next page

fehrest page

back page

نخست اين كه : به عواقب و پيامدهاى ((غفلت )) بينديشيم و آنچه را كه در بحث هاى گذشته ، مخصوصا رواياتى كه در اين باب ذكر شد، مورد توجّه قرار دهيم ، كه تاءثير به سزايى در زدودن آثار ((غفلت )) و بازگشت به ((يقظه )) و بيدارى دارد؛ مثلا، براى ترك اعتياد به مواد مخدّر يا جلوگيرى از ابتلا به آن ، به اشخاصى اشاره مى كنيم كه به خاطر آن ، به روز سياه افتاده و آثار مرگبار آن ، روح و جسم و پيوندهاى خانوادگى و اجتماعيشان را نابود ساخته است تا از اين طريق ساير مبتلايان ، بيدار شوند و راه بازگشت را پيش گيرند و غير مبتلايان نيز به هوش باشند و در دام آن گرفتار نشوند. همچنين به سراغ ريشه ها رفت ؛ زيرا تا ريشه هاى يك بيمارى قطع نشود، درمان آن امكان ندارد.
در بحث هاى گذشته ريشه هاى ((غفلت )) را مشروحا ذكر كرديم كه نياز به تكرار نيست . علاوه بر مطالب گذشته ، امور ذيل نيز براى زدودن اثرات زيانبار ((غفلت )) از وجود انسان بسيار مفيد و اثربخش است :
1- عبرت از تاريخ ‌
بايد تاريخ را با دقّت بررسى كرد. ايوان مدائن ها كه آينه عبرتند، كاخ كسراها كه ويرانه هايش با زبان بى زبانى با ما سخن مى گويند و اهرام مصر كه از فراعنه و سرنوشت آنها خبر مى دهد و خلاصه اين كه بايد در جاى جاى اين جهان ، از آثار باقى مانده پيشينيان ديدن كنيم و درس عبرت بگيريم .
قبور درهم شكسته نيرومندان ديروز و اسيران خاك امروز و يا پيرمردان و پيرزنانى را در نظر بگيريم كه نه قدرت راه رفتن دارند و نه توان نشستن و نه حوصله سخن گفتن و به ياد آوريم كه همه اينها روزى جوان و نيرومند و با نشاط بودند؛ امّا گذشت روزگار آنان را به چنين سرنوشتى گرفتار ساخته است و بدانيم كه ما هم ، همين راه را در پيش داريم .
به يقين هر چه درباره اين موضوعات و تحوّل روزگار و جابجا شدن حكومتها و قدرتها و ثروتها و عزّتها بيشتر بينديشيم ، كمتر گرفتار ((غفلت )) خواهيم شد.
امام اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((انّ من عرف الاءيّام لم يغفل عن الاستعداد؛ آن كسى كه وضع روزگار را بشناسد، از آمادگى (براى سفر آخرت ) غافل نمى شود)).(567)
در حديث ديگرى امام صادق عليه السّلام چنين فرموده اند: ((اءغفل النّاس من لم يتّعظ بتغيّر الدّنيا من حال الى حال ؛ غافلترين مردم كسى است كه از تغيير و تحوّل روزگار از حالى به حال ديگر، پند نگيرد)).(568)
2- استمرار و دوام ذكر
عامل مؤ ثر ديگر براى زدودن آثار ((غفلت )) استمرار و دوام ذكر است ؛ زيرا، ياد خدا دل را بيدار مى كند، روح را صفا مى بخشد و چشم بصيرت را بينا مى سازد و در پرتوى آن ، انسان ، حق را حق مى بيند و باطل را باطل و قادر به تشخيص دوست و دشمن سعادت خود مى شود.
لذا اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((بدوام ذكر اللّه تنجاب الغفلة ؛ با استمرار ياد خدا، آثار غفلت زدوده مى شود)).(569)
3- نماز با حضور قلب
اداى نماز در وقت مقرّر و با حضور قلب و توجّه به محتواى راز و نياز و مناجات با خدا، قلب را صيقل داده و زنگار ((غفلت )) را از آينه روح مى زدايد.
طبيعت زندگى دنيا، غفلت زا است كه گاهى انسان را چنان به خود مشغول مى سازد كه همه چيز را فراموش مى كند؛ حتى ، خويشتن خويش را. نماز فرصت بسيار خوبى براى بازنگرى در اعمال و بازيافتن خويشتن خويش و نجات از چنگال اهريمن ((غفلت )) است .
امام باقر عليه السّلام در اين رابطه مى فرمايند: (( اءيّما مؤ من حافظ على الصّلوات المفروضة فصلّاها لوقتها فليس هذا من الغافلين ؛ (اگر) هر فرد باايمانى ، نمازهاى واجب را به موقع و به طور صحيح انجام دهد، از غافلان نخواهد بود)).(570)
4- تفكّر و انديشه
راه ديگر پيشگيرى و درمان ((غفلت )) تفكر و انديشه است . هرگاه انسان به كارهاى خوب و آثار مثبت آن و همچنين به كارهاى بد و نتايج سوء آن بينديشد، امواج ظلمانى ((غفلت )) از روح و جانش دور مى شود.
روزى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خطاب به ابوذر فرمودند: ((يا اءباذر! همّ بالحسنة و ان لم تعملها لكى لاتكتب من الغافلين ؛ اى ابوذر تصميم به كارهاب نيك بگير، هر چند توفيق عمل به آن براى تو حاصل نشود تا در زمره غافلان نوشته نشوى )).(571)
فكر مرگ و پايان زندگى از جمله افكارى است كه در زدودن زنگار ((غفلت )) از آينه روح آدمى بسيار مؤ ثّر است ؛ مخصوصا اگر هنگام عبور از آرامگاه مُردگان ، اين شعر يا مانند آن را با خود زمزمه كند:
هر كه باشى و به هر جا برسى آخرين منزل هستى اين است
اين فكر و انديشه به يقين جلوى سرچشمه هاى اصلى ((غفلت )) را كه هواپرستى و خودخواهى و فزون طلبى است ، مى گيرد.
اميرمؤ منان على عليه السّلام در يكى از وصاياى خويش به فرزندش امام حسين عليه السّلام فرمودند: ((اءى بنىّ الفكرة تورث نورا و الغفلة ظلمة اى فرزندم ! تفكّر، نورانيّت مى بخشد و ((غفلت )) ظلمت و تاريكى )).(572)
5- تغيير محيط
بسيارى از محيطها به طور طبيعى غفلت زاست . مجالس غافلين و بطّالين (بيهوده كاران )، جلسات لهو ولعب ، خانه هاى پُر زرق و برق و اشرافى ، انسان را به سوى ((غفلت )) مى كشاند؛ حتّى بسيارى از شهرها در دنياى امروز، مبدّل به كانون ((غفلت )) و فساد شده است .
يكى از راه هاى رهايى از چنگال ((غفلت )) ترك شركت در اين گونه جلسات و اماكن و هجرت از شهرهاى آلوده به فساد است ؛ در غير اين صورت ، رهايى از ديو ((غفلت )) بسيار مشكل است .
امام سجّاد عليه السّلام در دعاى ابوحمزه ، به هنگام مناجات با خدا در بيان يكى از عوامل سلب توفيق ، عرض مى كنند: ((اءو لعلّك راءيتنى آلف مجالس البطّالين فبينى و بينهم خلّيتنى ؛ شايد مرا علاقه مند به مجالس ‍ غافلين ديدى و مرا در ميان آنها رها ساختى )).
اين سخن را با حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام پايان مى دهيم : ((احذر منازل الغفلة و الجفاء و قلّة الاعوان على طاعة اللّه ؛ از منزلگاهاى ((غفلت )) و خشونت و جايى كه يار و مددكارى بر اطاعت خدا نداريد، بپرهيز)).(573)
5- يقظه و بيدارى
((يقظه )) نقطه مقابل غفلت ، به معناى خود آگاهى است . بعضى از عارفان آن را يكى از منازل آغازين سير و سلوك ذكر كرده اند.
((يقظه )) در اصطلاح عارفان اسلامى ، بيدارى از خواب ((غفلت )) و توجّه به اعمال و كردارهاى گذشته ، براى جبران خطاها و جهت گيرى هاى صحيح در آينده است .
امام خمينى قدس سره در كتاب ((جهاد اكبر يا مبارزه با نفس )) ضمن اينكه ((يقظه )) را گام اوّل در تهذيب نفس مى دانند؛ ذيل اين عنوان چنين نوشته اند: ((تا كى مى خواهيد در خواب ((غفلت )) به سر بريد و در فساد و تباهى غوطه ور باشيد، از خدا بترسيد و از عواقب امور بپرهيزيد، از خواب ((غفلت )) بيدار شويد. شما هنوز بيدار نشديد، هنوز قدم اوّل را برنداشتيد، قدم اوّل در سلوك ((يقظه )) است ، ولى شما در خواب به سر مى بريد، چشم ها باز و دل ها در خواب فرو رفته است ، اگر دل ها خواب آلود و قلبها بر اثر گناه سياه و زنگ زده نمى شد، اين طور آسوده خاطر و بى تفاوت به اعمال و اقوال نادرست ادامه نمى داديد، اگر قدرى در امور اخروى و عقابت هولناك آن فكر مى كرديد، به تكاليف و مسؤ ليت هاى سنگينى كه بر دوش شماست ، بيشتر اهمّيّت مى داديد)).(574)
يقظه آمد نوم حيوانى نماند انعكاس حس خود از لوح خواند
همچو حس آن كه خواب او را ربود چون شد او بيدار عكس او نمود
آيات و روايات فراوانى به همين منظور، از منبع وحى يا از سرچشمه قلب پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم صادر شده است . اساسا تمام آيات انذار و بشارت ، براى رسيدن به همين هدف است ؛ يعنى ، هدفش زدودن آثار ((غفلت )) و بيدار ساختن افراد و اقوامى است كه در خواب بى خبرى فرو رفته اند.
هشدارهاى قرآن مجيد با جمله هايى مانند ((افلاتعقلون (575)؛ آيا انديشه نمى كنيد و عقل خود را به كار نمى اندازيد)) و ((اءفلا تذكّرون (576) آيا انديشه نمى كنيد)) و ((اءو لم يتدبّروا القرآن )) و مانند اينها، همه به منزله بانگ هايى است كه رهبر بيدار دل ، به پيروانى كه در خواب سنگين فرو رفته اند، مى زند تا بيدار شوند و آماده حركت به سوى مقصد گردند.
همچنين آياتى كه تاءكيد بر ذكر خدا دارد و اعراض از ذكر حق را منشاء تباهى انسان و ((معيشت ضنك )) در اين جهان و نابينا محشور شدن در آن جهان مى شمرد، مسلمانان را از اسباب لهو؛ يعنى ، آنچه كه انسان را از ياد خدا غافل سازد، بر حذر مى دارد، همه براى رسيدن به اين مقصود؛ يعنى ، حالت ((يقظه )) و بيدارى است .
در روايات اسلامى نيز به طور گسترده به مسئله ((يقظه )) اشاره شده است ، از جمله :
1- اميرمؤ منان على عليه السّلام در خطبه اى كه اشاره به هدف بعثت پيامبر اكرم عليه السّلام دارد، مى فرمايند: ((اءيّها النّاس انّ اللّه اءرسل اليكم رسولا ليزيح به علّتكم و يوقظ بها غفلتكم ؛ خداوند پيامبرى به سوى شما فرستاد تا بيماريهاى (روحى و اخلاقى و اجتماعى ) شما را برطرف سازد و شما را از خواب غفلت بيدار كند)).(577)
نه تنها پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بلكه تمام انبيا، براى همين منظور مبعوث شده اند؛ يا حدّاقل يكى از اهداف اصلى آنها، ايجاد حالت ((يقظه )) مى باشد.
2- امام حسن مجتبى عليه السّلام در خطبه اى كه براى مردم كوفه خواند، چنين فرمود:
((اءيّها النّاس تيقّظوا من رقدة الغفلة و من تكاشف الظّلمة ، فوالّذى خلق الحبّة و برء النّسمة و تردّى بالعظمة ، لئن قام الىّ منكم عصبة بقلوب صافية و نيّات مُخلصة ، لايكون فيها شوب نفاق و لانيّة افتراق لاجاهدنّ السّيف قدما قدما و لاضيّقنّ من السّيوف جوانبها و من الرّماح اءطرافها و من الخيل سنابكها فتكلّموا رحمكم اللّه ؛ اى مردم ! از خواب ((غفلت )) بيدار شويد و از تراكم ظلمت بى خبرى بپرهيزيد. سوگند! به كسى كه دانه را در زير خاك شكافته و بندگان را آفريده ، و رداى عظمت پوشيده ، هرگاه گروهى از شما با دل هاى پاك و نيّت هاى خالص كه در آن آلودگى به نفاق نباشد و قصد افتراق در آن راه نيابد، بپاخيزند (و مرا يارى كنند)، من با شمشير، گام به گام جهاد مى كنم و با ضربات شمشيرهاى خود، عرصه را بر آنها تنگ مى سازم و نوك سرنيزه ها را بر پيكرشان كُند مى كنم و سُم اسبها را در اين راه ، فرسوده مى سازم ؛ پس سخن بگوييد، خدا رحمتتان كند (و از دشمن نترسيد))).(578)
امام مجتبى عليه السّلام اين سخن را در حالى بيان داشتند كه خواب ((غفلت )) بر كوفيان غلبه كرده بود و آن حضرت هر چه آنان را دعوت به جهاد با غارتگران شام و لشكر معاويه مى فرمودند، آنها اجابت نمى كردند.
3- در كتاب ((فلاح السّائل )) دعايى كه مورد تاءييد امام صادق عليه السّلام نيز قرار گرفته ، پيرامون جبران خطاها و غفلتهاى نماز، چنين بيان مى دارد: ((فصلّ على محمّد و آله و اءجعل مكان نقصانها تماما و عجّلنى تثبّتا و تمكّنا و سهوى تيقّظا و غفلتى تذكّرا و كسلى نشاطا؛ پس درود بر محمد و آلش بفرست و هر نقصانى در نماز من رُخ داده ، كاملش فرما و به زودى به من ثبات قدم و توانايى عنايت كن (تا كاستى ها را جبران كنم ) و سهو مرا به بيدارى و ((غفلتم )) را به يادآورى و كسالتم را به نشاط مبدّل فرما)).(579)
4- امام اميرمؤ منان عليه السّلام در نهج البلاغه خطاب به انسان هاى بى درد مى فرمايد: ((اءمّا من دائك بلول اءم ليس من نومك يقظة ؛ آيا درد تو را درمان و خواب تو بيدارى نيست )).(580)
5- در حديث ديگرى ، همان بزرگوار مى فرمايد: ((اءلا مستيقظ من غفلته قبل نفاد مدّته ؛ آيا كسى نيست كه از خواب غفلتش بيدار شود، قبل از مدّت پايان عمرش ؟)).(581)
در تمام اين روايات ((غفلت )) به نوعى خواب و گاهى به مستى و ((تذكّر)) به نوعى بيدارى و هشيارى تشبيه شده است . اميرمؤ منان على عليه السّلام در اين زمينه مى فرمايند: ((سكر الغفلة و الغرور اءبعد افاقة من سكر الخمور؛ مستى ((غفلت )) و غرور، هشياريش از مستى شراب دورتر است )).(582)
6- اين بحث را با حديث ديگرى از امام اميرمؤ منان عليه السّلام كه ((يقظه )) را به چراغ نورانى تشبيه فرموده ، پايان مى دهيم : ((فاستصبحوا بنور يقظة فى الاءبصار و الاءسماع و الاءفئدة ؛ با نور يقظه و بيدارى ، چشم و گوش و قلب را روشن سازيد)).(583)
تغافل مثبت
همان گونه كه ((غفلت )) در امور زندگى ، مايه بدبختى است ، ((تغافل )) نسبت به اين امور نيز همين گونه است ؛ يعنى ، انسان ، واقعيت ها را بداند و باور داشته باشد كه زندگى دنيا ناپايدار است و اين جهان گذرگاهى است كه بايد از آن بگذرند، و به سرايى ديگر بشتابند و مرگ قانون تخلّف ناپذيرى است ، و هيچ اعتبارى به قدرتها و ثروتهاى مادى نيست ؛ ولى با اين حال ، چنان از كنار اين مسائل مى گذرند كه گويى هيچ چيزى نمى داند و نمى بيند.
اين تغافل منفى است كه آثار زيانبارش از ((غفلت )) هم بيشتر است ؛ زيرا، غافلان ، ناآگاهانه به دام حوادث گرفتار مى شوند؛ امّا ((تغافل كنندگان )) با آگاهى در اين دام قدم مى گذارند كه مسؤ ليت الهى اش بيشتر و نكوهش مردم درباره آن شديدتر است .
تغافل مثبت نيز داريم و آن اين است كه انسان ، چيزهايى را بداند كه پنهان كردن آن لازم يا پسنديده است ؛ يعنى ، فردى خود را نسبت به مسئله اى كه اظهارش عواقب نامطلوب دارد، به ناآگاهى و بى اطلاعى بزند و با بزرگوارى از كنار آن بگذرد تا باعث حفظ آبروى ديگران شود.
از جمله مواردى كه ((تغافل )) در آن پسنديده است ، پنهان ساختن عيوب ديگران است . هر كس عيب يا لغزشى دارد، لذا سعى دارد تا مردم آن را بدانند؛ ولى گاهى افراد هوشمند از آن آگاه مى شوند. ((تغافل )) در اين گونه موارد، در حقيقت يك نوع عيب پوشى است كه جز در موارد امر به معروف و نهى از منكر، آن هم به صورت محرمانه و لطيف ، بسيار پسنديده است .
اگر در مواردى پرده درى شود و آبرو و حيثيت اشخاص بر باد رود، افراد تشويق به گناه مى شوند و طبق منطق ((من كه رسواى جهانم ، غم دنيا سهل است )) رسوايى را مجوّزى براى گناه مى شمرد و به بيان ديگر، اگر پرده حياى گنهكاران دريده شود، دست به هر كارى مى زنند؛ پس در اينجا جز با ((تغافل )) نمى تواند جلوى اين پديده شوم اجتماعى را گرفت .
در يك بيان كلّى مى توان گفت : يكى از اصول مهم زندگى آرام و خالى از دغدغه ، همين مسئله ((تغافل )) است ، به ويژه مديران بايد از اين مسئله در حل بسيارى از مشكلاتشان بهره بگيرند؛ يعنى ، هر جا كه احتياج به اخطار و هشدار است بايد اخطار و هشدار دهند و هر جا كه با ((تغافل )) مشكلات حل مى شود، از اين طريق وارد شوند. به يقين اگر مديران اصل ((تغافل )) را از زندگى خود حذف كنند، گرفتار دردسرهاى بى دليل خواهند شد.
به همين دليل ، پيشوايان بزرگ اسلام در گفتار و عمل ، نسبت به اين مسئله تاءكيد كرده اند. ((تغافل )) پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در بعضى از موارد باعث خرده گيرى بعضى از افراد ناآگاه مى شد؛ مثلا، اعتراض ‍ مى كردند به اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خيلى سريع تحت تاءثير سخنان اين و آن قرار گيرند و اگر گفته شود كه فلان كس پشت سر شما چنين و چنان مى گويد، مى پذيرد و به سراغ آن شخص مى فرستد، امّا هنگامى كه او قسم ياد مى كند كه چنين چيزى را نگفته ام ، سخن او را نيز مى پذيرد.
قرآن مجيد نيز در آيه 61 سوره توبه به اين مطلب اشاره مى كند: ((و منهم الّذين يؤ ذون النّبى و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم يؤ من باللّه و يؤ من للمؤ منين و رحمة للّذين آمنوا منكم ...؛ از آنها كسانى هستند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را آزار مى دهند و مى گويند: او آدم خوش باورى است ، بگو: خوش باورى او به نفع شماست ، او ايمان به خدا دارد و مؤ منان را تصديق مى كند و رحمت است براى كسانى از شما كه ايمان آورده اند)).
مسلّم است كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با آن هوش و كياست و درايت كه دوست و دشمن به آن معترفند، آدم ساده انديش و خوش باور نبوده است ، بلكه در بسيارى از موارد وظيفه خود را ((تغافل )) مى ديد. اين ((تغافل )) مايه رحمت براى همه مؤ منان محسوب مى شد.
تغافل در بيان معصومين عليه السّلام
1- در حديث معروفى كه هم از امام سجّاد عليه السّلام و هم از امام باقر عليه السّلام و هم از امام صادق عليه السّلام نقل شده است ، پيرامون ((تغافل )) چنين مى فرمايند: ((صلاح آل التّعايش و التّعاشر ملاء مكيال ثلثاه فطنة و ثلثه تغافل ؛ مصلحت همزيستى سالم و معاشرت با مردم در پيمانه اى است كه دو سوم آن هوشيارى و يك سوم آن تغافل باشد)).(584)
اين روايت ، در واقع ضمن تاءكيد بر تغافل مثبت ، از تغافل منفى بر حذر دارد. ابتدا تاءكيد به هوشيارى و بيدارى و ترك ((غفلت )) مى كند و سهم آن را دو سوّم مى داند و مفهوم آن اين است كه انسان نبايد از مسايل مهم زندگى بى خبر بماند؛ بلكه بايد با كمال دقّت ، مراقب آنچه كه خير و صلاح او در آن است ، باشد. از سوى ديگر نسبت به امورى كه لازم است مورد بى اعتنايى و بى توجهى قرار گيرد، دستور به ((تغافل )) مى دهد؛ مانند فكر و دقت در مسايل جزئى زندگى كه اهمّيّت چندانى ندارد، انسان را از تفكّر در امور مهم بازمى دارد و همچنين مخفى كردن عيوب پنهانى ديگران در مواردى كه مصلحت ايجاب مى كند، كار پسنديده اى است .
2- اميرمؤ منان على عليه السّلام در اين رابطه مى فرمايند: ((من اءشرف اءعمال الكريم غفلته عمّا يعلم ؛ يكى از باارزشترين كارهاى كريمان ، ((تغافل )) از چيزهايى است كه از آن آگاهند))(585) (و سرپوش گذاشتن بر آن لازم است ).
3- در حديث ديگرى آن امام بزرگوار عليه السّلام مى فرمايند: ((من لم يتغافل و لايغضّ عن كثير من الامور تنغّصت عيشته ؛ كسى كه ((تغافل )) و چشم پوشى از بسيارى امور نكند، زندگى براى او ناگوار خواهد شد)).(586)
بديهى است ، زندگى انسان ها خالى از امورى كه برخلاف توقّع باشد، نيست . اگر انسان جزئيات زندگى ديگران را با كنجكاوى و دقّت پيدا كند و آنها را مورد بازخواست قرار دهد، زندگى برايش تلخ و دوستان از اطراف او پراكنده مى شوند.
اين بحث را با حديثى از همان بزرگوار عليه السّلام پايان مى دهيم : ((و عظّموا اءقداركم بالتّغافل عن الدّنّى من الامور... و لاتكونوا بحّاثين عمّا غاب عنكم ، فيكثر عائبكم ... و تكرّموا باتّعامى عن الاستقصاء؛ قدر و منزلت خود را با ((تغافل )) نسبت به امور پست و كوچك بالا بريد... و زياده از امورى كه پوشيده و پنهان است تجسّس نكنيد كه عيب جويان شما زياد مى شوند... و با چشم برهم نهادن از دقت بيش از حد در جزئيات ، بزرگوارى خود را ثابت كنيد)).(587)
از اين حديث و بعضى از احاديث ديگر، به خوبى موارد ((تغافل )) روشن مى شود و نشان مى دهد كه مربوط به امور مهم و سرنوشت ساز زندگى نيست ، بلكه مربوط به امور جزئى و كم اهمّيّت است كه در زندگى وجود دارد.
بنابراين ((تغافل )) منافاتى با امر به معروف و نهى از منكر و انتقاد سازنده ندارد؛ زيرا، ((امر به معروف و نهى از منكر)) مربوط به واجبات و محرمات است كه از محدوده ((تغافل )) بيرون است و انتقاد سازنده مربوط به امورى است كه در سرنوشت فرد و جامعه . اثر قابل ملاحظه اى دارد، در حالى كه ((تغافل )) مربوط به امور جزئى و كم ارزش و يا عيوبى است كه مصلحت در آن است كه در پرده بماند.
17 : بخل و امساك
اشاره :
نعمتها و مواهبى كه پروردگار در اختيار انسان ها گذاشته ، در بسيارى از موارد، بيش از نياز آنهاست ، به گونه اى كه مى توانند ديگران را نيز در آن سهيم كنند، بدون آن كه زيانى به زندگى خودشان برسد؛ ولى گروهى به خاطر صفت رذيله ((بخل )) از اين كار امتناع ورزيده و هيچ كس را در اين مواهب خدادادى سهيم نمى كنند. گاه نيز با نمايش ثروت و قدرت به محرومان ، نمك بر جراحات قلبشان پاشيده و گويى از اين كار زشت و غيرانسانى خويش لذّت هم مى برند.
گاه اين صفت ((انحصارطلبى )) و ((خودبرتربينى )) و ((حرص و آز)) نيز آميخته شده و زشتى آن را چند برابر مى كند.
اگر نگاهى به جهان آفرينش بيندازيم ، همه جا سخاوت و انفاق و بذل و بخشش را مشاهده مى كنيم . خورشيد دائم مى سوزد و بخشى از وجودش را تبديل به نور و حرارت مى كند و آن را به تمام منظومه شمسى مى رساند و با نور و گرماى خود به همه مخلوقات ، زندگى مى بخشد.
زمين با انواع مواهبى كه در دل دارد، از مواد غذايى گرفته تا معادن گران بها و آب هاى زيرزمينى ، همه را رايگان در اختيار بشر نهاده و سخاوتمندانه انسان را يارى مى دهد. ساير موجودات جهان نيز هر كدام دستهاى سخاوتمند خود را سوى انسان ها گشوده اند تا سخاوت خويش را نشان دهند.
علاوه بر عالم كبير در عالم صغير؛ يعنى ، وجود يك انسان نيز همين مسئله حكم فرماست . قلب ، دستگاه تنفس ، معده ، چشم ، گوش ، دست و پا هيچ كدام تنها براى خودشان كار نمى كنند و هرگز در خدمت به ساير اجزاء بدن ، ((بخل )) نمى ورزند، بلكه آنچه را كه دارند سخاوتمندانه در ميان خود و تمام سلولهاى بدن تقسيم مى كنند.
در جهانى كه همه جا ((سخاوت )) حكم فرماست ، آيا جايى براى انسان بخيل وجود دارد؟ آيا ناهماهنگى با عالم هستى او را به فساد و مرگ نمى كشاند؟
روى اين اصل ، نكوهش ((بخل )) و مدح و ستايش ((سخاوت )) به طور گسترده در آيات و روايات اسلامى به چشم مى خورد كه در آنها ((جود و سخاء)) به عنوان يكى از بارزترين صفات فعلى الهى و يكى از ويژگى هاى پيشوايان معصوم عليه السّلام معرفى شده است .
با اين اشاره ، به آيات قرآنى بازمى گرديم و بازتاب گسترده ((بخل )) و ((سخاوت )) را در بخشى از آيات قرآن مورد بررسى قرار مى دهيم .
1- انّ قارون كان من قوم موسى فبغى عليهم و آتيناه من الكنوز ما انّ مفاتحه لتنوء بالعصبة اولى القوّة قال له قومه لاتفرح انّ اللّه لايحبّ الفرحين* و ابتغ فيما اءتاك اللّه الدّار الآخرة و لاتنس نصيبك من الدّنيا و اءحسن كما اءحسن اللّه اليك و لاتبغ الفساد فى الاءرض انّ اللّه لايحبّ المفسدين . (سوره قصص ، آيات 76 تا 77)
2- انّا بلوناهم اءصحاب الجنّة اذ اءقسموا ليصرمنّها مصبحين * و لايستثنون* فطاف عليها طائف من ربّك و هم نائمون * فاءصبحت كالصّريم (سوره قلم ، آيات 17 تا20)
3- و منهم من عاهد اللّه لئن آتانا من فضله لنصّدّقنّ و لنكوننّ من الصّالحين - فلمّا آتاهم من فضله بخلوا به و تولّوا و هم معرضون * فاعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى يوم يلقونه بما اءخلفوا اللّه ما وعدوه و بما كانوا يكذبون (سوره توبه ، آيات 75 تا 77)
4- و لايحسبنّ الّذين يبخلون بما آتاهم اللّه من فضله هو خيرا لهم بل هو شَرّ لهم سيطوّقون ما بخلوا به يوم القيامة و للّه ميراث السّماوات و الاءرض و اللّه بما تعملون خبير (سوره آل عمران ، آيه 180)
5- الّذين يبخلون و ياءمرون النّاس بالبُخل و يكتمون ما آتاهم اللّه من فضله و اءعتدنا للكافرين عذابا مهينا (سوره نساء، آيه 37)
6- و اءمّا من بخل و استغى * و كذّب بالحسنى * فسنيسّره للعسرى (سوره الليل ، آيات 8 تا 10)
7- ها اءنتم هؤ لاء تدعون لتنفقوا فى سبيل اللّه فمنكم من يبخل و من يبخل فانّما يبخل عن نفسه و اللّه الغنىّ و اءنتم الفقراء و ان تتولّوا يستبدل قوما غيركم ثمّ لايكونوا اءمثالكم (سوره محمّد، آيه 38)
8- ...و من يوق شحّ نفسه فاولئك هم المفلحون (سوره تغابن ،آيه 16و سوره حشر، آيه 9)
9- والّذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما (سوره فرقان ، آيه 67)
10- قل لو اءنتم تملكون خزائن رحمة ربّى اذا لاءمسكتم خشية الانفاق و كان الانسان قتورا (سوره اسراء، آيه 100)
ترجمه :

next page

fehrest page

back page