next page

fehrest page

back page

بديهى است اين تقليد كوركورانه كه در سايه آن زشتيها، زيبا، خودنمايى مى كرد، عوامل زيادى داشت ؛ ولى بى شك ، يكى از عوامل آن تبديل زشتيها به يك سنّت و فرهنگ ديرپا بوده است .
و نيز همين معنى در آيه 103 و 104 سوره مائده آمده كه عربهاى جاهلى يك سلسله بدعتهاى اَبلهانه در زمينه حلال و حرام براى خود گذارده بودند؛ غذاهاى مباح و حلالى را بر خود تحريم مى كردند، و حرامهايى را بر خود حلال مى شمردند، و چنان به اين سنّت غلط چسبيده بودند كه آيات الهى را درباره آن بى رنگ مى پنداشتند و در مقابل آن مى گفتند: ((حَسبنا ما وجدنا عليه آبائنا؛ آنچه را از پدران خود يافته ايم ما را بَس است !))
و از مجموع اين بخش از آيات به روشنى ثابت مى شود كه تا چه حد سنّتهاى غلط مى تواند زمينه ساز اعمال ضدّاخلاقى گردد، و رذائل را فضائل نشان دهد، و عقايد انحرافى را درست و صواب معرفى كند.
در پنجمين آيه به مطلب تازه اى در زمينه تاءثّير سنّتها بر دگرگونى ارزشهاى اخلاقى ، برخورد مى كنيم ، و آن اين كه قوم لوط كه انحرافات اخلاقى آنها صفحات تاريخ را سياه كرده ، (و با نهايت تاءسّف در جاهليّت عصر ما در مراكز تمدّن غربى ، به صورت بدتر از گذشته و در شكل قانونى بروز و ظهور نموده است ) هنگامى كه دعوت حضرت لوط و ياران اندكش را به پاكى و تقوا بطور مكرّر شنيدند ناراحت شدند، و فرياد زدند: اينها را از شهر و ديار خود بيرون كنيد، اينها آدمهايى هستند كه مى خواهند به پاكى و تقوا روى آورند (يا تظاهر به پاكى و تقوا كنند) (و ما كان جواب قومه الاّ اءن قالوا اءخرجوهم من قريتكم اءنّهم اناس يتطهّرون ).
محيط آلوده ، سنّتهاى غلط و فرهنگ منحط، آنچنان اثر سوء، در ميان آنها گذارده بود كه پاكى و تقوا، جرم محسوب مى شد، و ناپاكى و آلودگى افتخار!
بديهى است در چنين محيطى رذائل اخلاقى بسرعت پرورش مى يابد و فضائل كمرنگ و بى رنگ مى شود.
در ششمين آيه ، سخن از داستان وحشتناك زنده به گور كردن دختران در عصر جاهليّت ، به خاطر خُو گرفتن به يك سنّت غلط مى باشد.
عرب جاهلى تولّد دختر را ننگى براى خود مى پنداشت ، و هرگاه به او خبر مى دادند دخترى نسيب تو شده است ، چنان خشمگين مى شد كه صورتش ‍ از شدّت ناراحتى كبود و سياه مى شد!(166)
و گاه روزها يا هفته ها خود را پنهان مى كرد و پيوسته در فكر بود، آيا اين ننگ را بر خود بپذيرد، و دختر را نگه دارد يا در زير خاك پنهانش سازد؛ و خود را از اين غم و اندوه ننگ رهايى بخشد (و اذا بشّر اءحدهم بالانثى ظلّ وجهه مسودّا و هو كظيم يتوارى من القوم من سوء ما بشّر به اءيمسكه على هون اءم يدسّه فى التّراب الاساء ما يحكمون ).
بى شك آدم كشى آن هم در جايى كه پاى فرزند نوزاد در ميان باشد از قبيحترين اعمال و زشت ترين كارها است ولى سنّتهاى غلط چنان قبح و زشتى آن را از بين مى برد كه به صورت يك فضيلت و افتخار در مى آيد.
از مسائل وحشتناكى كه در مورد مساءله زنده به گور كردن دختران در بعضى از تفاسير آمده ، اين است كه نوشته اند دفن كردن در زير خاك يكى از طرق نابود كردن آنها بود، گاه دختران را در آب مى انداختند و غرق مى كردند و گاه از بالاى كوه پَرتاب مى نمودند و گاهى آنها را سر مى بريدند!(167)
در اين كه از چه زمانى اين سنّت ننگ آلود در ميان عرب جاهلى رايج شد و انگيزه اصلى آن چه بود، بحثهاى مفصّلى است كه اين جا، جاى آن نيست .(168)
سخن در اين است كه چگونه اين گونه سنّتها راه را براى رذائل اخلاقى در بدترين اَشكالش هموار مى سازد؛ و بدترين رذائل را در رديف بهترين فضائل قرار مى دهد؛ و اين گواه ديگرى است بر اين كه فرهنگ قوم و ملّت ، يكى از انگيزه هاى مهّم گرايش به فضائل يا رذائل است و آنان كه مى خواهند با رذائل اخلاقى مبارزه كنند، بايد در اصلاح فرهنگهاى فاسد بكوشند.
شبيه همين معنى را در عصر و زمان خود مشاهده مى كنيم كه فرهنگهاى شبيه فرهنگ عرب جاهلى ، سرچشمه انواع رذائل اخلاقى شده است به عنوان نمونه : در يك كنفرانس بزرگ جهانى كه در سالهاى اخير در پِكن پايتخت چين درباره حقوق زن برگزار شد، گروه عظيمى از كشورهاى شركت كننده در آن كنفرانس اصرار داشتند كه اين سه اصل در برنامه كنفرانس جاى گيرد: آزادى روابط جنسى زنان ؛ مشروع بودن همجنس گرايى آنان ؛ و آزادى سقطِجنين ؛ كه با جنجال عظيمى از سوى بعضى از كشورهاى اسلامى از جمله كشور ما رو به رو شد.
بديهى است هنگامى كه نمايندگان به اصطلاح تحصيل كرده اقوام و ملّتها از اين گونه كارهاى زشت و ننگين به عنوان حقوق زن دفاع كنند و فرهنگى براساس آن پديد آيد، چه رذائل اخلاقى در ميان اقوام و ملل شايع مى گردد! رذائلى كه آثار زيانبار آن نه تنها در مساءله تهذيب اخلاق ، بلكه در زندگى اجتماعى و اقتصادى آنها نيز نمايان مى شود.
در هفتمين و آخرين آيه مورد بحث كه بيانگر رابطه فضائل با فرهنگ محيط است ، سخن از ياران پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه وآله و سلّم به ميان آمده و نشان مى دهد كه آنها در سايه فرهنگى كه آن حضرت در آن جامعه تاريك و ظلمانى به وجود آورد، با چه سرعتى مراحل فضائل اخلاقى را پيمودند و از نردبان علم و فضيلت بالا رفتند؛ مى فرمايد: محمّد فرستاده خداست و آنها كه با او هستند (داراى اين صفات برجسته اند) در برابر كفّار سرسخت و در ميان خود مهربانند؛ همواره آنهادر حال ركوع و سجود (و نيايش و عبادت ) مى بينى ، كه فضل و رضاى پروردگار را مى طلبند، نشانه آنها در صورتشان از آثار سجده نمايان است (محمّد رسول اللّه و الّذين معه اءشدّاء على الكّفار رحماء بينهم تراهم ركّعا سجّدا يبتغون فضلا من اللّه و رضوانا سيماهم فى وجوههم من اءثر السّجود).
بديهى است منظور از و الّذين معه (كسانى كه با او هستند) همراهى در زمان و مكان نيست ؛ بلكه همراهى در آموزشها و عقائد و پذيرش سنّتها و فرهنگ خاصّ الهى اوست .
رابطه آداب و سنن با اخلاق در روايات اسلامى
در اسلام اهمّيّت فوق العاده اى به مساءله ايجاد سنّتهاى صالحه و مبارزه با سنّتهاى سيّئه داده شده است ؛ و اين مساءله بازتاب گسترده اى در احاديث اسلامى دارد؛ و از مجموع اين احاديث بخوبى روشن مى شود كه هدف اين بوده كه با فراهم آمدن سنّتهاى نيك ، زمينه هاى اعمال اخلاقى فراهم گردد؛ و بعكس ، زمينه هاى رذائل برچيده شود؛ از جمله روايات زير است كه هر كدام نكته خاصّ خود دارد.
1- در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم آمده است كه فرمود: ((خَمس لا اءدعهنّ حتّى الممات الاكل على الحضيض مع العبيد ...، و حلب العنز بيدى و لبس الصّوف و التّسليم على الصّبيان ، لتكون سنّة من بعدى ؛ پنج چيز است كه تا آخر عُمر آن را رها نمى كنم ؛ غذا خوردن با بردگان در حال نشسته روى زمين و ... و دوشيدن شير بُز ماده با دست خودم ، و پوشيدن لباسهاى پشمينه (ى خشن كه لباس قشرهاى كم درآمد و محروم بود) و سلام كردن به كودكان ، تا به صورت سنّتى براى بعد از من در آيد.))(169)
هدف از اين گونه كارها اين بوده است كه روح تواضع و فروتنى را در مردم ايجاد كند، و تواضع از گردن فرازان به صورت سنّتى در آيد و مردم به آن اقتدا كنند.
در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است : ((من سنّ سنّة حَسنة عمل بها من بعده كان له اءجره و مثل اجورهم من غير اءن ينقص من اجورهم شيئا، و من سنّ سنّة سيّئة فعمل بها بعده كان عليه وزره و مثل اءوزارهم من غير اءن ينقص من اءوزارهم شيئا؛ كسى كه سنّت نيكى را در ميان مردم بگذارد كه بعد از وى به آن عمل كنند، هم اجر كار خود را دارد و هم مساوى پاداش تمام كسانى كه به آن عمل مى كنند؛ بى آن كه چيزى از پاداش آنها را كاهد؛ و كسى كه سنّت بدى بگذارد، و بعد از وى به آن عمل كنند، كيفر آن ، همانند كيفر كسانى كه به آن عمل مى كنند بر او خواهد بود بى آن كه چيزى از كيفر آنها كاسته شود.))(170)
شبيه همين مضمون را مرحوم علّامه مجلسى در بحار آورده است .
اين حديث كه به تعبيرهاى مختلف از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم و امام باقر عليه السّلام و امام صادق عليه السّلام نقل شده نشان مى دهد كه فراهم آوردن زمينه ها براى اعمال اخلاقى ، تا آن حد اهمّيّت دارد كه پديد آورنده اش در تمام آثار آن شريك است ؛ همچنين فراهم آوردن زمينه هاى رذائل با ايجاد سنّتهاى ضلالت و گمراهى و فساد.
3- روى همين جهت ، اميرمؤ منان على عليه السّلام از سفارشهاى مؤ كّدى كه به مالك اشتر مى كند، همان حفظ سنّتهاى صالحه و جلوگيرى از شكسته شدن احترام آنهاست ؛ مى فرمايد: ((لاتنقص سنّة صالحة عمل بها صدور هذه الامّة و اجتمعت بها الالفة و صلحت عليها الرّعيّة ، و لاتحدثنّ سنّة تضرّ بشى ء من ماضى تلك السّنن فيكون الاجر لمن سنّها و الوزر عليك بما نقضت منها؛ هرگز سنّت پسنديده اى را كه پيشوايان اين امّت به آن عمل كرده اند و امّت اسلامى به آن انس و الفت گرفته ، و امور رعيّت ، به وسيله آن اصلاح شده ، نقض مكن ! و سنّت و روشى را كه به آن سنّتهاى صالحه پيشين زيان آور سازد، ايجاد منما! كه اجراى آن براى كسى خواهد بود كه آن سنّتها را برقرار كرده و گناهش بر توست كه آن سنّتها را شكسته اى !))(171)
در واقع سنّتهاى نيك از آنجا كه كمك به انجام كارهاى خير و پرورش فضائل اخلاقى مى كند، داخل در تحت عنوان اعانت بر خير است و ايجاد يا احياى سنّتهاى شَر، مصداق معاونت بر اثم محسوب مى شود؛ و مى دانيم معاونان ، در اعمال خوب و بد فاعلان خير و شَر، سهيم و شريكند بى آن كه چيزى از پاداش و كيفر آنها كاسته شود.
اهمّيّت سنّت حَسنه تا آن حد است كه در روايت معروفى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : عبدالمطّلب جدّ گرامى پيامبر اسلامى صلّى اللّه عليه وآله و سلّم پنج سنّت قبل از اسلام در ميان عرب قرار داد، و خداوند همه آنها را امضا فرمود و جزء احكام اسلام قرار داد: همسر پدر را بر فرزند تحريم كرد؛ و در ديه قتل ، صد شتر قرار داد؛ و در دور خانه خدا هفت شوط طواف مى كرد؛ و گنجى پيدا كرد خُمس آن را ادا مى نمود؛ و زمزم را در آن روز كه از نو حفر كرد، ((سقاية الحاج)) ناميد (كانت لعبد المطّلب خَمسا من السّنن اءجريها اللّه عزّوجلّ فى الاسلام حرّم نساء الاباء على الابناء، و سنّ الدّية فى القتل ماءة من الابل و كان يطوف بالبيت سبعة اءشواط، و وجد كنزا فاخرج منه الخُمس ، و سمّى زمزم حين حفرها سقاية الحاجّ).
از مجموع آنچه در بالا آمد و روايات فراوان ديگرى كه در اين زمينه وارد شده است بخوبى استفاده مى شود كه آداب و سنن و فرهنگ يك قوم و ملّت اثر تعيين كننده اى در اخلاق و اعمال آنها دارد؛ و به همين دليل ، اسلام اهمّيّت فوق العاده اى به اين مساءله مى دهد و حفظ سنّتهاى حسنه را لازم مى شمرد و ايجاد يا حفظ سنّتهاى سيئه را يك گناه بسيار بزرگ معرّفى مى كند.
6- رابطه عمل و اخلاق
درست است كه اعمال انسان از اخلاق او سرچشمه مى گيرد و خُلق و خُوهاى درونى در لا به لاى اخلاق نمايان مى شود، بطورى كه مى توان گفت ، اعمال و رفتارهاى انسان ثمره خُلق و خُوى درونى اوست ؛ ولى از سوى ديگر، اعمال انسان نيز به نوبه خود به اخلاق او شكل مى دهد؛ يعنى ، تكرار يك عمل خوب يا بد، تدريجا تبديل به يك حالت درونى مى شود و ادامه آن سبب پيدايش يك مَلكه اخلاقى مى گردد، خواه فضيلت باشد يا رذيلت ؛ به همين دليل ، يكى از راههاى مؤ ثّر براى تهذيب نفوس ، تهذيب اعمال است ، و مبادا تكرار يك عمل بد در درون روح و جان انسان ريشه بدواند، و روح را به رنگ خود در آورد و سبب پيدايش رذائل اخلاقى گردد!
به همين دليل ، در روايات اسلامى دستور داده شده است كه مردم بعد از لغزشها و گناهان فورا توبه كنند؛ يعنى ، با آب توبه آثار آن را از دل و جان بشويند مبادا گناه تكرار شود و تبديل به يك اخلاق رذيله گردد!
بعكس ، دستور داده شده است كه كارهاى نيك ، آنقدر تكرار گردد كه تبديل به يك عادت شود.
با اين اشاره به قرآن باز مى گرديم ، و بخشى از آياتى را كه اشاره به اين معنى دارد، مورد بررسى قرار دهيم :
1- كلاّ بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون (سوره مطفّفين ، آيه 14)
2- كذالك زيّن للمسرفين ما كانوا يعملون (سوره يونس ، آيه 12)
3- اءفمن زيّن له سوء عمله فرآد حَسنا (سوره فاطر، آيه 8)
4- وجدتها وقومها يسجدون للشّمس من دون اللّه و زيّن لهم الشّيطان اءعمالهم ... (سوره نمل ، آيه 24)
5- قل هل ننبّئكم بالا خسرين اءعمالا الّذين ضلّ سعيهم فى الحياة الدّنيا و هم يحسبون اءنّهم يحسنون صنعا (سوره كهف ، آيه 103)
6- اءنّما التّوبة على اللّه للّذين يعملون السّوء بجهالة ثمّ يتوبون من قريب فاولئك يتوب اللّه عليهم و كان اللّه عليما حكيما (سوره نساء، آيه 17)
7- خذ من اءموالهم صدقة تطهّرهم و تزكّيهم بها (سوره توبه ، آيه 103)
ترجمه :
1- چنين نيست كه آنها مى پندارند، بلكه اَعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته است .
2- اين گونه براى اسرافكاران اَعمالشان زينت داده شده است (كه زشتى اين عمل را دَرك نمى كنند).
3- آيا كسى كه عمل بدش براى او آراسته شده و آن را خوب و زيبا مى بيند همانند كسى است كه واقع را آنچنان كه هست مى يابد.
4- او و قومش را ديدم كه براى غيرخدا - خورشيد - سجده مى كنند و شيطان اَعمالش را در نظرشان جلوه داده ...
5- بگو آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين مردم در كارها چه كسانى هستند؛ آنها كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گُم (و نابود) شده با اين حال مى پندارند كار نيك انجام مى دهند.
6- توبه تنها براى كسانى است كه كار بدى از روى جهالت انجام مى دهند، سپس بزودى توبه مى كنند؛ خداوند توبه چنين اشخاصى را مى پذيرد و خدا دانا و حكيم است .
7- از اموال آنها صدقه اى (زكات ) بگير، تا به وسيله آن آنها را پاك سازى و پرورش دهى !
تفسير و جمع بندى
در نخستين آيه ، اشاره به آثارى شده است كه اَعمال گناه آلوده بر قلب و روح انسان مى گذارد؛ صفا و نورانيّت را از آن مى گيرد، و تاريكى و ظلمت به جاى آن مى نشاند؛ مى فرمايد: ((چنين نيست كه آنها (كم فروشان ) مى پندارند، بلكه اَعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته ؛كلّا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون .
جمله ((ما كانوا يكسبون)) كه از فعل مضارع در آن استفاده شده است و دلالت بر استمرار دارد، دليل روشنى بر اين معنى است كه اَعمال بد تغييرات مهمّى در دل و جان ايجاد مى كند، و همچون زنگارى كه آئينه را از نورانيّت و صفا مى اندازد، روح را كِدر و تاريك مى كند؛ و به اين ترتيب ، صفت رذيله قساوت و بى حيايى و بى تفاوتى در برابر گناه ، و به تعبير ديگر، ظلمتِ شقاوت و بى تقوايى را بر قلب انسان چيره مى كند.
رَيْن (بر وزن عَين ) زنگارى است كه روى اشياءِ قيمتى مى نشيند؛ و به تعبير ديگر، قشر قرمز رنگى است كه بر اثر رطوبت هوا، روى آهن و مانند آن ظاهر مى شود، و معمولا نشانه پوسيدن و ضايع شدن فلزّات است .
انتخاب اين تعبير براى آثار ويرانگر گناهان در قلب و روح انسان تعبير بسيار مناسبى است ، كه در روايات اسلامى نيز كرارا روى آن تكيه شده و در بحث آينده كه پيرامون روايات اسلامى است خواهد آمد.
در دوّمين آيه به مرحله اى فراتر از مرحله رَيْن (زنگار) اشاره شده و آن مرحله تزيين است ؛ به اين ترتيب كه تكرار عملِ سوء باعث تزيين آن در نظر انسان مى شود؛ يعنى ، روح انسان چنان با آن هماهنگ مى گردد كه آن را براى خود موهبت و افتخار مى پندارد؛ مى فرمايد:((اين چنين اَعمال مُسرفان در نظرشان جلوه داده شده است ؛كذلك زيّن للمسرفين ما كانوا يعملون)).
جمله ((ما كانوا يعملون)) و همچنين تعبير به ((مُسرفين)) دليل روشنى بر تكرار گناه از سوى آنهاست ؛ يعنى با تكرار زشتيها و بديها نه تنها قُبح و زشتى آنها از بين مى رود بلكه تدريجا به صورت يك فضيلت در نظر گنهكاران خودنمايى مى كند؛ و اين در واقع يكى از رذائل اخلاقى است كه نتيجه شوم تكرار اَعمال گناه آلود است .
در اين كه چه كسى اَعمال زشت اين گونه افراد را در نظرشان جلوه مى دهد سخن بسيار است .
در بعضى از آيات ، اين كار به خداوند نسبت داده شده است ؛ و در واقع مجازاتى است كه خداوند براى اين گونه افراد كه بر گناه اِصرار مى ورزند قرار داده است ؛ چرا كه وقتى اَعمال زشتشان در نظرشان تزيين شود، بيشتر به سراغ آنها مى روند، و خود را در دنيا و آخرت رسواتر و بدبخت تر مى كنند؛ مى فرمايد:((ان الّذين لا يؤ منون بالآخرة زيّنّا لهم اَعمالهم ؛ كسانى كه ايمان به آخرت ندارند، اَعمالشان را در نظرشان زينت مى دهيم .))(172) در جاى ديگر، اين كار به شيطان نسبت داده شده ، چنان كه در آيه 43 سوره اَنعام درباره گروهى از كفّار لجوج و اندرزناپذير، مى فرمايد:((ولكن قست قلوبهم و زيّن لهم الشّيطان ما كانوا يعملون ؛ ولى دلهاى آنها سخت و با قساوت شد و شيطان ، كارهايى را كه انجام مى دادند در نظرشان زينت داد.))
و گاه اين معنى به بتها نسبت داده شده ، مى فرمايد:((و كذلك زيّن لكثير من المشركين قتل اءولادهم و شركاؤ هم ...؛ اين گونه شركاى آنها (بتها) قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند... (زيرا كودكان خود را براى بتها قربانى مى كردند و افتخار مى نمودند).))(173)
و گاه چنان كه در آيه مورد بحث آمده - اين مطلب به صورت فعل مجهول ذكر شده ، مى فرمايد: ((اين چنين براى اسرافكاران اعمالى را كه انجام مى دادند زينت داده شده است .))
با كمى دقّت روشن مى شود كه اين تعبيرات هيچ گونه منافاتى با هم ندارند، بلكه مكمّل يكديگرند؛ گاه عامل زينت ، تكرار عمل است ، زيرا تكرار يك عمل زشت ، كم كم از قبح آن مى كاهد و به مرحله اى مى رسد كه نسبت به آن بى تفاوت مى گردد، و اگر باز ادامه يابد به صورت يك كار خوب در نظر صاحبش جلوه مى كند، و همچون زنجيرى بر دست و پاى او مى افتد واجازه خروج از اين دام را به او نمى دهد؛ و اين مطلبى است كه هر كس ‍ مى تواند با مطالعه حال تبهكاران در زندگى خود، آن را تجربه كند.
در موارد ديگرى ، وسوسه هاى نَفْس از درون ، و وسوسه هاى شيطان از بُرون عمل زشتى را در نظر انسان تزيين مى كند، بى آن كه آن را تكرار كرده باشد. و كار به جايى مى رسد كه يك گناه بزرگ را به گمان اين كه وظيفه دينى يا انسانى اوست مرتكب مى شود، و مى گويد شخص فلان مثلا واجب الغيبه است - در حالى كه شخص مزبور گناهى نداشته ، بلكه عامل حَسد، چنين كارى را در نظر غيبت كننده جلوه داده است ؛ و تاريخ پُر است از كار كسانى كه مرتكب جنايات هولناكى مى شدند و چون مطابق هواى نَفس و وسوسه هاى شيطانى بود نه تنها آن را قبيح نمى شمردند بلكه به آن افتخار مى كردند.
گاه خداوند مى خواهد افرادى را به خاطر لجاجت و اندرزناپذيرى مجازات كند، يكى از طُرُق مجازات آنان اين است كه زشتيها را خوبى در نظرشان جلوه مى دهد تا رسوايى بيشتر به بار آورند و مجازات سنگين تر.
اين نكته نيز قابل توجّه است كه مطابق توحيد اَفعالى ، هر كار و هر اثرى را در اين عالم ميتوان به خدا نسبت داد؛ چرا كه علّت العلل ، ذات پاك اوست ، هرچند اين امر مانع مصونيّت افراد در برابر اَعمالشان نخواهد بود؛ حمد و ثنا براى خداست كه قوّت و قدرت بخشيده ، و لَعن و نفرين براى كسانى است كهاين قدرت و قوّت را در راه گناه مصرف مى كنند.
گاه طبيعت آفرينشِ چيزى نيز اقتضا مى كند كه فريبنده و داراى زَرق و برق باشد؛ چنان كه در آيه 14 سوره آل عمران مى خوانيم :
((زيّن للنّاس حبّ الشّهوات من النّساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذّهب و الفضّة ...؛ محبّت به امور مادّى : زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره ... در نظر مردم جلوه داده شده است (تا بدين وسيله آزمايش شوند))) .
يكى از عوامل تزيين كارهاى زشت و ناپسند، تكرار آن است كه در روح و جان انسان اثر مى گذارد و اخلاق و خوى او را دگرگون مى سازد همان گونه كه تكرار اَعمال نيك تدريجا به صورت ملكه اى در درون جان انسان در مى آيد و مبدّل به اخلاق فاضله مى شود؛ بنابراين ، براى تهذيب نُفوس و پرورش فضائل اخلاقى ، بايد پويندگان اين راه ، از تكرار اَعمال نيك كمك بگيرند، و از تكرار اَعمال سوء بر حَذَر باشند كه اوّلى مُعين و مددكار است و دوّمى دشمن غدّار.
در سوّمين آيه باز سخن از تزيين اَعمال بد در نظر انسانها است ؛ مى فرمايد: آيا كسى كه عمل بدش براى او تزيين شده و آن را خوب و زيبا مى بيند (همانند كسى است كه واقعيّتها را همان گونه كه هست مى بيند)؛((افمن زيّن له سوء عمله فرآه حسنا)).
همان گونه كه در تفسير آيه قبل گفته شد: يكى از عوامل تزيين اَعمال سوء، تكرار و خوگرفتن با آنها است ، كه تدريجا در برابر اين گونه اَعمال بى تفاوت و سپس به آن علاقه مند مى شود، و كار خوبى مى پندارد و به آن افتخار مى كند.
جالب اين كه هنگامى كه قرآن اين سؤ ال را مطرح مى كند: ((آيا كسى كه زشتى عملش ، در نظرش تزيين شده و آن را زيبا مى بيند...)) نقطه مقابل آن را آشكارا ذكر نمى كند، گويا مى خواهد به شنونده مَجال وسيعى بدهد كه امور مختلفى را كه مى تواند نقطه مقابل آن باشد در نظر خويش مجسّم كند و بيشتر بفهمد؛ مى خواهد بگويد آيا چنين كسى همانند افراد واقع بين است كه حق را حق و باطل را باطل مى بينند؟ آيا چنين كسى همانند افراد پاكدلانى است كه هميشه به محاسبه نفس خويش مشغولند و از خوگرفتن به زشتيها دور مى مانند و...؟ اين نكته نيز قابل ملاحظه است كه در ذيل اين آيه به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم مى فرمايد: بر حال اينها تاءسّف مخور و جان خود را به خطر نيفكن ! خدا هر كس را بخواهد گمراه مى سازد، و هر كس را بخواهد هدايت مى كند (فانّ اللّه يضلّ من يشاء فلاتذهب نفسك عليهم حسرات انّ اللّه عليم بما يصنعون )!
در واقع اين يك مجازات الهى است كه دامن كسانى را كه در انجام اعمال زشت ، جسور هستند، مى گيرد و بايد به چنين سرنوشتى گرفتار شوند.
در تفسير ((فى ظلال)) آمده است : كسى كه خداوند هدايت و خير او را (به خاطر نيّت و اعمالش ) مى خواهد، در قلبش حسّاسيّت و توجّه و حساب خاصّى در برابر اعمال سوء قرار مى دهد؛ چنين كسى از آزمايش و مجازات الهى ، هرگز خود را در امان نمى بيند؛ و همچنين از دگرگونى قلب و از خطا و لغزش و نقصان و عجز؛ به همين دليل ، دائما حسابگرى مى كند؛ دائما از شيطان بر حذر است و هميشه در انتظار امدادهاى الهى است ؛ و اينجا محلّ جدايى راههاى هدايت و ظلالت و رستگارى و هلاكت است .(174)
يكى از ياران امام كاظم عليه السّلام (يا امام على بن موسى الرضا عليه السّلام ) مى گويد: از آن حضرت پرسيدم آن عُجب و خودپسندى كه عمل انسان را باطل مى كند، چيست ؟ فرمود: ((العجب درجات منها اءن يزيّن للعبد سوء عمله فيراه حسنا فيعجبه و يحسب اءنّه يحسن صنعا؛عُجب و خودپسندى درجاتى دارد؛ يكى از آنها اين است كه اعمال سوء انسان در نظرش تزيين شود آن را خوب ببيند و از آن خوشحال شود و در شگفتى فرو رود و گمان كند عمل نيكى انجام داده است .))(175)
در چهارمين آيه ، سخن از سرگذشت ملكه سبا و اخبارى است كه هُدهُد از سرزمين آنها براى سليمان آورد؛ گفت : من ملكه و ملّت او را ديدم كه در برابر آفتاب سجده مى كنند، و غير خدا را پرستش مى نمايند، و شيطان اعمالشان را در نظرشان تزيين كرده بود (وجدتها و قومها يسجدون للشّمس من دون اللّه و زيّن لهم الشّيطان اعمالهم ).

next page

fehrest page

back page