زيرا اديان افراد را وادار میكنند به عبادت برای بهشت يا برای فرار از
جهنم . حال اگر كسی بيايد نماز بخواند برای بهشت ، بهشت يعنی چه ؟
بهشت يعنی جايی كه در آنجا انواع لذتها هست : حور است ، قصور است .
²جنات تجری من تحتها الانهار »است ، ميوههای بهشتی و غذاهای لذيذ بهشتی
است ، شرابهای بی مستی و بیدردسر بهشتی است و انواع لذتهايی كه بشر
نمیتواند تصور بكند . يك كسی از لذت دنيا چشم میپوشد برای لذت آخرت .
او نه تنها خداپرست نيست و حس نيايش خود را تقويت نمیكند بلكه يك
آدمی است كه از دنياپرستها مادیتر است زيرا يك نفر دنياپرست ، قانع
شده به همين لذات محدود مادی ، ولی او يك آدم حسابگری است ، میبيند
اگر بخواهد سی چهل سال عمر اين دنيا را به اين لذتها بگذراند ، قابل
نيست ، بالاخره تمام میشود ، میگويد اين سی چهل سال را هر طور هست دندان
روی جگر میگذاريم برای اينكه برويم در آنجا ابدالاباد به همين لذتهايی كه
اينجا رها كردهايم برسيم . پس محرك او در اين كار طمع است و غير از
اين چيزی نيست . آن كسی هم كه برای فرار از دوزخ [ معصيت ] نمیكند
همينطور است . عبادت میكند يا ترك لذت مادی میكند برای اينكه عقوبت
نشود . باز امری است كه از حدود منفعتجويی بيرون نيست . بنابراين در
اديان [ به حس نيايش انسان توجه نشده است ] . و اين را مخصوصا مسيحيها
نسبت به اسلام خيلی ايراد میگيرند كه در قرآن به نعمتهای مادی زياد توجه
شده . شايد آنها در تعبيرات خود میگويند كه قرآن توجهش فقط به نعمتهای
مادی آن دنياست و بنابراين به حس نيايش كه " روانشناسی " آن را به
عنوان يك حس عالی میشناسد ، توجه نكرده ،
|