next page

fehrest page

back page

اين آيه نشان مى دهد كه هنگام قرار گرفتن بر سر دو راهى ((حفظ پيوندهاى الهى)) و ((حفظ پيوندهاى خويشاوندى)) كدام را بايد مقدّم شمرد؛ با صراحت مى گويد: اگر نزديكترين خويشاوندان از راه خدا منحرف شوند، و آلوده به كفر و فساد گردند، بايد از آنها بريد و به خدا و ارزشهاى والاى الهى انسانى پيوست .
قابل توجّه اين كه با دو جمله بسيار پُر معنى (اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و اءيّديهم بروح منه ) (آنها كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روح الهى آنان را تقويت فرموده است .) بر اين مساءله تاءكيد مى نهد.
يعنى ((حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه)) از ايمان سرچشمه مى گيرد، و تداوم تكامل ايمان هم از ((حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه)) است .
و به تعبير ديگر، هر دو در يكديگر تاءثير متقابل دارند، با اين تفاوت كه آغاز كار بايد از ايمان به مبداء و معاد شروع شود، و تكامل آن از ((حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه)) حاصل گردد.
در ششمين آيه ، سخن از پيوند معنوى و روحانى مؤ منان با يكديگر است ؛ مى فرمايد: ((مردان و زنان با ايمان ولىّ (و يار و ياور) يكديگرند؛ امر به معروف و نهى از منكر مى كنند؛ نماز را بر پا مى دارند؛ و زكات را مى پردازند؛ و خدا و رسولش را اطاعت مى كنند؛ بزودى خدا آنان را مورد رحمت خويش قرار مى دهد، خداوند توانا و حكيم است !)) (والمؤ منون و المؤ منات بعضهم اءولياء بعض ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصّلوة و يؤ تون الزّكاة و يطيعون اللّه و رسوله اولئك سيرحمهم اللّه انّ اللّه عزيز حكيم )
اين پيوند معنوى و روحانى كه بر اساس امر به معروف و نهى از منكر و اقامه نماز و اداء زكات و اطاعت خدا و پيامبرش ، استوار است ؛ سبب مى شود كه آنها نه تنها در اعمال و رفتار، بلكه در خُلق و خُوى خويش از يكديگر الهام بگيرند؛ و هر كدام سرمشق براى ديگرى باشند؛ و اگر مى خواهند همرنگ جماعت شوند، بايد همرنگ اين جماعت شوند، نه جماعتهاى گمراه و منحرفى كه بايد رابطه خود را از آنها بريد!
در واقع امر به معروف و نهى از منكر كه در سرلوحه برنامه هاى آنها - طبق آيه فوق - قرار گرفته ، آنها را مُلزم مى دارد كه مراقب اخلاق و اعمال يكديگر باشند؛ و اين خود كمك مؤ ثّرى به تهذيب اخلاق و نفوس مى كند.
در هفتمين آيه ، تفاوت خطّ مؤ منان و كافران تبيين شده است ؛ مؤ منان ، به خدا وابسته اند و از صفات جمال و جلال او سرمشق مى گيرند؛ و كافران به طاغوت وابسته بوده و اعمال و اخلاق آنها بازتابى از صفات طاغوت است ؛ مى فرمايد: ((خداوند، ولىّ و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور خارج مى سازد؛ (امّا) كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوتها هستند كه آنها را از نور، به سوى ظلمتها بيرون مى برند؛ آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.)) (اءللّه ولىّ الّذين آمنوا يخرجهم من الظّلمات الى النّور و الّذين كفروا اءوليائهم الطّاغوت يخرجونهم من النّور الى الظلّمات اولئك اءصحاب النّار هم فيها خالدون )
در اين آيه ، خارج شدن از ظلمات به نور، به صورت نتيجه ولايت خداوند بر مؤ منان ذكر شده است ، و خروج از نور به سوى ظلمتها از آثار ولايت طاغوت .
نور و ظلمت در اين ، معنى وسيعى دارد كه تمام نيكيها و بديها، خوبيها و زشتيها و فضائل و رذائل را شامل مى شود.
آرى ! آن كس كه در سايه ولايت ((اللّه)) قرار گيرد، هجرتش از رذائل به فضائل و از بديها به خوبيها آغاز مى گردد؛ زيرا سرمشق او در همه جا صفات جلال و جمال خداست . او به سوى پاكى مى رود، چرا كه ذات مقدّس خدا از هر آلودگى و نقص ، پاك و منزّه است . او به سوى رحمت و راءفت ، و جود و سخاوت پيش مى رود، چرا كه ذات خداوند، رحمان و رحيم ، و جواد و كريم است ؛ و به همين ترتيب ، حركت به سوى فضائل ديگر شروع مى شود، چرا كه نقطه اميد و مقصد و مقصود و معبود و محبوب ، اوست .
درست عكس اين حركت ، يعنى از فضائل به سوى رذائل از آنِ كسانى است كه طاغوت (بتهاى بى شعور و بى خاصيّت و فاقد چشم و گوش و هوش ، و همچنين انسانهاى طغيانگر و خودكامه ) را ولىّ خود قرار داده اند.
در هشتمين آيه ، قرآن مجيد همه مؤ منان را مخاطب ساخته و مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد تقواى الهى پيشه كنيد و (هميشه ) با صادقان باشيد! (يا اءيّها الّذين آمنوا اءتّقوا اللّه و كونوا مع الصّادقين )
در حقيقت جمله دوّم در آيه شريفه (كونوا مع الصّادقين ) تكميل جمله اوّل (اءتّقوا اللّه ) است . آرى ! براى پيمودن راه تقوا و پرهيزكارى ، و پاكى ظاهر و باطن بايد همراه و همگام صادقان بود و در سايه آنها قدم برداشت .
در روايات فراوانى كه از طريق شيعه و اهل سنّت در منابع معروف اسلامى آمده است ، اين آيه تطبيق بر على عليه السّلام يا همه اهل بيت عليه السّلام شده است .
اين روايات را مى تواند در ((الدّرالمنثور سيوطى)) و ((مناقب خوارزمى)) و ((دررالسّمطين زرندى)) و ((شواهدالتّنزيل)) حاكم حَسَكانى و كتب ديگر، مطالعه كنيد.(458)
((حافظ سليمان قندوزى)) در ((ينابيع المودّة)) و ((علاّمه حموينى)) در ((فرائد السّمطين))، و ((شيخ ابوالحسن كازرونى )) در ((شرف النّبى)) نيز بخشى از اين احاديث را آورده اند.(459)
در يكى از اين احاديث مى خوانيم كه بعد از نزول آيه فوق ، سلمان فارسى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم پرسيد: آيا اين آيه عام است يا خاص ؟ پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم فرمود: ((اءمّا الماءمورون فعامّة المؤ منين ، و اءمّا الصّادقون فخاصة اءخى علىّ و اءوصيائه من بعده الى يوم القيامة ؛ ماءموران به اين آيه ، همه مؤ منانند، و امّا صادقان ، خصوص ‍ برادرم على عليه السّلام و اوصياى بعد از او تا روز قيامت هستند!))(460)
بديهى است اين همراهى و همگامى با على عليه السّلام و اوصياى او كه تا روز قيامت تداوم دارد براى تمسّك به رهبرى آنها و اقتدا در عمل و اخلاق و هدايت است .
نتيجه :
از مجموع آنچه در آيات بالا آمد كه بخشى از آيات تولّى و تبرّى است بخوبى استفاده مى شود كه مساءله پيوند با ذات پاك خداوند و اولياء اللّه ، و بريدن از ظالمان و فاسدان و طاغوتها، و در يك كلمه ((حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه)) از اساسى ترين و اصولى ترين تعليمات قرآن است ، كه اثر عميقى در مسائل اخلاقى دارد.
اين اصل قرآنى و اسلامى ، در تمام مسائل زندگى انسان تاءثير مستقيم دارد اعم از مسائل فردى و اجتماعى و دنيايى و آخرتى . و از جمله در مسائل اخلاقى كه مورد بحث ما است ، نيز اثر فوق العاده اى دارد.
مؤ منان را مى سازد؛ آنها را تهذيب مى كند؛ و به آنها تعليم مى دهد كه در هر قدم ، نيكان و پاكان مخصوصا پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم و امامان معصوم عليهم السّلام را اُسوه و قدوه و سرمشق خود قرار دهند؛ و اين از گامهاى مؤ ثّر براى وصول به هدف آفرينش انسان يعنى تهذيب نفس و پرورش فضائل اخلاقى است .
تولّى و تبرّى در روايات اسلامى
احاديث بسيار فراوانى در كتب اسلامى اعم از شيعه و اهل سنّت در زمينه حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه و تولّى و تبرّى آمده است ، و به قدرى در اين باره اهمّيّت داده شده كه در كمتر چيزى نظير آن ديده مى شود.
بى شك اين اهمّيّت به خاطر آثار مثبتى است كه پيوند دوستى با اولياءاللّه و دوستان خدا، و بيزارى از دشمنان حق ، دارد؛ اين آثار مثبت هم در قدرت ايمان ظاهر مى شود و هم در تهذيب اخلاق ، و هم در پاكى اعمال و تقوا.
اين احاديث نشان مى دهد كه بايد در طريق تهذيب نفس و سير و سلوك الى اللّه ، هر كس پيشوا و مقتدايى را برگزيند.
در اينجا بخشى از اين احاديث كه از كتب مختلف گلچين شده است اشاره مى شود:
1- در خطبه قاصعه تعبير جالبى درباره پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم و على عليه السّلام ديده مى شود؛ مى فرمايد: ((و لقد قرن اللّه به صلّى اللّه عليه وآله و سلّم من لدن اءن كان فطيما اءعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم ، و محاسن اءخلاق العالم ، ليله و نهاره و لقد كنت اءتّبعه اتّباع الفصيل اءثر امّه يرفع لى فى كلّ يوم من اءخلاقه علما و ياءمرنى بالاقتداء به ؛ از همان زمان كه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم از شير بازگرفته شد، خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگان خويش را ماءمور ساخته تا شب و روز او را به راههاى مَكارم اخلاق و صفات خوب انسانى سوق دهد؛ و من (هنگامى كه به حدّ رشد رسيدم نيز) همچون سايه به دنبال آن حضرت حركت مى كردم ، و او هر روز نكته تازه اى از اخلاق نيك خود را براى من آشكار مى ساخت ؛ و به من فرمان مى داد تا به او اقتدا كنم .))(461)
اين حديث شريف كه بخشى از خطبه قاصعه را تشكيل مى دهد، اين حقيقت را روشن مى سازد كه حتّى پيغمبر گرامى اسلام در آغاز كارش مقتدا و پيشوايى داشته كه بزرگترين فرشتگان الهى بوده است .
على عليه السّلام نيز پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم را مقتدا و پيشواى خود قرار داده بود و سايه به سايه او حركت مى كرد؛ و اين مقتداى بزرگوار هر روز درس تازه اى به على عليه السّلام مى آموخت و چهره نوينى از اخلاق انسانى را به او نشان مى داد.
آنجا كه پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم و على عليه السّلام در آغاز كارشان در برنامه سير الى اللّه نياز به پيشوا و مقتدا داشته باشند، تكليف ديگران پيداست .
2- در روايت معروف ((بنى الاسلام ...)) كه با طرق متعدّد با تفاوت مختصرى از معصومين عليهم السّلام نقل شده است اين موضوع بخوبى منعكس شده است ؛ از جمله در حديثى كه يار وفادار امام باقر عليه السّلام ((زُرارَه)) از آن حضرت نقل كرده ، مى خوانيم : ((بنى الاسلام على خمسة اءشياء، على الصّلوة و الزّكاة و الحجّ و الصّوم والولاية ، قال زرارة : فقلت : و اءىّ شى ء من ذلك اءفضل ؟ فقال : اءلولاية اءفضل لاءنّها مفتاحهنّ والوالى هو الدّليل عليهنّ؛ اسلام بر پنج پايه بنا شده : بر نماز و زكات و حجّ و روزه و ولايت (رهبرى معصومين )، زراره مى گويد: عرض ‍ كردم : كداميك از اينها اَفضل است ؟ فرمود: ولايت افضل است ، زيرا كليد همه آنها است ، و والى و رهبر الهى راهنما به سوى چهار اصل ديگر است .))(462)
از اين تعبير بخوبى استفاده مى شود كه ولايت و اقتدا به اولياءاللّه سبب احياءِ ساير برنامه هاى دينى و مسايل عبادى و فردى و اجتماعى است ؛ و اين اشاره روشنى به تاءثير مساءله ولايت در امر تهذيب نفوس و تحصيل مَكارم اخلاق مى باشد.
3- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم : روزى پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم به يارانش فرمود: ((اءىّ عرى الاءيمان اءوثق ؟ فقالوا: اللّه و رسوله اءعلم و قال بعضهم الصّلوة ، و قال بعضهم الزّكاة ، و قال بعضهم الحجّ و العمرة ، و قال بعضهم الجهاد، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله و سلّم لكلّ ما قلتم فضل و ليس به ، ولكن اءوثق عرى الاءيمان الحبّ فى اللّه و البعض فى اللّه و تولّى اءولياء اللّه و التبرّى من اءعداء اللّه ؛ كدام يك از دستگيره هاى ايمان محكمتر و مطمئن تر است ؟ ياران عرض كردند خدا و رسولش آگاهتر است ، و بعضى گفتند نماز، و بعضى گفتند زكات و بعضى روزه ، و بعضى حج و عمره ، و بعضى جهاد! رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم فرمود: همه آنچه را گفتيد داراى فضيلت است ولى پاسخ سؤ ال من نيست ؛ محكمترين و مطمئن ترين دستگيره هاى ايمان ، دوستى براى خدا و دشمنى براى خداست ، و دوست داشتن اولياء اللّه و تبرّى از دشمنان خدا.))(463)
پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم نخست با اين سؤ ال مهم ، افكار مخاطبان را در اين مساءله سرنوشت ساز به جُنب و جوش درآورد - و اين كارى بود كه پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم گاه قبل از لقاء مسايل مهم انجام مى داد - گروهى اظهار بى اطّلاعى كردند، و گروهى با شمردن يكى از اركان مهّم اسلام پاسخ گفتند؛ ولى پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم در عين تاءكيد بر اهمّيّت آن برنامه هاى مهّم اسلامى ، سخنان آنها را نفى كرد، سپس ‍ افزود: مطمئن ترين دستگيره ايمان ، حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه است ! تعبيرِ به ((دستگيره)) در اينجا گويا اشاره به اين است كه مردم براى وصول به مقام قُرب الى اللّه ، بايد به وسيله اى چنگ بزنند و بالا بروند، كه از همه مهمتر و مطمئن تر، دستگيره حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه است .
اين به خاطر آن است كه پيوند محبّت با دوستان خدا و اقتدا و تاءسّى به اولياء عاملى است براى حركت در تمام زمينه هاى اعمال خير و صفات نيك .
بنابراين ، با احياء اين اصل ، اصول ديگر نيز زنده مى شود؛ و با ترك اين اصل ، بقيّه تضعيف يا نابود مى گردد.
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه خطاب به يكى از يارانش به نام جابر كرد و فرمود: ((اذا اءردت اءن تعلم اءنّ فيك خيرا فانظر الى قلبك فان كان يحبّ اهل طاعة اللّه و يبغض اهل معصيته ، ففيك خير، و اللّه يحبّك ؛ و اءن كان يبغض اهل طاعة اللّه و يحبّ اهل معصيته ، فليس فيك خير، و اللّه يبغضك و المرء مع من اءحبّ؛ هرگاه بخواهى بدانى در تو خير و نيكى وجود دارد يا نه ؟ نگاهى به قلبت كن ! اگر اهل اطاعت الهى را دوست مى دارد و اهل معصيت را دشمن مى شمرد، تو انسان خوبى هستى ، و خدا تو را دوست دارد؛ و اگر اهل اطاعت الهى را دشمن مى دارد و اهل معصيتش را دوست مى دارد، نيكى در تو نيست ، و خدا تو را دشمن مى دارد؛ و انسان با كسى است كه او را دوست مى دارد!))(464)
جمله ((والمرء مع من اءحبّ)) اشاره لطيفى به اين واقعيّت است كه هر انسانى از نظر خطّ و ربط اجتماعى و خُلق و خُو و صفات انسانى و همچنين سرنوشت نهايى در روز رستاخيز، با كسانى خواهد بود كه به آنها عشق مى ورزد و پيوند محبّت دارد؛ و اين نشان مى دهد كه مساءله ((ولايت )) در مباحث اخلاقى سرنوشت ساز است .
5- در حديث ديگرى از امام باقر عليه السّلام مى خوانيم كه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم فرمود: ((ودّ المؤ من للمؤ من فى اللّه من اءعظم شعب الاءيمان ، الا و من اءحبّ فى اللّه و اءبغض فى اللّه و اءعطى فى اللّه و منع فى اللّه فهو من اءصفياء اللّه ؛ محبّت مؤ من نسبت به مؤ من به خاطر خدا از بزرگترين شاخه هاى ايمان است (465)؛ آگاه باشيد كسى كه به خاطر خدا دوست بدارد و به خاطر خدا دشمن بدارد، به خاطر خدا ببخشد و به خاطر خدا خوددارى از بخشش كند، او از برگزيدگان خداست !))(466)
6- در حديث ديگرى از امام علىّ بن الحسين عليه السّلام مى خوانيم : ((اذا جمع اللّه عزّوجلّ الاءوّلين و الآخرين قام مناد فنادى يسمع النّاس ‍ فيقول : اءين المتحابّون فى اللّه قال : فيقول عنق من النّاس فيقال لهم اذهبوا الى الجنّة بغير حساب قال : فتلقّاهم الملائكة فيقولون الى اءين ؟ فيقولون الى الجنّة بغير حساب ! قال فيقولون فاىّ ضرب اءنتم من النّاس ؟ فيقولون نحن المتحابّون فى اللّه ، قال فيقولون و اءىّ شى ء كانت اءعمالكم ؟ قالوا كنّا نحبّ فى اللّه و نبغض فى اللّه ، قال فيقولون نعم اءجر العالمين ؛ هنگامى كه خداوند متعال اقوام اوّلين و آخرين را (در قيامت ) جمع كند، ندادهنده اى ندا مى دهد، به گونه اى كه به گوش همه مردم برسد، مى گويد كجا هستند آنهايى كه به خاطر خدا همديگر را دوست داشتند، فرمود در اين هنگام گروهى از مردم برمى خيزند و به آنها گفته مى شود، بدون حساب به سوى بهشت برويد! فرمود: در اين موقع فرشتگان الهى از آنها استقبال مى كنند، مى گويند به كجا مى رويد؟ مى گويند: به بهشت بدون حساب ! مى گويند شما از كدام گروه مردم هستيد؟ مى گويند ما كسانى هستيم كه به خاطر خدا يگديگر را دوست مى داشتيم ، مى گويند، اعمال شما چه بود؟ مى گويند ما به خاطر خدا گروهى را دوست مى داشتيم و به خاطر خدا گروهى را دشمن مى داشتيم ، فرشتگان مى گويند: چه خوب است پاداش ‍ عمل كنندگان !))(467)
تعبير ((نعم اءجر العالمين)) نشان مى دهد كه محبّت با اولياءاللّه و دشمنى با اعداءاللّه سرچشمه اعمال نيك و پرهيز از اعمال بد است .
7- در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم چنين آمده است : ((اءنّ حول العرش منابر من نور عليها قوم لباسهم و وجوههم نور ليسوا باءنبياء يغبطهم الاءنبياء و الشّهداء قالوا يا رسول اللّه حلّ لنا قال : هم المتحابّون فى اللّه و المتجالسون فى اللّه و المتزاورون فى اللّه ؛ در اطراف عرش الهى منبرهايى از نور است كه بر آنها گروهى هستند كه لباسها و صورتهايشان از نور است ؛ آنها پيامبر نيستند ولى پيامبران و شهداء به حال آنها غبطه مى خورند! عرض كردند: اى رسول خدا! اين مساءله را براى ما حل كن (آنها چه كسانى هستند؟) فرمود: آنها كسانى هستند كه به خاطر خدا يكديگر را دوست دارند و براى خدا با يكديگر مجالست مى كنند، و براى خدا به ديدار هم مى روند!))(468)
8- در حديث ديگرى (يا در ادامه حديث بالا) مى خوانيم : پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم فرمود: ((لو اءنّ عبدين تحابّا فى اللّه اءحدهما بالمشرق و الآخر بالمغرب لجمع اللّه بينهما يوم القيامة و قال النّبى صلّى اللّه عليه وآله و سلّم اءفضل الاءعمال الحبّ فى اللّه و البغض فى اللّه ؛ اگر دو بنده (از بندگان خدا) يكديگر را به خاطر خدا دوست دارند، يكى در مشرق باشد و ديگرى در مغرب ، خداوند آن دو را در قيامت در بهشت در كنار هم قرار مى دهد، و فرمود: برترين اعمال حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه است .))(469)
اين حديث نشان مى دهد كه محكمترين پيوند در ميان انسانها، پيوندِ مكتبى است ، كه سبب همگونى در اخلاق و رفتارهاى انسانى مى شود؛ بديهى است آنها كه يكديگر را به خاطر خدا دوست دارند، صفات و افعال خداپسندانه را در يكديگر مى بينند، و همين حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه گام مؤ ثّرى براى تربيت نفوس آنها است .
9- در حديث قُدسى مى خوانيم : خداوند به موسى عليه السّلام فرمود: ((هل عملت لى عملا؟! قال صلّيت لك و صمت و تصدّقت و ذكرت لك ، قال اللّه تبارك و تعالى ، و اءمّا الصّلوة فلك برهان ، و الصّوم جنّة و الصّدقة ظلّ، و الذّكر نور، فاىّ عمل عملت لى ؟! قال موسى : دلّنى على العمل الّذى هو لك ، قال يا موسى هل واليت لى وليّا و هل عاديت لى عدوّا قطّ فعلم موسى اءنّ اءفضل الاءعمال الحبّ فى اللّه و البغض فى اللّه ؛ آيا هرگز عملى براى من انجام داده اى ؟ موسى عرض كرد: آرى ! براى تو نماز خوانده ام ، روزه گرفته ام ، انفاق كرده ام ، و به ياد تو بوده ام ؛ فرمود: امّا نماز براى تو نشانه (ايمان ) است ، و روزه سپر آتش ، و انفاق سايه اى در محشر، و ذكر خدا نور است ؛ كدام عمل را براى من به جا آورده اى اى موسى ! عرض ‍ كرد خداوندا! خودت مرا در اين مورد راهنمايى فرما! فرمود: آيا هرگز به خاطر من كسى را دوست داشته اى ، و به خاطر من كسى را دشمن داشته اى ؟ (در اينجا بود كه ) موسى عليه السّلام دانست برترين اعمال حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه (دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا) است .))(470)
10- اين بحث را با حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام پايان مى دهيم (هر چند احاديث در اين زمينه ، بسيار فراوان است .) فرمود: ((من اءحبّ للّه و اءبغض للّه و اءعطى للّه و منع للّه فهو ممّن كمل ايمانه ؛ كسى كه به خاطر خدا دوست بدارد، و به خاطر خدا ببخشد، و به خاطر خدا ترك بخشش كند، او از كسانى است كه ايمانش كامل شده است !))(471)
از احاديث دهگانه بالا استفاده مى شود كه در اسلام حساب مهمّى براى حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه باز شده است ؛ تا آنجا كه به دنبال اَفضل اعمال ، و نشانه كمال ايمان ، و برتر از نماز و روزه و حجّ و جهاد، و انفاق فى سبيل اللّه معرّفى شده و صاحبان اين صفت ، پيشگامان در بهشتند، و مقاماتى دارند كه انبياء و شهداء به حال آنها غبطه مى خورند.
اين تعبيرات ، پرده از نقش مهّم مساءله ولايت و تولّى و تبرّى ، در تمام برنامه هاى دينى و الهى برمى دارد؛ دليل آن هم روشن است ؛ زيرا انسان پيشوايان بزرگ را به خاطر ايمان و تقوا و فضائل اخلاقى و اعمال صالحه ديگر، دوست مى دارد؛ با اين حال ، چگونه ممكن است به آنان تاءسّى نكند، و همگام و همدل و همرنگ نشود!
اين همان است كه علماى اخلاق از آن به عنوان يك اصل اساسى در تهذيب نفوس ياد كرده اند؛ و پيروى و اقتداكردن به انسان كاملى را شرط موفّقيّت در سير و سلوك الى اللّه مى دانند.
يكى از دلايل مهمّى كه قرآن مجيد در هر مورد و در هر مناسبت از انبياء الهى سخن مى گويد و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم و مسلمانان را دستور مى دهد كه به ياد آنها و تاريخ و زندگى شان باشند، همين است كه از آنان الگو بگيرند و راه موفّقيّت و نجات را در تاريخ زندگى آنها بجويند.
اين نكته شايان توجّه است كه انسانها معمولا داراى روح قهرمان پرورى هستند؛ يعنى ، هر كس مى خواهد به شخص بزرگى عشق بوَرزَد، و او را در زندگى خود الگو قرار دهد؛ و در ابعاد مختلف زندگى به او اقتدا كند.
انتخاب چنين قهرمانى در سرنوشت انسان و شكل دادن به زندگى او تاءثير فراوانى دارد؛ و با تغيير شناخت اين قهرمانها، زندگى ممكن است دگرگون شود.
بسيارى از افراد يا ملّتها كه دستشان به دامان قهرمانان واقعى نرسيده ، قهرمانان خيالى و افسانه اى براى خود ساخته اند، و در ادبيّات و فرهنگ خود جايگاه مهمّى براى آنها قائل شده اند.
محيط زندگى اجتماعى و تبليغات مطلوب و نامطلوب در گزينش قهرمانها مؤ ثّر است . اين قهرمانها ممكن است مردان الهى ، رجال سياسى ، چهره هاى ورزشى و يا حتّى بازيگران فيلمها بوده باشند.
هدايت اين تمايل فطرى بشر به سوى قهرمانان واقعى و الگوهاى والاى انسانى مى تواند كمك مؤ ثّرى به پرورش فضائل اخلاقى در فرد و جامعه بنمايد.
مساءله ولايت اولياءاللّه در حقيقت در همين راستا است ؛ و به همين دليل ، آيات و روايات اسلامى - چنان كه ديديم - اهمّيّت فوق العاده اى براى آن قائل شده است ، و بدون آن ، بقيّه برنامه ها را ناقص و حتّى در خطر مى شمرد.
داستان موسى و خضر
مساءله انتخاب معلّم و استاد و دليل راه در مسير تربيت نفوس و سير و سلوك الى اللّه به حدّى اهمّيّت دارد كه گاه انبياى الهى ، در مقطع خاصّى نيز ماءمور به اين انتخاب مى شدند.
داستان خضر و موسى عليه السّلام در سوره كهف در قرآن مجيد كه داستانى بسيار پُرمعنى و پُرمحتوا است ، چهره اى از اين انتخاب است .
موسى عليه السّلام ماءمور مى شود كه براى فراگرفتن علومى - كه جنبه نظرى نداشت بلكه بيشتر جنبه عملى و اخلاقى داشت - نزد پيامبر و عالم بزرگ زمانش كه قرآن از او به عنوان ((عبد من عبادنا آتيناه رحمة من عندنا و علّمناه من لّدنّا علما؛ بنده اى از بندگان ما كه او را مشمول رحمت خود ساخته و از سوى خود علم فراوانى به او تعليم داده بوديم .)) ياد كرده است .
او بار سفر را بست و به سوى جايگاه خضر با يكى از يارانش به راه افتاد؛ حوادث اَثناء راه بماند، هنگامى كه به خضر رسيد، پيشنهاد خود را به آن معلّم بزرگ ، مطرح كرد؛ او نگاهى به موسى عليه السّلام افكند و گفت : ((باور نمى كنم در برابر تعليمات من ، صبر و شكيبايى داشته باشى !)) ولى موسى عليه السّلام قول شكيبايى داد.

next page

fehrest page

back page