1- قارون از قوم موسى بود، امّا بر آنان ستم كرد، ما آن قدر از گنجها به او داده بوديم كه
حمل كليدهاى آن براى يك گروه زورمند مشكل بود! (به خاطر آوريد) هنگامى را كه قومش به او گفتند: اين همه شادى مغرورانه مكن كه خداوند شادى
كنندگان مغرور را دوست نمى دارد!- و در آنچه خداوند به تو داده ، سراى آخرت را جستجو كن و بهره ات را از دنيا فراموش مكن و همان گونه كه خدا
به تو نيكى كرده ، نيكى كن و هرگز در زمين به دنبال فساد مباش كه خدا مُفسدان را دوست ندارد.
2- ما آنها را آزموديم ، همان گونه كه ((صاحبان باغ )) را آزمايش كرديم ، هنگامى كه سوگند ياد كردند كه ميوه هاى باغ را صبحگاهان (دور از
چشم مستمندان ) بچينند - و هيچ از آن استثنا نكنند - امّا عذابى فراگير (شب هنگام ) بر (تمام ) باغ آنها فرود آمد، در حالى كه همه در خواب بودند و
آن باغ سرسبز مانند شب سياه ظلمانى شد!
3- بعضى از آنها با خدا پيمان بسته بودند كه : ((اگر خداوند ما را از
فضل خود، روزى دهد، قطعا صدقه خواهيم داد و از صالحان (و شاكران ) خواهيم بود!)) - امّا هنگامى كه خدا از
فضل خود به آنها بخشيد ((بخل )) ورزيدند و سرپيچى كردند و روى برتافتند - اين
عمل ، (روح ) نفاق را تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دل هايشان برقرار ساخت ، اين به خاطر آن است كه از پيمان الهى تخلّف جستند، و به خاطر
آن است كه دروغ مى گفتند.
4- كسانى كه بخل مى ورزند و آنچه را كه خدا از فضل خويش به آنان داده ، انفاق نمى كنند اين كار به سود آنهاست ؛ بلكه براى آنها شَرّ است ،
به زودى در روز قيامت آنچه را نسبت به آن ((بخل )) ورزيدند، همانند طوقى بر گردنشان مى افكنند و ميراث آسمانها و زمين ، از آن خداست و
خداوند، از آنچه انجام مى دهيد آگاه است .
5- آنها كسانى هستند كه ((بخل )) مى ورزند و مردم را به ((بخل )) دعوت مى كنند و آنچه را كه خداوند از
فضل (و رحمت ) خود به آنها داده كتمان مى نمايند (اين عمل ، در حقيقت از كفرشان سرچشمه گرفته ) و ما براى كافران عذاب خواركننده اى آماده كرده
ايم .
6- امّا كسى كه ((بخل )) ورزد و (از اين راه ) بى نيازى طلبد؛- و پاداش نيك الهى را انكار كند - به زودى او را در مسير دشوارى قرار مى دهيم .
7- آرى ! شما همان گروهى هستيد كه براى انفاق در راه خدا دعوت مى شويد، بعضى از شما
(بخل ) ورزد، نسبت به خود ((بخل )) كرده است و خداوند بى نياز است و شما همه نيازمنديد و هرگاه سرپيچى كنيد؛ خداوند گروه ديگرى را جاى
شما مى آورد؛ پس آنها مانند شما نخواهند بود (و سخاوتمندان در راه خدا انفاق مى كنند.)
8-...و كسانى كه از ((بخل )) و حرص خويشتن مصون بمانند، رستگارانند!
9- و كسانى كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف مى نمايند و نه سخت گيرى ، بلكه در ميان اين دو حدّ
اعتدال دارند.
10- بگو: ((اگر شما مالك خزائن رحمت پروردگار من بوديد، در آن صورت ، (به خاطر تنگ نظرى ) امساك مى كرديد؛ مبادا انفاق مايه تنگ دستى
شما شود)) و انسان تنگ نظر است !
تفسير و جمع بندى
سرنوشت بخيلان
آيات نخست اين بحث به ماجراى عبرت انگيز يكى از ثروتمندان بزرگ بنى
اسرائيل اشاره مى كند كه بر اثر ((بُخل )) و تكبّر و خودبزرگ بينى به سرنوشت بسيار دردناكى مبتلا شد.
((قارون )) از خويشاوندان نزديك حضرت موسى عليه السّلام و از چهره هاى سرشناس و ثروتمند بنى
اسرائيل و به ظاهر از نخستين مؤ منان به آن حضرت نيز بود كه آگاهى فراوانى از تورات داشت ؛ امّا او
مثل بسيارى از ثروتمندان خودخواه و از خدا بى خبر، علاقه فراوانى به نمايش دادن ثروت خويش در برابر ديدگان فقراى بنى
اسرائيل داشت كه هر گاه اموال و دارايى عظيم و عجيب خويش را به نمايش مى گذاشت ،
دل هاى دنياپرستان را به تپش در مى آورد تا جايى كه تنها آرزوى مهم آنها اين بود كه روزى
مثل قارون ، صاحب چنين ثروتى شوند!
قرآن مجيد در اين آيات مى گويد: ((قارون از قوم موسى عليه السّلام بود، ولى بر آنها ستم كرد؛ انّ قارون كان من قوم موسى فبغى عليهم
...))(588)
ستم او بر قومش هم به خاطر ((بُخل )) شديدش بود كه راضى نبود كسى از ثروت او بهره اى ببرد و هم به خاطر نمايش ثروت و به رخ
كشيدن آن و هم به خاطر مخالفت شديد با حضرت موسى عليه السّلام و همكارى با فرعونيان ، هنگامى كه حضرت موسى عليه السّلام از او طلب
زكات كرده بود.
اصولا ثروتمندان دنياپرست ، علاقه دارند كه قدرتهاى اجتماعى بيشترى در اختيار بگيرند كه اين علاقه گاهى به خاطر فزون طلبى است و
گاهى به دليل ترسى است كه از قدرتهاى سياسى و اجتماعى ديگر دارند كه مبادا ثروت آنها توسط آن قدرتها آسيب ببيند؛ به همين
دليل هميشه با پيامبران كه مردم را زير چتر حكومت الهى قرار مى دادند، به مخالفت برمى خاستند.
قرآن در ادامه آيه در مورد ثروت ((قارون )) مى فرمايد: ((آن قدر گنج به او داديم كه
حمل كليدهاى صندوق هاى (جواهرات و درهم و دينار و اشيا قيمتى ) او براى يك گروه زورمند،
مشكل بود؛ و آتيناه من الكنوز ما انّ مفاتحه لتنوء بالعصبة اولى القوّة ...))(589)
((قارون )) از وضع خود بسيار اظهار شادمانى مى كرد و همواره به عيش و نوش
مشغول بود و غم بينوايان و رنج محرومان را هرگز احساس نمى كرد؛ حتّى هنگامى كه (عاقلان مؤ من ) قومش به او گفتند: ((اين همه شادى مغرورانه
مكن كه خداوند، شادى كنندگان مغرور را دوست نمى دارد و در آنچه خدا به تو داده ، سراى آخرت را جستجو كن و بهره ات را از دنيا فراموش منما (كه
اين امانت ، بيش از چند روزى دست تو نخواهد بود) و همان گونه كه خدا به تو نيكى كرده ، تو نيز به بندگان او نيكى كن و ثروت عظيم خود را
وسيله فساد در زمين قرار مده كه خدا مفسدان را دوست ندارد؛...اذ قال له قومه لاتفرح انّ اللّه لايحبّ الفرحين * وابتغ فى ما آتاك اللّه الدّار الآخرة و
لاتنس نصيبك من الدّنيا و اءحسن كما اءحسن اللّه اليك و لاتبغ الفساد فى الاءرض انّ اللّه لايحبّ المفسدين ))(590)
اين دستورات پنجگانه و اندرزهاى ناصحانه و مشفقانه ، نه تنها در دل سياه ((قارون )) اثر نكرد، بلكه بر طغيان او افزود تا آنجا كه به
صراحت ، توحيد افعالى خداوند را انكار كرد و گفت : ((اين ثروتهاى عظيم ، نتيجه لياقت و آگاهى و كاردانى خودم مى باشد)).
قرآن مجيد در آيات ديگر همين سوره ، به يكى ديگر از رذايل اخلاقى ((قارون )) كه تقريبا به صورت يك جنون عمومى در همه ثروتمندان
مغرور و از خدا بى خبر آمده است ، مى پردازد و مى گويد: ((او در مقابل چشم قوم خود (در برابر ديدگان محرومان و بينوايان ) به نمايش ثروت
پرداخت و تمام توان خود را درايت نمايش جنون آميز غيرانسانى به كار گرفت . اسبهاى گران قيمت ، با زين هاى طلايى و كنيزان زيبا و غرق در
انواع زينت آلات و جواهرات و ساير اموال و دارايى را كه بسيار فريبنده بود به نمايش گذاشت و به جاى اين كه به اندرز ناصحانه آگاهان
قومش گوش دهد و مرهمى بر جراحتهاى قلب بينوايان بگذرد؛ بلكه با عناد و مخالفت با آگاهان قومش نمك بر زخم قلب فقرا مى پاشيد و با
نمايش ثروتش همه را در حيرت فرو مى برد.))
هنگامى كه طغيان او فزونى گرفت ، خداوند بيش از آن ، به او مهلت نداد و با ايجاد زلزله اى - تنها در
محل كاخ قارون - او را به همراه تمام ثروتش در كام زمين فرو برد و با حركت ديگر شكاف را بست و بدين سان سرنوشت او درس عبرتى براى
همه انسانها در طول تاريخ گشت .
ريشه اصلى بدبختى ((قارون )) همان ((بُخل )) او بود. بُخلى كه سرچشمه انكار عملى او نسبت به نبوت حضرت موسى عليه السّلام و
توحيد پروردگار شد و به دنبال آن به فكر متهم ساختن پيامبر بزرگ خدا حضرت موسى عليه السّلام ، به
عمل منافى عفت با يك زن بدكار افتاد كه خداوند به زودى او را رسوا كرد. او مى پنداشت كه با داشتن اين
مال و ثروت عظيم ، هيچ كس را قدرت رساندن آسيب به او نيست ؛ به همين گونه از هيچ گونه ظلم و ستمى بر قوم بنى
اسرائيل دريغ نداشت تا اين كه سرانجام به كيفر زشت كارهاى خود رسيد.
در بخش دوّم از آيات ، به داستان عبرت انگيز ديگرى از گروه بخيلان و سرنوشت سياه آنها اشاره مى كند. گروهى كه قرآن مجيد از آنها، به
اصحاب الجنّه (صاحبان باغ ) ياد كرده ، به نظر بعضى از مفسّران ، گروهى از بنى
اسرائيل بودند كه در ((يمن )) در نزديكى ((صنعا)) زندگى مى كردند. بعضى از محققان ، وجود كلمه ((حرد)) را در ادامه اين آيات كه
به معنى ((منع )) مى باشد و با واژه هاى متداول ((يمن )) است ، اشاره به اين معنى مى دانند كه آنها
اهل يمن بودند.
آنها ده نفر بودند كه باغ بزرگى را از پدر به ارث برده بودند، پدرشان مرد نيكوكار و سخاوتمندى بود و هنگامى كه ميوه ها و ثمره هاى باغ
نمايان مى گشت ، درِ باغ را بر روى مستمندان مى گشود تا آنها بهره كافى ببرند كه اين امر مايه بركت و وسعت
اموال پدر گشته بود.
ولى فرزندان بخيل و ناخَلَف ، به گمان اين كه بخش زيادى از اين درآمد به جيب فقرا و نيازمندان مى ريزد و دليلى هم ندارد كه
اموال خودشان را اين گونه ببخشند؛ تصميم گرفتند اجازه ندهند حتّى يك فقير هم وارد باغ آنها شود. به همين خاطر تصميم گرفتند كه يك روز
صبح ، بى سر و صدا با جمعى كارگر زُبده به باغ بروند و پيش از آن كه فقرا بيدار شده و باخبر گردند، تمام
محصول را چيده و منتقل نمايند.
((برسوئى )) در ((روح البيان )) مى گويد: ((اين ماجرا مربوط به زمان كمى بعد از حضرت مسيح عليه السّلام است . آنها پدرى داشتند
بسيار سخاوتمند كه از آن باغ به اندازه نياز سال خود برمى داشت و بقيه را به نيازمندان مى داد و به اين ترتيب ، مقدار
قابل ملاحظه اى نصيب فقرا مى شد كه روزهاى زيادى از آن براى معيشت خود بهره مى گرفتند؛ ولى هنگامى كه پدر از دنيا رفت ، فرزندان گفتند:
اگر ما كار پدرمان را ادامه دهيم ، زندگى بر ما مشكل مى شود؛ در حالى كه ما عيالمنديم و در ميان خود سوگند ياد كردند كه در آغاز صبح ، هنگامى
كه هنوز تاريكى به طور كامل از بين نرفته ، ميوه ها را بچينند؛ حتّى براى اين سخن خود، ان شاءاللّه هم نگفتند)).(591)
خداوند نيز مجازات سخت و دردناكى براى آنها قرار داد؛ ((هنگام شب ، در آن موقع كه همه آنها در خواب بودند، عذابى فراگير از ناحيه
پروردگارت بر تمام باغ فرود آمد؛ فطاف عليها طائف من ربّك و هم نائمون )).(592)
آرى ! آتشى سوزان و صاعقه اى مرگبار، چنان بر آن باغ فرود آمد كه ((آن باغ خرّم و سرسبز به صورت خاكستر سياه در آمد؛ فاءصبحت
كالصّريم )).(593)
احتمال ديگر نيز وجود دارد كه ((صريم )) به معنى درخت بدون ميوه باشد؛ يعنى ، ((صاعقه )) فقط تمام ميوه ها را از بين بُرد و تنها
چوبى از درختان باقى ماند. و صبح زود بعد، هنگامى كه خوشحال و راضى از نقشه خودشان به باغ آمدند؛ به محض ورود به باغ ديدن آن منظره
وحشتناك ، فرياد كشيدند و گفتند: ((ما راه را گم كرده ايم ، ما همه چيز را از دست داديم ، بلكه ما محروميم ؛ فلمّا راءوها قالوا انّا لظالّون *
بل نحن محرومون )).(594)
ممكن است تعبير ((انّا لضالّون )) اشاره به اين داشته باشد كه آنها در آغاز باور نداشتند كه اين باغ سوخته ، همان باغ سرسبز و
پُرميوه آنهاست ، ولى هنگامى كه دقّت نمودند از قرائن فهميدند كه اين باغ ، همان باغ خودشان است كه چنين نابود شده است . لذا گفتند:
((بل نحن محرومون )).
احتمال ديگر نيز وجود دارد كه اين گم كردن راه خداست ؛ زيرا آنها سعادت و خوشبختى خود را در
((بُخل )) مى پنداشتند، در حالى كه راه صحيح همان راه پدر سخاوتمندشان بود.
در ادامه اين آيات آمده است : اين گروه بخيلان به زودى از خواب ((غفلت )) بيدار شدند و به ملامت يكديگر پرداختند و اعتراف به گناه كردند و
تصميم گرفتند در آينده اين كار را تكرار نكنند و از خداوند، باغى بهتر از آن را خواستند. در بعضى از روايات آمده است كه خداوند، توبه آنها را
قبول كرد و باغى بهتر و پُربارتر به آنها عنايت فرمود.
به هر حال آيه فوق ، بيانگر عواقب دردناك ((بُخل )) و انحصارطلبى است كه حتّى در دنياى مادّى نيز
((بُخل )) كارساز نيست .
قابل توجّه است كه قرآن در آغاز اين آيات ، مى گويد: ((ما مردم مكّه را نيز با چنين امتحانى آزموديم ؛ همان گونه كه ((اصحاب الجنّه )) را
آزمايش كرديم )) و گويا اين تعبير، اشاره به قحطى و خشكسالى شديدى است كه در مكّه بر اثر
((بُخل )) و ترك انفاق روى داد و ثروتمندان بخيل را به روز سياه نشاند.
در سوّمين آيه سخن از سرنوشت فرد بخيلى در عصر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است . مطابق بسيارى از تفاسير، مردى از انصار به
نام ((ثعلبة بن حاطب )) كه در آغاز مرد بسيار تهى دستى بوده و هميشه آرزو داشت كه روزى ثروتمند شود؛ به همين خاطر به اصرار فراوان
از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تقاضا كرد كه براى او دعا كند تا
مال فراوانى به دست آورد.
پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به او فرمود: ((داشتن مقدار كم كه بتوانى حقّش را ادا كنى بهتر از مقدار زياد است كه توانايى اداى
حقّش را نداشته باشى ))؛ يعنى ، به زندگى ساده ات بساز و شاكر باش . ولى او گفت : با خدا عهد مى كنم ، اگر ما را از
فضل خود بهره مند سازد، به طور قطع صدقه خواهيم داد و از صالحان (شاكران ) خواهيم بود؛ ((و منهم من عاهد اللّه لئن آتانا من فضله لنصدّقنّ
و لنكوننّ من الصّالحين )).(595)
سرانجام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى اين مرد پُرمدعاى كم ظرفيت ، بنا به اصرار خودش دعا كرد تا صحنه آزمونى براى او و
سايرش باشد. چيزى نگذشت كه به بركت دعاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ، ثروت زيادى كه انتظار آن را نداشت ، به او رسيد و
روز به روز فزونى يافت .
صاحب دامهاى زيادى شد و كارش بسيار رونق گرفت . امّا هنگامى كه آيه زكات
نازل شد؛ به او ابلاغ كردند كه بايد مقدار كمى از اين اموال را به عنوان زكات ، در اختيار نيازمندان بگذارى ، آن مرد
((بُخل )) كم ظرفيت ، پيمان خود را با خدا و پيامبرش به دست فراموشى سپرده و از پرداخت مقدار ناچيز زكات خوددارى ورزيد.
قرآن در اين جمله كوتاه چنين مى فرمايد: ((هنگامى كه خداوند از فضل و رحمتش به آنان داد؛
((بُخل )) ورزيدند و سرپيچى كردند و روى گردان شدند؛ فلمّا آتاهم من فضله بخلوا به و تولّوا و هم معرضون )).(596)
گرچه ((ثعلبه )) يك نفر بيش نبود، ولى هنگامى كه كار و ثروتش رونق گرفت ، از گروه بسيارى براى حفظ اموالش كمك مى گرفت ، لذا
ممكن است صيغه هاى جمع در آيه ، اشاره به همين مطلب داشته باشد.
احتمال ديگر نيز وجود دارد كه اين گونه درخواست ها را تنها ((ثعلبه )) از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نكرد و اين آزمايش نيز
تنها براى او رخ نداد؛ بلكه افراد زيادى چنين تقاضايى را داشتند كه نتوانستند از امتحان الهى ، سرافراز بيرون آيند.
به هر حال نتيجه پيمان شكنى و بُخلشان ، آن شد كه روح نفاق به طور پايدار در
دل آنان ريشه كند و تا قيامت ادامه يابد؛ زيرا، عهدى را كه با خدا بسته بودند، شكستند و دروغ گفتند؛ ((فاءقبهم نفاقا فى قلوبهم الى يوم
يلقونه بما اءخلفوا اللّه ماوعدوا و بما كانوا يكذبون )).(597)
آرى ! مردى كه يك روز جزء عبّاد بود و او را حمامه مسجد(598) مى ناميدند و پيشانى او مانند زانوى شتر پينه بسته بود، بر اثر
((بُخل )) و انحصار قلبى ، روياروى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قرار گرفت و حتّى به طور كنايه بر آيين اسلام و قانون زكات
خرده گرفت و آن را شبيه جزيه اهل كتاب شمرد و به اين ترتيب در صف منافقان قرار گرفت و همه مسلمين نيز او را از جامعه اسلامى طرد كردند.
در چهارمين آيه ، خداوند مجازات سنگين ((بخيلان )) را بيان مى نمايد، مجازاتى كه در قرآن مجيد، تنها در اين مورد به كار رفته و درباره هيچ
گناه ديگرى ديده نمى شود، مى فرمايد: ((آنها كه ((بخل )) مى ورزند، آنچه را خداوند از
فضل خويش به آنها داده ، انفاق نمى كنند، گمان نكنند به نفع آنهاست ، بلكه براى آنها شَر است ؛ ((و لايحسبنّ الّذين يبخلون بما آتاهم اللّه من
فضله هو خيرا لهم بل هو شَرّ لهم ...))(599)
سپس مى افزايد: ((به زودى آنچه را كه آنها درباره آن ((بخل )) ورزيدند، در روز قيامت همانند طوقى به گردن آنان مى افكنند (به صورت
بار بسيار سنگينى كه قدرت حركت را از آنان مى گيرد و آنها را در عرصه محشر رسوا مى سازد.)؛...سيطوّقون ما بخلوا به يوم القيامة
...)).(600)
در انتهاى آيه مى فرمايد: ((ميراث آسمانها و زمين از آن خداست و خداوند از آنچه انجام مى دهيد، آگاه است ؛...و للّه ميراث السّماوات و الاءرض و
اللّه بما تعملون خبير)).(601)
اين آيه اشاره به اين دارد كه نگهدارى اموال ((بُخل )) كردن چه سودى دارد؛ در حالى كه بايد همه آنها را بگذاريد و برويد.
گرچه بعضى از روايات ، آيه فوق را به مسئله منع ((زكات )) تفسير كرده اند، ولى در ظاهر مفهوم آيه ، عام است و انواع
((بُخل )) را شامل مى شود؛ حتّى به گفته بعضى از مفسّران علاوه بر
((بُخل )) در اموال ، ((بُخل )) در علم و دانش و مانند آن را نيز شامل مى شود.
در اين كه به چه صورتى طوقى به گردن آنها مى افتد، بايد گفت : مطابق بعضى از روايات ، آن
اموال به صورت طوق آتشين در مى آيد. چنان كه تفسير عيّاشى از امام باقر عليه السّلام
نقل مى كند: ((هر كس زكات مال خود را نپردازد، خدا آن را به صورت اژده هايى از آتش
مبدّل مى كند و به گردن او مى افكند و پيوسته او را مى گزد (و به او گفته مى شود، همان گونه كه در دنيا اين
اموال را هرگز از خود دور نمى كردى ، اكنون آنها را بردار و به گردن بيفكن ))).(602)
از تعبير بالا به خوبى روشن مى شود كه تعبير به ((طوق )) در واقع تجسّمى از
اعمال آنها در دنياست ؛ زيرا ((طوق )) چيزى است كه از انسان دور نمى شود. به هر
حال ، تعبيرات مختلف آيه ، همه حكايت از زشتى ((بُخل )) و خوبى ((انفاق )) در راه خدا و ((سخاوت )) در
اموال و مواهب خداداد مى كند.
قابل توجّه اين كه ، اموال ((بخيلان )) نه تنها در قيامت ، طوقى برگردن آنها مى شود، بلكه در دنيا نيز هميشه بايد بار سنگين حفظ و
نگهدارى و محاسبه آن را بر گردن نهند و سپس آن را رها ساخته و به سراى ديگر براى پاسخ گويى بشتابند.
در پنجمين آيه ، خداوند بخيلانى را كه نه تنها خود بخيلند، بلكه ديگران را نيز به
((بخل )) دعوت مى كنند، مورد نكوهش قرار داده است ؛ زيرا آنها به عنوان مصداق روشنى از
((مختال فخور(603))) معرفى گرديده اند و در چنين آيه از قرآن مجيد تصريح شده است كه خداوند
((مختال فخور)) را دوست ندارد. خداوند در مورد اين گروه مى فرمايد: ((مختال فخور، همان كسانى هستند كه
((بخل )) مى ورزند و مردم را نيز دعوت به ((بخل )) مى نمايند و هر كس از اين فرمان روى گردان شود (به خدا زيانى نمى رساند)؛ زيرا
خداوند غنى و حميد است ؛ ((الّذين يبخلون و ياءمرون النّاس بالبُخل و يكتمون ما آتاهم اللّه من فضله و اءعتدنا للكافرين عذابا
مهينا)).(604)
بديهى است كه خداوند، هرگز انسانى را كه هميشه در تضاد مطلق با صفات
((جلال )) و ((جمال )) خداست ، دوست نخواهد داشت و او را مشمول عنايات خاص خود نخواهد نمود.
جالب توجّه اين كه ، در آيات قبل از آن ، اشاره به مصائب مختلف زندگى انسانها كرده و مى فرمايد: فلسفه اين مصائب آن است كه به زندگى مادّى
خود دلبسته نباشيد؛ يعنى ، از امكانات مادّى مغرور نشويد و بدانيد ((بُخل )) شما را ثروتمند نمى كند، بلكه با وزش نسيمى ، دفتر ايّام بر
هم مى خورد و ثروتمندترين مردم ممكن است در يك شب به فقيرين مردم تبديل شود؛ پس فخر و مباهات به ثروت چه معنى دارد و
((بُخل )) چه مشكلى را حل مى كند؟
نكته مهم ديگر اين كه دعوت بخيلان از ساير مردم به ((بُخل )) به خاطر آن است كه مى خواهند همه ، همرنگ آنها باشند تا در ميان جمعيّت رسوا
نشوند، به علاوه چون اين گونه افراد، عواطف انسانى را زير پا گذارده اند، افرادى بى رحم و سنگ دلند؛ حتّى از ((سخاوت )) و ترحم
ديگران به فقرا و نيازمندان ، احساس رنج و ناراحتى مى كنند.
در اين رابطه امام صادق عليه السّلام مى فرمايند: ((اميرمؤ منان عليه السّلام دستور داد كه پنج ((وسق ))(605) خرما براى شخصى
بفرستند و اين شخص مرد سخى و بخشنده اى بود كه نيازمندان از او بهره مى بردند و هرگز نه از على عليه السّلام و نه از ديگران ، چيزى طلب
مى كرد. شخص (بخيلى كه در آنجا بود) عرض كرد: اى اميرمؤ منان ! اين شخص تقاضايى از شما نكرده بوده ، به علاوه يك وسق كافى است . اميرمؤ
منان عليه السّلام فرمودند: ((لاكثّر اللّه فى المؤ منين ضربك ، اعطى اءنا و
تبخل اءنت ...؛ خداوند در ميان مؤ منان مانند تو را زياد نكند. من دارم مى بخشم ، تو دارى
بُخل مى ورزى ، خدا خيرت دهد، اگر من به كسى كه اميد بخشش را دارد، تنها بعد از درخواست كمك كنم ، در حقيقت بهاى چيزى را كه از او گرفته ام ،
داده ام ؛ زيرا، آبروى خود را نزد من ريخته است )).(606)
در ششمين آيه ، ضمن اشاره به مجازات شديد بخيلان ، مى فرمايد: ((امّا كسى كه
((بُخل )) ورزيده و از اين راه ، بى نيازى طلبد و پاداش نيك (الهى ) را تكذيب كند، ما او را در مسير دشوارى قرار مى دهيم و آن هنگام كه (در جهنم
) سقوط مى كند، ديگر اموال او به حالش سودى نخواهد داشت ؛ و اءمّا من بخل و استغى * و كذّب بالحسنى * فسنيسّره للعسرى - و ما يغنى عنه ماله
اذا تردّى )).(607)
از اين تعبير به خوبى روشن مى شود:
اوّلا ((بُخل )) سبب بى نيازى و ثروت نمى شود؛ بلكه پيمودن اين راه ، كار را در دنيا و آخرت بر انسان
مشكل مى كند (توجّه داشته باشيد كه واژه ((العسرى )) در آيه مطلق است و هرگونه مشكلى را در دنيا و آخرت
شامل مى شود).
ثانيا، به فرض كه از اين راه ثروت عظيمى بياندوزد و آن را در آخرت با خود ببرد، در آن هنگام كه در جهنّم سقوط مى كند، چه سودى به
حال او خواهد داشت .
در تفسير ((يُسر)) كه نقطه مقابل ((عُسر)) است ، مفسّران بزرگ ، احتمالات زيادى داده اند كه نقطه
مقابل اين احتمالات ، در مورد ((عُسر)) نيز صادق است . نخست اين كه منظور از آن زمينه هاى توفيق و آسان شدن راه اطاعت خداست - در برابر واژه
((عُسر)) كه درباره سلب توفيق و پيچيدگى راه طاعت است - بعضى آن را به معنى راه آسان زندگى و بعضى ، راه بهشت و پاداشهاى بزرگ
الهى و بعضى ديگر به معنى امدادهاى غيبى و مانند آن شمرده اند؛ ولى همان گونه كه در بالا اشاره شد، ((عُسر)) - و همچنين يُسر - مفهوم
وسيع و گسترده اى دارد كه تمام امورى را كه مربوط به دنيا و آخرت است ،
شامل مى شود.
در هفتمين آيه ، خداوند ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را مخاطب ساخته و بخيلان را مورد نكوهش شديد قرار داده و مى فرمايد: ((آرى !
شما همان جمعيّتى هستيد كه براى انفاق در راه خدا فراخوانده مى شويد، بعضى از شما
((بُخل )) مى ورزند و هر كس بُخل كند، نسبت به خودش بُخل كرده است ؛ ها اءنتم هؤ لاء تدعون لتنفقوا فى
سبيل اللّه فمنكم من يبخل و من يبخل فانّما يبخل عن نفسه ))(608) و براى اين كه ناآگاهان تصوّر نكنند، خداوند نيازى به اين انفاقها دارد، در
ادامه اين آيه مى فرمايد: ((خداوند بى نياز است و شما همه نيازمند و فقير هستيد؛ ...و اللّه الغنىّ و اءنتم الفقراء...)).(609)
بنابراين آنچه را انفاق مى كنيد، در واقع امانتهاى الهى است كه چند روزى نزد شما براى آزمون و امتحان و تعليم و تربيت قرار داده شده و خدا
دستور داده ، بخشى از اين امانت را به بندگان فقيرش بسپاريد يا در راه جهاد مصرف كنيد.
|