چيزی را ببيند ، گوش انسان بالاخره بايد صدايی را بشنود ، دست و پای‏
انسان حركتی كند . يعنی انسان نمی‏تواند مرتب از طبيعت انرژی بگيرد و
بعد خود را نگه دارد و مصرف نكند . اين مصرف نكردن مثل همان ديگ بخار
بی‏منفذ است كه مرتب حرارتش می‏دهند و بالاخره منفجر می‏شود . افرادی كه‏
به دليل تعيين مابی يا به هر دليل ديگر ( 1 ) ، اينها را در يك حالت‏
بيكاری و به قول عربها در يك حالت " عطله " درمی‏آورند ، يعنی تمام‏
وجودشان از نظر كار كردن و صرف انرژيهای ذخيره شده ، در يك حالت تعطيل‏
می‏ماند ، در حالی كه خودشان هم متوجه نيستند ، نيروها سعی می‏كنند كه به‏
يك وسيله بيرون آيند . راه صحيح و درست و مشروع كه برايش باقی نگذاشته‏
، از طريق غير مشروع بيرون می‏آيد . غالبا حكام ، جانی از آب درمی‏آيند ،
و يكی از علل جانی شدن آنان همين حالت تعطيل بودن و عطله از كار درست‏
است ، چون تعين مابی اقتضا می‏كند كه حاكم هيچ كاری از كارهای شخصی خود
را انجام ندهد . مثلا اگر سيگاری هم می‏خواهد بكشد ، اشاره نكرده كس ديگری‏
سيگار را آماده می‏كند ، و حتی كبريت را هم كس ديگری می‏كشد ، و خودش‏
اين مقدار هم زحمت نمی‏كشد كه برای سيگارش كبريت بكشد . كفشش را
می‏خواهد پايش كند ، يك كسی فورا می‏آيد پاشنه كش درآورده و كفشش را به‏
پايش می‏كند . لباسش را می‏خواهد روی دوشش بيندازد ، فورا كسی روی دوشش‏
می‏اندازد . به يك وصفی درمی‏آيد

پاورقی :
. 1 البته علل و عوامل زيادی دارد . در مورد مردها غالبا تعيين مابی‏
منشا آن بوده ، و در مورد زنها علل ديگر در كار بوده است .