زيبايی روح خود ، خواه به خاطر استقلال روح و عقل خويش ، و خواه به خاطر
هوشياری . همين قدر كه " خودی " و منفعت فردی در كار نبود ( البته آن‏
نظريه آخر كمی مخدوش می‏شود ) فعل ، اخلاقی است . بنابراين ضرورتی ندارد
كه ما به يكی از آن مكتبها بپيونديم و " ليس الا " بگوئيم و برويم سوی‏
مكتبی كه روی محبت يا زيبايی و يا عقل مجرد بنا شده است . نه ، فعل‏
اخلاقی آن فعلی است كه هدف از آن جلب منافع مادی و دنيايی نباشد ، خواه‏
اثری كه از آن در اين دنيا ناشی می‏شود رسيدن نفع به غير باشد و خواه هر
چيز ديگری .
بنابراين در اصول تربيتی ، آن ريشه اصلی كه بايد آن را آبياری كرد همان‏
اعتقاد به خداست ، و در پرتو اعتقاد به خدا ، هم بايد احساسات نوع‏
دوستانه را تقويت كرد ، هم حس زيبايی را پرورش داد ، هم اعتقاد به روح‏
مجرد و عقل مجرد و عقل مستقل از بدن را تقويت كرد و هم حتی از حس‏
منفعت جوئی انسان استفاده كرد همان طور كه اين كار را در اديان كرده‏اند
. در اديان می‏بينيد كه از حس منفعت جويی بشر و نيز از حس فرار از ضرر
او ، به نفع اخلاق بشر استفاده شده است .
اين بحث ما كه به منزله متمم دومی برای بحث دو جلسه پيش ما بود تمام‏
شد .