إصدارات أنصار الإمام المهدي (ع)
الرَّجْعَة
ثالثُ أيّامِ اللهِ الكُبْرَى
أجوبة السيد أحمد الحسن
پاسخهای سید احمدالحسن
إعداد :علاء السالم
گردآوری و تنظیم: علاء سالم
دوزبانه (عربی-فارسی)
نام کتاب نویسنده گردآوری و تنظیم مترجم نوبت انتشار عربی تاریخ انتشار عربی نوبت انتشار ترجمه تاریخ انتشار ترجمه ویرایش ترجمه کد کتاب دوزبانهسازی تاریخ دوزبانهسازی |
رجعت، سوّمین روز بزرگ خدا احمدالحسن (ع) علاء سالم گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) اول 2012-1433ق اول ۱۳۹۶ اول 2/110 امیرفهیمی 1400 ش |
|
|
|
|
||
لمعرفة المزيد حول دعوة السيد أحمد الحسن (ع) يمكنكم الدخول إلى الموقع التالي:
www.almahdyoon.org
جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمدالحسن (ع)
به تارنماهای زیر مراجعه نمایید.
فهرست
هل يوجد تعارض بين روايات الرجعة والمهديين ؟
آیا بین روایات رجعت و روایات مهدیین تعارض وجود دارد؟
أسئلة في الرجعة أجابها القائم:
پرسشهایی در مورد رجعت که قائم پاسخ گفته است
۳) الرجعة يوم ينتصر فيه الله لرسله:
۳- رجعت، روزی که خداوند در آن فرستادگانش را پیروز میگرداند
٤) في الرجعة تتحقق المعرفة العالية (غاية الخلق):
4- در رجعت، معرفت عالی (غایت خلقت) تحقق مییابد
٥) الرجعة تكون في السماء الأولى:
٦) الأرض التي تكون الرجعة عليها:
۶- زمینی که رجعت بر آن محقق میشود
٧) الرجعة أحد عوالم قوس النزول:
۷- رجعت یکی از عوالم قوس نزول است
٨) الرجعة عالم يرجع فيه الأفراد:
۸- رجعت عالمی است که در آن، افراد بازمیگردند
۹- رجعت عالمی است که در آن، زمان وجود ندارد
١٠) الاعتقاد بالرجعة والمهديين (عليهم السلام):
۱۰- اعتقاد به رجعت و مهدیین (ع)
١١) للرجعة يوم معلوم كما لهذا العالم:
۱۱- رجعت _همانندِ این عالم_ روزی معلوم دارد
١٣) دابة الأرض في الرجعة وفي هذا العالم:
۱۳- جنبندۀ زمین (دابة الارض) در رجعت و در این عالم
۱۴- رجعت خلفای الهی و شیعیانشان
١٥) ولا زالت هناك أسئلة في الرجعة:
۱۵- و همچنان پرسشهایی در مورد رجعت باقی است
بسم الله الرحمن الرحیم
والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً.
سپاس و ستایش تنها از آنِ پروردگار جهانیان است؛ و بارالها! سلام و صلوات تامّ خود را بر محمد و آل محمد، امامان و مهدیین، ارزانی فرما!
قال السيد أحمد الحسن (ع) في بيان الرجعة: (الرجعة اسمها دال عليها وفقك الله، هي رجعة أي أنها إعادة، أناس ماتوا يعودون، امتحان انتهى يعاد، أيام مضت تعاد .....).
سید احمدالحسن (ع) در بیان رجعت میفرماید: «نام رجعت ـخداوند توفیقت دهدـ بر معنایش دلالت دارد؛ یعنی همان بازگشت یا همان اعاده و تکرار؛ عدهای که میمیرند بازمیگردند؛ آزمونی که به آخر رسیده است تکرار میشود؛ روزهایی که گذشتهاند بازمیگردند...».
لا شك أنّ الحديث عن الرجعة وبيان خصوصياتها وما يتعلق بها هو من عظائم الأمور التي ليس بوسع غير خلفاء الله الإجابة عنها، تماماً كاختصاصهم بإجابة باقي العظائم المرتبطة بدين الله وعوالم الخلق.
شکی نیست که سخن در موضوع رجعت، بیان ویژگیهای آن و آنچه با آن در ارتباط است از بزرگترین امور (عظائم امور) است که پاسخگویی تام و تمام به آن تنها در وُسع و توان جانشینان الهی است؛ همانطور که از ویژگیهای خاص خلیفۀ خدا، پاسخگویی به سایر موارد عظیمِ مرتبط به دین و عوالم خلقت است.
وعلى هذا الأساس ورد أنّ المبيِّن لها هو القائم (ع)، عن زرارة، قال: (سألت أبا عبد الله (ع) عن هذه الأمور العظام من الرجعة وأشباهها فقال: إن هذا الذي تسألون عنه لم يجئ أوانه، وقد قال الله عز وجل: "بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ") ([1]).
بر همین اساس روایت شده است که تبیان کنندۀ این مورد، قائم (ع) است؛ از زراره نقل شده است: از اباعبدالله امام صادق (ع) در مورد این امور عظیم از رجعت و موارد مشابه آن پرسیدم. حضرت فرمود: «در مورد آنچه دربارهشان میپرسید، هنوز زمانش فرا نرسیده است و خداوند عزوجل میفرماید: ﴿بلکه چيزی را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نيافته و هنوز از تأویل آن بیخبر بودند﴾؛([2]) ».([3])
وتعقيباً على هذه الرواية سُئل السيد أحمد الحسن: هل المخصوص ببيانه القائم (ع) ؟
پیرو این روایت از سید احمدالحسن (ع) پرسیده شد: آیا بیان آن تنها مخصوص قائم (ع) است؟
فأجاب (ع): (نعم).
فرمود: «بله».
وكان حريّاً بالعلماء بعد هذا أن يكتفوا بقول (لا أعلم) فيما يتعلق بالرجعة، ولكنهم بكل أسف خاضوا فيما خُصَّ القائم ببيانه، فكان منهم ما كان.
باوجود تمامی اینها شایسته بود علما دربارۀ آنچه با رجعت در ارتباط است تنها به عبارت «نمیدانم» بسنده میکردند؛ اما با کمال تأسف، آنها در بیان آنچه مختص قائم (ع) است غور کرده، به بیراهه کشیده شدند.
ولأنّ عالم الرجعة عالم آخر بنص قول آل محمد ، وله قوانينه ونظامه الخاص به، فلا يصح - والحال هذه - أن تحمل المفاهيم المذكورة في بعض روايات الرجعة على معانيها المتعارفة في هذا العالم الجسماني، وربما جهل هذه الحقيقة أوقع الكثير من العلماء في تخبط فظيع أثناء الحديث عن الرجعة.
ازآنجاکه طبق گفتار آل محمد (ع)، عالَم رجعت، دنیایی دیگر و دارای قوانین و نظام مخصوص به خود است، شایسته نیست مفاهیم وارد شده در برخی روایات رجعت را بر معانی متعارفش در این عالم جسمانی حمل نمود ـکه در حال حاضر چنینکاری صورت گرفته استـ و چهبسا جهل و نادانی نسبت به این حقیقت، بسیاری از علما را به بیراهه و مغالطۀ اسفباری در گفتوگو دربارۀ رجعت کشانیده است.
بل تمادى بعضهم بجهله ليجعل من الفهم المغلوط للرجعة وموضعها سبباً في إنكار إمامة اثني عشر وصياً من آل محمد (وهم المهديون الاثني عشر)، بالرغم من النص عليهم في وصية رسول الله المقدسة ليلة وفاته.
تا آنجا که جهل و برداشت غلط برخی از آنان از واقعیت رجعت، سببی برای انکار امامت دوازده وصی از اوصیای آل محمد (مهدیین دوازدهگانه (ع)) شده است؛ علیرغم تصریحی که در وصیت مقدس شب وفات رسول خدا (ص) بر ایشان وجود دارد!
ولأجل كشف بعض المستور عن هذا الأمر العظيم، كان هذا السفر الموجز الذي يضم بين طياته أجوبة الإمام أحمد الحسن على أسئلة كانت قد وجهت إليه مما يتصل بعالم الرجعة وبعض ما يخصه، وهو دليل آخر يضاف على صدقه وأحقيته.
و در راستای آشکار ساختن برخی حقایق پنهان این امر عظیم، این کتاب کوتاه شکل گرفت؛ که پاسخهای سید احمدالحسن (ع) به پرسشهایی در مورد عالم رجعت و امور مرتبط به آن ـکه بر ایشان عرضه داشتهامـ را در خود داراست؛ که این خود دلیلی بر حقانیت و صدق ایشان میباشد.
والأجوبة بعضها مأخوذ من كتبه المنشورة كالمتشابهات والتوحيد والجواب المنير ومع العبد الصالح، والبعض الآخر - وهو الأغلب - كان من خلال إجابة أسئلة وجهت إليه أخيراً، فكان هذا المجموع الشريف بين يدي الجميع.
برخی از این پاسخها برگرفته از کتب منتشرشدۀ ایشان، همچون متشابهات، توحید، پاسخهای روشنگرانه، همگام با بندۀ صالح و برخی کتب دیگر است که ـاغلب این پاسخهاـ از طریق پاسخگویی به پرسشهایی است که اخیراً بر ایشان عرضه داشتم و ماحصلش، این مجموعۀ شریف است که در اختیار همگان قرار میدهم.
هذا، وكلّي ثقة بالله سبحانه أن يغفر ذنبي ويعفو عن تقصيري بحرمة هذا الإمام المجهول القدر، ويختم لي ولجميع المؤمنين بخير إنه أرحم الراحمين.
والحمد لله رب العالمين.
الجمعة: ١٣ شوال ١٤٣٣ ه
علاء
باوجود تمام ایمان به خداوند سبحان، از او خواستارم که گناهانم را بیامرزد، از تقصیر و کوتاهیام به حرمت این امام مجهولالقدر درگذرد و عاقبت من و تمام مؤمنان را ختم به خیر گرداند که او مهربانترینِ مهربانان است.
و الحمدلله ربالعالمین
جمعه ۱۳ شوال ۱۴۳۳ ه.ق (۱۰ شهریور ۱۳۹۱ ه ش)
علاء
الرجعة في اللغة: هي العودة إلى الحياة الدنيا بعد الموت.
رجعت در لغت، به معنای «بازگشت به زندگی دنیا پس از مرگ» است.
قال الجوهري والفيروزآبادي: (فلان يؤمن بالرجعة أي بالرجوع إلى الدنيا بعد الموت) ([4]).
جوهری و فیروزآبادی میگویند: «فلانی به رجعت ایمان دارد؛ یعنی به بازگشت به زندگی دنیا بعد از مرگ».([5])
وأما معناها الاصطلاحي الذي نحن بصدد بيانه:
اما معنای مصطلح آنکه درصدد بیانش هستیم عبارت است از:
فالرجعة: عالم آخر، ويوم آخر من أيام الله الكبرى الثلاثة ([6]) في قبال يومي القائم والقيامة، وله نظامه وقوانينه الخاصة به، كما هو مضمون روايات عديدة لآل محمد كما سيأتي.
رجعت: عالَم دیگر و روز دیگری از روزهای سهگانۀ بزرگ خداست؛([7]) که پیش روی دو روز دیگر، [روز] قائم (ع) و قیامت میباشد؛ و ـ همانگونه که در مضمون روایات متعدد از آل محمد (ع) بیان خواهد شدـ دارای نظام و قوانین مخصوص به خود است.
فبعد أن ذكر يومي (القائم والقيامة)، قال السيد أحمد الحسن (ع): [.. بقي يوم الرجعة فأكيد أنه عالم آخر، وإلا لما خص بكونه يوم أي وقت وآن مستقل مقابل الحياة الجسمانية والقيامة، فهو ليس منهما].
بعدازاینکه سید احمدالحسن (ع) دو روز «قائم (ع) و قیامت» را بیان نمودند، فرمودند: «...میماند روز رجعت؛ تأکید میکنم که این روز، عالَم دیگری است؛ وگرنه عبارت «روز» ـیعنی وقتـ و آنِ مستقلی در برابر این زندگی جسمانی و قیامت به آن اختصاص داده نمیشد؛ پس این روز ازجملۀ آنها نیست».
وقال: [الرجعة اسمها دال عليها وفقك الله، هي رجعة أي أنها إعادة، أناس ماتوا يعودون، امتحان انتهى يعاد، أيام مضت تعاد ...].
و نیز فرمودند: «نام رجعت ـخداوند توفیقت دهدـ بر معنایش دلالت دارد؛ یعنی همان بازگشت یا همان اعاده و تکرار؛ عدهای که میمیرند بازمیگردند؛ آزمونی که به آخر رسیده است تکرار میشود؛ روزهایی که گذشتهاند بازمیگردند...».
وقال: [هو امتحان آخر وتنظيمه وترتيب الراجعين فيه بيده سبحانه وتعالى ..].
و نیز فرمودند: «این امتحان دیگری است؛ و ترتیب بازگشت رجعتکنندگان در آن به دست خداوند سبحان است...».
وقال: [الرجعة عالم آخر مختلف عن هذا العالم الجسماني، وبالتالي تفاصيله مختلفة عن هذا العالم ..].
همچنین: «رجعت عالم دیگری ـمتفاوت با این عالم جسمانیـ است؛ و درنتیجه جزئیات و تفاصیل آن با این عالم متفاوت میباشد...».
وسنقف على تفصيل إجابات هذا الولي الطاهر من آل محمد ، ولكن بعد عرض موجز لأهم ما بيَّنه علماء الشيعة عن الرجعة كأمر ثابت يرتبط بالعقيدة لديهم جميعاً أو لدى أغلبهم في أقل التقادير.
اکنون بر جزئیات پاسخهای این ولیّ پاکدامن از آل محمد (ع) توقفی خواهیم نمود؛ اما پیش از آن به خلاصهای از آنچه علمای شیعه در مورد اهمیت رجعت بیان نمودند و از نظر همه یا حداقل اغلب آنان امری ثابتشده و مربوط به عقیده بوده است، میپردازیم.
يرى علماء الشيعة أنّ الرجعة تعني: إعادة إحياء في هذه الحياة الدنيا بعد الموت.
علمای شیعه معتقدند که رجعت یعنی «بازگشت به زندگی دنیا پس از مرگ».
قال الشيخ المفيد: (القول في الرجعة: وأقول: إن الله تعالى يرد قوماً من الأموات إلى الدنيا في صورهم التي كانوا عليها فيعز منهم فريقاً ويذل فريقاً ويديل المحقين من المبطلين والمظلومين منهم من الظالمين، وذلك عند قيام مهدي آل محمد ) ([8]).
شیخ مفید میگوید: «سخن در باب رجعت: و میگویم: خداوند متعال قومی از مردگان را با چهرههای ابتداییشان ـکه بر آن بودندـ به زندگی دنیا بازمیگرداند؛ پس گروهی از آنان را عزیز و گروهی دیگر را ذلیل و اهل حق را بر اهل باطل و مظلومان را بر ظالمان چیره میگرداند؛ و در این هنگام قیام مهدی آل محمد (ع) تحقق مییابد».([9])
وقال الحر العاملي: (إعلم أنّ الرجعة هنا في الحياة بعد الموت قبل القيامة، وهو الذي يتبادر من معناها، وصرح به العلماء ..) ([10]).
حرّ عاملی میگوید: «بدان که رجعت به زندگی پس از مرگ و پیش از قیامت در این دنیا گفته میشود و این مفهومی است که از معنای آن برداشت میشود و علما به آن تصریح کردهاند...».([11])
فواضح أنهم يرون الرجعة مقطعاً زمنياً تابعاً لهذا العالم الجسماني الذي نحن فيه، ومما يؤكد ذلك أكثر ملاحظة طبيعة الاستدلال المقام على إثبات الرجعة، وهذا بيان بعضه:
پس واضح است که آنها اعتقاد دارند، رجعت در یک مقطع زمانی مرتبط با این عالم جسمانی ـکه در آن هستیمـ تحقق مییابد و آنچه بیشتر بر این مضمون تأکید میکند، ملاحظۀ طبیعت استدلال این جایگاه بر اثبات رجعت است. بیان برخی از آنها تقدیم حضور میگردد:
أولاً: قولهم بأنّ الرجعة نوع من المعاد الجسماني، لذا فهم يستدلون عليها بنفس الدليل على المعاد في الآخرة.
اول: این گفتۀ آنها که رجعت نوعی از معاد جسمانی است؛ لذا آنان بر رجعت با همانند دلیلِ بر وجود معاد در آخرت استدلال میکنند.
يقول السيد المرتضى في الاستدلال على الرجعة: (.. ولا يخالف في صحة رجعة الأموات إلا خارج عن أقوال أهل التوحيد، لأن الله تعالى قادر على إيجاد الجواهر بعد إعدامها، وإذا كان عليها قادراً جاز أن يوجدها متى شاء) ([12]).
سید مرتضی در استدلال خود بر رجعت میگوید: «...در صحت رجعتِ اموات هیچ اختلافی وجود ندارد، مگر اینکه خارج از گفتههای اهل توحید باشد؛ زیرا خداوند متعال بر ایجاد جوهرها پس از فنا و نیست شدنشان تواناست؛ و حال که بر این عمل تواناست، میتواند در هر زمان که بخواهد آنها را ایجاد کند».([13])
ثانياً: استدلالهم عليها بإحياء بعض الأقوام أو الأفراد في الأمم السالفة إلى هذه الحياة بعد موتهم، وكمثال لها يذكرون إحياء عزير بعد موته، أو إحياء عيسى للموتى، وإحياء أصحاب الكهف، أو قوم من بني إسرائيل، وهكذا.
دوم: استدلال آنها بر رجعت، زنده شدن برخی از اقوام یا افراد در امتهای پیشین، به زندگی دنیا پس از مرگشان است؛ و بهعنوان مثالی برای آن، مثالِ زنده شدن عُزَیر بعد از مرگش، یا احیای مردگان به دست حضرت عیسی (ع)، یا زنده شدن اصحاب کهف، یا قوم بنیاسرائیل و مواردی ازایندست را ذکر میکنند.
يقول الشيخ المظفر: (إن الاعتقاد بالرجعة لا يخدش في عقيدة التوحيد، ولا في عقيدة النبوة، بل يؤكد صحة العقيدتين. إن الرجعة دليل القدرة البالغة لله تعالى كالبعث والنشور، وهي من الأمور الخارقة للعادة التي تصلح أن تكون معجزة لنبينا محمد وآل بيته ، وهي عيناً معجزة إحياء الموتى التي كانت للمسيح (ع) بل أبلغ هنا؛ لأنها بعد أن يصبح الأموات رميماً ..) ([14]).
شیخ مظفر میگوید: «اعتقاد به رجعت، نه عقیدۀ توحید را خدشهدار میکند و نه عقیدۀ نبوت را، بلکه بر صحت هر دو عقیده تأکید میکند. رجعت دلیلی بر قدرت بالغۀ خداوند متعال، همچون برانگیختن و زنده کردن است؛ و ازجمله امور خارقالعادهای است که شایستۀ بودن معجزه برای پیامبر ما محمد و آل بیت او (ع) است و درست همانند معجزۀ زنده کردن مردگان توسط عیسی مسیح (ع) و حتی بزرگتر از آن است؛ چراکه این مردگان بعد از خاکستر شدن، زنده میشوند».([15])
ويقول الشيخ الطبرسي: (وقد تظاهرت الأخبار عن أئمة الهدى من آل محمد في أنّ الله تعالى سيعيد عند قيام القائم (ع) قوماً ممن تقدم موتهم من أوليائه وشيعته ليفوزوا بثواب نصرته ومعونته، ويبتهجوا بظهور دولته، ويعيد أيضاً قوماً من أعدائه لينتقم منهم وينالوا بعض ما يستحقونه من العقاب في الدنيا من القتل على أيدي شيعته والذل والخزي بما يشاهدون من علو كلمته، ولا يشك عاقل أن هذا مقدور لله تعالى غير مستحيل في نفسه، وقد فعل الله ذلك في الأمم الخالية ونطق القرآن بذلك في عدة مواضع مثل قصة عزير وغيره، وقد صح عن النبي أنه قال: "سيكون في أمتي كل ما كان في بني إسرائيل حذو النعل بالنعل والقذة بالقذة حتى لو أن أحدهم دخل جحر ضب لدخلتموه") ([16]).
شیخ طبرسی میگوید: «اخبار و روایات وارد شده از ائمۀ هدایت از آل محمد (ع)، بیان میدارند که خداوند متعال در هنگام قیام قائم (ع)، قومی از اولیا و شیعیانش که پیش از قیام حضرتش وفات کردهاند را زنده خواهد کرد تا در ثواب نصرت و یاریاش مشارکت جسته، فیض ببرند و با ظهور و طلوع دولتش مسرور گردند؛ و همچنین قومی از دشمنانش بازمیگردند تا از آنان انتقام بگیرد و پارهای از عقوبتی که در این دنیا مستحقش هستند ـاز قتل و کشتار به دست شیعیانش و ذلت و خواری از بالا بودن کلامش که مشاهده میکنندـ را بر آنها جاری سازد و هیچ عاقلی تردید ندارد که این عمل برای خداوند متعال، مقدور و امکانپذیر است؛ خداوندی که ناممکن در او راه ندارد. خداوند آن را در امتهای پیشین عملی کرده و تحقق بخشیده است و قرآن کریم در برخی مواضع، همچون داستان عُزَیر و موارد دیگر، آن را بیان فرموده است و از سوی پیامبر اکرم (ص) نیز تصریح شده، که فرموده است: «هر آنچه در بنیاسرائیل بود، در امت من نیز خواهد بود، قدمبهقدم و بدون هیچ انحرافی؛ تا آنجا که اگر یکی از آنها وارد سوراخ سوسماری شده، شما نیز چنین خواهید کرد».([17])
ثالثاً: ربطهم الرجعة بعصر ظهور الإمام المهدي (ع)، كما سمعناه قبل قليل من الشيخ الطبرسي.
سوم: مرتبط ساختن رجعت به عصر ظهور امام مهدی (ع) توسط آنها؛ همانطور که اندکی پیشتر، آن را از شیخ طبرسی نقل کردیم.
ويقول الشيخ المفيد: (قد جاءت الأخبار بذكر علامات لزمان قيام القائم المهدي (ع) وحوادث تكون أمام قيامه وآيات ودلالات، فمنها خروج السفياني .. إلى أن قال: وأموات ينشرون من القبور حتى يرجعوا إلى الدنيا فيتعارفون فيها ويتزاورون .. إلى أن قال: فيعرفون عند ذلك ظهوره بمكة، فيتوجهون نحوه لنصرته) ([18]).
شیخ مفید میگوید: «اخباری در خصوص علامتها و نشانههای زمان قیام قائم، مهدی (ع) و حوادثی که پیش از قیام حضرتش رخ خواهند داد و نشانهها و علامتهای آن بیان شدهاند، ازجملۀ آنها خروج سفیانی... تا آنجا که میگوید: و مردگان از قبور برانگیخته میشوند و به دنیا بازمیگردند، یکدیگر را در آن میبینند و به ملاقات یکدیگر میروند... تا آنجا که میگوید: در آن هنگام، از ظهور امام (ع) در مکه مطلع و برای نصرت و یاریاش بهسویش روانه میشوند».([19])
رابعاً: استدلالهم ببعض آيات الخلافة والتمكين على هذه الأرض بعد الاستضعاف على رجوع النبي والأئمة إلى هذه الحياة الدنيا بعد موتهم، مثل:
چهارم: استدلال آنها به برخی از آیات مربوط به جانشینی و تمکین بر این زمین پس از به استضعاف کشیدن، مبنی بر بازگشت پیامبر و ائمه به این زندگی دنیا پس از وفاتشان.
قوله تعالى: ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾([20]).
آیاتی همچون: ﴿و ما ميخواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم﴾؛([21]).
قال الحر العاملي عن الآية بعد نقل إجماع الشيعة على رجعة النبي والأئمة : (.. ويظهر ذلك من ملاحظة ضمائر الجمع في الآية وفي كلام الطبرسي، ومن لفظ الاستخلاف والتمكين وزوال الخوف والعبادة، وما هو معلوم من وجوب الحمل على التقية، ولو حملناه على مجرد خروج المهدي (ع) لزم حمل الجميع على المجاز والتأويل البعيد من غير ضرورة ولا قرينة ..) ([22]).
حرّ عاملی پس از نقل اجماع شیعه بر رجعت و بازگشت پیامبر و ائمه (ع)، در مورد این آیه میگوید: «... و این مطلب، با ملاحظۀ ضمایر جمع در آیه و در کلام طبرسی روشن میشود؛ همچنین از لفظ خلافت و جانشینی و تمکین دادن و پایان یافتن هراس و خوف و عبادت و آنچه معلوم است، از وجوب حمل بر تقیه است و اگر ما آن را تنها به خروج مهدی (ع) تعبیر کنیم، حمل کلی بر استعاره و تأویل دور و بعید، بدون ضرورت و قرینه لازم میشود...».([23])
وقوله تعالى: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾([24]).
و این سخن حقتعالی که میفرماید: ﴿خداوند به کسانی از شما که ايمان آورده و کارهای شايسته کردهاند، وعده داد که قطعاً در روی زمين جانشینشان کند؛ همچنان که مردمی را که پيش از آنها بودند جانشين نمود و قطعاً دينشان را که خود برايشان پسنديده است، استوار سازد؛ و بیتردید وضعیت آنها را از بیم و ترس، به امن و ایمنی تبدیل نماید؛ آنها (تنها) مرا میپرستند و هيچ چيزی را با من شريک نمیکنند و آنها که ازاینپس ناسپاسی کنند (بهحق) آنها همان نافرماناناند﴾؛([25]).
قال الحر العاملي: (وهذه أوضح مما قبلها، لأنها تدل على أن المن على الجماعة المذكورين وجعلهم أئمة وارثين، والتمكين لهم في الأرض وحذر أعدائهم منهم، كله بعد ما استضعفوا في الأرض، وهل يتصور لذلك مصداق إلا الرجعة) ([26]).
حرّ عاملی میگوید: «این آیه آشکارتر از آیۀ قبلی است؛ زیرا بر منّت نهادن به افرادِ مذکور و قرار دادن آنها بهعنوان پیشوایان وارث و تمکین آنان بر زمین و بر حذر داشتن دشمنانشان از آنها دلالت میکند؛ همۀ اینها پسازاین خواهد بود که بر زمین مستضعف بودهاند. آیا مصداقی جز رجعت و بازگشت برای آن وجود دارد؟».([27])
إنّ ما تقدم ذكره كافٍ لتأكيد الأمر الذي قلناه عنهم.
آنچه از سخنان علما گفته شد، برای تأکید بر آنچه از آنها بیان کردیم کفایت میکند.
وهؤلاء العلماء إذ تأولوا الرجعة ورواياتها على أنها جزء من هذا العالم الجسماني، تأول بعض آخر روايات الرجعة بنحو آخر لا تكون فيه الرجعة بمعنى رجوع الأفراد وإنما بمعنى رجوع دولة الحق.
این علما اگر رجعت و روایاتش را مبنی بر اینکه جزئی از این عالم جسمانی است تأویل کردهاند، برخی روایات دیگر مربوط به رجعت را به گونۀ دیگری تأویل کردهاند که این روایات بر رجوع و بازگشت افراد دلالت نمیکند، بلکه به معنای رجوع و بازگشت دولت و حکومت حق میباشد.
نقل السيد المرتضى قولهم، فقال: (فأما من تأول الرجعة في أصحابنا على أن معناها رجوع الدولة والأمر والنهي، من دون رجوع الأشخاص وإحياء الأموات، فانّ قوماً من الشيعة لما عجزوا عن نصرة الرجعة، وبيان جوازها، وأنها تنافي التكليف، عولوا على هذا التأويل للأخبار الواردة بالرجعة) ([28]).
سید مرتضی گفتار آنها را نقل میکند و میگوید: «اما کسانی در یاران ما که معنای رجعت را بازگشت دولت و امرونهی بدون بازگشت افراد و زنده شدن مردگان تأویل نمودهاند [بهایندلیل بوده است که] قومی از شیعه وقتی در نصرت رجعت و بیان جواز آن و اینکه با تکلیف منافات دارد دچار عجز و ناتوانی شدند، در مورد اخبار وارد شده دربارۀ رجعت، به اینگونه تأویلها پناه جستند».([29])
بل بعضهم ذهب بعيداً ليرى أنّ الرجعة ليست بدار تكليف لجميع الراجعين:
حتی برخی از آنان چنان دور شدند که اینگونه دیدند که رجعت سرای تکلیفِ همۀ بازگرداندهشدگان نیست:
يقول العلامة المجلسي: (.. إذ الظاهر أنّ زمان الرجعة ليس زمان تكليف فقط، بل هو واسطة بين الدنيا والآخرة، بالنسبة إلى جماعة دار تكليف وبالنسبة إلى جماعة دار جزاء) ([30]).
علامه مجلسی میگوید: «... در ظاهر، زمان رجعت تنها زمان تکلیف نیست، بلکه حدّ واسط دنیا و آخرت است؛ برای جماعتی سرای تکلیف و برای گروهی دیگر سرای جزا و عقوبت است».([31])
إنّ هذا الاختلاف في فهم الرجعة ورواياتها، لخصه الشيخ المفيد بقوله: (اتفقت الإمامية على رجعة كثير من الأموات إلى الدنيا قبل يوم القيامة، وإن كان بينهم في معنى الرجعة اختلاف) ([32]).
این اختلاف در فهم رجعت و روایاتش است که شیخ مفید در خصوص آن میگوید: «امامیه بر رجعت و بازگشت بسیاری از مردگان به دنیا، پیش از روز قیامت اتفاقنظر دارند، هرچند در معنای رجعت با هم دچار اختلاف شدهاند».([33])
وعلى هذا الأساس اختلفت الكلمات في بيان الاعتقاد بالرجعة:
و بر این اساس، در بیان اعتقاد به رجعت دچار اختلاف شدند؛
فبعد أن اكتفى الشيخ الصدوق (وهو من المتقدمين) بالقول: (اعتقادنا في الرجعة أنها حق) ([34]).
پس بعدازاینکه شیخ صدوق (از علمای پیشین) به این گفته بسنده کرد که: «اعتقاد ما به رجعت این است که حق میباشد»،([35])
يرى الشيخ المظفر (وهو من المتأخرين) أنّ الرجعة ليست من أصول الاعتقاد التي يجب النظر فيها، قال: (والرجعة ليست من الأصول التي يجب الاعتقاد بها والنظر فيها، وإنما اعتقادنا بها كان تبعاً للآثار الصحيحة الواردة عن آل البيت الذين ندين بعصمتهم من الكذب، وهي من الأمور الغيبية التي أخبروا عنها، ولا يمتنع وقوعها) ([36]).
شیخ مظفر (از علمای معاصر) چنین معتقد است که رجعت ازجمله اصول اعتقادی که مستلزم نظر داشتن به آن باشد نیست؛ و میگوید: «و رجعت از اصول نیست که اعتقاد و پایبندی به آن الزامی باشد؛ و تنها اعتقاد ما به آن، به دلیل آثار صحیح وارد شده از اهلبیت (ع) است ـهمان کسانی که به عصمت و عدم کذبشان معتقدیمـ و از امور غیبی است که ما را از آن آگاه ساختهاند و به وقوع پیوستن آن منع نمیشود».([37])
ويعترف بعضهم أنّ تفاصيل الرجعة وكيفيتها وترتيبها موكول علمه إلى خلفاء الله:
برخی از آنان اعتراف میکنند که دانستن جزئیات، چگونگی و ترتیب آن به خلفای الهی موکول شده است:
يقول السيد عبد الله شبر: (يجب الإيمان بأصل الرجعة إجمالاً، وأنّ بعض المؤمنين وبعض الكفار يرجعون إلى الدنيا، وإيكال تفاصيلها إليهم والأحاديث في رجعة أمير المؤمنين والحسين عليهما السلام متواترة معنى، وفي باقي الأئمة قريبة من التواتر، وكيفية رجوعهم هل هو على الترتيب أو غيره، فكل علمه إلى الله سبحانه وإلى أوليائه) ([38]).
سید عبدالله شبّر میگوید: «بهطورکلی ایمان و اعتقاد به اصل رجعت الزامی است و اینکه برخی مؤمنان و برخی کافران به دنیا بازمیگردند و جزئیات آن به ایشان (ع) موکول است و احادیث در مورد رجعت امیرالمؤمنین و امام حسین (ع) متواتر معنایی هستند و در مورد دیگر ائمه (ع) قریب به تواتر است و کیفیت و چگونگی بازگشتشان و اینکه آیا برحسب ترتیب است یا چیزی دیگر، تمام علم آن در اختیار او سبحان و اولیایش میباشد».([39])
وقد راج أخيراً التعبير عن (الرجعة) أنها من أصول المذهب، وليست من أصول الدين !!
و اخیراً نیز این تعبیر رواج داده شده است که (رجعت) از اصول مذهب است و نه از اصول دین!!!
الرجعة مما تواترت بذكرها إجمالاً روايات أهل البيت :
رجعت که بیان آن بهطورکلی به تواتر در روایات اهلبیت (ع) آمده است:
قال العلامة المجلسي: (كيف يشك مؤمن بحقية الأئمة الأطهار فيما تواتر عنهم في قريب من مائتي حديث صريح، رواها نيف وأربعون من الثقات العظام والعلماء الأعلام في أزيد من خمسين من مؤلفاتهم ........ وإذا لم يكن مثل هذا متواتراً، ففي أي شيء يمكن دعوى التواتر مع ما روته كافة الشيعة خلفا عن سلف) ([40]).
علامه مجلسی میگوید: «چگونه مؤمن میتواند به حقانیت ائمۀ اطهار (ع) در روایات متواتر ایشان که نزدیک به دویست حدیث صریح و معتبر است، شک و تردید روا بدارد؛ احادیثی که چهل و اندی از ثقات عظام و علمای اعلام در بیش از پنجاه جلد از تألیفاتشان به بیانش پرداختهاند... و اگر مانند این، تواتر بهحساب نیاید، پس با چه چیزی برای آنچه تمام شیعه از گذشتگان خود روایتکردهاند میتوان ادعای تواتر کرد».([41])
وقال الحر العاملي: (إنّ أحاديث الرجعة ثابتة عن أهل العصمة لوجودها في الكتب الأربعة وغيرها من الكتب المعتمدة، وكثرة القرائن القطعية الدالة على صحتها وثبوت روايتها، على أنها لا تحتاج إلى شيء من القرائن لكونها قد بلغت حد التواتر، بل تجاوزت ذلك الحد، وكل حديث منها يفيد العلم مع القرائن المشار إليها، فكيف يبقى شك مع اجتماع الجميع) ([42]).
و حرّ عاملی گوید: «احادیث رجعت به علت وجودشان در کتب اربعه و دیگر کتب معتبر و کثرت و فزونی قرائن قطعی که بر صحت و ثبات روایت شدن آنها از اهل عصمت (ع) دلالت میکنند، ثابتشده هستند و بر این اساس به هیچ قرینۀ دیگری نیاز ندارند؛ چراکه به حد تواتر رسیده و حتی از این حد نیز تجاوز کردهاند و هر حدیث آن به همراه قرائنِ اشارهشده، علم نتیجه میدهد؛ پس باوجود این همه ارجاع و وحدت کلام، دیگر چه شک و تردیدی باقی میماند!».([43])
وأما أنّ أئمة الهدى ذكروا الرجعة إجمالاً؛ فباعتبار أنهم صرّحوا أنّ زمان بيان التفاصيل العظيمة المرتبطة بالرجعة لم يأتِ بعد، وأمره موكول إلى القائم (ع).
اما ائمۀ هدایت، رجعت را بهطورکلی و اجمالی بیان فرمودهاند؛ چراکه ایشان تصریح فرمودهاند که زمان بیان جزئیات و تفاصیل عظیم و مرتبط با رجعت هنوز فرا نرسیده است و امر آن موکول به قائم (ع) میباشد.
عن زرارة قال: (سألت أبا عبد الله (ع) عن هذه الأمور العظام من الرجعة وأشباهها، فقال: إن هذا الذي تسألون عنه لم يجئ أوانه ..) ([44]).
از زراره روایت شده است: از اباعبدالله امام صادق (ع) در مورد این امور عظیم از رجعت و امثال آن سؤال کردم، حضرت فرمود: «زمان آنچه دربارهاش میپرسید هنوز فرا نرسیده است...».([45])
فلو أنّ العلماء بعد معرفتهم بذلك، تركوا الخوض في تفاصيل الرجعة لما أوقعوا أنفسهم فيما أوقعوها فيه، وكفوها مؤنة التقوّل وطرح الاقتراحات والتأويلات في دين الله، والتي أدت ببعضهم إلى تصور المعارضة بينها وبين روايات المهديين من ذرية الامام المهدي (ع).
اگر علما پس از دانستن این مطلب از غور کردن در جزئیات و تفاصیل رجعت اجتناب میکردند، خود را در مخمصهای که گرفتار کردند، وارد نمینمودند و رنج بیانِ گفتهها، طرح نظرات و پیشنهادات و تأویلات در دین خدا را به جان نمیخریدند؛ همان گرفتاری که برخی از آنها را به آنجا رساند که تصور کردند روایات رجعت با روایات مهدیین از ذریۀ امام مهدی (ع) در تعارض هستند!
هذا، وروايات المهديين هي الأخرى متواترة، ووردت بكثرة في مصادر الشيعة عن أغلب أئمة أهل البيت ، وقام أنصار الامام المهدي (ع) بتخريجها في العديد من كتبهم، وهي منشورة في الموقع الرسمي لهذه الدعوة المباركة وبوسع الجميع الرجوع إليها ([46]).
این یک مطلب؛ روایات مهدیین، روایات متواتر دیگری هستند و در منابع شیعه، از بیشترِ ائمه (ع) روایت شده و انصار امام مهدی (ع) آنها را در بسیاری از کتبشان بیان کرده و در سایت رسمی این دعوت مبارک منتشر شدهاند و امکان رجوع همگان به آنها وجود دارد.([47])
يقول السيد أحمد الحسن (ع): [.. هناك روايات كثيرة متواترة تقول إنّ هناك اثنا عشر مهدياً من ولد الامام المهدي (ع) وهم خلفاء الله في أرضه، وهناك روايات كثيرة أيضاً قالت بأنّ هناك رجعة، إذن الأمران العقائديان ثابتان بروايات كثيرة ومتواترة، ومنكر أحدهما إما جاهل لم يسعفه عقله وما عنده من علم أن يجمع ويوفق بين الروايات بصورة صحيحة مقبولة، أو أنه معاند مكابر يريد أن يغطي الشمس بغربال، وإلا فما معنى إنكار حقيقة وردت في روايات كثيرة ورواها علماء الشيعة جيلاً عن جيل ؟! ...].
سید احمدالحسن (ع) میفرماید: «...روایات متواتر بسیاری هست که بیان میدارند دوازده مهدی از فرزندان امام مهدی (ع) وجود دارند و آنان خلفا و جانشینان خداوند بر زمینش هستند؛ و روایات بسیاری نیز بیان میدارند که رجعت وجود دارد؛ پس این دو امر عقایدیِ ثابتشده بر اساس روایات بسیار و متواتر میباشند و منکر یکی از آنها یا جاهلی است که عقلش او را در ادراک یاری نمیرساند و علمی ندارد تا بین این روایات، بهصورت صحیحِ قابلقبول، جمع و سازش ایجاد نماید، یا او متکبر و معاندی است که میخواهد خورشید را با غربال بپوشاند؛ وگرنه انکار حقیقتی که در روایات بسیاری آمده است و علمای شیعه نسلبهنسل آنرا نقل نموده اند چه معنایی خواهد داشت؟».
هذه هي الحقيقة الغائبة عن العلماء، مع أنها أكيدة التحقق بعد أن قطعها آل محمد وعداً لشيعتهم: (إن هذا الذي تسألون عنه لم يجئ أوانه)، وكان حرياً بهم انتظار ذلك وعدم الخوض في بيانه فضلاً عن أن يحددوا فهماً بأوهامهم ثم يحكمون بطرح ما خالفه.
این همان حقیقت پوشیده از علماست؛ علیرغم محقق شدن قطعی آن و پسازاینکه آل محمد (ع) در وعدهای به شیعیان آن را قطعی ساختهاند: «زمان آنچه در موردش میپرسید، هنوز فرا نرسیده است»؛ و شایسته بود آنها به انتظار آن مینشستند و در بیان آن وارد نمیشدند، چه رسد به اینکه با توهّم و خیالپردازیِ خود، برای آن مفهومی مشخص کنند و سپس با مطرح ساختن آنچه در تضاد با آن است، حکم صادر کنند!
ما هي الرجعة ؟ وهل هي عالم برأسه وامتحان آخر يمر به الانسان ؟ وما هو الدليل على إثبات أنها عالم آخر ؟
رجعت چیست؟ آیا عالَمی خاص و امتحانی دیگر است که انسان پشت سر میگذارد؟ و دلیل اثبات اینکه رجعت، عالم دیگری است چیست؟
وما هي (الكُبَر) التي أشار لها الحق سبحانه في كتابه (إِنَّها لإَحْدَى الْكُبَرِ) ؟
و منظور از «الکُبَر» که حق سبحان در کتاب خویش به آن اشاره داشته است ﴿که اين از حادثههای بزرگ است﴾؛ ([48])چیست؟
ثم إنّ الله وعد رسله بالنصر في كتابه، فأين يكون نصرهم وهم بين مقتول ومسموم ؟
بهعلاوه خداوند در کتابش، فرستادگانش را به نصرت و یاری و پیروزی وعده میدهد؛ این یاریدادن و پیروزی آنها کجاست، درحالیکه آنها یا مقتول شدهاند یا مسموم؟
وما معنى (الأُولى) التي أشار لها الله سبحانه في كتابه في قبال الآخرة (وَهُوَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) ؟
و منظور از «الأُولی» که خداوند سبحان در کتاب خویش، پیش از آخرت به آن اشاره فرموده است، چیست؟ ﴿اوست خدایی که معبودی جز او نيست. ستايش خاص اوست، چه در اين جهان و چه در جهان ديگر و فرمان تنها از آنِ اوست و همه شما به سوي او بازگردانده ميشويد﴾؛([49]).
وهل لعالم الرجعة ارتباط بالظلمات الثلاث التي ذكرها سبحانه في كتابه ؟ وبكلمة أخرى: ما هو وجه الارتباط بين عالم الذر وهذا العالم وعالم الرجعة ؟
و آیا عالم رجعت با ظلمات و تاریکیهای سهگانه که خداوند سبحان در کتاب خود آنها را بیان فرموده است ارتباط دارد؟ و یا بهعبارتدیگر: وجه ارتباط بین عالم ذرّ، این عالم و عالم رجعت چیست؟
ثم إنه من الواضح أنّ المعرفة غاية الخلقة، فهل لعالم الرجعة دور في تحقيق ذلك ؟
بهعلاوه از واضحات و بدیهیات است که هدف نهایی و غایت خلقت، معرفت است؛ آیا عالم رجعت در تحقق این امر نقشی دارد؟
وأيضاً: أين ستكون الرجعة، فقد ورد ذكر الأرض في روايات الرجعة، فهل المقصود بها هذه الأرض التي نعيش عليها الآن، أم أنّ المقصود شيء آخر ؟ كذا ورد ذكر الدنيا.
همچنین رجعت در کجا خواهد بود؟ در روایاتِ رجعت، زمین (محل وقوع) بیان شده است؛ آیا منظور از آن، همین زمینی است که اکنون بر آن زندگی میکنیم؟ یا منظور چیز دیگری است؟ ذکر دنیا نیز اینچنین بیان شده است.
وهل يرجع جميع البشر، أم بعضهم، ومن هم ؟ وهل يرجعون أقواماً أو أفراداً، أم يرجع كلا الصنفين ؟ وهل يرجع الإنس فقط، أم الجن أيضاً ؟
آیا تمام انسانها بازمیگردند یا برخی از آنها؟ و آنان چه کسانی هستند؟ و آیا بهصورت گروهی بازمیگردند یا انفرادی؟ یا هر دو دسته رجعت خواهند کرد؟ و آیا فقط انسان رجعت میکند یا جنّیان نیز رجعت خواهند داشت؟
ثم إننا نقرأ بعض احتجاجات الائمة في إثبات الرجعة بإحياء موتى في الأمم السالفة (كما حصل من الامام الرضا (ع) للمأمون الآتي ذكره)، فكيف ينسجم هذا مع كون الرجعة عالماً آخر غير هذا العالم الجسماني ؟
بهعلاوه ما برخی از احتجاجات ائمه (ع) در اثبات رجعت با احیای مردگان در امتهای پیشین را میخوانیم (همانگونه که میان امام رضا (ع) و مأمون به وقوع پیوست که در ادامه خواهد آمد)؛ حال چگونه این موارد با یکدیگر همخوانی دارند، درحالیکه عالم رجعت، عالمی دیگر غیر از این عالم جسمانی است؟
كذلك نجد آل محمد يفسرون بعض آيات الكتاب في قيام القائم وفي الرجعة معاً، فما معنى ذلك ؟
همچنین میبینیم که آل محمد (ع) برخی آیات کتاب خدا را توأماً در باب قیام قائم (ع) و رجعت تفسیر میکنند؛ معنای آن چیست؟
هل في الرجعة يوم معلوم يُقتل فيه إبليس (لعنه الله)كما في هذا العالم يوم معلوم يقتل فيه على يد القائم (ع) في مسجد الكوفة ؟
آیا در رجعت، روز معینی وجود دارد که ابلیس (خداوند لعنتش کند) در آن روز کشته میشود؟ همانگونه که در این دنیا روزی معین وجود دارد که ابلیس در آن روز به دست قائم (ع) در مسجد کوفه به قتل میرسد؟
كيف يمكن للمؤمن الاعتقاد بالرجعة وبالمهديين الاوصياء معاً، مع أنّ كليهما يكون بعد الامام المهدي (ع) ؟
یک مؤمن چگونه میتواند به رجعت و به وجود مهدیین اوصیاء، همزمان اعتقاد پیدا کند؟ درحالیکه هر دو بَعد از امام مهدی (ع) خواهند بود؟
وأيضاً: ورد عن آل محمد أنّ علياً (ع) دابة الأرض في الرجعة، ولكن ورد ذكر الدابة أيضاً في زمن القائم، فما معنى ذلك ؟
همچنین از آل محمد (ع) روایت شده است که امیرالمؤمنین (ع) جنبندۀ زمین (دابة الارض) در عالم رجعت است، اما به وجود جنبندهای دیگر در زمان قائم (ع) نیز اشاره شده است؛ منظور و معنای آن چیست؟
بل ورد في الروايات اجتماع رسول الله وأمير المؤمنين (ع) في دولة العدل الالهي في الكوفة، وورد أيضاً ذكر سلمان ومالك الاشتر وأصحاب الكهف وغيرهم ضمن أصحاب القائم (ع)، فهل هناك رجعة أخرى تتحدث عنها الروايات تكون على هذه الأرض غير الرجعة التي هي عالم آخر ؟
حتی در روایات از گِرد آمدن رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) در دولت عدل الهی در کوفه سخن به میان آمده و همچنین حضور سلمان، مالک اشتر، اصحاب کهف و دیگران در مجموعۀ اصحاب قائم (ع) روایت شده است؛ پس آیا روایات، در مورد رجعتی بر این زمین غیر از آن رجعت که در عالم دیگر تحقق مییابد سخن میگویند؟
ومن الأسئلة أيضاً: هل في الرجعة زمن كما هو الحال في عالمنا هذا ؟
و همچنین از دیگر سؤالات: آیا در رجعت زمانی همانند زمان این عالم ما وجود دارد؟
كيف ستكون رجعة الانبياء والأئمة، هل بنفس الترتيب الموجود في هذا العالم ؟
رجعت انبیا و ائمه چگونه خواهد بود؟ آیا به همین ترتیبِ موجود در این عالم خواهد بود؟
وإذا كتب الله بفضله لمؤمن العود في عالم الرجعة، فهل سيرجع لينصر نفس الخليفة الالهي الذي نصره في هذا العالم ؟
و اگر خداوند با فضل خویش رجعت و بازگشت مؤمنی را مقرر فرماید، آیا او برای نصرت و یاری همان خلیفۀ الهی رجعت خواهد کرد که در این عالم، او را یاری و نصرت داده بود؟
هل للعلاقات النسبية والسببية الموجودة الآن كالأبوة والبنوة والزوجية وما شابه دور وتأثير في الرجعة، فمن كان ابناً لفلان مثلاً يكون كذلك في الرجعة ؟
آیا وابستگیهای نَسَبی و سَبَبی موجود در زمان حال ـهمچون رابطۀ والدین و فرزندان و اهلوعیال و نظایر آنـ نقش و تأثیری در رجعت دارند؟ و مثلاً کسی که فرزند فلانی بود در رجعت نیز فرزند او خواهد بود؟
وعلى سبيل المثال: ورد أنّ أول من يرجع هو الامام الحسين (ع)، فهل يرجع وهو ابن لأمير المؤمنين (ع) وجده رسول الله وهكذا ؟
برفرض مثال: روایت شده است اولین کسیکه رجعت میکند امام حسین (ع) خواهد بود؛ پس آیا او بار دیگر بهعنوان فرزند امیرالمؤمنین (ع) و کسی که جدش رسول خدا (ص) است خواهد بود؟ و مواردی از این دست.
هذه الأسئلة وغيرها، أجابها السيد أحمد الحسن في هذا المختصر المبارك، مما عجز عن إجابته وبيانه كبار العلماء، لذا أترك القارئ الكريم في رحاب البينات التي أوضحها وهو يجيب الأسئلة المتعلقة بالرجعة وبعض تفاصيلها.
این پرسشها و دیگر پرسشها را سید احمدالحسن (ع) در این مجال مختصرِ مبارک پاسخگو بودند؛ پرسشهایی که بزرگانِ علما از پاسخ به آنها عاجز و درمانده شدهاند. بیّناتی را که ایشان (ع) آشکار فرمودهاند و در آنها پاسخگویی به پرسشهایی در باب رجعت و برخی جزئیاتش وجود دارد، تقدیم پیشگاه خوانندۀ گرامی میکنم.
هذا ما أوضحه السيد أحمد الحسن (ع)، إذ يقول في بيان قوله تعالى: ﴿إِنَّها لإَحْدَى الْكُبَرِ﴾([50]) ما يلي:
این مطلبی است که سید احمدالحسن (ع) روشن ساختهاند؛ آنجا که در بیان فرمودۀ این سخن حقتعالی ﴿که اين از حادثههای بزرگ است﴾؛([51]) میفرماید:
[أي القيامة الصغرى. والوقعات الإلهية الكبرى ثلاث هي: القيامة الصغرى، والرجعة، والقيامة الكبرى] ([52]).
یعنی قیامت صغری؛ رویدادهای بزرگ الهی سهتا هستند که عبارتاند از: قیامت صغری، رجعت و قیامت کبری.([53])
ويقول أيضاً: [.. وأيام الله قريبة عند الله وعند أولياء الله، وبعيدة عند الكافرين ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً * وَنَرَاهُ قَرِيباً﴾ المعارج: 7، وهي يوم قيام القائم ويوم الرجعة ويوم القيامة الكبرى، وعندها يرى الإنسان ويرى الناس ما في يد كل إنسان من عدل أو ظلم عندما تتكشف الحقائق لهم، ويرون ما لم يكونوا يرونه، عندها يندم المبطلون الظالمون، ويقولون: يا ليتنا جئنا بالولاية لولي الله وحجته على خلقه ..] ([54]).
و نیز میفرماید:
... ایامالله از دید خداوند و اولیای خداوند، نزدیک و از دید کافران، دور است: ﴿آنها آن روز را دور میبينند*و ما نزديکش میبينيم﴾؛([55]) ؛ و آنها سه روز است: روز قیام قائم، روز رجعت و روز قیامت کبری؛ و در این هنگام است که وقتی حقایق برای انسان و مردم آشکار میشود، عدل یا ظلمی را که در دست هر انسان است، میبینند و چیزهایی خواهند دید که هیچگاه نمیدیدند. آن هنگام است که ظالمانِ اهل باطل، پشیمان شده، میگویند: ایکاش ولایت ولیالله و حجّت او بر خلقش را گردن مینهادیم...([56])
وهذا هو ما ورد عن آل محمد :
و آنچه از آل محمد (ع) روایت شده است:
عن مثنى الحناط، عن جعفر بن محمد، عن أبيه عليهما السلام، قال: (أيام الله عز وجل ثلاثة: يوم يقوم القائم، ويوم الكرة، ويوم القيامة) ([57]).
از مثنی حناط از جعفربن محمد از پدر بزرگوارش (ع) روایت شده است که فرمود: «ایامالله سه روز هستند: روز قیام قائم، روز رجعت و روز قیامت کبری».([58])
وعن سؤال: هل تنفع الرواية في إفراد الرجعة (الكرة) عالماً برأسه ؟
و در پاسخ به پرسش: آیا روایت در جدا کردن عالم رجعت بهعنوان عالمی مستقل سودمند است؟
أجاب (ع): [نعم، هي واضحة أنها شخّصت كل حدث بيوم أي وقت وعالم مختلف، فيوم القائم معروف أنه في الحياة الجسمانية التي نعيشها وهو خلاصتها، ويوم القيامة معروف أنه في الآخرة وعالم آخر غير العالم الجسماني، بقي يوم الرجعة فأكيد أنه عالم آخر وإلا لما خص بكونه يوم أي وقت وآن مستقل مقابل الحياة الجسمانية والقيامة، فهو ليس منهما].
ایشان فرمودند: «بله؛ موضوع واضح و مشخص است؛ اینکه هر حادثه در روز خاص خود، یعنی در وقت و عالم متفاوتی به وقوع میپیوندد؛ در مورد روز قائم (ع) واضح و شناخته شده است که در این زندگی جسمانی که در آن هستیم قرار دارد و خلاصه و ماحَصَل آن است؛ و همانطور که معروف و شناخته شده است، روز قیامت در آخرت و عالمی دیگر غیر از این عالم جسمانی است. میماند روز رجعت و تأکید میکنم که آن عالَم دیگری است وگرنه به آن «روز» یعنی «وقت» و «آنِ مستقل» در برابر زندگی جسمانی و قیامت، اختصاص داده نمیشد؛ پس ازجملۀ آنها نیست».
إنّ إفراد الرجعة يوماً آخر بعد الموت وقبل القيامة هو ما أكدته روايات أخرى أيضاً، هذا مثال لها:
در نظر گرفتن رجعت بهعنوان روز دیگری پس از مرگ و پیش از قیامت، مطلبی است که روایات بر آن تأکید دارند؛ مثالی از روایات:
عن محمد بن سلام عن أبي جعفر (ع) في قول الله: ﴿رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِيلٍ﴾([59])، قال: (هو خاص لأقوام في الرجعة بعد الموت، ويجري في القيامة، فبعداً للقوم الظالمين) ([60]).
از محمدبن سلام از ابوجعفر (ع) در مورد فرمودۀ خداوند ﴿میگويند: ای پروردگار ما، ما را دو بار ميراندی و دو بار زنده ساختی؛ پس ما به گناهانمان اعتراف کردهايم. آيا راهي براي خارج شدن از آن وجود دارد؟﴾؛([61]) روایت شده است که فرمود: «مختص اقوامی است که پس از مرگ، رجعت میکنند و تا روز قیامت نیز جاری است و مرگ بر قوم ستمکار باد!».([62])
عن حماد عن أبي عبد الله (ع)، قال: (ما يقول الناس في هذه الآية: ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً﴾([63])، قلت: يقولون إنها في القيامة. قال: ليس كما يقولون، إنّ ذلك الرجعة، أيحشر الله في القيامة من كل أمة فوجاً ويدع الباقين ؟! إنما آية القيامة: ﴿وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾([64]) ...) ([65]).
از حماد از اباعبدالله (ع) نقل شده است که فرمود: «مردم در مورد این آیه چه میگویند؟ ﴿روزی که از هر ملتی، گروهی گرد میآوريم﴾؛([66]). عرض کردم میگویند در مورد قیامت است. فرمود: آنگونه نیست که میگویند، بلکه آن در مورد رجعت است. آیا خداوند در روز قیامت از هر گروه دستهای را محشور میگرداند و بقیه را رها میکند؟! خیر، چنین نیست، آیۀ قیامت، این است:﴿ (و آنان را محشور میگردانیم؛ پس هیچیک را فروگذار نمیکنیم﴾؛([67]) ». ([68])
بعد أن توضح أنّ الرجعة يوم من أيام الله الثلاثة، إذن فهي عالم آخر وامتحان آخر يخوضه بعض الخلق ممن محض الايمان محضاً أو محض الكفر محضاً.
پسازاینکه واضح شد که رجعت روزی از روزهای سهگانۀ خداوند است، بنابراین رجعت متعلق به عالمی دیگر و امتحانی دیگر است که در آن برخی از خلایق که ایمان محض و کفر محض داشتهاند، آزموده میشوند.
عن المفضل، عن أبي عبد الله (ع) فيقوله: ﴿َيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً﴾، قال: (ليس أحد من المؤمنين قتل إلا يرجع حتى يموت، ولا يرجع إلا من محض الإيمان محضاً أو محض الكفر محضاً) ([69]).
از مفضل از اباعبدالله امام صادق (ع) روایت شده است که حضرت در مورد فرمودۀ حقتعالی ﴿روزی که از هر ملتی، گروهی گرد میآوريم﴾؛([70]) ؛ فرمود: «هیچ مؤمنی کشته نشد، مگر اینکه به دنیا بازگردد تا بمیرد؛ و جز کسانی که ایمان محض آوردند یا کفر محض داشتند، بازنمیگردند».([71])
وهو عالم له قوانينه الخاصة به:
رجعت عالمی است که دارای قوانین خاص خود میباشد:
قال الامام الصادق (ع) بعد أن ذكر مقتل ابليس على يد رسول الله في الرجعة: (.. فعند ذلك يعبد الله عز وجل ولا يشرك به شيئاً، ويملك أمير المؤمنين (ع) أربعاً وأربعين ألف سنة حتى يلد الرجل من شيعة علي (ع) ألف ولد من صلبه ذكراً، وعند ذلك تظهر الجنتان المدهامتان عند مسجد الكوفة وما حوله بما شاء الله) ([72])
امام صادق (ع) بعدازاینکه کشته شدن ابلیس به دست رسول خدا (ص) در عالم رجعت را بیان نمود، فرمود: «...در آن زمان، فقط خدای عزوجل عبادت میشود و به او شرک ورزیده نمیشود و امیرالمؤمنین (ع) به مدت چهلوچهار هزار سال حکومت میکند تا آنجا که از هر مرد شیعه و پیرو علی (ع) هزار فرزند پسر به وجود میآید و در این هنگام دو باغ سرسبز سیاهفام (الجنتان مدهامتان) در کنار مسجد کوفه و اطرافش آنگونه که خدا بخواهد پدیدار میگردد».([73])
وواضح أنّ ولادة ألف ولد ذكر للرجل الواحد سوى الأناث أمر لا يمكن عادة أن يكون ضمن هذا العالم الجسماني بقوانينه الحاكمة فيه ([74]). كما أنّ المدد الزمنية التي ذكرتها الروايات لحكم خلفاء الله في الرجعة تدل هي الأخرى على أنّ الرجعة عالم آخر له قوانينه الخاصة به، وهي مختلفة عن قوانين هذا العالم.
روشن است که ولادت هزار فرزند پسر برای یک مرد ـبه غیر از فرزندان دخترـ امری است غیرطبیعی و نمیتواند در این عالم جسمانی ـکه قوانین خاصی بر آن حاکم استـ تحقق یابد؛([75]) همانطور که مدتزمانی که روایات برای حکومت خلفای الهی در رجعت بیان کردهاند، دلالت بر این دارد که رجعت عالمی دیگر است که قوانین خاص خود را دارد و با قوانین این عالم متفاوت است.
يقول السيد أحمد الحسن (ع): [إنّ عالم الرجعة عالم آخر غير هذا العالم الذي نعيشه، وهذا واضح من خلال الروايات، فمثلاً: الروايات الدالة على أنه عالم آخر من خلال منافاة صفات عالم الرجعة لهذا العالم كأن يعيش الانسان مدة طويلة أو يولد له عدد كبير، وأيضاً النص القرآني في الرجعة وأنها حياة بعد موت، فكيف ستكون الحال والناس ترى أنّ هناك من يخرجون من القبور أمام أعينهم وبأعداد كبيرة، فأين الامتحان ولماذا إذن يتمرد بعض الناس ؟!].
سید احمدالحسن (ع) میفرماید: «عالَم رجعت، غیر از این عالمی است که ما در آن زندگی میکنیم و این مطلب از روایات روشن و آشکار است؛ مثلاً روایاتی که دلالت بر این مطلب دارند که رجعت جهانی دیگر است، صفاتی را برای عالم رجعت بیان میکنند که با صفات این عالم منافات دارد؛ مثلاً اینکه انسان در آن عمر طولانی دارد و فرزندان بسیاری برای او خواهد بود؛ علاوه بر آن، آیاتی که از قرآن دلالت بر رجعت دارد و میگوید رجعت، زندگانی بعد از مرگ است؛ حال وضعیت چگونه خواهد بود، اگر مردم در آن هنگام ببینند که مردگان بسیاری از گورها سر بر بیاورند؛ در این صورت امتحان و آزمایش کجا خواهد بود و چرا برخی از مردم سرپیچی و نافرمانی کنند؟».
ويقول أيضاً: [سألفت انتباهك إلى مسألة في الرجعة، فالعاقل عندما يطلع على روايات الرجعة وكيف تكون الحياة فيها، وكم يولد للشخص الواحد ... الخ، يحكم بأنها عالم آخر، فالعقل والواقع لا يقبل أنّ هذا يكون في هذه الدنيا بحدودها هذه، وهذا الفهم غير مقبول عند العقلاء ولكن ماذا نفعل لهؤلاء الذين لا يكادون يفقهون قولاً !!].
و نیز میفرماید: «توجه شما را به مسئلهای در مورد رجعت جلب میکنم؛ عاقل وقتی از روایات رجعت و چگونگی زندگی در آن و اینکه چه تعداد فرزند برای هر شخص به دنیا میآید و... اطلاع پیدا میکند نتیجه میگیرد که رجعت عالَمی دیگر است. عقل و واقعیت این را نمیپذیرند که این موارد متعلق به این دنیا با این محدودیتهایی که دارد، باشند و این برداشت از نظر خردمندان غیرقابلقبول است، اما با کسانیکه هیچ سخنی را درک نمیکنند چه کنیم؟!».
وفي توضيح مثل هذا الفهم البدائي السقيم للروايات الذي مارسه بعض المدعين للعلم سواء كان ما يتصل بالرجعة أو غيرها من العقائد، يقول (ع):
و در توضیح چنین مفهوم ابتدایی ناصحیح از روایات که برخی از مدعیان علم به آن دست یافتند ـچه در مورد رجعت باشد چه سایر موارد عقایدیـ ایشان (ع) میفرماید:
[مثل هذا الفهم البدائي للروايات نراه في تصوير بعضهم أنّ الدجال شخص رغم أنّ خطوة حماره مسافة بعيدة جداً وبين أُذني حماره أربعون ذراعاً أو سبعون ذراعاً في بعض الروايات، ورغم أنّ معه جبل من طعام وجبل من نار كما ورد في الرواية، كيف يعني حمار طول أُذنه ثلاثون ذراعاً أو بين أُذنيه أربعون ذراعاً ؟! وكيف يكون جبل من نار وجبل من طعام ؟! هل يقبل العقل أو الإنسان السوي أنّ هذا الحديث كما هو وليس فيه رمز أو شفرة؟!! هم بهذا التفسير الساذج للأحاديث يجعلون الناس تعيش في خيال وأوهام بعيدة عن الواقع.
«در تصورات برخی از آنها همانندِ چنین درک و فهم ابتدایی و اولیهای را از روایات مشاهده میکنیم؛ اینکه دجال یک شخص است، علیرغم اینکه طول گامهای قاطر او مسافتی بسیار طولانی است و در برخی روایات آمده که فاصلۀ بین دو گوش او چهل یا هفتاد ذراع است و علیرغم اینکه در روایات آمده که همراه او کوهی از طعام و کوهی از آتش است، چگونه میتواند معنای حِمار (الاغی) را تداعی کند که طول گوشهایش سی ذراع یا فاصلۀ بین آندو چهل ذراع باشد؟! و وجود کوهی از آتش و کوهی از طعام چگونه خواهد بود؟ آیا عقل یا انسان خردمند، این حدیث را به همان صورت که هست میپذیرد؟ بدون اینکه هیچ رمز و نشانهای در آن باشد؟! آنها با این تفاسیر سادهلوحانۀ خویش از احادیث، مردم را در دنیایی از توهم و خیالپردازی ـبه دور از واقعیتـ قرار میدهند.
فمثلاً: بحسب فهم هؤلاء الساذج للروايات فإنّ أصحاب المهدي يُفقدون من فرشهم ويجتمعون بمكة هكذا دون مقدمات، كأنه فلم كارتون للأطفال، هكذا بدون تهيئة عقائدية، وبدون أن يُسلِّحهم المهدي بالعلم، هكذا يصورون للناس أنه في ليلة يطيرون أصحاب المهدي بالهواء ويجدون أنفسهم في الكعبة وفقط المهدي ومعه ثلاث مائة وثلاثة عشر يجدون أنفسهم في مكة محاطين بمئات آلاف الوهابية.
بهعنوانمثال: برحسب این درک و فهم ضعیف آنان از روایات، اصحاب مهدی (ع) از بستر خود مفقود میشوند و بدون هیچ زمینهسازی و مقدمهای در مکه گرد میآیند! گویی فیلمی کارتونی برای کودکان است! اینچنین بدون هیچ زمینهسازی عقایدی و بدون اینکه امام مهدی (ع) آنان را با علم مسلّح سازد! چنین تصوری برای مردم ایجاد میکنند که اصحاب مهدی (ع) در شبی از شبها در هوا به پرواز درآمده، خود را در کعبه مییابند و امام مهدی (ع) تنها به همراه سیصدوسیزده نفر از اصحاب، خود را در مکه، احاطه شده با هزاران وهابی میبیند!
هذا الفهم أقرب للسفه، وهكذا هم يخدّرون الناس ويمنعونهم من نصرة المهدي بحجة أنه سيظهر هو وأصحابه الثلاث مائة وثلاثة عشر في مكة وينتصرون، وأنتم انتظروا ظهوره وانتصاره ولا تفعلوا شيئاً !! طيب، كيف سينتصر على مئات آلاف الوهابيين إن حاربوه في مكة ؟! كيف سيسيطر على الحجاز ؟! هل ببضع مئات فقط، أم بالمعجزات القاهرة ؟ وإذا كانت المسألة مسألة معجزات وإهلاك الناس فقط إذن لا داعي للمهدي والله سبحانه هو من يهلك الناس وينتصر عليهم بالمعجزات ويجعلهم يؤمنون بالقهر وينتهي الأمر !!
چنین درک و فهمی به سفاهت و بیخردی نزدیکتر است و آنان با این حجت و دلیل که ایشان و سیصدوسیزده تن از اصحابش در مکه ظهور خواهند کرد و پیروز میشوند و شما منتظر ظهور و پیروزی ایشان باشید و هیچ کاری انجام ندهید، مردم را تخدیر میکنند و از نصرت و یاری امام مهدی (ع) بازمیدارند! بسیار خوب (در این صورت) چگونه بر صدها هزار وهابی ـاگر در مکه با او مبارزه کنندـ پیروز خواهد شد؟! چگونه بر حجاز مسلط خواهد شد؟! تنها با صدها نفر یا با معجزات قاهر و کوبنده؟ و اگر مسئله، فقط معجزات و هلاکت مردم بوده باشد، دیگر نیازی به امام مهدی (ع) نخواهد بود؛ بلکه خداوند سبحان کسی است که مردم را هلاک میکند و با معجزات بر آنها پیروز میشود و با قهر و غلبه، آنها را وادار به ایمان میکند و (بهاینترتیب) امر به پایان خواهد رسید!
إنّ هذا الفهم الساذج للمسائل العقائدية سواء المرتبطة منها بالمهدي (ع) أم الرجعة يُبيِّن سفاهة من يتبنونه ومدى ضعف إدراكهم، ولابد من تبيين ذلك ليعرف من يسمعهم مستواهم الفكري والعلمي ولا ينخدع بهم].
چنین فهم سادهلوحانهای از مسائل اعتقادی ـچه مرتبط با امام مهدی (ع) باشد و چه رجعتـ بیانگر سفاهت و بیخردی و میزان ضعف ادراک کسانی است که مطرحش میکنند؛ و باید این موارد روشن شود تا کسیکه از آنان میشنود و به آنان گوش فرا میدهد، سطح فکری و علمی آنها را بداند و توسط آنها فریب نخورد».
هذا، وربما وردت روايات متشابهة ويبدو من ظاهرها أنّ الرجعة جزء من هذا العالم الجسماني، وكمثال: روى الشيخ الصدوق رحمه الله سؤال المأمون العباسي للإمام الرضا (ع) في حديث طويل، ورد فيه: (... فقال المأمون: يا أبا الحسن فما تقول في الرجعة ؟ فقال الرضا (ع): إنها لحق قد كانت في الأمم السالفة ونطق به القرآن وقد قال رسول الله يكون في هذه الأمة كل ما كان في الأمم السالفة حذو النعل بالنعل والقذة بالقذة ..) ([76]).
چهبسا روایات متشابهی وارد شده باشند که بهظاهر بیانگر این مطلب باشند که رجعت جزئی از این عالم جسمانی است؛ بهعنوانمثال: شیخ صدوقe در پاسخ به پرسش مأمون عباسی از امام رضا (ع) در حدیثی طولانی روایت میکند که در آن آمده است: ...مأمون گفت: ای اباالحسن! در مورد رجعت چه میگویی؟ حضرت (ع) فرمود: «رجعت بیتردید حقی است که در میان امتهای پیشین بوده و قرآن از آن سخن به میان آورده است و رسول خدا (ص) فرموده است: در این امت هر آنچه در امتهای پیشین رخ داده است، قدمبهقدم و بیکموکاست رخ خواهد داد».([77])
وعن هذا الحديث سُئل السيد أحمد الحسن (ع): عن أي رجعة هنا يتحدث الإمام الرضا (ع) ؟
در مورد این حدیث از سید احمدالحسن (ع) پرسیده شد: اینکه امام رضا (ع) در مورد کدام رجعت میفرماید؟
فأجاب: [الرجعة عموماً سواء كانت عالماً آخر كما قلنا، أو لم تكن كما يدعي بعض المخالفين فهي بالنتيجة إحياء بعد موت كما تعلم، وبالتالي يصح أن يُضرب لها مثلاً ما حصل من إحياء بعض الأموات في السابق؛ لأنه حدث يقره المخالف للقول بالرجعة.
ایشان (ع) در پاسخ فرمود: «رجعت بهطورکلی ـچه همانطور که گفتیم در عالمی دیگر باشد و چه همانگونه که برخی از مخالفان ادعا میکنند، نباشدـ همانطور که شما میدانی درنتیجۀ زنده شدنِ پس از مرگ است و درنتیجه میتوان برای آن مثالِ زنده شدن مردگان در گذشته را بیان نمود، زیرا واقعهای است که شخصِ مخالف، در مورد عقیدۀ رجعت به آن معترف است.
فالمأمون مخالف، وبالتالي فبما يمكن أن تحتج عليه ؟ أليس بما يقره ؟ والمأمون مخالف للرضا (ع) وبالتالي فالإمام يحتج عليه بما يقولون به هم من إحياء بعض الموتى بعد الموت في الأمم السابقة].
مأمون مخالف بود و درنتیجه با چه چیز دیگری میتوانستی بر او احتجاج کنی؟ آیا به آن چیزی که به آن اقرار دارد احتجاج نمیکنی؟ درحالیکه مأمون مخالف امام رضا (ع) بود و درنتیجه امام (ع) براساسگفتههای خودشان در مورد زنده شدن برخی مردگان پس از مرگ در امتهای پیشین ـکه به آن اقرار دارندـ بر او احتجاج نمود».
يقول السيد أحمد الحسن (ع) في بيان ذلك:
سید احمدالحسن (ع) در بیان این مطلب فرمودهاند:
[.. الرسل أو خلفاء الله في أرضه قد بلّغوا رسالاتهم وقد أنذروا أقوامهم وقد حصل معهم ما حصل من تكذيب وتشريد وقتل، ولكن الله سبحانه وتعالى وعدهم بالانتصار لهم ولرسالاتهم ولحقهم المغبون، وهذا الانتصار لهم يكون في مواضع ثلاثة، هي: القيامة الصغرى، والرجعة، والقيامة الكبرى، أو الوقعات الإلهية الثلاث وأولها القيامة الصغرى وهي قيام قائم آل محمد وبعثه للناس.
پیامبران و خلفای الهی در زمینش (ع) پیامهای خود را رساندند، اقوام خویش را انذار نمودند و از تکذیب و بیخانمانی و کشته شدن، به آنها رسید آنچه رسید؛ ولی خدای سبحان به آنها وعده داد که آنها و پیامهایشان را نصرت میبخشد و (کسی که در احقاق حقش) ناکام (مانده است) را به آنها ملحق میکند. این پیروزیِ آنها در سه موقعیت خواهد بود: قیامت صغری، رجعت و قیامت کبری؛ یا رویدادهای سهگانۀ الهی که اولین آنها قیامت صغری است که همان قیام قائم آل محمد (ع) و فرستادن او بهسوی مردم میباشد.
قال تعالى: ﴿وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ * وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ * فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ * وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ * أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ * فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمْ فَسَاء صَبَاحُ الْمُنذَرِينَ﴾ الصافات: ١٧١ – ١٧٧.
خدای متعال میفرماید: ﴿ما دربارۀ بندگانمان که به رسالت میفرستیم، از پیش تصمیم گرفتهایم*که هر آینه آنان خود پیروزند*و لشکر ما خود غالباند*پس تا مدتی از آنها روی بگردان*عاقبتشان را ببین، آنها نیز خواهند دید*آیا عذاب ما را بهشتاب میطلبند؟*چون عذاب به ساحتشان فراز آید، این بیمدادهشدگان چه بامداد بدی خواهند داشت!﴾؛([78]).
وقال تعالى: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ﴾ هود: ١١٠.
و نیز میفرماید: ﴿به موسی کتاب دادیم. در آن کتاب اختلاف شد؛ اگر نه حکمی بود که از پیش، از جانب پروردگارت صادر شده بود، میانشان داوری شده بود و ایشان در آن کتاب سخت در تردیدند﴾؛([79]).
﴿وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَاماً وَأَجَلٌ مُسَمًّى﴾ طه: ١٢٩.
﴿اگر نه سخنی بود که پروردگارت پیشازاین گفته و زمان را معین کرده بود، عذابشان در این جهان حتمی بود﴾؛([80]).
﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ﴾ فصلت: ٤٥.
﴿به موسی کتاب دادیم. در آن کتاب اختلاف شد؛ اگر نه حُکمی بود که از پیش از جانب پروردگارت صادر شده بود، میانشان داوری شده بود و ایشان در آن کتاب سخت در تردیدند﴾؛([81]).
﴿وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى لَّقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتَابَ مِن بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ﴾ الشورى: ١٤.
﴿از روی حسد و عداوت فرقهفرقه نشدند، مگر پسازآن که به دانش دست یافتند؛ و اگر پروردگار تو از پیش مقرر نکرده بود که آنها را تا زمانی معین مهلت است، بر آنها حکم عذاب میرفت و کسانی که بعد از ایشان وارث کتاب خدا شدهاند، دربارۀ آن سخت به تردید افتادهاند﴾؛([82]).
هذه الآيات إذا تدبرتها تبين لك بوضوح أن انتصار الله للرسل ولمنهجهم الإلهي الذي دعوا إليه وهو حاكمية الله مؤجل إلى أن يقوم القائم الذي هو الكلمة التي سبقت من ربك والذي هو قائد جند الله الغالبين والذي هو يوم الفصل الأول أي في القيامة الصغرى. هذا باختصار، وإذا تحتاجون تفصيلاً أكثر يمكنك أن تسأل وأكون بخدمتكم إن شاء الله تعالى] ([83]).
اگر در این آیات بیندیشی، بهوضوح درمییابی که منظور از پیروزی خدا برای فرستادهشدگان (ع) و برای راه و رسم الهی آنها ـکه دعوتکننده به آن هستندـ همان حاکمیت خداست؛ که تا زمانی که قائم قیام کند به تأخیر میافتد؛ او همان کلمهای است که پروردگار تو از پیش مقرر کرده است؛ او همان فرماندۀ لشکریان پیروز الهی است؛ او همان «یومالفصل اول» یعنی «قیامت صغری» است.
این بهاختصار بود؛ اگر به شرح و تفصیل بیشتری نیاز دارید میتوانید بپرسید و ان شاء الله تعالی در خدمت شما خواهم بود.([84])
وهذا ما أوضحه آل محمد في رواياتهم الشريفة:
و این همان مطلبی است که آل محمد (ع) در روایات شریف خویش روشن فرمودهاند:
عن جميل بن دراج عن أبي عبد الله (ع)، قال: (قلت له قول الله عز وجل: ﴿إنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ﴾([85])، قال: ذلك والله في الرجعة، أما علمت أنّ أنبياء الله كثيراً لم ينصروا في الدنيا وقتلوا، وأئمة قد قتلوا ولم ينصروا، فذلك في الرجعة.
از جمیلبن دراج از اباعبدالله امام صادق (ع) روایت شده است: در مورد این فرمودۀ خداوند عزوجل ﴿ما به يقين پيامبران خود و کساني را که ايمان آوردهاند، در زندگي دنيا و در آخرت، روزي که گواهان به پا ميخيزند ياري ميدهيم﴾؛([86]). پرسیدم، حضرت فرمود: «به خدا سوگند در رجعت خواهد بود؛ مگر نمیدانی که بسیاری از پیامبران در این دنیا یاری نشدند و کشته شدند؟! و ائمه کشته شدند و یاری نشدند؛ پس این (واقعه) در رجعت خواهد بود».
قلت: ﴿وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ * يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ﴾([87])، قال: هي الرجعة) ([88]).
عرض کردم: ﴿و آنگاهکه منادی از مکانی نزديک ندا میدهد گوش فرا دار*روزی که آن آواز سهمناک را بهحق میشنوند؛ آن روز، روز بيرون شدن است﴾؛([89]). حضرت فرمود: «همان رجعت است».([90])
لا شك أنّ غاية خلق الأنس والجن هو المعرفة، والسؤال: أين ستتحقق تلك المعرفة بصورة أعلى وأتم ؟ وإذا كان للرجعة دور في إجابة هذا السؤال، فأين ستكون الرجعة ؟
شکی نیست که غایت (هدف نهایی) خلقت انسان و جن، معرفت است؛ اما پرسش: این معرفت در کجا بهصورت تمام و کمال تحقق خواهد یافت؟ و اگر رجعت در پاسخ به این پرسش نقشی داشته باشد، این رجعت در کجا خواهد بود؟
قال تعالى: ﴿وَهُوَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾([91]). سُئل السيد أحمد الحسن عن هذه الآية، فأجاب عنها وبيَّن أجوبة الأسئلة أعلاه، فقال:
حقتعالی میفرماید: ﴿اوست خدایی که معبودی جز او نيست. ستايش خاص اوست، چه در اين جهان و چه در جهان ديگر و فرمان، فرمان اوست و همه شما به سوي او بازگردانده ميشويد﴾([92]).
از سید احمدالحسن (ع) در مورد این آیه پرسیده شد؛ پس ایشان (ع) دربارۀ آن، پاسخ داده و در جواب سؤالهای فوق، چنین فرمودند:
[أي أنّ الحمد الحقيقي لله سبحانه وتعالى، وهو الثناء عليه بشكل أكمل وأتم بحسب المعرفة بمرتبة عالية: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْأِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾ الذاريات: ٥٦، أي يعرفون، وهذه المعرفة العالية والتي تمثل الغرض من الخلق تتحقق في الأولى وهي السماء الأولى (سماء الرجعة)، وقبلها هي (سماء الذر)، وبدايتها أي (بداية الأولى) في ظهور الإمام المهدي (ع)، حيث تبدأ مرحلة الأولى ومقدمات تمهيد لعالم الرجعة.
یعنی ستایش حقیقی تنها از آنِ خداوند سبحان و متعال است؛ این همان ستایش خداست که بهتناسب مرتبۀ عالی معرفت، بهصورت تمام و کمال تحقق مییابد: ﴿جن و انس را جز برای پرستش خود نيافريدهام﴾؛([93]) ؛ یعنی «لیعرفونِ»،(تا مرا بشناسند) و این شناخت والا که نمایانگر هدف خلقت است، در اولین آسمان، یعنی آسمان اول (که همان آسمان رجعت است) محقق میشود و قبل از آن جایگاه (آسمان عالم ذر بوده است) و شروع رجعت (اولین آسمان) در زمان ظهور امام مهدی(ع) خواهد بود؛ که در آن، مرحلۀ نخستین و مقدمات زمینهسازی برای عالم رجعت آغاز میگردد.
﴿وله الحكم﴾: أي الحاكمية لله بحكم الإمام المهدي (ع)، والمهديين ثم الرجعة، والحكم للأنبياء والمرسلين والأئمة والأوصياء.
﴿وَلَهُ الْحُكْمُ﴾: یعنی حاکمیت، تنها از آنِ خداوند است؛ با حکومتداری امام مهدی (ع) و مهدیین (ع) و سپس رجعت و با حکومتداری انبیا، فرستادگان، ائمه و اوصیا.
﴿وإليه ترجعون﴾: إلى الله سبحانه وتعالى في الرجعة، أي ليجازي الصالحين بصلاحهم، والظالمين بظلمهم في الرجعة (من محض الإيمان محضاً ومن محض الكفر محضاً) ([94]) كما ورد عنهم ، فيكال لكل ظالم كيله، ويكال لكل صالح كيله، فينتقم الله للأنبياء والمرسلين والأئمة من الظالمين الذين محضوا الكفر محضاً.
﴿و بهسوی او بازگردانیده میشوید﴾؛: بهسوی خداوند سبحان و متعال در رجعت؛ یعنی در رجعت، صالحان را به صلاحشان پاداش دهد و ظالمان را به ظلمشان کیفر فرماید؛ همانطور که از ائمه (ع) روایت شده است: «آنکسی که ایمان خالص داشته باشد و آنکس که کفر خالص داشته باشد»؛([95]) بنابراین هر ظالمی پیمانهاش را دریافت میکند و هر صالح و نیکوکاری نیز پیمانهاش را میگیرد و خداوند انتقام انبیا، فرستادگان و امامان را از ظالمانی که کفر محض دارند میگیرد.
﴿وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾ السجدة: ٢١، ولنذيقنهم من العذاب الأدنى (في الرجعة). أما الآخرة فالحمد فيها أكمل وأتم وأعظم؛ لأنها كشف تام للحقائق وكل بحسبه ﴿لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾ ق: ٢٢.
﴿و عذاب دنيا را پيش از آن عذاب بزرگتر به ايشان بچشانيم، باشد که بازگردند﴾؛([96]): از عذاب دنیا (در رجعت) به آنها میچشانیم؛ اما در آخرت، سپاس و ستایش به کاملترین و تمامترین و عظیمترین شکل است؛ چراکه در آنجا پردهبرداری تام و تمام از حقایق، به فراخور وضعیت و جایگاه هر شخص صورت میگیرد: ﴿تو از اين غافل بودی. ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است﴾؛([97]).
﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ الأعراف: ٤٣، أي رفع (الأنا) من الصدور، وكلٌ بحسبه يغترف من رحمة الله بحسب وعائه، ويكال له بمكياله الذي صنعه بأعماله الصالحة] ([98]).
﴿و هرگونه کينهای را از دلشان برمیکنيم. نهرها در زير پايشان جاری است. گويند: حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که ما را به اين راه راهبری نمود و اگر ما را راهبری نکرده بود، راه خويش نمیيافتيم؛ فرستادگان پروردگارمان بهحق آمدند؛ و آنگاه ايشان را ندا دهند که به پاداش کارهايی که میکرديد اين بهشت را به میراث بردهاید﴾؛([99]) ؛ یعنی برداشته شدن «من» از سینهها؛ هریک به فراخور ظرفیتش، از رحمت خداوند برمیگیرد و به پیمانهای که با اعمال نیکویش ساخته است، پیمانه میشود.([100])
ربما يظن من يجهل أنّ السماء الأولى سماء جسمانية، أو أنها السماء الزرقاء المحيطة بنا والتي نشاهدها بأعيننا، كما اعتقد بذلك الكثير من المفسرين شيعة وسنة.
چهبسا کسی که علمی ندارد گمان کند که منظور از آسمان، آسمان جسمانی است؛ یعنی همان آسمان آبی که ما را احاطه کرده است و ما آن را با چشم میبینیم؛ آنگونه که بسیاری از مفسران شیعه و سنی به آن معتقد شدهاند.
ولكن الحق إنها ليست كذلك، فهي سماء مثالية ولا ترى بالعين.
اما حقیقت اینچنین نیست؛ این آسمان[آسمان اول]، آسمانی مثالی است که با چشم دیده نمیشود.
يقول السيد أحمد الحسن (ع) في بيانها في كتاب (مع العبد الصالح):
سید احمدالحسن (ع) در بیان آن در کتاب «همگام با بندۀ صالح» میفرماید:
[السماء الأولى لا ترى بالعين وفقك الله، السماء الدنيا تنقسم إلى سماء أولى وسماء جسمانية، في السماء الأولى أنفس الناس، وفي السماء الجسمانية يوجد جسم الإنسان المادي الذي يرى بالعين، هذا أمر بينته في الكتب سابقاً ([101])، وأيضاً بينته كثيراً للأنصار.
خداوند شما را توفیق دهد؛ آسمان اول با چشم دیده نمیشود. آسمان دنیا (آسمان نزدیک) به آسمان اول و آسمان جسمانی تقسیم میشود. در آسمان اول، نفْسهای انسانها قرار دارد و در آسمان جسمانی، بدن مادی انسان که با چشم دیده میشود، مستقر است. این موضوع را قبلاً در برخی کتابهایم شرح دادهام.([102]) در ضمن، آن را برای بسیاری از انصار نیز تبیین نمودهام.
السماء الجسمانية هي هذه المجرات والكواكب والشموس التي ترى، وهي أيضاً تسمّى الأرض، أي إن السماء الجسمانية بأجمعها تسمى الأرض في بعض الأحيان].
آسمان جسمانی، همین کهکشانها و سیارات و خورشیدهایی است که دیده میشود. به این آسمان، «زمین» هم گفته میشود؛ بهعبارتدیگر آسمان جسمانی با هرچه که در آن است، گاهی اوقات «زمین» نام میگیرد.
وهي عالم آخر لا علاقة فيها بالزمان والمكان، يقول (ع):
این آسمان [آسمان اول]، عالم دیگری است که با زمان و مکان ارتباطی ندارد. ایشان (ع) میفرماید:
[.. فهي لا علاقة لها أصلاً بالجهات، ليس فيها مكان أو زمان، ولا علاقـة لها بالمكان أو الزمان].
... آن آسمان اصلاً ارتباطی با جهات ندارد و در آن، مکان یا زمان وجود ندارد و هیچ ارتباطی با مکان و زمان ندارد.
بل أنّ الالفاظ التي نستعملها في عالمنا هذا لا تعبر عنها بدقة، لأنها عالم آخر، يقول:
حتی واژههایی که ما در این عالم مورداستفاده قرار میدهیم، نمیتواند تعبیر دقیقی از آنرا ارائه دهد، زیرا آن، عالمی دیگر است. ایشان (ع) میفرمایند:
[المشكلة أنها من عالم آخر فلا يمكن أن تعبر عنها بدقة تامة بهذه الألفاظ التي هي في حقيقتها من هذا العالم وتعبر عن هذا العالم، ..... حيث إنّ ذاك العالم لا تعبر الألفاظ عنه تماماً مهما كانت؛ لأنها غير معدة للتعبير عنه، فهي ليست منه بل غريبة عنه] ([103]).
مشکل این است که این قضیه مربوط به عالم دیگری است و لذا برای توصیف کاملاً دقیق آن نمیتوان از الفاظ و عباراتی که در حقیقت از این عالم است و برای توصیف این عالم به کار میرود، استفاده کرد... زیرا واژهها و کلمات هرچه که باشند از بیان کمّ و کیف دقیق آن عالم ناتواناند؛ چراکه واژهها، توانایی و قابلیت تعبیر آن را ندارند؛ زیرا که این واژهها از آن عالم نیستند و با آن بیگانهاند.([104])
وأيضاً: أوضح السيد أحمد الحسن (ع) السماء الأولى من بين السماوات السبع التي ورد ذكرها في الأيام الستة لخلق السماوات والأرض، وبين أنّ الرجعة تكون فيها، قال:
همچنین سید احمدالحسن (ع) روشن کردند که آسمان اول، از میان هفت آسمانی است که در خلقت ششروزۀ آسمانها و زمین ذکر شدهاند؛ و بیان کردند که رجعت در آن آسمان به وقوع میپیوندد. ایشان (ع) فرمودند:
[... ويجب ملاحظة أنّ السماء الأولى هي نهاية السماء الدنيا، أي أنّ السماء الدنيا تبدأ في هذا العالم الجسماني، وتنتهي في أول العالم الملكوتي الروحاني، أي إنّ نهايتها حلقة وصل، ونهايتها أو حلقة الوصل هي السماء الأولى، في الزيارة الجامعة: (.. وحجج الله على أهل الدنيا والآخرة والأولى ..) مفاتيح الجنان: ص٦٢٠.
لازم است دقت شود که آسمان اول، پایان آسمان دنیاست؛ یعنی آسمان دنیا از این عالم جسمانی آغاز شده و تا ابتدای نخستین عالم ملکوتی روحانی ادامه خواهد داشت؛ بهعبارتیدیگر، پایان آسمان دنیا، حلقۀ اتصال است و پایان آن یا همان حلقۀ اتصال، آسمان اول خواهد بود. در زیارت جامعه آمده است: «... و حجتهای خدا بر اهل دنیا و آخرت و اولی...».([105])
وفي القرآن: ﴿وَهُوَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ القصص: ٧٠. وقال تعالى: ﴿ وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلا تَذَكَّرُونَ﴾ الواقعة: ٦٢.
و در قرآن آمده است: ﴿اوست خدایی که معبودی جز او نيست. ستايش خاص اوست، چه در اين جهان و چه در جهان ديگر و فرمان، فرمان اوست و همه شما به سوي او بازگردانده ميشويد﴾([106]) ؛ و نیز حقتعالی میفرماید: ﴿شما قطعاً از پیدایش نخست آگاه بودید؛ چرا به يادش نمیآوريد؟﴾؛([107]).
وفي الأولى عالما: الذر والرجعة، وفيها الأنفس، فالله سبحانه وتعالى لم ينظر إلى عالم الأجسام منذ أن خلقه كما قال رسول الله ، إنما محط الاهتمام يبدأ من نهاية عالم الأجسام، وهي نهاية السماء الدنيا، وهذه النهاية هي السماء الأولى.
در اولی، دو عالم وجود دارد: ذر و رجعت (بازگشت) و در آن نفْسها قرار دارند؛ همانطور که پیامبر خدا (ص) فرموده است، خداوند سبحانومتعال از هنگامیکه عالم اجسام را آفریده، به آن نظر نیفکنده است. قطعاً جایگاه اهمیت [خدای تعالی] از پایان عالم جسمانی یا همان پایان آسمان دنیا شروع میشود و [در واقع] این پایان، جایگاه آسمان اول است.
وقال تعالى: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ﴾ المؤمنون: ١٧. السبع طرائق هي: (السماوات السبع) من السماء الأولى إلى السماء السابعة، وليست السماء الدنيا الجسمانية منها؛ لأنها ليست فوقنا بل نحن فيها، فهي محيطة بنا وهي (تحتنا وفوقنا وعن كل جهات الأرض)، ﴿يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾ العنكبوت: ٥٤، وسيتبين لك فيما يأتي لِمَ أوردتُ هذه الآية في هذا الموضع.
حقتعالی میفرماید: ﴿و بر فراز سرتان هفت راه بيافريديم و از اين خلقت، غافل نبودهايم﴾؛([108]). هفت راه، آسمانهای هفتگانه است، از آسمان اول (آسمان اولی) تا آسمان هفتم و آسمان جسمانی دنیا جزو آنها نیست؛ چراکه این آسمان بالای سر ما قرار ندارد بلکه محیط بر ماست (و ما درون آن هستیم) و این آسمان «پایین ما، بالای ما و از تمامی جهات زمین» است. ﴿آنان با عجله از تو عذاب ميطلبند، حالآنکه جهنم بر کافران احاطه دارد﴾؛([109]). در بخش بعدی برای شما تبیین خواهد شد که چرا این آیه را اینجا آوردهام.
وهذا يعني أنّ السماوات إذا عُدَّتْ بهذا التفصيل تكون ثمانياً، وليست سبعاً، وإنما لم تُعد الدنيا الجسمانية؛ لأنها جزء من السماء الدنيا بما فيها من سماء أولى وسماء جسمانية، فإذا ذكرت الأولى أو الدنيا فهي من ضمنها؛ لأنها جزء منها أو تابعة لها.
این یعنی اینکه اگر آسمانها به این تفصیل شمارش شود، هشتتا خواهد بود و نه هفتتا! اصولاً دنیای جسمانی جزو آن بهحساب نمیآید؛ زیرا با آنچه در آن است، از آسمان اول و آسمان جسمانی، جزئی از آسمان دنیاست؛ بنابراین اگر اولی یا دنیا نام برده شود، در ضمن آن قرار میگیرد؛ چراکه جزئی از آن و پیرو و تابع آن است.
والسماء الجسمانية مرة تُعد هي (الأرض)، ومرة تُعد هي (السماء الدنيا)؛ لأنها الجانب المرئي منها. وفي السماء الجسمانية الأرض بل كل الأرضين السبع، وفي السابعة (جهنم)، كما أنّ الجنة في السماء الثانية، أما في الأولى فتوجد (الجنة الأرضية) وهي جنة آدم؛ لأن الأولى كما بينتُ إنما هي جزء من السماء الدنيا، وهي ملكوتها.
آسمان جسمانی یکبار «زمین» به شمار میرود و یکبار «آسمان دنیا»؛ زیرا قسمت مرئی آن است. در آسمان جسمانی، زمین و حتی تمام زمینهای هفتگانه قرار دارد و در هفتمین زمین، «جهنم» قرار دارد؛ همانطور که بهشت در آسمان دوم است؛ اما در آسمان اول، «بهشت زمینی» یافت میشود که همان بهشت آدم است؛ زیرا آسمان اول ـهمانطور که پیشتر بیان داشتمـ بخشی از آسمان دنیاست که ملکوتِ آن نیز میباشد.
عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن الحسين بن ميسر، قال: سألت أبا عبد الله (ع) عن جنة آدم (ع)، فقال: (جنة من جنان الدنيا تطلع فيها الشمس والقمر ولو كانت من جنان الآخرة ما خرج منها أبداً) الكافي: ج٣ ص٢٤٧.
از علیبن ابراهیم از پدرش از احمدبن محمدبن ابونصر از حسینبن میسر روایت شده است: از اباعبدالله (ع) دربارۀ بهشت آدم (ع) سؤال کردم، فرمود: «بهشتی از بهشتهای دنیاست که در آن خورشید و ماه طلوع میکنند که اگر از بهشتهای آخرت بود، بههیچوجه از آن خارج نمیشدند».([110])
﴿وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً﴾: والمصابيح هم الأنبياء والمرسلون والأوصياء يحفظون الذين يتبعونهم من وسوسة الشياطين بالتعاليم والأخلاق الإلهية التي يُعلِّمونها الناس. وظهورهم في السماء الجسمانية بالكواكب والشموس المضيئة، فما أكثر الظلام في السماء، وما أقل النجوم نسبة إلى الجزء المظلم، كما أن في الأرض ما أقل الأنبياء، وما أكثر من خالفهم وحاربهم وتخلف عنهم ولم ينصرهم. فقليل دائماً هم الأنبياء والأوصياء وأنصارهم، كـ (قلة النجوم في السماء الجسمانية).
﴿و آسمان دنیا را با چراغها بياراستيم و محفوظش بداشتيم﴾: چراغها، انبیا، فرستادگان و اوصیا (ع) هستند که پیروانشان را با تعالیم و اخلاق الهی از وسوسۀ شیطان حفظ میکنند؛ و ظهور آنها در آسمان جسمانی، در قالب ستارگان و خورشیدهای درخشان میباشد. چه بسیار است تاریکی در آسمان و چه اندک است ستارگان در قیاس با بخش تاریک؛ به همین صورت است که در زمین چه اندکاند پیامبران و چه بسیارند کسانی که با آنها مخالفت ورزیدند، جنگیدند، از آنها رویگردان شدند ویاریشان ننمودند؛ همواره پیامبران، اوصیا و انصار آنها اندکاند، درست مانند کم بودن ستارگان در آسمان جسمانی.
وفي نهاية حركة الفَلك الأعظم (أقصد قوس النـزول)، وبداية صعوده إلى جهة الآخرة، سيبدأ هذا العالم الجسماني بالتحول إلى جحيم ويستعر، فالذين اختاروا زخرف الأرض عقوبتهم إعادتهم إلى ما اختاروه، وعصوا الله من أجله، أو قل إبقاؤهم فيه؛ لأنه سيكون جهنم المستعرة بإعمالهم وأفعالهم وظلمهم.
در نهایتِ حرکتِ فلکِ اعظم (منظورم قوس نزول است) و آغاز بالا رفتن آن به سمتی دیگر، تبدیلشدن این عالم جسمانی به جحیم آغاز خواهد شد و این عالم شعلهور میگردد. مجازات کسانی که زخرف و زر و زیور دنیا را برگزیدند و به خاطر آن، خداوند را عصیان نمودند، بازگشتشان به چیزی است که خود انتخاب کردهاند، یا همان باقی ماندن آنها در آن میباشد؛ چراکه جهنم با عملکرد، کردار و ظلم و ستم آنها مشتعل خواهد شد.
والآن تبيَّن لك مناسبة الآية السابقة: ﴿يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾.
اکنون مناسبت آیۀ پیشین برای شما روشن شده است: ﴿آنان با عجله از تو عذاب ميطلبند، حالآنکه جهنم بر کافران احاطه دارد﴾؛.
وعند بداية صعود (قوس النزول) يبدأ (عالم الرجعة)، وهو عالم آخر وامتحان آخر لمن محض الإيمان ولمن محض الكفر، وعالم الرجعة يبدأ مع نهاية ملك المهدي الثاني عشر (ع)، وهو القائم الذي يخرج عليه الحسين (ع) ...] ([111]).
در ابتدای صعودِ قوس نزول، «عالم رجعت» آغاز میشود که این، عالمی دیگر و امتحانی دیگر است، برای کسانی که ایمان خالص و کسانی که کفر خالص داشتهاند. عالم رجعت با پایان زمامداری مهدی دوازدهم (ع) آغاز میشود؛ او همان قائمی است که حسین (ع) بر او خروج میکند.([112])
ويقول السيد أحمد الحسن (ع) أيضاً:
و نیز سید احمدالحسن (ع) فرمودند:
[أرجو الانتباه إلى أنّ الرجعة تكون في السماء الدنيا؛ لأنّ السماء الدنيا تنقسم إلى السماء الجسمانية والسماء الأولى، والرجعة تكون في السماء الأولى، ذكرت هذه الملاحظة للتنبيه؛ لأن بعض من يجهلون ربما يظنون أنّ السماء الدنيا هي فقط هذه السماء الجسمانية مع أنّ السماء الجسمانية هي فقط جزء من السماء الدنيا كما بيَّنت سابقاً في الكتب وفقكم الله، بل وربما بعضهم يظن السماء الأولى هي السماء الجسمانية مع أنها تختلف عنها رغم أنهما يتشاركان في تكوين السماء الدنيا].
«امیدوارم توجه داشته باشی که رجعت در آسمان دنیاست؛ زیرا آسمان دنیا به دو آسمان جسمانی و آسمان اول تقسیم میشود و رجعت در آسمان اول تحقق مییابد. این ملاحظه را از باب تذکر و یادآوری بیان نمودم؛ زیرا چهبسا برخی از کسانی که علمی ندارند گمان میکنند که آسمان دنیا فقط همین آسمان جسمانی است؛ باوجوداینکه آسمان جسمانی تنها جزئی از آسمان دنیاست که پیشتر در کتابها بیان نمودم ـخدا شما را توفیق دهدـ و حتی چهبسا برخی گمان کنند که آسمان اول، همان آسمان اجسام یا آسمان جسمانی است، علیرغم اینکه با آن تفاوت دارد و هر دو در پیدایش آسمان دنیا با یکدیگر مشارکت دارند».
وإذا اتضح ذلك، نستطيع فهم معنى "الدنيا" التي تكون الرجعة فيها في الرواية التالية:
و اگر این مطلب واضح شده باشد، میتوانیم معنا و مفهوم «دنیا» که رجعت در آن خواهد بود را در روایت بعدی دریابیم:
عن الامام الصادق (ع): (أول من تنشق الأرض عنه ويرجع إلى الدنيا الحسين بن علي عليهما السلام، وأنّ الرجعة ليست بعامة وهي خاصة، لا يرجع إلا من محض الايمان محضاً أو محض الشرك محضاً) ([113]).
از امام صادق (ع) روایت شده است: «نخستین کسی که زمین برایش شکافته میشود و به دنیا برمیگردد حسینبن علی(ع) است. رجعت همگانی نیست، بلکه (برای افرادی) خاص است و فقط کسانی به دنیا بازمیگردند که ایمان محض یا شرک محض داشته باشند».([114])
فليست الدنيا هنا هي العالم الجسماني أو سماؤه، وإنما هي السماء الأُولى، وقد توضح وجه إطلاق الدنيا عليها.
پس دنیا در اینجا، عالم جسمانی یا آسمانش نیست، بلکه آسمان اول است و وجه اطلاق دنیا بر آن توضیح داده شد.
وعطفاً على ما سبق، طرح سؤال آخر يسهم جوابه في زيادة توضيح الموضوع المتقدم، سنتعرف عليه بعد عرض الرواية التالية:
علاوه بر مطالب پیشین، پرسشی مطرح میشود که در زیادی توضیح موضوع پیشین، سهیم است و پس از آوردن روایات ذیل، آن را میشناسیم:
عن الوليد بن صبيح عن أبي عبد الله (ع)، أنه قال: (دخلت عليه يوماً فألقى إليّ ثياباً وقال: يا وليد ردها على مطاويها، فقمت بين يديه، فقال أبو عبد الله (ع): رحم الله المعلى بن خنيس، فظننت أنه شبّه قيامي بين يديه بقيام المعلى بن خنيس بين يديه. ثم قال لي: أفٍ للدنيا أفٍ للدنيا، إنما الدنيا دار بلاء سلّط الله فيها عدوه على وليه، وإنّ بعدها داراً ليست هكذا. فقلت: جعلت فداك وأين تلك الدار ؟ فقال: هاهنا وأشار بيده إلى الأرض)([115]).
از ولیدبن صبیح از اباعبدالله امام صادق (ع) نقل شده است: روزی بر امام (ع) وارد شدم. ایشان لباسهایی را به من داد و فرمود: «ای ولید، اینها را تا شده بازگردان». من در پیشگاه ایشان برخاستم. امام صادق (ع) فرمود: «خداوند معلیبن خنیس را رحمتکند». من گمان کردم امام (ع) برخاستن مرا به برخاستن معلیبن خنیس تشبیه فرموده است. سپس به من فرمود: «اُف بر دنیا! اُف بر دنیا! دنیا تنها سرای بلاست. خداوند در آن دشمن خود را بر ولی خود مسلط گردانیده است و پسازآن سرایی خواهد بود که اینچنین نیست». عرض کردم: فدایتان شوم آن سرا کجاست؟ فرمود: «اینجاست» و سپس با دست خویش به زمین اشاره فرمود.([116])
وأكيد أنّ تلك الدار هي الرجعة، لذا سُئل السيد أحمد الحسن (ع): ما معنى إشارة الإمام الصادق (ع) إلى هذه الأرض ؟
و بیتردید این سرا، عالم رجعت است. لذا از سید احمدالحسن (ع) پرسیده شد: منظور امام صادق (ع) از اشاره به این زمین چیست؟
فأجاب: [نعم، وفقك الله وسدد خطاك. إنّ للأرض تجليات في كل السماء الدنيا تمتد إلى السماء الأولى التي ستكون فيها الرجعة، فالرجعة أيضاً في الأرض وإن كانت في تجلي آخر للأرض غير هذا الذي نعيش فيه في هذا العالم الجسماني].
ایشان (ع) فرمود: «بلی، خداوند شما را توفیق عطا فرماید و گامهایت را استوار بدارد؛ برای زمین تجلیهایی در همۀ آسمان دنیا وجود دارد که به آسمان اول ـکه رجعت در آن استـ کشیده میشود؛ پس رجعت نیز در زمین است، هرچند در تجلی دیگری، غیر از این زمینی که در این عالم جسمانی، در آن زندگی میکنیم، باشد».
سئل السيد أحمد الحسن (ع) عن الظلمات الثلاث في قوله تعالى:
از سید احمدالحسن (ع) در مورد تاریکیهای سهگانه در این فرمودۀ حقتعالی پرسیده شد:
﴿خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ﴾([117]). فبيِّن في جوابه قوسي الصعود والنزول في حركة الإنسان من مبدئه إلى منتهاه.
﴿او شما را از يک نفس آفريد، و همسرش را از او خلق کرد؛ و براي شما هشت زوج از چهارپايان ايجاد کرد؛ او شما را در شکم مادرانتان آفرينشي بعد از آفرينش ديگر، در ميان تاريکيهاي سهگانه ميبخشد؛ اين است خداوند، پروردگار شما که حکومت (عالم هستي) از آن اوست؛ هيچ معبودي جز او نيست؛ پس چگونه از راه حق منحرف ميشويد؟﴾؛([118]). ایشان در پاسخ خویش قوس صعود و نزول در حرکت انسان از مبدأ تا مقصدش را بیان فرمودند:
قال: [هي: ظلمة الذر، وظلمة الدنيا، وظلمة الرجعة، وهي عوالم قوس النـزول. وعوالم قوس الصعود هي الأنوار الثلاثة وهي: (قبل الفناء، والفناء، والعودة بعد الفناء). وهي مراتب محمد الثلاثة قبل فتح الحجاب، وبعد فتح الحجاب، وبعد عودة الحجاب. فهو يخفق بين الفناء في الذات الإلهية فلا يبقى إلا الله الواحد القهار، وبين عودته إلى الأنا والشخصية. وهذه المراتب الستة في قوس الصعود والنزول تمثل كل الوجود، وتجلي النور في الظلمة وظهور الموجودات بالنور في الظلمات، وهي (واو النزول و واو الصعود) تشير إلى الستة أيام والست مراتب.
[تاریکیهای سهگانه] عبارت است از تاریکی ذر، تاریکی دنیا و تاریکی بازگشت؛ و اینها عوالم قوس نزول هستند.
عوالم قوس صعود، انوار سهگانهاند که عبارتاند از: پیش از فنا، فنا شدن و بازگشت پس از فنا؛ و اینها مراتب سهگانۀ حضرت محمد (ص) پیش از برداشته شدن حجاب، پس از برداشته شدن حجاب و پس از بازگشت حجاب میباشند. آن حضرت بین فنا شدن در ذات الهی ـکه چیزی باقی نمیماند، مگر خداوند واحد قهارـ و بازگشتش به من و شخصیت، نوسان میکند.
این مراتب ششگانه در قوس صعود و نزول، بیانگر کل وجود و تجلّی نور در تاریکی و ظهور موجودات توسط نور در تاریکیها میباشد، که همان «واو» نزول است؛ و «واو» صعود، به شش روز و شش مرتبه اشاره دارد.
( ): واو النـزول.
«»: واو نزول.
( و ) واو الصعود.
«»: واو صعود.
والدائرة في رأس الواو تدل على الحيرة في قوس الصعود وهي الحيرة في النور؛ لعدم إدراك ومعرفة النور التام الذي لا ظلمة فيه، وهو الله سبحانه وتعالى معرفة تامة وكاملة، فتكون مراتب قوس الصعود هي: قبل الفتح، وبعد الفتح والفناء، والثالثة هي العودة إلى الأنا والشخصية بعد الفناء. أما الحيرة في الظلمة؛ لأنها في أدنى مراتبها لا تُدرك ولا يُحصَّل منها شيء، بل هي ظلمة وعدم ليس لها حظ من الوجود إلا قابليتها للوجود، وهذه هي حقيقة المادة ظلمة وعدم لا يُحصَّل منها شيء، ولا يُعرف منها شيء، لولا تجلي الصورة الملكوتية فيها وإظهارها لها. فتكون مراتب قوس النزول هي: عالم الذر، ثم النزول إلى ظلمة المادة، ثم الصعود في قيامة القائم حتى الوصول إلى الرجعة، وهي المرتبة الثالثة، وهذه هي صورة قوس النـزول والصعود:
دایرهای که در سر «واو» قرار دارد، بر حیرت در قوس صعود دلالت مینماید؛ و این، حیرت و سرگردانی در نور است، به دلیل عدم ادراک و شناخت نور تامی که هیچ ظلمتی در آن نیست و او خدای سبحان، معرفت و شناخت تام و کامل است؛ بنابراین مراتب قوس صعود عبارت است از: پیش از برداشته شدن حجاب، پس از فتح و فنا و سومی بازگشت به من و شخصیت پس از فناست.
اما حیرت و سرگردانی در ظلمت، ازآنجاکه در پایینترین مراتب آن است، درک نمیشود و چیزی از آن حاصل نمیگردد؛ بلکه این ظلمت و عدمی است که بهرهای از وجود نبرده است، مگر قابلیتش برای موجود بودن؛ و این همان حقیقت ماده است؛ و اگر تجلّی صورت ملکوتی در آن و ظاهر شدنش برای آن نباشد، ظلمت و عدمی است که هیچچیزی از آن حاصل نمیشود و چیزی از آن دانسته نمیگردد.
بنابراین مراتب قوس نزول عبارتاند از: عالم ذر، سپس نزول به ظلمت ماده، سپس صعود در قیامت قائم تا رسیدن به بازگشت و این مرحلۀ سوم است. تصویر قوس نزول و صعود بهصورت زیر است:
وباجتماعهما وتداخلهما يتحصل كل الوجود من بدايته إلى نهايته، وهو محمد .
انتهى قوله (ع).
و با گردآمدن و آمیخته شدن این دو با هم، تمام وجود از ابتدا تا انتها حاصل میگردد؛ که همان حضرت محمد (ص) است.
پایان سخنان سید (ع).
وهذا اسم رسول الله الشريف بعد تداخل قوسي الصعود والنزول:
والحمد لله رب العالمين.
و این اسم رسول خدا (ص) پس از داخل شدن قوس نزول و صعود در یکدیگر است:
والحمد لله ربالعالمین.
في عالم الرجعة، هل يرجع من المكلفين الأمم أم الأفراد ؟ وهل الرجعة تكون للأنس والجن ؟ ومن هم الذين يرجعون ؟
در عالم رجعت آیا مکلّفان امتها بازمیگردند یا افراد؟ و آیا رجعت برای انس و جن خواهد بود؟ و چه کسانی رجعت خواهند داشت؟
قال السيد أحمد الحسن (ع) في بيان أجوبة ذلك ما يلي:
سید احمدالحسن (ع) در پاسخ به این پرسش فرمودند:
[الرجعة متعلقة بالإنس والجن ولا علاقة لها بالأُمم بل بالأفراد، فمن محضوا الإيمان يرجعون ومن محضوا الكفر يرجعون، أي أنّ الذين يعاد امتحانهم في الرجعة هم أئمة العدل وخاصة من أتباعهم، وأئمة الكفر وخاصة من أتباعهم، وقد فصلت مسألة الرجعة وعلتها في أكثر من موضع فراجع ([119]).
رجعت مربوط به انسان و جن است و امتها را شامل نمیشود، بلکه مختص افراد است؛ کسانی که ایمان محض داشتند بازمیگردند و آنان که کفر محض داشتند نیز بازمیگردند؛ یعنی کسانی که امتحانشان در رجعت تکرار میشود، ائمۀ عدل و پیروان خاص آنها و همچنین ائمۀ کفر و پیروان خاص آنها هستند؛ و مسئلۀ رجعت را در بیش از یک جا توضیح دادهام که میتوانی به آنها مراجعه نمایی. ([120])
أمّا الآيات التي تشير لرجعة بعض الأفراد من الأمم فهي كثيرة، وهذه منها: ﴿إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاء بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ﴾ القصص: ٨٥، هذه في رجعة رسول الله محمد وآل محمد فهم أهل القرآن.
اما آیاتی که دلالت بر بازگشت (رجعت) بعضی از افراد امتها میکند، بسیار است که آیۀ زیر یکی از آنهاست: ﴿آنکس که قرآن را بر تو فرض کرد تو را به وعدهگاه بازمیگرداند. بگو: پروردگار من بهتر میداند که چه کسی هدایت را آورد و چه کسی در گمراهی آشکار است﴾؛([121]). این آیه دربارۀ بازگشت محمد و آل محمد (ع) است، که همان اهل قرآن هستند.
وقال تعالى: ﴿يَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ﴾ النمل: ٨٣، وهذه الآية في رجعة أئمة الكفر وخاصة أتباعهم] ([122]).
خدای متعال میفرماید: ﴿روزی که از هر ملتی گروهی از آنان را که آيات ما را تکذيب میکردند گرد میآوريم و آنان برانگیختهشدگاناند﴾؛([123]) ؛ که این آیه مربوط به رجعت امامان کفر و پیروان خاص آنهاست.([124])
عن أبي عبد الله (ع) أنه سُئل عن اليوم الذي ذكر الله مقداره في القرآن في يوم كان مقداره خمسين ألف سنة، فقال: (وهي كرة رسول الله فيكون ملكه في كرته خمسين ألف سنة، ويملك أمير المؤمنين (ع) في كرته أربعاً وأربعين ألف سنة) ([125]).
از اباعبدالله امام صادق (ع) در مورد روزی که خداوند مقدار آن را در قرآن پنجاههزار سال بیان فرموده است، پرسیده شد؛ حضرت فرمود: «آن رجعت رسول خدا (ص) است. پس فرمانروایی او در بازگشتش پنجاههزار سال خواهد بود و امیرالمؤمنین(ع) در رجعتش چهلوچهار هزار سال حکومت خواهد نمود». ([126])
وعلى ضوء هذه الرواية وأمثالها، سئل السيد أحمد الحسن (ع): هل يوجد في عالم الرجعة زمن كما هو الحال في هذا العالم ؟
در پرتو این روایت و امثال آن از سید احمدالحسن (ع) پرسیده شد: آیا در عالم رجعت، زمان، همانند زمان موجود در این عالم وجود دارد؟
فأجاب: [لا يوجد زمن كهذا الذي عندنا في الحياة الجسمانية، ولكن يوجد في الرجعة أحداث ومضي آن بعد آن بما يناسب ذلك العالم، ولهذا تلاحظ في الرواية التي ذكرتها أُستخدم اليوم الذي يمثل حدث عروج الملائكة والروح لبيان المدة في الرجعة ﴿تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾ المعارج: ٤].
در پاسخ فرمودند: زمان مثل همین زمانی که ما در این زندگی جسمانی میشناسیم وجود ندارد؛ اما در رجعت، حوادث و گذشت آنی پساز آنِ دیگر ـمتناسب با آن عالمـ وجود دارد و از همینرو در روایتی که بیان نمودی ملاحظه میکنی از روزی استفاده شده است که بیانگر واقعۀ عروج ملائکه و روح برای بیان مدتزمان در رجعت میباشد: ﴿فرشتگان و روح در روزی که مقدارش پنجاههزار سال است بهسوی او بالا میروند﴾؛([127]).
كثر اللغط أخيراً من قبل بعض أنصاف المتعلمين بادعاء أنّ المهديين الوارد ذكرهم في وصية رسول الله ليلة وفاته هم أنفسهم الائمة الاثنا عشر، هذا قول لبعضهم. وقول آخر يرى أنّ المهديين أوصياء وحجج، ولكن وجودهم ودورهم يكون في الرجعة فقط. وقول ثالث أعيت صاحبه السبل في الجمع بين روايات المهديين والرجعة، فزعم أنّ هناك تعارض بين الطائفتين وقدّم روايات الرجعة.
اخیراً یاوهگوییهایی از سوی برخی کمخردان مبنی بر اینکه مهدیین یاد شده در وصیت شب وفات رسول خدا (ص) همان ائمۀ دوازدهگانه هستند، فزونی یافته است؛ این گفتۀ برخی از آنهاست؛ و برخی دیگر معتقدند که مهدیین، اوصیا و حجتهای خدا هستند، اما وجود و نقش آنها فقط در رجعت خواهد بود؛ و گفتار سوم، صاحبش را در راههای جمع بین روایات مهدیین و رجعت عاجز کرده و پنداشته است که بین دو گروه از روایات، تعارض وجود دارد و روایات رجعت را بر روایات مهدیین مقدم داشته است.
وعن مثل هذه الأقوال، أجاب السيد أحمد الحسن (ع)، فقال:
در مورد چنین گفتههایی سید احمدالحسن (ع) فرمودند:
[عموماً وفقك الله، هناك روايات كثيرة متواترة تقول إنّ هناك اثني عشر مهدياً من ولد الامام المهدي (ع) وهم خلفاء الله في أرضه، وهناك روايات كثيرة أيضاً قالت بأنّ هناك رجعة، إذن الأمران العقائديان ثابتان بروايات كثيرة ومتواترة، ومنكر أحدهما إما جاهل لم يسعفه عقله وما عنده من علم أن يجمع ويوفق بين الروايات بصورة صحيحة مقبولة، أو أنه معاند مكابر يريد أن يغطي الشمس بغربال، وإلا فما معنى إنكار حقيقة وردت في روايات كثيرة ورواها علماء الشيعة جيلاً عن جيل ؟!
«درهرحال ـخداوند توفیقت دهدـ روایات متواتر بسیاری هست که بیان میدارند دوازده مهدی از فرزندان امام مهدی (ع) وجود دارند و آنان خلفا و جانشینان خداوند بر زمینش هستند؛ و روایات بسیاری نیز بیان میدارند رجعت وجود دارد؛ پس این دو امر عقایدی ثابتشده بر اساس روایاتِ بسیار و متواتر میباشند؛ و منکر یکی از آنها یا جاهلی است که عقلش او را در ادراک یاری نمیرساند و علمی ندارد تا بین این روایت، بهصورت صحیحِ قابلقبول، جمع و سازش ایجاد نماید، یا او متکبر و معاندی است که میخواهد خورشید را با غربال بپوشاند؛ وگرنه انکار حقیقتی که در روایات بسیاری آمده است و علمای شیعه نسلبهنسل آنرا نقل نموده اند، چه معنایی خواهد داشت؟»
أما من يقول بجهالة: إنّ المهديين يكونون في الرجعة فقط، فهو جاهل ويتخبط؛ لأنّ الرجعة تكون لمن عاشوا في هذا العالم الجسماني قبلها، وبما أنّ الرجعة لمن محضوا الايمان محضاً فالمهديون إذن ممن محضوا الايمان محضاً في هذا العالم الجسماني قبل رجعتهم.
اما کسی که از سرِ جهل و نادانی میگوید: مهدیین فقط در رجعت هستند، چنین شخصی بیتردید جاهل است و در آشفتگی به سر میبرد؛ چراکه رجعت برای کسانی است که پیش از آن در این عالم جسمانی زندگی کردهاند و ازآنجاکه رجعت برای کسانی است که ایمان محض داشتهاند، پس مهدیین ازجمله کسانی هستند که در این عالم جسمانی پیش از بازگشتشان، ایمان محض داشتهاند.
إذن، من قال إنهم يكونون بالرجعة، فقد أثبت أنّ لهم دوراً مهماً جداً في هذا العالم الجسماني، وبهذا عاد الأمر عليه فهو لما أثبت رجعتهم حججاً لله على خلقه أثبت دورهم في العالم الجسماني وأنهم حجج الله فيه أيضاً، فأين كان دورهم كحجج لله في العالم الجسماني أليس بعد الائمة الاثني عشر ؟!
بنابراین کسی که از وجود ایشان در عالم رجعت سخن میگوید، ثابت میکند که آنها نقشی مهم و اساسی در این عالم جسمانی دارند و بهاینترتیب (وضعیت) علیه او خواهد بود؛ بنابراین وقتی این شخص رجعتِ آنها را بهعنوان حجتهای الهی بر خلق اثبات میکند، نقش آنها در این عالم جسمانی و اینکه آنها در این عالم نیز حجتهای الهی هستند را ثابت کرده است؛ حال نقش آنها بهعنوان حجتهای الهی در عالم جسمانی کجاست؟ آیا پس از ائمۀ دوازدهگانه نخواهد بود؟!
أما من تمادى في البلاهة وقال: إنّ المهديين هم أنفسهم الأئمة فهذا أظن لا يستحق الرد، فالروايات واضحة بأنّ المهديين من ولد القائم ومن ولد الحسين ومن ولد علي وفاطمة فكيف يكونون هم أنفسهم الائمة والروايات نصت على أنهم من ذرية الحسين (ع)، فهل الحسن أو علي من ذرية الحسين ؟! وكيف يكونون هم الائمة والروايات نصت أنهم من ذرية الامام المهدي (ع)، فهل علي والحسن والحسين والأئمة من ولد الامام المهدي ؟!
اما کسی که در وادی بلاهت و بیخردی سرگردان است و میگوید: مهدیین همان ائمه هستند! به نظرم این سخن ارزش پاسخگویی هم ندارد؛ روایات، بسیار واضحاند؛ اینکه مهدیین از فرزندان قائم و از فرزندان حسین و از فرزندان علی و فاطمه (ع) هستند. چگونه میتوانند همان ائمه (ع) باشند، درحالیکه روایات بیان میدارند آنها از نسل حسین (ع) هستند! آیا حسن یا علی (ع) از ذریۀ حسین(ع) هستند؟! چگونه آنها خودِ ائمه هستند، درحالیکه روایات میگویند آنها از نسل امام مهدی (ع) هستند. آیا علی، حسن، حسین و ائمه (ع) از فرزندان امام مهدی (ع) هستند؟!
الحقيقة، إنّ هذه المقالات تُعبِّر عن بلاهة قائلها.
در حقیقت، این گفتهها بازگوکنندۀ بلاهت و بیخردی گویندهشان است.
هذا إضافة إلى أنّ الروايات ذكرت المهديين بوضوح وبيّنت زمانهم وأنه بعد الائمة ولم تقل إنهم في الرجعة، ولا توجد رواية واحدة تقول إنهم في الرجعة فقط، فمن أين جاءوا بهذه التخرصات البلهاء التي تجعل من يسمع أقوالهم يدرك أنهم قوم قد سلبهم الله عقولهم ويحمد الله على نعمة العقل التي حباه الله بها].
این علاوه بر آن است که روایات، مهدیین را بهروشنی بیان کرده و زمان آنها را بیان داشتهاند و اینکه آنها پس از ائمه (ع) هستند و هرگز نگفتهاند که آنها در رجعت میباشند؛ و حتی یک روایت هم پیدا نمیشود که بیان دارد آنها فقط در رجعت خواهند بود؛ پس آنها این سخنان بیهوده و نابخردانه را از کجا آوردهاند؟! یاوهگوهایی که هرکس کلام آنان را میشنود، درمییابد آنها مردمانی هستند که خداوند عقلهایشان را از آنها گرفته است، درحالیکه خدا را برای نعمت عقلی که به او ارزانی داشته است، سپاس میگویند!».
ويقول أيضاً: [.. واعلم أيضا: أنّ المهديين هم علامات الساعة وميقاتها، فبآخرهم يختم هذا العالم الجسماني، ويبدأ عالم الرجعة ثم القيامة: ﴿يَسْأَلونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ البقرة: ١٨٩...] ([128]).
و نیز میفرماید:
...همچنین بدان که مهدیین از نشانههای قیامت (ساعت) و وعدهگاههای آن (مواقیت) هستند و با آخرینشان، این عالم جسمانی خاتمه مییابد و عالم رجعت و سپس قیامت آغاز میگردد: ﴿از تو دربارۀ هلالها میپرسند، بگو: آنها میقاتها و وعدهگاههایی برای مردم و حجاند؛ و نیکو آن نیست که از پشت خانهها به آنها داخل شويد، بلکه نيکو اين است که پرهيزگار باشيد و از درها به خانهها درآييد و از خدا بترسيد، باشد که رستگار شويد﴾؛([129]).([130])
من يطالع بيان بعض الأحداث المهمة في الروايات يجد أنها يُشار لها مرة في هذا العالم الجسماني، وأخرى في عالم الرجعة، كقضية مقتل إبليس مضل الأمم (لعنه الله).
کسی که بیان برخی رویدادهای مهم در روایات را مورد مطالعه قرار دهد، درمییابد که این رویدادها یکبار به این عالم جسمانی و بار دیگر به عالم رجعت اشاره دارند؛ همچون ماجرای کشته شدن ابلیس، گمراهکنندۀ امتها (خداوند لعنتش کند).
فقد ورد أنّ قاتله في اليوم المعلوم هو القائم (ع) في مسجد الكوفة:
روایت شده است که قاتل ابلیس در روز معلوم، قائم (ع) و در مسجد کوفه است:
عن وهب بن جميع مولى إسحاق بن عمار، قال: سألت أبا عبد الله (ع) عن قول إبليس: ﴿رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ * إِلَى يَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾([131])، قال له وهب: جعلت فداك أي يوم هو ؟ قال: (يا وهب أتحسب أنه يوم يبعث الله فيه الناس؟ إن الله أنظره إلى يوم يبعث فيه قائمنا، فإذا بعث الله قائمنا كان في مسجد الكوفة، وجاء إبليس حتى يجثو بين يديه على ركبتيه فيقول: يا ويله من هذا اليوم فيأخذ بناصيته فيضرب عنقه، فذلك يوم الوقت المعلوم) ([132]).
از وهببن جمیع، غلام اسحاقبن عمار روایت شده است: از اباعبدالله (ع) از سخن ابلیس ﴿گفت: ای پروردگار من! مرا تا روزی که از نو زنده شوند مهلت ده*گفت: تو از مهلتيافتگانی*تا آن روز معينِ معلوم﴾؛([133]) پرسیدم. وهب به ایشان عرض کرد: فدایت گردم، منظور کدام روز است؟ فرمود: «ای وهب، آیا گمان میکنی آن روز، روزی است که مردم برانگیخته میشوند؟ خداوند تا روزی که قائمِ ما در آن برانگیخته میشود به او فرصت داده است؛ پس هرگاه خدا قائم ما را برانگیزد، او در مسجد کوفه است. ابلیس میآید تا در برابر او زانو میزند و میگوید: ای وای از این روزگار! از این روز! حضرت، موی پیشانی او را میگیرد و گردنش را میزند؛ این روز، روزِ وقت معلوم است».([134])
وورد أنّ قاتله هو رسول الله في اليوم المعلوم أيضاً:
و در روایت دیگر نیز از کشته شدن ابلیس به دست رسول خدا (ص) در روز معلوم سخن به میان آمده است:
عن عبد الكريم بن عمرو الخثعمي، قال: سمعت أبا عبد الله (ع) يقول: (إن إبليس قال: ﴿أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾، فأبى الله ذلك عليه، قالَ: ﴿فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ * إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾، فإذا كان يوم الوقت المعلوم ظهر إبليس لعنه الله في جميع أشياعه منذ خلق الله آدم إلى يوم الوقت المعلوم، وهي آخر كرة يكرها أمير المؤمنين (ع).
از عبدالکریمبن عمرو خثعمی نقل شده است: از امام صادق(ع) (شنیدم که میفرمود): «ابلیس به خداوند عرض کرد: ﴿مرا تا روزی که برانگیخته میشوند، مهلت ده﴾. خدای سبحان خواستۀ او را نپذیرفت و فرمود: ﴿تو از مهلتدادهشدگانی *تا روزِ وقت معلوم﴾. زمانی که روزِ وقت معلوم فرا رسد، ابلیس لعنت الله با تمام هوادارانش از زمان آفرینش حضرت آدم(ع) تا آن روز پدیدار میشود؛ آن هنگام، آخرین رجعتی است که امیرالمؤمنین (ع) انجام میدهد.
فقلت: وإنها لكرات ؟ قال: نعم إنها لكرات وكرات، ما من إمام في قرن إلا ويكر معه البر والفاجر في دهره حتى يديل الله المؤمن من الكافر، فإذا كان يوم الوقت المعلوم كر أمير المؤمنين (ع) في أصحابه و جاء إبليس في أصحابه، ويكون ميقاتهم في أرض من أراضي الفرات يقال له الروحا قريب من كوفتكم، فيقتتلون قتالاً لم يقتتل مثله منذ خلق الله عز وجل العالمين، فكأني أنظر إلى أصحاب علي أمير المؤمنين (ع) قد رجعوا إلى خلفهم القهقرى مائة قدم، وكأني أنظر إليهم وقد وقعت بعض أرجلهم في الفرات، فعند ذلك يهبط الجبار عز وجل ﴿فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَالْمَلائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ﴾ رسول الله بيده حربة من نور، فإذا نظر إليه إبليس رجع القهقرى ناكصاً على عقبيه، فيقولون له أصحابه: أين تريد وقد ظفرت؟ فيقول: ﴿إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ﴾، فيلحقه النبي فيطعنه طعنة بين كتفيه فيكون هلاكه وهلاك جميع أشياعه، فعند ذلك يعبد الله عز وجل ولا يشرك به شيئاً، ويملك أمير المؤمنين (ع) أربعاً وأربعين ألف سنة حتى يلد الرجل من شيعة علي (ع) ألف ولد من صلبه ذكراً، وعند ذلك تظهر الجنتان المدهامتان عند مسجد الكوفة وما حوله بما شاء الله) ([135]).
به آن حضرت عرض کردم: آیا رجعت چندین بار صورت میگیرد؟ فرمود: آری، رجعت چندین و چند بار است. هیچ امام و پیشوایی در هیچ قرنی نیست، مگر اینکه افراد مؤمن و نیکوکار و انسانهای تبهکار زمانش با او رجعت میکنند تا خداوند بهوسیلۀ مؤمن، از کافر انتقام بگیرد. آن زمان که روز معلوم فرا برسد، امیرالمؤمنین(ع) با یاران خود رجعت میکند و ابلیس و هوادارانش نیز میآیند و میعادگاه آنان در زمینی از زمینهای فرات به نام «روحا» است که نزدیک کوفۀ شما قرار دارد. آنان با یکدیگر چنان نبردی میکنند که از زمانی که خداوند جهانیان را آفریده، بیسابقه است. گویی به یاران امیرالمؤمنین علی (ع) مینگرم که صد گام به عقب برمیگردند و عقبنشینی میکنند و گویی میبینم که قسمتی از پاهای آنان داخل فرات شده است؛ در این هنگام جبّار عزوجل ﴿با فرشتگان در زیر سایبانی از ابر نزدشان بیاید و کار یکسره شود﴾ فرود میآید و رسول خداa سلاحی از نور در دست دارد. هنگامیکه ابلیس به آن حضرت مینگرد، به عقب برمیگردد و عقب مینشیند. یارانش به او میگویند کجا میخواهی بروی و حالآنکه تو پیروز شدهای؟ ابلیس میگوید: ﴿من چیزی را میبینم که شما نمیبینید. من از خدا، پروردگار جهانیان بیم دارم﴾. رسول خداa با او درگیر میشود و حربهای میان دو کتف او فرود میآورد که هلاکت ابلیس و هلاکت تمام هواداران او را در پی خواهد داشت. در این زمان، فقط خدای عزوجل عبادت میشود و به او شرک ورزیده نمیشود و امیرالمؤمنین (ع) بهمدت چهلوچهار هزار سال حکومت میکند تا آنجا که از هر مرد شیعه و پیرو علی (ع) هزار فرزند پسر به وجود میآید و در این هنگام دو باغ سرسبز سیاهفام (الجنتان مدهامتان) در کنار مسجد کوفه و اطرافش آنگونه که خدا بخواهد پدیدار میگردد».([136])
وهو ما رفع تشابهه السيد أحمد الحسن (ع) في كتبه الشريفة وأجوبته فيها:
و این شبههای بود که سید احمدالحسن (ع) در کتابهای شریف و با پاسخهایشان به رفع ابهامش پرداخته است.
فعن بيان آية الغمام في الرواية، يقول:
دربارۀ آیۀ «ابرها» در روایت فرمودهاند:
[وقال تعالى: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾ البقرة: 210، والذي يأتي في ظل من الغمام هو محمد (الله في الخلق) في الرجعة وبيده حربة من نور فيقتل إبليس (لعنه الله)، فتعالى سبحانه عن الإتيان والمجيء والذهاب أو الحركة وهي من صفات الخلق ...] ([137])، ثم ذكر رواية الخثعمي المتقدمة.
﴿آیا اینان منتظرندکه خدا با فرشتگان در زیر سایبانی از ابر نزدشان بیاید و کار یکسره شود؟ حالآنکه همۀ کارها به خداوند بازگردانیده میشود﴾؛([138]). کسی که در زیر سایبانی از ابر میآید حضرت محمدa (خدای در خلق) است که در زمان رجعت میآید و در دستش نیزهای از نور است و ابلیس (لعنت خدا بر او) را میکشد. خداوند سبحان از حاضر شدن و آمدن و رفتن منزّه است و حرکت یا آمدوشد از صفات مخلوق محسوب میشود...([139])
و پسازآن روایت ـپیشینـ خثعمی را ذکر میفرماید؛
ثم سُئل السيد أحمد الحسن (ع): في أكثر من آية كريمة نرى أنّ أئمة الهدى يفسرون الآية في هذا العالم وفي عالم الرجعة، فما حكمة ذلك ؟؟
سپس از سید احمدالحسن (ع) پرسیده شد: در بیشتر از یک آیۀ کریم میبینیم که ائمۀ هدایت (ع) این آیه را به این عالم و عالم رجعت تفسیر میکنند؛ حکمت آن چیست؟
فقال: [يوم الوقت المعلوم هو يوم قيام القائم وفيه يقتل إبليس كما ورد يقتله القائم في مسجد الكوفة، ولكن بما أنّ الرجعة إعادة امتحان بعض الخلق ممن محضوا الايمان وممن محضوا الكفر، فيعاد معهم مضل الأمم إبليس (لعنه الله)؛ لأنه ممن محضوا الكفر ولأنه أحد أفراد الامتحان الإلهي، وبالتالي أيضاً يكون في الرجعة يوم معلوم آخر، أو قل إعادة لليوم المعلوم الحقيقي - الأصل - الذي كان في الحياة الجسمانية.
ایشان فرمودند: «روز وقت معلوم، روز قیام قائم است که ابلیس در آن روز کشته میشود ـهمانگونه که روایت شده است، قائم (ع) او را در مسجد کوفه به قتل میرساندـ اما ازآنجاکه رجعت، تکرار امتحان برخی از خلق است ـکه ایمان محض و کفر محض داشتهاندـ ابلیس ملعونِ گمراهکنندۀ خلق نیز به همراه آنان بازمیگردد، ـزیرا ازجمله کسانی است که به کفر محض رسیده است و بهعلاوه او یکی از افراد مورد آزمایش در امتحان الهی نیز هستـ و درنتیجه در مورد رجعت نیز روز معلوم دیگری وجود دارد؛ یا بهعبارتدیگر، تکرار روز معلوم حقیقی ـاصلیـ که در این زندگی جسمانی بوده است.
الرجعة اسمها دال عليها وفقك الله، هي رجعة أي أنها إعادة، أناس ماتوا يعودون، امتحان انتهى يعاد، أيام مضت تعاد .......، فإذا كان لإبليس يوم وقت معلوم عند قيام القائم كما في الروايات وانتهى الأمر في هذا اليوم، وقتل القائمُ إبليس في هذا اليوم ثم كانت الرجعة وأعيد إبليس باعتبار أنه ممن محضوا الكفر محضاً، فهل يترك بعد إعادته إلى يوم يبعثون كما طلب هو ؟! أم يعاد عليه يوم الوقت المعلوم في عالم الرجعة بما يناسب عالم الرجعة ويكون قاتله في الرجعة هو رسول الله كما في الرواية ؟!].
نام رجعت ـخداوند توفیقت دهدـ بر معنایش دلالت دارد؛ به معنای بازگشت یا تکرار است؛ عدهای که مرده بودهاند، بازمیگردند؛ آزمونی که پایان یافته، تکرار میشود؛ و روزهایی که گذشتهاند، بازخواهند گشت... پس هنگامیکه طبق روایات، ابلیس روز و وقت مشخصی در زمان قائم داشته باشد و در آن روز کارش یکسره شود و ابلیس در این روز توسط قائم کشته شود، در نهایت رجعت و بازگشتی خواهد بود و ابلیس باز خواهد گشت، زیرا ابلیس از دسته کسانی است که در کفر، به نهایت آن رسیدهاند؛ حال آیا پس از بازگشتش تا روز قیامت، آنگونه که خودش درخواست کرده است رها و به حال خود باقی گذاشته خواهد شد؟! یا روز معلوم در عالم رجعت، بر اساس آنچه مناسب آن عالم (رجعت) است، بار دیگر برایش تکرار میشود و بر اساس روایت، قاتل او در رجعت، رسول خدا (ص) خواهد بود؟!».
ويقول أيضاً: [القتلة الأولى: في ظهور القائم (ع)، والقيامة الصغرى في هذه الدنيا، حيث يقتله القائم في مسجد الكوفة عند ظهور الحق، ويلقيه في هاوية الجحيم. والقتلة الثانية: في الرجعة (في الأولى) التي تبدأ بعد انقضاء ملك المهدي الثاني عشر حيث يرجع عليه الحسين بن علي (ع)، ويرجع علي بن أبي طالب (ع) وكل من محض الإيمان محضاً وكل من محض الكفر محضاً، ويرجع إبليس (لعنه الله) أيضاً لأنه ممن محض الكفر محضاً ويقتله رسول الله كما في الرواية الثانية] ([140]).
و همچنین میفرماید:
به قتل رسانیدن نخست، هنگام ظهور حضرت قائم (ع) و قیامت صغری در این دنیا صورت میگیرد ـکه به هنگام ظهور حقـ حضرت قائم(ع) او را در مسجد کوفه میکُشد و در هاویۀ جحیم میافکند. به قتل رساندن دوم، در رجعت (در نخستین) است که پس از پایان حکومت مهدی دوازدهم صورت میگیرد؛ که در آن زمان حسینبن علی و علیبن ابیطالب (ع) و هرکس که ایمان خالص و کفر خالص داشته باشد رجعت میکند. ابلیس (لعنت خدا بر او) نیز در آن زمان رجعت میکند، زیرا وی جزو کسانی است که کفر خالص دارند و همانطور که در روایت دوم آمده است، پیامبر خدا (ص) او را میکُشد.([141])
الأولى تكون رجعة بالمثل والنظير، وهي التي تكون عند قيام القائم (ع). والثانية تكون بالنفس وجسد يناسبها، وهي التي نتحدث عنها في هذا المختصر كعالم ويوم آخر من أيام الله الكبرى، وقد توضح أنها تكون في السماء الأولى.
رجعت نخست با مثل و نظیر است که هنگام قیام قائم (ع) خواهد بود و رجعت دوم با نفْس و جسدِ متناسب با آن خواهد بود که در این فرصت کوتاه، بهعنوان عالم و روزی دیگر از روزهای بزرگ خدا در موردش سخن خواهیم گفت و پیشتر توضیح داده شد که در آسمان اول خواهد بود.
إنّ جهل العلماء بهذه الحقيقة المهمة كان سبباً في عدم فهمهم للرجعة وظهور الأقوال المتعددة البعيدة عن الحق تماماً مما تقدم عرض بعضه.
جهل علما نسبت به این حقیقت مهم، علت و سببی برای عدم فهمشان در مورد رجعت و ظهور گفتههای پراکنده و به دور از حقیقت بوده است که برخی از آنها بیان گردید.
يقول السيد أحمد الحسن (ع) في بيان الرجعتين: [.. الرجعة رجعتان: رجعة في قيام القائم بمَثَلهم، ورجعة في عالم الرجعة "الأولى" ([142]) بأنفسهم وبأجساد تناسب ذلك العالم بعد أن ينسيهم الله حالهم والامتحان الأول والثاني] ([143]).
سید احمدالحسن (ع) در بیان دو رجعت فرمودهاند:
رجعت نیز خود بر دو نوع است: رجعت در قیام قائم(ع) با مَثَلهای آنها و رجعت در عالم رجعت «نخستین»([144]) با نفْسها و با بدنهایی که متناسب با آن عالم است، پسازآنکه خداوند حال و وضعیتشان و نیز امتحان اول و دوم را از یادشان میبرد.([145])
ويقول في بيان ذلك أيضاً:
و همچنین در بیان آن میفرماید:
[.. أما ما روي أنّ أصحاب الكهف الذين يبعثون مع القائم (ع) هم بعض المخلصين من أصحاب رسول الله ، وأصحاب أمير المؤمنين علي (ع) كمالك الأشتر، فليس المقصود هم أنفسهم، بل المراد في هذه الروايات هو نظائرهم من أصحاب القائم (ع)، أي إنّ هناك رجلاً من أصحاب القائم (ع) هو نظير مالك الأشتر في الشجاعة والحنكة والقيادة والشدة في ذات الله وطاعة الله والأخلاق الكريمة وكثير من الصفات التي امتاز بها مالك الأشتر، فلذلك يصفه الأئمة بأنه مالك الأشتر.
... اما آنچه روایت شده مبنی بر اینکه اصحاب کهف با قائم (ع) مبعوث میشوند، منظور برخی از اخلاصپیشگانِ اصحاب پیامبر خدا (ص) و اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع) مانند مالک اشتر میباشند؛ و منظور خود اینها نیست، بلکه مراد از این روایات، افرادی نظیر آنها از اصحاب قائم (ع) است؛ یعنی در اصحاب قائم (ع) مردی وجود دارد که در شجاعت، زیرکی، فرماندهی، شدت در ذات خداوند، طاعت خداوند، اخلاق بزرگوارانه و بسیاری از صفات و ویژگیهایی که مالک اشتر از آنها برخوردار بود، نظیر اوست؛ از همین رو ائمه (ع) او را به مالک اشتر توصیف کردند.
وهذا ليس ببعيد عن الفصحاء والبلغاء وساداتهم أهل البيت ، كالشاعر الحسيني يصف نزول علي الأكبر إلى ساحة المعركة فيقول ما معناه: إن محمداً نزل إلى ساحة المعركة؛ وذلك لشدة شبه علي الأكبر خَلقاً وخُلقاً برسول الله محمد ، مع أنّ أصحاب الأئمة الذين محضوا الحق محضاً يعودون ويكرون في الرجعة بعد الاثني عشر مهدياً، وفي زمن آخرهم وهو آخر قائم بالحق من آل محمد الذي يخرج عليه الحسين بن علي (ع)، وهذا المهدي الأخير أو القائم الأخير لا عقب له ولا ولد له] ([146]).
چنین چیزی از اهل فصاحت و بلاغت و سادات ـاهلبیت (ع)ـ بعید نیست؛ همانند آن شاعر حسینی که در توصیف ورود علیاکبر به میدان جنگ، شعری با این مضمون میگوید: «محمد (ص) وارد معرکۀ جنگ شد»؛ و این به خاطر شباهت بسیار زیاد علیاکبر از نظر اخلاقی و ظاهری به پیامبر خدا حضرت محمد (ص) میباشد؛ از سوی دیگر، آن دسته از یاران ائمه (ع) که با اخلاص تمام، حق را یاری کردند و با حق بودند، پس از مهدیین دوازدهگانه و در زمان آخرینشان ـکه آخرین قائمِ بهحق از آل محمد (ع) استـ بازمیگردند و رجعت میکنند؛ کسی که حسینبن علی (ع) بر او خروج میکند؛ و این مهدیِ آخر یا قائمِ آخر، نه عقبی دارد و نه فرزندی.([147])
وهذا مقطع يوضح الرجعة بالمثل أيضاً، ورد في كتاب (المحكمات على أحقية الوصي أحمد الحسن)، أحد إصدارات أنصار الامام المهدي (ع):
و متن زیر نیز رجعت را با مثال و شبیه توضیح میدهد؛ در کتاب «محکمات در حقانیت وصی احمدالحسن» ـیکی از انتشارات انصار امام مهدی (ع)ـ آمده است:
[... وأما الرجعة بالمثل، فهي التي تكون في أيام القائم (ع) ودعوته الإلهية الكبرى، وهذه بعض الروايات المؤكدة ذلك:
... و اما رجعت با مثل و شبیه، رجعتی است که در روزگار قائم (ع) و دعوت بزرگ الهیاش تحقق مییابد. برخی روایات که بر این مطلب تأکید میکنند، عبارتاند از:
عن أبي مروان قال: سألت أبا عبد الله (ع) عن قول الله عز وجل:﴿إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ﴾، قال: فقال لي: (لا والله لا تنقضي الدنيا ولا تذهب حتى يجتمع رسول الله وعلي بالثوية، فيلتقيان ويبنيان بالثوية مسجداً له اثنا عشر ألف باب، يعني موضعاً بالكوفة) ([148]).
ابو مروان میگوید از اباعبدالله امام جعفر صادق (ع) دربارۀ فرمودۀ خدای عزوجل که ﴿آنکس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جايگاهت بازميگرداند﴾؛([149]) پرسیدم، حضرت فرمود: «نه به خدا سوگند، دنیا به پایان نمیرسد و از بین نمیرود تا اینکه رسول خداa و علی (ع) در ثویه گرد هم آیند و با هم ملاقات کنند و در ثویه مسجدی بسازند که دوازده هزار در دارد»؛ یعنی جایی در کوفه.([150])
وهو مسجد يبنيه القائم (ع) في أيامه، إذ يقول الناس له: (.. المسجد لا يسعنا، فيقول: أنا مرتاد لكم فيخرج إلى الغري فيخط مسجداً له ألف باب يسع الناس) بنص قول الإمام الباقر (ع) ([151]). ومن ثم يكون المقصود بـ"رسول الله وعلي" في الحديث السابق: نظيريهما بحيث يكون مجيئهما بمثابة مجيء النبي وعلي عليهما وآلهما السلام.
و آن مسجدی است که قائم (ع) در روزگار خویش میسازد، آن هنگام که مردم به او عرض میکنند: «... این مسجد، گنجایش ما را ندارد. آن حضرت میفرماید: من با شما میآیم؛ سپس حضرت به «غری» میرود و تصمیم به طرح مسجدی میگیرد که هزار درب دارد تا ظرفیت مردم را داشته باشد». طبق فرمودۀ امام باقر (ع)([152]) و از همین رو، منظور از رسول خدا (ص) و علی (ع) در حدیث پیشین نظیر آن دو میباشد؛ بهطوریکه آمدن آنان، همانندِ آمدن رسول خدا (ص) و علی (ع) است.
والرجعة بالمثْل في زمن القائم نراها أيضاً في قول الإمام الصادق (ع): (يُخرج القائم من ظهر الكوفة سبعة وعشرين رجلاً، خمسة عشر من قوم موسى الذين كانوا يهدون بالحق وبه يعدلون، وسبعة من أهل الكهف ويوشع بن نون، وسلمان وأبا دجانة الأنصاري والمقداد ومالكاً الأشتر، فيكونون بين يديه أنصاراً وحكاماً) ([153]).
رجعت در قالب شبیه و نظیر را در فرمودۀ امام صادق (ع) نیز میبینیم؛ آنجا که میفرماید: «قائم (ع) بیستوهفت تن (از ياران خاص خود) را از پشت كوفه بيرون میآورد، كه پانزده تن از آنها از امّت موسی (ع) ـکه بهحق هدایت میکنند و عدالت دارندـ و هفت تن از آنها، اصحاب كهف هستند، به همراه يوشعبن نون، سلمان، ابودجانه انصاری، مقداد و مالک اشتر. اين بیستوهفت تن، ياران قائم (ع) و فرماندهان امت بهفرمان او میباشند».([154])
أي يكون من أنصاره من هو نظير ومثيل هؤلاء المذكورين لا أنهم يأتون بأنفسهم.
بهعبارتیدیگر، از انصار امام مهدی (ع) کسانی هستند که شبیه و مانند این اشخاصِ مذکور در روایت هستند، نه اینکه خود آن اشخاص بار دیگر بازمیگردند!
ولكي تتأكد أكثر من هذين اليومين (يوم القائم ويوم الرجعة)، يمكنك إعادة قراءة الرواية أعلاه ([155]) والتي أوضحت أنّ النبي هو من يقوم بقتل إبليس لعنه الله بحربة من نور في اليوم المعلوم، وإذا ما عرفت أنّ روايات أخرى تقول إنّ من يقتله هو القائم (ع) في مسجد الكوفة، تعرف حينها أنّ النبي هو من يقتل إبليس في اليوم المعلوم في عالم الرجعة، وأنّ القائم (ع) هو من يقتل إبليس في هذا العالم في مسجد الكوفة عند قيامه بالحق، وهو يوم الرجعة بالمثل كما أوضحنا] انتهى.
برای اطمینان و تأکید بیشتر دربارۀ این دو روز (روز قائم و روز رجعت) میتوان به خواندن و تدبر در روایت پیشین (روایت خثعمی) پرداخت؛ که بیان میکند رسول خدا (ص) همان کسی است که در روز معلوم، سلاحی از نور بر پیکر ابلیس فرود میآورد و او را هلاک میکند؛ و از طرفی روایات دیگر میگویند قائم (ع) کسی است که ابلیس را در مسجد کوفه به قتل میرساند؛ پس درمییابیم که ابلیس در روز معلوم، در عالم رجعت به دست رسول خدا (ص) کشته میشود؛ و قائم (ع) کسی است که هنگام قیامش بهحق، او را در مسجد کوفه در این عالم به قتل میرساند و ـهمانطور که توضیح دادیمـ آن روز، روز رجعت در قالب مثل و نظیر است. پایان.
وإذا عرفنا وجود رجلين في زمن الظهور المقدس، أحدهما يكون نظيراً لرسول الله والآخر يكون نظيراً لأمير المؤمنين (ع)، فهل ستجد الناس من خلفاء الله غير الامام المهدي محمد بن الحسن وابنه ووصيه المهدي الأول (أحمد) أول المؤمنين به والمقربين إليه بنص رسول الله محمد في وصيته.
حال که از وجود دو شخص شبیه و نظیر رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) در زمان ظهور مقدس آگاه شدیم، آیا مردم خلیفهای از خلفای الهی بر زمین جز امام مهدی محمدبن حسن عسکری (ع) و فرزند و وصیاش مهدی اول (احمد) اولین ایمانآورندگان و نزدیکان به ساحتش ـطبق وصیت رسول خدا (ص)ـ را مییابند؟!
قال تعالى: ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآياتِنَا لا يُوقِنُونَ﴾ ([156]).
حقتعالی میفرماید: ﴿چون سخن بر ایشان محقق گردد، برايشان جنبندهای از زمين بيرون میآوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمیآوردند﴾؛([157]).
وقد سُئل السيد أحمد الحسن (ع) عن معنى هذه الآية، فأجاب:
از سید احمدالحسن (ع)، معنای این آیه پرسیده شد؛ ایشان (ع) فرمودند:
[.. قال رجل لأبي عبد اللّه (ع): بلغني أنّ العامة يقرؤون هذه الآية هكذا: (تَكلمهم) أي تجرحهم، فقال (ع): (كلمهم الله في نار جهنم ما نزلت إلا تُكلمهم من الكلام) ([158]).
... مردی به امام صادق (ع) عرض کرد: به من رسیده است که عامه، این آیه را بهصورت «تَکلمهم» قرائت میکنند یعنی «تجرحهم» (آنها را مجروح میسازد). حضرت (ع) فرمود: «خداوند با آنان در آتش جهنم سخن بگوید! این آیه نازل نشده مگر بهصورت «تُكَلِّمُهُمْ» یعنی از کلام».([159])
وعن الرضا (ع) في قوله تعـالى: ﴿أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ﴾، قال (ع): (علي (ع)) ([160]).
و امام رضا (ع) در تفسیر آیۀ ﴿برایشان جنبندهای از زمین بیرون میآوریم که با آنان سخن بگوید﴾؛ فرمود: «حضرت علی (ع) است».([161])
فالدابة في هذه الآية إنسان، وتوجد روايات بيَّنت أنه علي بن أبي طالب (ع)، وهذا في الرجعة، فعلي (ع) هو دابة الأرض في الرجعة يكلم الناس، ويبيِّن المؤمن من الكافر بآيات الله سبحانه. وقبل الرجعة قيام القائم (ع)، وأيضاً له (دابة تكلم الناس) ([162]) وتبيِّن لهم ضعف إيمانهم بآيات الله الحقة في ملكوت السماوات، وهي الرؤيا والكشف في اليقظة، وتبيِّن لهم أنّ الناس على طول مسيرة الإنسانية على هذه الأرض أكثرهم لا يوقنون بآيات الله الملكوتية ولا يؤمنون بالرؤيا، والكشف في ملكوت السماوات، لأنهم قصروا نظرهم على هذه الأرض، وعلى المادة، وهي مبلغهم من العلم لا يعدونها إلى سواها، ﴿ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى﴾ النجم: ٣٠] ([163]).
پس جنبنده در این آیه، انسان است و روایاتی وجود دارد که بیان میدارد او علیبن ابیطالب (ع) است و این در رجعت میباشد. حضرت علی (ع) جنبندۀ زمین است که در رجعت با مردم سخن میگوید و مؤمن را از کافر به آیات الهی جدا مینماید. پیش از رجعت، قیام قائم (ع) قرار دارد و آن حضرت نیز «دابة تکلم الناس»([164]) (جنبندهای که با مردم سخن میگوید) است و با رؤیا و مکاشفه در بیداری، ضعف ایمان آنها به آیات حق الهی در ملکوت آسمانها را به ایشان مینمایاند و برایشان تبیین میکند که مردم در طول مسیر انسانیت بر این زمین، غالباً به آیات ملکوتی خداوند یقین ندارند و به رؤیا و مکاشفه در ملکوت آسمانها ایمان نمیآورند؛ چراکه آنها نگاه خود را به این زمین و به ماده محدود کردهاند و این منتهای دانش آنها بوده است که سراغ ماسوای آن نمیروند: ﴿مُنتَهای دانش آنها همين است. پروردگار تو به آنکس که از طريق او گمراه میشود يا به راه هدايت میافتد داناتر است﴾؛([165]).
وعن دابة الأرض الخارجة في زمن الظهور المقدس وردت روايات كثيرة، هذا مثال منها:
دربارۀ «جنبنده زمین» که در ظهور مقدس خروج میکند، روایات بسیاری ذکر شدهاند ازجمله:
عن الإمام الصادق (ع) في كلام طويل: (.. ثم تظهر دابة الأرض بين الركن والمقام فتكتب في وجه المؤمن مؤمن، وفي وجه الكافر كافر، ثم يظهر السفياني ويسير بجيشه إلى العراق .. ويخرب الزوراء ويتركها حمماً، ويخرب الكوفة والمدينة .. ثم يخرج إلى البيداء ... فتبتلعهم الأرض..) ([166]).
از امام صادق (ع) در حدیثی طولانی روایت شده است که فرمود: «... سپس جنبندۀ زمین بین رکن و مقام ظاهر میشود و بر چهرۀ هر مؤمنی مینویسد مؤمن و بر چهره هر کافری مینویسد کافر است؛ سپس سفیانی ظهور میکند و سپاهش را به عراق گسیل میدارد... و زورا را ویران میکند و آن را ویرانشده رها میکند و کوفه و مدینه را خراب میکند... سپس بهسوی سرزمین بیداء خروج میکند... پس زمین، آنان را میبلعد...». ([167])
عن علي بن إبراهيم بن مهزيار، عن الإمام المهدي (ع): (.. فقلت: يا سيدي، متى يكون هذا الأمر ؟ فقال: إذا حيل بينكم وبين سبيل الكعبة، واجتمع الشمس والقمر، واستدار بهما الكواكب والنجوم، فقلت: متى يابن رسول الله ؟ فقال لي: في سنة كذا وكذا تخرج دابة الأرض من بين الصفا والمروة ومعه عصا موسى وخاتم سليمان لتسوق الناس إلى المحشر ...) ([168]).
از علیبن مهزیار هنگام دیدارش با امام مهدی (ع) روایت شده است:... عرض کردم: آقای من، این امر چه هنگام خواهد بود؟ فرمود: «آنگاهکه میان شما و راه کعبه جدایی افتد و خورشید و ماه با هم جمع گردند و کواکب و ستارگان به آنان بپیوندند»؛ پس گفتم: ای فرزند رسول خدا، آن، چه هنگام خواهد بود؟ به من فرمود: «در سال فلان و فلان جنبندۀ زمین از بین صفا و مروه برمیخیزد، درحالیکه عصای موسی (ع) و انگشتری سلیمان (ع) با اوست و مردم را بهسوی محشر سوق میدهد».([169])
وواضح جداً أنّ هذه الدابة الالهية هي رجل يخرج قبل الامام المهدي (ع)، وقبل ظهور السفياني، وقد اتضح أنّ مثل علي (ع) ونظيره في عصر الظهور هو وصي الامام المهدي ورسوله ويمانيه صلوات الله عليه وعلى آبائه وأبنائه الطاهرين.
بسیار واضح است که این جنبندۀ الهی، مردی است که پیش از امام مهدی (ع) و قبل از ظهور سفیانی خروج میکند و واضح شد که شبیه و نظیر علی (ع) در عصر ظهور، همان وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع) و یمانی آن حضرت ـکه سلام و درود خدا بر او، پدران و فرزندانش بادـ میباشد.
ولذا قال السيد أحمد الحسن (ع): [... وقد عبر عن القائم في بعض الروايات بأنه علي بن أبي طالب أو دابة الأرض، وهي لقب مشترك بين القائم وعلي بن أبي طالب] ([170]).
از همین رو سید احمدالحسن (ع) فرمودند:
... و در برخی روایات از قائم (ع) بهعنوان علیبن ابیطالب(ع) یا جنبندۀ زمین تعبیر شده و این لقبی مشترک بین قائم و علیبن ابیطالب (ع) است.([171])
أما لماذا صار المهدي الأول شبيهاً بجده أمير المؤمنين (ع)، وتطلق عليه بعض ألقابه كما عرفناه في لقب (دابة الأرض) ؟
اما چرا مهدی اول شبیه جدش امیرالمؤمنین (ع) است و برخی از القابِ ایشان بر او اطلاق شده است، همانگونه که در لقب «جنبندۀ زمین» چنین دیدیم؟
أوضح السيد أحمد الحسن (ع) في كتاب (مع العبد الصالح) الوجه في ذلك:
سید احمدالحسن (ع) در کتاب «همگام با بندۀ صالح» در توضیح آن میفرماید:
[عن عباية الأسدي، قال: (سمعت أمير المؤمنين وهو مشنكى - هكذا في المصدر، وقيل: ربما متكئ - وأنا قائم عليه يقول: لأبنين بمصر منبراً، ولأنقضن دمشق حجراً حجراً، ولأخرجن اليهود والنصارى من كل كور العرب ولأسوقن العرب بعصاي هذه، قال: قلت له: يا أمير المؤمنين كأنك تخبر أنك تحيى بعد ما تموت ؟ فقال : هيهات يا عباية ذهبت في غير مذهب يفعله رجل مني) ([172]). فالإمام أمير المؤمنين (ع) ينسب الفعل لنفسه مع أنّ فاعله المباشر هو رجل من ولده، فما وجه ذلك ؟
از عبایه اسدی نقل شده که گفت: امیرالمؤمنین (ع) درحالیکه «مشنکی» بود ـدر منبع چنین آمده و گفته شده: شاید منظور «تکیه داده» باشدـ و من بالای سر آن حضرت ایستاده بودم فرمود: «در مصر منبری خواهم ساخت و ساختمانهای سنگی دمشق را یکبهیک ویران خواهم نمود و یهود و نصاری را از همۀ سرزمینهای عرب بیرون خواهم راند و عرب را با این عصای خود هدایت خواهم کرد». عبایه میگوید: من به آن حضرت عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! گویی شما خبر میدهی که بعد از مردن، بار دیگر زنده خواهید شد؟ حضرت فرمود: «هیهات! ای عبایه تو به راه دیگری رفتهای (مقصود من از این سخنان آنگونه که تو گمان کردهای نیست). آنچه را که گفتم، مردی از دودمان من انجام خواهد داد».([173])
بنابراین، امام امیرالمؤمنین (ع) انجام این کار را به خودش نسبت میدهد و حالآنکه فاعل مستقیم آن، یکی از فرزندان آن حضرت است. این چه مفهومی دارد؟
في هذا كنت قد سألته (ع)، فقلت: ما ورد في كثير من الروايات من أنّ إماماً ما ينسب الفعل لنفسه مع أنه يقصد إماماً آخر من ولده كما ورد في "مكلّم موسى"، و"يفعله رجل مني"، فهل صحة النسبة لأنه منه فقط، أم أنّ هناك أمراً آخر ؟ وهل له ربط باتحاد أنوارهم في السماء السابعة ؟
در این خصوص از سید احمدالحسن (ع) سؤال کردم و گفتم: در روایات زیادی وارد شده که امامی، انجام کاری را به خودش نسبت میدهد و حالآنکه منظورش امام دیگری از فرزندانش است؛ همانطور که در «مُکلِّم موسی» (سخنگوی موسی) و «یفعله رجلٌ مِنّی» (مردی از من آن را انجام میدهد) وارد شده است. آیا درستی این انتساب، فقط ازآنجهت است که وی از ایشان است یا اینکه موضوع دیگری وجود دارد؟ و آیا این قضیه با اتحاد نورهای ایشان در آسمان هفتم مرتبط است؟
فأجابني (ع): وفقك الله، في هذا العالم الجسماني نعم هو منه؛ لأنه من ذريته، وفي السماء السابعة هو منه؛ لأنه دونه وبعض حقيقته] ([174]).
ایشان (ع) در پاسخ من فرمود: «خداوند تو را توفیق دهد؛ در این عالم جسمانی آری، وی از اوست، زیرا از ذریهاش میباشد. در آسمان هفتم (نیز) از اوست، زیرا وی در مرتبهای پایینتر از او و بخشی از حقیقت آن حضرت است».([175])
هذه بعض الروايات في رجعة آل محمد :
برخی روایات در بیان رجعت آل محمد (ع):
عن جابر بن يزيد عن أبي عبد الله (ع)، قال: (إن لعلي (ع) في الأرض كرة مع الحسين ابنه صلوات الله عليهما يقبل برايته حتى ينتقم له من أمية ومعاوية وآل معاوية ومن شهد حربه، ثم يبعث الله إليهم بأنصاره يومئذ من أهل الكوفة ثلاثين ألفاً ومن سائر الناس سبعين ألفاً فيلقاهما بصفين مثل المرة الأولى حتى يقتلهم ولا يبقى منهم مخبر، ثم يبعثهم الله عز وجل فيدخلهم أشد عذابه مع فرعون وآل فرعون. ثم كرة أخرى مع رسول الله حتى يكون خليفة في الأرض وتكون الأئمة عمّاله وحتى يعبد الله علانية فتكون عبادته علانية في الأرض كما عبد الله سراً في الأرض. ثم قال: إي والله وأضعاف ذلك، ثم عقد بيده أضعافاً يعطى الله نبيه ملك جميع أهل الدنيا منذ يوم خلق الله الدنيا إلى يوم يفنيها حتى ينجز له موعده في كتابه كما قال: ويظهره على الدين كله ولو كره المشركون) ([176]).
جابربن یزید از امام صادق (ع) روایت میکند که فرمود: «علی(ع) به همراه فرزندش حسین(ع)، در زمین بازگشتی دارد و با رایت و پرچم او روی میکند تا برای او از بنیاميه، معاويه و آل معاويه و هرکس که شاهد جنگ او بوده است، انتقام بگیرد؛ سپس خداوند در آن روز، سیهزار نفر از يارانش، از اهل کوفه و هفتادهزار نفر از ساير مردم بهسویشان برمیانگیزد و آن دو را در صفين، مثل بار اول ملاقات میکنند تا اينکه آنها را میکشند و حتی مُخبری از آنها نیز باقی نمیماند؛ سپس خداوند عزوجل آنها را مبعوث و همراه فرعون و آل فرعون به شدیدترین عذابش وارد میکند؛ سپس بار ديگر با رسول خدا (ص) تا اينکه او جانشين در زمين بشود و امامان (ع) کارگزارانش باشند و تا اینکه خداوند را بهطور علنی عبادت کنند؛ پس عبادت او در روی زمین بهطور علنی خواهد بود، همانگونه که مخفیانه خداوند را عبادت میفرمود. سپس فرمود: به خدا سوگند که خداوند چندین برابرِ فرمانروایی، آنچه از ابتدای خلقت دنیا تا پایان آن به جمیع اهل دنیا داده شده است، به نبی خود (ص) عطا میکند تا اینکه برای ایشان آنچه در کتاب خود به او وعده داده بود آشکار گردد: ﴿تا آن را بر همۀ دينها پيروز گرداند، هرچند مشرکان را خوش نيايد﴾؛([177]) ». ([178])
وعن جابر عن أبي جعفر (ع) قال: (قال الحسين بن علي عليهما السلام لأصحابه قبل أن يقتل: إن رسول الله قال لي يا بني، إنك ستساق إلى العراق وهي أرض قد التقى فيها النبيون وأوصياء النبيين وهي أرض تدعى عمورا، وإنك تستشهد بها يستشهد جماعة معك من أصحابك لا يجدون ألم مس الحديد وتلي: ﴿يَا نَارُ كُونِي بَرْداً وَسَلَاماً عَلَى إِبْرَاهِيمَ﴾([179])، يكون الحرب برداً وسلاماً عليك وعليهم، فأبشروا فو الله لأن قتلونا فإنا نرد على نبينا ثم أمكث ما شاء الله فأكون أول من تنشق الأرض عنه فأخرج خرجة يوافق ذلك خرجة أمير المؤمنين (ع) وقيام قائمنا (ع) وحياة رسول ، ثم لينزلن على وفد من السماء من عند الله عز وجل لم ينزلوا إلى الأرض قط ولينزلن إلى جبرائيل وميكائيل وإسرافيل وجنود من الملائكة ولينزلن محمد وعلي وأنا وأخي وجميع من منَّ الله عليه في حمولات من حمولات الرب خيل بلق من نور لم يركبها مخلوق، ثم ليهزن محمد لواءه وليدفعنه إلى قائمنا (ع) مع سيفه. ثم إنا نمكث بعد ذلك ما شاء الله، ثم إن الله يخرج من مسجد الكوفة عيناً من دهن وعيناً من لبن وعيناً من ماء، ثم إن أمير المؤمنين (ع) يدفع إليّ سيف رسول الله فيبعثني إلى المشرق والمغرب فلا آتي على عدو الله إلا أهرقت دمه ولا أدع صنماً إلا أحرقته ...) ([180]).
و جابر از ابوجعفر امام صادق (ع) روایت میکند که فرمود: «حسینبن علی(ع) پیش از شهادت، به اصحاب خود فرمود: پیامبر خدا (ص) به من فرمود: ای فرزندم، تو روزی به عراق کشیده خواهی شد. عراق سرزمینی است که پیامبران و اوصیای پیامبران در آن گرد هم آمده و با هم ملاقات کردهاند. آن زمینی است که «عمورا» نام دارد و تو در آنجا شهید میشوی و گروهی از یارانت همراه تو شهید میشوند. آنان از ضربت شمشیر و تماس آهن بر بدنهایشان هیچ دردی احساس نمیکنند؛ سپس تلاوت فرمود: ﴿ای آتش بر ابراهیم سرد و سلامت باش﴾؛([181]). آن پیکار بر تو و آنها [همراهانت] سرد و سلامت خواهد شد؛ [سپس امام حسین (ع) به یاران خود فرمود] اکنون بشارت دهید؛ چراکه به خدا قسم اگر ما را بکشند ما بر پیامبرمان (ص) وارد میشویم. سپس [بعد از کشته شدن]، آن مقدار که خداوند اراده فرماید درنگ خواهم کرد و اولین نفری خواهم بود که زمین بر او شکافته میشود؛ و خارج میشوم به خروجی که با خروج امیرالمؤمنین (ع) و قیام قائم ما (ع) و زندگی رسول خدا (ص) همزمان خواهد بود؛ سپس بیتردید نمایندگانی از آسمان از سوی خداوند برای من فرود میآیند که تا آن هنگام هرگز فرود نیامدهاند و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و لشکر فرشتهها برای من نازل میشوند و بیتردید محمد و علی (ع) نازل میشوند و من و برادرم و تمام آنان که خداوند بر آنها منت نهاده است، بر مرکبهایی از مراکب خدا، اسبانی سفید پیشانی و نورانی که هیچ مخلوقی تاکنون سوار آنها نشده است، فرود میآیند؛ سپس محمد (ص) یقیناً پرچم خود را به اهتزاز درمیآورد و همراهِ شمشیر خود، به قائم ما تحویل میدهد؛ سپس آن مقدار که خدا بخواهد میمانیم و خداوند از مسجد کوفه چشمههایی از روغن و آب و شیر بیرون میآورد؛ سپس امیرالمؤمنین (ع) شمشیر رسول خدا (ص) را به من میدهد و مرا به شرق و غرب میفرستد؛ پس بهسوی دشمن خدا نمیروم، مگر اینکه خونش را میریزم و بتی را رها نمیکنم، مگر اینکه آن را میسوزانم...([182])
وعن هذه الروايات وأمثالها، سئل السيد أحمد الحسن (ع):
در مورد این روایات و نظایر آن از سید احمدالحسن (ع) پرسیده شد:
كيف يكون رجوع الأئمة ؟ وهل يرجعون في مقطع زمني واحد ؟
اینکه رجعت ائمه (ع) چگونه خواهد بود؟ آیا بازگشتشان در یک برهۀ زمانی است؟
وهل رجوعهم بنفس الترتيب الذي هم عليه في هذا العالم من حيث الأبوة والبنوة، مثلاً: ورد أنّ أول من يرجع الإمام الحسين (ع) فهل يرجع بصفته ابن الإمام علي (ع) وأنّ جده رسول الله ، وهكذا ؟؟
آیا رجعتشان از نظر ترتیب و از نظر پدریـفرزندی به همان ترتیبی است که در این عالم بوده است؟ بهعنوانمثال: روایت شده اولین کسی که رجعت میکند امام حسین (ع) است و آیا بار دیگر بهعنوان فرزند امام علی (ع) و جدش رسول خدا (ص) رجعت میکند؟ و مواردی از این دست.
وكذا السؤال عن الخلق الراجعين من حيث الأبوة والبنوة والنسب والزوجية والصحبة وما شابه ؟؟
و آیا کسانی که رجعت میکنند با رابطۀ پدرـفرزندی، همسری، دوستان و همنشینی و مشابه آن بازمیگردند؟
فأجاب: [الرجعة عالم آخر مختلف عن هذا العالم الجسماني، وبالتالي تفاصيله مختلفة عن هذا العالم، وبالنسبة للبنوة والأبوة والعلاقات الاجتماعية الحالية فهي من لوازم هذا العالم.
ایشان (ع) پاسخ فرمودند: «رجعت، عالمی متفاوت با این عالم جسمانی است و درنتیجه جزئیاتش نیز با این عالم جسمانی متفاوت خواهد بود و در مورد وابستگیهای پدرـفرزندی و ارتباط اجتماعیِ فعلی، [باید گفت] اینها از لازمههای این عالم است.
وفقكم الله، الرجعة امتحان آخر لمن محضوا الايمان ومن محضوا الكفر، ولا يكون هناك معنى للرجعة لو لم تكن امتحاناً، بل لا تكون هناك حكمة فيها لولا أنها امتحان، وقد بيَّنت سابقاً علّية كونها امتحاناً آخر، وبالتالي فعالم الرجعة عالم آخر لابد أن يُغفل الله من يدخله فيه عن حاله السابق؛ ليدخل الجميع للامتحان بعدالة ويعطوا نفس الفرصة للفوز والخسارة.
خداوند به شما توفیق دهد؛ رجعت امتحانی دیگر برای کسانی است که ایمان محض و کفر محض داشتهاند و اگر امتحان و آزمایش در کار نباشد، رجعت معنایی نخواهد داشت و حتی در این صورت، دیگر در رجعت حکمتی وجود نخواهد داشت. پیشتر دلایل اینکه رجعت امتحانی دیگر است را بیان نمودم؛ بنابراین رجعت، عالم دیگری است که خداوند باید کسی که واردش میشود را از وضعیت پیشین، دچار غفلت و فراموشی کند تا همگان بر اساس عدالت وارد امتحان شوند و همان فرصت شکست و پیروزی به آنها داده شود.
فإذا كان الأمر كذلك، فأي أسماء تسأل عنها وفقك الله ؟ هم أصلاً يغفلون عن حالهم السابق وأنهم كانوا في امتحان سابق، كما أنّ الله أغفل الناس في العالم الجسماني عن حالهم السابق في الذر وامتحانهم السابق في الذر:
حال که وضعیت اینگونه است ـخداوند توفیقت دهدـ دربارۀ کدام نامها سؤال میکنی؟ آنان بهطورکلی از حال و وضعیت پیشین خود و اینکه در امتحان پیشین به سر بردهاند بیخبرند، به همان صورت که خداوند مردم را در این عالم جسمانی از حال و وضعیت پیشین و امتحان قبلی خود در عالم ذر دچار فراموشی نموده است:
﴿نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ * عَلَى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ * وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذكَّرُونَ﴾ الواقعة: ٦٠ - ٦٢.
﴿ما مرگ را در میان شما مقدّر ساختيم و از ما پیشی نتوان جست*از اینکه بهجای شما قومی همانند شما بياوريم و شما را در آنچه بیخبرید از نو بيافرينيم*و شما قطعاً از پیدایش نخست آگاه بودید؛ پس چرا به يادش نمیآوريد؟﴾؛([183]).
انتبه إلى قوله تعالى: ﴿وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ * وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذكَّرُونَ﴾. انتبه أنّ الله تعالى يقول: ﴿وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾، وهذا يكون في الرجعة حيث إنّ الداخل في ذلك العالم سيكون غافلاً عن حاله السابق وداخلاً إلى عالم جديد لا يعلمه، وإذا تريدون مثالاً لهذا الحال المستقبلي فهناك حدث سابق هو عالم الذر، وقد كنتم فيه وعلمتموه وامتحنكم الله فيه، ولكنكم الآن غافلون عنه تماماً ولا تتذكرونه لماذا ؟! ﴿وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذكَّرُونَ﴾.
به فرمودۀ حقتعالی توجه کن: «و شما را در آنچه بیخبريد از نو بيافرينيم*و شما قطعاً از پیدایش نخست آگاه بودید؛ پس چرا به يادش نمیآوريد؟». توجه داشته باش که حقتعالی میفرماید: «و شما را در آنچه بیخبريد از نو بيافرينيم». این واقعه در رجعت است؛ جایی که واردشونده در آن عالم، از وضعیت پیشین خود غافل و بیخبر خواهد بود و در حالی وارد عالم جدید میشود که چیزی از آن نمیداند. اگر خواهان مثالی برای این وضعیتِ آینده هستید، این وضعیت در گذشته، یعنی در عالم ذر نیز رخ داده است؛ شما در آن بودید، آن را میشناختید و خداوند در آنجا شما را مورد امتحان قرار داد، اما اکنون بهطور کامل آن را فراموش کردهاید و به یاد نمیآورید؛ چرا؟! «و شما قطعاً از پیدایش نخست آگاه بودید؛ پس چرا به يادش نمیآوريد؟».
والجواب: لأنّ الله أغفلكم عن التذكر لما حجبكم بالأجسام، وهذا الأمر الجميع فيه سواء؛ لأن الله عادل، ولو لم يكن الأمر كذلك للجميع وحتى لخلفاء الله في أرضه، فأيّ فضل لخلفاء الله وهم يفوزون بالامتحان لأنّ الله لم يغفلهم ؟! نعم، يمكن أن يتذكر الانسان حاله السابق بعد أن يخوض الامتحان ويخلص ويعرف، ولكن لا يمكن أن يكون تعريفه بالحال السابق دون عمل ودون خوض الامتحان؛ لأنّ معنى تعريفه ابتداءً هو إالغاء امتحانه وهذا غير عادل؛ لأنه فُضِّل ابتداءً على غيره دون عمل، ومخالف للحكمة؛ لأنه دخل للامتحان فكيف يُلغى امتحانه ؟!
و پاسخ آن: زیرا خداوند، آن هنگام که شما را در حجاب جسمانی قرار داد، شما را از به یادآوردن امتحان قبل، غافل نمود و در این وضعیت، همگان یکسان هستند، زیرا خداوند عدالتگر است و اگر وضعیت برای همگان، حتی برای خلفای الهی در زمینش، یکسان نبود، دیگر چه فضل و برتری برایشان وجود خواهد داشت، درحالیکه در امتحان پیروز شدهاند، چراکه خداوند آنها را دچار غفلت و فراموشی نکرده است؟ آری انسان میتواند پس از ورود به امتحان و خالصشدن و معرفتیافتن، حال و وضعیت پیشینش را به یاد آورد؛ اما ممکن نیست بدون عمل و بدون وارد شدن در امتحان، به وضعیت پیشین، شناخت و معرفت حاصل کند، زیرا شناخت نسبت به آن از همان ابتدا، به معنی لغو امتحانش است و این عادلانه نیست زیرا در این صورت، در همان ابتدا بدون هیچ عملی نسبت به دیگری برتری داده شده و این مخالف حکمت است؛ چراکه او وارد امتحان شده است، پس چگونه امتحانش لغو شود؟!
اعلم سددك الله لمعرفة الحق والثبات عليه دائماً، إنّ كل عالم امتحان لابد أن يدخله الجميع متساوين في القدرة على خوض الامتحان؛ لتتحقق عدالة الله سبحانه، فالناس مثلا ًكلهم مفطورون على معرفة الله، وكلهم غافلون عن حالهم السابق الذي وصلوا إليه ولا يعلمون حالهم الذي سيصلون إليه في هذا العالم، ولهذا فمن يفوز بالسباق كمحمد وآل محمد له فضل، ومن يخسر كيزيد ومعاوية وأشباههم يستحق العذاب، ولو لم يكن الأمر كذلك لما كان لمحمد فضل، ولما كان يزيد (لعنه الله) يستحق العذاب؛ لأنّ الامتحان - باختصار- غير عادل].
خداوند تو را به معرفت حق و ثبات بر آن همواره مؤید سازد؛ بدان که هر عالمی دارای امتحانی است؛ و خلایق بهطور مساوی وارد آن می شوند، تا عدالت خداوند سبحان تحقق یابد؛ حال آنکه همگی توانایی ورود به آن را دارند؛ مثلاً همۀ مردم بر شناخت الهی سرشته شدهاند و همه از وضعیت پیشین خود که به آن رسیده بودند دچار فراموشی شدهاند و نیز از وضعیتی که در این عالم به آن دست خواهند یافت نیز بیاطلاع هستند؛ از همینرو هرکه مانند محمد (ص) و آل محمد (ع) رستگار شود، دارای فضل و برتری و هرکه مانند یزید و معاویه و امثال آنان دچار خسران و زیان شود مستوجب عذاب است؛ و اگر وضعیت اینچنین نبود دیگر محمد (ص) فضیلتی نداشت و یزید (خداوند لعنتش کند) مستوجب عذاب نمیشد؛ چراکه دیگر این امتحان، بهطورکلی عادلانه نبود».
وسئل أيضاً: هل يرجع الإمام من آل محمد مرة واحدة في عالم الرجعة، أم يمكن أن يرجع أكثر من مرة كما حصل في هذا العالم لبعض آل محمد ؟
و همچنین از ایشان پرسیده شد: آیا هر امام از آل محمد (ع) فقط یک بار در عالم رجعت بازمیگردد؟ یا ممکن است بیش از یک بار رجعت کند؟ همانطور که در این عالم برای برخی از آل محمد (ع) به وقوع پیوسته است.
فأجاب: [أمره لله سبحانه وتعالى].
ایشان (ع) پاسخ دادند: «این امر به دست خداوند است».
ثم إنّ فيض بن أبي شيبة، قال: (سمعت أبا عبد الله (ع) يقول وتلي هذه الآية: ﴿وإذ أخذ الله ميثاق النبيين﴾الآية، قال: ليؤمنن برسول الله ولينصرن علياً أمير المؤمنين (ع). قال: نعم، والله من لدن آدم (ع) فهلم جرا فلم يبعث الله نبياً ولا رسولاً إلا رد جميعهم إلى الدنيا حتى يقاتلوا بين يدي علي بن أبي طالب أمير المؤمنين (ع) ([184]).
سپس فیضبن ابی شیبه روایت میکند و میگوید: شنیدم اباعبدالله امام صادق (ع) درحالیکه این آیه را تلاوت میفرمود ﴿و آن هنگام که خداوند از پيامبران پيمان گرفت﴾؛([185]) ، فرمود: «که به رسول خدا (ص) ایمان بیاورند و علی (ع) را یاری نمایند». سپس فرمود: «بله به خدا قسم، از زمان آدم (ع) تا پیامبر خاتم (ص)، خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نگردانید، مگر اینکه همگیشان را دوباره به دنیا برگردانَد تا در رکاب علیبن ابیطالب امیرالمؤمنین (ع) پیکار کنند».([186])
وفي هذا سُئل السيد أحمد الحسن (ع): هل يرجع الأنبياء بنفس ترتيبهم في هذا العالم ؟ وما معنى أنهم يقاتلون بين يدي علي (ع) ؟ هل كلهم في مرحلة واحدة مثلاً ؟
در این خصوص از سید احمدالحسن (ع) پرسیده شد: آیا پیامبران با همان ترتیبی که در دنیا بودهاند رجعت خواهند کرد؟ و منظور از پیکار کردنشان در رکاب امام علی (ع) چیست؟ آیا همۀ آنان در یک مرحله خواهند بود؟
فأجاب: [القتال بين يدي علي (ع) هو القتال بين يدي الحق الذي جاء به علي، وبين يدي أولاد علي (ع) المعصومين الذين يمثلونه ويمثلون منهجه، وبالتالي فلا مانع أن يأتي الأنبياء على فترات مختلفة في الرجعة، ولا مانع أن يكون بعضهم مع أحد الحجج من آل محمد ].
ایشان (ع) فرمودند: «پیکار و مبارزه در رکاب علی (ع) همان پیکار و مبارزه در رکاب حقی است که علی (ع) آورد و در رکاب فرزندان معصوم علی (ع) است که نمایندۀ حق و راه و روش او هستند؛ و درنتیجه مانعی وجود ندارد که انبیا در اَدوار مختلف در رجعت بازگردند و نیز مانعی نخواهد بود که اگر برخی از آنان در رکاب حجتی از حجتهای آل محمد (ع) باشند».
وسئل أيضاً: هل أنصار خلفاء الله يرجعون لنصرة من نصروه في هذا العالم من خلفاء الله، أو يمكن أن ينصروا خليفة آخر في الرجعة ؟
همچنین از ایشان (ع) پرسیده شد: آیا انصارِ خلفا و جانشینان خدا برای نصرت و یاری همان خلفایی بازمیگردند که در این عالم یاریشان نمودهاند؟ یا ممکن است در رجعت، خلیفۀ دیگری را یاری نمایند؟
فقال: [هو امتحان آخر، وتنظيمه وترتيب الراجعين فيه بيده سبحانه وتعالى، فيمكن أن يرجع الشخص مع نفس الحجة، ويمكن أن يرجع مع حجة آخر].
ایشان (ع) فرمودند: «رجعت امتحانی دیگر است و تنظیم و ترتیب کسانی که رجعت میکنند، به دست خداوند سبحان و بلندمرتبه است. ممکن است فردی به همراه همان حجت الهی بازگردد و میتواند همراه حجتی دیگر بازگردد».
كان ما تمَّ عرضه إجابات الامام أحمد الحسن (ع) على الكثير من الأسئلة العظيمة المرتبطة بالرجعة، وما كان لغيره أن يعرف شيئاً عنها بعد أن رأينا جهل العلماء في بيان معنى الرجعة فضلاً عن التفاصيل المرتبطة بها.
آنچه بیانش پایان یافت، پاسخهایی از امام احمدالحسن(ع) به بسیاری از پرسشهای عظیم در مورد رجعت بود؛ و پس از اینکه به جهل علما در بیان معنای رجعت -جدا از جزئیات مرتبط با آن- پی بردیم، [یقین کردیم که] چیزی از حقیقت این امر در نزد کسی جز ایشان نیست.
وبكل تأكيد لا زالت هناك الكثير من الأسئلة، جوابها مبهم لدى المؤمنين، وكما أنّ الاسئلة التي تم عرضها في هذا المختصر لم يكن ليجيبها سوى يماني آل محمد، فكذلك الأسئلة التي يتوقع طرحها سواء ما كان منها متصلاً بالرجعة أو غيرها من العظائم التي حارت فيها عقول الرجال.
و با تأکید فراوان، پرسشهای بسیار دیگری باقی است که پاسخ آنها برای مؤمنان مبهم و پوشیده است، همانطور که پرسشهایی که در این مختصر عرضه شد را کسی جز یمانی آل محمد (ع) نمیتوانست پاسخ گوید؛ و همچنین پرسشهای دیگری ـچه در باب رجعت و چه مسائل عظیم دیگر که عقلهای بزرگان در آنها متحیر گشته استـ و ممکن است مطرح شوند، نیز کسی جز ایشان نمیتواند پاسخ دهد.
ثم أقول للناس: بعد أن ثبت لكم شيء من علم السيد أحمد الحسن في عظائم الأمور بنص قول آل محمد ، وثبت استغناؤه عما بين أيديكم مما فهمه علماؤكم، بل ظهر حاجتهم إليه دون العكس، أفلا يكون ذلك دليلاً كافياً في تصديقكم به في رسالته الإلهية التي يدعوكم إليها، ومعرفتكم بأنه وصي أبيه الامام المهدي ورسوله إلى الناس، وأنه القائم المأمول واليماني الموعود !! تدبروا هداكم الله.
سپس به مردم میگویم: پسازاینکه گوشهای از علم سید احمدالحسن (ع) در امور عظیم ـطبق فرمودۀ آل محمد (ع)ـ و بینیازی ایشان از آنچه در دستهای شما و آنچه علمایتان فهمیدهاند، ثابت شد و حتی نیاز علمای شما به ایشان آشکار شد، آیا این دلیل کافی در تصدیق رسالت الهی ایشان نخواهد بود؟! که شما را به آن فرامیخواند و شناخت و معرفت شما به اینکه ایشان وصیِ پدرش، امام مهدی (ع) و فرستادهاش بهسوی مردم است و نیز اینکه او قائم منتظر و یمانی موعود است. تدبر کنید؛ خدا شما را هدایت کند!
والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الائمة والمهديين الطيبين الطاهرين وسلم تسليماً كثيراً.
و سپاس و ستایش تنها از آنِ پروردگار جهانیان است و صلوات تام و تمام خدا بر محمد و آل محمد، ائمه و مهدیین باد!
[1]. مختصر بصائر الدرجات: ص24.
[2]- یونس: 39.
[3]- مختصر بصائرالدرجات: ص 24.
[4]. الصحاح: ج3 ص1216، القاموس المحيط: ج3 ص28.
[5]- صحاح: ج 3، ص 1216؛ قاموس محیط: ج 3، ص 28.
[6]. الوارد ذكرها فيما رواه الشيخ الصدوق بسنده عن الامام الصادق u: (أيام الله عز وجل ثلاثة: يوم يقوم القائم، ويوم الكرة، ويوم القيامة) معاني الأخبار: ص366.
[7]- از امام صادق روایت شده است که فرمود: «روزهای خدای عزوجل سه تا هستند: روزی که قائم قیام میکند، روز بازگشت (رجعت) و روز قیامت» معانی الاخبار: ص 366.
[8]. أوائل المقالات: ص78.
[9]- اوایل المقالات: ص 78.
[10]. الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة: ص61.
[11]- الایقاظ منالهجعة بالبرهان علیالرجعة: ص 61.
[12]. رسائل الشريف المرتضى: ج3 ص135.
[13]- رسائل شریف مرتضی: ج 3، ص 135.
[14]. عقائد الامامية: ص109.
[15]- عقاید الامامیة: ص 109.
[16]. تفسير مجمع البيان: ج7 ص366.
[17]- تفسیر مجمعالبیان: ج 7، ص 366.
[18]. الارشاد: ج2 ص368 - 370.
[19]- ارشاد شیخ مفید: ج 2، ص 368 تا 370.
[20]. القصص: 5.
[21]- قصص: 5.
[22]. الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة: ص67.
[23]- الایقاظ منالهجعة بالبرهان علیالرجعة: ص 67.
[24]. النور: 55.
[25]- نور: 55.
[26]. الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة: ص93.
[27]- الایقاظ منالهجعة بالبرهان علیالرجعة: ص 93.
[28]. رسائل الشريف المرتضى: ج1 ص126.
[29]- رسائل شریف مرتضی: ج 1، ص 126.
[30]. بحار الانوار: ج25 ص109.
[31]- بحارالانوار: ج 25، ص 109.
[32]. اوائل المقالات: ص46.
[33]- اوایل المقالات: ص 46.
[34]. الاعتقادات في دين الامامية: ص60.
[35]- الاعتقادات فی دینالامامیة: ص 60.
[36]. عقائد الامامية: ص113.
[37]- عقایدالامامیة: ص 113.
[38]. حق اليقين: ج2 ص35.
[39]- حق الیقین: ج 2، ص 35.
[40]. بحار الأنوار: ج53 ص122.
[41]- بحارالانوار: ج 53، ص 122.
[42]. الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة: ص56.
[43]- الایقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة: ص 56.
[44]. مختصر بصائر الدرجات: ص24.
[45]- مختصر بصائرالدرجات: ص 24.
[46]. منها: (الأربعون حديثاً في المهديين وذرية القائم)، و(المهديين في حديث أهل البيت)، و( المهدي والمهديين في القرآن والسنة)، و(ما بعد الاثني عشر إماماً)، و(جامع الأدلة)، و(البينات على أحقية الوصي أحمد الحسن)، و(المحكمات على أحقية الوصي أحمد الحسن)، وغيرها.
[47]- از جمله: کتابهای «چهل حدیث در مورد مهدیین و ذریۀ قائم»، «مهدیین در احادیث اهلبیت»، «مهدی و مهدیین در قرآن و سنت»، «پس از دوازده امام»، «جامعالادله»، «بیّنات بر حقانیت وصی، احمدالحسن»، «محکمات بر حقانیت وصی، احمدالحسن» و موارد دیگر.
[48]- مدثر: 35.
[49]- قصص: 70.
[50]. المدثر: 35.
[51]- مدثر: 35.
[52]. المتشابهات: ج4 سؤال رقم (144).
[53]- متشابهات: ج 4، پرسش 144.
[54]. الجواب المنير عبر الأثير: ج2 سؤال رقم (59).
[55] - معارج: 6 و 7.
[56]- پاسخهای روشنگرانه: ج 2، پرسش59.
[57]. معاني الأخبار للشيخ الصدوق: ص366.
[58]- معانیالاخبار شیخ صدوق: ص 366.
[59]. غافر: 11.
[60]. مختصر بصائر الدرجات: ص194- 195.
[61] - غافر: 11.
[62]- مختصر بصائرالدرجات: ص 194 و 195.
[63]. النمل: 83.
[64]. الكهف: 47.
[65]. مختصر بصائر الدرجات: ص41 - 42.
[66]- نمل: 83.
[67]- کهف: 47.
[68]- مختصر بصائرالدرجات: ص 41 و 42.
[69]. تفسير القمي: ج2 ص131، بحار الأنوار: ج53 ص53.
[71]- تفسیر قمی: ج 2، ص 131؛ بحارالانوار: ج 53، ص 53.
[72]. مختصر بصائر الدرجات: ص27.
[73]- مختصر بصائر الدرجات: ص 27.
[74]. هو ليس مستحيلاً عقلاً وإن كان غير ممكن عادة، والظاهر من الرواية أنها تصور حصول هذا الأمر على نحو المعتاد والطبيعي وليس المعجز والاستثنائي، فهي عبّرت بصورة الرجل من شيعة علي u، وواضح أنّ هذا المعتاد لا يتناسب مع عالمنا الجسماني، بل هو فيه معجز خارق.
[75]- از نظر عقلی غیرممکن نیست، هرچند که بهطورمعمول غیرممکن است و ظاهر روایت نشانگر این است که این مورد بهصورت عادی و طبیعی صورت میگیرد، نه بهصورت معجزه و استثنایی. روایت، هر مرد از شیعیان امام علی را یاد میکند و روشن است که این موضوع بهطور طبیعی با عالم جسمانی ما تناسب ندارد، بلکه در این عالم معجزهای خارقالعاده محسوب میشود.
[76]. عيون أخبار الرضا u: ج1 ص218.
[77]- عیون اخبارالرضا: ج 1، ص 218.
[78]- صافات: 171 تا 177.
[79]- هود: 110.
[80]- طه: 129.
[81]- فصلت: 45.
[82]- شوری: 14.
[83]. الجواب المنير عبر الاأثير: ج6 سؤال رقم (531).
[84]- پاسخهای روشنگرانه: ج 1، پرسش531.
[85]. غافر: 51.
[86]- غافر:51.
[87]. ق: 41 - 42.
[88]. مختصر بصائر الدرجات: ص18- 19.
[89]- ق: 41 و 42.
[90]- مختصر بصائرالدرجات: ص 18 و 19.
[91]. القصص: 70.
[92]- قصص: 70.
[93]- ذاریات: 56.
[94]. مختصر بصائر الدرجات: ص24.
[95] - مختصر بصائرالدرجات ـ حسنبن سلیمان صفار: ص 24.
[96] - سجده: 21.
[97]- ق: 22.
[98]. المتشابهات: ج4 سؤال رقم (171).
[99]- اعراف: 43.
[100]- متشابهات: ج 4، پرسش 171.
[101]. انظر على سبيل المثال: كتاب المتشابهات: ج4 سؤال رقم (175)، حول خلق السماوات والأرض.
[104]- کتاب همگام با بندۀ صالح، از انتشارات انصار امام مهدیg.
[105]- مفاتیحالجنان: ص 620.
[106]- قصص: 70.
[107]- واقعه: 62.
[108]- مؤمنون: 17.
[109]- عنکبوت: 54.
[110]- کافی: ج 3، ص 247.
[111]. المتشابهات: ج4 سؤال رقم (175).
[112]- متشابهات: ج 4، پرسش 175.
[113]. مختصر بصائر الدرجات: ص24.
[114]- مختصر بصائرالدرجات: ص 24.
[115]. مختصر بصائر الدرجات: ص49.
[116]- مختصر بصائرالدرجات: ص 24.
[117]. الزمر: 6.
[118]- زمر: 6.
[119]. راجع المتشابهات: ج3 سؤال رقم (145)، وج4 سؤال رقم (171)، و(175)، وغيرها من المواضع.
[122]. الجواب المنير عبر الأثير: ج3 سؤال رقم (235).
[124]- پاسخهای روشنگرانه: ج 3، پرسش 235.
[125]. مختصر بصائر الدرجات: ص49.
[126]- مختصر بصائرالدرجات: ص 49.
[127]- معارج: 4.
[128]. المتشابهات: ج4 سؤال رقم (180).
[130]- متشابهات: ج 4، پرسش 180.
[131]. الحجر: 36 - 38.
[132]. بحار الأنوار: ج60 ص254.
[134]- بحار الانوار: ج 60، ص 254.
[135]. مختصر بصائر الدرجات: ص27.
[136]- مختصر بصائرالدرجات: ص 27.
[137]. كتاب التوحيد: ص41، أحد إصدارات أنصار الامام المهدي u.
[138]- بقره: 210.
[139]- کتاب توحید: ص 41 ـ از انتشارات انصار امام مهدی.
[140]. المتشابهات: ج4 سؤال رقم (177).
[141]- متشابهات: ج 4، پرسش 177.
[142]. إشارة إلى قوله تعالى: ﴿وَهُوَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ القصص: 70، وقد تقدم بيان السيد أحمد الحسن u أن "الأُولى" هي الرجعة.
[143]. كتاب مع العبد الصالح، أحد إصدارات أنصار الامام المهدي u.
[144]- اشاره به فرمودۀ حقتعالی: ﴿(اوست خدایی که معبودی جز او نيست. ستايش خاص اوست، چه در اين جهان و چه در جهان ديگر و فرمان تنها از آنِ اوست و همه شما به سوي او بازگردانده ميشويد)﴾؛. قصص: 70.
[145]- کتاب همگام با بندۀ صالح ـ از انتشارات انصار امام مهدی.
[146]. المتشابهات: ج2 سؤال رقم (72).
[147]- متشابهات: ج 2، پرسش72.
[148]. بحار الأنوار: ج53 ص113 - 114.
[149]- قصص:85.
[150]- بحارالانوار: جلد 53، ص 113 و 114.
[151]. بحار الأنوار: ج52 ص331.
[152]- بحارالانوار: ج 52، ص 331.
[153]. الإرشاد للمفيد: ج2 ص386.
[154]- ارشاد شیخ مفید: ج 2، ص 386.
[155]. أي رواية عبد الكريم الخثعمي المتقدمة.
[156]. النمل: 82.
[157]- نمل: 82.
[158]. بحار الأنوار: ج53 ص53.
[159]- بحارالانوار: ج 53، ص 53.
[160]. العديد من الروايات تشير إلى أنّ دابة الأرض هو علي بن أبي طالب u في الرجعة، فراجع للوقوف على هذه الروايات: بحار الأنوار ج53 ص53، ومدينة المعاجز للبحراني: ج3 ص90، وما بعدها وغير ذلك.
[161]- روایات بسیاری وجود دارد که اشاره میکنند که منظور از «دابة الارض» علیبن ابیطالب و در رجعت است. به این روایات مراجعه نمایید: بحارالانوار ج 53، ص 53 و مدینةالمعاجز بحرانی: ج 3، ص 90 و پسازآن و سایر موارد.
[162]. وقد فصل الأستاذ أحمد حطاب القول في هذه المسألة في كتاب (طالع المشرق ودابة الأرض)، فراجع.
[163]. المتشابهات: ج4 سؤال رقم (145).
[164]- استاد احمد حطاب سخن دربارۀ این مسئله را در کتاب «طلوع کنندۀ مشرق و جنبندۀ زمین» بهطور مبسوط بیان کردهاند.
[165]- نجم: 30.
[166]. الرجعة - للأسترآبادي: ص100.
[167]- رجعت ـ استرآبادی: ص 100.
[168]. بشارة الإسلام: ص236.
[169]- بشارة الاسلام: ص 236.
[170]. الجواب المنير عبر الأثير: ج6 سؤال رقم (529).
[171]- پاسخهای روشنگرانه: ج 6، پرسش 529.
[172]. بحار الأنوار: ج53 ص59 - 60.
[173]- بحارالانوار: جلد 53، ص 59 و 60.
[174]. كتاب مع العبد الصالح، أحد إصدارات أنصار الامام المهدي u.
[175]- کتاب همگام با بندۀ صالح ـ از انتشارات انصار امام مهدی.
[176]. مختصر بصائر الدرجات: ص29.
[177]- توبه: 33.
[178]- مختصر بصائرالدرجات: ص29.
[179]. الأنبياء: 69.
[180]. مختصر بصائر الدرجات: ص37.
[181]- انبیاء: 69.
[182]- مختصر بصائر الدرجات: ص 37.
[183]- واقعه: 60 تا 62.
[184]. مختصر بصائر الدرجات: ص26.
[185]- آلعمران: 81.
[186]- مختصر بصائرالدرجات: ص 26.