عنوان يك كار بد انتخاب نمی‏كند بلكه هر كاری را به عنوان يك كار خوب‏
انتخاب می‏كند . و اضافه می‏كند كه انسان هر كاری را كه برای خود انتخاب‏
می‏كند در واقع به آن كار ارزش داده ، و بنا بر اين برای ديگران هم همان‏
كار را انتخاب كرده است .
اين همان حرفی است كه ما هم می‏گوئيم كه انسان با عمل خود كاری را
ترويج كرده ، اگر كار خوب بكند كار خوبی را ترويج كرده ، و اگر كار بد
بكند كار بدی را ترويج كرده . آن كاری كه انسان انتخاب می‏كند ، در عين‏
اينكه جزئی است ، انسان به آن كار كليت می‏دهد . مثلا شما مسلكی را برای‏
پيروی انتخاب می‏كنيد . اين كار شما يك جزئی است ، يعنی كار شخصی و
فردی است كه به شما و اين زمان و اين مكان مربوط است ، ولی در واقع‏
كليتی هم در اينجا هست ، شما به اين كار كليت می‏دهد : وقتی يك كار را
انتخاب می‏كنيد معنايش اين است كه اين كار به طور كلی برای همه مردم‏
خوب است . به قول او معيار اخلاقی بودن يك فعل ، اخلاق فرد ( فاعل )
است . پس اخلاق يك امر نسبی می‏شود به جهت اينكه از انتخاب فرد سرچشمه‏
می‏گيرد . ( حالا اين حرف از ريشه حرف غلطی است كاری ندارم ) . معيار
اخلاقی بودن در اين نظريه ، انتخاب فرد است . بديهی است من يك چيز
انتخاب می‏كنم و شما چيز ديگری انتخاب می‏كنيد . پس ، از نظر من كه اين‏
فعل را انتخاب كرده‏ام فعل اخلاقی اين است و از نظر شما كه فعل ديگری را
انتخاب كرده‏ايد فعل اخلاقی چيز ديگری است . در زمان ديگر نيز فرق می‏كند.
ولی اگر از اين نظر بگذريم و ساير نظرياتی را كه قبلا نقل كرديم در نظر
بگيريم ، می‏توانيم بگوئيم كه اخلاق نسبی نيست .