پاورقی : . 1 نهجالبلاغه ، حكمت . 147
متعلمان ، و مردم همج رعاع ، بعد حضرت وارد اين مطلب میشود كه من خيلی
حرفها دارم ولی آدمش را پيدا نمیكنم . افراد را تقسيم میكند ، میگويد
بعضی ، افراد خيلی باهوشی هستند ، میفهمند ولی به آنها اعتماد نيست ،
همينها را وسيله مطامع و دنياداری قرار میدهند . بعضیها آدمهای خوبی
هستند ولی كودن و نفهمند و درك نمیكنند ، و من به چه كسی بگويم ، آخرش
بايد آنچه را كه میدانم به گور ببرم ، آدمش را پيدا نمیكنم . ولی بعد
برای اينكه همه را مأيوس نكرده باشد میفرمايد : " « اللهم بلی لا تخلوا
لارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا واما خائفا مغمورا . . . و
يزرعوها فی قلوب اشباههم » . خلاصه مضمونش اينست كه هميشه يك دستهای
هستند كه خداوند آن معنويتها و حجتهای خودش را به وسيله اينها در دل
افراد قابل میكارد و كشت میكند . بعد درباره اينها میگويد : « هجم بهم
العلم علی حقيقة البصيرش » . علم به آن معنای حقيقت بصيرت ، به آنها
هجوم آورده . ( معلوم است كه علم افاضی است نه علم اكتسابی ) .
²و باشروا روح اليقين ». روح يقين را مباشرت كردهاند ، يعنی رسيدهاند به
روح يقين . « و استلانوا ما استوعره المترفون » . آن چيزهايی كه اهل ترف
خيلی برايشان سخت و سنگين میآيد ، برای آنها نرم است . « و انسوا بما
استوحش منه الجاهلون » ( 1 ) آن چيزی كه جاهلان از آن وحشت دارند ،
اينها با همان انس دارند .
پاورقی : . 1 نهجالبلاغه ، حكمت . 147 |