می‏گويند چون ريشه اخلاق احساسات نوع دوستانه است ، بايد اين احساسات را
تقويت كرد و موجبات بغض و دشمنی را از ميان برد . آنكه معتقد است كه‏
اخلاق از مقوله زيبايی است ، می‏گويد بايد حس زيبايی را در بشر تقويت‏
كرد ، و از جمله زيباييهای اخلاقی تناسب روحی است . آن قولی كه عقيده‏
داشت كه ريشه اخلاق يك وجدان مستقل است معتقد است كه بايد خود وجدان‏
را تربيت كرد ، راهش هم اينست كه هر غريزه‏ای وقتی كه كار آن را زياد
انجام دهيم رشد می‏كند ، پس بايد كارهای خيرخواهانه زياد انجام داد تا آن‏
وجدان تربيت شود .
آن كسی كه معتقد به روح مجرد است می‏گويد اگر شما بخواهيد پايه صحيحی‏
برای اخلاق به وجود آوريد اين تعليم را به بشر ياد دهيد كه تو روحی داری و
بدنی ، و كمال روح تو غير از كمال بدن توست ، تو می‏ميری و بعد از آنكه‏
مردی روحت باقی می‏ماند ، پس اساس تربيت بايد از روح باقی و روح مستقل‏
از بدن آغاز شود . آن كسی هم كه معتقد است كه اخلاق همان هوشياری است‏
می‏گويد بايد تعليم داد ، بايد به مردم ياد داد كه منافعشان در اين است‏
كه مصالح اجتماع را رعايت كنند .
پس راه تربيت بنابر هر يك از اين مكتبها متفاوت است .

اخلاق مذهبی

مطلب ديگر اين است كه برخی مدعی هستند كه فعل اخلاقی مساوی است با
فعل دينی . اين هم مكتبی است . در اين صورت اين حرفها همه‏اش غلط است‏
، هر فعلی كه دينی شد اخلاقی