می‏كنم كه در اخلاق هندی بيش از هر چيزی روی اين مطلب تكيه می‏شود .
بعضی ديگر از اين مكاتب تكيه‏شان بر روی زيبايی است ، يعنی اخلاق را از
مقوله زيبائی می‏دانند كه اينجا هم باز دو مكتب است و هر دو مكتب‏
معتقدند كه زيبايی منحصر به زيبايی حسی نيست . آن زيبايی كه حواس انسان‏
مجذوب آن می‏شود مثل زيباييهای بصری و يا زيباييهای سمعی و بلكه‏
زيباييهای ديگر ، آن چيزهايی كه حواس انسان را به سوی خود می‏كشاند ،
زيبائی حسی است . معتقدند كه ما يك سری زيباييهای عقلی و معنوی هم‏
داريم كه آنها واقعا از نوع زيبايی و جمال است ولی محسوس نيست و معقول‏
است . در عين اينكه هر دو گروه در اين اصل شريكند كه زيبايی منحصر به‏
محسوس نيست بلكه شامل معقول هم می‏شود ، يك گروه تكيه‏شان روی فعل است‏
، يعنی زيبايی را يك صفتی كه در كار و فعل هست می‏دانند و می‏گويند بعضی‏
از كارها ذاتا زيبا هستند ، مثلا راستی خودش يك زيبايی و كشش خاصی دارد
چه برای كسی كه گوينده راست است و چه برای شنونده آن ، صبر از همين نوع‏
است ، استقامت و علو نفس و شكر و سپاسگزاری و عدالت ، اينها يك‏
زيبايی و شكوه معنوی دارند كه هر انسانی را به سوی خود می‏كشند و هر
انسانی كه اين صفات در او باشد ديگران به سوی او كشيده می‏شوند . لهذا
افرادی كه متصف به اين صفاتند ، ما به اصطلاح مريدشان می‏شويم ، علاقمند به‏
آنها می‏شويم ، يك جاذبه‏ای در آنها حس می‏كنيم كه به حكم آن جاذبه به سوی‏
آنها كشيده می‏شويم . طبعا انسانی كه دارای چنين فعلی است خود زيبا می‏شود
. همان‏طور