يك عضو به درد آيد ساير اعضا ، راحت نمی‏خوابند ، مثلا اينطور نيست كه‏
وقتی دندان درد می‏كند ، ساير اعضا بگويند گور پدر دندان ، درد بكش تا
جانت در آيد ، دست بگويد من چرا راحتم را از بين ببرم ، چشم بگويد من‏
چرا راحتی خودم را از بين ببرم ، و همينطور اعضای ديگر . نه ، يك عضو كه‏
به درد می‏آيد ، ساير اعضا با او همدردی می‏كنند . چگونه همدردی می‏كنند ؟
به تب و بيداری . يك جا كه ناراحتی پيدا می‏شود ، تمام بدن يكجا تب‏
می‏كند و سهر و بيداری دارد . می‏فرمايند : مؤمنين اينجور هستند . همدردی ،
حساسيت است و بنابراين نقص نيست و عين كمال است .
بنابراين ، اين منطق ، اگر كسی واقعا به لسان جد طرفدار لختی و بی‏حسی‏
باشد و عقل و هوش را به دليل اينكه به انسان احساس می‏دهد و احساس ،
منشأ ناراحتی و درد است محكوم كند ، منطق غلطی است ، بر ضد انسانيت‏
است و اسلام هم آن را محكوم می‏كند . اسلام آن جور درد داشتن را تمجيد كرده‏
است . ولی اگر لسان ، لسان جد نباشد بلكه شخص می‏خواهد مطلب را به طور
كنايه بگويد ، و در واقع می‏خواهد بگويد كه در خارج ، چنين و چنان است ،
منتها به اين عبارت می‏گويد ، [ در اين صورت اشكالی ندارد ] ، مثل اين‏
كه خودمان می‏گوييم : ای كاش من كور شوم و فلان چيز را نبينم . حالا اگر
حادثه بدی رخ داد ، من كه كور شدم و نديدم ، در واقعيت كه تغييری رخ‏
نمی‏دهد ، غير از اينكه تازه من هم كور شده‏ام . نه ، مقصود اين است كه آن‏
شی‏ء آنقدر ناراحت كننده است كه من آرزو می‏كنم چشم نداشته باشم و آن را
نبينم ، و در واقع می‏خواهد بدی آن شی‏ء را بيان كرده باشد .