می‏كند ، می‏فرمايد : « تلك الدار الاخرش نجعلها للذين لا يريدون علوا فی‏
الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقين »( 1 ) .
يا مثلا در باب قوت و ضعف ، ما تا به حال هر چه شنيده‏ايم درباره ضعف‏
بوده . سعدی می‏گويد :
من آن مورم كه در پايم بمالند
نه زنبورم كه از نيشم بنالند
چگونه شكر اين نعمت گزارم
كه زور مردم آزاری ندارم
اين ديگر بالاترين نعمت است كه نمی‏توانم مردم آزاری كنم !
يا در مورد نفاست نفس ، مگر نفس همان شی‏ء پليدی نيست كه تشبيه به‏
سگ و هر موجود پليدی شده است ؟ پس چطور در اينجا به عنوان يك شی‏ء
نفيس معرفی می‏شود ؟ ! و همين‏طور است تعبيرات ديگر از قبيل حريت ،
كرامت و امثال اينها . و اساسا مگر نه اينست كه در اسلام جهاد با نفس‏
توصيه شده ؟ نفس كه بناست با او جهاد بشود و به چشم يك دشمن به او
نگريسته شود ، و پيغمبر اكرم فرمود: « اعدی عدوك نفسك التی بين جنبيك‏»
( 2 ) نفس تو دشمن‏ترين دشمنان توست ، پس چطور در اينجا اينقدر محترم‏
شمرده شده ؟ ! همان كه بايد با او مبارزه كرد ( 3 ) . يا می‏بينيم " عجب‏
" مذموم است . عجب مگر غير از خود بينی و خود بزرگ بينی و خود خوب‏
بينی است ؟ و همين طور تكبر

پاورقی :
. 1 سوره قصص ، آيه . 83
. 2 محجةالبيضاء . 6 / 5
. 3 " كشتن نفس " در احاديث نيامده و تعبيری عرفانی است ، ولی "

مخالفت با نفس " نص آيه قرآن است : فاما من طغی و آثر الحيوش
الدنيا فان الجحيم هی الماوی ، و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن‏

الهوی فان الجنة هی الماوی »[ سوره نازعات ، آيات 38 تا 42 ] . يا در

سوره يوسف می‏فرمايد : و ما ابری نفسی ان النفس لاماره بالسوء الا ما

رحم ربی »بری نمی‏دارم نفسم را ، كه نفس امر كننده است به بدی ، مگر
آنكه رحم كرد پروردگارم .