چهره‏ای دارد و يك پشت سری . انسان غالبا چهره كار را می‏بيند ولی پشت‏
سر كار را نمی‏بيند ، مگر اينكه از آن كار رد شده باشد ، آن وقت نگاه‏
می‏كند ، از پشت سر می‏بيند . و بسا هست كه كاری چهره‏اش يك جور است ،
پشت سرش جور ديگر . تدبر به عاقبت اينست كه انسان قبل از اينكه كاری‏
را انجام دهد ، از پشت سر هم آن كار را مطالعه بكند .
جمله‏ای در نهج‏البلاغه هست ، اميرالمؤمنين راجع به فتنه‏ها بيان می‏كنند
كه فتنه چهره‏اش يك جور است ، پشت سرش جور ديگر . می‏فرمايد : « ان‏
الفتن اذا اقبلت شبهت و اذا ادبرت نبهت » ( 1 ) . همه جمله‏ها يادم‏
نيست . جمله‏های عجيبی است كه " فتنه " وقتی كه پديد می‏آيد ، حكم‏
غبارهايی را دارد كه در فضا پيدا می‏شود ، يا حكم تاريكی را دارد كه در
تاريكی انسان نمی‏بيند ، دروغها پيدا می‏شود ، شايعات پيدا می‏شود ،
هيجانها احساسات زياد پيدا می‏شود ، له پيدا می‏شود ، عليه پيدا می‏شود .
اصلا آدم درمی‏ماند كه چگونه قضاوت بكند ، و واقع می‏شود در فتنه . ولی‏
همين كه فتنه خوابيد و ، مثل اين است كه ظلمت از بين رفت و غبارها
نشست . آن وقت انسان نگاه می‏كند ، چيز ديگری می‏بيند ، می‏بيند آنچه كه‏
در تاريكی می‏ديد ، غير از اين است كه اكنون در روشنائی می‏بيند . « اذا
اقبلت شبهت و اذا ادبرت نبهت » .

پاورقی :
. 1 نهج‏البلاغه فيض‏الاسلام ، خطبه . 92