next page

fehrest page

back page

3- تاءثير تربيت خانوادگى و وراثت در اخلاق
همه مى دانيم كه اوّلين مدرسه براى تعليم و تربيت كودك محيط خانواده است ، و بسيارى از زمينه هاى اخلاقى در آنجا رشد و نموّ مى كند؛ محيط سالم يا ناسالم خانواده تاءثير بسيار عميقى در پرورش فضائل اخلاقى ، يا رشد رذائل دارد؛ و در واقع بايد سنگ زيربناى اخلاق انسان در آنجا نهاده شود.
اهمّيّت اين موضوع ، زمانى آشكار مى شود كه توجّه داشته باشيم اولا كودك ، بسيار اثرپذير است ، و ثانيا آثارى كه در آن سنّ و سال در روح او نفوذ مى كند، ماندنى و پابرجاست !
اين حديث را غالبا شنيده ايم كه اميرمؤ منان على عليه السّلام فرمود: ((اءلعلم (فى ) الصّغر كالنّقش فى الحجر؛ تعليم در كودكى همانند نقشى است كه روى سنگ كنده مى شود!)) (كه ساليان دراز باقى و برقرار مى ماند.)(134)
كودك بسيارى از سجاياى اخلاقى را از پدر و مادر و برادران بزرگ و خواهران خويش مى گيرد؛ شجاعت ، سخاوت ، صداقت و امانت ، و مانند آنها، امورى هستند كه به راحتى كودكان از بزرگترهاى خانواده كسب مى كنند؛ و رذائلى مانند دروغ و خيانت و بى عفّتى و ناپاكى و مانند آن را نيز از آنها كسب مى نمايند.
افزون بر اين ، صفات اخلاقى پدر و مادر از طريق ديگرى نيز كم و بيش به فرزندان منتقل مى شود، و آن از طريق عامل وراثت و ژنها است ؛ ژنها تنها حامل صفات جسمانى نيستند، بلكه صفات اخلاقى و روحانى نيز از اين طريق به فرزندان ، منتقل مى شود، هر چند بعدا قابل تغيير و دگرگونى است ، و جنبه جبرى ندارد تا مسئوليّت را از فرزندان بطور كلّى سلب كند.
به تعبير ديگر، پدر و مادر از دو راه در وضع اخلاقى فرزند اثر مى گذارند، از طريق تكوين و تشريع ، منظور از تكوين در اينجا صفاتى است كه در درون نطفه ثبت است و از طريق ناآگاه منتقل به فرزند مى شود،و منظر از تشريع ، تعليم و تربيتى است كه آگاهانه انجام مى گيرد، و منشاء پرورش صفات خوب و بد مى شود.
درست است كه هيچ كدام از اين دو جبرى نيست ولى بدون شك زمينه ساز صفات و روحيّات انسانها است ، و بسيار با چشم خود ديده ايم كه فرزندان افراد پاك و صالح و شجاع و مهربان ، افرادى مانند خودشان بوده اند و بعكس ، آلوده زادگان را در موارد زيادى آلوده ديده ايم . بى شك اين مساءله در هر دو طرف استثنائاتى دارد كه نشان مى دهد تاءثير اين دو عامل (وراثت و تربيت ) تاءثير جبرى غيرقابل تغيير نيست . با اين اشاره به قرآن مجيد بازمى گرديم و مواردى را كه قرآن به آن اشاره كرده است ، مورد بررسى قرار مى دهيم .
1- انّك ان تذرهم يضلّوا عبادك ولايلدوا الّا فاجرا كفّارا (سوره نوح ، آيه 27)
2-فتقبّلها ربّها بقبول حَسن و اءنبتها نباتا حَسنا و كفّلها زكريّا؛ (سوره آل عمران ، آيه 37)
3- اءنّ اللّه اءصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين - ذرّيّة بعضها من بعض و اللّه سميع عليم (سوره آل عمران ، آيه 33 و 34)
4- يا اءيّها الّذين آمنوا اءنفسكم و اءهليكم نارا و قودها النّاس و الحجارة (سوره تحريم ، آيه 6)
5- يا اءخت هارون ما كان اءبوك اءمرء سوء و ما كانت امّك بغيّا (سوره تحريم ، آيه 28)
ترجمه
1- چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى ، بندگانت را گمراه مى كنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى آورد!
2- خداوند، او (مريم ) را به طرز نيكويى پذيرفت ؛ و بطور شايسته اى ، (نهالِ وجودِ) او را رويانيد (و پرورش داد)؛ و كفالت او را به ((زكريّا)) سپرد.
3- خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم آل عمران را بر جهانيان برترى داد.
آنها فرزندان (و دودمانى ) بودند كه (از نظر پاكى و تقوا و فضيلت ) بعضى از بعضى ديگر گرفته شده بودند؛ و خداوند شنوا و دانا است (و از كوششهاى آنها در مسير رسالتِ خود، آگاه مى باشد).
4- اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسان و سنگها است نگه داريد!
5- اى خواهر هارون ! نَه پدرت مَرد بدى بود و نَه مادرت زن بدكاره اى !
تفسير و جمع بندى
در نخستين آيه مورد بحث ، باز سخن از قوم نوح است ، كه وقتى تقاضاى نابودى آنها را به عذاب الهى مى كند، تقاضاى خود را با اين دليل مقرون مى سازد، كه اگر آنها باقى بمانند ساير بندگان تو را گمراه مى كنند، و جز نسلى فاجر و كافر از آنها متوّلد نمى شود (اءنّك اءن تذرهم يظلّوا عبادك و لايلدوا اءلاّ فاجرا كفّارا).
اين سخن اين كه نشان مى دهد افراد فاسد و مفسد كه داراى نسل تبهكار هستند، از نظر سازمان خلقت ، حقّ حيات ندارند و بايد به عذاب الهى گرفتار شوند و از ميان بروند، اشاره به اين حقيقت است كه محيط جامعه ، تربيت خانوادگى ، و حتّى عامل وراثت مى تواند در اخلاق و عقيده مؤ ثّر باشد.
قابل توجّه اين كه نوح عليه السّلام بطور قاطع مى گويد: تمام فرزندان آنها فاسد و كافر خواهند بود، چرا كه موج فساد در جامعه آنها به قدرى قوى بود كه نجات از آن ، كار آسانى نبود؛ نه اين كه اين عوامل صد در صد جنبه جبرى داشته باشد و انسان را بى اختيار به سوى خود بكشاند. بعضى گفته اند آگاهى نوح بر اين نكته به خاطر وحى الهى بوده ، كه به نوح فرمود: ((اءنّه لن يؤ من من قومك اءلاّ من قد آمن ؛ جز آنها كه (تا كنون ) ايمان آورده اند، ديگر هيچ كس از قوم تو ايمان نخواهد آورد!)) (سوره هود، آيه 36)
ولى روشن است اين آيه ، شامل نسل آينده آنها نمى شود، بنابراين بعيد نيست كه نسبت به نسل آينده بر اساس امور سه گانه اى كه گفته شد (محيط، تربيت خانوادگى و عامل وراثت ) قضاوت كرده باشد.
در بعضى از روايات ، آمده كه فاسدان قوم نوح هنگامى كه فرزند آنها به حدّ تميز مى رسيد، او را نزد نوح عليه السّلام مى بردند، و به كودك مى گفتند اين پيرمرد را مى بينى ، اين مَرد دروغگويى است ، از او بپرهيز، پدرم مرا اين چنين سفارش كرده (و تو نيز بايد فرزندت را به همين اءمر سفارش كنى )!
و به اين ترتيب نسلهاى فاسد، يكى پس ديگرى مى آمدند و مى رفتند.(135)
در قرآن مجيد در داستان حضرت مريم عليها السّلام زنى كه از مهمترين و با شخصيّت ترين زنان جهان است ، تعبيرات آمده كه نشان مى دهد مساءله وراثت و تربيت خانوادگى و محيط پرورشى انسان در روحيّات او بسيار اثر دارد، و براى پرورش فرزندان برومند پاكدامن بايد به تاءثير اين امور توجّه داشت .
از جمله روحيّات مادر اوست كه از زمان باردارى ، پيوسته او را از وسوسه هاى شيطان به خدا مى سپرد، و آرزو مى كرد از خدمتگزاران خانه خدا باشد و حتّى براى اين كار نذر كرده بود.
آيه فوق مى گويد: خداوند او را به حسن قبول پذيرفت و به طرز شايسته اى گياه وجودش را پرورش داد (فتقبّلها ربّها بقبول حَسن و اءنبتها نباتا حسنا).
تشبيه وجود انسان پاك به گياه برومند، اشاره به اين حقيقت است كه همان طور كه براى برخوردارى از يك بوته گل زيبا يا يك درخت پرثمر بايد نخست از بذرهاى اصلاح شده استفاده كرد و سپس وسائل پرورش آن گياه را از هر نظر فراهم ساخت ، و باغبان نيز بايد بطور مرتّب در تربيت آن بكوشد، انسانها نيز چنين اند، هم عامل وراثت در روح و جان آنها مؤ ثّر است ، و هم تربيت خانوادگى و هم محيط.
و قابل توجّه اين كه در ذيل اين جمله مى افزايد و كفّلها زكريّا؛ و خداوند زكريّا را براى سرپرستى و كفالت او (مريم ) برگزيد(136) پيداست حال كسى كه در آغوش حمايت پيامبر عظيم الشاءنى است كه خداوند او را براى كفالت او برگزيده است .
و جاى تعجّب نيست كه با چنين تربيت عالى ، مريم به مقاماتى از نظر ايمان و اخلاق و تقوا برسد كه در ذيل همين آيه به آن اشاره شده : ((كلّما دخل عليها زكريّا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم اءنّى لك هذا قالت هو من عنداللّه انّ اللّه يرزق من يشاء بغير حساب ؛ هر زمان زكريّا وارد محراب او شد، غذاى مخصوصى در آنجا مى ديد؛ از او پرسيد اى مريم ! اين را از كجا آورده اى ؟ گفت : اين از سوى خداست ؛ خداوند به هر كس ‍ بخواهد، بى حساب روزى مى دهد.))
آرى آن تربيت بهشتى نتيجه اش اين اخلاق و غذاى بهشتى است !
در سومين آيه مورد بحث كه در واقع مقدّمه اى براى آيه مربوط به مريم و كفالت زكريّا محسوب مى شود، باز سخن از تاءثير عامل وراثت و تربيت در پاكى و تقوا و فضيلت است ؛ مى فرمايد: خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد و برترى داد؛ آنها دودمانى بودند كه (از نظر پاكى و فضيلت ، بعضى از آنها از بعضى ديگر بودند، و خداوند شنوا و دانا است (اءنّ اللّه اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين - ذريّة بعضها من بعض و اللّه سميع عليم ).
گرفته شدن بعضى از آنها از بعضى ديگر، يا اشاره به عامل وراثت است ، و يا تربيت خانوادگى و يا هر دو،و در هر حال شاهد گويايى براى مساءله مورد بحث ، يعنى تاءثير وراثت و تربيت در شخصيّت و تقوا و فضيلت است .
در رواياتى كه ذيل اين آيه نقل شده است ، به اين معنى اشاره شده (137) و به هر حال دلالت آيات فوق ، بر اين كه محيط تربيتى يك انسان و مساءله وراثت ، تاءثير عميقى در شايستگيها و لياقتها او براى پذيرش مقام رهبرى معنوى خَلق دارد، قابل انكار نيست ، و هرگز نمى توان ، اين گونه افراد را كه از چنين وراثتها و تربيتهائى برخوردارند، با افراد ديگرى كه از يك وراثت آلوده و تربيت نادرست برخوردار بوده اند، مقايسه كرد.
در چهارمين آيه ، خداوند مؤ منان را مخاطب ساخته و مى گويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خود و خانواده خويش را از آتشى كه آتش افروزه و هيزمش انسانها و سنگهاست ، بركنار داريد!)) (يا اءيّها الّذين آمنوا قوا اءنفسكم و اءهليكم نارا و قودها النّاس و الحجارة )
اين آيه ، به دنبال آياتى است كه در آغ از سوره تحريم آمده و به همسران پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم هشدار مى دهد كه دقيقا مراقب اعمال خويش باشند؛ سپس مطلب را به صورت يك حُكم عام مطرح نموده و همه مؤ منان را مخاطب ساخته است .
بديهى است ، منظور از آتش در اينجا همان آتش دوزخ است ، و دور داشتن از آن ، جز از طريق تعليم و تربيت خانواده كه موجب ترك معاصى و اقبال بر طاعات و تقوا و پرهيزگارى گردد، نخواهد بود؛ و به اين ترتيب اين آيه هم وظيفه سرپرست خانواده را نسبت به خانواده تحت سرپرستى خود روشن مى سازد، و هم تاءثير تعليم و تربيت را در تقوا و فضائل اخلاقى .
اين برنامه است كه بايد از نخستين سنگ زير بناى خانواده يعنى از مقدّمات ازدواج ، سپس نخستين لحظه تولّد فرزند آغاز گردد و در تمام مراحل با برنامه ريزى صحيح و با نهايت دقّت تعقيب شود.
در حديثى مى خوانيم هنگامى كه آيه فوق نازل شد، يكى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم سؤ ال كرد: چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ مى كنيم ؟
فرمود:
((تاءمرهم بما اءمر اللّه و تنهاهم عمّا نهاهم اللّه اءن اءطاعوك كنت قد وقيتهم ، و اءن عصوك كنت قد قضيت ما عليك ؛ آنها را امر به معروف و نهى از منكر كن ، اگر از تو پذيرا شوند، آنها را از آتش دوزخ حفظ كرده اى و اگر نپذيرند، وظيفه خود را انجام داده اى !))(138)
اين نكته نيز روشن است كه امر به معروف يكى از ابزار كار براى دور داشتن خانواده از آتش دوزخ است ؛ و براى تكميل اين هدف بايد از هر وسيله استفاده كرد و از تمام جنبه هاى عملى ، روانى و قولى كمك گرفت ؛ حتّى بعيد نيست آيه ، شامل مسائل مربوط به وراثت نيز بشود؛ مثلا به هنگام انعقاد نطفه غذاى حلال خورده باشد، و به ياد خدا باشدتا جنين در حال انعقاد نطفه از وراثت مثبتى برخوردار گردد، چرا كه دور نگه داشتن از آتش ، همه آنها را شامل مى شود.
پنجمين و آخرين آيه مورد بحث ، اشاره به داستان مريم و توّلد حضرت مسيح عليه السّلام بدون پدر مى كند و مى گويد هنگامى كه مريم نوزاد خود حضرت مسيح را با خود به نزد بستگان و اقوام خويش آورد، آنها از روى تعجّب گفتند تو كار عجيب و بدى انجام دادى ((اى خواهر هارون ! پدر تو آدم بدى نبود، مادرت نيز هرگز آلودگى به اعمال خلاف نداشت (پس تو چرا بدون همسر صاحب فرزند شدى )!)) (يا اخت هارون ما كان اءبوك اءمراء سوء و ما كانت امك بغيّا)
اين تعبير (مخصوصا با توجّه به اين كه قرآن آن را نقل كرده است و عملا به آن صحّه نهاده ) نشان مى دهد كه تاءثير عامل وراثت از سوى پدر و مادر و همچنين تربيت خانوادگى در اخلاق انسانها از مسائلى بوده كه همه مردم آن را به تجربه دريافته بودند و اگر چيزى برخلاف آن مى ديدند تعجّب مى كردند.
از مجموعه آنچه در شرح آيات بالا آمد بخوبى مى توان نتيجه گرفت كه عامل وراثت و تربيت از عوامل مؤ ثّر و مهم در مسائل اخلاقى چه در جنبه هاى مثبت و چه در جنبه هاى منفى مى باشد.
رابطه اخلاق و تربيت خانوادگى در احاديث اسلامى
بى شك نخستين مدرسه هر انسانى دامان مادر و آغوش پدر اوست ، و در همين جااست كه نخستين درسهاى فضيلت يا رذيلت را مى آموزد. و اگر مفهوم تربيت را اعم از ((تكوينى)) و ((تشريعى)) در نظر بگيريم نخستين مدرسه رحِم مادر و صُلب پدر است كه آثار خود را بطور غير مستقيم در وجود فرزند مى گذارد، و زمينه ها را براى فضيلت و رذيلت آماده مى سازد.
در احاديث اسلامى تعبيرات بسيار لطيف و دقيقى در اين قسمت وارد شده كه به بخشى از آن ذيلا اشاره مى شود:
1- على عليه السّلام فرمود: ((حُسن الاخلاق برهان كرم الاءعراق ؛ اخلاق پاك و نيك ، دل وراثتهاى پسنديده انسان (از پدر و مادر) است)).(139)
به همين دليل در خانواده هاى پاك و با فضيلت غالبا فرزندانى با فضيلت پرورش مى يابد و بعكس افراد شرور غالبا در خانواده هاى شرور و آلوده اند.
2- در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم : ((عليكم فى طلب الحوائج بشراف النّفوس و ذوى الاصول الطيّبة فانّها عندهم اءقضى و هى لديهم اءزكى ؛ در طلب حوائج به سراغ مردم شريف النّفس كه در خانواده هاى پاك و اصيل پرورش يافته اند برويد، چرا كه نيازمنديها نزد آنها بهتر انجام مى شود و پاكيزه تر صورت مى گيرد!))(140)
3- در عهد نامه مالك اشتر در توصيه اى كه على عليه السّلام به مالك درباره انتخاب افسران لايق براى ارتش اسلام مى كند، چنين مى خوانيم : ((ثمّ الصق بذوى المروءات و الاحساب و اهل البيوتات الصالحة و السّوابق الحسنة ثمّ اءهل النّجدة و الشّجاعة و السّخاء و السّماحة فانّهم جماع من الكرم و شعب من العرف ؛ سپس پيوند خود را با شخصيّتهاى اصيل و خانواده هاى صالح و خوش سابقه برقرار ساز و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و بزرگوار، چرا كه آنها كانون فضيلت و مركز نيكى هستند.))(141)
4- تاءثير پدر يا مادر آلوده در شخصيّت اخلاقى فرزندان تا آن اندازه است كه در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام آمده است : ((اءيّما اءمراءة اءطاعت زوجها و هو شارب الخمر، كان لها من الخطايا بعدد نجوم السّماء، و كلّ مولود يلد منه فهو نجس ؛ هر زنى اطاعت از همسرش كند در حالى كه او شراب نوشيده (و با او همبستر شود) به عدد ستارگان آسمان مرتكب گناه شده است و فرزندى كه از او متولّد مى شود آلوده خواهد بود!))(142)
در روايات متعدّد ديگرى نيز از قبول خواستگارى مَرد شراب خوار و بد اخلاق و آلوده نهى شده است .(143)
5- تاءثير تربيت پدر و مادر در فرزندان تا آن پايه است كه در حديث مشهور نبوى آمده است :
((كلّ مولود يولد على الفطرة حتّى يكون اءبواه هما اللّذان يهوّدانه و ينصّرانه ؛ هر نوزادى بر فطرت پاك توحيد (و اسلام ) متولّد مى شود مگر اين كه پدر و مادر او را به آئين يهود و نصرانيّت وارد كنند))(144)
جائى كه تربيت خانوادگى ، ايمان و عقيده را دگرگون سازد چگونه ممكن است در اخلاق اثر نگذارد؟
6- همين امر سبب شده است كه مساءله تربيت فرزندان به عنوان يكى از اساسى ترين حقوق آنها بر پدر و مادر شمرده شود؛ در حديث نبوى صلّى اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم :
((حقّ الولد على اءن يحسن اسمه و يحسن اءدبه ؛ حق فرزند بر پدر اين است كه نام نيكى بر او بگذارد و او را بخوبى تربيت كند))(145)
روشن است نامها آثار تلقينى بسيار مؤ ثّرى در روحيّه فرزندان دارد؛ نام شخصيّتهاى بزرگ و پيشگامان تقوا و فضيلت ، انسان را به آنها نزديك مى كند، و نام سردمداران فجور و رذيلت ، انسان را به سوى آنها مى كشاند؛ در اسلام حتّى از اين مساءله ظريف روانى غفلت نشده و فصل مبسوطى درباره نامهاى خوب و نامهاى بد در كتب حديث آمده است .(146)
7- در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم : ((ما نحل والد ولده اءفضل من اءدب حَسن ؛ بهترين بخششى يا ميراثى كه پدر براى فرزندش ‍ مى گذارد، همان ادب و تربيت نيك است .))(147)
8- امام سجّاد علىّ بن الحسين عليه السّلام در همين زمينه تعبير رسائى فرموده است مى فرمايد: ((واءنّك مسؤ ول عمّا ولّيته به من حُسن الاءدب و الدّلالة على ربّه عزّوجلّ و المعونة له على طاعته ؛ تو در برابر آنچه ولايتش بر عهده تو گذارده شده است (از خانواده و فرزندان ) مسؤ ول هستى نسبت به تربيت نيكوى آنها و هدايت به سوى پروردگار و اعانت او براطاعتش .))(148)
9- امير مؤ منان على عليه السّلام در يكى از كلمات خود تعبيرى دارد كه نشان مى دهد كه خُلق و خُوى پدران ميراثى است كه به فرزندان مى رسد؛ مى فرمايد: ((خير ما ورّث الآباء الابناء الاءدب ؛ بهترين چيزى كه پدران براى فرزندان خود به ارث مى نهند ادب و تربيت صحيح و فضائل اخلاقى است .))(149)
10- اين بحث را با سخن ديگرى از على عليه السّلام در نهج البلاغه پايان مى دهيم :
امام عليه السّلام به هنگام شرح شخصيّت و بيان موقعيّت خود براى ناآگاهانى كه او را با ديگران مقايسه مى كردند مى فرمايد: ((و قد علمتم موضعى من رسول اللّه بالقرابة القريبة و المنزلة الخصيصة وضعنى فى حجره و اءنا وليد يضمّنى الى صدره ... يرفع لى كلّ يوم علما من اخلاقه و ياءمرنى بالاقداء؛ شما قرابت و نزديكى مرا با پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم و منزلت خاصّم را نزد آن حضرت بخوبى مى دانيد؛ كودك خردسالى بودم پيامبر مرا در دامان خود مى نشاند و به سينه اش مى چسباند... او هر روز براى من پرچمى از فضائل اخلاقى خود مى افراشت و مرا امر مى كرد كه به او اقتدا كنم (و اين خُلق و خُوى من زائيده آن تربيت است .)
جالب اين كه امام در لا به لاى همين سخن هنگامى كه از خُلق و خُوى پيغمبر اكرم بحث مى كند، چنين مى فرمايد: ((و لقد قرن اللّه به صلّى اللّه عليه وآله و سلّم من لدن اءن كان فطيما اءعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره ؛ از همان زمان كه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم از شير بازگرفته شد، خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگان خويش را ماءمور ساخت تا شب و روز وى را به راههاى مكارم اخلاق و صفات نيك جهان سوق دهد.))(150)
بنابراين پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم خود نيز از تربيت يافتگان فرشتگان بود.
درست است كه اخلاق و صفات روحى انسان اعم از خوب و بد، از درون او برمى خيزد و با اراده او شكل مى گيرد ولى انكار نمى توان كرد كه زمينه هاى متعدّدى براى شكل گيرى اخلاق خوب و بد وجود دارد كه يكى از آنها وراثت از پدر و مادر و همچنين تربيت خانوادگى است ؛ و اين مساءله قطع نظر از تحليلهاى علمى و منطقى ، شواهد عينى و تجربى فراوان دارد كه قابل انكار نيست .
به همين دليل براى ساختن فرد يا جامعه آراسته به زيورهاى اخلاقى بايد به مساءله وراثت خانوادگى و تربيت هائى كه از نونهالان در دامن مادر و آغوش ‍ مادر مى بينند توجّه داشت و اهمّيّت اين دوران در ساختار شخصيّت انسانها را هرگز فراموش نكرد.
4- تاءثير علم و آگاهى در تربيت
ديگر زمينه هاى پرورش اخلاق بالابردن سطح علم و معرفت افراد است ، چرا كه هم با دليل منطقى و هم با تجربه هاى فراوان و ثبوت رسيده است كه هر قدر سطح معرفت و دانش الهى انسان بالاتر برود فضائل اخلاقى در او شكوفاتر مى شود؛ و بعكس ، جهل و فقدان معارف الهى ضربه شديد بر پايه ملكات فضيله وارد مى سازد و سطح اخلاق را تنزّل مى دهد.
در آغاز اين كتاب در بحث رابطه ((علم)) و ((اخلاق)) بحث فشرده اى درباره پيوند اين دو داشتيم ، و گفتيم بعضى از دانشمندان و فلاسفه آنقدر در اين باره مبالغه كرده اند كه گفته اند ((علم مساوى است با اخلاق)).
و به تعبير ديگر، علم و حكمت سرچشمه اخلاق است (آن گونه كه از سقراط نقل شده ) و رذائل اخلاقى معلول جهل و نادانى است .
مثلا، انسانهاى متكبّر و حسود به اين دليل گرفتار دو رذيله شده اند كه از آثار شوم و زيانهاى حسد و تكبّر بى خبرند؛ آنها مى گويند هيچ كس آگاهانه به دنبال بديها و زشتيها نمى رود.
بنابراين اگر سطح معرفت جامعه بالا رود كمك به ساختار سالم اخلاقى آنها مى كند.
هر چند اين سخن مبالغه آميز است ، و تنها از يك زاويه به مسائل اخلاقى در آن نگاه شده است ، ولى اين واقعيّت را نمى توان انكار كرد كه علم ، يكى از عوامل زمينه ساز اخلاق است و به همين دليل افرادى كه گرفتار جهل و جاهليّت هستند آلودگى بيشتر دارند و عالمان آگاه كه داراى معارف الهى هستند آلودگى كمترى دارند هر چند هر يك از اين دو نيز استثناهائى دارند!
به همين دليل ، در قرآن مجيد در مورد دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه او مبعوث شد تا ((آيات خداوند را بر مردم بخواند و از آلودگيهاى اخلاقى و گناهان پاكسازى كند. (هو الّذى بعث فى الامّيين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين )(سوره جمعه ، آيه 2)
و به اين ترتيب ، نجات از ضلال مبين و گمراهى آشكار و همچنين پاكسازى از رذائل اخلاقى و گناهان به دنبال تلاوت آيات قرآن مجيد و تعليم و كتاب و حكمت فراهم است كه بى شك نشانه روشنى بر وجود ارتباط در ميان اين دو است .
در جلد اوّل از دوره اوّل پيام قرآن ، به هنگام بحث پيرامون مسائل مربوط به معرفت و شناخت ، شواهد زنده فراوانى از آيات قرآن مجيد بر ارتباط علم و معرفت با فضائل اخلاقى و رابطه جهل و عدم شناخت با رذائل اخلاقى بيان گرديده كه در اينجا به دَه نمونه از آن به صورت فشرده اشاره مى كنيم :
1- جهل سرچشمه فساد و انحراف است ! در آيه 55 سوره نمل مى خوانيم كه لوط پيامبر بزرگ خدا به قوم منحرفش فرمود: ((انّكم لتاتون الرّجال شهوة من دون النّساء بل اءنتم قوم تجهلون ؛ آيا شما به جاى زنان از روى شهوت به سراغ مردان مى رويد؟! شما قومى نادانيد!))
در اينجا، جهل و نادانى قرين با انحراف جنسى و فساد اخلاقى شمرده شده است .
2- جهل سبب بى بندوبارى جنسى است ! در آيه 33 سوره ((يوسف)) مى خوانيم كه آن حضرت در كلام خودش بى بندوبارى جنسى را همراه با جهل مى شمارد: ((قال رب السّجن اءحبّ الىّ ممّا يدعوننى اليه والّا تصرف عنّى كيدهنّ اءصب اليهنّ و اءكن من الجاهلين ؛ او (يوسف ) گفت : پروردگارا! زندان نزد كم محبوبتر است از آنچه اين زنان مرا به سوى آن مى خوانند! و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگردانى ، به آنها متمايل مى شوم و از جاهلان خواهم بود!))
3- جهل يكى از عوامل حسادت است ! در آيه 89 سوره يوسف مى خوانيم : (در آن زمان كه او عزيز مصر شد و بر تخت قدرت نشست و بطور ناشناس ‍ در برابر برادرانش كه براى تحويل گرفتن گندم از كنعان به مصر آمده بودند، ظاهر شد؛) چنين گفت : ((قال هل علمتم مافعلتم بيوسف و اءخيه اذا اءنتم جاهلون ؛ آيا دانستيد با يوسف و برادرانش (بنيامين ) چه كرديد، آنگاه كه جاهل بوديد!))
يعنى جهل شما سبب آن حسادت شد و آن حسادت سبب شد كه توطئه قتل يوسف را بچينيد و او را شكنجه دهيد و در چاه بيفكنيد!

next page

fehrest page

back page