در انتهاى آيه ، افراد ((بخيل )) را تهديد مى كند كه : ((هرگاه از دستورهاى خداوند (درباره انفاق فى
سبيل اللّه ) سرپيچى كنيد، خداوند گروه ديگرى را به جاى شما مى آورد كه مانند شما نباشند؛ ...و ان تتولّوا
يستبدل قوما غيركم ثمّ لايكونوا اءمثالكم )).(610)
به اين ترتيب ((بخيلان )) تهديد به نابودى گرديده اند و اين شديدترين تهديدى است كه درباره ((بخيلان )) شده است .
گرچه مصداق انفاق در راه خدا، به تناسب قرائنى كه در آيات وجود دارد، انفاق در راه ((جهاد)) است ؛ ولى مفهوم گسترده آن ، هر كار خيرى را
شامل مى شود.
بسيار از مفسّران شيعه و اهل سنّت ، در ذيل آيه مورد بحث چنين نقل كرده اند كه بعد از
نزول آيه فوق ، جمعى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردند: منظور گروهى كه خداوند در قرآن به آنها اشاره كرده كه در
صورت ((بُخل )) ورزيدن و سرپيچى از دستورات الهى جايگزين شما مى كند، كيست ؟
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دست خود را بر شانه سلمان - يا به روايت ديگر بر پاى سلمان - كه نزديك او نشسته بود زد و فرمودند:
((هذا قومه والّذى نفسى بيده لوكان الايمان منوطا بالثريّا لتناوله رجال من فارس (611)؛ منظور خداوند، اين مرد و قوم اوست ؛ به خدايى
كه جانم در دست اوست ، سوگند! اگر ايمان به ثريّا (در دورترين نقطه آسمان ) بسته باشد، گروهى از مردان فارس آن را به چنگ مى
آورند)).
در هشتمين آيه ، بعد از دستور به ((انفاق )) و تاءكيد بر اين كه ((انفاق )) خير و خوبى براى شما به ارمغان مى آورد، مى فرمايد:
((آنها كه از ((بُخل )) و حرص خويش مصون بمانند، رستگارند؛...و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون )).(612)
به گفته راغب اصفهانى در كتاب ((مفردات ))، ((شح )) - بر وزن مخ - به معنى بُخلى است كه با حرص آميخته باشد و به صورت عادت
در آيد.
((فلاح )) نيز به معنى شكافتن و بريدن است كه در هر نوع خوشبختى ، رستگارى ، پيروزى و رسيدن به مقصد به كار رفته است كه آن را
به فلاح مادّى و فلاح معنوى تقسيم كرده اند.
قبل از آيه فوق ، قرآن كريم هشدارى در مورد فتنه بودن اموال و اولاد مى دهد كه گويا با اين بيان ، موانع انفاق را معرّفى مى كند؛ زيرا، گاهى
وسوسه هاى فرزندان كه مبادا بخششهاى پدر و مادرشان خللى در ارث آنها وارد كند و گاهى نيز وسوسه هاى درونى خود انسان نسبت به آينده
فرزندانش كه مبادا بعد از او، گرفتار فقر شوند، مانع انفاقشان مى شود كه به يقين تمام اين وسوسه ها از موانع ((فلاح )) و رستگارى
است و سبب حرص و ((بُخل )) مى شود.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه ايشان از سر شب تا به صبح ، طواف خانه خدا مى كرد و پيوسته مى فرمودند: ((اللّهم
قنى شحّ نفسى ؛ خداوندا! مرا از ((بُخل )) و حرص نفسم نگاه دار.)) راوى مى گويد، عرض كردم : فدايت شوم ! امشب دعايى غير از اين
نفرمودى ؟ فرمود: ((و آىّ شى ء اءشدّ من شح النّفس انّ اللّه يقول و من يوق شحّ نفسه فاولئك هم المفلحون ؛ چه چيزى بدتر از حرص و
((بُخل )) نفسانى است ؛ نفس خويش در امان باشند، رستگارند)).(613)
بنابراين ((بُخل )) از موانع مهم رستگارى است و اهمّيّت اين امر تا جايى است كه امام صادق عليه السّلام از سر شب تا صبح ، در خانه خدا و در
ضمن طواف خود پيوسته اين دعا را مى خواند و به عنوان مهمترين حاجت خويش آن را از خدا مى طلبد.
تعبير ((خيرا لانفسكم )) بعد از امر به انفاق ، اشاره به اين نكته لطيف دارد كه سخاوت و انفاق در راه خدا، آثار مفيدش عايد خود انسان مى
شود؛ روح را پرورش مى دهد و دل را از تيرگى هاى حرص و ((بُخل )) پاك ساخته و بركات مادى و معنوى را به خانه انسان سراريز مى كند.
اين بحث را با ذكر حديثى در تفسير معنى ((شح )) به پايان مى بريم . امام صادق عليه السّلام از
((فضيل بن عياض )) سؤ ال فرمود: آيا مى دانى ((شحيح )) چه كسى است ؟ او در جواب عرض مى كند: همان
بخيل است . امام عليه السّلام فرمود: ((الشّح اءشدّ من البُخل انّ البخيل
يبخل بما فى يده و الشّحيح يشحّ على ما فى اءيدى النّاس و على ما فى يده حتّى لايرى فى اءيدى النّاس شيئا الّا تمنىّ اءن يكون له بالحلّ و
الحرام ، لايشبع و لايقنع بما رزقه اللّه عزّوجلّ؛ شح از ((بُخل )) شديدتر است .
((بخيل )) كسى است كه در آنچه دارد ((بُخل )) مى ورزد، ولى ((شحيح )) هم نسبت به آنچه در دست مردم است
((بُخل )) مى ورزد و هم آن چه خود در اختيار دارد، تا آنجا كه هر چه را در دست مردم ببيند، آرزو مى كند كه آن را به چنگ آورد، خواه از راه
حلال باشد يا حرام و هرگز قانع به آنچه خداوند به او روزى داده ، نيست )).(614)
در نهمين ، آيه ضمن طرح مسئله ((بُخل )) تحت عنوان تقتير، مى فرمايد: ((يكى از ويژگى هاى ((عبادالرّحمن )) - بندگان خاص خداوند
بخشنده - اين است كه هنگامى كه انفاق مى كنند، نه اسراف دارند و نه سختگيرى ؛ بلكه در ميان اين دو، حد
اعتدال دارند؛ والّذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما)).(615)
((يقتروا)) از مادّه ((قَتر)) (بر وزن صبر) به معنى (تنگ گرفتن ) است كه نقطه
مقابل اسراف مى باشد و گاه ((اسراف )) ((اقتار)) را در مقابل يكديگر قرار مى دهند. يكى آن است كه بيش از حد لازم و ديگرى آن است كه
كمتر از مقدار لازم انفاق كنند.
در واقع ((قتر)) و ((اقتار)) مراحل ضعيف ((بُخل )) است ؛ زيرا
حدّاقل چيزى انفاق مى شود، هر چند كمتر از مقدار شايسته باشد؛ در حالى كه در
مراحل شديدتر ((بُخل )) هيچ گونه انفاقى در كار نيست . با اين حال ، خداوند بندگان ويژه خود را از اين صفت نيز پاك و مبرّا مى داند.
بسيارى از مفسّران ((اقتار)) را به معنى ((بُخل )) يا ((شحّ)) و مانند آن تفسير كرده اند و در روايتى كه در تفسير ((على بن ابراهيم
)) از امام صادق عليه السّلام نقل شده ((لم يقتروا)) به معنى ((لم يبخلوا فى حقّ اللّه عزّوجلّ)) تفسير شده است .(616)
در بعضى از تفاسير آمده است كه يكى از خلفا مى خواست دخترش را به يكى از امراى دولتش بدهد. هنگامى كه از داماد سؤ
ال كرد: مقدار هزينه عروسى را چه اندازه در نظر گرفته اى ؟ در پاسخ در تعبير جالبى گفت : ((الحسنة بين السّيئتين ))؛(617) سپس
آيه گذشته را تلاوت كرد.(618)
در دهمين و آخرين آيه مورد بحث ، خداوند خطاب به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايد: ((به آنها (مشركان ) بگو، اگر شما مالك
خزائن رحمت پروردگار من بوديد، به يقين (به خاطر بُخل و تنگ نظرى ) امساك مى كرديد. مبادا انفاق كردن مايه فقر و تنگدستى شما شود؛
قل لو اءنتم تملكون خزائن رحمة ربّى اذا لاءمسكتم خشية الانفاق )).(619)
در پايان آيه مى فرمايند: ((انسان ، موجود بخيلى است ؛ كان الاءنسان فتورا)). در اين جا واژه ((انسان )) اشاره به انسان هاى تربيت
نايافته اى است كه در مسير ((بُخل )) و امساك و ((تقتير)) قرار مى گيرند والّا انسانى كه تحت تعليم و تربيت ((اولياء اللّه ))
قرار گرفته و يا حتى انسانى كه فطرت خداداد خود را حفظ نموده است ،
بخيل و ممسك و قتور نخواهد بود.
از تعبير آيه فوق استفاده مى شود كه ((بُخل )) هميشه به خاطر نيازهاى شخصى يا گروهى نيست ؛ بلكه اين رذيله اخلاقى ، گاهى به
صورتى در مى آيد كه اگر انسان تمام خزائن خداوندى را در اختيار داشته باشد، باز هم
((بُخل )) مى ورزد، هر چند نيازش با مقدار كمى از آن برطرف مى شود.
تعبير به ((كان الاءنسان قتورا؛ انسان موجود بخيلى است )) در آيه فوق به صورت مطلق ، نظاير ديگرى نيز در قرآن مجيد دارد؛ مانند:
((انّ الاءنسان لربّه لكنود(620)))؛...((انّ الاءنسان لكفور(621)))؛ ((انّ الاءنسان لكفور مبين (622)))؛ ((انّ
الاءنسان لظلوم كفّار))(623) و امثال اين تعبيرات ، همه اشاره به انسانهايى دارد كه فطرت پاك اوليه خويش را از دست داده و از تربيت
انبيا و اوليا و مربيان اخلاقى دور مانده اند وگرنه هيچ انسانى در ذات خود، ناپاك ، آلوده ،
بخيل ، ظالم كفران كننده آفريده نشده است .
نظام آفرينش بر پاكى و سعادت انسان ها بنا نهاده شده است ، نه برزشتى و آلودگى آنها.(624)
نتيجه
آيات فوق به خوبى ديدگاه و بينش اسلام را نسبت به چهره ((بُخل )) نشان مى دهد؛ نمونه هايى از كارهاى بخيلان و سرنوشت شوم آنها و
آثار و پيامدهاى ((بُخل )) را در زندگى مادّى و معنوى مشخص مى كند و از
((بُخل )) به عنوان يك رذيله مهم اخلاقى نام مى برد. رذيله كه با ((فلاح )) و رستگارى و سعادت انسان ها هرگز سازگار نيست .
بُخل در آينه روايات اسلامى
در احاديث اسلامى ، روايات تكان دهنده اى درباره ((بُخل )) ديده مى شود، از جمله :
1- رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در حديثى مى فرمايند: ((البخيل بعيد من اللّه من النّاس ، قريب من النّار(625)؛
بخيل از خدا دور است ، از مردم نيز دور است و به آتش دوزخ نزديك است )). همين مضمون (با مختصر تفاوتى ) از امام على بن موسى الرضا عليه
السّلام نقل شده است .
2- در حديث ديگرى ، امام اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمليند: ((النّظر الى
البخيل يقسى القلب (626)؛ نگاه كردن به بخيل ، انسان را سنگدل مى كند)). اين تعبير نشان مى دهد كه باطن بخيلان آن قدر تاريك و
آلوده است كه بازتاب آن در چهره آنان ، سبب سنگدلى نگاه كننده مى شود.
3- در حديث ديگرى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده است كه ((آن حضرت در
حال طواف خانه خدا بود، مردى را مشاهده كرد كه در پرده خانه كعبه در آويخته و مى گويد: خداوندا! به حرمت اين خانه سوگند مى دهم كه گناهان
مرا ببخش )).
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خطاب به آن مرد فرمودند: مگر گناه تو چيست ؟ آن را توصيف كن .
عرض كرد: بزرگتر از آن است كه بتوانم توصيف كنم .
حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: واى بر تو! گناه تو بزرگتر است يا خشكى ها؟!
عرض كرد: گناه من بزرگتر است اى رسول خدا!
حضرت فرمودند: گناه تو بزرگتر است يا درياها؟!
عرض كرد: گناه من اى رسول خدا!
حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: گناه تو بزرگتر است يا آسمانها؟!
عرض كرد: گناه من .
باز حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: گناه تو بزرگتر است يا عرش خدا؟!
عرض كرد: گناه من بزرگتر است اى رسول خدا!
حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: (بگو ببينم ) گناه تو بزرگتر است يا خداوند؟!
عرض كرد: خدا بزرگتر و بالاتر و گرامى تر است .
حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: واى بر تو! بگو ببينم چه گناهى كرده اى (كه از آن به بزرگى ياد مى كنى )؟
عرض كرد: اى رسول خدا! من آدم ثروتمندى هستم ؛ ولى هنگامى كه نيازمندى به سراغم مى آيد، گويى شعله آتشى را در برابر من قرار داده اند.
(آرى ! من از ديدن نيازمندان وحشت دارم و متنفّرم ).
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: از من دور شو و مرا به آتش خود نسوزان . سوگند! به خدايى كه مرا به هدايت و كرامت مبعوث كرده ،
اگر در ميان ركن و مقام (گراميترين نقاط روى زمين در كنار خانه خدا) بايستى و دو هزار
سال عبادت كنى و گريه كنى ، به حدى كه از چشمت نهر آب جارى شود و درختان را سيراب كند، سپس بميرى ، در حالى كه لئيم و
بخيل هستى ، خداوند تو را به صورت در آتش خواهد افكند، آيا نمى دانى كه خداوند مى گويد: هر كس
((بُخل )) كند، درباره خود ((بُخل )) كرده و هر كس از ((بُخل )) خويش در امان باشد، رستگار است )).(627)
اين حديث نشان مى دهد كه ((بُخل )) سرچشمه انواع گناهان و مفاسد مى شود كه انسان را تا اين حد از خدا دور مى سازد.
4- در حديث ديگرى ، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايند:
((يقول قائلكم الشّحيح اءعذر من الظّالم و راءىّ ظلم اءظلم عند اللّه من الشحّ حلف اللّه بعزّته و عظمته و جلاله
لايدخل الجنّة شحيح و لابخيل ؛ بعضى از شما مى گويند: بخيل از ظالم معذورتر است ، ولى چه ظلمى نزد خدا از
بُخل برتر مى باشد؛ خداوند به عزّت و عظمت و جلال خود سوگند ياد كرده است كه هرگز حريص و
بخيل وارد بهشت نشود)).(628)
5- در حديث ديگرى ، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايند: ((الشّح و الايمان لايجتمعان فى قلب واحد؛
بُخل و حرص باايمان در يك قلب جمع نمى شود (آنجا كه پاى حرص و ((بُخل )) در ميان آيد، ايمان از آنجا رخت بر مى بندد)).(629)
6- در جاى ديگر نيز پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايند: ((اءلبخل شجرة تنبت فى النّار فلايلج النّار الّا بخيل ؛
بُخل درختى است كه در آتش دوزخ مى رويد و به همين جهت ، تنها بخيلان وارد دوزخ مى شوند)).(630)
7- نقل شده است كه يكى از ياران پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در جهاد شهيد شد؛ زنى از آشنايانش براى او مى گريست و مى گفت : وا
شهيدا!، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: ((از كجا مى دانى او شهيد از دنيا رفته ؛ فلعلّه كان يتكلّم بما لايعنيه اءو
يبخل بما لاينقصه ؛ شايد او درباره مسايلى كه به وى مربوط نبوده ، سخن مى گفته است يا نسبت به چيزى كه كمبودى براى او ايجاد نمى كرده
((بُخل )) مى ورزيده است )).(631)
اين حديث نشان مى دهد كه سخنان بيهوده و ((بُخل )) مخصوصا در جايى كه لطمه اى به انسان نمى زند، سبب مى شود كه بزرگترين افتخار
يك انسان ؛ يعنى ، ((شهادت )) را كمرنگ يا بى رنگ كند.
8- از آن حضرت نقل شده كه فرمود: ((جاهل سخىّ الى اللّه من عابد بخيل و اءدواى الدّاء البخل ؛
جاهل با سخاوت نزد خدا، از عابد بخيل محبوبتر است و بدترين دردها درد
((بُخل )) است )).(632)
اين حديث بيانگر آن است كه ((بُخل )) آثار عبادت عبّاد را نيز از ميان مى برد.
9- باز از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده كه فرمود: ((الموبقات ثلاث شح مطاع و هوى متبّع و اعجاب المرء بنفسه ؛ سه چيز
باعث هلاكت است ، ((بُخل )) و ((حرصى )) كه انسان از آن اطاعت كند و ((هواى نفسى )) كه از آن تبعيت نمايد و ((خودپسندى )) انسان
نسبت به خويش )).(633)
10- هر چند پيرامون اين موضوع ، روايات زيادى وجود دارد؛ اما، اين بحث را با حديث ديگرى از
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پايان مى دهيم .
در اين حديث چنين آمده است : ((گروهى از اسيران (خطرناك ) را خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آوردند؛ حضرت صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم به حضرت على عليه السّلام دستور داد، همه آنها را گردن بزنند؛ ولى يكى از آنها را استثنا كردند.
آن مرد پرسيد: چرا مرا از يارانم جدا كردى ، در حالى كه گناه ما يكسان بوده است ؟
حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: به اين علت كه خداوند متعال به من وحى فرستاده است كه تو سخاوتمند قوم خود هستى و من تو را
(به اين جهت ) نمى كُشم . آن مرد مسلمان شد و شهادت به يگانگى خداوند و رسالت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داد)).(634)
ريشه و نشانه هاى بُخل
ريشه اصلى اين رذيله اخلاقى ، مانند بسيارى از رذايل ديگر، ضعف مبانى ايمان و ((معرفة اللّه )) است . كسى كه خداوند را بر همه چيز قادر مى
داند و معتقد است كه ريشه تمام خيرات و بركات ، ذات پاك حق تعالى است ، بايد به طور قطع به وعده هاى الهى در مورد آثار مادى و معنوى
((انفاق )) در راه خدا اعتقاد داشته باشد كه با اين اعتقاد، امكان ندارد گرفتار اين خوى زشت گردد.
امام اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((البخل بالموجود سوءالظنّ بالمعبود؛
بُخل ورزيدن نسبت به آنچه انسان دارد، به خاطر سوءظن به خداست (سوءظن به وعده هاى او و قدرتش بر همه چيز))).(635)
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام آمده است ((ان كان الخلف من اللّه عزّوجلّ حقّا
فالبخل لماذا؛ اگر جانشينى از سوى خداوند متعال ، حق است ؛ پس بُخل براى چيست ؟))(636)
در كتاب ((فقه الرضا)) آمده است : ((ايّاكم و البخل فانّها عاهة لاتكون فى حرّ و لامؤ من انّها خلاف الايمان ؛ از
بُخل بپرهيزيد؛ زيرا ((بُخل )) آفتى است كه در انسان آزاده و باايمان هرگز نخواهد بود،
((بُخل )) خلاف ايمان است )).(637)
در حديث قدسى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده است كه خداوند مى فرمايد: ((يا عبدى اءتبخلنى اءم تظنّ اءنّى عاجز غير قادر على
اثابتك (638)؛ بنده من ! آيا نسبت به من ((بُخل )) مى ورزى يا مرا متهم مى سازى يا گمان مى كنى كه من عاجزم و توانايى ندارم به تو
پاداش دهم .))
آرى ! آزادگان و مؤ منان و آنهايى كه به وعده هاى الهى ، دلگرم و مطمئن هستند و آنهايى كه قدرت خدا را بر هرگونه پاداش ، باور كرده اند،
هرگز هنگام انفاق در راه خدا، دستشان نمى لرزد و ((بُخل )) را راه وصول به بى نيازى مى دانند؛ بلكه تا آنجا كه در توان دارند، به
بندگان خدا، جود و بخشش مى كنند و عوض را از كسى مى طلبند كه هم سخاوتمند است و هم از همه چيز آگاه و هم بر همه چيز قادر.
از نشانه هاى ديگر ((بُخل )) آوردن عذرهاى گوناگون ، براى خوددارى از كمك به ديگران است . بخيلان براى پوشاندن رذيله اخلاقى خود در
برابر مردم ، به عذرهاى واهى متوسل مى شوند و حتى گاهى با همين عذرها، خود را فريب مى دهند؛ مثلا با اين كه
پول فراوانى دارد، اما حاضر نيست مقدار كمى از آن را ببخشد يا اين كه وام دهد؛ بلكه به عذرهايى مانند اين كه شايد برايم مشكلى پيش آيد يا
احتمال دارد فرزندم بيمار شود و يا احتمال دارد ميهمانهايى برايم بيايند يا در آينده وضع بازار از نظر اقتصادى به كسادى گرايد،
متوسل مى گردد.
امام على بن ابيطالب عليه السّلام در اين رابطه مى فرمايند: ((اءلبخيل متحجّج بالمعاذير و التّعاليل ؛ شخص
بخيل متوسل به عذرها و علتهاى (واهى ) مى شود)).(639)
در جاى ديگر نيز مى فرمايند: ((كثرة العلل آية البخل ؛ كثرت تعلّل و عذرهاى واهى ، نشانه
((بُخل )) است )).(640)
از نشانه هاى ديگر افراد بخيل ، پوشاندن نعمتهاست . آنها به بهانه هاى مختلف سعى دارند، نعمتهاى خدادادشان را از ديد مردم دور نگه دارند، مبادا
كسى از آنها تقاضايى كند. البته در بسيارى از اوقات پوششهاى كاذبى از
قبيل چشم زخم مردم و تنگ نظريها به احتمال بروز خطر براى آن درست مى كنند.
نشانه ديگر ((بُخل )) آن است كه هر گاه در راه خدا چيزى را انفاق كند، سخت نارحت مى شود؛ گويى بار سنگينى بر دوش او نهاده و يا عزيزى
از عزيزانش از دست رفته است .
آثار و پيامدهاى بُخل
در ميان صفات نكوهيده و رذايل اخلاقى كمتر صفتى به اندازه ((بُخل ))
مشكل آفرين بوده و هست و پيامدهاى سوء داشته و دارد، از جمله اين كه : گرچه
بخيل در حفظ اموال خود مى كوشد ولى بيش از آن ، آبروى خود را از دست مى دهد. در اين رابطه نيز در روايات اسلامى اشاره هايى شده است كه اجمالا
در ذيل مطرح مى نماييم :
1- حضرت على عليه السّلام مى فرمايند: ((اءلبخيل يسمح من عرضه باءكثر ممّا اءمسك من عرضه ؛
بخيل بيش از آنچه كه از متاع دنيا براى خود نگهدارى مى كند، از عرض و آبروى خود مى بخشد)).(641)
2- بخيل زود دوستانش را از دست مى دهد و در زندگى در برابر انبوه مشكلات غريب و تنها مى ماند. اميرمؤ منان على عليه السّلام در اين رابطه مى
فرمايند: ((ليس لبخيل حبيب ؛ بخيل يار و دوست ندارد!))(642)
اگر بخيل زمان كوتاهى دوستانى داشته باشد، ((بُخل )) او سبب ذلّت دوستان و عزّت دشمنانش مى شود. همان گونه كه از امام على عليه
السّلام نقل شده است : ((اءلبخل (البخيل ) يذلّ مصاحبه و يعزّ مجانبه )).(643)
3- ((بخيل ))، هميشه زحمت مى كشد و ثمره كارش را وارثانش مى برند؛ در دنيا بر خود سخت مى گيرد و در آخرت نيز گرفتاريش به خاطر
اندوختن اموال فراوان ، زياد است . حضرت على عليه السّلام مى فرمايند:
((اءلبخيل خازن لورثته ؛ بخيل خزانه دار ورثه خويش است (وارثانى كه گاه يك درهم از
اموال او را برايش انفاق نمى كنند).(644)
4- ((بخيل )) زندگى فقيرانه اى دارد؛ زيرا، هنگامى كه ((بُخل )) انسان شدت مى يابد، نسبت به خويشتن هم
بخيل مى شود و آسايش زندگى اش از بين مى رود؛ زيرا، هميشه در فكر حفظ
اموال خويش و افزودن آن است . گاهى نيز گرفتار حالات روانى زشت و سوءظن هاى شديد نسبت به اطرافيان خود مى شود؛ مثلا مى پندارد كه مردم
چشم طمع در اموال او دوخته اند و با حسادت و عداوت به او مى نگرند.
احاديث اسلامى اشارات زيبايى به اين مسئله دارد، از جمله در حديثى ، اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((عجبت لشقىّ
اءلبخيل يتعجّل الفقر الّذى منه هرب و يفوته الغنى الّذى ايّاه طلب فيعيش فى الدّنيا عيش الفقراء و يحاسب فى الآخرة حساب الاءغنياء؛ از
بخيل بدبخت در شگفتم ! به سرعت ، سوى فقر پيش مى رود كه از آن مى گريزد غنا و بى نيازى را كه مى طلبد، از دست مى دهد؛ در دنيا فقيرانه
زندگى مى كند و در آخرت بايد حساب اغنيا را بپردازد)).(645)
در حديث ديگرى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده است : ((اءقل النّاس راحة البخيل ؛ آرامش و آسايش
بخيل از تمام مردم كمتر است )).(646)
5- ((بُخل )) موجب بدنامى و سوء شهرت و لعن و نفرين مردم مى شود؛ همان گونه كه اميرمؤ منان على عليه السّلام فرمودند:
((بالبخل تكثر المسبّة ؛ به خاطر بخل ، بدگويى و دشنام مردم زياد مى شود)).(647)
6- ((بُخل )) جامع بسيارى از اخلاق رذيله و صفات نكوهيده است و بسيارى از
رذايل اخلاقى از آن منشاء مى گيرد؛ مانند سوءظن ، حسد، ترس ، جُبن ، از دست دادن اخلاص نيّت و صفاى باطن و گرفتارى در
چنگال قساوت قلب ؛ حضرت على عليه السّلام در اين زمينه مى فرمايند: ((النّظر الى
البخيل يقسى القلب )).(648)
حديث پُرمعناى ديگرى از همان بزرگوار نقل شده است : ((البُخل جامع لمساوى العيوب و هو زمام يقاد به الى كلّ سوء؛
بُخل جامع تمام عيبها و زمامى است كه انسان را به هر بدى مى كشد)).(649)
درجات بُخل
((بُخل )) مانند تمام صفات رذيله ، داراى درجاتى است . بعضى از مراحل آن به قدرى ضعيف است كه ممكن است از ديد بسيارى از افراد، مخفى
بماند و بعضى از مراحل آن به قدرى آشكار است كه هر كس ، حتى كودكان نيز آن را درك مى كنند.
بعضى نسبت به اموال خود بخيلند؛ يعنى حاضر نيستند كمترين بهره اى به ديگران برسانند.بعضى از آنها هم فراتر رفته ، نسبت به
اموال مردم بخيلند؛ يعنى اگر ببينند كسى به ديگرى احساس قابل ملاحظه اى مى كند، ناراحت مى شوند. بعضى از آن نيز فراتر رفته ، هرگاه
ببينند افراد اموالشان را براى خودشان به طور گسترده مصرف مى كنند، ناراحت مى شوند و اين بدترين و عجيبترين نوع
بُخل است .
از سوى ديگر، بعضى در امور مادّى بخيلند و بعضى در امور معنوى ؛ مانند كسى كه نسبت به علم و دانش ديگران
((بُخل )) مى ورزد. بعضى در موضوعات مهم بخيلند؛ مانند بخشيدن اموال زياد، در حالى كه بعضى در كوچكترين
مسائل ((بُخل )) مى ورزند؛ مانند سلام كردن ! بعضى در انجام انفاقهاى مستحب
((بُخل )) نشان مى دهند؛ در حالى كه بعضى در واجبات ، مانند اداى خمس و زكات
((بُخل )) مى ورزند.
|