نامبرده اين موضوع را به سه بخش تقسيم مى كند:
الف - مى گويد اولين كسى كه علم اخلاق را تاءسيس كرد امير مؤ منان على عليه السّلام بود كه در نامه معروفش (به فرزندش امام مجتبى عليه
السّلام ) بعد از بازگشت از صفيّن ، اساس و ريشه مسائل اخلاقى را تبيين فرمود؛ و ملكات فضيلت و صفات رذيلت به عاليترين وجهى در آن مورد
تحليل قرار گرفته است !(27)
اين نامه را (علاوه بر مرحوم سيد رضى در نهج البلاغه ) گروهى ديگر از علماى شيعه
نقل كرده اند.
بعضى از دانشمندان اهل سنّت مانند ابو احمد حسن بن عبداللّه عسكرى نيز در كتاب الزواجر و المواعظ تمام آن را آورده و مى افزايد:
((لو كان من الحكمة ما يجب اءن يكتب بالذّهب لكانت هذه ؛ اگر از كلمات پندآموز، چيزى باشد كه با آب طلا بايد نوشته شود، همين نامه است
!))
ب - نخستين كسى كه كتابى به عنوان ((علم اخلاق)) نوشت اسماعيل بن مهران ابى نصر سكونى بود كه در قرن دوم مى زيست ، كتابى به نام
صفة المؤ من و الفاجر تاءليف كرد (كه نخستين كتاب شناخته شده اخلاقى در اسلام است ).
ج - نامبرده سپس گروهى از بزرگان اين علم را اسم مى برد (هر چند صاحب كتاب و تاءليفى نبوده اند، از آن جمله :
((سلمان فارسى)) است كه از على عليه السّلام درباره اش نقل شده كه فرمود: ((سلمان الفارسى
مثل لقمان الحكيم - عَلِمَ عِلمَ الاوّل و الآخر، بحر لاينزف ، و هو منّا اءهل البيت ؛ سلمان فارسى همانند لقمان حكيم است - دانش اولين و آخرين را داشت
و او درياى بى پايان بود و او از ما اهل بيت است .))(28)
2- ((ابوذر غفارى)) است كه عمرى را در ترويج اخلاق اسلامى گذراند و خود نمونه اتمّ آن بود. درگيرى هاى او با خليفه سوم ((عثمان))
و همچنين ((معاويه)) در مسائل اخلاقى معروف است ؛ و سرانجام جان خويش را نيز بر سر اين كار نهاد.
3- ((عمّارِ ياسر)) است كه سخن اميرالمؤ منان على عليه السّلام درباره او و يارانش مقام اخلاقى آنها را روشن مى سازد، فرمود: ((اءين اخوانى
الّذين ركبوا الطّريق و مضوا على الحقّ، اءين عمّار... ثمّ ضرب يده على لحيته الشّريفه الكريمه
فاطال البكاء، ثمّ قال : اءوّه على اخوانى الّذين تلوا القران فاحكموه ، وتدبّروا الفرض فاقاموه ، اءحيوا السّنّة و اءماتوا البدعة ؛ كجا هستند
برادران من ! همانها كه براه حق آمدند و در راه حق گام بر مى داشتند، كجاست عمار ياسر!... سپس دست به محاسن شريف خود زد و مدّت طولانى
گريست ، پس از آن فرمود: آه بر برادرانم همانها كه قرآن را تلاوت مى كردند و به كار مى بستند، در فرائض دقت مى كردند و آن را به پا مى
داشتند، سنتها را زنده كرده ، و بدعتها را ميراندند!))(29)
4- ((نوف بكّالى)) كه بعد از سنه 90 هجرى چشم از جهان پوشيد، و داراى مقام والايى در زُهد و عبادت و علم اخلاق است .
5- ((محمد بن ابى بكر)) كه راه و روش خود را از اميرالمؤ منان على عليه السّلام مى گرفت و در زهد و عبادت گام در جاى گامهاى او مى نهاد، و
در روايات به عنوان يكى از شيعيان خاصّ على عليه السّلام شمرده شده و در اخلاق ، نمونه بود.
6- ((جارود بن مُنذر)) كه از ياران امام چهارم و پنجم و ششم بود و از بزرگان علما است و در علم و در
عمل و جامعيّت مقام والائى دارد.
7- ((حُذيفه بن منصور)) كه از ياران امام باقر و امام صادق و امام كاظم عليه السّلام بود و درباره او گفته شده : ((او علم را از اين
بزرگواران اخذ كرده نبوغ خود را در مكارم اخلاق و تهذيب نفس نشان داد.))
8- ((عثمان بن سعيد عَمْرى)) كه از وكلاى چهارگانه معروف ولىّعصر حضرت مهدى ارواحنافداه مى باشد، و از نواده هاى عمّارِ ياسر بود،
بعضى درباره او گفته اند: ((ليس له ثان فى المعارف و الاخلاق و الفقه والاحكام ؛ او در معارف و اخلاق و فقه و احكام ، دومى نداشت !))
و بسيارى از بزرگانى كه ذكر نام همه آنها به درازا مى كشد.
ضمنا در طول تاريخ اسلام كتابهاى فراوانى در علم اخلاق نوشته شده است كه از آن ميان ، كتب زير را مى توان نام برد:
1- در قرن سوم كتاب ((المانِعات من دُخُول الجنّة)) را نوشته جعفر بن احمد قمى كه يكى از علماى بزرگ عصر خود بود مى توان نام برد.
2- در قرن چهارم كتاب ((الآداب)) و كتاب ((مكارم الاخلاق)) را داريم كه نوشته ((على بن احمد كوفى)) است .
3- كتاب ((طهارة النفس)) يا تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق نوشته ابن مِسكَويه متوفّاى قرن پنجم از كتب معروف اين فن است ؛ او كتاب
ديگرى در علم اخلاق به نام ((آداب العرب و الفرس)) نيز دارد كه شُهرتش در حدّ كتاب بالا نيست .
4- كتاب ((تنبيه الخاطر و نزهة الناظر)) كه به عنوان مجموعه ورّام مشهور است يكى ديگر از كتب معروف اخلاقى است كه نوشته ((ورّام بن
ابى فوارس)) يكى از علماى قرن ششم است .
5- در قرن هفتم به آثار معروف خواجه نصير طوسى ، كتاب اخلاق ناصرى و اوصاف الاشراف و آداب المتعلّمين برخورد مى كنيم كه هر كدام نمونه
بارزى از كتب تصنيف شده در اين علم در آن قرن است .
6- در قرون ديگر نيز كتابهايى مانند ارشاد ديلمى ، مصابيح القلوب سبزوارى ، مكارم الاخلاق حسن بن امين الدين ، والآداب الدينيه امين الدين طبرسى
، و محجة البيضاء فيض كاشانى كه اثر بسيار بزرگى در اين علم است ، و جامع السعادات و معراج السعاده و كتاب اخلاق شبّر و كتابهاى فراوان
ديگر.(30)
مرحوم علاّمه تهرانى نام دهها كتاب را كه در زمينه علم اخلاق نگاشته شده است در اثر معروف خود ((الذّريعه)) بيان نموده است .(31)
اين نكته نيز حائر اهمّيّت است كه بسيارى از كتب اخلاقى به عنوان كتب سير و سلوك ، و بعضى تحت عنوان كتب عرفانى انتشار يافته است ، و نيز
بعضى از كتابها فصل يا فصول مهمّى را به علم اخلاق تخصيص داده بى آن كه منحصر به آن باشد كه نمونه روشن آن كتاب بحارالانوار و
اصول كافى است كه بخشهاى زيادى از آن در زمينه مسائل اخلاقى مى باشد و از بهترين سرمايه ها براى اين علم محسوب مى شود.
فصل دوم : نقش اخلاق در زندگى و تمدن انسانها
بعضى از ناآگاهان ، مسائل اخلاقى را، به عنوان يك امر خصوصى در زندگى شخصى مى نگرند، و يا آنها را
مسائل مقدس روحانى و معنوى مى دانند كه تنها در زندگى سراى ديگر اثر دارد، در حالى كه اين يك اشتباه بزرگ است ؛ اكثر
مسائل اخلاقى بلكه همه آنها، آثارى در زندگى اجتماعى بشر دارد، اعم از مادّى و معنوى ، و جامعه انسانيت منهاى اخلاق به باغ وحشى
تبديل خواهد شد كه تنها قفسها مى تواند جلو فعاليتهاى تخريبى اين حيوانات انسان نما را بگيرد، نيروها به هدر خواهد رفت ، استعدادها سركوب
خواهد شد، امنيّت و آزادى بازيچه دست هوسبازان مى گردد و زندگى انسانى مفهوم واقعى خود را از دست مى دهد.
اگر درست در تاريخ گذشته بينديشيم ، اقوام زيادى را پيدا مى كنيم كه هر كدام بر اثر پاره اى از انحرافات اخلاقى ، شكست خورده يا بكلّى
نابود شدند.
چه بسيار زمامدارانى كه بر اثر نقاط ضعف اخلاقى ، قوم و ملت خود را در كام مصائب دردناكى فرو بردند، و چه بسيار فرماندهان فاسدى كه جان
سربازان خود را به خطر افكنده و بر اثر خودكامگى آنها را به خاك و خون كشيدند.
درست است كه زندگى فردى نيز بدون اخلاق ، لطافت و شكوفايى و زيبايى ندارد؛ درست است كه خانواده ها بدون اخلاق سامان نمى پذيرند؛
ولى از آنها مهمتر، زندگى اجتماعى بشر است كه با حذف مسائل اخلاقى به سرنوشت دردناكى گرفتار مى شود كه بدتر از آن تصوّر نمى
شود.
ايمان و اخلاق بهترين ضامن اجراى قوانين و مقررات
ممكن است گفته شود، سعادت وخوشبختى و تكامل جوامع بشرى را مى توان در پرتو
عمل به قوانين و احكام صحيح به دست آورد، بى آن كه مبانى اخلاقى در افراد وجود داشته باشد.
در پاسخ مى گوييم عمل به مقررات و قوانين نيز بدون پشتوانه اخلاق ممكن نيست ؛ تا از درون انسانها انگيزه هايى براى اجراى مقررات و قوانين
وجود نداشته باشد، تلاشهاى برونى به جايى نمى رسد.
زور و فشار، بدترين ضمانت اجرايى قوانين و مقررات است كه جز در موارد ضرورى نبايد از آن استفاده كرد و در
مقابل آن ، ايمان و اخلاق ، بهترين ضامن اجرايى قوانين و مقررات محسوب مى شود.
با اين اشاره به قرآن مجيد باز مى گرديم و نمونه هايى از آيات قرآن را كه ناظر به اين مساءله مهم است مورد توجه قرار مى دهيم :
1- و لو اءنّ اءهل القرى آمنوا واتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء و الاءرض ولكن كذّبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون (سوره اعراف ، آيه
96).
2- و لاتستوى الحسنة ولاالسّيّئة ادفع بالّتى هى اءحسن فاذا الّذى بينك و بينه عداوة كانّه ولىّ حميم - و مايلقّها اءلاّ الّذين صبروا و مايلقّها الاّ
ذوحظّ عظيم (سوره فصلت ، آيه 34 و 35).
3- فبما رحمة من اللّه لنت لهم ولو كنت فظّا غليظ القلب لانفضّوا من حولك فاعف عنهم و اءستغفر لهم وشاورهم فى الاءمر فاذا عزمت
فتوكّل على اللّه اءنّ اللّه يحبّ المتوكّلين (سوره آل عمران ، آيه 159).
4- و ما اءرسلنا فى قرية من نذير الّا قال مترفوها اءنّا بما ارسلتم به كافرون (سوره سبا، آيه 34).
5- و اءبتغ فيما اتك اللّه الدّار الآخرة و لاتنس نصيبك من الدّنيا و اءحسن كما اءحسن اللّه اليك ولاتبغ الفساد فى الارض اءنّ اللّه لايحبّ المفسدين -
قال اءنّما اوتيته على علم عندى اولم يعلم اءنّ اللّه قد اءهلك من قبله من القرون من هو اءشدّ منه قوّة و اءكثر جمعا و
لايسئل عن ذنوبهم المجرمون (سوره قصص ، آيه 77 و78).
6- فقلت اءستغفروا ربّكم اءنّه كان غفّارا- يرسل السّماء عليكم مدرارا - و يمددكم
باموال و بنين و يجعل لكم جنّات و يجعل لكم اءنهارا (سوره نوح ، آيه 10 تا12).
7- و لو اءنّهم اءقاموا التّورية و الانجيل و ما انزل اليهم من رّبّهم لاكلوا من فوقهم و من تحت اءرجلهم منهم امّة مقتصدة و كثير منهم ساء مايعملون
(سوره مائده ، آيه 66).
8- من عمل صالحا من ذكر اءو انثى و هو مؤ من فلنحيينّه حيوه طيّبه و لنجزينّهم اءجرهم باحسن ماكانوا يعلمون (سوره
نحل ، آيه 97).
9- و من اءعرض عن ذكرى فاءنّ له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيمة اءعمى (سوره طه ، آيه 124).
10- و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم (سوره انفال ، آيه 46).
ترجمه
1- و اگر اهل شهرها و آبادى ها، ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند بركات آسمان و زمين را بر آنها مى گشوديم ، ولى (آنها حق را) تكذيب
كردند، ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم .
2- هرگز نيكى و بدى يكسان نيست ، بدى را با نيكى دفع كن ناگاه (خواهى ديد) همان كس كه ميان تو و او دشمنى است ، گوئى دوستى گرم و
صميمى است !
3- به (بركت ) رحمت الهى ، در برابر آنان (=مردم ) نرم (و مهربان ) شدى ! و اگر تندخو و
سنگدل بودى ، از اطراف تو، پراكنده مى شدند، پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب ! و در كارها با آنان مشورت كن ! اما هنگامى كه
تصميم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توكل كن زيرا خداوند متوكّلان را دوست دارد!
4- و ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرى بيم دهنده نفرستاديم مگر اين كه مترفين آنها (كه مست ناز و نعمت بودند) گفتند: ((ما به آنچه فرستاده شده
ايد كافريم !))
5- و در آنچه خدا به تو داده . سراى آخرت را بطلب ، و بهره ات را از دنيا فراموش مكن ! و همان گونه كه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن ! و
هرگز در زمين در جستجوى فساد مباش ، كه خدا مفسدان را دوست ندارد! - (قارون ) گفت : ((اين ثروت را به وسيله دانشى كه نزد من است به دست
آورده ام !))آيا او نمى دانست كه خداوند اقوامى را پيش از او هلاك كرده كه نيرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامى كه عذاب الهى فرا
رسد) مجرمان از گناهانشان سؤ ال نمى شوند!
6- به آنها گفتيم : از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است ! - تا بارانهاى پر بركت آسمان را پى در پى بر شما
فرستد! - و شما را با اموال و فرزندان فراوان كمك كند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد!
7- و اگر آنان تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگارشان بر آنها
نازل شده (= قرآن ) بر پا دارند، از آسمان و زمين روزى خواهند خورد، جمعى از آنها
معتدل و ميانه رو هستند، ولى بيشترشان اعمال بدى انجام مى دهند .
8- هر كس كار شايسته اى انجام دهد. خواه مرد باشد يا زن ، در حالى كه مؤ من است ، او را به حياتى پاك زنده مى داريم ، و پاداش آنها را به
بهترين اعمالى كه انجام مى دادند، خواهيم داد.
9- و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت ، و روز قيامت او را نابينا محشور مى كنيم !
10- ... و نزاع (و كشمكش ) نكنيد، تا سست نشويد و قدرت (و شوكت ) شمااز ميان نرود!
تفسير و جمع بندى
در نخستين آيه ، كه سخن از رابطه بركات زمين و آسمان ؛ با تقواست ، با صراحت مى فرمايد: ايمان و تقوا سبب مى شود كه بركات آسمان و زمين
به سوى انسانها سرازير گردد؛ و بعكس ، تكذيب آيات الهى (و بى تقوايى ) سبب
نزول عذاب مى گردد. (ولو اءنّ اءهل القرى آمنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء و الاءرض و لكن كذّبوا فاءخذناهم بما كانوا يكسبون
)
بركات آسمان و زمين ، معنى وسيعى دارد كه نزول بارانها، رويش گياهان ، فزونى نعمتها، و افزايش نيروهاى انسانى را
شامل مى شود .
((بركت)) در اصل به معنى ثبات و استقرار چيزى است ، و اين واژه بر هر نعمت و موهبتى كه پايدار بماند اطلاق مى گردد؛ بنابراين موجودات
بى بركت آنها هستند كه ثبات و قرارى ندارند و زود فانى و نابود مى شوند .
بسيارند از امّتهايى كه داراى امكانات مادّى فراوان هستند و منابع زيرزمينى و روزمينى و انواع صنايع را دارند، ولى به خاطر تباهى اخلاق و فساد
اعمال كه نتيجه مستقيم فساد اخلاق است ، اين مواهب براى آنها ناپايدار و فاقد بركت است و غالباً در مسير نابوديشان به كار گرفته مى شود .
به همين دليل ، آيات قرآن ، از كسانى سخن مى گويد كه نعمتهاى آنها وَبال و مايه بدبختى شان شد .
مثلاً در آيه 85 سوره تويه مى خوانيم : ((و لا تعجبك اءموالهم و اءولادهم انّما يريد الله اءن يعذّبهم بها فى الدّنيا و تزهق اءنفسهم و هم
كافرون ؛ مبادا اموال و اولادشان مايه اعجاب تو گردد، خدا مى خواهد به وسيله آن ، آنها را عذاب كند و جانشان برآيد در حالى كه كافر
باشند.))
آرى ! اين نعمتها هنگامى كه با فساد اخلاق تواءم شود، هم مايه عذاب دنيا است ، هم موجب خسران و زيان آخرت !
به تعبير ديگر، هرگاه مواهب الهى با ايمان و اخلاق و اصول انسانى همراه باشد مايه عمران و آبادى و رفاه و آسايش و سعادت و نيكبختى است اين
همان چيزى است كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده است .
بعكس ، هر گاه با سوء اخلاق و بُخل و ظلم و خودكامگى و هوسبازى همراه باشد، مايه تباهى و فساد است !
در دوّمين آيه ، طريقه بسيار مؤ ثر و مهمّى را براى پايان دادن به كينه توزيها و عداوتها، ارائه مى دهد و نقش اخلاق را در برچيدن نفرتها وكينه
هاروشن مى سازد، مى فرمايد: ((با نيكى ، بدى را دفع كن ، تادشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند.)) (ادفع بالّتى هى
اءحسن فاذا الّذى بينك و بينه عداوة كاءنّه ولىّ حميم )
سپس مى افزايد: اين كار، كارِ همه كس نيست ، و اين بزرگوارى و سِعِه صدر از هر كس برنمى آيد، ((تنها كسانى به اين مرحله مى رسند كه داراى
صبر و استقامتند، و تنها كسانى به اين فضيلت اخلاقى نائل مى شوند، كه بهره عظيمى از ايمان و تقوا دارند!)) (و ما يلقّها الّا الّذين صبروا
و ما يلقّها الّا ذوحظٍّ عظيم )
هميشه يكى از مشكلات بزرگ جوامع بشرى ، انباشته شدن كينه ها و نفرتها بوده كه وقتى به اوج خود برسد، آتش جنگها از آن زبانه مى كشد و
همه چيز را در كام خود فرومى برد و خاكستر مى كند.
حال اگر با روش بالا (دفع بدى با نيكى ) با آن برخورد شود، كينه ها، همچون برف در تابستان ، بزودى ذوب مى شود و از ميان مى رود، و
جوامع بشرى را از خطر بسيارى از جنگها مصون مى دارد، از جنايان مى كاهد و راه را براى همكارى عمومى هموار مى سازد.
ولى همان گونه كه قرآن مى گويد، اين كار كارِ همه كس نيست و بهره عظيمى از ايمان و تقوا و تربيت اخلاقى لازم دارد.
بديهى است اگر خشونت باخشونت پاسخ گفته شود، و سَيّئه با سَيّئه دفع گردد، خشونتها به صورت تصاعدى بالا مى گيرد، و روز به
روز دامنه آن گسترده تر مى شود و مايه بدبختى هاى عظيمى در سطح جامعه بشرى مى گردد!
بديهى است اين امر (دفع بدى با نيكى ) شرايط و حدود و استثناهايى دارد كه در جاى خود مشروحاً خواهد آمد .
در سوّمين آيه ، از تاءثير حُسن اخلاق در جلب و جذب مردم سخن مى گويد و نشان مى دهد يك مدير متخلّق به اخلاق الهى تا چه حد در كار خود موفّق
است ، و چگونه دلهاى رميده را در اطراف خود جمع و متّحد مى سازد، اتّحادى كه مايه پيشرفت و
تكامل جامعه ها است ، مى فرمايد:
((از پرتو رحمت الهى در برابر آنها نرم و مهربان شدى ! و اگر تندخو و
سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند، آنها را عفو كن و براى آنها آمرزش الهى بخواه ، و در كارها با آنها مشورت كن ، امّا هنگامى كه تصميم
گرفتى ، قاطع باش و بر خدا توكّل كن چرا كه خدا متوكّلان را دوست دارد! (فبما رحمةٍ من الله لنت لهم و لو كنت فظّاً غليظ القلب لانفضّوا من
حولك فاعف عنهم واءستغفر لهم وشاورهم فى الاءمر فاذا عزمت فتوكّل على الله انّ الله يحبّ المتوكّلين )
اين آيه تاءثير عميق حُسن اخلاق را در پيشرفت امر مديريت و جلب و جذب دلها و وحدت صفوف و پيروزى و موفّقيّت جامعه نشان مى دهد؛ بنابراين
تاءثير حُسن اخلاق تنها در بُعد الهى و معنوى آن خلاصه نمى شود، بلكه اثر وسيعى در زندگى مادّى انسانها نيز دارد .
دستورات سه گانه اى كه در ذيل آيه آمده يعنى مساءله ((عفو و گذشت از خطاها)) و ((طلب آمرزش از پيشگاه خدا)) و ((مشورت در
كارها)) نيز در همين راستا است ، چرا كه اين خُلق و خوى كه از مهربانى و تواضع سرچشمه مى گيرد سبب عفو و گذشت و استغفار و جبران
خطاهاى پيشين و احترام به شخصيّت و ارزش وجودى انسانها مى شود .
چهارمين آيه ، آثار منفى بعضى از اخلاق سوء را نشان مى دهد كه هميشه و همه جا در برابر پيامبر راستين ، گروهى مترفين قيام كردند، همانا كه
مَست ناز و نعمت بودند، و روح تكبّر و خودخواهى تمام وجودشان را پُر كرده بود، مى فرمايد: ((ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرانِ انذاركننده
نفرستاديم ، مگر اين كه مترفين گفتند ما به آنچه شما فرستاده شده ايد كافريم !)) (و ما اءرسلنا فى قرية من نذير الّا
قال مترفوها انّا بما ارسلتم به كافرون )
سپس مى افزايد: آنها به قدرى مغرور بودند كه ((گفتند اموال و اولاد ما (از شما) بيشتر است و ما هرگز مجازات نخواهيم شد)) (و قالوا نحن
اءكثر اءموالا و اءولادا و ما نحن بمعذّبين )
اين خُلق و خُوى زشت سبب مى شود كه در برابر هرگونه اصلاح اجتماعى بايستند؛ مَردان حق را بكشند، و صداى حق طلبان را خاموش كنند و بذر
فساد و ظلم و طغيان در جامعه ها بپاشد، و از اينجا نمونه ديگرى از تاءثير اخلاق سوء، در وضع جوامع بشرى روشن مى شود.
عجب اين كه روحيّه استكبار ناشى از ناز و نعمت ، سبب مى شد كه از نظر تفكّر نيز گرفتار خطاهاى زشت و روشنى بشوند، و كثرت و وفور نعمت را
دليل برقُرب خود در درگاه الهى بپندارند كه اگر ما مقرّب درِ درگاه او نبوديم ، اين همه نعمت به ما نمى داد! و به اين ترتيب تمام ارزشهاى
معنوى و اخلاقى را انكار مى كردند كه قرآن در آيه بعد از آن ، اين منطق سست و واهى را در هم مى ريزد، و معيار قرب درگاه الهى را ايمان و
عمل صالح مى داند.
نَه تنها مشركان ثروتمند قريش كه همه ناز پروردگان و ثروت اندوزان مستكبر، همين موقف را در برابر پيامبران و مصلحان جوامع بشرى داشتند.
در پنجمين آيه ، به چهره ديگرى از اين مساءله رو به رو مى شويم كه داستان ((قارون)) ثروتمند مغرور و خودخواه بنى
اسرائيل را بيان مى كند.
هنگامى كه آگاهان بنى اسرائيل به او نصيحت كردند كه ((مال و ثروت عظيم خويش را ابزارى براى سعادت خود و جامعه اى كه در آن زندگى مى
كنى قرار ده و آن گونه كه خدا به تو احسان كرده است به خَلق خدا نيكى كن ، و راه ظلم و فساد را نپوى كه خدا مفسدان را دوست ندارد!)) (و
اءبتغ فيما اتك اللّه اءلدّار الآخرة و لا تنس نصيبك من اءلدنيا و اءحسن كما اءحسن اللّه اليك و لا تبغ الفساد فى الاءرض انّ اللّه لايحبّ المفسدين )
او با غرور و تكبّر مخصوص به خود گفت : ((اين ثروت عظيم را به وسيله علم و دانش (و لياقت و كاردانى ام ) به دست آورده ام !))
(قال انّما اوتيته على علم عندى )
يعنى ، نگوييد خدا به من داده است ، بگوييد علم و لياقت و درايتم ، به من داده است ؛ و سرانجام همين كبر و غرور او را به وادى هولناك انكار آيات
الهى و ادامه فساد و ظلم و همكارى با دشمنان حقّ و عدالت كشانيد، و در يك حادثه عجيب ، او و تمام اموالش در كام زمين فرو رفت .
و باز در اينجا مشاهده مى كنيم كه چگونه رذائل اخلاقى مى تواند چهره اشخاص حتّى جامعه ها را دگرگون سازد و از رسيدن به خير و سعادت و
نيكبختى باز دارد.
جالب اين كه در آيات قبل از آن مى خوانيم كه آگاهان بنى اسرائيل گفتند: ((اين همه شادى نَكن كه خدا شادى كنندگان را دوست ندارد!)) (اذ
قال له قومه لاتفرح انّ اللّه لايحبّ اءلفرحين )
بديهى است شاد بودن و شاد زيستن در منطق اسلام و در هيچ منطقى كار بدى نيست ، منظور در اينجا، شادى ناشى از غرور و غفلت و بى خبرى از خدا و
شادى آميخته با ظلم و فساد و گناه است ، همان شادى كه به دنبال آن عَربده هاى مستانه و سركشى و فساد است و همه اينها بازتاب صفات زشتى
است كه در درون دل لانه گزيده است .
در ششمين آيه ، شكايت حضرت نوح عليه السّلام را در پيشگاه خدا مى خوانيم كه در لا به لاى آن اشارات پُر معنايى به تاءثير
اعمال آدمى - و خُلق و خُوهايى كه پشتوانه اين اعمال است - در زندگى فردى و اجتماعى انسان شده است ، مى فرمايد: ((بارالها! من به آنها گفتم :
از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد (و از مركب غرور و نخوت فرود آييد و از گناهان خويش و كُفر و عِناد و لجاج توبه كنيد!) كه او بسيار
آمرزنده است - تا بارانهاى پُر بركت آسمان را پى در پى بر شما بفرستد و شما را با
اموال و فرزندان فراوان يارى دهد و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان بگذارد.)) (فقلت استغفروا ربّكم انّه كان غفّارا -
يرسل السّماء عليكم مدرارا - و يمددكم باءموال و بنين - و يجعل لكم جنّات و
يجعل لكم اءنهارا)
و در ادامه اين آيات ، سرپيچى آنها را از فرمانهاى الهى و صفات زشت آنان را برمى شمرد، كه سرچشمه اصلى گناهان آنها بود.
ممكن است آنچه در بالا آمده به عنوان يك رابطه معنوى و الهى در ميان تَرك گناه و استغفار، با فزونى نعمتها تفسير شود، ولى هيچ مانعى ندارد كه
اين پيوند و ارتباط هم جنبه معنوى داشته باشد هم جنبه ظاهرى ، لذا در جاى ديگر از قرآن مجيد مى خوانيم :
((ظهر الفساد فى البرّ و البحر بما كسبت ايدى النّاس ؛ فساد در خشكى و دريا به خاطر كارهايى كه مردم انجام داده اند آشكار شده است
.)) (سوره روم ، آيه 41)
|