امام صادق و مرد كافر
حضرت صادق در راه سفر كسی را ديدند در كنار جاده و در زير سايه يا كنار درختی ، كه خودش را به يك وضعی انداخته كه معلوم است كه ناراحت است و حالش عادی نيست . به كسی كه همراهشان بود فرمودند برويم اين طرف ، گويا اين مرد گرفتاری دارد . هيچ صدايش هم درنمیآمد كه از كسی استمداد كند . رفتند و مردی را ديدند كه از لباسش شناخته میشد كه مسلمان نيست و غير مسلمان است . طيلسانی داشت و . . . ( لباسهای مخصوصی میپوشيدند كه از آن لباس شناخته میشدند ) . معلوم شد كه بيچاره در اين بيابان ، تنها و تشنه و گرسنه گرفتار شده . حضرت فورا دستور دادند [ كه به او آب و غذا بدهند ] و خلاصه نجاتش دادند . آن شخصی كه همراه حضرت بود گفت : آخر اين كافر است ، مگر ما به كافر هم میتوانيم محبت كنيم ؟ ! فرمودند : بله ، صرف محبت كه فقط خيری به اين آدم میرسد ، اين كه ديگر به جائی ضرر نمیزند . آيا اگر به اين محبت كنيد ، به مسلمين دشمنی كردهايد ؟ نه ، در اين گونه موارد بايد هم محبت كرد .