كه يك آقايی می‏خواهد قهرمان شود ، برای قهرمان شدن و فاتح شدن بگويد
طرف مقابل را لاغر و ضعيف نگهداريد تا من بر او فاتح شوم . فاتح شدن بر
ضعيف كاری نيست . هنر اينست كه او قوی باشد و تو قوی را مغلوب كنی .
در صدر اسلام ، اصحاب زياد نزد پيغمبر می‏آمدند و اجازه می‏خواستند كه خود
را عقيم كنند ، و پيغمبر می‏فرمود : " اين كار در دين من جايز نيست " .
اين هنر نيست كه كسی برای اينكه ايمان خود را صاف نگهدارد خود را اخته‏
كند كه در او تحريكات جنسی نباشد . هنر اينست كه تحريكات جنسی باشد و
از نيروی آن كاسته نشود ولی نيروی عقل و ايمان آنقدر قوی باشد كه همان‏
نيروی قوی را تحت اختيار آورد . اين درباب طبيعت .
درست همين مطلب درباب رابطه عقل با طبيعت هست . آقای كانت و روسو
چه می‏گويند ؟ آيا می‏گويند برای تقويت نيروی عقل و اراده ، طبيعت را
ضعيف نگهداريم تا حكومت عقل و اراده در ما قوی شود ؟ نه ، چنين چيزی‏
نمی‏گويند . ناچار می‏گويند : كفه اراده را قوی كنيد تا بر نيروی جسم و
طبيعت فائق آيد . ما می‏گوئيم اين مطلب درباب عادات هست چون " عادت‏
" طبيعت دوم است . ما بايد ببينيم كه از نيروی عادت كاری ساخته هست‏
يا نه ؟ می‏بينيم ساخته است چون كارها را بر ما آسان می‏كند . ولی در عين‏
حال بايد عقل و اراده - و يا عقل و ايمان - را آنچنان قوی نگهداريم كه‏
همانطور كه اسير طبيعت نيست ، اسير عادت هم نباشد . واقعا وقتی كه‏
چيزی برای انسان به صورت عادت درآمد ، به آن خو و انس می‏گيرد و آن را
به طور خود كار و ماشين‏وار انجام می‏دهد و گاهی