كه كسی بی‏منطق چيزی را می‏خواهد ، بلكه می‏گوئيم [ خواستن ] هر دو يك نوع‏
منطق دارد ، محال است كه انسان ، بی‏منطق دنبال چيزی برود .

خودشناسی ريشه الهامات اخلاقی

حال كه اين مطلب دانسته شد ، به فلسفه آن چيزی كه در اسلام روی آن زياد
تكيه شده است خوب پی می‏بريم . ديديم كه وقتی می‏خواهند انسان را به اخلاق‏
حسنه - يا به قول امروزی‏ها به ارزشهای عالی انسانی - سوق دهند ، او را به‏
يك نوع درون نگری متوجه می‏كنند كه خودت را ، آن خود عقلانی را ، آن‏
حقيقت وجودی خودت را با درون نگری كشف كن ، آنگاه احساس می‏كنی كه‏
شرافت خودت را دريافته‏ای . وقتی انسان را به باطن ذاتش سوق می‏دهند ،
وقتی انسان خودش را می‏بيند [ شرافت و كرامت خويش را احساس می‏كند ] .
اين ديگر درس نمی‏خواهد ، از همين جا الهام می‏گيرد .
يعنی احساس می‏كند كه پستی و دنائت با اين جوهر عالی سازگار نيست ،
قلب ماهيت كردن ، دروغ گويی و نفاق با آن سازگار نيست ، فحشاء با آن‏
سازگار نيست . اينست كه انسان با نوعی معرفة النفس ، با توجه به نفس‏
، الهامات اخلاقی را دريافت می‏كند ، و اين الهامات اينطور نيست كه‏
حتما يك كسی درسی به گوش انسان گفته باشد بلكه همان درك " خود "
كافی است برای اين دستور كه انسان اين كار را بايد بكند و آن كار را
نبايد بكند . و اينست معنی « و نفس و ما سويها ، فالهمها فجورها و
تقويها ، قد افلح من زكيها و قد خاب »