حرف را نمیزنند بلكه درباب اخلاق اين سخن را میگويند . اخلاق با حقيقت
اين فرق را دارد كه حقيقت مربوط است به آنچه كه هست و اخلاق مربوط است
به آنچه كه بايد باشد . گفتهاند : درباره آنچه كه بايد باشد ، يا به
عبارت ديگر درباره خير اخلاقی و شر اخلاقی هيچ معياری جز پسند انسان در
كار نيست . و اضافه كردهاند كه مراد ما از اخلاق خوب اخلاق پسنديده است
( 1 ) . میگويند معيار اين است كه چه اخلاقی محمود يعنی مورد پسند است .
هر خلقی كه مورد پسند بود آن خلق خوب است . ولی پسند متغير است و در
طول زمان پسندها تغيير میكنند . وقتی پسند تغيير كرد ، خود اخلاق حميده
طبعا تغيير میكند . فلان خلق يك زمانی محمود و مورد پسند عموم بود ، پس
خوب بود ، بعد در زمان ديگر همان خلق نامحمود شد و خلق ديگری كه ضد آن
بود محمود شد . اين نوسانات و تغييرات كه يك خلق در يك زمان مورد
پسند است و در زمان ديگر مورد پسند نيست ، براساس تكامل است و منشأ
اينها روح زمان و به عبارت ديگر روح اجتماع است .
روح زمان
هگل يك حرفی دارد كه به نام روح زمان نقل میشود . او معتقد است كه
تكامل ، ناموس اين جهان است . روح زمان هميشه جامعه را به پيش میبرد ،
اين روح كه به منزله روح اجتماع است ، برای اينكه جامعه را به جلو ببرد
، روی فكرها و پسندها اثر میگذارد ، يعنی روح زمان آن خلق و خوئی را به
اصطلاح الهام میكند و مورد پسند قرار
پاورقی :
.1 در عربی هم اخلاق حميده يا محموده كه ترجمه پسنديده است گفته میشود.