استدلالهای او بر ضد عقل و برانكار عقل را نقل می‏كردند ، می‏گفتند كه اين‏
نهضت مقارن است با نهضت ضد عقل و ضد فلسفه‏ای كه در اروپا پيدا شد
براساس حسی‏گری و تجربی‏گری ، كه از دكارت و بيكن و غيره شروع شد .
آنها هم به گونه ديگری با منطق و با تعقل مخالفت كردند ولی براساس‏
معتبر شناختن حس . ايشان مدعی بودند كه ملا امين تحت تأثير افكاری كه در
دنيای اروپا پيدا شده بود قرار گرفته بود .
آنچه برای من مجهول مانده اين است كه در آنوقت هنوز اين افكار در
ايران نيامده بود ، پس چگونه او تحت تأثير اين افكار قرار گرفته بود ؟
! شايد چون ملا امين غالبا در ايران نبود و خيلی اوقات مجاور بود مخصوصا
در مكه و مدينه ، در آن سفرهايش با كسی برخورد كرده و اين افكار را از
او گرفته است . منتها انتقاد ايشان اين بود كه اگر فرنگی می‏آيد طرفدار
حس می‏شود و عقل مستقل از حس را انكار می‏كند و می‏گويد عقل آن اندازه‏
اعتبار دارد كه روی محسوسات كار بكند و كار عقل فقط تجريد و تعميم و
تجزيه و تركيب محسوسات است و نه چيز ديگر ، او چون دنبال علوم طبيعی‏
می‏رود نيازی به معقول ندارد . تو در مورد دين می‏خواهی بحث بكنی . دين ،
اولين مسأله‏اش خداست و خدا معقول‏ترين معقولات عالم است . تو چطور
می‏توانی انكار عقل را وارد دين بكنی ؟ ! فرنگی انكار عقل مستقل را
براساس اصالت حس قرار داد . از اين نظر به او اشكالی نيست . ولی تو
می‏خواهی انكار عقل را براساس اصالت حديث قرار بدهی . آيا خدا و
وحدانيت او را با حديث درست می‏كنی ؟ ! اگر بگويند آيا خدايی وجود دارد
يا وجود ندارد ، چه