next page

fehrest page

back page

زندگى دنيا همچون سرابى است كه تشنه كامان را در بيابان سوزان تعلّقات مادّى به سوى خود فرامى خواند، امّا هنگامى كه نزد آن مى آيند چيزى كه عطش را فرونشاند پيدا نيست ، بلكه دويدن در اين بيابان سوزان آنها را تشنه تر مى كند، باز سراب را در فاصله ديگرى جلوى خود مى بينند و به گمان اينكه آنجا آب است به سوى آن مى شتابند و باز هم تشنه تر و تشنه تر مى شوند تا هلاك گردند.
بسيارند كسانى كه سالها به سوى دنيا دويده اند، هنگامى كه به آن رسيده اند، صريحا اعلام مى كنند نه تنها گمشده خود را (يعنى آرامش و آسايش ) پيدا نكرده اند، بلكه ((شهد)) آن را با ((شرنگ )) و ((گُل )) آن را با ((خار)) همراه ديده اند، غالبا به جاى آرامش ، نگرانى ها و اضطراب هاى آنها براى حفظ آنچه دارند چندين برابر شده است !
3- گروه ديگرى از آيات از اين حقيقت پرده برمى دارد كه مجذوب شدن به زرق و برق دنيا انسان را از آخرت غافل مى كند؛ يعنى شغل شاغل و همّ واحد آنها مى شود و تمام توجّه آنان را به سوى خود جلب مى كند.
مى فرمايد: ((يعلمون ظاهرا من الحياة الدّنيا و هم عن الآخرة هم غافلون ؛ آنها تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند و از آخرت غافلند!))(120)
آنها حتّى زندگى دنيا را نشناخته اند و به جاى اينكه آن را مزرعه آخرت و قنطره و گذرگاهى براى نيل به مقامات معنوى و ميدانى براى ورزيدگى و تمرين جهت به دست آوردن فضايل اخلاقى بشناسند آن را به عنوان هدف نهايى و مطلوب حقيقى و معبود واقعى خود شناخته اند و طبيعى است كه چنين افرادى از آخرت غافل مى شوند.
در جاى ديگر مى فرمايد: ((اءرضيتم بالحياة الدّنيا من الآخرة ؛ آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت راضى شده ايد؟!)) سپس مى افزايد: ((فما متاع الحياة الدّنيا فى الآخرة الّا قليل ؛ با اينكه متاع زندگى دنيا در برابر آخرت چيز اندكى بيش نيست )).(121)
آرى افراد كم ظرفيّت و هوسباز، چنان دنياى كوچك و ناپايدار در نظرشان بزرگ جلوه مى كند كه حيات جاويدان و ابدى را كه مملوّ از مواهب الهى است به فراموشى مى سپارند.
4- در بخش ديگرى از آيات ، دنيا به عنوان ((عَرَض )) (بر وزن غَرَض ) به معنى موجود بى ثبات و زوال پذير تعبير شده است ، از جمله مى فرمايد: ((...تبتغون عرض الحياة الدّنيا فعند اللّه مغانم كثيرة ...؛ شما سرمايه زوال پذير دنيا را طلب مى كنيد در حالى كه نزد خداوند غنيمت هاى فراوانى براى شما (در سراى آخرت ) است )).(122)
در جاى ديگر خطاب به اصحاب پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايد: ((شما متاع ناپذير دنيا را مى خواهيد ولى خداوند سراى ديگر را براى شما مى خواهد))، (...يريدون عرض الدّنيا و اللّه يريد الآخرة ...)(123)
در آيات ديگرى نيز همين گونه تعبير ديده مى شود كه نشان مى دهد گروهى از مسلمانان يا غير مسلمين به خاطر حرص در جمع آورى متاع زوال پذير و ناپايدار دنيا از پرداختن به مواهب پايدار الهى در سراى ديگر و ارزشهاى والاى انسانى و مقام قرب به خدا بازمى مانند. آرى نعمت حقيقى زوال ناپذير نزد اوست و باقى همه ((عرض )) و ((عارضى )) و زوال پذير است .
اين تعبير هشدارى است به همه دنياپرستان كه مراقب باشند سرمايه هاى عظيم انسانى خود را فداى امور زوال پذير نكنند.
5- در بخش ديگرى از آيات ، از مواهب مادّى دنيا تعبير به زينة الحياة الدّنيا شده است .(124)
تعبيراتى مشابه آن در آيات ديگر نيز آمده است ، مانند: ((من كان يريد الحياة الدّنيا و زينتها نوفّ اليهم اءعمالهم فيها و هم فيها لايبخسون ؛ كسانى كه زندگى دنيا و زينت آن را بخواهند، (نتيجه ) اعمالشان را در همين دنيا به طور كامل به آنها مى دهيم و چيزى از آنها كم و كاست نخواهند شد (ولى در آخرت بهره اى نخواهند داشت ))).(125)
در جاى ديگر خطاب به زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايد: ((يا اءيّها النّبى قل لاءزواجك ان كنتنّ تردن الحياة الدّنيا و زينتها فتعالين امتّعكنّ و اسرّحكنّ سراحا جميلا؛ اى پيامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مى خواهيد بياييد با هديه اى شما را بهره مند سازم و به طرز نيكويى رها سازم ! (تا بتوانيد به مقصد خود برسيد))).(126)
اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه اين زرق و برق ها تنها زيور و زينتى است براى حيات دنياى مادّى . بديهى است هرگز در مورد امور حياتى و سرنوشت ساز تعبير به زينت نمى شود آن هم زينت ((حيات دنيا)) كه به معنى زندگى پَست است .
شايان توجّه اينكه : حتّى زينت بودن آن هم در آيات ديگر زير سؤ ال رفته است و تعبير به ((زُيّنَ)) شده كه نشان مى دهد يك زينت مصنوعى و خيالى و پندارى است ، نه يك زينت واقعى و حقيقى .
مثلا در سوره بقره آيه 212 مى خوانيم : ((زيّن للّذين كفروا الحياة الدنيا...؛ زندگى دنيا براى كافران زينت داده شده است ))!
و در سوره آل عمران آيه 14 مى فرمايد: ((زيّن للنّاس حبّ الشّهوات من النّساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذّهب و الفضّة ...؛ محبّت امور مادّى از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و... در نظر مردم زينت داده شده است ))!
اين تعبيرات و تعبيرات مشابه آن نشان مى دهد كه حتّى زينت بودن اين امور جنبه پندارى و خيالى دارد و گرفتاران آنها در واقع گرفتار خيال و پندار خويشند.
در اينجا سؤ ال مهمّى مطرح است : چرا خداوند اين امور را در نظرها زينت داده ؟! به يقين براى آزمايش انسانها و تربيت و پرورش آنهاست ؛ زيرا هنگامى كه اين اشياى زينتى جالب و دلربا كه غالبا با گناه و حرام آلوده است به خاطر خدا رها مى كند، نهال ايمان و تقوا در وجود آنها بارور مى شود وگرنه صرف نظر كردن از اشياى غير جالب افتخارى محسوب نمى شود.
به تعبير دقيق تر تمايلات افسار گسيخته درونى و هوا و هوس هاى سركش ، امور مادّى و گناه آلود را در نظر انسان جلوه مى دهد، بنابراين زينت بودنش ‍ از درون انسان مى جوشد و اگر به خدا نسبت داده شده است به خاطر آن است كه خداوند چنين اثرى را در آن تمايلات و هوس هاى سركش آفريده و اگر در بعضى از آيات به شيطان نسبت داده شده ، مانند ((...و زيّن لهم الشّيطان اءعمالهم ...؛ شيطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داد))(127) نيز به خاطر همين است كه اين تزيين از يك نظر كار خداست چرا كه اثر هر چيزى از اوست و از نظر ديگر كار هوس هاى درونى است و از ديدگاه سوم كار شيطان است (دقّت كنيد).
به هر حال از مجموعه آيات بالا به دست مى آيد كه حبّ دنيا هرگاه به صورت افراطى در آيد انسان را به بيگانگى از خدا مى كشاند.
دنيا پرستى در احاديث اسلامى
نكوهش در دنياپرستى در روايات اسلامى مخصوصا در سخنان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و خطبه هاى نهج البلاغه به صورت بسيار وسيعى ديده مى شود، از جمله :
1- در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در پاسخ اين سؤ ال كه چرا ((دنيا))، ((دنيا)) ناميده شده ؟ (توجّه داشته باشيد كه دنيا از مادّه دَنى به معنى پايين و پَست است ) فرمود: ((لاءنّ الدّنيا دنيّة خلقت من دون الآخرة ...؛ به خاطر اين است كه دنيا پَست است و پيش از آخرت آفريده شده )).(128)
2- در حديث ديگرى از همان حضرت نقل شده كه فرمود: ((اءكبر الكبائر حبّ الدّنيا؛ بزرگترين گناهان ، دنياپرستى است ))!(129)
3- همين معنى از اميرمؤ منان على عليه السّلام نيز آمده است كه فرمود: ((حبّ الدّنيا راءس الفتن و اءصل المحن ؛ دنياپرستى سرآغاز فتنه ها و ريشه همه محنتها و رنج هاست ))!(130)
4- در حديث ديگرى از همان امام عليه السّلام مى خوانيم : ((انّ الدّنيا لمفسدة الدّين و مسلبة اليقين ؛ دنياپرستى دين انسان را بر باد مى دهد و ايمان و يقين او را مى گيرد)).(131)
5- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام آمده است كه فرمود: ((انّ اءوّل ما عصى اللّه به ستّ: حبّ الدّنيا و حبّ الرّئاسة و حبّ الطّعام و حبّ النّساء و حبّ النّوم و حبّ الرّاحة ؛ نخستين چيزى كه با آن عصيان و نافرمانى خدا شد شش چيز بود: دنياپرستى ، حبّ رياست ، علاقه به غذا (شكم پرستى )، محبّت (افراطى ) زنان ، پُرخوابى و علاقه به راحتى و تن پرورى )).(132)
غالب اين امور ششگانه يا تمام آنها در داستان عصيان و سركشى شيطان و ترك اولاى آدم و گناه قابيل ديده مى شود لذا به عنوان اوّلين ها ذكر شده است .
6- در حديث ديگرى مى خوانيم كه از امام علىّ بن الحسين عليه السّلام پرسيدند: ((اءىّ الاءعمال اءفضل عند اللّه عزّوجلّ؛ كدام عمل در نزد خداوند متعال افضل است )) فرمود: ((ما من عمل بعد معرفة اللّه جلّ و عزّ و معرفة رسوله اءفضل من بغض الدّنيا و انّ لذلك لشعبا كثيرة و للمعاصى شعبا؛ هيچ عملى بعد از شناخت پروردگار متعال و شناخت پيامبر او صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برتر از دشمنى با دنيا (و ترك دنياپرستى ) نيست و اين شاخه هاى فراوانى دارد و همان گونه كه گناهان ديگر شاخه هاى بسيار دارد)).
سپس امام عليه السّلام به سركشى و عصيان شيطان كه از ((تكبّر)) سرچشمه گرفت و ((حرص )) كه سبب گناه و ترك اولاى آدم و حوّا شد، و ((حَسد)) كه سرچشمه عصيان قابيل گشت تا آنجا كه دست خود را به خون برادرش آلوده ساخت اشاره فرموده ، مى افزايد: ((فتشعّب من ذلك حبّ النّساء و حبّ الدّنيا و حبّ الرّئاسة و حبّ الرّاحة و حبّ كلام . حبّ العلوّ والثّروة ، فصرن سبع خصال ، فاجتمعن كلّهنّ فى ((حبّ الدّنيا))! فقال و العلماء بعد معرفة ذلك ، حبّ الدّنيا راءس كلّ خطيئة ؛ از اينجا شاخه هاى علاقه به زن ، و محبّت دنيا و محبّت به رياست و علاقه به راحتى و تن پرورى و محبّت سخن گفتن (پُرگويى ) و محبّت برترى جويى و مال و ثروت پيدا شد، و اين هدف صفت همه در ((حبّ دنيا)) خلاصه مى شود و اينجاست كه پيامبران و علما بعد از آگاهى بر اين موضوع گفتند: محبّت دنيا سرچشمه همه گناهان است ))!
سپس براى اينكه تفاوت ميان دنياى ممدوح و مذموم را روشن سازد امام در پايان مى فرمايد: ((و الدّنيا دنيائان : دنيا بلاغ و دنيا ملعونة ؛ و دنيا دو گونه است : دنيايى كه به حدّ كفاف است (و انسان را به آخرت و معنويّت ) مى رساند و دنياى نفرين شده (كه انسان را از خدا دور مى كند)))!(133)
7- در حديث ديگرى از امام علىّ بن ابيطالب عليه السّلام مى خوانيم ، فرمود: ((اوفض الدّنيا فانّ حبّ الدّنيا يعمى و يصمّ و يبكم و يذلّ الرّقاب ؛ دنياپرستى را ترك كن چرا كه حبّ دنيا چشم را كور و گوش را كَر و زبان را لال مى كند و گردنها را به ذلّت مى كشاند))!(134)
طبيعى است كه وقتى عشق به چيزى در وجود انسان چيره مى شود، او را از روشن ترين واقعيّت ها غافل مى كند، چشم دارد امّا گويى نابيناست ، گوش ‍ دارد امّا گويى ناشنواست ، زبان دارد ولى جز به آنچه به آن دل بسته است گردش نمى كند و براى رسيدن به اين محبوب خود يعنى دنيا تن به هر ذلّتى مى دهد.
8- باز در حديثى كه در مورد آثار منفى دنياپرستى از اميرمؤ منان على عليه السّلام نقل شده و در واقع فلسفه اين حكم الهى در آن تبيين گرديده ، مى خوانيم : ((حبّ الدّنيا يفسد العقل ، و يصمّ القلب عن سماع الحكمة و يوجب اليم العقاب ؛ دنياپرستى خرد را فاسد مى كند و گوش قلب را از شنيدن سخنان حكمت آميز ناشنوا مى سازد و سبب عذاب دردناك (در دنيا و آخرت ) مى شود)).(135)
9- در حديث ديگرى در بيان آثار زيانبار دنياپرستى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنين آمده است : ((انّ الدّنيا مشغلة للقلوب و الابدان ؛ دنياپرستى هم فكر انسان را به خود مشغول مى دارد و هم بدنها را (نه آرامش فكر مى گذارد و نه آسودگى جسم )))!(136)
10- اين سخن را با حديث پُرمعنى ديگرى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پايان مى دهيم ، فرمود: ((انّه ما سكن حبّ الدّنيا قلب عبد الّا التاط بثلاث : شغل لاينفد عناوئه ، و فقر لايدرك غناه ، و اءمل لاينال منتهاه ؛ دنياپرستى در هيچ دلى ساكن نمى شود مگر اين كه او را به سه چيز آلوده مى كند، گرفتارى مستمرّى را كه هرگز خستگى آن پايان نمى گيرد و احساس فقر و بينوايى كه هرگز به غنا نمى رسد و آرزوى درازى كه هيچگاه پايان نمى گيرد))!(137)
دنياى مطلوب و دنياى مذموم
بارها گفته ايم حبّ دنيا در اين بحث ها چيزى مساوى دنياپرستى نيست نه بهره گيرى معقول از مواهب مادّى در طريق وصول به معنويّت كه اگر چنين باشد حبّ دنيا نيست ، بلكه حبّ آخرت است و به تعبير ديگر بسيارى از برنامه هاى معنوى بدون امكانات مادّى ميسّر نيست و در واقع امكانات مادّى از قبيل مقدّمه واجب است كه انسان اگر آن را به نيّت مقدّمه واجب به جا آورد نه تنها عيبى ندارد بلكه مشمول ثواب الهى نيز مى شود.
به همين دليل در آيات فراوانى از قرآن مجيد تعبيرات مثبتى درباره مواهب دنيا ديده مى شود:
1- از جمله در آيه وصيّت ، از مال دنيا تعبير به ((خير)) (خير مطلق ) شده است ، مى فرمايد: ((كتب عليكم اذا حضر اءحدكم الموت ان ترك خيرا الوصيّة للوالدين و الاءقربين بالمعروف ...؛ بر شما نوشته شده : هنگامى كه يكى از شما مرگش فرارسد، اگر ((خيرى )) (مالى و ثروتى ) از خود به جاى گذارده براى پدر و مادر و نزديكانش به طور شايسته وصيّت كند!)).(138)
2- در جاى ديگر از آن تعبير به ((بركات آسمان و زمين )) نموده كه دَرهاى آن به روى پرهيزكاران گشوده مى شود: ((و لو اءنّ اءهل القرى آمنوا و اءتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء و الاءرض ...؛ اگر اهل شهر و آباديها ايمان مى آورند و تقوا پيشه مى كردند بركات آسمان و زمين را بر آنها مى گشوديم )).(139)
3- در جاى ديگر از مال و ثروت تعبير به ((فضل اللّه )) شده است ، در سوره جمعه مى خوانيم : ((فاذا قضيت الصّلوة فاءنتشروا فى الاءرض و اءبتغوا من فضل اللّه ...؛ هنگامى كه نماز (جمعه ) پايان گرفت (ممنوع بودن معامله پايان مى يابد و شما آزاديد) در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى بهره بگيريد)).(140)
4- در جاى ديگر افزايش منابع مالى را به عنوان ((پاداشى در برابر توبه از گناه و روى آوردن به سوى خدا)) مى شمرد، چنانكه در داستان نوح عليه السّلام مى خوانيم : ((يرسل السّماء عليكم مدرارا * و يمددكم باءموال و بنين و يجعل لكم جنّات و يجعل لكم اءنهارا؛ من به آنها (مشركان ) گفتم از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است - تا بارانهاى پُر بركت آسمان را پى در پى بر شما فرستد - و شما را با اموال و فرزندان فراوان (نيروى مالى و انسانى ) امداد و يارى كند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيار شما قرار دهد)).(141)
در جاى ديگر منابع مالى را وسيله قوام زندگى شمرده و تاءكيد مى كند آن را به دست افراد بى كفايت و نادان قرار ندهيد و از آن به خوبى نگهدارى كنيد: ((و لاتؤ توا السّفهاء اءموالكم الّتى جعل اللّه لكم قياما؛ اموال خود را كه خداوند آن را وسيله قوام زندگى شما قرار داده به دست سفيهان نسپاريد))!(142)
5- در جاى ديگر به مجاهدان راه خدا وعده غنايم جنگى مى دهد و آن را پاداش الهى مى شمرد، مى فرمايد: ((وعدكم اللّه مغانم كثيرة تاءخذونها فعجّل لكم هذه ...؛ خداوند به شما غنايم فراوانى وعده داده بود كه آنها را به دست مى آوريد، اين (موهبت ) را در اختيار شما قرار داد)).(143)
6- در بخش ديگر از آيات از نعمت هاى مادّى دنيا تعبير به ((طيّبات )) شده است ، در سوره اعراف آيه 32 مى خوانيم : ((قل من حرّم زينة اللّه الّتى اءخرج لعباده و الطّيّبات من الزرق ...؛ بگو چه كسى زينت هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزى هاى پاكيزه را حرام كرده است ))؟!
در جاى ديگر مى فرمايد: ((و اءذكروا اذ اءنتم قليل مستضعفون فى الاءرض ‍ تخافون اءن يتخطّفكم النّاس فآواكم و اءيّديكم بنصره و زرق كم من الطّيّبات لعلّكم تشكرون ؛ به خاطر بياوريد هنگامى راكه شما گروهى اندك و ضعيف در روى زمين بوديد، آنچنان كه مى ترسيديد مردم شما را بربايند! ولى او شما را پناه داد و با يارى خود تقويت كرد و از روزى هاى پاكيزه (طيّبات ) بهره مند ساخت شايد شُكر نعمتش را بجا آوريد))(144)
از اين تعبيرات پُرمعنى و مانند آن كه در قرآن وارد شده به خوبى استفاده مى شود كه مواهب مادّى دنيا در شرايط معقول ، نه تنها نامطلوب و آلوده نيست بلكه پاك و پاكيزه و مايه پاكى و پاكيزگى انسانهاست !
7- در بعضى ديگر از آيات ، تعبيراتى ديده مى شود كه نشان مى دهد امكانات مادّى علاوه بر اينكه فضل الهى است مى تواند سبب قرار گرفتن انسان در زمره صالحان شود، همان گونه كه در آيه 75 توبه مى خوانيم : ((و منهم من عاهد اللّه لئن آتانا من فضله لنصّدّقنّ و لنكوننّ من الصّالحين ؛ گروهى از آنها كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته اند كه اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد قطعا صدقه خواهيم داد و از صالحان خواهيم بود))!
اين آيه مخصوصا با توجّه به شاءن نزولش كه درباره يكى از انصار به نام ثعلبه بن حاطب نازل شد كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در خواست كرد دعا كند خدا مال فراوانى به او دهد تا از آن در راه كمك به نيازمندان و رسيدن به مقام صالحان و شاكران بهره گيرد و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با روحيّه اى كه در او سراغ داشت براى او دعا نكرد و پس از اصرار دعا فرمود، به خوبى نشان مى دهد كه امكانات مادّى مى تواند وسيله اى براى سعادت و خوشبختى انسانها و وصول آنان به درجه صالحان و مقرّبان گردد.
از مجموع عناوين هفتگانه اى كه در آيات بالا آمد به خوبى مى توان نتيجه گرفت كه نعمت هاى مادّى دنيا ذاتا مذموم و منفور و زشت و پليد نيستند، بلكه تابع چگونگى بهره گيرى از آنهاست كه به آنها اين شكل را مى دهد، اگر از آنها به طور صحيح بهره گيرى شود، چهره اى محبوب و مطلوب و زيبا و جالب و پاك و پاكيزه دارد، در غير اين صورت منفورند.
شاهد اين سخن روايات متعدّدى است كه در كتاب وسائل در باب ((استحباب الاستعانة بالدّنيا على الآخرة ))(145) آمده است .
مرحوم شيخ حرّ عاملى در اين باب يازده روايت نقل مى كند كه همه آنها شاهد بر اين است كه مى توان از مواهب مادّى براى سعادت جاويدان بهره گرفت ، از جمله در حديثى از رسول خدا نقل شده كه فرمود: ((نعم العون على تقوى اللّه الغنى ؛ بهترين كمك براى به دست آوردن تقواى الهى ، غنا و بى نيازى است ...)).(146)
در حديث ديگرى در همان باب از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((غنا يحجزك عن الظّلم خير من فقر يحملك على الاثم ؛ آن غنا و بى نيازى كه تو را از ستم درباره ديگران بازدارد، بهتر از فقرى است كه تو را وادار به گناه كند))!
و در حديث ديگرى آمده است كه يكى از ياران معروف امام صادق عليه السّلام نقل مى كند كه در حضور آن حضرت بودم كه مردى (از روى تاءسّف و تاءثّر) عرض كرد: ((به خدا سوگند ما طالب دنيا هستيم و دوست داريم دنيا عايد ما شود))! امام فرمود: ((تحبّ اءن تصنع بها ماذا؟!؛ تو اين دنيا را براى چه مى خواهى ؟)) عرض كرد: ((اءعود بها على نفسى و عيالى ، و اءصل بها، و اءتصدّق بها، و اءحجّ و اءعتمر؛ مى خواهم به وسيله آن زندگى خود و خانواده ام (آبرومندانه ) تاءمين كنم و با آن صله رحم بجا آورم و براى خدا صدقه بدهم و حج و عمره بجا آورم .)) امام فرمود: ((ليس هذا طلب الدّنيا هذا طلب الآخرة ؛ اين طلب دنيا نيست ، اين طلب آخرت است ))!(147)
اين سخن را با كلام اميرمؤ منان على عليه السّلام در خطبه 209 نهج البلاغه پايان مى بريم : هنگامى كه امام با جمعى از يارانش براى عيادت ((علاء بن زياد حارثى )) كه از شخصيّت هاى معروف بصره و از ياران على عليه السّلام بود، وارد خانه او شد و خانه وسيع و گسترده او را ديد، به او فرمود: ((ما كنت تصنع بسعة هذه الدّار فى الدّنيا و اءنت اليها فى الآخرة كنت اءحواج ؛ با اين خانه چنين وسيعى در دنيا چه مى كنى ؟ (و براى چه مى خواهى ؟) در حالى كه در آخرت به آن نيازمندترى ))!
سپس امام عليه السّلام سخن انتقادآميزش را با اين جمله تكميل فرمود: ((و بلى ان شئت بلغت بها الآخرة تقرى فيها الضّيف ، و تصل فيها الرّحم ، و تطلع منها الحقوق مطالعها، فاذا اءنت قد بلغت بها الآخرة ؛ آرى اگر بخواهى با همين خانه وسيع مى توانى به آخرت برسى (و سراى ديگرت را آباد كنى ) از ميهمانان در آن پذيرايى كن و در آن صله رحم بجاى آورى و حقوق واجب آن را ادا كنى ، با اين حال به وسيله اين خانه به آخرت رسيده اى ))!(148)
نتيجه اينكه : هرگاه مواهب مادّى دنيا ابزارى براى وصول به آخرت و كمك به نيازمندان و حمايت از ضعفا و ترويج و تحكيم پايه هاى حق و عدالت باشد، چيزى بهتر از آن نيست و اگر در مسير گناه و حرص و جمع مال بدون ملاحظه حلال و حرام مصرف گردد چيزى بدتر از آن نيست ، آرى اين گونه دنياپرستان مجموعه اى از صفات زشت و رذيله را در درون خود گردآورى مى كنند.
يكى از ياران معروف امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السّلام به نام محمّد بن اسمائيل بن بزيع مى گويد: از آن حضرت شنيدم مى فرمود: ((لايجتمع المال الّا بخصال خمس ببخل شديد و اءمل طويل و حرص غالب و قطيعة الرّحم و ايثار الدّنيا على الآخرة ؛ اموال دنيا در يك جا جمع نمى شود، مگر (به كمك ) پنج چيز: بخل شديد، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب ، قطع رحم و مقدّم داشتن دنيا بر آخرت ))!(149)
6 : حَسد و خيرخواهى
اشاره :
يكى ديگر از رذايل اخلاقى كه در طول تاريخ بشر آثار بسيار منفى فردى و اجتماعى داشته است مسئله حَسد است ، حَسد به معنى ((ناراحت شدن از نعمتهايى كه خداوند نصيب ديگران كرده و آرزوى زوال آنها و حتّى تلاش و كوشش در اين راه ))!
حسد فضاى روح آدمى را تيره و تار و فضاى زندگى او را ظلمانى و محيط جامعه را مملوّ از ناامنى مى كند!
حسودان نه آرامشى در دنيا دارند، نه آسايشى در آخرت و چون تمام تلاششان اين است كه نعمت را از محسود بگيرند، آلوده انواع جنايت ها مى شوند: دروغ مى گويند، غيبت مى كنند، دست به انواع ظلم و ستم مى زنند و حتّى در حالات شديد و بحرانى از قتل و خونريزى نيز اِبا ندارند!
در واقع مى توان گفت : حسد يكى از ريشه هاى اصلى تمام بدى هاست و از دامهاى بسيار خطرناك شيطان است ، همان دامى كه در نخستين روزهاى آفرينش بشر كار خود را كرد و فرزند آدم عليه السّلام ((قابيل )) را به كام خود فرو كشيد و دستش را به خون برادرش ((هابيل )) آلوده كرد و به همين دليل در روايات اسلامى ، حسد يكى از اصول سه گانه كفر شمرده شده است (تكبّر، حرص و حسد).
((حسود)) در واقع معترض به حكمت الهى است و به همين دليل نوعى كفر و شِرك خفى محسوب مى شود.
نقطه مقابل حسد، ((خيرخواهى )) است و آن اين است كه انسان از نعمت هايى كه نصيب ديگرى مى شود لذّت ببرد و در راه حفظ آن بكوشد و سعادت خود را در سعادت ديگران بداند و منابع ديگران را با منابع خود به يك چشم بنگرد.
با اين اشاره به آيات قرآن بازمى گرديم و بازتاب اين مسئله را در آيات قرآنى مشاهده مى كنيم .
1- و اءتل عليهم نباء اءبنى آدم بالحقّ اذ قرّبا قربانا فتقبّل من اءحدهما و لم يتقبّل من الآخر قال لاءقتلنّك قال انّما يتقبّل اللّه من المتّقين * لئن بسطت الىّ يدك لتقتلنى ما اءنا بباسط يدى اليك لاءقتلك انّى اءخاف اللّه ربّ العالمين * فطوّعت له نفسه قتل اءخيه فقتله فاءصبح من الخاسرين (سوره مائده ، آيات 27 و 28 و 30)

next page

fehrest page

back page