حيوان يك سرو دو گوش مستقيم القامة كه حرف هم میزند . اگر انسان اين
است ، چمبه همان قدر انسان است كه لومومبا انسان بوده ، آنهايی كه
خواستند عيسی را به دار بكشند همان قدر انسانند كه خود عيسی . آنها هم
مثل عيسی حرف میزدند و از اين جهات فرقی با او نداشتند .
يك وقت میگوئيم " انسان " يعنی اين هيكل خاص كه در همه اين افراد
مشترك است ، و " انسان را دوست داشته باشيم " يعنی هر كسی را كه از
نسل آدم هست دوست داشته باشيم ، و خلاصه منظور از انسان ، انسان
زيستشناسی است ، آن كه زيستشناسی او را انسان میداند . آيا مقصود اين
است ؟ يا نه ، مقصود انسان بماهو انسان است ، يعنی انسان به خاطر
ارزشهای انسانی ، به خاطر انسانيت ، و انسان دوستی يعنی انسانيت دوستی
. اينجاست كه وقتی چمبه و لومومبا را كنار همديگر میگذاريم ، دو نوع از
آب درمیآيند ، اين يك چيز از آب درمیآيد ، آن چيز ديگر ، يعنی ممكن
است اين يك انسان از آب دربيايد ، يك انسان درست با ارزشهای انسانی
، و آن نه تنها يك انسان نباشد بلكه حيوان هم نباشد ، و به تعبير قرآن
از حيوان هم چند درجه پايينتر باشد . انسان را بايد دوست داشت به خاطر
انسانيت نه به خاطر همين هيكلش . و به عبارت ديگر انسانيت را بايد
دوست داشت .
حال اگر انسانی ضد انسان و ضد انسانيت شد ، مانع راه انسانهای ديگر و
مانع تكامل انسانهای ديگر شد ، آيا باز ما بايد اين انسان را - كه در
واقع اسمش انسان است و در معنا انسان نيست ، و به تعبير اميرالمؤمنين
« الصورش صورش انسان و القلب قلب حيوان » ظاهر ،
|