و اگر مى بينم ابراهيم خليل عليه السّلام در برابر فرشتگان آسمان در آن لحظات سخت آتش نمرودى اظهار بى نيازى مى كند و دست به دامن آنها
نمى شود با مسئله بهره گيرى از عالم اسباب كه در داستان حضرت موسى عليه السّلام آمده است منافات ندارد، زيرا در داستان ابراهيم عليه
السّلام مسئله توسّل به اسباب عادى مطرح نبود بلكه نوعى استمداد از اسباب ماوراى طبيعى بود و ابراهيم عليه السّلام راضى نشود كه در اين
مرحله از غيرخدا چيزى بخواهد (دقّت كنيد).
2- آثار و پيامدهاى توكّل
از آنجا كه متوكّلان كار خود را به خدا واگذار مى كنند، همان خداوندى كه قادر بر همه چيز و آگاه از همه چيز است ، خداوندى كه همه مشكلات براى او
سهل و آسان است ، نخستين اثر مثبتى كه بر آنها به وجود مى آيد مسئله اعتماد به نفس و ايستادگى و مقاومت در برابر مشكلات است .
اگر كسى خود را در ميدانى در برابر دشمن تنها ببيند هر قدر نيرومند و قوى باشد به زودى روحيّه خود و اعتماد به نفس را از دست مى دهد، ولى
اگر احساس كند لشكر نيرومندى پشت سر اوست احساس توانايى و قدرت مى كند، هر چند خودش ضعيف باشد.
در احاديث اسلامى نيز به اين معنى اشاره شده است ، در حديث حرز مانندى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((كيف اءخاف و اءنت اءملى و
كيف و اءنت متّكلى ؛ چگونه بترسم در حالى كه تو اميد منى ، و چگونه مقهور شوم در حالى كه تو تكيه گاه من مى باشى ))!(414)
در حديث ديگرى از امام باقر عليه السّلام آمده است : ((من توكّل على اللّه لايغلب ، و من اعتصم باللّه لايهزم ؛ كسى كه بر خدا
توكّل كند مغلوب نمى شود، و كسى كه به دامن لطفش چنگ زند شكست نمى خورد))!(415)
آرى كسى كه بر خدا توكّل نمايد احساس غنا و بى نيازى و عزّت مى كند همان گونه كه در احاديث گذشته از امام صادق عليه السّلام خوانديم :
((انّ الغنى و العزّ يجولان فاذا ظفرا بموضع التّوكّل اءوطنا؛ غنا و عزّت پيوسته در حركتند، هنگامى كه به
محل توكّل برسند آنجا را وطن خويش قرار مى دهند))!(416)
افزون بر اينها توكّل ، بسيارى از صفات زشت و رذيله را مانند حرص ، حسد، دنياپرستى ،
بخل و تنگ نظرى را از انسان دور مى سازد، چرا كه وقتى تكيه گاه انسان خداوند قادر على الاطلاق باشد جايى براى اين اوصاف رذيله وجود
ندارد.
هنگامى كه انسان آيه شريفه و من يتوكّل على اللّه فهو حسبه (417) را زمزمه مى كند، خود را سرشار از موفّقيّت و بى نيازى و امكانات مى
بيند، و همان گونه كه در بعضى از اَدعيه آمده است : ((اللّهم اءغننى باليقين و اءكفنى
بالتّوكّل عليك ؛ خداوندا! مرا با يقين (به ذات پاكت ) بى نياز كن ، و با
توكّل بر خودت همه چيز مرا كفايت فرما))!(418)
از سوى چهارم توكّل بر خداوند نور اميد بر دل مى پاشد و به خاطر آن توان و استعداد انسان شكوفا مى گردد، خستگى را بر او چيره نمى شود،
و در همه حال احساس آرامش مى كند، لذا اميرمؤ منان على عليه السّلام در سخن كوتاه و پُر معنايى مى فرمايد: ((ليس
لمتوكّل عناء؛ كسى كه توكّل بر خدا دارد رنج و خستگى ندارد))!(419)
از سوى پنجم توكّل بر خدا، هوش و قدرت تفكّر را مى افزايد و روشن بينى خاصّى به انسان مى دهد، زيرا قطع نظر از بركات معنوى اين
فضيلت اخلاقى ، توكّل ، سبب مى شود كه انسان در برابر مشكلات دستپاچه و وحشت زده نشود و قدرت بر تصميم گيرى را حفظ كند و نزديك
ترين راه درمان و حلّ مشكل را بيابد.
از اين رو حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((من توكّل على اللّه اءضائت له الشّبهات و كفى المؤ ونات و اءمن التّبعات ؛
كسى كه بر خدا توكّل كند تاريكى شبهات براى او روشن مى شود، و اسباب پيروزى او فراهم مى گردد و از مشكلات رهايى مى
يابد))!(420)
3- اسباب توكّل
توكّل مانند ساير فضايل اخلاقى ، اسباب و سرچشمه هايى متعدّدى دارد ولى مى توان گفت : عمده ترين اسباب
توكّل ايمان و يقين به ذات پاك خدا و صفات جمال و جلال اوست .
هنگامى كه انسان به علم اليقين از قدرت و علم خدا باخبر باشد، و در پهنه هستى همه چيز و همه كس را ريزه خوار خوان نعمت او بداند و به مفهوم
((لامؤ ثّر فى الوجود الّا اللّه )) آشنا باشد، روح و جان و دل خويش را در گرو اين امر بداند، و جهان را صحنه الطاف بيكران الهى
ببيند، به يقين به او توكّل مى كند، خويش را به او مى سپارد، در كاستى ها و مشكلات به دامان لطف او چنگ مى زند، و پيروزى نهايى را (پس از
به كارگيرى تلاشهاى خود) از خدا مى خواهد.
و به تعبير ديگر توكّل ميوه شجره ((توحيد افعالى )) است ، همان شجره مباركه اى كه ريشه آن ثابت و شاخه هايش برفراز آسمانهاست و هر
زمان ميوه هاى تازه اى بر شاخسار آن ظاهر مى شود و از مهمترين آنها ميوه توكّل است !
در آيات قرآن و احاديث اسلامى نيز مكرّر به اين جمله اشاره شده از جمله : در هفت آيه از قرآن مجيد، جمله و على اللّه
فليتوكّل المؤ منون آمده است يعنى افراد باايمان تنها بر خدا بايد تكيه كنند، اين تعبير مكرّر به خوبى رابطه ميان ايمان و
توكّل را آشكار مى سازد.
امام اميرمؤ منان على عليه السّلام نيز مى فرمايد: ((التوكّل من قوّة اليقين ؛
توكّل زاييده قوّت و يقين است ))!(421)
و در تعبير ديگرى مى فرمايد: ((اءقوى النّاس ايمانا اءكثرهم توكّلا على اللّه سبحانه ؛ آن كس كه ايمانش قوى تر است توكّلش بر خداوند
سبحان بيشتر خواهد بود))!(422)
و در حديثى از ((اءصبغ بن نباته )) از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه در سجده چنين مى فرمود: ((و
اءتوكّل عليك توكّل من يعلم اءنّك على شى ء قدير؛ بر تو توكّل مى كنم
توكّل كسى كه مى داند تو بر هر چيز توانا هستى )).(423)
اين نكته قابل توجّه است كه معمولا افراد ترسو و جُبان اهل توكّل نيستند چرا كه
توكّل ، ظلمت ترس و جُبن را از روح و جان انسان برطرف مى سازد.
اگر اين مسئله را هم بشكافيم باز به همان مسئله يقين و ايمان قوى مى رسيم ، زيرا هر قدر ايمان قوى تر شود، ترس و جُبن از انسان دورتر مى
گردد.
اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه مطالعه پيامدهاى توكّل و آثار مثبت آن و بررسى حالات متوكّلان على اللّه و تاريخچه زندگى آنان ،
روح توكّل را در انسان قوى تر و اين شجره طيّبه را در وجود او بارورتر مى سازد.
4- درجات توكّل
از آنچه در بحث قبل آمد به خوبى روشن مى شود كه چرا بعضى توكّل قوى تر دارند و چرا بعضى مرتبه ضعيف ترى از
توكّل را دارا هستند، هنگامى كه پذيرفتيم توكّل زاييده ايمان است ، هر قدر ايمان به خدا و صفات پروردگار قوى تر گردد، به همان نسبت
توكّل او بيشتر مى شود، توكّل فوق العاده ابراهيم زاييده ايمان فوق العاده او بود و
توكّل عجيب اميرمؤ منان على عليه السّلام در ((ليلة المبيت )) (شبى كه به جاى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خوابيد تا حضرتش مخفيانه
از مكّه به مدينه مهاجرت كند) نيز زاييده ايمان آن حضرت بود، مؤ منانى را نيز مى بينيم كه در
مراحل متوسّط يا پايين ايمانند و به همان قسمت بر خدا تكيه دارند.
كسى از امام علىّ بن موسى الرضا عليه السّلام پرسيد: آيه ((و من يتوكّل على اللّه فهو حسبه )) مفهومش چيست ؟ امام فرمود: ((منها اءن
تثق به فى اءمرك كلّه فى ما فعل بك فما فعل بك كنت راضيا و تعلم اءنّه لم ياءلك خيرا و نظرا، و تعلم اءنّ الحكم فى ذلك له ،
فتتوكّل عليه بتفويض ذلك اليه ؛ يكى از آنها اين است كه در تمام امورت ، آنچه را در مورد تو انجام مى دهد به او اعتماد كنى و راضى باشى ،
و بدانى خداوند در خير و نظارت بر امور تو فروگذارى نمى كند، و نيز بدانى كه حاكميّت در همه اينها از آن اوست ، و كار خود را به او
واگذارى و بر او توكّل كنى ))(424) (البتّه آنچه در اين روايت آمده بالاترين درجه
توكّل بر خداست و درجات ديگر با مقايسه با آن روشن مى شود).
بعضى از بزگان علم اخلاق براى توكّل سه درجه بيان كرده اند:
نخست اينكه اعتماد و اطمينان انسان نسبت به خداوند مانند كسى باشد كه وكيل لايق و دلسوزى دارد كار خود را به او وامى گذارد (بى آنكه اصالت و
استقلال خود را فراموش كرده باشد) و اين ضعيف ترين درجات توكّل است !
دوّم اينكه حال او در وابستگى به لطف پروردگار مانند حال كودك نسبت به مادر باشد، او در ابتداى طفوليّت كسى جز مادر را نمى شناسد، و به
غير او اعتماد ندارد، و چون او را ببيند، به دامن وى مى آويزد، و اگر مادر حضور نداشته باشد هر حادثه اى براى او پيش آيد فورا مادر را صدا مى
كند، و به هنگام گريه او را مى طلبد.
بى شك اين درجه بالاتر از توكّل است ، زيرا در اين حالت انسان غرق عنايات حق است و جز او كسى را نمى بيند و در مشكلات غير او را صدا نمى
زند.
مرحله سوّم كه از اين هم بالاتر است كه در برابر خدا هيچ گونه اراده اى از خود نداشته باشد هر چه او بخواهد همان مطلوب اوست ، و هر چه او
نخواهد مورد بى اعتنايى اوست .
بعضى از دانشمندان توكّل ابراهيم عليه السّلام را در اين مرحله دانسته اند كه وقتى برفراز منجنيق ، آماده براى پرتاب در آتش مى شد، از
فرشتگان چيزى نخواست و هنگامى كه از او پرسيدند آيا حاجتى دارى ، گفت : دارم ولى نه به شما، و هنگامى كه به او گفته شد حاجتت را از خدا
بخواه و نجات خود را از وى طلب كن گفت : ((حسبى من سؤ الى علمه بحالى ؛ علم خداوند به
حال من ، مرا از سؤ ال كردن بى نياز مى كند...)) و اين درجه از توكّل در ميان مردم بسيار كم است و از مقام صدّيقين مى باشد و اين مخصوص
كسانى است كه در برابر ذات پاك خدا و ((اله )) مبهوتند و غرق صفات
جمال و جلال او هستند.(425)
5- راهاى رسيدن به توكّل
علماى علم اخلاق براى رسيدن به توكّل ، راههايى ارائه كرده اند كه هر كدام
عامل مؤ ثّرى براى كسب اين فضيلت بزرگ اخلاقى است ، از جمله : توجّه به ((توحيد افعالى )) و اعتماد به اين كه همه چيز در اين عالم مستند
به ذات پاك خداست ، سرچشمه هستى اوست و كائنات از وجود ((ذى جود)) او مى باشند، مسبّب الاسباب اوست و تاءثير هر عاملى به فرمان او مى
باشد، همه موجودات ريزه خوار خوان نعمت او هستند و از فضل و كَرَم او بهره مى گيرند.
پس از تاءمّل در اين امور، به حالات گذشته خويش بنگرد و ببيند كه چگونه خداوند عالم ، او را به وسيله نور هستى از ظلمت نيستى خارج ساخته و
لباس زيباى وجود كه ريشه همه موهبتهاست بر قامت او پوشانيده است . هنگامى كه در رحم مادر، در ((ظلمات ثلاث ))، دست او از همه جا كوتاه
بود، از لطف خداوند بى بهره نبود؛ بلكه هر چه نياز داشت در اختيارش بود.
پس از گام نهادن در فضاى اين جهان نيز آنچه مايه حيات و بقاى او بود، از شير مادر گرفته تا نوازش ها و محبّت هاى او را برايش فراهم ساخت .
به او آموخت كه چگونه پستان مادر را بمكد و چگونه عواطف او را به نفع خود برانگيزد و او را شبانه روز به خدمت خود وادار كند؛ در حالى كه مادر،
از اين خدمت خسته كننده لذّت ببرد و احساس رضايت كند!
هنگامى كه اين كودك رشد كرده ، بزرگ مى شود؛ نعمت هاى گوناگون الهى نيز از آسمان و زمين بر او فرود مى ريزد و او را غرق الطاف و عنايات
مى سازد.
آرى ! هر گاه در اين امور بينديشد، در مى يابد كه همه چيز از ناحيه خداست و تنها بايد بر او
توكّل كرد و به مضمون آيه شريفه ((و ان يمسسك اللّه بضرّ فلا كاشف له الّا هو و ان يردك بخير فلا رآدّ لفضله يصيب به من يشآء من عباده و
هو الغفور الرّحيم (426)؛ هرگاه خداوند (براى آزمايش يا كيفر گناه ،) زيانى به تو رساند، هيچ كس جز او، آن را برطرف نمى سازد و اگر
اراده خيرى براى تو كند، هيچ كس نمى تواند مانع فضل او شود، به هر كس از بندگانش بخواهد (و شايسته بداند، هر خيرى را) مى رساند و او
آمرزنده مهربان است )).
ايمان به اين واقعيّت ها، انسان را به حقيقت ((توكّل )) نزديك مى سازد و او را در زمره متوكّلان حقيقى قرار مى دهد.
14 و 13 : شهوت پرستى و عفاف
اشاره :
((شهوت )) در لغت داراى مفهوم عامى است كه به هرگونه خواهش نفس و
ميل و رغبت به لذّات مادى اطلاق مى شود؛ گاهى علاقه شديد به يك امر مادى را نيز شهوت مى گويند.
مفهوم شهوت ، علاوه بر مفهوم عام ، در خصوص ((شهوت جنسى )) نيز به كار رفته است . واژه ((شهوت )) در قرآن كريم هم به معنى عام
كلمه آمده است و هم به معنى خاص آن . در اين بحث ، نظر ما بيشتر به معناى خاص آن است ، زيرا آثار مخرّب و زيانبار آن بيش از ساير كشش هاى
مادى است .
((شهوت )) نقطه مقابل ((عفت )) است . ((عفت )) نيز داراى مفهوم عام و خاص است .
مفهوم عام آن ، خويشتن دارى در برابر هرگونه تمايل افراطى نفسانى است و مفهوم خاص آن ، خويشتن دارى در برابر تمايلات بى بندوبار جنسى
است .
((عفت )) يكى از فضايل مهم اخلاقى در رشد و پيشرفت و تكامل جوامع انسانى است ؛ اما شهوت كه
مقابل عفت قرار دارد، موجب سقوط فرد و جامعه مى شود.
مطالعات تاريخى نشان مى دهد كه اشخاص يا جوامعى كه بهره كافى از عفّت داشته اند، از نيروهاى خداداد خود، بالاترين استفاده را در راه
پيشرفت خود و جامعه خويش برده و در سطح بالايى از آرامش و امنيّت زيسته اند، اما افراد يا جوامعى كه در ((شهوت پرستى )) غرق شده اند،
نيروهاى خود را از دست داده و در معرض سقوط قرار گرفته اند.
طبق نظر كارشناسان حقوقى ، ((شهوت جنسى )) در ايجاد جرم و جنايت نقش عمده را دارد تا جايى كه گفته شده است : ((در هر جنايتى ، شهوت
جنسى نيز بخيل بوده است )). شايد اين تعبير، مبالغه آميز باشد، ولى به يقين منشاء بسيارى از جنايات و انحرافات ، طغيان ((غريزه جنسى
)) و شهوت پرستى است . خون هاى بسيارى در اين راه ريخته شده و اموال فراوانى بر باد رفته ، اسرار مهم كشورها به وسيله زنان جاسوسى
كه سرمايه و ترفند كارشان استفاده از زيبايى و آلودگى يشان بوده ، اِفشا شده و آبروى بسيارى از آبرومندان در اين راه ريخته شده است .
طبق بيان آيات و روايات در مى يابيم كه يكى از ابزارهاى مهم شيطان همين ((شهوت جنسى )) است . در قرآن كريم در موارد مختلف به ((عفت
)) و ((شهوت پرستى )) اشاره شده است كه ما در ذيل به بررسى آنها مى پردازيم :
1- فخلف من بعدهم خلف اءضاعوا الصّلوة و اتّبعوا الشّهوات فسوف يلقون غيّا * الّا من تاب و آمن و
عمل صالحا فاءولئك يدخلون الجنّة و لايظلمون شيئا (سوره مريم ، آيه 59 و 60)
2- واللّه يريد اءن يتوب عليكم و يريد الّذين يتّبعون الشّهوات اءن تميلوا ميلا عظيما (سوره نساء، آيه 27)
3- و لوطا اذ قال لقومه انّكم لتاءتون الفاحشة ما سبقكم بها من اءحد من العالمين * اءئنّكم لتاءتون
الرّجال و تقطعون السّبيل و تاءتون فى ناديكم المنكر فما كان جواب قومه الّا اءن قالوا ائتنا بعذاب اللّه ان كنت من الصّادقين (سوره عنكبوت ،
آيه 28 و 29)
4- و لمّا جاءت رسلنا لوطا سى ء بهم ذرعا و قال هذا يوم عصيب * و جآءه قومه يهرعون اليه و من
قبل كانوا يعملون السّيّئات قال يا قوم هؤ لاء بناتى هنّ اءطهرلكم فاءتّقوا اللّه و لاتخزون فى ضيفى اءليس منكم
رجل رشيد* قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتك من حقّ و انّك لتعلم ما نريد * قال لو اءنّ لى بكم قوّة اءو ءاوى الى ركن شديد * قالوا يا لوط انّا
رسل ربّك لن يصلوا اليك فاءسر باءهلك بقطع من الّيل و لايلتفت منكم اءحد الّا اءمراءتك انّه مصيبها مآ اءصابهم انّ موعدهم الصّبح اءليس الصّبح
بقريب * فلمّا جآء اءمرنا جعلنا عاليها سافلها و اءمطرنا عليها حجارة من سجّيل منضود * مسوّمة عند ربّك و ما هى من الظّالمين ببعيد (سوره هود، آيه
77 و 83)
5- كذّبت قوم لوط بالنّذر * انّا اءرسلنا عليهم حاصبا الّا ءال لوط نجّيناهم بسحر (سوره قمر، آيه 33 و 34)
6- و لوطا اذقال لقومه اءتاءتون الفاحشة ما سبقكم بها من اءحد من العالمين* انّكم لتاءتون
الرّجال شهوة من دون النّساء بل اءنتم قوم مسرفون * و ما كان جواب قومه الّا اءن قالوا اءخرجوهم من قريتكم اناس يتطهّرون * فاءنجيناه و اءهله الّا
اءمراءته كانت من الغابرين - و اءمطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبة المجرمين (سوره اعراف ، آيات 80 تا 84)
ترجمه :
1- امّا پس از آنان ، فرزندان ناشايسته اى روى كار آمدند كه نماز را تباه كردند و از شهوات پيروى نمودند و به زودى (مجازات ) گمراهى خود را
خواهند ديد!
مگر آنان كه توبه كنند و ايمان بياورند و كار شايسته انجام دهند؛ چنين كسانى
داخل بهشت مى شوند و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد.
2- خدا مى خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك نمايد)، امّا آنها كه پيرو شهواتند، مى خواهند شما به كلّى منحرف شويد.
3- و لوط را فرستاديم ، هنگامى كه به قوم خود گفت : ((شما عمل بسيار زشتى انجام مى دهيد كه هيچ يك از مردم جهان پيش از شما آن را انجام نداده
است )).
آيا شما به سراغ مردان مى رويد و راه (تداوم نسل انسان ) را قطع مى كنيد و در مجلستان
اعمال ناپسند انجام مى دهيد؟! اما پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: ((اگر راست مى گويى ، عذاب الهى را بر ما بياور!))
4- و هنگامى كه رسولان ما (فرشتگان عذاب ) به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد و قلبش پريشان گشت و گفت : ((امروز روز سختى است
!)) (زيرا آنها را نشناخت و ترسيد، قوم تبهكار مزاحم آنها شوند).
قوم او (به قصد مزاحمت مهمانان ) به سرعت سراغ او آمدند - و قبلا كارهاى بد انجام مى دادند - گفت : ((اى قوم من ! اين ها دختران منند، براى شما
پاكيزه ترند (با آنها ازدواج كنيد و از زشتكارى چشم بپوشيد!)، از خدا بترسيد و مرا در مورد مهمانانم رسوا نسازيد. آيا در ميان شما يك مرد فهميده
و آگاه وجود ندارد؟!))
گفتند: ((تو مى دانى ما تمايلى به دختران تو نداريم و خوب مى دانى ما چه مى خواهيم !))
گفت : (((افسوس !) اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم ، يا تكيه گاه و پشتيبان محكمى در اختيار من بود! (آن گاه مى دانستم با شما زشت
سيرتان
ددمنش چه كنم !)))
(فرشتگان عذاب ) گفتند: ((اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توييم ؛ آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد! در
دل شب ، خانواده ات را (از اين شهر) حركت ده ! و هيچ يك از شما پشت سرش را نگاه نكند، مگر همسرت كه او هم به همان بلايى كه آنها گرفتار مى
شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است ، آيا صبح نزديك نيست ؟!))
و هنگامى كه فرمان ما فرارسيد، آن (شهر و ديار) را زير و رو كرديم و بارانى از سنگ (گِلهاى متحجّر) متراكم به روى هم ، بر آنها
نازل نموديم .
(سنگ هايى كه ) نزد پروردگارت نشان دار بود و آن از (ساير) ستمگران دور نيست !
5- قوم لوط انذارها (و هشدارهاى پى در پى پيامبرشان ) را تكذيب كردند. ما بر آنها تُندبادى كه ريگ ها را به حركت در مى آورد فرستاديم (و
همه را هلاك كرديم )، جز خاندان لوط را كه سَحرگاهان نجاتشان داديم !
6- (و به خاطر آوريد) لوط را، هنگامى كه به قوم خود گفت : ((آيا عمل بسيار زشتى را انجام مى دهيد كه هيچ يك از جهانيان ، پيش از شما انجام
نداده است ؟!))
آيا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى رويد، نه زنان ؟! شما گروه اسرافكار (و منحرفى ) هستيد.
ولى پاسخ قومش چيزى جز چنين نبود كه گفتند: ((اين ها را از شهرتان بيرون كنيد كه اين ها مردمى هستند كه پاكدامنى را مى طلبند (و با ما هم
صدا نيستند!))).
(چون كار به اينجا رسيد) ما او و خاندانش را رهايى بخشيديم ، جز همسرش كه از بازماندگان (در شهر) بود.
و (سپس چنان ) بارانى (از سنگ ) بر آنها فرستاديم (كه آنها را در هم كوبيد و نابود ساخت .)
پس بنگر كه سرانجام كار مجرمان چه شد!
تفسير و جمع بندى
بلاى شهوت پرستى در طول تاريخ
در نخستين آيه ، بعد از ذكر نام گروهى از پيامبران الهى و صفات برجسته و والاى آن بزرگواران ، مى فرمايد: ((ولى بعد از آنها، فرزندان
ناشايسته اى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند و از شهوات پيروى نمودند و به زودى (مجازات ) گمراهى خود را خواهند ديد؛ فخلف من
بعدهم خلف اءضاعوا الصّلوة و اتّبعوا الشّهوات فسوف يلقون غيّا)).(427)
و بلافاصله بعد از آن - به عنوان يك استثنا - مى فرمايد: ((مگر آنها كه توبه كردند و ايمان آوردند و
عمل صالح انجام دادند، چنين كسانى داخل بهشت مى شوند و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد؛ الّا من تاب و آمن و
عمل صالحا فاءولئك يدخلون الجنّة و لا يظلمون شيئا)).(428)
شايان توجّه اين كه بعد از مسئله ضايع كردن نماز، سخن از پيروى ((شهوات )) و به
دنبال آن ، گمراهى به ميان آمده است . اين تعبير حساب شده از يك سو اشاره به آن است كه نماز،
عامل مهمى براى شكستن ((شهوات )) و خودكامگى ها و هواپرستى هاست ؛ همان طور كه در آيه 45 سوره عنكبوت آمده : ((...انّ الصّلوة تنهى عن
الفحشاء و المنكر)) و از سوى ديگر نشان مى دهد كه سرانجام ((شهوت پرستى ))، گمراهى و ضلالت است ، همان گونه كه در آيه 10
سوره روم آمده است : ((ثمّ كان عاقبة الّذين اءسائوا السّواءى اءن كذّبوا بآيات اللّه و كانوا بها يستهزئون ؛ سپس سرانجام كار كسانى كه
اعمال بد مرتكب شدند به اين جا رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به مسخره گرفتند!))
آرى ! آنها گمراه مى شوند و به كيفر گمراهى خود؛ يعنى ، آتش قهر و غضب الهى گرفتار خواهند شد.
روشن است كه ((شهوات )) در اين جا مفهوم وسيعى دارد و منحصر به ((شهوت جنسى )) نيست ، بلكه هرگونه
تمايل افراطى نفسانى و هواپرستى را شامل مى شود.
البته كسانى كه توبه كنند و ايمان خود را كه به خاطر گناه ضربه ديده است تجديد نموده و به سراغ
اعمال بروند، اهل بهشت خواهند بود آثار تضييع نماز و پيروى شهوات از وجودشان برچيده خواهد شد.
در دوّمين آيه ، ضمن بيان مقابله آشكار ميان ((بازگشت به سوى خدا)) و ((پيروى از شهوات ))، و اشاره به اين كه اين دو موضوع در دو جهت
مخالف ، حركت مى كنند، مى فرمايد: ((خدا مى خواهد توبه شما را بپذيرد و شما را ببخشد و از آلودگى پاك سازد؛ امّا آنها كه پيرو شهواتند، مى
خواهند شما به كلّى (از راه حق ) منحرف شويد؛ و اللّه يريد اءن يتوب عليكم و يريد الّذين يتّبعون الشّهوات اءن تميلوا ميلا
عظيما)).(429)
آرى ! آنها كه غرق گناه و شهوتند، مى خواهند ديگران را نيز هم رنگ خود سازند و از سر تا پا آلوده گناه كنند؛ در حالى كه خداوند مى خواهد مردم
با ترك شهوات به سوى او بازگردند و غرق معرفت و نور و صفاى تقوا و قرين سعادت و خوشبختى شوند.
به گفته مفسّران بزرگ ، منظور از ((ميل عظيم ))، هتك حدود الهى و آلوده شدن به انواع گناهان است . بعضى نيز آنها را به معنى ازدواج با
محارم و مانند آن - كه در آيات قبل ، از آن نهى شده است - تفسير كرده اند كه در واقع يكى از مصاديق مفهوم بالاست .
لازم به يادآورى است كه پيروى از شهوات در اين آيه ، ممكن است داراى همان مفهوم عام باشد و نيز ممكن است اشاره به ((شهوت جنسى )) باشد؛
زيرا اين آيه بعد از آياتى قرار گرفته كه حرمت ازدواج با محارم و زنان شوهردار و كنيزان (آلود به
اعمال منفى عفّت ) را بيان كرده است . به هر حال اين آيه ، گواه روشنى است به اين كه راه ((شهوت پرستى )) از راه ((خداپرستى )) جدا
بوده و اين دو در مقابل هم قرار دارند.
آيات سوّم ، چهارم ، پنجم ، و ششم ، از آيات مورد بحث ، ناظر به داستان قوم لوط و ((شهوت پرستى )) آنهاست ؛ شهوتى آميخته با
انحرافات جنسى كه در تمام تاريخ آمده است . هر بخش از اين آيات ، نكته خاصّى را تعقيب مى كند كه ما به طور
اجمال به آنها اشاره مى كنيم :
|