نظريه عقل دورانديش
نظريه ديگری هست كه نظريه غالب ماديون است و " راسل " هم از آن دفاع میكند ، و آن نظريه عقل فردی يا عقل دورانديش است . ويل دورانت در كتاب " لذات فلسفه " از آن تعبير به غريزه هوشياری میكند . امثال راسل میگويند وجدان اخلاقی و محبت نوع و نوع دوستی و امثال اين حرفها به درد نمیخورد ، اخلاق از اين ناشی میشود كه انسان فكر دورانديش داشته باشد . وقتی انسان دورانديش بود ، حساب میكند كه مصلحت او در اين است كه رعايت نوع را بكند . راسل میگويد : مثلا من گاو همسايه را هرگز نمیدزدم زيرا میدانم كه اگر من گاو او را بدزدم ، آن همسايه يا ديگری گاو مرا میدزدد . يا مصلحت من در اين است كه دروغ نگويم چون اگر دروغ بگويم ديگران هم دروغ میگويند و آنقدر كه من از دروغ گفتن منفعت میبرم چند برابر آن از دروغ شنيدن ضرر میبرم ، پس دروغ نمیگويم ، و خلاصه هيچ كار بدی نمیكنم چون میدانم اگر كار بدی مرتكب شوم عكسالعملش چند برابر به خودم بر میگردد پس با هم توافق میكنيم كه به هم راست بگوئيم ، چرا كه اگر من به شما دروغ بگويم و شما به من ، هر دو متضرر میشويم . وقتی كه میخواهيم شركتی براساس ممنافع خود تشكيل دهيم قهرا كاری میكنيم كه منافع همه تأمين شود . اشتراك منافع ، اخلاق را ايجاب میكند. پس اخلاق ناشی از هوشياری است . آقای مزينی میگفتند كه اوايلی بود كه ما در اداره استخدام شده بوديم . ماه رمضان بود . صبح كه به اداره رفتيم يكی از همكارانم