پاورقی : . 1 بحارالانوار . 34 / 47 . 2 حكمت ، . 396
حقارت به نفس خود وارد كرده است . اينجا طمع به اين جهت محكوم شده
است كه انسان را خوار میكند . مبنای اين خلق پليد ، حقارت نفس ذكر شده
. « و رضی بالذل من كشف عن ضره » . شرعا مكروه است كه انسان اگر
گرفتاری و ابتلائی دارد پيش هر كس كه رسيد بگويد ، چون اين امر آدمی را
حقير میكند .
حديثی از حضرت صادق هست كه در " داستان راستان " نقل كردهام : مردی
آمد خدمت حضرت صادق و شكايت از روزگار كرد كه چنين و چنانم ،
درماندهام و قرض دارم . حضرت مقداری پول به او دادند . او گفت : من
مقصودم اين نبود كه بخواهم چيزی بگيرم ، خواستم شرح حالم را بگويم كه
دعايی بفرماييد . فرمودند : من هم نگفتم مقصود تو اين بود ، ولی اين را
بگير و به مصرف خودت برسان ، چيزی هم میگويم و آن اينست : « و لا
تخبرالناس بكل ما انت فيه فتهون عليهم » ( 1 ) . هر گرفتاری كه داری
جلوی مردم بازگو نكن [ زيرا ] نزد ايشان خوار میشوی و اين كار يعنی در
زندگی شكست خوردهام .
جمله : « و رضی بالذل من كشف عن ضره » يعنی آنكه درد و رنج و ناراحتی
خود را جلوی مردم بازگو میكند به ذلت تن داده . « و هانت عليه نفسه من
امر عليها لسانه » هر كس شهواتش را بر خود حكومت دهد نفسش را در
مقابل خود خوار كرده . اين جمله خيلی پرمعنی است .
جمله ديگری در نهجالبلاغه هست : « المنية و لا الدنيه » مرگ و نه پستی
« و التقلل و لا التوسل » ( 2 ) . باز همان روح عزت نفس موج میزند .
انسان چرا دست پيش ديگران دراز كند ؟ ! به كم میسازم و
پاورقی : . 1 بحارالانوار . 34 / 47 . 2 حكمت ، . 396 |