6- امام باقر عليه السّلام مى فرمايند: ((من همّ بشى ء من الخير فليعجّلة فانّ كلّ شى ء فيه تاءخير فانّ للشّيطان فيه نظرة ؛ كسى كه
تصميم بر كار نيك مى گيرد، بايد شتاب كند؛ زيرا هر چيزى كه در آن تاءخير باشد، شيطان در آن نظر دارد (و با وسوسه هاى خود، تصميم
انسان را تضعيف مى كند)).
كوتاه سخن اين كه در برابر كارهاى خير، هميشه موانع و وسوسه هاى شياطين جن و انس وجود دارد؛ به همين
دليل هنگامى كه مقدّمات آن فراهم گردد، بايد شتاب كرد، مبادا افراد تنگ نظر، كوتاه فكر و شيطان صفت ، سنگهايى در راه آن بيندازند. ضمنا
بايد ميان سرعت در انجام كار و عجله مذموم كه مربوط به قبل از فراهم شدن مقدّمات لازم براى نجات كار است ، تفاوت گذاشت .
اين سخن را با حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام پايان مى دهيم : ((لاتؤ خّر انالة المحتاج الى غد، فانّك لاتدرى ما يعرض لك و له
غد(728)؛ كمك به نيازمندان را به فردا ميفكن ؛ زيرا نمى دانى فردا براى تو و براى او چه پيش مى آيد اى بسا! توان تو از ميان برود، يا
نياز او)).
پيامدهاى شوم عجله و شتابزدگى
1- اتلاف وقت و نيرو
اين خوى ناپسند، آثار ويرانگرى در زندگى فردى و اجتماعى انسان ها دارد. خسارت هايى كه از اين طريق ، دامان انسان را مى گيرد، فوق العاده
زياد است . از جمله اين كه نيروها را به هدر مى دهد و مانع رسيدن به مقصد مى شود؛ مثلا، اگر لشكر دشمن قصد بلاد اسلام را كند و سپاه اسلام
صبر نكند تا لشكر دشمن در موقعيّت ضعف و آسيب پذيرى قرار گيرند، يا
قبل از آن كه لشكر اسلام خود را بسيج و آماده كند و نقشه هاى جنگى را ترتيب دهد، به آنها حمله كند، نتيجه اى جز شكست و از بين رفتن قواى اسلام و
به هدر دادن نيروها و جسور شدن دشمن نخواهد داشت .
در كارهاى شخصى و فردى نيز همين امر صادق است ؛ زيرا هر حركت عجولانه ، سبب ناكامى و از بين رفتن نيروهاست .
در ((محجّة البيضاء)) حديث جالبى نقل شده كه شاهد گوياى گفتار فوق است ، در اين حديث آمده است : هنگامى كه حضرت مسيح عليه السّلام
متولّد شد، نزد ابليس آمدند و گفتند: امروز بتها سرنگون شده اند (مگر خبرى واقع شده !) ابليس گفت : آرى ! حتما حادثه بزرگى روى داده است ،
همين جا باشيد تا تحقيق كنم و بازگردم . ابليس پرواز كرد و تمام اطراف زمين را گردش نمود و چيزى نيافت ، جز اين كه ديد حضرت عيسى عليه
السّلام متولّد شده و فرشتگان اطراف او حلقه زده اند. ابليس برگشت و به شياطين خود گفت : ديشب پيامبرى متولّد شده است . هيچ زنى باردار نشد
و وضع حمل نكرد مگر اين كه من حاضر بودم ، جز اين يكى و شما ماءيوس باشيد از اين كه بعد از اين بت پرستى رونقى پيدا كند؛ ولى (براى
گمراه ساختن فرزندان آدم )، از راه عجله و اعمال سبكسرانه وارد شويد (تا شيرازه زندگى آنها به هم بريزد).(729)
2- ياءس و نااميدى
از ديگر پيامدهاى شوم ((عجله )) آن است كه هرگاه انسان به خاطر آن ناكام شود، حالت ياءس و نوميدى به او دست مى دهد و اى بسا نسبت به
همه چيز، حتّى تقدير الهى بدبين گردد. لذا در حديث پُرمعنايى امام حسن عسگرى عليه السّلام مى فرمايند:
((لاتعجل على ثمرة لاتدرك و انّما تنالها فى اءوانها و اءعلم اءنّ المدبّر لك اءعلم بالوقت الّذى يصلح حالك فيه ، فثق بخيرته فى جميع
امورك ، يصلح حالك ، و لاتعجل بحوائجك قبل وقتها فيضيق قلبك و صدرك و يخشاك (يغشاك ) القنوط؛ براى چيدن هيچ ميوه اى
قبل از رسيدن آن ، عجله مكن ، تنها در موقع (مناسبش ) به آن خواهى رسيد (و بهره خواهى گرفت ) و بدان ، كسى كه امور تو را تدبير مى كند، نسبت
به وقتى كه به صلاح حال توست ، آگاهتر است ، بنابراين به انتخاب او در همه كارهايت اعتماد كن ، تا
حال تو اصلاح شود و هرگز براى نيازهاى خود قبل از رسيدن وقتش ((عجله )) نكن كه سبب تنگدلى و چيره شدن نوميدى بر تو مى
شود)).(730)
3- ندامت و پشيمانى
سوّمين پيامد شوم ((عجله )) ندامت و پشيمانى است كه در احاديث گذشته به آن اشاره شد. چه بسيارند كسانى كه براى انجام كارها،
قبل از فراهم شدن زمينه ها عجله كرده اند و نيروهايشان به هدر رفته و هرگز به مقصد و مقصود خود
نايل نشده اند؛ در حالى كه اگر كمى خويشتن دارى مى كردند، هرگز به چنان سرنوشتى مبتلا نمى شدند و چه بسيار كسانى كه به خاطر
دستپاچگى به سراغ چيزى رفته اند كه دشمن جان آنها بوده و آرزو مى كنند كه اى كاش ! به سراغ آن نمى رفتند.
اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((فكم من مستعجل بما ان اءدركه ودّ اءنّه لم يدركه ؛ چه بسيارند افرادى كه براى چيزى عجله مى
كنند كه اگر به آن دست يابند (فورا پشيمان مى شوند و) دوست دارند هرگز به آن نرسيده بودند)).(731)
4- هجوم اندوه و غصّه
چهارمين پيامد منفى ((عجله )) در كارها، هجوم امواج اندوه و غصّه ، سوى انسان است ؛ زيرا ناكامى ها و شكست هاى
حاصل از عجله و دستپاچگى در بسيارى از اوقات ، بسيار گران تمام مى شود و انسان را با اندوه فراوان رو به رو مى كند.
حضرت اميرمؤ منان على عليه السّلام در يكى از كلمات قصارش در ((غررالحكم )) مى فرمايند:
((العجل قبل الامكان يوجب الغصّة (732)؛ شتابزدگى پيش از فراهم شدن امكانات ، سپس اندوه و غصّه است )).
5- فزونى لغزش ها
از پيامدهاى ديگر سوء آن ، لغزش هاى فراوان است ؛ زيرا تصميم گيرى صحيح نياز به
تاءمّل و تدبّر و دقّت فراوان دارد و آن هم به صورت عجولانه و شتابزده امكان پذير نيست و لذا افراد
((عجول )) غالبا گرفتار لغزش هاى مختلفى مى شوند، چه در تشخيص هدف و چه در راه
وصول آن .
اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايد: ((مع العجل يكثر الزّلل ؛ با عجله و شتابزدگى لغزش هاى فراوان پيش مى آيد))(733). و نيز
مى فرمايند: ((من عجل كثر عثاره ؛ هر كس شتاب كند، لغزش او بسيار خواهد بود)).(734)
6- فزونى خطاها
ششمين اثر عجله ، ((فزونى خطاها)) است كه مى تواند با فزونى لغزش ها يكى باشد و مى تواند دو چيز محسوب شود، (خطا در تشخيص هدف
است و لغزش در راه وصول به آن ).
اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((اءصاب متاءنّ اءوكاد، اءخطاء
مستعجل اءوكاد؛ افراد خويشتن دار يا به مقصد مى رسند و يا به طور نسبى موفق مى شوند و افراد
عجول گرفتار خطا مى شوند، يا به طور نسبى خطا مى كنند)).(735)
به هر حال ، زيان هاى ناشى از عجله و دستپاچگى ، بيش از آن است كه مردم عادى فكر مى كنند، و جريمه اى كه انسان هاى
عجول به خاطر عجله مى پردازند، قابل شمارش نيست .
ريشه هاى اين خوى ناپسند
1- هواپرستى
اين خوى ناپسند، مانند بسيارى از رذايل ديگر، قبل از هر چيز از هواپرستى سرچشمه مى گيرد، انسان هاى هواپرست ، معمولا براى رسيدن به
خواست دل ، عجول و دستپاچه اند و غالبا هوا و هوس ها به آنها اجازه نمى دهد، در عواقب امور بينديشند و راه درست را براى رسيدن به مقصد
برگزينند؛ به همين جهت خود را به آب و آتش مى زنند و با دستپاچگى به سوى هوس هاى خويش مى دوند و خود را گرفتار مى سازند.
2- حبّ و وابستگى به دنيا
حبّ دنيا كه سرچشمه به راءس خطايا و معاصى است ، يكى ديگر از عوامل عجله و شتاب است . بنده دنيا جز دنيا را نمى بيند، و گويى چشم و گوش
او كور و كَر مى شود. آتش عشق و شوق دنيا در دل او زبانه مى كشد و او را با شتاب به
دنبال خيالات خام مى فرستد و اغلب بر اثر عجله و شتابكارى ، مشكلات و موانع راه را نمى بيندو خود را براى مقابله با آن آماده نمى كند و به همين
دليل گرفتار شكست و ناكامى مى شود.
3- كمى ظرفيت و سعه صدر
از انگيزه هاى ديگر ((عجله و شتاب ))، كمى ظرفيت و سعه صدر است ، افراد كم ظرفيت معمولا عجولند و صاحبان سعه صدر با تاءنّى و
خويشتن دارى و بردبارى گام برمى دارند و همه چيز را زير نظر مى گيرند و با قدرت و قوّت در عين خون سردى ، به سوى مقصد پيش مى روند
و به همين دليل ، كمتر گرفتار شكست مى شوند.
تسويلات شيطان و تزئينات او و فريب هاى دوستان نادان و متملق و دروغگو و حسود و سخن چين ، از
عوامل مهم شتابزدگى و عجله است .
امام اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((و لاتعجلّنّ الى تصديق ساع فانّ السّاعى غاشّ و ان تشبّه بالنّاصحين ؛ در تصديق سخن
چينان عجله مكن ؛ زيرا آنها خائنند، هر چند در لباس ناصحان خيرخواه ظاهر شوند)).(736)
4- جهل و نادانى
يكى ديگر از عوامل شتابزدگى ، جهل و نادانى و سفاهت است ؛ زيرا افراد جاهل و نادان اغلب گرفتار اوهام و پندارهاى غلط هستند و به گمان اين كه
مقدّمات كار فراهم است ، خود را در گرداب حوادث مى افكنند و با ناكامى و شكست رو به رو مى شوند، در حالى كه هوشياران آگاه ، تمام جوانب كار
را مورد بررسى قرار مى دهند و با حزم و دورانديشى و دور از هرگونه شتابزدگى ، برنامه ريزى مى كنند و مطمئنا پيروز مى شوند. اميرمؤ منان
على عليه السّلام مى فرمايند: ((من الحمق اءلعجلة قبل الامكان ؛ عجله كردن
قبل از فراهم شدن امكانات (انجام كار)، از حماقت است .))(737)
راه هاى درمان
براى مبارزه با اين خوى زشت ، قبل از هر چيز بايد به پيامدهاى شوم آن انديشيد و عواقب دردناك عجله و شتابزدگى را مورد توجّه قرار داد و حوادث
بسيار ناراحت كننده اى را كه بر اثر شتابزدگى در كارها ديده شده ، به خاطر آورد و نمونه هاى فراوانى كه در تاريخ است نيز مورد توجّه قرار
داد، به يقين با مطالعه در اين امور، هر كس به خوبى درمى يابد كه عجله و دستپاچگى ، نه تنها او را زودتر به مقصد نمى رساند، بلكه چه بسا
به خاطر آن هرگز به مقصد نرسد.
جمله هايى مانند: ((العجلة من الشيطان )) و ((والعجلة قبل الامكان يوجب الغصّة و مع العجلة تكون النّدامة )) بايد به صورت
شعارهايى در زندگى فردى و اجتماعى درآيد و هميشه نصب العين افراد عجول گردد تا با مشاهده آن از عجله بازايستد و حديث
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به ذهن خويش بسپارند كه فرمود: ((شتابزدگى و عجله مردم را به هلاكت مى افكند و اگر مردم آرامش و
خونسردى خود را حفظ كنند، هيچ كس در خطر نمى افتد)).(738)
از سوى ديگر، بايد به تمرين ها و تلقين هاى پى در پى ، به اين خُلق و خُوى چيره شود؛ زيرا هر كارى با تمرين
مبدّل به يك عادت و هر عادتى با ادامه مبدّل به يك خُلق و خُوى مى شود.
20 : صبر و شكيبايى
اشاره :
زندگى انسان در دنيا، آميخته با مشكلات عجيبى است كه اگر در مقابل آن بايستد و شكيبايى و مقاومت به خرج دهد، به يقين پيروز خواهد شد و اگر
ناشكيبايى كند و در برابر حوادث زانو زند، هيچ گاه به مقصد نخواهد رسيد.
منظور از ((صبر)) استقامت در برابر مشكلات و حوادث گوناگون است كه نقطه
مقابل آن ((جزع ))، بى تابى ، از دست دادن مقاومت و تسليم شدن در برابر مشكلات است .
علاوه بر زندگى مادّى ، در زندگى معنوى نيز اين مسئله وجود دارد. اگر انسان در برابر نفس سركش و هوا و هوس ها و زرق و برق دنيا و جاذبه
هاى گناه ايستادگى نكند و در طريق ((معرفة اللّه )) و اطاعت فرمان او با مشكلات نجنگد، هرگز به جايى نمى رسد.
از اين رو، علماى علم اخلاق ، صبر را به سه دسته تقسيم مى كنند:
1- صبر بر اطاعت ؛ يعنى شكيبايى در برابر مشكلاتى كه در راه اطاعت وجود دارد.
2- صبر بر معصيت ؛ يعنى ايستادگى در برابر انگيزه هاى نيرومند و محرك گناه .
3- صبر بر مصيبت ؛ يعنى پايدارى در برابر حوادث تلخ و ناگوار و عدم برخورد انفعالى و ترك جزع و فزع .
((صبر)) از مهمترين اركان ايمان است ، اميرمؤ منان على عليه السّلام موقعيّت صبر را در برابر ايمان ، همانند موقعيّت سَر نسبت به بدن مى
دانند در قرآن مجيد نيز كمتر موضوعى را مانند صبر مورد تاءكيد قرار داده است . در حدود هفتاد آيه ، از صبر سخن به ميان آمده كه بيش از ده مورد آن
به شخص پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اختصاص دارد.
قرآن براى صابران ، اجر فراوانى قائل شده ؛ ((انّما يوفّى الصّابرون اءجرهم بغير حساب ))(739) و كليد ورود به بهشت ، را صبر
و استقامت شمرده شده است ، آن جا كه مى گويد: ((فرشتگان بر دَر بهشت به
استقبال مى آيند و به آنها مى گويند: ((سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدّار؛ سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان ، چه نيكو است
سرانجام آن سراى جاويدان )))).(740)
در حديث معروف نبوى كه در بحث هاى آينده به آن اشاره خواهد شد؛ صبر نيمى از ايمان شمرده شده است .
با اين اشاره به سراغ آيات قرآن مى رويم و تعبيرها و تاءكيدهاى قرآن را در مسئله صبر، مورد توجّه قرار مى دهيم .
آيات صبر
1- ...انّا وجدناه صابرا نعم العبد انّه اءوّاب (سوره ص ، آيه 44)
2- و جآءوا على قميصه بدم كذب قال بل سوّلت لكم اءنفسكم اءمرا فصبر
جميل واللّه المستعان على ما تصفون (سوره يوسف ، آيه 18)
3- و اسماعيل و ادريس و ذاالكفل كلّ من الصّابرين (سوره انبياء، آيه 85)
4- قال انّك لن تستطيع معى صبرا (سوره كهف ، آيه 67)
5- ...قال الّذين يظنّون اءنّهم ملقوا اللّه كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باءذن اللّه و اللّه مع الصّابرين (سوره بقره ، آيه 249)
6- فاءصبر كما صبر اولواالعزم من الرّسل و لاتستعجل لهم كاءنّهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الّا ساعة من نهار... (سوره احقاف ، آيه 35)
7- فاءصبر صبرا جميلا (سوره معارج ، آيه 5)
8- يا ايّها الّذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتّقوا اللّه لعلّكم تفلحون (سوره
آل عمران ، آيه 200)
9- يا ايّها الّذين آمنوا استعينوا بالصّبر و الصّلوة انّ اللّه مع الصّابرين (سوره بقره ، آيه 153)
10- قل يا عبادى الّذين آمنوا اتّقوا ربّكم للّذين اءحسنوا فى هذه الدّنيا حسنة و اءرض اللّه واسعة انّما يوفّى الصّابرون اءجرهم بغير حساب
(سوره زمر، آيه 10)
11- سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدّار (سوره رعد، آيه 24)
12- اولئك يجزون الغرفة بما صبروا و يلقّون فيها تحيّة و سلاما (سوره فرقان ، آيه 75)
13- و لنبلونّكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاءموال و الاءنفس و الثّمرات و بشّر الصّابرين (سوره بقره ، آيه 155)
14- ...و توصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر (سوره عصر، آيه 3)
ترجمه :
1-...ما او (ايوب ) را شكيبا يافتيم ، چه بنده خوبى كه بسيار بازگشت كننده (به سوى خدا) بود.
و پيراهن يوسف را با خونى دروغين (آغشته ساخته ، نزد پدر) آوردند. پدر گفت : ((هوس هاى نفسانى شما اين كار را برايتان آراسته ! من صبر
جميل (شكيبايى خالى از ناسپاسى ) خواهم داشت ، و در برابر آن چه مى گوييد از خداوند يارى مى طلبم !)).
3- و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را (به يادآور) كه همه از صابران بودند.
4- (خضر) گفت : ((تو هرگز نمى توانى با من شكيبايى كنى ! (ولى موسى
قول داد كه شكيبا خواهم بود))).
5-...(گروهى از بنى اسرائيل ) گفتند: ((امروز ما توانايى مقابله با ((جالوت )) و سپاهيان او را نداريم ))؛ امّا آنها كه به روز رستاخيز
ايمان (قوى ) داشتند، گفتند: ((چه بسيار گروه هاى كوچكى كه به فرمان خدا بر گروه هاى عظيمى پيروز شدند!)) و خداوند (همراه ) با
صابران (و يار استقامت كنندگان ) است .
6- (اى پيامبر!) صبر كن ، آن گونه كه پيامبران ((اولواالعزم )) صبر كردند و براى (عذاب ) آنان شتاب مكن ! هنگامى كه وعده هاى (عذاب ) را
كه به آنها داده شده ، مشاهده كنند، (احساس مى كنند كه ) گويى فقط ساعتى از يك روز (در دنيا) توقف داشتند!
7- پس ((صبر)) كن ، صبرى جميل و زيبا (خالى از هرگونه ناسپاسى ).
8- اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (در برابر مشكلات و مصائب و هوس هاى سركش ) استقامت كنيد! و در برابر دشمنان (نيز) پايدار باشيد و از
مرزهاى خود مراقبت نمائيد و از خدا بپرهيزيد، شايد رستگار شويد!
9- اى افرادى كه ايمان آورده ايد! از صبر (و استقامت ) و نماز، كمك بگيريد؛ (زيرا) خداوند با صابران است .
10- بگو ((اى بندگان من كه ايمان آورده ايد از (مخالفت ) پروردگارتان بپرهيزيد، براى كسانى كه در اين دنيا نيكى كرده اند، پاداش نيكى
است و زمين خدا وسيع است (اگر تحت فشار سران كفر بوديد، مهاجرت كنيد) كه صابران اجر و پاداش خود را بى حساب دريافت مى دارند!)).
11- (فرشتگان در قيامت به آنان مى گويند:) سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان ، چه نيكوست عاقبت آن سرا(ى جاويدان )!
12- (آرى ) آنها (عباد الرّحمن ) هستند كه درجات عالى بهشت ، در برابر شكيبايى و صبرشان به آنان پاداش داده مى شود و در آن با تحيّت و
سلام رو به رو مى شوند!
13- قطعا همه شما (امّت محمّد) را با چيزى از ترس ، گرسنگى ، و خسارت
اموال و جانها و ميوه ها، آزمايش مى كنيم ، به استقامت كنندگان (در برابر آزمايش ها) بشارت (پيروزى و پاداش بزرگ ) ده !،
14-...آنها كه يكديگر را به حق سفارش كردند، به شكيبايى و استقامت توصيه نمودند!
تفسير و جمع بندى
الگوى صبر و اسطوره مقاومت
در ميان پيامبران الهى كه هر يك ويژگى خاصّى از فضايل اخلاقى را (به صورت درخشان تر) دارا بودند، حضرت ايّوب عليه السّلام به عنوان
پيامبر صبور شناخته مى شود. او الگوى ((صبر)) و مقاومت در برابر مشكلات بود، به همين
دليل حالات او در سوره ((ص )) موقعى كه مسلمانان در مكّه تحت فشار شديد قرار داشتند؛ به عنوان يك سرمشق بزرگ
نازل شد و به مسلمانان درس صبر و استقامت داد.
درست است كه نام يا سرگذشت حضرت ايّوب عليه السّلام در چندين سوره از قرآن آمده است ؛ ولى مشروح تر از همه ، در سوره ((ص )) ديده مى
شود كه نخستين آيه مورد بحث از آيات همان سوره است . در آيه 44 سوره ((ص )) آمده است : ((ما اءيّوب را شكيبا يافتيم ، چه بنده خوبى بود
كه بسيار بازگشت كننده به سوى خدا بود؛ ...انّا وجدناه صابرا نعم العبد انّه اءوّاب )).
حضرت ايّوب به عنوان يك آزمون بزرگ ، گرفتار مصائب عظيمى شد تا درجه شُكرگزارى او آشكار گردد و به مقام قُرب پروردگار نزديكتر
شود. او كه اموال ، زراعت و گوسفندان فراوان برومند و لايق و متعدّد داشت ، در يك آزمون بزرگ ، همه چيز، حتّى فرزندان خويش را از دست داد و خود
نيز به بيمارى شديدى مبتلا شد.
آن حضرت چنان بيمار گشت كه از شدّت درد به خود مى پيچيد و بدين سان اسير و دربند بستر بيمارى و درد گرديد؛ ولى هيچ يك از اين امور، از
شُكر او نسبت به درگاه خداوند نَكاست .
زخم زبان هاى زيادى از دوست و دشمن شنيد، مصيبتى كه شايد بالاترين مصائب بود، گاهى عُبّاد و راهبان بنى
اسرائيل به ديدنش مى آمدند و به صراحت مى گفتند: تو چه گناه عظيمى كرده اى كه به اين عذاب ((اليم )) گرفتار شده اى ؟ ولى آن حضرت
باز رشته صبر را از كف نمى داد، و چشمه ضلال شُكر و سپاس الهى را به كفران و ناشُكرى آلوده نمى ساخت . تنها كارى كه كرد اين بود كه
بعد از مدّتى طولانى به پيشگاه خداوند عرض كرد: ((بار پروردگارا! شيطان مرا به رنج و عذاب افكند (و انتظار گشايش تنها از تو دارم )؛
واذكر عبدنا اءيّوب اذ نادى ربّه اءنّى مسّنى الشّيطان بنصب و عذاب )).
هنگامى كه اين پيامبر عظيم الشّاءن تمام مراحل اين آزمايش بزرگ را پشت سر گذاشت و با كوهى از صبر و استقامت در برابر مصائب بزرگ
ايستادگى كرد، و شيطان را شرمنده تر و ماءيوس تر ساخت ، دَرهاى رحمت الهى به روى او گشوده شد و نه تنها
اموال و فرزندانش به لطف الهى به او بازگشت ، بلكه افزون تر از آن نصيبش و از همه مهمتر، به مقام پُرافتخار ((نعم العبد انّه اوّاب
)) رسيد.
و به گفته ((ابن مسعود)) مفسّر و قارى معروف : ((اين افتخار را براى خود در تاريخ بشريّت ثبت كرد كه سرسلسله صابران تا روز قيامت
خواهد بود؛ راءس الصّابرين الى يوم القيامه ))(741)
اين مطلب را نبايد ساده انگاشت كه يك انسانى كه داراى امكانات بسيار وسيع و گسترده اى است ، يك باره همه چيز خود را از دست بدهد و بر خاك
سياه بنشيند و حتّى نيش زبان دوست و دشمن را كه اثرش از خنجر و شمشير بيشتر است ، بشنود و آن گاه كلمه اى بر خلاف رضاى خدا كه حاكى از
ناسپاسى اش باشد، بر زبان نراند و همواره زبانش به ذكر و شُكر در گردش باشد، و در پايان كار، تنها سخنى كه مى گويد، همان باشد
كه در بالا آورديم ؛ يعنى عرض حال و حكايت وضع خويشتن در پيشگاه خدا كند و نه غير آن . عده اى كه اين جمله را شكايتى پنداشتند، سخت اشتباه
كرده اند؛ زيرا كه كمترين اثرى از شكايت در آن به چشم نمى خورد و به گفته شاعر:
چار چيز آورده ام شاها كه در گنج تو نيست ! | |
نيستى و حاجت و عجز و نياز آورده ام ! |
در دوّمين آيه مورد بحث ، از صبر ((حضرت يعقوب )) كه اُسطوره اى در صبر و شكيبايى است ، سخن به ميان آمده است . او به فراغ فرزند
دلبندش حضرت يوسف عليه السّلام كه سخت مورد علاقه اش بود گرفتار شد. ساليان دراز با چشمانى اشكبار صبر كرد تا سر انجام ديده اش
نابينا شد؛ امّا هرگز سخنى بر خلاف رضاى حق بر زبان نراند و پيوسته شاكر و صابر بود؛ به تعبير خودش ((صبر
جميل )) داشت ، چنان كه در آيه مورد بحث آمده است : (((برادران يوسف ) پيراهن او را با خونى دروغين (نزد پدر) آوردند، (حضرت يعقوب خطاب
به فرزندانش ) گفت : هوس هاى نفسانى شما، اين كار را در نظرتان زينت داده ؛ من صبر
جميل مى كنم و از خداوند در برابر آنچه شما مى گوييد، يارى مى طلبم ؛ ((و جائوا على قميصه بدم كذب
قال بل سوّلت لكم اءنفسكم اءمرا فصبر جميل واللّه المستعان على ما تصفون )).(742)
برادران دروغگو و كم حافظه ، از اين غافل بودند كه اگر پيراهن حضرت يوسف عليه السّلام را به خون آغشته نموده و به عنوان سند حمله مرگ
نزد پدرشان مى آوردند، لااقل چند جاى پيراهن را پاره كنند تا دليلى بر حمله گرگ باشد؛ در حالى كه آنها پيراهن برادر را خون آلود كرده ، نزد
پدر آوردند؛ به همين دليل پدر از نيرنگ آنها باخبر شد و جمله ((بل سوّلت لكم اءنفسكم اءمرا)) را گفت ؛ ولى چون در آن شرايط، كارى از
دستش ساخته نبود، در حالى كه بى اختيار اشكش جارى بود، گفت : ((فصبر جميل ؛ صبر خواهم كرد، صبرى زيبا)) (كه تواءم با
شُكرگزارى و سپاس خدا باشد، آلوده به ناسپاسى و جزع و بى تابى نگردد).
درباره ((صبر جميل )) مفسران تعبيرات مختلفى دارند؛ بعضى گفته اند: صبر
جميل ، صبرى است كه نه بى تابى در آن باشد و نه شكايت نزد مردم . بعضى گفته اند: صبر
جميل آن است كه براى خدا باشد. پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيز در برابر اين سؤ
ال كه صبر جميل چيست ؟ فرمودند: ((هو الّذى لاشكوى معه ؛ صبرى است كه در آن شكايتى نباشد)).(743)
بعضى نيز گفته اند: صبر جميل آن است كه شكايت نزد خَلق در آن نباشد، و از آن
جميل تر اين كه عرض حال خود به خالق كند و با اين عرض حال و پناه آوردن به او، حق عبوديت را انجام دهد.
به همين دليل وقتى كه فرزندان حضرت يعقوب عليه السّلام بر آن حضرت خُرده گرفتند، و گفتند: اين قدر ياد يوسف مكن ، حضرت فرمودند:
((من و غم و اندوهم را تنها به خدا مى گويم ، نه به ديگران و از خدا چيزهايى مى دانم كه شما نمى دانيد؛
قال انّما اءشكوا بثّى و حزنى الى اللّه و اءعلم من اللّه ما لاتعلمون )).(744)
|