بی‏غرضی ، و طبعا روح بی‏تعصبی ، روح خالی از جمود ، و روح خالی از غرور .
وقتی انسان روايات زيادی را كه در موضوع علم وارد شده است مطالعه می‏كند
، می‏بيند چقدر تكيه شده است روی اين مطلب كه يك عالم نبايد تعصب‏
داشته باشد ، نبايد جمود داشته باشد ، نبايد تجزم داشته باشد كه هر چه من‏
تشخيص دادم ليس الا ، و فقط همين است . يك عالم نبايد غرور داشته باشد
و خيال كند آنچه كه او دارد تمام علم همان است ، بلكه بايد به اصل « وما
اوتيتم من العلم الا قليلا »( 1 ) مخصوصا توجه داشته باشد كه آنچه ما از
حقيقت می‏دانيم بسيار كم است . نتيجه اين است كه آنكه روح علمی دارد از
دليل به مدعا می‏رود . طلبه‏ها می‏گويند : نحن ابناء الدليل ( البته اين‏
ادعا است . حالا كی چنين باشد و كی نباشد با خداست ) نميل حيث يميل ما
فرزند دليل هستيم ، هر جا دليل برود دنبال آن می‏رويم . دليل ، او را به‏
سوی مدعا می‏كشاند . ولی نقطه مقابل اينست كه انسان از مدعا می‏رود به‏
دليل ، يعنی اول مدعا را انتخاب می‏كند بعد می‏رود برای آن دليل پيدا كند
. طبعا آن دليلهای پيدا كردنی ، دليلهای ساختگی و تراشيدنی است ، و دليل‏
تراشيدنی ديگر دليل واقعی نيست و منشأ گمراهی انسان می‏شود . عالمهای‏
بزرگ كه روح علمی دارند غرورشان خيلی كمتر است - و يا ندارند - نسبت‏
به افراد كم بضاعتی كه روح علمی ندارند و چهار كلمه‏ای می‏دانند و خيال‏
می‏كنند كه تمام علم همين است . در حديثی هست كه : « العلم علی ثلاثة
اشبار » يعنی علم سه وجب است ، يا سه قطعه است ، يا سه مرحله است :
« اذا وصل الی الشبر »

پاورقی :
. 1 سوره اسراء ، آيه . 85