشد او را به حقیقت قلب و باطن سرّش خواهد دید.
و نیز امامعلیه السلام در ادامه این حدیث هنگامی که زندیق از ایشان سؤال کرد: دلیل بر وجود او چیست؟ فرمود: «إِنِّی لَمَّا نَظَرْتُ إِلَی جَسَدِی وَ لَمْ یمْکِنِّی فِیهِ زِیادَةٌ وَ لا نُقْصَانٌ فِی الْعَرْضِ وَ الطُّولِ وَ دَفْعِ الْمَکَارِهِ عَنْهُ وَ جَرِّ الْمَنْفَعَةِ إِلَیهِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا الْبُنْیانِ بَانِیاً فَأَقْرَرْتُ بِهِ مَعَ مَا أَرَی مِنْ دَوَرَانِ الْفَلَکِ بِقُدْرَتِهِ وَ إِنْشَاءِ السَّحَابِ وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحَ وَ مَجْرَی الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النُّجُومِ وَ غَیرِ ذَلِکَ مِنَ الْآیاتِ الْعَجِیبَاتِ الْمُبَینَاتِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا مُقَدِّراً وَ مُنْشِئاً»؛(171) «من چون تن خود را نگریستم که نتوانم در طول و عرض آن زیاد و کم کنم، و زیان و بدیها را از او دور، و سود و خوبیها را به او رسانم، یقین کردم این ساختمان را سازندهای هست و به وجودش اعتراف کردم، علاوه بر این که میبینم گردش فلک به قدرت اوست و پیدایش ابر و گردش بادها و جریان خورشید و ماه و ستارگان و نشانههای شگفت و آشکار دیگر را که دیدم، دانستم که این دستگاه را مهندس و مخترعی است.»
این برهان در اصطلاح فلاسفه به برهان (امکان و وجوب) معروف است.
یکی از راههای اثبات وجود خداوند که تأثیر مهمی در ایمان انسان دارد، راه نظم و هدفمند بودن عالم است که در احادیث بسیاری، به برهان نظم در بخشهای مختلف اشاره شده است:
برخی روایات اهل بیتعلیهم السلام اشاره به نظم عمومی خلقت دارد:
1 - امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرماید: «کَفَی بِإِتْقَانِ الصُّنْعِ لَهَا آیةً وَ بِمَرْکَبِ [بِمُرَکَّبِ] الطَّبْعِ عَلَیهَا دَلالَةً وَ بِحُدُوثِ الْفَطْرِ [الْفِطَرِ] عَلَیهَا قِدْمَةً وَ بِإِحْکَامِ الصَّنْعَةِ لَهَا عِبْرَةً»؛(172) «متقن بودن صنع اشیا برای دلالت بر او کافی است، و نیز ترکیب طبع اشیا در دلالت بر او، و حدوث خلقت اشیا در دلالت بر قدیم بودن او، و در محکم بودن صنع اشیا بر او عبرتی است.»
2 - و نیز میفرماید: «بصنع اللَّه یستدلّ علیه، و بالعقول تعتقد معرفته، و بالفکرة تثبت حجته، و بآیاته احتجّ علی خلقه»؛(173) «به صنع خداوند بر او استدلال میشود، و به عقول، اعتقاد به معرفت او حاصل میشود، و به تفکّر، حجت او ثابت میگردد، و به آیات و نشانههایش بر خلق او احتجاج میشود.»
3 - و نیز میفرماید: «ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بِمَا أَرَانَا مِنْ عَلامَاتِ التَّدْبِیرِ الْمُتْقَنِ وَ الْقَضَاءِ الْمُبْرَمِ فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بِلا عَمَدٍ قَائِمَاتٍ بِلا سَنَدٍ»؛(174) «او با نشانههای تدبیر متقن و نظام محکمی که به ما ارائه داده، عظمت خویش را در پیش چشم عقلها آشکارا جلوه کرده است. از شواهد عظمت خلقت، آفرینش آسمانهای ثابت و پابرجایی است که بدون ستون و بدون تکیهگاهی قرار دارند.»
4 - و نیز میفرماید: «وَ ظَهَرَتْ فِی الْبَدَائِعِ الَّتِی أَحْدَثَهَا آثَارُ صَنْعَتِهِ وَ أَعْلامُ حِکْمَتِهِ فَصَارَ کُلُّ مَا خَلَقَ حُجَّةً لَهُ وَ دَلِیلاً عَلَیهِ وَ إِنْ کَانَ خَلْقاً صَامِتاً فَحُجَّتُهُ بِالتَّدْبِیرِ نَاطِقَةٌ»؛(175) «آثار صنع و نشانههای حکمتش در آفریدههای بدیعش هویدا است، آنچه آفریده حجت و دلیلی بر وجود او هستند. هر چند به ظاهر مخلوقی خاموشاند، ولی دلیلی گویا بر تدبیر ذات پاک او میباشند.»
5 - و نیز میفرماید: «بِمُضَادَّتِهِ بَینَ الْأَشْیاءِ عُرِفَ أَنْ لا ضِدَّ لَهُ وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَینَ الْأَشْیاءِ عُرِفَ أَنْ لا قَرِینَ لَهُ ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ وَ الْیبْسَ بِالْبَلَلِ وَ الْخَشِنَ بِاللَّینِ وَ الصَّرْدَ بِالْحَرُورِ مُؤَلِّفٌ بَینَ مُتَعَادِیاتِهَا وَ مُفَرِّقٌ بَینَ مُتَدَانِیاتِهَا دَالَّةً بِتَفْرِیقِهَا عَلَی مُفَرِّقِهَا وَ بِتَأْلِیفِهَا عَلَی مُؤَلِّفِهَا وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی: « وَ مِنْ کُلِّ شَیءٍ خَلَقْنا زَوْجَینِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» »؛(176) «از ضد آفرینی او دانسته شد که ضد ندارد، و قرین ساختنش دلیل بر بیقرینی اوست، روشنی را ضد تاریکی ساخت و خشکی را ضد تری، درشتی را ضد نرمی و سردی را ضد گرمی، ناجورها را هماهنگ ساخت، و هماهنگها را از هم جدا کرد تا جداییشان دلالت کند بر جدا کننده و هماهنگیشان دلالت کند بر هماهنگ سازنده، و همین است معنی گفتار خدای تعالی: "از هر چیز دو تای هم جفت آفریدیم شاید متذکر شوید".»
6 - امام رضاعلیه السلام میفرماید: «وَ لَمْ یخْلُقْ شَیئاً فَرْداً قَائِماً بِنَفْسِهِ دُونَ غَیرِهِ لِلَّذِی أَرَادَ مِنَ الدَّلالَةِ عَلَی نَفْسِهِ وَ إِثْبَاتِ وُجُودِهِ»؛(177) «و هیچ موجودی را فرد قائم به ذات خلق نکرده است به غیر از خودش، به جهت آنچه اراده کرده از راهنمایی بر نفس خود و اثبات وجودش.»
برخی از روایات اهل بیتعلیهم السلام اشاره به نظاممندی در بخشی از خلقت دارد:
اینک به روایاتی که درباره نظاممندی عالم خلقت انسان هستند اشاره میکنیم:
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «أَیهَا الْمَخْلُوقُ السَّوِی وَ الْمُنْشَأُ الْمَرْعِی فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ وَ مُضَاعَفَاتِ الْأَسْتَارِ. بُدِئْتَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ وَ وُضِعْتَ فِی قَرارٍ مَکِینٍ إِلی قَدَرٍ مَعْلُومٍ وَ أَجَلٍ مَقْسُومٍ»؛(178) «ای مخلوقی که با اندام متناسب و در محیط محفوظی آفریده شدهای، در تاریکیهای رحم و در پردههای تو در تو. آفرینشت از عصاره گِل آغاز شد، و در جایگاه آرام قرار داده شدی، تا زمانی مشخص و سر آمدی معین.»
2 - امام صادقعلیه السلام میفرماید: «وَ الْعَجَبُ مِنْ مَخْلُوقٍ یزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ یخْفَی عَلَی عِبَادِهِ وَ هُوَ یرَی أَثَرَ الصُّنْعِ فِی نَفْسِهِ بِتَرْکِیبٍ یبْهَرُ عَقْلَهُ وَ تَأْلِیفٍ یبْطِلُ حُجَّتَهُ وَ لَعَمْرِی لَوْ تَفَکَّرُوا فِی هَذِهِ الْأُمُورِ الْعِظَامِ لَعَاینُوا مِنْ أَمْرِ التَّرْکِیبِ الْبَینِ وَ لُطْفِ التَّدْبِیرِ الظَّاهِرِ وَ وُجُودِ الْأَشْیاءِ مَخْلُوقَةً بَعْدَ أَنْ لَمْ تَکُنْ ثُمَّ تَحَوُّلِهَا مِنْ طَبِیعَةٍ إِلَی طَبِیعَةٍ وَ صَنِیعَةٍ بَعْدَ صَنِیعَةٍ مَا یدُلُّهُمْ ذَلِکَ عَلَی الصَّانِعِ فَإِنَّهُ لا یخْلُو شَیءٌ مِنْهَا مِنْ أَنْ یکُونَ فِیهِ أَثَرُ تَدْبِیرٍ وَ تَرْکِیبٍ یدُلُّ عَلَی أَنَّ لَهُ خَالِقاً مُدَبِّراً وَ تَأْلِیفٌ بِتَدْبِیرٍ یهْدِی إِلَی وَاحِدٍ حَکِیمٍ»؛(179) «و عجب دارم از مخلوقی که گمان میکند خداوند از بندگانش مخفی است، در حالی که آثار صنع را در خود میبیند به ترکیبی که روشن میکند عقلش را، و جمع آوری که باطل میکند حجتش را. قسم به جان خود اگر در این امور بزرگتر فکر میکردند هر آینه از امر ترکیب آشکار، و لطف تدبیر ظاهر، و وجود خلقت اشیا بعد از آنکه نبودهاند، آنگاه تحول اشیا از طبیعتی به طبیعتی دیگر و ساختمانی به ساختمان دیگر، اموری را مشاهده میکردند که آنان را بر صانع راهنمایی مینمود، زیرا هیچ یک از این امور خالی از اثر تدبیر و ترکیبی نیست تا دلالت کند بر این که برای او خالق و مدبّری است، و جمع آوری با تدبیری که انسان را به واحد حکیم هدایت نماید.»
3 - و نیز میفرماید: «فَکِّرْ یا مُفَضَّلُ فِی أَعْضَاءِ الْبَدَنِ أَجْمَعَ وَ تَدْبِیرِ کُلٍّ مِنْهَا لِلْإِرْبِ فَالْیدَانِ لِلْعِلاجِ وَ الرِّجْلانِ لِلسَّعْی وَ الْعَینَانِ لِلِاهْتِدَاءِ وَ الْفَمُ لِلِاغْتِذَاءِ وَ الْمَعِدَةُ لِلْهَضْمِ وَ الْکَبِدُ لِلتَّخْلِیصِ وَ الْمَنَافِذُ لِتَنْفِیذِ الْفُضُولِ وَ الْأَوْعِیةُ لِحَمْلِهَا وَ الْفَرْجُ لِإِقَامَةِ النَّسْلِ وَ کَذَلِکَ جَمِیعُ الْأَعْضَاءِ إِذَا تَأَمَّلْتَهَا وَ أَعْمَلْتَ فِکْرَکَ فِیهَا وَ نَظَرَکَ وَجَدْتَ کُلَّ شَیءٍ مِنْهَا قَدْ قُدِّرَ لِشَیءٍ عَلَی صَوَابٍ وَ حِکْمَةٍ...»؛(180) «تفکر کن ای مفضل در همه اعضای بدن و تدبیر آنها که هر یک برای غرضی و حاجتی آفریده شدهاند، دستها برای کار کردن، و پاها برای راه رفتن، چشمها برای دیدن، و دهان از برای خوردن، و معده برای هضم کردن، و جگر برای جدا کردن اخلاط بدن، و منافذ بدن برای بیرون رفتن فضولات هنگام دفع، و فرج برای حصول نسل، و همچنین است جمیع اعضا اگر تأمل کنی در آنها و نظر و فکر خود را بکار اندازی میدانی که هر یک برای کاری خلق شدهاند و برای مصلحتی مهیا گردیدهاند...».
برخی از روایات اهل بیتعلیهم السلام نیز به نظاممندی خلقت افلاک اشاره دارد:
1 - از امیرالمؤمنانعلیه السلام نقل شده که فرمود: «هَذِهِ النُّجُومُ الَّتِی فِی السَّمَاءِ مَدَائِنُ مِثْلُ الْمَدَائِنِ الَّتِی فِی الْأَرْضِ مَرْبُوطَةٌ کُلُّ مَدِینَةٍ إِلَی عَمُودٍ مِنْ نُورٍ»؛(181) «این ستارگانی که در آسماناند شهرهایی همچون شهرهای روی زمیناند، که هر شهری از آن با شهری دیگر با ستونی از نور مربوط است.»
بزرگان و دانشمندان بعد از کشف جاذبه و دافعهای که در سیارات و ستارگان وجود دارد، پی به معنای این حدیث و «ستون از نور» بردهاند.
2 - امام صادقعلیه السلام در جواب سؤال زندیقی که پرسیده بود: دلیل بر وجود خدا چیست؟ فرمود: «وُجُودُ الْأَفَاعِیلِ دَلَّتْ عَلَی أَنَّ صَانِعاً صَنَعَهَا أَلا تَرَی أَنَّکَ إِذَا نَظَرْتَ إِلَی بِنَاءٍ مُشَیدٍ مَبْنِی عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ بَانِیاً وَ إِنْ کُنْتَ لَمْ تَرَ الْبَانِی وَ لَمْ تُشَاهِدْهُ»؛(182) «وجود ساختهها دلالت دارد بر این که سازندهای آنها را ساخته، مگر نمیدانی که چون ساختمان افراشته و استواری بینی یقین کنی که بنّایی داشته اگر چه تو آن بنّا را ندیده و مشاهده نکرده باشی.»
3 - امام رضاعلیه السلام میفرماید: «مَعَ مَا أَرَی مِنْ دَوَرَانِ الْفَلَکِ بِقُدْرَتِهِ وَ إِنْشَاءِ السَّحَابِ وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحَ وَ مَجْرَی الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النُّجُومِ وَ غَیرِ ذَلِکَ مِنَ الْآیاتِ الْعَجِیبَاتِ الْمُبَینَاتِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا مُقَدِّراً وَ مُنْشِئاً»؛(183) «علاوه بر این که میبینم گردش فلک به قدرت اوست و پیدایش ابر و گردش بادها و جریان خورشید و ماه و ستارگان و نشانههای شگفت و آشکار دیگر را که دیدم دانستم که این دستگاه را مهندس و مخترعی است.»
1 - از امیر مؤمنانعلیه السلام سؤال شد: کوهها از چه آفریده شد؟ حضرت در پاسخ فرمود: «مِنَ الْأَمْوَاجِ»؛(184) «از امواج آفریده شدهاند.»
این حدیث با نظریه معروف دانشمندان امروز سازگاری دارد که معتقدند بسیاری از کوهها بر اثر چینخوردگی قشر زمین به جهت انجماد تدریجی آن پدید آمده است؛ چرا که این چینخوردگیها درست شبیه امواجی است که در سطح آب پیدا میشود.
2 - و نیز از حضرت امیرمؤمنانعلیه السلام نقل است که فرمود: «... وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیدَانَ أَرْضِهِ...»؛(185) «و به وسیله کوهها اضطراب و لرزش زمین را به آرامش تبدیل کرد...».
از امیرمؤمنانعلیه السلام نقل است که فرمود: «أَنْتَ الَّذِی فِی السَّمَاءِ عَظَمَتُکَ وَ فِی الْأَرْضِ قُدْرَتُکَ وَ فِی الْبِحَارِ عَجَائِبُکَ»؛(186) «تو کسی هستی که در آسمان، عظمتت و در روی زمین، قدرتت و در دریاها، عجایبت نمایان است.»
و نیز نقل است که فرمود: «سَخَّرَ لَکُمُ الْمَاءَ یغْدُو عَلَیکُمْ وَ یرُوحُ صَلاحاً لِمَعَاشِکُمْ وَ الْبَحْرَ سَبَباً لِکَثْرَةِ أَمْوَالِکُمْ»؛(187) «برای شما آب را مسخّر کرد تا با جذر و مدّی که دارد مایه مصلحت معیشت شما باشد و نیز دریا را سبب زیاد شدن اموالتان قرار داد.»
و از امام صادقعلیه السلام نقل است که فرمود: «فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْرِفَ سَعَةَ حِکْمَةِ الْخَالِقِ وَ قِصَرَ عِلْمِ الْمَخْلُوقِینَ فَانْظُرْ إِلَی مَا فِی الْبِحَارِ مِنْ ضُرُوبِ السَّمَکِ وَ دَوَابِّ الْمَاءِ وَ الْأَصْدَافِ وَ الْأَصْنَافِ الَّتِی لا تُحْصَی وَ لا تُعْرَفُ مَنَافِعُهَا إِلاَّ الشَّیءُ بَعْدَ الشَّیءِ یدْرِکُهُ النَّاسُ بِأَسْبَابٍ تُحْدَثُ»؛(188) «اگر میخواهی وسعت حکمت آفریدگار و کوتاهی علم مخلوقات را بدانی نظر به آنچه در اقیانوسها از انواع ماهیان و جنبدگان و صدفها است بیفکن، انواعی که شماره ندارد، و منافع آن تدریجاً برای بشر بر اثر حوادثی که [در زندگی او] پیش میآید روشن میگردد.»
از امام صادقعلیه السلام نقل است که بعد از بیان خلقت چهارپایان میفرماید: «ثُمَّ مُنِعَتِ الذِّهْنَ وَ الْعَقْلَ لِتَذِلَّ لِلْإِنْسَانِ فَلا تَمْتَنِعَ عَلَیهِ إِذَا کَدَّهَا الْکَدَّ الشَّدِیدَ وَ حَمَلَهَا الْحِمْلَ»؛(189) «سپس خداوند عقل و هوش را از چهارپایان برداشت تا تسلیم و رام انسان شوند، و هنگامی که زحمات شدید و بارهای سنگین بر آنها تحمیل میگردد سرپیچی نکنند.»
یکی از راههای اثبات وجود خداوند متعال، راه هدایت و راهیابیای است که در موجودات مشاهده میشود.
راه تجربه و حس و مطالعه در خلقت به سه راه منشعب میشود:
1 - راه تشکیلات و نظامها که در ساختمان جهان به کار رفته است.
2 - راه هدایت و رهیابی مرموزی که در موجودات است.
3 - راه حدوث و پیدایش عالم.
یکی از راههای اثبات وجود خداوند که در روایات اهل بیتعلیهم السلام بر آن تأکید شده است هدایت و رهیابی است که در موجودات قرار دارد. اینک به برخی از این روایات اشاره کرده و سپس به توضیح این راه میپردازیم:
1 - امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرماید: «انْظُرُوا إِلَی النَّمْلَةِ فِی صِغَرِ جُثَّتِهَا وَ لَطَافَةِ هَیئَتِهَا لا تَکَادُ تُنَالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ وَ لا بِمُسْتَدْرَکِ الْفِکَرِ کَیفَ دَبَّتْ عَلَی أَرْضِهَا وَ صُبَّتْ عَلَی رِزْقِهَا تَنْقُلُ الْحَبَّةَ إِلَی جُحْرِهَا وَ تُعِدُّهَا فِی مُسْتَقَرِّهَا تَجْمَعُ فِی حَرِّهَا لِبَرْدِهَا»؛(190) «به مورچه با آن جثّة کوچک و اندام ظریفش بنگرید که چگونه لطافت خلقتش با چشم و اندیشه درک نمیگردد؛ نگاه کنید چگونه روی زمین راه میرود و برای به دست آوردن روزیاش تلاش میکند، دانهها را به لانه منتقل مینماید و در جایگاه مخصوص نگهداری میکند؛ در فصل گرما برای زمستان.»
2 - و نیز میفرماید: «أَیهَا الْمَخْلُوقُ السَّوِی وَ الْمُنْشَأُ الْمَرْعِی فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ وَ مُضَاعَفَاتِ الْأَسْتَارِ. بُدِئْتَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ وَ وُضِعْتَ فِی قَرارٍ مَکِینٍ إِلی قَدَرٍ مَعْلُومٍ وَ أَجَلٍ مَقْسُومٍ تَمُورُ فِی بَطْنِ أُمِّکَ جَنِیناً لا تُحِیرُ دُعَاءً وَ لا تَسْمَعُ نِدَاءً ثُمَّ أُخْرِجْتَ مِنْ مَقَرِّکَ إِلَی دَارٍ لَمْ تَشْهَدْهَا وَ لَمْ تَعْرِفْ سُبُلَ مَنَافِعِهَا فَمَنْ هَدَاکَ لِاجْتِرَارِ الْغِذَاءِ مِنْ ثَدْی أُمِّکَ وَ عَرَّفَکَ عِنْدَ الْحَاجَةِ مَوَاضِعَ طَلَبِکَ وَ إِرَادَتِکَ»؛(191) «ای مخلوقی که با اندام متناسب و در محیط محفوظی آفریده شدهای، در تاریکیهای رحم و در پردههای تو در تو. آفرینشت از عصاره گِل آغاز شد، و در جایگاه آرام قرار داده شدی، تا زمانی مشخص و سر آمدی معین. در آن هنگام که چنین بودی و در رحم مادرت حرکت میکردی، نه قدرت پاسخگویی داشتی و نه صدایی میشنیدی. سپس از این جایگاه به محیطی که آن را مشاهده نکرده بودی و راه به دست آوردن منافعش را نمیشناختی فرستاده شدی، بگو چه کسی تو را در مکیدن شیر مادرت هدایت نمود؟ و چه کسی تو را به محل آنچه میخواستی آشنا کرد؟»
3 - امام صادقعلیه السلام میفرماید: «فَکِّرْ یا مُفَضَّلُ فِی الْفَطَنِ الَّتِی جُعِلَتْ فِی الْبَهَائِمِ لِمَصْلَحَتِهَا بِالطَّبْعِ وَ الْخِلْقَةِ لُطْفاً مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ لَهُمْ لِئَلاَّ یخْلُوَ مِنْ نِعَمِهِ جَلَّ وَ عَزَّ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ لا بِعَقْلٍ وَ رَوِیةٍ فَإِنَّ الْأُیلَ یأْکُلُ الْحَیاتِ فَیعْطَشُ عَطَشاً شَدِیداً فَیمْتَنِعُ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ خَوْفاً مِنْ أَنْ یدِبَّ السَّمُّ فِی جِسْمِهِ فَیقْتُلَهُ وَ یقِفُ عَلَی الْغَدِیرِ وَ هُوَ مَجْهُودٌ عَطَشاً فَیعِجُّ عَجِیجاً عَالِیاً وَ لا یشْرَبُ مِنْهُ وَ لَوْ شَرِبَ لَمَاتَ مِنْ سَاعَتِهِ فَانْظُرْ إِلَی مَا جُعِلَ مِنْ طِبَاعِ هَذِهِ الْبَهِیمَةِ مِنْ تَحَمُّلِ الظَّمَاءِ الْغَالِبِ خَوْفاً مِنَ الْمَضَرَّةِ فِی الشُّرْبِ وَ ذَلِکَ مِمَّا لا یکَادُ الْإِنْسَانُ الْعَاقِلُ الْمُمَیزُ یضْبِطُهُ مِنْ نَفْسِهِ وَ الثَّعْلَبَ إِذَا أَعْوَزَهُ الطُّعْمُ تَمَاوَتَ وَ نَفَخَ بَطْنَهُ حَتَّی یحْسُبَهُ الطَّیرُ مَیتاً فَإِذَا وَقَعَتْ عَلَیهِ لِتَنْهَشَهُ وَثَبَ عَلَیهَا فَأَخَذَهَا فَمَنْ أَعَانَ الثَّعْلَبَ الْعَدِیمَ النُّطْقِ وَ الرَّوِیةِ بِهَذِهِ الْحِیلَةِ إِلاَّ مَنْ تَوَکَّلَ بِتَوْجِیهِ الرِّزْقِ لَهُ مِنْ هَذَا وَ شِبْهِهِ فَإِنَّهُ لَمَّا کَانَ الثَّعْلَبُ یضْعُفُ عَنْ کَثِیرٍ مِمَّا یقْوَی عَلَیهِ السِّبَاعُ مِنْ مُسَاوَرَةِ الصَّیدِ أُعِینَ بِالدَّهَاءِ وَ الْفِطْنَةِ وَ الِاحْتِیالِ لِمَعَاشِهِ وَ الدُّلْفِینَ یلْتَمِسُ صَیدَ الطَّیرِ فَیکُونُ حِیلَتُهُ فِی ذَلِکَ أَنْ یأْخُذَ السَّمَکَ فَیقْتُلَهُ وَ یشْرَحَهُ حَتَّی یطْفُوَ عَلَی الْمَاءِ یکْمُنُ تَحْتَهُ وَ یثَوِّرُ الْمَاءَ الَّذِی عَلَیهِ حَتَّی لا یتَبَینَ شَخْصُهُ فَإِذَا وَقَعَ الطَّیرُ عَلَی السَّمَکِ الطَّافِی وَثَبَ إِلَیهَا فَاصْطَادَهَا فَانْظُرْ إِلَی هَذِهِ الْحِیلَةِ کَیفَ جُعِلَتْ طَبَعاً فِی هَذِهِ الْبَهِیمَةِ لِبَعْضِ الْمَصْلَحَةِ»؛(192) «تفکر کن ای مفضل در ذکاوتی که در حیوانات موافق طبع و خلقت آنها داده شد، لطفی است از خداوند حکیم تا از نعمت خدا بیبهره نماند. به درستی که گوزن مار را میخورد و عطش شدید بر او غلبه میکند خود را از خوردن آب نگه میدارد مبادا سم مار در بدن او جریان کرده و بمیرد، پس در حالت عطش کنار آب میایستد فریاد عجیبی میکشد، مثل ناله، و قطرهای از آب نمیخورد و الاّ میمیرد. پس نظر کن که صانع حکیم چگونه طبع این حیوان را مجبور گردانیده بر آنکه صبر نماید بر چنین عطش غالبی، از خوف مضرت آن، و انسانی که در نهایت عقل و تمییز باشد، نفس خود را از چنین امری که این مقدار خواهش داشته باشد از خوف ضرر غالباً منع نمیکند. و روباه وقتی که طعمه به دستش نیاید خود را به روش مرده میاندازد و شکمش را باد میکند، به صورتی که مرغی که بر آن میگذرد گمان میکند که مرده است، پس به طمع آنکه آن را بدرد و از گوشت او بخورد بر جثه آن مینشیند، آنگاه روباه میجهد و آن را شکار میکند. پس خداوندی که او را محتاج به روزی گردانیده و آن را نطق و عقل نداده طبع آن را برای تحصیل روزی بر این اصناف روباه بازیها مجبور گردانیده، زیرا که روباه تواناییای که سایر پرندگان دارند در مقابله و مضارعه با شکار خود، مانند شیر و ببر و پلنگ و امثال آنها ندارد، پس حکیم علیم به عوض آن توانایی مزید فطنت و زیرکی به او ارزانی داشته که معاش خود را تحصیل کند. و دلفین در میان آب چون خواهد که مرغ شکار کند، ماهی را میکُشد و شکمش را میشکافد که بر روی آب بایستد و در زیر ماهی پنهان میشود و آب را حرکت میدهد که جثهاش در آب نمایان نشود، و چون مرغ از هوا میآید که ماهی مرده شکار کند، بر میجهد و مرغ را میگیرد. پس نظر کن که چگونه آن جانور ملهم شده است به چنین حیله برای مصلحت روزی خود.»
در برخی از موجودات حرکتهای تسخیری و اضطراری مشاهده میشود که بر وجود مدبّری عاقل و حکیم که این حرکت را رهبری میکند دلالت دارد.
هشام بن حکم میگوید: «کَانَ بِمِصْرَ زِنْدِیقٌ تَبْلُغُهُ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِعلیه السلام أَشْیاءُ فَخَرَجَ إِلَی الْمَدِینَةِ لِینَاظِرَهُ فَلَمْ یصَادِفْهُ بِهَا وَ قِیلَ لَهُ إِنَّهُ خَارِجٌ بِمَکَّةَ فَخَرَجَ إِلَی مَکَّةَ وَ نَحْنُ مَعَ أَبِی عَبْدِاللَّهِ فَصَادَفَنَا وَ نَحْنُ مَعَ أَبِی عَبْدِاللَّهِعلیه السلام فِی الطَّوَافِ وَ کَانَ اسْمُهُ عَبْدَالْمَلِکِ وَ کُنْیتُهُ أَبُوعَبْدِاللَّهِ فَضَرَبَ کَتِفَهُ کَتِفَ أَبِی عَبْدِاللَّهِعلیه السلام فَقَالَ لَهُ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام مَا اسْمُکَ فَقَالَ اسْمِی عَبْدُالْمَلِکِ قَالَ فَمَا کُنْیتُکَ قَالَ کُنْیتِی أَبُوعَبْدِاللَّهِ فَقَالَ لَهُ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام فَمَنْ هَذَا الْمَلِکُ الَّذِی أَنْتَ عَبْدُهُ أَمِنْ مُلُوکِ الْأَرْضِ أَمْ مِنْ مُلُوکِ السَّمَاءِ وَ أَخْبِرْنِی عَنِ ابْنِکَ عَبْدُ إِلَهِ السَّمَاءِ أَمْ عَبْدُ إِلَهِ الْأَرْضِ قُلْ مَا شِئْتَ تُخْصَمُ قَالَ هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ فَقُلْتُ لِلزِّنْدِیقِ أَمَا تَرُدُّ عَلَیهِ قَالَ فَقَبَّحَ قَوْلِی فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ إِذَا فَرَغْتُ مِنَ الطَّوَافِ فَأْتِنَا فَلَمَّا فَرَغَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ أَتَاهُ الزِّنْدِیقُ فَقَعَدَ بَینَ یدَی أَبِی عَبْدِاللَّهِ وَ نَحْنُ مُجْتَمِعُونَ عِنْدَهُ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام لِلزِّنْدِیقِ أَتَعْلَمُ أَنَّ لِلْأَرْضِ تَحْتاً وَ فَوْقاً قَالَ نَعَمْ قَالَ فَدَخَلْتَ تَحْتَهَا قَالَ لا قَالَ فَمَا یدْرِیکَ مَا تَحْتَهَا قَالَ لا أَدْرِی إِلاَّ أَنِّی أَظُنُّ أَنْ لَیسَ تَحْتَهَا شَیءٌ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام فَالظَّنُّ عَجْزٌ لِمَا لا تَسْتَیقِنُ ثُمَّ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ أَفَصَعِدْتَ السَّمَاءَ قَالَ لا قَالَ أَفَتَدْرِی مَا فِیهَا قَالَ لا قَالَ عَجَباً لَکَ لَمْ تَبْلُغِ الْمَشْرِقَ وَ لَمْ تَبْلُغِ الْمَغْرِبَ وَ لَمْ تَنْزِلِ الْأَرْضَ وَ لَمْ تَصْعَدِ السَّمَاءَ وَ لَمْ تَجُزْ هُنَاکَ فَتَعْرِفَ مَا خَلْفَهُنَّ وَ أَنْتَ جَاحِدٌ بِمَا فِیهِنَّ وَ هَلْ یجْحَدُ الْعَاقِلُ مَا لا یعْرِفُ قَالَ الزِّنْدِیقُ مَا کَلَّمَنِی بِهَذَا أَحَدٌ غَیرُکَ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام فَأَنْتَ مِنْ ذَلِکَ فِی شَکٍّ فَلَعَلَّهُ هُوَ وَ لَعَلَّهُ لَیسَ هُوَ فَقَالَ الزِّنْدِیقُ وَ لَعَلَّ ذَلِکَ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام أَیهَا الرَّجُلُ لَیسَ لِمَنْ لا یعْلَمُ حُجَّةٌ عَلَی مَنْ یعْلَمُ وَ لا حُجَّةَ لِلْجَاهِلِ یا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ تَفْهَمُ عَنِّی فَإِنَّا لا نَشُکُّ فِی اللَّهِ أَبَداً أَمَا تَرَی الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ اللَّیلَ وَ النَّهَارَ یلِجَانِ فَلا یشْتَبِهَانِ وَ یرْجِعَانِ قَدِ اضْطُرَّا لَیسَ لَهُمَا مَکَانٌ إِلاَّ مَکَانُهُمَا فَإِنْ کَانَا یقْدِرَانِ عَلَی أَنْ یذْهَبَا فَلِمَ یرْجِعَانِ وَ إِنْ کَانَا غَیرَ مُضْطَرَّینِ فَلِمَ لا یصِیرُ اللَّیلُ نَهَاراً وَ النَّهَارُ لَیلاً اضْطُرَّا وَ اللَّهِ یا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ إِلَی دَوَامِهِمَا وَ الَّذِی اضْطَرَّهُمَا أَحْکَمُ مِنْهُمَا وَ أَکْبَرُ فَقَالَ الزِّنْدِیقُ صَدَقْتَ ثُمَّ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام یا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ إِنَّ الَّذِی تَذْهَبُونَ إِلَیهِ وَ تَظُنُّونَ أَنَّهُ الدَّهْرُ إِنْ کَانَ الدَّهْرُ یذْهَبُ بِهِمْ لِمَ لا یرُدُّهُمْ وَ إِنْ کَانَ یرُدُّهُمْ لِمَ لا یذْهَبُ بِهِمُ الْقَوْمُ مُضْطَرُّونَ یا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ لِمَ السَّمَاءُ مَرْفُوعَةٌ وَ الْأَرْضُ مَوْضُوعَةٌ لِمَ لا یسْقُطُ السَّمَاءُ عَلَی الْأَرْضِ لِمَ لا تَنْحَدِرُ الْأَرْضُ فَوْقَ طِبَاقِهَا وَ لا یتَمَاسَکَانِ وَ لا یتَمَاسَکُ مَنْ عَلَیهَا قَالَ الزِّنْدِیقُ أَمْسَکَهُمَا اللَّهُ رَبُّهُمَا وَ سَیدُهُمَا قَالَ فَآمَنَ الزِّنْدِیقُ عَلَی یدَی أَبِی عَبْدِاللَّهِعلیه السلام فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنْ آمَنَتِ الزَّنَادِقَةُ عَلَی یدِکَ فَقَدْ آمَنَ الْکُفَّارُ عَلَی یدَی أَبِیکَ فَقَالَ الْمُؤْمِنُ الَّذِی آمَنَ عَلَی یدَی أَبِی عَبْدِاللَّهِعلیه السلام اجْعَلْنِی مِنْ تَلامِذَتِکَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ یا هِشَامَ بْنَ الْحَکَمِ خُذْهُ إِلَیکَ وَ عَلِّمْهُ فَعَلَّمَهُ هِشَامٌ فَکَانَ مُعَلِّمَ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَهْلِ مِصْرَ الْإِیمَانَ وَ حَسُنَتْ طَهَارَتُهُ حَتَّی رَضِی بِهَا أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام»؛(193) «در مصر زندیقی بود که سخنانی از حضرت صادقعلیه السلام به او رسیده بود، به مدینه آمد تا با آن حضرت مباحثه کند، در آنجا به حضرت بر نخورد، به او گفتند به مکه رفته است، آنجا آمد، ما با حضرت صادقعلیه السلام مشغول طواف بودیم که به ما رسید، نامش عبدالملک و کنیهاش ابو عبداللَّه بود، در حال طواف شانهاش را به شانه امام صادقعلیه السلام زد، حضرت فرمود: نامت چیست؟ گفت: نامم عبدالملک است. فرمود: کنیهات چیست؟ گفت: کنیهام ابوعبداللَّه است. حضرت فرمود: این مَلِکی که تو بنده آن هستی از ملوک زمین است یا ملوک آسمان؟ و نیز به من بگو پسر تو بنده خدای آسمان است یا خدای زمین؟ هر جوابی بدهی محکوم میشوی. هشام گوید: به زندیق گفتم: چرا جوابش را نمیگویی؟ از سخن بدش آمد، امام صادقعلیه السلام فرمود: چون از طواف خارج شدم نزد ما بیا.
زندیق پس از پایان طواف نزد امامعلیه السلام آمد و در مقابل آن حضرت نشست و ما هم گِردش بودیم، امام به زندیق فرمود: قبول داری زمین زیر و زبری دارد؟ گفت: آری. فرمود: زیر زمین رفتهای؟ گفت: نه. فرمود: پس چه میدانی که زیر زمین چیست؟ گفت: نمیدانم، ولی گمان میکنم زیر زمین چیزی نیست! امامعلیه السلام فرمود: گمان درماندگی است نسبت به چیزی که به آن یقین نتوانی کرد. سپس فرمود: به آسمان بالا رفتهای؟ گفت: نه. فرمود: میدانی در آن چیست؟ گفت: نه. فرمود: شگفتا از تو که نه به مشرق رسیدی نه به مغرب، نه به زمین فرو شدی، و نه به آسمان بالا رفتی، و نه از آن گذشتی تا بدانی پشت سر آسمانها چیست، و با این حال آنچه در آنها است منکر گشتی، مگر عاقل چیزی را که نفهمیده انکار میکند؟ زندیق گفت: تا به حال کسی غیر شما با من اینگونه سخن نگفته است. امامعلیه السلام فرمود: بنا بر این تو در این موضوع شک داری که شاید باشد و شاید نباشد! گفت: شاید چنین باشد.
امام فرمود: ای مرد! کسی که نمیداند بر آنکه میداند برهانی ندارد، نادان را حجتی نیست، ای برادر اهل مصر! از من بشنو و دریاب، ما هرگز درباره خدا شک نداریم، مگر خورشید و ماه و شب و روز را نمیبینی که به افق درآیند، مشتبه نشوند، برگشت کنند ناچار و مجبورند مسیری جز مسیر خود ندارند، اگر قوه رفتن دارند، پس چرا برمیگردند؟ و اگر مجبور و ناچار نیستند چرا شب، روز نمیشود و روز، شب نمیگردد؟ ای برادر اهل مصر! به خدا آنها برای همیشه ناچارند و آنکه ناچارشان کرده از آنها فرمانرواتر و بزرگتر است. زندیق گفت: راست گفتی.
سپس امامعلیه السلام فرمود: ای برادر اهل مصر! به راستی آنچه را به او گرویدهاید و گمان میکنید که دهر است، اگر دهر مردم را میبرد چرا آنها را برنمیگرداند و اگر برمیگرداند چرا نمیبرد؟ ای برادر اهل مصر همه ناچارند، چرا آسمان افراشته و زمین نهاده شده، چرا آسمان بر زمین نیفتد؟ چرا زمین بالای طبقاتش سرازیر نمیگردد و به آسمان نمیچسبد و کسانی که روی آن هستند به هم نمیچسبند؟ زندیق به دست امامعلیه السلام ایمان آورد و گفت: خدا که پروردگار و مولای زمین و آسمان است آنها را نگه داشته است. حمران گفت: فدایت گردم، اگر زنادقه به دست تو مؤمن شدند، کفار هم به دست پدرت ایمان آوردند. پس آن تازه مسلمان عرض کرد: مرا به شاگردی بپذیر. امامعلیه السلام به هشام فرمود: او را نزد خود بدار و تعلیمش ده، هشام که معلم ایمان اهل شام و مصر بود او را تعلیم داد تا پاک عقیده شد، و امام صادقعلیه السلام را پسند آمد.»
بیان حدیث:
امام صادقعلیه السلام در این حدیث با زندیق از سه طریق برای تدرج در هدایت وارد شده است:
1 - جدل.
2 - خطابه.
3 - برهان.
خداوند متعال میفرماید: « ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ»؛(194) «با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن.»
الف) قول امامعلیه السلام از «ما اسمک» تا «قل ما شئت تخصم» طریق مجادله احسن است.
ب) قول امامعلیه السلام از «أتعلم للارض تحتاً» تا «وهل یجحد العاقل مالایعرف حجة» به طریق خطابه است؛ زیرا عقلِ بدیهی حکم میکند که شیء مادام که شناخته نشود حکم به نفی یا اثبات نمیشود.
ج) قول امامعلیه السلام: «اما تری الشمس و القمر ...» تا آخر کلامش احتجاج به اقامه برهان از طریق اضطرار و تسخیر در حرکت دوریه است:
امام سجادعلیه السلام فرمود: «أَیهَا الْخَلْقُ الْمُطِیعُ الدَّائِبُ السَّرِیعُ الْمُتَرَدِّدُ فِی مَنَازِلِ التَّقْدِیرِ الْمُتَصَرِّفُ فِی فَلَکِ التَّدْبِیرِ آمَنْتُ بِمَنْ نَوَّرَ بِکَ الظُّلَمَ وَ أَوْضَحَ بِکَ الْبُهَمَ وَ جَعَلَکَ آیةً مِنْ آیاتِ مُلْکِهِ وَ عَلامَةً مِنْ عَلامَاتِ سُلْطَانِهِ... سُبْحَانَهُ مَا أَعْجَبَ مَا دَبَّرَ فِی أَمْرِکَ وَ أَلْطَفَ مَا صَنَعَ فِی شَأْنِکَ جَعَلَکَ مِفْتَاحَ شَهْرٍ حَادِثٍ لِأَمْرٍ حَادِثٍ...»؛(195) «ای مخلوق مطیع! و ای گردنده سریع که در منزلگاههای معین پیوسته در رفت و آمدی، و در فلک تدبیر متصرّفی، ایمان آوردم به کسی که تاریکیها را به وسیله تو روشن ساخته و مبهمات را با تو واضح کرده، و تو را نشانهای از نشانههای حکومت و علامتی از علامات سلطانش قرار داده... منزّه است او، چقدر عجیب کار تو را تدبیر فرموده، و چه لطیف است آنچه در شأن تو انجام داده. تو را کلید ماه نو، برای کار نو قرار داده است...».
چه بسا انسان اشتیاق تام به چیزی دارد و لذا به دنبال آن رفته و در حالی که اسباب طبیعی و شرایط را مساعد برای رسیدن به هدف میبیند ناگهان امری غیر مترقّبه بین او و مطلوبش مانع میشود، که در این هنگام اطمینان پیدا میکند که ماورای اسباب طبیعی، اراده و قدرتی است که حاکم بر انسان و ضمیر او است و آن همان اراده و قدرت الهی است.
1 - از امام باقر، و ایشان از پدرش، و او از جدشعلیهم السلام نقل کرده که: «أَنَّ رَجُلاً قَامَ إِلَی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَعلیه السلام فَقَالَ لَهُ: یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! بِمَا عَرَفْتَ رَبَّکَ؟ قَالَ: بِفَسْخِ الْعَزْمِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ لَمَّا أَنْ هَمَمْتُ حَالَ بَینِی وَ بَینَ هَمِّی وَ عَزَمْتُ فَخَالَفَ الْقَضَاءُ عَزْمِی فَعَلِمْتُ أَنَّ الْمُدَبِّرَ غَیرِی»؛(196) «مردی خدمت امیرالمؤمنینعلیه السلام آمده و عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! به چه چیز پروردگارت را شناختی. امامعلیه السلام فرمود: به فسخ شدن عزم، و نقض شدن قصد، زیرا قصد امری را نمودم پس حایل شد بین من و قصدم، و عزم نمودم پس قضای او مخالفت با عزمم نمود. پس دانستم کسی غیر از من مدبّر این عالم است.»
2 - از امام صادقعلیه السلام سؤال شد: به چه پروردگارت را شناختی؟ فرمود: «بِفَسْخِ الْعَزْمِ وَ نَقْضِ الْهَمِّ عَزَمْتُ فَفُسِخَ عَزْمِی وَ هَمَمْتُ فَنُقِضَ هَمِّی»؛(197) «به فسخ عزم و نقض قصد و همّت، عزم نمودم پس عزمم را فسخ نمود، و قصد کردم پس قصد و همّتم را نقض نمود.»
اشکال: لازمه این راه این است که انسان در اراده و فعلش مضطر باشد نه مختار.
جواب: مستفاد از روایات، اضطرار کلّی و در جمیع ظروف و افعال نیست، بلکه امری جزئی است که گاه در حیات انسان به جهت مصالح کلّی عالم واقع میشود، همانند معجزات.
یکی از راههای اثبات وجود خداوند که در کلمات اهل بیتعلیهم السلام به آنها اشاره شده، راه محدودیت است؛ به این معنا که همه موجودات محدودند، و محدود احتیاج به وجود نامحدودی دارد که حدّ او را مشخص کند. در اینجا به برخی از این روایات اشاره میکنیم:
1 - امیرالمؤمنینعلیه السلام در توصیف خداوند متعال میفرماید: «فَلا إِلَیهِ حَدٌّ مَنْسُوبٌ»؛(198) «به او حدّی نسبت داده نشده است.»
2 - امام علی بن الحسینعلیه السلام در خطابش به خداوند متعال عرض میکند: «أَنْتَ الَّذِی لا تُحَدُّ فَتَکُونَ مَحْدُوداً»؛(199) «تویی آنکه پایانی برای تو نیست تا محدود و به نهایت برسی.»
3 - از امام سجادعلیه السلام نقل است که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یوصَفُ بِمَحْدُودِیةٍ عَظُمَ رَبُّنَا عَنِ الصِّفَةِ فَکَیفَ یوصَفُ بِمَحْدُودِیةٍ مَنْ لا یحَدُّ»؛(200) «خداوند به هیچ محدودیتی توصیف نمیشود، او برتر از چنین توصیفی است، و چگونه ممکن است کسی که هیچ حدّی ندارد توصیف به محدودیت گردد.»
4 - در حدیثی از امام علی بن موسی الرضاعلیه السلام میخوانیم: «هُوَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ تُدْرِکَهُ الْأَبْصَارُ أَوْ یحِیطَ بِهِ وَهْمٌ أَوْ یضْبِطَهُ عَقْلٌ»؛(201) «او برتر از آن است که چشمها او را ببینند و اندیشه به او احاطه کند و عقل او را تحت قید و شرطی درآورد.» سؤال کنندهای پرسید: پس حدّ او را برای من بیان فرما. امامعلیه السلام فرمود: «إِنَّهُ لا یحَدُّ. قَالَ: لِمَ. قَالَ: لِأَنَّ کُلَّ مَحْدُودٍ مُتَنَاهٍ إِلَی حَدٍّ فَإِذَا احْتَمَلَ التَّحْدِیدُ احْتَمَلَ الزِّیادَةُ وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّیادَةُ احْتَمَلَ النُّقْصَانُ فَهُوَ غَیرُ مَحْدُودٍ وَ لا مُتَزَایدٍ وَ لا مُتَجَزٍّ وَ لا مُتَوَهَّمٍ»؛(202) «زیرا هر محدودی بالاخره منتهی به حدّی است، بنابراین اگر وجودش حدّی را بپذیرد قابل زیادی است، و اگر قابل زیادی بود قابل نقصان است. بنابراین او نامحدود است، نه زیادتی میپذیرد و نه تجزیه میشود و نه در وهم میگنجد.»
5 - و در ضمن توقیعی که امام زمانعلیه السلام به محمّد بن عثمان بن سعید نوشته است این دعا آمده است: «یا مَوْصُوفاً بِغَیرِ کُنْهٍ وَ مَعْرُوفاً بِغَیرِ شِبْهٍ حَادَّ کُلِّ مَحْدُودٍ»؛(203) «ای که وصف شوی نه به کنه ذات، و شناخته شوی بدون مانندی، تو اندازه بخش هر محدودی.»
1 - از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «أَوَّلُ الدِّیانَةِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ الْمَعْرِفَةِ تَوْحِیدُهُ»؛(204) «ابتدای دینداری شناخت خداوند و کمال شناخت توحید اوست.»
2 - و نیز میفرماید: «أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلُ مَعْرِفَتِهِ تَوْحِیدُهُ»؛(205) «ابتدای بندگی خداوند شناخت او و اصل شناخت او توحید اوست.»
3 - برخی از اصحاب از امام صادقعلیه السلام سؤال کردند که خبر ده مارا، کدامین اعمال افضل است؟ حضرت فرمود: «تَوْحِیدُکَ لِرَبِّکَ»؛(206) «یقین به توحید پروردگارت داشته باشی.»
4 - و نیز فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی حَرَّمَ اجسَادَ مُوَحِّدِینَ عَلَی النَّارِ»؛(207) «همانا خداوند تبارک و تعالی بدنهای موحّدین را بر آتش حرام کرده است.»
5 - امام رضاعلیه السلام میفرماید: «أَوَّلُ الدِّیانَةِ بِهِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ تَوْحِیدُهُ»؛(208) «ابتدای دینداری شناخت خداوند و کمال شناخت او توحید خداوند است.»
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «وَاحِدٌ لا بِعَدَدٍ وَ دَائِمٌ لا بِأَمَدٍ»؛(209) «خداوند واحد است، اما نه واحد عددی و دائم است نه به زمان.»
2 - و نیز فرمود: «لا یشْمَلُ بِحَدٍّ وَ لا یحْسَبُ»؛(210) «خداوند به حدّ و اندازهای تمثیل نمیشود و به عددی شمارش نمیگردد.»
3 - و نیز فرمود: «وَ لَمْ یتَبَعَّضْ بِتَجْزِیةِ الْعَدَدِ»؛(211) «خداوند با عدد تجزیه نمیگردد.»
4 - از امام سجادعلیه السلام درباره توحید سؤال شد، حضرت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ یکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» وَ الْآیاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِیدِ إِلَی قَوْلِهِ « وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» فَمَنْ رَامَ وَرَاءَ ذَلِکَ فَقَدْ هَلَکَ»؛(212) «همانا خداوند عزّوجلّ میدانست که در آخر الزمان اقوامی ژرفاندیش ظهور میکنند از این رو سوره "قل هو اللَّه احد" و آیات ابتدای سوره حدید تا قول خداوند "و هو علیم بذات الصدور" را نازل فرمود. پس هر کس که از این حد درگذرد همانا هلاک میگردد.»
5 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «هُوَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَاحِدٌ لا مُتَجَزِّئٌ وَ لا یقَعُ عَلَیهِ الْعَدُّ»؛(213) «خداوند متعال واحد است بدون اینکه قابل تجزیه باشد و به شمارش درنمیآید.»
6 - و نیز فرمود: «هُوَ عَزَّوَجَلَّ مُثْبَتٌ مَوْجُودٌ لا مُبْطَلٌ وَ لا مَعْدُودٌ»؛ «خداوند حقیقتی است موجود، نه اینکه باطل باشد یا به شمارش درآید.»
7 - امام رضاعلیه السلام در ضمن ستایش خداوند سبحان فرمود: «لَیسَ لَهُ حَدٌّ ینْتَهَی إِلَی حَدِّهِ وَ لا لَهُ مِثْلٌ فَیعْرَفَ بِمِثْلِهِ»؛(214) «خداوند حدّی ندارد که به آن محدود شود و برای آن نظیری نیست تا از طریق آن شناخته شود.»
از شیخ صدوقرحمه الله روایت شده است: «إِنَّ أَعْرَابِیاً قَامَ یوْمَ الْجَمَلِ إِلَی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَعلیه السلام فَقَالَ: یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! أَتَقُولُ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ؟ قَالَ: فَحَمَلَ النَّاسُ عَلَیهِ وَ قَالُوا: یا أَعْرَابِی أَمَا تَرَی مَا فِیهِ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ مِنْ تَقَسُّمِ الْقَلْبِ؟ فَقَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَعلیه السلام: دَعُوهُ، فَإِنَّ الَّذِی یرِیدُهُ الْأَعْرَابِی هُوَ الَّذِی نُرِیدُهُ مِنَ الْقَوْمِ، ثُمَّ قَالَ: یا أَعْرَابِی إِنَّ الْقَوْلَ فِی أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ عَلَی أَرْبَعَةِ أَقْسَامٍ فَوَجْهَانِ مِنْهَا لا یجُوزُ عَلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ وَجْهَانِ یثْبُتَانِ فِیهِ؛ فَأَمَّا اللَّذَانِ لا یجُوزَانِ عَلَیهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ وَاحِدٌ یقْصِدُ بِهِ بَابَ الْأَعْدَادِ، فَهَذَا مَا لا یجُوزُ لِأَنَّ مَا لا ثَانِی لَهُ لا یدْخُلُ فِی بَابِ الْأَعْدَادِ أَمَا تَرَی أَنَّهُ کَفَرَ مَنْ قَالَ إِنَّهُ ثَالِثُ ثَلاثَةٍ وَ قَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ مِنَ النَّاسِ یرِیدُ بِهِ النَّوْعَ مِنَ الْجِنْسِ فَهَذَا مَا لا یجُوزُ لِأَنَّهُ تَشْبِیهٌ وَ جَلَّ رَبُّنَا وَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ وَ أَمَّا الْوَجْهَانِ اللَّذَانِ یثْبُتَانِ فِیهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ لَیسَ لَهُ فِی الْأَشْیاءِ شِبْهٌ کَذَلِکَ رَبُّنَا وَ قَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَحَدِی الْمَعْنَی یعْنِی بِهِ أَنَّهُ لا ینْقَسِمُ فِی وُجُودٍ وَ لا عَقْلٍ وَ لا وَهْمٍ کَذَلِکَ رَبُّنَا عَزَّوَجَلَّ»؛(215) «در جنگ جمل شخص عربی از امام علیعلیه السلام سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین! آیا میگویی که خداوند واحد است؟ مردم به سوی او هجوم آوردند که ای عرب! آیا نمیبینی که امیرالمؤمنین قلبش متوجه جنگ است؟ پس امیرالمؤمنین فرمود: او را رها کنید همانا چیزی که این عرب میخواهد همان است که ما از این قوم میخواهیم. آنگاه فرمود: ای عرب! این گفته که خداوند واحد است، بر چهار قسم است: دو وجه آن در مورد خداوند متعال جایز نیست و دو وجه دیگر جایز است.
امّا آن دو وجه که جایز نیست این است که گفته شود: خداوند واحد است و مقصود واحد عددی باشد، پس این جایز نیست؛ زیرا چیزی که دو تا نیست داخل باب اعداد نمیشود، آیا نمیبینی کسانی که گفتهاند خداوند یکی از سه تا است [قائلین به تثلیث] کافر شدند. و دیگر اینکه گفته شود خداوند واحد است و منظور یک نوع از جنس باشد. این نیز جایز نیست؛ زیرا تشبیه محسوب میشود و خداوند منزه از شباهت [به مخلوقاتش] میباشد.
امّا آن دو وجه جایز این است که گفته شود: خداوند واحد است و شبیهی در موجودات ندارد. خداوند ما این چنین است. و اینکه گفته شود: خداوند احدی المعنی است، یعنی در هیچ کدام از وجود و عقل و وهم، قابل تقسیم و تجزیه نیست خداوند ما اینگونه است.»
از روایت فوق استفاده میشود که واحد بر چهار قسم است:
1 - واحد عددی؛
2 - واحد نوعی؛
3 - واحد بینظیر؛
4 - واحد غیر مرکب.
واحد غیر مرکب نیز بر سه قسم است:
الف) غیر مرکب در وجود (خارجی)؛
ب) غیر مرکب در عقل (عقلی)؛
ج) غیر مرکب در وهم (مقداری).
ترکیب بر سه نوع است:
1 - ترکیب عقلی: یعنی ترکیب شیء بر حسب تحلیل عقلی و در ظرف ذهن مثل:
الف) ترکیب شیء از برخی کمالات و عدم بعض دیگر؛
ب) ترکیب ماهیات امکانی از ماهیت و وجود؛
ج) ترکیب ماهیت غیربسیط از جنس و فصل.
2 - ترکیب خارجی: یعنی شییء در خارج دارای اجزا باشد؛ مثل:
الف) ترکیب جسم از ماده و صورت؛
ب) ترکیب اشیای مادی از عناصر اربعه؛
3 - ترکیب مقداری: یعنی شیء کمّیت مقداری (طول و عرض و عمق) داشته باشد و به تبع آن قابل پذیرش انقسام باشد.
امام علیعلیه السلام در حدیث فوق هر سه ترکیب را از خداوند متعال نفی میکند:
1 - ترکیب خارجی (لا ینقسم فی وجود)؛
2 - ترکیب عقلی (و لا عقل)؛
3 - ترکیب مقداری (و لا وهم).
وحدت و واحدیت بر دو قسم تقسیم میشود:
1 - وحدت و واحدیت عددی:
یعنی یک شیء تحت مفهوم عامی باشد، ولی در خارج از آن مفهوم، یک مصداق بیشتر واقع نشده باشد با امکان وجود مصادیق بسیار، مثل مفهوم شمس. (واحد عددی).
2 - وحدت و واحدیت حقیقی:
یعنی موجودی قابل دوئیت و تکثّر نباشد، مثل: «صرف الشیء» که به آن وجود مطلق میگویند.
امام علیعلیه السلام در جمله «واحد یقصد به باب الاعداد» اشاره به عدم صحت انتساب خداوند به وحدت عددی کرده است.
ابوهاشم جعفری میگوید: از امام جوادعلیه السلام درباره معنای "واحد" سؤال کردم؟ حضرت فرمود: «الَّذِی اجْتِمَاعُ الْأَلْسُنِ عَلَیهِ بِالتَّوْحِیدِ، کَمَا قَالَ عَزَّوَجَلَّ: « وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللَّهُ» »؛(216) «[خدای واحد کسی است که زبانها به توحید او اجتماع کرده است، آنگونه که خداوند عزّوجلّ فرمود: "و اگر از آنان سؤال کنی که چه کسی آسمانها و زمین را خلق کرد؟ به طور حتم میگویند: خدا".»
با مراجعه به روایات اهل بیتعلیهم السلام به انواع تقریرات و استدلالات بر توحید واحدی پی میبریم که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - تعدّد، مستلزم حدوث است:
امام رضاعلیه السلام فرمود: «وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ أَبْطَلَ أَزَلَهُ»؛(217) «کسی که او را محدود کند او را به شمارش درآورده است و کسی که او را به شمارش درآورد ازلیت او را باطل انگاشته است.»
2 - تعدّد، مستلزم ضعف و عجز است:
امام صادقعلیه السلام در جواب کسی که از او سؤال کرد: چرا نمیتواند صانع عالم بیش از یک نفر باشد؟ فرمود: «لایخْلُو قَوْلُکَ إِنَّهُمَا اثْنَانِ مِنْ أَنْ یکُونَا قَدِیمَینِ قَوِیینِ أَوْ یکُونَا ضَعِیفَینِ أَوْ یکُونَ أَحَدُهُمَا قَوِیاً وَ الْآخَرُ ضَعِیفاً فَإِنْ کَانَا قَوِیینِ فَلِمَ لایدْفَعُ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا صَاحِبَهُ وَ یتَفَرَّدُ بِالتَّدْبِیرِ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّ أَحَدَهُمَا قَوِی وَ الْآخَرَ ضَعِیفٌ ثَبَتَ أَنَّهُ وَاحِدٌ کَمَا نَقُولُ لِلْعَجْزِ الظَّاهِرِ فِی الثَّانِی...»؛(218) «اینکه گفتی خداوند دوتا باشد [خالی از سه فرض نیست : 1 - هر دو قوی هستند. 2 - هر دو ضعیف هستند. 3 - یکی ضعیف و دیگری قوی است. اگر هر دو قوی باشند، پس چرا یکی از آن دو نمیتواند دیگری را دفع کند تا خودش به تنهایی خدا باشد. و اگر یکی قوی و دیگری ضعیف باشد آنکه قوی است خدای واحد است که ما میگوییم؛ زیرا عجز دومی روشن و واضح است.»
3 - عدم تزاحم و انتظام، دلیل بر وحدت صانع:
امام صادقعلیه السلام در جواب زندیقی فرمود: «فَإِنْ قُلْتَ إِنَّهُمَا اثْنَانِ لَمْ یخْلُ مِنْ أَنْ یکُونَا مُتَّفِقَینِ مِنْ کُلِّ جِهَةٍ أَوْ مُفْتَرِقَینِ مِنْ کُلِّ جِهَةٍ فَلَمَّا رَأَینَا الْخَلْقَ مُنْتَظِماً وَ الْفَلَکَ جَارِیاً وَ التَّدْبِیرَ وَاحِداً وَ اللَّیلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دَلَّ صِحَّةُ الْأَمْرِ وَ التَّدْبِیرِ وَ ائْتِلافُ الْأَمْرِ عَلَی أَنَّ الْمُدَبِّرَ وَاحِدٌ»؛(219) «اگر بگویی خدا دو تا است [از دو فرض خالی نیست یا اینکه این دو از هر جهت مشترکند یا از اینکه از هر جهت از یکدیگر امتیاز و اختلاف دارند. پس چون ما میبینیم که مخلوقات دارای نظماند و افلاک در حرکتند و یک موجود واحد، مدبّر آنهاست و همچنین شب و روز و خورشید و ماه. این صحیح بودن کارها و تدبیر امور و پیوستگی در کارها دلالت میکنند که مدبّر، واحد است.»
4 - برهان اتصال تدبیر:
هشام بن حکم از امام صادقعلیه السلام پرسید: به چه دلیل خدا واحد است؟ امام فرمود: «اتِّصَالُ التَّدْبِیرِ وَ تَمَامُ الصُّنْعِ کَمَا قَالَ عَزَّوَجَلَّ: « لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا» »؛(220) «هماهنگی در تدبیر امور و کامل بودن مخلوقات. همچنان که خداوند فرمود: اگر دو خداوند در آسمان و زمین بود هر آینه آن دو فاسد و خراب میشدند.»
5 - وحدت صنع، دلیل بر وحدت صانع:
الف) امام علیعلیه السلام میفرماید: «وَ لَوْ ضَرَبْتَ فِی مَذَاهِبِ فِکْرِکَ لِتَبْلُغَ غَایاتِهِ مَا دَلَّتْکَ الدَّلالَةُ إِلاَّ عَلَی أَنَّ فَاطِرَ النَّمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ النَّحْلَةِ [النَّخْلَةِ] لِدَقِیقِ تَفْصِیلِ کُلِّ شَیءٍ وَ غَامِضِ اخْتِلافِ کُلِّ حَی وَ مَا الْجَلِیلُ وَ اللَّطِیفُ وَ الثَّقِیلُ وَ الْخَفِیفُ وَ الْقَوِی وَ الضَّعِیفُ فِی خَلْقِهِ إِلاَّ سَوَاءٌ کَذَلِکَ السَّمَاءُ وَ الْهَوَاءُ وَ الرِّیحُ وَ الْمَاءُ»؛(221) «اگر بخواهی با افکار گوناگونت به کنه ذات خداوند پی ببری نمیتوانی، بلکه خالق مورچه همان خالق زنبور عسل میباشد، به جهت دقت تفصیل هر چیز و پیچیدگی اختلاف هر موجود زنده؛ بزرگ و کوچک، سنگین و سبک، قوی و ضعیف در خلقت خداوند علی السویه هستند همچنان آسمان باد و آب هم نزد او [خلقتشان یکسان است .»
ب) امام صادقعلیه السلام میفرماید: «إِنَّمَا ضَرَبَ اللَّهُ الْمَثَلَ بِالْبَعُوضَةِ لِأَنَّ الْبَعُوضَةَ عَلَی صِغَرِ حَجْمِهَا خَلَقَ اللَّهُ فِیهَا جَمِیعَ مَا خَلَقَ فِی الْفِیلِ مَعَ کِبَرِهِ وَ زِیادَةِ عُضْوَینِ آخَرَینِ فَأَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَنْ ینَبِّهَ بِذَلِکَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی لَطِیفِ خَلْقِهِ وَ عَجِیبِ صَنْعَتِهِ»؛(222) «به درستی که خداوند به پشه مثال زد؛ زیرا که خداوند همه چیزهایی را که در فیل خلق نموده، در پشه نیز با کوچکی حجمش خلق نموده است، به اضافه دو عضو دیگر. پس خداوند میخواست با این کار توجه دهد به ظرافت آفرینش و عجایب صنع خود.»
6 - برهان فیض و هدایت:
امام علیعلیه السلام در وصیت خود به فرزندش امام حسنعلیه السلام فرمود: «وَ اعْلَمْ یا بُنَی أَنَّهُ لَوْ کَانَ لِرَبِّکَ شَرِیکٌ لَأَتَتْکَ رُسُلُهُ وَ لَرَأَیتَ آثَارَ مُلْکِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ وَ لَکِنَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ»؛(223) «بدان ای فرزندم! اگر پروردگارت شریک و همتایی داشت، رسولان او به سوی تو میآمدند و آثار ملک و قدرتش را میدیدی، و افعال و صفاتش را میشناختی. اما او خدایی است یکتا، همانگونه که خویش را چنین توصیف کرده است.»
الهیون در اتصاف ذات خداوند به صفات کمال و جمال اتفاق دارند ولی در کیفیت اجزای آن صفات بر ذات خداوند اختلاف نظر دارند.
1 - دیدگاه معتزله: نیابت ذات از صفات؛ به جهت تنزیه الهی از ترکیب در ذات.
2 - دیدگاه اشاعره: زائد بودن صفات بر ذات است.
3 - دیدگاه امامیه: عینیت صفات با ذات میباشد. بر طبق این نظر، اعتراف به وجود صفات در مقام ذات شده ولی با عینیت آنها با ذات.
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «الَّذِی لَیسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لانَعْتٌ مَوْجُودٌ»؛(224) «او کسی است که صفت او اندازه مشخّصی ندارد و توصیفی برای او نیست.»
2 - و نیز فرمود: «وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلاصِ لَهُ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیرُ الصِّفَةِ»؛(225) «کمال توحید الهی اخلاص اوست و کمال اخلاص این است که صفات زائد بر ذات را از او نفی کنیم؛ زیرا هر صفتی گواهی میدهد که او غیر از ذات الهی است و ذات الهی گواهی میدهد که او آن صفت نیست.»
3 - و نیز فرمود: «فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ»؛(226) «کسی که خداوند را به صفات زائد بر ذات توصیف کند در کنار او چیزی قرار داده و کسی که در کنار ذات حق چیزی را قرار دهد آن را دو تا انگاشته و کسی که او را دو تا بداند او را تجزیه کرده و کسی که او را تجزیه کند او را نشناخته است.»
4 - امام صادقعلیه السلام میفرماید: «لَمْ یزَلِ اللَّهُ عَلِیماً، سَمِیعاً، بَصِیراً...»؛(227) «خداوند همیشه عالم، شنوا و بینا بوده است.»
5 - از هشام بن حکم روایت شده که زندیقی از امام صادقعلیه السلام پرسید: آیا میگویی که خداوند شنوا و بیناست؟ امام فرمود: «هُوَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ سَمِیعٌ بِغَیرِ جَارِحَةٍ وَ بَصِیرٌ بِغَیرِ آلَةٍ بَلْ یسْمَعُ بِنَفْسِهِ وَ یبْصِرُ بِنَفْسِهِ وَ لَیسَ قَوْلِی إِنَّهُ یسْمَعُ بِنَفْسِهِ أَنَّهُ شَیءٌ وَ النَّفْسُ شَیءٌ آخَرُ وَ لَکِنِّی أَرَدْتُ عِبَارَةً عَنْ نَفْسِی إِذْ کُنْتُ مَسْئُولاً وَ إِفْهَاماً لَکَ إِذْ کُنْتَ سَائِلاً فَأَقُولُ یسْمَعُ بِکُلِّهِ لا أَنَّ کُلَّهُ لَهُ بَعْضٌ وَ لَکِنِّی أَرَدْتُ إِفْهَامَکَ وَ التَّعْبِیرُ عَنْ نَفْسِی وَ لَیسَ مَرْجِعِی فِی ذَلِکَ إِلاَّ إِلَی أَنَّهُ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ الْعَالِمُ الْخَبِیرُ بِلا اخْتِلافِ الذَّاتِ وَ لا اخْتِلافِ مَعْنًی»؛(228) «خداوند شنوا و بیناست، شنواست بدون داشتن عضو و بیناست بدون وسیله، بلکه به ذات خودش میشنود و میبیند و اینکه من میگویم که به ذات خود میشنود مقصود این نیست که ذات او چیزی باشد و خود او چیز دیگر. چون من مورد سؤال از تو قرار گرفتم برای تفهیم به تو که پرسیده بودی چنین گفتم. پس میگویم: خداوند به تمامی ذاتش میشنود، نه اینکه تمامی او بعض داشته باشد ولکن من میخواهم به تو تفهیم کنم و این تعبیر از من است و مرجع من در این گفته جز این نیست که همانا او شنوا و بینا و دانا و آگاه است، بدون اختلاف در ذات و بدون اختلاف در معنا، [یعنی اینگونه نیست که ذات چیز دیگر باشد و صفت چیز دیگری، بلکه این دو یک چیز هستند].»
6 - امام کاظمعلیه السلام میفرماید: «عِلْمُ اللَّهِ لا یوصَفُ اللَّهُ مِنْهُ بِأَینٍ وَ لا یوصَفُ الْعِلْمُ مِنَ اللَّهِ بِکَیفٍ وَ لا یفْرَدُ الْعِلْمُ مِنَ اللَّهِ وَ لا یبَانُ اللَّهُ مِنْهُ وَ لَیسَ بَینَ اللَّهِ وَ بَینَ عِلْمِهِ حَدٌّ»؛(229) «علم خداوند را نمیتوان توصیف کرد که کجاست [زیرا علم خداوند عین ذات اوست یا چگونه است، علم خداوند از او جدا نمیشود و بین خداوند و علم او حدّی نیست.»
7 - امام رضاعلیه السلام میفرماید: «لَمْ یزَلِ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَالِماً قَادِراً حَیاً قَدِیماً سَمِیعاً بَصِیراً. فَقُلْتُ لَهُ: یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ قَوْماً یقُولُونَ إِنَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یزَلْ عَالِماً بِعِلْمٍ وَ قَادِراً بِقُدْرَةٍ وَ حَیاً بِحَیاةٍ وَ قَدِیماً بِقِدَمٍ وَ سَمِیعاً بِسَمْعٍ وَ بَصِیراً بِبَصَرٍ. فَقَالَعلیه السلام: مَنْ قَالَ بِذَلِکَ وَ دَانَ بِهِ فَقَدِ اتَّخَذَ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَی وَ لَیسَ مِنْ وَلایتِنَا عَلَی شَیءٍ. ثُمَّ قَالَعلیه السلام: لَمْ یزَلِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَالِماً قَادِراً حَیاً قَدِیماً سَمِیعاً بَصِیراً لِذَاتِهِ، تَعَالَی عَمَّا یقُولُ الْمُشْرِکُونَ وَ الْمُشَبِّهُونَ عُلُوّاً کَبِیراً»؛(230) «خداوند همیشه عالم و قادر و زنده و قدیم و شنوا و بینا بوده است. به امام گفتم: ای فرزند رسول خدا! عدهای میگویند: خداوند همیشه عالم بوده به علم [زائد بر ذات و قدیم بوده به قدم [زائد] و شنوا بوده به سمع [زائد] و بینا بوده به بصر [زائد]. امام فرمود: کسی که چنین بگوید و به آن اعتقاد داشته باشد خدای دیگری با خداوند اخذ کرده و چیزی از ولایت ما را ندارد. سپس فرمود: خداوند همیشه دانا و توانا و زنده و قدیم و شنوا و بینا بوده به خودش [نه به صفات زائد بر ذات ، خداوند از آنچه مشرکان و تشبیهکنندگان میگویند برتر است.»
8 - و نیز میفرماید: «فَلَیسَ اللَّهُ [اللَّهَ مَنْ عَرَفَ بِالتَّشْبِیهِ»؛(231) «کسی که ذات خداوند را با تشبیه بشناسد خدا را نشناخته است.»
توحید افعالی یعنی اعتقاد به اینکه تنها فاعل مستقل در این عالم که در فعلش محتاج به احدی نیست، خداوند متعال میباشد. توحید افعالی بر اقسام مختلفی است:
یعنی خالق اصیل و مستقل در عالم وجود غیر از خداوند متعال نیست و دیگران به اذن و اراده و مشیت او خالق اند.
از بزنطی روایت شده که گفت :به امام رضاعلیه السلام گفتم: «إِنَّ أَصْحَابَنَا بَعْضُهُمْ یقُولُ بِالْجَبْرِ وَ بَعْضُهُمْ یقُولُ بِالاِسْتِطَاعَةِ. فَقَالَ لِی: اکْتُبْ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یا ابْنَ آدَمَ بِمَشِیتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِی أَدَّیتَ إِلَی فَرَائِضِی وَ بِنِعْمَتِی قَوِیتَ عَلَی مَعْصِیتِی جَعَلْتُکَ سَمِیعاً بَصِیراً قَوِیاً مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِنْ سَیئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ ...»؛(232) «همانا بعضی از اصحاب ما قائل به جبر و بعضی قائل به اختیارند. آنگاه امام به من فرمود: بنویس: خداوند میفرماید: ای فرزند آدم به خواست من تو میخواهی برای خودت آنچه را میخواهی و به قدرت من واجباتت را انجام دادهای و با نعمتهای من قدرت بر عصیان من پیدا نمودهای، من تو را شنوا، بینا و قوی قرار دادم، آنچه از خوبیها به تو رسیده از خداوند است و آنچه بدی به تو رسیده از خودت میباشد...».
بدون شک خداوند مبدأ فاعلی عالم امکان و خالق هستی است، ولی این سؤال مطرح است که خداوند سبحان عالم را از چه آفرید؟ آیا از قبل چیزی بوده که خداوند آن را دگرگون کرده و به صورت عالم امکان کنونی درآورد یا از هیچ و عدم آفرید؟ آیا جهان از شیء آفریده شد یا از لاشیء؟
هر دو فرض اشکال دارد. لازمِ فرض نخست، ازلیت ماده عالم و وجود چیزی است که خدا آن را نیافریده باشد. و لازم فرض دوم نیز این است که خدا عالم هستی را از لاشیء و عدم آفریده باشد و حال آنکه «عدم» هرگز نمیتواند مبدأ قابلی برای خلقت باشد. فرض سوّمی هم که متصوّر نیست، چون ارتفاع نقیضین محال است.
این شبهه نخست از جانب مادیون مطرح بود، عدهای بر اساس آن قائل به قدیم بودن ماده و منکر اصل آفرینش شدهاند، ولی جواب آن در کلام امیرمؤمنان علیعلیه السلام و در خطبه نورانی حضرت زهراعلیها السلام آمده است. و آن این است که آفرینش جهان نه از «شیء» است و نه از «لاشیء»، بلکه از «لامن شیء» است.
1 - حضرت علیعلیه السلام فرمود: «الَّذِی لا مِنْ شَیءٍ کَانَ وَ لا مِنْ شَیءٍ خَلَقَ مَا کَانَ... وَ کُلُّ صَانِعِ شَیءٍ فَمِنْ شَیءٍ صَنَعَ وَ اللَّهُ لا مِنْ شَیءٍ صَنَعَ مَا خَلَقَ»؛(233) «خدایی که نه از چیزی که از قبل بود وجود یافت و آنچه را خلق فرمود از چیزی آفرید... سازنده هر چیزی آن را از چیزی ساخته است و خدا آنچه را که آفریده نو و بدیع یعنی "لامن شیء" آفریده و ساخته است.»
2 - و در کیفیت صدور افعال از جانب خداوند سبحان حضرت علیعلیه السلام میفرماید: «فَاعِلٌ لا بِمَعْنَی الْحَرَکَاتِ»؛(234) «او خلق کننده و انجام دهنده کار است، ولی نه به معنای حرکات که هنگام فعل صادر میشود.»
3 - و نیز فرمود: «ابْتَدَعَ مَا خَلَقَ بِلا مِثَالٍ سَبَقَ وَ لا تَعَبٍ وَ لا نَصَبٍ»؛(235) «خداوند آنچه را که خلق کرده به صورت بدیع و بدون نمونهگیری از موجودی سابق و بدون زحمت و مشقت آفریده است.»
4 - حضرت فاطمه زهراعلیها السلام فرمود: «ابْتَدَعَ الْأَشْیاءَ لا مِنْ شَیءٍ کَانَ قَبْلَهَا، وَ أَنْشَأَهَا بِلاَ احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ امْتَثَلَهَا»؛(236) «اشیاء را بدون آنکه از چیزی که از قبل بوده باشد، بدیع و نو ظهور آفرید و آنها را بدون الگوگیری از نمونهای ایجاد کرد.»
از ویژگیهای فعل خداوند، صدور آن به نحو تجلّی است، نه تجافی. معنای صدور فعل به نحو تجافی این است که فعل از مبدأ خود جدا شده انتقال مییابد، به گونهای که دیگر در نزد او نیست، مانند نزول باران از آسمان که وقتی به زمین رسید دیگر وجود مادی آن در آسمان نیست.
معنای صدور فعل به نحو تجلّی این است که آنچه در نزد خداست در عین حال که اصل و حقیقت آن نزد اوست رقیق شده و تنزل یافتهاش برای دیگران تجلّی کرده، آشکار شود، مانند نزول قرآن کریم در شب قدر بر پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله، یا تعلیم انسان مطالب علمی خود را به دیگران.
1 - امیرمؤمنان علیعلیه السلام درباره تجلّی خدا در آفریدههایش چنین میفرماید: «الْحَمْدُ للَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ»؛(237) «ستایش مخصوص خداوندی است که به واسطه خلقتش برای مردم تجلّی و ظهور کرده است.»
2 - و نیز در مورد قرآن میفرماید: «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیرِ أَنْ یکُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ»؛(238) «پس خداوند سبحان در قرآنش برای مردم تجلّی کرد، بدون آنکه او را [با چشم سر] دیده باشند، بلکه به آنچه از قدرتش به آنان نشان داده تجلّی نمود.»
یعنی تنها مالک حقیقی که تدبیر امور جهان به صورت مستقل به عهده اوست، خداوند است و سایر موجودات به اذن و اراده و مشیت پروردگار مدبّر در برخی امورند.
امیرمؤمنان علیعلیه السلام میفرماید: «فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لا رَبَّ غَیرُهُ یمْلِکُ مِنَّا مَا لا نَمْلِکُ مِنْ أَنْفُسِنَا»؛(239) «من و شما مملوک و بندگان خدایی هستیم که جز او خدایی نیست. او آنچنان مالک ماست و در وجود ما تصرّف دارد که ما بدان گونه مالک خود نیستیم و قدرت تصرف در خود را نداریم.»
در حدیثی از امام صادقعلیه السلام میخوانیم که در برابر مرد زندیق که از محضرش سؤال درباره وحدانیت پروردگار کرد، فرمود: «فَلَمَّا رَأَینَا الْخَلْقَ مُنْتَظِماً وَ الْفَلَکَ جَارِیاً وَ التَّدْبِیرَ وَاحِداً وَ اللَّیلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دَلَّ صِحَّةُ الْأَمْرِ وَ التَّدْبِیرِ وَ ائْتِلافُ الْأَمْرِ عَلَی أَنَّ الْمُدَبِّرَ وَاحِدٌ»؛(240) «هنگامی که آفرینش را منظم مشاهده میکنیم، و افلاک را در جریان، آمد و شد شب و روز و خورشید و ماه را طبق برنامه منظم میبینیم، این درستی فرمان و تدبیر و انسجام امور، دلیل بر آن است که مدبّر و پروردگار فقط یکی است.»
الف) کلینیرحمه الله به سند خود از ابوبصیر نقل کرده که از امام صادق درباره آیه « اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» سؤال کردم؟ فرمود: «أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَعَوْهُمْ إِلَی عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ دَعَوْهُمْ مَا أَجَابُوهُمْ وَ لَکِنْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً وَ حَرَّمُوا عَلَیهِمْ حَلالاً فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَیثُ لا یشْعُرُونَ»؛(241) «آگاه باش! به خدا سوگند آنان مردم رابه عبادت خود دعوت نکردند و اگر چنین میکردند مردم دعوت آنان را اجابت نمیکردند، ولی حرام خدا را برایشان حلال کرده و حلال خدا را برایشان حرام کرده و آنان [با اطاعتشان در حقیقت ناخواسته بزرگان خود را عبادت کردند.»
ب) و نیز احمد بن محمد بن خالد برقی به سندش از امام صادقعلیه السلام در تفسیر این آیه نقل کرده که فرمود: «وَ اللَّهِ مَا صَامُوا لَهُمْ وَ لا صَلَّوْا لَهُمْ وَ لَکِنْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً وَ حَرَّمُوا عَلَیهِمْ حَلالاً فَاتَّبَعُوهُمْ»؛(242) «به خدا سوگند! مردم برای احبار و رهبان خود روزه نمیگرفتند و نماز به پا نمیداشتند، ولی آنان حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کردند، و مردم نیز آنان را متابعت نمودند.»
مطابق نظریه و اعتقاد به توحید در تشریع، هیچ مؤثّر مستقلی در عالم امکان جز خدای سبحان نیست؛ لکن مطابق برخی از روایات، امور به رسول اکرم و ائمه اطهارعلیهم السلام تفویض شده است.
1 - از امام باقر و امام صادقعلیهما السلام نقل شده که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فَوَّضَ إِلَی نَبِیهِصلی الله علیه وآله أَمْرَ خَلْقِهِ لِینْظُرَ کَیفَ طَاعَتُهُمْ. ثُمَّ تَلا هَذِهِ الْآیةَ « ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» »؛(243) «خدا امر مخلوقات خود را به پیامبرش واگذار کرد تا اطاعت آنان را ببیند. سپس این آیه را تلاوت نمود: "هر آنچه رسول خدا آورد بگیرید و آنچه را نهی کرد پرهیز کنید"».
2 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَدَّبَ نَبِیهُ عَلَی مَحَبَّتِهِ فَقَالَ « وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ» ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیهِ فَقَالَ عَزَّوَجَلَّ « وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» وَ قَالَ عَزَّوَجَلَّ « مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ». قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ نَبِی اللَّهِ فَوَّضَ إِلَی عَلِی وَ ائْتَمَنَهُ فَسَلَّمْتُمْ وَ جَحَدَ النَّاسُ. فَوَاللَّهِ لَنُحِبُّکُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا وَ أَنْ تَصْمُتُوا إِذَا صَمَتْنَا وَ نَحْنُ فِیمَا بَینَکُمْ وَ بَینَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مَا جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ خَیراً فِی خِلافِ أَمْرِنَا»؛(244) «خدای عزّوجلّ نبی خود را بر محبّت خویش ادب کرد، و درباره او فرمود: به راستی که تو را خویی والا است. سپس [امر را] به آن حضرت واگذار کرد و[به مردم فرمود: و هرآنچه را رسول خدا آورد بگیرید و آنچه را نهی کرد پرهیز کنید. و باز فرمود: هر کس رسول خدا را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است. سپس امام صادقعلیه السلام فرمود: رسول اکرمصلی الله علیه وآله امر را به - امیرمؤمنان - علیعلیه السلام تفویض کرد و او را امین خود قرار داد. پس شیعیان تسلیم شدند و دیگران انکار کردند. به خدا سوگند! ما دوست داریم هر چه گفتیم شما هم بگویید و آنگاه که سکوت اختیار کردیم شما نیز خاموش باشید؛ [زیرا] ما واسطه بین شما و بین خدای عزّوجلّ هستیم و خدا هرگز برای کسی خیری در مخالفت با امر ما قرار نداده است.»
در توجیه این اشکال میگوییم: اراده پیامبرصلی الله علیه وآله مظهر اراده خداوند و تابع وحی الهی است؛ زیرا اراده و وحی خدای سبحان صفت فعل است و مظهر فعلی میطلبد. وحی حقیقت واحدی است که چون به مبدأ فاعلی و غیبی یعنی خدای سبحان اسناد داده شود، الهام و ایحاء نامیده میشود، و هنگام اسناد آن به مبدأ قابلی یعنی رسول خداصلی الله علیه وآله تلقی و شهود نام میگیرد. به تعبیر دیگر: اراده انسان کامل، فانی در اراده الهی است و همواره تابع است نه متبوع.
1 - امام باقرعلیه السلام از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده که خداوند متعال فرمود: «وَ إِنَّهُ لَیتَقَرَّبُ إِلَی بِالنَّافِلَةِ حَتَّی أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیتُه»؛(245) «بنده مؤمن با انجام نوافل به من نزدیک میشود، تا جایی که او را دوست دارم و چون او را دوست بدارم گوش او میشوم که با آن میشنود و چشم او که با آن میبیند و زبان او که با آن سخن میگوید، و دست او که با آن حمله یا دفاع میکند. اگر مرا بخواند اجابتش میکنم، و اگر چیزی طلب کند به او عطا مینمایم.»
2 - امام صادقعلیه السلام از امیرالمؤمنینعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «أَنَا عِلْمُ اللَّهِ وَ أَنَا قَلْبُ اللَّهِ الْوَاعِی وَ لِسَانُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ عَینُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا یدُ اللَّهِ»؛(246) «من علم خدا و قلب خدایم که آن قلب ظرف علم خداست. من زبان گویای خدایم. من چشم خدا و طاعت خدا و دست خدا هستم».
امام علیعلیه السلام در پاسخ خوارج که شعار میدادند «لاحکم الّا للَّه» فرمود: «کَلِمَةُ حَقٍّ یرَادُ بِهَا بَاطِلٌ، نَعَمْ إِنَّهُ لا حُکْمَ إِلاَّ للَّهِِ وَ لَکِنَّ هَؤُلاءِ یقُولُونَ لا إِمْرَةَ إِلاَّ للَّهِِ»؛(247) «کلمه حقی است که از آن اراده باطل میشود، آری، حاکمیت جز برای خدا نیست، ولی آنان [خوارج] میگویند: امارت به جز برای خدا نیست.»
«عزّت» حالت نفوذناپذیری است که مانع مغلوب شدن میشود. معنای مطابقی عزّت، صلابت و نفوذناپذیری است و معنای لازم آن، «پیروزی» است. در ادعیه، عزّت مطلق و بینهایت را مخصوص خدای سبحان میداند: «یا مَنْ لَهُ الْعِزَّةُ وَ الْجَمَالُ»؛(248) «ای کسی که مطلق عزت و جمال از آنِ تو است.» و نیز در جایی دیگر میخوانیم: «یا ذَا الْعِزَّةِ الدَّائِمَةِ»؛(249) «ای صاحب عزّت همیشگی.» و نیز میخوانیم: «یا مَنْ هُوَ عَزِیزٌ بِلا ذُلٍّ»؛ «ای کسی که عزیز بدون ذلّت است.» و در دعای «افتتاح» میخوانیم: «قَهَرَ بِعِزَّتِهِ الْأَعِزَّاءَ»؛(250) «به عزّت خود همه عزیزان را مقهور ساخت.»
الف) امام سجادعلیه السلام میفرماید: «عَزَّ سُلْطَانُکَ عِزّا لا حَدَّ لَهُ بِأَوَّلِیةٍ، وَ لا مُنْتَهَی لَهُبِآخِرِیةٍ»؛(251) «نه آغازی برای عزّت سلطانی توست و نه انجامی.»
ب) و نیز میفرماید: «فَکَمْ قَدْ رَأَیتُ - یا إِلَهِی - مِنْ أُنَاسٍ طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَیرِکَ فَذَلُّوا»؛(252) «چقدر دیدم کسانی را که عزت را به سبب غیر تو خواستند ولی ذلیل شدند.»
حضرت علیعلیه السلام میفرماید: «فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لا رَبَّ غَیرُهُ یمْلِکُ مِنَّا مَا لا نَمْلِکُ مِنْ أَنْفُسِنَا»؛(253) «من و شما بندگان و مملوک خدایی هستیم که جز او خدایی نیست. او آن چنان مالک ماست و در وجود ما تصرف دارد که ما بدان گونه مالک خود نیستیم و قدرت تصرف در خود را نداریم.»
ائمه اهل بیتعلیهم السلام قانون علیت را بدیهی و مسلّم دانسته و بارها برای اثبات مبدأ و بیان توحید به آن تمسک کردهاند:
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «کُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ وَ کُلُّ قَائِمٍ فِی سِوَاهُ مَعْلُولٌ»؛(254) «هر چیزی که کنه ذاتش قابل شناسایی باشد ساخته دیگری است، و هر چه وجودش قائم به غیر باشد و هستی عین ذاتش نباشد، معلول است.»
2 - و نیز در جایی دیگر به قانون علّیت استشهاد کرده و میفرماید: «وَ هَلْ یکُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَیرِ بَانٍ أَوْ جِنَایةٌ مِنْ غَیرِ جَانٍ»؛(255) «آیا بنایی بدون بنّا یا جنایتی بدون جانی خواهد بود.»
یکی از اصول مسلّم و مورد قبول همگان، اصل تأثیر اندیشهها و عقاید آدمی در اعمال و رفتار اوست. به دیگر سخن، بینشهای انسان در حوزه گرایشها و کنشهای او تأثیر میگذارد و به آن شکل خاصی میبخشد. هر یک از باورهای ما به ویژه آن زمان که به مرتبه ایمان برسد، انگیزهها و گرایشهای خاصّی را میآفرینند و این انگیزهها به شکلگیری اعمال خاصّی دامن میزنند.
حال با توجه به اصل «تأثیر اعتقاد در عمل»، قطعاً باورهای توحیدی چنین انسانی در انگیزهها، نیتها و اعمال او مؤثر میافتد و رنگ و بوی توحیدی به آن میبخشد و این همان توحید عملی است. به این ترتیب، توحید عملی چیزی جز ثمره شیرین و حیاتبخش اندیشهها و باورهای توحیدی در ساحت اعمال انسان نیست. توحید عملی بر چند قسم است:
زندیقی از امام صادقعلیه السلام سؤال کرد: «أَیصْلُحُ السُّجُودُ لِغَیرِ اللَّهِ؟ قَالَ: لا. قَالَ: فَکَیفَ أَمَرَ اللَّهُ الْمَلائِکَةَ بِالسُّجُودِ؟ فَقَالَ: إِنَّ مَنْ سَجَدَ بِأَمْرِ اللَّهِ فَقَدْ سَجَدَ للَّهِِ فَکَانَ سُجُودُهُ للَّهِِ إِذْ کَانَ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ ...»؛(256) «آیا سجده بر غیر خدا شایسته است؟ حضرت فرمود: خیر. او عرض کرد: پس چگونه است که خداوند ملائکه را امر به سجود [آدم کرده است؟ حضرت فرمود: هر کس به امر خدا [بر کسی سجده کند به طور حتم و در حقیقت برای خدا سجده کرده است؛ زیرا سجده او به امر خدا بوده است.»
از امیرمؤمنانعلیه السلام نقل شده که فرمود: «فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَی الْوَلَدِ أَنْ یطِیعَهُ فِی کُلِّ شَیءٍ إِلاَّ فِی مَعْصِیةِ اللَّهِ»؛(257) «پس حقّ پدر بر فرزند آن است که او را در هر چیز اطاعت کند، به جز در امری که معصیت خدا در آن باشد.»
در روایات از «ریا» به شرک خفی تعبیر شده است.
1 - از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «کُلُّ رِیاءٍ شِرْکٌ»؛(258) «هر ریائی شرک است.»
2 - و نیز فرمود: «الرِّیاءُ شَجَرَةٌ لا تُثْمِرُ إِلاَّ الشِّرْکَ الْخَفِی وَ أَصْلُهَا النِّفَاقُ»؛(259) «ریا درختی است که تنها ثمره آن شرک مخفی است و اصل آن نفاق میباشد.»
3 - و نیز فرمود: «الرَّجُلُ یعْمَلُ شَیئاً مِنَ الثَّوَابِ لا یطْلُبُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ إِنَّمَا یطْلُبُ تَزْکِیةَ النَّاسِ یشْتَهِی أَنْ یسْمِعَ بِهِ النَّاسَ فَهَذَا الَّذِی أَشْرَکَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ»؛(260) «انسان کاری که ثواب بر آن مترتب است به جهت خدا انجام نمیدهد بلکه هدفش از این عمل خودنمایی نزد مردم است، دوست دارد که مردم از کارش مطّلع شوند، این همان کسی است که به پروردگارش شرک ورزیده است.»
4 - امام حسن عسکریعلیه السلام فرمود: «الْإِشْرَاکُ فِی النَّاسِ أَخْفَی مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَی الْمِسْحِ الْأَسْوَدِ فِی اللَّیلَةِ الْمُظْلِمَةِ»؛(261) «شرک بین مردم از راه رفتن مورچه روی عبای مشکی در شب تاریک، مخفیتر است.»
اهل بیت عصمت و طهارت، شدیداً با کسانی که در حقّ آنان غلو میکردند به مقابله میپرداختند.
1 - از امام صادقعلیه السلام نقل شده که شخصی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: سلام بر تو ای پروردگار من! حضرت به او فرمود: «مَا لَکَ لَعَنَکَ اللَّهُ رَبِّی وَ رَبُّکَ اللَّهُ ...»؛(262) «وای بر تو! خدا تو را از رحمت خویش دور کند. پروردگار من و تو خداست...».
2 - شخصی میگوید: به امام صادقعلیه السلام عرض کردم: عدهای سمت الوهیت برای شما قائل شدهاند! میگوید: آن حضرت، ضمن تلاوت آیه « وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ» فرمود: « یا سَدِیرُ سَمْعِی وَ بَصَرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ شَعْرِی مِنْ هَؤُلاءِ بَرَاءٌ وَ بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُمْ مَا هَؤُلاءِ عَلَی دِینِی وَ لا عَلَی دِینِ آبَائِی وَ اللَّهِ لا یجْمَعُنِی اللَّهُ وَ إِیاهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ إِلاَّ وَ هُوَ سَاخِطٌ عَلَیهِمْ»؛(263) «ای سدیر! گوش، چشم، پوست، گوشت، خون و موی من از این گفتار بیزار است. خدا از اینها بیزار است. اینها بر دین من و دین اجداد من نیستند. خدا ما و اینها را در قیامت جمع نمیکند جز اینکه بر این گروه خشمناک است.»
3 - صالح بن سهل میگوید: من قائل به ربوبیت امام صادقعلیه السلام بودم. بر حضرت وارد شدم. چون ایشان بر من نظر افکند، فرمود: «یا صَالِحُ! إِنَّا وَاللَّهِ عَبِیدٌ مَخْلُوقُونَ لَنَا رَبٌّ نَعْبُدُهُ وَ إِنْ لَمْ نَعْبُدْهُ عَذَّبَنَا»؛(264) «ای صالح! به خدا سوگند! ما بندگان خدا هستیم، او ما را آفریده است، برای ما هم همانند شما پروردگاری است که او را عبادت میکنیم، اگر از پرستش او تخلّف کنیم مشمول عذاب او خواهیم شد.»
4 - امام رضاعلیه السلام فرمود: «مَنْ تَجَاوَزَ بِأَمِیرِالْمُؤْمِنِینَعلیه ǙĘәĘǙŠالْعُبُودِیةَ فَهُوَ مِنَ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ مِنَ الضَّالِّینَ»؛(265) «هر کس امیرمؤمنان را از حق بندگی خدا بالاتر برد مصداق گروهی است که خدا بر آنان غضب کرده و گمراه هستند.»
5 - شیخ صدوق از امام علی بن موسی الرضاعلیه السلام در ضمن دعایی چنین نقل میکند: «اللَّهُمَّ إِنِّی بَرِیءٌ مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِکَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ وَ أَبْرَأُ إِلَیکَ مِنَ الَّذِینَ ادَّعَوْا لَنَا مَا لَیسَ لَنَا بِحَقٍّ اللَّهُمَّ إِنِّی أَبْرَأُ إِلَیکَ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا فِینَا مَا لَمْ نَقُلْهُ فِی أَنْفُسِنَا اللَّهُمَّ لَکَ الْخَلْقُ وَ مِنْکَ الرِّزْقُ وَ إِیاکَ نَعْبُدُ وَ إِیاکَ نَسْتَعِینُ اللَّهُمَّ أَنْتَ خَالِقُنَا وَ خَالِقُ آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ وَ آبَائِنَا الْآخِرِینَ اللَّهُمَّ لا تَلِیقُ الرُّبُوبِیةُ إِلاَّ بِکَ وَ لا تَصْلُحُ الْإِلَهِیةُ إِلاَّ لَکَ فَالْعَنِ النَّصَارَی الَّذِینَ صَغَّرُوا عَظَمَتَکَ وَ الْعَنِ الْمُضَاهِئِینَ لِقَوْلِهِمْ مِنْ بَرِیتِکَ اللَّهُمَّ إِنَّا عَبِیدُکَ وَ أَبْنَاءُ عَبِیدِکَ لا نَمْلِکُ لِأَنْفُسِنَا نَفْعاً وَ لا ضَرّاً وَ لا مَوْتاً وَ حَیاةً وَ لا نُشُوراً اللَّهُمَّ مَنْ زَعَمَ أَنَّا أَرْبَابٌ فَنَحْنُ مِنْهُ بِرَاءٌ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ إِلَینَا الْخَلْقَ وَ عَلَینَا الرِّزْقَ فَنَحْنُ بِرَاءٌ مِنْهُ کَبَرَاءَةِ عِیسَی ابْنِ مَرْیمَعلیه السلام مِنَ النَّصَارَی اللَّهُمَّ إِنَّا لَمْ نَدْعُهُمْ إِلَی مَا َزْعُمُونَ فَلا تُؤَاخِذْنَا بِمَا یقُولُونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا یدَّعُونَ وَ لا تَدَعْ عَلَی الْأَرْضِ مِنْهُمْ دَیاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً»؛(266) «خدایا من از اسناد حول و قوّت به غیر تو، برائت میجویم. هیچ حول و قوتی نیست مگر به تو. به تو پناه میبرم، و از کسانی که آنچه حق و سهم ما نیست، درباره ما ادعا دارند، به سوی تو برائت میجویم. خدایا، من از کسانی که چیزهایی درباره ما گفتند که ما به آن معتقد نبوده و چیزی از آن را درباره خود قائل نیستیم، به سوی تو برائت میجویم. خدایا آفرینش همگان از آن تو و روزی هر کسی از جانب توست و ما بنده تو هستیم و تنها از تو کمک میجوییم. خدایا تو آفریدگار ما و همه پدران ما هستی. ربوبیت تنها سزاوار توست و الوهیت جز برای تو صلاحیت ندارد. پس ترسایانی که از عظمت تو کاستند و کسانی را که عقاید و گفتارشان شبیه آنان است، از رحمت خاص خود دور کن. خدایا ما بندگان تو مالک هیچ چیز خود نیستیم، سود و زیان، مرگ و حیات پس از آن در اختیار ما نیست. از هر کس که پندارد ما ربوبیت داریم، بیزاریم، و هر کس گمان بَرد آفرینش و روزی به دست ماست، همانگونه که عیسی بن مریم از نصاری تبری جست، از او تبری میجوییم. هرگز اینان را به چنین پندارهایی فرا نخواندیم، پس مار ا به گفتار آنان مؤاخذه مکن و ما را بر ادّعاهایشان ببخشا، و هیچ یک از آنان را بر روی زمین باقی مگذار که اگر باقی گذاری، بندگان تو را گمراه کنند و جز فاجر و کافر نزایند.»
6 - شخصی میگوید: به حضرت رضاعلیه السلام عرض کردم: این چه مطلبی است که از شما نقل میکنند؟ حضرت فرمود: چه نقل میکنند؟ گفتم: میگویند: شما ادعا کردهاید که مردم بندگان شما هستند! حضرت فرمود: «اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ شَاهِدٌ بِأَنِّی لَمْ أَقُلْ ذَلِکَ قَطُّ وَ لا سَمِعْتُ أَحَداً مِنْ آبَائِیعلیهم السلام قَالَ قَطُّ وَ أَنْتَ الْعَالِمُ بِمَا لَنَا مِنَ الْمَظَالِمِ عِنْدَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ إِنَّ هَذِهِ مِنْهَا»؛(267) «خدایا! تو آفریننده زمین و آسمان هستی، آگاه به پنهان و آشکار هستی. تو شاهدی من این مطلب را نگفتم و آن را از هیچ یک از پدرانم نشنیدم. آنگاه فرمود: خدایا! تو آگاهی به ظلمهایی که از دست این گروه مردم به ما رسیده است. و این سخن کذب از جمله این ظلمهاست که بر ما وارد شده است.»
تاکنون دو بخش از مباحث خداشناسی را بررسی کردیم: در بخش نخست درباره اصل هستی خداوند و معرفت فطری و عقلی و نیز درباره عمدهترین راههای شناخت خدا از دیدگاه اهل بیتعلیهم السلام سخن گفتیم. و در بخش دوم به مبحث توحید به مثابه یکی از مهمترین ارکان خداشناسی از منظر اهل بیتعلیهم السلام پرداختیم. اینک در بخش سوّم به بررسی مسائل مربوط به صفات خداوند میپردازیم.
دیدگاه اهل بیتعلیهم السلام این است که انسان میتواند به مرتبهای از معرفت صفات الهی دسترسی پیدا کند.
1 - امام علیعلیه السلام فرمود، «لَمْ یطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَی تَحْدِیدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ یحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِهِ»؛(268) «خداوند به اندازه صفت خود عقول را آگاه نکرده است و عقول را از اندازه واجب شناخت خودش محروم ننموده است.»
2 - امام حسینعلیه السلام فرمود: «وَ لا یقْدِرُ الْوَاصِفُونَ کُنْهَ عَظَمَتِهِ»؛(269) «وصفکنندگان نمیتوانند کنه او را وصف کنند.»
3 - امام باقرعلیه السلام میفرماید: «تَکَلَّمُوا فِیمَا دُونَ الْعَرْشِ وَ لا تَکَلَّمُوا فِیمَا فَوْقَ الْعَرْشِ فَإِنَّ قَوْماً تَکَلَّمُوا فِی اللَّهِ فَتَاهُوا»؛(270) «در مورد بالای عرش سخن نگویید بلکه در مورد موجودات پایین عرش سخن بگویید؛ زیرا عدهای در مورد خداوند سخن گفتند و حیران شدند.»
4 - و نیز به محمد بن مسلم فرمود: «یا مُحَمَّدُ إِنَّ النَّاسَ لا یزَالُ بِهِمُ الْمَنْطِقُ حَتَّی یتَکَلَّمُوا فِی اللَّهِ فَإِذَا سَمِعْتُمْ ذَلِکَ فَقُولُوا لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ الْوَاحِدُ الَّذِی لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ»؛(271) «ای محمد! مردم اجازه سخن گفتن را دارند تا زمانی که در مورد خداوند سخن بگویند. پس هر گاه شنیدید [که در مورد خدا سخن میگویند] بگویید خدایی غیر از خدای یکتا نیست و چیزی به مانند او نیست.»
5 - و نیز فرمود: «إِیاکُمْ وَ التَّفَکُّرَ فِی اللَّهِ وَ لَکِنْ إِذَا أَرَدْتُمْ أَنْ تَنْظُرُوا إِلَی عَظَمَتِهِ فَانْظُرُوا إِلَی عَظِیمِ خَلْقِهِ»؛(272) «بپرهیزید از تفکر در مورد خداوند ولی هر گاه خواستید به عظمت خداوند توجه کنید به عظمت مخلوقات او نگاه کنید.»
6 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «لا یلِیقُ بِالَّذِی هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیءٍ إِلاَّ أَنْ یکُونَ مُبَایناً لِکُلِّ شَیءٍ مُتَعَالِیاً عَنْ کُلِّ شَیءٍ»؛(273) «سزاوار خالق همه اشیا این است که با هر چیزی مباینت داشته باشد و برتر از هر چیزی باشد.»
7 - و نیز فرمود: «وَ لا یقَعُ عَلَیهِ الْوَهْمُ وَ لا تَصِفُهُ الْأَلْسُنُ»؛(274) «وهمها او را درک نمیکنند و زبانها نمیتوانند او را توصیف کنند.»
8 - و نیز فرمود: «وَکُلُّ مَوْصُوفٍ مَصْنُوعٌ وَ صَانِعُ الْأَشْیاءِ غَیرُ مَوْصُوفٍ بِحَدٍّ»؛(275) «هرموجودی که وصف میشود مخلوق است و خالق اشیا را نمیتوان به تعریفی توصیف نمود.»
9 - و نیز فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَظِیمٌ رَفِیعٌ لا یقْدِرُ الْعِبَادُ عَلَی صِفَتِهِ وَ لا یبْلُغُونَ کُنْهَ عَظَمَتِهِ لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»؛(276) «خداوند بزرگ است و بلندمقام، بندگان توانایی توصیف او را ندارند و به کنه عظمت او هرگز نمیرسند، چشمها او را نمیبینند و او چشمها را میبیند و او لطیف و خبیر است.»
10 - امام کاظمعلیه السلام فرمود: «... فَإِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ عَنْ صِفَةِ الْوَاصِفِینَ وَ نَعْتِ النَّاعِتِینَ وَ تَوَهُّمِ الْمُتَوَهِّمِینَ»؛(277) «خداوند برتر از توصیف وصفکنندگان و تعریف تعریفکنندگان از وهم توهّم کنندگان است.»
11 - امام رضاعلیه السلام فرمود: «... الْمُمْتَنِعِ مِنَ الصِّفَاتِ ذَاتُهُ وَ مِنَ الْأَبْصَارِ رُؤْیتُهُ وَ مِنَ الْأَوْهَامِ الْإِحَاطَةُ بِهِ»؛(278) «ذات خداوند قابل توصیف نیست و همچنین قابل رؤیت نیست و عقل نمیتواند او را درک کند.»
12 - و نیز فرمود: «... فَلا دَهْرٌ یخْلِقُهُ وَ لا وَصْفٌ یحِیطُ بِهِ»؛(279) «نه روزگار او را خلق نمود و نه با توصیف میتوان بر اوصاف او اطلاع پیدا کرد.»
13 - و نیز فرمود: «الَّذِی لا تُدْرِکُهُ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ وَ لا تُحِیطُ بِهِ صِفَةُ الْوَاصِفِینَ»؛(280) «خداوند قابل رؤیت ناظرین نیست و وصفکنندگان نمیتوانند او را توصیف کنند.»
درباره معرفت صفات الهی سه نظریه است:
1 - قول به تشبیه: که صفات خداوند را به خلق تشبیه کرده است.
2 - قول به تعطیل: که معتقد است ما هیچ گونه معرفتی به صفات خدا نداریم.
3 - قول به تنزیه: به این نحو که بر خداوند همان معانی صفاتی که بر ما اطلاق میشود، حمل میکنیم با تنزیه از نواقص (رأی اهل بیتعلیهم السلام).
1 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «النَّاسُ فِی التَّوْحِیدِ عَلَی ثَلاثَةِ أَوْجُهٍ مُثْبِتٍ وَ نَافٍ وَ مُشَبِّهٍ فَالنَّافِی مُبْطِلٌ وَ الْمُثْبِتُ مُؤْمِنٌ وَ الْمُشَبِّهُ مُشْرِکٌ»؛(281) «مردم در توحید سه دستهاند: 1 - کسانی که صفات را برای خداوند ثابت میکنند. 2 - کسانی که میگویند ما نمیتوانیم صفات خداوند را بشناسیم. 3 - کسانی که صفات مخلوقات را برای خداوند اثبات میکنند و او را به مخلوقات تشبیه میکنند. دسته اول مؤمن هستند، دسته دوم گمراهند و دسته سوم مشرکند.»
2 - و نیز فرمود: «مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِکٌ»؛(282) «هر کس خدا را به آفریدههایش تشبیه کند مشرک است.»
3 - و نیز فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لا یشْبِهُ شَیئاً وَ لا یشْبِهُهُ شَیءٌ وَ کُلُّ مَا وَقَعَ فِی الْوَهْمِ فَهُوَ بِخِلافِهِ»؛(283) «قطعاً خدا شبیه چیزی نیست، و چیزی هم شبیه او نیست و هر چه در وهم بیاید خلاف آن است؛ چون هر چه در وهم آید مخلوق وهم است.»
4 - امام صادقعلیه السلام در ترسیم چهره زیبای توحید صحیح و ابطال مذهب تشبیه و تعطیل فرمودهاند: «مَنْ زَعَمَ أَنَّ للَّهِِ وَجْهاً کَالْوُجُوهِ فَقَدْ أَشْرَکَ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ للَّهِِ جَوَارِحَ کَجَوَارِحِ الْمَخْلُوقِینَ فَهُوَ کَافِرٌ بِاللَّهِ فَلا تَقْبَلُوا شَهَادَتَهُ وَ لا تَأْکُلُوا ذَبِیحَتَهُ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یصِفُهُ الْمُشَبِّهُونَ بِصِفَةِ الْمَخْلُوقِینَ»؛(284) «هر کس گمان کند برای خدا صورتی همانند صورت دیگران است قطعاً مشرک است. و هر کس بپندارد برای خدا اعضا و جوارحی همانند اعضا و جوارح آفریدههاست، کافر به خداست. پس مبادا شهادت وی را بپذیرید و از ذبیحه او بخورید. خدا برتر از آن است که مشبّهه او را به صفت آفریدهها وصف میکنند.»
5 - امام رضاعلیه السلام فرمود: «إِنَّ لِلنَّاسِ فِی التَّوْحِیدِ ثَلاثَةَ مَذَاهِبَ إِثْبَاتٌ بِتَشْبِیهٍ وَ مَذْهَبُ النَّفْی وَ مَذْهَبُ إِثْبَاتٍ بِلا تَشْبِیهٍ فَمَذْهَبُ الْإِثْبَاتِ بِتَشْبِیهٍ لا یجُوزُ وَ مَذْهَبُ النَّفْی لا یجُوزُ وَ الطَّرِیقُ فِی الْمَذْهَبِ الثَّالِثِ إِثْبَاتٌ بِلا تَشْبِیهٍ»؛(285) «مردم در توحید سه دستهاند: 1 - کسانی که صفاتی را برای خداوند اثبات کرده و او را به بندگانش تشبیه میکنند. 2 - کسانی که میگویند ما صفات حق را نمیتوانیم بشناسیم. 3 - کسانی که صفات را برای خداوند اثبات میکنند بدون اینکه او را به بندگانش تشبیه کنند. دسته اول و دوم کارشان صحیح نیست ولی راه راست در مذهب سوّم است که اثبات بدون تشبیه میباشد.»
6 - امام حسن عسکریعلیه السلام در روایتی پس از نفی تشبیه بدون اکتفا به تنزیه محض فرمود: «جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ أَنْ یکُونَ لَهُ شِبْهٌ، هُوَ لا غَیرُهُ لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»؛(286) «ثنای خدا بزرگ است و نامهای او مقدس است و [ذات] خدای سبحان برتر از آن است که برای او همانند باشد. تنها اوست که چیزی مانندش نیست و او شنوا و بیناست.»
از حضرت علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «فَلَمْ یسْتَنْصِرْکُمْ مِنْ ذُلٍّ وَ لَمْ یسْتَقْرِضْکُمْ مِنْ قُلٍّ، اسْتَنْصَرَکُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ، وَ اسْتَقْرَضَکُمْ وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ وَ إِنَّمَا أَرَادَ أَنْ یبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛(287) «شما را از روی خواری به یاری نطلبیده و از روی نداری و فقر از شما قرض نخواسته است. شما را به یاری طلبیده در حالی که برای او لشکرهای آسمانها و زمین است و او نفوذناپذیر و حکیم است. و از شما قرض خواسته در حالی که برای او خزینههای آسمانها و زمین است و او بینیاز ستایش شده میباشد. و همانا اراده کرده شما را امتحان کند که کدامین از شما عملتان شایستهتر است.»
امام رضاعلیه السلام از پدرانش از امام علیعلیه السلام نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآلهفرمود: «للَّهِِ عزّوجلّ تِسْعَةٌ وَ تِسْعُونَ اسْماً مَنْ دَعَا اللَّهَ بِهَا اسْتُجِیبَ لَهُ وَ مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ»؛(288) «خداوند نود و نه اسم دارد که هر کس خدا را به آن بخواند دعای او را مستجاب میکند، و هر کس آنها را شمارش کند داخل بهشت میشود.»
در مورد نامگذاری و توصیف خداوند متعال چند قول وجود دارد:
1 - توقیفی بودن اسما و صفات الهی:
یعنی در مقام نامگذاری و توصیف خداوند باید صرفاً به آنچه در قرآن و روایات به آن اشاره شده اکتفا نمود.
2 - توسعه، مشروط به عدم نقص:
یعنی میتوان اسم یا صفتی را که در ادلّه به آن اشاره نشده مشروط به اینکه نقص و محدودیتی در خداوند ایجاد نکند را بر خداوند اطلاق نمود. مثل صفت واجب الوجود و علّة العلل.
3 - قول به تفصیل:
الف) اطلاق اسم یا صفت بر خداوند در مقام بحث علمی مشروط به عدم نقص و محدودیت (جایز).
ب) اطلاق اسم یا صفت بر خداوند در مقام عبادت و دعا (احوط مراعات ادله نقلی است).
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «کَذَبَ الْعَادِلُونَ بِکَ إِذْ شَبَّهُوکَ بِأَصْنَامِهِمْ وَ نَحَلُوکَ حِلْیةَ الْمَخْلُوقِینَ بِأَوْهَامِهِمْ وَ جَزَّءُوکَ تَجْزِئَةَ الْمُجَسَّمَاتِ بِخَوَاطِرِهِمْ وَ قَدَّرُوکَ عَلَی الْخِلْقَةِ الْمُخْتَلِفَةِ الْقُوَی بِقَرَائِحِ عُقُولِهِمْ»؛(289) «دروغ گفتند آنهایی که برای تو عدیل و مانندی قرار دادند، چون تو را به بتهای خود شبیه کردند، و لباس مخلوقات را با اوهام خویش بر تو پوشاندند، و در پندار خود برای تو همچون اجسام، اجزایی قائل شدند، و هر کدام با سلیقه شخصی خود برای تو همچون مخلوقاتی که قوای گوناگون دارد، قوای مختلف پنداشتند.»
2 - مردی از امیرالمؤمنینعلیه السلام درباره تفسیر آیه « وَ لا یحِیطُونَ بِهِ عِلْماً» سؤال کرد، حضرت در پاسخ فرمود: «لا تُحِیطُ الْخَلائِقُ بِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عِلْماً إِذْ هُوَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی جَعَلَ عَلَی أَبْصَارِ الْقُلُوبِ الْغِطَاءَ فَلا فَهْمَ ینَالُهُ بِالْکَیفِ وَ لا قَلْبَ یثْبِتُهُ بِالْحُدُودِ فَلا نَصِفُهُ إِلاَّ کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ « لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ» ...»؛(290) «خلایق احاطه علمی به خداوند متعال پیدا نمیکنند؛ زیرا او پردهای بر چشم دلها افکنده، هیچ فکری کیفیتی برای ذات او نمیپذیرد، و هیچ قلبی حدّی برای او ثابت نمیکند، پس او را جز به اوصافی که خودش برای خود بیان کرده توصیف نمیکنیم و مگر همانگونه که خود فرموده است: "هیچ چیزی مثل او نیست و او شنوا و بینا است"...».
3 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یوصَفُ وَ کَیفَ یوصَفُ وَ قَدْ قَالَ فِی کِتَابِهِ « وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» فَلا یوصَفُ بِقَدَرٍ إِلاَّ کَانَ أَعْظَمَ مِنْ ذَلِکَ»؛(291) «خداوند به وصف نمیگنجد، و چگونه ممکن است که توصیف شود در حالی که در کتابش فرموده: [آنها خدا را آنگونه که باید نشناختند] پس خداوند به هیچ حدّ و اندازهای توصیف نمیشود مگر اینکه بزرگتر از آن است.»
4 - امام صادقعلیه السلام به یکی از یارانش چنین نوشت: «فَاعْلَمْ رَحِمَکَ اللَّهُ أَنَّ الْمَذْهَبَ الصَّحِیحَ فِی التَّوْحِیدِ مَا نَزَلَ بِهِ الْقُرْآنُ مِنْ صِفَاتِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَانْفِ عَنِ اللَّهِ تَعَالَی الْبُطْلانَ وَ التَّشْبِیهَ فَلا نَفْی وَ لا تَشْبِیهَ، هُوَ اللَّهُ الثَّابِتُ الْمَوْجُودُ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یصِفُهُ الْوَاصِفُونَ وَ لا تَعْدُوا الْقُرْآنَ فَتَضِلُّوا بَعْدَ الْبَیانِ»؛(292) «بدان، خداوند تو را رحمت کند که مذهب صحیح در توحید، همان صفاتی است که در قرآن برای خداوند متعال آمده است. بنابراین، از خداوند بطلان و تشبیه را نفی کن. نه تعطیل صفات صحیح است و نه تشبیه، او خداوند ثابت موجود است، و بالاتر از توصیف وصفکنندگان میباشد. و از قرآن تجاوز نکنید که گمراه خواهید شد بعد از آنکه حجّت تمام شد.»
5 - امام کاظمعلیه السلام فرمود: «أَنَّ اللَّهَ أَعْلَی وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یبْلَغَ کُنْهُ صِفَتِهِ فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ کُفُّوا عَمَّا سِوَی ذَلِکَ»؛(293) «خداوند برتر از آن است که انسانها پی به کنه صفات او ببرند، پس هر گاه خواستید خداوند را توصیف کنید، آنگونه که خودش خود را توصیف کرده توصیف کنید و از غیر آن خودداری نمایید.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «وَ اللَّهُ نُورٌ لا ظَلامَ فِیهِ وَ حَی لا مَوْتَ فِیهِ وَ عَالِمٌ لا جَهْلَ فِیهِ وَ صَمَدٌ لا مَدْخَلَ فِیهِ»؛(294) «خدا نوری است که ظلمتی در او نیست و زندهای است که مرگی برای او وجود ندارد و دانایی است که جهلی برای او وجود ندارد و درون پُری است که چیزی به درون او راه ندارد.»
در این روایت اگر اوصاف ثبوتی به سلبی برگردد تکرار لازم میآید.
امیرمؤمنانعلیه السلام میفرماید: «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مَنْ سَاوَاکَ بِشَیءٍ مِنْ خَلْقِکَ فَقَدْ عَدَلَ بِکَ وَ الْعَادِلُ بِکَ کَافِرٌ بِمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ مُحْکَمَاتُ آیاتِکَ وَ نَطَقَتْ عَنْهُ شَوَاهِدُ حُجَجِ بَینَاتِکَ وَ إِنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَمْ تَتَنَاهَ فِیالْعُقُولِ فَتَکُونَ فِی مَهَبِّ فِکْرِهَا مُکَیفاً وَ لا فِی رَوِیاتِ خَوَاطِرِهَا فَتَکُونَ مَحْدُوداً مُصَرَّفاً»؛(295) «گواهی میدهم آنانکه تو را با پارهای از مخلوقات مساوی بدانند تو را عدیل و نظیر آنها شمردهاند، و کسی که عدیل و نظیری برای تو قائل شود به محکمات آیاتی که نازل گشته و شواهد و دلایل روشنی که آیات از آن سخن میگویند کافر گشته است. تو همان خداوندی هستی که نهایتی در عقول نداری تا در مسیر وزش افکار در کیفیت خاصی واقع شوی، و نه در خاطرهها جای گرفتهای که محدود و قابل تغییر باشی.»
1 - ابوبصیر میگوید: از امام صادقعلیه السلام شنیدم که میفرمود: «لَمْ یزَلِ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ عَالِماً بِذَاتِهِ وَ لا مَعْلُومَ وَ لَمْ یزَلْ قَادِراً بِذَاتِهِ وَ لا مَقْدُورَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَلَمْ یزَلْ مُتَکَلِّماً قَالَ الْکَلامُ مُحْدَثٌ کَانَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ لَیسَ بِمُتَکَلِّمٍ ثُمَّ أَحْدَثَ الْکَلامَ»؛(296) «از ازل خداوندی که اسمش جلیل است بذاته عالم است در حالی که معلومی نبوده و از ازل بذاته قادر است در حالی که متعلق قدرت نبوده است. راوی میگوید: به حضرت عرض کردم: فدایت گردم! از ازل متکلّم بوده است؟ فرمود: کلام [خدا] حادث است، خدای عزّوجلّ بود و متکلّم نبود، آنگاه کلام خود را ایجاد نمود».
2 - و نیز از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «لَمْ یزَلِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لا مَعْلُومَ وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لا مَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لا مُبْصَرَ وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لا مَقْدُورَ ...»؛(297) «خدا از ازل پروردگار ما بود و از آن هنگامی که هیچ معلوم و مسموع و مبصر و مقدوری نبود، دانایی و شنوایی و دیدن و توانایی ذاتی او بود».
یکی از صفات ذاتی خداوند علم است. علم او بر سه نوع است:
1 - علم به ذات خود.
2 - علم به اشیا قبل از خلقت آنها.
3 - علم به اشیا بعد از خلقت آنها.
محمّد بن سنان میگوید از امام رضاعلیه السلام سؤال کردم: «هَلْ کَانَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَارِفاً بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ یخْلُقَ الْخَلْقَ؟ قَالَ نَعَمْ...»؛(298) «آیا خداوند قبل از خلقت مخلوقات به خودش معرفت داشته است؟ حضرت فرمود: آری...».
خداوند متعال به اشیا قبل از خلقت آنها علم دارد ولی در نحوه کیفیت آن اختلاف است:
قول اول: علم پیشین خداوند به موجودات حضوری و اجمالی است و به وجود آنها تعلق میگیرد (رأی شیخ اشراق و پیروان او).
قول دوم: علم پیشین خداوند به موجودات حصولی و تفصیلی است و به ماهیت آنها تعلّق میگیرد (رأی معتزله).
قول سوم: علم پیشین خداوند به موجودات علم تفصیلی و حصولی است که به وجود ذهنی ماهیات تعلق میگیرد (قول ابن سینا و پیروان او).
قول چهارم: علم پیشین خداوند به موجودات علم حضوری است و اجمالی در عین کشف تفصیلی.
از روایات استفاده میشود که علم پیشین خداوند به موجودات به نحو علم حضوری و به صورت اجمال در عین کشف تفصیلی است؛ زیرا خداوند در مقام ذات، کمالات وجودی همه موجودات را به نحو بساطت واجد است. چون وجود، حقیقتی است واحد و دارای مراتب. عالیترین مرتبه آن همان وجود خداوند است. بدیهی است که هر کاملی مراتب وجودی ناقص را دارد به علاوه مرتبهای از کمال که ناقص آن را ندارد.
1 - امیرالمؤمنینعلیه السلام در توصیف خداوند فرمود: «عَالِمٌ إِذْ لا مَعْلُومَ»؛(299) «خداوند عالم بود آن هنگامی که معلومی نبود.»
2 - و نیز میفرماید: «عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا مُحِیطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا»؛(300) «خداوند به موجودات عالم است قبل از اینکه خلق شوند و به تمام حدود وجودی آنها و عاقبت آنها آگاه است.»
3 - و نیز فرمود: «سَبَقَ عِلْمُهُ فِی کُلِّ الْأُمُورِ وَ نَفَذَتْ مَشِیتُهُ فِی کُلِّ مَا یرِیدُ فِی الْأَزْمِنَةِ وَ الدُّهُورِ»؛(301) «علم خداوند بر تمام امور سبقت گرفته و خواست و اراده او در هر چه از زمانها و روزگاران که بخواهد نافذ است.»
4 - امام باقرعلیه السلام میفرماید: «فَعِلْمُهُ بِهِ قَبْلَ کَوْنِهِ کَعِلْمِهِ بِهِ بَعْدَ کَوْنِهِ»؛(302) «علم خداوند به موجودات قبل از به وجود آمدنشان مانند علم اوست بعد از به وجود آمدنشان.»
5 - زندیقی از امام صادقعلیه السلام سؤال کرد: آیا سازنده جهان از ازل قبل از اینکه موجودات را ایجاد کند به آنان عالم بوده است؟ امامعلیه السلام فرمود: «لَمْ یزَلْ یعْلَمُ فَخَلَقَ»؛(303) «او از ازل میدانسته و سپس خلق کرده است.»
6 - ابن مسکان از امام صادقعلیه السلام پرسید: آیا خداوند به مکان قبل از خلقتش علم داشته یا اینکه هنگام خلقت و بعد از خلقتش به آن علم پیدا میکند؟ امامعلیه السلام فرمود: «تَعَالَی اللَّهُ بَلْ لَمْ یزَلْ عَالِماً بِالْمَکَانِ قَبْلَ تَکْوِینِهِ کَعِلْمِهِ بِهِ بَعْدَ مَا کَوَّنَهُ وَ کَذَلِکَ عِلْمُهُ بِجَمِیعِ الْأَشْیاءِ کَعِلْمِهِ بِالْمَکَانِ»؛(304) «خداوند والاتر از این چیزهاست، بلکه او همیشه به مکان علم داشته است قبل از خلقت مکان، مانند علم به آن بعد از خلقتش و همین طور است علم خداوند به تمام اشیا مانند علم خداوند به مکان.»
7 - ابوحازم میگوید: از امام صادقعلیه السلام پرسیدم: آیا اکنون چیزی هست که خداوند به آن علم نداشته باشد؟ حضرت فرمود: «لا بَلْ کَانَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ ینْشِئَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ»؛(305) «هرگز، بلکه خداوند قبل از ایجاد آسمانها و زمین به همه چیز علم داشته است.»
8 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «لَمْ یزَلِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لا مَعْلُومَ ... فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْیاءَ وَ کَانَ الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَی الْمَعْلُومِ»؛(306) «خداوند عزّوجلّ از ازل پروردگار ما بوده و علم، جزء ذات او بوده، در حالی که هیچ معلومی نبوده است... پس زمانی که اشیا را ایجاد کرد و معلوم، موجود شد، علم خداوند به آن معلوم تعلّق گرفت.»
9 - از امام کاظمعلیه السلام درباره معنای حدیث پیامبرصلی الله علیه وآله که فرمود: «الشَّقِی مَنْ شَقِی فِی بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِیدُ مَنْ سَعِدَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ»،(307) سؤال شد؟ آن حضرت فرمود: «الشَّقِی مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیعْمَلُ أَعْمَالَ الْأَشْقِیاءِ وَ السَّعِیدُ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیعْمَلُ أَعْمَالَ السُّعَدَاءِ»؛(308) «شقی کسی است که در حالی که در شکم مادرش میباشد خدا میداند که او به زودی اعمال اشقیا را انجام میدهد و سعید در حالی که در شکم مادرش میباشد خداوند میداند که او به زودی اعمال سعادتمندان را انجام میدهد.»
10 - بزنطی از امام رضاعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «فَأَمَّا مَنْ قَالَ بِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی لا یعْلَمُ الشَّیءَ إِلاَّ بَعْدَ کَوْنِهِ فَقَدْ کَفَرَ وَ خَرَجَ عَنِ التَّوْحِیدِ»؛(309) «کسی که گفته است خداوند به موجودات قبل از وجودشان علم نداشته و تنها بعد از وجودشان به آنها علم پیدا میکند به تحقیق چنین شخصی کافر شده و از توحید خارج گشته است.»
11 - و نیز از امام رضاعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی هُوَ الْعَالِمُ بِالْأَشْیاءِ قَبْلَ کَوْنِ الْأَشْیاءِ. قَالَ عَزَّوَجَلَّ: « إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(310) »؛(311) «خدای متعال به همه اشیا قبل از آنکه ماهیات آنها لباس وجود در بر کنند عالم است. نشانهاش آن است که در قرآن فرموده است: ما آنچه را میکردید نسخه برمی داشتیم.»
12 - امام هادیعلیه السلام میفرماید: «فکان علمه بجمیع ماعداه لازماً لعلمه لذاته کما انّ وجود ماعداه تابع لوجود ذاته»؛(312) «علم خداوند به سایر موجودات ملازم علم او به ذات خودش میباشد، همچنانکه وجود سایر موجودات فرع و تابع وجود ذات اوست.»
امام علیعلیه السلام میفرماید: «مَنْ تَکَلَّمَ، سَمِعَ نُطْقَهُ وَ مَنْ سَکَتَ عَلِمَ سِرَّهُ»؛(313) «کسی که سخن بگوید خداوند کلام او را میشنود و کسی که ساکت باشد خداوند از درون او نیز آگاه است.»
در مورد علم خداوند به جزئیات اختلاف است:
1 - رأی متکلمین آن است که خداوند به جزئیات به عنوان یک امر جزئی و شخصی علم دارد.
2 - رأی فلاسفه آن است که خداوند به جزئیات از طریق ماهیات کلّی و معقول، علم دارد.
1 - امام علیعلیه السلام در توصیف خداوند متعال میفرماید: «یعْلَمُ عَجِیجَ الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ مَعَاصِی الْعِبَادِ فِی الْخَلَوَاتِ وَ اخْتِلافَ النِّینَانِ فِی الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ وَ تَلاطُمَ الْمَاءِ بِالرِّیاحِ الْعَاصِفَاتِ»؛(314) «خداوند صدای حیوانات را در بیابانها و گناهان بندگان در مکانهای خلوت و حرکت ماهیها را در دریاهای عمیق و موجهای آب توسط طوفانها را میداند.»
2 - امام علیعلیه السلام در خطبهای میفرماید: «قَدْ عَلِمَ السَّرَائِرَ وَ خَبَرَ الضَّمَائِرَ، لَهُ الإِحَاطَةُ بِکُلِّ شَیءٍ وَ الْغَلَبَةُ لِکُلِّ شَیءٍ»؛(315) «به تمام اسرار آگاه است و از همه ضمائر و نهانها باخبر میباشد و به همه چیز احاطه دارد و بر همه چیز غالب است.»
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «عِلْمُهُ بِالْأَمْوَاتِ الْمَاضِینَ کَعِلْمِهِ بِالْأَحْیاءِ الْبَاقِینَ وَ عِلْمُهُ بِمَا فِی السَّمَاوَاتِ الْعُلَی کَعِلْمِهِ بِمَا فِی الْأَرَضِینَ السُّفْلَی»؛(316) «علم خداوند به مردگان گذشته مثل علم اوست به زندگانی که باقی هستند و علم او به آنچه در درجات بالای آسمانها است مانند علم اوست به آنچه در درجات پایین زمین میباشد.»
2 - و نیز فرمود: «لَکِنَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَاطَ بِهَا عِلْمُهُ وَ أَتْقَنَهَا صُنْعُهُ وَ أَحْصَاهَا حِفْظُهُ لَمْ یعْزُبْ عَنْهُ خَفِیاتُ غُیوبِ الْهَوَاءِ وَ لا غَوَامِضُ مَکْنُونِ ظُلَمِ الدُّجَی وَ لا مَا فِی السَّمَاوَاتِ الْعُلَی إِلَی الْأَرَضِینَ السُّفْلی...»؛(317) «... و لکن خداوند علمش بر آنها سایه افکنده و آفرینش آنها را محکم قرار داده و حفظ او آنها را شماره کرده است، از او غیبهای مخفی هوا و اسرار پشت پرده ظلمتهای شب مخفی نیست و آنچه در آسمانهای بالا و طبقات زیرین زمین است از او پوشیده نیست.»
3 - و نیز فرمود: «فَلا لَهَا مَحِیصٌ عَنْ إِدْرَاکِهِ إِیاهَا وَ لا خُرُوجٌ مِنْ إِحَاطَتِهِ بِهَا وَ لا احْتِجَابٌ عَنْ إِحْصَائِهِ لَهَا وَ لا امْتِنَاعٌ مِنْ قُدْرَتِهِ عَلَیهَا»؛(318) «اشیا از علم خداوند گریزی ندارند و از سلطه خداوند نمیتوانند خارج شوند و از شمارش خداوند نمیتوانند مخفی شوند و از قدرت خداوند بر خودشان نمیتوانند جلوگیری کنند.»
4 - امام باقرعلیه السلام میفرماید: «إِنَّ للَّهِِ لَعِلْماً لا یعْلَمُهُ غَیرُهُ وَ عِلْماً یعْلَمُهُ مَلائِکَتُهُ الْمُقَرَّبُونَ وَ أَنْبِیاؤُهُ الْمُرْسَلُونَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛(319) «خداوند علمی دارد که غیر از خودش آن را نمیداند و علمی دارد که ملائکه مقرّب و انبیای مرسل او آن را میدانند و ما از آن دانش مطّلع هستیم.»
5 - امام صادقعلیه السلام در جواب کسی که گفته بود: «الحمد للَّه منتهی علمه»؛ «خدای را سپاس به منتهای علمش»، فرمود: «لا تَقُلْ ذَلِکَ فَإِنَّهُ لَیسَ لِعِلْمِهِ مُنْتَهًی»؛(320) «این را نگو؛ زیرا علم خداوند منتهی ندارد.»
6 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «وَ الْأَشْیاءُ کُلُّهَا لَهُ سَوَاءٌ عِلْماً وَ قُدْرَةً وَ مُلْکاً وَ إِحَاطَةً»؛(321) «اشیا در نزد خداوند مساوی هستند از حیث علم، قدرت، سلطنت و احاطه بر آنها.»
7 - امام رضاعلیه السلام فرمود: «وَ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمُهُ وَ أَحْصَی عَدَدَهُ»؛(322) «خداوند به هرچیزی احاطه دارد [چیره است و عدد آن را میداند.»
در تفسیر قدرت دو قول است:
1 - قادر کسی است که دارای صفتی میباشد که به واسطه آن ترک فعل و انجام فعل برای او ممکن است.(323)
2 - قادر کسی است که اگر بخواهد فعل را انجام میدهد و اگر بخواهد میتواند آن را ترک کند.(324)
معنای قدرت در خداوند همان معنای قدرت در انسان است ولی با حذف نواقص و محدودیتها. فرق قدرت الهی با قدرت انسان در این است که:
الف) انجام یا ترک فعل از سوی انسان غالباً تابع انگیزههای بیرونی است.
ب) در مورد خداوند، داعی و انگیزه در افعالش عین ذات اوست.
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «وَ أَرَانَا مِنْ مَلَکُوتِ قُدْرَتِهِ وَ عَجَائِبِ مَا نَطَقَتْ بِهِ آثَارُ حِکْمَتِهِ»؛(325) «و به ما از اسرار قدرتش نشان داد و از عجائبی که آثار حکمتش گویای آنهاست به ما معرفی کرد.»
2 - و نیز فرمود: «وَ أَقَامَ مِنْ شَوَاهِدِ الْبَینَاتِ عَلَی لَطِیفِ صَنْعَتِهِ وَ عَظِیمِ قُدْرَتِهِ»؛(326) «خداوند شاهدهایی آشکار از لطافت آفریدههایش و عظمت قدرتش برپا داشت.»
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «شَاءَ الْأَشْیاءَ لا بِهِمَّةٍ، دَرَّاکٌ لا بِخَدِیعَةٍ، فَاعِلٌ لا بِاضْطِرَارٍ، مُقَدِّرٌ لا بِحَرَکَةٍ، مُرِیدٌ لا بِهَمَامَةٍ، سَمِیعٌ لا بِآلَةٍ، بَصِیرٌ لا بِأَدَاةٍ»؛(327) «خداوند موجودات را اراده کرده ولی نه به واسطه همّت و آنها را درک نموده نه به واسطه خدعه. او فاعل است نه از روی اضطرار، تقدیرکننده است نه به واسطه حرکت، اراده کننده است نه به انگیزهها، شنواست نه به وسیله آلتی و بیناست نه به کمک وسیلهای.»
2 - امام رضاعلیه السلام میفرماید: «فَاعِلٌ لا بِاضْطِرَارٍ مُقَدِّرٌ لا بِجَوْلِ فِکْرَةٍ...»؛(328) «خداوند فاعل است نه از روی ناچاری و اندازهگیری میکند، نه با جولان فکر.»
قدرت و توانایی خداوند متعال را از چند طریق میتوان اثبات کرد:
1 - احادیثی که اهل زمین و آسمان را سربازان حق و فرمانبردار او میداند:
الف) امیرمؤمنانعلیه السلام در این باره میفرماید: «اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ عَلَیکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَ عُیوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ لا تَسْتُرُکُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَیلٍ دَاجٍ وَ لا یکِنُّکُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاجٍ وَ إِنَّ غَداً مِنَ الْیوْمِ قَرِیبٌ»؛(329) «بندگان خدا! بدانید که مراقبانی از خودتان بر شما گماشته شده، و دیدبانانی از پیکرتان ناظر برشمایند و حسابگران راستگویی اعمال شما و شماره نفسهایتان را ثبت میکنند، نه ظلمت شب تاریک، شما را از حافظان و رصدبانان الهی پنهان میدارد، و نه درهای محکم و بسته. راستی فردا به امروز چه نزدیک است.»
ب) و نیز از حضرت نقل شده که فرمود: «أَعْضَاؤُکُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیونُهُ»؛(330) «عضوهای شما گواهان او و جوارح شما لشکریان او و نهانهای شما پاسبانان اویند.»
2 - روایاتی که بین اراده خدا و مراد وی، تلازم وجودی و عدمی میداند به طوری که اصلاً بین آن دو فاصلهای نیست؛
امام سجادعلیه السلام میفرماید: «وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِکَ الْأَشْیاءُ. فَهِی بِمَشِیتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیکَ مُنْزَجِرَةٌ»؛(331) «اشیاء طبق اراده تو تحقق یافته است و همه چیز به صرف مشیت تو، پیش از آنکه چیزی به آنها بگویی، موجود میشود، و چون نسبت به چیزی کراهت داشته باشی واقع نمیشود و نیاز به امر لفظی در اول و نهی لفظی در دوم نیست.»
امام علیعلیه السلام در پاسخ سؤال کسی که پرسید: آیا خداوند میتواند جهان را در تخم مرغی قرار دهد بدون آنکه دنیا کوچک یا تخم مرغ بزرگ شود؟ فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لا ینْسَبُ إِلَی الْعَجْزِ وَ الَّذِی سَأَلْتَنِی لا یکُونُ»؛(332) «به خدای تبارک و تعالی نسبت عجز داده نمیشود؛ امّا آنچه تو پرسیدی محال است که واقع شود [و قدرت، به محال تعلّق نمیگیرد].»
امام صادقعلیه السلام در توصیف عمومیت قدرت الهی میفرماید: «مُحِیطٌ بِمَا خَلَقَ عِلْماً وَ قُدْرَةً وَ إِحَاطَةً وَ سُلْطَاناً ... وَ الْأَشْیاءُ لَهُ سَوَاءٌ عِلْماً وَ قُدْرَةً وَ سُلْطَاناً وَ مُلْکاً وَ إِحَاطَةً»؛(333) «علم و قدرت و تسلّط و سلطنت خداوند بر مخلوقاتش احاطه داشته و موجودات از حیث علم و قدرت و سلطنت و احاطه خداوند بر آنها نزد او مساوی هستند.»
1 - از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «وَ بِقُوَّتِکَ الَّتِی قَهَرْتَ بِها کُلَّ شَیءٍ»؛(334) «و به قوت تو که به واسطه آن هر چیزی را مغلوب و مقهور ساختهای.»
2 - و نیز در مناجات شعبانیه میفرماید: «إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الاِنْقِطَاعِ إِلَیکَ ... فَتَصِلَ إِلَی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ»؛(335) «بارخدایا! کمال و نهایت انقطاع و اتصال به خودت را عنایت فرما... تا دیدههای دل به سرچشمه عظمت وصل گردد و ارواح ما به عزّ قدست آویزان شود.»
3 - امیرمؤمنانعلیه السلام در بدرقه ابوذر که از جانب حکومت عثمان به ربذه تبعید شد فرمود: «وَلَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کَانَتَا عَلَی عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَی اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً»؛(336) «اگر [درهای آسمانها و زمینها بر بندهای بسته باشد و او تقوای خدا را رعایت کند، بدون تردید خدا بر او راهی خواهد گشود و از تنگنای خضرا و غبرا رهایی مییابد.»
4 - امام سجادعلیه السلام فرمود: «عَزَّ سُلْطَانُکَ عِزّاً لا حَدَّ لَهُ بِأَوَّلِیةٍ، وَ لا مُنْتَهَی لَهُ بِآخِرِیةٍ»؛(337) «نه آغازی برای عزّت سلطانی تو است نه انجامی؛ زیرا نامحدود مطلق نه اول دارد و نه آخر.»
5 - و نیز فرمود: «فَکَمْ قَدْ رَأَیتُ یا إِلَهِی مِنْ أُنَاسٍ طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَیرِکَ فَذَلُّوا»؛(338) «چه قدر دیدم کسانی را که عزّت را به سبب غیر تو خواستند ولی ذلیل شدند.»
خداوند سبحان مانند انسان نیست که فاعل بالحرکه باشد و افعال خود را با ابزار و وسایل مادی انجام دهد.
1 - حضرت علیعلیه السلام در این باره میفرماید: «فَاعِلٌ لا بِمَعْنَی الْحَرَکَاتِ وَ الْآلَةِ»؛(339) «خدا فاعل است؛ اما نه به آن معنا که دارای حرکت و ابزار باشد.»
2 - و نیز فرمود:«صَانِعٌلا بِجَارِحَةٍ»؛(340) «[خداوند] سازنده است؛ امّا نه به توسط دست».
3 - و نیز فرمود: «یقُولُ لِمَنْ أَرَادَ کَوْنَهُ « کُنْ فَیکُونُ» لا بِصَوْتٍ یقْرَعُ وَ لا بِنِدَاءٍ یسْمَعُ وَ إِنَّمَا کَلامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ لَمْ یکُنْ مِنْ قَبْلِ ذَلِکَ کَائِناً وَ لَوْ کَانَ قَدِیماً لَکَانَ إِلَهاً ثَانِیاً»؛(341) «خداوند وجود هر چه را اراده کند میگوید: باش، پس موجود میشود. - گفتن کلمه "کن" - نه صوتی است که در گوشها نشیند و نه فریادی است که شنیده شود، بلکه کلام او همان فعل اوست که ایجاد میکند و پیش از آن موجود نبوده و اگر از قدیم موجود بود خدای دومی نیز وجود داشت.»
اوج گرفتن از جملات نازل به جملات عالی، خط مشی تربیت تدریجی اهل بیتعلیهم السلام در تعالی بخشیدن نفوس است. لذا مشاهده میکنیم در ادعیه آن بزرگواران که مشتمل بر حمد و تسبیح و ذکر صفات جمال و جلال حق تعالی است، مراحل گوناگون ملاحظه شده است:
الف) در بخشی از جملات اصل قدرت را برای خدای سبحان اثبات میکند: «یا قَدِیرُ»، «یا قَادِرُ»، «یا مَنْ هُوَ قَادِرٌ عَلَی کُلِّ شَیءٍ»، «یا مَنْ فِی الْمَمَاتِ قُدْرَتُهُ».(342)
ب) در بخش دیگر، ضمن اثبات قدرت برای دیگران، قدرت خدا را بیش از قدرت دیگران میداند: «یا أَقْوَی مِنْ کُلِّ قَوِی»، و یا میفرماید: «یا أَقْدَرَ الْقَادِرِینَ».(343)
ج) در بخش سوم که بخش مهم ادعیه است، قدرت نامتناهی و قدرت مطلق را برای خدا اثبات میکند: «یا مَنِ اسْتَسْلَمَ کُلُّ شَیءٍ لِقُدْرَتِهِ»، «یا مَنْ بَلَغَتْ إِلَی کُلِّ شَیءٍ قُدْرَتُهُ»،(344) «وَ بِقُوَّتِکَ الَّتِی قَهَرْتَ بِهَا کُلَّ شَیءٍ».(345)
حیات در اصطلاح دارای کاربردهای مختلف است:
1 - به معنای وجود و هستی در مقابل عدم و نیستی؛
2 - به معنای ترتّب آثار مطلوب هرچیز بر آن؛
3 - به معنای خصوصیتی در موجود که منشأ انجام کارهای آگاهانه است.
علامه طباطباییرحمه الله میفرماید: «حیات یک نحو وجود است که علم و قدرت از او به دست میآید».(346)
1 - رأی اشاعره:
حیات، صفتی ثبوتی و خارج از ذات الهی است که به اعتبار آن، خداوند به علم و قدرت متّصف میشود.
2 - معنای سلبی:
برخی معنای حیات الهی را به محال نبودن اعمال قدرت و علم برگرداندهاند.
3 - نظریه عینیت:
حیات از جمله صفات ثبوتی ذاتی است که با ذات الهی عینیت داشته و منشأ صفت علم و قدرت است (قول حق).
امام علیعلیه السلام فرمود: «فَلَسْنَا نَعْلَمُ کُنْهَ عَظَمَتِکَ إِلاَّ أَنَّا نَعْلَمُ أَنَّکَ حَی قَیومُ لا تَأْخُذُکَ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ»؛(347) «و لذا ما نمیتوانیم به کنه عظمت تو علم پیدا کنیم امّا این قدر میدانیم که تو زنده هستی و پابرجایی و چرت و خواب تو را فرا نمیگیرد.»
الف) امام محمد باقرعلیه السلام می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَانَ وَ لا شَیءَ غَیرُهُ، نُوراً لا ظَلامَ فِیهِ وَ صَادِقاً لا کَذِبَ فِیهِ وَ عَالِماً لا جَهْلَ فِیهِ وَ حَیاً لا مَوْتَ فِیهِ وَ کَذَلِکَ هُوَ الْیوْمَ وَ کَذَلِکَ لا یزَالُ أَبَداً»؛(348) «همانا خداوند تبارک و تعالی از ازل بود در حالی که چیزی غیر از او نبود. او نوری بود که در آن تاریکی نبود، و راستگویی بود که دروغ در آن نبود و عالمی بود که در او جهل راه نداشت و زندهای بود که در او مرگ وجود نداشت. و او امروز نیز چنین است و تا ابد نیز چنین خواهد بود.»
ب) و نیز فرمود: «إِنَّ اللَّهَ نُورٌ لا ظُلْمَةَ فِیهِ وَ عِلْمٌ لا جَهْلَ فِیهِ وَ حَیاةٌ لا مَوْتَ فِیهِ»؛(349) «خداوند نوری است که در آن ظلمت نیست و علمی است که در آن جهل نیست و حیاتی است که مرگ در آن نیست.»
ج) امام کاظمعلیه السلام فرمود: «فَکَانَ اللَّهُ حَیاً بِلا حَیاةٍ حَادِثَةٍ وَ لا کَوْنٍ مَوْصُوفٍ وَ لا کَیفٍ مَحْدُودٍ وَ لا أَینٍ مَوْقُوفٍ وَ لا مَکَانٍ سَاکِنٍ بَلْ حَی لِنَفْسِهِ»؛(350) «خداوند زنده است، امّا نه با حیاتی که به وجود آمده باشد و نه وجودی که قابل توصیف باشد و نه مشخصاتی که محدود باشد و نه زمانی که مشخص باشد و نه مکانی که ساکن باشد، بلکه خداوند حیاتش از ذات خودش میباشد.»
د) و نیز فرمود: «بَلْ حَی لِنَفْسِهِ وَ مَالِکٌ لَمْ تَزَلْ لَهُ الْقُدْرَةُ»؛(351) «خداوند بذاته زنده است و او مالکی است که همیشه قدرت دارد.»
امام موسی کاظمعلیه السلام میفرماید: «... وَ أَنَّهُ الْحَی الَّذِی لا یمُوتُ وَ الْقَادِرُ الَّذِی لا یعْجِزُ وَ الْقَاهِرُ الَّذِی لا یغْلَبُ وَ الْحَلِیمُ الَّذِی لا یعْجَلُ وَ الدَّائِمُ الَّذِی لا یبِیدُ وَ الْبَاقِی الَّذِی لا یفْنَی وَ الثَّابِتُ الَّذِی لا یزُولُ وَ الْغَنِی الَّذِی لا یفْتَقِرُ»؛(352) «خداوند زندهای است که نمیمیرد و قدرتمندی است که عاجز نمیشود و چیرهای است که مغلوب نمیگردد و بردباری است که عجله نمیکند و دائمی است که کهنه نمیگردد و باقیای است که فانی نمیگردد و ثابتی است که زائل نمیگردد و ثروتمندی است که فقیر نمیشود.»
امام باقرعلیه السلام میفرماید: «کَانَ لَمْ یزَلْ حَیاً بِلا کَیفٍ وَ لَمْ یکُنْ لَهُ کَانَ وَ لا کَانَ لِکَوْنِهِ کَیفٌ ... لَمْ یزَلْ حَیاً بِلا حَیاةٍ»؛(353) «خداوند از ازل زنده بوده و حیات او چگونگی ندارد [قابل توصیف نیست و برای او قبلی نیست و وجودش چگونگی ندارد... او از ازل زنده است بدون اینکه حیات او از ذاتش جدا باشد.»
در دعای عرفه از امام حسینعلیه السلام نقل شده که فرمود: «یا دَائِما لا نَفَادَ لَکَ، یا حَیا حِینَ لا حَی، یا مُحْیی الْمَوْتَی...»؛(354) «ای خدایی که سرمدی و فنایی در تو نیست، و ای زندهای که آن هنگام که دیگران را حیاتی نبود زنده بودی، و ای زنده کننده مردگان!»
درباره این دو صفت دو گونه تفسیر شده است:
1 - تفسیر متکلّمان معروف: «بر اساس مقیاس زمانی».
2 - تفسیر حکمای الهی: «بر اساس مقیاس با عدم».
الف) ازلیت و قدم: یعنی وجود خداوند مسبوق به عدم نیست.
ب) ابدیت و بقاء: یعنی وجود خداوند ملحوق به عدم نیست.
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «الْأَوَّلُ الَّذِی لَمْ یکُنْ لَهُ قَبْلٌ فَیکُونَ شَیءٌ قَبْلَهُ وَ الْآخِرُ الَّذِی لَیسَ لهُ بَعْدٌ فَیکُونَ شَیءٌ بَعْدَهُ»؛(355) «خداوند اوّلی است که اوّلیتش قبلی ندارد تا قبل از او چیزی باشد، و او آخری است که آخریتش بعد ندارد تا بعد از او چیزی باشد.»
2 - و نیز میفرماید: «لَیسَ لِأَوَّلِیتِهِ ابْتِدَاءٌ وَ لا لِأَزَلِیتِهِ انْقِضَاءٌ»؛(356) «برای اوّلیت او آغاز و برای ازلیتش پایانی نیست.»
3 - نیز میفرماید: «مُسْتَشْهِدٌ بِحُدُوثِ الْأَشْیاءِ عَلَی أَزَلِیتِهِ»؛(357) «با حدوث موجودات، بر ازلیت خود استشهاد کرد.»
4 - و نیز در همان خطبه میفرماید: «وَاحِدٌ لا بِعَدَدٍ وَ دَائِمٌ لا بِأَمَدٍ»؛(358) «خداوند واحد است اما نه واحد احدی و دائم است نه به زمان.»
5 - امام صادقعلیه السلام میفرماید: «الْأَوَّلُ لا عَنْ أَوَّلٍ قَبْلَهُ وَ لا عَنْ بَدْءٍ سَبَقَهُ وَ الْآخِرُ لا عَنْ نِهَایةٍ... لَمْ یزَلْ وَ لا یزُولُ بِلا بَدْءٍ وَ لا نِهَایةٍ»؛(359) «خداوند، اوّلی است که قبل ندارد و اوّلیت او شروع ندارد و آخری است که آخریت او تمامی ندارد او همیشه هست بدون شروع و بدون پایان.»
6 - و نیز فرمود: «هُوَ الْأَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَیءٍ وَ هُوَ الاْخِرُ عَلَی مَا لَمْ یزَلْ وَ لا تَخْتَلِفُ عَلَیهِ الصِّفَاتُ وَ الْأَسْمَاءُ کَمَا تَخْتَلِفُ عَلَی غَیرِهِ»؛(360) «او آغاز بوده و قبل از همه چیز، و آخر است بعد از همه چیز. صفات و اسمائش دگرگون نمیشود آنگونه که از دیگران دگرگون میشود.»
1 - امام موسی کاظمعلیه السلام میفرماید: «... وَ لَمْ یحْتَجْ إِلَی شَیءٍ بَلْ یحْتَاجُ إِلَیهِ»؛(361) «خداوند به چیزی نیاز ندارد بلکه همه به او احتیاج دارند.»
2 - امام رضاعلیه السلام میفرماید: «وَ لَمْ یخْلُقِ اللَّهُ الْعَرْشَ لِحَاجَةٍ بِهِ إِلَیهِ لِأَنَّهُ غَنِی عَنِ الْعَرْشِ وَ عَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقَ»؛(362) «خداوند عرش را به خاطر نیاز خود نیافرید؛ زیرا او از عرش و از تمام موجوداتی که خلق نموده است بینیاز است.»
در مورد اراده در انسان تعریفات مختلفی وجود دارد:
1 - اعتقاد و تصدیق به سودمندی فعل؛
2 - شوقی که در پی اعتقاد به سودمندی فعل حاصل میشود.
3 - میل انسان به انجام کار یا کراهت از آن.
4 - کیفیتی نفسانی که پس از علم به سودمندی فعل در نفس حاصل شده و سبب ترجیح انجام فعل بر ترک میگردد.
1 - رأی مشهور فلاسفه اسلامی:
«اراده تکوینی خداوند عبارت است از علم خداوند به اینکه فعل او هماهنگ با نظام احسن است».(363)
2 - رأی شیخ مفیدرحمه الله:
«اراده خدا نسبت به افعال خود (اراده تکوینی) همان ایجاد افعال است و نسبت به افعال بشر (اراده تشریعی) امر به افعال است».(364)
3 - نظر مشهور متکلمان معتزله و امامیه:
«اراده تکوینی خداوند عبارت است از علم خداوند به این که فعل مشتمل بر مصلحت برای انسان و موجودات دیگر است».(365)
4 - رأی اشاعره:
«اراده خداوند صفتی است غیر از علم و قدرت و دیگر صفات ذاتی، و از صفات ذاتی و ازلی خداوند است».(366)
5 - رأی ابوعلی و ابوهاشم:
«اراده خداوند صفتی ذاتی است غیر از صفات دیگر ذاتی و در عین حال حادث است، نه در ذات و نه در غیر ذات (حادث لافی محلّ)».(367)
6 - رأی کرامیه:
همان معنای قبلی ولی حادث در ذات.(368)
7 - رأی حسین نجار رازی (320 هجری) از معتزله:
«اراده از صفات ذات است، ولی معنای سلبی دارد، یعنی فاعلیت خداوند از روی اکراه یا سهو نیست، بلکه آگاهانه و از روی اختیار است».
8 - رأی محقق اصفهانی:
«حقیقت اراده، ابتهاج و رضا است و آن بر دو قسم است: اوّل ابتهاج و رضای ذاتی که اراده ذاتی است. دوم ابتهاج و رضای فعلی که اراده فعلی است».
1 - رأی اشاعره:
«اراده، صفتی ثبوتی و زائد بر ذات و قدیم است».
2 - رأی کرامیه:
«اراده، صفتی حادث و حالّ بر ذات است».
3 - قول امامیه:
الف) اراده ذاتی: عین ذات خداوند و مثل ذات، قدیم است.
ب) اراده فعلی: از آنجا که از رابطه بین ذات و افعال الهی انتزاع میشود و یکی از دو طرف رابطه (فعل) حادث است، اراده نیز صفتی حادث است.
1 - برخی، اراده و مشیت را به یک معنا گرفتهاند.
2 - برخی نیز بین این دو فرق گذاشتهاند:
الف) متعلّق اراده وجود است، و متعلّق ماهیت مشیت است.(369)
ب) اراده در خداوند به معنای علم به مصلحت یا مفسده فعل و مشیت، خواستن انجام یا ترک فعل است، خواستنی که مبتنی بر علم به مصلحت یا مفسده است.(370)
فیض کاشانی میفرماید: «اراده خداوند سبحان از حیث نسبت آن به خداوند عین ذات اوست و امّا از حیث اضافه آن به مقصود و مراد، حادث است، ولی این اراده همانند اراده ما مقدم بر فعل نیست، بلکه آن اراده همان فعل و ایجاد است».(371)
در روایات اهل بیتعلیهم السلام به بخشهایی از مباحث مربوط به اراده الهی اشاره شده است:
راوی از امام صادقعلیه السلام سؤال میکند: آیا خداوند دائماً مرید است؟ حضرت در پاسخ میفرماید: «إِنَّ الْمُرِیدَ لا یکُونُ إِلاَّ لِمُرَادٍ مَعَهُ لَمْ یزَلِ اللَّهُ عَالِماً قَادِراً ثُمَّ أَرَادَ»؛(372) «اراده مرید همیشه همراه مراد میباشد [امّا خداوند از ازل اراده فعلی نداشته بلکه او همیشه عالم و قادر بوده و سپس اراده کرده است.»
امام رضاعلیه السلام فرمود: «أَلْإِرَادَةُ مِنَ الْخَلْقِ الضَّمِیرُ وَ مَا یبْدُو لَهُمْ بَعْدَ ذَلِکَ مِنَ الْفِعْلِ وَ أَمَّا مِنَ اللَّهِ تَعَالَی فَإِرَادَتُهُ إِحْدَاثُهُ لا غَیرُ ذَلِکَ لِأَنَّهُ لا یرَوِّی وَ لا یهُمُّ وَ لا یتَفَکَّرُ وَ هَذِهِ الصِّفَاتُ مَنْفِیةٌ عَنْهُ وَ هِی صِفَاتُ الْخَلْقِ فَإِرَادَةُ اللَّهِ الْفِعْلُ لا غَیرُ ذَلِکَ یقُولُ لَهُ کُنْ فَیکُونُ بِلا لَفْظٍ وَ لا نُطْقٍ بِلِسَانٍ وَ لا هِمَّةٍ وَ لا تَفَکُّرٍ وَ لا کَیفَ لِذَلِکَ کَمَا أَنَّهُ لا کَیفَ لَهُ»؛(373) «مخلوقات ابتدا فکر میکنند و سپس اراده میکنند انجام فعل را، امّا خداوند تنها با اراده کردن به وجود میآورد؛ زیرا خداوند تأمل نمیکند و تصمیم نمیگیرد و فکر نمینماید، و این صفات از او نفی میشود؛ زیرا این صفات برای مخلوقات است، پس اراده خداوند همان فعل اوست نه غیر از آن. خداوند [برای خلق موجودات میگوید: باش، پس آن شیء موجود میشود، بدون تلفظ و گفتن به زبان و تصمیمگیری و بدون فکر کردن. همانگونه که خود خداوند چگونگی ندارد، اراده او هم کیفیت خاصی ندارد.»
از امام رضاعلیه السلام نقل شده که فرمود: «المشیة و الإرادة من صفات الأفعال فمن زعم أن اللَّه تعالی لم یزل مریدا شائیا فلیس بموحد»؛(374) «مشیت و اراده از صفات فعل است و کسی که گمان کند خداوند متعال از ازل دارای اراده و مشیت بوده موحّد نیست.»
امام صادقعلیه السلام میفرماید: «خَلَقَ اللَّهُ الْمَشِیةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْیاءَ بِالْمَشِیةِ»؛(375) «خداوند مشیت را به خودش خلق کرد، آنگاه اشیا را خلق نمود.»
در این حدیث احتمالاتی وجود دارد:
الف) اینکه خلق مشیت بنفسه کنایه از این باشد که مشیت ملازم با ذات الهی است و لذا بر اراده دیگر توقف ندارد، و نسبت خلق به آن مجاز است.
ب) کنایه از علم اصلح الهی است که منشأ آن است که مخلوقات مطابق مقتضی آن باشد.
ج) مراد به مشیت در این روایت، مشیت بندگان باشد و مقصود از اشیاء، افعال آنان باشد که مترتّب بر مشیت است.
امام صادقعلیه السلام میفرماید: «العلم لیس هو المشیة. ألا تری أنّک تقول سأفعل کذا إن شاء اللَّه و لا تقول سأفعل کذا إن علم اللَّه. فقولک إن شاء اللَّه دلیل علی أنه لم یشأ فإذا شاء کان الذی شاء کما شاء و علم اللَّه سابق للمشیة»؛(376) «علم همان مشیت نیست آیا نمیبینی که میگویی، اگر خدا بخواهد این کار را انجام میدهم و نمیگویی اگر خدا دانست این کار را انجام میدهم. پس اینکه میگویی اگر خدا خواست دلیل بر این است که خدا نخواسته است، پس اگر خواست طبق خواسته او میشود، و علم خداوند مقدم بر مشیت اوست.»
امام رضاعلیه السلام میفرماید: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِبْدَاعَ وَ الْمَشِیةَ وَ الْإِرَادَةَ مَعْنَاهَا وَاحِدٌ وَ أَسْمَاؤُهَا ثَلاثَةٌ»؛(377) «بدان که آفرینش و مشیت و اراده به یک معناست، فقط اسم آنها سه تا است.»
امام صادقعلیه السلام میفرماید: «الْخَیرُ وَ الشَّرُّ حُلْوُهُ وَ مُرُّهُ وَ صَغِیرُهُ وَ کَثِیرُهُ مِنَ اللَّهِ»؛(378) «خوبی و بدی، شیرین و تلخ آن، کوچک و زیاد آن از آنِ خداست.»
و نیز فرمود: «قَالَ اللَّهُ تَعَالَی - عزّوجلّ - : أَنَا اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ أَنَا خَالِقُ الْخَیرِ وَ الشَّرِّ فَطُوبَی لِمَنْ أَجْرَیتُ عَلَی یدَیهِ الْخَیرَ وَ وَیلٌ لِمَنْ أَجْرَیتُ عَلَی یدَیهِ الشَّرَّ وَ وَیلٌ لِمَنْ یقُولُ کَیفَ ذَا وَ کَیفَ هَذَا»؛(379) «خداوند عزّوجلّ فرمود: من خدایی هستم که خدایی غیر از من نیست آفریننده خیر و شر هستم، پس خوشا به حال کسی که من به دست او خیر جاری کنم و وای بر کسی که به دست او شر جاری نمایم و وای بر کسی که بگوید چگونه است آن و چگونه است این [در مقام اعتراض .»
در رابطه با کلام الهی چند رأی و نظر وجود دارد:
1 - رأی اهل حدیث و حنابله:
کلام خدا از سنخ حروف و اصوات و از صفات ذات و قدیم است.
2 - رأی معتزله و امامیه:
کلام خداوند لفظی و حادث بوده و اسناد تکلم به او استناد صدوری است، نه عروضی به معنای ایجاد کننده کلام.(380)
3 - رأی اشاعره و ماتریدیه:
آنان به دو نوع کلام برای خداوند اعتقاد دارند:
الف) کلام لفظی و حادث که همان قرآن و دیگر کتب آسمانی است.
ب) کلام نفسی که حقیقت آن کلام است. و آن حقیقتی است در نفس و ذات متکلم که کلام لفظی بیانگر آن میباشد.
به جهاتی از کلام الهی در روایات اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام اشاره شده است:
امام هادیعلیه السلام میفرماید: «و لیس الخالق إلّا اللَّه عزّوجلّ و ما سواه مخلوق و القرآن کلام اللَّه لا تجعل له اسماً من عندک فتکون من الضالین»؛(381) «آفرینندهای غیر از خداوند عزّوجلّ نیست و غیر از او همه آفریده شده هستند و قرآن کلام خداست و از پیش خودت نامی بر آن نگذار؛ که از گمراهان خواهی بود.»
ابوبصیر از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «لَمْ یزَلِ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ عَالِماً بِذَاتِهِ وَ لا مَعْلُومَ وَ لَمْ یزَلْ قَادِراً بِذَاتِهِ وَ لا مَقْدُورَ. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ فَلَمْ یزَلْ مُتَکَلِّماً؟ قَالَ: الْکَلامُ مُحْدَثٌ کَانَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ لَیسَ بِمُتَکَلِّمٍ ثُمَّ أَحْدَثَ الْکَلامَ»؛(382) «خداوند عزّوجلّ همیشه بالذات عالم بود، در حالی که معلومی وجود نداشت، و بالذات قادر بود، در حالی که مقدوری نبود. ابوبصیر میگوید: فدایت شوم، آیا خداوند همیشه موصوف به صفت متکلم بوده است؟ فرمود: کلام حادث است. خداوند عزّوجلّ وجود داشت و متکلم نبود سپس کلام را آفرید.»
در حدیثی، امام علیعلیه السلام کلام خداوند را فعل الهی دانسته و میفرماید: «یقُولُ لِمَنْ أَرَادَ کَوْنَهُ: کُنْ فَیکُونُ لا بِصَوْتٍ یقْرَعُ وَ لا بِنِدَاءٍ یسْمَعُ وَ إِنَّمَا کَلامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ»؛(383) «خداوند هر گاه بخواهد چیزی را موجود کند میگوید: باش، پس آن شیء موجود میشود، [اینگفتن نه به صدایی باشد که به گوش آید و نه به ندایی که شنیده شود و به درستی که کلام خداوند سبحان همان فعل اوست که آن را ایجاد کرده و شکل داده است.»
1 - امام صادقعلیه السلام از پدرانش از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «مَنْ وَعَدَهُ اللَّهُ عَلَی عَمَلٍ ثَوَاباً فَهُوَ مُنْجِزٌ لَهُ وَ مَنْ أَوْعَدَهُ عَلَی عَمَلٍ عِقَاباً فَهُوَ فِیهِ بِالْخِیارِ»؛(384) «هر پاداشی را که خداوند نسبت به عملی وعده داده است حتماً به آن وفا میکند، و هر عقوبتی را که بر عملی وعید داده در عمل کردن به آن مختار است.»
2 - و نیز فرمود: «وَ للَّهِِ عَزَّوَجَلَّ أَنْ یعْفُوَ وَ یتَفَضَّلَ»؛(385) «و برای خدای عزّوجلّ است که ببخشاید و تفضّل کند.»
3 - در محضر امام رضاعلیه السلام سخن از گناهان بزرگ و قول معتزله به میان آمد که میگویند: گناهان بزرگ بخشیده نمیشود. حضرت فرمود: امام جعفر صادقعلیه السلام فرمودند: «قَدْ نَزَلَ الْقُرْآنُ بِخِلافِ قَوْلِ الْمُعْتَزِلَةِ، قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: « وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ» »؛(386) «قرآن بر خلاف قول معتزله نازل شده است. خداوند عزّوجلّ فرمود: "و به راستی پروردگار تو نسبت به مردم [با وجود ستمشان بخشایشگر است".»
تأویل به معانی گوناگون بیان شده است:
الف) تفسیر.
ب) حمل بر خلاف ظاهر.
ج) حمل لفظ بر معنای غیر متعارف نزد عموم مردم.
د) ارجاع لفظ و کلمه به منشأ و مرجع اصلی آن که از مقوله لفظ و معنا نیست، بلکه از مقوله حقایق عینی و خارجی است.
معنای دوم در مباحث کلامی مدّ نظر است.
در باب صفات خبری، متکلمان معتزلی و امامی و برخی از اشاعره و عموم ماتریدیه، قائل به تأویلاند.
یعنی به جهت عدم اطلاع از آنها، امرش را به خدا واگذار کنیم. این نظریه رأی مالک بن انس و سفیان بن عیینه و عدهای دیگر است.
یعنی هر صفتی را باید حمل بر معنای ظاهر لغوی و حسّی آن نمود. این رأی اهل حدیث، حنابله و وهابیان است.
از برخی روایات اهل بیتعلیهم السلام استفاده میشود که آنان معتقد به تأویل در صفات خبری بودهاند.
امام علیعلیه السلام در تفسیر آیه « الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی فرمود: «یعْنِی اسْتَوَی تَدْبِیرُهُ وَ عَلا أَمْرُهُ»؛(387) «یعنی تدبیر او مستولی شده و امر او علوّ پیدا کرده است.»
درباره استقلال این دو صفت یا رجوع آن دو به وصف علم یا رجوع وصف علم به این دو، سه نظر است:
1 - نوع مفسّران و غالب متکلمان این دو را به وصف علم برمی گردانند.
2 - عدهای وصف علیم را به سمیع و بصیر برمیگردانند، مثلاً: خدا عالم است یعنی خدا همه چیز را میشنود و به همه چیز علم حضوری دارد.
3 - برخی نیز این دو را مستقل از علم خداوند میدانند.
1 - از امیرمؤمنانعلیه السلام نقل شده که فرمود: «... سَمِیعاً إِذْ لا مَسْمُوعَ»؛(388) «... او شنوا است حتی در زمانی که شنیدنی وجود نداشته باشد.»
2 - و نیز فرمود: «بَصِیرٌ إِذْ لا مَنْظُورَ إِلَیهِ مِنْ خَلْقِهِ»؛(389) «او بیناست از زمانی که کسانی از خلقش که به آنها نظر شده باشد وجود نداشته است.»
3 - امیرمؤمنانعلیه السلام در خطبهای میفرماید: «وَ کُلُّ سَمِیعٍ غَیرَهُ یصَمُّ عَنْ لَطِیفِ الْأَصْوَاتِ وَ یصِمُّهُ کَبِیرُهَا وَ یذْهَبُ عَنْهُ مَا بَعُدَ مِنْهَا وَ کُلُّ بَصِیرٍ غَیرَهُ یعْمَی عَنْ خَفِی الْأَلْوَانِ وَ لَطِیفِ الْأَجْسَامِ»؛(390) «هر شنوندهای غیر از او از درک صداهای ضعیف کر است، صداهای قوی گوش او را کر میکند و آوازهای دور را نمیشنود. و هر بینندهای غیر از او از دیدن رنگهای مخفی و اجسام بسیار کوچک ناتوان است.»
4 - از امام صادقعلیه السلام نقل است که فرمود: «لَمْ یزَلِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لا مَعْلُومَ وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لا مَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لا مُبْصَرَ ... فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْیاءَ وَ کَانَ الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَی الْمَعْلُومِ وَ السَّمْعُ عَلَی الْمَسْمُوعِ وَ الْبَصَرُ عَلَی الْمُبْصَرِ»؛(391) «خداوند متعال که پروردگار ماست از ازل علم با ذات اوست حتی وقتی که معلومی نباشد، و نیز از ازل شنوا بود آن هنگام که شنیده شدهای نبود و نیز از ازل بینا بود حال آنکه دیده شدهای نبود... ، چون جهان پدید آمد علم او به معلوم و سمع او به مسموع و بصر او به مبصَر تعلّق گرفت.»
5 - از امام رضاعلیه السلام نقل شده که فرمود: «سَمِیعٌ لا بِآلَةٍ، بَصِیرٌ لا بِأَدَاةٍ»؛(392) «شنواست نه به وسیله، بیناست نه به ابزار.»
1 - امام صادقعلیه السلام به اسحاق بن عمار میفرماید: «خَفِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ وَ إِنْ کُنْتَ لا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یرَاکَ فَإِنْ کُنْتَ تَرَی أَنَّهُ لا یرَاکَ فَقَدْ کَفَرْتَ وَ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ یرَاکَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِیةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ عَلَیکَ»؛(393) «آنچنان از خدا بترس که گویی او را میبینی، و اگر او را نمیبینی او تو را میبیند! و اگر فکر میکنی او تو را نمیبیند کافر شدهای، و اگر میدانی که او تو را میبیند سپس در برابر او به عصیان برمیخیزی در واقع او را از کوچکترین ناظران برخود شمردهای.»
2 - در حدیثی دیگر از امام صادقعلیه السلام در تفسیر آیه: « وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ» آمده است: «مَنْ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ یرَاهُ وَ یسْمَعُ مَا یقُولُ وَ یعْلَمُ مَا یعْمَلُهُ مِنْ خَیرٍ أَوْ شَرٍّ فَیحْجُزُهُ ذَلِکَ عَنِ الْقَبِیحِ مِنَ الْأَعْمَالِ فَذَلِکَ الَّذِی خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی»؛(394) «کسی که بداند خداوند او را میبیند و سخنانش را میشنود و از اعمال نیک و بد او آگاه است و این علم و دانایی او را از اعمال قبیح بازمیدارد، او کسی است که از مقام پروردگارش خائف است و نفس خود را از هوا و هوس بازداشته است.»
مقصود از صفات خبریه آن صفاتی است که در متون دینی (قرآن و حدیث) به خداوند نسبت داده شده است که اگر معنای ظاهری آن در نظر گرفته شود مستلزم جسمیت خدا و مشابهت او با مخلوقات مادّی خویش خواهد بود. برای نمونه، در قرآن آیاتی وجود دارد که بر حسب ظاهر، خداوند را دارای اعضا و جوارح مانند: چهره، دست و چشم معرفی میکند.
در روایات و نیز برخی از زیاراتْ شواهدی از مظهریت انسان کامل نسبت به اسمای حسنای الهی وجود دارد. در این اخبار، اوصافی برای پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمهعلیهم السلام ذکر شده که دلالت بر مظهریت آن بزرگواران در افعال الهی دارد.
1 - شیخ صدوقرحمه الله به سندش از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود: «أَنَا عِلْمُ اللَّهِ وَ أَنَا قَلْبُ اللَّهِ الْوَاعِی وَ لِسَانُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ عَینُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا یدُ اللَّهِ»؛(395) «من علم خدا و قلب خدایم که آن قلب ظرف علم خداست. من زبان گویای خدایم، من چشم خدا و طاعت خدا و دست خدا میباشم.»
2 - و نیز به سندش از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که امیرالمؤمنینعلیه السلام در خطبهای فرمود: «أَنَا الْهَادِی وَ أَنَا الْمُهْتَدِی... وَ أَنَا حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ أَنَا عُرْوَةُ اللَّهِ الْوُثْقَی وَ کَلِمَةُ التَّقْوَی وَ أَنَا عَینُ اللَّهِ وَ لِسَانُهُ الصَّادِقُ وَ یدُهُ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ الَّذِی یقُولُ أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ وَ أَنَا یدُ اللَّهِ الْمَبْسُوطَةُ عَلَی عِبَادِهِ بِالرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ أَنَا بَابُ حِطَّةٍ مَنْ عَرَفَنِی وَ عَرَفَ حَقِّی فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ لِأَنِّی وَصِی نَبِیهِ فِی أَرْضِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَی خَلْقِهِ لا ینْکِرُ هَذَا إِلاَّ رَادٌّ عَلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»؛(396) «من هدایت کننده و هدایت شدهام... منم ریسمان متین الهی، من دستاویز استوار خدا و کلمه تقوا، و منم چشم خدا و زبان راستگوی او و دست او، و منم جنب خدا که در قرآن آمده: "کسی گوید: دریغا بر آن کوتاهی که در جنب خدا روا داشتم". منم دست خدایی که به رحمت و مغفرت بر بندگانش گشوده شده، و منم باب ریزش گناه، هر کس مرا و حق مرا شناخت پروردگار خویش را شناخته است؛ زیرا من جانشین پیامبر خداصلی الله علیه وآله در زمین هستم. من حجت خدا بر آفریدههای اویم. این را کسی منکر نمیشود جز آنکه خدا و رسول او را رد کند.»
«علم» از صفات مشترک بین ذات و فعل است و مقصود از عنوان علم در اینجا همان علم فعلی خداست؛ چون کسی به کنه ذات و صفات ذاتی وی راه ندارد، امّا در صفات فعل، راه برای مظهریت باز است.
شیخ صدوقرحمه الله میفرماید: «جنب در لغت عرب به معنای طاعت است؛ وقتی گفته میشود: "هذا صغیر فی جنب اللَّه" یعنی در طاعت خدای عزّوجلّ کوچک است. و معنای فرموده امیرمؤمنان "انا جنب اللَّه" یعنی من کسی هستم که ولایتم اطاعت خداست».(397)
الفاظی نظیر: عین، ید، قلب و عرش برای روح معنا وضع شده و دارای مصادیق مجرد و مادی است و مثلاً یکی از مصادیق عنوان جامع «ید» قدرت و نعمت و از مصادیق عنوان جامع «عین» حفظ است. قلب و جنب نیز چنین است و همه اینها از صفات فعلی خداست نه ذاتی.
حبل به معنای ریسمان و ریسمان برای چنگ زدن و بالا آمدن است. روح این معنا در هر چیزی که موجب تقرّب انسان به خدا شود وجود دارد، و چون قرآن کریم و ولایت اهل بیتعلیهم السلام از اموری هستند که تمسک به آنها موجب صعود انسان به سوی خدا میشود، لذا مصداق عنوان جامعِ حبلاند.
«عروه» به معنای عقد و گره و «وثقی به معنای محکم است.
«تقوی» همان ملکه حفظ نفس از گناه است، و «کلمه» موارد استعمال فراوان دارد که از آن جمله اطلاق بر حقایق عالم هستی است. از حضرت عیسیعلیه السلام با عنوان کلمه و از انبیا و اولیا با عنوان «کلمات اللَّه» یاد میشود. مقصود از «کلمة التقوی» حقیقت عینی پرهیز از گناه است، به طوری که وی را میتوان تقوای مجسّم دانست.
واژه «حَطَّ» یعنی فرود آمد و «حطّه» که در قرآن نیز آمده(398) به معنای تقاضای فرو ریختن گناهان است.
اوصاف یاد شده در محدوده صفات فعل حق تعالی است و هرگز اتصاف انسان کامل به آنها موجب غلوّ و شرک نمیشود. غالب، بلکه همه روایات ناظر به اسمای فعلی خداست و یک روایت معتبری نیست که در آن ائمهعلیهم السلام اسمای ذات یا صفات ذات را به خودشان نسبت دهند. در پرتو این مطالب، حدیث قرب نوافل نیز روشن میشود.(399)
تاکنون پارهای از صفات ثبوتی ذاتی فعلی خداوند را مورد بررسی قرار دادیم. اینک بجاست که نظری بر صفات سلبی حق تعالی داشته باشیم.
اهل حدیث و حشویه و وهابیان اعتقاد به جسمیت خداوند دارند، ولی در مقابل، فرقههای دیگر از مذاهب کلامی اسلامی آن را رد نموده و قائل به مجرّد تام بودن خداوند میباشند.
ابن تیمیه میگوید: «آنچه در قرآن و سنّت ثابت شده و اجماع و اتفاق پیشینیان بر آن است، حق میباشد. حال اگر از این امر لازم آید که خداوند متّصف به جسم بودن شود اشکالی ندارد؛ زیرا لازمه حق نیز حق است».(400)
ابن الوردی میگوید: «ابن تیمیه به جهت قول به تجسیم زندانی شد».(401)
قاضی عبدالجبار معتزلی میگوید: «امّا امیرالمؤمنینعلیه السلام، پس خطبههایش در بیان نفی تشبیه و در اثبات عدل بیش از آن است که احصا شود».(402)
اینک به برخی از روایات اهل بیتعلیهم السلام در نفی جسمیت اشاره میکنیم:
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «لا تَجْرِی عَلَیهِ الْحَرَکَةُ وَ السُّکُونُ»؛(403) «[حکم به حرکت و سکون در خداوند جاری نمیشود.»
2 - از امام صادقعلیه السلام روایت شده که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لا یشْبِهُهُ شَیءٌ»؛(404) «خداوند عزّوجلّ به چیزی شبیه نیست.»
3 - و نیز فرمود: «سُبْحَانَ مَنْ لا یعْلَمُ أَحَدٌ کَیفَ هُوَ إِلاَّ هُوَ لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ لا یحَدُّ وَ لا یحَسُّ وَ لا یجَسُّ وَ لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ لا الْحَوَاسُّ وَ لا یحِیطُ بِهِ شَیءٌ وَ لا جِسْمٌ وَ لا صُورَةٌ وَ لا تَخْطِیطٌ وَ لا تَحْدِیدٌ»؛(405) «پاک و منزه است خدایی که جز او نمیداند که او چگونه موجودی است، هیچ چیزی مثل او نیست و او شنوا و بینا است و محدود نمیشود و قابل حسّ نیست و به او نظر افکنده نمیشود. چشمها و حواس، او را درک نمیکند و چیزی بر او چیره نمیشود. او جسم نیست و صورت ندارد و دارای خطوط نمیباشد و محدود نیست.»
4 - و در جایی دیگر در وصف خداوند متعال فرمود: «لا جِسْمٌ وَ لا صُورَةٌ وَ هُوَ مُجَسِّمُ الْأَجْسَامِ وَ مُصَوِّرُ الصُّوَرِ...»؛(406) «خداوند جسم و صورت ندارد، بلکه اجسام را نیز او جسم کرده و نقشها و صور را صورتگری کرده است.»
5 - امام صادقعلیه السلام در جواب کسی که نسبت جسم بودن خداوند را به یکی از اصحاب خود داده بود، فرمودند: «وَیحَهُ، أَمَا عَلِمَ أَنَّ الْجِسْمَ مَحْدُودٌ مُتَنَاهٍ وَ الصُّورَةَ مَحْدُودَةٌ مُتَنَاهِیةٌ فَإِذَا احْتَمَلَ الْحَدَّ احْتَمَلَ الزِّیادَةَ وَ النُّقْصَانَ وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّیادَةَ وَ النُّقْصَانَ کَانَ مَخْلُوقاً قَالَ قُلْتُ فَمَا أَقُولُ قَالَ لا جِسْمٌ وَ لا صُورَةٌ وَ هُوَ مُجَسِّمُ الْأَجْسَامِ وَ مُصَوِّرُ الصُّوَرِ لَمْ یتَجَزَّأْ وَ لَمْ یتَنَاهَ وَ لَمْ یتَزَایدْ وَ لَمْ یتَنَاقَصْ لَوْ کَانَ کَمَا یقُولُونَ لَمْ یکُنْ بَینَ الْخَالِقِ وَ الْمَخْلُوقِ فَرْقٌ وَ لا بَینَ الْمُنْشِئِ وَ الْمُنْشَإِ لَکِنْ هُوَ الْمُنْشِئُ»؛(407) «وای بر او! آیا نمیداند که جسم محدود و متناهی است و صورت نیز محدود و متناهی است؟ پس وقتی [موجودی] احتمال حد در او بود احتمال کمی و زیادی نیز در او خواهد بود و چیزی که احتمال کمی و زیادی در آن باشد او مخلوق است. راوی میگوید: گفتم: پس چه بگویم؟ فرمود: [خداوند] جسم و صورت ندارد، بلکه اجسام را او جسم نموده و نقشها را او تصویر نموده است، او قابل تجزیه و محدود نیست و کمی و زیادی در او راه ندارد. امّا اگر خداوند این چنین باشد که آنان میگویند، فرقی بین خالق و مخلوق و بین ایجاد کننده و ایجاد شونده نیست.»
6 - امام موسی کاظمعلیه السلام میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یحَدَّ بِیدٍ أَوْ رِجْلٍ أَوْ حَرَکَةٍ أَوْ سُکُونٍ أَوْ یوصَفَ بِطُولٍ أَوْ قِصَرٍ»؛(408) «خداوند تبارک و تعالی برتر و بالاتر از آن است که محدود به داشتن دست و پا و حرکت و سکون گردد، یا اینکه به بلندی و کوتاهی توصیف شود.»
7 - امام رضاعلیه السلام میفرماید: «لا یوصَفُ بِالْکَوْنِ عَلَی الْعَرْشِ لِأَنَّهُ لَیسَ بِجِسْمٍ تَعَالَی عَنْ صِفَةِ خَلْقِهِ عُلُوّاً کَبِیراً»؛(409) «خداوند را نمیشود اینگونه توصیف کرد که بر روی عرش میباشد؛ زیرا او جسم نیست، او برتر است از صفت مخلوقاتش، برتری بزرگی.»
8 - و نیز در توصیف خداوند متعال میفرماید: «مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِکٌ وَ مَنْ وَصَفَهُ بِالْمَکَانِ فَهُوَ کَافِرٌ»؛(410) «کسی که خداوند را به مخلوقاتش تشبیه کند مشرک است و کسی که او را به داشتن مکان توصیف نماید کافر است.»
9 - امام جوادعلیه السلام فرمود: «مَنْ قَالَ بِالْجِسْمِ فَلا تُعْطُوهُ مِنَ الزَّکَاةِ وَ لا تُصَلُّوا وَرَاءَهُ»؛(411) «کسی که بگوید خداوند دارای جسم است به او زکات ندهید و پشت سر او نماز نخوانید.»
از جمله مسائل مورد اختلاف نزد متکلمان اسلامی رؤیت خداوند متعال به چشم است. معتزله و شیعه امامیه معتقدند که محال است خداوند با چشم سر دیده شود ولی رؤیت با قلب و دل که از آن به شهود باطنی با حقیقت ایمان تعبیر میکنند را ممکن میدانند. ولی وهابیان و حنبلیها به طور عموم و تابعین مذهب اشعری از حنفیه و مالکیها و شافعیها و نیز ماتریدیها معتقد به رؤیت خداوند به چشم در دنیا و آخرتاند.
1 - امیرالمؤمنینعلیه السلام در پاسخ یکی از اصحاب خود به نام ذعلب یمانی که پرسیده بود: ای امیرالمؤمنین! آیا پروردگارت را دیدهای؟ فرمود: «أَفَأَعْبُدُ مَا لا أَرَی»؛ «آیا چیزی را که نمیبینم عبادت میکنم؟» او سؤال کرد: چگونه او را میبینی؟ حضرت فرمود: «لا تُدْرِکُهُ الْعُیونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیانِ وَ لَکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ»؛(412) «چشمها او را آشکارا نمیبینند بلکه قلبها با حقیقت ایمان، او را درک میکنند.»
2 - امام باقر علیه السلام میفرماید: «لَمْ تَرَهُ الْعُیونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ»؛(413) «خداوند را چشمها با دیدن به چشم ندیدهاند، امّا قلبها او را به حقیقت ایمان مشاهده نمودهاند.»
3 - از محمد بن فضیل روایت شده که گفت: از امام رضاعلیه السلام سؤال نمودم: آیا رسول خداصلی الله علیه وآله پروردگارش را دیده است؟ فرمود: «نَعَمْ، بِقَلْبِهِ رَآهُ. أَمَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یقُولُ: « ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی (414) لَمْ یرَهُ بِالْبَصَرِ وَ لَکِنْ رَآهُ بِالْفُؤَادِ»؛(415) «بلی، به دلش او را دیده است. آیا نشنیدی قول خداوند عزّوجلّ را که فرمود: "نسبت به دروغ ندارد دل آنچه را دیده است". خداوند را به چشم ندیده، و لکن او را به دل مشاهده کرده است.»
4 - از امام رضاعلیه السلام نقل شده که فرمود: «قالَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله: لَمَّا أُسْرِی بِی إِلَی السَّمَاءِ بَلَغَ بِی جَبْرَئِیلُعلیه السلام مَکَاناً لَمْ یطَأْهُ جَبْرَئِیلُ قَطُّ فَکَشَفَ لِی فَأَرَانِی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ مَا أَحَبَّ»؛(416) «رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: چون من به آسمان برده شدم، جبرئیل مرا به مکانی رساند که خودش تا کنون هرگز پا نگذاشته بود. آنگاه برای من پرده کنار رفت و خدای عزّوجلّ از نور عظمتش آنچه را میخواست نشانم داد.»
5 - امام حسن عسکریعلیه السلام میفرماید: «... إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَرَی رَسُولَهُ بِقَلْبِهِ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ مَا أَحَبَّ»؛(417) «خداوند تبارک و تعالی از نور عظمتش آنچه را دوست داشت به پیامبرش نشان داد.»
1 - اسماعیل بن فضل میگوید: از امام صادقعلیه السلام سؤال کردم: آیا در قیامت خداوند دیده میشود؟ حضرت فرمود: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً...»؛(418) «خداوند متعال بسیار برتر و بزرگتر است از دیده شدن».
2 - امام حسن عسکریعلیه السلام میفرماید: «جَلَّ سَیدِی وَ مَوْلای وَ الْمُنْعِمُ عَلَی وَ عَلَی آبَائِی أَنْ یرَی»؛(419) «خداوند که سید و مولای من و نعمت دهنده به من و پدرانم میباشد برتر از آن است که دیده شود.»
تمام فِرَق اسلامی در این معنا اتفاق نظر دارند که خداوند در چیزی حلول نکرده و با چیزی نیز متّحد و یکی نیست. بر خلاف مسیحیان که معتقد به حلول خداوند متعال در حضرت عیسیعلیه السلام هستند. و نیز برخی از علویان معتقد به حلول یا اتحاد خداوند در مرشد یا امام علیعلیه السلام میباشند.
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «الظَّاهِرِ عَلَی کُلِّ شَیءٍ بِالْقَهْرِ لَهُ وَ الْمُشَاهِدِ لِجَمِیعِ الْأَمَاکِنِ بِلا انْتِقَالٍ إِلَیهَا... «هُوَ الَّذِی فِی السَّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلَهٌ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ»»؛(420) «خداوند با غلبه بر هر چیزی ظهور دارد و در تمام جاها حضور دارد، بدون آنکه به آنجا منتقل شود... اوست که در آسمان خداست و در زمین خداست و او دانا و حکیم است.»
2 - و نیز فرمود: «لَمْ یحْلُلْ فِیهَا فَیقَالَ هُوَ فِیهَا کَائِنٌ وَ لَمْ ینْأَ عَنْهَا فَیقَالَ هُوَ مِنْهَا بَائِنٌ وَلَمْ یخْلُ مِنْهَا فَیقَالَ لَهُ أَینَ»؛(421) «خداوند در اشیا حلول نکرده تا گفته شود او در آن اشیا موجود است و نه از اشیا دور است تا گفته شود او از آنها جداست و جایی از او خالی نیست تا گفته شود کجاست.»
3 - امام صادقعلیه السلام میفرماید: «مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ فِی شَیءٍ أَوْ مِنْ شَیءٍ أَوْ عَلَی شَیءٍ فَقَدْ أَشْرَکَ»؛(422) «کسی که گمان کند خداوند در چیزی یا از چیزی یا بر چیزی است به تحقیق مشرک شده است.»
1 - امیرمؤمنانعلیه السلام در تفسیر صفت «صمد» میفرماید: «تَأْوِیلُ الصَّمَدِ لا اسْمٌ وَ لا جِسْمٌ وَ لا مِثْلٌ وَ لا شِبْهٌ وَ لا صُورَةٌ وَ لا تِمْثَالٌ وَ لا حَدٌّ وَ لا حُدُودٌ وَ لا مَوْضِعٌ وَ لا مَکَانٌ وَ لا کَیفٌ وَ لا أَینٌ وَ لا هُنَا وَ لا ثَمَّةَ وَ لا مَلَأٌ وَ لا خَلَأٌ وَ لا قِیامٌ وَ لا قُعُودٌ وَ لا سُکُونٌ وَ لا حَرَکَةٌ وَ لا ظُلْمَانِی وَ لا نُورَانِی وَ لا رُوحَانِی وَ لا نَفْسَانِی وَ لا یخْلُو مِنْهُ مَوْضِعٌ وَ لا یسَعُهُ مَوْضِعٌ وَ لا عَلَی لَوْنٍ وَ لا عَلَی خَطَرِ قَلْبٍ وَ لا عَلَی شَمِّ رَائِحَةٍ مَنْفِی عَنْهُ هَذِهِ الْأَشْیاءُ»؛(423) «تفسیر صمد این است که او نه اسم دارد و نه جسم، نه مثل دارد و نه مانند، نه صورت و نه تمثال، نه حدّ و نه حدود، نه موضع و نه مکان، نه کیفیت و نه محلّ، نه اینجا و نه آنجا، نه پر بودن نه خلأ، نه ایستادن و نه نشستن، نه سکون و نه حرکت، نه ظلمانی و نه نورانی، نه روحانی و نه نفسانی؛ جایی از او خالی نیست، و در عین حال هیچ جایی گنجایش او را ندارد. نه رنگ دارد، نه بر قلب کسی خطور کرده و نه بویی از او شنیده میشود. همه این امور از او منتفی است.»
2 - و نیز میفرماید: «لا یشْغَلُهُ شَأْنٌ وَ لا یغَیرُهُ زَمَانٌ وَ لا یحْوِیهِ مَکَانٌ وَ لا یصِفُهُ لِسَانٌ»؛(424) «هیچ چیزی او را به خود مشغول نمیدارد، و گذشت زمان در او دگرگونی ایجاد نمیکند. هیچ مکانی او را در برنمیگیرد و هیچ زبانی را یارای توصیفش نیست.»
3 - از ثابت بن دینار نقل شده که گفت: از امام زینالعابدینعلیه السلام درباره خداوند عزّوجلّ سؤال کردم که آیا خداوند به داشتن مکان توصیف میشود؟ حضرت فرمود: «تَعَالَی اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ. قُلْتُ: فَلِمَ أُسْرِی نَبِیهُ مُحَمَّدٌصلی الله علیه وآله إِلَی السَّمَاءِ؟ قَالَ: لِیرِیهُ مَلَکُوتَ السَّمَاءِ وَ مَا فِیهَا مِنْ عَجَائِبِ صُنْعِهِ وَ بَدَائِعِ خَلْقِهِ»؛(425) «خداوند برتر از آن است. پرسیدم: پس چرا پیامبرش را به آسمان برد؟ امام فرمود: تا ملکوت آسمان و عجایب مصنوعات و مخلوقات جدیدش را به او نشان دهد.»
4 - امام صادقعلیه السلام میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لا یوصَفُ بِزَمَانٍ وَ لا مَکَانٍ وَ لا حَرَکَةٍ وَ لا انْتِقَالٍ وَ لا سُکُونٍ بَلْ هُوَ خَالِقُ الزَّمَانِ وَ الْمَکَانِ وَ الْحَرَکَةِ وَ السُّکُونِ وَ الاِنْتِقَالِ تَعَالَی عَمَّا یقُولُ الظَّالِمُونَ عُلُوّاً کَبِیراً»؛(426) «خداوند به داشتن زمان و مکان و حرکت و انتقال و سکون متّصف نمیشود، بلکه او خالق زمان و مکان و حرکت و سکون و انتقال است و خداوند از آنچه ظالمین میگویند برتر است برتری آشکاری.»
5 - امام کاظمعلیه السلام میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَانَ لَمْ یزَلْ بِلا زَمَانٍ وَ لا مَکَانٍ وَ هُوَ الْآنَ کَمَا کَانَ، لا یخْلُو مِنْهُ مَکَانٌ وَ لا یشْتَغِلُ بِهِ مَکَانٌ وَ لا یحِلُّ فِی مَکَانٍ...»؛(427) «خداوند همیشه زمان نداشته و هماکنون نیز اینگونه است، هیچ جایی از او خالی نیست و هیچ مکانی را اشغال نمیکند و در هیچ مکانی جای نمیگیرد.»
6 - یونس بن عبدالرحمن میگوید: به امام موسی بن جعفرعلیه السلام عرض کردم: به چه جهت خداوند پیامبرش را به سوی آسمان و از آنجا به سدرة المنتهی و از آنجا به حجب نور برد و با او همصحبت شده و در آنجا با او نجوا کرد، در حالی که خداوند به مکان توصیف نمیشود؟ حضرتعلیه السلام در پاسخ فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یوصَفُ بِمَکَانٍ وَ لا یجْرِی عَلَیهِ زَمَانٌ وَ لَکِنَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَرَادَ أَنْ یشَرِّفَ بِهِ مَلائِکَتَهُ وَ سُکَّانَ سَمَاوَاتِهِ وَ یکْرِمَهُمْ بِمُشَاهَدَتِهِ وَ یرِیهُ مِنْ عَجَائِبِ عَظَمَتِهِ مَا یخْبِرُ بِهِ بَعْدَ هُبُوطِهِ وَ لَیسَ ذَلِکَ عَلَی مَا یقُولُهُ الْمُشَبِّهُونَ « سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَی عَمَّا یصِفُونَ» »؛(428) «خداوند به داشتن مکان توصیف نمیشود و زمان بر او جاری نمیگردد و لکن خداوند عزّوجلّ خواست که ملائکه و اهل آسمان را مشرّف به او کرده و با مشاهده او آنان را تکریم نماید و به آنها از عجایب خلقتش بنمایاند تا بعد از هبوطشان از آنچه دیدهاند بر مردم خبر دهند. و این آنگونه که تشبیهکنندگان [خدا به خلق میگویند نیست. خداوند منزه و متعالی است از آنچه او را توصیف کنند.»
1 - کسی از امیرمؤمنانعلیه السلام سؤال کرد: پروردگار ما قبل از آنکه آسمان و زمین را بیافریند کجا بود؟ حضرت فرمود: «"أَینَ" سُؤَالٌ عَنْ مَکَانٍ وَ کَانَ اللَّهُ وَ لا مَکَانَ»؛(429) «کجا، سؤال از مکان است، در حالی که خداوند وجود داشت و هیچ مکانی وجود نداشت.»
2 - در حدیثی از امام موسی کاظمعلیه السلام میخوانیم: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَانَ لَمْ یزَلْ بِلا زَمَانٍ وَ لا مَکَانٍ وَ هُوَ الْآنَ کَمَا کَانَ، لا یخْلُو مِنْهُ مَکَانٌ وَ لا یشْتَغِلُ بِهِ مَکَانٌ وَ لا یحِلُّ فِی مَکَانٍ...»؛(430) «خداوند متعال از ازل وجود داشت بدون زمان و مکانی، و الآن نیز همانگونه است. هیچ مکانی از او خالی نیست. در عین حال هیچ مکانی را اشغال نمیکند و در هیچ مکانی حلول نکرده است.»
سلیمان بن مهران میگوید: به امام صادقعلیه السلام عرض کردم: آیا جایز است بگوییم که خداوند در مکان است؟ امام فرمود: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ إِنَّهُ لَوْ کَانَ فِی مَکَانٍ لَکَانَ مُحْدَثاً؛ لِأَنَّ الْکَائِنَ فِی مَکَانٍ مُحْتَاجٌ إِلَی الْمَکَانِ وَ الاِحْتِیاجُ مِنْ صِفَاتِ الْحَدَثِ لا مِنْ صِفَاتِ الْقَدِیمِ»؛(431) «خداوند منزه و متعالی از داشتن مکان است، زیرا اگر مکان داشته باشد حادث خواهد بود. همانا چیزی که در مکان است محتاج به آن مکان میباشد و احتیاج از صفات حادث است، نه از صفات موجود قدیم.»
امیرمؤمنانعلیه السلام در خطبهای میفرماید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِعَینِهِ وَ نَوَاصِیکُمْ بِیدِهِ وَ تَقَلُّبُکُمْ فِی قَبْضَتِهِ إِنْ أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ وَ إِنْ أَعْلَنْتُمْ کَتَبَهُ»؛(432) «از خداوندی پروا داشته باشید که همواره در پیشگاه او حاضرید، و زمام اختیار شما به دست او، و حرکات و سکنات شما در قبضه او است. اگر پنهان کنید میداند، و اگر آشکار سازید مینویسد.»
زندیقی از امام صادقعلیه السلام درباره آیه « الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی سؤال کرد. حضرت ضمن توضیحی فرمود: «خداوند متعال نیاز به هیچ مکانی و هیچ مخلوقی ندارد، بلکه تمام خلق محتاج او هستند». سؤال کننده عرض کرد: پس تفاوتی ندارد که به هنگام دعا دست به سوی آسمان بلند کنید یا به سوی زمین پایین آورید؟ حضرت فرمود: «ذَلِکَ فِی عِلْمِهِ وَ إِحَاطَتِهِ وَ قُدْرَتِهِ سَوَاءٌ وَ لَکِنَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَمَرَ أَوْلِیاءَهُ وَ عِبَادَهُ بِرَفْعِ أَیدِیهِمْ إِلَی السَّمَاءِ نَحْوَ الْعَرْشِ لِأَنَّهُ جَعَلَهُ مَعْدِنَ الرِّزْقِ فَثَبَّتْنَا مَا ثَبَّتَهُ الْقُرْآنُ وَ الْأَخْبَارُ عَنِ الرَّسُولِصلی الله علیه وآله حِینَ قَالَ: ارْفَعُوا أَیدِیکُمْ إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هَذَا تُجْمِعُ عَلَیهِ فِرَقُ الْأُمَّةِ کُلُّهَا...»؛(433) «این موضوع در علم و احاطه و قدرت خدا یکسان است، ولی خداوند متعال دوستان و بندگانش را دستور داده که دستهای خود را به سوی آسمان به طرف عرش بلند کنند، چرا که معدن رزق آنجاست، ما آنچه را قرآن و اخبار رسول خداصلی الله علیه وآله اثبات کرده است تثبیت میکنیم، آنجا که میفرماید: دستهای خود را به سوی خداوند متعال بردارید. و این سخنی است که تمام امت بر آن اتفاق دارند.»
وهابیان معتقد به قیام حوادث بر خداوند متعال میباشند:
ابن تیمیه میگوید: «... اگر به ما بگویند شما قائل به قیام حوادث به خداوند هستید؟ میگوییم: آری. این عقیده ما است که شرع و عقل بر آن دلالت دارند».(434)
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «لَمْ یحْدَثْ فَیمْکِنَ فِیهِ التَّغْییرُ وَ الاِنْتِقَالُ وَ لَمْ یتَصَرَّفْ فِی ذَاتِهِ بِکُرُورِ الْأَحْوَالِ وَ لَمْ یخْتَلِفْ عَلَیهِ حُقْبُ اللَّیالِی وَ الْأَیامِ...»؛(435) «او حادث نیست تا در او تغییر و انتقال ممکن باشد و در ذات او به گذر حالات تصرف نکرده و دوره شبها و روزها بر او آمد و شد ننموده است...».
2 - و نیز میفرماید: «لا یشْغَلُهُ شَأْنٌ وَ لا یغَیرُهُ زَمَانٌ وَ لا یحْوِیهِ مَکَانٌ وَ لا یصِفُهُ لِسَانٌ»؛(436) «هیچ کاری خداوند را مشغول نمیسازد و زمان در او تغییر ایجاد نمیکند و مکان او را دربرنمیگیرد و زبان نمیتواند او را توصیف کند.»
3 - امام حسینعلیه السلام میفرماید: «لا تَتَدَاوَلُهُ الْأُمُورُ وَ لا تَجْرِی عَلَیهِ الْأَحْوَالُ وَ لا تَنْزِلُ عَلَیهِ الْأَحْدَاثُ...»؛(437) «امور بر او وارد نمیگردد، حالات گوناگون بر او جاری نمیگردد و حوادث بر او نازل نمیشود.»
4 - امام باقرعلیه السلام میفرماید: «لا یزُولُ مَعَ الزَّائِلِینَ وَ لا یأْفِلُ مَعَ الْآفِلِینَ»؛(438) «خداوند با از بین روندگان از بین نمیرود و با غروب کنندگان غروب نمیکند.»
5 - امام صادقعلیه السلام میفرماید: «لا یقَعُ عَلَیهِ الْحُدُوثُ وَ لا یحُولُ مِنْ حَالٍ إِلَی حَالٍ ...»؛(439) «حدوث بر خداوند واقع نمیشود و از حالی به حال دیگر منتقل نمیگردد.»
6 - ابراهیم بن محمود گفت: به امام رضاعلیه السلام عرض کردم: در مورد این روایت که مردم از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل میکنند که خداوند هر شب به آسمان دنیا میآید، چه میگویید؟ امام فرمود: «لَعَنَ اللَّهُ الْمُحَرِّفِینَ لِلْکَلِمِ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ اللَّهِ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله کَذَلِکَ إِنَّمَا قَالَصلی الله علیه وآله إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ینْزِلُ مَلَکاً إِلَی السَّمَاءِ الدُّنْیا کُلَّ لَیلَةٍ فِی الثُّلُثِ الْأَخِیرِ وَ لَیلَةَ الْجُمُعَةِ فِی أَوَّلِ اللَّیلِ فَیأْمُرُهُ فَینَادِی هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَأُعْطِیهُ هَلْ مِنْ تَائِبٍ فَأَتُوبَ عَلَیهِ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَهُ، یا طَالِبَ الْخَیرِ! أَقْبِلْ، یا طَالِبَ الشَّرِّ أَقْصِرْ...»؛(440) «خداوند لعنت کند کسانی را که کلام را از جای خود تحریف میکنند، به خدا سوگند پیامبرصلی الله علیه وآله چنین کلامی را نفرمود، بلکه فرمود: خداوند تبارک و تعالی ملکی را به آسمان دƛ̘Ǡثلث آخر هر شب و ابتدای شب جمعه نازل میکند. پس او را امر میکند که ندا کند: آیا سائلی هست که به او عطا کنم؟ آیا تائبی هست که توبه او را بپذیرم؟ آیا طلب آمرزش کنندهای هست تا او را بیامرزم؟ ای طلب کننده خیر روی آور و ای طلب کننده شر دور شو.»
پس از بررسی بخشی از مهمترین اوصاف ذاتی و فعلی خداوند متعال از دیدگاه اهل بیتعلیهم السلام، اینک نوبت به بررسی افعال الهی میرسد.
1 - امام صادقعلیه السلام میفرماید: «فَبِالْعَقْلِ عَرَفَ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ... وَ عَرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِیحِ»؛(441) «به وسیله عقل است که بندگان، خالق خود را میشناسند و خوب را از بد تشخیص میدهند.»
2 - امام کاظم علیه السلام میفرماید: «إِنَّ للَّهِِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَینِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً، فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّةُ - علیهم السلام - وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»؛(442) «همانا خداوند بر مردم دو حجّت قرار داده است: یکی ظاهری و دیگری باطنی. امّا حجت ظاهری رسولان و انبیا و ائمهعلیهم السلام هستند و امّا حجّت باطنی عقول میباشند.»
یکی از مباحثی که در بحث عقاید و مبحث افعال الهی مطرح است بحث از عدل الهی است. در باب عدل بین اشاعره و عدلیه اختلاف میباشد.
الف) اشاعره معتقدند که هر کاری را که خدا انجام میدهد عین عدل است.
ب) عدلیه (معتزله و امامیه) معتقدند که ما حسن و قبح اشیا را به عقل عملی خود درک میکنیم و لذا معتقدیم کاری که نزد ما ظلم محسوب میشود از خدا سرنمیزند بلکه کارهایی انجام میدهد که عین عدل است.
اهل بیت عصمت و طهارت به جهات مختلف عدل خداوند اشاره کردهاند:
امام علیعلیه السلام میفرماید: «الْعَدْلُ یضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا»؛(443) «عدل، کارها را در جایگاه خودشان قرار میدهد.»
الف) امام علیعلیه السلام میفرماید: «التَّوْحِیدُ أَلاَّ تَتَوَهَّمَهُ وَ الْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ»؛(444) «توحید آن است که خدا را در وهم نیاوری، و عدل آن است که او را متّهم نسازی.»
ب) امام صادقعلیه السلام فرمود: «إِنَّ أَسَاسَ الدِّینِ التَّوْحِیدُ وَ الْعَدْلُ»؛ «اساس دین، توحید و عدل است.» راوی سؤال کرد: برای این مطلب شرحی بیان کنید که حفظ آن آسان باشد. حضرت فرمود: «أَمَّا التَّوْحِیدُ فَأَنْ لا تُجَوِّزَ عَلَی رَبِّکَ مَا جَازَ عَلَیکَ وَ أَمَّا الْعَدْلُ فَأَنْ لا تَنْسُبَ إِلَی خَالِقِکَ مَا لامَکَ عَلَیهِ»؛(445) «توحید آن است که آنچه درباره تو روا است بر خدا روا نداری و امّا عدل آن است که به خدا کاری را نسبت ندهی که تو را در برابر آن ملامت کرده است.»
متکلمین، عدل الهی را بر سه قسم تقسیم کردهاند:
یعنی اینکه خداوند از آن جهت که حکیم است، هر چیزی را در جای خود قرار داده است؛ « الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی * وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی ؛(446) «او خدایی است که خلق نمود و سپس آن را مستوی نمود و او کسی است که اندازهگیری کرد و سپس هدایت فرمود.»
به این معنا که خداوند تکلیف مالایطاق نکرده است.
به این معنا که خداوند جزایش در قیامت مطابق و به مقدار عمل است.
1 - امام علیعلیه السلام در این سه قسم اشاره کرده و میفرماید: «وَ ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ، وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِی خَلْقِهِ، وَ عَدَلَ عَلَیهِمْ فِی حُکْمِهِ»؛(447) «خداوند به بندگان ظلم نمیکند و در میان بندگان به قسط رفتار میکند و به عدالت در میان آنها حکم میکند.»
2 - و نیز فرمود: «وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ وَ حَکَمٌ فَصَلَ»؛(448) «گواهی میدهم که او عادل است و به عدالت رفتار میکند، و داوری است پایان دهنده خصومتها.»
3 - از امام سجادعلیه السلام نقل است که فرمود: «وَ عَفْوُکَ تَفَضُّلٌ، وَ عُقُوبَتُکَ عَدْلٌ»؛(449) «[خدایا!] عفو و بخشش تو تفضّل است و مجازاتت عین عدالت.»
4 - جابر بن یزید جعفی میگوید: به امام محمد باقرعلیه السلام گفتم: ما میبینیم بعضی از اطفال مرده به دنیا میآیند و بعضی از آنها ناقص، سقط میشوند و یا کور و کر و لال هستند و بعضی به مجرّد به دنیا آمدن میمیرند و بعضی تا هنگام بلوغ زنده هستند و بعضی به پیری میرسند. چرا اینگونه است و دلیل آن چیست؟ امامعلیه السلام فرمود: «إنّ اللَّه تبارک و تعالی أولی بما یدبره من أمر خلقه منهم و هو الخالق و المالک لهم فمن منعه التعمیر فإنما منعه ما لیس له و من عمره فإنما أعطاه ما لیس له فهو المتفضل بما أعطاه و عادل فیما منع و «لَا یسَْلُ عَمّا یفْعَلُ وَهُمْ یسَْلُونَ»»؛(450) «خداوند اولی است به تدبیر امور مخلوقاتش از خود آنان؛ چون او خالق و مالک آنهاست پس کسی را که عمر نمیدهد، چیزی را که مال آن شخص نیست از او منع میکند و آنکه را عمر میدهد چیزی را که مال آن شخص نیست به او میدهد، او هر چه را میخواهد از باب فضل خود میدهد و هر چه را نمیدهد از عدالت اوست، او از آنچه انجام میدهد پرسش نمیشود، امّا بندگان از آنچه انجام میدهند مورد سؤال قرار میگیرند.»
5 - امام صادقعلیه السلام در توصیف پروردگار فرمود: «وَ هُوَ نُورٌ لَیسَ فِیهِ ظُلْمَةٌ وَ صِدْقٌ لَیسَ فِیهِ کَذِبٌ وَ عَدْلٌ لَیسَ فِیهِ جَوْرٌ وَ حَقٌّ لَیسَ فِیهِ بَاطِلٌ»؛(451) «خداوند نوری است که هرگز ظلمت در آن راه ندارد و عدالتی است که ظلم در آن وجود ندارد و حقّی است که باطل در آن نیست.»
6 - یکی از یاران امام صادقعلیه السلام از حضرت پرسید: آیا خداوند بندگان را بر اعمالشان مجبور ساخته است؟ امام در پاسخ فرمود: «اللَّهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ یجْبِرَ عَبْداً عَلَی فِعْلٍ ثُمَّ یعَذِّبَهُ عَلَیهِ»؛(452) «خداوند عادلتر از آن است که بندهای را مجبور به کاری کند سپس او را بر انجام آن مجازات نماید.»
7 - شخصی از امام رضاعلیه السلام سؤال کرد: آیا خداوند بندگان را بر گناهان مجبور کرده است؟ حضرت فرمود: «اللَّهُ أَعْدَلُ وَ أَحْکَمُ مِنْ ذَلِکَ»؛(453) «خداوند عادلتر و حکیمتر از این است.»
1 - امام صادقعلیه السلام در پاسخ این سؤال که چرا خداوند بندگان را آفرید؟ فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یخْلُقْ خَلْقَهُ عَبَثاً وَ لَمْ یتْرُکْهُمْ سُدًی بَلْ خَلَقَهُمْ لِإِظْهَارِ قُدْرَتِهِ وَ لِیکَلِّفَهُمْ طَاعَتَهُ فَیسْتَوْجِبُوا بِذَلِکَ رِضْوَانَهُ وَ مَا خَلَقَهُمْ لِیجْلِبَ مِنْهُمْ مَنْفَعَةً وَ لا لِیدْفَعَ بِهِمْ مَضَرَّةً بَلْ خَلَقَهُمْ لِینْفَعَهُمْ وَ یوصِلَهُمْ إِلَی نَعِیمِ الْأَبَدِ » ؛ ( 454 ) « خداوند بندگان خود را بیهوده خلق نکرد و آنها را رها ننموده است بلکه برای اظهار قدرت خود خلق فرمود و آنها را مکلّف به اطاعت خود نمود تا بدین وسیله مستوجب خشنودی او شوند و آنها را به جهت کسب سود برای خود و یا دفع ضرری از خود خلق نفرمود، بلکه آنها را خلق کرد تا بدانها سود برساند و آنان را به نعمتهای جاودانی برساند . »
2 - امام رضاعلیه السلام فرمود : « إِنْ سَأَلَ سَائِلٌ فَقَالَ أَخْبِرْنِی هَلْ یجُوزُ أَنْ یکَلِّفَ الْحَکِیمُ عَبْدَهُ فِعْلاً مِنَ الْأَفَاعِیلِ لِغَیرِ عِلَّةٍ وَ لا مَعْنِی قِیلَ لَهُ لا یجُوزُ ذَلِکَ لِأَنَّهُ حَکِیمٌ غَیرُ عَابِثٍ وَ لا جَاهِلٍ»؛(455) «اگر کسی سؤال کرد و گفت: آیا جایز است که خداوند حکیم بدون دلیل بندهاش را تکلیف به کاری کند؟ به او گفته شود: چنین چیزی جایز نیست؛ زیرا خداوند حکیم است و کار بیهوده نمیکند و جاهل نیست.»
از امام رضاعلیه السلام سؤال شد که آیا خداوند بندگان را به بیشتر از طاقتشان تکلیف میکند؟ حضرت فرمود: «کَیفَ یفْعَلُ ذَلِکَ وَ هُوَ یقُولُ: « وَ ما رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ»»؛(456) «چگونه چنین کاری را انجام میدهد، در حالی که میگوید: پروردگار تو نسبت به بندگان ظلم کننده نیست.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «أَلا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْیةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً»؛(457) «آگاه باشید! همانا چوب درخت بیابان محکمتر است و درختان کناره جویبار پوستشان نازکتر است. درختان بیابانی که با باران سیراب میشوند آتش آنها شعلهورتر و پردوامتر است.»
الف) امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود: «وَ لَکِنَّ اللَّهَ یخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ یتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ یبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ»؛(458) «و لکن خداوند بندگانش را با انواع سختیها مورد آزمایش قرار میدهد و به انواع کوششها و به انواع مکروهها امتحان میکند.»
ب) و نیز فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یبْتَلِی عِبَادَهُ عِنْدَ الْأَعْمَالِ السَّیئَةِ بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ وَ حَبْسِ الْبَرَکَاتِ وَ إِغْلاقِ خَزَائِنِ الْخَیرَاتِ لِیتُوبَ تَائِبٌ وَ یقْلِعَ مُقْلِعٌ وَ یتَذَکَّرَ مُتَذَکِّرٌ وَ یزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ»؛(459) «وقتی بندگان گناه میکنند خداوند آنها را به کمی میوهها و جلوگیری از برکات و بستن گنجینههای خیرات مبتلا میکند تا به سوی او بازگردند و دست از گناه بردارند و متذکر شوند و کار زشت را رها کنند.»
الف) امام صادقعلیه السلام فرمود: «إِنَّ هَذِهِ الْآفَاتِ وَ إِنْ کَانَتْ تَنَالُ الصَّالِحَ وَ الطَّالِحَ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ ذَلِکَ صَلاحاً لِلصِّنْفَینِ کِلَیهِمَا أَمَّا الصَّالِحُونَ فَإِنَّ الَّذِی یصِیبُهُمْ مِنْ هَذَا یردهم [یزِدْهُمْ نِعَمَ رَبِّهِمْ عِنْدَهُمْ فِی سَالِفِ أَیامِهِمْ فَیحْدُوهُمْ ذَلِکَ عَلَی الشُّکْرِ وَ الصَّبْرِ وَ أَمَّا الطَّالِحُونَ فَإِنَّ مِثْلَ هَذَا إِذَا نَالَهُمْ کَسَرَ شِرَّتَهُمْ وَ رَدَعَهُمْ عَنِ الْمَعَاصِی وَ الْفَوَاحِشِ...»؛(460) «همانا آفات، اگرچه انسانهای خوب و بد را در برمیگیرد، ولی خداوند آن را برای هر دو دسته مصلحت قرار داده، امّا نیکوکاران، چیزی که از این آفات به آنها میرسد یادآوری نعمتهای خداوندشان است در گذشته، پس آنها را به شکرگزاری و صبر وامیدارد. امّا بدکاران، وقتی به مصیبتی گرفتار میشوند از شرّ آنان کاسته میشود و آنان را از گناهان بیشتر باز میدارد...».
ب) امام صادقعلیه السلام فرمود: «مَنْ مَرِضَ لَیلَةً فَقَبِلَهَا بِقَبُولِهَا کَتَبَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ عِبَادَةَ سِتِّینَ سَنَةً. قُلْتُ: مَا مَعْنَی قَبُولِهَا؟ قَالَ: لا یشْکُو مَا أَصَابَهُ فِیهَا إِلَی أَحَدٍ»؛(461) «کسی که یک شب مریض شود و با رضایت آن را بپذیرد خداوند عبادت شصت سال را برای او مینویسد. راوی از امام پرسید: آن را قبول کند یعنی چه؟ امام فرمود: اینکه از ناراحتی خود به کسی شکایت نکند.»
الف) امام جعفر صادقعلیه السلام میفرماید: «مَا مِنْ نَکْبَةٍ تُصِیبُ الْعَبْدَ إِلاَّ بِذَنْبٍ وَ مَا یعْفُو اللَّهُ عَنْهُ أَکْثَرُ»؛(462) «هیچ نکبتی به انسان نمیرسد مگر به خاطر گناهش و آنچه را که خداوند میبخشد فراوان است.»
ب) و نیز فرمود: «أَمَا إِنَّهُ لَیسَ مِنْ عِرْقٍ یضْرِبُ وَ لا نَکْبَةٍ وَ لا صُدَاعٍ وَ لا مَرَضٍ إِلاَّ بِذَنْبٍ، وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی کِتَابِهِ: « وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیدِیکُمْ وَ یعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ» قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ مَا یعْفُو اللَّهُ أَکْثَرُ مِمَّا یؤَاخِذُ بِهِ»؛(463) «هیچ رگی زده نمیشود و هیچ نکبتی و یا سردردی یا مرضی نیست مگر به خاطر گناه. و این سخن خداوند است در قرآن که فرمود: هر مصیبتی که به شما میرسد به خاطر اعمالتان میباشد و خداوند خیلی از آنها را میبخشد. راوی میگوید: آنگاه امام فرمود: آنچه خداوند میبخشد بسیار بیشتر از آن است که مؤاخذه میکند».
الف) امام صادقعلیه السلام در توحید مفضّل میفرماید: «یلْذَعُ أَحْیاناً بِهَذِهِ الْآفَاتِ الْیسِیرَةِ لِتَأْدِیبِ النَّاسِ وَ تَقْوِیمِهِمْ ثُمَّ لا تَدُومُ هَذِهِ الْآفَاتُ بَلْ تَکْشِفُ عَنْهُمْ عِنْدَ الْقُنُوطِ مِنْهُمْ فَتَکُونُ وُقُوعُهَا بِهِمْ مَوْعِظَةً وَ کَشْفُهَا عَنْهُمْ رَحْمَةً... وَ لَوْ کَانَ هَکَذَا کَانَ الْإِنْسَانُ سَیخْرُجُ مِنَ الْأَشَرِ وَ الْعُتُوِّ إِلَی مَا لا یصْلُحُ فِی دِینٍ وَ دُنْیا کَالَّذِی تَرَی کَثِیراً مِنَ الْمُتْرَفِینَ وَ مَنْ نَشَأَ فِی الْجِدَةِ وَ الْأَمْنِ یخْرُجُونَ إِلَیهِ حَتَّی أَنَّ أَحَدَهُمْ ینْسَی أَنَّهُ بَشَرٌ أَوْ أَنَّهُ مَرْبُوبٌ أَوْ أَنَّ ضَرَراً یمَسُّهُ أَوْ أَنَّ مَکْرُوهاً ینْزِلُ بِهِ أَوْ أَنَّهُ یجِبُ عَلَیهِ»؛(464) «و احیاناً انسان را به این آفاتهای کوچک آزار میدهد تا مردم ادب شده و مستقیم گردند. ولی این آفتها دوام نمییابد، بلکه این امور در این هنگام یأس از ایشان برداشته خواهد شد پس آمدن آفات موعظه است، و کشفش از آنها رحمت است... و اگر چنین میبود انسان به زودی از تکبّر و سرکشی به اموری میافتاد که به صلاح دین و دنیای او نبود... مانند بسیاری از مترفان و رفاه زدگان را که میبینی و آنان که در ناز و نعمت بزرگ شدهاند حتی برخی از آنان انسان بودن و مخلوق بودن خود را هم فراموش میکنند، و این که ممکن است مشکلات و مصایبی بر آنان نازل شود و یا اینکه اموری بر آنان واجب میباشد.»
ب) در حدیثی دیگر حضرت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی إِذَا غَضِبَ عَلَی أُمَّةٍ ثُمَّ لَمْ ینْزِلْ بِهَا الْعَذَابَ أَغْلَی أَسْعَارَهَا وَ قَصَّرَ أَعْمَارَهَا وَ لَمْ تَرْبَحْ تُجَّارُهَا وَ لَمْ تَغْزُرْ أَنْهَارُهَا وَ لَمْ تَزْکُ ثِمَارُهَا وَ سُلِّطَ عَلَیهَا شِرَارُهَا وَ حُبِسَ عَلَیهَا أَمْطَارُهَا»؛(465) «هنگامی که خداوند بر قومی غضب کند و عذاب بر آنان نازل نسازد، قیمتهای آنان را گران و عمرهایشان را کوتاه میکند. از تجارتشان سود نمیبرند و نهرهایشان کم آب و میوههایشان نمو نمیکند و خوب نمیشود. اشرارشان بر آنها مسلط میشوند و باران حبس میگردد.»
ج) و نیز در حدیثی از امام صادقعلیه السلام میخوانیم: «کُلَّمَا أَحْدَثَ الْعِبَادُ مِنَ الذُّنُوبِ مَا لَمْ یکُونُوا یعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلاءِ مَا لَمْ یکُونُوا یعْرِفُونَ»؛(466) «هر زمان بندگان گناهان تازهای را ابداع کنند خداوند بلاهای تازه و ناشناختهای را بر آنان مسلّط میگرداند.»
د) و در روایت دیگر از امام صادقعلیه السلام است که فرمود: «مَنْ یمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یمُوتُ بِالْآجَالِ وَ مَنْ یعِیشُ بِالْإِحْسَانِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یعِیشُ بِالْأَعْمَارِ»؛(467) «کسانی که بر اثر گناهانشان میمیرند بیش از آنهایی هستند که با مرگ طبیعی میمیرند، و کسانی که به خاطر نیکی کردن، عمر طولانی میکنند بیش از آنهایی هستند که عمر طولانی طبیعی دارند.»
ه) و نیز در حدیثی دیگر میخوانیم: «إِنَّ الرَّجُلَ یذْنِبُ الذَّنْبَ فَیحْرَمُ صَلاةَ اللَّیلِ، وَإِنَّ الْعَمَلَ السَّیئَ أَسْرَعُ فِی صَاحِبِهِ مِنَ السِّکِّینِ فِی اللَّحْمِ»؛(468) «گاه انسان گناهی میکند و از نماز شب محروم میگردد. تأثیر شوم عمل شر در صاحبش از کارد در گوشت سریعتر است.»
امام علیعلیه السلام میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ یبْتَلِی عِبَادَهُ عِنْدَ الْأَعْمَالِ السَّیئَةِ بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ وَ حَبْسِ الْبَرَکَاتِ، وَ إِغْلاقِ خَزَائِنِ الْخَیرَاتِ، لِیتُوبَ تَائِبٌ وَ یقْلِعَ مُقْلِعٌ وَ یتَذَکَّرَ مُتَذَکِّرٌ، وَ یزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ»؛(469) «خداوند بندگان خویش را هنگامی که اعمال بد انجام میدهند با کمبود میوهها و جلوگیری از نزول برکات و بستن درهای گنجهای خیرات به روی آنان مبتلا میسازد، تا توبهکاران توبه کنند و آنها که باید دست از گناه بکشند خودداری نمایند، و پندپذیران پند گیرند، و آنها که آمادهاند از گناه باز ایستند.»
از روایات اسلامی استفاده میشود که بلاها در حقّ انبیا و امامان معصوم و اولیای الهیعلیهم السلام به عنوان مکافات و جزای اعمال نیست، بلکه به جهت ارتقاء شأن آنان است.
الف) امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود: «إِنَّ الْبَلاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ، وَ لِلْأَنْبِیاءِ دَرَجَةٌ، وَ لِلْأَوْلِیاءِ کَرَامَةٌ»؛(470) «بلا برای ظالم ادب است و برای مؤمن آزمایش و برای انبیا درجه و برای اولیا کرامت است.»
ب) علی بن رئاب میگوید: از امام صادقعلیه السلام درباره گفتار خداوند عزّوجلّ: « وَما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیدِیکُمْ»،(471) سؤال کردم که خبر بده مرا از آنچه به علی و اهل بیتشعلیهم السلام از بعد او رسید، آیا آن هم به کسب خودشان بوده است و حال آنکه آنان اهل بیت طهارت بوده و معصومند؟ حضرتعلیه السلام در پاسخ فرمود: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِصلی الله علیه وآله کَانَ یتُوبُ إِلَی اللَّهِ وَ یسْتَغْفِرُهُ فِی کُلِّ یوْمٍ وَ لَیلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ مِنْ غَیرِ ذَنْبٍ إِنَّ اللَّهَ یخُصُّ أَوْلِیاءَهُ بِالْمَصَائِبِ لِیأْجُرَهُمْ عَلَیهَا مِنْ غَیرِ ذَنْبٍ»؛(472) «همانا رسول خدا همیشه به سوی خدا توبه میکرد و در هر روز و شب بدون آنکه گناهی کرده باشد صد بار استغفار مینمود. همانا خداوند اولیای خود را به جهت این مصایب پاداش دهد، بدون آنکه از آنان گناهی صادر شده باشد.»
ج) عبدالرحمن بن حجّاج میگوید: نزد امام صادقعلیه السلام سخن از بلا به میان آمد و آنچه را که خداوند به مؤمن اختصاص میدهد؛ حضرت فرمود: «سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله: مَنْ أَشَدُّ النَّاسِ بَلاءً فِی الدُّنْیا؟ فَقَالَ: النَّبِیونَ، ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ یبْتَلَی الْمُؤْمِنُ بَعْدُ عَلَی قَدْرِ إِیمَانِهِ وَ حُسْنِ أَعْمَالِهِ فَمَنْ صَحَّ إِیمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلاؤُهُ وَ مَنْ سَخُفَ إِیمَانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلاؤُهُ»؛(473) «از رسول خداصلی الله علیه وآله درباره شدیدترین مردم در دنیا از حیث بلا سؤال شد؟ حضرت فرمود: پیامبران، سپس آنان که بیشتر به انبیا شبیهاند به همین ترتیب. و مؤمن به مقدار ایمان و حُسن اعمالش مبتلا میگردد. پس هر کس که ایمانش صحیح بوده و عملش حسن است بلایش شدید خواهد بود و هر کس که ایمانش پست و عملش ضعیف باشد بلای او هم کم خواهد بود.»
1 - امام صادقعلیه السلام از پدرانش، از امام علیعلیه السلام نقل کردهاند که روزی حضرت به عیادت سلمان آمد و فرمود: «یا سَلْمَانُ مَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ شِیعَتِنَا یصِیبُهُ وَجَعٌ إِلاَّ بِذَنْبٍ قَدْ سَبَقَ مِنْهُ وَ ذَلِکَ الْوَجَعُ تَطْهِیرٌ لَهُ. قَالَ سَلْمَانُ: فَلَیسَ لَنَا فِی شَیءٍ مِنْ ذَلِکَ أَجْرٌ خَلا التَّطْهِیرِ؟ قَالَ عَلِیعلیه السلام: یا سَلْمَانُ لَکُمُ الْأَجْرُ بِالصَّبْرِ عَلَیهِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَی اللَّهِ وَ الدُّعَاءِ لَهُ بِهِمَا تُکْتَبُ لَکُمُ الْحَسَنَاتُ وَ تُرْفَعُ لَکُمُ الدَّرَجَاتُ، فَأَمَّا الْوَجَعُ خَاصَّةً فَهُوَ تَطْهِیرٌ وَ کَفَّارَةٌ»؛(474) «ای سلمان! به هیچ یک از شیعیان ما دردی نمیرسد مگر به جهت گناهی که از او صادر شده و این درد باعث تطهیر او [از گناه است. سلمان عرض کرد: پس برای ما در چیزی از این دردها اجری به جز تطهیر نیست؟ حضرت فرمود: ای سلمان برای شما اجر است در صورتی که بر آن صبر کرده و به سوی خدا تضرّع نمایید و خواندن خدا به صبر و تضرّع باعث میشود که برای شما حسنات نوشته شود و درجات شما بالا رود. ولی درد به تنهایی باعث تطهیر و کفاره [گناهان است.»
2 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «مَنِ ابْتُلِی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بِبَلاءٍ فَصَبَرَ عَلَیهِ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ أَلْفِ شَهِیدٍ»؛(475) «وقتی که یکی از مؤمنین به بلایی دچار میشود و بر آن مصیبت صبر پیشه کند، مثل اجر هزار شهید را دارد.»
در حدیثی از امام صادقعلیه السلام میخوانیم: «الْمُؤْمِنُ لا یمْضِی عَلَیهِ أَرْبَعُونَ لَیلَةً إِلاَّ عَرَضَ لَهُ أَمْرٌ یحْزُنُهُ یذَکَّرُ بِهِ»؛(476) «مؤمن چهل شب بر او نمیگذرد مگر اینکه حادثه غمانگیزی برای او رخ دهد که مایه تذکّر و بیداری او گردد.»
1 - از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إذا رأیت اللَّه سبحانه یتابع علیک البلاء فقد ایقظک، و إذا رأیت اللَّه سبحانه یتابع علیک النعم مع المعاصی فهو استدراج لک»؛(477) «هر گاه مشاهده کردی [بعد از ارتکاب گناه خداوند بلاهای پشت سر هم بر تو میفرستد تو را بیدار کرده و هنگامی که خداوند متعال با انجام معاصی نعمتهایش را بر تو میفرستد این نوع عذاب استدراجی است.»
2 - و نیز در حدیثی از امام صادقعلیه السلام میخوانیم: «إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنَقِمَةٍ وَ یذَکِّرُهُ الِاسْتِغْفَارَ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِعْمَةٍ لِینْسِیهُ الِاسْتِغْفَارَ وَ یتَمَادَی بِهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: « سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لا یعْلَمُونَ» بِالنِّعَمِ عِنْدَ الْمَعَاصِی»؛(478) «هنگامی که خداوند خیر و سعادتی برای بندهای بخواهد اگر گناهی کند او را به ناراحتی مبتلا میسازد و توبه و استغفار را به یاد او میآورد، و هنگامی که برای بندهای شرّی را بخواهد، اگر گناهی کند نعمتی به او میدهد تا استغفار را فراموش کند و به راه خود ادامه دهد، و این همان چیزی است که خداوند فرمود: "ما آنها را از آنجا که نمیدانند تدریجاً به سوی عذاب میبریم". به این گونه که به هنگام معصیت نعمت به آنها میدهیم.»
برخی معتقدند که علت نقص در معلولین به جهت تزاحم اسباب در عالم ماده است؛ زیرا برخی از شرور از لوازم عالم مادی است. برخی روایات گویای این معنا است:
1 - امام صادقعلیه السلام به مفضّل فرمود: «وَ أَنْتَ یا مُفَضَّلُ تَرَی أَصْنَافَ الْحَیوَانِ أَنْ یجْرِی أَکْثَرَ ذَلِکَ عَلَی مِثَالٍ وَ مِنْهَاجٍ وَاحِدٍ کَالْإِنْسَانِ یولَدُ وَ لَهُ یدَانِ وَ رِجْلانِ وَ خَمْسُ أَصَابِعَ کَمَا عَلَیهِ الْجُمْهُورُ مِنَ النَّاسِ فَأَمَّا مَا یولَدُ عَلَی خِلافِ ذَلِکَ فَإِنَّهُ لِعِلَّةٍ تَکُونُ فِی الرَّحِمِ أَوْ فِی الْمَادَّةِ الَّتِی ینْشَأُ مِنْهَا الْجَنِینُ کَمَا یعْرِضُ فِی الصِّنَاعَاتِ حِینَ یتَعَمَّدُ الصَّانِعُ الصَّوَابَ فِی صَنْعَتِهِ فَیعُوقُ دُونَ ذَلِکَ عَائِقٌ فِی الْأَدَاةِ أَوْ فِی الْآلَةِ الَّتِی یعْمَلُ فِیهَا الشَّیءَ فَقَدْ یحْدُثُ مِثْلُ ذَلِکَ فِی أَوْلادِ الْحَیوَانِ لِلْأَسْبَابِ الَّتِی وَصَفْنَا فَیأْتِی الْوَلَدُ زَائِداً أَوْ نَاقِصاً أَوْ مُشَوَّهاً وَ یسْلَمُ أَکْثَرُهَا فَیأْتِی سَوِیاً لا عِلَّةَ فِیهِ»؛(479) «و تو ای مفضّل! اصناف حیوان را میبینی که اکثر آنها بر یک نحو و روش در جریانند، همانند انسان که متولّد میشود در حالی که برای او دو دست و دو پا و پنج انگشت میباشد، همانگونه که بر آن جمهور از مردمند. و امّا آنکه بر خلاف این وضع متولد میشود، این به جهت مرضی است که در رحم بوده یا در مادهای که جنین از آن پدید میآید، همانگونه که در صنعتها نیز این گونه اتفاق میافتد، به این نحو که صنعت کار در صدد این است که صنعت خود را درست تحویل دهد ولی مانعی در وسیله یا ابزاری که با آن کار میکند پدید میآید. و مثل همین گاهی در اولاد حیوان پیدا میشود به جهت اسبابی که آنها را توصیف کردیم. لذا در بچه چیزی زاید یا ناقص میشود، یا صورت او مشوّه میگردد، ولی اکثر اولاد حیوان سالم میمانند و مستوی الخلقه بیرون میآیند که هیچ مرضی در آنها نیست.»
2 - و نیز از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِنَّ هَذِهِ الْآفَاتِ وَ إِنْ کَانَتْ تَنَالُ الصَّالِحَ وَ الطَّالِحَ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ ذَلِکَ صَلاحاً لِلصِّنْفَینِ کِلَیهِمَا أَمَّا الصَّالِحُونَ فَإِنَّ الَّذِی یصِیبُهُمْ مِنْ هَذَا یردهم [یزِدْهُمْ نِعَمَ رَبِّهِمْ عِنْدَهُمْ فِی سَالِفِ أَیامِهِمْ فَیحْدُوهُمْ ذَلِکَ عَلَی الشُّکْرِ وَ الصَّبْرِ وَ أَمَّا الطَّالِحُونَ فَإِنَّ مِثْلَ هَذَا إِذَا نَالَهُمْ کَسَرَ شِرَّتَهُمْ وَ رَدَعَهُمْ عَنِ الْمَعَاصِی وَ الْفَوَاحِشِ»؛(480) «این آفات هر چند به افراد نیکوکار و بدکار هر دو میرسد، ولی خداوند آن را مایه اصلاح هر دو قرار داده است: امّا نیکوکاران آنچه به آنان میرسد مایه تذکّر نعمتهای پروردگارشان نزد آنها در ایام گذشته میشود، و این موضوع آنها را به شکر و صبر وامیدارد، و امّا بدکاران هنگامی که چنین آفاتی به آنان میرسد، شرارتشان را در هم میشکند، و آنها را از معاصی و زشتیها بازمیدارد.»
1 - امیرمؤمنانعلیه السلام میفرماید: «الْعَدْلُ حَیاةٌ»؛(481) «عدالت، مایه حیات و زندگی است.»
2 - و نیز میفرماید: «جَعَلَ اللَّهُ الْعَدْلَ قِوَاماً لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِیهاً مِنَ الْمَظَالِمِ وَ الْآثَامِ وَ تَسْنِیةً لِلْإِسْلامِ»؛(482) «خداوند عدل را قوام مردم و سبب پاکسازی جامعه از ظلم و گناه و موجب شکر و سربلندی اسلام قرار داده است.»
3 - در حدیثی از امام صادقعلیه السلام میخوانیم: «الْعَدْلُ أَحْلَی مِنَ الْمَاءِ یصِیبُهُ الظَّمْآنُ»؛(483) «عدل گواراتر از آبی است که تشنه کام به آن میرسد.»
متکلمان اسلامی درباره افعال انسان سه نظریه دارند:
1 - نظریه جبر: یعنی انسان در کردار خود مجبور اراده الهی است.
2 - نظریه تفویض: یعنی اراده خداوند در افعال انسان هیچ نوع دخالتی ندارند.
3 - نظریه امر بین الامرین: یعنی افعال انسان هم به خود انسان نسبت داده میشود و هم به خداوند، ولی به دو اعتبار (رأی متکلمین امامیه).
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «لِکُلِّ أُمَّةٍ مَجُوسٌ وَ مَجُوسُ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِینَ یقُولُونَ لاقَدَرِ»؛(484) «برای هر امّتی مجوس [قائلین به دو مبدأ در عالم است و مجوس این امت کسانی هستند که میگویند: قدر نیست [یعنی اهل تفویضاند].»
2 - امام علیعلیه السلام در پاسخ سؤال کسی که درباره «قدر» پرسیده بود و بر آن اصرار ورزید، فرمود: «لَمَّا أَبَیتَ فَإِنَّهُ أَمْرٌ بَینَ أَمْرَینِ لا جَبْرَ وَ لا تَفْوِیضَ»؛(485) «چون اصرار میکنی پس [بدان که امری است بین دو امر، نه جبر است و نه تفویض.»
3 - امام علیعلیه السلام در ردّ اندیشه آنان که قضا و قدر را مستلزم مجبور بودن انسان میدانند، میفرماید: «لَوْ کَانَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ الْأَمْرُ وَ النَّهْی وَ الزَّجْرُ مِنَ اللَّهِ وَ سَقَطَ مَعْنَی الْوَعْدِ وَ الْوَعِیدِ فَلَمْ تَکُنْ لاَئِمَةٌ لِلْمُذْنِبِ وَ لا مَحْمَدَةٌ لِلْمُحْسِنِ»؛(486) «اگر چنین میبود به طور حتم ثواب و عقاب و امر و نهی و زجر باطل میشد و نیز معنای وعد و وعید ساقط میگشت، و بر گنهکار، ملامت کننده و برای نیکوکار، ستایشی نبود.»
4 - در حدیثی از امام باقر و امام صادقعلیهما السلام آمده است: «إِنَّ اللَّهَ أَرْحَمُ بِخَلْقِهِ مِنْ أَنْ یجْبِرَ خَلْقَهُ عَلَی الذُّنُوبِ ثُمَّ یعَذِّبَهُمْ عَلَیهَا. وَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یرِیدَ أَمْراً فَلا یکُونَ. قَالَ فَسُئِلاعلیه السلام هَلْ بَینَ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ مَنْزِلَةٌ ثَالِثَةٌ؟ قَالا: نَعَمْ، أَوْسَعُ مِمَّا بَینَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ»؛(487) «همانا خداوند عزّوجلّ مهربانتر است به مخلوقاتش که آنان را بر گناهان مجبور ساخته سپس آنان را عذاب نماید. و خداوند عزیزتر از آن است که اراده امری کند که موجود نشود. در مورد این دو از امام سؤال شد: آیا بین جبر و قَدَر منزلتی است؟ فرمودند: آری، وسیعتر از آنچه مابین آسمان و زمین است.»
5 - امام صادقعلیه السلام میفرماید: «وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَیرَ وَ الشَّرَّ بِغَیرِ مَشِیةِ اللَّهِ فَقَدْ أَخْرَجَ اللَّهَ مِنْ سُلْطَانِهِ»؛(488) «کسی که اعتقاد داشته باشد که خیر و شر به دست و مشیت خدا نیست خدا را از سلطنتش بیرون کرده است».
6 - و نیز فرمود: «إِیاکَ أَنْ تَقُولَ بِالتَّفْوِیضِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یفَوِّضِ الْأَمْرَ إِلَی خَلْقِهِ وَهْناً مِنْهُ وَ ضَعْفاً»؛(489) «از قول به تفویض بپرهیز؛ زیرا خداوند عزّوجلّ امر را به جهت سستی و ضعف به مخلوقاتش تفویض نکرده است.»
7 - و نیز فرمود: «إنّ القدریة مجوس هذه الأمة و هم الذین أرادوا أن یصفوا اللَّه بعدله فأخرجوه من سلطانه»؛(490) «همانا قدریه مجوس این امت هستند و آنان کسانیاند که چون خواستند خداوند را به عدلش توصیف کنند او را از حیطه سلطنتش خارج نمودند.»
8 - شخصی از امام صادقعلیه السلام سؤال کرد: «آیا خداوند بندگان را بر انجام گناهان مجبور کرده است؟» امام فرمود: «خیر». سائل دوباره پرسید: «پس حقیقت چیست؟»
امام فرمود: «لُطْفٌ مِنْ رَبِّکَ بَینَ ذَلِکَ»؛(491) «لطفی است از پروردگارت میان این دو مطلب.»
9 - و نیز فرمود: «لا جَبْرَ وَ لا قَدَرَ وَ لَکِنْ مَنْزِلَةٌ بَینَهُمَا فِیهَا الْحَقُّ الَّتِی بَینَهُمَا لا یعْلَمُهَا إِلاَّ الْعَالِمُ أَوْ مَنْ عَلَّمَهَا إِیاهُ الْعَالِمُ»؛(492) «نه جبر است و نه تفویض، بلکه منزلی است میان آن دو که حق آنجاست و آن منزل را نداند جز عالم یا کسی که عالم آن را به او آموخته است.»
10 - محمّد بن عجلان از امام صادقعلیه السلام سؤال کرد: آیا خداوند بندگان را بر انجام کارها مجبور کرده است؟ امام فرمود: «اللَّهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ یجْبِرَ عَبْداً عَلَی فِعْلٍ ثُمَّ یعَذِّبَهُ عَلَیهِ»؛(493) «خداوند عادلتر از آن است که بندهای را بر عملی مجبور کند و بعد او را عذاب نماید!»
11 - در محضر امام رضاعلیه السلام سخن از جبر و تفویض به میان آمد. آن حضرت به حاضران فرمود: آیا میخواهید در این مسأله اصلی را به شما بیاموزم که در مجادله با مخالفان غالب گردید؟ حاضران ابراز تمایل کردند، آنگاه امام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یطَعْ بِإِکْرَاهٍ وَ لَمْ یعْصَ بِغَلَبَةٍ وَ لَمْ یهْمِلِ الْعِبَادَ فِی مُلْکِهِ هُوَ الْمَالِکُ لِمَا مَلَّکَهُمْ وَ الْقَادِرُ عَلَی مَا أَقْدَرَهُمْ عَلَیهِ»؛(494) «همانا خداوند عزّوجلّ با اکراه اطاعت نشده و با زور هم معصیت نگشته است و بندگان را در حکومتش رها نکرده است. او مالک آن چیزی است که به آنها تملیک کرده و قادر بر آن چیزی است که مردم را بر آن قدرتن داده است.»
12 - حسن بن علی بن وشّاء از امام رضاعلیه السلام پرسید: آیا خداوند بندگان را بر انجام گناهان مجبور کرده است؟ امام فرمود: «اللَّهُ أَعْدَلُ وَ أَحْکَمُ مِنْ ذَلِکَ»؛(495) «خداوند عادلتر و حکیمتر از این است.»
13 - از امام هادیعلیه السلام در زمینه جبر و تفویض و امر بین الامرین رسالهای نقل شده که در آن آمده است: «... و لسنا ندین بجبر و لا تفویض، لکنّا نقول بمنزلة بین المنزلتین و هو الامتحان و الاختبار بالاستطاعة التی ملّکنا اللَّه و تعبّدنا بها علی ما شهد به الکتاب و دان به الأئمة الأبرار من آل الرسول صلوات اللَّه علیهم»؛(496) «... و ما معتقد به جبر و تفویض نیستیم، بلکه ما قائل به منزلتی بین دو منزلت میباشیم که همان امتحان و اطلاع به توسط استطاعتی است که خداوند ما را مالک و متعبّد به آن کرده است، مطابق آنچه که قرآن به آن گواهی داده و امامان نیکان از آل پیامبر - که درود خدا بر آنان باد - به آن متدین شدهاند».
1 - امام سجادعلیه السلام فرمود: «لا الَّذِی أَحْسَنَ اسْتَغْنَی عَنْ عَوْنِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ لا الَّذِی أَسَاءَ وَ اجْتَرَأَ عَلَیکَ وَ لَمْ یرْضِکَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِکَ»؛(497) «نه آن کس که نیکی کند از یاری و رحمت تو بینیاز است و نه آنکه بد کند و بر تو جرأت نماید و تو را خشنود نسازد از قدرت تو خارج شده است.»
2 - از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزّوَجلّ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا هُمْ صَائِرُونَ إِلَیهِ، وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ، فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَیءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی تَرْکِهِ وَ لا یکُونُونَ آخِذِینَ وَ لا تَارِکِینَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ»؛(498) «خدای عزّوجلّ بندگان را آفرید، پس میداند به سوی چه سرانجامی در حرکتاند و آنان را امر و نهی کرد تا آنچه را امر کرده راهی قرار داده باشد برای امتثال آن، و آنچه را نهی کرده راهی قرار داده باشد برای ترک آن. و توان امتثال واجب و ترک آن را ندارد جز به اذن خداوند.»
یعنی هر طاعت و معصیتی به اذن تکوینی خدای سبحان است و تفویض و جبری در کار نیست، هر چند عصیان با نهی تشریعی همراه است.
3 - در فقه الرضاعلیه السلام آمده است: همانا شخصی از عالم [امام کاظمعلیه السلام سؤال کرده و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! کسی به او گفته که بندگان مجبورند؟ حضرت فرمود: «لَوْ کَانُوا مَجْبُورِینَ کَانُوا مَعْذُورِینَ. قَالَ الرَّجُلُ: فَفَوَّضَ إِلَیهِمْ؟ قَالَ: لا، قَالَ: فَمَا هُوَ؟ قَالَ الْعَالِمُعلیه السلام: عَلِمَ مِنْهُمْ فِعْلاً فَجَعَلَ فِیهِمْ آلَةَ الْفِعْلِ فَإِذَا فَعَلُوا کَانُوا مُسْتَطِیعِینَ»؛(499) «اگر چنین است باید آنان معذور باشند. آن شخص گفت: پس خداوند امر را به آنان تفویض کرده است؟ حضرت فرمود: هرگز. او عرض کرد: پس حقیقت امر چیست؟ امام فرمود: از آنان فعلی را دانست و در آنان وسیله فعل را قرار داد و هنگامی که انجام دادند مستطیع بودند.»
4 - یزید بن معاویه شامی به امام رضاعلیه السلام گفت: ای پسر رسول خدا! امر بین الامرین چیست؟ امامعلیه السلام فرمود: «وُجُودُ السَّبِیلِ إِلَی إِتْیانِ مَا أُمِرُوا بِهِ وَ تَرْکِ مَا نُهُوا عَنْهُ»؛(500) «وجود راهی است بر انجام دادن آنچه به آن امر شدهاند و ترک کردن از آنچه که از آن نهی شدهاند.»
5 - از امام رضاعلیه السلام نقل شده که فرمود: «قَالَ اللَّهُ: یا ابْنَ آدَمَ! بِمَشِیئَتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ، وَ بِقُوَّتِی أَدَّیتَ فَرَائِضِی، وَ بِنِعْمَتِی قَوِیتَ عَلَی مَعْصِیتِی، جَعَلْتُکَ سَمِیعاً بَصِیراً قَوِیاً»؛(501) «خداوند فرمود: ای فرزند آدم! به مشیت من است که تو چیزی را برای خود میخواهی، و به قدرت من است که تو واجبات را انجام میدهی، و در پرتو نعمت من است که تو بر مصیبت من توان داری. من تو را شنوا، بینا و توانا قرار دادم.»
6 - و نیز فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یطَعْ بِإِکْرَاهٍ وَ لَمْ یعْصَ بِغَلَبَةٍ وَ لَمْ یهْمِلِ الْعِبَادَ فِی مُلْکِهِ هُوَ الْمَالِکُ لِمَا مَلَّکَهُمْ وَ الْقَادِرُ عَلَی مَا أَقْدَرَهُمْ عَلَیهِ فَإِنِ ائْتَمَرَ الْعِبَادُ بِطَاعَتِهِ لَمْ یکُنِ اللَّهُ عَنْهَا صَادّاً وَ لا مِنْهَا مَانِعاً وَ إِنِ ائْتَمَرُوا بِمَعْصِیتِهِ فَشَاءَ أَنْ یحُولَ بَینَهُمْ وَ بَینَ ذَلِکَ فَعَلَ وَ إِنْ لَمْ یحُلْ وَ فَعَلُوهُ فَلَیسَ هُوَ الَّذِی أَدْخَلَهُمْ فِیهِ»؛(502) «خدای عزّوجلّ به اکراه اطاعت نشده و از روی غلبه بر او معصیت نشده است. و خداوند بندگان را در ملک خود رها نکرده است. هر چه را به تملیک آنان درآورده خود مالک آن است، و بر هر چه قدرتشان داده خود قادر بر آن است. اگر بندگان پذیرای اطاعت خدا باشند خدا ایشان را از آن بازنمیدارد و مانع اطاعت آنان نمیگردد. و اگر مرتکب معصیت شوند و خدا بخواهد حایل شود چنین خواهد کرد. و اگر حایل نشود و بندگان گناه کنند خدا آنان را وادار بر گناه نکرده است.»
7 - و نیز فرمود: «یا ابْنَ آدَمَ! أَنَا أَوْلَی بِحَسَنَاتِکَ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَوْلَی بِسَیئَاتِکَ مِنِّی، عَمِلْتَ الْمَعَاصِی بِقُوَّتِی الَّتِی جَعَلْتُهَا فِیکَ»؛(503) «ای فرزند آدم! من به کارهای نیک تو از تو سزاوارترم، و تو به کارهای بد خویش از من سزاوارتری. معصیتهایی که انجام میدهی با قدرتی است که من در تو قرار دادهام.»
متکلمین، قضا و قدر را بر دو قسم تقسیم کردهاند:
الف) قدر علمی: یعنی خداوند پیش از آفرینش هر موجودی، به خصوصیات آن علم دارد.
ب) قضای علمی: یعنی خداوند از ضرورت وجود اشیا در ظرف تحقق آنها آگاه است.
الف) قدر عینی: یعنی تعیین خصوصیات و اوصاف ذاتی و عرضی موجودات از جانب خداوند.
ب) قضای عینی: یعنی اعطای ضرورت وجود به مخلوقات از طریق اسباب و علل.
الف) امام رضاعلیه السلام فرمود: «... فَتَعْلَمُ مَا الْقَدَرُ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: هِی الْهَنْدَسَةُ وَ وَضْعُ الْحُدُودِ مِنَ الْبَقَاءِ وَ الْفَنَاءِ. قَالَ: ثُمَّ قَالَ: وَ الْقَضَاءُ هُوَ الْإِبْرَامُ وَ إِقَامَةُ الْعَینِ ...»؛(504) «میدانی قدر چیست؟ گفتم: نه. فرمود: آن اندازهگیری و مرزبندی است. مانند مقدار بقا و زمان فنا. سپس فرمود: و قضا محکم ساختن و وجود خارجی را به پا کردن است...».
ب) امیرمؤمنانعلیه السلام در پاسخ به پرسش درباره قضا و قدر فرمود: «لا تَقُولُوا وَکَلَهُمُ اللَّهُ إِلَی أَنْفُسِهِمْ فَتُوَهِّنُوهُ وَ لا تَقُولُوا جَبَرَهُمْ عَلَی الْمَعَاصِی فَتُظَلِّمُوهُ وَ لَکِنْ قُولُوا الْخَیرُ بِتَوْفِیقِ اللَّهِ وَ الشَّرُّ بِخِذْلانِ اللَّهِ وَ کُلٌّ سَابِقٌ فِی عِلْمِ اللَّهِ»؛(505) «نگویید خداوند همه کارها را به خودشان واگذار کرده است؛ زیرا با این حرف به خدا توهین کردهاید و همچنین نگویید: خداوند آنها را مجبور کرده بر گناهان، چون ظلم به خدا کردهاید؛ بلکه بگویید: هر خیری به خاطر توفیق خداست و هر شری به خاطر خواری خداست. و همه امور [چه خیر و چه شر] از قبل در علم الهی بوده است.»
ج) و نیز فرمود: «هُوَ الْهَنْدَسَةُ مِنَ الطُّولِ وَ الْعَرْضِ وَ الْبَقَاءِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ إِذَا شَاءَ شَیئاً أَرَادَهُ وَ إِذَا أَرَادَ قَدَّرَهُ وَ إِذَا قَدَّرَهُ قَضَاهُ وَ إِذَا قَضَاهُ أَمْضَاهُ»؛(506) «او شکلی از طول و عرض و بقا است. سپس فرمود: همانا خداوند هر گاه چیزی را بخواهد آن را اراده کرده تقدیر نموده و چون تقدیر نماید حکم کرده و چون حکم نماید امضا نموده است.»
عبداللَّه بن سلیمان میگوید: از امام صادقعلیه السلام شنیدم که میفرمود: «إِنَّ الْقَضَاءَ وَ الْقَدَرَ خَلْقَانِ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ وَ اللَّهُ یزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یشاءُ»؛(507) «قضا و قدر دو آفریده از آفریدههای خداوند میباشند و خداوند تا آنجا که بخواهد آفرینش خود را افزایش میدهد.»
امام علیعلیه السلام در پاسخ کسی که درباره قضا و قدر سؤال کرده بود، فرمود: «طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلا تَسْلُکُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلا تَتَکَلَّفُوهُ»؛(508) «راهی است تاریک، آن را مپیمایید، و دریایی است ژرف، وارد آن نشوید و رازی است خدایی، خود را به زحمت نیندازید.»
1 - در روایتی از حضرت علیعلیه السلام میخوانیم: «إنّ اللَّه سبحانه یجری الأمور علی ما یقضیه، لا علی ما ترتضیه»؛(509) «خداوند کارها را مطابق مقتضای مصالح جاری میکند، نه بر طبق میل و رضایت شما.»
2 - و نیز از امیرمؤمنانعلیه السلام نقل است که فرمود: «أجدر الأشیاء بصدق الإیمان الرضا و التسلیم»؛(510) «سزاوارترین چیزها به صدق ایمان، رضا و تسلیم است.»
3 - در حدیثی دیگر از امام صادقعلیه السلام میخوانیم: «إِنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِاللَّهِ أَرْضَاهُمْ بِقَضَاءِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ»؛(511) «آگاهترین مردم نسبت به خداوند کسی است که از همه، نسبت به قضای او راضیتر باشد.»
امام صادقعلیه السلام میفرماید: «إِذَا فَعَلَ الْعَبْدُ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ مِنَ الطَّاعَةِ کَانَ فِعْلُهُ وِفْقاً لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ سُمِّی الْعَبْدُ بِهِ مُوَفَّقاً وَ إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ یدْخُلَ فِی شَیءٍ مِنْ مَعَاصِی اللَّهِ فَحَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بَینَهُ وَ بَینَ تِلْکَ الْمَعْصِیةِ فَتَرَکَهَا کَانَ تَرْکُهُ لَهَا بِتَوْفِیقِ اللَّهِ تَعَالَی وَ مَتَی خُلِّی بَینَهُ وَ بَینَ الْمَعْصِیةِ فَلَمْ یحُلْ بَینَهُ وَ بَینَهَا حَتَّی یرْتَکِبَهَا فَقَدْ خَذَلَهُ وَ لَمْ ینْصُرْهُ وَ لَمْ یوَفِّقْهُ»؛(512) «وقتی بنده آنچه را خداوند امر کرده به عنوان اطاعت الهی انجام میدهد، اطاعت او به توفیق خداست، و وقتی بخواهد معصیتی را مرتکب شود و خدا بین او و گناه حائل گردد تا آن را ترک نماید، ترک گناه [نیز] به توفیق الهی است. و اگر خدا بین بنده و گناه حائل نگردد و او معصیت کند خدا وی را به خود واگذاشته و نصرت و توفیقش را از او دریغ داشته است.»
اضلال بر دو قسم است:
1 - اضلال ابتدایی که کار شیاطین انس و جنّ از بیرون و هوای نفس از درون است و بدون شک خدای سبحان منزّه و مبرّای از آن است.
2 - اضلال کیفری که اسناد آن به خدا ممکن و معنای آن، واگذار شدن و عدم ایصال به مطلوب است که نتیجه و کیفر سوء اختیار خود کافران و اهل ضلال است. پس اضلال کیفری امری وجودی قابل اسناد حقیقی نیست تا اسناد آن به خدای سبحان مستلزم نقص باشد، بلکه همان سلب عنایت خاص و ترک ایصال به مطلوب است که به علت عدم قابلیت قابل - و نه منع و بخل فاعل - گریبانگیر اهل ضلال میشود، و چون هر امری که سبب آن اختیاری باشد خود آن نیز از قلمرو اختیار خارج نیست - زیرا امتناع به اختیار منافی با اختیار نیست - پس این اضلال امری اختیاری است نه اجباری و تحمیلی، و به سوءاختیار خود گمراهان است.
1 - امام صادقعلیه السلام تعبیر گویایی در تبیین اضلال کیفری دارد و چنین میفرماید: «... وَ مَتَی خُلِّی بَینَهُ وَ بَینَ الْمَعْصِیةِ فَلَمْ یحُلْ بَینَهُ وَ بَینَهَا حَتَّی یرْتَکِبَهَا فَقَدْ خَذَلَهُ وَ لَمْ ینْصُرْهُ وَ لَمْ یوَفِّقْهُ»؛(513) «... و اگر خداوند بین بنده و گناه حایل نشود و او معصیت کند خدا وی را به خود واگذاشته و نصرت و توفیقش را از او دریغ داشته است.»
حضرت در این روایت، خذلان و ضلالت را عدم موفقیت و امری عدمی دانسته است.
2 - حضرت امام رضاعلیه السلام در تبیین آیه: « خَتَمَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ»(514) فرمود: «الْخَتْمُ هُوَ الطَّبْعُ عَلَی قُلُوبِ الْکُفَّارِ عُقُوبَةً عَلَی کُفْرِهُمْ کَمَا قَالَ تَعَالَی: « بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیها بِکُفْرِهِمْ فَلَا یؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً» »؛(515) «ختم بر قلوب، همان مهر زدن بر دلهای کافران برای کیفر دادن آنان است، چنانکه فرمود: خداوند به جهت کفرشان بر دلهایشان مهر زد، در نتیجه جز شمار اندکی [از ایشان ایمان نمیآورند.»
3 - و نیز از امام رضاعلیه السلام نقل شده که فرمود: «... وَ مَنْ یرِدْ أَنْ یضِلَّهُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ دَارِ کَرَامَتِهِ فِی الْآخِرَةِ لِکُفْرِهِ بِهِ وَ عِصْیانِهِ لَهُ فِی الدُّنْیا یجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیقاً حَرَجاً حَتَّی یشُکَّ فِی کُفْرِهِ وَ یضْطَرِبَ مِنِ اعْتِقَادِهِ قَلْبُهُ حَتَّی یصِیرَ کَأَنَّما یصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ»؛(516) «و هر کس را بخواهد به کیفر کفر و عصیانی که در دنیا داشت، در آخرت از بهشت و خانه کرامت خود گمراه [و محروم نماید، چنان سینه او را تنگ و وی را در سختی قرار میدهد که در کفر خود - نیز - شک میکند، و[ آنچنان] نسبت به اعتقادات قلبی خود مضطرب خواهد شد که گویی به زحمت در آسمان بالا میرود. خداوند اینگونه پلیدی [انکار و مرده دلی را بر کسانی که ایمان نمیآورند قرار میدهد.»
بداء در لغت: به معنای ظهور پس از خفا و پنهان بودن است.
حمل معنالی لغوی بدا بر خداوند محال است؛ زیرا با علم ازلی و تخلّفناپذیر او سازگاری ندارد (بداء در مقام ثبوت).
بداء در مورد خداوند در حقیقت ابداء و اظهار بندگی برای خلق است؛ یعنی آنچه را خداوند از قبل میدانسته ولی برای انسان معلوم نبوده، آن را اظهار و آشکار میکند (بدا در مقام اثبات)، (سرنوشت).
الف) امام صادقعلیه السلام فرمود: «مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یبْدُو لَهُ فِی شَیءٍ لَمْ یعْلَمْهُ أَمْسِ فَابْرَءُوا مِنْهُ»؛(517) «کسی که گمان دارد که خداوند عزّوجلّ برای او چیزی ظاهر میشود که قبلاً آن را ندانسته از او بیزاری بجویید.»
ب) و نیز فرمود: «مَا بَدَا للَّهِِ فِی شَیءٍ إِلاَّ کَانَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یبْدُوَ لَهُ»؛(518) «برای خدا نسبت به چیزی بداء حاصل نشد جز اینکه پیش از آن خدا آن را میدانست.»
الف) امام علیعلیه السلام فرمود: «الْحَمْدُ للَّهِِ الَّذِی لا یمُوتُ وَ لا تَنْقَضِی عَجَائِبُهُ لِأَنَّهُ کُلَّ یوْمٍ فِی شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِیعٍ لَمْ یکُنِ»؛(519) «سپاس مخصوص خداوندی است که نمیمیرد و عجایبش به نهایت نمیرسد؛ زیرا او در هر روز در موقعیتی از موجودات حادث جدید است که موجود نبوده.»
ب) و نیز فرمود: «لَوْلا آیةٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ لَأَخْبَرْتُکُمْ بِمَا کَانَ وَ بِمَا هُوَ کَائِنٌ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ وَ هِی هَذِهِ الْآیةُ: « یمْحُوا اللَّهُ ما یشاءُ وَ یثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ» »؛(520) «اگر نبود آیهای در کتاب خدا به طور حتم شما را به آنچه بوده و به آنچه تا روز قیامت خواهد بود خبر میدادم و آن آیه این است: "خداوند آنچه را میخواهد محو میکند و ثابت میگرداند و نزد اوست اصل کتاب".»
ج) فضیل از امام باقر علیه السلام نقل کرده که فرمود: «مِنَ الْأُمُورِ أُمُورٌ مَوْقُوفَةٌ عِنْدَ اللَّهِ،یقَدِّمُ مِنْهَا مَا یشَاءُ وَ یؤَخِّرُ مِنْهَا مَا یشَاءُ»؛(521) «بعضی از امور نزد خداوند مشروط است یعنی هر چه از آن امور را بخواهد مقدم میکند و هر چه را بخواهد به تأخیر میاندازد.»
د) امام صادقعلیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یقَدِّمُ مَا یشَاءُ وَ یؤَخِّرُ مَا یشَاءُ وَ یمْحُو مَا یشَاءُ وَ یثْبِتُ مَا یشَاءُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»؛(522) «همانا خداوند آنچه را بخواهد مقدّم داشته و آنچه را بخواهد تأخیر میاندازد و آنچه را بخواهد محو میکند و آنچه را بخواهد ثابت مینماید. و نزد اوست اصل کتاب.»
ه) و نیز فرمود: «فَکُلُّ أَمْرٍ یرِیدُهُ اللَّهُ فَهُوَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یصْنَعَهُ لَیسَ شَیءٌ یبْدُو لَهُ إِلاَّ وَ قَدْ کَانَ فِی عِلْمِهِ إِنَّ اللَّهَ لا یبْدُو لَهُ مِنْ جَهْلٍ»؛(523) «پس هر امری را که خداوند اراده کند، آن در علم خداست قبل از آنکه آن را بیافریند. چیزی برای او ظاهر نمیگردد جز آنکه آن چیز در علم او بوده است. همانا برای خداوند چیزی از روی جهل آشکار نمیشود.»
و) و نیز فرمود: «الْعِلْمُ عِلْمَانِ: فَعِلْمٌ عِنْدَ اللَّهِ مَخْزُونٌ لَمْ یطْلِعْ عَلَیهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ، وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ، فَمَا عَلَّمَهُ مَلائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَیکُونُ لا یکَذِّبُ نَفْسَهُ وَ لا مَلائِکَتَهُ وَ لا رُسُلَهُ. وَ عِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ یقَدِّمُ مِنْهُ مَا یشَاءُ وَ یؤَخِّرُ مِنْهُ مَا یشَاءُ، وَ یثْبِتُ مَا یشَاءُ»؛(524) «علم دو گونه است: علمی که نزد خدا در خزانه است و کسی از مخلوق، از آن آگاه نیست و علمی که خدا به فرشتگان و پیغمبرانش تعلیم داده، آن علمی که به فرشتگان و پیغمبرانش تعلیم کرده، [مطابق آنچه تعلیم کرده واقع خواهد شد زیرا خدا نه خودش را تکذیب کرده و نه فرشتگان و پیغمبرانش را. و علمی که نزدش در خزانه است هرچه را خواهد پیش دارد و هر چه را بخواهد مؤخّر میاندازد و هر چه را خواهد ثبت میکند».
الف) امام علیعلیه السلام فرمود: «مَا تَنَبَّأَ نَبِی قَطُّ حَتَّی یقِرَّ للَّهِِ بِخَمْسِ خِصَالٍ: بِالْبَدَاءِ وَالْمَشِیئَةِ وَ السُّجُودِ وَ الْعُبُودِیةِ وَ الطَّاعَةِ»؛(525) «هرگز هیچ کس پیغمبر نشد تا به پنج خصلت برای خدا اقرار کرد: بداء، مشیت، سجود، بندگی، اطاعت.»
ب) و نیز فرمود: «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیاً حَتَّی یأْخُذَ عَلَیهِ ثَلاثَ خِصَالٍ: الْإِقْرَارَ لَهُ بِالْعُبُودِیةِ، وَ خَلْعَ الْأَنْدَادِ، وَ أَنَّ اللَّهَ یقَدِّمُ مَا یشَاءُ وَ یؤَخِّرُ مَا یشَاءُ»؛(526) «خدا هیچ پیغمبری را مبعوث نفرمود جز اینکه سه خصلت را از او پیمان گرفت: اقرار به بندگی خدا، کنار زدن شریکها و مانندها برای خدا، اقرار به اینکه خدا هر چه را خواهد مقدّم دارد و هر چه را خواهد به تأخیر اندازد.»
الف) امام علیعلیه السلام فرمود: «مَا عُظِّمَ اللَّهُ بِمِثْلِ الْبَدَاءِ»؛(527) «خدا به چیزی مثل بداء بزرگ شمرده نشده است.»
ب) و نیز فرمود: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ»؛(528) «خدا به چیزی چون بداء پرستش نشده است.»
ج) و نیز فرمود: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِی الْقَوْلِ بِالْبَدَاءِ مِنَ الْأَجْرِ مَا فَتَرُوا عَنِ الْکَلامِ فِیهِ»؛(529) «اگر مردم میدانستند چه پاداشی در اعتقاد به بداء هست از سخن در آن سستی نمیورزیدند.»
از روایات اهل بیتعلیهم السلام استفاده میشود که برخی از کارها هستند که در امور بندگان تأثیرگذار است:
الف) امام علیعلیه السلام فرمود: «إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی الْإِیمَانُ بِهِ... وَ صَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُکَفِّرُ الْخَطِیئَةَ وَ صَدَقَةُ الْعَلانِیةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِیتَةَ السُّوءِ وَ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِی مَصَارِعَ الْهَوَانِ»؛(530) «همانا بهترین چیزی که انسانها میتوانند با آن به خدای سبحان نزدیک شوند، ایمان به خداست... و صدقههای پنهانی نابود کننده فقر و شستشو دهنده گناهان است و صدقه آشکار، مرگهای ناگهانی و زشت را بازمیدارد و نیکوکاری، از ذلّت و خواری نگه میدارد.»
ب) امام صادقعلیه السلام فرمود: «الصَّدَقَةُ بِالْیدِ تَقِی مِیتَةَ السَّوْءِ، وَ تَدْفَعُ سَبْعِینَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ الْبَلاءِ»؛(531) «صدقه دادن با دست خود، مرگ ناگوار و زشت را از بین میبرد و همچنین هفتاد نوع از انواع بلاها را دفع میکند.»
الف) امام علیعلیه السلام فرمود: «الِاسْتِغْفَارُ یزِیدُ فِی الرِّزْقِ»؛(532) «استغفار رزق را زیاد میکند.»
ب) و نیز فرمود: «أَکْثِرُوا الاِسْتِغْفَارَ تَجْلِبُوا الرِّزْقَ»؛(533) «زیاد استغفار کنید، چون موجب جلب رزق میشود.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «إِنَّ الدُّعَاءَ یرُدُّ الْقَضَاءَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیذْنِبُ فَیحْرَمُ بِذَنْبِهِ الرِّزْقَ»؛(534) «دعا باعث تغییر قضای الهی میشود و وقتی مؤمن گناهی مرتکب شود رزقش قطع میشود.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلاءِ عَنْکُمْ بِالدُّعَاءِ قَبْلَ وُرُودِ الْبَلاءِ»؛(535) «با دعا کردن، امواج بلاها را از خودتان دفع کنید، قبل از اینکه آن بلاها بر شما وارد شوند.»
امام رضاعلیه السلام فرمود: «یکُونُ الرَّجُلُ یصِلُ رَحِمَهُ فَیکُونُ قَدْ بَقِی مِنْ عُمُرِهِ ثَلاثُ سِنِینَ فَیصَیرُهَا اللَّهُ ثَلاثِینَ سَنَةً وَ یفْعَلُ اللَّهُ مَا یشَاءُ»؛(536) «مردی که سه سال از عمرش باقی مانده، صله رحم میکند، خدا عمرش را سی سال قرار میدهد و خدا هر چه بخواهد میکند.»
از امام باقرعلیه السلام است که فرمود: «صِلَةُ الْأَرْحَامِ تُزَکِّی الْأَعْمَالَ وَ تُنْمِی الْأَمْوَالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوَی وَ تُیسِّرُ الْحِسَابَ وَ تُنْسِئُ فِی الْأَجَلِ»؛(537) «صله رحم اعمال را پاک می کند و اموال را زیاد میکند و بلا را بر میگرداند و حساب را آسان میکند و اجل را به تأخیر میاندازد.»
اشاعره تنها معتقد به حُسن بعثتاند نه ضرورت آن. بر خلاف امامیه و عدلیه که قائل به ضرورت بعثتاند به جهت وجوب لطف بر خداوند متعال.
1 - امام صادقعلیه السلام به زندیقی که پرسید: پیامبران و رسولان را از چه راه ثابت میکنید؟ فرمود: «إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِیاً عَنَّا وَ عَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقَ وَ کَانَ ذَلِکَ الصَّانِعُ حَکِیماً مُتَعَالِیاً لَمْ یجُزْ أَنْ یشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لا یلامِسُوهُ فَیبَاشِرَهُمْ وَ یبَاشِرُوهُ وَ یحَاجَّهُمْ وَ یحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِی خَلْقِهِ یعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَی خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ یدُلُّونَهُمْ عَلَی مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِی تَرْکِهِ فَنَاؤُهُمْ...»؛(538) «چون ثابت کردیم که ما آفریننده و صانعی داریم که از ما و تمام مخلوقات برتر و با حکمت و رفعت است و روا نباشد که خلقش او را ببینند و لمس کنند و بیواسطه با یکدیگر برخورد و مباحثه کنند، ثابت میشود که برای او سفیرانی در میان خلقش باشند که خواست او را برای مخلوق و بندگانش بیان کنند و ایشان را به مصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنایشان رهبری نمایند.»
2 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «إنّ جبرئیل نزل علی محمد یخبره عن ربّه فقال: إنّ اللَّه یقول: یا محمد إنی لم أترک الأرض إلّا و فیها عالم یعرف طاعت و هدایتی و یکون نجاة فیما بین قبض النبی إلی خروج النبی الآخر...»؛(539) «همانا جبرئیل بر محمّدصلی الله علیه وآله نازل شد و او را از پروردگارش خبر داد و گفت: همانا خداوند میفرماید: ای محمّد! همانا من زمین را رها نکردم جز آنکه در روی آن عالمی قرار دادم که طاعت و هدایت مرا بشناسد و وسیله نجات [مردم از زمان فوت پیامبری تا ظهور پیامبر دیگر باشد...».
3 - امام موسی کاظمعلیه السلام میفرماید: «إِنَّ للَّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَینِ: حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً؛ فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ، وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»؛(540) «خداوند برای مردم دو حجّت قرار داده: حجت ظاهری و حجت باطنی؛ حجت ظاهری، رسولان الهی و انبیا و ائمهعلیهم السلام هستند و حجت باطنی عقول است.»
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذَکِّرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ، وَ یحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلِیغِ، وَ یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»؛(541) «خداوند پیامبران خود را مبعوث نمود، و هر چند گاه متناسب با خواستههای انسانها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجویند و نعمتهای فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهی، حجت را بر آنان تمام نمایند و توانمندیهای پنهان شده عقلها را آشکار سازند...».
2 - و نیز در این باره میفرماید: «لِیعْقِلَ الْعِبَادُ عَنْ رَبِّهِمْ مَا جَهِلُوهُ فَیعْرِفُوهُ بِرُبُوبِیتِهِ بَعْدَ مَا أَنْکَرُوا وَ یوَحِّدُوهُ بِالْإِلَهِیةِ بَعْدَ مَا عَنَدُوا»؛(542) «تا اینکه بندگان آنچه را که به آن جاهلند از پروردگارشان بدانند، و خدا را به ربوبیتش بشناسند بعد از آنکه او را انکار کردند؛ و او را یکتا در الوهیت به حساب آوردند بعد از آنکه با او به ضدیت پرداختند.»
3 - و در خطبهای فرمود: «فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله بِالْحَقِّ لِیخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَی عِبَادَتِهِ، وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیطَانِ إِلَی طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَینَهُ وَ أَحْکَمَهُ لِیعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ، وَ لِیقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ، وَ لِیثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْکَرُوهُ...»؛(543) «خداوند محمّدصلی الله علیه وآله را به حقّ برانگیخت، تا بندگان خود را از پرستش دروغین بتها رهایی بخشیده، به پرستش خود راهنمایی کند، و آنها را از پیروی شیطان نجات داده، به اطاعت خود کشاند؛ با قرآنی که معنی آن را آشکار و اساسش را استوار فرمود تا بندگان عظمت و بزرگی خدا را بدانند که نمیدانستند و به پروردگار اعتراف کنند بعد از آنکه انکار کردند، و او را پس از آنکه نسبت به خدا آشنایی نداشتند، به درستی بشناسند.»
4 - امام باقرعلیه السلام فرمود: «إِنَّ الْأَرْضَ کَانَتْ فَاسِدَةً فَأَصْلَحَهَا اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِنَبِیهِ. فَقَالَ: « وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» »؛(544) «همانا زمین فاسد بود و خداوند به وسیله پیامبرش آن را اصلاح کرد و فرمود: "و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید".»
5 - حسین بن نعیم صحاف به امام جعفر صادقعلیه السلام گفت: «أَیکُونُ الرَّجُلُ مُؤْمِناً قَدْ ثَبَتَ لَهُ الْإِیمَانُ ثُمَّ ینْقُلُهُ اللَّهُ بَعْدَ الْإِیمَانِ إِلَی الْکُفْرِ؟ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَدْلُ وَ إِنَّمَا بَعَثَ الرُّسُلَ لِیدْعُوا النَّاسَ إِلَی الْإِیمَانِ بِاللَّهِ وَ لا یدْعُوا أَحَداً إِلَی الْکُفْرِ. قُلْتُ: فَیکُونُ الرَّجُلُ کَافِراً قَدْ ثَبَتَ لَهُ الْکُفْرُ عِنْدَ اللَّهِ فَینْقُلُهُ اللَّهُ بَعْدَ ذَلِکَ مِنَ الْکُفْرِ إِلَی الْإِیمَانِ؟ قَالَ: اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ النَّاسَ عَلَی الْفِطْرَةِ الَّتِی فَطَرَهُمُ اللَّهُ عَلَیهَا لا یعْرِفُونَ إِیمَاناً بِشَرِیعَةٍ وَ لا کُفْراً بِجُحُودٍ ثُمَّ ابْتَعَثَ اللَّهُ الرُّسُلَ إِلَیهِمْ یدْعُونَهُمْ إِلَی الْإِیمَانِ بِاللَّهِ حُجَّةً للَّهِِ عَلَیهِمْ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَاهُ اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یهْدِهِ»؛(545) «آیا ممکن است که شخصی مؤمن باشد و خداوند ایمان را برای او ثابت کرده باشد و سپس بعد از ایمان، او را به کفر بکشاند؟ حضرت فرمود: همانا خداوند عین عدل است، و همانا رسولان را فرستاد تا مردم را به ایمان به خدا دعوت نماید و هرگز کسی را به کفر دعوت نمیکنند. عرض کردم: آیا ممکن است کسی کافر باشد که نزد خداوند برای او کفر ثابت شده ولی خداوند بعد از آن او را از کفر به ایمان منتقل سازد؟ حضرت فرمود: همانا خداوند عزّوجلّ مردم را بر آن فطرتی که آنان را بر آن خلق کرده آفرید، آنان ایمان به شریعت و کفر با انکار را نمیشناختند، سپس خداوند رسولان را فرستاد تا مردم را به ایمان به خدا دعوت نماید، تا حجّتی از جانب خداوند برای آنان باشد. پس از میان مردم کسانی هستند که خداوند آنان را هدایت کرده و نیز کسانی هستند که آنان را هدایت نکرده است.»
6 - امام موسی کاظمعلیه السلام میفرماید: «مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَی عِبَادِهِ إِلاَّ لِیعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجَابَةً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَکْمَلُهُمْ عَقْلاً أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»؛(546) «خدا پیامبران و رسولانش را به سوی بندگان نفرستاد مگر آنکه از خدا خرد گیرند [یعنی معلومات آنها مکتسب از کتاب و سنت باشد، نه از پیش خود] پس هر که نیکوتر پذیرد معرفتش بهتر است و کسی که به فرمان خدا داناتر است عقلش نیکوتر است و کسی که عقلش کاملتر است مقامش در دنیا و آخرت بالاتر است.»
7 - امام رضاعلیه السلام فرمود: «لَمْ یکُنْ بُدٌّ مِنْ رَسُولٍ بَینَهُ وَ بَینَهُمْ مَعْصُومٍ یؤَدِّی إِلَیهِمْ أَمْرَهُ وَ نَهْیهُ وَ أَدَبَهُ وَ یقِفُهُمْ عَلَی مَا یکُونُ بِهِ إِحْرَازُ مَنَافِعِهِمْ وَ دَفْعُ مَضَارِّهِمْ إِذْ لَمْ یکُنْ فِی خَلْقِهِمْ مَا یعْرِفُونَ بِهِ مَا یحْتَاجُونَ إِلَیهِ...»؛(547) «چارهای نیست از فرستاده خدا بین او و بین مردم تا امر و نهی و ادب خدا را به مردم ابلاغ نماید، و آنان را به آنچه وجودشان به آن وابسته است از احراز منافع و دفع ضررها مطّلع گرداند؛ زیرا در خلق بشر چیزی که به سبب آن حوایج خود را بشناسند نبوده است...».
از روایات اهل بیتعلیهم السلام استفاده میشود که بعثت امری عمومی است و خداوند برای تمام امتها پیامبری را فرستاده است.
1 - از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «بَعَثَ اللَّهُ نَبِیاً أَسْوَدَ لَمْ یقُصَّ عَلَینَا قِصَّتَهُ»؛(548) «خداوند پیامبری سیاه پوست را مبعوث نمود که قصه او را برای ما بازگو نکرده است.»
2 - و نیز فرمود: «... وَ هُوَ الَّذِی أَسْکَنَ الدُّنْیا خَلْقَهُ وَ بَعَثَ إِلَی الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ رُسُلَهُ لِیکْشِفُوا لَهُمْ عَنْ غِطَائِهَا وَ لِیحَذِّرُوهُمْ مِنْ ضَرَّائِهَا»؛(549) «... و او خدایی است که دنیا را مسکن مخلوقش گردانید و رسولانش را به سوی جنّ و انس مبعوث ساخت تا پرده از چهره [زشت دنیا برای آنها برگیرند و آنها را از زیانهایش برحذر دارند...».
3 - امام باقرعلیه السلام میفرماید: «کَانَ مَنْ بَینَ آدَمَ وَ نُوحٍ مِنَ الْأَنْبِیاءِ مُسْتَخْفِینَ وَ لِذَلِکَ خَفِی ذِکْرُهُمْ فِی الْقُرْآنِ فَلَمْ یسَمَّوْا کَمَا سُمِّی مَنِ اسْتَعْلَنَ مِنَ الْأَنْبِیاءِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعِینَ»؛(550) «بین آدم و نوح پیامبرانی بودند که نامشان مخفی است، چون در قرآن ذکر نشده و نامشان را نبرده است. درود خدا بر همه آنان باد!»
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «إنّما أمر بطاعة رسولصلی الله علیه وآله لأنّه معصوم مطهّر لایأمر بمعصیة اللَّه...»؛(551) «همانا خداوند به اطاعت از رسولش فرمان داده؛ زیرا او معصوم و پاک است، هرگز به نافرمانی خدا امر نمیکند.»
2 - امام باقرعلیه السلام میفرماید: «إِنَّ أَیوبَ ابْتُلِی سَبْعَ سِنِینَ مِنْ غَیرِ ذَنْبٍ وَ إِنَّ الْأَنْبِیاءَ لا یذْنِبُونَ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لا یذْنِبُونَ وَ لا یزِیغُونَ وَ لا یرْتَکِبُونَ ذَنْباً صَغِیراً وَ لا کَبِیراً»؛(552) «حضرت ایوب هفت سال مبتلا به [امتحان و مرض شد، بدون اینکه گناهی مرتکب شود و همه انبیا نیز هیچ گناهی مرتکب نمیشوند، چون آنها معصوم و پاکند و گناه نمیکنند و از طریق حق ذرّهای منحرف نمیشوند و هیچ گناه کوچک و بزرگی مرتکب نمیشوند.»
3 - امام صادقعلیه السلام میفرماید: «الْأَنْبِیاءُ وَ أَوْصِیاؤُهُمْ لا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ»؛(553) «انبیا و اوصیا هیچ گناهی ندارند؛ چون آنها معصوم و پاکند.»
4 - در نامه امام رضاعلیه السلام به مأمون نوشته شده است: «لا یفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ یعْلَمُ أَنَّهُ یضِلُّهُمْ وَ یغْوِیهِمْ وَ لا یخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لا یصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یعْلَمُ أَنَّهُ یکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یعْبُدُ الشَّیطَانَ دُونَهُ»؛(554) «خداوند متعال طاعتی را بر کسانی واجب نمیکند که میداند آنان را گمراه کرده و به اغوا میکشانند و نیز برای رسالتش کسانی را اختیار نمیکند که میداند به او و عبادتش کفر میورزند و به جای او شیطان را عبادت میکنند.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَدْ قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: « وَ مَنْ یعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» »؛(555) «معصوم کسی است که به کمک خداوند از تمام حرامها دست برمیدارد. و خدای تبارک و تعالی فرمود: "هر کس که به کمک خداوند محافظت شود، به طور حتم به راه مستقیم هدایت پیدا کرده است".»
امام رضاعلیه السلام در تفسیر آیه: « حَتَّی إِذَا اسْتَیأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا»،(556) فرمود: «یقول اللَّه عزّوجلّ: حتّی إذا استیأس الرّسل من قومهم و ظن قومهم أن الرسل قد کذبوا جاء الرسل نصرنا »؛(557) «خداوند عزّوجلّ میفرماید: چون رسولان از قوم خود مأیوس شدند و قومشان گمان کردند که به رسولان به طور حتم دروغ گفته شده، نصرت ما به رسولان رسید.»
از ظاهر برخی آیات استفاده میشود که حضرت آدمعلیه السلام دچار لغزش و نافرمانی شده است و از نزدیک شدن به درختی که از آن نهی شده بود، امتناع ورزید: « وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ * فَأَزَلَّهُمَا الشَّیطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ...»؛(558) «و گفتیم: ای آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از [نعمتهای آن، از هر جا میخواهید، گوارا بخورید، [امّا] نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران خواهید شد. پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد، و آنان را از آنچه در آن بودند، بیرون کرد.»
و نیز در آیهای دیگر آمده است: « ... وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی ؛(559) «آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و از پاداش او محروم شد.»
1 - علی بن جهم ایستاد و به امام رضاعلیه السلام گفت: «یا ابن رسول اللَّه! أتقول بعصمة الأنبیاء؟ قال: نعم. قال: فما تعمل فی قول اللَّه عزّوجلّ: « وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی ؟ فقالعلیه السلام: فإنّ اللَّه عزّوجلّ خلق آدم حجّته فی أرضه و خلیفة فی بلاده، لم یخلقه للجنّة و کانت المعصیة من آدم فی الجنة لا فی الأرض و عصمته تجب أن یکون فی الأرض؛ لتتمّ مقادیر أمر اللَّه فلمّا أهبط إلی الأرض و جعل حجة و خلیفة عصم بقوله عزّوجلّ: « إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ» »؛(560) «ای پسر رسول خدا! آیا شما قائل به عصمت انبیا هستید؟ امام فرمود: بله. گفت: پس قول خداوند را که میگوید: "و عصی آدم ربّه فغوی" چه میکنید؟ امام فرمود: خداوند متعال آدم را آفرید تا حجّت و خلیفه او باشد در زمین، نه اینکه برای بهشت آفریده باشد و معصیت هم در بهشت بود نه در زمین و عصمت او هم باید در زمین باشد تا خداوند متعال ارزشهای الهی را تمام کند، پس زمانی که آدم به سوی زمین هبوط کرد در مقام حجّت و خلیفه خدا قرار گرفت معصوم شد به قول خداوند که فرمود: "انّ اللَّه..."».
2 - امام رضاعلیه السلام فرمود: «... وَ کَانَ ذَلِکَ مِنْ آدَمَ قَبْلَ النُّبُوَّةِ وَ لَمْ یکُنْ ذَلِکَ بِذَنْبٍ کَبِیرٍ اسْتَحَقَّ بِهِ دُخُولَ النَّارِ وَ إِنَّمَا کَانَ مِنَ الصَّغَائِرِ الْمَوْهُوبَةِ الَّتِی تَجُوزُ عَلَی الْأَنْبِیاءِ قَبْلَ نُزُولِ الْوَحْی عَلَیهِمْ فَلَمَّا اجْتَبَاهُ اللَّهُ تَعَالَی وَ جَعَلَهُ نَبِیاً کَانَ مَعْصُوماً لا یذْنِبُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیهِ وَ هَدی وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ» »؛(561) «این مطلب [یعنی خوردن از درخت نهی شده از جانب آدم قبل از نبوت او بود، در حالی که این قضیه گناه بزرگی نبود تا مستحق دخول در آتش باشد، بلکه این از گناهان کوچک است که بر انبیا قبل از نزول وحی عارض میشده، وقتی که خداوند حضرت آدم را انتخاب کرد و او را نبی قرار داد، معصوم بود و هیچ گونه گناه کوچک و بزرگی مرتکب نمیشد و لذا خداوند متعال در قرآن میفرماید: "و عصی آدم..."».
خداوند متعال میفرماید: « وَ نادی نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ * قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ * قالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لِی وَ تَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ الْخاسِرِینَ»؛(562) «نوح به پروردگارش عرض کرد: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو [در مورد نجات خاندانم حق است، و تو از همه حکمکنندگان برتری. فرمود: ای نوح! او از اهل تو نیست، او عمل غیرصالحی است [فرد ناشایستهای است پس آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه، من به تو اندرز میدهم که از جاهلان نباشی. عرض کرد: پروردگارا! من به تو پناه میبرم که از تو چیزی بخواهم که از آن آگاهی ندارم و اگر مرا نبخشی و بر من رحم نکنی از زیانکاران خواهم بود.»
1 - موسی از علا بن سیابة از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «لَیسَ بِابْنِهِ إِنَّمَا هُوَ ابْنُهُ مِنْ زَوْجَتِهِ عَلَی لُغَةِ طَی یقُولُونَ لاِبْنِ الْمَرْأَةِ ابْنُهُ»؛(563) «او فرزند نوح نبود بلکه فرزند همسرش بود، و آن لغت قبیله طی است که به فرزند همسر، فرزند اطلاق میکنند.»
2 - طبرسی از امام موسی کاظمعلیه السلام و او از پدرانش و از امام سجادعلیهم السلام روایت کرده که فرمود: «... فَقَالَ: « رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی» فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی: « إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ» أَرَادَ جَلَّ ذِکْرُهُ أَنْ یسَلِّیهُ بِذَلِکَ ...»؛(564) «حضرت نوحعلیه السلام عرض کرد: "پروردگار من! همانا فرزندم از اهل من است". پس خداوند که اسمش مبارک و متعالی است فرمود: "او از اهل تو نیست همانا او عملی غیر صالح است". خداوند خواست تا او را اینگونه تسلیت دهد.»
1 - در مورد آیه « فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ * فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ»؛(565) «[سپس نگاهی به ستارگان افکند و گفت: من بیمارم [و با شما به مراسم جشن نمیآیم .» حال آنکه آن حضرت بیمار نبود. گفته میشود که آیا این دروغ نیست؟ از امام صادقعلیه السلام نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود: «أَنَّهُ عَنَی بِقَوْلِهِ: « إِنِّی سَقِیمٌ» أَی سَأَسْقُمُ وَ کُلُّ مَیتٍ سَقِیمٌ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِنَبِیهِصلی الله علیه وآله: « إِنَّکَ مَیتٌ» أَی سَتَمُوتُ»؛(566) «همانا او به گفتهاش که "همانا من بیمارم". قصد کرد که زود است که بیمار شوم، و هر مردهای بیمار است. و خداوند عزّوجلّ به پیامبرشصلی الله علیه وآله فرمود: "همانا تو مردهای". یعنی به زودی خواهی مرد.»
2 - مأمون به امام رضاعلیه السلام گفت: «فَأَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی إِبْرَاهِیمَعلیه السلام: « فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأی کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی»؟ فَقَالَ الرِّضَاعلیه السلام: إِنَّ إِبْرَاهِیمَعلیه السلام وَقَعَ إِلَی ثَلاثَةِ أَصْنَافٍ صِنْفٍ یعْبُدُ الزُّهْرَةَ وَ صِنْفٍ یعْبُدُ الْقَمَرَ وَ صِنْفٍ یعْبُدُ الشَّمْسَ وَ ذَلِکَ حِینَ خَرَجَ مِنَ السَّرَبِ الَّذِی أُخْفِی فِیهِ. « فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ» فَرَأَی الزُّهْرَةَ فَقَالَ: « هذا رَبِّی» عَلَی الْإِنْکَارِ وَ الاِسْتِخْبَارِ « فَلَمَّا أَفَلَ» الْکَوْکَبُ قالَ: « لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ» لِأَنَّ الْأُفُولَ مِنْ صِفَاتِ الْحَدَثِ لا مِنْ صِفَاتِ الْقِدَمِ « فَلَمَّا رَأَی الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی» عَلَی الْإِنْکَارِ وَ الاِسْتِخْبَارِ « فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ» یقُولُ لَوْ لَمْ یهْدِنِی رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ فَلَمَّا أَصْبَحَ « و رَأَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ» مِنَ الزُّهْرَةِ وَ الْقَمَرِ عَلَی الْإِنْکَارِ وَ الاِسْتِخْبَارِ لا عَلَی الْإِخْبَارِ وَ الْإِقْرَارِ « فَلَمَّا أَفَلَتْ» قالَ لِلْأَصْنَافِ الثَّلاثَةِ مِنْ عَبَدَةِ الزُّهْرَةِ وَ الْقَمَرِ وَ الشَّمْسِ « یا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» وَ إِنَّمَا أَرَادَ إِبْرَاهِیمُ بِمَا قَالَ أَنْ یبَینَ لَهُمْ بُطْلانَ دِینِهِمْ وَ یثْبِتَ عِنْدَهُمْ أَنَّ الْعِبَادَةَ لا تَحِقُّ لِمَا کَانَ بِصِفَةِ الزُّهْرَةِ وَ الْقَمَرِ وَ الشَّمْسِ وَ إِنَّمَا تَحِقُّ الْعِبَادَةُ لِخَالِقِهَا وَ خَالِقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ کَانَ مَا احْتَجَّ بِهِ عَلَی قَوْمِهِ بِمَا أَلْهَمَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ آتَاهُ کَمَا قَالَ عَزَّوَجَلَّ: « وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیناها إِبْراهِیمَ عَلی قَوْمِهِ» »؛(567) «پس خبر بده مرا از قول خداوند عزّوجلّ در حقّ ابراهیمعلیه السلام: "پس چون شب بر او پرده افکند ستارهای را دید، گفت: این پروردگار من است؟" امام رضاعلیه السلام فرمود: همانا ابراهیمعلیه السلام با سه طایفه روبهرو شد: طایفهای زهره را عبادت میکردند. و طایفهای ماه را میپرستیدند و صنفی نیز خورشیدپرست بودند. و این هنگامی بود که از غاری که در آن مخفی شده بود بیرون آمد. "پس چون شب بر او پرده افکند"، زهره را مشاهده کرد. گفت: "این پروردگار من است"، به صورت انکار و طلب خبر. "پس چون ستاره غروب کرد". گفت: من غروب کنندگان را دوست ندارم"؛ زیرا غروب از صفات موجود حادث است نه از صفات موجود قدیم. "پس چون ماه را فروزان دید، گفت: این پروردگار من است". به صورت انکار و درخواست اطّلاع، "پس چون غروب کرد گفت: به طور حتم اگر پروردگارم مرا هدایت نکند من از قوم گمراهان خواهم بود". او میگوید: اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود به طور حتم من از گمراهان خواهم بود. پس چون صبح کرد "و خورشید را مشاهده نمود در حالی که درخشان است گفت: این پروردگار من است این بزرگتر میباشد". از زهره و ماه، به طریق انکار و درخواست اطلاع، نه به صورت اخبار و اقرار، "پس چون غروب کرد"، به سه طایفه از عبادتکنندگان زهره و ماه و خورشید فرمود: "ای قوم! همانا من از آنچه شما شرک میورزید بیزارم، همانا من روی خود را به طرف کسی کردم که آسمانها و زمین را خلق کرد در حالی که به او متمایلم و من از مشرکان نخواهم بود". و همانا ابراهیمعلیه السلام به آنچه گفت، خواست تا برای آنان ثابت کند که دینشان باطل است و به آنان ثابت کند که عبادت سزاوار موجوداتی نیست که متّصف به صفت زهره و ماه و خورشیدند، بلکه به طور حتم عبادت سزاوار خالق آنها و خالق آسمانها و زمین است. و آنچه را که بر قومش احتجاج نمود از جمله اموری بود که خداوند متعال بر او الهام کرده و عنایت نموده بود، همانگونه که خداوند عزّوجلّ فرمود: "و آن حجّت ما است که آن را بر ابراهیم در برابر قومش عطا کردیم".»
3 - و نیز مأمون به امامعلیه السلام گفت: «فَأَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ إِبْرَاهِیمَ « رَبِّ أَرِنِی کَیفَ تُحْی الْمَوْتی قالَ أَوَ لَمْ تُؤْمِنْ؟ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیطْمَئِنَّ قَلْبِی».(568) قَالَ الرِّضَاعلیه السلام: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَانَ أَوْحَی إِلَی إِبْرَاهِیمَعلیه السلام أَنِّی مُتَّخِذٌ مِنْ عِبَادِی خَلِیلاً إِنْ سَأَلَنِی إِحْیاءَ الْمَوْتَی أَجَبْتُهُ فَوَقَعَ فِی نَفْسِ إِبْرَاهِیمَعلیه السلام أَنَّهُ ذَلِکَ الْخَلِیلُ فَقَالَ: « رَبِّ أَرِنِی کَیفَ تُحْی الْمَوْتی قالَ: أَوَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیطْمَئِنَّ قَلْبِی» عَلَی الْخَلَّةِ...»؛(569) «خبر بده مرا از گفتار ابراهیمعلیه السلام: "پروردگار من! مرا نشان بده که چگونه مرده را زنده میکنی. فرمود: آیا ایمان نیاوردهای؟ عرض کرد: آری، ولی میخواهم که قلبم اطمینان یابد". حضرت رضاعلیه السلام فرمود: خداوند تبارک و تعالی به حضرت ابراهیمعلیه السلام وحی کرده بود که من از میان بندگانم شخصی را به عنوان دوست برگزیدهام که اگر از من درخواست زنده شدن مرده را بکند او را اجابت مینمایم. لذا به دل ابراهیم افتاد که او همان دوست خداوند است. لذا عرض کرد: "بار پروردگار من! به من نشان بده که چگونه مرده را زنده میکنی؟ خداوند فرمود: آیا ایمان نداری؟ عرض کرد: آری ولی میخواهم تا اطمینان قلب پیدا کنم" بر دوستی...».
1 - مأمون به امام رضاعلیه السلام عرض کرد: به من خبر بده از قول خداوند متعال که فرمود: « فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیطان»؛(570) «موسی مشت محکمی بر سینه او زد و کار او را ساخت و بر زمین افتاد و مرد، موسی گفت: این از عمل شیطان بود.» حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «إِنَّ مُوسَیعلیه السلام دَخَلَ مَدِینَةً مِنْ مَدَائِنِ فِرْعَوْنَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا وَ ذَلِکَ بَینَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ. « فَوَجَدَ فِیها رَجُلَینِ یقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ» فَقَضَی مُوسَیعلیه السلام عَلَی الْعَدُوِّ بِحُکْمِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ، « فَوَکَزَهُ» فَمَاتَ. قالَ: « هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیطانِ» یعْنِی الاِقْتِتَالَ الَّذِی کَانَ وَقَعَ بَینَ الرَّجُلَینِ لا مَا فَعَلَهُ مُوسَیعلیه السلام مِنْ قَتْلِهِ « إِنَّهُ» یعْنِی الشَّیطَانَ « عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ». قَالَ الْمَأْمُونُ فَمَا مَعْنَی قَوْلِ مُوسَی: « رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی» قَالَ یقُولُ إِنِّی وَضَعْتُ نَفْسِی غَیرَ مَوْضِعِهَا بِدُخُولِی هَذِهِ الْمَدِینَةَ، « فَاغْفِرْ لِی»، أَی اسْتُرْنِی مِنْ أَعْدَائِکَ لِئَلاَّ یظْفَرُوا بِی فَقَتَلُونِی « فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» ...»؛(571) «همانا موسی داخل شهری از شهرهای فرعون شد، در حالی که اهالی آن در غفلت به سر میبردند، و این مابین مغرب و عشاء بود: "پس در آن، دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند یکی از پیروان او بود و دیگری از دشمنانش، آن که از پیروان او بود در برابر دشمنش از وی تقاضای کمک نمود". پس موسی بر ضدّ دشمن حکم نمود و حکم خدای را که ذکرش بلند است را در او اجرا نمود و لذا مشتی بر سینه او زد و او در دم جان داد. حضرت موسیعلیه السلام عرض کرد: این از عمل شیطان است. یعنی این نزاعی که بین آن دو نفر واقع شد، نه آنچه را که موسی از قتل آن انجام داد. "او یعنی شیطان، دشمن و گمراه کننده آشکاری است". مأمون گفت: پس چیست معنای گفتار موسیعلیه السلام: "پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم، مرا ببخش"؟ حضرت در جواب فرمود: او میگوید: همانا من نفس خود را در غیرموضع آن قرار دادم به اینکه وارد این شهر شدم: "پس مرا ببخش"، یعنی مرا از دشمنانت بپوشان تا اینکه بر من دست نیابند تا مرا بکشند: "پس خداوند او را پوشاند همانا او آمرزنده مهربان است"...».
2 - مأمون به حضرت رضاعلیه السلام عرض کرد: پس چیست معنای گفتار موسی به فرعون: « فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ»؛(572) «من آن کار را انجام دادم در حالی که از گمراهان بودم»؟ حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «إِنَّ فِرْعَوْنَ قَالَ لِمُوسَی عَلَیهِ السَّلامُ لَمَّا أَتَاهُ: « وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ» بِی قَالَ مُوسَی: « فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ» عَنِ الطَّرِیقِ بِوُقُوعِی إِلَی مَدِینَةٍ مِنْ مَدَائِنِکَ»؛(573) «همانا فرعون چون موسی به نزد او آمد گفت: "سرانجام آن کارت را انجام دادی و تو از کافران میباشی"؛ یعنی از کافران و ناسپاسان نسبت به من میباشی. موسی فرمود: من در این هنگام آن کار را انجام دادم و من از بیخبران از راهی که وارد یک شهر از شهرهای تو شدهام.»
3 - امام رضاعلیه السلام فرمود: «إِنَّ کَلِیمَ اللَّهِ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَعلیه السلام عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی عَنْ أَنْ یرَی بِالْأَبْصَارِ وَ لَکِنَّهُ لَمَّا کَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ قَرَّبَهُ نَجِیاً رَجَعَ إِلَی قَوْمِهِ فَأَخْبَرَهُمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ کَلَّمَهُ وَ قَرَّبَهُ وَ نَاجَاهُ فَقَالُوا: « لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ» حَتَّی نَسْمَعَ کَلامَهُ کَمَا سَمِعْتَ وَ کَانَ الْقَوْمُ سَبْعَمِائَةِ أَلْفِ رَجُلٍ فَاخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعِینَ أَلْفاً ثُمَّ اخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعَةَ آلافٍ ثُمَّ اخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعَمِائَةٍ ثُمَّ اخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقَاتِ رَبِّهِ فَخَرَجَ بِهِمْ إِلَی طُورِ سَینَاءَ فَأَقَامَهُمْ فِی سَفْحِ الْجَبَلِ وَ صَعِدَ مُوسَیعلیه السلام إِلَی الطُّورِ وَ سَأَلَ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنْ یکَلِّمَهُ وَ یسْمِعَهُمْ کَلامَهُ فَکَلَّمَهُ اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ وَ سَمِعُوا کَلامَهُ مِنْ فَوْقُ وَ أَسْفَلُ وَ یمِینُ وَ شِمَالُ وَ وَرَاءُ وَ أَمَامُ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَحْدَثَهُ فِی الشَّجَرَةِ ثُمَّ جَعَلَهُ مُنْبَعِثاً مِنْهَا حَتَّی سَمِعُوهُ مِنْ جَمِیعِ الْوُجُوهِ فَقَالُوا: « لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ» بِأَنَّ هَذَا الَّذِی سَمِعْنَاهُ کَلامُ اللَّهِ « حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً» فَلَمَّا قَالُوا هَذَا الْقَوْلَ الْعَظِیمَ وَ اسْتَکْبَرُوا وَ عَتَوْا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیهِمْ صَاعِقَةً فَأَخَذَتْهُمْ بِظُلْمِهِمْ فَمَاتُوا فَقَالَ مُوسَی یا رَبِّ مَا أَقُولُ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ إِذَا رَجَعْتُ إِلَیهِمْ وَ قَالُوا إِنَّکَ ذَهَبْتَ بِهِمْ فَقَتَلْتَهُمْ لِأَنَّکَ لَمْ تَکُنْ صَادِقاً فِیمَا ادَّعَیتَ مِنْ مُنَاجَاةِ اللَّهِ إِیاکَ فَأَحْیاهُمُ اللَّهُ وَ بَعَثَهُمْ مَعَهُ فَقَالُوا إِنَّکَ لَوْ سَأَلْتَ اللَّهَ أَنْ یرِیکَ تَنْظُرُ إِلَیهِ لَأَجَابَکَ وَ کُنْتَ تُخْبِرُنَا کَیفَ هُوَ فَنَعْرِفُهُ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ فَقَالَ مُوسَیعلیه السلام یا قَوْمِ إِنَّ اللَّهَ لا یرَی بِالْأَبْصَارِ وَ لا کَیفِیةَ لَهُ وَ إِنَّمَا یعْرَفُ بِآیاتِهِ وَ یعْلَمُ بِأَعْلامِهِ فَقَالُوا: « لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ» حَتَّی تَسْأَلَهُ فَقَالَ مُوسَیعلیه السلام یا رَبِّ إِنَّکَ قَدْ سَمِعْتَ مَقَالَةَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِصَلاحِهِمْ فَأَوْحَی اللَّهُ جَلَّ جَلالُهُ إِلَیهِ یا مُوسَی اسْأَلْنِی مَا سَأَلُوکَ فَلَنْ أُؤَاخِذَکَ بِجَهْلِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِکَ قَالَ مُوسَیعلیه السلام « رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ» وَ هُوَ یهْوِی « فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ» بِآیاتِهِ « جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیکَ» یقُولُ رَجَعْتُ إِلَی مَعْرِفَتِی بِکَ عَنْ جَهْلِ قَوْمِی « وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» مِنْهُمْ بِأَنَّکَ لا تُرَی»؛(574) «همانا همسخن خدا موسی بن عمرانعلیه السلام دانست که خداوند متعال عزیزتر از آن است که با چشمها دیده شود، ولی چون خدای عزّوجلّ با او سخن گفت و او را به جهت نجوا کردن نزدیک خود ساخت، موسی به سوی قوم خود بازگشت و به آنان خبر داد که خداوند عزّوجلّ با او سخن گفته و او را مقرّب خود ساخته و با او نجوا کرده است. آنان به او گفتند: به تو ایمان نمیآوریم تا کلام خدا را بشنویم همانگونه که تو شنیدی. آن قوم هفتصد هزار نفر بودند. حضرت موسی از میان آنان هفتاد هزار نفر را اختیار کرد. سپس از میان آنان هفت هزار نفر، سپس هفتصد نفر و از میان آنها هفتاد نفر را به جهت ملاقات با پروردگارش برگزید. حضرت آنان را با خود به طور سینا برد، و آنان را بر سینه کوه نگاه داشت و خود به سوی طور رفت و از خدای متعال درخواست نمود تا با او سخن گفته و کلامش را به قومش بشنواند. خداوند متعال با موسی سخن گفت، و قومش نیز کلام خدا را از بالا و پایین و راست و چپ و پشت و جلو شنیدند؛ زیرا خداوند متعال کلام خود را در درختی ایجاد نمود و کلامش را طوری قرار داد که از آن درخت شنیده شود، تا اینکه آن کلام را از تمام جهات شنیدند. سپس گفتند: ما به تو ایمان نمیآوریم به اینکه کلامی را که شنیدیم کلام خدا باشد تا اینکه خداوند را به طور آشکارا ببینیم. پس چون این سخن بزرگ را گفتند و استکبار کرده و سرکشی نمودند، خداوند بر آنان صاعقهای فرستاد که همه را به جهت ظلمی که کرده بودند گرفت و همه مردند. موسی عرض کرد: پروردگارا! چه بگویم به بنیاسرائیل هر گاه که به سوی آنان بازگردم و آنان بگویند: تو آن افراد را بردی و به قتل رساندی، و تو در ادعای خود از مناجات خدا با تو راستگو نبودی؟ در این هنگام بود که خداوند آنان را زنده کرد و همه را با حضرت موسیعلیه السلام فرستاد. آنان گفتند: اگر تو از خدا بخواهی که خودش را به تو نشان دهد تا ما به او نظاره کنیم به طور حتم تو را اجابت خواهیم کرد و تو ما را خبر میدهی که او چگونه است و ما او را به خوبی میشناسیم. موسی فرمود: ای قوم! همانا خداوند متعال با چشمها دیده نمیشود و هرگز برای او کیفیت نیست، بلکه تنها به آیاتش شناخته و به نشانههایش دانسته میشود. آنان گفتند: ما به تو ایمان نمیآوریم تا اینکه از خدایت خواسته ما را بخواهی. [حضرت موسی عرض کرد: پروردگارا! تو گفتار بنیاسرائیل را شنیدی و تو به مصلحت آنان آگاهتری. پس خداوند متعال به او وحی کرد: ای موسی! آنچه را که آنان از تو خواستند بخواه، زیرا من هرگز تو را به جهالت آنان مؤاخذه نخواهم کرد. در این هنگام بود که موسیعلیه السلام عرض کرد: "پروردگارا! خودت را به من نشان بده تا تو را ببینم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید. ولی به کوه بنگر اگر در جای خود ثابت ماند". در حالی که کوه سقوط میکرد: "مرا خواهی دید. امّا هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد". به نشانهای از نشانههایش [آن را همسان خاک قرار داد و موسی مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: خداوندا! منزّهی تو. من به سوی تو بازگشتم". او میگوید: من از جهل قومم به سوی معرفت تو بازگشتم "و من نخستین مؤمنانم"، از میان آنان که تو به طور حتم دیده نخواهی شد.»
1 - حضرت یوسف نسبت دزدی به برادران خویش داد و آنان را در این باره متّهم ساخت، آنجا که قرآن میفرماید: « فΙęΙřљΘǠجَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقایةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ»؛(575) «پس هنگامی که آنان [برادران را مجهّز کرد، آبخوری را در بار برادرش نهاد. سپس به دستور او نداکنندهای بانگ برآورد: ای کاروانیان! قطعاً شما دزد هستید.» امام صادقعلیه السلام در چندین حدیث به این شبهه پاسخ داده است، از آن جمله فرمودهاند: «إِنَّهُمْ سَرَقُوا یوسُفَ مِنْ أَبِیهِ أَلا تَرَی أَنَّهُ قَالَ لَهُمْ حِینَ قَالَ: « ما ذا تَفْقِدُونَ * قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ»،(576) وَ لَمْ یقُلْ سَرَقْتُمْ صُوَاعَ الْمَلِکِ إِنَّمَا عَنَی سَرَقْتُمْ یوسُفَ مِنْ أَبِیهِ...»؛(577) «آنان یوسف را از نزد پدرش به سرقت بردند. آیا نمیبینی که مؤذّن این نسبت را به آنان داد زمانی که گفتند: "چه گم کردهاید؟ گفتند: پیمانه پادشاه را"، و نگفتند که شما پیمانه پادشاه را به سرقت بردید، همانا قصد کردند که شما یوسف را از نزد پدرش به سرقت بردید...».
2 - امام رضاعلیه السلام در تفسیر آیه: « وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ» فرمود: «لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ لَوْ لا أَنْ رَأَی بُرْهَانَ رَبِّهِ لَهَمَّ بِهَا کَمَا هَمَّتْ لَکِنَّهُ کَانَ مَعْصُوماً وَ الْمَعْصُومُ لا یهُمُّ بِذَنْبٍ وَ لا یأْتِیهِ وَ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ الصَّادِقِعلیه السلام أَنَّهُ قَالَ هَمَّتْ بِأَنْ تَفْعَلَ وَ هَمَّ بِأَنْ لا یفْعَلَ»؛(578) «هر آینه زلیخا قصد به یوسف کرد، و اگر یوسف برهان پروردگارش را ندیده بود او نیز قصد به زلیخا را مینمود همانگونه که زلیخا او را قصد کرده بود، لیکن یوسف معصوم بود و معصوم قصد گناه نمیکند و به دنبال گناه نمیرود. هر آینه پدرم از پدرش صادقعلیه السلام روایت کرده که فرمود: زلیخا قصد انجام فعل را داشت ولی یوسف قصد کرد که این کار را انجام ندهد.»
امام رضاعلیه السلام در تفسیر آیه: « وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیهِ»؛(579) «و ذاالنون [یونس را [به یاد آور در آن هنگام که خشمگین [از میان قوم خود] رفت و چنین میپنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت»، فرمود: «ذَاکَ یونُسُ بْنُ مَتَّیعلیه السلام ذَهَبَ مُغاضِباً لِقَوْمِهِ فَظَنَّ بِمَعْنَی اسْتَیقَنَ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیهِ أَنْ لَنْ نُضَیقَ عَلَیهِ رِزْقَهُ وَ مِنْهُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: « وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ» أَی ضَیقَ وَ قَتَرَ « فَنادی فِی الظُّلُماتِ» ظُلْمَةِ اللَّیلِ وَ ظُلْمَةِ الْبَحْرِ وَ ظُلْمَةِ بَطْنِ الْحُوتِ « أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» بِتَرْکِی مِثْلَ هَذِهِ الْعِبَادَةِ الَّتِی قَدْ فَرَّغْتَنِی لَهَا فِی بَطْنِ الْحُوتِ...»؛(580) «این قصّه درباره یونس پسر متّی است. او در حالی که بر قومش غضبناک بود از میان آنان خارج شد و «گمان کرد» یعنی یقین پیدا کرد که ما در روزیاش بر او تنگ نخواهیم گرفت. و از همین معناست قول خداوند عزّوجلّ: "و امّا چون او را مبتلا نمودیم پس در روزیاش بر او تنگ گرفتیم". یعنی ضیق و تنگ گرفته شد. پس او در تاریکی شب و تاریکی دریا و تاریکی شکم ماهی ندا داد: "اینکه خدایی جز تو نیست، تو منزّهی، همانا من از ستمکارانم". به اینکه مثل این عبادتی را که مرا برای آن در شکم ماهی فارغ ساختی ترک کرده بودم...».
از امام صادقعلیه السلام سؤال شد: به چه جهت خداوند عزّوجلّ به انبیا و رسولانش و به شما (امامان) معجزه عطا کرده است؟ حضرت فرمود: «لِیکُونَ دَلِیلاً عَلَی صِدْقِ مَنْ أَتَی بِهِ وَ الْمُعْجِزَةُ عَلامَةٌ للَّهِِ لا یعْطِیهَا إِلاَّ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِیعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ کَذِبِ الْکَاذِبِ»؛(581) «تا آنکه راهنما و دلیلی بر راستگویی کسی باشد که معجزه آورده است. و معجزه نشانهای است از جانب خداوند که جز به انبیا و رسولان و حجتهای الهی نمیدهد، تا به توسط آن راستی صادق و دروغ کاذب شناخته شود.»
ابن سکّیت به امام رضاعلیه السلام عرض کرد: چرا خدا حضرت موسیعلیه السلام را به وسیله عصا و ید بیضا و ابزار ابطال جادو فرستاد و حضرت عیسیعلیه السلام را به وسیله طبابت و حضرت محمدصلی الله علیه وآله را به وسیله کلام و سخنرانی؟ حضرت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسَیعلیه السلام کَانَ الْغَالِبُ عَلَی أَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ یکُنْ فِی وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَیهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ عِیسَیعلیه السلام فِی وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِیهِ الزَّمَانَاتُ وَ احْتَاجَ النَّاسُ إِلَی الطِّبِّ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ یکُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ وَ بِمَا أَحْیا لَهُمُ الْمَوْتَی وَ أَبْرَأَ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَیهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله فِی وَقْتٍ کَانَ الْغَالِبُ عَلَی أَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَ الْکَلامَ وَ أَظُنُّهُ قَالَ الشِّعْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِکَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَیهِمْ»؛(582) «وقتی خدا موسیعلیه السلام را مبعوث کرد، جادوگری بر مردم آن زمان غلبه داشت، پس او از طرف خدا چیزی آورد که مانندش از توانایی آنها خارج بود و به وسیله آن، جادوی آنها را باطل ساخت و حجت را بر ایشان ثابت کرد. و عیسیعلیه السلام را در زمانی فرستاد که فلج و زمینگیری زیاد شده بود و مردم نیاز به طب داشتند، پس او از جانب خدا چیزی آورد که مانندش را نداشتند پس با اجازه خدا مردگان را زنده کرد و کور مادرزاد و پیسی را درمان نمود و حجت را بر ایشان ثابت کرد. و حضرت محمدصلی الله علیه وآله را در زمانی فرستاد که خطبه خوانی و سخنوری - به گمانم شعر را هم فرمود - زیاد شده بود، پس آن حضرت از طرف خدا پندها و دستوراتی شیوا آورد که گفتار آنها را باطل کرد و حجت را بر ایشان تمام نمود.»
امامیه و اشاعره معتقد به برتری انبیا بر ملائکه هستند بر خلاف معتزله.
از امام صادقعلیه السلام سؤال شد: «الرَّسُولُ أَفْضَلُ أَمِ الْمَلَکُ الْمُرْسَلُ إِلَیهِ؟ قَالَعلیه السلام: بَلِ الرَّسُولُ أَفْضَلُ»؛(583) «رسول برتر است یا فرشتهای که به سوی رسول فرستاده شده است؟ حضرت فرمود: بلکه رسول برتر است.»
از پارهای روایات معلوم میشود که «نبی» به لحاظ مصداق، اعم از «رسول» است. به عبارت دیگر: هر رسولی نبی است، ولی عکس آن صادق نیست.
امام باقرعلیه السلام فرمود: «النَّبِی الَّذِی یرَی فِی مَنَامِهِ وَ یسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لا یعَاینُ الْمَلَکَ، وَ الرَّسُولُ الَّذِی یسْمَعُ الصَّوْتَ وَ یرَی فِی الْمَنَامِ وَ یعَاینُ الْمَلَکَ قُلْتُ الْإِمَامُ مَا مَنْزِلَتُهُ قَالَ یسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لا یرَی وَ لا یعَاینُ الْمَلَکَ»؛(584) «نبی کسی است که در خواب میبیند و صدا را میشنود و فرشته را نمیبیند، و رسول کسی است که صدا را میشنود و در خواب میبیند و فرشته را هم مشاهده میکند. عرض کردم: منزلت امام چیست؟ فرمود: او صوت را میشنود ولی فرشته را نمیبیند.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «بَعَثَ اللَّهُ رُسُلَهُ بِمَا خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْیهِ وَ جَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلَی خَلْقِهِ لِئَلاَّ تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْکِ الْإِعْذَارِ إِلَیهِمْ فَدَعَاهُمْ بِلِسَانِ الصِّدْقِ إِلَی سَبِیلِ الْحَقِّ...»؛(585) «خداوند پیامبران را برانگیخت و وحی را به آنان اختصاص داد تا استدلالی یا جای عذری برای کسی باقی نماند، پس پیامبران انسانها را با زبان راستگویی به راه حق فراخواندند.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «... وَ أَمَّا هَفَوَاتُ الْأَنْبِیاءِ وَ مَا بَینَهُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ وَ وُقُوعُ الْکِنَایةِ عَنْ أَسْمَاءِ مَنِ اجْتَرَمَ أَعْظَمَ مِمَّا اجْتَرَمَتْهُ الْأَنْبِیاءُ مِمَّنْ شَهِدَ الْکِتَابُ بِظُلْمِهِمْ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَدَلِّ الدَّلائِلِ عَلَی حِکْمَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ الْبَاهِرَةِ وَ قُدْرَتِهِ الْقَاهِرَةِ وَ عِزَّتِهِ الظَّاهِرَةِ لِأَنَّهُ عَلِمَ أَنَّ بَرَاهِینَ الْأَنْبِیاءِعلیهم السلام تَکْبُرُ فِی صُدُورِ أُمَمِهِمْ وَ أَنَّ مِنْهُمْ [مَنْ یتَّخِذُ بَعْضَهُمْ إِلَهاً کَالَّذِی کَانَ مِنَ النَّصَارَی فِی ابْنِ مَرْیمَ فَذَکَرَهَا دَلالَةً عَلَی تَخَلُّفِهِمْ عَنِ الْکَمَالِ الَّذِی تَفَرَّدَ بِهِ عَزَّوَجَلَّ»؛(586) «... و امّا لغزشهای انبیاعلیهم السلام و آنچه را که خداوند در کتابش بیان داشته... این به طور حتم از بهترین دلایل بر حکمت آشکار و قدرت غالب و عزّت ظاهر خداوند است؛ زیرا خداوند میدانست که براهین انبیاعلیهم السلام در سینههای امّتهایشان بزرگنمایی میکند و اینکه برخی از آنان بعضی از انبیا را اله به حساب میآورند، همانند آنچه نصارا در شأن فرزند مریم [عیسیعلیه السلام معتقد بودند، لذا خداوند آنها را ذکر کرد تا دلالت بر تخلّف انبیا کند از کمالی که خداوند عزّوجلّ به آن اختصاص دارد.»
در کلمات اهل بیت عصمت و طهارت به راههایی برای اثبات نبوت پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله اشاره شده است؛
راه شهوت قلبی برای اثبات نبوت فردی تنها برای برخی از مردم میسور است؛ زیرا این راه، فردی را میطلبد که آنچه پیامبران میبینند و میشنوند او نیز میبیند و میشنود، یعنی امر نبوت به شکل علم حضوری برای او به منصّه کشف و شهود برسد و دیگر نیازی به استدالالهای عقلی نداشته باشد، نظیر آنچه در مورد امیرمؤمنان علی بن ابی طالبعلیه السلام رسیده است که درباره پیامبرصلی الله علیه وآله و ایامی که همراه او به کوه نور و غار حرا به جهت عبادت میرفت میفرماید: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِصلی الله علیه وآله مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ یرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یأْمُرُنِی بِالِاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ کَانَ یجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یرَاهُ غَیرِی وَ لَمْ یجْمَعْ بَیتٌ وَاحِدٌ یوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیرَ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله وَخَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَی نُورَ الْوَحْی وَالرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْی عَلَیهِصلی الله علیه وآله فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیطَانُ قَدْ أَیسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِی وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَإِنَّکَ لَعَلَی خَیرٍ»؛(587) «از همان زمانی که رسول خداصلی الله علیه وآله را از شیر بازگرفتند، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز وی را به راههای بزرگواری و درستی و اخلاق نیک سوق دهد. من همچون سایهای به دنبال آن حضرت حرکت میکردم و او هر روز نکتهای تازه از اخلاق نیک را برای من آشکار میساخت و مرا فرمان میداد که به او اقتدا کنم. وی مدتی از سال مجاور کوه حراء میشد،تنها من او را مشاهده میکردم و کسی جز من او را نمیدید در آن روز غیر از خانه رسول خداصلی الله علیه وآله خانهای که اسلام در آن راه یافته باشد، وجود نداشت؛ تنها خانه آن حضرت بود که او و خدیجه، و من نفر سوم آنها، اسلام را پذیرفته بودیم. من نور وحی و رسالت را میدیدم و نسیم نبوت را استشمام میکردم، من به هنگام نزول وحی ناله شیطان را شنیدم از رسول خداصلی الله علیه وآله پرسیدم: این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گشته، تو آنچه را که من میشنوم میشنوی و آنچه را که من میبینم میبینی!تنها فرق من و تو در این است که تو پیامبر نیستی بلکه وزیر من هستی و بر طریق و جاده خیر قرار داری».
معجزه امری است خارق العاده که از جانب خداوند و به دست پیامبرصلی الله علیه وآله یا امامعلیه السلام صورت میپذیرد و با مدعای پیامبر یا امام مطابقت دارد و قابل تعلیم و تعلّم نیست و دیگران از انجام آن ناتوان هستند.
معجزه از آن جهت که کار خدایی است که به دست پیامبر یا امامعلیه السلام انجام میگیرد ثابت میکند که آورنده آن با ماوراء طبیعت یعنی خداوند مرتبط است و هرچه میگوید عین حقیقت و وحی است. در کلمات اهل بیتعلیهم السلام به انواع معجزه پیامبرصلی الله علیه وآله اشاره شده است.
قرآن کریم که به عنوان معجزه خالد پیامبرصلی الله علیه وآله تاکنون باقی مانده و در دسترس ما میباشد دارای اعجاز است که به برخی از آنها میپردازیم؛
از امام علیعلیه السلام نقل شده که درباره قرآن میفرماید: «جَعَلَهُ اللَّهُ رِیاً لِعَطَشِ الْعُلَمَاءِ وَرَبِیعاً لِقُلُوبِ الْفُقَهَاءِ»؛(588) «خداوند این قرآن را فرونشاننده عطش دانشمندان، باران بهاری برای قلب درک کنندگان قرار داده است».
و نیز میفرماید: «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیرِ أَنْ یکُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ»؛(589) «خداوند سبحان برای مردم در کتابش با آنچه از قدرتش به آنان نشان داده تجلی نموده بدون آنکه او را ببینند».
و نیز نقل شده که میفرماید: «تَعَلَّمُوا کِتابَ اللَّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی فَإِنَّهُ أَحُسَنُ الْحَدِیثِ وَأَبْلَغُ الْمَوْعِظَة وَتَفَقَّهُوا فِیهِ فَإِنَّهُ رَبِیعُ القُلُوبِ وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَأَحْسِنُوا تِلاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْقَصَصِ»؛(590) «کتاب خداوند تبارک و تعالی را فراگیرید؛ زیرا که آن بهترین گفتار و بلیغترین موعظه است، و فقیه و فهیم در قرآن شوید؛ زیرا که آن بهار قلبهاست. و از نور آن طلب شفا کنید؛ زیرا که قرآن شفای آنچه در دلها است. و آن را نیک تلاوت نمایید؛ زیرا که قرآن بهترین قصّهها را در خود جای داده است».
از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یدَعْ شَیئاً یحْتَاجُ إِلَیهِ الأُمَّةُ إِلّا أَنْزَلَهُ فِی کِتَابِهِ وَبَینَهُ لِرَسُولِهِصلی الله علیه وآله وَجَعَلَ لِکُلِّ شَیءٍ حَدّاً وَجَعَلَ عَلَیهِ دَلِیلاً یدُلُّ عَلَیهِ وَجَعَلَ عَلَی مَنْ تَعَدَّی ذَلِکَ الْحَدَّ حَدّاً»؛(591) «همانا خداوند تبارک و تعالی تمام چیزهایی را که امت به آنها احتیاج دارد در کتابش نازل کرده و برای رسولش بیان نموده است و برای هرچیزی حدّی و بر هر حدّی راهنمایی قرار داده که بر آن دلالت میکند؛ و بر کسی که از آن حدّ تجاوز کند نیز حدّی معین کرده است».
از امام صادقعلیه السلام سؤال شد: «ما بالُ الْقُرآن لا یزْدادُ عَلی النَّشْر وَالدَّرْس إِلاَّ غِضاضَةً؟ فَقالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَتَعالی لَمْ یجْعَلْهُ لِزَمان دَونَ زَمانَ وَلا لِناسٍ دَونَ ناسٍ فُهُو فِی کُلِّ زَمانٍ جَدِیدٌ وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْمٍ غَضُّ إِلی یوْمِ الْقِیامَةِ»؛(592) «چه شده که با انتشار و تدریس قرآن تنها بر تازگی آن اضافه میشود؟حضرت فرمود: زیرا خداوند تبارک و تعالی آن را برای زمانی خاص و مردمی خاص قرار نداده و آن در هر زمانی جدید و نزد هر قومی تا روز قیامت تازه است».
تناسب معجزه پیامبرصلی الله علیه وآله با مقتضای حال
از امام کاظمعلیه السلام نقل شده که فرمود: «...وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله فِی وَقْتٍ کَانَ الْغَالِبُ عَلَی أَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَ الْکَلَامَ وَ أَظُنُّهُ قَالَ الشِّعْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِکَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَیهِمْ»؛(593) «... و همانا خداوند محمّدصلی الله علیه وآله را در وقتی مبعوث کرد که غالب مردم آن زمان اهل خطابه و سخن بودند لذا از جانب خداوند برای آن مواعظ و حکمتهایی آورد که با آنها گفتارشان را باطل نموده و حجّت را برایشان ثابت نمود...».
تحدّی به قرآن
از امام رضاعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی أَنْزَلَ هذَا الْقُرآنَ بِهذِهِ الْحُرُوفِ الَّتِی یتَداوَلُها جَمِیعُ الْعَرَبِ ثُمَّ قالَ «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً»»؛(594) «همانا خداوند متعال این قرآن را با این حروفی که نزد تمام عرب متداول است نازل کرد، آن گاه فرمود:(ما در این قرآن، برای مردم از هر چیز نمونهای آوردیم (و همه معارف در آن جمع است)؛ اما بیشتر مردم (در برابر آن، از هر کاری) جز انکار، ابا داشتند!)».
نقل شده: «أَنَّ إِبْنَ أَبِی الْعَوْجآءِ وَثَلاثَةُ نَفَرٍ مِنَ الدَّهْرِّیةِ إِتَّفَقُوا عَلی أَنْ یعارِضَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ رُبْعَ الْقُرآنِ وَ کانُوا بِمَکَّةَ عاهَدُوا عَلی أَنْ یجِیئُوا بِمُعارَضَتِهِ فِی الْعامِ الْقابِلِ فَلَمَّا حالَ الْحَولُ وَاجْتَمَعُوا فِی مَقامِ إِبْراهِیمَ أَیضاً قالَ أَحَدُهُمْ إِنِّی لَمَّا رَأَیتُ قَولَهُ: «وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ الْماءُ» کَفَفْتُ عَنْ الْمُعارَضَةِ. وَ قالَ الْآخَرُ وَکَذا أَنَا لَمَّا وَجَدْتُ قَولَهُ: «فَلَمَّا اسْتَیأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیا» آیسْتُ مِنَ الْمُعارَضَةِ وَکانُوا یسِّرُونَ بِذلِکَ إِذْ مَرَّ عَلَیهِمُ الصَّادِقُعلیه السلام فَالْتَفَتَ إِلَیهِمْ وَقَرأَ عَلَیهِمْ «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ» فَبَهَتُوا»؛(595) «همانا ابن ابی العوجاء و سه نفر از منکران خدا اتفاق کردند بر این که هر یک از آنها همانند یک چهارم قرآن را بیاورند. آنان در مکّه بودند که با هم پیمان بستند تا سال آینده این تصمیم را عملی سازند. چون یک سال گذشت همگی در کنار مقام ابراهیمعلیه السلام جمع شدند. یکی از آنها گفت: من چون آیه «یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ» را دیدم دست از معارضه با قرآن برداشتم. و دیگری گفت: من نیز چون آیه «فَلَمَّا اسْتَیأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیاً» را یافتم از معارضه مأیوس شدم. آنها این موضوع را از مردم مخفی میداشتند که ناگاه امام صادقعلیه السلام بر آنان گذر کرد و به آنان متوجّه شده و این آیه را برایشان قرائت نمود:بگو (ای پیامبر) اگر تمام جن و انس با هم اجتماع کنند تا مثل این قرآن را بیاورند، هرگز نمیتوانند چنین نمایند».
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «وَ لَقَدْ کُنْتُ مَعَهُصلی الله علیه وآله لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَیشٍ فَقَالُوا لَهُ یا مُحَمَّدُ إِنَّکَ قَدِ ادَّعَیتَ عَظِیماً لَمْ یدَّعِهِ آبَاؤُکَ وَلَا أَحَدٌ مِنْ بَیتِکَ وَ نَحْنُ نَسْأَلُکَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَیهِ وَأَرَیتَنَاهُ عَلِمْنَا أَنَّکَ نَبِی وَ رَسُولٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّکَ سَاحِرٌ کَذَّابٌ فَقَالَصلی الله علیه وآله وَ مَا تَسْأَلُونَ قَالُوا تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّی تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَینَ یدَیکَ فَقَالَصلی الله علیه وآله إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ فَإِنْ فَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ ذَلِکَ أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَإِنِّی سَأُرِیکُمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّکُمْ لَا تَفِیئُونَ إِلَی خَیرٍ وَ إِنَّ فِیکُمْ مَنْ یطْرَحُ فِی الْقَلِیبِ وَ مَنْ یحَزِّبُ الْأَحْزَابَ ثُمَّ قَالَصلی الله علیه وآله یا أَیتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ کُنْتِ تُؤْمِنِینَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ وَ تَعْلَمِینَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ فَانْقَلِعِی بِعُرُوقِکِ حَتَّی تَقِفِی بَینَ یدَی بِإِذْنِ اللَّهِ فَوَالَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَانْقَلَعَتْ بِعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِی شَدِیدٌ وَ قَصْفٌ کَقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّیرِ حَتَّی وَقَفَتْ بَینَ یدَی رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله مُرَفْرِفَةً وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْأَعْلَی عَلَی رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله وَبِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَی مَنْکِبِی وَ کُنْتُ عَنْ یمِینِهِصلی الله علیه وآله فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَی ذَلِکَ قَالُوا عُلُوّاً وَ اسْتِکْبَاراً فَمُرْهَا فَلْیأْتِکَ نِصْفُهَا وَ یبْقَی نِصْفُهَا فَأَمَرَهَا بِذَلِکَ فَأَقْبَلَ إِلَیهِ نِصْفُهَا کَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِیاً فَکَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله فَقَالُوا کُفْراً وَ عُتُوّاً فَمُرْ هَذَا النِّصْفَ فَلْیرْجِعْ إِلَی نِصْفِهِ کَمَا کَانَ فَأَمَرَهُصلی الله علیه وآله فَرَجَعَ فَقُلْتُ أَنَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِنِّی أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِکَ یا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی تَصْدِیقاً بِنُبُوَّتِکَ وَ إِجْلَالًا لِکَلِمَتِکَ فَقَالَ الْقَوْمُ کُلُّهُمْ بَلْ ساحِرٌ کَذَّابٌ...»؛(596) «من همراه او بودم هنگامی که سران قریش نزد وی آمدند، گفتند: ای محمّدصلی الله علیه وآله! تو ادعای بزرگی کردهای، ادعایی که هیچکدام از پدران و خاندانت چنین ادعایی نکردهاند، ما از تو یک معجزه میخواهیم اگر پاسخ مثبت دهی و آن را به انجام برسانی میدانیم که تو پیامبر و نبی هستی، و اگر انجام ندهی بر ما روشن میشود که ساحر و دروغگویی؛ پیامبرصلی الله علیه وآله پرسید: خواسته شما چیست؟ گفتند: این درخت را صدا بزنی که از ریشه برآمده و جلو آید پیش رویت بایستد!!فرمود: خداوند بر همه چیز توانا است، اگر خداوند این عمل را انجام دهد آیا ایمان میآورید؟ و به حق گواهی میدهید؟ گفتند: بلی، فرمود: به زودی آنچه را که میخواهید به شما ارائه خواهم داد و میدانم که شما به سوی خیر و نیکی بازنخواهید گشت، و در میان شما کسی قرار دارد که در درون چاه(بدر) افکنده خواهد شد؛ و نیز کسی است که (نبرد) احزاب را به راه خواهید انداخت! سپس صدا زد: ای درخت! اگر به خدا و روز واپسین ایمان داری و میدانی که من پیامبر خدا هستم از ریشه از زمین بیرون آی و نزد من آی و به فرمان خداوند پیش روی من بایست! سوگند به کسی که به حق او را مبعوث ساخت، درخت با ریشههایش از زمین کنده شد؛ پیش آمد و به شدت صدا میکرد و همچون پرندگان به هنگامی که بال میزنند و صدایی از به هم خوردن شاخههایش در هوا پراکنده میشد،تا آنکه پیش آمد و در جلوی رسول خداصلی الله علیه وآله ایستاد! و شاخههایش همچون بالهای پرندگان به هم خورد بعضی شاخههای خود را بر روی پیامبرصلی الله علیه وآله و برخی دیگر را بر دوش من افکند، و من در جانب راست حضرت بودم. اما قریش هنگامی که این وضع را مشاهده کردند از روی کبر و غرور گفتند: به درخت فرمان بده که نصفش پیشتر آید و نصف دیگرش در جای خود باقی بماند. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمان داد: نیمهای از آن با وضعی شگفتآور و صدایی شدید به پیامبر نزدیک شد آن چنانکه نزدیک بود به آن حضرت بپیچد، باز از روی کفر و سرکشی گفتند:فرمان ده این نصف بازگردد و به نصف دیگر ملحق شود و به صورت نخستین درآید! پیامبرصلی الله علیه وآله دستور فرمود و درخت چنین کرد، من گفتم:«لااله الّا اللَّه» ای پیامبرصلی الله علیه وآله، من نخستین کسی هستم که به تو ایمان دارم؛ و نخستین فردی هستم که اقرار میکنم،درخت با فرمان خدا برای تصدیق نبوت و اجلال و بزرگداشت برنامه و دعوتت آنچه را خواستی انجام داد؛ اما آنها همه گفتند: نه او ساحر است...».
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «نَزَلَتْ هذِهِ الآیةُ فِی الْیهُودِ وَ النَّصاری یقُولُ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی «الَّذِینَ آتَیناهُمُ الْکِتابَ یعْرِفُونَهُ» یعْنِی رَسُولَ اللَّهِصلی الله علیه وآله «کَما یعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ» لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ أَنْزَلَ عَلَیهِمْ فِی التَّوراةِ وَالإِنْجِیلِ وَالزَّبُورِ صَفَةَ مُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله وَصَفَةَ أَصْحابِهِ وَمَبْعَثِهِ وَمُهاجَرِهِ وَ هُوَ قَولُهُ: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَینَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ» فَهذِهِ صِفَةُ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله فِی التَّوراةِ وَالإِنْجِیلِ وَصِفَةُ أَصْحابِهِ. فَلَمّا بَعَثَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَرَفَهُ أَهْلُ الْکِتابِ کَما قالَ جَلَّ جَلالُهُ»؛(597) «این آیه در شأن یهود و نصارا نازل شده است. خداوند تبارک و تعالی میفرماید: (آن کسانی که به آنها کتاب دادیم او را میشناسند همان گونه که فرزندان خود را میشناسند) یعنی رسول خداصلی الله علیه وآله را؛ زیرا خداوند عزّوجلّ برای آنان در تورات و انجیل و زبور اوصاف محمّد و اصحاب او و مبعث و محلّ هجرتش را ذکر کرده است و آن عبارت است از قول خداوند متعال: (محمّدصلی الله علیه وآله فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود میبینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است،) پس این است اوصاف رسول خداصلی الله علیه وآله و اصحابش در تورات و انجیل. و چون خدای عزّوجلّ او را مبعوث کرد، اهل کتاب او را شناختند همانگونه که خدای جل جلاله فرمود».
از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «فَلَمْ تَزَلِ الْأَنْبِیاءُ تُبَشِّرُ بِمُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله حَتَّی بَعَثَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیمَ فَبَشَّرَ بِمُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی «یجِدُونَهُ» یعْنِی الْیهُودَ وَ النَّصَارَی «مَکْتُوباً» یعْنِی صِفَةَ مُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله «عِنْدَهُمْ» یعْنِی فِی التَّوْراةِ وَالْإِنْجِیلِ یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ یخْبِرُ عَنْ عِیسَی «وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ» وَبَشَّرَ مُوسَی وَ عِیسَی بِمُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله کَمَا بَشَّرَ الأَنْبِیاءُعلیه السلام بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ حَتَّی بَلَغَتْ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله...»؛(598) «دائماً پیامبران به آمدن محمّدصلی الله علیه وآله بشارت میدادند تا آنکه خداوند تبارک و تعالی مسیح عیسی بن مریم را مبعوث نمود، و او به محمّدصلی الله علیه وآله بشارت داد، و این است قول خداوند متعال:(مییابند او را) یعنی یهود و نصارا (نوشته شده) یعنی صفت محمّدصلی الله علیه وآله (نزد آنها) یعنی در تورات و انجیل (آنان را به معروف دستور داده و از منکر نهی میکند)و آن است قول خدای عزوجل که از عیسی خبر میدهد (و بشارت دهنده است به پیامبری که بعد از من میآید، اسم او احمد است) و موسی و عیسی به محمّد بشارت دادند همان گونه که انبیای پیشین - درود خدا بر آنان باد - برخی به برخی دیگر بشارت او را دادند تا آنکه به محمّدصلی الله علیه وآله رسید...».
یکی دیگر از راههای شناخت نبوت پیامبراسلامصلی الله علیه وآله گواهی و شواهد خارجی است. در صورت اجتماع و توجّه به آنها انسان را به قطع میرساند. این شواهد عبارت است از:
وضعیت محیطی که پیامبرصلی الله علیه وآله در آن دعوت خود را آغاز کرد قرینهای بر صدق مدعای حضرت است. این ویژگیها عبارتند از:
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «...إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَأَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ...»؛(599) «...خداوند پیغمبر را به رسالت مبعوث ساخت که جهانیان را بیم دهد، و امین آیات وی باشد در حالی که شما ملت عرب بدترین دین و آیین را داشتید».
و نیز نقل شده که فرمود: «فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله بِالْحَقِّ لِیخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَی عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیطَانِ إِلَی طَاعَتِهِ بِقُرْآنٍ قَدْ بَینَهُ وَ أَحْکَمَهُ لِیعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِیقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِیثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْکَرُوهُ»؛(600) «خداوند محمّدصلی الله علیه وآله را به حقّ مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بتها خارج، و به عبادت خود دعوت کند، و آنها را از زیر بار طاعت شیطان آزاد ساخته و به اطاعت خود سوق دهد. (این دعوت را)به وسیله قرآنی که آن را بیان روشن و استوار گردانید، آغاز نمود تا بندگانی که خدا را نمیشناسند پروردگار خویش را بشناسند و همانها که وی را انکار میکردند اقرار به او نمایند و تا وجود او را بعد از انکار اثبات کنند».
و نیز نقل شده که درباره عصر بعثت پیامبراسلامصلی الله علیه وآله فرمود: «وَ أَهْلُ الأَرْضِ یوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَأَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَینَ مُشَبِّهٍ للَّهِِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِی اسْمِهِ أَوْ مُشِیرٍ إِلَی غَیرِهِ»؛(601) «مردم زمین دارای مذاهب پراکنده و خواستههای ضدّ و نقیض، و جمعیتهایی متشتت بودند، عدهای خدا را به مخلوقش تشبیه میکردند و گروهی ملحد بودند، و جمعی معبودهای دیگری غیر از خدای یگانه داشتند».
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَ الدُّنْیا کَاسِفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ...»؛(602) «هنگامی خداوند رسالت را بر عهده او گذارد که مدّتها از بعثت پیامبران پیشین گذشته بود، و ملتها در خواب عمیقی فرو رفته بودند، فتنه و فساد جهان را فراگرفته بود. کارهای خلاف در میان مردم منتشر، و آتش جنگ زبانه میکشید، دنیا بینور و پر از مکر و فریب گشته بود...».
و نیز نقل شده که درباره پیامبراسلامصلی الله علیه وآله فرمود: «دَفَنَ اللَّهُ بِهِ الضَّغَائِنَ وَأَطْفَأَ بِهِ الثَّوَائِرَ أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً وَ فَرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً أَعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ وَ أَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ ...»؛(603) «و به برکت وجودش، خداوند کینهها را دفن کرد؛ و آتش دشمنیها را با او خاموش ساخت، به این واسطه وجود او در میان دلها الفت افکند (و افراد دورافتاده را در سایه آیینش برادر ساخت) و نزدیکانی را (که در ایمان با او هماهنگ نبودند) از هم دور ساخت و ذلیلان محروم در پرتو او عزّت یافتند، و عزیزانی خودخواه به وسیله او ضعیف شدند...».
و نیز نقل شده که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَینَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الآثامُ بِکُمْ مَعْصُوبَةٌ»؛(604) «خداوند پیامبر را به رسالت برگزید که جهانیان را بیم دهد و امین آیات وی باشد در حالی که شما ملّت عرب... خون یکدیگر را میریختید، و پیوند خویشاوندی را قطع مینمودید. بتها در میان شما برپا شد (و پرستش بت، شیوه و آیین شما بود) و گناهان سراسر وجود شما را فراگرفته بود».
و نیز نقل شده که فرمود: «...وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَجِیبُهُ وَ صَفْوَتُهُ لَا یؤَازَی فَضْلُهُ وَ لَا یجْبَرُ فَقْدُهُ أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِیةِ وَ النَّاسُ یسْتَحِلُّونَ الْحَرِیمَ وَ یسْتَذِلُّونَ الْحَکِیمَ یحْیوْنَ عَلَی فَتْرَةٍ وَ یمُوتُونَ عَلَی کَفْرَةٍ...»؛(605) «و شهادت میدهم که محمّدصلی الله علیه وآله بنده و فرستاده برگزیده و انتخاب شده اوست در فضل و برتری همتایی ندارد و جبران فقدان شهرهای جهان به وجود او روشن گشت بعد از آنکه گمراهی وحشتناکی همه جا را فراگرفته بود و جهل بر افکار غالب، و قساوت و سنگدلی بر دلها مسلط گشته بود و مردم حرام را حلال میشمردند و دانشمندان را تحقیر میکردند و بدون آیین الهی زندگی کرده و در حال کفر و بیدینی جان میسپردند».
از امام علیعلیه السلام درباره پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلَّالٌ فِی حَیرَةٍ وَ حَاطِبُونَ فِی فِتْنَةٍ قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الأَهْوَاءُ وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِیاءُ...»؛(606) «او را در زمانی فرستاد که مردم در حیرت و گمراهی سرگردان بودند، و در فتنه و جهل و فساد غوطه ور، هوا و هوسهای سرکش آنها را به سوی خود جلب کرده، تکبّر و خودخواهی آنان را از حق دور ساخته بود...».
او نیز درباره پیامبرصلی الله علیه وآله میفرماید: «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ وَأَحْمَی مَوَاسِمَهُ یضَعُ ذَلِکَ حَیثُ الْحَاجَةُ إِلَیهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْی وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُکْمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ الْحَیرَةِ»؛(607) «او طبیبی است سیار که با طبّ خویش به گردش میپردازد. مرحمهایش را به خوبی آماده ساخته، حتی برای مواقع اضطرار و داغ کردن محل زخمها ابزارش را گداخته است (تا در آنجا که مورد نیاز است قرار دهد) برای قلبهای نابینا، گوشهای کر، و زبانهای گنگ، با داروی خود در جستجوی بیماران فراموش شده و سرگردان است».
پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله کسی بود که به اصول اخلاقی پایبند بوده و از نفسی پاک و روحی بلند برخوردار و مظهر کمالات و فضایل انسانی بود و این چیزی است که در روایات اهل بیتعلیهم السلام به آن اشاره شده است.
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «...حَتَّی أَفْضَتْ کَرَامَةُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی إِلَی مُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ الْمَعَادِنِ مَنْبِتاً وَأَعَزِّ الأَرُومَاتِ مَغْرِساً مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتِی صَدَعَ مِنْهَا أَنْبِیاءَهُ وَ انْتَجَبَ مِنْهَا أُمَنَاءَهُ ...»؛(608) «تا اینکه این منصب بزرگ به محمّدصلی الله علیه وآله منتهی شد و نهاد اصلی وی را از بهترین معادن استخراج کرد و نهال وجود وی را در اصیلترین و عزیزترین سرزمینها غرس نمود، و شاخه هستی او را از همان درختی که پیامبران را از آن آفرید به وجود آورد، از همان شجرهای که امینان درگاه خود را از آن برگزید».
و نیز درباره پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله میفرماید: «مُسْتَقَرُّهُ خَیرُ مُسْتَقَرٍّ وَ مَنْبِتُهُ أَشْرَفُ مَنْبِتٍ فِی مَعَادِنِ الْکَرَامَةِ وَ مَمَاهِدِ السَّلَامَةِ قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ الْأَبْرَارِ وَ ثُنِیتْ إِلَیهِ أَزِمَّةُ الْأَبْصَارِ ...»؛(609) «قرارگاهش بهترین قرارگاه، و محل پرورش او شریفترین محلها بود، و در معدن بزرگواری و گاهواره سلامت رشد کرد، دلهای نیکوکاران شیفته او گشت و توجه چشمها به سوی اوست...».
و نیز فرمود: «اخْتَارَهُ مِنْ شَجَرَةِ الْأَنْبِیاءِ وَ مِشْکَاةِ الضِّیاءِ وَ ذُؤَابَةِ الْعَلْیاءِ وَ سُرَّةِ الْبَطْحَاءِ وَ مَصَابِیحِ الظُّلْمَةِ وَ ینَابِیعِ الْحِکْمَةِ»؛(610) «وی را از شجره پیامبران، از سرچشمه نور، از مقامی رفیع و بلند از سرزمین بطحاء، از چراغهای برافروخته در تاریکی و از چشمههای حکمت برگزید».
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «...وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ الصَّفِی وَأَمِینُهُ الرَّضِیصلی الله علیه وآله»؛(611) «گواهی میدهم که محمّدصلی الله علیه وآله بنده و فرستادهای برگزیده و امین او است».
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَیدُ عِبَادِهِ کُلَّمَا نَسَخَ اللَّهُ الْخَلْقَ فِرْقَتَینِ جَعَلَهُ فِی خَیرِهِمَا لَمْ یسْهِمْ فِیهِ عَاهِرٌ وَ لَا ضَرَبَ فِیهِ فَاجِرٌ»؛(612) «گواهی میدهم که محمّدصلی الله علیه وآله بنده و فرستاده او و سرور مخلوقات است. هر زمان که خدا انسانها را به دو بخش تقسیم کرد، نور وجود آن حضرت را در بهترین آن دو به ودیعه نهاد، ناپاک دامنان در او سهمی نداشته، و فاجران و گنهکاران در او هیچ دخالتی نداشتند».
از امام علی نقل شده که درباره شجاعت پیامبراسلامصلی الله علیه وآله فرمود: «کُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَینَا بِرَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله فَلَمْ یکُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَی الْعَدُوِّ مِنْهُ»؛(613) «هرگاه آتش جنگ سخت شعله ور میشد، ما به رسول خداصلی الله علیه وآله پناه میبردیم، در آن ساعت هیچ یک از ما به دشمنی از او نزدیکتر نبود».
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «...سِرَاجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ وَ شِهَابٌ سَطَعَ نُورُهُ وَ زَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ سِیرَتُهُ الْقَصْدُ وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ وَ کَلَامُهُ الْفَصْلُ وَ حُکْمُهُ الْعَدْلُ...»؛(614) «چراغی است که نورش درخشان، ستارهای است فروزان، و آتش افروزی است که برقش زبانه میکشد، راه و رسم او معتدل، و روش او صحیح و متین، و سخنانش روشنگر حق از باطل، و حُکمش عادلانه».
و نیز نقل شده که درباره پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «وَ لَقَدْ کَانَصلی الله علیه وآله یأْکُلُ عَلَی الْأَرْضِ وَ یجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ یخْصِفُ بِیدِهِ نَعْلَهُ وَ یرْقَعُ بِیدِهِ ثَوْبَهُ وَ یرْکَبُ الْحِمَارَ الْعَارِی وَ یرْدِفُ خَلْفَهُ...»؛(615) «پیامبرصلی الله علیه وآله روی زمین (بدون فرش) مینشست و غذا میخورد، و با تواضع هم چون بندگان جلوس میکرد، و با دست خویش کفش و لباسش را وصله مینمود، و بر مرکب برهنه سوار میشد و حتی کسی را پشت سر خویش سوار مینمود...».
از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «وَ لَقَدْ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُعلیه السلام بِمَفَاتِیحِ خَزَائِنِ الْأَرْضِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ یخَیرُهُ مِنْ غَیرِ أَنْ ینْقُصَهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مِمَّا أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ شَیئاً فَیخْتَارُ التَّوَاضُعَ لِرَبِّهِ جَلَّ وَ عَزَّ»؛(616) «و جبرئیل با کلیدهای خزینههای زمین سه بار به نزد او آمد و او را مخیر ساخت - بدون آنکه خداوند تبارک و تعالی از آنچه برای او در روز قیامت آماده کرده بکاهد - ولی او تواضع نسبت به پروردگار عزّوجلّ را برگزید».
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «وَ لَقَدْ کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا مَا یزِیدُنَا ذَلِکَ إِلَّا إِیمَاناً وَ تَسْلِیماً وَ مُضِیاً عَلَی اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلَی مَضَضِ الْأَلَمِ وَ جِدّاً فِی جِهَادِ الْعَدُوِّ...»؛(617) «در رکاب پیامبر آن چنان مخلصانه میجنگیدیم و برای پیشبرد (حق و عدالت) از هیچ چیز باک نداشتیم که حتی حاضر بودیم پدران و فرزندان و برادران و عموهای خویش را در این راه(اگر بر خلاف حق باشند) نابود کنیم. این پیکار بر تسلیم و ایمان ما میافزود... و ما را در جاده وسیع حق و صبر و بردباری در برابر ناراحتیها و جهاد و کوشش با دشمن ثابت قدمتر میساخت».
از امام علیعلیه السلام درباره پیامبراسلامصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «...یکُونُ السِّتْرُ عَلَی بَابِ بَیتِهِ فَتَکُونُ فِیهِ التَّصَاوِیرُ فَیقُولُ یا فُلَانَةُ لِإِحْدَی أَزْوَاجِهِ غَیبِیهِ عَنِّی فَإِنِّی إِذَا نَظَرْتُ إِلَیهِ ذَکَرْتُ الدُّنْیا وَ زَخَارِفَهَا فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِکْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زِینَتُهَا عَنْ عَینِهِ لِکَیلَا یتَّخِذَ مِنْهَا رِیاشاً وَ لَا یعْتَقِدَهَا قَرَاراً وَ لَا یرْجُوَ فِیهَا مُقَاماً فَأَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ وَ أَشْخَصَهَا عَنِ الْقَلْبِ وَ غَیبَهَا عَنِ الْبَصَرِ»؛(618) «...پردهای بر در خانه او آویخته بود که تصویرهایی داشت یکی از زنان خویش را گفت: این پرده را از من پنهان کن که هرگاه به آن مینگرم دنیا و زیورهای آن را به یاد میآورم. و یاد آن را در خاطر خود میراند و دوست داشت که زینت دنیا از او نهان ماند تا زیوری از آن بر ندارد. دنیا را پایدار نمیدانست و در آن امید ماندن نداشت، پس آن را از خود بیرون کرد. و دل از آن برداشت و دیده از آن برتاخت».
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله یقْسِمُ لَحَظَاتِهِ بَینَ أَصْحَابِهِ فَینْظُرُ إِلَی ذَا وَ ینْظُرُ إِلَی ذَا بِالسَّوِیةِ»؛(619) «رسول خداصلی الله علیه وآله لحظاتش را بین اصحابش تقسیم میکرد، و به این و آن به طور مساوی نظر مینمود».
اینکه افراد نیکی او را پیروی میکردند نیز، میتواند تأییدی بر صحت دعوت او باشد.
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «لَقَدْ رَأَیتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله فَمَا أَرَی أَحَداً یشْبِهُهُمْ مِنْکُمْ لَقَدْ کَانُوا یصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِیاماً یرَاوِحُونَ بَینَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ یقِفُونَ عَلَی مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِکْرِ مَعَادِهِمْ کَأَنَّ بَینَ أَعْینِهِمْ رُکَبَ الْمِعْزَی مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْینُهُمْ حَتَّی تَبُلَّ جُیوبَهُمْ وَ مَادُوا کَمَا یمِیدُ الشَّجَرُ یوْمَ الرِّیحِ الْعَاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ»؛(620) «من اصحاب محمّدصلی الله علیه وآله را دیدهام، اما هیچکدام از شما را مانند آنان نمیبینم آنان در تنگنای مشکلات صدر اسلام موهایی پراکنده و چهرههایی غبارآلود داشتند، شب تا به صبح در حال سجده و قیام به عبادت بودند، گاه پیشانی و گاه گونهها را در پیشگاه خدا به خاک میگذارند، و از وحشت رستاخیز همچون شعلههای آتش، لرزان بودند. پیشانی آنان از سجدههای طولانی پینه بسته بود، هنگامی که نام خدا برده میشد، آن چنان چشمهایشان اشکبار میشد که گریبان آنانتر میگشت، و همچون بید که از شدت تندباد به خود میلرزد، میلرزیدند، (اینها همه) از ترس مسئولیت و امید به پاداش الهی بود».
محتوای آموزههای پیامبراکرمصلی الله علیه وآله از آنجا که از مضامین عالی برخوردار است نیز میتواند گواه صدقی بر دعوت راستین او باشد.
از امام علیعلیه السلام نقل شده که درباره پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «...أَرْسَلَهُ بِوُجُوبِ الْحُجَجِ وَ ظُهُورِ الْفَلَجِ وَ إِیضَاحِ الْمَنْهَجِ فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ صَادِعاً بِهَا...»؛(621) «... او را با حجّتهای الزام کننده و پیروزی آشکار و راه پایدار فرستاد پس رسالت خود را آشکارا رساند...».
و نیز نقل شده که فرمود: «إِنَّ وَلِی مُحَمَّدٍ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ وَ إِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَی اللَّهَ وَ إِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ»؛(622) «دوست محمّدصلی الله علیه وآله کسی است که از خدا اطاعت کند هرچند پیوند نسبی او دور باشد، و دشمن محمّدصلی الله علیه وآله کسی است که معصیت خدا کند هرچند قرابت او نزدیک باشد».
مطالعه روشهای اجرایی پیامبرصلی الله علیه وآله برای نیل به اهداف و مقاصد خود، شاهد دیگری بر الهی بودن رسالت اوست.
از امام کاظمعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِنَّهُ لَمَّا قُبِضَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله جَرَتْ فِیهِ ثَلَاثُ سُنَنٍ أَمَّا وَاحِدَةٌ فَإِنَّهُ لَمَّا مَاتَ انْکَسَفَتِ الشَّمْسُ فَقَالَ النَّاسُ انْکَسَفَتِ الشَّمْسُ لِفَقْدِ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیهِ ثُمَّ قَالَ یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آیتَانِ مِنْ آیاتِ اللَّهِ یجْرِیانِ بِأَمْرِهِ مُطِیعَانِ لَهُ لَا ینْکَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَیاتِهِ فَإِنِ انْکَسَفَتَا أَوْ وَاحِدَةٌ مِنْهُمَا فَصَلُّوا ثُمَّ نَزَلَ عَنِ الْمِنْبَرِ فَصَلَّی بِالنَّاسِ صَلَاةَ الْکُسُوفِ...»؛(623) «چون ابراهیم فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله قبض روح شد در آن هنگام سه کار اتفاق افتاد؛ یکی از آنها اینکه خورشید گرفتگی اتفاق افتاد. مردم گفتند: این خورشید گرفتگی به جهت مرگ فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله بوده است. حضرت بر بالای منبر رفت و حمد و ثنای الهی نمود، سپس فرمود: ای مردم! همانا خورشید و ماه دو نشانه از نشانههای خداست که به امر او جاری شده و مطیع اویند و هرگز به جهت مرگ یا حیات کسی خورشید و یا ماه نمیگیرد، پس هرگاه آن دو یا یکی از آن دو گرفتند، نماز گزارید. آنگاه از منبر پایین آمد و با مردم نماز خورشید گرفتگی خواند...».
اگر کسی به دنبال جاه و مقام بود از این موقعیت برای خود استفاده میکرد ولی هرگز پیامبر عظیم الشأن اسلامصلی الله علیه وآله این امور را که غیر واقعی هستند برای خود تمام نکرد و دست از حقیقت برنداشت.
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «ابْتَعَثَهُ بِالنُّورِ الْمُضِیءِ وَ الْبُرْهَانِ الْجَلِی وَ الْمِنْهَاجِ الْبَادِی وَ الْکِتَابِ الْهَادِی أُسْرَتُهُ خَیرُ أُسْرَةٍ وَ شَجَرَتُهُ خَیرُ شَجَرَةٍ أَغْصَانُهَا مُعْتَدِلَةٌ وَ ثِمَارُهَا مُتَهَدِّلَةٌ مَوْلِدُهُ بِمَکَّةَ وَ هِجْرَتُهُ بِطَیبَةَ عَلَا بِهَا ذِکْرُهُ وَ امْتَدَّ مِنْهَا صَوْتُهُ أَرْسَلَهُ بِحُجَّةٍ کَافِیةٍ وَ مَوْعِظَةٍ شَافِیةٍ وَ دَعْوَةٍ مُتَلَافِیةٍ أَظْهَرَ بِهِ الشَّرَائِعَ الْمَجْهُولَةَ وَ قَمَعَ بِهِ الْبِدَعَ الْمَدْخُولَةَ وَ بَینَ بِهِ الْأَحْکَامَ الْمَفْصُولَةَ فَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلَامِ دَیناً تَتَحَقَّقْ شِقْوَتُهُ وَ تَنْفَصِمْ عُرْوَتُهُ وَ تَعْظُمْ کَبْوَتُهُ وَ یکُنْ مَآبُهُ إِلَی الْحُزْنِ الطَّوِیلِ وَ الْعَذَابِ الْوَبِیلِ...»؛(624) «وی را بانوری روشنی بخش (قرآن) و برهان و دلیلی آشکار، راهی واضح و کتابی هدایت کننده برانگیخت... او را با دلیلی کافی و اندرزی شفابخش و برنامهای پیش گیرنده از فساد فرستاد، به وسیله او دستورات ناشناخته الهی را آشکار ساخت، بدعتهایی که به نام دین در میان مردم بود از بین برد و احکامی که هم اکنون نزد ما روشن است به وسیله او روشن و بیان داشت با این حال، کسی که جز آیین اسلام آیینی برگزیند زیانش مسلّم، دستگیره ایمانش گسسته و سقوط او شدید خواهد بود و سرانجام غم و اندوهی طولانی و عذابی مهلک خواهد داشت».
و نیز درباره او میفرماید: «أَمِینُ وَحْیهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِیرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِیرُ نِقْمَتِهِ»؛(625) «امین وحی او بود و خاتم پیامبرانش و بشارت دهنده به رحمت او و بیم دهنده از کیفرش بود».
و نیز میفرماید: «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً نَجِیبُ اللَّهِ وَ سَفِیرُ وَحْیهِ وَ رَسُولُ رَحْمَتِهِ»؛(626) «گواهی میدهم که محمّدصلی الله علیه وآله برگزیده خدا، سفیر وحی، و رسول رحمت او است».
و میفرماید: «أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ تَنَازُعٍ مِنَ الْأَلْسُنِ فَقَفَّی بِهِ الرُّسُلَ وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْی ...»؛(627) «او را بعد از یک دوران فترت بعد از پیامبران گذشته فرستاد، و هنگامی که در میان مذاهب مختلف نزاع درگرفته بود، او را به دنبال آنان فرستاد و وحی را به او ختم کرد».
از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «أَرْسَلَ اللَّهُ - تَبارَکَ وَتَعالی - مُحَمَّداً إِلی الجِنَّ و الْأَنْسِ عامَةً وَکانَ خَاتَمَ الأَنْبِیاءِ...»؛(628) «خداوند تبارک و تعالی محمّدصلی الله علیه وآله را به سوی عموم جن و انس فرستاد و او خاتم پیامبران بود...»
از امام زمانعلیه السلام نقل شده که در ضمن جواب نامه احمدبن اسحاق فرمود: «...ثُمَّ بَعَثَ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله رَحْمَةْ لِلْعالَمِینَ وَتَمَّمَ بِهِ نِعُمَتَهُ وَ خَتَمَ بِهِ أَنْبِیاءَهُ وَأَرْسَلَهُ إِلَی النَّاسِ کافَّةً...»؛(629) «...آنگاه محمّدصلی الله علیه وآله را به عنوان رحمت برای عالمیان فرستاد و به واسطه او نعمتش را تمام کرده و پیامبرانش را به او ختم نمود و او را به سوی همه فرستاد...».
از امام رضاعلیه السلام نقل شده که درباره قرآن میفرماید: «فَالْقُرآنُ حَی لایطْرَئُهُ الْمَوتُ وَالْبَوارُ کَما وَإِنَّهُ حَقٌّ لایقْتَرِبُهُ الْبُطلانُ؛ لِأَنَّهُ الْمَظْهَرُ الْتَّامُ للَّهِِ سُبْحانَهُ الَّذِی هُوَ حَیاةٌ لامَوْتَةَ فِیها وَحَقٌّ لایحُومُ حَولَهُ الْبُطلانُ، لِأَنَّهُ تَعالی لَمْ ینْزِلْهُ لِزَمانٍ دُوْنَ زَمانٍ وَلا لِأُناسٍ دُونَ أُناسٍ، فَهُوَ فِی کُلِّ زَمَنٍ جَدِیدٌ، وَعِنْدَ کَلِّ قَوْمٍ غَضٌ إِلی یوْمِ الْقِیامَةِ»؛(630) «پس قرآن زنده است، او را مرگ و نابودی عارض نمیشود، همان گونه که قرآن حق است و باطل به آن نزدیک نمیگردد؛ زیرا که آن مظهر تام خدای سبحان است که زنده بوده و هرگز مرگ در او راه ندارد، و حقی است که هرگز بطلان به دور او نگردد، چون که خدای متعال قرآن را برای زمانی خاص و مردمی خاص نازل نکرده است، پس آن در هر زمانی جدید و نزد هر قومی تا روز قیامت تازه است».
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «حَتَّی بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله شَهِیداً وَ بَشِیراً وَ نَذِیراً خَیرَ الْبَرِیةِ طِفْلاً وَ أَنْجَبَهَا کَهْلاً وَ أَطْهَرَ الْمُطَهَّرِینَ شِیمَةً وَ أَجْوَدَ الْمُسْتَمْطَرِینَ دِیمَةً»؛(631) «(مردم سخت در گمراهی بودند) تا اینکه خداوند محمّدصلی الله علیه وآلهرا مبعوث ساخت که ناظر و گواه برکردار آنها باشد و بشارت و بیم دهنده آنان، در کودکی شایستهترین مخلوق و در سن کهولت نجیبترین و کریمترین آنان بود، اخلاقش از همه پاکتر و باران جود و بخشش او از همه بادوامتر بود».
و نیز نقل شده که فرمود: «وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله کَافٍ لَکَ فِی الْأُسْوَةِ...فَتَأَسَّ بِنَبِیکَ الْأَطْیبِ الْأَطْهَرِصلی الله علیه وآله فَإِنَّ فِیهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّی وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّی وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَی اللَّهِ الْمُتَأَسِّی بِنَبِیهِ وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ ...»؛(632) «کافی است روش پیامبر را سرمشق خویش قرار دهی... از پیامبر پاک و پاکیزه پیروی کن! زیرا راه و رسمش سرمشقی است برای آن کسی که بخواهد تأسی جوید و انتسابی است (عالی) برای کسی که بخواهد منتسب گردد و محبوبترین بندگان نزد خدا کسی است که از پیامبرش سرمشق گیرد و قدم به جای قدم او گذارد».
شیخ طوسی ره به سندش از زراره نقل کرده که گفت: «سَأَلْتُ أبا جَعْفَرٍعلیه السلام: هَلْ سَجَدَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله سَجْدَتَی السَّهْوِ قَطُّ؟ قَالَ: لا، وَ لایسْجُدُ هُما فَقِیهٌ»؛(633) «از امام باقرعلیه السلام سؤال کردم: آیا رسول خداصلی الله علیه وآله سجده سهو به جای آورد؟ حضرت فرمود: هرگز، و هیچ فقیهی سجده سهو به جای نمیآورد».
1 - امام رضاعلیه السلام فرمود: «وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِنَبِیهِ مُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله « أَلَمْ یجِدْکَ یتِیماً فَآوی یقُولُ أَلَمْ یجِدْکَ وَحِیداً فَآوَی إِلَیکَ النَّاسَ، « وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ» یعْنِی عِنْدَ قَوْمِکَ « فَهَدی ، أَی هَدَاهُمْ إِلَی مَعْرِفَتِکَ، وَ« وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی ، یقُولُ أَغْنَاکَ بِأَنْ جَعَلَ دُعَاءَکَ مُسْتَجَاباً»؛(634) «خداوند عزّوجلّ به پیامبرش محمّدصلی الله علیه وآله فرمود: "آیا تو را یتیم نیافت پس پناه داد". خداوند میفرماید: آیا تو را تنها نیافت پس مردم را به سوی تو پناه داد؟ و آیا تو را گمراه نیافت، یعنی نزد قومت، پس هدایت کرد یعنی مردم را به شناخت تو هدایت نمود؟ و آیا تو را عائلهمند نیافت پس بینیاز کرد؟ میفرماید: اینگونه بینیاز کرد که دعای تو را مستجاب نمود.»
2 - امام رضاعلیه السلام در تفسیر قول خداوند متعال: « لِیغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ»؛(635) «تا خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بپوشاند.»، فرمود: «لَمْ یکُنْ أَحَدٌ عِنْدَ مُشْرِکِی أَهْلِ مَکَّةَ أَعْظَمَ ذَنْباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله لِأَنَّهُمْ کَانُوا یعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ثَلاثَمِائَةٍ وَ سِتِّینَ صَنَماً فَلَمَّا جَاءَهُمْصلی الله علیه وآله بِالدَّعْوَةِ إِلَی کَلِمَةِ الْإِخْلاصِ کَبُرَ ذَلِکَ عَلَیهِمْ وَ عَظُمَ وَ قَالُوا: « أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیءٌ عُجابٌ وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیءٌ یرادُ ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ» فَلَمَّا فَتَحَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَی نَبِیهِ مَکَّةَ قَالَ لَهُ یا مُحَمَّدُ! « إِنَّا فَتَحْنا لَکَ - مکة - فَتْحاً مُبِیناً * لِیغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ» عِنْدَ مُشْرِکِی أَهْلِ مَکَّةَ بِدُعَائِکَ إِلَی تَوْحِیدِ اللَّهِ فِیمَا تَقَدَّمَ وَ مَا تَأَخَّرَ لِأَنَّ مُشْرِکِی مَکَّةَ أَسْلَمَ بَعْضُهُمْ وَ خَرَجَ بَعْضُهُمْ عَنْ مَکَّةَ وَ مَنْ بَقِی مِنْهُمْ لَمْ یقْدِرْ عَلَی إِنْکَارِ التَّوْحِیدِ عَلَیهِ إِذَا دَعَا النَّاسَ إِلَیهِ فَصَارَ ذَنْبُهُ عِنْدَهُمْ فِی ذَلِکَ مَغْفُوراً بِظُهُورِهِ عَلَیهِمْ»؛(636) «نزد مشرکان اهل مکّه کسی گناهکارتر از رسول خدا نبود؛ زیرا آنان غیر از خدا، سیصد و شصت بت را میپرستیدند، چون پیامبرصلی الله علیه وآله به سوی آنان مبعوث شد و به کلمه اخلاص دعوتشان نمود، این امر بر آنان گران تمام شد و لذا گفتند: "آیا او به جای این همه خدایان خدای واحدی قرار داده؟! این به راستی چیز عجیبی است. سرکردگان آنها بیرون آمدند و گفتند: بروید و خدایانتان را محکم بچسبید، این چیزی است که خواستهاند. ما هرگز چنین چیزی در آیین واپسین نشنیدهایم، این تنها یک آیین ساختگی است". پس چون خداوند عزّوجلّ مکّه را بر پیامبرش فتح نمود، به او فرمود: ای محمّد! ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم. تا خداوند گناهان گذشته و آینده تو که نزد مشرکان اهل مکه است بپوشاند، به اینکه تو آنان را به توحید خدا در گذشته و آینده دعوت کردی؛ زیرا برخی از مشرکان مکه اسلام آورده و برخی دیگر از مکه خارج شدند، و آنان که از مشرکان باقی ماندند، قدرت بر انکار توحید - بر ضدّ حضرت هنگامی که مردم را به آن دعوت کرد - را نداشتند، لذا گناه حضرت در این زمینه با غلبه حضرت بر آنان پوشانده شد.»
از امام رضاعلیه السلام نقل شده که به ابن هذّاب فرمود: «إِنْ أَنَا أَخْبَرْتُکَ أَنَّکَ سَتَبْتَلِی فِی هذِهِ الْأَیامِ بِدَمِ ذِی رَحِمٍ لَکَ أَکُنْتَ مُصَدِّقاً لِی قالَ: لا. فَإِنَّ الْغَیبَ لا یعْلَمُهُ إِلاَّ اللَّهُ تَعالی قَالَ:علیه السلام أَوَ لَیسَ اللَّهُ یقُولُ: «عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلی غَیبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ» فَرَسُولُ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ مُرْتَضی وَنَحْنُ وَرَثَةُ ذلِکَ الرَّسُولِ الَّذِی أَطْلَعَهُ اللَّهُ عَلی ما شآءَ مِنْ غَیبِهِ. فَعَلِمْنا ما کانَ وَ ما یکُونُ إِلی یوْمِ الْقِیامَةِ»؛(637) «اگر به تو خبر دهم که زود است در این ایام به یکی از ارحامت مبتلی میشوی از من باور میکنی؟ او گفت: هرگز؛ زیرا غیب را به جز خدای متعال کسی نمیداند. حضرت رضاعلیه السلام فرمود: آیا خداوند متعال نمیفرماید: (او عالم به غیب است پس کسی را بر غیبش مطّلع نمیسازد مگر آن که مورد رضایت او باشد که یکی از آنها پیامبراست). پس رسول خداصلی الله علیه وآله مورد رضایت خداوند است و ما نیز وارثان آن رسولیم که خداوند از غیبش به هرکس که بخواهد میدهد؛ چه مربوط به کارهایی باشد که گذشته است یا کارهایی که تا روز قیامت خواهد بود».
1 - از امام باقرعلیه السلام روایت شده که فرمود: «أَرْسَلَ اللَّهُ - تَبارَکَ وَتَعالی - مُحَمَّداً إِلی الْجِنِّ وَالْإِنْسِ عامَّةً وَکانَ خاتِمَ الْأَنْبِیآءِ...»؛(638) «خداوند - تبارک و تعالی - محمّد را به سوی عموم جن و انس فرستاد و او خاتم پیامبران است...».
2 - از امام علیعلیه السلام درباره پیامبرصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «فَقَفَّی بِهِ الرُّسُلَ وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْی»؛(639) «پس او را به دنبال پیامبران و رسولان فرستاد و وحی را به او ختم کرد».
3 - و نیز نقل شده که فرمود: «الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَقَ»؛(640) «همان پیامبری که ختم گذشتگان و گشاینده بستهها و پیچیدهها بود».
4 - و نیز درباره پیامبرصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «أَمِینُ وَحْیهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ»؛(641) «او امین وحی و خاتم پیامبرانش بود».
5 - از امام محمّد باقرعلیه السلام در تفسیر آیه «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِّن رِّجالِکُمْ وَلکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخاتَمَ النَّبِیینَ» فرمود: «یعْنِی لانَبِی بَعْدَ مُحَمَّدٍ»؛(642) «یعنی بعد از محمّدصلی الله علیه وآله پیامبری نخواهد آمد».
6 - از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِلَی أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِصلی الله علیه وآله لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَی النَّبِیینَ مِیثَاقُهُ مَشْهُورَةً...»؛(643) «تا اینکه خدای متعال برای وفای به وعده خود، و کامل گردانیدن نبوت، محمّدصلی الله علیه وآله رسول خویش را مبعوث ساخت، کسی که از همه پیامبران برای بشارت به آمدنش پیمان گرفته بود و نشانههایش مشهور بود...»
7 - و نیز نقل شده که فرمود: «أَیهَا النَّاسُ خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِیینَصلی الله علیه وآله إِنَّهُ یمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیسَ بِمَیتٍ...»؛(644) «ای مردم این حقیقت را از خاتم انبیاء بیاموزید که هرکس از ما میمیرد در حقیقت نمرده است...».
8 - و نیز نقل شده که فرمود: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ ینْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ ...»؛(645) «پدر و مادرم به فدایت ای رسول خداصلی الله علیه وآله! به مرگ تو چیزی قطع شد که به مرگ دیگری قطع نگشت، و آن نبوت و اخبار و آگاهی از آسمان بود...».
9 - از امام حسن مجتبیعلیه السلام در ضمن خطبهای نقل شده که فرمود: «أَنَا بْنُ نَبِیّ اللَّهِ... أَنَا بْنُ خاتَمِ الْنَبِیینَ وَسَیدِ الْمُرْسَلِینَ»؛(646) «من پسر پیامبر خدایم... من پسر خاتم پیغمبران و سید رسولانم».
10 - اعمش از امام حسینعلیه السلام نقل کرده که به رسول خداصلی الله علیه وآله عرض کردم: «فَأَخْبِرِنِی یا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ یکُونُ بَعْدَکَ نَبِی؟ فَقالَ: لا، أَنَا خاتِمَ النَّبِیینَ لکِنْ یکُونُ بَعِدِی أَئِمَّةٌ قَوَّامُونَ بِالْقِسطِ بَعَدَدِ نُقَبآءِ بَنِی إِسْرائِیلَ ...»؛(647) «مرا خبر بده ای رسول خدا! آیا بعد از تو پیامبری خواهدبود؟ حضرت فرمود: هرگز، من خاتم پیغمبرانم، ولی بعد از من امامانی خواهند آمد که قیام به عدالت کرده و به عدد نقیبان بنی اسرائیلاند...».
11 - از امام سجادعلیه السلام نقل شده که عرض میکند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِیینَ وَ سَیدِ الْمُرْسَلِینَ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ...»؛(648) «بارخدایا! برمحمّد خاتم پیامبران و آقای رسولان و بر اهل بیت طیب و طاهرش درود فرست».
12 - از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «لَقَدُ خَتَمَ اللَّهُ بِکِتابِکُمْ الْکُتُبَ وَخَتَمَ بِنَبِیکُمُ الأَنْبِیاءَ»؛(649) «هرآینه خداوند به کتابهای شما کتابهایی را ختم کرده و به پیامبر شما پیامبران را ختم نمود».
13 - از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِکْرُهُ خَتَمَ بِنَبِیکُمُ النَّبِیینَ فَلَا نَبِی بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِکِتَابِکُمُ الْکُتُبَ فَلَا کِتَابَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ أَنْزَلَ فِیهِ تِبْیانَ کُلِّ شَیءٍ...»؛(650) «همانا خداوند به پیامبر شما انبیا را ختم کرد؛ و لذا بعد از او هرگز پیامبری نخواهد بود، و به کتاب شما کتابها را ختم نمود؛ و لذا بعد از آن هرگز کتابی نخواهد بود و در آن بیان هرچیزی است...».
14 - ابراهیم بن ابی البلاد میگوید: امام کاظمعلیه السلام به من فرمود: «إِذا وَقَفْتَ علی قَبْرِهِصلی الله علیه وآله فَقُلْ: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاشَرِیکَ لَهُ... وَأَشْهَدُ أَنَّکَ خاتِمُ النَّبِیینَ...»؛(651) «چو، کنار قبر او ایستادی بگو: گواهی میدهم که خدایی جز او نیست، تنهاست و شریکی ندارد...و نیز گواهی میدهم که تو خاتم پیغمبرانی...».
15 - در خطبه امام رضاعلیه السلام چنین آمده است: «...وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ وَ خَیرِ الْبَرِیةِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ الرَّحْمَةِ وَ شَجَرَةِ النِّعْمَةِ...»؛(652) «... و درود خدا بر محمّد، ختم کننده نبوت و بهترین مردم، و بر آلش، آل رحمت و درخت نعمت...».
16 - در دعایی از امام محمّد تقیعلیه السلام آمده است: «وَأَنَّ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله خاتِمَ النَّبِیینَ لانَبِی بَعْدَهُ»؛(653) «...و این که محمّدصلی الله علیه وآله خاتم پیامبران است و بعد از او پیامبری نخواهد بود».
17 - در زیارتی که امام علی النقیعلیه السلام با آن حضرت علیعلیه السلام را در روز عید غدیر زیارت نموده آمده است: «...اَلسَّلامُ علی مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ خاتِمِ النَّبِیینَ وَ سِیدِالْمُرْسَلِینَ وَصَفْوَةِ رَبِّ الْعالَمِینَ... وَالْخاتِمِ لِما سَبَقَ وَالْفاتِحِ لِما اسْتَقْبَلَ...»؛(654) «...درود بر محمّد رسول خدا، خاتم پیامبران و سید رسولان و برگزیده پروردگار عالمیان،... و ختم کننده پیشینیان و فتح کننده آیندگان...».
18 - از امام حسن عسکریعلیه السلام نقل شده که پیامبراکرمصلی الله علیه وآله خطاب به حضرت علیعلیه السلام فرمود: «أَما تَرْضی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِی بَعْدِی»؛(655) «آیا راضی نمیشوی که نزد من به منزله هارون نزد موسی باشی جز آنکه بعد از من پیامبری نخواهد بود».
19 - از امام زمانعلیه السلام نقل شده که در ضمن نامه احمدبن اسحاق فرمود: «...ثُمَّ بَعْثَ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ وَتَمَّمَ بِهِ نَعْمَتَهُ وَخَتَمَ بِهِ أَنْبِیآءَهُ وَاَرْسَلَهُ إِلَی النَّاسِ کافَّةً...»؛(656) «...آنگاه محمّدصلی الله علیه وآله را به عنوان رحمت عالمیان فرستاد و به او نعمتش را تمام کرده و به واسطه او پیامبرانش را ختم نمود و او را به سوی همه مردم فرستاد...».
1 - از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «...ما بَینَ الدَّفَتَینِ قُرآنٌ [لازِیادَةَ فِیهِ وَ لانُقْصانَ »؛(657) «...ما بین دو جلد قرآن است (بدون زیاد و نقصان)».
2 - از امام باقرعلیه السلام نقل شده که در رساله خود به سعدالخیر فرمود: «...وَ کَانَ مِنْ نَبْذِهِمُ الْکِتَابَ أَنْ أَقَامُوا حُرُوفَهُ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ...»؛(658) «...از جمله کارهایی که مصداق رها کردن قرآن از جانب آنان به حساب میآید، این که حروف آن را به پا داشته ولی حدود آن را تحریف نمودند...».
در این حدیث اشاره شده که حروف و کلمات قرآن تغییر و تحریف نشده است و تنها حدود آن تحریف گشته است.
3 - از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِذَا وَرَدَ عَلَیکُمْ حَدِیثَانِ مُخْتَلِفَانِ فَاعْرِضُوهُمَا عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَرُدُّوهُ...»؛(659) «هرگاه بر شما دو حدیث مختلف وارد شد آنها را بر کتاب خدا عرضه کنید؛ پس آن حدیثی که موافق کتاب خداست اخذ کرده و آن را که مخالف قرآن است ردّ نمایید...».
اگر قرآن تحریف شده بود نمیتوانست میزان برای روایات متعارض گردد.
اینک در ابتدا به مباحث امامت عامه میپردازیم:
حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ امْتَنَّ عَلَی جَمَاعَةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ فِیمَا عَقَدَ بَینَهُمْ مِنْ حَبْلِ هَذِهِ الْأُلْفَةِ الَّتِی ینْتَقِلُونَ فِی ظِلِّهَا وَ یأْوُونَ إِلَی کَنَفِهَا بِنِعْمَةٍ لا یعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَهَا قِیمَةً لِأَنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ کُلِّ ثَمَنٍ وَ أَجَلُّ مِنْ کُلِّ خَطَرٍ»؛(660) «خداوند بر این امت اسلامی بر "وحدت و برادری" منّت گذارده بود که در سایه آن زندگی کنند، نعمتی بود که هیچ ارزشی نمیتوان همانند آن تصور کرد؛ زیرا از هر ارزشی گرانقدرتر و از هر کرامتی والاتر است.»
1 - امام علیعلیه السلام میفرماید: «... فَرَأَیتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا أَحْجَی فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَینِ قَذًی وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا»؛(661) «پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانهتر دیدم، پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده است.»
2 - و نیز درباره دلیل سکوت خود میفرماید: «وَ ایمُ اللَّهِ لَوْ لا مَخَافَةُ الْفُرْقَةِ بَینَ الْمُسْلِمِینَ وَ أَنْ یعُودَ الْکُفْرُ وَ یبُورَ الدِّینُ لَکُنَّا عَلَی غَیرِ مَا کُنَّا لَهُمْ عَلَیهِ»؛(662) «سوگند به خدا! اگر ترس تفرقه بین مسلمین نبود و اینکه کفر بازگشته و دین سست گردد، هر آینه ما بر غیر وضعیت موجود با آنها بودیم.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَی دِینِ اللَّهِ مَا فَرَّقَ بَینَکُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ»؛(663) «همانا شما برادران دینی یکدیگرید، چیزی جز درون پلید و نیت زشت، شما را از هم جدا نساخته است.»
امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود: «إِنَّ الشَّیطَانَ یسَنِّی لَکُمْ طُرُقَهُ وَ یرِیدُ أَنْ یحُلَّ دِینَکُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً وَ یعْطِیکُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ وَ بِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ»؛(664) «همانا شیطان راههای خود را بر شما آسان جلوه میدهد، تا گرههای محکم دین شما را یکی پس از دیگری بگشاید و به جای وحدت و هماهنگی، بر پراکندگی شما بیفزاید و در پراکندگی، شما را دچار فتنه گرداند.»
علیعلیه السلام هنگام نکوهش کوفیان که در برابر عامل معاویه یعنی نعمان بن بشیر بیتفاوت بودند، فرمود: «... لا أَبَا لَکُمْ مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِکُمْ رَبَّکُمْ أَمَا دِینٌ یجْمَعُکُمْ وَ لا حَمِیةَ تُحْمِشُکُمْ...»؛(665) «ای مردم بیاصل و ریشه! در یاری پروردگارتان برای چه در انتظارید؟ آیا دینی ندارید که شما را گرد آورد؟ و یا غیرتی که شما را به خشم وادارد؟»
امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود: «دَفَنَ اللَّهُ بِهِ الضَّغَائِنَ وَ أَطْفَأَ بِهِ الثَّوَائِرَ و أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً»؛(666) «خدا به برکت وجود او [نبی اکرمصلی الله علیه وآله کینهها را دفن کرد و آتش دشمنیها را خاموش کرد و با یکدیگر برادر شدید.»
و نیز فرمود: «فَانْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیهِمْ رَسُولاً فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ وَ جَمَعَ عَلَی دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ...»؛(667) «حال به نعمتهای بزرگ الهی که به هنگامه بعثت پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله بر آنان فروریخت بنگرید، که چگونه اطاعت آنان را با دین خود پیوند داد و با دعوتش آنها را به وحدت رساند.»
و نیز فرمود: «فَصَدَعَ بِمَا أُمِرَ بِهِ وَ بَلَّغَ رِسَالاتِ رَبِّهِ فَلَمَّ اللَّهُ بِهِ الصَّدْعَ وَ رَتَقَ بِهِ الْفَتْقَ وَ أَلَّفَ بِهِ الشَّمْلَ بَینَ ذَوِی الْأَرْحَامِ بَعْدَ الْعَدَاوَةِ الْوَاغِرَةِ فِی الصُّدُورِ وَ الضَّغَائِنِ الْقَادِحَةِ فِی الْقُلُوبِ»؛(668) «پیامبرصلی الله علیه وآله برای انجام فرمان خدا قیام کرد و رسالتهای پروردگارش را ابلاغ نمود. و خداوند به وسیله او شکافهای اجتماعی را پر کرد و فاصلهها را پیوستگی بخشید، و بین خویشاوندان یگانگی برقرار ساخت، پس از آنکه آتش دشمنی در سینهها و کینههای برافروخته در دلها جایگزین شده بود.»
امیرمؤمنانعلیه السلام میفرماید: «وَ عَلَیکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ»؛(669) «بر شما باد به عمل کردن به قرآن که ریسمان محکم الهی است.»
از امام سجادعلیه السلام سؤال شد: معنی معصوم چیست؟ حضرت فرمود: «هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لا یفْتَرِقَانِ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ وَ الْإِمَامُ یهْدِی إِلَی الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ یهْدِی إِلَی الْإِمَامِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ « إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ» »؛(670) «معصوم کسی است که به ریسمان الهی متمسک شده است و ریسمان الهی همان قرآن است که از امام معصوم جداناپذیر است تا روز قیامت، و امام انسان را به سوی قرآن هدایت میکند و قرآن هم انسان را به سوی امام هدایت میکند و بر همین مطلب اشاره میکند گفته خداوند متعال در قرآن کریم که "انّ هذا القرآن...".»
امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود: «وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ - سُبْحَانَهُ - مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَی الرَّعِیةِ وَ حَقُّ الرَّعِیةِ عَلَی الْوَالِی فَرِیضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِکُلٍّ عَلَی کُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ... وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیةُ وَالِیهَا أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِی بِرَعِیتِهِ اخْتَلَفَتْ هُنَالِکَ الْکَلِمَة...»؛(671) «و در میان حقوق الهی، بزرگترین حقّ، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبی که خدای سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد و آن را عامل پایداری پیوند ملت و رهبر قرار داد... امّا اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین میرود...».
امام باقرعلیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلِمَ أَنَّهُمْ سَیفْتَرِقُونَ بَعْدَ نَبِیهِمْ وَ یخْتَلِفُونَ فَنَهَاهُمُ اللَّهُ عَنِ التَّفَرُّقَ کَمَا نَهَی مَنْ کَانَ قَبْلَهُمْ فَأَمَرَهُمْ أَنْ یجْتَمِعُوا عَلَی وَلایةِ آلِ مُحَمَّدٍعلیهم السلام وَ لا یتَفَرَّقُوا»؛(672) «خداوند متعال میدانست که امت پیامبر بعد از او خیلی زود از هم جدا میشوند و با هم اختلاف پیدا میکنند، لذا آنها را از تفرقه نهی کرد به طوری که امتهای قبل را نهی کرده بود و امر کرد که بر ولایت آل محمدصلی الله علیه وآله جمع شوند و از یکدیگر جدا نشوند.»
و نیز فرمود: «آل محمدصلی الله علیه وآله هم حبل اللَّه الذی أمرنا بالاعتصام به، فقال « وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» »؛(673) «خاندان پیامبر ریسمان الهیاند و خداوند در قرآن کریم امر کرده که به این ریسمان متمسک شوید و فرموده: "و اعتصموا...".»
امام کاظمعلیه السلام در پاسخ به سؤالی درباره آیه « وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً» فرمود: «عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ»؛(674) «علی بن ابیطالب ریسمان محکم الهی است.»
امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود: «وَ إِنَّهُ لَیعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی»؛(675) «به درستی که ابابکر میدانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب، که دور آن حرکت میکند.»
امیرمؤمنانعلیه السلام درباره حضرت مهدیعلیه السلام میفرماید: «أَلا وَ إِنَّ مَنْ أَدْرَکَهَا مِنَّا یسْرِی فِیهَا بِسِرَاجٍ مُنِیرٍ وَ یحْذُو فِیهَا عَلَی مِثَالِ الصَّالِحِینَ لِیحُلَّ فِیهَا رِبْقاً وَ یعْتِقَ فِیهَا رِقّاً وَ یصْدَعَ شَعْباً وَ یشْعَبَ صَدْعاً»؛(676) «بدانید آن کس از ما که آن فتنهها را دریابد با چراغی روشنگر در آن گام مینهد و بر همان سیره و روش صالحان رفتار مینماید تا گرهها را بگشاید و بردگان و ملتهای اسیر را آزاد سازد و جمعیتهای گمراه و ستمگر را پراکنده کند و حق جویان پراکنده را گرد هم در آورد.»
امیرمؤمنانعلیه السلام میفرماید: «کَرِهْتُ أَنْ أُفَرِّقَ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِینَ»؛(677) «من از اینکه جماعت مسلمین دچار تفرقه شوند، ناراحت و بیمناکم».
امام رضاعلیه السلام میفرماید: «الْفَرْقُ بَینَ الرَّسُولِ وَ النَّبِی وَ الْإِمَامِ أَنَّ الرَّسُولَ الَّذِی ینْزَلُ عَلَیهِ جَبْرَئِیلُ فَیرَاهُ وَ یسْمَعُ کَلامَهُ وَ ینْزَلُ عَلَیهِ الْوَحْی وَ رُبَّمَا رَأَی فِی مَنَامِهِ نَحْوَ رُؤْیا إِبْرَاهِیمَعلیه السلام وَ النَّبِی رُبَّمَا سَمِعَ الْکَلامَ وَ رُبَّمَا رَأَی الشَّخْصَ وَ لَمْ یسْمَعْ وَ الْإِمَامُ هُوَ الَّذِی یسْمَعُ الْکَلامَ وَ لا یرَی الشَّخْصَ»؛(678) «فرق میان رسول و نبی و امام این است که رسول بر او جبرئیل نازل میشود و او را میبیند و سخنش را میشنود و بر او وحی نازل میشود و گاهی باشد که در خواب ببیند مانند خواب دیدن ابراهیم [دستور سربریدن پسرش را] و نبی گاهی سخن جبرئیل را میشنود و گاهی خود او را میبیند و سخنش را نمیشنود و امام آن است که سخن را میشنود ولی شخص را نمیبیند.»
1 - کلینی به سندش از امام محمد باقرعلیه السلام روایت نموده که فرمود: «وَ اللَّهِ مَا تَرَکَ اللَّهُ أَرْضاً مُنْذُ قَبَضَ آدَمَ علیه السلام إِلاَّ وَ فِیهَا إِمَامٌ یهْتَدَی بِهِ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ حُجَّتُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ لا تَبْقَی الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ حُجَّةٍ للَّهِِ عَلَی عِبَادِهِ»؛(679) «به خدا سوگند از زمانی که خدا آدم را قبض روح نمود زمینی را بدون امامی که به وسیله او به سوی خدا رهبری شوند وانگذارد و او حجّت خداست و بندگانش و زمینی بدون امامی که حجّت خدا باشد بر بندگانش وجود ندارد.»
2 - و نیز روایت شده به سندش از حسین بن ابی العلاء از امام صادقعلیه السلام که فرمود: «قُلْتُ لَهُ تَبْقَی الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ؟ قَالَ: لا»؛(680) «حسین بن علاء از امام صادقعلیه السلام سؤال کرد: آیا زمین بدون امام باقی میماند؟ فرمود: نه.»
3 - و همچنین به سندش از امام صادقعلیه السلام روایت شده که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یتْرُکَ الْأَرْضَ بِغَیرِ إِمَامٍ عَادِلٍ»؛(681) «خدا برتر و بزرگتر از آن است که زمین را بدون امام عادل واگذارد.»
4 - و نیز به سند از یونس بن یعقوب که امام صادقعلیه السلام فرمود: «لَوْ لَمْ یکُنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ اثْنَانِ لَکَانَ الْإِمَامُ أَحَدَهُمَا»؛(682) «اگر در زمین فقط دو کس بیشتر نباشد حتماً یکی از آنها امام است.»
5 - و نیز به سندش از عبدصالحعلیه السلام روایت میکند: «إِنَّ الْحُجَّةَ لا تَقُومُ للَّهِِ عَلَی خَلْقِهِ إِلاَّ بِإِمَامٍ حَتَّی یعْرَفَ»؛(683) «حجت خدا بر خلقش برپا نگردد جز به وجود امام، تا شناخته شود.»
6 - و نیز به سندش از ابوالحسنعلیه السلام روایت شده که فرمود: «إِنَّ الْأَرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ وَ أَنَا وَ اللَّهِ ذَلِکَ الْحُجَّةُ»؛(684) «زمین از حجت خدا خالی نمیباشد، و به خدا قسم که آن حجت من هستم [در زمان ایشان .»
1 - کلینی به سندش از امام محمد باقرعلیه السلام روایت نموده که فرمود: «لَوْ أَنَّ الْإِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ سَاعَةً لَمَاجَتْ بِأَهْلِهَا کَمَا یمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ»؛(685) «چنانچه امام از زمین برگرفته شود، زمین با اهلش مضطرب گردد؛ چنانکه موجهای دریا باعث اضطراب اهل دریا میشود.»
2 - و نیز به سند از ابوحمزه روایت کرده که گفت: به امام صادقعلیه السلام گفتم: «أَتَبْقَی الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ؟ قَالَ: لَوْ بَقِیتِ الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ»؛(686) «آیا زمین بدون امام باقی میماند؟ فرمود: اگر زمین بدون امام باشد، فرو رود [و نظمش از هم بپاشد].»
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِصلی الله علیه وآله خَتَمَ مِائَةَ أَلْفِ نَبِی وَ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِینَ أَلْفَ نَبِی وَ خَتَمْتُ أَنَا مِائَةَ أَلْفِ وَصِی...»؛(687) «رسول خدا ختم کرد صد و بیست و چهار هزار پیغمبر را و من ختم کردم صد و بیست و چهار هزار وصی را...».
2 - امام باقرعلیه السلام فرمود: «إِنَّ أَوَّلَ وَصِی کَانَ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ هِبَةُ اللَّهِ بْنُ آدَمَ وَ مَا مِنْ نَبِی مَضَی إِلاَّ وَ لَهُ وَصِی وَ کَانَ جَمِیعُ الْأَنْبِیاءِ مِائَةَ أَلْفِ نَبِی وَ عِشْرِینَ أَلْفَ نَبِی...»؛(688) «نخستین وصیی که در روی زمین بود هبة اللَّه پسر آدم بود و هیچ پیغمبری درنگذشت، جز اینکه او را وصیی بود و همه پیغمبران یکصد و بیست هزار نفر بودند...».
3 - امام صادقعلیه السلام از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «أَنَا سَیدُ النَّبِیینَ وَ وَصِیی سَیدُ الْوَصِیینَ وَ أَوْصِیاؤُهُ سَادَةُ الْأَوْصِیاءِ إِنَّ آدَمَعلیه السلام سَأَلَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَنْ یجْعَلَ لَهُ وَصِیاً صَالِحاً فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیهِ إِنِّی أَکْرَمْتُ الْأَنْبِیاءَ بِالنُّبُوَّةِ ثُمَّ اخْتَرْتُ مِنْ خَلْقِی خَلْقاً وَ جَعَلْتُ خِیارَهُمُ الْأَوْصِیاءَ فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ إِلَیهِ یا آدَمُ أَوْصِ إِلَی شَیثٍ فَأَوْصَی آدَمُعلیه السلام إِلَی شَیثٍ وَ هُوَ هِبَةُ اللَّهِ بْنُ آدَمَ وَ أَوْصَی شَیثٌ إِلَی ابْنِهِ شبان وَ هُوَ ابْنُ نَزْلَةَ الْحَوْرَاءِ الَّتِی أَنْزَلَهَا اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَی آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ فَزَوَّجَهَا ابْنَهُ شَیثاً وَ أَوْصَی شَبَّانُ إِلَی محلث وَ أَوْصَی محلث إِلَی محوق وَ أَوْصَی محوق إِلَی غثمیشا وَ أَوْصَی غثمیشا إِلَی أخنوخ وَ هُوَ إِدْرِیسُ النَّبِیعلیه السلام وَ أَوْصَی إِدْرِیسُ إِلَی نَاحُورَ وَ دَفَعَهَا نَاحُورُ إِلَی نُوحٍعلیه السلام وَ أَوْصَی نُوحٌ إِلَی سَامٍ وَ أَوْصَی سَامٌ إِلَی عَثَامِرَ وَ أَوْصَی عَثَامِرُ إِلَی برغیثاشا وَ أَوْصَی برغیثاشا إِلَی یافِثَ وَ أَوْصَی یافِثُ إِلَی برة وَ أَوْصَی برة إِلَی جفسیة وَ أَوْصَی جفسیة إِلَی عِمْرَانَ وَ دَفَعَهَا عِمْرَانُ إِلَی إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِعلیه السلام وَ أَوْصَی إِبْرَاهِیمُ إِلَی ابْنِهِ إِسْمَاعِیلَ وَ أَوْصَی إِسْمَاعِیلُ إِلَی إِسْحَاقَ وَ أَوْصَی إِسْحَاقُ إِلَی یعْقُوبَ وَ أَوْصَی یعْقُوبُ إِلَی یوسُفَ وَ أَوْصَی یوسُفُ إِلَی بَثْرِیاءَ وَ أَوْصَی بَثْرِیاءُ إِلَی شُعَیبٍ وَ دَفَعَهَا شُعَیبٌ إِلَی مُوسَی بْنِ عِمْرَانَعلیه السلام وَ أَوْصَی مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ إِلَی یوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ أَوْصَی یوشَعُ بْنُ نُونٍ إِلَی دَاوُدَ وَ أَوْصَی دَاوُدُ إِلَی سُلَیمَانَعلیه السلام وَ أَوْصَی سُلَیمَانُ إِلَی آصَفَ بْنِ بَرْخِیا وَ أَوْصَی آصَفُ بْنُ بَرْخِیا إِلَی زَکَرِیا وَ دَفَعَهَا زَکَرِیا إِلَی عِیسَی ابْنِ مَرْیمَعلیه السلام وَ أَوْصَی عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ إِلَی شَمْعُونَ بْنِ حَمُّونَ الصَّفَا وَ أَوْصَی شَمْعُونُ إِلَی یحْیی بْنِ زَکَرِیا وَ أَوْصَی یحْیی بْنُ زَکَرِیا إِلَی مُنْذِرٍ وَ أَوْصَی مُنْذِرٌ إِلَی سُلَیمَةَ وَ أَوْصَی سُلَیمَةُ إِلَی بُرْدَةَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله وَ دَفَعَهَا إِلَی بُرْدَةُ وَ أَنَا أَدْفَعُهَا إِلَیکَ یا عَلِی وَ أَنْتَ تَدْفَعَهَا إِلَی وَصِیکَ وَ یدْفَعُهَا وَصِیکَ إِلَی أَوْصِیائِکَ مِنْ وُلْدِکَ وَاحِدٍ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّی تُدْفَعَ إِلَی خَیرِ أَهْلِ الْأَرْضِ بَعْدَکَ وَ لَتَکْفُرَنَّ بِکَ الْأُمَّةُ وَ لَتَخْتَلِفَنَّ عَلَیکَ اخْتِلافاً شَدِیداً الثَّابِتُ عَلَیکَ کَالْمُقِیمِ مَعِی وَ الشَّاذُّ عَنْکَ فِی النَّارِ وَ النَّارُ مَثْوَی الْکَافِرِینَ»؛(689) «من بزرگ پیامبران و وصی من آقای اوصیا و اوصیای او بزرگان اوصیا میباشند. همانا آدمعلیه السلام از خدای عزّوجلّ درخواست کرد تا برای او وصی صالحی قرار دهد. خداوند عزّوجلّ به او چنین وحی کرد: همانا من پیامبران را به نبوت تکریم نمودم، آنگاه خلقی را برگزیدم و بهترین آنان را اوصیا قرار دادم. آدمعلیه السلام عرض کرد: ای پروردگار من! پس وصی مرا بهترین اوصیا قرار بده. خداوند عزّوجلّ به او چنین وحی نمود: ای آدم! به شیث - که همان هبت اللَّه فرزند آدم بود - وصیت کن. او به شیث وصیت کرد. و شیث به فرزندش شبّان وصیت نمود. و او فرزند نزله حوراء بود که خداوند عزّوجلّ برای آدم از بهشت فرستاد و شیث با او ازدواج کرد. و شبان به فرزندش محلیث وصیت کرد، و او به محوق و محوق به عثمیشا و عثمیشا به اخنوخ که همان ادریس پیامبر است. و او به ناخور و ناخور وصایت را به نوحعلیه السلام واگذار کرد. و نوح به سام و سام به عثامر و عثامر به برغیثاشا و برغیثاشا به یافث و یافث به برّه و برّه به جفسیه و او به عمران، و عمران وصایت را به ابراهیم خلیل رساند. و او به فرزندش اسماعیل و او به اسحاق و اسحاق به یعقوب و یعقوب به یوسف و او به ثریا و او به شعیب و او به موسی بن عمران و او به یوشع بن نون و او به داوود و او به سلیمان و او به آصف بن برخیا و او به زکریا و او به عیسی و او به شمعون فرزند حمون صفا و او به یحیی فرزند زکریا و او به منذر و او به سلیمه و او به برده وصیت نمود. آنگاه رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: برده وصایت را به من واگذار کرد و من آن را به تو تحویل میدهم ای علی! و تو به وصی خودت واگذار میکنی و وصی تو به اوصیای تو از فرزندانت، یکی پس از دیگری تا این که آن را به بهترین اهل روی زمین از بعد تو واگذار شود.»
4 - عبداللَّه بن جندب گفت، سؤال کردم از ابالحسنعلیه السلام درباره سخن خداوند عزّوجلّ: « وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یتَذَکَّرُونَ»؛(690) «ما این گفتار را برای ایشان پی در پی کردیم، شاید متذکّر شوند.» حضرت فرمود: «إِمَامٌ إِلَی إِمَامٍ»؛(691) «امامی را به امامی دیگر متّصل کردیم [تا زمین از حجت خالی نماند و مردم را عذر و بهانهای نباشد].»
از کلمات اهل بیتعلیهم السلام استفاده میشود که به جهاتی وجود امام لازم و ضروری است:
امام صادقعلیه السلام فرمود: «مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلاَّ وَ للَّهِِ فِیهَا الْحُجَّةُ یعَرِّفُ الْحَلالَ وَ الْحَرَامَ وَ یدْعُو النَّاسَ إِلَی سَبِیلِ اللَّهِ»؛(692) «زمین از حالی به حالی نگردد جز آنکه برای خدا در آن حجّتی باشد که حلال و حرام را به مردم بفهماند و ایشان را به راه خدا بخواند.»
به امام باقرعلیه السلام گفته شد: برای چه منظور به نبی و امام احتیاج هست؟ امام فرمود: «لِبَقَاءِ الْعَالَمِ عَلَی صَلاحِهِ وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یرْفَعُ الْعَذَابَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ إِذَا کَانَ فِیهَا نَبِی أَوْ إِمَامٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: « وَ ما کانَ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ»(693) وَ قَالَ النَّبِیصلی الله علیه وآله: النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ بَیتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ أَتَی أَهْلَ السَّمَاءِ مَا یکْرَهُونَ و ادا ذهب اهل بیتی اتی الناس ما یکرهون»؛(694) «به خاطر حفظ بقای این عالم برصلاح و نظم خودش، و برای همین است که خداوند متعال عذاب را از اهل زمین برمیدارد تا وقتی در زمین امام یا نبی وجود داشته باشد، و این سخن خداوند متعال است که میفرماید: [تا تو ای پیامبر در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد] و همچنین پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: ستارگان حافظ اهل آسمانند و اهل بیت من حافظ اهل زمین هستƘϘ̠پس وقتی ستارگان بروند، بر اهل آسمان آنچه نمیخواهد خواهد رسید، [هلاک گردند] و وقتی اهل بیت من بروند، اهل زمین از آنچه دوست ندارند بر آنها وارد میشود.»
از امام صادقعلیه السلام سؤال شد: «تَبْقَی الْأَرْضُ بِلا عَالِمٍ حَی ظَاهِرٍ یفْرُغُ [یفْزَعُ إِلَیهِ النَّاسُ فِی حَلالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ؟ فَقَالَ لِی: إِذاً لا یعْبَدُ اللَّهُ»؛(695) «آیا زمین بدون عالمِ [حجت خدا] زنده ظاهر که مردم در حلال و حرامشان به او پناه برند باقی میماند؟ حضرت فرمود: در آن صورت خدا عبادت نخواهد شد.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «لا یصْلُحُ النَّاسُ إِلاَّ بِإِمَامٍ وَ لا تَصْلُحُ الْأَرْضُ إِلاَّ بِذَلِکَ»؛(696) «مردم به صلاح و فلاح نمیرسند مگر به وجود امام و همچنین زمین در مسیر درست [و نظمش قرار نمیگیرد مگر به وجود امام.»
از امیرالمؤمنینعلیه السلام روایت شده که فرمود:«اللّهُمَّ بَلَی لا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ للَّهِِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَینَاتُهُ»؛(697) «آری، خداوندا! زمین هیچ گاه از حجت خالی نیست که برای خدا با برهان روشن قیام کند یا آشکار و شناخته شده، یا بیمناک و پنهان؛ تا حجت خدا باطل نشود، و نشانههایش از بین نرود.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «لن تخلو الأرض من حجة عالم یحیی فیها ما یمیتون من الحق ثم تلا هذه الآیة: « یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»(698) »؛(699) «هرگز زمین از حجت دانا خالی نیست، تا آنچه از حق را که پایمال و نابود میکنند زنده کند. آنگاه این آیه را تلاوت نمود: "آنان میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولی خدا نور خود را کامل میکند هر چند کافران خوش نداشته باشند".»
کلینیرحمه الله به سندش از امام صادقعلیه السلام روایت کرده که فرمود: «إِنَّ الْأَرْضَ لا تَخْلُو إِلاَّ وَ فِیهَا إِمَامٌ کَیمَا إِنْ زَادَ الْمُؤْمِنُونَ شَیئاً رَدَّهُمْ وَ إِنْ نَقَصُوا شَیئاً أَتَمَّهُ لَهُمْ»؛(700) «همانا زمین در هیچ حالی از امام خالی نگردد برای آنکه اگر مؤمنین چیزی [در اصول یا فروع دین] افزودند آنها را برگرداند و اگر چیزی را کم کردند برای آنها تکمیل کند.»
امام رضاعلیه السلام فرمود: «أَنَّهُ لَوْ لَمْ یجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَیماً أَمِیناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّةُ وَ ذَهَبَ الدِّینُ وَ غُیرَتِ السُّنَّةُ وَ الْأَحْکَامُ وَ لَزَادَ فِیهِ الْمُبْتَدِعُونَ وَ نَقَصَ مِنْهُ الْمُلْحِدُونَ وَ شَبَّهُوا ذَلِکَ عَلَی الْمُسْلِمِینَ لاَِنَّا قَدْ وَجَدْنَا الْخَلْقَ مَنْقُوصِینَ مُحْتَاجِینَ غَیرَ کَامِلِینَ مَعَ اخْتِلافِهِمْ وَ اخْتِلافِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ أَنْحَائِهِمْ فَلَوْ لَمْ یجْعَلْ لَهُمْ قَیماً حَافِظاً لِمَا جَاءَ بِهِ الرَّسُولُصلی الله علیه وآله لَفَسَدُوا عَلَی نَحْوِ مَا بَینَّا وَ غُیرَتِ الشَّرَائِعُ وَ السُّنَنُ وَ الْأَحْکَامُ وَ الْإِیمَانُ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ فَسَادُ الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ»؛(701) «اگر خداوند برای مردم امام سرپرست، امانتدار، حافظ، نگهبان قرار نداده بود، ملت از هم پاشیده و دین نابود و سنت و احکام تغییر میکرد. و به طور حتم بدعتگذاران در آن زیاد نموده و ملحدان از آن کم میکردند و دین را بر مسلمانان مشتبه میساختند؛ زیرا ما مردم را ناقص یافتیم که محتاج بوده و با اختلافشان و اختلاف هواهایشان و پراکندگی حالات آنان، کامل نیستند. و لذا اگر خداوند سرپرست و حافظی بر آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله آورده قرار نداده بود، آن گونه که بیان نمودیم، همگی فاسد میشدند و شرایع و سنتها و احکام و ایمان تغییر مییافت و نتیجه این کار فساد تمام خلق بود.»
علی بن ابراهیم از پدرش، و او از حسن بن ابراهیم و او از یونس بن یعقوب گفت: «کَانَ عِنْدَ أَبِی عَبْدِاللَّهِعلیه السلام جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ مِنْهُمْ حُمْرَانُ بْنُ أَعْینَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ النُّعْمَانِ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ الطَّیارُ وَ جَمَاعَةٌ فِیهِمْ هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ وَ هُوَ شَابٌّ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام یا هِشَامُ أَلا تُخْبِرُنِی کَیفَ صَنَعْتَ بِعَمْرِو بْنِ عُبَیدٍ وَ کَیفَ سَأَلْتَهُ فَقَالَ هِشَامٌ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی أُجِلُّکَ وَ أَسْتَحْییکَ وَ لا یعْمَلُ لِسَانِی بَینَ یدَیکَ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِشَیءٍ فَافْعَلُوا قَالَ هِشَامٌ بَلَغَنِی مَا کَانَ فِیهِ عَمْرُو بْنُ عُبَیدٍ وَ جُلُوسُهُ فِی مَسْجِدِ الْبَصْرَةِ فَعَظُمَ ذَلِکَ عَلَی فَخَرَجْتُ إِلَیهِ وَ دَخَلْتُ الْبَصْرَةَ یوْمَ الْجُمُعَةِ فَأَتَیتُ مَسْجِدَ الْبَصْرَةِ فَإِذَا أَنَا بِحَلْقَةٍ کَبِیرَةٍ فِیهَا عَمْرُو بْنُ عُبَیدٍ وَ عَلَیهِ شَمْلَةٌ سَوْدَاءُ مُتَّزِراً بِهَا مِنْ صُوفٍ وَ شَمْلَةٌ مُرْتَدِیاً بِهَا وَ النَّاسُ یسْأَلُونَهُ فَاسْتَفْرَجْتُ النَّاسَ فَأَفْرَجُوا لِی ثُمَّ قَعَدْتُ فِی آخِرِ الْقَوْمِ عَلَی رُکْبَتَی ثُمَّ قُلْتُ أَیهَا الْعَالِمُ إِنِّی رَجُلٌ غَرِیبٌ تَأْذَنُ لِی فِی مَسْأَلَةٍ فَقَالَ لِی نَعَمْ فَقُلْتُ لَهُ أَلَکَ عَینٌ فَقَالَ یا بُنَی أَی شَیءٍ هَذَا مِنَ السُّؤَالِ وَ شَیءٌ تَرَاهُ کَیفَ تَسْأَلُ عَنْهُ فَقُلْتُ هَکَذَا مَسْأَلَتِی فَقَالَ یا بُنَی! سَلْ وَ إِنْ کَانَتْ مَسْأَلَتُکَ حَمْقَاءَ قُلْتُ أَجِبْنِی فِیهَا قَالَ لِی سَلْ قُلْتُ أَ لَکَ عَینٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَمَا تَصْنَعُ بِهَا قَالَ أَرَی بِهَا الْأَلْوَانَ وَ الْأَشْخَاصَ قُلْتُ فَلَکَ أَنْفٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَمَا تَصْنَعُ بِهِ قَالَ أَشَمُّ بِهِ الرَّائِحَةَ قُلْتُ أَلَکَ فَمٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَمَا تَصْنَعُ بِهِ قَالَ أَذُوقُ بِهِ الطَّعْمَ قُلْتُ فَلَکَ أُذُنٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَمَا تَصْنَعُ بِهَا قَالَ أَسْمَعُ بِهَا الصَّوْتَ قُلْتُ أَ لَکَ قَلْبٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَمَا تَصْنَعُ بِهِ قَالَ أُمَیزُ بِهِ کُلَّ مَا وَرَدَ عَلَی هَذِهِ الْجَوَارِحِ وَ الْحَوَاسِّ قُلْتُ أَوَ لَیسَ فِی هَذِهِ الْجَوَارِحِ غِنًی عَنِ الْقَلْبِ فَقَالَ لا قُلْتُ وَ کَیفَ ذَلِکَ وَ هِی صَحِیحَةٌ سَلِیمَةٌ قَالَ یا بُنَی إِنَّ الْجَوَارِحَ إِذَا شَکَّتْ فِی شَیءٍ شَمَّتْهُ أَوْ رَأَتْهُ أَوْ ذَاقَتْهُ أَوْ سَمِعَتْهُ رَدَّتْهُ إِلَی الْقَلْبِ فَیسْتَیقِنُ الْیقِینَ وَ یبْطِلُ الشَّکَّ قَالَ هِشَامٌ فَقُلْتُ لَهُ فَإِنَّمَا أَقَامَ اللَّهُ الْقَلْبَ لِشَکِّ الْجَوَارِحِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ لا بُدَّ مِنَ الْقَلْبِ وَ إِلاَّ لَمْ تَسْتَیقِنِ الْجَوَارِحُ قَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ لَهُ یا أَبَا مَرْوَانَ فَاللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یتْرُکْ جَوَارِحَکَ حَتَّی جَعَلَ لَهَا إِمَاماً یصَحِّحُ لَهَا الصَّحِیحَ وَ یتَیقَّنُ بِهِ مَا شُکَّ فِیهِ وَ یتْرُکُ هَذَا الْخَلْقَ کُلَّهُمْ فِی حَیرَتِهِمْ وَ شَکِّهِمْ وَ اخْتِلافِهِمْ لا یقِیمُ لَهُمْ إِمَاماً یرُدُّونَ إِلَیهِ شَکَّهُمْ وَ حَیرَتَهُمْ وَ یقِیمُ لَکَ إِمَاماً لِجَوَارِحِکَ تَرُدُّ إِلَیهِ حَیرَتَکَ وَ شَکَّکَ قَالَ فَسَکَتَ وَ لَمْ یقُلْ لِی شَیئاً ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی فَقَالَ لِی أَنْتَ هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ فَقُلْتُ لا قَالَ أَمِنْ جُلَسَائِهِ قُلْتُ لا قَالَ فَمِنْ أَینَ أَنْتَ قَالَ قُلْتُ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ قَالَ فَأَنْتَ إِذاً هُوَ ثُمَّ ضَمَّنِی إِلَیهِ وَ أَقْعَدَنِی فِی مَجْلِسِهِ وَ زَالَ عَنْ مَجْلِسِهِ وَ مَا نَطَقَ حَتَّی قُمْتُ قَالَ فَضَحِکَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام وَ قَالَ یا هِشَامُ مَنْ عَلَّمَکَ هَذَا قُلْتُ شَیءٌ أَخَذْتُهُ مِنْکَ وَ أَلَّفْتُهُ فَقَالَ هَذَا وَ اللَّهِ مَکْتُوبٌ فِی صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی»؛(702) «جمعی از اصحاب که حمران و ابن نعمان و ابن سالم و طیار در میانشان بودند خدمت امام صادقعلیه السلام بودند و جمعی دیگر در اطراف هشام بن حکم که تازه جوانی بود، نیز حضور داشتند، امام صادقعلیه السلام فرمود: ای هشام! گزارش نمیدهی که [در مباحثه با عمرو بن عبید چه کردی و چگونه از او سؤال نمودی؟ عرض کرد: جلالت شما مرا میگیرد و شرم دارم و زبانم نزد شما به کار نمیافتد. امام فرمود: چون به شما امر نمودم به جا آورید.
هشام عرض کرد: وضع عمرو بن عبید و مجلس مسجد بصره او به من خبر رسید، و بر من گران آمد، به سویش رهسپار شدم، روز جمعهای وارد بصره شدم و به مسجد آنجا درآمدم، جماعت بسیاری را دیدم که حلقه زده و عمرو بن عبید در میان آنهاست و جامه پشمینه سیاهی به کمر بسته و عبایی به دوش انداخته و مردم از او سؤال میکردند، از مردم راه خواستم و به من راه دادند تا در آخر مردم به زانو نشستم، آنگاه گفتم: ای مرد دانشمند! من مردی غریبم، اجازه دارم مسئلهای را بپرسم؟ گفت: آری، گفتم: چشم دارید؟ گفت: پسر جانم این چه سؤالی است، چیزی را که میبینی چگونه از آن سؤال میکنی؟! گفتم: سؤال من همین طور است. گفت: بپرس پسر جانم، اگر چه پرسشت احمقانه است. گفتم: شما جواب همان را بفرمایید. گفت: بپرس.
گفتم: شما چشم دارید؟ گفت: آری، گفتم: با آن چه میکنید؟ گفت: با آن رنگها و اشخاص را میبینم. گفتم: بینی دارید؟ گفت: آری، گفتم: با آن چه میکنید؟ گفت: با آن میبویم. گفتم: دهن دارید؟ گفت: آری، گفتم: با آن چه میکنید؟ گفت: با آن مزه را میچشم. گفتم: گوش دارید؟ گفت: آری. گفتم: با آن چه میکنید؟ گفت: با آن صداها را میشنوم. گفتم: شما دل دارید؟ گفت: آری، گفتم: با آن چه میکنید؟ با آن، آنچه بر اعضا و حواسم درآید، تشخیص میدهم. گفتم: مگر با وجود این اعضا از دل بینیازی نیست؟ گفت: نه، گفتم: چگونه؟ با آنکه اعضا صحیح و سالم باشد [چه نیازی به دل داری ؟ گفت: پسر جانم هر گاه اعضای بدن در چیزی که ببوید یا ببیند و یا بچشد یا بشنود، تردید کند، آن را به دل ارجاع دهد تا تردیدش برود و یقین حاصل کند. من گفتم: پس خدا دل را برای رفع تردید اعضا گذاشته است؟ گفت: آری، گفتم: دل لازم است وگرنه برای اعضا یقینی نباشد. گفت: آری، گفتم: ای ابامروان [عمرو بن عبید] خدای تبارک و تعالی که اعضای تو را بدون امامی که صحیح را تشخیص دهد و تردید را متقن کند وانگذاشته، این همه مخلوق را در سرگردانی و تردید و اختلاف واگذارد و برای ایشان امامی که در تردید و سرگردانی خود به او رجوع کنند قرار نداده، در صورتی که برای اعضای تو امامی قرار داده که حیرت و تردیدت را به او ارجاع دهی؟
او ساکت شد و جوابی نداد، سپس به من متوجه شد و گفت: تو هشام بن حکمی؟ گفتم: نه، گفت: از همنشینهای او هستی؟ گفتم: نه، گفت: اهل کجایی؟ گفتم: اهل کوفه، گفت: تو همان هشامی. سپس مرا در آغوش گرفت و به جای خود نشانید و خودش از آنجا برخاست و تا من آنجا بودم، سخن نگفت. حضرت خندید و فرمود: این را چه کسی به تو آموخت؟ عرض کردم: آنچه از شما شنیده بودم منظم کردم، فرمود: به خدا سوگند که این مطالب در صحف ابراهیم و موسی میباشد.»
یونس بن یعقوب گوید: «کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِاللَّهِعلیه السلام فَوَرَدَ عَلَیهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ إِنِّی رَجُلٌ صَاحِبُ کَلامٍ وَ فِقْهٍ وَ فَرَائِضَ وَ قَدْ جِئْتُ لِمُنَاظَرَةِ أَصْحَابِکَ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام کَلامُکَ مِنْ کَلامِ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله أَوْ مِنْ عِنْدِکَ فَقَالَ مِنْ کَلامِ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله وَ مِنْ عِنْدِی فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام: فَأَنْتَ إِذاً شَرِیکُ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لا قَالَ فَسَمِعْتَ الْوَحْی عَنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ یخْبِرُکَ قَالَ لا قَالَ فَتَجِبُ طَاعَتُکَ کَمَا تَجِبُ طَاعَةُ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله قَالَ لا فَالْتَفَتَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام إِلَی فَقَالَ یا یونُسَ بْنَ یعْقُوبَ هَذَا قَدْ خَصَمَ نَفْسَهُ قَبْلَ أَنْ یتَکَلَّمَ ثُمَّ قَالَ یا یونُسُ لَوْ کُنْتَ تُحْسِنُ الْکَلامَ کَلَّمْتَهُ قَالَ یونُسُ فَیا لَهَا مِنْ حَسْرَةٍ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی سَمِعْتُکَ تَنْهَی عَنِ الْکَلامِ وَ تَقُولُ وَیلٌ لِأَصْحَابِ الْکَلامِ یقُولُونَ هَذَا ینْقَادُ وَ هَذَا لا ینْقَادُ وَ هَذَا ینْسَاقُ وَ هَذَا لا ینْسَاقُ وَ هَذَا نَعْقِلُهُ وَ هَذَا لا نَعْقِلُهُ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام إِنَّمَا قُلْتُ فَوَیلٌ لَهُمْ إِنْ تَرَکُوا مَا أَقُولُ وَ ذَهَبُوا إِلَی مَا یرِیدُونَ ثُمَّ قَالَ لِی اخْرُجْ إِلَی الْبَابِ فَانْظُرْ مَنْ تَرَی مِنَ الْمُتَکَلِّمِینَ فَأَدْخِلْهُ قَالَ فَأَدْخَلْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْینَ وَ کَانَ یحْسِنُ الْکَلامَ وَ أَدْخَلْتُ الْأَحْوَلَ وَ کَانَ یحْسِنُ الْکَلامَ وَ أَدْخَلْتُ هِشَامَ بْنَ سَالِمٍ وَ کَانَ یحْسِنُ الْکَلامَ وَ أَدْخَلْتُ قَیسَ بْنَ الْمَاصِرِ وَ کَانَ عِنْدِی أَحْسَنَهُمْ کَلاماً وَ کَانَ قَدْ تَعَلَّمَ الْکَلامَ مِنْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِعلیه السلام فَلَمَّا اسْتَقَرَّ بِنَا الْمَجْلِسُ وَ کَانَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام قَبْلَ الْحَجِّ یسْتَقِرُّ أَیاماً فِی جَبَلٍ فِی طَرَفِ الْحَرَمِ فِی فَازَةٍ لَهُ مَضْرُوبَةٍ قَالَ فَأَخْرَجَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام رَأْسَهُ مِنْ فَازَتِهِ فَإِذَا هُوَ بِبَعِیرٍ یخُبُّ فَقَالَ هِشَامٌ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ قَالَ فَظَنَنَّا أَنَّ هِشَاماً رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ عَقِیلٍ کَانَ شَدِیدَ الْمَحَبَّةِ لَهُ قَالَ فَوَرَدَ هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ وَ هُوَ أَوَّلُ مَا اخْتَطَّتْ لِحْیتُهُ وَ لَیسَ فِینَا إِلاَّ مَنْ هُوَ أَکْبَرُ سِنّاً مِنْهُ قَالَ فَوَسَّعَ لَهُ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام وَ قَالَ نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یدِهِ ثُمَّ قَالَ یا حُمْرَانُ کَلِّمِ الرَّجُلَ فَکَلَّمَهُ فَظَهَرَ عَلَیهِ حُمْرَانُ ثُمَّ قَالَ یا طَاقِی کَلِّمْهُ فَکَلَّمَهُ فَظَهَرَ عَلَیهِ الْأَحْوَلُ ثُمَّ قَالَ یا هِشَامَ بْنَ سَالِمٍ کَلِّمْهُ فَتَعَارَفَا ثُمَّ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام لِقَیسٍ الْمَاصِرِ کَلِّمْهُ فَکَلَّمَهُ فَأَقْبَلَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام یضْحَکُ مِنْ کَلامِهِمَا مِمَّا قَدْ أَصَابَ الشَّامِی فَقَالَ لِلشَّامِی کَلِّمْ هَذَا الْغُلامَ یعْنِی هِشَامَ بْنَ الْحَکَمِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ لِهِشَامٍ یا غُلامُ سَلْنِی فِی إِمَامَةِ هَذَا فَغَضِبَ هِشَامٌ حَتَّی ارْتَعَدَ ثُمَّ قَالَ لِلشَّامِی یا هَذَا أَرَبُّکَ أَنْظَرُ لِخَلْقِهِ أَمْ خَلْقُهُ لِأَنْفُسِهِمْ فَقَالَ الشَّامِی بَلْ رَبِّی أَنْظَرُ لِخَلْقِهِ قَالَ فَفَعَلَ بِنَظَرِهِ لَهُمْ مَاذَا قَالَ أَقَامَ لَهُمْ حُجَّةً وَ دَلِیلاً کَیلاَ یتَشَتَّتُوا أَوْ یخْتَلِفُوا یتَأَلَّفُهُمْ وَ یقِیمُ أَوَدَهُمْ وَ یخْبِرُهُمْ بِفَرْضِ رَبِّهِمْ قَالَ فَمَنْ هُوَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله قَالَ هِشَامٌ فَبَعْدَ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله قَالَ الْکِتَابُ وَ السُّنَّةُ قَالَ هِشَامٌ فَهَلْ نَفَعَنَا الْیوْمَ الْکِتَابُ وَ السُّنَّةُ فِی رَفْعِ الِاخْتِلافِ عَنَّا قَالَ الشَّامِی: نَعَمْ قَالَ فَلِمَ اخْتَلَفْنَا أَنَا وَ أَنْتَ وَ صِرْتَ إِلَینَا مِنَ الشَّامِ فِی مُخَالَفَتِنَا إِیاکَ قَالَ فَسَکَتَ الشَّامِی فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام لِلشَّامِی مَا لَکَ لا تَتَکَلَّمُ قَالَ الشَّامِی إِنْ قُلْتُ لَمْ نَخْتَلِفْ کَذَبْتُ وَ إِنْ قُلْتُ إِنَّ الْکِتَابَ وَ السُّنَّةَ یرْفَعَانِ عَنَّا الِاخْتِلافَ أَبْطَلْتُ لاَِنَّهُمَا یحْتَمِلانِ الْوُجُوهَ وَ إِنْ قُلْتُ قَدِ اخْتَلَفْنَا وَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا یدَّعِی الْحَقَّ فَلَمْ ینْفَعْنَا إِذَنِ الْکِتَابُ وَ السُّنَّةُ إِلاَّ أَنَّ لِی عَلَیهِ هَذِهِ الْحُجَّةَ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام سَلْهُ تَجِدْهُ مَلِیاً فَقَالَ الشَّامِی یا هَذَا مَنْ أَنْظَرُ لِلْخَلْقِ أَ رَبُّهُمْ أَوْ أَنْفُسُهُمْ فَقَالَ هِشَامٌ رَبُّهُمْ أَنْظَرُ لَهُمْ مِنْهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ فَقَالَ الشَّامِی فَهَلْ أَقَامَ لَهُمْ مَنْ یجْمَعُ لَهُمْ کَلِمَتَهُمْ وَ یقِیمُ أَوَدَهُمْ وَ یخْبِرُهُمْ بِحَقِّهِمْ مِنْ بَاطِلِهِمْ قَالَ هِشَامٌ فِی وَقْتِ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله أَوِ السَّاعَةِ قَالَ الشَّامِی فِی وَقْتِ رَسُولِ اللَّهِ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله وَ السَّاعَةِ مَنْ فَقَالَ هِشَامٌ هَذَا الْقَاعِدُ الَّذِی تُشَدُّ إِلَیهِ الرِّحَالُ وَ یخْبِرُنَا بِأَخْبَارِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وِرَاثَةً عَنْ أَبٍ عَنْ جَدٍّ قَالَ الشَّامِی فَکَیفَ لِی أَنْ أَعْلَمَ ذَلِکَ قَالَ هِشَامٌ سَلْهُ عَمَّا بَدَا لَکَ قَالَ الشَّامِی قَطَعْتَ عُذْرِی فَعَلَی السُّؤَالُ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام یا شَامِی أُخْبِرُکَ کَیفَ کَانَ سَفَرُکَ وَ کَیفَ کَانَ طَرِیقُکَ کَانَ کَذَا وَ کَذَا فَأَقْبَلَ الشَّامِی یقُولُ صَدَقْتَ أَسْلَمْتُ للَّهِِ السَّاعَةَ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام بَلْ آمَنْتَ بِاللَّهِ السَّاعَةَ إِنَّ الْإِسْلامَ قَبْلَ الْإِیمَانِ وَ عَلَیهِ یتَوَارَثُونَ وَ یتَنَاکَحُونَ وَ الْإِیمَانُ عَلَیهِ یثَابُونَ فَقَالَ الشَّامِی صَدَقْتَ فَأَنَا السَّاعَةَ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله وَ اَنَّکَ وَصِی الْأَوْصِیاءِ ثُمَّ الْتَفَتَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام إِلَی حُمْرَانَ فَقَالَ تُجْرِی الْکَلامَ عَلَی الْأَثَرِ فَتُصِیبُ وَ الْتَفَتَ إِلَی هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ فَقَالَ تُرِیدُ الْأَثَرَ وَ لا تَعْرِفُهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی الْأَحْوَلِ فَقَالَ قَیاسٌ رَوَّاغٌ تَکْسِرُ بَاطِلاً بِبَاطِلٍ إِلاَّ أَنَّ بَاطِلَکَ أَظْهَرُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی قَیسٍ الْمَاصِرِ فَقَالَ تَتَکَلَّمُ وَ أَقْرَبُ مَا تَکُونُ مِنَ الْخَبَرِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله أَبْعَدُ مَا تَکُونُ مِنْهُ تَمْزُجُ الْحَقَّ مَعَ الْبَاطِلِ وَ قَلِیلُ الْحَقِّ یکْفِی عَنْ کَثِیرِ الْبَاطِلِ أَنْتَ وَ الْأَحْوَلُ قَفَّازَانِ حَاذِقَانِ قَالَ یونُسُ: فَظَنَنْتُ وَ اللَّهِ أَنَّهُ یقُولُ لِهِشَامٍ قَرِیباً مِمَّا قَالَ لَهُمَا ثُمَّ قَالَ یا هِشَامُ! لا تَکَادُ تَقَعُ تَلْوِی رِجْلَیکَ إِذَا هَمَمْتَ بِالْأَرْضِ طِرْتَ مِثْلُکَ فَلْیکَلِّمِ النَّاسَ فَاتَّقِ الزَّلَّةَ وَ الشَّفَاعَةُ مِنْ وَرَائِهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ»؛(703) «خدمت امام صادقعلیه السلام بودم که مردی از اهل شام بر آن حضرت وارد شد و گفت: من علم کلام و فقه و فرائض میدانم و برای مباحثه با اصحاب شما آمدهام. امام صادقعلیه السلام فرمود: سخن تو از گفتار پیغمبر است یا از پیش خودت؟ گفت: از گفته پیغمبر و از خودم. امام فرمود: پس تو شریک پیغمبری؟ گفت: نه. فرمود: از خدای عزّوجلّ وحی شنیدهای که به تو خبر دهد؟ گفت: نه. فرمود: چنانچه اطاعت پیغمبر را واجب میدانی اطاعت خود را هم واجب میدانی؟ گفت: نه. حضرت به من متوجه شد و فرمود: ای یونس پسر یعقوب! این مرد پیش از آنکه وارد بحث شود خودش را محکوم کرد [زیرا گفته خودش را حجت دانست بدون آنکه دلیلی بر حجتش داشته باشد]. سپس فرمود: ای یونس اگر علم کلام خوب میدانستی با او سخن میگفتی. یونس گفت: [من گفتم وای افسوس!
سپس گفتم: قربانت! من شنیدم که شما از علم کلام نهی مینمودی و میفرمودی وای بر اصحاب علم کلام، زیرا میگویند: این درست میآید و این درست نمیآید [میگویند: سلمنا، لانسلم این به نتیجه نمیرسد، این را میفهمیم و این را نمیفهمیم. امام فرمود: من گفتم وای بر آنها اگر گفته مرا رها کنند و به دنبال خواسته خود بروند، سپس به من فرمود: برو بیرون و هر کس از متکلمین را که دیدی بیاور.
یونس گفت: من حمران بن اعین و احول و هشام بن سالم را که علم کلام را خوب میدانستند آوردم و نیز قیس بن ماصر که به عقیده من در کلام بهتر از آنها بود و علم کلام را از علی بن حسینعلیه السلام آموخته بود آوردم. چون همگی در مجلس قرار گرفتیم، امام صادقعلیه السلام سر از خیمه بیرون کرد و آن خیمهای بود که در کوه، کنار حرم برای حضرت میزدند که چند روز قبل از حج آنجا تشریف داشت. چشم حضرت به شتری افتاد که به دو میآمد، فرمود: به پروردگار کعبه که این هشام است. ما فکر میکردیم که مقصود حضرت هشام از فرزندان عقیل است که او را بسیار دوست میداشت، که ناگاه هشام بن حکم وارد شد و او در آغاز روییدن موی رخسار بود و همه ما از او بزرگسالتر بودیم، امام صادقعلیه السلام برایش جا باز کرد و فرمود: هشام با دل و زبان و دستش یاور ماست. سپس فرمود: ای حمران! با مرد شامی سخن بگو. او وارد بحث شد و بر شامی غلبه کرد و سپس فرمود: ای طاقی! تو با او سخن بگو. او هم سخن گفت و غالب شد و سپس فرمود: ای هشام بن سالم تو نیز گفتگو کن. او با شامی برابر شد [هر دو عرق کردند] سپس امام به قیس بن ماصر فرمود: تو با او سخن بگو او نیز وارد بحث شد و حضرت از مباحث آنها میخندید؛ زیرا مرد شامی گیر افتاده بود، پس به شامی فرمود: با این جوان - یعنی هشام بن حکم - صحبت کن. گفت: حاضرم، سپس به هشام گفت: ای جوان! درباره امامت این مرد از من بپرس. هشام از سوء ادب آن مرد نسبت به ساحت مقدس امام خشمگین شد، به طوری که میلرزید، سپس به هشام گفت: ای مرد! آیا پروردگارت به مخلوقش خیراندیشتر است یا مخلوق به خودشان؟ گفت: بلکه پروردگارم نسبت به مخلوقش خیراندیشتر است.
هشام: در مقام خیراندیشی برای مردم چه کرده است؟
شامی گفت: برای ایشان حجت و دلیلی به پا داشته تا متفرق و مختلف نشوند و او ایشان را با هم الفت دهد و ناهمواریهایشان را هموار سازد و ایشان را از قانون پروردگار آگاه سازد.
هشام: او کیست؟
شامی: رسول خداصلی الله علیه وآله است.
هشام: بعد از رسول خدا کیست؟
شامی: قرآن و سنت.
هشام: قرآن و سنت برای رفع اختلاف امروز ما سودمند است؟
شامی: آری.
هشام: پس چرا من و تو اختلاف کردیم و برای مخالفتی که با تو داریم از شام به اینجا آمدی؟
شامی خاموش ماند، امام به او گفت: چرا سخن نمیگویی؟
شامی گفت: اگر بگویم قرآن و سنت از ما رفع اختلاف میکند باطل گفتهام؛ زیرا عبارات کتاب و سنت معانی مختلفی را متحمل است [چند جور معنی میشود] و اگر بگویم اختلاف داریم و هر یک از ما مدعی حق میباشیم قرآن و سنت به ما سودی ندهند [زیرا که هرکدام از ما آن را به نفع خویش توجیه میکنیم ولی همین استدلال برله من و علیه هشام است.
حضرت فرمود: از او بپرس تا بفهمی که سرشار است.
شامی: ای مرد! چه کسی به مخلوق خیراندیشتر است، پروردگارشان یا خودشان؟
هشام: پروردگارشان از خودشان خیراندیشتر است.
شامی: آیا پروردگار شخصی را به پا داشته است که ایشان را متحد کند و ناهمواریشان را هموار سازد و حق و باطل را به ایشان بازگوید؟
هشام: در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله یا امروز؟
در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله که خود آن حضرت بود، امروز کیست؟
هشام: همین شخصی که بر مسند نشسته [اشاره به امام صادقعلیه السلام کرد] و از اطراف جهان به سویش رهسپار گردند. به میراث علمی که از پدرانش دست به دست گرفته، خبرهای آسمان و زمین را برای ما باز گوید.
شامی: من چگونه میتوانم این را بفهمم؟
هشام: هر چه خواهی از او بپرس.
شامی: عذری برایم باقی نگذاشتی، بر من است که بپرسم.
امام صادقعلیه السلام فرمود: ای شامی! میخواهی گزارش سفر و راهت را را به خودت بدهم؟ چنین بود و چنان بود. شامی با سرور و خوشحالی میگفت: راست گفتی، اکنون به خدا اسلام آوردم.
امام صادقعلیه السلام فرمود: نه، بلکه اکنون به خدا ایمان آوردی، اسلام پیش از ایمان است، به وسیله اسلام از یکدیگر ارث برند و ازدواج کنند و به وسیله ایمان ثواب برند [تو که قبلاً به خدا و پیغمبر ایمان داشتی مسلمانی بودی که ثواب عبادت نداشتی و اکنون که مرا به امامت شناختی خدا بر عبادتت هم به تو ثواب خواهد داد].
شامی عرض کرد: درست فرمودی، گواهی دهم که شایسته عبادتی جز خدا نیست و محمدصلی الله علیه وآله رسول خدا است و تو جانشین اوصیا هستی.
سپس امام صادقعلیه السلام رو به حمران کرد و فرمود: تو سخنت را دنبال حدیث میبری [مربوط سخن میگویی و به حق میرسی و به هشام بن سالم متوجه شد و فرمود: در پی حدیث میگردی ولی تشخیص نمیدهی [میخواهی مربوط سخن بگویی ولی نمیتوانی] و متوجه احول شد و فرمود: بسیار قیاس میکنی و از موضوع خارج میشوی، مطلب باطلی را به باطلی رد میکنی و باطل تو روشنتر است. سپس متوجه قیس ماصر شد و فرمود: تو چنان سخن میگویی که هر چه خواهی به حدیث پیغمبر نزدیکتر باشد دورتر شود، حق را به باطل میآمیزی با آنکه حق اندک از باطل بسیار بینیاز میکند؛ تو و احول از شاخهای به شاخهای میپرید و با مهارتید.
یونس گوید: به خدا من فکر میکردم نسبت به هشام هم نزدیک به آنچه درباره آن دو نفر فرمود، میفرماید، ولی فرمود: ای هشام تو به هر دو پا به زمین نمیخوری [به طوری که هیچ گونه جوابی برایت نباشد] تا خواهی به زمین برسی پرواز میکنی [به محض اینکه نشانه مغلوبیت هویدا گردد خودت را نجات میدهی مانند تویی باید با مردم سخن بگوید. خود را از لغزش نگهدار، شفاعت ما دنبالش میآید، ان شاء اللَّه.»
امام رضاعلیه السلام فرمود: «وَ أَنْزَلَ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ هِی آخِرُ عُمُرِهِصلی الله علیه وآله الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً وَ أَمْرُ الْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّینِ»؛(704) «و در حجة الوداع که در آخر عمر پیامبرصلی الله علیه وآله بود، این آیه را نازل فرمود: "امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم". موضوع امامت از کمال دین است [تا پیغمبر جانشین خود را معرفی نکند تبلیغش را کامل نکرده است .»
الف) امام باقرعلیه السلام فرمود: «بُنِی الْإِسْلامُ عَلَی خَمْسٍ؛ عَلَی الصَّلاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلایةِ وَ لَمْ ینَادَ بِشَیءٍ کَمَا نُودِی بِالْوَلایةِ»؛(705) «اسلام بر پنج [اصل استوار شد: بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت، و به چیزی ندا داده نشد آن گونه که به ولایت ندا داده شده است.»
ب) امام صادقعلیه السلام فرمود: «بُنِی الْإِسْلامُ عَلَی خَمْسَةِ أَشْیاءَ عَلَی الصَّلاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلایةِ. قَالَ زُرَارَةُ: فَقُلْتُ: وَ أَی شَیءٍ مِنْ ذَلِکَ أَفْضَلُ فَقَالَ الْوَلایةُ أَفْضَلُ؟ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیهِنَّ»؛(706) «اسلام به پنج چیز استوار شد: بر نماز و زکات و حجّ و روزه و ولایت. زراره گوید: به حضرت عرض کردم: کدامیک از این پنج اصل برتر است؟ حضرت فرمود: ولایت برتر است؛ زیرا کلید آنهاست و والی همان کسی است که راهنما بر آنها میباشد.»
ج) و نیز فرمود: «عرج النبیصلی الله علیه وآله مائة و عشرین مرة ما من مرة إلا و قد أوصی اللَّه عزّوجلّ فیها النبیصلی الله علیه وآله بالولایة لعلی و الأئمةعلیه السلام أکثر مما أوصاه بالفرائض»؛(707) «پیامبرصلی الله علیه وآله را صد و بیست مرتبه به آسمان بردند و هیچ مرتبهای نبود جز آنکه خدای عزّوجلّ در آن به پیامبرش سفارش به ولای علی و امامان بعد از او نمود، بیش از آن مقداری که به او درباره واجبات سفارش کرد.»
الف) امام علیعلیه السلام فرمود: «الامامة نظام الامّة»؛(708) «امامت، نظام امت اسلامی است.»
ب) امام رضاعلیه السلام فرمود:«إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلاحُ الدُّنْیا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ»؛(709) «هماناامامت زمام دین و مایه نظام مسلمین و صلاح دین و عزّت مؤمنین است.»
الف) امام زین العابدینعلیه السلام میفرماید: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَیدْتَ دِینَکَ فِی کُلِّ أَوَانٍ بِإِمَامٍ أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِکَ، وَ مَنَاراً فِی بِلادِکَ بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِکَ، وَ جَعَلْتَهُ الذَّرِیعَةَ إِلَی رِضْوَانِک»؛(710) «بار خدایا! تو دین اسلام را در هر زمان و روزگاری تأیید کردی به وسیله امام و پیشوایی [یکی از معصومین که او را برای بندگانت علامت و در شهرها نشانه راه حق قرار دادی پس از آنکه پیمان و دوستی آن امام را به پیمان و دوستی خود گره زده و او را سبب خوشنودی خود گردانیدهای.»
ب) امام مهدیعلیه السلام میفرماید: «فَکَانُوا هُمُ السَّبِیلَ إِلَیکَ وَ الْمَسْلَکَ إِلَی رِضْوَانِکَ»؛(711) «امامان معصوم تنها راه رسیدن به خدا هستند و تنها روشی است که انسان را به رضوان خدا میرساند.»
امام رضاعلیه السلام فرمود: «... إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلافَةُ اللَّهِ وَ خِلافَةُ الرَّسُولِصلی الله علیه وآله...»؛(712) «همانا امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خداصلی الله علیه وآله است.»
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «اللّهُمَّ بَلَی لا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ للَّهِِ بِحُجَّةٍ؛ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَینَاتُهُ»؛(713) «آری، خداوندا زمین هیچ گاه از حجت الهی خالی نیست که برای خدا با برهان روشن قیام کند، یا آشکار و شناخته شده و یا بیمناک و پنهان، تا حجت خدا باطل نشود و نشانههایش از بین نرود.»
2 - امام باقرعلیه السلام فرمود: «لم تخلو الأرض منذ خلق اللَّه آدم من حجة اللَّه فیها ظاهر مشهور أو غائب مستور»؛(714) «از روزی که خداوند آدم را آفرید زمین خالی از حجت برای خدا نبود، چه حجتی ظاهر و مشهور یا غائب و پنهان.»
امام حسینعلیه السلام درباره قول خداوند عزّوجلّ: « یوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»؛(715) «روزی که هر دستهای را با رهبرش میخوانیم»، فرمود: «دعا إلی هدی فأجابوه إلیه و إمام دعا إلی ضلالة فأجابوه إلیها هؤلاء فی الجنة و هؤلاء فی النار و هو قوله عزّوجلّ: « فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ» »؛(716) «رهبری است که به هدایت دعوت نموده و مردم او را در دعوت به هدایت اجابت نمودند. و رهبری است که مردم را به گمراهی دعوت کرده و مردم دعوت او را به گمراهی پذیرفتند. آنان در بهشت و اینان در دوزخند. و این است گفتار خداوند: "گروهی در بهشت و گروهی در دوزخند".»
از روایات اهل بیتعلیهم السلام استفاده میشود که حجت از روی زمین منقطع نمیگردد؛ مگر در چهل روز قبل از قیامت.
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلاَّ وَ للَّهِِ تَعَالَی ذِکْرُهُ فِیهَا حُجَّةٌ یعَرِّفُ الْحَلالَ وَ الْحَرَامَ وَ یدْعُو إِلَی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لا تَنْقَطِعُ الْحُجَّةُ مِنَ الْأَرْضِ إِلاَّ أَرْبَعِینَ یوْماً قَبْلَ یوْمِ الْقِیامَةِ فَإِذَا رُفِعَتِ الْحُجَّةُ أُغْلِقَتْ أَبْوَابُ التَّوْبَةِ وَ لَمْ ینْفَعْ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُرْفَعَ الْحُجَّةُ أُولَئِکَ شِرَارُ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ وَ هُمُ الَّذِینَ تَقُومُ عَلَیهِمُ الْقِیامَةُ»؛(717) «هیچ گاه زمین خالی از حجت خدا نبوده که حلال و حرام را میشناساند و مردم را به راه خداوند دعوت میکند. و حجت از روی زمین قطع، بلکه خدا را حجتی است نمیگردد مگر چهل روز قبل از روز قیامت، هنگامی که حجت برداشته شود باب توبه بسته میگردد و ایمان کسی به او نفع نمیرساند در صورتی که قبل از برطرف شدن حجت ایمان نیاورده باشد. و آنان شروران خلق خدایند و آنان همان کسانی هستند که قیامت بر ضرر آنها برپا خواهد شد.»
1 - جابر گفت: شنیدم از امام باقرعلیه السلام که فرمود: «إِنَّمَا یعْرِفُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ یعْبُدُهُ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَ عَرَفَ إِمَامَهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ وَ مَنْ لا یعْرِفِ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ لا یعْرِفِ الْإِمَامَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ فَإِنَّمَا یعْرِفُ وَ یعْبُدُ غَیرَ اللَّهِ هَکَذَا وَ اللَّهِ ضَلالاً»؛(718) «تنها کسی میتواند خدای عزّوجلّ را بشناسد و او را پرستش کند که هم خدا و هم امام از خاندان ما را [با هم] بشناسد، و کسی که خدای عزّوجلّ را نشناسد و امام از ما خاندان را نشناسد، غیر خدا را شناخته و عبادت کرده و این چنین عبادتی به خدا قسم گمراهی است.»
2 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «مَنْ مَاتَ لا یعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً»؛(719) «هر کس بمیرد و پیشوایش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.»
3 - از یکی از امام باقر یا امام صادقعلیهما السلام نقل شده که فرمود: «لا یکُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّی یعْرِفَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْأَئِمَّةَ کُلَّهُمْ وَ إِمَامَ زَمَانِهِ وَ یرُدَّ إِلَیهِ وَ یسَلِّمَ لَهُ...»؛(720) «بنده خدا مؤمن نمیباشد مگر اینکه خدا و رسولش و همه ائمه و امام زمانش را بشناسد و در امورش به امام زمانش رجوع کند و تسلیم او باشد.»
کلینیرحمه الله به سندش از حسین بن ابی العلاء روایت کرده که گفت: گفتار خود را در مورد اوصیا که اطاعتشان واجب است به امام صادقعلیه السلام عرض کردم، فرمود: «نَعَمْ هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی: « أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» وَ هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: « إِنَّما وَلِیکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا» »؛(721) «آری، اینان همان کسانی هستند که خدای تعالی فرمود: اطاعت کنید خدا و اطاعت کنید رسول و والیان امر از خودتان را [یعنی مقصود از والیان امر، اوصیا میباشد] و ایشان همان کسانی هستند که خدای عزّوجلّ فرموده است: ولی شما فقط خداست و رسولش و کسانی که ایمان آوردهاند.»
از روایات همانند برخی آیات استفاده میشود که مقام امامت از مقام نبوت و رسالت و خلّت، افضل و برتر است.
زید شحام گفت: از اباعبداللَّهعلیه السلام شنیدم که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یتَّخِذَهُ نَبِیاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِیاً قَبْلَ أَنْ یتَّخِذَهُ رَسُولاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولاً قَبْلَ أَنْ یتَّخِذَهُ خَلِیلاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِیلاً قَبْلَ أَنْ یجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْیاءَ قَالَ: « إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» قَالَ فَمِنْ عِظَمِهَا فِی عَینِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ « وَ مِنْ ذُرِّیتِی» قالَ: « لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» قَالَ لا یکُونُ السَّفِیهُ إِمَامَ التَّقِی»؛(722) «خدای تبارک و تعالی ابراهیم را بنده خود گرفت پیش از آنکه پیغمبرش نماید و او را به پیغمبری برگزید پیش از آنکه رسولش کند و او را رسول خود ساخت پیش از آنکه خلیل گرداند و او را خلیل خود گرفت پیش از آنکه امامش قرار دهد، پس چون تمام این مقامات را برایش گردآورد، فرمود: "همانا من تو را امام مردم قرار دادم". و چون این مقام در چشم حضرت ابراهیم بزرگ جلوه کرد، عرض نمود: "از فرزندان من هم"؟ خدا فرمود: "پیمان من به ستمکاران نرسد". شخص کمخرد نمیتواند امام شخص پرهیزکار باشد [وستمگر از نظر خدا کمخرد است و ممکن نیست که او پیشوای امتی گردد که در میان ایشان مردم پرهیزکار باشد].»
امام علیعلیه السلام فرمود: «فَإِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِأَمْرِ هَذَا الْأُمَّةِ قَدِیماً وَ حَدِیثاً أَقْرَبُهَا مِنَ الرَّسُولِ وَ أَعْلَمُهَا بِالْکِتَابِ وَ أَفْقَهُهَا فِی الدِّینِ أَوَّلُهُمْ إِسْلاماً وَ أَفْضَلُهُمْ جِهَاداً...»؛(723) «همانا سزاوارترین مردم به امر این امت در گذشته و حال کسی است که به رسول خداصلی الله علیه وآله نزدیکتر بوده و به کتاب داناتر و در دین فقیهتر باشد. اولین فردی باشد که اسلام اختیار کرده و در جهاد از دیگران برتر باشد...».
و نیز فرمود: «وَ الْإِمَامُ الْمُسْتَحِقُّ لِلْإِمَامَةِ لَهُ عَلامَاتٌ... وَ الثَّانِی أَنْ یکُونَ أَعْلَمَ النَّاسِ بِحَلالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ ضُرُوبِ أَحْکَامِهِ وَ أَمْرِهِ وَ نَهْیهِ جَمِیعِ مَا یحْتَاجُ إِلَیهِ النَّاسُ فَیحْتَاجُ النَّاسُ إِلَیهِ وَ یسْتَغْنِی عَنْهُمْ وَ الثَّالِثُ یجِبُ أَنْ یکُونَ أَشْجَعَ النَّاسِ لِأَنَّهُ فِئَةُ الْمُؤْمِنِینَ الَّتِی یرْجِعُونَ إِلَیهَا إِنِ انْهَزَمَ مِنَ الزَّحْفِ انْهَزَمَ النَّاسُ لاِنْهِزَامِهِ وَ الرَّابِعُ یجِبُ أَنْ یکُونَ أَسْخَی النَّاسِ وَ إِنْ بَخِلَ أَهْلُ الْأَرْضِ کُلُّهُمْ لِأَنَّهُ إِنِ اسْتَوْلَی الشُّحُّ عَلَیهِ شَحَّ بِمَا فِی یدَیهِ مِنْ أَمْوَالِ الْمُسْلِمِینَ»؛(724) «و رهبری که سزاوار امامت است چند نشانه دارد؛ از آن جمله: ... ، دوم این که داناترین مردم به حلال و حرام الهی و انواع احکام و امر و نهی او در تمام اموری که مردم به آنها احتیاج داشته و از آنها بینیاز میشوند، باشد. سوم این که لازم است که شجاعترین مردم باشد؛ زیرا او ملجأ و پناه مؤمنین است که به او رجوع میکنند. اگر او از میدان فرار کند مردم نیز با فرار او فرار خواهند کرد. چهارم اینکه واجب است سخیترین مردم باشد؛ گرچه تمام اهل زمین بخل ورزند؛ زیرا اگر بخل بر او غلبه کند به آنچه از اموال مسلمین در دست اوست بخل خواهد ورزید.»
امام رضاعلیه السلام فرمود: «... الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لا یدَانِیهِ أَحَدٌ وَ لا یعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لا یوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لا لَهُ مِثْلٌ وَ لا نَظِیرٌ...»؛(725) «امام، یگانه زمان خود است، کسی به مرتبه او نرسد، دانشمندی با او برابر نباشد، جایگزین و مانند و نظیر ندارد...».
و نیز فرمود: «لِلْإِمَامِ عَلامَاتٌ أن یکُونُ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَحْکَمَ النَّاسِ وَ أَتْقَی النَّاسِ وَ أَحْلَمَ النَّاسِ وَ أَشْجَعَ النَّاسِ وَ أَسْخَی النَّاسِ وَ أَعْبَدَ النَّاسِ»؛(726) «برای امام معصوم علاماتی است: اینکه عالمترین مردم و حکیمترین مردم و باتقواترین و شکیباترین مردم و شجاعترین مردم و باسخاوتترین مردم و عابدترین مردم است.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «وَ الْإِمَامُ الْمُسْتَحِقُّ لِلْإِمَامَةِ لَهُ عَلامَاتٌ فَمِنْهَا أَنْ یعْلَمَ أَنَّهُ مَعْصُومٌ مِنَ الذُّنُوبِ کُلِّهَا صَغِیرِهَا وَ کَبِیرِهَا لا یزِلُّ فِی الْفُتْیا وَ لا یخْطِئُ فِی الْجَوَابِ وَ لا یسْهُو وَ لا ینْسَی وَ لا یلْهُو بِشَیءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیا»؛(727) «و رهبری که سزاوار امامت است دارای علاماتی است؛ از آن جمله اینکه دانسته شود که او معصوم از تمام گناهان صغیره و کبیره است، به حدّی که در فتوا دادن لغزشی پیدا نکند و در پاسخ به خطا نرود و سهو و نسیان نداشته باشد و به چیزی از امر دنیا دل خوش نکند.»
امام سجادعلیه السلام فرمود: «الْإِمَامُ مِنَّا لا یکُونُ إِلاَّ مَعْصُوماً»؛(728) «کسی امام از خاندان ما نیست مگر اینکه معصوم است.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «کُلُّ مَا کَانَ لِمُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله فَلَنَا مِثْلُهُ إِلاَّ النُّبُوَّةَ وَ الْأَزْوَاجَ»؛(729) «هر چیزی که برای رسول خدا باشد برای ما اهل بیت نیز مثل آن هست، غیر از نبوت و [تعداد] زنهای پیامبر.»
امام رضاعلیه السلام فرمود: «الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُیوبِ...»؛(730) «امام معصوم، از همه گناهان پاک و مطهّر و از همه عیبها به دور است.»
به امام سجادعلیه السلام گفته شد: ای پسر رسول خدا! معنای معصوم چیست؟ حضرت فرمود: «هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لا یفْتَرِقَانِ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ وَ الْإِمَامُ یهْدِی إِلَی الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ یهْدِی إِلَی الْإِمَامِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: « إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ» »؛(731) «او کسی است که به ریسمان خدا بسته شده است. و ریسمان خدا همان قرآن است، آن دو تا روز قیامت از یکدیگر جدا نمیشوند. امام به قرآن هدایت میکند و قرآن به امام راهنمایی میکند. و این است گفتار خدای عزّوجلّ: "همانا این قرآن به آنچه استوارتر است راهنمایی میکند".»
1 - از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «وَ الْإِمَامُ الْمُسْتَحِقُّ لِلْإِمَامَةِ لَهُ عَلامَاتٌ فَمِنْهَا... الْخَامِسُ الْعِصْمَةُ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ بِذَلِکَ یتَمَیزُ عَنِ الْمَأْمُومِینَ الَّذِینَ هُمْ غَیرُ مَعْصُومِینَ لِأَنَّهُ لَوْ لَمْ یکُنْ مَعْصُوماً لَمْ یؤْمَنْ عَلَیهِ أَنْ یدْخُلَ فِیمَا یدْخُلُ النَّاسُ فِیهِ مِنْ مُوبِقَاتِ الذُّنُوبِ الْمُهْلِکَاتِ وَ الشَّهَوَاتِ وَ اللَّذَّاتِ»؛(732) «و رهبری که سزاوار امامت است دارای علاماتی است؛ از آن جمله... پنجم: این که از تمام گناهان مصون باشد. و با این خصوصیت از مأمومین که غیر معصومند تمییز داده میشوند؛ زیرا در صورتی که معصوم نباشد در امان نیست که آنچه بر مردم از گناهان هلاک کننده و شهوات و لذّات انجام میدهند، بر او وارد نشود.»
2 - عمرو بن اشعث میگوید: از امام صادقعلیه السلام شنیدم که میفرمود: «أَتَرَوْنَ الْأَمْرَ إِلَینَا نَضَعُهُ حَیثُ نَشَاءُ کَلاَّ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَعَهْدٌ مَعْهُودٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله إِلَی رَجُلٍ فَرَجُلٍ حَتَّی ینْتَهِی إِلَی صَاحِبِهِ»؛(733) «آیا گمان میکند که امر [امامت به دست ماست و هر کجا بخواهیم قرار میدهیم؟ به خدا سوگند! هرگز، همانا آن پیمانی است بسته شده از جانب رسول خداصلی الله علیه وآله به فرد فرد از افراد تا به صاحبش منتهی گردد.»
3 - معاویة بن عمار از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَةَ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مَعْهُودٌ لِرِجَالٍ مُسَمَّینَ لَیسَ لِلْإِمَامِ أَنْ یزْوِیهَا عَنِ الَّذِی یکُونُ مِنْ بَعْدِهِ»؛(734) «امامت عهد و پیمان است از جانب خدای عزّوجلّ که برای مردان مشخصی، بسته شده است. امام حق ندارد آن را از امام بعد از خود دور دارد و بگرداند.»
امام سجادعلیه السلام فرمود: «وَ لَیسَتِ الْعِصْمَةُ فِی ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَیعْرَفَ بِهَا فَلِذَلِکَ لا یکُونُ إِلاَّ مَنْصُوصاً...»؛(735) «... عصمت علامتی در ظاهر افراد نیست که به آن شناخته شود، و لذا تنها از راه نص امکانپذیر است...».
امام رضاعلیه السلام فرمود: «هَلْ یعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَیجُوزَ فِیهَا اخْتِیارُهُمْ إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَی مَکَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ یبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ ینَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ یقِیمُوا إِمَاماً بِاخْتِیارِهِمْ»؛(736) «مگر مردم مقام و منزلت امامت را در میان امت میدانند تا روا باشد که به انتخاب و اختیار خود واگذاشته شوند؟ همانا امامت، قدرش والاتر و شأنش بزرگتر و منزلتش عالیتر و مکانش منیعتر و عمقش عمیقتر است از آنکه مردم با عقل خود به آن برسند، یا با آرا و نظرشان آن را دریابند و یا با انتخاب خود، امامی را منصوب کنند.»
ابوبصیر گفت: به امام صادقعلیه السلام عرض کردم: به چه جهت خداوند به انبیا و رسولان و حجتهایش معجزه عطا کرده است؟ حضرت فرمود: «لِیکُونَ دَلِیلاً عَلَی صِدْقِ مَنْ أَتَی بِهِ وَ الْمُعْجِزَةُ عَلامَةٌ للَّهِِ لا یعْطِیهَا إِلاَّ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِیعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ کَذِبِ الْکَاذِبِ»؛(737) «تا اینکه دلیلی بر راستی آنچه آورده باشد، و معجزه نشانهای است برای خداوند که جز به انبیا و رسولان و حجتهایشعلیهم السلام عطا نمیکند، تا اینکه به واسطه آن راستی راستگو از دروغ دروغگو شناخته گردد.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «لا یحْمِلُ هَذَا الْأَمْرَ إِلاَّ أَهْلُ الصَّبْرِ...»؛(738) «کسی تحمّل این امر امامت را ندارد، مگر کسی که اهل صبر باشد...».
امام علیعلیه السلام فرمود: «لا یحْمِلُ هَذَا الْأَمْرَ إِلاَّ أَهْلُ الصَّبْرِ وَ الْبَصَرِ...»؛(739) «کسی تحمل این امر امامت را ندارد مگر کسی که اهل صبر و علم و فهم باشد...».
امام علیعلیه السلام فرمود: «لا یحْمِلُ هَذَا الْأَمْرَ إِلاَّ أَهْلُ الصَّبْرِ وَ الْبَصَرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاقِعِ الْأَمْرِ»؛(740) «متحمل این امر [امامت نمیگردد مگر کسی که اهل صبر و بصیرت و علم به مواضع امور باشد.»
امام رضاعلیه السلام فرمود: «مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَةِ عَالِمٌ بِالسِّیاسَةِ»؛(741) «در امامت، قوی است و در سیاست، عالم است.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «یحتاج الامام الی قلب عقول...»؛(742) «امام احتیاج به قلبی درک کننده دارد.»
و نیز - در وصف ائمهعلیهم السلام - فرمود: «عَقَلُوا الدِّینَ عَقْلَ وِعَایةٍ وَ رِعَایةٍ لا عَقْلَ سَمَاعٍ وَ رِوَایةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ کَثِیرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِیلٌ»؛(743) «اهل بیت پیامبر دین را چنانکه سزاوار بود، دانستند و آموختند و بدان عمل کردند، نه آنکه فقط بشنوند و نقل کنند، زیرا راویان دانش بسیار، اما حفظ کنندگان و عملکنندگان به آن اندکند.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «یحتاج الإمام إلی قلب عقول و لسان قئول...»؛(744) «امام به عقلی درک کننده و زبانی گویا احتیاج دارد.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَعَلَیهِ أَنْ یبْدَأَ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیرِهِ...»؛(745) «کسی که خود را رهبر مردم قرار داد، باید پیش از آنکه به تعلیم دیگران بپردازد، خود را بسازد.»
امام باقرعلیه السلام - در توضیح نشانه امام - فرمود: «طَهَارَةُ الْوِلادَةِ وَ حُسْنُ الْمَنْشَأِ...»؛(746) «پاکی ولادت و اصالت ریشه و اصل...».
امام باقرعلیه السلام - در توضیح نشانه امام - فرمود: «... وَ لا یلْهُو وَ لا یلْعَبُ»؛(747) «... و هرگز کار بیهوده نمیکند و اهل بازی نیست.»
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «ثلاثة من کنّ فیه من الأئمة صلح ان یکون اماماً اضطلع بأمانته: اذا عدل فی حکمه...»؛(748) «سه خصوصیت است که هر کس از رهبران دارای آنها باشد صلاحیت دارد تا اینکه رهبری باشد که در امانتداری قوی است: یکی اینکه در حکم کردنش عادل باشد...».
امام حسینعلیه السلام در نامه خود به اهل کوفه فرمود: «فَلَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلاَّ الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِینِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَی ذَلِکَ للَّهِِ»؛(749) «به جان خودم سوگند! که نیست امام مگر کسی که به قرآن حکم کرده و برپاکننده عدل باشد و به دین حق متدین بوده و نفس خود را به خاطر خدا نگه دارد.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَةَ لا تَصْلُحُ إِلاَّ لِرَجُلٍ فِیهِ ثَلاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ یحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ...»؛(750) «همانا امامت صلاحیت ندارد جز برای مردی که دارای سه خصوصیت است: یکی ورعی که او را از کارهای حرام بازدارد...».
امام باقرعلیه السلام در ادامه همان حدیث فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَةَ لا تَصْلُحُ إِلاَّ لِرَجُلٍ فِیهِ ثَلاثُ خِصَالٍ... وَ حِلْمٌ یمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ...»؛(751) «همانا امامت صلاحیت ندارد جز برای مردی که در او سه خصلت باشد: یکی بردباری که به واسطه آن غضبش را نگه دارد...».
امام باقرعلیه السلام فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَةَ لا تَصْلُحُ إِلاَّ لِرَجُلٍ فِیهِ ثَلاثُ خِصَالٍ... حُسْنُ الْخِلافَةِ عَلَی مَنْ وَلِی [وُلِّی عَلَیهِ حتی یکون له کالوالد الرحیم»؛(752) «همانا امامت صلاحیت ندارد مگر در مردی که دارای سه خصلت باشد: یکی اینکه با کسانی که سرپرست آنان است حسن رفتار داشته باشد، به حدی که نسبت به آنان همانند پدر مهربان باشد.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَنِی إِمَاماً لِخَلْقِهِ فَفَرَضَ عَلَی التَّقْدِیرَ فِی نَفْسِی وَ مَطْعَمِی وَ مَشْرَبِی وَ مَلْبَسِی کَضُعَفَاءِ النَّاسِ کَی یقْتَدِی الْفَقِیرُ بِفَقْرِی وَ لا یطْغِی الْغَنِی غِنَاهُ»؛(753) «همانا خداوند مرا امام بر خلقش قرار داده؛ لذا بر من واجب کرده تا در توجه به خود و غذا و آشامیدن و لباسم همانند مستضعفان از مردم اندازهگیری کنم، تا فقیر به فقر من اقتدا کرده و بینیاز در بینیازیاش طغیانگری نکند.»
و نیز فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی فَرَضَ عَلَی أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ یقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ کَیلا یتَبَیغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ»؛(754) «خداوند بر پیشوایان حق، واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند تا فقر و نداری، تنگدست را به هیجان نیاورد و به طغیان نکشاند.»
و نیز فرمود: «عَلَی أَئَمَةِ الْحَقِّ بِأَنْ یتَأَسَّوا بِأَضْعَفِ رَعِیتِهْم حالاً فِی الأَکْلِ وَ الِلّباسِ، وَ لایتَمَیزُونَ عَلَیهِمْ بِشَیءٍ لایقْدِرُونَ عَلَیهِ، لِیراهُمْ الْفَقِیرُ فَیرْضی عَنْ اللَّهِ تَعالی بِما هُوَ فِیهِ، وَ یراهُمْ الْغَنِی فَیزْدادُ شُکْراً وَ تَواضُعَاً»؛(755) «بر رهبران به حقّ جامعه است که به ضعیفترین فرد از مردم خود در زندگی خوراک و لباس تأسی نمایند و در چیزی که مردم قدرت ندارند بر آنان امتیاز پیدا نکنند، تا آنکه فقیر آنان را دیده و به وضعیتی که دارند راضی گردند، و بینیاز نیز او را دیده و شکر و تواضع او زیاد گردد».
امام علیعلیه السلام فرمود: «حَقٌّ عَلَی الإِمامِ أَنْ یحْکُمَ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ وَ أَنْ یؤَدِی الأَمانَةَ، فَإِذا فَعَلَ فَحَقٌّ عَلَی النَّاسِ أَنْ یسْمَعُوا لَهُ وَ أَنْ یطِیعُوا وَ أَنْ یجِیبُوا إِذا دُعُوا»؛(756) «بر رهبر است که به آنچه نازل شده حکم نماید و امانت را ادا کند، و چون چنین کند بر مردم است که سخنان او را شنیده و او را اطاعت کرده و هنگام دعوت او را اجابت کنند».
امام علیعلیه السلام فرمود: «احْذَرُوا عَلَی دِینِکُمْ ثَلاثَةً... وَ رَجُلاً آتَاهُ اللَّهُ سُلْطَاناً فَزَعَمَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْصِیتَهُ مَعْصِیةُ اللَّهِ وَ کَذَبَ لِأَنَّهُ لا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیةِ الْخَالِقِ... إِنَّمَا الطَّاعَةُ للَّهِِ وَ لِرَسُولِهِ ص وَ لِوُلاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَةِ الرَّسُولِصلی الله علیه وآله لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لا یأْمُرُ بِمَعْصِیتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لا یأْمُرُونَ بِمَعْصِیتِهِ»؛(757) «بر دینتان از سه دسته بترسید... کسی که خداوند به او سلطنت داده و گمان کرده که طاعت او طاعت خدا و نافرمانی او نافرمانی خداست ولی دروغ میگوید؛ زیرا نباید از مخلوق اطاعت کرد در جایی که معصیت خالق است... همانا اطاعت مخصوص خدا و رسول و والیان امر است. و خداوند به طاعت رسول امر کرده؛ زیرا او معصوم و پاک است که امر به معصیت نمیکند بلکه به طاعت صاحبان خلافت امر مینماید؛ زیرا که آنان معصوم و مطهرند که به معصیت امر نمیکنند».
امام علیعلیه السلام فرمود: «کَیفَ أَنْتُم وَ زَمانٌ قَدْ أَظْلَّکُمْ؟! تُعَطَّلُ فِیهِ الحُدُود وَ یتَّخَذُ المالُ فِیهِ دُولاً، وَ یعادی (فِیهِ) أَوْلیآءُ اللَّهِ، وَ یوالی فِیهِ أَعْدآءُ اللَّهِ؟! قُلْنا: (یا أَمِیرالمُؤْمِنِینَ) فَإِنْ أَدْرَکْنا ذلِکَ الزَّمانَ فَکَیفَ نَصْنَعُ؟ قالَ: کُونُوا کَأَصْحابِ عِیسیعلیه السلام، نُشرُوا بِالمَناشِیرِ وَ صُلِبُوا عَلَی الْخَشَبِ. مَوتٌ فِی طاعَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ خَیرٌ مِنْ حَیاةٍ فِی مَعْصِیةِ اللَّهِ»؛(758) «شما در چه حالی هستید، زمانی شما را فرا رسد که حدود الهی تعطیل شده و اموال تنها در دست اغنیا در گردش باشد، با اولیای الهی دشمنی میشود و با دشمنان خدا دوست میگردند؟ گفتیم ای امیرمؤمنان! اگر آن زمان را درک کردیم چه کنیم؟ حضرت فرمود: همانند اصحاب عیسی باشید که با ارّه قطعه قطعه شده و بر چوبه دار رفتند. مرگ در اطاعت خدای عزّوجلّ از زندگی در معصیت خدا ارزشمندتر است».
فضیل بن یسار از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «لَوْ أَنَّا حَدَّثْنَا بِرَأْینَا ضَلَلْنَا کَمَا ضَلَّ مَنْ کَانَ قَبْلَنَا وَ لَکِنَّا حَدَّثْنَا بِبَینَةٍ مِنْ رَبِّنَا بَینَهَا لِنَبِیهِصلی الله علیه وآله فَبَینَهُ لَنَا»؛(759) «اگر ما به رأی خود حدیث کنیم گمراه خواهیم شد؛ همانگونه که قبل از ما گمراه شدند ولی ما با بینهای از پروردگارمان که رسول خداصلی الله علیه وآله از جانب خدا اخذ کرد و او برای ما بیان نموده حدیث میگوییم».
امام باقرعلیه السلام مطابق حدیثی از پدرانش از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که خطاب به حضرت علیعلیه السلام فرمود: «اکْتُبْ مَا أُمْلِی عَلَیکَ. فَقَالَ: یا نَبِی اللَّهِ أَتَخَافُ عَلَی النِّسْیانَ قَالَ لَسْتُ أَخَافُ عَلَیکَ النِّسْیانَ وَ قَدْ دَعَوْتُ اللَّهَ لَکَ أَنْ یحَفِّظَکَ وَ لا ینَسِّیکَ وَ لَکِنِ اکْتُبْ لِشُرَکَائِکَ قَالَ قُلْتُ وَ مَنْ شُرَکَائِی یا نَبِی اللَّهِ قَالَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِکَ»؛(760) «آنچه برای تو میگویم بنویس، حضرت عرض کرد: ای رسول خداصلی الله علیه وآله! آیا میترسی که بر من فراموشی عارض شود؟ حضرت فرمود: از این نمیترسم؛ زیرا از خدا خواستهام که تو را حافظه دهد، و بر تو فراموشی عارض نکند، ولی برای شریکان خود بنویس. عرض کردم: شریکان من چه کسانی هستند ای پیامبر خدا؟ فرمود: امامان از اولاد تو.»
مردی از امام صادقعلیه السلام مسألهای پرسید و حضرت جواب داد، سپس گفت: به رأی شما اگر چنین و چنان باشد جوابش چیست؟ فرمود: «مَهْ مَا أَجَبْتُکَ فِیهِ مِنْ شَیءٍ فَهُوَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله لَسْنَا مِنْ أَرَأَیتَ فِی شَیءٍ»؛(761) «خاموش باش، هر جوابی که من به تو میدهم از قول رسول خداصلی الله علیه وآله است، ما از خود رأیی نداریم.»
از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا»؛(762) «من شهر حکمت هستم و علی دروازه [ورودی این شهر است.»
ترمذی به سندش از امام علیعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «کُنْتُ إِذَا سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِصلی الله علیه وآله أَعْطَانِی وَ إِذَا سَکَتُّ ابْتَدَأَنِی»؛(763) «من هرگاه از رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال میکردم مرا جواب میداد و هرگاه ساکت میماندم او برای ابتدا میکرد و علم میآموخت».
از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «علی خازن علمی»؛(764) «علی مخزن علم من است.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «لَقَدْ عَلَّمَنِی رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله أَلْفَ بَابٍ یفْتَحُ کُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ»؛(765) «رسول خداصلی الله علیه وآله هزار باب از علوم را به من آموخت، که از هر بابی هزار باب دیگر باز میشود.»
سماعة بن مهران از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَلَّمَ رَسُولَهُ الْحَلالَ وَ الْحَرَامَ وَ التَّأْوِیلَ فَعَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله عِلْمَهُ کُلَّهُ عَلِیاً»؛(766) «خداوند همه حلال و حرام و تأویل [آیاتش را به رسولش یاد داد و رسول خداصلی الله علیه وآله نیز این علوم را به علیعلیه السلام یاد داد.»
محمد بن مسلم از امام باقرعلیه السلام یا امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «إِنَّ عِنْدَنَا صَحِیفَةً مِنْ کُتُبِ عَلِیعلیه السلام طُولُهَا سَبْعُونَ ذَرْعاً فَنَحْنُ نَتَّبِعُ مَا فِیهَا لا نَعْدُوهَا»؛(767) «همانا نزد ما صحیفهای از کتابهای علیعلیه السلام است که طول آن هفتاد ذراع است، که ما از آنچه در آن است پیروی کرده و از آن تجاوز نمیکنیم».
مروان میگوید: از امام صادقعلیه السلام شنیدم که میفرمود: «عِنْدَنَا کِتَابُ عَلِیعلیه السلام سَبْعُونَ ذِرَاعاً»؛(768) «نزد ما کتاب علیعلیه السلام است که هفتاد ذراع میباشد».
و نیز در روایتی از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «وَ اللَّهِ إِنَّ عِنْدَنَا لَصَحِیفَةً طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فِیهَا جَمِیعُ مَا یحْتَاجُ إِلَیهِ النَّاسُ حَتَّی أَرْشُ الْخَدْشِ إِمْلاءُ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله وَ کَتَبَهَا عَلِی بِیدِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ»؛(769) «به خدا سوگند! همانا نزد ما صحیفهای است که طول آن هفتاد ذراع است، در آن تمام چیزهایی است که مردم به آن احتیاج دارند حتی تاوان خراش، که املاء رسول خداصلی الله علیه وآله است و به دست علی صلوات اللَّه علیه کتابت شده است».
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «... وَ لَقَدْ خَلَّفَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله عِنْدَنَا جِلْداً مَا هُوَ جِلْدُ جِمَالٍ وَ لا جِلْدُ ثَوْرٍ وَ لا جِلْدُ بَقَرَةٍ إِلاَّ إِهَابُ شَاةٍ فِیهَا کُلُّ مَا یحْتَاجُ إِلَیهِ حَتَّی أَرْشُ الْخَدْشِ وَ الظُّفُرِ وَ خَلَّفَتْ فَاطِمَةُعلیها السلام مُصْحَفاً مَا هُوَ قُرْآنٌ...»؛(770) «رسول خداصلی الله علیه وآله نزد ما پوستین گذارده که از پوست شتر و گاو نر و ماده نیست، بلکه از پوست گوسفند است و در آن تمام چیزهایی که مردم به آن احتیاج دارند حتی ارش خراش و ناخن آمده است. و فاطمه - علیها السلام - نیز مصحفی گذارده که قرآن نیست...».
امام موسی کاظمعلیه السلام درباره منبع علم امام فرمود: «مَبْلَغُ عِلْمِنَا عَلَی ثَلاثَةِ وُجُوهٍ: مَاضٍ وَ غَابِرٍ وَ حَادِثٍ؛ فَأَمَّا الْمَاضِی فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِی الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِی الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لا نَبِی بَعْدَ نَبِینَا»؛(771) «علم ما به سه جهت رسائی دارد: گذشته و آینده و آنچه اتفاق میافتد [در زمان حال ، اما گذشته: برای ما تفسیر شده است [یعنی اخبار گذشته را پیغمبرصلی الله علیه وآله برای ما توضیح داده است . و امّا آینده: [در کتاب جامعه و مصحف نزد ما است نوشته شده. و امّا حال؛ از راه الهام به دل و تأثیر در گوش باشد [که هر روز و هر ساعت؛ مخصوصاً شبهای قدر و جمعه برای ما حاصل آید] و آن بهترین دانش ماست [زیرا مخصوص به ما و از اسرار امامت است، ولی با وجود همه این علوم که ما داریم، پیغمبر نیستیم و پیغمبری بعد از پیغمبر ما نیست.»
در حدیثی دیگر از امام رضاعلیه السلام چنین آمده است: «وَ أَمَّا النَّکْتُ فِی الْقُلُوبِ فَإِلْهَامٌ...»؛(772) «و امّا زدن در قلبها پس آن الهام است...».
در حدیث سابق امام صادقعلیه السلام یکی از منابع علم امام را «نقر الاسماع» برشمرده است،(773) امام رضاعلیه السلام در شرح این جمله میفرماید: «وَ أَمَّا النَّقْرُ فِی الْأَسْمَاعِ فَحَدِیثُ الْمَلائِکَةِعلیهم السلام نَسْمَعُ کَلامَهُمْ وَ لا نَرَی أَشْخَاصَهُمْ»؛(774) «و اشاره در گوش، سخن فرشتگان است، ما کلامشان را میشنویم و اشخاصشان را نمیبینیم.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «کُشِطَ لِإِبْرَاهِیمَعلیه السلام السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ حَتَّی نَظَرَ إِلَی مَا فَوْقَ الْعَرْشِ وَ کُشِطَ لَهُ الْأَرْضُ حَتَّی رَأَی مَا فِی الْهَوَاءِ وَ فُعِلَ بِمُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله مِثْلُ ذَلِکَ وَ إِنِّی لَأَرَی صَاحِبَکُمْ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ قَدْ فُعِلَ بِهِمْ مِثْلُ ذَلِکَ»؛(775) «برای ابراهیمعلیه السلام آسمانهای هفت گانه کنار زده شد تا اینکه به بالای عرش نظیر نمود، و نیز برای او زمین شکافته شد تا اینکه آنچه در هواست دید، و مثل آن برای محمّدصلی الله علیه وآله اتفاق افتاد، و همانا من صاحب شما و امامان از بعد او را میبینم که مثل این برای آنها اتفاق افتاده است».
1 - کلینی به سندش از امام صادقعلیه السلام روایت کرده که فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ یعْلَمَ عُلِّمَ»؛(776) «امام هر گاه بخواهد بداند، دانا میشود.»
2 - و نیز روایت شده به سندش از امام صادقعلیه السلام که فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ یعْلَمَ أُعْلِمَ»؛(777) «امام هر گاه بخواهد بداند، به او اعلام شود.»
3 - و نیز روایت شده به سندش از امام صادقعلیه السلام که فرمود: «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ یعْلَمَ شَیئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِکَ»؛(778) «هر گاه امام بخواهد چیزی را بداند، خدا آن را [به وسیله الهام یا روح القدس به او اعلام کند.»
کلینی به سندش از ابوبصیر نقل کرده که گفت: «دَخَلْتُ عَلَی أَبِیجَعْفَرٍعلیه السلام فَقُلْتُ لَهُ: أَنْتُمْ وَرَثَةُ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله قَالَ نَعَمْ قُلْتُ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله وَارِثُ الْأَنْبِیاءِ عَلِمَ کُلَّ مَا عَلِمُوا قَالَ لِی نَعَمْ قُلْتُ فَأَنْتُمْ تَقْدِرُونَ عَلَی أَنْ تُحْیوا الْمَوْتَی وَ تُبْرِءُوا الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ قَالَ نَعَمْ بِإِذْنِ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ لِی ادْنُ مِنِّی یا أَبَا مُحَمَّدٍ فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَمَسَحَ عَلَی وَجْهِی وَ عَلَی عَینَی فَأَبْصَرْتُ الشَّمْسَ وَ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ الْبُیوتَ وَ کُلَّ شَیءٍ فِی الْبَلَدِ ثُمَّ قَالَ لِی أَتُحِبُّ أَنْ تَکُونَ هَکَذَا وَ لَکَ مَا لِلنَّاسِ وَ عَلَیکَ مَا عَلَیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ أَوْ تَعُودَ کَمَا کُنْتَ وَ لَکَ الْجَنَّةُ خَالِصاً قُلْتُ: أَعُودُ کَمَا کُنْتُ فَمَسَحَ عَلَی عَینَی فَعُدْتُ کَمَا کُنْتُ قَالَ فَحَدَّثْتُ ابْنَ أَبِی عُمَیرٍ بِهَذَا فَقَالَ أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا حَقٌّ کَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌّ»؛(779) «ابوبصیر گوید: خدمت امام باقرعلیه السلام رسیدم و عرض کردم: شما وارث پیغمبرید؟ فرمود: آری، عرض کردم: پیغمبر وارث انبیا بود و هر آنچه آنها میدانستند، میدانست؟ فرمود: آری، عرض کردم: شما میتوانید مرده را زنده کنید و کور مادرزاد و پیس را معالجه نمایید؟ فرمود: آری به اذن خدا. سپس فرمود: ابامحمد! پیش بیا. من نزدیکش رفتم، آن حضرت دست به دیده و چهره من [که نابینا بودم مالید که من خورشید و آسمان و زمین و خانهها و آنچه در شهر بود را دیدم. آنگاه به من فرمود: میخواهی که این چنین باشی و در روز قیامت در سود و زیان با مردم شریک باشی یا آنکه به حال اول برگردی و یکسره به بهشت روی؟ گفتم: میخواهم چنانکه بودم باشم، باز به چشم من دست کشید و به حال اول بازگشتم. سپس این حدیث را به ابن ابیعمیر گفتم، او گفت: من گواهی دهم که این موضوع درست است، چنانکه روز روشن درست است.»
ثمالی از علی بن الحسینعلیه السلام و او از پدرانش و از جدّشعلیهم السلام نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله به علیعلیه السلام فرمود: «الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ أَنْتَ یا عَلِی وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ الَّذِی یفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ عَلَی یدَیهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا»؛(780) «امامان بعد از من دوازده نفرند، که اوّل آنها تو هستی یا علی! و آخر آنها قائم است که خداوند متعال شرق و غرب عالم را به دست او میگشاید.»
1 - کلینی به سند خود از معلّی بن خنیس نقل کرده که گفت: از امام صادقعلیه السلام درباره قول خداوند عزّوجلّ: « إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها» سؤال کردم، فرمود: «أَمَرَ اللَّهُ الْإِمَامَ الْأَوَّلَ أَنْ یدْفَعَ إِلَی الْإِمَامِ الَّذِی بَعْدَهُ کُلَّ شَیءٍ عِنْدَهُ»؛(781) «خدا به امام پیشین دستور میدهد که هر چه [از علائم امامت نزد اوست به امام بعد از خود رد کند.»
2 - و نیز به سندش از احمد بن عمر نقل میکند که گفت: از امام رضاعلیه السلام درباره قول خداوند عزّوجلّ: « إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها»؛(782) «خداوند امر کرده که امانتها را به صاحبانش برگردانید.» سؤال کردم، حضرت فرمود: «هُمُ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله أَنْ یؤَدِّی الْإِمَامُ الْأَمَانَةَ إِلَی مَنْ بَعْدَهُ وَ لا یخُصَّ بِهَا غَیرَهُ وَ لا یزْوِیهَا عَنْهُ»؛(783) «ایشان ائمه از آل محمّدعلیهم السلام میباشند که باید هر امامی، امامت را به امام بعد از خود بسپارد، و به دیگری ندهد و از امام بعد هم دریغ ندارد.»
1 - معلّی بن خنیس از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَ یعْرِفُ الْإِمَامَ الَّذِی مِنْ بَعْدِهِ فَیوصِی إِلَیهِ»؛(784) «امام، امام بعد از خود را میشناسد و به او وصیت میکند.»
2 - ابن ابی یعفور از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «لا یمُوتُ الْإِمَامُ حَتَّی یعْلَمَ مَنْ یکُونُ مِنْ بَعْدِهِ فَیوصِی إِلَیهِ»؛(785) «امام نمیمیرد تا امام بعد از خود را بشناسد و به او وصیت کند.»
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «یعْرِفُ الَّذِی بَعْدَ الْإِمَامِ عِلْمَ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ فِی آخِرِ دَقِیقَةٍ تَبْقَی مِنْ رُوحِهِ»؛(786) «جانشین امام، به علم امام پیش از خود، در آخرین دقیقهای که از روح او باقی مانده آگاه میشود.»
1 - کلینی به سندش از ابوحمزه ثمالی از امام محمد باقرعلیه السلام روایت کرده که امام فرمود: «لَمَّا أَنْ قَضَی مُحَمَّدٌ نُبُوَّتَهُ وَ اسْتَکْمَلَ أَیامَهُ أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَیهِ أَنْ یا مُحَمَّدُ قَدْ قَضَیتَ نُبُوَّتَکَ وَ اسْتَکْمَلْتَ أَیامَکَ فَاجْعَلِ الْعِلْمَ الَّذِی عِنْدَکَ وَ الْإِیمَانَ وَ الِاسْمَ الْأَکْبَرَ وَ مِیرَاثَ الْعِلْمِ وَ آثَارَ عِلْمِ النُّبُوَّةِ فِی أَهْلِ بَیتِکَ عِنْدَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَإِنِّی لَنْ أَقْطَعَ الْعِلْمَ وَ الْإِیمَانَ وَ الِاسْمَ الْأَکْبَرَ وَ مِیرَاثَ الْعِلْمِ وَ آثَارَ عِلْمِ النُّبُوَّةِ مِنَ الْعَقِبِ مِنْ ذُرِّیتِکَ کَمَا لَمْ أَقْطَعْهَا مِنْ ذُرِّیاتِ الْأَنْبِیاءِ»؛(787) «چون محمدصلی الله علیه وآله وظیفه نبوت خود را انجام داد و عمرش به پایان رسید، خدای تعالی به او وحی کرد: ای محمد! نبوّتت را گذرانیدی و عمرت به آخر رسید، اکنون آن دانشی که نزد توست و ایمان و اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوت در خاندان خود را به علی بن ابی طالب بسپار، زیرا من هرگز علم و ایمان و اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوت را از نسل و ذریه تو قطع نکنم، چنانکه از ذریه پیغمبران قطع نکردم.»
2 - از امام باقرعلیه السلام روایت شده که فرمود: «أَمَرَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ رَسُولَهُ بِوَلایةِ عَلِی وَ أَنْزَلَ عَلَیهِ « إِنَّما وَلِیکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ» وَ فَرَضَ وَلایةَ أُولِی الْأَمْرِ فَلَمْ یدْرُوا مَا هِی فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله أَنْ یفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلایةَ کَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ...»؛(788) «خدای عزّوجلّ رسولش را به ولایت علی امر کرد و آیه "سرپرست شما تنها خداست و رسولش و کسانی که به او ایمان آورده، نماز را به پا دارند و زکات دهند" را بر او نازل کرد و ولایت اولی الامر [کارداران را واجب ساخت، امّا مردم ندانستند مقصود از ولایت چیست؟ پس خدا به محمد امر کرد تا ولایت را برای آنها توضیح و تفسیر دهد، چنانکه نماز و زکات و روزه و حج را توضیح و تفسیر داد...».
ابوبصیر گفت: از اباعبداللَّهعلیه السلام در مورد قول خداوند عزّوجلّ: « أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» سؤال کردم، فرمود: «نَزَلَتْ فِی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِعلیهم السلام...»؛(789) «درباره علی بن ابی طالب و حسن و حسینعلیهم السلام نازل شده است [زیرا در آن زمان همان سه نفر از ائمه حاضر بودند].»
کلینیرحمه الله از امام باقرعلیه السلام روایت کرده که فرمود: «فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله أَنْ یفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلایةَ کَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِکَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله وَ تَخَوَّفَ أَنْ یرْتَدُّوا عَنْ دِینِهِمْ وَ أَنْ یکَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّوَجَلَّ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیهِ « یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ فَقَامَ بِوَلایةِ عَلِیعلیه السلام یوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَنَادَی الصَّلاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ یبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ»؛(790) «خدا به محمّدصلی الله علیه وآله امر فرمود تا ولایت را برای آنان توضیح دهد، چنانکه نماز و زکات و روزه و حج را توضیح داد. و چون امر به ولایت از جانب خدا به پیغمبرصلی الله علیه وآله رسید حضرتش دلتنگ شد و ترسید که مردم از دین برگردند و او را تکذیب کنند، از این جهت دلتنگ شد و به پروردگارش مراجعه کرد، خدای عزّوجلّ به او وحی فرستاد: ای پیغمبر! آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر این کار را نکنی رسالت او را نرسانیدهای، خدا تو را از شرّ مردم نگاه میدارد. او هم امر خدای تعالی را اعلان کرد و به امر ولایت علیعلیه السلام در روز غدیر خم قیام نمود و مردم را برای نماز جماعت بانگ زد و فرمان داد که حاضرین به غائبین برسانند.»
و نیز به سندش از امام صادقعلیه السلام در حدیثی طولانی نقل کرده که فرمود: «فَلَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ نَزَلَ عَلَیهِ جَبْرَئِیلُعلیه السلام فَقَالَ: « یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» فَنَادَی النَّاسَ فَاجْتَمَعُوا وَ أَمَرَ بِسَمُرَاتٍ فَقُمَّ شَوْکُهُنَّ ثُمَّ قَالَصلی الله علیه وآله یا أَیهَا النَّاسُ مَنْ وَلِیکُمْ وَ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ فَقَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ اللّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثَلاثَ مَرَّاتٍ»؛(791) «و چون رسول خداصلی الله علیه وآله از حجة الوداع برگشت، جبرئیل بر او نازل شد و گفت: ای پیغمبر! آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر این کار را نکنی رسالت او را نرسانیدهای، خدا تو را از شرّ مردم نگاه میدارد، همانا خداوند کافران را هدایت نمیکند. پیغمبرصلی الله علیه وآله مردم را صدا زد تا گرد آمدند و دستور داد تا خارهای بوتههای خار را تراشیدند [تا بتوان روی آن نشست و ایستاد] سپس آن حضرت فرمود: ای مردم! ولی شما و سزاوارتر از خودتان به شما کیست؟ گفتند: خدا و رسولش. سپس فرمود: هر که من مولای او هستم علی مولای اوست، خدایا! دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن دار و سه مرتبه این جمله را تکرار فرمود.»
از امام محمد باقرعلیه السلام روایت شده که فرمود: «وَ کَانَتِ الْوَلایةُ آخِرَ الْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: « الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی»! قَالَ أَبُوجَعْفَرٍعلیه السلام یقُولُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لا أُنْزِلُ عَلَیکُمْ بَعْدَ هَذِهِ فَرِیضَةً قَدْ أَکْمَلْتُ لَکُمُ الْفَرَائِضَ»؛(792) «واجبات خدا یکی پس از دیگری نازل میشد و امر ولایت آخرین آنها بود که خدای عزّوجلّ این آیه را نازل فرمود: "امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم". امام باقرعلیه السلام فرمود: خدای عزّوجلّ میفرماید: بعد از این واجبی بر شما نازل نکنم چون واجبات را برای شما کامل کردم.»
کلینی به سند صحیح از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که در تفسیر آیه: « إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ»؛(793) «همانا تو بیم دهندهای و برای هر گروهی رهبری است»، فرمود: «رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله الْمُنْذِرُ وَ لِکُلِّ زَمَانٍ مِنَّا هَادٍ یهْدِیهِمْ إِلَی مَا جَاءَ بِهِ نَبِی اللَّهِصلی الله علیه وآله ثُمَّ الْهُدَاةُ مِنْ بَعْدِهِ عَلِی ثُمَّ الاَْوْصِیاءُ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ»؛(794) «رسول خدا بیم دهنده است و در هر زمانی یکی از ما اهل بیت رهبری است که مردم را به آنچه پیغمبر از طرف خدا آورده رهبری کند، رهبران بعد از پیغمبر، علی است و پس از او اوصیائش یکی پس از دیگری.»
علی بن ابراهیم به سند صحیح از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «الْمُنْذِرُ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله وَ الْهَادِی أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَعلیه السلام بَعْدَهُ وَ الْأَئِمَّةُعلیهم السلام وَ هُوَ قَوْلُهُ « وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» »؛(795) «همانا بیم دهنده، رسول خداست و هادی بعد از او نیز امیرالمؤمنین و امامان پس از وی میباشند و این گفتار خداوند است که برای هر قوم و ملتی، امام و هدایت کنندهای هست».
کلینی از ابوبصیر روایت کرده که گفت: از اباعبداللَّهعلیه السلام سؤال کردم درباره قول خداوند که میفرماید: « أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»، حضرت فرمود: «نَزَلَتْ فِی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِعلیهم السلام - الی ان قال - وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَهُ فِی کِتَابِهِ تَصْدِیقاً لِنَبِیهِصلی الله علیه وآله « إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فَکَانَ عَلِی وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ وَ فَاطِمَةُعلیهم السلام فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله تَحْتَ الْکِسَاءِ فِی بَیتِ أُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ: اللّهُمَّ إِنَّ لِکُلِّ نَبِی أَهْلاً وَ ثَقَلاً وَ هَؤُلاءِ أَهْلُ بَیتِی وَ ثَقَِی فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ أَلَسْتُ مِنْ أَهْلِکَ فَقَالَ إِنَّکِ إِلَی خَیرٍ وَ لَکِنَّ هَؤُلاءِ أَهْلِی وَ ثِقْلِی...»؛(796) «درباره علی بن ابیطالب و حسن و حسینعلیهم السلام نازل شده است [زیرا در آن زمان همان سه نفر از ائمه حاضر بودند]... ولی خدای متعال برای تصدیق پیغمبرش بیان آن حضرت را در کتابش نازل فرمود "همانا خدا میخواهد ناپاکیها را از شما اهل بیت این خانه ببرد و پاکیزه تان کند، پاکیزه کامل". علی و حسن و حسین و فاطمهعلیهم السلام در خانه امّ سلمه بودند که پیغمبرصلی الله علیه وآله آنها را زیر عبا گرد آورد و سپس فرمود: خدایا هر پیغمبری، اهل و حشمی داشت و اهل و حشم من اینهایند. ام سلمه گفت: من از اهل شما نیستم؟ فرمود: تو به خوبی میگرایی، ولی اینها اهل و حشم من هستند...».
کلینی به سندش از سلیم بن قیس روایت کرده که گفت: «شَهِدْتُ وَصِیةَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَعلیه السلام حِینَ أَوْصَی إِلَی ابْنِهِ الْحَسَنِعلیه السلام وَ أَشْهَدَ عَلَی وَصِیتِهِ الْحُسَینَعلیه السلام وَ مُحَمَّداً وَ جَمِیعَ وُلْدِهِ وَ رُؤَسَاءَ شِیعَتِهِ وَ أَهْلَ بَیتِهِ ثُمَّ دَفَعَ إِلَیهِ الْکِتَابَ وَ السِّلاحَ وَ قَالَ لِابْنِهِ الْحَسَنِعلیه السلام یا بُنَی أَمَرَنِی رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله أَنْ أُوصِی إِلَیکَ وَ أَنْ أَدْفَعَ إِلَیکَ کُتُبِی وَ سِلاحِی...»؛(797) «سلیم بن قیس گوید: زمانی که امیرالمؤمنینعلیه السلام به پسرش حسنعلیه السلام وصیت میفرمود، حاضر بودم، علیعلیه السلام، حسینعلیه السلام و محمد بن حنیفه و سایر فرزندانش را با رؤسای شیعه و اهل بیتش گواه گرفت، سپس کتاب و سلاح امامت را به او تحویل داد و فرمود: پسر عزیزم! رسول خداصلی الله علیه وآله مرا امر فرمود که به تو وصیت کنم و کتب و سلاحم را به تو بسپارم...».
و نیز به سندش از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «إِنَّ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَعلیه السلام لَمَّا حَضَرَهُ الَّذِی حَضَرَهُ قَالَ لاِبْنِهِ الْحَسَنِ: ادْنُ مِنِّی حَتَّی أُسِرَّ إِلَیکَ مَا أَسَرَّ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله إِلَی وَ أَئْتَمِنَکَ عَلَی مَا ائْتَمَنَنِی عَلَیهِ فَفَعَلَ»؛(798) «چون وفات علیعلیه السلام فرار رسید، به پسرش حسنعلیه السلام فرمود: نزدیک من بیا تا آنچه را رسول خداصلی الله علیه وآله با من راز گفت، به تو راز بگویم و آنچه را به من سپرد به تو بسپارم، پس همین کار را کرد.»
1 - جناده میگوید: «انّ الحسین بن علیعلیهما السلام دخل علی الحسن بن علی فی مرضه حتّی اکبّ علیه و قبّل رأسه و بین عینیه و یسارا جمیعاً. فقال الاسود: انّا للَّه و انّا الیه راجعون. انّ الحسن قد نعیت الیه نفسه و قد اوصی الی الحسین»؛(799) «حسین بن علیعلیه السلام هنگام بیماری حسن بن علیعلیه السلام بر او وارد شد خود را بر روی او انداخت و سر و بین دو چشم او را بوسید و اسراری به هم گفتند. اسود کلمه استرجاع را بر زبان جاری ساخت و گفت: همانا حسن مرگش فرار سیده و به حسین وصیت کرد».
2 - شیخ مفید به سند خود از عبداللَّه بن ابراهیم، از زیاد مخارقی نقل کرده که گفت: چون هنگام وفات حسنعلیه السلام رسید حسین بن علیعلیهما السلام را دعوت کرد و فرمود: «یا أَخِی! إِنِّی مُفَارِقُکَ وَ لاحِقٌ بِرَبِّی... ثُمَّ وَصَّی إِلَیهِ بِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ وَ تَرِکَاتِهِ وَ مَا کَانَ وَصَّی إِلَیهِ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَعلیه السلام حِینَ اسْتَخْلَفَهُ وَ أَهّلَهُ بِمَقَامِهِ وَ دَلَّ شِیعَتَهُ عَلَی اسْتِخْلافِهِ وَ نَصَبَهُ لَهُمْ عَلَماً مِنْ بَعْدِهِ فَلَمَّا مَضَی لِسَبِیلِهِ غَسَّلَهُ الْحُسَینُعلیه السلام وَ کَفَّنَهُ...»؛(800) «ای برادرم! من از تو جدا میشوم و به پروردگارم ملحق میگردم... آنگاه به اهل و اولاد و بر ترکه خود و آنچه امیرالمؤمنین بر آن سفارش کرده بود وصیت کرد و او را بر مقامش اهلیت داد و شیعه او را بر خلیفه قرار دادن او راهنمایی کرد و او را بر مردم جانشین بعد از خود نمود. و چون از دنیا رحلت نمود حسینعلیه السلام او را غسل داده و کفن نمود...».
کلینی به سندش از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «لَمَّا حَضَرَ الْحُسَینَعلیه السلام مَا حَضَرَهُ دَفَعَ وَصِیتَهُ إِلَی ابْنَتِهِ فَاطِمَةَ ظَاهِرَةً فِی کِتَابٍ مُدْرَجٍ فَلَمَّا أَنْ کَانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَینِعلیه السلام مَا کَانَ دَفَعَتْ ذَلِکَ إِلَی عَلِی بْنِ الْحُسَینِعلیه السلام قُلْتُ لَهُ فَمَا فِیهِ یرْحَمُکَ اللَّهُ فَقَالَ مَا یحْتَاجُ إِلَیهِ وُلْدُ آدَمَ مُنْذُ کَانَتِ الدُّنْیا إِلَی أَنْ تَفْنَی»؛(801) «چون هنگام شهادت امام حسینعلیه السلام فرا رسید، وصیتش را در کتابی که پیچیده بود، در حضور مردم به دخترش فاطمه داد. پس چون امر شهادت حسینعلیه السلام به آنجا که مقدّر بود رسید، فاطمه آن وصیت را به علی بن الحسینعلیه السلام داد، عرض کردم: خدایت رحمت کند، در آن وصیت چه بود؟ فرمود: آنچه فرزندان آدم از ابتدای دنیا تا به آخر رسیدن آن احتیاج دارند.»
و نیز به سندش از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «إِنَّ الْحُسَینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ لَمَّا صَارَ إِلَی الْعِرَاقِ اسْتَوْدَعَ أُمَّ سَلَمَةَ رَضِی اللَّهُ عَنْهَا الْکُتُبَ وَ الْوَصِیةَ فَلَمَّا رَجَعَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِعلیه السلام دَفَعَتْهَا إِلَیهِ»؛(802) «چون امام حسینعلیه السلام به جانب عراق رهسپار گشت، کتب و وصیت را به امسلمهرضی الله عنه سپرد و چون علی بن الحسینعلیه السلام به مدینه بازگشت به او تحویل داد».
نص بر امام باقرعلیه السلام
شیخ صدوقرحمه الله به سندش از مالک بن اعین جهنی نقل کرده که گفت: «أَوْصَی عَلِی بْنُ الْحُسَینِعلیهما السلام ابْنَهُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیعلیهما السلام فَقَالَ بُنَی إِنِّی جَعَلْتُکَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی لا یدَّعِی فِیمَا بَینِی وَ بَینَکَ أَحَدٌ إِلاَّ قَلَّدَهُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ طَوْقاً مِنْ نَارٍ...»؛(803) «علی بن الحسینعلیهما السلام به فرزندش محمّد بن علیعلیهما السلام وصیت نمود و گفت: ای فرزندم! همانا من تو را جانشین بعد از خود قرار دادم، و کسی بین من و تو این مقام را ادّعا نمیکند جز آنکه خداوند آن را طوقی از آتش کرده و در روز قیامت بر گردن او خواهد انداخت».
2 - و کلینیرحمه الله به سندش نقل کرده که علی بن الحسینعلیه السلام در حال مرگ در حالی که فرزندانش جمع بودند رو به آنان کرد و سپس متوجه محمد بن علی شد و فرمود: «یا مُحَمَّدُ هَذَا الصُّنْدُوقُ اذْهَبْ بِهِ إِلَی بَیتِکَ قَالَ أَمَا إِنَّهُ لَمْ یکُنْ فِیهِ دِینَارٌ وَ لا دِرْهَمٌ وَ لَکِنْ کَانَ مَمْلُوءاً عِلْماً»؛(804) «ای محمّد! این صندوق را به خانه خود ببر. سپس گوید: ولی در آن صندوق درهم و دینار نبود، بلکه پر از علم و دانش بود.»
کلینی به سند خود از ابی الصباح کنانی نقل کرده که گفت: «نَظَرَ أَبُوجَعْفَرٍعلیه السلام إِلَی أَبِی عَبْدِاللَّهِعلیه السلام یمْشِی فَقَالَ تَرَی هَذَا هَذَا مِنَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: « وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ»(805) »؛(806) «امام باقرعلیه السلام به امام صادقعلیه السلام نگاه کرد که راه میرفت، فرمود: این را میبینی؟ این از کسانی است که خدای عزّوجلّ میفرماید: "ما میخواهیم بر کسانی که در زمین ناتوان شمرده شدهاند، منّت نهیم و پیشوایشان سازیم و وارث زمینشان کنیم".»
کلینیرحمه الله به سندش از فیض بن مختار نقل کرده که گفت: «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِاللَّهِعلیه السلام خُذْ بِیدِی مِنَ النَّارِ مَنْ لَنَا بَعْدَکَ؟ فَدَخَلَ عَلَیهِ أَبُو إِبْرَاهِیمَعلیه السلام وَ هُوَ یوْمَئِذٍ غُلامٌ فَقَالَ: هَذَا صَاحِبُکُمْ فَتَمَسَّکْ بِهِ»؛(807) «به امام صادقعلیه السلام عرض کردم: مرا از آتش دوزخ دستگیری کن چون ما بعد از شما که را داریم؟ پس در این هنگام امام کاظمعلیه السلام بر آن حضرت وارد شد و او در آن روز کودک بود، امام فرمود: این است صاحب شما، دامنش را بگیرید.»
و نیز به سندش از منصور بن حازم نقل کرده که گفت: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی إِنَّ الْأَنْفُسَ یغْدَی عَلَیهَا وَ یرَاحُ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَمَنْ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِعلیه السلام إِذَا کَانَ ذَلِکَ فَهُوَ صَاحِبُکُمْ وَ ضَرَبَ بِیدِهِ عَلَی مَنْکِبِ أَبِی الْحَسَنِعلیه السلام الْأَیمَنِ فِی مَا أَعْلَمُ وَ هُوَ یوْمَئِذٍ خُمَاسِی وَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ جَالِسٌ مَعَنَا»؛(808) «پدر و مادرم به قربانت، مرگ در هر صبح و شام به سراغ جانها میآید، اگر چنین شد امام کیست؟ حضرت صادقعلیه السلام فرمود: اگر چنین شد این امام شماست. و با دست به شانه ابوالحسنعلیه السلام زد - که فکر میکنم شانه راست بود - و در آن وقت پنج ساله بود [قدش پنج وجب بود] و عبداللَّه بن جعفر [افطح امام طایفه فطحیه با ما در آن مجلس نشسته بود [با وجود آنکه از پدرش چنین سخنی شنید، بعد از وفات پدر مخالفت کرد و دعوی امامت نمود].»
کلینیرحمه الله به سندش از داود رقّی نقل کرده که گفت: «جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی قَدْ کَبِرَ سِنِّی فَخُذْ بِیدِی مِنَ النَّارِ قَالَ: فَأَشَارَ إِلَی ابْنِهِ أَبِی الْحَسَنِعلیه السلام فَقَالَ هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی»؛(809) «به موسی بن جعفرعلیه السلام عرض کردم: قربانت گردم، من پیر شدهام مرا از دوزخ رهایی بخش [و امامم را به من بنما]. حضرت با دست به پسرش ابوالحسنعلیه السلام اشاره نمود و فرمود: این پس از من صاحب شماست.»
محمد بن علی بادیه به سندش از زیاد بن مروان قندی نقل کرده که گفت: «دَخَلْتُ عَلَی أَبِیإِبْرَاهِیمَ وَ عِنْدَهُ ابْنُهُ أَبُوالْحَسَنِعلیه السلام فَقَالَ لِی یا زِیادُ هَذَا ابْنِی فُلانٌ کِتَابُهُ کِتَابِی وَ کَلامُهُ کَلامِی وَ رَسُولُهُ رَسُولِی وَ مَا قَالَ فَالْقَوْلُ قَوْلُهُ»؛(810) «خدمت امام موسی کاظمعلیه السلام رسیدم، در حالی که پسرش علی نزد او بود، به من فرمود: ای زیاد! این پسرم است، نامه او نامه من است، سخن او سخن من است، فرستاده او فرستاده من است و هر چه گوید درست است.»
3 - کلینی به سندش از مخزومی نقل کرده که گفت: «بَعَثَ إِلَینَا أَبُوالْحَسَنِ مُوسَیعلیه السلام فَجَمَعَنَا ثُمَّ قَالَ لَنَا أَتَدْرُونَ لِمَ دَعَوْتُکُمْ فَقُلْنَا لا فَقَالَ اشْهَدُوا أَنَّ ابْنِی هَذَا وَصِیی وَ الْقَیمُ بِأَمْرِی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی...»؛(811) «موسی بن جعفرعلیه السلام [پیش از زندان رفتنش دنبال ما فرستاد و ما را جمع کرد و فرمود: میدانید شما را برای چه دعوʠکردم؟ گفتیم: نه، فرمود: گواه باشید که این پسرم وصی من است و پس از من خلیفه و کاردار من است...».
4 - شیخ صدوقرحمه الله به سندش از عباس نجاشی اسدی نقل کرده که گفت: «قُلْتُ لِلرِّضَاعلیه السلام أَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ قَالَ إِی وَ اللَّهِ عَلَی الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ»؛(812) «به امام رضاعلیه السلام عرض کردم: شما صاحب امر [امامت هستید؟ فرمود: بله، به خدا قسم بر انس و جنّ.»
شیخ صدوقرحمه الله به سندش از امام رضاعلیه السلام نقل کرده که به دعبل فرمود: «یا دعبل! الإمام بعدی محمد ابنی و بعد محمد ابنه علی و بعد علی ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر فی غیبته المطاع فی ظهوره...»؛(813) «ای دعبل! امام بعد از من فرزندم محمّد استن و بعد از او فرزندش علی، و بعد از علی فرزندش حسن و بعد از حسن فرزندش حجت قائم است که در غیبتش انتظار او را کشیده و هنگام ظهورش اطاعت خواهد شد».
و نیز به سندش از احمد بن ابونصر نقل کرده که گفت: «جَعَلَنَا اللَّهُ فِدَاکَ إِنْ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ حَدَثَ حَدَثٌ فَمَنْ یکُونُ بَعْدَکَ قَالَ ابْنِی هَذَا وَ أَوْمَأَ إِلَیهِ قَالَ فَقُلْنَا لَهُ وَ هُوَ فِی هَذَا السِّنِّ قَالَ نَعَمْ وَ هُوَ فِی هَذَا السِّنِّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی احْتَجَّ بِعِیسَیعلیه السلام وَ هُوَ ابْنُ سَنَتَینِ»؛(814) «خدا ما را فدای شما گرداند، پناه میبرم به خدا، اگر برای شما اتفاقی افتد چه کسی جانشین شما خواهد بود؟ حضرت در حالی که به فرزندش اشاره میکرد، فرمود: این پسرم. به ایشان عرض کردیم: در این سن؟ فرمود: آری، در حالی که در این سن است؛ زیرا خدای تبارک و تعالی به عیسی در حالی که دو ساله بود احتجاج کرد».
کلینی به سند خود از اسماعیل بن مهران نقل کرده که گفت: چون امام جوادعلیه السلام در دفعه اوّل تبعید از مدینه به بغداد آمد، هنگام خروج از مدینه به او عرض کردم: «جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیکَ فِی هَذَا الْوَجْهِ فَإِلَی مَنِ الْأَمْرُ بَعْدَکَ فَکَرَّ بِوَجْهِهِ إِلَی ضَاحِکاً وَ قَالَ لَیسَ الْغَیبَةُ حَیثُ ظَنَنْتَ فِی هَذِهِ السَّنَةِ. فَلَمَّا أُخْرِجَ بِهِ الثَّانِیةَ إِلَی الْمُعْتَصِمِ صِرْتُ إِلَیهِ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنْتَ خَارِجٌ فَإِلَی مَنْ هَذَا الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِکَ فَبَکَی حَتَّی اخْضَلَّتْ لِحْیتُهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی فَقَالَ عِنْدَ هَذِهِ یخَافُ عَلَی الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِی إِلَی ابْنِی عَلِی»؛(815) «قربانت گردم، من در این راه بر شما نگرانم، امر امامت پس از شما با کیست؟ حضرت با لبی خندان به من متوجه شد و فرمود: آن غیبتی که گمان میکنی در این سال نیست. وقتی نوبت دوم آن حضرت را نزد معتصم میبردند، نزدش رفتم و عرض کردم: قربانت گردم شما بیرون میروید، امر امامت پس از شما با کیست؟ حضرت به قدری گریست که محاسنش تر شد، سپس متوجه من شد و فرمود: در این سفر باید بر من نگران بود. امر امامت بعد از من بر عهده پسرم علی است.»
شیخ صدوقرحمه الله به سندش از صقر بن (ابی) دلف نقل کرده که گفت: «إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِی ابْنِی عَلِی أَمْرُهُ أَمْرِی وَ قَوْلُهُ قَوْلِی وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِی...»؛(816) «امام بعد از من، پسرم علی است، امر او امر من، و سخن او سخن من و اطاعت از او اطاعت از من است...».
کلینی به سندش از یحیی بن یسار قنبری نقل کرده که گفت: «أَوْصَی أَبُوالْحَسَنِعلیه السلام إِلَی ابْنِهِ الْحَسَنِ قَبْلَ مُضِیهِ بِأَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ وَ أَشْهَدَنِی عَلَی ذَلِکَ وَ جَمَاعَةً مِنَ الْمَوَالِی»؛(817) «حضرت ابوالحسن [امام علی النقیعلیه السلام چهار ماه قبل از وفاتش به پسرش امام حسنعلیه السلام وصیت کرد و مرا با جماعتی از دوستان گواه گرفت.»
و نیز به سند خود از امام هادیعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «صَاحِبُکُمْ بَعْدِی الَّذِی یصَلِّی عَلَی قَالَ وَ لَمْ نَعْرِفْ أَبَا مُحَمَّدٍ قَبْلَ ذَلِکَ قَالَ فَخَرَجَ أَبُومُحَمَّدٍ فَصَلَّی عَلَیهِ»؛(818) «صاحب شما بعد از من کسی است که بر من نماز خواند. و ما تا آن روز ابامحمّد [امام حسن عسکریعلیه السلام] را نمیشناختیم، [پس از وفات امام هادیعلیه السلام ابامحمدعلیه السلام بیرون آمد و بر جنازه آن حضرت نماز خواند.»
و نیز به سندش از علی بن عمر نوفلی نقل کرده که فرمود: «کُنْتُ مَعَ أَبِی الْحَسَنِعلیه السلام فِی صَحْنِ دَارِهِ فَمَرَّ بِنَا مُحَمَّدٌ ابْنُهُ الکافی فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا صَاحِبُنَا بَعْدَکَ فَقَالَ: لا صَاحِبُکُمْ بَعْدِی الْحَسَنُ»؛(819) «در صحن منزل امام هادیعلیه السلام در خدمت آن حضرت بودم که پسرش محمد [معروف به سید محمّد] از نزد ما گذشت. به حضرت عرض کردم: قربانت گردم بعد از شما این صاحب ماست؟ فرمود: نه صاحب شما بعد از من حسن است.»
شیخ صدوقرحمه الله به سندش از صقر بن ابودلف نقل کرده که گفت: از امام علی بن محمدعلیه السلام شنیدم که میفرمود: «إن الإمام بعدی الحسن ابنی و بعد الحسن ابنه القائم الذی یملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً»؛(820) «همانا امام پس از من، پسرم حسن است و بعد از او فرزندش قائم است همان که زمین را از قسط و عدل پر میکند چنانکه از جور و ستم پر شده باشد».
1 - کلینی به سندش از محمد بن علی بن هلال نقل کرده که گفت: «خَرَجَ إِلَی مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ قَبْلَ مُضِیهِ بِسَنَتَینِ یخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَی مِنْ قَبْلِ مُضِیهِ بِثَلاثَةِ أَیامٍ یخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ»؛(821) «از جانب امام حسن عسکریعلیه السلام دو سال پیش از وفاتش، پیامی به من رسید که از جانشین بعد از خود به من خبر داد، بار دیگر سه روز پیش از وفاتش، پیامی رسید و از جانشین بعد از خود به من خبر داد.»
2 - و نیز به سندش از عمرو اهوازی نقل کرده که گفت: «أَرَانِی أَبُومُحَمَّدٍ ابْنَهُ وَ قَالَ هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی»؛(822) «امام حسن عسکریعلیه السلام پسرش را به من نشان داد و فرمود: این است صاحب شما بعد از من.»
3 - صدوق به سندش از احمد بن اسحاق بن سعد نقل کرده که گفت: از امام ابومحمد حسن بن علی عسکریعلیه السلام شنیدم که میفرمود: «الْحَمْدُ للَّهِِ الَّذِی لَمْ یخْرِجْنِی مِنَ الدُّنْیا حَتَّی أَرَانِی الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِی أَشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله خَلْقاً وَ خُلْقاً یحْفَظُهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِی غَیبَتِهِ ثُمَّ یظْهِرُهُ فَیمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»؛(823) «شکر و سپاس خدای را که از دنیا نرفتم و خدا جانشینم را به من نشان داد، همان که شبیهترین مردم به رسول خداست از جهت خلقت و اخلاق خداوند او را در مدت غیبتش حفظ میفرماید، سپس او را ظاهر مینماید و زمین را از عدل و قسط پر میکند چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد».
4 - کلینی به سندش از حمدان قلانسی نقل کرده که گفت: به عَمْری [نایب خاص امام زمانعلیه السلام عرض کردم: ابومحمّدعلیه السلام از دنیا رفته است؟ او به من فرمود: آری، رحلت کرد، ولی در میان شما کسی را به عنوان جانشین قرار داد که گردنش چنین است: آنگاه به دست خود اشاره کرد.(824)
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «أَیهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْیا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ»؛(825) «ای مردم! دنیا سرای گذر و آخرت خانه جاویدان است، پس از گذرگاه خویش، برای سرمنزل جاودانه توشه برگیرید.»
2 - و نیز فرمود: «فَإِنَّ الدُّنْیا لَمْ تُخْلَقْ لَکُمْ دَارَ مُقَامٍ بَلْ خُلِقَتْ لَکُمْ مَجَازاً لِتَزَوَّدُوا مِنْهَا الْأَعْمَالَ إِلَی دَارِ الْقَرَارِ»؛(826) «زیرا دنیا برای زندگی همیشگی شما آفریده نشده، بلکه گذرگاهی است تا در آن زاد و توشه آخرت بردارید.»
3 - و نیز فرمود: «فَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لا تَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْیا فَإِنَّ کُلَّ وَلَدٍ سَیلْحَقُ بِأَبِیهِ یوْمَ الْقِیامَةِ»؛(827) «بکوشید از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید؛ زیرا در روز قیامت، هر فرزندی به پدر و مادر خویش بازمیگردد.»
4 - و نیز خطاب به دنیا فرمود: «غُرِّی غَیرِی لا حَاجَةَ لِی فِیکِ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلاثاً لا رَجْعَةَ فِیهَا فَعَیشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ»؛(828) «غیر مرا بفریب، که مرا در تو هیچ نیازی نیست، تو را سه طلاقه کردهام، تا بازگشتی نباشد، چون دوران زندگانی تو کوتاه، ارزش تو اندک، و آرزوی تو پست است.»
5 - امام هادیعلیه السلام فرمود: «الدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فِیهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ»؛(829) «دنیا، بازاری است که گروهی در آن سود میبرند و گروهی هم زیان میکنند».
6 - امام علیعلیه السلام فرمود: «أَلا حُرٌّ یدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَیسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ فَلا تَبِیعُوهَا إِلاَّ بِهَا»؛(830) «آیا آزادهای نیست که این پس مانده طعام در دهان [دنیای پست را برای اهلش رها کند؟ چرا که برای جانهای شما بها و قیمتی جز بهشت نیست، پس ارواح خود را جز به آن نفروشید.»
7 - نیز درباره دنیا میفرماید: «تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ، إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَمْ یرْضَهَا ثَوَاباً لِأَوْلِیائِهِ وَ لا عِقَاباً لِأَعْدَائِهِ وَ إِنَّ أَهْلَ الدُّنْیا کَرَکْبٍ بَینَا هُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا»؛(831) «دنیا فریب میدهد، زیان میرساند و تند میگذرد، از این رو خدا دنیا را پاداش دوستان خود نپسندید و آن را جایگاه مجازات دشمنان خود قرار نداد، و همانا مردم دنیا چون کاروانی باشند که هنوز بارانداز نکرده، کاروانسالار بانگ کوچ سردهد تا بار ببندند و برانند.»
8 - و نیز فرمود: «فَعَلَیکُمْ بِالْجَدِّ وَ الاِجْتِهَادِ وَ التَّأَهُّبِ وَ الاِسْتِعْدَادِ وَ التَّزَوُّدِ فِی مَنْزِلِ الزَّادِ وَ لا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا کَمَا غَرَّتْ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنَ الْأُمَمِ الْمَاضِیةِ وَ الْقُرُونِ الْخَالِیةِ...»؛(832) «بر شما باد به تلاش و کوشش، آمادگی و آماده شدن و جمع آوری زاد و توشه آخرت در دوران زندگی دنیا. دنیا شما را مغرور نسازد، چنانکه گذشتگان شما و امتهای پیشین را در قرون گذشته مغرور ساخت.»
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «وَ حَقّاً أَقُولُ مَا الدُّنْیا غَرَّتْکَ وَ لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ»؛(833) «به حق میگویم، آیا دنیا تو را فریفته است یا تو خود فریفته دنیایی؟»
2 - و نیز فرمود: «إِنَّ الدُّنْیا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِیةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًی لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّی مَلائِکَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْی اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِیاءِ اللَّهِ اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ فَمَنْ ذَا یذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَینِهَا وَ نَادَتْ بِفِرَاقِهَا وَ نَعَتْ نَفْسَهَا وَ أَهْلَهَا فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلائِهَا الْبَلاءَ وَ شَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِهَا إِلَی السُّرُورِ؟!»؛(834) «همانا دنیا سرای راستی برای راستگویان است، و خانه تندرستی برای دنیاشناسان است، و خانه بینیازی و ثروت است برای کسانی که بخواهند توشه برگیرند، و خانه پند و موعظه است برای کسانی که پندآموز و موعظه پذیرند. دنیا سجدهگاه دوستان خدا، جای نماز فرشتگان الهی، و فرودگاه وحی خدا و جایگاه تجارت دوستان خداست، که در آن رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را برای خود سود بردند. چه کسی دنیا را نکوهش میکند؟ و جدا شدنش را اعلام داشته و فریاد زد که ماندگار نیست، و از نابودی خود و اهلش خبر داده است؟ حال آنکه دنیا با بلای خود بلاها را برای آنها نمونه و مثال زدنی کرد و با شادمانی خود، آنان را به شوق و شادمانی رساند؟!»
3 - و نیز فرمود: «فَعَلَیکُمْ بِالْجَدِّ وَ الاِجْتِهَادِ وَ التَّأَهُّبِ وَ الاِسْتِعْدَادِ وَ التَّزَوُّدِ فِی مَنْزِلِ الزَّادِ وَ لا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا کَمَا غَرَّتْ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنَ الْأُمَمِ الْمَاضِیةِ وَ الْقُرُونِ الْخَالِیةِ...»؛(835) «بر شما باد به تلاش و کوشش، آمادگی و آماده شدن و جمعآوری زاد و توشه آخرت در دوران زندگی دنیا؛ دنیا شما را مغرور نسازد، چنانکه گذشتگان شما و امتهای پیشین را در قرون سپری شده مغرور ساخت.»
عبداللَّه بن سنان میگوید: از امام صادقعلیه السلام سؤال کردم: ملائکه برترند یا فرزندان آدم؟ حضرت از امیرالمؤمنینعلیه السلام نقل میکند که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ رَکَّبَ فِی الْمَلائِکَةِ عَقْلاً بِلا شَهْوَةٍ وَ رَکَّبَ فِی الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلا عَقْلٍ وَ رَکَّبَ فِی بَنِی آدَمَ کِلیهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَیرٌ مِنَ الْمَلائِکَةِ وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ»؛(836) «خداوند بلندمرتبه در ملائکه، عقل بدون شهوت و زیادهخواهی قرار داد و در حیوانات، شهوت بدون عقل قرار داد و در بنیآدم هر دو نوع را با هم قرار داده است، پس اگر انسان عقلش بر شهوت غلبه پیدا کند، از ملائکه برتر خواهد بود و اگر شهوتش بر عقلش پیروز شود، از حیوانات هم بدتر و پایینتر خواهد شد.»
امام صادقعلیه السلام درباره وصیت کردن فرمود: «هِی حَقٌّ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ»؛(837) «حقّی است که بر هر مسلمانی لازم است.»
امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود: «قَدْ ظَعَنُوا عَنْهَا بِأَعْمَالِهِمْ إِلَی الْحَیاةِ الدَّائِمَةِ وَ الدَّارِ الْبَاقِیةِ کَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی: « کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَینا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ»(838) »؛(839) «گذشتگان با اعمال خود به سوی زندگی جاویدان و خانه همیشگی کوچ کردند، آن سان که خدای سبحان فرمود: "چنانکه آفرینش را آغاز کردیم، آن را بازمیگردانیم، وعدهای است برای ما و همانا این کار را انجام خواهیم داد".»
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «أَصْلُ الْإِنْسَانِ لُبُّهُ»؛(840) «اصل انسان، جان و روح اوست.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «الرُّوحُ لایوصَفُ بِثِقْلٍ وَ لاخِفَّةٍ وَ هِی جِسْمٌ رَقِیقٌ اَلْبَسَ قَالِباً کَثِیفاً. قِیلَ: اَفَیتَلاشی الرُّوحُ بَعْدَ اِخْراجِهِ عَنْ قَابِلِهِ اَمْ هُوَ باقٍ؟ قَالَ: بَلْ هُوَ بَاقٍ إِلی یوْمَ ینْفَخُ فِی الصُّورِ»؛(841) «روح انسان وزنی ندارد تا آن را سبک و سنگین کنید؛ بلکه روح جسمی لطیف است که با یک قالب کثیف پوشیده شده است. از امام سؤال شد: آیا روح بعد از خروج از قالب کثیفش متلاشی میشود و یا اینکه باقی میماند؟ امام فرمود: روح باقی است، تا روزی که در صور دمیده شود.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «إِنَّ لِلْجِسْمِ سِتَّةَ أَحْوَالٍ. الصِّحَّةَ وَ الْمَرَضَ وَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ وَ النَّوْمَ وَ الْیقَظَةَ وَ کَذَلِکَ الرُّوحُ فَحَیاتُهَا عِلْمُهَا وَ مَوْتُهَا جَهْلُهَا وَ مَرَضُهَا شَکُّهَا وَ صِحَّتُهَا یقِینُهَا وَ نَوْمُهَا غَفْلَتُهَا وَ یقَظَتُهَا حِفْظُهَا»؛(842) «جسم آدمی شش نوع حال دارد: سلامتی و بیماری و مرگ و حیات و خواب و بیداری، روح انسان نیز این شش حالت را دارا است؛ یعنی حیاتش در علم است و مرگش همان جهل است و بیماریاش در شک و تردیدهاست و سلامتیاش در یقین و خوابش غفلت آدمی است و و بیداریاش در حافظه و متذکر بودن اوست».
1 - از امیرمؤمنانعلیه السلام درخواست شد تا مرگ را توصیف کند، حضرت فرمود: «إِمَّا بِشَارَةٌ بِنَعِیمِ الْأَبَدِ وَ إِمَّا بِشَارَةٌ بِعَذَابِ الْأَبَدِ وَ إِمَّا تَحْزِینٌ وَ تَهْوِیلٌ»؛(843) «مرگ یا بشارت به نعمتهای بیپایان است و یا بشارت به عذاب ابدی است و یا حزن و ترس».
2 - از امام حسن مجتبیعلیه السلام سؤال شد: حقیقت مرگی که ما از آن بیخبریم چیست؟ حضرت فرمود: «أَعْظَمُ سُرُورٍ یرِدُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذَا نُقِلُوا عَنْ دَارِ النَّکَدِ إِلَی نَعِیمِ الْأَبَدِ وَ أَعْظَمُ ثُبُورٍ یرِدُ عَلَی الْکَافِرِینَ إِذَا نُقِلُوا عَنْ جَنَّتِهِمْ إِلَی نَارٍ لا تَبِیدُ وَ لا تَنْفَدُ»؛(844) «مرگ برای مؤمن بزرگترین خوشحالی است؛ زیرا که از خانه رنج و گرفتاری به نعمتهای بیپایان منتقل میشود. و مرگ برای کافران بزرگترین هلاکت و حزن است که بر آنها وارد میشود، چون از بهشت خودشان به سوی آتشی منتقل میشوند که نه پایانی دارد و نه فنایی».
3 - امام حسینعلیه السلام خطاب به اصحاب خود در روز عاشورا فرمود: «صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلاَّ قَنْطَرَةٌ یعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَی الْجِنَانِ الْوَاسِطَةِ وَ النَّعِیمِ الدَّائِمَةِ فَأَیکُمْ یکْرَهُ أَنْ ینْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَی قَصْرٍ وَ مَا هُوَ لِأَعْدَائِکُمْ إِلاَّ کَمَنْ ینْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إِلَی سِجْنٍ وَ عَذَابٍ إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله أَنَّ الدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکَافِرِ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلاَءِ إِلَی جِنَانِهِمْ وَ جِسْرُ هَؤُلاَءِ إِلَی جَحِیمِهِمْ»؛(845) «صبور باشید ای فرزندان کریم! پس نیست مرگ مگر پلی که شما را از شدت و گرفتاری به بهشتهای وسیع و نعمت دائم عبور خواهد داد، پس کدامیک از شما کراهت دارد تا از زندان به قصر منتقل شود. و مرگ برای دشمنان شما جز انتقال از قصر به زندان و عذاب نیست. همانا پدرم از رسول خداصلی الله علیه وآله خبر داد که دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است، و مرگ پل آنها برای رسیدن به بهشتهایشان و پل اینان برای رسیدن به عذابشان است.»
4 - امام سجادعلیه السلام درباره حقیقت مرگ میفرماید: «لِلْمُؤْمِنِ کَنَزْعِ ثِیابٍ وَسِخَةٍ قَمِلَةٍ وَ فَکِّ قُیودٍ وَ أَغْلالٍ ثَقِیلَةٍ وَ الاِسْتِبْدَالِ بِأَفْخَرِ الثِّیابِ وَ أَطْیبِهَا رَوَائِحَ وَ أَوْطَأ الْمَرَاکِبِ وَ آنَسِ الْمَنَازِلِ وَ لِلْکَافِرِ کَخَلْعِ ثِیابٍ فَاخِرَةٍ وَ النَّقْلِ عَنْ مَنَازِلَ أَنِیسَةٍ وَ الاِسْتِبْدَالِ بِأَوْسَخِ الثِّیابِ وَ أَخْشَنِهَا وَ أَوْحَشِ الْمَنَازِلِ وَ أَعْظَمِ الْعَذَابِ»؛(846) «مرگ برای مؤمن همانند بیرون آوردن لباس چرکی است که پشه گرفته و همانند برداشتن زنجیرها و غلهای سنگین از خود و تبدیل کردن آنها به بهترین لباسها و خوشترین بوها و چابکترین مرکبها و مأنوسترین منزلهاست. ولی برای کافر به مانند کندن لباسهای فاخر و انتقال از منزلهای مأنوس و تبدیل آنها به چرکترین و خشنترین لباسها و وحشتناکترین منازل و شدیدترین عذابهاست.»
5 - از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «هُوَ النَّوْمُ الَّذِی یأْتِیکُمْ کُلَّ لَیلَةٍ إِلاَّ أَنَّهُ طَوِیلٌ مُدَّتُهُ»؛(847) «مرگ شبیه خوابی است که در هر شب برای شما اتفاق میافتد؛ مگر اینکه مدتش طولانی است.»
6 - امام صادقعلیه السلام در توصیف مرگ میگوید: «لِلْمُؤْمِنِ کَأَطْیبِ رِیحٍ یشَمُّهُ فَینْعَسُ لِطِیبِهِ وَ ینْقَطِعُ التَّعَبُ وَ الْأَلَمُ کُلُّهُ عَنْهُ وَ لِلْکَافِرِ کَلَسْعِ الْأَفَاعِی وَ لَدْغِ الْعَقَارِبِ أَوْ أَشَدَّ»؛(848) «مرگ برای مؤمن به مانند بهترین بویی است که آن را استشمام کرده و به سبب بوی خوش آن از حال میرود و سپس تمام درد و رنجها از او برطرف میگردد. ولی مرگ برای شخص کافر به مانند نیش زدن افعیها و عقربها یا سختتر از آن است.»
7 - حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام درباره حقیقت مرگ میفرماید: «الْمَوْتُ هُوَ الْمِصْفَاةُ تُصَفِّی الْمُؤْمِنِینَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ فَیکُونُ آخَرُ أَلَمٍ یصِیبُهُمْ کَفَّارَةَ آخِرِ وِزْرٍ بَقِی عَلَیهِمْ وَ تُصَفِّی الْکَافِرِینَ مِنْ حَسَنَاتِهِمْ فَیکُونُ آخِرُ لَذَّةٍ أَوْ رَاحَةٍ تَلْحَقُهُمْ هُوَ آخِرَ ثَوَابِ حَسَنَةٍ تَکُونُ لَهُمْ وَ أَمَّا صَاحِبُکُمْ هَذَا فَقَدْ نُخِلَ مِنَ الذُّنُوبِ نَخْلاً وَ صُفِّی مِنَ الْآثَامِ تَصْفِیةً وَ خُلِّصَ حَتَّی نُقِّی کَمَا ینَقَّی الثَّوْبُ مِنَ الْوَسَخِ وَ صَلُحَ لِمُعَاشَرَتِنَا أَهْلَ الْبَیتِ فِی دَارِنَا دَارِ الْأَبَدِ»؛(849) «مرگ همان تصفیه کننده است که مؤمنین را از گناهانشان پاک گرداند؛ لذا آخرین دردی که آنان را میرسد کفّاره آخرین لغزشی است که در آنان باقی مانده است. و نیز کافران را از کارهای نیکی که انجام دادهاند پاک گرداند؛ و لذا آخرین لذت یا راحتی که به آنان میرسد آخرین ثواب برای کار نیکی است که از آنان سر زده است. و اما صاحب شما این فرد به طور حتم از گناهان پاک شده و از بدیها تصفیه گشته است و خالص شده به حدّی که پاک گشته است، همانگونه که لباس از چرکی پاک میشود و برای معاشرت با ما اهل بیت در جایگاه ابدی ما صلاحیت مییابد.»
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «أَکْثِرُوا ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ یوْمِ خُرُوجِکُمْ مِنَ الْقُبُورِ وَ قِیامِکُمْ بَینَ یدَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ تُهَوَّنْ عَلَیکُمُ الْمَصَائِبُ»؛(850) «زیاد به یاد مرگ باشید، و زیاد یاد روزی باشید که از قبرها خارج میشوید و در برابر خداوند عزّوجلّ میایستید، این یاد مرگ باعث میشود که مصایب برای شما کوچک گردد.»
2 - امام صادقعلیه السلام از پدرانشعلیهم السلام از امیرمؤمنانعلیه السلام نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «أَکْیسُ النَّاسِ مَنْ کَانَ أَشَدَّ ذِکْراً لِلْمَوْتِ»؛(851) «زیرک و عاقلترین مردم کسی است که بیشتر به یاد مرگ باشد.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «ذِکْرُ الْمَوْتِ یمِیتُ الشَّهَوَاتِ فِی النَّفْسِ وَ یقْطَعُ مَنَابِتَ الْغَفْلَةِ وَ یقَوِّی النَّفْسَ بِمَوَاعِدِ اللَّهِ وَ یرِقُّ الطَّبْعَ وَ یکْسِرُ أَعْلامَ الْهَوَی وَ یطْفِئُ نَارَ الْحِرْصِ وَ یحَقِّرُ الدُّنْیا...»؛(852) «یاد مرگ، شهوات و زیاده خواهیهای نفس را میمیراند، خوابهای غفلت را قطع میکند، به سبب وعدههای خدا باعث تقویت قلب میگردد، سرشت انسان را لطیف میکند، هواهای نفسانی را میشکند، آتش حرص را در انسان خاموش میکند و دنیا را در نظرش کوچک جلوه میدهد...».
امام حسن عسکریعلیه السلام از پدرانشعلیهم السلام نقل کرده که شخصی خدمت امام صادقعلیه السلام آمد و عرض کرد: من از دنیا خسته شدهام و از خدا تقاضای مرگ میکنم. حضرت به او فرمود: «تَمَنَّ الْحَیاةَ لِتُطِیعَ لا لِتَعْصِی فَلَأَنْ تَعِیشَ فَتُطِیعَ خَیرٌ لَکَ مِنْ أَنْ تَمُوتَ فَلا تَعْصِی وَ لا تُطِیعَ»؛(853) «از خدا درخواست زندگی کن تا او را اطاعت کنی، نه اینکه او را نافرمانی نمایی؛ زیرا اگر زندگی کنی تا خدا را اطاعت نمایی برای تو بهتر است از اینکه بمیری و نه خدا را عصیان کنی و نه اطاعت نمایی.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: «الْمَوْتُ خَیرٌ لِلْمُؤْمِنِ وَ الْکَافِرِ. قُلْتُ: وَ لِمَ؟ قَالَ: لِأَنَّ اللَّهَ یقُولُ: « وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیرٌ لِلْأَبْرارِ»(854) وَ یقُولُ: « وَ لا یحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ»(855) »؛(856) «مرگ برای مؤمن و کافر باعث خیر است. گفتم: چگونه؟ امام فرمود: به خاطر اینکه خداوند میفرماید: «آنچه نزد خداست بهتر است برای نیکان» و نیز میفرماید: «آنها که کافر شدند [و راه طغیان را پیش گرفتند] تصور نکنند اگر به آنها مهلت میدهیم، به سودشان است ما به آنان مهلت میدهیم فقط برای اینکه بر گناهانشان بیفزایند و برای آنها عذاب خوارکنندهای [آماده شده است.»
1 - حمران از امام باقرعلیه السلام درباره قول خداوند متعال: « قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ» سؤال کرد؟ حضرت فرمود: «هُمَا أَجَلانِ أَجَلٌ مَحْتُومٌ وَ أَجَلٌ مَوْقُوفٌ»؛(857) «اجل دو نوع است: اجلی تقسیم شده و حتمی و اجلی دیگر که متوقف و معلّق است.»
2 - و نیز از امام صادقعلیه السلام درباره آیه « قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ» نقل شده که فرمود: «هُمَا أَجَلانِ أَجَلٌ مَحْتُومٌ وَ أَجَلٌ مَوْقُوفٌ»؛(858) «اجلی که معین نشده و متوقف و معلّق است، در آن هر آنچه خداوند بخواهد انجام میدهد. و اجلی دیگر معین و حتمی است.»
3 - و نیز درباره همین آیه از حضرت نقل شده که فرمود: «الْأَجَلُ الْأَوَّلُ هُوَ مَا نَبَذَهُ إِلَی الْمَلائِکَةِ وَ الرُّسُلِ وَ الْأَنْبِیاءِ وَ الْأَجَلُ الْمُسَمَّی عِنْدَهُ هُوَ الَّذِی سَتَرَهُ اللَّهُ عَنِ الْخَلائِقِ»؛(859) «مرگ اولی [اجل مقدر] مرگی است که خداوند آن را به ملائکه و رسل و انبیا واگذار کرده است و اجل مسمّی مرگی است که نزد خداوند است و آن را از جمیع مخلوقاتش پوشانده است.»
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «أَیهَا النَّاسُ وَ إِنَّا خُلِقْنَا وَ إِیاکُمْ لِلْبَقَاءِ لا لِلْفَنَاءِ وَ لَکِنَّکُمْ مِنْ دَارٍ إِلَی دَارٍ تُنْقَلُونَ»؛(860) «ای مردم! ما و شما برای بقا و جاودانگی خلق شدهایم، نه برای نابودی [چنانچه تصور غلط خودتان است لکن فقط از خانهای به خانه دیگر انتقال پیدا میکنید.»
2 - از امام حسینعلیه السلام نقل شده که در روز عاشورا خطاب به یارانش فرمود: «صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلاَّ قَنْطَرَةٌ یعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَی الْجِنَانِ الْوَاسِطَةِ وَ النَّعِیمِ الدَّائِمَةِ فَأَیکُمْ یکْرَهُ أَنْ ینْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَی قَصْرٍ»؛(861) «ای فرزندان کریم! صبور باشید، زیرا مرگ نیست مگر پلی که شما را از تنگی و گرفتاری به بهشت گسترده و نعمت دائم منتقل خواهد کرد، پس کدام یک از شما کراهت دارد از زندان به قصر منتقل شود.»
منصور صیقل میگوید: به نزد امام صادقعلیه السلام از حالتی که در خود به جهت مرگ فرزندم یافتم شکایت نمودم؛ زیرا بر عقل خود خوف داشتم؟ حضرت فرمود: «إِذَا أَصَابَکَ مِنْ هَذَا شَیءٌ فَأَفِضْ مِنْ دُمُوعِکَ فَإِنَّهُ یسْکُنُ عَنْکَ»؛(862) «هرگاه تو را از این قبیل امور رسید، گریه کن؛ زیرا گریستن تو را آرام خواهد کرد.»
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «الْمَوْتُ کَفَّارَةُ ذَنْبِ کُلِّ مُؤْمِنٍ»؛(863) «مرگ کفاره گناه هر مؤمنی است.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «قِیلَ لِمَلَکِ الْمَوْتِعلیه السلام کَیفَ تَقْبِضُ الْأَرْوَاحَ وَ بَعْضُهَا فِی الْمَغْرِبِ وَ بَعْضُهَا فِی الْمَشْرِقِ فِی سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ فَقَالَ أَدْعُوهَا فَتُجِیبُنِی قَالَ فَقَالَ مَلَکُ الْمَوْتِعلیه السلام: إِنَّ الدُّنْیا بَینَ یدَی کَالْقَصْعَةِ بَینَ یدَی أَحَدِکُمْ یتَنَاوَلُ مِنْهَا حیث شَاءَ وَ الدُّنْیا عِنْدِی کَالدِّرْهَمِ فِی کَفِّ أَحَدِکُمْ یقَلِّبُهُ کَیفَ یشَاءُ»؛(864) «به ملک الموت گفته شد: چگونه ارواح مردم را در یک ساعت قبض میکنی در حالی که بعضی از قبض شدهها در مغرب هستند و بعضی در مشرق؟ ملکالموت گفت: ندا میدهم آنها را و اجابت میکنند. ملک الموت گفت: تمام دنیا در پیش من مانند بشقابی است که نزد شما است و از هر جای آن که بخواهید میخورید، و همچنین دنیا پیش من مثل یک سکه در کف دست شماست که به هر طرف که بخواهید برمیگردانید.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «النَّاسُ نِیامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»؛(865) «همه مردم خوابند وقتی مُردند بیدار میشوند.»
امام هادیعلیه السلام فرمود: «یا عَبْدَ اللَّهِ! تَخَافُ مِنَ الْمَوْتِ لِأَنَّکَ لا تَعْرِفُهُ»؛(866) «ای بنده خدا! از مرگ میترسی؟ و این به خاطر آن است که تو آن را نمیشناسی.»
امام حسنعلیه السلام فرمود: «إِنَّکُمْ أَخْرَبْتُمْ آخِرَتَکُمْ وَ عَمَرْتُمْ دُنْیاکُمْ فَأَنْتُمْ تَکْرَهُونَ النُّقْلَةَ مِنَ الْعُمْرَانِ إِلَی الْخَرَابِ»؛(867) «شما آخرتتان را خراب کردید و دنیایتان را آباد، پس برای همین دوست ندارید از جای آباد به جای خراب منتقل شوید.»
از روایات استفاده میشود که هنگام مرگ انسان، افرادی بر بالین او حاضر شده و انسان آنها را میبیند:
از امام صادقعلیه السلام سؤال شد که چرا میت به هنگام مرگ چشمانش اشکبار است؟ حضرت فرمود: «ذَاکَ عِنْدَ مُعَاینَةِ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله فَیرَی مَا یسُرُّ»؛(868) «این هنگامی است که رسول خداصلی الله علیه وآله را مشاهده میکند و چیزهایی را میبیند که او را مسرور میسازد.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «إِذَا حِیلَ بَینَهُ وَ بَینَ الْکَلامِ أَتَاهُ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله وَ مَنْ شَاءَ اللَّهُ فَجَلَسَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله عَنْ یمِینِهِ وَ الْآخَرُ عَنْ یسَارِهِ فَیقُولُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله أَمَّا مَا کُنْتَ تَرْجُو فَهُوَ ذَا أَمَامَکَ وَ أَمَّا مَا کُنْتَ تَخَافُ مِنْهُ فَقَدْ أَمِنْتَ مِنْهُ ثُمَّ یفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَی الْجَنَّةِ فَیقُولُ هَذَا مَنْزِلُکَ مِنَ الْجَنَّةِ فَإِنْ شِئْتَ رَدَدْنَاکَ إِلَی الدُّنْیا وَ لَکَ فِیهَا ذَهَبٌ وَ فِضَّةٌ فَیقُولُ لا حَاجَةَ لِی فِی الدُّنْیا...»؛(869) «زمانی که بین فردی و کلامش حایل شود [کنایه از مُردن و حالت احتضار است رسول اللَّهصلی الله علیه وآله و هر که را خداوند بخواهد نزد او میآید، پس رسول خداصلی الله علیه وآله طرف راست و دیگری در طرف چپ او مینشیند. سپس رسول خداصلی الله علیه وآله به او میگوید: آنچه را که به آن امید و آرزو داشتی در جلوی تو قرار دارد و از آنچه که از آن میترسیدی، مطمئناً در امان خواهی بود، سپس دری از بهشت بر روی او باز میشود و میگویند: این جایگاه تو در بهشت است. اگر میخواهی تو را به دنیا بازگردانیم و به تو طلا و نقره بدهیم. پس او میگوید: هیچ احتیاجی به دنیا ندارم.»
امام رضاعلیه السلام از پدرانش از امیرمؤمنانعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «مَنْ أَحَبَّنِی وَجَدَنِی عِنْدَ مَمَاتِهِ بِحَیثُ یحِبُّ وَ مَنْ أَبْغَضَنِی وَجَدَنِی عِنْدَ مَمَاتِهِ بِحَیثُ یکْرَهُ»؛(870) «هر کس مرا دوست بدارد هنگام مرگش آن گونه که دوست داشته مرا خواهد یافت، و هر کس مرا دشمن بدارد آن گونه که کراهت داشته مرا هنگام مرگش خواهد یافت.»
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِنَّ الشَّیطَانَ لَیأْتِی الرَّجُلَ مِنْ أَوْلِیائِنَا عِنْدَ مَوْتِهِ یأْتِیهِ عَنْ یمِینِهِ وَ عَنْ یسَارِهِ لِیصُدَّهُ عَمَّا هُوَ عَلَیهِ فَیأْبَی اللَّهُ لَهُ ذَلِکَ وَ کَذَلِکَ قَالَ اللَّهُ: « یثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ»(871) »؛(872) «همانا شیطان بر بالین یکی از موالیان ما در وقت مرگ حاضر میشود و به طرف راست و چپ او مینشیند تا او را از آنچه دارد باز دارد؛ ولی خداوند او را از این کار بازدارد. و این است قول خداوند که فرمود: "محکم سازد خداوند مؤمنین را به گفتار ثابت در زندگی دنیا و آخرت".»
و نیز از حضرت نقل شده که فرمود: «مَا مِنْ أَحَدٍ یحْضُرُهُ الْمَوْتُ إِلاَّ وَکَّلَ بِهِ إِبْلِیسُ مِنْ شَیطَانِهِ أَنْ یأْمُرَهُ بِالْکُفْرِ وَ یشَکِّکَهُ فِی دِینِهِ حَتَّی تَخْرُجَ نَفْسُهُ فَمَنْ کَانَ مُؤْمِناً لَمْ یقْدِرْ عَلَیهِ فَإِذَا حَضَرْتُمْ مَوْتَاکُمْ فَلَقِّنُوهُمْ شَهَادَةَ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُهُصلی الله علیه وآله حَتَّی یمُوتَ»؛(873) «هر کس که مرگش فرا رسد ابلیس یکی از شیاطین خود را موکّل بر او میکند تا او را به کفر وادار کرده و در دینش ایجاد شک نماید تا زمانی که جان از تنش خارج شود. پس هر کس مؤمن است شیطان بر او قدرت ندارد. لذا هنگامی که مرگ امواتتان فرا رسید آنها را شهادت به توحید و رسالت حضرت محمّدصلی الله علیه وآله تلقین کنید تا زمانی که از دنیا رحلت میکند.»
از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «مَا بَینَ أَحَدِکُمْ وَ بَینَ أَنْ یرَی مَا تَقَرُّ بِهِ عَینُهُ إِلاَّ أَنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ هَذِهِ فَیأْتِیهُ مَلَکُ الْمَوْتِ فَیقُولَ أَمَّا مَا کُنْتَ تَطْمَعُ فِیهِ مِنَ الدُّنْیا فَقَدْ فَاتَکَ فَأَمَّا مَا کُنْتَ تَطْمَعُ فِیهِ مِنَ الْآخِرَةِ فَقَدْ أَشْرَفْتَ عَلَیهِ...»؛(874) «بین شما و نعمتهایی که با دیدن آنها چشمتان بینا میشود فاصلهای نیست جز آنکه روح شما به این [گلویتان برسد. در این وقت است که عزرائیل میآید و میگوید: امّا آنچه را که از دنیا در آن طمع میکردی از دست تو رفت، و امّا آنچه را که از آخرت در آن طمع مینمودی بر آن سیطره یافتی...».
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «الْعَرَبُ فِی الْجَاهِلِیةِ کَانَتْ أَقْرَبَ إِلَی الدِّینِ الْحَنِیفِی مِنَ الْمَجُوسِ إِلَی أَنْ قَالَعلیه السلام وَ کَانَتِ الْمَجُوسُ تَرْمِی الْمَوْتَی فِی الصَّحَارِی وَ النَّوَاوِیسِ وَ الْعَرَبُ تُوَارِیهَا فِی قُبُورِهَا وَ تَلْحَدُ لَهَا وَ کَذَلِکَ السُّنَّةُ عَلَی الرُّسُلِ»؛(875) «عرب در عصر جاهلیت به دین حنیف از مجوس نزدیکتر بود...؛ زیرا مجوس مردگان خود را در صحراها و بیابانها رها میکردند، ولی عرب آنها را در قبرها پنهان کرده و برای آنها لحد میساخت، و اینچنین بود سنت رسولان.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «وَ اللَّهِ أَتَخَوَّفُ عَلَیکُمْ فِی الْبَرْزَخِ»؛ «به خدا سوگند که بر شما از برزخ میترسم.» سپس در پاسخ راوی که درباره برزخ پرسید، فرمود: «الْقَبْرُ مُنْذُ حِینِ مَوْتِهِ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ»؛(876) «فاصله قبر از زمان مرگ تا روز قیامت است.»
امیرمؤمنانعلیه السلام هنگامی که از جنگ صفین باز میگشت، وقتی که به گورستان کوفه رسید، فرمود: «یا أَهْلَ الدِّیارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ... ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلامِ لَأَخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَی»؛(877) «ای ساکنان خانههای وحشتزا و محلههای خالی... سپس به اصحاب خود رو کرد و فرمود: بدانید که اگر اجازه سخن گفتن داشتند، شما را خبر میدادند که بهترین توشه تقواست.»
الف) سلیمان بن خالد میگوید: از امام صادقعلیه السلام از آنچه صاحب قبر آن را ملاقات میکند، سؤال کردم؟ فرمود: «إِنَّ مَلَکَینِ یقَالُ لَهُمَا مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ یأْتِیانِ صَاحِبَ الْقَبْرِ فَیسْأَلانِهِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله ...»؛(878) «دو ملک هستند که به آنها نکیر و منکر میگویند که پیش صاحب قبر میآیند و در مورد رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال میکنند...».
ب) از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «مَنْ أَنْکَرَ ثَلاثَةَ أَشْیاءَ فَلَیسَ مِنْ شِیعَتِنَا الْمِعْرَاجَ وَ الْمُسَاءَلَةَ فِی الْقَبْرِ وَ الشَّفَاعَةَ»؛(879) «کسی که سه چیز را انکار کند از شیعیان ما نیست: یکی معراج و دیگری سؤال در قبر و سوم شفاعت است.»
ج) و نیز فرمود: «لا یسْأَلُ فِی الْقَبْرِ إِلاَّ مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْکُفْرَ مَحْضاً وَ الْآخَرُونَ یلْهَوْنَ عَنْهُمْ»؛(880) «در قبر به جز از مؤمن خالص و کافر خالص سؤال نمیشود، و دیگران رها میگردند.»
الف) امام صادقعلیه السلام از پدران خود از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «ضَغْطَةُ الْقَبْرِ لِلْمُؤْمِنِ کَفَّارَةٌ لِمَا کَانَ مِنْهُ مِنْ تَضْییعِ النِّعَمِ»؛(881) «فشار قبر برای مؤمن کفاره نعمتهایی است که ضایع کرده است.»
ب) ابوبصیر میگوید: به امام صادقعلیه السلام عرض کردم: «أَیفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ أَحَدٌ قَالَ فَقَالَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْهَا مَا أَقَلَّ مَنْ یفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ...»؛(882) «آیا کسی از فشار قبر خلاصی مییابد؟ حضرت فرمود: از آن به خدا پناه میبریم، چقدر کم هستند کسانی که از فشار قبر خلاصی مییابند...».
الف) از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِذَا دَخَلَ الْمُؤْمِنُ فِی قَبْرِهِ کَانَتِ الصَّلاةُ عَنْ یمِینِهِ وَ الزَّکَاةُ عَنْ یسَارِهِ وَ الْبِرُّ مُطِلٌّ عَلَیهِ وَ یتَنَحَّی الصَّبْرُ نَاحِیةً فَإِذَا دَخَلَ عَلَیهِ الْمَلَکَانِ اللَّذَانِ یلِیانِ مُسَاءَلَتَهُ قَالَ الصَّبْرُ لِلصَّلاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْبِرِّ دُونَکُمْ صَاحِبَکُمْ فَإِنْ عَجَزْتُمْ عَنْهُ فَأَنَا دُونَهُ»؛(883) «چون مؤمن را داخل قبرش کنند نماز در طرف راست او و زکات در طرف چپ او قرار گیرد، و نیکی بر او سایه افکند. و صبر در کناری قرار گیرد. و چون دو ملکی که برای سؤال کردن از او وارد شوند، صبر به نماز و روزه میگوید: به فریاد صاحبان برسید، پس اگر عاجز ماندید من به فریاد او خواهم رسید.»
ب) از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِذَا وُضِعَ الْمَیتُ فِی قَبْرِهِ مُثِّلَ لَهُ شَخْصٌ فَقَالَ لَهُ یا هَذَا کُنَّا ثَلاثَةً کَانَ رِزْقُکَ فَانْقَطَعَ بِانْقِطَاعِ أَجَلِکَ وَ کَانَ أَهْلُکَ فَخَلَّفُوکَ وَ انْصَرَفُوا عَنْکَ وَ کُنْتُ عَمَلَکَ فَبَقِیتُ مَعَکَ أَمَا إِنِّی کُنْتُ أَهْوَنَ الثَّلاثَةِ عَلَیکَ»؛(884) «وقتی میت در قبر قرار میگیرد شخصی بر او مجسّم میشود و میگوید: ما سه چیز همراه تو بودهایم: یکی رزق تو که با مرگ تو قطع شد، و دیگری اهل و عیال تو که تو را پشت سر گذاشتند و بازگشتند و من که عمل تو هستم با تو خواهم بود. من همان چیزی بودم که به من اهمیت نمیدادی و در میان این سه چیز کمترین جایگاه را داشتم.»
الف) از امام سجادعلیه السلام روایت شده که فرمود: «إِنَّ الْقَبْرَ لَرَوْضَةٌ مِنْ رِیاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّیرَانِ»؛(885) «قبر هر آینه بوستانی از بوستانهای بهشت و یا چالهای از چالههای جهنم است.»
ب) از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «یسْأَلُ الرَّجُلُ فِی قَبْرِهِ فَإِذَا أَثْبَتَ فُسِحَ لَهُ فِی قَبْرِهِ سَبْعَةَ أَذْرُعٍ وَ فُتِحَ لَهُ بَابٌ إِلَی الْجَنَّةِ وَ قِیلَ لَهُ نَمْ نَوْمَةَ الْعَرُوسِ قَرِیرَ الْعَینِ»؛(886) «از انسان در قبرش سؤال میشود، پس اگر ثابت قدم بود، هفت ذراع در قبرش گشاده خواهد شد و دری به سوی بهشت برای او بازمیگردد و به او گفته میشود: همانند عروس با چشمان بسته بخواب.»
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ وَ لا کَافِرٍ إِلاَّ وَ هُوَ یأْتِی أَهْلَهُ عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ فَإِذَا رَأَی أَهْلَهُ یعْمَلُونَ بِالصَّالِحَاتِ حَمِدَ اللَّهَ عَلَی ذَلِکَ وَ إِذَا رَأَی الْکَافِرُ أَهْلَهُ یعْمَلُونَ بِالصَّالِحَاتِ کَانَتْ عَلَیهِ حَسْرَةً»؛(887) «هیچ مؤمن و کافری نیست جز آنکه هنگام زوال خورشید به نزد اهل بیتش میآید. پس اگر اهلش را مشاهده کند که عمل صالح انجام میدهند خدا را بر آن سپاس گوید، و اگر کافر اهلش را مشاهده کند که کارهای شایسته انجام میدهند بر او حسرت خواهد بود.»
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «أَمَا إِنَّهُ لا یبْقَی مُؤْمِنٌ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا إِلاَّ حَشَرَ اللَّهُ رُوحَهُ إِلَی وَادِی السَّلامِ قُلْتُ لَهُ وَ أَینَ وَادِی السَّلامِ قَالَ ظَهْرُ الْکُوفَةِ أَمَا إِنِّی کَأَنِّی بِهِمْ حَلَقٌ حَلَقٌ قُعُودٌ یتَحَدَّثُونَ»؛(888) «... آگاه باش! به طور حتم هیچ مؤمنی در شرق و غرب زمین باقی نمیماند جز آنکه خداوند روح او را در وادی السلام محشور گرداند. راوی میگوید: به حضرت عرض کردم: وادی السلام کجاست؟ حضرت فرمود: پشت کوفه. آگاه باش، گویا من دسته دسته آنها را میبینم که نشستهاند و با یکدیگر گفتوگو میکنند.»
و در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است که فرمود: «... ثُمَّ سَأَلَ عَنْ أَرْوَاحِ الْکُفَّارِ أَینَ تَجْتَمِعُ؟ قَالَ: تَجْتَمِعُ فِی وَادِی حَضْرَمَوْتَ وَرَاءَ مَدِینَةِ الْیمَنِ»؛(889) «... سپس از ارواح کفار سؤال کرد که در کجا اجتماع میکنند؟ حضرت فرمود: در وادی حضر موت پشت کشور یمن جمع میشوند.»
1 - از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «سِتُّ خِصَالٍ ینْتَفِعُ بِهَا الْمُؤْمِنُ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ وَلَدٌ صَالِحٌ یسْتَغْفِرُ لَهُ وَ مُصْحَفٌ یقْرَأُ فِیهِ وَ قَلِیبٌ یحْفِرُهُ وَ غَرْسٌ یغْرِسُهُ وَ صَدَقَةُ مَاءٍ یجْرِیهِ وَ سُنَّةٌ حَسَنَةٌ یؤْخَذُ بِهَا بَعْدَهُ»؛(890) «شش خصلت است که شخص مؤمن بعد از مرگش از آن نفع خواهد برد: فرزند صالح که برای او استغفار نماید، و کتابی که خوانده شود، و چاهی که حفر نماید، و درختی که غرس کند، و آبی که با قصد صدقه آن را جاری سازد و سنت نیکی که بعد از او فرا گرفته شود.»
2 - و نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود: «لَیسَ یتْبَعُ الرَّجُلَ بَعْدَ مَوْتِهِ مِنَ الْأَجْرِ إِلاَّ ثَلاثُ خِصَال صَدَقَةٌ أَجْرَاهَا فِی حَیاتِهِ فَهِی تَجْرِی بَعْدَ مَوْتِهِ وَ سُنَّةُ هُدًی سَنَّهَا فَهِی یعْمَلُ بِهَا بَعْدَ مَوْتِهِ وَ وَلَدٌ صَالِحٌ یستَغفر له»؛(891) «کسی به جز در سه خصلت بعد از مرگش به او اجری نمیرسد: صدقهای که در حال حیاتش جاری ساخته و بعد از مرگش ادامه مییابد، و سنت هدایتی که تأسیس کرده و بعد از مرگش به آن عمل میشود، و فرزند صالحی که برای او استغفار نماید.»
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِنَّ بَینَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ أَلْفَ عَقَبَةٍ أَهْوَنُهَا وَ أَیسَرُهَا الْمَوْتُ»؛(892) «همانا بین دنیا و آخرت هزار گردنه است که سستترین و آسانترین آنها مرگ است.»
مأمون به امام رضاعلیه السلام عرض کرد: ای اباالحسن! نظر شما درباره قائلین به تناسخ چیست؟ حضرت فرمود: «مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ کَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ مُکَذِّبٌ بِالْجَنَّةِ وَالنَّارِ»؛(893) «هر کس قائل به تناسخ شود به خداوند بزرگ کافر شده و بهشت و دوزخ را تکذیب کرده است.»
1 - راوی میگوید: از امام صادقعلیه السلام درباره ارواح مؤمنین سؤال کردم؟ حضرت فرمود: «فِی الْجَنَّةِ عَلَی صُوَرِ أَبْدَانِهِمْ لَوْ رَأَیتَهُ لَقُلْتَ: فُلانٌ»؛(894) «در بهشت به صورت بدنهایشان هستند، لذا اگر آنان را ببینی، میگویی: این همان فلانی است.»
2 - امام صادقعلیه السلام به یونس بن ظبیان فرمود: «یا یونُسُ! الْمُؤْمِنُ إذَا قَبَضَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ صَیرَ تِلْکَ الرُّوحَهُ فِی قَالَبٍ کَقَالَبِهِ فِی الدُّنْیا فَیأْکُلُونَ وَ یشْرَبُونَ فَإِذَا قَدِمَ عَلَیهِمُ الْقَادِمُ عَرَفُوهُ بِتِلْکَ الصُّورَةِ الَّتِی کَانَتْ فِی الدُّنْیا»؛(895) «ای یونس! هر گاه خداوند متعال روح مؤمن را بگیرد آن را در قالبی همانند قالب آن در دنیا قرار دهد، لذا میخورند و میآشامند. و هر گاه کسی بر آنان وارد شود او را به آن صورتی که در دنیا بوده میشناسند.»
الف) امام حسنعلیه السلام فرمود: «وَاعْمَلْ لِدُنْیاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَمُوتُ غَداً»؛(896) «برای دنیای خودت چنان کار کن که گویا تا ابد زندگی خواهی کرد، و برای آخرتت چنان کار کن که گویا فردا خواهی مرد.»
ب) و نیز فرمود: «المؤمن یتزود و الکافر یتمتع»؛(897) «مؤمن زاد و توشه گیرد، ولی کافر بهرهبرداری نماید.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَینْسِی الْآخِرَةَ»؛(898) «همانا بیشترین چیزی که از آن بر شما ترسانم دو امر است: پیروی از هوای نفس، و آرزوی طولانی و دراز، امّا پیروی از هوای نفس، شما را از حق بازدارد، و آرزوی دراز شما را نسبت به آخرت به فراموشی اندازد.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «ذَهَبَ الْمُتَذَکِّرُونَ وَ بَقِی النَّاسُونَ أَوِ الْمُتَنَاسُونَ»؛(899) «کسانی که اهل تذکر بودند رفتند، و تنها کسانی که اهل فراموشی هستند یا خود را به فراموشی میزنند باقی ماندهاند.»
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «إِنَّ الْخَلْقَ لا مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِیامَةِ مُرْقِلِینَ فِی مِضْمَارِهَا إِلَی الْغَایةِ الْقُصْوَی»؛(900) «مردم جز قیامت قرارگاهی ندارند و شتابان به سوی میدان مسابقه میروند تا به منزلگاه و مقصد آخرین برسند.»
2 - و نیز فرمود: «إِنَّ الْغَایةَ الْقِیامَةُ وَ کَفَی بِذَلِکَ وَاعِظاً لِمَنْ عَقَلَ»؛(901) «مرگ پایان زندگی است و هدف نهایی، قیامت است و همین مرگ برای خردمندان پند و اندرز است.»
1 - علی بن مهزیار گفت: «کَتَبَ أَبُوجَعْفَرٍعلیه السلام إِلَی رَجُلٍ بِخَطِّهِ وَ قَرَأْتُهُ فِی دُعَاءٍ کَتَبَ بِهِ أَنْ یقُولَ یا ذَا الَّذِی کَانَ قَبْلَ کُلِّ شَیءٍ ثُمَّ خَلَقَ کُلَّ شَیءٍ ثُمَّ یبْقَی وَ یفْنَی کُلُّ شَیءٍ»؛(902) «امام ابوجعفرعلیه السلام به مردی نامهای به خط خود نوشت و من آن را در دعایی که برای او نوشت قرائت کردم که بگوید: ای خدایی که قبل از اینکه چیزی باشد وجود داشته، سپس او همه چیزها را به وجود آورد، و بعد اوست که باقی میگذارد و از بین میبرد همه چیز را.»
2 - و نیز از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «ثَلاثَةُ أَشْیاءَ لا ینْبَغِی لِلْعَاقِلِ أَنْ ینْسَاهُنَّ عَلَی کُلِّ حَالٍ فَنَاءُ الدُّنْیا وَ تَصَرُّفُ الْأَحْوَالِ وَ الْآفَاتُ الَّتِی لا أَمَانَ لَهَا»؛(903) «سه چیز را عاقل و خردمند هیچ وقت نباید فراموش کنند: یکی نابودی دنیا را و دیگری دگرگونی احوال را و سوم آفات و بلایایی که هیچ گریزی از آن نیست.»
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یعُودُ بَعْدَ فَنَاءِ الدُّنْیا وَحْدَهُ لا شَیءَ مَعَهُ کَمَا کَانَ قَبْلَ ابْتِدَائِهَا کَذَلِکَ یکُونُ بَعْدَ فَنَائِهَا بِلا وَقْتٍ وَ لا مَکَانٍ وَ لا حِینٍ وَ لا زَمَانٍ عُدِمَتْ عِنْدَ ذَلِکَ الْآجَالُ وَ الْأَوْقَاتُ وَ زَالَتِ السِّنُونَ وَ السَّاعَاتُ فَلا شَیءَ إِلاَّ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ الَّذِی إِلَیهِ مَصِیرُ جَمِیعِ الْأُمُورِ»؛(904) «... و همانا خداوند سبحان بعد از نابودی دنیا به تنهایی خود بازمیگردد در حالی که چیزی با او نیست، همانگونه که قبل از ایجاد عالم چنین بود بعد از نابودی عالم نیز چنین خواهد شد، بدون آنکه وقت و مکان و مدت و زمانی باشد. در آن وقت است که مدتها و اوقات نابود شده و سالها و ساعتها زائل گردند، سپس موجودی جز خدای قادر قهّار که بازگشت جمیع امور به اوست نخواهد بود.»
2 - از امام صادقعلیه السلام سؤال شد: آیا بعد از خروج روح از قالبش چیزی از آن باقی میماند؟ حضرت فرمود: «بَلْ هُوَ بَاقٍ إِلَی وَقْتٍ ینْفَخُ فِی الصُّورِ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَبْطُلُ الْأَشْیاءُ وَ تَفْنَی فَلا حِسَّ وَ لا مَحْسُوسَ ثُمَّ أُعِیدَتِ الْأَشْیاءُ کَمَا بَدَأَهَا مُدَبِّرُهَا...»؛(905) «بلکه روح باقی است تا زمانی که در صور دمیده شود، در آن هنگام است که همه چیزها باطل شده و فانی گردند، پس نه حسی باقی میماند و نه محسوسی. سپس دوباره همه چیز بازگردد آنگونه که مدبر آنها ایجاد نمود...».
از امام سجادعلیه السلام درباره دو نفخه صور سؤال شد که چه مقدار فاصله بین آن دو است؟ حضرت فرمود: «مَا شَاءَ اللَّهُ» آن مقدار که خدا بخواهد. به حضرت عرض شد: خبر بده مرا ای فرزند رسول خدا! چگونه در صور دمیده میشود؟ حضرت فرمود: «أَمَّا النَّفْخَةُ الْأُولَی فَإِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ إِسْرَافِیلَ فَیهْبِطُ إِلَی الدُّنْیا وَ مَعَهُ صُورٌ وَ لِلصُّور... قَدْ أَذِنَ اللَّهُ فِی مَوْتِ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ فِی مَوْتِ أَهْلِ السَّمَاءِ... فَینْفُخُ فِیهِ نَفْخَةً فَیخْرُجُ الصَّوْتُ مِنَ الطَّرَفِ الَّذِی یلِی الْأَرْضَ فَلا یبْقَی فِی الْأَرْضِ ذُو رُوحٍ إِلاَّ صَعِقَ وَ مَاتَ وَ یخْرُجُ الصَّوْتُ مِنَ الطَّرَفِ الَّذِی یلِی السَّمَاوَاتِ فَلا یبْقَی فِی السَّمَاوَاتِ ذُو رُوحٍ إِلاَّ صَعِقَ وَ مَاتَ إِلاَّ إِسْرَافِیلَ»؛(906) «امّا دمیدن اول، سپس خداوند به اسرافیل دستور میدهد تا به زمین فرود آید در حالی که همراه او شیپوری است... و خداوند او را به مرگ اهل زمین و مرگ اهل آسمان اذن داده است... او یک بار در آن میدمد، پس از قسمتی که به طرف زمین است صدایی بیرون آید، در آن هنگام هیچ جنبندهای نیست جز آنکه صیحهای زده و بمیرد. و نیز از قسمتی که به طرف آسمانهاست صدایی خارج شود و در آن هنگام هیچ موجود زندهای نیست جز آنکه صیحهای زده و بمیرد، جز اسرافیل.»
حفص بن غیاث گفت: «شَهِدْتُ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ وَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ یسْأَلُ أَبَاعَبْدِاللَّهِعلیه السلام عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی: « کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیرَها لِیذُوقُوا الْعَذابَ»(907) مَا ذَنْبُ الْغَیرِ قَالَ وَیحَکَ هِی هِی وَ هِی غَیرُهَا فَقَالَ فَمَثِّلْ لِی ذَلِکَ شَیئاً مِنْ أَمْرِ الدُّنْیا قَالَ نَعَمْ أَرَأَیتَ لَوْ أَنَّ رَجُلاً أَخَذَ لَبِنَةً فَکَسَرَهَا ثُمَّ رَدَّهَا فِی مَلْبَنِهَا فَهِی هِی وَ هِی غَیرُهَا»؛(908) «حفص بن غیاث میگوید: من در مسجدالحرام حاضر بودم که ابن ابی العوجاء از امام صادقعلیه السلام سؤال میکرد از قول خداوند متعال که فرمود: "هر گاه پوست آنها برشته شود به جای آن پوستهای دیگری برویانیم تا طعم عذاب را بچشند". جرم و گناه پوستهای دیگر چیست؟ حضرت فرمود: وای بر تو، این پوستهای جدید همان پوستهای قدیم است و در عین حال غیر از آنهاست. او عرض کرد: برای من از امور دنیا برای این موضوع مثالی بزن. حضرت فرمود: آری، به من بگو، اگر کسی خشتی برگیرد و آن را خورد کند و دوباره آن را در قالبش بریزد، مگر نه این است که این خشت همان خشت قبلی است، در عین این که غیر از اوست.»
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِذَا کَانَ یوْمُ الْقِیامَةِ دُفِعَ إِلَی الْإِنْسَانِ کِتَابُهُ ثُمَّ قِیلَ لَهُ اقْرَأْ قُلْتُ فَیعْرِفُ مَا فِیهِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ یذَکِّرُهُ فَمَا مِنْ لَحْظَةٍ وَ لا کَلِمَةٍ وَ لا نَقْلِ قَدَمٍ وَ لا شَیءٍ فَعَلَهُ إِلاَّ ذَکَرَهُ کَأَنَّهُ فَعَلَهُ تِلْکَ السَّاعَةَ فَلِذَلِکَ قَالُوا « یاوَیلَتَنا ما لِهذا الْکِتابِ لَا یغادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاها»»؛(909) «چون روز قیامت فرا رسد نامه عمل انسان به او داده شود، آنگاه به او گفته شود: آن را بخوان. راوی گفت: در آن چیست؟ حضرت فرمود: آن نامه، همه مطالب را تذکر میدهد. هیچ لحظه یا کلمه یا نقل قدم یا چیزی نیست که انجام داده جز آنکه آن را بازگو میکند، گویا که در همان ساعت آنها را انجام داده است. و به همین جهت است که میگویند: ای وای بر ما! چه شده این نامه را که هیچ کوچک و بزرگی را رها نمیکند، جز آن که آنها را میشمارد.»
از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «خَیرُهُ وَ شَرُّهُ مَعَهُ حَیثُ کَانَ لا یسْتَطِیعُ فِرَاقَهُ حَتَّی یعْطَی کِتَابَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ بِمَا عَمِلَ»؛(910) «خیر و شر انسان همراه اوست و هرگز از او جدا نخواهد شد تا نامه او در روز قیامت با آنچه انجام داده به او داده شود.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «فَإِنَّهُ لا بُدَّ یوْمَ الْقِیامَةِ مِنْ أَنْ یأْتِی کُلُّ إِنْسَانٍ بِشَاهِدٍ یشْهَدُ لَهُ عَلَی دِینِهِ»؛(911) «باید در روز قیامت هر انسانی با گواهی بیاید تا بر دینش گواهی دهد.»
امیرمؤمنانعلیه السلام درباره گواه بودن پیامبرصلی الله علیه وآله به خدا عرض میکند: «فَهُوَ أَمِینُکَ الْمَأْمُونُ وَ خَازِنُ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ وَ شَهِیدُکَ یوْمَ الدِّینِ وَ بَعِیثُکَ بِالْحَقِّ وَ رَسُولُکَ إِلَی الْخَلْقِ»؛(912) «پس او امین مورد اعتماد تو و خزینهدار علم مخزون تو و گواه تو در روز جزا و مبعوث تو به حق و فرستاده تو برای خلق است.»
الف) از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «فَرَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله الشَّهِیدُ عَلَینَا بِمَا بَلَّغَنَا عَنِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ نَحْنُ الشُّهَدَاءُ عَلَی النَّاسِ فَمَنْ صَدَّقَ یوْمَ الْقِیامَةِ صَدَّقْنَاهُ وَ مَنْ کَذَّبَ کَذَّبْنَاهُ»؛(913) «پس رسول خدا گواه بر ما است به آنچه ما از جانب خداوند تبارک و تعالی ابلاغ نمودیم و ما در روز قیامت گواهان بر مردم میباشیم. پس هر کس در روز قیامت تصدیق کند ما او را تصدیق خواهیم کرد و هر کس تکذیب کند ما او را تکذیب خواهیم نمود.»
ب) امام صادقعلیه السلام در تفسیر آیه « فَکَیفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً...»(914) فرمود: «نَزَلَتْ فِی أُمَّةِ مُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله خَاصَّةً فِی کُلِّ قَرْنٍ مِنْهُمْ إِمَامٌ مِنَّا شَاهِدٌ عَلَیهِمْ وَ مُحَمَّدٌصلی الله علیه وآله شَاهِدٌ عَلَینَا»؛(915) «این آیه درباره خصوص امّت محمّدصلی الله علیه وآله نازل شده است؛ زیرا در هر قرنی از میان آنان امامی از ما گواه بر آنان خواهد بود، و محمّدصلی الله علیه وآله گواه بر ما میباشد.»
الف) امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود: «مَا مِنْ یوْمٍ یأْتِی عَلَی ابْنِ آدَمَ إِلاَّ قَالَ لَهُ ذَلِکَ الْیوْمُ یا ابْنَ آدَمَ أَنَا یوْمٌ جَدِیدٌ وَ أَنَا عَلَیکَ شَهِیدٌ فَقُلْ فِی خَیراً وَ اعْمَلْ فِی خَیراً أَشْهَدْ لَکَ بِهِ یوْمَ الْقِیامَةِ فَإِنَّکَ لَنْ تَرَانِی بَعْدَهَا أَبَداً»؛(916) «هیچ روزی بر فرزند آدم نمیگذرد جز آنکه آن روز [به زبان حال به او میگوید: من روز جدیدی هستم و من بر تو گواهم، پس در من کار نیک انجام ده و در من عمل خیر به جای آور، تا به آن در روز قیامت برای تو گواهی دهم؛ زیرا بعد از این روز هرگز مرا نخواهی دید.»
ب) امام صادقعلیه السلام فرمود: «إِنَّ النَّهَارَ إِذَا جَاءَ قَالَ یا ابْنَ آدَمَ اعْمَلْ فِی یوْمِکَ هَذَا خَیراً أَشْهَدْ لَکَ بِهِ عِنْدَ رَبِّکَ یوْمَ الْقِیامَةِ»؛(917) «و چون روز آید [به زبان حال گوید: ای فرزند آدم! در این روز عمل خیر انجام بده؛ زیرا من نزد پروردگارت در روز قیامت به آن گواهی خواهم داد.»
الف) امام علیعلیه السلام فرمود: «خُتِمَ عَلَی الْأَفْوَاهِ فَلا تَکَلَّمُ وَ قَدْ تَکَلَّمَتِ الْأَیدِی وَ شَهِدَتِ الْأَرْجُلُ وَ نَطَقَتِ الْجُلُودُ بِمَا عَمِلُوا فَلا یکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً»؛(918) بر دهانها مهر خواهد خورد پس سخن نگویند و این دستها هستند که به سخن درآیند و پاها گواهی دهند و پوستها به آنچه که عمل کردهاند نطق کنند، پس هیچ گفتاری را از خداوند کتمان نکنند.»
ب) و نیز فرمود: «اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ عَلَیکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَ عُیوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ لا تَسْتُرُکُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَیلٍ دَاجٍ وَ لا یکِنُّکُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاجٍ وَ إِنَّ غَداً مِنَ الْیوْمِ قَرِیبٌ»؛(919) «بندگان خدا! بدانید دیدهبانی از خودتان و جاسوسانی از اندامتان بر شما است و از فرشتگان نگهبانهایی هستند که از روی راستی، کردار شما و شماره نفسهایتان را ضبط میکنند. تاریکی شب تار شما را از این فرشتگان نمیپوشاند و درِ بزرگِ بسته شده، شما را از آنان پنهان نمیگرداند، و فردای قیامت به امروز نزدیک است.»
ج) امام باقرعلیه السلام فرمود: «وَ لَیسَتْ تَشْهَدُ الْجَوَارِحُ عَلَی مُؤْمِنٍ إِنَّمَا تَشْهَدُ عَلَی مَنْ حَقَّتْ عَلَیهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیعْطَی کِتَابَهُ بِیمِینِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: « فَأَمَّا مَنْ أُوتِی کِتابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولئِکَ یقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یظْلَمُونَ فَتِیلاً»(920) »؛(921) «اندامها بر ضدّ مؤمن گواهی نخواهد داد؛ بلکه بر کسانی که حکم عذاب حتمی شده گواهی دهند. امّا مؤمن، خداوند کتابش را به دست راستش دهد. خداوند عزّوجلّ میفرماید: "پس هر کس نامهاش به دست راستش داده شود آنان نامه خود را میخوانند و به اندازه فتیلهای ظلم نخواهد شد".»
مطابق برخی از روایات هر عملی را با مرتبه کامل آن عمل میسنجند، به طوری که آن مرتبه کامل، معیار و واحد سنجش است:
1 - در زیارت امیرالمؤمنینعلیه السلام میخوانیم: «السَّلامُ عَلَی مِیزَانِ الْأَعْمَالِ»؛(922) «درود بر ترازوی اعمال.»
2 - در روایتی از امام صادقعلیه السلام درباره «میزان اعمال» میخوانیم: «هُمُ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَوْصِیاءُعلیهم السلام»؛(923) «همان انبیا و اوصیایند.»
3 - و در روایتی دیگر میخوانیم: «أن أمیرالمؤمنین و الأئمة من ذریتهعلیه السلام هم الموازین»؛(924) «امیرالمؤمنین و امامان از ذریه او همان ترازوهایند.»
امام صادقعلیه السلام درباره معنای میزان فرمود: «العدل»؛(925) «میزان، همان عدالت است.»
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «وَ مِنْهُمْ أَئِمَّةُ الْکُفْرِ وَ قَادَةُ الضَّلالَةِ فَأُولَئِکَ لا یقِیمُ لَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً وَ لا یعْبَأُ بِهِمْ لِأَنَّهُمْ لَمْ یعْبَئُوا بِأَمْرِهِ وَ نَهْیهِ وَ یوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ...»؛(926) «و از جمله آنان پیشوایان کفر و پرچمداران گمراهی است، برای آنان توازین و سنجش اعمال نیست و مورد اعتنا قرار نمیگیرند؛ زیرا اینان به امر و نهی خداوند اعتنا نکردند، از این رو در دوزخ جاوید خواهند ماند.»
از روایات اهل بیتعلیهم السلام استفاده میشود که برخی از اعمال سنگینترین وزنها را در قیامت در میزان دارند؛ از آن جمله:
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «وَ نَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ شَهَادَتَینِ تُصْعِدَانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعَانِ الْعَمَلَ لا یخِفُّ مِیزَانٌ تُوضَعَانِ فِیهِ وَ لا یثْقُلُ مِیزَانٌ تُرْفَعَانِ عَنْهُ»؛(927) «و گواهی میدهیم که خدایی نیست جز خدای یگانه، نه شریکی دارد و نه همتایی، و گواهی میدهیم که محمّد بنده و فرستاده اوست. این دو گواهی [شهادتین گفتار را بالا میبرد و گفتار و اعمال را به پیشگاه خدا میرساند. ترازویی که این دو گواهی را در آن نهند سبک نباشد و اگر بردارند با چیز دیگری سنگین نخواهد شد.»
امام حسن مجتبیعلیه السلام در حدیثی از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «وَ قَوْلِهِ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ یعْنِی وَحْدَانِیتَهُ لا یقْبَلُ اللَّهُ الْأَعْمَالَ إِلاَّ بِهَا وَ هِی کَلِمَةُ التَّقْوَی یثَقِّلُ اللَّهُ بِهَا الْمَوَازِینَ یوْمَ الْقِیامَةِ»؛(928) «و گفتار لا اله الاّ اللَّه، که مقصود از آن وحدانیت اوست، خداوند اعمال را جز به آن قبول نمیکند، و آن کلمه تقوی است. خداوند در روز قیامت ترازوها را به آن سنگین گرداند.»
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِنَّ الْخَیرَ ثَقُلَ عَلَی أَهْلِ الدُّنْیا عَلَی قَدْرِ ثِقَلِهِ فِی مَوَازِینِهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ»؛(929) «خیرخواهی در دنیا سبب رستگاری انسان میگردد و در آخرت نیز سبب سنگینی میزان اعمال اوست، چنانکه شر هم در دنیا سبب خفّت و سبکی است و هم در آخرت مایه سبکی میزان کردار شرور است.»
از امام باقر یا امام صادقعلیهما السلام نقل است که فرمود: «مَا فِی الْمِیزَانِ شَیءٌ أَثْقَلَ مِنَ الصَّلاةِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَتُوضَعُ أَعْمَالُهُ فِی الْمِیزَانِ فَتَمِیلُ بِهِ فَیخْرِجُ الصَّلاةَ عَلَیهِ فَیضَعُهَا فِی مِیزَانِهِ فَیرْجَحُ بِهِ»؛(930) «در میزان قیامت چیزی سنگینتر از صلوات بر محمد و آل محمدعلیهم السلام نیست، همانا اعمال انسان در روز قیامت وقتی در میزان گذاشته میشود به سمت سبکی میل میکند. ناگهان صلوات فرا میرسد و چون در میزان نهاده شود سبب ترجیح کفه کردار نیک او میگردد.»
از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «مَنْ کَانَ ظَاهِرُهُ أَرْجَحَ مِنْ بَاطِنِهِ خَفَّ مِیزَانُهُ»؛(931) «هر کس ظاهر او بر باطنش رجحان داشته باشد باعث سبکی وزن اعمال او خواهد شد.»
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِذَا کَانَ یوْمُ الْقِیامَةِ جَمَعَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ النَّاسَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ الْمَوَازِینُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَیرَجَّحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَی دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ»؛(932) «چون روز قیامت فرارسد خداوند مردم را در سرزمینی جمع خواهد کرد و ترازوها برپا خواهد شد، در آن هنگام خون شهدا با قلم علما وزن شود و مداد علما بر خونهای شهدا ترجیح و برتری یابد.»
از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «یبْعَثُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ قَوْماً بَینَ أَیدِیهِمْ نُورٌ کَالْقَبَاطِی ثُمَّ یقَالُ لَهُ کُنْ هَبَاءً مَنْثُوراً ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ یا أَبَا حَمْزَةَ إِنَّهُمْ کَانُوا یصُومُونَ وَ یصَلُّونَ وَ لَکِنْ کَانُوا إِذَا عَرَضَ لَهُمْ شَیءٌ مِنَ الْحَرَامِ أَخَذُوهُ وَ إِذَا ذُکِرَ لَهُمْ شَیءٌ مِنْ فَضْلِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَعلیه السلام أَنْکَرُوهُ...»؛(933) «خداوند سبحان در روز قیامت گروهی را برمیانگیزد که پیش پای آنان نور سفیدی وجود دارد. سپس فرمان میدهد که ذرّات پراکنده و ناچیز شو. آنگاه امام باقرعلیه السلام به ابوحمزه ثمالی فرمود: ای اباحمزه! صاحبان این نور که به فرمان خداوند نورشان گرفته شد و از بین رفت کسانی هستند که در دنیا اهل نماز و روزه بودند، لکن هر گاه مال حرامی بر آنان عرضه میشد میخوردند، و هر گاه فضل و منقبت امیرمؤمنانعلیه السلام را یادآورشان میکردند آن را انکار مینمودند...».
امام باقرعلیه السلام از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «مَنْ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ الْحَمْدُ للَّهِِ غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ قُرَیشٍ یا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ شَجَرَنَا فِی الْجَنَّةِ لَکَثِیرٌ فَقَالَ نَعَمْ وَ لَکِنْ إِیاکُمْ أَنْ تُرْسِلُوا عَلَیهَا نِیرَاناً فَتُحْرِقُوهَا وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یقُولُ: « یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ»(934) »؛(935) «هر کس بگوید: سبحان اللَّه، خداوند به ازای آن درختی در بهشت برای او میکارد. و هرکس بگوید: لا اله الاّ اللَّه، خداوند برای او در بهشت درختی میکارد. و هر کس بگوید: اللَّه اکبر، خداوند برای او در بهشت درختی میکارد. در آن هنگام مردی از قریش عرض کرد: ای رسول خدا! به طور حتم درختان ما در بهشت بسیار است؟ حضرت فرمود: آری، ولی مواظب باشید تا با آتشی که به سوی آنها میفرستید آنها را نسوزانید. و این است گفتار خدای عزّوجلّ که میفرماید: "ای کسانی که ایمان آوردهاید! خدا را اطاعت کنید و رسول را نیز اطاعت نمایید، و اعمال خود را باطل نکنید".»
1 - امام علیعلیه السلام فرمود: «وَ ذَلِکَ یوْمٌ یجْمَعُ اللَّهُ فِیهِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لِنِقَاشِ الْحِسَابِ وَ جَزَاءِ الْأَعْمَالِ»؛(936) «قیامت روزی است که خداوند تمام انسانهای گذشته و آینده را برای رسیدگی دقیق حساب و رسیدن به پاداش اعمال، گرد میآورد.»
2 - از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِنَّمَا یدَاقُّ اللَّهُ الْعِبَادَ فِی الْحِسَابِ یوْمَ الْقِیامَةِ عَلَی قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِی الدُّنْیا»؛(937) «همانا خداوند در روز قیامت در حساب بندگانش به اندازه آنچه در دنیا به آنان عقل داده دقت خواهد کرد.»
3 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «إِنَّ صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الْحِسَابَ یوْمَ الْقِیامَةِ»؛(938) «همانا صله رحم در روز قیامت حساب را آسان گرداند.»
امام رضاعلیه السلام از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «وَ عِزَّةِ رَبِّی إِنَّ جَمِیعَ أُمَّتِی لَمَوْقُوفُونَ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ مَسْئُولُونَ عَنْ وَلایتِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ: « وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» »؛(939) «به عزت پروردگارم سوگند! که تمام امت من در روز قیامت متوقف شده و از ولایت او [امیرالمؤمنینعلیه السلام سؤال خواهند شد. و این است قول خدای عزّوجلّ: "و نگه دارید آنان را؛ زیرا از همه سؤال خواهد شد".»
امیرمؤمنانعلیه السلام از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «أَوَّلُ مَا یسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیتِ»؛(940) «اولین چیزی که از بنده سؤال میشود حبّ اهل بیتعلیهم السلام است.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «اتَّقُوا اللَّهَ فِی عِبَادِهِ وَ بِلادِهِ فَإِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّی عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ»؛(941) «از خدا بترسید، و تقوا پیشه کنید، زیرا شما در پیشگاه خداوند، مسئول بندگان خدا، و شهرها و خانهها و حیوانات هستید.»
1 - از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِذَا کَانَ یوْمُ الْقِیامَةِ وَکَلَنَا اللَّهُ بِحِسَابِ شِیعَتِنَا»؛(942) «هر زمان که روز قیامت فرارسد خداوند ما را موکّل به حسابرسی شیعیانمان خواهد کرد.»
2 - در زیارت جامعه میخوانیم: «وَ إِیابُ الْخَلْقِ إِلَیکُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَیکُمْ»؛(943) «و بازگشت خلق به سوی شما و حساب آنان با شماست.»
امام صادقعلیه السلام در تفسیر آیه « إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» فرمود: «قَنْطَرَةٌ عَلَی الصِّرَاطِ لا یجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَةٍ»؛(944) «کمینگاه پلی بر روی گذرگاه [دوزخ است، هیچ بندهای در صورتی که بر کسی ظلم نموده از آنجا عبور نخواهد کرد.»
1 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «هُوَ الطَّرِیقُ إِلَی مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِی الدُّنْیا وَ صِرَاطٌ فِی الْآخِرَةِ فَأَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِی فِی الدُّنْیا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمَفْرُوضُ الطَّاعَةُ مَنْ عَرَفَهُ فِی الدُّنْیا وَ اقْتَدَی بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَی الصِّرَاطِ الَّذِی هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِی الْآخِرَةِ وَ مَنْ لَمْ یعْرِفْهُ فِی الدُّنْیا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِی الْآخِرَةِ فَتَرَدَّی فِی نَارِ جَهَنَّمَ»؛(945) «صراط، همان راه به سوی معرفت خدای عزّوجلّ است و آن دو راه است: راهی در دنیا و راهی در آخرت. امّا راهی که در دنیاست همان امامی است که طاعتش واجب میباشد. هر کس او را در دنیا بشناسد و به هدایت او اقتدا کند از راهی که پلی بر روی دوزخ در آخرت است خواهد گذشت، و هر کس او را در دنیا نشناسد قدمش در آخرت بر آن پل لغزیده و در آتش دوزخ سقوط خواهد کرد.»
2 - امام صادقعلیه السلام فرمود: «لیس من شیعتنا من انکر اربعة اشیاء، المعراج و المساءلة فی القبر و خلق الجنّة و النار و الشفاعة»؛(946) «از شیعیان ما نیست کسی که چهار چیز را منکر شود: معراج، پرسش قبر، آفرینش بهشت و دوزخ و شفاعت.»
از امام رضاعلیه السلام درباره بهشت و دوزخ و اینکه آیا هر دو مخلوق هستند، سؤال شد؟ حضرت فرمود: «نَعَمْ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِصلی الله علیه وآله قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ رَأَی النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَی السَّمَاءِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَإِنَّ قَوْماً یقُولُونَ إِنَّهُمَا الْیوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَیرُ مَخْلُوقَتَینِ فَقَالَعلیه السلام مَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ لا نَحْنُ مِنْهُمْ مَنْ أَنْکَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَقَدْ کَذَّبَ النَّبِیصلی الله علیه وآله وَ کَذَّبَنَا»؛(947) «از امام رضاعلیه السلام درباره بهشت و دوزخ سؤال شد که آیا این دو الآن خلق شدهاند؟ حضرت فرمود: آری، و به طور حتم رسول خداصلی الله علیه وآله وارد بهشت شد و دوزخ را مشاهده کرد هنگامی که به معراج رفت. آنگاه فرمود: هر کس خلقت بهشت و دوزخ را انکار کند به طور حتم پیامبر و ما را تکذیب کرده است.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: «اعْلَمُوا أَنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِیةَ أَبْوَابٍ...»؛(948) «بدانید که برای بهشت هشت در وجود دارد...».
1 - امام کاظمعلیه السلام فرمود: «لا یخَلِّدُ اللَّهُ فِی النَّارِ إِلاَّ أَهْلَ الْکُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ أَهْلَ الضَّلالِ وَ الشِّرْکِ»؛(949) «خداوند به جز اهل کفر و انکار و اهل ضلالت و شرک را در دوزخ نگه نمیدارد...».
2 - امام رضاعلیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یدْخِلُ النَّارَ مُؤْمِناً وَ قَدْ وَعَدَهُ الْجَنَّةَ وَ لا یخْرِجُ مِنَ النَّارِ کَافِراً وَ قَدْ أَوْعَدَهُ النَّارَ وَ الْخُلُودَ فِیهَا»؛(950) «به طور حتم خداوند مؤمنی را که وعده بهشت داده داخل دوزخ نمیکند، و نیز کافری را که وعده آتش و خلود در آن را داده از دوزخ خارج نخواهد کرد.»
1 - امیرمؤمنانعلیه السلام فرمود: «وَ اعْلَمْ یا ابْنَ آدَمَ أَنَّ مِنْ وَرَاءِ هَذَا أَعْظَمَ وَ أَفْظَعَ وَ أَوْجَعَ لِلْقُلُوبِ یوْمَ الْقِیامَةِ... یوْمٌ لا تُقَالُ فِیهِ عَثْرَةٌ وَ لا یؤْخَذُ مِنْ أَحَدٍ فِدْیةٌ وَ لا تُقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ مَعْذِرَةٌ وَ لا لِأَحَدٍ فِیهِ مُسْتَقْبَلُ تَوْبَةٍ لَیسَ إِلاَّ الْجَزَاءُ بِالْحَسَنَاتِ وَ الْجَزَاءُ بِالسَّیئَاتِ فَمَنْ کَانَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ عَمِلَ فِی هَذِهِ الدُّنْیا مِثْقَالَ ذَرَّةٍ مِنْ خَیرٍ وَجَدَهُ وَ مَنْ کَانَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ عَمِلَ فِی هَذِهِ الدُّنْیا مِثْقَالَ ذَرَّةٍ مِنْ شَرٍّ وَجَدَهُ»؛(951) «بدان ای فرزند آدم! که فراسوی این جهان روز قیامت است که بزرگترین درد بر دلهای آدمی است. روزی که لغزش در آن بازنمیگردد و پذیرفته نمیشود. از کسی غرامتی و عذرخواهی و توبه پذیرفته نیست. جز در برابر گناهان کیفر نمیدهند. هر با ایمانی که به اندازه ذرّهای در دنیا کار نیک انجام داده باشد آن را مییابد و نیز اگر شرّی را به انجام رسانده آن را مییابد.»
2 - و نیز از حضرت نقل شده که فرمود: «وقدّموا مااستطعتم من عمل تجدوه غداً»؛(952) «هرچه میتوانید کردار نیک پیش فرستید که فردای قیامت آن را خواهید یافت.»
3 - و نیز فرمود: «وَأَعْجَبُ مِنْ ذَلِکَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِی وِعَائِهَا وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا کَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیةٍ أَوْ قَیئِهَا»؛(953) «شگفتتر از سرگذشت عقیل آن است که شخصی [اشعث بن قیس در دل شب به نزد من آمد با ارمغانی در ظرف بسته و حلوایی که آن را دشمن داشته به آن بدبین بودم، به طوری که گویا با آب دهان یا قی مار معجون شده بود.»
4 - و نیز فرمود: «وَ أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِی عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْینِهِمْ فِی آجَالِهِمْ»؛(954) «کردار بندگان در این دنیا در روز قیامت در برابر دیدگانشان مجسّم خواهد بود.»
5 - امام سجادعلیه السلام فرمود: «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ»؛(955) «کردار بندگان مانند قلّاده بر گردن آنان انداخته خواهد شد».
امام رضاعلیه السلام از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «... وَ مَنْ لَمْ یؤْمِنْ بِشَفَاعَتِی فَلا أَنَالَهُ اللَّهُ شَفَاعَتِی...»؛(956) «و هر کس به شفاعت من ایمان نیاورد، خداوند شفاعت مرا شامل او نخواهد کرد.»
از امام باقر و امام صادقعلیهما السلام نقل شده که فرمودند: «وَ اللَّهِ لَنَشْفَعَنَّ وَ اللَّهِ لَنَشْفَعَنَّ فِی الْمُذْنِبِینَ مِنْ شِیعَتِنَا حَتَّی تَقُولَ أَعْدَاؤُنَا إِذَا رَأَوْا ذَلِکَ « فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ * وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ...»(957) »؛(958) «به خدا سوگند! ما به طور حتم در بین گناهکاران از شیعیانمان شفاعت خواهیم کرد حتی دشمنان ما چون چنین ببینند میگویند: "پس برای ما شفاعت کننده و دوست حامی نیست".»
از امام باقرعلیه السلام در حدیثی طولانی نقل است که فرمود: «وَ إِنَّ الشَّفَاعَةَ لَمَقْبُولَةٌ وَ مَا تُقُبِّلَ فِی نَاصِبٍ»؛(959) «همانا شفاعت پذیرفته است، لیکن در حقّ ناصبی پذیرفته نمیشود.»
از روایات استفاده میشود که در قیامت عدهای برای گناهکاران امت شفاعت میکنند و سبب ترفیع درجه برخی دیگر میشوند، اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم:
امام باقر و امام صادقعلیهما السلام فرمودند: «وَ اللَّهِ لَنَشْفَعَنَّ فِی الْمُذْنِبِینَ مِنْ شِیعَتِنَا...»؛(960) «به خدا سوگند! که ما در حق گنهکاران از شیعیانمان شفاعت خواهیم کرد.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: «مَا أَحَدٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ إِلاَّ وَ هُوَ مُحْتَاجٌ إِلَی شَفَاعَةِ مُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله یوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍعلیه السلام إِنَّ لِرَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله الشَّفَاعَةَ فِی أُمَّتِهِ وَ لَنَا شَفَاعَةً فِی شِیعَتِنَا وَ لِشِیعَتِنَا شَفَاعَةً فِی أَهَالِیهِمْ...»؛(961) «هیچ کس از اولین و آخرین نیست جز اینکه به شفاعت رسول خداصلی الله علیه وآله در روز قیامت نیازمند است. همانا رسول خداصلی الله علیه وآله در حقّ امتش شفاعت میکند و ما نیز در حقّ شیعیانمان و شیعیان ما در حق اهل خودشان شفاعت میکنند...».
الف) از امام باقرعلیه السلام در حدیثی نقل است که فرمود: «... وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیشْفَعُ لِجَارِهِ وَ مَا لَهُ حَسَنَةٌ فَیقُولُ یا رَبِّ جَارِی کَانَ یکُفُّ عَنِّی الْأَذَی فَیشَفَّعُ فِیه...»؛(962) «... و همانا مؤمن همسایهاش را در حالی که برای او حسنهای نبوده شفاعت میکند. او میگوید: ای پروردگار من! همسایه من کسی بود که جلوی آزار مرا میگرفت، و لذا در حق او شفاعت خواهد کرد.»
ب) از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «لَقَدْ عَظُمَتْ مَنْزِلَةُ الصَّدِیقِ حَتَّی إِنَّ أَهْلَ النَّارِ یسْتَغِیثُونَ بِهِ»؛(963) «هر آینه منزلت راستگو به حدی بالا رفته که حتی اهل دوزخ نیز به او پناه میبرند.»
ج) و نیز از حضرت نقل شده که فرمود: «الشَّافِعُونَ الْأَئِمَّةُ وَ الصَّدِیقُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»؛(964) «شفاعتکنندهگان عبارتند از امامان و صدیقان از مؤمنین.»
از امام صادقعلیه السلام نقل است که به فضل بن عبدالملک فرمود: «یا فَضْلُ لا تَزْهَدُوا فِی فُقَرَاءِ شِیعَتِنَا فَإِنَّ الْفَقِیرَ لَیشَفَّعُ یوْمَ الْقِیامَةِ فِی مِثْلِ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ...»؛(965) «ای فضل! به دید حقارت بر فقیران شیعیان ما منگر؛ زیرا فقیر از آنان در روز قیامت به عدد قوم ربیعه و مضر شفاعت خواهند کرد...».
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «أُنْذِرَ بِالْقُرْآنِ مَنْ یرْجُونَ الْوُصُولَ إِلَی رَبِّهِمْ بِرَغْبَتِهِمْ فِیمَا عِنْدَهُ فَإِنَّ الْقُرْآنَ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ»؛(966) «به وسیله قرآن هشدار ده به کسانی که امید و زمینه رسیدن به پروردگار خویش را دارا هستند و تشویق کن به آنچه نزد پروردگار است؛ زیرا قرآن شافعی است که شفاعتش پذیرفته شده است.»
حمران میگوید: از امام باقرعلیه السلام شنیدم که میفرمود: «... فَیقُولُ لِلْمَلائِکَةِ اشْفَعُوا فَیشْفَعُونَ لِمَنْ شَاءَ اللَّهُ...»؛(967) «خداوند به ملائکه میفرماید: شفاعت کنید، آنان نیز برای هر کس که خدا بخواهد شفاعت میکنند».
در صحیفه سجادیه آمده است: «مَعْرِفَتِی یا مُولای دَلَّتْنِی عَلَیکَ وَ حُبِّی لَکَ شَفِیعِی إِلَیکَ»(968)؛ «شناخت من از تو ای آقای، مرا بر تو راهنمایی می کند و محبت من به تو شفیع من به سوی توست».
در صحیفه سجادیه آمده است: «یا مُجِیبَ الْمُضْطَرِّ، یا کاشِفَ الُّضِرِ یا عَظِیمَ البِّرِ، یا عَلِیمَاً بِما فِی السِّرِ، یا جَمِیلَ السَّتْر، إِسْتَشْفَعْتُ بِجُوْدِکَ وَکَرَمِکَ إِلَیکَ...»(969)؛ «ای پاسخ دهنده شخص مضطر، ای برطرف کننده گرفتاری، ای کسی که نیکیات عظیم است، ای دانا به اسرار، ای آن کسی که خوب میپوشانی، جود و کرمت را شفیع نزد تو آوردهام...».
و نیز آمده است: «یا مَنْ لاینْقُصُ مَلَکُوتُهُ عِصْیانُ المُتِمَرِّدِینَ، وَ لایزِیدُ جَبَرُوتَهُ إِیمانُ المُوَحِدِینَ، إِلَیکَ أَسْتَشَفِعُ بِقَدِیمِ کَرَمِکَ أَنْ لاتَسْلُبَنِی ما مَنَحْتَنِی مِنْ جَسِیمِ نِعَمِکَ»؛(970) «ای کسی که سرکشی متمردان موجب نقصان ملکوتش نخواهد شد و ایمان موحدان موجب زیادی هیبتش نگردد. تنها به سوی تو کرمت را که از قدیم بر من است را شفیع میآورم که از من نعمتهای بزرگت را که بخشیدهای سلب ننمایی».
در صحیفه سجادیه آمده است: «...لا أَجِدُ شافِعاً إِلَیکَ إِلاَّ مَعْرِفَتِی بِأَنَّکَ أَفْضَلُ مِنْ قَصَدَ إِلَیهِ الْمُقَصِّرُونَ وَ أَمَلُ مَنْ لَجَأَ إِلیهِ الخائِفُونَ»؛(971) «من تنها شناختم به تو را شفیع به سوی تو میدانم؛ زیرا تو بهترین کسی هستی که تقصیر کنندگان به او قصد دارند و امید کسانی هستی که خائفان به سوی او پناه میبرند».
کلینی به سند خود از امام صادق و امام هادیعلیهما السلام نقل کرده که در زیارت امام علیعلیه السلام میگویی: «...یا وَلِی اللَّهِ! إِنَّ لِی ذُنُوبَاً کَثِیرَةً فَاشْفَعْ لِی إِلی رَبِّکَ، فِإِنَّ لَکَ عِنْدَاللَّهِ مَقامَاً مَحْمُوداً مَعْلُومَاً وَ إِنَّ لَکَ عِنْدَاللَّهِ جاهاً وَ شِفاعَةً وَ قَدْ قالَ تَعالی وَ لایشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی ؛(972) «...ای ولی خدا! همانا برای من گناهان بسیاری است پس تو برای من نزد خداوند شفاعت کن؛ زیرا برای تو نزد خدا جاه و شفاعت است، و خداوند متعال فرمود: آنان شفاعت نمیکنند مگر برای کسانی که مورد رضایت باشند».
از امام باقرعلیه السلام در حدیثی طولانی نقل شده که فرمود: «وَ إِنَّ أَدْنَی الْمُؤْمِنِینَ شَفَاعَةً لَیشْفَعُ لِثَلاثِینَ إِنْسَاناً»؛(973) «و همانا پایینترین درجه شفاعت مؤمنین کسی است که سی نفر انسان را شفاعت مینماید».
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «وَ لا شَفِیعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ»؛(974) «هیچ شفیعی پیروزمندتر از توبه نیست».
اعراف در لغت جمع «عرف» و آن به معنای یال اسب و تاج خروس است. همچنین جاهای بلند را اعراف گویند. و در اصطلاح دیوار بلندی است میان بهشت و دوزخ که از آن تعبیر به سور، باره، مقام، کوه و کنگره میشود.
امام باقرعلیه السلام درباره اعرافیان میفرماید: «هُمْ آلُ مُحَمَّدٍعلیهم السلام لا یدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لا یدْخُلُ النَّارَ إِلاَّ مَنْ أَنْکَرَهُمْ وَ أَنْکَرُوهُ»؛(975) «آنان - مردانی که بر اعراف مستقرّند - آل محمّدعلیهم السلام هستند. داخل بهشت نمیگردد جز کسی که حقّ آنان را بشناسد و داخل دوزخ نمیگردد جز آنکه آنان را انکار کند و آنان او را انکار نمایند».
در روایات اهل بیتعلیهم السلام به اسبابی چند برای ورود در بهشت اشاره شده که یکی از آنها توحید همراه با ولایت اهل بیتعلیهم السلام است:
1 - امام ششمعلیه السلام به ابان بن تغلب فرمود: ای ابان! وقتی به کوفه رفتی این حدیث را برای مردم بیان کن: «مَنْ شَهِدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ مُخْلِصاً وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»؛ «هر کس از روی اخلاص به کلمه "لا اله الاّ اللَّه" شهادت دهد بهشت بر او واجب میشود». ابان گوید: عرض کردم ای فرزند رسول خدا! در کوفه اصناف گوناگونی وجود دارند، آیا با این وضع باز این حدیث را بر آنان نقل کنم؟ حضرت فرمود: آری. این حدیث را نقل کن، ولی بدان که: «إِذَا کَانَ یوْمُ الْقِیامَةِ وَ جَمَعَ اللَّهُ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ فَیسْلَبُ مِنْهُمْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ إِلاَّ مَنْ کَانَ عَلَی هَذَا الْأَمْرِ»؛(976) «چون قیامت فرا رسد و خداوند اولین و آخرین را جمع نماید غیر از کسانی که بر امر [ولایت هستند قادر به گفتن لا اله الاّ اللَّه نیستند».
2 - امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضاعلیه السلام هنگام سفر به مرو زمان ترک نیشابور فرمود: ««سَمِعْتُ أَبِی مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ یقُولُ... سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِصلی الله علیه وآله یقُولُ: سَمِعْتُ جَبْرَئِیلَ یقُولُ: سَمِعْتُ اللَّهَ جَلَّ جَلالُهُ یقُولُ: "لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ عَذَابِی"... بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»؛(977) «از پدرم موسی بن جعفر شنیدم که میفرمود: ... از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که میفرمود: از جبرئیل شنیدم که میفرمود: از خداوند جل جلاله شنیدم که میفرمود: "لا اله الاّ اللَّه دژِ من است، کسی که داخل این حصار محکم شود از عذاب من در امام است". سپس امامعلیه السلام به راه خود ادامه دادند و پس از مقداری حرکت فرمودند: "با شرایط آن و من یکی از آن شرایط هستم"».
1 - از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِیةَ أَبْوَابٍ: بَابٌ یدْخُلُ مِنْهُ النَّبِیونَ وَ الصِّدِّیقُونَ وَ بَابٌ یدْخُلُ مِنْهُ الشُّهَدَاءُ وَ الصَّالِحُونَ وَ خَمْسَةُ أَبْوَابٍ یدْخُلُ مِنْهَا شِیعَتُنَا وَ مُحِبُّونَا... وَ بَابٌ یدْخُلُ مِنْهُ سَائِرُ الْمُسْلِمِینَ مِمَّنْ یشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یکُنْ فِی قَلْبِهِ مِقْدَارُ ذَرَّةٍ مِنْ بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَیتِ»؛(978) «بهشت دارای هشت در است: یک در ویژه پیامبران و صدیقان است و در دیگر مخصوص شهیدان و صالحان میباشد. و پنج در به شیعیان و دوستداران اختصاص دارد... و یک در دیگر برای سایر مسلمانان و گویندگان کلمه توحید میباشد به شرطی که در دل آنان ذرهای از کینه و عداوت ما اهلبیت نباشد.»
2 - امام باقرعلیه السلام فرمود: «وَاعْلَمُوا أَنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِیةَ أَبْوَابٍ...»؛(979) «و بدانید که برای بهشت هشت درب است...».
انسان حقیقتی مرکب از روح و جسم است، گرچه اصالت او با روح او میباشد. این دو در دنیا هماهنگ عمل میکنند و خیر و سعادت یا بدی و شقاوت را با هم رقم میزنند. بنابر این، در آخرت نیز هر دو با هم هستند و انسان با ویژگی ترکیب خاص یا در سایه نعمتهای جسمانی و معنوی قرار دارد و یا در عذابهای جسمانی و روحانی معذّب است. بر این پایه هر یک از نعمت و نقمت انسانی به دو بخش جسمانی و روحانی تقسیم میشود:
برای بهشتیان برخی از نعمتها و مقامها نام برده شده که انسان از آنها بیخبر است ولی خارج از قلمرو حسّ و عقل نخواهد بود.
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که در توضیح آیه « فِیها أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ» فرمود: «لا یحِضْنَ وَ لا یحْدِثْنَ»؛(980) «زنان بهشتی از هر آلودگی و از آلودگی زنانه پاک و مبرّا هستند».
امام صادقعلیه السلام به واسطه از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «... فَإِذَا اسْتَقَرَّتْ بِوَلِی اللَّهِ مَنَازِلُهُ فِی الْجَنَّةِ اسْتَأْذَنَ عَلَیهِ الْمَلَکُ الْمُوَکَّلُ بِجِنَانِهِ لِیهَنِّئَهُ کَرَامَةَ اللَّهِ إِیاهُ...»؛(981) «... وقتی ولی خدا در منزلهای بهشتی خود قرار گرفت فرشته موکّل بهشت به او تبریک و خجسته باد میگوید و گرامی داشت خداوند را به او میرساند...».
امام صادقعلیه السلام فرمود: «خَمْسٌ مِنْ فَوَاکِهِ الْجَنَّةِ فِی الدُّنْیا: الرُّمَّانُ الْإِمْلِیسِی وَ التُّفَّاحُ الشَّیسَقَانُ وَ السَّفَرْجَلُ وَ الْعِنَبُ الرَّازِقِی وَ الرُّطَبُ الْمُشَان»؛(982) «از میوههای بهشت پنج نوع آن در دنیا موجود است: انار املیسی، سیب شیسقان، گلابی، انگور رازقی، خرمای مشان.»
عبداللَّه بن سنان گوید: از امام صادقعلیه السلام درباره بهترین نان خورش دنیا و آخرت سؤال کردم، فرمود: «اللَّحْمُ أَمَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: « وَلَحْمِ طَیرٍ مِّمّا یشْتَهُونَ»(983) »؛(984) «گوشت است، آیا نشنیدی سخن خدای تبارک و تعالی را که فرمود: "و گوشت پرنده از آنچه اشتها دارید".»
بیشک نعمتهای روحانی و معنوی و لذتهای بهشت را نمیتوان به قلم آورد، ولی برخی از آنچه در روایات به آنها اشاره شد ذکر مینماییم:
امام صادقعلیه السلام به زراره میفرماید: در روز قیامت امام حسینعلیه السلام زیر عرش و در سایه آن بر منبر برای دوستان و شیعیان خود سخن میراند. در این حال پیام میآورند: «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَیأْبَوْنَ وَ یخْتَارُونَ مَجْلِسَهُ وَ حَدِیثَهُ وَ إِنَّ الْحُورَ لَتُرْسِلُ إِلَیهِمْ إِنَّا قَدِ اشْتَقْنَاکُمْ مَعَ الْوِلْدَانِ الْمُخَلَّدِینَ فَمَا یرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ إِلَیهِمْ لِمَا یرَوْنَ فِی مَجْلِسِهِمْ مِنَ السُّرُورِ وَ الْکَرَامَةِ...»؛(985) «داخل بهشت گردید، لیکن دوستان آن بزرگوار از این پیام روی میگردانند و مجلس و حدیث امام حسینعلیه السلام را اختیار میکنند. همچنین حوریان پیام میفرستند که ما و ولدان مخلّدون اشتیاق زیارت شما را داریم، امّا آنان ابداً سر خود را بلند نمیکنند و به این پیام اعتنا نمیورزند؛ زیرا بر حاضران در مجلس امام حسینعلیه السلام شادمانی و کرامت حاکم است...».
امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضاعلیه السلام فرمود: «مَنْ زَارَ الْحُسَینَ بْنَ عَلِیعلیه السلام عَارِفاً بِحَقِّهِ کَانَ مِنْ مُحَدَّثِی اللَّهِ فَوْقَ عَرْشِهِ ...»؛(986) «هر کس امام حسینعلیه السلام را با معرفت زیارت کند از گفتگو کنندگان با خدا بر فراز عرشش خواهد بود...».
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «لَیسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ وَ لا امْرَأَةٌ إِلاَّ وَ مَلائِکَةُ اللَّهِ یأْتُونَهُ بِالسَّلامِ وَ أَنْتُمُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ: « وَنَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَی سُرُرٍ مُّتَقبِلِینَ»(987) »؛(988) «هیچ مرد و زنی از شما نیست جز اینکه فرشتگان با سلام و تحیت بر او وارد میشوند. به خدا سوگند! شما همان کسانی هستید که خداوند درباره آنان فرمود: "هرگونه غِلّ [حسد و کینه و دشمنی را از سینه آنها برمیکنیم، در حالی که همه برادرند و بر تختها روبهروی یکدیگر قرار دارند".»
عبداللَّه بن جندب از امام رضاعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «حَقٌّ عَلَی اللَّهِ أَنْ یجْعَلَ وَلِینَا رَفِیقاً لِلنَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً»؛(989) «سزاوار است بر خداوند که موالیان ما را همنشین و رفیق انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین قرار دهد و آنان خوب رفیقانی هستند.»
از امام سجادعلیه السلام نقل شده که فرمود: «إِذَا صَارَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِی الْجَنَّةِ وَ دَخَلَ وَلِی اللَّهِ إِلَی جِنَانِهِ وَ مَسَاکِنِهِ وَ اتَّکَأَ کُلُّ مُؤْمِنٍ مِنْهُمْ عَلَی أَرِیکَتِهِ حَفَّتْهُ خُدَّامُهُ وَ تَهَدَّلَتْ عَلَیهِ الثِّمَارُ وَ تَفَجَّرَتْ حَوْلَهُ الْعُیونُ وَ جَرَتْ مِنْ تَحْتِهِ الْأَنْهَارُ وَ بَسَطَتْ لَهُ الزَّرَابِی وَ صُفِّفَتْ لَهُ النَّمَارِقُ وَ أَتَتْهُ الْخُدَّامُ بِمَا شَاءَتْ شَهْوَتُهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یسْأَلَهُمْ ذَلِکَ قَالَ وَ یخْرُجُ عَلَیهِمُ الْحُورُ الْعِینُ مِنَ الْجِنَانِ فَیمْکُثُونَ بِذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّ الْجَبَّارَ یشْرِفُ عَلَیهِمْ فَیقُولُ لَهُمْ أَوْلِیائِی وَ أَهْلَ طَاعَتِی وَ سُکَّانَ جَنَّتِی فِی جِوَارِی أَلا هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیرٍ مِمَّا أَنْتُمْ فِیهِ فَیقُولُونَ رَبَّنَا وَ أَی شَیءٍ خَیرٌ مِمَّا نَحْنُ فِیهِ نَحْنُ فِیمَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُنَا وَ لَذَّتْ أَعْینُنَا مِنَ النِّعَمِ فِی جِوَارِ الْکَرِیمِ قَالَ فَیعُودُ عَلَیهِمْ بِالْقَوْلِ فَیقُولُونَ رَبَّنَا نَعَمْ فَأْتِنَا بِخَیرٍ مِمَّا نَحْنُ فِیهِ فَیقُولُ لَهُمْ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی رِضَای عَنْکُمْ وَ مَحَبَّتِی لَکُمْ خَیرٌ وَ أَعْظَمُ مِمَّا أَنْتُمْ فِیهِ قَالَ فَیقُولُونَ نَعَمْ یا رَبَّنَا رِضَاکَ عَنَّا وَ مَحَبَّتُکَ لَنَا خَیرٌ لَنَا وَ أَطْیبُ لِأَنْفُسِنَا ثُمَّ قَرَأَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِعلیه السلام هَذِهِ الْآیةَ: « وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» »؛(990) «وقتی اهل بهشت در آن، جای گرفتند و ولی خدا به بهشتها و منازلش داخل شد و هر مؤمن بر تخت خودش تکیه کرد، و خدمتگزاران او را احاطه کردند و میوهها در دسترس او قرار گیرد، چشمهها و جویبارها اطراف او روان و فرشهای زرابی و بالشهای نمارق گسترده شود، خادمان آنچه را دوست دارند قبل از آنکه طلب کنند حاضر سازند. فرمود: و حور العین از بهشتها بر آنان درآیند،، پس مدتی که خدا بخواهد در آنجا بمانند. سپس حق تعالی بر آنان اشراف مییابد و میفرماید: دوستان و پیروان و ساکنان بهشت من در جوار رحمت من! آیا به شما خبر ندهم از که بهتر از این بهشت شماست؟ بهشتیان گویند: چه بهششت بهتر از این بهشت است، در حالی که ما هر نعمتی بخواهیم و از آن لذت ببریم در جوار پروردگار کریم از آن برخورداریم؟ سپس همین سخن بار دیگر از آنان پرسیده میشود. بهشتیان در پاسخ میگویند: آری، پروردگارا! خشنودی تو از ما و دوستی تو نسبت به ما برای ما بهتر و برای نفوس ما پاکتر است سپس امام سجادعلیه السلام این آیه را تلاوت نمود: "خداوند به مردان و زنان باایمان، باغهایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و مسکنهای پاکیزهای در بهشتهای جاودان، و رضای خدا برتر است، و پیروزی بزرگ همین است".»
امام صادقعلیه السلام به ابابصیر فرمود: «یا أَبَا مُحَمَّدٍ! ... صِرْتُمْ عِنْدَ أَهْلِ هَذَا الْعَالَمِ شِرَارَ النَّاسِ وَ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ فِی الْجَنَّةِ تُحْبَرُونَ...»؛(991) «شما در نزد اهل این عالم [زمانه بدترین مردم معرفی شدهاید، در حالی که به خدا سوگند در بهشت تکریم میشوید...».
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «مَنْ أَطْعَمَ مُؤْمِناً حَتَّی یشْبِعَهُ لَمْ یدْرِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ فِی الْآخِرَةِ لا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِی مُرْسَلٌ إِلاَّ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ»؛(992) «هر کس مؤمنی را سیر کند پاداش اخروی آن را هیچ یک از آفریدگان نمیداند، نه فرشته مقرّب و نه پیامبر مرسل، مگر پروردگار جهانیان.»
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «بِتَمَامِ الْإِیمَانِ دَخَلَ الْمُؤْمِنُونَ الْجَنَّةَ وَ بِالزِّیادَةِ فِی الْإِیمَانِ تَفَاضَلَ الْمُؤْمِنُونَ بِالدَّرَجَاتِ عِنْدَ اللَّهِ وَ بِالنُّقْصَانِ دَخَلَ الْمُفَرِّطُونَ النَّارَ»؛(993) «با ایمان تام و تمام مؤمنان وارد بهشت میشوند، ولی وقتی ایمان فزونی یابد مؤمنان درجاتشان نزد خدا برتری مییابد. امّا وقتی ایمان ناقص باشد تفریطگران بدین سبب وارد آتش میشوند.»
بهشتهای گوناگونی در عالم آخرت وجود دارد:
1 - از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «وَ أَمَّا مَنْزِلُ مُحَمَّدٍعلیه السلام مِنَ الْجَنَّةِ فِی جَنَّةِ عَدْنٍ وَ هِی وَسَطُ الْجِنَانِ وَ أَقْرَبُهَا مِنْ عَرْشِ الرَّحْمَنِ جَلَّ جَلالُهُ وَ الَّذِینَ یسْکُنُونَ مَعَهُ فِی الْجَنَّةِ هَؤُلاءِ الْأَئِمَّةُ الِاثْنَا عَشَرَ»؛(994) «جایگاه نزول محمّدصلی الله علیه وآله در بهشت در جنت عدن است. بهشت عدن در وسط بهشتها قرار گرفته و از همه آنها به عرش خدای رحمان نزدیکتر میباشد، و آنان که با پیامبرصلی الله علیه وآله در این بهشت ساکن هستند عبارتند از دوازده امام.»
2 - و نیز از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «لِکُلِّ شَیءٍ ذِرْوَةٌ وَ ذِرْوَةُ الْجَنَّةِ الْفِرْدَوْسُ وَ هِی لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ»؛(995) «برای هر چیز بلندایی است و بلندای بهشت، فردوس اعلی است و این بهشت ویژه محمّد و آل محمّد - صلوات اللَّه علیهم اجمعین - است.»
3 - از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «لا تَقُولُنَّ: الْجَنَّةُ وَاحِدَةٌ إِنَّ اللَّهَ یقُولُ: « وَمِن دُونِهِما جَنَّتانِ»(996) »؛(997) «مگویید: بهشت یکی است؛ زیرا حق تعالی میفرماید: "پایینتر از دو بهشتِ خداترسان دو بهشت دیگر است".»
ابوبصیر از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «إِنَّ أَدْنَی أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلاً لَوْ نَزَلَ بِهِ الثَّقَلانِ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ لَوَسِعَهُمْ طَعَاماً وَ شَرَاباً وَ لا ینْقُصُ مِمَّا عِنْدَهُ...»؛(998) «کمترین درجه منزلهای اهل بهشت به اندازهای گسترده است که اگر جنّ و انس در آن گرد آیند و از طعام و شراب آن استفاده کنند چیزی از آن کاسته نمیشود...».
1 - حضرت علیعلیه السلام درباره عذاب معصیتکاران میفرماید: «وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِیةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ وَ غَلَّ الْأَیدِی إِلَی الْأَعْنَاقِ وَ قَرَنَ النَّوَاصِی بِالْأَقْدَامِ وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابِیلَ الْقَطِرَانِ وَ مُقَطَّعَاتِ النِّیرَانِ فِی عَذَابٍ قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ وَ بَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَی أَهْلِهِ فِی نَارٍ لَهَا کَلَبٌ وَ لَجَبٌ وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ وَ قَصِیفٌ هَائِلٌ لا یظْعَنُ مُقِیمُهَا وَ لا یفَادَی أَسِیرُهَا وَ لا تُفْصَمُ کُبُولُهَا لا مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَی وَ لا أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَیقْضَی»؛(999) «و امّا کیفر اهل معصیت آن است که خداوند آنان را در بدترین جا [دوزخ وارد سازد و دستها را به گردنشان ببندد، و موهای پیشانیشان را به قدمها پیوسته گرداند و پیراهنهایی از قطران [قیر بد بو و...] و جامههای آتش سوزان به ایشان بپوشاند. در عذابی باشند که گرمی آن بسیار سوزنده باشد و در خانهای که در را به روی اهل آن بسته باشند. در آتش هستند بسیار سوزان، و با غوغا، دارای زبانه بلند و صدای ترساننده. مقیم در آن از آتش نرود و از اسیر و گرفتار آن فدیه و مالی جهت استخلاص پذیرفته نمیشود. غلها و بندهای آن شکسته نمیشود. مدّتی برای آن نیست تا پایان رسد، و نه زمان معینی برای ساکن در آن است تا به سر آید.»
2 - همچنین فرمود: «فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِیدٌ وَ حَرُّهَا شَدِیدٌ وَ عَذَابُهَا جَدِیدٌ دَارٌ لَیسَ فِیهَا رَحْمَةٌ وَ لا تُسْمَعُ فِیهَا دَعْوَةٌ وَ لا تُفَرَّجُ فِیهَا کُرْبَةٌ...»؛(1000) «بترسید از آتشی که گودی و گرمی آن بیاندازه، و عذاب و گرفتاری آن تازه است. سرایی که در آن رحمت و مهربانی نیست و درخواست پذیرفته نمیشود و غم و اندوه برطرف نمیگردد...».
3 - عمرو بن ثابت از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «إِنَّ أَهْلَ النَّارِ یتَعَاوَوْنَ فِیهَا کَمَا یتَعَاوَی الْکِلابُ وَ الذِّئَابُ مِمَّا یلْقَوْنَ مِنْ أَلِیمِ [أَلَمِ الْعَذَابِ فَمَا ظَنُّکَ یا عَمْرُو بِقَوْمٍ لا یقْضی عَلَیهِمْ فَیمُوتُوا وَ لا یخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها عِطَاشٍ فِیهَا جِیاعٍ کَلِیلَةٍ أَبْصَارُهُمْ صُمٍّ بُکْمٍ عُمْی مُسْوَدَّةٍ وُجُوهُهُمْ خَاسِئِینَ فِیهَا نَادِمِینَ مَغْضُوبٍ عَلَیهِمْ فَلا یرْحَمُونَ مِنَ الْعَذَابِ وَ لا یخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ فِی النَّارِ یسْجَرُونَ وَ مِنَ الْحَمِیمِ یشْرَبُونَ وَ مِنَ الزَّقُّومِ یأْکُلُونَ وَ بِکَلالِیبِ النَّارِ یحْطَمُونَ وَ بِالْمَقَامِعِ یضْرَبُونَ وَ الْمَلائِکَةُ الْغِلاظُ الشِّدَادُ لا یرْحَمُونَ فَهُمْ فِی النَّارِ یسْحَبُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ مَعَ الشَّیاطِینِ یقَرَّنُونَ وَ فِی الْأَنْکَالِ وَ الْأَغْلالِ یصَفَّدُونَ إِنْ دَعَوْا لَمْ یسْتَجَبْ لَهُمْ وَ إِنْ سَأَلُوا حَاجَةً لَمْ تُقْضَ لَهُمْ هَذِهِ حَالُ مَنْ دَخَلَ النَّارَ»؛(1001) «همانا اهل دوزخ از شدت عذاب صدای عوعوی سگ و گرگ میدهند. چه میپنداری ای عمرو درباره گروهی که در دوزخ نه فرمان حتم الهی تعلق میگیرد تا بمیرند و نه از عذاب آنان کاسته میشود. در آتش جهنم تشنه و گرسنه، چشمانشان کمسو، کَر، گنگ، کور، صورتهایشان سیاه، حسرتزده، پشیمان، مورد خشم قرار گرفته، عذاب بر آنان ترحّم نمیآورد و سبک نمیگردد. در آتش کشیده میشوند. از آب جوشان نوشانیده و با خار گیاه پذیرایی میشوند. و با آهنها خورد شده و با ابزار دستی زده میشوند. فرشتگان عذاب با گرزهای گران و آتشین بر سر و صورت آنان مینوازند و به صورت در آتش جهنم میکشند. همنشین آنان شیطانهایند و در غلّ و زنجیر به بند کشیده شوند. چنانچه دعایی بخوانند و راه نجاتی بجویند کسی به آنان پاسخی نمیدهد. آری این است حال کسی که در آتش دوزخ درآید.»
در روایات، به اسباب و عوامل گوناگون جهنمی شدن افراد اشاره شده است. اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم:
الف) از امیرالمؤمنینعلیه السلام نقل شده که فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ یسْتَجِیبُ لِکُلِّ مُؤْمِنٍ دُعَاءَهُ وَ یورِدُ النَّارَ کُلَّ مُسْتَکْبِرٍ عَنْ عِبَادَتِهِ»؛(1002) «حقاً خداوند عزّوجلّ پاسخ مثبت میدهد هر که او را بخواند و وارد آتش میسازد هر که او را نافرمانی کند و هر که از بندگی او تکبر ورزد.»
ب) عبداللَّه بن بکیر از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «إِنَّ فِی جَهَنَّمَ لَوَادِیاً لِلْمُتَکَبِّرِینَ یقَالُ لَهُ سَقَرُ شَکَا إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ شِدَّةَ حَرِّهِ وَ سَأَلَهُ أَنْ یأْذَنَ لَهُ أَنْ یتَنَفَّسَ فَتَنَفَّسَ فَأَحْرَقَ جَهَنَّمَ»؛(1003) «بخشی از جهنم به نام سقر مخصوص متکبران است. این بخش [وادی از شدت حرارت به خدا شکایت میبرد و از خدا میخواهد از شدت حرارتش بکاهد تا استراحت کند. حق تعالی شکایت سقر را میپذیرد و به او تنفّس میدهد. در این هنگام جهنم به تابش و سوزش میآغازد.»
امام رضاعلیه السلام در تفسیر آیه: « وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ * اللَّهُ یسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُونَ»؛(1004) «و هنگامی که افراد باایمان را ملاقات میکنند، و میگویند: "ما ایمان آوردهایم! [ولی هنگامی که با شیطانهای خود خلوت میکنند، میگویند: ما با شمائیم! ما فقط [آنها را] مسخره میکنیم. خداوند آنان را استهزا میکند و آنها را در طغیانشان نگه میدارد، تا سرگردان شوند.»، میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لا یسْخَرُ وَ لا یسْتَهْزِئُ وَ لا یمْکُرُ وَ لا یخَادِعُ وَ لَکِنَّهُ عَزَّوَجَلَّ یجَازِیهِمْ جَزَاءَ السُّخْرِیةِ وَ جَزَاءَ الاِسْتِهْزَاءِ وَ جَزَاءَ الْمَکْرِ وَ الْخَدِیعَةِ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یقُولُ الظَّالِمُونَ عُلُوّاً کَبِیراً»؛(1005) «خداوند متعال مسخره، استهزاء، مکر و خدعه نمیکند، ولی پاداشی که به آنان میدهد از همان نوع مسخره، استهزا، مکر و فریب است، و او بسیار بلند مرتبهتر از چیزی است که ستمگران میگویند و میپندارند.»
امام صادقعلیه السلام در حدیثی میفرماید: «... إِنَّ أَعْوَانَ الظَّلَمَةِ یوْمَ الْقِیامَةِ فِی سُرَادِقٍ مِنْ نَارٍ حَتَّی یحْکُمَ اللَّهُ بَینَ الْعِبَادِ»؛(1006) «... آنان که به ستمگران کمک میکنند در روز قیامت در سراپردهای از آتش گرفتارند تا وقتی که حق تعالی میان بندگان داوری کند.»
در ذیل آیه: « أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ یصْلَوْنَها وَبِئْسَ الْقَرَارُ ...»؛(1007) «هیچ ندیدی حال مردمی که نعمت خدا را به کفر تبدیل ساخته و خود و قوم خویش را به سرای هلاکت رهسپار کردند. در آن دیار هلاکت [جهنم] وارد میشوند، و چه بد قرارگاهی است...». امام صادقعلیه السلام فرمود: «نِعْمَةُ اللَّهِ مُحَمَّدٌ وَ أَهْلُ بَیتِهِ حُبُّهُمْ إِیمَانٌ یدْخِلُ الْجَنَّةَ وَ بُغْضُهُمْ کُفْرٌ وَ نِفَاقٌ یدْخِلُ النَّارَ»؛(1008) «نعمت خدا، محمّد و اهل بیت اوعلیهم السلام هستند. دوستی آنان سبب ورود به بهشت و دشمنی با آنان، نفاق و سبب ورود به آتش دوزخ است.»
در ذیل آیه شریفه: « یأَیها الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا ما بَقِی مِنَ الرِّبَوا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ * فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوابِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ...»؛(1009) «ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا پروا کنید و اگر مؤمنید آنچه را از ربا باقی مانده است واگذارید. و اگر چنین نکردید بدانید که به جنگ با خدا و فرستاده وی برخاستهاید، و اگر توبه کنید...». از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «فَهَذَا مَا دَعَا اللَّهُ إِلَیهِ عِبَادَهُ مِنَ التَّوْبَةِ وَ وَعَدَ عَلَیهَا مِنْ ثَوَابِهِ فَمَنْ خَالَفَ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ بِهِ مِنَ التَّوْبَةِ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیهِ وَ کَانَتِ النَّارُ أَوْلَی بِهِ وَ أَحَقَّ»؛ «پس این چیزی است که خداوند بندگانش را به آن دعوت کرده که همان توبه است و بر توبه وعده ثواب داده است. پس کسی که با فرمان خدا درباره توبه از رباخواری مخالفت کند، خدا بر او خشم گیرد و آتش دوزخ بر او سزاوارتر است.»
در ذیل آیه شریفه: « وَیلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ * الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النّاسِ یسْتَوْفُونَ * وَإِذَا کالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ یخْسِرُونَ»؛(1010) «وای بر کمفروشان. که چون از مردم پیمانه ستانند کامل ستانند، و چون برای آنان پیمانه یا وزن کنند به ایشان کم دهند.» از امام باقرعلیه السلام نقل شده که «ویل» چاهی است در جهنم.(1011)
1 - از امیرالمؤمنینعلیه السلام روایت شده که فرمود: «أَنَّ جَهَنَّمَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ أَطْبَاقٍ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ وَ وَضَعَ إِحْدَی یدَیهِ عَلَی الْأُخْرَی فَقَالَ هَکَذَا وَ أَنَّ اللَّهَ وَضَعَ الْجِنَانَ عَلَی الْعَرْضِ وَ وَضَعَ النِّیرَانَ بَعْضَهَا فَوْقَ بَعْضٍ فَأَسْفَلُهَا جَهَنَّمُ وَ فَوْقَهَا لَظَی وَ فَوْقَهَا الْحُطَمَةُ وَ فَوْقَهَا سَقَرُ وَ فَوْقَهَا الْجَحِیمُ وَ فَوْقَهَا السَّعِیرُ وَ فَوْقَهَا الْهَاوِیةُ»؛(1012) «همانا دوزخ هفت در و طبقه دارد که برخی فوق برخی دیگر است. آنگاه یکی از دو دست خود را بر دیگری قرار داد و فرمود: اینگونه. خداوند بهشتها را در عرض هم قرار داده و طبقات آتش را بالا و پایین. پایینترین آنها "جهنم" و فوق آنها "لظی" و فوق آن "حطمة" و فوق آن "سقر"، و فوق آن و بر روی آن "جحیم"، و بالای آن "سَعیر" و بالاتر از همه "هاویه" است.»
2 - و نیز میفرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیسَ لِهَذَا الْجِلْدِ الرَّقِیقِ صَبْرٌ عَلَی النَّارِ فَارْحَمُوا نُفُوسَکُمْ فَإِنَّکُمْ قَدْ جَرَّبْتُمُوهَا فِی مَصَائِبِ الدُّنْیا فَرَأَیتُمْ جَزَعَ أَحَدِکُمْ مِنَ الشَّوْکَةِ تُصِیبُهُ وَ الْعَثْرَةِ تُدْمِیهِ وَ الرَّمْضَاءِ تُحْرِقُهُ فَکَیفَ إِذَا کَانَ بَینَ طَابَقَینِ مِنْ نَارٍ ضَجِیعَ حَجَرٍ وَ قَرِینَ شَیطَانٍ أَعَلِمْتُمْ أَنَّ مَالِکاً إِذَا غَضِبَ عَلَی النَّارِ حَطَمَ بَعْضُهَا بَعْضاً لِغَضَبِهِ وَ إِذَا زَجَرَهَا تَوَثَّبَتْ بَینَ أَبْوَابِهَا جَزَعاً مِنْ زَجْرَتِهِ»؛(1013) «بدانید! این پوست نازک بدن را شکیبایی بر آتش نیست. پس بر خود رحم کنید که شما خودتان آن را در دنیا به مصیبتها و سختیها آزمودهاید. آیا دیدهاید یکی از خودتان از خاری که به بدن او فرو میرود چگونه ناله و اظهار درد میکند و از لغزیدنی که او را خونین میسازد و از ریگ گرم بیابان که او را میسوزاند؟ پس چه حالتی خواهد داشت هر گاه بین دو تاوه از آتش باشد، در حالی که همخواب سنگ سوزان و همنشین شیطان گردد؟ آیا میدانید که مالک دوزخ هر گاه بر آتش خشم کند از خشم او آتش به جوش و خروش آمده بعضی بعض دیگر را میمالاند و بر روی هم قرار میگیرد؟ و هر گاه آن را بانگ زند شکیبایی از دست داده نالهکنان در میان درهای دوزخ بر اثر زجر او برجهد؟».
3 - از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله چون به آسمان برده شد... چشم حضرت که به مالک خزینهدار جهنم افتاد به جبرئیل فرمود: «فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ تَطْلُبَ إِلَیهِ أَنْ یرِینِی النَّارَ»؛ «من دوست دارم که از او درخواست کنی تا آتش دوزخ را به من بنماید.» جبرئیل به مالک فرمود: این محمّد رسول خداصلی الله علیه وآله است که از من تقاضا کرده تا از تو بخواهم که به که به او آتش دوزخ را نشان دهی. در این هنگام گروهی از دوزخیان را که در طبقهای جای داشتند به پامبرصلی الله علیه وآله نشان داد و چنان آتش به آسمان رفت که پیامبرصلی الله علیه وآله احتمال داد او را فراگیرد. آنگاه به جبرئیل فرمود: به مالک بگو آتش را بازگرداند. از آن زمان تا هنگام مرگ، خنده به لبهای پیامبر نقش نبست و دندانهای مبارک او دیده نشد».(1014)
ابوبصیر میگوید: به امام صادقعلیه السلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! مرا بیم ده که دلم قساوت پیدا کرده است. حضرت فرمود: «یا أَبَا مُحَمَّدٍ اسْتَعِدَّ لِلْحَیاةِ الطَّوِیلَةِ فَإِنَّ جَبْرَئِیلَ جَاءَ إِلَی النَّبِیصلی الله علیه وآله وَ هُوَ قَاطِبٌ وَ قَدْ کَانَ قَبْلَ ذَلِکَ یجِیءُ وَ هُوَ مُتَبَسِّمٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله یا جَبْرَئِیلُ جِئْتَنِی الْیوْمَ قَاطِباً فَقَالَ یا مُحَمَّدُ قَدْ وُضِعَتْ مَنَافِخُ النَّارِ فَقَالَ وَ مَا مَنَافِخُ النَّارِ یا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَمَرَ بِالنَّارِ فَنُفِخَ عَلَیهَا أَلْفَ عَامٍ حَتَّی ابْیضَّتْ ثُمَّ نُفِخَ عَلَیهَا أَلْفَ عَامٍ حَتَّی احْمَرَّتْ ثُمَّ نُفِخَ عَلَیهَا أَلْفَ عَامٍ حَتَّی اسْوَدَّتْ فَهِی سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ لَوْ أَنَّ قَطْرَةً مِنَ الضَّرِیعِ قَطَرَتْ فِی شَرَابِ أَهْلِ الدُّنْیا لَمَاتَ أَهْلُهَا مِنْ نَتْنِهَا وَ لَوْ أَنَّ حَلْقَةً وَاحِدَةً مِنَ السِّلْسِلَةِ الَّتِی طُولُهَا سَبْعُونَ ذِراعاً وُضِعَتْ عَلَی الدُّنْیا لَذَابَتِ الدُّنْیا مِنْ حَرِّهَا وَ لَوْ أَنَّ سِرْبَالاً مِنْ سَرَابِیلِ أَهْلِ النَّارِ عُلِّقَ بَینَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَمَاتَ أَهْلُ الدُّنْیا مِنْ رِیحِهِ قَالَ فَبَکَی رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله وَ بَکَی جَبْرَئِیلُ»؛(1015) «ای ابامحمّد! آماده زندگی دراز باش. همانا جبرئیل با چهرهای عبوس و درهم خدمت پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله رسید در حالی که در غیر این روز با چهرهای بشّاش و متبسّم بر او متمثّل میشد. وقتی از علت عبوس بودن حضرت جویا شد عرض کرد: امروز منافخ آتش گذاشته شد. حضرت فرمود: منافخ آتش چیست ای جبرئیل؟ عرض کرد: ای محمّد! حق تعالی وقتی فرمان به تابیدن دوزخ داد هزار سال بر آن دمیدند تا آتش آن سفید گشت. سپس هزار سال دیگر دمیدند تا سرخ شد. آنگاه هزار سال دیگر دمیدند تا از شدّت سرخی به سیاهی و تاریکی گرایید. و آن به گونهای است که اگر یک قطره از "ضریع" [چیزی است در دوزخ، تلخ، بدبو و سوزان در نوشیدنیهای اهل دنیا بچکد همه اهل دنیا از بوی بد آن خواهند مرد... در این وقت رسول خداصلی الله علیه وآله گریست و جبرئیل نیز گریان شد...».
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «... خَلَقَهُمْ لِیفْعَلُوا مَا یسْتَوْجِبُونَ بِهِ رَحْمَتَهُ فَیرْحَمَهُمْ»؛(1016) «... خداوند، خلق را به این مقصود آفرید تا کارهایی انجام دهند که مستوجب رحمت الهی شوند.»
درباره جاودانگی عذاب روایات گوناگونی از اهل بیتعلیهم السلام وارد شده است:
1 - دستهای از روایات، عذاب را جز بر کافران جاودانه نمیداند، چنان که ابن ابی عمیر از حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «لا یخَلِّدُ اللَّهُ فِی النَّارِ إِلاَّ أَهْلَ الْکُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ أَهْلَ الضَّلالِ وَ الشِّرْکِ...»؛(1017) «خداوند در آتش جز اهل کفر و انکار و اهل ضلالت و شرک را خالد نمیکند...».
2 - برخی دیگر از روایات دلالت دارد که دوستان خاندان عصمت و طهارت و شیعیان آنان عذاب نخواهند شد.
میسره از امام رضاعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «وَ اللَّهِ لا یرَی فِی النَّارِ مِنْکُمْ اثْنَانِ أَبَداً وَ اللَّهِ وَ لا وَاحِدٌ...»؛(1018) «به خدا سوگند! از شما شیعیان دو نفر در آتش دیده نخواهد شد. به خدا سوگند! حتی یک نفر هم دیده نخواهد شد.»
3 - دستهای دیگر از روایات، عذاب جاودان را در حق دشمنان حضرت علیعلیه السلام و ظالمان ثابت میکند.
الف) از امام باقرعلیه السلام روایت شده که فرمود: «... إِنَّ أَعْدَاءَ عَلِی هُمُ الْخَالِدُونَ فِی النَّارِ لا تُدْرِکُهُمُ الشَّفَاعَةُ»؛(1019) «... دشمنان علیعلیه السلام همان کسانی هستند که همیشه در دوزخ خواهند بود و مورد شفاعت قرار نمیگیرند.»
ب) منصور بن حازم گوید: از امام صادقعلیه السلام درباره آیه « وَما هُم بِخارِجِینَ مِنَ النّارِ»؛(1020) «آنان که هیچ گاه از آتش خارج نخواهند شد.»، پرسیدم؟ فرمود: «أَعْدَاءُ عَلِیعلیه السلام هُمُ الْمُخَلَّدُونَ فِی النَّارِ أَبَدَ الْآبِدِینَ وَ دَهْرَ الدَّاهِرِینَ»؛(1021) «دشمنان علیعلیه السلام همان کسانی هستند که در آتش ابدی جاودان خواهند بود.»
ج) جابر از امام صادقعلیه السلام درباره آیه فوق سؤال کرد؟ حضرت فرمود: «هُمْ وَ اللَّهِ یا جَابِرُ أَئِمَّةُ الظُّلْمِ وَ أَتْبَاعُهُمْ»؛(1022) «اینان به خدا سوگند ای جابر! پیشوایان ستم و پیروانشان هستند.»
4 - دستهای دیگر از روایات دلالت دارد کسانی سرانجام از دوزخ نجات مییابند.
در حدیثی از امام باقرعلیه السلام روایت شده که فرمود: «إِنَّ نَاساً یخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ...»؛(1023) «همانا گروهی از آتش بیرون میآیند...».
علامه مجلسیرحمه الله در مقام جمع بین روایات یاد شده میفرماید: «کافران و منکران ضروریات دین اسلام در آتش دوزخ جاودان خواهند بود، جز مستضعفانی که نقصان عقل دارند، یا حجت بر آنان تمام نشده است. در این صورت امید نجات آنان هست.
ولی گروههای غیر شیعه و کسانی که منکر ضروریات اسلام نیستند، اگر در تعصّب شدید و دشمنی با اهل بیتعلیهم السلام سخت کوشیده و حجت بر آنان تمام شده باشد، نیز در آتش جاودان خواهند بود. امّا اگر حجت بر ایشان تمام نشده یا کمعقل بودهاند باز امید نجاتشان میرود.
و امّا صاحبان گناهان بزرگ از شیعیان داخل آتش دوزخ خواهند شد و مدّتی عذاب خواهند چشید، جز اینکه شفاعت نصیبشان خواهد شد. بر خلاف شیعیان راستین که حتی یک نفر از آنان هرگز در دوزخ دیده نمیشود».(1024)
جابر بن یزید گوید: از امام باقرعلیه السلام درباره تفسیر سخن خداوند در این آیه پرسیدم: « أَفَعَیینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ»؛(1025) «مگر از آفرینش آغازین خود به تنگ آمده و عاجز ماندیم که آنان از آفرینش جدید در شک و شبههاند؟»، فرمود: «یا جَابِرُ تَأْوِیلُ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ إِذَا أَفْنَی هَذَا الْخَلْقَ وَ هَذَا الْعَالَمَ وَ أَسْکَنَ أَهْلَ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلَ النَّارِ النَّارَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَالَماً غَیرَ هَذَا الْعَالَمِ وَ جَدَّدَ خلق [عَالَماً] مِنْ غَیرِ فُحُولَةٍ وَ لا إِنَاثٍ یعْبُدُونَهُ وَ یوَحِّدُونَهُ وَ خَلَقَ لَهُمْ أَرْضاً غَیرَ هَذِهِ الْأَرْضِ تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً غَیرَ هَذِهِ السَّمَاءِ تُظِلُّهُمْ لَعَلَّکَ تَرَی أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ وَ تَرَی أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یخْلُقْ بَشَراً غَیرَکُمْ بَلَی وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ أَنْتَ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِکَ الْآدَمِیینَ»؛(1026) «تأویل آیه این است که خداوند متعال چون همه آفرینش و این عالم را به سرمنزل پایانی رساند و بهشتیان را در بهشت و دوزخیان را در دوزخ جای دهد، جهان دیگری غیر از این جهان میآفریند، و خلقی دیگر بدون نر و ماده پدید میآورد که او را میپرستند و او را به یکتایی میپذیرند. همچنین برای آنان زمینی غیر از این زمین میآفریند که بر روی آن زندگی میکنند، و نیز آسمانی غیر از این آسمان برایشان سایه خواهد افکند. شاید میپنداری که خداوند عزّوجلّ یک جهان آفریده و غیر از شما بشری خلق نکرده است؟ چنین نیست. سوگند به خداوند، او هزاران هزار جهان و هزاران هزار آدم آفریده که تو در پایان جهانها و آدمها قرار گرفتهای».
1) عیوناخبارالرضاعلیه السلام، ج1،ص307،ح69؛معانی الأخبار،ص181،ح1؛بحارالأنوار، ج2، ص30،ح13.
2) شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 346.
3) همان، ج 9، ص 257.
4) پیشین، ج 6، ص 426.
5) کافی، ج 1، ص 136.
6) نهج البلاغه، خطبه 91.
7) شیخ طوسیرحمه الله، العدّة فی الاصول، ج 2، ص 730و731 ؛ محقق حلّیرحمه الله، معارج الاصول، ص 199؛ علامه حلّیرحمه الله، نهایة الاصول، ص 448 ؛ شهید اولرحمه الله، الألفیة، ص 38 ؛ شهید ثانیرحمه الله، المقاصد العلیة، ص 21 ؛ علامه حلیرحمه الله، باب حادی عشر، ص 3و4.
8) شهید ثانیرحمه الله، المقاصد العلیة، ص 26.
9) الزبدة الفقهیة، ص 124.
10) همان ؛ قوانین الاصول، ج 2، ص 180.
11) نهایة الاصول، علامه حلّی، ص 296 به نقل از اخباریان.
12) العدّة فی الاصول، شیخ طوسی، ج 1، ص 132 و ج 2، ص 731.
13) سوره بقره، آیه 170.
14) سوره مؤمنون، آیه 68.
15) سوره رعد، آیه 4.
16) سوره یوسف، آیه 38.
17) سوره حج، آیه 78.
18) سوره بقره، آیه 46.
19) سوره عنکبوت، آیه 5.
20) العدّة فی الاصول، ج 2، ص 731و732.
21) شیخ صدوق، التوحید، ص 412، ح 7.
22) سوره آل عمران، آیه 179.
23) سوره بقره، آیه 91.
24) سوره آل عمران، آیه 193.
25) اصول کافی، ج 2، ص 34 - 35.
26) وسائل الشیعه، کتاب القضاء، ابواب صفات القاضی، باب 11، ح 33.
27) همان، ح 42.
28) همان، کتاب الطهارة، ابواب مقدمات العبادات، باب 2.
29) سوره اسراء، آیه 36.
30) سوره یونس، آیه 36.
31) سوره بقره، آیه 45 - 46.
32) توحید صدوق، ص 71، ح 26.
33) مستدرک الوسائل، ج 11، ص 203، ح 12744.
34) بحارالأنوار، ج 1، ص 106، ح 2.
35) همان، ج 78، ص 165.
36) کافی، ج 1، ص 12، ح 8.
37) بحارالأنوار، ج 1، ص 94، ح 20.
38) کافی، ج 1، ص 16.
39) نهج البلاغه، خطبه 157.
40) نهج البلاغه، وصیت امام علیعلیه السلام به فرزندش امام حسنعلیه السلام
41) نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله 31.
42) نهج البلاغه، خطبه 226.
43) نهج البلاغه، خطبه 182.
44) نهج البلاغه، خطبه 1 ؛ بحارالأنوار، ج 1، ص 60، ح 70.
45) نهج البلاغه، خطبه 198.
46) بحارالأنوار، ج 89، ص 15.
47) خصال صدوق، ص 265، ح 90.
48) تفسیر برهان، ج 1، ص 531، ح 2.
49) سوره نجم، آیه 11.
50) توحید، ص 116، ح 17 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 43، ح 19.
51) غرر الحکم.
52) همان.
53) بحارالأنوار، ج 70، ص 75 ؛ کافی، ج 2، باب ذم الدنیا و الزهد فیها، ج 9، ح 23.
54) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 282.
55) غرر الحکم.
56) بحارالأنوار، ج 75، ص 186، ح 26.
57) غرر الحکم، ص 41.
58) غرر الحکم.
59) همان.
60) همان.
61) نهج البلاغه، نامه 58.
62) نهج البلاغه، خطبه 42.
63) پیشین، خطبه 86.
64) نهج البلاغه، خطبه 103.
65) غرر الحکم.
66) همان.
67) نهج البلاغه، خطبه 144.
68) نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله 309.
69) همان، خطبه 156.
70) عیون الأخبار، ج 2، ص 200.
71) بحارالأنوار، ج 64، ص 74، ح 2.
72) پیشین، ح 10.
73) اصول کافی، ج 2، ص 406، ح 11.
74) غرر الحکم.
75) همان.
76) بحارالأنوار، ج 77، ص 421.
77) نهج البلاغه، کلمات قصار، رقم 290.
78) نهج البلاغه، خطبه 185.
79) صحیفه سجادیه، دعای اوّل.
80) سوره روم، آیه 30. (این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده است).
81) محاسن، ص 241، ح 224 ؛ بحارالأنوار، ج 64، ص 134، ح 5.
82) نهج البلاغه، خطبه 185 ؛ احتجاج طبرسی، ج 1، ص 305 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 261، ح 9.
83) توحید، ص 184، ح 21 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 330.
84) بحارالأنوار، ج 94، ص 95و96.
85) اقبال الأعمال، ص 199 ؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 99.
86) همان.
87) اقبال الأعمال، ص 660 ؛ بحارالأنوار، ج 95، ص 225و226.
88) اقبال الأعمال، ص 661 ؛ بحارالأنوار، ج 95، ص 227.
89) اقبال الأعمال، ص 662 ؛ بحارالأنوار، ج 95، ص 227.
90) کافی، ج 1، ص 13، ح 6 ؛ توحید، ص 109، ح 6 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 44، ح 23.
91) مصباح الشریعه، ص 191 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 14، ح 35.
92) سوره اعراف، آیه 172.
93) توحید، ص 117، ح 20 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 44و45، ح 24.
94) سوره نجم، آیه 11.
95) توحید، ص 116، ح 17 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 43، ح 19.
96) ارشاد القلوب، ص 204و205 ؛ بحارالأنوار، ج 74، ص 28و29، ح 6 ؛ جواهر السنیة، ص 199و200.
97) بحارالأنوار، ج 91، ص 147و148.
98) بحارالأنوار، ج 91، ص 148.
99) بحارالأنوار، ج 91، ص 150.
100) بحارالأنوار، ج 91، ص 150و151.
101) غرر الحکم و درر الکلم، ص 232، ح 4637.
102) همان، ح 4631.
103) همان، ح 4630.
104) احتجاج، ج 1، ص 229 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 253، ح 7.
105) علم الیقین، ص 49.
106) توحید، ص 286، ح 4 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 272، ح 9.
107) اقبال الأعمال، ص 349 ؛ بحارالأنوار، ج 64، ص 142.
108) اقبال الأعمال، ص 349 ؛ بحارالأنوار، ج 95، ص 226.
109) اقبال الأعمال، ص 335 ؛ بحارالأنوار، ج 95، ص 82، ح 2.
110) اصول کافی، ج 1، ص 86، ح 1 ؛ توحید، ص 285، ح 1.
111) کافی، ج 1، ص 85، ح 1 ؛ توحید، ص 286، ح 3 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 270، ح 7.
112) توحید، ص 143، ح 7 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 161، ح 6.
113) کافی، ج 1، ص 86، ح 3 ؛ توحید، ص 285، ح 1 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 270، ح 6.
114) کافی، ج 1، ص 139، ح 5 ؛ بحارالأنوار، ج 54، ص 166، ح 105.
115) نهج البلاغه، خطبه 1 ؛ بحارالأنوار، ج 1، ص 60، ح 70.
116) اقبال الأعمال، ص 335 ؛ بحارالأنوار، ج 95، ص 83، ح 2.
117) سوره حج، آیه 31. (برای خدا خالص باشید و هیچ گونه همتایی برای او قائل نشوید).
118) سوره اعراف، آیه 172.
119) سوره لقمان، آیه 25.
120) کافی، ج 2، ص 12و13، ح 3 ؛ توحید، ص 330، ح 9 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 279، ح 11.
121) سوره روم، آیه 30. (این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده است).
122) محاسن، ص 241، ح 224 ؛ بحارالأنوار، ج 64، ص 134، ح 5.
123) کافی، ج 1، ص 91، ح 2 ؛ توحید، ص 58، ح 15 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 286، ح 18.
124) مهج الدعوات، ص 181و182 ؛ بحارالأنوار، ج 83، ص 317و318، ح 67.
125) توحید، ص 412.
126) سوره اعراف، آیه 172. (و به خاطر بیاور زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم زریه آنها را برگرفت، و آنها را گواه بر خویشتن ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم، گفتند: بلی).
127) محاسن، ص 241، ح 225 ؛ علل الشرائع، ص 117و118، ح 1 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 280، ح 16.
128) توحید، ص 252، ح 3 ؛ عیون أخبار الرضاعلیه السلام، ج 2، ص 121، ح 28 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 15، ح 1.
129) علل الشرائع، ج 1، ص 119، ح 2 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 15، ح 2.
130) کافی، ج 2، ص 8و9، ح 2 ؛ علل الشرائع، ج 1، ص 10، ح 4 ؛ بحارالأنوار، ج 5، ص 266، ح 5.
131) کافی، ج 1، ص 144، ح 6 ؛ علل الشرائع، ج 1، ص 127، ح 1 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 353، ح 36.
132) توحید، ص 117، ح 20 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 44و45، ح 24.
133) علل الشرایع، ج 2، ص 376 ؛ بحارالأنوار، ج 97، ص 65، ج 8.
134) توحید، ص 231، ح 5 ؛ معانی الأخبار، ص 4و5، ح 2 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 41، ح 16.
135) نهج البلاغه، خطبه 1 ؛ بحارالأنوار، ج 11، ص 60، ح 70.
136) نهج البلاغه، خطبه 147 ؛ بحارالأنوار، ج 18، ص 221، ح 55.
137) تحف العقول، ص 62.
138) همان، ص 66.
139) کافی، ج 1، ص 10، ح 1 ؛ محاسن، ص 192، ح 6 ؛ بحارالأنوار، ج 1، ص 96، ح 1.
140) کافی، ج 1، ص 29، ح الف.
141) کافی، ج 1، ص 11، ح 6 ؛ ثواب الأعمال، ص 14 ؛ بحارالأنوار، ج 1، ص 91، ح 20.
142) کافی، ج 1، ص 16، ح 12 ؛ تحف العقول، ص 386 ؛ بحارالأنوار، ج 1، ص 137، ح 30.
143) کافی، ج 1، ص 25، ح 20 ؛ عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 1، ص 86، ح 12 ؛ بحارالأنوار، ج 1، ص 137، ح 30.
144) غرر الحکم، ص 56.
145) همان.
146) همان.
147) همان.
148) همان.
149) همان.
150) همان.
151) همان، ص 57.
152) کافی، ج 1، ص 16، ح 12 ؛ تحف العقول، ص 386 ؛ بحارالأنوار، ج 1، ص 136، ح 30.
153) کافی، ج 2، ص 55، ح 4 ؛ بحارالأنوار، ج 68، ص 322، ح 4.
154) نهج البلاغه، خطبه 152 ؛ بحارالأنوار، ج 54، ص 27، ح 3.
155) نهج البلاغه، خطبه 185 ؛ احتجاج، ج 1، ص 305 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 261، ح 9.
156) نهج البلاغه، خطبه 185 ؛ احتجاج، ج 1، ص 306 ؛ بحارالأنوار، ج 61، ص 40، ح 19.
157) کافی، ج 1، ص 81، ح 5 ؛ توحید، ص 244، ح 1 ؛ بحارالأنوار، ج 10، ص 195، ح 3.
158) کافی، ج 1، ص 84، ح 6 ؛ توحید، ص 246، ح 1 ؛ بحارالأنوار، ج 10، ص 196، ح 3.
159) احتجاج، ج 2، ص 79 ؛ بحارالأنوار، ج 10، ص 166، ح 2.
160) توحید، ص 293، ح 3 ؛ عیون أخبار الرضاعلیه السلام، ص 123، ح 32 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 36، ح 11.
161) توحید، ص 292و293، ح 1 ؛ امالی صدوقرحمه الله، ص 433 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 39، ح 13.
162) کافی، ج 1، ص 77، ح 2 ؛ توحید، ص 297، ح 6 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 46و47، ح 20.
163) نهج البلاغه، خطبه 185 ؛ احتجاج، ج 1، ص 205 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 26.
164) بصائر الدرجات، ص 26، ح 2 ؛ بحارالأنوار، ج 2، ص 90، ح 15.
165) اصول کافی ج 1، ص 77 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 46.
166) جامع الأخبار، ص 6 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 55، ح 29.
167) نهج البلاغه، خطبه 91 ؛ بحارالأنوار، ج 54، ص 107، ح 90.
168) اقبال الأعمال، ص 369 ؛ بحارالأنوار، ج 64، ص 142.
169) اقبال الأعمال، ص 348 ؛ بحارالأنوار، ج 95، ص 225.
170) کافی، ج 1، ص 78و79، ح 3 ؛ توحید، ص 251 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 36و37، ح 12.
171) کافی، ج 1، ص 78و79، ح 3 ؛ توحید، ص 251، بحارالأنوار، ج 3، ص 37، ح 12.
172) توحید، ص 71، ح 26 ؛ عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 2، ص 112، ح 15، بحارالأنوار، ج 4، ص 222، ح 2.
173) تحف العقول، ص 62.
174) نهج البلاغه، خطبه 181 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 314، ح 40.
175) نهج البلاغه، خطبه 91 ؛ بحارالأنوار، ج 54، ص 107، ح 90.
176) کافی، ج 1، ص 139، ح 4.
177) توحید، ص 439 ؛ عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 2، ص 156 ؛ بحارالأنوار، ج 10، ص 316.
178) نهج البلاغه، خطبه 163 ؛ بحارالأنوار، ج 57، ص 347و348، ح 34.
179) بحارالأنوار، ج 3، ص 152و153.
180) بحارالأنوار، ج 3، ص 67.
181) تفسیر علی ابن ابراهیم، ج 2، ص 218 ؛ بحارالأنوار، ج 55، ص 91، ح 8.
182) کافی، ج 1، ص 81، ح 5 ؛ توحید، ص 244، ح 1 ؛ بحارالأنوار، ج 10، ص 195، ح 3.
183) کافی، ج 1، ص 78و79، ح 3 ؛ توحید، ص 251 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 37، ح 12.
184) علل الشرائع، ج 2، ص 593 ؛ بحارالأنوار، ج 10، ص 75.
185) نهج البلاغه، خطبه اول ؛ احتجاج، ج 1، ص 198 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 247.
186) بحارالأنوار، ج 94، ص 202.
187) بحارالأنوار، ج 57، ص 39، ح 5.
188) بحارالأنوار، ج 3، ص 109.
189) بحارالأنوار، ج 3، ص 91.
190) نهج البلاغه، خطبه 185 ؛ احتجاج، ج 1، ص 305 ؛ بحارالأنوار، ج 61، ص 39، ح 19.
191) نهج البلاغه، خطبه 163 ؛ بحارالأنوار، ج 57، ص 347و348، ح 34.
192) بحارالأنوار، ج 3، ص 100و101.
193) کافی، ج 1، ص 72-74، ح 1 ؛ توحید، ص 293، ح 4 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 51، ح 25.
194) سوره نمل، آیه 125.
195) صحیفه سجادیه، ص 183 ؛ اقبال الأعمال، ص 17 ؛ بحارالأنوار، ج 55، ص 178، ح 36.
196) توحید، ص 288، ح 6 ؛ خصال، ص 33، ح 1 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 42، ح 17.
197) توحید، ص 289، ح 8 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 49، ح 21.
198) توحید، ص 71، ح 26 ؛ عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 2، ص 112، ح 15 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 222، ح 2.
199) صحیفه سجادیه، ص 212، دعای 47، رقم 19 ؛ اقبال الاعمال، ص 663.
200) اصول کافی، ج 1، ص 100، ح 2.
201) علل الشرائع، ج 1، ص 119 ؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 15، ح 1.
202) همان.
203) مصباح المتهجد، ص 556 ؛ بحارالأنوار، ج 95، ص 393.
204) بحارالأنوار، ج 4، ص 284، ح 17.
205) همان، ص 256، ح 6.
206) همان، ج 3، ص 8، ح 18.
207) همان، ج 3، ص 4، ح 9.
208) بحارالأنوار، ج 4، ص 284، ح 17.
209) نهج البلاغه، خطبه 185.
210) بحارالأنوار، ج 4، ص 254، ح 8.
211) همان، ص 221، ح 1.
212) نور الثقلین، ج 5، ص 706، ح 46.
213) همان، ص 67، ح 8.
214) توحید صدوق، ص 33.
215) توحید صدوق، ص 83و84، باب 3، ح 3.
216) توحید صدوق، ص 83.
217) بحارالأنوار، ج 4، ص 284، ح 17.
218) بحارالأنوار، ج 3، ص 230، ح 22.
219) بحارالأنوار، ج 3، ص 230، ح 22.
220) همان، ص 229، ح 19.
221) بحارالأنوار، ج 3، ص 26، ح 1.
222) همان، ج 9، ص 64.
223) نهج البلاغه، نامه 31.
224) نهج البلاغه، خطبه 1.
225) .
226) همان.
227) بحارالأنوار، ج 4، ص 72، ح 19.
228) بحارالأنوار، ج 4، ص 69.
229) توحید صدوق، ص 138.
230) توحید صدوق، باب 11، ح 3.
231) توحید صدوق، ص 35، باب 2، ح 2.
232) بحارالأنوار، ج 5، ص 57.
233) توحید صدوق، ص 41-43، اصول کافی، ج 1، ص 134و135.
234) نهج البلاغه، خطبه 1.
235) اصول کافی، ج 1، ص 135.
236) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 255.
237) نهج البلاغه، خطبه 1.
238) همان، خطبه 147.
239) نهج البلاغه، خطبه 216.
240) توحید صدوق، ص 244، باب 36، باب الردّ علی الثنویة و الزنادقة.
241) کافی، ج 1، ص 43، ح 1.
242) محاسن برقی، ص 246، ح 245.
243) کافی، ج 1، ص 266، ح 3.
244) کافی، ج 1، ص 265.
245) اصول کافی، ج 2، ص 352.
246) توحید صدوق، ص 164، باب 22، ح 1.
247) نهج البلاغه، خطبه 39.
248) مفاتیح الجنان، دعای جوشن کبیر.
249) همان.
250) دعای افتتاح، مفاتیح الجنان.
251) صحیفه سجادیه، دعای 32.
252) همان، دعای 28.
253) نهج البلاغه، خطبه 216.
254) نهج البلاغه، خطبه 186.
255) همان، خطبه 185.
256) بحارالأنوار، ج 11، ص 138و139.
257) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 399.
258) کافی، ج 2، ص 293.
259) بحارالأنوار، ج 69، ص 300.
260) کافی، ج 2، ص 293.
261) تحف العقول، ص 487.
262) بحارالأنوار، ج 25، ص 297.
263) بحارالأنوار، ج 25، ص 298.
264) بحارالأنوار، ج 25، ص 303.
265) نور الثقلین، ج 1، ص 25.
266) بحارالأنوار، ج 25، ص 343.
267) بحارالأنوار، ج 25، ص 268.
268) نهج البلاغه، خطبه 291.
269) همان، ج 4، ص 301، ح 29.
270) بحارالأنوار، ج 3، ص 265، ح 26.
271) پیشین، ص 264، ح 25.
272) کافی، ج 1، ص 93، ح 7.
273) بحارالأنوار، ج 3، ص 148، ح 1.
274) همان، ج 98، ح 6.
275) همان، ج 4، ص 160، ح 6 ؛ کافی، ج 1، ص 113.
276) توحید صدوق، باب ما جاء فی الرؤیة، ص 115، ح 14.
277) بحارالأنوار، ج 3، ص 311، ح 5.
278) همان، ج 4، ص 284، ح 17.
279) همان، ص 222، ح 2.
280) بحارالأنوار، ج 4، ص 262، ح 10.
281) بحارالأنوار، ج 78، ص 253، ح 108.
282) توحید صدوق، ص 76، باب 2، ح 31.
283) همان، ص 80، ح 36.
284) بحارالأنوار، ج 3، ص 287.
285) همان، ج 3، ص 304، ح 41.
286) پیشین، ص 102، باب 6، ح 14.
287) نهج البلاغه، خطبه 183.
288) توحید صدوق، ص 194.
289) نهج البلاغه، خطبه 91.
290) توحید صدوق، به نقل از تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 394.
291) پیشین، ج 1، باب النهی عن الصفة بغیر ماوصف به نفسه، ح 11.
292) اصول کافی، ج 1، ص 351.
293) کافی، ج 1، ص 102.
294) توحید صدوق، ص 140، باب 11، ح 4.
295) نهج البلاغه، خطبه 91.
296) بحارالأنوار، ج 4، ص 68، باب 1، باب نفی الترکیب و اختلاف المعانی.
297) توحید صدوق، باب 11، ح 1، ص 139.
298) بحارالأنوار، ج 4، ص 88، ح 26.
299) نهج البلاغه، خطبه 152.
300) همان، ص 247، ح 5.
301) بحارالأنوار، ج 4، ص 319، ح 44.
302) کافی، ج 1، کتاب التوحید، باب صفات الذات، ح 2.
303) پیشین، ص 67، ح 8.
304) بحارالأنوار، ج 4، ص 85، ح 20.
305) همان، ج 4، ص 84، ح 15.
306) کافی، ج 1، ص 107.
307) شقی کسی است که در شکم مادرش شقی است و باسعادت در شکم مادرش باسعادت است».
308) توحید صدوق، ص 356، باب 58، ح 3.
309) بحارالأنوار، ج 4، ص 115، ح 40.
310) سوره جاثیه، آیه 29.
311) توحید صدوق، ص 136، باب 10، ح 8.
312) اسفار، ج 6، ص 179.
313) بحارالأنوار، ج 4، ص 79، ح 2.
314) نهج البلاغه، خطبه 198.
315) نهج البلاغه، خطبه 86.
316) همان، ص 306، ح 35.
317) بحارالأنوار، ج 4، ص 270، ح 15.
318) همان، ص 222، ح 2.
319) پیشین، ح 15.
320) توحید صدوق، باب 10، ح 1.
321) بحارالأنوار، ج 3، ص 223، ح 20.
322) همان، ج 4، ص 262، ح 10.
323) تلخیص المحصّل، ص 269.
324) قواعد المرام، ص 82.
325) نهج البلاغه، خطبه 165.
326) همان، خطبه 91.
327) بحارالأنوار، ج 4، ص 304، ح 34.
328) همان، ص 229، ح 3.
329) نهج البلاغه، خطبه 157.
330) پیشین، خطبه 199.
331) صحیفه سجادیه، دعای 7.
332) توحید صدوق، باب 9، ح 9.
333) پیشین، ح 15.
334) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
335) همان، مناجات شعبانیه ؛ اقبال الاعمال، ص 199.
336) نهج البلاغه، خطبه 130.
337) صحیفه سجادیه، دعای 32.
338) همان، دعای 28.
339) نهج البلاغه، خطبه 1.
340) همان، خطبه 179.
341) نهج البلاغه، خطبه 186.
342) مفاتیح الجنان، دعای جوشن کبیر.
343) همان.
344) پیشین.
345) همان، دعای کمیل.
346) المیزان، ج 2، ص 328.
347) نهج البلاغه، خطبه 160.
348) بحارالأنوار، ج 4، ص 69، ح 13.
349) همان، ص 84، ح 18.
350) توحید، صدوق، ص 142، چاپ جامعه مدرسین.
351) بحارالأنوار، ج 4، ص 298، ح 27.
352) بحارالأنوار، ج 4، ص 296، ح 23.
353) کافی، ج 1، ص 88.
354) اقبال الاعمال، ص 656.
355) نهج البلاغه، خطبه 91.
356) نهج البلاغه، خطبه 163.
357) نهج البلاغه، خطبه 185.
358) همان.
359) کافی، ج 2، ص 116.
360) اصول کافی، ج 1، ص 115، ح 5.
361) بحارالأنوار، ج 3، ص 311، ح 5.
362) همان، ج 3، ص 317، ح 14.
363) اسفار، ج 6، ص 317.
364) اوائل المقالات، ص 58.
365) قواعد العقائد، طوسیرحمه الله، ص 57.
366) شرح مواقف، ج 8، ص 81.
367) قواعد العقائد، ص 57 ؛ شرح مقاصد، ج 4، ص 128.
368) همان.
369) اسفار، ج 6، ص 313، تعلیقه سبزواری.
370) سرمایه ایمان، لاهیجی، ص 48.
371) علم الیقین، ص 68.
372)] . کافی، ج 1، ص 109.
373) کافی، ج 1، ص 109و110.
374) توحید صدوق، ص 337، باب المشیة و الارادة، ح 5.
375) کافی، ج 1، ص 110، ح 4.
376) کافی، ج 1، ص 109، ح 2.
377) توحید صدوق، باب صفات ذات، ص 435.
378) بحارالأنوار، ج 5، ص 161، ح 22.
379) کافی، ج 1، ص 154، ح 3.
380) قواعد المرام، ابن میثم، ص 92 ؛ شرح الاصول الخمسة، قاضی عبدالجبار، ص 367.
381) توحید صدوق، باب 30، ح 2.
382) بحارالأنوار، ج 4، ص 68، ح 11، باب 1.
383) نهج البلاغه، خطبه 184.
384) بحارالأنوار، ج 5، ص 334.
385) بحارالأنوار، ج 10، ص 227.
386) سوره رعد، آیه 6 ؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 336.
387) بحارالأنوار، ج 3، ص 310، ح 4.
388) کافی، ج 1، ص 139.
389) نهج البلاغه، خطبه 1.
390) نهج البلاغه، خطبه 65.
391) توحید صدوق، ص 139، باب 11، ح 1.
392) توحید صدوق، ص 37، باب 2، ح 2.
393) اصول کافی، ج 2، ص 67، ح 2.
394) اصول کافی، ج 2، ص 70، ح 10.
395) توحید صدوق، ص 164، باب 22، ح 1.
396) توحید صدوق، ص 165، ح 2.
397) همان.
398) سوره بقره، آیه 58.
399) کافی، ج 2، ص 352.
400) الفتاوی، ج 5، ص 192.
401) تتمه المختصر، ج 2، ص 363.
402) فضل الاعتزال، ص 163.
403) توحید صدوق، ص 40، باب 2.
404) پیشین، ص 125، باب 9.
405) کافی، ج 1، ص 104.
406) همان، ص 106.
407) توحید صدوق، باب 6، ح 7.
408) پیشین، ص 75، باب 2.
409) بحارالأنوار، ج 3، ص 317، ح 14.
410) همان، ص 69، باب 2.
411) توحید صدوق، ص 101، باب 6.
412) نهج البلاغه، خطبه 179.
413) کافی، ج 1، ص 97، باب فی ابطال الرؤیة.
414) سوره نجم، آیه 11.
415) توحید، ص 116، ح 17 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 43، ح 19.
416) توحید صدوق، ص 108، باب 8، ح 4.
417) توحید صدوق، ح 2، باب ما جاء فی الرؤیة.
418) بحارالأنوار، ج 4، ص 31.
419) توحید صدوق، باب 8، ح 2.
420) بحارالأنوار، ج 4، ص 266، ح 14.
421) پیشین، ج 4، ص 294، ح 22.
422) همان، ج 3، ص 326، ح 25.
423) بحارالأنوار، ج 3، ص 230، ح 21.
424) نهج البلاغه، خطبه 108.
425) بحارالأنوار، ج 3، ص 314، ح 8.
426) بحارالأنوار، ج 3، ص 309، ح 1.
427) توحید صدوق، باب 28، ح 12.
428) بحارالأنوار، ج 3، ص 315، ح 10.
429) توحید صدوق، ص 178، باب 28، ح 4.
430) همان، ح 12.
431) بحارالأنوار، ج 3، ص 327، ح 26.
432) نهج البلاغه، خطبه 183.
433) توحید صدوق، ص 248، باب 36، ح 1.
434) منهاج السنة، ج 1، ص 224.
435) همان، ج 4، ص 274، ح 16.
436) پیشین، ج 4، ص 312، ح 39.
437) همان، ص 301، ح 29.
438) بحارالأنوار، ج 3، ص 291، ح 6.
439) همان، ج 3، ص 284، ح 2.
440) بحارالأنوار، ج 3، ص 314، ح 7.
441) کافی، کتاب العقل و الجهل، ح 35.
442) همان، ج 1، کتاب العقل و الجهل، ص 16، ح 12.
443) نهج البلاغه، حکمت 437.
444) همان، حکمت 470.
445) بحارالأنوار، ج 5، ص 17، ح 23، باب 1.
446) سوره اعلی، آیات 2و3.
447) نهج البلاغه، خطبه 185.
448) همان، خطبه 314.
449) صحیفه سجادیه، دعای چهل و پنجم.
450) نور الثقلین، ج 3، ص 419 ؛ توحید صدوق، ص 397، باب 61، باب الاطفال و عدل اللَّه عزّوجلّ.
451) بحارالأنوار، ج 3، ص 306، ح 44، باب 13.
452) بحارالأنوار، ج 5، ص 51، ح 83.
453) اصول کافی، ج 1، ص 157، ح 3.
454) بحارالأنوار، ج 5، ص 313.
455) بحارالأنوار، ج 6، ص 58.
456) نور الثقلین، ج 4، ص 555، ح 71.
457) نهج البلاغه، نامه 45.
458) همان، خطبه 192.
459) پیشین، خطبه 143.
460) بحارالأنوار، ج 3، ص 140.
461) جامع الاحادیث، ج 3، ص 99.
462) نور الثقلین، ج 4، ص 582 ؛ کافی، ج 2، ص 269.
463) پیشین، ص 581 ؛ کافی، ج 2، ص 269.
464) بحارالأنوار، ج 3، ص 138.
465) بحارالأنوار، ج 70، ص 353.
466) بحارالأنوار، ج 70، ص 354.
467) همان.
468) بحارالأنوار، ج 70، ص 358، ح 74.
469) نهج البلاغه، خطبه 143.
470) بحارالأنوار، ج 64، ص 235، ح 54.
471) سوره شوری، آیه 30. (و آنچه از مصیبت به شما رسید پس به جهت آن چیزی است که دستان شما کسب کرده است).
472) نور الثقلین، ج 4، ص 581.
473) تفسیر المیزان، ج 5، ص 13 ؛ کافی، ج 2، ص 252، باب شدة ابتلاء المؤمن.
474) جامع الاحادیث، ج 3، ص 91و92 ؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 402، باب استحباب احتساب المرض و الصبر.
475) اصول کافی، ج 2، ص 92.
476) بحارالأنوار، ج 64، ص 212، ح 14 ؛ کافی، ج 2، ص 254، باب شدة ابتلاء المؤمن.
477) غرر الحکم ؛ میزان الحکمة، ج 1، ص 489.
478) اصول کافی، ج 2، ص 452، ح 1.
479) بحارالأنوار، ج 3، ص 150.
480) بحارالأنوار، ج 3، ص 139.
481) غرر الحکم ؛ میزان الحکمة، ج 6، ص 81.
482) غرر الحکم، ص 99، ح 1697.
483) بحارالأنوار، ج 72، ص 36، ح 32 ؛ کافی، ج 2، ص 146، باب الانصاف و العدل.
484) بحارالأنوار، ج 5، ص 120، ح 58.
485) بحارالأنوار، ج 5، ص 57.
486) توحید صدوق، باب قضا و قدر، ح 28.
487) توحید صدوق، باب 59، ح 3، ص 360.
488) توحید صدوق، باب نفی الجبر و التفویض، ح 2 ؛ کافی، ج 1، باب جبر و قدر.
489) احتجاج طبرسی، ج 2، ص 327.
490) توحید صدوق، باب قضا و قدر.
491) کافی، ج 1، باب جبر و قدر، ح 8.
492) کافی، ج 1، باب جبر و قدر، ح 10.
493) همان، باب نفی الجبر و التفویض، ح 6.
494) توحید صدوق، باب نفی الجبر و التفویض، ح 7.
495) همان، ح 10.
496) تحف العقول، ص 356.
497) مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
498) توحید صدوق، ص 359، باب 59، ح 1 ؛ کافی، ج 1، باب جبر و قدر، ح 5.
499) پیشین، ج 5، ص 42، ح 69.
500) بحارالأنوار، ج 5، ص 11، ح 18.
501) توحید صدوق، باب 55، ص 338، ح 6 ؛ کافی، ج 1، ص 152، باب المشیة و الارادة.
502) توحید صدوق، ص 361، باب 59، ح 7.
503) توحید صدوق، ص 362، باب 59، ح 10 ؛ کافی، ج 1، ص 157، باب الجبر و القدر و الامر بین الامرین.
504) کافی، ج 1، ص 158، ح 4.
505) بحارالأنوار، ج 5، ص 95.
506) بحارالأنوار، ج 5، ص 122.
507) بحارالأنوار، ج 5، ص 112.
508) نهج البلاغه، حکمت 287.
509) غرر الحکم، فصل 9، شماره 56.
510) غرر الحکم، ح 1825.
511) بحارالأنوار، ج 68، ص 144، ح 42 ؛ کافی، ج 2، ص 60 باب الرضا بالقضاء.
512) توحید صدوق، ص 242، باب 35، ح 1.
513) توحید صدوق، ص 242، باب 35، ح 1.
514) سوره بقره، آیه 7.
515) بحارالأنوار، ج 5، ص 201.
516) توحید صدوق، ص 243، باب 35، ح 4.
517) بحارالأنوار، ج 4، ص 111، ح 30.
518) کافی، ج 1، ص 148، ح 9.
519) همان، ص 265، ح 14.
520) بحارالأنوار، ج 92، ص 78.
521) کافی، ج 1، ص 147، ح 7.
522) بحارالأنوار، ج 4، ص 121، ح 63.
523) همان.
524) همان، ص 113، ح 36.
525) بحارالأنوار، ج 4، ص 108، ح 23 ؛ کافی، ج 1، ص 148، باب البداء، ح 3.
526) همان، ح 24 ؛ کافی، ج 1، ص 147.
527) کافی، ج 1، ص 146، ح 1.
528) همان.
529) بحارالأنوار، ج 4، ص 108، ح 26 ؛ کافی، ج 1، ص 148، ح 12.
530) بحارالأنوار، ج 93، باب 21، ح 4.
531) کافی، ج 4، ص 3، ح 7و9و26.
532) خصال صدوق، ج 2، ص 114.
533) خصال صدوق، ج 2، ص 114.
534) بحارالأنوار، ج 90، باب 16، ح 2.
535) همان، ح 5.
536) کافی، ج 2، باب صله رحم، ح 3.
537) همان، ح 4.
538) پیشین، ص 168.
539) دلائل الامامة، ص 232.
540) کافی، ج 1، ص 16.
541) نهج البلاغه، خطبه 1.
542) بحارالأنوار، ج 4، ص 287.
543) نهج البلاغه، خطبه 147.
544) تفسیر صافی، ج 1، ص 585و586 ؛ سوره اعراف، آیه 56.
545) علل الشرایع، ص 121، باب علة اثبات الانبیاء.
546) کافی، ج 1، ص 16.
547) بحارالأنوار، ج 11، ص 40.
548) تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 537.
549) نهج البلاغه، خطبه 181.
550) تفسیر برهان، ج 4، ص 104.
551) کتاب سلیم قیس، ص 884، ح 54.
552) خصال صدوق، ج 2، ص 399.
553) بحارالأنوار، ج 25، ص 199، ح 8.
554) بحارالأنوار، ج 25، ص 199، ح 8.
555) بحارالأنوار، ج 25، ص 194، ح 6.
556) سوره یوسف، آیه 110.
557) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ص 160.
558) سوره بقره، آیات 35و36.
559) سوره طه، آیه 121.
560) نور الثقلین، ج 3، ص 404 ؛ عیون اخبار الرضاعلیه السلام.
561) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 1، ص 195، باب 15.
562) سوره هود، آیات 45-47.
563) نور الثقلین، ج 2، ص 363.
564) الاحتجاج، ج 1، ص 212.
565) سوره صافات، آیات 88و89.
566) نور الثقلین، ج 4، ص 406.
567) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ص 156و157.
568) سوره بقره، آیه 260.
569) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ص 157.
570) سوره قصص، آیه 15.
571) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ص 158.
572) سوره شعراء، آیه 20.
573) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ص 158.
574) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ص 159و160.
575) سوره یوسف، آیه 70.
576) سوره یوسف، آیات 71و72.
577) نور الثقلین، ج 2، ص 444.
578) عیون اخبارالرضاعلیه السلام، ص 160.
579)] . سوره انبیاء، آیه 87.
580) همان، ص 160.
581) بحارالأنوار، ج 11، ص 71، ح 2.
582) علل الشرایع، باب 99، ح 6 ؛ اصول کافی، کتاب العقل و الجهل، ح 20.
583) احتجاج طبرسی، ج 2، ص 348.
584) کافی، ج 1، ص 176، باب الفرق بین الرسول و النبی، ح 1.
585) نهج البلاغه، خطبه 144.
586) نور الثقلین، ج 3، ص 404 ؛ الاحتجاج، ج 1، ص 249.
587) نهج البلاغه، خطبه 192.
588) نهج البلاغه، خطبه 198.
589) همان، خطبه 147.
590) تحف العقول، ص 150.
591) اصول کافی، ج 1، ص 59.
592) بحارالانوار، ج 92، ص 15، ح 8.
593) کافی، ج 1، ص 24 - 25، ح 20.
594) تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 220.
595) تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 220 - 221.
596) نهج البلاغه، خطبه 192.
597) تفسیر قمی، ج 2، ص 46، بحارالانوار، ج 96، ص 93، باب 98.
598) اصول کافی، ج 8 ،ص 117.
599) نهج البلاغه، خطبه 26.
600) نهج البلاغه، خطبه 147.
601) همان، خطبه 1، بند 42.
602) نهج البلاغه، خطبه 89.
603) همان، خطبه 96.
604) نهج البلاغه، خطبه 26.
605) همان، خطبه 151.
606) نهج البلاغه، خطبه 95.
607) همان، خطبه 108.
608) نهج البلاغه، خطبه 94.
609) همان، خطبه 96.
610) همان، خطبه 108.
611) نهج البلاغه،خطبه 185.
612) نهج البلاغه، خطبه 214.
613) نهج البلاغه، فصل غریب کلامه، ج 9، ص 211.
614) نهج البلاغه، خطبه 94.
615) همان، خطبه 160.
616) کافی، ج 8، ص 130، ح 100.
617) نهج البلاغه، خطبه 56.
618) نهج البلاغه، خطبه 160.
619) کافی، ج 8، ص 268، ح 393.
620) نهج البلاغه، خطبه 97.
621) نهج البلاغه، خطبه 185.
622) همان، حکمت 96.
623) بحارالانوار، ج 22، ص 155 - 156، کافی، ج 3، ص 208.
624) نهج البلاغه، خطبه 161.
625) همان، خطبه 173.
626) همان، خطبه 198.
627) همان، خطبه 133.
628) بحارالانوار، ج 11، ص 52.
629) بحارالانوار، ج 52، ص 193.
630) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 2، ص 87.
631) نهج البلاغه، خطبه 105.
632) همان، خطبه 160.
633) وسائل الشیعه، ج 5، باب 3، از ابواب خلل در صلاة، ح 13.
634) احتجاج طبرسی، ج 2، ص 429.
635) سوره فتح، آیه 2.
636) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ص 160و161.
637) خرائج و جرائح، راوندی، ص 406.
638) بحارالانوار، ج 11، ص 52.
639) نهج البلاغه، خطبه 133.
640) همان، خطبه 72.
641) همان، خطبه 173.
642) بحارالانوار، ج 22، ص 218.
643) نهج البلاغه، خطبه اوّل.
644) همان، خطبه 87.
645) همان، خطبه 230.
646) مقتل خوارزمی، ج 1، ص 126.
647) اثبات الهداة، ج 2، ص 544.
648) صحیفه سجادیه، دعای 17.
649) کافی، ج 1، ص 177.
650) وافی، ج 1، ص 144.
651) کامل الزیارات، ص 17.
652) کافی، ج 5، ص 373.
653) بحارالانوار، ج 94، ص 359.
654) بحارالانوار، ج 100، ص 360.
655) غایة المرام، بحرانی، ص 151.
656) مکاتیب الأئمة، ج 2، ص 276.
657) الاصول الستة عشر، ص 111.
658) کافی، ج 8، ص 53، رقم 16.
659) وسائل الشیعة، ج 18، ص 84، باب 9، از ابواب صفات قاضی، ح 29.
660) نهج البلاغه، خطبه 192.
661) نهج البلاغه، خطبه 3.
662) بحارالأنوار، ج 32، ص 61.
663) نهج البلاغه، خطبه 113.
664) نهج البلاغه، خطبه 121.
665) نهج البلاغه، خطبه 39.
666)] . نهج البلاغه، خطبه 96.
667) پیشین، خطبه 192.
668) نهج البلاغه، خطبه 231.
669) نهج البلاغه، خطبه 156.
670) نور الثقلین، ج 1، ص 377 ؛ معانی الاخبار، ص 132.
671) نهج البلاغه، خطبه 216.
672) نور الثقلین، ج 1، ص 378.
673) همان، ص 377.
674) نور الثقلین، ج 1، ص 377.
675) نهج البلاغه، خطبه 3.
676) نهج البلاغه، خطبه 150.
677) بحارالأنوار، ج 32، ص 263.
678) کافی، ج 1، ص 176، ح 2، باب الفرق بین النبی و الرسول.
679) کافی، ج 1، ص 179، ح 8.
680) همان، ح 4.
681) همان، ح 6.
682) همان، ص 180، ح 5.
683) کافی، ج 1، ص 177، ح 1، باب ان الأرض لاتخلو من حجة.
684) همان، ح 9.
685) پیشین، ح 12.
686) کافی، ج 1، ص 179، ح 10.
687) همان.
688) بصائر الدرجات، ص 121 ؛ کافی، ج 1، ص 224، باب انّ الأئمّة ورثوا عنهم الائمه، ح 2.
689) کمال الدین، ص 211.
690) سوره قصص، آیه 51.
691) کافی، ج 1، ص 343، ح 18.
692) کافی، ج 1، ص 178، ح 3، باب الارض تخلو من حجة.
693) سوره انفال، آیه 33.
694) علل الشرایع، ج 1، ص 123، باب 103، ح 1.
695) علل الشرایع، ج 1، ص 195، باب 153، ح 2.
696) همان، ص 196، ح 9.
697) نهج البلاغه، حکمت 147.
698) سوره صف، آیه 8.
699) بصائرالدرجات، ص 507، باب 10، ح 17.
700) اصول کافی، ج 1، ص 178، ح 2.
701) علل الشرایع، ج 1، ص 253، باب 182، ح 9 ؛ عیون اخبارالرضاعلیه السلام، ج 2، ص 100، ح 1، باب 34.
702) کافی، ج 1، ص 170؛ طبع دار الکتب الاسلامیة.
703) کافی، ج 1، ص 171، باب کتاب الحجة.
704) کافی، ج 1، ص 198، ح 1.
705) کافی، ج 1، ص 20، باب دعائم الاسلام، ح 1.
706) کافی، ج 2، ص 18، باب دعائم الاسلام، ح 5.
707) خصال صدوق، ج 2، ص 149.
708) غرر الحکم، رقم 7752.
709) کافی، ج 1، ص 200، ح 1.
710) اقبال الاعمال، ص 353، من ادعیه یوم عرفه.
711) بحارالأنوار، ج 99، ص 104، باب 7.
712) کافی، ج 1، ص 199، ح 1.
713) نهج البلاغه، ص 495، حکمت 147.
714) امالی صدوق، ص 157، ح 15.
715) سوره اسراء، آیه 71.
716) امالی صدوق، ص 153، المجلس الثلاثون.
717) المحاسن، ص 236، باب 21، ح 202 ؛ بصائر الدرجات، ص 504، باب 10، ح 1.
718) همان، ص 181، ح 4، باب معرفة الامام.
719) کافی، ج 1، ص 377، ح 3.
720) همان، ص 180، ح 2، باب معرفة الامام.
721) کافی، ج 1، ص 187، باب فرض اطاعة الائمة، ح 7.
722) اصول کافی، ج 1، ص 175، ح 2، باب طبقات الانبیاء.
723) شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 210، ح 2 ؛ بحارالأنوار، ج 32، ص 429، باب 11.
724) بحارالأنوار، ج 25، ص 164.
725) کافی، ج 1، ص 198.
726) معانی الاخبار، ص 102، ح 4.
727) بحارالأنوار، ج 25، ص 164.
728) معانی الاخبار، ص 132، باب معنی عصمة الامام.
729) بحارالأنوار، ج 26، ص 317.
730) اصول کافی، ج 1، ص 384.
731) معانی الاخبار، ص 132، باب معنی عصمة الامام.
732) بحارالأنوار، ج 25، ص 164.
733) کمال الدین، ص 128و129.
734) کافی، ج 1، ص 378، باب ان الامامة عهد، ح 3.
735) معانی الاخبار، ص 132، باب معنی عصمة الامام.
736) کافی، ج 1، ص 198، باب نادر جامع فی فضل الامام، ح 1.
737) علل الشرایع، ج 1، ص 122، باب 100، ح 1.
738) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 7، ص 36.
739) شرح ابن ابی الحدید، ج 7، ص 36.
740) شرح ابن ابی الحدید، ج 7، ص 36.
741) کافی، ج 1، ص 202، ح 1.
742) غرر الحکم، رقم 11010.
743) نهج البلاغه، خطبه 239.
744) غرر الحکم، رقم 11010.
745) نهج البلاغه، حکمت 73.
746) کافی، ج 284، ح 3، باب الامور التی توجب حجة.
747) کافی، ج 1، ص 284، ح 3.
748) کنز العمال، ح 14315.
749) الارشاد، ج 2، ص 39.
750) الخصال، ص 76، ح 97 ؛ کافی، ج 1، ص 407، باب مایجب من حق الامام، ح 8.
751) الخصال، ج 1، ص 116، ح 97.
752) الخصال، ج 1، ص 116، ص 97.
753) کافی، ج 1، ص 410، باب سیرة الامام، ح 1.
754) نهج البلاغه، خطبه 209.
755) نهج السعادة، ج 2، ص 49.
756) کنز العمال، رقم 14313.
757) بحارالأنوار، ج 75، ص 337، ح 8.
758) نهج السعادة، ج 2، ص 639.
759) بصائر الدرجات، ص 299، ح 2 ؛ بحارالأنوار، ج 2، ص 172، باب 23.
760) امالی طوسی، ج 2، ص 56 ؛ امالی صدوق، ص 401، مجلس 63.
761) کافی، ج 1، ص 58، ح 21، باب البداع.
762) همان.
763) سنن ترمذی، ج 5، ص 637، ح 3722 ؛ بحار، ج 26، ص 195، باب 9.
764) شرح ابن ابی الحدید، ج 9، ص 165.
765) کنز العمال، ج 6، ص 392 ؛ بحارالأنوار، ج 26، ص 29، باب 1.
766) بصائر الدرجات، ص 290.
767) بصائر الدرجات، ص 146 ؛ بحارالأنوار، ج 26، ص 24، باب 1.
768) همان.
769) همان، ص 145.
770) بصائر الدرجات، ص 156.
771) بحارالأنوار، ج 26، ص 59 ؛ کافی، ج 1، ص 264، باب جهات علوم الائمة، ح 1.
772) ارشاد مفید، ج 2، ص 80 ؛ بحارالأنوار، ج 26، ص 18 ؛ کافی، ج 1، ص 264، ح 3.
773) بحارالأنوار، ج 26، ص 59.
774) همان، ص 18.
775) تفسیر برهان، ج 1، ص 531، ح 2 ؛ بحارالأنوار، ج 26، ص 114، باب 6.
776) کافی، ج 1، ص 258، ح 1.
777) همان.
778) همان.
779) کافی، ج 1، ص 391، ح 3.
780) کمال الدین، ص 146و165.
781) همان، ح 4.
782) سوره نساء، آیه 58.
783) کافی، ج 1، ص 217و218، ح 2.
784) بصائر الدرجات، ص 140.
785) همان.
786) کافی، ج 216، ح 3.
787) کافی، ج 1، ص 292و293، ح 2.
788) اصول کافی، ج 1، ص 289، باب ما نصّ اللَّه عزّوجلّ و رسوله.
789) غایة المرام، ص 265، ح 3.
790) کافی، ج 1، ص 289.
791) کافی، ج 1، ص 295، باب الاشارة و النص علی امیرالمؤمنینعلیه السلام.
792) کافی، ج 1، ص 289، ح 4.
793) سوره رعد، آیه 7.
794) کافی، ج 1، ص 191، ح 2، باب ان الائمة هم الهداة.
795) تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج 1، ص 359.
796) کافی، ج 1، ص 286و287، باب ما نص اللَّه عزّوجلّ و رسوله، ح 1.
797) کافی، ج 1، ص 297، باب الاشارة و النص علی علی بن الحسین، ح 1.
798) کافی، ج 1، ص 236، ح 2، باب الاشارة و النص علی الحسن بن علی.
799) اثبات الهداء، ج 2، ص 569.
800) اثبات الهداة، ج 2، ص 570، به نقل از ارشاد مفید.
801) کافی، ج 1، ص 242، ح 2، باب الاشارة و النص علی علی بن الحسین.
802) کافی، ج 1، ص 242، ح 3.
803) بحارالأنوار، ج 46، ص 231و232، ح 8.
804) کافی، ج 1، ص 243، ح 2.
805) سوره قصص، آیه 5.
806) کافی، ج 1، ص 243و244، ح 1.
807) کافی، ج 1، ص 245، ح 1.
808) کافی، ج 1، ص 246، ح 6.
809) کافی، ج 1، ص 249، ح 3.
810) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 1، ص 31، ح 25.
811)] . کافی، ج 1، ص 249و250.
812) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 1، ص 26، ح 10.
813) کمال الدین، ج 2، ص 372، ح 6.
814) کفایة الاثر، ص 279 ؛ بحارالأنوار، ج 50، ص 35، ح 23.
815) کافی، ج 1، ص 260، ح 1.
816) کمال الدین، ج 2، ص 378، ح 3، باب 36.
817) کافی، ج 1، ص 261، ح 1.
818) همان، ح 3.
819) کافی، ج 1، ص 262، ح 2.
820) کمال الدین، ج 2، ص 383، ح 10.
821) کافی، ج 1، ص 264، ح 1.
822) کافی، ج 1، ص 264، ح 3.
823) کمال الدین، ج 2، ص 408، ح 6.
824) کافی، ج 1، ص 329.
825) نهج البلاغه، خطبه 203.
826) همان، خطبه 132.
827) همان، خطبه 42.
828) نهج البلاغه، حکمت 77.
829) بحارالأنوار، ج 78، ص 365.
830) نهج البلاغه، حکمت 456.
831) نهج البلاغه، حکمت 415.
832) همان، خطبه 230.
833) نهج البلاغه، خطبه 223.
834) پیشین، حکمت 131.
835) نهج البلاغه، خطبه 23.
836) علل الشرایع، ص 6، باب 6.
837) وسائل الشیعه، ج 2، ص 446.
838) سوره انبیاء، آیه 104.
839) نهج البلاغه، خطبه 111، بند 23.
840) بحارالأنوار، ج 1، ص 82.
841) تفسیر صافی، ص 293.
842) بحارالأنوار، ج 58، ص 40، باب 42، ح 10.
843) بحارالأنوار، ج 6، ص 153.
844) همان، ص 154.
845) بحارالأنوار، ج 6، ص 154.
846) بحارالأنوار، ج 6، ص 154.
847) معانی الاخبار، ص 289.
848) بحارالأنوار، ج 6، ص 152.
849) بحارالأنوار، ج 6، ص 155.
850) خصال صدوق، ص 616.
851) امالی صدوق، ص 14.
852) مصباح الشریعة، ص 58.
853) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 2، ص 3.
854) سوره آل عمران، آیه 98.
855) سوره آل عمران، آیه 178.
856) تفسیر نجاشی، ج 1، ص 206.
857) کافی، ج 1، ص 147.
858) المیزان، ج 7، ص 12.
859) تفسیر برهان، ج 1، ص 517.
860) ارشاد مفید، ص 127.
861) معانی الاخبار، ص 289.
862) کافی، ج 3، ص 250، ح 3.
863) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 134، ح 358.
864) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 80.
865) بحارالأنوار، ج 4، ص 143، باب 15.
866) معانی الاخبار، ص 290، ح 9.
867) بحارالأنوار، ج 6، ص 129، ح 18.
868) مناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 23.
869) کافی، ج 3، ص 129، ح 2.
870) صحیفة الرضاعلیه السلام، ص 43.
871) سوره ابراهیم، آیه 37.
872) تفسیر نجاشی، ج 2، ص 225.
873) کافی، ج 3، ص 123.
874) بحارالأنوار، ج 6، ص 190.
875) مستدرک الوسائل، ج 2، ص 293.
876) کافی، ج 3، ص 242، ح 3.
877) نهج البلاغه، حکمت 456.
878) بحارالأنوار، ج 6، ص 221.
879) امالی صدوق، ص 177.
880) بحارالأنوار، ج 6، ص 260، ح 97.
881) امالی صدوق، ص 322.
882) کافی، ج 3، ص 236، ح 2.
883) ثواب الاعمال، ص 203 ؛ کافی، ج 2، ص 90، ح 8.
884) نهج البلاغه، حکمت 7.
885) بحارالأنوار، ج 6، ص 214.
886) کافی، ج 3، ص 238، ح 9.
887) کافی، ج 3، ص 230، ح2.
888) کافی، ج 3، ص 243، ح 2.
889) تفسیر قمی، ص 598.
890) خصال، ص 323.
891) بحارالأنوار، ج 6، ص 294 ؛ کافی، ج 7، ص 56، ح 1.
892) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 134، ح 359.
893) سفینة البحار، ماده نسخ.
894) التهذیب، ج 1، ص 466، باب 23، ح 172.
895) نور الثقلین، ج 1، ص 142.
896) بحارالأنوار، ج 44، ص 139، ح 6.
897) همان، ج 75، ص 112.
898) نهج البلاغه، خطبه 42.
899) نهج البلاغه، خطبه 176.
900) نهج البلاغه، خطبه 156.
901) همان، خطبه 190.
902) بحارالأنوار، ج 3، ص 184.
903) همان، ج 75، ص 237.
904) نهج البلاغه، خطبه 181 ؛ بحارالأنوار، ج 6، ص 316.
905) احتجاج طبرسی، ص 192.
906) تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ص 580.
907) سوره نساء، آیه 56.
908) بحارالأنوار، ج 7، ص 38، ح 6.
909) نور الثقلین، ج 3، ص 144.
910) تفسیر صافی، ذیل آیه 13 از سوره اسراء.
911) نور الثقلین، ج 5، ص 112 ؛ کافی، ج 8، ص 315، ح 496.
912) نهج البلاغه، خطبه 72.
913) همان، ج 3، ص 521 ؛ کافی، ج 1، ص 191، ح 4.
914) سوره نساء، آیات 41و42.
915) نور الثقلین، ج 1، ص 482 ؛ کافی، ج 1، ص 190، ح 1.
916) نور الثقلین، ج 5، ص 111 ؛ کافی، ج 2، ح 8.
917) کافی، ج 2، ص 455، ح 12.
918) نور الثفلین، ج 4، ص 391.
919) نهج البلاغه، خطبه 157.
920) سوره اسراء، آیه 71.
921) نور الثقلین، ج 3، ص 195 ؛ کافی، ج 2، ص 31، ح 1.
922) مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه امام علیعلیه السلام.
923) کافی، ج 1، ص 19.
924) بحارالأنوار، ج 7، ص 252.
925) نور الثقلین، ج 5، ص 658، ح 5.
926) نور الثقلین، ج 3، ص 565، ح 158 ؛ بحارالأنوار، ج 90، ص 105.
927) نور الثقلین، ج 5، ص 659، ح 9 ؛ نهج البلاغه، خطبه 114.
928) نور الثقلین، ج 5، ص 659، ح 12 ؛ بحارالأنوار، ج 90، ص 166.
929) نور الثقلین، ج 5، ص 659، ح 10 ؛ خصال، ج 1، ص 17.
930) نور الثقلین، ج 5، ص 659، ح 7 ؛ عدة الداعی، ص 165.
931) نور الثقلین، ج 5، ص 660، ح 13 ؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 68، باب 11.
932) علم الیقین، ج 2، ص 1162 ؛ عدة الداعی، ص 77.
933) نور الثقلین، ج 4، ص 9، ح 32 ؛ تفسیر قمی، ج 2، ص 112.
934) سوره محمد، آیه 33.
935) نور الثقلین، ج 5، ص 45، ح 85.
936) نهج البلاغه، خطبه 102.
937) همان، باب 11، ح 32 ؛ کافی، ج 1، ص 11، ح 7.
938) بحارالأنوار، ج 7، باب 14، ح 6.
939) نور الثقلین، ج 4، ص 401 ؛ معانی الاخبار، ص 387.
940) نور الثقلین، ج 4، ص 402.
941) نور الثقلین، ج 4، ص 402 ؛ نهج البلاغه، خطبه 167.
942) بحارالأنوار، ج 7، ص 264.
943) زیارت جامعه کبیره.
944) بحارالأنوار، ج 8، ص 64.
945) معانی الأخبار، ص 32، ح 1.
946) بحارالأنوار، ج 8، ص 197، ح 186.
947) بحارالأنوار، ج 8، ص 119، ح 6.
948) بحارالأنوار، ج 8، ص 131.
949) بحارالأنوار، ج 8، ص 351.
950) همان، ص 362.
951) نور الثقلین، ج 5، ص 650، ح 17 ؛ کافی، ج 8، ص 72.
952) نور الثقلین، ج 5، ص 452، ح 39.
953) نهج البلاغه، خطبه 224، بند 8.
954) نور الثقلین، ج 3، ص 423، ح 48.
955) صحیفه سجادیه، دعای 42.
956) نور الثقلین، ج 3، ص 423، ح 48.
957) سوره شعراء، آیه 100و101.
958) نور الثقلین، ج 4، ص 60.
959) نور الثقلین، ج 4، ص 60 ؛ کافی، ج 8، ص 101.
960) نور الثقلین، ج 4، ص 60.
961) نور الثقلین، ج 4، ص 335، ح 57.
962) نور الثقلین، ج 4، ص 60 ؛ کافی، ج 8، ص 101، ح 72.
963) امالی طوسی، ص 517.
964) بحارالأنوار، ج 8، ص 42.
965) نور الثقلین، ج 4، ص 61 ؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 233، باب 132.
966) نور الثقلین، ج 1، ص 720، ح 92 ؛ بحارالأنوار، ج 7، ص 12، باب 3.
967) بحارالأنوار، ج 8، ص 362.
968) صحیفه سجادیه، ص 216.
969) همان ص 402.
970) صحیفه سجادیه، ص 441.
971) صحیفه سجادیه، ص 249.
972) کافی، ج 4، ص 569.
973) نور الثقلین، ج 4، ص 60 ؛ کافی، ج 8، ص 101.
974) نهج البلاغه، حکمت 371.
975) بحارالأنوار، ج 8، ص 337، ح 10.
976) بحارالأنوار، ج 3، ص 12، ح 25.
977) بحارالأنوار، ج 3، ص 7، ح 16.
978) همان.
979) بحارالأنوار، ج 8، ص 131.
980) نور الثقلین، ج 1، ص 221، ح 58.
981) همان، ح 4، ص 483، ح 36.
982) نور الثقلین، ج 5، ص 200، ح 69.
983) سوره واقعه، آیه 21.
984) همان ص 212، ح 30 .
985) بحارالأنوار، ج 45، ص 207، ح 13.
986) کامل الزیارات، ص 265.
987) سوره حجر، آیه 47.
988) نور الثقلین ج 3 ص 20، ح 72 .
989) نور الثقلین، ج 1، ص 514و515.
990) بحارالأنوار، ج 8، ص 140.
991) نور الثقلین، ج 4، ص 613، ح 85.
992) همان، ج 4، ص 230، ح 37.
993) نور الثقلین، ج 2، ص 121، ح 24.
994) بحارالأنوار، ج 8، ص 189.
995) تفسیر برهان، ج 2، ص 495، ح 2.
996) سوره الرحمن، آیه 62.
997) نور الثقلین، ج 5، ص 200، ح 66.
998) نور الثقلین، ج 5، ص 249، ح 83.
999) نهج البلاغه، خطبه 109، بندهای 32-34.
1000) همان، نامه 27، بندهای 10-12.
1001) بحارالأنوار، ج 8، ص 281و282.
1002) نور الثقلین، ح 4، ص 527، ح 73.
1003) نور الثقلین، ج 4، ص 496، ح 97.
1004) سوره بقره، آیات 14و15.
1005) نور الثقلین، ج 1، ص 35، ح 23.
1006) نور الثقلین، ج 3، ص 259، ح 72.
1007) سوره ابراهیم، آیات 28-30.
1008) نور الثقلین، ج 2، ص 543، ح 81.
1009) سوره بقره، آیه 278و279.
1010) سوره مطففین، آیات 1-3.
1011) نور الثقلین، ج 5، ص 527، ح 3.
1012) بحارالأنوار، ج 8، ص 245.
1013) بحارالأنوار، ج 8، 306.
1014) بحارالأنوار، ج 8، ص 284، ح 9.
1015) بحارالأنوار، ج 8، ص 280.
1016) نور الثقلین، ج 2، ص 404، ح 250.
1017) توحید صدوق، باب 63، ح 6 ؛ بحارالأنوار، ج 8، ص 351.
1018) بحارالأنوار، ج 8، ص 353، ح 3.
1019) بحارالأنوار، ج 8، ص 361، ح 33.
1020) سوره بقره، آیه 167.
1021) بحارالأنوار، ج 8، ص 362، ح 37.
1022) همان، ص 363، ح 41.
1023) همان، ص 360، ح 29.
1024) بحارالأنوار، ج 8، ص 363، ذیل حدیث 41.
1025) سوره ق، آیه 15.
1026) بحارالأنوار، ج 8، ص 374.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».