next page

fehrest page

back page

بى شك چنين ذكرى سرچشمه حركت به سوى نيكيها و خوبيها است ، و مى تواند ميان انسان و گناه و رذائل اخلاقى سدّ محكمى ايجاد كند.
به همين دليل ، در حديثى مى خوانيم كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم به على عليه السّلام فرمود: سه چيز است كه اين امّت طاقت آن را ندارند (و از هر كسى ساخته نيست ): مواسات با برادران دينى ، در مال ؛ و دادن حقّ مردم ؛ و ذكر خدا در هر حال ؛ سپس افزود: ((و ليس هو سبحان اللّه و الحمداللّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اكبر ولكن اذا ورد على مايحرم عليه خاف اللّه عزّوجلّ عنده و تركه ؛ ذكر تنها گفتن سبحان اللّه و الحمداللّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اكبر نيست ، بلكه هنگامى كه زمينه هاى حرام فراهم گردد، از خدا بترسد و آن را ترك گويد.))(445)
شبيه همين معنى با مختصرى تفاوت از امام باقر و امام صادق عليه السّلام نقل شده است .(446)
در حديث ديگرى از حضرت على عليه السّلام مى خوانيم : ((اءلذّكر ذكران : ذكر عند المصيبة حسن جميل و اءفضل من ذلك ذكراللّه عند ماحرّم اللّه عليك فيكون ذالك حاجزا؛ ذكر بر دو گونه است : ياد خداكردن به هنگام مصيبت (و شكيبائى نمودن ) زيبا و جالب است ، و از آن برتر، آن است كه خدا را در برابر گناهان ياد كنى ، و ميان تو و حرام سدّى ايجاد نمايد!))(447)
از آنچه در بالا آمد بخوبى مى توان نتيجه گرفت كه ذكراللّه واقعى ذكرى است كه در اعماق وجود انسان اثر بگذارد، و در جهت گيريهاى فكرى و عملى او تاءثير كند، و روح و جان انسان را پرورش دهد و به راه خدا دعوت كند.
آن كس كه ذكر خدا مى گويد و راه شيطان را مى پويد، در واقع ذاكر صادق و خالص نيست ؛ به همين دليل ، در حديثى از امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((من ذكراللّه و لم يستبق الى لقائه فقد استهزء بنفسه ؛ كسى كه ذكر خدا بگويد و به سوى لقاى او سبقت نجويد (و اعمال نيكى براى رستاخيز فراهم نسازد) خود را به سَخريّه گرفته است !))(448)
2- مراتب ذكر
بزرگان اخلاق براى ذكر، مراتب و مراحلى ذكر كرده اند:
نخستين مرحله : ذكر لفظى است كه انسان نام خدا و اوصاف جلال و جمال او و اَسماء حُسنايش را بر زبان جارى كند، بى آن كه توجّهى به مفاهيم و محتواى آن داشته باشد؛ مانند بسيارى از نمازگزاران كه بى توجّه به معانى نماز، الفاظى را بر زبان جارى مى سازند. درست است كه اين گونه ذكر، بى اثر نيست ، چرا كه اوّلا مقدّمه اى است براى رسيدن به مراحل بالاتر و ثانيا هميشه با يك مفهوم و توجّه اجمالى آميخته است ، زيرا شخص نمازگزار اجمالا مى داند رو به خدا ايستاده و براى خدا نماز مى خواند، هر چند مفاهيم آن را به تفصيل نداند؛ ولى به يقين اين ذكر كم ارزش است ، و تاءثير چندانى در تربيت نفوس و تهذيب اخلاق ندارد.
مرحله دوم : ذكر معنوى است ، و آن اين است كه انسان در حالى كه مشغول ذكر لفظى است به معانى آن نيز توجّه كند؛ بديهى است كه توجّه به معانى و مفاهيم اذكار بويژه اگر متوجّه تفاوت اين مفاهيم و خصوصيّت هر يك از آنها باشد، عمق بيشترى به ذكر مى بخشد و آثار فزونترى در تربيت انسان دارد؛ و انسان با تداوم چنين ذكرى آثار آن را در خود احساس ‍ مى كند.
مرحله سوم : ذكر قلبى است ، و در تفسير آن گفته اند: ذكر قلبى آن است كه توجّه به پروردگار، نخست از دل بجوشد، و سپس بر زبان جارى گردد؛ مثلا، هنگام دقّت و مطالعه در آثار خداوند در جهان آفرينش و مشاهده نظم عجيب كائنات و ظرافت فوق العاده آنان به ياد عظمت خدا افتد و بگويد: ((اءلعظمة للّه الواحد القهّار؛ عظمت از آنِ خداوند يكتا و قاهر است !)) اين ذكرى است كه از درون دل جوشيده و بيانگر حالتى در درون جان انسان است .
گاه انسان يك نوع حضور معنوى در جان خود مشاهده مى كند، و بى آن كه واسطه اى در ميان باشد، به ذكر يا سبّوح و يا قدّوس و يا اذكارى همچون سبحانك اللّهمّ لا اله الّا اءنت مترنّم مى شود.
اين اذكار قلبيّه ، تاءثير فوق العاده اى در تهذيب نفس و پرورش فضائل اخلاقى دارد، و همانند ذكر فرشتگان است كه وقتى اُعجوبه عالم آفرينش يعنى ((آدم)) را با علم وسيع و گسترده اش درباره اسماءالهى مشاهده كردند، عرضه داشتند: ((سبحانك لاعلم لنا الّا ماعلّمتنا انّك اءنت العليم الحكيم ؛ بارالها! منزّهى تو، چيزى جز آنچه به ما تعليم داده اى نمى دانيم و تو دانا و حكيمى !))(449)
در قرآن مجيد اشاره به مراحلى از ذكر شده است ؛ آنجا كه مى فرمايد: ((واذكر اسم ربّك و تبتّل اليه تبتيلا؛ نام پروردگارت را ذكر كن و تنها به او دل ببند!))(450)
و در جاى ديگر مى فرمايد: ((واذكر ربّك فى نفسك تضرّعا و خيفة و دون الجهر من القول بالغدوّ و الآصال ولاتكن من الغافلين ؛ پروردگارت را در دل خود از روى تضرّع و خوف آهسته و آرام ، صبحگاهان و شامگاهان ، ياد كن و از غافلان مباش !))(451)
در آيه اوّل ، توجّه به ذكر لفظى عميق شده ، سرانجام به تبتّل و انقطاع الى اللّه ؛ يعنى ، از همه بريدن و به خدا پيوستن ، منتهى گرديده است .
در آيه دوم ، توجّه به ذكر قلبى شده كه آميخته با تضرّع و خوف خدا باشد و منتهى به ذكر خفى زبانى شود، كه آهسته از درون بجوشد و بر زبان جارى گردد.
3- موانع ذكر
ذكر لفظى موانع مهمّى بر سر راه ندارد، چرا كه هر وقت انسان بخواهد مى تواند اذكار مقدّسى را مشتمل بر اسماى حُسناى خداوند و صفات جمال و كمال او بر زبان جارى سازد مگر اين كه آن قدر غرق دنيا شود كه حتّى مجال براى ذكر لفظى باقى نماند.
ولى ذكر قلبى و معنوى موانع زيادى بر سر راه دارد، كه مهمترين آنها از سوى خود انسان است ؛ با اين كه خداوند همه جا حاضر و ناظر است ، و از ما به ما نزديكتر مى باشد (و نحن اءقرب اليه من حبل الوريد)(452) و قبل از هر چيز و بعد از هر چيز او مى باشد، و همراه همه چيز است ، و طبق حديث مشهور علوى ((ما راءيت شيئا الّا وراءيت اللّه قبله و بعده و معه ؛ چيزى را نديدم مگر اين كه خدا را قبل از آن ؛ و بعد از آن ؛ و همراه آن ديدم ! (قبل از آن به دليل اين كه خالق آن اوست ، و بعد از آن به دليل اين كه همه چيز فانى مى شود و او باقى است ، و همراه آن به دليل اين كه حافظ و نگهدار همه چيز است !)))؛ ولى با اين حال ، بسيار مى شود كه اعمال انسان و صفات شيطانى او، حجابى ضخيم در برابر چشمانش مى شود به گونه اى كه هرگز حضور خود را در پيشگاه خدا احساس نمى كند؛ همان گونه كه در دعاى معروف امام سجّاد عليه السّلام (دعاى ابوحمزه ثُمالى ) مى خوانيم : ((وانّك لاتحتجب عن خلقك الّا اءن تحجبهم الاءعمال دونك ؛ تو هرگز از مخلوقات خود پنهان نيستى مگر اين كه اعمال آنها حجابى در برابر تو گردد!)) و مهمترين اين حجابها، ((خودپرستى)) است كه انسان را از ((خداپرستى)) و ذكراللّه بازمى دارد.
انسان خودبين ، خدابين نمى شود، و خودخواهى و خودبينى نوعى شرك است كه با حقيقت توحيد و حق بينى سازگار نيست !
در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((كلّ ما اءلهى من ذكراللّه فهو من ابليس ؛ هر چيز انسان را از ياد خدا غافل سازد، از سوى شيطان است !))(453)
و در حديث ديگر از همان حضرت آمده است : ((كلّ ما اءلهى من ذكراللّه فهو من الميسر؛ هر چيزى كه انسان را از ياد خدا غافل كند، نوعى قُمار است !))(454) (و مى دانيم قُمار در قرآن مجيد در رديف بت پرستى ذكر شده است .(455))
اين سخن را با حديث ناب و جالبى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم پايان مى دهيم :
در تفسير آيه شريفه ((يا اءيّها الّذين آمنوا لاتلهكم اءموالكم و لااءولادكم عن ذكراللّه ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اموال و فرزندانتان شما را از ذكر خدا غافل نسازد!))(456) فرمود: ((هم عباد من امّتى الصّالحون منهم ، لاتلهيهم تجارة و لابيع عن ذكراللّه و عن الصّلوة المفروضة الخمس ؛ اين مؤ منان ، بندگان صالحى از امّت من هستند كه هيچ تجارت و معامله اى ، آنها را از ياد خدا و نمازهاى فريضه پنجگانه ، غافل نمى كند!))(457)
آرى ! آنها هر جا باشند و هر چه بگويند و هر چه بشنوند باز نظرى به سوى خدا دارند.
سر رشته دولت اى برادر به كف آر وين عمر گرامى به خسارت مگذار!
دائم همه جا، با همه كس ، در همه كار مى دار نهفته چشم دل جانب يار!
فصل سيزدهم : اسوه ها و الگوها
اشاره :
هر كس در زندگى خود، اُسوِه و پيشوايى دارد كه سعى مى كند خود رابه او نزديك سازد، و پرتوى از صفات او در درون جان خود ببيند.
به تعبير ديگر، در درون دل انسان جايى براى اسوه ها و قهرمانها است ؛ و به همين دليل ، تمام ملّتهاى جهان در تاريخ خود به قهرمانان واقعى ، گاه پندارى متوسّل مى شوند، و بخشى از فرهنگ و تاريخ خود را بر اساس ‍ وجود آنها بنا مى كنند؛ در مجالس خود از آنها سخن مى گويند و آنها را مى ستايند؛ و سعى مى كنند خود را از نظر صفات و روحيّات به آنها نزديك سازند.
اضافه براين ، اصل ((محاكمات)) (همرنگ شدن با ديگران ، مخصوصا افراد پرنفوذ و با شخصيّت ) يكى از اصول مسلّم روانى است . مطابق اين اصل ، انسان كششى در وجود خود به سوى هماهنگى و همرنگى با ديگران (مخصوصا با قهرمانان ) احساس مى كند؛ و به همين علّت ، به سوى اعمال و صفات آنان جذب مى شود.
اين جذب و اِنجذاب ، در برابر افرادى كه انسان نسبت به آنها ايمان كامل دارد، بسيار نيرومندتر و جذّابتر است .
به همين دليل ، ما در اسلام دو اصل به نام ((تَوَلّى)) و ((تَبَرّى)) داريم ؛ يا به تعبير ديگر: ((حبّ فى اللّه)) و ((بغض فى اللّه)) كه هر دو در واقع اشاره به يك حقيقت است . طبق اين دو اصل ما موظّفيم دوستان خدا را دوست داريم و دشمنان خدا را دشمن ، و پيشوايان بزرگ دين يعنى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم و امامان معصوم عليهم السّلام را در همه چيز اسوه و الگوى خود قرار دهيم .
اين دستور بقدرى مهمّ است ، كه در آيات قرآن به عنوان نشانه ايمان ، و در روايات اسلامى به عنوان ((اءوثق عرى الاءيمان)) (محكمترين دستگيره ايمان ) معرّفى شده ، و تا ((تولّى)) و ((تبرّى)) نباشد، بقيّه اعمال عبادات و اطاعات ، بى حاصل شمرده شده است ، كه مدارك آن از آيات و روايات را به خواست خدا در بحثهاى آينده خواهيم ديد.
اين تولّى و تبرّى يا ((حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه)) يكى از گامهاى بسيار مهم و مؤ ثّر در تهذيب نفس و سير و سلوك الى اللّه است .
روى همين اصل ، بسيارى از علماى اخلاق وجود استاد و مربّى را براى رهروان اين راه ، لازم شمرده اند، كه بحث مشروح آن در آينده خواهد آمد.
با اين اشاره به سراغ آيات قرآن مى رويم و مساءله تولّى و تبرّى را در قرآن مجيد مورد بررسى قرار مى دهيم :
1- قدكانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الّذين معه اذ قالوا لقومهم انّا براء منكم و ممّا تعبدون من دون اللّه (سوره ممتحنه ، آيه 4)
2- لقد كان لكم فيهم اسوة حسنة لمن كان يرجواللّه و اليوم الآخر و من يتولّ فان اللّه هو الغنّى الحميد (سوره ممتحنه ، آيه 6)
3- لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة لمن كان يرجوا اللّه و اليوم الآخر و ذكر اللّه كثيرا (سوره احزاب ، آيه 21)
4- لاتجد قوما يؤ منون باللّه و اليوم الآخر يوادّون من حادّاللّه و رسوله و لوكانوا آبائهم اءو اءبنائهم اءو اخوانهم اءو عشيرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و اءيّدهم بروح منه و يدخلهم جنّات تجرى من تحتها الاءنهار خالدين فيها رضى اللّه و رضوا عنه اولئك حزب اللّه اءلا انّ حزب اللّه هم المفلحون (سوره مجادله ، آيه 22)
5- يا اءيّها الّذين آمنوا لاتتولّوا قوما غضب اللّه عليهم (سوره ممتحنه ، آيه 13)
6- والمؤ منون و المؤ منات بعضهم اءولياء بعض ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصّلوة و يؤ تون الزّكاة و يطيعون اللّه و رسوله اولئك سيرحمهم اللّه انّ اللّه عزيز حكيم (سوره توبه ، آيه 71)
7- اءللّه ولىّ الّذين آمنوا يخرجهم من الظّلمات الى النّور و الّذين كفروا اءوليائهم الطّاغوت يخرجونهم من النّور الى الظلّمات اولئك اءصحاب النّار هم فيها خالدون (سوره بقره ، آيه 257)
8- يا اءيّها الّذين آمنوا اتّقواللّه و كونوا مع الصّادقين (سوره توبه ، آيه 119)
ترجمه :
1- سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند براى شما وجود داشت ، در آن هنگام كه به قوم (مشرك ) خود گفتند ما از شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد بيزاريم !
2- (آرى ) براى شما در زندگى آنها اسوه حَسَنه (و سرمشق نيكويى ) بود، براى كسانى كه اميد به خدا و روز قيامت دارند؛ و هر كس سرپيچى كند (به خويشتن ضرر زده است ، زيرا) خداوند بى نياز و شايسته ستايش است .
3- مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اُميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند.
4- هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمى يابى كه با دشمن خدا و رسولش دوستى كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان باشند؛ آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته ، و با روحى از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده ، و آنها را در باغهايى از بهشت وارد مى كند كه نهرها از زير (درختانش ) جارى است ، جاودانه در آن مى مانند؛ خدا از آنها خشنود است و آنان (نيز) از خدا خشنودند، آنها ((حزب اللّه))اند، بدانيد ((حزب اللّه)) پيروز و رستگارند.
5- اى كسانى كه ايمان آورده ايد! با قومى كه خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستى نكنيد!
6- مردان و زنان با ايمان ولىّ (و يار و ياور) يكديگرند؛ امر به معروف و نهى از منكر مى كنند؛ نماز را بر پا مى دارند؛ و زكات را مى پردازند؛ و خدا و رسولش را اطاعت مى كنند؛ بزودى خدا آنان را مورد رحمت خويش قرار مى دهد؛ خداوند توانا و حكيم است !
7- خداوند، ولىّ و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور خارج مى سازد؛ (امّا) كسانى كه كافر شدند، اولياى آن ها طاغوتها هستند كه آنها را از نور، به سوى ظلمتها بيرون مى برند؛ آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.
8- اى كسانى كه ايمان آورده ايد تقواى الهى پيشه كنيد و (هميشه ) با صادقان باشيد!
تفسير و جمع بندى
از آيات سوره ممتحنه بخوبى بر مى آيد كه بعضى از مؤ منان تازه كار و بى خبر از دستورات اسلام ، با دشمنان سر و سرّى داشتند.
از شاءن نزول آيات آغاز اين سوره استفاده مى شود كه پيش از فتح مكّه فردى به نام ((حاطِبِ بن اَبى بَلتَعَه)) توسط زنى به نام ((ساره )) نامه اى مخفيانه به اهل مكّه نوشت كه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم قصد دارد به سوى شما بيايد و مكّه را فتح كند، آماده دفاع از خود باشيد.
اين در حالى بود كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم آماده فتح مكّه مى شد، و ترتيبى داده بود كه اين خبر به هيچ وجه منتقل به مردم مكّه نشود تا مقاومت چندانى نشود، و خونها كمتر ريخته شود.
زن آن نامه را گرفت و در لاى گيسوان خود پنهان نمود و بسرعت به سوى مكّه حركت نمود.
جبرئيل اين ماجرا را به پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم خبر داد، و آن حضرت ، على عليه السّلام را براى گرفتن نامه به تعقيب او فرستاد؛ او در آغاز منكر شد، و هنگامى كه مورد تهديد قرار گرفت ، نامه را بيرون آورد و خدمت حضرت على عليه السّلام داد؛ و آن حضرت نامه را خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم آورد.
حاطَبَ احضار شد، و سخت مورد سرزنش قرار گرفت ؛ و عذرى آورد و پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم عذر او را ظاهرا پذيرفت ؛ و آيات آغاز سوره ممتحنه به عنوان يك هشدار براى پيشگيرى از تكرار اين گونه اعمال نازل گرديد؛ و يكى از اصول اساسى اسلام ، يعنى مساءله اقتداء به نيكان و پاكان و اولياء اللّه و قطع علاقه و پيوند با دشمنان حق و در يك جمله ((حبّ فى اللّه و بعضّ فى اللّه)) را بيان كرد.
در آغاز اين سوره ، همه مؤ منان را مخاطب ساخته مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد دشمن من و دشمن خود را دوست خويش قرار ندهيد، شما نسبت به آنها اظهار محبّت مى كنيد در حالى كه آنها نسبت به آنچه بر شما نازل شده است كفر مى ورزند، و رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم و شما را به خاطر ايمان آوردن به پروردگارتان ، از شهر و ديارتان بيرون مى كنند!)) (يا اءيّها الّذين آمنوا لاتتّخذوا عدوّى و عدوّكم اءولياء تلقون اليهم بالمودّة و قد كفروا بما جائكم من الحقّ يخرجون الّرسول و ايّاكم اءن تؤ منوا باللّه ربّكم )
اين نكته روشن است كه اگر هنگام تضادّ ((پيوندهاى محبّت و دوستى)) با ((پيوندهاى اعتقادى و ارزشى)) پيوند محبّت و دوستى مقدّم شمرده شود، پايه هاى اعتقاد و ارزش متزلزل مى گردد و انسان تدريجا به سوى باطل و فساد گرايش پيدا مى كند؛ و نكته اساسى ((حبّ فى اللّه و بعضّ فى اللّه)) يا به تعبير ديگر، تولّاى اولياء و تبرّاىِ از اعداءاللّه نيز همين است . (دقّت كنيد)
سپس در ادامه اين سخن (در آيه چهارم همين سوره ) مسلمانان را به پيروى از ابراهيم عليه السّلام و يارانش ، به عنوان يك ((اُسوه حَسَنه)) و ((الگوى زيبا و پرارزش)) دعوت كرده ، مى فرمايد: ((در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند اسوه خوبى براى شما وجود داشت ، در آن هنگام كه به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و آنچه غير خدا مى پرستيد بيزاريم ! (قدكانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الّذين معه اذ قالوا لقومهم انّا براؤ منكم و ممّا تعبدون من دون اللّه )
اُسوَه (بر وزن لقمه ) معنى مصدرى دارد؛ به معنى تاءسّى نمودن و در اصل به معنى حالتى است كه از پيروى كردن ديگرى حاصل مى شود؛ به تعبيرى ديگر، به معنى اقتداكردن و پيروى نمودن است .
و ما در فارسى معمولى امروز از آن به عنوان سرمشق گرفتن تعبير مى كنيم .
بديهى است اين امر ممكن است در كارهاى خوب باشد يا كارهاى بد؛ به همين دليل ، در آيه مورد بحث تعبير به اسوه حَسَنه شده ؛ يعنى ، كار ابراهيم و يارانش سرمشق خوبى براى شما بود، چرا كه آنها پيوندهاى ظاهرى و مادّى را با قومشان به خاطر گسستن پيوندهاى توحيدى و اعتقادى قطع كردند.
((راغب)) در ((مفردات)) معتقد است كه واژه ((اَسى)) (بر وزن عَصا) به معنى غم و اندوه ، نيز از همين مادّه گرفته شده (و اين به خاطر آن است كه به افراد ماتم زده و غمگين گفته مى شود: ((لك بفلان اسوة ؛ تو بايد از فلان كس سرمشق بگيرى (كه فلان مصيبت بزرگ بر او وارد شد و صبر و شكيبائى كرد!)))
ولى بعضى از ارباب لغت مانند: اِبنِ فارس در ((مقاييس))، اين دو مادّه را از يكديگر جدا مى داند (اوّلى را به اصطلاح ناقص واوى و دومى را ناقص يايى با دو معنى متفاوت مى شمرد).
به هر حال ، قرآن مجيد براى تشويق مسلمانان ، به مساءله مهمّ ((حبّ فى اللّه و بعضّ فى اللّه)) ابراهيم و يارانش را سرمشق قرار مى دهد، چرا كه انتخاب سرمشق ها و الگوهاى پاك و باايمان و شجاع و مقاوم ، تاءثير عميقى در پاكسازى روح و فكر و اخلاق و اعمال انسان دارد.
اين همان چيزى است كه علماى اخلاق روى آن تكيه كرده و در سير و سلوك الى اللّه انتخاب ((قُدوه)) و ((اسوه)) را وسيله پيشرفت و تعالى مى دانند.
در آيه دوم مورد بحث ، كه ادامه همان بحث آيه بالا است ، بار ديگر به برنامه ابراهيم و يارانش اشاره كرده ، مى فرمايد: ((براى شما مسلمانان در برنامه زندگى آنها سرمشق نيكويى بود؛ براى آنها كه اميد به خدا و روز قيامت دارند، و هر كس (از تاءسّى به اين مردان خدا) سرپيچى كند (و طرح دوستى با دشمنان خدا بريزد به خود زيان رسانده است و خداوند نيازى ندارد.)، او از همگان بى نياز و شايسته ستايش است .)) (لقد كان لكم فيهم اسوة حسنة لمن كان يرجواللّه و اليوم الآخر و من يتولّ فان اللّه هو الغنّى الحميد)
تفاوتى كه اين آيه با آيه قبل دارد در دو قسمت است : نخست اين كه ، در اين آيه بر اين موضوع تكيه مى كند كه ((حبّ فى اللّه و بعضّ فى اللّه)) از آثار ايمان به خدا و معاد است ؛ و ديگر اين كه اين مساءله چيزى نيست كه خدا به آن نياز داشته باشد، اين نياز شماست و براى تكامل روحى و معنوى و حفظ سلامت جامعه شما مى باشد.
چهارمين آيه ، كه ناظر به جنگ احزاب است ؛ به نكته مهمّى اشاره مى كند و آن اين كه على رغم ضعفها و بى تابيها و بدگمانيها بعضى از تازه مسلمانان در اين ميدان نبرد عظيم ، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مانند كوهى استوار، مقاومت و ايستادگى كرد؛ از آرايش جنگهاى صحيح و انتخاب بهترين روشهاى نظامى لحظه اى غافل نمى ماند و در عين حال از راههاى مختلف براى ايجاد شكاف در جبهه دشمن از پاى نمى نشست ؛ همراه ديگر مؤ منان كُلَنگ به دست گرفت و خَندَق كَند، و براى حفظ يارانش با آنها مزاح و شوخى مى كرد؛ براى دلگرم ساختن مؤ منان ، آنان را به خواندن اشعار حماسى تشويق مى نمود؛ آنى از ياد خدا غافل نبود، و يارانش را به آينده درخشان و فتوحات بزرگ نويد مى داد.
همين امور سبب حفظ جمعيّت اندك مسلمين در برابر گروه عظيم احزاب كه از نظر ظاهرى كاملا برترى داشتند، شد؛ اين ايستادگى و مقاومت عجيب سرمشقى براى همه بود.
قرآن مى فرمايد: ((رسول خدا (در ميدان جنگ احزاب ) اسوه نيكويى بود براى آنها كه اميد به خدا و روز رستاخيز دارند، و خدا را بسيار ياد مى كنند.)) (لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة لمن كان يرجوا اللّه و اليوم الآخر و ذكر اللّه كثيرا)
نه تنها در ميدان جنگ احزاب كه مصداق جهاد اصغر محسوب مى شد، پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم اسوه و الگو بود، بلكه در ميدان جهاد اكبر و مبارزه با هوى و هوسهاى نفسانى و تهذيب اخلاق نيز اسوه و سرمشق بسيار مهمّى بود؛ و آن كسى كه بتواند گام در جاى گامهاى آن بزرگوار بنهد، اين راه پرفراز و نشيب را با سرعت خواهد پيمود.
قابل توجّه اين كه در اين آيه ، علاوه بر مساءله ايمان به خدا و روز جزا (لمن كانوا يرجوا اللّه و اليوم الآخر)، روى ياد خدا نيز تكيه شده است ، و با ذكر جمله (و ذكراللّه كثيرا) نشان مى دهد آنها كه بسيار به ياد خدا هستند، از هدايتهاى چنين پيشوايى الهام مى گيرند، زيرا ايمان و ذكر خدا، آنها را متوجّه مسؤ وليّتهاى بزرگشان مى كند؛ در نتيجه به دنبال رهبر و پيشوايى مى گردند، و كسى را بهتر از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم براى اين كار نمى يابند.
در پنجمين آيه ، روى نقطه مقابل اين مساءله يعنى بغض فى اللّه تكيه كرده ، مى فرمايد: ((هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد نمى يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان آنها باشند؛ آنها كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنان را تقويت فرموده است .)) (لاتجد قوما يؤ منون باللّه و اليوم الآخر يوادّون من حادّاللّه و رسوله و لوكانوا آبائهم اءو اخوانهم اءو عشيرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و اءيّدهم بروح منه )

next page

fehrest page

back page