next page

fehrest page

back page

درست است كه خورشيد و نور آفتاب بسيار با عظمت و پربركت و حياتبخش است ، ولى طلوع و غروب و دگرگونى و تحوّل و پوشيده شدن با قطعات ابر، نشان مى دهد كه اين موجود با عظمت نيز اسير قوانين آفرينش ‍ است و از خود كمترين اراده اى را ندارد؛ و به همين دليل ، هرگز شايسته پرستش نيست ؛ ولى تعليم و تربيتهاى غلط و سنّت نياكان و نيز تكرار عمل سبب مى شود كه قبح و زشتى آن ، از نظرها برود و به صورت يك عمل زيبا جلوه كند.
در بعضى از كشورهاى دنيا گاوهاى به اصطلاح مقدّسى هستند كه گروهى آنها را پرستش مى كنند، اعمالى در برابر گاو ماده انجام مى دهند و امتيازاتى براى آن قائلند كه هر بيننده خالى الذّهن را به خنده وامى دارد در حالى كه پرستش كنندگان گاو با قيافه هاى جدّى آن اعمال را مرتكب مى شوند و به آن افتخار مى كنند؛ چرا ديگران مى خندند و آنها افتخار مى كنند؟ يكى از دلائل آن ، اين است كه تكرار عمل ، قبح و زشتى آن را از ميان بُرده و عادت كردن به آن ، حجابى در برابر زشتيها مى شود.
درست است كه در اين آيه تزيين عمل به شيطان نسبت داده شده ولى واضح است كه شيطان ابزار و اسبابى دارد كه يكى از آنها همان تكرار زشتيها و خوگرفتن به آنهااست .
در پنجمين آيه مورد بحث ، همان محتواى آيات گذشته با تعبيرات تازه اى به چشم مى خورد؛ روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم كرده مى فرمايد: بگو آيا شما را خبر دهم كه زيانكارترين مردم چه اشخاصى هستند؟ - آنها كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم و نابود شده در حالى كه گمان مى كنند كار نيك انجام مى دهند (قل هل ننبّئكم بالاخسرين اءعمالا الّذين ضلّ سعيهم فى الحياة الدّنيا و هم يحسبون اءنّهم يحسنون صنعا).
در اينجا سخن از زيانكارترين مردم است كه سرمايه هاى مهمّ زندگى خود را از قبيل عمر و جوانى و نيروى فكرى و جسمانى را در راههاى غلط از دست مى دهند، در حالى كه مى پندارند كار نيكى انجام مى دهند و خوشحالند و افتخار مى كنند.
چرا اين گونه افراد به چنين روز سياهى مى افتند؟ دليلش خوگرفتن به زشتيها و بديها و هواپرستى و خودخواهى و خودبينى است كه همچون پرده هاى سياه ظلمانى بر چشم عقل آنها فرومى افتد و از ديدن حقايق بازمى مانند، و واقعيّتها را غير از آنچه هست تصوّر مى كنند.
نتيجه اين گرفتارى و بدبختى ، همان است كه در آيه بعد از آن آمده است ؛ مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او كافر شدند، و به همين دليل اعمالشان حبط و نابود گشته است !)) (اولئك الّذين كفروا بايات ربّهم و لقائه و حبطت اءعمالهم ).
در روايات اسلامى در تفسير آيه فوق تعبيراتى ديده مى شود كه هر يك بيان مصداق روشنى از مصداقهاى اين آيه است ، و همه در آن جمعند؛ در بعضى از روايات ، به منكران ولايت امير مؤ منان على عليه السّلام تفسير شده ، و در بعضى به رهبانهاى مسيحى ، يعنى مردان و زنان تارك دنيا كه چشم از همه لذّات دنيا پوشيده اند، در حالى كه در راه انحرافى گام برمى دارند.
و در بعضى از روايات به بدعت گذاران از مسلمين ، و بعضى به خوارج نهروان و در بعضى به بدعت گذاران يهود و نصارى تفسير شده است ؛ همه اينها كسانى هستند كه اعمالشان در واقع زشت و آميخته به گناه و جنايت بوده در حالى كه خود را بر طريق حقّ و صواب مى پنداشتند.
قابل توجّه اين كه جمله ((حبطت اءعمالهم)) كه در ذيل آيه بعد آمده بود از ماده ((حبط)) (بر وزن سبد) مى باشد كه يكى از معانى معروف آن اين است كه شتر يا حيوان ديگرى ، علف زياد يا احيانا علفهاى مضرّ و مسموم بخورند و شكم او باد كند و به مرگ او منتهى گردد؛ بديهى است بادكردن شكم اين حيوان دليل بر فربهى و قوّت او نيست ؛ بلكه نشانه بيمارى و چه بسا مقدّمه مرگ اوست ، هر چند ممكن است ناآگاهان آن را فربهى و قدرت و قوّت بپندارند.
گروهى از انسانها نيز به همين سرنوشت گرفتار مى شوند، تمام تلاش و كوشش خود را در طريق بدبختى خويش به كار مى گيرند در حالى كه گمان مى كنند در مسير خوشبختى گام برمى دارند.
در ششمين آيه مورد بحث سخن از مساءله توبه كامل به ميان آمده و آن را براى كسانى معرّفى مى كند كه
اولا از روى جهل و نادانى ، عدم آگاهى به اثرات شوم و عواقب دردناك گناه كار بدى را انجام داده اند؛
و ثانيا بزودى از كار خود پشيمان شده و به سوى خدا بازمى گردند؛ اينها هستند كه مشمول رحمت الهى مى گردند و خدا توبه آنان را مى پذيرد و خدا دانا و حكيم است (انّما التّوبة على اللّه للّذين يعملون السّوء بجهالة ثمّ يتوبون من قريب فاولئك يتوب اللّه عليهم و كان اللّه عليهم و كان الله عليما حكيما).
روشن است كه منظور از ((جهالت)) در اين آيه ، جهالت مطلق كه موجب عذر است نيست ؛ زيرا در زمينه جهل مطلق گناهى وجود ندارد؛ بلكه منظور جهل نسبى است يعنى آگاهى كامل به گناه و عواقب و آثار آن نداشته باشد.
و امّا جمله يتوبون من قريب به عقيده جمعى از مفسّران به معنى قبل از مرگ است ، در حالى كه اطلاق كلمه ((قريب)) به اين معنى كه گاه پنجاه سال يا بيشتر طول مى كشد مناسب به نظر نمى رسد، رواياتى را هم كه طرفداران اين نظريّه به آن استدلال كرده اند اشاره اى به تفسير اين آيه ندارد، بلكه بيان مستقل و جداگانه اى است .(دقّت كنيد)
ولى بعضى ديگر آن را به معنى زمان نزديك به گناه گرفته اند - يعنى به زودى از كار خود پشيمان شود و به سوى خدا بازگردد؛ زيرا توبهّ كامل آن است كه آثار و رسوبات گناه را بطور كلّى از روح و جان انسان بشويد و كمترين اثرى از آن در دل باقى نماند و اين در صورتى ممكن است كه در فاصله نزديكى (قبل از آن كه گناه در وجود انسان ريشه بدواند و به شكى طبيعت ثانوى درآيد) از آن پشيمان شود؛ در غير اين صورت ، غالبا اثرات گناه در قلب و جان انسان باقى خواهد ماند. پس توبه كامل توبه اى است كه بزودى انجام پذيرد و كلمه ((قريب)) از نظر لغت و فهم عرف نيز با اين معنى تناسب بيشترى دارد.
در هفتمين و آخرين آيه مورد بحث ، در مورد مساءله زكات و آثار آن دستور مى دهد (( از مؤ منان زكات بگير!)) (خذ من اءموالهم صدقة))
سپس در ادامه اين بيان به آثار اخلاقى و معنوى زكات اشاره كرده مى فرمايد: ((تو با اين عمل ، آنها را پاك مى كنى ، و نموّ و رشد مى دهى !)) (تطهّرهم و تزكّيهم بها)
آرى ! پرداختن زكات آنها را از دنياپرستى و بُخل و امساك ، پاك مى كند و نهال نوعدوستى و سخاوت و توجّه به حقوق ديگران را در نهاد آنان پرورش ‍ مى دهد.
اضافه بر اين ، مفاسد و آلودگيهايى كه در جامعه به خاطر فقر و محروميّت به وجود مى آيد، با انجام اين فريضه الهى برچيده مى شود و صحنه اجتماع از آن پاك مى گردد؛ بنابراين زكات ، هم رذائل اخلاقى را از ميان مى برد و هم زكات دهنده را به فضائل اخلاقى آراسته مى كند، و اين همان چيزى است كه ما در اين بحث به دنبال آن هستيم ؛ يعنى ، تاءثير عمل نيك و بد در پرورش ‍ فضائل و رذائل اخلاقى .
همين تعبير به صورت ديگرى در آيه حجاب به چشم مى خورد؛ مى فرمايد: ((و اذا سئلتموهنّ متاعا فاسئلوهنّ من وراء حجاب ذلكم اءطهر لقلوبكم و قلوبهنّ؛ هنگامى كه از آنها (همسران پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم ) چيزى از وسائل زندگى را (به عنوان عاريت ) مى خواهيد، از پشت پرده بخواهيد! اين كار براى پاكى دلهاى شما و آنها بهتر است !))(176)
اين تعبير نيز نشان مى دهد كه رعايت عفّت در عمل ، باعث پاكى قلب است و بعكس ، تَرك عفّت ، قلب و روح انسان را آلوده مى كند و مايه پرورش ‍ رذائل اخلاقى است .
نتيجه :
هدف از شرح آيات بالا اين بود كه تاءثير اَعمال را در اخلاق و شكل گيرى روح و جان انسان را در پرتو آن روشن سازيم ؛ و از مجموع آنها چنين مى توان نتيجه گرفت كه براى خودسازى و تهذيب نَفس بايد مراقب اَعمال خود بود؛ زيرا تكرار گناه و زشتيها از يك سو قُبح اَعمال را از بين مى برد و از سوى ديگر روح انسان به آن عادت مى كند، و تدريجا به صورت ملَكات رذيله رُسوخ پيدا مى كند به گونه اى كه انسان نه تنها از آن ناراحت نخواهد بود، بلكه گاه به آن افتخار مى كند!
چگونگى تاءثير ((عمل)) در ((اخلاق)) در روايات اسلامى
آنچه در بالا در آيات فوق در مورد رابطه عمل و اخلاق منعكس بود، در روايات اسلامى نيز به وضوح ديده مى شود،از جمله :
1- در حديثى از امام باقر عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود:((ما من عبد الّا و فى قلبه نكتة بيضاء فاذا اءذنب ذنبا خرج فى النّكتة نكتة سوداء فان تاب ذهب ذلك السّواد، و ان تمادى فى الذّنوب زاد ذلك السّواد حتّى يغطّى البياض ، فاذا غطّى البياض لم يرجع صاحبه الى خير ابدا، و هو قول اللّه عزّوجلّ: كلّا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون ؛ هيچ بنده اى نيست مگر اين كه در قلب او نقطه روشنى است (كه حقايق را با آن درك مى كند و او را به سوى سعادت و فضيلت فرا مى خواند) هنگامى كه گناهى مرتكب مى شود، در آن نقطه روشن ، نقطه سياهى پيدا مى شود؛ اگر توبه كند، آن نقطه سياه برطرف مى گردد؛ و اگر به گناهان خويش ادامه دهد، پيوسته آن سياهى رو به فُزونى مى رود تا تمام نقطه روشن را بپوشاند؛ هنگامى كه نقطه روشن پوشيده شد، آن شخص هرگز به سوى خير و نيكى بر نمى گردد؛ و اين همان است كه خداوند عزّوجل فرموده : چنين نيست كه آنها مى پندارند، بلكه اَعمالشان همچون زنگارى بر دلهايشان نشسته است !))(177)
اين روايت بخوبى نشان ميدهد كه تراكم گناهان ، سبب پيدايش رذائل و دور ماندن از فضائل است ، تا آنجا كه روح به كلّى تاريك مى شود و پلهاى پشت سر ويران مى گردد، و راه بازگشت وجود نخواهد داشت !
2- در وصيّتنامه معروف اميرمؤ منان على عليه السّلام به فرزند رشيدش امام حسن عليه السّلام مى خوانيم : ((انّ الخير عادة ؛نيكى عادت است !))(178)
همچون مضمون در كنزالعمّال از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم نقل شده است كه فرمود:((الخير عادة و الشّرّ لجاجة ؛ نيكى عادت است و شر لجاجت است !))(179)
باز همين معنى به شكل ديگرى در سخنان امام سجّاد علىّ بن الحسين عليه السّلام ديده مى شود، فرمود:((احبّ لمن عوّد منكم نفسه عادة من الخير اءن يدوم عليها؛ دوست دارم كسى كه از شما عادت نيكى را پذيرفته است آن را پيوسته ادامه دهد!))(180)
از اين روايات مى توان استفاده كرد كه تكرار عمل اَعَم از نيك و بد سبب مى شود كه حالتى در نَفس به عنوان عادت به نيكى يا بدى پيدا شود؛ يا به تعبير ديگر، خُلق و خوى خاصّى از آن شكل گيرد و همان خُلق و خوى در آينده مبداء اَعمال مشابه مى شود؛ در نتيجه ، هم اَعمال نيك و بد، در ايجاد اخلاق نيك و بد اثر مى گذارد و هم اخلاق نيك و بد در ايجاد اَعمال نيك و بد مؤ ثر است (تاءثير متقابل ).
3- در حديث ديگرى از اميرمؤ منان على عليه السّلام در همان وصيّتنامه معروف امام حسن عليه السّلام مى خوانيم : ((و عوّد نفسك التّصبّر على المكروه ، و نعم الخُلق التّصبّرفى الحقّ؛ خود را به شكيبايى در برابر ناملايمات عادت ده ! و چه نيك است شكيبايى در طريق حق !))(181)
در اينجا نيز به روشنى رابطه ((عادت)) كه زاييده تكرار عمل است با خُلق و خوى شكيبايى و صبر ديده مى شود.
4- در بسيارى از روايات توبه آمده است كه بايد در توبه از گناه ، تعجيل كرد و از ((تسويف)) يعنى به عقب انداختن آن پرهيز نمود (مبادا آثار گناه در دل بماند و با گذشت زمان تبديل به يك خُلق و خو شود؛ در حديثى از امام جواد عليه السّلام مى خوانيم : ((تاءخير التّوبة اغترار، و طول التّسويف حيرة ... والاءصرار على الذّنب اءمن لمكر اللّه ؛تاءخير توبه موجب غرور و غفلت ، و امروز و فردا كردن سبب حيرت ، و اصرار بر گناه موجب بى اعتنايى به مجازات الهى است .))(182)
تعبير جالب ديگرى در حديث نبوى كه در زمينه توبه وارد شده است ، ديده مى شود، مى فرمايد: ((من تاب ، تاب اللّه عليه و امرت جوارحه ان تستر عليه ، و بقاع الاءرض اءن تكتم عليه و انسيت الحفظة ما كانت تكتب عليه ؛ كسى كه توبه كند و به سوى خدا بازگردد، خداوند به سوى او باز مى گردد؛ و به اعضاء و جوارح او دستور داده مى شود كه گناه را مكتوم دارند و به نقاط مختلف زمين (كه بر آن گناه كرده ) نيز همين دستور داده مى شود، و فرشتگان نويسنده اعمال ، آنچه را نوشته بودند به فراموشى مى سپارند.))(183)
اين تعبير نشان مى دهد كه توبه ، آثار گناه را مى شويد و صفا و قداست اخلاقى نخستين را بازمى گرداند.
همين معنى بطور آشكارتر در حريث علوى آمده است ، مى فرمايد: ((اءلتّوبة تطهّر القلوب و تغسل الذّنوب ؛ توبه قلبها را پاك مى كند و گناهان را مى شويد!))(184)
اين تعبير نيز بخوبى نشان مى دهد كه گناه آثارى بر قلب مى گذارد كه تدريجا به صورت خُلق و خوى باطنى درمى آيد و توبه اين آثار را مى شويد و اجازه نمى دهد تشكيل خُلق و خوى دهد.
تعبير به ((طهور)) بودن ((توبه)) در روايات متعدّد ديگر نيز آمده است كه همه حاكى از رابطه گناه و تشكيل حالات زشت درونى است .(185)
در مناجاتهاى پانزده گانه معروف و بسيار پرمعناى امام علىّ بن الحسين عليه السّلام ، در مناجات اوّل كه مناجات توبه كنندگان است ، چنين آمده است : ((واءمات قلبى عظيم جنايتى فاءحيه بتوبة منك يا اءملى و بغيتى ؛ خداوندا! جنايت بزرگ من موجب مرگ قلبم شده و از تو مى خواهم كه با توبه آن را زنده كنى اى اميد و آرزوى من !))(186)
آرى ! گناه روح و جان انسان را آلوده تر مى كند و بر اثر تكرار چنان مى شود كه گويى مرده است ؛ و توبه موجب حيات دل و نشاط جان مى شود!
بنابراين ، پويندگان راه فضيلت و سير و سلوك الى اللّه ، براى تحكيم پايه هاى فضائل اخلاقى بايد دقيقا مراقب آثار مثبت و منفى اعمال نيك و بد در روح و جان خود باشند و بدانند هيچ عملى نيست مگر اين كه در دل و جان اثر مى گذارد؛ اگر اعمال پاك و نيك است ، روح را به رنگ خود درمى آورد و اگر زشت و آلوده و ناپاك است ، آلودگى را به درون روح و جان و اخلاق مى كشاند.
7- رابطه ((اخلاق)) و ((تغذيه))
شايد در ابتداى امر، عنوان بالا براى بعضى مايه شگفتى شود، كه چگونه مى تواند تغذيه در اخلاق و روحيّات و ملكات نفسى اثر بگذارد؟ چرا كه آن مربوط به جسم است و اين مربوط به روح ، ولى با توجّه به رابطه بسيار نزديك و تنگاتنگى كه در ميان جسم و روح آدمى است ، جايى براى اين تعجّب باقى نمى ماند.
بسيار مى شود كه يك حالت بحرانى روحى و غم و اندوه شديد جسم را در مدّت كوتاهى ، ضعيف و پژمرده و ناتوان مى سازد، موهاى انسان را سفيد، چشم را كم نور، قوّت و توان را از دست و پا مى گيرد؛ عكس اين مساءله نيز صادق است كه حالات خوب جسمانى در روح انسان اثر مى گذارد، روح را شاداب و فكر را قوّت مى بخشد.
از قديم الايّام تاءثير غذاها بر روحيّات اخلاق انسانى مورد توجّه دانشمندان بوده است و حتّى اين مطلب جزء فرهنگ توده هاى مردم شده است ؛ مثلا، خونخوارى را مايه قساوت و سنگدلى مى شمردند، و معتقد بودند كه عقل سالم در بدن سالم است .
در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى نيز نشانه هاى روشنى براى اين معنى ديده مى شود.
از جمله در آيه 41 سوره مائده درباره گروهى از يهود كه مرتكب كارهاى خلافى از قبيل جاسوسى بر ضدّ اسلام و تحريف حقايق كتب آسمانى شده بودند، مى فرمايد:
((آنها كسانى هستند كه خدا نخواسته است دلهايشان را پاك كند (اولئك الّذين لم يرداللّه اءن يطهّر قلوبهم ...)!))
و بلافاصله در آيه بعد مى فرمايد: ((سمّاعون للكذب اءكّالون للسّحت ؛ آنها بسيار به سخنان تو گوش فرامى دهند تا آن را تكذيب كنند و بسيار مال حرام مى خورند!))
اين تعبير نشان مى دهد كه آلودگى دلهاى آنها بر اثر اعمالى همچون تكذيب آيات الهى ، و خوردن مال حرام بطور مداوم بوده است ؛ زيرا بسيار از فصاحت و بلاغت دور است كه اوصافى را براى آنها بشمرد كه هيچ ارتباطى با جمله ((لم يرداللّه اءن يطهّر قلوبهم)) نداشته باشد.
و از اين جا روشن مى شود كه خوردن مال حرام سبب تيرگى آيينه دل و نفوذ اخلاق رذيله و فاصله گرفتن با فضائل اخلاقى است .
در آيه 91 سوره مائده درباره شراب و قمار مى فرمايد: (شيطان مى خواهد در ميان شما به وسيله شراب و قمار، عداوت ايجاد كنند؛ انّما يريد الشّيطان اءن يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر)).
بى شك عداوت و بغضاء دو حالت درونى و اخلاقى است كه در آيه بالا رابطه ميان آن و نوشيدن شراب ذكر شده ، و اين نشان مى دهد كه غذا و نوشيدنى حرامى همچون شراب مى تواند در شكل گيرى رذائل اخلاقى همانند پرخاشگرى و ستيزه جويى و عداوت و دشمنى اثر بگذرد.
در آيه 51 سوره مؤ منون مى خوانيم : ((اى پيامبر! از غذاهاى پاكيزه بخوريد و عمل صالح انجام دهيد؛ يا اءيّها الرّسل كلوا من الطّيبات و اعملوا صالحا)).
بعضى از مفسّران معتقدند ذكر اين دو (خوردن غذاهاى پاك و انجام عمل صالح ) پشت سر يكديگر دليل بر وجود يك نوع ارتباطى بين اين دو است ، و اشاره به اين است غذاهاى مختلف آثار اخلاقى متفاوتى دارد، غذاى حلال و پاك ، روح را پاك مى كند و سرچشمه عمل صالح مى شود، و غذاهاى حرام و ناپاك روح و جان را تيره و سبب اعمال ناصالح مى گردد.(187)
در تفسير ((روح البيان)) بعد از اشاره به ارتاط عمل صالح با بهره گيرى از غذاى حلال به اشعار زير استناد شده است :
علم و حكمت زايد از لقمه حلال عشق و رقّت آيد از لقمه حلال !
لقمه تخم است و برش انديشه ها لقمه بحر و گوهرش انديشه ها
و در شعر ديگرى نقل مى كند:
قطره باران تو چون صاف نيست گوهر درياى تو شفّاف نيست !(188)
در تفسير اثنى عشرى ، در ذيل همين آيه نيز اشاره به رابطه صفا و نورانيّت قلب و اعمال صالح با تغذيه حلال شده است .(189)
رابطه تغذيه و اخلاق در روايات اسلامى
گرچه رابطه بالا در آيات قرآنى كمرنگ است ، و تنها اشاراتى به چشم مى خورد؛ ولى اين معنى (رابطه اخلاق و تغذيه ) در روايات اسلامى دامنه گسترده اى دارد كه نمونه هايى از آن را در ذيل از نظر مى گذرانيم :
در يك سلسله از روايات ، به رابطه تغذيه با سوءِاخلاق اشاره شده است از جمله :
1- در روايات متعدّدى مى خوانيم : يكى از شرايط استجابت دعا پرهيز از غذاى حرام ؛از جمله در حديثى آمده است كه شخصى نزد پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم آمد و عرض كرد: ((احبّ اءن يستجاب دعائى ؛ دوست دارم دعاى من مستجاب شود!)) پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم فرمود: ((طهّر ماءكلك ولاتدخل بطنك الحرام ؛ غذاى خود را پاك كن از غذاى حرام پرهيز نما!))(190)
همين معنى از همان بزرگوار با تعبير ديگرى آمده است ، مى فرمايد: ((من اءحبّ اءن يستجاب دعائه فليطيّب مطعمه و مكسبه ؛ كسى كه دوست دارد دعايش مستجاب شود، طعام و كسب خود را از حرام پاك كند!))(191)
با توجّه به اين كه در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم : ((انّ اللّه لايستجيب دعاء بظهر قلب قاس ؛ خداوند دعايى را كه از قلب قساوتمند برخيزد مستجاب نمى كند!))(192) مى توان نتيجه گرفت كه غذاى ناپاك و حرام ، قلب را تاريك و قساوتمند مى كند؛ و به همين دليل ، دعاى حرامخواران مستجاب نمى شود. و از اينجا به رابطه نزديكى كه در ميان ناپاكى درون و نغذيه حرام وجود دارد، مى توان پى برد.
در حديث معروف امام حسين عليه السّلام در روز عاشورا آمده است كه بعد از ايراد آن سخنان داغ و پرمحتوا و گيرا در برابر لشكر لجوج و قساوتمند كوفه ، هنگامى كه ملاحظه كرد آنها حاضر به سكوت و گوش دادن به سخنانش نيستند، فرمود: (آرى ! شما حاضر به شنيدن سخن حق نيستيد زيرا) ملئت بطونكم من الحرام فطبع اللّه على قلوبكم ؛ شكمهاى شما از غذاهاى حرام پر شده است ، در نتيجه خداوند بر دلهاى شما مُهر زده است (و هرگز حقايق را درك نمى كنيد!))) (193)
2- در روايات ديگرى آمده است ؛ كه رابطه اى در ميان خوردن غذاى حرام و عدم قبول نماز و روزه و عبادات ، وجود دارد؛ از جمله ، در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((من اءكل لقمة حرام لن تقبل له صلوة اءربعين ليلة ، و لم تستجب له دعوة اربعين صباحا و كل لحم ينبته الحرام فالنّار اءولى به و انّ اللّقمة الواحدة تنبت اللّحم ؛ هر كسى لقمه اى از غذاى حرام بخورد تا چهل شب نماز او قبول نمى شود، و تا چهل روز دعاى او مستجاب نمى گردد؛ و هر گوشتى كه از حرام برويد، آتش ‍ دوزخ براى آن سزاوارتر است ؛ و حتّى يك لقمه نيز باعث روييدن گوشت مى شود!))(194)
بديهى است براى قبولى نماز، شرايط زيادى لازم است ، از جمله حضور قلب و پاكى دل ، امّا غذاى حرام پاكى قلب و صفاى دل را از انسان مى گيرد.
3- در روايات متعدّد ديگرى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم و امامان معصوم عليهم السّلام آمده است كه : ((من ترك اللّحم اءربعين صباحا ساء خلقه ؛ كسى كه چهل روز گوشت را ترك كند، اخلاق او بد مى شود!))(195)
از اين احاديث بخوبى استفاده مى شود كه در گوشت مادّه اى است كه اگر براى مدّت طولانى از بدن انسان قطع شود، در روحيّات و اخلاق او اثر مى گذارد، و كج خلقى و بد اخلاقى به بار مى آورد.
البتّه استفاده زياد از گوشت حيوانات نيز در بعضى از روايات مذموم شمرده شده ، ولى از ترك آن براى مدّت طولانى نيز در بسيارى از روايات نهى شده است .
4- در روايات زيادى كه در كتاب ((اءطعمه و اءشربه)) آمده است ، رابطه اى ميان بسيارى از غذاها و اخلاق خوب و بد، بيان گرديده به عنوان نمونه :
در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((عليكم بالزّيت فانّه يكشف المرّة .... و يحسّن الخلق ؛ بر شما لازم است كه از زيت (زيت به معنى روغن زيتون يا هرگونه روغن مايع است ) استفاده كنيد، زيرا صفرا را از بين مى برد... و اخلاق انسان را نيكو مى كند!))(196)
5- در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم : كه از كلام پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم چنين نقل مى كند ((من سرّه اءن يقلّ غيظه فلياءكل لحم الدّراج ؛ كسى كه دوست دارد خشم او كم شود گوشت دُرّاج را بخورد!))(197)
از اين تعبير بخوبى استفاده مى شود كه رابطه اى ميان تغذيه و خشم و بردبارى وجود دارد.
6- در روايت مشروحى از تفسير عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل شده درباره اين كه چرا خداوند خون را حرام كرده مى فرمايد: ((و اءمّا الدّم فانّه يورث الكلب و قسوة القلب و قلّة الرّافة و الرّحمة لا يؤ من اءن يقتل ولده و والديه ....؛ اين كه خداوند خوردن خون را حرام كرده به خاطر آن است كه سبب جنون و سنگدلى و كمبود راءفت و مهربانى مى شود... تا آنجا كه ممكن است فرزند و يا پدر و مادرش را به قتل برساند!))
در بخش ديگرى از اين روايت مى فرمايد: ((و اءمّا الخمر فانّه حرّمها لفعلها و فسادها و قال اءنّ مدمن الخمر كعابد الوثن و يورث اءرتعاشا و يذهب بنوره و يهدم مروّته ؛ و امّا شراب ، خداوند آن را به خاطر تاءثّير و فسادش حرام كرده است و فرمود شخص دائم الخمر مانند بت پرست است بدنش لرزان مى شود، و نور (معنويّت ) او را از بين مى برد، و شخصيت او را ويران مى سازد!))(198)

next page

fehrest page

back page