سرشناسه : رضوانی علیاصغر، ۱۳۴۱
عنوان و نام پدیدآور : برپایی مراسم جشن و عزا / تالیف علیاصغر رضوانی.
مشخصات نشر : قم: مسجد مقدس جمکران ۱۳۸۵.
مشخصات ظاهری : ۱۰۷ ص.
فروست : سلسله مباحث وهابیت.
شابک : ۴۵۰۰ ریال ؛ ۱۰۰۰۰ ریال چاپ سوم 978-964-973-049-3
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : چاپ سوم: زمستان ۱۳۸۸.
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع : وهابیه -- دفاعیهها و ردیهها
موضوع : شیعه -- دفاعیهها و ردیهها
موضوع : سوگواریها
موضوع : شعایر و مراسم مذهبی
موضوع : جشنها
شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)
رده بندی کنگره : BP۲۱۲/۵/ر۵۷ب۴ ۱۳۸۵
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۴۱۷
شماره کتابشناسی ملی : م۸۵-۲۵۶۳۳
ترویج فرهنگ ناب محمّدی و اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام در طول تاریخ دچار کج اندیشیها و نابخردیهایی بوده است که نمونه بارز آن را در اندیشه وهابیت و سلفیگری میتوان نظارگر بود، تفکری که همه مسلمانان جهان را از دین اسلام خارج و فقط خود را مسلمان میدانند. عدّهای اندک که با کجاندیشی، مسلمانان جهان و دیگر ادیان را دچار مشکل کرده و چهرهای خشن و کریه از دین رحمت ارائه نمودهاند. معمار این اندیشه ابن تیمیه از مخالفان فرزندان پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله میباشد که تفکّر او از قرن هفتم تا قرن سیزدهم به فراموشی سپرده شده و مورد مخالفت اندیشمندان مذاهب اسلامی قرار گرفت ولی کمتر از یک قرن است که این تفکّر انحرافی دوباره در جامعه اسلامی توسط افرادی معلوم الحال مطرح میگردد. جا دارد متفکرین اسلامی، جریانهای فکری منحرف را به مسلمانان جهان معرفی کرده و محور وحدت اسلامی که همان اسلام ناب محمدیصلی الله علیه وآله است را تبیین نمایند، محوری که براساس محبّت و پیروی از اهل بیت رسولگرامی اسلامصلی الله علیه وآله استوار است و از فحاشی و ضرب و شتم و ترور و بمبگذاری به دور است و هیچ سنخیّتی با آن ندارد. گفت و گو در محافل علمی و معرفی اندیشه ناب، نیاز به آن حرکات انحرافی ندارد، و چنانچه آنان در گفتار صادقند، میدان علم و اندیشه مهیا است.
تهاجم استکبار جهانی و صهیونیستها به تفکّر اصیل اسلامی از زمانی آغاز و سرعت گرفت که انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینیرحمه الله در کشور اسلامی ایران به ثمر نشست و توسط رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی حضرت آیت اللَّه خامنهای دام ظله هدایت گردید.
از کلیه عزیزانی که ما را در نشر معارف اهل بیتعلیهم السلام یاری مینمایند به ویژه تولیت محترم مسجد مقدّس جمکران حضرت آیت اللَّه وافی و همکاران در مجموعه انتشارات و مؤلف محترم جناب استاد علی اصغر رضوانی کمال تشکر و قدردانی را داریم امید است مورد رضای حضرت حقّ قرار گیرد. ان شاء اللَّه.
مدیر مسؤول انتشارات مسجد مقدّس جمکران حسین احمدی
از دستورات اکید شرع مقدس اسلام برپایی شعائر دینی است. امری که تعظیم آن از تقوای قلب شمرده شده است. در اصل این حکم هیچ اختلافی وجود ندارد، ولی اختلاف در آن است که آیا تطبیق این حکم بر مصادیق آن به شرع واگذار شده است یا آن که این تطبیق میتواند به واسطه عرف متشرعه و عقلا باشد. در این مبحث به این موضوع میپردازیم.
1 - خلیل بن احمد فراهیدی میگوید: «شعرته»؛ یعنی تعقل کردم و آن را فهمیدم...».(1)
2 - جوهری میگوید: «شعائر، اعمال حجّ است، و هر چه که عَلَم برای اطاعت خداوند متعال باشد جزء شعائر است... و شعار قوم در جنگ، علامت آنان است تا برخی، برخی دیگر را بشناسند... «واشعرته فشعر» یعنی فهماندم او را، او نیز فهمید».(2)
3 - فیروزآبادی میگوید: «اشعره الأمر» یعنی امر را به او اعلام کرد... و شعار حجّ عبارت است از مناسک و علامات حجّ...».(3)
4 - ابن فارس میگوید: «اشعار به معنای اعلام از طریق حسّ است. و مشاعر به معنای معالم و مفرد آن مشعر است، به معنای مواضعی که توسط علاماتی معلوم شده است».(4)
5 - قرطبی میگوید: «هر چیزی که برای خداوند متعال است و در آن امری است که نشانگر اعلام و اشعار میباشد به آن شعار یا شعائر میگویند. و شعار یعنی علامت و «اشعرت» یعنی اعلام کردم، و «شعیره» به معنای علامت و شعائر خدا به معنای عَلَمهای دین خداست».(5)
از مجموع این توضیحات استفاده میشود که لفظ «شعائر» هم در موارد اعلام حسّی به کار میرود که در آن جنبه اعلامی است، و هم مطابق استعمال قرآنی در جنبه اعلام دینی و نشر دین و گسترش نور خداوند به کار میرود.
در این کلمه جنبه دیگری نیز وجود دارد که همان بُعد إعلاء و سرافرازی است. این بُعد گرچه در ماهیت کلمه (شعائر) یافت نمیشود، ولی در ماهیّت متعلّق شعائر وجود دارد.
نتیجه این که: شعائر همان نُسک و اعمال حجّ من حیث هو نیست، آری نُسک و اعمال حجّ را مشاعر گویند زیرا در آنها جنبه اعلامی وجود دارد. و به تعبیر دیگر شعائر، دین خدا نیستند، بلکه شعائر اشاره به جنبه اعلاء دین خدا دارد.
شعائر دینی که مورد اعتراض برخی از فرقههای اسلامی قرار گرفته است، دارای انواع گوناگون و مختلفی است:
1 - برپایی یادبود و جشن های میلاد بزرگان دین، همانند پیامبرصلی الله علیه وآله و امامان از اهل بیتعلیهم السلام امری که وهابیان آن را از امور مستحدثه برشمرده و حکم به بدعت و ضلالت آن نمودهاند.
2 - اهتمام به روزهایی که در اسلام به یادماندنی بوده و در آن حوادث مهمّی اتّفاق افتاده است، مثل: روز مبعث، جنگ بدر، جنگ خندق، روز فتح مکه، شب معراج، شب هجرت، روز مباهله و روز غدیر و... .
3 - درجهای بالاتر از این موارد، به اینکه قبور اولیای دین را آباد کرده، بر روی آنها گنبد و مناره بنا کنیم، تا در حقیقت اعلان و اشعاری بر وجود امام و رهبری الهی و دعوت به اقتدا به کیش و آیین ایشان باشد.
4 - اهتمام به مکانهای جغرافیایی، مکانهایی که در آنجا وقایع مهمّی اتّفاق افتاده است؛ مثل محل غدیر خم، غار حراء، موضع غزوه بدر و مساجدی که پیامبرصلی الله علیه وآله در آنها نماز به جا آورده است. به این که در آن مکانها حاضر شده، از آنها تبرّک جوییم.
5 - برپایی شعائر حسینیعلیه السلام و اقامه مجالس عزا و روضه خوانی در یادبود اولیای الهی و ذکر مصایب آنان.
6 - خواندن دعاها و وردهای دسته جمعی و به صورت مشترک، به نیّت برپایی شعائر دینی.
کسانی که قائل به جواز و رجحان برپایی شعائر دینی هستند، به انواعی از ادلّه تمسّک کردهاند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
در آیات بسیاری سخن از شعائر الهی به میان آمده است، از قبیل:
1 - « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْیَ وَلَا الْقَلائِدَ وَلا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ»؛(6) «ای کسانی که ایمان آوردهاید! شعائر و حدود الهی [و مراسم حج را محترم شمرید؛ و مخالفت با آنها] را حلال ندانید؛ و نه ماه حرام، و نه قربانیهای بی نشان و نشاندار را، و نه آنها را که به قصد خانه خدا برای به دست آوردن فضل پروردگار و خشنودی او میآیند.»
در این آیه دو احتمال داده شده است: یکی آن که حکم ایجابی باشد و در حقیقت خداوند مؤمنین را امر به تعظیم شعائر الهی نموده است. و دیگر اینکه حکم تحریمی باشد؛ یعنی در صدد نهی از سستی کردن در برپایی شعائر الهی و مصادیقی که در این آیه ذکر شده باشد.
2 - « ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ»؛(7) «این است [مناسک حج ؛ و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دل هاست.»
این آیه از واضحترین آیات برای اثبات رجحان برپایی مراسم است، زیرا به طور صریح دلالت بر محبوبیّت و رجحان تعظیم شعائر الهی به طور عموم دارد.
3 - « وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ»؛(8) «و شترهای چاق و فربه را [در مراسم حج برای شما از شعائر الهی قرار دادیم؛ در آنها برای شما خیر و برکت است.»
در این آیه «من» تبعیضیه به کار رفته است که دلالت دارد بر اینکه شترهای قربانی در ایام حج نیز از جمله شعائر الهی به حساب میآید.
4 - « إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتِ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاجُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا»؛(9) «صفا و مروه از شعائر [و نشانههای ]خداست؛ بنابراین، کسانی که حج خانه خدا و یا عمره انجام میدهند، مانعی نیست که بر آن دو طواف کنند؛ [و سعی صفا و مروه انجام دهند. و هرگز اعمال بی رویه مشرکان، که بتهایی بر این دو کوه نصب کرده بودند، از موقعیّت این دو مکان مقدس نمیکاهد].»
5 - « فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ»؛(10) «و هنگامی که از عرفات کوچ کردید خدا را نزد مشعرالحرام یاد کنید.»
این آیه نیز درصدد بیان شعائر دینی با لفظ «مشعر» شده است.
نوعی دیگر از آیات است که اشاره به شعائر دینی کرده ولی لفظی غیر از لفظ «شعائر» در آن به کار رفته است.
1 - « وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالاً وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ * لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَی مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَآئِسَ الْفَقِیرَ * ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ * ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ»؛(11) «و مردم را دعوت عمومی به حج کن، تا پیاده و سواره بر مرکبهای لاغر از هر راه دوری به سوی تو بیایند. تا شاهد منافع گوناگون خویش [در این برنامه حیات بخش باشند]؛ و در ایام معینی نام خدا را، بر چارپایانی که به آنان داده است، [به هنگام قربانی کردن ببرند؛ پس از گوشت آنها بخورید و بینوای فقیر را اطعام نمایید. سپس باید آلودگیهایشان را برطرف سازند؛ و به نذرهای خود وفا کنند، و بر گرد خانه گرامی کعبه طواف کنند. [مناسک حج این است؛ و هر کس برنامههای الهی را بزرگ دارد، نزد پروردگارش برای او بهتر است.»
علما و مفسرین ذیل آیه فوق را که اشاره به تعظیم حرمتهای الهی شده، داخل در برپایی شعائر الهی کردهاند؛ زیرا مطابق قاعده همان گونه که میتوان استدلال به ادلهای کرد که عنوان خاصی در آن وارد شده، همچنین میتوان به عناوینی استدلال کرد که مشابه و مشترک با آن عنوان خاص میباشد، و این در صورتی است که حکم بر یک عنوان نوعی یا جنسی کلی وارد شده که دارای افراد گوناگون است، وگرنه منجر به قیاس باطل خواهد شد.
2 - « یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَی اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»؛(12) «آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند، هرچند کافران ناخشنود باشند.»
از آنجا که این آیه در سیاق آیات جهاد و دعوت به توحید و نشر و تبلیغ دین آمده، لذا مقصود از دین خدا که دشمنان اسلام در صدد خاموش کردن آن برآمدهاند همان «شعائر» الهی است، که در آیه دیگر « وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ» به آن اشاره شده است.
3 - « فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ»؛(13) «[این چراغ پرفروغ در خانههایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا رود [تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد] به خانههایی که نام خدا در آنها برده میشود، و صبح و شام در آنها تسبیح او میگویند...».
این آیه با ملاحظه آیات قبل آن که از جمله آیه «نور» است دلالت دارد که مقصود از « فی بُیُوتٍ...» خانه هایی است که در آنها نور خداست، و مراکزی است که مصدر و منبع پرتوافکنی نور دین و محلّ هدایت و شریعت است.
خداوند متعال اراده کرده که این خانههای نوری ترفیع و تکریم شود. و نیز سزاوار است که به طور مداوم محلّ ذکر خدا و عبادت و طاعت حضرت حق باشد.
از این آیه به خوبی استفاده میشود که خداوند اراده کرده تا هر محلی که متکفّل بیان احکام دین اسلام و تعالیم آسمانی است - که از آن به نور خدا تعبیر شده تعظیم و تکریم شود. و نیز استفاده میشود که «شعائر» اختصاص به بابی خاص ندارد، یعنی مختص به مناسک حجّ یا عبادات مخصوص نیست، بلکه هر چیزی که در آن، نشر احکام دین شامل میشود، و نیز هر موضوعی را که در آن بیان و تبلیغ معارف اسلامی است در بر میگیرد.
4 - « وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَی وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»؛(14) «و خداوند گفتار [و هدف کافران را پایین قرار داد [و آنان را با شکست مواجه ساخت و سخن خدا [و آیین او] بالا [و پیروز] است و خداوند عزیز و حکیم است.»
از این آیه استفاده میشود. هرچه که بازگشت آن به اعلاء کلمة اللَّه و نابودی کلمة الکفر است از اهداف شرع و از مقاصد دین به حساب میآید.
5 - « وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»؛(15) «و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است.»
در این آیه مبارکه به بُعد دیگری از حقیقت «شعائر» اشاره شده است، و آن جنبه ازدیاد سربلندی و عزّت اسلام و مسلمین است. و بُعد دیگر آن، که قاعده شعائر دینی بر آن دلالت دارد جنبه اعلای کلمة اللَّه و اعزاز کلمه مسلمین است.
شارع مقدس هنگامی که در وجود معنای معینی تصرف نمیکند، معنای آن این است که شارع، تطبیق موضوعات و مصادیق آن را به عهده عرف و عقلاً و متشرعه سپرده است. عرف و عقلا و متشرعه را اجازه داده تا هر مصداق از آن معنا را میتوانند در خارج پیاده کنند.
عنوان «شعائر دینی» نیز که شارع مقدّس ترغیب به تعظیم آن نموده است، از همین قرار است. برای روشن شدن بیشتر موضوع به سه نکته اشاره میکنیم:
الف - عناوینی که در لسان شرع وارد شده و دلیلی بر نقل آن از معنای لغوی به معنای جدید نیست، باید آن عناوین را بر معنای لغوی اوّلی خود باقی گذاشت.
ب - در مورد کیفیت موضوعات در خارج، اگر شارع تصرفی کرده و به کیفیتی خاص تصریح نموده است آن را اخذ میکنیم وگرنه همان معنای عرفی آن را اخذ مینماییم.
ج - وجود اشیا بر دو نحو است: یکی وجود تکوینی و دیگری وجود اعتباری. مثلاً عناوین اغلب معاملات از قبیل بیع، اجاره و... وجودشان اعتباری است.
در مورد کلمه «شعائر» که به خدا یا دین اسلام اضافه میشود نیز مطلب از این قرار است؛ زیرا معنای حقیقی و اصلی که در کلمه «شعائر» اخذ شده همان اعلام و انتشار است. و از آنجا که شارع مصداق خاصی برای آن به طور خصوص تعیین نکرده است لذا آن را در زمینه اوّل و دوّم به حال خود باقی میگذاریم، یعنی بر معنای عرفی باقی نموده و درباره کیفیت وجود آن در خارج به عرف متشرعه واگذار میکنیم.
از طرفی دیگر، از آنجا که «شعائر دینی» علامت و نشانهای بر امور دیگر است - گرچه فی حدّ نفسه از امور تکوینی به حساب میآیند لذا دلالت آنها بر معانی اعلامی، اعتباری است نه تکوینی.
در نتیجه: این امر اعتباری که شارع در بیان مصداق آن در خارج دخالتی نکرده به عرف متشرعه واگذار شده است.
خلاصه این که: هر موردی را که شارع مقدّس به عنوان شعائر دینی معیّن کرده است آن را اخذ کرده و آن را یکی از مصادیق شعائر دینی میپنداریم. ولی به مرور زمان مصادیقی پیدا میشود که عرف متشرعه و عقلا آن را از مصادیق حتمی شعائر دینی به حساب میآورند، و در عمل به آن هیچ محذوری نمیبینند، آنها نیز به طور قطع داخل در عموم ادله تعظیم شعائر الهی خواهد بود.
در رابطه با برپایی مراسم عزاداری امام حسینعلیه السلام از ناحیه مخالفین؛ همانند وهابیان شبهات و اشکالاتی وارد شده است که در این مبحث به آنها میپردازیم:
میگویند: هر شعاری که قرار است از جانب دین برپا شود باید از جانب شارع جعل و تشریع شده باشد وگرنه بدعت و ضلالت و افتراء بر خداوند است.
با توضیحاتی که قبلاً به آنها اشاره شد دیگر جایی برای این اشکال باقی نمیماند، زیرا:
اولاً: جعل و تشریع شارع بر دو نوع است: جعل خاص و جعل عام، به جعل خاص تمسّک کرده و در موارد جعل عام و کلی هر مصداقی را که شارع مشخص کرده، به آن اخذ میکنیم و در مواردی که شارع از آنها اسمی نبرده، ولی عرف متشرعه آن را پذیرفته است به آنها نیز عمل مینماییم.
ثانیاً: در علم اصول اشاره شده که شارع اگر امر به فعل کلّی کند، مثل امر به نماز، و در به جا آوردن آن قیدی نیاورد، انسان مخیّر است که مصداق آن را به هر نحوی که مانع شرعی ندارد انجام دهد. مثلاً نماز را در هر زمان و مکانی که محظور شرعی ندارد انجام دهد. در مورد تعظیم شعائر دینی نیز حکم از این قرار است.
میگویند: اگر شارع مقدّس امر شعائر را به عرف متشرعه واگذار کرده، در نتیجه لازم میآید که امر شریعت به آنان تفویض شده باشد، و این نوع تفویض باطل است.
تطبیق کلّی بر مصداق جدید آن، تفویض در دین به حساب نمیآید. وقتی تفویض صدق میکند که اصل حکم کلّی نیز از ناحیه عرف به دست آمده و به او تفویض شده باشد.
به بیانی دیگر: عناوین ثانوی بر دو قسمند:
الف - عناوین ثانوی در ناحیه حکم: که ملاکشان ثانوی است و لذا حکمشان نیز ثانوی است، از قبیل عنوان ضرر، حرج، نسیان، اکراه، اضطرار و... .
ب - عناوین ثانوی در ناحیه موضوع: که عبارت است از حالاتی که بر موضوع عارض میشود نه بر حکم. این حالات عارضی ملاکشان ثانوی نیست بلکه ملاک و حکم آنها اوّلی است، و تنها موضوعش ثانوی است. از قبیل: مصادیق احترام به پدر و مادر و میهمان که ملاک و حکم آنها اوّلی است، ولی موضوع آنها ثانوی است، یعنی بر موضوع حکم حالتهای گوناگون عارض میشود. در این مورد خاص میگوییم: احترام، حکم اوّلی است که عقل و شرع بر آن حاکم است، ولی مصادیق جدید و حادث از احترام که در بین مردم مرسوم است، حالات جدیدی است که در موضوع حکم پدید میآید که امر آن به عرف واگذار شده، مادامی که منع شرعی خاص بر آن مترتب نشود.
میگویند: اگر شارع مقدس امر شعائر و رسوم دینی را به عرف واگذار کند منجر به تحلیل حرام وتحریم حلال خواهد شد؛ زیرا عرف به جهت آن که معصوم نیست گاهی چیزی راکه حرام است حلال دانسته وگاهی بالعکس کاری راکه حلال است حرام میپندارد.
تحلیل حرام و تحریم حلال اگر به این معنا است که مکلّف و متشرعه انجام کاری را بدون هیچ دلیل و مدرکی حلال و مصداقی را نیز حرام کند، این کار منجر به تحریم حلال و تحلیل حرام میشود، و در این صورت اعتراض فوق وارد است، ولی اگر این عمل با استناد به دلیل شرعی ولو عام باشد هیچ اشکالی بر آن مترتب نیست، زیرا محلِّل و محرِّم مدرک و دلیل شرعی است، و کار انسان مکلف تطبیق بر مصادیق است.
و نیز میگویند: اگر جعل شعائر و برپایی آنها به عرف واگذار شود منجر به عبث کاری و بازی با ثوابت شریعت میشود، زیرا موقعیتها مختلف است.
در مورد این اشکال میگوییم: محذوری را که اشکال کننده از آن خوف دارد توسعه شریعت و گسترش آن است، این امری است که خود آیات قرآن به آن اشاره دارد.
خداوند متعال میفرماید: « ... وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»؛ «خداوند اراده کرده که نور خود و دین و شریعتش را گسترش داده و منتشر سازد.» و نیز میفرماید: « ... وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا»؛ «خداوند اراده سرافرازی دین و آیین خود را نموده است.»، برپایی مصادیق الهی از قبیل توسعه در اعلاء کلمة اللَّه و تتمیم نور الهی است که خداوند به نحو کلّی آن را اراده کرده است. و اگر مقصود از توسعه دین و شریعت تغییر و تحوّل حتّی در ثوابت آن دو است، این امر شکی در بطلانش نیست، ولی تطبیق عنوان کلّی شعائر دینی بر موضوعات جدید و مصادیق مختلف از قسم توسعه دین در ثوابت آن نیست.
میگویند: اگر قرار باشد که برپایی شعائر به مردم واگذار شود چه فرقی بین ابواب و موارد مختلف است؟ چرا در ابواب دیگر؛ مثل نماز، روزه، حجّ، زکات، خمس و ابواب دیگر، عرف و متشرعه حقّ دخالت نداشته باشند و هرکس یا گروهی برای خود شرط و قیدی در آنها نگذارند و آن حقیقت را با قیود و شرایط خاص به خود به عنوان شعار دینی معرّفی کنند؟
فرق آن توقیفی بودن برخی امور است؛ یعنی باید بین حقیقت شرعیه و حقیقت لغویه تفکیک کرد: در موردی که عنوان، حقیقت شرعی است قاعده توقیفی بودن امور به تمام معنا جاری میشود، به خلاف مواردی که شارع در عناوین و معانی آنها تصرّفی نداشته و معنای لفظ را بر حقیقت لغوی آن باقی گذارده است، که در این موارد شارع مقدس هنگام تشریع و تقنین حکم، عنوان و معنا را بر اطلاق و کلیّت خود باقی گذارده است. مثلاً در مورد امر شارع به نیکی به پدر و مادر، حقیقت شرعی از خود به جای نگذاشته است، و برای این تکلیف خصوصیات و جزئیّات معیّن نکرده است، لذا آنچه بر انسان واجب است، انجام هر کاری است که عنوان نیکی به پدر و مادر صدق کند، زیرا شارع این عنوان را تحدید نکرده و بر معنای لغوی آن باقی گذارده است.
بر خلاف آن مواردی که شارع از خود حقیقت شرعی به جای گذارده است؛ مانند نماز، حجّ، اعتکاف، روزه و دیگر موضوعات عبادی، که در این موارد ما نمیتوانیم از پیش خود قیود و شرایطی را اضافه کنیم، بلکه در اجزا و شرایط تا روز قیامت باید تابع شرع باشیم، گرچه در خصوصیاتی که از ماهیّت عمل خارج است، خود را مختار میبینیم، مثل آن که نماز را در کدام مکان بخوانیم، مگر آن که منع شرعی خاص رسیده باشد که در اصول از آن به تخییر عقلی تعبیر میشود.
میگویند: در صورتی که امر شرایع دین به مردم واگذار شود، باعث هتک حرمت و اسائه ادب به مبانی اسلام و ارکان شریعت خواهد شد که این کار با مضامین شامخ و تعالیم عالی اسلام سازگاری ندارد.
هتک در لغت به معنای پاره کردن ستر و امر پوشیده را گویند.(16) و در مورد دین مقصود به آن کشف نقاط ضعف مسلمین است.
در مورد اشکال فوق میگوییم: واگذاری شریعت در امور و تکالیف توقیفی به مردم موجب هتک حرمت دین و شریعت و استهزاء و اسائه ادب به مبانی اسلام و ارکان شریعت خواهد بود، ولی در عناوینی که حقیقت شرعی از ناحیه شارع ندارد، کار پیدا کردن مصداق و تطبیق آن عنوان کلّی بر افراد خارجی به متشرعه و عرف مردم واگذار شده است.
میگویند: اقامه برخی از شعائر منجرّ به ضرر بر اسلام یا مسلمین خواهد شد، خصوصاً شعائر حسینیعلیه السلام که برپایی آن همراه با تحمّل ضررهای فراوانی است و مطابق دستورات شرع مقدس دفع ضرر به هر درجهای که باشد واجب است.
در مورد شعائر دینی که عنوان کلّی آن از عناوین توقیفی نیست بلکه از قبیل احترام به پدر و مادر غیر توقیفی است تا حدّی بر مصادیق خارجی آن تطبیق میکنیم که منجرّ به حرمت نشود، زیرا ما به طور کلّی ادعا نمیکنیم که هر عنوان غیر توقیفی را میتوان در هر مصداقی پیاده کرد، بلکه تنها بر مصداقی میتوان پیاده کرد که محقّق عنوان کلّی باشد.
و به تعبیر دیگر شارع، آن مصداق را به خصوصه تحریم نکرده باشد، بلکه تصریح به حلّیّت آن داشته یا داخل در اصالة الحلیة باشد والّا صِرف اقامه عزا و بیان احکام و معارف اسلامی چه ضرری به اسلام میرساند؟
برخی میگویند: تفویض مصادیق شریعت به دست عرف به این منجر میشود که مردم عناوین کلّی را بر مصادیقی پیاده کنند که شریعت به استهزا کشیده شود. و از آنجا که حفظ کیان و آبروی شریعت واجب است، در نتیجه امر تطبیق شریعت را در تمام موارد باید به دست خود شارع واگذار کرد.
استهزاء - چه از ناحیه فرقههای دیگر اسلامی یا از ملتها و ادیان دیگر - بر چند قسم است:
1 - استهزای باطل و غیر حق:
این نوع استهزا هیچ گونه تأثیری نداشته و مانعیّتی ندارد، مثل این که مردم مذاهب یا ادیان دیگر اعمال عبادی ما را به استهزا بگیرند. این نوع استهزا کاشف از نقص و عیبی در مؤمنین یا در خود دین نیست.
2 - استهزای عرفی:
این نوع استهزا نتیجه اختلاف عرفها و محیطهاست. شعارهای هر قومی به جهت دلالت بر معنای بلندی وضع شده است، ولی ممکن است قومی دیگر از آنها معنای دیگری را برداشت کنند، لکن این اختلاف برداشت باعث نمیشود که آن معانی را در قومی که اختراع کرده منع نماییم.
3 - استهزای به جهات واقعی:
برخی از استهزاها جهات واقعی دارند، و لذا موجب هتک حرمت و استهزای واقعی شریعت و دین است. و از آنجا که این دو عنوان از مصادیق و اصناف حسن و قبح عقلی است و عقل آن را درک میکند، لذا اگر در موردی تطبیق عنوان کلّی بر مصداق خارجی منجر به استهزای واقعی شد ما هم آن را تحریم میکنیم.
یکی از اعمالی که مسلمین در طول تاریخ در موقعیتهای خاص انجام میدهند برپایی مراسم جشن و شادی در روزها یا شبهای خاصی است. این کار به دلیل اهمیت و مبارک بودن آن موقعیّت انجام میشود؛ خواه ولادت امام باشد یا بعثت پیامبر و مانند آن.
مسلمین به جهت استفاده معنوی در آن اوقات مقدس و کسب فیض از معصومین در چنین مجالسی شرکت کرده و با بزرگداشت آن به برکات عظیمی دست مییابند، ولی متأسفانه وهابیان در طول تاریخ علاوه بر اینکه از چنین برکاتی استفاده نمیکنند، دیگران را نیز در برپایی چنین مجالسی منع کرده و از این طریق خواست دشمنان اسلام را جامه عمل میپوشانند؛ زیرا دشمن هرگز نمیخواهد مسلمانان با مقدساتشان تجدید عهد نمایند. به خاطر اهمیت موضوع، آن را در اینجا بررسی میکنیم.
1 - ابن تیمیه میگوید: «... نوع دوم از ایام، روزهایی است که در آن اتفاقی افتاده است؛ همانند هجدهم ذی حجه و اینکه برخی آن روز را عید میگیرند اصل و اساسی ندارد؛ زیرا پیشینیان و نیز اهل بیت و دیگران آن روز را عید نگرفتند و اعیاد، شریعتی از شرایع است که در آن باید از دستور متابعت نمود، نه آنکه بدعتگذاری کرد، این عمل همانند اعمال نصارا است که حوادث حضرت عیسیعلیه السلام را عید میگیرند».(17)
2 - شیخ عبدالعزیز بن باز میگوید: «جایز نیست برای پیامبر و غیر پیامبر مراسمی برپا شود و این عمل از بدعتهای در دین است؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه وآله و خلفای راشدین و دیگران از صحابه و تابعین، اینچنین عملی انجام ندادهاند».(18)
3 - شورای دائمی فتوای وهابیان میگویند: «جایز نیست در سوگ انبیا و صالحین و نیز زنده کردن یاد آنان در روز تولدشان و برداشتن عَلَم، چراغانی و شمع نصب کردن بر قبورشان مراسمی برگزار شود؛ زیرا تمام این امور از بدعتهایی است که در دین وارد شده و از موارد شرک است و پیامبرصلی الله علیه وآله و انبیا و صالحینِ گذشته اینچنین نکردهاند. صحابه و هیچ یک از امامان مسلمین هم در طول سه قرن که بهترین قرنهاست چنین نکردند».(19)
4 - ابن فوزان میگوید: «بدعتهای این عصر زیاد است؛ از جمله برپایی جشن به مناسبت ولادت پیامبرصلی الله علیه وآله در ماه ربیعالاول میباشد».(20)
5 - ابن عثیمین میگوید: «برپایی مراسم جشنِ تولد برای فرزند که در آن تشبّه به دشمنان خداست، از عادت مسلمین نبوده؛ بلکه از دیگران به ارث رسیده است. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: هر کس به قومی شبیه شود از زمره آن قوم به حساب میآید».(21)
حبّ و بغض دو امری است که بر نهاد انسان عارض شده و از آن دو به میل و عدم میل نفس انسان تعبیر میکنند.
از ادله عقلی و نقلی استفاده میشود که محبّت به برخی افراد بر انسان واجب است؛ از جمله:
خداوند متعال در رأس کسانی است که محبّت به او اصالتاً واجب است، آن هم به جهت دارا بودن جمیع صفات کمال و جمال و وابستگی همه موجودات به او. لذا خداوند میفرماید: « قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»؛(22) «[ای رسول بگو ای مردم اگر شما پدران، پسران، برادران، زنان و خویشاوندان خود و اموالی که جمع کرده و مال التجارهای که از کساد شدن آن بیمناکید و منازلی که به آن دل خوش داشتهاید را بیش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست میدارید، پس منتظر باشید تا امر نافذ خدا جاری گردد و خداوند، فسّاق و بدکاران را هدایت نخواهد کرد.»
از جمله کسانی که باید به خاطر خدا دوست بداریم، رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله است؛ زیرا او واسطه فیض تشریع و تکوین است. لذا در آیه فوق در کنار نام خداوند از او هم یاد شده و به محبّت او امر شده است.
پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله فرمود: «أحبّوا اللَّه لما یغذوکم وأحبّونی بحبّ اللَّه»؛(23) «خداوند را از آن جهت دوست بدارید که به شما روزی میدهد و مرا به خاطر خدا دوست بدارید.»
مناقب و فضایل و کمالات آن حضرت نیز از جمله عواملی است که انسان را به سوی آن حضرت جذب کرده و محبّتش را در دل ایجاد میکند.
از جمله کسانی که محبّت به آنها واجب است، اهل بیت رسول خداعلیهم السلام است؛ زیرا با قطع نظر از آنکه آنان مجمع فضایل و کمالات بوده و واسطه فیض تکوین و تشریع الهیاند، پیامبرصلی الله علیه وآله به محبّت ورزیدن به آنان امر نموده است؛ مثلاً در همان حدیث فوق پیامبرصلی الله علیه وآله میفرماید: «وأحبّوا أهل بیتی لحبّی»؛ «و اهل بیتم را به خاطر من دوست بدارید.»
از آنجا که محبّت به پیامبرصلی الله علیه وآله واجب است، محبّت به آل رسول نیز به جهات زیر واجب و لازم است:
1 - انتساب آنان به صاحب رسالت. لذا پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «کل سبب ونسب منقطع یوم القیامة إلّا سببی ونسبی»؛(24) «هر سبب و نسبی در روز قیامت منقطع است مگر سبب و نسب من.»
2 - اهل بیت، محبوب خدا و رسولند؛ همانگونه که در حدیث «رایه» و حدیث «طیر» به آنها اشاره شده است.
3 - حبّ اهل بیتعلیهم السلام اجر و مزد رسالت محمّدی است؛ همان طور که خداوند متعال میفرماید: « قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی».(25)
4 - روز قیامت از محبّت آل رسول سؤال میشود: « وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُولُونَ».(26) سبط بن الجوزی از مجاهد چنین نقل میکند: روز قیامت از محبّت علیعلیه السلام سؤال میشود.(27)
5 - معصومینعلیهم السلام عِدل کتاب الهیاند؛ همانطور که پیامبرصلی الله علیه وآله در حدیث «ثقلین» به آن اشاره فرمود: «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه وعترتی».
6 - محبّت به اهل بیتعلیهم السلام شرط ایمان است؛ زیرا در احادیث صحیح از طریق شیعه و سنی وارد شده است که پیامبرصلی الله علیه وآله خطاب به علیعلیه السلام فرمود: «لایحبّک إلّا مؤمن ولایبغضک إلّا منافق»؛(28) «ای علی! دوست ندارد تو را مگر مؤمن و دشمن ندارد تو را مگر منافق.»
7 - اهل بیتعلیهم السلام کشتی نجات امّتند؛ چنانکه پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجی، ومن تخلّف عنها زخّ فی النار»؛(29) «مثل اهل بیتم در میان شما همانند کشتی نوح است، هر کس سوار بر آن شد، نجات یافته و هر کس از آن تخلف کرد، غرق شده است.»
8 - حبّ اهل بیتعلیهم السلام، شرط قبولی اعمال و عبادات است؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه وآله خطاب به علیعلیه السلام فرمود: «اگر امّت من آنقدر روزه بدارند که کمرشان مانند کمان خم شده و دلها فرو رود و آنقدر نماز بدارند به حدّی که مانند تارها گردند، ولی تو را دشمن بدارند، خداوند آنان را به رو در آتش جهنّم میاندازد».(30)
9 - اهل بیتعلیهم السلام امان اهل زمینند؛ همانگونه که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «النجوم أمان لأهل السمآء وأهل بیتی أمان لأمّتی من الأختلاف، فإذا خالفتها قبیلة من العرب إختلفوا فصاروا حزب إبلیس»؛(31) «ستارگان امان برای اهالی آسمانند و اهل بیت من امان برای امت من از اختلاف میباشند. پس هر گاه قبیلهای از عرب با اهل بیتم مخالفت کنند بین خودشان اختلاف میافتد و در نتیجه از حزب ابلیس میگردند.»
این نکته قابل توجّه است که محبّت به مثابه نیرو محرکهای است که قوای انسان را تحریک کرده تا به سوی محبوب و اقتدای به او پرکشد.
در جمعبندی از این مطالب به این نتیجه میرسیم که برپایی مراسم، جلوهای از جلوههای محبّت نسبت به محبوب است؛ زیرا از طرفی میدانیم که مردم در درجات محبّت مختلفند و از طرفی دیگر اثر محبّت تنها اقبال نفس و تحریک نفسانی نیست، بلکه ظهور و بروز داشته و در رفتارهای خارجی هم مؤثر است. البته اثر بیرونی آن هم تنها اطاعت و انقیاد از محبوب نیست - همانگونه که برخی میگویند - بلکه آثار و جلوههای دیگری نیز دارد که اطلاق ادله لزوم محبّت تمام آنها را شامل میشود، مگر آنکه با ادله دیگر معارضه داشته باشد؛ مثل قتل نفس در محبّت محبوب.
جلوههای حب در زندگی انسان عبارتند از:
1 - اطاعت و انقیاد؛
2 - زیارت محبوب؛
3 - تکریم و تعظیم محبوب؛
4 - برآوردن حاجات محبوب؛
5 - دفاع از محبوب؛
6 - حزن و اندوه در فراق محبوب؛ همانند حزن یعقوب در فراق یوسف.
7 - حفظ آثار محبوب؛
8 - احترام به فرزندان و نسل او؛
9 - بوسیدن آنچه به او مرتبط است؛
10 - برپایی مراسم جشن و مولودیخوانی در میلاد محبوب.
با مراجعه به قرآن پی میبریم که برپایی مراسم و یادبود، از مسائلی است که اصل آن را قرآن امضا، بلکه بدان ترغیب نموده است؛
1 - از آیات مربوط به حج پی میبریم که بیشتر آنها در حقیقت برپایی یادبود انبیا و اولیای الهی است، که به چند نمونه از آن اشاره میکنیم:
خداوند متعال میفرماید: « وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلّیً»؛(32) «مقام ابراهیم را جایگاه پرستش خداوند قرار دهید.»
خداوند متعال امر میکند که مسلمین از جای پای حضرت ابراهیم تبرک جسته و آنجا را به عنوان مصلّی انتخاب کنند تا یاد حضرت ابراهیمعلیه السلام و بنای کعبه زنده بماند.
بخاری در صحیح خود نقل میکند که هنگام ساختن خانه خدا، اسماعیل سنگ میآورد و ابراهیم نیز خانه را بنا مینمود، تا آنکه ساختمان بالا رفت، سنگی را آوردند و ابراهیم بالای آن رفت و هر دو با این حالت ساختمان خانه خدا را به اتمام رساندند.(33)
خداوند متعال میفرماید: « إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا»؛(34) «صفا و مروه از شعائر دین خداست، پس هر کس حج خانه کعبه یا اعمال مخصوص عمره به جای آورد، پس باکی نیست که سعی صفا و مروه نیز به جای آورد.»
خداوند متعال سعی بین صفا و مروه را از مناسک حج قرار داد تا کوشش هاجر بین صفا و مروه در خاطرهها زنده بماند.
بخاری نقل میکند: ابراهیم هنگامی که هاجر و فرزندش اسماعیل را در سرزمین مکه رها نمود، آب تمام شد و عطش شدیدی بر هر دو غلبه نمود، فرزند از شدت عطش به خود میپیچید. هاجر به طرف کوه صفا رفت تا این وضعیت فرزند را نبیند و در ضمن سعی کند تا کسی را پیدا نموده و از او آب طلب نماید، ولی مأیوس از کوه پایین آمد و با شتاب به طرف کوه مروه رفت، از کوه بالا رفت تا شاید شخصی را مشاهده نموده و از او آب طلب کند، ولی در این مکان نیز کسی را مشاهده ننمود. این عمل هفت بار تکرار شد. ابن عباس از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل میکند که فرمود: به این جهت است که حجاج هفت بار بین صفا و مروه طواف مینمایند.(35)
خداوند متعال میفرماید: « فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَی قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ الصَّابِرِینَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * إِنَّ هذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ * وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ»؛(36) «پس مژده پسر بردباری را به او دادیم. آنگاه [که آن پسر رشدی یافت با او به سعی و عمل شتافت. ابراهیم گفت: ای فرزند گرامی من! در عالم خواب چنین دیدم که تو را قربانی میکنم، نظرت در این واقعه چیست؟ گفت: ای پدر! هر چه مأموری انجام ده، که ان شاء اللَّه مرا از صابرین خواهی یافت. پس چون هر دو تسلیم امر حق گشتند، او را برای کشتن به روی افکند، ما در آن حال خطاب کردیم که ای ابراهیم! تو مأموریت عالم رؤیا را انجام دادی، ما نیکوکاران را چنین نیکو پاداش میدهیم، این ابتلا همان امتحانی است که حقیقت حال ایمان را روشن میکند و ما ذبح بزرگی را فدای او ساختیم.»
خداوند متعال به پاس این فداکاری، حاجیان را امر نموده تا در منا به حضرت ابراهیم اقتدا کرده و به یادبود آن عمل عظیم و امتحان بزرگ، گوسفندی را در سرزمین منا قربانی نمایند.
احمد بن حنبل و طیالسی در مسندهای خود از رسول خداصلی الله علیه وآله چنین نقل میکنند: جبرئیل ابراهیم را به سوی جمره عقبه برد، در آن هنگام شیطان بر او نمایان گشت، ابراهیم هفت سنگ به او پرتاب نمود که صدای شیطان از آن بلند شد. سپس نزد جمره وسطی آمد، باز شیطان بر او ظاهر شد، در آن هنگام نیز هفت سنگ بر او پرتاب نمود که صدای او بلند شد. آنگاه به سوی جمره قصوی آمد، باز هم شیطان بر او ظاهر شد و حضرت ابراهیم او را با هفت سنگ رمی نمود، به حدّی که صدایش درآمد.(37)
مشاهده مینماییم که چگونه خداوند متعال به خاطر یادبود این قضیه، آن عمل را برای حجاج واجب کرده تا یاد آن واقعه، زنده بماند.
2 - خداوند متعال میفرماید: « وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ»؛(38) «و هر کس شعائر دین خدا را بزرگ و محترم دارد، این صفت دلهای با تقواست.»
کیفیت استدلال به این آیه شریفه آن است که شعائر، جمع شعیره به معنای نشانه است و شعائر خداوند به معنای نشانههای خداوند و دین اوست. لذا هر عملی که مردم را به سوی خدا و دینش رهنمون و یادآوری کند، جزء شعائر الهی است که یکی از آنها برپایی مراسم جشن مولودی برای انبیا و اوصیا است که در آن وقت مردم با ذکر فضایل و کمالات آن ولی، به خداوند متعال نزدیک میشوند.
3 - خداوند متعال میفرماید: « وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ»؛(39) «و یادآوری ده آنان را به روزهای خداوند.»
مقصود از ایام خدا، ایام غلبه حق بر باطل و ظهور حق است، که ایام ولادت ولیّ خدا نیز یکی از مصادیق آن است؛ زیرا در روز ولادت پیامبرصلی الله علیه وآله، خداوند متعال حق را (پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله) به دنیا آورد تا با او بر باطل غلبه کند.
4 - خداوند متعال میفرماید: « قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»؛(40) «[ای رسول خدا به امت بگو: من از شما اجر رسالت جز این نمیخواهم که مودّت و محبّت مرا در حقّ خویشاوندانم منظور دارید.»
بنابر این با برپایی مراسم مولودی اهل بیت پیامبرعلیهم السلام و ذوی القربی و یادبود آنها مقداری از اجر رسالت نبوی را ادا کردهایم.
5 - خداوند متعال میفرماید: « وَالضُّحَی * وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَی»؛(41) «قسم به شب تار هنگامی که جهان را در پرده سیاه بپوشاند.»
حلبی در «سیره حلبیه» میگوید: «خداوند متعال در این آیه به شب میلاد پیامبرصلی الله علیه وآله قسم یاد کرده است. برخی گفتهاند که مراد، شب اسراء است و مانعی ندارد که قسم به هر دو باشد».(42)
واضح است که قسم خوردن به چیزی، حکایت از اهمیت آن دارد. لذا با قسم، یاد آن را در ذهن مردم زنده کرده تا آن را مورد احترام قرار دهند.
6 - خداوند متعال در تأیید یاریرسانان و تعظیمکنندگان پیامبرصلی الله علیه وآله میفرماید: « فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛(43) «پس آنان که به او گرویدند و حرمت و عزّت او را نگاه داشتند و یاریاش کردند و از نوری که به او نازل شده پیروی کردند، آن گروه به حقیقت رستگاران عالمند.»
خداوند متعال در این آیه شریفه، یاریکنندگان و تعظیمکنندگان پیامبرصلی الله علیه وآله را ستوده و به رستگاری بشارت داده است. حال آیا برپایی مراسم در روز میلاد پیامبرصلی الله علیه وآله یا مبعث او از مصادیق تکریم و تعظیم پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله نیست؟
7 - خداوند متعال در شأن پیامبر میفرماید: « وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ»؛(44) «نام تو را بلند کردیم.»
بنابر این برپایی مراسم، نوعی بالا بردن سطح فکری مردم نسبت به رسول خداصلی الله علیه وآله و شناساندن موقعیت پیامبرصلی الله علیه وآله به مردم است.
اگر کسی اشکال کند که طبق مفاد آیه شریفه، نصرت و تکریم و تعظیم پیامبرصلی الله علیه وآله اختصاص به خداوند متعال دارد.
در جواب میگوییم: خداوند در جایی دیگر میفرماید: « وَیَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً».(45) آیا کسی در این مورد گمان میکند که نصرت پیامبرصلی الله علیه وآله مخصوص به خداوند است و ما در این باره هیچ تکلیف نداریم؟
8 - همچنین خداوند میفرماید: « وَکُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ»؛(46) «و ما این حکایات و اخبار انبیا را بر تو بیان میکنیم تا قلب تو را به آن قوی و استوار گردانیم.»
از این آیه به خوبی استفاده میشود که حکمت بیان سرگذشت انبیا برای پیامبرصلی الله علیه وآله تثبیت قلب ایشان است، تا در مشکلات ثابتقدم باشد. شکّی نیست که مسلمانان در این برهه از زمان احتیاج بیشتری به تثبیت قلوب دارند. لذا جا دارد که به مناسبتهای خاص؛ همانند روز میلاد پیامبرصلی الله علیه وآله یا مبعث، مردم را در محلی مقدّس جمع کرده و آنان را به فضیلت آن روز یا شب آگاه ساخته و با سیره و فضایل پیامبرصلی الله علیه وآله آشنا سازیم تا قلوب مردم به دین الهی تقویت شود.
استاد عیسی بن عبداللَّه بن محمّد بن مانع الحمیری - مدیر کل اداره اوقاف و شؤون اسلامی دُبی - در توضیح آیه فوق میگوید: «همانگونه که خداوند متعال قصههای انبیا را برای پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله به جهت تثبیت قلب او بیان نمود، ولادت پیامبرصلی الله علیه وآله نیز مشتمل بر خبرهای پیامبرصلی الله علیه وآله است که با یادآوری آنها، قلوب مؤمنین تثبیت خواهد شد. لذا این آیه دلالت دارد بر مطلوبیّت تکرار یادبود مولد پیامبرصلی الله علیه وآله و عنایت داشتن به آن».(47)
9 - و نیز خداوند در قرآن میفرماید: « قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُوا»؛(48) «بگو ای پیامبر در فضل و رحمت خداوند شادی نمایید.»
در جایی دیگر در شأن پیامبرصلی الله علیه وآله میفرماید: « وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ»؛(49) «ما تو را رحمتی برای همه عالمیان فرستادیم.»
سیوطی در «درّ المنثور» از ابن عباس درباره این آیه چنین نقل میکند: مقصود از فضل خدا علم، و مراد از رحمتش، وجود پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله است.(50)
آلوسی نیز در ذیل آیه شریفه میگوید: یکی از صفات مشهور پیامبرصلی الله علیه وآله رحمت است.(51)
با جمع بین این دو آیه به این نتیجه میرسیم که باید در روزهایی که متعلق به پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله است؛ مانند میلاد و مبعث آن حضرت، با برپایی مراسم جشن، شادی نماییم. البته میتوان با همین ادلّه و ملاکها حکم برپایی مجالس بزرگداشت را به سایر اولیای الهی نیز تعمیم داد. این نکته قابل تأمل است که شادی نباید از حدّ مشروع آن تجاوز کند.
با مراجعه به روایات نیز میتوان به مشروعیت چنین مجالسی پی برد:
1 - مسلم در صحیحش از ابی قتاده نقل میکند: «إنّ رسول اللَّهصلی الله علیه وآله سئل عن صوم یوم الإثنین فقال: "ذلک یوم ولدت فیه وفیه أنزل عَلیّ"»؛(52) «همانا از رسول خداصلی الله علیه وآله در مورد علّت استحباب روزه روز دوشنبه سؤال شد؟ فرمود: بدان جهت است که من در آن روز متولد شده و در آن روز بر من قرآن نازل گشت.»
2 - مسلم همچنین از ابن عباس نقل میکند: «لمّا قدم النبیّصلی الله علیه وآله المدینة وجد الیهود یصومون یوم عاشورآء، فسألوا عن ذلک، فقالوا: هو الیوم الّذی أظفر اللَّه موسی وبنی اسرآئیل علی فرعون، ونحن نصوم تعظیماً له. فقال رسول اللَّهصلی الله علیه وآله: "نحن أولی بموسی". وأمر بصومه»؛(53) «هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله وارد مدینه شد مشاهده نمود که یهودیان روز عاشورا را روزه میگیرند، از علت آن سؤال نمود؟ گفتند: این روزی است که خداوند موسی و بنی اسرائیل را بر فرعون پیروز گردانید، لذا آن روز را تعظیم میدارند. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: ما سزاوارتر به این عمل هستیم. لذا دستور داد تا روز عاشورا را روزه بدارند.»
ابن حجر عسقلانی بنابر نقل سیوطی بدین حدیث بر مشروعیت برپایی مراسم ولادت پیامبرصلی الله علیه وآله استدلال نموده است.(54)
3 - حافظ بن ناصرالدین دمشقی میگوید: «قد صحّ أنّ أبالهب یخفّف عنه العذاب فی مثل یوم الإثنین، لإعتاقه ثویبة سروراً بمیلاد النبیّصلی الله علیه وآله...»؛(55) «به نقل صحیح وارد شده که در روز دوشنبه به ابولهب تخفیف عذاب داده میشود، به جهت آنکه کنیزش ثویبة را در میلاد پیامبرصلی الله علیه وآله از روی خوشنودی آزاد کرد.»
از این مورد به طریق اولویت استفاده میکنیم که برپایی مراسم در مولد پیامبرصلی الله علیه وآله و یادبود آن حضرت از طرف یک مؤمن ارزش عظیمی دارد.
4 - بیهقی از انس نقل میکند: «إنّ النبیّصلی الله علیه وآله عقّ عن نفسه بعد النبوّة، مع إنّه قد ورد إنّ جدّه عبدالمطلب عقّ عنه فی سابع ولادته»؛(56) «پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از نبوّتش از طرف خود گوسفندی را عقیقه نمود، با آنکه در روایات وارد شده که ابوطالب برای پیامبر در روز هفتم ولادتش گوسفندی را عقیقه کرده بود.»
سیوطی میگوید: «عقیقه هیچ گاه دو بار تکرار نمیشود، لذا باید این عمل پیامبرصلی الله علیه وآله را بر این حمل کنیم که پیامبر به جهت اظهار شکر از اینکه خداوند او را آفریده و رحمت برای عالمیان قرار داده است، عقیقه نمود؛ همانگونه که آن حضرت بر خود درود میفرستاد و به همین جهت مستحب است که ما هم به جهت شکرگزاری به درگاه الهی، در روز ولادتش اجتماع نموده و با اطعام دادن و امثال این امور که جنبه تقرّبی دارد، شکر خدا را اظهار نماییم».(57)
5 - ترمذی از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل میکند که درباره فضیلت روز جمعه فرمود: «وفیه خلق آدم»؛(58) «در آن روز است که آدم خلق شد.»
از اینحدیث استفاده میشود که برخی از ایام به جهت اتفاق خاص و مبارکی که در آن رخ داده، فضیلت دارد؛ چه رسد به روزی که در آن روز، میلاد پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله باشد.
6 - احمد بن حنبل و دیگران از اسود بن سریع نقل کردهاند که گفت: به پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کردم: «یا رسول اللَّه! مدحت اللَّه بمدحة ومدحتک بمدحة؟ قال رسول اللَّهصلی الله علیه وآله: هات وابدأ بمدحة اللَّه»؛(59) «ای رسول خدا! من خدا را به گونهای و شما را نیز به گونهای دیگر مدح کردهام. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: بیاور و شروع به مدح خدا کن.»
پیامبرصلی الله علیه وآله نفرمود: مرا مدح نکن، ولی فرمود: مدح را از خدا شروع نما.
7 - احمد و دیگران از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کردهاند که فرمود: «إنّ جبرئیل ذهب بإبراهیم إلی جمرة العقبة، فعرض له الشیطان فرماه بسبع حصیات، فساخ. ثمّ أتی الجمرة الوسطی، فعرض له الشیطان فرماه بسبع حصیات، فساخ، ثمّ أتی الجمرة القصوی فعرض له الشیطان، فرماه بسبع حصیات، فساخ...»؛(60) «جبرئیل ابراهیم را نزد جمره عقبه آورد که ناگهان شیطان بر او نمایان شد. حضرت او را هفت سنگ زد که شیطان به صدا درآمد. آنگاه ابراهیمعلیه السلام را نزد جمره وسطی آورد، آنجا نیز شیطان خودش را نمایان ساخت. حضرت هفت سنگ به او پرتاب نمود. که شیطان به صدا درآمد. باز او را به نزد جمره قصوی برد که ناگهان شیطان بر او ظاهر گشت. حضرت با هفت سنگ او را نشانه گرفت، که شیطان به صدا درآمد...».
برخی از علمای اهل سنّت برپایی مراسم جشن به مناسبت میلاد پیامبرصلی الله علیه وآله را ستایش کرده و آن را از اعمال نیک و مستحب برشمردهاند که در ذیل به تعدادی از آنها اشاره میکنیم:
1 - قسطلانی در «المواهب اللدنیة» مینویسد: «در طول تاریخ، مسلمانان در ماه میلاد پیامبرصلی الله علیه وآله جشن برپا کرده و به مردم اطعام داده و به انواع صدقات، مستمندان را یاری میدهند و با اظهار سرور و توجه به قرائت مولودی آن حضرت به او اظهار ارادت مینمایند...خداوند رحمت کند کسانی را که به این عمل عظیم دست میزنند».(61)
2 - ابن عباد میگوید: «به نظر من مولود نبوی از اعیاد مسلمین است و هر کس در آن روز شادی و سرور نموده و با پوشیدن لباس فاخر و چراغانی، شادی خود را ابراز نماید، امری مباح انجام داده است».(62)
3 - سیوطی میگوید: «مولودی خوانی در ماه ربیع الاول مورد سؤال واقع شده که آیا از حیث شرع، امری پسندیده است یا مذموم؟ آیا کسی که انجام میدهد به او ثواب داده میشود یا خیر؟
جواب این است که اصل مولودیخوانی که عبارت است از اجتماع مردم و قرائت مقداری از قرآن و خواندن روایات در شأن پیامبرصلی الله علیه وآله و در پایان نیز ظرفهای غذا آورده میشود و بین مردم توزیع میگردد، عملی است نیکو، که بانی و شرکتکننده آن مأجور بوده و به آنان ثواب داده میشود؛ زیرا با این عمل، قدر و منزلت پیامبرصلی الله علیه وآله تعظیم شده و در ولادت آن حضرت اظهار شادی میشود».(63)
4 - شیخ عبداللَّه هروی معروف به «حبشی» میگوید: «برپایی مراسم و یادبود پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله از کارهای نیکوست، و دلیلی بر انکار آن وجود ندارد، بلکه سزاوار است که آن را سنّت حسنه بنامیم».(64)
5 - دیار بکری میگوید: «همیشه در طول تاریخ، اهل اسلام در ماه ولادت پیامبرصلی الله علیه وآله جشن برپا میکنند، و ولیمه آماده میسازند و در شبهای این ماه به انواع صدقات تصدّق میدهند، و اظهار سرور کرده و کارهای خیر را زیاد میکنند، و اعتنا و اهمیت به قرائت مولود شریف حضرت میدهند. و لذا از کرامات حضرت هر فضیلت عظیمی بر آنان ظاهر میگردد».(65)
6 - ابوشامه مقدسی میگوید: «و از جمله کارهای خوبی که در زمان ما پیدا شده، عملی است که در روز موافق با روز ولادت پیامبرصلی الله علیه وآله از قبیل صدقات و کارهای خیر به ظاهر کردن زینت و اظهار سرور، انجام میدهند. این کارها علاوه بر اینکه در آن احسان و نیکی به فقرا است، شعار و اعلان محبت به ایشان نیز میباشد».(66)
7 - رفاعی میگوید: «ادله جواز احتفال و برپایی مراسم در میلاد پیامبرصلی الله علیه وآله بسیار است؛ مهمترین آنها عبارت است از:
الف) برپایی مراسم در میلاد شریف، تعبیری از شادی و سرور به مصطفیصلی الله علیه وآله است
ب) خود حضرت، روز میلاد خود را بزرگ داشته و خدا را در آن روز بر نعمت بزرگش و تفضّلش به جهت به وجود آمدنش شکر کرده است...
ج) شادی در میلاد حضرت به امر قرآن کریم مطلوب است؛ زیرا خداوند میفرماید: « قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا». خداوند ما را امر کرده که در رحمتش شادی کنیم، و پیامبرصلی الله علیه وآله بزرگترین رحمت خدا است. قرآن میفرماید: « وَما أَرْسَلْناکَ إِلّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ».
د) پیامبرصلی الله علیه وآله همیشه به حوادث دینی مهم که وقتش گذشته و منقضی شده بود، اهتمام میورزید. و لذا هر گاه وقت آن میرسید، مناسب میدید تا یادی از آن روز کرده و با انجام طاعتی از طاعات، آن را تعظیم کند...
ه) در وقت ولادت شریف حضرتصلی الله علیه وآله مناسبت و فرصتی است تا انسان درود و سلام بسیاری برای پیامبرصلی الله علیه وآله بفرستد. کاری که مطلوب خدا است؛ آنجا که میفرماید: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیماً».
و) در وقت ولادت حضرتصلی الله علیه وآله انسان یادی از شمایل و معجزات و سیره ایشان میکند، امری که خداوند متعال ما را به شناخت آن سفارش کرده است، آنجا که میفرماید: « لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الآخِرَ»؛(67) «به طور حتم برای شما در رسول خدا الگوی خوبی است، برای کسانی که امید رسیدن به خدا و روز قیامت داشته است.»
ز) برپایی مراسم فرصتی است برای ادای برخی از حقوق بزرگ آن حضرت که بر گردن ما است؛ زیرا خداوند متعال ما را به واسطه او هدایت کرده و از آتش دوزخ نجات داده و از تاریکیها به نور هدایت کرده است... .
ح) پیامبرصلی الله علیه وآله در مورد فضیلت روز جمعه و مزایای آن فرمود: «در آن روز آدم متولد شد». از اینجا استفاده میشود، زمانی که پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله متولد شده به طریق اولی شریف است... .
ط) علما و مسلمانان از گذشته و حال در تمام شهرها و مناطق، این عمل را حسن شمرده و آن را انجام دادهاند؛ و لذا بدین جهت شرعاً مطلوب است؛ زیرا ابن مسعود نقل کرده: «ما رآه المسلمون حسناً فهو عند اللَّه حسن، وما رآه المسلمون قبیحاً فهو عند اللَّه قبیح»؛ «آنچه را مسلمانان حسن شمردهاند آن عمل نزد خداوند حسن است و آنچه را که مسلمانان قبیح شمردهاند آن عمل نزد خداوند نیز قبیح است.»
ی) مراسم جشن در حقیقت اجتماع به جهت زنده کردن یاد مصطفیصلی الله علیه وآله است، و این امری مشروع در اسلام است، همانگونه که اعمال حج، زنده کردن کارهای پسندیده است... .
ک) خداوند تبارک و تعالی میفرماید: « وَکُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ». از این آیه استفاده میشود که حکمت در قصهگویی خبرهای رسولان بر پیامبرصلی الله علیه وآله به جهت تثبیت قلب شریف حضرت رسولصلی الله علیه وآله است. و شکی نیست که ما نیز امروز به این مسأله احتیاج داریم تا با قرائت سیره معطّر و جهاد او و... قلوب خود را با ایمان به آن حضرت تثبیت نماییم. و برپایی مراسم نیز در راستای همین هدف است... .
ل) هر کاری را که پیشینیان انجام ندادهاند و در صدر اول نبوده دلیل بر آن نیست که بدعت منکر و حرام است، بلکه لازم است که هر چه را حادث میشود بر ادله شرع عرضه نمود، آنچه را که مشتمل بر مصلحت است واجب میباشد... .
م) علما رحمهم الله حدیث «وکلّ بدعة ضلالة»؛ «و هر بدعتی ضلالت است.» را مقیّد به بدعت سیّئه کردهاند. و دلیل بر این تقیید، چیزی است که از بزرگان صحابه و تابعین از امور حادث صادر شده که در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله نبوده است... .
ن) و نیز هر نوآوری، بدعت حرام نیست، و اگر چنین بود باید کار ابوبکر و عمر و زید بن ثابت هم حرام باشد که دستور دادند قرآن جمع و تدوین شود تا با مرگ صحابه قاری آیات خدا از بین نرود! و نیز جمع و تدوین حدیث شریف در کتب صحاح و سنن و دیگر مصادر، صحیح نباشد. و نیز نباید علم فقه و تجوید و توحید و دیگر علوم از علوم شرعی که بعد از عهد نبوی شریف، تصنیف و ابتکار شد تألیف گردد.
و در آخر اینکه: تسامح دینی نشانه دین حنیف ما است که به آن امر شدهایم تا در حال صلح و جنگ، و هنگام مجادله و مناقشه و مخاطبه به آن رجوع نماییم».(68)
برپایی مراسم و یادبود اولیای الهی آثار و برکاتی دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - هر ساله مسلمانان در آن روز به یاد پیامبرصلی الله علیه وآله و اولیای الهی افتاده و محبتشان نسبت به ایشان زیادتر میگردد.
2 - برخی از کمالات و فضایل آن حضرات، تشریح و توضیح داده میشود و مردم نیز با تأسّی به آنان، به خدا نزدیکتر میشوند.
3 - با اظهار فرح و شادی، ایمان و ارادت خود را به پیامبرصلی الله علیه وآله و اولیای الهی ابراز داشته و آن را مستحکم میسازند.
4 - در پایان مجلس با اطعام و پخش شیرینی به ثواب اطعام رسیده و گروهی از ضعفا از این مجالس بهره مادی نیز میبرند.
5 - در این مجالس یاد خدا زنده شده و مقدار زیادی از آیات قرآن تلاوت میشود.
6 - فرصت مناسبی است که مردم بیشتر بر پیامبر خود درود بفرستند.
7 - همچنین موقعیت مناسبی برای دعوت مردم به خدا و دستورات او فراهم میگردد.
با وجود ادلّه فراوان از آیات، روایات و سیره مسلمین بر جواز، بلکه رجحان برپایی مراسم یادبود، باز هم وهابیان در مقابل عمل مسلمین ایستاده و با انواع ایرادات سست، مانع برپایی این عمل مقدس میشوند. اینک به ذکر برخی از ایرادات و پاسخ آنها میپردازیم:
برپایی مراسم و یادبود، نوعی عبادت غیر خدا است.(69)
در جای خود اشاره شده است که عنصر مقوّم عبادت، اعتقاد به الوهیت یا ربوبیّت کسی است که او را تعظیم مینماییم. لذا در صورتی که تکریم و تعظیمی از این عنصر خالی باشد، اصطلاحاً آن را عبادت نمیگویند.
برپایی چنین مراسمی، همراه با اموری است که غالباً حرام است؛ همانند اختلاط زنان با مردان، قرائت مدح با موسیقی و غنا.(70)
عمل گناه در هر مکان و زمانی حرام است؛ خواه در این مراسم باشد یا غیر آن، ولی ما نمیتوانیم عملی ممدوح و پسندیده را به جهت امور جانبی که گاهی اتفاق میافتد مانع شویم، بلکه باید از اعمال خلاف و حرام جلوگیری نمود.(71)
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «خانههای خود را قبر و قبر مرا عید قرار ندهید».(72) ابن قیم به این حدیث بر حرمت برپایی مراسم استدلال کرده است.(73)
اوّلاً: دلیل، اخصّ از مدّعا است؛ زیرا روایت تنها اشاره به قبر پیامبرصلی الله علیه وآله دارد، نه مطلق مکانها.
ثانیاً: جهت آن شاید این باشد که انسان باید در محضر پیامبرصلی الله علیه وآله با خضوع و خشوع باشد و این مسئله با اظهار فرح و سرور در کنار قبر سازگاری ندارد، ولی منافاتی ندارد که در جایی دیگر انجام گیرد.
سبکی میگوید: محتمل است که معنای حدیث این باشد: قبر مرا مانند روزهای عید قرار ندهید، بلکه در کنار قبر من زیارت و سلام و دعا بخوانید.(74)
در برپایی مراسم و مولودیخوانی، تشبّه به نصارا است.(75)
اوّلاً: تشبّه از عناوین قصدی است که در ترتّب حکم بر آن، احتیاج به قصد دارد. حال سؤال میکنیم که آیا احدی از مسلمین در برپایی مراسم، قصد تشبّه به کفار و نصارا را دارد؟ قطعاً جواب منفی است.
بخاری در کتاب مغازی از صحیح خود در باب غزوه احد نقل میکند: ابوسفیان برای تحریک مشرکین صدا داد: «اُعل هبل، اُعل هبل»؛ «زنده باد بت هُبل، زنده باد بت هُبل» پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: شما نیز جواب او را بگویید. عرض کردند: چه بگوییم؟ فرمود: بگویید: «اَللَّه أعلی وأجلّ». ابوسفیان بار دیگر شعار دیگری را برای تحریک مشرکین به حمله سر داد: «نحن لنا العزّی ولا عزّی لکم»؛ «برای ماست عُزّی و شما عُزّی ندارید». پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: شما نیز جواب او را بدهید. عرض کردند: چه بگوییم؟ فرمود: بگویید: «اللَّه مولانا ولا مولی لکم»؛(76) «خدا مولای ماست و شما مولا ندارید».
آیا کسی مثل وهابیان میتواند به پیامبرصلی الله علیه وآله اعتراض نموده و بگوید: ای رسول خدا! این عمل تو تشبّه به کفار است و جایز نیست؟ مگر خداوند متعال در قرآن کریم نفرموده: « کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ»؛(77) «بر شما روزه نوشته و حتمی شده؛ همانگونه که بر اقوام قبل از شما نیز نوشته شده بود.» پس مجرد تشابه یک عمل با کردار پیشینیان، دلیلی بر بطلان آن نیست.
شیخ شلتوت در کتاب «الفتاوی» در جواب سؤال کسی که از او درباره کلاههایی که از غرب وارد میشود سؤال نمود، میگوید: «صحیح نیست که بگوییم این کلاهها زیّ خاص غیرمسلمین و شعار غیراسلامی است، بلکه مسلمان و غیرمسلمان در آن مساوی است و آنچه که مسلمانان به سر میگذارند به قصد تشبه به غیر مسلمین در خصوصیات دینشان نیست، بلکه به جهت جلوگیری از حرارت خورشید یا سرمای زمستان از آن استفاده میکنند. لذا مشکلی ندارد».(78)
ثانیاً: اساس جواز یک عمل، انطباق آن با کتاب و سنّت است؛ خواه شبیه به عمل دیگران باشد یا نه. و ما مشروعیت آن را با ادله عام و خاص ثابت کردیم.
ثالثاً: همانگونه که از کلام شیخ شلتوت استفاده شد، مقصود از تشبّه به نصارا، تشبّه در اختصاصیات آنان؛ از قبیل صلیب و زدن ناقوس است، نه در هر عملی.
سلف صالح این عمل را انجام ندادند.
اوّلاً: در اصول به اثبات رسیده که عدم فعل معصوم دلالت بر حرمت، و فعل معصوم دلالت بر وجوب ندارد، بلکه تنها عدم فعل، دلالت بر عدم وجوب و فعل دلالت بر عدم حرمت دارد. پس مجرّد انجام ندادن، دلیل بر حرمت و عدم جواز نیست.
ثانیاً: سیره و عمل مسلمین تا عصر ابن تیمیه، برپایی مراسم بوده و اهل سنّت تصریح دارند که اجماع حجّت است.
ثالثاً: اینکه در کلام ابن تیمیه آمده: محبت سلف صالح نسبت به رسول خدا بیشتر بوده و اگر جایز میبود حتماً این عمل را انجام میدادند، این حرف، خلاف احادیث نبوی است؛ زیرا در روایتی از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله خطاب به صحابه آمده: «همانا زود است که اقوامی بیایند که از شما محبتشان نسبت به من بیشتر باشد».(79)
اختصاص دادن روزی خاص برای اظهار فرح و شادی بدعت است.
اوّلاً: همانگونه که به اثبات رسیده، گاهی مکانی به جهت مظروفش شرف پیدا میکند، زمان نیز اینچنین است؛ برخی از زمانها به جهت عمل خاصی که در آن انجام گرفته ارزشمند است؛ همانند شب قدر که قرآن میفرماید: « إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ»؛ «ما قرآن را در شب مبارکی نازل کردیم.» پس اگر مراسمی را در وقت خاصی مثل میلاد پیامبرصلی الله علیه وآله یا غدیر انجام میدهیم به جهت مبارکی آن زمان خاص است.
ثانیاً: اوامر شارع گاهی به شیئی به عنوان عام آن تعلق میگیرد، که تطبیقش بر مصادیق بر عهده مکلف است؛ همانند کمک به فقرا، که حکم بر موضوعی کلّی است (کمک به فقرا)، ولی تطبیق آن بر مصادیق خاص، به عهده مکلف واگذار شده تا هر نوع کمکی که فقیر لازم دارد و مقدور اوست انجام دهد. در اینجا نیز تطبیق آن بر وقتش به مکلف واگذار شده تا در هر وقتی که مناسب میبیند پیاده نماید.
علمای اهل سنّت درباره جواز بلکه استحباب و رجحان برپایی مراسم جشن ولادت، کتابهای مستقلی تألیف کردهاند. اینک به اسامی برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - «حسن المقصد فی عمل المولد»، حافظ جلالالدین سیوطی.
2 - «الحاوی للفتاوی»، سیوطی.
او در یکی از فصول این کتاب بحثی را تحت عنوان «حکم الاحتفال بالمولد النبوی» مطرح کرده است.
3 - «جامعالآثار فیمولد النبیّ المختار»،در سه جلد، از ابن کثیر دمشقی.
4 - «اللفظ الرائق فی مولد خیر الخلائق»، از ابن کثیر.
5 - «مورد الصادی فی مولد الهادی»، از ابن کثیر.(80)
6 - «المورد الهنی فی المولد السنّی»، از حافظ عراقی.
7 - «التبر المسبوک فی ذیل السلوک»، از حافظ سخاوی.
8 - «المولد الروی فی المولد النبوی»، ملاّ علی قاری.
یکی از سؤالها یا اعتراضاتی که برخی اوقات توسط برخی افراد و یا وهابیان مطرح میشود این است که چرا در سوگ اولیای الهی عزاداری میکنیم؟ و چرا در سوگ آنها میگرییم و مراسم برپا میکنیم؟ چرا به سینه میزنیم و مرثیه میخوانیم؟ و چرا در مورد گذشتهها تجدید خاطره میکنیم؟ آیا آنها به عزاداری ما احتیاج دارند یا ما به عزاداری برای آنها محتاجیم؟
وهابیان این عمل را بدعت میدانند و میگویند: هیچ دلیل و مدرکی برای آنها وجود ندارد و لذا جزء سنت به حساب نمیآید و باید ترک شود.
اینک به بررسی این موضوع در سطوح مختلف میپردازیم:
با مراجعه به عقل سلیم پی میبریم که برپایی مراسم عزای اولیای الهی، خصوصاً سرور و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام موافق با عقل است، زیرا احیا و تکریم آنان در حقیقت تکریم شخصیت عظیم و شعارهای آنان است و هر امّتی که بزرگان خود را تکریم نکند محکوم به شکست و نابودی است. بزرگانند که تاریخ امّتها را ترسیم کرده و آن را میسازند.
1 - «انّی لا أری الموت إلاّ سعادة، و الحیاة مع الظالمین إلاّ برماً»؛(81) «من در چنین شرایطی مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و نکبت نمیدانم.»
2 - «لیس الموت فی سبیل العزّ إلاّ حیاة خالدة، و لیست الحیاة مع الذلّ إلاّ الموت الذی لاحیاة معه»؛ «مرگ در راه عزت جز زندگانی جاویدان نیست. و زندگانی با ذلّت جز مرگ نیست.»
3 - «ألا و إنّ الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین، بین السلّة و الذلّة و هیهات منّا الذلّة ...»؛ «آگاه باشید که زنازاده، پسر زنا زاده [ابن زیاد] مرا بین دو چیز مخیّر ساخته است. یا با شمشیر کشیده آماده جنگ شوم و یا لباس ذلت بپوشم و با یزید بیعت کنم، ولی ذلت از ما بسیار دور است.»
4 - «« إِنّا للَّهِِ وَإِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» و علی الاسلام السلام إذ قد بلیت الأمة براع مثل یزید»؛(82) «ما برای خدا و به سوی او رجوع خواهیم کرد. هنگامی که امت به رهبری مانند یزید مبتلا است باید با اسلام وداع کرد.»
5 - «... إنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً، و إنّما خرجت لطلب الاصلاح فی أمة جدّیصلی الله علیه وآله، أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدّی و ابی علی بن ابی طالبعلیه السلام ...»؛(83) «من به جهت طغیانگری و ایجاد تفرقه بین مسلمین و فساد و ظلم قیام نکردم، بلکه برای اصلاح در امّت جدّ خود خروج نمودم، میخواهم امرِ به معروف و نهی از منکر کرده و به سیره جد و پدرم علی بن ابی طالب عمل کنم.»
یکی از راههای اساسی و مهمّ در توجیه مسائل عقیدتی و سیاسی و اجتماعی مردم، راه تحریک عاطفه در وجود انسان است. انسان از این سو، بیشتر تأثیرپذیر است تا جنبه عقلی و جوانب دیگر. به تعبیری دیگر، این روش مؤثرتر از دیگر جوانب است. حال با توجه به قضیه شهادت اولیای الهی خصوصاً سرور و سالار شهیدان، تذکر و توجه دادن مردم به آن واقعه سبب تحریک احساسهای مردم خواهد شد و از این طریق میتوانیم آن بزرگواران را به عنوان الگو معرفی کرده، شعارها و دستورهایشان را - که همان شعارها و دستورهای خداوند است - به مردم برسانیم. بدین دلیل است که امام زین العابدینعلیه السلام بعد از واقعه عاشورا تا بیست سال برای شهدای کربلا، خصوصاً پدرش امام حسینعلیه السلام گریه میکرد.
این مطلب با در نظر گرفتن مدح پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله در مورد آن حضرت بیشتر مشخص میشود:
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «حسین منّی و أنا من حسین، أحبّ اللَّه من أحبّ حسیناً»؛(84) «حسین از من است و من نیز از حسینم، خداوند دوست میدارد هر کس که حسین را دوست دارد.»
هم چنین پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل الجنّة»؛(85) حسن و حسین سرور و سید جوانان اهل بهشتند.»
از آنجا که روح ملکوتی امام حسینعلیه السلام و سایر اولیای الهی در این جلسات حاضرند لذا انسان و حتی اطفال نیز با شرکت در این مجالس میتوانند از فیوضات آن بهرهمند شوند.
از یکی از بزرگان نقل شده که میفرمود: «... قنداقه نوزادان را تا چند ماهگی در مجالس علم و محافل ذکر و حسینیّه و محلّهای عزاداری که اسم سیدالشهدا در آن برده میشود ببرید، چرا که نفس طفل همچون مغناطیس است و علوم و اوراد و اذکار و قدّوسیت روح امام حسینعلیه السلام را جذب میکند. طفل گر چه زبان ندارد، ولی ادراک میکند، و روحش در دوران کودکی اگر در محلّ یا محالّ معصیت برده شود آن جرم و گناه او را آلوده میکند، و اگر در محلهای ذکر و عبادت و علم برده شود آن پاکی و صفا را به خود میگیرد.
او میفرمود: شما اطفال خود را در کنار اطاق روضهخوانی یا اتاق ذکری که دارید قرار بدهید، علمای سابق این طور عمل مینمودند؛ زیرا آثاری را که طفل در این زمان اخذ مینماید تا آخر عمر در او ثابت میماند و جزء غرایز و صفات فطری او میگردد، زیرا که نفس بچه در این زمان قابلیّت محضه است، گر چه این معنای مهم و این سرّ خطیر را عامّه مردم ادراک نمیکنند».
گر چه مردم در جلساتی که به نام سیدالشهداعلیه السلام بر پا میشود به عشق حضرت شرکت میکنند، ولی در ضمن با گوش دادن و فراگیری معارف اسلامی و مسائل دینی خود؛ اعم از اعتقادات و احکام و اخلاقیات، به فیض عظمای دیگر نایل شده و از این طریق به کمال و سعادت خواهند رسید. همان هدفی که امام حسینعلیه السلام به خاطر آن به شهادت رسید.
حبّ و بغض دو امر متناقض است که بر خاطر انسان عارض شده و از آن دو به میل و بی میلی نفس به چیزی تعبیر میشود.
از ادله عقلی و نقلی استفاده میشود که محبّت برخی افراد بر انسان واجب است:
خداوند متعال در رأس کسانی است که محبّت او اصالتاً به جهت دارا بودن همه صفات کمال و جمال، و این که همه موجودات به او وابستهاند، واجب است.
خداوند متعال میفرماید: « قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَأَبْناؤُکُمْ وَإِخْوانُکُمْ وَأَزْواجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَتِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَمَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ»؛(86) «[ای رسول بگو امّت را کهای مردم! اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خویشاوندان خود را و اموالی که جمع آوردهاید و مال التجارهای که از کسادی آن بیمناکید و منازلی که به آن دل خوش داشتهاید بیش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست میدارید، پس منتظر باشید تا امر نافذ خدا جاری گردد و خدا فاسقان و بدکاران را هدایت نخواهد کرد.»
از جمله کسانی که به خاطر خدا باید دوست بداریم رسول گرامی اسلامصلی الله علیه وآله است، زیرا او واسطه فیض تشریع و تکوین است. از همین رو در آیه فوق در کنار نام خداوند از حضرت یاد شده و امر به محبّت او شده است.
پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله میفرماید: «احبّوا اللَّه لما یغذوکم و أحبّونی بحبّ اللَّه ...»؛(87)خداوند را از آن جهت دوست بدارید که شما را روزی میدهد و مرا به خاطر خدا دوست بدارید.»
از طرف دیگر، مناقب و فضایل و کمالات آن حضرت از جمله عواملی است که انسان را جذب آن حضرت کرده و محبّتش را در دل میآورد.
در قرآن و روایات اسلامی - اعم از شیعی و سنّی - بر مودّت و محبّت اهلبیت پیامبرعلیهم السلام تأکید فراوان شده است؛ و این تنها بدان جهت نیست که آنان ذریه پیامبرصلی الله علیه وآله و از نسل اویند، بلکه از آن جهت است که آنان دارای فضایل و کمالات، و به عبارت دیگر جامع همه صفات کمال و جمالند؛ به تعبیر دقیقتر، مظهر صفات جمال و جلال الهی اند. لذا در حقیقت، دوستداشتن آنان با آن جامعیت، محبت به خوبیهایی است که در آنان به نحو کامل تجلّی نموده، و منبع همه این خوبیها خداوند متعال است. پس در حقیقت محبت و اظهار عشق و ارادات قلبی به اهلبیتعلیهم السلام، محبت و اظهار ارادت به خداوند متعال است و از آنجا که محبّت، نیرویی است که انسان را به سوی محبوب سوق میدهد، پس از جنبه تربیتی، محبت به خوبان، انسان را به خوبیها سوق میدهد.
با مراجعه به کتابهای لغت و اصطلاح علما، و نیز کتابهای حدیث پی میبریم که مراد از اهلبیت پیامبرصلی الله علیه وآله افراد خاصی هستند و اهلبیت، شامل تمام وابستگان نسبی و سببی ایشان نمیشود:
الف - اهلبیت در لغت و عرف:
ابن منظور افریقی در لسانالعرب میگوید: «اهل انسان نزدیکترین مردم است به انسان، و کسانی که آنان را به نسب یا دین جمع میکند».(88)
ب - اهلبیت در قرآن و سنت:
در قرآن و روایات، اهلبیت پیامبرصلی الله علیه وآله در مورد افراد خاصی به کار رفته که همان رسول خداصلی الله علیه وآله و امام علیّ و فاطمه زهرا و حسن و حسینعلیهم السلام است. و بقیه ذریه پاک نیز به آنان ملحقند، که همان نُه امام معصوم از فرزندان امام حسینعلیهم السلام هستند.
امسلمه میگوید: هنگامی که آیه « اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد، حضرت، علی و فاطمه و حسن و حسینعلیهم السلام را احضار کرده و فرمود:«اینان اهلبیت منند.»(89)
و امام حسینعلیه السلام فرمود: «انّا اهلبیت النبوة»؛(90) «ما اهلبیت نبوّتیم.»
مسلم به سند خود از عایشه نقل میکند: هنگام صبح پیامبرصلی الله علیه وآله از منزل خارج شد، درحالی که بر دوش او پارچهای بافته شده از موی سیاه به نام «کسا» بود، حسن بن علی بر او وارد شد او را داخل آن کسا نمود. آنگاه حسینعلیه السلام وارد شد او را نیز داخل آن کرد. سپس فاطمهعلیها السلام آمد او را نیز داخل کسا کرد، بعد علیعلیه السلام وارد شد او را نیز داخل نمود. پس این آیه را قرائت نمود: « اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».(91)
أحمد بن حنبل میگوید: هنگامی که آیه «مباهله» بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد، حضرت؛ علی و فاطمه و حسن و حسینعلیهم السلام را خواست، آنگاه عرض کرد: «بار خدایا! اینان اهلبیت من هستند».(92)
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: « قُلْ لا اَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ؛(93) «[ای رسول ما به امت ]بگو من از شما هیچ اجری برای رسالت نمیخواهم جز این که مودّت و محبّت مرا در حقّ خویشاوندانم منظور دارید.»
این آیه معروف به آیه مودّت است که در اغلب کتابهای تفسیر و حدیث و تاریخ، نزول آن را در حق اهلبیتعلیهم السلام میدانند.
سیوطی در تفسیر این آیه به اسناد خود از ابن عباس نقل میکند: هنگامی که این آیه: « قُلْ لا اَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد، صحابه عرض کردند: ای رسول خدا! خویشاوندان تو کیانند که مودت آنان بر ما واجب است؟ حضرتصلی الله علیه وآله فرمود: «علی و فاطمه و دو فرزندان آنها».(94)
در خطبهای که امام حسنعلیه السلام بعد از شهادت امیرالمؤمنینعلیه السلام ایراد کردند، بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: «... و أنا من أهل البیت الذی افترض اللَّه مودّتهم علی کلّ مسلم، فقال تبارک و تعالی: « قُلْ لا اَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً»فاقتراف الحسنة مودّتنا أهلالبیت»؛ «... و من از أهلبیتی هستم که خداوند مودّت آنان را بر هر مسلمانی واجب نموده است، پس خداوند تبارک و تعالی فرمود: « قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ...»، پس انجام کار نیک مودت ما اهلبیت است.»
امام صادقعلیه السلام به أبیجعفر احول فرمود: «چه میگویند اهل بصره در این آیه: « قُلْ لا اَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُربی ؟» عرض کرد: فدایت گردم، آنان میگویند: این آیه در شأن خویشاوندان رسول خداصلی الله علیه وآله است.
حضرت فرمود: «دروغ میگویند، تنها در حق ما اهلبیت، علی و فاطمه و حسن و حسین اصحاب کسا نازل شده است.»(95)
میدانیم که حصر در این روایات، اضافی است نه حقیقی، و لذا شامل بقیه امامان نیز میشود.
در روایات فریقین همانند قرآن کریم به طور صریح بر محبّت اهلبیتعلیهم السلام تأکید شده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - وادار نمودن بر دوستی اهلبیتعلیهم السلام؛
رسولاللَّهصلی الله علیه وآله میفرمایند: «ادّبوا أولادکم علی ثلاث خصال: حبّ نبیّکم، وحبّ أهل بیته، و قراءة القرآن»؛(96) اولاد خود را بر سه خصلت تربیت کنید: دوستی پیامبرتان، دوستی اهل بیتش، و قرائت قرآن.»
امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود: «أحسن الحسنات حبّنا، و أسوأ السیئات بغضنا»؛(97) بهترین نیکیها حبّ ما، و بدترین بدیها بغض ما اهلبیتعلیهم السلام است.»
2 - دوستی اهلبیت دوستی رسول خداست؛
رسولخداصلی الله علیه وآله فرمود: «أحبّوا اللَّه لما یغذوکم من نعمه، وأحبّونی لحبّ اللَّه، و أحبّوا أهلبیتی لحبّی»؛(98) «خدا را دوست بدارید به جهت آن که از نعمتهایش به شما روزی میدهد. و مرا به جهت دوستی خدا دوست بدارید، و اهلبیتم را نیز به جهت دوستی من دوست بدارید.»
زید بن ارقم میگوید: در خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله بودم که دیدم فاطمه زهراعلیها السلام داخل حجره پیامبرصلی الله علیه وآله شد، در حالی که دو فرزندش حسن و حسین با او بودند، و علیعلیه السلام نیز پشت سر آنان وارد شد، پیامبرصلی الله علیه وآله به آنان نظر کرده، فرمود: «من أحبّ هؤلاء فقد أحبّنی، و من ابغضهم فقد أبغضنی»؛(99) هر کس اینان را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس که اینان را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «من عرف حقّنا و أحبّنا فقد أحبّ اللَّه تبارک و تعالی»؛(100) هر کس حق ما را شناخته، ما را دوست بدارد در حقیقت خداوند تبارک و تعالی را دوست داشته است.»
3 - حبّ اهلبیت اساس ایمان است؛
رسولخداصلی الله علیه وآله فرمود: «أساس الإسلام حبّی و حبّ أهل بیتی»؛(101) «اساس اسلام، دوستی من و اهلبیت من است.»
همچنین فرمود: «لکلّ شیء أساس، و أساس الإسلام حبّنا أهل البیت»؛(102) «برای هر چیزی اساسی است و پایه اسلام حبّ ما اهلبیت است.»
4 - حبّ اهلبیتعلیهم السلام عبادت است؛
رسولخداصلی الله علیه وآله فرمود: «حبّ آل محمّد یوماً خیر من عبادة سنة، و من مات علیه دخل الجنّة»؛(103) «یک روز دوستی آل محمّد، بهتر از یک سال عبادت است، و کسی که بر آن دوستی بمیرد داخل بهشت میشود.»
5 - دوستی اهلبیتعلیهم السلام نشانه ایمان است؛
رسولخداصلی الله علیه وآله فرمود: «لا یؤمن عبد حتّی أکون أحبّ إلیه من نفسه، و أهلی أحبّ إلیه من أهله، و عترتی أحبّ إلیه من عترته، و ذاتی أحبّ إلیه من ذاته»؛(104) «هیچ بندهای ایمان کامل پیدا نمیکند، مگر در صورتی که من دوستداشتنیتر نزد او از خودش باشم، و نیز اهلبیتم از اهلش محبوبتر، و عترتم از عترتش دوست داشتنیتر و ذاتم از ذاتش محبوبتر باشد.»
6 - دوستی اهلبیت نشانه پاکی ولادت؛
پیامبرصلی الله علیه وآله اشاره به علیعلیه السلام کرد و فرمود: «أیّها الناس! إمتحنوا أولادکم بحبّه، فإنّ علیّاً لایدعو إلی ضلالة، و لا یبعد عن هدی، فمن أحبّه فهو منکم، و من أبغضه فلیس منکم»؛(105) «ای مردم! اولاد خود را به دوستی علی امتحان نمایید، زیرا او شما را به گمراهی دعوت نمیکند و از هدایت دور نمیسازد. پس هر یک از اولاد شما که علی را دوست بدارد از شماست، و هر کدام که او را دشمن بدارد از شما نیست.»
امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود: در وصیّتی که پیامبرصلی الله علیه وآله به اباذر کرده آمده است: «یا أباذر! من أحبّنا أهل البیت فلیحمداللَّه علی أوّل النعم. قال: یا رسول اللَّه! و ما أوّل النعم؟ قال: طیب الولادة، انّه لا یحبّنا إلّا من طاب مولده»؛(106) «ای اباذر! هر کس ما اهلبیت را دوست دارد باید بر اوّلین نعمت، خداوند را ستایش نماید. ابوذر عرض کرد: ای رسول خدا! اولین نعمت چیست؟ فرمود: نیکی ولادت، زیرا دوست ندارد ما را مگر کسی که ولادتش پاک است.»
7 - سؤال از دوستی اهلبیت در روز قیامت؛
رسولخداصلی الله علیه وآله فرمود: أوّل مایُسأل عنه العبد حبّنا أهل البیت»؛(107) «اولین چیزی که در روز قیامت از بنده سؤال میشود، دوستی ما اهلبیت است.»
و نیز فرمود: «لا تزول قدما عبدٍ یوم القیمة حتّی یُسأل عن أربع: عن عمره فیما أفناه، و عن جسده فیما أبلاه، وعن ماله فیما أنفقه ومن أین کسبه، وعن حبّنا أهلالبیت»؛(108) «روز قیامت بنده قدم از قدم بر نمی دارد تا آن که از چهار چیز سؤال شود: از عمرش که در چه راهی صرف کرده، و از بدنش که در چه راهی بهکار گرفته، و از مالش که در چه راهی خرج کرده و از کجا به دست آورده است، و از دوستی ما اهلبیت.»
روایاتی که تاکنون ذکر شد، اشاره به دوستی مجموعه اهلبیتعلیهم السلام داشت؛ دستهای دیگر از روایات، اشاره به دوستی و محبّت برخی از اهلبیت دارد که به تعدادی از آنها نیز اشاره میکنیم:
1 - دوستی امام علیعلیه السلام؛
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «برائة من النار حبّ علیّ»؛(109) «تنها راه دوری از آتش جهنم، دوستی علیعلیه السلام است.»
و نیز فرمود: «یا علی! طوبی لمن احبّک و صدق فیک، و ویل لمن أبغضک و کذب فیک»؛(110) «ای علی! خوشا به حال کسی که تو را دوست داشته و در حق تو صادق باشد، و وای بر کسی که تو را دشمن داشته و در حقّ تو کاذب باشد.»
أمسلمه از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل میکند که فرمود: «لا یحبّ علیاً منافق، و لا یبغضه مؤمن»؛(111) «منافق، علیعلیه السلام را دوست ندارد و مؤمن او را دشمن ندارد.»
امام علیعلیه السلام فرمود: «والذی فلق الحبة و برأ النسمة، إنّه لعهد النّبی الأمّی إلیّ انّه لا یحبّنی إلّا مؤمن، و لا یبغضنی إلّا منافق»؛(112) «قسم به کسی که دانه را شکافت، و انسان را آفرید، هر آینه عهدی است از پیامبر امّی به من که دوست ندارد مرا مگر مؤمن، و دشمن ندارد مرا مگر منافق.»
2 - دوستی فاطمه زهراعلیها السلام؛
رسولخداصلی الله علیه وآله میفرمایند: «فاطمة بضعة منّی، من أغضبها فقد أغضبنی»؛(113) «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را به غضب آورد، مرا خشمگین کرده است.»
از عایشه سؤال شد: کدامین شخص از زنان نزد رسول خداصلی الله علیه وآله محبوبتر بوده است؟ گفت: فاطمه. سؤال شد: از مردان؟ گفت: همسرش.(114)
3 - دوستی امام حسن و حسینعلیهما السلام؛
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «هذان ابنای الحسن و الحسین، أللّهمّ إنِّی أُحبّهما، أللّهمّ فأحبّهما و أحبّ من یُحبّهما»؛(115) «اینان دو فرزندان من هستند، بار خدایا! من آنان را دوست میدارم. بار خدایا! تو نیز آنان و هر کس که آنان را دوست دارد، دوست بدار.»
و نیز فرمود: «الحسن و الحسین ریحانتای»؛(116) «حسن و حسین دو دسته گل من هستند.»
انسان که کسی را دوست دارد این دوستی تنها حالتی نیست که در نفس باقی بماند بلکه همان گونه که اشاره شد، اقبال دارد و این اقبال منشأ ظهور و بروز در زندگی انسان است. و اگر محبت در موردی رجحان پیدا کرد به تبع آن مظاهر و بروزات آن نیز راجح میگردد و ادله استحباب شامل آنها نیز میشود، مگر در مواردی که مظهر مورد نهی قرار گیرد؛ مثل القاء به هلاکت انداختن خود به جهت محبوب که این مورد از دلیل استحباب خارج میشود. اینک به برخی مظاهر حب اشاره میکنیم:
1 - اطاعت و انقیاد.
2 - زیارت محبوب.
3 - تکریم و تعظیم محبوب.
4 - برآورده کردن حاجتهای محبوب.
5 - دفاع از محبوب به انحای مختلف.
6 - حزن و اندوه در فراق محبوب.
7 - حفظ آثار محبوب.
8 - احترام به فرزندان و نسل محبوب.
9 - بوسیدن آن چه به او مرتبط است.
10 - برپایی مراسم جشن و مولودی خوانی در میلاد محبوب.
نتیجه این که اقامه عزاداری نیز لوازم و مظاهر حبّ اهل بیتعلیهم السلام است.
بیشترین و مهمترین تأثیری که مراسم عزاداری بر شرکت کنندگان دارد تأثیرات روانی است و بیشتر شرکت کنندگان نیز در پی همین نوع تأثیرات هستند. لذا برخی میگویند: عزاداری و ازدیاد این مراسم در طول سال و به مناسبتهای مختلف باعث میشود که جامعه از شادیها دور باشد و بیشتر احساس غمگینی کند و در نتیجه باعث افزایش افسردگی در جامعه شود. اینک به بررسی این سؤال و پاسخ به آن میپردازیم.
گریه دارای یک ظاهر است و یک باطن. ظاهر آن یک امر فیزیولوژیک است؛ یعنی باید تأثیرات روانی از طریق محرّکهای بیرونی یا درونی مثل تفکّر شکل گیرد، سپس این تأثرات وارد چرخه فیزیولوژی مغز و اعصاب شود. در این هنگام بخش خاصی از مغز فعّال شده و غدد اشکی چشم را فرمان فعالیت میدهد، و در نهایت قطرات اشک جریان پیدا میکند که ما آن را گریه مینامیم. باطن گریه همان تأثّرات درونی است. نگاه روانشناختی و داوری ما در باب پیامدهای گریه نیز دایرمدار تأثرات عاطفی است. اگر در روایات آمده است که گریه کردن و گریاندن و حالت گریه به خود گرفتن در مراسم عزای حسینی منشأ اثر دنیوی و اخروی است، به تأثرات درونی نظر دارد وگرنه به صورت مصنوعی و یا با مواد شیمیایی هم میتوان، چشمانی گریان داشت. باطن گریه بر چهار نوع تقسیم میشود که یک نوع آن معطوف به خود و نیازهای سرکوب شده خود است و میتواند با افسردگی همبستگی مثبت داشته باشد و {000} اجتماعی فرد را مختل سازد، امّا سه نوع دیگر، امیدبخش است و حرکت آفرین و رابطه معکوس با افسردگی دارد؛ نوع اوّل ناشی از مرگ واقعی است، امّا سه نوع دیگر سوگ واقعی نیستند اگر چه در مراسم سوگواری انجام میپذیرد. این چهار نوع عبارتند از:
این گریه به هنگام غم و مصیبت و داغ دیدگی حاصل میشود و اختیاری نیست، و معمولاً بیاراده جاری میگردد. این گریه به اصطلاح روان شناسان و روان درمانگران، تخلیه روانی - هیجانی است و به خود فرد و نیازهای سرکوفته شده او بازمیگردد.
این نوع گریه مثل اشکی است که هنگام مناجات از انسان جاری میشود. که ناظر به حال و آینده است. این نوع گریه ریشه در اعتقادات دارد و مربوط به ترسهای دنیوی و زندگی روزمرّه نیست.
برخی از گریهها ناشی از فضیلتطلبی و کمال خواهی است، مثل گریهای که در فقدان معلّم و مربّی اخلاق و پیامبر و امام و... رخ میدهد. این نوع از آن جهت است که ما در عمق وجودمان کمال و رشد را تحسین میکنیم و از بودن آن کمالات، ذوقزده میشویم و از فقدان آنها ناراحت میگردیم. گاهی در مراسم عزاداری گریههایی از این نوع وجود دارد.
مثل این که بر رسول خداصلی الله علیه وآله و امامان مخصوصاً سالار شهیدان و مصایبی که بر آنان وارد شده میگرییم.
اختلالات افسردگی به سه قسم کلّی تقسیم میشود:
1 - اختلال افسردگی عمده.
2 - اختلال افسردگی خویی.
3 - اختلال افسردگی موردی که در آن دو نوع جای نگرفتهاند.(117)
اختلال افسردگی عمده، شدیدترین نوع افسردگی است و برخی از نشانههای آن عبارت است از:
الف - احساس غمگینی یا پوچی در بیشتر یا تمام روز.
ب - کاهش چشمگیر علاقه یا لذت نسبت به همه فعالیتها در بخش عمده روز.
ج - کاهش چشمگیر وزن بدن، بدون پرهیز یا وزن غذایی، یا افزایش قابل ملاحظه وزن در عرض یک ماه.
د - بیخوابی یا خوابزدگی تقریباً در همه روز.
ه - خستگی یا از دست دادن انرژی تقریباً در همه روز.
و - احساس بیارزشی یا احساس گناه مفرط.
ز - کاهش توانایی فکری یا تمرکزیابی تصمیمی همه روزه.
ط - افکار مکرر و عود کننده راجع به مرگ.
از بین این سه نوع افسردگی، نوع اول و سوّم مورد نظر کسانی که مɢگویند مراسم عزاداری باعث افسردگی جامعه شده است نیست، چون مورد اول بسیار شدید و واضح البطلان است، نه جامعه ایران مبتلا به افسردگی عمده است و نه مراسم عزاداری با ویژگیهایی که میدانیم میتواند باعث افسردگی عمده جامعه شود.
نوع سوّم هم مراد نیست چرا که مربوط به مواردی خاص از قبیل: اختلال ملال پیش از قائدگی، اختلال افسردگی جزئی، اختلال افسردگی پس از روانپریشی ناشی از اسکیزوفرنی و غیره است. پس افسردگی خویی مورد نظر است. اختلال افسردگی خویی نسبتاً خفیف است و دارای نشانههای تشخیصی زیر است:
1 - کم اشتهایی یا پراشتهایی.
2 - بیخوابی یا خوابزدگی.
3 - کمبود انرژی یا احساس خستگی.
4 - اشکال در تصمیمگیری و احساس درماندگی.
5 - ظهور این نشانهها در بخش عمده روز و در بیشتر روزها به مدت حداقل دو سال.
6 - این نشانهها ناشی از آثار فیزیولوژیک مثل مصرف ناصحیح دارو و... نباشد.
7 - این نشانهها موجب اختلال در کارکرد اجتماعی و شغلی او شود.
اکنون ببینیم آیا مراسم عزاداری نشانههای افسردهخویی را در انسان فراهم میکند، و باعث افسردگی در جامعه میشود یا نه؟
برای روشن شدن این مطلب لازم است به عوامل افسرده خویی از دیدگاه روانشناسی توجهی کنیم. برای افسرده خویی سه عامل عمده را شمارش کردهاند: زیستی، ارثی و هیجانی - محیطی.(118) تنها عامل افسردگی، عامل محیطی نیست. و از طرفی عامل محیطی تنها در کسانی مؤثر است که زمینههای ارثی و زیستی در وضعیت مغز و کارکرد قسمتهای مختلف آن دارند. و در بین عوامل محیطی که استرس زایی شدید دارد جایی برای مراسم عزاداری وجود ندارد. سوگ و داغ واقعی میتواند یکی از آن عوامل باشد امّا مراسم عزاداری هیچ سهمی در استرسزایی ندارد، بلکه برعکس با توجه به مباحثی که در روانشناسی اجتماعی و کارکرد گروهها و ویژگیهای گروههای مذهبی گفته میشود، میتوان گفت که مراسم عزاداری کاملاً نقش استرسزدایی را دارد و در صورتی که از مراتب ناشی از عقیده یا کمالخواهی یا گریه بر مظلوم باشد میتواند ایجاد آرامش در وجود انسان کرده و اضطراب زدایی نماید. برای اثبات این مطلب به نمونهای در این باره اشاره میکنیم:
دکتر تیجانی تونسی میگوید: «... دوستم منعم آمد و با هم به کربلا مسافرت کردیم و در آنجا به مصیبت سرورمان حسین - مانند شیعیان - پی بردم و تازه فهمیدم که حضرت حسینعلیه السلام نمرده است و این مردم بودند که ازدحام میکردند و گرداگرد آرامگاهش پروانهوار میچرخیدند و با سوز و گدازی که نظیرش هرگز ندیده بودم گریه میکردند و بیتابی مینمودند که گویی هماکنون حسینعلیه السلام به شهادت رسیده است. و سخنرانان را میشنیدم که با بازگو کردن فاجعه کربلا، احساسات مردم را برمیانگیختند و آنان را به ناله و شیون و سوگ وا میدارند و هیچ شنوندهای نمیتواند این داستان را بشنود و تحمل کند، بلکه بیاختیار از حال میرود. من هم گریستم و گریستم و آن قدر گریستم که گویی سالها غصّه در گلویم مانده بود، و اکنون منفجر میشود.
پس از آن شیون، احساس آرامشی کردم که پیش از آن روز چنان چیزی ندیده بودم. تو گویی در صف دشمنان حسینعلیه السلام بودهام و اکنون در یک چشم بر هم زدن منقلب شده بودم و در گروه یاران و پیروان آن حضرت که جان خود را نثارش کردند، قرار میگرفتم. و چه جالب که در همان لحظات، سخنران، داستان حرّ را بررسی میکرد. حرّ یکی از سران سپاه مخالف بود که به جنگ با حسینعلیه السلام آمده بود، ولی یکباره در میدان نبرد بر خود لرزید و وقتی اصحابش از او سؤال کردند که تو را چه شده است؟ نکند که از مرگ میهراسی؟ او در پاسخ گفت: به خدا سوگند! هرگز از مرگ هراسی ندارم ولی خود را مخیّر میبینم که بهشت را برگزینم یا دوزخ را. او ناگهان اسب خود را به سوی حسینعلیه السلام حرکت داد و به دیدار او شتافت و گریهکنان عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا! آیا توبه برایم هست؟».
درست در همین لحظه بود که دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و شیونکنان خود را بر زمین افکندم، و گویا نقش حر را پیاده میکردم و از حسینعلیه السلام میخواستم که «ای فرزند رسول خدا! آیا توبهای برایم هست؟ یابن رسول اللَّه! از من درگذر و مرا ببخش».
صدای واعظ چنان تأثیری در شنوندگان گذاشته بود که گریه و شیون مردم بلند شد. دوستم که صدای فریادم را شنید، با گریه مرا در بغل گرفت و معانقه کرد. همانگونه که مادری فرزندش را دربر میگیرد و تکرار میکرد: «یا حسین! یا حسین!».
لحظاتی بود که در آنان گریه واقعی را درک کرده بودم، و احساس میکردم اشکهایم قلبم را شست و شو میدهند و تمام بدنم را از درون تطهیر میکنند. آنجا بود که معنای روایت پیامبرصلی الله علیه وآله را فهمیدم که میفرمود: «اگر آنچه من میدانسستم شما هم میدانستید هر آینه کمتر میخندیدید و بیشتر میگریستید». تمام آن روز را با اندوه گذراندم. دوستم میخواست مرا تسلّی دهد و دلداری نماید و لذا برایم مقداری شربت و شیرینی آورد، ولی به کلّی اشتهایم کور شده بود. از دوستم درخواست کردم که داستان شهادت امام حسینعلیه السلام را برایم تکرار کند؛ زیرا چیزی از آن - نه کم و نه زیاد - نمی دانستم...».(119)
بخاری به سند خود از عایشه نقل میکند: «هنگامی که خبر شهادت زید بن حارثه و جعفر و عبداللَّه بن رواحه به پیامبرصلی الله علیه وآله رسید، حضرت در حالی که آثار حزن در صورتش نمایان بود وارد مسجد شد و در آنجا نشست».(120)
ابن هشام نقل میکند: «هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله به مدینه بازگشت صدای گریه و نوحه را بر کشته شدگان شنید. آن گاه چشمان پیامبرصلی الله علیه وآله پر از اشک شد و فرمود: ولی حمزه گریه کنندهای ندارد. با شنیدن این سخن، زنان بنی اشهل آمدند و بر عموی رسول خداصلی الله علیه وآله گریستند».(121)
گاهی گفته میشود که برپایی مراسم عزا با وحدت مسلمانان سازگاری ندارد؛ زیرا این مراسم در برگیرنده اعتراض و لعن بر برخی از خلفای مسلمانان است، و لذا به جهت ایجاد وحدت در بین مسلمین ترک آن لازم و ضروری است.
پاسخ: اولاً: قضیه امام حسینعلیه السلام نه تنها به مصلحت شیعه است بلکه به مصلحت مسلمانان و عموم آزادی خواهان عالم است، لذا با برپایی مراسم یادبود حضرت اباعبداللَّه الحسینعلیه السلام و با ایجاد روحیه شهادتطلبی در راه تثبیت آزادی و ایمان میتوان جوامع بشری را از یوغ اسارت و بردگی دیگران رهایی بخشید.
ثانیاً: در ذکر مصیبت امام حسینعلیه السلام چندان سخنی از صحابه به میان نمیآید. مگر نه این است که عموم صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله، حضرت امام حسینعلیه السلام را دوست میداشتند و او را احترام مینمودند؟ و حتی برخی از آنان در کربلا در رکاب امامشان به شهادت رسیدند که از آنها میتوان به حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، بریربن خضیر همدانی، عروه غفاری و دیگران اشاره کرد.
یادبود عاشورای حسینی هرگز بین مسلمانان ایجاد اختلاف نکرده و نخواهد کرد. آری، یادبود حسینی میتواند بین مسلمانان و منافقان دغلکاری امثال یزید و ابن زیاد و عمر بن سعد و اتباع آنان تفرقه بیندازد.
از برخی روایات شیعه و سنّی استفاده میشود که سینه زدن در سوگ امام حسینعلیه السلام گر چه موجب قرمز شدن سینه شود، اشکالی نداشته، بلکه امری راجح است.
با مراجعه و تأمّل در روایات اهل بیتعلیهم السلام استفاده میشود که ایشان انواع عزاداری مشروع از قبیل سینهزنی را اجازه دادهاند. اینک به برخی از این روایات اشاره میکنیم:
1 - شیخ طوسی از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که فرمود: «لاشی فی اللطم علی الخدود سوی الاستغفار و التوبة، و قد شققن الجیوب و لطمن الخدود الفاطمیّات علی الحسین بن علیعلیهما السلام و علی مثله تلطم الخدود و تشقّ الجیوب»؛(122) «چیزی در زدن بر صورت به جز استغفار و توبه نیست، زیرا زنان فاطمی در سوگ حسین بن علیعلیهما السلام گریبان چاک داده و به صورت زدند. و بر مثل حسین باید به صورت زده و گریبان چاک داد.»
2 - در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: «فلمّا رأین النساء جوادک مخزیّاً... برزن من الخدور ناشرات الشعور، علی الخدود لاطمات و بالعویل ناحیات»؛(123)
«زنان چون اسب زخم خورده تو را دیدند... از پشت پردهها بیرون آمدند در حالی که موهای خود را پریشان کرده و بر صورت میزدند و با صدای بلند نوحه میکردند.»
3 - و نیز در آن زیارت میخوانیم که امام زمانعلیه السلام خطاب به امام حسینعلیه السلام عرض میکند: «و لأندبنّک صباحاً و مساءاً، و لأبکینّ علیک بدل الدموع دماً»؛(124) «من صبح و عصر بر تو ندبه میکنم و به جای اشکها بر تو خون میگریم.»
4 - از امام رضاعلیه السلام روایت شده که فرمود: «انّ یوم الحسین اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذلّ عزیزنا بأرض کرب و بلا، و اورثنا الکرب و البلاء الی یوم الانقضاء...»؛(125) «همانا روز حسینعلیه السلام پلکهای ما را زخم کرده و اشکان ما را ریزان نموده و عزیز ما را در سرزمین کرب و بلا ذلیل کرده است. و غصه و بلا را تا روز قیامت برای ما به ارث گذارده است.»
5 - شیخ مفیدرحمه الله نقل میکند: چون زینبعلیهم السلام اشعار برادرش حسینعلیه السلام را شنید که میگوید: «یا دهر افٍّ لک من خلیل...» سیلی به صورت زد و دست برد و گریبان چاک داد و بیهوش شد.(126)
6 - سیدبن طاووس نقل کرده: «چون اسیران در بازگشتشان به مدینه به کربلا رسیدند، جابر بن عبداللَّه انصاری را همراه جماعتی از بنی هاشم و مردانی از آل رسول مشاهده کردند که برای زیارت قبر حسینعلیه السلام آمدهاند. همگی در یک وقت به هم رسیدند و شروع به گریه و حزن کرده و بر خود میزدند و چنان عزاداری به پا کردند که جگرها را میسوزاند. زنان آن سرزمین نیز با آنان همنوا شده و چند روز عزاداری بر پا کردند.(127)
7 - ابن قولویه نقل کرده که حورالعین در اعلی علیین بر حسین به سینه و صورت زدند.(128)
8 - کلینی به سند خود از جابر نقل میکند که به امام باقرعلیه السلام عرض کرد: جزع چیست؟ حضرت فرمود: «اشدّ الجزع الصراخ بالویل والعویل و لطم الوجه و الصدر...»؛(129) «شدیدترین جزع، فریاد و واویلا و صیحه و زدن به صورت و سینه است...».
اهل سنّت نیز روایاتی را نقل کردهاند که دلالت بر رجحان سینهزنی در سوگ اولیای الهی خصوصاً سالار شهیدان امام حسینعلیه السلام دارد. اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - ابن کثیر نقل کرده که چون اسیران را بر امام حسینعلیه السلام و اصحابش مرور دادند زنان شیون کشیده، به صورت خود زدند، و زینب صدا بلند کرد: «یا محمّداه...».(130)
این در حالی است که هرگز امام سجادعلیه السلام که همراهشان بود به عمل آنان اعتراض نکرد.
2 - زمانی که امام حسینعلیه السلام در کربلا چنین رجز خواند:
یا دهر افّ لک من خلیل
کم لک فی الاشراق و الاصیل
صدا به گوش زینبعلیها السلام رسید. در این هنگام پیراهن خود را چاک داده، بر صورت خود زد و سربرهنه از خیمه بیرون آمد و فریاد برآورد: واثکلاه، واحزناه.(131)
3 - از جمله ادله عدم حرمت بر سینه و صورت زدن در سوگ انبیا و اوصیا و فرزندان انبیا، خصوصاً کسانی که بر روی زمین هیچ کس مثل آنان نبوده است، روایتی است که احمد و دیگران به سند صحیح از عایشه نقل کردهاند که گفت: «... رسول خداصلی الله علیه وآله قبض روح شد[...(132)]، آنگاه سر او را بر بالشتی قرار دادم. در این هنگام من با زنان برخواسته و به خود زده و من به صورت خود میزدم...».(133)
محمّد سلیم اسد درباره سند این حدیث میگوید: «این سند صحیح است».(134)
4 - مجرد زدن انسان به خودش در مصیبتی که به او وارد شده، دلیلی بر حرمت آن نیست؛ زیرا احمد بن حنبل به سند خود از ابو هریره نقل کرده که شخصی اعرابی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و شروع به زدن به صورت خود کرد و موی خود را میکند و میگفت: من خودم را هلاک شده میبینم. رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: چه چیز تو را هلاک نموده است؟! او گفت من در ماه رمضان با همسر خود جماع کردم! حضرت به او فرمود: آیا میتوانی یک بنده آزاد کنی؟.(135)
در این حدیث مشاهده میکنیم که پیامبرصلی الله علیه وآله بر این کار او اعتراض نکرد و او را از زدن به صورت و کندن مو نهی ننمود.
5 - ابن عباس قضیه طلاق پیامبرصلی الله علیه وآله و همسران خود را نقل میکند که در آن آمده است: عمر گفت: من بر حفصه وارد شدم در حالی که ایستاده بود و به خود میزد، و همچنین همسران پیامبر نیز ایستاده و به خود میزدند. من به حفصه گفتم: آیا رسول خداصلی الله علیه وآله تو را طلاق داده است؟...(136)
6 - سبط بن جوزی میگوید: «چون حسینعلیه السلام کشته شد، ابن عباس مرتّب بر او میگریست تا این که چشمانش کور شد».(137)
7 - جرجی زیدان میگوید: «شکی نیست که ابن زیاد با کشتن حسینعلیه السلام جرم بزرگی را مرتکب شد که فجیعتر از آن در تاریخ عالم واقع نشده است. و لذا باکی نیست بر شیعه که به جهت کشته شدن حسینعلیه السلام اظهار ظلم کرده، بر او در هر سال بگرید، و گریبان چاک دهد، و با اظهار تأسّف بر او به سینههای خود زند؛ زیرا او مظلومانه کشته شد».(138)
مخالفین سینهزنی به ادلهای چند از روایات فریقین تمسّک کردهاند:
بخاری به سند خود از عبداللَّه نقل کرده که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «لیس منّا من لطم الخدود و شقّ الجیوب و دعا بدعوی الجاهلیة»؛(139) «از ما نیست کسی که به صورت سیلی زده، یقهها چاک دهد و مدّعی دعوای جاهلیّت باشد.»
برخی به این حدیث تمسّک کرده و از سینهزنی و نوحهسرایی در سوگ اولیای الهی خصوصاً سالار شهیدان اباعبداللَّه الحسینعلیه السلام منع کردهاند.
این حدیث ناظر به موردی است که کسی این افعال را به عنوان اعتراض به قضای الهی در مقابل مرگ عزیزش انجام دهد. و این نکتهای است که بسیاری از شارحان صحیح بخاری؛ از قبیل: عسقلانی، ملا علی قاری، کرمانی، قسطلانی به آن اشاره کردهاند.(140)
کرمانی مینویسد: «اگر کسی بگوید: گریبان چاک کردن و به صورت زدن باعث نمیشود که فاعل این دو کار از این امت خارج گردد، پس این نفی چه معنایی دارد؟ در جواب میگوییم: این به جهت شدت و تغلیظ است، مگر آن که ادعای مطالب جاهلیت را به گونهای تفسیر کنیم که موجب کفر شود، مانند تحلیل حرام یا عدم تسلیم در برابر قضای الهی، که در این صورت نفی حقیقی است».(141)
مناوی در ذیل این حدیث مینویسد: «این تعبیر دلالت بر عدم رضایت دارد، و سبب آن چیزی است که این اعمال متضمن آن است که از آن جمله راضی نبودن به قضای الهی است».(142)
نتیجه این که: این حدیث هرگز ناظر بر سینهزنی در روز عاشورا و در عزای امام حسینعلیه السلام و دیگر اولیای الهی نیست، عملی که به جهت تعظیم دین و شعائر آن و اظهار محبت نسبت به اهل بیت پیامبرعلیهم السلام انجام میگیرد.
در منابع شیعی روایاتی وجود دارد که به ظاهر از نوحهسرایی و سینهزنی نهی کرده است؛
1 - جابر بن عبداللَّه انصاری میگوید: از امام باقرعلیه السلام درباره (جزع) سؤال کردم؟ حضرت فرمود: «اشدّ الجزع الصراخ بالویل و لطم الوجه و الصدر و جزّ الشعر من النواصی و من اقام النواحه فقد ترک الصبر و اخذ فی غیر طریقة»؛(143) «شدیدترین مرتبه جزع عبارت است از فریاد همراه وای گفتن، زدن به صورت و سینه و کندن مو از جلوی سر، و هرکس نوحهگری بر پا کند به طور حتم صبر را رها کرده و در راه غیر صبر قرار گرفته است.»
2 - از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «نهی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله عن الرنة عند المصیبة و نهی عن النیاحة و الاستماع الیها»؛(144) «رسول خداصلی الله علیه وآله از فریاد برآوردن هنگام مصیبت نهی کرده است. و نیز از نوحهسرایی و گوش دادن به آن نیز نهی نموده است.»
3 - عمرو بن ابی مقدام میگوید: از امام باقرعلیه السلام شنیدم که درباره آیه « وَلایَعْصِینَکَ فی مَعْرُوفٍ».(145) فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله به دخترش فاطمهعلیها السلام فرمود: «اذا أنا متّ فلاتخمشی علیّ وجهاً و لاتُرخی علیّ شعراً ولاتنادی بالویل ولاتقیمنّ علیّ نائحة»؛(146) «هر گاه من از دنیا رفتم صورت خود را خراش مده، و موی خود را پریشان مساز و برای من نوحهگری نکن.»
اولاً: این دسته از روایات اصل برپایی مجالس عزا را نهی نمیکند، بلکه از هر عملی که با قضا و قدر الهی منافات داشته باشد جلوگیری کرده است؛ زیرا برخی در فراغ از دست رفته خود شکوه و اعتراض نموده، مقدّرات الهی را زیر سؤال میبرند، ولی اگر در نوحه سرایی و مرثیه خوانی برای میّت تنها ذکر فضایل و خوبیهای او گفته شود اشکالی ندارد.
ثانیاً: روایات ناهیه مربوط به موردی است که بر نوحهگری و مرثیهخوانی اثری عقلایی مترتب نگردد، در حالی که عزاداری برای اولیای الهی دارای آثاری عقلایی است. و نیز به اثبات رساندیم که میتوانیم آن را داخل در ادله عام کنیم. خصوصاً آن که ثابت شد که سیره رسول خداصلی الله علیه وآله و اهل بیت عصمت و طهارت و صحابه و تابعین و مسلمانان در طول تاریخ بر برپایی مراسم عزا و مرثیهخوانی و نوحهگری در سوگ اولیای الهی، خصوصاً امام حسینعلیه السلام بوده است.
ثالثاً: در برخی از روایات تصریح به جواز بلکه رجحان نوحهگری و جزع در سوگ امام حسینعلیه السلام شده است:
1 - در روایتی از امام صادقعلیه السلام نقل است که فرمود: «کلّ الجزع و البکاء مکروه سوی الجزع و البکاء علی الحسینعلیه السلام»؛(147) «هر جزع و گریهای مکروه است به جز جزع و گریه بر امام حسینعلیه السلام.»
2 - امام رضاعلیه السلام به پسر شبیب فرمود: «... انّ یوم الحسینعلیه السلام اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذلّ عزیزنا بأرض کرب و بلا و اورثنا الکرب و البلاء الی یوم الانقضاء...»؛(148) «همانا روز حسینعلیه السلام پلکهای ما را زخم کرده و اشکهای ما را جاری ساخته و عزیز ما را در زمین کرب و بلا ذلیل کرده است. و تا روز انقضاء [دنیا] غصه و بلا را برای ما به ارث گذارده است.»
3 - امام صادقعلیه السلام به عبداللَّه بن حماد فرمود: «به من خبر رسیده که گروههایی از اطراف کوفه و نقاط دیگر و نیز گروهی از خانمها در نیمه شعبان، کنار تربت پاک حسین بن علیعلیه السلام اجتماع نموده، بر حسینعلیه السلام نوحهسرایی کرده و قرآن تلاوت میکنند و گروهی به نقل تاریخ و برخی دیگر به مرثیهسرایی میپردازند.
حماد عرض کرد: من خود شاهد چنین مراسمی بودهام. امام فرمود: خدا را سپاس که برخی از مردم را علاقهمند ما قرار داده تا به مدح و ستایش ما پرداخته و برای ما سوگواری کنند، دشمنان ما را مورد سرزنش قرار داده، کارهای زشت و ناپسند آنان را آشکار نمایند».(149)
4 - ابن قولویه از مسمع کردین روایت کرده که امام صادقعلیه السلام به من فرمود: «... آیا مصایب کربلا را به یاد میآوری؟» عرض کردم: آری. فرمود: «... آیا جزع و اظهار ناراحتی میکنی؟» گفتم: آری، سوگند به خدا! که گریه میکنم. حضرت فرمود: «خدا گریه ات را بپذیرد. آگاه باش! که تو از کسانی هستی که برای مصایب ما اظهار ناراحتی و جزع میکنند. تو از کسانی هستی که در خوشحالی ما خوشحال و در اندوه و حزن ما اندوهناکند...».(150)
شکی نیست که پوشیدن لباس مشکی خصوصاً در حال نماز نزد مشهور امامیه کراهت دارد، بلکه ادعای اجماع بر آن نیز شده است. ولی بحث این است که آیا این کراهت ذاتی است، یعنی به لحاظ این که لباس مشکی است مکروه است یا به جهت اینکه شعار بنی عباس بوده(151) یا چون لباس اهل جهنم است(152)، مکروه میباشد؟
از ظاهر برخی ادله استفاده میشود که کراهت آن ذاتی نیست و لذا در صورتی که عنوان دیگری به خود گیرد؛ مثل این که شعار حزن بر اولیای الهی شود نه تنها کراهت سابق را از دست میدهد بلکه داخل در عنوان احیای شعائر الهی شده، مستحب نیز میگردد. خصوصاً آن که با مراجعه اخبار و تواریخ پی میبریم که اهل بیتعلیهم السلام هنگام عزا در مصیبت فقدان یکی از بزرگان، لباس مشکی را میپوشیده،یا پوشیدن آن را امضا کردهاند. اینک به نمونههایی که در کتب شیعه و سنی آمده اشاره میکنیم:
1 - برقی به سندش از امام زین العابدینعلیه السلام نقل میکند که فرمود: «چون جدم حسینعلیه السلام کشته شد، زنان بنی هاشم در ماتم او لباس سیاه پوشیدند و آن را در گرما و سرما تغییر ندادند. و پدرم علی بن الحسینعلیهما السلام برای آنان در هنگام عزاداری غذا آماده میکرد.(153)
2 - ابن قولویه به سندش نقل کرده که فرشتهای از فرشتههای فردوس بر دریا فرود آمد و بالهای خود را بر آن گسترد. آن گاه صیحهای زد و گفت: «ای اهل دریاها! لباسهای حزن به تن کنید؛ زیرا فرزند رسول خدا ذبح شده است. آن گاه قدری از تربت او را بر بالهای خود گذارده و به سوی آسمانها برد. و هیچ فرشتهای را ملاقات نکرد جز آن که آن را استشمام نمود و اثری از آن نزد او ماند.(154)
1 - ابن ابی الحدید از مدائنی نقل میکند: چون علیعلیه السلام وفات یافت، عبداللَّه بن عباس بن عبدالمطلب نزد مردم آمد و گفت: همانا امیرالمؤمنینعلیه السلام وفات یافت، او کسی را به عنوان جانشین خود قرار داده است، اگر او را اجابت میکنید نزد شما میآید و اگر کراهت دارید کسی بر دیگری اصراری ندارد؟ مردم گریستند و گفتند: بلکه به سوی ما بیاید. حسنعلیه السلام در حالی که لباس مشکی به تن داشت نزد آنان آمد و خطبهای ایراد فرمود.(155)
2 - ابی مخنف روایت کرده که نعمان بن بشیر خبر شهادت امام حسینعلیه السلام را به اهل مدینه ابلاغ نمود... در مدینه زنی نبود جز آن که از پشت پرده بیرون آمد و لباس مشکی پوشیده، مشغول عزاداری شد.(156)
3 - عمادالدین ادریس قرشی از ابی نعیم اصفهانی به سندش از امّسلمه نقل کرده که چون خبر کشته شدن امام حسینعلیه السلام به او رسید خیمهای سیاه در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله زد و لباس مشکی به تن نمود.(157)
4 - و نیز ابن ابی الحدید از اصبغ بن نباته نقل میکند که گفت: «بعد از کشته شدن امیرالمؤمنینعلیه السلام وارد مسجد کوفه شدم، حسن و حسین را مشاهده کردم که لباس مشکی به تن داشتند.(158)
1 قرآن کریم / چهار رنگ - گلاسه رحلی خط نیریزی / الهی قمشهای
2 قرآن کریم / (وزیری، جیبی، نیمجیبی) خط نیریزی / الهی قمشهای
3 قرآن کریم / نیمجیبی (کیفی) خط عثمان طه / الهی قمشهای
4 قرآن کریم / وزیری (ترجمه زیر، ترجمه مقابل) خط عثمان طه / الهی قمشهای
5 قرآن کریم / وزیری (بدون ترجمه) خط عثمان طه
6 صحیفه سجادیه ویرایش حسین وزیری/الهی قمشهای
7 کلیات مفاتیح الجنان / عربی انتشارات مسجد مقدّس جمکران
8 کلیات مفاتیح الجنان / (وزیری، جیبی، نیمجیبی) خط افشاری / الهی قمشهای
9 منتخب مفاتیح الجنان / (جیبی، نیمجیبی) خط افشاری / الهی قمشهای
10 منتخب مفاتیح الجنان / جیبی، نیمجیبی) خط خاتمی / الهی قمشهای
11 ارتباط با خدا واحد تحقیقات
12 آشنایی با چهارده معصوم (1و2)/شعر و رنگآمیزی سیّد حمید رضا موسوی
13 آئینه اسرار حسین کریمی قمی
14 آخرین پناه محمود ترحمی
15 آخرین خورشید پیدا واحد تحقیقات
16 آقا شیخ مرتضی زاهد محمد حسن سیف اللهی
17 آیین انتظار (مختصر مکیال المکارم) واحد پژوهش
18 از زلال ولایت واحد تحقیقات
19 اسلامشناسی و پاسخ به شبهات علی اصغر رضوانی
20 امامت، غیبت، ظهور واحد پژوهش
21 امامت و غیبت از دیدگاه علم کلام علم الهدی / واحد تحقیقات
22 امام رضاعلیه السلام در رزمگاه ادیان سهراب علوی
23 امامشناسی و پاسخ به شبهات علی اصغر رضوانی
24 انتظار بهار و باران واحد تحقیقات
25 انتظار و انسان معاصر عزیز اللَّه حیدری
26 اهّمیت اذان و اقامه محمد محمدی اشتهاردی
27 با اولین امام در آخرین پیام حسین ایرانی
28 بامداد بشریت محمد جواد مروّجی طبسی
29 بهتر از بهار / کودک شمسی (فاطمه) وفائی
30 پرچمدار نینوا محمد محمدی اشتهاردی
31 پرچم هدایت محمد رضا اکبری
32 تاریخ امیر المؤمنینعلیه السلام / دو جلد شیخ عباس صفایی حائری
33 تاریخ پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله / دو جلد شیخ عباس صفایی حائری
34 تاریخچه مسجد مقدس جمکران / (فارسی، عربی، اردو، انگلیسی) واحد تحقیقات
35 تاریخ سید الشهداءعلیه السلام شیخ عباس صفایی حائری
36 تجلیگاه صاحب الزمانعلیه السلام سید جعفر میرعظیمی
37 جلوههای پنهانی امام عصرعلیه السلام حسین علیپور
38 چهارده گفتار ارتباط معنوی با حضرت مهدیعلیه السلام حسین گنجی
39 چهل حدیث /امام مهدیعلیه السلام در کلام امام علیعلیه السلام سید صادق سیدنژاد
40 حضرت مهدیعلیه السلام فروغ تابان ولایت محمد محمدی اشتهاردی
41 حکمتهای جاوید محمد حسین فهیمنیا
42 ختم سورههای یس و واقعه واحد پژوهش
43 خزائن الاشعار (مجموعه اشعار) عباس حسینی جوهری
44 خورشید غایب (مختصر نجم الثاقب) رضا استادی
45 خوشههای طلایی (مجموعه اشعار) محمد علی مجاهدی (پروانه)
46 دار السلام شیخ محمود عراقی میثمی
47 داستانهایی از امام زمانعلیه السلام حسن ارشاد
48 داغ شقایق (مجموعه اشعار) علی مهدوی
49 در جستجوی نور صافی، سبحانی، کورانی
50 در کربلا چه گذشت؟ (ترجمه نفس المهموم) شیخ عباس قمی / کمرهای
51 دلشده در حسرت دیدار دوست زهرا قزلقاشی
52 دین و آزادی محمّد حسین فهیمنیا
53 رجعت احمد علی طاهری ورسی
54 رسول ترک محمد حسن سیف اللهی
55 روزنههایی از عالم غیب سید محسن خرّازی
56 زیارت ناحیه مقدّسه واحد تحقیقات
57 سحاب رحمت عباس اسماعیلی یزدی
58 سرود سرخ انار الهه بهشتی
59 سقّا خود تشنه دیدار طهورا حیدری
60 سلفیگری (وهابیت) و پاسخ به شبهات علی اصغر رضوانی
61 سیاحت غرب آقا نجفی قوچانی
62 سیمای امام مهدیعلیه السلام در شعر عربی دکتر عبد اللهی
63 سیمای مهدی موعودعلیه السلام در آئینه شعر فارسی محمد علی مجاهدی (پروانه)
64 شرح زیارت جامعه کبیره (ترجمه الشموس الطالعه) محمّد حسین نائیجی
65 شمس وراء السحاب/ عربی السیّد جمال محمّد صالح
66 ظهور حضرت مهدیعلیه السلام سید اسد اللَّه هاشمی شهیدی
67 عاشورا تجلّی دوستی و دشمنی سید خلیل حسینی
68 عریضهنویسی سید صادق سیدنژاد
69 عطر سیب حامد حجّتی
70 عقد الدرر فی أخبار المنتظرعلیه السلام / عربی المقدس الشافعی
71 علیعلیه السلام مروارید ولایت واحد تحقیقات
72 علیعلیه السلام و پایان تاریخ سید مجید فلسفیان
73 غدیرشناسی و پاسخ به شبهات علی اصغر رضوانی
74 غدیرخم (روسی، آذری لاتین) علی اصغر رضوانی
75 فتنه وهابیت علی اصغر رضوانی
76 فدک ذوالفقار فاطمهعلیها السلام سید محمد واحدی
77 فروغ تابان ولایت علی اصغر رضوانی
78 فرهنگ اخلاق عباس اسماعیلی یزدی
79 فرهنگ تربیت عباس اسماعیلی یزدی
80 فرهنگ درمان طبیعی بیماریها(پخش) حسن صدری
81 فوز اکبر محمد باقر فقیه ایمانی
82 کرامات المهدیعلیه السلام واحد تحقیقات
83 کرامتهای حضرت مهدیعلیه السلام واحد تحقیقات
84 کمال الدین وتمام النعمة (دو جلد) شیخ صدوقرحمه الله / منصور پهلوان
85 کهکشان راه نیلی (مجموعه اشعار) حسن بیاتانی
86 گردی از رهگذر دوست (مجموعه اشعار) علی اصغر یونسیان (ملتجی)
87 گفتمان مهدویت آیت اللَّه صافی گلپایگانی
88 گنجینه نور و برکت، ختم صلوات مرحوم حسینی اردکانی
89 مشکاة الانوار علّامه مجلسیرحمه الله
90 مفرد مذکر غائب علی مؤذنی
91 مکیال المکارم (دو جلد) موسوی اصفهانی/ حائری قزوینی
92 منازل الآخرة، زندگی پس از مرگ شیخ عباس قمیرحمه الله
93 منجی موعود از منظر نهج البلاغه حسین ایرانی
94 منشور نینوا مجید حیدریفر
95 موعودشناسی و پاسخ به شبهات علی اصغر رضوانی
96 مهدیعلیه السلام تجسّم امید و نجات عزیز اللَّه حیدری
97 مهدی منتظرعلیه السلام در اندیشه اسلامی العمیدی / محبوب القلوب
98 مهدی موعودعلیه السلام، ترجمه جلد 13 بحار - دو جلد علّامه مجلسیرحمه الله / ارومیهای
99 مهر بیکران محمد حسن شاهآبادی
100 مهربانتر از مادر / نوجوان حسن محمودی
101 میثاق منتظران (شرح زیارت آل یس) سید مهدی حائری قزوینی
102 ناپیدا ولی با ما / (فارسی ،ترکی استانبولی، انگلیسی، بنگالا) واحد تحقیقات
103 نجم الثاقب میرزا حسین نوریرحمه الله
104 نجم الثاقب(دوجلدی) میرزا حسین نوریرحمه الله
105 نشانههای ظهور او محمد خادمی شیرازی
106 نشانههای یار و چکامه انتظار مهدی علیزاده
107 ندای ولایت بنیاد غدیر
108 نماز شب واحد پژوهش مسجد مقدّس جمکران
109 نهج البلاغه/(وزیری، جیبی) سید رضیرحمه الله / محمد دشتی
110 نهج الکرامه گفتهها و نوشتههای امام حسینعلیه السلام محمّد رضا اکبری
111 و آن که دیرتر آمد الهه بهشتی
112 واقعه عاشورا و پاسخ به شبهات علی اصغر رضوانی
113 وظایف منتظران واحد تحقیقات
114 ویژگیهای حضرت زینبعلیها السلام سید نور الدین جزائری
115 هدیه احمدیه / (جیبی، نیمجیبی) میرزا احمد آشتیانیرحمه الله
116 همراه با مهدی منتظر مهدی فتلاوی/بیژن کرمی
117 یاد مهدیعلیه السلام محمد خادمی شیرازی
118 یار غائب از نظر (مجموعه اشعار) محمد حجّتی
119 ینابیع الحکمة / عربی - پنج جلد عباس اسماعیلی یزدی
جهت تهیه و خرید کتابهای فوق، میتوانید با نشانی:
قم - صندوق پستی 617 ، انتشارات مسجد مقدّس جمکران مکاتبه و یا با شماره تلفن های 7253700 ، 7253340 - 0251 تماس حاصل نمایید.
کتابهای درخواستی بدون هزینه پستی برای شما ارسال میگردد.
سایر نمایندگیهای فروش:
تهران: 66939083 ، 66928687 - 021
یزد: 6246489، 2-6280671 - 0351
فریدونکار: 14 - 5664212 - 0122
1 - شناخت سلفیها(وهابیان)
2 - ابن تیمیه، مؤسس افکار وهابیت
3 - خدا از دیدگاه وهابیان
4 - مبانی اعتقادی وهابیت
5 - موارد شرک نزد وهابیان
6 - توسل
7 - زیارت قبور
8 - برپایی مراسم جشن و عزا
1) کتاب العین ج 1 ص 251
2) صحاح اللغة، ج 2، ص 699.
3) قاموس المحیط، ج 2، ص 60.
4) معجم مقاییس اللغة، ج 3، ص 193و194.
5) تفسیر قرطبی، ج 12، ص 56.
6) سوره مائده، آیه 2.
7) سوره حج، آیه 32.
8) همان، آیه 36.
9) سوره بقره، آیه 158.
10) همان، آیه 198.
11) سوره حج، آیات 27-30.
12) سوره توبه، آیه 32.
13) سوره نور، آیه 36.
14) سوره توبه، آیه 40.
15) سوره نساء، آیه 141.
16) صحاح اللغة.
17) اقتضاء الصراط المستقیم، ص 293 - 295.
18) مجموع فتاوی و مقالات متنوعة، ج 1، ص 183.
19) اللجنة الدائمة من الفتوی، رقم 1774.
20) البدعة، ابن فوزان، ص 25 و 27.
21) فتاوی منار الاسلام، ج 1، ص 43.
22) سوره توبه، آیه 24.
23) مستدرک حاکم، ج 3، ص 149.
24) المعجم الکبیر، ج3، ص129.
25) سوره شوری، آیه 23.
26) سوره صافات، آیه 24.
27) تذکرة الخواص، ص 10.
28) صحیح مسلم، ج 1، ص 120 ح 131، کتاب الایمان، صحیح ترمذی، ج 5، ص 601 ح 3736، مسند احمد ج1، ص 135، ح 643، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 42، ح 114.
29) نهایة ابن اثیر، ماده زخ.
30) تاریخ مدینة دمشق، ج 12، ص 143.
31) مستدرک حاکم.
32) سوره بقره، آیه 125.
33) صحیح بخاری، کتاب الانبیاء، ج 2، ص 158.
34) سوره بقره، آیه 158.
35) صحیح بخاری، کتاب الانبیاء، ج 2، ص 158.
36) سوره صافات، آیات 101 - 107.
37) مسند احمد، ج 1، ص 306؛ مسند طیالسی، ح 2697.
38) سوره حج، آیه 32.
39) سوره ابراهیم، آیه 5.
40) سوره شوری، آیه 23.
41) سوره ضحی، آیات 1و2.
42) السیرة الحلبیة، ج 1، ص 58.
43) سوره اعراف، آیه 157.
44) سوره انشراح، آیه 7.
45) سوره فتح، آیه 3.
46) سوره هود، آیه 120.
47) بلوغ المأمول فی الاحتفاء و الاحتقال بمولد الرسولصلی الله علیه وآله.
48) سوره یونس، آیه 58.
49) سوره انبیاء، آیه 107.
50) درّ المنثور، ج 4، ص 367.
51) روح المعانی، ج 10، ص 141.
52) صحیح مسلم، ج 2، ص 819.
53) صحیح مسلم، ح 1130؛ صحیح بخاری، ج 7، ص 215.
54) الحاوی للفتاوی، ج 1، ص 196.
55) مورد الصادی فی مولد الهادی.
56) الحاوی، ج 1، ص 196.
57) همان.
58) صحیح ترمذی، ح 491.
59) مسنداحمد، ج4،ص24؛المصنَّف، ابنابیشیبة، ج6، ص180؛المعجمالکبیر،ج1، ص842.
60) مسند احمد، ج 1، ص 306؛ مسند طیالسی، ح 2697.
61) المواهب اللدنیّة، ج 1، ص 148.
62) القول الفصل فی حکم الاحتفال بمولد خیر الرسل، ص 175.
63) الحاوی للفتاوی، ج 1، ص 189 و 197.
64) الروائح الزکیة، ص 33.
65) تاریخ الخمیس، ج 1، ص 323.
66) السیرة الحلبیة، ج 1، ص 83و84.
67) سوره احزاب، آیه 21.
68) مجله السیاسة الکویتیة، 23 ربیع الاول، سال 1402 ه .ق، شماره 4870.
69) فتح المجید بشرح عقیدة التوحید، ص 154 و 155، در حاشیه.
70) المدخل، ابن الحاج، ج 2، ص 2.
71) الحاوی للفتاوی، سیوطی، ج 1، ص 19.
72) مسند احمد، ج 2، ص 246.
73) حاشیه عون المعبود، ج 6، ص 32.
74) کشف الارتیاب، ص 449.
75) اقتضاء الصراط المستقیم، ص 294.
76) صحیح بخاری، ح 4043؛ البدایة و النهایة، ج 4، ص 28.
77) سوره بقره، آیه 183.
78) الفتاوی، شلتوت، ص 88.
79) مجمع الزوائد، ج 10، ص 66؛ کنز العمال، ج 2، ص 374.
80) ر.ک: کشف الظنون.
81) تاریخ دمشق، ج 14، ص 218.
82) مقتل خوارزمی، ج 1، ص 184.
83) بحارالأنوار، ج 44، ص 328.
84) سنن ابن ماجه، ج 1، ص 51، فضائل اصحاب رسول اللَّهصلی الله علیه وآله.
85) صحیح ترمذی، ج 5، ص 617؛ مسند احمد، ج 3، ص 369.
86) سوره توبه، آیه 24.
87) مستدرک حاکم، ج 3، ص 194.
88) لسان العرب، ج 11، ص 27 - 28، ماده اهل؛ مفردات راغب، ماده اهل.
89) مستدرک حاکم، ج 3، ص 158، ح 4705؛ السنن الکبری، ج 7، ص 63.
90) مقتل الامام حسینعلیه السلام، خوارزمی، ج 1، ص 184.
91) صحیح مسلم، ج 4، ص 1883، ح 2424، کتاب فضائل الصحابة.
92) مسند احمد، ج 1، ص 185.
93) سوره شوری، آیه 23.
94) در المنثور، ج 6، ص 7؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 172؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 168؛ کشاف، ج 4، ص 219.
95) کافی، ج 8، ص 79، ح 66؛ قرب الاسناد، ص 128.
96) کنزالعمال، ج 16، ص 456، ح 45409؛ فیض القدیر، ج 1، ص 225، ح 331.
97) غررالحکم، ج 1، ص 211، ح 3363.
98) سنن ترمذی، ج 5، ص 664، ح 3789؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 150.
99) امام حسینعلیه السلام از تاریخ دمشق، ج 91، ص 126.
100) کافی، ج 8، ص 112، ح 98.
101) کنز العمال، ج 12، ص 105، ح 34206 ؛ در المنثور، ج 6، ص 7.
102) المحاسن، ج 1، ص 247، ح 461.
103) نورالابصار، ص 127؛ کافی، ج 2، ص 46، ح 3.
104) المعجم الکبیر، ج 7، ص 86، ح 6416؛ امالی صدوق، ص 274، ح 9.
105) ترجمه امام علیعلیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 225، ح 730.
106) امالی صدوق، ص 455.
107) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 2، ص 62، ح 258.
108) المعجم الکبیر، ج 11، ص 102، ح 11177.
109) مستدرک حاکم، ج 2، ص 241.
110) همان، ج 3، ص 135.
111) سنن ترمذی، ج 5، ص 635، ح 3717؛ جامع الصول، ج 8، ص 656، ح 6499.
112) صحیح مسلم، ج 1، ص 86، ح 131؛ سنن ترمذی، ج 5، ص 643.
113) صحیح بخاری، ج 5، ص 92؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1902.
114) سنن ترمذی، ج 5، ص 701، ح 3874.
115) صحیح بخاری، ج 5، ص 100-101، ح 235؛ سنن ترمذی، ج 5، ص 656؛ مسند احمد، ج 2، ص 446.
116) صحیح بخاری، ج 5 ص 102، ح 241؛ سنن ترمذی، ح 5، ص 657، ح 3770؛ مسند احمد، ج 2، ص 85.
117) انجمن روانشناسی آمریکا، ص 602.
118) انجمن پزشکی آمریکا، ترجمه مهدی گنجی، ص 67-88.
119) آنگاه هدایت شدم، ص 96-98.
120) ارشاد الساری، ج 2، ص 393.
121) السیرة النبویة، ج 3، ص 105.
122) تهذیب الاحکام، ج 8، ص 325.
123) کامل الزیارات، ص 260و261.
124) همان.
125) بحارالانوار، ج 44، ص 284.
126) الارشاد، شیخ مفیدرحمه الله، ص 232.
127) لهوف، ص 112و113؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 146.
128) کامل الزیارات، ص 80؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 201.
129) وسائل الشیعه، ج 2، ص 915.
130) البدایة والنهایة، ج 8، ص 210؛ مقتل الحسینعلیه السلام، خوارزمی، ج 2، ص 39.
131) تاریخ طبری، ج 4، ص 319؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 59؛ ارشاد مفید، ج 2، ص 94.
132) در حالی که در دامن من قرار داشت، (ما نظر اهل سنت را در خصوص این موضوع که بر دامن عایشه بوده صحیح نمیدانیم.)
133) مسند احمد، ج 6، ص 274.
134) حاشیه مسند ابی یعلی، ج 5، ص 63.
135) مسند احمد، ج 2، ص 516.
136) کنز العمّال، ج 2، ص 534.
137) تذکرة الخواص، ص 152.
138) تاریخ النیاحة، ج 2، ص 30، به نقل از جرجی زیدان.
139) صحیح بخاری، ح 1220.
140) فتح الباری، ج 3، ص 195؛ شرح الکرمانی علی البخاری، ج 7، ص 88؛ ارشاد الساری، ج 2، ص 406؛ عمدةالقاری، ج 8، ص 87.
141) شرح کرمانی بر بخاری، ج 7، ص 88.
142) فیض القدیر، ج 5، ص 493.
143) وسائل الشیعه، ج 2، ص 915، باب کراهة الصراخ بالویل و العویل.
144) همان.
145) سوره ممتحنه، آیه 12.
146) وسائل الشیعه، ج 2، ص 915.
147) بحارالأنوار، ج 44، ص 289.
148) همان، ص 285.
149) کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 539، باب 108.
150) بحارالأنوار، ج 44، ص 289.
151) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 252.
152) وسائل الشیعة، ج 3، ص 281، باب 20 از ابواب لباس مصلّی، ح 3.
153) بحارالأنوار، ج 45، ص 188؛ وسائل الشیعة، ج 2، ص 890.
154) کامل الزیارات، ص 67و68؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 221و222.
155) شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 22.
156) مقتل ابی مخنف، ص 222و223.
157) عیون الاخبار و فنون الآثار، ص 109.
158) شرح ابن ابی الحدید.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».