باشد ، و از طرف ديگر رايگان نباشد يعنی به سادگی در دسترس او نباشد ،
و قابل انحصار هم باشد ، اينجا ارزش پيدا می‏شود . هوا ارزش ندارد . چرا
؟ زيرا اولا رايگان است ، يعنی به اندازه‏ای كه همه از آن استفاده كنند
وجود دارد ، و ثانيا قابل مالكيت و انحصار نيست . ولی در مورد زمين [
چنين نيست ] عده‏ای زمينها را به خود اختصاص می‏دهند و ديگران را محروم‏
می‏كنند ، و از اينجا ارزش به وجود می‏آيد .
امور معنوی هم به همين دليل ارزش پيدا می‏كند . و فرض اينست كه به‏
همان دليلی كه انسان بالفطرش به سوی امور مادی كشش دارد كه دليل آن جز
خلقت چيز ديگری نيست به امور معنوی هم كشش دارد . اين است كه ما امور
معنوی را دارای ارزش می‏دانيم ولی ارزش معنوی . مسئله " انسانيت " به‏
اين دليل مطرح می‏شود كه ارزشهای معنوی از مختصات انسان است و ارزشهای‏
مادی از مختصات انسان نيست . انسانيت هر انسانی به اينست كه ارزشهای‏
معنوی در او نيرومند باشد ، و به هر مقدار كه او بيشتر پايبند ارزشهای‏
معنوی باشد ما او را در انسانيت كاملتر می‏شماريم .
قدمای ما كه اين مسائل را به اين شكل طرح می‏كردند روی يك سلسله مبانی‏
طرح می‏كردند كه قهرا به بن‏بستی هم برخورد نمی‏كرد ، ولی امروز فرنگی‏ها اين‏
مسئله را به شكل ديگری طرح كرده‏اند و به همين دليل دچار بن‏بست شده است‏
، هم خودشان به بن‏بست رسيده‏اند و هم بشريت را دچار بن‏بست كرده‏اند .
آمده‏اند ميان امور مادی و امور معنوی و نيز ميان منفعت و ارزش تفكيك‏
كرده‏اند ، گفته‏اند يك چيزهايی برای انسان نافع است ، و يك چيزهايی‏
برای انسان نافع نيست ولی انسان برای آنها ارزش قائل است . دسته اول‏