سكوت و اصلاح زبان
در بسيارى از روايات درباره اين دو مساءله بحث شده و اهمّيّت فوق العاده اى براى هر دو بيان گرديده است ، و از نظر علماى اخلاق نيز اين دو
داراى اهمّيّت ويژه اى هستند، تا آنجا كه آنها معتقدند سالكان راه حق بدون رعايت سكوت و بدون حفظ زبان از انواع گناهانى كه به آن آلوده مى
شوند به جائى نمى رسند، هر چند در رياضتهاى بدنى و روحانى و انجام انواع عبادات كوشا باشند.
به تعبير ديگر: كليد ورود به مسير تهذيب نفس و سير الى اللّه توجّه به اين دو موضوع است و آنها كه در اين دو مرحله و امانند از
وصول به مقاصد عاليه مرحوم خواهند شد.
با اين اشاره به اصل بحث بازمى گرديم و به بررسى آيات و روايات در اين زمينه مى پردازيم .
سكوت در آيات قرآن مجيد
در دو مورد از آيات قرآن مجيد مساءله سكوت به عنوان يك ارزش والا مطرح شده است .
نخست در داستان حضرت مريم عليه السّلام مى خوانيم كه در آن لحظات طوفانى كه درد سخت زائيدن به او دست داد آن گونه كه او را از آبادى به
بيابان خشك و خالى كشاند، به قدرى غم و اندوه سراسر وجود او را فراگرفته بود كه حساب نداشت ، مخصوصا از اين كه نوزادش متولّد شود و
رگبار تهمتهاى مردم بى ايمان متوجّه او گردد تا آنجا كه تقاضاى مرگ از خدا كرد؛ در اين هنگام ندائى شنيد كه به او دستور مى دهد غمگين مباش
پروردگارت از پائين پاى تو چشمه آب گوارائى جارى ساخته (و درخت خشكيده خرما به فرمان او به بار نشسته است )... از آن غذاى لذيذ بخور و
از آن چشمه گوارا بنوش و چشمت را (به مولود تازه ) روشن دار و هرگاه انسانى را ديدى و از تو توضيح خواست با اشاره بگو: من براى خداى
رحمان روزه گرفته ام و امروز با احدى سخن نمى گويم (فاءجاءها المخاض الى جذع النّخلة قالت يا ليتنى متّ
قبل هذا و كنت نسيا منسيا - فنادها من تحتها الاّتحزنى قد جعل ربّك تحتك سرّيا - و هزّى اليك بجذع النّخلة تساقط عليك رطبا جنيّا - فكلى و اشربى و
قرّى عينا فامّا ترينّ من البشر اءحدا؛ فقولى اءنّى نذرت للرّحمن صوما فلن اكلّم اليوم اءنسيّا)(350)
در اين كه اين نداكننده جبرئيل بوده است يا نوزاد مريم (يعنى حضرت مسيح ) در ميان مفسّران گفتگو است ؛ بعضى اين پيام را مناسب مقام
جبرئيل دانسته اند ولى به گفته علّامه طباطبائى در ((الميزان)) تعبير به ((من تحتها)) (از پائين پاى او) تناسب با حضرت مسيح
عليه السّلام دارد، افزون بر اين ضميرهائى كه در آيه وجود دارد غالبا به حضرت مسيح عليه السّلام برمى گردد، و مناسب است كه ضمير در
((نادى)) نيز به او برگردد، ولى به هر حال آنچه در اينجا مورد توجّه ما است اين است كه دستور به نذر سكوت ، يك دستور الهى بود، خواه
به وسيله فرشته الهى (جبرئيل ) ابلاغ شده باشد يا به وسيله حضرت مسيح عليه السّلام و مى دانيم نذر همواره به كارى تعلّق مى گيرد كه
داراى رجحان و وطلوبيّت الهى باشد، بنابراين ((روزه سكوت)) - حدّاقل - در آن امّت يك
عمل الهى بود، و از تعبير آيه چنين بر مى آيد كه نذر سكوت براى مردم آن زمان يك كار شناخته شده بود؛ به همين
دليل ، هنگامى كه مريم با اشاره اظهار داشت كه روزه سكوت گرفته ام ظاهرا كسى بر اين كار او ايراد نگرفت .
اين احتمال نيز داده شده است كه روزه او از آب و غذا و كلام بوده نه تنها سكوت .
البتّه روزه سكوت در شريعت اسلام به خاطر تفاوت شرايط زمان و مكان تحريم شده و در حديثى از امام سجّاد، علىّ بن الحسين عليه السّلام مى
خوانيم : ((وصوم الصّمت حرام ؛ روزه سكوت حرام است !))(351)
همين معنى در حديث ديگرى در وصاياى پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم به على عليه السّلام نيز آمده است (352)
در حديث ديگرى نيز از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم : ((و لاصمت يوما الى اللّيل ؛ روزه سكوت از صبح تا به شب در اسلام وجود
ندارد!))(353)
البتّه يكى از آداب صوم كامل در اسلام اين است كه انسان هنگام روزه گرفتن زبان خود را از آلودگى به گناه و سخنان
باطل حفظ كند همان گونه كه چشم و گوش را بايد از آلودگى به گناه محافظت كرد. امام صادق عليه السّلام در حديثى مى فرمايد: ((اءنّ
الصّوم ليس من الطّعام و الشّراب وحده اءنّ مريم قالت اءنّى نذرت للرّحمان صوما اى صمتا فاحفظوا السنتكم و غضّوا اءبصاركم ...؛ روزه تنها
از غذا و نوشيدنيها نيست (مگر نمى بيند كه ) مريم گفت : من براى خداوند رحمان روزه اى نذر كرده ام ؛ يعنى ، سكوت را، بنابراين هنگامى كه روزه
هستيد زبانهاى خود را حفظ كنيد و چشمان خود را (از گناه ) ببنديد!))(354)
به هر حال ، از مجموع آيه و رواياتى كه در تفسير آن آمده اهمّيّت سكوت و ارزش آن ظاهر مى شود.
در آيه 10 همين سوره (مريم ) اشاره ديگرى به اهمّيّت سكوت ديده مى شود آنجا كه در داستان ((زكريّا)) عليه السّلام مى خوانيم : ((هنگامى
كه مژده تولّد حضرت (يحيى ) عليه السّلام در آينده نزديك به او داده شده در حالى كه هم خودش پير و ناتوان بود و هم همسرش نازا، از خداوند
تقاضاى نشانه اى كرد، (قال ربّ اجعل لى آية ) و به او وحى شد كه : نشانه تو آن است كه سه شبانه روز تمام در حالى كه زبانت سالم
است قدرت سخن گفتن با مردم را نخوانى داشت (تنها زبانت به ذكر خدا و مناجات با او گردش مى كند)
(قال آتيك الاّ تكلّم النّاس ثلاث لياى سويّا).
درست است كه در اين آيه تحسين يا مذّمتى از سكوت نيست ، ولى همين اندازه كه آن را به عنوان يك آيت الهى براى ((زكريّا)) قرار داد
دليل بر اين است كه ارزش الهى دارد.
همين معنى در سوره آل عمران ، آيه 41 نيز آمده است كه ((زكريّا)) پس از شنيدن اين مژده بزرگ (مژده صاحب فرزند شدن ، آن هم فرزند صالح
و بسيار برجسته اى همچون يحيى عليه السّلام ) تقاضاى آيت و نشانه اى از پروردگارش كرد، در پاسخ به او فرمود: آيت و نشانه تو آن است
كه سه روز جز با اشاره و رمز با مردم سخن نخواهى گفت (قال آتيك الاّ تكلّم النّاس ثلاثة اءيّام الاّ رمزا).
بعضى از مفسّران احتمال داده اند كه خود داراى زكريّا از سخن گفتن با مردم جنبه اختيارى داشته نه اين كه زبان او بى اختيار جز با ذكر خدا باز
نمى شد؛ و به تعبير ديگر، او ماءموريت به روزه سكوت در آن سه روز بود.
((فخر رازى)) اين قول را از ((ابومسلم)) نقل مى كند و آن را تفسير زيبا و معقولى مى شمرد، ولى اين تفسير با محتواى آيه چندان سازگار
نيست ؛ زيرا زكريّا درخواست آيه و نشانه اى براى آن بشارت الهى كرده بود و سكوت اختيارى نمى تواند
دليل بر اين معنى باشد جز با تكلّيف .
به هر حال ، اين گفتگوها درباره تفسير آيه در آنچه ما به دنبال آن هستيم يعنى ارزش سكوت از نظر قرآن تاءثير چندانى ندارد؛ زيرا از آيات
بالا بخوبى استفاده مى شود كه سكوت يك ارزش والا داشته كه به عنوان يك آيت الهى ارائه شده است .
سكوت در روايات اسلامى
اهمّيّت ((صَمْت)) (سكوت ) در روايات اسلامى بازتاب بسيار گسترده اى دارد، و نكته هاى دقيق و ظريفى درباره آن بيان شده ، و آثار و
ثمرات آن با تعبيرات جالبى تشريح شده است ، كه به بخشى از آن ذيلا اشاره مى شود.
1- در زمينه ثاءثير سكوت در تعميق تفكّر و استوارى عقل ، از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم
نقل شده كه فرمود:((اذا راءيتم المؤ من صموتا فادنوا منه فانّه يلقى الحكمة و المؤ من
قليل الكلام كثير العمل و المنافق كثير الكلام قليل العمل ؛ هنگامى كه مؤ من را خاموش ببينيد به او نزديك شويد كه دانش و حكمت به شما القا مى
كند، و مؤ من كمتر سخن مى گويد و بسيار عمل مى كند، و منافق بسيار سخن مى گويد و كمتر
عمل مى كند.))(355)
2- در حديث ديگرى در همين زمينه از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود:
((دليل العاقل التّفكّر و دليل التّفكّر الصمت ؛ نشانه عاقل فكر كردن و نشانه فكر كردن ، سكوت نمودن است .))(356)
3- در حديث ديگرى از امام اميرالمؤ منين عليه السّلام آمده است : ((اءكثر صمتك يتوفّر فكرك و يستنر قلبك و يسلم النّاس من يدك ؛ بسيار
خاموشى برگزين تا فكرت زياد شود، و عقلت نورانى گردد، و مردم از دست (و زبان ) تو سالم بمانند!))(357)
از اين روايات بخوبى استفاده مى شود كه رابطه دقيق ميان بارورشدن فكر و انديشه ، با سكوت وجود دارد؛
دليل آن هم روشن است ، زيرا قسمت مهمّى از نيروهاى فكرى انسان در فضول كلام و سخنان بيهوده از ميان مى رود؛ هنگامى كه انسان سكوت را پيشه
مى كند، اين نيروها متمركز مى گردد، و فكر و انديشه را به كار مى اندازد، و ابواب حكمت را به روى انسان مى گشايد؛ به همين
دليل ، مردم سخن گفتن بسيار را دليل كم عقلى مى شمرند و افراد كم عقل سخنان بيهوده بسيار مى گويند.
4- از بعضى از روايات استفاده مى شود كه يكى از مهمترين عبادات سكوت است ؛ از جمله ، در مواعظ پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم به
ابوذر مى خوانيم : ((اءربع لايصيبهنّ الاّ مؤ من ، الصّمت و هو اوّل العبادة ...؛ چهار چيز است كه تنها نسيب مؤ من مى شود، نخست سكوت است كه
سرآغاز عبادات مى باشد...))(358)
5- از بعضى از احاديث استفاده مى شود كه پُرگويى مايه قِساوت و سنگدلى است ، در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم : ((كان
المسيح عليه السّلام يقول لا تكثر الكلام فى غير ذكر اللّه فانّ الّذين يكثرون الكلام فى غير ذكر اللّه قاسية قلوبهم ولكن لايعلمون ؛ حضرت
مسيح عليه السّلام مى فرمود؛ جز به ذكر خدا سخن زياد مگوييد، زيرا كسانى كه در غير ذكر خدا سخن بسيار مى گويند دلهايى پُر از قساوت
دارند ولى نمى دانند!))(359)
6- در حديث ديگرى از امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السّلام مى خوانيم : سكوت نه تنها از اسباب علم و دانش است ، بلكه راهنما به سوى هر خير و
نيكى است ؛ فرمود:((اءنّ الصّمت باب من اءبوااب الحكمة ، اءنّ الصّمت يكسب المحبّة انّه
دليل على كلّ خير؛ سكوت درى از درهاى دانش است ، سكوت محبّت مى آورد، و
دليل و راهنماى همه خيرات است .))(360)
اين كه مى فرمايد: ((سكوت محبّت مى آورد به خاطر اين است كه بسيارى از رنجشها و عداوتها از نيش زبان زدن و تعبيرات نامناسب درباره
اشخاص حاصل مى شود، و سكوت انسان را از آن نجات مى دهد.))
7- سكوت سبب نجات از بسيارى از گناهان مى شود و در نتيجه كليد ورود در بهشت است . چنان كه در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و
سلّم مى خوانيم : كه مردى نزد آن حضرت آمد (و طالب سعادت و نجات بود) پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم فرمود: آيا تو را به چيزى راهنمايى
كنم كه خدا به وسيله آن تو را وارد بهشت مى سازد، عرض كرد آرى اى رسول خدا! سپس دستور به اِنفاق و يارى مظلوم و كمك از طريق مشورت
فرمود، و بعد دستور به سكوت داد و فرمود: ((فاصمت لسانك الاّ من خير؛ سكوت اختيار كن جز از نيكيها)) و در پايان افزود: ((هرگاه
يكى از اين صفات در تو باشد، تو را به سوى بهشت مى برد.))(361)
8- بى شك يكى از آثار مثبت سكوت ، آراسته شدن به زيور و وقار است . همان گونه كه در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم :
((الصّمت يكسيك الوقار، و يكفيك مئونة الاعتذار؛ سكوت لباس وقار بر تو مى پوشاند و
مشكل عذرخواهى را از تو برمى دارد!))(362)
شخصى كه زياد سخن مى گويد؛ اشتباهات فراوانى دارد كه هم از اُبهّت او مى كاهد، و هم او را وادار به عذرخواهى مكرّر مى كند.
9- همين معنى به شكل گوياترى در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است ، فرمود: ((ان كان فى الكلام بلاغة ففى الصّمت السّلامة من العثار؛
اگر در سخن گفتن ، بلاغت بوده باشد، در سكوت سلامت از لغزشهاست !))(363)
از اين حديث استفاده مى شود كه سكوت حتّى بر سخنان بليغ گاهى برترى دارد!
10- اين بحث را با حديث ديگرى از امام حَسن عليه السّلام پايان مى دهيم هر چند در اين زمينه احاديث فراوان ديگرى باقى مانده كه ذكر همه آنها ما را
از روشى كه در اين مباحث داريم دور سازد؛ فرمود: ((نعم العون الصّمت فى مواطن كثيرة و اءن كنت فصيحا؛ سكوت ياور خوبى است در بسيارى
از موارد، هر چند سخن گويى فصيح باشى !))(364)
رفع يك اشتباه
آنچه در بالا درباره اهمّيّت سكوت و آثار سازنده و مثبت آن در تعميق تفكّر آدمى و جلوگيرى از اشتباهات و مصون ماندن از انواع گناهان و حفظ
شخصيّت و اُبهّت و وقار، و عدم نياز به عذرخواهى هاى مكرّر و مانند آن آمد، به اين معنى نيست كه سخن گفتن همه جا نكوهيده و مذموم باشد، و انسان از
همه چيز لب فروبندد، چرا كه اين خود آفت بزرگ ديگرى است .
هدف از ستايش سكوت در آيات و روايات اسلامى ، بازداشتن از پُرگويى و سخنان لغو و بيهوده و گفتارهاى اضافى و غير لازم است وگرنه در
بسيارى از موارد، سخن گفتن ، واجب و لب فروبستن و سكوت ، حرام مسلّم است .
مگرنه اين است كه نعمت بيان به صورت بزرگترين نعمت در سوره الرّحمن بعد از نعمت آفرينش انسان شمرده شده است ، و يكى از بزرگترين
افتخارات نوع بشر داشتن زبان گويا و قدرت برتكلّم است . بسيارى از عبادات بزرگ مانند نماز، مراسمى از حج ، تلاوت قرآن و اذكار، به
وسيله زبان انجام مى شود: امر به معروف و نهى از منكر، تعليم علوم واجبه ، ارشاد
جاهل ، تنبيه غافل ، و راهنمايى به سوى حقّ و عدالت ، و بسيارى از شؤ ون تعليم و تربيت به وسيله زبان انجام مى گيرد؛ هيچ دانشمند و صاحب
فكرى نمى گويد در اين گونه موارد بايد سكوت كرد. آنچه مايه بدبختى انسان و بازداشتن او از تهذيب نفس و سير و سلوك الى اللّه است
سخنان اضافى و به اصطلاح ((فضول الكلام)) است ؛ بنابراين ، بايد از هر گونه افراط و تفريط در اين مساءله شديدا پرهيز كرد.
امام سجّاد علىّ بن الحسين عليه السّلام در اين باره سخنى دارد، كه سخن آخر و
قول فصل است و حقّ مطلب را بخوبى ادا فرموده است .
كسى از آن حضرت پرسيد: آيا سخن گفتن اَفضل است يا سكوت ؟ امام عليه السّلام در جواب فرمود:
((لكلّ واحد منهما آفات فاذا سلما من الافات فالكلام اءفضل من السّكوت .
قيل كيف ذلك يا بن رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله و سلّم ؟ قال : لاءنّ اللّه عزّوجلّ ما بعث الانبياء و الاوصياء بالسّكوت ، انّما بعثهم بالكلام ، و لا
اءسحقّت الجنّة بالسّكوت و لا اءستوجبت ولاية بالسّكوت و لا توقّيت النّار بالسكوت اءنّما ذلك كلّه بالكلام ، ما كنت
لاعدل القمر بالشّمس اءنّك تصف فضل السّكوت بالكلام و لست تصف فضل الكلام بالسّكوت ))؛ ((هر كدام از اين دو آفاتى دارد، هرگاه
هر دو از آفات در امان باشد، سخن گفتن از سكوت اَفضل است ، عرض شد اى پسر
رسول خدا چگونه است اين مطلب ؟ فرمود: اين به خاطر آن است كه خداوند متعال ، پيامبران و اوصياى آنها را به سكوت مبعوث و ماءمور نكرد، بلكه
آن را به سخن گفتن مبعوث كرد، هرگز بهشت با سكوت به دست نمى آيد، و ولايت الهى با سكوت
حاصل نمى شود، و از آتش دوزخ با سكوت رهايى حاصل نمى شود، همه اينها به وسيله كلام و سخن به دست مى آيد، من هرگز ماه را با خورشيد
يكسان نمى كنم ، حتّى هنگامى كه مى خواهى فضيلت سكوت را بگويى با كلام آن را بيان مى كنى و هرگز فضيلت كلام را با سكوت شرح نمى
دهى !))(365)
بى شك ((سكوت)) و ((سخن گفتن)) هر كدام جائى و مقامى دارد و هر يك از آنها داراى جنبه هاى مثبت و جنبه هاى منفى است ، و بى شك جنبه هاى
مثبت سخن گفتن فزونتر از جنبه هاى منفى آن است ؛ ولى از آنجا كه جنبه هاى مثبت سخن گفتن هنگامى آشكار مى شود كه انسان در
مراحل تهذيب نفس توفيق كافى يافته باشد؛ به همين دليل كسانى را كه در آغاز راهند بيشتر توصيه به سكوت مى كنند، و بعد از كسب سُلطه
بر هواى نفس و به اصطلاح مالك زبان شدن ، ماءمور به سخن گفتن و هدايت مردم مى شوند.
در اينجا معيار روشنى داريم ، هرگاه ما سخنانى را كه در شبانه روز مى گوييم روى يك نوار ضبط مى كنيم و بعد با دقّت و سختگيرى و خالى از
تعصّب به بررسى آن بپردازيم مشاهده مى كنيم كه از ميان صدها يا هزاران كلمه كه در
طول يك شبانه روز از ما صادر شده ، مقدار كمى از آن مربوط به اهداف الهى يا حوائج زندگى و ضروريّات حيات مى باشد و بقيّه
فضول كلام و سخنان اضافى است كه در لا به لاى آن احيانا مطالب ناروا و گناه آلود يا سخنان مشكوك و مشتبه مى باشد.
هدف از سكوت مبارزه با انبوه فضول كلام و سخنان اضافى و بى هدف ، و احيانا بى معنى يا گناه آلود است .
اين نكته نيز شايان توجّه است كه ((صمت)) و ((سكوت)) هر چند در منابع اصلى لغت تقريبا به يك معنى تفسير شده است ، ولى در كلمات
بعضى از علماى اخلاق تفاوتى در ميان آن دو ديده مى شود؛ به اين معنى كه ، سكوت ترك كلام بطور مطلق است ، ولى ((صَمْت)) به معنى
ترك سخن گفتن در اُمورى است كه هدف صحيحى را تعقيب نمى كند (ترك ما لا يعنيه ) و آن چه براى سالكان الى اللّه و راهيان راه خدا و علاقه
مندان به تهذيب نفس ضرورت دارد، بيشتر ((صمت)) است نه ((سكوت)). (دقّت كنيد)
اصلاح زبان
آنچه در بحث پيشين ، يعنى اهمّيّت سكوت و صمت و تاءثير آن در تهذيب نفوس و اخلاق گذشت ، در واقع يكى از طرق اساسى براى پيشگيرى از
آفات زبان است ، چرا كه زبان مهمترين كليد دانش و فرهنگ و عقيده و اخلاق است ؛ و اصلاح آن سرچشمه همه اصلاحات اخلاقى ، و انحراف آن سبب
انواع انحرافات است ؛ بنابراين ، بحث اصلاح زبان بحثى فراتر از مساءله سكوت مى باشد.
اصلاح زبان و گفتار از آنجا اهمّيّت فوق العاده در بحثهاى اخلاقى به خود گرفته ، كه زبان ترجمان
دل و نماينده عقل و كليد شخصيّت انسان و مهمترين دريچه روح است .
به تعبير ديگر، آنچه بر صفحه روح انسان نقش مى بندد، قبل از هر چيز بر صفحه زبان و در لا به لاى گفته هاى او ظاهر مى شود. جالب اين كه
اَطبّاى پيشين سلامت و انحراف مزاج انسان را نيز از مشاهده زبان او كشف مى كردند، و در آن زمان كه مساءله آزمايش خون و ترشّحات بدن ، يا
عكسبردارى وجود نداشت ، زبان به عنوان تابلويى براى تشخيص سلامت و بيمارى دستگاههاى درون شمرده مى شد، و پزشكان آگاه ، با يك نگاه
به زبان ، بسيارى از مسائل را درباره سلامتى و بيمارى افراد كشف مى كردند.
در مورد مسائل اخلاقى و فكرى نيز همين امر صادق است ؛ زبان مى تواند تابلويى براى كشف انواع مفاسد اخلاقى درونى مورد استفاده قرار گيرد؛
همان گونه كه آلودگى زبان مى تواند انعكاس وسيعى در روح انسان داشته باشد.
روى اين جهات ، همواره علماى اخلاق اهمّيّت خاصّى براى اصلاح زبان قائل بوده و هستند، و اصلاح آن را گام مهمّى براى تقويت
فضائل اخلاق ، و تكامل روح مى شمرند.
در حديث معروفى كه در لا به لاى كلمات قصار مولا اميرمؤ منان على عليه السّلام آمده اين حقيقت منعكس شده است ؛ آنجا كه مى فرمايد: ((تكلّموا
تعرفوا فانّ المرء مخبوء تحت لسانه ؛ سخن بگوييد تا شناخته شويد، چرا كه شخصيّت انسان در زير زبان او نهفته شده است .))(366)
و در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((لايستقيم ايمان عبد حتّى يستقيم قلبه ، و لايستقيم قلبه حتّى يستقيم لسانه
؛ ايمان كسى استقامت و راستى پيدا نمى كند، مگر قلب او راستى و استقامت يابد قلب نيز راستى و استقامت نمى يابد مگر اين كه زبان راستى و
استقامت پيدا كند.))(367)
با اين اشاره به اصل سخن بازمى گرديم ، و بحث را در چهار محور آغاز مى كنيم :
1- اهمّيّت زبان به عنوان يك نعمت بزرگ الهى
2- رابطه نزديك اصلاح زبان با اصلاح روح و فكر و اخلاق
3- آفات زبان
4- اصول كلّى جهت مبارزه با آفات زبان
در محور اوّل ، قرآن مجيد در دوآيه از سوره ((بَلَد)) و ((الرّحمن)) حقّ سخن را ادا كرده است .
در سوره بلد، آيه 8 تا 10، مى خوانيم : ((اءلم نجعل له عينين - و لسانا و شفتين - و هديناه النّجدين ؛ آيا براى او (انسان ) دو چشم قرار
نداديم - و يك زبان و دو لب ؟ - و او را به خير و شرّش هدايت نموديم !))
آيات فوق در مقام بيان بزرگترين نعمتهاى الهى است ، نعمت چشم و زبان و لبها، نعمت هدايت ، و معرفت خير و شرّ.
براستى زبان شگفت انگيزترين اعضاى بدن انسان است و وظائف سنگين به عهده دارد كه بر عهده هيچ يك از اعضاى بدن نيست ؛ علاوه براين كه كمك
مؤ ثّرى به بَلع غذا مى كند و در جويدن نقش مهمّى دارد و مرتّبا لقمه غذا را به زير چكش دندانها
هُل مى دهد ولى به قدرى ماهرانه اين كار انجام مى گيرد كه خود را از ضربات دندانها دور نگه مى دارد، در حالى كه دائما در كنار آن و چسبيده به
آن است !
گاهى بِنُدرت هنگام جويدن غذا زبان خود را جويده ايم و اين عضو بسيار ظريف و آسيب پذير آرزده شده ، و فهميده ايم كه اگر آن مهارت فوق
العاده در زبان نبود كه خود را از ضربات دندانها حفظ كند همه روز چه بر سر ما مى آمد!
اضافه بر اين ، بعد از خوردن غذا فضاى دهان و دندانها را كاملا جاروب و تميز مى كند.
ولى از همه مهمتر مساءله سخن گفتن است كه با حركات بسيار سريع و منظّم و پى در پى و جَست و خيز زبان در جهات ششگانه ، انجام مى گيرد.
جالبتر اين كه خداوند براى سخن گفتن وسيله اى براى انسان قرار داده كه بسيار
سهل التّناول و در دسترس همگان است ؛ نه خسته مى شود، نه ملالى به آن دست مى دهد، و نه هزينه اى دارد.
و از آن عجيبتر، مساءله استعداد تكلّم در انسان است كه در روح آدمى به عنوان يك عنايت بزرگ الهى به وديعه گذارده شده و انسان مى تواند جمله
بندى هاى نامحدودى در اشكال بى شمار براى بيان مقاصد بسيار متنوّع خود ترتيب دهد.
اضافه براين ، آنچنان استعدادى براى وضع لغات مختلف به او داده كه محصول آن هزاران نوع زبان است ؛ و با گذشت زمان ، بر آن نيز افزوده
مى شود.
با اين حال ، آيا عجيب است كه خداوند از اين نعمت در آيات بالا به عنوان يكى از بزرگترين نعمتهايش ياد كند؟ شايان توجّه اين كه : در آيات بالا
نعمت ((لبها)) را در كنار زبان قرار داده چرا كه از يك سو بسيارى از حروف الفبا به كمك لبها ادا مى شود، و وسيله مؤ ثّرى است براى
بريدن اصوات و كلمات و تنظيم حروف در كنار يكديگر.
و از سوى ديگر، وسيله بسيار مؤ ثّرى است براى كنترل زبان و مهاركردن آن ، همان گونه كه در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم
مى خوانيم : ((خداوند متعال به انسانها مى گويد: يا ابن آدم ان نازعك لسانك فى ما حرّمت عليك فقد اءعنتك بطبقتين فاءطبق ؛ اى فرزند آدم !
اگر زبانت خواست تو را وادار به حرام كند، من دو لب را براى جلوگيرى از آن در اختيار تو قرار داده ام در چنان حالتى لب فروبند!))(368)
در آغاز سوره الرّحمن (آيات 1 تا 4) نيز تعبير بسيار مهمّى درباره نعمت بيان كه مولود زبان است آمده ، و بعد از ذكر نام خداوند ((رحمان)) كه
رحمتش دوست و دشمن را اِحاطه كرده ، اشاره به مهمترين مواهب الهى يعنى قرآن و سپس اشاره به آفرينش انسان و بعد نعمت بيان را به عنوان يك موهبت
عظيم بيان مى دارد و مى فرمايد: ((الرّحمن - علّم القرآن - خلق الانسان - علّمه البيان ؛ خداوند رحمان - قرآن را تعليم فرمود، انسان را آفريد
- (و) به او بيان آموخت .))
به اين ترتيب ، نعمت بيان را به عنوان مهمترين نعمتها بعد از آفرينش انسان ذكر مى كند.
اگر نقش بيان را در تكامل و پيشرفت زندگى انسانها و پيدايش و گسترش تمدّنها در نظر بگيريم يقين خواهيم كرد كه اگر اين نعمت بزرگ الهى
نبود، هرگز انسان نمى توانست دانشها و تجربيّات خود را به آسانى از نسلى به
نسل ديگر انتقال دهد، و سبب پيشرفت علم و دانش و تمدّن و دين و اخلاق گردد.
بى شك اگر يك روز اين نعمت بزرگ از انسانها گرفته شود، همان روز جامعه انسانى به قهقرا بازمى گردد.
|