تفريط است . مثلا همين قوه خشم كه مثال زديم ، بديهی است كه لغو در
انسان آفريده نشده . اگر اين قوه در انسان نبود انسان هرگز از خود دفاع
نمیكرد ، و اگر دفاع نمیكرد ، در مقابل طبيعت و حيوانات ، و در مقابل
انسانها محكوم به فنا بود . لازم بوده برای انسان كه اين قوه به او داده
شود . و حتی مدعی هستند كه انسان كه زير آب میرود ، با يكی از قوای
شهوانی و ميلهای مثبت به زير آب میرود و با قوه غضب بيرون میآيد . زير
آب میرود برای اشتهايی كه دارد كه از آب لذت ببرد . ولی مدتی كه ماند
، نفسش بند میآيد . اينجا جايی است كه دفاع لازم است و قوه خشم فرمان
میدهد كه بيا بيرون . اگر اين قوه نبود آدم كه زير آب میرفت و مورد
تهاجم آب قرار میگرفت نمیتوانست از خود دفاع كند ، يعنی انگيزهای در
او نبود كه از خودش دفاع كند . ساير دفاعها هم همينطور است . قوه خشم
در حدی كه انسان از خود دفاع كند ، حد وسط آن است ، كمتر از آن باشد كه
انسان به صورت آدم ضعيف توسری خوری در آيد ، حد نقص و تفريط آن است ،
و بيشتر از آن باشد كه انسان به صورت فرد مهاجمی در آيد كه میخواهد توی
سر ديگران بزند ، حد افراط آن است . اين قوه نه برای اين است كه انسان
توی سر ديگران بزند ، و نه برای اينست كه معطل بماند و از خود دفاع نكند
. يا غريزه جنسی هدفی دارد كه طبق تحقيقاتی كه به عمل آمده تنها بقاء نسل
نيست . در حيوانات اينطور است ، ولی در انسان ، زوجی كه با يكديگر
زندگی میكنند ، به تعبير قرآن بايد ودادی بين آنها باشد ، مودت و رحمتی
باشد ، در حدی كه به اصطلاح اساس يك خانواده به آن پايدار بماند و
خانواده منشأ توليد نسل بشود و فرزندان در آن كانون بزرگ شوند . اين يكی
از غايات
|