تزلزل ارزشها در دنيای غرب

يادم هست يك وقتی در يكی از جلسات ، عباراتی از كتاب " نيك نيازی‏
" مهندس بازرگان نقل كرديم كه او از يك مقاله‏ای از مجله " جهان نو "
نقل كرده بود از داريوش آشوری ، خيلی عالی بود و تقريبا در همين زمينه‏
بود كه دنيای غرب كاری كرد كه همه ارزشهای بشری را متزلزل نمود و زيرپای‏
آنها را خالی كرد ، و حالا كه خود به نتايج كار خود رسيده می‏خواهد به يك‏
صورت ديگری آن ارزشها را احياء كند ، ولی خيلی دير شده است . آنگاه‏
سخنان سارتر و امثال او را نقل می‏كند و اصالت بشريت اينها را نقد می‏كند
و می‏گويد كه سارتر و هايدگر موهومی را ساخته‏اند و در واقع اين موهوم خدای‏
اينهاست . فرض كرده‏اند كه بشر يك وجودی در جمع دارد غير از وجود فردی‏
( 1 ) ، و غير از افراد چيز ديگری به نام " انسانيت " وجود دارد كه‏
دائما در جريان است و هميشه وجود دارد و هست . و آنچه را كه خداشناسان‏
برای خدا گفته‏اند كه كار را بايد برای خدا كرد ، اينها برای بشريت يا
خدای موهوم خود می‏گويند كه كار را بايد برای بشريت و انسانيت انجام داد
، و برای اين خدای موهوم وجود واقعی قائلند و برای خود وجود اعتباری ، و
فرد را چيزی در مقابل او نمی‏دانند .
اينها در اثر اين بن‏بست‏هايی است كه در مورد مسائل معنوی و به قول‏
خودشان در مورد ارزشهای انسانی پديد آورده‏اند : مذهب را از

پاورقی :
. 1 آن بحثی را كه قدمای ما در مورد كلی طبيعی داشتند ، به يك شكل‏
ديگر آورده‏اند ، ولی با حرف آنها تفاوت دارد .