شهوات خود را كه هر كدام از اين قوا و استعدادهای خويش را درجای خود به‏
كار می‏برند دوست داريم و شيفته آنها می‏شويم و به آنان ارادت پيدا
می‏كنيم . به عقيده اين دسته اين ارادت پيدا كردن به آدمهای خوب يك نوع‏
جمال پرستی است . در نظر اينها ريشه خلق خوب يا فعل اخلاقی زيبايی است‏
و پايه زيبايی تناسب است . اينست كه وقتی می‏خواهند اخلاق خوب را به‏
دست دهند می‏گويند وقتی قوا و غرايز در حد افراط يا تفريط نباشند اخلاق‏
عالی به وجود می‏آيد . پس به قول اينها معيار ، زيبايی است و پايه‏
زيبايی تناسب می‏باشد ، و اين مبتنی بر اين اصل فلسفی و روانی است كه‏
زيبايی منحصر به زيبايی حسی نيست بلكه زيبايی معنوی هم هست ، و دليلش‏
اينست كه افراد بشر وقتی فرد ديگری را كه به اخلاق خوب ( اخلاق متناسب )
آراسته است می‏بينند همان عكس‏العمل در آنها پيدا می‏شود كه در مقابل‏
جمالها پديد می‏آيد ، يعنی شيفته و فريفته می‏شوند ، اصلا عاشق می‏شوند ، نوع‏
خاصی از عشق . چرا مردم به اولياء الله عشق می‏ورزند ؟ دوستی بدون زيبايی‏
امكان ندارد . حتما در او يك زيبايی هست .
ويل دورانت در كتاب " لذات فلسفه " جمله‏ای از افلاطون نقل می‏كند كه‏
" هوشياری ، عمل هوشيارانه نيست ( هر كاری را كه از روی هوشياری انجام‏
شود هوشياری نمی‏گوئيم ) بلكه زيبايی و تناسب ميان عوامل خلقی فرد است .
به عبارت ديگر هوشياری يعنی حسن تركيب و لطف ترتيب رفتار انسانی .
خير مطلق در تيزهوشی يا توانايی غيراخلاقی نيست بلكه عبارت است از
تناسب اجزاء با كل ، خواه در فرد وخواه در اجتماع " كه بسيار جمله خوبی‏
است . اين هم يك بيان در معيار فعل اخلاقی ، و عامل اجرايش هم برمی‏گردد
به حس