يك قيافه مصنوعی به خودش میدهد ، يعنی همه آنچه را كه هست به او نشان
نمیدهد ، ولی همينكه با همديگر صميمی شدند ، ديگر در دلها به روی يكديگر
باز میشود ، اين آنچه كه دارد به او میگويد و لااقل پنهان نمیكند ، او هم
آنچه كه دارد به اين ارائه میدهد . آن معاشرتهايی كه فوقالعاده اثر دارد
، اين معاشرتهای صميمانه است و اين توصيهها هم بيشتر توجه به معاشرتهای
صميمانه دارد . در اين معاشرتهاست كه انسان بدون اينكه بفهمد اثر پيدا
میشود . شعر مولوی خيلی شعر خوبی است در اين جهت . میگويد :
میرود از سينهها در سينهها
|
از ره پنهان صلاح و كينهها
|
صحبت صالح تو را صالح كند
|
صحبت طالح تو را طالح كند
|
انسان با خوب مینشيند ، نمیفهمد كه چقدر از او گرفت . خودش هم
اينقدر احساس نمیكند . با آدم بد مینشيند ، نمیفهمد چقدر از او گرفت .
ارادت
درباب معاشرت ، آن چيزی كه اثرش فوقالعاده است ، پيدا شدن حالت
ارادت است . مسئله ارادت و شيفتگی به يك شخص معين ، بالاترين و
بزرگترين عامل است در تغيير دادن انسان ، و اين اگر بجا بيفتد فوقالعاده
انسان را خوب میكند ، و اگر نابجا بيفتد ، آتشی است كه آدمی را آتش
میزند .
ارادت از مقوله محبت و شيفتگی است . اگر انسان ، فردی را ايدهآل و
انسان كامل تلقی بكند و بعد شيفته اخلاق و روحيات او بشود ، فوقالعاده
تحت تأثير او قرار میگيرد و فوقالعاده عوض میشود .