نام كتاب : اخلاق در قرآن جلد دوم فروع مسائل اخلاقى .
نام نويسنده : آية اللّه العظمى مكارم شيرازى با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان .
اخلاق نيك و بد در قرآن پيشگفتار (روش بحث )
در جلد اوّل اين كتاب (اخلاق در قرآن ) اصول كلّى مسائل اخلاقى و طرق مختلف تهذيب نفس ، مكتبها، انگيزه ها و نتيجه ها، به طور مشروح مورد
بررسى قرار گرفت و رهنمودهاى مهّم قرآن مجيد در زمينه اين مسائل در شكل تفسير موضوعى بيان شد.
اكنون نوبت آن رسيده است كه با استفاده از آن اصول كلّى به سراغ تك تك
((فضايل )) و ((رذايل )) اخلاقى برويم و هر يك را در پرتو رهنمودهاى وحى و آيات مورد بررسى قرار دهيم .
عوامل
شكل گيرى آن فضايل و رذايل ، آثار و نشانه ها، نتايج و عواقب خوب و بد هر يك ، و بالاخره طرق مبارزه با
رذايل اخلاقى و كسب فضايل را مورد بررسى قرار دهيم .
هنگام ورود در اين بحث ، در فكر فرو رفتيم كه با استفاده از كدام نظم و ترتيب در اين بحث پُرتلاطم وارد شويم !
آيا بايد روش فلاسفه يونان در تقسيم اخلاق به چهار بخش (حكمت ، عدالت ، شهوت و غضب ) قناعت كنيم ؟ در حالى كه نه هماهنگ با آيات قرآن است
كه ما در اين بحثها در سايه آن حركت مى كنيم و نه فى حدّ ذاته خالى از نقيصه يا نقيصه هاست كه در جلّد
اوّل به آن اشاره شد.
آيا فضايل و رذايل را طبق حروف الفبا ترتيب دهيم و بحثها را به اين صورت پيش ببريم ، در حالى كه روش الفباى در اين گونه
مسايل غالبا از روش منطقى جدا مى شود و بحثها ناهماهنگ مى گردد.
آيا به سراغ ساير مكتبهاى شرق و غرب در مسايل اخلاقى برويم و نظم و بحث را از آنها بگيريم ؟! در حالى كه هر كدام براى خود
مشكل يا مشكلاتى دارند و اضافه بر اين ، ممكن نيست هماهنگ با تفسير موضوعى قرآن در زمينه اخلاق گردد.
ناگهان به لطف پروردگار و با يك الهام درونى روش تازه اى به نظر رسيد كه برخاسته از خود قرآن و با الهام گرفتن از آن مى باشد و آن
اينكه : مى دانيم قرآن مجيد قسمت مهّم مباحث اخلاقى و عملى را در لا به لاى شرح تاريخ گذشتگان و اقوام پيشين آورده و بخوبى مجسّم ساخته است كه
هر كدام از اين رذايل و فضايل چه بازتاب هاى وسيع و گسترده اى در جوامع انسانى دارد و عاقبت كار آنها به كجا مى رسد و انصافا قرآن از اين
نظر داد سخن داده كه مسايل اخلاقى را در بوته آزمايش هاى عينى و خارجى قرار داده است تا نتيجه گيرى از آن براى هر خواننده و شنونده اى بسيار
سريع و عميق باشد!
به همين دليل فكر كرديم بهتر است معيار نظم مباحث را با توجّه به شرايط ويژه اى كه بر بحث هاى ما حاكم است ، همان تواريخ قرآن مجيد و
معيارهاى حاكم بر آن بدانيم .
به تعبير ديگر: نخست به سراغ داستان آفرينش آدم و حوّا و وسوسه هاى شيطان و دور شدن آنها از بهشت مى رويم و رذايلى كه سبب پيدايش
ماجراى عبرت انگيز طرد شيطان از بساط قرب خداوند و محروم شدن آدم و حوّا از بهشت شد را در طليعه بحث قرار مى دهيم .
مى دانيم شيطان به خاطر ((استكبار)) و ((خودخواهى )) و ((خودبرتر بينى )) و سپس ((لجاجت )) و ((تعصّب )) از سجده بر
آدم خوددارى كرد و از درگاه خدا رانده شد و آدم عليه السّلام و حوّا به خاطر ((حرص )) و ((آز)) تسليم وسوسه هاى بى منطق دشمن خود -
شيطان - شدند و در دام او افتادند.
بعد نوبت به داستان ((هابيل )) و ((قابيل )) و صفات زشتى كه انگيزه
قتل هابيل شد مى رسد و به همين ترتيب به سراغ داستان نوح و ماجراهاى ديگر تاريخى ، مخصوصا ماجراى قوم بنى
اسرائيل و موسى عليه السّلام مى رويم و در آينه زندگى انبياى الهى فضايل و آثار آن را مى بينيم و در زندگى اقوام منحرف كه گرفتار انواع
مجازات هاى الهى شدند آثار رذايل را مشاهده مى كنيم .
اين روش هم جالب و شيرين است و هم با بحث هاى قرآنى سازگارتر مى باشد. اضافه بر اين به بحثهاى
فضايل و رذايل جنبه عينيّت مى بخشد و آنها را در صحنه حسّ و تجربه قرار مى دهد.
خداوند به همه ما و همه افراد جامعه ما توفيق دهد كه آن رذايل را كه جامعه بشرى را به جهنّمى سوزان
تبديل مى كند از اعماق جان خود ريشه كن كنيم ، و به فضائلى كه به ما و جامعه ما روح و صفا و آرامش و پيشرفت مى بخشد و بزرگ ترين سعادت
؛ يعنى قرب الى اللّه را براى ما فراهم مى سازد، آراسته شويم .
((آمين يا رب العالمين ))
تير ماه 1378
ربيع الاوّل 1420
قم - ناصر مكارم شيرازى
1 : تكبّر و استكبار
اشاره :
نخستين صفت از صفات رذيله كه در داستان انبيا و آغاز خلقت انسان به چشم مى خورد و اتّفاقا به اعتقاد بسيارى از علماى اخلاق ، امّ المفاسد و مادر
همه رذايل اخلاقى و ريشه تمام بدبختى ها و صفات زشت انسانى است ، تكبّر و استكبار مى باشد كه در داستان شيطان به هنگام آفرينش آدم عليه
السّلام و امر به سجود فرشتگان و همچنين ابليس براى او آمده است .
داستانى است بسيار تكان دهنده و عبرت انگيز، داستانى است بسيار روشنگر و هشداردهنده ، براى همه افراد و همه جوامع انسانى .
قابل توجّه اينكه پيامدهاى سوء تكبّر و استكبار نه تنها در داستان آفرينش آدم ديده مى شود كه در تمام
طول تاريخ انبيا - طبق آياتى كه خواهد آمد - نيز نقش بسيار مخرّب آن آشكار است .
امروز نيز در جوامع انسانى مسئله استكبار، سخن اوّل را در مفاسد جهانى و نابسامانى هاى اجتماعى بشر مى زند و بلاى بزرگ بشريّت در عصر ما
نيز همين استكبار است كه بدبختانه همه در آتش آن مى سوزند و فرياد مى كشند، ولى كمتر كسى در فكر چاره است !
با اين اشاره به قرآن مجيد بازمى گرديم و آيات قرآن را در اين زمينه مرور مى كنيم ، از آيات مربوط به آدم گرفته تا خاتم را مورد بحث و
بررسى قرار مى دهيم .
1- و اذ قلنا للملائكة اءسجدوا لآدم فسجدوا الّا ابليس اءبى و اءستكبر و كان من الكافرين (سوره بقره ، آيه 34)
2- قال فاهبط منها فما يكون لك اءن تتكبّر فيها فاخرج انّك من الصّاغرين (سوره اعراف ، آيه 13)
3- و انّى كلّما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اءصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثيابهم و اءصرّوا و اءستكبروا استكبارا (سوره نوح ، آيه 7)
4- فاءمّا عاد فاستكبروا فى الاءرض بغير الحقّ و قالوا من اءشدّ منّا قوّة اءولم يروا اءنّ اللّه الّذى خلقهم هو اءشدّ منهم قوّة و كانوا بآياتنا
يجحدون (سوره فصّلت ، آيه 15)
5- قال الملاء الّذين اءستكبروا من قومه لنخرجنّك يا شعيب و الّذين آمنوا معك من قريتنا اءو لتعودنّ فى ملّتنا
قال اءولو كنّا كارهين (سوره اعراف ، آيه 88)
6- و قارون و فرعون و هامان و لقد جائهم موسى بالبيّنات فاستكبروا فى الاءرض و ما كانوا سابقين (سوره عنكبوت ، آيه 39)
7- لتجدنّ اءشدّ النّاس عداوة للّذين آمنوا اليهود و الّذين اءشركوا و لتجدنّ اءقربهم مودّة للّذين آمنوا الّذين قالوا اءنّا نصارى ذلك باءنّ منهم
قسّيسين و رهبانا و اءنّهم لايستكبرون (سوره مائده ، آيه 82)
8- ثمّ عبس و بسر * ثمّ اءدبر و اءستكبر * فقال ان هذا الّا سحر يؤ ثر (سوره مدّثّر، آيه 22 تا 24)
9- الّذين يجادلون فى آيات اللّه بغير سلطان اءتاهم كبر مقتا عند اللّه و عند الّذين آمنوا كذالك يطبع اللّه على كلّ قلب متكبّر جبّار (سوره مؤ من ،
آيه 35)
10- قيل اءدخلوا اءبواب جهنّم خالدين فيها فبئس مثوى المتكبّرين (سوره زمر، آيه 72)
11- ساءصرف عن آياتى الّذين يتكبّرون فى الاءرض بغير الحقّ و ان يرواكلّ آية لايؤ منوا بها و ان يروا
سبيل الرّشد لايتّخذوه سبيلا و ان يروا سبيل الغىّ يتّخذوه سبيلا ذلك باءنهّم كذّبوا بآياتنا و كانوا عنها غافلين (سوره اعراف ، آيه 146)
12- لاجرم اءنّ اللّه يعلم ما يسرّون و ما يعلنون انّه لايحبّ المستكبرين (سوره
نحل ، آيه 23)
13- لن يستنكف المسيح اءن يكون عبدا للّه و لاالملائكة المقرّبون و من يستنكف عن عبادته و يستكبر فسيحشرهم اللّه جميعا * فاءمّا الّذين آمنوا و عملوا
الصّالحات فيوفّيهم اجورهم و يزيدهم من فضله و اءمّا الّذين اءستنكفوا و اءستكبروا فيعذّبهم عذابا اءليما و لايجدون لهم من دون اللّه وليّا و لا
نصيرا (سوره نساء، آيه 172 - 173)
14- اءنّ الّذين كذّبوا بآياتنا و اءستكبروا عنها لاتفتّح لهم اءبواب السّماء و لايدخلون الجنّة حتّى يلج
الجمل فى سمّ الخياط و كذالك نجزى المجرمين (سوره اعراف ، آيه 40)
ترجمه :
1- و (ياد كن ) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم : ((براى آدم سجده و خضوع كنيد!)) همگى سجده كردند، جز ابليس كه سر باز زد و تكبّر
ورزيد (و به خاطر نافرمانى تكبّرش ) از كافران شد!
2- گفت : ((از آن (مقام و مرتبه ات ) فرود آى ! تو حق ندارى در آن (مقام و مرتبه ) تكبّر كنى ! بيرون رو كه تو از افراد پَست و كوچكى !))
3- (در داستان نوح آمده است ): ((و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه (ايمان بياورند و) تو آنها را بيامرزى ، انگشتان خويش را در گوشهايشان
قرار داده و لباسهايشان را بر خود پيچيدند و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدّت استكبار كردند))!
4- (در مورد قوم عاد مى خوانيم ): امّا قوم عاد به ناحق در زمين تكبّر ورزيدند گفتند: ((چه كسى از ما نيرومندتر است ؟! آيا نمى دانستيد خداوندى كه
آنان را آفريده از آنها قويتر است ؟ و (به خاطر اين پندار) پيوسته آيات ما را انكار مى كردند!))
5- (در داستان شعيب آمده است ): اشراف زورمند و متكبّر از قوم او گفتند: ((اى شعيب به يقين تو و كسانى را كه به تو ايمان آورده اند از شهر و ديار
خود بيرون خواهيم كرد يا به آيين ما بازگرديد!)) گفت : ((آيا (مى خواهيد ما را بازگردانيد) اگر چه ما
مايل نباشيم ؟!))
6- (در داستان موسى عليه السّلام آمده است ): ((و ((قارون و فرعون )) و ((هامان )) را نيز هلاك كرديم ، موسى با
دلايل روشن به سراغشان آمد، امّا آنان در زمين برترى جويى كردند، ولى نتوانستند بر خدا پيشى گيرند!))
7- (و درباره مسلمانان و عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى خوانيم ): ((بطور مسلّم ، دشمن ترين مردم نسبت به مؤ منان را يهود و مشركان
خواهى يافت و نزديكترين دوستان به مؤ منان را كسانى مى يابى كه مى گويند ((ما نصارى هستيم )) اين به خاطر آن است كه در ميان آنها
افرادى عالم و تارك دنيا هستند و آنها (در برابر حق ) تكبّر نمى ورزند)).
8- بعد چهره در هم كشيد و عجولانه دست به كار شد - سپس پشت (به حق ) كرد و تكبّر ورزيد - و سرانجام گفت : (اين قرآن ) چيزى جز افسون و
سِحرى همچون سِحرهاى پيشينيان نيست !
9- همانها كه در آيات خدا بى آنكه دليلى براى آنها آمده باشد به مجادله بر مى خيزند (اين كارشان ) خشم عظيمى نزد خداوند و نزد آنان كه ايمان
آورده اند بار مى آورد، اين گونه خداوند بر دل هر متكبّر جبّارى مِهر مى نهد!
10- به آنان گفته مى شود: ((از درهاى جهنّم وارد شويد جاودانه در آن بمانيد، چه بد جايگاهى است جايگاه متكبّران !))
11- به زودى كسانى را كه در روى زمين به ناحقّ تكبّر ورزند از (ايمان به ) آيات خود منصرف مى سازم ! آنها چنانند كه اگر هر آيه و نشانه اى
را ببينند به آنها ايمان نمى آورند، اگر راه هدايت را ببينند آن را راه خود انتخاب نمى كنند و اگر طريق گمراهى را ببينند آن را راه خود انتخاب مى
كنند! (همه اينها) به خاطر آن است كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل بودند!
12- قطعا خداوند از آنچه پنهان مى دارند و آنچه آشكار مى سازند با خبر است ، او مستكبران را دوست نمى دارد!
13- هرگز مسيح از اين اِبا نداشت كه بنده خدا باشد و نه فرشتگان مقرّب او (از اين اِبا دارند) و آنها كه از عبوديّت و بندگى او روى برتابند و
تكبّر كنند به زودى همه آنها را (در قيامت ) نزد خود جمع خواهد كرد؛ امّا آنها كه ايمان آوردند و
اعمال صالح انجام دادند، پاداششان را بطور كامل خواهد داد و از فضل و بخشش خود بر آنها خواهد افزود و آنها را كه اِبا كردند و تكبّر ورزيدند
مجازات دردناكى خواهد كرد و براى خود غير از خدا سرپرست و ياورى نخواهند يافت !
14- كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و در برابر آن تكبّر ورزيدند (هرگز) دَرهاى آسمان به رويشان گشوده نمى شود و (هيچگاه )
داخل بهشت نخواهند شد مگر اين كه شتر از سوراخ سوزن بگذرد! اين گونه گنهكاران را جزا مى دهيم !
تفسير و جمع بندى
بلاى بزرگ در طول تاريخ بشر
آيات قرآن مجيد مملّو است از بيان مفاسد استكبار و بدبختى هاى ناشى از تكبّر و مشكلاتى كه در
طول تاريخ بشر از اين صفت مذموم در جوامع انسانى به وجود آمده ، تاءثير اين صفت رذيله در پيشرفت و
تكامل انسان در جهات معنوى و مادّى بر هيچ كس پوشيده نيست و آنچه در آيات بالا آمده در واقع گلچينى از آيات ناظر به اين موضوع است .
در آيه اوّل و دوّم سخن از ابليس و داستان معروف او به ميان آمده ، هر آن هنگام كه خداوند به همه فرشتگان دستور داد كه به خاطر عظمت آفرينش آدم
عليه السّلام سجده كنند - و ابليس در آن زمان به خاطر مقام والايش در صف فرشتگان جاى گرفته بود - همگى سجده كردند جز ابليس كه در
برابر اين فرمان خدا سرپيچى كرد و استكبار ورزيد و از كافران شد، و به
دنبال اين سرپيچى صريح و آشكار و حتّى آميخته به اعتراض نسبت به اصل فرمان خدا، فرمود از آن مقام و مرتبت فرود آى ! تو حق ندارى در آن
جايگاه تكبّر كنى ! بيرون رو كه از افراد پَست و حقير خواهى بود. (و اذ قلنا للملائكة اءسجدوا لآدم فسجدوا الّا ابليس اءبى و اءستكبر و كان من
الكافرين ...(1) قال فاهبط منها فما يكون لك اءن تتكبّر فيها فاخرج انّك من الصّاغرين )(2)
در حقيقت اين نخستين گناهى است كه در جهان به وقوع پيوست ، گناهى كه سبب شد فردى همچون ابليس كه ساليان دراز - و به تعبير اميرمؤ منان
على عليه السّلام در خطبه قاصعه شش هزار سال خدا را عبادت كرده بود - به خاطر تكبّر يك ساعت تمام
اعمال و عبادات او بر باد رفت (و از آن مقام والا كه همنشين با فرشتگان و مقام قرب خدا بود يكباره سقوط نمود).
(اذ اءحبط عمله الطّويل وجهده الجهيد، و كان قد عبداللّه ستّة آلاف سنة ... عن كبر ساعة واحدة )(3)
در اين داستان عبرت انگيز نكات بسيار مهمّى درباره خطرات تكبّر نهفته شده و از آن به خوبى استفاده مى شود كه اين صفت رذيله ممكن است سرانجام
به كفر و بى ايمانى منتهى گردد، چنانكه در آيات بالا آمده بود اءبى و اءستكبر و كان من الكافرين (4)
همچنين اين داستان نشان مى دهد كه ابليس به خاطر حجاب خطرناك كِبر و غرور از واضح ترين
مسائل بى خبر ماند، چرا كه هنگامى كه زبان به اعتراض در برابر خداوند سبحان گشود عرض كرد:
قال لم اءكن لاءسجد لبشر خلقته من صلصال من حماء مسنون ؛ ((گفت : من هرگز براى بشرى كه او را از
گِل خشكيده اى كه از گِل بدبويى گرفته شده است آفريده اى ، سجده نخواهم كرد))!(5)
در حالى كه پر واضح است شرف آدم به خاطر آفرينش از گِل بدبو نبود، بلكه به خاطر همان روح الهى بود كه قرآن در سه آيه
قبل از آيه فوق به آن اشاره كرده است : فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين ؛ ((هنگامى كه (آفرينش آدم را نظام بخشيدم ) و
كار او را به پايان بردم و در وى از روح خود (يك روح شايسته و بزرگ ) دميدم ، همگى براى او سجده كنيد)).(6)
حتّى ابليس نتوانست برترى خاك را از آتش درك كند، خاكى كه منبع تمام بركات و پيدايش حيات و
محل زندگى انسانها و انواع معادن و منابع و حتّى منبع ذخيره آب و ذخيره مواد آتش زاست ، لذا با خيره سرى گفت : ((خلقتنى من نار و خلقته من
طين ؛ (من چگونه او را سجده كنم در حالى كه ) مرا از آتش آفريده اى و او را از خاك ))!
اضافه بر اين ، بسيارى از افراد هستند كه گرفتار لغزش و خطا مى شوند، ولى هنگامى كه به اشتباه خود پى بردند بازمى گردند و توبه و
اصلاح مى كنند، ولى تكبّر و استكبار، از امورى است كه حتّى اجازه بازگشت بعد از بيدارى را نيز به انسان نمى دهد، به همين
دليل شيطان هنگامى كه متوجّه خطاى خود شد توبه نكرد، زيرا كبر و غرور به او اجازه نداد سر تسليم و تعظيم در برابر پديده بزرگ آفرينش
(انسان ) فرود آورد، بلكه بر لجاجت خود افزود و سوگند ياد كرد كه همه انسانها را - جز عباد مخلصين خداوند - گمراه سازد و به اين نيز بسنده
نكرد، از خدا عمر جاويدان خواست تا اين برنامه زشت و انحرافى را تا پايان جهان ادامه دهد!
به اين ترتيب كبر و خودخواهى و خودبرتر بينى مايه لجاجت ، حَسد، كفر، ناسپاسى در برابر حق و ويرانگرى و فساد خَلق خدا شد.
و به اين ترتيب ، شيطان - همان گونه كه مولاى متّقيان اميرمؤ منان على عليه السّلام در خطبه قاصعه مى فرمايد - پايه استكبار و تعصّب را در
زمين گذاشت و با عظمت خداوند به مبارزه برخاست ! ((فعدوّ اللّه امام المتعصّبين و سلف المستكبرين الّذى وضع اءساس العصبيّة و نازع اللّه رداء
الجبريّة وادّرع لباس التّعزّز، و خلع قناع التّذلّل ؛ اين دشمن خدا پيشواى متعصّبان و سرسلسله مستكبران جهان است كه اساس تعصّب را پى
ريزى كرد و با خداوند در مقام جبر و تيتش به ستيز و نزاع پرداخت و لباس استكبار را بر تن پوشيد و پوشش تواضع و فروتنى را فرو
گذارد)).(7)
و درست به همين دليل خدا او را ذليل و خوار و پَست كرد، همان گونه كه اميرمؤ منان على عليه السّلام در ادامه همان خطبه مى فرمايد: ((اءلا ترون
كيف صغّره اللّه بتكبّره و وضعه بترفّعه فجعله فى الدّنيا مدحورا، و اءعدّ له فى الآخرة سعيرا؟!؛ آيا نمى بينيد چگونه خداوند او را به خاطر
تكبّرش ، تحقير كرد و بر اثر بلند پروازى بى دليلش ، وى را پَست و خوار نمود، از همين رو او را در دنيا مطرود ساخت و آتش برافروخته دوزخ
را در آخرت براى او مهيّا نمود)).(8)
كوتاه سخن اينكه : هر قدر بيشتر در داستان ابليس و پيامدهاى تكبّر او انديشه مى كنيم به نكات مهمترى درباره خطرات تكبّر و استكبار دست مى
يابيم .
در سوّمين آيه به داستان نوح عليه السّلام كه نخستين پيامبر اولواالعزم و صاحب شريعت بود مى رسيم ، اين داستان نيز نشان مى دهد كه سرچشمه
كفر و لجاجت بت پرستان زمان او مسئله استكبار بود.
هنگامى كه شكايت آنها را به درگاه خدا مى برد عرض مى كند: (بارالها!) من هر زمان آنها را دعوت كردم كه ايمان بياورند تا آنها را بيامرزى
انگشتان خود را در گوشهاى خود قرار داده و لباسهايشان را به خود پيچيدند و در مخالفت لجاجت ورزيدند و به شدّت استكبار نمودند. (و اءنّى
كلّما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اءصابعهم فى آذانهم و اءستغشوا ثيابهم و اءصرّوا و اءستكبروا استكبارا)(9)
باز در اينجا مى بينيم كه استكبار و خودبرتربينى سرچشمه كفر و لجاجت و دشمنى با حق گرديد.
بلاى استكبار در ميان آنها به حدّى بود كه از شنيدن سخنان حق كه احتمالا مايه بيدارى آنها مى شد وحشت داشتند، انگشت در گوشها مى گذاردند و
لباس بر سر مى كشيدند، مبادا امواج صوتى نوح عليه السّلام وارد گوش آنها شود و مغزشان را بيدار كند! اين دشمنى و عداوت با سخن حق
دليلى جز تكبّر شديد نداشت .
همانها بودند كه به نوح عليه السّلام خُرده گرفتند و گفتند: چرا گروهى از جوانان با ايمان و تهيدست اطراف تو را گرفته اند؟ و از آنها به
عنوان اراذل و انسان هاى بى سر و پا ياد كردند و گفتند: تا اينها در اطراف تو هستند، ما به تو نزديك نمى شويم !
آرى تكبّر و خودخواهى بلاى عجيبى است ، همه فضايل را مى سوزاند و خاكستر مى كند.
در واقع صفت رذيله استكبار عامل اصلى اصرار و لجاجت آنها بر كفر بود تا آنجا كه از ترس تاءثير سخنان نوح عليه السّلام انگشت در گوششان
مى كردند و جامه بر سر مى افكندند مبادا حرف حق را بشنوند.
جالب اين كه اين عمل دليل بر آن بود كه آنها به حقّانيّت دعوت نوح عليه السّلام و تاءثير سخنان وى ايمان داشتند، وگرنه دليلى نداشت كه
انگشت در گوش بگذارند و جامه بر خود بپيچند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه پيچيدن لباس بر خود براى اين بود كه نه آنها نوح عليه السّلام را ببينند و نه نوح آنها را، مبادا ديدن آن پيامبر
موجب تمايل به او گردد و مشاهده آنها به وسيله نوح موجب شناسايى آنها براى تكرار دعوت گردد.
بالاخره حالت ((عُجب )) و ((خودبزرگ بينى )) موجب شد كه هشدارهاى نوح عليه السّلام را تا آخرين لحظات كه فرصتى براى نجات
داشتند ناديده بينگارند و حتّى كمترين احتمال صدق را براى گوينده اين هشدارها
قائل نشدند، لذا هنگامى كه نوح عليه السّلام كِشتى مى ساخت گروه گروه كه از كنار او مى گذشتند او را به باد تمسخر مى گرفتند، ولى نوح
عليه السّلام باز به آنها هشدار داد و گفت : ((...ان تسخروا منّا فاءنّا نسخر منكم كما تسخرون ؛ اگر (شما امروز) ما را مسخره مى كنيد، ما همين
گونه در آينده شما را مسخره خواهيم كرد (ولى در آن روز كه در ميان امواج طوفان سراسيمه به هر سو مى رويد و فرياد مى كشيد و التماس مى
كنيد و هيچ پناهگاهى نداريد!))).(10)
اصولا يكى از نشانه هاى مستكبران اين است كه هميشه مسائل جدّى را كه در مسير خواسته ها و منافع آنان نيست به بازى و شوخى مى گيرند و هميشه
مسخره كردن مستضعفان جزئى از زندگى آنان را تشكيل مى دهد و بسيار ديده ايم كه در مجالس پُر گناه خود به
دنبال فرد با ايمان تهيدستى مى گردند كه او را به اصطلاح ملعبه و مَضحكه خود سازند و بدين وسيله تفريح كنند!
آنها به خاطر همين روح استكبار، خود را عقل
كل مى پندارند و به گمان اينكه ثروت انبوه آنان كه از طرق حرام به دست آمده ، نشانه هوشيارى و كاردانى و لياقت آنان است به خود اجازه مى
دهند ديگران را تحقير كنند.
در چهارمين آيه زمان نوح عليه السّلام را پشت سر مى گذاريم ، به عصر قوم عاد و پيامبرشان حضرت هود عليه السّلام مى رسيم ، در اينجا باز مى
بينيم عامل اصلى بدبختى ، همان استكبار است ، مى فرمايد: ((امّا قوم عاد به ناحق در زمين استكبار جستند و گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است ؟ آيا
آنها نمى دانستند خداوندى كه آنها را آفريده از آنان قوى تر است ؟! آنها (به خاطر اين پندار) پيوسته آيات ما را انكار مى كردند))، (فاءمّا
عاد فاستكبروا فى الاءرض بغير الحقّ و قالوا من اءشدّ منّا قوّة اءولم يروا اءنّ اللّه الّذى خلقهم هو اءشدّ منهم قوّة و كانوا بآياتنا يجحدون
).(11)
باز مى بينيم در اينجا صفت رذيله استكبار سبب شد كه به راستى خود را قوى ترين موجود جهان بدانند و حتّى قدرت خدا را فراموش كنند و در
نتيجه آيات الهى را انكار نمايند و ميان خود و حقّ مانع بزرگى ايجاد كنند.
جالب اينكه آيه بعد از آن (آيه 16 سوره فصّلت ) نشان مى دهد كه خدا براى تحقير اين متكبّران لجوج آنها را به وسيله تند بادى شديد و
هول انگيز در روزهاى شوم پُرغبارى (كه اجساد آنها را مانند پَر كاه به اين سو و آن سو پرتاب مى كرد) مجازات نمود!
آرى تكبّر، حجابى است كه به انسان اجازه نمى دهد حتّى برترى قدرت خدا را بر نيروى ناچيزى خودش ببيند و باور كند!
تعبير ((بِغير الحقّ)) در واقع قيد توضيحى است ، چرا كه تكبّر و استكبار براى انسانها در هر
حال حق نيست و سزاوار نمى باشد، اين قبايى است كه بر قامت انسانها نارساست ، بزرگى تنها به خدا مى برازد و بس !
|