در سوّمين آيه سخن از قوم شُعَيب است كه به دنبال قوم نوح گرفتار غرور و خودبينى شدند و سرنوشتى همانند آنها پيدا كردند، مى فرمايد:
((آنها به شُعَيب گفتند: ((بسيارى را از آنچه مى گويى ما اصلا نمى فهميم ! ما تو را در ميان خود ضعيف مى بينيم واگر به خاطر احترام قبيله
كوچكت نبود سنگسارت مى كرديم ! و تو در برابر ما قدرتى ندارى ))! (قالوا يا شعيب ما نفقه كثيرا ممّا
تقول و انّا لنريك فينا ضعيفا و لولا رهطك لرجمناك و ما اءنت علينا بعزيز).(213)
آنها در واقع در برابر دلايل منطقى و سخنان سنجيده و معجزات الهى حضرت شُعَيب پاسخى نداشتند، ولى غرور و نخوتشان اجازه نمى داد تسليم
حق شوند و سرانجام صيحه و صاعقه آسمانى در يك چشم بر هم زدن خانه و كاشانه و خود آنها را به آتش كشيد و در هم كوبيد و چيزى جز پيكرهاى
نيم سوخته آنها باقى نماند!
در چهارمين آيه كه ناظر به داستان فرعون است چهره زشت ديگرى از اين صفت رذيله نيز ديده مى شود و نشان مى دهد كه غرور و نخوت چنان مغز او
را پر كرده بود كه نه تنها اعتنايى به دلايل روشن موسى نكرد بلكه با سخنانى كودكانه سرپيچى خود را توجيه نمود، مى فرمايد:
((فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت آيا حكومت مصر از آنِ من نيست ؟ و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ آيا نمى بينيد - من از اين مردى كه
خانواده حقيرى است و هرگز نمى تواند فصيح صحبت كند برترم ))! (و نادى فرعون فى قومه
قال يا قوم اءليس لى ملك مصر و هذه الاءنهار تجرى من تحتى اءفلاتبصرون * اءم اءنا خير من هذا الّذى هو مهين و لايكاد يبين ).(214)
سپس به سخنان واهى و بى اساس توسّل جَست كه اگر موسى راست مى گويد چرا موسى دستبند طلا ندارد؟ چرا فرشتگان با او نيامدند؟!
افراد مغرور همچون فرعونها و نمرودها به خاطر بى اعتنايى و غرورشان اهمّيّتى به چگونگى سخنان خود نمى دادند و بسيار ديده شده كه
حرفهاى ابلهانه اى مى زنند كه حتّى نزديكانشان در دل به آنها مى خنديدند و به يقين چنين حالتى سدّ راه همه معارف الهيه و شناخت واقعيّات
زندگى است .
جالب اينكه موسى عليه السّلام اگر گِرهى در زبانش بود مربوط به كودكى بود امّا هنگامى كه به نبوّت رسيد و از خدا درخواست گشوده شدن
عقده زبانش كرد خداوند به تقاضاى او جامه تحقّق پوشيد ولى فرعون بى اعتنا به وضع جديد همچنان به وضع سابق اشاره مى كند و لُكنت
زبانش را يادآور مى شود.
در پنجمين آيه اشاره به قوم يهود دارد كه آنها نيز بر اثر غرور و خودبينى امتيازات نامعقولى براى خود
قائل بودند و همين تفكّر غلط سبب گمراهى و طُغيان آنها شد، مى فرمايد: ((اين (اعراض و روى گردانى آنها از آيات الهى ) به خاطر آن است كه مى
گفتند: جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمى رسد (و مجازات ما به خاطر گناهان سنگينمان بسيار كم است چون قوم برترى هستيم !) اين اِفترا و
دروغى كه (به خدا) بسته بودند آنها را در دينشان مغرور ساخته بود))، (ذلك باءنّهم قالوا لن تمسّنا النّار الّا اءيّاما معدودات و غرّهم فى
دينهم ما كانوا يفترون ).(215)
تاريخ بنى اسرائيل نشان مى دهد كه از گناهكارترين و سركش ترين اقوام بوده اند و يكى از
دلايل عمده آن همان غرور و نخوت آنها بوده است .
متاءسّفانه هنوز گروهى از آنها به نام صهيونيستها از باده غرور سرمستند و هر روز مرتكب جنايات تازه اى مى شوند كه چهره تاريخشان را سياه
تر از سابق مى كند.
آنها همه چيز را براى خودشان مى خواهند و براى ديگران حقّى قائل نيستند خود را قوم برتر مى شمرند و ديگران را با ديده حقارت مى نگرند.
ششمين آيه ناظر به قوم ((صالح )) است كه آنها نيز چنان مست باده غرور بودند كه با صراحت از پيامبرشان تقاضاى مجازات الهى كردند،
با اينكه معجزه آشكار او را با چشم خود مى ديدند، مى فرمايد: ((آنها ناقه را (همان شترى كه به اعجاز الهى از كوه بيرون آمده بود) پى كردند و
از فرمان پروردگارشان سرپيچيدند و گفتند: اى صالح اگر از فرستادگان خدا هستى عذابى را كه ما را به آن تهديد مى كنى بياور))!
(فعقروا النّاقة فعتوا عن اءمر ربّهم و قالوا يا صالح ائتنا بما تعدنا ان كنت من المرسلين ).(216)
قرآن به دنبال آن مى گويد: ((زمين لرزه وحشتناكى آنها را فراگرفت و صبحگاهان بدنهاى بى جانشان در خانه هاشان باقى ماند! (و اين است
سرانجام يك قوم مغرور و از خدا بى خبر)))!
در هفتمين آيه سخن از دوزخيان است كه در قيامت در ظلمت و تاريكى به سر مى برند در حالى كه مؤ منان با نور ايمان در عرصه محشر شتابان مى
گذرند: ((منافقان دوزخى آنها را صدا مى زنند كه مگر ما با شما نبوديم ؟ مى گويند: آرى ! ولكن شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار (مرگ
پيامبر را) كشيديد (و در همه چيز) شكّ و ترديد داشتيد و آرزوهاى دور و دراز، شما را مغرور ساخت تا فرمان خدا فرارسيد و شيطان شما را در برابر
خداوند به غرور و فريب واداشت ))! (ينادونهم اءلم نكن معكم قالوا بلى و لكنّكم فتنتم اءنفسكم و تربّصتم و اءرتبتم و غرّتكم الامانىّ حتّى
جاء اءمر اللّه و غرّكم باللّه الغرور).(217)
سپس در آيه بعد از آن با صراحت به آنها گفته مى شود كه ((امروز هيچ راه فرارى نداريد و جايگاه شما آتش دوزخ است )).
در اينجا به خوبى مى بينيم كه يكى از صفات بارز منافقان دوزخى غرور و گرفتارى در
چنگال آرزوهاى دور و دراز شمرده شده است .
همان گونه كه در آغاز بحث گفتيم در عنوان ((غرور)) معنى فريب نهفته شده است ، ولى گاه انسان خودش را فريب مى دهد و مغرور مى شود و
گاه شيطان و يا انسانهاى شيطان صفت .
در هشتمين آيه سخن از منافقان مغرور در اين دنياست كه چگونه در برابر مؤ منان راستين و فقير نمايش ثروت مى دادند و آنها را تحقير مى كردند، مى
فرمايد: ((آنها كسانى هستند كه مى گويند: به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند
(غافل از اينكه ) خزاين آسمانها و زمين از آنِ خداست ولى منافقان نمى دانند))! (هم الّذين يقولون لاتنفقوا على من عند
رسول اللّه حتّى ينفضّوا و للّه خزائن السّماوات و الاءرض و لكنّ المنافقين لايفقهون ).(218)
سپس غرور و نخوت را به اوج رسانده مى گويند: ((اگر ما (از ميدان جنگ ) به مدينه بازگرديم عزيزان ، ذليلان را بيرون خواهند كرد در حالى
كه عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤ منان است ولى منافقان نمى دانند))، (يقولون لئن رجعنا الى المدينة ليخرجنّ الاءعزّ منها الاءذلّ و للّه
العزّة و لرسوله و للمؤ منين ولكنّ المنافقين لايعلمون ).(219)
اگر منافقان ، ((مغرور)) نبودند اين گونه ثروت و قدرت خود را به رخ مؤ منان نمى كشيدند و به آنها با ديده حِقارت نمى نگريستند و در
وادى خطرناك كفر و نِفاق سرگردان نمى شدند.
در نهمين آيه سخن از طبيعت انسان - يا به تعبير ديگر طبيعت انسانهاى تربيت نايافته و كم ظرفيّت است - كه به هنگام نعمت و قدرت مغرور مى
شوند و سركش ، مى فرمايد: ((امّا انسان هنگامى كه خداوند او را به عنوان امتحان اكرام مى كند و نعمت مى بخشد (مغرور مى شود و) مى گويد:
پروردگارم مرا گرامى داشته است ))! (فاءمّا الانسان اذا ما اءبتليه ربّه فاءكرمه و نعّمه
فيقول ربّى اءكرمن ).(220)
اگر اين سخن از سر شُكرگذارى و سپاس پروردگار بود به يقين مايه تواضع و كمك به يتيمان و مسكينان مى شد، ولى همان گونه كه لحن
آيات بعد از آن نشان مى دهد اين سخن از روى غرور و نخوت است و به همين
دليل نه تنها اثر مطلوب و سازنده اى بر آن مترتّب نمى شود بلكه سرچشمه سركشى و طغيان مى گردد.
در دهمين آيه سخن از مشركان خودخواه و خودپرست مكّه است ، مى فرمايد: ((آنها مى گويند ما جماعتى متّحد و نيرومنديم (و به همين
دليل پيروزى با ماست )))، (اءم يقولون نحن جميع منتصر).(221)
خداوند به اين مغروران سبك مغز هشدار مى دهد كه : ((به زودى جمعشان شكست مى خورد و پا به فرار مى گذارند))! (سيهزم الجمع و يولّون
الدّبر).(222)
در تمام اين موارد به خوبى مى بينيم كه غرور و خودبينى عامل مهمّ گناه و شكست و بدبختى است و قرآن مجيد در يك پيشگويى اعجازآميز خبر از
شكست و ناكامى اين گروه مغرور را مى دهد، شكستى كه به زودى دامانشان را گرفت و عبرت مردم شدند.
در يازدهمين آيه سخن از مشركانى است كه دين و آيين حق را به بازى گرفته اند و
مال و ثروت دنيا آنها را مغرور ساخته است و همين امر سبب كفر و عنادشان با حق شد، مى فرمايد: ((كسانى را كه آيين (فطرى ) خود را به بازى و
سرگرمى (و اِستهزاء) گرفتند و زندگى دنيا آنها را مغرور ساخته است رها كن ))، (وذر الّذين اءتّخذوا دينهم لعبا و لهوا و غرّتهم الحياة
الدّنيا...).(223)
اين تعبير شايد گواه اين باشد كه آنها قابل هدايت نيستند، چرا كه باده غرور چنان آنها را سرمست كرده و زرق و برق دنياى مادّى چنان آنها را فريب
داده كه به هيچ وجه حاضر به تسليم در برابر حق نيستند و جز سخريّه و استهزاء در برابر حق كارى ندارند و اين معنى از عمق فاجعه اى كه به
خاطر غرورشان در آن گرفتارند خبر مى دهد.
تعبير به ((دينهم )) اشاره به فطرى بودن دين الهى است كه در سرشت همه انسانها حتّى مشركان وجود داشته و دارد، يا اينكه اشاره به
كسانى است كه حتّى آيين بت پرستى خودشان را به بازى و مسخره مى گرفتند و به خاطر غرور حتّى به آن هم پايبند نبودند و يا اشاره به آيين
اسلام است كه خداوند به نفع آنان و براى آنها فرستاده است .
در دوازدهمين آيه به همه انسانها هشدار مى دهد و از اينكه فريب زرق و برق دنيا را بخورند و به آن مغرور شوند و در دام شيطان بيفتند بر حذر مى
دارد، مى فرمايد: ((اى مردم !... وعده الهى حق است مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد و مغرور سازد و مبادا شيطان شما را فريب دهد))! (يا اءيّها
النّاس ... انّ وعد اللّه حقّ فلاتغرّنّكم الحياة الدّنيا و لايغرّنّكم باللّه الغرور).(224)
جالب اينكه غرور در اين آيه دو چيز شمرده شده : ((زرق و برق دنيا)) و ((شيطان )) و اين تعبير نشان مى دهد كه گاه انسان بى آنكه از
زندگى مادّى مرفّهى برخوردار باشد تنها با مُشتى خيالات بى اساس مغرور مى شود و براى خود مقام و شخصيّتى مى پندارد، در برابر حق
سركشى مى كند و در دام شيطان گرفتار مى شود. درست است كه دنياى پر زرق و برق يكى از دامهاى شيطان است ولى گاه
خيال و پندار هم سرچشمه نفوذ شيطان مى گردد و انسان با آن دلخوش مى شود.
نتيجه نهايى
از مجموع آنچه در تفسير و شرح آيات بالا گفته شد اين واقعيّت به دست مى آيد كه مسئله غرور و نخوت از آن روزى كه آدم پا به اين كُره خاكى
نهاد، در تمام دورانهاى تاريخ و عصر انبياى پيشين تا امروز، يكى از سرچشمه هاى اصلى و خطرناك فساد و انحراف و كفر و نفاق بوده است ،
مطالعه در اين آيات نشان مى دهد كه تا چه حد اين صفت رذيله مايه بدبختى گروه عظيمى از انسانها و جوامع بشرى مى شود و اگر هيچ دليلى بر
زشتى اين رذيله اخلاقى جز همين آيات نباشد كافى است .
1- نكوهش غرور در روايات اسلامى
مذمّت از اين خوى زشت در احاديث اسلامى نيز بازتاب گسترده اى دارد:
1- در حديثى از امام اميرمؤ منان عليه السّلام مى خوانيم : ((سكر الغفلة و الغرور اءبعد افاقة من سكر الخمور!؛ مستى غفلت و غرور از مستى
شراب طولانى تر است )).(225)
2- در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم : ((جماع الشّرّ فى الاغرار
بالمهل و الاتّكال على العمل ؛ كانون بدى ها در مغرور شدن به مهلت الهى و اعتماد بر
اعمال (ناچيز) است )).(226)
انسان عمل خير ناچيزى انجام مى دهد و به وسيله آن خود را اهل نجات مى داند و آزادى بى قيد و شرطى براى خود
قائل است يا اينكه گناهانى از او سرزده و مهلت پروردگار سبب غرورش مى شود.
3- در حديث ديگرى از آن حضرت مى بينيم غرور ضدّ عقل شمرده شده است ، مى فرمايد: ((لايلقى
العاقل مغرورا؛ آدم عاقل هرگز مغرور ديده نمى شود)).(227)
4- در حديث ديگرى از همان حضرت مى بينيم كه غرور، انسان را در انبوهى از خيالات گرفتار مى سازد و اسباب نجات را از او قطع مى كند: ((من
غرّه السّراب تقطعت به الاءسباب !؛ كسى كه سراب ها او را فريب دهد و مغرور سازد اسباب (نجات ) از او قطع مى شود)).(228)
5- همان امام بزرگوار در تعبير زيباى ديگرى درباره گروهى از منحرفان مى فرمايد: ((زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثّبور؛
آنها بذر فجور و گناه را افشاندند و با آب غرور و فريب آن را آبيارى كردند و
محصول آن را كه بدبختى و هلاكت بود درو كردند)).(229)
6- در سخن ديگرى آن حضرت غرور و خودبينى را يكى از موانع پندپذيرى انسان مى شمرد، مى فرمايد: ((بينكم و بين الموعظة حجاب من
الغرّة ؛ در ميان شما و موعظه حجابى از غرور است ))!(230)
7- و نيز از همان حضرت در جمله كوتاه و پرمعنى ديگرى آمده است : ((طوبى لمن لم تقتله قاتلات الغرور؛ خوشا به
حال كسى كه عوامل كشنده غرور او را از پاى در نياورد)).(231)
آنچه در بالا گفته شد تنها بخش كوچكى از رواياتى است كه درباره خطرات غرور و خودبينى سخن مى گويد وگرنه روايات در اين زمينه
فراوان است و مطالعه همين بخش براى پى بردن به آثار زيانبار غرور و خطرات آن كافى است .
2- اسباب غرور
بعضى از بزرگان علم اخلاق گفته اند غرور از صفات زشتى است كه هر گروهى به نوعى به آن گرفتارند هر چند اسباب و درجات غرور آنها
مختلف است .
اسباب غرور و خودبينى بسيار زياد است و مغروران گروه هاى مختلفى هستند:
مغروران به علم و دانش و آنها كسانى هستند كه وقتى به مقامى از علم مى رسند غرور و خودبينى بر آنها عارض مى شود، جز افكار خويشتن را نمى
بينند و براى افكار ديگران ارزشى قائل نيستند، گاه خود را از مقرّبان الهى مى پندارند و قطعا
اهل نجات ! اگر كسى كمترين انتقادى از آنها كند ناراحت مى شوند و از همه انتظار احترام و پذيرش و
قبول را دارند!
گاه مى شود كه افراد كم ظرفيّت با فراگرفتن علم ناچيزى و خواندن كتاب و يا كتابهايى بر مَركَب غرور سوار مى شوند و خود را شكننده صد
قفل و صد زنجير مى دانند چرا كه تنها صرف ميرِ مير را خوانده اند! و اين بدترين نوع غرور است كه عالم و دانشمند را هم از نظر ارزش علمى ساقط
مى كند و هم از جهت ارزش اجتماعى !
در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى خوانيم كه به ابن مسعود فرمود: ((يابن مسعود! لاتغترّنّ باللّه ولاتغترّنّ بصلاحك و
علمك و عملك و برّك و عبادتك ؛ اى ابن مسعود! به (كَرَم ) خدا مغرور نشو و همچنين به صالح بودن و علم و
عمل و نيكوكارى و عبادت هايت ))!(232)
در اين حديث به عوامل ديگر غرور از جمله اعمال صالح ، انفاق در راه خدا و عبادات اشاره شده كه هر كدام از آنها مى تواند عاملى براى مستى غرور
گردد.
افراد صالح كم ظرفيّتى را مى بينيم كه هرگاه توفيق انجام عبادات يا اعمال نيكى پيدا مى كنند ناگهان بر مَركَب غرور سوار شده و خود را
اهل نجات و سعادت مى شمرند و همه مردم در نظرشان كوچك مى شوند و همين امر باعث هلاكتشان مى گردد.
يكى ديگر از عوامل غرور، مغرور شدن به لطف و كَرَم و مغفرت خداست ، افرادى هستند كه بى محابا و جسورانه گناه مى كنند، هنگامى كه از آنها سؤ
ال شود اين چه كار زشتى است كه شما انجام مى دهيد؟ مى گويند: خداوند كريم و غفور و رحيم است ، خدايى را كه ما مى شناسيم از آن بالاتر است
كه گناهان اين بنده ناچيز را به رخ او بكشد و به خاطر آن ما را مجازات كند، اصولا اگر ما گناه نكنيم عفو و كرم خدا چه مى شود؟
اين گونه افراد انحرافى و سخنان غيرمنطقى جراءت آنها را در گناه بيشتر مى كند و باعث سقوط و هلاكتشان مى شود!
به همين دليل در قرآن و روايات اسلامى از اين نوع غرور شديدا نهى شده است در آيه 6 سوره انفطار مى خوانيم : ((يا اءيّها الانسان ماغرّك
بربّك الكريم ؛ اى انسان ! چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته است ؟))
اميرمؤ منان عليه السّلام در تفسير اين آيه مى فرمايد: ((يا اءيّها الانسان ماجرّاءك على ذنبك ؟ و ماغرّك بربّك ؟ و مااءنّسك بهلكة نفسك ؟!؛ اى
انسان ! چه چيز تو را بر گناهت جراءت داده ؟ و چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته ؟ و چه چيز تو را به هلاكت خويشتن علاقه مند
كرده است )).(233)
فرق است بين كسى كه گناه مى كند و جسور است و گويى خود را طلبكار مى داند و بين كسى كه گناهى از او سرزده و شرمنده است و اميد به رحمت
حق دارد، اوّلى بر مَركَب غرور سوار است و دومى دست به دامن لطف پروردگار زده است .
جهل و نادانى يكى ديگر از اسباب غرور است ، همان گونه كه علم و دانش گاه سبب غرور مى شود
جهل و نادانى نيز در بسيارى از جاهلان سبب غرور است . در حديثى از اميرمؤ منان مى خوانيم : ((من
جهل اءغرّ بنفسه و كان يومه شرّا من اءمسه ؛ كسى كه جاهل است مغرور به خويشتن مى شود و امروزش بدتر از ديروز اوست ))!(234)
ديگر از اسباب غرور كه گروه زيادى را در كام خود فرو برده است دنيا و زرق و برق دنيا،
مال ، مقام ، جوانى ، زيبايى و قدرت است .
افراد كم ظرفيّت همين كه به يكى از اين امور نايل شوند فراموش مى كنند كه اينها عاريتى است و هميشه در معرض
زوال و نابودى قرار دارد. اين فراموشى سبب خودبينى و غرور آنها مى شود و اين غرور آنها را از خدا دور و به شيطان نزديك و آلوده به انواع
گناهان مى سازد.
در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((اءلدّنيا حلم و الاغترار بها ندم ؛ دنيا خواب و خيالى بيش نيست و مغرورشدن به آن سبب
پشيمانى است ))!(235)
در حديثى از همان بزرگوار مى خوانيم : ((لاتغرّنّك العاجلة بزور الملاهى ، فانّ اللهو ينقطع ، و يلزمك مااكتسبت من المآثم ؛ دنيا تو را با
سرگرمى هاى باطل نفريبد و مغرور نسازد چرا كه سرگرمى ها پايان مى يابد و گناهش بر تو باقى مى ماند))!(236)
از شگفتيها اين است كه همه مردم با چشم خود زوال سريع نعمت ها و از ميان رفتن
اموال و ثروت ها و سقوط حكومت ها و قدرت هاى دنيوى را همه روز با چشم خود مى بينند، امّا هنگامى كه خودشان به آن مى رسند چنان مغرور مى شوند
كه فكر مى كنند آنچه مربوط به آنهاست جاودانى است و هرگز از آنها گرفته نمى شود!
آرى اسباب غرور بسيار متنوّع است و رهايى از چنگال آن مشكل و جز در سايه بيدارى و تقوا و سپردن خويش به خداوند و توجّه به
زوال سريع نعمت ها امكان پذير نيست .
3- علايم و نشانه هاى غرور
نشانه هاى غرور گاهى بسيار آشكار است به گونه اى انسان در نخستين برخورد به آن پى مى برد و مى فهمد كه فلان شخص گرفتار غرور و
خودبينى است . بى اعتنايى به مردم ، بى توجّهى به حلال و حرام الهى ، رعايت نكردن ادب با بزرگان و ترك محبّت با دوستان و بستگان ، بى
رحمى نسبت به زيردستان ، ذكر سخنان ناموزون و دور از ادب ، سردادن خنده و قهقهه بلند، دويدن در حرف ديگران ، نگاه هاى تحقيرآميز به
صالحان و پاكان و عالمان و همچنين راه رفتن به صورت غيرمتعارف ، پا را به زمين كوبيدن ، شانه را تكان دادن ، نگاه هاى غيرمتعارف به زمين و
آسمان نمودن و حتّى گاهى كارهاى ديوانگان را انجام دادن اينها همه از نشانه هاى غرور است .
ولى گاه غرور مخفى است و به اين سادگى خود را نشان نمى دهد بلكه با دقّت مى توان به وجود صفتى در خويشتن و يا ديگران پى برد. مانند
اينكه بعضى افراد پس از مدّت كوتاهى درس استاد را رها مى كنند و خود را مستغنى و بى نياز مى دانند، يا مانند كسى كه علاقه شديدى در خود به
اِنزوا و گوشه گيرى از مردم احساس مى كند و ممكن است بهانه آن را آلوده نشدن به مجالس غيبت و گناه و مانند آن ذكر كند در حالى كه با دقّت مى
يابيم كه عامل اصلى ، غرور و خودبزرگ بينى است . خود را پاك ، آگاه و مؤ من مى پندارد و ديگران را ناقص و آلوده .
آرى نه تنها غرور، بلكه بسيارى از صفات رذيله گاهى در زواياى روح انسان پنهان مى شوند و خود را به صورت
فضايل نشان مى دهند، به گونه اى كه تشخيص آن جز براى اساتيد هوشيار اخلاق ميسّر نيست .
4- آثار و پيامدهاى فردى و اجتماعى غرور
در ميان صفات رذيله شايد كمتر صفتى به اندازه غرور زيان آور و مرگبار باشد.
پيامدهاى غرور تمام زندگى انسان را تحت تاءثير خود قرار مى دهد و دنيا و آخرت را تباه مى كند. از ميان آثار زيان بار غرور به امور زير مى
توان اشاره كرد:
1- غرور، حجاب ضخيمى بر عقل و فهم انسان مى فكند و او را از درك حقايق بازمى دارد و به او اجازه نمى دهد خود و ديگران را آنچنان كه هست و هستند
بشناسند و حوادث اجتماعى را درست ارزيابى كرده در برابر آنها موضع صحيح بگيرد.
در بحث هاى سابق در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام خوانديم : ((مَستى غرور از مَستى شراب هم سخت تر است !)) اين مستى همان حجاب
غرور است .
2- غرور مايه شكست در زندگى و سبب عقب افتادگى است ، يك لشكر مغرور به سادگى جنگ را مى بازد، يك ستمدار مغرور به آسانى زمين مى خورد،
يك محصّل مغرور در امتحانات رفوزه مى شود، يك ورزشكار مغرور بازى را به حريف مى بازد و بالاخره يك مسلمان مغرور خود را گرفتار قهر و
غضب الهى مى سازد.
تعبير به ((قاتلات الغرور)) در روايات اسلامى ممكن است اشاره به همين معنى باشد.
3- غرور تكامل انسان را متوقّف مى سازد، بلكه مايه انحطاط و عقب گرد او مى شود؛ زيرا هنگامى كه انسان مغرور مى شود نقايص خود را نمى بيند و
كسى كه احساس نقصان نكند به دنبال كمال نمى رود.
آنچه در حديث اميرمؤ منان در گذشته خوانديم كه مى فرمود: ((كسى كه جاهل باشد مغرور مى شود و امروز او از ديروزش بدتر است )) اشاره
به همين نكته مهم است .
4- غرور سبب فساد و تباهى عمل مى شود، زيرا در انجام آن دقّتى به خرج نمى دهد و همين امر كار او را خراب مى كند، يك جرّاح مغرور ممكن است بيمار
خود را در كام مرگ فروبرد يا حدّاقل ناقص سازد، يك راننده مغرور گرفتار تصادف هاى زيانبار مى شود، همچنين يك مؤ من مغرور گرفتار ريا و
عُجب و ساير امور كه عمل را فاسد مى كند مى شود؛ در حديثى از اميرمؤ منان عليه السّلام مى خوانيم : ((غرور
الاءمل يفسد العمل ؛ غرور ناشى از آرزوها، سبب فساد عمل مى شود)).(237)
5- غرور مانع از عاقبت انديشى است ، چنانكه از حديثى از اميرمؤ منان آمده است : ((لم يفكّر فى عواقب الاءمور من وثق بزور الغرور؛ كسى كه
اعتماد بر غرور و باطل كند از تفكّر در عاقبت كارها بازمى ماند)).(238)
6- غرور غالبا سبب ندامت و پشيمانى مى شود، چرا كه انسان نمى تواند ارزيابى صحيحى از خود و ديگران را داشته باشد و در محاسبات خود در
حركت فردى و اجتماعى گرفتار اشتباه مى شود و همين امر او را به ندامت و پشيمانى مى كشاند، در همين زمينه در حديث اميرمؤ منان عليه السّلام مى
خوانيم : ((دنيا خواب و خيالى بيش نيست و مغرور شدن به آن موجب پشيمانى است )).(239)
7- در يك جمله مى توان گفت : افراد مغرور در دنيا و آخرت تهيدست و بيچاره اند، چنانكه در حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است : ((المغرور
فى الدّنيا مسكين و فى الآخرة مغبونّ لاءنّه باع الافضل بالاءدنى ؛ انسان مغرور در دنيا مسكين و بيچاره است و در آخرت مغبون ؛ چرا كه متاع برتر
را به متاع پَست تر فروخته است )).(240)
5- طرق درمان غرور
از آنجا كه غرور غالبا ناشى از جهل و عدم شناخت خويشتن و قدر و منزلت انسان در پيشگاه خداست نخستين گام درمان اين بيمارى اخلاقى شناخت
خويشتن و معرفت پروردگار و نيز شناخت لياقت ها و شايستگى ها در انسانهاى ديگر است .
|