در اينجا مكتب ائمه و مكتب اهل بيت ، برعكس آنجا كه طرفدار عدليه و
طرفدار تعقل بود ، طرفدار قياس نشد ، چون قياس واقعا تعقل نيست ،
پيروی از ظن و گمان و خيال است . ائمه به شدت قياس را كوبيدند ، و
گفتند : « ان السنه اذا قيست محقت » ( 1 ) اگر سنت بر پايه قياس قرار
بگيرد محو می‏شود . ولی عقل را نكوبيدند و می‏بينيد در اينجا بين شيعه و
سنی اين اختلاف هست كه سنی‏ها می‏گويند : ادله فقه چهار چيز است : "
قرآن ، سنت ، اجماع ، قياس " ، ولی علمای شيعه گفته‏اند : ادله فقه‏
چهار چيز است : " قرآن ، سنت ، اجماع ، عقل " . ائمه ، عقل را تأييد
كردند ، قياس را تأييد نكردند . اين خودش نشان می‏دهد كه روش ائمه و
نيز روش علما ، بر ضد عقل نبود ، بر ضدقياس بود ، و قياس را يك ضابط
عقلی درست نمی‏دانستند .
البته در ميان بعضی فقهاء ، همين دوری جستن از قياس ، گاهی به حد
افراط كشانده شده است ، و اين خودش يك بيماری شده كه تا يك حرف زده‏
می‏شود می‏گويند : آی قياس شد ! يك چيزهايی هم كه قياس نيست ، از آن‏
فرار می‏كنند كه آقا اين قياس شد ، اول من قاس ابليس اول كسی كه قياس‏
كرد شيطان بود ، و از اين حرفها .
اين هم يك جريانی بود در دنيای اسلام در اين زمينه . جريان ديگری داريم‏
در موضوع عقل و فتواهای ضد عقل كه آن ، جريان عرفان است . عرفان هم به‏
نوع ديگری متعرض عقل و عقلاء و

پاورقی :
. 1 كافی ، ج 1 ، ص 57 ، به اين عبارت محق‏الدين .