انسان دوستی
از اين ، يك قدم بالاتر برويم ، برسيم به انسان دوستی و انسان پرستی . اگر واقعا يك كسی بشردوست باشد ، به همه انسانها خدمت میكند و به هيچ انسانی از آن جهت كه انسان است خيانت نمیكند ، حق هيچ انسانی را پايمال نمیكند از آن جهت كه انسان است . به نظر میرسد كه حد نهايی خروج از خودخواهی اينست كه دوستی نسبت به همه انسانها توسعه پيدا كند . در اين صورت " خود " انسان يعنی همه انسانها از آن جهت كه انسان هستند . به اين [ نظريه ] هم ايرادی وارد است : چرا ما انسان دوست باشيم ولی حيوان دوست نباشيم ؟ اين مرز برای چيست ؟ آيا منطقی است كه اين مرز بايد در اينجا متوقف شود و " خود " به اينجا كه رسيد بايد حصاری به دور خويش بكشد ؟ يا از اين هم میتوان جلوتر رفت كه نام آن میشود حقپرستی و خداپرستی ، كه چون خدا موجودی در كنار موجودات ديگر نيست ، در مسير خداپرستی همه چيز در دنيا هست .