سوّمين آيه ، گفتار حضرت لوط عليه السّلام را بيان مى كند كه قوم خود را مورد سرزنش شديد قرار داد: ((لوط را فرستاديم ، در آن هنگام كه
به قوم خود گفت : شما كار بسيار شنيعى انجام مى دهيد كه هيچ كس از جهانيان ،
قبل از شما آن را انجام نداده است ؛ و لوطا اذ قال لقومه انّكم لتاءتون الفاحشة ما سبقكم بها من اءحد من العالمين )).(430)
((فاحشه )) واژه اى است كه به هر حال بسيار زشت اطلاق مى شود، هر چند در تعبيرات متعارف بيشتر به ((فحشاء جنسى )) اطلاق مى
گردد. تعبير آيه فوق ، نشان مى دهد كه در جامعه بشرى ((هم جنس گرايى )) از قوم لوط عليه السّلام شروع شد و تا آن زمان سابقه نداشت .
در ادامه آمده است : ((آيا شما به سراغ مردان مى رويد و راه تداوم نسل انسان را قطع مى كنيد و در مجلس خود،
اعمال زشت (ديگر نيز) انجام مى دهيد؟!؛ اءئنّكم لتاءتون الرّجال و تقطعون
السّبيل و تاءتون فى ناديكم المنكر...))(431)
در اين تعبير يكى از علّت هاى مهم تحريم ((هم جنس گرايى )) را قطع
نسل بشر مى داند؛ زيرا هنگامى كه اين عمل زشت اخلاقى به شكل فراگير درآيد، خطر انقطاع
نسل بشر، جامعه بشرى را تهديد مى كند.
بعضى از مفسّران ، جمله ((و تقطعون السّبيل )) آيه فوق را، اشاره به راهزنى و دزدى قوم لوط دانسته اند و بعضى اشاره به مزاحمت هاى
جنسى مى دانند كه به عمد براى راهگذاران به وجود مى آورند!
((نادى )) از مادّه ((ندا)) به معنى مجلس عمومى يا مجلس تفريح است ؛ زيرا در آنجا افراد يكديگر را ((ندا)) مى كنند.
گرچه قرآن كريم ، در اين جا شرح نداده كه آنها در جلسات تفريحى خود، چه منكران ديگرى را انجام مى دادند، ولى پيداست كه
اعمال متناسب با همان عمل شنيعشان بوده است . در روايات آمده است ، آنها در حضور جمع بدن هاى خود را برهنه مى كردند، فحش هاى ركيك مى دادند و
كلمات زشت و بسيار زننده ردّ و بدل مى نمودند و حركات ناشايست ديگرى داشتند كه قلم از ذكر آنها شرم دارد.
آنها چنان ، غرق در شهوت بودند كه خدا و همه ارزشهاى اخلاقى و انسانى را به باد مسخره مى گرفتند؛ به همين
دليل ، هنگامى كه پيامبرشان حضرت لوط عليه السّلام از روى تعجب و انكار سؤ الى از
عمل شنيعشان نمود، ((پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مى گويى ، عذاب الهى را بر ما بياور!،...فما كان جواب قومه الّا اءن
قالوا ائتنا بعذاب اللّه ان كنت من الصّادقين )).(432)
و به اين ترتيب عذاب الهى را به مسخره گرفتند.
در چهارمين بخش از اين آيات به گوشه ديگرى از داستان لوط اشاره مى كند: ((و آن زمانى است كه فرشتگان الهى (كه ماءمور عذاب قوم لوط
بودند در چهره جوانان زيبايى ) به سراغ حضرت لوط عليه السّلام آمدند و او (كه آنها را نمى شناخت ) از مشاهده آنان سخت ناراحت شد و قلبش
پريشان گشت و (پيش خود گفت :) امروز روز سختى است ؛ زيرا ممكن است ، اين قوم زشت سيرت ، حرمت ميهمانهاى مرا نشناسند و قصد تجاوز به آنها
را داشته باشند!؛ و لمّا جآءت رسلنا لوطا سى ء بهم و ضاق بهم ذرعا و
قال يوم عصيب )).(433)
(و در اين هنگام ، اشرار قوم باخبر شدند ((و به سرعت به سراغ او آمدند (و قصد سويى نسبت به ميهمان او داشتند) و پيش از آن نيز
اعمال بدى انجام مى دادند (و اين كار؛ يعنى ، تجاوز به ميهمانان آز آنها بعيد نبود!؛ و جاءه قومه يهرعون اليه و من
قبل كانوا يعملون السّيّئات ...)).(434)
((حضرت لوط عليه السّلام (بسيار ناراحت شد و با ايثار و فداكارى عجيب و يا به خاطر اتمام حجت ) به آنها گفت : اين دختران منند كه براى شما
پاكيزه ترند (بياييد با آنها ازدواج كنيد و از اعمال شنيع خود دست برداريد. از خدا بترسيد و مرا در برابر ميهمانانم رسوا نسازيد، آيا يك انسان
رشيد (و عاقل و باغيرت ) در ميان شما نيست ؟؛ قال يا قوم هؤ لاء بناتى هنّ اءطهرلكم فاتّقوا اللّه و لاتخزون فى ضيفى اءليس منكم
رجل رشيد)).(435)
ولى آن قوم كثيف و زشت سيرت ، نه تنها در برابر اين همه بزرگوارى اين حضرت لوط عليه السّلام حيا نكردند، بلكه بى شرمانه پاسخ
گفتند: ((تو خود مى دانى ، ما را به دختران تو حقى نيست (و به جنس زن علاقه اى نداريم !) تو به خوبى مى دانى كه ما چه چيز مى خواهيم !؛
قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتك من حق و انّك لتعلم ما نريد)).(436)
هنگامى كه قوم لوط، و قاحت را به آخرين درجه رساندند؛ حضرت لوط عليه السّلام فرياد زد و گفت : ((اى كاش ! قوت و قدرتى داشتم (تا شما
خيره سران را مجازات مى كردم ) و اى كاش ! تكيه گاه محكمى از قوم و عشيره و پيروان نيرومندى در اختيار من بود (تا به كمك آنها) شما منحرفان را
سخت كيفر مى دادم ؛ قال لو اءنّ لى بكم قوّة اءوءاوى الى ركن شديد)).(437)
همان گونه كه در ادامه اين آيات آمده است حضرت لوط عليه السّلام متوجّه شد كه آنها فرستادگان پروردگارند، هيچ كس نمى تواند كمترين
آسيبى به آنها برساند. فرشتگان به حضرت لوط عليه السّلام خبر دادند كه فردا صبح عذاب هولناكى به سراغ اين قوم مى آيد و شهرهاى آنها
به كلّى زير و رو مى شود و بارانى از سنگ هاى آسمانى بر آنها فرو مى ريزد؛ به حضرت لوط عليه السّلام دستور دادند كه شبانه به اتفاق
خانواده اش - به استثناى همسرش كه از تقوا بى بهره بود - آن شهرها را ترك كنند كه صبحگاهان عذاب الهى فرامى رسد.
در پنجمين بخش از آيات ، ضمن اشاره به مجازات شديد اين قوم ننگين زشت سيرت مى فرمايد: ((قوم لوط، انذارها و هشدارهاى مكرّر (پيامبرشان )
را تكذيب كردند. ما بر آنها تُندبادى كه ريگ ها را به حركت در مى آورد، فرستاديم (و همه را زير آن مدفون ساختيم )، جز خاندان لوط كه آنها را
سحرگاهان نجات داديم ، (به استثناى همسرش كه مشمول مجازات قوم گنهكار شد)؛ كذّبت قوم لوط النّذر * انّا اءرسلنا عليهم حاصبا الّا
آل لوط نجّيناهم بسَحر)).(438)
البته اين بخشى از مجازات دردناك آنها بود، زيرا در قرآن آمده است كه : ((نخست زلزله اى - به امر ما - آمد و سرزمين آنها را زير و رو كرد، آن
چنان كه قسمت هاى بالا در پايين و قسمت هاى پايين در بالا قرار گرفت ؛ فلمّا جاء اءمرنا جعلنا عاليها سافلها...(439))).
((و بارانى از سنگ بر آنها فرو فرستاديم ؛ ...و اءمطرنا عليها حجارة من
سجّيل منضود))(440)
اين باران سنگ ، ممكن است بخشى از سنگ هاى سرگردان آسمانى بوده كه به فرمان پروردگار الهى بر فراز آسمان شهر آنها ظاهر گشته و بر
ويرانه ها و اجساد بى جان آنان باريده است .
احتمال ديگر اين است كه ((حاصب )) به معناى ((طوفان شن )) باشد. اين طوفان گاهى تپّه هايى را از يك گوشه بيابان برداشته و به
آسمان مى برد، سپس در نقطه ديگر، مانند بارانى فرو مى ريزاند، به طورى كه گاهى قافله ها، زير انبوهى از شن و ماسه مدفون مى گشت !
حال اين نكته قابل
تاءمّل است كه هر چند، گاهى طوفان هاى شن يا باران هاى سنگ در جهان طبيعت روى مى دهد؛ ولى خداوند
متعال فرمان داده بود كه اين حوادث در آن ساعت مخصوص و معيّن - كه فرشتگان حضرت لوط عليه السّلام را خبر داده بود - واقع گردد.
احتمال ديگرى نيز وجود دارد كه ممكن است ، نخست زلزله سهمگين ، شهرهاى آنها را زير و رو كرده و سپس بارانى از سنگ هاى آسمانى بر سرشان
فرو ريخته و آن گاه طوفانى از شن ، آثار آنها را محو و نابود كرده باشد كه اين عذاب هاى سه گانه ، بيانگر شدّت خشم الهى ، نسبت به اين
قوم رو سياه است .
در ششمين و آخرين بخش از آيات ، ضمن اشاره فشرده و مختصر به تمام ماجراى قوم لوط - از آغاز تا پايان - مى فرمايد: ((به خاطر آوريد
((لوط)) را؛ هنگامى كه به قوم خود گفت : آيا عمل شنيعى انجام مى دهيد كه هيچ كس از جهانيان پيش از شما آن را انجام نداده بود؟!؛ و لوطا اذ
قال لقومه اءتاءتون الفاحشة ما سبقكم بها من اءحد من العالمين )).(441)
آرى ! شما از روى شهوت به سراغ مردان مى رويد، نه زنان ؛ شما جمعيّت تجاوزكارى هستيد، زيرا قوانين و سنّت هاى الهى را رها كرده و راه
انحراف را پيش گرفته ايد، راهى كه سبب نابودى نسل و شيوع انواع بيماريها و مفاسد ديگر اجتماعى مى شود.
گرچه بيمارى وحشتناك ((ايدز)) يكى از هولناك ترن بيمارى هاى عصر ما شناخته شده ، ولى بعيد نيست كه اين بيمارى در آن زمان نيز وجود
داشته و گروهى از قوم لوط به آن گرفتار شده بودند. به همين علّت خداى كريم و رحيم ، اجساد آنها را زير خروارها سنگ و شن دفن كرد تا اين
امر، هم درس عبرتى براى ديگران بوده و هم مايه نعمتى كه همان جلوگيرى از انتشار و سرايت اين بيمارى به ديگران بوده است .
به هر حال ، آن قوم آلوده ، به قدرى بى شرم بودندكه نه تنها به سخن حضرت لوط عليه السّلام گوش ندادند، بلكه خواستار اخراج او و
خاندانش - به جرم پاكى از آلودگى هاى شايع در ميانشان - از آبادى ها شدند. قرآن كريم در ادامه اين آيات به آن اشاره دارد: ((و ما كان جواب
قومه الّا اءن قالوا اءخرجوهم من قريتكم انّهم اناث يتطهّرون )).(442)
خداوند در ادامه اين آيات مى فرمايد:
((ما لوط و خاندانش را - به جز همسرش كه از بازماندگان (در شهر) بود، نجات بخشيديم ، سپس بارانى (از سنگ ) بر آنها فرو فرستاديم (و
همه را نابود كرديم و مدفون ساختيم ). اكنون بنگر، سرانجام كار مجرمان چگونه بود؛ فاءنجيناه و اءهله الّا اءمراءته كانت من الغابرين - و
اءمطرنا عليهم مطرا فاءنظر كيف كان عاقبة المجرمين )).(443)
آرى ! آنها چنان آلوده بودند كه بى گناهى و پاكدامنى را گناه مى دانستند! و پاكان را به جرم پاكى محكوم به تبعيد و راندن از خانه و
زندگيشان مى كردند. هر چند قبل از انجام اين كار، به غضب الهى گرفتار و نابود شدند.
بخش مهّمى از اين آيات ، ضمن بيان عواقب هوسبازى و هواپرستى و شهوترانى - به مفهوم عام و خاصّش - اين
عمل ناشايسته و پَست اخلاقى را كه سرچشمه گناهان و اثرات مخرّب اجتماعى بى شمارى است ، سخت نكوهش مى نمايد.
شهوت پرستى در روايات اسلامى
اين مسئله در منابع روايى اسلام ، مورد توجّه فراوان قرار گرفته است كه بيشتر آنها بيانگر هشدار، درباره پيامدهاى خطرناك آن است . اين احاديث
تكان دهنده ، هر خواننده اى را تحت تاءثير عميق قرار داده و روشن مى سازد كه آلودگى به ((شهوت )) - خواه به مفهوم عام و خواه به مفهوم
خاص آن - از موانع اصلى سعادت و كمال انسانها و از اسباب مهم گسترش گناه و جنايت در جامعه بشرى است كه در
ذيل ، به بعضى از آن احاديث اشاره مى شود:
1- پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايند: ((ما تحت ظلّ السّماء من اله يعبد من دون اللّه اءعظم عند اللّه من هوى متّبع ؛ در زير
آسمان معبودى جز خدا پرستيده نشده است كه در پيشگاه خدا، بدتر از هوا و هوسى باشد كه انسان را به
دنبال خود مى كشاند)).(444)
به اين ترتيب ، روشن مى شود كه ((شهوت )) و هواى نفس از خطرناك ترين
عوامل انحراف انسان به سوى زشتى هاست .
2- امام اميرالمؤ منين على بن ابى طالب عليه السّلام مى فرمايند: ((الشّهوات سموم قاتلات ؛ شهوت ها، زهرهاى كشنده است ))(445) (كه
شخصيّت و ايمان و مروّت و اعتبار انسان را نابود مى سازد).
3- در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار عليه السّلام آمده است : ((الشّهوات مصائد الشّيطان ؛ شهوات دام هاى شيطان است .))(446)
(كه انسان ها را به وسيله آن در هر سن و سال و در هر زمان و مكان صيد مى كند).
4- همان حضرت عليه السّلام در جاى ديگر مى فرمايند: ((امنع نفسك من الشّهوات تسلم من الآفات ؛ اگر مى خواهيد از آفات در امان باشيد،
خويشتن را از تسليم شدن در برابر شهوات بازداريد)).(447)
5- در حديث ديگرى نيز از همان پيشوايان پرهيزكاران جهان آمده است : ((ترك الشّهوات
اءفضل عبادة و اءجمل عادة ؛ ترك شهوتها، برترين عبادت و زيباترين عادت است )).(448)
6- امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: ((من ملك نفسه اذا غضب و اذا رهب و اذا اشتهى ، حرّم اللّه جسده على النّار؛ كسى كه به هنگام غضب و
تمايل و ترس و شهوت ، مالك نفس خويش باشد، خداوند جسد او را بر آتش دوزخ حرام مى كند)).(449)
7- اميرمؤ منان على عليه السّلام در حديث ديگرى مى فرمايند: ((ضادّوا الشّهوة مضادّة الضّد ضدّه و حاربوها محاربة العدوّ العدوّ؛ با خواهش
هاى نفسانى در تضاد باشيد، همچون تضاد دو ضد با يكديگر و با آن به پيكار برخيزيد (مانند) پيكار دشمن با دشمن )).(450)
اين سخن با صراحت ، اين حقيقت را بازگو مى كند كه ((شهوت پرستى )) درست
مقابل ((سعادت )) و خوشبختى انسان قرار گرفته است .
پيامدهاى شهوت پرستى در كلام اميرمؤ منان على عليه السّلام
درباره پيامدهاى شهوت پرستى از هواى نفس ، تعبيرات دقيق ، حساب شده و تكان دهنده اى در احاديث اسلامى ديده مى شود كه در اين بحث تنها به
كلام پيشواى متقيان حضرت على عليه السّلام اشاره مى شود:
1- اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((اهجروا الشّهوات فانّها تقودكم الى ركوب الذّنوب و التهجم على السّيئات ؛ از شهوات
سركش بپرهيزيد كه شما را به ارتكاب انواع گناهان و هجوم بر معاصى مى كشاند)).(451)
2- اين مسئله گاهى به قدرى شديد مى شود كه به كلّى دين انسان را بر باد مى دهد؛ چنان كه در حديث ديگرى مى فرمايند: ((طاعة الشّهوة تفسد
الدّين ؛ فرماندارى از شهوات نفسانى ، دين انسان را فاسد مى كند)).(452)
3- آن حضرت عليه السّلام در تعبير ديگرى مى فرمايند: ((طاعة الهوى تفسد العقل ؛ هواپرستى
عقل انسان را فاسد مى كند)).(453)
4- در جاى ديگر مى فرمايند: ((الجاهل عبد شهوته ؛ انسان نادان بنده شهوت خويش است ))(454)؛ يعنى ، انسان
جاهل مثل برده خوار و ذليلى است كه در برابر شهوت خويش ، هيچ اختيارى از خود ندارد.
5- در تعبير ديگر مى فرمايند: ((عبد الشّهوة اسير لاينفكّ اءسره ؛ برده شهوت چنان اسير است كه هرگز روى آزادى را نخواهد
ديد)).(455)
6- آن حضرت عليه السّلام در اين كه سرانجام ((شهوت پرستى )) رسوايى است ، مى فرمايند: ((حلاوة الشّهوة عار الفضيحة ؛ شيرينى
شهوت را ننگ رسوايى از ميان مى برد)).(456)
7- در تعبير ديگرى ، شهوت پرستى را كليد انواع شَرها مى دانند: ((سبب الشّرّ غلبة الشّهوة (457) سبب شَرّ، غلبه شهوت است )).
با توجّه به اين كه ((الشَّر)) با الف و لام جنس و به صورت مطلق ذكر شده است ، معناى عموم را مى رساند كه اين امر بيان گر آن است كه
((شهوت پرستى ))، سرچشمه تمام شَرها و بدبختى هاست .
8- در جاى ديگر ضمن اشاره به اين نكته كه غلبه هوا و هوس ، سبب بسته شدن راههاى سعادت بشرى شده و او را در گمراهى نگاه مى دارد، مى
فرمايند: ((كيف يستطيع الهدى من يغلبها الهوى ؛ چگونه مى تواند انسان به هدايت برسد، در حالى كه هواى نفس در او غلبه گرديده است
)).(458)
9- آن حضرت در سخن ديگرى ، غلبه شهوات را باعث تضعيف شخصيّت انسان مى دانند: ((من زادت شهوته قلّت مروّته ؛ كسى كه شهوات او
فزونى يابد، شخصيّت انسانى او كم مى شود)).(459)
10- در بيان ديگرى به اين حقيقت اشاره مى كند كه راه بهشت ، راه ((شهوت پرستان )) نيست : ((من اشتاق الى الجنّة سلا عن الشّهوات ؛
كسى كه مشتاق بهشت است بايد شهوت پرستى را فراموش كند)).(460)
11- در جاى ديگر اين نكته را بازگو مى كند كه حكمت و آگاهى با شهوت پرستى سازگار است : ((لاتسكن الحكمة قلبا مع شهوة ؛ حكمت و
دانش در قلبى كه جاى شهوت پرستى است ، ساكن نمى شود)).(461)
آثار زيانبارى شهوت پرستى
از بحث هاى قبل روشن شد كه ((شهوت )) داراى مفهوم عام و وسيعى بوده و
شامل هرگونه دوست داشتن ، تمايل و رغبت به درك لذّت و خواهش نفس مى شود. بدون اين كه اختصاص به شهوت جنسى داشته باشد، گرچه گاهى
در خصوص شهوت جنسى نيز به كار رفته است .
در قرآن مجيد نيز اين مفهوم در يازده مورد به صورت عام استفاده شده است و تنها در دو مورد در معنى خاص آن به كار رفته است . در روايات اسلامى
و كلمات علماى اخلاق نيز اغلب در مفهوم عام به كار رفته كه در مقابل آن واژه ((عفت )) به معنى خويشتن داراى و چشم پوشى از لذايذ گناه آلوده
مادى به كار مى رود.
اين مفهوم بيشتر در موارد منفى به كار مى رود، اما گاهى در موارد مثبت نيز به كار رفته است ، مانند، آن جايى كه خداوند خطاب به بهشتيان مى
فرمايد: ((...و لكم فيها ما تشتهى اءنفسكم ...؛ هر چه را دوست بداريد و به آن
تمايل داشته باشيد، در بهشت براى شما فراهم است ))(462) يا آنجايى كه مى فرمايند: ((...فيها ما تشتهيه الاءنفس و تلذّ الاعين ...؛ در
بهشت آنچه دل ها مى خواهد و چشم از آن لذّت مى برد، موجود است )).(463)
به هر حال اين واژه ، بيشتر داراى بار منفى بوده و در مواردى كه هوا و هوس افراطى بر انسان چيره گشته و تمايلات ويرانگر و گناه آلود بر
تمام وجودش مستولى گردد به كار مى رود.
اين واژه و مشتقات آن ، در قرآن مجيد، سيزده مورد به كار رفته كه شش مورد آن داراى مفهوم مثبت و هفت مورد آن داراى مفهوم منفى است .
به هر حال ((شهوت )) به هر معنى كه باشد، هرگاه مفهوم خاص آن كه همان خواست هاى افراطى و شهواتى است مورد نظر باشد؛ آثار
زيانبارى به دنبال خواهد داشت كه به وضوح قابل مشاهده است كه ضمن توجّه به رواياتى كه در
فصل قبل آورديم ؛ بايد اذعان داشت كه سر تا سر تاريخ نيز مملو از پيامدهاى نامطلوب شهوت پرستى هاست كه به طور خلاصه مى توان به
عناوين زير، اشاره كرد:
1- آلودگى به گناه
شهوت پرستى انسان را به سوى انواع گناهان مى كشاند و در واقع يكى از سرچشمه هاى اصلى گناه و معصيت و نافرمانى خدا محسوب مى گردد؛
زيرا چشم و گوش انسان را بسته و به مصداق حديث نبوى ((حبّك للشّى ء يعمى و يصم (464))) آدمى را كور و كَر كرده و قدرت درك
واقعيت ها را از او مى گيرد و در چنين حال ، زشتى ها در نظر او زيبا و زيبايى ها در نظر او زشت و بى رنگ مى شود.
به همين دليل ، در روايات سابق (روايت هشتم ) خوانديم كه اميرمؤ منان عليه السّلام درباره پيروى از شهوات سركش بپرهيزيد كه شما را به
ارتكاب انواع گناهان مى كشاند)).
در حديث دهم ، از همان حضرت نيز به اين نكته اشاره شد كه : ((هواپرستى
عقل انسان را فاسد مى كند)) و در حديث نهم نيز فرمودند (اگر شهوت پرستى تشديد شود): ((دين انسان را بر باد مى دهد و حتى انسان را به
بت پرستى مى كشاند.)) در اين رابطه مفسّران و ارباب حديث ، در ذيل آيات 16 و 17 سوره حشر، داستانى درباره عابدى از قوم بنى
اسرائيل به نام ((برصيصا)) آورده اند كه شاهد زنده اى براى اين مدعاست ، داستان گرچه معروف است ، امّا تكرارش خالى از صواب نيست :
...مرد عابد بنى اسرائيلى به خاطر سالها عبادتش ، به آن حد از مقام قرب الهى رسيده بود كه بيماران با دعاى او سلامت خود را بازمى يافتند و
به اصطلاح مستجاب الدعوه شده بود.
روزى ، زن جوان زيبايى را كه بيمار بود، نزد او آوردند و به اميد شفا در عبادتگاه او گذاردند و رفتند.
شيطان به وسوسه آن عابد مشغول شد و آن قدر صحنه گناه را در نظرش زينت داد كه عنان اختيار را از كف او ربود؛ آن چنان كه گويا عابد كَر و
كور گشته و همه چيز را به دست فراموشى سپرده است . ديرى نپاييد كه آن عابد دامان ((عفت )) خويش را به گناه بيآلود. پس از ارتكاب گناه
به خاطر اين كه احتمال داشت آن زن باردار شود و موجب رسوايى او گردد؛ باز شيطان و هواى نفس به او پيشنهاد كرد كه زن را به
قتل رسانده و در گوشه اى از آن بيابان وسيع دفن كند. هنگامى كه برادران دختر، به سراغ خواهر بيمار خويش آمدند و عابد اظهار بى اطلاعى
كرد؛ آنان نسبت به عابد مشكوك گشته و به جستجو برخاستند و پس از مدّتى ، سرانجام جسد خونين خواهر خويش را در گوشه بيابان از زير خاك
بيرون كشيدند.
اين خبر در شهر پيچيد و به گوش امير رسيد. او با گروه زيادى از مردم به سوى عبادتگاه آن عابد حركت كرد تا علّت اين
قتل را بيابد. هنگامى كه جنايات آن عابد روشن شد؛ او را از عبادتگاهش فرو كشيدند تا بر دار بياويزند.
در ادامه اين حكايت آمده است : هنگامى كه عابد در كنار چوبه دار قرار گرفت ؛ شيطان در نظرش مجسم شد و گفت : من بودم كه با وسوسه هاى خويش
تو را به اين روز انداختم ؛ حال اگر آنچه را كه من مى گويم ، اطاعت كنى ، تو را نجات خواهم داد.
عابد گفت : چه كنم ؟
شيطان گفت : تنها يك سجده براى من كافى است .
عابد گفت : مى بينى كه طناب دار را بر گردن من افكنده اند و من در اين حال توانايى سجده بر تو را ندارم .
شيطان گفت : اشاره اى هم كفايت مى كند.
عابد بيچاره نادان ، پس از اين كه با اشاره ، سجده اى بر شيطان كرد؛ طناب دار گلويش را فشرد و او در دم جان سپرد.
آرى ! شهوت پرستى باعث شد تا آن عابد، ابتدا به زِنا آلوده شود و سپس
قتل نفس انجام دهد و بعد دروغ بگويد و سرانجام مشرك گردد و بدين ترتيب
محصول سال ها عبادت او بر باد رفته و نزد خاص و عام رسوا شود.
همه رنج جهان از شهوت آيد | |
كه آدم زان برون از جنت آيد (465) |
2- فساد عقل
شهوت پرستى ، پرده هاى ضخيمى بر عقل و فكر انسان مى اندازد؛ حق را در نظر او
باطل و باطل را در نظر او، حق جلوه مى دهد. در روايات گذشته نيز بيان داشتيم كه : ((طاعة الهوى تفسد العقل ؛ هواپرستى
عقل را باطل مى كند.))(466) به همين دليل بسيارى از شهوت پرستان به هنگام غلبه شهوت ، كارهايى انجام مى دهند كه بعد از فرونشستن
آتش شهوت ، از آن عمل خويش سخت پشيمان شده و گاه تعجّب مى كنند كه چگونه دست به انجام آن كار احمقانه و غلط زده اند.
در حديث ديگرى اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((اذا اءبصرت العين الشّهوة عمى القلب عن العاقبة ؛ هنگامى كه چشم ، مظاهر شهوت
را ببيند، عقل از مشاهده عاقبت كار بازمى ماند)).(467)
3- تضعيف شخصيّت اجتماعى انسان
شهوت پرستى ، شخصيت و اجتماعى انسان را در هم مى شكند و او را به ذلّت مى كشاند؛ زيرا براى كاميابى هاى شهوانى بايد تمام قيد و بندهاى
اجتماعى را شكست و تَن به هر پَستى داد. بديهى است كه انسان باشخصيّت ، در كشاكش شهوات ، بر سر دو راهى قرار مى گيرد يا بايد به
خواست هاى شهوانى دل خويش برسد، يا شخصيّت و احترام خود را حفظ نمايد كه اغلب جمع ميان اين دو غيرممكن است !
در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام آمده است : ((زيادة الشّهواة تزرى بالمروّة ؛ افزون شدن شهوت ، شخصيّت انسان را لكه دار مى
كند)).(468)
4- اسارت نفس
اسارت و بندگى در برابر خواست هاى نفسانى ، يكى ديگر از پيامدهاى شهوت پرستى است ؛ زيرا انسان شهوت پرست چنان اسير شهوات خود
مى شود كه بازگشت و دورى جستن از آنها، برايش مشكل و گاهى نيز غيرممكن مى گردد.
نمونه بارز آن ، زندگى خفت بار معتادان به موادّ مخدّر است كه در ظاهر آزادند؛ ولى در هر اسيرى ، اسيرترند. زنجير اعتياد ناشى از شهوت
پرستى نيز آن چنان دست و پاى انسان را مى بندد كه گويا هرگونه حركت و تلاش براى دورى جستن از خواست هاى رذيله ، بسيار
مشكل مى گردد؛ مخصوصا اگر هواپرستى ، به سر حد عشق هاى جنون آميز جنسى برسد كه در اين
حال اسارت انسان به اوج خود مى رسد.
حضرت اميرمؤ منان على عليه السّلام در اين رابطه مى فرمايد: ((عبد الشّهوة اءسير لاينفّك اءسره ؛ بنده شهوت چنان اسير است كه هرگز
روى آزادى را نخواهند ديد)).(469)
آن حضرت در تعبير ديگرى نيز مى فرمايند: ((و كم من عقل اءسير تحت هوى اءمير؛ چه بسيار
عقل ها و خِردها كه شهوات بر آن حكومت مى كند)).(470)
|