2- عدم اختلاط زن و مرد
بى شك در جامعه مخصوصا در جامعه فعلى نمى توان زندگى زن و مرد نامحرم را به طور
كامل از هم جدا كرد، ولى در مواردى كه ضرورتى نداشته باشد، چنان كه از اختلاط پرهيز شود، به يقين ،
اصول عفت و پارسايى ، بهتر حفظ خواهد شد؛ دليل آن هم مفاسد بسيار وحشتناك و شرم آورى است كه از اختلاط پسران و دختران در كشورهاى غربى
ديده مى شود.
3- ديدن مطبوعات و رسانه هاى تصويرى
مطبوعات و رسانه هاى تصويرى نقش بسيار مؤ ثرى در تحريك مسايل جنسى ، مخصوصا در ميان قشر جوان دارد. افراد سودجو و گروه هايى كه از
اين راه به درآمدهاى هنگفت نامشروعى مى رسند، دست به انتشار مفتضح ترين فيلم ها، عكس ها، رمان ها و داستان هاى عشقى كثيف مى زنند و در شرايطى
كه امواج رسانه ها به آسانى از يك گوشه جهان به گوشه ديگر منتقل مى شود،
كنترل آنها كار آسانى نيست ؛ ولى به هر حال اگر اين امر به طور كامل ، امكان پذير نباشد، به طور ناقص امكان پذير است كه غفلت از آن ، موجب
گرفتاريهاى فراوان اخلاقى و اجتماعى است .
با نهايت تاءسف ، گروهى از نويسندگان و ارباب علم و دانش نيز در اين مسئله به موضع انفعالى روى آورده اند و به خاطر اين كه شرايط زمان ،
اجازه مخالفت با اين امور را نمى دهد و يا مخالفت با آنها، ما را از نسل جوان جدا مى سازد، يا در اذهان مردم متمدّن ، به عقب افتادگى متّهم مى شويم ؛
به همين دليل ، دست روى دست گذاشته و ماءيوسانه به امواج خطرناكى كه جوامع اسلامى را دربرگرفته ، نگاه مى كنند.
16 : غفلت و بى خبرى
اشاره :
((غفلت )) داراى مفهوم وسيع و گسترده اى است كه هرگونه بى خبرى از شرايط زمان و مكانى (كه انسان در آن زندگى مى كند) و از واقعيت هاى
فعلى و آينده و گذشته خويش و از صفات و اعمال خود و از پيامها و آيات حق و همچنين هشدارهايى كه حوادث تلخ و شيرين زندگى ، به انسان ها مى
دهد را شامل مى شود.
بى خبرى از اين واقعيت ها و نداشتن موضع گيرى صحيح در برابر آنها، خطر بزرگى ، براى سعادت انسان ها است ؛ خطرى كه هر لحظه ممكن است
، دامان انسان را بگيرد و او را به كام نيستى فروبرد، خطرى كه مى تواند زحمات ساليان دراز عمر انسان را در يك لحظه برباد دهد.
شايد بارها، شنيده باشيم كه فلان شخص با زحمت بسيار، اموال و سرمايه هاى عظيمى به دست آورده بود؛ اما بر اثر يك لحظه ((غفلت )) آتش
سوزى عظيمى به وجود آمد كه تمام آنها را در كام خود فروبرد؛ انسان نيز در مسير سعادت چنين است . ممكن است ، افتادن در دام ((غفلت )) در يك
لحظه كوتاه ، سرمايه هاى معنوى او را مبدل به خاكستر حسرت كند.
به همين دليل علماى اخلاق ، بحث هاى وسيعى درباره ((غفلت )) و ذُكر و بيدارى (كه نقطه
مقابل آن است ) در كتاب هاى خود آورده اند و از عواملى كه مى تواند پرده هاى ((غفلت )) را كنار نزند و انسان را از خواب ((غفلت )) بيدار
كند، بحث نموده اند.
با اين مقدمه ، به قرآن مجيد مراجعه مى كنيم و اهمّيّتى را كه اين كتاب بزرگ آسمانى بر اين امر
قائل شده ، در آيات زير مورد بررسى قرار مى دهيم :
1- ولقد ذراءنا لجهنّم كثيرا من الجنّ و الانس لهم قلوب لايفقهون بها و لهم اءعين لايبصرون بها و لهم آذان لايسمعون بها اولئك كالاءنعام
بل هم اءضلّ اولئك هم الغافلون (سوره اعراف ، آيه 179)
2- و اءقترب الوعد الحقّ فاذا هى شاخصة اءبصار الّذين كفروا يا ويلنا قد كنّا فى غفلة من هذا
بل كنّا ظالمين (سوره انبيا، آيه 97)
3- و اصبر نفسك مع الّذين يدعون ربّهم بالغداة والعشىّ يريدون وجهه و لاتعد عيناك عنهم تريد زينة الحياة الدّنيا و لاتطع من اءغفلنا قلبه عن
ذكرنا واءتّبع هواه و كان اءمره فرطا (سوره كهف ، آيه 28)
4- انّ الّذين لايرجون لقائنا و رضوا بالحياة الدّنيا واطماءنّوا بها و الّذين هم عن آياتنا غافلون * اولئك ماءواهم النّار بما كانوا يكسبون (سوره
يونس ، آيه 7 و 8)
5- يعلمون ظاهرا من الحياة الدّنيا و هم عن الآخرة هم غافلون (سوره روم ، آيه 7)
6- ساءصرف عن آياتى الّذين يتكبّرون فى الاءرض بغير الحقّ و ان يروا كلّ آية لايومنوا بها و ان يروا
سبيل الرّشد لايتّخذوه سبيلا الغىّ يتّخذوه سبيلا ذلك باءنّهم كذّبوا بآياتنا و كانوا عنها غافلين (سوره اعراف ،آيه 146)
7- فانتقمنا منهم فاءغرقناهم فى اليمّ باءنّهم كذّبوا بآياتنا و كانوا عنها غافلين (سوره اعراف ،آيه 136)
8- فاذا ركبوا فى الفلك دعوا اللّه مخلصين له الدّين فلّما نجّاهم الى البرّ اذاهم يشركون (سوره عنكبوت ،آيه 65)
9- و من يعش عن ذكرالرّحمان نقيّض له شيطانا فهو له قرين (سوره زخرف ،آيه 36)
10- انّ الّذين اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّيطان تذكّروا فاذاهم مبصرون (سوره اعراف ،آيه 201)
11- لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطآئك فبصرك اليوم حديد (سوره ق ،آيه 22)
12- و اءنذرهم يوم الحسرة اذ قضى الاءمر و هم غفلة و هم لايؤ منون (سوره مريم ،آيه 39)
ترجمه :
1- به يقين ، گروه بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم ، آنها دل ها
(عقل ها)يى دارند كه با آن (انديشه نمى كنند و) نمى فهمند و چشمانى كه با آن نمى بينند و گوشهايى كه با آن نمى شنوند؛ آنها همچون
چهارپايانند، بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند. (زيرا با داشتن همه گونه امكانات هدايت ، باز هم گمراهند!)
2- و وعده حق (قيامت ) نزديك مى شود، در آن هنگام چشم هاى كافران از وحشت ، از حركت بازمى ماند، (مى گويند) اى واى ! بر ما كه از اين (جريان ) در
غفلت بوديم ؛ بلكه ما ستمكار بوديم !
3- با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى خوانند، و تنها رضاى او را مى طلبند! و هرگز به خاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از
آنها برمگير! و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم ، اطاعت مكن ! همان ها كه از هواى نفس پيروى كردند و كارهايشان افراطى است .
4- آنها كه ايمان به ملاقات ما (و روز رستاخيز) ندارند و به زندگى دنيا خشنود شدند و بر آن تكيه كردند و آنها از آيات ما غافلند - (همه ) آنها
جايگاهشان آتش است ، به خاطر كارهايى كه انجام مى دادند!
5- آنها فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند و از آخرت (و پايان كار) غافلند!
6- به زودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق تكبّر مى ورزند، از (ايمان به ) آيات خود منصرف مى سازم ! آنها چنانند كه اگر هر آيه و نشانه
اى را ببينند، به آن ايمان نمى آورند. اگر راه هدايت را ببينند آن را، راه خود انتخاب نمى كنند و اگر راه گمراهى را ببينند آن را، راه خود انتخاب مى
كنند! (همه اينها) به خاطر آن است كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل بودند!
7- سرانجام از آنها انتقام گرفتيم و آنان را در دريا غرق كرديم ، زيرا آيات ما را تكذيب كردند و از آن
غافل بودند.
8- هنگامى كه سوار بر كِشتى شوند، خدا را با اخلاص مى خوانند (و غير او را فراموش مى كنند)؛ اما هنگامى كه خدا آنان را به خشكى رساند و
نجات داد، باز مشرك مى شوند!
9- و هر كس از ياد خدا روى گردان شود، شيطان را به سراغ او مى فرستيم ؛ پس همواره قرين اوست !
10- هنگامى كه پرهيزگاران ، گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند، به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مى افتند و (در پرتو ياد او، راه حق را مى
بينند و) ناگهان بينا مى گردند!
11- (به او خطاب مى شود) تو از اين صحنه (و دادگاه بزرگ ) غافل بودى و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت كاملا تيزبين است !
12- آنان را از روز حسرت (روز رستاخيز كه براى همه مايه تاءسف است ) بترسان ، در آن هنگام كه همه چيز پايان مى يابد و آنها در غفلتند و
ايمان نمى آورند!
تفسير و جمع بندى
((غفلت )) سرچشمه اصلى بدبختى ها
در نخستين آيه ، به معرفى گروهى از بدترين افراد انسان پرداخته شده ؛ گروهى كه شايد بدتر از آنان در ميان انسان ها يافت نشود كه
درباره اوصاف آنها مى فرمايد: ((ما بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم ، آنها
دل ها (و عقل هايى ) دارند كه با آن چيزى درك نمى كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى بيند و گوش هايى دارند كه با آن نمى شنوند. آنها همچون
چهارپايانند، بلكه بدترند. آنها همان غافلانند؛ ولقد ذراءنا لجهنّم كثيرا من الجنّ و الانس لهم قلوب لايفقهون بها و لهم اءعين لايبصرون بها و
لهم آذان لايسمعون بها اولئك كالاءنعام بل هم اءضلّ اولئك هم الغافلون ))(521)
در اين آيه عامل نهايى بدبختى اين گروه دوزخى را ((غفلت )) شمرده است . غفلتى كه از ترك انديشه و نداشتن چشم باز و گوش شنوا
حاصل شده و انسان را به مرحله اى حتّى فروتر از چهارپايان سقوط مى دهد. زيرا اگر چهارپايان غافلند، استعداد غفلت زدايى را ندارند؛ ولى
اگر انسان با داشتن منبع آگاهى در غفلت غوطه ور شود، به طور قطع از چهارپايان هم كمترند.
مفهوم آيه بالا اين نيست كه خدا گروهى را به اجبار به دوزخ مى فرستد؛ بلكه همان گونه كه در آيه با صراحت آمده ، دوزخى شدن آنان از ناحيه
خودشان است ، چون به آنها عقل داده شده ولى به كار نمى بندند، چشم و گوش دارند، اما با آن حقايق را نمى بينند و نمى شنوند.
پس هر چه هست از ناحيه خود آنها است ، منتهى خداوند حكم مشروطى دارد و آن اين كه : كسانى كه استعدادهاى خدادادى را به كار نگيرند، سرنوشتشان
آتش دوزخ است ! و حصول اين شرط بستگى به اراده خود انسان دارد.
در دوّمين آيه سخن از كافران در آستانه رستاخيز است . در آن هنگام كه وعده خدا نزديك مى شود، چنان وحشتى سراسر وجودشان را فرامى گيرد كه
چشمانشان از حركت بازمى ايستد و در اين جاست كه فرياد آنها بلند مى شود كه : ((اى واى ! بر ما، ما از اين صحنه در غفلت بوديم ، بلكه ظالم و
ستمگر بوديم ؛ و اءقترب الوعد الحقّ فاذا هى شاخصة اءبصار الّذين كفروا يا ويلنا قد كنّا فى غفلة من هذا
بل كنّا ظالمين )).(522)
به اين ترتيب ، اين گروه از كافران ، عامل اصل انحراف خويش را ((غفلت )) معرفى مى كنند؛ غفلتى كه آنها را به ظلم كردن به خويشتن و
ديگران دعوت نموده و حتى به انبيا الهى و كتب آسمانى ظلم و ستم روا داشتند.
آنان اين سخن را زمانى مى گويند كه لرزشى ، سراسر جهان را فرامى گيرد و نشانه هاى رستاخيز ظاهر مى شود و پرده هاى ((غفلت )) در آن
شرايط هولناك كنار مى رود، در حالى كه تمام درهاى توبه و بازگشت بسته شده است .(523)
((شاخصه )) از ماده ((شخوص )) بر وزن ((خلوص )) در اصل به معنى خروج از
منزل يا از شهرى به شهر ديگر است و از آن جا كه انسان به هنگام وحشت شديد، چشم او از حركت بازمى ايستد و به جايى خيره مى شود، به گونه
اى كه گويى از حَدَقه بيرون مى آيد؛ به اين حالت ((شخوص )) گفته شده است .
در سوّمين آيه ، خطاب به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور مى دهد كه با چه كسانى معاشر و همراه باشد و چه افرادى را از اطراف
خويش بِراند: ((با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى خوانند و تنها ذات او را مى طلبند، هرگز چشم هاى خود را به خاطر زينت
هاى دنيا از آنها برمگير و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم ، اطاعت مكن ؛ همانها كه پيروى هواى نفس كردند و كارهايشان افراطى است
؛ و اصبر نفسك مع الّذين يدعون ربّهم بالغداة والعشىّ يريدون وجهه و لاتعد عيناك عنهم تريد زينة الحياة الدّنيا و لاتطع من اءغفلنا قلبه عن
ذكرنا واءتّبع هواه و كان اءمره فرطا)).(524)
در اين آيه ، اوصاف كسانى كه شايسته همنشينى پيامبر را در ايمان و عبادت و ذكر پروردگار در هر صبح و شام دارند، برشمرده و از اطاعت (و
همنشينى با) كسانى كه دل هايشان از ذكر خدا غافل بوده و از هواى نفس پيروى نموده و كارشان به افراط گراييده است ، نهى مى نمايد.
از تعبيرات اين آيه ، رابطه هواپرستى و افراط در آن ، با ((غفلت )) استفاده مى شود. آرى ! غافلان از ياد خدا، هواپرستند و در راه افراط گام
برمى دارند و اگر در مذمّت ((غفلت )) چيزى جز اين نباشد، كافى است .
طبق بيان آيه فوق كه : ((خداوند دل هاى آنها را غافل كرده ))، به يقين به خاطر اعمالشان است كه نتيجه آن مجازات الهى ؛ يعنى ، ((غفلت
)) از ياد خداست .
معروف است كه آيه فوق درباره جمعى از ثروتمندان متكبّر و خودخواه عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
نازل شده كه به حضور حضرت رسيدند و گفتند: اى محمد! اگر تو در صدر مجلس بنشينى و اين گونه افراد كه بوى بدشان مَشام ما را آزار مى
دهد و لباس هاى خشن و پشمينه بر تن دارند(525) از خود دورسازى ، مجلس تو، مجلس در خور اشراف و شخصيّت هايى همچون ما بشود، آن گاه ما
نزد تو خواهيم آمد و از سخنانت بهره خواهيم گرفت ، ولى با وجود اين دو گروه ، ديگر جاى ما نيست !(526)
ولى خداوند از درون اين گروه غافل و بى خبر آگاه بود و مى دانست كه اين گونه افراد پُرادّعا و بى محتوا، نه يار روز صُلح اند و نه سرباز
روز جنگ . بر آنها نمى توان اعتماد كرد و از فكر آنها نيز نمى توان استفاده كرد، به همين
دليل خداوند به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هشدار داد كه مراقب وسوسه هاى آنها باشد.
در چهارمين آيه ، دوزخيان را با ذكر چند ويژگى ، معرّفى مى كند: ((كسانى كه اميد لِقاى ما را ندارند (به معاد و رستاخيز معتقد نيستند) و تنها به
زندگى دنيا خوشنودند و به آن اطمينان دارند و نيز كسانى كه از آيات ما غافلند، جايگاهشان آتش است ، به خاطر اعمالى كه انجام مى دادند)).
در اين آيات ، آخرين چيزى كه روى آن تكيه شده ((غفلت )) از آيات الهى است كه در واقع ، ريشه اصلى انكار معاد و اعتماد بر دنيا و فراموشى
آخرت است . خلاصه اين كه ((غفلت )) ريشه اصلى همه بدبختى هاى انسان است ؛ در حالى كه ريشه خوشبختى بهشتيان ، آگاهى و بيدارى و
ذكر خدا است كه در آيات بعد همين سوره ، به آن اشاره شده است .
در تفسير روح البيان در ذيل اين آيه ، در يك حديث قدسى ، چنين مى خوانيم كه خداوند مى فرمايد: ((از سه گروه در شگفتم : از كسانى كه ايمان
به آتش دوزخ دارند و مى دانند در پيش روى آنهاست ، چگونه مى خندند و از كسانى كه به دنيا
دل بسته اند، در حالى كه مى دانند به زودى از آنها جدا مى شوند و از كسانى كه
غافل اند و مى دانند (فرشتگان پروردگار) از آنها غافل نيستند، چگونه مشغول لهو و لعب هستند)).
تفسير مذكور در ذيل همين حديث ، داستانى از ((نعمان بن منذر)) - يكى از پادشاهان حيره در عصر جاهليّت -
نقل مى كند: روزى (پادشاه ) در زير درختى براى گستردن بساط لهو و لعب فرود آمد.
عُدى ، - يكى از نزديكان او گفت : اى پادشاه ! اين درخت آوازى دارد، آيا مى دانى چه مى گويد؟ اين درخت مى گويد:
ربّ ركب قد اءناخُوا حَولنا | |
يمزجون الخمر بالماء الزّلال |
ثمّ اءضحوا اءسف الدّهر بهم | |
و كذالك الدّهر حالا بعد حال |
چه بسيار سوارانى كه در اطراف ما از مَركَب فرود آمدند و بساط عيش و نوش گستردند و شراب را با آب
زلال آميختند؛ ولى چيزى نگذشت كه طوفان هاى روزگار، آنها را از ميان برداشت و اين گونه است دنيا، در زمانى بعد از زمانى ديگر.(527)
در پنجمين آيه ، سخن از افراد ظاهربينى است كه بر اثر ((غفلت )) و بى خبرى نه تنها اسرار جهان هستى را كه ما را با سرايى ديگر پيوند
مى دهد، نمى بينند؛ بلكه از زندگى دنيا نيز تنها به ظاهر آن قناعت كردند، قرآن در اين رابطه بيان مى دارد: ((اين گروه (از كافران )، تنها
ظاهر از زندگى دنيا را مى بينند و از آخرت غافلند؛ يعلمون ظاهرا من الحياة الدّنيا و هم عن الآخرة هم غافلون )).(528)
اگر غفلت و بى خبرى ، سايه شوم و سنگين خود را بر قلوب آنها بيفكنده بود، در جاى جاى زندگى دنيا، هم خدا را و هم معاد را مى ديدند. در قرآن
مجيد، اسرار آفرينش موجودات و گوشه هايى از نظام جهان مادّه به عنوان نشانه ها و آيات خدا مطرح شده و زندگى انسان در رستاخيز نيز در لا به
لاى همين زندگى دنيا و حوادثى كه در اطراف ما مى گذرد، نشان داده شده است ؛ منتها، فقط افراد بصير و بينا و آنها كه نغمه توحيد و معاد را از
درون اين حوادث مى شنوند، به آن واقف مى گردند، نه غافلان كوردل و بى خبر.
ضمنا تكرار ضمير ((هم )) در آيه ، تاءكيدى بر اين مطلب است كه اين ((غفلت )) سبب ظاهربينى و عدم
وصول به عمق مسايل است .
اين نكته قابل توجّه است كه واژه ((غفلت )) در جايى كه به كار مى رود كه اسباب و مقدّمات آگاهى فراهم باشد؛ ولى انسان بر اثر هواى نفس
يا ضعف ايمان يا علل ديگر آنها را ناديده بگيرد. شاهد اين سخن آياتى است كه بعد از اين آيه در سوره روم آمده است ؛ خداوند به نمونه هايى از
آثار توحيد و معاد كه در جهان هستى و در گرداگرد وجود ما قرار دارد، اشاره مى كند و غافلان را هشدار مى دهد.
در ششمين آيه از خطرناك ترين گروه كافران سخن به ميان آمده ، كسانى كه علاوه بر كُفر آلوده به تكبّر و لجاجت شديد نيز شده اند. در پايان
آيه ، دليل بدبختى آنها را غفلت از آيات الهى دانسته و مى فرمايد: ((به زودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق تكبّر مى ورزند، از ايمان به
آيات خود منصرف سازيم ؛ (به طورى كه ) اگر هر آيه و نشانه اى را ببينيد، به آن ايمان نمى آورند و اگر راه هدايت را ببينند، راه خود را انتخاب
نمى كنند و اگر راه گمراهى را ببينند راه خود را انتخاب مى كنند؛ (همه اينها) به خاطر آن است كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن
غافل بودند؛ ((ساءصرف عن آياتى الّذين يتكبّرون فى الاءرض بغير الحقّ و ان يروا كلّ آية لايومنوا بها و ان يروا
سبيل الرّشد لايتّخذوه سبيلا و ان يروا سبيل الغىّ يتّخذوه سبيلا ذلك باءنّهم كذّبوا بآياتنا و كانوا عنها غافلين )).(529)
درباره جمله ((ساءصرف عن آياتى ))؛ (به زودى آنها را از آيات خود منصرف مى سازيم )، بحث هاى زيادى در ميان مفسّران ديده مى شود،
شايد به اين دليل كه كار خداوند، هدايت به سوى آيات و نشانه هاى اوست ، و اساسا تمام انبيا و اوصيا براى همين آمده اند؛ با اين
حال ، چگونه ممكن است خداوند گروهى را از آيات خودش ممنوع و محروم سازد؟ بر همين اساس دست به توجيهات زيادى زده اند كه بسيارى از آنها
مشتمل بر تكلّف است .
پاسخ اين سؤ ال با بررسى آيات ديگر قرآن روشن مى شود؛ زيرا، پاره اى از
اعمال انسان ها مانند تكبّر در برابر حق و لجاجت و تعصّب شديد، به صورت حجاب و پرده تاريكى بر قلب انسان مى افكند و او را از مشاهده
جمال زيباى حق بازمى دارد. در واقع اعمال و صفت زشت خود آنهاست كه ((حجاب )) آنها مى شود و اگر ((حجاب افكنى )) به خداوند نسبت داده
شده ، به خاطر اين است كه خداوند، اين اثر را در اين گونه اعمال و صفات آفريده است و يا به تعبير ديگر، يكى از مجازات طبيعى كسانى كه
داراى اين صفات و اعمالند، انصراف از آيات الهى است .
قابل توجّه اين كه : در پايان آيه ، باز تاءكيد مى كند كه علّت منصرف ساختن آنها از آيات الهى ، همان اصرارشان بر تكذيب و غفلت و بى
خبريشان از نشانه هاى خداست .
در هفتمين آيه ، به دنبال آيات قبل از آن كه سخن از لجاجت فرعونيان در برابر آيات الهى و بلاهاى مختلفى است كه به عنوان بيدار باش بر آن
قوم نازل شد و به دعاى ((موسى بن عمران )) برطرف گرديد، مى فرمايد: (((هنگامى كه نَه معجزات الهى در آنها اثر گذاشت و نَه بلاهاى
هشداردهنده ) سرانجام ما از آنها انتقام گرفتيم و آنها را در دريا غرق نموديم ؛ زيرا، آنها آيات ما را تكذيب كردند و از آن
غافل شدند؛ فانتقمنا منهم فاءغرقناهم فى اليمّ باءنّهم كذّبوا بآياتنا و كانوا عنها غافلين )).(530)
همان گونه كه از آيه استفاده مى شود، سرچشمه بدبختى و هلاكت قوم فرعون ، تكذيب آيات الهى و ((غفلت )) بود.
ممكن است ((غفلت )) سرچشمه تكذيب باشد؛ بنابراين ريشه اصلى ، همان ((غفلت و بى خبرى )) بوده است و يا اين كه بعضى از آيات را
تكذيب كردند و بعضى را به فراموشى و ((غفلت )) سپردند كه در اين صورت هر كدام ،
عامل مستقلى محسوب مى شوند.
بعضى از مفسّران ضمير ((عنها)) را به نِقمَت و عذاب الهى بازگردانده اند كه در اين صورت تنها تكذيب آيات الهى موجب بدبختى آنها
محسوب مى شود؛ ولى اين احتمال بسيار ضعيف است ؛ زيرا، اين ضمير در كنار آيات قرار گرفته و ظاهرا به آن بازگشت مى كند.
بعضى از مفسّران در اين جا، سؤ الى مطرح كرده اند كه شايد همين سؤ ال سرچشمه
احتمال بازگشت ضمير ((عنها)) به نِقمَت و عذاب باشد و آن اين كه ((غفلت )) از اختيار انسان بيرون است و چيزى نيست كه موجب عذاب الهى
شود.
ولى پاسخ اين سؤ ال روشن است ؛ زيرا، در بسيارى از موارد، سرچشمه ((غفلت )) اختيارى است . هنگامى كه انسان به سراغ آيات الهى نرود و
در آن تدبّر نكند و گوش به سخنان معلّمان الهى ندهد، طبيعى است كه حالت ((غفلت )) بر او چيره مى شود و از همين رو، بسيار ديده ايم كه
افراد خطا كار را به خاطر غفلتشان مذمّت كرده اند.
در هشتمين آيه گرچه از واژه ((غفلت )) سخن به ميان نيامده ؛ ولى محتواى آن مفهوم ((غفلت )) را مى رساند. اين آيه ، درباره مشركان عصر
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه گرفتار غفلت شديدى بودند و گاه از خواب غفلت بيدار مى شدند و به توحيد روى مى آوردند و گاه به
كلّى در منجلاب شِرك غرق مى گشتند، مى فرمايد: ((هنگامى كه بر كِشتى سوار مى شوند (و با طوفان هاى شديد و گرداب هاى وحشتناك و امواج
كوه پيكر دريا رو به رو مى گردند) خدا را با اخلاص مى خوانند (و بتها را به فراموشى مى سپارند)؛ امّا هنگامى كه خدا آنها را نجات مى دهد و
به خشكى مى رساند، باز مشرك مى شوند؛ فاذا ركبوا فى الفلك دعوا اللّه مخلصين له الدّين فلّما نجّاهم الى البرّ اذاهم يشركون
)).(531)
آرى ! طوفان حوادث خطرناك ، پرده هاى ((غفلت )) و بى خبرى را كنار مى زند و چشم
عقل را بينا و روشن مى سازد. گروهى اين بيدارى را مغتنم شمرده و به اصلاح خطاهاى خويش مى پردازند؛ ولى گروه بيشترى ، تنها در همان
لحظات بيدارند، امّا بعد از پايان حادثه ، دوباره پرده هاى ((غفلت )) بر
عقل و قلب آنها كشيده شده و به همان راه سابق بازمى گردند.
بعضى از مفسّران در ذيل اين آيه نقل كرده اند: ((مشركان عرب به هنگام سفر دريا، بعضى از بتها را با خود مى بردند تا حافظ و نجات دهنده آنها
باشد؛ امّا هنگامى كه با خطر رو به رو مى شدند و امواج كوه پيكر دريا را مى ديدند كه كِشتى آنها را همچون پَركاهى ، جا به جا مى كند، بتها را
به دريا مى ريختند و صداى آنها به ((يا اللّه يا اللّه )) بلند مى شد)).(532)
در نهمين آيه ، به صورت يك حكم كلّى و عمومى - كه درباره همه اقوام و افراد صادق است - مى فرمايد: ((هر كس از ياد خدا روى گردان شود (و
غافل گردد)، شيطان را به سراغ او مى فرستيم تا همواره با او قرين باشد؛ و من يعش عن ذكرالرّحمن نقيّض له شيطانا فهو له قرين
)).(533)
آرى ! توجّه به خدا به مقتضاى ((انّ الّذين قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا
تتنزّل عليهم الملائكة ... )) سبب همنشينى با فرشتگان مى گردد؛ حال آن كه ((غفلت )) و بى خبرى از ياد او، شياطين را قرين انسان مى
سازد. شياطينى كه بر گرده او سوار مى شوند و به هر راهى كه خواستند، مى برند. اين كه مى فرمايد: ((ما شيطانى را به سراغ او مى
فرستيم تا قرين او باشد))، در واقع به اين معنى است كه عمل او؛ يعنى ، ((غفلت )) و بى خبرى در روى گردانى از خداوند رحمان ، چنين
اثرى را به دنبال دارد و به تعبير ديگر، اين مجازاتى است كه در دنيا دامنگير اين افراد مى شود.
با توجّه به اين كه ((يعش )) از ماده ((عشو)) (بر وزن نشر) به معنى ضعيف و كم نور شدن چشم است ؛ آن چنان كه گويى پرده اى بر آن
افتاده كه مفهوم آن ، چيزى جز ((غفلت )) و بى توجّهى و اعراض نيست .
|