إصدارات أنصار الإمام المهدي (ع)

انتشارات انصار  امام مهدی (ع)

 

 

 

الوصية المقدسة

الكتاب العاصم من الضلال

 

وصیت مُقدَّس

 نوشتارِ بازدارنده از گمراهی

 

السيد احمدالحسن

 

 

جمعه وعلّق عليه

علاء السالم

جمع آوری و تعلیق

علاء سالم

 

 

کتاب دو زبانه (عربی-فارسی)

 

 

 

نام کتاب

نویسنده

مترجم

نوبت چاپ عربی

تاریخ انتشار عربی

نوبت انتشار ترجمه

تاریخ انتشار

کد کتاب

ویرایش ترجمه

دوزبانه سازی

تاریخ دوزبانه‌سازی

وصیت مُقدَّس، نوشتارِ بازدارنده از گمراهی

احمد الحسن  (ع)

گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی

اول

١٤٣٣ هـ ـ 2012 م

دوم

۱۳۹۴

2/118

دوم

امیر فهیمی

1400 شمسی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


لمعرفة المزيد حول دعوة

السيد أحمد الحسن (ع) يمكنكم الدخول إلى الموقع التالي :

www.almahdyoon.org

 

          جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمد الحسن (ع)  به تارنماهای زیر مراجعه نمایید.

www.almahdyoon.co/ir

www.almahdyoon.co

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


فهرست                                

تقديم. 5

مقدمة. 5

هذا الكتاب .. 13

داستانِ این کتاب.. 13

السؤال الأول و جوابه. 17

سؤال اول و جواب آن.. 17

السؤال الثانی و جوابه: 47

پرسش دوم و جواب آن: 47

السؤال الملحق.. 61

پرسش پیوست.. 61

ملحق (١): بعض روايات كتابة الوصية أو الهم بكتابتها في كتب الشيعة والسنة. 64

پیوست ١: بعضی از روایتهای کتابت وصیت یا تأکید بر نوشتن وصیت، در کتابهای شیعه و اهل سنت.. 64

أولاً: في كتب الشيعة. 64

اول: کتابهای شیعه. 64

ثانياً: في كتب السنة. 77

دوم: درکتابهای اهل سنت.. 77

ملحق (٢): بعض روايات المهديين (ع) في كتب الشيعة والسنة. 86

پیوست ٢: بعضی از روایات مهدیین (ع) که در کتابهای شیعه و سنت آمده است.. 86

أولاً: في كتب الشيعة. 86

اول: درکتابهای شیعه. 86

ثانياً: في كتب السنة. 95

دوم: درکتابهای اهل سنت.. 95

ملحق (٣): بعض روايات المهدي الأول (ع) في كتب الشيعة والسنة. 99

پیوست 3: بعضی از روایات مهدی اول (ع) درکتابهای شیعه و اهل سنت.. 99

أولاً: في كتب الشيعة. 99

اول: درکتاب‌های شیعه. 99

ثانياً: في كتب السنة. 114

دوم: درکتابهای اهل سنت.. 114

في الختام كلمة. 120

سخن پایانی.. 120

 


بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآله الأئمة والمهديين وسلم تسليماً

 تقديم

 مقدمة

لعل من نافلة القول أن ننوه إلى أهمية هذا الكتاب الذي يضم جوابين لسليل العترة الطاهرة السيد أحمد الحسن (ع)، والتأكيد على رزانة ما يحتويه من علم يتفجر الهدى من جوانبه ويفيض النور من مشاربه، فهو أثر من آثار الكرام ورشحة من بحور أئمة الأنام الذين لا يصدر عنهم إلا ما يَحيى به الناس ويزيل عنهم الالتباس، ولكن من باب (وأما بنعمة ربك فحدث) وحرصاً على هداية طالبي الحق وتنبيهاً للغافلين، وإلا فالشمس لا تنفك ناصعة وإن سمجت محاسنها بعين الأرمد، كما يقول الشاعر.

شاید لازم باشد که به اهمیت این کتاب اشاره‌ای داشته باشیم؛ کتابی که در ‌‌‌‌بَردارنده دو پاسخ از سیداحمدالحسن (ع)، باقی‌ماده از نسل عترت پاک، می‌باشد، و همچنین باید بر استواری علمی که هدایت از آن می‌جوشد و نور را از سرچشمه‌اش دریافت کرده است، تأکید نمود. این کتاب، اَثری از آثار اهل بیت کریم و گوشه‌ای از دریای امامان آفریدگان است؛ کسانی که از ایشان چیزی جز آنچه مردمان را زنده کند و کج‌فهمی‌هایشان را از بین ببرد، صادر نمی‌شود؛ آن هم صرفاً از جهت «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (نعمت پروردگارت را بازگو) و شدت علاقه به هدایت نمودن حق طلب‌ها و تنبیه و یادآوری برای بی‌خبرها، وگرنه خورشید همیشه پاکیزه و روشن است، اگرچه خوبی‌هایش ـ‌ـ‌به قول معروف‌‌ـ  برای فَرد بیمار، زشت بنماید[1].

 

تكلم السيد أحمد الحسن (ع) عن وصية النبي محمد (ص) المقدسة صدوراً ودلالة بأجوبة مختصرة الألفاظ زاخرة بالبراهين القاطعة والأنوار الساطعة التي تنير درب المؤمنين وتعمي الحاسدين الحاقدين، قال تعالى: ﴿وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَـذِهِ إِيمَاناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ * وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ[2]

در این کتاب، سیداحمدالحسن (ع) از صدور و دلالت وصیت حضرت محمد (ص) با پاسخ‌هایی مختصر که آکنده از برهان‌ها و دلایل قطعی و پرتوهای روشن‌کننده‌ای می‌باشد که راه مؤمنین را روشن و حسودانِ کینه‌توز را کور می‌کند، سخن گفته‌اند. خدای متعال می‌فرماید: (و هنگامی که سوره‌ای فرستاده می‌شود، بعضی از آنها می‌گویند: کدام یک از شما به واسطه‌ی این (آیه) ایمانش زیاد شده است؟ افرادی که ایمان آوردند، ایمانشان زیاد می‌شود و (به یکدیگر) بشارت می‌دهند* ولی افرادی که در دل‌هایشان بیماری است، این آیه باعث اَفزایش پلیدی آنها می‌شود، و در حالی که کافرند می‌میرند).[3]

فما عساي أن أتكلم أو أكتب أمام هذا الصرح الشامخ المستغني عن غيره مع احتياج الجميع اليه، وما عسى أن تنفع الظلمة أمام الشمس الساطعة .. ولذلك كُتِبَ لي أن أتكلم في الحواشي وفي الأمور التي لا تفتقر لها الوصية المقدسة، لسد أفواه المتشدقين بها جهلاً وعناداً، ألا وهي مسألة صحة سند الوصية، فأقول:

با چه امیدی، در برابر این کاخ بلند که از دیگران بی‌نیاز است ولی همه به او نیازمند هستند، سخن بگویم! فایده‌ی بهره‌گرفتن از تاریکی، آن هم در حضور خورشید تابان چیست؟!.... از من خواسته شد که در مورد مطالب جانبی و مواردی که وصیت مقدس از آنها بی‌نیاز است و صرفاً برای بستن دهان افرادی که از روی نادانی و دشمنی، به صحّت سند وصیت طعنه می‌زنند و اشکال می‌گیرند، سخن بگویم.

 

الثابت عند القوم إن اثبات سند رواية ما لا يعني اثبات قطعية صدورها بل غاية ما يفيده السند الصحيح هو ظنية الصدور المعمول بها في الفقه دون العقائد، بل أحياناً رغم صحة السند يُترك العمل بالخبر لنكارة متنه أو شذوذه .. إذن، فمسألة صحة السند ليست أمراً جوهرياً في العقائد لأن العقائد يشترط فيها العلم أي القطع والجزم، وهذا لا يحصل من صحة السند كما تقدم، بل يحصل القطع والجزم بطريقين رئيسيين هما (التواتر) و (قرائن الصحة)، والتواتر ينقسم إلى قسمين؛ تواتر لفظي، وتواتر معنوي؛ وكلاهما يفيد القطع والجزم بلفظ الخبر أو معناه.

باید به این نکته توجه نمود که برای این افراد (رجالیون) ثابت شده است که حتی اگر صحّت سند روایتی را ثابت کنیم، به معنای قطعی الصُدور بودن آن روایت نیست، بلکه حداکثر ثمره‌ای که سند صحیح دارد، رسیدن به ظَنّی الصدور بودن آن روایت می‌باشد؛ که آن هم صرفاً در فقه (و احکام) به آن عمل می‌شود و نه در عقاید! حتی گاهی ، با این که سند روایتی، صحیح است، ولی به دلیل ناشناخته بودن متن یا اندک بودن[4] آن روایت، به آن خبر یا روایت عمل نمی‌شود.... بنابراین، مسأله‌ی صحّت سند، مسأله‌ی اصلی در عقاید نیست، زیرا در عقاید، حصول علم یعنی حاصل شدن قطع و یقین، شرط است، و همان طور که بیان شد، این قطعیت به واسطه‌ی صحّت سند، به دست نمی‌آید. برای حاصل شدن قطع و یقین، دو راه اصلی وجود دارد که عبارتند از «تَواتُر» و «قراین صحّت». «تواتر» خود به دو شاخه تقسیم می‌شود: تواتر لفظی و تواتر معنوی؛ که هردوی اینها، باعث قطع و یقین به لفظ خبر یا معنای آن می‌شوند.

 

فلو أردنا أن نبحث عن صحة صدور رواية عقائدية ينبغي أن نبحث عن الحجة التي تُؤمِّن لنا الاعتماد عليها والعمل بها في الاعتقاد، أما الطريق الذي لا يفيد سوى الظن صحة السند فلا ريادة له هنا، لأنه لا يفي بالغرض بمجرده، إذن الأمر محصور في الطرق التي تفيد الجزم والقطع وهي التواتر وقرائن الصحة.

اگر بخواهیم از صحّت صدور روایت‌های مربوط به عقاید صحبت کنیم، باید از دلیلی که با تکیه و عمل به آن، در اعتقاد به آرامش می‌رسیم، سخن بگوییم، اما راهی که به جز ظن و گمان، ثمره‌ای ندارد (یعنی همان مسأله‌ی صحّت سند) سودمند نمی‌باشد، زیرا صرف حاصل شدن صحّت سند، ما را به هدف نمی‌رساند. در نتیجه، این گونه مسایل، در حوزه‌ی روش‌هایی قرار می‌گیرد که باعث رسیدن به قطع و یقین می‌شوند، که همان تواتر و قراین صحّت است.

 

ورواية الوصية موضوعها عقائدي كما لا يخفى، وبذلك لابد أن نسلك الطرق التي تثبت بها العقائد لا الطرق القاصرة عن إثبات ذلك، بل اللجوء إلى الطرق القاصرة عن إفادة القطع يعتبر تطويلاً بلا طائل ومجانبة للموضوعية العلمية، ورواية الوصية متواترة معنىً ومحفوفة بعدة قرائن تفيد قطعية صدورها عن النبي محمد (ص)، وبعبارة أخرى: قد اجتمع في الوصية كلا طريقي إثبات القطع والجزم وهما التواتر وقرائن الصحة، وبذلك فالوصية لا تفتقر الى صحة السند، بل بعد حصول القطع لا ينبغي البحث عن الظن، بل البحث عن الظن عندئذٍ لا يعدو الجهل والتعسف، وتفصيل تواتر الوصية معنىً واحتفافها بالقرائن لا يسعه هذا الاختصار ومن شاء ذلك فليراجع كتاب (الوصية والوصي أحمد الحسن) و (دفاعاً عن الوصية) و (انتصاراً للوصية) و (الأربعون حديثاً في المهديين وذرية القائم).

پوشیده نیست که موضوع روایت «وصیت» از نوع عقایدی است و به همین دلیل باید راه‌هایی که به واسطه‌ی آن عقاید ثابت می‌شود را بپیماییم، نه راه‌هایی که برای حصول چنین اثباتی، ناتوان‌اند. پناه بردن به راه‌هایی که منجر به حصول قطع و یقین نمی‌شوند، طولانی نمودن مطلب بدون حاصل شدن هیچ فایده‌ای است و بحث را از نظر علمی، به بی‌راهه می‌کشاند. روایت وصیت، «متواتر معنوی» است و قراینی دارد که قطعی الصدور بودن آن را از جانب پیامبر خدا حضرت محمد (ص) نتیجه می‌دهد؛ به عبارت دیگر: در مورد روایت وصیت دو راه برای اِثبات قطع و یقین، وجود دارد، که «تواتر» و «قراین صحّت» می‌باشند؛ به همین دلیل، وصیت، نیازی به صحّت سند ندارد، چرا که بعد از رسیدن به قطعیت، جایی برای بحثی که به ظنّ منجر می‌شود، وجود ندارد؛ حتی بحث از ظنّ در این مورد، چیزی جز نادانی و به بی‌راهه رفتن، نمی‌باشد. بیان تفصیلی تواتر معنوی وصیت و قراین موجود آن، در این بحث مختصر نمی‌گنجد، هر کسی که خواهان تحقیق در این زمینه است می‌تواند به کتاب‌های «وصیت و وصی احمدالحسن (ع) و«دفاعی از وصیت» و«یاری وصیت» و «چهل حدیث در مورد مهدیین و فرزندان قائم» مراجعه نماید.

 

والأمر المهم الآخر هو أن موضوع تقسيم الأخبار باعتبار صفات الرواة إلى (صحيح وحسن وموثق وضعيف) هو (خبر الآحاد المجرد عن القرينة)، أي إن الخبر المتواتر أو المحفوف بالقرينة لا يدخل في هذا التقسيم الرباعي، لأن الخبر المحفوف أخذ قطعية صدوره من القرينة لا من السند، وكذلك الخبر المتواتر أخذ قطعية صدوره من كثرة رواته لا من السند، ولأن ما يفيده التواتر والقرائن أقوى مما يفيده السند الصحيح، وما يفيده صحة السند حاصل من التواتر والقرائن وزيادة.

نکته‌ی مهم دیگر این است که موضوع تقسیم خبرها و روایات با توجه صفات راوی‌هایشان به «صحیح، حَسَن، مُوَثَّق و ضعیف» صرفاً خبر واحد بدون قرینه است؛ یعنی خبر مُتواتر یا خبری که دارای قراین است، در این تقسیم‌بندی چهارگانه وارد نمی‌شود، به این دلیل که خبری که دارای قراین است، قطعیتش را از قراین دریافت نموده است، نه از سند و همچنین خبر متواتر، قطعی الصدور بودن خود را از زیاد بودن راوی‌هاش گرفته است نه از سند؛ به همین دلیل آنچه از تواتر و قراین حاصل می‌شود، قوی‌تر از چیزی است که از سند صحیح به دست می‌آید و هر آنچه که قرار است از سند حاصل شود، حتی بیشتر از آن، از تواتر و قراین حاصل شده، است.

 

قال الحر العاملي "رحمه الله": (أنهم ـ الأصوليون اتفقوا على إن مورد التقسيم هو خبر الواحد الخالي عن القرينة وقد عرفت إن أخبار كتبنا المشهورة محفوفة بالقرائن...). [5]

حُرّ عامِلی (رحمه الله) می‌گوید: «اُصولی‌ها اتفاق نظر دارند که تقسیم (خبرهای چهارگانه) خبر واحد و بدون قرینه است و دانستی خبرهای کتاب‌های مشهور ما، دارای قراین است....»[6]

 

وقال الشيخ الطوسي "رحمه الله": (... لأنه إن كان هناك قرينة تدل على صحة ذلك كان الاعتبار بالقرينة، وكان ذلك موجباً للعلم ...)[7]

و شیخ طوسی (رحمه الله) می‌گوید: «....به این دلیل که اگر در اینجا موضوعی باشد که به صحّت این اعتبار دلالت کند، اعتبار به وسیله‌ی قراین است که موجب علم و یقین می‌شود....»[8]

 

فبعد أن أثبتنا وفي كتب عديدة تواتر مضمون الوصية واقترانها بقرائن الصحة، نعلم أنّ الذين يطالبون بصحة سند الوصية المقدسة إنما هم بين جاهل ومتجاهل مخادع، فالجاهل يجب عليه أن يعرف حدَّه ويتعلم قبل أن يتكلم، والمتجاهل المخادع يَعلم ويَعرف ما قدمته آنفاً ولكنه حاقد حاسد يفتقر إلى شرف الخصومة، وما على الناس إلا الاحتجاج عليه وسؤاله عمّا مسطر في كتب دراية الحديث التي يلتزم بها، مما يقره المتقدمون والمتأخرون والمعاصرون من أهل هذا الفن.

بعد از این که در کتاب‌های زیادی، تواتر مضمون وصیت و همراه بودن وصیت با قراین را ثابت کردیم، به این نتیجه می‌رسیم، کسی که تقاضای صحّت سند وصیت مقدس را می‌کند، یا نادان است و یا فردی است که خود را به نادانی می‌زند و قصد فریب‌کاری دارد؛ فرد نادان باید حدّ و اندازه‌ی خود را قبل از سخن گفتن بشناسد و فردی که خود را به نادانی می‌زند و قصد فریب دارد، مطالبی که گفتم را می‌داند و می‌شناسد، ولی با این حال، کینه‌توزی می‌کند، حسد می‌ورزد و محتاج شرافتِ خصومت و دشمنی می‌باشد؛ دیگران باید بر او احتجاج کنند و از مطالبی که درکتاب‌های «درایة الحدیث» (حدیث‌شناسی) نوشته شده است و او به آنها مُلزَم است، از او پرسش نمایند؛ مطالبی که مُتقدّمین، مُتأخّرین و معاصرین این فنّ، به آن اِقرار و اعتراف می‌نمایند.

 

فالخبر ينقسم ابتداءً الى قطعي الصدور وظني الصدور، وقطعي الصدور ينقسم إلى الخبر المتواتر والخبر المقرون، وكلا القسمين يفيد القطع ولا يحتاج إلى النظر الى سنده، وظني الصدور ينقسم باعتبار أحوال رواته إلى الأقسام الأربعة المتقدم ذكرها، فالبحث عن أحوال وصفات رجال السند يكون في الخبر الظني الصدور لا في الخبر القطعي الصدور، كما هو مقرَّر في علم الدراية.

در مرحله‌ی اول، خبر به دو شاخه‌ی «قطعی الصدور» و «ظنّی الصدور» بودن تقسیم می‌شود. قطعی الصدور به «خبر متواتر» و «خبر مقرون» (خبر دارای قرینه) تقسیم می‌شود که هر دو قسمت به قطع و یقین منجر می‌شود بدون این که نیازی به دقت در سند وجود داشته باشد. ظنّی الصدور با توجه وضعیت راویان، به اقسام چهارگانه‌ای که قبلاً بیان شد، تقسیم می‌شود. همان طور که در علم درایه بحث شده است، بحث در مورد وضعیت و صفات رجال سند، درمورد خبر ظنّی الصدور مطرح است، نه در مورد خبر قطعی الصدور!

 

ثم إنّ محاكمة سنة النبي (ص) وأهل بيته (ع) بميزان معين، لابد أن يكون هذا الميزان نابعاً من صاحب الشرع نفسه، لا من الأهواء والآراء المتناقضة والمتعارضة والتي كثر الخطأ والوهم فيها بصورة منفرة، فالدين الكامل لا يكون كاملاً إن كان مفتقراً إلى ناقصي العقول ليضعوا له قانوناً ومنهجاً لقبول ورفض الأحاديث، فتجد بعضهم يعتمد منهجاً معيناً يصحح فيه مئات أو آلاف الأحاديث، والبعض الآخر يخالف ذلك المنهج فيضعِّف هذه الأحاديث أو يتركها، وتجد بعض علماء الرجال يوثقون مجموعة رواة فيعتمدون على ما يروونه من عقيدة وفقه وأخلاق وسيرة، ويأتي آخرون ليخالفوهم في ذلك فيضعفون هؤلاء الرواة وبالتالي يرفضون تلك الروايات بما تحتويه من عقائد وفقه ...الخ، وهكذا يبقى الدين وصاحب الدين محكوماً بغيره ينظر الى تراثه نهباً بين آراء وأهواء علماء الرجال واختلافهم !

بنابراین برای حکم دادن در مورد سنت نبوی (ص) و اهل بیت (ع) ، براساس معیاری معین، خود این معیار و میزان باید از صاحب شرع نشأت گرفته باشد، نه از سر هواها و نظرات شخصیِ متناقض و مخالف و معیاری که اشتباه و توهّم در آن به صورت نفرت‌آوری زیاد است. دین کامل، اگر به افرادی با عقل‌های ناقص محتاج باشد تا آنها برای دین، قانون و روشی  برای قبول یا ردِّ احادیث وضع نمایند،کامل نیست! گروهی از آنها با تکیه و اعتماد بر روشی معین، صدها یا هزاران حدیث را صحیح می‌شمارند، در حالی که گروهی دیگر، با این روش مخالف هستند و این احادیث را ضعیف می‌شمارند یا آنها را ترک می‌کنند. گروهی از علمای رجال، مجموعه‌ای از راویان را مُوثق و مورد اعتماد می‌شمارند و تمام روایت‌های آنها را قبول می‌کنند، چه عقیدتی باشند و چه فقهی، اخلاقی یا مربوط به سیره، در حالی که گروهی دیگر، با آنها مخالفت می‌کنند و آن راویان را ضعیف می‌شمارند و در نتیجه، آن روایات عقایدی، فقهی و.... را ردّ می‌کنند! این چنین است که دین و صاحب دین، به وسیله‌ی دیگران محکوم می‌شود و می‌بیند که میراثش بین نظرات شخصی و هواهای علمای رجال و اختلاف آنها، غارت می‌شود.

 

فمن يطلع على الأُصول الرجالية يجد الاختلاف حتى بين النجاشي والشيخ الطوسي فأحدهم يوثق بعض الرجال والآخر يضعفهم أنفسهم، بل تجد التناقض حاصلاً بين أقوال الرجل الواحد من علماء الرجال حيث يوثق رجلاً في أحد كتبه ويضعفه في كتاب آخر، وتجد القميين مثلاً يضعفون كل من يشتهر بنقل ما يخالف اعتقادهم من منزلة الأئمة (ع) وما شابه ذلك، ويردّون أخبار هؤلاء الرواة والتي تصل إلى الآلاف، ثم يتضح لمن تأخر عنهم خطأ القميين في هذا المنهج وأن هؤلاء الرواة ثقات ويجب الاعتماد على رواياتهم، وهكذا تبقى الروايات في مهب الآراء والأهواء تارة تُرد الآلاف منها وتارة تُقبل، قال تعالى: ﴿وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً[9]

هر فردی که به کتاب‌های اصلی رجال آگاهی داشته باشد، متوجه اختلاف می‌شود، حتی بین نَجّاشی و شیخ طوسی! یکی از آنها بعضی از رجال را توثیق می‌کند و دیگری همان افراد را تضعیف می‌کند. حتی بین سخنان یک فرد از علمای رجال نیز تناقض وجود دارد، به این صورت که در یکی از کتاب‌هایش، فردی را توثیق نموده در حالی که در کتاب دیگرش، او را ضعیف شمرده است؛ به عنوان مثال «قمی‌ها» هر فردی که روایاتی مخالف اعتقاد آنها در مورد جایگاه ائمه (ع) و هر چیزی شبیه این را نقل کند، ضعیف می‌شمارند و خبرهای این راویان را ردّ می‌کنند، هرچند به هزاران خبر رسیده باشد؛ ولی افرادی که بعد از آنها آمدند، اشتباه روش قمی‌ها برایشان روشن شد، و این که این راویان، ثقه هستند، و باید به روایت‌های آنان اعتماد نمود. این چنین است که روایت‌ها در مَعرضِ نظرات شخصی و هواها قرار می‌گیرد و باعث می‌شود، گاهی هزاران مورد از آنها ردّ شود و گاهی اوقات، قبول شود! خدای متعال می‌فرماید: (اگر (این قرآن) از سوی غیر خدا بود، اختلاف زیادی در آن می‌یافتی)[10].

 

ثم أين هي الأُصول الرجالية التي نحاكم بها تراث آل محمد (ص) ؟! فعمدة الأصول الرجالية ثلاثة: فهرست النجاشي وفهرست الطوسي وكلاهما مصنفان لذكر المؤلفين والمصنفين من الرواة وليس لذكر كل الرواة، والثالث رجال الطوسي وهو كتاب طبقات ولم يتعرض للجرح والتعديل إلا نادراً، ولم تتعرض هذه الأصول الرجالية إلا لعدد قليل جداً من الرواة الذين تجاوز عددهم في المستدركات الرجالية المعاصرة الخمسة عشر ألفاً حسب ترقيم معجم رجال الحديث للسيد الخوئي ومستدركات علم رجال الحديث للشيخ النمازي، والمُترجَم لهم جرحاً أو تعديلاً في جميع الأُصول الرجالية لا يبلغ الألف ! ومن شاء التفصيل بالمصادر والأرقام فليراجع كتاب (انتصاراً للوصية).

اصول رجالی‌ای که با آنها درباره‌ی میراث آل محمد (ع) ، حکم می‌کنیم، کجا است؟ اصلی‌ترین کتاب‌های رجالی سه تا هستند: فهرست نجاشی و فهرست طوسی که هر دوی این کتاب‌ها برای ذکر نام‌های راوی‌های مؤلف و نویسنده‌های کتاب‌ها می‌باشد و همه‌ی راوی‌ها را دربر نمی‌گیرند. کتاب سوم، رجال طوسی است که «کتاب طَبَقات» می‌باشد که به جز برخی موارد اندک، به جَرح و تعدیل مُتعرض نشده است؛ درواقع این کتاب‌های اصلی رجالی، فقط تعداد اندکی از راویان را بررسی نموده است؛ تعداد افراد در مُستَدرک‌های رجالی معاصر، به پانزده هزار نفر می‌رسد درحالی که براساس «معجم رجال الحدیث» سید خوئی و «مستدرکات علم رجال الحدیث» شیخ نمازی، و افرادی که در تمام کتاب‌های اصلی رجالی، جَرح و تعدیل شدند، به هزار نفر هم نمی‌رسند! هر کسی که می‌خواهد به صورت تفصیلی منابع و تعداد آن را بداند، به کتاب «یاری وصیت»[11] مراجعه نماید.

 

إذن، في الحقيقة لا توجد أُصول للجرح والتعديل معتد بها لكي نحاكم بها جميع الرواة بحيث من لم تذكره تلك الأصول نعتبره ضعيفاً أو مجهولاً، وحتى ما تضمنته كتب الطوسي والنجاشي من جرح أو تعديل إما أن يكون اجتهاداً أو نقلاً؛ والاجتهاد لا يعتمد عليه بمجرده ولا يحتج به، والنقل يفتقر إلى السند ثم وثاقة رجال السند، وكل ما في كتب الطوسي والنجاشي الرجالية لا سند له إلا نوادر، وبذلك يكون علم الرجال بلا رجال، فلا يستأهل البحث.

 

درواقع کتاب‌های اصلی که برای جَرح و تعدیل بتوان به آنها اعتماد کرد، تا به واسطه‌ی آن بتوانیم نسبت به همه‌ی راویان حکم کنیم، وجود ندارد تا به این ترتیب هر راوی‌ای که در این کتاب‌های اصلی ذکر نشده باشد، ضعیف یا مَجهول محسوب گردد. حتی جَرح و تعدیلی که در کتاب‌های طوسی و نجاشی وجود دارد، یا از روی اجتهاد و نظر شخصی است یا از روی نقل نمودن از فَرد دیگر؛ درحالی که به صرف اجتهاد نمی‌توان اعتماد و به آن احتجاج نمود، و نقل نمودن نیز خود نیاز به سَند دارد، و باید رجال سند را توثیق و بررسی کنیم درحالیکه تمام مطالبی که در کتاب‌های رجالی طوسی و نجاشی وجود دارد، سند ندارد، مگر تعداد اندکی از آنها. به این ترتیب، علم رجال، خود، بدون رجال می‌شود و درنتیجه در شأن  بحث کردن نمی‌باشد.

 

ورغم كل ما تقدم فقد تنزلنا جدلاً وأثبتنا اعتبار سند الوصية من خلال علم الرجال المزعوم، ويكفينا شهادة الميرزا النوري باعتبار سند الوصية في كتابه النجم الثاقب، حيث قال: (روى الشيخ الطوسي بسند معتبر عن الإمام الصادق (ع) خبراً ذكرت فيه بعض وصايا رسول الله (ص) لأمير المؤمنين (ع) في الليلة التي كانت فيها وفاته، ومن فقراتها إنه قال: "فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه أول المقربين... إلى آخره"). [12] وتفصيل ذكر توثيق ومدح رواة الوصية مفصَّل في كتاب (انتصاراً للوصية)، فمن أحب التفصيل فليراجع هناك.

 

برخلاف تمام مطالبی که گفته شد، از موضع خود، پایین آمدیم و معتبر بودن سند وصیت را با توجه به علم بیهوده‌ی رجال،  ثابت نمودیم. شهادت میرزای نوری، درکتاب «نجم الثاقب» مبنی بر معتبر بودن سند وصیت، برای ما کافی است؛ آنجا که می‌گوید: «شیخ طوسی با سند مُعتبر، خبری را نقل می‌کند که در آن بعضی از وصیت‌های رسول الله (ص) در شب وفاتشان به امیرالمؤمنین (ع) ذکر شده است. در یکی از قسمت‌های آن، می‌فرماید: «وقتی وفات او ( امام دوازدهم (ع)) فرا رسد، وصیت را به فرزندش که اولین نزدیکان است تسلیم می‌کند.... تا آخرروایت».[13] شرح توثیق و مَدح راویان وصیت درکتاب «یاری وصیت» (انتصاراً للوصیة) به صورت مفصل آمده است و کسانی که خواهان توضیح بیشتر می‌باشند می‌توانند به آن مراجعه نماید.

 

والنتيجة أن رواية الوصية قطعية الصدور عن النبي محمد (ص) لتواتر معناها ولاحتفافها بعدة قرائن أهمها موافقتها للقرآن الكريم والسُّنة المطهرة للنبي محمد (ص) ولأهل بيته الأطهار (ع)، وبذلك فهي مستغنية عن تزكية علم الرجال بتزكية الله ورسوله والأئمة الأطهار (ع).

والحمد لله رب العالمين.

نتیجه‌ی نهایی: روایت وصیت، به دلیل تواتر معنوی و دارا بودن تعدادی از قراین، به طور قطع از پیامبر محمد (ص)  صادر شده است (قطعی‌الصدور است)؛ مهم‌ترینِ قرینه‌ها، موافقت وصیت با قرآن کریم و سنت پاک پیامبر حضرت محمد (ص) و اهل بیت پاکش (ع) است؛ به همین دلیل، وصیت از جهت صحت و پاک شدن به واسطه‌ی علم رجال بی‌نیاز است، زیرا به واسطه‌ی خدا و پیامبرش و ائمه پاک (ع) ، نیکو و پاک شده است.

والحمدلله رب العالمین

 

الشيخ ناظم العقيلي

الرابع من ذي الحجة المبارك ١٤٣٣ هـ

 

شیخ ناظم عقیلی٤؛  ذی‌الحجه١٤٣٣ 


بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً

هذا الكتاب ..

داستانِ این کتاب

 

كثر لغط البعض في زماننا هذا على وصية رسول الله (ص) المقدسة، بل تجرأ بعض أدعياء العلم منهم ليطلق عليها أوصافاً يندى لها جبين الغيور على سيد الخلق ودين الله، كل هذا يحصل في محضر آل محمد (ص) بعد ابتداء دعوتهم الإلهية الكبرى اليوم واحتجاج ابنهم يماني آل محمد بها، وهو ما يذكرنا باللغط وقلة الأدب الذي مارسه البعض في محضره (ص) في أول زمان الإسلام في رزية الخميس سيئة الصيت.

در روزگار ما، فریادِ بعضی‌ها علیه وصیت مقدس رسول الله (ص) بلند شده است، تا جایی که بعضی از مدّعیان علم، جرأت نمودند تا وصیت را به گونه‌ای توصیف کنند که بر پیشانی فرد باغیرت نسبت به سیّد مخلوقات و دین خدا، عرق شَرم نشیند. تمام این مسایل، در حضور آل محمد (ع) پیش آمد، بعد از این که در این روزگار، دعوت بزرگ الهی خودشان را آغاز نمودند و فرزندشان ـ‌یمانی آل محمد (ع)‌ـ به آن، احتجاج نمود. این موضوع، ما را به یادِ فریاد و بی‌ادبی بعضی‌ها در آغاز اسلام، در حضور پیامبر (ص) می‌اندازد؛ ماجرای «رزیة الخمیس» (مصیبت پنج شنبه) مصیبت‌بار.

 

وغرض الفاعلين في كلا الموقفين واحد، وهو التشويش على الناس وحملهم على الاستخفاف بدليل الأوصياء، وبالتالي تحقيق غرضهم الشيطاني في إبعاد الخلق عن دين الله الحق واتباع آل محمد (ص). فإذا كان قصد أولئك من التهريج الذي افتعلوه هو صدّ الناس عن ولاية وطاعة أول الائمة الاثني عشر؛ الإمام علي (ع)، فانّ غرض المهرجين اليوم هو إبعادهم عن ولاية وطاعة أول المهديين الاثني عشر؛ الإمام أحمد (ع). ليستمر بعد هذا مسلسل الخطف والارتهان لأمة محمد (ص) عموماً وأتباع أهل البيت (ع) منهم بالخصوص، من قبل فقهاء السوء وأبواقهم، تلبيةً لأهوائهم وشهواتهم، وطمعاً في دنيا قذرة. ولذا فهم ليسوا من محمد (ص) ولا هو منهم، بل هم نتج الهرج، قال: (.. وكيف تهلك أمة أنا أولها واثنا عشر من بعدي من السعداء وأولي الألباب، والمسيح عيسى بن مريم آخرها، ولكن يهلك بين ذلك نتج الهرج ليسوا مني ولست منهم). [14]

هدف افراد هر دو گروه یکسان است: مُشَوّش نمودن ذهن مردم و تا دلیل اوصیا را خوار و خفیف نمایند تا در نهایت، هدف شیطانی خود را که همان دور نمودن مردم از دین خدا و پیروی از آل محمد (ع) می‌باشد، محقق سازند. اگر هدف آنها از ایجاد فتنه‌ای که (درحضور رسول الله (ص)) انجام دادند، بازداشتن مردم از ولایت و اطاعت اولین دوازده نفر یعنی امام علی (ع)، بود، امروز نیز هدف فتنه‌گران، دور نمودن آنها از ولایت و اطاعت اولین از مهدیین دوازده‌گانه یعنی امام احمد (ع)، می‌باشد، تا بعد از آن، به طور کلی، دزدی کردن از امت محمد (ص) و به طور خاص از پیروی اهل بیت (ع)، از سوی فقهای سوء (بد) و سخن‌گویان آنها، به جهت تایید و پاسخ‌دادن به امیال و شهوت‌های خود و با طمع به دنیای آلوده، ادامه یابد. به همین دلیل آنها از محمد (ص) نیستند و محمد (ص) نیز از آنها نیست، بلکه آنان، نتیجه‌ی فتنه و آشوب هستند؛ پیامبر (ص) فرمود: (.... و چگونه امتی هلاک می‌شود، در حالی که من اولین آنها و دوازده فردِ بعد از من، از خوشبخت‌ها و صاحبان خِرَد، و مسیح (ع) (عیسی بن مریم) آخرین آنها است، ولی افرادی که دنبال آشوب هستند، در بین اینها هلاک می‌شوند؛ آنها از من نیستند و من نیز از آنها نیستم).[15]

 

(يهلك بين ذلك): أي بين وقت الأئمة الاثني عشر، وتحديداً بعد غيبة الإمام الثاني عشر وبين ابتداء المسيح بدعوته في آخر الزمان، والتي تتحقق بإرسال الامام المهدي (ع) لوصيه ورسوله ويمانيه إلى الناس وابتداء الدعوة الالهية الكبرى، (نتج الهرج): أي هرج علماء الضلال.

(بین اینها هلاک می‌شود): یعنی دوره‌ی بین زمان دوازده امام (ع) و به خصوص بعد از غیبت امام دوازدهم (ع)، و آغاز دعوت مسیح (ع) در آخرالزمان؛ دعوتی که با فرستادن وصی و فرستاده و یمانی امام مهدی (ع) از سوی ایشان به سوی مردم و آغاز دعوت بزرگ الهی محقق می‌شود. (نتیجه فتنه وآشوب): یعنی فتنه‌ی علمای گمراه.

 

وأكيد أنّ من علائم هلاك الانسان واتصافه بأنه نتاج للهرج، أنك تراه يدعي الانتساب إلى محمد وآله (ع) ثم في نفس الوقت يتجرأ على وصيته المقدسة (وهي ذخره ورميته التي لا تخطئ صاحبها) ويصفها بأنها كلام عجائز أو فاسدة أو متهالكة ..... الخ، من كلمات يهتز لها عرش الله تعالى لشدة قبحها. والحال، أنّ الوصية متواترة معنىً ومحفوفة بعشرات القرائن القرآنية منها والروائية وحتى العقلية، كما يتضح ذلك لمن يطالع هذا السفر الكريم.

به طور قطع یک از نشانه‌های هلاکت انسان و مُتَّصف شدن به نتیجه فتنه‌ی آشوب بودن، در این است که این فرد، خودش را به محمد (ص) و آل محمد (ع) مُنتَسب می‌داند ولی در همان حال، نسبت به وصیت مقدس جرأت می‌کند و آن را به اوصافی مانند سخن پیرزن‌ها، کلام فاسد، یا سخن بی‌فایده.... و نظایر آن وصف می‌کند، کلماتی که به دلیل  زشتی آنها ، عَرش خداوند متعال می‌لرزد؛ در حالی که وصیت، ذخیره و نشانه‌ای است که صاحبش را در اشتباه نمی‌اندازد. در عین حال، وصیت، متواتر معنوی است و دارای ده‌ها قرینه‌ی قرآنی، روایی و حتی عقلی است، همان طور که برای فردی که این کتاب ارزشمند را مطالعه نماید، روشن می‌شود.

 

وإذا كان مصير أُولئك الطرد من قبل النبي (ص) والضلال، فإنّه ذاته مصير هؤلاء إن لم يتوبوا؛ ذلك أنّ طالب الهداية والنجاة لا سبيل له إلا التمسك بما جعله النبي عاصماً للأمة من الضلال أبداً، ولأنّ للوصية المقدسة خطر عظيم عند الله وخلفائه فإنّ يماني آل محمد (ص) وأنصاره قد بيّنوا في عدة كتب الوصية وخطرها وقرائنها وكيفية الاحتجاج بها، كما أجابوا عن الاشكالات التي اُثيرت ضدها، وقد ضمَّ الموقع الرسمي للدعوة اليمانية المباركة تلك الاصدارات.

وقتی عاقبت آنها طرد شدن ازسوی پیامبر (ص) و گمراهی بوده باشد، عاقبت این افراد نیز در صوت توبه نکردن، به همین این گونه خواهد بود؛ به این سبب که فردی که درخواست هدایت و نجات می‌کند، راهی جز چَنگ زدن به آنچه پیامبر (ص) تا اَبد به عنوان بازدارنده برای اُمت قرار داده است، ندارد و همچنین وصیت مقدس، جایگاه بزرگی نزد خداوند و خلفای او دارد. یمانی آل محمد (ع) و انصارش، در تعدادی از کتاب‌ها، وصیت، جایگاه آن، قراین آن و چگونگی احتجاج به آن را روشن ساختند و به اشکال‌هایی که علیه وصیت مطرح شده است، پاسخ دادند که در سایت رسمی دعوت مبارک یمانی، منتشر شده و موجود است.

 

وبين يدي الجميع هذا السفر المبارك أيضاً، والذي يضمُّ بين دفتيه جوابين للإمام أحمد الحسن فيما يتعلق بالوصية المقدسة، وهما كغيرهما من أجوبته الشريفة انطويا على الحق الواضح والصريح والذي ليس بوسع مؤمن التنكر له إلا بالخروج من ربقة المؤمنين والعياذ بالله.

این کتاب ارزشمند که در حضور شما قرار دارد، کتابی است که در بَردارنده‌ی دو پاسخ از امام احمد الحسن (ع) در مورد وصیت مقدس می‌باشد. این دو پاسخ، مثل بقیه پاسخ‌های شریف ایشان، در بَردارنده‌ی حقّ روشن و صریح است، که هیچ مؤمنی نمی‌تواند آن را انکار کند، مگر این که از حلقه‌ی مؤمنین بیرون رفته باشد؛ پناه بر خدا!

 


وكان لي تعليق مختصر على بعض الموارد رغبة في نفع طلاب الحق والهدى، وتأكيداً لتلك الرغبة وقطعاً لبعض الأعذار الواهية لدى البعض وضعت ثلاث ملاحق في آخر الكتاب ضمّتْ بعض الروايات التي تؤكد كتابة الوصية من جهة، وتواتر مضمونها الشريف في الإشارة إلى المهديين الأوصياء وأولهم بالذات صلوات الله عليهم أجمعين، من جهة أخرى.

به جهت منفعت رساندن به طالبان حق و هدایت و از بین بردن بعضی از عذرهای واهی بعضی افراد، بنده توضیح مختصری به بعضی از عبارت‌ها افزودم. سه پیوست در آخر کتاب قرار دادم که در آنها بعضی از روایاتی که به نوشته شدن وصیت تأکید دارد و از جهت دیگر روایاتی که به تواتر معنوی روایت وصیت که اشاره به مهدیین اوصیا و به خصوص درمورد اولین آنها (ع) اشاره دارد، آورده شده است.

 

هذا، ورجائي من الرب الكريم العفو والمغفرة، ومن صاحب الوصية المقدسة القبول والرحمة، ومن ابنه أحمد المظلوم الدعاء والشفاعة لعبد أسرف في حق ربه وأوليائه الشيء الكثير.

والحمد لله رب العالمين.

١٥ذیالقعده ١٤٣٣[16]

علاء

 

از پروردگار کریم، طلب بخشش و آمرزش، از صاحب وصیت مقدس، قبول و مهربانی و از فرزندش احمدِ ستمدیده (ع)، دعا و شفاعت برای بنده‌ای که در حقّ پروردگار و اولیای او زیاده‌روی و اسراف نموده است، تقاضا می‌کنم.

و الحمدلله رب العالمین

۱۵ ذو القعدة ۱۴۳۳ هـ

علاء


 


السؤال الأول و جوابه

   سؤال اول و جواب آن

 

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته.

اللهم صلِّ على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً كثيراً.

﴿وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنكُم مَّلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ، ما معنى هذا الآية، وهل لها علاقة بأصحاب المهدي (ع) أو المهديين ؟

السلام عليكم ورحمت الله وبركاته

اللهم صلِّ على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً كثيراً.

(و اگر می‌خواستیم، از میان شما ملائکه‌ای قرار می‌دادیم که در زمین خلافت کنند). معنای این آیه چیست؟ آیا با یاران مهدی (ع) یا مهدیین، ارتباطی دارد؟

 

الجواب:

بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً كثيراً.

﴿وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ * وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ * إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنكُم مَّلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ * وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ [الزخرف: 57 ـ 61].

 

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً كثيراً

(وقتی فرزند مریم، به عنوان مِثالی برای قوم تو زده می‌شود، قوم تو از آن مثال، بازمی‌دارند و (در پاسخ) می‌گوید: آیا خدای ما بهتراست یا او؟ آنها این سخن را برای مُجادله می‌گویند، بلکه آنها قومی هستند که (با تو) دشمنی می‌کنند. فرزند مریم، بنده‌ای است که به او نعمت دادیم، و او را مِثالی برای بنی اسرائیل قرار دادیم و اگر می‌خواستیم، از میان شما ملائکه‌ای قرار می‌دادیم که در زمین خلافت کنند، و این قراردادن الهی، علمی است برای ساعت (قیامت صغری)، نسبت به آن شک نکنید، و از من دنباله روی کنید که این است راه مستقیم)[17].

 

 

قريش والعرب كانوا يجادلون بمغالطة يصيغونها على أنها سؤال يطلبون جوابه من محمد (ص)، وسؤالهم يقارن بين ألوهية أصنامهم التي يدعونها وألوهية عيسى التي يدعيها المسيحيون لعيسى (ع)، في حين أنّ المسؤول (ص) الذي ينكر عليهم تأليه الأصنام أيضاً لا يقر بألوهية عيسى (ع) المطلقة، بل يقول إنّ عيسى (ع) إنسان وعبد من عباد الله وخليفة من خلفاء الله في أرضه، ولهذا وصف الله حالهم بأنهم مجادلون، حيث إنّ السؤال مبني على فرض غير صحيح ولا يقره ولا يقول به المسؤول، وهذا الأسلوب يستخدمه أئمة الكفر دائماً عندما يجدون أنّ أدلة الدعوة الإلهية قد أخذت بأعناقهم فيصيغون سؤالاً مبنياً على مغالطة وفرض غير صحيح لا يقره ولا يقول به المسؤول ليشكلون على الدعوة الإلهية ويطلبون جواباً لمغالطتهم وسؤالهم الخاطئ والمبني على الخطأ، وهؤلاء جوابهم يكون في بيان أنّ السؤال مبني على فرض خاطئ ليتضح أنهم مجرد مجادلين كما وصفهم القرآن: ﴿مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ.

قریش و عرب، به صورتی مغالطه‌آمیز، مُجادله می‌کردند و این مجادله را در قالب سؤالی که پاسخ آن را از محمد (ص) درخواست می‌کردند، مطرح می‌نمودند. سؤال آنها قیاسی بود بین الوهیت (خدا بودن) بت‌های‌شان که مخاطب‌شان بود و خدا بودن عیسی (ع) که مسیحیان برای عیسی (ع) مدعی هستند، در حالی که فرد سؤال شونده (ص)، همان‌طور که خدا بودن بت‌ها را انکار می‌کند، خدا بودن مطلق عیسی (ع) را نیز منکر می‌شود؛ حتی می‌گوید که عیسی (ع) انسان و بنده‌ای از بندگان خدا و خلیفه‌ای از خلفای خدا در زمینش می‌باشد. به همین جهت خداوند حالت آنها را به «جَدَل کننده» توصیف نموده است؛ زیرا سؤال آنها، بر مبنای فرضی غیرصحیح بنا شده است و فرد سؤال شونده، نه به آن اقرار می‌کند و نه آن را قبول دارد. این روشی است که امامانِ کفر (پیش‌روهای کفر) به طور مرتب از آن استفاده می‌کنند؛ وقتی که می‌بینند، دلایل دعوت الهی آنها را مُلزم نموده است، سؤالی مبنی بر فرضی غیرصحیح و مغالطه‌آمیز مطرح می‌کنند که فرد سؤال شونده، نه به آن اقرار می‌کند، و نه آن را قبول دارد، تا بر دعوت الهی اشکال بگیرند. آنها پاسخی برای مغالطه و سؤال اشتباه خود می‌خواهند که بر یک مبنای غلط پایه‌گذاری شده است. پاسخ این افراد به این صورت است که سؤال، بر فرضی اشتباه پایه‌گذاری شده است، تا روشن شود که آنها فقط قصد جدال دارند، همانطور که قرآن آنها را این گونه توصیف نموده است: (آنها این سخن را نمی‌گویند جز برای جدل بلکه آنها قومی ستیزه‌جویند).

 

ومن ثم انتقل النص الإلهي إلى القول: ﴿وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنكُم مَّلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ: أي لو نشاء لجعلنا منكم خلفاء ـ كالملائكة معصومين أنقياء أطهار ـ يخلفون الله سبحانه وتعالى بعد محمد (ص)، ويخلفون محمداً (ص) بعد انتقاله إلى الملأ الأعلى، ويخلف بعضهم بعضاً، كما أنه سبحانه جعل قبل هذا عيسى (ع) عبد الله خليفة لله في أرضه، فالله سبحانه وتعالى قال عن عيسى (ع): ﴿وَجَعَلْنَاهُ، ثم قال: ﴿لَجَعَلْنَا مِنكُم والجعل فيهما واحد، ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ @ وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنكُم .... أي جعل عيسى (ع) مثالاً وقدوة وقائداً يقتدي به بنو إسرائيل ويتبعونه، ولو شاء الله لجعل منكم خلفاء في هذه الأمة تقتدون بهم وتتعلمون منهم وتتخذونهم مثالاً يحتذى به كما جعل الله عيسى (ع) ﴿مَثَلاً لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ.

به این دلیل است که نص الهی به این سخن منتقل شده است: (و اگر می‌خواستیم، از میان شما ملائکه‌ای قرار می‌دادیم که در زمین خلافت کنند) ؛ یعنی اگر می‌خواستیم از میان شما خلفایی قرار می‌دادیم، که مثل فرشتگان، معصوم و پاک هستند، تا بعد از محمد (ص) ، جانشین خدای سبحان و متعال شوند و بعد از رفتن محمد  (ص)به ملأ اَعلی، جانشین او شوند؛ بعضی از آنها جانشین بعضی دیگر شوند، همان گونه که خدای سبحان، قبل از این هم عیسی (ع) را بنده و خلیفه‌ی خدا در زمین قرار داد. خدای سبحان و متعال، در مورد عیسی (ع) فرموده است: «وَجَعَلْنَاهُ» «او را قرار دادیم»، سپس فرمود: «لَجَعَلْنَا مِنكُم» «از میان شما قرار دادیم». عبارت «جَعل» (قراردادن) در هر دو یکسان است. (او بنده‌ای است که به او نعمت دادیم و او را مثالی برای بنی اسرائیل قرار دادیم و اگر می‌خواستیم، از میان شما قرار می‌دادیم....) » ؛ یعنی عیسی (ع) به عنوان مثال، الگو و رهبری قرار داده شده است تا بنی اسرائیل به او اقتدا و از او دنباله‌روی کنند و اگر خداوند می‌خواست از میان شما، خلفایی در این امت قرار می‌داد تا به آنها اِقتدا کنید و از آنها بیاموزید و آنها را به عنوان مثالی برای خود برگیرید تا مِثل آنها شوید، همانطور که خداوند، عیسی (ع) را (الگویی) قرار داد:  (مثالی برای بنی اسرائیل).

 

 

وحقيقة أنّ العجب لا ينقضي ممن يسمّون أنفسهم مفسري القرآن، ويقولون إنّ المراد هنا هو "بدلاً منكم" [18]، فلو كان يمكن أن تقلب المعاني بهذه الصورة القبيحة بإضافة ألفاظ تغير معنى الكلام تماماً بحيث يقلب النفي إيجاباً والإيجاب نفياً، لما بقي للكلام معنى، فكيف لعاقل أن يقول إنّ معنى (منكم) هو (بدلاً منكم)، هذا كمن يقول إنّ معنى (نعم) هو (لا)، ومعنى (لا) هو (نعم) ؟!!! في حين أنّ عدَّ فرد من الجن أو الإنس بأنه من الملائكة لسبب، كمشابهتهم في الطاعة أو نقاء وطهارة باطنه أو لارتقائه معهم في السماوات، قد ذكر في القرآن، فالله قد عدَّ إبليس من الملائكة لأنه كان قبل أن يعصي وبحسب ارتقائه في السماوات يُحسب من الملائكة:

واقعاً تعجب از کسانی که خود را مُفسر قرآن می‌نامند و می‌گویند منظور از «منکم» (از شما) در اینجا، «بدلاً منکم» (به جای شما) است، پایان ندارد[19]. اگر قرار باشد، معانی (آیات) به این شکل زشت و قبیح، وارونه شود و به این گونه کلماتی را اضافه کنیم تا معنی جمله را به کلی تغییر دهد و «منفی» تبدیل به «مثبت» و «مثبت» تبدیل به «منفی» شود، دیگر  برای جملات، معنایی باقی نمی‌ماند. چگونه فرد عاقلی می‌تواند بگوید معنای «منکم» (از شما)، «بدلاً منکم» (به جای شما) است؟! این درست مثل این است که فردی بگوید: معنای «بله»، «نه» است و معنای «نه»، «بله» است!!! در حالی که به حساب آوردن فردی از جنّیان یا یک انسان به عنوان یکی از فرشتگان، دلیلی دارد، مثل مشابهت با آنها در اطاعت، پاکیزگی، طهارت باطن یا ارتقا به همراه آنها در آسمان‌ها. در قرآن، خداوند، ابلیس را به عنوان یکی از فرشتگان یاد کرده است، به این دلیل که ابلیس قبل از سرپیچی، و به سبب ارتقایش در آسمان‌ها، از فرشتگان مَحسوب می‌شد:

 

﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى [طه: ١١٦].

﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ [البقرة: ٣٤].

(و زمانی که به فرشتگان گفتیم، به آدم سجده کنید، آنها سجده کردند مگر ابلیس که سَر باز زد)[20]  ،

 (و زمانی که به فرشتگان گفتیم: به آدم سجده کنید، همگی سجده کردند مگر ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران بود)[21].

 

والجعل في الآيات المتقدمة هو نفسه الجعل الأول لآدم (ع) خليفة الله في أرضه ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ [البقرة: 30]، وهو نفسه جعل الله لداود (ع) خليفة في الأرض ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ [ص: 26].

«جعل» (قراردادن) درآیات قبلی، همان اولین «جعل» (قراردادن) آدم (ع) به عنوان خلیفه‌ی خدا در زمینش است: (و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان فرمود:  من در زمین، خلیفه‌ای قرار می‌دهم، (فرشتگان) عرض کردند: آیا فردی را قرار می‌دهی که در زمین فساد می‌کند و خون‌ها را می‌ریزد، در حالی که ما تو را حمد و تسبیح می‌گوییم و تو را تقدیس می‌کنیم. (خداوند) فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید)[22]  و این مانند همان «جعل» (قراردادن) داوود (ع) توسط خداوند، به عنوان خلیفه‌ای در زمین است: (ای داوود! ما تو را به عنوان خلیفه‌ای در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم، به حق، حکمرانی کن، و از هوا (ی نفس) دنباله‌روی نکن که تو را از راه خدا بازمی‌دارد. افرادی که (انسآنها را) از راه خداوند گمراه می‌کنند (و باز می‌دارند) به جهت فراموش کردن روز حساب، برایشان عذابی شدید است)[23].

 

فلو رتبنا الآيات وقرأناها بالتوالي سنجد أنّ القرآن ينص بوضوح على أنّ أمر الاستخلاف بدأ بآدم (ع) وهو مستمر بعد محمد (ص) ﴿.... وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً ...... يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ........ إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ ....... وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنكُم مَّلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ.

اگر آیات را کنار هم قرار دهیم و پشت سر هم بخوانیم، می‌فهمیم که قرآن به روشنی تأکید دارد که مسأله‌ی تعیین جانشین، از آدم (ع) آغاز شد و تا محمد (ص) ادامه دارد (.... و زمانی که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمین خلیفه‌ای قرار می‌دهم.... ای داوود ما تو را درزمین، خلیفه قرار دادیم، پس در میان مردم، به حق، حکمرانی کن.... (فرزند مریم)، فقط بنده‌ای است که به او نعمت دادیم و او را مثالی برای بنی اسرائیل قرار دادیم.... و اگر می‌خواستیم، از میان شما فرشتگانی را قرار می‌دادیم که در زمین خلافت کنند).

 

وقد شاء سبحانه وتعالى وفعل ما أراد وجعل ملائكة في الأرض يخلفون بعد محمد (ص) كما أنه جعل عيسى سابقاً قبل محمد (ص)، وهؤلاء هم آل محمد (ص) الأئمة والمهديون.[24]

خداوند سبحان و متعال خواست و آنچه را اراده نمود، به انجام رسانید و فرشتگانی در زمین قرار داد تا بعد از محمد (ص) در زمین خلافت کنند، همان گونه که عیسی (ع) را قبل از محمد (ص) قرار داده بود، و این (فرشته)‌ها، همان آل محمد (ع) هستند، امامان و مهدیین[25].

 

 

لهذا[26] أتم سبحانه بقوله: ﴿وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ: أي إنّ هذا الجعل الإلهي ﴿لَجَعَلْنَا مِنكُم ـ والذي نقل بنص وصية محمد (ص) الوحيدة ليلة وفاته[27]ـ عِلمٌ يعرف به دين الله الحق إلى يوم القيامة، أي كما وصفه رسول الله (ص) بأنه كتاب عاصم من الضلال أبداً ﴿وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ[28]، والله يقول هو كذلك فلا تشكوا بأنه عاصم لكم من الانحراف والضلال عند ساعة القيامة الصغرى وظهور من يحتج بهذا النص، فمن يحتج بهذا النص فهو صاحبه وإلا لما صحَّ أن يوصف النص بأنه عاصم من الضلال لمن تمسك به، فلو لم يكن محفوظاً من الله أن يدعيه الكاذبون المبطلون حتى يدعيه صاحبه[29] لكان وصفه بأنه عاصم من الضلال كذباً وإغراءً للمكلفين باتباع الباطل، وهذا أمر لا يصدر من العالم الصادق القادر الحكيم المطلق سبحانه.

از این رو[30]، خداوند سبحان سخنش را این گونه به پایان می‌رساند: (و این جعل (قرار دادن) الهی، عِلمی است برای ساعت (قیامت صغری) ، نسبت به آن شک نکنید، از من دنباله روی کنید، این راه مستقیم است)  یعنی این «جعل» (قراردادن) الهی «لَجَعَلْنَا مِنكُم» (از میان شما قرار می‌دهیم) که تنها با متن وصیت محمد (ص) در شب وفاتش نقل شده است[31]، علمی است که به واسطه‌ی آن، دین حق خداوند، تا روز قیامت شناخته می‌شود، یعنی همان گونه که رسول الله (ص) آن را به «نوشتارِ بازدارنده از گمراهی تا ابد» توصیف کرده است «وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ» (و این جعل (و قراردادن) الهی، علمی است برای ساعت (قیامت صغری))[32]. خداوند می‌فرماید که این وصیت این گونه است، پس شکّ نکنید که هنگام ساعت قیامت صغری، این وصیت شما را از انحراف و گمراهی، بازمی‌دارد؛ (هنگام) ظهور فردی که با این نص احتجاج می‌کند. هر کسی که به این نص احتجاج نمود، صاحب آن است، وگرنه توصیف نص به این که فردی که به آن چنگ بزند را از گمراهی بازمی‌دارد، اشتباه است؛ بنابراین اگر از سوی خداوند از این که دروغ‌گوهای باطل، نتوانند آن را ادعا کنند، تا این که صاحب آن، وصیت را مدعی شود، مورد حفاظت نباشد[33]، این توصیف که وصیت، بازدارنده از گمراهی است، دروغ و فریب دادن افراد مُکَلّف برای پیروی از باطل محسوب می‌شود و این موردی است که از دانای راست‌گوی توانای حکیم مطلق، صادر نمی‌شود.

 

إذن، فلا تشكوا أنها ساعة القيامة الصغرى عندما يرفع هذا الكتاب صاحبه ﴿فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا، فمن يرفع هذا الكتاب فهو صاحبه، فإذا كنتم تريدون النجاة من الضلال والانحراف اتبعوا محمداً (ص) بقبول وصيته التي أوصاها ليلة وفاته والتي فيها العلم الذي يكفيكم للنجاة أبداً، وفيها علم الساعة ومعرفة الحق عند القيام، وتشخيص المدعي عندما يرفع هذا الكتاب الموصوف بأنه عاصم من الضلال[34].

پس وقتی صاحب این نوشتار (وصیت) آن را آورد، شک نکنید که ساعت قیامت صغری فرا رسیده است: (به آن شک نکنید). هر فردی که این نوشتار را آورد، صاحب آن است، پس اگر می‌خواهید از گمراهی و انحراف نجات پیدا کنید، از محمد (ص) با قبول وصیتش که در شب وفاتش آن را نوشت، تبعیت کنید؛ وصیتی که علمی در آن است که باعث نجات شما تا ابد می‌شود؛ در آن علم ساعت و شناخت حقّ به هنگام قیام است، و همچنین تشخیص مدعی، هنگامی که این نوشتارِ بازدارنده از گمراهی را بیاورد.[35]

 

﴿وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ أي اتبعوا محمداً (ص) في نصه من الله على من يخلفونه من بعده.

(از من دنباله روی کنید، این راه مستقیم است) ، یعنی از محمد (ص) در وصیتش که از جانب خداوند است به افرادی که بعد او جانشین او می‌شوند، پیروی کنید.

 

والوصية كتاب كتبه رسول الله (ص) في آخر لحظات حياته امتثالاً لقوله تعالى: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ [البقرة: ١٨٠]، ووصفه بأنه عاصم من الضلال لمن تمسك به أبداً، وأُؤكد في آخر لحظات حياته؛ لأنه نبي يوحى له فما يقوله في آخر لحظات حياته هو خلاصة رسالته وما يحفظ الدين بعده، فما بالك إذا كان مع شدة مرضه وأوجاع السم التي كانت تقطّع كبده مهتماً أشد الاهتمام أن يكتب هذا الكتاب ويصفه بأنه عاصم من الضلال، فهذا الكتاب من الأهمية بمكان بحيث إنّ الله سبحانه وتعالى الذي كان يرحم محمداً (ص) إلى درجة أنه يشفق عليه من كثرة العبادة التي تتعب بدنه فيخاطبه بقوله: ﴿طه مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى نجده سبحانه مع شدة رحمته بمحمد (ص) وإشفاقه عليه يكلف محمداً (ص) في آخر لحظات حياته أن يملي كتاباً ويصفه بأنه عاصم من الضلال على رؤوس الأشهاد رغم ما كان يعانيه محمد (ص) من آلام السم الذي كان يسري في بدنه ويقطع كبده[36].

وصیت، نوشته‌ای است که رسول الله (ص) آن را در آخرین لحظات زندگی‌اش به پیروی از سخن خداوند، نوشته‌است:« (هنگامی که وفاتتان برسد، بر شما واجب است، اگر خیر (و خوبی) به جای گذاشتید، به والدین و نزدیکان، وصیت نیکو کنید، (وصیت کردن) حقی است بر پرهیزگاران)[37] ، و (رسول الله (ص)) این وصیت را برای فردی که به آن چنگ زند، تا ابد، بازدارنده از گمراهی وصف می‌کند. تأکید می‌کنم، در آخرین لحظات زندگی‌اش؛ از آنجا که ایشان پیامبری است که به او وحی می‌شود، آنچه در آخرین لحظات زندگی‌اش می‌گوید، چکیده‌ی رسالتش و وسیله‌ای برای حفظ دین بعد از او می‌باشد. حال چه فکر می‌کنید، وقتی که ایشان، با شدت بیماریش و درد سم که کبدش را قطعه قطعه کرده است، بسیار اهتمام داشت تا این نوشتار را بنویسد و آن را به «وصیت بازدارنده از گمراهی» توصیف می‌کند؟! اهمیت این نوشتار به حدی است که خداوند سبحان و تعالی که به محمد (ص) رحم می‌کند تا اندازه‌ای که از زیادی عبادتی که بدنش را به سختی می‌اندازد، به او خطاب می‌کند : (طه، ما این قرآن را نفرستادیم تا خود را به سختی بیندازی) ، با این که می‌بینیم خدای سبحان با این شدت رحمتی که به محمد (ص) دارد و نسبت به ایشان مهربان است، ولی در آخرین لحظات زندگی ایشان، به او دستور می‌دهد تا نوشتاری بنویسد و آن را جلوی همه این گونه توصیف نماید: «نوشتار بازدارنده ازگمراهی»؛ با وجود این که از سَمّ، دردهای بسیاری متحمل شده است و سم در بدنش جریان دارد و کبد او را قطعه قطعه نموده است[38].

 

 

وهذه بعض النصوص التي وصف فيها الرسول محمد (ص) كتاب الوصية بأنه عاصم من الضلال وفي آخر لحظات حياته، ففي يوم الخميس أراد كتابته لكل الأمة وأراد أن يشهد عليه عامة الناس ولكن منعه جماعة وطعنوا في قواه العقلية وقالوا إنه يهجر (أي يهذي ولا يعرف ما يقول)[39]، فطردهم وبقي رسول الله بعد يوم الخميس إلى يوم وفاته الاثنين، فكتب في الليلة التي كانت فيها وفاته وصيته وأملاها على علي (ع) وشهدها بعض الصحابة الذين كانوا يؤيدون كتابتها يوم الخميس:

این بعضی از روایت‌هایی است که رسول (الله) محمد (ص) ، نوشتارِ وصیت در آخرین لحظات زندگی‌اش را به بازدارنده از گمراهی توصیف می‌کند. در روز پنج شنبه می‌خواست وصیت را برای همه‌ی امت بنویسد و می‌خواست همه‌ی مردم را بر آن شاهد بگیرد، ولی گروهی او را بازداشتند و در قوای عقلانی ایشان طعنه زدند و گفتند: ایشان هذیان می‌گوید (یعنی هذیان می‌گوید و نمی‌فهمد، چه می‌گوید)[40]. پیامبر  (ص)آنها را طرد نمود و رسول الله (ص) بعد از پنج شنبه تا روز وفاتش که دوشنبه بود، زنده بودند. در شبی که وفاتشان بود، وصیتش را  نوشت و برای علی (ع) املا نمود و بعضی از صحابه را که نوشتن آن را در پنج شنبه تایید نمودند، شاهد بر آن گرفت:

 

 

في كتب السنة:

عن ابن عباس، قال: (يوم الخميس وما يوم الخميس، اشتد برسول الله صلى الله عليه وسلم وجعه فقال: ائتوني اكتب لكم كتاباً لن تضلوا بعده أبداً، فتنازعوا، ولا ينبغي عند نبي نزاع، فقالوا ما شأنه؟ أهجر، استفهموه، فذهبوا يردون عليه، فقال: دعوني فالذي أنا فيه خير مما تدعونني إليه، وأوصاهم بثلاث قال: أخرجوا المشركين من جزيرة العرب، وأجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم وسكت عن الثالثة أو قال فنسيتها) [صحيح البخاري: ج٤ ص٤١٦٨].

درکتاب‌های اهل سنت:

ابن عباس می‌گوید: «روز پنج شنبه و چه روز پنج شنبه‌ای! درد به رسول الله (ص) فشارآورد، (و) فرمود: «برای من (قلم و کاغذی) بیاورید تا برای شما نوشتاری بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید». (آنها) دعوا کردند و نزد پیامبر نزاع جایز نیست. گفتند: پیامبر (ص) را چه می‌شود، آیا هذیان می‌گوید؟! به صورت سؤالی پرسیدند. (پیامبر (ص)) فرمود: «من را رَها کنید. حالتی که من در آن هستم، بهتر است از آنچه شما مرا به آن می‌خوانید. شما را به سه مطلب وصیت می‌کنم: مشرکین را از جزیرة العرب (شبهه جزیره‌ی عربستان) بیرون نمایید، از هیأت‌های بیگانگان همان‌طور که من پذیرایی می‌کردم، پذیرایی نمایید و‌....» ، گفت: سومی را نگفت، یا من فراموش کردم.»[41]

 

عن ابن عباس، قال: (يوم الخميس وما يوم الخميس، ثم جعل تسيل دموعه حتى رؤيت على خديه كأنها نظام اللؤلؤ، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: ائتوني بالكتف والدواة، أو اللوح والدواة، أكتب لكم كتاباً لن تضلوا بعده أبداً، فقالوا: إنّ رسول الله يهجر) [صحيح مسلم ـ كتاب الوصية].

ابن عباس می‌گوید: «روز پنج شنبه و چه پنج شنبه‌ای! بعد از آن، اشک‌هایش جاری شد به گونه‌ای که برگونه‌هایش مثل دانه‌های مروارید می‌ریخت. (ابن عباس) گفت: رسول الله (ص) فرمود: «کتف و دواتی (یا لوح و دواتی) برای من بیاورید تا برای شما نوشتاری بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید»، گفتند: رسول الله هذیان می‌گوید.»[42]

 

في كتب الشيعة:

عن سليم بن قيس الهلالي، قال: (سمعت سلمان يقول: سمعت علياً (ع) بعد ما قال ذلك الرجل (عمر) ما قال وغضب رسول الله (ص) ودفع الكتف: ألا نسأل رسول الله (ص) عن الذي كان أراد أن يكتبه في الكتف مما لو كتبه لم يضل أحد ولم يختلف اثنان ......) [كتاب سليم بن قيس: ص398].

درکتاب‌های شیعه:

سلیم بن قیس می‌گوید: «از سلمان شنیدم که می‌گفت: از علی (ع) شنیدم، بعد از این که آن مرد (عمر)  آن جمله را گفت و رسول الله (ص) خشمگین شد و کتف را انداخت: آیا از رسول الله (ص) در مورد چیزی که می‌خواست در کتف بنویسد، سؤال نکنیم؟! چیزی که اگر می‌نوشت هیچ فردی گمراه نمی‌شد و دو فرد هم اختلاف نمی‌کردند....[43]

 

عن سليم بن قيس الهلالي، قال الإمام علي (ع) لطلحة: (ألست قد شهدت رسول الله (ص) حين دعا بالكتف ليكتب فيها مالا تضل الأمة ولا تختلف، فقال صاحبك ما قال: "إنّ نبي الله يهجر" فغضب رسول الله (ص) .......) [كتاب سليم بن قيس: ص211].

سلیم بن قیس هلالی می‌گوید: امام علی (ع) فرمود: «ای طلحه! آیا شاهد نبودی زمانی که رسول الله (ص) کتف خواست تا در آن چیزی بنویسد که امت، گمراه نشوند و با هم اختلاف نداشته باشند، دوست تو آن مطلب را گفت: پیامبر خدا هَذیان می‌گوید. رسول الله (ص) خشمگین شدند.....»[44]

 

عن سليم بن قيس إنّ علياً (ع) قال لطلحة في حديث طويل عند ذكر تفاخر المهاجرين والأنصار بمناقبهم وفضائلهم: (يا طلحة، أ ليس قد شهدت رسول الله (ص) حين دعانا بالكتف ليكتب فيها ما لا تضل الأمة بعده ولا تختلف فقال صاحبك ما قال إنّ رسول الله يهجر فغضب رسول الله (ص) وتركها ؟ قال: بلى قد شهدته) [الغيبة للنعماني: ص81].

سلیم بن قیس می‌گوید : علی (ع) در حدیثی طولانی که در آن ذکر تَفاخُر مهاجرین و انصار نسبت به مناقب و فضایل آنها است، به طلحه می‌فرماید: «ای طلحه! آیا شاهد رسول الله (ص) نبودی، هنگامی که از ما کتف خواست تا در آن چیزی بنویسد که باعث می‌شود امت گمراه نشوند و اختلاف نکنند، ولی دوست تو آن سخن خود را گفت، (گفت:) رسول الله (ص) هذیان می‌گوید. رسول الله (ص) خشمگین شد و آن (نوشته) را ترک کرد»، (طلحه) گفت: بله شاهد بودم.)[45]

وفي كتاب الغيبة للطوسي نقل النص الوحيد المروي للكتاب العاصم من الضلال الذي أراد رسول الله (ص) كتابته كما ثبت في أصح كتب السنة البخاري ومسلم، ومن نقل الوصية عن الرسول محمد (ص) هم آل محمد (ص):

 

درکتاب غیبت طوسی، تنها متنی که از نوشتار بازدارنده از گمراهی روایت شده است، وجود دارد؛ همان نوشتاری که رسول الله (ص) می‌خواست آن را بنویسد؛ نوشتاری که در صحیح‌ترین کتاب‌های اهل سنت، مثل بُخاری و مسلم، وجود دارد. آل محمد (ع)  وصیت را از محمد رسول (الله)  (ص)، نقل فرمودند:

 

عن أبي عبد الله جعفر بن محمد، عن أبيه الباقر، عن أبيه ذي الثفنات سيد العابدين، عن أبيه الحسين الزكي الشهيد، عن أبيه أمير المؤمنين (ع)، قال: (قال رسول الله (ص) ـ في الليلة التي كانت فيها وفاته ـ لعلي (ع): يا أبا الحسن، أحضر صحيفة ودواة. فأملا رسول الله (ص) وصيته حتى انتهى إلى هذا الموضع، فقال: يا علي، إنه سيكون بعدي إثنا عشر إماماً ومن بعدهم إثنا عشر مهدياً، فأنت يا علي أول الاثني عشر إماماً، سماك الله تعالى في سمائه: علياً المرتضى، وأمير المؤمنين، والصديق الأكبر، والفاروق الأعظم، والمأمون، والمهدي، فلا تصح هذه الأسماء لأحد غيرك. يا علي، أنت وصيي على أهل بيتي حيهم وميتهم، وعلى نسائي؛ فمن ثبتها لقيتني غداً، ومن طلقتها فأنا برئ منها، لم ترني ولم أرها في عرصة القيامة، وأنت خليفتي على أمتي من بعدي، فإذا حضرتك الوفاة فسلمها إلى ابني الحسن البر الوصول، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابني الحسين الشهيد الزكي المقتول، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه سيد العابدين ذي الثفنات علي، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد الباقر، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه جعفر الصادق، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه موسى الكاظم، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه علي الرضا، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد الثقة التقي، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه علي الناصح، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه الحسن الفاضل، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد المستحفظ من آل محمد (ص). فذلك اثنا عشر إماماً، ثم يكون من بعده اثنا عشر مهدياً، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المقربين (وفي مصادر أول المهديين)، له ثلاثة أسامي: اسم كاسمي واسم أبي وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث: المهدي، هو أول المؤمنين) [كتاب الغيبة ـ الشيخ الطوسي رحمه الله].

از ابی عبدالله جعفر بن محمد (ع) از پدرش باقر (ع) از پدرش زين العابدين (ع) از پدرش سيد الشهدا (ع) از پدرش اميرمؤمنان (ع) از رسول خدا (ص) روايت شد كه آن حضرت در همان شبى كه شب رحلتش بود به على (ع) فرمود: «اى ابا الحسن كاغذ و دواتى بياور» و حضرت رسول اكرم (ص)  وصيت خود را املا فرمود و على (ع) مى‌نوشت تا به اين جا رسيد كه فرمود: «ای على ! بعد از من دوازده امام مى‌باشند و بعد از آنها دوازده مهدى هستند. پس تو ای على اوّلين دوازده امام مى‌باشى. خداى تعالى تو را در آسمان، على مرتضى، اميرمؤمنان، صديق اكبر، فاروق اعظم، مأمون و مهدى ناميد و اين نام‌ها براى غير تو شايسته نيست. اى على! تو وصىّ من بر خاندانم هستی چه زنده باشند و چه مرده،  و نيز وصى بر زنانم هستى، هر يك را كه تو به همسرى من باقى گذارى فرداى قيامت مرا ديدار می‌كند و هر يك را که تو طلاق دهى من از وى بيزارم و مرا نخواهد ديد و من نيز او را در صحراى محشر نخواهم ديد؛ و تو پس از من خليفه و جانشين من بر امتم هستىهرگاه وفاتت رسيد (خلافت) را به فرزندم حسن واگذار كن، كه او بَرّ وصول[46] است. چون او وفاتش رسيد آن (خلافت) را به فرزندم حسين زكىّ شهيد مقتول بسپارد. چون هنگام وفات حسين رسيد آن (خلافت) را به فرزندش سيد العابدين ذى الثّفنات علىّ[47] بسپارد. چون هنگام وفات او برسد آن را به فرزندش محمد باقر العلم بسپارد، و چون وفات او رسد آن را به فرزندش جعفر صادق واگذار كند و چون وفات او فرا رسد، آن را به فرزندش موسى بن جعفر كاظم بسپارد، و چون وفات او فرا رسد آن را به فرزندش على رضا بسپارد؛ و چون وفات او فرا رسد آن را به فرزندش محمد تقى واگذارد، و چون هنگام وفات او رسد آن را به فرزندش على ناصح بسپارد؛ و چون وفات او رسد آن را به فرزندش حسن فاضل واگذارد، و چون وفات او برسد آن را به فرزندش محمد كه مستحفظ از آل محمّد (ع) است، تسليم مى‌كند. ايشان دوازده امامند. بعد از آنها دوازده مهدى مى‌باشند. پس وقتى كه وفات او رسيد آن را به فرزندش كه نخستين مقربین (نخستین مهدیین) است مى‌سپارد؛ و براى او سه نام است: يك نامش مانند نام من، و نام ديگرش نام پدر من است و آنها عبد الله و احمد هستند، و نام سوّم او مهدى است و او اوّلين مؤمنان است».[48]

 

ووصف الرسول له بأنه عاصم من الضلال أبداً يجعل من المحال أن يدعيه مبطل، ومن يقول إنّ ادعاءه من المبطلين ممكن فهو يتهم الله سبحانه بالعجز عن حفظ كتاب وصفه بأنه عاصم من الضلال لمن تمسك به، أو يتهم الله بالكذب؛ لأنه وصف الكتاب بأنه عاصم من الضلال أبداً، ومن ثم لم يكن كذلك !! أو يتهم الله بالجهل؛ لأنه وصفه بوصف لا ينطبق عليه جاهلاً بحاله، وحاشاه سبحانه من هذه الأوصاف وتعالى الله عما يقول الجاهلون علواً كبيراً.

این که رسول الله (ص) این وصیت را به (وصیت) بازدارنده از گمراهی تا ابد، توصیف نموده است، محال است که فرد باطلی بتواند ادعای وصیت کند. هر فردی که بگوید: ادعای وصیت از سوی (مدعیان) باطل، امکان دارد، خدای سبحان را به ناتوانی از محافظت از نوشتاری متهم می‌کند که ایشان آن را برای فردی که به آن چنگ زند، بازدارنده از گمراهی می‌داند! یا خدا را به دروغ‌گویی متهم می‌کند، چون خداوند این نوشتار را به نوشتار بازدارنده از گمراهی تا ابد، توصیف کرده است ، و اگر فرد (باطلی) بتواند ادعای وصیت کند، این نوشتار بازدارنده از گمراهی نخواهد بود!! و یا خدا را به نادانی متهم کرده است؛ چون خدا وصیت را به صفتی توصیف کرده است که بر آن منطبق نیست و خدا نسبت به آن نادان است! از خدای سبحان، این خصوصیت‌ها به دور است و خداوند، خیلی بلند مرتبه‌تر از آنچه این جاهلان می‌گویند، می‌باشد (تعالی الله عما یقولون الجاهلون علواً کبیراً).

 

فلابد أن يحفظ العالم القادر الصادق الحكيم المطلق سبحانه النص ـ الذي وصفه بأنه عاصم من الضلال لمن تمسك به ـ من ادعاء المبطلين له حتى يدعيه صاحبه ويتحقق الغرض منه، وإلا لكان جاهلاً أو عاجزاً أو كاذباً مخادعاً ومغرياً للمتمسكين بقوله باتباع الباطل. ومحال أن يكون الله سبحانه جاهلاً أو عاجزاً؛ لأنه عالم وقادر مطلق، ويستحيل أن يصدر من الحق سبحانه وتعالى الكذب؛ لأنه صادق وحكيم، ولا يمكن وصفه بالكذب، وإلا لما أمكن الركون إلى قوله في شيء ولانتقض الدين.

درنتیجه، دانای توانای راست‌گوی حکیم مطلق سبحان، باید نصی که آن را به بازدارنده از گمراهی بودن، برای هر فردی که به آن چنگ بزند، توصیف کرده است، از ادعا نمودن توسط افراد باطل بازدارد، تا این که صاحب (اصلی) آن، مدعی آن شود و هدف از نص، محقق شود؛ والا خداوند، نادان، ناتوان یا دروغ‌گوی فریب‌کار است و افرادی که باتوجه به سخن او (به وصیت) چنگ زدند را به تبعیت از باطل، کِشانده است. محال است که خدای سبحان، نادان یا ناتوان باشد، چون او دانا و توانای مطلق است، و محال است که از حضرت حق سبحان و تعالی، دروغ سَر بزند، چون او راست‌گو و حکیم است، و نمی‌توان او را به دروغ‌گو بودن توصیف کرد، والا نمی‌توان در هیچ مسأله‌ای به سخنش اعتماد کرد، و دین از بین می‌رود.

 

ونص خليفة الله في أرضه على من بعده مع وصفه بأنه عاصم من الضلال لمن تمسك به ـ نصاً إلهياً[49]ـ لابد أن يكون محفوظاً من الله أن يدعيه الكاذبون المبطلون حتى يدعيه صاحبه وإلا فسيكون كذباً وإغراءً للمكلفين باتباع الباطل، وهذا أمر لا يصدر من العالم الصادق القادر الحكيم المطلق سبحانه.

 

نص خلیفه‌ی خدا در زمین نسبت به فرد بعد از خودش که آن را به بازدارنده از گمراهی برای افرادی که به آن چنگ بزنند، توصیف نموده است و نصی الهی است[50]، باید از سوی خداوند، از ادعا نمودن توسط افراد دروغ‌گو و باطل، محافظت شود، تا این که صاحب (اصلی)، آن را ادعا کند، وگرنه به سبب امکان تبعیت از (مدعی) باطل، دروغ و فریب برای مکلّفین محسوب می‌شود، و این (چنین متنی) از دانای راست‌گوی توانای حکیم مطلق  سبحان صادر نمی‌شود.

 

فلو قال لك إنسان عالم بالغيب ومآل الأمور: إذا كنت تريد شرب الماء فاشرب من هنا وأنا الضامن أنك لن تسقى السم أبداً من هذا الموضع، ثم إنك سُقيت في ذلك الموضع سماً فماذا يكون الضامن ؟ هو إما جاهل، وإما كاذب من الأساس، أو عجز عن الضمان، أو اخلف وعده، فهل يمكن أن يقبل من يؤمن بالله أن يصف الله بالجهل أو بالكذب أو العجز أو خلف الوعد ؟! تعالى الله عن ذلك علواً كبيراً.

اگر انسانی که دانای به غیب و فرجام امور است، به تو بگوید: اگر می‌خواهی آب بنوشی، از اینجا بنوش و من تضمین می‌کنم که هیچ وقت در اینجا سم نباشد؛ سپس شما آنجا سم بنوشی، آن ضامن، چگونه فردی است؟ او یا نادان است، یا از پایه و  اساس دروغ‌گو است یا از ضمانت کردن ناتوان است و یا خُلف وعده نموده است! آیا کسی که به خدا ایمان دارد می‌تواند خدا را به نادانی، دروغ‌گویی، ناتوانی یا خُلف وعده توصیف کند؟! خدا از این موارد، خیلی بالاتر است (تعالی الله عن ذلک علواً کبیراً).

 

وقد تكفّل الله في القرآن وفيما روي عنهم (ع) بحفظ النص الإلهي من أن يدعيه أهل الباطل، فأهل الباطل مصروفون عن ادعائه، فالأمر ممتنع كما قال تعالى: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ @ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ @ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ [الحاقة: ٤٤ ـ ٤٦].

خداوند، در قرآن و روایاتی که از آنها (ع) وارد شده است، حفاظت از نص الهی را بر عهده گرفته است، تا این که اهل باطل نتوانند آن را ادعا نمایند. اهل باطل از ادعای نص، به دور هستند؛ این رخدادی غیرممکن است، همانطور که خدای متعال فرموده است: (اگر او بعضی از سخنان (دروغ) را به ما نسبت دهد، با قدرت از او می‌گیریم، سپس رگ گردنش را می‌زنیم).[51].

 

 

ومطلق التقوّل على الله موجود دائماً ولم يحصل أن منعه الله، وليس ضرورياً أن يُهلك الله المتقولين مباشرة، بل أنه سبحانه أمهلهم حتى حين، وهذا يعرفه كل من تتبع الدعوات الظاهرة البطلان كدعوة مسيلمة، فأكيد ليس المراد في الآية مطلق التقول على الله، بل المراد التقول على الله بادعاء القول الإلهي الذي تقام به الحجة، عندها يتحتم أن يتدخل الله ليدافع عن القول الإلهي الذي تقام به الحجة، وهو النص الإلهي الذي يوصله خليفة الله لتشخيص من بعده والموصوف بأنه عاصم من الضلال؛ حيث إنّ عدم تدخله سبحانه مخالف للحكمة، ومثال هذا القول أو النص: وصية عيسى (ع) بالرسول محمد (ص)، ووصية الرسول محمد (ص) بالأئمة والمهديين (ع)[52].

«تَقَوّل» (دروغ بستن) به خدا، همیشه بوده است ولی خداوند از آن جلوگیری نکرده است، و ضروری نیست که خداوند، بعد از «گفتن»، سریعاً آنها را هلاک کند، بلکه خداوند سبحان، به آنها فرصتی می‌دهد، و این موضوعی است که در افرادی که دعوت‌هایی که باطل بودنشان روشن است را دنبال می‌کنند (مانند دعوت مُسیلمه)، مشخص است. قطعاً منظور در آیه، صرفاً «تقوّل» (گفتن) نیست، بلکه منظور از «تقوّل» (و دروغ بستن) برخداوند، موردی از «تقوّل» است که فرد ادعای سخن الهی‌ای بکند که دلیل بر آن آورده شده است؛ اینجا است که قطعاً خداوند وارد (کار) می‌شود، تا از سخن الهی که دلیل بر آن آورده شده است، حمایت کند، و این نصّی است که خلیفه‌ی خدا آن را (به مردم) می‌رساند تا خلیفه‌ی بعد از خودش شناخته شود، و آن را به بازدارنده از گمراهی بودن، توصیف نموده است. عدم دخالت خدای سبحان به جهت حمایت از نصّ، مخالف حکمت است؛ مثال این سخن یا نص: وصیت عیسی (ع) به محمد رسول(الله)  (ص)و وصیت محمد رسول الله (ص) ، به امامان و مهدیین می‌باشد[53].

 

فالآية في بيان أنّ هذا التقول ممتنع، وبالتالي فالنص محفوظ لصاحبه ولا يدعيه غيره، وتوجد روايات تُبيِّن أنّ الآية في النص الإلهي على خلفاء الله بالخصوص، فهو نص إلهي لابد أن يحفظه الله حتى يصل إلى صاحبه، فهو نص إلهي محفوظ من أي تدخل يؤثر عليه سواء كان هذا التدخل في مرحلة نقله إلى الخليفة الذي سيوصله، أم في مرحلة ـ أو مراحل ـ وصوله إلى الخليفة الذي سيدعيه[54].

آیه بیان می‌دارد که این نوع «تقوّل» (ادعا)، ممتنع (غیرممکن) است و در نتیجه نص برای صاحبش مورد حفاظت است و فردی غیر از او ادعای آن را نمی‌کند. روایاتی وجود دارد که روشن می‌کند، این آیه، اختصاصاً مربوط به نص الهی بر خلفای الهی است. این نص الهی است که خداوند باید از آن محافظت کند، تا به صاحب آن برسد، و این نصی الهی است که از هر دخالتی که روی آن تاثیر بگذارد، محفوظ است، چه این دخالت در مرحله‌ی انتقال این وصیت به خلیفه‌ای باشد که وصیت به او می‌رسد، یا در مرحله یا مراحل رسیدن به خلیفه‌ای که آن را ادعا می‌کند[55].

 

وهناك روايات بيَّنت هذه الحقيقة، وهي أنّ التقول في هذه الآية هو بخصوص النص الإلهي: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ (ع) قَالَ: (سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: "يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ"، قَالَ: يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) بِأَفْوَاهِهِمْ. قُلْتُ: "وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ"، قَالَ: وَاللَّهُ مُتِمُّ الْإِمَامَةِ ... . قُلْتُ: قَوْلُهُ: "إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ"، قَالَ: يَعْنِي جَبْرَئِيلَ عَنِ اللَّهِ فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ (ع). قَالَ: قُلْتُ: "وَما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلاً ما تُؤْمِنُونَ"، قَالَ: قَالُوا إِنَّ مُحَمَّداً كَذَّابٌ عَلَى رَبِّهِ وَمَا أَمَرَهُ اللَّهُ بِهَذَا فِي عَلِيٍّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ بِذَلِكَ قُرْآناً، فَقَالَ: إِنَّ وَلَايَةَ عَلِيٍّ تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ. وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا مُحَمَّدٌ بَعْضَ الْأَقاوِيلِ. لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ) [الكافي: ج1 ص434].

روایاتی وجود دارد که این حقیقت را روشن می‌کنند: این که «تقوّل» در این آیه، مربوط به نص الهی است:

محمد بن فضیل از ابوالحسن (ع) روایت می‌کند: «از سخن خداوند عزوجل پرسیدم: «می‌خواهند نور خدا را با دهان‌هايشان خاموش کنند». فرمود: «می‌خواهند ولایت امیرالمؤمنین (ع) را با دهان‌هایشان خاموش کنند». عرض کردم: و خدا نور خود را کامل می‌کند. فرمود: «خدا نور امامت را کامل می‌کند....». عرض کردم: سخن خداوند: (قرآن سخن فرستاده‌ای کریم است). فرمود: «یعنی جبرئیل، از سوی خدا، در مورد ولایت علی (ع). (راوی) می‌گوید: عرض کردم: (سخن شاعر نیست، تعداد کمی ایمان می‌آورند). فرمود: «گفتند: محمد به پروردگارش دروغ می‌بندد و خداوند او را به این موضوع در مورد علی، امر نکرده است، به همین دلیل خداوند (این آیه از) قرآن را فرستاد». فرمود: «ولایت علی، از سوی پروردگار جهانیان است و اگر محمد بعضی از این سخنان را به ما ببندد، با دست راست (و باقدرت) از او می‌گیریم، سپس رگ قلبش را می‌زنیم»[56].

 

كما أنّ الإمام الصادق (ع) يقول: (إنّ هذا الأمر لا يدعيه غير صاحبه إلا تبر الله عمره) [الكافي ـ للكليني: ج1 ص372].

همانطور که امام صادق (ع) می‌فرماید: «این امر را جز صاحبش ادعا نمی‌کند، مگر این که عمرش کوتاه می‌شود.»[57]

 

فالمبطل مصروف عن ادعاء الوصية الإلهية الموصوفة بأنها تعصم من تمسك بها من الضلال، أو أنّ ادعاءه لها مقرون بهلاكه قبل أن يظهر هذا الادعاء للناس، حيث إنّ إمهاله مع ادعائه الوصية يترتب عليه إما جهل وإما عجز أو كذب من وعد المتمسكين به بعدم الضلال، وهذه أمور محالة بالنسبة للحق المطلق سبحانه، ولهذا قال تعالى: ﴿لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ @ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ﴾. وقال الصادق (ع): (تبر الله عمره).

فرد باطل از ادعا به وصیت الهی، بازداشته شده است؛ وصیتی که مُتّصف به این شده است، که هر فردی که به آن چنگ زند را گمراه نمی‌کند؛ ادعای فرد باطل، باعث هلاک شدن او می‌شود، قبل از این که این ادعا را برای مردم، ظاهر کند، زیرا فرصت دادن به او تا وصیت را مدعی شود، دلیل بر نادانی، ناتوانی یا دروغ‌گویی فردی است که به افرادی که وعده‌ی عدم گمراهی به خاطر چنگ زدن به  وصیت را داده است، می‌باشد و این مواردی است که برای (خدای) حق مطلق سبحان محال است، و به همین دلیل خدای متعال فرموده است: (با دست راست (و باقدرت) از او می‌گیریم، سپس رگ قلبش را می‌زنیم)  و امام صادق (ع) فرمود: «خدا عمر او راکوتاه می‌کند.»

 

وللتوضيح أكثر أقول: إنّ الآية تطابق الاستدلال العقلي السابق وهو أنّ الادعاء ممتنع وليس ممكناً، فإن قوله تعالى: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ @ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ @ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ، معناه أنّ الهلاك ممتنع لامتناع التقول أي أنه لو كان متقولاً لهلك[58]، والآية تتكلم مع من لا يؤمنون بمحمد (ص) والقرآن، وبالتالي فالاحتجاج بالكلام في الآية ليس بها كونها كلام الله؛ لأنهم لا يؤمنون بهذا، بل الاحتجاج هو بمضمون الآية، أي احتجاج بما هو ثابت عندهم عقلاً وهو أنّ النص الإلهي الموصوف بأنه عاصم من الضلال لمن تمسك به لا يمكن أن يدعيه غير صاحبه؛ لأن القول بأنه يمكن أن يدعيه غير صاحبه يلزم منه نسب الجهل أو العجز أو الكذب لله سبحانه وتعالى.

برای توضیح بیشتر می‌گویم: آیه، منطبق بر استدلال عقلی گفته شده می‌باشد؛ این که ادعا (ی وصیت) محال است و (اصلاً) ممکن نمی‌باشد. سخن خداوند متعال: (و اگر (محمد) بعضی از این سخنان را به ما ببندد، با دست راست (و باقدرت) از او می‌گیریم، سپس رگ قلبش را می‌زنیم)  به این معنا است که هلاک نمودن (توسط خداوند) غیرقابل اجتناب است؛ یعنی اگر او «تقوّل کند» (ادعا کند)، هلاک می‌شود[59]. مخاطب این آیه افرادی هستند که به محمد (ص) و قرآن ایمان ندارند، بنابراین احتجاج نمودن به این سخن، در آیه، به این دلیل که سخن خداوند است، نمی‌باشد، چون آنها به خداوند ایمان ندارند، بلکه احتجاج به مضمون آیه است، یعنی احتجاج به مطلبی که از جهت عقلی برای آنها ثابت شده است؛ یعنی این که نص الهی که به بازدارنده از گمراهی بودن آن برای فردی که به آن چنگ می‌زند، اشاره شده است، غیر از صاحب (اصلی) آن نمی‌تواند مدعی داشته باشد؛ زیرا اگر بگوییم فردی غیر از صاحب (اصلی) آن بتواند آن را ادعا کند، لازم می‌شود به خدای سبحان و متعال  نسبت نادانی، ناتوانی یا دروغ‌گویی داده شود.

 

إذن فلا يمكن ـ عقلاً وقرآناً وروايةً ـ أن يحصل ادعاء النص الإلهي التشخيصي الموصوف بأنه عاصم من الضلال لمن تمسك به، أي أنّ النص محفوظ من الادعاء حتى يدعيه صاحبه ليتحقق الغرض من النص وهو منع الضلال عن المكلف المتمسك به كما وعده الله سبحانه.

بنابراین، از جهت عقلی، قرآنی و روایی، امکان ندارد که فردی بتواند نص الهی تشخیصی را ادعاکند؛ (نصی که) مُتّصف به این شده است که برای فردی که به آن چنگ زند، بازدارنده از گمراهی است؛ یعنی نص، از این که فردی بتواند آن را ادعا کند، حفظ شده است تا این که صاحبش آن را ادعا کند و هدف از نص، محقق شود، که همان جلوگیری از گمراه شدن مکلّفینی است که به وصیت چنگ زده‌اند؛ همانطور که خدای سبحان به آن وعده داده است.

 

وللتوضيح والتفصيل أكثر أقول:

برای توضیح و تفصیل بیشتر می‌گویم:

 

إنّ مدعي المنصب الإلهي:

مدعی منصب وجایگاه الهی:

 

 

إما أن يكون مدعياً للنص التشخيصي الموصوف بأنه عاصم من الضلال لمن تمسك به، فهذا المدع محق ولا يمكن أن يكون كاذباً أو مبطلاً؛ لأن هذا النص لابد من حفظه من ادعاء الكاذبين والمبطلين، وإلا فسيكون الله قد أمر الناس بالتمسك بما يمكن أن يضلهم، ورغم هذا قال عنه بأنه عاصم من الضلال أبداً، وهذا كذب يستحيل أن يصدر من الله.

یا این فرد، مدعی نص تشخیصی است که متصف به  بازدارنده از گمراهی بودن برای فردی که به وصیت چنگ زند، می‌باشد، که در این صورت این مدعی حق است و امکان ندارد دروغ‌گو یا باطل باشد؛ زیرا که نصّ باید از ادعای دروغ‌گویان و افراد باطل در امان باشد، وگرنه خداوند مردم را به چیزی دستور داده است که ممکن است گمراهشان کند، و در عین حال گفته است که وصیت، بازدارنده از گمراهی است، و این دروغی است که غیرممکن است از خداوند صادر شود.

 

وإما أن يكون مدعياً للمنصب الإلهي ولكنه غير مدعٍ للنص التشخيصي الموصوف بأنه عاصم من الضلال لمن تمسك به، وهكذا مدعي: إما أن يكون ادعاؤه فيه شبهة على بعض المكلفين لجهلهم ببعض الأمور، وهذا ربما يمضي الله به الآية ويهلكه رحمة بالعباد وإن كان بعد ادعائه بفترة من الزمن رغم أنه لا حجة ولا عذر لمن يتبعه. وإما أنه لا يحتمل أن يشتبه به أحد إلا إن كان طالباً للباطل فيتبع شخصاً بدون نص تشخيصي كما بينت، ومع هذا تصدر منه سفاهات كثيرة ويجعل الله باطله واضحاً وبيّناً للناس، وهذا لا داعي أن تطبّق عليه الآية بل ربما أمهل فترة طويلة من الزمن فهو يترك لمن يطلبون الباطل بسفاهة.

یا این که این فرد، مدعی جایگاه الهی است ولی مدعی نص تشخیصی، نصی که متصف به این شده است که برای فردی که به آن چنگ زند، باعث عدم گمراهی می‌شود، نیست. این چنین مدعی‌ای، یا در ادعایش برای بعضی از مکلفین، شبهه وجود دارد، به دلیل این که آنها نسبت به بعضی امور نادان هستند، و چه بسا خداوند به خاطر مهربانی نسبت به بندگان، بر چنین فردی (عذاب و) آیه‌ای بفرستد و او را هلاک کند، هر چند این هلاکت بعد از گذشت مدتی از ادعای او باشد؛ با توجه به این که این چنین فردی دلیل و حجتی برای ادعای خود ندارد و افرادی که از او دنباله‌روی می‌کنند نیز عذری ندارند. یا این که ممکن نیست فردی به واسطه‌ی (ادعای) او گمراه شود، مگر این که چنین فردی خودش دنبال باطل باشد، و همان طور که گفتیم از فردی بدون داشتن نص تشخیصی دنباله‌روی کند؛ با این حال مسایل باطل زیادی از (مدعی باطل) او صادر می‌شود، و خداوند ادعای باطل او را برای مردم، روشن و واضح می‌کند. این چنین فردی، دلیلی ندارد تا این آیه بر او تطبیق کند و شاید مدت زیادی از زمان سپری شود و این فرد رَها شود تا افرادی که دنبال باطل هستند، با بی‌خردی از او دنباله‌روی کنند.

 

وهذا تقريب ليتوضح الأمر أكثر: نفرض أنّ هناك ثلاث دوائر؛ بيضاء، ورمادية، وسوداء. فالدائرة البيضاء محمية من أن يدخل لها كاذب، وبالتالي فكل من دخلها فهو مدعٍ صادق ويجب تصديقه، فالآية: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ @ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ @ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ واجبة التطبيق في هذه الدائرة.

مثالی برای نزدیک کردن و توضیح بیشتر: فرض کنیم سه دایره داریم: سفید، خاکستری، سیاه. دایره‌ی سفید از ورود افراد دروغ‌گو در امان است، درنتیجه هر فردی وارد آن شود، مدعی راست‌گویی است و واجب است او را تصدیق کنیم. آیه‌ی: (و اگر محمد بعضی از این سخنان را به ما ببندد، با دست راست (و باقدرت) از او می‌گیریم، سپس رگ قلبش را می‌زنیم)   بر این دایره قابل تطبیق است.

 

والرمادية غير محمية من أن يدخل لها الكاذب، فلا يصح الاعتماد على من كان فيها وتصديقه، ورغم هذا فيمكن أن تحمى بعض الأحيان من الكاذب بعد دخوله رحمة بالعباد رغم أنهم لا عذر لهم باتباع من كان في هذه الدائرة، فالآية ممكنة التطبيق على هذه الدائرة وليس واجبة التطبيق.

دایره‌ی خاکستری از ورود افراد دروغ‌گو در اَمان نیست و اعتماد و تایید هر کسی که در داخل آن است، صحیح نیست، زیرا این امکان وجود دارد که بعضی اوقات از افراد دروغ‌گو حمایت شود. بعد از این که (فرد دروغ‌گو) وارد دایره شد، (این حمایت) به دلیل مهربانی بر بندگان به رغم این که عذری برای آنها برای پیروی از افرادی که در این دایره هستند، وجود ندارد، می‌باشد. این آیه می‌تواند بر (افراد) این دایره تطبیق کند و تطبیق آن واجب و الزام‌آور نیست.

 

والثالثة سوداء غير محمية من أن يدخل لها الكاذب، بل هي دائرة الكاذبين وواضحة بأنها دائرة الكاذبين، فلا داعي لحمايتها أصلاً من الكاذبين لا قبل دخولهم ولا بعد دخولهم، فالآية ليس موضعها هذه الدائرة.

دایره‌ی سوم، از ورود افراد دروغ‌گو در امان نیست و حتی دایره‌ی دروغ‌گوها می‌باشد و کاملاً واضح است که این دایره، دایره‌ی دروغ‌گویان است؛ اصلاً دلیلی برای حمایت از این دایره از دروغ‌گوها نیست، نه قبل از ورود آنها و نه بعد از ورود آنها و مصداق آیه، این دایره نیست.

 

فلابد إذن من الانتباه إلى أنّ كلامنا في منع ادعاء النص التشخيصي الموصوف بأنه عاصم من الضلال وليس في ادعاء المنصب الإلهي عموماً، فادعاء المنصب الإلهي أو النبوة أو خلافة الله في أرضه باطلاً بسفاهة ودون الاحتجاج بالوصية (النص التشخيصي) حصل كثيراً وربما بقي حياً من ادعى باطلاً فترة من الزمن، ومثال لهؤلاء مسيلمة الكذاب ادعى أنه نبي في حياة رسول الله محمد (ص) وبقي مسيلمة حياً بعد موت رسول الله محمد (ص)، فالادعاء بدون شهادة الله ونص الله وبدون الوصية لا قيمة له وهو ادعاء سفيه، فمن يصدق هكذا مدعٍ مبطل لا عذر له أمام الله.

در نتیجه، باید توجه داشت که سخن ما در مورد غیرممکن بودن ادعای نص تشخیصی است؛ نصی که به بازدارنده از گمراهی بودن، توصیف شده است؛ ولی ادعای جایگاه الهی داشتن به طور کلی، ممنوع نیست. ادعای جایگاه الهی یا پیامبری یا خلافت الهی در زمین، باطل و سفیهانه است و بدون احتجاج به وصیت (نص تشخیصی) بسیار اتفاق افتاده است و چه بسا فردی که ادعای باطل کند، مدت زمانی زنده بماند. مثال این افراد، مسیلمه‌ی کذاب است که در زمان رسول الله (ص) ادعای پیامبری نمود و مسیلمه بعد از وفات رسول الله محمد (ص) نیز زنده بود. ادعای بدون شهادت خدا و نص خدا و بدون وصیت، فایده‌ای ندارد و ادعایی سفیهانه است و هر فردی که این مدعی باطل را تصدیق کند، عذری در مَحضر خداوند ندارد.

 

إذن، فالمقصود ليس منع أهل الباطل من الادعاء مطلقاً، بل منعهم من ادعاء النص التشخيصي الموصوف بأنه عاصم لمن تمسك به من الضلال وهو وصية خليفة الله للناس، وهذا المنع الذي أثبتناه عقلاً وأكد عليه النص القرآني والروائي يؤكده أيضاً الواقع، فمرور مئات السنين على النص دون أن يدعيه أحد كافٍ لإثبات هذه الحقيقة، فقد مرّ على وصايا الأنبياء في التوراة ووصية عيسى (ع) مئات السنين ولم يدعِها غير محمد (ص) وأوصيائه من بعده، كما ولم يدعِ وصية النبي غير الأئمة (ع)، وقد احتج الإمام الرضا (ع) بهذا الواقع على الجاثليق فبعد أن بيّن النص من الأنبياء السابقين على الرسول محمد (ص) من التوراة والإنجيل احتج الجاثليق بأنّ النصوص يمكن أن تنطبق على أكثر من شخص، فكان احتجاج الإمام الرضا (ع) على الجاثليق أنه لم يحصل أن ادعى الوصايا المبطلون، وهذا هو النص موضع الفائدة قال الجاثليق: (......... ولكن لم يتقرر عندنا بالصحة أنه محمد هذا، فأما اسمه محمد فلا يصح لنا أن نقر لكم بنبوته ونحن شاكون أنه محمدكم ......... فقال الرضا (ع): "احتججتم بالشك، فهل بعث الله من قبل أو من بعد من آدم إلى يومنا هذا نبياً اسمه محمد ؟ وتجدونه في شيء من الكتب التي أنزلها على جميع الأنبياء غير محمد ؟" فأحجموا عن جوابه) [إثبات الهداة: ج١ ص١٩٤ ـ ١٩٥].

 

بنابراین، منظور، ممنوع بودن ادعای اهل باطل به صورت مطلق نیست، بلکه منظور ممنوع بودن ادعای «نص تشخیصی» است، نصی که به بازدارنده از گمراهی برای فردی که به آن چنگ می‌زند، توصیف شده است که همان وصیت خلیفه‌ی خدا برای مردم است. این ممنوع بودن را به صورت عقلی ثابت نمودیم و نص قرآنی و روایی نیز آن را تایید می‌کند. این موضوع را واقعیت نیز تایید می‌کند؛ گذشتِ صدها سال بر این نص، بدون این که فردی آن را ادعا کند، برای اثبات این حقیقت کافی است! از وصیت‌های پیامبران در تورات و از وصیت عیسی (ع) صدها سال گذشته است و فردی غیر از محمد (ص) و اوصیای بعد از او، ادعای آن را نکردند، همان طور که وصیت پیامبر (ص) را غیر از امامان  (ع) کسی ادعا نکرده است. امام رضا (ع) این واقعیت را بر جاثلیق احتجاج کرده است. بعد از این که از تورات و انجیل، نص از پیامبران قبلی بر محمد رسول (الله)  (ص)را بیان نمود، جاثلیق این گونه احتجاج کرد که امکان ادعای نص‌ها بر بیشتر از یک فرد امکان دارد، احتجاج امام رضا (ع) بر جاثیق این بود که وصایا را افراد باطل ادعا نکردند، این نص، برای تشخیص مدعی است. جاثلیق گفت: ‌».... ولی برای ما ثابت نشده است که این فرد، همان محمد (ص) است. به صرف این که نام او محمد (ص) است، نمی‌توانیم به پیامبر بودن او اقرار کنیم، و ما شک داریم که این فرد، همان محمد (ص) شما است‌....». (امام) رضا (ع) فرمود: «به شک احتجاج کردید! آیا خدا قبل یا بعد از آن، از زمان آدم تا امروز، پیامبری که نامش محمد باشد، برانگیخت؟ در حالی که او را در همه‌ی کتاب‌هایی که بر همه‌ی پیامبران فرستاده شد، غیر از محمد (ص) می‌بینید؟!» (آنها) از پاسخ بازماندند.[60]

 

فاحتجاج الأوصياء السابقين بهذا النص حجة على من يؤمن بهم، وقد احتج عيسى ومحمد صلوات الله عليهما به، فعيسى (ع) احتج بنص الأنبياء السابقين عليه رغم عدم مباشرتهم له، ومحمد (ص) كما في القرآن احتج بنص عيسى (ع) عليه ونص الأنبياء قبل عيسى (ع) عليه، قال تعالى: ﴿وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ [الصف: 6].

 

احتجاج اوصیای قبلی به این نص، بر افرادی که به او ایمان دارند، حجت است. عیسی (ع) و محمد  (ص)به آن احتجاج کردند. عیسی  (ع)به نص پیامبران قبلی احتجاج کرد، با توجه به این که بلافاصله بعد از آنها نبود. همانطور که درقرآن ذکر شده است، محمد (ص) به نص عیسی (ع) احتجاج کرده است و همین‌طور به نص پیامبران قبل از عیسی (ع) به او. خدای متعال فرمود: (و زمانی که عیسی بن مریم فرمود: ای بنی اسرائیل، من رسول خدا به سوی شما هستم، و توراتی که پیش روی من است را تصدیق می‌کنم، و به پیامبری که بعد از من می‌آید و نامش احمد است، بشارت می‌دهم. وقتی دلایل روشن را آورد، گفتند: این سحری آشکار است.)[61] 

 

﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِيَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ [الأعراف: 157].

(افرادی که از پیامبر اهل ام القری (مکه) تبعیت می‌کنند، همان فردی که (نام) او را که در تورات و انجیل نوشته شده است، دیدند، آنها را به (انجام) معروف دستور می‌داد و از (انجام) منکر بازمی‌داشت، پاکی‌ها را برای آنها حلال می‌کند و خبائث را برآنها حرام می‌کند و بارهای تکالیف سنگین و زنجیرها را از آنها برمی‌دارد. افرادی که ایمان آوردند و از او حمایت کردند و او را یاری نمودند و از نوری که با او فرستاده شد، تبعیت کردند، آنها همان رستگارانند.).[62]

 

والله بيَّن في القرآن أنّ ادعاء محمد (ص) لو كان باطلاً ـ وحاشاه ـ لما تركه يدعيه؛ لأن الله متكفل بحفظ النص وصونه من ادعاء المبطلين، أو يمكن أن نقول إنّ الله متكفل بصرفهم عن النص ﴿فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ @ وَمَا لَا تُبْصِرُونَ @ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ @ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ @ وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ @ تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ @ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ @ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ @ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ @ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ @ وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ @ وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ @ وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ @ وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ @ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ [الحاقة: 38 ـ 52].

خداوند در قرآن بیان کرده است که اگر ادعای محمد (ص) باطل بود (که هرگز این‌طور نیست) خدا او را با ادعا نمودنش رها نمی‌کرد، زیرا خداوند وظیفه‌ی حفظ نص و نگه داشتن از ادعای اهل باطل را بر عهده دارد، یا می‌توان این گونه گفت که خداوند وظیفه دارد آنها را از (ادعای) نص باز دارد. (قسم به آنچه می‌بینید و آنچه نمی‌بینید، این سخن فرستاده‌ای کریم است و سخن شاعر نیست، تعداد اندکی ایمان می‌آورند، و سخن کاهن نیست، تعداد اندکی یاد می‌کنند، از جانب پروردگار جهانیان فرستاده شده است، و اگر محمد بعضی از این سخنان را به ما ببندد، با دست راست (و با قدرت) از او می‌گیریم، سپس رگ قلبش را می‌زنیم ، و هیچ یک از شما نمی‌تواند از آن بازدارد، و این تذکری برای پرهیزگاران است، و می‌دانیم که بعضی از شما تکذیب می‌کنید، و این حسرتی برای کافرین است، و حقی آشکار است، پروردگار بزرگت را ستایش کن.).[63]

 

وها هو كتاب الوصية الذي كتبه الرسول محمد (ص) ليلة وفاته موجود منذ أكثر من ألف عام في الكتب، ويستطيع أي إنسان أن يقرأه ويطلع عليه ولكن لم يتمكن مبطل من ادعائه مع كثرتهم، فالله صرف عنه كل مدعٍ كاذب حيث ادعى كثيرون النبوة والإمامة والمهدوية ولكن أبداً لم يتمكن أحدهم من خرق حجاب الله المضروب على هذا الكتاب فيدعيه، وهذا الواقع يؤكد ما بيَّنته فيما تقدم من أنّ وصف هذا الكتاب بأنه عاصم من الضلال بذاته يعني أنه لا يدعيه غير صاحبه الذي ذكره الرسول محمد (ص)، ومن يدعيه فهو صادق وهو صاحبه.

این، وصیتی است که  محمد رسول الله (ص) آن را در شب وفاتش نوشته است و از هزاران سال پیش، در کتاب‌ها موجود می‌باشد. هر کسی می‌تواند آن را بخواند و از آن آگاه شود، ولی برای افراد باطل ادعای آن امکان نداشته است، با این که آنها زیاد هستند. خداوند هر مدعی دروغ‌گویی را از (ادعای به) وصیت بازداشته است. با این که تعداد زیادی ادعای پیامبری، امامت و مهدویت نموده‌اند، ولی هیچ وقت برای آنها چنین امکانی وجود نداشت که حجاب خدا را که بر این وصیت وجود دارد، از بین ببرند، و ادعا به وصیت کنند. این واقعیت، مطلبی را که قبلاً گفتم تأکید می‌کند؛ این که توصیف این نوشتار به این که در ذات خودش، بازدارنده از گمراهی است، به این معنا است که فردی غیر از صاحب (اصلی) آن نمی‌تواند آن را ادعا کند؛ فردی که محمد رسول(الله)  (ص)آن را ذکر کرده است. درنتیجه هرفردی ادعای وصیت کند، راست‌گو و صاحب (اصلی) آن است.

 

وهذا كافٍ كدليل تام وحجة قائمة على أحقية هذه الدعوة، فمن أراد الحق ومعرفة أحقية هذه الدعوة تكفيه الوصية وادعائي أني المذكور فيها، وهناك أدلة كثيرة غيرها، كالعلم بدين الله وبحقائق الخلق، والانفراد براية البيعة لله، وأيضاً النص من الله مباشرة بالوحي لعباده بالرؤيا[64] وغيرها من سبل شهادة الله عند خلقه لخلفائه في أرضه، فكما شهد للملائكة بخلافة آدم (ع) بالوحي فقد شهد الله عند عدد كبير من الناس المتفرقين بحيث يمتنع تواطؤهم على الكذب بأنّ أحمد الحسن حق وخليفة من خلفاء الله في أرضه[65] ، وقد قال تعالى: ﴿وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيداً [النساء: 79].

این مطلب به عنوان دلیلی کامل و حجتی بر حقانیت این دعوت، کافی است. هر فردی حق را می‌خواهد و می‌خواهد حق بودن این دعوت را بشناسد، وصیت برای او کفایت می‌کند، و این که من ادعا کردم که در آن ذکر شدم! دلایل زیاد دیگری نیز وجود دارد، مانند علم به دین خدا و حقایق آفرینش، و اِنفراد و تَک بودن در برافراشتن پرچم «البیعت لله» (بیعت فقط از آن خدا است) و همچنین نص مستقیم از جانب خداوند، با وحی نمودن به بندگان در رؤیا[66]و بقیه‌ی راه‌های شهادت خدا نزد مردم، برای خلفای الهی در زمین، همان‌طور که فرشتگان به خلافت آدم (ع) به واسطه‌ی وحی شهادت دادند. خداوند برای بسیاری از مردم  مُتفرّق و جُدای از هم به گونه‌ای که هم‌دستی آنها بر دروغ محال است، شهادت داده است که احمدالحسن (ع)، حق و خلیفه‌ی خدا در زمینش است[67]. خداوند متعال فرمود: «وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيداً»[68] (و تو را به عنوان فرستاده‌ای فرستادیم و خداوند به عنوان شاهد کافی است).

 

وقال تعالى: ﴿لَّـكِنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَيْكَ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلآئِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيداً [النساء: 166].

خداوند متعال فرمود: (ولی خداوند به آنچه بر تو فرستاد، شهادت می‌دهد، باعلم خود آن را فرستاده است و فرشتگان شهادت می‌دهند و خدا به عنوان شاهد کافی است)[69].

 

وأيضاً بالنسبة للمسلمين السنة فقد حثهم رسول الله (ص) على نصرة المهدي وأسماه (خليفة الله المهدي) كما في الروايات الصحيحة في كتب السنة[70]، وقد جئتهم واسمي يواطئ اسم رسول الله (ص) (أحمد)، واسم أبي يواطئ اسم أب رسول الله (إسماعيل) كما نصّت الروايات[71] والرسول (ص) قال: (أنا ابن الذبيحين عبد الله وإسماعيل)[72]، وقد جئتكم بالنص التشخيصي الموصوف بأنه عاصم من الضلال لمن تمسك به، وجئت بالعلم، والانفراد براية البيعة لله.

همچنین برای مسلمانان اهل سنت، رسول الله (ص) آنها را به یاری مهدی تشویق نموده است و او را «خلیفه‌ی الله المهدی» نامید، همانطور که در روایات صحیح کتاب‌های اهل سنت آمده است[73]. من نزد آنها آمدم در حالی که نامم شبیه نام رسول الله (ص) (احمد) است و نام پدرم شبیه نام پدر رسول الله (اسماعیل) است، همان‌طور که در روایات به آن اشاره شده است[74] و رسول (الله)  (ص)فرمود: «من فرزند دو قربانی هستم، عبدالله و اسماعیل».[75] برای شما نص تشخیصی آوردم که به این خصوصیت وصف شده است که برای هر فردی که به آن چنگ بزند، بازدارنده از گمراهی است. با علم آمدم، و منفرد و تَک بودن در برافراشتن پرچم «البیعت لله».

 

فاتقوا الله يا أمة محمد (ص) وأذعنوا للحق واتبعوا خليفة الله المهدي الذي دعاكم رسول الله (ص) لنصرته ولو زحفاً على الثلج، وآمنوا بوصية نبيكم الوحيدة لتنجوا في الدنيا والآخرة.

 

ای امت محمد (ص)! از خدا بترسید و به حق اعتراف کنید و از خلیفه‌ی خدا، مهدی تبعیت کنید؛ همان فردی که رسول الله (ص) شما را به یاری او خوانده است هرچند کِشان‌کِشان بر روی برف (و یخ‌ها). به وصیت یگانه‌ی پیامبرتان ایمان آورید تا در دنیا و آخرت نجات پیدا کنید.

 

 

* * *

 


السؤال الثانی و جوابه:

پرسش دوم و جواب آن:

 

عن ابن مسكان، عن أبي بصير، عن أحدهما (عليهما السلام)، في قوله تعالى: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ. قال: (هي منسوخة، نسختها آية الفرائض التي هي المواريث، ﴿فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ يعني بذلك الوصي)[76].

از ابن مسکان از ابوبصیر از امام باقر (ع) یا صادق (ع)، در مورد سخن خداوند متعال: (اگر خیر و خوبی به جای گذاشتید، بر شما هنگام وفاتتان وصیت نیکو به والدین و نزدیکان واجب است، این حقی است بر پرهیزگاران است)  فرمودند : «این آیه نَسخ شده است. آیه‌ی فرایض، که درمورد اِرث است، آن را نسخ کرده است: (هر فردی آن را تغییر دهد، گناهش فقط بر گردن فردی است که آن را تغییر می‌دهد)  یعنی بر آن وصی»[77].

 

هل الآية منسوخة ؟ وما هي الوصية الواجبة على المكلف ؟

آیا این آیه نَسخ شده است؟ وصیتی که بر مکلف واجب است، چیست؟

 

الجواب:

الخير غير محصور بالأموال والممتلكات[78]، فلو كانت الآية منسوخة لما تعدى النسخ حكمها فيما يخص الأموال والأملاك التي هي موضوع القسمة بين الورثة، أي كون الوصية بالأموال والأملاك المادية التي تقسَّم بين الورثة غير واجبة بعد نزول آيات المواريث أي غير واجبة بالثلثين[79]، أما حكم الآية فيما عدا هذا فهو سارٍ وجارٍ ولا يمكن ادعاء أنّ آيات المواريث ناسخة له.

 

پاسخ:

«خیر» (خوبی) در این آیه، فقط به اموال و دارایی‌ها اطلاق نمی‌شود[80]، اگر آیه نسخ شده باشد، حکم نسخ آن از اموال و املاکی که مورد تقسیم بین ورثه است، تجاوز نمی‌کند، یعنی بعد از فرستاده شدن آیه‌های مربوط به ارث، وصیت بر اموال و دارایی‌های مادی که بین ورثه تقسیم می‌شود، واجب نیست، یعنی وصیت بر  اموال واجب نیست[81]؛ اما حکم آیه برای غیر از این مقدار، ساری و جاری است و امکان این ادعا وجود ندارد که (بگوییم) آیه‌های ارث، آن را نسخ کرده است.

 

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع)، قَالَ: (سَأَلْتُهُ عَنِ الْوَصِيَّةِ لِلْوَارِثِ، فَقَالَ: تَجُوزُ. قَالَ: ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: "إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ") [الكافي: ج٧ ص١٠]

محمد بن مسلم می‌گوید: در مورد وصیت برای وارث از ابی جعفر امام محمد باقر (ع) سؤال کردم. ایشان فرمود: «جایز است»، سپس این آیه را خواندند: (اگر خیری به جای گذاشتند، وصیت نمودن برای والدین و نزدیکان واجب است)  [82].

 

والآية تبيِّن أيضاً للمؤمن حال الثلث الذي يحق له أن يوصي به وأنه يجب أن يوصي به أو ببعضه لخليفة الله في أرضه في زمانه كما ورد عنهم (ع). نعم، يحق لخليفة الله أن يسقط هذا الفرض كما يحق له إسقاط الخمس؛ لأنها أموال تخصه فله إسقاطها متى شاء، فهي أموال يعيل بها الأمة وفقراءها ويتقوَّم بها حكم خليفة الله في أرضه[83].

همچنین آیه به روشنی، برای مؤمن، وضعیت یک سومی که واجب است به آن وصیت کند را بیان می‌کند مبنی بر این که واجب است به آن وصیت کند، یا به قسمتی از آن، برای خلیفه‌ی خدا در زمانش وصیت کند، همانطور که از آنها  وارد شده است. بله، خلیفه‌ی خدا، اجازه دارد این واجب را ساقط کند، همان گونه که حق دارد خمس را ساقط کند چون اموالی است که به او اختصاص دارد و هر وقت بخواهد آن را ساقط می‌کند؛ این اموالی است که با آن از امت و فقرا سرپرستی می‌کند و با آن حکم خلیفه‌ی خدا در زمینش، اجرا می‌شود[84].

 

عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: ("الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ"، قَالَ: هُوَ شَيْءٌ جَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ. قُلْتُ: فَهَلْ لِذَلِكَ حَدٌّ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: قُلْتُ: وَمَا هُوَ ؟ قَالَ: أَدْنَى مَا يَكُونُ ثُلُثُ الثُّلُثِ) [من لا يحضره الفقيه: ج4 ص235].

سماعة بن مهران از امام صادق (ع) در مورد سخن خداوند عزوجل: (وصیت کردن نیکو به والدین و نزدیکان، حقی است بر پرهیزگاران)  می‌فرماید: «این چیزی است که خداوند برای صاحب‌الأمر قرار داده است»، عرض کردم: آیا این مقداری دارد؟ فرمود: «بله»، عرض کردم: چه قدراست؟ فرمود: «کم ترین مقدار آن یک سوم از یک سوم».[85]

 

عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع)، قَالَ: (سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: "إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ"، قَالَ: حَقٌّ جَعَلَهُ اللَّهُ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ. قَالَ: قُلْتُ: لِذَلِكَ حَدٌّ مَحْدُودٌ؟ قَالَ: نَعَمْ. قُلْتُ: كَمْ ؟ قَالَ: أَدْنَاهُ السُّدُسُ وَأَكْثَرُهُ الثُّلُثُ) [مستدرك الوسائل: ج14 ص143].

 

عمار بن مروان می‌گوید: از امام صادق (ع) در مورد سخن خداوند پرسیدم: (اگر خیری به جای گذاشت، وصیت کند). فرمود: «حقی است که خدا در اموال مردم برای صاحب الأمر قرار داده است»، (راوی) می‌گوید: عرض کردم: چه مقدار؟ فرمود: «کم‌ترین مقدار آن یک ششم  و بیشترین مقدار آن یک سوم است».[86]

 

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّيَّارِيُّ فِي كِتَابِ التَّنْزِيلِ وَالتَّحْرِيفِ، فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: "إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ"، قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ (ع): (وَهُوَ حَقٌّ فَرَضَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنَ الثُّلُثِ. قِيلَ لَهُ: كَمْ هُوَ ؟ قَالَ: أَدْنَاهُ ثُلُثُ الْمَالِ وَالْبَاقِي فِيمَا أَحَبَّ الْمَيِّتُ) [مستدرك الوسائل: ج14 ص143].

احمد بن محمد یساری در کتاب تنزیل و تحریف در مورد سخن خداوند متعال «اگر خیری به جای گذاشت، وصیت کند» می‌گوید: امام صادق (ع) فرمود: «این حقی است که خدای عزوجل، برای صاحب الأمر از یک سوم واجب کرده است». به ایشان عرض شد: چه مقدار؟ فرمود: «کم‌ترین مقدار آن، یک سوم مال، و بقیه‌ی مال در آنچه میت دوست دارد (وصیت کند).[87]

 

أيضاً: الوصية بتقوى الله وحث الناس على نصرة خليفة الله في أرضه خصوصاً لمن يظن أنّ لكلامه أو وصيته أثراً على بعض من يقرأها بعد موته في معرفة الحق ونصرة خليفة الله، فأمير المؤمنين (ع) لم يأمر شخصاً مقلِّاً أن يترك الوصية بل أمره أن لا يتركها ويوصي بتقوى الله.

همچنین وصیت به تقوای الهی و تشویق مردم به یاری خلیفه‌ی خدا در زمینش، مخصوصاً برای فردی که فکر می‌کند سخن یا وصیت او برای بعضی از افرادی که آن را بعد از مرگش می‌خوانند، در شناخت حق و یاری خلیفه‌ی خدا، تاثیری دارد، واجب است. امیرالمؤمنین (ع) به فردی که اموالی نداشت دستور ترک کردن وصیت را نداد، بلکه به او دستور داد تا آن را ترک نکند و به تقوای الهی وصیت کند.

 

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع): (أَنَّهُ حَضَرَهُ رَجُلٌ مُقِلٌّ فَقَالَ: أَلَا أُوصِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ؟ فَقَالَ: أَوْصِ بِتَقْوَى اللَّهِ، وَأَمَّا الْمَالُ فَدَعْهُ لِوَرَثَتِكَ فَإِنَّهُ طَفِيفٌ يَسِيرٌ، وَإِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: "إِنْ تَرَكَ خَيْراً" وَأَنْتَ لَمْ تَتْرُكْ خَيْراً تُوصِي فِيهِ) [مستدرك الوسائل: ج14 ص141].

 

امام صادق (ع) از پدرش از پدرانشان از امیرالمؤمنین (ع) نقل می‌کند: «مرد فقیری نزد امیرالمؤمنین (ع) آمد. عرض کرد: ای امیرالمؤمنین (ع)، آیا وصیت کنم؟ فرمود: «به تقوای الهی وصیت کن، اما مال را برای ورثه‌ات بگذار، زیرا اندک و از بین رفتنی است، خدای عزوجل فرمود: «اگر خیری به جای گذاشت» و تو خیری به جای نگذاشتی که به آن وصیت کنی».[88]

 

أما فيما يخص خليفة الله في أرضه أو رسول الله (ص) بالخصوص فواضح أنه يترك خيراً كثيراً وهو منصب خلافة الله في أرضه[89] بعد انتقاله إلى الرفيق الأعلى، وخليفة الله هو طريق إيصال التكليف للناس، فكيف يترك الوصية بمن يخلفه ؟!

اما در مورد خلیفه‌ی خدا در زمین یا رسول الله (ص) به خصوص، روشن است که او خیر زیادی به جای گذاشته است که همان جایگاه خلافت خدا در زمینش است[90]، بعد از این که به ملأ اعلی رفت. خلیفه‌ی الهی، کسی است که راه رسیدن تکلیف به مردم است، حال چگونه نسبت به فردی که جانشین او است، وصیت نمی‌کند؟!

 

هذا، والآية فيها لفظان واضحان في أنّ الوصية فرض واجب عند حضور الموت: (كَتَب، وحقاً على)، فلا يصح أن يعرض عنها صاحب الشريعة؛ لأنّ الإعراض عنها أمر قبيح[91]، فكيف يعرض محمد (ص) عن الوصية عند الموت مع أنه كان لديه الوقت الكافي لكتابتها حتى بعد أن مُنع من كتابتها على رؤوس الأشهاد يوم الخميس[92]، فهل أُعدم رسول الله شاهدين عدلين من الأصحاب مع وجود علي (ع) وسلمان وأبي ذر والمقداد وعمار وغيرهم ممن كانوا يؤيدون كتابة الكتاب[93]؟! أم هل أُعدم الوقت وكان عنده قرابة ثلاثة أيام بلياليها ؟!

 

علاوه بر این، در این آیه دو لفظ صریح وجود دارد که وصیت هنگام مرگ را واجب می‌کند: «كُتِبَ، حقاً على» «واجب شد، حقی است بر»، پس صحیح نیست که صاحب شریعت از آن روی برگرداند، چون روی برگرداندن از آن، عملی قبیح و ناپسند است[94]؛ چگونه محمد  (ص)از وصیت کردن هنگام وفات، روی برمی‌گرداند، با این که وقت کافی برای نوشتن آن داشت، حتی بعد از این که او را از نوشتن  آن جلوی مردم و شهود در روز پنج شنبه باز‌داشتند[95]. آیا با وجود علی (ع)، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و غیر از آنها، افرادی که نوشتن وصیت را تایید کردند، رسول الله (ص) دو شاهد عادل از یاران خود نداشت؟![96] آیا وقت نداشتند، درحالی که نزدیک سه شبانه روز وقت داشتند!؟

 

لا أعتقد أنّ شخصاً يحترم رسول الله (ص) سيقول إنه ترك كتابة كتاب (الوصية) وصفه هو (ص) بأنه عاصم للأمة من الضلال إلى يوم القيامة.

فکر نمی‌کنم، کسی که به رسول الله (ص) احترام می‌گذارد، بگوید: ایشان نوشتن نوشتار«وصیت» را ترک کردند؛ نوشتاری که تا روز قیامت به بازدارنده بودن امت از گمراهی توصیف شده است.

 

وغير صحيح قول بعض من يدعون العلم من الشيعة: (إنّ ترك كتابة الوصية مطلقاً راجح لأنّ من اعترضوا ـ أي عمر وجماعته ـ في رزية الخميس على كتابتها وقالوا يهجر أو غلبه الوجع لن يتورعوا بعد وفاة رسول الله عن الطعن بسلامة قواه العقلية عند كتابته للوصية كما فعلوا في رزية الخميس)[97].

سخن بعضی افراد از شیعه که ادعای علم می‌کنند، صحیح نیست: «قطعاً، ترک کردن نوشتن وصیت بهتر است، چون افرادی که نسبت به نوشتن آن در پنج شنبه اعتراض کردند و گفتند: او هذیان می‌گوید، یا درد بر او غلبه نموده است (یعنی عمر و جماعت او) بعد از وفات رسول الله (ص) (نیز) از طعنه‌زدن به سلامت قُوای عقلانی پیامبر (ص) هنگام نوشتن وصیت، دست برنمی‌داشتند، همانطور که در «رزیة الخمیس» (مصیبت پنج شنبه) این کار را انجام دادند.[98]

 

وقولهم هذا غير صحيح؛ لأنّ هذا يمكن أن يحصل فيما لو كُتبت الوصية وأُبرزت وأُظهرت لهؤلاء المعترضين، أما لو كُتبت لعلي وأُشهد عليها مَنْ قبلها من الأصحاب دون أن تبرز لهؤلاء المعترضين فلن يكون هناك طعن بالرسول (ص)، وفي نفس الوقت يحقق الغرض من كتابة الوصية وهو أن تصل إلى الخَلَف من هذه الأمة وتنفي الضلال عن هذه الأمة إلى يوم القيامة.

این سخن آنها صحیح نیست، چون این مطلب زمانی امکان داشت که وصیت برای این مُعترضین، نوشته و آشکار شود، ولی اگر برای علی (ع) و یارانی که آن را قبول می‌کنند، نوشته شود، بدون این که برای این معترضین آشکار گردد، طعنه‌ای به رسول الله (ص) نیست و در عین حال، هدف از نوشتن وصیت محقق می‌شود؛ این که این وصیت به افراد بعد این امت برسد و تا روز قیامت، گمراهی را از این امت نفی کند.

 

نعم، يجوز لمن يدعون الفقه أن يسوقوا الكلام السابق لتعليل عدم إصرار رسول الله (ص) على كتابة الوصية في نفس الموقف، أي في حادثة الخميس لا مطلقاً.

بله، برای این افرادی که ادعای «فقه» می‌کنند، جایز است که این سخن را بگویند، به جهت دلیل آوردن برای این که رسول الله (ص) بر نوشتن وصیت در همان موقع اصرار نورزید، یعنی در حادثه‌ی پنج شنبه اما نه به طور مطلق و همیشگی!

 

وهذا أمر بديهي، فهل من يشقّ عليه صيام يوم من شهر رمضان يُعرض عن صيام هذا اليوم مطلقاً، أم يصومه في يوم آخر يمكنه صيامه فيه ؟ وهل من لا يتمكن من أداء الصلاة في مكان لوجود النجاسة فيه يمتنع عن الصلاة، أم يصليها في مكان آخر ؟

این مطلب روشنی است! آیا فردی که نمی‌تواند یک روز از ماه رمضان را روزه بگیرد، مطلقاً از روزه گرفتن این روز دوری می‌کند، یا در روز دیگری که امکان روزه گرفتن در آن برایش وجود دارد، روزه می‌گیرد؟ آیا فردی که در مکانی،  به دلیل وجود نجاست، نمی‌تواند نماز بخواند، دیگر نماز نمی‌خواند یا در مکان دیگری نماز می‌خواند؟

 

وكتاب رسول الله عند الاحتضار (الوصية) أمر عظيم أعظم من الصوم والصلاة فرَضَه الله على الرسول بقوله تعالى: (كُتِب، وحقاً على)، ووصفه رسول الله بأنه يعصم الأمة من الضلال إلى يوم القيامة، فكيف يتركه رسول الله (ص) مطلقاً بمجرد أن اعترض عليه جماعة في يوم الخميس ؟

نوشتار رسول الله (ص) هنگام وفات (وصیت)، مسأله‌ای بسیار بزرگتر از روزه و نماز است، وخداوند متعال با این سخن خود، آن را بر پیامبر واجب کرده است: «کُتِب، وحقاً علی» (واجب است، حقی بر) و رسول الله (ص) این وصیت را این گونه توصیف کرده است که امت را تا روز قیامت از گمراهی بازمی‌دارد؛ حال چگونه امکان دارد رسول الله (ص) به محض این که گروهی به نوشتن آن در پنج شنبه اعتراض کردند، آن را به طور مطلق ترک نماید؟!

 

في الحقيقة أنه أمر عظيم وخطير أن يُتهم رسول الله (ص) بترك كتابة الوصية عند الاحتضار، حيث إنه يمثِّل اتهاماً للرسول بأنه ترك ما أمره الله به مع تمكنه من أدائه والقيام به، فالله يوجب كتابة الوصية على سيد وإمام المتقين محمد مرتين بآية واحدة بقوله: (كتب، حقاً على) ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ [البقرة: ١٨٠]، ويأتي فلان أو فلان اليوم ليقول: إنّ محمداً ترك الوصية التي تُشخِّص الثقلين !!

در حقیقت این مسأله‌ی بزرگ و خطرناکی است که رسول الله (ص) را به ننوشتن وصیت هنگام مرگ، متهم می‌کنند؛ زیرا این اتهام بر رسول الله  (ص)وارد می‌شود که، آنچه خدا به او دستور داده را رها کرده است با این که امکان انجام و برپا داشتن دادن آن برای ایشان مهیا بوده است در حالی که خداوند نوشتن وصیت را به آقا و امام پرهیزگاران در یک آیه، دو بار واجب کرده است، با این سخن: «کتب، حقاً علی» (واجب است، حقی است). (اگر خیر و خوبی به جای گذاشتید، برشما هنگام وفاتتان وصیت نیکو به والدین و نزدیکان واجب است، (این) حقی بر پرهیزگاران است)[99]. امروز فلانی یا فلانی می‌آید  و می‌گوید: محمد، وصیتی که ثقلین را مشخص می‌کند، ننوشته است!!

 

 

وهكذا بكل بساطة يتهم رسول الله بأنه يعصي الله؛ لأنّ الوصية الوحيدة المروية لا توافق هواه، ولأنّ فيها ذكر المهديين واسم أولهم، هكذا فقط لأنها لا تعجبه يقول إنّ رسول الله (ص) لم يوصِ، هل هناك اتباع للهوى أبين من هذا ؟!!

این فرد به راحتی رسول الله (ص) را متهم می‌کند که از خداوند سرپیچی می‌کند؛ چون تنها حدیث وصیت که روایت شده است، با هوای نفس او موافق نیست زیرا در آن، مهدیین و نام اولین آنها آمده است. به همین دلیل جای تعجب ندارد که او بگوید: رسول الله (ص) وصیت نکرده است. آیا دنباله‌روی از هوای نفس، آشکارتر از این می‌تواند باشد؟!!

 

والمصيبة أنّ بعضهم يدّعون أنهم يعلمون ما في وصية رسول الله التي لم يكتبها حسب زعمهم وبأنها مجرد تأكيد لبيعة الغدير ولحديث الثقلين المجمل[100]، ولهذا فهو (ص) لم يهتم لكتابتها ولم يكتبها بعد حادثة الرزية بحسب زعمهم ولو للمساكين الذين يقبلونها كعمار وأبي ذر والمقداد، ولم يكتبها حتى لعلي لتصل لمن يقبلونها بعده لكي لا يضيع ويضل كل من في أصلاب الرجال وتعصم الأمة من الضلال[101].

مصیبت این است که بعضی‌ها ادعا می‌کنند مطالبی را که در وصیت رسول الله (ص) که به حَسب گمانشان ننوشت، می‌دانند؛ مبنی بر این که وصیت، فقط تأکیدی برای بیعت غدیر و حدیث مختصر ثقلین بود[102]؛ به همین دلیل بعد از حادثه‌ی مصیبت (پنج شنبه)، ایشان (ص)  اهتمامی به آن نداشت و آن را به حَسب گمانشان ننوشتند؛ حتی برای افراد مسکینی که آن را قبول می‌کنند، مثل عمار، ابوذر و مقداد، و حتی آن را برای علی ننوشت تا آن را به افرادی که آن را می‌پذیرند، برساند و همه‌ی افرادی که در پشت‌های مردان هستند، ضایع و گمراه نشوند و امت از گمراهی در امان بماند![103] 

 

ولا أدري من أين علموا أنّ الوصية مجرد تكرار أو تأكيد لحادثة الغدير أو غيرها من الحوادث والأقوال السابقة لرسول الله (ص) كحديث الثقلين المجمل، مع أنه (ص) نبي ورسول من الله والوحي مستمر له، ورسالته لهداية الناس مستمرة حتى آخر لحظة من حياته، فهل أنّ الله أخبرهم مثلاً أنه لم يوحِ لمحمد قبل احتضاره بيوم أو بشهر أو بشهرين شيئاً جديداً وتفاصيل جديدة تخصّ أحد الثقلين وهو الأوصياء من بعده وأسماء وصفات بعضهم بما يضمن عدم ضلال الأمة إلى يوم القيامة، مع أنّ هذا الأمر موافق للحكمة ؟! وإذا لم يكن قد أوحى الله لهؤلاء المدعين شيئاً، فلماذا الجزم أنّ الوصية كانت مجرد تكرار لما سبق ولهذا كان الأفضل ترك كتابتها بعد رزية الخميس بحسب زعمهم ؟!!

نمی‌دانم از کجا یقین دارند که وصیت فقط تکرار یا تأکید واقعه‌ی غدیر یا بقیه‌ی حوادث و سخنان قبلی رسول الله (ص) است، مثل حدیث مختصر ثقلین، با این که ایشان (ص) پیامبر و رسولی از جانب خداوند است و وحی برای او استمرار دارد، و رسالت ایشان برای هدایت مردم مستمر است، حتی در آخرین لحظات زندگی‌اش. آیا خدا آنها را باخبرنموده است که مثلاً یک روز یا یک ماه یا دو ماه قبل از زمان وفاتشان، چیز جدید و تفاصیل جدیدی به محمد وحی نمی‌کند، که در مورد یکی از ثقلین باشد که همان اوصیای بعد از خودش و نام‌ها و ویژگی‌های بعضی از آنها می‌باشد، مواردی که باعث عدم گمراهی مردم تا روز قیامت می‌شود، با این که این مطلب، موافق حکمت است؟! وقتی خدا به این مدعی‌ها چیزی وحی نکرده است، چگونه یقین دارند که وصیت فقط تکرار گذشته است و به همین دلیل، بر حسب گمانشان بهتر است که بعد از «رزیة الخمیس» (مصیبت پنج شنبه) نوشته نشود؟!!

 

هل هذا يعني أنّ عمر يقرر لرسول الله أنّ الأفضل عدم كتابة الوصية في يوم الخميس كما يزعم من اعتبروا أنّ اعتراض عمر على كتابة الكتاب كان بتوفيق وتسديد[104]، وأنتم تقررون لرسول الله أنّ الأفضل عدم كتابة الوصية بعد يوم الخميس ولا تُعدمون القش لإيقاد ناركم، فمن الرسول بربكم محمد بن عبد الله (ص) أم عمر وجماعته، أم أنتم يا من تسميتم بالتشيع؟

أنا أدعو من يقولون هذا القول إلى التوبة والاستغفار إن كانوا يخافون الله.

آیا این به این معنا است که عمر برای رسول الله (ص) بیان می‌کند که ننوشتن وصیت در روز پنج شنبه بهتر است، همان‌گونه که کسانی به حسب گمانشان بیان می‌کنند که اعتراض عمر به نوشتن نوشتار وصیت، از روی توفیق و تایید بوده است![105] و شما برای رسول الله (ص) بیان می‌کنید که بهتر این است که وصیت بعد از روز پنج شنبه نیز نوشته نشود و از شعله‌ور نمودن آتش عذاب‌تان، پَروا ندارید؟! به پروردگارتان قسم می‌دهم، چه کسی پیامبر است؟! محمد بن عبدالله (ص) است یا عمر و جماعت او، و یا شما که خودتان را شیعه نامیده‌اید؟!

من افرادی که این سخن را بر زبان می‌رانند، به توبه و استغفار دعوت می‌کنم؛ اگر از خداوند می‌ترسند!

 

فعلّة الوصية عند الاحتضار لخليفة الله والحكمة منها لأنّ الوحي والتبليغ مستمر لخليفة الله في أرضه حتى آخر لحظة من حياته، فوصيته تكون بآخر ما يوحى له فيما يخص أمر خليفة أو خلفاء الله من بعده أو أوصيائه، ولهذا قال الحكيم المطلق سبحانه: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ ..، ولم يقل كتب عليكم الوصية فحسب، ولهذا بيَّن الرسول محمد (ص) فيما سمي برزية الخميس بأنّ وصيته عند الموت هي العاصم من الضلال لا غير؛ لأنها في تشخيص الثقلين (المـُخلَف العاصم من الضلال) بالاسم والصفة الذي لا يمكن معه أن يحصل الضلال لمن التزم بهذه الوصية إلى يوم القيامة

دلیل وصیت خلیفه‌ی خدا، هنگام مرگ و حکمت آن، این است که وحی و تبلیغ برای خلیفه‌ی خدا در زمین، حتی تا آخرین لحظات زندگی‌اش ادامه دارد؛ بنابراین وصیت او آخرین چیزی است که به او وحی می‌شود و در مورد موضوع خلیفه یا خلفای خداوند بعد از او، یا اوصیای او است. به همین دلیل خدای حکیم مطلق سبحان می‌فرماید: (بر شما واجب شده است که در هنگام وفات، اگر خیری به جای گذاشتید، وصیت کنید‌....)  و خدا نفرموده است که وصیت کنید و تمام. به همین دلیل محمد رسول الله (ص) در «رزیة الخمیس» (مصیبت پنج شنبه) فرمود که وصیتِ زمان وفاتش بازدارنده از گمراهی است و نه چیز دیگری! چون این وصیت برای شناسایی ثقلین  (به جای گذاشته شده‌ی بازدارنده از گمراهی) با نام و صفتی است که به واسطه‌ی آن، گمراهی تا روز قیامت،  برای فردی که به آن مُلتزم باشد، حاصل نمی‌شود.

 

وهنا أعيد للتنبيه ولفت الانتباه أنّ قول الرسول في يوم الرزية ـ كما سماه ابن عباسـ (ائتوني بكتاب أكتب لكم كتاباً لن تضلوا بعده أبداً) معناه: أنّ ما سبق من التبليغ الذي جاء به الرسول بما فيه القرآن وعلي (ع) الذي بلغ بوصايته مرات عديدة بل والحسن والحسين (عليهما السلام) اللذان شخّصا بحديث الكساء وغيره[106] ، لا يعصم الأمة من الضلال إلى يوم القيامة، بل الذي يعصم الأمة من الضلال هو هذا التشخيص الدقيق للثقلين الذي أُوحي لرسول الله (ص) وأمره الله بتبليغه للناس بوصيته المباركة عند الاحتضار وفي ختام حياته ورسالته المباركة.

دوباره تأکید می‌کنم و می‌گویم: سخن رسول الله (ص) در روز رزیه (مصیبت) همان‌طور که ابن عباس این روز را به این نام، نامیده است: «نوشتاری بیاورید تا برایتان نوشته‌ای بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید»، به این معنی است که: آنچه از رسالتی که رسول الله (ص) آورده است، مطالب قرآن و آنچه در مورد علی (ع) بارها، وصیت نموده است، حتی آنچه در مورد حسن (ع) و حسین (ع) است که با حدیث کسا و غیر آن شخصیت‌شان را مشخص نموده است[107]، تا روز قیامت امت را از گمراهی بازنمی‌دارد، بلکه شناسایی دقیق ثقلین مردم را از گمراهی بازمی‌دارد، که به رسول الله (ص) وحی شده است و خدا دستور داد آن را در وصیت مبارک، هنگام مرگ و پایان زندگی و رسالت مبارکش، به مردم برساند.

 

في الختام:

مَخلَص کلام:

 

لدينا آية توجب كتابة الوصية عند الاحتضار وبكلمتين دالتين على الوجوب (كتب، وحقاً على)، قال تعالى: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ [البقرة: 180]، فمن ينكر كتابة الوصية يتهم الرسول بالمعصية.

آیه‌ای وجود دارد که نوشتن وصیت را هنگام مرگ با دو کلمه‌ای که بر واجب بودن آن دلالت دارد، واجب می‌کند: «كتب، وحقاً على» (واجب است، حقی است بر....). خدای متعال فرمود: (اگر خیری به جای گذاشتید، بر شما هنگام وفاتتان وصیت نیکو نمودن به والدین و نزدیکان واجب است، این حقی است بر پرهیزگاران)[108]. هر کسی که نوشتن وصیت را انکار کند، رسول الله (ص) را به معصیت متهم کرده است.

 

ولدينا روايات تدل على كتابة الوصية أو همّ الرسول بكتابة الوصية عند الاحتضار كرزية الخميس المروية في البخاري وما رواه سليم بن قيس في كتابه[109]

روایاتی است که دلالت بر نوشتن وصیت یا تأکید بر نوشتن وصیت توسط رسول الله (ص) هنگام وفات می‌نماید؛ مثل روایت «رزیة الخمیس» (مصیبت پنج شنبه) که در بخاری روایت شده است و آنچه سلیم بن قیس درکتابش روایت می‌کند.[110]

 

ولدينا روايات موافقة لمحتوى الوصية وهي روايات المهديين الاثني عشر، وهي موجودة في كتب الأنصار ويمكن الرجوع إلى مصادرها عند الشيعة والسنة[111]، وأيضاً ما رواه الطوسي عنهم (ع) في أنّ اسم المهدي (أحمد وعبد الله والمهدي)[112]، وما رواه السنة من أنّ اسم المهدي يواطئ اسم النبي[113]  أي أحمد كما ورد في الوصية.

روایاتی است که با مضمون وصیت، موافقت دارد که روایات مهدیین دوازده‌گانه می‌باشند و در کتاب‌های انصار موجود است و می‌توان به منابع آن در شیعه و اهل سنت مراجعه نمود[114]. همچنین آنچه طوسی از آنها (ع) روایت کرده است که اسم مهدی «احمد و عبدالله و مهدی» است[115] و آنچه اهل سنت روایت کرده‌اند که اسم مهدی موافق اسم رسول الله است[116] یعنی احمد، همانطور که در وصیت آمده است.

 

ولدينا نص الوصية المكتوبة عند الاحتضار وهي مروية في غيبة الطوسي[117] ، ولا يوجد لدينا معارض لنص الوصية. وكل إشكال أتوا به لرد الوصية تم رده وبيان بطلانه.

وصیت نوشته شده‌ی هنگام وفات موجود است و در کتاب غیبت طوسی روایت شده است[118] و (روایت) مخالفی با متن وصیت، وجود ندارد، و تمام اشکال‌هایی که برای ردّ وصیت آوردند، بیان شده است و علت بطلان آنها نیز پاسخ داده شده است.

 

فكيف يمكن ـ بعد كل هذا ـ لعاقل أن يرد الوصية، وكيف لمن يخاف الآخرة أن يرد الوصية، وكيف لمن يتقي الله أن يرد الوصية ؟!!.

بعد از همه‌ی اینها، چگونه یک فرد عاقل می‌تواند وصیت را ردّ کند؟! چگونه کسی که از آخرت می‌ترسد، می تواند وصیت را ردّ کند؟! و چگونه کسی که از خدا می‌ترسد می‌تواند وصیت را ردّ کند؟!!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


السؤال الملحق

پرسش پیوست

این پیوست جزو متن اصلی کتاب نیست و توسط مترجم اضافه شده است و متن آن از کتاب «در محضر عبد صالح (ع) جلد دوم» می‌باشد که عیناً [به همراه متن عربی آن] آورده شده است.

 

رواية تبّر الله عمره:

روایتِ خداوند عمرش را تباه گرداند

 

أوضح السيد أحمد الحسن (ع) في كتابه «الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال»، أحد إصدارات الدعوة اليمانية المباركة، وهو منشور في الموقع الرسمي، أوضح (ع) بما لا يقبل الشك حجية الوصية المقدسة وصدق المحتج بها، قرآناً وسنّة وعقلاً.

وكان من ضمن ما جاء في الكتاب بيان لمعنى رواية «تبّر الله عمره» بالنسبة للمدعي باطلاً.

سید احمد الحسن (ع) در یکی از کتابهای انتشارات دعوت مبارک یمانی بهنام «وصیت مقدس، نوشتارِ بازدارنده از گمراهی» که در سایت رسمی نیز منتشر شده است، توضیحی داده که جای هیچ شک و شبههای در خصوص حجیّت وصیت مقدس و صدق کسی که به آن محاجه کند چه از دید قرآن و چه از دید سنت یا عقل بر جای نمیگذارد.

از جمله مواردی که در این کتاب آمده است تبیین معنای روایت «خداوند عمر او را تباه گرداند» برای مدعی دروغین میباشد.

 

وفي هذا قال (ع):

إني وجدت أنّ الأنصار غير واضح عندهم معنى رواية "تبّر الله عمره"، وأين موضعها. أسأل الله أن ينفعكم به لبيان الحق للمؤمنين، وأن يُعلي كعبكم ويظهر حجتكم على الظالمين.

ایشان (ع) در این خصوص فرمود:

من دریافتم که معنای روایت «تبّر الله عمره» و وضعیت آن، برای انصار قدری مبهم است. از خداوند تقاضا دارم که شما را از آن برای بیان حق برای مؤمنین بهرهمند گرداند و مقام و منزلت شما را بالا ببرد و حجت شما را بر ظالمین آشکار گرداند!

 

ولكلِّ من قرأ الكتاب، أقول:

إنّ الدليل العقلي الذي أوضحه السيد أحمد الحسن (ع) في كتابه، يثبت استحالة ادعاء النص التشخيصي لخليفة الله؛ لوضوح اللوازم الواجب تنزيه الله سبحانه عنها. ولكن ما فهمته ابتداءً من الدليل القرآني والروائي هو (مصروفية الجميع عن أصل ادّعاء النص التشخيصي) أو (اقتران هلاك المدعي الباطل بادعائه له).

به هر کسی که این کتاب را خوانده است میگویم:

دلیل عقلی که سید احمد الحسن (ع) در کتابش تشریح نموده، محال بودن ادعای (باطل) نص به عنوان راهی برای تشخیص خلیفهء خدا را ثابت میکند؛ که واضحاً از اساسیترین لازمههای تنزیه خداوند سبحان جهت جلوگیری از امکان تحقق این ادعای باطل میباشد. اما آنچه در ابتدا از دلایل قرآنی و روایی فهمیدم «بازدارندگی عمومی از اصل ادعای باطل نص تشخیص» یا «همبستگی هلاکت مدعی باطل با ادعایش» میباشد.

 

وقد يُفهم من الشق الثاني إمكانية ادّعاء النص التشخيصي من قبل مدعٍ باطل مقروناً بهلاكه، فكيف توصّل هذا المدعي الباطل إليه إذن بعد صرف الجميع عنه واستحالة ذلك عقلاً؟

 

آنچه از صورت دوم فهمیده میشود این است که امکان وقوع ادعای نص تشخیص از جانب مدعی باطل همراه با هلاکتش میباشد؛ حال چگونه این مدعی باطل میتواند به این ادعا دست یابد آن هم بعد از بازدارندگی عمومی آن و محال بودن آن از نظر عقلی؟!

 

هذا تساؤل خطر في بالي عند قراءتي للكلام، فأوضح (ع) قائلاً:

لا، ليس كذلك وفقك الله. النص القرآني والروائي أيضاً في نفس معنى الدليل العقلي، إنما هو بيان الحماية الإلهية للنص بهلاك المدعي، وليس المراد إمكان تحقق الادّعاء، تماماً كفرض المحال.

هنگام مطالعهء کتاب، این سؤال بهذهنم خطور کرد و ایشان (ع) برایم واضح فرمود:

نه، اینگونه نیست. خداوند توفیقت دهد! نص قرآنی و روایی نیز بهخودی خود دلالت بر دلیل عقلی دارد و به معنی حمایت الهی از نص با هلاکت مدعی (باطل) میباشد و به فرض محال، به معنی امکان تحقق ادعای باطل نمیباشد.

 

وعبارة: (أو على الأقل فإنّ ادعاءه لها مقرون بهلاكه قبل أن يظهر للناس)، هي فرض لأقصى ما يمكن أن يصل له الادّعاء، وليس معنى الفرض أنّ الأمر ممكن التحقق، ولكن نقول: لو تحقق هذا فلا يضر؛ لأنّ تحقق هذا الادّعاء إلى هذه المرحلة لا يضر بكون النص محمياً، فالحماية المهمة هي من أن يدعيه إنسان معلناً ادّعاءه لغيره، أما لو فرضنا أنه ادّعاه بينه وبين نفسه وأهلكه الله قبل أن يخرج ما في نفسه، فهذا الأمر لا يضر بكون النص محمياً. إنما الفرض لبيان معنى الحماية وتقريب الصورة وحدها إلى أبعد ما يمكن من التوضيح .

عبارت: «حداقل ادعای آن همراه با هلاکت او قبل از آشکار شدن برای مردم است» به معنی بعید بودن امکان وصول به این ادعا میباشد و به این معنی نیست که این رویداد امکان محقق شدن را داشته باشد؛ ولی ما میگوییم: حتی اگر چنین چیزی محقق شود، باز هم ضرری نخواهد داشت؛ زیرا تحقق این ادعا تا این مرحله هیچ آسیبی به نص بازدارنده نمی‌‌رساند. پشتیبانی رسالت یعنی آن که شخص (باطل) آن را نتواند آشکارا نزد دیگری ادعا کند اما اگر فرض کنیم که او آن را صرفاً پیش خودش ادعا کند و قبل از آن که بتواند آنچه در درونش قرار دارد را آشکار کند، خداوند هلاکش نماید، این مساله ضرری برای نص بازدارنده ایجاد نمیکند. تنها چیزی که لازم است بیان معنی حمایت (نص) و جدا کردن تنها حالت ممکن از بعیدترین حالتهایی است که میتواند پیش بیاید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 


ملحق (١): بعض روايات كتابة الوصية أو الهم بكتابتها في كتب الشيعة والسنة

پیوست ١: بعضی از روایتهای کتابت وصیت یا تأکید بر نوشتن وصیت، در کتابهای شیعه و اهل سنت

 

 

أولاً: في كتب الشيعة

اول: کتابهای شیعه

 

 

أ- روايات تؤكد صدور الوصية:

الف- روایاتی که بر نوشتن وصیت تأکید دارد:

 

الكليني: [5ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع): الْوَصِيَّةُ حَقٌّ وقَدْ أَوْصَى رسول الله (ص) فَيَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ أَنْ يُوصِيَ] الكافي: ج٧ ص٣.

1-   امام باقر (ع) فرمود: «وصیت حق است و رسول الله (ص) وصیت نمود؛ پس شایسته است که مسلمان وصیت کند» (کافی: ج ٧ ص ٣).

 

وعنه أيضاً: [4ـ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ عِيسَى بْنِ الْمُسْتَفَادِ أَبِي مُوسَى الضَّرِيرِ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: قُلْتُ لأَبِي عَبْدِ اللَّه ألَيْسَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) كَاتِبَ الْوَصِيَّةِ ورسول الله (ص) الْمُمْلِي عَلَيْه وجَبْرَئِيلُ والْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ (ع) شُهُودٌ. قَالَ: فَأَطْرَقَ طَوِيلاً ثُمَّ قَالَ: يَا أَبَا الْحَسَنِ قَدْ كَانَ مَا قُلْتَ ......] الكافي: ج١ ص٢٨١.

 

 

2- امام موسی کاظم (ع) می‌فرماید: «به امام صادق (ع) عرض نمودم: آیا این گونه بود که امیرالمؤمنین (ع) نویسنده‌ و رسول الله (ص) املا (دیکته) کننده‌ی وصیت و جبرئیل و فرشتگان مقرّب شاهد‌ باشند؟ (امام کاظم (ع)) فرمود: (امام صادق (ع)) مدت طولانی سکوت نمود؛ سپس فرمود: ای اباالحسن! همین گونه بود که گفتی....» (کافی: ج ١ ص ٢٨١)

 

وعنه ايضاً: [5ـ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: أَوْصَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) إِلَى الْحَسَنِ وأَشْهَدَ عَلَى وَصِيَّتِه الْحُسَيْنَ (ع) ومُحَمَّداً وجَمِيعَ وُلْدِه ورُؤَسَاءَ شِيعَتِه وأَهْلَ بَيْتِه ثُمَّ دَفَعَ إِلَيْه الْكِتَابَ والسِّلَاحَ ثُمَّ قَالَ لِابْنِه الْحَسَنِ: يَا بُنَيَّ أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّه أَنْ أُوصِيَ إِلَيْكَ وأَنْ أَدْفَعَ إِلَيْكَ كُتُبِي وسِلَاحِي كَمَا أَوْصَى إِلَيَّ رَسُولُ اللَّه ودَفَعَ إِلَيَّ كُتُبَه وسِلَاحَه وأَمَرَنِي أَنْ آمُرَكَ إِذَا حَضَرَكَ الْمَوْتُ أَنْ تَدْفَعَه إِلَى أَخِيكَ الْحُسَيْنِ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى ابْنِه الْحُسَيْنِ وقَالَ: أَمَرَكَ رسول الله (ص) أَنْ تَدْفَعَه إِلَى ابْنِكَ هَذَا ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ ابْنِ ابْنِه عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، ثُمَّ قَالَ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ: يَا بُنَيَّ وأَمَرَكَ رسول الله (ص) أَنْ تَدْفَعَه إِلَى ابْنِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وأَقْرِأْه مِنْ رسول الله (ص) ومِنِّي السَّلَامَ ...] الكافي: ج١ ص٢٩٨.

3-امام باقر (ع) فرمود: «امیرالمؤمنین (ع) به حسن (ع) وصیت نمود و بر وصیت خود حسین (ع) و محمد و همه‌ی فرزندانش و رؤسای شیعیانش و اهل بیتش را شاهد گرفت. سپس کتاب و سلاح را به او داد. سپس به فرزندش (حسن (ع)) فرمود: ای فرزندم! رسول الله (ص) به من دستور داد تا به تو وصیت کنم وکتاب‌ها و سلاح خود را به تو بدهم، همان گونه که رسول الله (ص) به من وصیت نمود و کتاب‌ها و سلاحش را به من داد، و به من دستور داد تا به تو دستور دهم  وقتی زمان مرگت رسید، آن را به برادرت (حسین) بدهی. سپس رو به فرزندش، حسین نمود و فرمود: رسول الله (ص) به تو دستور داده است تا آن را به این فرزندت بدهی. سپس دست فرزند فرزندش، علی بن حسین (ص) را گرفت و به او فرمود: ای فرزندم، رسول الله (ص) به تو دستور داده است که آن را به فرزندت، محمد بدهی و از سوی رسول الله (ص) و من به او سلام برسان....» (کافی: ج ١ ص ٢٩٨).

 

كتاب سليم: [عن سليم بن قيس، قال: سمعت سلمان يقول: سمعت علياً (ع) ـ بعد ما قال ذلك الرجل ما قال وغضب رسول الله (ص) ودفع الكتف ـ : ألا نسأل رسول الله (ص) عن الذي كان أراد أن يكتب في الكتف مما لو كتبه لم يضل أحد ولم يختلف اثنان ؟ فسكت حتى إذا قام من في البيت وبقي علي وفاطمة والحسن والحسين (ع) وذهبنا نقوم أنا وصاحبي أبو ذر والمقداد، قال لنا علي (ع): إجلسوا. فأراد أن يسأل رسول الله (ص) ونحن نسمع، فابتدأه رسول الله (ص) فقال: (... وأن الله قد قضى الفرقة والاختلاف على أمتي من بعدي، فأمرني أن أكتب ذلك الكتاب الذي أردت أن أكتبه في الكتف لك وأشهد هؤلاء الثلاثة عليه، ادع لي بصحيفة). فأتى بها، فأملى عليه أسماء الأئمة الهداة من بعده رجلاً رجلاً وعلي (ع) يخطه بيده. وقال (ص): إني أشهدكم إن أخي ووزيري ووارثي وخليفتي في أمتي علي بن أبي طالب، ثم الحسن ثم الحسين ثم من بعدهم تسعة من ولد الحسين. ثم لم أحفظ منهم غير رجلين علي ومحمد، ثم اشتبه الآخرون من أسماء الأئمة (ع)، غير أني سمعت صفة المهدي وعدله وعمله وأن الله يملأ به الأرض عدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً. ثم قال النبي (ص): إني أردت أن أكتب هذا ثم أخرج به إلى المسجد ثم أدعو العامة فأقرأه عليهم وأشهدهم عليه. فأبى الله وقضى ما أراد.

ثم قال سليم: فلقيت أبا ذر والمقداد في إمارة عثمان فحدثاني. ثم لقيت علياً (ع) بالكوفة والحسن والحسين عليهما السلام فحدثاني به سرا ما زادوا ولا نقصوا كأنما ينطقون بلسان واحد] كتاب سليم بن قيس: ص٣٩٨ ـ ٣٩٩، تحقيق الأنصاري.

4- سلیم بن قیس می‌گوید: از سلمان شنیدم که می‌گفت: از علی (ع) شنیدم ـ‌‌‌ـ‌بعد از این که آن مرد آن جمله را گفت و رسول الله (ص) خشمگین شد و کتف را انداخت‌ـ که گفت:  «آیا از رسول الله (ص) در مورد چیزی که می‌خواست در کتف بنویسد، سؤال نکنیم؟ چیزی که اگر می‌نوشت هیچ فردی گمراه نمی‌شد و هیچ دو نفری با هم اختلاف نمی‌کردند؟». (حضرت) سکوت نمود تا این که افرادی که در خانه بودند، بلند شدند (و رفتند) و علی (ع) و فاطمه (س) و حسن (ع) و حسین (ع) ماندند. من و دوستم ابوذر و مقداد بلند شدیم تا برویم. علی (ع) به ما فرمود: «بنشینید». حضرت، از رسول الله (ص) پرسید و ما می‌شنیدیم. رسول الله (ص) آغاز نمود و فرمود: «.... خداوند، بعد از من برای امت من جدایی و اختلاف را خواسته است. به من دستور داد تا آن نوشته‌ای که در کتف برای تو می‌خواستم بنویسم، بنویسم، و این سه نفر را براین مطلب شاهد بگیرم. صحیفه (کاغذ) ی برایم بیاورید». آن را آوردند. رسول الله (ص) نام‌های امامان هدایت بعد از خود را یکی یکی فرمود و علی (ع) با دست خود می‌نوشت. (رسول الله (ص)) فرمود: «من شما را شاهد می‌گیرم که برادر، وزیر، وارث وخلیفه‌ی من در امتم، علی بن ابی طالب است، سپس حسن، سپس حسین و بعد از آنها نُه فرد از فرزندان حسین می‌باشند». ولی من فقط نام دو نفر ازآنها را به خاطر سپردم: علی و محمد؛ و از نام بقیه‌ی امامان (ع) مطمئن نیستم، ولی ویژگی مهدی و عدالت و علم او را شنیدم و این که خداوند به واسطه‌ی او زمین را پر از عدل و داد می‌کند، همان گونه که از ظلم جور پر شده بود. سپس پیامبر (ص) فرمود: «من می‌خواستم این را بنویسم، سپس با آن به مسجد بروم، سپس مردم را دعوت کنم و آن را برای مردم بخوانم و آنها را بر آن گواه بگیرم؛ ولی خداوند نخواست و آنچه خواست خودش بود، اراده فرمود

سپس سلیم گفت: ابوذر و مقداد را در زمان خلافت عثمان دیدم؛ با من سخن گفتند. سپس علی (ع) و حسن (ع) و حسین (ع) را در کوفه دیدم. در مورد آن با من پنهانی سخن گفتند؛ نه چیزی اضافه کردند و نه چیزی کم نمودند، انگار با یک زبان سخن می‌گفتند. (كتاب سليم بن قيس: ص٣٩٨ – ٣٩٩، تحقيق انصاري)

 

سليم بن قيس عن علي (ع): [يا طلحة، ألست قد شهدت رسول الله (ص)حين دعا بالكتف ليكتب فيها ما لا تضل الأمة ولا تختلف، فقال صاحبك ما قال: (إن نبي الله يهجر) فغضب رسول الله (ص) ثم تركها ؟ قال: بلى، قد شهدت ذاك. قال: فإنكم لما خرجتم أخبرني بذلك رسول الله (ص) وبالذي أراد أن يكتب فيها وأن يشهد عليها العامة. فأخبره جبرائيل: (أن الله عز وجل قد علم من الأمة الاختلاف والفرقة)، ثم دعا بصحيفة فأملى علي ما أراد أن يكتب في الكتف وأشهد على ذلك ثلاثة رهط: سلمان وأبا ذر والمقداد، وسمى من يكون من أئمة الهدى الذين أمر الله بطاعتهم إلى يوم القيامة ...] كتاب سليم بن قيس: ص٢١١، تحقيق الأنصاري.

5- سلیم بن قیس: امام علی (ع) می‌فرماید: «ای طلحه! آیا شاهد نبودی زمانی که رسول الله (ص) کتف خواست تا در آن چیزی بنویسدکه امت، گمراه نشوند و با هم اختلاف نداشته باشند، دوست تو آن مطلب را گفت: «پیامبر خدا هَذیان می‌گوید». رسول الله (ص) خشمگین شدند و آن کار را انجام ندادند؟ (طلحه) گفت: بله، شاهد این جریان بودم. (علی (ع)) فرمود: وقتی شما بیرون رفتید، رسول الله (ص) از آنچه می‌خواست بنویسد و مردم را بر آن شاهد بگیرد، مَرا آگاه نمود. جبرئیل به او خبرداد: «خدای عزوجل، از امت (تو) اختلاف و جدایی را دانست». سپس صحیفه‌ای خواست و آنچه می‌خواست در کتف بنویسد را بر من املا (دیکته) نمود و بر آن سه فرد را به عنوان شاهد گرفت: سلمان و ابوذر و مقداد؛ و نام امامان هدایت، همان افرادی که به اطاعت از آنها امر شدیم را تا روز قیامت بیان نمود....». (كتاب سليم بن قيس: ص٢١١، تحقيق انصاری)

 

سليم بن قيس عن ابن عباس: [لقد دخلت على علي (ع) بذي قار، فأخرج إلي صحيفة وقال لي: يا بن عباس، هذه صحيفة أملاها عليّ رسول الله (ص) وخطي بيدي. فقلت: يا أمير المؤمنين، إقرأها علي فقرأها، فإذا فيها كل شئ كان منذ قبض رسول الله (ص) إلى مقتل الحسين (ع) وكيف يقتل ومن يقتله ومن ينصره ومن يستشهد معه. فبكى بكاء شديداً وأبكاني. فكان فيما قرأه عليّ: كيف يصنع به وكيف يستشهد فاطمة وكيف يستشهد الحسن ابنه وكيف تغدر به الأمة. فلما أن قرأ كيف يقتل الحسين ومن يقتله أكثر البكاء، ثم أدرج الصحيفة وقد بقي ما يكون إلى يوم القيامة] كتاب سليم بن قيس: ص٤٣٤، تحقيق الأنصاري.

6- سلیم بن قیس: ابن عباس می‌گوید: در ذی قار، خدمت علی (ع) رسیدم. صحیفه‌ای بیرون آورد و به من فرمود: «ای ابن عباس، این صحیفه‌ای است که رسول الله (ص) آن را برای من املا (دیکته) نمود و به (دست) خطِّ من است». به ایشان عرض نمودم: ای امیرالمؤمنین (ع) آن را برای من بخوان. ایشان آن را خواندند. در آن، تمام اتفاقات بود، از زمان از دنیا رفتن رسول الله (ص) تا به شهادت رسیدن حسین (ع)  و این که چگونه به شهادت می‌رسد و چه افرادی او را یاری می‌دهند و چه افرادی با او به شهادت می‌رسند. ایشان گریه‌ی شدیدی نمود و مَرا به گریه انداخت. از جمله مطالبی که برای من خواند این بود که  با او چه رفتاری می‌کنند و این که فاطمه (س) چگونه به شهادت می‌رسد و چگونه حسن (ع) فرزندش، به شهادت می‌رسد و چگونه امت، با او پیمان‌شکنی می‌کنند. وقتی مطلبی که در مورد به شهادت رسیدن حسین (ع) را خواند و این که چه افرادی او را به شهادت می‌رسانند، گریه بیشتر شد. صحیفه پایان یافت و آنچه تا قیامت اتفاق می‌افتد، باقی ماند. (كتاب سليم بن قيس: ص٤٣٤، تحقيق انصاری)

 

الصدوق: [1ـ حدثنا جعفر بن علي عن أبيه، عن جده الحسن بن علي الكوفي، عن جده عبد الله بن المغيرة عن سالم عن أبي عبد الله (ع)، قال: أوصى رسول الله (ص) إلى علي (ع) وحده، وأوصى علي إلى الحسن والحسين جميعاً ...] علل الشرائع: ج٢ ص٣٨٦.

7- صدوق: امام صادق (ع): «رسول الله (ص) به تنهایی به علی (ع) وصیت نمود و علی (ع) به حسن (ع) و حسین (ع)، به هر دو وصیت نمود....». (علل الشرایع: ج ٢ ص ٣٨٦)

 

الشريف الرضي: [حدّثني هارون بن موسى، قال: حدّثني أحمد بن محمّد بن عمّار العجلي الكوفي، قال: حدّثني عيسى الضرير، عن أبي الحسن، عن أبيه (عليهما السلام) قال: قال رسول الله (ص) حين دفع الوصيّة إلى عليّ (ع): يا علي أعدّ لهذا جواباً غداً بين يدي ذي العرش فإنّي محاجّك يوم القيامة بكتاب الله، حلاله وحرامه، ومحكمه ومتشابهه على ما أنزل الله، وعلى تبليغه من أمرتك بتبليغه، وعلى فرائض الله كما أُنزلت وعلى أحكامه كلّها ....] خصائص الأئمة: ص٧٢.

 

 

8- شریف رضی: رسول الله (ص) هنگامی که وصیت را به علی (ع) داد، فرمود: «ای علی! برای این، پاسخی در فردای قیامت در پیشگاه عرش، آماده کن، زیرا من در روز قیامت، با کتاب خدا با تو احتجاج می‌کنم، حلال و حرامش و محکم و متشابهش، آن گونه که نازل شد و تبلیغ نمودنش به کسانی که به تبلیغ نمودن آنها به تو دستور دادم، و فرایض خدا، همان‌گونه که فرستاده شد و بر همه‌ی احکام خدا....». (خصایص الائمه: ص ٧٢)

 

المجلسي عن ابن طاووس: [عن الكاظم، عن أبيه (عليهما السلام) قال: قال عليّ بن أبي طالب (ع): كان في وصيّة رسول الله (ص) في أوّلها: "بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما عهد محمّد بن عبد الله (ص) وأوصى به وأسنده بأمر الله إلى وصيّه عليّ بن أبي طالب أمير المؤمنين (ع)"، وكان في آخر الوصيّة: "شهد جبرئيل وميكائيل وإسرافيل على ما أوصى به محمد (ص) إلى عليّ بن أبي طالب (ع)، وقبضه وصيّته وضمانه على ما فيها على ما ضمن يوشع بن نون لموسى بن عمران عليهما السلام وضمن وأدّى وصيّ عيسى بن مريم، وعلى ما ضمن الأوصياء قبلهم، على أنّ محمّداً أفضل النبيّين، وعليّاً أفضل الوصيّين، وأوصى محمّد وسلّم إلى عليّ، وأقرَّ عليَّ وقبض الوصية على ما أوصيت به الأنبياء وسلّم محمّد الأمر إلى عليّ بن أبي طالب، وهذا أمر الله وطاعته، وولّاه الأمر على أن لا نبوّة لعليّ ولا لغيره بعد محمّد، وكفى بالله شهيداً"] بحار الأنوار: ج٢٢ ص٤٨٢.

9- مجلسی از ابن طاووس: امام کاظم (ع) از پدرانش: علی بن ابی طالب (ع) فرمود: «در اول وصیت رسول الله (ص) این مطلب بود: بسم الله الرحمن الرحیم. این عهد محمد بن عبدالله (ص) و آنچه به آن وصیت کرده است و آنچه به دستور خدا محکم نموده است، به وصیش، علی بن ابی طالب، امیرالمؤمنین (ع)  می‌باشد؛ و در آخر وصیت آمده است: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل بر وصیت محمد (ص) به علی بن ابی طالب (ع) شهادت می‌دهند؛ و علی (ع) آن وصیت را گرفت و به آنچه در آن است، ضمانت داد، همان‌گونه که یوشع بن نون (ع) برای موسی بن عمران (ع) و وصیّ عیسی بن مریم (ع) ضمانت و ادا نمود. همانطورکه اوصیای قبل از آنها تعهد نمودند به این که محمد (ص) بهترین پیامبران، علی (ع) بهترین وصی‌ها است. محمد (ص) وصیت نمود و آن را به علی (ع) سپرد، و از من اقرار گرفت و وصیت را بنا بر آنچه انبیا به آن وصیت نمودند، گرفت. محمد (ص) امر را به علی بن ابی طالب (ع) داد. این دستور خدا و اطاعتِ او است. محمد (ص)، علی (ع) را به عنوان سرپرست قرار داد (و) این که بعد از محمد (ص)، چه برای علی و چه غیر از او پیامبری نیست، و خدا به عنوان شاهد کافی است». (بحارالانوار: ج ٢٢ ص ٤٨٢)

 

المجلسي: [كتاب الطرف للسيد علي بن طاووس، وكتاب مصباح الأنوار بإسنادهما إلى كتاب الوصية لعيسى الضرير، عن موسى بن جعفر (ع) قال: قال لي أبي: قال علي (ع) لما قرأت صحيفة وصية رسول الله (ص) فإذا فيها: يا علي غسلني ولا يغسلني غيرك .....] بحار الأنوار: ج٢٢ ص٥٤٦.

10- مجلسی: امام موسی کاظم (ع) می‌فرماید: «پدرم به من فرمود: موقعی که علی (ع) صحیفه‌ی وصیت رسول الله (ص) را خواند، در آن چنین بود: ای علی! تو مرا غسل بده و غیر از تو کسی مرا غسل ندهد....». (بحارالانوار: ج ٢٢ ص ٥٤٦)

 

قطب الدين الراوندي: عن محمد بن الفضيل عن الرضا (ع) في حديث دخول الكوفة واحتجاجه مع علماء اليهود والنصارى، ورد فيه: [... فانّ رسول الله (ص) لما كان وقت وفاته دعا علياً وأوصاه، ودفع إليه الصحيفة التي كان فيها الأسماء التي خص الله بها الأنبياء والأوصياء] الخرائج والجرائح: ج١ ص٣٥١.

11- قطب الدین راوندی: محمد بن فضیل در حدیثی از امام رضا (ع) هنگام ورود ایشان به کوفه و احتجاج ایشان با علمای یهود و نصاری می‌گوید که در آن چنین آمده است: «.... هنگامی که زمان وفات رسول الله (ص) فرا رسید، علی را صدا زد، به او وصیت نمود و صحیفه را به ایشان داد؛ همان صحیفه‌ای که در آن نام‌هایی که خدا، پیامبران و اوصیا را به آن اختصاص داده بود، وجود داشت». (خرایج و جرایح: ج ١ ص ٣٥١)

 

محمد بن الحسن الصفار: [حدثنا محمد بن الحسين عن صفوان عن ابن مسكان عن حجر عن حمران عن أبي جعفر (ع) قال: ذكرت الكيسانية وما يقولون في محمد بن علي، فقال: ... إنّ محمد بن علي كان يحتاج إلى بعض الوصية أو إلى شئ مما في وصية فيبعث إلى علي بن الحسين فينسخه له] بصائر الدرجات: ص١٩٨.

12- محمد بن حسن صفار: ... از امام باقر (ع): (از) مطالب کیسانیه و آنچه در مورد محمد بن علی می‌گفتند سخن گفته شد. ایشان (ع) فرمودند: «.... محمد بن علی (ع) به بعضی از قسمت‌های وصیت یا چیزی از آنچه در آن بود، نیاز داشت. فردی را نزد علی بن حسین (ع) فرستاد و ایشان برایش نوشتند». (بصائر الدرجات: ص ١٩٨)

 

وعنه أيضاً: [حدثنا محمد بن الحسين عن النضر بن شعيب عن عبد الغفار الجازي قال: ذكر عند أبي عبد الله (ع) الكيسانية وما يقولون في محمد بن علي، فقال: ألا تسألونهم عند من كان سلاح رسول الله (ص)، إنّ محمد بن علي كان يحتاج في الوصية أو إلى الشئ فيها فيبعث إلى علي بن الحسين فينسخها له] بصائر الدرجات: ص١٩٨

13- محمد بن حسن صفار: عبدالغفار جازی می‌گوید: نزد امام صادق (ع) از کیسانیه و آنچه در مورد محمد بن علی می‌گویند، سخن به میان آمد. ایشان (ع) فرمود: «آیا از آنها نپرسیدید که سلاح رسول الله (ص) نزد چه کسی است. محمد بن علی (ع) به بعضی از قسمت‌های وصیت یا چیزی از آن، نیاز داشت. فردی را نزد علی بن حسین (ع) فرستاد و ایشان برایشان نوشتند». (بصائر الدرجات: ص ١٩٨)

 

الخزاز القمي: [... عن الزهري قال: دخلت على علي بن الحسين (عليهما السلام) في المرض الذي توفي فيه ... ثم دخل عليه محمد ابنه فحدثه طويلاً بالستر، فسمعته يقول فيما يقول: عليك بحسن الخلق، قلت: يا ابن رسول الله إن كان من أمر الله ما لا بد لنا منه ـ ووقع في نفسي أنه قد نعى نفسه ـ فإلى من يختلف بعدك ؟ فقال: يا أبا عبد الله إلى ابني هذا وأشار إلى محمد ابنه أنه وصيي، ووارثي، وعيبة علمي، معدن العلم، وباقر العلم ... قلت: يا ابن رسول الله هلا أوصيت إلى أكبر أولادك ؟ قال: يا أبا عبد الله ليست الإمامة بالكبر والصغر، هكذا عهد إلينا رسول الله (ص)، وهكذا وجدناه مكتوباً في اللوح والصحيفة ...] كفاية الأثر: ص٢٤٣.

14- خراز قمی: زهری می‌گوید: هنگام بیماری‌ای که باعث وفات علی بن حسین (ع) شد، خدمتشان رسیدم.... سپس محمد، فرزندش آمد و مدت طولانی، پنهانی با  او سخن گفت. در مطالبی که می‌فرمودند، شنیدم که می‌فرمود: «بر تو باد به اخلاق نیکو». عرض نمودم: ای فرزند رسول الله (ص) ، ناچار دستور خدا در مورد ما اجرا می‌شود (و همان موقع پیش خودم گفتم که‌) بعد از شما نزد چه فردی برویم؟ فرمودند: «ای ابوعبدالله! به سمت این فرزندم» و به فرزندش، محمد اشاره نمود (و فرمود:) «ایشان، وصی و وارث من و جایگاه علم و معدن علم و شکافنده‌ی علم است....». عرض نمودم: ای فرزند رسول الله (ص) ، آیا به بزرگ‌ترین فرزندت وصیت نمی‌کنی؟ فرمود: «ای ابوعبدالله! امامت به بزرگی وکوچکی (سنّ) نیست. این گونه است عهد رسول الله (ص) بر ما و این گونه در لوح و صحیفه یافتیم....». (کفایة الاثر: ص ٢٤٣)

 

 

 

ب-  روايات تؤكد أنّ الوصية (عهد محمد (ص)) من مختصات آل محمد (ص) وبها يُعرفون:

ب- روایاتی که تأکید دارند بر این که وصیت (عهد محمد (ص)) از اختصاصات آل محمد (ع) می‌باشد و با آن شناخته می‌شوند:

 

الكليني: [ 2ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ الأَشْعَثِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه (ع) يَقُولُ: أتَرَوْنَ الْمُوصِيَ مِنَّا يُوصِي إِلَى مَنْ يُرِيدُ لَا واللَّه ولَكِنْ عَهْدٌ مِنَ اللَّه ورَسُولِه (ص) لِرَجُلٍ فَرَجُلٍ حَتَّى يَنْتَهِيَ الأَمْرُ إِلَى صَاحِبِه] الكافي: ج١ ص٢٧٧.

15- کلینی: عمرو بن اشعث می‌گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمودند: «آیا فکر می‌کنید فردی از ما که وصیت می‌کند، به هر فردی که دوست دارد، وصیت می‌کند؟ نه، به خدا قسم این چنین نیست! آن عهدی از جانب خدا و رسول الله (ص) از مردی به مردی دیگر است تا این که  امر به صاحبش برسد». (کافی: ج ١ ص ٢٧٧)

 

وعنه أيضاً: [4ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ وجَمِيلٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ مُصْعَبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه (ع) يَقُولُ: أتَرَوْنَ أَنَّ الْمُوصِيَ مِنَّا يُوصِي إِلَى مَنْ يُرِيدُ لَا واللَّه ولَكِنَّه عَهْدٌ مِنْ رسول الله (ص) إِلَى رَجُلٍ فَرَجُلٍ حَتَّى انْتَهَى إِلَى نَفْسِه] الكافي: ج١ ص٢٧٩.

16- کلینی: عمرو بن مصعب می‌گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: «آیا فکر می‌کنید فردی از ما که وصیت می‌کند، به هر فردی که دوست دارد، وصیت می‌کند؟ نه ، به خدا قسم این چنین نیست! آن عهدی از جانب خدا و رسول الله (ص) از مردی به مردی دیگر است تا این که  به خودش رسید». (کافی: ج ١ ص ٢٧٩)

 

وعنه أيضاً: [1ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ قُلْتُ لأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) إِذَا مَاتَ الإِمَامُ بِمَ يُعْرَفُ الَّذِي بَعْدَه فَقَالَ: لِلإِمَامِ عَلَامَاتٌ مِنْهَا أَنْ يَكُونَ أَكْبَرَ وُلْدِ أَبِيه ويَكُونَ فِيه الْفَضْلُ والْوَصِيَّةُ، ويَقْدَمَ الرَّكْبُ فَيَقُولَ إِلَى مَنْ أَوْصَى فُلَانٌ فَيُقَالَ إِلَى فُلَانٍ والسِّلَاحُ فِينَا بِمَنْزِلَةِ التَّابُوتِ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ تَكُونُ الإِمَامَةُ مَعَ السِّلَاحِ حَيْثُمَا كَانَ] الكافي: ج١ ص٢٨٤.

17- کلینی: ابن ابی نصر می‌گوید: به امام رضا «ابوالحسن» (ع) عرض کردم: وقتی امام بمیرد، امام بعد از او چگونه شناخته می‌شود؟ فرمود: « امام، نشانه‌هایی دارد. او (از) بزرگ‌ترین فرزندان پدرش است، و فضیلت و وصیت در او است، و کاروانی می‌رسد و می‌گوید: فلانی به چه فردی وصیت نمود، گفته می‌شود: به فلانی. سلاح در بین ما مثل تابوت در بنی اسرائیل است؛ هرکجا سلاح باشد، امامت همان جا است.» (کافی: ج ١ ص ٢٨٤)

 

وعنه ايضاً: [3ـ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيه عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وحَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه (ع) قَالَ: قِيلَ لَه بِأَيِّ شَيْءٍ يُعْرَفُ الإِمَامُ، قَالَ: بِالْوَصِيَّةِ الظَّاهِرَةِ وبِالْفَضْلِ إِنَّ الإِمَامَ لَا يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ أَنْ يَطْعُنَ عَلَيْه فِي فَمٍ ولَا بَطْنٍ ولَا فَرْجٍ فَيُقَالَ كَذَّابٌ ويَأْكُلُ أَمْوَالَ النَّاسِ ومَا أَشْبَه هَذَا] الكافي: ج١ ص٢٨٤.

18- کلینی: حفص ابن بختری می‌گوید: به امام صادق (ع) عرض شد: امام با چه چیزی شناخته می‌شود؟ فرمود: «با وصیت ظاهر و با فضیلت؛ هیچ کس نمی‌تواند در دهان، شکم و پاک‌دامنی، به امام طعنه بزند؛ (مثلاً) گفته شود: دروغ‌گو است یا اموال مردم را می‌خورد و (سخنانی) مثل این». (کافی: ج ١ ص ٢٨٤)

 

وعنه أيضاً: [2ـ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادٌ عَنْ عَبْدِ الأَعْلَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه (ع) عَنْ قَوْلِ الْعَامَّةِ إِنَّ رسول الله (ص) قَالَ: مَنْ مَاتَ ولَيْسَ لَه إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً، فَقَالَ: الْحَقُّ واللَّه ... قَالَ فَذَكِّرْ مَا أَنْزَلَ اللَّه فِي عَلِيٍّ (ع) ومَا قَالَ لَه رسول الله (ص) فِي حَسَنٍ وحُسَيْنٍ (عليهما السلام) ومَا خَصَّ اللَّه بِه عَلِيّاً (ع) ومَا قَالَ فِيه رسول الله (ص) مِنْ وَصِيَّتِه إِلَيْه ونَصْبِه إِيَّاه ... قُلْتُ: فَإِنَّ النَّاسَ تَكَلَّمُوا فِي أَبِي جَعْفَرٍ (ع) ويَقُولُونَ كَيْفَ تَخَطَّتْ مِنْ وُلْدِ أَبِيه مَنْ لَه مِثْلُ قَرَابَتِه ومَنْ هُوَ أَسَنُّ مِنْه وقَصُرَتْ عَمَّنْ هُوَ أَصْغَرُ مِنْه، فَقَالَ: يُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الأَمْرِ بِثَلَاثِ خِصَالٍ لَا تَكُونُ فِي غَيْرِه: هُوَ أَوْلَى النَّاسِ بِالَّذِي قَبْلَه وهُوَ وَصِيُّه وعِنْدَه سِلَاحُ رسول الله (ص) ووَصِيَّتُه وذَلِكَ عِنْدِي لَا أُنَازَعُ فِيه. قُلْتُ: إِنَّ ذَلِكَ مَسْتُورٌ مَخَافَةَ السُّلْطَانِ، قَالَ: لَا يَكُونَ فِي سِتْرٍ إِلَّا ولَه حُجَّةٌ ظَاهِرَةٌ إِنَّ أَبِي اسْتَوْدَعَنِي مَا هُنَاكَ فَلَمَّا حَضَرَتْه الْوَفَاةُ قَالَ ادْعُ لِي شُهُوداً فَدَعَوْتُ أَرْبَعَةً مِنْ قُرَيْشٍ فِيهِمْ نَافِعٌ مَوْلَى عَبْدِ اللَّه بْنِ عُمَرَ قَالَ: اكْتُبْ هَذَا مَا أَوْصَى بِه يَعْقُوبُ بَنِيه: (يا بَنِيَّ إِنَّ الله اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ) وأَوْصَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ إِلَى ابْنِه جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ...] الكافي: ج١ ص٣٧٨ ـ ٣٧٩.

19- کلینی: عبد الاعلی می‌گوید: از امام صادق (ع) درمورد سخن اهل سنت پرسیدم که می‌گوید: رسول الله (ص) فرمود: «هر فردی بمیرد و امامی نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است». امام صادق (ع) فرمود: «به خدا که حقّ است.... آنچه خدا در مورد علی (ع) فرستاد، یاد کن، و آنچه رسول الله (ص) درمورد حسن (ع) و حسین (ع) و آنچه به علی (ع) اختصاص داده بود، و آنچه رسول الله (ص) از وصیت ایشان به علی (ع) فرمود و ایشان رامنصوب نمود، یاد کن....» عرض نمودم: مردم در مورد ابو جعفر (ع) سخن می‌گویند، و بیان می‌کنند که چگونه از بین فرزندان پدرش، انتخاب شد، افرادی بودند که مثل او نزدیکی (با ایشان داشتند) و سنّ بیشتری هم داشتند، اما از کسی که کم‌سن‌تر از ایشان بود، کوچک‌تر شدند. فرمود: «صاحب الأمر با سه ویژگی شناخته می‌شود که در فردی غیر از او نیست: او فردی است که نسبت به فردی که قبل از او است، اولویت دارد، او وصی او است و سلاح رسول الله (ص) و وصیت او نزد او است. آن (وصیت) نزد من است و فردی نمی‌تواند در آن با من نزاع کند.» عرض نمودم: آیا به خاطر ترس از پادشاه، پنهان است؟ فرمود: «پنهان نیست، مگر این که حجتی ظاهر برای آن باشد. پدرم آن را نزد من به امانت گذاشت. وقتی زمان وفات ایشان رسید، فرمود: شاهد‌هایی برای من بیاور. چهار شاهد از قریش آوردم، در بین آنها، نافع غلام عبدالله بن عمر، بود. فرمود: این را بنویس: آنچه یعقوب به فرزندانش وصیت نمود: (ای فرزندانم، خدا دین را برای شما برگزید، نمیرید مگر این که مسلمان باشید)  و محمد بن علی به فرزندش جعفر بن محمد وصیت نمود....». (کافی: ج ١ ص ٣٧٨ و ٣٧٩)

 

وعنه أيضاً: [11ـ ... عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: اسْتَأْذَنْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّه (ع) فَقِيلَ لِي ادْخُلْ فَدَخَلْتُ فَوَجَدْتُه فِي مُصَلَّاه فِي بَيْتِه فَجَلَسْتُ حَتَّى قَضَى صَلَاتَه فَسَمِعْتُه وهُوَ يُنَاجِي رَبَّه ويَقُولُ: يَا مَنْ خَصَّنَا بِالْكَرَامَةِ وخَصَّنَا بِالْوَصِيَّةِ ووَعَدَنَا الشَّفَاعَةَ وأَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضَى ومَا بَقِيَ وجَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْنَا ...] الكافي: ج٤ ص٥٨٢.

20- کلینی: معاویه بن وهب می‌گوید: از امام صادق  (ع) اجازه گرفتم. به من فرمود: «داخل شو». داخل شدم و ایشان را در محل نمازخانه‌اش دیدم. نشستم تا این که نمازش را خواند. شنیدم در حالی که با پروردگارش مناجات می‌کرد و می‌فرمود: «ای خدایی که کرامت را به ما اختصاص دادی، و وصیت را به ما اختصاص دادی، و به ما وعده‌ی شفاعت دادی، و علم گذشتگان و آیندگان را به ما دادی، و دل‌های مردم را به سوی ما قرار دادی....». (کافی: ج ٤ ص ٥٨٢)

 

الصدوق: [حدثنا محمد بن علي ماجيلويه رضي الله عنه قال : حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن عبد السلام بن صالح الهروي قال: سمعت الرضا (ع) يقول: ... والذي أكرمنا بعد محمد (ص) بالإمامة وخصنا بالوصية إن زوار قبري لأكرم الوفود على الله يوم القيامة وما من مؤمن يزورني فيصيب وجهه قطرة من الماء إلا حرم الله تعالى جسده على النار] عيون أخبار الرضا (ع): ج٢ ص٢٤٨.

21- صدوق: عبدالسلام بن صالح هروی می‌گوید: از امام رضا (ع) شنیدم که می‌فرمودند: «.... به خدایی قسم که بعد از محمد (ص)، ما را به امامت کرامت داد و ما را مختص به وصیت نمود. زائرین قبر من، بهترین مهمانان نزد خدا در روز قیامت هستند. مؤمنی نیست که مَرا زیارت کند و قطره‌ی اشکی بر صورتش بنشید، مگر این که خداوند متعال جسد او را بر آتش حرام می‌کند». (عیون اخبار الرضا: ج ٢ ص ٢٤٨)

 

محمد بن الحسن الصفار: [حدثنا عمران بن موسى عن موسى بن جعفر (ع) عن علي بن معبد عن جعفر بن عبد الله عن حماد عن عبد الله بن عبد الرحمن عن أبي عمير عن معاوية بن وهب قال: استأذنت على أبى عبد الله (ع) فأذن لي فسمعته يقول في كلام له: يا من خصنا بالوصية وأعطانا علم ما مضى وعلم ما بقي وجعل أفئدة من الناس تهوى إلينا وجعلنا ورثة الأنبياء] بصائر الدرجات: ص١٤٩.

22- محمد بن حسن صفار: معاویه بن وهب می‌گوید: خدمت امام صادق (ع) اجازه گرفتم. به من اجازه دادند. از ایشان درسخنی که می‌فرمودند، شنیدم: «ای خدایی که وصیت را به ما اختصاص دادی، و علم گذشتگان و آیندگان را به ما دادی، و دل‌های مردم را به سوی ما قرار دادی، و ما را وارث پیامبران قرار دادی». (بصائر الدرجات: ص ١٤٩)

 

وعنه أيضاً: [حدثنا أحمد بن محمد عن ابن فضال عن أبي جميلة عن محمد بن الحلبي عن أبي عبد الله (ع) قال: الامام يعرف بثلاث خصال: إنه أولى الناس بالذي كان قبله وعنده سلاح رسول الله (ص) وعنده الوصية، وهو الذي قال الله تعالى: "إن الله يأمركم ان تؤدوا الأمانات إلى أهلها" وقال: السلاح فينا بمنزلة التابوت في بني إسرائيل يدور الملك حيث دار السلاح كما كان يدور حيث دار التابوت] بصائر الدرجات: ص٢٠١.

23 محمد بن حسن صفار: امام صادق (ع) فرمود: «امام با سه ویژگی شناخته می‌شود: ایشان نسبت به فردی که قبل از او است، اولویت دارد، سلاح رسول الله (ص) و وصیت ایشان نزد او است. او کسی است که خدای متعال در موردش فرموده است: (خدا به شما دستور داده است تا امانت‌ها را به صاحبشان بدهید)  و فرمود: سلاح بین ما، مثل تابوت در بنی اسرائیل است، هرجا سلاح باشد، فرماندهی آنجا است، همانطور که هرجا تابوت بود، فرماندهی آنجا بود». (بصائر الدرجات: ص ٢٠١)

 

ج- روايات تؤكد أنّ صاحب الأمر والقائم يُعرف بالوصية:

ج- روایاتی که تأکید می‌کنند که صاحب الأمر و قائم (ع)، با وصیت شناخت می‌شود:

 

 

الصدوق: [12ـ ... عن الحارث بن المغيرة النصري، قال: قلت لأبي عبد الله (ع): بم يعرف صاحب هذا الأمر (ع) قال: بالسكينة والوقار والعلم والوصية] الخصال: ص٢٠٠.

24- صدوق: حارث بن مغیره نصری می‌گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: صاحب الأمر (ع) چگونه شناخته می‌شود؟ فرمود: «با آرامش، سنگینی، علم و وصیت». (خصال: ص ٢٠٠)

 

النعماني: [67ـ ... عن جابر بن يزيد الجعفي، قال: قال أبو جعفر محمد بن علي الباقر (ع): يا جابر، الزم الأرض ولا تحرك يداً ولا رجلاً حتى ترى علامات أذكرها لك إن أدركتها ... قال: فيجمع الله عليه أصحابه ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلاً، ويجمعهم الله له على غير ميعاد قزعاً كقزع الخريف، وهي ـ يا جابر ـ الآية التي ذكرها الله في كتابه: (أين ما تكونوا يأت بكم الله جميعاً إن الله على كل شئ قدير) فيبايعونه بين الركن والمقام، ومعه عهد من رسول الله (ص) قد توارثته الأبناء عن الآباء ...] الغيبة: ص٢٨٨ ـ ٢٩١.

25- نعمانی: امام محمد باقر (ع) فرمود: «ای جابر! در زمین استوار باش و دست و پای خودت را حرکت نده (و کاری نکن) تا این که نشانه‌هایی که برای تو می‌گویم را ببینی؛ البته اگر آن نشانه‌ها را درک کنی.... فرمود: خداوند برای او سیصد و سیزده نفر یارانش را جمع می‌کند. خدا برای او (یارانش را) جمع می‌کند، بدون وعده‌ی قبلی، مثل جمع شدن (و افتادن برگ‌های) پاییزی. ای جابر! این همان آیه‌ای است که خداوند درکتاب خودش یاد نموده است، ««هر کجا باشید، خدا همه‌ی شما را می‌آورد، خداوند بر همه چیز توانا است»». با ایشان بین رکن و مقام بیعت می‌کنند. همراه او عهدی از جانب رسول خدا (ص) می‌باشد که فرزندان از پدران به ارث بردند....». (غیبت: ص ٢٨٨-٢٩١)

 

الصفار: [حدثنا محمد بن أحمد عن محمد بن عيسى عن حماد بن عيسى عن عبد الأعلى عن أبي عبد الله (ع) ... قال: يعرف صاحب هذا الأمر بثلاث خصال لا تكون في غيره: هو أولى الناس بالذي قبله وهو وصيه وعنده سلاح رسول الله (ص) ووصيته، وذلك عندي لا أنازع فيه] بصائر الدرجات: ص٢٠٢.

26- صفار: امام صادق (ع) فرمود: «صاحب الأمر با سه ویژگی شناخته می‌شودکه در غیر از او نیست: او نسبت به فرد قبلی از بقیه‌ی مردم، اولویت بیشتری دارد، او وصی او است،  و نزد او سلاح و وصیت رسول الله (ص) می‌باشد. آن نزد من است و فردی با من در مورد آن نِزاع نمی‌کند». (بصائر الدرجات: ص ٢٠٢)

 

27. العياشي: [117ـ عن جابر الجعفي عن أبي جعفر (ع) يقول: الزم الأرض لا تحركن يدك ولا رجلك ابدا حتى ترى علامات اذكرها لك في سنة ... فيقول رجل من آل محمد (ص) وهي القرية الظالمة أهلها، ثم يخرج من مكة هو ومن معه الثلاثمائة وبضعة عشر يبايعونه بين الركن والمقام، ومعه عهد نبي الله ورايته وسلاحه ووزيره معه، فينادى المنادى بمكة باسمه وأمره من السماء حتى يسمعه أهل الأرض كلهم، اسمه اسم نبي، ما أشكل عليكم فلم يشكل عليكم عهد نبي الله (ص) ورايته وسلاحه. والنفس الزكية من ولد الحسين، فان أشكل عليكم هذا فلا يشكل عليكم الصوت من السماء باسمه وأمره. وإياك وشذاذ من آل محمد، فانّ لآل محمد وعلي راية ولغيرهم رايات، فألزم الأرض ولا تتبع منهم رجلا أبداً حتى ترى رجلاً من ولد الحسين، معه عهد نبي الله ورايته وسلاحه، فانّ عهد نبي الله صار عند علي بن الحسين، ثم صار عند محمد بن علي ويفعل الله ما يشاء ...] تفسير العياشي: ج١ ص٦٥.

27- عیاشی: امام باقر (ع) فرمود: «ای جابر! در زمین استوار باش  و دست و پای خودت را حرکت نده (و کاری نکن) تا این که نشانه‌هایی که برای تو می‌گویم را در سالی ببینی.... مردی از آل محمد (ع) می‌گوید، و آن شهری است که ساکنان آن ستم‌کار هستند. سپس از مکه بیرون می‌آید. با او سیصد و سیزده نفر هستند و با او بین رکن و مقام بیعت می‌کنند. همراه او عهد پیامبر خدا (ص) و پرچم او و سلاح او است و وزیر ایشان با او است. منادی در مکه با نام او صدا می‌زند و امر او از آسمان است، تا این که  همه‌ی ساکنان زمین، آن را می‌شنوند. نامِ او نام پیامبر (ص) است. هر چیزی برای شما ایجاد اشکال نمود، عهد پیامبر خدا (ص) و پرچم و سلاح او برای شما ایجاد اشکال نکند. نفس زکیه، از فرزندان حسین (ع) است. اگراین مسأله برای شما ایجاد مشکل نمود، ندا از آسمان به نام او، برای شما ایجاد مشکل نمی‌کند. برحذر باش افرادی که به دروغ خود را به آل محمد (ع)  مُنتسب می‌کنند. برای آل محمد (ع) و علی (ع) یک پرچم وجود دارد در حالی که برای غیرآنها پرچم‌هایی است. در زمین استوا باش و ابداً از هیچ فردی تبعیت نکن تا این که مردی از فرزندان حسین (ع) را ببینی که همراه او عهد پیامبر خدا (ص) و پرچم و سلاح او است. عهد پیامبر خدا (ص) نزد علی بن حسین (ع) بود، سپس به محمد بن علی (ع) رسید و خدا هر آنچه بخواهد، انجام می‌دهد....». (تفسیر عیاشی: ج ١ ص ٦٥)

 

ثانياً: في كتب السنة

دوم: درکتابهای اهل سنت

 

أ- همّه (ص) بكتابة الوصية في يوم الخميس:

الف- اهتمام و تلاش پیامبر (ص) به نوشتن وصیت در روز پنج شنبه:

 

أخرج البخاري: [عن ابن عباس رضي الله عنهما أنه قال: يوم الخميس وما يوم الخميس ثم بكى حتى خضب دمعه الحصباء فقال: اشتد برسول الله صلى الله عليه وسلم وجعه يوم الخميس فقال: ائتوني بكتاب اكتب لكم كتاباً لن تضلوا بعده أبداً فتنازعوا ولا ينبغي عند نبي تنازع، فقالوا: هجر رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: دعوني فالذي أنا فيه خير مما تدعوني إليه، وأوصى عند موته بثلاث: أخرجوا المشركين من جزيرة العرب، وأجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم، ونسيت الثالثة] صحيح البخاري: ج٤ ص٣١، باب دعاء النبي إلى الاسلام.

1- بخاری: ابن عباس می‌گوید: روز پنج شنبه وچه پنج شنبه‌ای! سپس گریه کرد تا اشک‌هایش، ریگ‌ها را خیس نمود. گفت: درد رسول الله (ص) در روز پنج شنبه، شدت گرفت و فرمود: (کاغذ) و نوشتاری برای من بیاورید تا برای شما نوشته‌ای بنویسم، که به واسطه‌ی آن، هرگز گمراه نشوید»، دعوا کردند در حالی که دعوا (و نزاع) نزد پیامبر، شایسته نیست. گفتند: رسول الله (ص) هذیان می‌گوید. (رسول الله (ص)) فرمود: «من را رها کنید، حالتی که در آن هستم بهتر از چیزی است که مرا آن گونه توصیف می‌کنید». هنگام وفاتشان، به سه مطلب وصیت نمودند: «مشرکین را از جزیرة العرب بیرون کنید، از هیأت‌ها پذیرایی کنید آن گونه که من می‌کردم‌..»و سومی را فراموش کردم.(صحیح بخاری: ج ٤ ص ٣١ باب دعا نبی إلی الاسلام)

 

وفيه: [عن سعيد بن جبير قال قال ابن عباس: يوم الخميس وما يوم الخميس اشتد برسول الله صلى الله عليه وسلم وجعه فقال: ائتوني اكتب لكم كتاباً لن تضلوا بعده أبداً فتنازعوا ولا ينبغي عند نبي تنازع، فقالوا: ما شأنه أهجر استفهموه فذهبوا يردون عليه، فقال: دعوني فالذي أنا فيه خير مما تدعوني إليه، وأوصاهم بثلاث قال: أخرجوا المشركين من جزيرة العرب، وأجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم، وسكت عن الثالثة أو قال: فنسيتها.

2- بخاری: سعید بن جبیر می‌گوید: ابن عباس می‌گوید: روز پنج شنبه و چه روز پنج شنبه‌ای! درد رسول الله (ص) شدت گرفت. فرمود: «برایم (قلم وکاغذی) بیاورید تا برایتان نوشتاری بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید». دعوا کردند در حالی که دعوا نزد پیامبر شایسته نیست. گفتند: حال ایشان چگونه است؟ آیا هذیان می‌گوید؟ به صورت سؤالی گفتند و سخن ایشان را ردّ کردند. فرمود: «مرا رها کنید، آن حالتی که هستم بهتر از چیزی است که مرا آن گونه توصیف می‌کنید» و به سه چیز وصیتشان کرد: «مشرکین را از جزیره العرب بیرون کنید،‌ از هیأت‌ها پذیرایی کنید آن گونه که من می‌کردم‌....» و سومی را نگفت، یا گفت: فراموش کردم. 

 

... عن ابن عباس رضي الله عنهما قال: لما حضر رسول الله صلى الله عليه وسلم وفي البيت رجال فقال النبي صلى الله عليه وسلم: هلموا اكتب لكم كتاباً لا تضلوا بعده، فقال بعضهم: ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قد غلبه الوجع وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله، فاختلف أهل البيت واختصموا فمنهم من يقول: قربوا يكتب لكم كتاباً لا تضلوا بعده ومنهم من يقول غير ذلك، فلما أكثروا اللغو والاختلاف، قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: قوموا] صحيح البخاري: ج٥ ص١٣٧ ـ ١٣٨، باب مرض النبي.

3-  بخاری: ابن عباس می‌گوید: وقتی زمان وفات رسول الله (ص) رسید، در خانه مردانی بودند. پیامبر (ص) فرمود: «بیایید تا برایتان نوشتاری بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید»، بعضی از آنها گفتند: درد بر رسول الله (ص) غلبه نموده است، در حالی که قرآن نزد شما است و کتاب خدا برای ما کافی است. اهل خانه اختلاف نمودند، و دعوا کردند. بعضی از آنها می‌گفتند: بیایید تا رسول الله (ص) برای شما نوشته‌ای بنویسد که بعد از آن گمراه نشوید، و بعضی‌ها مطلب دیگری می‌گفتند. وقتی مطالبِ بیهوده و اختلاف زیادشد، رسول الله (ص) فرمود: «بلندشوید (و از نزد من بروید). (صحیح بخاری: ج ٥ ص ١٣٧ و ١٣٨ باب مرض النبی)

 

وفيه: [عن ابن عباس رضي الله عنهما قال: لما حضر رسول الله صلى الله عليه وسلم وفي البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب قال النبي صلى الله عليه وسلم: هلم اكتب لكم كتاباً لا تضلوا بعده، فقال عمر: إن النبي صلى الله عليه وسلم قد غلب عليه الوجع وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله، فاختلف أهل البيت فاختصموا منهم من يقول: قربوا يكتب لكم النبي صلى الله عليه وسلم كتاباً لن تضلوا بعده، ومنهم من يقول ما قال عمر، فلما أكثروا اللغو والاختلاف عند النبي صلى الله عليه وسلم قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: قوموا. قال عبيد الله: وكان ابن عباس يقول: إن الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله صلى الله عليه وسلم وبين أن يكتب لهم ذلك الكتاب من اختلافهم ولغطهم] صحيح البخاري: ج٧ ص٩، كتاب المرضى والطب.

4- بخاری: ابن عباس می‌گوید: وقتی وفات رسول الله (ص) فرارسید، در خانه مردانی از جمله عمربن خطاب، بودند. پیامبر (ص) فرمود: «بیایید برای شما نوشتاری بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید». عمرگفت: درد بر پیامبر (ص) غلبه نموده است، و قرآن نزد شما است، کتاب خدا برای ما کافی است. اهل خانه اختلاف (و) دعوا نمودند. بعضی از آنها گفتند: بیایید، پیامبر (ص) برای شما نوشتاری بنویسد که هرگز گمراه نشوید و بعضی از آنها سخن عمر را گفتند. وقتی سخنان باطل و اختلاف نزد پیامبر (ص) زیاد شد، رسول الله (ص) فرمود: «بلند شوید (و بروید). عبیدالله گفت: ابن عباس می‌گفت: تمام مصیبت این بود که بین رسول الله (ص) و این که نوشته‌ای برای آنها بنویسد، فاصله انداختند، به خاطر اختلاف و سخنان باطلشان. (صحیح بخاری: ج ٧ ص ٩ کتاب المرضی و الطب)

 

وفيه: [عن ابن عباس قال: لما حضر النبي صلى الله عليه وسلم قال وفي البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب قال: هلم اكتب لكم كتاباً لن تضلوا بعده، قال: عمر إن النبي صلى الله عليه وسلم غلبه الوجع وعندكم القرآن فحسبنا كتاب الله، واختلف أهل البيت واختصموا فمنهم من يقول: قربوا يكتب لكم رسول الله صلى الله عليه وسلم كتاباً لن تضلوا بعده، ومنهم من يقول ما قال عمر، فلما أكثروا اللغط والاختلاف عند النبي صلى الله عليه وسلم قال: قوموا عني. قال عبيد الله: فكان ابن عباس يقول: إن الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله صلى الله عليه وسلم وبين ان يكتب لهم ذلك الكتاب من اختلافهم ولغطهم] صحيح البخاري: ج٨ ص١٦١، باب قول النبي لا تسألوا أهل الكتاب عن شيء.

5- بخاری: ابن عباس می‌گوید: وقتی موقع وفات پیامبر (ص) رسید، درخانه مردانی از جمله عمربن خطاب بودند. (پیامبر (ص)) فرمود: «بیایید تا برای شما نوشتاری بنویسم که هرگز گمراه نشوید». اهل خانه اختلاف و دعوا نمودند. بعضی از آنها می‌گفت: بیایید تارسول الله (ص) برای شما نوشتاری بنویسد که بعد از آن، هرگز گمراه نشوید. عمرگفت: درد بر پیامبر (ص) غلبه نموده و قرآن نزد شما است و کتاب خدا برای ما کافی است. اهل خانه اختلاف نمودند و دعوا کردند. بعضی از آنها گفت: بیایید تا رسول الله (ص) برای شما نوشتاری بنویسد که بعد از آن گمراه نشوید، و بعضی از آنها سخن عمر را گفتند. وقتی سخنان باطل و اختلاف نزد پیامبر (ص) زیادشد، (پیامبر (ص)) فرمود: «از نزد من بلند شوید (و بروید). عبیدالله گفت: ابن عباس می‌گفت: تمام مصیبت این بود که بین رسول الله (ص) و این که نوشته‌ای برای آنها بنویسد، فاصله انداختند، به خاطر اختلاف و سخنان باطلشان. (صحیح بخاری: ج ٨ ص ١٦١ باب قول النبی لا تسألوا اهل الکتاب شیء)

وأخرج مسلم: [عن سعيد بن جبير قال قال: ابن عباس يوم الخميس وما يوم الخميس ثم بكى حتى بل دمعه الحصى فقلت: يا ابن عباس وما يوم الخميس ؟ قال: اشتد برسول الله صلى الله عليه وسلم وجعه فقال: ائتوني اكتب لكم كتاباً لا تضلوا بعدي فتنازعوا وما ينبغي عند نبي تنازع وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه، قال: دعوني فالذي أنا فيه خير أوصيكم بثلاث: أخرجوا المشركين من جزيرة العرب، وأجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم، قال: وسكت عن الثالثة أو قالها فأنسيتها.

 

6- مسلم: سعید بن جبیر می‌گوید: ابن عباس می‌گوید: روز پنج شنبه و چه روز پنج شنبه‌ای! بعد گریه کرد تا اشک‌هایش ریگ‌ها را خیس نمود. گفتم: ابن عباس، قضیه‌‌ی روز پنج شنبه چیست؟ گفت: درد به رسول الله (ص) فشارآورد. فرمود: «برای من (قلم و کاغذی) بیاورید تا برای شما نوشتاری بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید». دعوا کردند و نزد پیامبر (ص) نزاع جایز نیست. گفتند: حال پیامبر (ص) چگونه است؟ آیا هذیان می‌گوید؟ به صورت سؤالی پرسیدند. (پیامبر (ص)) فرمود: «من را رَها کنید، حالتی که من در آن هستم، بهتر است. شما را به سه مطلب وصیت می‌کنم: مشرکین را از جزیرة العرب بیرون نمایید، از هیأت‌ها پذیرایی کنید آن گونه که من می‌کردم‌....». گفت: سومی را نگفت، یا من فراموش کردم.

... عن سعيد بن جبير عن ابن عباس أنه قال: يوم الخميس وما يوم الخميس ثم جعل تسيل دموعه حتى رأيت على خديه كأنها نظام اللؤلؤ، قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ائتوني بالكتف والدواة (أو اللوح والدواة) اكتب لكم كتاباً لن تضلوا بعده أبداً فقالوا: ان رسول الله صلى الله عليه وسلم يهجر.

7- سعید بن جبیر می‌گوید: ابن عباس می‌گوید: روز پنج شنبه و چه پنج شنبه‌ای! بعد از آن، اشک‌هایش جاری شد طوری که برگونه‌هایش مثل دانه‌های مروارید می‌ریخت. (ابن عباس) گفت: رسول الله (ص) فرمود: «کتف و دواتی (یا لوح و دواتی) برای من بیاورید تا برای شما نوشتاری بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید»، گفتند: رسول الله (ص) هذیان می‌گوید.

 

... عن ابن عباس قال: لما حضر رسول الله صلى الله عليه وسلم وفي البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب فقال النبي صلى الله عليه وسلم: هلم اكتب لكم كتاباً لا تضلون بعده، فقال عمر: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد غلب عليه الوجع وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله، فاختلف أهل البيت فاختصموا فمنهم من يقول قربوا يكتب لكم رسول الله صلى الله عليه وسلم كتاباً لن تضلوا بعده، ومنهم من يقول ما قال عمر، فلما أكثروا اللغو والاختلاف عند رسول الله صلى الله عليه وسلم قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: قوموا. قال عبيد الله فكان ابن عباس يقول: إن الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله صلى الله عليه وسلم وبين أن يكتب لهم ذلك الكتاب من اختلافهم ولغطهم] صحيح مسلم: ج٥ ص٧٥، كتاب الوصية.

8- ابن عباس می‌گوید: وقتی وفات رسول الله (ص) فرا رسید، در خانه مردانی، از جمله عمر بن خطاب بودند. پیامبر (ص) فرمود: «بیایید تا برای شما نوشتاری بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید». عمر گفت: درد بر رسول الله (ص) غلبه نموده و قرآن نزد شما است، کتاب خدا برای ما کافی است. اهل خانه اختلاف و دعوا نمودند. بعضی از آنها می‌گفتند: بیایید تا رسول الله (ص) برای شما نوشتاری بنویسد که بعد از آن گمراه نشوید، و بعضی از آنها سخن عمر را می‌گفتند. وقتی سخنان باطل و اختلاف نزد رسول الله (ص) زیاد شد، رسول الله فرمود: «بلند شوید (و بروید). عبیدالله می‌گوید: ابن عباس می‌گفت: تمام مصیبت این بود بود که بین رسول الله (ص) و این که نوشته‌ای برای آنها بنویسد، فاصله انداختند، به خاطر اختلاف و سخنان باطلشان. (صحیح مسلم: ج ٥ ص ٧٥ کتاب الوصیه)

 

ب- إنّ النص والوصية قد ذكر:

ب-نص و وصیت ذکرشده است:

 

العجلوني: [3187ـ يا علي ادع بصحيفة ودواة فأملى رسول الله صلى الله عليه وسلم وكتب علي وشهد جبريل ثم طويت الصحيفة. قال الراوي: فمن حدثكم أنه يعلم ما في الصحيفة إلا الذي أملاها وكتبها وشهدها فلا تصدقوه فعل ذلك في مرضه الذي توفي فيه] كشف الخفاء: ج٢ ص٣٨٣.

9- عجلونی: 3187- ای علی صحیفه و دواتی بیاور. رسول الله (ص) املا (و دیکته) می‌کرد و علی (ع) می‌نوشت و جبرئیل شاهد بود. بعد صحیفه پیچیده شد. راوی می‌گوید: هر فردی به شما گفت که مُحتوای صحیفه را می‌داند، او را تصدیق نکنید، مگر فردی که آن را املا نمود و فردی که آن را نوشت و فردی که شاهد آن بود. (پیامبر (ص)) این کار را در بیماری‌ای که در آن وفات نمود، انجام داد. (کشف الخفاء: ج ٢ ص ٣٨٣)

 

الزرندي الحنفي والقندوزي: [عن إبراهيم بن شيبة الأنصاري قال: جلست إلى الأصبغ بن نباته فقال: ألا أقرء عليك ما أملاه علي علي بن أبي طالب رضي الله عنه ؟ فأخرج لي صحيفة فيها مكتوب: بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما أوصى به محمد رسول الله (ص) أهل بيته وأمته، أوصى أهل بيته بتقوى الله، ولزوم طاعته وأوصى أمته بلزوم أهل بيته، وان أهل بيته يأخذون بحجزة نبيهم (ص) وان شيعتهم آخذون بحجزهم يوم القيامة، وإنهم لن يدخلوكم في باب ضلالة، ولن يخرجوكم من باب هدى] نظم درر السمطين: ص٢٤٠، ينابيع المودة: ج٢ ص٣٦٥.

 

 

10- زرندی حنفی و قندوزی: ابراهیم ابن شیبه انصاری می‌گوید: نزد اصبغ بن نباته نشستم. ایشان گفت: آیا آنچه را بر علی بن ابی طالب (رض) املا شد، برایت بخوانم؟ (اصبغ) برای من، صحیفه‌ای بیرون آورد که در آن نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم. این وصیتی است که محمد رسول الله (ص) با آن به خانواده و امتش، وصیت می‌کند. خانواده‌ی خود را به تقوای الهی و اطاعتِ همیشگی نمودن از او، و امت خود را به همراه بودن با خانواده‌اش سفارش می‌کند. خانواده‌ی ایشان، دنباله‌ی پیامبر (ص) را می‌گیرند، شیعیان ایشان در روز قیامت، دنباله‌ی ایشان را می‌گیرند؛ آنها شما را وارد گمراهی نمی‌کنند و شما را از هدایت بیرون نمی‌آورند. (نظم درر السمطين: ص٢٤٠  ؛   ينابيع الموده: ج٢ ص٣٦٥)

 

وعنه أيضاً: [روى ابن عباس قال: دخلت على عمر في أول خلافته ... قال: من أين جئت يا عبد الله ؟ قلت: من المسجد قال: كيف خلفت ابن عمك ؟ فظننته يعني عبد الله بن جعفر قلت: خلفته يلعب مع أترابه قال: لم أعن ذلك إنما عنيت عظيمكم أهل البيت، قلت: خلفته يمتح بالغرب على نخيلات من فلان ويقرأ القرآن، قال: يا عبد الله عليك دماء البدن إن كتمتنيها هل بقي في نفسه شئ من أمر الخلافة ؟ قلت: نعم قال: يزعم أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) نص عليه قلت: نعم وأزيدك سألت أبي عما يدعيه فقال: صدق. فقال عمر: لقد كان من رسول الله (صلى الله عليه وسلم) في أمره ذرو من القول لا يثبت حجة ولا يقطع عذراً، ولقد كان يزيغ في أمره وقتاً ما، ولقد أراد في مرضه أن يصرح باسمه فمنعت من ذلك إشفاقاً وحيطة على الاسلام لا ورب هذه البنية لا تجتمع عليه قريش أبداً] شرح نهج البلاغة: ج١٢ ص٢٠.

11- زرندی حنفی و قندوزی: ابن عباس می‌گوید:  در اوایل خلافت عمر نزد او رفتم.... گفت: ای عبدالله (لقب ابن عباس) از کجا می‌آیی؟ گفتم: از مسجد. گفت: وقتی از نزد پسر عمویت می‌آمدی، مشغول چه کاری بود؟ (ابن عباس می‌گوید:) فکر کردم منظور او عبدالله بن جعفر است، گفتم: او مشغول بازی با هم سن و سال‌هایش بود. (عمر) گفت: منظورم او نبود، بلکه منظورم بزرگ خانواده‌ی شما بود؟ (ابن عباس می‌گوید:) گفتم: در غرب، برای نخل‌های فلانی از چاه آب می‌کشید و قرآن می‌خواند. (عمر) گفت: ای عبدالله، اگر دروغ بگویی، خونت را می‌ریزم. آیا در دلش چیزی از موضوع خلافت مانده است؟ (ابن عباس می‌گوید:) گفتم: بله. (عمر) گفت: علی گمان می‌کند که رسول الله (ص) بر جانشینی او نص(وصیت)  نموده است؟ (ابن عباس می‌گوید:) بله. مطلب بیشتری به تو بگویم؛ از پدرم در مورد ادعای او پرسیدم، (پدرم) گفت: علی راست می‌گوید. عمر گفت: رسول الله (ص) در مورد او سخنانی داشته است که مطلبی را ثابت نمی‌کند و باعث معذور شدن نمی‌شود. پیامبر (ص) در مورد مسأله‌ی علی مدتی دچار شکّ شد. در بیماری‌ای که به مرگش انجامید، قصد داشت نام علی را بگوید، ولی من به خاطر دل‌سوزی و اهتمام بر اسلام، ایشان را از این کار بازداشتم. به پروردگار این خانه قسم، قریش هیچ وقت بر او اجتماع نمی‌کردند.(شرح نهج البلاغه:ج١٢ ص‌٢٠)

 

ج ـ وجود صحيفة مكتوبة ورثها آل محمد من رسول الله (ص)[119]:

ج- صحیفه‌ی نوشتهشده‌ای که آل محمد (ع) از رسول الله (ص) به ارث می‌بردند[120]:

 

البيهقي: [وأخبرنا أبو زكريا وأبو بكر قالا ثنا أبو العباس أنبأ الربيع أنبأ الشافعي أنبأ ابن عيينة عن محمد بن إسحاق قال قلت لأبي جعفر محمد بن علي: ما كان في الصحيفة التي كانت في قراب رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال: كان فيها لعن الله القاتل غير قاتله والضارب غير ضاربه ومن تولى غير ولي نعمته فقد كفر بما أنزل الله على محمد صلى الله عليه وسلم] السنن الكبرى: ج٨ ص٢٦.

 

12-  بیهقی: محمد بن اسحاق می‌گوید: به ابو جعفر (محمد بن علی) عرض کردم: مطلبی که در صحیفه، نزدیکی (وفات) رسول الله (ص) بود، چه بود؟ فرمود: در آن خداوند تمام قاتل‌ها را لعن نموده است، به جز فردی که قاتل خود را بکشد، و تمام افرادی که (دیگران را) می‌زنند (لعن نموده است)، به جز فردی که او  را زده است، می‌زند، و این که، هر فردی که شخصی به جز ولی نعمتش را به عنوان سرپرست بگیرد، به آنچه بر محمد (ص) فرستاده شده است، کافر شده است. (سنن الکبری: ج ٨ ص ٢٦)

 

مسلم: [.. عن إبراهيم التيمي عن أبيه قال خطبنا علي بن أبي طالب فقال: من زعم أن عندنا شيئاً نقرأه إلا كتاب الله وهذه الصحيفة (قال وصحيفة معلقة في قراب سيفه) فقد كذب فيها أسنان الإبل وأشياء من الجراحات وفيها قال النبي صلى الله تعالى عليه وسلم: المدينة حرم ما بين عير إلى ثور ...] صحيح مسلم: ج٤ ص١١٥.

 

13- مسلم: علی بن ابی طالب (ع) خطبه خواند و فرمود: «هر فردی که گمان کند ما غیر از کتاب خدا و این صحیفه را می‌خوانیم (در حالی که صحیفه کنار شمشیرش آویزان بود) دروغ گفته است. در آن دندانهای شتر و مطالبی در مورد زخم‌ها می‌باشد، و در آن پیامبر (ص) فرموده است: «مدینه، حرمی است بین عیر تا ثور.... ». (صحیح مسلم: ج ٤ ص ١١٥)

 

الطحاوي: [.. عن طارق قال خطبنا علي رضي الله عنه فقال: ما عندنا من كتاب نقرؤه عليكم إلا كتاب الله وهذه الصحيفة، يعني الصحيفة في دواته وقال: في غلاف سيف عليه أخذناها من رسول الله صلى الله عليه وسلم فيها فرائض الصدقة] شرح معاني الأخبار: ص٣١٨.

14- طحاوي: علی بن ابی طالب (رض) خطبه خواند و فرمود: «نوشته‌ای نزد ما نیست که برای شما بخوانیم، غیر از کتاب خدا و این صحیفه، یعنی صحیفه‌ی در غلاف آن» و فرمود: در غلاف شمشیر (و) آن را از رسول الله (ص) گرفتیم (و) در آن واجبات صدقه وجود دارد». (شرح معانی الاخبار: ص ٣١٨)

 

وقد أوضح آل محمد (ص) أنّ ما في تلك الصحيفة يخصهم:

الكليني: [4ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمَ الصَّيْقَلِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّه (ع) وُجِدَ فِي ذُؤَابَةِ سَيْفِ رسول الله (ص) صَحِيفَةٌ فَإِذَا فِيهَا بِسْمِ اللَّه الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّ أَعْتَى النَّاسِ عَلَى اللَّه عَزَّ وجَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ قَتَلَ غَيْرَ قَاتِلِه والضَّارِبُ غَيْرَ ضَارِبِه ومَنْ تَوَلَّى غَيْرَ مَوَالِيه فَهُوَ كَافِرٌ بِمَا أَنْزَلَ اللَّه عَلَى مُحَمَّدٍ ومَنْ أَحْدَثَ حَدَثاً أَوْ آوَى مُحْدِثاً لَمْ يَقْبَلِ اللَّه عَزَّ وجَلَّ مِنْه يَوْمَ الْقِيَامَةِ صَرْفاً ولَا عَدْلاً. قَالَ: ثُمَّ قَالَ لِي أتَدْرِي مَا يَعْنِي مَنْ تَوَلَّى غَيْرَ مَوَالِيه، قُلْتُ: مَا يَعْنِي بِه، قَالَ: يَعْنِي أَهْلَ الدِّينِ ...] وفي بعض نسخ الكافي: (أهل البيت) بدل (أهل الدين)، الكافي: ج٧ ص٢٧٤.

و آل محمد روشن نمودند که آنچه در آن صحیفه بود، در مورد آنها بود:

کلینی: 4- .... ابی اسحاق ابراهیم صیقل می‌گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: «در غلاف شمشیر رسول الله (ص) صحیفه‌ای است که در آن (این مطالب ) بود: بسم الله الرحمن الرحیم. سرکش‌ترین مردم نزد خدا در روز قیامت، فردی است که شخصی غیر از قاتل خود را بکشد و همچنین فردی که شخصی غیر از فردی که او را زده است، بزند، و فردی که شخصی غیر از سرپرستش را به عنوان سرپرست بگیرد که این چنین فردی، به آنچه بر محمد (ص) از سوی خدا فرستاده شد، کافر است. هر فردی که بدعتی بیاورد یا به فرد بدعت‌گذار، جایگاه دهد، خدای عزوجل از روز قیامت  از او توجیه یا معادِلی را قبول نمی‌کند.» سپس به من فرمود: «می‌دانی منظور از فردی که شخصی غیر از سرپرستش را به عنوان سرپرست بگیرد، کیست؟» عرض کردم: منظورش چیست؟ فرمود: «یعنی اهل دین....» در بعضی از نسخه‌های کافی به جای اهل دین، اهل بیت آمده است.(کافی:ج٧ ص٢٧٤)

 

 

 

* * *

 

 

 


 


ملحق (٢): بعض روايات المهديين (ع) في كتب الشيعة والسنة

پیوست ٢: بعضی از روایات مهدیین (ع) که در کتابهای شیعه و سنت آمده است

 

 

وهي بالإضافة إلى الوصية المقدسة (الكتاب العاصم من الضلال):

و آنها علاوه بر وصیت مقدس (نوشتار بازدارنده از گمراهی) می‌باشند:

 

 

أولاً: في كتب الشيعة

اول: درکتابهای شیعه

 

28. الصدوق: [56ـ حدثنا علي بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق قال: حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي قال: حدثنا موسى بن عمران النخعي، عن عمه الحسين بن يزيد النوفلي، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير قال: قلت للصادق جعفر بن محمد (عليهما السلام) يا ابن رسول الله إني سمعت من أبيك (ع) أنه قال: يكون بعد القائم اثنا عشر مهدياً، فقال: إنما قال: اثنا عشر مهدياً، ولم يقل: إثنا عشر إماماً، ولكنهم قوم من شيعتنا يدعون الناس إلى موالاتنا ومعرفة حقنا] كمال الدين وتمام النعمة: ص٣٥٨.

28- صدوق: ابی بصیر می‌گوید: به امام صادق (ع) (جعفر بن محمد)  عرض کردم: ای فرزند رسول الله (ص) ، من از پدر شما شنیدم، که فرمودند: «بعد از قائم (ع)، دوازده مهدی می‌آیند». (امام صادق (ع)) فرمود: (پدرم) فرمود: «دوازده مهدی، و نفرمود: دوازده امام. آنها گروهی از شیعیان ما هستند که مردم را به دوستی و شناخت حقِّ ما دعوت می‌کنند». (کمال الدین و تمام النعمه: ص 358)

 

29. وعنه: [.. عبد السلام بن صالح الهروي، عن علي بن موسى الرضا (ع)، عن أبيه موسى بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمد، عن أبيه محمد ابن علي، عن أبيه علي بن الحسين، عن أبيه الحسين بن علي، عن أبيه علي بن أبي طالب (ع)، قال: قال رسول الله (ص) في حديث طويل: وإنه لما عرج بي إلى السماء ..... فنوديت: يا محمد، هؤلاء أوليائي وأحبائي وأصفيائي وحججي بعدك على بريتي وهم أوصياؤك وخلفاؤك وخير خلقي بعدك. وعزتي وجلالي لأظهرن بهم ديني، ولأعلين بهم كلمتي، ولأطهرن الأرض بآخرهم من أعدائي، ولأملكنه مشارق الأرض ومغاربها، ولأسخرن له الرياح، ولأذللن له الرقاب الصعاب، ولأرقينه في الأسباب، ولأنصرنه بجندي، ولأمدنه بملائكتي حتى يعلن دعوتي ويجمع الخلق على توحيدي، ثم لأديمن ملكه ولأداولن الأيام بين أوليائي إلى يوم القيامة ...] كمال الدين وتمام النعمة: ص٢٥٤ ـ ٢٥٦.

29- صدوق: علی بن موسی الرضا (ع) از پدرش از پدرانش .... رسول الله (ص) در حدیث طولانی فرمودند: «وقتی مَرا به آسمان بردند.... به من نِدا داده شد: ای محمد! اینها سرپرست‌ها و دوستان و برگزیدگان و حجت‌های من، بعد از تو هستند، (حجت‌های) بر آفریدگان من. آنها اوصیای من هستند و خلفای من و بهترین آفریدگان من بعد از تو هستند. به عزت و جلالم قسم، دین خودم را به واسطه‌ی آنها آشکار می‌کنم، و کلمه‌ی خودم را  بلند (مرتبه) می‌کنم، و به واسطه‌ی آخرین آنها، زمین را از دشمنان خودم پاک نمودم، و مشارق و مغارب (تمام) زمین را به فرماندهی او درمی‌آورم، و بادها را برای او رام می‌کنم، و انسانهای قدرتمند را ذلیل او می‌کنم، و او را به درجه‌های آسمان بالامی‌برم، و او را به واسطه‌ی سربازانم یاری می‌دهم، و به واسطه‌ی فرشتگانم به او مَدَد می‌رسانم، تا این که دعوت من آشکار شود، و مردم را گرد توحید من جمع کند. سپس سلطنت او را ادامه می‌دهم و روزگار را بین دوستانم تا روز قیامت می‌چرخانم....». (کمال الدین و تمام النعمه: ص ٢٥٤ تا ٢٥٦)

 

30. الطوسي: [504ـ محمد بن عبد الله بن جعفر الحميري، عن أبيه، عن محمد بن عبد الحميد ومحمد بن عيسى، عن محمد بن الفضيل، عن أبي حمزة، عن أبي عبد الله (ع) في حديث طويل أنه قال: يا أبا حمزة إنّ منا بعد القائم أحد عشر مهدياً من ولد الحسين (ع)] الغيبة: ص٤٧٨.

30- طوسی: امام صادق (ع) در حدیث طولانی فرمود: «ای ابا حمزه! از ما بعد از قائم، یازده مهدی از فرزندان حسین (ع) است». (غیبت: ص ٤٧٨)

 

31. وعنه أيضاً: [238ـ .. عن أبي الحسين محمد بن جعفر الأسدي قال: حدثني الحسين بن محمد بن عامر الأشعري القمي، قال: حدثني يعقوب بن يوسف الضراب الغساني ... (إلى أن يقول في الدعاء للإمام المهدي (ع)): اللهم أعطه في نفسه وذريته وشيعته ورعيته وخاصته وعامته وعدوه وجميع أهل الدنيا ما تقر به عينه وتسر به نفسه، وبلغه أفضل ما أمله في الدنيا والآخرة إنك على كل شيء قدير ... وصل على وليك وولاة عهدك والأئمة من ولده، ومد في أعمارهم وزد في آجالهم وبلغهم أقصى آمالهم ديناً ودنيا وآخرة إنك على كل شيء قدير] الغيبة: ص٢٧٣ ـ ٢٨٠.

31- طوسی: 238- ... دعای امام مهدی (ع) : «خدایا به او و فرزندان و شیعیان و مردم (زمان) او و خواص و عوام او و همه‌ی اهل دنیا، چیزی عطا کن که چشمش روشن شود و خوشحال شود. او را به بهترین آرزوهای دنیوی و اُخروی برسان که تو بر همه چیز توانایی.... و بر ولیّ خود و والیان عهد خود، و امامان از فرزندانش درود فرست، و عمر آنها را طولانی و اَجل‌های آنان را زیاد کن، و آنها را به دورترین آرزوهای دینی و دنیوی و اخرویشان برسان که تو برهمه چیز توانایی». (غیبت: ص ٢٧٣ تا ٢٨٠)

 

32. وعنه: [19ـ عنه عن محمد بن الحسين عن محمد بن إسماعيل عن صالح بن عقبة عن عمرو بن أبي المقدام عن أبيه عن حبة العرني قال: خرج أمير المؤمنين (ع) إلى الحيرة فقال: لتصلن هذه بهذه وأومى بيده إلى الكوفة والحيرة حتى يباع الذراع فيما بينهما بدنانير وليبنين بالحيرة مسجد له خمسمائة باب يصلي فيه خليفة القائم عجل الله تعالى فرجه لأن مسجد الكوفة ليضيق عنهم، وليصلين فيه إثنا عشر إماماً عدلاً ...] تهذيب الأحكام: ج٣ ص٢٥٣.

32- طوسی: حَبه‌ی عَرنی می‌گوید: «امیرالمؤمنین (ع) به حیره رفت و فرمود: «این به آن مُتصل می‌شود، و با دستانش به کوفه و حیره اشاره نمود، تا جایی که یک ذراع ‌‌‌‌‌‌‌بین اینها، به دینارها (ی زیادی) خرید و فروش می‌شود. در حیره مسجدی ساخته می‌شود که پانصد درب دارد که خلیفه‌ی قائمأ در آن نماز می‌خواند، چون مسجد کوفه برای آنها کوچک است، و در آن دوازده امام عدل نماز می‌خوانند....». (تهذیب الاحکام: ج ٣ ص ٢٥٣)

 

33. وعنه: [145ـ الدعاء لصاحب الأمر (ع) المروي عن الرضا (ع): روى يونس بن عبد الرحمن أنّ الرضا (ع) كان يأمر بالدعاء لصاحب الأمر بهذا: اللهم ادفع عن وليك وخليفتك وحجتك على خلقك ... اللهم أعطه في نفسه وأهله ووَلَدِه وذريته وأمته وجميع رعيته ما تقر به عينه وتسر به نفسه وتجمع له ملك المملكات كلها قريبها وبعيدها وعزيزها وذليلها حتى يجري حكمه على كل حكم وتغلب بحقه كل باطل ... اللهم صل على ولاة عهده والأئمة من بعده وبلغهم آمالهم وزد في آجالهم وأعز نصرهم وتمم لهم ما أسندت إليهم من أمرك لهم وثبت دعائمهم واجعلنا لهم أعواناً وعلى دينك أنصاراً فإنهم معادن كلماتك وخزان علمك وأركان توحيدك ودعائم دينك وولاة أمرك وخالصتك من عبادك وصفوتك من خلقك وأولياؤك وسلائل أوليائك وصفوة أولاد نبيك والسلام عليه وعليهم ورحمة الله وبركاته) مصباح المتهجد: ص٤٠٩.

33-  طوسی: یونس بن عبدالرحمن روایت می‌کند که (امام) رضا (ع) برای صاحب الأمر با این عبارات، دعا می‌کرد: «خدایا از ولی و خلیفه و حجت خودت بر مردم، (بلاها) را دفع کن.... خدایا به او، خانواده، فرزند، فرزندان و امت او و همه‌ی مردم (زمان) او، چیزی بده که چشمش روشن شود و به واسطه‌ی آن خوشحال شود، و سلطنت مملکت‌ها را برای او جمع کن، تمام آنها چه نزدیک و چه دور و عزیز و ذلیل آنها، تا این که حکمش بر همه جاری شود و به حقّ او هر باطلی را مغلوب کن.... خدایا بر والیان عهدش و امامان بعد از او، درود فرست، و آنها رابه آرزویشان برسان، اَجل‌های آنها را زیادکن، و یاران آنها را زیاد کن، دستورات تو که به واسطه‌ی آنان محکم است را به اتمام برسان، ستون‌های (حکومت) آنها را تثبیت کن، و ما را جزو یاران و یاری‌دهنده‌ی دین او قرار بده، چون آنها جایگاه کلمات تو و نگهبانان تو و رکن‌های توحید تو، ستون‌های دین تو، والیان عهد تو، بندگان خالص تو و برگزیدگان از آفریدگان تو، دوستان و نوادگان دوستان تو، و برگزیدگان فرزندان پیامبر (ص) تو هستند. والسلام عليه وعليهم ورحمة الله وبركاته». (مصباح المجتهد: ص ٤٠٩)

 

34. وعنه أيضاً: [خرج إلى القاسم بن العلاء الهمداني وكيل أبي محمد (ع) أن مولانا الحسين (ع) ولد يوم الخميس لثلاث خلون من شعبان فصمه وادع فيه بهذا الدعاء: اللهم إني أسألك بحق المولود في هذا اليوم الموعود بشهادته قبل استهلاله وولادته، بكته السماء ومن فيها والأرض ومن عليها، ولما يطأ لابتيها قتيل العبرة وسيد الأسرة الممدود بالنصرة يوم الكرة، المعوض من قتله أنّ الأئمة من نسله والشفاء في تربته والفوز معه في أوبته، والأوصياء من عترته بعد قائمهم وغيبته حتى يدركوا الأوتار ويثأروا الثار ويرضوا الجبار ويكونوا خير أنصار صلى الله عليهم مع اختلاف الليل والنهار ..] مصباح المتهجد: ص٨٢٦.

34- طوسی: امام رضا (ع) فرمود: «امام حسین (ع) روز پنج شنبه، سومین روزِ شعبان متولد شده است. این روز را روزه بگیر و این دعا را بخوان: خدایا به حق مولود این روز از تو می‌خواهم، همان فردی که قبل از متولد شدنش، به شهادت او وعده داده شده است، کسی که هنوز قدم به سنگلاخ دنیا نگذارده است اهل آسمان و افرادی که در آن هستند زمین و افرادی که روی زمین هستند، برای او گریه می‌کنند،‌ کشته‌ی اشک‌ها، و آقای خانواده، که در روز رجعت یاری می‌شود، بهای کشته شدنش این است که امامان از نَسل او هستند و شفا در تُربت او است، رستگاری در بازگشت با او است، و اوصیای بعد از قائم، از خانواده‌ی او هستند، و غیبتش تا این که به خون‌خواهی برخیزند، و خون بریزند، و (خدای) جَبّار را خوشنود سازند، و بهترین انصار باشند، خدا بر آنها با رفت و آمد شب و روز، درود می‌فرستد....». (مصباح المجتهد: ص ٨٢٦)

 

35. القاضي النعمان المغربي: [عن النبي (ص) أنه ذكر المهدي (ع) وما يجريه الله عز وجل من الخيرات والفتح على يديه، فقيل له: يا رسول الله كل هذا يجمعه الله له ؟ قال: نعم، وما لم يكن منه في حياته وأيامه هو كائن في أيام الأئمة من بعده من ذريته] شرح الأخبار: ج٢ ص٤٢.

35- قاضی نعمان مغربی: پیامبر (ص) از مهدی (ع) و آنچه خدا از خوبی‌ها و پیروزی در زمان او به وجود می‌آید، یادی نمود، به ایشان گفته شد: ای رسول الله (ص) همه‌ی این موارد را خدا برای او جمع می‌کند؟ فرمود: «بله، و آنچه در (زمان) زندگی و روزگار او نباشد، در روزگار امامان بعد از او از فرزندانش می‌باشد» (شرح الاخبار: ج ٢ ص ٤٦)

 

36. وعنه: [1281ـ وعن علي بن الحسين (ع)، أنه قال: يقوم القائم منا (يعني المهدي) ثم يكون بعده اثنا عشر مهدياً (يعني من الأئمة من ذريته)] شرح الأخبار: ج٣ ص٤٠٠.

36- قاضی نعمان مغربی: امام سجاد (ع) فرمود: «قائم ما (مهدی (ع)) قیام می‌کند و بعد از او دوازده مهدی می‌آیند، امامان از فرزندان او» (شرح الاخبار: ج ٣ ص ٤٠٠)

 

37. وعنه أيضاً: [1283ـ ومن رواية يحيى بن السلام، يرفعه إلى عبد الله بن عمر، أنه قال: ابشروا فيوشك أيام الجبارين أن تنقطع، ثم يكون بعدهم الجابر الذي يجبر الله به أمة محمد (ص)، المهدي، ثم المنصور، ثم عدد أئمة مهديين] شرح الأخبار: ج٣ ص٤٠٠.

37- قاضی نعمان مغربی: عبدالله بن عمرمی‌گوید: بشارت دهید، روزگار ستم‌گران به پایان می‌رسد، بعد از آن جُبران‌کننده‌ای می‌آید که امت محمد (ص) ، به واسطه‌ی او بهبود می‌یابد، مهدی (ع) ، بعد منصور، بعد امامان مهدیین. (شرح الاخبار: ج ٣ ص ٤٠٠)

 

38. بهاء الدين النجفي: [ومما جاز لي روايته أيضاً عن أحمد بن محمد الأيادي يرفعه إلى علي بن عقبة عن أبيه، عن أبي عبد الله (ع): إنّ منا بعد القائم (ع) اثنا عشر مهدياً من ولد الحسين (ع)] منتخب الأنوار المضيئة: ص٣٥٣.

38- بهاءالدین نجفی: امام صادق (ع): «همانا از ما بعد از قائم، دوازده مهدی از فرزندان حسین (ع) می‌‌آیند». (منتخب الانوار المضیئه: ص ٣٥٣)

 

39. أصل محمد بن المثنى الحضرمي: [حدثنا جعفر بن محمد بن شريح الحضرمي عن ذريح المحاربي عن أبي عبد الله (ع)، قال: سألته عن الأئمة بعد النبي (ص)، فقال: نعم، كان أمير المؤمنين علي بن أبي طالب صلوات الله عليه الإمام بعد النبي صلوات الله عليه وأهل بيته، ثم كان علي بن الحسين، ثم كان محمد بن علي، ثم إمامكم اليوم، من أنكر ذلك كان كمن أنكر معرفة الله ورسوله ... إن منا بعد الرسول (ص) سبعة أوصياء أئمة مفترضة طاعتهم سابعهم القائم إن شاء [الله] له إن الله عزيز حكيم، يقدم ما يشاء ويؤخر ما يشاء وهو العزيز الحكيم، ثم بعد القائم أحد عشر مهدياً من ولد الحسين] الأصول الستة عشر: ص٩٠ ـ ٩١.

39- اصل محمد بن مثنی حضرمی: ذریح محاربی: از امام صادق (ع) از امامان بعد از پیامبر (ص) پرسیدم. فرمود: «بله، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) امام بعد از پیامبر (ص) بود. بعد علی بن حسین (ع)، بعد محمد بن علی (ع) بعد امام امروز شما. هر فردی که این را انکار نماید، مانند فردی است که شناخت خدا و پیامبرش را انکار کرده است.... از ما بعد از پیامبر (ص) هفت وصی امام وجود دارد که اطاعت آنها واجب است، هفتمین آنها قائم (ع) است، اگرخدای عزیز و حکیم برای او بخواهد! خداوند، آنچه بخواهد مُقدم می‌کند و آنچه بخواهد، به تاخیر می‌اندازد و او عزیز (و) حکیم است. سپس بعد از قائم، یازده مهدی از فرزندان حسین (ع) وجود دارند». (اصول سته عشر: ص ٩٠ و ٩١)

 

40. السيد ابن طاووس: [فمن الرواية في الدعاء لمن أشرنا إليه صلوات الله عليه، ما ذكره جماعة من أصحابنا، وقد اخترنا ما ذكره ابن أبي قرة في كتابه، فقال بإسناده إلى علي بن الحسن بن علي بن فضال، عن محمد بن عيسى بن عبيد، بإسناده عن الصالحين (ع) قال: وكرر في ليلة ثلاث وعشرين من شهر رمضان قائماً وقاعداً وعلى كل حال .. اللهم كن لوليك، القائم بأمرك، الحجة محمد بن الحسن المهدي، عليه وعلى آبائه أفضل الصلاة والسلام، في هذه الساعة وفي كل ساعة، ولياً وحافظا وقاعداً، وناصراً ودليلاً ومؤيداً، حتى تسكنه أرضك طوعاً، وتمتعه فيها طويلاً وعرضاً، وتجعله وذريته من الأئمة الوارثين] إقبال الأعمال: ج١ ص١٩١.

40- سید بن طاووس: عیسی بن عبید با اسنادش از صالحین  (ع)نقل می‌کند: «در شب بیست و سوم  ماه رمضان، در حالت ایستاده و نشسته و در هرحال تکرار می‌کرد.... خدایا برای ولیّ خودت، فردی که به دستور تو قیام می‌کند، حجت ـ ‌محمد بن حسن مهدی (ع)‌ـ بهترین سلام و درود بر او و پدرانش، در این لحظه و تمام لحظه‌ها، ولیّ و محافظت کننده و رهبر، و یاری کننده و راهنما و تایید کننده باش، تا او را در زمینت، سکونت دهی، و در آن، مدت طولانی بهره‌مند سازی، و او و فرزندانش را امامان به ارث برنده قرار دهی». (اقبال الاعمال: ج ١ ص ١٩١)

 

41. وعنه: [يوم الجمعة، وهو يوم صاحب الزمان صلوات الله عليه وباسمه، وهو اليوم الذي يظهر فيه عجل الله فرجه .. السلام عليك يا حجة الله في أرضه، السلام عليك يا عين الله في خلقه .. السلام عليك صلى الله عليك وعلى آل بيتك الطيبين الطاهرين، السلام عليك عجل الله لك ما وعدك من النصر وظهور الأمر .. يا مولاي يا صاحب الزمان صلوات الله عليك وعلى آل بيتك ...] جمال الأسبوع: ص٤٢.

41- سید بن طاووس: «روز جمعه، روز صاحب الزمان (ع) و به نامش است. آن روزی است که او در آن ظهور می‌کند.... سلام بر تو ای حجت خدا در زمین. سلام بر تو ای چشم خدا در بین آفریدگانش. سلام بر تو و بر خانواده‌ی پاک و پاکیزه‌ات. سلام بر تو. (ان شاء الله) خدا در وعده‌ی یاری که  به تو داده است و ظهور امر، عجله نماید.... ای مولای من، ای صاحب الزمان، درود خدا بر تو و بر خانواده‌ات....». (جمال الاسبوع: ص ٤٢)

 

42. الميرزا النوري: [الرابع: نقل في آخر كتاب (مزار) بحار الأنوار عن كتاب (مجموع الدعوات) لهارون بن موسى التلعكبري سلاماً وصلاة طويلة لرسول الله وواحد واحد من الأئمة صلوات الله عليهم، وبعد ذكر سلام وصلاة على الحجة (ع) ذكر سلاماً وصلاةً على ولاة عهد الحجة (ع) وعلى الأئمة من ولده ودعا لهم: السلام على ولاة عهده، والأئمة من ولده، اللهم صلّ عليهم وبلّغهم آمالهم، وزد في آجالهم، وأعزّ نصرهم، وتمم لهم ما أسندت من أمرك، واجعلنا لهم أعواناً، وعلى دينك أنصاراً، فإنّهم معادن كلماتك، وخزائن علمك، وأركان توحيدك، ودعائم دينك، وولاة أمرك، وخلصائك من عبادك، وصفوتك من خلقك، وأوليائك وسلائل أوليائك، وصفوة أولاد أصفيائك، وبلّغهم منّا التحيّة والسلام، واردد علينا منهم السلام، والسلام عليهم ورحمة الله وبركاته] النجم الثاقب: ج٢ ص٧٠.

 

42-  میرزای نوری: در آخر کتابِ بحارالانوار از کتاب «مجموع الدعوات» ‌هارون بن موسی تَلعکبری، سلام و درود طولانی برای رسول الله (ص) ، نقل شده است، یکی یکی امامان (ع) ، و بعد از درود و سلام به حجت (ع) ، درود و سلام بر والیان عهد حجت (ع) و بر امامان از فرزندانش ذکر و برای آنها دعا نموده است: «سلام بر والیان عهدش، و امامان از فرزندانش. خدایا، بر آنها صلوات بفرست، و آنها را به آرزوهایشان برسان، و یاری نمودن آنها را زیاد کن، و دستورات تو که به واسطه‌ی آنان محکم است، به اتمام برسان، و ما را یار آنها و یارانی برای دینت قرار بده، زیرا آنها جایگاه کلمات تو، و مکان علم تو، و ارکان توحید تو، و ستون‌های دینت، و والیان امر تو، و بندگان خالص تو، و آفریدگان برگزیده‌ات، و دوستان و نَسل دوستانت، و برگزیده‌ای از فرزندان برگزیده‌ات هستند و از (سوی) ما برای آنان، درود و سلام  بفرست، و سلام و رحمت خدا و برکاتش بر آنها». (نجم الثاقب: ج ٢ ص ٧٠)

 

43. سليم بن قيس في ذكر الامام المهدي والمهديين (ع)، قال: [.. ثم ضرب بيده على الحسين (ع) فقال: يا سلمان، مهدي أمتي الذي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت جوراً وظلماً من ولد هذا. إمام بن إمام، عالم بن عالم، وصي بن وصي، أبوه الذي يليه إمام وصي عالم. قال: قلت: يا نبي الله، المهدي أفضل أم أبوه ؟ قال: أبوه أفضل منه. للأول مثل أجورهم كلهم لأن الله هداهم به] كتاب سلين بن قيس: ص٤٢٩، تحقيق الأنصاري.

43- سلیم بن قیس درمورد امام مهدی (ع) و مهدیین (ع):‌.... سپس (پیامبر) دستش را بر حسین (ع) زد و فرمود: «ای سلمان! مهدی امت من، فردی که زمین را پر از عدل و داد می‌کند همان گونه که از ستم و جور پرشده است، از فرزندان این فرد است، امام فرزند امام، عالِم فرزند عالِم، وصی فرزند وصی، پدر او فردی است که بعد از او که امام وصی عالِم است، می‌آید»، (سلمان) گفت: عرض کردم: ای پیامبر خدا، مهدی بهتر است یا پدرش؟ فرمود: «پدرش از او بهتر است. برای او مانند پاداش همه‌ی آنها است، چون خدا، به واسطه‌ی او، ایشان را هدایت می‌کند». (کتاب سلیم بن قیس: ص ٤٢٩ تحقیق انصاری)

 

44. علي بن بابويه: [116ـ باب الدعاء في الوتر وما يقال فيه: وهذا مما نداوم به نحن معاشر أهل البيت (ع): ... اللهم صل عليه وعلى آله من آل طه ويس، واخصص وليك، ووصي نبيك، وأخا رسولك، ووزيره، وولي عهده، إمام المتقين، وخاتم الوصيين لخاتم النبيين محمد صلى الله عليه وآله، وابنته البتول، وعلى سيدي شباب أهل الجنة من الأولين والآخرين، وعلى الأئمة الراشدين المهديين السالفين الماضين، وعلى النقباء الأتقياء البررة الأئمة الفاضلين الباقين، وعلى بقيتك في أرضك، القائم بالحق في اليوم الموعود، وعلى الفاضلين المهديين الأمناء الخزنة] فقه الرضا: ص٤٠٢ ـ ٤٠٣.

44-  علی بن بابویه: 116- باب دعا در (نماز) وتر و آنچه در آن گفته می‌شود: و ما اهل بیت  (ع) به این مداومت داریم:‌.... خدایا بر او و برخانواده‌ی او سلام برسان، (آنها که) آل طه و یس هستند، و ولیّ خودت را مخصوص کن، و وصی پیامبرت، و برادر پیامبرت، و وزیر او، و ولیّ عهد او، امام پرهیزگاران، و آخرین  اوصیا از آخرین پیامبران محمد (ص) و دختر بَتولش  (س)، و بر آقایان جوانان اهل بهشت، از اولین و آخرین، و بر امامان راشد  (ع)، (و) مهدی (ع) که آمدند، و بر نماینده‌های پرهیزگار نیکوکار امامان (ع) با فضیلت باقی، و بر ذخیره‌ی تو در زمینت، فردی که در روز موعود، قیام به حق می‌کند، و بر افراد بافضیلت مهدیین (ع) امین  نگهبان. (فقه الرضا: ص ٤٠٢ و ٤٠٣)

 

 

45. محمد بن همام الاسكافي (من أصحاب سفراء الامام المهدي (ع)): [167ـ عن المفضل عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال الله عز وجل: افترضت على عبادي عشرة فرائض، إذا عرفوها أسكنتهم ملكوتي وأبحتهم جناني، أولها: معرفتي، والثانية: معرفة رسولي إلى خلقي، والاقرار به، والتصديق له، والثالثة: معرفة أوليائي وأنهم الحجج على خلقي، من والاهم فقد والاني، ومن عاداهم فقد عاداني، وهم العلم فيما بيني وبين خلقي، ومن أنكرهم أصليته ناري وضاعفت عليه عذابي. والرابعة: معرفة الأشخاص الذين أقيموا من ضياء قدسي، وهم قوام قسطي. والخامسة: معرفة القوام بفضلهم والتصديق لهم ...] التمحيص: ص٦٩.

45-  محمد بن همام اسکانی (از یاران سفیران امام مهدی (ع)): از مفضّل: امام صادق (ع) فرمود: «خدای عزوجل، فرمود: «بربندگانم ده چیز را واجب نمودم، اگر آن را بشناسند، آنها را در ملکوت خود مَسکن می‌دهم و بهشت‌های خود را برای آنها مُباح می‌کنم. اولین آن: شناخت من، دومی: شناخت فرستاده‌ی من به سوی آفریدگانم و اقرار و تصدیق او، سومی: شناخت اولیای من و این که آنها حجت‌های من بر آفریده‌های من هستند، هر فردی آنها را بالا ببرد، مرا بالا برده است و هر فردی نسبت به آنها دشمنی کند، با من دشمنی نموده است. آنها نشانه‌ی بین من و آفریدگانم هستند، هر فردی که آنها را انکارکند، او را وارد آتش می‌کنم و عذاب خود را بر او دو برابر می‌کنم. چهارم: شناخت افرادی که به واسطه‌ی نور قدس من برپا شدند که آنها به پا دارنده‌ی عدل من هستند. پنجم: شناخت افرادی که به خاطر فضلشان قائم شدند و آنها را تصدیق کردند....». (تمحیص: ص ٦٩)

 

46. المجلسي: [كامل الزيارة: أبي، عن سعد، عن الجاموراني، عن الحسين بن سيف، عن أبيه عن الحضرمي، عن أبي جعفر وأبي عبد الله (عليهما السلام) قالا في ذكر الكوفة: فيها مسجد سهيل الذي لم يبعث الله نبياً إلا وقد صلى فيه، ومنها يظهر عدل الله، وفيها يكون قائمه والقوام من بعده، وهي منازل النبيين والأوصياء والصالحين] بحار الأنوار: ج٥٣ ص١٤٨.

46-  مجلسی: امام باقر (ع) و امام صادق (ع)در مورد کوفه فرمودند: «در آنجا مسجد سَهله وجود دارد که خدا پیامبری را انتخاب نکرد مگر این که در آنجا نماز خواند. از آنجا عدل خدا آشکار می‌شود. در آن قائم او و قائم‌های بعد از او هستند. آنجا منزل‌های پیامبران و اوصیا و شایستگان است». (بحار الانوار: ج ٥٣ ص ١٤٨)

 

47. وعنه: [148ـ تفسير فرات بن إبراهيم: عبد الرحمان بن محمد العلوي معنعناً، عن ابن عباس في قوله تعالى: "والنهار إذا جليها" قال: يعني الأئمة منا أهل البيت يملكون الأرض في آخر الزمان فيملأونها عدلاً وقسطاً] بحار الأنوار: ج٥٣ ص١١٨. وفي المصدر القول للإمام الصادق (ع)، انظر: تفسير فرات الكوفي: ص٥٦٣.

47- مجلسی: ابن عباس در مورد سخن خداوند متعال می‌گوید: (قسم به روز هنگامی که آن را روشن نمود) ، فرمود: یعنی امامانی از ما اهل بیت که در آخرالزمان، روی زمین پادشاهی کنند، و زمین را پُر از عدل و داد کنند. (بحار الانوار: ج 53 ص 118) و در منبعی از فرمایشات امام صادق (ع): تفسیر فرات کوفی: ص ٥٦٣.

 

48. علي النمازي: [40ـ قوله تعالى: (والنهار إذا جليها) قال ابن عباس: يعني الأئمة منا أهل البيت يملكون الأرض في آخر الزمان] مستدرك سفينة البحار: ج٤ ص٨٦.

48- علی نمازی: (در مورد) سخن خداوند متعال «قسم به روز هنگامی که آن را روشن نمود» ابن عباس می‌گوید: منظور، امامان از ما اهل بیت هستند که در آخرالزمان، فرمان‌روایی می‌کنند. (مستدرک سفينة البحار: ج٤ ص٨٦)

 

ثانياً: في كتب السنة

دوم: درکتابهای اهل سنت

 

ابن أبي حاتم الرازي: [14769ـ ذكر، عن يحيي بن أبى الخطيب، ثنا الوليد بن مسلم، ثنا صفوان بن عمرو، عن شريح بن عبيد، عن عمرو البكالي، عن كعب الأحبار قال: هم اثنا عشر، فإذا كان عند انقضائهم فيجعل مكان اثني عشر اثنا عشر مثلهم وكذلك وعد الله هذه الأمة فقرأ: (وَعَدَ اللَّه الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ) وكذلك فعل ببني إسرائيل] تفسير القرآن العظيم: ج٨ ص٢٦٢٨.

15- ابن ابی حاتم رازی: کعب الاحبار می‌گوید: آنها دوازده نفر هستند. وقتی (حکومت)  آنها به پایان برسد، به جای دوازده نفر، دوازده نفر (دیگر و) قرار داده می‌شود، خداوند به این امت، این گونه وعده داده است. (این آیه را) خواند: (خدا به افرادی که ایمان آوردند و (کارهای) شایسته انجام دادند وعده داده است که آنها را در زمین به جانشینی برگزیند، همانطورکه افرادی که قبل آنها بودند را برگزید)  و همچنین با بنی اسرائیل، این‌گونه نمود.‌(تفسیر‌قرآن‌عظیم: ج٨ ص٢٦٢٨.)

 

العيني تعليقاً على (اثنا عشر أميراً ..)، قال: [وقيل: يحتمل أن يكون اثنا عشر بعد المهدي الذي يخرج في آخر الزمان ... وعن كعب الأحبار: يكون اثنا عشر مهدياً ثم ينزل روح الله فيقتل الدجال] عمدة القاري: ج٢٤ ص٢٨٢.

16- عینی بر (عبارت) «دوازده امیر» این گونه تعلیق می‌زند، می‌گوید: و گفته شد: احتمال دارد که دوازده نفر، بعد از مهدی (ع) باشند که در آخرالزمان می‌آیند.... و کعب الاحبار (می‌گوید): دوازده مهدی (ع) هستند؛ بعد روح الله فرستاده می‌شود (و) دجال را می‌کُشد. (عمدة القاری: ج ٢٤ ص ٢٨٢)

 

وهذا بعض ما رواه نعيم بن حماد المروزي في فتنه تحت عنوان (ما يكون بعد المهدي):

بعضی از روایاتی که نعیم بن حماد مروزی در «فِتَن» خود، آن را تحت عنوان «اتفاقاتی که بعد از مهدی (ع) به وقوع می‌پیوندند» بیان کرده است.

 

 

وقال: [حدثنا ابن وهب عن ابن أنعم عن أبي عبد الرحمن الحبلي عن عبد الله بن عمرو قال: ثلاثة أمراء يتوالون تفتح الأرضين كلها عليهم كلهم صالح؛ الجابر ثم المفرح ثم ذو العصب يمكثون أربعين سنة ثم لا خير في الدنيا بعدهم] الفتن: ص٢٤٢.

 

17- عبدالله بن عمرو می‌گوید: سه امیر هستندکه ولایت دارند. تمام زمین برای آنها فَتح می‌شود و همه‌ی آنها شایسته هستند: جابر، بعد مفرح، بعد ذوالعصب. در زمین چهل سال حکومت می‌کنند. بعد از آنها در دنیا خیری نیست. (فتن: ص٢٤٢)

وقال: [حدثنا يحيى بن سعيد العطار عن سليمان بن عيسى وكان علامة في الفتن قال: بلغني أن المهدي يمكث أربعة عشر سنة ببيت المقدس ثم يموت ثم يكون من بعده شريف الذكر من قوم تبع يقال له منصور ببيت المقدس إحدى وعشرين سنة ... وهو الذي يخرج عليه المولى اسمه اسم نبي وكنيته كنية نبي ... ثم يقتل، ثم يملك من بعده هيم المهدي الثاني وهو الذي يقتل الروم ويهزمهم ويفتح القسطنطينة ويقيم فيها ثلاث سنين أربعة أشهر وعشرة أيام ثم ينزل عيسى بن مريم (ع) فيسلم الملك إليه] الفتن: ص٢٤.

18- سلیمان بن عیسی که در فِتَن فرد دانایی بود، می‌گوید: خبری به من رسیده است که مهدی (ع) چهارده سال در بیت المقدس می‌ماند و بعد از آن می‌میرد و بعد فرد شریفی از قوم «تبع» می‌آید که به او منصور گفته می‌شود، در بیت المقدس بیست و یک سال می‌ماند.... و او است که بر او فردی خروج می‌کند که نامش نام پیامبر (ص) و کنیه‌اش کنیه‌ی پیامبر (ص) است.... بعد کشته می‌شود. بعد از او «هیم» که مهدی (ع) دوم است حکومت می‌کند. او فردی است که رومیان را می‌کُشد و آنها را شکست می‌دهد و قسطنطنیه را فَتح می‌کند، و در آن سه سال و ‌چهار ماه و ده روز می‌ماند. بعد عیسی بن مریم (ع) (از آسمان) می‌آید و فرمان‌روایی به او داده می‌شود. (فتن: ص ٢٤٣)

 

وقال: [حدثنا رشدين عن ابن لهيعة عن أبي قبيل عن عبد الله بن عمرو قال: بعد المهدي الذي يُخرج أهل اليمن إلى بلادهم ثم المنصور ثم من بعده المهدي الذي تفتح على يديه مدينة الروم] الفتن: ص٢٤٤.

19-  عبدالله بن عمر می‌گوید: بعد مهدی (ع) (می‌آید) که اهل یَمن به شهرهایشان می‌روند. بعد منصور (ع) و بعد مهدی (ع) که به دستش، شهر روم فَتح می‌شود. (فتن: ص ٢٤٤)

 

وقال: [حدثنا الوليد بن أبي عبد الله مولى بني أمية عن محمد بن الحنفية قال: ينزل خليفة من بني هاشم بيت المقدس يملأ الأرض عدلاً يبني بيت المقدس بناءا لم يبن مثله يملك أربعين سنة تكون هدنة الروم على يديه في سبع سنين بقين في خلافته ثم يغدرون به ثم يجتمعون له بالعمق فيموت فيها غماً، ثم يلي بعده رجل من بني هاشم ثم تكون هزيمتهم وفتح القسطنطينية على يديه ثم يسير إلى رومية فيفتحها ويستخرج كنوزها ومائدة سليمان بن داود عليهما السلام ثم يرجع إلى بيت المقدس فينزلها ويخرج الدجال في زمانه وينزل عيسى بن مريم (ع) فيصلي خلفه] الفتن: ص٢٤٦.

20-  محمد بن حنفیه می‌گوید: خلیفه‌ای از بنی‌هاشم در بیت المقدس فرود می‌آید و زمین را پُر از عدل می‌کند. بیت المقدس را به گونه‌ای می‌سازد که فردی مانند او نساخته باشد. چهل سال حکومت می‌کند. در (مدت) هفت سال که از خلافت او باقی مانده است، جنگ روم (و از بین بردن آنها) به دست او است. بعد علیه او توطئه می‌کنند و او را در سیاهچال قرار می‌دهند و او آنجا، از غم و اندوه می‌میرد. بعد از او مردی از بنی‌هاشم می‌آید.  شکست آنها و فَتح قسطنطنیه به دست او است. بعد به سمت روم می‌رود و آن را فَتح می‌کند و گنج‌های آن و مائده‌ی سلیمان بن داوود (ع) را بیرون می‌آورد. بعد به بیت المقدس بازمی‌گردد و در آنجا می‌ماند. دجال در زمان او بیرون می‌آید و عیسی بن مریم (ع) (از آسمان) می‌آید و پشت سر او نماز می‌خواند. (فتن: ص ٢٤٦)

 

وقال: [حدثنا ابن وهب عن ابن لهيعة عن الحارث بن يزيد سمع عتبة بن راشد الصدفي سمع عبد الله بن الحجاج سمع عبد الله بن عمرو بن العاص رضي الله عنهما يقول: الجابر ثم المهدي ثم المنصور ثم السلام ثم أمير العصب فمن استطاع أن يموت بعد ذلك فليمت.

21- عبدالله بن عمرو بن عاص می‌گوید: جابر، بعد مهدی (ع)، بعد منصور (ع)، بعد سلام، بعد امیر عصب، هر فردی بعد از آن می‌تواند بمیرد، بمیرد.

 

حدثنا ابن وهب عن عبد الرحمن بن زياد عن أبي عبد الرحمن الحبلي عن عبد الله بن عمرو قال: ثلاثة خلفاء يتوالون كلهم صالح عليهم تفتح الأرضين أولهم جابر والثاني المفرج والثالث ذو العصب يمكثون أربعين سنة لا خير في الدنيا بعدهم ...

22- عبدالله بن عمرو می‌گوید: سه خلیفه هستند که ولایت دارند. همه‌ی آنها شایسته هستند. به واسطه‌ی آنها تمام زمین فَتح می‌شود. اولین آنها جابر، دومی آنها مفرج، سومی ذوالعصب. در زمین چهل سال می‌مانند. بعد از آنها در دنیا خیری نیست....

 

حدثنا الحكم بن نافع عن جراح عن أرطاة قال: بلغني أن المهدي يعيش أربعين عاماً ثم يموت على فراشه ثم يخرج رجل من قحطان مثقوب الأذنين على سيرة المهدي بقاؤه عشرين سنة ثم يموت قتلاً بالسفاح، ثم يخرج رجل من أهل بيت النبي صلى الله عليه وسلم مهدي حسن السيرة يفتح مدينة قيصر وهو آخر أمير من أمة محمد صلى الله عليه وسلم ثم يخرج في زمانه الدجال وينزل في زمانه عيسى بن مريم (ع)] الفتن: ص ٢٤٧ ـ ٢٤٨.

23-  ارطاة می‌گوید: به من (خبری) رسیده است که مهدی (ع) چهل سال زندگی می‌کند. بعد در بَستر خود می‌میرد. بعد مردی از قحطان خروج می‌کند که گوش‌هایش سوراخ است و بر سیره‌ی مهدی (ع) عمل می‌کند. بیست سال می‌ماند. بعد به دست سفاح (خون‌ریز زناکار) کشته می‌شود. بعد مردی از خانواده‌ی پیامبر (ص) خروج می‌کند که مهدی نیکو سیرت است. شهر قیصر را فَتح می‌کند. او آخرین امیر از امت محمد (ص) است. بعد دجال در زمان او خروج می‌کند، و عیسی بن مریم (ع) در زمان او (از آسمان) فرود می‌آید. (فتن: ص ٢٤٧ و ٢٤٨)

 

وقال: [حدثنا الحكم بن نافع عن جراح عن أرطاة قال: بعد المهدي رجل من قحطان مثقوب الأذنين على سيرة المهدي حياته عشرون سنة ثم يموت قتلاً بالسلاح، ثم يخرج رجل من أهل بيت أحمد صلى الله عليه وسلم حسن السيرة يفتح مدينة قيصر وهو آخر ملك أو أمير من أمة أحمد صلى الله عليه وسلم ويخرج في زمانه الدجال وينزل في زمانه عيسى (ع)] الفتن: ص٢٥١.

24- ارطاة می‌گوید: بعداز مهدی (ع)، مردی از قحطان می‌آید که گوش‌هایش سوراخ است که بر سیره‌ی مهدی (ع) عمل می‌کند. بیست سال زندگی می‌کند. بعد با سلاح کشته می‌شود. بعد مردی از اهل بیت احمد (ص) خروج می‌کند که سیره‌ی نیکویی دارد. شهر قیصر را فَتح می‌کند و آخرین فرمانده یا امیر از امت احمد (ص) می‌باشد. در زمان او است که دجال خروج می‌کند و عیسی (ع) در زمان او (از آسمان) فرود می‌آید. (فتن: ص ٢٥١)


ملحق (٣): بعض روايات المهدي الأول (ع) في كتب الشيعة والسنة

پیوست 3: بعضی از روایات مهدی اول (ع) درکتابهای شیعه و اهل سنت

 

طالعنا وصية رسول الله (ص) المقدسة، ورأينا المهدي أحمد فيها، وصي الإمام المهدي (ع) وأول مقرَّب إليه ومؤمن به، والآن أعرض بعض الروايات التي ذكرته في كتب الفريقين:

وصیت مقدس رسول الله (ص) را مطالعه نمودیم و مهدی (احمد)  (ع)را در آن دیدیم؛ وصی امام مهدی (ع) و اولین نزدیکان و مؤمنان به او. اکنون بعضی از روایاتی را می‌آورم که در کتاب‌های «فریقین» ( شیعه و اهل سنت) ذکر شده است:

 

 

أولاً: في كتب الشيعة

اول: درکتاب‌های شیعه

 

أ-   إنه إمام من آل محمد (ص) (الثاني عشر من ولد رسول الله وعلي):

الف- او امامی از آل محمد (ع) و دوازدهمین فرزند رسول الله و علی است:

 

 

49. الكليني: [7ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّه بْنِ مُحَمَّدٍ الْخَشَّابِ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) يَقُولُ: الِاثْنَا عَشَرَ الإِمَامَ مِنْ آلِ محمد (ص) كُلُّهُمْ مُحَدَّثٌ مِنْ وُلْدِ رسول الله (ص) ومِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ ورَسُولُ اللَّه وعَلِيٌّ (ع) هُمَا الْوَالِدَانِ] الكافي: ج١ ص٥٣١.

49- کلینی: زراره گفت: از امام باقر (ع) شنیدم که می‌فرمود: «دوازده امام از آل محمد (ص)، همگی مُحَدّث (فرشتگان با آنها سخن می‌گوید) از فرزندان رسول الله (ص) و از فرزندان علی (ع) هستند، و رسول الله (ص) و علی (ع) پدران آنها هستند». (کافی: ج ١ ص ٥٣١)

 

50. وعنه: [8ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه ومُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي يَحْيَى الْمَدَائِنِيِّ عَنْ أَبِي هَارُونَ الْعَبْدِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ .. (في أسئلة اليهودي لأمير المؤمنين (ع)): ... أَخْبِرْنِي عَنْ هَذِه الأُمَّةِ كَمْ لَهَا مِنْ إِمَامٍ هُدًى، وأَخْبِرْنِي عَنْ نَبِيِّكُمْ مُحَمَّدٍ أَيْنَ مَنْزِلُه فِي الْجَنَّةِ، وأَخْبِرْنِي مَنْ مَعَه فِي الْجَنَّةِ. فَقَالَ لَه أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع): إِنَّ لِهَذِه الأُمَّةِ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً هُدًى مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّهَا وهُمْ مِنِّي، وأَمَّا مَنْزِلُ نَبِيِّنَا فِي الْجَنَّةِ فَفِي أَفْضَلِهَا وأَشْرَفِهَا جَنَّةِ عَدْنٍ، وأَمَّا مَنْ مَعَه فِي مَنْزِلِه فِيهَا فَهَؤُلَاءِ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ ذُرِّيَّتِه وأُمُّهُمْ وجَدَّتُهُمْ وأُمُّ أُمِّهِمْ وذَرَارِيُّهُمْ لَا يَشْرَكُهُمْ فِيهَا أَحَدٌ] الكافي: ج١ ص٥٣٢.

50- کلینی: ابو سعید خدری در سؤال‌هایی که فرد یهودی از امیرالمؤمنین (ع) پرسید، می‌گوید:‌.... از این امت به من خبر بده که چه تعداد امام هدایت دارند؟ از پیامبرتان محمد (ص) به من خبر بده که جایگاه او در بهشت کجا است؟ وبه من خبر بده که چه فردی با او در بهشت است؟ امیرالمؤمنین (ع) به او فرمود: «برای این امت دوازده امام هدایت وجود دارند که از فرزندان پیامبر هستند و آنها از من می‌باشند. اما جایگاه پیامبر (ص) ما در بهشت، در بهترین و با شرافت‌ترین جای آن است، بهشت عدن. اما این که چه فردی با ایشان در بهشت است، آنها دوازده فرد از فرزندان او و مادرشان و جدشان و مادرِ مادرشان و فرزندانشان هستند که هیچ کسی با آنها شریک نیست». (کافی: ج ١ ص ٥٣٢)

 

51. وعنه: [9ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّه الأَنْصَارِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ عليها السلام وبَيْنَ يَدَيْهَا لَوْحٌ فِيه أَسْمَاءُ الأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِهَا فَعَدَدْتُ اثْنَيْ عَشَرَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ (ع)؛ ثَلَاثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وثَلَاثَةٌ مِنْهُمْ عَلِيٌّ] الكافي: ج١ ص٥٣٢.

51- کلینی: امام باقر (ع) از قول جابر بن عبدالله انصاری می‌فرماید: « مَحضر فاطمه (س) وارد شدم در حالی که بین دستانش لوحی بود که در آن نام‌های اوصیا از فرزندان او بود. (آن را) شمردم. دوازده نفربودند. آخرین آنها قائم (ع) بود. سه نفر آنها محمد و سه نفر آنها علی بود». (کافی: ج ١ ص ٥٣٢)

 

52. وعنه: [10ـ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: إِنَّ اللَّه أَرْسَلَ مُحَمَّداً (ص) إِلَى الْجِنِّ والإِنْسِ وجَعَلَ مِنْ بَعْدِه اثْنَيْ عَشَرَ وَصِيّاً مِنْهُمْ مَنْ سَبَقَ ومِنْهُمْ مَنْ بَقِيَ وكُلُّ وَصِيٍّ جَرَتْ بِه سُنَّةٌ والأَوْصِيَاءُ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِ محمد (ص) عَلَى سُنَّةِ أَوْصِيَاءِ عِيسَى وكَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ وكَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) عَلَى سُنَّةِ الْمَسِيحِ] الكافي: ج١ ص٥٣٢.

52- کلینی: امام باقر (ع) فرمود: « خدا، محمد (ص) را به سوی جن و انسان فرستاد و بعد از او دوازده وصی قرار داد، بعضی از آنها قبلاً بودند و بعضی از آنها بعداً می‌آیند، هر وصی، سنتی دارد؛ اوصیای بعد از محمد (ص) بر سنت اوصیای عیسی (ع) هستند، و دوازده نفر بودند و امیرالمؤمنین (ع) بر سنت مسیح (ع) است». (کافی: ج ١ ص ٥٣٢)

 

53. وعنه: [14ـ أَبُو عَلِيٍّ الأَشْعَرِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّه عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع): يَقُولُ الِاثْنَا عَشَرَ الإِمَامَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ كُلُّهُمْ مُحَدَّثٌ مِنْ وُلْدِ رسول الله (ص) ووُلْدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع)، فَرسول الله (ص) وعَلِيٌّ (ع) هُمَا الْوَالِدَانِ] الكافي: ج١ ص٥٣٣.

53- کلینی: زراره می‌گوید: از امام باقر (ع) شنیدم که فرمود: «دوازده امام (ع) از آل محمد (ص) ، همگی آنها مُحدّث از فرزندان رسول الله (ص) و از فرزندان علی بن ابی طالب (ع) هستند. رسول الله (ص) و علی (ع) پدران آنها هستند». (کافی: ج ١ ص ٥٣٣)

 

54. وعنه: [17ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْعُصْفُورِيِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ قَالَ رسول الله (ص): إِنِّي واثْنَيْ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي وأَنْتَ يَا عَلِيُّ زِرُّ الأَرْضِ يَعْنِي أَوْتَادَهَا وجِبَالَهَا بِنَا أَوْتَدَ اللَّه الأَرْضَ أَنْ تَسِيخَ بِأَهْلِهَا فَإِذَا ذَهَبَ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ وُلْدِي سَاخَتِ الأَرْضُ بِأَهْلِهَا ولَمْ يُنْظَرُوا] الكافي: ج١ ص٥٣٤.

54- کلینی: امام باقر (ع) فرمود: رسول الله (ص) فرمود: «من و دوازده نفر از فرزندان من و تو ای علی، «زِرّ» زمین هستیم، یعنی میخ‌ها و کوه‌های آن. به واسطه‌ی ما خدا زمین را نگه داشته است که اهالی خود را در آن فرو نبرد. وقتی دوازده نفر از فرزندان من رفتند، زمین اهل خود را فرو می‌برد و به آنها فرصت داده نمی‌شود». (کافی: ج ١ ص ٥٣٤)

 

55. وعنه أيضاً: [18ـ وبِهَذَا الإِسْنَادِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ رَفَعَه عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: قَالَ رسول الله (ص): مِنْ وُلْدِيَ اثْنَا عَشَرَ نَقِيباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ يَمْلأُهَا عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً] الكافي: ج١ ص٥٣٤.

55- کلینی: امام باقر (ع) فرمود: رسول الله (ص) فرمود: «از فرزندان من، دوازده نَقیب (نماینده) هستند که برگزیده‌ی مُحدّث فهیم هستند. آخرین آنها قائم (به حق) است. زمین را پر از عدل می‌کند همان طور که از ستم پر شده است». (کافی: ج ١ ص ٥٣٤)

 

 

ب-   وأنه يوصف بالمهدي أيضاً واسمه أحمد:

ب- این که به مهدی (ع) توصیف می‌شود و نامش احمد است:

 

56. الطوسي: [127ـ وروى عبد الله بن محمد بن خالد الكوفي، عن منذر بن محمد بن قابوس، عن نصر بن السندي، عن أبي داود سليمان بن سفيان المسترق، عن ثعلبة بن ميمون، عن مالك الجهني، عن الحارث بن المغيرة، عن الأصبغ بن نباتة. ورواه سعد بن عبد الله، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن الحسن بن علي بن فضال، عن ثعلبة بن ميمون، عن مالك الجهني، عن الأصبغ بن نباتة، قال: أتيت أمير المؤمنين (ع) فوجدته ينكت في الأرض، فقلت له: يا أمير المؤمنين ما لي أراك مفكراً تنكت في الأرض ؟ أرغبة منك فيها ؟ قال: لا والله ما رغبت فيها ولا في الدنيا قط، ولكني تفكرت في مولود يكون من ظهر الحادي عشر من ولدي هو المهدي الذي يملأها عدلاً وقسطاً كما ملئت ظلماً وجوراً، يكون له حيرة وغيبة تضل فيها أقوام ويهتدي فيها آخرون. قلت: يا مولاي فكم تكون الحيرة والغيبة ؟ قال: ستة أيام، أو ستة أشهر، أو ست سنين. فقلت: وإن هذا الأمر لكائن ؟ فقال: نعم كما أنه مخلوق، وأنى لك بهذا الأمر يا أصبغ، أولئك خيار هذه الأمة مع أبرار هذه العترة، قال: قلت: ثم ما يكون بعد ذلك ؟ قال: ثم يفعل الله ما يشاء فإن له بداءات وإرادات وغايات ونهايات] الغيبة: ص١٦٦.

56- طوسی: اصبغ بن نباته می‌گوید: خدمت امیرالمؤمنین (ع) رسیدم. دیدم ایشان در زمین (با چوب) خَط کشی می‌کند. به ایشان عرض کردم: ای امیرالمؤمنین (ع)! چه شده است که شما را در حال تفکر و خَط کشی بر روی زمین می‌بینم؟ آیا در آن میلی داری؟ فرمود: «نه، به خدا قسم! نه در زمین و نه در دنیا میلی ندارم؛ ولی در مورد مولودی فکر می‌کنم که از نَسل یازدهمین فرزند من است. او مهدی است که زمین را پر از عدل و داد می‌کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر بوده است. برای او سرگردانی و غیبتی است. گروهی در آن گمراه و گروهی در آن هدایت می‌شوند»، عرض نمودم: ای مولای من، سرگردانی و غیبت او چه مقدار طول می‌کشد؟ فرمود: «شش روز، شش ماه، یا شش سال». عرض نمودم: آیا این مسأله اتفاق می‌افتد؟ فرمود: «بله. گویی که ایشان آفریده شده است. ای اصبغ تو را با این مسأله چه کار! آنها بهترین‌های این امت همراه افراد نیکوی این عترت هستند»، (اصبغ) گفت: عرض نمودم: بعد از آنچه اتفاقی می‌افتد؟ فرمود: «سپس خداوند آنچه بخواهد انجام می‌دهد که او بداءها، ارادات، هدف‌ها و نهایت‌هایی دارد». (غیبت: ص ١٦٦)

 

57. وعنه: [437ـ وروى حذلم بن بشير قال: قلت لعلي بن الحسين عليهما السلام: صف لي خروج المهدي وعرفني دلائله وعلاماته ؟ فقال: يكون قبل خروجه خروج رجل يقال له: عوف السلمي بأرض الجزيرة، ويكون مأواه تكريت وقتله بمسجد دمشق ثم يكون خروج شعيب بن صالح من سمرقند. ثم يخرج السفياني الملعون من الوادي اليابس وهو من ولد عتبة بن أبي سفيان، فإذا ظهر السفياني اختفى المهدي ثم يخرج بعد ذلك] الغيبة: ص٤٤٣.

57- طوسی: حذلم بن بشیر می‌گوید: به علی بن حسین (ع) عرض کردم: خروج مهدی (ع) را برایم توصیف کن و دلایل و نشانه‌های آن را به من بفرما؟ فرمود: «قبل از خروج او مردی در سرزمین جزیره می‌آید که به او عوف سلمی گفته می‌شود، جایگاه او تکریت است و در مسجد دمشق می‌میرد. بعد شعیب بن صالح از سمرقند خروج می‌کند. بعد سفیانی ملعون از وادی یابس خروج می‌کند، او از فرزندان عتبه بن ابی سفیان است. وقتی سفیانی ظاهر شود، مهدی پنهان می‌شود و بعد از آن خروج می‌کند». (غیبت: ص ٤٤٣)

 

58. وعنه أيضاً: [463ـ وعنه (أي الفضل)، عن إسماعيل بن عياش، عن الأعمش، عن أبي وائل، عن حذيفة قال: سمعت رسول الله (ص) وذكر المهدي فقال: إنه يبايع بين الركن والمقام، اسمه أحمد وعبد الله والمهدي، فهذه أسماؤه ثلاثتها] الغيبة: ص٤٥٤.

58- طوسی: حذیفه می‌گوید: از رسول الله (ص) شنیدم که مهدی (ع) را یاد نمودند و فرمود: «با او بین رکن و مقام بیعت می‌شود. نام او احمد و عبدالله و مهدی است. اینها، نام‌های سه گانه‌ی او است». (غیبت: ص ٤٥٤)

 

59. الصدوق: [17ـ حدثنا علي بن أحمد بن موسى رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي قال: حدثنا محمد بن إسماعيل البرمكي قال: حدثنا إسماعيل بن مالك، عن محمد بن سنان، عن أبي الجارود زياد بن المنذر، عن أبي جعفر محمد بن علي الباقر، عن أبيه، عن جده (ع) قال: قال أمير المؤمنين (ع) ... (وبعد أن ذكر صفة القائم (ع) قال) .. له اسمان: اسم يخفى واسم يعلن، فأما الذي يخفى فأحمد وأما الذي يعلن فمحمد، إذا هز رايته أضاء لها ما بين المشرق والمغرب، ووضع يده على رؤوس العباد فلا يبقى مؤمن إلا صار قلبه أشد من زبر الحديد، وأعطاه الله تعالى قوة أربعين رجلاً، ولا يبقى ميت إلا دخلت عليه تلك الفرحة ..] كمال الدين وتمام النعمة: ص٦٥٣.

59- صدوق: امام محمد باقر (ع) از پدرش (ع) از جدش (ع): امیرالمؤمنین (ع) بعد از یاد نمودن ویژگی‌های قائم (ع) فرمود: «برای او دو نام وجود دارد: نام پنهان و نام آشکار. اما نام پنهان، احمد و نام آشکار محمد است. وقتی پرچم خود را بلند کند، آنچه ما بین مشرق و مغرب است را نورانی می‌کند، و دستش را بر سرهای بندگان می‌گذارد. مؤمنی نمی‌ماند مگر این که قلب او محکم‌تر از آهن می‌شود، و خدای متعال به او قدرت چهل مرد را می‌دهد، و مُرده‌ای نمی‌ماند مگر این که آن خوشحالی وارد قلبش می‌شود».(کمال الدین‌وتمام النعمه:ص٦٥٣)

 

60. السيد بهاء الدين النجفي: [وعن الباقر (ع) ـ بالطريق المذكور يرفعه إلى جابر ـ قال: إن لله تعالى كنزاً بالطالقان ليس بذهب ولا فضة، اثنا عشر ألفا بخراسان شعارهم: "أحمد أحمد"، يقودهم شاب من بني هاشم على بغلة شهباء، عليه عصابة حمراء، كأني أنظر إليه عابر الفرات. فإذا سمعتم بذلك فسارعوا إليه ولو حبواً على الثلج] منتخب الأنوار المضيئة: ص٣٤٣.

60- سید بهاءالدین نجفی: امام باقر (ع) فرمود: «خدای متعال گنج‌هایی در طالقان دارد که نه طلا هستند و نه نقره، دوازده هزار نفر در خراسان هستند که شعارشان «احمد احمد» است. جوانی از بنی‌هاشم که فرمانده‌ی آنها است، بر قاطری خاکستری سوار است و بر پیشانی او سربندی سرخ بسته است. انگار او را می‌بینم که از فرات عبور می‌کند. وقتی این را شنیدید، به سوی او بشتابید، هرچند سینه‌خیز بر روی یخ‌ها». (منتخب الانوار مضیئه: ص ٣٤٣)

 

 

ج- وأنه القائم وصاحب الأمر[121] أيضاً واليماني الموعود:

ج- او قائم و صاحب الأمر[122] و همچنین یمانی موعود است:

 

61. الكليني: [484ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه (ع) يَقُولُ: اخْتِلَافُ بَنِي الْعَبَّاسِ مِنَ الْمَحْتُومِ والنِّدَاءُ مِنَ الْمَحْتُومِ وخُرُوجُ الْقَائِمِ مِنَ الْمَحْتُومِ، قُلْتُ: وكَيْفَ النِّدَاءُ، قَالَ: يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَوَّلَ النَّهَارِ أَلَا إِنَّ عَلِيّاً وشِيعَتَه هُمُ الْفَائِزُونَ قَالَ: ويُنَادِي مُنَادٍ فِي آخِرِ النَّهَارِ أَلَا إِنَّ عُثْمَانَ وشِيعَتَه هُمُ الْفَائِزُونَ] الكافي: ج٨ ص٣١٠.

61- کلینی: محمد بن علی حلبی می‌گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: «اختلاف بین بنی عباس حتمی است. نداء حتمی است. خروج قائم حتمی است»، عرض کردم: ندا چگونه است؟ فرمود: «منادی از آسمان در اول روز ندا می‌دهد: آگاه باشید! علی (ع) و شیعیانش همان رستگاران هستند»، فرمود: «منادی در آخر روز ندا می‌دهد: آگاه باشید! عثمان و شیعیانش همان رستگارانند». (کافی: ج ٨ ص ٣١٠)

 

62. النعماني: [3ـ أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد، قال: حدثنا محمد بن المفضل وسعدان بن إسحاق بن سعيد وأحمد بن الحسين ومحمد بن أحمد بن الحسن القطواني، جميعاً، عن الحسن بن محبوب، عن هشام بن سالم الجواليقي، عن يزيد الكناسي، قال: سمعت أبا جعفر الباقر (ع) يقول: إن صاحب هذا الأمر فيه شبه من يوسف، ابن أمة سوداء، يصلح الله له أمره في ليلة] الغيبة: ص١٦٦.

62- نعمانی: یزید کناسی می‌گوید: از امام باقر (ع) شنیدم که فرمود: «در صاحب این امر شباهتی از یوسف است، فرزند کنیز سِیَه چُرده است، خدا امر او را در یک شب آماده می‌کند». (غیبت: ص ١٦٦)

 

63. وعنه: [5ـ وحدثنا علي بن أحمد، عن عبيد الله بن موسى، عن عبد الله بن جبلة، عن الحسن بن أبي حمزة، عن أبي بصير، قال: سمعت أبا جعفر الباقر (ع) يقول: في صاحب هذا الأمر سنة من أربعة أنبياء: سنة من موسى، وسنة من عيسى، وسنة من يوسف، وسنة من محمد (ص). فقلت: ما سنة موسى ؟ قال: خائف يترقب. قلت: وما سنة عيسى ؟ فقال: يقال فيه ما قيل في عيسى. قلت: فما سنة يوسف ؟ قال: السجن والغيبة. قلت: وما سنة محمد (ص) ؟ قال: إذا قام سار بسيرة رسول الله (ص) إلا أنه يبين آثار محمد، ويضع السيف على عاتقه ثمانية أشهر هرجا مرجاً حتى يرضى الله. قلت: فكيف يعلم رضا الله ؟ قال: يلقي الله في قلبه الرحمة] الغيبة: ص١٦٧.

63- نعمانی: ابو بصیر می‌گوید: از امام باقر (ع) شنیدم که فرمود: «در صاحب این امر سنتی از چهار پیامبر است: سنتی از موسی  (ع)، سنتی از عیسی  (ع)، سنتی از یوسف  (ع)، سنتی از محمد (ص) ». عرض کردم: سنت موسی (ع) چیست؟ فرمود: «ترسان و مراقب است». عرض کردم: سنت عیسی (ع) چیست؟ فرمود: «در مورد او سخنانی که در مورد عیسی (ع) گفته شد، گفته می‌شود». عرض نمودم: سنت یوسف (ع) چیست؟ فرمود: «زندان و غیبت». عرض کردم: سنت محمد (ص) چیست؟ فرمود: «وقتی قیام کند، با سیره‌ی رسول الله (ص) رفتار می‌کند ولی آثار محمد (ص) را بیان (و روشن) می‌کند. شمشیر را هشت ماه بر دوش می‌گیرد. می‌کُشد و می‌کُشد تا این که خدا خوشنود شود»، عرض کردم: خوشنودی خدا را چگونه می‌فهمد؟ فرمود: «خدا مهربانی را در قلب او می‌نهد». (غیبت: ص ١٦٧)

 

64. وعنه: [13ـ أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد بن عقدة، قال: حدثني أحمد بن يوسف بن يعقوب أبو الحسن الجعفي من كتابه، قال: حدثنا إسماعيل بن مهران، قال: حدثنا الحسن بن علي بن أبي حمزة، عن أبيه ووهيب بن حفص، عن أبي بصير، عن أبي جعفر محمد بن علي (عليهما السلام)، أنه قال: إذا رأيتم ناراً من المشرق شبه الهردي العظيم تطلع ثلاثة أيام أو سبعة فتوقعوا فرج آل محمد (ص) إن شاء الله عز وجل إن الله عزيز حكيم ....

64- نعمانی: ابی بصیر می‌گوید: امام باقر (ع) فرمود: «وقتی آتشی از مشرق دیدید که شبیه زردی بزرگی بود و سه یا هفت روز طول کشید، منتظر فَرج (و گشایش) آل محمد (ع) باشید، اگر خدای عزوجل بخواهد و خداوند عزیز و با حکمت است....

 

وقال (ع): لا يقوم القائم (ع) إلا على خوف شديد من الناس وزلازل وفتنة، وبلاء يصيب الناس، وطاعون قبل ذلك، وسيف قاطع بين العرب، واختلاف شديد في الناس، وتشتت في دينهم، وتغير من حالهم، حتى يتمنى المتمني الموت صباحاً ومساء من عظم ما يرى من كلب الناس وأكل بعضهم بعضاً، فخروجه (ع) إذا خرج يكون اليأس والقنوط من أن يروا فرجاً، فيا طوبى لمن أدركه وكان من أنصاره، والويل كل الويل لمن ناواه وخالفه، وخالف أمره، وكان من أعدائه .....

و فرمود: قائم (ع) فقط زمانی قیام می‌کند که ترس شدیدی در میان مردم، زلزله‌ها و فتنه‌هایی که به مردم می‌رسد، و بلا و طاعون قبل از آن و شمشیر برنده در عرب و اختلاف شدید بین مردم و اختلاف در دینشان و تغییر حالشان، تا این که افراد، شب و روز درخواست مرگ می‌کند، به خاطر اخلاق بد مردم (مانند سگ) و خوردن (حق) یکدیگر. خروج او زمانی است که (مردم) از دیدن فَرج ناامید شوند. خوش به حال فردی که او را درک کند و از یاران او شود. وای بر فردی که با او مخالفت کند و از او نافرمانی کند و از دستورش سرپیچی کند و از دشمنان او شود....

 

ثم قال (ع): خروج السفياني واليماني والخراساني في سنة واحدة، في شهر واحد، في يوم واحد، نظام كنظام الخرز يتبع بعضه بعضا فيكون البأس من كل وجه، ويل لمن ناواهم، وليس في الرايات راية أهدى من راية اليماني، هي راية هدى، لأنه يدعو إلى صاحبكم، فإذا خرج اليماني حرم بيع السلاح على الناس وكل مسلم، وإذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رايته راية هدى، ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه، فمن فعل ذلك فهو من أهل النار، لأنه يدعو إلى الحق وإلى طريق مستقيم] الغيبة: ص٢٦٢ ـ ٢٦٤.

سپس فرمود : خروج سفیانی و یمانی وخراسانی در یک سال و در یک ماه و یک روز است، و پشت سر هم هستند، عذاب از هر سو است. وای بر فردی که با آنها مخالفت کند. در میان پرچم‌ها پرچمی هدایت کننده‌تر از پرچم یمانی نیست، پرچم هدایت، همان است چون به سوی صاحبتان دعوت می‌کند. وقتی یمانی خروج کرد، خرید و فروش سلاح بر مردم و همه‌ی مسلمانان حرام می‌شود. وقتی یمانی خروج کرد، به سوی او بشتاب، چون پرچم او پرچم هدایت است و بر هیچ مسلمانی جایز نیست که از او سرپیچی کند؛ هر فردی این کار را انجام دهد، اهل آتش (جهنم) می‌شود، چون او به حقّ و راه مستقیم دعوت می‌کند». (غیبت: ص ٢٦٢ تا ٢٦٤)

 

65. وعنه أيضاً: [10ـ أخبرنا محمد بن همام، قال: حدثنا محمد بن أحمد بن عبد الله الخالنجي، قال: حدثنا أبو هاشم داود بن القاسم الجعفري، قال: كنا عند أبي جعفر محمد بن علي الرضا (ع) فجرى ذكر السفياني، وما جاء في الرواية من أن أمره من المحتوم، فقلت لأبي جعفر: هل يبدو لله في المحتوم ؟ قال: نعم. قلنا له: فنخاف أن يبدو لله في القائم. فقال: إن القائم من الميعاد، والله لا يخلف الميعاد] الغيبة: ص٣١٥.

65- نعمانی: ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری می‌گوید: نزد امام جواد (ع) بودیم، و ذکر سفیانی به میان آمد، و این که در روایت آمده است که امر او محتوم است. به ابا جعفر (ع) عرض نمودم: آیا خداوند در محتوم بدا حاصل می‌کند؟ فرمود: «بله»، به ایشان عرض کردم: می‌ترسیم که خدا در قائم بدا حاصل کند. فرمود: «قائم میعاد است و خداوند در میعاد تخلُف نمی‌کند». (غیبت: ص ٣١٥)

 

66. حسن بن سليمان الحلي: [الحسين بن حمدان عن محمد بن إسماعيل وعلي بن عبد الله الحسنيين عن أبي شعيب محمد بن نصر عن عمر بن الفرات عن محمد بن المفضل عن المفضل ابن عمر قال: سألت سيدي الصادق (ع) ..... فبغير سنة القائم بايعوا له قبل ظهور (وقبل) قيامه (ع) فقال (ع): يا مفضل كل بيعة قبل ظهور القائم (ع) فبيعة كفر ونفاق وخديعة لعن الله المبايع لها والمبايع له، بل يا مفضل يسند القائم (ع) ظهره إلى الحرم ويمد يده فترى بيضاء من غير سوء ويقول: هذه يد الله وعن الله وبأمر الله ثم يتلو هذه الآية (ان الذين يبايعونك إنما يبايعون الله يد الله فوق أيديهم) ... ويكون هذا أول طلوع الشمس في ذلك اليوم، فإذا طلعت الشمس وأضاءت صاح صائح بالخلائق من عين الشمس بلسان عربي مبين يسمع من في السماوات والأرضين: يا معشر الخلايق هذا [مهدي] آل محمد ويسميه باسم جده رسول الله (ص) ويكنيه وينسبه إلى أبيه الحسن الحادي عشر[123]  إلى الحسين بن علي صلوات الله عليهم أجمعين بايعوه تهتدوا ولا تخالفوا امره فتضلوا .....، فإذا دنت الشمس للغروب صرخ صارخ من مغربها: يا مشعر الخلائق قد ظهر ربكم بوادي اليابس من أرض فلسطين وهو عثمان بن عنبسة الأموي من ولد يزيد بن معاوية لعنهم الله فبايعوه تهتدوا ولا تخالفوا عليه فتضلوا، فيرد عليه الملائكة والجن والنقباء قوله ويكذبونه ويقولون له سمعنا وعصينا ولا يبقى ذو شك ولا مرتاب ولا منافق ولا كافر إلا ضل بالنداء الأخير، وسيدنا القائم صلوات الله عليه مسنده ظهره إلى الكعبة ويقول: يا معشر الخلائق ألا ومن أراد أن ينظر إلى آدم وشيث فها أنا ذا آدم وشيث، ألا ومن أراد أن ينظر إلى نوح وولده سام فها أنذا نوح وسام، ألا ومن أراد أن ينظر إلى إبراهيم وإسماعيل فها أنذا إبراهيم وإسماعيل، ألا ومن أراد أن ينظر إلى موسى ويوشع فها أنذا موسى ويوشع، ألا ومن أراد أن ينظر إلى عيسى وشمعون فها أنذا عيسى وشمعون، ألا ومن أراد أن ينظر إلى محمد (ص) وأمير المؤمنين صلوات الله عليه فها أنذا محمد (ص) وأمير المؤمنين (ع)، ألا ومن أراد أن ينظر إلى الحسن والحسين (عليهما السلام) فها أنذا الحسن والحسين (عليهما السلام)، ألا ومن أراد أن ينظر إلى الأئمة من ولد الحسين (ع) فها أنذا الأئمة من ولد الحسين (ع)، أجيبوا إلى مسألتي فاني أنبئكم بما نبئتم به وما لم تنبئوا به ومن كان يقرأ الكتب والصحف فليسمع مني ...] مختصر بصائر الدرجات: ص١٨٣ ـ ١٨٤.

66- حسن بن سلیمان حلی: مفضل بن عمر می‌گوید: از آقای خودم، امام صادق (ع) سؤال نمودم:.... به غیر از سنت قائم (ع) ، قبل از ظهور و قیامش، با او بیعت کنید. فرمود: «ای مفضل! هر بیعتی قبل از ظهورقائم (ع) ، بیعت کُفر و نفاق و فریب دادن است؛ خدا فردی که با او بیعت می‌کند و کسی که با او بیعت می‌شود را لعن می‌کند. ای مفضل! قائم (ع) به حرم تکیه می‌دهد و دستش را جلو می‌آورد در حالی که روشن (سفید و) بدون هیچ عیبی است و می‌فرماید: این دست خدا و از سوی خدا و به دستور خدا است. بعد، این آیه را تلاوت می‌فرماید: (کسانی که با تو بیعت می‌کنند، با خداوند بیعت می‌کنند، دست خدا بالای دست آنها است).... و این (جریان، هنگام) طلوع خورشید در آن روز است. وقتی خورشید طلوع کند و روشنایی دهد، فریاد ‌دهنده‌ای از سوی خورشید به زبان عربی آشکار به آفریدگان خِطاب می‌کند به گونه‌ای که افرادی که در آسمآنها و زمین هستند، می‌شنوند (می‌گوید:) ای گروه آفریدگان! این فرد، مهدی آل محمد (ع) است. نام او، نام جدش رسول الله (ص) و کنیه‌ی او (است)، و نسبت داده می‌شود به پدرش، الحسن یازدهم[124] تا حسین‌ بن ‌علی (ع). بیعت کنید تا هدایت شوید و با دستوراتش مخالفت نکنید که گمراه می‌شوید.... وقتی خورشید به غروب نزدیک می‌شود، فریاد ‌زننده‌ای از محلِّ غروب خورشید فریاد می‌زند: ای گروه آفریدگان! پروردگارتان از سرزمین خشک (وادی یابس) در سرزمین فلسطین ظهور نموده است. او عثمان بن عنبسه‌ی اُمَوی است، از فرزندان یزید بن معاویه (خدا آنها را لعنت کند). با او بیعت کنید تا هدایت شوید و با او مخالفت نکنید که گمراه می‌شوید. فرشتگان و جن و نقیب (و نماینده)‌ها، سخن او را ردّ می‌کنند و او را تکذیب می‌کنند و می‌گویند: شنیدیم ولی سرپیچی می‌کنیم. فرد شکاک و مُرددّی باقی نمی‌ماند مگر این که با صدای آخر گمراه می‌شود. آقای ما قائم (ع)  به کعبه تکیه داده است و می‌فرماید: «ای گروه آفریدگان! آگاه باشید! هر فردی می‌خواهد به آدم و شیث نگاه کند، من آدم و شیث هستم. آگاه باشید، هر فردی می‌خواهد به نوح (ع) و فرزندش سام (ع) نگاه کند، من نوح (ع) و سام (ع) هستم. آگاه باشید، هر فردی می‌خواهد به ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) نگاه کند، من ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) هستم. آگاه باشید، هر فردی می‌خواهد به موسی (ع) و یوشع (ع) نگاه کند، من موسی (ع) و یوشع (ع) هستم. آگاه باشید، هر فردی می‌خواهد به عیسی (ع) و شمعون (ع) نگاه کند، من عیسی (ع) و شمعون (ع) هستم. آگاه باشید، هر فردی می‌خواهد به محمد (ص) و امیرالمؤمنین (ع) نگاه کند، من محمد (ص)  و امیرالمؤمنین (ع) هستم. آگاه باشید، هر فردی می‌خواهد به حسن (ع) و حسین (ع) نگاه کند، من حسن (ع) و حسین (ع) هستم. آگاه باشید، هر فردی می‌خواهد به امامان (ع) از فرزندان حسین (ع) نگاه کند، من امامان (ع) از فرزندان حسین (ع) هستم. درخواست من را پاسخ گویید. من به شما خَبری رساندم که از آن باخبر شدید، و آنچه از آن خبر ندارید. هر فردی کتاب‌ها و صحیفه‌ها را می‌خواند، به (سخنان) من گوش فرا دهد.... » (مختصر بصائر الدرجات: ص ١٨٣ و ١٨٤)

 

د- وأنه يأتي قبل الإمام المهدي (ع)ومبدؤه المشرق ومسكنه البصرة:

د- قبل از امام مهدی (ع) می‌آید، آغازش از مشرق و مسکنش بَصره است:

 

67. ابن طاووس: [وهذا ما ذكره بلفظه من نسخة عتيقة بخزانة مشهد الكاظم (ع)، وهذا ما رويناه ورأينا عن أبي بصير، عن أبي عبد الله (ع) قال قال: الله أجل وأكرم وأعظم من أن يترك الأرض بلا إمام عادل، قال: قلت له: جعلت فداك فأخبرني بما استريح إليه، قال: يا أبا محمد ليس يرى أمة محمد (ص) فرجاً أبداً ما دام لولد بني فلان ملك حتى ينقرض ملكهم، فإذا انقرض ملكهم أتاح الله لأمة محمد رجلاً منا أهل البيت، يشير بالتقى ويعمل بالهدى ولا يأخذ في حكمه الرشى، والله إني لا عرفه باسمه واسم أبيه، ثم يأتينا الغليظ القصرة ذو الخال والشامتين، القائم العادل الحافظ لما استودع يملأها قسطاً وعدلاً كما ملأها الفجار جوراً وظلماً] إقبال الأعمال: ص١١٦.

67- ابن طاووس: امام صادق (ع) فرمود: «خداوند، باجلال‌تر و باکرامت‌تر و بزرگ‌تر از این است که زمین را بدون امام عادل رها کند»، (راوی) می‌گوید: به ایشان عرض نمودم: مطلبی بفرمایید که به واسطه‌ی آن راحت شوم. فرمود: «ای ابا محمد! امت محمد (ص) هیچ وقت گشایش را نمی‌بینند، تا زمانی که برای فرزندان (بنی فلان) سلطنت وجود دارد، تا این که سلطنت آنان از بین رود. وقتی سلطنت آنان از بین رود، خدا برای امت محمد (ص) مردی از ما اهل بیت را می‌فرستد. ایشان به پرهیزگاری هدایت می‌کند، و با هدایت رفتار می‌کند، و در حکم خود رشوه نمی‌گیرد. به خدا قَسم، من نام  او و نام پدرش را می‌دانم. بعد فرد‌ خشن کوتاه قدّ، که دو خال و نشانه دارد، می‌آید. (او) قائم (ع)  عادل نگه‌دارنده‌ی امانت است. زمین را پُر از عدل و داد می‌کند همان‌گونه که آن از ظلم و ستم، پر کردند». (اقبال الاعمال: ص ١١٦)

 

68. وعنه: [فيما ذكره أبو صالح السليلي في كتاب الفتن من عدد رجال المهدي (ع) بذكر بلادهم. 417ـ ... عن سلمة بن أنس عن الإصبع بن نباتة، قال: خطب أمير المؤمنين علي (ع) خطبة، فذكر المهدي وخروج من يخرج معه وأسماءهم، فقال له أبو خالد الكلبي: صفه لنا يا أمير المؤمنين، فقال علي (ع): ألا إنه أشبه الناس خلقاً وخلقاً وحسناً برسول الله (ص) ألا أدلكم على رجاله وعددهم ؟ قلنا: بلى يا أمير المؤمنين، قال: سمعت رسول الله (ص) قال: أولهم من البصرة، وآخرهم من اليمامة. وجعل علي (ع) يعدد رجال المهدي، والناس يكتبون ...] الملاحم والفتن: ص٢٨٨.

68- ابن طاووس: اصبغ بن نباته می‌گوید: امیرالمؤمنین (ع) خُطبه‌ای خواند. از مهدی و خروج افراد و نام‌های افرادی که با ایشان خروج می‌کنند، یادی نمود. ابو خالد کلبی به ایشان عرض کرد: ای امیرالمؤمنین  (ع)، آنها را برای ما توصیف کن. علی (ع) فرمود: «آیا شما را به مردان و تعداد آنها راهنمایی نکنم» ؟ عرض کردیم: بله، ای امیرالمؤمنین (ع). فرمود: «از رسول الله (ص) شنیدم که فرمود: اولین آنها از بصره است و آخرین آنها از یَمامه است»؛ و علی (ع) مردان مهدی را بیان می‌کرد و مردم می‌نوشتند..... (ملاحم و الفتن: ص ٢٨٨)

 

69. الكليني: [22ـ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّه الْمُحَمَّدِيِّ عَنْ أَبِي رَوْحٍ فَرَجِ بْنِ قُرَّةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّه عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه (ع) قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) بِالْمَدِينَةِ فَحَمِدَ اللَّه وأَثْنَى عَلَيْه وصَلَّى عَلَى النَّبِيِّ وآلِه ثُمَّ قَالَ: ..... ولَعَمْرِي أَنْ لَوْ قَدِ اسْتَكْمَلْتُمْ مِنْ بَعْدِي مُدَّةَ سُلْطَانِ بَنِي أُمَيَّةَ لَقَدِ اجْتَمَعْتُمْ عَلَى السُّلْطَانِ الدَّاعِي إِلَى الضَّلَالَةِ وأَحْيَيْتُمُ الْبَاطِلَ وخَلَّفْتُمُ الْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وقَطَعْتُمُ الأَدْنَى مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ ووَصَلْتُمُ الأَبْعَدَ مِنْ أَبْنَاءِ الْحَرْبِ لِرسول الله (ص)، ولَعَمْرِي أَنْ لَوْ قَدْ ذَابَ مَا فِي أَيْدِيهِمْ لَدَنَا التَّمْحِيصُ لِلْجَزَاءِ وقَرُبَ الْوَعْدُ وانْقَضَتِ الْمُدَّةُ وبَدَا لَكُمُ النَّجْمُ ذُو الذَّنَبِ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ ولَاحَ لَكُمُ الْقَمَرُ الْمُنِيرُ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَرَاجِعُوا التَّوْبَةَ واعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اتَّبَعْتُمْ طَالِعَ الْمَشْرِقِ سَلَكَ بِكُمْ مَنَاهِجَ الرسول (ص) فَتَدَاوَيْتُمْ مِنَ الْعَمَى والصَّمَمِ والْبَكَمِ وكُفِيتُمْ مَؤُونَةَ الطَّلَبِ والتَّعَسُّفِ ونَبَذْتُمُ الثِّقْلَ الْفَادِحَ عَنِ الأَعْنَاقِ ولَا يُبَعِّدُ اللَّه إِلَّا مَنْ أَبَى وظَلَمَ واعْتَسَفَ وأَخَذَ مَا لَيْسَ لَه: (وسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ)] الكافي: ج٨ ص٦٣ ـ ٦٦.

69- کلینی: امام صادق (ع) فرمود: «امیرالمؤمنین  (ع) در مدینه خُطبه‌ای خواند. خدا را ستایش نمود و او را مَدح و ثنا نمود و بر پیامبر (ص) و خانواده‌اش (ع) درود فرستاد. بعد فرمود:‌.... به جانم قسم، اگر مدت پادشاهی بنی امیه را بعد از من کامل کنید، گِرد پادشاهی اجتماع خواهید نمود که به گمراهی دعوت می‌کند و باطل را زنده و حق را پشت سر خود می‌اندازید، از نزدیکان اهل بدر دوری می‌نمایید و به فرزندان کسانی که با رسول الله جنگ نمودند، وصلت می‌نمایید. به جانم قسم، آن‌گاه که قدرت آنها کاهش پیدا کند، زمان غَربال برای پاداش دادن است و زمان وعده نزدیک می‌شود، مدت به پایان می‌رسد، برای شما ستاره‌ی دنباله دار از سوی مشرق ظاهر می‌شود، و ماه درخشان ظاهر شود. وقتی این گونه شد، به توبه کردن بازگردید. بدانید اگر شما از «طالع المشرق» (فردی که از مشرق می‌آید) پیروی کنید، شما را به راه پیامبر (ص) می‌بَرد؛ در نتیجه از کوری و کری و لالی نجات می‌یابید،  و از زحمت جست‌و‌جو راحت می‌شوید و بار سنگین از گردن‌های شما برداشته می‌شود. خدا فردی را دور نمی‌کند مگر کسی که (خودش) اِبا و ستم کند و  بدون فکر کاری را انجام دهد، و چیزی که برای او نیست را بگیرد. به زودی افرادی که ستم کردند، خواهند دانست به کجا باز می‌گردند». (کافی: ج ٨ ص ٦٣ تا ٦٦)

 

70. النعماني: [14ـ أخبرنا علي بن أحمد، عن عبيد الله بن موسى العلوي، عن عبد الله بن محمد، قال: حدثنا محمد بن خالد، عن الحسن بن المبارك، عن أبي إسحاق الهمداني، عن الحارث الهمداني، عن أمير المؤمنين (ع) أنه قال: المهدي أقبل، جعد، بخده خال، يكون من قبل المشرق، وإذا كان ذلك خرج السفياني، فيملك قدر حمل امرأة تسعة أشهر، يخرج بالشام فينقاد له أهل الشام إلا طوائف من المقيمين على الحق، يعصمهم الله من الخروج معه، ويأتي المدينة بجيش جرار حتى إذا انتهى إلى بيداء المدينة خسف الله به، وذلك قول الله عز وجل في كتابه: "ولو ترى إذ فزعوا فلا فوت وأخذوا من مكان قريب"] الغيبة: ص٣١٦.

70- نعمانی: امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «‌....، مویش پیچیده است، در گونه‌اش خالی است، از سوی مشرق می‌آید. وقتی این گونه شد، سفیانی خروج می‌کند، و به اندازه‌ی بارداری زن (نه ماه)  فرمان‌روایی می‌کند. در شام خروج می‌کند. مردم شام از او اطاعت می‌کنند مگر گروه‌هایی که بر حق هستند، خدا آنها را از خروج با او نگه داشته است. همراه لشکریان انبوده به مدینه می‌آید، تا این که به بیدا مدینه می‌رسند، خدا آنها را (در آنجا) فرو می‌برد. این سخن خداوند عزوجل در کتابش است: (و اگر آنها را در حال ناله‌کردن ببینی، به پایان نمی‌رسد، و از مکانی نزدیک گرفته می‌شوند) ». (غیبت: ص ٣١٦)

 

ه- وبيَّن آل محمد (ص) وصفه الجسدي[125]:

هـ- آل محمد (ع)  ویژگی‌های جسمی او را بیان نمودند[126]:

71. النعماني: [3ـ حدثنا أبو سليمان أحمد بن هوذة، قال: حدثنا إبراهيم بن إسحاق النهاوندي، قال: حدثنا عبد الله بن حماد الأنصاري، قال: حدثنا عبد الله بن بكير، عن حمران بن أعين، قال: قلت لأبي جعفر الباقر (ع): جعلت فداك، إني قد دخلت المدينة وفي حقوي هميان فيه ألف دينار، وقد أعطيت الله عهداً أنني أنفقها ببابك ديناراً ديناراً، أو تجيبني فيما أسألك عنه. فقال: يا حمران، سل تجب، ولا تنفقن دنانيرك. فقلت: سألتك بقرابتك من رسول الله (ص) أنت صاحب هذا الأمر والقائم به ؟ قال: لا. قلت: فمن هو، بأبي أنت وأمي ؟ فقال: ذاك المشرب حمرة، الغائر العينين، المشرف الحاجبين، العريض ما بين المنكبين، برأسه حزاز، وبوجهه أثر، رحم الله موسى] الغيبة: ص٢٢٣.

71- نعمانی: حمران بن اعین می‌گوید: به امام باقر (ع) عرض کردم: فدایتان شوم، من وارد مدینه شدم در حالی که کیسه‌ی چرمینی به کمر دارم. در آن هزار دینار بود و با خدا عهد بَستم که آن را دینار دینار جلوی درِ شما انفاق کنم، یا این که پاسخ سؤال من را بدهی. فرمود: «ای حمران، سؤال کن تا پاسخت را دریافت کنی و دینار‌های خود را انفاق نکن». (حمران می‌گوید) عرض کردم: از شما به جهت نزدیکی‌تان به رسول الله (ص) می‌پرسم، شما صاحب الأمر و قائم آن هستید؟ فرمود: «خیر»، عرض نمودم: پدر و مادرم به فدایتان، پس چه فردی است؟ فرمود: «او فردی است که سرخ و سفید است، چشمانی فرو رفته دارد، ابروانی پرپشت دارد، میان شانه‌هایش پهن است، بر سر ایشان حَزاز (شوره) است، و در صورت ایشان نشانه‌ای است؛ خدا موسی را بیامرزد». (غیبت: ص ٢٢٣)

 

72. الصفار: [56ـ حدثنا إبراهيم بن هاشم عن أبي عبد الله البرقي عن أحمد بن محمد بن أبي نصر وغيره عن أبي أيوب الحذاء عن أبي بصير عن أبي عبد الله (ع) قال قلت له: جعلت فداك إني أريد أن ألمس صدرك فقال: افعل، فمسست صدره ومناكبه، فقال: ولم يا أبا محمد، فقلت: جعلت فداك إني سمعت أباك وهو يقول: إن القائم واسع الصدر مسترسل المنكبين عريض ما بينهما، فقال: يا [أبا] محمد إنّ أبي لبس درع رسول الله (ص) وكانت تستخب] بصائر الدرجات: ٢٠٨ ـ ٢٠٩.

72- صفار: ابو بصیرمی‌گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: فدایتان شوم، می‌خواهم سینه‌ی شما را لمس کنم. فرمود: «بفرمایید». (ابوبصیر می‌گوید:) سینه و شانه‌هایش را لمس نمودم. فرمود: «ای ابا محمد، چرا؟» عرض کردم: فدایتان شوم، من از پدرتان شنیدم که فرمودند: سینه و شانه‌های قائم (ع) فَراخ و گشاده است، و مابین شانه‌هایش گشاده است. فرمود: «پدرم، زره رسول الله (ص) را می‌پوشید و اندازه‌ی ایشان بود». (بصائر الدرجات:ص٢٠٨ و٢٠٩)

 

وبهذا ظهر أنّ المهدي الأول:

-  اسمه: أحمد.

- نسبه: من آل محمد، ومن ولد رسول الله (ص) وعلي وفاطمة (عليهما السلام).

- مسكنه: البصرة.

-  وصفه الجسدي: غائر العينين، مشرف الحاجبين، عريض ما بين المنكبين ... الخ.

-  مبدأ حركته الالهية: المشرق، وهو قائد الرايات السود الممهدة للامام المهدي (ع).

-  ألقابه: صاحب الأمر والقائم به واليماني الموعود.

- مقامه: خليفة من خلفاء الله وإمام من أئمة أهل البيت (ع).

وهي ذاتها الصفات التي رواها أهل السنة للمهدي الذي ينتظرون ولادته في آخر الزمان، وهذا بعض ما ورد في كتبهم:

 

به این ترتیب، روشن شد که مهدی اول:

- نامش: احمد.

- نَسَبش: از آل محمد (ع) و از فرزندان رسول الله (ص) وعلی (ع) و  فاطمه (س).

- محل سکونتش: بصره.

- توصیف جسمی‌اش: چشمان فرورفته، ابروهای پرپشت، مابین شانه‌هایش پهن.... الخ.

- آغاز حرکت الهی او: از مشرق و او فرمانده‌ی پرچم‌های سیاه امام مهدی (ع) است.

- لقب‌های او: صاحب الأمر، قائم و یمانی موعود.

- مقام او: خلیفه‌ای از خلفای الهی و امامی از امامان اهل بیت (ع).

و اینها، ویژگی‌هایی است که اهل سنت، برای مهدی (ع) همان فردی که در آخرالزمان منتظر تولد ایشان هستند ذکر کردند. بعضی از روایاتی که در کتاب‌های آنها آمده است:

 

 

ثانياً: في كتب السنة

دوم: درکتابهای اهل سنت

 

أ- المهدي خليفة يبعثه الله ويصلح أمره في ليلة:

الف- مهدی، خلیفه‌ای که خدا او را برمی‌انگیزد و کار او را در یک شب آماده می‌کند:

 

 

ابن ماجة: [4084ـ حدثنا محمد بن يحيى وأحمد بن يوسف، قالا: ثنا عبد الرزاق عن سفيان الثوري، عن خالد الحذاء، عن أبي قلابة، عن أبي أسماء الرحبي، عن ثوبان، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "يقتتل عند كنزكم ثلاثة. كلهم ابن خليفة. ثم لا يصير إلى واحد منهم. ثم تطلع الرايات السود من قبل المشرق. فيقتلونكم قتلاً لم يقتله قوم". ثم ذكر شيئاً لا أحفظه. فقال "فإذا رأيتموه فبايعوه ولو حبواً على الثلج. فإنه خليفة الله، المهدي". في الزوائد: هذا إسناد صحيح. رجاله ثقات. ورواه الحاكم في المستدرك، وقال: صحيح على شرط الشيخين] سنن ابن ماجة: ج٢ ص١٣٦٦.

25- ابن ماجه: رسول الله (ص) فرمود: «نزد گنج شما، سه فرد می‌میرند که همه‌ی آنها فرزند خلیفه هستند و به هیچ کدام (خلافت) نمی‌رسد. سپس پرچم‌های سیاه از سوی مشرق می‌آید و با شما می‌جنگند به گونه‌ای که با هیچ گروهی (این گونه) نجنگیدند»، بعد مطلبی را ذکر نمود که در ذهنم نیست. سپس گفت: «وقتی او را دیدید، با او بیعت کنید، هرچند سینه‌خیز بر روی برف‌ها، زیرا ایشان خلیفه‌ی خدا، مهدی است». در زوائد گفته شده است که سند این روایت صحیح و رجالش ثقه هستند. حاکم در المستدرک آن را روایت نموده و گفته است: با شرط شیخین، صحیح است. (سنن ابن ماجه: ج ٢ ص ١٣٦٦)

 

وعنه: [حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا فضل بن دكين ثنا ياسين العجلي عن إبراهيم بن محمد بن الحنفية عن أبيه عن علي رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: المهدي منا أهل البيت يصلحه الله في ليلة] مسند أحمد: ج٣ ص٣٧.

26- ابن ماجه: رسول الله (ص) فرمود: «مهدی از ما اهل بیت است. خداوند (کار) او را در یک شب آماده می‌کند». (مسند احمد: ج ٣ ص ٣٧)

 

 

ب-  المهدي يواطئ اسمه اسم النبي واسم أبيه اسم أبيه[127]:

ب- نام مهدی (ع)، شبیه نام پیامبر (ص) و نام پدرش نام پدر پیامبر  (ص)است[128]:

 

4086ـ حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة. ثنا أحمد بن عبد الملك. ثنا أبو المليح الرقي عن زياد بن بيان، عن علي بن نفيل، عن سعيد بن المسيب، قال: كنا عند أم سلمة. فتذاكرنا المهدي. فقالت: سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: "المهدي من ولد فاطمة"] سنن ابن ماجة: ج٢ ص١٣٦٨.

27- ابن ماجه: سعید بن مسیب می‌گوید: نزد ام سلمه بودیم. از مهدی (ع) یاد نمودیم. می‌گفت: از رسول الله (ص) شنیدم که فرمود: «مهدی از فرزندان فاطمه است». (سنن ابن ماجه: ج 2 ص 1368)

 

أبو داود السجستاني: [4282ـ ... عن عاصم، عن زر، عن عبد الله، عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: (لو لم يبق من الدنيا إلا يوم) قال زائدة في حديثه: (لطول الله ذلك اليوم) ثم اتفقوا (حتى يبعث فيه رجلاً مني) أو (من أهل بيتي، يواطئ اسمه اسمي، واسم أبيه اسم أبي) زاد في حديث فطر (يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً) وقال في حديث سفيان: (لا تذهب، أو لا تنقضي، الدنيا حتى يملك العرب رجل من أهل بيتي، يواطئ اسمه اسمي) ..] سنن أبي داود: ج٢ ص٣٠٩.

28- ابو داوود سجستانی: پیامبر (ص) فرمود: «اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد»، (راوی) می‌گوید: این عبارت هم در حدیث است: «خدا آن روز را طولانی می‌کند» بر این عبارت اتفاق دارند: «تا این که مردی از من برانگیخته شود» یا، «از اهل بیت من است، نام او شبیه نام من است، و نام پدرش نام پدر من است» و در حدیث این عبارت هم موجوداست: «زمین را پر از عدل و داد می‌کند همان‌گونه که از ستم و جور پرشده است». در حدیث سفیان آمده است: «دنیا به پایان نمی‌رسد تا این که بر عرب، مردی از اهل بیت من فرمان‌روایی کند، نام او شبیه نام من است....». (سنن ابو داوود: ج ٢ ص ٣٠٩)

 

 

ج- المهدي خليفة يماني يقود الملاحم:

ج- مهدی (ع) خلیفه‌ی یمانی است که جنگ‌ها را رهبری می‌کند:

 

نعيم بن حماد المروزي: [حدثنا بقية وعبد القدوس عن صفوان عن شريح بن عبيد عن كعب قال: ما المهدي إلا من قريش وما الخلافة إلا فيهم غير أن له أصلاً ونسباً في اليمن] الفتن: ٢٣١.

29- نعیم بن حماد مروزی: کعب می‌گوید: مهدی (ع) نیست مگر از قریش و خلافت نیست مگر در میان آنها، مگر این که اصل و نَسبی در یمن دارد. (فتن: ٢٣١)

 

وعنه: [حدثنا الوليد عن يزيد بن سعيد عن يزيد بن أبي عطاء عن كعب قال: فيظهر اليماني ويقتل قريش ببيت المقدس وعلى يديه تكون الملاحم] الفتن: ٢٣٧.

30- نعیم بن حماد مروزی: کعب می‌گوید: یمانی ظاهر می‌شود و قریش را در بیت المقدس می‌کُشد و جنگ‌ها به دستان او است. (فتن: ٢٣٧)

 

وعنه: [قال الوليد: فأخبرني جراح عن أرطاة قال: فيجتمعون وينظرون لمن يبايعون فبينا هم كذلك إذ سمعوا صوتاً ما قاله إنس ولا جان بايعوا فلاناً باسمه، ليس من ذي ولا ذو ولكنه خليفة يماني] الفتن: ٢٤١.

31- نعیم بن حماد مروزی: ارطاه می‌گوید: جمع می‌شوند و به فردی که با ایشان بیعت می‌شود، نگاه می‌کنند. در این حال صدایی می‌شنوند که نه انسان آن را گفته است و نه جن: با فلانی به نامش بیعت کنید، نه از این سمت است و نه از آن سمت، ولی ایشان خلیفه‌ی یمانی است. (فتن: ٢٤١)

 

 

د- المهدي من ولد الحسين (ع) ومبدؤه المشرق:

د- مهدی از فرزندان حسین (ع) و آغاز (حرکت) او از مشرق است:

 

نعيم بن حماد المروزي: [حدثنا الوليد ورشدين عن ابن لهيعة عن أبي قبيل عن عبد الله بن عمرو رضي الله عنهما قال: يخرج رجل من ولد الحسين من قبل المشرق ولو استقبلته الجبال لهدمها واتخذ فيها طرقاً] الفتن: ص٢٣٩.

32- نعیم بن حماد مروزی: عبدالله بن عمرو می‌گوید: مردی از فرزندان حسین (ع) از مشرق خروج می‌کند. اگر کوه‌ها در برابر او بایستند، آن را مُنهدم می‌کند و در آن راهی به وجود می‌آورد. (فتن: ٢٣٩)

 

يوسف بن يحي المقدسي الشافعي: [وعن جابر بن يزيد الجعفي، قال: قال أبو جعفر (ع): ...  والمهدي، يا جابر، رجل من ولد الحسين، يصلح الله له أمره في ليلة واحدة ...

33- یوسف بن یحیی مقدسی شافعی: از جابر بن یزید جعفی: امام باقر (ع) فرمود: «.... ای جابر! مهدی، مردی از فرزندان حسین (ع) است که خدا امر او را در یک شب آماده می‌کند....»

 

عن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (ع) (في وصف المهدي): ... ألا أصفه لكم، لا وإن الدهر فينا قسمت حدوده، ولنا أخذت عهوده، وإلينا ترد شهوده، ألا وإن أهل حرم الله عز وجل سيطلبون لنا بالفضل من عرف عودتنا فهو مشاهدنا، ألا فهو أشبه خلق الله عز وجل برسول الله صلى الله عليه وسلم واسمه على اسمه، واسم أبيه على اسم أبيه، من ولد ابنة محمد، صلى الله عليه وسلم من ولد الحسين، ألا فمن تولى غيره لعنه الله] عقد الدرر في أخبار المهدي المنتظر: ص٨٩ ـ ٩٥.

امیرالمؤمنین (ع)، علی بن ابی طالب (ع) در توصیف مهدی (ع) ، می‌فرماید: «.... آیا او را برایتان توصیف نکنم؟ روزگار برای ما تقسیم شده و پیمانهای آن برای ما گرفته شده است، و شاهدان آن به سوی ما برمی‌گردند. به گوش باشید، اهل حرم خداوند عزوجل خواهان فضل ما هستند و کسی که بازگشت ما را باور داشته باشد، ما را خواهد دید. آگاه باشید که او شبیه‌ترین فرد به رسول الله (ص) است. و نام او نام پیامبر (ص) است، و نام پدرش، نام پدر او است، از فرزندان دختر محمد (ص)، از فرزندان حسین (ع). به گوش باشید! هر فردی که ولایت غیر او را دارد، لعنت خدا بر او». (عقد الدرر فی اخبار مهدی منتظر: ص ٨٩ تا ٩٥)

 

ابن ماجة: [4082ـ حدثنا عثمان بن أبي شيبة. ثنا معاوية بن هشام. ثنا علي بن صالح عن يزيد بن أبي زياد، عن إبراهيم، عن علقمة، عن عبد الله، قال: بينما نحن عند رسول الله صلى الله عليه وسلم إذ أقبل فتية من بني هاشم. فلما رآهم النبي صلى الله عليه وسلم، أغر ورقت عيناه وتغير لونه. قال، فقلت: ما نزال نرى في وجهك شيئاً نكرهه. فقال: "إنا أهل بيت اختار الله لنا الآخرة على الدنيا. وإن أهل بيتي سيلقون بعدي بلاء وتشريداً وتطريداً. حتى يأتي قوم من قبل المشرق معهم رايات سود. فيسألون الخير، فلا يعطونه. فيقاتلون فينصرون. فيعطون ما سألوا. فلا يقبلونه. حتى يدفعوها إلى رجل من أهل بيتي فيملؤها قسطاً، كما ملؤوها جوراً. فمن أدرك ذلك منكم، فليأتهم ولو حبواً على الثلج"] سنن ابن ماجة: ج٢ ص١٣٦٦.

34- ابن ماجه: عبدالله می‌گوید: وقتی نزد رسول الله (ص) بودیم، جوانانی از بنی‌هاشم آمدند. وقتی پیامبر (ص) آنها را دید، اشک‌هایش سرازیر شد و رنگش تغییر کرد. (راوی) می‌گوید: عرض نمودم: چیز ناخوشایندی در چهره‌ی شما می‌بینیم. فرمود: «ما اهل بیتی هستیم که خدا برای ما، آخرت را بر دنیا ترجیح داده است. اهل بیت من، بعد از من دچار بلا و طرد شدن می‌شود، تا این که گروهی از سوی مشرق می‌آیند که همراه آنها پرچم‌های سیاه است. خیر و خوبی را طلب می‌کنند، ولی به آنها نمی‌دهند. می‌جنگند تا این که پیروز می‌شوند. آنچه می‌خواستند، به آنها داده می‌شود، ولی آن را قبول نمی‌کنند، تا این که آن را به مردی از اهل بیت من می‌دهند که زمین را از عدل پُر می‌کند همان گونه که از ستم پُر شده است. هر فردی که آن زمان را درک کند، به سوی آنها برود هر چند سینه خیز بر روی برف». (سنن ابن ماجه: ج ٢ ص ١٣٦٦)

 

المتقي الهندي: [39680ـ عن محمد ابن الحنفية أن علي بن أبي طالب قال يوماً في مجلسه: ... والذي فلق الحبة وبرأ النسمة لا يزال ملك بني أمية ثابتاً لهم حتى يملك زنديقهم ... ومنهم السناط الخليع يبايعه جل أهل الشام، ثم يسير إليه حماز الجزيرة من مدينة الأوثان، فيقاتله الخليع ويغلب على الخزائن، فيقاتله من دمشق إلى حران، ويعمل عمل الجبابرة الأولى، فيغضب الله من السماء لكل عمله، فيبعث عليه فتى من قبل المشرق يدعو إلى أهل بيت النبي صلى الله عليه وسلم، هم أصحاب الرايات السود المستضعفون، فيعزهم الله وينزل عليهم النصر، فلا يقاتلهم أحد إلا هزموه ...] كنز العمال: ج١٤ ص٥٩٦.

35- متقی هندی: محمد بن حنفیه می‌گوید: روزی علی بن ابی طالب (ع) در مجلس خود فرمود: «....قسم به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، سلطنت بنی امیه ثابت می‌ماند تا این که زندیق (کافر) آنها به فرمان‌روایی برسد.... از میان آنها فردی بدون ریش (به نام) «خلیع» است که همه‌ی مردم شام با او بیعت می‌کنند. بعد.... از سوی جزیره از شهر بت‌ها به سوی او می‌آید. خلیع با وی می‌جنگد و بر گنجینه‌ها دست می‌یابد. با او از دمشق تا حران می‌جنگند. او همانند کارهای ستم‌گران اول عمل می‌کند. خدا از آسمان از او به خاطر کارش خشمگین می‌شود. خدا به سوی آنها جوانی از سوی مشرق که به اهل بیت پیامبر (ص) دعوت می‌کند، می‌فرستد. آنها اصحاب پرچم‌های سیاه مُستضعفان هستند. خدا آنها را عزیز می‌کند و یاری را بر آنها می‌فرستد. فردی با آنها نمی‌جنگد مگر این که او را از بین می‌برند....». (کنز العمال: ج ١٤ ص ٥٩٦)

 

ه- عمره ووصفه الجسدي:

ه- عمر و ویژگی جسمانی او:

 

نعيم بن حماد المروزي: [حدثنا الوليد عن سعيد عن قتادة عن عبد الله بن الحارث قال: يخرج المهدي وهو ابن أربعين سنة كأنه رجل من بني إسرائيل] الفتن:٢٢٥.

36-  نعیم بن حماد مروزی: عبدالله بن حارث می‌گوید: مهدی (ع) خروج می‌کند، درحالی که چهل ساله است، گویی مردی از بنی اسرائیل است. (فتن: ٢٢٥)

 

وعنه: [حدثنا ابن وهب عن إسحاق بن يحيى بن طلحة التيمي عن طاوس قال قال علي بن أبي طالب رضي الله عنه: هو فتى من قريش آدم ضرب (الرجل الخفيف اللحم) من الرجال] الفتن: ص٢٢٦.

37- نعیم بن حماد مروزی: علی بن ابی طالب (رض) فرمود: «او جوانی از قریش است، انسان است (از گوشت و پوست است) و از مردان می‌باشد،‌....». (فتن: ص ٢٢٦)

 

العجلوني: [2661ـ ..... ومنها ما أخرجه الروياني في مسنده وأبو نعيم عن حذيفة قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: المهدي رجل من ولدي لونه لون عربي وجسمه جسم إسرائيلي على خده الأيمن خال كأنه كوكب دري يملأ الأرض عدلاً كما ملئت جوراً يرضى بخلافته أهل الأرض وأهل السماء والطير في الجو] كشف الخفاء: ص٢٨٨.

38- عجلونی: رسول الله (ص) فرمود: «مهدی فردی از فرزندان من است. رنگ (پوست) او، رنگ عربی است، وجسم او جسم اسرائیلی است. بر گونه‌ی راستش خال است. مانند ستاره‌ای درخشان است. زمین را پراز عدل می‌کند همان طور که از ستم پرشده است. در خلافت او، مردم زمین و اهل آسمان و پرندگان در هوا خوشنود می‌شوند».(کشف الخفاء: ص ٢٨٨)

 

 

* * *

 

 

 


 في الختام كلمة

سخن پایانی

 

كانت هذه القرائن الـ (١١٠) من مصادر المسلمين، شيعة وسنة، مجرد أمثلة ليس إلا، وإلا فقائمة الروايات تطول، فماذا ينتظر المسلمون بعد هذا حتى يصدّقوا نبيهم محمداً (ص) في وصيته (كتابه العاصم من الضلال) التي احتجَّ بها مهدي أمة محمد ويمانيهم الموعود (أحمد الحسن)، وانطبق عليه ما ورد في الروايات المذكورة؛ اسماً ونسباً ومسكناً وصفةً وجميع ما يتعلق به، ثم بعد هذا احتج عليهم بعلمه المدوّن في كتبه العديدة التي أحكم فيها ما تشابه على أتباع الرسالات السماوية جميعاً، وقبل هذا كله شهادة الله له بآلاف الرؤى الصادقة بمحمد وآله وبالأنبياء والمرسلين وملائكة الله المقربين (ع) وعباده الصالحين الدالة على صدقه وأحقيته والآمرة باتباعه.

آنچه بیان شد، قراینی ١١٠ گانه از منابع مسلمانان (شیعیان و اهل سنت) بود که فقط به عنوان نمونه آورده شده است وگرنه تعداد روایت‌ها بسیار زیاد است. بعد از این، مسلمانان منتظر چه هستند، تا وصیت پیامبرشان، محمد (ص) را تصدیق کنند: «نوشتار بازدارنده از گمراهی»؛ همان وصیتی که مهدی (ع) امت محمد (ص) و یمانی موعودشان احمدالحسن (ع) به آن احتجاج کرد. آنچه در روایات مذکور آمده است بر او تطبیق دارد؛ نام، نَسب، محل سکونت، ویژگی او و همه‌ی مواردی که به او تعلق دارد! با این همه، با علمش، احتجاج نموده است؛ علمی که درکتاب‌های متعدد او، آمده است؛ کتاب‌هایی که در آنها متشابهات همه‌ی پیروان رسالت‌های آسمانی را مُحکم نموده است. قبل از همه‌ی اینها، شهادت و گواهی خداوند برای او به وسیله‌ی هزاران رؤیای صادقه، به واسطه‌ی محمد (ص) و آل محمد (ع) و پیامبران (ع) و فرشتگان مقرّب و بندگان شایسته‌ی خدا می‌باشد که دلیل بر راستی و حقانیت او و دستور به تبعیت از او است.

 

وإذا قرّروا أن يتنكروا لكل هذا فبأيِّ وجهٍ يصوّرون أنفسهم مسلمين !! أفيقوا يرحمكم الله.

وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً. والحمد لله رب العالمين

 

اگر تمام این دلایل و نشانه‌ها را ردّ کنید، چگونه می‌توانید خود را مسلمان بدانید!!!

خدا رحمتتان کند. بیدار شوید! و صلوات و درود خداوند بر محمد و آل محمد، ائمه و مهدیین باد!

و الحمدلله رب العالمین

 



[1] - اشاره به شعری عربی است (مترجم).

[2]- التوبة: 124 – 125.

[3] - توبه: 124و 125

[4]  - نکارة أو شذوذة.

[5]- خاتمة الوسائل: ص102.

1- خاتمة الوسایل: ص102

[7]- قواعد الحديث: ص23.

2- قواعد الحديث: ص23

[9]. النساء: 82.

[10] - نساء: 82

[11]  - انتصاراً للوصية.

[12]- النجم الثاقب: ج2 ص71.

[13] - نجم الثاقب: ج2ص71.

[14]- الخصال للصدوق: ص476.

 -1خصال صدوق: ص476

[16]  - ۱۰ مهر ۱۳۹۱ (مترجم).

[17] - زخرف: 57 تا 61

[18]- هذه بعض أقوال المفسرين:

من الشيعة:

الطبرسي: [(ولو نشاء لجعلنا منكم) أي بدلاً منكم معاشر بني آدم (ملائكة في الأرض يخلفون) بني آدم أي يكونون خلفاء منهم. والمعنى: لو نشاء أهلكناكم، وجعلنا الملائكة بدلكم سكان الأرض، يعمرونها، ويعبدون الله] مجمع البيان: ج9 ص90.

مكارم الشيرازي: [ولئلا يتوهموا أن الله سبحانه محتاج لعبوديتهم، وأنه يصر عليها، فإنه تعالى يقول في الآية التالية: "ولو نشاء لجعلنا منكم ملائكة في الأرض يخلفون" ملائكة تخضع لأوامر الله، ولا تعرف عملاً إلا طاعته وعبادته] الأمثل: ج16 ص81.

ومن السنة:

الطبري: [... عن مجاهد، قوله: لجعلنا منكم ملائكة في الأرض يخلفون قال: يعمرون الأرض بدلاً منكم] جامع البيان: ج25 ص115.

ابن كثير: [وقوله عز وجل "ولو نشاء لجعلنا منكم" أي بدلكم "ملائكة في الأرض يخلفون"] تفسير ابن كثير: ج4 ص143.

[19]  - سخنان برخی از مفسرین:

شیعه:

طَبرسی: «(اگر می‌خواستیم، از میان شما قرار می‌دادیم یعنی به جای شما، گروه بنی آدم «(فرشتگانی که در زمین خلافت کنند)»  در میان بنی آدم، تا جانشینان آنها شوند، و معنای آیه به این صورت می‌باشد: «اگر می‌خواستیم، آنها را هلاک می‌کردیم و فرشتگان را به جای شما، ساکنان زمین قرار می‌دادیم، تا آن را آباد کنند و خدا را بپرستند». (مجمع البیان: ج 9 ص 90)

مکارم شیرازی: تا آنها فکر نکنند، خداوند به پرستش آنها نیازمند است و خداوند بر آن اصرار دارد. خداوند متعال در آیه بعدی می‌گوید: «(اگر می‌خواستیم از میان شما، فرشتگانی قرار می‌دادیم تا در زمین خلافت کنند)»  فرشتگانی که فرمان خدا را می‌پذیرند، و کاری جز اطاعت و پرستش خدا نمی‌شناسند. (الأمثل (تفسیر نمونه): ج 16 ص 81)

اهل سنت:

طبری: .... مُجاهد، می‌گوید: «(اگر می‌خواستیم از میان شما، فرشتگانی قرار می‌دادیم تا در زمین خلافت کنند)»  می‌گوید: زمین را به جای شما آباد کنند. (جامع البیان: ج 25 ص 115)

ابن کثیر: سخن خدای عزوجل: «(اگر می‌خواستیم از میان شما قرار می‌دادیم)»  یعنی به جای شما «(فرشتگانی که در زمین خلافت کنند)». (تفسیرابن‌کثیر:ج4 ص143)

[20]  - طه: 116

[21]  - بقره: 34

[22] - بقره: 30  

[23] - ص: 26

[24]-روى الكليني: [18ـ .. عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: بَيْنَا رسول الله (ص) ذَاتَ يَوْمٍ جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) فَقَالَ لَه رسول الله (ص): إِنَّ فِيكَ شَبَهاً مِنْ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ولَوْلَا أَنْ تَقُولَ فِيكَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فِيكَ قَوْلاً لَا تَمُرُّ بِمَلأٍ مِنَ النَّاسِ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ يَلْتَمِسُونَ بِذَلِكَ الْبَرَكَةَ، قَالَ: فَغَضِبَ الأَعْرَابِيَّانِ والْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ وعِدَّةٌ مِنْ قُرَيْشٍ مَعَهُمْ فَقَالُوا: مَا رَضِيَ أَنْ يَضْرِبَ لِابْنِ عَمِّه مَثَلاً إِلَّا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ فَأَنْزَلَ اللَّه عَلَى نَبِيِّه (ص) فَقَالَ: (ولَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْه يَصِدُّونَ وقالُوا أآلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوه لَكَ إِلَّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْه وجَعَلْناه مَثَلاً لِبَنِي إِسْرائِيلَ ولَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ) يَعْنِي مِنْ بَنِي هَاشِمٍ: (مَلائِكَةً فِي الأَرْضِ يَخْلُفُونَ) قَالَ: فَغَضِبَ الْحَارِثُ بْنُ عَمْرٍو الْفِهْرِيُّ فَقَالَ: (اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ) أَنَّ بَنِي هَاشِمٍ يَتَوَارَثُونَ هِرَقْلاً بَعْدَ هِرَقْلٍ (فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ) فَأَنْزَلَ اللَّه عَلَيْه مَقَالَةَ الْحَارِثِ ونَزَلَتْ هَذِه الآيَةُ: (وما كانَ الله لِيُعَذِّبَهُمْ وأَنْتَ فِيهِمْ وما كانَ الله مُعَذِّبَهُمْ وهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ) ثُمَّ قَالَ لَه: يَا ابْنَ عَمْرٍو إِمَّا تُبْتَ وإِمَّا رَحَلْتَ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ بَلْ تَجْعَلُ لِسَائِرِ قُرَيْشٍ شَيْئاً مِمَّا فِي يَدَيْكَ فَقَدْ ذَهَبَتْ بَنُو هَاشِمٍ بِمَكْرُمَةِ الْعَرَبِ والْعَجَمِ فَقَالَ لَه النبي (ص): لَيْسَ ذَلِكَ إِلَيَّ ذَلِكَ إِلَى اللَّه تَبَارَكَ وتَعَالَى فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ قَلْبِي مَا يُتَابِعُنِي عَلَى التَّوْبَةِ ولَكِنْ أَرْحَلُ عَنْكَ فَدَعَا بِرَاحِلَتِه فَرَكِبَهَا فَلَمَّا صَارَ بِظَهْرِ الْمَدِينَةِ أَتَتْه جَنْدَلَةٌ فَرَضَخَتْ هَامَتَه ......] الكافي: ج8 ص57.

[25] - کلینی روایت می‌کند: 18 -.... ابو بصیر می‌گوید: یک روز رسول الله (ص) نشسته بودند که امیرالمؤمنین (ع) آمد. رسول الله (ص) به ایشان فرمود: «تو به عیسی بن مریم (ع) شباهتی داری. اگر گروهی از امت من در مورد تو سخنانی که نصاری در مورد عیسی بن مریم (ع) گفته بودند، نمی‌گفتند، درمورد تو سخنی می‌گفتم که هر وقت از جلوی گروهی از مردم عبور کنی، خاک زیر پاهایت را به عنوان تَبرُک بگیرند» (راوی) می‌گوید: دو اَعرابی و مُغیره بن شُعبه و گروهی از قریش که با آنها بودند، خشمگین شدند و گفتند: برای پسر عمویش راضی نشد که مثالی کمتر از عیسی بن مریم (ع) بزند. خداوند بر پیامبرش (ص) (این آیه را) فرستاد و فرمود: «وقتی فرزند مریم، به عنوان مَثالی برای قوم تو زده می‌شود، قوم تو، از آن مثال بازمی‌دارند، و (در پاسخ) می‌گویند: آیا خدای ما بهتراست یا او. آنها این سخن را برای مجادله می‌گویند؟ بلکه آنها قومی هستند که (با تو) دشمنی می‌کنند. او (فرزند مریم) بنده‌ای است که به او نعمت دادیم، و او را مثالی برای بنی اسرائیل قرار دادیم، و اگر می‌خواستیم، از شما (یعنی از بنی‌هاشم) فرشتگانی قرار می‌دادیم که در زمین خلافت کنند». (راوی) می‌گوید: «حارث بن عمرو فهری خشمگین شد و گفت: خدایا اگر این حق و از جانب تو است (یعنی بنی‌هاشم مانند پادشاهی، بعد از پادشاهی دیگر (حکومت را) به ارث می‌برند) سنگی از آسمان بر ما بِبار یا برای ما عذابی دردناک بیاور خدا». خداوند پاسخ سخن حارث را فرستاد و این آیه فرستاده شد: «(خدا آنها را تا زمانی که بین آنها هستی، عذاب نمی‌کند، و خداوند تا زمانی که درخواست آمرزش می‌کنند، آنها را عذاب نمی‌کند)». بعد، پیامبر  (ص) به او فرمود: «ای ابن عمرو، یا توبه کن یا برو» گفت: «ای محمد (ص) ، برای بقیه‌ی قریش چیزی قرار می‌دهی که (اختیار آن) در دستان تو است. بنی‌هاشم، کرامت عرب و عجم را می‌برند». پیامبر (ص) به او فرمود: «این به اختیار من نیست، این مربوط به خدای تبارک و تعالی است». گفت: «ای محمد، دلم به توبه راضی نمی‌شود، ولی از نزد تو می‌روم». مَرکب خود را گرفت و سوار آن شد. وقتی پشت مدینه رسید، جَندله آمد و سر او را شکست.... (کافی: ج 8 ص 57)

[26]-هذا تعليل لكون المقصود بالملائكة في الآية (ولو نشاء لجعلنا منكم ملائكة) هم آل محمد (ع).

[27]-سيأتي ذكرها.

[28]-إنّ ارتباط الآية بآل محمد الأوصياء (بل وفي المهدي منهم بالخصوص) أمر أكدته روايات الفريقين؛ [عن زرارة بن أعين، قال: سألت أبا عبد الله (ع) عن قول الله عز وجل: (وإِنَّه لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ)، قال: عنى بذلك أمير المؤمنين (ع). وقال: قال رسول الله (ص): يا علي، أنت علم هذه الأمة، فمن اتبعك نجا، ومن تخلف عنك هلك وهوى] البرهان: ج4 ص897.

و[عن زرارة بن أعين، قال: سألت أبا جعفر (ع) عن قول الله عز وجل: (هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً)، قال: هي ساعة القائم (ع) تأتيهم بغتة] تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص571.

وأخرج الحاكم [عن جابر رضي الله عنه قال قال: رسول الله (ص) "وإنه لعلم للساعة" فقال: النجوم أمان لأهل السماء فإذ أذهبت أتاها ما يوعدون، وأنا أمان لأصحابي ما كنت فإذا ذهبت أتاهم ما يوعدون، وأهل بيتي أمان لأمتي فإذا ذهب أهل بيتي أتاهم ما يوعدون. صحيح الاسناد ولم يخرجاه] المستدرك: ج2 ص448.

وقال المناوي: [قال مقاتل في (وإنه لعلم للساعة) إنه المهدي يكون في آخر الزمان] فيض القدير: ج5 ص383.

[29]- قيد (حتى يدعيه صاحبه) يوضح أنّ الحفظ الالهي للنص غايته تتحقق باحتجاج صاحبه به وكشفه له، وأي ادعاء له بعد ذلك من قبل غيره يعتبر ادعاء سفيه ولا قيمة له، إذ لو كان النص له لاهتدى إليه قبل أن يهديه إليه من كشفه، وسيكون حاله تماماً كحال من يأتي اليوم ويزعم أنه من اكتشف النظرية النسبية، وأقل ما يقال عنه إنه مجنون وسفيه !!

[30] - به این دلیل منظور از فرشتگان در آیه، آل محمد (ع) هستند: «(اگر می‌خواستیم، از میان شما افرادی مثل فرشته قرار می‌دادیم)».

[31] - این موضوع (در آینده) خواهد آمد.

[32] - ارتباط این آیه به آل محمد (ع) اوصیا (به خصوص مهدی (ع)) مسأله‌ای است که روایات هر دو گروه (شیعه و اهل سنت) به آن تأکید دارد؛ زراره بن اعین می‌گوید: از امام صادق (ع) در مورد سخن خدای عزوجل پرسیدم: «این علمی برای ساعت است». فرمود: «منظور ایشان امیرالمؤمنین (ع) است». (امام صادق (ع)) فرمود: «رسول الله (ع) فرمود: ای علی، تو عَلَم این امت هستی، هر فردی از تو دنباله روی کند، نجات می‌یابد، هر فردی از تو سرپیچی نماید، هلاک می‌شود واز بین می‌رود » : برهان: ج 4 ص 897 .

زراره می‌گوید: از امام باقر (ع) در مورد این سخن خدای عزوجل پرسیدم: «آیا منتظر ساعت هستند که به یک باره بیاید» فرمود: «این ساعت قائم (ع) است که به یک باره می‌آید» : تاویل آیات ظاهره: ج 2 ص 571

حاکم از جابر^ نقل می‌کند که رسول الله (ص) فرمود: «این علمی برای ساعت است». فرمود: «ستاره‌ها برای اهل آسمان، (مایه) امان هستند، وقتی بروند، آنچه به آن وعده داده شده بودند برایشان می‌آید و من تا زمانی که هستم، برای یارانم (مایه) امانم، وقتی بروم، آنچه به آن وعده داده شده بودند برایشان می‌آید و اهل بیت (ع) من (مایه) امان امت من هستند، وقتی اهل بیت من بروند، آنچه به آن وعده داده شده بودند برایشان می‌آید» : مستدرک: ج 2 ص 488.

مناوی می‌گوید: مقاتل در مورد آیه‌ی «و این علمی برای ساعت است» می‌گوید: او مهدی آخرالزمان (ع) است : فیض القدیر: ج 5 ص 383.

[33] - قید «تا این که صاحب آن، مدعی وصیت شود» روشن می‌کند که غرض محافظت خداوند از نص، به واسطه‌ی احتجاج صاحب آن و آشکار شدن آن، مُحقق می‌شود، و هر ادعایی بعد از آن، از سوی دیگران، ادعایی سفیهانه و بی‌ارزش است؛ زیرا اگر نص برای او بود، قبل از این که به فردی که وصیت را آشکار کرده است، هدایت کند، به او (فرد مدعی دوم) هدایت می‌کرد. وضعیت چنین فردی مثل کسی است که امروز می‌آید و فکر می‌کند که نظریه‌ی نسبیت را کشف کرده است؛ کمترین چیزی که در مورد او گفته می‌شود این است که چنین فردی دیوانه و نادان است!

[34] -بيَّن آل محمد (ع) في رواياتهم أنّ صاحب الأمر يعرف باحتجاجه بالوصية، [عن الحارث بن المغيرة النصري، قال: قلت لأبي عبد الله (ع): بم يعرف صاحب هذا الأمر؟ قال: بالسكينة والوقار والعلم والوصية] الخصال للصدوق: ص200.

[35] - آل محمد (ع) در روایات خود روشن کرده‌اند که صاحب الأمر با احتجاج به وصیت شناخته می‌شود. حارث بن مغیره نصری می‌گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: صاحب الأمر چگونه شناخته می‌شود؟ فرمود: «با آرامش و سنگینی و علم و وصیت» : خصال صدوق: ص 200.

[36]-روى الكليني: [3ـ ... عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه (ع) قَالَ: سَمَّتِ الْيَهُودِيَّةُ النبي (ص) فِي ذِرَاعٍ وكَانَ النبي (ص) يُحِبُّ الذِّرَاعَ والْكَتِفَ ويَكْرَه الْوَرِكَ لِقُرْبِهَا مِنَ الْمَبَالِ] الكافي: ج6 ص315.

وأخرج البخاري: [.. عن أنس ابن مالك رضي الله عنه ان يهودية أتت النبي صلى الله عليه وسلم بشاة مسمومة فأكل منها فجئ بها فقيل: ألا نقتلها، قال: لا، قال: فما زلت أعرفها في لهوات رسول الله صلى الله عليه وسلم] صحيح البخاري: ج3 ص141.

قال الشيخ المفيد عن النبي (ص): (وقبض بالمدينة مسموماً يوم الاثنين لليلتين بقيتا من صفر) المقنعة: ص456. ومثله العلامة الحلي في المنتهى: ج2 ص887.

[37]  - بقر: 180

[38] -  كلينی روایت می‌کند: امام صادق (ع) فرمود: «یک زن یهودی به پیامبر (ص) سمِّ در بازو (ی گوشت بره) داد. پیامبر (ص) (گوشت) بازو و کتف را دوست داشت و بالای ران را به خاطر نزدیکی به محل اِدرار، دوست نداشت» : کافی: ج 6 ص 315.

بخاری می‌گوید: .... انس بن مالک (رض) می‌گوید: زنی یهودی، برّه‌ی مسمومی نزد پیامبر (ص) آورد. از آن خورد. آن زن را آورند. به او گفته شد: آیا او را بکشیم. (پیامبر (ص)) فرمود:«خیر،...»:صحیح‌بخاری:ج 3ص141.

شیخ مفید در مورد پیامبر (ص) می‌گوید: در مدینه، مسموم از دنیا رفتند، روز دوشنبه، دو شب از (ماه) صفر باقی مانده بود : المقنعه: ص 456 و علامه حلی نظیر آن را در المنتهی ج 2 ص 887 آورده است.

[39]-قال ابن الأثير عن (هجر): [أي اختلف كلامه بسبب المرض، على سبيل الاستفهام، أي هل تغير كلامه واختلط لأجل ما به من المرض؟ وهذا أحسن ما يقال فيه، ولا يجعل إخباراً، فيكون إما من الفحش أو الهذيان. والقائل كان عمر، ولا يظن به ذلك] النهاية في غريب الحديث والأثر: ج5 ص246. ولا يخفى أنّ الكلمة بصورة الإخبار وردت في صحيح مسلم وغيره.

قال عبد الرحمن ابن الجوزي (ت: 597 ه): [اتفق العلماء في الذين أراد أن يكتب له رسول الله على وجهين؛ أحدهما: أراد أن ينص على الخليفة من بعده، والثاني: أن يكتب كتاباً في الأحكام يرتفع معه الخلاف، والأول أظهر. وقوله: "حسبكم كتاب الله": وإنما خاف عمر أن يكون ما يكتبه في حالة غلبة المرض الذي لا يعقل معها القول ولو تيقنوا أنه قاله مع الافاقة لبادروا إليه] كشف المشكل من حديث الصحيحين: ج2 ص315، تحقيق علي حسين البواب.

[40] - ابن اثیر در معنای «هجر» می‌گوید: یعنی به خاطر بیماری، سخنانش دچار اختلاف شد، البته (این جمله) سؤالی است، یعنی: آیا سخنانش تغییر کرده است و به خاطر بیماری دچار تناقض شده است؟ این بهترین معنایی است که در مورد این می‌توان گفت. این جمله خبری نیست، چون در این صورت، فُحش یا هذیان می‌شود. گوینده‌ی سخن، عمر بود، و نمی‌توان (از او) چنین معنایی را انتظار داشت. (النهایه فی غریب الحدیث و الاثر: ج 5 ص246). پوشیده نیست که این جمله در صحیح مسلم و غیر آن، به صورت (جمله) خبری است.

عبدالرحمن بن جوزی می‌گوید (تولد:591 هـ): علما درمورد مطلبی که رسول الله (ص) می‌خواست بنویسد، اتفاق نظر دارند که یکی از این دو صورت است: اول: ایشان می‌خواست، خلیفه‌ی بعد از خودش را تعیین کند. دوم: ایشان می‌خواست نوشتاری در (باب) اَحکام بنویسد که به واسطه‌ی آن اختلاف از بین برود؛ که اولین مورد بهتراست. سخن عمر که گفت: «کتاب خدا برای ما کافی است» به این دلیل است که او می‌ترسید، آنچه در حالت بیماری نوشته می‌شود، مطلبی باشد که عاقلانه نباشد ولی اگر می‌دانستند ایشان درحالت هوش‌یاری این سخن را می‌فرماید، به آن مُبادرت می‌کرد (و از رسول الله (ص) می‌خواست که آن را بنویسد). (کشف المشکل من حدیث الصحیحین: ج 2 ص 315 ، تحقیق علی حسین البواب).

[41] - صحيح بخاري: ج4 ص4168

[42] -  صحيح مسلم ـ كتاب الوصيت

[43] - كتاب سليم بن قيس: ص398

[44] - كتاب سليم بن قيس: ص211

[45] - غیبت نعمانی: ص81

[46] - برّ به معنى نيكوكار، و وصول، به معنى بسيار پيوندكننده بين خويشان (مترجم).

[47] - ثفنه به معناى پينه‌اى است كه سر زانو مى‌بندد و آن حضرت را به واسطه‌ی پينه‌ی زيادى كه از كثرت سجده در اعضاى سجده‌اش مى‌بست، ذى الثّفنات مى‌گفتند (مترجم).

[48] - كتاب غیبت - شيخ طوسی رحمه الله

[49]-إنّ نص النبي (ص) على من يخلفه إنما هو بأمر الله سبحانه، وقد تقدم قوله (ص) للحارث بن عمرو في رواية الكافي المتقدمة: [لَيْسَ ذَلِكَ إِلَيَّ، ذَلِكَ إِلَى اللَّه تَبَارَكَ وتَعَالَى]، والله تعالى يقول عن نبيه: (وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى) [النجم: 3ـ4]، وروى الكليني: [2ـ ... عَنْ عَمْرِو بْنِ الأَشْعَثِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه (ع) يَقُولُ: أتَرَوْنَ الْمُوصِيَ مِنَّا يُوصِي إِلَى مَنْ يُرِيدُ لَا واللَّه ولَكِنْ عَهْدٌ مِنَ اللَّه ورَسُولِه (ص) لِرَجُلٍ فَرَجُلٍ حَتَّى يَنْتَهِيَ الأَمْرُ إِلَى صَاحِبِه] الكافي: ج1 ص278.

[50] - نص پیامبر (ص) بر فردی که جانشین او می‌شود، فقط به دستور خدای سبحان است. در روایت قبل که از کافی نقل شد سخن پیامبر (ص) به حارث بن عمرو: «(این مسأله به اختیار من نیست، این به اختیار خدای تبارک وتعالی است)». خداوند در مورد پیامبرش می‌فرماید: «(از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید، بلکه سخنان او وحی است که به او می‌رسد)»  . كلينی روایت می‌کند:  ٢- .... از عَمْرِو بْنِ الأَشْعَثِ که گفت: «(امام صادق (ع) می‌فرماید: «آیا فکر می‌کنید فردی از ما که وصیت می‌کند، به هر شخصی که خودش دوست دارد وصیت می‌کند؟! به خدا قسم نه! این عهدی از خدا و پیامبرش (ص) است، تا این که امر به صاحبش برسد»)»  (کافی: ج ١ ص ٢٨٧).

1- حاقه: 44 - 46

[52]-لذا وصفها رسول الله (ص) بأنها كتاب عاصم من الضلال لمن تمسك بها، وعدَّ الحق سبحانه وصية عيسى (ع) بمحمد (ص) بينة إلهية من بين البينات التي جاء بها، قال تعالى: (وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ) [الصف: 6]، ولا تكون الوصية بيّنة إلهية لو أمكن ادعاؤها من قبل مدعٍ مبطل.

[53] - به همین دلیل رسول الله (ص) این وصیت را به نوشتار بازدانده از گمراهی برای فردی که به آن چنگ بزند، توصیف کرده است. حق تعالی، وصیت عیسی (ع) به محمد (ص) را دلیل روشنی از دلایلی که آورده است، شمرده است. خدای متعال فرمود: «(و زمانی که عیسی بن مریم به بنی اسرائیل فرمود: ای بنی اسرائیل، من فرستاده‌ی خدا به سوی شماهستم، و آنچه از تورات (و) پیش از من است را تصدیق می‌کنم، و به شما بشارت پیامبری که بعد از من می‌آید را می‌دهم، (که) نام او احمد است. وقتی دلایل روشن را آورد گفتند: این سحری آشکار است)». (صف: 6). درصورتی که مدعی باطلی بتواند ادعای وصیت کند، وصیت دلیل روشنی از سوی خدا نخواهد بود.

[54]- أما حفظ النص في مرحلة نقله إلى الخليفة الذي سيوصله، فمثاله نقل الوصية بمحمد (ص) من قبل الله إلى عيسى (ع)، أو نقل الوصية بعلي وولده الطاهرين (ع) من قبل الله إلى محمد (ص)، وأما حفظ النص على مستوى وصوله إلى الخليفة الذي سيدعيه فهو قد يمر بمرحلة واحدة كما في وصول وصية رسول الله (ص) إلى الامام علي (ع)، أو يمر بعدة مراحل كما في وصولها إلى المهدي الأول (أحمد) أو وصول وصية عيسى بمحمد إلى محمد (ص). والحفظ الإلهي للنص موجود في جميع تلك الحالات والمراحل.

[55] - اما حفظ نص، در مرحله‌ی انتقال این وصیت به خلیفه‌ای که وصیت به او می‌رسد ، مثل انتقال وصیت به محمد (ص) از سوی خدا به عیسی (ع) ، یا انتقال وصیت به علی و فرزندان پاکش (ع) ، از سوی خدا به محمد (ص)، می‌باشد. اما حفظ نص، در مرحله‌ی رسیدن به خلیفه‌ای که آن را ادعا می‌کند، گاهی یک مرحله را طِی می‌کند، مثل رساندن وصیت رسول الله (ص) ، به امام علی (ع) ، و گاهی از مراحل متعددی عبور می‌کند مثل رسیدن به مهدی اول (احمد) یا رسیدن وصیت عیسی (ع) نسبت به محمد (ص)، به محمد (ص) ، و حفاظت نص الهی در همه‌ی این حالات و مراحل برقرار است.

 -[56] كافي: ج1 ص434

[57] - كافی - كليني: ج1 ص372

[58]-قال ابن منظور: [قال الجوهري: (لو) حرف تمنٍّ، وهو لامْتِناعِ الثاني مِن أَجْل امْتِناعِ الأَوَّل، تقول: لَوْ جِئْتَني لأَكْرَمْتُكَ] لسان العرب: ج15 ص470. والأول في الآية هو التقوّل (تقوّل علينا ..) والثاني هو الهلاك (لأخذنا منه باليمين ..)، و(لو) تفيد أنّ الهلاك ممتنع لأجل امتناع التقوّل.

[59] - ابن منظور می‌گوید: جوهری می‌گوید: «لو» حرف تَمنّی (آرزو) است، و معنایش این است که (جمله‌ی) دوم به خاطر نشدنی بودن (جمله‌ی) اول اتفاق نمی‌افتد، می‌گویی: «اگر نزد من بیایی، تو را اِکرام می‌کنم». (جمله‌ی) اول در آیه، «تقوّل» است، «اگر بر ما سخنانی ببندد» و (جمله‌ی) دوم هلاک نمودن است، «باقدرت او را می‌گیریم» و «لو» (اگر) در اینجا به این معنا است که هلاک نمودن اتفاق نمی‌افتد، زیرا «تقوّل» رخ نمی‌دهد.

-1 إثبات الهداة: ج1 ص194 - 195

[61]- صف: 6

[62] - اعراف: 157

[63] - حاقه: 38 تا 52

[64]- روى أبو الفتح الكراجكي: [عن علي (ع) قال: رؤيا المؤمن تجري مجرى كلام تكلم به الرب عنده] كنز الفوائد: ص211.

[65]- وقد قص أنصار الامام المهدي (ع) رؤاهم التي شهد الله لهم فيها صوتاً وكتابة، وهم من بلدان وخلفيات وقوميات مختلفة، وضمت المواقع الرسمية للدعوة اليمانية المباركة الكثير من تلك الشهادات.

[66] - ابوالفتح کراجی روایت می کند: علی (ع) فرمود: «رؤیای مؤمن، در حکم سخنی است که پروردگار با او می‌گوید» (کنز الفوائد: ص 211).

[67] - انصار امام مهدی (ع) رؤیاهای خود را که خداوند در آنها شهادت داده است، به صورت صوتی و مکتوب، تعریف نمودند، در حالی که آنها جُدای از هم و درکشورها و اقوام مختلف می‌باشند. در سایت رسمی دعوت مبارک یمانی بسیاری از این شهادت‌ها وجود دارد.

[68] - نساء: 79

[69] - نساء: 166

[70]- أخرج ابن ماجة: [.. عن ثوبان، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم "يقتتل عند كنزكم ثلاثة. كلهم ابن خليفة. ثم لا يصير إلى واحد منهم. ثم تطلع الرايات السود من قبل المشرق. فيقتلونكم قتلاً لم يقتله قوم". ثم ذكر شيئاً لا أحفظه. فقال: "فإذا رأيتموه فبايعوه ولو حبواً على الثلج. فإنه خليفة الله، المهدي". في الزوائد: هذا إسناد صحيح. رجاله ثقات. ورواه الحاكم في المستدرك، وقال: صحيح على شرط الشيخين] سنن ابن ماجة: ج2 ص1367.

[71]- أخرج الحاكم: [.. عن عبد الله بن مسعود رضي الله عنه عن النبي (ص) أنه قال: لا تذهب الأيام والليالي حتى يملك رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي واسم أبيه أبى فيملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت جوراً وظلماً] المستدرك: ج4 ص442.

[72]- الخصال للصدوق: ص56، عيون أخبار الرضا (ع): ج1 ص189، المستدرك للحاكم: ج2 ص559، نيل الأوطار للشوكاني: ج9 ص164. ولا يشك مسلم في أنّ النبي (ص) من ولد إسماعيل وليس من ولد إسحاق كما يدعيه اليهود.

[73] - ابن ماجه می‌گوید:.... ثوبان گفت: رسول الله (ص) فرمود: «نزد گنج شما، سه فرد می‌میرند که همه‌ی آنها فرزند خلیفه هستند و به هیچ کدام (خلافت) نمی‌رسد. سپس پرچم‌های سیاه از سوی مشرق می‌آید و با شما می‌جنگند، به گونه‌ای که با گروهی (این گونه) نجنگیدند». بعد مطلبی را ذکر نمود که در ذهنم نیست، سپس گفت: «وقتی او را دیدید، با او بیعت کنید، هر چند سینه خیز بر روی برف‌ها، زیرا ایشان خلیفه خدا، مهدی است». در زوائد: سند این حدیث صحیح و رجالش ثقه هستند. حاکم در مستدرک نیز آن را روایت نموده و گفته است: با شرط شیخین، صحیح است. (سنن ابن ماجه: ج 2 ص 1367).

[74] - حاکم می‌گوید:.... از عبدالله ابن مسعود (رض) : پیامبر (ص) فرمود: «روزها و شب‌ها نمی‌گذرد تا این که مردی از خانواده‌ی من به فرمان‌روایی برسد، نام او شبیه نام من است و نام پدرش شبیه نام پدر من است، زمین را پر از عدل و داد می‌کند، همان‌طور که از ظلم و جور پر شده است» (المستدرک: ج 4 ص 442).

[75] - خصال صدوق: ص56  ؛  عيون اخبار رضا (ع) ج1 ص189  ؛  مستدرك حاكم: ج2 ص559  ؛  نيل الأوطار شوكاني: ج9 ص164. مسلمان تردید نمی‌کند که پیامبر (ص) فرزند اسماعیل است و آن گونه یهودیان که ادعا می‌کنند، فرزند اسحاق نیست.

[76]- تفسير العياشي: ج1 ص77.

[77] - تفسير عياشي: ج1 ص77 .

[78]- وهذا أمر واضح، فالله سبحانه يصف الحكمة بأنها خير كثير وهي ليست أموالاً ولا ممتلكات، قال تعالى: (يُؤتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ) [البقرة: 269].

[79]- بمعنى: أنّ أموال الميت ثلاثة أثلاث؛ ثلثان منها للورثة تُقسَّم بينهم بعد موته، وثلث تنفذ فيه وصاياه، فقبل نزول آية المواريث كان يجب عليه أن يوصي في ماله كله بحكم الآية: (كتب عليكم إذا حضر أحدكم الموت ..)، ولكن بعد نزولها نسخ وجوب الوصية بالثلثين أي بالمال الذي يقسم بين الورثة، وأما الوصية بالثلث الباقي وكذلك الوصية بتقوى الله ونصرة خليفة الله فباقٍ على حكمه ولم ينسخ بآية المواريث.

[80] - این مطلب روشنی است. خدای سبحان، حکمت را به «خیر کثیر» (خوبی زیاد) توصیف کرده است، درحالی که حکمت، نه مال است و نه دارایی. خدای متعال می‌فرماید: «(به هر فردی بخواهد حکمت می‌دهد، و به هر فردی حکمت داده شده است، خیر زیادی به او داده شد، و جز صاحبان خِرَد مُتذکِّر نمی‌شوند)»  (بقره: ٢٦٩).

[81] - به این معنا که اموال میت به سه قسمت تقسیم می‌شود: دو سوم آن برای ورثه است که بعد از وفات او، بین آنها تقسیم می‌شود، و یک سوم آن برای اجرای وصیت‌های میت است. قبل از نزول آیه‌ی ارث، بر میت واجب بود که به حکم آیه، برای تمام اموالش وصیت کند: «(هنگام مرگتان واجب است....)» ؛ ولی بعد از فرستادن آیه‌ی ارث، وجوب وصیت از  دو سوم برداشته شد، یعنی مالی که بین ورثه تقسیم می‌شود، اما وصیت به یک سوم باقی مانده است و وصیت به تقوای الهی و یاری خلیفه‌ی خدا، بر حکم خود باقی می‌ماند و با آیه‌ی ارث، نسخ نمی‌شود.

[82] - الكافي: ج7 ص10.

[83]- روى الكليني: [25ـ ... مُحَمَّدُ بْنُ زَيْدٍ الطَّبَرِيُّ قَالَ: كَتَبَ رَجُلٌ مِنْ تُجَّارِ فَارِسَ مِنْ بَعْضِ مَوَالِي أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) يَسْأَلُه الإِذْنَ فِي الْخُمُسِ فَكَتَبَ إِلَيْه: بِسْمِ اللَّه الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّ اللَّه وَاسِعٌ كَرِيمٌ ضَمِنَ عَلَى الْعَمَلِ الثَّوَابَ وعَلَى الضِّيقِ الْهَمَّ، لَا يَحِلُّ مَالٌ إِلَّا مِنْ وَجْه أَحَلَّه اللَّه وإِنَّ الْخُمُسَ عَوْنُنَا عَلَى دِينِنَا وعَلَى عِيَالاتِنَا وعَلَى مَوَالِينَا ...] الكافي: ج1 ص547.

[84] - کلینی روایت نموده است: 25 -.... محمد بن زید طبری می‌گوید: مردی از تاجرهای فارس که یکی از دوست‌داران امام رضا (ع) بود، به ایشان نامه‌ای نوشت و (در نامه) از ایشان اجازه در خمس را خواستار شد، ایشان (در پاسخ نامه) نوشتند: «بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند وسعت دهنده و کریم است، او ضمانت کرده است که در برابر عمل(ها) ثواب بدهد، و بر فقر، اندوه. مالی حلال نیست مگر از جایی که خدا آن را حلال کرده است، و خمس کمکی است برای ما و دین ما و خانواده‌های ما و دوست‌داران ما....» (کافی: ج 1 ص 547).

[85] - من‏ لا يحضره ‏الفقيه: ج4 ص235

[86] - مستدرك ‏الوسائل: ج14 ص143

[87]- مستدرك ‏الوسائل: ج14 ص143

[88] - مستدرك ‏الوسائل: ج14 ص141

[89]- إنّ الامامة وهداية الخلق خير كثير وفضل إلهي كبير خصَّ الله به سادة خلفائه في أرضه، لذا أصبح الائمة (ع) موضع حسد الناس، روى الكليني: [1ـ .. عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) عَنْ قَوْلِ اللَّه عَزَّ وجَلَّ: (أَطِيعُوا الله وأَطِيعُوا الرَّسُولَ وأُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ)، فَكَانَ جَوَابُه: ...... (أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ الله مِنْ فَضْلِه) نَحْنُ النَّاسُ الْمَحْسُودُونَ عَلَى مَا آتَانَا اللَّه مِنَ الإِمَامَةِ دُونَ خَلْقِ اللَّه أَجْمَعِينَ. (فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ والْحِكْمَةَ وآتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً) يَقُولُ: جَعَلْنَا مِنْهُمُ الرُّسُلَ والأَنْبِيَاءَ والأَئِمَّةَ فَكَيْفَ يُقِرُّونَ بِه فِي آلِ إِبْرَاهِيمَ (ع) ويُنْكِرُونَه فِي آلِ مُحَمَّدٍ (ص) .....] الكافي: ج1 ص205.

[90] - امامت و هدایت مردم، خیر بسیار و فضیلت الهی بزرگی است که خداوند آن را مخصوص آقایان و خلفایش در زمینش قرار داده است، به همین دلیل ائمه (ع) مورد حسادت مردم واقع شدند. کلینی روایت می‌کند:.... بُرید عِجلی می‌گوید: از امام باقر (ع) در مورد سخن خداوند عزوجل پرسیدم: «(و از خداوند و پیامبر و صاحبان امر اطاعت کنید)». پاسخ ایشان این بود:....«« (آیا مردم نسبت به فضیلتی که خداوند به آنها داده است، حسادت می‌کنند)». ما گروهی هستیم که به دلیل امامتی که به ما داده شده است و نه به هیچ کدام از سایر مردم،  موردحسادت واقع شدیم، «(به خاندان ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم و فرمان‌روایی بزرگ به آنان دادیم)». فرمود: «از میان آنها پیامبران و رسولان و امامان را قرار داده است، چگونه به این موضوع در خاندان ابراهیم (ع) اقرار می‌کنند، ولی در مورد آل محمد (ص) آن را انکار می‌کنند....».

[91]- لأن فيه مخالفة صريحة لكتاب الله الناطق بوجوب الوصية عند حضور الموت، إضافة إلى أنه (ص) وصف الوصية بأنها كتاب عاصم للأمة من الضلال إلى يوم القيامة، وترك بيان كتاب هذا وصفه أمر قبيح بكل تأكيد.

[92]- تقدمت بعض روايات رزية الخميس من صحيح البخاري ومسلم، وكذلك من كتب الشيعة، فراجع.

[93]- بلى والله، أوصى وأشهد عليها الرهط الصالح، عن سليم بن قيس الهلالي، قال الإمام علي (ع) لطلحة: [ألست قد شهدت رسول الله (ص) حين دعا بالكتف ليكتب فيها ما لا تضل الأمة ولا تختلف، فقال صاحبك ما قال: إن نبي الله يهجر، فغضب رسول الله (ص) ثم تركها ؟ قال: بلى، قد شهدت ذلك. قال: فإنكم لما خرجتم أخبرني بذلك رسول الله (ص) بالذي أراد أن يكتب فيها وأن يشهد عليها العامة فأخبره جبرئيل: إن الله عز وجل قد علم من الأمة الاختلاف والفرقة، ثم دعا بصحيفة فأملى عليّ ما أراد أن يكتب في الكتف وأشهد على ذلك ثلاث رهط: سلمان وأبا ذر والمقداد، وسمى من يكون من أئمة الهدى الذين أمر الله بطاعتهم إلى يوم القيامة ...] كتاب سليم بن قيس: ص211، تحقيق الأنصاري.

[94] - چون این کار مخالفت صریح با کتاب ناطق خدا است، مخالفت با این که هنگام وفات، وصیت کردن واجب است. به علاوه این که پیامبر (ص) وصیت را به نوشتار بازدارنده از گمراهی تا روز قیامت توصیف کرده است، ترک نمودن بیان این نوشتار، قطعاً عمل قبیحی است.

[95]  - بعضی از روایات رزیة الخمیس (مصیبت پنج شنبه) ، از کتاب‌های صحیح  بخاری و مسلم و همچنین از کتاب‌های شیعه، بیان شد؛ به آن قسمت‌ها مراجعه نمایید.

[96] - بله به خدا قسم رسول الله (ص) وصیت کردند و چند فرد شایسته را به عنوان شاهد گرفتند. سلیم بن قیس هلالی می‌گوید: امام علی  (ع)می‌فرماید: «ای طلحه، آیا شاهد نبودی زمانی که رسول الله (ص) کتف خواست تا در آن چیزی بنویسد که امت گمراه نشوند و با هم اختلاف نداشته باشند، دوست تو آن مطلب را گفت: «پیامبر خدا هَذیان می‌گوید» رسول الله (ص) خشمگین شدند و آن کار را انجام ندادند؟»  (طلحه) گفت : بله، شاهد این جریان بودم. علی (ع)  فرمود: «وقتی شما بیرون رفتید، رسول الله (ص) مَرا از آنچه می‌خواست بنویسد و مردم را بر آن شاهد بگیرد، آگاه نمود. جبرئیل به او خبر داد: خدای عزوجل، اختلاف و جدایی امت (تو) را دانست، سپس صحیفه‌ای خواست و بر من، آنچه می‌خواست در کتف بنویسد را املا (دیکته) نمود و برآن سه فرد را به عنوان شاهد گرفت: سلمان، ابوذر و مقداد، و نام امامان هدایت، کسانی که به اطاعت از آنها امر شدیم را تا روز قیامت بیان نمود....» (کتاب سلیم بن قیس: ج 3 ص 722).

[97]- انظر: المراجعات للسيد شرف الدين: ص357، مكاتيب الرسول للميانجي: ج3 ص722.

[98] -  مراجعات سيد شرف‌الدين: ص357  ؛  مكاتيب الرسول ميانجی: ج3 ص722.

[99] - بقره: 180

[100]- حث النبي (ص) في حديث الثقلين على التمسك بكتاب الله والعترة، ولكن لم يُبيِّن أسماء الأوصياء من عترته، ولذا فالحديث مجمل من هذه الناحية.

[101]- ورد في احتجاج الامام الباقر (ع): [.... إنَّ خَلِيفَةَ رسول الله (ص) مُؤَيَّدٌ، ولَا يَسْتَخْلِفُ رسول الله (ص) إِلَّا مَنْ يَحْكُمُ بِحُكْمِه وإِلَّا مَنْ يَكُونُ مِثْلَه إِلَّا النُّبُوَّةَ، وإِنْ كَانَ رسول الله (ص) لَمْ يَسْتَخْلِفْ فِي عِلْمِه أَحَداً فَقَدْ ضَيَّعَ مَنْ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ مِمَّنْ يَكُونُ بَعْدَه .....] الكافي: ج1 ص245.

[102] - پیامبر (ص) در حدیث ثقلین، به چنگ زدن به کتاب خدا و عترت  تشویق کرده است، ولی نام‌های اوصیای عترتش را بیان نفرموده است؛ به همین دلیل، حدیث از این جهت، «مُختصر» است. 

[103] - در احتجاج امام باقر (ع) آمده است: «.... قطعاً خلیفه‌ی رسول الله (ص) تایید شده است، فقط کسی رسول الله (ص) می‌شود که به حکم او حکم کند، و فردی است که مانند او است به جز در پیامبری، و اگر رسول الله (ص) در علم خود فردی را تعیین نمی‌کرد، افرادی که بعد از او و از پشت مردان بودند را ضایع‌می‌کرد»(کافی:ج 1 ص245)

[104]- قال النووي: [وأما كلام عمر رضي الله عنه فقد اتفق العلماء المتكلمون في شرح الحديث على أنه من دلائل فقه عمر وفضائله ودقيق نظره لأنه خشي أن يكتب صلى الله عليه وسلم أمورا ربما عجزوا عنها واستحقوا العقوبة عليها لأنها منصوصة لا مجال للاجتهاد فيها فقال عمر حسبنا كتاب الله لقوله تعالى ما فرطنا في الكتاب من شئ وقوله اليوم أكملت لكم دينكم فعلم أن الله تعالى أكمل دينه فأمن الضلال على الأمة وأراد الترفيه على رسول الله صلى الله عليه وسلم فكان عمر أفقه من ابن عباس وموافقيه] شرح صحيح مسلم: ج11 ص90.

[105] - نووی می‌گوید: اما سخن عمر^؛ علمای متکلم در شرح حدیث اتفاق نظر دارند که این سخن از دلایل فهم عمر و فضایل و دقت نظر او است، چون او می‌ترسید رسول الله (ص) مسایلی بنویسد که از انجام آن ناتوان باشند و مستحق عقوبت گردند، چون (در این صورت این مطالب) نص می‌باشد و جایی برای اجتهاد باقی نمی‌ماند. عمر گفت: کتاب خدا برای ما کافی است، به خاطر سخن خدای متعال: (در کتاب از هیچ چیزی فرو گذار نکردیم) و سخن او (امروز دین شما را کامل نمودم)، عمر فهمید که خدا دینش را کامل نموده است و مردم دیگر گمراه نمی‌شوند، و می‌خواست رسول الله (ص) راحت باشد. پس عمر از ابن عباس و هم‌نظران او فقیه‌تر (فهیم‌تر) است. (شرح صحیح مسلم: ج 11 ص 90)

[106]- أخرج الحاكم: [.. عن إسماعيل بن عبد الله بن جعفر بن أبي طالب عن أبيه قال: لما نظر رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم إلى الرحمة هابطة، قال: ادعوا لي ادعوا لي، فقالت صفية: من يا رسول الله، قال: أهل بيتي علياً وفاطمة والحسن والحسين فجيئ بهم فألقى عليهم النبي صلى الله عليه وآله وسلم كساءه ثم رفع يديه ثم قال: اللهم هؤلاء آلي فصل على محمد وعلى آل محمد، وأنزل الله عز وجل: "إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً. هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه] المستدرك: ج3 ص147.

[107] - حاکم بیان کرده است: .... از اسماعیل بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب از پدرش: رسول الله (ص) وقتی با مهربانی و رحمت نگاه کرد، فرمود: «بگویید بیایند بگویید بیایند»، صفیه عرض کرد: رسول الله (ص) (منظورتان) چه افرادی هستند؟ فرمود: «اهل بیت من علی و فاطمه و حسن و حسین هستند»، آنها را آوردند و پیامبر (ص) عبایش (کسا) را روی آنها انداخت و دستش را بالا برد فرمود): «خدایا اینها خاندان من هستند، پس بر محمد و آل محمد درود بفرست»، و خدای عزوجل این (آیه) را فرستاد: «(خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت، پلیدی را دور کند و شما را پاک کند)»  (مستدرک‌: ج ٣ ص ١٤٨).

[108] - بقره: 180

[109]- للمزيد انظر ملحق رقم (1).

[110] - رجوع شود به پیوست 1.

[111]- انظر ملحق رقم (2).

[112]- روى الطوسي: [463ـ ... عن حذيفة قال: سمعت رسول الله (ص) وذكر المهدي فقال: إنه يبايع بين الركن والمقام، اسمه أحمد وعبد الله والمهدي، فهذه أسماؤه ثلاثتها] الغيبة: ص454. وللمزيد انظر ملحق رقم (3).

[113]- أخرج أحمد: [.. عن زر بن حبيش عن عبد الله قال قال: رسول الله صلى الله عليه وسلم لا تنقضي الأيام ولا يذهب الدهر حتى يملك العرب رجل من أهل بيتي اسمه يواطئ اسمي] مسند أحمد: ج1 ص377.

[114] - رجوع شود به پیوست 2.

[115] - طوسی روایت می‌کند: 463- .... حذیفه می‌گوید: از رسول الله (ص) شنیدم، هنگامی که ذکر مهدی شد فرمود: «بین رکن و مقام با او بیعت می‌شود، نام او احمد و عبدالله و مهدی است، این سه نام اوست» (غیبت طوسی: ص 454) و رجوع شود به پیوست 3.

[116] - احمد روایت می‌کند: ... از زر بن حبیش از عبدالله: رسول الله (ص) فرمود: «روزگاران نمی‌گذرد و زمان نمی‌رود تا این که برعرب، مردی از اهل بیت من فرمان‌روایی کند، نامش شبیه نام من است» (مسند احمد: ج 1 ص 377).

[117]- الغيبة: ص150 ح111.

[118] - غیبت طوسی: ص150 ح111.

[119]- وقد وردت مضامين عديدة دينية في الصحيفة، والغرض من ذكر بعض رواياتها هو إثبات أنّ هناك صحيفة تركها النبي (ص) مكتوبة من قبله، وبذلك يبطل ما يزعمه الكثير من علماء السنة من أنه (ص) مات ولم يترك شيئاً مكتوباً، ثم إنّ هذه الصحيفة كتبت مع كونها لم يرد فيها أنها كتاب عاصم من الضلال، فكيف إذن يترك (ص) كتابة ما وصفه بذلك ؟!!

[120] - مضامین زیاد دینی در صحیفه آمده است. هدف از ذکر بعضی از روایات در این مورد، این است که ثابت کنیم پیامبر (ص) صحیفه‌ای نوشت و به این ترتیب، گمان بیشتر علمای اهل سنت، از بین می‌رود؛ این که پیامبر (ص) از دنیا رفت و هیچ چیز نوشته شده‌ای را ننوشت! ولی با این حال، این صحیفه نوشته شد، با این که در مورد آن (عبارت) «بازدارنده از گمراهی» نیامده است. چگونه پیامبر (ص) آن نوشتاری که با این ویژگی توصیف نمود را نمی‌نویسد؟!!

[121]- إنّ الوصف المذكور للقائم وصاحب الأمر في هذه الروايات مثل كونه علامة حتمية لظهور الامام المهدي (ع) بل من الميعاد، وأنه من يقاتل السفياني، أو أنه يُسجن وابن أمة سوداء، لا ينطبق على الامام المهدي (ع) بكل تأكيد.

[122] - ویژگی‌های یاد شده برای قائم (ع) و صاحب الأمر در این روایت‌ها، مثل این که او نشانه‌ی حتمی ظهور امام مهدی (ع) است بلکه از جمله میعاد است، و این که با سفیانی می‌جنگد، یا این که زندانی می‌شود و فرزند کنیز سَبزه است، قطعاً این ویژگی‌ها برامام مهدی (ع) تطبیق نمی‌کند.

[123]- واضح أنّ الرواية تتحدث عن القائم المتزامن ظهوره وبيعته مع السفياني بل قبله حتى، في حين أنّ الامام المهدي (ع) لا يكون ظاهراً وقتذاك، والسفياني علامة على قرب أيامه كما هو معلوم، ولا يوجد رجل غير الامام المهدي (ع) وصف بالقائم والمهدي في الروايات في زمن الظهور غير ابنه أحمد كما عرفنا، وإذا ما نسبنا (أحمد) إلى الامام الحادي عشر في الوصية (أي الحسن (ع))، فسيكون اسمه (أحمد الحسن)، والحمد لله رب العالمين.

[124] - روشن است که روایت از قائمی سخن می‌گوید که ظهور و بیعت گرفتن او هم‌زمان با سفیانی بلکه حتی قبل از آن است، در حالی که امام مهدی (ع) در آن هنگام ظاهر نیست. همان طورکه مشخص است، سفیانی نشانه‌ای برای نزدیکی روزگار او است. در روایات مردی غیر از امام مهدی (ع) در زمان ظهور به قائم و مهدی، توصیف نشده است، مگر فرزندش «احمد» همان‌طور که دانستیم. هنگامی که «احمد» را به امام یازدهم در وصیت یعنی الحسن (ع) نسبت دهیم، نام او این گونه می‌شود «احمدالحسن». والحمدلله رب العالمین

[125]- واضح أنّ الامام المهدي (ع) شبيه جده رسول الله (ص) وكان أبيض اللون معتدل الطول أزج الحاجبين ... الخ مما ذكرته الروايات، وهي ليست الأوصاف المذكورة في هذه الروايات.

[126] - روشن است که امام مهدی (ع) شبیه جدشان، رسول الله (ص) هستند. رنگ (پوستشان) سفید است، و قدّ متوسطی دارند، ابروهای پرپشت‌.... الخ و مطالب دیگری که روایات ذکر نموده‌اند، و این ویژگی‌هایی که در این روایات ذکرشده است، نمی‌باشند.

[127]- لا يخفى أنّ المواطئة تعني المشابهة، والمهدي أحمد الحسن جاءهم اليوم تماماً كما وعد جده (ص)، فاسمه يواطئ اسم النبي (أي أحمد) واسم أبيه يوطئ اسم أبي النبي (أي إسماعيل)، وقد قال (ص): (أنا ابن الذبيحين عبد الله وإسماعيل).

[128] - پوشیده نیست که منظور از «یواطی» تشابه و شباهت است، و مهدی احمدالحسن (ص) امروز، دقیقاً آن گونه که جدش (ص) وعده داده است، آمده است؛ نام او شبیه نام پیامبر (ص) یعنی «احمد» و نام پدرش شبیه نام پدر پیامبر (ص) «اسماعیل» است. پیامبر (ص) فرمود:«من فرزند دو قربانی هستم، عبدالله و اسماعیل»