كه همه كارهايش را ديگران انجام می‏دهند و او همينجور مربا مانند بيكار
می‏نشيند و حتی طوری می‏شود كه دست زدن به يك كار را - هر چند ساده و
كوچك باشد - برخلاف شأن و حيثيت خود تشخيص می‏دهد .
درباره يكی از امرای قديم خراسان می‏گويند كه جبه خز خوبی پوشيده بود ،
برای او قليانی آوردند ، قليان تكانی خورد و آتش آن روی جبه خزش افتاد
. برخلاف شأن خودش می‏ديد كه لباسش را تكان دهد تا آتش بيفتد . فقط
گفت " بچه‏ها " ، يعنی بياييد . تا آنها آمدند ، جبه و مقداری از تنش‏
سوخت . اصلا برخلاف شأن و حيثيت خود می‏دانست كه جبه خود را تكان دهد .
و حتی شنيديم اگر می‏خواست بينی خود را پاك كند ديگری بايد دستمال جلوی‏
دماغش می‏گرفت ( 1 ) .
اينكه اين اشخاص دست به هر جنايت و خيانتی می‏زنند برای همين است كه‏
آداب اجتماعی نمی‏گذارد كه‏اينها انرژيهای خود را در راه صحيح مصرف كنند.

زن و غيبت

زنها در قديم مشهور بودند كه زياد غيبت می‏كنند . شايد اين به عنوان‏
يك خصلت زنانه معروف شده بود كه زن طبيعتش اين است و جنسا غيبت كن‏
است ، در صورتی كه چنين چيزی نيست ، زن و

پاورقی :
. 1 قصه آن غلام معروف است كه دستمال را جلوی بينی ارباب گرفت و
ارباب گفت چرا بيرون نمی آيد ؟ گفت : ارباب ! فينش را هم من بايد
بكنم ؟ ! اقلا اين كار را خودت بكن .