next page

fehrest page

back page

7- در روايات متعدّدى كه در كافى درباره انگور آمده است رابطه ميان خوردن انگور و بر طرف شدن غم و اندوه ديده مى شود؛ از جمله ، در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم : ((شَكى نبىّ من الاءنبياء الى اللّه عزّوجلّ الغمّ فاءمره اللّه عزّوجلّ باكل العنب ؛ يكى از پيامبران الهى از غم و اندوه (و افسردگى ) به پيشگاه خداوند متعال شكايت كرد؛ خداوند متعال به او دستور داد كه انگور بخورد!))(199)
اين حديث تاءكيد بيشترى است بر مساءله ارتباط تغذيه با مسائل اخلاقى .
8- در احاديث متعدّدى نيز رابطه خوردن انار و از ميان رفتن وسوسه هاى شيطانى و به وجود آمدن نورانيّت قلب ديده مى شود؛ از جمله ، در حديث معتبرى از امام صادق عليه السّلام آمده است كه فرمود: ((من اءكل رمّانة على الرّيق انارت قلبه اربعين يوما؛ كسى كه يك انار را ناشتا بخورد، چهل روز قلبش را نورانى مى كند.))(200)
9- در روايات متعدّدى در باب ((خوردن)) تعبيراتى ديده مى شود كه همه نشانه ارتباط تغذيه با روحيّات و مسائل اخلاقى است ؛ از جمله ، در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه به جعفر (ابن ابى طالب ) فرمود: ((يا جعفر كل السّفرجل فانّه يقوّى القلب و يشجع الجبان ؛ اى جعفر! ((بِه)) بخور قلب را تقويت مى كند و ترسو را شجاع مى سازد!))(201)
10- در بعضى از احاديث رابطه ميان غذاى اضافى و سنگدلى و قساوت و عدم پذيرش موعظه ديده مى شود؛ از جمله ، در كتاب ((اعلام الدّين)) از پيغمبر اكرم نقل شده كه فرمود: ((ايّاكم و فضول المطعم فانّه يسم القلب بالقسوة و يبطى ء بالجوارح عن الطّاعة و يصمّ الهمم عن سماع الموعظة ؛ از غذاى اضافى بپرهيزيد كه قلب را پُر از قساوت مى كند و از اطاعت حق تنبل مى سازد و گوش را از شنيدن موعظه كَر مى نمايد!))
فضول الطّعام (غذاى اضافى ) ممكن است اشاره به پُرخورى باشد يا غذاهاى باقى مانده و فاسد شده ، و در هر حال از رابطه تغذيه و مسائل اخلاقى خبر مى دهد.
همين معنى در بحارالانوار از بعضى از روات اهل سنّت از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم نقل شده است .(202)
از اين حديث بخوبى استفاده مى شود كه غذاى اضافى سه پيامد سوء دارد: قساوت مى آورد؛ انسان را در انجام عبادات و طاعات تنبل مى كند؛ و گوش ‍ شنوا را در برابر مواعظ از انسان مى گيرد!
اين مطلب كاملا محسوس است كه وقتى انسان غذاى زياد و سنگين مى خورد عبادات را به زحمت به جا مى آورد و نشاطى براى عبادت ندارد بعكس هنگامى كه غذاى ساده و كم مى خورد قبل از اذان صبح بيدار است نشاط دارد و حال مطالعه و عبادت دارد.
همچنين به تجربه رسيده است هنگامى كه انسان روزه مى گيرد رقّت قلب پيدا مى كند و آمادگى بيشتر براى شنيدن مواعظ در او حاصل مى شود؛ بعكس هنگامى كه شكم پُر است فكر انسان درست كار نمى كند و خودش را از خدا دور مى بيند.
11- در احاديث اسلامى در ارتباط نوشيدن عسل با صفاى قلب ، از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((العسل شفاء من كلّ داء و لا داء فيه يقّل البلغم و يجّلى القلب ؛ عسل شفاء تمام بيماريها است و در آن بيمارى نيست ، بلغم را كم مى كند و قلب را صفا مى بخشد.))(203)
نتيجه
از مجموع آنچه در بالا آورديم و روايات فراوان ديگر كه ذكر آن به طول مى انجامد بخوبى استفاده مى شود كه رابطه نزديكى ميان تغذيه و روحيّات و اخلاقيّات وجود دارد، هرگز نمى گوئيم غذاها علّت تامّه براى اخلاق خوب و بد است ، بلكه همين اندازه مى دانيم كه طبق روايات بالا يكى از عوامل زمينه ساز پاكى و اخلاق ، تغذيه است هم از نظر نوع غذاها و هم از نظر حلال و حرام بودن آنها.
دانشمندان امروز نيز معتقدند بسيارى از پديده هاى اخلاقى به خاطر هورمونهائى است كه غّده هاى بدن تراوش مى كند و تراوش غدّه ها رابطه نزديكى با تغذيه انسان دارد؛ بر همين اساس ، بعضى معتقدند كه گوشت هر حيوانى حاوى صفات آن حيوان است ، و از طريق غدّه ها و تراوش آنها در اخلاق كسانى كه از آن تغذيه مى كنند اثر مى گذارد. گوشت درندگان انسان را درنده خُو مى كند، و گوشت خوك صفت بى بندوبارى جنسى را كه از ويژگيهاى اين حيوان است به خورنده آن منتقل مى سازد.
اين از نظر رابطه طبيعى و مادّى ، از نظر رابطه معنوى نيز آثار خوردن غذاى حرام غير قابل انكار است ، غذاى حرام قلب را تاريك و روح را ظلمانى مى كند و فضائل اخلاقى را ضعيف مى سازد.
اين سخن را با ذكر يك داستان تاريخى كه مورّخ معروف مسعودى در ((مروج الذّهب)) آورده پايان مى دهيم :
او از ((فضل بن ربيع)) نقل مى كند كه ((شريك ابن عبداللّه)) روزى وارد بر ((مهدى)) خليفه عبّاسى شد، مهدى به او گفت بايد حتما يكى از سه كار را انجام دهى ، شريك سؤ ال كرد كدام سه كار؟ گفت يا قضاوت را از سوى من بپذيرى و يا تعليم فرزندم را بر عهده بگيرى ، و يا غذائى (با ما) بخورى ! شريك فكرى كرد و گفت سومى از همه آسانتر است ، مهدى او را نگه داشت و به آشپز گفت انواعى از خوراك مغز آميخته با شكر و عسل براى او فراهم ساز.
هنگامى كه ((شريك)) از آن غذاى بسيار لذيذ و (طبعا حرام ) فارغ شد، آشپز روبه خليفه كرد و گفت اين پيرمرد بعد از خوردن اين غذا هرگز بوى رستگارى را نخواهد ديد! فضل ابن ربيع مى گويد مطلب همين گونه شد، و شريك ابن عبداللّه بعد از اين ماجرا هم به تعليم فرزندان آنها پرداخت و هم منصب قضاوت را از سوى آنها پذيرفت .(204)
صفات اخلاقى و اعمال اخلاقى
مى دانيم اعمال انسان هميشه در درون و جان او ريشه دارد؛ يا به تعبير ديگر، اعمال ظهور و بروز صفات درونى است ، يكى به منزله ريشه و ديگرى به منزله ساقه و شاخ و برگ و ميوه است .
به همين دليل ، اعمال اخلاقى از صفات اخلاقى جدا نيست ؛ مثلا، نفاق كه از صفات رذيله است ، ريشه اى در عمق جان انسان دارد و از شخصيّت دوگانه و ضدّ توحيدى او، حكايت مى كند. همين صفت درونى سبب انجام اعمال منافقانه يا رياكارانه مى شود.
حسد نيز حالتى در درون جان است كه نسبت به نعمتهاى خداوند كه به ديگران داده شده است رشك مى برد، همين صفت خود را در لابه لاى اعمال خرابكارانه ، در برابر شخص محسود و سنگ انداختن در مسير سعادت او نشان مى دهد.
((كبر)) و ((غرور)) خودبرتربينى ، همگى از صفات درون است كه ناشى از جهل انسان به قدر و مقام خويش مى باشد، و يا كمى ظرفيّت در برابر مواهب الهى ، امّا همين صفت درونى در لابه لاى اعمال بخوبى خود را آشكار مى سازد، و از طريق بى اعتنايى ، پرخاشگرى ، هتّاكى و تحقير ديگران ، ظاهر مى شود.
و شايد به همين دليل ،علماى اخلاق در كتب اخلاقى ، معمولا اين دو را از هم جدانكرده اند، گاه به سراغ ريشه و درون مى روند، و گاه به سراغ شاخ و برگ و اعمال برون ، از اوّلى به ((صفات اخلاقى)) تعبير مى شود و از دومى به ((اعمال اخلاقى)).
البتّه اعمال اخلاقى ، موضوع مباحث فقهى است ، و فقهاء پيرامون آن از ديدگاه خود بحث مى كنند، ولى با اين حال علماى اخلاق نيز از آن سخن مى گويند، البتّه ديدگاه عالم اخلاق با فقيه متفاوت است ، فقيه از نظر پنجگانه (وجوب و حرمت و استحباب و كراهت و اباحه ) و احيانا ثواب و عقاب ، به اين افعال مى نگرد، ولى عالم اخلاق ، از اين نظر كه نشانه كمال روح يا انحطاط و نقص آن است به آن نگاه مى كند.
و با اين بيان فرق صفات اخلاقى و اعمال اخلاقى و همچنين ديدگاه فقيه و عالم اخلاق روشن مى گردد.
فصل دوازدهم : گامهاى عملى به سوى تهذيب اخلاقى
در اين فصل به سراغ امورى مى رويم كه زمينه را براى پرورش ((فضائل اخلاقى)) فراهم مى سازد و گام به گام انسان را به خدا نزديكتر مى سازد، و اين بحث اهمّيّت فوق العاده اى در علم اخلاق دارد و از امور زيادى بحث مى كند:
گام اوّل : توبه
بسيارى از علماى اخلاق نخستين گام براى تهذيب اخلاق و سير الى اللّه را ((توبه)) شمره اند، توبه اى كه صفحه قلب را از آلودگيها پاك كند و تيرگيها را مبدّل به روشنايى سازد و پشت انسان را از بار سنگين گناه سبك كند، تا براحتى بتواند طريق به سوى خدا را بپيمايد.
مرحوم ((فيض كاشانى)) در آغاز جلد هفتم ((المحجّه البيضاء)) كه در واقع آغازگر بحثهاى اخلاقى است چنين مى گويد:
((توبه از گناه و بازگشت به سوى ستّارالعيوب و علّام الغيوب آغاز راه سالكين و سرمايه پيروزمندان و نخستين گام مريدان و كليد علاقه مندان و مطلع برگزيدگان و برگزيده مقربان است))!
سپس اشاره به اين حقيقت مى كند كه غالبا انسانها گرفتار لغزشهايى مى شوند و با اشاره به لغزش آدم (كه در واقع ترك اولى بود نه گناه ) مى گويد: چه اشكالى دارد كه همه فرزندان آدم به هنگام ارتكاب خطاها به او اقتدا كنند، چرا كه خير محض ، كار فرشتگان است ، و آمادگى براى شرّ بدون جبران ، خوى شياطين است ، و بازگشت به خير بعد از شرّ، طبيعت آدميان است ؛ آن كس كه به هنگام ارتكاب گناه و انجام شرّ به خير بازگردد، حقيقتا انسان است !
در واقع توبه اساس دين را تشكيل مى دهد، چرا كه دين و مذهب انسان را به جداشدن از بديها و بازگشت به خيرات دعوت مى كند؛ و با توجّه به اين حقيقت ، لازم است توبه در صدر مباحث مربوط به اعمال و صفات نجاتبخش قرار گيرد.))(205)
به تعبير ديگر، بسيار مى شود كه از انسان - مخصوصا در آغاز تربيت و سير و سلوك الى اللّه لغزشهايى سر مى زند، اگر درهاى بازگشت به روى او بسته شود بكلّى ماءيوس مى گردد و براى هميشه از پيمودن اين راه بازمى ماند؛ به همين دليل ، در مكتب تربيتى اسلام ، ((توبه)) به عنوان يك اصل مهّم مطرح است و از تمام آلودگان به گناه دعوت مى كند كه براى اصلاح خويش ‍ و جبران گذشته از اين باب رحمت الهى وارد شوند.
اين حقيقت در سخنان امام على بن الحسين عليه السّلام در مناجات تابئين با زيباترين صورتى بيان شده ، ((الهى اءنت الّذى فتحت لعبدك بابا الى عفوك سمّيته التّوبة فقلت توبوا الى اللّه توبّة نصوحا، فما عذر من اءغفل دخول الباب بعد فتحه ، معبود من ! تو كسى هستى كه به روى بندگانت درى به سوى عفوت گشوده اى و نامش را توبه نهاده اى ، و فرموده اى باز گرديد به سوى خدا و توبه كنيد، توبه خالص ! حال كه اين در رحمت باز است ، عذر كسانى كه از آن غافل شوند چيست))؟(206)
جالب اين كه خداوند علاقه فوق العاده اى به توبه بندگان دارد، چرا كه آغاز تمام خوشبختيهاى انسان است . در حديثى از امام باقر عليه السّلام مى خوانيم : ((اءنّ اللّه تعالى اءشدّ فرحا بتوبة عبده من رجل اءضلّ راحلته و زاده فى ليلة ظلماء فوجدها؛ خداوند از توبه بنده اش بسيار شاد مى شود، بيش از كسى كه مركب و توشه خود را در بيابان (خطرناكى ) در يك شب تاريك گم كرده و سپس آن را بيابد.))(207)
اين تعبير كه با كنايات و لطف خاصّى آميخته است ، نشان مى دهد كه در واقع توبه ، هم مركب است و هم توشه راه ، تا انسان وادى ظلمانى عصيان را پشت سر بگذارد و به سر منزل نور و رحمت و صفات والاى انسانيّت برسد.
به هر حال ، در بحث ((توبه)) مسائل زيادى مطرح است كه اهمّ آنها، امور زير است :
1- حقيقت توبه
2- وجوب توبه
3- عموميّت توبه
4- اركان توبه
5- قبولى توبه عقلى است يا نقلى
6- تبعيض در توبه
7- دوام توبه
8- مراتب توبه
9- آثار و بركات توبه
1- حقيقت توبه
((توبه)) در اصل به معنى بازگشت از گناه است (اين در صورتى است كه به شخص گنهكارى نسبت داده شود) ولى در قرآن و روايات اسلامى بارها به خدا نسبت داده شده است در اين صورت به معنى بازگشت به رحمت است ، همان رحمتى كه به خاطر ارتكاب گناه از گنهكار سلب شده بود، پس از بازگشت او به خط عبادت و بندگى خدا، رحمت الهى به او باز مى گردد و به همين دليل يكى از نامهاى خدا، ((توّاب)) (يعنى بسيار بازگشت كننده به رحمت يا بسيار توبه پذير) است .
در واقع واژه ((توبه)) مشترك لفظى يا معنوى است ميان ((خدا)) و ((بندگان)) (ولى هنگامى كه به بنده نسبت داده شود با كلمه ((الى)) متعدّى مى شود و هنگامى به خدا نسبت داده شود با كلمه ((على)))(208)
در ((المحجة البيضاء)) درباره حقيقت توبه چنين آمده است كه توبه سه ركن دارد، نخست ((علم)) و دوم ((حال)) و سوم ((فعل)) كه هر كدام علّت ديگرى محسوب مى شود.
منظور از ((علم)) شناخت اهمّيّت ضرر و زيانهاى گناهان است ، و اين كه حجاب ميان بندگان و ذات پاك محبوب واقعى مى شود. هنگامى كه انسان اين معنى را بخوبى درك كند، قلب او به خاطر از دست دادن محبوب ناراحت مى شود و چون مى داند عمل او سبب اين امر شده ، نادم و پشيمان مى گردد؛ و اين ندامت سبب ايجاد اراده و تصميم نسبت به گذشته و حال و آينده مى شود.
در زمان حال آن عمل را ترك مى گويد، و نسبت به آينده تصميم بر ترك گناهى كه سبب از دست دادن محبوب مى گردد مى گيرد، و نسبت به گذشته در صدد جبران بر مى آيد.
در واقع نور علم و يقين سبب آن حالت قلبى مى شود كه سرچشمه ندامت است ، و آن ندامت سبب موضعيگريهاى سه گانه نسبت به گذشته و حال و آينده مى گردد.(209)
اين همان چيزى است كه بعضى از آن به عنوان انقلاب روحى تعبير كرده اند، و مى گويند توبه نوعى انقلاب در روح و جان آدمى است كه او را وادار به تجديد نظر در برنامه هاى خود مى كند.
2- وجوب توبه
تمام علماى اسلام در وجوب توبه اتّفاق نظر دارند، و در متن آيات قرآن مجيد كرارا به آن اءمر شده است ؛ در آيه 8 سوره تحريم مى خوانيم : ((يا اءيّها الّذين آمنوا توبوا الى اللّه توبة نصوحا عسى ربّكم اءن يكفّر عنكم سيّئاتكم و يدخلكم جنّات تجرى من تحتها الانهار؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد به سوى خدا باز گرديد توبه كنيد، توبه اى خالص و بى شائبه ، اميد است (با اين كار) پروردگارتان گناهانتان ببخشد و شما را در باغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است داخل كند.))
همه انبياء الهى هنگامى كه براى هدايت امّتهاى منحرف ماءموريت مى يافتند، يكى از نخستين گامهايشان دعوت به توبه بود؛ چرا كه بدون توبه و شستن لوح دل از نقش گناه ، جايى براى نقش توحيد و فضائل نيست .
پيغمبر بزرگ خداوند هود عليه السّلام از نخستين سخنانش اين بود: ((و يا قوم استغفروا ربّكم ثمّ توبوا اليه ؛ اى قوم من از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد، سپس به سوى او باز گرديد و توبه نماييد!)) (سوره هود، آيه 52)
پيامبر بزرگ ديگر صالح عليه السّلام نيز همين سخن را پايه كار خود قرار مى دهد و مى گويد: ((فاستغفروه ثمّ توبوا اليه ؛ از او طلب آمرزش ‍ كنيد و به سوى او بازگرديد توبه كنيد!)) (سوره هود، آيه 61)
حضرت شعيب عليه السّلام نيز با همين منطق به دعوت قومش پرداخت ، و گفت : ((واستغفروا ربّكم ثمّ توبوا اليه انّ ربّى رحيم ودود؛ از پروردگار خود آمرزش بطلبيد و به سوى او بازگرديد توبه كنيد كه پروردگارم مهربان و دوستدار (توبه كاران ) است !)) (سوره هود، آيه 90)
در روايات اسلامى نيز بر مساءله وجوب فورى توبه تاءكيد شده است ، از جمله :
1- در وصيّت اميرمؤ منان على عليه السّلام به فرزندش امام مجتبى عليه السّلام مى خوانيم :
((وان قارفت سيّئة فعجّل محوها بالتّوبة ؛ اگر مرتكب گناه شدى ، آن را به وسيله توبه هرچه زودتر محو كن !))(210)
البتّه با توجّه به اين كه امام مرتكب گناه نمى شود، منظور در اينجا تشويق ديگران به توبه است .
2- در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه به ابن مسعود فرمود: ((يابن مسعود لاتقدّم الذّنب ولاتؤ خّر التّوبة ، ولكن قدّم التّوبة و اءخّر الذّنب ؛ اى ابن مسعود! گناه را مقدّم مشمار، و توبه را تاءخير مينداز، بلكه توبه را مقدّم كن و گناه را به عقب بينداز (و ترك كن )!))(211)
3- در حديث ديگرى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((مسوّف نفسه بالتّوبة من هجوم الاءجل على اءعظم الخطر؛ كسى كه توبه را در برابر هجوم اجل به تاءخير بيندازد، در برابر بزرگترين خطر قرار مى گيرد، (كه عمرش پايان گيرد در حالى كه توبه نكرده باشد)!))(212)
4- در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام مى خوانيم كه از جدّش رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم چنين نقل مى كند: ((ليس شى ء اءحبّ الى اللّه من مؤ من تائب اءو مؤ منة تائبة ؛ چيزى در نزد خدا محبوبتر از مرد يا زنى با ايمانى كه توبه كند نيست !))(213)
اين تعبير مى تواند دليلى به وجوب توبه باشد به خاطر اين كه توبه محبوبترين امور در نزد خدا شمرده شده است .
علاوه بر اين ، دليل عقلى روشنى بر وجوب توبه داريم آن اين كه عقل حاكم بر اين است كه در برابر عذاب الهى - خواه يقين باشد يا احتمالى - بايد وسيله نجاتى فراهم ساخت ، و با توجّه به اين كه توبه بهترين وسيله نجات است ، عقل آن را واجب مى شمرد؛ چگونه افراد گناهكار خود را از عذاب الهى در دنيا و آخرت مى توانند محفوظ بشمرند در حالى كه توبه نكرده باشند.
آرى ! توبه واجب است ، هم به دليل صراحت آيات قرآن مجيد و هم روايات اسلامى و هم دليل عقل ، و از اين گذشته وجوب توبه در ميان تمام علماى اسلام مسلّم و قطعى است .
بنابراين ، ادلّه ، اربعه بر وجوب توبه دلالت مى كند، و اين وجوب فورى است زيرا مقتضاى ادلّه چهارگانه اى كه به آن اشاره شد، وجوب فورى مى باشد، و در علم اصول اين مساءله بيان شده كه تمام اوامر ظاهر در فوريّت است ، مگر اين كه دليل برخلاف آن قائم شود.
عموميّت توبه
((توبه)) مخصوص به گناه يا گناهان خاصى نيست ، و شخص و اشخاص معيّنى را شامل نمى شود، و زمان محدودى ندارد، و سنّ و سال و عصر و زمان خاصّى در آن مطرح نيست .
بنابراين ، توبه از تمام گناهان است و نسبت به همه اشخاص و در هر زمان و هر مكان مى باشد، همان گونه كه اگر شرايط در آن جمع باشد بقبول درگاه الهى خواهد بود.
تنها استثنايى كه در قبول توبه وجود دارد و در قرآن مجيد به آن اشاره شده اين است كه اگر انسان زمانى به سراغ توبه رود كه در آستانه برزخ قرار گرفته و مقدّمات انتقال او از دنيا فراهم شده است و يا عذاب الهى فرا رسد (مانند توبه فرعون هنگامى كه عذاب الهى فرا رسيد و در ميان امواج نيل در حال غرق شدن بود) پذيرفته نمى شود، و در آن زمان درهاى توبه بسته خواهد شد، زيرا اگر كسى در آن حال توبه كند، توبه او اضطرارى است نه اختيارى و تواءم با ميل و رغبت ؛ قرآن مى گويد:
((و ليست التّوبة للّذين يعملون السيّئات حتّى اذا حضر احدهم الموت قال انّى تبت الآن و لا الّذين يموتون و هم كفّار اولئك اءعتدنا لهم عذابا اليما؛ توبه كسانى كه كارهاى بدى انجام مى دهند و هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد مى گويد: الآن توبه كردم ، پذيرفته نيست و نه توبه كسانى كه در حال كفر از دنيا مى روند (و در عالم برزخ توبه مى كنند) اينها كسانى هستند كه عذاب دردناكى برايشان فراهم شده است !))(214)
در داستان فرعون مى خوانيم : هنگامى كه فرعون و لشكريانش وارد مسير خشكى داخل دريا شدند و ناگهان آبها فرو ريختند و فرعون در حال غرق شدن بود گفت : ((امنت اءنّه لااله الاّ الّذى امنت به بنواسرائيل و اءنا من المسلمين ؛ من ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز آن كسى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند نيست ، و من از مسلمين هستم !))(215)
ولى بلافاصله جواب شنيد: ((آلئن و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين ؛ الان ايمان مى آورى ؟! در حالى كه قبلا عصيان كردى و از مفسدان بودى (توبه ات در اين حال پذيرفته نيست )!))(216)
درباره بعضى از اقوام گذشته نيز مى خوانيم : ((فلمّا راءوا باءسنا قالوا آمنّا باللّه وحده و كفرنا بما كنّا به مشركين ؛ هنگامى كه عذاب (شديد) ما را ديدند گفتند هم اكنون به خداوند يگانه ايمان آورديم و به معبودهايى كه همتايى او مى شمرديم كافر شديم !))
قرآن در پاسخ آنها مى گويد: ((فلم يك ينفعهم ايمانهم لمّا راءوا باءسنا سنّة اللّه الّتى قد خلت فى عباده و خَسر هنالك الكافرون ؛ امّا هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند، ايمانشان براى آنها سودى نداشت ، اين سنّت خداوند است كه همواره در ميان بندگانش اجرا شده و آنجا كافران زيانكار شدند.))(217)
و به همين دليل ، در مورد حدود اسلامى هنگامى كه شخص مجرم بعد از دستگيرشدن و گرفتارى در چنگال عدالت و كيفر و مجازات ، توبه كند، توبه اش پذيرفته نيست ؛ چرا كه اين گونه توبه ها معمولا جنبه اضطرارى دارد، و هيچ گونه دلالتى بر تغيير موضع مجرم ندارد.
بنابراين توبه تنها در يك مورد پذيرفته نيست و آن جائى است كه مساءله از شكل اختيارى بودن بيرون رود و شكل اضطرارى و اجبارى بخود بگيرد.
بعضى چنين پنداشته اند كه توبه در سه مورد ديگر نيز پذيرفته نيست :
اوّل در مورد شِرك و بت پرستى زيرا قرآن مجيد مى فرمايد: ((اءنّ اللّه لايغفر اءن يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء؛ خداوند (هرگز) شِرك را نمى بخشد و پايين تر از آن را براى هر كس بخواهد و شايسته بداند مى بخشد!))(218)
ولى اين سخن صحيح نيست ؛ زيرا در اين آيه گفتگو از توبه نيست ، بلكه سخن از ((عفو بدون توبه)) است ، به يقين تمام كسانى كه در آغاز اسلام از شِرك توبه كردند و مسلمان شدند توبه آنها پذيرفته شد، و همچنين تمام مشركانى كه امروز نيز توبه كنند و رو به اسلام آورند به اتّفاق همه علماى اسلام توبه آنها پذيرفته مى شود، ولى اگر مشرك توبه نكند و با حال شِرك از دنيا برود مشمول غفران و عفو الهى نخواهد شد، در حالى كه اگر با ايمان و توحيد از دنيا بروند، ولى مرتكب گناهانى شده باشند، ممكن است مشمول عفو الهى بشوند، و مفهوم آيه فوق همين است .
كوتاه سخن اين كه ، عفو الهى شامل مشركان نخواهد نشد ولى شامل مؤ منان مى شود، امّا توبه سبب آمرزش همه گناهان حتّى شِرك خواهد شد.
دوم و سوم اين كه ، بايد در فاصله كمى بعد از گناه باشد نه فاصله هاى دور، و نيز بايد از گناهانى باشد كه از روى جهالت انجام گرفته است نه از روى عناد و لجاجت ، به دليل اين كه هر دو مطلب در آيه 17 سوره نساء آمده است :
((اءنّماالتّوبة على اللّه للّذين يعملون السّوء بجهالة ثمّ يتوبون من قريب فاولئك يتوب اللّه عليهم و كان اللّه عليما حكيما؛ توبه تنها براى كسانى است كه كار بدى را از روى جهالت انجام مى دهند سپس بزودى توبه مى كنند، خداوند توبه چنين اشخاص را مى پذيرد و خدا دانا و حكيم است .))
ولى اين نكته قابل توجّه است كه بسيارى از مفسّران اين آيه را بر توبه كامل حمل كرده اند زيرا مسلّم است كه اگر افرادى از روى عناد و لجاج مرتكب گناهانى شوند سپس از مركب لجاجت و غرور پايين آيند و رو به درگاه خدا آورند، توبه آنان پذيرفته مى شود، و در تاريخ اسلام نمونه هاى فراوانى براى اين گونه افراد است كه نخست در صفّ دشمنان لجوج و عنود بودند و سپس بازگشتند و از دوستان مخلص شدند.
همچنين مسلّم است كه اگر انسان ساليان دراز گناه كند و بعد پشيمان شود و حقيقتا توبه و جبران كند، توبه او پذيرفته خواهد شد.

next page

fehrest page

back page