next page

fehrest page

back page

جمله الّذى جمع مالا و عدّده در واقع به منزله علّت براى ((همز)) و ((لمز)) و عيبجويى كردن آنهاست ، يعنى ثروت سرشار دنيا آنها را چنان مَست و مغرور ساخته كه افراد تهيدست با ايمان را به باد سخريّه و استهزاء مى گيرند و گمان مى كنند نه تنها اين ثروتها جاودانى است ، بلكه به آن نيز آب و رنگ جاودانگى مى دهد در حالى كه ((از نسيمى دفتر ايّام بر هم مى خورد!))
بررسى حال دنياپرستان عجايب و شگفتى هايى به ما نشان مى دهد كه عقل آدمى را مات و مبهوت مى كند، بعضى از آنان را سراغ داريم با اينكه در علوم ظاهرى و مادّى پيش رفته بودند، هدفى جز جمع آورى ثروت نداشتند و هنگامى كه از آنها سؤ ال مى شد شما با اين ثروت چه خواهيد بكنيد، نه تشكيل خانواده داده ايد نه مسافرتهاى تفريحى مى رويد و نه ...در پاسخ مى گفتند: ما از اين دلخوش هستيم كه يك ((صفر)) بر ارقام اموال ما افزوده شود!
نتيجه نهايى
از مجموع آيات فوق و تفسيرى كه بر آن ذكر شد چنين نتيجه اى مى گيريم كه مسئله حرص و آز و دنياپرستى و دلباختگى و دلدادگى نسبت به مواهب مادّى از ديدگاه قرآن بسيار خطرناك و نكوهيده و مايه انواع شَرّ و فساد است و به يقين در مسير خودسازى و تكامل اخلاق از بزرگترين موانع محسوب مى شود.
حرص و دنياپرستى در احاديث اسلامى
واژه حرص و الفاظ مترادف و هم معنى آن در احاديث اسلامى ، به طور وسيع مورد بحث واقع شده و آثار و پى آمدهاى بسيار منفى براى آن ذكر گرديده است كه بخشى را گلچين كرده در ذيل از نظر مى گذرانيم :
1- در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى خوانيم كه به اميرمؤ منان على عليه السّلام فرمود: ((اعلم يا علىّ اءنّ الجبن و البخل و الحرص غريزة واحدة يجمعها سوء الظّنّ!؛ بدان اى على ! كه ترس و بخل و حرص ، يك غريزه هستند و همه در سوءظن (به خدا) خلاصه مى شوند!))(90)
2- همين معنى به صورت ديگرى در فرمان مالك اشتر در نهج البلاغه آمده است آنجا كه امام عليه السّلام كه امام مالك اشتر را از مشورت با بخيلان و افراد ترسو و حريصان برحذر مى دارد، سپس مى افزايد: ((انّ البخل و الجبن و الحرص غرائز شتّى يجمعها سوءالظّنّ باللّه ؛ بخل و ترس و حرص ، غرايز مختلفى هستند كه يك ريشه دارند و آن سوءظن به خداست !))(91)
كسى كه حُسن ظن به پروردگار و قدرت او نسبت به انجام وعده هايى كه درباره تاءمين زرق و روزى بندگان تلاشگر داده ، داشته باشد هرگز براى جمع آورى اموال حرص نمى زند.
و آن كسى كه توكّل بر خدا و الطاف و عنايات او دارد بى جهت از هر چيزى نمى ترسد.
و آن كس كه به رحمت و لطف او اميدوار است بخل نمى ورزد.
آرى كسى كه توحيد او كامل باشد و به اسماء و صفات حُسناى الهى معتقد باشد گرفتار اين خوهاى سه گانه كثيف نمى شود كه در ظاهر سه صفت از صفات رذيله است ولى در باطن يك ريشه دارند (و به همين دليل گاه غريزه واحده به آنها اطلاق شده و گاه غرايز شتّى ؛ چرا كه در ظاهر متعدّدند و در باطن يكى ).
3- ((حرص )) در دنيا انسان را گرفتار رنج و تعب دايمى مى كند، چنان كه على عليه السّلام فرمود: ((الحرص مطيّة التّعب !؛ حرص مركب رنج و زحمت است !))(92)
4- در تعبير ديگرى از آن حضرت آمده است ((الحرص عناه المؤ بّد؛ حرص مايه رنج و زحمت ابدى است )).(93)
هرگاه كمى در احوال حريصان دقيق شويم و زندگى پُر درد و رنج و مشقّت آنها را بررسى كنيم كه شب و روز مى دوند و اموالى را گردآورى مى كنند و بى آنكه از آن بهره اى بگيرند رها مى كنند و مى روند، به صدق كلام بالا آشناتر مى شويم و به گفته سعدى :
گفت : چشم تنگ دنيا دوست را يا قناعت پُر كند يا خاك گور
كه در واقع مقتبس از همين احاديث است .
5- انسان حريص هرگز سير نمى شود، به همين دليل دائما براى جمع و اندوختن ثروت تلاش مى كند و حتّى خودش از آن بهره نمى گيرد، اميرمؤ منان على عليه السّلام در سخن پُر معناى ديگرى مى فرمايد: ((الحريص فقير و لو مَلك الدّنيا بحذافيرها!؛ آدم حريص فقير است هر چند تمام دنيا را مالك شود!))(94)
6- تنها كسانى از غناى درون بهره مند مى شوند كه اسير حرص نباشند، همان گونه كه مولا اميرمؤ منان على عليه السّلام در سخن ديگرى مى فرمايد: ((اءغنى الغنى من لم يكن للحرص اءسيرا!؛ از همه بى نيازى ها بالاتر بى نيازى كسى است كه اسير چنگال حرص نباشد!(95)
7- حرص براى جمع آورى اموال دنيا سرانجام انسان را به هلاكت مى افكند، نه فقط هلاكت معنوى كه در بسيارى از اوقات هلاكت مادّى نيز به همراه دارد، در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى خوانيم : ((انّ الدّينار و الدّرهم اءهلكا كن كان قبلكم و هما مهلكاكم !؛ دينار و درهم (سكّه هاى طلا و نقره ) پيشينيان شما را هلاك كردند شما را نيز هلاك مى كنند!))(96)
8- آدم حريص روز به روز خود را گرفتارتر مى كند تا آنجا كه راه نجات را به روى خود مى بندد، چنانكه در مثال بسيار جالبى در كلمات امام باقر عليه السّلام آمده است : ((مثل الحريص على الدّنيا مثل دودة القزّ، كلّما ازدادت من القزّ على نفسها لفّا كان اءبعد لها من الخروج ! حتّى تموت غمّا!؛ آدم حريص نسبت به دنيا مانند كِرم ابريشم است كه هر چه بيشتر بر اطراف خود مى تند (و پيله را ضخيم تر مى كند) سخت تر مى توان از آن خارج شود و سرانجام در درون پيله خود مى ميرد!))(97)
9- حرص و آز شخصيّت انسان را در هم مى شكند و ارزش او را در انظار مردم پايين مى آورد، على عليه السّلام مى فرمايد: ((الحرص ينقص قدر الرّجل ، فلا يزيد فى رزقه !؛ حرص قدر آدمى را پايين مى آورد، بى آنكه چيزى بر رزق او بيفزايد!))(98)
10- حرص از امورى است كه سرچشمه گناهان زشت ديگرى مى شود و از آن جمله عدم مراعات حلال و حرام و ترك احترام به حقوق مردم و آلوده شدن به انواع ظلم و ستمهاست ، به همين دليل اميرمؤ منان على عليه السّلام از جمله دستورهاى مهمّى كه در فرمان معروف خود به مالك اشتر داد اين بود: ((لاتدخلنّ فى مشورتك حريصا يزيّن لك الشّره بالجور!؛ هرگز آدم حريص را به عنوان مشاور خود انتخاب مكن چرا كه او تمايل به ستمگرى را در نظر تو زينت مى دهد!))(99)
بدين ترتيب ، حرص پيامدهاى بسيار خطرناك و زيانبارى دارد، انسان را از خدا دور مى كند، شخصيّت او را در نظرها در هم مى شكند، آرامش را از او مى گيرد، او به خاطر حرص ، به گناهان بزرگ ديگرى آلوده مى شود، روز به روز از سعادت دورتر مى گردد و همچون بنده اى اسير و ذليل و گرفتار مى شود و در يك كلمه دين و دنياى او تباه مى گردد.
1- تعريف حرص
گرچه معنى و مفهوم ((حرص )) اجمالا بر همه روشن است ، ولى توجّه به مفهوم دقيق آن نكته هاى تازه اى را به ما مى آموزد.
((راغب )) در ((مفردات )) حرص را به معنى شدّت تمايل به چيزى مى داند و مى گويد: اين واژه در اصل به معنى فشردن لباس به هنگام شستشو به وسيله كوبيدن چوب مخصوصى بر آن است !
اميرمؤ منان على عليه السّلام تعبير بسيار جالبى در تعريف حرص دارد، هنگامى كه از حضرتش پرسيدند: حرص چيست ؟ فرمود: ((هو طلب القليل باضاعة الكثير!؛ حرص آن است كه انسان چيز كمى را جستجو كند در برابر چيز بسيارى را كه از دست مى دهد!))(100)
علماى اخلاق ، حرص را از رذايل اخلاقى و متعلّق به قوّه شهويّه مى دانند و در تعريف آن چنين مى گويند: ((حرص صفتى است نفسانى كه انسان را به اندوختن بيش از احتياج خود وا مى دارد و از شعب حبّ دنيا و از صفات مهلكه و از اخلاق گمراه كننده است ، حرص به بيابانى مى ماند كه كرانه هاى آن ناپيداست و همچون سرزمين وحشتناك بى انتهاست كه هر قدر حريص ‍ در آن پيش مى رود به آخر آن نمى رسد.))
((حريص )) به كسى مى ماند كه مبتلا به بيمارى استسقاء شده است هر چه آب مى آشامد تشنگى او فرو نمى نشيند.
((حريص )) هيچ دليل منطقى را نمى پذيرد، مثلا اگر به او گفته شود كه هشتاد سال عمر كرده اى و چيزى از عمر تو باقى نمانده ، اين همه تلاش و وَلَع براى جمع آورى مال به خاطر چيست ؟! در عين اينكه پاسخى براى اين سؤ ال ندارد باز هم دست از كار خود نمى كشد، بلكه به عكس ، گاهى انسان با افزايش سن و سال و نزديك شدن به آخر خط، حريص تر مى شود، چنانكه در حديث معروفى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده است : ((يشيب بن آدم و يشبّ فيه خصلتان : الحرص و طول الاءمل !؛ انسان پير مى شود امّا دو صفت در او جوان مى گردد: حرص و آرزوهاى طولانى !))(101)
2- آثار شوم حرص در زندگى فردى و اجتماعى بشر
در آيات و رواياتى كه قبلا به طور مشروح آمد، آثار سوء حرص به خوبى تبيين شده بود و مطالعه آنها ما را از هرگونه شرح و تفسير ديگر بى نياز مى سازد، از جمله اينكه :
1- حرص انسان را به رنج و زحمت ابدى گرفتار مى سازد.
2- حريص هرگز سير نمى شود و به همين دليل اگر مالك تمام دنيا گردد باز فقير است .
3- حريص همچون فقيران زندگى مى كند و همچون فقيران مى ميرد، ولى همچون اغنيا در قيامت محاسبه مى شود.
4- حرص انسان را به هلاكت مى افكند، زيرا شخص حريص به خاطر دلباختگى به دنيا خطراتى را كه در اطراف او وجود دارد نمى بيند و با عجله و شتاب به پيش مى تازد.
5- آدم حريص روز به روز خود را گرفتارتر مى كند و سرانجام راه نجات را بر خود مى بندد.
6- حرص آبروى انسان را مى ريزد و ارزش او را در نظرها پايين مى آورد، چرا كه شخص حريص براى رسيدن به مقصود خود حتّى ملاحظات اجتماعى را كنار مى گذارد و همچون اسيرى كه زنجير به گردن او افكنده باشند به اين سو و آن سو كشيده مى شود.
7- حرص ، انسان را آلوده به انواع گناهان : دروغ ، خيانت ، ظلم و غصب حقوق ديگران مى كند، چرا كه اگر بخواهد حلال و حرام خدا را رعايت كند به مقصودش نمى رسد.
8- حرص ، انسان را از خدا دور مى سازد، در نظر بندگان خدا كوچك مى كند، آرامش را از او سلب مى نمايد و زندگى تواءم با ناراحتى و شكنجه براى او به بار مى آورد.
9- حريص اموالى را مى اندوزد كه زحمت و مسؤ ليتّش از آن اوست و سود و استفاده اش از آن ديگران .
10- حرص نتيجه سوءظنّ به خداست و محصولش تشديد اين سوءظنّ مى باشد.
غناى درون !
اين نكته قابل توجّه است كه حريص غنا و بى نيازى را در برون مى جويد در حالى كه ريشه غنا را بايد در درون جان پيدا كرد، از يكى از دانشمندان سؤ ال شد حقيقت غنا و بى نيازى چيست ؟ در پاسخ گفت : اين است كه آرزوهايت كوتاه باشد و به آنچه خدا به تو داده است راضى شوى .
در حديث بسيار پُرمعنايى كه هم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده و هم از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((خير الغنى غنى النّفس ؛ بهترين بى نيازى ، بى نيازى روح انسان است )).(102)
در تعبير ديگرى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى خوانيم : ((الغنى فى القلب ، و الفقر فى القلب ؛ غنا و بى نيازى در درون جان انسان است ، فقر و نياز نيز در درون جان اوست )).(103)
آرى اگر روح به خاطر حرص گرسنه باشد، تمام دنيا را به انسان بدهند باز فقير است و اگر روح بى نياز و سيراب گردد، تمام جهان را از او بگيرند بى نياز است .
4- حرص مذموم و ممدوح
واژه ((حرص )) معمولا بار منفى دارد و هرگاه اطلاق مى شود از آن حرص ‍ بر مال ، ثروت ، مقام و ساير شهوات مادّى به ذهن مى رسد، اين به خاطر آن است كه غالبا اين واژه در اين گونه موارد به كار مى رود كه عموما مذموم و نكوهيده است .
ولى گاه اين واژه در مواردى به كار مى رود كه شايسته ستايش است ، نه تنها جزء اخلاق رذيله نيست بلكه فضيلتى محسوب مى شود و آن در جايى است كه اين صفت در مورد علاقه شديد به كارهاى خير به كار رود.
قرآن مجيد يكى از فضايل پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ((حرص بر هدايت مردم و نجات آنها از گمراهى )) مى شمرد، مى فرمايد: ((لقد جائكم رسول من اءنفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤ منين رؤ ف رحيم ؛ به يقين رسول از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤ منان رئوف و مهربان است )).(104)
در جاى ديگر مى فرمايد: ((ان تحرص على هداهم فاءنّ اللّه لايهدى من يضلّ و ما لهم من ناصرين ؛ هر قدر بر هدايت آنها حريص باشى (سودى ندارد چرا كه ) خداوند كسى را (كه به خاطر اعمال و صفات زشتش ) گمراه ساخته ، هدايت نمى كند و آنها ياورانى نخواهند داشت )).(105)
شبيه اين معنى در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز آمده است .(106)
البتّه در قرآن مجيد اين واژه در مصاديق منفى آن نيز به كار رفته است .
در روايات اسلامى نيز واژه ((حرص )) در موارد زيادى در جايى به كار رفته است كه بار مثبت دارد.
اميرمؤ منان على عليه السّلام در خطبه همّام ضمن بيان صفات پرهيزكاران مى فرمايد: ((فمن علامة اءحدهم اءنّك ترى له قوّة فى دين و حرصا فى علم ؛ از نشانه هاى آنان (پرهيزكاران ) قدرت در دين ... و حرص در كسب دانش است .))(107)
در روايات متعدّدى از نشانه هاى انسان باايمان ، حرص در فقه يا حرص در جهاد، يا حرص در تقوا ذكر شده است .(108)
اين سخن را با حديثى از امام باقر عليه السّلام پايان مى دهيم : ((لا حرص ‍ كالمنافسة فى الدّرجات !؛ حرصى برتر از رقابت با يكديگر در وصول به درجات (بالا در نزد خدا) نيست !))(109)
بنابراين حرص مفهوم گسترده اى دارد كه به معنى شدّت علاقه به چيزى و تلاش فوق العاده براى وصول به آن است كه اگر در طريق خير و سعادت باشد ممدوح و هرگاه در طريق دنياپرستى باشد مذموم است ، ولى غالبا اين واژه بار منفى دارد.
5- طرق درمان ((حرص ))
مى دانيم هميشه براى درمان اساسى يك بيمارى جسمانى ، بايد به سراغ عوامل و ريشه هاى آن برويم ، چرا كه بدون ريشه كن شدن آن عوامل ، نتايج همچنان باقى و برقرار است و اگر به طور موقّت با داروهاى مُسكّن آثار آن را بپوشانيم باز بعد از مدّتى خود را نشان مى دهد.
بيماريهاى اخلاقى نيز به يقين همين گونه است حتما بايد ريشه يابى شود، سپس ريشه ها را بخشكانيم .
همان گونه كه قبلا اشاره شد (و در احاديث اسلامى نيز آمده بود) يكى از ريشه هاى حرص ، سوءظنّ به خدا و عدم توكّل بر اوست كه بازگشت به تزلزل پايه هاى توحيد افعالى مى كند.
كسى كه خدا را قادر و رازق مى داند و كليد همه نيكى ها را به مضمون (بيدك الخير انّك على كلّ شى ء قدير(110)) در دست او مى بيند، حرص در جمع مال و مواهب ديگر مادّى نخواهد داشت .
كسى كه ايمان كامل به وعده هاى الهى دارد و پيام ((ما عندكم ينفد و ما عند اللّه باق ...؛(111) آنچه نزد شماست فانى مى شود امّا آنچه نزد خداست باقى مى ماند)) را به گوش جان شنيده و پذيرفته است ، به جاى حرص در جمع آورى مال ، حرص در انفاق فى سبيل اللّه دارد.
هنگامى كه پايه هاى ايمان ، به ويژه توحيد افعالى در وجود انسان متزلزل گردد صفات رذيله بى شمارى به سراغ انسان مى آيد كه يكى از خطرناك ترين آنها حرص است ، پس با تقويت پايه هاى ايمان بايد به مقابله با آن برخاست .
يكى ديگر از ريشه هاى حرص ، جهل و بى خبرى نسبت به پى آمدهاى آن مى باشد.
اگر انسان بداند حرص ، آرامش او را در تمام زندگى بر هم مى زند، حرص ‍ مايه رنج و تعب دايمى اوست ، حرص شخصيّت او را در هم مى كوبد و در انظار خوار و خفيف مى سازد، حرص سبب مى شود كه در عين غنا همچون فقيران زندگى مى كند، او زحمت بكشد و اموالش را براى ديگران ذخيره كند، در قيامت حساب آنها را بايد پس دهد، ولى در دنيا ديگران لذّت آن را ببرند.
آرى اگر حريص در اين پيامدها بينديشد قطعا در روح او اثر مى گذارد.
مرحوم فيض كاشانى در ((المحجّة البيضاء)) مى گويد: داروى بيمارى حرص سه ركن دارد ((صبر)) و ((علم )) و ((عمل )) كه مجموع آن پنج چيز مى شود.
نخست اقتصاد و ميانه روى در هزينه هاى زندگى ، زيرا كسى كه هزينه هايش ‍ افزون گردد، زندگى آميخته با قناعت او را سير نمى كند، بنابراين رعايت اعتدال و ميانه روى در صرف اموال دشمن حرص است .
در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى خوانيم : ((من اءقتصد اءغناه اللّه ، و من بذّر اءفقره اللّه ؛ كسى كه اعتدال در هزينه هاى زندگى را رعايت كند خدا او را بى نياز مى كند و كسى كه اسراف و تبذير كند فقيرش مى سازد)).(112)
دوّم هنگامى كه مال به اندازه كافى براى زيستن دارد، نگران آينده نباشد چرا كه بسيارى از حريص ها به خاطر تاءمين آينده حرص مى زنند، آينده اى كه با تدبير در موقع خود قابل تاءمين است ، اين همان است كه قرآن مى گويد: ((الشّيطان يعدكم الفقر و ياءمركم بالفحشاء؛ شيطان شما را (به هنگام انفاق ) وعده فقر و تهيدستى مى دهد و به فحشاء (و زشتى ها) امر مى كند!))(113)
سوّم در فوايد قناعت و عزّت حاصل از آن و زيانهاى حرص و طمع و ذلّت ناشى از آنها بينديشد تا انگيزه اى براى قناعت و فاصله گرفتن از حرص او گردد، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: ((عزّ المؤ من استغناه عن النّاس ؛ عزّت مومن از بى نيازى او از مردم است )).(114)
چهارم در تاريخ گذشتگان مخصوصا گروهى از يهود حريص و دنياپرستان از اقوام ديگر بينديشد و حال آنها را با حال انبيا و اولياءاللّه مقايسه كنيد و عقل خود را در اين ميان به داورى طلبد كه آيا به آن گروه بپيوندد يا به اين گروه ؟ آنهايى كه با افتخار زيستند و با افتخار از جهان چشم پوشيدند و به جوار رحمت حق با روحى پاك و اعمالى صالح شتافتند، يا كسانى كه بدنام زيستند و بدنام رفتند و با كوهى از گناه به سوى سرنوشت شومشان در قيامت شتافتند؟!
پنجم در خطرات مال و ثروت بى حساب بينديشد و آفات دنيا و آخرت اين كار را در نظر بگيرد و نيز در آرامش و امنيّت حاصل از قناعت و عاقبت محمود آن فكر كند، هميشه در امر دنيا به زيردستان خود نگاه كند، نه به آنها كه بالادست او هستند، چرا كه شيطان دائما او را تحريك مى كند كه به افراد بالاتر نگاه كند و به او مى گويد تو چه چيز از آنها كم دارى ؟ چرا تلاش ‍ نمى كنى ؟ ببين آنها چگونه غرق ناز و نعمتند و از لذايذ دنيا بهره مى گيرند؟! تو از خوف خدا بر خود تنگ گرفته اى و دائما حلال و حرام مى كنى ، مگر آنها خوف از خدا ندارند يا تو از آنها ديندارترى ؟!
ابوذر مى گويد: ((اءوصانى خليلى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اءن اءنظر الى من هو دونى ، لا الى من هو فوقى ؛ يار باوفاى من (رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به من سفارش كرد (در امر دنيا) هميشه به زيردستان بنگرم نه به بالادستان !))(115)
6- رفع يك اشتباه
در اينجا ممكن است بعضى تصوّر كنند اسلام با توجّه به روايات و آيات بالا چندان تمايلى به پيشرفت زندگى مادّى مردم ندارد و از اصول تمدّن مادّى و ترقّى صنايع ناخشنود است ؛ زيرا پيروان خود را دعوت به بيگانگى از دنيا مى كند! در حالى كه اين يك اشتباه بزرگ است ، اسلام با حرص و دنياپرستى و فداكردن همه ارزشها در برابر مال و ثروت و مقام و شهوت مبارزه مى كند، نه از به كارگيرى مواهب دنيا در مسير عزّت و آزادگى و ارزشهاى معنوى .
توضيح اينكه : مواهب مادّى در حدّ ذات خود ابزارى هستند براى وصول به مقاصد ديگر، هرگاه از آنها براى فراهم آوردن زمينه هاى رشد معنوى و تعالى انسانى استفاده شود مطلوبند و اگر از آنها در راه خودكامگى و هوسرانى استفاده شود و يا اين مواهب به صورت هدف نهايى درآيد و انسان را از اهداف اصلى آفرينشش بيگانه سازد قطعا نامطلوب است .
اين درست به ابزار و وسايل صنعتى جديد مى ماند كه قابل بهره گيرى دوگانه است ، هواپيماها مى توانند وسيله اى براى نقل و انتقال سريع و آسان انسانها در طريق كسب دانش و تاءمين روزى حلال و گسترش عدالت و كمك به نيازمندان و عمران و آبادى باشند، همان گونه كه مى توانند وسيله اى براى فروريختن بمب هاى ويرانگر، يا به صورت ابزار كُشتار جمعى درآيند كه نه بر انسان رحم كند نه بر حيوان و گياه !
بنابراين نبايد نكوهش از حرص و دنياپرستى ، بهانه اى براى رها كردن فعاليّت هاى مثبت اقتصادى و رشد و شكوفايى صنعت و مانند آن شود و افراد تنبل و بيكاره خود را زير پوشش كناره گيرى از حرص و دنياپرستى قرار دهند و آن را توجيهى براى كاستى هاى خود بدانند.
5 : حبّ دنيا
اشاره :
يكى از ريشه هاى ((حرص )) كه به عواقب دردناك آن در بحث گذشته اشاره شد، دلباختگى و دلدادگى در برابر زرق و برق دنياست .
هنگامى كه آتش سوزان اين عشق در درون جان انسان زبانه مى كشد او را به سوى حرص و ولع نسبت به مواهب دنياى مادّى مى كشاند، مانند: ساير عشّاق بى قرار كه فارغ از هرگونه فكر منطقى پيوسته دست و پا مى زنند و روز به روز خود را در اين لجنزار آلوده تر مى سازند.
به همين دليل قرآن مجيد براى خشكانيدن ريشه حرص و ولع به سراغ حبّ دنياى افراطى و يا به تعبير ديگر ((دنياپرستى )) مى رود و با تعبيرات گوناگون قدر و قيمت مواهب دنيا را در نظرها مى شكند تا عاشقان بى قرار دنيا به خود آيند و حريصانه به دنبال آن نشتابند و همه ارزشها را به خاطر وصول به آن زير پا نگذارند.
با اين اشاره به قرآن مجيد بازمى گرديم و تعبيرات دقيق و حساب شده قرآن را در اين زمينه بررسى مى كنيم .
1- قرآن در موارد متعدّدى زندگى دنيا را نوعى بازيچه كودكانه و لهو و سرگرمى مى شمرد، مى فرمايد:
((و ما الحياة الدّنيا الّا لعب و لهو...؛ زندگى دنيا چيزى جز بازى و سرگرمى نيست .))(116)
در جاى ديگر مى فرمايد: ((اعلموا اءنّما الحياة الدّنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاءموال و الاولاد...؛ بدانيد زندگى دنيا فقط بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است .))(117)
در حقيقت دنياپرستان را به كودكانى تشبيه مى كند كه از همه چيز غافل و بى خبرند و تنها به سرگرمى و بازى مشغولند و حتّى خطراتى را كه در يك قدمى آنها وجود دارد نمى بينند!
بعضى از مفسّران زندگى انسان را به پنج دوران (از كودكى تا چهل سالگى ) تقسيم كرده اند و براى هر دورانى مدّت هشت سال قائلند و مى گويند: هشت سال به بازى مشغول است ، هشت سال به لهو و سرگرمى ها، هشت سال در بحبوحه جوانى به سراغ زينت و زيبايى مى رود، هشت سال به تفاخر و فخرفروشى مى پردازد و بالاخره در هشت سال آخر به دنبال تكاثر و افزون طلبى در اموال و نيروها مى رود و در اينجا شخصيّت انسان تثبيت مى شود و اين حالت تا آخر عمر ممكن است باقى بماند و در نتيجه مجالى براى دنياپرستان جهت انديشيدن به حيات معنوى در ارزشهاى جاودانى باقى نماند.
2- در آيات ديگرى زندگى دنيا سرمايه ((فريب و غرور)) شمرده شده است ، مى فرمايد: ((...و ما الحياة الدّنيا الّا متاع الغرور؛ زندگى دنيا چيزى جز سرمايه فريب نيست !))(118)
در جاى ديگر مى فرمايد: ((...فلاتغرّنكم الحياة الدّنيا و لايغرّنّكم بللّه الغرور؛ پس مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد و مبادا (شيطان ) فريبكار شما را به (كرم ) خدا مغرور سازد و فريب دهد!))(119)
اين تعبيرات نشان مى دهد كه زرق و برق دنياى فريبنده يكى از موانع مهم بر سر راه تكامل معنوى انسان است كه تا اين مانع را پشت سر ننهد راه به جايى نمى برد.

next page

fehrest page

back page