سرشناسه : رضوانی علیاصغر، ۱۳۴۱
عنوان و نام پدیدآور : الگوی برتر: درسهایی از زندگی حضرت زهرا علیهاالسلام/ تالیف علیاصغر رضوانی.
مشخصات نشر : قم: مسجد مقدس جمکران ۱۳۸۶.
مشخصات ظاهری : ۲۱۴ص.
شابک : ۱۴۰۰۰ ریال (چاپ اول) ؛ ۲۰۰۰۰ ریال چاپ دوم 978-964-973-131-5:
یادداشت : چاپ اول: ۱۳۸۶.
یادداشت : چاپ دوم: ۱۳۸۸.
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع : فاطمه زهرا (س)، ۸؟ قبل از هجرت - ۱۱ق
شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)
رده بندی کنگره : BP۲۷/۲/ر۵۸۴الف۷ ۱۳۸۶
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۹۷۳
شماره کتابشناسی ملی : ۱۵۳۹۳۵۱
از آیات قرآن کریم و همچنین روایات فریقین استفاده میشود که اهل بیت پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله از مقام عصمت برخوردار بوده و از هر گونه گناه صغیره و کبیره و اشتباه و نسیان و سهو در امان اند، و در نتیجه چنین افرادی الگوهای صحیح در جامعه بوده و سنت قولی و فعلی و تقریری آنها برای عموم مردم حجت است و وظیفه فرد فرد جامعه است تا از آنها الگوگیری کنند.
یکی از اهل بیتعلیهم السلام که معصوم بوده و سنت او حجت است حضرت زهراعلیها السلام میباشد؛ زیرا آیات و روایاتی که بر عصمت آنها استفاده میشود شامل آن حضرت نیز میباشد، و لذا همانگونه که امامان اهل بیتعلیهم السلام را به عنوان مرجع دینی و علمی معرفی میکنیم و سنّتشان برای عموم مسلمین حجت است جا دارد که سیره زندگانی حضرت زهراعلیها السلام را مورد بررسی قرار داده تا مردم خصوصاً بانوان با الگو قرار دادن آن بانو و پیروی کردن از آن حضرت در دنیا و آخرت سعادتمند شوند.
علی اصغر رضوانی
برخی میگویند: بحث از مسائل تاریخی صدر اسلام و صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله و سیره و روش آنها و اختلافاتی که بین آنان بوده نه تنها بیفایده است بلکه باعث ایجاد کینه و اختلاف و نزاع و مشاجره بین مسلمانان خواهد شد. ولی به نظر میرسد که این چنین نخواهد بود؛ زیرا بحث از سیره و زندگانی افرادی معصوم همچون حضرت زهراعلیها السلام دارای آثار و برکاتی است که اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم.
خداوند متعال میفرماید: «فاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»؛(1) «این داستانها را [برای آنها] بازگو کن، شاید بیندیشند [و بیدار شوند].»
خداوند متعال میفرماید: «لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاُّولِی الْأَلْبابِ»؛(2) «در سرگذشت آنها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود».
و نیز میفرماید: «فاعْتَبِرُوا یأُولِی الْأَبْصَرِ»؛(3) «پس عبرت بگیرید ای صاحبان چشم».
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «من کثر اعتباره قلّ عثاره»؛(4) «کسی که زیاد عبرت بگیرد لغزشش کم است.»
و نیز نقل شده که فرمود: «ایّ بنیّ! انّی و ان لم اکن عمّرت عمر من کان قبلی فقد نظرت فی اعمالهم و فکّرت فی اخبارهم و سرت فی آثارهم حتی عدت کأحدهم بل کأنّی بما انتهی الیّ من امورهم قد عمرت مع اولهم الی آخرهم»؛(5) «فرزندم! هر چند من به اندازه همه آنان که پیش از من بودهاند نزیستهام، امّا در کارهایشان نگریستهام و در سرگذشتهایشان اندیشیدهام و در آنچه از آنان به جای مانده رفته و دیدهام که گویی همچون یکی از آنان شدم بلکه با آگاهی از کارهایشان به دست آوردهام گویی چنان است که با اولین تا آخرین آنان زندگی کردهام.»
و نیز نقل شده که فرمود: «من اعتبر ابصر، و من ابصر فهم، و من فهم علم»؛(6) «هر که عبرت گرفت بینا شد و آن که بینا شد فهمید و آن که فهمید دانش ورزید.»
و نیز فرمود: «الاعتبار یقود الی الرشد»؛(7) «عبرت گرفتن، انسان را به سوی رشد میکشاند».
یکی دیگر از آثار بررسی سیره بزرگان، تقویت قلوب هنگام شداید و تنهاییهاست.
خداوند متعال میفرماید: «وَکُلاًّ نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَآءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ ...»؛(8) «ما از هر یک از سرگذشتهای انبیا برای تو بازگو کردیم، تا به وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم.»
یکی از آثار بحث از سیره بزرگان الگو گرفتن از آنان است. امتیاز ادیان الهی آن است که هنگام برنامه دادن و همراه با آن الگوهایی از انسانهای کامل به جامعه عرضه میکنند که یکی از آنان شخص پیامبرصلی الله علیه وآله و بعد از او افرادی مؤمنِ واقعی به پیامبر است. خداوند متعال درباره پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله میفرماید: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْأَخِرَ»؛(9) «مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند.»
و درباره حضرت ابراهیمعلیه السلام و مؤمنان واقعی به او میفرماید: «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ ...»؛(10) «برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت.»
بحث از بزرگان صدر اسلام در حقیقت بحث از الگوهاست و اینکه چه کسی را باید در زندگی خود الگو قرار دهیم، و اگر صحابه را مورد جرح و تعدیل قرار میدهیم در حقیقت به جهت یافتن الگوهای معصوم و صحیح و بیاشتباه برای اقتدای به آنان است، و یا در این حدّ که کدامین یک از آنان بیشتر مطیع پیامبرصلی الله علیه وآله بوده و به دستورات او گوش فرا میدادند تا او را الگوی خود قرار دهیم.
خداوند متعال میفرماید: «أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لَا یَهِدِّی إِلَّا أَن یُهْدَی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»؛(11) «آیا کسی که هدایت به سوی حق میکند برای پیروی شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نمیشود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه میشود، چگونه داوری میکنید؟!».
بحث از بزرگان صحابه و جرح و تعدیل آنها و بررسی وقایع تاریخی صدر اسلام در حقیقت مصداق بارز امر به معروف و نهی از منکر است، به این معنا که ما اگر از تاریخ صحابه و همراهان پیامبرصلی الله علیه وآله بحث میکنیم به جهت این است که ثابت کنیم کدامین یک از آنها خوب بودهاند که وظیفه همه مردم پیروی از آنهاست و کدامین فرد بد بوده که باید همه از او دوری کنیم.
ما معتقدیم که این گونه بحثها اگر علمی محض و بدون در نظر گرفتن تعصب باشد به طور حتم میتواند در راستای وحدت و انسجام سیاسی و حقیقی باشد؛ زیرا منشأ همه اختلافات مسائلی است تاریخی که در صدر اسلام اتفاق افتاده است و لذا بر ماست که آنها را ریشهیابی کرده و حق را روشن نماییم تا مسأله وحدت اسلامی را به طور ریشهای حل کنیم.
دکتر عبدالرحمن کیالی یکی از دانشمندان حلب سوریه در تقریظ خود بر کتاب «الغدیر» علامه امینی مینویسد: «... انّ العالم الاسلامی الذی لایزال فی حاجة ماسة الی مثل هذه الدراسات، یهمّه و لا شک ان یعلم تطور الحکم قبل الاسلام و بعده و أسباب الأحداث التی رافقت قضیة الخلافة و الخلفاء و ما جری فی ایّامهم... و لماذا بدأ الاختلافات بعد وفاة الرسول الأعظم و أبعد بنوهاشم عن حقّهم؟ و یهّمه ان یعلم ما هی بواعث الانحطاط و الانحلال فی المسلمین حتی اصبحوا علی ما هم علیه؟ و ما هی الطرق المؤدیّة الی وحدة کلمتهم و نهضتهم دینیاً و سیاسیاً و اقتصادیاً و ادبیاً و علمیاً؟ ام یجب البحث و العمل و الانصراف الی التحری و الاستقراء بتجرّد و نزاهة؟ حتی یمکن الاستنباط و التحقّق من العلل و استخراج الأسباب...»؛(12) «... جامعه اسلامی همیشه احتیاج شدید و مبرمی به این گونه بحثها دارد. برای او مهم است که بداند چگونه حکومت، قبل از اسلام و بعد از آن تحول پیدا کرده است، و عواملی که در تغییر موضوع خلافت و خلفا و اتفاقات آن زمان تأثیر داشته است... چرا بعد از وفات پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله اختلاف شروع شد و در نتیجه بنیهاشم از حق خود محروم شدند؟ و نیز برای جامعه مهم است بداند که عوامل انحطاط و انحلال در مسلمانان چه بوده که به این وضع موجود گرفتار شدهاند؟ و راههای رسیدن به وحدت کلمه آنها و نهضت دینی، سیاسی، اقتصادی، ادبی و علمی آنان چیست؟ یا اینکه واجب است تا کوشش و کار شود و جستجو و کاوش علمی بدون تعصب گردد تا اینکه استنباط و دسترسی به عوامل و انگیزهها حاصل شود ...».
گرچه مردم در جلساتی که به نام حضرت زهراعلیها السلام و سایر امامان برپا میشود به عشق آن حضرات شرکت میکنند، ولی در ضمن با گوش فرا دادن به معارف اسلامی و مسایل دینی اعم از اعتقادات و احکام و اخلاقیات، نسبت به این گونه امور آگاه شده و معرفت پیدا میکنند، همان اموری که هدف اصلی از زحمات و پذیرفتن مصائب آن بزرگواران بوده است.
یکی از راههای اساسی و مهم در توجیه مسایل عقیدتی، سیاسی و اجتماعی مردم، راه تحریک عاطفه در وجود مردم است، گرچه نباید از محکم کردن این مسائل با مبانی عقلی غافل باشم.
تذکر دادن مردم به وقایع صدر اسلام و مظلومیت اهل بیتعلیهم السلام خصوصاً حضرت زهراعلیها السلام میتواند تأثیر به سزایی در تزریق دین و تعالیم اخلاقی به عموم جامعه داشته باشد.
از برخی آیات و روایات استفاده میشود که سنت قولی، فعلی و تقریری حضرت زهراعلیها السلام همانند دیگر معصومان حجت است. اینک به برخی از این ادلّه اشاره میکنیم؛
خداوند متعال میفرماید: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛(13) «خداوند فقط میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.»
شأن نزول آیه فوق - همانگونه که در جای خود به اثبات رسیده - پنج تن آل عبا یعنی پیامبرصلی الله علیه وآله و امام علی و حسن و حسین و فاطمه زهراعلیهم السلام است.
الف و لام کلمه «الرجس» برای استغراق است و شامل هر نوع پلیدی و قذارت میشود که از آن جمله سهو و نسیان و اشتباه است و در مقابل آن خداوند اراده کرده که همه انواع طهارت برای اهل بیت از آن جمله حضرت زهراعلیها السلام باشد، که لازمه آن عصمت و حجیت سنت آنان است.
خداوند متعال میفرماید: «...فَسَْلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لَاتَعْلَمُونَ»؛(14) «اگر نمیدانید، از آگاهان بپرسید.»
در قرآن کریم کلمه «ذکر» به دو معنا به کار رفته است؛
الف) پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله:
خداوند متعال میفرماید: «...فاتَّقُوا اللَّهَ یأُولِی الْأَلْبَبِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً * رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ ...»؛(15) «پس از [مخالفت فرمان خدا بپرهیزید ای خردمندانی که ایمان آوردهاید! [زیرا] خداوند چیزی که مایه تذکّر است بر شما نازل کرده است. رسولی به سوی شما فرستاده که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت میکند.»
ب) قرآن کریم:
خداوند متعال میفرماید: «وَأَنزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»؛(16) «و ما این ذکر [= قرآن را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی.»
و نیز میفرماید: «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّکْرَ وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛(17) «ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم.»
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله «ذکر» است؛ زیرا مردم را به حقایق قرآن کریم و فطرتشان تذکر میدهد.
کلمه «اهل» از «آل» گرفته شده که به معنای رجوع است، و اهلِ ذکر کسانی هستند که به لحاظ مادی و معنوی به قرآن و پیامبرصلی الله علیه وآله انتساب و ارتباط دارند و آنها کسانی غیر از اهل بیت عصمت و طهارت پیامبر اکرمعلیهم السلام نمیباشند.
خداوند متعال میفرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»؛(18) «که آن، قرآن کریمی است، که در کتاب محفوظی جای دارد، و جز پاکان نمیتوانند به آن دست زنند [= دست یابند].»
ضمیر در «لَا یَمَسُّهُ» بنابر نظر فخر رازی - که حق هم همین است - به «کِتابٍ مَکْنُونٍ» باز میگردد که مراد از آن لوح محفوظ یا علم ازلی الهی است که تنزیل آن همین قرآن کریم است، و مقصود از «مسّ» و «طهارت» در این آیه مسّ و طهارت معنوی است. نتیجه اینکه: «مطهرون» کسانی هستند که به حقیقت قرآن رسیده و آن را مسّ کردهاند، و در نتیجه آنچه از قرآن فهمیده و میگویند برای ما حجت است.
مطابق آیه «تطهیر»، اهل بیتعلیهم السلام کسانی هستند که به اعلی درجه طهارت ظاهری و باطنی رسیدهاند؛ خداوند متعال میفرماید: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛(19) «خداوند فقط میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.»
مطابق روایات صحیح السند مقصود از اهل بیتعلیهم السلام در این آیه، پنج تن آل عباست که یکی از آنها حضرت زهراعلیها السلام میباشد.
خداوند متعال میفرماید: «وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»؛(20) «آنها که کافر شدند میگویند: "تو پیامبر نیستی! بگو: کافی است که خداوند، و کسی که علم کتاب [و آگاهی بر قرآن نزد اوست، میان من و شما گواه باشند.»
کلمه «عنده» که خبر است و مقدم شده، افاده حصر میکند، از اینجا معلوم میشود، افرادی هستند که علم تمام کتاب تنها نزد آنهاست؛ زیرا مطابق آنچه در علم اصول آمده، مصدر مضاف، مفید عموم است. و الف و لام در «الکتاب» برای عهد است که در ظاهر به قرآن کریم بازمیگردد.
با ضمیمه کردن این آیه به دو آیه دیگر که قبلاً ذکر شد پی به حجیت سنت حضرت زهراعلیها السلام میبریم.
خداوند متعال میفرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»؛(21) «که آن، قرآن کریمی است، که در کتاب محفوظی جای دارد، و جز پاکان نمیتوانند به آن دست زنند [= دست یابند].»
و نیز میفرماید: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛(22) «خداوند فقط میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.»
خداوند متعال میفرماید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَلَا تَفَرَّقُوا»؛(23) «و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده نشوید.»
حبل و ریسمان خدا چیزی است که انسان را به طور حتم به خدا رسانده و به حق و حقیقت راهنمایی میکند و آن چیزی غیر از قرآن و کسی غیر از معصوم نیست.
الف) خداوند متعال درباره قرآن کریم میفرماید: «لَا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ»؛(24) «هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمیآید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است.»
ب) و درباره اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام میفرماید: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛(25) «خداوند فقط میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهلبیت دورکند و کاملاً شما را پاک سازد.»
نتیجه اینکه: حضرت زهراعلیها السلام مصداق «حبل اللَّه» در آیه فوق است که تمسک به ذیل عنایت او واجب میباشد.
خداوند متعال میفرماید: «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»؛(26) «ولی این آیات روشنی است که در سینه دانشوران جای دارد.»
در اینکه مقصود از علم در «أُوتُوا الْعِلْمَ» کیست دو احتمال است؛
الف) مقصود از آن علم قرآن است
خداوند متعال میفرماید: «... قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»؛(27) «... بگو: کافی است که خداوند، و کسی که علم کتاب [و آگاهی بر قرآن نزد اوست، میان من و شما گواه باشند.»
و با ضمیمه کردن این دو آیه به آیات 77-79 از سوره واقعه و آیه «تطهیر» و حدیث کساء پی به حجیت سنت حضرت زهراعلیها السلام میبریم.
ب) مقصود از آن علم الیقین است
در این صورت با ضمیمه کردن آیه فوق به دو دسته آیه دیگر پی به حجیت حضرت زهراعلیها السلام میبریم؛
اول: آیات ضرورت عصمت امام:
خداوند متعال میفرماید: «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قالَ لَا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ»؛(28) «[به خاطر آورید] هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود. و او به خوبی از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: "من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم". ابراهیم عرض کرد: "از دودمان من [نیز امامانی قرار بده!]" خداوند فرمود: "پیمان من، به ستمکاران نمیرسد". [و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند].»
دوم: آیاتی که منشأ عصمت را علم به حقایق امور میداند:
خداوند متعال از قول حضرت یوسفعلیه السلام میفرماید: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُن مِّنَ الْجهِلِینَ»؛(29) «پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا بسوی آن میخوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانی، بسوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.»
خداوند متعال میفرماید: «... ثُمَّ أَوْرَثْنا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا»؛(30) «سپس این کتاب [آسمانی را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم.»
از این آیه استفاده میشود که خداوند متعال علم قرآن را نزد افرادی برگزیده به ودیعه و ارث گذاشته است که خلیفه و جانشینان واقعی خدا در روی زمیناند.
با ضمیمه کردن آیات 77-79 از سوره واقعه و آیه «تطهیر» به آیه فوق به نتیجه حجیت سنت حضرت زهراعلیها السلام میرسیم.
خداوند متعال میفرماید: «قُل لَا أَسَْلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی ؛(31) «بگو: من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوست داشتن نزدیکانم [= اهل بیتم .»
شکی نیست که «ذوی القربی» پیامبرصلی الله علیه وآله همان اهل بیت و عترت اوست، که به طور حتم شامل فاطمه زهراعلیها السلام میشود.
در آیه فوق امر به مودت آنان شده است. و میتوان از دو طریق استفاده حجیت سنت حضرت زهراعلیها السلام از این آیه نمود؛
الف) مودّت به معنای محبت همراه با اطاعت
برخی از متخصصین علم لغت میگویند: مودّت به معنای محبت همراه با اطاعت است، و در این صورت، امر به مودّت مطلق ذوی القربی، تنها با عصمت آنان سازگاری دارد.
ب) امر به محبت مطلق، مستلزم امامت است
از آنجا که محبت زیاد اطاعت را به دنبال دارد، لذا امر به محبت مطلق، مستلزم اطاعت مطلق است که مخصوص امام معصوم میباشد و در نتیجه حضرت زهراعلیها السلام، معصومه است.
از برخی روایات که در کتب شیعه و اهل سنت آمده استفاده میشود که سنت قولی و تقریری و فعلی حضرت زهراعلیها السلام همانند دیگر معصومین حجت است. اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم.
ترمذی و دیگران از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کردهاند که فرمود: «ایها الناس! قد ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا؛ کتاب اللَّه و عترتی اهل بیتی»؛(32) «ای مردم! من در میان شما چیزهایی قرار دادهام که اگر به آنها تمسک کنید هرگز گمراه نمیشوید؛ یکی کتاب خدا و دیگری عترتم؛ اهل بیتم.»
از این حدیث استفاده میشود که عترت و اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله که به پیروی از آنها اشاره شده افراد معصوماند همانگونه که قرآن از مقام عصمت برخوردار است، و ما به این مطلب در کتاب «مرجعیت دینی اهلبیتعلیهم السلام و پاسخ به شبهات» به طور مفصل پرداختهایم.
با ضمیمه کردن آیه «تطهیر» به این حدیث استفاده میشود که یکی از مصادیق عترت معصوم پیامبرصلی الله علیه وآله که امر به تمسک و اطاعت او شده حضرت زهراعلیها السلام است، و در نتیجه سنت او برای ما حجت میباشد.
ابوذر از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق»؛(33) «مثل اهل بیتم همانند کشتی نوح است هرکس بر آن سوار شود نجات یافته و هر کس از آن تخلف کند غرق شود.»
میدانیم که مقصود از اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله مطابق آیه «تطهیر» و روایات ذیل آن، و آیه «مباهله» و روایات ذیل آن، پنج تن آل عباست.
طبری به سندش از امّسلمه نقل کرده که گفت: «رسول خداصلی الله علیه وآله، علی و فاطمه و حسن و حسینعلیهم السلام را جمع کرد و آنها را زیر پارچهای قرار داد، آنگاه عرض کرد: پروردگارا! اینان اهل من هستند...».(34)
و نیز مسلم به سندش از سعد بن ابیوقاص نقل کرده که گفت: «... هنگامی که این آیه نازل شد: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْنَآءَنا وَأَبْنَآءَکُمْ ...»، رسول خداصلی الله علیه وآله، علی و فاطمه و حسن و حسینعلیهم السلام را خواست و عرض کرد: بار خدایا! اینان اهل من هستند».(35)
حاکم نیشابوری به سند صحیح از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «النجوم امان لأهل السماء و اهل بیتی امان لأمتی من الإختلاف، فاذا خالفتها قبیلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب ابلیس»؛(36) «ستارگان منشأ امان برای اهل آسمان اند و اهل بیتم مایه امان برای امتم از اختلاف میباشند و اگر قبیلهای از عرب با آنان مخالفت کند بین خودشان اختلاف خواهد افتاد و در نتیجه جزء حزب شیطان خواهند شد.»
این حدیث را نیز هنگامی که ضمیمه آیه «تطهیر» و آیه «مباهله» نماییم پی میبریم که یکی از اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله که منشأ امان امت از اختلافاند در صورتی که مردم به آنها تمسک کنند، حضرت زهراعلیها السلام میباشد، و میدانیم که آیه تطهیر و آیه مباهله درباره پنج تن آل عبا و از آن جمله حضرت زهراعلیها السلام است.
رسول خداصلی الله علیه وآله در حق فاطمه زهراعلیها السلام فرمود: «یا فاطمة! انّ اللَّه یغضب لغضبک و یرضی لرضاک»؛(37) «ای فاطمه! همانا خداوند به غضب تو غضب میکند و به رضایت تو راضی میشود.»
حاکم نیشابوری و ابن حجر هیثمی بعد از نقل این حدیث تصریح به صحت آن نمودهاند.(38)
حال اگر در تمام مواردی که حضرت زهراعلیها السلام غضب کرده یا راضی شده خداوند نیز غضب کرده و راضی خواهد بود، این، دلیل بر عصمت حضرت از هر گونه اشتباه و سهو است.
از آنجا که حضرت زهراعلیها السلام معصومه بوده و برای جامعه اسلامی الگو است لذا سیره او میتواند برای انسانهای حقیقت طلب، آموزنده باشد.
صدوق به سندش از مفضل بن عمر نقل کرده که گفت: «قلت لابی عبداللَّه الصادقعلیه السلام: کیف کان ولادة فاطمةعلیها السلام؟ فقال: نعم، انّ خدیجةعلیه السلام لمّا تزوج بها رسول اللَّهصلی الله علیه وآله هجرتها نسوة مکة، فکنّ لا یدخلن علیها و لا یسلّمن علیها و لایترکن امرأة تدخل علیها، فاستوحشت خدیجة لذلک، و کان جزعها و غمّها حذراً علیهعلیه السلام، فلمّا حملت بفاطمةعلیها السلام کانت تحدّثها من بطنها و تصبّرها، و کانت تکتم ذلک من رسول اللَّهصلی الله علیه وآله، فدخل رسول اللَّه یوماً فسمع خدیجة تحدث فاطمةعلیها السلام. فقال لها: یا خدیجة! من تحدّثین؟ قالت: الجنین الذی فی بطنی یحدّثنی و یؤنسنی. قال: یا خدیجة! هذا جبرئیل یبشّرنی انّها أنثی و انّها النسلة الطاهرة المیمونة، و انّ اللَّه تبارک و تعالی سیجعل نسلی منها و سیجعل من نسلها ائمة و یجعلهم خلفاء فی ارضه بعد انقضاء وحیه»؛(39) «به امام صادقعلیه السلام عرض کردم: تولد فاطمهعلیها السلام چگونه بود؟ حضرت فرمود: آری، هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله با خدیجه ازدواج کرد زنان مکه از حضرت خدیجه کنارهگیری نموده و به او سر نمیزدند و به او سلام نمیکرده و به هیچ زنی اجازه نمیدادند که با او معاشرت داشته باشد. البته اندوه او برای پیامبرصلی الله علیه وآله بود که مبادا به ایشان آسیبی برسد. هنگامی که حضرت خدیجهعلیها السلام حضرت فاطمهعلیها السلام را باردار شد او در رحم با حضرت خدیجه سخن میگفت و مادر را دلداری میداد و به شکیبایی توصیه میکرد. و حضرت خدیجه این موضوع را از رسول خداصلی الله علیه وآله پنهان میداشت تا آن که روزی آن حضرت نزد خدیجهعلیها السلام آمد و شنید که او با کسی سخن میگوید، به او فرمود: ای خدیجه! با چه کسی سخن میگویی؟ پاسخ داد: با این بچهای که در رحم دارم، او با من سخن میگوید و مونس تنهایی من است. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: ای خدیجه! اینک جبرئیل مرا بشارت میدهد که این کودک، دختر و نسلی پاک و مبارک است، خدای متعال مقدّر نموده است که نسل من از طریق او باشد و از ایشان فرزندانی به وجود خواهند آمد که پیشوایاناند، و پس از انقطاع وحی، خلیفه خدا در روی زمین به شمار میآیند ...».
عبداللَّه بن مسعود میگوید: «بینا رسول اللَّهصلی الله علیه وآله ذات یوم قائماً یصلّی بمکة و اناس من قریش فی حلقة فیهم ابوجهل بن هشام، فقال: ما یمنع احدکم ان یأتی الجزور التی نحرها آل فلان فیأخذ سلاها ثمّ یأتی به حتی اذا سجد وضعه علی ظهره. قال عبداللَّه: فانبعث اشقی القوم و انا انظر الیه فجاء به حتی وضعه علی ظهره. قال عبداللَّه: لو کانت لی یومئذ منعة لمنعته. و جاءت فاطمةعلیها السلام و هی یومئذ صبیّة حتی أماطته عن ظهر ابیها ثم جاءت حتی قامت علی رؤوسهم فاوسعتهم شتماً. قال: فواللَّه! لقد رأیت بعضهم یضحک حتی انّه لیطرح نفسه علی صاحبه من الضحک...»؛(40) «روزی رسول خداصلی الله علیه وآله ایستاده، در مکه مشغول نماز بود و جماعتی از قریش در میان آنها ابوجهل بن هشام قرار داشت. ابوجهل گفت: چه چیز یکی از شما را مانع شده که به کشتارگاه فلان قوم رفته و شکنبه شتری را بیاورد و هنگامی که محمدصلی الله علیه وآله به سجده رفته بر روی کمر او بگذارد. عبداللَّه میگوید: بدترین آن قوم برخاست در حالی که من او را میدیدم و رفت و شکنبهای را برداشته و بر روی کمر رسول خداصلی الله علیه وآله گذاشت. عبداللَّه میگوید: اگر در آن روز من قدرتی داشتم از این کار جلوگیری میکردم. فاطمهعلیها السلام آمد در حالی که در آن روز کودک بود و آن کثافات را از پشت پدر کنار زد، سپس در برابر آنان ایستاد و همه را دشنام داد. عبداللَّه بن مسعود میگوید، به خدا سوگند! برخی را دیدم به حدی میخندیدند که از شدت خنده روی هم میافتادند...».
حضرت زهراعلیها السلام در زمان پدرش مصداق بارز انسان کامل بود و لذا سیره او میتواند الگو برای دیگران باشد. اینک به بخشی از سیره حضرت اشاره میکنیم:
اول: ایثار در مال
فاطمه زهراعلیها السلام مظهر ایثار و از خود گذشتگی بود. هنگامی که سه روز پشت سر هم فقیر و مسکین و یتیم به درب خانه او آمد و از اهل خانه تقاضای کمک نمود حضرت از جمله کسانی بود که قرص نان خود را به آنان ایثار کرد، و به همین جهت خداوند متعال در شأنشان آیهای نازل کرد: «وَیُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً * إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَآءً وَلَا شُکُوراً»؛(41) «و غذای [خود] را با اینکه به آن علاقه [و نیاز] دارند، به مسکین و یتیم و اسیر میدهند [و میگویند:] ما شما را به خاطر خدا اطعام میکنیم، و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم.»
مرد گرسنهای در مسجد مدینه برخاست و گفت: ای مسلمانان! از گرسنگی به تنگ آمدهام، مرا مهمان کنید. پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله فرمود: چه کسی این مرد را امشب مهمان میکند؟ حضرت علیعلیه السلام عرض کرد: من ای رسول خداصلی الله علیه وآله! کمی بعد حضرتعلیه السلام وارد منزل شد و از فاطمه زهراعلیها السلام پرسید: آیا غذایی در منزل داریم؟ مهمان گرسنهای را آوردهام. حضرت زهراعلیها السلام ایثارگرانه عرض کرد: «ما عندنا الاّ قوت الصبیة و لکنّا نؤثر به ضیفنا»؛(42) «در خانه ما غذایی نیست مگر به اندازه خوراک این دختر بچه ولی ما امشب ایثار مینماییم و همین مقدار غذا را به او میدهیم.»
دوم: ایثار و از خودگذشتگی در دعا
از امام حسنعلیه السلام نقل شده که فرمود: «رأیت امّی فاطمةعلیها السلام قامت فی محرابها لیلة جمعتها فلم تزل راکعة ساجدة حتی اتضح عمود الصبح، و سمعتها تدعو للمؤمنین و للمؤمنات و تسمّیهم و تکثر الدعاء لهم و لا تدعو لنفسها بشیء، فقلت لها: یا امّاه! لِمَ لا تدعین لنفسک کما تدعین لغیرک؟ فقالت: یا بنیّ! الجار ثم الدار»؛(43) «مادرم فاطمه زهراعلیها السلام را مشاهده کردم که شب جمعهاش در محراب عبادتش ایستاده و تمام وقت در حال رکوع و سجود بود تا آنکه سفیدی صبح روشن شد، از او میشنیدم که برای مؤمنین و مؤمنات دعا میکرد و نام آنان را میبرد و برایشان بسیار دعا مینمود ولی هیچ گونه دعا برای خود نمیکرد. به او عرض کردم: ای مادرم! چرا برای خودت دعا نمیکنی همانگونه که برای دیگران دعا مینمایی؟ حضرت فرمود: ای فرزندم! اول همسایه، سپس اهل خانه.»
حضرت زهراعلیها السلام گرچه میفرماید: بهترین حالت برای زن آن است که با مرد نامحرم سخن نگوید ولی هنگامی که با افرادی همچون سلمان که از اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله در قداست و تقدس و نفس کشی است مواجه میشود با او در برخی موارد سخن میگوید، و تقاضای کمک کردن به او در خانه را از سلمان رد نمینماید، و حتی مطابق برخی از روایات، سلمان به جایی رسیده است که شتربان فاطمه زهراعلیها السلام به خانه بخت در شب زفاف است.
از جمله سیره حضرت زهراعلیها السلام، نقل حدیث و میراث علمی پدرش رسول خداست. اینک به برخی از این گونه روایات اشاره میکنیم؛
شیخ طوسی به سندش از حضرت زهراعلیها السلام نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «من تختّم بالعقیق لم یزل یری خیراً»؛(44) «هر کس انگشتر عقیق به دست کند همیشه خیر خواهد دید.»
طبری به سندش از حضرت زهراعلیها السلام نقل کرده که فرمود: «قال لی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله: یا حبیبة أبیها کل مسکر حرام و کل مسکر خمر»؛(45) «ای محبوب پدر! هر مست کنندهای حرام و هر مست کنندهای خمر است».
و نیز به سندش از حضرت زهراعلیها السلام نقل کرده که فرمود: «خیارکم الینکم مناکبه و أکرمهم لنسائهم»؛(46) «بهترین شما کسی است که شانههایش نرمتر برای شما باشد و همسرش را بیشتر تکریم نماید.»
و نیز نقل شده که فرمود: «من اصعد الی اللَّه خالص عبادته اهبط اللَّه عزوجل الیه افضل مصلحته»؛(47) «کسی که عبادتهای خالصانه خود را به سوی خداوند فرستد پروردگار بزرگترین مصلحت او را به سویش فرو خواهد فرستاد.»
حضرت زهراعلیها السلام با آن عبادتها و مناجاتی که داشته هرگز حالت عجب به خود نگرفته است.
صدوق به سندش از ابن عباس نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «و امّا ابنتی فاطمة فهی سیّدة نساء العالمین من الأولین و الآخرین، و انّها لتقوم فی محرابها فیسلّم علیها سبعون الف ملک من الملائکة المقرّبین و ینادونها بما نادت به الملائکة مریم فیقولون: یا فاطمة! انّ اللَّه اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین ...»؛(48) «و امّا دخترم فاطمه! او بهترین زنان عالم از اولین و آخرین است. او هنگامی که در محراب عبادت میایستاد هفتاد هزار ملک از ملائکه مقرب بر او درود فرستاده و به آنچه مریم را خطاب میکردند ندا میدهند و میگویند: ای فاطمه! همانا خداوند تو را برگزیده و پاک کرده و بر زنان عالم تو را برتری داده است».
از حضرت زهراعلیها السلام نقل شده که فرمود: «حبّب الیّ من دنیاکم ثلاث: تلاوة کتاب اللَّه و النظر فی وجه رسول اللَّه و الانفاق فی سبیل اللَّه»؛(49) «از دنیای شما سه چیز نزد من خوب جلوه کرده است؛ تلاوت کتاب خدا، و نگاه به صورت رسول خدا و انفاق در راه خدا.»
نقل شده: «بعث رسول اللَّهصلی الله علیه وآله سلماناً الی فاطمةعلیها السلام قال: فوقفت بالباب وقفة حتی سلمت، فسمعت فاطمة تقرأ القرآن من جوّا و تدور الرحی فی برّا ما عندها انیس ...»؛(50) «رسول خداصلی الله علیه وآله سلمان را نزد فاطمهعلیها السلام فرستاد. او میگوید: لحظهای کنار درب خانه توقف کردم و سپس سلام نمودم، شنیدم که فاطمه در اتاق قرآن میخواند و آسیاب در حیات به خودی خود میچرخید و مونسی نزد او نیست...».
ابن مغازلی به سندش از حضرت زهراعلیها السلام نقل کرده که فرمود: «لمّا نزلت علی النبیصلی الله علیه وآله: «لَا تَجْعَلُوا دُعَآءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَآءِ بَعْضِکُم بَعْضاً» قالت فاطمة: فتهیّبت النبیّصلی الله علیه وآله ان اقول له یا ابة، فجعلت اقول له: یا رسول اللَّه، فأقبل علیّ فقال لی: یا بنیّة! لم تنزل فیک و لا فی أهلک من قبل، انت منّی و انا منک، و انّما نزلت فی اهل الجفاء و البذخ و الکبر، قولی: یا ابة، فانّه احبّ للقلب و أرضی للربّ، ثم قبّل النبیّصلی الله علیه وآله جبهتی ...»؛(51) «چون بر پیامبرصلی الله علیه وآله این آیه نازل شد: "صدا زدن و خواندن پیامبرصلی الله علیه وآله را در بین خود همانند صدا زدن یکدیگر قرار ندهید" فاطمهعلیها السلام فرمود: هیبت پیامبرصلی الله علیه وآله مرا مانع شد تا به او بگویم: ای پدرم، و لذا به او عرض میکردم: ای رسول خدا! حضرت رو به من کرد و فرمود: ای دخترم! این آیه در حق تو و اهل بیتت از قبل نازل نشده است، تو از من و من از تو هستم، بلکه این آیه در حق اهل جفا و سرکشان و متکبران نازل شده است. تو بگو: ای پدرم؛ زیرا این گونه خطاب خوشتر برای قلب من و مورد رضایت پروردگار است. آنگاه پیامبرصلی الله علیه وآله پیشانی مرا بوسید ...».
از امیرالمؤمنینعلیه السلام نقل شده که فرمود: «کنّا مع النبیّصلی الله علیه وآله فی حفر الخندق، اذ جاءت فاطمةعلیها السلام و معها کسیرة من خبز، فدفعتها الی النبیصلی الله علیه وآله. فقال النبیصلی الله علیه وآله: ما هذه الکسیرة؟ قالت: خبزته قرصاً للحسن و الحسینعلیهما السلام، جئتک منه بهذه الکسیرة. فقال النبیصلی الله علیه وآله: یا فاطمة! أما انّه اوّل طعام دخل جوف ابیک منذ ثلاث»؛(52) «ما همراه پیامبرصلی الله علیه وآله هنگام حفر خندق بودیم که فاطمهعلیها السلام در حالی که تکه نانی به دستش بود آمد و آن را تقدیم به پیامبرصلی الله علیه وآله نمود. حضرت فرمود: این تکه نان چیست؟ حضرت زهراعلیها السلام عرض کرد: آن قرص نان را برای حسن و حسینعلیهما السلام پخته بودم و این قسمت را برای شما آوردم. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: ای فاطمه! آگاه باش! این اولین غذایی است که بعد از سه روز داخل شکم پدرت شده است.»
ابن شهر آشوب به سندش از عبداللَّه بن الحسن نقل کرده که گفت: «دخل رسول اللَّهصلی الله علیه وآله علی فاطمة، فقدّمت له کسرة یابسة من خبز شعیر فافطر علیها ثم قال: یا بنیّة! هذا اوّل خیز اکل ابوک منذ ثلاثة ایّام. فجعلت فاطمة تبکی و رسول اللَّهصلی الله علیه وآله یمسح وجهها بیده»؛(53) «رسول خداصلی الله علیه وآله وارد بر فاطمهعلیها السلام شد. حضرت تکه نانی پخته شده از جو، خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله گذاشت و حضرت با آن افطار نمود، سپس فرمود: ای دخترم! این اولین نانی است که پدرت بعد از سه روز خورده است. فاطمه شروع به گریه کرد و رسول خداصلی الله علیه وآله با دستش صورت او را پاک میکرد».
از امام عسکریعلیه السلام نقل شده که فرمود: «حضرت امرأة عند الصدیقة فاطمة الزهراءعلیها السلام فقالت: انّ لی والدة ضعیفة و قد لبس علیها فی امر صلواتها شیء و قد بعثنی الیک اسألک، فأجابتها فاطمةعلیها السلام عن ذلک، فثنّت فأجابت، ثم ثلّثت الی ان عشّرت اجابت، ثم خجلت من الکثرة، فقالت: لا اشقّ علیک یا ابنة رسول اللَّه. قالت فاطمة: هاتی و سلی عمّا بدالک، ارأیت من اکتری یوماً بصعد الی سطح بجمل ثقیل و کراه مائة الف دینار یثقل علیه؟ قالت: لا، فقالت: أکتریت انا لکل مسألة بأکثر من ملء ما بین الثری الی العرش لؤلؤاً فاحری ان لا یثقل علیّ. سمعت ابیصلی الله علیه وآله یقول: انّ علماء شیعتنا یحشرون... یخلع علی الواحد منهم الف حلّة من نور، ثم ینادی منادی ربّنا عزوجل: ایّها الکافلون لایتام آل محمّد! الناعشوم لهم عند انقطاعهم عن آبائهم الذین هم ائمتهم، هؤلاء تلامذتکم و الأیتام الذین کفلتموهم و نعشتموهم فاخلعوا علیهم خلع العلوم فی الدنیا، فیخلعون علی کل واحد من اولئک الأیتام علی قدر ما اخذوا عنهم من العلوم ...»؛(54) «زنی به نزد خانم صدیقه فاطمه زهراعلیها السلام آمد و عرض کرد: مادر ضعیفی دارم که چیزی درباره نماز برای او مشتبه شده است، و لذا مرا به سوی شما فرستاده تا آن را بپرسم. حضرت جواب آن را داد. او سؤال دومی کرد که حضرت نیز جواب داد. همچنین سؤال سوم تا ده سؤال نمود و حضرت همه آنها راجواب داد: آن زن از کثرت سؤال خجالت کشید و عرض کرد: زحمت بر شما نباشد ای دختر رسول خدا؟! حضرت فرمود: بیا و هر چه میخواهی بپرس. به من بگو: اگر کسی را اجیر کنند تا در مقابل صد هزار دینار سنگ بزرگی را به جایی حمل کند او چه میکند آیا احساس ناراحتی میکند؟ او در جواب گفت: هرگز. حضرت فرمود: به من در ازای هر سؤال که میکنی و جواب میدهم به اندازه ما بین زمین تا عرش الهی لؤلؤ داده میشود، لذا طبیعی است که بر من سنگین نباشد. از پدرم شنیدم که میفرمود: همانا علمای شیعیان ما روز قیامت محشور میشوند و بر یکی از آنها هزار حلّه از نور آویزان میگردد. آنگاه منادی پروردگار ما - عزّوجلّ ندا میدهد: ای کسانی که متکفل یتیمان آل محمد بودید! ای کسانی که سطح علمی آنان را هنگام جدا شدن از پدرانشان که همان امامانشان بودند بالا بردید، آنها شاگردان شما و یتیمانی بودند که شما آنان را کفایت کرده و سطح علمی آنها را بالا بردید، پس بر آنها زیورهای علوم دنیای آویزان کنید. در آن هنگام به مقدار آنچه مردم از علوم آنها استفاده کرده بودند به آنها زیور داده میشود...».
کافی به سندش از زراره نقل کرده که گفت: «سألت اباجعفرعلیه السلام عن قضاء الحائض الصلاة ثم تقضی الصوم؟ قال: لیس علیها ان تقضی الصلاة و علیها ان تقضی صوم شهر رمضان. ثم اقبل علی و قال: انّ رسول اللَّهصلی الله علیه وآله کان یأمر بذلک فاطمةعلیها السلام و کانت تأمر بذلک المؤمنات»؛(55) «از امام باقرعلیه السلام درباره قضای نماز و روزه حائض سؤال کردم؟ حضرت فرمود: لازم نیست که نمازهای خود را قضا کند ولی بر عهده اوست که روزههایش را قضا نماید. آنگاه رو به من کرد و فرمود: همانا رسول خداصلی الله علیه وآله فاطمهعلیها السلام را به این کار امر مینمود و حضرت نیز به زنان مؤمنه ابلاغ مینمود.»
حاکم نیشابوری به سندش از عایشه نقل کرده که گفت: «ما رأیت احداً کان اصدق لهجة من فاطمة الاّ ان یکون الذی ولدهاصلی الله علیه وآله»؛(56) «من کسی را در گفتار از فاطمه راستگوتر نیافتم به جز کسی که او را به دنیا آورد یعنی پدرش».
حضرت زهراعلیها السلام با اینکه خواستگارهای پولداری همچون عثمان را داشت ولی پیامبرصلی الله علیه وآله همه را رد کرد و چون حضرت زهراعلیها السلام اهل کمال و معنویات بود تنها او را به هم کفو ایشان که حضرت علیعلیه السلام بود به تزویج درآورد.
مجلسی به سندش از امام علیعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «قال لی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله: یا علی! لقد عاتبنی رجال من قریش فی امر فاطمة و قالوا: خطبناها الیک فمنعتنا و زوجت علیاً، فقلت لهم: و اللَّه ما انا منعتکم و زوّجته، بل اللَّه منعکم و زوّجه...»؛(57) «رسول خداصلی الله علیه وآله به من فرمود: ای علی! مرا مردانی از قریش در امر فاطمه سرزنش کردند و گفتند: فاطمه را به تو تزویج کردم و دست رد به آنان زدم. من به آنان گفتم: به خدا سوگند! من شما را از این خواسته منع نکردم و به تزویج علی درنیاوردم بلکه خدا شما را منع کرده و به تزویج او درآورد...».
مجلسیرحمه الله به سندش از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «... قال علیعلیه السلام: قال رسول اللَّهصلی الله علیه وآله: قم فبع الدرع. فقمت فبعته و اخذت الثمن و دخلت علی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله، فسکبت الدراهم فی حجره، فلم یسألنی کم هی و لا انا أخبرته، ثم قبض قبضة و دعا بلالاً فاعطاه فقال ابتع لفاطمة طیباً، ثم قبض رسول اللَّهصلی الله علیه وآله من الدراهم بکلتا یدیه فاعطاه ابابکر و قال: ابتع لفاطمة مایصلحها من ثیاب و اثاث البیت واردفه بعمار بن یاسر و بعدّة من اصحابه...»؛(58) «... علیعلیه السلام از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که حضرت به من فرمود: برخیز و زره خود را بفروش. من برخاسته و زرهم را فروختم و پول آن را گرفته و بر رسول خداصلی الله علیه وآله وارد شدم و پولها در دامان آن حضرت ریختم. حضرت نپرسید که چه مقدار است و من نیز به او خبر ندادم. آنگاه حضرت دست برد و قبضهای از پول برداشت و بلال را خواست و پول را به او داد و فرمود: برای فاطمه عطر تهیه کن. و نیز با دو دست خود مقداری پول برداشت و به ابوبکر داد و فرمود: برای فاطمه آنچه در شأن اوست از لباس و اثاثیه منزل تهیه کن. و همراه او عمار بن یاسر و تعدادی از اصحابش را فرستاد...».
از سیره حضرت رسولصلی الله علیه وآله و حضرت زهراعلیها السلام استفاده میشود که مقدار خرید لوازم آرایش آن حضرت تنها لباس زیبا و استعمال بوی خوش بوده است. لذا پیامبرصلی الله علیه وآله در مرتبه اوّل به بلال فرمود: این مقدار پول را بگیر و عطر تهیه کن.
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «... قال علیعلیه السلام: فأقمت بعد ذلک شهراً اصلّی مع رسول اللَّهصلی الله علیه وآله و أرجع الی منزلی و لا اذکر شیئاً من امر فاطمةعلیها السلام، ثم قلن ازواج رسول اللَّهصلی الله علیه وآله: الانطلب لک من رسول اللَّهصلی الله علیه وآله دخول فاطمة علیک؟ فقلت: افعلن. فدخلن علیه. فقالت ام ایمن: یا رسول اللَّهصلی الله علیه وآله! لو انّ خدیجة باقیة لقرّت عینها بزفاف فاطمة و انّ علیاً یرید اهله، فقرّ عین فاطمة ببعلها و اجمع شملها و قرّ عیوننا بذلک. فقال: فما بال علی لایطلب منی زوجته، فقد کنّا نتوقّع ذلک منه؟ قال علی: فقلت: الحیاء یمنعنی یا رسول اللَّه.
فالتفت الی النساء فقال: من ههنا؟ فقال امّسلمة: انا امّسلمة، و هذه زینب، و هذه فلانة و فلانة. فقال رسول اللَّهصلی الله علیه وآله: هیئوا لابنتی و ابن عمّی فی حجری بیتاً. فقالت امّسلمة: فی ایّ حجرة یا رسول اللَّه؟ فقال رسول اللَّه: فی حجرتک. و امر نساء ان یزیّن و یصلحن من شأنها...»؛(59) «... حضرت علیعلیه السلام فرمود: من بعد از عقد یک ماه صبر کرده و با رسول خداصلی الله علیه وآله نماز میخواندم و به منزلم بازمیگشتم و چیزی درباره امر فاطمه میخواندم و به منزلم بازمیگشتم و چیزی درباره امر فاطمهعلیها السلام به حضرتصلی الله علیه وآله نمیگفتم، تا اینکه همسران پیامبرصلی الله علیه وآله گفتند: آیا نمیخواهی تا برای تو از رسول خداصلی الله علیه وآله بخواهیم که فاطمه بر تو وارد شود؟ من گفتم: درخواست کنید. آنان بر حضرت وارد شدند. امایمن گفت: ای رسول خدا! اگر خدیجه زنده بود چشمانش به زفاف فاطمه بینا میشد و این علی است که همسرش را میخواهد پس چشم فاطمه را به همسرش بینا کن و بین آن دو را جمع کن و چشمان ما را به این کار روشن گردان.
حضرت فرمود: چه شده علی را که از من تقاضای همسرش را نمیکند؟! علیعلیه السلام فرمود: من گفتم: حیاء مرا از این درخواست مانع شده ای رسول خدا!
آنگاه به زنان توجه کرد و فرمود: چه کسی این جاست؟ امّسلمه گفت: من امّسلمه، و این زینب، و این فلانه و فلانه.
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: در حجره من برای دخترم و پسرعمویم اتاقی آماده کنید.
ام سلمه گفت: در کدامین حجره ای رسول خدا؟
حضرت فرمود: در حجره تو. آنگاه زنانش را دستور داد تا آنچه در شأن حضرت زهراعلیها السلام است او را زینت داده و اصلاح نمایند...».
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «... قال علی: ثم قال لی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله: یا علی! اصنع لأهلک طعاماً فاضلاً، ثم قال: من عندنا اللحم و الخبز و علیک التمر و السمن. فاشتریت تمراً و سمناً، فحسر رسول اللَّهصلی الله علیه وآله عن ذراعه و جعل یشدخ التمر فی السمن حتی اتخذه حیساً و بعث الینا کبشاً سمیناً فذبح، و خبز لنا خبر کثیر...»؛(60) «... علیعلیه السلام فرمود: آنگاه رسول خداصلی الله علیه وآله به من فرمود: ای علی! برای اهل بیت خود غذای زیادی تهیه کن. و فرمود: از جانب ما گوشت و نان بر تو باشد که خرما و شیر و روغن آماده کنی. من خرما و روغن خریدم. رسول خدا آستین خود را بالا زد و خرما را با روغن مخلوط نمود تا اینکه شیرینی حیس آماده شد. پیامبرصلی الله علیه وآله نیز برای ما گوسفند چاقی را فرستاد که سر بریده شد و نان زیادی هم پخته شد...».
از حضرت علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «ثم قال لی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله: ادع من احببت. فأتیت المسجد و هو مشحن بالصحابة، فأحییت ان أشخص قوماً و ادع قوماً، ثم صعدت علی ربوة هناک و نادیت: أجیبوا الی ولیمة فاطمة. فاقبل الناس ارسالاً. فاستحییت من کثرة الناس و قلة الطعام، فعلم رسول اللَّهصلی الله علیه وآله ما تداخلنی فقال: یا علی! انّی سأدعوا اللَّه بالبرکة...»؛(61) «رسول خداصلی الله علیه وآله به من فرمود: هر کس را میخواهی دعوت کن. من به مسجد آمدم در حالی که پر از صحابه بود، و خجالت کشیدم که برخی را دعوت کنم و برخی را دعوت نکنم، لذا بالای بلندی رفتم و ندا دادم: ای مردم! همگی به ولیمه [عروسی فاطمه دعوت هستید. مردم همگی آمدند. من از کثرت جمعیت و کمی غذا خجالت کشیدم. رسول خداصلی الله علیه وآله چون از این حالت من باخبر شد فرمود: ای علی! من از خدا میخواهم که برکت دهد...».
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «... ثم اخذ صحفة و جعل فیها طعاماً و قال: هذا لفاطمة و بعلها...»؛(62) «... آنگاه بشقابی خواست و در آن غذا گذاشت و فرمود: این سهم فاطمه و شوهرش باشد...».
از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «... حتی اذا انصرفت الشمس للغروب قال رسول اللَّهصلی الله علیه وآله: یا امّسلمة! هلمّی فاطمة، فانطلقت فاتت بها و هی تسحب أذیالها و قد تصبّبت عرقاً حیاءً من رسول اللَّهصلی الله علیه وآله، فعثرت، فقال رسول اللَّهصلی الله علیه وآله: أقالک اللَّه العثرة فی الدنیا و الآخرة فلمّا وقفت بین یدیه کشف الرداء عن وجهها حتی رآها علیعلیه السلام، ثم اخذ یدها فوضعها فی ید علی، و قال: بارک اللَّه لک فی ابنة رسول اللَّه یا علی، نعم الزوجة فاطمة، و یا فاطمة نعم البعل علی، انطلقا الی منزلکما...»؛(63) «... چون خورشید غروب کرد رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: ای امّسلمه! فاطمه را حاضر کن. او رفت و حضرت را آورد در حالی که دامن خود را با خود میکشید و به جهت خجالت از رسول خداصلی الله علیه وآله عرق میریخت، که ناگهان پایش لغزید. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: خداوند تو را در دنیا و آخرت از لغزش نجات دهد.
چون حضرت زهراعلیها السلام در مقابل پیامبرصلی الله علیه وآله ایستاد حضرت رداء را از صورت فاطمه برداشت تا این که حضرت علیعلیه السلام او را دید. آنگاه پیامبرصلی الله علیه وآله دست فاطمه را گرفت و در دست علی گذاشت و فرمود: خداوند برای تو، دختر رسول خدا را مبارک گرداند ای علی! خوب زنی است فاطمه، و ای فاطمه! خوب شوهری است علی، به منزلتان بروید...».
رسول خداصلی الله علیه وآله هنگامی که از دخترش فاطمهعلیها السلام شنید که زنان قریش به جهت ازدواج او با حضرت علیعلیه السلام و فقر او، حضرت را سرزنش میکنند به حضرت علیعلیه السلام فرمود: «ادخل بیتک و الطف بزوجتک و ارفق بها ...»؛(64) «وارد خانه شود و به همسرت لطف و مدارا نما...».
اگر داماد خوبی پیدا کردیم که از مال دنیا چیز چندانی ندارد، دختر خود را به او دهیم گرچه مردم ما را سرزنش و ملامت میکنند. و لذا پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله حضرت زهراعلیها السلام را به ازدواج حضرت علیعلیه السلام درآورد گرچه زنان قریش، حضرت زهراعلیها السلام را بر این کار سرزنش نمودند.
مجلسی به سندش از امام باقرعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «تقاضی علیّ و فاطمة الی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله فی الخدمة، فقضی علی فاطمة بخدمة ما دون الباب، و قضی علی علیّ بما خلفه. قال: فقالت فاطمة: فلا یعلم ما داخلنی من السرور الاّ اللَّه بإکفائی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله تحمّل رقاب الرجال»؛(65) «در مورد خدمت در امور زندگی علی و فاطمهعلیهما السلام نزد رسول خداصلی الله علیه وآله رفتند تا برایشان حکم نماید. حضرت برای فاطمهعلیها السلام حکم به خدمت در خانه نمود و بر علیعلیه السلام حکم به خدمت بیرون منزل کرد. فاطمهعلیها السلام فرمود: کسی به جز خدا نمیداند که چه قدر از این که رسول خدا مرا متکفل امور مردان کرد خوشحال شدم.»
راوندی نقل کرده که سلمان فرمود: «کانت فاطمةعلیها السلام جالسة قدّامها رحی تطحن بها الشعیر و علی عمود الرحی دم سائل، و الحسین فی ناحیة الدار یتضوّر من الجوع، فقلت: یا بنت رسول اللَّه! دبرت کفّاک و هذه فضّة، فقالت: أوصانی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله ان تکون الخدمة لها یوماً، فکان امس یوم خدمتها ...»؛(66) «فاطمه نشسته بود و در مقابل او آسیایی بود که در آن جو را آسیاب میکرد و از عمود آسیاب خون جاری بود و حسینعلیه السلام نیز در گوشهای از حیات منزل از گرسنگی شیون میکرد. عرض کردم: ای دختر رسول خدا! دستانت متورم شده در حالی که فضه هست؟! حضرت فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله مرا وصیت کرده که او یک روز در میان، در امر خانه خدمت کند، و دیروز نوبت او بوده است...».
نقل شده که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله به حضرت زهراعلیها السلام فرمود: «... یا بنیّة! انّ اللَّه عزّوجلّ اطلع الی الأرض اطلاعة فاختار من اهلها رجلین، فجعل احدهما اباک و الآخر بعلک. یا بنیّة! نعم الزوج زوجک لا تعصی له امراً...»؛(67) «... ای دخترم! همانا خدای عزّوجلّ توجهی به زمین کرد و از اهالی آن، دو مرد را برگزید، یکی از آن دو پدرت و دیگر شوهرت میباشد. ای دخترم! همسرت خوب همسری است و هرگز در هیچ دستوری او را نافرمانی مکن...».
از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «... و لاشفیع للمرأة أنجح عند ربّها من رضا زوجها. و لمّا ماتت فاطمةعلیها السلام قام علیها امیرالمؤمنینعلیه السلام و قال: اللّهم انّی راض عن ابنة نبیّک...»؛(68) «... هیچ شفیعی برای زن مؤثرتر نزد پروردگارش از رضایت همسرش نیست. چون فاطمهعلیها السلام از دنیا رحلت نمود امیرالمؤمنینعلیه السلام برخاست و عرض کرد: بارخدایا! من از دختر پیامبرت راضی هستم...».
از حضرت زهراعلیها السلام نقل شده که خطاب به حضرت علیعلیه السلام عرض کرد: «کان رسول اللَّهصلی الله علیه وآله نهانی ان اسألک شیئاً. فقالصلی الله علیه وآله: لاتسألی ابن عمّک شیئاً، ان جاءک بشی عفواً و الاّ فلاتسألیه»؛(69) «رسول خداصلی الله علیه وآله مرا نهی کرده که از تو چیزی بخواهم، و فرموده: از پسرعمویت چیزی درخواست مکن؛ اگر چیزی برای تو آورد که هیچ وگرنه از او تقاضا مکن.»
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «دخل علینا رسول اللَّهصلی الله علیه وآله و فاطمةعلیها السلام جالسة عند القدر و انا أنقی العدس. قال: یا اباالحسن! قلت: لبیک یا رسول اللَّه! قال: اسمع منّی، و ما اقول الاّ من امر ربّی: ما من رجل یعین امرأته فی بیتها الاّ کان له بکلّ شعرة علی بدنه عبادة سنة، صیام نهارها و قیام لیلها...»؛(70) «رسول خداصلی الله علیه وآله بر ما وارد شد در حالی که فاطمهعلیها السلام در کنار دیگ نشسته و من عدس پاک میکردم. حضرت فرمود: ای ابوالحسن! عرض کردم: لبیک ای رسول خدا! حضرت فرمود: از من بشنو و بدان که هر چه میگویم از جانب پروردگار من است، هر کس همسرش را در خانه کمک کند خداوند به تعداد هر مویی که در بدن اوست ثواب عبادت یک سال را میدهد که روزها روزهدار و شبها زندهدار باشد...».
محمّد بن اسحاق میگوید: «انّه لمّا رکز عمرو رمحه علی خیمة النبیصلی الله علیه وآله و قال: یا محمد! أبرز... الی ان قال؛ فی کل ذلک یقوم علیعلیه السلام لیبارزه، فیأمره النبیصلی الله علیه وآله بالجلوس لمکان بکاء فاطمةعلیها السلام علیه من جراحاته فی یوم احد و قولها: ما اسرع ان یأتم الحسن و الحسینعلیهما السلام باقتحامه الهلکات. فنزل جبرئیلعلیه السلام فامره عن اللَّه تعالی ان یأمر علیاًعلیه السلام بمبارزته. فقال النبیصلی الله علیه وآله: یا علی! ادن منّی، و عمّمه بعمامته و اعطاه سیفه و قال: امض لشأنک. ثم قال: اللّهم أعنه. فلمّا توجّه الیه قال النبیصلی الله علیه وآله: خرج الایمان سائره الی الکفر سائره»؛(71) «چون عمرو بن عبدود نیزه خود را بر خیمه پیامبرصلی الله علیه وآله فرو برد گفت: ای محمّد! بیا و مبارزه کن... تا اینکه میگوید: در هر بار علیعلیه السلام به مبارزه او برمیخاست ولی پیامبرصلی الله علیه وآله او را دستور به نشستن میداد؛ زیرا فاطمهعلیها السلام به جهت جراحات حضرت علیعلیه السلام در روز احد گریه میکرد و میگفت: با این گونه حملهها چه زود حسن و حسین یتیم خواهند شد. جبرئیل بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد و از جانب خداوند به او ابلاغ کرد که علیعلیه السلام را دستور به مبارزه دهد. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: ای علی! نزدیک من بیا، آنگاه عمامه او را بست و شمشیرش را به دست او سپرد و فرمود: برای کاری که در پیش داری حرکت کن. سپس فرمود: بار خدایا! او را یاری کن. چون حضرت به سوی جنگ حرکت نمود پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: تمام ایمان به سوی تمام کفر حرکت کرد».
رسول خداصلی الله علیه وآله درب خانه دخترش فاطمهعلیها السلام را کوبید و فرمود: «السلام علیکم، أأدخل»؛ «درود بر شما، آیا اجازه میدهید تا داخل شوم.» حضرت زهراعلیها السلام عرض کرد: «علیک السلام یا رسول اللَّه! أدخل یا رسول اللَّه»؛(72) «درود بر تو ای رسول خدا، داخل شو ای فرستاده خدا.»
رسول خداصلی الله علیه وآله روزی حضرت زهراعلیها السلام را غمگین دید، پرسید: حزن و اندوه تو برای چیست؟ حضرت زهراعلیها السلام عرض کرد: «یا ابة! ذکرت المحشر و وقوف الناس عراة یوم القیامة»؛(73) «ای پدرم! یادی از محشر و توقف مردم با حالت برهنه در روز قیامت کردم»
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «غسّلت النبیصلی الله علیه وآله فی قمیصه فکانت فاطمةعلیها السلام تقول: أرنی القمیص، فاذا شمّته غشی علیها. فلمّا رأیت ذلک غیبته»؛(74) «من پیامبرصلی الله علیه وآله را در لباسش شستم. فاطمه میفرمود: آن لباس را به من نشان ده، و چون بوی آن را استشمام نمود غش کرد. و چون از او چنین مشاهده کردم آن لباس را مخفی نمودم».
با آنکه از حضرت زهراعلیها السلام رسیده که بهترین حالت برای زن آن است که نه او مرد نامحرم را ببیند و نه نامحرم او را، ولی هنگامی که حضرتعلیها السلام در جامعه انحراف مشاهده میکند و میبیند که حق شوهرش حضرت علیعلیه السلام ضایع شده است از خانه بیرون میآید و در ملأ عام برای مردم سخن میگوید.
در مناظره حضرت زهراعلیها السلام با ابوبکر در مورد امایمن آمده است: «فجاءت بامّایمن»، یعنی امایمن را آورد، ولی درباره حضرت علیعلیه السلام آمده است، «فجاء علی»، یعنی حضرت علیعلیه السلام به جهت گواهی آمد. از این اختلاف در تعبیر استفاده میشود که حضرت زهراعلیها السلام به شوهرش خصوصاً آنکه امام اوست، دستور نداده تا نزد ابوبکر گواهی دهد؛ زیرا او خودش وظیفه خود را میداند.
هنگامی که حضرت زهراعلیها السلام خواست به مسجد رود تا با ابوبکر و مردم سخن بگوید مقنعه خود را به سر میکند.
در روایت آمده است: «انّه لمّا اجمع ابوبکر و عمر علی منع فاطمةعلیها السلام فدکاً و بلغها ذلک لاثت خمارها علی رأسها»؛(75) «چون ابوبکر و عمر قصد کردند که فاطمهعلیها السلام را از فدک محروم سازند و خبر آن به حضرت رسید مقنعه خود را بر سر نمود».
طبرسی به سندش از ابوجعفر نقل کرده که فرمود: «فاطمة سیدة نساء اهل الجنة، و ما کان خمارها الاّ هکذا؛ و اومأ بیده الی وسط عضده»؛(76) «فاطمه سرور زنان اهل بهشت است، و مقنعه او این چنین بود، حضرت اشاره تا وسط بازوی خود کرد.»
هنگام حرکت حضرت زهراعلیها السلام به سوی مسجد به جهت خواندن خطبه چنین آمده است: «و اشتملت بجلبابها»؛(77) «و چادر و سرتاسری را بر خود پیچید.»
حضرتعلیها السلام چادر خود را بلند میگیرد تا روی پاهایش را بگیرد؛ «تطأ ذیولها»؛(78) «پایین چادر را زیر پا میگذاشت.»
در بین زنان کمککار و اقوام خود حرکت میکند تا نشان داده نشود: «و اقبلت فی لمّة من حفدتها و نساء قومها»؛(79) «و در میان جماعتی از کمککاران و زنان قومش آمد.»
او بعد از وفات پدرش هرگز او را فراموش نمیکند و حتی هنگامی که بلال از شام به مدینه میآید از او میخواهد تا به یاد پدرش یک بار دیگر اذان بگوید تا تجدید عهدی با پدرش رسول خداصلی الله علیه وآله نماید.
او هنگامی که دید مدعیان جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله از اوّلیات اسلام بیخبرند و حق مسلّم او را در مورد نحله فدک انکار میکنند، در عین آن که معروف به زهد و ایثار و از خودگذشتگی است ولی اغماض در این مورد را تقویت دستگاه باطل میداند و لذا از راههای مختلف درصدد احقاق حق خود برمیآید تا بر مردم اثبات کند که این افراد لیاقت جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله را ندارند.
از سیره حضرت زهراعلیها السلام استفاده میشود که زن باید طوری با شوهر خود رفتار کند که هم و غم را از شوهرش بیرون نماید. لذا از حضرت علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «و لقد کنت انظر الیها فتکشف عنّی الغموم و الأحزان بنظری الیها»؛(80) «من به او نگاه میکردم و با این نگاه غمها و حزنها از من دور میشد.»
زن نباید طوری عمل کند که مرد و شوهرش که وارد خانه میشود تازه غمها را بر سر او بریزد.
زن نباید شوهرش را به غضب و خشم درآورد؛ و لذا حضرت علیعلیه السلام درباره همسرش حضرت زهراعلیها السلام میفرماید: «... و لا اغضبتنی ...»؛(81) «... هرگز مرا به غضب نیاورد ...».
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «فواللَّه! ما اغضبتها و لا اکرهتها علی امر حتی قبضها اللَّه عزّوجلّ، و لا اغضبتنی و لا عصت لی امراً، و لقد کنت انظر الیها فتنکشف عنّی الهموم و الأحزان»؛(82) «به خدا سوگند! من فاطمه را به غضب نیاورده و بر هیچ کاری وادار نکردم تا اینکه خداوند عزّوجلّ جان او را گرفت، و او نیز من را به غضب نیاورد و از هیچ دستور من سرپیچی نکرد. من به او مینگریستم وبه واسطه آن نگرانیها وحزنهای من از بین میرفت».
زن نباید از دستورات شوهرش نافرمانی کند؛ و لذا حضرت علیعلیه السلام درباره حضرت زهراعلیها السلام میفرماید: «... و لا عصت لی امراً»؛(83) «... او هرگز نافرمانی من را نکرد ...». و نیز از حضرت زهراعلیها السلام روایت شده که هنگام شهادت به شوهرش حضرت علیعلیه السلام فرمود: «یابن عمّ! ما عهدتنی کاذبة و لا خائنة و لا خالفتک منذ عاشرتنی»؛(84) «ای فرزند عمو! مرا هرگز دروغگو و خائن نیافتی و از زمانی که با من زندگی کردی من تو را نافرمانی نکردم.»
حضرت زهراعلیها السلام خانمی است که حتی برای گرفتن حق خود با اذن شوهرش از منزل خارج میشود.
از امام باقرعلیه السلام روایت شده که فرمود: «قال علیعلیه السلام لفاطمةعلیها السلام: «انطلقی فاطلبی میراثک من ابیک رسول اللَّهصلی الله علیه وآله فجاءت الی ابیبکر فقالت...»؛(85) «علیعلیه السلام به فاطمهعلیها السلام فرمود: برو و ارث پدرت رسول خدا را طلب کن. فاطمه نزد ابوبکر آمد و فرمود: ...».
حضرت زهراعلیها السلام به حدی فداکار شوهرش و امامش میباشد که هنگام آمدن مخالفان به طرف خانه او و درخواست بیرون آمدن حضرت علیعلیه السلام، خود به پشت در میآید تا کسی متعرض حضرت نشود و در همین هنگام است که خودش و فرزندش را فدای شوهر و امامش مینماید.
حضرت زهراعلیها السلام هنگام هجوم به خانهاش فرمود: «ایها الضالّون المکذبون! ماذا تقولون؟ و ایّ شیء تریدون؟»؛(86) «ای گمراهان و دروغگویان! چه میگویید و چه میخواهید.»
و هنگام بردن حضرت علیعلیه السلام به طرف مسجد فرمود: «واللَّه لا ادعکم تجرّون ابن عمّی ظلماً»؛(87) «سوگند به خدا، نمیگذارم پسر عموی مرا ظالمانه به سوی مسجد، کشان کشان ببرید.»
و هنگامی که امام علیعلیه السلام را به زور به مسجد بردند حضرت زهراعلیها السلام وارد مسجد شد و صدا داد: «خلّوا عن ابن عمّی...»؛(88) «رها کنید پسر عمویم را ...».
و آنگاه که دید حضرت علیعلیه السلام را با شمشیر به جهت بیعت گرفتن تهدید میکنند خطاب به ابوبکر فرمود: «یا ابابکر! اترید ان ترملنی من زوجی؟! واللَّه لئن لم تکف عنه لأنشرنّ شعری و لأشقنّ جیبی و لآتینّ قبر أبی»؛(89) «ای ابوبکر! آیا میخواهی مرا بی شوهر کنی؟ سوگند به خدا! اگر دست از سر او برنداری موی سرم را پریشان میکنم و گریبان چاک زده کنار قبر پدرم رسول خداصلی الله علیه وآله میروم.»
حضرت زهراعلیها السلام که دید به سخنانش ترتیب اثر نمیدهند نگاه به سلمان کرده و فرمود: «یا سلمان! یریدون قتل علیّ و ما علی علیّ صبر، فدعنی حتی آتی قبر ابی فانشرنّ شعری و اشق جیبی و اصیح الی ربی»؛(90) «ای سلمان! آنها قصد جان علی را دارند و من در شهادت او نمیتوانم صبر کنم، بگذار تا کنار قبر پدرم بروم و موهایم را پریشان نمایم، گریبان چاک زده و به درگاه خدا ناله سردهم.»
و نیز فرمود: «ویلهم یا سلمان! یریدون ان یؤتموا ولدیّ الحسنین فواللَّه یا سلمان! لا اخلّی عن باب المسجد حتی اری ابن عمّی سالماً بعینی»؛(91) «وای بر آنان ای سلمان! آنها میخواهند دو فرزند من حسن و حسینعلیهما السلام را یتیم و بیسرپرست نمایند به خدا سوگند ای سلمان! از درب مسجد پا بیرون نمیگذارم تا آن که پسر عموی خود را با چشم خود سالم ببینم.»
پس از لحظاتی چند که در میان سکوت و اندوه و شگفتی حاضران، مهاجمین دست از امام کشیدند و حضرت تنها و مظلومانه از مسجد بیرون آمده و راه خانه را در پیش گرفت، حضرت زهراعلیها السلام به شوهر معصوم خود نگریسته و عرض کرد: «روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء یا اباالحسن! ان کنت فی خیر کنت معک و ان کنت فی شرّ کنت معک»؛(92) «جانم فدای جان تو، و روحم سپر بلاهای جان تو ای ابوالحسن! همواره با تو خواهم بود و اگر در سختی باشی باز هم با تو خواهم بود.»
او به حدی تسلیم شوهرش میباشد که وقتی ابوبکر و عمر هنگام قرار گرفتن در بستر بیماری به عیادت او میآیند و حضرت راضی به ملاقات با او نمیشود هنگامی که حضرت علیعلیه السلام را واسطه قرار میدهند، به او میگوید: «البیت بیتک و الحرة امتک»؛ «خانه، خانه تو، و منِ آزاد کنیز توام.»
اسماء میگوید: در لحظههای پایانی زندگی حضرت زهراعلیها السلام متوجه شدم که چنین دعا میکند: «الهی و سیدی اسألک بالذین اصطفیتهم و ببکاء ولدیّ فی مفارقتی، ان تغفر لعصاة شیعتی و شیعة ذریتی»؛(93) «بار خدایا ای مولای من! از تو میخواهم به حق کسانی که آنان را برگزیدی و به گریه فرزندانم در فراق من، اینکه گناهکاران از شیعیان من و شیعیان ذریه او را ببخشی.»
حضرت زهراعلیها السلام هنگام شهادت خطاب به اسماء میفرماید: «... هاتی طیبی الذی اتطیّب به...»؛(94) «... عطری را که همیشه از آن استفاده میکردم برایم حاضر کن...».
و نیز حضرت زهراعلیها السلام خطاب به اسماء، هنگام شهادتش میفرماید: «... وهاتی ثیابی التی اصلّی فیها، اجلسی عند رأسی فاذا جاء وقت الصلاة فاقیمینی، فان قمت و الاّ فأرسلی الی علیّ»؛(95) «... لباسم را که در آن نماز میگذارم برایم حاضر کن، و بر بالین سرم بنشین و چون وقت نماز شد مرا صدا بزن، اگر برخاستم که هیچ وگرنه کسی به سوی علی بفرست...».
فاطمه زهراعلیها السلام در لحظههای غمبار احتضار خویش به شدت گریست. امام علیعلیه السلام پرسید: چرا گریه میکنی؟ پاسخ داد: «أبکی لما تلقی بعدی»؛(96) «به خاطر آنچه که پس از من به تو خواهد رسید میگریم.»
اسماء میگوید: حضرت زهراعلیها السلام در روزهای آخر عمرش به من فرمود: «انّی قد استقبحت ما یصنع بالنساء، انّه یطرح علی المرأة الثوب فیصفها لمن رأی، فلاتحملنی علی سریر ظاهر، استرنی سترک اللَّه من النار»؛(97) «من بسیار زشت میدانم که جنازه زنان را پس از مرگ بر روی تابوت سرباز گذاشته و بر روی آن پارچهای میافکنند که حجم بدن را برای بینندگان نمایش میدهد. مرا بر روی تابوت آنچنانی نگذار و بدن مرا بپوشان که خدا تو را از آتش جهنم بازدارد.»
و به حضرت علیعلیه السلام عرض کرد: «اوصیک یابن عمّ! ان تتّخذ لی نعشاً، فقد رأیت الملائکة صوّروا صورته»؛(98) «وصیت میکنم شما را ای پسر عمو که برای من تابوتی درست کنی، همانگونه که ملائکه شکل آن را به من نشان دادند.»
از برخی آیات همراه با روایاتی که در ذیل آنها آمده استفاده میشود که حضرت زهراعلیها السلام همانند دیگر معصومینعلیهم السلام واسطه فیض الهی بوده و باید به او توسل نمود؛
خداوند متعال خطاب به پیامبرشصلی الله علیه وآله میفرماید: «فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جَآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْنَآءَنا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنا وَنِسَآءَکُمْ وَأَنفُسَنا وَأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ»؛(99) «هر گاه بعد از علم و دانشی که [درباره مسیح به تو رسیده، [باز] کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
مطابق برخی از روایات، پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله هنگامی که حضرت علی و زهرا و حسن و حسینعلیهم السلام را برای مباهله با مسیحیان نجران آورد، فرمود: «اذا أنا دعوت فأمّنوا»؛ «چون من دعا کردم شما آمین بگویید.»
این جمله دلالت دارد که دعای حضرت زهراعلیها السلام همراه با دیگران در برآورده شدن حاجت پیامبرصلی الله علیه وآله تأثیر دارد.(100)
خداوند متعال میفرماید: «فَتَلَقَّی آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»؛(101) «سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت؛ [و با آنها توبه کرد. ]و خداوند توبه او را پذیرفت؛ چرا که خداوند توبهپذیر و مهربان است.»
سیوطی و دیگران به سند خود از امام علیعلیه السلام نقل کردهاند که فرمود: «سألت النبیصلی الله علیه وآله عن قول اللَّه: «فَتَلَقَّی آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ» فقال: انّ اللَّه اهبط آدم بالهند و حواء بجدّة... حتی بعث اللَّه الیه جبرئیل و قال: یا آدم! ألم اخلقک بیدیّ؟ الم انفخ فیک من روحی؟ ألم أسجد لک ملائکتی؟ الم أزوّجک حواء أمتی؟ قال: بلی، قال: فما هذا البکاء؟ قال: و مایمنعنی من البکاء؟ و قد اخرجت من جوار الرحمن. قال: فعلیک بهؤلاء الکلمات، فانّ اللَّه قابل توبتک و غافر ذنبک، قل: "اللّهم انّی اسألک بحق محمد و آل محمد، سبحانک لا اله الا انت، عملت سوءاً و ظلمت نفسی فاغفرلی، انّک انت الغفور الرحیم"، فهؤلاء الکلمات التی تلقّی آدم»؛(102) «از رسول خداصلی الله علیه وآله درباره قول خداوند: "پس تلقی کرد آدم از پروردگارش کلماتی را و خداوند توبه او را پذیرفت"، سؤال کردم؟ حضرت فرمود: همانا خداوند آدم را به سوی هند و حوا را به جده فرستاد... تا اینکه خداوند جبرئیل را نزد او فرستاد و گفت: ای آدم! آیا من تو را به دست [قدرتم نیافریدم؟ آیا از روحم در تو ندمیدم؟ آیا دستور ندادم که ملائکهام بر تو سجده کنند؟ آیا حوا کنیزم را به ازدواج تو درنیاوردم؟ آدم عرض کرد: آری. جبرئیل گفت: پس این گریه چیست؟ آدم گفت: چه چیز مرا از گریه باز میدارد در حالی که از جوار خدای رحمان رانده شدم؟ جبرئیل گفت: بر تو باد به قرائت این کلمات تا خداوند توبه تو را قبول کرده و گناهت را بیامرزد. بگو: بار خدایا! همانا از تو میخواهم به حق محمد و آل محمد، منزهی تو، خدایی جز تو نیست، کار بدی کردم و به خود ظلم نمودم، مرا بیامرز؛ زیرا تو آمرزنده مهربانی.»
خداوند متعال اگر برای همسران پیامبرصلی الله علیه وآله تعبیر به «امّالمؤمنین» کرده آنجا که میفرماید: «وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهتُهُمْ»؛(103) «و همسران او مادران مؤمنیناند.» ولی این تعبیر قابل تقیید است؛
1 - در آیات دیگر وجه شبه این تشبیه مشخص شده که حرمت ازدواج است آنجا که میفرماید: «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهتُکُمْ»؛(104) «حرام شده است بر شما، مادرانتان.»
2 - در آیه دیگری نیز این مقام، مقید و مشروط به تقوا شده آنجا که میفرماید: «یانِسَآءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَآءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ ...»؛(105) «ای همسران پیامبر! شما همچون یکی از آنان معمولی نیستید اگر تقوا پیشه کنید.»
و لذا در آیهای دیگر میفرماید: «یانِسَآءَ النَّبِیِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضعَفْ لَها الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ»؛(106) «ای همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشی مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود.»
ولی خداوند متعال در قرآن کریم به طور مطلق حضرت زهراعلیها السلام را مدح و تمجید نموده است، همانگونه که در آیات گذشته به آنها اشاره شد.
وانگهی اگر زنان پیامبرصلی الله علیه وآله امّالمؤمنیناند فاطمه زهراعلیها السلام «امّ ابیها» است همانگونه که در مصادر شیعه و سنّی یکی از القاب حضرت زهراعلیها السلام «امّ ابیها» ذکر شده است.
دکتر محمّد عبده یمانی مینویسد: «و من خصائصها - رضی اللَّه عنها - انّها تکنّی بأمّ أبیها؛ لأنّها قامت برعایة ابیها و خدمته بعد وفاة امّها خدیجة. و کان یحبّها حبّاً جماً، یکثر من زیارتها و یجلس عندها و یلاعب اولادها، و کان اذا اراد غزواً لا یخرج من المدینة حتی یکون آخر عهده رؤیتها، فاذا عاد من سفره بدأ بالمسجد فصلّی رکعتین، ثم یذهب الی بیت فاطمة یزورها و یؤنسها ثم یخرج من عندها الی بیوت ازواجه»؛(107) «و از خصوصیات حضرت زهراعلیها السلام این است که کنیهاش "امّابیها" است؛ زیرا متکفل امر پدرش و خدمت به او بعد از وفات مادرش خدیجه بود. پیامبرصلی الله علیه وآله او را بسیار دوست میداشت و بسیار به زیارت او میرفت و نزد او مینشست و با فرزندان او بازی میکرد. و چون میخواست به جنگ رود آخرین کسی که او را میدید حضرت زهراعلیها السلام بود. و چون از سفر بازمیگشت به مسجد میرفت و دو رکعت نماز میخواند، آنگاه به خانه فاطمه میرفت و او را زیارت مینمود و با او انس میگرفت، سپس از آنجا بیرون آمده و به اتاقهای همسرانش میرفت.»
استاد توفیق ابوعلم وکیل اول دادگستری مصر مینویسد: «لقد بلغ من حبّ الرسولصلی الله علیه وآله لابنته فاطمة انّه کان یکنّیها ب(امّ ابیها)، انّه الیتم یجعل من الطفل یحنّ الی انثی تحنو علیه بدل امه، فقد توفیت آمنة بنت وهب امّ النبیصلی الله علیه وآله و هو طفل صغیر، فتعلق قلبه حینذاک بفاطمة بنت اسد امّ علیعلیه السلام، لقد کان ینادیها: یا امّاه. و عندما توفیت حزن علیها حزناً شدیداً و سمع یقول: ماتت امّی، و رزقصلی الله علیه وآله فاطمة، و کلّما رآها ذکر فاطمة بنت اسد و تسلّی بابنته عنها، و قد کنّاها ب(ام ابیها)، و لم یکن الرسولصلی الله علیه وآله بالذی تدفعه العاطفة الی اضفاء سمات علی اشخاص لیسوا جدیرین بها او مدح افراداً بعبارات تکون اقرب الی الخیال من الواقع؛ انّه الرسول الصادق الأمین، و کفی فیه فخراً قوله عزّ من قائل: «وَإِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ». أحبّ الزهراء ایّما حبّ و کانت جدیرة بهذا الحبّ، قال عنها: "فاطمة بضعة منّی فمن اغضبها فقد اغضبنی"، و قال ایضاً: "فاطمة بضعة منّی یؤذینی من آذاها و یسرّنی من سرها"، و فی روایة اخری: "انّما فاطمة بضعة منّی یؤذینی من آذاها و ینصبنی و انصبها" و حقّ لها ان تنفرد بهذا اللقب، فهی بضعة النبی حقاً، اشبهته خُلقا و منطقاً، و واکبت رسالته منذ البدء فوعت من ذلک کثیراً. ثم استمرت تسند الامتداد الطبیعی للرسالة فی ظلّ الامامة تسنده بکل ما أوتیت من حول و طول. و حق لها ان تکون سیدة نساء العالمین و البتول العذراء و الطاهرة الزکیة ...»؛(108) «آن قدر پیامبرصلی الله علیه وآله دخترش فاطمه را دوست میداشت که همیشه او را "امّابیها" کنیه داده بود. طفلی که از مادر یتیم میشود و به زنی پناه میبرد تا به جای مادرش بر او مهربانی کند. آمنه دختر وهب مادر پیامبرصلی الله علیه وآله زمانی از دنیا رحلت نمود که پیامبرصلی الله علیه وآله طفل صغیر بود، بعد از آن، حضرتصلی الله علیه وآله دلش به فاطمه دختر اسد، مادر امیرالمؤمنینعلیه السلام خوش بود و او را مادر صدا میکرد. و چون فاطمه دختر اسد از دنیا رحلت نمود بر او بسیار محزون شد و شنیده شد که حضرت میفرمود: مادرم از دنیا رحلت کرد. آنجا بود که خداوند جل جلاله، فاطمهعلیها السلام را به او روزی فرمود. و چون او را میدید یاد فاطمه بنت اسد میافتاد و دیدن دخترش او را تسلّی میداد. و لذا حضرت دخترش را به "امّابیها" کنیه داد. و پیامبرصلی الله علیه وآله این گونه نبود که به جهات عاطفی اسمهایی را برای اشخاص قرار دهد که استحقاق آن را نداشتند، یا افرادی را به عباراتی مدح کند که به خیال نزدیکتر باشد تا واقع؛ زیرا او رسول راستگو و امین بود. و در افتخار او همین بس که خداوند عزیز فرمود: "و تو بر اخلاق بزرگ هستی". او زهرا را بسیار دوست میداشت و او به حق سزاوار این محبت بود پیامبرصلی الله علیه وآله در حق او فرمود: فاطمه پاره تن من است، پس هر کس او را به خشم درآورد به طور حتم مرا به خشم درآورده است. و نیز فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر کس او را اذیت کند مرا اذیت کرده است و هر کس او را خشنود سازد مرا خشنود ساخته است. و در روایتی دیگر فرمود: همانا فاطمه پاره تن من است؛ هر کس او را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر کس او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. و او سزاوار این لقب اختصاصی است؛ زیرا او به حق پاره تن پیامبرصلی الله علیه وآله است و هم شبیهترین افراد به رسول اللَّه از جهت خلق و خوی و گفتار بود و از ابتدا رسالت او را دنبال رَوی کرده و از آن، بسیار دربرگرفته است، و او تکیهگاه امتداد طبیعی رسالت در سایه امامت است که تمام آنچه را به حضرت داده شده داراست. و به حق او سرور زنان عالمیان و بتول عذراء و طاهره و پاکیزه است ...».
محمود شبلی میگوید: «قالوا: کانت اکرم اهله علیه، و کانت اشبه الناس به کلاماً و حدیثاً... و کانت اذا مشت کانت مشیتها مشیة رسول اللَّهصلی الله علیه وآله، و لذلک کانت تکنی امّابیها. و جاء فی "اسد الغابة"؛ و کانت فاطمة تکنّی ام ابیها، و کانت احبّ الناس الی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله ...»؛(109) «گفتهاند که فاطمه از همه بیشتر پدرش را تکریم مینمود، و شبیهترین مردم به حضرت در گفتار و حدیث بود... و چون راه میرفت راه رفتنش به مانند رسول خداصلی الله علیه وآله بود. و لذا او را امّابیها نامیدند. در کتاب "اسد الغابة" آمده که فاطمه را امّابیها کنیه دادهاند؛ زیرا او محبوبترین مردم نزد رسول خداصلی الله علیه وآله بود ...».
مسلم به سندش از ابوحازم نقل کرده: «انّه سمع سهل بن سعد یسأل عن جرح رسول اللَّهصلی الله علیه وآله یوم أحد؟ فقال: جرح وجه رسول اللَّهصلی الله علیه وآله و کسرت رباعیته و هشمت البیضة علی رأسه. فکانت فاطمة بنت رسول اللَّهصلی الله علیه وآله تغسل الدم، و کان علی بن ابی طالبعلیه السلام یسکب علیها بالمجن. فلما رأت فاطمة انّ الماء لایزید الدم الاّ کثرة اخذت قطعة حصیر فاحرقته حتی صار رماداً ثم الصقته بالجرح فاستمسک الدم»؛(110) «او شنید که سهل بن سعد از جراحت رسول خداصلی الله علیه وآله در روز احد سؤال میکند؟ او گفت: صورت رسول خداصلی الله علیه وآله مجروح و دندان او شکسته و کلاه خود بر سر او شکسته شد. فاطمه دختر رسول خداصلی الله علیه وآله خون را از حضرت میشست و علی بن ابی طالبعلیه السلام با کلاه خود بر او آب میریخت. چون فاطمه دید که آب، خون را زیادتر میکند قطعه حصیری برداشت و آن را آتش زد تا خاکستر شود آنگاه خاکستر را به محلّ جراحت چسبانید، و در آن هنگام بود که توانست خون را قطع کند.»
ابن ابی الحدید از واقدی نقل کرده: «خرجت فاطمةعلیها السلام فی نساء و قد رأت الذی بوجه ابیهاصلی الله علیه وآله فاعتنقته و جعلت تمسح الدم عن وجهه و رسول اللَّهصلی الله علیه وآله یقول: اشتد غضب اللَّه علی قوم دمّوا وجه رسوله ...»؛(111) «فاطمهعلیها السلام با جماعتی از زنها بیرون آمد در حالی که مشاهده کرد چگونه صورت پدرش خون آلود است، پدر را در بغل گرفت و شروع به پاک کردن خون از صورت حضرت کرد. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: غضب خدا شدید شد بر قومی که صورت رسولش را خونآلود کردند ...».
ابوایوب انصاری میگوید: «انّ رسول اللَّهصلی الله علیه وآله مرض مرضة فأتته فاطمةعلیها السلام تعوده و هو ناقه من مرضه، فلمّا رأت ما برسول اللَّهصلی الله علیه وآله من الجهد و الضعف خنقتها العبرة حتی جرت دمعتها علی خدّها، فقال النبیصلی الله علیه وآله لها: یا فاطمة! انّ اللَّه جلّ ذکره اطلع الی الارض اطلاعة فاختار منها بعلک، فأحی الیّ فأنکحته، اما علمت یا فاطمة! انّ لکرامة اللَّه ایّاک زوّجک اقدمهم سلماً واعظمهم حلماً و اکثرهم علماً. قال: فسرّت بذلک فاطمةعلیها السلام و استبشرت بما قال لها رسول اللَّهصلی الله علیه وآله ...»؛(112) «رسول خداصلی الله علیه وآله مریض شده بود، فاطمهعلیها السلام به عیادت او آمد در حالی که حضرت تازه از مریضی بیرون آمده بود و بدنش ضعیف بود. چون در چهره رسول خداصلی الله علیه وآله آثار مریضی و ضعف مشاهده کرد گریه گلویش را فشرد به حدّی که اشکهایش بر گونهاش جاری گشت. پیامبرصلی الله علیه وآله به او فرمود: ای فاطمه! خداوند - جل ذکره - نظری بر زمین کرد و از میان آن شوهرت را برگزید و به من وحی نمود تا او را به ازدواج تو در آورم، آیا ندانستی ای فاطمه! همانا به جهت کرامت خدا به تو بود که تو را به ازدواج کسی درآورد که در اسلام بر همه پیشتر و در حلم از همه بزرگتر و در علم از همه بیشتر بود. ابوایوب میگوید: فاطمهعلیها السلام به این مطلب و آن بشارتی که رسول خداصلی الله علیه وآله به او داد مسرور شد ...».
قصه فدک و مناظره حضرت زهراعلیها السلام و احتجاج او یکی از عوامل استبصار و تحول مذهبی در اهل سنت به حساب میآید.
یکی از این گونه افراد عبدالمنعم حسن مستبصر سودانی است، او در تأثرش نسبت به خطبه فدکیه حضرت زهراعلیها السلام میگوید: «نفذت هذه الکلمات کالسهم الی اعماقی، ثم فتحت جرحاً لا اظنّه یندمل بسهولة و یسر، غالبت دموعی و حاولت منعها من الانحدار ما استطعت، و لکنّها انهمرت و کانّها تصرّ ان تغسل عار التاریخ فی قلبی، فکان التصمیم للرحیل عبر محطات التاریخ للتعرف علی مأساة الأمة، و تلک کانت هی البدایة لتحدید هویة السیر و الانتقال عبر فضاء المعتقدات و التاریخ و المیل مع الدلیل ...»؛(113) «این سخنان همچون تیری در اعماق وجودم تأثیر گذاشت، آنگاه جراحتی را باز نمود که گمان نمیکنم به این آسانی بسته شود. جراحتی که بر اشکهایم غلبه نمود و درصدد برآمدم تا حدّ استطاعتم از ریختن آن جلوگیری کنم، ولی نتوانستم از آن جلوگیری نمایم و لذا اشکهایم سرازیر شد و گویا اصرار داشت تا ننگ تاریخ را در قلبم بشوید. او تصمیم داشت تا با خطوط تاریخ حرکت کند تا از مصائب امت آگاه شود، و این شروع ماهیت حرکت و انتقال از فضای اعتقادات تاریخ و میل با دلیل است ...».
او بعد از گوش فرا دادن به خطبه فدکیه میگوید: «تدفّق شعاع کلماتها الی اعماق وجدانی و اتضح لی انّ مثل هذه الکلمات لاتخرج من شخص عادی حتی و لو کان عالماً مفوهاً درس آلاف السنین، بل هی فی حدّ ذاتها معجزة، کلمات بلیغة ...، عبارات رصینة، حجج دامغة، و تعبیر قوی ... ترکت نفسی لها و استمعت الیها بکلّ کیانی، و عندما بلغت خطبتها الکلمات التی بدأت هذا الفصل لم اتمالک نفسی و زاد انهمار دموعی. و تعجبت من هذه الکلمات القویة الموجهة الی خلیفة رسول اللَّهصلی الله علیه وآله، و مما زاد فی حیرتی انّها من ابنة رسول اللَّهصلی الله علیه وآله، فماذا حدث؟ و لماذا... و کیف؟! و مع من کان الحق، و قبل کلّ هذا هل هذا الاختلاف حدث حقیقة؟ و فی الواقع لم اکن اعلم صدق هذه الخطبة، و لکن اهتزّت مشاعری حینها و قرّرت الخوض فی غمار البحث بجدیّة مع اوّل دمعة نزلت من آماقی ...»؛(114) «شعاع کلمات حضرت زهراعلیها السلام در اعماق وجدانم تأثیر گذاشت و برای من واضح شد که مثل این سخنان از شخص عادی صادر نمیشود گرچه عالمی باشد که هزاران سال درس خوانده باشد، بلکه این کلمات به نوبه خود معجزه است، کلماتی بلیغ ... عباراتی محکم، و حجتهایی قانع کننده و تعبیری قوی ... تمام وجودم را در اختیار آن گذاشته و تمام حواسم را به شنیدن آن جلب کردم، و چون خطبهاش به کلماتی رسید که من به آنها این فصل را شروع کردم نتوانستم خودم را نگه دارم، لذا گریهام زیاد شد، و از این سخنان قوی که متوجه خلیفه رسول خداصلی الله علیه وآله شده تعجب نمودم. و چیزی که حیرتم را زیاد کرد این بود که این سخنان از دختر رسول خداصلی الله علیه وآله صادر میشد، چه اتفاقی افتاده است؟ و چرا و چگونه؟! و حق با چه کسی است؟ و قبل از هر چیز آیا حقیقتاً این اختلاف واقع شده است؟ در حقیقت من قبل از آن، علم به صدق این خطبه نداشتم، ولی تمام وجودم در آن وقت به لرزه درآمد و با اوّلین اشکی که از دیدگانم بیرون آمد قرار گذاشتم تا به طور جدّی وارد بحث شوم ...».
1 - ابونعیم اصفهانی مینویسد: «و من ناسکات الأصفیاء و صفیّات الأنقیاء فاطمةعلیها السلام السیدة البتول، البضعة الشبیهة بالرسول، کانت عن الدنیا و متعتها عازفة، و بغوامض عیوب الدنیا و آفاتها عارفة»؛(115) «از افراد برگزیده اهل عبادت و منتخبان پاک، فاطمهعلیها السلام است، کسی که برتر زنها و از هر عیبی منقطع و پاره تن رسول خدا و شبیه به رسول است. کسی که از دنیا و متاع آن بریده و نسبت به عیوب دنیا و آفتهای آن آشنا بود.»
2 - عباس محمود عقاد، نویسنده مصری مینویسد: «فی کل دین صورة الأنوثة الکاملة المقدسة یتخشع بتقدیسها المؤمنون، کأنّما هی آیة اللَّه فیما خلق من ذکر و انثی؛ فاذا تقدست فی المسیحیة صورة مریم العذراء ففی الاسلام لا جرم تتقدّس صورة فاطمة البتول»؛(116) «در هر دینی نمونه زن کامل و مقدسی وجود دارد که با تقدیس او مؤمنان خاشع میشوند، گویا او نشانه خدا در میان مرد و زن از مخلوقات است، و اگر در مسیحیت صورت مریم عذراء تقدیس میشود، لاجرم در اسلام صورت فاطمه بتول تقدیس میگردد».
3 - دکتر علی ابراهیم حسن مینویسد: «و حیاة فاطمة هی صفحة فذّة من صفحات التاریخ نلمس فیها الوان العظمة، فهی لست کبلقیس او کلیو بطرة، استمدّت کل منهما عظمتها من عرش کبیر و ثروة طائلة و جمال نادر. و هی لست کعایشة نالت شهرتها لما اتصفت به من جرأة جعلتها تقود الجیوش و تتحدی الرجال، ولکنّا امام شخصیة استطاعت ان تخرج الی العالم و حولها هالة من الحکمة و الجلال، حکمة لیس مرجعها الکتب و الفلاسفة و العلماء و انّما تجارب الدهر الملئ بالتقلّبات و المفاجآت، و جلال لیس مستمداً من مُلک او ثراء، و انّما من صمیم النفس ...»؛(117) «زندگانی فاطمه صفحهای پاک از صفحات تاریخ است که در آن رنگهایی از عظمت را لمس مینماییم، او همانند بلقیس یا لیو بطره نیست که عظمت خود را از تاج و تخت بزرگ و ثروت فراوان و زیبایی بینظیر به دست آورده باشد، و نیز همانند عایشه نیست که شهرتش را از جرأتی به دست آورده که لشکری را رهبری کند و مردان را به دنبال خود نماید، ولی ما در مقابل شخصیتی قرار داریم که توانسته بر عالم ظهور کند در حالی که اطراف او را هالهای از حکمت و جلال فرا گرفته است، حکمتی که بازگشت آن، به کتابها و فلاسفه و علما نیست، بلکه تجربههای روزگاری است که مملوّ از زیر و زبرها و اتفاقات است. جلالی که از پادشاهی و ثروت به دست نیامده بلکه از باطن نفس اوست ...».
4 - توفیق ابوعلم نویسنده مصری و وکیل اول دادگستری مصر درباره حضرت زهراعلیها السلام مینویسد: «... و انّی انحنی اجلالاً بین یدیک سیدی، یا بضعة النبی. و طأطاة للرأس تجاه مقامک الشامخ یا امّالحسنین. ایّ قلم یرقی لیکتب عنک و ایّ ریشة تدقّ حتی تستطیع ان تصوّرک کما انت. قالوا عنک: انّک وتر فی غمد. و قالوا: انّک نداء الملایین. و قالوا: انّک شهاب النبوة الثاقب. و قالوا: انک انثی فی القمّة. انت یا سیدتی الجلیلة بنت النبوة البکر. انت ربیبة الوحی، انت ام ابیک، انت امّ للرسول فی رسالته لا فی ولادته. انت یا سیدتی زعیمة اهل البیت. و یقول الشاعر:
هم النور نور اللَّه جل جلاله
هم التین و الزیتون و الشفع و الوتر»(118) «... و همانا ای سرور من در مقابل عظمت تو تواضع میکنم، ای پاره تن پیامبرصلی الله علیه وآله! سر من در مقابل مقام شامخ تو فرود آمده است ای مادر حسن و حسینعلیهما السلام. کدامین قلم میتواند درباره تو مطلب بنویسد و کدامین پر میتواند نازک گردد تا بتواند آن گونه که هستی تو را به تصویر کشاند. درباره تو گفتهاند: تو نمونهای هستی در غلاف Ԙϙǘ̠و گفتهاند: همانا تو صدای میلیونها انسانی، و گفتهاند: همانا تو شهاب درخشان نبوتی، و گفتهاند: تو در میان زنان نمونهای. تو ای سرور من خانم جلیله و دختر پیامبر عصمتی. تو در دامان وحی پرورش یافتهای، تو مادر پدرت میباشی، تو مادر رسول در رسالتش هستی نه در ولادتش. تو ای سرور من زعیم اهل بیتی. شاعر درباره شما خاندان میگوید: آنان نورند، نور خدای جل جلاله، آنان انجیر و زیتون و شفع و وتر قرآناند».
5 - دکتر محمود عکام نویسنده سنّی میگوید: «... و السیدة فاطمة لم تعش زمناً دون زمن، بل تمتدّ مع کل الزمن، امتداد ابیها المصطفیصلی الله علیه وآله؛ لأنّها البضعة و الأم و المحتوی و المنجب، فلیتنی کنت معها فانصرها، و شعوری هذا قائم معی الآن لیتحوّل الی اتباع و اقتداء، و سیمتدّ الی المستقبل وصیة لکلّ المسلمین من اجل المتابعة علی الطریق و بذل الجهود لتحدید و تثبیت نقاط الالقاء و الوحدة. و ایّنا ینکر دور وحدة الولاء فی الاتحاد و الإخاء؟ ان لم نقل انّه الأسّ الأکبر»؛(119) «... خانم فاطمه کسی نیست که در زمان خاصی زندگی کرده باشد بلکه او همراه با زمان و در همه زمانها بوده است، همراه پدرش در طول تاریخ اسلام؛ زیرا او پاره تن و مادر و دربردارنده و انتخاب شده رسول خداصلی الله علیه وآله بود، ای کاش با او بودم و او را یاری میکردم، و شعورم الآن همراه من است تا مرا به پیروی و اقتدای به او متحوّل سازد و زود است که تا آینده به عنوان وصیتی برای تمام مسلمانان امتداد یابد که این راه را، پیروی کرده و کوشش خود را به کار بسته تا به نقطه ملاقات و وحدت، تثبیت و مشخص گردد، و کدامیک از ما میتواند موقعیت وحدت ولاء را در اتحاد و برادری انکار کند اگر نگوییم که این عمل بزرگترین اساس است».
او نیز میگوید: «... علی اقدامک تنحنی الهامات اجلالاً، و لذکراک تختال الأکوان حلالاً، وددت لو تغد و العیون محابر فتکتب بالدموع عبائر و تلوّن بالبریق مآثر و تسطر بالجفون بعض ما تنطوی علیه منّی السرائر. یا مشکاة صدرت عنها الأنوار، و یا سرّة تجمّعت فیها الأسرار، و یا درّة سمت، فکانت واسطة عِقد بیت الأطهار الأبرار. یا فاطمة! و السرّ فیک کبیر، و الفطام لذیک یعنی الکثیر ...»؛(120) «... سرها بر قدمهای تو به جهت تجلیل خم میشود و به یاد تو عالمها به فکر فرو میروند، دوست داشتم که چشمها مرکب میبودند و با اشکها عبارتها نوشته میشدند و اثرهای رنگارنگ پدید میآمدند و با موژههای پلکها برخی از اسرار او پدیدار گشت، ای کیسهای که اسرار در تو نهفته است، ای درّ درخشان و حلقه وصل بین پاکان و نیکان. ای فاطمه! اسرار در وجودت بزرگ است و کسی که نزد تو علم بیاموزد به خیر کثیر نائل شده است ...».
محمود شبلی درباره حضرت زهراعلیها السلام مینویسد: «... ایّ سماء تظلّنی، و ایّ ارض تقلّنی، ان لم اکتب عنها، ما هی اهله؟! فکیف و انا لااستطیع بل مستحیل ان استطیع أن اکتب عن بنت رسول اللَّه، ما ینبغی ان یکتب عنهاعلیها السلام؟! و کیف استطیع ان اکتب عن التی ابوها النبی و زوجها علی و هی ام الحسنین، اجتمع لها من الشرف ما لم و لن یجتمع لأحد من النساء. او کیف استطیع ان اقترب من قدسها، تلک التی کانت احبّ شیئ الی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله؟!
سیدة نساء العالمین، سیدة نساء اهل الجنة، فاطمة بضعة منّی. اشبه الناس برسول اللَّهصلی الله علیه وآله، التی کانت اذا دخلت علیهصلی الله علیه وآله قام الیها فقبّلها و اجلسها فی مجلسه!! قم، توضّأ قبل أن تقرأ عنها، و أستغفر لی و لک فانّک بالواد المقدس طوی»؛(121) «... کدامین آسمان بر سرم سایه میافکند و کدامین زمین مرا دربرمیگیرد اگر از فاطمه چیزی ننویسم، و مستحق چه چیزی هستم؟ پس چگونه، در حالی که من طاقت ندارم بلکه محال است که طاقت بیاورم تا از دختر رسول خدا آنچه را که سزاوار اوست بنویسم. چگونه تاب و توان دارم تا از کسی بنویسم که پدرش پیامبر خداصلی الله علیه وآله و همسرش علی و مادر حسنین است. برای او کمالاتی جمع شده که برای احدی از زنان جمع نشده و نخواهد شد، یا چگونه توان پیدا کنم تا به مقام قدس او نزدیک شوم، شخصیتی که محبوبترین افراد نزد رسول خداصلی الله علیه وآله بود؟!
سرور زنان عالم، سرور زنان اهل بهشت، فاطمه پاره تن رسول خدا. شبیهترین مردم به رسول خداصلی الله علیه وآله کسی که هر گاه فاطمه بر او وارد میشد حضرت به سوی او حرکت کرده و دستانش را میبوسید و او را در جای خود مینشاند. برخیز، و پیش از آن که بخواهی درباره او چیزی را بخوانی وضو بساز، من برای خود و شما از خداوند طلب مغفرت میکنم؛ زیرا تو در وادی مقدس گام برداشتهای».
از مجموعه ادله استفاده میشود که حضرت زهراعلیها السلام بر مردم و نسبت به اموال عامه مسلمانان ولایت داشته است. خداوند متعال میفرماید: «وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ»؛(122) «و حقّ نزدیکان را بپرداز».
شکی نیست که فاطمه زهراعلیها السلام از ذوی القربی پیامبرصلی الله علیه وآله بلکه مصداق بارز آن میباشد.
در آیات دیگر مصادیق اموالی را که ذوی القربی مالک آنها بوده و بر آنها ولایت از جانب خداوند دارند اشاره شده است؛
خداوند متعال میفرماید: «وَما أَفَآءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلَا رِکابٍ وَلکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَی مَن یَشَآءُ وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ * مَّآ أَفَآءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَللَّهِِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتامَی وَالْمَساکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَآءِ مِنکُمْ»؛(123) «و آنچه را خدا از آنان [= یهود] به رسولش بازگردانده [و بخشیده چیزی است که شما برای به دست آوردن آن [زحمتی نکشیدید،] نه اسبی تاختید و نه شتری؛ ولی خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلّط میسازد؛ و خدا بر هر چیز توانا است. آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد.»
انفال همان فیء است که ولایت و ملکیت تصرف در آن را خداوند به عهده خود و رسول و ذوی القربای رسولش قرار داده است.
و مقصود از انفال و فیء - آن گونه که در کتب فقه آمده - عبارت است از عموم منابع طبیعی که در بلاد مسلمین وجود دارد، و آن هر زمینی است که اهالی آن کوچ کرده یا بدون جنگ آن را تحویل مسلمانان دادهاند یا خراب شده و اهالی آن کوچ کردهاند، و قلههای کوهها و درّهها و نیزارها و زمینهای مواتی که بدون صاحب است، و معادن و میراث کسی که وارثی ندارد و غنائمی که بدون اذن امام از راه جنگ به دست آمده و بسیاری دیگر از اموال که ذوی القربای معصوم پیامبرصلی الله علیه وآله بر آنها ولایت و سلطه دارند که از آن جمله حضرت زهراعلیها السلام است.
خداوند متعال میفرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ للَّهِِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتامَی وَالْمَساکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِن کُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ ...»؛(124) «بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای خدا، و برای پیامبر، و برای ذیالقربی و یتیمان و مسکینان در راهماندگان [از آنها] است، اگر به خدا ایمان آوردهاید...».
در مورد خمس، چه در موارد غنائم جنگی و مطلق درآمد انسان از تجارت و صنعت و زراعت و آنچه از معدن و گنج و غواصی استخراج میشود و موارد دیگر که خمس به آنها تعلق میگیرد، یک سهم از شش سهم آن برای ذوی القربی است که حضرت زهراعلیها السلام مصداق بارز آن است و لذا بر این گونه اموال نیز ولایت تصرف دارد.
گرچه حضرت زهراعلیها السلام امامت و رهبری و ولایت دارند همانگونه که از مجموعه ادله استفاده شد ولی امارت که زمامداری و حاکمیت بالفعل است برای دوازده امام میباشد.
خداوند متعال میفرماید: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُواالرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ»؛(125) «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [= اوصیای پیامبر] را.»
برای تشخیص مصداق «أُولِی الْأَمْرِ» در آیه فوق و این که دوازده نفر از ذریه معصوم پیامبرصلی الله علیه وآله است میتوان به سه روایت صحیح السند مراجعه کرد؛
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله فرمود: «یکون بعدی اثنا عشر امیراً... کلّهم من قریش»؛(126) «بعد از من دوازده امیر خواهد بود... تمام آنها از قریشاند.»
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله فرمود: «یا ایها الناس انّی ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلّوا: کتاب اللَّه و عترتی اهل بیتی»؛(127) «ای مردم! در بین شما چیزهایی قرار دادم که اگر آنها را اخذ کنید هرگز گمراه نمیشوید: کتاب خدا و اهل بیتم.»
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه»؛(128) «هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست.»
بعد از بررسی سیره حضرت زهراعلیها السلام اینک به پاسخ شبهات میپردازیم:
ابن تیمیه در اعتراض به حزن حضرت زهراعلیها السلام در سوگ پدرش و مقایسه آن با حزن ابوبکر در غار میگوید: «شیعه و دیگران از فاطمه حکایت میکنند که به حدّی در سوگ پیامبرصلی الله علیه وآله حزن داشته که قابل توصیف نیست، و اینکه او بیت الاحزان ساخته است، و این کار را مذمّت برای او به حساب نمیآورند، با اینکه او بر امری حزن داشته که فوت شده و باز نمیگردد، ولی ابوبکر در زمان حیات پیامبر از ترس اینکه حضرت کشته شود خوف داشته است و آن حزنی است که متضمن حراست است، و لذا چون حضرت فوت کرد هرگز چنین حزنی را ابوبکر نداشت؛ زیرا بیفایده است، نتیجه اینکه حزن ابوبکر بدون شکّ کاملتر از حزن فاطمه است».(129)
پاسخ
اوّلاً: حزن ابوبکر ناشی از ضعف ایمان او به نصرت الهی بوده است و لذا پیامبرصلی الله علیه وآله در غار به او فرمود: «لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا»؛(130) «غم مخور، خدا با ماست.»
و نیز خداوند متعال میفرماید: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ»؛(131) «آگاه باشید [دوستان و] اولیای خدا، نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند.»
ثانیاً: حزن در فراق محبوب و گریه کردن بر او نه تنها امری جایز و راجح است بلکه خود پیامبرصلی الله علیه وآله نیز چنین میکرده است.
انس بن مالک از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «إنّ العین تدمع والقلب یحزن ولانقول إلّا مایرضی ربّنا، وإنّا لفراقک یا إبراهیم لمحزونون»؛(132) «همانا چشم میگرید، و قلب محزون میشود ولی غیر از آنچه رضایت پروردگار ماست نمیگوییم، و به طور حتم ای ابراهیم در فراق تو محزونیم.»
چرا ابن تیمیه به پیامبرصلی الله علیه وآله اعتراض نمیکرد که چرا به امری که گذشته و فوت شده محزونی؟!
بخاری و مسلم نقل کردهاند: هنگامی که خبر شهادت زید بن حارثه و جعفر بن ابی طالب و عبداللَّه بن رواحه در غزوه موته به پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله رسید؛ در حالی که آثار حزن بر ایشان هویدا بود، جلوس نمود.(133)
بخاری از انس بن مالک نقل کرده که گفت: «قنت رسول اللَّهصلی الله علیه وآله شهراً حین قتل القرّآء، فما رأیت رسول اللَّه حزن حزناً قطّ أشدّ منه»؛(134) «هنگامی که قاریان قرآن در کنار بئر معونه به شهادت رسیدند، یک ماه حضرت با مردم سخن نمیگفت. و هرگز دیده نشد که پیامبرصلی الله علیه وآله به این شدّت ناراحت شده باشد.»
ثالثاً: حزن و اندوه حضرت زهراعلیها السلام بعد از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله تنها در فراغ پدرش نبوده، بلکه حزن و اندوه و گریه او بر ارتداد امت و به فراموشی سپردن تمام زحمات و سفارشات پدرش و خانهنشین کردن خلیفه به حق رسول خداصلی الله علیه وآله؛ یعنی حضرت علیعلیه السلام و دیگر امور نیز بوده است.
حضرت زهراعلیها السلام چنان از این امور محزون و ناراحت بود که عبداللَّه بن حارث میگوید: «مکثت فاطمة بعد النبیّصلی الله علیه وآله ستّة أشهر وهی تذوب»؛(135) «فاطمهعلیها السلام بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله ششماه زنده بود و این درحالی بود که بدنش در این مدّت آب میشد.»
رابعاً: چه کسی گفته که ابوبکر در سوگ پیامبرصلی الله علیه وآله محزون نشده و نگریسته است؟! بلکه مطابق نصّ طیالسی، بر پیامبرصلی الله علیه وآله نوحهسرایی نیز کرده است.
او میگوید: «بعد از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله چون بر حضرت وارد شد لبانش را بین دو چشمانحضرت گذاشت و دو دستش را به دوگیجگاه او، آنگاه فریاد برآورد:«وا نبیّاه، وا خلیلاه، وا صفیّاه»؛ «آه ای نبیّ خدا، وای ای دوست خدا، وای انتخاب شده خدا.»(136)
خامساً: چگونه انسان در فراق رسول خداصلی الله علیه وآله محزون نگردد؛ در حالی که حضرت فرمود: «من أصیب بمصیبة فلیذکر مصیبته بی فإنّها من أعظم المصائب»؛(137) «هر کس به مصیبتی گرفتار آمد باید مصیبت مرا به یاد آورد؛ زیرا که مصیبت من از بزرگترین مصیبتها است.»
سلمان و ابوالدرداء دائماً در فراق رسول خداصلی الله علیه وآله محزون بودند و لذا از آن دو رسیده که میگفتند: «ثلاثة أحزنتنی حتّی أبکتنی: فراق محمّدصلی الله علیه وآله...»؛(138) «سه چیز مرا به حدّی محزون کرده که به گریه واداشته است: یکی فراق محمّدصلی الله علیه وآله ...».
حزن در فراق و دوری پیامبرصلی الله علیه وآله به حدّی تأثیرگذار بود که حتی تنه درخت خرمایی که در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله بود نیز متأثر شد.
دارمی در سنن خود از انس بن مالک نقل میکند که رسول خداصلی الله علیه وآله در روز جمعه میایستاد و پشت خود را بر تنه درخت خرمایی در مسجد تکیه میداد. شخصی رومی آمد و گفت: آیا اجازه میدهید برای شما چیزی بسازم تا بر روی آن بنشینید؟ زیرا گویا شما ایستادهاید. او برای حضرت، منبر سه پلّهای ساخت که حضرت بر پله سوم آن مینشست. چون پیامبرصلی الله علیه وآله بر روی منبر قرار گرفت، آن تنه درخت در حزن حضرت صدایی همچون صدای گاو درآورد، به حدّی که مسجد به لرزه درآمد. حضرت در آن هنگام از منبر پایین آمد و آن تنه درخت را دربرگرفت. در این هنگام بود که آرام گرفت. سپس حضرت فرمود: «والّذی نفسی بیده لو لم التزمه مازال هکذا حتی تقوم الساعة حزناً علی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله»؛ «قسم به کسی که جانم به دست اوست اگر او را دربرنگرفته بودم تا روز قیامت در حزن رسول خدا این چنین بود.» آنگاه پیامبر دستور داد تا آن چوب را دفن نمایند.
ابن تیمیه در اعتراض به علامه حلّیرحمه الله میگوید: «و همچنین آنچه را ذکر کرده که زهراعلیها السلام - با ابوبکر و صاحب او (عمر) سخن نگفت تا آنکه به ملاقات پدرش رفت و به او شکایت کرد، این مطلب امری است که لایق شأن فاطمهعلیها السلام نیست که درباره او گفته شود؛ زیرا شکایت و شکوه را نزد رسول خداصلی الله علیه وآله بردن امری لایق بر او نیست، بلکه شکوه را باید نزد خدا برد...».(139)
پاسخ
اوّلاً: این موضوع که حضرت زهراعلیها السلام با ابوبکر قهر کرده و از او کناره گرفته، امری ثابت و معروف است.
بخاری و مسلم و ابن حبان از عایشه نقل کرده که فاطمهعلیها السلام در موضوع اختلاف در ارث رسول خداصلی الله علیه وآله بر ابوبکر غضب کرد و از او کناره گرفت و تا هنگام وفاتش با او سخننگفت.و بعداز پیامبرصلی الله علیه وآله ششماه زندگیکرد. و چونوفاتیافت شوهرششبانه او را دفن نمود. و هرگز ابوبکر را خبر نکرد و خود بر جنازه حضرت نماز گزارد.(140)
ثانیاً: شکایت بردن نزد رسول خداصلی الله علیه وآله حقیقتاً شکایت بردن نزد خداوند است. لذا مشاهده میکنیم که صحابه در شداید و مصایب و ظلمهایی که به آنان روا میشد به رسول خداصلی الله علیه وآله پناه برده و به او شکوه میکردند.
ابوداوود از خولة بن مالک بن ثعلبه نقل کرده که گفت: همسرم اوس بن صامت مرا طلاق ظهار داد. به نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمدم و از این بابت نزد او شکایت کردم. حضرت در این امر با من مجادله مینمود و میفرمود: از خدا بترس؛ زیرا او پسر عموی تو است. من نگذشتم تا اینکه قرآن نازل شد، خداوند سبحان فرمود: «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها»؛(141) «خداوند سخن زنی را که درباره شوهرش به تو مراجعه کرده بود شنید.»(142)
ثالثاً: مطابق روایات بسیاری، صحابه نزد رسول خداصلی الله علیه وآله شکایت میآوردند. اینک به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم:
1 - شکوه حضرت زهراعلیها السلام از خدمت در منزل.(143)
2 - شکوه یکی از صحابه درباره قحطی.(144)
3 - شکوه صحابه از گرانی قیمتها.(145)
4 - شکوه صحابه از فقر و تنگدستی.(146)
5 - شکوه صحابه از عطش در یکی از غزوات.(147)
6 - شکوه جریر از اینکه نمیتواند بر اسب بنشیند.(148)
7 - شکوه حذیفه.(149)
8 - شکوه عبدالرحمن بن عوف از خالد بن ولید.(150)
9 - شکوه یکی از صحابه از قساوت قلب.(151)
10 - شکوه عثمان بن ابی العاص از دردی که در بدنش احساس کرده بود.(152)
11 - شکوه صحابه از ظلم مشرکین.(153)
12 - شکوه یکی از صحابه در مورد تخیّلات در نماز.(154)
13 - شکوه زنان به جهت کتک خوردنشان.(155)
14 - شکوه تابعین از حجاج بن یوسف ثقفی.(156)
15 - شکوه امیرالمونینعلیه السلام در عالم رؤیا از امت پیامبرصلی الله علیه وآله.(157)
16 - شکوه بهائم نزد رسول خداصلی الله علیه وآله.(158)
ابن تیمیه میگوید: «قهرکردن و کنار کشیدن فاطمه با صدّیق کاری پسندیده نبود و از کارهایی نیست که بتوان به خاطر آن حاکم را مذمّت نمود، بلکه این عمل به جرح و طعن نزدیکتر است تا اینکه مدح باشد».(159)
او در جایی دیگر میگوید: «و اما قول ابن مطهر حلّی که تمام محدثین روایت کردهاند که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «یا فاطمة! إنّ اللَّه یغضب لغضبک ویرضی لرضاک»، این نسبت دروغ به پیامبر است؛ زیرا این حدیث از پیامبر نقل نشده، و در کتب معروف حدیثی شناخته نشده و سند معروف یا صحیح و یا حسنی از پیامبر ندارد. و هر کس که خدا و رسول از او راضی است ضرری ندارد که یکی از خلق نسبت به او غضبناک شود، هر کس که میخواهد باشد».(160)
پاسخ
اوّلاً: موضوع قهر کردن و کنار کشیدن حضرت زهراعلیها السلام از آن جهت که آن حضرت به نصّ قرآن و حدیث معتبر نبویصلی الله علیه وآله معصومه است و به غضب او خدا و رسول به غضب درآمده، لذا دلالت بر منقصت بزرگی بر ابوبکر و عمر دارد؛ زیرا تا کسی کار خلافی انجام ندهد مورد غضب خدا و رسولش واقع نمیشود. مگر فاطمهعلیها السلام مشمول آیه تطهیر نیست؟ آیهای که دلالت بر عصمت پنج تن آل عبا از جمله حضرت زهراعلیها السلام دارد.
ثانیاً: حدیث: «یا فاطمة! إنّ اللَّه یغضب لغضبک ویرضی لرضاک» را بسیاری از علمای عامه در کتب حدیثی خود نقل کردهاند؛ از قبیل:
1 - ابن ابی عاصم.(161)
2 - حاکم نیشابوری.(162)
3 - ابوالقاسم طبرانی.(163)
4 - دولابی.(164)
5 - ابن عساکر دمشقی.(165)
6 - محبّالدین طبری.(166)
7 - ابن حجر هیثمی.(167)
ثالثاً: حاکم نیشابوری بعد از نقل این حدیث تصریح به صحت سند آن کرده است. و نیز حافظ هیثمی تصریح به حَسَن بودن آن نموده است.
گرچه ذهبی به دفاع از استادش ابن تیمیه برآمده و این حدیث را با سند حاکم تضعیف کرده و گفته: حسین بن زید منکر حدیث است و حلال نیست که به او احتجاج شود، ولی این تعلیق از ذهبی غریب به نظر میرسد؛ زیرا او سبب جرح و نقد خود را ذکر نکرده و نیز علت اینکه نمیتوان به حدیث او احتجاج کرد را بیان ننموده است. نهایت مطلبی که میتوان درباره حسین بن زید ذکر کرد این است که او مشکلی ندارد. ابن عدی در «الکامل» میگوید: عموم حدیث او از اهل بیت است و امید است که در او باکی نباشد...».(168) و ابن حجر میگوید: «او صدوق است و چه بسا در برخی موارد به خطا رفته است».(169)
بس است در توثیق او که حافظ دارقطنی در سندی که حسین بن زید وجود دارد میگوید: «تمام این افراد ثقه هستند».(170)
و نیز ضیاء مقدسی این حدیث را در کتاب «الاحادیث المختارة» نقل کرده است، با التزام به اینکه احادیثی که نقل میکند همگی موثّقند.
وانگهی ذهبی متّهم به تشدّد و سختگیری در احادیثی است که در باب فضایل اهل بیتعلیهم السلام وارد شده است، و گاهی بدین جهت افراد بسیار جلیل القدر را تضعیف میکند. ابن حجر عسقلانی در ترجمه علی بن صالح انماطی، بعد از آنکه مشاهده کرده که ذهبی او را متّهم به گفتاری کرده که او از آن مبرّا است، میگوید: «سزاوار است کسانی که از ناحیه ذهبی تضعیف میشوند را خوب بررسی کنیم».(171)
ذهبی چگونه این حدیث را تضعیف کرده؛ در حالی که شیخ و استاد او حافظ مزّی در «تهذیب الکمال» و نیز ابن حجر در «الاصابة» از باب احتجاج این حدیث را نقل کرده و آن را تضعیف نکردهاند.
رابعاً: چه کسی گفته که خداوند سبحان اگر از کسانی به جهت یک عمل خاصی راضی شده تا ابد از آنان راضی است؛ گرچه بعد از آن عمل کارهای خلاف بسیاری انجام داده باشند. بنابراین پیامبرصلی الله علیه وآله گرچه به جهت بیعت رضوان از عدهای از صحابه راضی شد ولی این رضایت در مورد خاص و مربوط به آن عمل است و شامل اعمال خلاف او نمیشود. و نیز دلالت بر راضی بودن خداوند از آنان تا آخر عمر ندارد.
خامساً: معنای جمله «کائناً من کان» هر کس میخواهد باشد، چیست؟ آیا این اهانت به حضرت زهراعلیها السلام و اظهار عداوت به او نیست.
سادساً: گرچه جمله: «یا فاطمة! إنّ اللَّه یغضب لغضبک ویرضی لرضاک» در صحاح ستّه نیامده ولی شبیه این مضمون در صحیح بخاری وارد شده است.
بخاری به سند خود از مسور بن مخرمه نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «فاطمة بضعة منّی فمن أغضبها اغضبنی»؛(172) «فاطمه پارهای از تن من است پس هر کس او را به غضب درآورد مرا به غضب درآورده است.»
میدانیم که هر کس شخصی را به غضب درآورد او را اذیت و آزار داده است. در نتیجه پیامبرصلی الله علیه وآله به جهت غضب دخترش فاطمهعلیها السلام اذیت و آزار شده است. در قرآن کریم آمده است: «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَالآْخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً)؛(173) «آنها که خدا و پیامبرش را آزار میدهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و برای آنها عذاب خوارکنندهای آماده کرده است.»
ابن تیمیه میگوید: «و همچنین آنچه را که حلّی نقل کرده که فاطمه وصیّت کرد تا او را شبانه دفن کنند و هیچ کس بر او نماز نگزارد، این مطلب را کسی از فاطمه حکایت نمیکند و به آن جز فرد جاهل احتجاج نمینماید، او به فاطمه مطلبی را نسبت میدهد که لایق آن نیست، و این مطلب اگر صحیح باشد، به گناه بخشیده شده سزاوارتر است تا سعی مشکور؛ زیرا نماز مسلمان بر دیگری خیر زایدی است که به او میرسد...».(174)
پاسخ
حضرت زهراعلیها السلام بیجهت چنین وصیتی نکرده است، او به جهت مبارزه سیاسی با دستگاه حاکم و مطّلع کردن مردم از بیعدالتی آنان، دست به چنین وصیتی زده است. او با این عملش میخواست مردم سؤال کنند چرا دختر پیامبرصلی الله علیه وآله باید شبانه دفن شود؟ و اگر مردم از سرّ این وصیّت آگاه شوند پی به عدم مشروعیّت خلافت و بیعدالتی آنان خواهند برد. و نیز حضرت با این وصیت نخواست تا آنان با حضور خودشان به مردم چنین وانمود کنند که ما خلیفه به حقّ مسلمین هستیم و با اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله مشکلی نداریم. هر سیاستمداری میفهمد که این وصیت چه تأثیر سوئی بر دستگاه خلافت تا روز قیامت داشته است.
ثانیاً: نماز هر کس بر جنازه شخصی منشأ خیر زاید نخواهد بود.
ثالثاً: حضرت زهراعلیها السلام مطابق آیه تطهیر و برخی از احادیث، معصومه بوده و از هر نوع اشتباه و خطا مصون است.
پیامبرصلی الله علیه وآله در شأن او فرمود: «فاطمة بضعة منّی من أغضبها فقد أغضبنی»؛(175) «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را به غضب درآورد به طور حتم مرا به غضب درآورده است.»
کسی که اینگونه وصیت کرده به طور حتم از دستگاه خلافت و سردمداران آن غضبناک بوده است، در نتیجه آنان مورد غضب پیامبرصلی الله علیه وآله نیز قرار گرفتهاند. این حدیث دلالت بر عصمت حضرت زهراعلیها السلام دارد؛ زیرا اگر حضرت در تمام امورش از آن جمله غضب کردن، معصوم نبود خداوند به طور مطلق در تمام موارد غضب کردن حضرت، غضب نمینمود.
نتیجه اینکه: حضرت زهراعلیها السلام با این وصیّتش تا روز قیامت حجت را برای کسانی که برای حکومت خلیفه اول ارزشی قائلند، تمام کرد... .
رابعاً: ابن تیمیه در اصل وصیت و اینکه حضرت زهراعلیها السلام به توسط حضرت علیعلیه السلام شبانه دفن شد شک دارد و بر فرض ثبوت این قضیه بر حضرت زهراعلیها السلام اشکال و ایراد میکنند؛ در حالی که مطابق نصوص معتبر نزد فریقین، هم وصیت به دفن شبانه و هم دفن حضرت شب هنگام از مسلّمات است.
بخاری به سندش از عایشه نقل کرده که گفت: فاطمه دختر پیامبرصلی الله علیه وآله کسی را به نزد ابوبکر فرستاد تا میراث خود از رسول خداصلی الله علیه وآله از فیء مدینه و فدک و آنچه از خمس خیبر باقی مانده، بازخواهد... ابوبکر از دادن این اموال امتناع کرد. فاطمه بر ابوبکر بدین جهت غضب نموده و او را رها کرد. و تا هنگام وفاتش با او سخن نگفت. بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله شش ماه زنده بود. هنگامی که وفات نمود شوهرش علی او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را بر آن امر اعلان ننمود.(176)
مسلم نیز در ضمن قضیه غضب حضرت زهراعلیها السلام بر ابوبکر و وفات او میگوید: «... علیعلیه السلام خبر وفات حضرت فاطمهعلیها السلام را به ابوبکر نرسانید و خودش بر او نماز گزارد».(177)
یعقوبی نقل میکند: «... فاطمه بر شوهرش علی وصیت کرد تا او را غسل دهد... و شبانه به خاک بسپارد، و کسی به جز سلمان و ابوذر و بنابر نقلی عمار در تشییع جنازه او حاضر نشد».(178)
ابن ابی الحدید میگوید: «خبر صحیح نزد ما این است که فاطمهعلیها السلام از دنیا رحلت نمود؛ در حالی که بر ابوبکر و عمر غضبناک بود و لذا وصیت کرد تا این دو نفر - ابوبکر و عمر - بر جنازه او نماز نگزارند».(179)
استاد توفیق ابوعلم نقل میکند: «فاطمه زهراعلیها السلام سه وصیت کرد، یکی آنکه کسانی که بر آنان غضبناک بوده، در تشییع جنازهاش حاضر نشوند و جنازهاش شبانه به خاک سپرده شود...».(180)
در روایات اهل بیتعلیهم السلام سخن از مصحفی به میان آمده که منسوب به حضرت زهراعلیها السلام است؛ برای نمونه «محمد بن مسلم» از امام صادقعلیه السلام نقل میکند: «... فاطمه مصحفی از خود باقی گذاشته که قرآن نیست».(181)
این گونه روایات در مصادر حدیثی شیعه سبب شد که برخی از مغرضان یا نادانان، شیعه را متّهم سازند به این که قرآنی غیر از قرآن متداول در بین مسلمین دارند، زیرا لفظ مصحف مختص به قرآن کریم است و مصحف فاطمه؛ یعنی قرآنِ فاطمه.
در برخی دیگر از روایات چنین آمده است: «آن [مصحف فاطمه مثل قرآن شما و سه برابر آن است». لذا میگویند: شیعه معتقد است که قرآن موجود، قرآنِ اصلی نیست و مقدار زیادی از آن حذف شده است، در حالی که به مجموع احادیث توجه نکردهاند، زیرا خود اهل بیتعلیهم السلام در ذیل روایات «مصحف فاطمهعلیها السلام» به این نکته تصریح دارند که این مصحف قرآن نیست و حتی مشتمل بر یک آیه قرآن هم نمیباشد.
به هر تقدیر، با وجود این سوء برداشتها، ناچاریم به طور مختصر حقیقت مطلب را روشن سازیم:
مصحف در لغت به معنای مجموعهای است از نوشتههای یک کاغذ، یا مجموعه اوراقی که در یک جلد، جای دهند.
جوهری مینویسد: «المصحف: هو الجامع للصحف المکتوبة بین الدفتین».(182) مصحف عبارت است از چیزی که جمع کننده نامههایی است که بین دو جلد نوشته شده است. در نتیجه لفظ مصحف در لغت عرب شامل مطلق کتاب جلد شده است و اختصاص به قرآن ندارد.
بیتردید لفظ مصحف بعد از نزول قرآن استعمال زیادی داشته، به طوری که در قرآن مشهور شده است. ولی این بدان معنا نیست که معنای لغوی آن الغا شده، بلکه در معانی دیگری - غیر از قرآن - نیز استعمال شده است.
با مراجعه به قرآن کریم پی میبریم که لفظ مصحف به معنای قرآن، در آن استعمال نشده است، با آن که اسامی فراوانی بر آن اطلاق شده که برخی به بیش از پنجاه اسم رساندهاند.
هم چنین با مراجعه به احادیث مشاهده میکنیم که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله لفظ مصحف را به عنوان علم بر قرآن اطلاق نکرده است.
در تاریخ آمده است: اولین مرتبهای که این لفظ بر کتاب خداوند اطلاق شد در عصر خلافت ابوبکر بوده است.
سیوطی نقل میکند: «لمّا جمع ابوبکر القرآن قال سمّوه، فقال بعضهم: سمّوه انجیلاً فکرهوه. و قال بعضهم: سمّوه السفر فکرهوه من یهود. فقال ابن مسعود: رأیت بالحبشة کتاباً یدعونه المصحف فسمّوه به».(183)
هنگامی که ابوبکر قرآن را جمع آوری کرد، دستور داد که برای آن نام گذاری کنند: برخی آن را «انجیل» نامیدند، که او راضی نشد. گروهی دیگر او را «سفر» نامیدند که به جهت یهود راضی نشد. امّا ابن مسعود گفت: من در حبشه کتابی را دیدم که آن را مصحف مینامیدند، اسم قرآن را «مصحف» نامید.
دکتر امتیاز احمد در کتاب دلائل التوثیق المبکر للسنة و الحدیث مینویسد: «لفظ مصحف در خصوص قرآن استعمال نشده، بلکه در بسیاری از موارد به معنای کتاب به کار رفته است؛ آن گاه برای آن شواهدی اقامه کرده است.»(184)
دکتر ناصر الدین اسد مینوسد: «در بسیاری از موارد بر نوشته جمع آوری شده لفظ مصحف را اطلاق میکنند که مقصودشان مطلق کتاب است، نه قرآن به تنهایی.»(185)
استاد بکر بن عبداللَّه در کتاب معرفة النسخ و الصحیفة الحدیثیة مینویسد: «لفظ مصحف از جمله اصطلاح هایی است که به انواع نوشته هایی اشاره دارد که در آنها سنت تدوین شده است.»(186)
از مجموع روایات استفاده میشود که کاتب و نویسنده مصحف فاطمهعلیها السلام، علی بن ابی طالبعلیه السلام بوده است.
حماد بن عثمان در مورد مصحف فاطمهعلیها السلام از امام صادقعلیه السلام سؤال نمود. حضرت در جواب فرمود: امیرالمؤمنینعلیه السلام هرچه را میشنید مینوشت تا آن که تبدیل به مصحفی شد.(187)
ابوعبیده نیز از امام صادقعلیه السلام نقل میکند که فرمود: «... علیعلیه السلام آن را مینوشت و این همان مصحف فاطمه است.»(188)
علی بن أبی حمزه از امام صادقعلیه السلام نقل میکند که فرمود: «.. نزد ما مصحف فاطمهعلیها السلام و خطّ علیعلیه السلام است».
از برخی روایات استفاده میشود که املا کننده خداوند است. ابوبصیر از امام صادقعلیه السلام نقل میکند که فرمود: «همانا نزد ما مصحف فاطمه است و چه چیز آنان را به مصحف فاطمه آگاه کرده است؟... همانا آن مکتوبی است که خداوند آن را املا کرده و به حضرتش وحی نموده است.»(189)
در بعضی از روایات آمده است که املا کننده فرشته بوده است.(190) هم چنین از برخی دیگر استفاده میشود که املا کننده جبرئیل بوده است.(191) در دستهای از روایات، املا کننده رسول خداصلی الله علیه وآله معرفی شده است.(192)
با جمع روایات به این معنا میرسیم که خداوند آن را از طریق فرشته عام یا خاصش به پیامبرصلی الله علیه وآله ابلاغ میکرد و پیامبرصلی الله علیه وآله به حضرت زهراعلیها السلام قرائت مینمود و امیرالمؤمنینعلیه السلام نیز آن را مینوشت. و نیز بخشی از آن مستقیماً به توسّط جبرئیل بر حضرت زهراعلیها السلام نازل شده است.
سرّ انتساب این مصحف به حضرت زهراعلیها السلام، با وجود آن که کتابت به دست حضرت امیرالمؤمنین بوده، آن است که الهام مطالب مصحف و خطابههای آن متوجه حضرت زهراعلیها السلام بوده است.
آنچه به طور قطع در مورد مصحف حضرت فاطمهعلیها السلام نفی شده دو امر است:
1 - قرآن
در کثیری از روایات که در آن از مصحف فاطمه سخن به میان آمده است، به صراحت به این نکته اشاره دارد که آن نه تنها قرآن نیست، بلکه آیهای از آیات قرآن نیز در آن نیامده است.
محمد بن مسلم از امام صادقعلیه السلام نقل میکند: فاطمه مصحفی را باقی گذاشت که قرآن نیست.(193)
علی بن ابی حمزه از عبد صالحعلیه السلام نقل میکند که فرمود: مصحف فاطمه نزد ماست که در آن آیهای از آیات قرآن نیست.(194)
2 - احکام شرع
نه تنها در مصحف فاطمهعلیها السلام آیات قرآن وجود ندارد، بلکه از هر گونه احکام حلال و حرام نیز خالی است.
امام صادقعلیه السلام فرمود: «.. آگاه باش که در مصحف فاطمه هیچ حکمی از حلال و حرام نیست...».(195)
در هیچ روایتی به همه محتوای مصحف فاطمهعلیها السلام اشاره نشده است، ولی از مجموع روایات برخی از محتویات استفاده میشود:
1 - مقام پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله
ابوعبیده از امام صادقعلیه السلام نقل میکند: فاطمه بعد از پدرش 75 روز زنده بود. در این ایام به جهت دوری از پدرش به شدت ناراحت بود. جبرئیل همواره بر او نازل میشد و در عزای پدرش او را تعزیت داده و از او دلجویی مینمود و نیز خبر از پدرش و جلالت و مقام او میداد... علیعلیه السلام آنها را مینوشت و این است مصحف فاطمه.(196)
2 - آینده ذریه زهراعلیها السلام
در همان روایت صحیح آمده است: «... و خبر میداد او را به آنچه بعد از وی بر ذریّهاش وارد میشود».
3 - علم حوادث
در حدیثی از امام صادقعلیه السلام منقول است که فرمود: «و امّا مصحف فاطمه، در آن اموری است که در آینده اتفاق خواهد افتاد.»(197)
هم چنین در حدیث حمّاد بن عثمان از امام صادقعلیه السلام وارد است که حضرت فرمود: «... آگاه باش! در آن - مصحف فاطمه - حلال و حرام نیست، بلکه در آن علم به اموری است که در آینده اتفاق میافتد.»(198)
4 - اسماء انبیا و اوصیا
در روایتی از امامعلیه السلام وارد شده که فرمود: «هیچ نبی یا وصیّی نیست مگر آنکه نامش در کتابی است که نزد من است؛ یعنی مصحف فاطمه».(199)
5 - اسماء ملوک و پدرانشان
در روایت سابق از امام صادقعلیه السلام چنین آمده است: «و اما مصحف فاطمه در آن علم به امور آینده است، اسامی کسانی است که تا روز قیامت حکومت میکنند.»(200)
در حدیثی دیگر اشاره به اسم آنان و اسم پدرانشان شده است.(201)
6 - وصیت فاطمهعلیها السلام
سلیمان بن خالد از امام صادقعلیه السلام نقل میکند که فرمود: «مصحف فاطمه را بیرون آورید، زیرا در آن وصیت فاطمه است».(202)
شیعه اعتقاد دارد که فدک ملک خاص رسول خداصلی الله علیه وآله بوده و حضرت آن را در زمان حیاتش به دخترش فاطمه زهراعلیها السلام بخشیده است و خلفا بعد از وفات پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله آن را به زور از حضرت زهراعلیها السلام گرفته و غصب کردهاند. برخی از اهل سنت، همانند ابن تیمیه و دیگران این موضوع را انکار میکنند. ابن تیمیه میگوید: «شنیده نشده که فاطمه ادعا کند پیامبرصلی الله علیه وآله فدک را به او عطا کرده است و کسی نیز بر آن شهادت نداده است.»(203)
از همین رو، با توجه به اهمیّت موضوع، این بحث به صورت جدی بررسی شود.
حموی در معجم البلدان میگوید: «فدک دهی است در حجاز که فاصله آن تا مدینه دو یا سه روز راه است. ساکنان آن سرزمین از ابتدای تاریخ یهودیان بودهاند».(204)
بلاذری مینویسد: «ساکنان آن [فدک طایفهای از یهود است که تا سال هفتم هجرت در آن جا مستقر بودند؛ تا آن که خداوند ترس و رعب در قلبهای اهالی آن انداخت. از همین رو حاضر شدند تا با رسول خداصلی الله علیه وآله بر نصف آن - و طبق برخی از روایات بر کلّ آن - صلح کنند».(205)
ابن ابی الحدید میگوید: گروهی از اهل خیبر در آن جا باقی مانده، تحصّن کردند و از رسول خداصلی الله علیه وآله تقاضا کردند که جانشان محفوظ بماند. پیامبرصلی الله علیه وآله نیز پیشنهاد آنان را پذیرفت. اهل فدک که از این توافق خبردار شدند، آنان نیز این توافق را پذیرفتند. سرزمین فدک به دلیل آن که با صلح به دست آمد، ملک خاص پیامبرصلی الله علیه وآله قرار گرفت، زیرا لشکر آن را با جنگ و قتال و به زور اشغال نکردند».(206)
طبری میگوید: «بعد از آن که یهود خیبر با رسول خداصلی الله علیه وآله - به دلیل ترسی که خداوند در دلشان انداخت - مصالحه کردند. یهود منطقه فدک نیز کسی را نزد رسول خداصلی الله علیه وآله فرستادند تا با آن حضرت بر نصف فدک مصالحه نمایند حضرت مصالحه را پذیرفت و آن جا ملک خاص رسول خداصلی الله علیه وآله شد، چون لشکر آن را با جنگ و قتال تصرف نکردند».(207)
علامه قزوینی مینویسد: «آنچه از کتابهای معتبر استفاده میشود این است که فدک از جمله قریه هایی است که به زور و جنگ گرفته نشد و رسول خداصلی الله علیه وآله آن را به تنهایی گرفت، لذا ملک خاص پیامبرصلی الله علیه وآله است و داخل در غنایم مسلمانان نیست این مطلب مورد اجماع امّت اسلامی است و هیچ یک از علما در آن اختلاف نکرده است».(208)
سیّد بن طاووس میفرماید: «عواید فدک را در نصاب اول، هر سال 24 هزار دینار و در نصاب دوّم هفتاد هزار دینار تخمین میزدند».(209)
از برخی روایات استفاده میشود عمر نیز معتقد بود که فدک ملک خاص رسول خداصلی الله علیه وآله بوده است.
سمهودی و دیگران نقل میکنند که عمر درباره فدک گفت: «من در این موضوع با شما سخن میگویم: همانا خداوند اختصاص داد رسولش را به این فییء و به کسی دیگر عطا نفرمود...لذا این فییء (فدک) ملک خاص رسول خداصلی الله علیه وآله است...».(210)
از این عبارت استفاده میشود عمر معتقد بود که فدک از جمله املاک شخصی رسول خداصلی الله علیه وآله بوده است. در نتیجه باید بعد از او به وارثش زهرای اطهرعلیها السلام، منتقل میشود.
خداوند متعال میفرماید: «وَما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلا رِکابٍ وَلکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَاللَّهُ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ. ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ القُری فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی القُرْبی وَالیَتامی وَالمَساکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ»؛(211) «آنچه خدا از اموال آنان به غنیمت داد متعلق به رسول است که شما سپاهیان اسلام بر آن هیچ اسب و استری نتاختید ولکن خدا رسولانش را بر هر که بخواهد مسلّط میگرداند و خدا بر هر چیز تواناست. و آنچه خدا از اموال کافران آن دیار به رسول خود غنیمت داد متعلق به خدا و رسول و خویشاوندان رسول (ائمه) و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان است. این حکم برای آن است که غنایم، دولت توانگران را نیفزاید».
فییء مشتق از «فاء یفیئ» به معنای رجوع است و مقصود از آن، غنیمتی است که پیامبرصلی الله علیه وآله در زمان حیاتش بدون جنگ و اسب و رکاب به آن دسترسی پیدا کرده و متعلق به آن حضرتصلی الله علیه وآله بوده و بعد از حیاتش برای ذوی القربی است. آنان (ذوی القربی) حقّ هر گونه تصرفی را در آن دارند و آن هرگز داخل بیت المال مسلمین نشده و به مسلمین باز نمیگردد.
فخر رازی ذیل آیه شریفه فوق میگوید: «صحابه از رسول خداصلی الله علیه وآله خواستند که فیئرا بین مردم تقسیم کند؛ همان گونه که غنیمت را تقسیم کرد. خداوند در این آیه فرق بین فیئو غنیمت را بیان کرد. در غنیمت از آنجا که مردم در تحصیل آن با جنگ و قتال شریکند، لذا بین همه جنگ جویان تقسیم میشود، اما در تحصیل فیئ کسی دخالتی ندارد، لذا ملک خاص رسول خداصلی الله علیه وآله قرار میگیرد و امر آن نیز به دست خود حضرت است و به هر کس که بخواهد میبخشد».(212)
علامه طباطبائیرحمه الله میفرماید: مقصود از «فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ» یعنی این که فییء مختصّ به خداوند و رسول است و در هر چیزی که رسول صلاح بداند مصرف میکند و نیز میتواند برای خود نگه دارد. و مقصود از«ذِی القُرْبی قرابت رسول است؛ همان گونه که در روایات ائمه اهل بیتعلیهم السلام وارد شده است...».(213)
شهید صدررحمه الله میفرماید: «فدک بعد از آن که وارد تاریخ اسلام شد، در ابتدا ملک رسول خداصلی الله علیه وآله قرار گرفت، زیرا با تاخت و تاز اسبان و جنگ و قتال به دست نیامده بود. پیامبرصلی الله علیه وآله آن را به دخترش زهراعلیها السلام تقدیم نمود و تا هنگام وفات آن حضرت نزد دخترش بود و ابوبکر - به تعبیر صاحب الصواعق المحرقه - آن را به زور از دست حضرت زهراعلیها السلام گرفت.(214) و از مصادر مالی عمومی مسلمین و از ثروتهای دولت آن روز قرار گرفت. هنگامی که حکومت به دست عمر بن عبدالعزیز رسید، او فدک را به ورثه رسول خداصلی الله علیه وآله باز گرداند».(215)
علیعلیه السلام در دوران خلافتش فدک را به اهل بیتعلیهم السلام باز نگرداند. امام کاظمعلیه السلام در علت برنگرداندن آن به اهل بیتعلیهم السلام میفرماید: «زیرا ما اهل بیت نمیخواهیم که کسی غیر از خدا حقوق از دست رفته ما را باز پس گیرد و حق ما را از ظالمان بستاند. ما اولیای مؤمنان، به نفع آنان حکم میکنیم و حقوقشان را از ظالمان باز پس میگیریم، ولی برای خود این کار را نمیکنیم.»(216)
امام صادقعلیه السلام نیز در این مورد میفرماید: «زیرا ظالم و مظلوم هر دو بر خدا وارد شدند، خداوند مظلوم را ثواب داد و ظالم را عقوبت کرد. خداوند کراهت دارد چیزی را برگرداند که بر غاصب آن عقاب کرده و بر کسی که از او غضب شده، ثواب داده است».(217)
امّا هنگامی که معاویه، خود را به عنوان خلیفه بر مسلمانان تحمیل کرد، این حقّ پایمال شده را بیش از پیش به بازی گرفت و به حکم هوای نفس خویش آن را به سه بخش تقسیم کرد: سهمی به مروان حکم، بخشی به عمرو بن عاص و ثلث دیگر را به فرزند خود یزید واگذار نمود. بدین شکل فدک مدّتی دست به دست میگشت، تا این که در حکومت مروان حکم تمامی آن به اختیار وی درآمد و بعد از وی در دست عمر بن عبد العزیز قرار گرفت. او با رسیدن به خلافت فدک را به فرزندان فاطمهعلیها السلام برگرداند...(218)
هنگامی که یزید بن عبدالملک به حکومت رسید آن را از اولاد فاطمهعلیها السلام باز پس گرفت و در دست بنی مروان بود تا دولت آنان منقرض شد.(219) نوبت به عباسیان که رسید، ابوالعباس سفّاح با قیام خود و به چنگ آوردن خلافت، فدک را به عبداللَّه بن علی بن ابی طالب سپرد. بعد از وی، ابو جعفر منصور، آن را در زمان خلافتش از بنی الحسن باز پس گرفت، اما پس از مدتی مهدی پسر منصور برای چندمین بار به خاندان فاطمیین باز گرداند و دوباره موسی پسر مهدی از دستشان باز ستاند.(220) از این پس، همواره فدک در دست عباسیان بود، تا این که نوبت به مأمون رسید. او در سال دویست و ده هجری، آن را به فاطمیان باز گرداند...(221) امّا هنگامی که متوکّل عباسی به خلافت رسید، فدک را از فاطمیان گرفت و به عبداللَّه بن عمر بازیار بخشید. آن روز فدک یازده نخله داشت که به دست مبارک پیامبرصلی الله علیه وآله کاشته شده بود. عبداللَّه بن عمر بازیار مردی به نام بشران بن امّیه ثقفی را به مدینه فرستاد. بشران آن نخلها را برید و پس از بازگشت فلج شد.(222)
یاقوت حموی صاحب معجم البلدان در بحث از فدک و نیز ابن منظور افریقی در مادّه «فدک» میگویند: «علی و عباس در مورد فدک با یکدیگر نزاع داشتند. علیعلیه السلام میفرمود: پیامبرصلی الله علیه وآله فدک را در زمان حیاتش به فاطمهعلیها السلام بخشید، ولی عباس از این امر ابا میکرد و میگفت: فدک ملک رسول خداست، لذا من وارث آن هستم. نزاع را به نزد عمر آوردند. او از حکم بین آن دو امتناع کرد و گفت: خود بهتر میدانید، من آن را به هر دوی شما تسلیم میکنم.»(223)
از سخنان این دو استفاده میشود عمر فدک را به علیعلیه السلام و عباس رد کرده است، ولی با تحقیق در قضیه پی خواهیم برد که آنچه مورد نزاع این دو نفر بود و عمر به آنها رد کرد، همان صدقه پیامبرصلی الله علیه وآله در مدینه بوده که از آن به «حوائط سبعه» تعبیر میشده است، نه فدک و بر این مطلب شواهدی میتوان اقامه کرد:
1 - اختلاف بین امام علیعلیه السلام و عباس طبق نقل اهل سنت، در اختصاصات پیامبرصلی الله علیه وآله، از اموال بنی نضیر بوده است.(224)
2 - برخی از روایات به طور صریح دلالت دارد بر این که ابوبکر و عمر فدک و اموال خیبر را گرفته و به هیچ کس ندادند و تنها عمر صدقه رسول خداصلی الله علیه وآله در مدینه را به علیعلیه السلام و عباس باز گرداند.
مسلم نقل میکند: «فاطمه، بعد از وفات رسول خداصلی الله علیه وآله از ابوبکر خواست که ارث خود را - که رسول خداصلی الله علیه وآله به جای گذاشته و از فیئ است - به او بدهد. ابوبکر گفت: رسول خداصلی الله علیه وآله چیزی را به ارث نگذاشته و هر چه هست، صدقه میباشد فاطمهعلیها السلام نصیب خود را از خیبر و فدک و صدقه حضرت در مدینه خواست. ابوبکر از آن مانع شد...اما صدقه پیامبرصلی الله علیه وآله در مدینه را - که از آن به «حوائط سبعه» تعبیر میکنند - به علی و عباس مسترد کرد ولی عمر خیبر و فدک را نگاه داشت و گفت: این دو صدقه رسول خدا است که باید بعد از وی به ولّی امر مسلمین مسترد گردد...».(225)
فضل بن روز بهان هم این مطلب را تأیید میکند که آنچه از ناحیه عمر به علیعلیه السلام و عباس بازگشت همان سهم بنی نضیر بوده است.(226)
3 - برخی از مؤرخان میگویند: عثمان فدک را به مروان بن حکم داد، اما در تاریخ ذکر نشده که عثمان آن را از اهل بیت گرفته و به مروان داده است. در نتیجه باید فدک از ابوبکر و عمر به او منتقل شده باشد.
از تاریخ استفاده میشود که حضرت زهراعلیها السلام در ادعای به حق خود در امر فدک و گرفتن آن از ابوبکر از سه راه وارد شد، تا بلکه بتواند غاصب را مجاب کرده حقّ خود را بگیرد که مع الاسف به دلیل عنادشان هیچ یک از سه راه جواب نداد و آنان حقّ مسلّم حضرت زهراعلیها السلام در فدک را غصب کرده و به آن حضرت مسترد نکردند:
1 - ادعای نحله و بخشش؛
2 - ادعای ارث؛
3 - ادعای ذوی القربی.
روایات اهل سنت به طور صریح دلالت دارد که پیامبرصلی الله علیه وآله فدک را در زمان حیاتش به فاطمه زهراعلیها السلام بخشیده است.
سیوطی در درّ المنثور از ابی سعید خدری نقل میکند که فرمود: «هنگامی که آیه: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد، رسول خداصلی الله علیه وآله فاطمه را خواند و فدک را به او عطا فرمود.»(227)
ابن ابی الحدید به سند خود از علی بن ابی طالبعلیه السلام نقل میکند: فاطمه به نزد ابوبکر آمد و فرمود: «همانا پدرم فدک را به من عطا کرد و علی و أمّ ایمن نیز بر آن شهادت میدهند. ابوبکر گفت: تو در این باره غیر از حقّ نمیگویی. آن گاه دستور داد تا صحیفهای از پوست آوردند و در آن نوشت تا فدک را به فاطمه زهراعلیها السلام مسترد دارند. از نزد ابوبکر که خارج شد، در بین راه به عمر برخورد کرد. از او سؤال نمود: از کجا میآیی؟ حضرتعلیها السلام جریان را برایش تعریف کرد. عمر نوشته را گرفت و نزد ابوبکر آمد و به او گفت: آیا تو این نامه را به فاطمه دادهای؟ گفت: آری. عمر گفت: علی در شهادتش نفع خود را در نظر دارد و امّ ایمن هم که زن است، لذا آب دهان در نامه انداخت و نوشته را پاک کرد و سپس آن را پاره نمود.(228)
از این داستان استفاده میشود ابوبکر نحله بودن فدک برای حضرت زهراعلیها السلام را قبول داشته است، ولی ادعای عمر مبنی بر این که علی در شهادتش منافع شخصی خود را ملاحظه میکند دروغ محض است و با روایتی که از رسول خداصلی الله علیه وآله در شأن آن حضرتعلیه السلام رسیده سازگاری ندارد، زیرا علیعلیه السلام به طور حتم از جمله اصحاب کساء است که خداوند در شأن آنان آیه تطهیر و عصمت نازل کرده است.(229) علیعلیه السلام کسی است که با قرآن و قرآن نیز با او است،(230) لذا کسی حقّ ندارد بر او اشکال بگیرد. او به نصّ آیه مباهله، نفس رسول خداصلی الله علیه وآله است؛(231) از همین رو در فضایل و کمالات با او مساوی است.
اگر کسی در دفاع از عمر بن خطاب بگوید که آیه شهادت: «وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ»(232) دلالت دارد بر لزوم شهادت دو مرد یا یک مرد و دو زن که در مورد ادعای حضرت زهرا سلام اللَّه علیها وجود نداشته؛ از همین رو عمر آن را قبول نکرده است.
در جواب گوییم: آیه اگر عموم دارد، باید آن را تخصیص زد، به غیر مواردی که با نصّ از آیه خارج شده است؛ زیرا آیات و روایات فراوان دلالت بر عصمت علیعلیه السلام و فاطمهعلیها السلام از هرگونه گناه و اشتباه و خطا و نسیان دارد.
تاریخ از این که پیامبرصلی الله علیه وآله حجرههایش را به زنهای خود بخشیده، ساکت است و قرآن به صراحت دلالت دارد که حجرههای پیامبرصلی الله علیه وآله ملک خود حضرت بوده است؛ آن جا که میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ»؛(233) «ای مؤمنین داخل حجرههای پیامبرصلی الله علیه وآله بدون اذن آن حضرت نشوید». حال چگونه ابوبکر ادعای زنان پیامبرصلی الله علیه وآله در مالک بودن حجرههای پیامبرصلی الله علیه وآله را تصدیق میکند، ولی ادعای حضرت زهراعلیها السلام را در نحله بودن فدک با این که علیعلیه السلام و امّایمن را نیز شاهد گرفت، نمیپذیرد؟!
فاطمه زهراعلیها السلام بعد از آن که دید از این راه - ادعای نحله - نمیتواند حق خود را ازآنان پس بگیرد، راه دیگری را در پیش گرفت.
ابن ابی الحدید از ابیبکر جوهری نقل میکند: «هنگامی که خبر به فاطمهعلیها السلام رسید که ابوبکر عزم کرده تا او را از ارثش محروم سازد، مقنعه خود را بر سر کرد و در میان جماعتی از قومش در مسجد بر ابوبکر وارد شد و در ضمن خطبه خود فرمود: «آیا شما با این پندارتان که برای من ارثی نیست، حکم جاهلیّت را میطلبید؟...».(234)
حلبی در سیره خود نقل میکند: «فاطمه زهراعلیها السلام به ابوبکر فرمود: چه کسی از تو ارث میبرد؟ گفت: اهل و اولادم. حضرت فرمود: پس چرا من از پدرم ارث نبرم؟! ابوبکر گفت: از رسول خدا شنیدم که میفرمود: ما ارث نمیگذاریم. فاطمه از سخن ابوبکر غضبناک شد و او را تا هنگام وفاتش ترک نمود».(235)
همو نقل میکند: فاطمه دختر رسول خداصلی الله علیه وآله نزد ابوبکر آمد. او بالای منبر بود و فاطمه خطاب به او فرمود: «ای ابابکر! آیا در کتاب خدا است که دخترت از تو ارث ببرد، ولی من از پدرم ارث نبرم؟» ابابکر از این سخن ناراحت شد و گریست. آن گاه از منبر پایین آمد و نامهای نوشت و فدک را به حضرت تحویل داد. در این هنگام عمر وارد شد و خطاب به ابوبکر گفت: از کجا این گونه بر مسلمانان انفاق میکنی؟ آن گاه نامه را گرفت و پاره کرد.(236)
خداوند متعال از قول زکریاعلیه السلام میفرماید: «وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً»؛(237) «و همانا من از این وارثان کنونی بیمناکم [مبادا که پس از من در مال و مقامم خلف صالح نباشند و راه باطل پویند] زوجه من هم نازا و عقیم است تو از لطف خاص خود فرزند و جانشین صالحی به من عطا فرما که او وارث من و آل یعقوب باشد و تو ای خدا، او را وارثی پسندیده و صالح گردان».
هم چنین از قول حضرت زکریاعلیه السلام میفرماید: «رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَأَنْتَ خَیْرُ الوارِثِینَ»؛(238) «بار پروردگارا! مرا تنها مگذار، زیرا تو بهترین وارث اهل عالمی».
ونیز میفرماید: «وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُودَ»؛(239) «سلیمان از داود ارث برد».
مقصود از ارث در این آیات، ارث مال است نه علم و معرفت، به جهت:
الف) موافقت با لغت و عرف
لفظ میراث و ارث، هر گاه در لغت و عرف استعمال شود، مراد از آن مال است نه ارث علم و معرفت. اگر در عرف گفته شود: فلان شخص وارث فلانی است؛ یعنی وارث او در مال است، نه علم؛ مگر آن که قرینهای بر خلاف آن آورده شود که مقصود از آن علم باشد؛ مثل قول خداوند متعال: «وأَوْرَثْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الکِتابَ»(240) یا آیه: «ثُمَّ أَوْرَثْنا الکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا»(241) یا حدیث «العلماء ورثة الأنبیاء».
حال اگر سؤال و خواسته حضرت زکریاعلیه السلام از خداوند، وارث در علم بود، باید این گونه سؤال مینمود: «یرثنی فی علمی و یرث من آل یعقوب النبوة» زیرا مجاز گویی بدون قرینه جایز نیست. خصوصاً در کلام حضرت قرینهای است که دلالت دارد بر این که، مراد حضرت ارث در مال بوده است، زیرا او به خداوند متعال عرض میکند: «وَ إِنِّی خِفْتُ المَوالِیَ مِنْ وَرائِی»(242) و مقصود از «موالی» پسر عموهایش است و حضرت زکریاعلیه السلام از آنان خوف داشته که در اموالش تصرف کنند و آنها را در خلاف شرع مصرف نمایند. از همین رو، ظاهر آیه دلالت دارد بر این که سؤال و خواسته حضرت از خداوند، ذریه و نسل بوده تا بعد از او اموالش را به دست گرفته و در راه صواب مصرف کنند.
فخر رازی در مورد هر دو آیه میگوید: مقصود از میراث، وراثت مال است و این، قول ابن عباس، حسن و ضحاک است و قول به وراثت نبّوت را تنها از ابی صالح نقل کرده است.(243)
ب) موافقت با فهم ظاهر
صحابه و غیر صحابه از حدیث: «ما ترکناه صدقة» ارث در مال را فهمیدهاند، نه ارث در علم و تنها ناقل آن خود ابوبکر است.
ج) موافقت با عقل
علم و نبوت و معرفت، از جمله صفاتی نیست که بتواند انسان آنها را به ارث بگذارد، اصلاً آنها ارثپذیر نیستند، و گرنه، لازم میآید که همه اولاد حضرت آدمعلیه السلام عالم و پیامبر باشند، زیرا خداوند میفرماید: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ کُلَّها»؛(244) «به آدم همه اسمها را تعلیم داد».
هم چنین لازم میآید اولاد پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله همه عالم و پیامبر باشند، در حالی که این طور نیست.
د) موافقت با شرع
محمّد بن جریر طبری در تفسیر خود از قتاده نقل میکند: رسول خداصلی الله علیه وآله هنگامی که این آیه را قرائت میکرد: «وَ إِنِّی خِفْتُ المَوالِیَ» میفرمود: «خدا رحمت کند زکریا را که هیچ ورثهای از خود به جای نگذاشت.»(245)
از حسن روایت شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خدا رحمت کند برادرم زکریّا را که ورثه مال نداشت، آن زمانی که از خدا فرزندی خواست و میگفت: «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ».(246)
فخر رازی در تفسیر آیه: «وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» میگوید: در آیه اختلاف است. حسن آن را به ارث در مال معنا کرده است، زیرا نبوت عطایی است که ابتدائاً داده میشود، نه این که به ارث گذاشته شود.»(247)
زمخشری در ذیل آیه شریفه: (إِذ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالعَشِیِّ الصافِناتُ الجِیادُ»(248) میگوید: روایت شده که سلیمان با اهل دمشق و نصیبین جنگ نمود و به هزار اسب دسترسی پیدا کرد. برخی گفتهاند آن هزار اسب را از پدرش به ارث برده بود و پدرش آنها را از عمالقه به دست آورد.(249)
بیضاوی نیز در انوار التنزیل ذیل آیه فوق این قول را نقل کرده است. بغوی در تفسیر معالم التنزیل در ذیل آیه شریفه: «یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» از حسن نقل میکند که مقصود از «یَرِثُنِی» ارث در مال است.
ه.) موافقت با قرائن موجود
الف) حضرت زکریاعلیه السلام از خداوند میخواهد که ولیّی که به او میدهد «رضی» باشد؛ یعنی مورد رضایت او و بندگانش باشد. این تعبیر با ارث در مال سازگاری دارد، نه ارث در علم و نبوت، زیرا اگر سؤال و خواسته حضرت، وارث در علم و نبوت بود، قطعاً «رضیّ» و مرضیّ خدا بودن در آن نهفته است. به دلیل این که اگر کسی درخواست وارث نبوت و علم میکند، به طور قطع او غیر مرضیّ نخواهد بود و اشتراط مرضّی بودن بر خداوند معنا نخواهد داشت. این مثل آن است که کسی از خدا بخواهد تا برایش پیامبری بفرستد به شرط این که کامل، بالغ و عاقل باشد و این، بر خلاف آن صورتی است که ارث را در مال فرض کنیم.
ب) خداوند متعال میفرماید: «وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» مراد از آن، ارث در مال یا اعم از مال و جاه و ملک است؛ همان گونه که فخر رازی در تفسیر خود میگوید. زیرا خداوند متعال درباره سلیمانعلیه السلام میفرماید: «وَأُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیءٍ»؛(250) «و به ما از هر گونه نعمتی عطا شد».
هرگز آیه مختص به علم و نبوت نیست، زیرا سلیمان در زمان حیات داود بر بنی اسرائیل نبی بود و احتیاج به این نداشت که علم و نبوت را از پدرش به ارث برد. خداوند متعال میفرماید: «فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ وَکُلّاً آتَیْنا حُکْماً وَعِلْماً»؛(251) «و ما [قضاوت به سلیمان آموختیم و به هر یک [از سلیمان و داود] مقام حکمرانی و دانش عطا کردیم».
از این آیه استفاده میشود که هر دو در یک زمان نبی بودهاند.
و) اطلاق آیات ارث
خداوند متعال میفرماید: « لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمّا تَرَکَ الوالِدانِ وَالأَقْرَبُونَ وَلِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمّا تَرَکَ الوالِدانِ وَالأَقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً»؛(252) «برای فرزندان پسر، سهمی از ترکه ابوین و خویشان است و برای فرزندان دختر، سهمی از ترکه ابوین و خویشان، چه مال اندک باشد یا بسیار، نصیب هر کس از آن [در کتاب حقّ معین گردیده است».
و نیز میفرماید: « یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن»؛(253) «حکم خدا در حق فرزندان شما این است که پسران دو برابر دختران ارث برند».
علمای امّت اجماع کردهاند بر این که آیات قرآن عموم دارد و از آن جمله است عموم ارث و نمیتوان از عموم آن رفع ید کرد مگر با دلیل قطعی، نه مثل حدیثی که تنها راوی آن از میان صحابه، ابوبکر است که از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده: انبیا مالی به ارث نمیگذارند؛ خصوصاً با در نظر گرفتن این که انبیای دیگر از قبیل: زکریا و داود مال به ارث گذاشتهاند و ابوبکر، نزد امام علیعلیه السلام و فاطمهعلیها السلام و عباس متهم است. از همین رو، شهادت و نقل خبر او مورد قبول نیست.
حدیث ارث نگذاشتن انبیا در برخی کتابهای شیعه امامیه نیز وارد شده است. صاحب معالم در مقدمه کتاب خود به سندش از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «...و انّ العلماء ورثة الانبیاء و انّ الانبیاء لم یورّثوا دیناراً ولا درهماً ولکن ورّثوا العلم...»؛(254) «و همانا علما وارثان انبیایند و انبیا، درهم و دینار به ارث نگذاشتند...».
1 - این حدیث ذیل ندارد؛ یعنی آنچه در برخی از مصادر اهل سنت از ابوبکر نقل میکنند که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «نحن معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه فهو صدقة» ذیل حدیث یعنی: «ما ترکناه فهو صدقة» در این جا نیامده است.
2 - امام خمینیرحمه الله در مورد این حدیث میفرماید: «انبیاعلیهم السلام به حسب این مقام روحانیت، مالک درهم و دینار و متوجّه به عالم ملک و شئون ملکیه نبودند وارث آنها به حسب این مقام، غیر از علم و معارف چیز دیگر نبوده است؛ گر چه به حسب ولادت ملکی و شئون دنیوی دارای تمام حیثیّات بشریّه بودند. «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»(255) «بگو من بشری مانند شما هستم». و وارث آنها به حسب این مقام، علما نبودند، بلکه اولاد جسمانی خودشان بودند؛ وارث آنها به حسب مقام جسمانیّت ممکن است درهم و دینار باشد.
و این حدیث شریف دلالت واضح دارد بلکه صراحت دارد در وراثت روحانیه، به طوری که ذکر شد. و مقصود رسول اکرمصلی الله علیه وآله از حدیثی که منسوب به آن سرور است که «نحن معاشر الأنبیاء لانورّث» بر فرض صحّت، معلوم است همین بوده که به حسب شأن نبّوت و وراثت روحانی، ارث مال و منال نمیگذاریم، بلکه ارث ما علم است. چنانچه واضح است. والسلام».(256)
یکی از راههای دیگری که حضرت زهراعلیها السلام برای گرفتن حقّ به غصب رفته خود به کار گرفت، ادعای سهم «ذی القربی» بود.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه میگوید:
«مردم میپندارند که نزاع فاطمه با ابابکر تنها در دو امر بوده است: یکی میراث و دیگری نحله و بخشش. ولی در حدیثی یافتم که حضرت در امر سوّمی نیز با ابوبکر به نزاع برخاسته است که همان سهم ذی القربی است. ولی ابوبکر از این راه هم حاضر نشد که فدک را به حضرت فاطمهعلیها السلام باز گرداند.»(257)
مقصود از ادعای سهم «ذی القربی» آن است که حضرت زهراعلیها السلام ادعای سوّمی بر ابوبکر نمود؛ خداوند متعال میفرماید: «وَاعْلَمُوا أَ نَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی القُرْبی وَالیَتامی وَالمَساکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ»؛(258) «ای مؤمنان بدانید که هرچه به شما غنیمت و فایده رسد، خمس آن خاص خدا، رسول، خویشان او، یتیمان، فقیران و در راه ماندگان است».
در این آیه شریفه خداوند متعال برای ذوی القربای پیامبرصلی الله علیه وآله خمس فرض کرده است، لذا حضرت زهراعلیها السلام از این راه نیز بر ابوبکر احتجاج کرد تا حقّ خود را از وی بگیرد، ولی او موافقت نکرد.
ابن ابی الحدید به سند خود از انس نقل میکند که فاطمهعلیها السلام نزد ابوبکر آمد و خطاب به او فرمود: تو خود میدانی که چگونه ما را از صدقات محروم ساختی و نیز ما را از فیئکه قرآن آن را سهم ذوی القربی قرار داده، منع کردی؟ آن گاه این آیه را قرائت نمود: «وَاعْلَمُوا أَ نَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی القُرْبی .(259)
اهداف حضرت زهرا در گرفتن فدک
همان گونه که گفته شد، حضرت زهراعلیها السلام با شدّت تمام در گرفتن فدک از ابوبکر و عمر سعی نمود و از آنجا که او معصوم است و اشتباه نمیکند باید ملاحظه کنیم که چرا حضرت این همه در گرفتن فدک - که حقّ مسلّم او بود - اصرار نموده است؟ آیا این مسئله تنها جنبه مالی داشته یا جهات دیگری نیز حضرت در این مطالبه در نظر گرفته است؟
با تأمل میتوان به مجموعهای از اهداف پی برد که اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - حضرت در صدد بازگرداندن حقّ مسلّم به غصب رفته خود بود و این برای هر انسانی که به او ظلم شده امری طبیعی است که در مطالبه حقّ خود از راههای مشروع آن نهایت کوشش خود را به کار بندد.
2 - حزب حاکم بر تمام حقوق سیاسی و اقتصادی بنی هاشم استیلا پیدا کرده و تمام امتیازهای مادی و معنوی را از آنها قطع کرده بود؛ از همین رو حضرت در صدد بود که یک منبع درآمدی برای آنان در نظر داشته باشد.
3 - هدف حضرت زهراعلیها السلام از اصرار این بود که راه را برای مطالبه حقّ به تاراج رفته شوهرش - امامت - هموار کند. حقیقت مطلب این است که فدک، هم پای خلافت به پیش میرفت و آن رمزی برای خلافت و امامت اسلامی بود که هر کس آن را به دست میگرفت، امامت و خلافت را صاحب بود. حضرت زهراعلیها السلام با تأکید فراوانی که در پس گرفتن آن از ابوبکر داشت، در واقع در صدد تثبیت و هموار کردن خلافت برای شوهرش علیعلیه السلام بوده است.
از این جاست که امام کاظمعلیه السلام - بعد از آن که هارون الرشید اصرار کرد که فدک را از او پس بگیرد - فرمود: من آن را پس نمیگیرم مگر با حدودش. هارون گفت: حدودش چه مقدار است؟ حضرت فرمود: حدّ اول آن عدن، حدّ دوّم سمرقند، حدّ سوّم آفریقا و حدّ چهارم آن کناره دریای روم و ارمنستان است. هارون گفت: پس برای ما چیزی باقی نمیماند؟... .(260)
از این حدیث استفاده میشود فدک تعبیر دیگر از خلافت اسلامی بوده است، لذا حضرت زهراعلیها السلام آنرا مقدمه وزمینه لازمبرای رسیدن حضرت علیعلیه السلام به خلافت قرار داده است.
4 - با اصراری که حضرت زهراعلیها السلام و پیگیری قضیه - آن هم در ملأعام - دارند، این نکته را نیز میخواهند به مردم بفهمانند کهای مردم! این کسی که حکومت به حقّ علی بن ابی طالبعلیه السلام را غصب کرده و ادعا میکند که خلیفه رسول خداصلی الله علیه وآله برمسلمین است، کسی نیست که به حقّ بر شما حکومت میکند و اصلاً شایستگی این مقام را ندارد، زیرا اوّلیات دستورات اسلامی را زیر پا گذاشته و به آن عمل نمیکند؛ حال چگونه میتواند خلیفه مسلمین باشد؟
5 - از آنجا که مردم میدانستند فدک ملک خاص رسول خداصلی الله علیه وآله بوده و آن حضرت به دخترش فاطمه زهراعلیها السلام بخشیده است، اگر فاطمهعلیها السلام آن را از ابوبکر مطالبه نمیکرد، در حقیقت تأیید حکومت و کمک بر گناه و غصب بود از جهتی تقویت بنیه مالی دستگاه حاکم محسوب میشد؛ از همین رو حضرتعلیها السلام صلاح را بر این دیدند که حقشان را دنبال کرده و از ابوبکر مطالبه کنند. در واقع نوعی مبارزه منفی با دستگاه خلافت انجام دادند.
شهید صدر رحمه اللَّه میفرماید: «منازعه فدک قیامی علیه اساس حکومت است، و فریاد آسمانگیری که فاطمهعلیها السلام خواست به وسیله آن، سنگ کجی را که تاریخ بعد از ماجرای سقیفه بر آن بنا شد، درهم فروشکند.
برای اثبات این معنا، کافی است به خطبهای که حضرت زهراعلیها السلام در مسجد النبی رویاروی خلیفه و در حضور جمعیّت انبوهی از مهاجرین و انصار، ایراد فرمود نگاهی بیفکنیم. در این خطبه، بیشتر سخن در مدح علیعلیه السلام و ستایش موضعگیریهای اسلامی و جاودانه او و اثبات حقّ اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله است؛ آن جا که میگوید: «آنها وسیله رسیدن انسانها به خداوند، و خاصان و پاکان اویند و گواهان غیب الهی و میراث بران خلافت و حکومت پیامبرانند.»
و در ضمن سرزنش و نکوهش مسلمانان، هشدار میدهد که: آنان به نگون بختی در افتادهاند و ناشایستی را به خطا و بیتدبیری برگزیده و به آیین گذشتگان خود باز پس گشتهاند، و به قصد آب به آبشخور دیگران دست یازیدهاند و امر مهّم خلافت را به نا اهل سپرده و با این کارها به فتنه عظیمی فرو افتادهاند...».
«چگونه رهبری امّت را، از پایگاه رسالت و قواعد استوار نبوّت و مهبط روح الامین دور ساختند و آن را از دست آگاهان دنیا و دین باز گرفتند؟ باید بدانند که این کار زیانی آشکار است...».
سپس میفرماید: «ظّن غالب بر این است که حضرت زهراعلیها السلام میتوانست در میان پیروان پدرش و یاران برگزیده وی - که هیچ گونه تردیدی در صداقت او نداشتند - کسی را پیدا کند و به همراه علیعلیه السلام بیّنه لازم را در اثبات مدعای خود اقامه نماید، امّا میدانیم که او هرگز چنین نکرد. آیا این کار به ما نشان نمیدهد که هدف والای فاطمهعلیها السلام- که قدرت طلبان به خوبی آن را میشناختند - اثبات میراث و مال پدری نبود، بلکه وی در محو آثار سقیفه همت گماشت و در رسیدن به این مقصود، نه با اقامه بیّنه در باب فدک، بلکه با افشای گمراهی و خطا کاری مردم، با ارائه شواهد زندهای بیّنه را در پیشگاه تمامی ملّت اقامه نمود. آری این بود آن امری که در طول مبارزات، هدف اصلی حضرت زهراعلیها السلام را تشکیل میداد».(261)
مراحل قیام و مبارزه حضرت زهراعلیها السلام
مبارزه حضرت زهراعلیها السلام با دستگاه خلافت در چند مرحله بود:
1 - کسی را به نزد ابوبکر فرستاد که در مسائل میراث با او بحث کند و حقوقش را مطالبه نماید. این اوّلین گامی بود که حضرت برداشت و مقدمهای شد که خود مستقیماً به این کار اقدام کند؛
2 - در اجتماع خاص رو در روی خلیفه ایستاد و با او مقابله کرد و از راههای مختلف به دفاع از خود پرداخت و حقّش را مطالبه کرد؛
3 - خطبهای در مسجد پیامبرصلی الله علیه وآله در دهمین روز رحلت پیامبر ایراد فرمود؛
4 - هنگامی که ابوبکر و عمر برای عذر خواهی به دیدار او آمده بودند، در آن جا نارضایتی خود را از آن دو ابراز نمود و خشم خدا و رسول را از آنان اظهار داشت؛
5 - هنگامی که زنان مهاجر و انصار به دیدارش آمدند برای آنان سخنرانی کرد؛
6 - به شوهرش علیعلیه السلام وصیت کرد که هیچکس از آنان در مراسم تجهیز و تدفین حاضر نشوند و این دلیل بر ناخشنودی او از آنان بود.
از تهمتهای ناروایی که به اهلبیتعلیهم السلام به ویژه علی بن ابی طالبعلیه السلام زدهاندقصه ساختگی خواستگاری امام علیعلیه السلام از دختر ابیجهل در زمان حیات فاطمه زهراعلیها السلام است. اهل سنت میگویند که علیعلیه السلام دست به این اقدام زد، ولی با مخالفت شدید رسول خداصلی الله علیه وآله روبهرو شد و از قصد خود صرف نظر کرد. اما این داستان هرگز با مقام عصمت علیعلیه السلام و ارادت پیامبرصلی الله علیه وآله و فاطمه زهراعلیها السلام به حضرت علیعلیه السلام سازگاری ندارد، از همینرو جا دارد که اصل داستان را بررسی کنیم.
روایات عامه
با مراجعه به کتابهای حدیثی پی میبریم تنها علمای عامه این حدیث را در متون حدیثی خود ذکر کردهاند و از آن در مصادر حدیثی شیعه اثری نیست. اینک به برخی از روایات اشاره میکنیم:
1 - بخاری از قتیبه از لیث از ابن ابیملیکه از مسور بن مخرمه نقل میکند که گفت: از رسول خدصلی الله علیه وآله شنیدم که بر بالای منبر میفرمود: «همانا بنی هاشم بن مغیره اذن گرفتند تا اینکه دخترشان را به نکاح علی بن ابی طالب در آورند، من اذن نمیدهم، این جمله را سه بار تکرار کرد مگر اینکه فرزند ابی طالب بخواهد دخترم را طلاق دهد؛ آنگاه با دختر آنان ازدواج کند. همانا فاطمه پاره تن من است، بیتاب میکند مرا هر آنچه او را بیتاب کند و آزار میدهد مرا هر آنچه او را اذیت کند».(262)
2 - همچنین از ابی الیمان از شعیب از زهری از علی بن حسین از مسور بن مخرمه نقل میکند که علیعلیه السلام از دختر ابیجهل خواستگاری کرد. فاطمه از این موضوع با خبر شد، خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و عرض کرد: قوم تو گمان میکنند که بهخاطر دخترانت غضبناک نمیشوی، در حالی که این علی است که دختر ابی جهل را به نکاح خود در آورده است؛ آنگاه رسول خداصلی الله علیه وآله بعد از ادای شهادتین فرمود: «... همانا فاطمه پاره تن من است و من از ناراحتی او کراهت دارم. به خدا سوگند که دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا نزد یک مرد، جمع نمیشود.(263)»
3 - همو از ابی الولید از لیث از ابن ابی ملیکه از مسور بن مخرمه زهری نقل میکند که گفت: از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که فرمود: «همانا بنی مغیره اذن گرفتند تا اینکه دخترشان را به نکاح علی در آوردند، ولی من اجازه نمیدهم.(264)»
این حدیث با سندها و مضامین مختلف در کتابهای حدیثی عامه نقل شده است.
مناقشات
این حدیث از جهتهای مختلف - سند و دلالت - اشکال دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
اشکالهای سندی
این حدیث در همه کتابهای حدیثی عامه به ده نفر منتهی میگردد که عبارتند از: مسور بن مخرمه، عبد اللَّه بن عباس، علی بن حسین، عبد اللَّه بن زبیر، عروة ابن زبیر، محمّد بن علی، سوید بن غفله، عامر شعبی، ابن ابی ملیکه و مردی از اهل مکّه.
الف) ابن عباس
در حدیث ابن عباس «عبید اللَّه بن تمام» واقع شده که طبق نصّ هیثمی در مجمع الزوائد ضعیف است. ابن حجر این حدیث را در ترجمه عبید اللَّه بن تمام از منکرات او برشمرده؛ آنگاه میگوید: دار قطنی و ابوحاتم و ابوزرعه و دیگران او را تضعیف کردهاند. ابوحاتم میگوید: او احادیث منکره نقل میکند. ساجی میگوید: او بسیار دروغگو است و حدیث منکر نقل میکند.(265)
ب) علی بن الحسینعلیه السلام
ابن حجر عسقلانی آنرا نقل کرده و بویصری در حاشیه آن میگوید: این حدیث را حارث با سند منقطع و ضعیف نقل کرده است، زیرا در سند آن علی بن زید بن جدعان آمده که ضعیف است.
ج) عبد اللَّه بن زبیر
ابن حجر احتمال میدهد که عبد اللَّه بن زبیر این حدیث را از «مسور» شنیده و آنرا مرسلاً نقل کرده باشد.(266) بههر حال اگر به واسطه مسور نقل میکند به شرح حال او خواهیم پرداخت که مشکل دارد و چنانچه بیواسطه از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل میکند احتمالی بعید است، زیرا وی هنگام وفات پیامبرصلی الله علیه وآله ده ساله بوده، و وضع او نیز معلوم است، زیرا او معروف به بغض و عداوت و دشمنی با علیعلیه السلام و اهلبیتعلیهم السلام وحتّی شخص پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله میباشد.
د) عروة بن زبیر
حدیث عروه را تنها ابوداود به سندش از زهری از عروه نقل میکند و سندش مرسل است، زیرا عروة بن زبیر در عهد و خلافت عمر به سال 19 هجری متولد شد. هم چنین او مشهور به بغض و دشمنی با امیرالمؤمنینعلیه السلام است. حتی یکی از بهترین شاگردانش، زهری تصریح کرده که وی در دشمنی با علیعلیه السلام حدیث جعل میکرد.
معمر میگوید: زهری دو حدیث از عروه از عایشه در مورد علیعلیه السلام داشت. روزی از آندو سؤال کردم، گفت: با این دو حدیث چکار داری؟ خدا به آندو آگاهتر است، ما آندو را به بنیهاشم اتهام بستیم.(267)
حتّی فرزند او «یحیی» به این خصلت پدرش اعتراف کرد و گفت: هرگاه پدرم یادی از علی میکرد، او را ناسزا میگفت.(268) در حالی که پیامبرصلی الله علیه وآله خطاب به علیعلیه السلام فرمود: «دوست ندارد تو را مگر مؤمن و دشمن تو نیست، مگر منافق.»
ه.) محمد بن علی
حدیث وی تنها در کتاب الفضائل احمد بن حنبل از عمرو بن دینار آمده است که محقق آن در حاشیه کتاب میگوید: حدیث مرسل است، زیرا او سندی برای آن ذکر نکرده است. دیگر اینکه، عمرو بن دینار مطابق نصّ رجالیین از محمّد بن علی روایت نشنیده است.(269) همچنین به طور حتم محمّد بن علی از صحابه نبوده، لذا روایت او از جهاتی مرسل است.
و) سوید بن غفله
حدیث او را تنها حاکم نیشابوری از احمد نقل کرده است، ولی ذهبی در تلخیص آن میگوید: حدیث مرسل است، زیرا «سوید» پیامبرصلی الله علیه وآله را درک نکرده است. او بعد از دفن پیامبرصلی الله علیه وآله وارد مدینه شد.
ز) عامر شعبی
حدیث او را عبدالرزاق بن همام نقل کرده است، در حالی که وی در سال ششم از خلافت عمر بن خطاب متولّد شده و بعد از سده اول از دار دنیا رفته است.(270) از همینرو حدیث از این جهت ارسال دارد. ممکن است از سوید بن غفله نقل کرده باشد که آن نیز ارسال دارد. با قطع نظر از ارسال حدیث، شعبی از جمله کسانی است که بسیار حدیث جعلی به اهلبیتعلیهم السلام نسبت میداد؛ تا جایی که ابن حجر بدین جهت او را تضعیف کرده است.(271)»
همچنین در این حدیث راوی از شعبی، «زکریا بن ابی زائده» است که علمای رجال او را ضعیف و اهل تدلیس شمردهاند.(272) گذشته از اینها، شعبی از قاضیان و ندیمان سلاطین جور همانند عبد الملک بن مروان و دیگر دشمنان اهلبیتعلیهم السلام بوده است.(273)
ح) ابن ابی ملیکه
حدیث به سه طریق نقل شده مذکور است: در یک طریق «مسور بن مخرمه» واقع است که شرح حال او خواهد آمد. در طریق دیگر، عبد اللَّه بن زبیر و در طریقی نیز مرسلاً آنرا نقل میکند.
ط) مردی از اهل مکه
این سند را، احمد در الفضائل و حاکم نیشابوری بهواسطه ابی حنظله نقل کردهاند:
اوّلاً: در سند آن اضطراب است، زیرا یک بار ابوحنظله از رجل مکّی نقل میکند و بار دیگر ابوحنظله - همان مرد مکی - از علی7 مباشرتاً نقل میکند.
ثانیاً: ابوحنظله و مردی از اهل مکّه هر دو مجهولند. ذهبی بعد از نقل حدیث آنرا «مرسل» شمرده است.
ثالثاً: در تنها سند آن یزید بن هارون در اول سند است که رجالیین اهل سنت او را تضعیف کردهاند.(274)
ی) مِسور بن مخرمه
تنها طریقی که همه صاحبان صحاح بر آن اتفاق کردهاند، طریق مسور است. روایات اهل سنت از مسور به علی بن الحسینعلیه السلام و عبداللَّه بن عبیداللَّه بن ابی ملیکه باز میگردد و راوی از امام سجادعلیه السلام تنها محمّد بن شهاب زهری و راوی از ابن ابی ملیکه نیز، لیث بن سعد و ایّوب بن ابی تمیمه سختیانی است.
«ابن ابی ملیکه» کسی است که او را قاضیِ عبداللَّه بن زبیر و مؤذن او برشمردهاند؛(275) در آن ایامی که ابن زبیر در مکه و برخی از شهرهای حجاز و عراق دولت تشکیل داد. عبداللَّه بن زبیری که معروف به دشمنی اهلبیت بود.
امّا زهری که بیشتر روایات از او نقل شده، کسی است که از منحرفین امیرالمؤمنین و اهلبیت طاهرینعلیهم السلام شمرده شده است.
ابن ابی الحدید از محمّد بن شیبه نقل میکند: در مسجد مدینه حاضر بودم و دیدم زهری و عروة بن الزبیر نشسته بودند و یاد علی میکردند؛ آنگاه هردو به علیعلیه السلام ناسزا گفتند.(276)
وی از جمله کسانی است که سابق به اسلام بودن علیعلیه السلام را نیز انکار مینمود و زید بن حارثه را اولین مسلمان میدانست.(277)
همچنین وی از جمله کارکنان بنیامیّه و پایههای سلطنت بنیامیه محسوب میشد، تا جایی که علما و زهّاد و حتی ابن معین او را بر این کار سرزنش نمودند.(278)
با این موقعیّت آیا میتوان حدیث زهری را در تنقیص امام علیعلیه السلام پذیرفت؟ امّا در مورد مسور بن مخرمه میتوان گفت:
اولاً: او کسی بود که دائماً با ابن الزبیر همراه بود.
ثانیاً: هیچگاه یادی از معاویه نمیکرد، مگر آنکه بر او درود میفرستاد.
ثالثاً: از خوارج بود.(279)
رابعاً: ولادت او دوسال بعد از هجرت است، حال چگونه این حدیث را از پیامبرصلی الله علیه وآله شنیده است؟.
با قطع نظر از اشکالهای سندی که در این حدیث وجود دارد، از جهت دلالی و متنی نیز حدیث قابل مناقشات فراوانی است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - مسور بن مخرمه میگوید: من در حالی که محتلم بودم، این حدیث را از پیامبرصلی الله علیه وآله که بالای منبر بود، شنیدم. این خود سبب وهن روایت است، زیرا چگونه ممکن است شخصی در حال احتلام وارد مسجد شده و گوش به سخنان پیامبرصلی الله علیه وآله دهد. این نیست مگر سهلانگاری او به دستورهای شرع.
2 - مسور، قصه خواستگاری را هنگامی که از علی بن الحسینعلیه السلام شمشیر طلب میکند نقل کرده که این قرینه نامفهومی بوده، بلکه ممکن است حمل بر غرض ورزی شود.
3 - حدیث به الفاظ و معانی مختلف نقل شده است، به حدّی که شارحان حدیث نتوانستهاند برای آن وجه معقولی در جمع این الفاظ مختلف بیان کنند که این خود سبب وهن و ضعف روایت است.
4 - طبق روایات فراوان، خداوند متعال نکاحِ علی و فاطمهعلیهما السلام را انتخاب کرده است.(280) واضح است که خداوند برای فاطمه همسری بر نمیگزیند که او را اذیت کند.
5 - چگونه ممکن است که بین علی و فاطمهعلیهما السلام خصومت و اختلاف باشد، در حالی که علیعلیه السلام به حدّی از علم رسیده بود که پیامبرصلی الله علیه وآله در حقّ او فرمود: «من شهر علم هستم و علی درب آن.»
ابن حجر عسقلانی میگوید: من از مسور بن مخرمه، راوی این حدیث از پیامبرصلی الله علیه وآله تعجب میکنم که چگونه در تعصّب مبالغه نموده و ملاحظه مقام و منزلت علی بن الحسینعلیه السلام را نکرده است و این افترا را به او نسبت داده است.
6 - مرحوم قزوینی درکتاب الامامة الکبری در جواب این احادیث میگوید: «بر فرضِ صحت این احادیث، نقصی بر علیعلیه السلام وارد نیست، زیرا قرآن و روایات، تعدد همسران را اجازه داده است و تنها جمع بین فاطمهعلیها السلام ودیگری حکم خاصی بوده که رسول خداصلی الله علیه وآله آن را ابلاغ کرده، در حالی که علیعلیه السلام آن را تا آن وقت نمیدانسته و بعد از اطلاع، دستور پیامبرصلی الله علیه وآله را امتثال کرده است. از همین رو هیچ عتاب و سرزنش متوجه امام علیعلیه السلام نیست. آری، سرزنش و عتاب بر کسی است که بعد از آنکه از پیامبرصلی الله علیه وآله شنید: «فاطمه پاره تن من است، بیتاب میکند مرا، آنچه فاطمه را بیتاب میکند و آزار میدهد مرا آنچه فاطمه را اذیت میکند»، بر فاطمه ظلم کرده و او را اذیّت نمود؛ تا آنکه در حالی که بر او غضبناک بود از دنیا رحلت نمود.(281)
7 - در مناظرهای که بین عمر بن خطاب و ابن عباس اتفاق افتاد، چنین آمده است: «ابن عباس به عمر گفت: صاحب ما کسی است که تو او را خوب میشناسی. به خدا سوگند! او چیزی را تغییر و تبدیل نکرده و هرگز رسول خداصلی الله علیه وآله را درایام مصاحبتش به غضب در نیاورده است. عمر گفت: حتّی در خواستگاری از دختر ابیجهل که میخواست با داشتن فاطمه، او را به همسری خود در آورد؟
ابن عباس گفت: خداوند درباره معصیت حضرت آدمعلیه السلام میفرماید: «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»؛(282) ما عزمی در او نیافتیم. صاحب ما - علیعلیه السلام - نیز قصدی بر ناراحت کردن رسول خداصلی الله علیه وآله نداشت، ولی نوعی از مسائلی است که در ذهن آدمی خطور میکند و انسان بر دفع آنها از ذهن خود قدرت ندارد. چه بسا از فقیه در دین خدا و عالم به امر خدا حادث شود، ولی به مجرّد آنکه متنبّه و آگاه شد رجوع نموده و توبه میکند».(283)
ابن ابی الحدید از استاد منصف خود ابو جعفر نقیب محمّد بن ابی زید نقل میکند: او معتقد است عمر این تهمت را در میان مردم پخش کرد که پیامبرصلی الله علیه وآله در این قضیه از علیعلیه السلام غضبناک شده است. او میگوید: «عمر، به جهت خواستگاری علیعلیه السلام از دختر ابیجهل ناراحت شد و بر علی عیب گرفت و اینگونه وانمود کرد که رسول خداصلی الله علیه وآله از این عمل ناخرسند است....(284)
8 - در برخی از روایات اهل سنّت آمده که پیامبرصلی الله علیه وآله به علیعلیه السلام امر کرد تا دخترش فاطمهعلیها السلام را طلاق دهد، اگر ابن میخواهدبا دختر ابی جهل ازدواج کند، با آنکه پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در خطبه خود میگوید: «من هرگز حلالی را حرام و حرامی را حلال نمیکنم».
بدیهی است خداوند متعال طلاق را به دست مرد قرار داده و هرگز زن و پدرش حقّ طلاق گرفتن ندارند.
از طرفی دیگر، در این روایت پیامبرصلی الله علیه وآله علیعلیه السلام را منع میکند از ازدواج دوّم با آنکه خلاف نصّ قرآن است که میتوان تا چهار زن دائمی داشت. بر فرض که در زمان حیات فاطمه زهراعلیها السلام بهطور خصوص ازدواج دوّم بر حضرت علیعلیه السلام حرام باشد؛ این، از دو حال خارج نیست: یا در آن وقت حکم به علیعلیه السلام نرسیده بود که اینگونه آشکارا بر ضدّ علیعلیه السلام سخن گفتن و تهدید کردن معنا نداشت و اگر حکم به او رسیده بود، چگونه میشود که علیّعلیه السلام اقدام بر کار حرامی کرده باشد، در حالی که طبق نصّ آیه تطهیر او از هر رجس و پلیدی معصوم است.
آیا علیعلیه السلام به اندازه بنیمغیره ادب و احترام برای پیامبرصلی الله علیه وآله قائل نبوده، تا از آنحضرت در خواستگاری دختر ابی جهل از پیامبرصلی الله علیه وآله اذن و اجازه بگیرد؛ همانگونه که بنی مغیره اجازه گرفت؟
چرا پیامبرصلی الله علیه وآله با علیعلیه السلام مخفیانه راجع به این موضوع صحبت نکرد و از او نخواست که از این امر صرف نظر کند؟ یا از او خواست، ولی از آنجا که علیعلیه السلام نپذیرفت مجبور به افشای آن شد تا مردم بر ضدّ علیعلیه السلام اقدام کنند؟(285) اینها همه ابهامها و سؤال هایی است کهشاید در این زمینه به ذهن خطور کند که قطعاً با عصمت علیعلیه السلام سازگاری ندارد.
9 - سید مرتضیرحمه الله میگوید: «اگر این قضیه صحت داشت، بهطور حتم دشمنان علیعلیه السلام از بنیامیه و پیروانشان، از این فرصت استفاده کرده بر ضدّ علیعلیه السلام آنرا ترویج میکردند، در حالی که ندید کسی از بنی امیه و دشمنان اهل بیتعلیهم السلام این قصه را بر ضدّ علیعلیه السلام به کار برند.(286)»
10 - چگونه پیامبرصلی الله علیه وآله از دختر ابی جهل به «بنت عدوّ اللَّه» تعبیر میکند، در حالی که میدانیم در اسلام جایز نیست اگر کسی پدر یا مادرش بدکاره باشد، او را به پدر و مادرش با القاب بد نسبت داد، چرا پیامبرصلی الله علیه وآله چنین تعبیری به کار برده است؟
سیّد مرتضی این حدیث را ساخته و پرداخته «کرابیسی بغدادی» - مصاحب شافعی - میداند. شخصی که به نصب و عداوت اهل بیتعلیهم السلام و انحرافش از امیرالمؤمنینعلیه السلام معروف بوده است.(287)
همانگونه که در روایات مشاهده میکنیم امام حسن و امام حسینعلیهما السلام به پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله نسبت داده شدهاند با اینکه از دخترش حضرت زهراعلیها السلام متولد شده است و فرزند دختر فرزند شوهرش میباشد.
پاسخ
از آن جا که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله و امام علیعلیه السلام طبق آیه مباهله «وَأَنفُسَنا وَأَنفُسَکُمْ» و حدیث نور: «خلقت انا و علیّ من نور واحد» از یک شجره و حقیقت نوریاند، لذا فرزندان حضرت علیعلیه السلام فرزندان حضرت رسول اکرمصلی الله علیه وآله نیز به حساب میآیند. و اگر فرزندان دیگر حضرت علیعلیه السلام چنین نبودهاند بدان جهت است که تنها هنگام انعقاد نطفه امام حسن و امام حسینعلیهما السلام حالت معنوی خاصی بر حضرت علیعلیه السلام حاکم بوده، که در آن حال، نفس رسول خداصلی الله علیه وآله به حساب میآمده است، همانگونه که هنگام انعقاد نطفه حضرت زهراعلیها السلام، پیامبرصلی الله علیه وآله در شرایط خاص معنوی بوده است.
از امام علیعلیه السلام نقل شده که فرمود: «غدا علینا رسول اللَّهصلی الله علیه وآله و نحن فی لفاعنا فقال: السلام علیکم، فسکتنا و استحیینا لمکاننا، ثم قال: السلام علیکم فسکتنا...»؛(288) «صبح هنگامی رسول خداصلی الله علیه وآله بر ما وارد شد در حالی که مشغول استراحت بودیم، حضرت بر ما سلام کرد ما ساکت شدیم و به خاطر وضعیت خود خجالت کشیدیم. باز حضرت سلام نمود ما ساکت شدیم ...».
پاسخ
اولاً: مجلسی این حدیث را از کتاب «علل الشرایع» صدوق نقل کرده است، و در سند آن ابیالورد بن تمامه، سفیان حریری، احمد بن حسن قطان، حسن بن علی بن الحسین السکری و حکم بن أسلم قرار دارد که همگی مجهولاند.
ثانیاً: در عرف عرب سلام از پشت در را اذن دخول به حساب میآوردند، و آن بدین نحو بوده که اگر کسی سه بار سلام میکرد و صاحب خانه او را جواب میداد، این جواب در حقیقت اذن دخول برای او بود، ولی از آنجا که امام علیعلیه السلام و حضرت زهراعلیها السلام در وضعیت خاصی بودند که آمادگی برای پذیرایی و دخول حضرت رسول را نداشتند، لذا جواب سلام او را ندادند تا دلالت بر عدم اذن دخول کند. و بدین جهت در ذیل این روایت چنین آمده است: «... فخشینا ان لم نرد علیه ان ینصرف و قد کان یفعل ذلک یسلم ثلاثاً فان أذن له و الاّ انصرف فقلت: و علیک السلام یا رسول اللَّه ادخل...»؛ «... ما ترسیدیم که اگر جواب او را ندهیم حضرت برگردد؛ زیرا قبلاً نیز چنین اتفاقی افتاده بود، حضرت سه بار سلام میکرد اگر به او اذن داده میشد داخل میشد وگرنه بازمیگشت. من گفتم: بر شما درود باد ای رسول خدا! داخل شوید...».
و معلوم است که جواب سلام استیذانی واجب نیست.
شاهد این مطلب اینکه نسایی در کتاب «السنن الکبری» از امام علیعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «کانت لی منزلة من رسول اللَّهصلی الله علیه وآله لم تکن لأحد من الخلائق، فکنت آتیه کل سحر فأقول: السلام علیک یا نبی اللَّه، فان تنحنح انصرف الی اهلی و الاّ دخلت علیه»؛(289) «برای من جایگاهی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله بود که برای هیچ یک از مردم نبود؛ من هر سحری نزد او میآمدم و میگفتم: درود بر تو ای رسول خدا! اگر صدایی میکردند به سوی اهلم بازمیگشتم وگرنه داخل بر او میشدم.»
محقق کتاب میگوید: راویان سند این حدیث همگی ثقهاند به جز عبداللَّه که صدوق است.
این معنا درباره عمر بن خطاب نیز نقل شده است؛
مسلم در صحیح خود از ابوسعید خدری نقل کرده که گفت: «کنّا فی مجلس عند ابی بن کعب فاتی ابو موسی الأشعری Řژ֘ȘǙˠحتی وقف فقال: انشدکم اللَّه! هل سمع احد منکم رسول اللَّهصلی الله علیه وآله یقول: الاستئذان ثلاث، فان اذن لک و الاّ فارجع. قال ابی: و ما ذاک؟ قال: استأذنت علی عمر بن خطاب امس ثلاث مرات فلم یؤذن لی فرجعت، ثم جئته الیوم فدخلت علیه فاخبرته انّی جئت فسلمت ثلاثاً ثم انصرفت. قال: قد سمعناک و نحن حینئذ علی شغل ...»؛(290) «ما در مجلسی نزد ابی بن کعب بودیم که ابوموسی اشعری در حالی که غضبناک بود وارد شد و ایستاد و گفت: شما را به خدا سوگند، آیا کسی از شما از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیده که میفرمود: طلب اجازه سه بار است، پس اگر برای تو اذن داد وارد شو وگرنه برگرد. پدرم گفت: این چگونه است؟ گفت: من دیروز سه بار از عمر بن خطاب اذن گرفتم ولی او اذن نداد و من برگشتم، سپس امروز آمدم و بر او وارد شدم و به او خبر دادم که من قبلاً آمدم و سه بار سلام دادم و بازگشتم. عمر گفت: صدایت را شنیدیم ولی ما در آن هنگام مشغول کاری بودیم ...».
در «بحارالأنوار» قصهای نقل شده که در آن اشاره به اصلاح پیامبرصلی الله علیه وآله بین حضرت علی و حضرت زهراعلیهما السلام شده است، و در آن آمده که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «یا اباالحسن! ایاک و غضب فاطمة؛ فانّ الملائکة تغضب لغضبها و ترضی لرضاها»؛(291) «ای ابوالحسن! از به غضب درآوردن فاطمه بپرهیز؛ زیرا ملائکه به غضب او غضبناک شده و به رضایت او راضی میشوند.»
پاسخ
اولاً: مجلسی این حدیث را از مناقب ابن شهر آشوب نقل کرده و او به تصریح خودش آن را از «العقد الفرید» ابن عبد ربّه اندلسی آورده است و در سند آن عبداللَّه بن زبیر و معاویة بن ابوسفیان است که هر دو از دشمنان امیرالمؤمنینعلیه السلام به حساب میآیند.
ثانیاً: ابن شهر آشوب بعد از نقل این روایت عبارتی را از شیخ صدوق آورده که در آن آمده است: «هذا غیر معتمد؛ لأنّهما منزهان عن ان یحتاجا ان یصلح بینهما رسول اللَّه»؛(292) «این روایت مورد اعتماد نیست؛ زیرا آن دو منزهاند از آن که محتاج به مصالحه رسول خداصلی الله علیه وآله باشند.»
مجلسیرحمه الله در «بحارالأنوار» قصهای نقل کرده که در آن چنین آمده است: «وضعت خمارها علی رأسها ترید النبی تشکو الیه علیاً»؛(293) «مقنعه خود را بر سر کرد تا نزد رسول خداصلی الله علیه وآله از علی شکایت کند.»
پاسخ
اولاً: در سند این حدیث شریک بن عبداللَّه وجود دارد که امام صادقعلیه السلام او را نفرین کرده است.(294)
ثانیاً: در سند آن لیث بن ابی سلیم است که اهل سنت او را مضطرب الحدیث میدانند.(295)
ثالثاً: در سند آن تعدادی افراد مجهول وجود دارد، و لذا نمیتوان این روایت را از حیث سند قبول نمود.
رابعاً: این حدیث با مقام عصمت امام علیعلیه السلام و سیره او با حضرت زهراعلیها السلام سازگاری ندارد.
شیخ صدوق به سندش از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «لمّا ان حملت فاطمةعلیها السلام بالحسینعلیه السلام قال لها رسول اللَّهصلی الله علیه وآله: انّ اللَّه عزّوجلّ قد وهب لک غلاماً اسمه الحسین، تقتله امّتی.
قالت: فلا حاجة لی فیه ،
فقال: انّ اللَّه عزّوجلّ قد وعدنی فیه عدة ،
قالت: و ما وعدک؟
قال: وعدنی ان یجعل الامامة من بعده فی ولده.
فقالت: رضیت»؛(296) «چون فاطمهعلیها السلام به حسینعلیه السلام باردار شد رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: همانا خداوند عزّوجلّ به تو فرزندی بخشیده که اسم آن حسین است، و امتم او را به قتل میرسانند. حضرت عرض کرد: پس من احتیاجی به آن ندارم. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: همانا خداوند عزّوجلّ در او به من وعدهای داده است. فاطمه زهراعلیها السلام عرض کرد: به چه چیز تو را وعده داده است؟ حضرت فرمود: مرا وعده داده که امامت بعد از من را در اولاد او قرار دهد. حضرت فاطمهعلیها السلام فرمود: راضی شدم.»
اشکال شده که جمله «لا حاجة لی فیه» چه معنایی دارد؟
پاسخ
در پاسخ این سؤال به چند نکته اشاره میکنیم:
1 - امام حسینعلیه السلام و حضرت زهراعلیها السلام - مطابق روایات - نورهایی بودهاند که قبل از خلقت حضرت آدمعلیه السلام آفریده شدند، و نیز هنگامی که امام حسینعلیه السلام در شکم مادر بود با او سخن میگفت.
2 - مقام و شأن حضرت زهراعلیها السلام بالاتر از آن بوده که هدیه الهی را رد کند.
3 - از دخترش زینب کبریعلیهما السلام رسیده که به ابن زیاد فرمود: «رضا اللَّه رضانا اهل البیت»؛ «رضایت خدا همان رضایت ما اهل بیت است.»
4 - در این روایت سبب کشته شدن امام حسینعلیه السلام و اینکه شهادت او باعث حفظ دین میشود ذکر نشده است. ولی همین که به او خبر غیبی رسید که شهادت او منشأ برکات و آثار خواهد شد لذا به ولادت او راضی گشت.
4 - ممکن است که معنای جمله «فلا حاجة لی فیه» سؤال از حکمت آفریده شدن او باشد که اگر قرار است که کشته شود پس چرا آفریده میشود.
5 - و ممکن است که مقصود از عبارت سؤال باشد؛ یعنی در حقیقت سؤال میکند که با کشته شدنش حاجتی از حوایج مرا برآورده نمیکند؟ که در جواب میفرماید: آری، به ازای شهادت او که قلب تو را میسوزاند خداوند امامت را در ذریه تو قرار میدهد که ارزش الهی و معنوی است.
در حدیثی از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «حرّم اللَّه النساء علی علیّ مادامت فاطمة حیة؛ لانّها طاهرة لا تحیض»؛(297) «خداوند مادامی که فاطمه زنده بود زنان را برای علی حرام نموده بود؛ زیرا فاطمه طاهرهای است که حیض نمیشد.»
ولی در روایات آمده که حضرت علیصلی الله علیه وآله سهمش را از کنیزان به اسارت آمده در برخی از جنگها برداشت... .(298)
پاسخ
اولاً: در روایت دوم اشاره نشده که حضرت جاریه را وطی کرده باشد.
ثانیاً: ممکن است که این دو دسته روایت را بر فرض صحت سندهای دسته دوم این گونه جمع کنیم که مقصود از دسته اول از روایات تحریم ازدواج دائم با زنان حرّه است، و لذا شامل استمتاع از کنیزان نمیشود.
در روایتی از حضرت زهراعلیها السلام نقل شده که فرمود: «دخل علی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله و قد افترشت فراشی للنوم، فقال لی: یا فاطمة! لاتنامی الاّ و قد علمت اربعة: ختمت القرآن، و جعلت الأنبیاء شفعاؤک و ارضیت المؤمنین عن نفسک و حججت و اعتمرت ...»؛(299) «رسول خداصلی الله علیه وآله بر من وارد شد در حالی که رختخوابم را برای خواب گسترده بودم، حضرت به من فرمود: ای فاطمه! نخواب تا چهار عمل به جای آوری؛ قرآن را ختم نمایی و انبیا را شفیعان خود کنی و مؤمنان را از خود راضی نمایی و حج و عمره به جای آوری ...».
چگونه میتوان گفت که پیامبران شفیع حضرت زهراعلیها السلام باشند؟
پاسخ
اولاً: بر فرض صحت سند روایت میتوان گفت که این حدیث به جهت تعلیم بر مردم وارد شده تا از این طریق به برکات آن برسند.
ثانیاً: در این حدیث گرچه خطاب متوجه حضرت زهراعلیها السلام شده است ولی هدف از آن تثبیت حکم در عالم اعتبار است تا هر کس شرایط آن را داردمشمول آن گردد، گرچه حضرت زهراعلیها السلام به جهت کمالی که دارد احتیاجی به آن ندارد.
ثالثاً: شفاعت درجاتی دارد که یک درجه آن به جهت برون رفت از گناه است و درجه دیگر آن به جهت ترفیع درجات میباشد که از راه ارتباط معنوی با پیامبرانی چون حضرت ابراهیمعلیه السلام میتوان به این درجه دست یافت.
حدیثی است مشهور درباره علت غائی خلقت بودن وجود نازنین رسول خدا و امام علی و حضرت زهراعلیهم السلام و آن اینکه در حدیث قدسی آمده است: «لولاک لما خلقت الأفلاک و لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمة لما خلقتکما»؛ «اگر تو - ای محمدصلی الله علیه وآله - نبودی افلاک را خلق نکرده بودم و اگر علی نبود تو را خلق نکرده بودم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را خلق نکرده بودم.»
در این حدیث از سه جهت اشکال شده است؛
1 - اشکال ادبی
2 - اشکال سندی
3 - اشکال متنی
اینک به بررسی این اشکالات پرداخته و به آنها پاسخ میدهیم.
1 - اشکال ادبی
برخی اشکال کردهاند که این جمله بر خلاف قواعد ادبیات عرب است؛ زیرا کلمه «لولا» طبق قاعده باید بر ضمیر منفصل داخل شود نه متصل؛ یعنی باید گفته شود «لولا انت»، نه «لولاک».
پاسخ
اولاً: هر چند قاعده کلی آن است که کلمه «لولا» بر ضمیر منفصل داخل شود ولی در برخی موارد به جهت رعایت سجع کلام و یا جهات دیگر بر خلاف قاعده نیز میآید.
ثانیاً: صدر حدیث که مربوط به پیامبرصلی الله علیه وآله است در بسیاری از مصادر حدیثی شیعه و سنی با همین تعبیر «لولاک» آمده است.(300)
2 - اشکال سندی
برخی میگویند: حدیث «لولاک» با اضافه حضرت علی و فاطمهعلیهما السلام دارای سند معتبری نیست.
پاسخ
مرحوم حاج سید حسن میرجهانی در کتاب «جنّة العاصمة» میفرماید: «در زمانی که در نجف اشرف مقیم بودم روزی در منزل مرحوم علامه شیخ محمد سماوی مؤلف کتاب «ابصار العین» نظرم به کتابی مخطوط افتاد به نام «کشف اللئالی» تألیف عالم جلیل شیخ صالح بن عبدالوهاب بن عرندس حلی که یکی از بزرگان شیعه است از علمای قرن نهم، قریب سیصد صفحه، به خط شیخ احمد تونی. در ضمن این که مشغول دیدن عناوین کتاب بودم نگاهم به حدیثی افتاد که آقایان بدون ذکر سند مکرر نقل میکنند که بعضی آن را از احادیث موضوعه میدانند و در آن کتاب حدیث را مسنداً نقل نموده بودند و آن حدیث این است: "فی کشف اللئالی لصالح بن عبدالوهاب بن العرندس انّه روی عن الشیخ ابراهیم بن الحسن الوراق، عن الشیخ علی بن هلال الجزائری، عن الشیخ احمد بن ففهد الحلّی، عن الشیخ زین الدین علی بن الحسن الخازن الحائری، عن الشیخ ابی عبداللَّه محمّد بن مکی الشهید، بطرقه المتصلة الی ابی جعفر محمد بن علی بن موسی بن باویه القمی، بطریقه الی جابر بن عبداللَّه الأنصاری عن رسول اللَّهصلی الله علیه وآله عن اللَّه تبارک و تعالی انّه قال: یا احمد! لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمة لما خلقتکما، ثم قال جابر: هذا من الاسرار التی امرنا رسول اللَّهصلی الله علیه وآله بکتمانه الاّ عن اهله"؛ "در کتاب کشف اللئالی از صالح بن عبدالوهاب بن عرندس، اینکه او از شیخ ابراهیم بن حسن وراق، و او از شیخ علی بن هلال جزائری و او از شیخ احمد بن فهد حلّی، و او از شیخ زین الدین علی بن حسن خازن حائری و او از شیخ ابیعبداللَّه محمّد بن مکی شهید به طرق متصلش به ابیجعفر محمد بن علی بن موسی بن بابویه قمی و او به طریقش به جابر بن عبداللَّه انصاری از رسول خداصلی الله علیه وآله و او از خدای تبارک و تعالی نقل کرده که فرمود: ای احمد! اگر تو نبودی افلاک را خلق نکرده بودم و اگر علی نبود تو را خلق نکرده بودم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را خلق نکرده بودم. آنگاه جابر گفت: این، از اسراری است که رسول خداصلی الله علیه وآله ما را امر به کتمان آن مگر از اهلش نموده است"».
او در ادامه میگوید: مؤلف کتاب «کشف اللئالی» از علمای قرن نهم هجری بود و او یکی از مؤلفین علمای شیعه در فقه و اصول و حدیث بوده است: «کان عالماً ناسکاً ورعاً ادیباً شاعراً و مات سنة 840 و قبره فی حلة محلة حیفا و مزاره یتبرک به، و سلسلة الرواة فی هذا الحدیث کلّهم عدل امامی و من کبار المشیخة، فسند الحدیث فی غایة الاتقان»؛ «او مردی عالم، عبادت کار، باتقوا، ادیب و شاعر بود و در سال 840 وفات یافت و قبرش در حله، در محله حیفاست و مزارش مورد تبرک قرار میگیرد. و سلسله راویان در این حدیث همگی عادل، امامی و از بزرگان علمای حدیثاند. پس سند حدیث در نهایت محکمی است.»
آنگاه میگوید: «آنچه در اینجا مقتضی بحث است در رابطه با مفهوم حدیث میباشد، نسبت به جمله دوم و سوم بیشتر مغزها تحمل آن را ندارند، لذا چه بسا انکار میکنند و حدیث از حیث دلالت در غایت متانت است؛ زیرا این سه بزرگوار از اعضای رئیسه هستند و فاطمه زهراعلیها السلام مجمع البحرین دریای نبوت و امامت و مجمع النورین، نور نبوت و نور امامت است و ذوات مقدسه محمد و علی و فاطمهعلیهم السلام هر سه قائم به یکدیگر است که اگر هر کدام از آنها نبودند دیگری هم نبود. برای تقریب به ذهن، مثلاً شخص تام الخلقه مرکب از اعضا و جوارح داخلیه و خارجیه که بعضی از اجزا و اعضای آن خادمه و بعضی مخدومه و در اجزای مخدومه هم بعضی از آنها رئیسهاند که قوام و بقای سایر اعضا بواسطه آنهاست که اگر آنها نباشند باقی آنها هیچ کدام نخواهد بود، و قوام اعضای رئیسه هم هر کدام از آنها به یکدیگر است. مثلاً اعضای رئیسه در بدن هر شخص عبارت است از دماغ (مغز) که به منزله پیغمبر است در بدن و قلب که به منزله امام است در آن، و جگر که مجمع البحرین آن دو است. پس اگر گفته شود اگر دماغ نبود قلب هم نبود و اگر جگر نبود که منشأ رسانیدن خون به قلب و از آن به دماغ و سایر اعضا است نبود نه دماغ بود و نه قلب، جای تردید و اشکال باقی نمیماند.
پس دیگر جای اشکال باقی نمیماند که کسی بگوید این حدیث دلالت بر افضلیت حضرت زهراعلیها السلام از پدر و شوهرش میباشد. و لذا در حدیثی است مشهور و مستفیض که فریقین نقل میکنند از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله که فرمود: «فاطمة بضعة منّی»؛ «فاطمه پاره تن من است.» و همچنین فرموده باشند: «فاطمة روحی التی بین جنبیّ»، و حضرت را روح خود خوانده بر سبیل حقیقت نه مجاز. و قول قاضی عضدی صاحب «مواقف» که گفته این کلام پیامبرصلی الله علیه وآله از باب مبالغه و کثرت محبت بوده نسبت به آن حضرت بر وجه مجاز قابل قبول نیست».(301)
3 - اشکال متن
و نیز اشکال شده که از متن این حدیث استفاده میشود که حضرت زهراعلیها السلام از حضرت علی و پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله برتر و افضل است.
پاسخ
شرح این حدیث به نحوی که تمام جوانب آن روشن گردد را از سه جهت مورد بحث و بررسی قرار میدهیم؛
الف) شرح جمله اوّل
جمله اول این حدیث یعنی «لولاک لما خلقت الافلاک» را با بیانات و براهین مختلف میتوان تقریر کرده و توضیح داد.
بیان اول: برهان مظهر جامع
عرفا میگویند: «هویت مطلقه خداوند چون در مقام ظهور، احکام وحدت بر آن غلبه دارد لذا کثرت نه تنها مقهور بلکه محو میگردد.
عوالم سهگانه عقلی، مثالی و طبیعی که رهآورد ظهور عینی لوازم اسما و صفات هستند با اظهار احکام متکثّره خود در تفاصیل عینی و متفرقات فعلی، احکام وحدت حقیقی را مخفی و پوشیده میدارند. پس حق گرچه در مقام ظهورات ذاتی وحدت قاهره و در ظهورات متکثره فعلی تعینات خاصّه را اظهار میدارد لکن آن وحدت بدون کثرت و این کثرت بدون وحدت است. از این رو برای ارائه ذاتی که در این دو مقام به نحو تفصیل و وحدت ظهور کرده است مظهر کاملی را که واجد جمیع مظاهر تفصیلی و اجمالی و مشتمل بر جمیع حقایق سرّی از اسمای ذاتی و اسمای صفاتی و فعلی باشد طلب مینماید، و این مظهر همان انسان کامل است که در شخص رسول خداصلی الله علیه وآله تجلی کرده است. نتیجه اینکه: چون در وحدت ذاتی مجالی برای اسمای تفصیلی نیست؛ زیرا که تفصیل نحوهای از کثرت است و هر گونه کثرتی در آنجا مقهور است و در مظاهر تفصیلی که در عالم خارج ظاهر میشوند احکام کثرت غالب بر وحدت و احکام آن است، یعنی وحدت ذاتی در این مظاهر ظهوری ندارد. پس فرمان الهی مقتضی صورتی اعتدالی است که در آن وحدت ذاتی و یا کثرت امکانی بر یکدیگر غلبه نداشته باشند تا آنکه بتواند برای حق مظهری از جهت اسمای تفصیلیه و وحدت حقیقیه آن باشد، و آن صورت اعتدال که از عدالت کبرا برخوردار است همان انسان کامل است که احاطه بر جمیع مراتب مطلقه ذاتی و مقیده کونی دارد و از یک سو به واحدیّت که در دایره عالم الوهیت و فوق آن است مرتبط است و از دیگر سو به عالم طبیعت وابسته است ...».(302)
به بیانی دیگر: اگر جهت وحدت عالم نبود، کثرت تحقق نمییافت؛ زیرا سنخیت علت و معلول اقتضا میکند که میان علت نخستین جهان که واحد من جمیع الجهات میباشد و هیچ جهت تکثر در او نیست و میان معلولات عالم که متکثرات و متخلفات میباشند یک جهت وحدتی تحقق داشته باشد که از جهتی ارتباط با وحدت کل و از جهتی تناسب با عالم کثرت داشته باشد و این امر فقط در عالم نفس متحقق است. «نفس» یک موجود دو لبه است که در ذات از عالم ماده و محصول ماده و در مقام نعلیت و کنال از عالم تجرد است. نه هر نفسی بلکه آن هم نفس کاملی که متکثرات را تحت نفوذ بگیرد اگر نفس پیامبرصلی الله علیه وآله نبود جهت وحدت عالم تحقق نمییافت و در نتیجه کثرات نیر تحقق نمییافتند.
سیّد حیدر آملی در کتاب «جامع الأسرار» در شرح این حدیث میگوید: «لولا جهة الوحدة ما تحققت الکثرة»؛(303) «یعنی اگر جهت وحدت نبود کثرت تحقق نمییافت.»
و نیز میگوید: «عین اللَّه هو الانسان الکامل ینظر اللَّه تعالی بنظره الی العالم کما قال: لولاک ...»؛(304) «چشم خدا همان انسان کامل است که خداوند متعال با نگاه او به جهان مینگرد همانگونه که فرمود: لولاک...».
بیان دوم: برهان علت غایی
حکما و فلاسفه در حکمت متعالیه میگویند: «در قوس صعود از هیولی تا وجود محض، هر مرتبه عالی، غایت و ثمره برای مرتبه دانی و پایینتر است».(305)
و نیز ثابت شده که نتیجه، علت فاعلیت فاعل است، یعنی علت غایی، مؤخر در وجود و مقدم در تصور است و غایت نیز به وجود علمیش مبدأ برای فاعلیت فاعل میباشد.(306)
بنابراین، هر گاه در عالم خلقت، انسانی نباشد خلقت حیوان و وجود او لغو است و همچنین اگر حیوان نباشد خلقت گیاهان لغو میباشدو همچنین...
وانگهی هر فردی از افراد انسان ولو در صورت با افراد دیگر از انسانها شبیه و همگی از افراد نوع واحد منطقی میباشند ولی در واقع و نفس الامر با یکدیگر اختلاف دارند. و لذا در روایات آمده است که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «الانسان معادن کمعادن الذهب و الفضة»؛(307) «[جوهر] انسان به مانند طلا و نقره با یکدیگر متفاوتاند.»
بنابراین، نسبت انسان کامل به بقیه افراد انسان به مانند نسبت انسان است به افراد دیگر حیوان. و لذا میتوان گفت که خلقت انسان تکویناً برای انسان کامل که در مرحله اوّل، وجود انبیا است میباشد.
بیان سوّم: برهان واسطه فیض
عرفا و فلاسفه میگویند: فیض خداوند - به شکل عام - به دو قسم تقسیم میشود؛ یکی فیض خلق و تکوین و دیگری فیض هدایت و تشریع.
آنان میگویند: این عالم، بر اساس اسباب و مسببات است؛ زیرا بین عالم ربوبی و عالم ماده و طبیعت سنخیت وجودندارد و لذا خداوند متعال عقل اوّل که همان حقیقت محمدیه است را آفرید تا واسطه فیض تکوین و تشریع باشد.
ابوعلی سینا در این باره میگوید: «و من فاز مع ذلک بالخواص النبویة کاد یصیر رباً انسانیاً... و کاد ان تفوض الیه عباد اللَّه... و هو سلطان العالم الأرضی و خلیفة اللَّه فیه»؛(308) «و هر کس علاوه بر آنچه امام و خلیفه گفته شد دارای خواص پیامبری باشد چنین کسی رب النوع انسان تواند بود... و امور بندگان خدا به دست او سپرده تواند شد و اوست فرمانروای جهان خاکی و هم او خلیفة اللَّه است در زمین.»
ب) شرح جمله دوم
در شرح جمله دوم: «و لولا علی لما خلقتک» میگوییم: معنای این جمله آن است که اگر امامت علیصلی الله علیه وآله نبود، نبوت تو پدیدار نمیآمد؛ زیرا امامت مکمل و متمم نبوت و رسالت است.
از امتیازات ادیان الهی و پیامبران تدریج در بیان احکام است؛ به این نحو که در ابتدا احکام در کتابهای آسمانی به صورت کلّی ذکر میشود و بر پیامبران ارسال میگردد، و در مرحله دوم از آنان خواسته میشود تا احکام آن شریعت را در محدودهای خاص تبیین نمایند، و در مرحله آخر به آنها دستور داده میشود که متممها و مکمّلها را به اوصیا و امامان بعد از خود واگذار کرده تا از این راه بیان احکام الهی به نحو احسن و اتم کامل گردد. و بدین جهت است که ضرورت امامت معصوم بعد از انبیا خصوصاً انبیایی اولیالعزم ثابت میگردد. همانگونه که در آیه اکمال به آن اشاره شده است؛ آنجا که بعد از واقعه غدیر خداوند متعال میفرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلمَ دِیناً»؛(309) «امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین [جاودان شما پذیرفتم.»
ج) بیان جمله سوم
در شرح جمله سوم: «و لولا فاطمة لما خلقتکما» میگوییم: فاطمه زهراعلیها السلام مادر امامان است و او پل ارتباطی بین نبوت و امامت میباشد. خداوند متعال اراده کرده تا امامان و اوصیای پیامبرش در ذریه او قرار گیرند ذریهای طیب و طاهر و بینقص و معصوم، و ذریه او تنها از نسل حضرت زهراعلیها السلام که معصومه است خواهد بود.
وانگهی در هر دین و آیینی الگوهایی از جنس مرد و زن ارائه شده که معصوماند تا مردم با اقتدای به آنها به حق و حقیقت رهنمون گردند. اگر در آیین مسیحیت حضرت عیسیعلیه السلام الگوی مردان و حضرت مریمعلیها السلام الگوی زنان است، در آیین اسلام پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله اولین الگو برای مردان و حضرت زهراعلیها السلام تنها الگو برای زنان امت اسلامی است.
با مراجعه به تاریخ همسران پیامبرصلی الله علیه وآله پی میبریم که حضرت خدیجهعلیها السلام بهترین همسر پیامبرصلی الله علیه وآله بوده است، همان زنی که خداوند به واسطه او به پیامبرصلی الله علیه وآله دختری را عنایت فرمود که تا روز قیامت ذریّه و نسل حضرت به واسطه او باقی است.
مسلم به سند خود از عایشه نقل کرده که گفت: روزی حسد مرا گرفت و به حضرت عرض کردم: مگر این خدیجه جز یک عجوزهای است؟! خداوند به تو بهتر از او را داده است. عایشه میگوید: چنان پیامبرصلی الله علیه وآله از این حرف ناراحت شد که موی جلوی سرش بلند شد، آنگاه فرمود: به خدا سوگند! خداوند بهتر از او را به من عطا نفرموده است. او هنگامی که همه مردم کافر بودند به من ایمان آورد، و هنگامی که همه مرا تکذیب میکردند مرا تصدیق نمود، و هنگامی که همه مرا از مال محروم میکردند با من مواسات نمود، و هنگامی که خداوند مرا از فرزنددار شدن از زنان دیگر محروم ساخت، از او به من فرزند عطا فرمود. عایشه میگوید: با خودم گفتم که به خدا سوگند دیگر خدیجه را به بدی یاد نمیکنم.(310)
واقدی میگوید: «خدیجه دارای شرف و مال بسیاری بود. مال التجاره خود را به شام میفرستاد، و قافله او به مقدار قافله عموم قریش به حساب میآمد...».(311)
در سال ششم بعثت که قریش، رسول خدا و بنی هاشم را در شعب ابوطالب به محاصره اقتصادی و اجتماعی درآوردند، خدیجه در تمام طول سه سال محاصره در خدمت همسر عزیزش بود. او با استفاده از دارایی و نفوذ خویش در میان قریش، به یاری محاصره شدگان شتافت و به اندازهای از مال خود بخشید که خودش به سختی و احتیاج افتاد.(312)
بلاذری میگوید: «عباس بن عبدالمطلّب از شعب ابوطالب بیرون شد تا طعامی بخرد، ولی ابوجهل او را بازداشت. خدیجه کسی را نزد زمعة بن اسود فرستاد و شکایت ابوجهل را نزد ذمعه کرد. ذمعه او را از این کار برحذر داشت. و ابوجهل نیز دست از این کار برداشت. و هر از چند گاهی هم حکیم بن حزام بن خویلد (برادرزاده خدیجه) شتری با بار میآورد و در شعب ابوطالب رها میساخت تا به دست خدیجه برسد».(313)
حضرت خدیجهعلیها السلام با وجود آنکه سنّش پانزده سال از پیامبر بیشتر بود.(314) ولی حضرت شدیداً به او محبّت میورزید و او را دوست میداشت تا جایی که مورد حسد دیگران همچون عایشه واقع شد.
مسلم به سندش از عایشه نقل میکند که گفت: بر هیچ یک از همسران رسول خداصلی الله علیه وآله همانند خدیجه حسرت نمیبردم... حضرت زیاد نام او را میبرد. چه بسا حضرت گوسفندی را قطعه قطعه میکرد و برای دوستان خدیجه میفرستاد.(315)
عایشه میگوید: «روزی رسول خداصلی الله علیه وآله را به غضب درآوردم و با تصغیر کلمه خدیجه، او را مسخره کردم. حضرت مرا از این کار منع کرد و فرمود: خداوند به من محبّت خدیجه را روزی کرده است».(316)
بخاری به سند خود از حضرت علیعلیه السلام نقل کرده که فرمود: از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که میفرمود: «بهترین زنان از بنی اسرائیل، مریم دختر عمران و بهترین زنان این امّت، خدیجه دختر خویلد است».(317)
ابوهریره و انس بن مالک از رسول خداصلی الله علیه وآله روایت کردهاند که فرمود: «بهترین زنان عالم، مریم، آسیه (دختر مزاحم)، خدیجه و فاطمهاند».(318)
عروه میگوید: عایشه به فاطمه دختر رسول خداصلی الله علیه وآله گفت: آیا تو را بشارت دهم؟ از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که میفرمود: «بهترین زنان عالم چهار نفرند: مریم دختر عمران، فاطمه دختر محمّد، خدیجه دختر خویلد، و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون».(319)
خدیجه از بهترین زنان قریش از حیث شرف بود، از حیث مال از همه ثروتمندتر و از حیث جمال از همه زیباتر بود. در عصر جاهلیت او را به لقب «طاهره»(320) و «بزرگ قریش» صدا میزدند. تمام قوم بر این حرص داشتند که قدرتی داشته باشند تا بتوانند به او نزدیک شوند.(321)
بزرگان قریش با پیشنهاد و بذل اموال فراوان به خواستگاری او رفتند ولی همه را رد نمود که از آن جمله عقبة بن ابی معیط، صلت بن ابی یهاب، ابوجهل و ابوسفیان بودند، ولی در آن میان خودش پیشنهاد ازدواج با رسول خداصلی الله علیه وآله را داد؛ زیرا در او اخلاق کریمه و شرف نفس و سجایای اخلاقی را مشاهده نموده بود.
بخاری و مسلم و دیگران از ابوهریره نقل کردهاند که جبرئیل بر رسول خداصلی الله علیه وآله وارد شد و عرض کرد: «ای محمّد! این خدیجه است که به نزد تو آمده، از جانب پروردگارش سلام او را برسان و او را بشارت به خانهای در بهشت بده...».(322)
بعد از وفات رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله اتفاقات ناگواری پیش آمد که در آن مردم به کلّی موقعیت رسول خداصلی الله علیه وآله و جایگاه اهل بیتش؛ خصوصاً تنها فرزند باقی ماندهاش را به کلّی فراموش کردند. تا پدر فاطمهعلیها السلام زنده بود، حضرت عزیز بود، ولی از همان روزهای اول بعد از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله به جای آنکه بیایند و به دختر پیامبرصلی الله علیه وآله تسلیت بگویند، چنان ظلم و تعدّی بر او نمودند که تا روزگار باقی است آن ظلمها در صفحات تاریک تاریخ ثبت بوده و هرگز پاک نخواهد شد، و در حقیقت سندی زنده بر مظلومیت اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام بوده و از طرفی سند محکمی دیگر بر بطلان خلافت غاصبان خواهد بود. اینک به برخی از این مظالم که در تاریخ ثبت شده و تا کنون نتوانستهاند آن را محو کنند اشاره میکنیم:
یکی از ظلمهایی که در حقّ حضرت زهراعلیها السلام شد، مسئله هجوم به خانه حضرت بعد از وفات رسول خداصلی الله علیه وآله برای گرفتن بیعت بود. این خبر را نه تنها منابع تاریخی شیعه، بلکه منابع اهل سنت نیز به آن اشاره کردهاند، اینک به برخی از روایات آنها اشاره میکنیم:
1 - ابوبکر هنگام مرگش گفت: «وددت انّی لم اکشف بیت فاطمة»؛ «ای کاش، حرمت خانه فاطمه را نمیشکستم و در خانهاش را نمیگشودم».
این حدیث را بسیاری از علمای اهل سنت نقل کردهاند؛ از قبیل:
- ابن قتیبه.(323)
- یعقوبی.(324)
- طبری.(325)
- ابن عبدالبر.(326)
- مسعودی.(327)
- طبرانی.(328)
- جوهری.(329)
- ابن عساکر دمشقی.(330)
- ابن ابی الحدید.(331)
- ذهبی.(332)
- هیثمی.(333)
- ابن حجر.(334)
- سیوطی.(335)
- متقی هندی.(336)
و... .
2 - یعقوبی مینویسد: «وبلغ ابابکر وعمر انّ جماعة من المهاجرین والانصار قد اجتمعوا مع علی بن ابیطالب فی منزل فاطمة بنت رسول اللَّهصلی الله علیه وآله فأتوا فی جماعة حتی هجموا الدار وخرج علیّ ومعه السیف، فلقیه عمر، فصارعه عمر، فصرعه وکسر سیفه ودخلوا الدار. فخرجت فاطمة فقالت: واللَّه لتخرجنّ او لأکشفنّ شعری ولأعجنّ الی اللَّه. فخرجوا وخرج من کان فی الدار...»؛(337) «به ابوبکر و عمر خبر رسید که گروهی از مهاجران و انصار در منزل فاطمهعلیها السلام دختر رسول خداصلی الله علیه وآله گرد علی بن ابی طالب جمع شدهاند. آن دو با گروهی به منزل (آن حضرت) هجوم آوردند. علیعلیه السلام با شمشیرش بیرون آمد و با عمر روبهرو گشت. عمر با او درگیر شد...
آنگاه به خانه او وارد شدند. فاطمه خارج شد و فرمود: بیرون روید وگرنه به خدا سوگند موهایم را پریشان کرده و به خدا شِکوه (نفرین) میکنم. به ناچار همگی خارج شدند...».
3 - ابن ابی الحدید میگوید: «... عمر با جماعتی آمد... به خانه هجوم آوردند، فاطمه فریاد کشید...».(338)
4 - او همچنین نقل میکند: «وکان خارج البیت مع خالد جمع کثیر من الناس، ارسلهم ابوبکر رِدْءاً لهما، ثمّ دخل عمر فقال لعلیّ: قم فبایع. فتلکّأ واحتبس، فاخذ بیده وقال: قم، فابی ان یقوم فحمله ودفعه کما دفع الزبیر، ثمّ امسکهما خالد وساقهما عمر ومن معه سوقاً عنیفاً واجتمع الناس ینظرون وامتلأت شوارع المدینة بالرجال ورأت فاطمة ما صنع عمر فصرخت وولولت...»؛(339) «... بیرون از خانه، جماعت زیادی با خالد بودند. ابوبکر آنها را برای تقویت آن دو (خالد و عمر) فرستاده بود. آنگاه عمر وارد شد و به علیعلیه السلام گفت: برخیز. علیعلیه السلام درنگ کرده، امتناع ورزید. عمر دستش را گرفت و گفت: برخیز. علیعلیه السلام خودداری کرد. عمر او را بلند نمود و مانند زبیر او را بیرون کشید. خالد آن دو را با طناب بست. عمر و همراهانش، آن دو را با شدت میکشیدند. مردم جمع شده بودند و میگریستند. کوچههای مدینه پر از جمعیت شده بود. فاطمهعلیها السلام چون اعمال عمر را دید فریاد برآورد و شیون سر داد...».
5 - او همچنین نقل میکند: «... جز علیعلیه السلام کسی از بیعت خودداری نکرد و به خانه فاطمهعلیها السلام پناه جست. (آنها هم) اطرافش را گرفته، به زور او را از خانه بیرون کشیدند».
6 - ابوالفداء میگوید: «انّ ابابکر بعث عمر بن الخطّاب الی علیّ ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة - رضی اللَّه عنها - وقال: ان ابو علیک فقاتلهم»؛(340) «ابوبکر، عمر بن خطّاب را فرستاد تا علیعلیه السلام و کسانی را که گرد او جمع شده بودند از منزل فاطمه بیرون آورد، و به او چنین گفت: اگر نپذیرفت با آنها بجنگ».
7 - ابن شحنه در تاریخ خود نقل میکند: «...انّ عمر جاء الی بیت علی لیحرقه علی من فیه، فلقیته فاطمة فقال: ادخلوا فیما دخلت فیه الأمّة»؛(341) «... عمر آمد، خانه علیعلیه السلام را با همه کسانی که در آن بودند به آتش بکشد، فاطمه او را دید. عمر گفت: چیزی را که همه امت پذیرفتند پذیرا باشید».
8 - بلاذری نقل میکند: «بعث ابوبکر عمر بن الخطّاب الی علیّعلیه السلام حین قعد عن بیعته وقال: ائتنی به بأعنف العنف. فلمّا اتاه جری بینهما، فقال له علیّ: احلب حلباً لک شطره، واللَّه ما حرصک علی امارته الیوم الّا لیؤمّرک غداً»؛(342) «ابوبکر، عمر بن خطّاب را به سوی علیعلیه السلام فرستاد، چون از بیعت با او سر باز زده بود، و به او گفت: بی هیچ ملاحظه و نرمش و با کمال خشونت علی را بیاور. چون او را آورد میان علیعلیه السلام و عمر مشاجره درگرفت.
علیعلیه السلام به او فرمود: تا میتوانی بدوش، تو هم سهم میبری. به خدا سوگند! اشتیاق تو به ولایت و سرپرستی ابوبکر، فقط به سبب این است که فردا تو را امیر سازد».
9 - و نیز به سند دیگر از سلیمان تیمی و ابن عون نقل کرده که گفت: «ابوبکر برای بیعت، کسی را به سراغ علیعلیه السلام فرستاد ولی آن حضرت بیعت نکرد. عمر با قبضهای از آتش آمد. حضرت فاطمهعلیها السلام او را بر در خانه مشاهده کرد، و به او فرمود: میخواهی در خانه را بر روی من آتش زنی؟ گفت: آری...».(343)
بررسی سند حدیث
- بلاذری؛ از مورّخین معروف اهل سنت است که او و کتابش را بسیار مدح کردهاند.
- مدائنی که از راویان این خبر است، یحیی بن معین او را با تعبیر (ثقه، ثقه، ثقه) نهایت تمجید را نموده است.
و طبرانی او را صدوق معرفی کرده است.(344)
- مسلمة بن محارب زیادی؛ ابن حبّان او را در «الثقات» آورده است. و بخاری نیز در «تاریخ الکبیر» از او روایت نقل کرده و درباره او سکوت اختیار کرده است، که این به نوبه خود دلالت بر وثاقت او نزد بخاری دارد.(345)
- سلیمان بن طرخان تیمی؛ وی کسی است که احمد بن حنبل، یحیی بن معین، نسائی، عجلی و ابن سعد او را توثیق کردهاند.(346)
- عبداللَّه بن عون بصری؛ او از رجال صحاح سته بوده و ذهبی، ابن سعد، و عثمان بن سعید او را توثیق نمودهاند.(347)
10 - عبدالفتاح عبدالمقصود از نویسندگان مصری مینویسد: «وهل علی ألسنة الناس عقال یمنعها ان تروی قصة حطب، امر بها ابن الخطّاب، فاحاط بدار فاطمة فیها علیّ وصحبه؟...»؛ «مگر بر دهانهای مردم قفل و بند است که داستان هیزمی را بازگو نکنند که به دستور عمر به دور خانه فاطمه ریخته شد در حالی که در آن خانه علی و اصحاب او بود...».
عمر بن خطّاب نه تنها به خانه حضرت زهراعلیها السلام هجوم برد و باعث اذیت و آزار آن حضرت و اهل بیتش گردید، بلکه اهل خانه را نیز تهدید به آتش زدن خانه با هر کس که در آن است نمود. اینک به چند حدیث در این زمینه اشاره میکنیم:
1 - بلاذری و دیگران از ابن عون نقل کردهاند: «انّ ابابکر ارسل الی علیّعلیه السلام یرید البیعة، فلم یبایع. فجاء عمر ومعه فتیلة، فتلقته فاطمة علی الباب. فقالت فاطمة: یابن الخطّاب! اتراک محرقاً علیّ بابی؟ قال: نعم، وذلک اقوی فیما جاء به ابوک»؛(348) «... ابوبکر افرادی را به سراغ علیعلیه السلام فرستاد تا بیعت کند، ولی او بیعت نکرد. عمر با مشعلی از آتش آمد. فاطمه او را نزد درب خانه دید. به او فرمود:ای فرزند خطّاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانهام میبینم؟ گفت: آری، این بهترین کار برای تقویت دین پدر توست».
2 - ابن ابی شیبه و دیگران از اسلم نقل کردهاند: «انّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول اللَّهصلی الله علیه وآله کان علیّ والزبیر یدخلان علی فاطمة بنت رسول اللَّهصلی الله علیه وآله فیشاورونها ویرتجعون فی امرهم. فلمّا بلغ ذلک عمر بن الخطّاب خرج حتی دخل علی فاطمة فقال: یا بنت رسول اللَّهصلی الله علیه وآله! واللَّه ما من احد احبّ الینا من ابیک وما من احد احبّ الینا بعد ابیک منک وایم اللَّه ما ذاک بمانعی ان اجتمع هؤلاء النفر عندک ان آمرنهم ان یحرق علیهم البیت...»؛(349) «چون پس از رسول خداصلی الله علیه وآله با ابوبکر بیعت شد، علیعلیه السلام و زبیر نزد فاطمهعلیها السلام دختر رسول خداصلی الله علیه وآله آمدند و با او مشورت و در کارهایشان به او مراجعه نمودند. وقتی عمر از این ماجرا باخبر شد حرکت کرد و به خانه فاطمهعلیها السلام رسید و گفت: ای دختر رسول خدا! به خدا سوگند! هیچ کس نزد ما از پدرت محبوبتر نیست و هیچ کس بعد از پدرت از تو محبوبتر نزد ما نیست. با این حال به خدا سوگند! این مطلب مرا از این کار باز نخواهد داشت که دستور دهم خانه را بر این افرادی که نزد تو جمعند، آتش زنند...».
بررسی سند حدیث
- ابوبکر عبداللَّه بن محمّد بن عثمان عبسی کوفی معروف به «ابن ابی شیبه» (159-235)؛ او کسی است که احمد بن حنبل او را صدوق دانسته و عجلی و ذهبی او را ثقه معرّفی کردهاند.(350)
در سند ابن ابی شیبه افرادی از رجال به این ترتیب قرار دارند:
- محمّد بن بشر؛ همان فرافصة بن مختار عبدی است. او از رجال صحاح سته بوده و ابن معین و یعقوب بن شیبه و محمّد بن سعد و... او را توثیق کردهاند.(351)
- عبیداللَّه بن عمر بن حفص بن عاصم؛ او به تصریح نسائی، ابوزرعه، ابوحاتم، ابن معین و دیگران ثقه است.(352)
- زید بن اسلم عدوی، ابوأسامه؛ او از رجال صحاح سته بوده و برخی نیز او را توثیق نمودهاند.(353)
- اسلم عدوی عمری؛ او نیز از رجال صحاح سته بوده و به تصریح عجلی، ابوزرعه، یعقوب بن شیبه و دیگران ثقه بوده است. نووی میگوید: حفّاظ بر توثیقش اتفاق نظر دارند.(354)
3 - مسعودی نقل میکند: «لمّا تأخروا عن بیعة ابیبکر فانّه احضر الحطب لیحرق علیهم الدار»؛(355) «... چون بنی هاشم از بیعت با ابوبکر خودداری کردند، عمر بن خطّاب هیزمی فراهم ساخت تا خانه را به رویشان آتش زند».
4 - ابن قتیبه نقل کرده: «انّ ابابکر تفقّد قوماً تخلّفوا عن بیعته عند علیعلیه السلام فبعث الیهم عمر، فجاء فناداهم وهم فیدار علیعلیه السلام فابوا ان یخرجوا، فدعا بالحطب وقال: والّذی نفس عمر بیده لتخرجنّ او لأحرقنّها علی من فیها. فقیل له: یا اباحفص! انّ فیها فاطمة؟! فقال وان»؛(356) «ابوبکر، جویای کسانی شد که از بیعت او سرباز زده، نزد علیعلیه السلام بودند. عمر را به سراغشان فرستاد. عمر آنان را که در خانه علیعلیه السلام بودند فرا خواند. ولی آنان از بیرون آمدن امتناع ورزیدند. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به کسی که جان عمر به دست اوست! خارج میشوید یا خانه را با هر که در آن است میسوزانم. به او گفتند: ای ابافحص! فاطمه در آن است! گفت: گرچه فاطمه باشد».
5 - طبری به سندش از زیاد بن کلیب نقل میکند: «اتی عمر بن الخطّاب منزل علیّعلیه السلام وفیه طلحة والزبیر ورجال من المهاجرین. فقال: واللَّه لأحرقنّ علیکم او لتخرجنّ الی البیعة. فخرج علیه الزبیر مصلتاً بالسیف، فعثر فسقط السیف من یده، فوثبوا علیه فاخذوه»(357)؛ «عمر بن خطّاب به خانه علیعلیه السلام آمد، در آن خانه طلحه و زبیر و مردانی از مهاجرین بودند. عمر گفت: به خدا سوگند! بر شما آتش میافکنم یا برای بیعت باید خارج شوید! در پاسخ او، زبیر با شمشیری کشیده بیرون آمد، لیکن پایش لغزید و شمشیر از دستش افتاد. بر سرش حمله کرده او را گرفتند».
بررسی سند حدیث
- محمّد بن جریر طبری؛ او کسی است که بسیاری از علمای اهل سنت توثیقش کردهاند.(358)
- محمّد بن حمید بن حبّان رازی؛ ذهبی او را علامه بزرگ، و ابن معین و طیالسی او را ثقه معرفی کردهاند.(359)
- جریر بن عبدالحمید بن قرط؛ او از رجال صحاح ستّه بوده و نسائی، عجلی، عبدالرحمن بن ابوحاتم او را توثیق کردهاند. ابوالقاسم لالکائی میگوید: اجماع بر وثاقت اوست.(360)
- مغیرة بن مقسم؛ عجلی، نسائی، ابن ابی حاتم، ذهبی و برخی دیگر او را توثیق کردهاند.(361)
- زیاد بن کُلیب تمیمی کوفی؛ او از رجال مسلم، ابوداوود، ترمذی و نسائی است. عجلی، نسائی و ابن حجر او را توقیق کرده و عدهای دیگر او را تمجید نمودهاند.(362)
6 - ابوبکر جوهری نقل میکند: «فاتاهم عمر لیحرق علیهم البیت، فخرج الیه الزبیر بالسیف وخرجت فاطمةعلیها السلام تبکی وتصیح، فنهنهت من الناس»؛(363) «... عمر آمد تا خانه را بر آنان آتش زند. زبیر با شمشیرش بیرون آمد. فاطمهعلیها السلام گریان و فریادکنان بیرون آمد و از مردم شکوه سر داد».
7 - شهرستانی در ترجمه «نظّام» نقل کرده که گفت: «وکان یصیح: احرقوا دارها بمن فیها، وما کان فی الدار غیر علیّ وفاطمة والحسن والحسین»؛(364) «... عمر فریاد میزد: خانه را بر هر که در آن است به آتش کشید، با آن که در خانه، کسی جز علی، فاطمه، حسن و حسینعلیهم السلام نبود».
8 - ابی الفداء نقل میکند: «انّ ابابکر بعث عمر بن الخطّاب الی علیّ ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة - رضی اللَّه عنها - وقال: ان ابوا علیک فقاتلهم فاقبل عمر بشیء من نار علی ان یضرم الدار، فلقیته فاطمة - رضی اللَّه عنها - وقالت: الی این یابن الخطّاب!؟ أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم، او تدخلوا فیما دخل فیه الأمة...»؛(365) «ابوبکر، عمر بن خطّاب را به سراغ علیعلیه السلام و کسانی که با او بودند فرستاد تا آنها را از خانه فاطمه بیرون سازد و به او گفت: اگر نپذیرفتند با آنها بجنگ!! عمر با پارهای آتش راهی شد تا خانه را آتش زند. فاطمه او را دید و فرمود: به کجا میروی ای پسر خطّاب!؟ آیا آمدهای خانه ما را آتش بزنی؟ گفت: آری، مگر آنکه با امّت هماهنگ شوید و با ابوبکر بیعت کنید...».
9 - ابوجعفر نقیب در ردّ جوینی میگوید: «فکیف صار هتک ستر عائشة من الکبائر الّتی یجب معها التخلید فی النار والبرائة من فاعله ومن اوکد عری الایمان وصار کشف بیت فاطمة والدخول علیها منزلها وجمع حطب ببابها وتهدّدها بالتحریق من اوکد عری الدین...»؛(366) «پس چگونه است که هتک عایشه از گناهان کبیره گشته، فاعل آن مخلّد در آتش و تبرّی و بیزاری از عامل آن از مؤکّدترین پایههای ایمان شمرده میشود، ولی هتک حرمت خانه فاطمهعلیها السلام و ورود به آن و انباشتن هیزم نزد در آن و تهدید به آتش زدنش از مؤکّدترین پایههای ایمان نیست؟!».
مقاتل بن عطیه نقل میکند: «انّ ابابکر بعد ما اخذ البیعة لنفسه من الناس بالارهاب والسیف والقوة ارسل عمر وقنفذاً وجماعة الیدار علیّ وفاطمةعلیهما السلام وجمع عمر الحطب علی دار فاطمة واحرق باب الدار، ولمّا جاءت فاطمة خلف الباب لتردّ عمر واصحابه، عصر عمر فاطمة خلف الباب حتی اسقطت جنینها ونبت مسمار الباب فی صدرها وسقطت مریضة حتی ماتت»؛(367) «پس از آنکه ابوبکر با زور و تهدید برای خودش بیعت از مردم گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به سوی منزل علی و فاطمهعلیهما السلام فرستاد. عمر نزد در خانه فاطمه هیزمهایی را گرد آورد و در را سوزاند. چون فاطمه پشت در آمد تا عمر و یارانش را برگرداند، عمر فاطمه را پشت در چنان فشار داد که جنین او سقط شد. میخ، در سینهاش فرو نشست و فاطمه مجروح بر زمین افتاد و همواره چنین بود تا از دنیا رحلت نمود».
این عمل از عمر بن خطّاب با دختر رسول خداصلی الله علیه وآله هیچ بعید به نظر نمیرسد؛ زیرا او کسی بود که در عصر جاهلیت تعدادی از دختران خود را زنده به گور کرده بود.
امام نووی میگوید: «روی انّ عمر قال: یا رسول اللَّه! انّی وأدت فی الجاهلیة. فقال: اعتق رقبة عن کل موؤدة»(368)؛ «روایت شده که عمر گفت: ای رسول خدا! من در جاهلیت دخترانم را زنده به گور کردهام؟ حضرت فرمود: به جای هر دختری که زنده به گور کردهای، یک بنده آزاد کن».
1 - جوینی به سندش از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «... و امّا ابنتی فاطمة... و انّی لمّا رأیتها ذکرت مایصنع بها بعدی، کأنّی بها و قد دخل الذلّ بیتها... و کسر جنبها و أسقطت جنینها... و خلّد فی نارک من ضرب جنینها حتی القت ولدها، فتقول الملائکة عند ذلک آمین»؛(369) «... دخترم فاطمه... چون او را میبینم به یاد چیزهایی میافتم که پس از من بر او روا میدارند، گویا او را میبینم که ذلّت به خانهاش وارد، پهلویش شکسته، جنین او سقط شده است... [بار خدایا] کسی را که به پهلوی او زد آن چنان که فرزندش را سقط کرد، در آتش جاودان ساز. در این حال است که ملائکه میگویند: آمین».
2 - شهرستانی در شرح حال نظّام میگوید: «انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی القت الجنین من بطنها، وکان یصیح: احرقوا دارها بمن فیها وما کان فی الدار غیر علیّ وفاطمة والحسن والحسین»؛(370) «روز بیعت، عمر به شکم فاطمه چنان ضربهای زد که جنین از شکم افتاد. او فریاد میکشید که خانه را با هر که در آن است بسوزانید، با آنکه در آن خانه جز علی، فاطمه، حسن و حسین کسی دیگر نبود».
3 - ابن ابی الحدید میگوید: «انّه حین قرأ علی شیخه ابیجعفر النقیب قصة زینب وهبّار الأسود فقال النقیب: اذا کان رسول اللَّه اباح دم هبّار بن الاسود؛ لأنّه روّع زینب فالقت ذا بطنها، فظهر الحال لو کان حیّاً لأباح دم من روّع فاطمة حتّی القت ذا بطنها»؛(371) «چون بر استاد خود ابوجعفر نقیب، ماجرای زینب و هبّار اسود را نقل کردم، نقیب گفت: اگر رسول خداصلی الله علیه وآله خون هبّار اسود را به سبب این که زینب را ترساند و سبب سقط جنین او شد، مباح کرد، بسیار روشن است که اگر پیامبرصلی الله علیه وآله زنده بود خون آن که فاطمه را چنان ترساند که فرزندش سقط گردید نیز مباح اعلام میکرد».
4 - ذهبی در شرح حال احمد بن محمّد بن سری بن یحیی بن ابی دارم، چنین آورده است: «محمّد بن احمد بن حمّاد کوفی حافظ پس از آنکه تاریخ وفات او را ذکر میکند، چنین میگوید: او همواره در راه راست قدم میگذاشت، لیکن در آخر عمرش بیشترین چیزی که بر او خوانده میشد مطاعن بود. روزی نزد او بودم که مردی برایش چنین روایت میکرد: عمر چنان با لگد به سینه فاطمه زد که محسن را سقط کرد».(372)
5 - مقاتل بن عطیه میگوید: «چون فاطمه پشت در آمد تا عمر و یارانش را برگرداند، او فاطمه را پشت در چنان فشار داد که جنینش سقط شد و میخ در به سینهاش نشست».(373)
6 - ابن قتیبه نقل میکند: «انّ محسناً فسد من زخم قنفذ العدوی»؛(374) «محسن از فشار شدید قنفذ عدوی سقط شد».
7 - صفدی میگوید: «انّ عمر ضرب بطن فاطمةعلیها السلام یوم البیعة حتی القت المحسن من بطنها»؛(375) «همانا عمر در روز بیعت چنان بر شکم فاطمه زد که محسن را از شکمش سقط کرد».
8 - حموئی نیز به سند خود از ابن عباس نقل کرده که پیامبرصلی الله علیه وآله در ضمن حدیثی فرمود: «... اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها، و اذلّ من اذلّها، و خلّد فی النار من ضرب جنبها حتی القت ولدها، فتقول الملائکة عند ذلک: آمین»؛(376) «... بار خدایا! هر کس بر او [فاطمه ظلم کرد او را از رحمت خود دور کن، و هر کس او را خوار کرد ذلیل گردان. و در آتش جهنم خالد گردان، هر کس را که بر پهلوی او زد تا فرزندش را سقط نمود. ملائکه در این موقع است که میگویند: آمین».
9 - مسعودی میگوید: «وضغطوا سیّدة النساء بالباب حتی اسقطت محسّناً»؛(377) «بهترین زنها را پشت در چنان فشار دادند که فرزندش محسن را سقط نمود».
ابن سعد به سند خود از سلمی نقل میکند که گفت: «مرضت فاطمة بنت رسول اللَّهصلی الله علیه وآله عندنا، فلمّا کان الیوم الّذی توفّیت فیه خرج علیّ، قالت لی: یا أمه، اسکبی لی غسلاً. فسکبت لها فاغتسلت کأحسن ما کانت تغتسل. ثمّ قالت: ائتینی بثیابی الجُدد، فاتیتها بها فلبستها. ثمّ قالت: اجعلی فراشی وسط البیت. فجعلته فاضطجعت علیه واستقبلت القبلة ثمّ قالت لی: یا امّة! انّی مقبوضة الساعة وقد اغتسلت، فلا یکشفنّ احد لی کتفاً. قالت: فماتت، فجاء علیّ فاخبرته فقال: لا واللَّه، لا یکشف لها أحد کتفاً...»؛(378) «فاطمه دختر رسول خداصلی الله علیه وآله دوران بیماری خود را نزد ما گذراند. چون روز وفاتش فرا رسید، نزد من آمد و فرمود: ای مادر! آب بریز تا غسل کنم. من آب ریختم، ایشان به بهترین وجه خود را غسل داد. سپس فرمود: لباس دیگر برایم بیاور، آوردم، آنها را پوشید. آنگاه فرمود: بسترم را در وسط خانه بگذار. آنگاه رو به قبله بر روی آن به پشت آرمید و فرمود: ای مادر! من اکنون جان میدهم، غسل کردهام، مبادا کسی شانهام را هویدا سازد!!
سلمی میگوید: حضرت از دنیا رفت. علیعلیه السلام آمد. به او خبر دادم. وی گفت: به خدا سوگند! کسی شانهاش را هویدا نخواهد کرد...».
حموئی به سند خود از ابن عباس نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «... و کأنّی بها و قد دخل الذلّ بیتها... و کسر جنینها...اللّهم العن من ظلمها... و خلّد فی نارک من ضرب جنبنها...»؛(379) «گویا او را میبینم در حالی که ذلّت به خانهاش وارد شده... پهلویش شکسته است... خدایا! هر کس به او ستم روا داشت، لعنت نما... و هر کس که به پهلویش زد در آتش جاودان ساز...».
ابراهیم بن محمّد حمویی از شیوخ ذهبی به حساب میآید،(380) و بغدادی در کتاب «ایضاح المکنون» نقل میکند که جوینی (حموئی) از کتابش «فرائد السمطین» سال 716 فارغ شد.(381)
اسفرایینی در کتاب خود، چون از نظّام سخن میگوید، چنین آورده است: «وطعن فی الفاروق عمر وزعم انّه شک یوم الحدیبیّة فی دینه وشک یوم وفاة النبیّصلی الله علیه وآله وانّه کان فیمن نفرّ بالنبیّصلی الله علیه وآله لیلة العقبة وانّه ضرب فاطمة...»؛(382) «نظّام بر عمر طعن وارد کرده و پنداشته است که او فقط روز صلح حدیبیه در دین شک کرد. در حالی که روز وفات پیامبرصلی الله علیه وآله نیز به خود تردید راه داد. و از کسانی بود که هنگام بازگشت از تبوک در عقبه شتر پیامبرصلی الله علیه وآله را رم داد. و فاطمه را کتک زد و عترت را از ارث خود محروم ساخت...».
شرح حال نظّام
نظّام از بزرگان و رؤسای معتزله به حساب میآید.
ابن حجر میگوید: «ابراهیم بن سیّار (معروف به نظّام) از رؤسای معتزله است. او شاعری ادیب و بلیغ بوده و کتابهای بسیاری در خطّ اعتزال نوشته است».(383)
از روایات صحیح السند استفاده میشود که حضرت زهراعلیها السلام بر ابوبکر به جهاتی غضبناک بود تا از دنیا رفت؛
1 - بخاری در باب «خمس» در مسئله میراث حضرت از فدک نقل میکند: «فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّهصلی الله علیه وآله فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتی توفّیت»؛(384) «فاطمه دختر رسول خداصلی الله علیه وآله غضبناک شد، و با ابوبکر قهر نمود، و این متارکه ادامه داشت تا از دنیا رحلت نمود».
2 - او همچنین در باب غزوه خیبر به سندش از عایشه نقل کرده که گفت: «انّ فاطمةعلیها السلام بنت النبیّصلی الله علیه وآله ارسلت الی ابیبکر تسأله میراثها من رسول اللَّهصلی الله علیه وآله ممّا افاء اللَّه علیه بالمدینة وفدک وما بقی من خمس خیبر. فقال ابوبکر: انّ رسول اللَّهصلی الله علیه وآله قال: لانورث ما ترکنا صدقة... فابی ابوبکر ان یدفع الی فاطمة منها شیئاً. فوجدت فاطمة علی ابیبکر فهجرته فلم تکلّمه حتی توفّیت»؛(385) «فاطمه دختر پیامبرصلی الله علیه وآله کسی را به نزد ابوبکر فرستاد تا میراث خود را از رسول خداصلی الله علیه وآله که همان فییء مدینه و فدک و آنچه از خمس خیبر باقی مانده بر او فرستد. ابوبکر گفت: رسول خدا فرمود: ما چیزی را به ارث نمیگذاریم، آنچه هست همه صدقه میباشد. تا اینکه میگوید: ابوبکر از پرداخت میراث حضرت امتناع کرد. فاطمه بر او ناراحت شد و با او قهر کرد و تا زنده بود با او سخن نگفت».
3 - احمد بن حنبل به سند خود از عایشه نقل کرده: فاطمه دختر رسول خداصلی الله علیه وآله بعد از وفات پدرش، از ابوبکر درخواست میراثش را از فییء نمود. ابوبکر گفت: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: ما چیزی به ارث نمیگذاریم، هر چه ترک کردهایم صدقه است. فاطمه - علیها السلام - غضب نمود و با ابوبکر قهر کرد و این قهر تا هنگام وفاتش ادامه داشت.(386)
عبدالفتاح عبدالمقصود مینویسد: «من باور ندارم که میراث فدک به تنهایی تا این اندازه خشم فاطمه را بر ابوبکر برانگیخته باشد... اگر ابوبکر گمان برده که فاطمه برای این مال ناچیز از او آزرده شده، جواب فاطمه به ابوبکر این گمان را از میان میبرد، چه در این جواب کمترین اشارهای به این موضوع نکرده است؛ زیرا آن چنان که من میبینم در حریم طبع و خلق فاطمه، علاقه و محبتی به مال نبود...».(387)
این خشم تنها از ابوبکر نبوده بلکه حضرت از عمر نیز خشمناک بوده است.
بلاذری مینویسد: «وانّ علیاً دفن فاطمة لیلاً... ولم یعلم ابوبکر وعمر بموتها»؛(388) «همانا علی، فاطمه را شبانه دفن نمود... و ابوبکر و عمر از مرگ وی آگاه نشدند».
ابن ابی الحدید مینویسد: «والصحیح عندی انّها ماتت وهی واجدة علی ابیبکر وعمر وانّها اوصت الّایصلّیا علیها...»؛(389) «صحیح نزد من آن است که فاطمه از دنیا رفت در حالی که بر ابوبکر و عمر غضبناک بود وصیت نمود که ابوبکر و عمر بر جنازه او نماز نخوانند...».
فاطمه زهراعلیها السلام حتی برای بعد از شهادتش نیز با دستگاه خلافت به ناحقّ، مبارزه خود را ادامه داد. لذا وصیت کرد تا شبانه به خاک سپرده شود تا کسانی که به او ظلم کردند در تشییع جنازهاش شرکت نجویند.
1 - بخاری به سندش از عایشه نقل کرده که گفت: «انّ فاطمةعلیها السلام بنت النبیصلی الله علیه وآله ارسلت الی ابیبکر تسأله میراثها من رسول اللَّهصلی الله علیه وآله ممّا أفاء اللَّه علیه بالمدینة وفدک وممّا بقی من خمس خیبر... فابی ابوبکر ان یدفع الی فاطمةعلیها السلام منها شیئاً. فوجدت فاطمة علی ابیبکر فی ذلک فهجرته فلم تکلّمه حتی توفّیت. وعاشت بعد النبیصلی الله علیه وآله ستّة اشهر. فلمّا توفّیت دفنها زوجها علیّعلیه السلام لیلاً ولم یؤذن بها ابابکر»؛(390) «فاطمه دختر پیامبرصلی الله علیه وآله کسی را به نزد ابوبکر فرستاد تا میراث خود از رسول خداصلی الله علیه وآله از فییء مدینه و فدک و آنچه از خمس خیبر باقی مانده، باز خواهد... ابوبکر از دادن چیزی از این امور امتناع کرد. فاطمه بر ابوبکر بدین جهت غضب نموده و او را رها کرد و تا هنگام وفاتش با او سخن نگفت. بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله شش ماه زنده بود. هنگامی که وفات نمود، شوهرش علی او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را بر آن امر اعلام ننمود».
2 - ابن ابی الحدید در شرح خود بر نهج البلاغه نقل میکند: «انّ علیاً والحسن والحسینعلیهم السلام دفنوها لیلاً وغیّبوا قبرها»؛(391) «علی و حسن و حسینعلیهم السلام فاطمه را شبانه دفن کرده، قبرش را نیز مخفی نمودند».
3 - یعقوبی نقل میکند: «... واوصت علیاً زوجها ان یغسّلها... ودفنت لیلاً، ولم یحضرها احد الّا سلمان وابوذر وقیل: عمّار»؛(392) «... فاطمه بر شوهرش علیّ وصیت نمود تا او را غسل داده... و شبانه او را دفن نمایند. و کسی به جز سلمان و ابوذر و بنابر نقلی عمار در تشییع او حاضر نشد».
4 - ابن ابی شیبه به سند خود از عروه نقل میکند: «انّ علیاً دفن فاطمة لیلاً»؛(393) «علی، فاطمه را شبانه دفن نمود».
5 - ابی فلاح حنبلی میگوید: «وغسّل فاطمة اسماء بنت عمیس وعلیّ ودفنها لیلاً»؛(394) «اسماء دختر عمیس و علی، فاطمه را غسل داده، شبانه او را دفن کردند».
6 - حلبی از واقدی نقل کرده که گفت: «وثبت عندنا انّ علیاً - کرّم اللَّه وجهه - دفنها رضی اللَّه عنها لیلاً وصلّی علیها ومعه العباس والفضل رضی اللَّه عنهم ولم یعلموا احداً»؛(395) «نزد ما به اثبات رسیده که علی - کرّم اللَّه وجهه - فاطمه را شبانه دفن نمود، و بر آن حضرت با عباس و فضل نماز گزارد، و هرگز کسی را اعلام ننمود».
7 - بلاذری در تاریخ خود آورده است: «انّ فاطمةعلیها السلام لم تر متبسّمة بعد وفاة النبیصلی الله علیه وآله ولم یعلم ابوبکر وعمر بموتها»؛(396) «فاطمهعلیها السلام بعد از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله هرگز متبسّم دیده نشد، و ابوبکر و عمر از فوتش آگاه نشدند».
8 - ابن ابی الحدید میگوید: «والصحیح عندی انّها ماتت وهی واجدة علی ابیبکر وعمر، وانّها اوصت ان لا یصلّیا علیها...»؛ «خبر صحیح نزد من این است که فاطمه - علیها السلام - از دنیا رحلت نمود در حالی که بر ابوبکر و عمر غضبناک بود و لذا وصیت کرد تا این دو نفر بر جنازه او نماز نخوانند».(397)
9 - استاد توفیق ابوعلم نقل میکند: فاطمه زهراعلیها السلام سه وصیت کرد، یکی از آنها این بود: کسانی که بر آنها غضب کرده، در تشییع جنازهاش حاضر نشوند، و جنازهاش شبانه به خاک سپرده شود.(398)
10 - ابوبکر جوهری نقل میکند: «هنگامی که زمان وفات فاطمه - علیها السلام - رسید، بر امیرالمؤمنینعلیه السلام وصیت کرد که هر گاه از دنیا رفتم مرا شبانه دفن کن، و هرگز ابوبکر و عمر را از این امر آگاه مکن...».(399)
11 - ابن قتیبه میگوید: «... فاطمه - علیها السلام - قسم یاد کرد که هرگز با ابوبکر سخن نگوید. و وصیت کرد که شبانه دفن شود تا ابوبکر در تشییع جنازهاش حاضر نگردد. لذا شبانه دفن شد».(400)
12 - مسلم نیز در ضمن قضیه غضب حضرت زهراعلیها السلام بر ابوبکر و وفات حضرتعلیها السلام میگوید: «... علیعلیه السلام خبر وفات فاطمه را به ابوبکر نرساند و خودش بر او نماز گزارد».(401)
1 - حموینی به سند خود از ابن عباس نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله روزی نشسته بود که حسنعلیه السلام وارد شد. حضرت که او را دید، گریان شد... آنگاه فاطمهعلیها السلام وارد شد. حضرت که او را دید، گریست و فرمود: «الیّ الیّ یا بنیّه فاطمة! فأجلسها بین یدیه... فقالصلی الله علیه وآله... فتکون اوّل من یلحقنی من اهل بیتی، فتقدم علیّ محزونة مکروبة مغمومة مغصوبة مقتولة...»؛(402) «ای دختر جانم فاطمه! نزد من آی، نزد من آی. آنگاه او را نزد خود نشاند... سپس فرمود:... از اهل بیتم تو اول کسی هستی که به من ملحق خواهی شد. نزدم میآیی در حالی که محزون، ناراحت، غمدیده، حقّت غصب شده و شهید شدهای...».
2 - مقاتل بن عطیه میگوید: «ولمّا جائت فاطمة خلف الباب لتردّ عمر واصحابه عصر عمر فاطمة خلف الباب حتی اسقطت جنینها ونبت مسمار الباب فی صدرها وسقطت مریضة حتی ماتت»؛(403) «چون فاطمهعلیها السلام پشت در آمد تا عمر و یارانش را بازدارد، عمر فاطمه را پشت در چنان فشرد که جنینش را سقط نمود و میخ به سینهاش فرو رفت و به بستر بیماری افتاد تا این که از دنیا رحلت نمود».
طبرانی به سند صحیح از عبدالرحمن بن عوف نقل میکند که گفت: وارد بر ابوبکر بن ابی قحافه شدم تا در مرضی که با آن از دنیا رفت او را عیادت نمایم. بر او سلام نموده، از او سؤال کردم که چگونه صبح کردی؟ او نشست و گفت: صبح کردم در حالی که حالم خوب است. آنگاه گفت: «اما انّی لا آسی علی شیء الّا علی ثلاث فعلتهن، وددت انّی لم افعلهنّ،... فوددت انّی لم اکن اکشف بیت فاطمة وترکته وان اغلق علی الحرب...»؛(404) «... آگاه باش! من به جز سه کاری که انجام دادهام، بر هیچ چیز دیگر تأسف نمیخورم، دوست داشتم که آنها را انجام نمیدادم... یکی اینکه: دوست داشتم که خانه فاطمه را کشف نمیکردم و آن را رها مینمودم اگرچه در خانه را میبستند و با من اعلان جنگ میدادند...».
- طبرانی؛ وی از محدّثین بنام و مورد اعتماد اهل سنت است.(405)
- سعید بن کُثیر بن عُفیر مصری؛ ذهبی او را توثیق کرده، و ابوحاتم او را صدوق معرفی کرده است، و یحیی بن معین او را تمجید نموده است.(406)
- عَلوان بن داود بجلی؛ ابن حبان او را در «الثقات» آورده است.(407)
- صالح بن کَیسان، ابومحمّد؛ احمد بن حنبل او را تعریف کرده و یعقوب، ابن ابی حاتم، نسائی، ابن خراش و دیگران او را توثیق نمودهاند.(408)
- حمید بن عبدالرحمن قرشی؛ عجلی، ابوزرعه، ابن خراش و واقدی او را توثیق کردهاند.(409) او همچنین از رجال صحیحین به شمار میآید.
اینان افرادی بودند که در سلسله سند حدیث طبرانی آمدهاند.
از مجموع روایات و کتابهای تاریخی به دست آمد که حضرت زهراعلیها السلام از ابوبکر و عمر ناراضی بوده و به جهت کارهای ناشایستی که در حقّ او روا داشتند بر آنان غضبناک نیز بوده است.
مطابق روایاتی که قبلاً اشاره شد، خداوند به غضب فاطمهعلیها السلام غضبناک میشود. و در قرآن آمده است « وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَوی ؛(410) «و هر کس غضبم بر او وارد شود، سقوط میکند».
و نیز پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «هر کس فاطمه را اذیت کند مرا اذیت کرده است».
خداوند متعال میفرماید: « إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً»؛(411) «آنها که خدا و پیامبرش را آزار میدهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و برای آنها عذاب خوارکنندهای آماده کرده است».
و نیز میفرماید: « الَّذینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»؛(412) «و آنها که رسول خدا را آزار میدهند، عذاب دردناکی دارند».
انس بن مالک و بریده نقل کردهاند: هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله آیه « فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ»؛(413) «در خانههایی که خداوند اذن داده تا بلند مرتبه گردد و در آنها نام خداوند برده شود.» را قرائت کرد، شخصی بلند شد و عرض کرد: ای رسول خدا! اینان کدامین خانهاند؟ فرمود: خانههای انبیا. ابوبکر جلو آمد و گفت: ای رسول خدا! آیا خانه علیّ و فاطمه(علیهما السلام) از این قبیل خانهها است؟ حضرت فرمود: آری، بلکه از بهترین آنها است.(414)
طبری به سندش از ابی الحمراء نقل کرده که گفت: من تا شش ماه در عهد رسول خداصلی الله علیه وآله در مدینه بودم، حضرت را در طول این مدت مشاهده میکردم که هنگام طلوع فجر به کنار خانه علی و فاطمهعلیهما السلام میآمد و میفرمود: «نماز، نماز! « إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً».(415)
زید بن ارقم میگوید: «عدهای از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله درهای خانه خود را به سوی مسجد باز کرده بودند. رسول خداصلی الله علیه وآله روزی فرمود: همه این درها را ببندند به جز در خانه علی. مردم در این موضوع سخن گفتند. رسول خداصلی الله علیه وآله ایستاد، و پس از حمد و ستایش خداوند فرمود: «امّا بعد؛ همانا به بستن درها جز در خانه علی از جانب خود امر نکردم... من به این کار امر شدم و از آن متابعت کردم».(416)
فضایل و مناقب حضرت فاطمهعلیها السلام بی حدّ و حصر است، و ما در اینجا به برخی از آنها که در کتابهای اهل سنت آمده اشاره خواهیم کرد:
1 - پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «انّ فاطمة بضعة منّی فصلّی اللَّه علیّ و علی فاطمة»؛(417) «همانا فاطمه پاره تن من است، پس درود خدا بر من و بر فاطمه».
2 - بخاری و مسلم به سند خود از فاطمهعلیها السلام نقل کردهاند که پیامبرصلی الله علیه وآله خطاب به من فرمود: «یا فاطمة! الاترضین ان تکونی سیدة نساء العالمین»؛(418) «ای فاطمه! آیا راضی نمیشوی که بهترین زنان اهل عالم باشی».
3 - ترمذی به سندش از ابن زبیر نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «انّما فاطمة بضعة منّی، یؤذینی ما آذاها و ینصبنی ما انصبها»؛(419) «همانا فاطمه پاره تن من است، هر آنچه او را آزار دهد مرا آزار داده و هر آنچه او را به زحمت اندازد مرا به زحمت انداخته است».
4 - حاکم به سند صحیح از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «اذا کان یوم القیمة نادی منادٍ من وراء الحجاب: یا اهل الجمع! غُضوا أبصارکم عن فاطمة بنت محمّدعلیها السلام حتّی تمرّ»؛(420) «هنگامی که روز قیامت فرا میرسد منادی از ماورای حجابها ندا میدهد: ای اهل جماعت! چشمان خود را از فاطمه دختر پیامبر ببندید تا او عبور کند».
5 - بخاری به سند خود از مسور از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «فاطمة بضعة منّی فمن أغضبها اغضبنی»؛(421) «فاطمه پاره تن من است، پس هر کس او را به غضب درآورد مرا خشمناک کرده است».
6 - حاکم به سند صحیح از حذیفه نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «نزل ملک من السماء فاستأذن اللَّه أن یسلّم علیّ لم ینزل قبلها، فبشّرنی انّ فاطمة سیدة نساء اهل الجنّة»؛(422) «فرشتهای از آسمان فرود آمد، و از جانب خداوند اذن گرفت تا بر من سلام کند، او مرا بشارت داد که فاطمه بهترین زنان اهل بهشت است».
7 - رسول خداصلی الله علیه وآله خطاب به حضرت فاطمهعلیها السلام فرمود: «یا فاطمة! انّ اللَّه یغضب لغضبک و یرضی لرضاک»؛(423) «ای فاطمه! همانا خداوند به غضب تو غضبناک و با رضایت تو خوشنود میگردد».
8 - طبرانی به سند موثّق از ابن مسعود نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «انّ اللَّه امرنی أن أزوّج فاطمة من علیّ»؛(424) «همانا خداوند مرا امر کرده تا فاطمه را به تزویج علی درآورم».
9 - حاکم نیشابوری به سند صحیح نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله خطاب به فاطمهعلیها السلام فرمود: «فداکِ أبی و امّی»؛(425) «پدر و مادرم به فدای تو باد».
10 - پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «احبّ أهلی الیّ فاطمه»؛(426) «محبوبترین اهلم نزد من، فاطمه است».
11 - پیامبرصلی الله علیه وآله درباره حضرت زهراعلیها السلام فرمود: «اذا انا اشتقت الی رائحة الجنة شممت ریح فاطمة. یا حمیراء! انّ فاطمة لیست کنساء الآدمیین»؛(427) «هر گاه من اشتیاق به بوی بهشت پیدا میکنم بوی فاطمه را استشمام میکنم. ای حمیراء! همانا فاطمه همانند زنان مردم نیست».
12 - عایشه میگوید: «من کسی را از حیث کلام و گفتار، شبیهتر به رسول خداصلی الله علیه وآله از فاطمه ندیدم. هر گاه که بر رسول خداصلی الله علیه وآله وارد میشد حضرت به استقبال او میآمد و دست زهرا را میبوسید و به او خوش آمد میگفت. و دست او را گرفته و در جایگاه خود مینشاند».(428)
13 - و نیز از عایشه نقل شده که گفت: «من برتر از فاطمه - غیر از پدرش - ندیدم».(429)
14 - ترمذی به سند خود از جابر بن عبداللَّه نقل میکند: در حجة الوداع، روز عرفه رسول خداصلی الله علیه وآله را دیدم که بر شتری سوار بود و خطبه میخواند. شنیدم که حضرت میفرمود: «یا أیّها الناس! قد ترکت فیکم ما إن اخذتم به لن تضلّوا: کتاب اللَّه وعترتی أهل بیتی»؛(430) «ای مردم! در میان شما چیزی میگذارم که اگر به آن تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم».
هرکس به تاریخ و حوادث آن گذری کند، بی شک به این نتیجه میرسد که بسیاری از حوادث تاریخی و روایات، تغییر و تحوّل پیدا کرده است.
شاهد این امر وجود تألیفات گوناگون درباره جعل کنندگان احادیث و اهل تحریف و دسّ است. آنان با تاریخ و روایات آن چنان جنایاتی را انجام دادند که چشم انسان گریان میشود؛ خصوصاً با در نظر گرفتن این نکته که دستگاه حکومت ظالم نیز از آنان پشتیبانی کرده و در راستای اهداف شومشان مساعدت میکردند.
حاکمان جور درصدد تبرئه خلفا و امیران در خطّ خود بودند، و لذا با تشکیل گروهی خاص درصدد تحریف حقایق تاریخی برآمده و دستور میدادند تا کتابها را بر طبق مصالح و منافع خود تدوین و تألیف نمایند.
در این میان چه احادیثی از فضایل اهل بیتعلیهم السلام که از میان برداشته شد و از لابهلای کتابها حذف گردید! و چه بسیار از مطاعن خلفا و امیران که از میان کتابها محو شد!
ابن عدی در شرح حال عبدالرزاق بن همّام صنعانی که از شیوخ بخاری به حساب میآید، مینویسد: «برای او احادیث بسیاری در صنفهای مختلف است. ثقات و امامان مسلمین نزد او رفته و از او حدیث نوشتهاند، و مشکلی در حدیث او نیافتهاند، جز اینکه او را به تشیّع نسبت دادهاند. او احادیثی را در فضایل اهل بیتعلیهم السلام نقل میکند که احدی از ثقات با او در این احادیث موافقت نکردهاند. و این بزرگترین چیزی است که به او نسبت دادهاند. و نیز از او روایاتی در مطاعن دیگران نقل کرده که من آنها را در این کتابم نقل نمیکنم. و امّا از حیث صدق، امید است که راست باشد...».(431)
او همچنین در شرح حال عبدالرحمن بن یوسف بن خراش نقل میکند که او دو جلد کتابی را که در مطاعن شیخین - ابوبکر و عمر - تصنیف کرده بود، نزد بندار برد، او هم به مصنّف آن، دو هزار درهم جایزه داد. ابن عدی میگوید: «امیدوارم که او تعمّد بر کذب نداشته باشد».(432)
این دو جلد کتاب کجاست؟ ما از آن خبر نداریم! ابن خراش از علمای اهل سنت و از جمله کسانی است که آرای او در جرح و تعدیل مورد توجه علمای اهل سنت است.
ذهبی از عایشه نقل میکند که گفت: پدرم پانصد حدیث از رسول خداصلی الله علیه وآله جمع نمود. یک شب تا به صبح در رختخواب خود زیاد میغلطید. ناراحت شدم. به او گفتم: آیا به جهت بیماری میغلطی؟ یا خبر ناگواری به تو رسیده است؟ صبح که شد به من خطاب کرد و گفت: ای دخترکم! احادیثی را که نزد تو است بیاور. نزد او آوردم و مشاهده کردم که آتشی را طلب نموده و همه آنها را سوزاند».(433)
ابن سعد در ترجمه قاسم بن محمّد بن ابوبکر نقل میکند که فرمود: «احادیث در عصر عمر بن خطّاب زیاد شد. او مردم را قسم داد تا آنها را نزدش حاضر کنند. همین که حاضر نمودند، دستور داد تا همه را به آتش کشند...».(434)
در میان این گونه احادیث چه حقایق تاریخی و فضایل اهل بیتعلیهم السلام و مطاعن خلفا بوده، خدا میداند.
احمد بن حنبل میگوید: «ابوعوانه - صاحب صحیح - کتابی را تألیف کرده و در آن عیبها و بلاهای اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله را جمع کرده است. سلاّم بن ابی مطیع به نزد او آمد و گفت: ای اباعوانه! آن کتاب را به من بده. هنگامی که کتاب را گرفت آن را به آتش کشید».(435)
آنگاه از عبدالرحمن بن مهدی نقل میکند که گفت: من در کتاب ابی عوانه نظر کردم، و من از آن به خدا پناه میبرم.(436)
ذهبی در ترجمه ابراهیم بن حکم بن زهیر کوفی از ابوحاتم درباره او نقل میکند که گفت: «در مطاعن معاویه روایاتی نقل کرده است، و ما آنچه را که در این باره نوشته بود پاره کردیم».(437)
نکتهای که قابل توجه است، اینکه: علمای رجال اهل سنّت، در شرح حال برخی از رجال احادیث صحاح سته نقل کردهاند که آنان ابوبکر و عمر را دشنام میدادند!! و این مطلب در ترجمه اسماعیل بن عبدالرحمن سدّی،(438) تلید بن سلیمان،(439) جعفر بن سلیمان ضبعی،(440) و بسیاری دیگر میتوان مشاهده کرد.
چرا این افراد عمر و ابوبکر را دشنام میدادند؟ مگر آن دو چه کرده بودند که حتّی بزرگان اهل سنت نیز آن دو را سبّ و شتم نمودهاند؟!
افراد دیگری را نیز میتوان نام برد که از رجال صحاح سته بودهاند و در عین حال در کتابهای رجال اهل سنت آنها را رافضی دانستهاند، و درباره برخی نیز گفتهاند که دشنام دهنده ابوبکر و عمر بودهاند. اینک به برخی دیگر از این افراد که توثیق نیز شدهاند، اشاره میکنیم و برای بررسی بیشتر، خوانندگان را به کتابهای رجال و تراجم اهل سنت در ترجمه و شرح حال هریک از آنان ارجاع میدهیم:
1 - بکیر بن عبداللَّه طائی معروف به ضخم.
2 - جُمیع بن عمیر.
3 - حارث بن عبداللَّه همدانی.
4 - حمران بن اعین.
5 - دینار بن عمر اسدی.
6 - زیاد بن منذر.
7 - سعد بن طریف کوفی.
8 - سلیمان بن قَرْم نحوی.
9 - عبّاد بن یعقوب اسدی رواجنی کوفی.
10 - عبداللَّه بن عبدالقدوس رازی.
11 - عبداللَّه بن صالح هروی.
12 - عبدالملک بن أعین کوفی.
13 - عبیداللَّه بن موسی.
14 - عثمان بن عمیر بجلی کوفی.
15 - علی بن زید تیمی بصری.
16 - عمّار بن رزیق کوفی.
17 - عمرو بن ثابت بکری.
18 - عمرو بن حماد قنّاد.
19 - عمرو بن عبداللَّه بن عبید کوفی.
20 - غالب بن هذیل کوفی.
21 - محمّد بن راشد خزاعی.
22 - موسی بن قیس حضرمی.
23 - میناء بن ابی میناء قرشی.
24 - ناصح بن عبداللَّه کوفی.
25 - نفیع بن حارث کوفی.
26 - هارون بن سعد عجلی.
27 - هاشم بن برید کوفی.
28 - وکیع بن جرّاح.
29 - یونس بن حبّاب أسیدی.
30 - ابوحمزه ثمالی.
31 - ابوعبداللَّه بجلی.
کسی نمیتواند بر ما ایراد بگیرد که اگر مسئله ظلم به حضرت زهراعلیها السلام واقعیت داشت، پس چرا در صحیح بخاری و مسلم نیامده است؟ زیرا در جواب این اشکال میگوییم:
اولاً: به تصریح خود متخصّصین از اهل سنت این طور نیست که این دو نفر تمام احادیث صحیح السند را آوردهاند و هر حدیثی را که نقل نکردهاند از اعتبار سندی برخوردار نبوده است.
ابن الصلاح میگوید: «این دو نفر (بخاری و مسلم) تمام احادیث صحیح السند را در صحیح خود نیاوردهاند و هرگز چنین التزامی را هم ندادهاند. از بخاری نقل شده که گفت: «من در کتاب خود (الجامع) احادیث صحیح السند را نقل کردم و چه بسیار احادیث صحیح السند که به جهت طولانی شدن، نیاوردم».
و نیز از مسلم نقل میکند که گفته است: «تمام احادیثی که نزد من صحیح بوده در کتابم نیاوردم؛ بلکه تنها احادیثی را نقل کردهام که اجماع محدّثین بر آن نقل است».(441)
از بخاری نقل شده که گفت: «من صد هزار حدیث صحیح السند حفظ کردم». این در حالی است که احادیث موجود در کتاب صحیح خود با مکرراتش 7275 حدیث است.(442)
نووی نیز میگوید: «بخاری و مسلم تمام احادیث صحیح السند را نقل نکردهاند و هرگز چنین التزامی هم از خود ندادهاند».(443)
تهانوی مینویسد: «حدیث صحیح منحصر در صحیح بخاری و مسلم نیست، بلکه در غیر این دو کتاب نیز حدیث صحیح یافت میشود».(444)
ثانیاً: از آنجا که نقل این گونه احادیث منجر به بی اعتباری رؤسای مدرسه خلفا میشده، لذا از نقل آنها صرف نظر کردهاند.
دعا و نیایش و نماز
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
1آداب و اعمال زیارتگاه در سوریه
حسین احمدی قمی
7000
2ادعیه و زیارات امام زمانعلیه السلام
واحد پژوهش
2000
3ارتباط با خدا
واحد تحقیقات
6500
4از خدا چه بخواهیم
احمد سعیدی
5000
5اهمیت اذان و اقامه
محمد محمدی اشتهاردی
6000
6اهمیت نماز جمعه و آداب آن از دیدگاه امام علیعلیه السلام
مفید فیاضی
3000
7ترجمه حدیث عنوان بصری
واحد پژوهش
1000
8ختم سورههای یس و واقعه
واحد پژوهش انتشارات
5000
9دستوراتی از قرآن
احمد سعیدی
28000
10
ربیع الاسابیع
علّامه مجلسی
25000
11
زیارت ناحیه مقدّسه
واحد تحقیقات
4500
12
فضیلت خواندن سورههای قرآن(مشکاةالانوار)
علامه مجلسی(ره)
15000
13
گنجینه نور و برکت
حسینی اردکانی(ره)
4500
14
نماز شب
واحد پژوهش انتشارات
1000
15
هدیه احمدیه
میرزا احمد آشتیانی
1200
16
هدیه احمدیه
میرزا احمد آشتیانی
3500
تاریخ مسجد مقدّس جمکران
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
17
آئینه اسرار حدیث بنای مسجد مقدّس جمکران
حسین کریمی قمی
6000
18
تاریخچه مسجد مقدس جمکران (فارسی)
واحد تحقیقات
5000
19
تاریخچه مسجد مقدس جمکران (فارسی)
واحد تحقیقات
2500
20
مسجد مقدس جمکران تجلّیگاه صاحب الزمانعلیه السلام
سید جعفر میرعظیمی
15000
پیامبرصلی الله علیه وآله
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
21
اوصاف الرسول (اسامی و القاب)
احمد سعیدی
16000
22
پیامبراعظمصلی الله علیه وآله و تروریسم و خشنونتطلبی
علی اصغر رضوانی
2500
23
پیامبراعظمصلی الله علیه وآله و جهاد و بردهداری
علی اصغر رضوانی
2000
24
پیامبراعظمصلی الله علیه وآله و حقوقاقلیتها و ارتداد
علی اصغر رضوانی
3000
25
پیامبراعظمصلی الله علیه وآله و حقوق زن
علی اصغر رضوانی
4500
26
پیامبراعظمصلی الله علیه وآله و صلحطلبی
علی اصغر رضوانی
2500
27
تاریخ پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله وسلم (دو جلد)
عباس صفایی حائری
65000
28
چهل حدیث برگزیده از پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله
احمد سعیدی
4500
29
حکومت بر دلها اولین و آخرین خطبه پیامبرصلی الله علیه وآله
شفیعی مازندرانی
6000
30
راه و رسم زندگی در کلام پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله
خیراللَّه سلیم زاده
5000
31
روزشمار تاریخ پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله
احمد سعیدی
10000
32
محمد رسول اللَّه
واحد پژوهش
4000
امام علی و حضرت زهراعلیهما السلام
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
33
امامت و ولایت حضرت علیعلیه السلام
سیّد محسن کمالی تقوی
15000
34
با اولین امام در آخرین پیام
حسین ایرانی
3500
35
تاریخ امیرالمؤمنینعلیه السلام (دو جلد)
عباس صفایی حائری
90000
36
علیعلیه السلام مروارید ولایت
واحد تحقیقات
2500
37
حکومت و رهبری از منظر نهج البلاغه
محمّد سلمانی کیاسری
10000
38
فدک ذوالفقار فاطمهعلیها السلام
سیّد محمد واحدی
13000
39
مام فضیلتها
عباس اسماعیلی یزدی
30000
امام حسینعلیه السلام
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
40
از زلال ولایت
واحد تحقیقات
16000
41
تاریخ سید الشهداءعلیه السلام
عباس صفایی حائری
55000
42
حکمتهای جاوید
محمّد حسین فهیمنیا
13000
43
خزائن الاشعار (مجموعه اشعار)
عباس حسینی جوهری
48000
44
در کربلا چه گذشت؟ (ترجمه نفس المهموم)
شیخ عباس قمی / کوهکمرهای
58000
45
دلشده در حسرت دیدار دوست
زهرا قزلقاشی
3500
46
رسول ترک (آزادشده امام حسینعلیه السلام)
محمد حسن سیف اللهی
12000
47
سحاب رحمت
عباس اسماعیلی یزدی
63000
48
عاشورا تجلّی دوستی و دشمنی
سید خلیل حسینی
22000
49
منشور نینوا
مجید حیدری فر
48000
50
نهج الکرامة
محمد رضا اکبری
20000
51
یاران باوفا و شهیدان بیهمتا
واحد فرهنگی مسجد جمکران
3500
اهل بیتعلیهم السلام
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
52
آخرین خورشید پیدا
واحد تحقیقات
6500
53
امام رضاعلیه السلام در رزمگاه ادیان
سهراب علوی
8500
54
پرچمدار نینوا
محمد محمدی اشتهاردی
16000
55
پیشوایان معصوم (زندگینامه چهارده معصوم)
آیت اللَّه سیّد محسن خرازی
45000
56
دفاع از حریم امامت و ولایت(مختصرشبهایپیشاور)
کریم شنی
10000
57
شرح زیارت جامعه کبیره(ترجمه الشموس الطالعة)
محمد حسین نائیجی
58000
58
عمه سادات
سیّد ابوالقاسم حمیدی
6500
59
کهکشان راه نیلی (مجموعه اشعار)
حسن بیاتانی
4500
60
ماه مدینه
واحد پژوهش
4000
61
ویژگیهای حضرت زینبعلیها السلام
سید نورالدین جزائری
25000
امام مهدیعلیه السلام
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
62
آخرین پناه
محمود ترحمی
6000
63
آن آشنا آمد
مسلم پور وهاب
3000
64
آیین انتظار (مختصر مکیال المکارم)
واحد پژوهش انتشارات
15000
65
ارتباط معنوی با حضرت مهدیعلیه السلام
حسین گنجی
15000
66
از غروبعاشورایحسینی تاطلوع ظهورحضرتمهدیعلیه السلام
حسین احمدی قمی
8500
67
امامت، غیبت، ظهور
واحد پژوهش انتشارات
6500
68
امامت و غیبت از دیدگاه علم کلام
علمالهدی / واحد تحقیقات
5000
69
امام مهدی درکلام امام علیعلیهما السلام(چهل حدیث)
سید صادق سید نژاد
2000
70
امید آخر
حسن محمودی
5000
71
انتظار از دیدگاه روایات اهل بیتعلیهم السلام
سکینه طاووسی
13000
72
انتظار بهار و باران
واحد تحقیقات
3000
73
انتظار چیست؟ منتظر کیست؟
واحد پژوهش
4000
74
انتظار و انسان معاصر
عزیز اللَّه حیدری
4000
75
اوصاف المهدی (اسامی و القاب)
احمد سعیدی
15000
76
اولینهای مهدویت
محمد خامهیار
4500
77
او هرجا که هست مرا دوست دارد
مرتضی محیطی
3000
78
بامداد بشریت
محمد جواد مروّجی طبسی
11000
79
پایان انتظار
مسلم پور وهاب
5500
80
پرچم هدایت
محمد رضا اکبری
13000
81
تشرف یافتگان (دفتر اوّل)
میرزا حسین طبرسی نوری
7500
82
تشرف یافتگان (دفتر دوم)
میرزا حسین طبرسی نوری
9000
83
تشرف یافتگان (دفتر سوم)
میرزا حسین طبرسی نوری
7000
84
تشرف یافتگان (دفتر چهارم)
میرزا حسین طبرسی نوری
7000
85
تکالیف بندگان نسبت به امام زمانعلیه السلام
موسویاصفهانی/حائریقزوینی
24000
86
ترجمه کتاب الغیبة شیخ طوسی
شیخ طوسی/ مجتبی عزیزی
58000
87
تمنای وصال
سیّد غلام رضا حسینی
3500
88
جزیره خوشبختی
مسلم پور وهاب
3000
89
جلوههای پنهانی امام عصرعلیه السلام
حسین علیپور
9500
90
چگونگیدعابرای تعجیل فرجامامعصرعلیه السلام
موسویاصفهانی/حائریقزوینی
6000
91
چگونه امام زمانعلیه السلام را یاری کنیم؟
سیّد مهدی حائری قزوینی
6000
92
حضرت مهدیعلیه السلام فروغ تابان ولایت
محمد محمدی اشتهاردی
21000
93
خورشید غایب (مختصر نجم الثاقب)
رضا استادی
12000
94
خوشههای طلایی (مجموعه اشعار)
محمد علی مجاهدی (پروانه)
16000
95
دارالسلام
شیخ محمود عراقی میثمی
35000
96
داستانهایی از امام زمانعلیه السلام
حسن ارشاد
20000
97
داغ شقایق (مجموعه اشعار)
علی مهدوی
8500
98
در آسمان عشق
مسلم پور وهاب
3500
99
در جستجوی نور
صافی، سبحانی، کورانی
4500
100
ذخیره خدا
اسماء خواجهزاده
2500
101
ذکر نور در حضور مشتاقان ظهور
مفید فیاضی
24000
102
زمان و مکان دعابرای حضرت صاحبالزمانعلیه السلام
موسویاصفهانی/حائریقزوینی
9000
103
سخنرانی مراجع در مسجد جمکران
واحد پژوهش
4000
104
سرود سرخ انار
الهه بهشتی
5000
105
سقا خود تشنه دیدار
طهورا حیدری
2000
106
سیمای امام مهدیعلیه السلام در شعر عربی
دکتر عبد اللهی
15500
107
سیمای جهان در عصر امام زمانعلیه السلام
محمّد امینی گلستانی
95000
108
سیمای مهدی موعود در آئینه شعر فارسی
محمد علی مجاهدی (پروانه)
18500
109
شرح چهل حدیث حضرت مهدیعلیه السلام
علی اصغر رضوانی
7000
110
شناخت حقوق و مراحم حضرت مهدیعلیه السلام
موسویاصفهانی/حائریقزوینی
5000
111
صبح فرا میرسد
مؤسسه فرهنگی توحید
6000
112
صفای دل
زهرا برقی
6500
113
ظهور حضرت مهدیعلیه السلام از دیدگاه ادیان
سید اسد اللَّه هاشمی شهیدی
38000
114
العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان
علی اکبر نهاوندی
420000
115
عریضه نویسی
سید صادق سید نژاد
8000
116
عطر سیب
حامد حجتی
3500
117
عطر یاس
مسلم پور وهاب
7500
118
علیعلیه السلام و پایان تاریخ
سید مجید فلسفیان
11000
119
فریادرس
حسن محمودی
5500
120
فوز اکبر
محمد باقر فقیه ایمانی
9000
121
کرامات المهدیعلیه السلام
واحد تحقیقات
5500
122
کرامتهای حضرت مهدیعلیه السلام
واحد تحقیقات
10000
123
کلمات قصار امام زمانعلیه السلام
محمّد تقی اکبر نژاد
9000
124
کمال الدین و تمام النعمة (دو جلد)
شیخ صدوق (ره)
100000
125
گردی از رهگذر دوست (مجموعه اشعار)
علی اصغر یونسیان
30000
126
گفتمان مهدویت
آیت اللَّه صافی گلپایگانی
15000
127
گوهرهای ناب در کلام امام زمانعلیه السلام
محمّدرحمتیشهرضا/حسیناحمدیقمی
28000
128
مسافر گمشده
مسلم پور وهاب
2000
129
مفرد مذکر غائب (نمایشنامه)
علی مؤذنی
5000
130
مکیال المکارم (دو جلد)
موسوی اصفهانی/حائریقزوینی
72000
131
منجی موعود از منظر نهج البلاغه
حسین ایرانی
4000
132
مهدیعلیه السلام تجسم امید و نجات
عزیز اللَّه حیدری
10000
133
مهدی منتظرعلیه السلام در اندیشه اسلامی
العمیدی / محبوب القلوب
18000
134
مهدیموعوددرکلام پیامبرمحمود
احمد سعیدی
5000
135
مهدی موعودعلیه السلام (دو جلد)
علامه مجلسی / ارومیهای
120000
136
مهربانتر از مادر
حسن محمودی
5000
137
مهر بیکران
محمد حسن شاهآبادی
9000
138
میثاق منتظران «1» شرح زیارت آل یاسین سیّد مهدی حائری قزوینی
8000
139
میثاق منتظران«2» شرح زیارت آل یاسین
سیّد مهدی حائری قزوینی
10000
140
ناپیدا ولی با ما (فارسی) ویژه دانشآموزان
واحد تحقیقات
3000
141
نامههای جوانان به امام زمانعلیه السلام
محمّد تقی اکبر نژاد
6000
142
نامههای دختران به امام زمانعلیه السلام
محمّد تقی اکبر نژاد
6000
143
نامههای نوجوانان به امام زمانعلیه السلام
محمّد تقی اکبر نژاد
5000
144
نتیجه دعا برای فرج حضرت مهدیعلیه السلام
موسویاصفهانی/حائریقزوینی
17000
145
نجم الثاقب (دو جلدی)
میرزا حسین نوری(ره)
75000
146
نشانههای ظهور او
محمد خادمی شیرازی
16000
147
نشانههای یار و چکامه انتظار
مهدی علیزاده
6000
148
نشانههایی از مهدیعلیه السلام
احمد سعیدی
10000
149
نیاز جهان به امام زمانعلیه السلام
محمّد مولوی
5000
150
و آنکه دیرتر آمد
الهه بهشتی
4500
151
وظایف منتظران
واحد تحقیقات
2500
152
وعده دیدار
محمود ترحّمی
6000
153
ویژگیهای امام زمانعلیه السلام
موسویاصفهانی/حائریقزوینی
28000
154
هزار و یک نکته پیرامون امامزمانعلیه السلام
محمد رحمتی شهرضا
45000
155
همراه با مهدی منتظر
مهدی فتلاوی / بیژن کرمی
9000
156
یا اباصالح
مسلم پور وهاب
2000
157
یاد مهدیعلیه السلام
محمد خادمی شیرازی
22000
158
یار غائب از نظر (مجموعه اشعار)
حامد حجتی
30000
پاسخ به شبهات
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
159
اسلامشناسی و پاسخ به شبهات
علی اصغر رضوانی
45000
160
امامشناسی و پاسخ به شبهات (قرآن)
علی اصغر رضوانی
48000
161
امامشناسی و پاسخ به شبهات (حدیث)
علی اصغر رضوانی
55000
162
دفاع از تشیع و پاسخ به شبهات
علی اصغر رضوانی
30000
163
سلفیگری (وهابیت) و پاسخ به شبهات
علی اصغر رضوانی
50000
164
غدیرشناسی و پاسخ به شبهات
علی اصغر رضوانی
20000
165
مرجعیت دینیاهلبیتعلیهم السلام و پاسخ به شبهات
علی اصغر رضوانی
41000
166
موعودشناسی و پاسخ به شبهات
علی اصغر رضوانی
47000
167
نگاهی به مسیحیت و پاسخبهشبهات
علی اصغر رضوانی
20000
168
واقعه عاشورا و پاسخ به شبهات
علی اصغر رضوانی
22500
169
اهل بیتعلیهم السلام از دیدگاه اهل سنّت
علی اصغر رضوانی
11000
سلسله مباحث مهدویت
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
170
اماکن مقدسه مرتبط با حضرت مهدیعلیه السلام
علی اصغر رضوانی
3000
171
امامت در سنین کودکی
علی اصغر رضوانی
3000
172
امامت و غیبت
علی اصغر رضوانی
5000
173
بررسی دعای ندبه
علی اصغر رضوانی
3500
174
تولد حضرت مهدیعلیه السلام
علی اصغر رضوانی
7000
175
حکومت حضرت مهدیعلیه السلام
علی اصغر رضوانی
4000
176
دفاع از مهدویت
علی اصغر رضوانی
6500
177
دکترین مهدویت تنها راه نجات بشر
علی اصغر رضوانی
5000
178
علایم ظهور
علی اصغر رضوانی
6000
179
غیبت صغری
علی اصغر رضوانی
5000
180
غیبت کبری
علی اصغر رضوانی
7500
181
فلسفه حکومت عدل جهانی
علی اصغر رضوانی
3500
182
قرآن و ظهور حضرت مهدیعلیه السلام
علی اصغر رضوانی
5000
183
منجی از دیدگاه ادیان
علی اصغر رضوانی
6500
184
مهدویت و جهانیسازی
علی اصغر رضوانی
3500
185
نظریهپردازی درباره آینده جهان
علی اصغر رضوانی
7000
186
وجود امام مهدیعلیه السلام از منظرقرآن و حدیث
علی اصغر رضوانی
5000
187
وجود امام مهدیعلیه السلام در پرتو عقل
علی اصغر رضوانی
6000
188
وظایف ما در عصر غیبت
علی اصغر رضوانی
6500
189
هنگامه ظهور
علی اصغر رضوانی
5000
سلسله مباحث شناخت وهابیت
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
190
ابن تیمیه، مؤسس افکار وهابیت
علی اصغر رضوانی
12000
191
برپایی مراسم جشن و عزا
علی اصغر رضوانی
7500
192
توسل از دیدگاه وهابیان
علی اصغر رضوانی
2500
193
خدا از دیدگاه وهابیان
علی اصغر رضوانی
5000
194
زیارت قبور از دیدگاه وهابیان
علی اصغر رضوانی
11000
195
شناخت سلفیها (وهابیان)
علی اصغر رضوانی
7500
196
فتنه وهابیت
علی اصغر رضوانی
3000
197
مبانی اعتقادی وهابیان
علی اصغر رضوانی
12000
198
موارد شرک از دیدگاه وهابیان
علی اصغر رضوانی
7500
کودکان
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
199
آشنایی با چهارده معصوم(1 و 2)
سیّد حمید رضا موسوی
8000
200
آموزش وضو و نماز (کودکان/مصور)
حسین احمدی قمی
6500
201
بهتر از بهار
شمسی وفایی
4000
202
مجموعهزندگیچهاردهمعصوم(حضرت محمدصلی الله علیه وآله)
واحد پژوهش
7000
203
مجموعهزندگیچهاردهمعصوم(امام علیعلیه السلام)
واحد پژوهش
7000
204
مجموعهزندگیچهاردهمعصوم(حضرتزهراعلیها السلام)
واحد پژوهش
7000
205
مجموعهزندگیچهاردهمعصوم(امام حسنعلیه السلام)
واحد پژوهش
6500
206
مجموعهزندگیچهاردهمعصوم(امام حسینعلیه السلام)
واحد پژوهش
6500
غدیر
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
207
اتحاد ملی انسجام اسلامی در پرتو آموزههای غدیر
علی اصغر رضوانی
9000
208
غدیر در گذر تاریخ
علی تقوی دهکلانی
6500
209
غدیر حقیقتی بر گونه تاریخ
رضا فرهادیان
6000
210
ندای ولایت در اولین کنگره غدیر
بنیاد بین المللی غدیر
3500
211
ندای ولایت در دومین کنگره غدیر
بنیاد بین المللی غدیر
5000
اخلاقی، تربیتی
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
212
آثار گناه در زندگی و راه جبران
علی اکبر صمدی
20000
213
اخلاق عملی
آیت اللَّه مهدوی کنی
20000
214
حلیة المتقین
محمد باقر مجلسی
40000
215
درسهایی از طبیعت
محمّد رضا اکبری
6000
216
عبرتهای ماندگار
محمد رضا اکبری
9000
217
فرهنگ اخلاق
عباس اسماعیلی یزدی
38000
218
فرهنگ تربیت
عباس اسماعیلی یزدی
30000
219
فرهنگ صفات
عباس اسماعیلی یزدی
50000
220
قصههای تربیتی
محمّد رضا اکبری
9000
221
مبانی تربیت و شاخصههایمهمدربرنامهریزیمدارس
رضا فرهادیان
5000
222
معلم محبوب شرایط مقبولمدرسه مطلوب
رضا فرهادیان
4000
شرح حال
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
223
آقا شیخ مرتضای زاهد
محمد حسن سیف اللهی
15000
224
بدر مشعشع در احوال موسی مبرقع
محدث نوری
4000
225
تولدی نو (نقد مسیحیت)
علی الشیخ/سید مسلم مدنی
14000
226
روزنههایی از عالم غیب
آیت اللَّه سید محسن خرّازی
25000
227
سیاحت غرب
آقانجفی قوچانی
10000
کتابهای دیگر
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
228
اسرار مناسک حجّ
محمّد تقی اکبر نژاد
12000
229
دین و آزادی
محمّد حسین فهیمنیا
22000
230
رجعت یا حیات دوباره
احمد علی طاهری ورسی
15000
231
عالم ذر
محمّد رضا اکبری
15000
232
فرهنگ درمان طبیعی بیماریها
علیرضا صدری
30000
233
مدینه فاضله درپرتو امر به معروف ونهی از منکر
علی اصغر رضوانی
5000
234
منازل الآخرة (زندگی پس از مرگ)
شیخ عباس قمی(ره)
15000
پوسترهای نمایشگاهی
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
235
مجموعه نمایشگاهی صبح امید
انتشارات
150000
236
مجموعه نمایشگاهی صبح امید
انتشارات
75000
237
مجموعه نمایشگاهی اشک خون
انتشارات
150000
238
مجموعه نمایشگاهی اشک خون
انتشارات
75000
کتابهای به زبان دیگر
ردیف
نام کتاب
نویسنده / مترجم
قیمت
239
امامت اور غیبت (اردو)
علی اصغر رضوانی
25000
240
امام رضا، امام مهدی و حضرت معصومهعلیهم السلام(روسی)
آلمات آبسالیکوف
5000
241
تاریخچه مسجد مقدس جمکران (اردو)
واحد تحقیقات
2000
242
تاریخچه مسجد مقدس جمکران(انگلیسی)
واحد تحقیقات
2000
243
تاریخچه مسجد مقدس جمکران (عربی)
واحد تحقیقات
2000
244
در انتظار منجی (روسی)
آلمات آبسالیکوف
5000
245
شمس وراء السحاب (عربی) رمان
جمال محمّد صالح
12000
246
عقد الدرر (عربی)
المقدّس الشافعی/نظری منفرد
32000
247
غدیرخم (آذری لاتین)
علی اصغر رضوانی
3500
248
غدیرخم (روسی)
علی اصغر رضوانی
3500
249
موسوعه توقیعات الامام المهدیعلیه السلام(عربی)
محمّد تقی اکبر نژاد
30000
250
مهدی منتظرعلیه السلام (ترکی استانبولی)
جوادخراسانی/محمودآعاجار
30000
251
منتخب الادعیه و الزیارات (عربی)
حسین احمدی قمی
4000
252
ناپیدا ولی با ما(صبح امید) (اردو)
واحد تحقیقات
8000
253
ناپیدا ولی با ما (انگلیسی)
واحد تحقیقات
4000
254
ناپیدا ولی با ما (بنگالا)
واحد پژوهش انتشارات
2000
255
ناپیدا ولی با ما (ترکی استانبولی)
واحد پژوهش انتشارات
2500
256
ناپیدا ولی با ما (عربی)
واحد تحقیقات
3000
257
واقعه عاشورا و پاسخ به شبهات(تاجیک)
علی اصغررضوانی/قاسم اف
20000
258
ینابیع الحکمة (عربی / پنج جلد)
عباس اسماعیلی یزدی
200000
کتابهای این انتشارات بدون هزینه پستی به آدرس شما ارسال میگردد.
قم - مسجد مقدس جمکران: صندوق پستی: 617 تلفن: 7253700 نمابر: 7253340 - 0251
شماره حساب: بانک ملت، قم شعبه جمکران، کد 5/8785، جاری 3/500
بانک رفاه کارگران، قم شعبه آذر، کد 822، جاری 300939
1) سوره اعراف، آیه 176.
2) سوره یوسف، آیه 111.
3) سوره حشر، آیه 2.
4) شرح غرر الحکم، ج 5، ص 217.
5) نهج البلاغه، نامه 31.
6) همان، حکمت 208.
7) شرح غرر الحکم، ج 1، ص 291.
8) سوره هود، آیه 120.
9) سوره احزاب، آیه 21.
10) سوره ممتحنه، آیه 4.
11) سوره یونس، آیه 35.
12) الغدیر، ج صفر، ص 339و340.
13) سوره احزاب، آیه 33.
14) سوره انبیا، آیه 7 ؛ سوره نحل، آیه 43.
15) سوره طلاق، آیات 10و11.
16) سوره نحل، آیه 44.
17) سوره حجر، آیه 9.
18) سوره واقعه، آیات 77 - 79.
19) سوره احزاب، آیه 33.
20) ]. سوره رعد، آیه 43.
21) سوره واقعه، آیات 77-79.
22) سوره احزاب، آیه 33.
23) سوره آل عمران، آیه 103.
24) سوره فصلت، آیه 42.
25) سوره احزاب، آیه 33.
26) سوره عنکبوت، آیه 49.
27) سوره رعد، آیه 43.
28) سوره بقره، آیه 124.
29) سوره یوسف، آیه 33.
30) سوره فاطر، آیه 32.
31) سوره شوری، آیه 23.
32) صحیح ترمذی، ج 5، ص 328.
33) مستدرک حاکم، ج 2، ص 343.
34) جامع البیان، ج 22، ص 8.
35) صحیح مسلم، ج 7، ص 120.
36) مستدرک حاکم، ج 3، ص 149.
37) مستدرک حاکم، ج 3، ص 154؛ المعجم الکبیر، ج 1، ص 108 و... .
38) مجمع الفوائد، ج 9، ص 203.
39) عوالم العلوم، فاطمه زهراعلیها السلام، ج 1، ص 55.
40) صحیح بخاری، ج 1، ص 69 ؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 1418.
41) سوره انسان، آیات 8و9.
42) بحارالأنوار، ج 43، ص 81.
43) همان، ج 43، ص 81.
44) امالی طوسی، ص 311.
45) دلائل الامامة، ص 3.
46) همان، ص 7.
47) بحارالأنوار، ج 67، ص 249.
48) امالی صدوق، ص 437 ؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 24.
49) اخلاق حضرت فاطمهعلیها السلام، ص 17.
50) مناقب آل ابی طالبعلیهم السلام، ج 3، ص 116.
51) مناقب الامام علی بن ابی طالبعلیهم السلام، ص 365.
52) بحارالأنوار، ج 16، ص 225، ح 28.
53) مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 113 .
54) بحارالأنوار، ج 2، ص 3.
55) کافی، ج 3، ص 104، ح 3.
56) مستدرک حاکم، ج 3، ص 160.
57) بحارالأنوار، ج 43، ص 92.
58) بحارالأنوار، ج 43، ص 94.
59) بحارالأنوار، ج 43، ص 95.
60) بحارالأنوار، ج 43، ص 95.
61) پیشین، ص 95و96.
62) همان، ص 96.
63) همان، ص 96.
64) همان، 133 .
65) بحارالأنوار، ج 43، ص 81.
66) الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 53 ؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 28.
67) بحارالأنوار، ج 43، ص 133.
68) بحارالأنوار، ج 100، ص 256.
69) بحارالأنوار، ج 14، ص 197 ؛ البدایة و النهایة، ج 6، ص 111.
70) بحارالأنوار، ج 101، ص 132، ح 1.
71) بحارالأنوار، ج 41، ص 89.
72) بحارالأنوار، ج 2، ص 379.
73) بحارالأنوار، ج 8، ص 53، ح 63.
74) بحارالانوار، ج 43، ص 157 .
75) احتجاج طبرسی، بخش احتجاجات فاطمه زهراعلیها السلام، ص 131 - 132 .
76) مکارم اخلاق، طبرسی، ص 93.
77) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 131.
78) همان.
79) همان.
80) مناقب خوارزمی، ص 353.
81) همان.
82) بحارالأنوار، ج 43، ص 134.
83) همان.
84) همان، ج 43، ص 191.
85) پیشین، ج 29، ص 207 .
86) همان، ج 30، ص 293.
87) بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص 117.
88) بحار الانوار، ج 28، ص 206.
89) تفسیر عیّاشی، ج 2، ص 67 .
90) بحار الانوار، ج 28، ص 228 .
91) عوالم العلوم، ج 11، ص 406.
92) کوکب الدریّ، ج 1، ص 196، حائری مازندرانی.
93) ذخائر العقبی، ص 53.
94) کشف الغمه، ج 2، ص 122.
95) کشف الغمه، ج 2، ص 122.
96) بحارالانوار، ج 43، ص 218.
97) کشف الغمه، ج 2، ص 126 ؛ ذخائر العقبی، ص 53.
98) بحارالانوار، ج 43، ص 192.
99) سوره آل عمران، آیه 61.
100) کشاف، زمخشری، ج 1، ص 369 و... .
101) سوره بقره، آیه 37.
102) فردوس الأخبار، ج 3، ص 163، ح 4288 ؛ الدر المنثور، ج 1، ص 60؛ کنزالعمال، ج 2، ص 358، ح 4237 و... .
103) سوره احزاب، آیه 6.
104) سوره نساء، آیه 23.
105) سوره احزاب، آیه 32.
106) سوره احزاب، آیه 30.
107) انّها فاطمة الزهراء، ص 333و334.
108) فاطمة الزهراء، توفیق ابوعلم، ص 9-11.
109) حیاة فاطمة، محمود شبلی، ص 363.
110) صحیح مسلم، ج 5، ص 178، ح 101.
111) شرح ابن ابی الحدید، ج 15، ص 35.
112) پیشین، ص 98.
113) بنور فاطمةعلیها السلام اهتدیت، عبدالمنعم حسن.
114) پیشین.
115) حلیة الاولیاء، ج 2، ص 39.
116) فاطمة الزهراء و الفاطمیون.
117) فاطمة الزهراء، دخیل، ص 171، به نقل از او.
118) فاطمة الزهراءعلیها السلام، توفیق ابوعلم، ص 8 و 9.
119) الزهراءعلیها السلام بین الثناء و الولاء، ص 14و15.
120) پیشین، ص 19.
121) حیاة فاطمةعلیها السلام، ص 7و8.
122) سوره اسراء، آیه 26.
123) سوره حشر، آیات 6و7.
124) سوره انفال، آیه 41.
125) سوره نساء، آیه 59.
126) صحیح بخاری، کتاب الاستخلاف، ح 7222.
127) صحیح ترمذی، ج 5، ص 328، ح 3874
128) همان، ص 297، ح 3797.
129) منهاج السنة، ابن تیمیه، ج 8، ص 459 و 460.
130) سوره توبه، آیه 40.
131) سوره یونس، آیه 62.
132) صحیح بخاری، ج 2، ص 85؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1807.
133) صحیح بخاری، ج 1، ص 437، باب من جلس عند المصیبة یعرف فیه الحزن؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 614.
134) صحیح بخاری، ج 2، ص 84.
135) سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 128.
136) مسند احمد، ج 6، ص 31.
137) سیر أعلام النبلاء، ج 7، ص 32 .
138) صحیح ابن خزیمة، ج 3، ص 140.
139) منهاج السنة، ج 4، ص 243 و 244.
140) صحیح بخاری، ج 4، ص 1549؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 1380؛ صحیح ابن حبّان، ج 11، ص 153.
141) سوره مجادله، آیه 1.
142) سنن ابی داود، ج 2، ص 266.
143) صحیح بخاری، ج3، ص1133؛ صحیح مسلم، ج4، ص2091؛ مسند احمد، ج 1، ص136.
144) صحیح بخاری، ج 1، ص 345.
145) صحیح ابن حبّان، ج 11، ص 340.
146) مجمع الزوائد، ج 6، ص 212.
147) صحیح بخاری، ج 1، ص 130و131؛ مسند احمد، ج 4، ص 434.
148) صحیح بخاری، ج 3، ص 1104؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1925.
149) مسند احمد، ج 5، ص 402؛ سنن نسائی، ج 6، ص 117.
150) صحیح ابن حبّان، ج 15، ص 565؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 349.
151) الترغیب و الترهیب، منذری، ج 3، ص 237؛ مجمع الزوائد، ج 8، ص 160.
152) صحیح مسلم، ج 4، ص 1727.
153) صحیح بخاری، ج 3، ص 1322؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 433.
154) صحیح بخاری، ج 2، ص 725؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 276.
155) سنن ابی داود، ج 2، ص 245؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 638.
156) صحیح بخاری، ج 4، ص 2591؛ مسند احمد، ج 3، ص 132.
157) مجمع الزوائد، ج 9، ص 138؛ الترغیب و الترهیب، ج 3، ص 99.
158) مسند احمد، ج 4، ص 173؛ الترغیب و الترهیب، ج 3، ص 144.
159) منهاج السنة، ج 4، ص 244.
160) همان، ص 248 و 249.
161) الآحاد و المثانی، ج 5، ص 363.
162) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 167.
163) المعجم الکبیر، ج 1، ص 108 و ج 22، ص 401.
164) الذریّة الطاهرة، ج 1، ص 120.
165) تاریخ دمشق، ج 3، ص 156.
166) ذخائر العقبی، ج 1، ص 39.
167) مجمع الزوائد، ج 9، ص 203.
168) الکامل، ج 2، ص 351.
169) تهذیب التهذیب، ج 1، ص 166، رقم 1321.
170) سؤالات البرقانی، ج 1، ص 22.
171) لسان المیزان، ج 4، ص 235.
172) صحیح بخاری، ج 4، ص 210.
173) سوره احزاب، آیه 57.
174) منهاج السنة، ج 4، ص 247 و 248.
175) صحیح بخاری، ج 4، ص 210.
176) صحیح بخاری، ج 5، ص 177.
177) صحیح مسلم، ج 3، ص 1380، ح 1759.
178) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 115.
179) شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 50.
180) اهل البیتعلیهم السلام، توفیق ابوعلم، ص 184.
181) بصائر الدرجات، ص 155، ح 14.
182) صحاحاللغة، ج4، ص1384؛ تاجالعروس، ج6، ص161، لسانالعرب، ج9، ص186 و...
183) الاتقان، ج 1، ص 53.
184) دلائل التوثیق المبکر للسنة و الحدیث، ترجمة الدکتور عبدالمعطی، ص 268.
185) مصادر الشعر الجاهلی، ص 139.
186) معرفة النسخ، ص 28.
187) اصول کافی، ج 1، ص 240، ح 2.
188) همان، ص 241، ح 5.
189) بصائر الدرجات، ص 152، ح 3.
190) اصول کافی، ج 1، ص 245، ح 2.
191) همان، ج 1، ص 241، ح 5.
192) بصائر الدرجات، ص 157، ح 1.
193) همان، ص 155، ح 14.
194) همان، ص 154، ح 8.
195) اصول کافی، ج 1، ص 240، ح 2.
196) همان، ص 241، ح 5.
197) بحارالانوار، ج 26، ص 18، ح 1.
198) اصول کافی، ج 1، ص 240، ح 2.
199) بحارالانوار، ج 47، ص 32.
200) همان، ج 26، ص 18، ح 1.
201) اصول کافی، ج 1، ص 242، ح 8.
202) اصول کافی، ج 1، ص 241، ح 4.
203) منهاج السنه، ج 4، ص 230.
204) یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 4، ص 238.
205) فتوح البلدان، بلاذری، ص 42 - 46.
206) شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 210.
207) تاریخ طبری.
208) فدک، ص 29.
209) کشف المحجه، ص 94.
210) سمهودی، وفاء الوفاء، ج 2، ص 158؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 222.
211) حشر (59) آیات 6 و 7.
212) تفسیر فخر رازی، ذیل آیه.
213) المیزان، ذیل آیه شریفه.
214) هیتمی، المحرقه؛ صواعق ص 38.
215) فدک در تاریخ، ص 35 و 36.
216) علل الشرایع، باب العلل التی من اجلها ترک علی فدکاء
217) همان.
218) شرح ابن ابی الحدید ج 16، ص 278.
219) همان، ص 216.
220) شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 216 - 217.
221) بلاذری، فتوح البلدان، ص 46 و 47.
222) شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 217.
223) معجم البلدان، ج 4، ص 238، لسان العرب، ماده فدک.
224) شرح ابن ابی الحدید، ج 16 ص 221؛ سمهودی، وفاء الوفاء، ج 2، ص 158.
225) صحیح مسلم، باب قول النّبی «لانورث ما ترکناه صدقة»از کتاب الجهاد، صحیح بخاری، کتاب الجهاد، باب فرض الخمس و مسند احمد، ج 1، ص 9 و 6.
226) دلائل الصدق، ج 3، ص 23.
227) در المنثور، ج4، ص 177، میزان الاعتدال، ج2، ص228، کنز العمال، ج2، ص158.
228) شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 274.
229) صحیح مسلم، ج 7، ص 130.
230) صواعق المحرقه، ص 76.
231) صحیح مسلم، ج 7، ص 121.
232) بقره (2) آیه 282.
233) احزاب (33) آیه 53.
234) شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 211.
235) سیره حلبی، ج 3، ص 389.
236) همان، ص 391.
237) مریم (19) آیه 6.
238) انبیا (21) آیه 89.
239) نمل (27) آیه 16.
240) غافر (40) آیه 53.
241) فاطر (35) آیه 32.
242) مریم (19) آیه 5.
243) تفسیر فخر رازی، ذیل هر دو آیه.
244) بقره (2) آیه 31.
245) تفسیر طبری، ج 16، ص 48.
246) همان.
247) تفسیر فخر رازی، ذیل آیه.
248) ص (28) آیه 31.
249) تفسیر کشاف، ذیل آیه.
250) نمل (27) آیه 16.
251) انبیا (21) آیه 79.
252) نسا (4) آیه 7.
253) همان، آیه 11.
254) معالم الاصول، ص 6 - 8.
255) کهف (18) آیه 110.
256) چهل حدیث، ص 420 و 421.
257) شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 330.
258) انفال (8) آیه 41.
259) شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 230.
260) سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 4، ص 47 (به نقل از ربیع الابرار زمخشری).
261) فدک در تاریخ، ص 58 - 60.
262) صحیح البخاری با شرح ابن حجر، ج 9، ص 268.
263) همان، ج 8، ص 152.
264) همان.
265) لسان المیزان، ج 4، ص 97.
266) فتح الباری، ج 7، ص 68.
267) شرح ابن ابی الحدید ج 4 ص 64.
268) شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 102.
269) تهذیب التهذیب، ج 8، ص 27.
270) تهذیب التهذیب، ج 5، ص 95.
271) الاصابه، ج 4، ص 379.
272) تهذیب التهذیب، ج 3، ص 285.
273) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 280.
274) تهذیب التهذیب، ج 11، ص 322.
275) تهذیب التهذیب، ج 5، ص 862.
276) شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 102.
277) استیعاب، ترجمه زید بن حارثه.
278) تهذیب التهذیب، ترجمه اعمش، ج 4، ص 195.
279) سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 391 - 394؛ تهذیب التهذیب، ج 10، ص 137.
280) ا.ر.ک: مجمع الزوائد، ج 9، ص 204؛ کنز العمال، ج 6، ص 152 و صواعق المحرقه، ص 84.
281) صحیح بخاری، ج 5، ص 77 - 78؛ کتاب المغازی، باب غزوة خیبر؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 1280، کتاب الجهاد والسیر، باب قول النّبی «لانورث...».
282) طه (20) آیه 115.
283) شرح ابن ابی الحدید، ج 12، ص 51؛ منتخب کنز العمال در حاشیه مسند احمد، ج 5، ص 229 و حیاة الصحابه، ج 3، ص 249.
284) شرح ابن ابی الحدید، ج 12، ص 88.
285) تلخیص الشافی، ج 2، ص 278.
286) همان،ج2، ص 279؛ تنزیه الانبیا، ص 169.
287) تنزیه الانبیا، ص 167؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 64 - 65.
288) بحارالانوار، ج 43، ص 82 .
289) السنن الکبری، نسایی، ج 1، ص 360، ح 1137 .
290) صحیح مسلم، ج 6، ص 178 .
291) بحارالانوار، ج 43، ص 42 .
292) المناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 114.
293) بحارالانوار، ج 39، ص 207 .
294) معجم رجال الحدیث، ج 9، ص 21.
295) تهذیب التهذیب، ج 8، ص 418.
296) اکمال الدین، ص 416؛ بحارالأنوار، ج 25، ص 260.
297) بحارالأنوار، ج 43، ص 16.
298) صحیح مسلم، ج 7، ص 141.
299) الباقیات الصالحات، باب 6، ارم 18.
300) بحارالأنوار، ج 57، ص 19 ؛ مستدرک حاکم، ج 2، ص 615 ؛ شرح المواهب، ج 1، ص 44 و... .
301) الجنة العاصمة، میرجهانی،
302) ر.ک: تمهید القواعد، ابن ترکه، ص 172، با شرح آن «تحریر تمهید القواعد»، آیت اللَّه جوادی آملی.
303) جامع الأسرار، ص 706.
304) همان، ص 381.
305) ر.ک: مبحث علت غایی در کتاب فلسفه.
306) ر.ک: مبحث علت و معلول، فصل ارتباط علت فاعلی با علت غایی.
307) بحارالأنوار، ج 58، ص 65، ح 51.
308) الشفاء، بوعلی، پایان مبحث الهیات.
309) سوره مائده، آیه 3.
310) صحیح مسلم، باب فضائل خدیجه، ح 2437.
311) السیرة الحلبیه، ج 1، ص 138.
312) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 31.
313) انساب الاشراف، ج 1، ص 235؛ سیره ابن هشام، ج 1، ص 379.
314) تاریخ الخمیس، ج 1، ص 264؛ البدایة و النهایة، ج 2، ص 295.
315) صحیح مسلم، حدیث 435، باب فضائل خدیجه.
316) همان، ح 2435.
317) صحیح بخاری، ج 5، ص 47.
318) کنزالعمال، ج 12، ص 145.
319) نور الابصار، ص 40.
320) الاصابة، ج 4، ص 281؛ البدایة و النهایة، ج 2، ص 294.
321) البدایة، ج 2، ص 294.
322) صحیح بخاری، ج 5، ص 47و48؛ صحیح مسلم، باب مناقب خدیجه.
323) الامامة و السیاسة، ج 1، ص 36.
324) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 131.
325) تاریخ الأمم و الملوک، ج 3، ص 430، وقایع سال 13 هجری.
326) عقد الفرید، ج 4، ص 268.
327) مروج الذهب، ج 2، ص 24.
328) المعجم الکبیر، ج 1، ص 62.
329) السقیفة، ص 40.
330) تاریخ دمشق، ج 9، ص 749.
331) شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 46 و ج 6، ص 51.
332) تاریخ الاسلام، ج 3، ص 117و118؛ میزان الاعتدال، ج 3، ص 108، شرح حال علوان بن داود بجلی.
333) مجمع الزوائد، ج 5، ص 203.
334) لسان المیزان، ج 4، ص 189.
335) الجوامع الجامع، ج 1، ص 1059.
336) کنز العمال، ج 5، ص 631و632.
337) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 126.
338) شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 47.
339) همان، ص 49.
340) تاریخ ابی الفداء، ص 165.
341) تاریخ ابن شحنه در حاشیه کامل ابن اثیر، ج 7، ص 164.
342) انساب الاشراف، ج 1، ص 587.
343) انساب الاشراف، ج 1، ص 586.
344) تاریخ بغداد، ج 12، ص 54؛ میزان الاعتدال، ج 3، ص 153؛ سیر اعلام النبلاء، ج 10، ص 400.
345) قواعد فی علوم الحدیث، ص 385و403.
346) تهذیب التهذیب، ج 4، ص 176، رقم 341.
347) همان، ج 5، ص 303.
348) انساب الاشراف، ج 1، ص 586؛ العقد الفرید، ج 4، ص 259؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 20، ص 147؛ اعلام النساء، ج 3، ص 1207.
349) المصنّف، ج 8، ص 572؛ المغازی، ح 18891، ج 8، ص 572؛ الاستیعاب در حاشیه الاصابة، ج 2، ص 254؛ الوافی بالوفیات، ج 17، ص 311؛ کنز العمال، ج 5، ص 651؛ مسند فاطمهعلیها السلام، سیوطی، ص 36.
350) میزان الاعتدال، ج 2، ص 490، رقم 4549.
351) تهذیب التهذیب، ج 9، ص 64، رقم 90.
352) همان.
353) سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 316، رقم 153.
354) تهذیب التهذیب، ج 1، ص 233، رقم 501؛ الجرح و التعدیل، ج 2، ص 306.
355) مروج الذهب، ج 3، ص 86؛ انساب الأشراف، ج 1، ص 282؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 20، ص 147.
356) الامامة و السیاسة، ج 1، ص 30؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 105؛ اعلام النساء، ج 4، ص 114؛ السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، ص 14.
357) تاریخ طبری، ج 2، ص 443 .
358) سیر اعلام النبلاء، ج 14، ص 277.
359) تهذیب التهذیب، ج 9، ص 111.
360) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 65؛ سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 9.
361) تهذیب التهذیب، ج 10، ص 269؛ سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 10، رقم 5.
362) الکاشف، ج 1، ص 261، رقم 1722؛ تهذیب التهذیب، ج 3، ص 329، رقم 698.
363) جوهری، السقیفة، ص 53 .
364) الملل و النحل، ج 1، ص 57.
365) تاریخ ابی الفداء، ج 1، ص 156.
366) شرح ابن ابی الحدید، ج 20، ص 16و17.
367) الامامة و الخلافة، مقاتل، ص 160و161، باب کفارة القتل.
368) المجموع، نووی، ج 19، ص 187 و 189، طبع دارالفکر .
369) فرائد السمطین، ج 2، ص 34و35.
370) الملل و النحل، ج 1، ص 57.
371) شرح ابن ابی الحدید، ج 14، ص 193.
372) میزان الاعتدال، ج 1، ص 139؛ لسان المیزان، ج 1، ص 268؛ سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 578.
373) الامامة و الخلافة، ص 160.
374) مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 133، به نقل از کتاب المعارف.
375) الوافی بالوفیات، ج 5، ص 347.
376) فرائد السمطین، ج 2، ص 35.
377) اثبات الوصیة، ص 143.
378) الطبقات الکبری، ج 8، ص 27.
379) فرائد السمطین، ج 1، ص 34و36.
380) معجم شیوخ الذهبی، ص 125، رقم 156.
381) ایضاح المکنون، ج 4، ص 182.
382) الفَرق بین الفِرَق، ص 147.
383) لسان المیزان، ج 1، ص 96.
384) صحیح بخاری، ج 4، ص 42 .
385) صحیح بخاری، ج 5، ص 82، ح 704.
386) مسند احمد.
387) الامام علی بن ابی طالبعلیه السلام، ج 1، ص 332.
388) انساب الاشراف، ج 1، ص 405.
389) شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 60.
390) صحیح بخاری، ج 5، ص 82؛ السنن الکبری، بیهقی، ج 6، ص 300.
391) شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 280.
392) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 115.
393) المصنّف، ج 3، ص 226.
394) شذرات الذهب، ج 1، ص 15.
395) السیرة الحلبیة، ج 3، ص 361.
396) شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 280، به نقل از بلاذری.
397) همان، ج 6، ص 50.
398) اهل البیتعلیهم السلام، توفیق ابوعلم، ص 184.
399) السقیفة و فدک، ص 145.
400) تأویل مختلف الحدیث، ص 300.
401) صحیح مسلم، ج 3، ص 1380، ح 1759.
402) فرائد السمطین، ج 2، ص 34-36.
403) الامامة و الخلافة، ص 160و161.
404) المعجم الکبیر، ج 1، ص 62، رقم 43؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، عهد خلفا، ص 117.
405) تذکرة الحفاظ، ج 3، ص 912.
406) تهذیب التهذیب، ج 4، ص 66.
407) الثقات، ج 8، ص 526.
408) تهذیب التهذیب، ج 4، ص 399؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 148.
409) تهذیب التهذیب، ج 3، ص 45؛ الثقات، ج 6، ص 146.
410) سوره طه، آیه 81.
411) سوره احزاب، ص 57.
412) سوره توبه، آیه 61.
413) سوره نور، آیه 36.
414) درّ المنثور، ج 6، ص 203؛ روح المعانی، ج 18، ص 174.
415) تاریخ طبری، ج 11، ص 589؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 42، ص 137.
416) مستدرک حاکم، ج 3، ص 125.
417) الروض الانف، ج 6، ص 328.
418) فتح الباری، ج 7، ص 142؛ صحیح مسلم، ج 7، ص 143.
419) سنن ترمذی، ج 5، ص 360، ح 3961؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 159؛ مسند احمد، ج 4، ص 5.
420) مستدرک حاکم، ج 3، ص 153.
421) صحیح بخاری، ج 4، ص 210.
422) مستدرک حاکم، ج 3، ص 151.
423) همان، ص 154؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 203.
424) مجمع الزوائد، ج 9، ص 204؛ کنز العمال، ح 37753.
425) مستدرک حاکم، ج 3، ص 156.
426) تحفة الاحوذی در شرح صحیح ترمذی، ج 10، ص 370؛ مستدرک حاکم، ج 2، ص 417.
427) المعجم الکبیر، ج 22، ص 401.
428) مستدرک حاکم، ج 3، ص 160؛ المعجم الأوسط، ج 5، ص 58، ح 4101.
429) المعجم الأوسط، ج 3، ص 349، ح 2742؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 201.
430) صحیح ترمذی، ج 5، ص 621.
431) الکامل فی الضعفاء، ج 6، ص 545.
432) همان، ج 5، ص 519.
433) تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 5؛ کنز العمال، ج 1، ص 174.
434) الطبقات الکبری، ج 5، ص 188.
435) کتاب العلل و الرجال، احمد بن حنبل، ج 1، ص 60.
436) همان، ج 3، ص 92، چاپ جدید.
437) میزان الاعتدال، ج 1، ص 27.
438) تهذیب التهذیب، ج 1، ص 274.
439) تهذیب الکمال، ج 4، ص 322.
440) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 82و83.
441) علوم الحدیث، ابن الصلاح، ص 19و20.
442) همان.
443) تدریب الراوی، ج 1، ص 75، به نقل از نووی.
444) قواعد فی علوم الحدیث، ص 63.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».