حكم عقل انتخاب كند . پس مبارزه قرآن با تقليد و به اصطلاح " سنت‏
گرائی " مبارزه‏ای است به عنوان حمايت از عقل .

پيروی از اكثريت

مسئله ديگر مسئله عدد است . انسان همان طور كه گوسفند صفت از گذشتگان‏
پيروی می‏كند ، در مقابل جمع و عدد كه قرار می‏گيرد می‏خواهد همرنگ جماعت‏
شود . می‏گويند : " خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو " . وقتی جماعت‏
رسوا باشد همرنگ جماعت شدن رسوا شدن است . ولی در انسان تمايل به‏
اينكه همرنگ جمع شود زياد است . در فقهاء ، اين قضيه زياد است . يك‏
فقيه مسئله‏ای را استنباط می‏كند ولی جرأت نمی‏كند ابراز نمايد . می‏رود
می‏گردد ببيند در فقهاء عصر ، هم فكر و هم رأی برای خودش پيدا می‏كند يا
نه ، و كمتر فقيهی است كه وقتی رفت گشت و ديد هيچكس چنين چيزی نگفته‏
جرأت كند فتوايش را اعلام نمايد . يعنی وقتی خودش را در راهی تنها
می‏بيند وحشت می‏كند . ساير رشته‏ها هم چنين است ، گو اينكه حالا تك روی‏
مد شده و فرنگی‏ها تك روی را مد كرده‏اند ، يعنی قضيه روی غلطك افراط
افتاده است ، هر كس كوشش می‏كند يكجور مخصوص باشد كه بگويند فكر
تازه‏ای دارد . درست بر ضد قدماء . قدماء اگر يك حرفی از خودشان بود از
تنهائی وحشت می‏كردند بگويند ، و برای اينكه بگويند ما تنها نيستيم عده‏ای‏
را همفكر خود اعلان می‏كردند . بوعلی تصريح می‏كند كه من هر حرفی دارم به‏
زبان ارسطو می‏گويم ، برای اينكه اگر به زبان خودم بگويم كسی قبول نمی‏كند
. ملاصدرا اصرار دارد كه حرف قدما