next page

fehrest page

back page

اصول اخلاق اسلامى در روايات
در روايات اسلامى نيز احاديثى كه بيانگر اصول اخلاقى حسنه و سيّئه است ديده مى شود كه روش مخصوص به خود را تعقيب مى كند، نه روشى را كه حكماى يونان داشته اند، از جمله :
1- در حديث معروفى كه در كتاب ((اصول كافى)) از امام صادق عليه السّلام نقل شده است چنين مى خوانيم كه : يكى از ياران آن حضرت به نام ((سماعة بن مهران)) مى گويد: با گروهى از اصحاب آن حضرت در خدمتش بوديم كه سخن از عقل و جهل به ميان آمد، فرمود: ((لشكريان عقل و جهل را بشناسيد تا هدايت شوند))، من گفتم فدايت شوم ، تا شما شرح ندهيد ما آگاه نخواهيم شد، امام فرمود:((خداوند در آغاز، عقل را آفريد... سپس جهل را (عقل از در اطاعت در آمد و جهل طريق معصيت را پوييد) خداوند هفتاد و پنج لشكر به عقل داد و هفتاد و پنج لشكر كه ضدّ آن بود به جهل .))
سپس امام ، هفتاد و پنج لشكر(65) عقل و جهل را به شرح زير بيان فرمود:
الخير و هو وزير العقل ؛نيكى وزير عقل است
و جعل ضدّه الشّرّ و هو وزير الجهل ؛و ضدّ آن بدى است كه وزير جهل است
والايمان و ضدّه الكفر؛و ايمان وضدّش كفر
والتّصديق و ضدّه الجمود؛و تصديق (ايمان به آيات الهى و انبياء) و ضدّش انكار
والرّجاء و ضدّه القنوط؛اميد و ضدّش نوميدى
والعدل و ضدّه الجور؛و عدالت و ضدّش ستم
والرّضاء و ضدّه السّخط؛رضا و خشنودى و ضدّش خشم و نارضايى
والشُّكر و ضدّه الكفران ؛شُكرگذارى و ضدّش كفران
والطّمع و ضدّه الياءس ؛طمع (به آنچه در دست مردم است ) و ضدّش نوميدى (از آنها)
والتّوكّل و ضدّه الحرص ؛توكّل و ضدّش حرص
والرّاءفة و ضدّه القسوة ؛راءفت و ضدّش سنگدلى
والرّحمة و ضدّها الغضب ؛رحمت و ضدّش غضب
والعلم و ضدّه الجهل ؛علم و ضدّش جهل
والفهم و ضدّه الحمق ؛فهم و ضدّش حماقت
والعفّة و ضدّه التّهتّك ؛عفّت و ضدّش پرده درى
والزّهد و ضدّه الرّغبة ؛زهد و ضرّش دنياپرستى
والرّفق و ضدّه الخرق ؛مدارا و ضدّش خشونت
والرّهبة و ضدّه الجراءة ؛خداترسى و ضدّش بى باكى و جسارت
والتّواضع و ضدّه الكبر؛تواضع و ضدّش تكبّر
والتّؤ دة و ضدّها التّسرّع ؛متانت و آرامش و ضدّش ‍ شتابزدگى
والحلم و ضدّه السّفه ؛بردبارى و ضدّش سفاهت و نابردبارى
والصّمت و ضدّه الهذر؛خاموشى و ضدّش ‍ بيهوده گويى
والاستسلام و ضدّه الاستكبار؛تسليم (در برابر حق ) و ضدّش ‍ استكبار
والتّسليم و ضدّه الشّكّ؛تسليم (در برابر عقائد الهى ) و ضدّش ‍ شكّ
والصّبر و ضدّه الجزع ؛صبر و ضدّش بى تابى
والصّفح و ضدّه الانتقام ؛گذشت وضدّش انتقام
والغنى و ضدّه الفقر؛بى نيازى و ضدّش فقر
والتّذكّر و ضدّه السّهو؛توجّه و ضدّش غفلت
والحفظ و ضدّه النّسيان ؛حفظ و ضدّش ‍ فراموشكارى
والتعطّف و ضدّه القطيعة ؛محبّت و پيوند و ضدّش قطع رابطه
والقنوع و ضدّه الحرص ؛قناعت و ضدّش حرص
والمؤ اساة و ضدّها المنع ؛مواسات و ضدّش منع
والمودّة و ضدّها العداوة ؛دوستى و ضدّش عداوت
والوفاء و ضدّه الغدر؛وفا و ضدّش پيمان شكنى
والطّاعة و ضدّها المعصية ؛اطاعت و ضدّش ‍ معصيت
والخضوع و ضدّه التّطاول ؛خضوع و ضدّش ‍ برترى جويى
والسّلامة و ضدّها التّطاول ؛سلامت و ضدّش بلا
والحبّ و ضدّه البغض ؛محبّت و ضدّش كينه توزى
والصّدق و ضدّه الكذب ؛راستى و ضدّش دروغ گويى
والحقّ و ضدّه الباطل ؛حق و ضدّش باطل
والامانة و ضدّها الخيانة ؛امانت و ضدّش خيانت
والاخلاص و ضدّه الشّوب ؛خلوص و ضدّش آلودگى نيّت
والشّهامة و ضدّها البلادة ؛شهامت و ضدّش خمودى
والفهم و ضدّه الغباوة ؛فهم و ضدّش كودنى
والمعرفة و ضدّها الانكار؛معرفت و ضدّش عدم عرفان
والمداراة و ضدّها المكاشفة ؛مدارا و ضدّش ‍ پرده درى
وسلامة الغيب و ضدّها المماكرة ؛حفظ الغيب و ضدّش ‍ توطئه گرى
والكتمان و ضدّه الافشاء؛كتمان (اسرار مردم ) و ضدّش ‍ افشاگرى
والصّلاة و ضدّها الاضاعة ؛نماز و ضدّش بى نمازى
والصّوم و ضدّه الافطار؛روزه و ضدّش افطار
والجهاد و ضدّه النّكول ؛جهاد و ضدّش خوددارى از جهاد
والحجّ و ضدّه نبذ الميثاق ؛حج و ضدّش پيمان شكنى خدا
وصون الحديث و ضدّه النّميمة ؛نگهدارى سخنان و ضدّش سخن چينى
وبرّ الوالدين و ضدّه العقوق ؛نيكى به پدر و مادر و ضدّش محالفت و آزار
والحقيقة و ضدّها الرّياء؛حق جويى و ضدّش ‍ رياكارى
والمعروف و ضدّه المنكر؛معروف وضدّش منكر
والسّتر و ضدّه التّبّرج ؛پوشيدگى و ضدّش نمايش ‍ زينت
والتّقيّة و ضدّها الاذاعة ؛تقيّه و ضدّش افشاى اسرار
والانصاف و ضدّه الحميّة ؛انصاف و ضدّش تعصّب
والتّهيئة و ضدّها البغى ؛مصالحه و ضدّش كارشكنى
والنّظافة و ضدّها القذر؛نظافت و ضدّش كثافت
والحياء و ضدّها الجلع ؛حيا و ضدّش بى حيايى
والقصد و ضدّه العدوان ؛ميانه روى و عدالت و ضدّش ‍ تجاوز
والرّاحة و ضدّها التّعب ؛راحت و ضدّش رنج
والسّهولة و ضدّها الصّعوبة ؛سهولت و ضدّش ‍ سختگيرى
والبركة و ضدّها المحق ؛بركت و ضدّش نقصان
والعافية و ضدّها البلاء؛تندرستى و ضدّش بيمارى
والقوام و ضدّها المكاثرة ؛اعتدال و ضدّش ‍ فزون طلبى
والحكمة و ضدّها الهواء؛حكمت و ضدّش هواپرستى
والوقار و ضدّه الخفّة ؛وقار و ضدّش جلفى و سبكى
والسعادة و ضدّه ها الشّقاوه ؛سعادت و ضدّش شقاوت
والتّوبة و ضدّها الاصرار؛توبه و ضدّش اسرار بر گناه
والاستغفار و ضدّه الاغترار؛پوزش طلبيدن و ضدّش مغرور بودن
والمحافظة و ضدّها التّهاون ؛جدّيت و ضدّش سستى
والدّعاه و ضدّه الاستنكاف ؛دعا و ضدّش خوددارى از دعا
والنّشاط و ضدّه الكسل ؛نشاط و ضدّش كسالت
والفرح و ضدّه الحزن ؛شادى و ضدّش غم
والالفة و ضدّها الفرقة ؛الفت و جوشش با مردم ضدّش ‍ جدايى طلبى
والسّخاء و ضدّه البُخل ؛سخاوت و ضدّش بُخل
فلا تجتمع هذه الخصال كلّها من اجناد العقل الّافى نبىّ اؤ وصىّ نبىّ او مؤ من قد امتحن اللّه قلبه للايمان و امّا سائر ذلك من موالينا فانّ احدهم لايخلو من اءن يكون فيه بعض هذه الجنود حتّى يستكمل و ينقّى من جنود الجهل فعند ذلك يكون فى الدّرجة العليا مع الاءنبياء والاءوصياء و انّما يدرك ذلك بمعرفة العقل وجنوده و بمجانية الجهل وجنوده وفّقنا اللّه واياكم لطاعته و مرضاته اءنشاء اللّه .
سپس امام فرمود: اين لشكريان عقل بطور كامل جمع نمى شود مگر در پيامبر يا وصىّ پيامبر يا مؤ منى كه خداوند قلبش را براى ايمان آزموده و شايستگى پيدا كرده است ، ولى ساير دوستان ما بعضى داراى بخشى از اين لشكريانند و در راه تكميل آن و طَرد لشكر جَهل از خود مى باشند و در آن هنگام در درجه بالا با انبياء و اوصياء قرار مى گيرند، و اين در صورتى ممكن است كه آگاهى كافى نسبت به عقل و لشكريانش و دورى از جهل و لشكريانش حاصل شود؛ خداوند ما و شما را براى اطاعتش و كسب رضاى او موفّق دارد!(66)
حديث بالا، حديث جامعى درباره اصول و فروع اخلاقى اسلامى است كه بعضى از صاحبنظران آن را بطور مستقل موضوع بحث قرار داده ، و كتاب جداگانه اى پيرامون آن نوشته اند.
2- در حديثى كه در نهج البلاغه در كلمات قِصار آمده است مى خوانيم كه از امام اميرمؤ منان على عليه السّلام درباره ايمان پرسيدند (ذيل حديث نشان مى دهد كه منظور از ايمان ، ايمان علمى و عملى است كه اصول اخلاق را نيز شامل مى شود) امام در جواب فرمود: ((الايمان على اءربع دعائم ، على الصّبر و اليقين و العدل و الجهاد؛ ايمان بر چهار پايه قرار دارد: بر صبر و يقين و عدالت و جهاد.))
سپس افزود ((والصّبر منها على اءربع شعب . على الشّوق و شّفق و الزّهد و التّرقّب ؛ صبر نيز بر چهار پايه استوار است ؛ بر شوق و ترس و زُهد و انتظار.)) (شوق به بهشت و پاداشهاى الهى ، ترس از كيفرها و دوزخ ، كه مايه حركت به سوى خوبيها و پرهيز از بديها است ) و زُهد و بى اعتنايى نسبت به زَرق و برق دنيا كه سبب مى شود انسان مصائب را ناچيز شمُرد، و انتظار مرگ و پايان زندگى كه انسان را به انجام اَعمال نيك تشويق مى كند.
بعد افزود: ((واليقين منها على اءربع شعب ، على تبصرة الفطنة و تاءوّل الحكمة ، و موعظة العبرة ، و سنّة الاءوّلين ؛ يقين نيز بر چهار بخش تقسيم مى شود: بينش در هوشيارى و زيركى ، رسيدن به دقايق حكمت ، پند گرفتن از حوادث و توجّه به روش پيشينيان .))
سپس مى افزايد:((و العدل منها على اءربع شعب ، على غائص الفهم ، و غور العلم ، و زهرة الحُكم ، و رساخة الحلم ؛ عدالت نيز بر چهار شاخه است : دقّت براى فهم مطالب ، غور در علم و دانش ، (سپس ) قضاوت صحيح و (سرانجام ) حِلم و بردبارى پايدار.))
و در پايان مى فرمايد: ((و الجهاد منها على اءربع شعب على الاءمر بالمعروف و النّهى عن المنكر و الصّدق فى المواطن ، و شنآن الفاسقين ؛ جهاد نيز چهار شاخه دارد: امر به معروف و نهى از منكر، صِدق و راستى در معركه نَبرد، و دشمنى با فاسقان .))
سپس به ستونهاى چهارگانه كفر كه نقطه مقابل آن است ، مى پردازد و يك به يك را شرح مى دهد.(67)
همان گونه كه ملاحظه مى شود، امام با دقّت بى نظيرى اصول اساسى ايمان و كفر و آثار آن را در درون و بُرون كه شامل اخلاق عملى مى شودترسيم فرموده و براى هر شاخه ، شاخه هاى ديگرى ذكر كرده است ، كه بررسى جزئيّات اين حديث مَقال ديگرى را مى طلبد.
3- در حديث ديگرى از امام اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم :
((اءربع من اعطيهنّ فقد اوتى خير الدّنيا و الاءخرة ، صدق حديث و اداءُ اءمانة ، و عفّة بطن و حُسن خُلق ؛چهار چيز است به هر كس داده شود خير دنيا و آخرت به او داده شده است : راستى در سخن گفتن و اداء امانت ، و عفّت شكم (پرهيز از حرام ) و حُسن خُلق .))(68)
4- همين معنى بطور فشرده تر و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام آمده است ، كسى خدمتش رسيد و تقاضا كرد چيزى به او بياموزد كه خير دنيا و آخرت در آن باشد، و مشتمل بر سخن طولانى نباشد، امام عليه السّلام در پاسخ او فرمود:((لا تكذب ؛ دورغ مگو!))(69)
در واقع چنين است كه ريشه تمام فضائل اخلاقى بر راستى و صِدق قرار گرفته كه انسان نه تنها به مردم دروغ نگويد، به خويشتن هم دروغ نگويد و حتّى به خداى خود دروغ نگويد؛ هنگامى كه در نماز ((ايّاك نعبد و ايّاك نستعين)) مى خواند و مى گويد خداوندا تنها تو را مى پرستم و تنها از تو يارى مى جويم ، كمترين دروغى در اين سخن نباشد، از هرگونه معبود شيطانى و هواى نَفْس بركنار باشد و تنها خضوع و تسليمش در برابر حق باشد؛ پس ، از تكيه كردن بر مال و جاه و قدرت و مقام و ما سوى اللّه بر كنار باشد، تنها تكيه بر لطف خدا كند و از او مدد جويد. اگر كسى چنين باشد تمام اصول و فُروع اخلاق در او زنده مى شود.
5- در روايات اسلامى تعبيراتى تحت عنوان ((اءفضل الاءخلاق)) (برترين صفات اخلاقى ) يا ((اءكرم الاءخلاق)) و ((اءحسن الاءخلاق)) و ((اءجمل الخصال)) ديده مى شود كه در آنها نيز اشاره به بخشهاى مهمّى از اصول اخلاقى شده است ؛ از جمله در حديثى مى خوانيم : ((سئل الباقر عليه السّلام عن اءفضل الاءخلاق فقال الصّبر و السّماحة ؛از امام باقر عليه السّلام درباره بهترين اخلاق سؤ ال شد، فرمود صبر (شكيبايى و استقامت ) و جُود و بخشش است .))(70)
در حديث ديگرى از على عليه السّلام آمده ، فرمود: ((اءكرم الاءخلاق السّخاء و اءعمها نفعا العدل ؛ با ارزشترين اخلاق اسلامى سخاوت و پرسودترين آنها عدالت است .))(71)
در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم : ((اءشرف الخلائق التّواضع و الحلم ولين الجانب ؛ برترين صفات اخلاقى ، تواضع و حلم و نرمش و انعطاف پذيرى و مدارا است .))(72)
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه از آن حضرت پرسيدند:
((اءىّ الخصال بالمرء اءجمل فقال وقار بلامهابة ، وسماح بلا طلب مكافاة ، و تشاغل بغير متاع الدّنيا؛ كداميك از صفات انسانى زيباتر است ؟ فرمود: وقارى كه تواءم با ايجاد ترس نباشد، و بخششى كه انتظار مقابله با مثل در آن نباشد، و مشغول شدن به غير متاع دنيا است .))(73)
6- باز در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه در آن اصول اخلاق زشت ، تحت عنوان اصول الكفر بيان شده است ، فرمود:
((اصول الكفر ثلاثة : الحرص والاستكبار و الحسد؛ اصول كفر سه چيز است : حرص و تكبّر و حسد.))
سپس در توضيح اين سه اصل چنين بيان فرمود:
((فامّا الحرص فانّ آدم حين نهى عن الشجرة حمله الحرص اءن اءكل منها، واءمّا الاستكبار فابليس حين امر باسجّود لآدم استكبر، واءمّا الحسد فابنا آدم حيث قتل اءحدهما صاحبه ؛ امّا حرص (در آنجا ظاهر شد كه ) آدم هنگامى كه نهى از آن درختِ مخصوص شد، حرص او را وادار كرد كه از آن بخورد (و از بهشت بيرون بُرده شد) و امّا تكبّر (آنگاه ظاهر شد كه ) ابليس ‍ هنگامى كه ماءمور به سجود براى آدم شد تكبّر ورزيد (و از سجده خوددارى كرد و براى هميشه ملعون و مطرود درگاه الهى شد) و امّا حسد (آنگاه ظاهر شد كه ) دو پسر آدم يكى بر ديگرى حسد برد و او را به قتل رسانيد.))(74)
به اين ترتيب ، سرچشمه بدبختيهاى بزرگى كه در جهان انسانيّت يا در آغاز آن رخ داد، اين سه صفت نكوهيده بود. حرص ، آدم را از بهشت الهى بيرون كرد؛ و استكبار، ابليس را براى هميشه از درگاه خدا راند؛ و حسد پايه قتل و خونريزى و جنايت در جهان شد.
7- اين سخن را با حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم پايان مى دهيم ، امام صادق عليه السّلام مى گويد: پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم فرمود:
((انّ اءوّل ماعصى اللّه عزّوجلّ به ستّ: حبّ الدّنيا و حبّ الرّياسة ، و حبّ الطّعام و حبّ النّوم و حبّ الراحة و حبّ النّساء؛ نخستين چيزى كه نافرمانى و عصيان الهى به وسيله آن انجام شد شش چيز بود: محبّت (افراطى به مال ) دنيا و رياست و طعام و خواب و راحت طلبى و زنان !))(75)
از مجموع آنچه در بالا ذكر شد اصول فضائل اخلاقى و رذائل اخلاقى اجمالا روشن شد؛ ولى همان گونه كه از مجموع روايات نيز استفاده مى شود عدد خاصّ و معينى نمى توان براى اين معنى درنظر گرفت ؛ چرا كه اخلاق نيك و بد انگيزه هاى بسيار متنوّع و عوامل و عوارض مختلف و گوناگون دارد، و به تعبير ديگر، همان گونه كه صفات جسمانى انسان ، تعداد و شماره خاصّى ندارد، صفات روحانى خوب و بد نيز از شاره بيرون است .
فصل هفتم : پيوند مسائل اخلاقى با يكديگر
علل پيوند مسائل اخلاقى با يكديگر
فضائل اخلاقى غالبا با يكديگر مربوطند همان گونه كه رابطه نزديكى در ميان رذائل اخلاقى ديده مى شود. به همين دليل ، جدائى كامل آنها از يكديگر غالبا امكان پذير نيست . - اين پيوند و ارتباط گاهى به خاطر ريشه هاى مشترك آنهااست و گاه به خاطر پيوند ثمرات و نتايج آنها با يكديگر.
در قسمت اوّل يعنى پيوند ريشه ها، مثالهاى روشنى داريم ؛ غيبت كردن در بسيارى از موارد زائيده صفت رذيله حسد است ، شخص حسود مى كوشد با غيبت كردن كسى كه مورد حسد اوست ، آبروى او را ببرد و شخصيّتش را در هم بشكند؛ تهمت و افتراء، تكبّر و خودبرتربينى ، تحقير و كوچك شمردن ديگران نيز بسيار مى شود كه از همان رذيله حسد سرچشمه مى گيرد.
بعكس ، علوّ طبع همان گونه كه جلو طمع را مى گيرد، با حسد و كبر و غرور و تملّق و چاپلوسى نيز مبارزه مى كند.
در مورد نتائج و ثمرات نيز اين پيوند بخوبى ديده مى شود، يك دروغ ممكن است سرچشمه دروغهاى ديگر شود، و گاه براى توجيه آن دست به گناهان و خطاهاى ديگرى بيالايد؛ و يا با انجام يك جرم ، جرائم ديگرى انجام دهد تا آثار جرم اوّل را بپوشاند؛ و بعكس ، انجام يك عمل اخلاقى مانند رعايت امانت ، منتهى به محبّت و دوستى و پيوند در ميان افراد يا تعاون اجتماعى و مانند آن مى شود.
روايات اسلامى گوياى ارتباط مسائل اخلاقى
در روايات اسلامى نيز اشارات لطيفى به اين امر مهم آمده است ؛ در حديثى از على عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((اذا كان فى الرّجل خلّة رائعة فانتظر اءخواتها؛ هنگامى كه در كسى صفت جالب و زيبايى ببينى ، در انتظار بقيّه صفات نيك او، باش !))(76)
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((انّ خصال المكارم بعضها مقيّد ببعض ؛ صفات شايسته با يكديگر مربوط و مقيّدند.)) و در ذيل همين حديث اشاره شده است به ((صدق الحديث و صدق الباءس و اعطاء السّائل و المكافات بالصّنايع و اءداء الاءمانة وصلة الرّحم و التّودّد الى الجار و الصّاحب و قرى الضّيف و راءسهنّ الحياء؛ راستگويى ، مقاومت در ميدان جنگ ، بخشش به درخواست كننده ، پاداش نيكى به نيكى ، اداى امانت ، صله رحم ، محبّت نسبت به همسايه و دوست ، و پذيرايى شايسته از مهمان ، و در راءس همه آنها حياء قرار گرفته است .))(77)
در واقع حيا كه روح آن تنفّر از گناه و زشتيهااست مى تواند سرچشمه تمام افعال اخلاقى بالا بشود، همان گونه كه صداقت پيوند نزديكى با امانت و مقاومت در ميدان مبارزه و محبّت و دوستى با بستگان و دوستان و همسايگان دارد.
در حديث سومى از امام باقر عليه السّلام مى خوانيم : ((انّ اللّه عزّوجلّ جعل للشّرّ اءقفالا و جعل مفاتيح تلك الاءقفال الشّراب ، و الكذب شر من الشّراب ؛خداوند براى بديها قفلهايى قرار داده و كليد آن قفلها را شراب قرار داده است و دروغ از شراب بدتر است .))(78) اشاره به اين كه دروغ مى تواند سرچشمه انواع گناهان شود.
شبيه همين معنى به صورت فشرده ترى در حديث امام حسن عسكرى عليه السّلام آمده است آنجا كه فرمود: ((جعلت الخبائث كلّها فى بيت و جعل مفتاحها الكذب ؛ تمام زشتيها و بديها در اطاقى قرار داده شده (كه درِ آن بسته است ) و كليد آن دروغ است .))(79)
اين سخن را با حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم پايان مى دهيم :
در روايتى آمده است ، مردى خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم آمد و عرض كرد: يا رسول اللّه ! من در پنهانى مرتكب چهار گناه مى شوم ، زِنا و شرب خمر و سرقت و دروغ ،فاءيّتهنّ شئت تركتها لك ؛ هر يك از آنها را كه بفرمايى به خاطر تو آن را ترك مى كنم !(گويا آماده ترك همه آنها نبود، مى خواست يكى را به خاطر رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم ترك كند.)
پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم به او فرمود: ((دع الكذب ؛ دروغ را رها كن !))
آن مرد از خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم بازگشت ؛ هنگامى كه تصميم گرفت به سراغ عمل منافى عفّت برود، به خودش گفت اگر اين كار را انجام دهم ممكن است پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم از من سؤ ال كند، اگر راست گويم حد بر من جارى مى كند، و اگر دروغ بگويم پيمان خود را با او شكسته ام (ناچار اين عمل را ترك كرد).
سپس تصميم به سرقت و شرب خمر گرفت ، باز همين فكر براى او پيش ‍ آمد، به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم برگشت و گفت :
((قد اءخذت علىّ السّبيل كلّه فقد تركتهنّ اءجمع ؛ شما تمام راهها را بر من بستى ، به همين جهت من تمام اين گناهان را ترك خواهم نمود!))(80)
از مجموع آنچه گفته شد مى توان نتيجه گرفت كه در بسيارى از موارد براى تربيت نفوس وتهذيب اخلاق و مخصوصا اصلاح بعضى از خُلق و خُوها بايد از امورى كه پيوسته و وابسته به آن است شروع كرد، و از مقارنات و خُلق و خُوهاى ديگر كه با آن مرتبط است كمك گرفت .
فصل هشتم : از كجا شروع كنيم ؟
تاكنون كلّياتى را درباره علم اخلاق و نتايج و آثار و انگيزه ها و شاخ و برگهاى ديگر آن شناخته ايم ؛ اكنون موقع آن است كه با در دست داشتن اين اطّلاعات و آگاهيهاى كلّى ، راه تهذيب نفس را شروع كنيم ؛ و يا به تعبير ديگر، از مسائل ذهنى به مسائل عينى بپردازيم ، و از كلّيات وارد جزئيّات شويم .
ولى در اينجا نيز لازم است توقّف كنيم و آمادگيهاى لازم را براى اين سفر روحانى فراهم سازيم ، تا در مسير راه ، گرفتار سرگردانى و حيرانى و بى برنامگى و بى نقشه بودن نشويم ، و نيز لازم است به امور زير توجّه شود:
1- سه ديدگاه در چگونه گى برخورد با مسائل اخلاقى
2- آيا در هر مرحله استاد و راهنمايى لازم است ؟
3- نقش واعظِ درون و واعظِ برون
4- امورى كه مى تواند به انسان براى رسيدن به اين هدف بسيار بزرگ كمك كند؛ مانند: ياد خدا، عبادات و دعاها، و زيارات ، اندرزهاى مداوم ، و تلقين .
5- پاك بودن محيط
سه ديدگاه در برخورد با مسائل اخلاقى
ديدگاه اوّل
ديدگاهى است كه مى گويد: تهذيب نفس نوعى جهاد و مبارزه با دشمنان درونى است ، كه در كمين انسانها هستند.
اين ديدگاه از حديث معروف پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم گرفته شده است آنجا كه مى خوانيم : پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم گروهى از مجاهدان اسلام را به سوى ميدان جهاد فرستاد، هنگامى كه از جهاد باز گشتند فرمود: ((مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاءصغر و بقى عليهم الجهاد الاءكبر فقيل يا رسول اللّه ما الجهاد الاءكبر، قال عليه السّلام : جهاد النّفس ؛آفرين بر جمعيّتى كه جهاد اصغر را انجام دادند و جهاد اكبر بر دوش آنها مانده است ؛ كسى عرض كرد: اى رسول خدا! جهاد اكبر چيست ؟ فرمود: جهاد با نفس .))(81)
در بحارالانوار در ذيل همين حديث چنين آمده است : ((ثمّ قال عليه السّلام : اءفضل الجهاد من جاهد نفسه الّتى بين جنبيه ؛سپس فرمود برترين جهاد، جهاد با نفسى است كه در ميان دو پهلو قرار گرفته است .))(82)
بعضى از آيات قرآنى كه در زمينه جهاد وارد شده نيز به جهاد اكبر تفسير شده است ، يا از اين نظر كه ناظر به خصوص جهاد با نفس است ، و يا از اين نظر كه مفهوم عامّى دارد كه هر دو بخش از جهاد را شامل مى شود.
در تفسير قمى در ذيل آيه 6 سوره عنكبوت : ((و من جاهد فانّما يجاهد لنفسه اءنّ اللّه لغنى عن العالمين ؛كسى كه جهاد كند براى خود جهاد مى كند، چرا كه خداوند از همه جهانيان بى نياز است .))مى خوانيم :و من جاهد... قال نفسه عن الشّهوات والّذّات و المعاصى ؛يعنى ، منظور مبارزه با نفس در برابر شهوات و لذّات نامشروع و گناهان است .))(83)
اين تفسير از آنجا سرچشمه مى گيرد كه در اين آيه فايده جهاد را متوجّه خود انسان مى كند، و اين بيشتر در جهاد با نفس است ، بويژه اين كه در آيه قبل از آن سخن از لقاءاللّه است (من كان يرجوا لقاء اللّه ...)و مى دانيم لقاءاللّه و شهود الهى و رسيدن به قرب او هدف اصلى جهاد بانفس ‍ مى باشد.
در آخرين آيه سوره عنكبوت نيز آمده است : ((والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا و انّ اللّه لمع المحسنين ؛ آنها كه در راه ما (با خلوص ‍ نيّت ) جهاد كنند به يقين هدايتشان خواهيم كرد و خدا با نيكوكاران است .))
اين آيه نيز به قرينه فينا(در طريق ما) و جمله لنهديّنهم سبلنا (آنها را به راههاى خود هدايت مى كنيم ) بيشتر ناظر به جهاد اكبر است ؛ و يا مفهوم عامّى دارد كه هر دو جهاد را شامل مى شود.
در آيه 78 سوره حج نيز آمده است : ((وجاهدوا فى اللّه حقّ جهاده هواجتباكم وما جعل عليكم فى الدّين من حرج ؛ در راه خدا جهاد كنيد و حقّ جهادش را ادا نمائيد، او شما را برگزيده و در دين (و آئين خود) كار سنگين و شاقّى بر شما نگذارده است .))

next page

fehrest page

back page