بگذار عفتم از بين برود . نه ، عفت يك امر شخصی نيست كه به تو بگويند
از آن بگذر تا از يك " خودی " گذشته باشی . عفت يك امری است كه تو
امانتدار آن هستی . گذشته از عفت ، مثل اين است كه فردی كه امين يك‏
شی‏ء گرانبهايی هست و وظيفه‏اش اين است كه آن شی‏ء گرانبها را به مقصد
برساند ، در بين راه شجاعتش گل بكند ، بجای اينكه همه كوشش او صرف اين‏
باشد كه شی‏ء گرانبها را به مقصد برساند ، آن را در معرض خطر قرار بدهد .
يك وقتی آقای همايون ( 1 ) مثل خوب و آموزنده‏ای ذكر می‏كرد . می‏گفت‏
چهل پنجاه سال پيش ، حمالی را ديدم كه طبق بزرگی از اين جنسهای بارفتن‏
عالی كه در خانواده‏های سلطنتی يا اعيان و اشراف به ندرت پيدا می‏شود و
جزء نفايس يك مملكت است روی سرش بود و از خانه‏ای به خانه ديگر منتقل‏
می‏كرد . در همين حال بعضی از رنود ديدند فرصت خوبی است برای اينكه او
را اذيت كنند . آمدند يك عمل اهانت آميزی نسبت به او انجام دادند .
من دلم ريخت ، گفتم الان اين آدم عصبانی می‏شود و برای اينكه از خودش‏
دفاع كند اين طبق بارفتن را می‏اندازد و همه می‏شكند . ولی ديدم او تحمل‏
كرد چون می‏فهميد چه باری دارد و اينجا جای شجاعت كردن و دفاع نمودن از
خود نيست ، اينجا جايی است كه بايد امانت را به منزل رساند . ارزش آن‏
را درك كرد .

پاورقی :
. 1 [ از مؤسسين حسينيه ارشاد ] .