سی‏سال روی حالات روانی مذهبی مردم آزمايش كرده ، رسيده به اينجا كه برای‏
حس مذهبی اصالت قائل شده است .
اين حس كه يك حس انسانی است ، در تربيت ، اگر بنا بشود تربيت‏
كامل باشد [ بايد تقويت گردد ] . يك انسان كامل يا نيمه كامل ، اين‏
قسمت از وجودش نمی‏تواند تعطيل باشد كمااينكه هيچ قسمت ديگر از قسمتهای‏
اصيل وجود او نمی‏شود تعطيل باشد . هر قسمتی از قسمتهای وجود انسان ، چه‏
حيوانيش ( يعنی مشتركات انسان و حيوان ) و چه انسانی محض ، اگر تعطيل‏
بشود ، او يك انسان ناقص است . در اين جهت هم باز نيازی نيست كه ما
بگوئيم اسلام به مسئله عبادت و پرستش و دعا اهميت داده است و اين حس‏
را در انسان پرورش می‏دهد . اين معلوم است كه قسمتی از هر دينی عبادت‏
است و شايد درباب دينها اگر ايرادی می‏گيرند ، افراط در مسئله عبادت‏
است نه كم اهميت دادن به آن و يا ناديده گرفتن آن .

پاسخ به يك ايراد

ولی در اينجا مسئله ديگری است كه درباب عبادت حتما بايد آن را ذكر
كنيم و آن اينست كه ممكن است كسی بگويد كه اتفاقا در اديان و لااقل در
اسلام كه اكنون مورد بحث ماست ، عليرغم اينكه دين و مذهب است و بايد
در آن ، حس نيايش و پرستش تقويت شده و پرورش يافته باشد - هيچ‏
عنايتی به اين حس نيست . آن عبادتی كه در اديان آمده است ، به حس‏
نيايش كاری ندارد ، يا به طمع كار دارد كه بايد با آن مبارزه كرد ، و يا
به ترس كار دارد كه با آن هم بايد مبارزه كرد . عبادت در اديان جز
معامله چيزی نيست ،