عقل از نظر فقهاء
اين مسئله مربوط به كلام بود . در فقه هم عين اين جريان در ميان اهل تسنن پيدا شد . بعضی طرفدار تعبد در مسائل فقهی شدند مثل مالك بن انس كه در زمان خودش خيلی هم با شخصيت بود و
كردند ، آمدند چيزهايی را كه عقل در آن مورد دركی ندارد يعنی نه نفی
میكند ، و نه اثبات ، و به عبارت ديگر آنچه را كه عقل نمیفهمد ، به
حساب آن چيزی گذاشتند كه عقل وجودش را نفی میكند ، و اين يك نوع تغذی
در مكتب اشعریگری بود ، يعنی مردم طرف اشاعره را گرفتند چون ديدند خيلی
مسائل را معتزله انكار میكنند . مثلا بعضی از معتزله وجود جن را انكار
كردند ، چون جن را با دليل عقل نمیشد اثبات كرد . ولی عقل كه نمیتواند
بگويد كه يك موجودات نامرئی به نام جن حتما وجود ندارد . عقل نمیتواند
اين مطلب را بفهمد . ما چه میدانيم ، شايد غير از جن ، مليونها موجود
نامرئی در عالم باشد كه بشر امروز آنها را كشف نكرده است .
انكار مسائلی نظير مسئله جن سبب شد كه عدهای به عقل بدبين شدند ،
گفتند : همان متعبدها خوبند ، ما اگر دينمان بخواهد محفوظ بماند بايد راه
آنها را پيش بگيريم ، اگر دنبال اين روشنفكری برويم ، خيلی چيزها را
بايد از دست بدهيم ، امروز جن را انكار كردند ، فردا ملائكه را انكار
میكنند ، پسفردا هم خدا را انكار میكنند ، مثل افراط كاریهای روشنفكری
در زمان ما . خود روشنفكری خيلی خوب است ولی اگر روشنفكری يك راه
افراط را پيش گرفت ، خودش عامل شكست خودش است .
عقل از نظر فقهاء اين مسئله مربوط به كلام بود . در فقه هم عين اين جريان در ميان اهل تسنن پيدا شد . بعضی طرفدار تعبد در مسائل فقهی شدند مثل مالك بن انس كه در زمان خودش خيلی هم با شخصيت بود و |