اساسا كاری به عقل و ايمان ندارد ، يعنی اگر عقل يا ايمان بگويد برخلاف‏
آن عمل كن نمی‏كند .
می‏گويند مرحوم آقا شيخ عبدالكريم حائری در ماه رمضان با اينكه به علت‏
پيری می‏توانستند روزه نگيرند ، روزه می‏گرفتند . به ايشان گفته شد : شما
خودتان می‏گوئيد شيخ و شيخه می‏توانند روزه نگيرند و در عوض كفاره بدهند .
جواب دادند : رگ عوامی‏ام نمی‏گذارد .
خيلی از افراد دچار اين حالتند . مثلا بعضی‏ها می‏گويند اگر بميرم روزه‏ام‏
را نمی‏خورم . ( خيال می‏كند اين ايمان است ) يعنی اگر خدا و پيغمبر هم‏
بگويند ، روزه‏اش را نمی‏خورد . اين ديگر عادت است . بايد انسان آنقدر
روزه گير باشد كه تابع ايمانش باشد . اگر ايمان بگويد روزه است را بخور
، بايد بخورد . زياد رخ می‏دهد كه يك كار برای انسان به صورت عادت‏
درمی‏آيد به طوری كه انسان فرمان ايمان را نمی‏پذيرد . اما در عين حال اين‏
دليل نمی‏شود كه ملكات را نفی مطلق كنيم ، و مثلا عدالت يا سحرخيزی كه‏
ملكه شد ديگر به درد نمی‏خورد ، بلكه هر چه كه انسان را اسير خود كرد به‏
طوری كه آدمی از فرمان عقل و ايمان هم سرپيچی نمود ، نادرست است .
شخصی با حضرت صادق در باغی بودند . به سيبی اشاره كرد و به حضرت عرض‏
كرد : " اگر شما الان بگوئيد نيمی از اين سيب حلال و نيم ديگر حرام است‏
من قبول می‏كنم " . اين يعنی همان كه به چيزی عادت نكنيم كه از عقل و
ايمان هم فرمان نبريم .
معلوم شد كه سخن علمای غرب تا اين حد درست است ، و آن حديثی كه‏
فرمود : " نظر به طول ركوع و سجود شخص نكنيد چون