next page

fehrest page

back page

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در حديثى فرموده اند: ((اذا اءراد اللّه بعبد شَرّا قيّض له شيطانا قبل موته بسنة ، فلا يرى حسنا الّا قبّحه عنده حتّى لايعمل به ، و لايرى قبيحا الّا حسّنة حتّى يعمل به ؛ هنگامى كه خداوند شَرّ بنده اى را (به خاطر ((غفلت )) و بى خبرى از خدا) بخواهد، شيطانى را يك سال قبل از مرگ او سراغ او مى فرستد (كه همه چيز را در نظر او دگرگون مى سازد) آن گاه هيچ كار خوبى را نمى بيند، مگر اين كه آن كار در نظرش ، زشت جلوه مى كند و آن را رها مى سازد و هيچ كار بدى را نمى بيند، مگر اين كه آن كار در نظرش ، زيبا جلوه مى كند و آن را انجام مى دهد)).(534)
بحث درباره اين آيه را با شعر مناسبى از تفسير روح البيان كه ذيل همين آيه نقل شده است ، پايان مى دهيم :
دريغ و درد كه با نفس بدقرين شده ايم و از اين معامله با ديو همنشين شده ايم
به بارگاه فلك بوده ايم و رشك ملك زجور نفس جفا پيشه اين چنين شده ايم
در دهمين آيه ، سخن از پروردگارانى است كه هرگاه به خاطر غفلتى مختصر، امواج وسوسه هاى شيطان ، آنها را احاطه كند، پرده هاى ((غفلت )) را با ياد خدا، مى درند. آن گاه طوفان فرومى نشيند و پرده ها كنار مى رود و چشمشان بينا مى شود؛ خداوند در اين رابطه مى فرمايد: ((پرهيزگاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند، به ياد (خدا) مى افتند و بينا مى گردند؛ انّ الّذين اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّيطان تذكّروا فاذاهم مبصرون )).(535)
اين تعبير نشان مى دهد كه ياد خدا، چشم قلب انسان را بينا مى كند؛ در حالى كه ((غفلت )) از ياد او، راه را براى نفوذ شياطين در دل انسان هموار مى سازد.
((طائف )) به معنى طواف كننده است و منظور از آن - همان گونه كه جمعى از مفسّران بزرگ گفته اند - همان وسوسه هايى است كه از ناحيه شيطان صادر مى شود و گويى اطراف قلب طواف مى كند تا راهى براى نفوذ در كعبه دل پيدا كند و آن را به بتخانه اى مبدل سازد كه اين نفوذ تنها در حال ((غفلت )) انسان از ياد خداست ؛ زيرا، به محض اين كه انسان به ياد خدا بيفتند، آن وسوسه ها و خطورات از قلب دور مى شود و نور رحمت حق بر آن متجلّى مى گردد.
يازدهمين آيه ، از غافلانى سخن به ميان آمده است كه تا پايان عمر در عالم بى خبرى و ((غفلت )) به سر مى برند؛ اما هنگامى كه سيلى ((اجل )) به صورت آنها نواخته شود و در سكرات موت قرار گيرند و آثار اعمال خود را به چشم بنگرند (در وحشت و اضطراب شديدى فرومى روند) آن گاه به آنها گفته مى شود: ((اين همان چيزى است كه از آن فرار مى كرديد)). سپس ‍ اشاره به وضع آنها در قيامت مى كند كه هر انسان ، در حالى كه كسى وى را به پيش مى راند، وارد محشر مى شود و گواه (يا گواهانى ) نيز هستند (كه آماده اند تا در دادگاه عدل الهى ، اعمال او را بازگو كنند؛ در اين حالت اضطراب شديدى سرتاپاى او را فرامى گيرند؛ آن چنان كه گويى قالب تهى مى كند).
در اين حال به او خطاب مى شود: ((گفته مى شود تو از اين موضوع غافل بودى و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت كاملا بينا شده است )). (در واقع حادثه تازه اى رخ نداده ، فقط چشم تو بينا شده است و پرده هاى ((غفلت )) كنار رفته و حقايق را، آن چنان كه هست ، مى بينى )؛ لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد)).(536)
دو ماءمورى كه در قيامت با انسان همراهند، يكى او را به دادگاه عدل الهى مى راند و ديگرى به عنوان گواه اعمالش در دادگاه الهى با او همراه مى شود. احتمالا اين دو همان فرشته هايى هستند كه در دنيا دائما همراه او بودند و تمام اعمال كوچك و بزرگ او را مى نوشتند، در قيامت نيز دست مجرمان را گرفته و با پرونده اى كه همراه دارند، به دادگاه عدل الهى مى برند، آنها هرگز در دنيا اين دو فرشته الهى را نمى ديدند و اصلا به آنها ايمان نداشتند؛ در حالى كه پيوسته همراهش بودند؛ ولى در قيامت كه پرده هاى غفلت كنار مى رود و چشم آنها بينا مى شود، آنان را مى بينند.
در دوازدهمين و آخرين آيه ، پيرامون روز قيامت و شرح حال غافلان ، در آن روز پُر حسرت و اندوه مى فرمايد: ((آنها را از روى حسرت بترسان ، روزى كه همه چيز پايان يافته ، در حالى كه آنها در غفلتند و ايمان نمى آورند؛ و اءنذرهم يوم الحسرة اذ قضى الاءمر و هم فى غفلة و هم لايؤ منون )).(537)
يكى از نامهاى روز قيامت يوم الحسرة است ؛ زيرا، غافلان و بى خبران از خواب غفلت بيدار شده و همه اعمال خود را مى بينند. نامه اعمال و پرونده جنايات آنها از يك سو، فرشتگان گواه بر اعمال ، از سوى ديگر و از همه دردناكتر، گواهى تك تك اعضاى بدن ، حتى پوست تنشان نسبت به اعمالشان ، آتش ندامت و پشيمانى را بر سر تا پاى وجودشان مستولى مى گرداند؛ امّا آنان راهى جز سوختن و ساختن در پيش ندارند، چون پرونده ها بسته شده و بازگشت به دنيا براى جبران غيرممكن است . از اين جهت ، حسرت و اندوه ، تمام وجود آنها را فرامى گيرد مخصوصا هنگامى كه فرشتگان الهى آنها را ملامت و سرزنش كرده و به آنها مى گويند: ((اينها همه نتيجه غفلت شماست )).
روشن است كه اين غفلت ها مربوط به قيامت و حتّى عالم برزخ نيست ؛ زيرا، به محض قرار گرفتن در آستانه مرگ و انتقال از دنيا، پرده ها كنار رفته و انسان با چشم برزخى ، حقايق جهان را مى بيند كه در آن هنگام ديگر چيزى از ((غفلت )) باقى نمى ماند، همان طور كه در آيه 99 و 100 سوره مؤ منون آمده است : ((حتّى اذا جآء اءحدهم الموت قال ربّ اءرجعون * لعلّى اءعمل صالحا فيما تركت كلّا انّها كلمة هو قائلها و من ورآئهم برزخ الى يوم يبعثون ؛ (آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مى دهند) تا زمانى كه مرگ يكى از آنها فرارسد، مى گويد: پروردگار من ! مرا بازگردانيد تا آنچه را ترك كرده ام (و كوتاهى نموده ام ، عمل صالحى انجام دهم . به او مى گويند:) چنين نيست ! اين سخنى است كه او به زبان مى گويد، (و اگر بازگردد اعمالش مانند سابق است ) و پشت سرشان برزخى است تا روزى كه برانگيخته مى شوند)).
نتيجه
از آيات بالا چنين مى توان نتيجه گرفت : خطرى كه به وسيله ((غفلت )) و بى خبرى از ((ياد خدا)) و مسايل سرنوشت ساز زندگى ، متوجّه سعادت انسان مى شود، بيش از آن است كه غالبا تصور مى كنيم . ((غفلت )) همه اركان سعادت ما را ويران مى سازد و مانند آتش سوزان ، خرمن زندگى را مى سوزاند و تمام امكانات و استعدادهاى خداداد را برباد مى دهد.
((غفلت )) در اخبار اسلامى
از خواب غفلت بيدار شو!
در منابع روايى اسلام ، روايات تكان دهنده اى پيرامون عواقب سوء ((غفلت )) و آثار زيانبار و مرگبار آن وارد شده است كه به خاطر كثرت ، گلچينى از آنها را در ذيل آورده ايم :
1- هنگامى كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به معراج رفت ، خطاب هايى از سوى خداوند به او شد، از جمله اين كه : ((يا اءحمد اءنت لاتغفل اءبدا من غفل عنّى لا ابالى باءىّ واد هلك ؛ اى احمد! هرگز غافل مشو؛ هر كس از من غافل شود، به نسبت به اين كه او در كدام راه هلاك و نابود مى شود، اعتنا نمى كنم .))(538) اين بيان به خوبى نشان مى دهد كه عاقبت ((غفلت )) از خداوند، هلاكت و نابودى است .
2- امام اميرالمؤ منين على بن ابيطالب عليه السّلام در عبارتى كوتاه و پُر معنى مى فرمايند: ((اءلغفلة اءضرّ الاءعداء؛ غفلت از بزرگترين دشمنان انسان است ))(539) زيرا سرچشمه بسيارى از گناهان و معاصى است .
3- آن حضرت در حديث ديگرى فرموده اند: ((اءلغفلة تكسب الاغترار و تدنى من البوار؛ غفلت سبب غرور انسان مى شود، و مقدمات هلاكت او را فراهم مى سازد)).(540)
4- باز از همان حضرت نقل شده است : ((اءلغفلة ضلال النّفوس و عنوان النّحوس ؛ غفلت مايه گمراهى افكار و سرلوحه نحوست هاست ))(541)؛ زيرا تنها راه نجات از گمراهى ، تفكّر و انديشه است ؛ ولى ((غفلت )) دشمن سرسخت آن مى باشد.
5- در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است : ((ويل لمن غلبت عليه الغفلة فنسى الرّحمة و لم يستعد؛ واى ! بر كسى كه ((غفلت )) بر او غلبه كند و نتيجه سفر آخرت را به فراموشى بسپارد و آماده آن نشود)).(542)
6- امام صادق عليه السّلام مى فرمايند: ((ان كان الشّيطان عدوّا فالغفلة لماذا؛ اگر شيطان ، دشمن اسلام است (كه هست )، پس غفلت براى چيست ؟)).(543)
در احاديث گذشته ، گاه ((غفلت )) از خدا و گاه ((غفلت )) از روز قيامت و گاه ((غفلت )) از وسوسه هاى شيطان ، مطرح شده است .
7- اميرمؤ منان على عليه السّلام در حديثى مى فرمايند: ((فيا لها حسرة على كلّ ذى غفلة اءن يكون عمره عليه حجّة و اءن تؤ دّيه اءيّامه الى الشّقوة ؛ اى واى ! بر غافلى كه عمرش ، حجتى عليه اوست و روزگارش او را به بدبختى كشاند))(544) منظور از ((غفلت )) در اين حديث ، ((غفلت )) از ترك انجام وظايف ، در طول عمر است .
8- اين مسئله به قدرى داراى اهمّيّت است كه حتّى يكى از هدف هاى بعثت انبيا، درمان دردهاى ((غفلت )) شمرده شده است ؛ همان گونه كه در خطبه 108 نهج البلاغه در بيان اوصاف پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده است : ((متتّبع بدوائه مواضع الغفلة و مواطن الحيرة ؛ او طبيبى است كه داروهاى خود را براى درمان موارد ((غفلت )) آماده ساخته و به دنبال بيمارانش مى گردد)).(545)
9- در حديث ديگرى از همان بزرگوار در مورد آثار زيانبار غفلت چنين نقل شده است : ((بينكم و بين الموعظه حجاب من الغفلة و الغرّة ؛ حجاب غفلت و غرور، مانع از آن مى شود كه مواعظ و اندرزها در شما اثر كند)).(546)
10- در روايات اسلامى در حالات ((عيسى بن مريم )) عليه السّلام آمده است : ((از كنار قريه اى عبور كرد كه همگى به غضب الهى نابود شده بودند. يكى از آنها را زنده كرد و از او سؤ ال نمود: اعمال شما چگونه بوده كه چنين بلايى دامنتان را گرفت . در پاسخ گفت : پرستش بت ، محبّت دنيا، ترس كم ، آرزوى دراز و غفلت آميخته با لهو و لعب )).(547)
11- اميرمؤ منان عليه السّلام درباره جنبه اجتماعى غفلت فرموده اند: ((من دلائل الدّولة قلّة الغفلة ؛ از دلايل پيشرفت دولتها (يا پيشرفت در امور زندگى مادى و معنوى ) كمى غفلت است )).(548)
آرى ! ((غفلت )) و بى توجّهى در امور اجتماعى ، ضايعه عظيمى به دنبال دارد.
12- اين بحث را با حديثى از امام اميرمؤ منان عليه السّلام پايان مى دهيم كه مردم را با بيان رساى خويش مخاطب ساخته و مى فرمايند: ((اتّق اءيّها السّامع من سكرتك و استيقظ من غفلتك ، و اختصر من عجلتك ؛ اى شنونده ! از مستى (مال و قدرت و مقام و نعمت ) بپرهيز و از خواب غفلت بيدار شو و از شتابزدگى بكاه )).(549)
طبق بيان مولاى متقيان على عليه السّلام عامل بدبختى انسان ، سه چيز است : مستى شهوت ، غفلت از واقعيّت ها و شتابزدگى در كارها و امام نيز در اين بيان كوتاه ، هشدار مى دهد تا شنوندگانش (از هر گروه و هر جمعيّت ) از اين سه امر بپرهيزند تا خوشبخت شوند و اهل نجات گردند.
نتيجه
گرچه بيشتر مردم از آثار زيانبار ((غفلت )) غافلند؛ امّا پيشوايان بزرگ ما كه فاجعه حاصل از آن را مى ديدند، با عبارتهاى مختلف و تعبيرهاى گوناگون هشدار دادند و همان گونه كه در عبارت هاى گذشته بيان شد، اهمّيّت موضوع را گوشزد كردند.
يادآورى اين موضوع نيز لازم است كه ((غفلت )) مفهوم وسيع و گسترده اى دارد؛ يعنى ، شامل ((غفلت )) از خدا و ((غفلت )) از يوم المعاد و ناپايدارى دنيا و ((غفلت )) از شيطان و وسوسه هاى او مى شود و در يك بيان كلّى ، ((غفلت )) از تمام امورى كه به نوعى با سعادت انسان ارتباط دارد.
نكات مهم درباره غفلت
گرچه اين صفت در سرنوشت انسان تاءثير فوق العاده دارد و جز صفات رذيله محسوب مى شود؛ ولى چرا علماى اخلاق به سراغ آن نرفته و سخن درباره آن نگفته اند و يا اگر گفته اند، بسيار مختصر و كوتاه بوده است . به هر حال در اين بحث ، مسايلى وجود دارد كه بايد هر كدام جداگانه مورد بررسى قرار گيرد:
1- عوامل غفلت
الف - جهل و نادانى
((غفلت )) و بى خبرى سرچشمه هاى زيادى دارد كه نخستين عامل آن ، جهل و ناآگاهى است .
عدم شناخت مقام پروردگار، بى توجّهى به مسئله قيامت ، ناآگاهى نسبت به بى اعتبارى مال و مقام و ثروت دنيا، بى خبرى از وسوسه هاى شيطان و شيطان صفتان ، از مهمترين عوامل غفلت است .
امام اميرمؤ منان على عليه السّلام در اين زمينه مى فرمايند: ((انّ من عرف الايّام لم يغفل عن الاستعداد؛ كسى كه وضع روزگار (و بى اعتبارى دنيا) را بداند از آمادگى براى سفر آخرت غافل نمى شود))(550). آرى ! جهل به هر يك از اين امور، سبب افتادن در گرداب ((غفلت )) و گرفتار شدن در عواقب شوم آن است .
ب - غرور و خودبينى
غرور يكى ديگر از عوامل ((غفلت )) و گاه ناشى از ((غفلت )) است ؛ زيرا، انسان مغرور تنها پيروزى هاى خود را مى بيند و به امتيازهاى خود مى بالد و گاه همه اينها را جاودان مى پندارد و همين امر، سبب ((غفلت )) او از واقعيّت ها مى گردد. اين ((غفلت )) عامل مؤ ثّرى براى شكست او خواهد شد.
در طول تاريخ افراد زيادى ديده شده اند كه بر اثر غرور، در دام ((غفلت )) گرفتار شده و نتوانستند در برابر دشمنان مقاومت كنند، از اين رو ضربات دشمن ، آنها را از پاى درآورد.
ج - مستى نعمت
مستى نعمت (كه با غرور شباهت زيادى دارد، امّا در واقع چيزى جداى از آن است ) نيز انسان را در گرداب غفلت مى افكند.
هنگامى كه افراد كم ظرفيت خود را در ناز و نعمت ديدند، گويى مست مى شوند و مستى آنها را در ((غفلت )) از واقعيت هايى كه اطراف او را گرفته است ، فرومى برد و اين بى خبرى و غفلت همچنان ادامه مى يابد تا سرانجام سيلى اجل در صورت او نواخته شود و بيدارش كند، همان گونه كه اميرمؤ منان على عليه السّلام فرموده اند: ((من غفل عن حوادث الايّام اءيقضه الحمام ؛ كسى كه از حوادث روزگار غافل شود، مرگ او را بيدار خواهد كرد)).(551)
امام سجاد، على بن الحسين عليه السّلام نيز فرموده اند: ((انّ قسوة البطنة و فتر الميلة و سكر الشّبع ، و عزّة الملك ممّا يثبّط و يبطى عن العمل و ينسى الذّكر و يلهى عن اقتراب الاءجل حتّى كانّ المبتلى بحبّ الدّنيا به خبل من سكر الشّراب ؛ سنگدلى حاصل از شكم پرستى و پُرخورى ، سستى ميل (به دنيا) و مستى سيرى و غرور حاكميّت ، از امورى است كه انسان را از عمل بازمى دارد و ياد خدا را به فراموشى مى سپرد و او را از فكر نزديك شدن اَجل ، غافل مى كند تا آنجا كه گويى گرفتار حبّ دنيا، مست شراب است )).(552)
د - عافيت و سلامت جسمانى
عافيت و سلامت گرچه از نعمت هاى بزرگ خداست ؛ ولى به خصوص ‍ يكى از عوامل غفلت است ، به همين دليل يكى از الطاف خفيّه الهى آن است كه گه گاه عافيت و سلامت را از انسان مى گيرد و او را به درد و رنج مبتلا مى سازد تا پرده هاى ((غفلت )) از برابر چشم هاى او كنار رود و واقعيّت ها را با چشم دل ببيند و آمادگى براى عكس العمل مناسب در برابر آنها پيدا كند.
به همين جهت در يكى از بيانات رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در حديثى در فوايد و بركات بيمارى آمده است كه خطاب به سلمان فارسى به هنگام عيادتش فرمودند: ((در موقع بيمارى نعمتهايى نصيب مى شود، از جمله : اءنت من اللّه بذكر و دعاؤ ك فيه مستجاب ؛ تو به ياد خدا مى افتى و (پرده هاى غفلت كنار مى رود و به همين جهت ) دعاى تو به اجابت مى رسد)).(553)
ه - - آرزوهاى دراز
يكى ديگر از عوامل ((غفلت )) آرزوهاى دراز و دست يافتنى است ؛ زيرا تمام فكر انسان را مشغول ساخته و از ساير امور غافل مى سازد. اميرمؤ منان على عليه السّلام در خطبه معروف به ديباج مى فرمايند: ((و اعلموا عباد اللّه انّ الاءمل يذهب العقل و يكذّب الوعد و يحثّ على الغفلة و يورث الحسرة ؛ بدانيد اى بندگان خدا! آرزوهاى دراز، عقل انسان را مى برد و وعده قيامت را دروغ مى شمارد و انسان را بر غفلت ترغيب مى كند و سرانجام ، حسرت به بار مى آورد)).(554)
2- عواقب شوم غفلت
((غفلت )) و بى خبرى از خدا و روز جزا و سرنوشت انسان و بى مهرى زمانه و آثار سوء گناه ، همه چيز انسان را به سيلاب فنا و نيستى سپرده و باعث خسارت هاى جبران ناپذيرى مى گردد كه در بيانات معصومين عليهم السّلام اشارات پرمعنايى به آن شده است از جمله :
الف : غفلت مايه قساوت قلب
سنگدلى و قساوت قلب نتيجه غفلت و دورى از معارف الهى است زيرا، عامل مهم لطافت روح و انعطاف قلب در برابر حق ، ياد خداست . هنگامى كه ريزش باران رحمت ذكر الهى از سرزمين دل قطع شود، قلب او به صورت بيابان خشك و سوزانى درمى آيد كه پر از سنگلاخ وحشتناك است . همان گونه كه امام باقر عليه السّلام فرموده اند: ((ايّاك و الغفلة ففيها تكون قساوة القلب ؛ از غفلت بپرهيز كه مايه سنگدلى است )).(555)
ب - غفلت و مرگ قلب
غفلت قلب انسان را مى ميراند؛ يعنى ، پس از قساوت و سنگدلى ، مرگ قلب فرامى رسد، به گونه اى كه ديگر مواعظ و اندرزها تاءثيرى در آن نمى كند. در چنين حالتى ، راه بازگشت به او بسته مى شود و اميدى براى سعادت او باقى نمى ماند.
اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((من غلبت عليه الغفلة مات قلبه ؛ كسى كه غفلت بر او چيره شود، قلبش مى ميرد)).(556)
در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم : ((بينكم و بين الموعظة حجاب من الغفلة و الغرّة ؛ ميان شما و موعظه و اندرز، حجابى از غفلت و غرور است )).(557)
ج - غفلت و فساد اعمال
((غفلت )) موجب فساد اعمال انسان مى شود. افراد غافل و بى خبر به سراغ اعمال صالح كمتر مى روند و اگر بروند ديگر ((غفلت )) اجازه نمى دهد كه اعمال خالص با حضور قلب و جامع تمام شرايط و اجزا، براى خدا انجام دهند.
از اين رو، اميرمؤ منان على عليه السّلام فرموده اند: ((ايّاك و الغفلة و الاغترار بالمهلة فانّ الغفلة تفسد الاءعمال ؛ از غفلت و غرور ناشى از مهلت الهى بپرهيز زيرا، غفلت اعمال آدمى را فاسد مى كند)).(558)
اين احتمال نيز در تفسير اين حديث وجود دارد كه منظور، فساد اعمال گذشته انسان به خاطر غفلت هاى آينده است ؛ زيرا، غفلت موجب گناه است و گناه موجب حبط اعمال .
د - غفلت و قرب الهى
غفلت ، آمادگى لِقاى پروردگار و گام نهادن در بساط قرب او را از انسان مى گيرد؛ زيرا وصول به اين مقام والا، جز در سايه معرفت و آگاهى امكان پذير نيست .
در يكى از مناجات هاى اميرمؤ منان على عليه السّلام كه مرحوم علّامه مجلسى در بحارالانوار نقل كرده است به اين موضوع اشاره نموده است : ((الهى ان اءنامتنى الغفلة عن الاستعداد للقائك فقد للقائك فقد نبّهتنى المعرفة بكرم آلائك ؛ پروردگار من ! اگر غفلت مرا به خواب فرو برده و استعداد لقاى تو را از من گرفته ؛ شناخت كَرم نعمتهايت مرا از اين خواب غفلت بيدار ساخته است )).
اين جمله ، بخشى از مناجات معروف ((شعبانيه )) است كه طبق گفته مرحوم علّامه مجلسى قدس سره مناجاتى است كه على عليه السّلام و امامان معصوم عليهم السّلام در ماه شعبان با آن ، با خدا راز و نياز مى كردند.(559)
ه - - غفلت و هلاكت انسان
غفلت سبب هلاكت در دنيا و آخرت است ؛ زيرا، انسان را از مصالح او (اعم از مادى و معنوى ) بى خبر مى سازد و با اين بى خبرى ، فرصتها را از دست مى دهد، امكانات را ضايع كرده و استعدادهاى خويش را بر باد خواهد داد. به همين جهت ، در حديثى از امام على عليه السّلام آمده است : ((من طالت غفلته تعجّلت هلكيه ؛ كسى كه غفلتش طولانى شود، هلاكت او به سرعت فرامى رسد)).(560)
3- نشانه هاى غفلت
ممكن است اين مسئله براى بسيارى از مردم ، مورد شَك و ترديد واقع شود كه آيا واقعا در صف غافلانند يا نه ؟ پس لازم است تا پويندگان راه خدا و سالكان سبيل الى اللّه ، در هر مرحله خود را بيازمايند تا مبادا در صف ((غافلان )) باشند؛ لذا بايد به علائم و نشانه هاى ((غفلت )) توجّه كنيم تا ناخواسته در دام آن گرفتار نشويم .
خوشبختانه در روايات اسلامى ، علايم و نشانه هاى فراوانى براى غافلان ذكر شده است كه به چند نمونه اشاره مى كنيم :
1- در حديث مشروحى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ، در پاسخ ((شمعون بن لاوى )) - يكى از مسيحيان معروف زمان خود - آمده است ، هنگامى كه شمعون از علائم غافلان از حضرتش سؤ ال كرد، ايشان در جواب فرمودند: ((اءمّا علامة الغافل فاءربعة العمى و السّهو و اللّهو و النّسيان ؛ نشانه هاى غافل چهار چيز است : نابينايى (و بستن چشم بر روى حقايق ) و سهو و لهو و نسيان (به گونه اى كه گرفتار فراموشكارى و سردرگمى به شهوات و عدم توجّه به سرنوشت آينده خويش ‍ مى شود)).(561)
همين مضمون در اندرزهاى لقمان حكيم به فرزندش ديده مى شود آنجا كه مى گويد: ((فرزندم هر چيزى نشانه اى دارد كه با آن شناخته مى شود... و غافل سه نشانه دارد: سهو و لهو و نسيان )).(562)
تفاوت سهو و نسيان در اين است كه نسيان به معنى فراموش كردن چيزى است كه قبلا مى دانست ، ولى سهو به معنى عدم توجّه به امورى است كه بايد به آن توجّه كند.
2- يكى ديگر از نشانه هاى ((غفلت )) همنشينى با فاسدان و مفسدان و دورى از مجالس عبادت است . امام حسن مجتبى عليه السّلام مى فرمايد: ((الغفلة تركك المسجد و طاعتك المفسد؛ غفلت آن است كه مسجد را ترك كنى و از مفسد اطاعت نمايى )).(563)
3- از ديگر نشانه هاى مهم ((غفلت )) بى اعتنايى به عوامل هشداردهنده و بيداركننده است ؛ مثلا، هنگام عبور از قبرستان فكر نمى كنند كه ممكن است فردا، جايگاهشان همين جا باشد؛ يا اگر در تشييع جنازه يكى از دوستان يا آشنايان شركت كنند، فراموش مى كنند كه او را هم روزى ديگران تشييع كرده و در مراسم ياد بود او شركت مى كنند.
در نهج البلاغه آمده است كه حضرت على عليه السّلام در تشييع جنازه مؤ منى شركت نموده بودند، ناگهان صداى خنده كسى را شنيدند، حضرت عليه السّلام ناراحت شدند و اين گفتار حكيمانه را بيان فرمودند: ((كاءنّ الموت فيها على غيرنا كتب و كاءنّ الحقّ فيها على غيرنا وجب و كاءنّ الّذى نرى من الاموات سفر عمّا قليل الينا راجعون ؛ گويى مرگ براى غير ما مقرّر شده و حق (تنها) بر ديگران واجب شده است ، و گويى (اين ) مُردگانى را كه مى بينيم (مثل ) مسافران هستند، به زودى به سوى ما بازمى گردند)).
سپس افزودند: ((نبوّئهم اءجداثهم و ناءكل تراثهم كاءنّا مخلّدون بعدهم ما آنها را در قبرشان مى گذاريم و ميراثشان را مى خوريم ، گويى بعد از آنها، عمر جاودان داريم )).(564)
4- يكى ديگر از نشانه هاى ((غفلت )) آن است كه انسان عمر خود را در امورى صرف كند كه براى آخرت او هيچ سودى ندارد؛ يا در امورى صرف كند كه نه سودى در دنيا دارد و نه در آخرت .
اميرمؤ منان عليه السّلام مى فرمايند: ((كفى بالرّجل غفلة اءن يضيع عمره فى ما لاينجيه ؛ براى غفلت انسان ، همين بس كه عمر خود را در چيزى كه مايه نجات او نيست ، ضايع كند)).(565)
و در تعبير ديگرى از همان حضرت عليه السّلام آمده است : ((كفى بالمرء غفلة اءن يصرف همّته فى ما لايعنيه ؛ براى ((غفلت )) انسان ، همين بس ‍ كه عمر خود را در چيزى كه مربوط به او نيست ، صرف كند)).(566)
4- راه هاى زدودن غفلت
((غفلت )) از بيماريهاى خطرناك اخلاقى است و براى درمان آن بايد از اصول كلّى حاكم بر اين مباحث استفاده كرد.

next page

fehrest page

back page