انتخاب خود انسان معياری برای اخلاقی بودن وجود ندارد . حتما شنيدهايد كه
از قديم - از دوره يونان - بودهاند انديشمندانی كه میگفتهاند مقياس همه
چيز انسان است ، و اين را در مورد علم و فلسفه و حقيقت هم میگفتند كه
معيار واقعيت و حقيقت نيز انسان و تشخيص انسان است ، يعنی يك حق
واقعی وجود ندارد ، حق واقعی همان است كه انسان تشخيص میدهد ، اگر چيزی
را تشخيص داد كه حق است ، حق است ، و اگر تشخيص داد باطل است ، باطل
است . درست نظير عقيدهای كه بعضی از متكلمين اسلامی به نام " معتزله "
درباب اجتهاد داشتند كه هر مجتهدی ، هر چه را كه اجتهاد بكند حقيقت
همان است كه او اجتهاد كرده ، و اجتهاد خطا ندارد ، حق همان است كه اين
مجتهد آن را اجتهاد میكند ، و بنابراين اگر ده مجتهد ده جور اجتهاد بكنند
، حق ده جور است . نقطه مقابل آنها " مخطئه " بودند كه میگفتند : نه ،
حق يك چيز بيشتر نيست ، اجتهاد ممكن است مطابق با واقع و مفيد باشد و
ممكن است برخلاف واقع باشد .
يونانيها هم درباره " حقيقت " اين حرف را زدند و گفتند معيار
حقيقت ، انسان است ، نه اين است كه حقيقت معيار انسان است ، انسان
معيار حقيقت است . بحث يونانيها راجع به حقيقت و واقعيت بود ، راجع
به علوم نظری بود ، يعنی راجع به آنچه هست . پس اگر ما میگفتيم مثلا خدا
هست ، میگفتند چون اين انسان میگويد خدا هست پس هست ، و اگر ديگری
میگفت خدا نيست ، میگفتند نيست چون اين گفته نيست . اين بحث نظری
است . ولی يك نظريه درباب اخلاق در دورههای جديد پيدا شده كه درباب
حقيقت اين
|