منافع جامعه هماهنگ كند . اخلاق در اين نظريه به عنوان يك خصلت مطرح
است ، خصلتی هوشيارانه كه انسان در همه جا منافع خود را با مصالح جامعه
هماهنگ كند . طبق اين مكتب نيز اخلاق به عنوان يك خصلت ، امری ثابت
است نه نسبی .
گفتيم كه مكتب ديگری درباب اخلاق هست و آن مكتب قدما است . آنها
درباب اخلاق نظرشان به اصل عدل است بر مبنای روح مجرد . میگويند خلق
خوب عبارت است از اينكه نوعی توازن و تعادل ميان جميع قوا برقرار بشود
تحت حكومت مطلق قوه عاقله ، به طوری كه قوا و غرايز حكم رعيت اين يك
حاكم را داشته باشند . طبق اين مسلك هم معلوم است كه اخلاق امر مطلقی
است . اينكه انسان به گونهای باشد كه تمام قوا و غرايزش در مقابل نيروی
عقلش رام باشند چيزی نيست كه بگوئيم در اين زمان با زمان ديگر فرق
میكند . رام بودن رام بودن است . يا آن مكتب افلاطونی كه براساس زيبايی
بود و میگفت ريشه اخلاق ، زيبايی روح است ، كه اين هم يك امر ثابتی
است . البته افلاطون ريشه آن زيبايی را تعادل میدانست .
رفتار نسبی است
يك مطلب هست و آن اينكه مطلق بودن اخلاق را با مطلق بودن فعل اخلاقی
نبايد اشتباه كرد . يعنی روی يك فعل نمیشود تكيه كرد و گفت هميشه اين
فعل اخلاقی است ، همچنان كه نمیشود گفت هميشه اين فعل ضد اخلاق است . و
غالبا اين است كه اسباب اشتباه افراد شده است ، خيال كردهاند كه لازمه
اخلاق مطلق