داروينيزم
داروينيزم كه فلسفه آن بر اساس تنازع بقا نهاده شده است میگويد هر موجود زندهای خودخواه آفريده شده و برای بقای خود كوشش میكند ، و به همين دليل اين كوشش منتهی به تنازع بقا و آن هم منتهی به انتخاب طبيعی و انتخاب اصلح میشود ، و اين ، اساس تكامل است . طبق اين فلسفه جايی برای غرايز طبيعی و نوعی برای انسان باقی نمیماند . خيلیها روی همين اصل به داروين تاختهاند كه اين فلسفه يكی از ضررهايش اين است كه پايههای اخلاق و تعاون را متزلزل میكند . مطابق فلسفه داروين حس تعاون به عنوان يك حس اصيل وجود ندارد بلكه تعاون به عنوان كاری كه ناشی از تنازع است وجود میيابد ، يعنی آنچه كه اصالت دارد تنازع است ، و تعاون به تبع آن میآيد . مثلا وقتی كه انسان میخواهد موقع خود را مستحكم كند ( هر فردی خودش را با ديگران مخالف میبيند زيرا او فردی جدا از فرد ديگر است ) بنا بر اصل تنازع بقا نيرويی با افراد ديگر تشكيل میدهد و در مقابل ديگران صف بندی میكند ، ولی اين اتحاد از تنازع بقا سرچشمه گرفته است و تعاون اينها نه به خاطر اين است كه نسبت به هم احساس دوستانه دارند بلكه در مقابل افراد ديگر است و میخواهند آنها را بخورند يا لااقل صفی در مقابل آنان تشكيل دهند . پس تعاون در بشر اصيل نيست و ناشی از تنازع بقا است . خود داروين خيلی كوشش كرد كه پايهای برای اخلاق بسازد و طرفداران فلسفه او نيز خيلی سعی كردند كه اين عيب را از فلسفه او بزدايند ولی نتوانستند دفاع كنند .