مفهوم انسان دوستی
در نظرياتی كه نقل كرديم ، از جمله گفتيم برخی معيار اخلاقی بودن يك فعل را محبت دانستهاند ، اينكه هدف غير باشد . اينجا ما دو چيز داريم : يكی خود اخلاق يعنی خلق و خوی و خصلت روحی انسانی كه آن همين غير دوستی و انساندوستی و علاقمند به سرنوشت انسانها بودن است . بايد بگوئيم كه اين نسبی نمیشود و مطلق است . نمیشود اين امر برای يك نفر نسبی باشد و برای يك نفر ديگر مطلق . نه ، دوست داشتن انسانها و علاقمند بودن به سرنوشت آنها كه منشأ خدمت به انسانها میشود خود امری مطلق است و برای همه كس در همه شرايط و در همه زمانها صادق است . ممكن است بگوئيم نه ، اين هم كليت ندارد ، زيرا ممكن است يك انسان ، انسانی باشد موذی ، مثلا انسانی جانی ، انسانی قاتل ، انسانی مفسد ، اين انسان را هر مكتبی میگويد بايد با او مبارزه كرد و او را از ميان برد . پس اين هم كليت ندارد . جواب اينست كه خير ، كليت دارد . [ انساندوستی با مبارزه با انسان مفسد ] منافات ندارد و لازمه محبت انسانها [ مبارزه نكردن با انسان مفسد نيست ] . اولا گفتيم انسانها نه انسان بالخصوص . اگر يك كسی برای انسانها يعنی برای جامعه انسانيت مضر است ، علاقه و محبت به جامعه انسانيت اينطور حكم میكند كه اين فرد را از بين ببريم . ثانيا آنكه میگويد علاقه به انسان ، مقصودش انسان به عنوان