مثال به راستی

از اينجور حساب نكردن‏ها زياد داريم . فعلی را كه اخلاقی است ضداخلاق‏
می‏شناسيم و فعلی را كه ضد اخلاقی است اخلاقی می‏دانيم . مثلا راستی از آن‏
جهت كه راستی است خوب است و بايد راست گفت ، و دروغ از آن جهت كه‏
تحريف است بد است و نبايد دروغ گفت ، ولی آيا راست را در همه جا
می‏توان گفت و دروغ در همه جا گفتنش حرام است ؟ يك جاهايی قطعا دروغ‏
گفتن واجب است . و چيز عجيبی است كه اخيرا عده‏ای به سعدی حمله می‏كنند
كه [ او گفته است ] دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز است .
بسيار حرف درستی است . ولی عده‏ای می‏گويند كسی كه دروغ می‏گويد لابد
مصلحتی را در نظر دارد . نه ، دروغ منفعت آميز غير از دروغ مصلحت آميز
است . راست را انسان چرا می‏خواهد بگويد ؟ برای مصلحت اجتماع . دروغ را
چرا نبايد گفت ؟ چون برخلاف مصلحت اجتماع است . ولی اگر يك جايی همان‏
دروغ به مصلحت اجتماع و فرد باشد ، بديهی است كه بايد آن را گفت .
خيلی‏ها از جمله موسيو جردن رئيس كالج آمريكايی‏ها حمله كرده‏اند به سعدی‏
كه چرا گفته است دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز است . همين‏
طور زردشتی‏ها حمله می‏كنند به سعدی كه چرا اين جمله را گفته است .
محيط طباطبائی يك وقت مقاله‏ای نوشته بود كه در هند - كه قبلا در آنجا
فارسی خيلی معمول بود - وقتی انگليسی‏ها آمدند ، از جمله كتابهايی كه‏
تدريس آن را در مدارس ممنوع كردند و زردشتی‏ها هم آنها را تأييد می‏كردند
" گلستان سعدی " بود چرا كه