بيست و پنج سال و سی سال معلم ديده‏اند . آقای بروجردی را اغلب ايراد
می‏گرفتند كه كم استاد ديده ، و از نظر ما حسنش همين بود كه خيلی استاد
نديده بود . ايشان هم كم استاد نديده بود ، ده دوازده سال استادهای درجه‏
اول ديده بود ، هفت هشت سال نجف و سه چهار سال اصفهان استاد ديده بود
، ولی نجفيها قبولش نمی‏كردند ، می‏گفتند اين استاد كم ديده ، مثلا بايد سی‏
سال استاد ديده باشد . و به همين دليل كه كمتر استاد ديده بود ، ابتكارش‏
از اغلب آن علما بيشتر بود ، يعنی فكر می‏كرد ، مسائل ، مسائلی است كه‏
خودش فكر می‏كرد . مجال فكر كردن داشت .
به هر حال خيال نمی‏كنم اين مسأله جای ترديد باشد كه در آموزش و پرورش‏
، هدف بايد رشد فكری دادن به متعلم و به جامعه باشد . تعليم دهنده و
مربی هر كه هست : معلم است ، استاد است ، خطيب است ، واعظ است ،
بايد كوشش كند كه [ به شخص ] رشد فكری يعنی قوه تجزيه و تحليل بدهد ،
نه اينكه تمام همش اين باشد كه هی بياموزيد ، هی فراگيريد ، هی حفظ كنيد
. در اين صورت چيزی نخواهد شد . و آنچه كه ما راجع به تعقل می‏بينيم ،
تعقل همان فكر كردن است ، نيروی فكر كردن خود شخص است كه استنباط بكند
، اجتهاد بكند ، رد فرع بر اصل بكند .

مفهوم اجتهاد

مرحوم آقای حجت يكوقت حرف خيلی خوبی درباب اجتهاد زد . گفت :
اجتهاد واقعی اينست كه وقتی يك مسأله جديد كه انسان هيچ سابقه ذهنی‏
ندارد و در هيچ كتابی طرح نشده به او عرضه