fehrest page

1- در جمله ((و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون)) به شما امورى تعليم مى دهد كه امكان نداشت خودتان آن را بدانيد!)) دقت كنيد كه سخن از تعليم علومى به ميان مى آورد كه وصول به آن براى انسان از غير طريق وحى غيرممكن است !
2- كنز العمّال ، حديث 52175 (جلد 3،صفحه 16).
3- همان مدرك حديث 5218.
4- بحار، جلد 66، صفحه 405.
5- مستدرك الوسائل ، جلد2، صفحه 283.(چاپ قديم )
6- تنبيه الخواطر، صفحه 362.
7- سوره قلم ، آيه 4.
8- تهذيب الاخلاق ، صفحه 51.
9- حقائق ، صفحه 54.
10- فلسفه اخلاق ، صفحه 9.
11- الاخلاق النّظريّه ، صفحه 10.
12- پيام قرآن ، دوره اول ، جلد1، ص 86 تا 98.
13- محقّق نراقى در جامع السّعادات اين نظريه را برگزيده است .(جامع السّعادات جلد 1، ص ‍ 24).
14- آيه 164 آل عمران نيز همين مضمون را در بردارد.
15- به اصول كافى ، جلد 1، ص 155 و كشف المراد، بحث قضا و قدر درباره مفاسد مذهب جبر مراجعه شود.
16- سفينة البحار، (مادّه خلق ).
17- بحار، جلد10، ص 369.
18- بحار، ج 71، ص 385.
19- غرر الحكم ، 1280-1281.
20- محجة البيضاء، ج 5، ص 93.
21- مرحوم كلينى در جلد دوم اصول كافى ، در باب حُسن الخُلق (ص 99) هيجده روايت در اين زمينه نقل كرده است .
22- سفينة البحار، مادّه خلق .
23- به جلد دوم اصول كافى و روضه كافى ، و جلد سوم ميزان الحكمة و جلد اول سفينة البحار، در ابواب مناسب مراجعه فرماييد.
24- غرر الحكم .
25- جامع السّعاده ، جلد اوّل ، صفحه 24.
26- سوره قلم ، آيه 4.
27- رساله حقوق امام سجّاد عليه السّلام و دعاى مكارم الاخلاق و بسيارى از دعاها و مناجاتهاى ديگر نيز در طليعه آثار معروف اخلاقى در اسلام قرار دارند كه هيچ اثرى با آنها برابرى نمى كند.
28- بحار، ج 22، ص 391.
29- نهج البلاغه ، خطبه 182.
30- تلخيص و اقتباس با تغييرات و اضافاتى از كتاب ((تاءسيس الشّيعه لعلوم الاسلام ))،فصل آخر.

31- الذّريعه ، جلد اوّل .
32- بحار، ج 75، ص 53.
33- بحار، ج 68، ص 396.
34- غررالحكم .
35- بحار، ج 68، ص 395.
36- بحار، ج 74، ص 148.
37- غررالحكم .
38- 1 و 2. غررالحكم .
39- 1 و 2. غررالحكم .
40- مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 338 (چاپ قديم ).
41- بحار، ج 10، ص 419.
42- نهج البلاغه ، خطبه 201.
43- نهج البلاغه خطبه 16.
44- اصول كافى ، ج 2، باب الذّنوب ، حديث 1 ص 268.
45- همان مدرك ، حديث 13، ص 271.
46- بحارالانوار، ج 10، ص 359.
47- همان مدرك ، ص 366.
48- خصال ، جلد 1، ص 252.
49- الدّر المنثور، ج 6، ص 326.
50- تفسير نورالثّقلين ، جلد 5، ص 531، حديث 23.
51- زندگى در پرتو اخلاق ، ص 29 تا 31.
52- به كتاب رهبران بزرگ ، ص 63 تا 106 مراجعه شود.
53- در يكى از اشعار شگفت آورى كه از آن عصر باقى مانده چنين آمده است
اءلموت اخفى سترة للبنات و دفنها يردى من المكرمات
اءلم تر اءنّ اللّه عّزاسمه قد وضع النّعش بجنب البنات
((مرگ بهترين حجاب براى پوشانيدن دختران است - و دفن كردن آنها نشانه بزرگوارى محسوب مى شود - آيا نمى بينى كه خداوند متعال نعش را در كنار بنات قرار داده است (اشاره به صورت فلكى بنات النّعش است كه از هفت ستاره تشكيل شده ، چهار ستاره آن را نعشى پنداشته است و سه ستاره آن را كه در دنبال آن است دخترانى كه دنبال نعش هستند).))
همان گونه كه ملاحظه مى كنيد اين شاعر جاهلى عرب ، بزرگترين جنايت را كه همان كُشتن دختران بى گناه و فرزندان نوزاد است به عنوان يكى از مهمترين افتخارات ذكر مى كند.
54- 1. مفسّران در تفسير اين آيه ، و اين كه منظور از اين ((شجرة طيّبه)) چيست ؟ و آيا چنين تشبيهى وجود خارجى دارد يه نه ؟ گفتگوى بسيار كرده اند، گاه گفته اند شجره طيّبه همان كلمه لا اله الاّ اللّه است ، و گاه آن را به امر الهى ، و گاه به ايمان تفسير كرده اند، كه همه اينها در واقع به يك حقيقت باز مى گردد.
و نيز در اين كه چنين درختى كه ريشه هاى آن در اعماق زمين ، و شاخه هاى آن در آسمانها، و هميشه داراى ميوه باشد، وجود خارجى دارد يا نه ، سخن بسيار گفته اند.
ولى نبايد فراموش كنيم كه لازم نيست هر تشبيهى در تمام جهاتش وجود خارجى داشته باشد، مثلا مى گوئيم قرآن همچون آفتابى است كه هرگز غروب ندارد، به يقين در خارج آفتابِ بى غروب وجود ندارد، بنابراين ، منظور فقط تشبيه قرآن به وجود آفتاب است ؛ ولى ويژگيهاى اين آفتاب ممكن است با آنچه در خارج ديده مى شود متفاوت باشد.
55- بحارالانوار، ج 2، ص 22.
56- فلسفه اخلاق ، ص 283 (با كمى تلخيص ).
57- نهج البلاغه ، خطبه 230.
58- به تفسير نمونه (فهرست موضوعى ، صفحه 99) و انوارالاصول ، جلد اوّل ، بحث جبر و اختيار مراجعه شود.
59- علم اخلاق يا حكمت عملى ، صفحه 243.
60- به كتاب تجديد حيات معنوى جامعه ، صفحه 169 مراجعه شود.
61- سير حكمت در اروپا، ج 1،ص 18(با كمى تلخيص ).
62- المحجّة البيضاء، جلد 5، ص 96 و 97.
63- بحارالانوار، جلد 75، ص 81، حديث 68.
64- براى توضيح بيشتر اين فرمانهاى دهگانه كه در آيات سه گانه فوق آمده است ، در تفسير نمونه ، ذيل همين سه آيه ، جلد ششم ، صفحه 28 به بعد مراجعه فرماييد.
65- توجّه داشته باشيد كه تعداد امورى كه در اين روايت آمده 78 موضوع است ولى با توجّه به اين كه خير و شرّ موضوع مستقلّى در برابر امور ديگر نيست ، بلكه جامع در ميان آنها است ؛ به علاوه ايمان و كفر و تصديق و تكذيب مربوط به اصول عقائد است ، اين سه مورد از مجموعه جدا مى شود و باقيمانده همان هفتاد و پنج موضوع خواهد بود.
66- اصول كافى ، ج 1، ص 20 تا 23، حديث 14.
67- كلمات قصار نهج البلاغه ، كلمه 31 (با تَلخيص )؛ شبيه اين حديث درباره شعب چهارگانه كُفر، در اصول كافى ، جلد 2، ص 391 (باب دعائم الكفر و شعبه ) آمده است .
68- غررالحكم
69- تحف العقول ، ص 264.
70- بِحارالانوار، ج 36، ص 358.
71- غررالحكم .
72- غررالحكم .
73- اصول كافى ، ج 2، ص 240.
74- اصول كافى ، ج 2، ص 289.
75- بحار، ج 69، ص 105، ح 3.
76- بحار، جلد 66، صفحه 411، حديث 129.
77- بحارالانوار، جلد 66، صفحه 375.
78- بحارالانوار، جلد 69، صفحه 236، حديث 3.
79- بحار، جلد 69، صفحه 263.
80- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 6، ص 357.
81- وسائل الشّيعه ، جلد 11، صفحه 122 (باب اوّل ، جهاد النّفس ).
82- بحارالانوار، جلد 67، صفحه 65.
83- تفسير قمى ، جلد 2، صفحه 148، و بحارالانوار، جلد67، صفحه 65.
84- مجمع البيان ، جلد 7، صفحه 97.
85- بحارالانوار، جلد 67، صفحه 63.
86- ميزان الحكمه ، جلد 2، صفحه 141.
87- بقره -10؛ مائده -52؛انفال -49؛ توبه -125؛ حج -53؛ نور-50؛ احزاب -12و32و60؛ محمّد -20و29؛ مدّثّر -31.
88- نهج البلاغه ، خطبه 108.
89- مستدرك الوسائل ، جلد 1، صفحه 103، (چاپ جديد).
90- بحارالانوار. جلد 75، صفحه 164.
91- غررالحكم ، جلد سوم ، صفحه 167 (چاپ دانشگاه تهران ).
92- بحار، جلد 70، صفحه 399.
93- بحار، جلد 70، صفحه 312.
94- نهج البلاغه ، كلمات قصار، كلمه 388.
95- ميزان الحكمه ، جلد اوّل ، صفحه 630.
96- سوره رعد، آيه 2.
97- براى توضيح بيشتر به رساله سير و سلوك منتسب به مرحوم علّامه بحرالعلوم مراجعه شود - همانطور كه گفتيم در شمردن اين عوالم دوازده گانه تفاوت مختصرى بين اين رساله و گفتار علّامه طباطبايى در رساله لبّاللّباب مى باشد كه ما در واقع آنها را با هم تلفيق كرديم .
98- ارشادالقلوب ديلمى ، باب 39.
99- آل عمران -133.
100- بحارالانوار، جلد 2، صفحه 32.
101- توضيح بيشتر را در رساله لقاءاللّه مرحوم ملكى تبريزى مطالعه فرمائيد.
102- سوره فجر، آيه 27 تا 30.
103- براى توضيح بيشتر به كتاب ((لقاءاللّه)) تاءليف علّامه بزرگوار آقاى مصطفوى مراجعه فرمائيد.
104- شرح بيشتر در اين باره را در تفسير نمونه ، جلد 12، ذيل آيات 60 تا 82 سوره كهف مطالعه فرماييد.
105- براى توضيح بيشتر به تفسير سوره لقمان جلد 17 تفسير نمونه مراجعه شود.
106- بحارالانوار، جلد 75، صفحه 159.
107- نهج البلاغه ، خطبه 105.
108- بحارالانوار، جلد 75، صفحه 137.
109- همان مدرك ، صفحه 147.
110- نهج البلاغه ، خطبه 90.
111- غررالحَكم .
112- همان مدرك
113- اين تفسير را فخر رازى به عنوان اوّلين احتمال در معنى آيه ، ذكر كرده است (تفسير فخر رازى ، جلد 14، صفحه 144)؛ جمعى ديگر نيز آن را از ابن عبّاس نقل كرده اند.
114- اين تفسير در مجمع البيان و تفسيرالحديد در ذيل آيه بالا مورد بحث قرار گرفته است .
115- وسائل الشّيعه ، جلد 14، صفحه 19، حديث 7- بحارالانوار، جلد 100، صفحه 232، حديث 10.
116- نورالثّقلين ، جلد اوّل ، صفحه 541.
117- سوره زخرف ، آيات 36 و 37 و 38.
118- سوره صافّات ، آيات 51 تا 57.
119- سوره فرقان ، آيات 27 و 28 و 29.
120- براى نقيض از مادّه قيض معانى مختلفى نقل كرده اند؛ بعضى آن را به معنى تسبيب و بعضى به معنى تقدير و بركندن و بعضى مانند راغب به معنى مسلّط ساختن مى دانند چرا كه قيض به معنى پوست سفيدى است كه روى تخم مرغ را گرفته (و آن را احاطه كرده است ).
121- سوره زخرف ، آيه 39.
122- سوره صافّات ، آيات 50 تا 53.
123- اصول كافى ، جلد 2، ص 375 ((باب مجالسة اهل المعاصى ، حديث 3)).
124- همان مدرك
125- كتاب صفات الشّيعه صدوق (طبق نقل بحار، ج 71، ص 197).
126- غررالحكم .
127- غررالحكم .
128- غررالحكم .
129- بحارالانوار، ج 71، صفحه 188.
130- همان مدرك ، ص 189.
131- نهج البلاغه ، وصيّت على عليه السّلام به امام حسن عليه السّلام (نامه 31).
132- صفات الشّيعه صدوق ، طبق نقل بحار، ج 71، صفحه 197.
133- خصال (مطابق نقل بحار، ج 71، ص 195).
134- بحارالانوار، جلد 1، صفحه 224.
135- تفسير فخر رازى و تفسير مراغى ، ذيل آيه مورد بحث .
136- بايد توجّه داشت ((كفل)) اگر بدون تشديد باشد به معنى به عهده گرفتن ، سرپرستى و كفالت است ، و اگر به صورت ثلاثى مزيد (كفّل با تشديد) استعمال شود، به معنى انتخاب كفيل براى ديگرى است ، و طبق تعبير بالا، خداوند زكريّا را براى كفالت مريم برگزيد (بنابراين كفّل در اينجا دو مفعول گرفته ، يكى ضمير هاء كه به مريم برمى گردد، و دوم زكريّا).
137- به ((نور الثّقلين)) جلد 1، صفحه 331، مراجعه شود.
138- نور الثّقلين ، جلد 5، صفحه 372.
139- غررالحكم .
140- غررالحَكم .
141- نهج البلاغه
142- لئالى الاخبار
143- وسائل الشّيعه ، جلد 14، صفحه 53 - 54.
144- تفسير مجمع البيان ، ذيل آيه 30، سوره روم .
145- كنزالعمّال ، حديث 45192.
146- به كتاب وسائل الشيّعه ، جلد 15، صفحه 122 تا 132 مراجعه شود.
147- كنزالعمّال ، حديث 45411.
148- بحار، جلد 71، صفحه 6 (جوامع الحقوق ).
149- غررالحكم .
150- نهج البلاغه ، خطبه 192 (خطبه قاصعه ).
151- غررالحكم .
152- غررالحكم .
153- غررالحكم .
154- اصول كافى ، جلد 2، صفحه 237.
155- همان مدرك ، صفحه 68، حديث 4.
156- غررالحكم .
157- نهج البلاغه ، خطبه 147.
158- غررالحكم .
159- تحف العقول ، صفحه 21.
160- غررالحكم .
161- غررالحكم .
162- غررالحكم .
163- غررالحكم .
164- نهج البلاغة ، كلمات قصار، شماره 70.
165- بحارالانوار، جلد 75، صفحه 368.
166- بعضى از مفسّران گفته اند: بر اثر رابطه نزديكى كه ميان قلب و صورت انسان است ، هنگامى كه روح و قلب انسان مملو از شادمانى مى شود (خون شفّاف به طرف صورت حركت مى كند) و صورت نورانى و روشن و پُرفروغ مى گردد؛ و هنگامى كه غم و اندوه بر روح انسان مسلّط مى گردد (جريان گردش خونِ شفّاف در صورت كم مى شود و) صورت زرد و تيره مى گردد؛ و به همين دليل اين دو پديده به عنوان نشانه هاى سرور و شادمانى ، و اندوه و غم شناخته مى شود. (تفسير روح المعانى ، ذيل آيه مورد بحث )
167- تفسير روح المعانى ، جلد 14، صفحه 154، ذيل آيه مورد بحث .
168- علاقه مندان مى توانند به تفسير نمونه ، جلد 11، ذيل آيه 58، سوره نحل مراجعه كنند.
169- بحارالانوار، جلد 73، صفحه 66.
170- كنزالعّمال ، حديث 43079، جلد 15، صفحه 780.
171- نهج البلاغه ، نامه 53.
172- سوره نمل آيه 4.
173- سوره انعام ، آيه 137.
174- تفسير ((فى ظلال))، جلد 6، صفحه 675.
175- ((نورالثّقلين))، جلد 4، صفحه 351، حديث 30.
176- سوره احزاب ، آيه 53.
177- اصول كافى ، جلد 2، صفحه 273، حديث 20.
178- بِحارالانوار، جلد 74، صفحه 232.
179- كنزالعمّال ، حديث 28722.
180- بِحارالانوار، جلد 46، صفحه 99.
181- نهج البلاغه ، نامه 31.
182- بحار، جلد 6، صفحه 30.
183- كنزالعمّال ، حديث 10، صفحه 79.
184- غررالحكم ، شماره 3837.
185- بحار، جلد 69، صفحه 121 و جلد 91، صفحه 133.
186- بحار، جلد 91، صفحه 142.
187- به تفسير نمونه ، جلد 14، ذيل آيه 51 مؤ منون مراجعه شود.
188- ((روح البيان))، جلد 6، صفحه 88.
189- تفسير ((اثنى عشرى))، جلد 9، صفحه 145.
190- بحار، جلد 90، صفحه 373.
191- همان مدرك ، صفحه 372.
192- بحارالانوار، جلد 90، صفحه 305.
193- نقل از كتاب ((سخنان على عليه السّلام از مدينه تا كربلا، صفحه 232.))
194- سفينة البحار، جلد 1، مادّه اكل .
195- وسائل الشّيعه ، جلد 17، صفحه 25، باب 12.
196- همان مدرك ، صفحه 12.
197- فروغ كافى ، جلد 6، صفحه 312.(دُرّاج پرنده اى است شبيه به كبك كه گوشت لذيذى دارد)
198- تفسير برهان ، جلد 1، ذيل آيه 3، سوره مائده ، ص 434، و مستدرك ، جلد 16، صفحه 163.
199- كافى ، جلد 6، صفحه 351، حديث 4.
200- همان مدرك ، صفحه 354، حديث 11.
201- همان مدرك ، صفحه 357، حديث 4.
202- بحار، جلد 74، صفحه 182.
203- بحارالانوار، جلد 63، صفحه 294.
204- سفينة البحار، مادّه ((شرك))، و مروج الذّهب ، جلد 3، صفحه 310.
205- المحجّة البيضاء، جلد 7، صفحه 6 و 7 (با تلخيص )
206- مناجاتهاى پانزده گانه امام سجّاد عليه السّلام ، مناجات اوّل ، بحار، جلد 94 صفحه 142.
207- اصول كافى ، جلد 2، باب التوبه صفحه 435، حديث 8.
208- تفسير فخر رازى و تفسير صافى ، ذيل آيه 37، سوره بقره .
209- المحجّة البيضاء، جلد 7، صفحه 5.
210- بحار، جلد 74، صفحه 208.
211- بحار، جلد 74، صفحه 104.
212- مستدرك الوسائل ، جلد 12، صفحه 130.
213- همان مدرك ، صفحه 125.
214- سوره نساء، آيه 18.
215- سوره يونس ، آيه 90.
216- سوره يونس ، آيه 91.
217- سوره غافر، آيات 84 و 85.
218- سوره نساء، آيه 48.
219- مستدرك الوسائل ، جلد 12، صفحه 145 (باب صحّة التّوبه فى آخرالعمر، حديث 5).
220- بحارالانوار، جلد 6، صفحه 19، و جلد 2، صفحه 440.
221- اصول كافى ، جلد 2، صفحه 440.
222- الدّرالمنثور، جلد 2، صفحه 131.
223- كنزالعمّال ، حديث 10187 و 10264.
224- تفسير فخر رازى ، جلد 10، صفحه 7 ذيل آيه فوق .
225- تفسير قرطبى ، جلد 3، صفحه 1662 ذيل آيه فوق .
226- تفسير روح البيان ، جلد 2، صفحه 178، ذيل آيه فوق .
227- روح المعانى ، جلد 4، صفحه 233.
228- نهج البلاغه ، كلمات قصار، كلمه 417.
229- اين كلمه همان كلمه فارسى بس مى باشد.
230- بحار، جلد 6، صفحه 27.
231- گفتار معنوى از مرحوم شهيد آيت اللّه مطهرى ، صفحه 139.
232- تحف العقول ، صفحه 32.
233- وسائل .الشّيعه ، جلد 18، صفحه 283 (حديث يك ، باب 37، از ابواب شهادات ).
234- بحار، جلد 69، صفحه 219.
235- اصول كافى ، جلد 2، (باب التّوبه ، حديث 10) صفحه 435.
236- سوره حجّ، آيه 28.
237- سوره عنكبوت ، آيه 45.
238- سوره بقره ، آيه 183.
239- سوره توبه ، آيه 103.
240- نهج البلاغه ، كلمات قصار، اقتباس از جمله 252.
241- سوره ذاريات ، آيه 56.
242- محّجة البيضاء، جلد 7، صفحه 75.
243- محجّة البيضاء، جلد 7، صفحه 187.
244- سوره توبه ، آيه 112.
245- مرحوم علّامه مجلسى تنفّس را در اينجا به همين معنى كه ذكر شد تفسير كرده ولى در بعضى از منابع لغت آمده است كه تنفّس گاه به معنى سخنهاى طولانى گفتن مى آيد.
246- بحارالانوار، جلد 6، صفحه 31.
247- بحارالانوار، جلد 6، صفحه 17.
248- اصول كافى ، جلد 2، صفحه 430 (باب التّوبه ، حديث 1).
249- سوره بقره ، آيه 222.
250- سوره مؤ من (غافر)، آيات 7 تا 9.
251- اصول كافى ، جلد 2، صفحه 432.
252- ((فرج)) اشاره به شهوت جنسى است .
253- بحارالانوار، جلد 67، صفحه 64.
254- بحارالانوار، جلد 67، صفحه 64.
255- سوره انفطار، آيه 12.
256- آنچه در بالا آمد يكى از تفاسير آيه است ، تفسير ديگرى كه در آيات سوره عبس نيز شواهدى بر آن وجود دارد اين است كه معنى آيه نظركردن به طعام براى كشف نكات توحيدى و آيات عظمت خلقت است ، در عين حال دو تفسير با هم منافاتى ندارد.
257- كنزالعمّال ، حديث 5254، جلد 3، صفحه 22، بحارالانوار، جلد 25، صفحه 204.
258- غررالحكم .
259- بحارالانوار، جلد 67، صفحه 68.
260- اصول كافى ، جلد 2، صفحه 67.
261- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 349.
262- نهج البلاغه ، خطبه 83 (خطبه غرّاء)
263- بحارالانوار، جلد 67، صفحه 73.
264- امالى طوسى ، (طبق نقل ميزان الحكمه ، جلد 1، صفحه 619).
265- مستدرك الوسائل ، جلد12، صفحه 154.
266- تحف العقول ، صفحه 221.
267- مستدرك الوسائل ، جلد 12، صفحه 153.