پذيرفته‏اند . مقاله‏ای كه در حدود دوازده سال پيش آقای مهندس بيانی - كه‏
من ايشان را فقط به اسم می‏شناسم - با توصيه آقای مهندس بازرگان ترجمه‏
كردند و در اولين شماره سالانه مكتب تشيع تحت عنوان " حس دينی يا بعد
چهارم " چاپ شد در همين زمينه بود . آنجا نويسنده تشريح كرده بود كه‏
روح انسانی از آن جهت كه انسان انسان است ( يعنی منهای حيوانيات ) چند
بعد جداگانه دارد و به عبارت ديگر چند غريزه اختصاصی در انسان است - كه‏
در حيوان وجود ندارد - . او آن غرائز را تعبير به " بعد " كرده بود كه‏
وجود انسان چند بعد دارد : بعد حقيقتجوئی يا علم . يعنی گذشته از اينكه‏
علم برای زندگی انسان مفيد است ، و وسيله است برای زندگی ، خودش از آن‏
جهت كه حقايق را برای انسان كشف می‏كند ، مطلوب با لذات است . انسان‏
حقيقت را برای خود حقيقت هم می‏خواهد ، و اين هم خيال نمی‏كنم مطلبی باشد
كه جای بحث و ترديد باشد . يعنی مثلا اگر الان ما بدانيم كه علمايی به يك‏
حقيقتی رسيده‏اند كه آن حقيقت اصلا مربوط به زندگی مردم زمين بلكه منظومه‏
شمسی نيست و دانستن و ندانستن آن يك سر سوزن در زندگی ما اثر نمی‏بخشد ،
باز اگر از ما بپرسند تو دلت می‏خواهد آن را بدانی يا ندانی ؟ ، هيچكس‏
نمی‏گويد وقتی به درد زندگی من نخورد ، دانستن و ندانستن آن برای من علی‏
السويه است . باز آدم می‏خواهد بفهمد و روشن شود . علم روشنائی است و
جهل تاريكی . انسان بالضرورش از جهل و تاريكی فراری است و به روشنايی‏
مايل است .